چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 48 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین شیهکی گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    سلام استاد جان

    واقعا عزم خودم را جمع کردم تا باور کنم که محدودیت فقط تو ذهن ماست و اگر مقاومت هامون را برداریم اتفاق به صورت کاملا طبیعی میتونه تو زندگیمون اتفاق بیفته..

    استاد این چهارمین کامنتی هست که دارم روی این فایل میزارم،

    یه مثال خیلی جالبی بود که امروز یادم اومد و دوست دارم در موردش صحبت کنم..

    یادم میاد خیلی وقت بود که دوست داشتم زبان انگلیسی یاد بگیرم اما همیشه چون دیده بودمکه آدم ها بعد از کلی کلاس رفتن زبان یاد گرفتن منم فکر میکردم تنها راه زبان یاد گرفتن همینه..

    از اونجایی هم که دوست نداشتم هزینه زیادی کنم و از طرفی وقت کافی نداشتم این خواسته مدت ها بود داشت عقب می افتاد..

    راستش را بخواهید یه چند باری هم شروع کرده بودم ولی هیچ وقت ادامه نداده بودم چون مسیر همیشه اونقدر تو ذهن من سخت بود که ادامه دادنش نمی تونست اتفاق بیفته..

    تا اینکه چند ماه پیش بلاخرهردل را به دریا زدم و بهریکی از دوستام گفتم که بیا با هم زبان انگلیسی کار کنیم..

    از اونجایی که دوستم قبلا مربی گری نکرده بود بعد از یک هفته کلا بی خیال شدیم چون نه تنها نتیجه ای نمی گرفتیم هنوز کلی وقت و انرژی مون هم داشت هدر میرفت..

    رفتم کتاب های زبان را گرفتم و گذاشتم خاک بخورند…

    نمیدونم چجوری شد ولی انگار کتاب ها یه روزی منو دوباره منو به خودشون جذب کردن و این در حالی بود که چند ماهی گذشته بود به امید اینکه شاید کسی راه حلی داشته باشه رفتم تو یوتیوب سرچ کردم و دیدم یه خانمی به اسم مژگان صالحی روش که ازش فوق العاده ممنونم داره همون کتاب ها را درس به درس تدریس می کنه..

    داستان کاملا حل شده بود و من لازم نبود حتی یک ریال هزینه بپردازم، هنوز هر ساعتی هم که دوست داشتم می تونستم ویدیو ها را ببینم..

    این در حالی بود که خیلی از آدم های دیگه هم تو یوتیوب بودن که ویدیو میزاشتند ولی هیچ وقت راه حل هاشون منو جذب نمی کرد چون انگار اون انتظاری که من داشتم را برآورده نمی کردن..

    خیلی های دیگه هم بودن که تدریس همون کتاب ها را شروع کرده بودن ولی ادامه نداده بودن…

    تازه نکته تحسین بر انگیز این معلم جدید ام که واقعا ازش ممنونم رزومه فوق العاده ای بود که داشت..

    یعنی فرض کن یکی از بهترین های زبان انگلیسی ایران گیرمون اومد که تو حالت عادی باید برای هر ساعت دیدنش چند میلیون هزینه می کردیم اون هم کاملا رایگان و در حالی که اونقدر هم با سابقه بود که از مدرسی تو ایران بهتر من ازش یاد گرفتم..

    خب حالا بریم سراغ قانون، قانون اینه که ما باید درخواست های واضح داشته باشیم و بعد فقط کافیه به قول شما سوت زنان و رقص کنان از سر راه خودمون کنار بریم تا الهامات و اتفاقات به صورت کاملا راحت و سریع وارذ زندگی ما بشوند..

    اگر چند ماه پیش به من می گفتی که میشه خیلی راحت تو خونه زبان کار کرد با یکی از بهترین مدرس های زبان ایران اون هم هر شب ساعت 11 ب بعد احتمالا می گفتم غیر ممکنه..

    اما حالا خیلی راحت دارم انجامش میدم، مثل همون داستان شکم 6 تکه که تو کامنت قبلی گفتم یا حجم فروش کارمون که چقدر ایده های ساده ای در موردش بود ولی من مقاومت میکردم..

    استاد عزیزم ازت ممنونم که هستی و از خدای تو هم ممنونم که بهمون یا داد از قوانینش استفاده کنیم..

    شجاعتت را تحسین می کنم که مسیری را رفتی که هیچ کس قبل از تو نرفته بود و ایمانی را نشون دادی که باعث شده امروز این همه دنبال کننده داشته باشی..

    واقعا توحید را میشه توی تک تک رفتارت دید و این نشون میده خودت اولین کسی هستی که همیشه به گفته هات عمل می کنی…

    تولدت مبارک و امیدوارم خیلی زود از نزدیک ببینمتون..

    از خانم شایسته هم بی نهایت سپاس گزارم که بهترین و تاثیر گذار ترین تولید کننده محتوایی هستند که میتونست این همه زیبایی را برامون به نمایش بزاره..

    خانم شایسته تبریک میگم که همیشه توحیدی ترین وبهترین زنی بودید که تو زندگیم دیدم و ممنونم که اینقدر به قوانین خوب عمل کردید و نشون دادید هر کسی که به آموزش های استاد عمل کنه چقدر میتونه موفق و زیبا باشه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    حسین شیهکی گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    سلام استاد جان از وقتی با قانون آشنا شدم همیشه از خودم می پرسیدم که چرا آدمهایی که اصلا چیزی در مورد قانون نمی دونن خیلی وقت ها سریع تر از ما هایی که ادعای دونستن اون را داریم عمل می کنند؟

    امروز عزم خودم را جمع کردم تا یکبار برای همیشه این موضوع را توی ذهن خودم حل کنم البته روز های. دیگه هم ادامه میدم چون می دونم هر چقدر به خواسته های بزرگتری برسیم باز هم جا برای بهتر شدن وجود داره و از طرفی هم توقع ندارم که یک شبه اتفاقات بزرگ را ببینم.

    این ششمین کامنتی هست که دارم روی این فایل میزارم و میخوام در مورد یه حسی صحبت کنم که تو این چند وقت خیلی درگیرش بودم.

    همیشه می دیدم آدم هایی که قانون را نمی دونن خیلی وقت ها بیشتر و راحت تر نتیجه می گیرن ولی هر چقدر با سایت شما بیشتر آشنا شدم تازه دلیلش را متوجه شدم..

    یاد گرفتم خیلی وقت ها درک من از قانون کامل نیست و دارم فقط به ظاهر نتایج نگاه می کنم.

    مثلا همیشه می دیدم فلانی خیلی پول داره ولی اصلا در مورد جذب نمیدونه، رفتم به رفتارش نگاه کردم و دیدم چقدر تو لحظه زندگی می کنه و چقدر راحته در حالی که من صبح تا شب برای پول می دوم و هیچی..

    مگه غیر از اینه که رفتار های من از روی ترس بود و نتیجه ترس و شرک چیزی نیست جز فقر و بد بختی..

    اونی که خیلی راحت برخورد می کنه، راحت پول درمیاره و اونی که حرص میزنه هر روز فقیر تر میشه..

    مگه غیر از اینه که ما هر چی می کشیم از مقاومت های خودمون هست..

    شروع کردم به تحسین کردن آدم های موفق، منظورم آدم های خیلی بزرگ نیست بلکه هر آدمی که حتی از من یک نتیجه بزرگتر هم گرفته بود تحسین می کردم…

    بعضی وقت ها آدم ها می پرسیدن فلانی چجور آدمیه؟

    و من ازش تعریف می کردم ولی تو ذهن خودم بهش حسادت می کردم..

    فهمیدم ایمان و شرک یک موضوع درونیه و جهان فقط به فرکانس های ما جواب میده..

    از کجا بدونم تو چه فرکانسی هستم، از احساسم..

    فهمیدم به جای نصیحت کردن و حرف های قشنگ بیشتر روی مقاومت هام کار کنم. چرا به فلانی حسادت می کنی؟

    چون فکر می کنی حق تو رو خورده؟

    خدا رحمتش بی انتهاست و فقط کافیه توی این بارون رحمت ظرف خودت را بزرگتر کنی..

    یاد مثال اول دوره ثروت 1 افتادم، مثل اون دسته از آدم ها شده بودم که به جای اینکه ظرف خودشون را بزرگتر کنند، به ظرف بقیه نگاه می کردند و حسرت می خوردند.

    خب نتیجه توجه به ناخواسته ها هم دریافت بیشتر همون هاست..

    استاد چقدر آگاهی های شما عمیق بود و الان تازه دارم حسش می کنم..

    و جقدر توحید را می شد تو رفتارتون دید و از خدای شما سپاسگزارم..

    خانم شایسته عزیز ازتون ممنونم که تو زندگی هر لحظه به قوانین عمل می کنید و به نظرم لایق ترین آدمی هستید که می تونست آماده دریافت این آگاهی ها و کنار استاد باشه..

    مرسی و آرزو می کنم استاد امسال تولد خوبی داشته باشی..

    تو سریال زندگی در بهشت منتظر ویدیو روز تولدتون هستم البته اگر هنوز تموم نشده باشه..

    مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    داود نیکزاد گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    سلام به همه اساتید و بزرگواران

    سوال؟ چه باورهای محدودی (ترمز های مخفی) را میتونی در ذهنت شناسایی کنی که باعث میشه اشتیاقت کم بشه و جلوی پیشرفتت رو بگیره

    جواب : فقط دونستن قوانین نیست که اجرا کردنش مهمه و تو از پسش بر نمیای

    نمیتونی مثل استاد قوانین را در زندگیت اجرا کنی

    تو ارادشو نداری

    تمرینات سخته و نمیتونی تمرنات را به نحوی انجام بدی که نتیجه هم بگیری

    من این ترمز مخفی را شناسایی و باید با منطق ساکتش کنم

    من میتونم تغییر کنم همانطور که استاد عباسمنش با اون گذشتش تغییر کرد

    همانطور که آقا هادی ترابی تونست از افسردگی در بیاد

    همانطور که آقا رضا عطاروشن تونست تغییر کنه

    آره میشه که منم عادتهام رفتارهام خصوصیاتم تغییر کنه و تا بحالم خیلی تغییر کرده ام و نتیجه هم گرفته ام

    دیدی این عادتهامو تغییر دادم

    دیدی تونستم از اون آدم نامناسب فاصله بگیرم

    آره من موفق شده ام که از زندگیم از خودم و از اطرافیانم از کارم از جای که هستم شاکی و ناراضی نباشم

    و تونستم راضی باشم سپاسگزار و قدردان باشم

    منم مثل آقا رضا موفق شده ام به اخبار و فیلمو و بحث های دوستان در باره نکات منفی توجه نکنم

    من موفق شده ام زیاد عصبانی نشم در حالی که قبلا بودم

    زیاد تو ناراحتی و غمگین نباشم در حالی که قبلا زیاد تو ناراحتی میموندم

    من تونسته ام ارزش حرف مردم را تو ذهنم کم کنم و با تکامل کمترشم میکنم و به شکل گذشته ارزش قاعل نیستم به نظر دیگران

    من تونستم باور کنم که خدا با من حرف میزنه و میتونم حرفها و راهها و ایده های که خداوند بهم میده را بشناسم

    من تونستم زمانی که همسرم خونه نیست ظرفها را بلافاصله بعد از غذا خوردنم بشورم درحالی که قبلا حوسله نمیکردم تا وعده دیگه ظرفها رو سینک میموند

    من تونستم خودمو به سه نفر از افراد بیگانه در خیابانهای شهر تبلیغ کنم (تمرین استاد)

    و این همه نتیجه گرفته ام اما با توجه به مدارم ذهنم اون نتایج را نمیبینه

    بیرون اومدن از مدار منفی و ضررهای مکرر و درجا زدن ها خیلی سخت تر از اینه که از شرایط نرمال به استقلال مالی رسید

    مثلا من در مدار 5_ هستم باید اول به صفر برسم بعد به فکر رسیدن به 5+ باشم

    بالا رفتن از سربالایی خیلی سختتر از پایین رفتن از سرپایینیه

    برای آقای هادی ترابی سخترین کار رها شدن از افسردگی بود بعدش کار راحتر بود

    حالا که موفق شده ام از سختی ها در بیام پس میشه به درجات بالاترم برسم

    من میتونم تغییر کنم

    من تونسته ام تغییر کنم نتیجه هم گرفته ام و تغییرات و نتایجم بیشتر و بزرگتر هم میشود

    تمریناتی که استاد میده کار سختی نیست که ،

    به فایلهاش که گوش کنی میبینی کلی دیدگاهت تغییر کرده مثلا نسبت بخدا باورهای گذشته ات اعتبارشونو از دست میدن یعنی اگه رو باور های گذشته تعصب داشتی الان دیگه رو باورهای که استاد تو ذهنت گفته تعصب داری و اونها را تایید میکنی

    تمریناتی که استاد میده اصلا سختو طاقت فرسا نیستن

    شاید تو دوران مدرسه از انجام تمرین فراری بودم و نمیخواستم تمرینی انجام بدم

    ولی تمرینات استاد خیلی راحته

    شادو پیروز باشید

    دورد به شاعر موفقیت استادم عباسمنش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    زهره جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    سلام به استاد مهربونم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان.من به مدت تقریبا یک و سال ونیم هست که اقدام به بارداری کردم ولی موفقیت آمیز نبوده و خیلی وقته که دارم رو ترمزهام کار میکنم.زمانی که رفتم دکتر گفت اگر بعد از4ماه باردار نشدی یه قرصی برات نوشتم که تهیه کنی و بخوری ،خب منم گفتم باشه،بعد 4ماه که اقدام کردم و باردار نشدم دو دل بودم که برم قرص رو بخرم و بخورم یا نه‌از خدا هدایت خواستم که فایل آقا رضا اومد که ما بدون هیچ قرصی خانمم باردار شد،اینو یک نشونه برای خودم گذاشتم گفتم پس خدا بهم گفته بدون قرص باردار میشم فقط باید با ایمان بیشتری ازش بخام.ناگفته نماند که قبل از این ماجرا این باور رو داشتم که اگر من باردا بشم استراحت مطلق میشم و نمیتونم دیگه کار کنم و چون درآمد همسرم هم کم بود نمیتونیم خرج زندگی و بچه رو پیش ببریم،تا اینکه این باور در خودم ایجاد کردم که من موقع بارداری خیلی سرحال هستم و براحتی به کارم و زندگیم میرسم و دوران بارداری خیلی راحتی رو دارم،این باور در من ایجاد شد.و درمورد خرج بچه هم داخل قرآن خوندم که خدا خودش روزی هر کسی رو میده،پیش خودم گفتم همینجوری که خدا خرج و هزینه های من و همسرم رو میده همینجور هم خرج بچه رو هم میده،این باور هم در مورد من اوکی شد.باور دیگه که داشتم این بود که چون من 34 سالمه هر چه زمان بگذره من قدرت باروریم کمتر میشه،بعد دیدم دوستانی هستن که از من بزرگتر بودن یا همسن من بودن ولی خیلی زودتر از من وبا 2بار اقدام کردن باردار شدن،گفتم پس این دلیل بر باردار نشدنم نیست،و آیه هایی از قرآن که زکریا از خدا خواست بهش فرزندی بده در صورتی که خودش پیر بود و همسرش هم پیر و نازا بود ،ولی خدا به درخواستش اجابت کرد و فرزند بهش داد،با این آیه ترمزم شکسته شد،و تقریبا3ماه هست دوره 12قدم رو گرفتم و طبق تمرینات استاد تجسم سازی میکنم و عکس بچه دختر و پسر ،همراه با مادر باردار رو صفحه گوشیم گذاشتم چون من فرزند دوقلو دختر و پسر میخام،و منتظرم به خواسته ام برسم،و امروز ذهنم خیلی در گیر بود که خدایا چه ترمزی در ذهن من هست که هنوز من به خواسته ام نرسیدم خودت هدایتم کن تا ترمزمو کشف کنم و بتونم این ترمز رو بشکنم،که اومدم داخل سایت دیدم استاد فایل گذاشته و گوش کردم و تصمیم گرفتم این کامنت و بذارم.البته نا گفته نماند که من خیلی دوقلو دختر و پسر دیدم و کلی بابتش ذوق کردم که خدا داره نشونه میفرسته پس بزودی بهم میده ولی وقتی با شکست مواجه میشم ناامید میشم…ولی بازم پیش خودم میگم ببین،الان شیطان داره تورو نا امید میکنه و ناامید شدن تو یعنی قدرت خداوند رو زیر سوال بردن،تو میدونی که خدا هر انچه بخاد رو خیلی راحت انجام میده،پس امیدت به خدا باشه،به قول استاد تو تجسم کن و جهان مجبوره بهت بده و من با این باورها انگیزم قوی میشه،و از خدا میخام ترمز اصلی بهم نشون بده تا بتونم براحتی دوقلو باردار بشم،حتی فایل صوتی هم راجبه باردار شدنم ضبط کردم و گوش میکنم،خدایا من امید بستم به تو،تو خدایی و میدونم که تو خدایی میکنی برای من…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    انور و سعیده بانو گفته:
    مدت عضویت: 3452 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    1-ازدواج

    اول بگم این دوره کشف قوانین فک کنم برگرده به سال 97 تولید شد اون موقع استاد مختصر توضیحاتی توی فایل رایگان میداد منم با همون فایل رایگانش تونستم بزرگترین مسئله زندگیم که چندسال بود درگیرش بودم حل کنم خدایا شکرت

    نشستم نوشتم چرا من تا مرحله اخر ازدواج و خواستگاری وفلان میرم بعدا بهم میخوره یا حتما کیس هایی که بهم معرفی میشه یه ایرادی داره!!!

    یادمه باتمام وجود بهش فک کردم حدود 7تا ترمز نوشتم و 3تاش اصلی بود و خیلی جالب دلایل منطقی برای رد کردنشون آوردم که بابا چرا من اینطور فک میکنم خیلی منطقی و درستش اینه که این دروغ ها تو ذهنم نباشه و ازپواج خیلی طبیعی هست این شرایطی که من دارم هزازان نفر حاضرن و ممنونن که بامن ازدواج کنن و منم مث تمام دوستام که الان ازدواج کردن و براحتی زندگیشونو جلو میبرن منم میتونم چرا نتونم؟!! خیلی از این دلایل منطقی نوشتم و حمله کردم به ترمزهام و معجزه رخ داد

    شاید بگین چطور؟

    یه دوستم هم که هم سن و سال بودیم تقریبا اونم میخواست ازدواج کنه ولی شرایطش متفاوت بود

    اگه موردی بهش پیشنهاد میدادن برای اون خوب نبود ولی برای من همخوانی داشت بهم میگفت

    حالا بعد رفع ترمزها همون دوستم موردی که 8ماه قبل بهش معرفی کرده بودن رو یادش افتاد بهم بگه️

    چی شد چرا 8ماه بود نگفته بود ولی بعد رفع ترمز مطرحش کرد

    البته اینو بعدا که بهش فک کردم فهمیدم

    خلاصه الان سعیده خانم گل اومده تو زندگیم و خیلی بابت بودنش از خدای خودم سپاسگزارم

    2-کسب و کار شخصیم

    من برای این مورد هم خیلی تلاش کردم ولی خدایی نمیدونم چرا تا تهش نمی رفتم و همه چی خراب میشد ترمزم عدم احساس لیاقته که من خودم میتونم به تنهایی پول بسازم و برای کسی کار کنم این یه ترمز و باگ بزرگه با اینکه توی 5سال حدود 1.5ملیارد پول ساختم ولی واقعیت مستقل نبودم شریک داشتم یا برای یکی کار کردم

    1- تمرکزم روی کارم نیست

    2- احساس لیاقت ندارم

    3-باور نکردم که من خالق ٪ زندگی. خودم هستم و از تغییر شرایط بیرونی میترسم

    4- زود زود یادم میره هدفم رو بیخیال میشم وقتی یکم اوضاع بهتر میشه

    حالا باید این ترمزها رو.رفع کنم تا این خواسته بزرگم برآورده شه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  6. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1159 روز

    چراباوجودتلاش فراوان به خواسته هایم نرسیدم.

    سلام به استاد خوشتیپه قشنگم .

    وبه مریم عزیزوهمه ی دوستان گلم.

    چ خواسته یاهدفی داشتم یادارم که باوجودتلاشهای زیاد،هنوزبه اون نرسیدم؟!

    استادبابت بدست اووردن ثروت هنوز به اون چیزی که میخاستم نرسیدم .

    اتفاقات خوب زیادافتاده .درآمدهمسرم نسبت به سه سال پیش کلی تغییرکرده.

    سبک ورویه زندگیمون ازهرلحاظ خیلی بهترازقبل شده.

    مشکل مالی نداریم خداروشکر.

    راحت می‌خریم میخوریم می‌پوشیم .

    جایی میریم می‌آییم.امانه مسافرت‌های خارجی .

    ماشین خوب سوارمیشیم امانه ماشین خارجی.

    آپارتمان گرفتیم امانه خونه ویلایی بزرگی که خودم آرزوشوداشتم ودارم.

    ولی 70درصدازاون کمبودهایی که توزندگیمون داشتیم رفع شدن.

    و خیلی ازنگرانی هاوترسهامون ازبین رفته.

    البته تمام تلاش من و همسرم فکری وتغییرباورهابوده.

    همسرم ازاون دسته مردهایی نیست که زور زیادی بزنه،اتفاقاخونسرده.

    منم درراستای تغییرافکاروباورهام تلاش کردم .تلاش منم ذهنی بوده .یه سال به طورخیلی جدی دارم روی رفع نواقصم وتمامی افکار وباورهام کارمیکنم.

    چون باتجترب قبلی خودم متوجه شدم تمام مسیری که درش قرارداشتن اشتباه بوده .

    اومدم مسیرتازه ای بااستادشروع کردم تانتایج بهتری کسب کنم.

    من هیچی نداشتم و هیچ لذتی اززندگی نمیبردم.

    ومدام به همسرم سرکوفت میزدم که تومردی نیستی که ازپس زندگیت بربیایی!

    تمام نگرشم این بود که ایشون به هر طریقی بایدمنوبه خواسته هام برسونه.

    به هیچ وجه این نگاه رونداشتم که خودم به تنهایی عامل خوشبختی یابدبختی زندگیم هستم.

    چون یک خانم خانه دار هستم .میگفتم که من دخالتی تواین موضوعات ندارم و وظیفه همسرمه که منوبه آرزوهام برسونه.

    چ‌ افرادی رومیشناسی که باوجودتلاش کمتربه سادگی به همون خواسته رسیده؟

    یه عمو دارم وضعیت زندگیش تقریبا شبیه مابود.هم سن هم هستیم .

    اماایشون تواین سن، خونه ویلایی وباغ وباغچه بیرون ازشهرومغازه برای خودش و همسرش وماشین خارجی خودش وخانمش روداره.

    خرج و مخارج وتفریحاتشون هم قابل مقایسه بامانیست.فکرمیکنم چندبرابرما،خرج میکنن.چون دیدم فرزندانش و همسرش چ خرج ومخارجهای سنگینی دارن.

    ازاون دسته افرادی هم هستن که مهمون، خونشون زیادمیره.

    مهمونیهای بزرگ که کل فامیل رودعوت کنن، هم زیادمیگیرن.

    تنها تواین عموم راحتی وآسایش مالی رومیبینم .

    البته ازاین نظر که زیادتلاش نکرده باشه .

    واگرنه افرادثروتمندزیاد هستن که بازحمت وسختی پولدار شدن.

    البته استاد،ماتووجوداین آدما نیستیم .وصحبتی هم دراین رابطه باچنین افرادی نداشتیم .تنها چیزی که بوده قضاوت سطحی مانسبت به این افرادهستش که ب نظرمون راحت ودرمدت زمان کمی ثروتمند شدن.

    البته من نظرخودمو،دررابطه باعموی خودم گفتم .

    یه لحظه به ذهنم اومد که شایداونم سختی کشیده باشه ،منتهی من ازش مطلع نیستم .

    استادباورهای اکثریت آدما،ضعیفه.

    افکارهاداغون داغون .پای صحبت هرکدوم که بشینی کلی حرف برات میزنن که باباورهاومنطقهای الان ما فرق داره.

    تنها چیزی که این وسط هست اینه که من پای صحبت کسی نمیشینم وبه همین جهت هرجاباشم حتی پیش افراد غریبه ،بازمیتونم حس کنم که باچ افکاروباورهایی دنبال بدست اووردن ثروت هستن.

    باچندجمله ی اولشون میتونی ترمزهاشونوشناسایی کنی .

    البته مااگه خیلی زرنگیم بهتره ترمزهای خودمونوشناسایی کنیم .

    سوال سومتون همین بود که چ باورهای محدودکننده ای رومیتونیم درذهن خودشناسی کنی که فکرمیکنی باعث شده که باوجوداین همه تلاش بازهم به خواستت نرسی؟!

    ازخدامیخام کمک کنه تاصادقانه وموشکافانه پاسخ این سوال روبدم.

    اول ازهمه که استادجون ،باور نمیکنم که بشه ماهم مثل شماکه الگوی بزرگ وقوی ماهستیدوپیروراه وروش شماهستیم ،ثروتمندبشیم .

    منظورم اینه هرچقدرم کارکنیم چ تلاش فیزیکی چ ذهنی ،مثل شماثروتمندنمیشیم .

    همین یه ترمزذهنی بزرگی تووجودمن هستش .چرا؟چون من ازصب تاشب دارم حرفای چنین فردی روگوش میدم .

    بالاخره این ترمز خودش قفل ذهنی برام بوجودمیاره.

    دوم اینکه نگاهم به همسرم بود.اینکه وظیفه ی ایشونه که منوبه خواسته هام برسونه .

    خودهمین نکته وباور،ترمزهایی تو ذهن من بوجودمیووردکه مانع دیدن خدامیشد.

    خدایی که خودش به تنهایی تووجودمنه وربطی نداره به اینکه بگه فلانی بروخاهش یادرخاستتوبه یه نفر دیگه بگو،تامن برات انجامش بدم.

    من به تنهایی میتونم بااین باورکه خداهرچیزی روکه من بخام بهم میده ،توقعم روازروی همسریاافراددیگه بردارم.

    ولی یه چیزدیگه تازگیاتوصحبتهای استادمتوجه شدم که البته که من به تنهایی به خواسته هام میرسم .چه جوری وچه شکلیش هم به من ربطی نداره .

    امااستادگفتن اگه زن ومردباهم درکنارهم باورهاشونو،قوی کنن وهردودرمسیردرست باشن زودتربه خواسته هاشون میرسن.بنظرم منطقی وطبیعی هستش.

    اینم چیزیه که با همسرم تازگیا هماهنگ شدیم .ومن هرچی قفل ذهنی وترمزتوروابطم داشتم،را دارم ازبین میبرم تااون هماهنگی بیشترصورت بگیره.

    میخام بگم خود،من عامل ایجادفاصله بین خودم و همسرم بودم وترمزهای زیادی تواین زمینه داشتم که هر کدوم رودارم شناسایی میکنم تاروابط بهتری داشته باشم. چون متوجه شدم که نداشتن رابطه ی خوب ،ماروازرسیدن به خواسته هامون دورمیکنه.

    به خاطرخودم وزودتررسیدن به خواسته هام ولذت بردن بیشتراززندگیم این ترمزمم شکستم .

    ولی درکناراین ترمزها،هنوزموانعی میبینم که باعث باورناپذیری من به ثروتمند شدن میشه.

    اینکه نه بابا،ماکه نمی‌تونیم مثل ثروتمندان واقعی ثروتمند بشیم .ته تش یه خونه بزرگ بخریم ویه ماشین خوب و یه باغ یاویلایی .

    بعدبه این میگن ثروتمند!البته که نه.

    من دوست دارم انقدی ثروت داشته باشم که راحت هروقت دلم خاست برم دنیاروبچرخم .

    حتی اگه بشه خارج ازکشورخونه داشته باشم .الآنم که دارم می‌نویسم توذهنم اومدکه دیگه زیادی توقع نداشته باش.

    میبینید هنوزباورهام ضعیف هستن .

    ازخودم پرسیدم چراباورنمیکنی که میشود؟

    به خاطراینکه صددرصدباورنمیکنم که خداوندراحت به من نعمت وثروت فراوان بدهد.

    اینکه بگیدخودتولایق نمیدونی یانمیبینی ،بگم که اتفاقاخودمولایق می‌دونم ومیبینم .هیچ کمبودی تووجودم‌ خودم نمی‌بینم .ازسرغرورنمیگم .اینوگفتم که بدونیدهمچین ترمزی توذهنم نمیاد.

    خودمم دست کم نمی‌گیرم .نمی‌دونم شایدم دارم میگیرم .

    من یه خانم خانه دار، بااین سن بااین شرایط بااین همسربااین وضعیت تواین مکان بااین امکانات ،مگه میشه ؟!ینی واقعن میشه منم ثروتمندثروتمندبشم.

    منی که خودمولایق داشتنش میبینم چرافکرمیکنم ممکنه بدسش نیارم؟!

    بله حالامتوجه شدم اینجا چ ترمزی داشتم .

    اینکه باعقل ودرک خودم میام این مسائل رومیسنجم .

    آیااستادنگفته شمافقط باورکنید.

    به چ جوری وچطوربدست اووردنش کاری نداشته باشید.

    من ازاین قانون استادتبیعت کردم امافقط درموردموضوعات ومسائل کوچیک مالی .

    انقدکه بامشکلات مالی درگیربودیم حالا ،که یه کم راحت شدیم وراحت زندگی میکنیم ،حواسمون به رسیدن به خواسته های بزرگمون نیست که داریم باچ ترمزهایی اونا روازخودمون دورمیکنیم.

    استادروابط خوب من عامل بسیاربسیارمهمی در رسیدن من به خواسته هام هست ..

    میخام بگم اگه ثروت زیادمیخام ،فکرنکنم فقط موانعهاتواین زمینه هستن .

    وقتی توروابط باهمسریاهرفرددیگه ای ،اوکی نباشم ،حتمن احساسات خوب زیادی نخواهم داشت.بنابراین چطوربادرگیری ذهنی درزمینه ی روابط ،ذهنم درست معطوف بشه به ثروت ساختن .

    حتمن خیلی جاها،ب خاطرداشتن احساس بد،اختلالهایی هم درزمینه ی ثروت ساختن بوجودمیاریم.

    مثل خودم که بقدری روابطم به مشکل خورده بود که هرچقدر هم میخاستم افکاروباورهامومتمرکزکنم برای رسیدن به خواسته های مالیم ،نمیشد.

    پس بی ربط به هم نیستن .

    حتی داشتن سلامتی هم عامل مهمی هستش .

    اگه ازخودم، ازاندامم ازسلامتی تنم ،احساس رضایت نداشته باشم وقفل ذهنی بابت این مسائل داشته باشم ،چطورمیتونم احساس خوبی داشته باشم ؟

    چطوربیام باورهاموبرای روابط یاثروت یاهرچیزدیگه ،درست بکنم.

    شایدکلامم درست بگه ،شایدفکرکنم مسیرمم درسته امادرونم آشوبه .

    میدونید استاد،الان به این درک رسیدم که هرخواسته ای که داشته باشم ،بایدازهمه بعدوازهمه ی زوایا،حال من خوب باشه.

    حس خوب توروابط ،حس خوب ازداشتن سلامتیت،حس به خاطر انگیزه هایی که بابت ثروت داری میسازی ،ارتباطتت باخدا،همه وهمه باهم پکیج خوشبختی وسعادت روبرات به ارمغان میاره.

    وظیفه ی من اینه توهمه ی زمینه هاخودمو،تغییربدم .

    افکاروباورهام توهمه ی زمینه ها درست کارکنه.

    اگه همه چی سرجاش درست باشه ،میتونم باقدرت به هرآنچه میخام برسم.

    همه ی اینا(سلامتی ،ثروت،روابط،ارتباط باخدا)باهم ودرکنارهم دنیای خوب وقشنگ رابرات میسازن.

    کم کاری توهرموضوعی باعث عقب گردی وعدم پیشرفت تو برای رسیدن به خواسته هاته.

    پس این ترمزهاهمه جاودرهمه ی زمینه هاباماهستن

    شایدتامیاییم یکیشودرست کنیم اون یکی میلنگه .

    انگارهنوزبلدنیستیم یافکرنمیکنیم میشودهمه چیزروباهم داشت.

    امیدوارم تونسته باشم حسم روبابت پاسخ به این سوال درست بیان کرده باشم.

    استادجونم ممنونم وسپاسگزارم ازت بامطراح کردن سوالهای قشنگت .

    اگه بخوام صادقانه بگم :

    همین امروز چندتاازترمزهاموشناختم .وچندموردازقفل ذهنیهامو،فهمیدم چی هستن.اماهنوزبابت چندمورد،به خصوص ثروت زیادداشتن ،هنوزترمزهایی دارم که جوابشم صددرصدنمیدونم چیاهستش!

    همیشه صحبتهای استاد، قدرت وانگیزه ی ماروبالامیبره.

    انشالله که به درک رفع این ترمزهام برسم.

    استادجونم عاشقتم .خیلی عزیزی برام .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  7. -
    SAEID987645 گفته:
    مدت عضویت: 836 روز

    بسم الله رب النور

    النور هو الباقی هو القادر

    امروز مجدد نشستم این فایل رو دیدم

    بعدش از دیدنش برگشتم به دورانی که خودم رو شناختم فهمیدم قدرت تصمیم و انتخاب و انجام دادن و مفهوم قبول تعهد و مسئولیت پذیری رو فهمیدم

    از دورانی که خودم شناختم و هر بار هر آرزو داشتم و براش تلاش کردم نشستم بررسی کردم ببینم چقدر موفق بودم چقدر نه

    چقدر برای هدفم و آرزوم تلاش کردم چقدر فقط به قولی وقت تلقی کردم و رفیق نیمه راه با خودم بودم

    یه استادی من داشتم دوران کنکور کارشناسی بهمون میگفت بدبخت ترین آدمها توی زمین کسانی هستند که خودشون سر خودشون تا ناف کلاه میذارن) : راست هم میگفت

    از زمانی که آدم به خودش دروغ میگه و برای خودش هر چیزی رو بی دلیل تلخ و از هیچی و پوچی برای خودش جهنم می‌سازه شروع نرسیدن به اهداف هست

    ذهن آدم خیلی بزرگه خیلی بزرگ وقتی به فکری می‌رسه وقتی برای خودش هدف می‌سازه قطعا توانایی هاش داره تو هر سنی هم باشه عین اون بچه ای که بچگی هدفش روزی 1 ساعت کارت بازی هست تا اون جوانی که در جوانی هدفش تحصیلات عالیه تا مردی که هدفش زندگی خوب تا پیری که هدفش اخرای عمرش لذت از دقایق پایانی

    پس برای هدف های مقتضی سنش و سالش تلاش میکنه اما اینکه کی و چقدر نسبت به اون هدف تلاش میکنه و غیرت به خرج میده که براش تا دقیقه نود تو بازی زندگیش بدود مهم عین اون تیمی که تا آخرین دقیقه های بازی نا امید نمیشه

    و با هر نوع ترکیبی تلاش می‌کنند تا نتیجه رو عوض یا تثبیت کنند

    ما هم همین هستیم وقتی برای هدفمون خودمون رو به مرحله باور و لایق بودن میرسونیم دیگه در حواشی راه دنبال وقت تلقی نیستیم بادی به هر جهت نیستیم عین نفر اول کنکوری که لا به لای اون همه جزوه و بوی مداد و ماژیک… هدف به رتبه برتری هست خسته نمیشه عقب نمی‌کشه تا دقیقه نود کنکور تلاش میکنه

    وقتی ازش میپرسن فکرش میکردی بدون مکث میگه چرا که نه

    چون خودش باور داشته

    من یادمه دوران لیسانس استادی بود همه ازش می‌ترسیدن از نمره دادن…

    من اولش به ناچار باش برداشتم رسیدم به جایی که گفتم راه چاره ای نیست این استاد چه بخوای چه نخوای منحصری درس رو گرفته پس تو کم نیار تو مثبت فکر کن

    همون استاد بالاترین نمره گرفتم منو به واحد عمران وزارت نفت معرفی برای کار آموزی و…

    چون خواستم

    چون تلاش کردم

    چون هدف گذاشتم باید من نمره بگیرم به جای میانبر به جای دنبال حذف یا استفاده از رانت… چون به خدای خودم تکیه کردم گفتم من حرکت میکنم تو هم به حد حرکتم نمره ام رو از قلم این استاد بده

    همه اون کلاس نصف حذف نصف افتادن من با اختلاف زیاد شدم بالا ترین نمره

    از اونجا به بعد فهمیدم تلاش بال داره دو بال اصلی اون توکل و باور و اعتقاد هست سر اصلی هدف هست هدفی که اگر برامون ارزش نداشته باشه قطعا براش تلاشی نمی‌کنیم و قطعا تهش هم میشه عین این پروژه های عمرانی سالها طول میکشه جوری که همه اون کارگاه خاک و زنگ زدگی تهش هم فراموش می‌کنیم اصلا پروژه چی بود مثلا قرار بود تجاری بشه شد بعد چند سال جاده (:

    پس باید اگر هدف برامون واقعا هدف سرنوشت ساز هست همه خوب و بد هاش مسئولیت پذیر باشیم

    و مدیریت تلاش و مدیریت کنترل ذهنی مون کنیم تا نکات منفی و راه های سخت اون هدف به نکات مثبت تبدیل کنیم به فرصت های طلایی Golden Chans

    خدا اول و آخر هست

    خدا فقط باید بخواهد واقعا خدا

    خدایی که بوده یه ماشین در جاده تصادف کرده ماشین مچاله ولی همه زنده موندن در اوج تا باوری

    پس باید از خدا فقط خواست

    من خیلی با خدایم تنهایی ها رو تجربه کردم چه شب هایی باش با نماز شب با زبون عامیانه حرف زدم با نمازهام

    بهش گفتم خدا من شاید برات بنده عالی نبودم ولی تو برام خیلی عالی هستی از اینکه بهم محبت داری بهم لطف بهم عشق داری ممنونتم به خیلی چیزهایی

    دوستان اگر به هدف نمیرسیم خودمون مشکل داریم یا تو شرایط مکانی درست خودمون تو اون لحظه نیستیم یا تو شرایط زمانی کافی نیستیم یا برای هدفمون یه طرح توجیهی درست نداریم اینکه اون هدف چقدر برای ما سرنوشت سازه و ما نسبت به اون هدف چقدر سرنوشت سازیم

    چقدر حاضریم براش تلاش براس کسب تجربه در صورت لزوم چقدر براش حاضریم گاهی به تضادهای جامعه فکری و نگرشی فکر نکنیم و گاهی خلاف همه عقاید حرکت کنیم

    ممنون از همه که لطف می‌کنند میخونند و نظر می‌دهند

    من امروز رفتم نون بخرم نون 3 تومنی شده 5 تومن تو نون وایی مردم فحش و لعنت من میخندیدم اولا که باید قبول کنیم مگر میشه گفت نه… پس چرا با خنده نگاه نکنم به اینکه شکر دندون دارم نون تازه بیارم با تخم مرغ بزنم بر بدن(((: پول دارم وایسم تو صف بخرم شکرررر

    خدایی دارم بهم سلامتی و جون داده بزم نون بخرم دارم سر سفره چند تا کارگر حلال وار منم تون میگیرم و تون میذارم تو سفره اونا باورتون نمیشه وقتی میرم شاطر برام خاص تنور میکنه چون وقتی کارت میکشم بهش میگم شاطر شکر برات برکت باشه چون واقعا باید پذیرفت با لبخند باید خرج کرد تا با خوشی مصرف کرد

    من همیشه اهدافم رو با رنگهای متفاوت مینویسم تعریف رنگ از نظر اهمیت بندی و همیشه تو دفترم مینویسم و آخرش هر زمان به‌ رسیدم چهار کلام براش مینویسم تجاربم و… گاهی شده عین لایتنر یادمونه…؟! وقتی ول کردم شکست خوردم… رنگش عوض شده بعد یه مدت رفتم سراغش عین جدولی که معناش برام بعد اسون شده حلش کردم پس میشه بخدا فقط باور و اعتقاد و ایمان اول به خدات دوم به خودت با نیت درست گام برداری میشه

    شب همه بخیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مرضیه قدیری گفته:
    مدت عضویت: 3086 روز

    سلام و درود بر استاد توانمند و با تفکرم

    استاد مثل همیشه این فایل هم الان دقیقا نیازم بود به شدت و برای پیدا کردن خودم کامنت ها دوستان هم بسیار مفید الهی شکر شکرشکر

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    توی پول در آوردن و کسب و کار،توی تربیت فرزند ،تو مهاجرتی که سالهاست دوست دارم انجام بدم والان بچه هام رو بهونه کردم توی ارتباط گرفتن هام اون طوری که دوست دارم

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    من آدم های که با لذت زندگی می کنند رو دیدم مثل عموهایم و پدر و برادرهام ولی جالب که وقتی باهاشون صحبت می کنم طوری حرف می زنند که سخته یا اینکه من مدل رفتاری و پول در آوردن هاشون رو دوست ندارم مثلا پدر خودم سالهاست که کار خاصی نمی کنه ولی همیشه پول براش بوده ولی من این روش زندگی رو زندگی نمی دونم چون پول می یاد ولی بسیار محدودیت برا خودشون دارن و تعصب های زیاد یا وقتی می خواهند معامله انجام بدهند بازم چشم شون دنبال هم هست من نمی دونم این رقابت هست یا حسادت با اینکه به همه چیزم رسیدن

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    من این باور رو دارم که من مسئول تربیت بچه هام هستم و بااینکه به ظاهر میگم هر کسی خودش راهش را مشخص میکنه و خدا هم هدایت میکنه توی همه زمینه ها ولی پس ذهنم هم کنترل شون می کنم و دلیل منطقی دارم که دختر و پسرم توی سن بلوغ هستن و نیاز به راهنما دارن و وقتهای هم که مسولیتهای خودشون رو انجام نمی دهند خودم رو سر زنش می‌کنم که تو دوباره بار اضافه دیگران رو داری می کشی (من همسرم دوسال هست فوت شده ولی وقتی بودن من باز خودم تمام مسئولیت خانه بر عهده ام بود)

    یکی از باورهای دیگه ام عجله و طی نکردن تکامل هست و فکر می‌کنم وقتی به قسمت عمل کردن درست می رسم و جای که خسته می شم و باید استراحت کنم نمی دونم چطور این کار را بکنم چون یه وقتهای واقعا اینقدر ذهنم هنگ می کنه که از کارهای عادی روزمرام هم می مونم و تمرین ستاره قطبی رو حتی نمی خواهم به سمتش برم و انگار راه رو گم می کنم.

    استاد آیا هنگ کردن ذهنم طبیعی هست یا باز عجله کردم و نتونستم مسیرم رو درست بچینم؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    سیروس حدادی گفته:
    مدت عضویت: 1609 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته فعال و باانگیزه، و همه اعضای سایت.

    در پاسخ به سوالات استاد عزیز، باید بگم من پاسخ زیاد دارم، ولی هدفی که طولانی‌ترین زمان رو واسش گذاشتم رو می‌نویسم.

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من از سال 77 تا 78 در تهران سرباز بودم، اون موقع کلاس‌های موفقیت مثل الان زیاد نبود، من دوره یکی از اساتید معروف رو رفتم که هنوز هم فعال و شناخته‌شده هستند. یادم میاد در برگشت از کلاس، در جلسه‌ای که درباره هدف‌گذاری صحبت شد فکر می‌کردم چه چیزی رو دوست دارم که خیلی بزرگه و بخاطر ترسم سروقتش نمی‌رم، همونجا این هدف رو که مهاجرت به آمریکا بود پیدا کردم. طبق گفته استادمون قدم اول رو برداشتم، با وکیل‌های مختلف صحبت کردم و تصمیم گرفتم به مجرد پایان سربازی اقدام به تقویت زبان انگلیسی کنم، این کار رو از سال 79 شروع کردم، طی این مدت همیشه لاتاری ثبت‌نام می‌کردم و چون این هدفم در ذهنم سخت بود، در کنارش به مهاجرت به کانادا فکر کردم. داشتم کلاس می‌رفتم که سر و کله آزمون آیلتس پیدا شد، واسه همین رفتم سروقت کلاس‌های آیلتس. از اون موقع من کلاس‌های مختلفی رفتم، معلم خصوصی گرفتم، و خیلی روی زبانم کار کردم و وقت گذاشتم. طی این مدت ازدواج کردم، بچه دار شدم، و روزهایی بود که خانمم سر کار بود، من بچه روی پام بود و من جزوه زبان دستم بود. بخاطر همین قضیه تبلت و لپ‌تاپ خریدم که از این زمان استفاده کنم (تا اون موقع نداشتم و هنوز گوشی‌های اسمارت نیومده بود)

    در این مدت مقصد مورد نظرمم رو هم بخاطر تغییر قوانین چندین بار عوض کردم، شغل من از لیست مشاغل مورد نیاز کانادا خارج شد، رفتم سر وقت استرالیا. داشتم آماده می‌شدم واسه آزمون که استرالیا نمره مورد پذیرشش رو از 6 به 7 تغییر دادم. خیلی تلاش کردم به این نمره برسم، حتی گفتن توی ایران نمره کم میدن، رفتم ارمنستان امتحان دادم. به نیوزیلند که به اون موقع نمره اوورال 6.5 رو هم قبول می‌کرد راضی شده بودم. طی این مدت حتی در تخصصم خودم را آپدیت نمی‌کردم و می‌گفتم بعد از آوردن نمره آیلتس. عملا تمام تخم‌مرغ‌هام رو توی یک سبد گذاشته بودم و اون مهاجرت بود، نه فکر استخدام بودم، نه خرید خونه و ماشین. اواخر گفتن اگر نمی‌تونی نمره آیلتس بگیری، برو آزمون PTE امتحان بده، اون رو هم رفتم ترکیه امتحان دادم، خلاصه 12 بار آزمون آیلتس دادم و هیچکدوم به نتیجه نرسید. اطرافیان هم در کنایه انداختن کم نگذاشتن. بک بار نمره‌ام به 6.5 رسید، خودم رو توی نیوزیلند می‌دیدیم که بعد از تحقیق فهمیدم قوانینش تغییر کرده و از استرالیا و کانادا هم سخت‌تر شده. یک ترم رفتم کلاس آلمانی تا واسه اونجا اقدام کنم. دیگه کشورهایی مثل گرجستان، اوکراین، ترکیه و هرجایی رو که بگین بررسی کردم. آخرین کشوری که اقدام کردم ویزای کار آفریقای جنوبی بود، این یکی رو تونستم بگیرم، ولی چون از اول قرار بود همسر و پسرم ایران بمونن و من تنها برم و بعد 9 ماه به من بپیوندن، خانمم لحظه آخر جا زد و اونجا هم منتفی شد.

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    من افراد زیادی رو می‌شناسم که زمان کوتاهی وقت گذاشتن، آزمون دادن و رفتن، بین همکاران، اقوام. من هم واسه خودم توجیه می‌آوردم که اون یکی دانشجو بوده، شغلش درس خوندن بوده، شرایطش با من فرق می‌کرده، یا اون یکی همسرش پایه بوده، با هم درس خوندن، یا خانمش درس خونده و شوهرش کار می‌کرده، یا اون یکی مادرخانمش همسرش رو از مهاجرت نمی‌ترسونده و دقیقه آخر رای‌اش رو عوض نکرده و … .

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    الان که یک سری از درس‌های استاد رو شنیده، می‌دونم که ترمزهای زیادی داشتم.

    • همیشه می‌گفتم من لیسنینگم ضعیفه، نمره هم بیارم اونجا چکار کنم؟

    • همیشه بعد از امتحاناتی که فکر می‌کردم نمره رو میارم، توی فاصله دو هفته‌ای که نمرات اعلام بشه با خودم می‌گفتم: “حالا واقعا برم؟”

    • یک ترمز خنده‌دار هم داشتم که چون استاد هم توی دوره قانون آفرینش گفتن، من هم اینجا می‌گم، یکی از نگرانی‌هام هم نبودن شیر آب در توالت فرنگی‌هاشون بود.

    • در مورد آخر که آفریقای جنوبی بود، فرمون ماشین که سمت راست بود دغدغه من شده بود.

    • یادمه یک فیلم از جیم‌کری دیدم که اسمش یادم نمیاد، توی اون فیلم جیم‌کری کلا جلوی دوربین بود، و هر وقت می‌خواست از شهر خارج بشه، اتفاقی واسش میافتاد که نتونه بره، چون از فضای تحت پوشش دوربین‌ها خارج می‌شد. من همیشه حس می‌کردم و حتی به شوخی با دوستانم می‌گفتم من جیم‌کری هستم.

    • دیگه نگرانی‌هایی که دلار داره گرون میشه و زیاد پول نمی‌تونم ببرم، اونجا کار پیدا کنم یا نه، توی این مدت پولم تموم نشه، غربت، خانواده‌ای که مثل کارتون گالیور می‌گفتن: “تو موفق نمی‌شی، من می‌دونم” همه بخشی از ترمزهای من بود.

    در پایان از استاد عزیز و خانم شایسته گرامی واسه تهیه این فایل و همه فایل‌های دیگه تشکر می‌کنم.

    بدرود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    بهینا گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    هدف هایی که براشون تلاش کردم ولی به نتیجه نرسیدن یا روند به نتیجه رسیدنشون اینقدر کنده که انگار نرسیدم:

    المپیاد زیست دبیرستان،کنکور دبیرستان،روابطی که میخواستم،درآمد زایی،پیج اینستام،جوشای صورتم

    من هی استپ میکنم فایل رو میام اینا رو مینویسم…

    خوب کسایی که با تلاش کمتر یا در زمان کم تر به نتیجه دلخواه همون هدفای من رسیدن.

    برای درآمد زایی میشناسم.. شیدا

    برای پیج میشناسم.. نیرا

    برای کنکور نه

    برای المپیادم نه

    برا روابط هم میشناسم… خیلی از اطرافیان

    جوش ها ام که بله بوده

    چه باور های محدود کننده ای؟

    خوب

    برای المپیاد و کنکور…حس میکردم نمیتونم…یعنی بقیه شاید بتونن ولی من نمیتونم… حفظیاتم ضعیفه یا هر چی … با اینکه به این باور داشتم که باهوشم ولی حس میکردم حوصله درس خوندن ندارم … ولی خوب میخوندم ولی همش حس میکردم کافی نیست و بده … در صورتی که اگه همون رو با برنامه ریزی و منسجم انجام میدادم به نایجه میرسید ولی چون مثل بقیه ساعت مطالعه فلان نداشتم همش حس میکردم بدم و لیاقت ندارم…

    برای درآمد زایی این باور میومد همش که وقت ندارم و وقت نمیکنم … چند بار شروع کردم ولی همش بعد یه مدت نا امید میشدم و ول میکردم … و فکر میکردم باید خیلی تجهیزات خوب داشته باشی… در واقع برای درآمد زایی میترسیدم برم تو دل کار و به آینده ی دور عکر میکردم.. میخواستم آنلاین شاپ بزنم ولی فکر میکردم 1 سال یا 2 سال دیگه که از ایران رفتم اون همه تلاش و اینا برای آنلاین شاپ توی ایران بیهوده خواهد بود و بعد نمیتونم ادامش بدم و حتی اگه بخوام ادامه بدم اون ور نمیتونم وقت بذارم براش برای همین هی عقب انداختم و هی شروع نکردم

    به سرمایه اولیه هم فکر میکردم…که شاید سرمایه بیشتری برای شروع نیاز دارم ولی اونقدر پاشنه آشیل من نبوده چون بارها این باور رو ساخته بودم که با هر چیزی که در اختیار داری شروع کن

    برای جوش واقعا نمیدونم … شاید چون باور داشتم باید حتما روتین پوستی خفن داشته باشی یا حتما دکتر بری و راکوتان بخوری یا فیشال بری

    و زیاد خرج کنی در صورتی که الان که فکرش رو میکنم زیاد هم براش خرج کردم

    پیجم هم که احتمالا چون میترسیدم که توسط بعضی اطرافیان دیده بشه و خجالت میکشم و اعتماد به نفسش رو ندارم و همینطور خودم رو کاربلد نمیدونستم و به نظر خودم حرفه ای نبودم در صورتی که از خیلی های دیگه که تو این کارن و موفق ترن بهترم

    روابط … خوب احتمالا همون احساس عدم لیاقت و اینکه به دوست داشته شدن احتمالا گار دارم و نمیدونم چه طور باید دوست داشته شد و اینکه افرادی هم اومدن خیلی هاشون با اون چیزی ک میخواستم متفاوت بوده ولی بزرگ ترینش احساس عدم لیاقته و اینکه فکر میکنم زیبا نیستم در واقعیت..و این باور در من وجود داره که برای یه رابطه خوب باید از لحاظ ظاهری،پوست،مو، وزن بی نقص باشی و از اونجایی که بی نقص نیستم نتونستم روابط رو هم قبول کنم با اینکه کسایی بودن که خیلی زیاد منو دوست داشتن و اوایل هم منم زیاد دوستشون داشتم ولی بعدش دیگه دوستشون نداشتم و همش پسشون زدم

    در نهایت اون بارون آخر ویدیو خیلی حس خوبی بهم داد و خیلی زیبا بود

    مطمئنم بوی اون بارون باید فوق العاده بوده باشه… بوی چمن ها و خاک بارون خورده

    به به

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: