https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
شاید 24 ساعت بیشتره که دارم فکر میکنم چرا به چندتا از هدفهام نرسیدم.چرا چندتا از همدوره ای هام موفق شدن و من اون پیشرفتی که میخام رو نداشتم.البته باید بگم از خیلیا خیلی بهتر شدم ولی از کساییکه نباید عقب میموندم احساس میکنم عقب موندم.
خیلی فکر کردم و کامنت دوستان رو خوندم.
اولین باور مخربم تنبلی یا بهتر بگم بزرگ بودن اهرم رنجم از اهرم لذتم تو بعضی کارهاست.این تنبلی شامل کار کردن روی دوره ها و روی خودم هست.یه مدت عالی کار میکنم خوب نتیجه میگیرم ولی باز تا یک سفر یا مشغله کاری پیش میاد از خودم دور میشم و باز همه چیز کمرنگ میشه و باز به یه تضادی برمیخورم انگار خدا میزنه پس سرم و باز برمیگردم.
دومین باور مخربم عجول بودنمه هر چیزی رو میخام زود به دست بیارم زود یاد بگیرم زود موفق بشم و این زود زود زودباش بودن ها زودم خسته ام میکنه.زودم تسلیمم میکنه.نداشتن صبر حوصله هم از بزرگترین باورهای مخربمه.
باور مخرب بعدیم مقایسه کردن خودم با دیگرانه این یکی دیگه خیلی بزرگه.چرا فلانی که مث من زن خونه داره اینقدر شوهرش براش ارزش قائله همه چیز میخره وضعش خوبه.منی که خونه بابام تو رفاه بودم و اونی که خونه باباش سختی می کشیده چرا باید الان جایگاهمون عوض بشه.چرا من همش فک میکنم هر چیزی برا خونه زندگیم باید خودم بخرم ولی اون هر چیزی که بخاد بدون هیچ تلاشی با یه دستور شوهرش میخره.اینجا دوتا باگ دارم یکی مقایسه کردن خودم با دیگران و دیگه اینکه احساس عدم لیاقت که کسی نباید برا من کاری کنه خودم باید تمام کارها رو انجام بدم خودم برا خونه همه چیز بخرم خودم باید بیشتر خرجای زندگی مشترک رو بدم بعد از اینکه نمیتونم کاری انجام بدم و چون باور دارم زن خوته دارم و کارهای خونه از هرچیزی واجب تره و بیشتر وقت منو میگیره و نمیزاره کار کنم،پس نمیتونم کار کنم پس درامد ندارم پول ندارم در نتیجه ناراحت میشم در نتیجه خودمو با دیگران مقایسه میکنم در نتیجه احساس لیاقت ازم گرفته میشه چون میگم من هیچ کاری نمیکنم پس هیچ پولی هم نباید داشته باشم و باز خودمو مقایسه میکنم و باز بد از بدتر میشه و من همچنان تو این سر درگمی 2 ساله موندم.البته یه جاهایی خوب رو خودم کار کردم نتیجه هم گرفتم مثل حقوق ثابت برای خرج خونه مثل خرید خونه 3 خابم مثل وجود ماشینم.مثل مسافرتهای کوتاهم.ولی در کل روند تکاملم کنده نسبت به چند نفری که هم سن و سال همیم من کندم.
باور مخرب بعدیم اینکه نمیتونم از کسی کاری کمکی چیزی قبول کنم به قول علی خوشدل عزیز اگه کسی کاری برام انجام بده باید 100 برابر براش انجام بدم.یا اگه کاری انجام دادم موقع پول گرفتن جونم در میاد فکر میکنم نکنه طرف ناراحت بشه گفتم اینقد یا….
یادمه پارسال که خیاطی میکردم اولین لباس مجلسی که دوختم و خیلیییی برام سخت بود هنوز بعد یک سال هنوز طرف پولشو نداده.و من تو این یک سال یه بار پیام دادم یه بارم زنگ زدم که اونقدر طرف اه و ناله کرد که گفتم به خدا اگه پول لازم داری بگو بهت بدم تعارف نکن.
هم خیلی دل رحمم هم خیلی تو زمینه پول گرفتن کم رو ام.
باور مخرب بعدیم یکی مغرور بودنمه یکی زود عصبی شدنمه.برا این دوتا واقعا واقعا تلاش کردم چندین بار اهرم رنج و لذت نوشتم شاید 21 روز هم بیشتر کار کردم ولی نمیدونم چی شد که نشد از بین برن.استاد اگه میشه حتما توصیح بدین نمیدونم چرا نمیشه عصبانیتم رو بزارم کنار نمیگم اصلا نشده ولی از 100 درصد تو 3 سال 30 درصد موفق شدم.یک غرور لعنتی دارم که نمیتونم خوبیای طرف مقابل رو بگم در حقیقت با بعضیا که اصلا نمیتونم بگم نمیدونم چرا ولی با بعضیا باز بهترم و میتونمبگم.درک نمیکنم این اخلاقمو نمیدونم چرا نمیتونم رودر رو به دخترم بگم تو این خوبیا رو داری فلان رو داری.به همسرم راحت میگم ولی نمیدونم چرا به دخترم که 18 سالشه نمیتونم بگم.اگرم بگم تو پیامک میگم.یا اینکه یه کوچولو میگم زیاد در موردش حرف نمیزنم.شاید چون کارهایی که به زعم من منفیه انجام میده رغبت نمیکنم خوبیاشو بگم مثل نامرتب بودنش مثل گاهی تنبلی تو کاراش مثل همش تو گوشی بودنش و کار نکردن و….استاد شما هم مثل خیلی از ما بچه نوجوون دارین.اگه میشه یک باور درست بهمون بگید تا هم من و هم خیلی از پدر مادرای مثل من بتونیم باورهای درست رو جایگزین کنیم.و همین طور ممنون میشم از دوستان عزیز که راهنمایی کنن.البته خیلی خیلی نسبت به پارسالم بهتر شدم ولی همچنان میخام بهتر و بهتر بشم.میخام باورهای درست در رابطه با کنار گذاشتن رفتارهای منفی مثل غرور عصبانیت ترس و….رو پیدا کنم و روشون کار کنم.
فعلا همین باورها یادم اومد چون بارها براشون تلاش کردم ولی نتیجه دلخواهی که خیلی از دوستان گرفتن رو نتونستم بگیرم.
از حق نگذرم خیلی جاها هم عالی بودم و به خودم افتخار میکنم ولی باز جاهاییکه از مسیر دور شدم نتایج کمرنگ شدن.
ممنون از استاد عزیزم و دوستان گلم که کامنتمو میخونن.
طبق احساسات و شناختی که ازهردودارم سعی میکنم باهردوشون طبق نیازهاودرخاستهاشون ،خوب عمل کنم .
چون خودم باکمبودهای زیادی بزرگ شدم واین دوران رو بد،گذروندم .هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم که بچه هام خاطره ی ناخوشایندی ازمن داشته باشن.
البته خداروشکرازوجوداستادعزیز،حدومرزمادری ومحبت کردن روبلدهستم .درحین دوست داشتنشون ،درحدتعادل محبت میکنم .میخام بگم زیادیم لوسشون نمیکنم .اتفاقادوست دارم قوی بار بیان.
امااینم میدونم که تواین سن ،بچه هاخیلی به کمک مابزرگترهانیازدارن .
میتونیم دوست و رفیقشون باشیم ودرکنارشون خیلی از موضوعاتی که باش درگیرمیشن ،روحل وفصل کنیم .
عزیزدلم ،اینوبدون بچه هاازهمون کودکی تازمانی که بامازندگی میکنن واین دوران رودارن میگذرونن،نیازبه حمایت و توجه مادارن.
استادبارهاگفتن شمانمیخادکارخاصی برای بچه هاتون بکنید.شمافقط اعتمادبه نفس به بچه هاتون بدید،بقیش حله.
من همیشه عمدا،باصدای بلندجایی که ببینم کار،درستی انجام دادن یاکمکی کردن به هر صورت هر رفتاریاعملکرددرستی بابت خودشون یا بادیگران داشتن ،ازقصدتعریف میکنم چندبارهم میگم .حتی ازشون تشکر هم میکنم.
هرروز به یه بهونه ای میگم به وجودتون افتخار میکنم.
میگم چقدرخوبه که هستن .
واین که چقدربه خاطرشون ازخداتشکرمیکنم.همه ی ایناروعلنن به هردوشون میگم .ومیبینم که چقدرذوق میکنن.
حتی کنارهم که هستیم وداریم به هم نگاه میکنیم ،وسط حرفشون ممکنه بگم قربون چشات که انقدقشنگه.
قربون اندامت که انقدقشنگه.
دورت بگردم که موهای پروقشنگی داری ویاهرچیزدیگه ای که ازلحاظ ظاهری یااخلاقی قشنگ وزیبا باشه.
هراحساس مثبتی ازشون داشته باشم بروزمیدم.
چ توخلوت ،چ توجمع .حتی بیرون از خونه توخیابون .
محاله روزی روبه شب برسونیم، هموبه آغوش نکشیم.
موقعه بیرون رفتن ازخونه ،موقع برگشتن همیشه هم دخترم هم پسرم روبه آغوش میکشم .
حتی شبا،قبل ازخواب میرم ،تواتاق هرکدوم وده دقیقه باهم گپ میزنیم واین درحالیکه ممکنه درروزهم اینکاروانجام داده باشم.
من پذیرفتم که دنیای بچه های حالاباما ،فرق داره.
اوناافکاروباورهای خودشونو دارن.
من به عنوان یک مادر فقط آگاهی های که کسب میکنم روبهشون یادمیدم اماتحمیل نمیکنم.
اجازه اشتباه کردن، بهشون میدم چون میدونم بااشتباهاتشون بزرگ میشن وتجربه کسب میکنن .
هیچ وقت به طوراجبارنمیخام شبیه من بشن .
ایمان دارم اگه من رفتاروعملکردهای درستی داشته باشم بچه هام هم یادخواهندگرفت .به همین جهت زورنمیزنم .
قرارنیست چون بچه ی من هستن طبق اصول وافکارمن ،عمل کنن .
اونا فقط نیاز به توجه ومحبت من دارن ومن دریغ نمیکنم .
تاجایی که بتونم به هربهونه ای ،بهشون اعتماد به نفس میدم.
هرکارمثبتی انجام بدن ،حتی شده کلامی، ازشون سپاسگزاری میکنمیه وقتایی هم ب خاطرکارایی خوبشون ،هدیه میخرم واعلام میکنم که به خاطرفلان حرکتشون بوده.
طوری باهاشون برخوردکردم که کاملامشخصه ،هردوازاعتمادبه نفس خوبی برخوردارن.حتی اطرافیان هم اینوفهمیدن.
هروقت هم ناراحت موضوعی باشن یاچیزی ذهنشودرگیرکنه بازکنارشون هستم .
یه وقتایی احساس میکنم زیادی بامن صمیمی هستن چون خیلی بامن راحتن .انصافا سواستفاده گر نیستن .
خداروشکروبه لطف الله بچه های سالم وبی حاشیه ای هستن .
مودب ،مهربون وبااحساس وباانگیزه وپرانرژی وباخدا.
شماازهمین لحظه سعی کن آگاهانه تمرکزتون روی این موضوع باشه وازاین به بعدهرجاکه نیازه ازدخترت تعریف وتمجیدکن.
چقدر زیبا بیان کردی حرفات به دلم خیلی نشست.میدونی با صحبتای شما من فکر میکنم دوتا ترمز دارم یکی غرورمه که فکر میکنم اگه اینکارا رو بکنم بچه لوس میشه و دیگری تنبلیش رو خیلی بزرگ کردم به همین خاطر نمیتونم محبتمو به روز بدم.یا بهش ابراز احساسات کنم.
گاهی میاد بغلم میکنه بوسم میکنه و من شاید تنها کاریکه کنم یک لبخند بزنم.الان باز به ذهنم رسید که از غرورمه که نکنه لوس بشه و… اخه من خودم خیلی مستقلم هیچ کاریمو به هیچ کس نمیدم به قول معروف سعی میکنم 3 تا هندونه رو یا خودم تنهابردارم یا عمرا از کسی کمک بخام.شاید به خاطر این طرز فکر خودمه که احساس میکنم اونم باید مث من باشه خعلی مستقل باشه.
درصورتیکه اون خیلی راحت درخاست میکنه گاهی نشسته سرمیز پشت سرش رو کابینت نمکدونه و اگر دستشو دراز کنه به راحتی میتونه برداره ولی میگه مامان نمکدونو میدی باورت میشه من تو دلم تعجب میکنم چه جوری میتونه درخاست کنه گاهی هم عصبانی میشم میگم من حتی به مامانم کوچکترین کارارو نمیگفتم تو چه جوری اینقدر راحت به من دستور میدی.نمیدونم واقعا کجای کارم ایراد داره من خیلی پر توقعم یا اون خیلی تنبلی میکنه.مامان منم خیلی مستقل بود نمیگم تو کسب درامد ولی تو کارهای شخصی خیلی مستقل بود و سر سخت و منم دقیقا مث مامانمم ولی دختر من برعکس ماست.بسیاار خونسرد و به اصطلاح عامیانه شل و ول.
ناهید عزیزم کاش میشد بازم بیشتر از تجربه هات استفاده کنم.لطفا بازم هر راهکاری که بهتره رو برام توصیح بده عزیزم.از امروز سعی میکنم راهکارهاتو عملی کنم.البته از وقتی رو خودم کار میکنم خیلی بهتر شدم و همین پریروز بود که الگو انداخت البته با راهنمایی های خودم یک مانتو برش زد و الان هر روز روزی 3 ساعت و نیم و گاهی بیشتر میره کارورزی و صبحا هم قرار شده بره باشگاه.مطمئنم مطمئنم اوضاع ارتباطیمون بهتر و بهتر میشه چون اگه قرار بود اوضاع بهتر نشه من اینجا نبودم و خدا شما رو به کامنت من هدایت نمیکرد و باز بهتون الهام نمیکرد که برام بنویسین در صورتیکه میتونستین رد بشین احتیاجی نبود که برام کامنت بزارین فوقش میگفتین خودش راهشو پیدا میکنه.
عزیز دلم ممنونم و سپاسگذارم که برام وقت گذاشتی بازم منتطر الهامات خدایی شما هستم.
حرفات خیلی به دلم نشست خدا رو شکر روابطمون یک کوچولو بهتر شده و با امیدهاییکه بهم دادی قطعا بهتر و بهترم میشه.
اینکه گفتی بهش اعتماد به نفس بدم دقیقا این درسته اگه کار کوچیکی میکنه باید بهش بگم عالیترینی.
چقدر خوب شد که بهم تذکر دادی که باید بهش اعتماد به نفس بدم.
حتما سعی میکنم بغلش کنم ببوسمش.
ناهید عزیزم خیلی نکات ریز و مهمی رو بهم گوشزد کردی.یک دنیا سپاس عزیز دلم.امیدوارم تو تمام مراحل زندگیت خدا یار و یاورت باشه.بازم منتظر کامنتای امیدبخش و قشنگت هستم.
به نام خداوند مهربان و رحیم خدایی که به قول استاد عزیزم استاد عباسمنش در زمانبندیش محشره و بی نقص.
سلام بر استاد عباسمنش عزیزم عزیزم عزیزم و مریم جان عزیززززززززززم
استاد باورتون نمیشه همین الان که دارم این پیام رو مینویسم اشک از چشمام جاری شده از اینکه من چقدر به این زمان بندی خدا ایمان دارم و درست همین الان در حالی که چند ثانیه قبلش به خدا در رابطه با خواسته هام داشتم حرف میزدم و بر طبق عادت اومدم تو سایت شما تا از صحبت شما بهره مند بشم هم از طبیعت زیبای پرادایس لذت ببرم
همینجوری داشتم نگاه میکردم تو قسمت دانلود ها بعد میخواستم حقیقتش سریال سفر به دور امریکا رو ببینن و اون قسمت سریال زندگی در بهشت که چقدر به جیل محبت میکردید رو ببینم یهو دستم رفت روی دوره چرا با وجود تلاش برای خواسته هایم نرسیده ام بعد خدا شاهده که خود خدا گفت اینو ببین اول. استاد اصلا دستان داره میلرزهنمیدونم چی بگم با توجه به سوال اولتون که استاد من کسب و کار خودم میخوان شروع کنم به صورت آنلاین هم تو کار دولتی بودم هم خصوصی ولی خب همیشه به این فکر میکردم که چطوری یه آدم نشسته تو خونه داره پول در میاره ولی من اینجا باید سر ساعت خاصی سرکار باشم تازشم کلی غر غر رئیس و سختی کار و انرژی هیچی پول درستی هم توش نیست. استاد خدا رو شاهد میگیرم که من الان 13روز هست از کار قبلیم اومدم بیرون و همون موقع گفتم خدایا توکلم به تو به قول استاد عباس منش من بندگی تو میکنم تو وطیفه به من کمک کنی ولی بندگی استاد. همه میگن وای چرا اینکار رو کردی وای حالا چی میشه. ولی استاد لرزیدم و محکم پای هدف و تصمیم وایسادم و براش دارم تلاش میکنم و استمرار دارم. و تمرکز و کلی مهارت یاد گرفتم با عشق. تا اینکه همین قبلا از فایل شما یهو گفتم خدایا چرا هنوز نتیجه نگرفتم با اینه دارم سخت کار فهمیدم که ترمز داشتم به اینکه صبح یه لحطه گفتم خیلی ها تو حرفه من هستن کی میاد سمت من و امشب با دیدن فایل شما فهمیدم ترمز داشتم واقعا از خداوند ممنونم و شکرگزار که به موقع که به موقع شما و صحبت شما رو سر راهم گذاشت. استاد عزیز جانم واقعا شما فرشته ای. اصلا من یه روز صحبت شما یا فایل شما رو ببینم دیوانه میشم انگار یه چیز گم کردم. در رابطه با سوال دوم شما هم دوستم فاطمه یک ماه تو همین کار من از صفر صفر با عدم تجربه کار شروع کرده و الان درآمدش استاد میلیاردی هست تو یک ماه نتیجه گرفت به سادگی. استاد تنها باور منفی من ترمز هست و تا فیلم رو دیدم فهمیدم. استاد عزیزم هر لحظه با این فایلی که دیدم پامو از ترمز بر میدارم و قول میدم بیام آمریکا دنیا دنیا حضوری از شما تشکر کنم زبان قاصره از تشکر. یا حق
آیا تا به حال هدفی داشتی مه تلاش کنی بهش برسی ولی نرسیدی
خداروشکر تو این زمینه من تو حوضه مورد علاقم خیلی خوب داشتم پیش میرفتم ولی به خاطر ی سری باور اشتباه از مسیر خارج شدم و به مدت چند سال در گمراهی بودم و از این شاخه به اون شاخه میشدم وبالاخره به لطف خدا و استاد عزیزم از موقعی که هدایت شدم به این سایت الهی دوباره وارد مسیر و حوضه مورد علاقم شدم و خداروشکر دارم ادامه میدم
سوال 2
ایا کسانی هستند که کمتر از تو تلاش کردند یا به اندازه تو تلاش کردند ولی ساده تر و سریع تر به اهدافشون رسیدن
بله من رفیقم که با هم تو همین مسیر بودیم و چند سالی با هم بودیم و خوب داشتیم رشد میکردیم ولی رفیقم رشد بیشتری کرد با اینکه نسبت به من تقلای کمتری داشت و حتی کمتر هم کار میکرد ولی موفقیت های بیشتری به دست آورده که البته ناگفته نماند که براش خوشهالم
سوال سه
چه باور هایی هست که در ذهنت میتونی شناسایی کنی که جلوی موفقیت های تورو گرفته
1.پاشن آشیل بزرگ زندگیم احساس عدم لیاقت و عزت نفس پایین
2. باور نمیکنم که منم میتونم مثلا فلان چیزو داشته باشم
3.خود باوریم ظعیفه
4.نسبت به سنم ترس دارم و همش هی به این فک میکنم سنم بره بالا دیگ نمیتونم تو این حوضه فعالیت کنم
5. فک میکنم کسی که منو نمیشناسه چجوری میتونم بدون اینکه کسی تو این حوضه کاری منو نمیشناسه پیشرفت کنم
6.خیلی هدفو برای خودم بزرگش میکنم بتش میکنم برای خودم
در مورد روابط
1.پاشن آشیل بزرگ زندگیم من باز هم عدم احساس لیاقت اینکه من نمیتونم مث بقیه رابطه عاطفی خوبی داشته باشم یا من لیاقتشو ندارم
2.چجوری مثلا از پس هزینه های رابطمون بر بیام
3.منو محدود میکنه و نمیزاره سمت هدفام برم
خدا روشکر از. موقعی که اومدم تو سایت خیلی بهتر شدمه از نظر احساس لیاقت و چندتا باور دیگه اینا به لطف الله و استاد عزیزم دارم بهتر میشم
باور های بحث مالی هنوز نتونستم باور های که باعث شدن اونجوری که باید از نظر مالی پیشرفت کنم رو پیدا کنم ولی دارم تلاش میکنم انشالله خدا کمکم کنه باور های محدود کننده که نمیزاره ثروت به صورت طبیعی. و روان وارد زندگیم بشرو پیدا کنم و جایگزین کنم
مدتی 3 و4 سال هست خیلی دوست دارم ماشین داشته باشم هرروز بهش فکر میکنم وهدف گذاری کردم به همه گفتم من فلان ماشین رو میخرم ولی هنوز بهش نرسیدم ترمزی که دارم اینه اومدم به خانوادم گفتم می خوام ماشین داشته باشم پسر وشوهرم گفتن زنا نمیتونه واز اونجایی هم که به ما گواهینامه نمیدن ذهنم مقاومت داره ولی واقع دوست دارم ماشین داشته باشم که خودم کارهایم برسونم منتظر کسی نباشم که کارا رو برسونه
ولی یکی ازافراد خانواده ام تا گفت من امسال میخوام دماغم رو عمل کنم تونست وبعدش گفت ماشین میخرم و الان داره به ماشین فکر میکنه ومن مطمعن هستم میتونه داشته باشه چون به هر هدفی که داشت رسیده من خیلی مقاومت دارم در باره همه چیز ودرست نمیدونم کدوم مقاومت ها هست که نمیزاره به خواسته ام برسم ونمیدونم چطور تعقیر بدم این باورها رو و چطور ترمز ها رو پاک کنم تا مقاومت ذهنم رو بشکنم واحساس ارزشمندی کنم یا یه چیزایی هست که نمیزاره به این خواسته هام برسم
وتوی سلامتی وتوی روابط عاطفی هم مشکل دارم چه کد های مخربی تو وجودم هست که نمیزاره زندگی خوبی داشته باشم تا دیر نشده به خواستم برسم دوست دارم یک زندگی شیرین وپر از شادی سلامتی وپر از ثروتی داشته باشم ولی هنوز که هنوزه از این ها دور ودور هستم دقیق نمیدونم چه کد های تو ذهنم هست که اینا که کم دارم حق طبیعی منه چرا ندارمش تا دیر نشده به خواسته هام برسم و این خواسته ها رو به گور نبرم برسم به یک روابط عاشقانه وتوحیدی وآگاهی به خدا برسم توی وجودم پیدا کنم تا دیر نشده یک زندگی آزادانه ای رو تجربه کنم در بهترین کشور ودر بهترین شهر زندگی کنم در باره سلامتی هم مشکل دارم و در باره پول ساختن باورم اینه که به دست آوردن پول خیلی سخته چون این روزا خیلی برای پول ساختن زجر میکشم به سختی پول می سازم موقع سر کله زدن با مشتریها سر سام میگیرم وسر کیجه این به این معناست که باورهای مخربی دارم که چنین در گیری های در باره پول ساختن دارم هیچ الگوی نمیشناسم که به راحتی پول در بیاره هر الگوی میبینم دارن به سختی پول در میارن ذهنم برای زجر کشیدن کد نویسی شده نتونستم تعقیرش بدم امروز کار جدید آوردم خدا رو شکرت همین امروز پخش کردم ولی اینقدر اذیت شدم که موقع راه رفتن سر گیجه داشتم ونای راه رفتن رو نداشتم به سختی میرفتم دنبال جم کردن کارا پس ذهنم برای سختی کد نویسی شده چون همه خانم های که توی کار پخش هستن دارن به سختی پول در میارن اینا برایم الگو نا مناسبی هست باید راهی پیدا کنم که به آسانی پول در بیارم
ودر روابط هم هر چند وقت به مشکل بر می خورم با همسرم هنوز من وایشون مدارمون از هم جداست خیلی از چند سال قبل بهتر کردم ذهنیتم رو ولی خب هر چند هفته ای داره نا ملایمتی ها رو از روابط عاطفی ام تجربه میکنم که به نصبت قبل ها کمتر شده ولی هست واینا باعث نشتی انرژی من میشود تا بیام دوباره درست کنم ذهنیتم رو از من انرژی زیادی میگیره واین مشکلم هم هنوز حل نشده در باره روابط عاطفی ام و اینجاست همش ذهنم میگه اگه همسرم اینجوری بود فعلان بود اگه همسرم مثبت بود اگه همسرم توحیدی بود با من تو این مسیر بود ایشون هم با من توی این فضا می بود اینقدر اخبار نمیدید اینقدر منفی بافی نمی کرد اینقدر به مردم کار نداشت خلاصه توی مسیر که من هستم همسرم هم بود برای من خیلی بهتر میشد من آلعان زودتر وبهتر نتیجه می گرفتم همیشه فکر میکنم همسرم از من انرژی زیادی می گیره وبا خودم میگم ای کاش من از ایشون جدا بشم وهر چند وقتی میام می نویسم با خدا حرف میزنم وآرزو می کنم که اگه همسرم با من توی این مسیر قرار نمی گیره از من جدا کن خدا یا بیاد توی مسیر که من هستم این طوری به من فشار نمیاد که به سختی بخوام نشنوم منفی ها رو به مردم کاری نداشته باشم روی خودم تمرکز کنم وکار کنم واز بدنه جامع جدا بشیم ولی ایشون با من خیلی فرق داره بسیار وابسته به خانواده ومال پول هستن برای همین هم چون توجه ام به این خصلت همسرم هست من هم توی همون فضاها قرار میگیرم وگاهی اوقات به کلی از مسیر خارج میشم تا بیام دوباره توی مسیر قرار بگیرم مثل اینه که روز از نو روزی از نو
واحساس میکنم توی یک موجی هستم هر روز دارم دور خودم می چرخم اینا همین جوری میاد از ذهنیتم بعضی وقتا به شدت نا امید میشم وبسیار مسیر رو سخت و محدود می بینم با خودم میگم تو در این فضاها نمی تونی به جایی برسی اینقدر خودت رو زجر نده ولش کن من هم بیام با همسرم هم مسیردبشم بشم مثل ایشون که واقع احساس میکنم فردی هستن که انرژی منو می خوره من اینجا هست که بسیار برام ادامه دادن مسیر سخت ونا امید کننده میشه پسرم هم خیلی منفی هست ولی خب چون رفته ازدواج کرده زیاد با من توی روز برخورد نمی کنه ولی از سمت همسرم خیلی در گیره ذهنم می دونم بازم خودم هستم وآینه درونم هست که دارم می بینم من اگه بتوانم فقط کمی رو به بیشتر به نکات مثبت همسرم توجه کنم دیگه ذهنم اینقدر جفتک نمیزنه به کسی کاری نداره همسرم پسرم نه اینا بهانه نست من باید تغیر کنم اطرافم هم تغیر میکنه جهانم هم تعقیر میکنه دیشت این کامنت رو نصف شبی فایل رو گوش دادم ودر پاسخ سوال استاد نصف کامنت رو نوشتم وحالا بقیه کامنت رو از خواب بیدار شدم الان ساعت 2 و 49 دقیقه هست وادامه کامنتم رو نوشتم ودارم میبینم کد های ذهنم کد نویسی شده همین برنامه ها که توی ذهنم هست داره زندگی ام رو خلق میکنه با این ذهنیت چه توقعی از جهان باید داشته باشم همین ها داره به زندگیم بر میگرده تا ذهنم تعقیر نکنه زندگیم تعقیری نمیکنه به قول معرف تو همانی که می اندیشی تا ذهنیتم تعقیری نکنه زندگیم وشخصیتم تعقیر نمیکنه اینا رو برای خودم نوشتم خیلی وقت بود که کامنت ننوشتم برای خودم ردی پای گذاشتم استاد توی محصولات میگن بنویسید ومن هم نوشتم هر چه که اومد نوشتم ذهنم رو خالی کردم اینا قید قال های ذهنم هست تا خاموش شود همسرم رو دلیلی بر نتیجه نگرفتم ندونه هرچند که استاد میگن یک روابط عاطفی عاشقانه ولذت پخش خیلی تاثیری مثبت داره و باعث نتیجه های عالی میشه ولی خب چکار میشه کرد تا ذهنم تعقیر نکنه همین آش وهمین کاسه ست به امیدی که بتوانم کمی فقط 60 و70 در صد توجه ام بزارم روی نکات مثبت همسرم جهان درست میکنه نمیخواد من اینقدر ها زور بزنم راحت و آسون میشه همه چیز
کامنتم طولانی شد برم بخونم وغلت املای هاشو بگیرم وبزنم روی فرستادن دیدگاه وبگیرم بخوابم واقع امروز ازم انرژی گرفت کار پخش کردن
در پنای خداوند شاد باشید خوشبخت باشید ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت
با سلام به استاد عزیزم که دل مرا به سوی نور و امید دعوت کرد و مریم شایسته عزیز که نامش واقعا مخصوص خود اوست در رابطه با سوال استاد من رانندگی را رفتم و مدرکش را با اضطراب وترس فراوان گرفتم چندین بار هم در جاهای خلوت رانندگی کردم حتی مشوق دخترم شدم وباعث شدم در سن 18 سالگی راننده قابلی شود وبه او اعتماد به نفس دادم تا نترسد اما من از رانندگی شدیداً میترسم طوری که سوار ماشین کسی که با سرعت رانندگی میکند نمیشوم یا اگر حتی من راننده نباشم یه ماشین با سرعت از بغل ماشین ما لابی بکشد ورد شود من از ترس قلبم درد میگیرد وبه خاطر ترس فراوان الان 8سال هست مدرک دارم اما رانندگی نکردم فقط چند با تمرین کردم یه فکر محدود کنندهام این است که چون من حرکاتم کند است نمیتونم رانندگی کنم دوم اینکه خواهر بزرگترم به من گفت خانواده ما طوری هستیم که به طور ارثی نمیتونم رانندگی کنیم زیرا یکی از عموهایم هم به خاطر ترس باوجود داشتن مدرک هنوز رانندگی نمی کند در ضمن همان خواهرم گفت که رانندگی را باید در سن پایین یاد گرفت وگرنه راننده خوبی نمیشوی
بی نهایت بار ازتون ممنونم بخاطر این فایل باارزش و عالییی که رایگان در اختیار ما قرار میدید
استاد هزارماشالله به تیپ فوق العاده ای که برای خودتون خلق کردید. بعد از این که از لحاظ سلامتی تغییر کردید هر بار که به سایت سر میزنم و فایل ها رو با این تیپ جدیدتون میبینم عمیقا تحسینتون میکنم و لذت میبرم. افرین بخاطر این تیپ فوق العاده بهتون تبریک میگم.
مطالب این فایل بی نظیر بود. همیشه وقتی مطلبی رو ازتون میشنوم که تاحالا نشنیدم، خیلی زود قبولش میکنم با این وجود که اولین باره میشنوم ولی چون از زبان شما هست زود قبولش میکنم.
اگ شما میگی همه چی رو باید راحت به دست بیاریم،پس همه چی باید راحت به دست بیاریم.
اینا به من ارامش میده به من رهایی میده
خداروهزاران بار شکر بخاطر شنیدن این صحبت های ارزشمند
اتفاقا همین امروز از تمرین هایی که هر روز دارم انجام میدم، خسته شده بودم و با خودم میگفتم چرا با وجود تمرین هایی که هر روز انجام میدم، ولی اون نتیجه ای که میخوام حاصل نمیشه؟ که به طرز معجزه اسایی اومدم سایت و این فایل رو دیدم.
چقدر حرفاتون به دل میشینه چقدر جوابه
بخاطر همینم هست که هر چی که از دهن شما میشنوم با جون و دل قبولش میکنم چون به دلم میشینه و منم ادمی هستم که به دلم گوش میدم و خیلی منطقی و عقلانی جلو نمیرم.
در حینی که داشتم فایل رو گوش میدادم دو سه مورد ترمز رو بیرون ابردم که از خدا بی نهایت بار بخاطرشون ممنون و سپاسگذارم
در مورد سوال ها من چیزی که به ذهنم رسید موضوع درسم هست.
ترم یک ارشد که بودم یه دوستی داشتم که ما با هم درس میخوندیم، استاد راهنمامون یکی هست، درس های یکسانی داشتیم و همه کارامون با هم بود.
تازه دوستم سرکار هم میرفت ولی من کار نمیکنم و تایم بیشتری رو نسبت به دوستم برای درس خوندن داشتم و برای امتحانا هم بیشتر از دوستم خوندم ولی نتیجه ای که داد این بود که معدل اون بیشتر از من شد.
بعد امتحانا نشستم با خودم فکر کردم و دقیقا همین سوال هارو از خودم پرسیدم که چرا اینجوری شد؟چرا نتیجه ها اینجوری شد؟ توی دوستم چی هست که توی من نیست؟
خداروهزار مرتبه شکر به لطف خدا و آموزه هایی که از شما یاد گرفتم، تونستم همون موقع یه ترمز بزرگ رو راجب درس بیرون بیارم که خداروشکر الان که توی ترم 2 هستم مثل دوستم راحت درس میخونم توی تایم کم و بهترین نتیجه رو هم میبینم و آرامش بیشتری هم دارم.
اون ترمز مخفی هم این بود که من فکر میکردم اگ بخوای نتیجه بهتری توی درس داشته باشی، باید تلاش بیشتری کنی و تایم بیشتری بزاری. همین که دوستم و نتیجه اش رو دیدم فهمیدم خلاف این افکار منم هست و تمرین هایی رو برای خودم گذاشتم که با کم خوندن یا اصلا نخوندن درس، میرفتم سر جلسه و نتیجه اون درس عالییی میشد عالیییی، نتیجه ای که تو دو سه روز خوندن هم نمیتونستم بگیرم.
بعد با خودم گفتم همینه.همه چی باید راحت پیش بره و باید این مدلی جلو برم.
خداروشکر بخاطر این هدایت ها
ما باید هر بار دنبال راهی راحت تر از قبل باشیم.
من خودم توی این مورد از شهودم خیلی کمک میگیرم چون یه سری کارهای راحت، غیرعقلانی هست مثل همین که درس نخونی و بری سر جلسه ولی چون شهودت بهت گفته باید بهش اعتماد کنی و پیش بری و نتیجه اش هم عالی میشه.
سلام و درود خداوند بر شما استادعزیزم و فرشته همراه او بانوی مهربان مریم عزیزم
برای دومین بار استادم مرا وسوسه کردین تا به سه سوال مطرح شده توسط شما پاسخ بدم تا شاید پاسخ من درس و تجربه ای باشه برای تک تک همکلاسیهای عزیزم و مروری باشه بر درسهای شما دوعزیز بزرگوار
آنچه که سالهاست برای خودم هم بعنوان سوال مطرح هست و میدونم جوابش در خود سوالم مسطور و تقریبا خودم هم بهش رسیدم و میدونم ولی درخواستم ازشما استاد عزیزم این که با زبان پیامبرگونه ای که دارید پاسخ ذهن منویا شاید پاسخ هزاران هزار چشم انتظار به این سوال رو بفرماید.
استادم من در انتهای سنوات خدمتم هستم یعنی پس از سی سال خدمت نمیگم صددرصد صادقانه اما هدف و نیتم همین بوده و هست با پست رئیس اداره میخوام بازنشسته بشم البته هنوز امیدوارم که با سمت بالاتراز این وبا حذف ایراداتی که فکر میکنم در باورم بود و من بواسطه درسهای که از فایلهای رایگان و محصولات شما گرفتم محقق خواهد شد البته این اتفاق بیافته .
استادعزیز و مریم جان نازنیم که من در ادامه بنام فرشته خطابتان میکنم چون دقیقا” فرشته وار در کنار پیامبر زمانم زندگی و خدمت میکنید و من نه دیده و نه تاکنون شنیده ام که انسانی اینقدر وارسته و باگذشت و عاشق باشه که اینچنین به همراهش حس خوب و آرامش بده واقعا از طرف خودم و همه همکلاسی هام از شما تشکر و قدر دانی میکنم
استاد جانم من از ابتدای خدمتم فردی فعال و پیگیر در هر کاری که به من محول میشد بودم اما یک باور بسیار بسیار غلط داشتم و اون این بودکه برای ارتقاء در هر پستی بایستی همه دانشهای لازم در مورد آن پست سازمانی رو بدونم و اگر نه شایسته ارتقاء و داشتن آن سمت نیستم این در حالی بود که افرادی در کنارم ارتقاء میافتن که حتی درصدی از توانمندی منو نداشتند ولی بفرمایش شما خودشون رو باور داشتن و من از این امر مستثنی بودم ،بماند
حدود دوسال و اندی هست که بواسطه خرید دخترم از محصولات شمادانش آموخته مکتب شما شدم که این لطف الهی بود از طرف ایشون دخترم پس از خرید محصولات و بکار بستنشون چنان تغییراتی در نگرششان بوجود اومد که شد فرشته نجات من
استاد عزیز و فرشته مهربانم پس از یکسال تحصیل در دورهای متعدد شما که مهمترین اون رامیتونم دوره دوازده قدم و دور عزت نفس و عشق و مودت و روانشناسی یک و دو و… خلاصه 90 درصد محصولات شما که تقریبا آخرین اون دور شیوه حل مسائل هست به این نتیجه رسیدم که ایراد از من بودو این من بودم که با گذاشتن پابرروی ترمز هر لحظه مانع از تغییر میشدم این در حالی بود که کارشناس تحت نظارت من به راحتی بعنوان مدیردر شرکتمان منصوب شدو دلیلش این بود که این شخص خودش را باور داشت البته که با باورهای که از خود داشت و این حس را به دیگران انتقال میداد تونست به دو رتبه بالاتر از پست من که در واقع رئسشون بودم دست پیدا کنه این در حالی بودکه با توجه به مقطع حضور در اداره من جمعا چهار پله را یکجا در نوردید البته که انتخاب این فرد تنها بواسطه قبول داشتن خودش نبود چون بعدها زبان به زبان چرخید که مقامات بالا براشون لابی کردن ولی استادعزیزومریم مهربانم من که از آموزه های شما استفاده میکنم متوجه میشوم که تنها و تنها باورهای این شخص به خود و القاء آن حتی به دیگران بودکه باعث رشد موشک وارشون شده عرض کردم ایشون کارشناس اداره من بودن اما حالا مدیر یکی از بخشهای شرکتم شدن و این در پاسخ به سوال دوم استاد عزیزم بود که آیا افرادی را می شناسم که با تلاش کمتر به اهدافی که می خواستند حتی بالاتر رسیدن
و اما پاسخ به سوال سوم نیز درمیان همین گفته هام نهفته است بله آن همان باور غلطی بود که از خودم داشتم .من خودم را لایق جایگاه بالاتر با شرایط راحتر نمیدانستم واز همه بدتر ارتقاء و تغییر را محدود و در یکجا که دوست داشتم متمرکز کرده و میگفتم من تنها میخواهم مثلا مدیر منابع انسانی باشم
خدارو شکر که دیگه این باورهای غلط رو ندارم و حتی با اینکه کمتر از یکسال به پایان خدمتم مونده بازم امیدوارم که خواستهام محقق بشه و من قبل از اتمام سنوات خدمتم و خروج از شرکت، قانونی که در موردش صحبت گردین رو درک کنم و به جایگاهی که میخوام برسم و در ادامه برایتان نقل کنم .
سپاس از حوصله ای که بابت خوندن کامنتم بخرج دادین .
به فرمایش خودتون در پناه خدای مهربان شاد باشید سلامت باشید و ثروتمند . آمین
استاد شما در ابتدا صحبت هاتون میگید که مخالف خیلی از کتاب های موفقیت هستید که میگن برای رسید به خواسته ها باید تلاش زیاد داشت و در هر لحظه به فکر خواستشون باشن. و شما میگید که رسیدن به خواسته ها باید آسان باشه و طبیعتش اینه اینه که آدم راحت به خواسته هاش برسه این تا اینجا.
در ادامه صحبت آدم ها رو به دسته تقسیم کردید
که دسته اول کسایی هستن که هیچ هدفی ندارن و تلاش هم قطعا وجود نداره و میگید فقط میشه براشون دعا کرد
دسته دوم کسایی هستن که هدف دارن در ابتدا سال میان اهدافشون رو مینویسن و براش تلاش زیادی نمیکنن و برنامه مشخصی هم ندارن ک برای اینها هم باید دعا کرد
میرسیم به دسته سوم که هدف دارن و تلاش میکنن ولی به خاطر باور های غلط و داشتن ترمز به خواستشون نمیرسن.
من اوایل که با شما آشنا شدم و دوستانی داشتم و دارم که سال ها بود برنامه های شما رو دنبال میکردن و نتایج هم گرفته بودن.
به من میگفتن رسیدن به خواسته ها آسونه با پاتو از ترمز برداری صحبت هایی که من اصلا هیچ درک درستی ازشون نداشتم و چون درک درستی نداشتم و تکامل رو طی نکرده بودم زدم تو خاکی
یعنی دیگه تلاش خاصی برای رسیدن به خواسته هام نمیکردم در صورتی که من قبلش به خیلی از خواسته هام رسیده بودم با تلاش ولی آسان نه با سختی.
و چون درکی هم از قوانین نداشتم روی ذهنیت هم درست نتونستم کار کنم مدتها در دوران بدی بودم در جا زدن و جاهایی عقب گرد.
و ذهنم عاشق راحتیه این مطنق قوی شد براش که تلاش نکنه و به قول شما خدا از بالا یه کیسه پولی بندازه پایین.
چند سال طول کشید من تا حدودی درک کنم که رسیدن به خواسته آسونه یعنی چی و چه مسیری رو باید طی کرد تا راحت به خواسته برسی و از مسیر رسیدن به خواسته لذت ببری و میسرش، فقط (پاداشی که دریافت میکنی دادن خواستت نباشه و خود مسیر رسیدن به خواسته باعث بزرگ تر شدنت بشه تو خیلی از مسائل و کلی تجربه عالی کسب کنی و یاد بگیری چطوری بهتر زندگی و کنی و کمک کنی دنیا جای بهتری برای زنگی بشه و گسترش دنیا کمک کنی )
آمادم برای شرکت در دوره کشف قوانین زندگی تا بتونم بهتر از الان این قوانین رو درک کنم
سلام درود به دوستان هم فرکانسی و استادعزیزم و خانم شایسته مهربان
استاد الانی که جواب دادم شاید ویسو 4-5 باری میشه گوش کردم و تنها خودمو با شخصی که اینجا مثال زدم مقایسه کردم و این مواردی که گفتمو همش تو هرباری که گوش دادم تو ذهنم اومده
امیدوارم خدایی که هرثانیه هدایتم کرده تا اینجا چه خواسته چه ناخواسته جواب سوالمم راحت و واضح بهش برسم و راهی که میخوام مثل شما راحت و گل و بلبل باشه رو پیدا کنم
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
من از دوره ای که دیپلم گرفتم دوست داشتم مستقل زندگی کنم تا هر خواسته و هر نیازی دارم خودم به راحت ترین شکل براورده کنم راحت بخرم
و از دوره ی که دیپلم رفتم خیلی کارها امتحان کردم کار کردم از خواسته های کوچیکم این بود هر موقع میخوام راحت هر لباسی دوست دارم بخرم مسافرت راحت به هر کجا میخوام برم گوشی که میخوامو راحت بخرم
اما کلا در حد لباس و مسافرت داخلی درامد داشتم الان که شغل بهتر و پول بیشتر از اون موقع خلق میکنم ولی مسافرتم نمیتونم مثل قبل برم نمیتونم گوشی اخر مدل اپل که یا حتی مدل پایین ترش تا قیمت 4٠-5٠ میلیون رو بخرم
نمیتونم ارایشگاه برم و برای خودم ١٠ میلیون هزینه رنگ مو اینا کنم یا حتی لباس الان بخرم با اینکه کار میکنم بدهکار میشم یا بازم از پدر میگیرم
از پارسال که شغل مشاور املاکی رو من انتخاب کردم شرایطم پارسال خوب بود ولی امسال از اول سال تا همین الان ١4٠٢/5/6 اصلا شرایط مالی به دلخواهم نیست
من کسی بودم که در اطرافیان اولین گوشی اپل رو خریدم اما الان در اطرافم پایین ترین مدلو دارم و واقعا باید عوض کنم
راحت خرید کردن و هر چیزی رو تا زمانی که لذتش رو دارم میخوان داشته باشم ، این خواسته ای هست که من از دوران نوجوانی دارم که بتونم خودم به راحتی برای خودم تهیه کنم
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
یکی از دوستان من که از دوره دوم دبیرستان میشناسم از نظر روابط خانوادگی رابطه خوبی نداشت مثلا با باباش یا داداشاش ، ولی همیشه از نظر مالی با اینکه در سطح متوسط بودن و حتی بالاتر از ما هم نبودن شاید از نظر دارایی خانوادگی ما سطحمون بالاتر باشه ولی شرایط بهتر از من داشت
از دید من هرموقع لباس یا لوازم ارایشی ادکلن هر مدلی به قیمتی که میخواست،میخرید حتی شاید کلا هم تا الان که ٩ ساله میشناسمش 4 بارم به مدت یه ماه شاید سرکار نرفته باشه
ولی زمانی که مسافرت ترکیه میخواست بره داداشاش هزینه کردن رفت ولی من با وجود کارکردن و سرمایه گذاری هنوز نرفتم با اینکه خیلی دوست دارم و الان در اون کشور زندگی میکنه با کسی که دوست بودن و دوستش داشت ازدواج کرد یا حتی هنوزم که ازدواج کرده بازم مشکلی از لحاظ خرید کردن نداره همون لباس همون لوازم ارایشی ، گوشی ایفون ١٣ ، ایرپاد اصل اپل واچ اصل، طلا یجورایی شرایط مالی همیشه براش از نظر من فراهمه
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
بنظر خودم شاید یه باوری که بین من و دوستم هست اینکه اون شاید چون باباش سوپرمارکت داره و همیشه پول نقد و دیده و هرموقع خواسته از دخل برداشته( نمیدنم شاید نظرم بچگانه باشه ) ولی پدر من هر موقع درخواست پول کردم پولو داره میده ولی اولش از کلمه ندارم استفاده میکنه و بارها بحث کردیم باباجان تو که داری میدی تو که تو کارتت پول هست تو جیبت پول نقد هست چرا این کلمه رو میگی و من از این کلمه بیزارم
دلیل دیگش که میتونه ادامه همین قالب از رفتار باشه من همیشه مجبور به هزینه کمتر شدم و چون همیشه با کلمه ندارم روبه رو شدم
مجبور شدم مثلا ادکلن یا ریمل بخرم ولی به نسبت بودجه نه اونی که دلم میخواد
حتی یادمه سال ٩٩ چون میخواستم موهامو رنگ کنم و من سرکار نمیرفتم از بابام پول گرفتم اما چطوری؟!؟؟؟
مثلا ارایشگاه تهران مو رو همونی که میخواست درمیورد هزینش میشد ٢/5٠٠مادرم و پدرم گفتن اووووو چ خبره فلان
تا اینکه عروسی داداشم شد گفتم من اینجوری نمیام اصلا دوسش ندارم موقع عروسی ٢ تومن یا بیشتر یادم نیست تازه بهم دادن رفتم پیش همونی که از اول میخواستم برم ، دوباره دکلره کردم موهام بیشتراسیب دید ولی یکم بهتر شدرنگش
و کلللی هم بیشتر هزینه کردم در صورتی که اون پول بود داشتن ،چون انقد بابام گفته ندارم مامانمم باور قالب ذهنش شده اون تایم بهم ندادن و از نظرشون زیاد بود مجبور شدن هم بیشتر هزینه کنن و من هم موهام اسیب بیشتر دید
اما دوستم همیشه پول میومد براش از داداشاش از بابا میخواست راحت میدادن حتی یادمه مبل ٣ نفره خوشش اومد راحت رفت سفارش داد رفتیم گرفتیم اوردیم یعنی اگرم کم میورد کاری میکرد بدهکار میشد با بهونه مختلف زنگ میزد بیشتر به داداشاش براش میزدن تسویه میکرد
امااااا من همیشه دوست داشتم به همین راحتی خرج کنم به همین دلیل چندتا شغل رفتم و عوض کردم امااا الان شرایطم بدتر شده
سلام نمیخوام موج منفی بدم ولی انقدر دلم گرفته بود و نا امید از اینکه چرا بعضی وقتها مثل الان درامد ب صفر میرسد
و اصلا چرا باید ب صفر برسد
یاد این فایل و فایل های الگوی تکرار شونده افتادم
البته قدم 6دوازده قدم رو ندارم رفتم متن صفحه رو خوندم
استاد از شریکی نوشته بود از هدایتی نوشته بود از قدرتی نوشته بود .
که من خیلی از خودم دورش کردم
چرا واقعا چرا من بعضی وقتا انقدر نا امید میشم
مگه منم خدا رو ندارم مگه منم شریکی که استاد میگه رو در درونم ندارم مگه منم این قدرتی که استاد ازش حرف میزند رو ندارم
مگه من از دوره 12قدم استفاده نمیکنم
وقتی که من این همه قدرت رو دارم وقتی که من شریکی رو در وجودم دارم که برگی به اذن اون از درخت نمی افتد
پس دیگه چرا باید از این قدرت با این قدرت و این شریک کار نکنم
چرا باید به انچه میدانم عمل نکنم
چرا باید ب این قانون احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب ایمان نداشته باشم
چرا منطذر روشنای هستم و قدم بر نمیدارم
چرا میترسم از شغل دومی که دارم نتونم پول بسازم از کارهاش میترسم از ارتباط ها میترسم
از ناشناخته ها میترسم
یعنی سخت تر از الان ک در این شرایط بی پولی هستم هستش
دارم به خودم یاد اور میشم این همه چراهای که دارم رو خیلی راحت با ایمان بخدا و قدم اول بر داشتن تو خود پای در ره به نمو هیم مپرس ک خود راه بگویدت ک چون باید کرد
انجام بدم و عمل کنم
و به عوامل بیرونی کاری نداشته باشم فقط به درون خودم کار داشته باشم فقط باورهای خودم رو تغیربدهم درون خودمو تغیر بدهم
دیگه ایمان داشته باشم که زندگیم تغیر میکند با عمل کردن و کاری به نداشتن عوامل بیرونی
و قدم اول برداشتن قطعا زندگیم
تغیر میکند
اینجاست که با وجود این همه تلاش فراوان به خواسته هایم نرسیده ام
سلام سلامی دوباره.
رد پای 3 از تعهد 40 روزه.
شاید 24 ساعت بیشتره که دارم فکر میکنم چرا به چندتا از هدفهام نرسیدم.چرا چندتا از همدوره ای هام موفق شدن و من اون پیشرفتی که میخام رو نداشتم.البته باید بگم از خیلیا خیلی بهتر شدم ولی از کساییکه نباید عقب میموندم احساس میکنم عقب موندم.
خیلی فکر کردم و کامنت دوستان رو خوندم.
اولین باور مخربم تنبلی یا بهتر بگم بزرگ بودن اهرم رنجم از اهرم لذتم تو بعضی کارهاست.این تنبلی شامل کار کردن روی دوره ها و روی خودم هست.یه مدت عالی کار میکنم خوب نتیجه میگیرم ولی باز تا یک سفر یا مشغله کاری پیش میاد از خودم دور میشم و باز همه چیز کمرنگ میشه و باز به یه تضادی برمیخورم انگار خدا میزنه پس سرم و باز برمیگردم.
دومین باور مخربم عجول بودنمه هر چیزی رو میخام زود به دست بیارم زود یاد بگیرم زود موفق بشم و این زود زود زودباش بودن ها زودم خسته ام میکنه.زودم تسلیمم میکنه.نداشتن صبر حوصله هم از بزرگترین باورهای مخربمه.
باور مخرب بعدیم مقایسه کردن خودم با دیگرانه این یکی دیگه خیلی بزرگه.چرا فلانی که مث من زن خونه داره اینقدر شوهرش براش ارزش قائله همه چیز میخره وضعش خوبه.منی که خونه بابام تو رفاه بودم و اونی که خونه باباش سختی می کشیده چرا باید الان جایگاهمون عوض بشه.چرا من همش فک میکنم هر چیزی برا خونه زندگیم باید خودم بخرم ولی اون هر چیزی که بخاد بدون هیچ تلاشی با یه دستور شوهرش میخره.اینجا دوتا باگ دارم یکی مقایسه کردن خودم با دیگران و دیگه اینکه احساس عدم لیاقت که کسی نباید برا من کاری کنه خودم باید تمام کارها رو انجام بدم خودم برا خونه همه چیز بخرم خودم باید بیشتر خرجای زندگی مشترک رو بدم بعد از اینکه نمیتونم کاری انجام بدم و چون باور دارم زن خوته دارم و کارهای خونه از هرچیزی واجب تره و بیشتر وقت منو میگیره و نمیزاره کار کنم،پس نمیتونم کار کنم پس درامد ندارم پول ندارم در نتیجه ناراحت میشم در نتیجه خودمو با دیگران مقایسه میکنم در نتیجه احساس لیاقت ازم گرفته میشه چون میگم من هیچ کاری نمیکنم پس هیچ پولی هم نباید داشته باشم و باز خودمو مقایسه میکنم و باز بد از بدتر میشه و من همچنان تو این سر درگمی 2 ساله موندم.البته یه جاهایی خوب رو خودم کار کردم نتیجه هم گرفتم مثل حقوق ثابت برای خرج خونه مثل خرید خونه 3 خابم مثل وجود ماشینم.مثل مسافرتهای کوتاهم.ولی در کل روند تکاملم کنده نسبت به چند نفری که هم سن و سال همیم من کندم.
باور مخرب بعدیم اینکه نمیتونم از کسی کاری کمکی چیزی قبول کنم به قول علی خوشدل عزیز اگه کسی کاری برام انجام بده باید 100 برابر براش انجام بدم.یا اگه کاری انجام دادم موقع پول گرفتن جونم در میاد فکر میکنم نکنه طرف ناراحت بشه گفتم اینقد یا….
یادمه پارسال که خیاطی میکردم اولین لباس مجلسی که دوختم و خیلیییی برام سخت بود هنوز بعد یک سال هنوز طرف پولشو نداده.و من تو این یک سال یه بار پیام دادم یه بارم زنگ زدم که اونقدر طرف اه و ناله کرد که گفتم به خدا اگه پول لازم داری بگو بهت بدم تعارف نکن.
هم خیلی دل رحمم هم خیلی تو زمینه پول گرفتن کم رو ام.
باور مخرب بعدیم یکی مغرور بودنمه یکی زود عصبی شدنمه.برا این دوتا واقعا واقعا تلاش کردم چندین بار اهرم رنج و لذت نوشتم شاید 21 روز هم بیشتر کار کردم ولی نمیدونم چی شد که نشد از بین برن.استاد اگه میشه حتما توصیح بدین نمیدونم چرا نمیشه عصبانیتم رو بزارم کنار نمیگم اصلا نشده ولی از 100 درصد تو 3 سال 30 درصد موفق شدم.یک غرور لعنتی دارم که نمیتونم خوبیای طرف مقابل رو بگم در حقیقت با بعضیا که اصلا نمیتونم بگم نمیدونم چرا ولی با بعضیا باز بهترم و میتونمبگم.درک نمیکنم این اخلاقمو نمیدونم چرا نمیتونم رودر رو به دخترم بگم تو این خوبیا رو داری فلان رو داری.به همسرم راحت میگم ولی نمیدونم چرا به دخترم که 18 سالشه نمیتونم بگم.اگرم بگم تو پیامک میگم.یا اینکه یه کوچولو میگم زیاد در موردش حرف نمیزنم.شاید چون کارهایی که به زعم من منفیه انجام میده رغبت نمیکنم خوبیاشو بگم مثل نامرتب بودنش مثل گاهی تنبلی تو کاراش مثل همش تو گوشی بودنش و کار نکردن و….استاد شما هم مثل خیلی از ما بچه نوجوون دارین.اگه میشه یک باور درست بهمون بگید تا هم من و هم خیلی از پدر مادرای مثل من بتونیم باورهای درست رو جایگزین کنیم.و همین طور ممنون میشم از دوستان عزیز که راهنمایی کنن.البته خیلی خیلی نسبت به پارسالم بهتر شدم ولی همچنان میخام بهتر و بهتر بشم.میخام باورهای درست در رابطه با کنار گذاشتن رفتارهای منفی مثل غرور عصبانیت ترس و….رو پیدا کنم و روشون کار کنم.
فعلا همین باورها یادم اومد چون بارها براشون تلاش کردم ولی نتیجه دلخواهی که خیلی از دوستان گرفتن رو نتونستم بگیرم.
از حق نگذرم خیلی جاها هم عالی بودم و به خودم افتخار میکنم ولی باز جاهاییکه از مسیر دور شدم نتایج کمرنگ شدن.
ممنون از استاد عزیزم و دوستان گلم که کامنتمو میخونن.
سلام محبوبه جان .
من هم د خترنوجوان دارم هم پسرنوجوان.
طبق احساسات و شناختی که ازهردودارم سعی میکنم باهردوشون طبق نیازهاودرخاستهاشون ،خوب عمل کنم .
چون خودم باکمبودهای زیادی بزرگ شدم واین دوران رو بد،گذروندم .هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم که بچه هام خاطره ی ناخوشایندی ازمن داشته باشن.
البته خداروشکرازوجوداستادعزیز،حدومرزمادری ومحبت کردن روبلدهستم .درحین دوست داشتنشون ،درحدتعادل محبت میکنم .میخام بگم زیادیم لوسشون نمیکنم .اتفاقادوست دارم قوی بار بیان.
امااینم میدونم که تواین سن ،بچه هاخیلی به کمک مابزرگترهانیازدارن .
میتونیم دوست و رفیقشون باشیم ودرکنارشون خیلی از موضوعاتی که باش درگیرمیشن ،روحل وفصل کنیم .
عزیزدلم ،اینوبدون بچه هاازهمون کودکی تازمانی که بامازندگی میکنن واین دوران رودارن میگذرونن،نیازبه حمایت و توجه مادارن.
استادبارهاگفتن شمانمیخادکارخاصی برای بچه هاتون بکنید.شمافقط اعتمادبه نفس به بچه هاتون بدید،بقیش حله.
من همیشه عمدا،باصدای بلندجایی که ببینم کار،درستی انجام دادن یاکمکی کردن به هر صورت هر رفتاریاعملکرددرستی بابت خودشون یا بادیگران داشتن ،ازقصدتعریف میکنم چندبارهم میگم .حتی ازشون تشکر هم میکنم.
هرروز به یه بهونه ای میگم به وجودتون افتخار میکنم.
میگم چقدرخوبه که هستن .
واین که چقدربه خاطرشون ازخداتشکرمیکنم.همه ی ایناروعلنن به هردوشون میگم .ومیبینم که چقدرذوق میکنن.
حتی کنارهم که هستیم وداریم به هم نگاه میکنیم ،وسط حرفشون ممکنه بگم قربون چشات که انقدقشنگه.
قربون اندامت که انقدقشنگه.
دورت بگردم که موهای پروقشنگی داری ویاهرچیزدیگه ای که ازلحاظ ظاهری یااخلاقی قشنگ وزیبا باشه.
هراحساس مثبتی ازشون داشته باشم بروزمیدم.
چ توخلوت ،چ توجمع .حتی بیرون از خونه توخیابون .
محاله روزی روبه شب برسونیم، هموبه آغوش نکشیم.
موقعه بیرون رفتن ازخونه ،موقع برگشتن همیشه هم دخترم هم پسرم روبه آغوش میکشم .
حتی شبا،قبل ازخواب میرم ،تواتاق هرکدوم وده دقیقه باهم گپ میزنیم واین درحالیکه ممکنه درروزهم اینکاروانجام داده باشم.
من پذیرفتم که دنیای بچه های حالاباما ،فرق داره.
اوناافکاروباورهای خودشونو دارن.
من به عنوان یک مادر فقط آگاهی های که کسب میکنم روبهشون یادمیدم اماتحمیل نمیکنم.
اجازه اشتباه کردن، بهشون میدم چون میدونم بااشتباهاتشون بزرگ میشن وتجربه کسب میکنن .
هیچ وقت به طوراجبارنمیخام شبیه من بشن .
ایمان دارم اگه من رفتاروعملکردهای درستی داشته باشم بچه هام هم یادخواهندگرفت .به همین جهت زورنمیزنم .
قرارنیست چون بچه ی من هستن طبق اصول وافکارمن ،عمل کنن .
اونا فقط نیاز به توجه ومحبت من دارن ومن دریغ نمیکنم .
تاجایی که بتونم به هربهونه ای ،بهشون اعتماد به نفس میدم.
هرکارمثبتی انجام بدن ،حتی شده کلامی، ازشون سپاسگزاری میکنمیه وقتایی هم ب خاطرکارایی خوبشون ،هدیه میخرم واعلام میکنم که به خاطرفلان حرکتشون بوده.
طوری باهاشون برخوردکردم که کاملامشخصه ،هردوازاعتمادبه نفس خوبی برخوردارن.حتی اطرافیان هم اینوفهمیدن.
هروقت هم ناراحت موضوعی باشن یاچیزی ذهنشودرگیرکنه بازکنارشون هستم .
یه وقتایی احساس میکنم زیادی بامن صمیمی هستن چون خیلی بامن راحتن .انصافا سواستفاده گر نیستن .
خداروشکروبه لطف الله بچه های سالم وبی حاشیه ای هستن .
مودب ،مهربون وبااحساس وباانگیزه وپرانرژی وباخدا.
شماازهمین لحظه سعی کن آگاهانه تمرکزتون روی این موضوع باشه وازاین به بعدهرجاکه نیازه ازدخترت تعریف وتمجیدکن.
نزارتواین ،سن باکمبودهاش بزرگ بشه .
کنترلش نکن .
شمافقط میتونی راهنماییش کنی .
بزاراحساس کنه مادرش کنارشه .تادرصورت نیازسمتت بیاد.
بزاراحساس کنه آزادورهاس.به آغوش گرفتن روفراموش نکن که خیلی نیازدارن.
طوری که کارهرروزتون باشه.
مشکل شمااینه که دلتون میخاددخترتون طبق استانداردهاومیل شماباشه وچون نیست بنظرتون ایرادداره.
این افکار رو بریزید دور وبا یه افکاروباوردیگه به دخترتون نگاه کنید، بعدببینید چقدربهترعمل میکنه.
اونا چیزی که میخاهیم نمیشن، اوناچیزی که هستیم میشن.
پس بهتره تمرکزمون بیشترروی عملکردهای خودمون باشه تاالگوی مناسبی برای بچه هامون باشیم .انشالله
سلام ناهید عزیزم
چقدر زیبا بیان کردی حرفات به دلم خیلی نشست.میدونی با صحبتای شما من فکر میکنم دوتا ترمز دارم یکی غرورمه که فکر میکنم اگه اینکارا رو بکنم بچه لوس میشه و دیگری تنبلیش رو خیلی بزرگ کردم به همین خاطر نمیتونم محبتمو به روز بدم.یا بهش ابراز احساسات کنم.
گاهی میاد بغلم میکنه بوسم میکنه و من شاید تنها کاریکه کنم یک لبخند بزنم.الان باز به ذهنم رسید که از غرورمه که نکنه لوس بشه و… اخه من خودم خیلی مستقلم هیچ کاریمو به هیچ کس نمیدم به قول معروف سعی میکنم 3 تا هندونه رو یا خودم تنهابردارم یا عمرا از کسی کمک بخام.شاید به خاطر این طرز فکر خودمه که احساس میکنم اونم باید مث من باشه خعلی مستقل باشه.
درصورتیکه اون خیلی راحت درخاست میکنه گاهی نشسته سرمیز پشت سرش رو کابینت نمکدونه و اگر دستشو دراز کنه به راحتی میتونه برداره ولی میگه مامان نمکدونو میدی باورت میشه من تو دلم تعجب میکنم چه جوری میتونه درخاست کنه گاهی هم عصبانی میشم میگم من حتی به مامانم کوچکترین کارارو نمیگفتم تو چه جوری اینقدر راحت به من دستور میدی.نمیدونم واقعا کجای کارم ایراد داره من خیلی پر توقعم یا اون خیلی تنبلی میکنه.مامان منم خیلی مستقل بود نمیگم تو کسب درامد ولی تو کارهای شخصی خیلی مستقل بود و سر سخت و منم دقیقا مث مامانمم ولی دختر من برعکس ماست.بسیاار خونسرد و به اصطلاح عامیانه شل و ول.
ناهید عزیزم کاش میشد بازم بیشتر از تجربه هات استفاده کنم.لطفا بازم هر راهکاری که بهتره رو برام توصیح بده عزیزم.از امروز سعی میکنم راهکارهاتو عملی کنم.البته از وقتی رو خودم کار میکنم خیلی بهتر شدم و همین پریروز بود که الگو انداخت البته با راهنمایی های خودم یک مانتو برش زد و الان هر روز روزی 3 ساعت و نیم و گاهی بیشتر میره کارورزی و صبحا هم قرار شده بره باشگاه.مطمئنم مطمئنم اوضاع ارتباطیمون بهتر و بهتر میشه چون اگه قرار بود اوضاع بهتر نشه من اینجا نبودم و خدا شما رو به کامنت من هدایت نمیکرد و باز بهتون الهام نمیکرد که برام بنویسین در صورتیکه میتونستین رد بشین احتیاجی نبود که برام کامنت بزارین فوقش میگفتین خودش راهشو پیدا میکنه.
عزیز دلم ممنونم و سپاسگذارم که برام وقت گذاشتی بازم منتطر الهامات خدایی شما هستم.
در پناه حق
سلام دوست عزیز.
اغلب مواقع مابزرگترهافکرمیکنیم که کارامون درسته!
درصورتی که این نگاه خودمونه وبچه های ماهمچین دیدی نسبت به کارای ما ندارن که هیچ ،بلکه مخالفش هم هستن.
اونا به مراتب خیلی بهترازماازخودشون مراقبت میکنن وچون توباورما،نگنجیده،فکرمیکنیم تنبل هستن.
شایدباورتون نشه ،خیلی وقتا خیلی ازافکاروباورها رومن ازبچه هام یادمیگیرم.بنظرم اونا موفق تر هستن.
این همه تلاش وتقلا وسختی دادن به خودمون ،چ نتیجه ای داده که حالادلمون بخاد بچه هامونم مثل ماباشن.
خیلی ازمسائلی که مااسمشوگذاشتیم احترام ،برای بچه های ما این معنی رونمیده.
بچه های این زمونه قانون درخاست روخوب بلدن وخوب اجرامیکنن.
اجازه بده دخترت راحت باشه .
مسولیت های خودشو درست انجام بده بقیش مهم نیست.
استادتواکثرفایلهاش تواین زمینه فقط وفقط میگن ،به بچه هاتون اعتمادبه نفس بدیدوجزاین بهشون کاری نداشته باشید.
میدونیدشایدبچه ی من ،الان اونی که من میخام نباشه ،ولی بچه های ما اونی میشن که خودمون هستیم نه اونی که میخواهیم .
پس بهتره تمرکزوکنترلم ،روی خودم باشه تاالگوی مناسبی برای فرزندم باشم .
نگران چیزی نباش که نگرانی ینی عدم اعتماد به خدا.
وقتی ماتلاش لازم رو در راستای هرچیزی میکنیم ،دیگه بقیش سهم خداس.که مراقب اوناباشه.
ماعاجزیم دربرابر رفتاروعملکردهای دیگران حتی فرزندانمون .
پس زور زدن وتقلا کردن فایده نداره.
همه چیوبسپاربه خدا .
شما فقط اندازه ی سهم ونقش خودت کاری انجام بده.
مطمئن باش اینطورنتیجه ی بهتری میگیری.
راستی گفتی یه وقتایی بقلم میکنه.
من ازشما مادرعزیز ،خواهش ودرخاست میکنم روزی یه بار به هربهونه ای ،بقلش کن .
لوس نمیشه .
فقط حس خوب میگیره ،حس نزدیکی به مادرش .حس امنیت .
حس آرامش.
عرض کردیددخترتون خیلی خونسرد.
استادتو چن تا ازفایلهاش باتوضیح کامل گفتن ،افرادی که خونسردهستن موفق ترن.
درواقع یکی از ویژگیهای مثبت افرادموفق روخونسرد بودنشون میدونن.
چون رهاترهستن .
پس خوشحال باشید که دخترتون ،جوشی نیست و حتمن از آرامش بیشتری برخوردارهستن .
مگه مااینونمیخایم.؟!
بهتره ماهم به عواطف واحساساتشون احترام بزاریم .وقتی حس کنن، بهشون اعتمادداریم ،خودشونو بهتر نشون میدن.
تااینکه مدام سرخوردشون کنیم.
سرزنش وسرکوفت زدن و مقایسه کردن ازاحساساتی هست که آسیب جدی به فرزندمون واردمیکنه.
محبوبه جون خیلی وقتا،مابزرگترهاب نظر،میخاهیم به بچه هامون کمک کنیم و تربیت درستی داشته باشیم ولی درواقع داریم مسیررواشتباه میریم.
بهتره برای هرعملکردی ،کمی فکرکنیم واون توقع خودمونو با معیارهاوقوانینی که استاد یادمون دادن،بسنجیم.
سلام ناهید عزیزم
حرفات خیلی به دلم نشست خدا رو شکر روابطمون یک کوچولو بهتر شده و با امیدهاییکه بهم دادی قطعا بهتر و بهترم میشه.
اینکه گفتی بهش اعتماد به نفس بدم دقیقا این درسته اگه کار کوچیکی میکنه باید بهش بگم عالیترینی.
چقدر خوب شد که بهم تذکر دادی که باید بهش اعتماد به نفس بدم.
حتما سعی میکنم بغلش کنم ببوسمش.
ناهید عزیزم خیلی نکات ریز و مهمی رو بهم گوشزد کردی.یک دنیا سپاس عزیز دلم.امیدوارم تو تمام مراحل زندگیت خدا یار و یاورت باشه.بازم منتظر کامنتای امیدبخش و قشنگت هستم.
موفق باشی
به نام خداوند مهربان و رحیم خدایی که به قول استاد عزیزم استاد عباسمنش در زمانبندیش محشره و بی نقص.
سلام بر استاد عباسمنش عزیزم عزیزم عزیزم و مریم جان عزیززززززززززم
استاد باورتون نمیشه همین الان که دارم این پیام رو مینویسم اشک از چشمام جاری شده از اینکه من چقدر به این زمان بندی خدا ایمان دارم و درست همین الان در حالی که چند ثانیه قبلش به خدا در رابطه با خواسته هام داشتم حرف میزدم و بر طبق عادت اومدم تو سایت شما تا از صحبت شما بهره مند بشم هم از طبیعت زیبای پرادایس لذت ببرم
همینجوری داشتم نگاه میکردم تو قسمت دانلود ها بعد میخواستم حقیقتش سریال سفر به دور امریکا رو ببینن و اون قسمت سریال زندگی در بهشت که چقدر به جیل محبت میکردید رو ببینم یهو دستم رفت روی دوره چرا با وجود تلاش برای خواسته هایم نرسیده ام بعد خدا شاهده که خود خدا گفت اینو ببین اول. استاد اصلا دستان داره میلرزهنمیدونم چی بگم با توجه به سوال اولتون که استاد من کسب و کار خودم میخوان شروع کنم به صورت آنلاین هم تو کار دولتی بودم هم خصوصی ولی خب همیشه به این فکر میکردم که چطوری یه آدم نشسته تو خونه داره پول در میاره ولی من اینجا باید سر ساعت خاصی سرکار باشم تازشم کلی غر غر رئیس و سختی کار و انرژی هیچی پول درستی هم توش نیست. استاد خدا رو شاهد میگیرم که من الان 13روز هست از کار قبلیم اومدم بیرون و همون موقع گفتم خدایا توکلم به تو به قول استاد عباس منش من بندگی تو میکنم تو وطیفه به من کمک کنی ولی بندگی استاد. همه میگن وای چرا اینکار رو کردی وای حالا چی میشه. ولی استاد لرزیدم و محکم پای هدف و تصمیم وایسادم و براش دارم تلاش میکنم و استمرار دارم. و تمرکز و کلی مهارت یاد گرفتم با عشق. تا اینکه همین قبلا از فایل شما یهو گفتم خدایا چرا هنوز نتیجه نگرفتم با اینه دارم سخت کار فهمیدم که ترمز داشتم به اینکه صبح یه لحطه گفتم خیلی ها تو حرفه من هستن کی میاد سمت من و امشب با دیدن فایل شما فهمیدم ترمز داشتم واقعا از خداوند ممنونم و شکرگزار که به موقع که به موقع شما و صحبت شما رو سر راهم گذاشت. استاد عزیز جانم واقعا شما فرشته ای. اصلا من یه روز صحبت شما یا فایل شما رو ببینم دیوانه میشم انگار یه چیز گم کردم. در رابطه با سوال دوم شما هم دوستم فاطمه یک ماه تو همین کار من از صفر صفر با عدم تجربه کار شروع کرده و الان درآمدش استاد میلیاردی هست تو یک ماه نتیجه گرفت به سادگی. استاد تنها باور منفی من ترمز هست و تا فیلم رو دیدم فهمیدم. استاد عزیزم هر لحظه با این فایلی که دیدم پامو از ترمز بر میدارم و قول میدم بیام آمریکا دنیا دنیا حضوری از شما تشکر کنم زبان قاصره از تشکر. یا حق
به نام خدا
سوال 1
آیا تا به حال هدفی داشتی مه تلاش کنی بهش برسی ولی نرسیدی
خداروشکر تو این زمینه من تو حوضه مورد علاقم خیلی خوب داشتم پیش میرفتم ولی به خاطر ی سری باور اشتباه از مسیر خارج شدم و به مدت چند سال در گمراهی بودم و از این شاخه به اون شاخه میشدم وبالاخره به لطف خدا و استاد عزیزم از موقعی که هدایت شدم به این سایت الهی دوباره وارد مسیر و حوضه مورد علاقم شدم و خداروشکر دارم ادامه میدم
سوال 2
ایا کسانی هستند که کمتر از تو تلاش کردند یا به اندازه تو تلاش کردند ولی ساده تر و سریع تر به اهدافشون رسیدن
بله من رفیقم که با هم تو همین مسیر بودیم و چند سالی با هم بودیم و خوب داشتیم رشد میکردیم ولی رفیقم رشد بیشتری کرد با اینکه نسبت به من تقلای کمتری داشت و حتی کمتر هم کار میکرد ولی موفقیت های بیشتری به دست آورده که البته ناگفته نماند که براش خوشهالم
سوال سه
چه باور هایی هست که در ذهنت میتونی شناسایی کنی که جلوی موفقیت های تورو گرفته
1.پاشن آشیل بزرگ زندگیم احساس عدم لیاقت و عزت نفس پایین
2. باور نمیکنم که منم میتونم مثلا فلان چیزو داشته باشم
3.خود باوریم ظعیفه
4.نسبت به سنم ترس دارم و همش هی به این فک میکنم سنم بره بالا دیگ نمیتونم تو این حوضه فعالیت کنم
5. فک میکنم کسی که منو نمیشناسه چجوری میتونم بدون اینکه کسی تو این حوضه کاری منو نمیشناسه پیشرفت کنم
6.خیلی هدفو برای خودم بزرگش میکنم بتش میکنم برای خودم
در مورد روابط
1.پاشن آشیل بزرگ زندگیم من باز هم عدم احساس لیاقت اینکه من نمیتونم مث بقیه رابطه عاطفی خوبی داشته باشم یا من لیاقتشو ندارم
2.چجوری مثلا از پس هزینه های رابطمون بر بیام
3.منو محدود میکنه و نمیزاره سمت هدفام برم
خدا روشکر از. موقعی که اومدم تو سایت خیلی بهتر شدمه از نظر احساس لیاقت و چندتا باور دیگه اینا به لطف الله و استاد عزیزم دارم بهتر میشم
باور های بحث مالی هنوز نتونستم باور های که باعث شدن اونجوری که باید از نظر مالی پیشرفت کنم رو پیدا کنم ولی دارم تلاش میکنم انشالله خدا کمکم کنه باور های محدود کننده که نمیزاره ثروت به صورت طبیعی. و روان وارد زندگیم بشرو پیدا کنم و جایگزین کنم
عاشقتونم
بنام خدای مهربان
سلام استاد وسلام به همه دوستان خوبم
مدتی 3 و4 سال هست خیلی دوست دارم ماشین داشته باشم هرروز بهش فکر میکنم وهدف گذاری کردم به همه گفتم من فلان ماشین رو میخرم ولی هنوز بهش نرسیدم ترمزی که دارم اینه اومدم به خانوادم گفتم می خوام ماشین داشته باشم پسر وشوهرم گفتن زنا نمیتونه واز اونجایی هم که به ما گواهینامه نمیدن ذهنم مقاومت داره ولی واقع دوست دارم ماشین داشته باشم که خودم کارهایم برسونم منتظر کسی نباشم که کارا رو برسونه
ولی یکی ازافراد خانواده ام تا گفت من امسال میخوام دماغم رو عمل کنم تونست وبعدش گفت ماشین میخرم و الان داره به ماشین فکر میکنه ومن مطمعن هستم میتونه داشته باشه چون به هر هدفی که داشت رسیده من خیلی مقاومت دارم در باره همه چیز ودرست نمیدونم کدوم مقاومت ها هست که نمیزاره به خواسته ام برسم ونمیدونم چطور تعقیر بدم این باورها رو و چطور ترمز ها رو پاک کنم تا مقاومت ذهنم رو بشکنم واحساس ارزشمندی کنم یا یه چیزایی هست که نمیزاره به این خواسته هام برسم
وتوی سلامتی وتوی روابط عاطفی هم مشکل دارم چه کد های مخربی تو وجودم هست که نمیزاره زندگی خوبی داشته باشم تا دیر نشده به خواستم برسم دوست دارم یک زندگی شیرین وپر از شادی سلامتی وپر از ثروتی داشته باشم ولی هنوز که هنوزه از این ها دور ودور هستم دقیق نمیدونم چه کد های تو ذهنم هست که اینا که کم دارم حق طبیعی منه چرا ندارمش تا دیر نشده به خواسته هام برسم و این خواسته ها رو به گور نبرم برسم به یک روابط عاشقانه وتوحیدی وآگاهی به خدا برسم توی وجودم پیدا کنم تا دیر نشده یک زندگی آزادانه ای رو تجربه کنم در بهترین کشور ودر بهترین شهر زندگی کنم در باره سلامتی هم مشکل دارم و در باره پول ساختن باورم اینه که به دست آوردن پول خیلی سخته چون این روزا خیلی برای پول ساختن زجر میکشم به سختی پول می سازم موقع سر کله زدن با مشتریها سر سام میگیرم وسر کیجه این به این معناست که باورهای مخربی دارم که چنین در گیری های در باره پول ساختن دارم هیچ الگوی نمیشناسم که به راحتی پول در بیاره هر الگوی میبینم دارن به سختی پول در میارن ذهنم برای زجر کشیدن کد نویسی شده نتونستم تعقیرش بدم امروز کار جدید آوردم خدا رو شکرت همین امروز پخش کردم ولی اینقدر اذیت شدم که موقع راه رفتن سر گیجه داشتم ونای راه رفتن رو نداشتم به سختی میرفتم دنبال جم کردن کارا پس ذهنم برای سختی کد نویسی شده چون همه خانم های که توی کار پخش هستن دارن به سختی پول در میارن اینا برایم الگو نا مناسبی هست باید راهی پیدا کنم که به آسانی پول در بیارم
ودر روابط هم هر چند وقت به مشکل بر می خورم با همسرم هنوز من وایشون مدارمون از هم جداست خیلی از چند سال قبل بهتر کردم ذهنیتم رو ولی خب هر چند هفته ای داره نا ملایمتی ها رو از روابط عاطفی ام تجربه میکنم که به نصبت قبل ها کمتر شده ولی هست واینا باعث نشتی انرژی من میشود تا بیام دوباره درست کنم ذهنیتم رو از من انرژی زیادی میگیره واین مشکلم هم هنوز حل نشده در باره روابط عاطفی ام و اینجاست همش ذهنم میگه اگه همسرم اینجوری بود فعلان بود اگه همسرم مثبت بود اگه همسرم توحیدی بود با من تو این مسیر بود ایشون هم با من توی این فضا می بود اینقدر اخبار نمیدید اینقدر منفی بافی نمی کرد اینقدر به مردم کار نداشت خلاصه توی مسیر که من هستم همسرم هم بود برای من خیلی بهتر میشد من آلعان زودتر وبهتر نتیجه می گرفتم همیشه فکر میکنم همسرم از من انرژی زیادی می گیره وبا خودم میگم ای کاش من از ایشون جدا بشم وهر چند وقتی میام می نویسم با خدا حرف میزنم وآرزو می کنم که اگه همسرم با من توی این مسیر قرار نمی گیره از من جدا کن خدا یا بیاد توی مسیر که من هستم این طوری به من فشار نمیاد که به سختی بخوام نشنوم منفی ها رو به مردم کاری نداشته باشم روی خودم تمرکز کنم وکار کنم واز بدنه جامع جدا بشیم ولی ایشون با من خیلی فرق داره بسیار وابسته به خانواده ومال پول هستن برای همین هم چون توجه ام به این خصلت همسرم هست من هم توی همون فضاها قرار میگیرم وگاهی اوقات به کلی از مسیر خارج میشم تا بیام دوباره توی مسیر قرار بگیرم مثل اینه که روز از نو روزی از نو
واحساس میکنم توی یک موجی هستم هر روز دارم دور خودم می چرخم اینا همین جوری میاد از ذهنیتم بعضی وقتا به شدت نا امید میشم وبسیار مسیر رو سخت و محدود می بینم با خودم میگم تو در این فضاها نمی تونی به جایی برسی اینقدر خودت رو زجر نده ولش کن من هم بیام با همسرم هم مسیردبشم بشم مثل ایشون که واقع احساس میکنم فردی هستن که انرژی منو می خوره من اینجا هست که بسیار برام ادامه دادن مسیر سخت ونا امید کننده میشه پسرم هم خیلی منفی هست ولی خب چون رفته ازدواج کرده زیاد با من توی روز برخورد نمی کنه ولی از سمت همسرم خیلی در گیره ذهنم می دونم بازم خودم هستم وآینه درونم هست که دارم می بینم من اگه بتوانم فقط کمی رو به بیشتر به نکات مثبت همسرم توجه کنم دیگه ذهنم اینقدر جفتک نمیزنه به کسی کاری نداره همسرم پسرم نه اینا بهانه نست من باید تغیر کنم اطرافم هم تغیر میکنه جهانم هم تعقیر میکنه دیشت این کامنت رو نصف شبی فایل رو گوش دادم ودر پاسخ سوال استاد نصف کامنت رو نوشتم وحالا بقیه کامنت رو از خواب بیدار شدم الان ساعت 2 و 49 دقیقه هست وادامه کامنتم رو نوشتم ودارم میبینم کد های ذهنم کد نویسی شده همین برنامه ها که توی ذهنم هست داره زندگی ام رو خلق میکنه با این ذهنیت چه توقعی از جهان باید داشته باشم همین ها داره به زندگیم بر میگرده تا ذهنم تعقیر نکنه زندگیم تعقیری نمیکنه به قول معرف تو همانی که می اندیشی تا ذهنیتم تعقیری نکنه زندگیم وشخصیتم تعقیر نمیکنه اینا رو برای خودم نوشتم خیلی وقت بود که کامنت ننوشتم برای خودم ردی پای گذاشتم استاد توی محصولات میگن بنویسید ومن هم نوشتم هر چه که اومد نوشتم ذهنم رو خالی کردم اینا قید قال های ذهنم هست تا خاموش شود همسرم رو دلیلی بر نتیجه نگرفتم ندونه هرچند که استاد میگن یک روابط عاطفی عاشقانه ولذت پخش خیلی تاثیری مثبت داره و باعث نتیجه های عالی میشه ولی خب چکار میشه کرد تا ذهنم تعقیر نکنه همین آش وهمین کاسه ست به امیدی که بتوانم کمی فقط 60 و70 در صد توجه ام بزارم روی نکات مثبت همسرم جهان درست میکنه نمیخواد من اینقدر ها زور بزنم راحت و آسون میشه همه چیز
کامنتم طولانی شد برم بخونم وغلت املای هاشو بگیرم وبزنم روی فرستادن دیدگاه وبگیرم بخوابم واقع امروز ازم انرژی گرفت کار پخش کردن
در پنای خداوند شاد باشید خوشبخت باشید ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت
با سلام به استاد عزیزم که دل مرا به سوی نور و امید دعوت کرد و مریم شایسته عزیز که نامش واقعا مخصوص خود اوست در رابطه با سوال استاد من رانندگی را رفتم و مدرکش را با اضطراب وترس فراوان گرفتم چندین بار هم در جاهای خلوت رانندگی کردم حتی مشوق دخترم شدم وباعث شدم در سن 18 سالگی راننده قابلی شود وبه او اعتماد به نفس دادم تا نترسد اما من از رانندگی شدیداً میترسم طوری که سوار ماشین کسی که با سرعت رانندگی میکند نمیشوم یا اگر حتی من راننده نباشم یه ماشین با سرعت از بغل ماشین ما لابی بکشد ورد شود من از ترس قلبم درد میگیرد وبه خاطر ترس فراوان الان 8سال هست مدرک دارم اما رانندگی نکردم فقط چند با تمرین کردم یه فکر محدود کنندهام این است که چون من حرکاتم کند است نمیتونم رانندگی کنم دوم اینکه خواهر بزرگترم به من گفت خانواده ما طوری هستیم که به طور ارثی نمیتونم رانندگی کنیم زیرا یکی از عموهایم هم به خاطر ترس باوجود داشتن مدرک هنوز رانندگی نمی کند در ضمن همان خواهرم گفت که رانندگی را باید در سن پایین یاد گرفت وگرنه راننده خوبی نمیشوی
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
بی نهایت بار ازتون ممنونم بخاطر این فایل باارزش و عالییی که رایگان در اختیار ما قرار میدید
استاد هزارماشالله به تیپ فوق العاده ای که برای خودتون خلق کردید. بعد از این که از لحاظ سلامتی تغییر کردید هر بار که به سایت سر میزنم و فایل ها رو با این تیپ جدیدتون میبینم عمیقا تحسینتون میکنم و لذت میبرم. افرین بخاطر این تیپ فوق العاده بهتون تبریک میگم.
مطالب این فایل بی نظیر بود. همیشه وقتی مطلبی رو ازتون میشنوم که تاحالا نشنیدم، خیلی زود قبولش میکنم با این وجود که اولین باره میشنوم ولی چون از زبان شما هست زود قبولش میکنم.
اگ شما میگی همه چی رو باید راحت به دست بیاریم،پس همه چی باید راحت به دست بیاریم.
اینا به من ارامش میده به من رهایی میده
خداروهزاران بار شکر بخاطر شنیدن این صحبت های ارزشمند
اتفاقا همین امروز از تمرین هایی که هر روز دارم انجام میدم، خسته شده بودم و با خودم میگفتم چرا با وجود تمرین هایی که هر روز انجام میدم، ولی اون نتیجه ای که میخوام حاصل نمیشه؟ که به طرز معجزه اسایی اومدم سایت و این فایل رو دیدم.
چقدر حرفاتون به دل میشینه چقدر جوابه
بخاطر همینم هست که هر چی که از دهن شما میشنوم با جون و دل قبولش میکنم چون به دلم میشینه و منم ادمی هستم که به دلم گوش میدم و خیلی منطقی و عقلانی جلو نمیرم.
در حینی که داشتم فایل رو گوش میدادم دو سه مورد ترمز رو بیرون ابردم که از خدا بی نهایت بار بخاطرشون ممنون و سپاسگذارم
در مورد سوال ها من چیزی که به ذهنم رسید موضوع درسم هست.
ترم یک ارشد که بودم یه دوستی داشتم که ما با هم درس میخوندیم، استاد راهنمامون یکی هست، درس های یکسانی داشتیم و همه کارامون با هم بود.
تازه دوستم سرکار هم میرفت ولی من کار نمیکنم و تایم بیشتری رو نسبت به دوستم برای درس خوندن داشتم و برای امتحانا هم بیشتر از دوستم خوندم ولی نتیجه ای که داد این بود که معدل اون بیشتر از من شد.
بعد امتحانا نشستم با خودم فکر کردم و دقیقا همین سوال هارو از خودم پرسیدم که چرا اینجوری شد؟چرا نتیجه ها اینجوری شد؟ توی دوستم چی هست که توی من نیست؟
خداروهزار مرتبه شکر به لطف خدا و آموزه هایی که از شما یاد گرفتم، تونستم همون موقع یه ترمز بزرگ رو راجب درس بیرون بیارم که خداروشکر الان که توی ترم 2 هستم مثل دوستم راحت درس میخونم توی تایم کم و بهترین نتیجه رو هم میبینم و آرامش بیشتری هم دارم.
اون ترمز مخفی هم این بود که من فکر میکردم اگ بخوای نتیجه بهتری توی درس داشته باشی، باید تلاش بیشتری کنی و تایم بیشتری بزاری. همین که دوستم و نتیجه اش رو دیدم فهمیدم خلاف این افکار منم هست و تمرین هایی رو برای خودم گذاشتم که با کم خوندن یا اصلا نخوندن درس، میرفتم سر جلسه و نتیجه اون درس عالییی میشد عالیییی، نتیجه ای که تو دو سه روز خوندن هم نمیتونستم بگیرم.
بعد با خودم گفتم همینه.همه چی باید راحت پیش بره و باید این مدلی جلو برم.
خداروشکر بخاطر این هدایت ها
ما باید هر بار دنبال راهی راحت تر از قبل باشیم.
من خودم توی این مورد از شهودم خیلی کمک میگیرم چون یه سری کارهای راحت، غیرعقلانی هست مثل همین که درس نخونی و بری سر جلسه ولی چون شهودت بهت گفته باید بهش اعتماد کنی و پیش بری و نتیجه اش هم عالی میشه.
سلام و درود خداوند بر شما استادعزیزم و فرشته همراه او بانوی مهربان مریم عزیزم
برای دومین بار استادم مرا وسوسه کردین تا به سه سوال مطرح شده توسط شما پاسخ بدم تا شاید پاسخ من درس و تجربه ای باشه برای تک تک همکلاسیهای عزیزم و مروری باشه بر درسهای شما دوعزیز بزرگوار
آنچه که سالهاست برای خودم هم بعنوان سوال مطرح هست و میدونم جوابش در خود سوالم مسطور و تقریبا خودم هم بهش رسیدم و میدونم ولی درخواستم ازشما استاد عزیزم این که با زبان پیامبرگونه ای که دارید پاسخ ذهن منویا شاید پاسخ هزاران هزار چشم انتظار به این سوال رو بفرماید.
استادم من در انتهای سنوات خدمتم هستم یعنی پس از سی سال خدمت نمیگم صددرصد صادقانه اما هدف و نیتم همین بوده و هست با پست رئیس اداره میخوام بازنشسته بشم البته هنوز امیدوارم که با سمت بالاتراز این وبا حذف ایراداتی که فکر میکنم در باورم بود و من بواسطه درسهای که از فایلهای رایگان و محصولات شما گرفتم محقق خواهد شد البته این اتفاق بیافته .
استادعزیز و مریم جان نازنیم که من در ادامه بنام فرشته خطابتان میکنم چون دقیقا” فرشته وار در کنار پیامبر زمانم زندگی و خدمت میکنید و من نه دیده و نه تاکنون شنیده ام که انسانی اینقدر وارسته و باگذشت و عاشق باشه که اینچنین به همراهش حس خوب و آرامش بده واقعا از طرف خودم و همه همکلاسی هام از شما تشکر و قدر دانی میکنم
استاد جانم من از ابتدای خدمتم فردی فعال و پیگیر در هر کاری که به من محول میشد بودم اما یک باور بسیار بسیار غلط داشتم و اون این بودکه برای ارتقاء در هر پستی بایستی همه دانشهای لازم در مورد آن پست سازمانی رو بدونم و اگر نه شایسته ارتقاء و داشتن آن سمت نیستم این در حالی بود که افرادی در کنارم ارتقاء میافتن که حتی درصدی از توانمندی منو نداشتند ولی بفرمایش شما خودشون رو باور داشتن و من از این امر مستثنی بودم ،بماند
حدود دوسال و اندی هست که بواسطه خرید دخترم از محصولات شمادانش آموخته مکتب شما شدم که این لطف الهی بود از طرف ایشون دخترم پس از خرید محصولات و بکار بستنشون چنان تغییراتی در نگرششان بوجود اومد که شد فرشته نجات من
استاد عزیز و فرشته مهربانم پس از یکسال تحصیل در دورهای متعدد شما که مهمترین اون رامیتونم دوره دوازده قدم و دور عزت نفس و عشق و مودت و روانشناسی یک و دو و… خلاصه 90 درصد محصولات شما که تقریبا آخرین اون دور شیوه حل مسائل هست به این نتیجه رسیدم که ایراد از من بودو این من بودم که با گذاشتن پابرروی ترمز هر لحظه مانع از تغییر میشدم این در حالی بود که کارشناس تحت نظارت من به راحتی بعنوان مدیردر شرکتمان منصوب شدو دلیلش این بود که این شخص خودش را باور داشت البته که با باورهای که از خود داشت و این حس را به دیگران انتقال میداد تونست به دو رتبه بالاتر از پست من که در واقع رئسشون بودم دست پیدا کنه این در حالی بودکه با توجه به مقطع حضور در اداره من جمعا چهار پله را یکجا در نوردید البته که انتخاب این فرد تنها بواسطه قبول داشتن خودش نبود چون بعدها زبان به زبان چرخید که مقامات بالا براشون لابی کردن ولی استادعزیزومریم مهربانم من که از آموزه های شما استفاده میکنم متوجه میشوم که تنها و تنها باورهای این شخص به خود و القاء آن حتی به دیگران بودکه باعث رشد موشک وارشون شده عرض کردم ایشون کارشناس اداره من بودن اما حالا مدیر یکی از بخشهای شرکتم شدن و این در پاسخ به سوال دوم استاد عزیزم بود که آیا افرادی را می شناسم که با تلاش کمتر به اهدافی که می خواستند حتی بالاتر رسیدن
و اما پاسخ به سوال سوم نیز درمیان همین گفته هام نهفته است بله آن همان باور غلطی بود که از خودم داشتم .من خودم را لایق جایگاه بالاتر با شرایط راحتر نمیدانستم واز همه بدتر ارتقاء و تغییر را محدود و در یکجا که دوست داشتم متمرکز کرده و میگفتم من تنها میخواهم مثلا مدیر منابع انسانی باشم
خدارو شکر که دیگه این باورهای غلط رو ندارم و حتی با اینکه کمتر از یکسال به پایان خدمتم مونده بازم امیدوارم که خواستهام محقق بشه و من قبل از اتمام سنوات خدمتم و خروج از شرکت، قانونی که در موردش صحبت گردین رو درک کنم و به جایگاهی که میخوام برسم و در ادامه برایتان نقل کنم .
سپاس از حوصله ای که بابت خوندن کامنتم بخرج دادین .
به فرمایش خودتون در پناه خدای مهربان شاد باشید سلامت باشید و ثروتمند . آمین
سلام
استاد شما در ابتدا صحبت هاتون میگید که مخالف خیلی از کتاب های موفقیت هستید که میگن برای رسید به خواسته ها باید تلاش زیاد داشت و در هر لحظه به فکر خواستشون باشن. و شما میگید که رسیدن به خواسته ها باید آسان باشه و طبیعتش اینه اینه که آدم راحت به خواسته هاش برسه این تا اینجا.
در ادامه صحبت آدم ها رو به دسته تقسیم کردید
که دسته اول کسایی هستن که هیچ هدفی ندارن و تلاش هم قطعا وجود نداره و میگید فقط میشه براشون دعا کرد
دسته دوم کسایی هستن که هدف دارن در ابتدا سال میان اهدافشون رو مینویسن و براش تلاش زیادی نمیکنن و برنامه مشخصی هم ندارن ک برای اینها هم باید دعا کرد
میرسیم به دسته سوم که هدف دارن و تلاش میکنن ولی به خاطر باور های غلط و داشتن ترمز به خواستشون نمیرسن.
من اوایل که با شما آشنا شدم و دوستانی داشتم و دارم که سال ها بود برنامه های شما رو دنبال میکردن و نتایج هم گرفته بودن.
به من میگفتن رسیدن به خواسته ها آسونه با پاتو از ترمز برداری صحبت هایی که من اصلا هیچ درک درستی ازشون نداشتم و چون درک درستی نداشتم و تکامل رو طی نکرده بودم زدم تو خاکی
یعنی دیگه تلاش خاصی برای رسیدن به خواسته هام نمیکردم در صورتی که من قبلش به خیلی از خواسته هام رسیده بودم با تلاش ولی آسان نه با سختی.
و چون درکی هم از قوانین نداشتم روی ذهنیت هم درست نتونستم کار کنم مدتها در دوران بدی بودم در جا زدن و جاهایی عقب گرد.
و ذهنم عاشق راحتیه این مطنق قوی شد براش که تلاش نکنه و به قول شما خدا از بالا یه کیسه پولی بندازه پایین.
چند سال طول کشید من تا حدودی درک کنم که رسیدن به خواسته آسونه یعنی چی و چه مسیری رو باید طی کرد تا راحت به خواسته برسی و از مسیر رسیدن به خواسته لذت ببری و میسرش، فقط (پاداشی که دریافت میکنی دادن خواستت نباشه و خود مسیر رسیدن به خواسته باعث بزرگ تر شدنت بشه تو خیلی از مسائل و کلی تجربه عالی کسب کنی و یاد بگیری چطوری بهتر زندگی و کنی و کمک کنی دنیا جای بهتری برای زنگی بشه و گسترش دنیا کمک کنی )
آمادم برای شرکت در دوره کشف قوانین زندگی تا بتونم بهتر از الان این قوانین رو درک کنم
سلام درود به دوستان هم فرکانسی و استادعزیزم و خانم شایسته مهربان
استاد الانی که جواب دادم شاید ویسو 4-5 باری میشه گوش کردم و تنها خودمو با شخصی که اینجا مثال زدم مقایسه کردم و این مواردی که گفتمو همش تو هرباری که گوش دادم تو ذهنم اومده
امیدوارم خدایی که هرثانیه هدایتم کرده تا اینجا چه خواسته چه ناخواسته جواب سوالمم راحت و واضح بهش برسم و راهی که میخوام مثل شما راحت و گل و بلبل باشه رو پیدا کنم
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
من از دوره ای که دیپلم گرفتم دوست داشتم مستقل زندگی کنم تا هر خواسته و هر نیازی دارم خودم به راحت ترین شکل براورده کنم راحت بخرم
و از دوره ی که دیپلم رفتم خیلی کارها امتحان کردم کار کردم از خواسته های کوچیکم این بود هر موقع میخوام راحت هر لباسی دوست دارم بخرم مسافرت راحت به هر کجا میخوام برم گوشی که میخوامو راحت بخرم
اما کلا در حد لباس و مسافرت داخلی درامد داشتم الان که شغل بهتر و پول بیشتر از اون موقع خلق میکنم ولی مسافرتم نمیتونم مثل قبل برم نمیتونم گوشی اخر مدل اپل که یا حتی مدل پایین ترش تا قیمت 4٠-5٠ میلیون رو بخرم
نمیتونم ارایشگاه برم و برای خودم ١٠ میلیون هزینه رنگ مو اینا کنم یا حتی لباس الان بخرم با اینکه کار میکنم بدهکار میشم یا بازم از پدر میگیرم
از پارسال که شغل مشاور املاکی رو من انتخاب کردم شرایطم پارسال خوب بود ولی امسال از اول سال تا همین الان ١4٠٢/5/6 اصلا شرایط مالی به دلخواهم نیست
من کسی بودم که در اطرافیان اولین گوشی اپل رو خریدم اما الان در اطرافم پایین ترین مدلو دارم و واقعا باید عوض کنم
راحت خرید کردن و هر چیزی رو تا زمانی که لذتش رو دارم میخوان داشته باشم ، این خواسته ای هست که من از دوران نوجوانی دارم که بتونم خودم به راحتی برای خودم تهیه کنم
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
یکی از دوستان من که از دوره دوم دبیرستان میشناسم از نظر روابط خانوادگی رابطه خوبی نداشت مثلا با باباش یا داداشاش ، ولی همیشه از نظر مالی با اینکه در سطح متوسط بودن و حتی بالاتر از ما هم نبودن شاید از نظر دارایی خانوادگی ما سطحمون بالاتر باشه ولی شرایط بهتر از من داشت
از دید من هرموقع لباس یا لوازم ارایشی ادکلن هر مدلی به قیمتی که میخواست،میخرید حتی شاید کلا هم تا الان که ٩ ساله میشناسمش 4 بارم به مدت یه ماه شاید سرکار نرفته باشه
ولی زمانی که مسافرت ترکیه میخواست بره داداشاش هزینه کردن رفت ولی من با وجود کارکردن و سرمایه گذاری هنوز نرفتم با اینکه خیلی دوست دارم و الان در اون کشور زندگی میکنه با کسی که دوست بودن و دوستش داشت ازدواج کرد یا حتی هنوزم که ازدواج کرده بازم مشکلی از لحاظ خرید کردن نداره همون لباس همون لوازم ارایشی ، گوشی ایفون ١٣ ، ایرپاد اصل اپل واچ اصل، طلا یجورایی شرایط مالی همیشه براش از نظر من فراهمه
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
بنظر خودم شاید یه باوری که بین من و دوستم هست اینکه اون شاید چون باباش سوپرمارکت داره و همیشه پول نقد و دیده و هرموقع خواسته از دخل برداشته( نمیدنم شاید نظرم بچگانه باشه ) ولی پدر من هر موقع درخواست پول کردم پولو داره میده ولی اولش از کلمه ندارم استفاده میکنه و بارها بحث کردیم باباجان تو که داری میدی تو که تو کارتت پول هست تو جیبت پول نقد هست چرا این کلمه رو میگی و من از این کلمه بیزارم
دلیل دیگش که میتونه ادامه همین قالب از رفتار باشه من همیشه مجبور به هزینه کمتر شدم و چون همیشه با کلمه ندارم روبه رو شدم
مجبور شدم مثلا ادکلن یا ریمل بخرم ولی به نسبت بودجه نه اونی که دلم میخواد
حتی یادمه سال ٩٩ چون میخواستم موهامو رنگ کنم و من سرکار نمیرفتم از بابام پول گرفتم اما چطوری؟!؟؟؟
مثلا ارایشگاه تهران مو رو همونی که میخواست درمیورد هزینش میشد ٢/5٠٠مادرم و پدرم گفتن اووووو چ خبره فلان
یکی از اشناهامون تو رشت رنگ کار بود
از اون مثلا پرسیدیم دکلره گفت 5٠٠ میگیره
حالا من ذوق رنگ کردن رفتم شمال
٢٠٠-٣٠٠ هزینه رفت و برگشت
5٠٠-6٠٠ هزینه رنگ اینا فکنم شد
قشنگ موهامو خراب کردم اون رنگی که میخواستمم نشد خلاصه اومد تهران، رنگ دلخواهم نبود هی 5٠ تومن میدادم رنگساژ میکردم
تا اینکه عروسی داداشم شد گفتم من اینجوری نمیام اصلا دوسش ندارم موقع عروسی ٢ تومن یا بیشتر یادم نیست تازه بهم دادن رفتم پیش همونی که از اول میخواستم برم ، دوباره دکلره کردم موهام بیشتراسیب دید ولی یکم بهتر شدرنگش
و کلللی هم بیشتر هزینه کردم در صورتی که اون پول بود داشتن ،چون انقد بابام گفته ندارم مامانمم باور قالب ذهنش شده اون تایم بهم ندادن و از نظرشون زیاد بود مجبور شدن هم بیشتر هزینه کنن و من هم موهام اسیب بیشتر دید
اما دوستم همیشه پول میومد براش از داداشاش از بابا میخواست راحت میدادن حتی یادمه مبل ٣ نفره خوشش اومد راحت رفت سفارش داد رفتیم گرفتیم اوردیم یعنی اگرم کم میورد کاری میکرد بدهکار میشد با بهونه مختلف زنگ میزد بیشتر به داداشاش براش میزدن تسویه میکرد
امااااا من همیشه دوست داشتم به همین راحتی خرج کنم به همین دلیل چندتا شغل رفتم و عوض کردم امااا الان شرایطم بدتر شده
خدایا هدایتم کن به راه انان که نعمت داده ای
در پناه حق
یاد خدا ارام بخش قلبهاست .
سلام نمیخوام موج منفی بدم ولی انقدر دلم گرفته بود و نا امید از اینکه چرا بعضی وقتها مثل الان درامد ب صفر میرسد
و اصلا چرا باید ب صفر برسد
یاد این فایل و فایل های الگوی تکرار شونده افتادم
البته قدم 6دوازده قدم رو ندارم رفتم متن صفحه رو خوندم
استاد از شریکی نوشته بود از هدایتی نوشته بود از قدرتی نوشته بود .
که من خیلی از خودم دورش کردم
چرا واقعا چرا من بعضی وقتا انقدر نا امید میشم
مگه منم خدا رو ندارم مگه منم شریکی که استاد میگه رو در درونم ندارم مگه منم این قدرتی که استاد ازش حرف میزند رو ندارم
مگه من از دوره 12قدم استفاده نمیکنم
وقتی که من این همه قدرت رو دارم وقتی که من شریکی رو در وجودم دارم که برگی به اذن اون از درخت نمی افتد
پس دیگه چرا باید از این قدرت با این قدرت و این شریک کار نکنم
چرا باید به انچه میدانم عمل نکنم
چرا باید ب این قانون احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب ایمان نداشته باشم
چرا منطذر روشنای هستم و قدم بر نمیدارم
چرا میترسم از شغل دومی که دارم نتونم پول بسازم از کارهاش میترسم از ارتباط ها میترسم
از ناشناخته ها میترسم
یعنی سخت تر از الان ک در این شرایط بی پولی هستم هستش
دارم به خودم یاد اور میشم این همه چراهای که دارم رو خیلی راحت با ایمان بخدا و قدم اول بر داشتن تو خود پای در ره به نمو هیم مپرس ک خود راه بگویدت ک چون باید کرد
انجام بدم و عمل کنم
و به عوامل بیرونی کاری نداشته باشم فقط به درون خودم کار داشته باشم فقط باورهای خودم رو تغیربدهم درون خودمو تغیر بدهم
دیگه ایمان داشته باشم که زندگیم تغیر میکند با عمل کردن و کاری به نداشتن عوامل بیرونی
و قدم اول برداشتن قطعا زندگیم
تغیر میکند
اینجاست که با وجود این همه تلاش فراوان به خواسته هایم نرسیده ام
بخاطر این همه باور غلط که ذهنم هست