چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 49 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    چه اهدافی را داشته اید که با وجود تلاش فراوان به آن دست نیافته اید؟

    در کتاب های موفقیت در مورد تحقق اهداف نوشته شده:

    بر روی هدف خاص انتخاب شده تمام تمرکز خود را قرار دهید تا بالاخره به هدف خود دست یابید :

    این دیدگاه کاملا نادرست است

    در نظر داشته باشیم برای تحقق اهداف افراد به سه دسته تقسیم می شوند:

    دسته اول افرادی هستند که:

    هدفی نداشته و هیچ تلاشی در جهت تحقق آن انجام نمی دهند

    دسته ی دوم افرادی هستند که:

    ابتدای سال اهدافی برای خود تعیین کرده اما باز هم هیچ تلاشی برای تحقق آن نمی کنند

    دسته سوم افرادی هستند که:

    هدفی انتخاب کرده برای آن برنامه ریزی تلاش و کار می کنند و تمام توان خود را برای تحقق اهداف خود به کار می برند اما به هدف خود دست نمیابند

    برای دسته ی سوم راه حل ارزشمندی وجود دارد:

    به دنبال الگوهایی باشیم که با تلاش کم در شرایط مشابه ما به نتایج بهتر و بزرگتری دست یافته اند

    چرا افراد با وجود داشتن شرایط یکسان نتایج متفاوتی می گیرند؟

    پاسخ: استعاره ی گاز و ترمز است

    اهداف ممکن است: متفاوت و در حوزه های گوناگون باشد

    تا زمانی که باورهای مخرب داریم:

    مهم نیست تا چه حد تلاش کرده زمان می گذاریم و حتی انگیزه شور و شوق فراوان داریم در نهایت به اهداف خود دست نمیابیم

    تنها با تغییر باورها: نتایج به کلی تغییر خواهد کرد

    باورهایی که :

    در دوران کودکی از شبکه های اجتماعی فیلم و سریالها در ذهنمان شکل گرفته رسیدن به اهدافمان را متوقف یا معکوس می کند

    مهم ترین باورهای مخرب که مانع تحقق اهدافمان می شود:

    *احساس عدم لیاقت و ارزشمندی است

    زمانی که ترمزها و مقاومت های ذهنی خود را شناسایی کنیم:

    به آسانی و راحتی به خواسته ی خود دست میابیم

    با برخورد به تضادها: خواسته ها در درون ما شکل می گیرد که باید محقق شود

    خداوند و جهان :

    سیستم را به شکلی تعبیه کرده: زمانی که خواسته ای درون ما شکل می گیرد باید محقق شود

    اگر خواسته ای داریم که برای آن حرکت می کنیم اما نتیجه بخش نیست:

    100 درصد ترمز و مقاومت ذهنی در مورد آن وجود دارد

    ما همیشه باید با لذت و راحتی به اهداف خود دست یابیم:

    اگر نمی شود ببینیم چه باور نامناسبی در ذهن ما وجود دارد . آن را پیدا کنیم

    تمام اتفاقات زندگی ما:

    به واسطه ی باورها و افکار ما رقم می خورد

    زمانی که ترمزها و مقاومت های ذهنی خود را برمی داریم:

    به آسانی به افراد شرایط موقعیت ها ایده هایی هدایت می شویم که در نهایت به خواسته های خود دست میابیم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 633 روز

    به نام خداوند غفور و رحیم

    سلام به همه دوستان

    ◀رسیدن به این فایل برام هدایتی بود و در پاسخ به خواسته ام بود که خداوند هدایتم کرد

    و این یه ردپا هست که برگردم و تغییرات خودم رو بسنجم

    🟠 سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    🟢سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    🟣سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    —————————————————————————————————————————————————————————————————————-

    بحث مالی :

    🟠از لحاظ مالی علاقه زیادی به پول سازی دارم . با کارگری شروع کردم و انواع و اقسام کارها رو انجام دادم . برای داشتن درآمد بهتر در چندین شهر ایران کار و زندگی کردم و سالهاست که دورم . مهارت هام رو افزایش دادم و اون کارهایی که خوشم نیومد و رفتم داخلش کار کردم و یاد گرفتم . حتا از 5 صبح تا 11 شب کار کردم به امید داشتن درامد خوب . چه کار سخت چه درامد دلاری رو هم داشتم . شاید رزومه کاری منو کمتر کسی تو اطرافیانم داشته باشه اما از لحاظ مالی پیشرفت نکردم و همیشه مثل قطره چکان برام پول میومد و بی پول میشدم.

    🟢در تمام اطرافیان از دوستای نزدیک و بچه های دانشگاه و کسایی که هم سن من هستن و ارتباط و وضعیتی مالی شون رو دیدم خداروشکر پیشرفت کردند با اینکه هیچ کدوم کارهایی که من انجام دادم از سختی ها و شهرهای متنوعی و افراد متنوع و مهارت هایم مختلف رو تجزبه نکردن و از همون شهر کوچک به خونه و ماشین و ازدواج کردن و در وضعیت مالی خوبی هستن. ولی من به این در و اون در زدم اما به اندازه تلاشم رشد نکردم

    🟣 باورهای محدود کننده که دارم و تا الان شناسایی کردم

    همیشه تو خونه بحث مالی بود و مادرم التماس میکرد به پدرم که پول بده و حالم همیشه گرفته بود و دوست نداشتم اینقدر از بی پولی صحبت بشه

    اول اینکه پول داشتن دردسر داره و این الگو رو از پدرم دیدم و به واسطه ای که به محسوس در ارتباط و کارهاش شریک بودم زجر کشیدنش و اینکه پول باعث ناراحتی و بلای جونش شده رو دیدم از پول حس بدی گرفتم و گفتم من نمیخوام اینطوری زندگی کنم که زجر بکشم .این الگو توی ذهنم بد تاثیری گذاشت.

    دومین اینکه همین حال خوب و سادگی رو برام لذت بخش تر شده و بازهم فکر میکنم خونه و ماشین باید درگیر باشی و اینکه دوست ندارم یکجا ثابت بشم پس پول بدردم نمیخوره.

    سوم پول ساختن سخته. این الگو برام تکرار میشد کارهای سخت و طاقت فرسا و پول به سختی در میومد و اما چند کار اخر خیلی روم فشار اومد و این توی ذهنم شکل گرفت که پول دراوردن سخته اقاجان پول نخواستم دارم داغون میشم برای یه لقمه نون و مقاومت سختی تو ذهنم شکل گرفت که خودمم حسش میکنم .خصوصا بقیه همکارام مثل خودم افراد از بی پولی و بدبختی میگفتن شعله های اتش رو زیاد میکردن و همه جا بحث مالی مطرح هست الگوی بدی بهم تزریق کرده

    —————————————————————————————————————————————————-

    بحث روابط :

    🟠موقعی که سنم پایین تر بود خیلی دوست داشتم که رابطه رو تجربه کنم اما عزت نفس بسیار پایینی داشتم ولی دوست داشتم رابطه داشتن رو تجربه کنم و همیشه توی ذهنم جنجال بود که نمیتونی و باعث میشد سالها خودم رو سرکوب کنم این باعث شد اعتماد به نفس و احساس لیاقت رو بیشتر از دست بدم و بعدا برم تو فاز ترس و خجالت کشیدن و اینکه چندبار تلاش میکردم اما به در بسته میخوردم و این فکر رو توی سرم میاورد که من به درد نمیخورم. زیبا نیستم .و.. اینا باعث شده که نتونم بفهمم که واقعا من از رابطه چی میخوام و چطور باید فکر کنم

    🟢دوستان نزدیکم رو میدیدم که از همین تجربه روابط و درگیر بودن در روابط باهم که صحبت میکردیم بهتر میدونستن که چه اخلاقی رو میپسندن و در نهایت خداروشکر ازدواج خوبی دارن و من میدیدم که چطور مدیریت دارن توی زندگی و پخته و بالانس عمل میکنند. و در عوض الگو میدیدم که فقط سر سفره عقد همو دیده بودن و به ناچاری زندگی رو ادامه میدادن.

    🟣مهم ترین ترمزی که دارم خودباوری یا همون اعتماد به نفس هست که ترس و خجالت دارم که برم درخواست بدم و در کنارش ذهنم بهانه تراشی میکنه که پول ندارم که واسه کسی خرج کنم و همیشه توی ذهنم میاد که این کارا خرج داره یا حوصله جواب دادن و توضیح دادن به بقیه و چک کردن اونا و همیشه باهم بودن و قر وفر هاشو ندارم.

    خودمو لایق نمیدونم و ذهنم نجوا میده که بیخیال همینجوری تنهایی بهتره و از مسیر دور میشی .

    ———————————————————————————————————————————————————–

    بحث مهاجرت

    🟠یکی از آرزوهایی که از تقریبا از سن کم به خاطر علاقه تماشای فیلم های امریکایی و فرهنگشون داشتم این بود که برم امریکا زندگی گنم و توی لاتاری شرکت کردم و کلیپ های امریکا رو میدیدم . در مورد امریکا میخوندم پاسپورت گرفتم . با وکیل مهاجرتی صحبت کردم که اول بیام کانادا و بعد برم امریکا چون باورم این بود که راه رسیدن به امریکا از کاناداست و دوستم هم اونجا بیزنس ران کرده و رفته و قرار شد باهم کار کنیم و کارهاش رو انجام دادم اما من استپ خوردم

    🟢دوستم رو دیدم که به راحتی کاراش جور شد و خانوادش رفتن و ایرانی هایی که باهاشون اشنا شدم و میپرسیدم که شرایط اونجا چیه و برخی به راحتی و با سن کم از ایران میرفتن و اونجا زندگی میکردن و منم حسرت میخوردم

    🟣باورهای محدود کننده ای که دارم این بود که زبان بلد نیستم که باهاشون ارتباط بگیرم یا اینکه برم اونجا باید چکار انجام بدم و کارهای اقامتی و اداری اونجا چطوریه یا اینکه واسه پول باید چکار کنم اگه بی پول شدم چی ؟ . یا توی ذهنم میگم من که جایی رو نمیشناسم که ساکن باشم

    ————————————————————————————————————————————————————————————————————

    wishing you all the best

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سارا اراد گفته:
    مدت عضویت: 1846 روز

    سلام به شما استاد ارزشمند و پیامبر زمان من

    من دوباره شروع کردم که خودم رو تغییر بدم و به هدف هام برسم

    این بار حرف های شما رو با جوون و دل میشنوم و فقط و فقط به حرف های شما گوش میکنم

    چون سری های قبل همزمان حرف ها و کتاب های دیگه هم به موازی گوش میکردم و میخوندم

    این بار قول دادم که قفط این مسیر رو با شما جلو برم که مسیر توحیدیه

    و مطمین ام که خودتون هم میدونید که این بار من ی حرف هایی میشنوم که سری های قبل که دوره ها رو میگذروندم نشنیده بودم

    از هدایتگر درون ممنونم که من رو به شما دوباره هدایت کرد

    این بار من مهاجرت کردم و به دلیل شرایط الان بهترین زمانه که دارم روی خودم کار میکنم

    کاملا از دنیای مجازی فاصله گرفتم و با خودم عهد کردم که این بار تمام تلاشم رو بکنم که اول از همه به حال خوب و درک بهتر از قوانین زندگی برسم که شاه کلید این توحیده و هیچ شدن و شنیدن صدای شهود درون

    پیامبر زمان من دوستتون دارم و سپاسگزاتون هستم

    هدف های مالی

    ماشبن قرمز هیبریدی

    ماشین گرون قیمت هزینه اش زیاده، خرجش بالاست،

    ماشین نو بخوای بخری گرونه بیخود، ماشبن یکسال کارکرد بخر از قیمتش کم شده باشه،

    مردم صادق نیستن، ماشین خوب پیدا نمیشه که بشه بهش اعتماد کرد،

    حرف مردم:” خودش نخریده بهش دادن، از کسی گرفته خودش که نمیتونه بخره باید یا از پسری کنده باشه یا کسی رو گول زده باشه یا مامانش اینا یخرن براش” نمی خوام منت سرم باشه

    فردی که میشناسم: ی دوستی دارم که هم دانشگاهی منه و ما با هم شروع کردیم به کارکردن با هم به صورت شریکی ی شرکت راه انداخیتم اون الان به همه چی رسیده و من از نظر مالی هنوز به خواسته هام نرسیدم هر دو در ی موقعیت و یک شرایط یکسان هم بودیم

    خونه باغ :

    خونه داشتن کار راحتی نیست،

    هر کسی نمیتونه خودش خونه بخره، حتما باید ارث برسه،

    قدیم میشد خونه خرید الان نمیشه،

    خونه خریدن کار درستی نیست که سرمایه زیادی که داری رو بذاری رو خونه ، مستاجری خوش نشینی،

    خونه کار زیاد داره، اگه خونه زیاد و خالی داشته باشی ادم بدی هستی، خانه های خالی رو باید بدی ادم های فقیر بشینن و پول نگیری،

    اگه زن پول دار باشه زندگی متاهلی خوبی نداره، زن همیشه باید پایین تر از شوهرش باشه

    خودت که نمیتونی خونه بخری زرنگ باش یکی رو پیدا کن برات خرج کنه.

    اخرش باید بذاری بری،

    پول دوست و پول پرست نباش،

    ادمی که پول دوست داره ادم بدیه از خدا دوره

    ادم پول دار ی مصیبت بزرگ بهش میرسه که دیکه نمیتونه زندگی کنه ،

    پول برای کی مونده، پول خوشبختی نمیاره

    پول داشته باشم همش میخوان ازم بگیرن و قرض بگیرن،

    بگن تو بلد نیستس پول جمع کنی حیف و میل میکنی میدی به مردم، نمیذارن دست خودم باشه

    حساب مشترک باز کن که خودت نتونی پول رو حروم کنی یکی نظارت کنه

    طلا و حواهرات :

    کسایی که طلا دوست دارن ادم های خوبی نیستن پول پرستن،

    زنی خوب و بسازه که طلا نخواد

    اسب، سگ و مرغ و خروس

    حیوون نگه داشتن دردسر داره،

    مریضی داره،

    میمیره تا اخر عمرت اذیت میشی وابستگی زیاد داده ،

    کثیفی داره

    هدف سلامتی.

    بدن سالم و پر انرژی

    باورهای محدود کننده

    جذب بدنت پایینه ، هر چی میخوری هیچی اش جذب نمیشه

    مریضی هات ژنیه، تو خانواده ما همه این مشکل رو دارن

    چون شیر مادر نخوردی بدنت کلا ضعیفه کسی که شیر مادر نخورده پی اش قوی نیست هیچوقت جوون نداره

    وقتی مریض باشی بیشتر بهت توجه میکنن و به چشم میای و طرد شدگی ات جبران میشه

    خدا برای هر کسی ی روزی تعیین کرده هر کی زودتر بخوره و روزی اش رو تموم کنه زودتر میمیره،

    خدا برای اینکه تاوان بدی ها و اشتباهاتی که کردی رو بهت بده، مریض ات میکنه ، خدا ادم های خوب رو مریض میکنه تا گناهانشون پاک بشه به بهشت ببرتشون، چون خدا مهربونه همین دنیا میخواد پاک بشی

    بعد هر خنده گریه است، هر وقت خوشی میاد منتظر اتقاق بد باش.

    همه ادم ها ی سری مشکل دارن، ادم با سلامت کامل وجود نداره

    این ی مشکلی که من باهاش به دنیا اومدم و باید قبول کنم و هیچوقت خوب نمیشه، ژنتیکه مون اینجوریه، راهی نداره،

    و هیج راهی برای این مشکل وجود نداره باید همینحوری بمونه، ی سری ادم ها این مشکل رو دارن مثل اینکه ی سری قد بلند و کوتاه دارن اینم آپشنه،

    هدف

    دوست خوب صمیمی

    دوست فقط برای پول و منافع خودش میاد سمتت،

    دوست خوب خیلی کمه، به مردم اعتماد نکن ،

    دوست فقط وقتی مشکل داره و میخواد حرف بزنه میاد پیش تو،

    تو دوست داشتنی نیستی،

    ممکنه اول کسی از تو خوشش بیاد ولی بعدا اگه بفهمه واقعا چه ادمی هستی و به خوبی که نشون میدی نیستی حتما ولت میکنه پس تا اولشه بیخالش شو و نذار دوستی ادامه پیدا کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    حامد نظافت گفته:
    مدت عضویت: 3181 روز

    سلام استاد عزیز عباسمنش ،من تو این 6ساله اشناییمه با شما کلی سعی و خطا کردم و هر چی گذشت باز باور مخرب جدید پیدا کردم درون خودم ،من اون زمان که با شما آشنا شدم در زمینه سلامتی مشکلات زیادی داشتم و متوجه شدم که باورهام مشکل داره وهمینطور عزت نفسم به شدت پایینه که این شرایط رو برام خلق میکنه مقداریش رو شناسایی کردم و شرایط تا حدودی تغییر کرد اما چون اساسی روش کار نکردم سال 98 مجدد بیماری ها که اونم به خاطر باورهای محدود در زمینه موفقیت بود بازگشت کرد که سرانجام مجبور شدم فقط تمرکزی روی سلامتی کار کنم و این تضاد باعث شد من از قبل از شرایط همه گیر اون زمان که همه ماسک میزدن من باورهام خیلی قوی شده بود و خیلی راحتتر از بقیه هر جا میخواستم میرفتم بدون زدن ماسک و بدنم قوی شده بود ، تو همین شرایط یادمه یکی از باورهایی که البته شما هم تو محصول عزت نفس گفتین راجع به ترس از موفقیت بود و این باور رو فکر کنم بعد دو سال از دیدن عزت نفس متوجه شدم به شدت درونم هست که باعث میشه نتونم موفق بشم تو هدفهام و یک ترمز قوی بود واسم و تغییرش واقعا تلاش برد واسم هم ذهنی هم عملی ،یکی از ترمز های شدید دیگم این بود هر چی موفق تر میشدم سلامتیم بیشتر دچار مشکل میشد که البته مرتبط با همون باور ترس از موفقیت هم بود که این هم به مرور با تغییر باورهام بهتر شد تا سال 99 که شرایط مالیم نسبت به قبل بهتر شد اما به شدت احساس افسردگی میکردم و این شرایط برام روز به روز بیشتر میشد و من مونده بودم چطور میشه بتونم راحتتر خرج کنم ،تفریح بیشتر برم اما رابطه م با خدا ضعیفتر بشه و حالم نامناسب تر ،تا زمانی که سال 1400 با فارکس آشنا شدم و کلا کار کردن روی ثروت رو کم کردم و هدف گذاشتم واسه تریدر شدن که این باعث شد شرایط مالیم کمی به عقب برگرده و بعد فکر کردم چی باعث میشه من شرایط مالیم ضعیفتر بشه حالم بهتر بشه و اونجا بود که به یاد حرفهای شما افتادم که تو ثروت 1 گفتین کسایی که باور مذهبیشون مشکل داشته باشه به ثروت نمیرسن مگه اینکه از خدا دور بشن و من فکر میکردم اینها به این شدت درون من نیست زمان برد تا متوجه بشم که باورهای مذهبی اشتباه ادم رو به کجا میرسونه و سعی وخطا داشتم با وجود اینکه شما میگفتین اما در مدار دریافتش نبودم و جالبتر اینجا بود که من حرفهای شما درباره باور مذهبی رو هر روز چند دقیقه به مدت شش ماه گوش کردم اما شرایط تغییر چندانی نکرد تا اینکه با خودم‌گفتم باید عمیقتر کار کنم و جملات تاکیدی دقیقی تو این زمینه جمع بندی کردم با صدای خودم و روزی چند ساعت گوش میکردم و نتایج رو متوجه شدم واز این بابت خوشحالم که بالاخره متوجه شدم تا حدودی چه باورهایی درونم هست و الانم دوساله دارم روی فارکس کار میکنم در کنار شغل دیگم و تمرکز بیشترم‌روی این زمینست یک مدتی به یک نتایجیی رسیدم تو این زمینه اما ناپایدار بود و این چند وقته اخیر خیلی بیشتر کار کردم روی هدفم وجالب تو حموم بودم که جمله اینجوری به ذهنم اومد گنج با رنج بدست میاد و گفتم همینه ،این باور درونم هست و سه روزه جملاتی راجع بهش ساختم و هیمنطور جمع آوری کردم از جمله گنج با آسانی ها بدست می اید ،پولی که سخت بدست بیاد یک جای کارش میلنگه اما پولی که آسون بدست بیاد پربرکت و ماندگاره ،رسیدن به گنج و نعمت ولذت به آسانی میسر میشود،پول درآوردن اسان ترین کار دنیاست ،و یک سری جملات هم راجع به ترید ،وجالبیش اینجا بود که اینها رو سه روز قبل از دیدن این فایلتون انجام دادم و الان این فایل رو دیدم و این هم نشانه ای از درست بودن مسیرم هست.استاد من هر چی پیش میره متوجه میشم که باورهای گوناگون محدودکننده ممکنه درونمون باشه که ما ازش بی خبریم و تلاش فیزیکی هر چند سخت ما رو بیشتر دور میکنه از خواسته چون به دلسردی میرسیم و من تجربش کردم ،در این مسیر به این ایمان هم رسیدم که کار کردن روی باورهای درست میتونه شرایط رو برای ما خیلی متفاوت کنه اما زمانی پایدار میشه که ما اون ریشه ها رو پیدا کنیم . شاد وپیروز باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2780 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم خانم شایسته مهربان و دوستان گلم

    1. جواب سوال اول: من تو زمینه مالی همیشه تلاش کردم ولی تا الان نتیجه مالی دلخواهم رو بدست نیوردم.

    2. جواب سوال 2: تو حوزه کاری من یه سری خانومهایی هستن که تونستن تقریبا شرایط مشابه من داشتن ولی به نتیجه بهتر از من رسیدن.

    3. جواب سوال 3: باورهای محدود کننده و ترمزهای من تا حدودی آشکار هستن و مخفی نیستن. از جمله

    مورد اول: نداشتن تمرکز کافی: من همزمان با کسب و کارم درس میخوندم و همیشه یک قسمت از مغزم درگیر درس و دانشگاه بود. بخاطر همین نمیتونستم استمرار و تمرکز کافی داشته باشم. ولی اون 9 ماهی که مهاجرت کردم به تهران و درس نداشتم تمام تمرکزم رو گذاشتم روی کارم و درآمدم چندین برابر شد. ولی بقیه زمانها همیشه درگیری های ذهنی دیگه داشتم.میتونم بگم اون دوران بهترین دوران زندگیم بود. خدارو صدهزاااار بار شکر درسم کامل تموووم شد و داره ذهنم بازتر میشه.

    مورد دوم: بدهکاری های که از قبل داشتم ذهنم رو درگیر کرده بود بخاطر همین نمیتونستم خوب فکر کنم فکرم تمرکزم باز نبود. ولی خدارو صدهزاااار بار شکر بدهیام رو صاف کردم.

    مورد سوم: من یک مشکل سلامتی جسمی یعنی گرفتگی عضلانی داشتم که خیلی نشستن پای لپ تاپ یا موبایل رو برای کسب و کار اینترنتی برام سخت و حتی زجرآور میکرد. ولی خدارو صدهزاااار بار شکر خدا هدایتم کرد به یک درمانگر خوب و الان درحال بهبودم.

    مورد چهارم: من پاشنه آشیلم اعتقاد به نفس و خودباوری و باور لیاقت هست. ذهن من همیشه دستاوردهای بزرگم رو برام کوچیک و ناچیز جلوه میده و خیلی منو دست کم میگیره باید خیلی روش کار کنم. من نسبت به خیلیا دستاوردها و توانمندی ها و استعدادهای زیادی دارم ولی برای خودم و کارهام ارزش زیادی قائل نیستم.

    مورد چهارم: من خیلی سختکوشم. به جای اینکه هدفم لذت بردن باشه تو همه موارد احساس میکنم خیلی جدی هستم و یادم میره هدف لذت بردنه. یعنی تو ذهنم اینه که باید سختی بکشم تا به خواسته هام برسم.

    مورد پنجم: من کمالگرا هستم خودمو با خیلی بالاتر از خودم مقایسه میکنم.

    مورد ششم: من تنبلی میکنم انگیزه و شور و شوقم کم و زیاد میشه. بخاطر اینکه درست حسابی باور ندارم که میشود. ذهنم همش میگه مگه میشه؟ آخه چجوری؟

    مورد هفتم: من محصولات و خدمات خودم رو دست کم میگیرمم براش ارزش قائل نیستم.

    مورد هشتم: من از این شاخه به اون شاخه میپرم هنوز یک مهارتی رو کامل یاد نگرفتم و مسلط نشدم میرم سراغ یه مهارت دیگه.

    مورد نهم: من نتونستم مهارتهام و آگاهی هام و محصولات و خدماتم و محتواهایی که دارم رو ارگانایز کنم که تو ذهنم سازماندهی بشه. اطلاعات پخش و پلا هستن. زیادن ولی پراکنده ان. یه جورایی دچار پراکندگی و شلختگی اطلاعات هستم. شاید اگه اطلاعات و آگاهی ها رو ارگانایز کنم چند تا محصول تولید بشه. مهمترین کاری که باید بکنم بالابردن کیفیت محصولم هست.

    مورد دهم: خیلی کارهای مهمم رو تو زمینه کسب و کار به تعویق میندازم مثلا تولید محصول یا بهبود محصول رو به تعویق میندازم. که موارد بالا میتونه تو این مورد تأثیرگذار باشه.

    یعنی فک میکنم این ده موردی که نوشتم خیلی به هم ارتباط بالایی دارن.

    حتماااا باورای محدود کننده مخفی و ترمز های مخفی هم دارم که هنوز نشناختمشون. ولی خب همینهایی رو که شناختم اگر روشون کار کنم بنظرم معجزه اتفاق میفته. دارم تو مسیر حرکت میکنم و شرایطم نسبت به قبل هیلی بهتر شده.

    چند روزیه که خدا هدایتم کرد دارم فایلای دانلودی رو مرور میکنم. چقدر این آگاهی ها نابن ولی خیلی فرار هستن واقعا خیلیاشو یادم رفته بود بااینکه خیلی گوش داده بودم.

    من دوره کشف قوانین زندگی رو ندارم ولی تو حال و هوای دوره شیوه حل مسائل زندگی هستم و خیلی این دوره برام مفید بوده حالا دوباره میخوام مرورش کنم.

    ان شاءالله در زمان مناسب با پولی که خودممم میسازم میام و دوره کشف قوانین رو هم میخرم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    الهام رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1471 روز

    سلام

    سپاسگذارم رب

    سپاسگذارم استاد

    سپاسگذارم خانم شایسته گل

    و من چقدر شما رو دوست دارم و تحسین مینمایم خانم شایسته

    بابد اعتراف کنم شما هم به اندازه استاد که با کلامشون بود با عملتون به من درس اموختید و

    باید بگم که منم مثل خودتون اورگنایزر عالی هستم به سلامتی خودم و خودتو همه اورگنایز کننده های حرفه ای

    از فایل بگم

    بی نظیر بود خودمو شخم زدم و دیدم زمین حاصل خیزم پر از کرمه

    پر پر

    و من ندیده بودمشون

    ولی الان یه متطقه رو انتخاب کردم و زدم توی دل پاکسازی کرم ها

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    بله خواسته من از 16 سالگی تا الان که 19 سالمه

    رسیدن به استقلال مالی بوده و هست

    برای استقلال مالی تا جایی که یادم میاد دست از تجربه نکشیدم وقتی که خواستمش و با باور های محدودم دست به عمل زدم

    جوراب فروشی انلاین غیر انلاین

    فعالیت تو یوتیوب

    نقاشی

    فعالیت توی بورس

    و….

    به نظرم من واقعا عمل گرا بودم

    و الان بهتر هم شدم که همه چی رو ول کردم

    و رفتم پی علاقه ام که هنره

    نقاشیه طرحه حس خوبه

    ولی باوجود فعالیت زیاد به موفقیت مالی نرسیدم

    ولی باید بگم که بعد از

    دیدم یک جلسه از قدم 2 که در مورد ثروته و خواندن چند کامنت اون جلسه و مرور این جمله که ثروت و نعمت یک چیز ذهنیه

    فرداش فروش خیلی خوبی داشتم از هنرم و 3 مورد از کارتپسال های طرح تذهیبم را فروختم

    ببین چه تاثیری داره

    و اینکه جواب میده من میتونم من توانمندم و توانایی خلق ثروت از هنرم را دارم من میتونم….

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟

    استادم مریم جان

    بچه های سایت

    توی اینستا پره از افرادی با مهارت نصف من یا کمتر که دارن اموزش میدن دارن تالو ها وسایل هنری شون رو میفروشن

    توی پینترست پره

    و برای استقلال مالی

    توی فامیل ما نوه ها تغریبا 90 درصد به استقلال مالی رسیدن خیلی راحت و خوشحالن دستشون توی جیب خودشونه حتی توی دوران دانشگاه خودشون برا خودشون گوشی اینا میخرن

    براشون ارزوی موفقیت میکنم

    و میدونم که منم میتونم

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    مسئله اصلی اینجاست

    فقط ببینید مچ چه باگی رو گرفتم….

    یک شرک یک نگاه بینهایت شرک الود

    الهامم تو خودتو بکش ولی چه فایده

    تو باید شوهر بری اون باید پولساز باشه

    تو مهم نیست پولساختن یا نساختمت

    خرج خونه با مرده و فقط وظیفه مرده شما خیلی هنر کنی جلوشو نگیری

    حالا بیا و پول بساز چی میشه بد بخت میشی

    مردم برای پولت میان تورو میگیرن میگن دختره خوبه کاسبه بگیرم برا پسرم

    (((اخه خانوادمون این جوری عروس میگیره)))

    شوهرتم میبینه که تو داری پول میسازی دیگه پیگه خب خانم هست دیگه نیازی نیست من پول بسازم

    بشینم توی خونه خودش خانمم پول میاره

    و من الهام خانم باید کار کنم پول تو جیبی بدم به اقایی که صبح تاشب جلو تلویزیون رو کاناپه اس و پولشو از زنش میگیره

    زندگیم میشه بدو بدو تا فقط خرج خورد و خراکمون در بیاد

    و هیچ پیشرفای نمیکنئم من فقط باید بدوم و همیشه هم دعوا و دعوا بخاط اینکه شوهرم نمیره سر کار

    من بمباران شدم با چنین ورودی هایی که

    فلانی ارایش گر پولساز عالی ولی چه فایده شوهرش نمیره سر کار خودش باید بدوه

    فلانی دختره میرفت سر کار امدن گرفتنش

    و….

    میدونم خیلی عجیبه و وحشت ناک

    ولی همه اینا توی ذهنم بوده

    دقیقا زیر مبل. :))

    ولی حالا من اینجام حالا دارم به اون اشغالا نگاه میکنم میدونم وحشتناکه و چندش ولی این زندگی منه و اونا توی خونه من توی زندگی من جایی ندارن همه جا باید تمیز باشه حتی زیر مبل

    نمیدونم چه جوری ولی میشه

    قدم اول هم نوشتن یک اهرم رنج و لذته که باید بنویسم برای انژری دادن به خودم

    بچه ها ممنونم

    استاد ممنونم

    خدایا مرسی از هدایت و حمایتت برای نوشتن چنین متنی با یاری ات

    دمت گرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مریم دستجردی گفته:
    مدت عضویت: 1842 روز

    به نام خالق شگفتی ساز هدایتگر سلام به استاد و مریم جان عزیزم و تمام دوستانم استاد صبح این فایل دانلود کردم اولش فکر کردم جزو دسته سوم نیستم و نمیخواستم به این سوالات فکر کنم فکر میکردم به ورد من نمی خوره اما ربم هدایتم کرد آخر های شب به فکر کردن به این سوالات و نوشتن جواب برای آنها تا باز بشه قفل هایی که روی ذهنم زدم خدایا متشکرم متشکرم برای این هدایت زیبا

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟ پیدا کردن مهارتی که دوستش دارم و بتوانم ازش کسب درآمد داشته باشم تا به استقلال مالی برسم .

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده) در مورد پیدا کردم مهارت و کاری که دوستش داری برادرم عاشق والیبال یه روز تابستون رفت والیبال و با این که علاقه خاصی نداشت الان بیش تر از 9 سال که والیبال بازی میکنه ساعت ها و اصلا خسته نمیشه کل هفته فکر کنم 2 روزش باشگاه نمیره اما همون دوروزم پیگری والیبال هست صبح میره و بعد ظهر میاد خونه کلی کیف کرده همیشه فیلم و مسابقات والیبال میبینه و دنبال میکنه حتی زمانی که همه جا تعطیل بود برای خودش تمرینات مختلف می‌ساخت تا بدنش رو فرم باشه با این که هنوز به اون جایگاهی که می‌خواهد در والیبال نرسیده و هیچ درآمدی ازش نداره اما همچنان داره با جدیت والیبال ادامه میده . خدایی یعنی اصلا دنبال این نبود که به چی علاقه داره یا نه یهو دید از والیبال خوشش میاد و داره ادامه میده الان بیشتر زندگیش در والیبال ختم میشه .

    اما من اولین قدم دانشگاه ول کردم بعد رفتم کتاب های انسانی شروع کردم به خوانند برای این که در کنکور روانشناسی شرکت کنم و چند روز مانده بود به کنکور متوجه شدم روانشناسی دوست ندارم چرا که باید به درد و غم بقیه گوش کنم و هی نسخه بپیچم براشون و در صورتی که خودم کلی ایراد دارم پس بی خیال

    بعد یه مدت برای این که منبع درآمد داشته باشم بهم پیشنهاد مشاور پوست و مو شد که کلاس ها رو شرکت کنم چند تا شرکت کردم بعد خانواده مخالفت کردن اول اصرار داشتم که برم بعد دیدم نه واقعا این کار هم نمی‌خواهم این اون چیزی نیست که من می‌خواهم.

    روی باورم کارکردم و برای پدرم به عنوان حسابدار کار کردم بعد دیدم نه نمیشه اومدم کارهای دیگه دفتری انجام دادم و حساب کتاب که خیلی خسته کننده هست کنار گزاشتم خلاصه طراحی . گویندگی به عنوان دور کاری تو سایت ها ثبت نام کردم و راجب تمام این ها مطالعه و تحقیق کردم و کتاب خریدم . حتی دوخت کیف های آرایشی و جامدادی که ازش درآمد هم کسب کردم و برای تک تک کارها ایده های مختلف داشتم که بعضی هاش عملی کردم برای کیف ها رفتم جامدادی برادرم برداشتم و با نگاه بهش الگو برش و دوخت پیدا کردم اما در تمام این کارها وقتی ایده ها می اومد برای ادامه رها کردم یه جورایی پشیمون میشدم از ادامه و هیچ انگیزه ای حتی فکر به درآمد هم کمک کننده نبود .

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟ 1. ترس از اینده . 2. حتما باید یه کار خاص باشه و این که تنها باید یک مهارت یادبگیری و تا آخر ادامه بدی وگرنه به هیچ نتیجه ای نمیرسه . 3. کمبود ثروت . فرصت و زمان نگران از دست دادنم گه بازم ریشه در باور کمبود داره 4. لایق ندانستن خودم و کارهام 5. برای رسیدن به هر خواسته ای باید سال ها تلاش و تمرین کنم نمیتوانم به راحتی مهارت یادبگیرم و بلافاصله درآمد داشته باشم 6. عدم اعتماد به تصمیماتم که به نظرم بزرگ ترین ترمز هست 7 . انتخاب بین درآمد داشتن در این لحظه و کارکردن روی مهارتی که دوستش دارم چرا که در حال حاظر شرایطش ندارم یعنی باید اول پول لازم برای کسب مهارت طوری که بتوانم درآمد داشته باشم دربیارم بعد برم دنبال یادگیری مهارت . ( با خودم عهد بستم هزینه کلاس و دوره هام به هیچ وجه از خانوادم نگیرم و هر کلاسی میخواهم برم خودم باید بدم ) تا امروز هم همین طور بوده . یعنی از وقتی دانشگاه ترک کردم تا الان اگه کتابی میخواستم دوره ای میخواستم بخرم خودم هزینه اش از کارهایی که گفتم بدست آوردم .‌ ( کاری که انجام هم میدم این طور نیست که ازش بدم بیاد اول با ذوق و شوق انجام میدم بعد به این فکر می افته که این کار برای رفتن به کلاس های مثلا نویسندگی دارم انجام میدم بعد میبینم اگه قبلا می‌نوشتم روزی یک صفحه و تمرین میکردم الان دیگه نمیتوانم این کار انجام بدم ) در واقع همش دنبال چیز هایی هستم که ندارم و آنچه که دارم رها میکنم یعنی اصلا نمیبینمش = کفر پس به خاطر همین در دور باطل افتادم .

    استاد در پایان دوست دارم بگم متشکرم برای طرح این سوالات و تهیه این فایل عالی . و همین طور تحسین میکنم اندام زیبایی رو که برای خودتون ساختید و لذت میبرم از دیدن منظره پشت سرتون طبیعت سرسبز و دوست داشتنی و دریاچه زیبا که فواره جدید هم داخلش هست مبارکتون باشه تک تک این زیبایی ها و انشالله بیش از پیش به سمت زیبایی بیشتر هدایت شوید هم شما دو عزیز و هم اعضای خانواده ام در این سایت .

    هر جا هستید در پناه الله مهربان ثروتمند و متوکل تر از اکنون باشید. دست حق نگهدارتان

     

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    ریحانه یاراحمدی گفته:
    مدت عضویت: 1669 روز

    سلام استاد عزیزم

    اول که سوالو پرسیدید باخودم گفتم خوب من جوابی براش ندارم من هنوز اتفاق خاصی تو زندیگم نیافته بعد یاد یه مشکل بزرگ افتادم که از کلاس اول تا همین الان بامن بوده و من روحمم خبر نداشته دلیل اینکه اینهمه وقت توی اینکار ناموفق بودم چیه ما توی مدرسه از کلاس اول تا اخر راهنمایی باهم رقابت داشتیم چهار نفر بودیم و من همیشه شاگرد چهارم میشدم و این برام یه مشکل بزرگ شده بود احساس میکردم من اندازه اونا باهوش نیستم یا معلما از من خوششون نمیاد که همینا باعث شده اعتماد بنفسم بشدت پایین بیاد اینم بگم من واقعا تلاش میکردم اما خیلی خوب یادمه کلاس اول که بودم دیکته هامو خراب میکردم ولی اون دوستام همیشه خوب میدادن با اینک منم کلی براش تلاش کرده بودم با اشک و غصه میومدم خونه این روند تا پایان راهنمایی ادامه پیدا کرد تا اینکه توی دبیرستان ما از هم جدا شدیمو هرکی تو یه مدرسه درس خوند به جز من و یکی از همون دوستا دوسال اول که ما اصلا مدرسه نرفتیم که با کسی اشنا بشیم و جو رقابتی داشته باشه همش تو خونه بودیم

    سال اخر یعنی همین امسال گفتم من دیگه حداقل باید به خودم ثابت کنم که منم میتونم جزو اون شاگردا باشم در همین حال سعی میکردم که باورهای نا مناسب و افکار خودمو کنترل کنم و به اینکه خدا همیشه کنارمه و کمکم میکنه ایمان بیارم شاید بگید موضوع مهمی نباشه اما برای من مهم بود من از بچگی با این فکر بزرگ شده بودم که من یه دانش اموز متوسطم نه خیلی خوب و نه خیلی بد پس باید یه تکونی میخورد این شرایط خلاصه اش کنم امتحان های نوبت اول شد و امتحانی استانی شدن و چندتا امتحان واقعا سخت بود اما میدونی چی شد من بدون اینکه یک صدم جواب رو از کسی بگیرم خودم نوشتم و دلم کیخواست اکه قراره نمره ای بگیرم خالصانه ماله خودم باشه

    اما بگم هنوز این باور داشتم (اگه بخوایی نمرت خوب بشه باید شب و روز خودت رو بکشی که اونی که میخوایی بشه) نمره ها اومد و من شاگرد دوم شدم درکمال تعجب امسال اسم هیچکس رو روی بیلبورد نزدن اما من از این نتیجه خوشحال بودم مهم نیست کسی ازش خبر داشته باشه یا نه

    اما چرا شاگرد اول نشدم؟

    این دختری که تو کلاسمونه بهش میگن «خر خون»کلاس اما استاد خیلی برام تعجب داره وقتی ازش میپرسیدی چقد خوندی شاید نصف ما برای اون درس تایم گذاشته بود اما نمرش از همه بالاتر بود میگفت من یدور میخونم یادم میمونه اما من تازه فهمیدم که اون باور داشت با تایم کم میشه نتیجه خوبی داشت من اینجا فهمیدم که :

    1.باور های مناسب رو باید بسازم

    2.روی تمرکزم کار کنم

    3.تندخوانی رو یاد بگیرم چون خیلی طول میدم خوندن یه متن درسی رو و نمیدونم جرا هروقت خواستم برم سمت تند خوانی همش ذهنم مقاومت داره نسبت بهش و به نوعی جلوی من رو از یاد گرفتنش میگیره باید انجامش بدم که افکار محدود کننده رو هم کنا بذارم

    سپاسگزارم از الله یکتا و از شما استاد و خانم شایسته عزیز بابت فایل های الهی🫀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    حسین شیهکی گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    استاد جان سلام،

    این سوال که چرا خیلی از آدم هایی که قانون را به اصطلاح نمی‌دونن خیلی وقت ها از ما بهتر عمل می کنند و اینکه چرا خیلی از آدم ها حتی تلاش سخت به خواسته هاشون می رسند خیلی وقت بود ذهنم را درگیر کرده بود،

    یه کامنتی دیروز گذاشتم در مورد شکم 6 تکه که چند سال پیش فقط ظرف یکی دو ماه اون هم با لذت ساختم و سال هاست بخشی از زندگی من شده و الان میخوام یه مثال دیگه را بگم که احتمالا خیلی بیشتر به خودم کمک می کنه..

    یادم میاد یه فایلی را توی قسمت لایو های اینستاگرام سایت چند وقت پیش دیدم که با استاد عرشیان فر مصاحبه می کردید و وقتی صحبت ‌‌شروع شد شما یک بار دیگه به صورت کامل قانون را مرور کردید و بعد جواب خودش واضح شده بود!

    مگه قانون غیر از اینه که ما هر لحظه داریم طبق قانون یا به خواسته هامون فکر می کنیم یا نداشتن اون ها؟

    مگه غیر اینه که تموم کار هایی که ما در مورد قانون انجام میدیم بر میگرده به کانون توجه؟

    طبق قانون وقتی ما مقاومت هامون را کنار بزاریم نتایج خودش به صورت سریع و کاملا طبیعی وارد زندگی ما میشه!

    خب حالا داستان از جایی شروع میشه که ما به تضاد میخوریم ولی تو خود کلمه تضاد گیر می کنیم!

    یعنی سوال اینه که چرا خیلی اوقات بعضی ها دارن از ما ساده تر پول میسازند ولی من به جای اینکه دنبال بهبود باشم حالا میرم سراغ بیشتر توجه کردن به اون!

    توی این هفته ای که گذشت یه خورده حجم فروش کارمون کمتر شده بود چون منو به یک شعبه جدید منتقل کرده بودن و من همش داشتم تو ذهنم به خوبی های شعبه قبلی فکر میکردم، فکر میکردم این جایی که جدیداً اومدم پتانسیل شعبه قبلی را نداره و حتی به فروشنده های اون جا حسادت هم می کردم.

    دقیقا یک روز بعد از همه این طرز فکر ها تصمیم گرفتم داستان را ولش کنم و فقط کارم را انجام بدم، به خودم گفتم فقط یه خورده بی خیال شو و بزار هر چیزی میخواد بشه بشه،

    آقا تهش اینه که تو میری یه جای دیگه کار میکنی مگه غیر از اینه که این همه توانایی داری؟

    تو همین فکر ها بودم و کلا بی خیال شدم، از فرداش حجم فروش ما دو برابر شعبه قبلی شد اون هم فقط با خرده فروشی کردن کار های کوچیک، یعنی قبلا چون من فقط با مشتری های خاص ارتباط داشتم فکر میکردم فقط اونجوری میشه فروخت و چون شعبه جدیدمون یک جای عمومی تر بود مدام فکر میکردم دیگه خبری از مشتری های خاص نیست!

    اما باورم نمیشه اینقدر هدایت ساده بود و من بهش بی توجه بودم!

    یاد گرفتم کار ما اینه که در خواست هامون را به جهان بفرستیم و بعد فقط بی خیالش بشیم درست مثل دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها که تموم دوره در موردش صحبت کردید.

    کارمون اینه فقط مرحله پذیرش را خوب انجام بدیم و جهان خودش بقیه کار ها را انجام میده،

    اما جهان چه کسی را هدایت می کنه؟

    کسی که باور داره کار ها میتونه ساده تر هم اتفاق بیفته اگر فقط قانون را رعایت کنیم، و کسی را هدایت می کنه که به هدایت ایمان داشته باشه و ازش پیروی کنه…

    مرسی بابت این فایل و مرسی از خانم شایسته عزیز که همیشه بهترین دانشجوی استاد بودن و تو رفتارشون هر لحظه به وضوح میتونم قانون را حس کنم..

    مرسی بابت همه بچه هایی که کامنت میزارند و کلی چیز به ما یاد می دهند و همونطور که گفتم مدت هاست کتاب خوندن را کنار گذاشتم با اینکه سال ها کتابفروشی کرده بودم و تقریبا کتابی نبود که نخونده باشم، فلسفه، منطق و رمان و انگیزشی و هر چیز دیگه ای اون هم به این دلیل که باور دارم کامنت های سایت از میلیون ها کتاب موفقیت عملی تر و تاثیر گذار تر هست..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    Amineh amiri گفته:
    مدت عضویت: 854 روز

    به نام خالق شگفتی‌ها

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان گرامی

    اول که موضوع فابل دیدم خیلی خیلی شگفت زده شدم انگار خدا همون لحظه بهم لبخند زد با ی چشمک بهم گفت برو ببینم میتونی دلیلشو بفهمی چون قشنگ ی نمونه بارزش منم

    من پارسال کنکور داشتم و بی نهایت تلاش فیزیکی داشتم حتی ی مدت توی خونه خالی درس میخوندم

    این کار من از ورودی که بهم داده شده بود نشات گرفته بود من مشاوری داشتم که این بنده خدا هر دفه می‌گفت اگه 14 ساعت 15 ساعت درس نخونی هچی قبول نمیشی و ی داستان هایی از چندتا از دانش اموزاش میگفت که شب تا صبح درس میخوندن پزشکی قبول شدن با این مثال به من ثابت شده بود که اره امینه برای اینکه موفق بشی باید بقول استاد روز شبتو بهم بدوزی

    شاید از اون همه درس خوندن شاید کل روزش از 15 ساعت 5 ساعتش مفید بود برام این خیلی حرفه اگه من اینو به ی کسی بگم قطعا میگه این دگ خیلی خنگ بوده

    ولی نه مشکل از توان ذهنی من نبود اصلا مشکل از باورهای مخرب و ترسای خیلی بزرگ من بود که اینم بگم این ترس ها و تصورات چنان قدرتمند بود که جهان با همون قدرت وارد زندگیم کرد

    خب بگذریم از اتفاقات اون موقع من قرار نیست برگردم اتفاقات و شرایط گذشته درست کنم قراره فقط از باورام درس بگیرم و شرایط بهتری برای خودم خلق کنم

    استاد یکی مشکلات اساسی من احساس عدم لیاقت بود که بین این همه ادم چرا تو ! تویی که دوسال اول دبیرستان هچی نخوندی

    من بشدت باور محدودی داشتم باور کمبود و تموم شدن نعمت‌ها موفقیت ها که اگه قرار یکی رتبه خوبی بیاره هچیش به من نمیرسه

    اصلا تو وجودم نمیگنجید که منم میتونم فقط سرمو کرده بودم تو کتابا که بیشترش گفتگو ذهنی و حرفای کفر امیز به خدای مهربونم بود کار ب جایی میرسید که ی دل سیر کفر میگفتم از خدا گله میکردم اخرش که سبک میشدم پامیشدم میگفتم اشکال نداره این دفه دستمو بگیر و توقع معجزه داشتم نتیجش این میشد که جهان محکم تر زمینم میزد

    یکی دیگه از باور های مخربم که هنوز هم درگیرشم توجه به فکر بقیس حتی الان که خاستم شروع کنم به نوشتن کامنت اولش پشیمون شدم گفتم چه فکری میکنن راجبم اگ بعدا نتایج بزرگ تری گرفتم

    توجه نکردم به حرفای ذهنم و نوشتم من خودمو تحسین میکنم ولی فکر میکنم خیلی خیلی جای کار کردن روی خودم داره چون این باور از خونوادم به من رسیده و توی ذهنم تثبیت شده که توی هرکاری شاید باورتون نشه قبل از اینکه نگاه کنن ببینن خودشون با این کار اوکین و راضین نگاه میکنن به اینکه بقیه راضین یا نه

    استاد من این چند وقتی که کار کردم این مسائل کم رنگ تر شده برام ولی بازم ی گوشه ذهنم بازم نجواهای ذهنیم یاداوری میکنه این موضوعات برام و گاهی پام روی ترمزه میمونه یادش میره حتی پدال گازو فشار بده

    من ی الگو دارم که با حداکثر ساعتی که حداقل من بود پزشکی شیراز قبول شد با اینکه این فرد هم مثل من جدی از دوازدهم شروع کرده بود و عمومیاش توی کمتر ی ماه به 60 70 رسونده بود چیزی که اصلا تو فکر اون موقع من نمیگنجید و با رتبه 140 رفت شیراز چون عاشق شیراز بود با اینکه خیلی راحت میتونست بره تهران

    این فرد خیلی شخصیت مسئله حل کنی داره و رابطه صمیمی با خودش داره و بهم یاد داد که نباید خودمو سرزنش‌ کنم و کارمو با علاقه انجام بدم

    همه میگن فلانی که خیلی باهوش بود البته که باهوش هست ولی الان میفهمم دلیل موفقیتشو

    بزرگترین دلیل موفقیت این فرد این بود که ذهنشو قانع میکرد با دلیل و مهربونی ذهنشو ساکت میکرد و همین کارای ساده ای که به راحتی بیخیالش میشیم انجام میداد بهم میگفت هروقت استرس گرفتی سعی کن ی منظره طبیعی پشت چشمات تصور کنی و یا حتی دانشگاهی که دوست داری

    الهی شکرت که باعث شد ی دور دیگه همه این نکات برای خودم مرور کنم

    و خدایی که هرانچه بخاهی دراختیارت میزاره

    خدایی که این قدرت بهت داده با ذهنت با قله هایی صعود کنی که کسی حتی جرئتشو نداره بهش نگاه کنه از پایین

    فقط کافیه باور های درست داشته باشیم و به هدایت خدای مهربونمون گوش بدیم و با کمک خودش پامونو از روی ترمز اروم برداریم و به سرعت باور نکردنی به خاستمون برسیم(:

    خدای مهربونم من قول میدم متعهدتر عمل‌ کنم و توهم کمکم کن تجربه کنم لذت سرعت رسیدن به خاسته‌هامو

    الهی به امید تو

    در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: