چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 64 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد نوراللهی گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    سلام به استاد و دوستان گرامی

    منم یه همچین تجربه ای دارم که برای خواستم ( که خریدن ماشین هست ) که الان 17 سالمه ولی چند ساله از 15 سالگی هی دنباله راهیم برای جور کردن پول ماشین و بعدش خریدنش خیلی کارا انجام دادم تا پولشو بدست بیارم و مطسفانه با تلاش های فراوان هیچ نتیجه ای بدست نیومده و موضوع اینجاس که من اصلا نمی‌دونم که اصلا چه باورهایی دارم و هیچ شخصیم نیست که ببینم به این خواسته ای که گفتم رسیده باشه

    بنظرتون راهکاری کسی داره منکه نمی‌دونم باید چیکار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    زینب قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 2368 روز

    سلام استاد عزیز

    من حسابدار هستم در رابطه با کار حسابداریم هر چه تلاش می کنم ولی به روز نمی شود و نظم در کارم نیست میدونم یک نفر بیاد شاید سریع به روز کند و این همه زمانی که من می‌گذارم ولی جوابی که می‌خواهم بدست نمی آورم و این همه سال کار کردم من مدت زمان زیادی را می‌گذارم به نتیجه که نمی‌رسد خستگی در وجودم باقی میماند خستگی از اینکه چرا جواب نمی دهد چه ذهنیتی من دارم که قوی تر از من هست و من را به عقب می کشاند به جای اینکه به جلو ببرد

    ولی از زمانی که با شما ارتباط دارم قوی نیست ولی همین هم که حرف های شما را شنیدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    علی اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1342 روز

    بنام الله مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش

    دوستان من یک سوال داشتم ممنون میشم راهنماییم کنید

    من چندوقته روی خودم کارمیکنم ولی نتونستم شخصیتم روتغییربدم چندروزجدی روخودم کارمیکنم جالبکه قشنگ نتایج میبینم ولمس می کنم ولی باوجود دیدن نتایج متعهدنیستم وراهشون میکنم.

    چجوری میشه تعهدم روبیشترکنم.؟

    دومین سوال دوساله ازیه بابایی چندصدملیون پول میخام ازاونطرف هم عین این چندصدملیون بدهکارم واین دوموضوع خیلی ازمن انرژی میگیره و وحس من روخراب میکنه چجوری میشه تمرکزرم روازاین موضوع بردارم؟؟

    خیلی هم درطول روزاگاهانه تلاش میکنم به داشته هلم فکرکنم

    شکرگزاری کنم بابت نعمتهای که دارم

    به زیبایی هاتوجه میکنم

    امایهوویی ناخدآگاه میبینم قرق شدم دراین دوموضوع بدهی وطلبم وحالم بدمیشه

    ممنون میشم راهنماییم کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      امیر عزیزی گفته:
      مدت عضویت: 1324 روز

      سلام به همه عزیزانم و علی جان

      بصورت اتفاقی پیام علی جان رو خوندم و بدلم افتاد که آنچه را باتوجه بمقدار دانش و درکی که دارم پاسخ بدم ،

      بلکه بتونه به افراد بیشتری همانند خودم کمک کنه …

      خدایا شکرت …

      در خصوص مورد اول :

      علی جان شما گفتین با دیدن نتایج ولی باز هم ادامه نمیدین …!!!

      چند تا راهکار به ذهنم میرسه که دو تاش رو به اشتراک میذارم :

      1. شروع کن به نوشتن تلاشهات و اتفاقات و نتایج هر روزه و حتما اقدام به سنجیدن اتفاقات و نتایج روزانه خودت کن و هرروز نوشته های قبلی خودتو هم مرور کن …

      جدا از موضوع تعهد و انگیزه ، بریم سراغ مورد دوم …

      2. بشین و بنویس که اگه برروی اعمال و تلاش برای تغییراتت پایبند بمونی ، مثلاً در 6 ماه یا یکسال آینده چه اتفاقات بی نظیری برات میفته …

      و بشین و بنویس که اگه برروی انجام تغییراتت متعهد نمونی در 6 ماه یا یکسال آینده چه چیزهای بد و ناخوشایندی قراره برات اتفاق بیفته …

      و برای خودت ارزش و احترام قائل شو و هرروز فقط 10 دقیقه وقت بذار و تمامی نوشته هاتو یه مرور سطحی بکن …

      .

      2 راهکار فوق العاده که میتونن کوههارو جابجا کنن ، همین الان نصیبت شد …

      پس اگه اینهارو میدونستی و بهشون عمل نکردی ، بنظرم عواقب این تنبلی و کوتاهی رو به بدترین شکل ممکن و در قالب درد و رنجی طاقت فرسا بزودی تجربه خواهی کرد …

      پس دستهاتو بذار روی زانوهات و بگو یا علی …

      بگو خدایا من در حد توانم تلاشمو میکنم و مابقیش با خودت …

      از استادِتمام عزیزم و خانم شایسته ی ستایش و قدردانی ، ممنونم که هستن و حضور دارن …

      الهی شکر …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        علی اسدی گفته:
        مدت عضویت: 1342 روز

        سلام امیرجان ممنون از اینکه بهم پاسخ دادین وراهنمایی کردین باخوندن کامنت های دوستان والگوبرداری سیع میکنم لیزری بروی خاسته هام تمرکزکنم وتمرینی که گفتی حتما ازهمین امروز انجام بدم خداروشکر بابت حضور دوستان عزیز

        درپناه الله یکتا شاد وثروتمندباشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    هادی و مهسا گفته:
    مدت عضویت: 1806 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه دوستان خوبم

    استاد بابت این فایل و سوالهای بی نظیر ازتون سپاسگذارم

    من خیلی وقته دارم یه کاری رو انجام میدم و به نتیجه

    هم میرسم ولی بعد چند وقت دوباره به حالت قبل یا

    شاید هم پایینتر میرم الان که این فایل رو دیدم چنتا

    باور در خودم پیدا کردم که یکی ازشون این هست

    اگر پول دار بشم اطرافیانم ازم پول میخوان یا ازم سو

    استفاده میکنن ولی هر چی فکر کردم نتونستم باور

    مثبتش رو پیدا کنم ممنون میشم دوستان کمک کنن و

    بهم بگن که باور مثبتش چی میشه

    باز هم از استاد عزیزم تشکر میکنم برای آموزش‌های عالیشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      نیلوفر فولادی گفته:
      مدت عضویت: 1604 روز

      دوست عزیز سلام.

      امیدوارم حالتون عالی باشه.

      در مورد سوالتون که درواقع این باور محدود کننده که اگر من ثروتمند بشم اطرافیانم می‌خوان از من سواستفاده کنن و مدام از من درخواست پول می کنن باید بگم این باور در بیشتر ماها وجود داره و خیلی شایعه ، حتی استاد در روانشناسی ثروت 1 گفتن که خودشون هم در گذشته این باور محدود کننده رو داشتن.

      و باور جایگزینش اینه که ما باید اولا «نه» گفتن رو یادبگیریم، یعنی باید تمرین کنیم به درخواست های نامعقول دیگران به راحتی نه بگیم.

      ولی به طور کلی وقتی ما در مدار ثروت قرار می گیریم ، اطرافیانمون هم تغییر می کنن.

      یعنی یا اونها از مدار ما خارج میشن و یا اینکه اصلا نیازی به ما ندارن، که بخوان درخواستی داشته باشد.

      واگر به طور منطقی هم بخواهیم نگاه کنیم می بینیم که افراد ثروتمند فقط با افرادی شبیه خودشون نشست و برخواست دارن و اصولاً آدمهای ضعیف و محتاج از دایره روابطشون خارج میشن ، بدون اینکه خودشون تلاشی کنن.

      درواقع جهان این کارو انجام میده ، چون باید قانون «کبوتر با کبوتر ، باز با باز» رعایت بشه.

      و شما وقتی در مدار ثروت قرار می گیرید ، فقط افرادی که مثل خودتون ثروتمند و بی نیاز هستن رو می بینید. و افراد دیگه از مدار شما خارج میشن. بنابراین جای نگرانی نیست ، در واقع سیستم جهان خودش این کارو برای شما انجام میده به شرطی که تمرکزتون روی خودتون باشه و سعی کنید روی این باور محدودکننده تمرکز نکنید.

      و در نهایت اگر یک درصد هم افراد سواستفاده گر سرراه شما قرار بگیرن ، شما با اعتماد به نفس بالا می تونید بهشون « نه » بگید.

      هرچند که استاد هم گفتن وقتی من در مدار ثروت قرار گرفتم عملا دیگه کسی از اطرافیان و غیره هم از من درخواست بیجایی نداشت.

      امیدوارم تونسته باشم کمکی کرده باشم.

      انشاءالله درهای ثروت و برکت و فراوانی خداوند همیشه به روی زندگی شما باز باشه.

      در پناه پروردگار مهربان وهّاب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    رزیتا زارع گفته:
    مدت عضویت: 687 روز

    سلام استاد خداقوت

    پاسخ به سوالاتی که گفتین من 2 ساله که میخام فیلر بینی بزنم نوک بینیم بره بالا اما هرکاری میکنم نمیشه حتی رفتم فیلر زدم جواب نداده دفعه دیگع پولشو جور کردم سفرشو جور کردم خود دکتر نبوده دفه ی بعدی همه چی جور شدع من مرض شدم نوبتم تموم شده وهمش اینجوری خراب شده

    ولی درصورتی کع تموم اطرافیان من به چیزی که تو ذهن منه علاقه مند شدن فور رفتن فیلر زدن و نتیجه گرفتن

    وقتی یکم نزدیک میشم به خاستم همش استرسو ترس میاد تو ذهنم که بابام نمیزاره، بابام دعوام میکنه یا نکنه نشه نکنه بینیمو اونجور که میخام دربیارن نکنه مثل اولین تجربه اینم خراب بشه یا فیلرا به صورتم نسازه یا از نوع 3 ماهه فقط باشه یا پولشو چیکار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    Vafa Vafa گفته:
    مدت عضویت: 803 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و باارزشم و خانم شایسته عزیز

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    ماشین مدل بالا مشکی صفر و بنامم

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    مثلا خواهرهای کوچکترم و برادر کوچکترم پسر عمه ام

    و زن عموم که تقریبا هم سن و سالم هست

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    من از وقتی ازدواج کردم مثلا خواهر اولی مامانم میگفت از بچگی با اینکه کوچکتر بود میرفتیم خرید دوتا گوشواره مثل هم بر می‌داشتیم برای دوتاتون ولی گوشواره ابجیت گرونتر بود و بالا تر وقتی میرفتیم مانتو بخریم با اینکه شکل هم و یک مدل برمی‌داشتم با اینکه آبجیم از من سنن کوچکتر بود ولی باز مانتو اون گرونتر شد جلوتر که رفتیم من باور کردم که اون ثروتمند تر من هست چیزای گرونتر واسه اون هست بعد که بزرگتر شدیم آبجیم قدش بلند تر من شد و من تو قد 155 موندم و اون هر روز بلند تر شد و من میدیدم تحسین بقیه بابت قدش و واینکه چون تو سن ازدواج بودیم خونوادم سعی میکردن این ایراد و با کفش پاشنه بلند یا …. جبران کنن و من تو دلم به یقیین رسیدم که زندگی اون همیشه راحت‌تر و پولدارتر هست و رفته رفته زندگی که تشکیل دادیم حالا خواهرم ماشین های مدل بالا زیادی سوار شد خونه بالا شهر گرفت و اموالش 8 برابر من هست و تو مرکز پایتخت تو یه خونه رایگان با طبیعتی که مثل جنگل هست زندگی میکنه وقتی ازدواج کردم همسرم برادر کوچک‌تری داشت و مادرش که مهمترین عضو خونوادش بود و بعد فامیل برادر کوچکترش همه جا تعریف میکردن که این بیشتر کار میکنه و پول بیشتری می‌سازه اخلاقش بهتر چون بحرف بقیه بزرگترا گوش میده و وقتی ناراحت میشه قهر نمیکنه کار ول کنه بره ومن این حرف ها باور کردم در حالی که الان که فکر میکنم همسر من شغل راحت‌تر استخدام شد بعد نسبت به برادرش تو شهر خیلی بهتر خدمت کرد و شرایط کاری اش خیلی آسان بود ولی همیشه از نظر مالی کمتر برادرش بود رفته رفته شد نصف اموال برادرش و من تقصیر نداشتن ماشین خوب پای شوهرم میدونستم و فکر میکردم اون باید عرضه می‌داشت کار می‌کرد و پول در می‌آورد در حالی حالا می‌فهمم مدار من باید تغییر کنه من باید باور داشته باشم که میتونم ماشین مدل بالا داشته باشم باهاش برم سفر برم محل کار برم خرید برم تفریح و لیاقتش دارم تا حالا فکر میکردم برای من یه پراید تهش یه سمند با کلی وام و … کافیه ولی حالا میخام یه ماشین مدل بالا تر مثل ازرا مثل برلیانس مثل جک

    ترس از رنگ مشکی هم داشتم چون بابام همیشه میگفت رنگ مشکی اومد نداره و حرف های اون همیشه توزندگی واسم حجت بود وتو فامیل و همه آدمهای اطرافم فقط ماشین رنگ روشن داشتن و دیدم ولی حالا تو اینستاگرام و برنامه دیوار فیلم های سایت های مختلف و فیلم های ترکی دیدم خیلی هم شیکه خیلی هم راحت زندگی میکنن تازه از زندگی تفریحات لذت بیشتری تجربه میکنن و کیفشو میبرن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      صفورا کوشککی گفته:
      مدت عضویت: 1174 روز

      سلام وفای عزیز…

      با خوندن کامنتت احساس کردم به لحاظ گذشته ای که داشتی به من خیلی نزدیکی…

      من هم تو خونواده ای بزرگ شدم که یه خواهر کوچکتر از خودم داشتم و همیشه خواهر کوچکترم از هر نظری مورد تایید و تحسین همه بود…چه به لحاظ اخلاق و هوش و استعداد چه به لحاظ ظاهری…و همیشه همه چیز به راحتترین شکل ممکن براش فراهم میشد و خیلی راحت درخواست میکرد بدون اینکه وضعیت مالی خونواده رو در نظر بگیره و همیشه هم دوستتش داشتن…و این مقایسه ی همیشگی ما وقتی تو یه جمعی قرار میگرفتیم باعث شد من رفته رفته اعتماد به نفسمو از دست بدم و احساس کنم هیچ گونه زیبایی ای ندارم…و چون خواهرم با اینکه 8 سال از من کوچیک بود ولی هم قد من بود همین به رخ کشیدن قدش خیلی در من احساس ضعف میکرد…جوری که هنوزم که هنوزه با وجود اینکه خیلی روی خودم کار میکنم از قدم به شدت احساس نارضایتی میکنم …و احساس میکنم همین ریز جثه بودنم مانع خیلی از موفقیتهام شده …با اینکه میدونم اینا باورهای اشتباهیه ولی چون از بچگی تو من شکل گرفته حس میکنم تغییرشون خیلی سخته…

      برات ارزوی بهترین اتفاقات رو دارم دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    رضا گلدياني گفته:
    مدت عضویت: 2417 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش و دوستان گرامی

    خدارو شکر که امروز در جمع شما عزیزان هستم و لطف اللهی همیشه نسیب بنده شده است

    من دوره روانشناسی ثروت 1 را تهیه کردم و باورهای اشتباهم رو پیدا کردم و الان که به صورت اتفاقی به دوره چرا با تلاش فراوان به اهدافم نرسیدم را شنیدم

    متوجه شدم که چرا با اینکه شغل خوب و دلخواه و عالی دارم زندگی مالی من همیشه در حالا بالا پایین میباشد و هیچ وقت یکنواخت رو به بالا نیست همیشه یهو خوب میشود ماشین خوب درامد عالی مسافرت خوب و یهو سرازیر میشود و حالا میبینم که باورهایی چون اگه با فلانی شریک میشدم اگه فلان محله رو انتخاب میکردم اگه نقدینگی بیشتری داشتم اگه هوا بهتر بود و عوامل بسیاری که به کار من ارتباط داره که الان میبینم همه فقط یک باوره اشتباهه و هیچ ربطی نداره که من چه قدر دارم صادقانه تلاش میکنم چون باورهام نمیزاره پیشرفت کنم به امید باورهای عالی سلامتی شادی ثروت برای همه به خدا میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سمانه پهلوانی گفته:
    مدت عضویت: 496 روز

    خدا به من و همه شما عزیزان توفیق دهد در این مسیر به موفقیت های زیادی دست پیدا کنیم

    سلام خدمت استاد گرامی و همسر عزیزشان و دوستان گلم

    در مورد 3 سوالی که مطرح شد لازمه که عرض کنم من در مورد عزت نفس و احساس لیاقت خیلی تلاش کردم اما به جایی نرسیدم همیشه احساس میکنم از دیگران پایین تر هستم شاید این گونه هم نبوده اما این حس در درون من بوده و هست از لحاظ ظاهری خودم رو باور ندارم و همیشه به دیگران نگاه میکنم و خودم رو یک پله از دیگران پایین تر میبینم

    افراد زیادی از خواهر و خواهر شوهر و جاری در اطراف من هستند که این حس رو تقویت کردن و خیلی از من جلوترند یا من در مورد آنها این فکر رو میکنم در مورد این حس باید بگم که وقتی کسی به من توهین یا تحقیر میکنه من نمی‌توانم جوابش رو بدم و سکوت میکنم و بار ناراحتی زیادی رو در دل خود جمع میکنم و تا مدتی از فکر وخیال بیرون نمیرم و آسیب زیادی رو تحمل میکنم بعد از آن هی با خودم کل انجار میرم که باید این رو در جوابش میگفتم و این رفتار رو میکردم الان میرم زنگ میزنم و فلان چیز رو میگم او نباید با من چنین رفتاری میکرد یا این حرف رو میزد من چقدر فلانی که نمیتونم از خودم دفاع کنم اما این کار رو نمیکنم و زنگ نمیزنم و فقط وفقط خودم رو از درون میخورم

    در مورد سوال سوم باید بگم که باور های محدود کننده من اینکه که تو اصلا زبان حمایت از خودت رو نداری تو اونقدر ساده هستی که که دیگران به راحتی میتونن تحقیرت کنند حتی یک بار خواهرم به زبان آورد و به من گفت تو دوست داری که دیگران با تو اینطور رفتار کنند و این حرف خیلی منو رنجاند اما من بازم سکوت کردم و جوابش رو ندادم

    ای کاش در جهانی زندگی میکردم که همه برای دیگران ارزش قائل بودن وکسی دل کسی رو نمیرنجوند

    از لحاظ ظاهری خیلی ساده هستم اهل آرایش و غیره نیستم و کسانی که به خودشون میرسن از آرایش و لباس شیک و ادکلن و کاشت ناخن و تاتو و …..نگاه میکنم حسرت میخورم که چرا من اینطوری نیستم اصلان بعضی از لباس ها رو خجالت میکشم بپوشم از بستی ساده پوشیدم اصلا اهل فضای مجازی نیستم وقتی میبینم کسانی چقدر در این فضا ها فعالیت میکنن عکس یا پست میزارن میگم چرا من نمیتونم این کار رو بکنم یا خیلی ها با دوستاشون دوره دارن یا بیشتر وقتشون رو بادوستاشون میگذرونن میگم چرا من کسی رو ندارم که باهاش بگم و بخندم چرا من خودم رو اینقدر صرف خانوادم کردم که از این لذت هو رو ماندم

    آه….فقط وفقط آه

    همگی رو به خدای منان می‌سپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    نیلوفر فرزین گفته:
    مدت عضویت: 545 روز

    سلام و درود ب استاد عزیز و مریم جانم

    خدارو صد هزار مرتبه شکر خدایا

    مرسی بابت همه چیز ک ب زندگیمون اوردی

    داری با خوب یا بد تکامل هامونو طی میکنیم

    من نمیدونم چرا بی حسم ب همه چیز اینجوری شدم در کل

    ولی بعضی موقع ها خیلی عصبی میشم زود بی دلیل

    از خدا فقط هدایت شدن میخوام

    من مغازع خودمو میخام باز کنم نمیدونم از کجا کی چجوری میخوام برسم ب خواسته هام سپردم دست خدا ولی نمیدونم چرا بی حس شدم بهش میخوامااااااا خیلی میخوامش دارم تجسمش میکنم

    هرکاری میکنم بهش

    و احساس میکنم دورم ازش

    و برادرم ک میخاد مغازه باز کنه ک بابام سرمایشو میده میخواد من برم باهاش شریک شم نمیدونم برم نرم گفتم ک سپردم دست خدا هدایتم کنه

    مثلا اون زودتر از من باز میکنه میدونم شایدم برم باهاش شریک شم دوستانی ک نظری دارند حتما بگن بهم

    و سوال اخر اینه ک نمیدونم چرا خودمو اوکی میکنم اوکی میکنم ذهنم یهو منفی میشه زود برش میگردونما

    همیشه ک خیره با هممون و من باور دارم ب همه چیز میرسم تمام تک تک خواسته هام

    خدایی ک مارو هدایت کرده تا اینجا بقیشم هدایت میکنه

    خدایا شکرت بابت تمام نعمت هاصدای گنجیشک

    صدای بچع ها

    صدای دست زدن ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فریبرز کاوه گفته:
      مدت عضویت: 1888 روز

      درود بر شما بانو فرزین گرامی

      با خودتان رک باشید و بدانید که تنها فرمانروای جهانیان است که روزی دهنده‌ی شما و من و همه‌ی آفریدگان است و بس!

      تنها راه این است که تنها به رب العالمین توکل کنید و با خودتان رک باشید. اگر از سر ناچاری و این‌که خودتان را دست کم می‌گیرید و برای کر می‌کنید که نمی‌توانید بدون کمک دیگران کسب و کار خودتان را راه بیاندازید، این تصمیم را گرفته‌اید که با برادرتان شریک شوید و ته دل‌تان راضی نیستید، بدانید که از عزت نفس ضعیف شماست. ولی اگر می‌خواهید که با آغاز کار با برادرتان یک تجربه کنید تا کسب و کار را بیاموزید، بد نیست. با این حال به نظر من بهتر است کمی درنگ کنید و از این درنگ بیاموزید و سپس تصمیم بگیرید.

      از خداوند یگانه هدایت بخواهید و تردید نکنید که او شما را به راهی درست هدایت می‌کند، راهی که در آن از شما انسان بزرگ‌تری ساخته شود. انسانی که تنها به رب توکل می‌کند و از این‌که کاری را با گام‌های کوچک آغاز کند و تنها به توان خودش و یاری و هدایت الهی تکیه می‌کند، و به‌یقین شما مورد رحمت الله قرار می‌گیرید. با خودتان خلوت کنید و به الهامات الهی اطمینان داشته باشید.

      برای خودم، شما و همه‌ی عزیزان که به فضل الهی در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشته شده‌ایم بهترین‌ها را از درگاه پر مهر تنها فرمانروای جهانیان خواهانم.

      ارادتمند شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مرضیه رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 405 روز

    سلام استاد عزیز فکر کنم دوتا باورم یافتم یک عدم احساس لیاقت و ارزشمندی که اصلیه و دومی ترس از جدا شدن و از دستت دادن که مانع بدست آوردن رابطه عاشقانه است من همیشه تو دهنم هست که اگر من به عاشق همسرم بودم از دوریش ادیت میشدم یا از اینکه به کس دیگه ای توجه کنم به شدت اذیت میشم و او تا الان این حس بوده و من عاشق همسرم نیستم و ارتباط خوبی ندارم و همیشه میگم اگه با عشقم ازدواج کرده بودم همیشه از دور بودنش اذیت میشدم یا اگر از دستش میدادم یا فوت می‌کرد داغون میشدم

    الان دیگه سعی میکنم باورهای جدید می‌سازم

    خیلی ممنون نم استاد که ی نکته اساسی به من گفتین و چراغی برای من روشن کردین سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: