چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟ - صفحه 24
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-04 00:01:252025-01-06 16:57:28چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام تنها قدرت مطلق عالم .سلام به استاد عزیز وخانم شایسته عزیز درمورد این فایل که چرا فکر میکنیم مرغ همسایه غازه؟ که همیشه باعث مقایسه کردن زندگیمون، روابطمون بادیگران میشه من همیشه در حال مقایسه کردن زندگی خودم با یکی ازنزدیکترین اعضای فامیلم بودم همیشه همسر خودم با همسر اون مقایسه میکردم به خودم میگفتم خوش به حالشون چقدر خونه زندگیشون قشنگتر ازما چقدر همیشه درحال مسافرت رفتن هستند چقدر رابطشون با همدیگه عالی چقدر رفتارهمسرش با خانمش خوبه چقدر وقت میزاره برای زن وبچش و کلی از این چقدرا که زندگیم داشت ویران میکرد مخصوصا تا 2سال پیش که خیلی توی فضای مجازی واینستا گرام بودم آخه توی اینستا خیلی همه از خودشون عکس وفیلم های رمانتیک وعاشقانه میزارند در واقع زندگی دیگران همیشه ازدور قشنگ وقتی نزدیک میشی میبینی اصلا اونطور که تو فکر میکردی نیست زندگی من خیلی خوب بود من همه چی داشتم همسر خوب، خونه خوب، خانواده همسر خوب وکلی نعمت که خیلیا آرزوش داشتن ولی مقایسه کردن که فکر کنم به خاطرکمبود عزت نفس وحس ارزشمندی انسان همه چیز رو داشت خراب میکرد وجالب اینجاست که کسی که من داشتم زندگیم دائم باهاش مقایسه میکردم چندین بار همسرش بهش خیانت کرد بر شکست شدند یعنی زندگیشون کلا داشت از هم میپاشید خیلی ناراحت شدم بابت این موضوع بیشتر برای خودم که روزهای خیلی خوبی رو از دست دادم به خاطر همین مقایسه کردن ها این یه درس خیلی بزرگ بود برام الان خدارو صدهزار مرتبه شکر زندگی خیلی بهتر شده 2 سال که کلا اینستام پاک کردم یعنی راحت راحت شدم البته هنوز تویه سری مسائل کمی حس مقایسه کردن دارم مثلا توی همین کامنت نوشتن چون هروقت کامنت بچه های سایت میخونم یکم حس مقایسه میاد سراغم به خودم میگم ببین چقدر بچه های سایت کامنت های زیبا میزارند چقدر همه چیز خوب درک میکنند این حرفا یکم باعث ترس ونگرانی در وجودم میشه ولی مینویسم برای اینکه برم تودل ترسام که همین کامنت نوشتن یکی ازترسای من بوده وخدارو شکر میکنم الان اینجام توی این سایت حتی اگه کامنتی که میزارم تایید نشه وپاک بشه بازم مینویسم
سلام استاد سلام مریم جان سلام دوستان خوبم
استاد این فایل خیلی خیلی عالیه
واقعا له نکته خیلی خیلی مهم پرداختین
من توی شهر خودم همیشه میگفتم که فلان دختر چقدر برخوردی خوبی داره و من چقدر نامناسب برخورد دارم
در واقع اون فردی فردی بود مادرم همیشه اونو میزد به سرمن که فلانی بیبن چقدر انسانیت داره یکم دور برتو ببین یاد بگیر .تا وقتی اونو نمی دید اوضاع خوب بود اما وقتی اون فرد را میدید میآمد و منو با این صحبت ها بمباران میکرد
و منم چون قوانین جهان را نمیدانستم باورم شده بود که من آدمی خوبی نیستم یه دخترایی دیگه ای هست که خیلی خوبه
بعدش توی مهاجرت هم همینطور همیشه وقتی میشنیدیم که فلانی رفته فلان کشور چقدر اوضاعش خوبه چقدر فلان چیز خریده فلان کاری مهم انجام داده فلان مسافرت رفته و ما داشتیم واقعا گاهی گریه کردیم من خودم و خانواده ام را دیدم که اشکش در میومد که ما چرا اینقدر بدبختیم . منم همیشه فکر میکردم که کشور ما بدرد نخور ترین کشور دنیاست و فلان کشور خیلی خوبه الان که در همان کشور هستم بازم میگم که فلان کشور دیگه خوبه چیه این کشور هیچی نداره و….
و قتی آمدیم توی این کشور
استاد ما خیلی توقع داشتیم 4 تا داداش دارم اینجا وقتی توی شهر خودمون بودیم میگفتیم بریم اونجا و اونا اونجا هست و هرچه نیاز داشته باشیم فراهم میشه و… یجورایی روی اینا حساب کردیم که درواقع شرک ورزیدیم که خدایی. وجود نداره
البته که خدا وجود داشت اما باورم نسبت به خداوند یه موجودی بود که هست ولی وقتی بما کمک میکنه که ما سخت کار کنیم اونموقع است که ب پول و ثروت میرسیم تا سخت کار نکنیم که پول بدست نمیاد بهرحال میریم اونجا و برادرا هست همه چی رو فراهم میکنه و همه چی خوبه و برادر مون هست دیگه باید این کار انجام بده برای ما وظیفه شون هست که پدر مادر را نگهداره و خرج بده
خلاصه اومدیم سال اول و دوم رو توی خونه های اینا زندگی میکردیم واقعا برخورد شون خیلی خوب بود البته یه موقع های هم مسله ای پیش میومد ولی احترام داشتن و ذود مسله حل میشد
اما از سال سوم ما دگه میخواستیم که حالا که موندگار شدیم یه خونه میخوایم همه تو سروکله هم میزدن که فلانی بده من ندارم اون میگه فلانی بده خلاصه یه واحد 65 متری طبقه چهار را برای پدر ومادر پیرم اجاره کردن
با کلی ….
و اینجا اون موضوع که استاد در فایل چه افرادی مناسب تر اند برای مهاجرت
که توضیح دادن اول برید ببینید نگاه کنید تجریه کنید خودتون برسی کنید که میتونید این شهر رو دوست دارید یا صرفا به این دلیل که چون فلانی رفته و اوضاع مالی اش خوب شده میرید
چون مردم با سخت کوشش و تلاش میتونن فقط اوضاع مالی شونو کمی بهتر کنن اوضاع سلامتی و روابط که همیشه داغونه مگر اینکه باشن توی چنین فضایی
موضوع بعدی اینکه شمادر مورد پسر ها ودخترا صحبت کردین. آره این مورد که فروان وجود داشت که فلان پسر های فلان منطقه خیلی خوشکله و فلان دخترای منطقه خیلی زیبایه و دخترای منطقه ما خیلی دخترای نامناسب هستند و این باور داشتم تا همین الان که پسر خوب دور برما اصلا وجود نداره .
الان فایل تمرکز 100٪ روی هدف به یادم اومد که من باید تمرکزم را بزارم روی زیبایی های افراد و نکات مثبتشون و وقتی من سعی دارم که نکات منفی دیگران ببینم و باور داشته باشم که فردی مناسب وجود نداره هیچگاه به فردی مناسب هدایت نمیشم .متشکرم استاد از این فایل آگاهی دهنده .
بریم بعدی
منم همیشه پسرای فامیل و آشنایان مون رو دوست ندارم هنوز که هنوزه این باور رو دارم که اینا آدم های خوبی نیستن به ظاهر خوبن اما وقتی ازدواج کردن چهره واقعی شون رو میشه با این ترس من هیچگاه به خودم اجازه ندادم که با کسی صحبت کنم
استاد این فایل خیلی برای من درس داشت
ک سعی نکنم که دنبال شرایط خوب دیگران باشم
سعی نکنم که بخاطر زندگی به ظاهر خوب مردم خودمو از مسیر پیشرفت خودم دور کنم مقایسه کنم که چرا من اینطوری ام و دیگران چقدر خوبن
من باید خواسته های خودمو داشته باشم و توی این مسیر باشم به زیبایی ها توجه کنم که بیبنم از دل این زیبایی ها من چه خواسته ای دارم که به دورنم به خود واقعی ام نزدیکه و خودمو با دیدن زندگی دیگران رفتار دیگران سرزنش نکنم و مسیر خودمو پیش برم توی سایت باشم و این نشانه هارو دنبال کنم و به هدایت الله گوش بدم و اجازه بدم که خود واقعی ام ازخدا بخواد و خداوند بمن عطا کنه هرآنچه میخوام
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت بابت این سایت فوقالعاده توحیدی
دیدگاه من قبل از خرید دوره عزت نفس فرق کرده خدایاشکرت به لطف خدا و همراهی استاد
سپاسگزارم از استاد عزیز
به نام خدای عزت دهنده ی بی منت
سلامودرود مجدد به استاد عزیزوتمامی دوستانم…
چیزی که باتوجه به این موضوع دوباره یادم افتاد اینه که توی همین سایت خیلی ازما دانشجوها هنوز بخاطر عدم عزت نفس و اعتماد بنفس کافی وقتی کامنت چهارنفر از دوستان عزیز رو میخونیم فکر میکنیم فقط این چهارنفر دارن خوب کار میکنند و به جای اینکه انگیزه بگیریم که ماهم خوب روی خودمون کارکنیم یه حس بی اعتماد بنفسی بهمون دست میده و شاید دراکثر مواقع حتی ذهنمون این اجازه رو نده که از تجربیات زندگیمون بگیم و کامنت بنویسیم و یجورایی فکر میکنیم کامنت ما در حد اون خانم یا اون آقا توی سایت نیست و فکر میکنیم خیلی اون دیدگاهی که درمورد یک فایل بیان میکنیم شاید خیلی به درد بچه های سایت نخوره و خیلی راحت دست از کامنت نوشتن برمیداریم و انگار که فقط کامنت دوستان تومثال این موضوع برامون عجیب غریب به نظر میاد و بقول استاد انگار که مرغ همسایه برامون غاز میشه و یه حس پوچی یا بی عرضگی بهمون دست بده و باخودمون بگیم که من به اون حد از کامنت دوستمون نمیتونم بنویسم پس بهتره که اصلا همون چهارکلام حرف رو هم کامنت ننویسم و همین موضوع به ظاهر ساده باعث میشه ما دست از تمرین نوشتن و کارکردن توی سایت برداریم
من خودم واقعا گاهی وقتا بااین مشکل برخوردم ولی دوباره متوجه موضوع این خلأ درونم شدم و سعی کردم برام خیلی اهمیت نداشته باشه که حتما مثل فلان دوستان عزیزم داستان زندگیم رو یاتجربیاتم رو با آبوتاب بیان کنم،همینکه میدونم نتیجه ی فلان زندگیم بخاطر عمل کردن به فلان قانونه سعی میکنم بازبان ساده و خودمونی برای خودم نه برای هیچ کی دیگه ای توی سایت بنویسم و یک رد پایی از عمل کردن به قانون ازخودم به جای بذارم
و شاید این برای خیلی از دوستان هم یک موضوع مهمی باشه که باعث میشه دست از کامنت نوشتن بردارند و یجورایی خودشون رو با بقیه ی دوستان مقایسه کنند و خیلی باانگیزه ی عالی توی سایت کارنکنند
بنابراین ماباید در تمامی جنبه های زندگیمون حواسمون جمع باشه که مبادا خودمون رو با بقیه مقایسه کنیم و دست از کارکردن روی خودم بکشیم و فکر کنیم که فقط بقیه میتونن قانون رو خوب درک کنند یا خوب عمل کنند
من اون اوایل به شدت ذهنم مقاومت داشت که دیدگاهم رو بیان کنم ولی بعد که بیشتر روی خودم کار کردم فهمیدم که این سایت واقعا اونقدر فضای آزادی بیان برامون ایجاد کرده که هرکسی میتونه در هرجایگاه و شرایطی که هست بیاد و خودشو و تجربیات زندگیشو بیان کنه و این نیست که کسی بخواد طرف مقابلش رو قضاوت کنه
اینجا همگی ما مثل یک خانواده ی صمیمیی هستیم که داریم پابه پای هم با تجربیات همدیگه رشد میکنیم و واقعا این یک موهبت بسیار بزرگیه برای همه ی ما دانشجوها که ازونجایی که هستیم شروع کنیم به کامنت نوشتن و دیدگاهمون رو گفتن،و کم کم میبینیم که از چه جایگاهی به یک جایگاه زیباتر و پرنعمت تر رسیده ایم و اونقدر نرم و بدیهی ازاون جایگاه به جایگاه جدید رسیدیم که واقعا خودمون هم متوجه نشده ایم،مگه اینکه برگردیم و دوباره ازاول دیدگاه های خودمون رو برای خودمون بخونیم
و اینکه چقدر همین ردپاها مهمه که به جای بذاریم ازینکه داریم درجهت صعود پیش میریم یا در جهت سقوط…
خیلی خوشحالو سپاسگزارم که به این موضوع هم پی بردم و دارم باشدت فراوان روی این پاشنه ی آشیلم هم کار میکنم و نخوام خودم رو توی سایت بادوستانم مقایسه کنم و خودم راه خودمو برم،مهم نباشه که کدوم یک از دوستانم به قله نزدیک تره یا دورتره
مهم این باشه که خودم چقدر از این درس و آگاهی میتونم درک کنم و در زندگیم بهشون عمل کنم….
هرکجاهستید شادوپیروز باشید
سلام صفای دوستداشتنی
خیلی دقیق گفتین،امروز صبح کامنتها رد خوندم ولی حسم جالب نبود، بعد از کلی سبک سنگین کردن و شخم زدن ذهنم فهمیدم من در مدار مقایسه قرار گرفتم و احساس پوچی میکنم در مقابل دوستانم. با تکرار باورهای مناسب کمی حالم بهتر شده بود. تا اینکه خدا منو به کامنت تحسین برانگیز و با صداقت شما هدایت کرد و خیلی آروم شدم.
کامنت شما امشب راهگشای من بود، و نشانه ای که من هم میتوانم بدون ترس و نگرانی از قضاوت شدن کامنت بگذارم. خیلی ممنونم عزیزم
سلام دورود برشما استاد عزیز
استاد من و پسرم با صدا و حرفهای شما زندگی میکنیم. نتیجه های زیادی دیدیم .
این بدون استاد اگر شما و صحبتهای شما نبود
پسرم بابت شکستهای که داشت .
شاید مسیرش خیلی تغییر بدی داشت .
من خودم خیلی به در ودیوار خوردم تا فهمیدم .
همه جا ،،همه چیز ،،همه کس ،،هر جا ،،هر کشوری ،،،،هر شهری ،،،هر روستایی ،،،هر رابطه ای ،،،هر کسب کاری و غیر این چیزی که باید تغییر کنه نگاه من به اون مسله هستش
و فهمیدم هر جا هستم ،با هر کی هستم باید به آگاهی برسم و قتی رسیدم به آگاهی درست .میتونم هر جا که هستم زندگیم بسازم .
فهمیدم به جایی این که بهانه داشته باشم .بها شو پرداخت کنم و ووووووو
بنام خدای مهربانی که بخشنده اس
سلام به روی ماهتون استاد جونم
سال نو مبارک باشه ، ایشالا که سالی سرشار از شادی و رضایتمندی رو شروع کرده باشین
سپاسگزارم برای لین اگاهی های ارزشمند
من که به همزمانی ها عادت کردم ، خداروشکر
دیشب مهمون بودیم و موقع شام داشتیم در مورد این موضوع صحبت میکردیم که بچه ها بیشتر مواقع دستپخت مامان دوستشون رو بیشتر دوست دارند مخصوصا تو سن بلوغ
و این موضوع که همیشه مرغ همسایه غازِ از دوران بلوغ شروع میشه و اگه بهش آگاه نشیم در شخصیت ما نهادینه میشه
و آگاهی اولین قدم برای تغییر و رضایتمندیه
دیشب که در این مورد صحبت کردیم بچه ها در سکوت داشتن فکر میکردن که به نظرم این فکر کردن قدم اول باز شدن درهای آسانی به روی انسانِ
بارها شده دخترم بهم گفته مامان فلان دوستم سفر رفته فلان منطقه ، ما هم بریم
یا فلان برند لباس رو دیده و گفته منم میخوام
من بهش میگم نیکسا خیلی خوبه که ببینی و خواسته هات واضح تر بشه اما اینکه مدام دنبال الگوبرداری از بقیه باشی برای اینکه بگی منم دارم ، منم رفتم و یه جورایی بخوای به بقیه خودت و ثابت کنی یعنی تو آدم ضعیفی هستی که منتظر تایید بقیه هستی و باید بقیه بهت بگن که تو خوشبختی یا نه
حالا برم سراغ خودم
طبق آگاهی هایی که این چند سال بدست آوردم و این آگاهی ها بخاطر تکرار جز شخصیتم شده خداروشکر و همچنان در حال تکرارِ ، بنابراین مدام در حال تقویت شدنه
وقتی نعمتی رو چه در دنیای مجازی چه در واقعیت میبینم از فراوانی نعمت لذت میبرم و خوشحال میشم
من فقط یوتوب دارم و با همین فضای مجازی کلی پیشرفت کردم ، هر روز زبان انگلیسی مو ارتقا میدم ، زیبایی های جهان رو میبینم و لذت میبرم ، کتاب های مورد علاقه مو گوش میدم ، آهنگ های لذت بخش گوش میدم و کلی از وجودش خوشحالم
این ما هستیم که انتخاب میکنیم از ابزارهایی که هستن چطوری استفاده کنیم
وقتی به احساسمون آگاه باشیم راحتر میتونیم تشخیص بدیم که در مسیر درست هستیم یا مسیر سختی ها
من هم ایمان دارم که به هر چیزی توجه کنیم همون و در تجربه های زندگیمون گسترش میدیم
وقتی من به احساس رضایتمندی ، احساس غنی بودن ، احساس فراوانی ، احساس ارزشمندی توجه میکنم قطعا تجربه هایی رو برای خودم خلق میکنم که از جنس همین احساسات هستن
و زمانیکه که بارها و بارها از احساس شادی و رضایت لبریز میشی دیگه به موضوعات بیرونی بی توجه هستی چون اون حس و درونت داری و اون حس درونی خودش شرایط بیرونی و طوری رقم میزنه که بیشتر حس شادی و رضایت و تجربه کنی
هر چقدر تجربه های بیشتر و عمیق تری از زندگی و جهان داشته باشیم متوجه میشیم همه چی شبیه هم ِ
زیبایی یه باغچه 5 متری و تجربه لذتش با یک باغ 50 هکتاری دقیقا یکسان ِ
البته چون انسان جسم داره و باید برای رسیدن به این درک ، جسمش تجربه کنه تا بتونه درکش کنه بنابراین باید تجربه کنی تا به درک برسی
وقتی یوتوب رو باز میکنم و با این حجم گسترده از آدم های آگاه و ارزشمند روبرو میشم ذوق زده میشم که چقدر در زمانه ی بینظیری دارم زندگی میکنم
هر جا نگاه میکنی پر از نشانه است برای هدایت
به هر کسی میرسی پر از عشق و آرامش و رضایت
به هر جا میری سرشار از فراوانی و نعمت
خدایا سپاسگزارتم
خیلی ما خوشبخت و سعادتمندیم که در عصر آگاهی زندگی میکنیم
تمام انسانها فارق از دین و ملیتی که دارن یکتاپرست هستن و این خیلی زیباست
انگار همه فهمیدن راز خوشبختی در اتصال و تسلیم به یگانه قدرت هستی ِ
به وضوح میبینم معجزات هر لحظه رو و این نهایت خوشبختی و سعادتمندیه
خدایا ، ای تنها قدرت ، ای با من و در من سپاسگزارتم برای همین لحظه اکنون
سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز
یکی از مواردی که خیلییییی به من کمک کرده که مرغ بقیه رو غاز نبینم اینه که اصن من نمیدونم بقیه مرغ دارن یا نه !
در واقع نداشتن فضای مجازی و ول نچرخیدن توی اینستا یکی از بزرگ ترین لطف هایی بود که من به خودم کردم و الان بیش از 3 سال هست که اینستا ندارم و واقعا نمیدونم بقیه دارن چیکار میکنن اصن
اما خب یه سری جاها هم هست که فکر میکنم مرغ بقیه غازه اما کجا
مثلا من موقعی که تمرین میرم و میبینم یه فردی مثلا قدرت بدنیش از من بیشتره میگم اا ببین اون زور داره من نداره پس اصلا فایده نداره اما خب این گفت و گوی ذهنه و من باید جهتش بدم
دلیل این موضوع مقایسه هست و در واقع علت مقایسه هم این هست که من ناخودآگاه فکر میکنم که علت موفقیت توی اون و ورزش که بسکتبال هست قدرت بدنیه
این در حالی هست که قدرت بدنی منم کم نیست و بدن آماده و عضلات ورزیده ای دارم ولی به علت متفاوت بودن تایپ بدن ها ممکنه یکی سرعتی تر باشه یکی قدرتی تر
اول از همه که باید اینو درک کنم که علت موفقیت هر فرد باور های درستش هست وگرنه الان زرافه ها باید قهرمان nba میبودن و فیل ها قهرمان وزنه برداری
اما ما ادما ویژگی های فیزیکیمون نیست که عامل برتریمون هست بلکه قدرت ذهنیمون هست
و اینکه من بیام و درک کنم تفاوت بین شبک بدن هارو ، تفاوت بین سبک بازی هارو ،
یه مثال قشنگی هست که میگه با یه تبر نمیشه مو کوتاه کرد و به یه تیغ هم نمیشه درخت قطع کرد و هرچیز کار برد خودش رو داره
ما ادما اغلبمون فکر میکنیم که اگه یه فردی قد بلند تر ازماست یه بدنش عضله ای تر از ماست اون بهتره در صورتی که برای یک سری کار ها قد بلند خودش به مسئله هست
یه مثال جالبی الان یادم اومد گفتم بزنم
چند وقت پیش خونه یکی از دوستان بودم پسر عموش اونجا بود و داشتیم باهم صحبت میکردیم و داشت میگم حاجی خیلی دوشت داشتم سیاه پوست میبودم ، اونا خیلی خفن تر ازما هستن و اصن خیلی باحالن
و من داشتم با خودم میگفتم که الان یه عالمه سیاه پوست هم توی جهان همینو برعکسشو میگن که میگن حاجی ای کاش من سفید پوست بودم و بعد دلایل خودشون رو میارن یعنی خیلی وقتا اصن مهم نیست ما چی داریم اصن ما اگه غاز هم داشته باشیم میگیم مرغ همسایه عقابه
و واقعا هم این مقایسه بی اساسه و به خاطر اینه که توی این مثال من نوعی فکر میکنم رنگ پوست عامل موفقیت هست یا عضلانی بودن بدن عامل موفقیته یا هزار تا چیز دیگه و این موجب میشه که خودم و توانایی هام رو نبینم و وقتی خودم اونا رو نیینم و ارزشمند ندونم هیچ کسی اونا رو نمیبینه و ارزشمند نمیدونه و اینه که هیچ نتیجه ای در زندگیم نمیگریم و استارت تمام این ماجرا ها از اون جایی شروع شد که من خودم رو یونیک ندیدم و اومدم مقایسه کردم
من باید این تغییر رو در شخصیت خودم ایجاد کنم که ارزش ویژگی هام رو نسبی نبینم و به اون مثل یک الماسی نگاه کنم که با تراشیدنش میتونم درخشنده تر و زیبا ترش کنم
سلام و احسنت به کامنت تون
یکی از درس های احساس لیاقت همین بود که مقایسه نکنیم
خیلی وقت ها بچگی م با دیگران مقایسه میکردم و البته با سرزنش
میگفتم فلانی باید خوشبخت بشه چون دختر یکی هست
فلانی باید جامدادی شکیل داشته باشه چون دختر فلان بابا با فلان شغل هست
ولی حالا که درس احساس لیاقت رو آموختم میگم من چون مقایسه میکردم حق درخواست و انتخاب رو از خودم گرفته بودم
شاید اگه فلان جامدادی به بابام میگفتم میخرید چون بابام خیلی دختری بود و برای رفاه و خوشحالی ما خیلی تلاش میکرد ولی افسوس که ما خودمون به خودمون ارزش نمیدادیم و درخواست نمیکردیم
امروز نوه دوستم با پدربزرگش رفته بود ماشین سواری و مبلغ بالایی خوراکی براش خریده بود وقتی احساس رضایتشون رو دیدم یاد بابام افتادم خیلی دوست میداشت بچه م رو ببره مغازه و هرچی دلش میخواد بخره ولی من به بچم سپرده بودم نباید بگی چیزی میخوای و فک میکردم کار درستی هست
ولی هم باور محدود کننده به بچم دادم و هم بابام رو از احساس ارزشمندی که دل نوه ش رو خوشحال کرده محروم کردم.
روح بابام شاد ولی خوب دیگه گذشته و از الان به بعد رو باید با آگاهی عمل کنم
بازم خدایا شکرت از سایت و استاد و کامنت دوستان
درپناه حق
سلام به استاد عزیزم خیلی خوشحالم خیلی خیلی زیاد امروز 16 دی 1403 و من امروز یه معجزه شگفت انگیزی برایم رخ داد استاد خیلی خوشحالم استاد ایمان خیلی خیلی زیاد قویتر و بینظیر شد خدایا شکرت من امروز به یک معجزه شگفت انگیز که خدا برایم هدیه داده بود رسیدم ایمیلی که 5 سال پیش دورههای 12 قدم خریداری کرده بود امروز از طریق دستان ارزشمندش خانم فرهادی گلم عزیز خدا و آقا ابراهیم عزیز و دوست داشتنی این دو دستی از طرف خدا به سمت من شدند خدایا شکرت که چون من تغییر کردم و من تو مسیر این بهشتی پیگیر و پیگیر بودم و خدا بهم گفت وقتی که راهت درست باشه مسیررت درست باشه این یعنی بهشت به تمام معنا استاد خیلی خوشحالم به خانم فرهادی عزیز زنگ زدم و آنقدر خوشحال شدم ذوق کرده بودم اشک ذوق تمام وجودم را گرفته بود تمام وجودم رو به خدا وصل کرده بود و اینکه خدایا چقدر دوستم داری و عاشقم هستی و این روزا چه معجزههایی رو داره بهم از طریق دستان عزیز و دوست داشتنیش به سمت من هدایت میکنه خدایا شکرت عاشقتم خدای عزیزم عاشقتم استاد گلم مریم عزیزم آقای ابراهیم و خانم فرهادی گل از خدا بهترینا رو برایتون آرزو دارم و به همه دوستان عزیز و دوست داشتنیم که تو این مسیر بهشتی هستیم و هم فرکانسیم موفق باشید عزیزانم
سلام استاد عزیزم
چقدر این فایل زیبا و اگاهی دهنده بود
و باز باعث شد بخش سیاهی در وجودم رو پیدا کنم
که خیلی عمیق و ریشه داره
چند روز پیش به کلمه ای در قران برخوردم به اسم ” ظن” از ریشه “ظ ن ن”
وقتی بیشتر ایات رو خوندم تا رسیدم به ایه 12 سوره حجرات
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ کَثِیرࣰا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمࣱۖ وَلَا تَجَسَّسُواْ وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًاۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتࣰا فَکَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابࣱ رَّحِیمࣱ
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است؛ و هرگز در کار دیگران تجسس نکنید؛ وهیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مردۀ خود را بخورد؟! بیقین همۀ شما از این امر کراهت دارید؛ تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است
اینجا یکم تو فکر فرو رفتم
چرا گفت بعضی از ظن ها در حد اثمه (یعنی گناهه و باعث کندی در امور میشه)
نمیدونم چرا این ایه برای من یه جور خاصی چشمک زد
از خدا کمک خواستم و گفتم بگو درسش چیه
و در چند ساعت اینده اش مساعلیو به یاد اوردم یا اتفاقاتی افتاد که دیدم بر خلاف تصورم از خودم ،که فکر میکنم من چه ادم مثبت اندیش و خیرخواه و خوشبینی هستم و چه ادم نایس و گوگولی هستم ، من بشدت ادم بدخواه و بدبین و منفی نگری هستم.
احساسم به شدت بد شد
باز بیاد اوردم
بارها شده تو خیابون یه نفر بد رانندگی میکرده تو دلم گفتم کاش بره یه بلایی سرش بیاد
یه نفر به ضعم من بد عمل کرده گفتم کاش سریع یه اتفاقی براش بیفته دلم خنک شه
یه نفر خیلی ادم موفقی بوده گفتم حالا وایستااااا همچین پدرت در بیاد
تو جلسه اول دوره احساس لیاقت دقیقا اینو فهمیده بودم
ولی انقدر عمیق نه
یعنی فکر نمیکردم انقدر این مساله ریشه دار باشه
چون تمام زندگیم دویده بودم ولی به هیچی نرسیده بودم انگار ادمها ارث بابامو خورده بودن. از همه طلبکار بودم. هر کی حرکت رو به جلویی داشت حالم ازش بد میشد هر کی یه بلایی سرش میومد میگفتم اخییییییششششششششش .دلم خنک شد بابا.چقدر رشد میکنی لامصب
خیلی ازون روز و اون جلسه گذشته ولی من دیدم هیچ تغییری نکردم
من هنوز همون ادم هستم با تمام اون کینه و نفرت ها و خشم ها
و خدا با این ایه دلیلش رو اورد جلوی جشمم
گفت خودت با این رفتارت این بلا رو سر خوردت اوردی
اما هنوز مساله عمیق تر ازین حرفا بود و من نمیدونستم
همین الان داشتم یه ایه ای رو میخوندم در صوره ص:
وقتى خلقتش را کامل کردم و به او جان دادم، در برابرش سجده کنید
همۀ فرشتگان سجده کردند
جز ابلیس که تکبّر ورزید و از کافران بود
فرمود: اى ابلیس! چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقى که با قدرت خود او را آفریدم سجده کنى؟! آیا تکبّر کردى یا از برترینها بودى؟!
ابلیس گفت
“””””” قَالَ أَنَا۠ خَیۡرࣱ مِّنۡهُ “”””””””
گفت من بهتر از اونم
این جمله منو میخکوب کرد
گفت من بهتر از اونم
این دقیقا من بودم
این توهم ریشه بسیار عمیقی داشت که من ازش خبر نداشتم
از کودکی
شاید از هفت سالگی
از روزی که من ظاهرا مسلمون شدم. و شروع کردم به نماز خوندن
هر چی بیشتر رشد کردم تو مذهب بیشتر فرو رفتم و هر چی بیشتر فرو رفتم بیشتر کتابهایی میخوندم یا سخنرانیهایی گوش میدادم یا به هر ترتیب تفکری در من ایجاد میشد که”
ما مسلمونا خوبیم بقیه بدن
ما بچه شیعه ها خوبیم بقیه بدن
ما بچه هیئتی ها که دیگه نگم براتون
فقط ما ادمیم بقیه اصلا ادم نیستن
دنیا کلا یه تعداد ادم داره که ماهاییم که صبح تا شب تو هیئتیم و اشک میریزیم و تو سر و کله ی خودمون میزنیم بقیه هم که کلا ادم نیستن
خلاصه که من تمام عمرم با این تفکر بزرگ شدم که “أَنَا۠ خَیۡرࣱ مِّنۡهُ” من خوبم یا ما خوبیم بقیه بدن
تو دفتر نشسته بودم و اصلا تمام بدنم رو صندلی سست شد
چون خدا تو ایه بعد به شیطان گفت
إِنَّ عَلَیۡکَ لَعۡنَتِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلدِّینِ >>>> تا روز قیامت لعنت من بر توست
دیدم بله دقیقا به چنین لعنتی دچار شدم
ظاهر من تغییر کرده بود ولی این ذهنیت نه
قبلا فکر میکردم چون بچه شیعه و بچه هیئتی هستم من خوبم بقیه بد
الان فکر میکنم چون من تو این سایتم خوبم بقیه بد
چون من دارم رو خودم کار میکنم خوبم بقیه بد
چون من قران رو بررسی میکنم خوبم بقیه بد
چون من خوب کامنت مینویسم خوبم بقیه بد
چون من قانون سلامتیو اجرا میکنم حقمه خوب باشم بقیه خقشونه مریض باشن
دیدم که من در تمام عمرم از کودکی با این توهم بزرگ شدم
دیدم وضعم خیلی خراب تر ازینه که شما تو این فایل گفتید
این نیست که مثلا دخترای شهر ما بدن و بقیه شهر ها خوب ، نه کلا من خوبم بقیه اصلا ادم نیستند
این توهم بلایی سر من اورده که به خدا پناه بردم از شر خودم ، به خودم .
دیدم به دلیل این تفکر اصلا من توانایی دیدن خوبی هیچ کس و هیچ چیز رو ندارم
تلاش میکنم ها ولی دارم تلاشششش میکنم دارم تقلا میکنم دارم زور میزنم. چون یه باور شدید و عظیمی ته اعماق وجودم همه رو بد و نامناسب و بدردنخور میدونه
پنج ساله دارم زور میزنم که ادما رو دوست داشته باشم
موفق هم بودم یعنی من کاملا تو این زمینه نتیجه تو دستام بود ولی به چه قیمتی؟ با فشاری هزاااااااااار برابر ادمی که چنین ذهنیتیو نداره
مثلا ادمای دیگه به راحتی میتونن بقیه رو دوست داشته باشن من باید هزااااار برابر اون شخص تقلا میکردم که همون ادم رو دوست داشته باشم
این یعنی هدر رفتن یک انرژی بصورت مداوم که ممکنه برای بقیه اصلا نیازی به صرف انرژی نباشه
اونا چنین باور مسمومی تو وجودشون نیست و بی تقلا میتونن ادمها رو دوست داشته باشن
شاید این دلیل اصلی یا یکی از دلایل اصلی در صلح نبودن با خودم و دنیا باشه
شاید نمیدونم
ولی خدارو شکر . با این که این باور چندش اوره ولی خدارو شکر که فهمیدمش
مدتیه هر روز صبح از خدا میخام خدایا
میخام نحوه نگرش نسبت به خودم ، تو ، دنیا ، قوانین ، قران و …. بشه اونی که درسته بشه اونی که باید باشه
خدایا سعی میکنم تسلیم باشم و سیاهی های وجودمو بپزیرم پس کمکم کن پس ذنوبم رو بهم خیلی شفاف بگو
با این که تلخ و درد اوره ولی تا باهاش روبرو نشم و تغییرش ندم چیزی تغییر نمیکنه
استاد از شما ممنونم بخاطر اینهمه اگاهی ناب
سپاسگزارتون هستم
بنام خدای مهربونم
سلام به روی ماهت حمیدرضای عزیز
کامنتت و که خوندم یاد خود قبلی ام افتادم
منم یه روز این و متوجه شدم یعنی به واضح دیدمش
یکی از دوستام که تازه ازدواج کرده بود و دعوت کرده بودم خونمون
خانومش چند ماهی بود از ایران اومده بود و در حال صحبت از موضوعات مختلف بودیم که دوستم در مورد هیپنوتیزم صحبت کرد و گفت من دارم دوره ها شو میگذرونم و من داشتم به ظاهر گوش میدادم اما درونم داشتم قضاوتش میکردم که چقدر این آدم تو دیوارِ ، چقدر گمراه ِ
و کلی خانومش و قضاوت کردم که چرا این مدلیه و از این حرفها
شب که رفتن ، نشستم مدیتشین کنم طبق عادت که یهو پرده کنار رفت و خداوند حقیقت وجودم و بهم نشون داد
نشون داد بهم که توهم خوب بودن و یکتاپرستی رو دارم ، توهم زیبا اندیشی دارم
اون شب خیلی منقلب شدم و با تمام وجودم توبه نصوح کردم و از خدا خواستم که من و از لغزش های روحانی حفظ کنه
حمید رضا جان خیلی برات خوشحالم که با خودت روبرو شدی
به نظرم لذت بخش ترین پاداش همینه که با واقعیت وجودی خودمون روبرو بشیم و توبه کنیم و تسلیم بشیم و با فروتنی اظهار ناتوانی و عجز کنیم تا بیماری های روحی ما رو اون صاحب آگاهی و قدرت درمان کنه
این همون فوز عظیم که خداوند به رستگاران وعده داده
اصل اول
1- تمام لحظه های ما محصول خلق خود ماست
اصل دوم
2- به محض تغییر درون و حقیقت وجودی ما ، تجربه های ما تغییر میکنه
اصل سوم
3- اگه در شرایط نادلخواه هستیم باید ریشه اون ناهماهنگی و در درون پیدا و اصلاح کنیم
اصل چهارم
4- این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید ندا ها را صدا
اصل پنجم
5- فکرت از ماضی و مستقبل بُود
چون از این دو رست ، مشکل حل بود
لا مکانی که در او نور خداست
ماضی و مستقبل و حال ، از کجاست ؟!
اصل ششم
6- حمیدرضا ی عزیزم بهت تبریک میگم برای این کشف شگفت انگیز
سلام اقا حمید ممنون و سپاسگزارم که کامنت مینویسی .
واقعا تحسینتون میکنم اینقدر شفاف افکارتون رو بدون ترس از قضاوت بیان میکنید و باعث میشید ما هم به فکر فرو بریم و از دریچه دید شما رفتارهامون رو تجزیه تحلیل کنیم .
نمیخواستم کامنت بنویسم و فقط به ستاره و تشکر قلبی اکتفا کنم . ولی چون تمام ایاتی که نوشتید رو امروز بهش هدایت شده بودم این رو یک نشانه دیدم.
و قلبم گفت بنویس.
امروز برای داداش ابراهیم پیام گذاشتم
abasmanesh.com
گفتم ابراهیم تصمیم به جدایی گرفتم چون دیگه عزت نفسم اجازه نمیده هر چند وقت یکبار سر یه چیز کوچیک فریاد بشنوم یا سیلی بخورم.
علی رغم اینکه از لحاظ رابطه با من در غیر از موارد عصبانیت بسیار انسان مهربان و دست و دلبازیه ، بسیار زیاد ابراز علاقه به من و بچه ها میکنه ، به علایقم احترام میزاره ، هواسش هست بهم سخت نگذره ، اما عصبانیت های هر از گاهش سر بی اهمیت تربن مسائل و تبدیل شدنش به یه آدم دیگه خیلی من و بهم میریزه. و به خودش حق میده و میگه طبیعیه گاهی این دعواها یا دست بلند کردنها پیش بیاد.
این رفتارش درباره سایرین هم گاهی پیش میاد حتی دو روز پیش شاگرد 10 ساله ش رو ، چون فحش داده بود سیلی محکم زده بود و با آب و تاب برای پسرم تعریف میکرد.
اقا حمید تمام حرفهایی که شما نوشتی دو سه روزه که من و تو فکر برده .
نکنه چون من دارم رو خودم کار میکنم خودم رو بالاتر می بینم و اونو در مدار پایینتر
نکنه چون من برای اینده و تک تک دقیقه های زندگیم برنامه دارم و اون نداره ، خودم رو برتر میدونم
نکنه چون که من سحرخیزم و وقتم رو تو اینستا و .. هدر نمیدم و اون برعکس منه ، غرور برم داشته
نکنه با توجه به خاطرات گذشته بلافاصله فرکانس منفیم عمل کرد و باعث اون فریادها و سیلی ها و توهین ها شده
نکنه چون من خیلی جوانتر از همسرم هستم و گاهی با دخترش اشتباه گرفته میشم باعث غرورم شدم
نکنه شادی و لبخند روی لب های بچه هام رو که الان صداشون از تو پذیرایی میاد به خاطر غرورم تبدیل به غم کنم
نکنه چون من ذاتا آدم آروم و صبوری هستم و اون نیست خودم رو برتر می بینم
اما الان که دقیق که فکر میکنم می بینم این روزها و ماه های اخیر اصلا اینطور نبودم
حتی بسیار ازش سپاسگزارم که باعث رشد من بود . من برای همسرم احترام قائل هستم و یقین دارم اون هم در مسیر تکاملش هست و اصلا سرزنشش نمیکنم
اعماق قلبم رو که شخم میزنم ، خاضعانه اعتراف میکنم منی نمیبینم ، منییتی وجود نداره ، هیچ هیچ هیچ هستم و هر چه هستم از لطف ذات اقدسش هست .
اما از الله یکتاسوال دارم امیدوارم از زبان شما و دوستان به جواب برسم ،
اینکه یک زمانی بخاطر نااگاهی خودم این انسان رو جذبش کردم و الان به عنوان نقش همسر دوستش ندارم
ناسپاسیه ؟
یا اینکه خوبی هاش رو برای ادامه زندگی کافی نمیدونم ناسپاسم ؟
حالا صبور باشم بزارم گاهی عصبی شد سر من خالی کنه ؟
اینکه دوست دارم همسری داشته باشم
که همجهت با افکارم باشه ، موحد باشه ، هدفمند باشه،
برای وقتش ارزش قائل باشه ، به همه انسانها چه کوچیک و چه بزرگ قلبا احترام بزاره ، کسی رومسخره نکنه ، شوخی های بد نکنه و الفاظ رکیک بکار نبره ، تو عصبانیت خودشو کنترل کنه
هم سن و سالم باشه مثل خودم جوان و زیبا باشه،
مثل خودم عاااشق جست وجو و آگاهی باشه ، منطقی باشه ، بتونه یک ربع یه جا بشینه و آگاهانه به حرفام توجه کنه ، اینکه خوش قول باشه متعهدباشه
چیز زیادی خواستم ؟
یقین دارم که نه ، و این طبیعی ترین خواسته هر انسانیه.
اما چرا دو روزه فکرم مشغول شده که من مغرورم و خودم رو بالاتر میدونم ؟؟!!
خدایا به تو پناه میبرم از شر ذهن نجواگر ، از شر شیطانی که خودش رو زیبا میکنه و ازش فریب میخوریم .
خدایا تو هر روز به من نشانه دادی و هدایتم کردی که تصمیمم درسته ، حتی طبقه بالای خونه پدرم رو با احترام بهم دادی تا از 8 صبح تا 8 شب تو ارامش و سکوت روی خودم و هدفهام کار کنم.
اما خودم با کنترل نکردن ذهن باعث شدم تو تصمیمم متزلزل بشم با نجوای اینکه تو مغرور شدی به موفقیتهات ، تو خودت فرکانس منفی فرستادی و سیلی خوردی و توهین شنیدی پس حقته .
،
خدایا من به خودم ظلم کردم
من شرک داشتم ، من باید همون روز اولی که اون اتفاق افتاد کار رو تموم میکردم و راحت میشدم ولی دلسوزی کردم
گفتم بزار امتحان بچه ها تموم بشه ،
گفتم بزار اون هم امادگی پیدا کنه نکنه یدفعه پیامک دادگاه بیاد و عصبانی بشه و دعوا راه بندازه ،
همین الان فهمیدم خدایا شکرت برای معجزه قلم ،
الان فهمیدم خدایا شکرت ،
من ظاهرا میگفتم تسلیم تو هستم ، وگرنه همون شبایی که نشونه میدادی تصمیمم درسته ، یا اون شبی که واضح با قران باهام حرف زدی و گفتی فیصله ش بده ، باز از ترس اینکه دعوا بشه و کار سخت پیش بره
صبر کردم که تو همسرم رو راضی کنی
فکر میکردم آسانی یعنی خود همسرم بگه بیا بریم جدا بشیم (درحالی که من حق طلاق دارم)
آسانی یعنی خودش بره وکیل بگیره و پول وکیل رو بده ، خودش بیاد بگه مهریه ت رو میدم و ….
اما ممکنه اسونی برای من این باشه با وجود دعوا راه افتادن ، من تو دلم اروم باشم و سخت نگیرم.
خدایااااا اعتراااف میکنم که هیچی نمیدونم
اعتراف میکنم خیلی ضعیفم توی این مورد
قلبم رو آروووم کن مثل همیشه
ایمان دارم تو جاده اسفالت هستم
اما خودم با حواس پرتی دارم خاکی میرم
ایمان دارم یه کم سکوت ذهنم رو بیشتر کنم
تکلیفم معلوم میشه که کدوم طرفی هستم
خداااایاااا شکرت که دارمت
وگرنه مثل سالهای قبل الان داشتم تو اتیش می سوختم.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا من ازت راضی ام
تو هم ازم راضی باشه
سلام دوست خوبم، امیدوارم بهترین لحظات رو تجربه کنی.
دوست خوبم، مسیری که ما توش هستیم مشخصه و اینجوری نیست که من بگم بیشتر از شما میدونم . من فقط میتونم روی خودم کار کنم و هر روز بیشتر از قبل شخصیت خودمو بهبود ببخشم.
اما استاد در جلسه سوم قدم سوم میگن:
نعمت ها و ثروت ها همیشه هست بیشتر از حد تصور ما، و خواسته های ما به ما را داده میشه، اما کِی؟
زمانی که ما مقاومت خودمون رو در برابر ورود نعمت ها به زندگیمون کاهش بدیم، حالا چجوری باید مقاومتمون رو کم کنیم؟
با خوب کردن احساسمون؛
ما در هر لحظه باید بتونیم زاویه دیدمون رو نسبت به اتفاقات به ظاهر بد زندگیمون تغییر بدیم و به احساس بهتری برسیم.
قبول دارم نمیشه از احساس بد به احساس خوب رسید، ولی میشه از احساس خیلی بد به احساس یکم بد و بعد به احساس نرمال و بعد به احساس خوب برسیم.
با این حرف های فوق العاده آقای ثانی شما ابزار جدیدی در مقابل نجوای ذهن داری ، شما باید به ذهنت بگی این آدم تو مدار من نیست، من نباید توقع بیشتری از اون داشته باشم و به خاطر اینکه بخشی از روح خدا در وجود اون هم هست من دوستش دارم.
اگر فقط روی خودتون کار کنید و سعی کنید، خصوصا در مواقعی که عصبانی میشه ذهنت رو کنترل کنی و به احساس بهتری برسی، خواهید دید که یا به کلی تغییر میکنه یا خیلی راحت و بدون اصطکاک از زندگیت خارج میشه.
من خودم هم با خوندن کامت آقای ثانی نهیب بزرگی به خودم زدم و متوجه شدم من فکر میکنم از پدرم بالاترم و همش بهش میگفتم بابا تو قانون رک بلد نیسی تو چرا انقدر به اخبار علاقه داری به تو چه که اسرائیل چکار کرد یا کدوم جنگل آتیش گرفت و کجا بر اثر سانحه چند نفر مردند، و می کردم من از اون برترم چقدر با این دیدگاه بین خودم و پدر و مادرم فاصله انداختم چقدر خودمو از دیدن لبخدهاشون محروم کردم، چقدر خودمو از لذت بودن بیشتر کنارشان محروم کردم، ما یاد گرفتیم احساس گناه نداشته باشیم و خودمونو سرزنش نکنیم چون می دونیم این دوتا موضوع سم مهلک هست، اما من تونستم خودم رو ببخشم و بعدش خیلی با پدرم احساس نزدیکی کردم و الان خیلی بیشتر دوستش دارم فارغ از هر نوع تفکر و عملکرد و اختلاف دیدگاهی که داریم و میبینم با تغییر فکر من همه چیز در حال تغییره و رابطه ما هر روز داره قشنگ تر میشه.
همه دوستانم رو به آغوش رب یکتا می سپارم.
سلام و درود به اقای گنجی ، حامل پیام اللهی برای من
بسیار ممنون و سپاسگزار که در روز 23 دی از قدم 3 جلسه 3 برام گنج آوردید، و این گنج در این روز نورانی 13 رجب بدستم رسید
خدایا شکرت که رمزمون عدد 13 و 3 هست تو هم همش دل به دل من میدی .
چند روز پیش سعیده هم به قدم 3 جلسه 3 اشاره کرد ، توجه نکردم و به خودم نگرفتم ، الان که شما هم گفتید باید لبیک بگم برم ببینم خدا جون چی میخواد بهم بگه.
بسیااااار سپاسگزار خدای عزوجل هستم چرا که از وقتی اون پیج بسیار سخت هفته پیش رو با کنترل ذهن های دست و پا شکسته گذروندم و جون سالم به دربردم ، کاملاااا تغیر مدارم روحس میکنم ، چقدررر بزرگ تر شدم، چقدر با تجربه تر شدم ،
چه تعهد های جدیدی دادم ،
خدایا شکرررت که داری پله پله رشدم میدی.
دیشب همسرم هم بدون اینکه من چیزی بگم گفت قول دادم دیگه اذیتت نکنم، با همه با احترام حرف بزنم . گفتم خوبه انشالله ،
توکل به خدا .
همین
اره
همینه
توکل به خدا
باز هم ازتون ممنونم
در پناه نور الله شاد و ثروتمند و سلامت باشید.
سلام به خواهر عزیزم
امشب هدایت شدم به کامنت آقا حمیدرضا و یه پاسخ هم نوشتم براشون.
اما یه چیزی می گفت پاسخ ها رو هم بخون، یکی دو بار لفت دادم ولی نمی دونم چرا برگشتم و هدایت شدم به کامنت شما و احساسم قویاً تاکید داشت که پاسخ بدم و براتون بنویسم.
گفتم خدایا هدایتم کن چیزی رو بنویسم که خواست توئه و پیام تو توشه چون دوس نداشتم نظر خودم و بگم و با ذهنم حرف بزنم، با اینکه قلبم صریحا به پاسخ مساله شما اشاره می کرد از خدا هدایت خواستم برای به شیوه بهتری نوشتن و پاسخ دادن.
پس هدایت شدم که از تجربه خودم بگم.
در یک شرایط سخت و یه روز سخت کاری یه شخص اهل معرفت که انگار واسطه بود و خدا داشت باهام حرف می زد گفت:
می دونی چرا انقد زجر می کشی؟
من: نه چرا؟
_: چون رنجش داری!
در جا به یاد خونواده همسرم افتادم و از درون آتیش گرفتم
گفتم: تورو خدا یادم ننداز!
گفت: تا نبخشی خلاص نمی شی!
گفتم : نمی تونم…
گفت: تو محبت کن تو خوب باش!
گفتم: هر محبتی کردم نتیجه نداده و یه برخورد بدتر و سردرتری باهام شده.
گفت: چون تو خواستی که باهات اون جوری برخورد بشه
بدون هیچ مقاومتی گفتم: آره همینه( انگار همه چی برام روشن شد) گفتم : من دوس داشتم احساس قربانی بودن بکنم، دوس داشتم بگم یه نفر به من ظلم کرده و…
گفت: ببخش، به جایی می رسه در کارهاشون از تو مشورت بخوان.
گفتم: نه نه نمیخوام، شاید ببخشم ولی نمیخوام هرگز ببینمشون.
گفت: اینجور نمی شه.
گفتم: نمی تونم.
گفت: رو به قبله از خدا بخواه که برا بخشیدن بهت کمک کنه.
خلاصه کنم این کارو کردم و بخشیدم و بارها بخشیدنم و آپدیت کردم و همه چی درست شد.
آدم یه جایی تهه همه مسائل اگه خدا کمک کنه می رسی به جایی که متوجه می شی:
ای بسا ظلمی که بینی در کسان
خوی تو باشد در ایشان ای فلان
اندر ایشان تافته هستی تو
از نفاق و ظلم و بد مستی تو
توی سوره اسرا خدا فرموده:
من پاک و منزه ام، اگر نیکی کنید به خود کرده اید و اگر بدی کنید به خود کرده اید. و داستان قوم بنی اسرائیل و میگه که چطور دوبار به خاطر اعمال خودشون افرادی رو بر اونا چیره کرد تا مامور عذابشون بشن.
یه روز یکی از دوستام بهم زنگ زد گفت:
خالم همچین حرفی بهم زده.
گفتم: ببین آدم نمی تونه با هشت میلیارد آدم بجنگه یا خودش و هماهنگ کنه، سعی کنیم طرفمون خدا باشه و اگر مساله ای پیش اومد بگیم: خدایا چیو می خوای بهم بگی؟ چی و در درونم باید درست کنم؟
(تاکید کنم که خودم نتونستم همیشه اینجوری باشم ولی هر وقت این نگاه و داشتم هدایت شدم و یه مساله رو خدا ازم رفع کرد)
ما اینجا نیومدیم تا چیزی خارج از خودمون رو حل کنیم، هرچی هست در درون خودمونه، درون که درست بشه بیرون باهاش هماهنگ می شه بدون اینکه من اجازه تعیین تکلیف داشته باشم که این بمونه یا اون یکی بره. آخه من چه می دونم کدوم کار درسته کدوم غلط؟
یه نکته ای هم در مورد الهامات بگم، استاد توی جلسه 51 و 52 گفتگو با دوستان خیلی مفصل در مورد تشخیص الهام درست و غلط توضیح دادن، شاید مرورش خالی از لطف نباشه که قطعا نیست.
خدایا کمکم کن به چیزایی که می گم عمل کنم و جز کلام تو چیزی بر زبان نیاورم.
درود خدا بر شما
سلام استاد عزیزم.
استاد ازت سپاسگذارم که نمود و شاخص واقعی استمرار در مسیر و ثبات قدم در مسیر هستین و از سال ها قبل تا به امروز میگین،من تو فضای مجازی کاری ندارم.. اما کو گوش شنوا..
سلام آقای نارنجی ثانی.
دمت گرم، دمت گرم،دمت گرم.
حالا بیا بقیشو اینجا من بهت بگم…
من فکر میکردم وقتی تو اینستا و فضای مجازی هستم ، چون دارم لذت میبرم و احساسم خوبه، پس مسیر درسته، منکه دارم اعراض می کنم، منکه اگه یه ویدئویی غمگین یا فحش بیاد سریع میزنم بره بعدی…
ولی استاد اومد زد وسط خال، اون ویدئویی که داری میبینی قشنگی های یه شهر دیگه رو بهت نشون داد و تو فکر کردی به زیبایی توجه کردی ولی بعد از اینکه گوشیتو بستی این فکر برات ایجاد شد که شهری که من توش هستم زیبا نیست… بقیه شهرها زیباست و من باید روی خودم کار کنم تا برم اون شهر زیبا…
ولی ای دل غافل من دارم زاویه دیدم رو نسبت به محیط اطرافم و جایی که توش زندگی می کنم به سمت منفی تغییر میدم. و قانون میگه اگر میخای به جاهای زیباتر هدایت بشی باید همون جایی که الان هستی رو زیبا ببینی و ازش لذت ببری، در واقع توجه به زیبایی ها یعنی رفتن به سمت زیبایی های بیشتر…
وقتی…
اون زن و شوهر خوشکل و خوش برخورد که داره میگه عشقم سالگرد ازدواجمون مبارککک اینم دوتا بلیط آنتالیا… عاشقتم نفیسسسس..
فکر کردی کلیپ زیبایی دیدی و لبخند زدی و احساست خوب شد…
وقتی گوشیو میزاری کنار چی اونموقه هم همین فکرو کردی؟؟؟ یا نه اونموقه این فکر کردی که پارتنر من اصن سالگرد ازدواج و روز تولد من یادش نبود… چه برسه به اینکه بلیط سفر خارجی بگیره… و احساست… احساست، تغییر زاویه دیدت به همسرت رو متوجه شدی یا نه؟؟؟
چرا وقتی سال هاست استاد داره میگه من تو فضای مجازی کاری ندارم و تو این جدیدترین فایلش هم همینو گفت … چرا من فریب ذهن رو میخورم و به حرف استادم عمل نمیکنم..
و چرا اون چیزی که استاد تو این فایل ازش به عنوان ویروس ذهنی یاد میکنه رو تو ذهنم نمیکشم؟
ادامه مسیر و رفتن به مدار بالاتر تعهد بیشتری میخواد محمد.
و چرا نتونستم اینو بپذیرم که لازمه ی ورود اتفاقات جدید به زندگیم اینه که شخصیت من جدید بشه…
و تغییر شهر و کشور و پارتنر و همسر و بیزنس و…. باعث تغییر اتفاقات زندگی من نمیشه، تا وقتی من شخصیت قبلی خودمو همراه خودم به اون شهر و کشور و بیزنس و رابطه جدید میبرم..
من باید شخصیتم بشه یک شخصیت زیبا بین که باید زیبایی ها رو همین الان و در همین چیزهایی که داره و در اطرافش هست در بالاترین حد ببینه و به احساس سپاسگذاری برسه…
درسته خداوند سیستمه و نزدیکه و اجابت میکنه درخواستِ درخواست کننده رو …
پس کو چرا بعضی از درخواست های من بهم داده نشد..
مگه اون داستان به صلاحم هست به صلاحم نیست یه جک نبود…
پس کو اجابت اون درخواستهای اصلی … داداش خدا همون لحظه بهت داد؛ تو… تو اون مدار نیستی که وارد اون خواسته بشی… تو تو اون مدار نیستی که به خواستت برخورد کنی..
خدا در لحظه پاسخ میده، خدا منبع خیره منبع شر نیست…
هرچه خیره از اونه و هرچی شره از خودمونه…
اما دائما در حال اجابت و دادن خواسته ها و گسترش کل کیهان هست…
اما ما شخصیتمون رو تغییر ندادیم تا لایق اون خواسته های جدید بشیم و به اندازه کافی ظرفمون رو بزرگ نکردیم که اون نعمت ها بتونه وارد ظرفمون بشه…
ایراد از ماست… رب یکتا کارشو خوب بلده…
امیدوارم بتونیم با تعهد بیشتری رو خودمون کار کنیم و مسئولیت شرایط فعلی رو بپذیریم و خوب یا بد بپذیریم نتیجه باور خودمونه که در واقعیت زندگیمون داریم میبینیمش…
متعهد باشیم برای تغییر شخصیتمون و تغییر باورهایمان…
به آغوش رب یکتا میسپارمتون.
سلام دوست خوبم،
کامنت شما سراسر اعتراف شجاعانه بود و برای من هم خیلی درس داشت.
همه ی ما نکات سیاهی در ناخودآگاه خودمون داریم که روی عملکردمون سایه می ندازه، و احتمالا خودمون ازش خبر نداریم.
برای شما به شکل بدبینی به افراده، برای من به شکل احساس قربانی بودن و مظلوم بودنه،
گاهی میخواهیم عوض بشیم ولی انگار افسار قضیه دست ی نفر دیگه س، جای دیگه س
البته جایی غیر از دره ی ناخودآگاه ما وجود نداره ،
که خوشبختانه اگر خوب بگردیم کلیدش تو جیب خودمونه ،
من گاهی تلاش هام رو مذبوحانه و بی نتیجه میدونم و گاهی همین جمله که «من خالق زندگی خودم هستم» احساس فوق العاده ای بهم میده و میگم همین که هنوز زنده هستم یعنی جای تغییر و بهبود هست.
و این روند خودش قشنگه ، خود زندگیه، بهبود مداوم و تلاش برای بهتر شدن در نقطه ضعف ها،
اصلا این مث جهاده ،
اگر من از دنیا برم و در حال تلاش مداوم برای بهبود باشم،
سرم جلوی ربم بالاست ، که من غافل نبودم ، درسته ؟
خیلی تبریک می گم برای این حد از جدیت در پیدا کردن باگها و تلاش برای عملگرایی.
براتون نور و آسانی رو آرزو میکنم.
سلام آقای حمیدرضا امیدوارم سالم و شاد باشید
بسیار تحسین برانگیز بود این حجم از پذیرش و خودافشایی تون که قطعن از عزت نفس بالا و مهم نبودن نظر غیر میاد… سپاسگزارم از اینکه آگاهانه وجودتون رو کنکاش کردید و جسورانه اعلام کردید و تلنگری شدید برای من تا بیشتر روی شناخت خودم و ریشه رفتارها و افکارم دقت کنم که شاید همین الانشم توی تله باشمو متوجهش نباشم… خدایا از غرور بی جا و منیّت به تو پناه میبرم هرلحظه خالصانه و عاشقانه ازت میخام ک در آغوشم بگیری و هدایتم کنی به مسیری که جز خیر و روشنایی درش نیست
سلام به شما دوست عزیز
کامنتهای شما بزرگوارو همیشه میخونم وتحسینتون میکنم .
اون قسمتی که گفتید
من چون دارم روخودم کاز میکنم خوبم وبقیه بد
دقیقا نجواهای ذهن منه
ولی تابحال از این زاویه نگا نکرده بودم که شیطانم اینو گفت وشد از راندگان درگاه خداوند
ممنونم که اگاهیاتون با ماهام درمیون میزارید وباعث میشید که بهتر بتونیم ترمزهامون رو رفع کنیم
نمیدونم تو کدوم فایل بود که متوجه این موضوع شدم ویه کامنت نوشتم دربارش
خیلی دارم رو خودم کار میکنم خیلی زیاد
تایکی یه چیزی میگه سعی میکنم سریع بگم قضاوت ممنوع سرزنش ممنوع
البته که همیشه سعی میکردم این سرزنشا تو ذهنم باشه وبه زبون نیارم
ولی تو رفتارام ناخوداگاه اثر میزاشته با کم توجهی با غرور کاذب با نگاه کردن آدما از اون بالا
خلاصه که وضعی بود
بعدشم سریع یه مشکل جسمی پیدا میکردم به عنوان آلارم ومیفهمیدم وای باز نتونستم سرزنش نکنم.
از اون روز که به خودم وخدا تعهد دادم که مراقب این موضوع باشم خیلی بهترشدم
ولی قشنگ میبینم یه جاهایی میخواد از دستم در بره
که اگه خدا کمکم نکنه ویادم نندازه میرم سرجای اولم
خدا خودش کمکمون کنه تا دراین مسیر مستدام باشیم
البته که بایدبدونیم سالیان ساله ما اینجوری فکر کردیم ونباید انتظار داشته باشیم که در عرض چندماه همه چی اکی بشه تکامل لازمه
ولی به قول استاد مهم اینه که داریم تلاشمونو میکنیم.
درپناه خداوند بزرگ همیشه سربلندوشاد باشید.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام مجدد
سالها پیش که دانشجو بودم همیشه موقع طراحی دکلمه های حسین پناهی گوش میدادم
الان حین خوندن پاسخ دوستان عزیزم ناخودآگاه این دکلمه اومد روی زبونم:
برای اعتراف به کلیسا می روم
رو در روی علفهای روئیده بر دیوارکهنه می ایستم
و همه گناهان خودم را یکجا اعتراف می کنم
“”بخشیده خواهم شد به یقین””
علفها بی واسطه با خدا سخن می گویند.
خداروشکر
چه خوبه که میشه بیواسطه با خدا حرف زد
خداروشکر
به نام خدای هدایتگرم
سلام ب شما دوست خوبم، آقا حمیدرضا
چقدر من ازتون یاد می گیرم، چقدر ریز میشید تو رفتارتون، این خلی شجاعت میخواد ک با نقص های درونت روبرو بشی، اعتراف میکنم منم یه نقص هایی رو خدا بهم گفته ولی باورشون نکردم، نخواستم بپذیرم شون و ازشون گذر کردم.و خب به طبع نتیجه هم نگرفتم، بعد میگم خدایا چرا هنوز ب اون خواسته ام نرسیدم پس، آیا وقت گذاشتی اون سیاهی هارو بکشی بیرون از درونت؟ یا آشغالا رو گذاشتی زیر مبل. خدایا ازت طلب مغفرت میکنم
یه مدت میگفتم خدایا من چرا باید ذکر استغفروالله رو بگم؟ آخه من چه خطایی کردم مگه؟ چه گناهان کبیره ای کردم؟ نگو با یه سری افکار آلوده خودم داشتم ب خودم ظلم میکردم، خودم نعمت هارو از خودم دریغ کردم.
من فکر میکنم چون من تو این سایتم خوبم بقیه بد
چون من دارم رو خودم کار میکنم خوبم بقیه بد
چون من قران رو بررسی میکنم خوبم بقیه بد
آره سخته برام بپذیرم چرا تو روابط فردی پایین تر از خودم رو جذب میکردم؟ چون من همیشه یه حس غرور و خودبرتربینی نسبت ب پسرها داشتم و دارم هنوز، خیلی سخته بخوای بپذیری ک خودت اون آدم رو جذب کردی، خوب تو خواستی بگی من از تو برترم و جهان هم کسی رو وارد زندگیت کرد ک بهت ثابت کنه تو لیاقت بهتر از اینو نداری.
دوست داری برتر باشی؟ پس بگیر این آدم غیر هم فرکانس رو. ناراضی میگی خدایا بابا من چه سنخیتی دارم چه فرکانس مشترکی دارم آخه؟ غرور داری عزیزم، تو حس میکنی برتر هستی. هیچ باش با هیچ بودنه ک ب همه چیز میرسی.
چون داری رو خودت کار میکنی فک میکنی بقیه پایین تر از تو ان؟ این دلیل برتری عه؟ نه هزار بار ب خودت بگو من برا خودمه ک دارم فایل می بینم.برا بهبود نتایج زندگی خودمه.
یادم اومد فایل چگونه ب راه راست هدایت میشویم استاد در مورد غرور صحبت کردن، پاشنه ی آشیلم هست این غرور و جالبه فراموشم میکنم.ولی میدونید وقتی شما 1 قدم برمیدارین جهان 99 تا میاد جلو، شما رو بهبود شخصیت تون کار میکنید،اونم راهکار میده.
آخییش خداروشکر فهمیدم این باگ شخصیتی مو، یه دعا هست حضرت علی میگن خداوندا ببخش آن گناهانی ک نعمتهارو دگرگون میکنه.
خب اره من رو خودم کار میکنم پس من از همه ی فک و فامیلامون بهترم، برترم.
و همین خدا بهم میگه :
عمه ات مریضه نگو خب ب من چه بخاطر افکارشه، میگه بهش زنگ بزن حالشو بپرس، میگه پاشو برو دیدنش، پاشو برو دیدن مامان بزرگت، نمی میری 10 دیقه میشینی میای.
میگه عه فلان فامیل تون رو تو کوچه دیدی، تو اول بهش سلام کن، تو برو جلو و پیش قدم شو.
میگه از مامور شهرداری محله تون تشکر کن، میگه ب پارکبان پارک خسته نباشید بگو. میگه از جلوی هر پسری رد شدی بگو او پاره ای از من است، پاره ای از خداست.
میگه بابات اومد از سرکار بلند شو از جات بهش دست بده خسته نباشید بگو، ب مامانت بیشتر احترام بزار، بیشتر بگو چشم. صداتو بالا نبر. بزار فامیل تون با هم خوش باشن، چیکار داری تو، آره تو مدارت فرق داره ک داره برا خودته، تو برا خودت داری رو خودت کار میکنی.
بخدا یه موقع هایی اطرافیانم یه احترام و محبتایی میکنن من شرمنده میشم، میگم خدایا ببخش منو، من واقعا انقدر ب این آدما عشق ندادم ک انقدر منو دوست دارن و احترام میزارن، آدم شرمنده میشه گاهی.
یه موقع هایی میگم یااا خدا من چقدر کار دارم تا برسم ب اون شخصیت موردنظرم، میگم خدایا راهت چقدر طولانی و سخته، ولی اون خدا خیریتش سبقت گرفته، خودش ایرادهامون رو بهمون میگه، شرک هامون، ترمزهامون،میگه الان چیکار کن، چه فکری داشته باش، اون از راز درون سینه ها آگاهه، میدونه این بنده من میخواد شخصیت بهتری بسازه، میخواد اخلاقیات الهی رو یاد بگیره، اون نمیدونه الان تو این لحظه چیکار کنه چه رفتاری داشته باشه و بهمون میگه و مارو رشد میده، چون ما میخوایم تغییر کنیم، واسه همینه اینجاییم.
بازهم ازتون ممنونم، در پناه الله باشید دوست خوبم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ ۚ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ(56حج)
حکومت و فرمانروایی در آن روز از آن خداست؛ و میان آنها داوری میکند: کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، در باغهای پرنعمت بهشتند؛
=====================================
سلام آقا حمید رضا
امیدوارم حال دلت عالی باشه و قلب سلیمت متصل به نور الله ..
خیلی وقت ها کامنت من با این جمله شروع میشه،نمیدونم باور میکنی یا نه!من در حال گوش کردن به جلسه ٣،قدم٣ بودم و غرق صحبت های استاد و فکر کردن به آگاهی هاش که خدا دستمو گرفت و آورد اینجا و گفت کامنت آقا حمید رو بخون،حتی من مقاومت کردم و گفتم حالا بزار این جلسه تموم شه،بعد میخونم ولی احساس قلبی خیلی شدید تر بود،فایل استپ رو کردم و خوندم ..و بینهایت از خوندن اگاهی های کامنتت لذت بردم،دوباره برگشتم به گوش کردن فایل خودم،ولی باز اون ندا اومد …بنویس…بنویس…هرچی که توی سرته بنویس …
دوباره فایل رو استپ زدم و اومدم سروقت هدایت قرآن برای شما و با آیه 56 حج شروع به نوشتن کردم.
شاید برای من هم نوعی اعتراف نیازه،برای اینکه بنویسم و ازش بگذرم واین موضوع دیگه نخواد توی ذهنم برای خودش فضای بیخود اشغال کنه…
میدونی حمید رضا؟!ماها آدم های متفاوتی هستیم با پاشنه های آشیل و زخم های روحی متفاوت …که هرکدوممون داریم یک بخشی از این بیماری های روحی رو درمان میکنیم …ولی به قول استاد پاشنه های آشیل هیچ وقت به طور کامل برطرف نمیشن،به قول قرآن مثل ذنب،به دنبال ما میاد …وفقط باید همیشه روشون کار کنیم و همیشه حواسمون بهشون باشه…
مشکل اساسی من برخلاف شما،پاشنه ی آشیل حمایتگریه،انقدر این زخم روحی عمیقه که هر بار که یک ذره درمانش میکنم ،به قول استاد شایسته انگار کلی زنجیر مخفی رو پاره میکنم و به سمت مدارهای بالاتر مهاجرت میکنم …
میخواستم بگم سر همین پاشنه ی آشیل همیشه یک گوشه ی مغز من درگیر این سوال بود که چرا بعضی از بچه ها که انقدر دارند روی خودشون خوب کار میکنند ولی وقتی میخوان توی عقل کل پاسخ بنویسید اینجوری به طرف میتوپند؟روی چه حساب دارند اینجوری صلح درون خودشون رو خراب میکنند؟چی باعث میشه که اینطوری با بقیه حرف بزنن؟!
انقدر دلم میخواست بیام براشون بنویسم که ببین این روش درست نیست…حتی اگر فکر میکنی چیزی رو بلدی و تجربه ای رو داشتی که میتونه به جواب اون بنده ی خدا کمک کنه،اولا برای علم و آگاهی خودت بنویس،دوما انقدر قشنگ توضیحش بده که به جای احساس بد طرد شدن،به اون آدم انگیزه ی پیشرفت بدی،اینکه بخوای با داد و بیداد به بقیه بفهمونی که دارند اشتباه میکنند که هنر نیست،اینو همه بلدن …
دلم میخواست بیام این آیه رو بنویسم که توی سوره فرقان خدای رحمان میگه :
وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿6٣﴾
و بندگان رحمان کسانی اند که روی زمین با آرامش و فروتنی راه می روند، و هنگامی که نادانان آنان را طرف خطاب قرار می دهند [در پاسخشان] سخنانی مسالمت آمیز می گویند
میگه بنده های من حتی در جواب چرت و پرت غیر از سلام نمیگن…چه برسه به …
ولی میدونستم اینکه دلم میخواد بیام این تذکر رو بدم،از روی پاشنه ی آشیل حمایتگریمه پس به خودم گفتم که مگه کسی ازت سوال کرد که میخوای بری توضیح بدی؟پس سکوت کن.اگر کسی پرسید،باشه،تو برو بگو ولی قبل ازون حق نداری برای چیزی که درخواست نشده،عرضه ای داشته باشی.
این ها رو نوشتم برای اینکه یکبار دیگه صمیمانه ،خواهرانه و به قول خودت از طرف یک هم اهل و هم فرکانس…بهت تبریک بگم،به الله ای که میپرستم قسم میخورم اینکه آدم بپذیره اشتباه داره و بیاد از اشتباهش بنویسه و برای رفع اون برنامه ریزی کنه،کاری که نودونه ونه درصد جامعه نمیتونند انجامش بدن…اصلا به نظر همه ی آدم ها،همه چیز اون بیرون خرابه بغیر از درونِ خودشون…
ولی توی این سایت،بازم نه همه ی بچه ها،بلکه به قول قرآن السابقون ها…در تلاش برای بهبود همیشگی اند…برای بهبود زخم های روحی …درمان پاشنه های آشیل …و پیش رفتن و ناامید نشدن و توکل کردن بر زنده ای که هرگز نمیمیره….
از صمیم قلبم تحسینت میکنم که شجاعانه در مسیر خودشناسی و خداشناسی داری حرکت میکنی و هربار یک ورژن بهتر از خودت میسازی…و همین کافیه!و همین کافیه ….
برای شما …برای خودم …برای همه ی السابقون ها نور خداوند رو طلب میکنم که با هزاران فرشته ی پی در پی ارسال شده به کمک ما بیاد تا هرچقدر ناآگاهانه سر خودمون و زندگیمون بلا آوردیم،ازینجا به بعدش رو بهتر و روشن تر و قشنگتر و شیک تر و مجلسی تر بسازمیش…
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ(٩انفال)
هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.
در پناه نور میسپارمت و به امید خوندن موفقیت های بیشتر و بیشتر …
سلام سعیده جان
ممنون که راهنماییم کردی ممنون که هدایتم کردی ممنون که پیامت رو برام نوشتی و منم پیامت رو گرفتم
چند روزه که گذشته ازین اتفاقات
و من به خیلی چیزها تو وجودم پی بردم
انقدر این مساله پیجیده بود که نمیدونم اگر توضیح بدم کسی متوجه میشه یا نه
این باور مسموم ، این افکار کثیف و سیاه دلیل خیلی چیزها رو برام روشن تر کرد
من دلیل خیلی از رفتارهامو فهمیدم
مثلا کسی که با خودش در صلحه کسی که چنین افکار آلوده ای نداره میاد یه کامنت میزاره ، حالا یا طرف محتوای کامنت رو دریافت میکنه یا نمیکنه ، اون دیگه به خودش ربط داره
ولی من چی ،
من از ته ته جهنم اومدم ، من از یه منجلاب فکری اومدم اینجا ،
من هزااااااااااااااار برابر اونچیزی که تو کامنت هام برای مخاطب مینویسم به خودم سخت گرفتم ،
من با فشاااااار فراوان با زووووور هزار برابری تلاش کردم که کمی به صلح برسم ، اینا غلطه ها ولی بالاخره من این بودم ،
چون هزاااار برابر به خودم سخت گرفتم ، انگار ته ذهنم منت این سختگیری رو رو سر بقیه میزارم
انگار از بقیه طلب دارم
انگار دلم پره
انگار هیچکسو دوست ندارم
کسی به من ظلمنکرده ، اما انگار دلم از خودم پره که چقدر به خودم ظلم کردم
شاید تمام اون خشم ها و کینه ها به شکل عصبانیت تو کامنتهام بروز میکنه
من هنوز با خودم به صلح نرسیدم
من هنوز خودمو دوست ندارم
این باورهای مسموم باید آروم آروم مداوا بشه
تنها کاری که الان از دستم بر میاد اینه که خودم رو ببخشم
من هزااار برابر کامنتهام با خودم تلخم ، باید خودمو ببخشم باید آروم بشم ،
هر چی به خودم ستم کردم بسه
واقعا فقط پناه میبرم به خدا از شر خودم
و دستمو میگیره
من خودمو میبخشم
خدا هم میبخشه
چون من بیشترین آسیب رو به خودم زدم
ممنونم که نوشتی
ممنونم
به خدا میسپارمت
سلام داداش حمید
از بزرگواری و متانتت بسیار ممنونم،ازت ممنونم که فروتنانه به کامنتم پاسخ دادی،من متوجه این احترام و تلاش برای سرسپردگی هستم.
نمیدونم چرا،ولی دوست داشتم اینو بهت بگم شما اصلا تنها نیستی،اصلا تنها نیستی،استاد تو دوره ی عزت نفس میگه همینکه بدونی تو تنها آدمی نیستی که این اتفاقات رو تجربه کردی،خیلی راحت تر این مسیر رو میای …
من چون مثل خودت اونور بازی رو دیدم،میدونم دقیقا داری از چه تلاشی صحبت میکنی،همون تلاشی که من توی این 4سال انجام دادم تا اون جهنمی که ٢٨ سال تجربه کردم یکم آروم کنم …
یادمه یکبار نوشتی حتی صبح بیدار میشدی و لباس خانوم سابقت رو اتو میکردی،ببین چشم های من ٨ تا شد…سریع گفتم یعنی همچین مردی توی دنیا هست؟!؟!
بعد یادم خودم افتادم و تعجبم تبدیل به خنده ی تلخ شد…
میدونم نباید از ناخواسته ها بگم،ولی شاید گفتنش کمکی باشه برای اینکه بدونیم ماها در اسکیل های متفاوت چه اتفاقاتی رو تجربه کردیم…
وقتی که همسرم از دوستش بیماری کرونا رو گرفت و به دوتا بچه ی 4ساله هم داد …من تا صبح یا درحال پاشویه ی تب بچه ها و اضطراب و نگرانی های مادرانه بودم …و یک پام توی اتاق همسرم برای سرم وصل کردن و دارو دادن و ….
ساعت ٧ صبح بود که یکم تب بچه ها ریخته بود و من از خستگی خوابم برد …بعد همسرم بیدار شد و شاااااکی که چرا خوابیدی؟!پاشو بهم چایی و نوشیدنی بده راه گلوم بسته نشه …
فکر میکنی سعیده چی گفت ؟!ببخشید معذرت میخوام !یک لحظه از خستگی خوابم برد …برو تو اتاقت الان میارم …
و بعد همون سعیده وقتی بخاطر کار در icu بیماران کرونایی، دچار درگیری ریوی شد …همسرش کوله پشتیش رو بست و رفت خونه ی مادرش که یک وقت بیماری بهش منتقل نشه :))))
خب منِ سعیده با اون عزت نفس داغون ،اون پاشنه ی آشیل حمایتگری،اون احساس قربانی بودن ،اون همه افسردگی و میل به خودکشی چقدر باید تلاش کنم که سیاهی هارو از بین ببرم وبه جاش نور رو به زندگیم دعوت کنم…؟!
شما تنها نیستی داداش حمید …
ما کم و بیش همه شبیه همیم….
و به قول قرآن همیشه عده ی بسیار قلیلی هستند که تفکر میکنند…تعقل میکنند …و برای جهاد با نفسشون،از هیچ تلاشی نمیگذرند…
از خودت و روحت و حمیدرضایی که سال ها اشتباهی دچار صدمات روحی شده مراقبت و محافظت کن که دست یاری خدا روی دوشته….
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿١٢٩توبه﴾
پس اگر از حق روی گرداندند، بگو: خدا مرا بس است، هیچ معبودی جز او نیست، فقط بر او توکل کردم، و او پروردگار عرش بزرگ است.
در پناه نور میسپارمت …
سلام سعیده عزیز
سلام سعیده نازنین
دوباره ازت ممنونم بخاطر تمام پیغام هایی که به گوشم رسوندی
این روزها دارم احساس بهتری رو تجربه میکنم
بعد از گذشت بیش از یکسال و نیم از کتر کردن بسیار تمرکزی روی دوره احساس لیاقت ، هر دفعه سعی میکردم حداقل بصورت کلامی خودم رو ارزشمند و لایق بدونم ، نمیشد که نمیشد
یعتی هر بار سعی میکردم ، یه دلهره و دلشوره ی عجیبی میومد سراغم
باور کن صد ها بار دیگر اشکم در میومد، میگفتم خدایا آخه من چه مرگمه که حتی نمیتونم چند تا جمله ساده رو بزبون بیارم
چقدر جالبه که ریشه این دلشوره ها و دلهره ها دقیقا تو همین مساله بود که توضیحش رو دادم،
چون من دچار این خودبرتر بینی بودم ، هر گونه احساس لیاقتی رو مترادف با غرور میدونستم
یعنی عملا هیچ تعادل و توازنی وجود نداشت بین احساس لیاقت و احساس غرور.
چون در اعماق ذهن من خودبرتر بینی داشت فرکانسها شو ارسال میکرد، اون احساس لیاقت و ارزشمندی که فقط بزبون میآوردم باعث میشد دیگه سی پی یو ی ذهن من منفجر بشه
دیگه تحمل این همه فشار رو نداشت
ذهنم انگار میگفت یه عمره خودت رو برتر و بالاتر میدونی بس نیست تازه میگی من لایق و ارزشمند هم هستم ؟؟؟؟
واقعا نمیدونم چطور خداروشکر کنم
این مساله با تمام تلخیها ها و دردهاش ،یقین دارم که منو به سمت نور میبره
فقط باید ادامه بدیم ،
فقط باید اعتماد کنیم ، الخیر فی ما وقع.
حتی اگر تو این چند روز نیم درصد تونسته باشم تغییر کنم این نیم درصد برام خیلی شیرینه ، احساس سبکی دارم.
احساس خوبی دارم
خداروشکر ، خیلیییی شکر.
بینهایت ازت سپاسگذارم سعیده عزیز، سپاسگذارم.
به خدا میسپارمت .
سلام آقای حمیدرضا امیدوارم خوب باشید.
مدتیه از کامنتای ارزشمند تون استفاده می کنم اول باید تشکر کنم ازتون بخاطر درک خوبتون از قوانین و دقت و درک عالی ترتون از قرآن و شیر کردن اونها با ما
امیدوارم به هرآنچه از خداوند میخواهید برسید.
مدتیه که به خدا میگم خدایا بیا باهم انجامش بدیم ولی نه با تور من . با تور تو بریم ماهیگیری .
واقعا هم تور خدا خیلی بزرگتره
امیدوارم با تور بزرگش و از فضلش به شما عطا کنه. آمین
یک درخواستی هم دارم ازتون میخوام اگر ممکنه درباره تفاوت غرور و احساس ارزشمندی بنویسید
ممکنه استاد جان در این باره تو دوره لیاقت گفته باشن ولی خوب من ندارم.
البته خوندم تازه به این مورد برخورد کردین ولی خوب اگر درک بهتری در این مورد دارید لطفا بفرمایید تا استفاده کنیم. نکته بعد درباره کلمه «اقام» در قرآن هست .من با سرچ هام به معنی روی آوردن یا ارزشمند دونستن رسیدم . اگر شما هم بفرمایید ممنون میشم
در پناه خدا باشید.
هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا
ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ ، ﺗﺎ ﺍﻳﻤﺎﻧﻲ ﺑﺮ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻴﻔﺰﺍﻳﺪ . ﻭ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺧﺪﺍﺳﺖ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ .(۴) فتح
سلام آقاحمید،الهی که حال دلتون عالی باشه و قلبتون متصل به نور الله.
این کامنت رو با قلبی روشن و دستانی لرزان برات مینویسم،توی این مسیر 3 ساله ی الهی،بارها،بارها از رسیدن هدایت خداوند از جاهایی که به عقل جن هم نمیرسید،سوپرایز شدم و هر بار عاشق تر و سرگشته تر و حیران تر این انرژیِ نورانی …
میدونم که قلبت سلیمه،میدونم که علم قرآنی داری و میدونم به حضور خداوند و هدایتش توی زندگیت ایمان داری،با این حال من فقط یک پیغام رسانم،نتیجه رو میسپارم به الله …و به خودت که نشانه ها رو دنبال کنی.
امروز بعد از فایل مراقبه ،توی یک خواب الهامی،همه ی ما دور استاد جمع شده بودیم و داشتیم از نتایجمون میگفتیم….
نوبت به شما رسید،به جای گفتن نتایج از استاد پرسیدی:که چطور شخصیتمو تغییربدم به سمت فراوانی،از درونم اونم عمیق
استادگفت تو دوره هم جهت گفتم،چرا تودوره شرکت نکردی،مگه نیستی تو دوره
وبعد شما سرت رو پایین گذاشتی واون لحظه ،من اومدم سمت شما و بهت گفتم:دستت بذار رو قلبت ومحکم بگو خداهست،من مطمئنم تودوره،میبینمت.
قبلا بهت گفته بودم من اکثر اوقات برای هر نوشتنی از قرآن هدایت میگیرم،و ایمان دارم همیشه بهم پاسخ میده…
وقتی ازش طلب هدایت کردم با سوره ی اعراف پاسخ داد…
این پیغام رو میسپارم به الله ای که منت سرم گذاشت و گفت این نشونه رو بهت برسونم.
الهی که در بهترین زمان ومکان به دستت برسه،برات نورِ هدایت داشته باشه….
سلام سعیده جانم.
دو بار اومدم نقل قولت تو این کامنت رو تو صفحه زیبایی ها را ببینیم بنویسم انتهای کامنتم ولی پرید…
با خودم گفتم این یعنی اونجا جاش نیست.
بیا همینجا مستقیم برای سعیده پاسخ بذار و ازش تشکر کن.
ببین، این قسمت مستقیم برای منه و شرایط و احساسات فعلیم:
شما اصلا تنها نیستی،اصلا تنها نیستی،استاد تو دوره ی عزت نفس میگه همینکه بدونی تو تنها آدمی نیستی که این اتفاقات رو تجربه کردی،خیلی راحت تر این مسیر رو میای …
مرسی که نوشتیش.
خدارو شکر که خوندمش.
یه مسیله ای منو درگیر خودش کرده این مدت که انرژیِ زیادی ازم میگیره و داره منو نق نقو میکنه…
من گاهی به خودم خیلی سخت میگیرم.
یعنی راضی نمیشم.
دوست دارم طبق چارچوب ذهنی و نظمِ منطقیِ خودم همه چی خوب و درست و کامل و بی نقص جلو بره.
و وقتی نمیشه به هم میریزم.
الان تو بچه داری هستم با یه قند نباتِ 9 ماهه.
که کلی کار داره و مراقبت.
در کنارش خانه داری که اونم کارهای روتین و چند وقت یکبار خودشو داره.
خودمم که هستم و دوست دارم بنویسم و برای خودم ساعاتی تنها باشم که اصلا نمیشه.
هم راستا پیش بردن همه ی اینا با هم بعضی روزها خیلی سخته.
و بعصی روزها هم نه، عالی جلو میرم.
تو دفترم و سایت و نوت موبایلم سپاس گزاری مینویسم برای کارهایی که انجام میدم.
ولی ذهنِ بی تربیتم روزهای سخت رو بزرگ میکنه.
اشپزی کردن در کنار مراقبت و همراهی با یه قند نبات کوچولو که تازه می ایسته و میخواد از همه جا بگیره بره بالا رو برام سخت جلوه میده.
و اونوقته که نجواهام بالا میگیره و در و دیوار رو به هم میدوزه تو ذهنم و منو نق نقو میکنه، خسته و کلافه و ضعیف و ناتوان میکنه.
به عبارتی ضعیف جلوه میده.
وگرنه سمانه واقعی داره روزانه شونصدتا کار میکنه، که گاهی اصلا به چشمم نمیاد…
و اشکال همینجاست.
من رو بهبود گرایی کار میکنم و انصافا خیلی هم کیف میده، ولی زور کمال گرایی یه وقتایی خیلی زیاده.
من تا سال 99 یه جور زندگی کردم، 99 به بعد با سایت و استاد یه جور دیگه تمرین میکنم.
تازه از اولش درکی نسبت به بهبودگرایی نداشتم، تقریبا یکی دو ساله رفتم به مقابله با کمال گرایی با اسلحه ی بهبودگرایی…
میدونم تازه کارم و باید فرصت بدم به خودم.
ولی گاهی خیلی سخته…
شتاب پاشنه اشیل منه.
اسیب دیدم، هنوزم اسیب میبینم ازش.
کمی بهتر شدم ولی درمان نشدم…
شتاب، شاگرد اولِ کلاس کمال گراییِ منه.
نمیتونم بفهمم و درک کنم شتاب نداشتن چطوریه.
چطوری بعضیا اروم کار میکنن.
اروم فکر میکنن.
اروم بودن اصلا یعنی چی؟
اشکالی نداره یاد میگیرم.
مهم اینه که تو مسیر هستم.
مرسی که کامنتهات روشنی بخشِ قلبم هست سعیده جان.
به امید ملاقاتت در بهترین زمان و مکان.
فاصله ی مکانی هیچ ترمزی برای ملاقات نیست، با یه بشکن خداوند همه چیز زیبا چیدمان میشه.
ماچ بهت.
راستی برام جالبه هر بار اسمت رو تو کامنتهای روزانه ام تو صفحه ی زیبایی ها را ببینیم مینویسم، ستاره میدی یا پاسخ مینویسی.
انگار که منشن شده باشی تو میای به کامنتم سر میزنی.
از خداوند میخوام به ذهنم کمک کنه تا اروم بگیره، شلوغ نکنه، با خودش به صلح برسه، پرده ی ناکافی بودن و کم بودن رو از جلوی چشمم برداره تا بتونم درصد بالاتری از زندگیم لذت ببرم.
خب چون میدونم این برات معنی داره حتما میگم بهت:
ببین موقع نوشتن این پاسخ برای تو خیلی اتفاقی بعد از مدتها پوشه ی GOD رو از موبایلم پلی کردم و آیه الله نور السماوات و الارض که خودت باهاش آشنام کردی پخش شد، سه بار، اومدم بنویسم برات گفتم ولش کن چیزی نیست ولی بار سوم که دوباره رسید به پخش این آیه در کنار اون همه آهنگ، گفتم باید براش بنویسی…
شاید این برای سعیده نشانه باشه، تو کار خودت رو بکن به بقیه اش کاری نداشته باش :)
الان پوشه ی اهنگم، داره اسماء الحسنی پخش میکنه.
یادش به خیر.
یه زمانی، یعنی تقریبا 1 الی 1/5 سال گذشته، این پوشه رو خیلی گوش میدادم و برام یاداور خاطرات هست، زمانی که معنای خاصی برام دارن تو ارتباط با خداوند…
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام آقا حمید رضا
این دومین کامنتی که دارم مینویسم،نیاز بود یک سری چیز هارو توی همون کامنت قبلی بنویسم درمورد ذهن منفی نگر خودم،اون موقع حواسم نبود…یا شاید درگیری های ذهنم جاهای دیگه بود برای همین توی اولویت نبود،الان که گوش کردن به جلسه 3،قدم3 تموم شد و ذهنم هزارتا پله آروم گرفت(پیشنهاد میکنم اگر اون قدم رو داری،حتما بهش گوش بدی)،الان که اومدم آرامگاه برای مراقبه ی همیشگیم،یک همزمانی جالبی برام اتفاق افتاد که به جای گوش کردن به قرآن،گوشی رو از جیبم در آوردم که حتما برات بنویسم.
همین الان چند قدم اونورتر،یک قبر جدید کندن و یک بنده ی خدایی رو دفن کردن و دورتا دورش چند ردیف گل های سفید گذاشتن وکلی شمع روشن و…
میدونی در نگاه اول ذهن من چی گفت؟!عجب آدم کوته فکری هستنا!این همه خرج کردن برای چی؟!برای کسی که مرده ودیگه هیچ وجودی توی این دنیا نداره؟!خب که چی؟!شوآف میکنند برای کی؟!
ببین!همون لحظه گفتم استپ!چی داری میگی؟!بیا زیبایی این گل هارو تحسین کن،بیا این عشق رو تحسین کن،بیا این ثروتی که توانایی خرید این همه گل رو داشته،تحسین کن…به تو چه کی داره چیکار میکنه؟!تو ببین چی به درد تو میخوره! به اون توجه کن!
یا همین دیشب…رفتم فروشگاه اتکا برای خرید…حتما دیدی اون فروشگاه ها در اصل برای کارمندان نظامی،بهشون یارانه میدن برای خرید ازونجا…هربار هم اگر مسیرت بخوره وبری اونجا،میبینی یک کوهی از جنس های مختلف توی سبدشون ردیف کردن برای خرید …
ببین دقیقا توی نگاه اول ذهن من با عرض معذرت گفت:نظام گداپرور رو ببین!صدقه بگیر هارو ببین!نگاه از چه راهی دارند پول میگیرند خرج میکنند!!!
همون جا دوباره گفتم استپ!کجا چه خبره؟!به تو چه کی چه جوری پول درمیاره وچه جوری خرج میکنه؟!نگاه کن به فراوانی،به این همه خرید،به این همه جنس،این راحتی خرید رو تحسین کن…این مدار خرید های آسون و فراوان رو تحسین کن…
اینارو نوشتم برای اینکه بگم دست تسلیم من بالاست.
کل اگر طبیب بودی،سر خود دوا نموندی!
من هم این پاشنه ی آشیل رو دارم و باید به شدت روش کار کنم…..هنوز ذهن هم عجیب در نگاه اول،تمرکزش روی منفی هاست…وباید سریع مچش رو بگیرم و بیارمش روی مسیر درست…
و اگربتونم در طول زمان،این کار رو خوب انجام بدم،مطمئنم نتایجم از اینی که هست بسیار بهتر خواهد شد…
ازت سپاسگزارم که این تلنگر رو بهم زدی که بیشتر حواسم به خودم باشه …
درپناه نور میسپارمت.
=======================================
پ.ن: نوشتن همین کامنت درهایی از آگاهی رو به روم باز کرد که سعیده هنوز تو فکرمیکنی پولی که راحت به دست بیاد،اصلا با ارزش نیست!بخاطر همین توی نگاه اول،نتونستی خرید های فراوان و آسون بقیه رو تحسین کنی و اون تهمت ها رو بهشون زدی!
چون اون پول راحت به دستشون رسیده بود،چون راحت داشتن خرید میکردن،چون فراوان داشتن خرید میکردن…
و چون تو سخت پولروبه دست میاری وسخت خرید میکنی و کم….ذهنت میخواد اون موقعیت رو منفور و موقعیت خودت رو خیلی معنوی جلوه بده!
جای این ها باید عوض بشه سعیده!
هیچ چیزی اون بیرون خراب نیست!
این کد های ذهنی توعه که درب داغونه!
اون هارو درستش کن!
جلسه ی 26 ثروت شد تمرین امشب که دوباره بهش گوش بدم،اینم نوشتم که شاید برای کسی هدایت داشته باشه…
تلگراف،فرتیش
سلام سعیده ی عزیز
نمیشد که مستقیم به کامنتت پاسخ بدم و اینجا در جواب به یک کامنمت دیگه برات نوشتم
بی نهایت ازت سپاسگزارم که پیامت رو گوشم رسوندی
با تمام وجودم ممنونتم
حتما در بهترین زمان و بهترین شرایط به اگاهی های دوئره دسترسی پیدا خواهم کرد
و ممنونم که برام از سوره ی اعراف نوشتی
حتما بهش نیاز دارم . حتما پاسخی اونجا نهفته است که باید برم عمیق تر درکش کنم
ممنونم ازت سعیده ی عزیز
برات بهترین ها رو ارزو میکنم
برای خودت
و دوقلوهای نازنینت
سلام به روی ماهت حمیدرضا جان ازت سپاسگزارم بخاطر تمام کامنتهای که تا به امروز باهامون به اشتراک گذاشتی خط به خط کامنتت و که خوندم انگار داشتم وجودمو رو به روی ایینه میدیدم و درونمو جلو چشام گذاشتن هر منطقی که نوشتی بخاطرش خودتو برتر از بقیه دونستی دقیقا اون منطقهای منم بوده و هست که خیلی محکم درونم فریاد میزنه من برترم بخاطر همین دلایلی که گفتی….
باتمام وجودم دوستت دارم دوست خوبم و به دستای پرمهرخدا میسپارمت که به اسانی در مسیر توحیدی قدم برداری و رشد کنی
سلام حمید جان
چی کار کردی شما ناخواسته که واقعا از ته دل گریمو درآوردین هنوزم دارم گریه میکنم بخدا
چقدر با اصالت و خالص این کلمات و احساسات رو بیان کردین
چقدر نیاز داشتم به این بیرون ریختن خودم تو این چند روزی.
نخواستم فقط ظاهری بیام تحسین کنم و کلمات پر کنم و برم
بلکه واقعا احساسم دگرگون شد واقعا گریم ناخواسته بند نیومد
واقعا نیاز داشتم به یک تغییر مجدد برای شروعی دوباره اوج گرفتن که معمولا این تحولات و اوج گرفتن با یک رنج با یک تمرکز و از همه مهمتر شوق دیدن یار آدم هدایت میشه و یهو متوجه میشه داره یه اتفاقاتی صدا میکنه اون بیرون
ولی درونم اول اون بمب اتفاق افتاده بعدا صداش در بیرون درمیاد
چقدر راست میگین وقتی ادم حتی برای حرکت در مسیر درست برای اینکه واقعا تصمیم داری آدم خوب و مناسب و موثر و مسلم و توحیدی باشی اگر ترمز ذهنی چندین ساله داشته باشه که محکم بهش چسبیده باشی برای این هدف خوب و درست باید با زور و تقلا و زحمت پیش بری
ولی به محض شل کردن آسون تر و راحت تر میشه لیز میخوری
ولی به هر حال خدا هر آن هدایت گر و محافظت کننده از شر شیطان و نفس مون هست
همین کامنت شما همین احساسات دلی همین زمان ارزشمند همین شوق حرکت صادقانه و پذیرش و تسلیم نشانه حمایت و لطف الهی ست.
با اینکه من چند روز پیش فکر کنم سه شنبه بود این فایل رو گوش داده بودم با دقت، دیشب حدود ساعت 10:30 خوابیدم و نصف شب از خواب یهو بیدار شدم، و نیاز به راهنمایی و پرسشی داشتم که کدوم هدف رو اولویت قرار بدم با توجه به اینکه دارم روی سلامتی پیش میرم ای خدا، تو بهم بگو من واقعا نمیدونم، اومدم زدم این فایل بعنوان پاسخ اومد
گفتم با اینکه چند روز پیش شنیده بیام امروز دوباره بشنوم و نکاتش رو بنویسم و کامنت ها رو مشغول به خوندن تمرکزیش بشم
الحق و الانصاف باعث تحول و ورودی مناسب میشه این تمرکز.
همیشه حکمت و دلیلی وجود داره و هر لحظه داره یک اتفاقی میفته اگر چشمان خود را باز کنیم تا بتوانیم خوب تر و شفاف تر ببینیم و دستمون رو از روی گوش هامون برداریم تا راحت بشنویم. همیشه داره اتفاق میفته مثل حرکت مولکول های اکسیژن.
واقعا از شما از ته قلبم ممنونم
و صمیمانه و عاشقانه دلی آرام، لبی خندان و توحیدی و خوشی های عمیق و پایدار و پربرکت براتون میخوام.
هنوزم اشکام واقعا بند نمیان
به امید دیدار.
سلام راحله عزیز
نمیدونم چرا قابلیت پاسخ به کامنت شما برای من غیر فعال بود و من نتونستم مستقیم به کامنت شما پاسخ بدم و گفتم همینجا بنویسم براتون
اول از شما ممنونم
بخاطر لطفتون
در مورد سوالتون در مورد احساس ارزشمندی و غرور،
باید بگم من خودم تو این مساله بشدت گیر دارم
تنها چیزی که میتونم بگم اینه که حداقل میدونم این دو تا هیج ربطی بهم نداره و دو تا مساله کاملا مجزاست ، واقعا همین ،
خودم دوست دارم به درکی برسم که بتونم بدون احساس بد ، خودمو ارزشمند بدونم و خودنو دوست داشته باشم ،
امیدوارم خدا هدایتم کنه.
و اما در مورد کلمه ” اقام ”
این بررسی هاییه که برای خودم انجام داده بودم و اینجا براتون مینویسم امیدوارم بدردتون بخوره
با توجه به اینکه این ریشه 597 بار در قرآن اومده پس معنا و مفهوم بسیار گسترده ای داره،
بقول استاد اغلب کلمات قرآنی سک معنی ندارند بلکه با توجه به ایات و کلمات قبل و بعد میشه به یک درک یا مفهوم رسید و نمیشه تو یک کلمه معنیش کرد
این ریشه که در واقع ” ق و م ” هست به اشکال مختلفی اومده که هر کدوم معنای متفاوتی هم داره
من همشو مینویسم :
البته من اول مواردی رو مینویسم که احتمالا خیلیا در موردش شبهه ای ندارن و در آخر ” اقام ” رو توضیح میدم ،چون تمام حرف و حدیث ها در مورد همین کلمه هستش
استقام :
حالا در قرآن با پسوند ها و پیوندهای متفاوتی اومده ولی در کل به معنای استقامت ورزیدن
مثلا میگه اونهایی که ایمان آوردند به یگانگی خدا و سپس بر این اعتقاد استقامت ورزیدند
تقویم :
ما انسان را خلق کردیم در احسن تقویم یعنی در موزون ترین متعادل ترین و شایسته ترین حالت.
قائم :
مثلا میگه او قائم به صلاه بود.
یعنی ایستاده به نماز ، به پا خواسته به نماز
با در ایات دیگری به معنای پابرجا و استوار یا سرپا اومده
مثلا شهرهایی نابود شدند و شهرهایی هنوز پابرجا هستند
قوام:
به معنای اعتدال ، میکه اونهایی که وقتی انفاق میکنند نه تنگ میگیرند نه زیاده روی ، بلکه اعتدال دارند در این کار.
قوم :
به معنای امت یا گروه
مثلا قوم نوح یا عاد یا ….
قوّام :
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ
نظر شخصی من اینه که این در زمانپیامبر صدق میکرده و الان خیلی کاربرد نداره ،
چون یک بار هم بیشتر نیومده جزو ایات محکم نیست
ولی بهرحال به این معنیه که مردان برتریهای دارند نسیت به خانم ها
،
یا در جای دیگه میگه
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ
یعنی بپا دارنده عدالت باشید
عدالت محور باشید
قیام :
فَمَا اسْتَطَاعُوا مِنْ قِیَامٍ وَمَا کَانُوا مُنْتَصِرِینَ
به معنای برخاستن هستش
قیامه :
یعنی روز بپاخاستن ، روز رستاخیز
قَیِّم :
به معنای استوار و پایدار
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ
مستقیم :
به معنای درست و راست
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
مَقام ، مُقام :
به معنای جایگاه
وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ
یا
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ
مقیم :
به معنای ساکن ، یعنی ساکن شدن در چیزی ، یا پایدار و باقی
یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنْهَا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِیمٌ
یا
مشاهده آیه در سوره
یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ
یا
رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاهِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی ۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ
قُم :
حالت امری یا دستوری داره
قُمْ فَأَنْذِرْ
یا
قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا
برخیز یا بپاخیز
و بالاخره
اقام :
که پر کاربرد ترینش همون عبارت اقام الصلاه هستش
یعنی بپاداشتن صلاه، رو آوردن به صلاه، اقدام کردن به صلاه، مقیم بودن یعنی ساکن شدن در صلاه که حضرت ابراهیم از خدا میخاد
یا به معنای اقدام کردن ،آهنگ کردن ، مبادرت کردن ، انجام دادن ،
عمل کردن ،
در کل میشه گفت ، وقتی صلاه رو یک عمل ایستاده فرض کنی ، تنها معنی که از این عبارت میشه درککرد همون ایستادن به نمازه
اما وقتی درک کنی صلاه مفهومی گسترده تر از یک عمل فیزیکی داره ، متوجه میشی ، درسته در زمان پیامبر نماز به این شکل خاص انجاممیشده ولی این نربوط به زمان پیامبر بوده ،
نماز در زمان مسیحیت هم شکل خاص خودشو داشته
احتمالا در زمان ابراهیم هم شکل خاص خودشو داشته
نمیشه نماز پیامبر رو نقض کرد یا منکر شد
ولی وقتی صلاه رو درک کنی میبینی اون حرکات یه حالت سمبلیک داشته ،
مثل وضو مثل غسل مثل تیمم ،
یه زمانی مردم بهداشت رو رعایت نمیکردن ، باید دستور داده میشده که اینطوری غسل کنید ، حالا چرا اون آداب و ترتیب مهمه؟
بخاطر تفکیک کسانی که مطیع بودن و اونایی که مطیع نبودن
بسیاری هز مفاهیم در قرآن یه حالت قراردادی داره ، یعنی یه جور نشانه اس ، یه جور اتمام حجت بحساب میاد ،
ولی وقتی زمان گذشته ،انگار اصل از یاد رفته و اون نشانه ،شده اصل
مثلا موضوع ناقه صالح
صالح میگه اگر قصدتون تبعیت از منه یه روز شما از چشمه آب بخورید یه روز این ناقه.
اگر غیر ازین عمل کنید یعنی شما فصد تبعیت و ایمان و سرسپردگی ندارید ، اونها هم چون دقیقا قصد تبعیت نداشتند ناقه رو میکشن ،
یعنی کاملا اعلام میکنن که ما اصلا قصد ایمان نداریم
حالا شما برید تحقیق کنید که چقدددددر در باب فضیلت شتر کتاب و مقاله نوشته شده
انگار موضوع اصلی اون شتره بوده
درصورتی که اگر مثلا اونزمان خرس پاندا وجود داشت ممکن بود صالح بگه این پاندا رو نکشید و بهش آب بدید
حالا هم موضوع همینه
غسل ،وضو ،تیمم ،نماز ، این ها نشانه هایی برای ایمان بوده
یعتی برای اینکه در 5مل نشون بدی ایمان داری باید اینطوری عمل میکردی
تا تفکیک بشی از قوم کافر
الان با وجود اینکه ما هر روز با شامپو خودمون رو میشوریم آیا واقعا غسل خنده دار نیست ؟ آیا وضو یا تیمم خنده دار نیست ؟
آقا مثلا تو جاده ای دستشویی وجود نداره ؛ آیا با دستمال مرطوب نمیشه خودتو تمیز کنی؟ آیا زمان پیامبر دستمال مرطوب یوده ؟
نبوده دیگه ،الان که هست باید از گزینه بهتر استفاده کنی
زمانپیامبر حج بوده صلاه بوده و….
تمام اینها یک دلیل داشته ،
لعلکم یرشدون
لعلکم یتقون
لعلکم یتفکرون
لعلکم …..
مهم نتیجه ای هست که قرار بوده حج ایجاد کنه
حج برای اتحاد یا برای درک وآگاهی بوده ،
الان آگاهی در حج وجود داره ؟
الان اتحاد اصلا معنایی داره؟
مهم مفهومه حجه
الان برای من این سایت حج بحساب میاد
در قرآن یه ریشه ای وجود داره به اسم ” ف ر ض ”
همون چیزی هست که بهش فریضه میگن ، یعنی واجبات
من بررسی کردم ،کلا چهارده بار در قرآن اومده
تمام موارد در مورد شخص پیامبر هستش ،یا دقیقا مربوط به شرایط و زمان پیامبره ،
اگر مطالعه کنید خودتون متوجه میشید ،
و اما یک ریشه دیگه در قرآن هست به اسم ” ک ت ب ”
میگه ما بر تو کتاب کردیم
کتب علیکم …..
اگر دقت کنید در مورد کتب ، یک کار خاص توصیه نشده بلکه یک مجوعه کار گفته شده
مثلا میگه کتب علیهم القصاص ،
میگه بر شما کتابت شد قصاص یا اینکه بجاش دیه بگیرید یا اینکه عفو کنید
در اغلب موارد ، وقتی صحبت از کتب شده چند تا آپشن هم ارائه داده که البته باز این آپشن ها هم برای زمان پیامبر بوده
ولی اگر مفهومش رو درک کنی میتونی کارهایی انجام بدی که همون نتیجه رو بده ولی متناسب با زمان حال باشه
مثلا میگه کتب علیهم الصیام
مترجمان معنی کردند روزه بر شما واجب شد
اما واجب نشد ، بلکه کتاب شد
چون در ادامه آیه میگه بر شما کتاب شد روزه بگیرید یا صدقه بدید یا برده آزاد کنید یا طعام بدید یا …
یعنی باز هم خدا چند تا انتخاب داده
در آخر آیه میگه لعلکم تتقون
یعتی قرار شما اینکارها رو بکنید تا کنترل ذهن داشته باشید
حالا در زمان ما آیا برده هست ، آیا فقط باید طعام بدی ؟
الان میشه گفت مثلا میخای کنترل ذهن کنی برو یوگا ، برو آهنگ بیکلام گوش کن ، برو سپاسگزاری کن ، برو یه فایل گوش بده برو تو طبیعت راه برو
خلاصه یک کاری یکن تا بتونی ذهنت رو کنترل کنی
واقعا بقول استاد خدا خیلی منطقی گفته ها ولی ما درست درکش نکردیم
در مورد صلاه ما نه فرض و نه کتب داریم در قرآن
یعنی اصلا واجب نیست ،
بلکه قرار که یه کاری انجام بدیم که برای خودمون خوبه
حالا این آیه رو ببینید
فَإِذَا قَضَیۡتُمُ ٱلصَّلَوٰهَ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ قِیَٰمࣰا وَقُعُودࣰا وَعَلَىٰ جُنُوبِکُمۡۚ فَإِذَا ٱطۡمَأۡنَنتُمۡ فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰهَۚ إِنَّ ٱلصَّلَوٰهَ کَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ کِتَٰبࣰا مَّوۡقُوتࣰا
چون نماز را به پایان بردید خدا را ایستاده یا نشسته و یا به پهلو خوابیده یاد کنید. و چون از دشمن ایمن گشتید نماز را تمام ادا کنید که نماز بر مؤمنان در وقتهاى معین واجب گشته است
البته واجب نشده بلکه اینجوری معناش کردند
گفته کتاب موقوتا
وقتی از کتب استفاده کرده یعنی یکی از راه هاش اینه
اینکه در زمانهای معینی اینکارو انجام بدی فریضه نیست بلکه کتابته
هر وقت دوست داری انجام بده
نشسته ،ایستاده ، خوابیده
واقعا درگ صلاه کمک میکنه بحای اینکه درگیر فرعیات بشی به اصل بپردازی
مهم داشتن یک ارتباط درونی با یک نیروی قدرتمنده، یعتی رو آوردن و توحه کردن
حالا به ابراهیم یجور عیسی یجور ،محمد یجور ،
الان هم میشه اونطوری که راحت تری و بهت احساس بهتری میده این ارتباط رو برقرار کنی
این درک کلی من بود.
امیدوارم براتون مفید باشه راحله عزیز.
در پناه خدا باشی دوست عزیزم.
سلام حمیدرضا ی عزیز
پاسخ ارزشمند تون الان به دستم رسید
و یک بار خوندم
بدون اغراق عرض میکنم باید صدبار بخونمش
همین ابتدا بسیار و بسیار و باز هم بسیار سپاسگزارم بابت اینکه وقت گذاشتین و پاسخی دادین تا ذهن منطقی من خلع سلاح بشه و بپذیره واقعا چه کردین ️
چقدر این نگاه به جان ادم میچسبه . یعنی به نظر من این نگاه درست ترین نگاهیه که میشه به آیات قرآن داشت و البته پیرو آموزش صحیح استاد مون هست و کاملا با نکاه توحیدی که از استاد آموختیم هماهنگه
درباره غرور و ارزشمندی من یکم تو فکر بودم که این مدت به آیات تکبر بر میخورم و بیشتر از خدا درخواست کردم که هدایتم کنه خاشع تر و تسلیم تر و سپاسگزارتر باشم مثل این آیه
الأعراف
إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتَّىٰ یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ
ﻗﻄﻌﺎً ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﻭ ﺍﺯ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻜﺒّﺮ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ ، ﺩﺭﻫﺎﻱ ﺁﺳﻤﺎﻥ [ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﺰﻭﻝ ﺭﺣﻤﺖ ] ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ، ﻭ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺷﺘﺮ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺳﻮﺯﻥ ﺩﺭﺁﻳﺪ ! ! [ ﭘﺲ ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﻭﺭﻭﺩ ﺷﺘﺮ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺳﻮﺯﻥ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ، ﻭﺭﻭﺩ ﺁﻧﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ; ] ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﮔﻨﻬﻜﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻛﻴﻔﺮ ﻣﻰ ﺩﻫﻴﻢ .(4٠)
و در ادامه باز ایه 15و 16 سوره فجر بیشتر منو به فکر فرو برد که خدایا پس چی درسته
البته ترجمه ها بسیار ایراد دارن .
درباره اقام بی نهایت ممنونم که برداشتتون و برام نوشتین باید بادقت بیشتری پاسختونو بخونم
در هر حال کامنت الان من فقط برای تشکر هست و حتما در ادامه براتون خواهم نوشت.
از اینکه چنین دوستان خوب و آگاهی دارم خداوند رحمن را شاکرم.
از خداوند هدایت خواست که از آیات قرآن برای تشکر از سخاوت شما بنویسم و این آیات اومد
نووش جانتون
النبأ
إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا
ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﻭ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻲ ﺍﺳﺖ .(٣١)
حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا
ﺑﺎﻍ ﻫﺎﻳﻲ [ ﺳﺮﺳﺒﺰ ﻭ ﺧﺮم ] ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ(٣٢)
وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا
ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻲ ﻧﻮ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻭ ﻫﻢ ﺳﻦ(٣٣)
وَکَأْسًا دِهَاقًا
ﻭ ﺟﺎم ﻫﺎﻳﻲ ﻟﺒﺮﻳﺰ [ ﺍﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﻃﻬﻮﺭ ](٣4)
لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا کِذَّابًا
ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﻪ ﺳﺨﻦ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺍﻱ ﻣﻰ ﺷﻨﻮﻧﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻭ ﺗﻜﺬﻳﺒﻲ .(٣5)
در پناه خدا باشید
آقای ثانی عزیز سلام از شما سپاس گزارم بابت به اشتراک گذاشتن آگاهی ودرکتون از قرآن و قوانین با ما
واقعا چقدر خداوند همه چی رو ساده و آسون کرده و دست ما رو باز گذاشته و چقدراین مذهبیون همه چیو پیچیده کردن و من هم بدون هیچ تحقیقی فقط تقلید کردم. چقدر همیشه عذاب وجدان داشتم برای نماز وروزه و غسل و همه چی.قبلا که به صورت سنتی نماز می خوندم و شنیده بودم که اگه یه اَرواُبگی معنی کلمه عوض میشه و شاید یه حرف زشتی بشه که به خدا میگی با خودم میگفتم یعنی خدا منظور اصلی منو نمی فهمه.؟یااگه انگشت پام یکم کج و صاف بشه چی میشه که نماز باطل میشه یا مهرم پشت رو باشه و همه عمرم به قول شما اصل نماز تو حاشیه بود و فقط این فرعیات مهم بود یااین غسل که نصف شب توی این سرما و درد سر من انجام بدم به چه درد خدا می خوره که واجب کرده؟ یا برای وضوچه فرقی براش داره که آب یکم بالابره وضوباطل یا مسح سر یکم عقب جلو بشه باطل چرا دوست داره آنقدر به همه چی گیر بده ولی جرات پرسیدنش رو هم نداشتم و همونو ادامه میدادم با استاد که آشنا شدم و یکم درکم بهتر شد اینجور عبادت کردن رو گذاشتم کنار ولی همیشه ته ذهنم بازم انگار نگرانی داشتم الان که کامنت شما رو خوندم بازم درکم بهتر شدحمید آقا بعضی وقتا واقعا میترسم که نکنه بمیرم و بفهمم که کلا بشم مثال اونایی که خدا گفته فکر میکنند که راهشون درسته در صورتی که کلا مسیرو اشتباهی رفتن و کل اعمالشون مثل خاکستری روی سنگه که یه باد اونو توی هوا پخش کنه. واقعا خدا اگه هدایتم نکنه حتما از گمراهان خواهم بود.
درآرامش کامل شاد و سلامت باشید
سلام جناب امیری
وااای که یاد چه خاطراتی افتادم ،سال 88 یه سرمای بسیار زیادی تو منطقه ما آوند که تقریبا هفتاد درصد لوله آب خونه ها ترکید
خونه ما هم لوله ها ترکید
دقیقا یادمه صبح روز جمعه حدود چهار صبح بیدار شدم ، و دیدم نیاز به غسل دارم که برم دعای ندبه
حالا فکر کنید آب وجود نداره
فقط چند تا بیست لیتری آب تو پارکینگ بود که اونها هم یخ زده بود چون هوا تقریبا پونزده درجه زیر صفر بود.
نصف شب یواشکی دور از چشم خانواده ، پیکنیک بزاری تو پارکینگ که یخها ی بیست لیتری باز بشه و ببری تو حموم ، در نهایت در حد مرگ بخاطر سرمای هوا به خودت آسیب بزنی که میخای غسل کنی که بری دعای ندبه که دنبال امام زمان بگردی خخخخ
خدایا فقط میتونم بگم شکرت
همین
سلام دوست عزیزم آقای حمیدرضا
بسیار سپاسگزارم که نتایج بررسی های خودتون در قرآن رو اینجا به اشتراک می گذارید به خصوص قسمت معنی کلمه کتب که تا حالا دقت نکرده بودم که می تونه معنی این کلمه چیز دیگه ای باشه.
دوست عزیز سوالی از شما داشتم
البته می دونم این سوالات حاشیه هستن
اما ذهنم رو مشغول کرده چون سالها نماز خوندم و با اینکه می دونستم این نماز هیچ تاثیری روی من نداره اما حالا دنبال یه منطق می گردم که الان نماز نمی خونم گناه کبیره نکردم
از شما می خوام نظرتون رو بفرمایید یکی نظرتون راجع به آیه6 سوره مائده چی هست؟ که گفته هنگام نماز به این صورت وضو بگیرید یعنی مشخص کرده که باید قبل نماز وضو بگیریم یعنی اگر ما برداشتمون از صلاه همون باشه که شما میگید هر جا و در هر حالتی این صلاه اتفاق می افته اما اینجا میگه که اذا قمتم الی الصلاه یعنی هرگاه برای نماز برخاستی
و در آخر میگه خدا نمیخواهد در تنگنا باشید بلکه میخواهد پاکتان سازد.
منظور همون تمیزی جسم هست یا روح؟
سلام مرضیه عزیز
فکر میکنم جواب این سوال شما تو همون کامنت قبلی هست
چون من معتقدم که اصلا نمیشه شکل خاص نماز خوندن پیامبر در زمان خودش رو منکر شد
پیامبر به وضوح با اداب خاصی نماز میخونده. قبلش وضو میگرفته و ….
ولی مساله اینه که باز هم نمیشه پیامبر رو از شرایط زمانش جدا کرد
ببینید ما در ایاتی داریم که خدا به پیامبر میگه اگر مشرکین یا کافران ( دقیقا یادم نیست کدومشون) از دنیا رفتند بر جنازه اونها نماز نخون
یعنی نماز فیزیکی در زمان پیامبر وجود داشته و احتمالا برای اون قوم موثر هم واقع میشده اما مساله اینه که ایا اگر مفهوم صلاه رو درک کنیم همون نماز با همون اداب به همون شکل الان برای من با این زبان با این فرهنگ با این شرایط موثره؟ من که خودم شاگرد اول مکتب مذهب بودم میگم خیر .نیست.
نه تنها موثر نیست بلکه مخرب هم هست.چرا مخرب؟ چون یک عمل لغو و بیهوده در بهترین حالت که اسیبی نرسونه بالاخره وقت و انرژی و تمکزت رو میگیره.
چرا خدا میگه به مرده های کافران نماز نخون؟
ایا حرکت بدن به شکل خاصی که در نماز انجام میشه تاثیری بر یک جسد بیروح داره؟
دولا راست شدن یک نفر بر جنازه یک نفر دیگه چه تاثیری قرار بزاره؟
البته تمام اینها نظز منه ها. شاید تمام دنیا مخالفش باشند. ولی من که الکی به این منطق نرسیدم.هزاران ساعت وقت گذاشتم.
به نظر من انچه در نماز پیامبر مهم بوده همون قرار داد ها بوده. همون نشانه ها بوده
نماز پیامبر نشانه تسلیمش در برابر خدا بوده
نشانه تفکیک پیامبر و تبعیت کنندگان پیامبر از قوم کافر بوده
اصلا بیایم برگردیم به ابتدای خلقت
خدا به ادم و حوا میگه به درخت نزدیک نشید
ایا مساله اینجا اصلا درخته؟
نه . درخت یک نشانه ست . بحث ، بحث تسلیم بودن و خاشع بودن در برابر هدایت های خداست
مثلا اگر تو اون فضا یه مبل میبود. ممکن بود خدا بگه به اون مبل نزدیک نشید
یا بگه مثلا به اون گربه به اون صندلی به اون دمپایی نزدیک نشید
مساله اون جسم نیست
مساله تبهیت از هدایت خداست
درخت فقط یک نشانه است
ناقه صالح یک نشانست
سکوت زکریا یک نشانست
نماز پیامبر یک نشانه است
ترک هاجر و ابراهیم یک نشانه است
سخن گفتن عیسی یک نشانه است
نشانه درک تسلیم بودنه
این نشانه ها به اقتضای زمان فرق میکنه
مهم اون خاشع بودن در برابر هدایته
که این تسلیم بودن برای شما یک نشانه داره برای من یک نشانه داره برای هر انسانی یک نشانه داره
ما نباد پیامبر رو جدا از زمان زیستش جدا کنیم
خدا در قران میگه وقتی قراردادی مینویسید حتما اون رو مکتوب کنید
اون زمان احتمالا روی پوست حیوان مینوشتن
ایا الان باید روی پوست مکتوب کنیم وگرنه گناه کبیره کردیم؟
الان محضر و وکالتنامه و وکیل وجود نداره؟ ایا اینها مبتنی بر زمانه ما نیست؟
بقول خودتون در اخر ایه میگه این برای اینه که شما مطهر بشید
وضو برای تطهیر اومده
حالا شما دوش بگیری یا غسل کنی فرقی داره؟
در زمان پیامبر بله فرق داشته. چون مساله شخصی نبوده بلکه قومی قبیله ای و اجتماعی بوده
غسل کردن با اون اداب خاص بازتاب اجتماعی داشته.تعدد مسلمین بازتاب اجتماعی داشته. الان چی؟
نماز با اون اداب بازتاب اجتماعی داشته. الان چی؟
صلاه چیزی فراتر از نماز بوده که اون اداب حکم تبلیغ و رسانه رو داشته. حکم یک رویداد یا ایونت رو داشته
حج مثل یک ایونت عمل میکرده
جنبه رسانه ای داشته
الان چی؟
یک زمانی پیامبر باید این ایونت ها رو برگزار میکرده تا کلام خدا به گوش همه برسه که فردا روزی کسی نگه من گمراه بودم ، توی پیامبر واسه چی کلامت رو به گوش همه نرسوندی
الان کلام خدا به گوش تمام مردم دنیا رسیده
از حج یک پوسته ظاهری مونده
ایا اون پوسته به اندازه سر سوزنی تاثیر داره؟
فکر نمیکنم داشته باشه
دو روز دیگه رویدادی در امریکا برگزار میشه که سامسونگ طبق سنت هر ساله از سری اس گوشیهاش رونمایی میکنه
این برای اینه که به دنیا بگه من سری اس 25 رو وارد بازار کردم اییییی مردم دیگه اس 24 نخرید
ایا هر روز این کارو انجام میده؟ نه دیگه . یک بار برگزار میشه
از فردا مردم یا مستقیم این برنامه رو دیده بودن و مطلع شدن یا خبرهاشو میخوننو مطلع میشن
الان همه دنیا مطلع هستند که خدا چیه خدا کیه .
دیگه هر کسی هر طور دوست داره عمل میکنه.
من فکر میکنم درک ماهیت یک مساله بیشتر کمک میکنه تا ما صرفا نخایم یک عمل فیزیکی رو موثر بدونیم در روند زندگی مون
البته این که شما گفتید این ها حاشیه است . نظر من اینه که نه حاشیه نیست. ممکنه این مساله واسه یه ادمی که اصلا نمیدونه نماز چیه حاشیه باشه . اما برای مایی که اصل و اساس همه چیز رو ، اصل دین و قران رو ، نماز و حجاب و …. معرفی کردن نه تنها حاشیه نیست بلکه یک اصل بسسیار مهمه
چون تا زمانی که با احساس گناه نماز رو نخونی قدرت اون احساس بد و احساس گناه انقدر زیاد هست که فلجت کنه و بهش عذاب وجدان بده
نه بخاطر این که اون نماز اصله بلکه بخاطر این که به ما گفتن نماز اصله
براتون بهترینها رو ارزو میکمنم دوست عزیزم
در پناه خدا باشید.
نشانه ی تسلیم بودن
سلام آقای حمیدرضا عزیز بسیار سپاسگزارم ازتون بابت پاسخ ارزشمندتون
بله کامنت قبلی بسیار عالی بود و به خصوص تفاوت فریضه و کتب رو گفتین خیلی برام راهگشا بود
آره شما میگید نماز بوده ولی به این شیوه در زمان پیامبر که بسته به شرایط زمانه بوده و از کلمه صلاه در قرآن برداشت میشه که یه چیز قراردادی نیست بلکه بستگی به فرد داره که چه طریقی رو برای صلاه انتخاب کنه.
به قول استادمون میگفتن شما که تاریخ می خونید باید بدونید نمی تونید هیچ دوره تاریخی رو با دید امروزی قضاوت کنید و تجزیه و تحلیل کنید اول باید زمان و جامعه ای که حادثه رخ داده رو بشناسید.
تحلیل شما بسیار عالی بود دوست عزیزم
باز هم بسیار متشکرم
سلام آقا حمیدرضا
امیدوارم خوب باشید
امروز به لطف خداوند از کل کامنت ارزشمنتون یادداشت برداشتم تا راحت تر بخونم و بتونم تو ذهنم دسته بندی مرتبی ازش داشته باشم
ماها هر کدوممون به نسبتی که مذهبی تر بودیم باگ های ذهنی و برداشت های اشتباه بیشتری نسبت به خداوند و قرآن داریم.
اون فردی که مذهبی نبوده مثل آدمی که هیچوقت وزنه اشتباه نزده حافظه عضلاتش پاکه و اگر از همون اول پیش مربی کاردرستی بره از ابتدا با حرکات درست ورزش میکنه و راحت تر به نتیجه میرسه
حالا ماهایی که مذهبی بودیم انقدر پیچ و مهره اشتباه و زنگ زده داریم که کلی زمان میبره تا با آموزش های صحیح استاد حافظه سلول هامون درست برنامه ریزی بشن.
رنگهای سفید روی کاشی های سیاه
یادمه اون قدیم ها هیچوقت با نماز ارتباط نمیگرفتم … یا انجام نمیدادم و عذاب وجدانشو میکشیدم یا از سر ترس از جهنمو قضاوت خانواده انجام میدادم که منم بچه خوبه باشم ولی دوسش نداشتم
بعد که با استاد جان آشنا شدیم دیدم که عه یکی اومده داره ی چیزی میگه که با قلب من هماهنگ تره
یکی آمد که حرف عشق و با ما زد …..
زود فهمیدم خودشه زود فهمیدم جای درستی اومدم
مفاهیم ارزشمند تری از حاشیه ها رو گفت … توحید ، تسلیم ، صلح ، توجه به خوبی همه ادم ها و موقعیت ها و فراوانی و کلی مفهوم اصل
واقعا که الحمدلله علی ما هدانا
خلاصه که درک اینکه چرا اصلا ی کاری را انجام میدیم خیلی روش عاقلانه ای که به اصل بپردازیم به جای همه ی حاشیه ها که آب وضو برگشت بالا و باطل شد پس دوباره و سه باره وضو بگیریم
الان که اینا رو میگم کلی خاطره یادم میاد که بهم ثابت بشه مسیر ، مسیر درستیه
شاید الان بیام به خاطر کنترل ذهن و کنترل نفس انتخاب کنم که کاری شبیه کارهای قبل انجام بدم مثل روزه ولی اینکه تفکر پشت موضوعه و من به این نتیجه برسم خیلی ارزشمنده تا اینکه منم روز قیامت بگم من خودم رو به دین پدرانم یافتم و تفکر نکردم ولو همون کار و کنم
چیزی که بارها در قرآن اومده که تفکر کنیم
امید که خدا سعی ما رو بپذیره
بخشی از مناجات بایزید بسطامی
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ،منی و مائی بود .منی از میان بردار تا منیت من ،تو باشد و من هیچ نباشم .
الهی ،تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ،کمتر از همه ام
اگر مرا از اهل چیزی خواهی گردانید ،از اهل شمه ای از اسرار خود گردان و به درجه دوستان خود برسان .
الهی ناز به تو کنم و از تو بتو رسم .چه شیرین است روش افهام تو درراه غیب ها و چه عظیم است حالتی که خلق نتوانند کشف کرد و زبان وصف آن نداند و این قصه بسر نیاید .
المائده
وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنبِیَاءَ وَجَعَلَکُم مُّلُوکًا وَآتَاکُم مَّا لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِینَ
ﻭ [ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﻮﺳﻲ ﺑﻪ ﻗﻮﻣﺶ ﮔﻔﺖ : ﺍﻱ ﻗﻮم ﻣﻦ ! ﻧﻌﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻧﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﺎﻥ ﺳﺎﺧﺖ ، ﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﻱ ﻭﻳﮋﻩ ﺍﻱ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩ .(٢٠)
در پناه خدا باشید.
سلام به برادر عزیزم امیدوارم حالت عالی باشه
من این کامنت زیبای شمارو چندین بار میخوندم و هی یاد خودم میوفتادم و کلی مثال برای خودم میزدم تا بتونم بهتر بشم دوست داشتم تجربیاتمو بنویسم تا بازم یادم بمونه
من درگیر اعتماد بنفس کاذب بودم و احساس خودبرتری نصبت به همه داشتم توی ذهنم این بود بقیه نمیفهمن و من فقط میفهمم
با همه دشمن بودم و کلی مشکل داشتم
مخصوصا با همسر عزیزم توذهنم این بود که من خوبم چون زیباترم من خوبم چون مرتب مسواک میزنم من خوبم چون ده سال سنم از همسرم کمتره من خوبم چون پدرم وضعش از همسرمو خانوادش بهتره من خوبم به همه دلایل من خوبم چون تونستم سیگارو مواد مخدرو ترک کنم من خوبم و من خوبم
انقدر درگیراین بیماری شدم که بخودم اومدم دیدم به همسرم خیانت کردم و من موندمو یک اقایی که مدام منو تهدید میکنه من موندمو ترسها من موندمو اعتماد بنفس کاذبم من موندمو خودکشی و بیمارستان و درگیری با دعا و دعانویس…….
من تغیر کردم من زندگیمو خودمو ساختم با این اصل که
همه ما خوبیها و بدیهایی داریم و این منم که میتونم به زیبایی های ادمها توجه کنم
با این اصل که جوری با بقیه رفتار کنم که دوست دارم باخودم رفتار بشه
من تو خیابون یک ماشین زد به ایینه ماشینمون و در رفت و همسرم پیچید جلو خانومه بنده خدا راننده خیلی ترسیده بود میخ کوب شده بود زنه. من انقدر خشن بودم با مشت زدم ایینه ماشینشو شکستم اگر اون خانوم با خودش در صلح باشه من هیچ اسیبی به اون نزدم فقط دست خودم خیلی درد گرفت من این اصلو فهمیدم با خشمی که به ادمها دارم به خودم ضرر میزنم من فهمیدم ارامش فقط به نفع منه من باید خودمو بشناسم و جوری حرف بزنم و جوری عمل کنم بعدن پشیمون نشم و مدارم پایین نیاد
میرفتم کلاس کنگفو و بوکس و تصور میکردم مردمو دارم میزنم کسی کوچکترین چیزی میگفت درگیری میشد بقول مادرم قبلن یک سگی بودم که نمیشد حتی بهم سلام کرد
همش به بدیهای ادما نگاه میکردم و با کوچک کردن اخلاقیات و چهره ادما سعی میکردم به خودم احساس بهتری بدم ادمهایی که از نظر من چهره زیبایی داشتنو تحویل میگرفتم و کسی که از نظرمعیارهای من زشت بودنو باهاشون بد رفتار میکردم
پر از خلا و خشم و حسادت و کینه بودم چون خودم پوچ بودم چون خودم هیچ بودم چون خودمو مقایسه میکردم چون خودمو دوست نداشتم( نمیگم صد در صد خوب شدم ولی ارامش قشنگی دارم)
الان تا میام با مردم بحث کنم سریع لحظه ای میگم بنده خدا جای پدرمه جای مادرمه جای خواهرمه جای برادرمه
مگه همه اشتباه نمیکنن مگه خودم تا حالا اشتباه نکردم که بیام قضاوت و غیبت کنم ( حاظر نیستم ارامشمو با چیزی عوض کنم ) و جوری حرف میزنم و جوری به ادمها نگاه میکنم که دوست دارم با خودم همون برخورد بشه الان همه منو دوست دارن هرجا میرم از شخصیتم از رفتارم از چهره و اندامم تعریف میشه .
من برای تمرین که با ادمها در صلح باشم اینکارو کردم هرجا رفتم و هرکیو دیدم ازش تعریف کردم مثلا رفتم مغازه لباس بخرم به فروشنده گفتم چقدر شما زیبایین چقدر خوش برخورد هستین و همیشه میگم روز خوبی داشته باشید. اسنپ میگیرم از دست فرمون و تمیزی ماشین راننده تعریف میکنم . مهمانی جایی میرم هرچی زیبایی ببینم تعریف میکنم مثلا چقدر موهاتون زیباست چقدر لبخندتون انرژی بخشه چقدر لیوانای خونتون شیکه. من این فرکانسو فرستادم و خودمم همیشه از بقیه تعریف میشنوم این کارم باعث شده با انسانها توی صلح برم خشمم کم بشه قضاوت نکنم و روی زیبای ادمهارو ببینم .
من گذشته همیشه میترسیدم با آدمهایی که مثل خودم هستن رو به رو بشم
پس تصمیم گرفتم خودمو عوض کنم تا افتخار کنم و ادمهایی مثل خودم سر راهم قرار بگیره
بسم الله الرحمن الرحیم
پناه بر خدا پناه بر خدا وقتی کامنت حمید جان میخوندم به خودم گفتم الهی شکر من اینطور نیستم من همه رو دوست دارم بعد یاد یه جمله استاد افتادم که گفتن وقتی فکر کردی جایی ایراد نداری دقیقا ایرادت همون جاس بس مقاومت ذهنت بالاس قبول نمیکنه یه دفعه دیدم دقیقا دقیقا منم مهسا
منی که همش به خدا میگفتم من که این گناه این کار اشتباه این غلط دیگران کردن نکردم خدایا پس من بالیاقتم من ارزشمندم
منی که وقتی قران میخونم آیه های عذاب که میاد یاد برادرم میفتم اونه مه قرآن قبول نداره کافره
وقتی از مادرم بخاطر حرفش یا کاراش ایراد میگیرم تو دلم میگم آخه چیزی از قانون نمیدونه
وقتی استاد از دروغ غیبت و تهمت میگه فقط فقط تصاویر فلانی ها تو ذهنم میاد و خدارو شکر میکنم من مبرا هستم و خدارو شکر میکنم منو از اونا جدا کرده چون من بهترم
وقتی همسرم میخوابه سحر خیز نیست هدف نداره تو شبکه های اجتماعی وقتشو تلف میکنه تو دلم میگم جاهله من رو خودم کار میکنم خدا منو ازش جدا میکنه
همش به این فکر میکردم چرا حضرت علی و ابراهیم اینقدر استغفار میکردن؟؟ مگه گناه داشتن بعد به فکرم رسید میخان به ما یاد بدن
من کسی هستم وقتی استاد فایل جدیدی میزارن مثل بدبین نبودن مثل برخورد با تهمت از فایل های استاد کلا هر فایلی اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه فلانی اینطوره فلانی اونطوره فقط این انگشت رو به سوی بقیه است
بعد میگم خدایا دیگه دارم هر کاری ابراهیم جان سعیده جان گفت انجام میدم چرا روابطم درست نمیشه زور میزنم دقیقا دارم زور میزنم
زور میزنم
خدایا پناه بر خودت پناه بر خودت از بالا تر دونستن خودم، پناه بر خودت از انگشت ایراد به جای سمت خودم سمت دیگران گرفتن، از شمارش و بازگو کردن عیب دیگران در ذهنم
خدایا خودت هدایتم خودت بگو چیکار کنم چطور برطرفش کنم خدایا ببخشید من جاهل بودم به خودم ظلم کردم اگر هدایتم نکنی گمراهم خدا دست ساحران فر عون گرغتی دست حضرت یونس دست حضرت موسی گرفتی منو ببخش به من رحم کن خودت هدایتم این ظلمت رو از بین ببرم
خدایا پناه میبرم به خودت کفایتم بفرما
به نام خدای بلند مرتبه هدایتگر سلام
بینهایت رب العالمین رو سپاس گزارم برای هدایت به سمت این کامنت و هدایت شما به سمت درک این اگاهیها و اشتراک گذاشتن با ما؛ متشکرم برای این که انگیزه ای شد تا دنبال ریشهیابی این باورم برم و جست و جویی در قرآن داشته باشم.
خودم رو برتر از تمام آدم هایی که بیرون از این سایت هستند میبینم دوباره از این طرف خودم پایین تر از آنهایی که نتیجه گرفتن. زیبا مینویسند می بینم و عضو فعال سایت هستند میبینم ، همه چی برمیگرده به یک واژه برتر، واقعا کسی یا چیزی از دیگری برتر هست؟ اگه این طوره پس چرا وقتی شیطان خودش رو برتر دونست رانده شد؟ چرا فرعون خودش رو برتر دونست یا یونس قبل از این که به دهان نهنگ بیافته خودش رودبرتر دونست که باعث خشمش از آن گروه شد در دهن نهنگ افتاد؟ چون هیچ برتری وجود نداره، اینکه دوستم از من کوتاه تره نشان برتری من نیست، که خود این برتری ما نسبت به دیگران ، احساس خجالت در وجودمون میندازه مثل سادهازخودم تو دانشگاه با یک دختر چادری که احساس برتری نسبت به تو نداره دختری که مهربون و تفکراتش این طوری که هرکس هرجور دوست داره باید باشه و هیچ اجباری نباید باشه و من تحسینش میکنم برای این طرز فکر در ظاهر اما اعماق دلم ناراحتم بودم که دوستم چادری هست و خجالت میکشیدم باهاش بگردم چون احساس میکردم کوچیک میشم خدا زد پس کلم که بابا تو برتر از اون نیستی و چقدر خیر از سمت همین دختر بهم رسید، چقدر باهم درباره مسائل مختلف حرف زدیم و دلیل های بسیار خداجونم آورد که تو برتر نیستی خیلی خوشگل گاردم رو آورد پایین سقوط نکرده این تفکر اما اومده پایین حس خودبرتربینیم. مریم همه ما آدمیم هیچ کدوم بینقص نیستیم هرکدوم اشتباهاتی داریم پس نه من برترم نه آنها. این برتری نمیدونم از کجا اومد که از بچگی بهمون گفتن دانش آموزای زرنگ برتراند . بچههای حرف گوش کن برتر از بچههای دیگه هستند. شهری ها برتر از روستایی ها هستند پسری که پول و تحصیلات دارد برتر از دختری که دانشگاه نرفته وشغلی نداره؛ همه پیش چشم خدا یکسانیم به قولی “هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارز” تنها برتر خداست ولاغیر؛ بارها رب العالمین گفته تنها برتری مختص به او هست. هرکسی بر اساس این که چقدر به قانون عمل میکند پاداش میگیره و به دیگری هیچ ربطی نداره. این چیزی که بارها و بارها باید به خودم یادآور بشم
کلا 68 بار از علو که ریشه الاعلون هست استفاده شده.
در این 68 مورد، 27مورد راجب مرتبه بلند خداوند
2مورد راجب پیروزی مؤمنان بر کافران درجهاد گفته
وَلا تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنینَ
و سست و غمگین نشوید؛ چرا که شما برترید، اگر مومن باشید(139) آلعمران
إِن یَمسَسکُم قَرحٌ فَقَد مَسَّ القَومَ قَرحٌ مِثلُهُ وَتِلکَ الأَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ وَلِیَعلَمَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا وَیَتَّخِذَ مِنکُم شُهَداءَ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ
اگر (در جنگ احد) به شما آسیبی رسید، به کافران نیز چنین آسیبی رسید؛ و ما، روزگار را در میان مردم می گردانیم.(همه ی اینها) برای این است که الله، مومنان را مشخص نماید و از میانِ شما شهیدانی بگیرد؛ و الله ستمگران را دوست ندارد(140) آل عمران
إِنَّ الَّذینَ کَفَروا وَصَدّوا عَن سَبیلِ اللَّهِ وَشاقُّوا الرَّسولَ مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدى لَن یَضُرُّوا اللَّهَ شَیئًا وَسَیُحبِطُ أَعمالَهُم
بی گمان آنان که پس از آشکار شدن هدایت، کفر ورزیدند و از راه الله بازداشتند و با پیامبر مخالفت کردند، هیچ زیانی به الله نمی رسانند و الله، اعمالشان را نابود و تباه خواهد کرد ( محمد:32)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا أَطیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسولَ وَلا تُبطِلوا أَعمالَکُم
ای مؤمنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و اعمالتان را باطل و تباه نگردانید ( محمدآیه: 33)
إِنَّ الَّذینَ کَفَروا وَصَدّوا عَن سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتوا وَهُم کُفّارٌ فَلَن یَغفِرَ اللَّهُ لَهُم
بی گمان آنان که کفر ورزیدند و از راه الله بازداشتند و در حال کفر از دنیا رفتند، الله هرگز آنان را نمی بخشد.(محمدآیه: 34)
فَلا تَهِنوا وَتَدعوا إِلَى السَّلمِ وَأَنتُمُ الأَعلَونَ وَاللَّهُ مَعَکُم وَلَن یَتِرَکُم أَعمالَکُم
ضعف و سستی نورزید و به صلح و سازش فرا نخوانید که شما برترید و الله با شماست و هرگز از پاداش اعمالتان نمی کاهد (محمدآیه: 35)
در سوره 139آل عمران و35 محمد هست وقتی چند تا آیه قبل و بعدشدمیخوانیم متوجه میشیم خواسته در جنگ سستی نکنند، پشت ترسهاشون قایم نشوند و اگر مومن باشند اگر به خدا تنها قدرت جهان باورداشته باشند. پیروز میدان هستند چیره هستند، تسلط دارند به این جنگ ( به معنای این که تو باارزشی و آنها بیارزش هستند نیست) و درمحمد هم برترید به معنای اینکه چیره هستید، تو این جنگ دست بالارونده شما دارید ای کسانی که ایمان آوردید ، فکر نکنید تمام کارهایی که کردید بینتیجه و بیثمر میشه یه موقع کم نیاریها چرا که هیچ کدوم از کارهات رو خدا بیثمر نمیکند تک تکش رو پاسخ میدهد و تو نتیجه رو خواهی دید. و در 68 طه به موسی قول پیروزی رو داده در ایه 31 نمل سلیمان به ملکه کشور دیگر نمیگوید من برترم میگه بر من برتری نجویید و تسلیم شوید و 11مرتبه به معنای سرکشی اومده حتی
تِلکَ الدّارُ الآخِرَهُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدونَ عُلُوًّا فِی الأَرضِ وَلا فَسادًا وَالعاقِبَهُ لِلمُتَّقینَ
این، سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار می دهیم که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند.و فرجام نیک از آنِ پرهیزکاران است
القصص(آیه: 83
و در موارد دیگه بهمعنای بیایید و دیار، بالا ، ارتباط بین زنوشوهر ومرتبه بهشت و بلند آوازه کردن نام نیک ابراهیم و یعقوب و… هستش.
فقط خدا میداند چقدر خودم رو گول زدم و جاهل بودم هی میگفتم خدا گفته مؤمنان برترند پس من چون ایمان دارم برتر هستم دیگه قبل آشنایی با استاد به خاطر شیعه بودنم الان هم به خاطر این که این قوانین رو بهش آگاه شدم ولی ای دل غافل خود غلط بود آنچه میپنداشتیم. هیچ برتری وجود نداره تازه بهشت برای کسایی هست که خودشون رو برتر نمیدونند یعنی مغرور نمیشند نه کسی رو برتر از خودشان میدانند نه این که خودشان برتر از کسی و تنها رب برتر میدانند و بس.
هرجا به معنای سرکشی و غرور بود اون فرد اون قوم هلاک شده بود که مثال آشکارش شیطان و فرعون هستند. خدایا پناه میبرم برتو از هر برتری جویی از هر غرور و تکبری خدایا مرا ببخش و بیامرز به حقیقت در حق خود ستم کردم . سبحان الله سبحان الله. تنها تو برتر و والاتر هستی . یارب هدایتمان کن برای کم رنگ و گم رنگ و کم رنگ کردن نگاه خودبرتر بینی. امین یاربالعالمین
هرجا هستید شاد و سعادتمند باشید انشالله هر روز بیشتر از دیروز آسان شوید برای آسانیها.
سلام مریم عزیز
نمیدونم چطور تشکر کنم از شما
احتمالا باید ده بار دیگه کامنت شما رو بخونم
امروز صبح جلسه دو سه قدم هفت رو گوش میدادم
یه جا یه مفهومی برام شفاف شد.
همسن موضوع تکبر ، و برتری جویی
در قرآن در یک آیه ای که الان یادم نیست کدوم آیه هستش ، اسم فرعون و قارون و هامان رو کنار هم میاره و میگه اینها مستکبرین هستند ، و ادعای برتری میکنند
الان این کامنت شما چقدر قشنگ موضوع تکبر و علو رو برام از موضوع فضل یعنی دایره برتری هر کس بر دیگری ، که خدا بهش ” فضل ” گفته تفکیک گرد
همیشه هر وقت میخاستم تواتایی های خودم رو ببینم احساس میکردم که نه این یعنی تکبر یعتی علو ، پس نه من ارزشمند نیستم من دایره برتری ندارم
الان انگار کاملا برام مجزا شد از هم
که ما همه در ماهیت و ذلت با هم برابر هستیم
ولی طبق گفته داوود و سلیمان هر کدوم بر دیگران ممکنه نقاط یا دایره برتری داشته باشیم
این به معنای ارزشمند تر بودن من از بقیه یا ارزشمند تر بودن بقیه هز من نیست
من هممثل بقیه ارزشمند و لایق هستم ، ولی من در معماری دارای فضل هستم ، مثلا شما در برنامه نویسی، مثلا استاد در درک قوانین و ….
نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم
خیلی خیلی ممنونم از شما بابت این کامنت زیبا و راهگشا
ممنونم مریم عزیز.
در پناه خدا باشید
به نام نامی دوست که هرچه داریم از اوست سلام
رب العالمین رو هزاران هزار بار سپاس گزارم برای این که شمارو هدایت کرد راجب غرور و اون آیه بنویسد و من هدایت کرد به این سمت تاهم خودم یادبگیرم هم دستی از دست هاش قرار داد برای انتشار این اگاهی خیلی خوش حال شدم از این که گفتید به آگاهی و درک جدیدی از قوانین رسیدید و یکی از مسائلتون حل شد خدارو صد هزارمرتبه شکر بهتون از صمیم قلبم تبریک میگم و ممنونم از این که راجب فضل گفتید یک سرنخ دیگه از جانب رب برای من و متشکرم برای این خبر خوبی که دادید باعث شد خودم دوباره کامننتم رو بخوانم و به درک بهتری از قوانین الهی برسم . خداجونم همه مارو در این مسیر به وسیله هم دیگه راهنمایی و هدایت میکند. منتظر خواندن دیگر نتایج شما هستیم.
حمید رضا عزیز انشالله به یاری رب العالمین هر روز بیشتر از دیروز آسان شوید برای آسانی ها.
دست حق یار و نگهدارتون.
به نام خدا
سلام به شما
کامنتتون عالی بود
خیلی وقتها من برای افرادی که دارای ستاره های طلایی بیشتر بودند پیام میدادم و جواب نمیدادن و فقط جواب دوستانی که مثه خودشون چندین ستاره داشتند میدادند
یا میگفتن بهم الهام شد برات نوشتم
و در من حس بدی ایجاد میکردند که یعنی اونا برترن که بهشون الهام میشه برای کی بنویسن برای کی نه!؟
الان کامنت شما رو خوندم و فهمیدم هیچ برتری نیست مگر برا خداوند بزرگ
ممنونم ازتون بابت کامنت عالیتون
درپناه الله یکتا باشید
به نام خالق هدایتگر سلام
خدارو هزاران هزار مرتبه سپاس گزارم برای این که این کامنت کمک کننده بوده
لیلی جان میدونی بحث این که من امتیازم بیشتر یا کمتر پس کامنت من پاسخ باید بخوره یا نخوره نیست اصلا اینجهان بحث این حرف ها نیست ما در یک جهان قانون مند زندگی میکنیم به نسبتی که من خودم رو لایق بدونم، ارزشمند بدونم جهان هم به فرکانس های من پاسخ میدهد.
همه چی همون طور که اینحا دارد فریاد زده میشه و هرکدوم به نسبت درکمون و مداری که داخلش هستیم متوجهاش میشیم و بهش عمل میکنیم فرکانس هست و بس.
درباره هدایت نوشتن کامنت واقعا هدایتی هست. خودم بارها شده اصلا قصد نداشتم کامنت برای کسی بزارم اما شرایط جوری پیش رفت که من رو به سمت. کامنت گذاشتن سوق داد یا خواستم برای کسی کامنتی بزارم اما هیچی به ذهنم نمیآوند و به گذاشتن ستاره اکتفا کردم حال اون فرد میخواست فعال باشه یانه؛ همه چیز این جهان صدر در صد براساس فرکانس های ما رقم میخوره.
وقتی یکی بهم کامنت میدهد و میگه حسم گفت و هدایت خدا بود یعنی من اون لحظه واقعا به اون جمله اون حرف اون تحسین نیاز داشتم و الله از طریق اون دوست به من پیغامش رو رساند هرکسی یک جوری هدایت دریافت میکند یکی با کامنت یکی از زبان یک بچه چند ساله یا هرچیزی که فکرش رو بکنی.
سعادتمند و ثروتمند باشی
یاحق
به نام خالق هدایتگر سلام.
لازم دیدم یک اشتباه تایپی که صورت گرفته اصلاح کنم. خط زیر آیه قصص 83
در معنا های دیگربه معنای بیا و بالا به کار رفته و در آیات دیگر در مورد دیار، ویژگی زن و مرد( سوره نسا 34)و مرتبه بهشت و بلند آوازه کردن نام نیک ابراهیم ویعقوب و بالابردمقام و علم ادریسی… هستش.
وقتی خداهم میگه تنها برتر خداست بازهم به معنای بیارزش بودن ما نیست یعنی بالاترین مقام و جایگاه و علم که نگاه کنی متعلق به خداست یعنی انقدر بزرگ و قدرتمند هست.
استاد الان درک میکنم چرا تاکید دارید بریم قرآن رو بخوانیم و درکش کنیم قرآن در عین حال که ساده همه چیز بیان کرده وقتی یکسری کلمات رو به فارسی میخواهیم به قول شما معناش رو بگیم باید یک چند خطی راجبش صحبت کنیم.
خدارو هزار مرتبه شاکرم که لطف کرد و در این مسیر قرارم داد. الحمدالله رب العالمین.
یاحق
به نام خدای مهربان و بزرگ
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که عشق و نور خوشبختی من هست
خدای که بهترین رفیق من هست
خدای که هدایتگر من هست
خدای که از رگ گردن به من نزدیکتر هست
سلاممم سلاممم حمید رضای گل ما
سلاممم رفیق جان
خوب هستی ؟ سلامت هستی ؟
میدانی که برای من تاپ تاپ هستی
اول برایت بگم که دو سوال از خودت دارم و برای پاسخ این سوال هایم اولین انسانی که در زهنم آمد خودت بودی !!!!!!
منم آمدم بپرسم اگر فرصت داشتی و پاسخم را دادی خیلیی خیلیییی ممنونت هستم
و بدان که به دیدگاه هایت خیلیی ارزش قایل هستم و دوست دارم
حمید رضای عزیزم
قضیه از این قرار هست !!
امشب برادرم یک حرفی زد در باره بهشت و کافران این چیزا
خیلیی پسر خوب عالی و صبور هست با باور های فوق مذهبی
در باره بهشت حرف میزد که من ناگهان از دهنم بیرون شد که از کجا معلوم که بهشت را در همین دنیا تجربه نکنیم ؟
خوب خیلییی با لحن که زورش آمد پاسخ داد
گفت : این دنیا برای کافران بهشت هست چون به اون دنیا عقیده ندارند و برای مسلمانان بهشت نیست
و خدا این را گفته
منم این باور را دارم و از طفلی در گوشم گفته شده
و یک باوری دیگری که هم گفت و منم دارم این هست که
خدا کسی را که زیاد دوست دارد رنج میدهد
خدا عاشق کسی که هست برایش رنج میدهد
میدانی در سطح زهنم میدانم این باور ها غلط هست درست نیست
ولی ته زهنم قبول نمیکند
مثلی یک نشخوار فکری در زهنم جاری هست
و حس میکنم برای خاموش کردنش به منطق قوی ضرورت دارم
از انجای که میدانم خودت خوب در باره قرآن و آیات تحقیق کردی آمدم ازت شخصا بپرسم و در عقل کل نپرسیدم
خودت چی نظر داری در این باره
پیشاپیش برای پاسخت ممنون هستم
در پناهی الله یکتا شاد سالم و ثروتمند باشی
سلام پاکیزه عزیز و نازنین
چقدر به من لطف داری و چقدر ممنونم ازت بخاطر این همه عشق و محبتت
و چقدر خوشبختم بخاطر دریافت این همه عشق ، خداروشکر میکنم.
ببین پاکیزه عزیز.
من معمولا اتفاقات و تفکرات یا ترمزهای مهمم رو بصورت کامنت تو جاهای مختلفی مینویسم
و این مساله دقیقا یکی از ترمزهای اخیر خودم بوده
یه روزی از خدا پرسیدم که خدا !!!
من احساس میکنم به مقدار مناسبی نگاهم نسیت به ثروت و خوشبختی و سعادت و موفقیت درست شده پس چرا شرایط تغییری نمیکنه ؟
خدا هم دقیقا منو با این ترنز در وجودم روبرو گرد، و گفت ببین که تو خودت سعادت و ثروت رو فقط برای اون دنیا میخای و فکر میکنی این دنیا باید در رنج باشی ، و این رنج یجور فضیلت و موهبته.
یکی از دلایل این نوع نگاه در عوام و بخصوص در مذهبیون اینه که یک مجموعه ایات وجود داره که در اون مثلا حیاه الدنیا رو در برابر آخره آورده و معمولا هم گفته آخره براتون بهتره یا پایدار تره یا باقی تره یا ….
ناخودآگاه ذهن ما مذهبی تر ها با توجه به اون نگاه کثیفی که به پول و ثروت داشتیم رفته به این سمت که گفتیم پس این دنیا بدردنخوره و بی ارزشه . اون دنیا خوبه ، تاره به این ایات هم استناد کردیم
من تمام این ایات رو بررسی کردم
اصلا تو این ایات بحث این نیست که دنیا پست و بی ارزش و بدرد نخوره پس چون پسته با تمام ثروتهاش برای کافرها باشه و اون دنیا با تمام ثروتهاش واسه مومن ها.
نه هر گز اینطوری نیست
به این آیه دقت کن پاکیزه جان :
قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَهَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ قُلۡ هِیَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی ٱلۡحَیَوٰهِ ٱلدُّنۡیَا خَالِصَهࣰ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَهِۗ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمࣲ یَعۡلَمُونَ
بگو: زینتهاى خدا و روزىهاى پاکیزهاى را که براى بندگانش پدید آورد، چه کسى حرام کرده؟! بگو: آنان در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند، ولى در قیامت فقط ویژۀ مؤمنان است؛ ما این گونه آیات خود را براى گروهى که مىدانند بیان مىکنیم
این آیه دقیقا برعکس کل آنچه که برای ما مذهبی ها بیان گردند بود
اگر تمام آیاتی که از عبارت ” حیاه الدنیا ” استفاده شده بررسی کنی به یک مفهوممیرسی
این که خدا میگه ای مردم مومن ، این نعمتها رو میبینید در دنیا ؟؟؟ این پولها این ثروت ها این کشتیها این اسب های نشان دار ( ماشین های برند امروزی) این مرکب ها این زینه ها این تجملات ( در قرآن تجملات با واژه ی جمال اومده ، یعنی چیزی فراتر از زینت )
اینهمه عشق و حال که تو حیاه دنیا ازش بهره مند میشید در برابر اون نعمتهایی که در دنیای بعدی بصورت مادام العمر و باقی و پایدار وحود داره هییییییییچی نیست ،
تماممترجمین یجوری ترجمه کردند که انگار اینها پسته و نباید باشه ، نههههه ، خدا نگفته پسته ،گفته این نعنتها با وجود اینکه انقدر جذابه ولی در برابر نعمتهایی که اون دنبا بهتون میدم یه قطره در برابر دریا همنیست ،
میگه چشمتون فقط به این دنبا نباشه ،
یعنی برخلاف درک عوام خدا نگفته بهشت برای مومنان در این دنیا نیست ، میگه این دنیا که بهشت برای شما هست ،ولی تو دنیای بعدی فقط خاص شماست
این آیه رو ببین که در مورد حضرت ابراهیم اومده :
وَءَاتَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَهِ لَمِنَ ٱلصَّـٰلِحِین
یا این آیه
وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ فِی ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰۖ وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَهِ أَکۡبَرُۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُون
یا این آیه
لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰهِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَهِۚ لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ
یا این آیه
وَقِیلَ لِلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ مَاذَآ أَنزَلَ رَبُّکُمۡۚ قَالُواْ خَیۡرࣰاۗ لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣱۚ وَلَدَارُ ٱلۡأٓخِرَهِ خَیۡرࣱۚ وَلَنِعۡمَ دَارُ ٱلۡمُتَّقِین
یعنی مومنان هم در این دنیا شرایطشون بهشتی میشه و هم در اون دنیا
البته این فقط در مورد شرایط بهشتی نیست ، در مورد عذاب هم داستان همینه
إِنَّ ٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَهِ وَأَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابࣰا مُّهِینࣰا
یا این آیه
لَّهُمۡ عَذَابࣱ فِی ٱلۡحَیَوٰهِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَهِ أَشَقُّۖ وَمَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن وَاقࣲ
در کل میشه درک کرد که اصلا خدا اونجیزی که به ما گفته بودن رو نگفته
کلا منظور خدا کوتاهی و زودگذر بودن دنیا در برابر بی انتها بودن و باقی بودن آخرت مدنظرش بوده
مثل اینکه به یه پشت کنکوری بگی این چهار روز دانشگاه با هنه خوشی ها و عشق و حال و دورهمی ها و لذتهاش در برابر اون لذتهایی که بعدا بواسطه این درک و آگاهی و علمی که اینجا کسب کردی و باهاش در کسب و کارت پول میسازی هیچییییی نیست . این خوشیها میگزره ، اون ثروت ساختنها و اون موفقیت های بعد از اتمام درس و دانشگاه خیلیییی جذاب تره ،
منظور این حرف این نیست که پس چون دوره دانشگاه کوتاهه پس باید سخت و پر از تحمل رنج باشه که ، نه اصلا این دو روز دنیا قراره اصل و اساس تمام اون کسب و کار آینده ات رو بسازه .
تو باید در این دانشگاه شاگرد اول بشی و عالم به اون علم در زمینه کارت بشی که فردا تو کسب و کار موفق باشی ،
حتی خدا هم دقیقا همینو گفته
به این آیه دقت کن :
فَلَوۡ أَنَّ لَنَا کَرَّهࣰ فَنَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِین
کاش مىشد یک بار هم که شده، به دنیا برگردیم تا مؤمن بشویم
مثل اینه که بگی کاش به دوره دانشگاه برمیگشتم تا دوباره درس میخوندم و امروز موفق و ثروتنتد میشدم
یعنی اصل و اساس زندگی در دنیای بعدی دقیقا در همین دنیا رقم میخوره
این دنیا نه پسته نه بی ارزش و نه جای تحمل سختی و رنج
در تمام قرآن فقط و فقط مقایسه بین کوتاه و گذرا بودن دنیا و باقی و بی انتها بودن آخره هستش
ولی خوب متاسفانه ما برداشتمون نسبت به این مساله کاملا اشتباه بوده
و اما در مورد اونمطلب که گفتی خدا کسی که دوسش داره رنج میده بهش
این مساله یکم پیچیده است درکش
در کامنتهای دیگه ای در موردش نوشتم ولی بهترین درک رو میشه از جلسه چهار قدم پنج گرفت.
ببین ، به این آیه واضح دقت کن
وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَهࣰ ضَنکࣰا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَهِ أَعۡمَىٰ
و هر کس که از یاد من اعراض کند، زندگیش تنگ شود و در روز قیامت نابینا محشورش سازیم
این دقیقا مغایر با اون ذهنیته که میگن خدا هر کیو دوست داره عذابش میده ، مگه خدا سادیسم داره ؟؟؟ نه
اما موضوع همونیه که در جلسه چهار قدم پنج استاد توضیح داده
وقتی ما خواسته ای داریم خداوند که یکی از صفات اش الرحمن هست ( الرحمن یعنی یک نیروی همواره پاسخ مثبت دهنده )
خدا همواره به درخواستهای ما پاسخ مثبت میده
اما ممکنه باورهای ما با درخواستهای ما هم جهت نباشه
برای اینکه ما با خواسته مون هم مدار بشیم و اونو دریافت کنیم ممکنه با چالش و تضادی روبرو بشیم که ظاهرش کمی ناخوشایند بنظر برسه
تقریبا نود و نه درصد آدمها این برداشت رو دارن که چون خدا دوسمون داره رنجمون میده تا لایق بشیم ، اما نه ، خدا بخاطر دوست داشتن رنج نمیده ، تو یه باورهای غلطی داری ، تو از گذشتگان و فرهنگ و جامعه یه تفکرات اشتباهی تو ذهنت نقش بسته که برای رسیدن به اون خواسته باید تغییرش بدی ، این تغییرات بعضا ممکنه سخت و رنج آور باشه ، حتی ظاهر اون تضاده ممکنه خیلی ترسناک باشه،
این بخاطر عشق خدا نیست که عذابت میده ، اولا که اصلا خدا عذابت نمیده بلکه خودت بواسطه باورهای غلط ات تو رنجی ، دوم اینکه تو تا تغییر نکنی با خواستت هم مدار نمیشی و بهش نمیرسی ،این شرایط و سختیهای احتمالی برای کسب لیاقت نیست بلکه برای ریختن اون ات و اشغالاییه که بخودت وصل کردی ، برای تروتمیز شدنه .برای هم جهت شدن با خواسته هاته نه برای لایق شدن. این تغییر احتمالا با رنج همراهه ، یعنی یجورایی برات سخته ، مثل آدم سیگاری که میخاد ورزشکار بشه ، خدا که نمیخاد رنج بده ، تو خواستت ایته که ورزش کار بشی اما روزی دو پاکت سیگار میکشی ،
خدا میگه اوکی، پس اول سیگارو ترک کن ، آقا ترک سیگار سخته دیگه ، ممکنه با رنج همراه باشه ،
این رنجو که خدا نداده چونمثلا عاشقته ، این رنج رو خودت واسه خودت ایحاد گردی، وقتی که تونستی این تغییر در خودت ایجاد کنی ، حالا از مرحله ترک گذشتی و وارد ورزش میشی ،
حالا آیا این به معنای اینه که چون خدا دوست داشته بهت رنج داده ؟ نههههه
اگر تو سیگاری نبودی ، از همون اول بسادگی وارد ورزش میشدی ، به همین سادگی ، یعنی اونایی که سیگاری نبودن و رنج ترک سیگارو تحمل نکردن ، خدا دوسشون نداشته ؟؟؟؟ اینا چه ربطی به خدا داره ؟؟؟؟
اینها رو خودمون با اشتباهاتمون رقمزدیم
خدا با توجه به درخواست ما ، تغییر رو طلب میکنه ،
تو درخواست کردی ، اجابت هم شدی، اما به شرط اینکه تو هم اجابت کنی ، یعنی چی ؟ یعنی تو همسیگارو ترک کنی ، تا به ورزشکار بودن برسی ،
تو درخواست کردی ثروتمند بشی
خدا هم اجابت ات گرده
اما تو هم باید خدا رو اجابت کنی ، چطوری ؟ باورهات رو تغییر بدی ،
احتمالا این پروسه تغییر باورهای ممکنه با چالشها و تضادهایی همراه باشه که پزیرشش و تغییرش مثل ترک سیگار یه جاهایی اشکت رو در بیاره
اینارو که خدا باعثش نبوده ، خودت این بلاهارو سر خودت آوردی، چه ربطی به خدا داشته ،.
مثل همون موضوعاتی که تو یه کامنت دیگه نوشتم
یوسف رویاهای بزرگی در سر داشت ، تو چاه افتاد ، خدا که رنجش رو نخواسته بود ،
بعدها میبینیم که افکار یوسف چقدر مشرکانه بود ، اون در شرایط سخت بحای درخواست از خدا از غیر خدا درخواست کرد ، اصلا خود موضوع زندان افتادنش هم بخاطر درک نادرست از خدا بود ، بجای درخواست رهایی از شرایط سخت درخواست زندان کرد ،
یوسف برای رسیدن به رویاهاش باید تغییر میکرد، این راهش بود.خدا که عاشق رنج یوسف نبود ، خدا پاسخ مثبت داد به خواسته یوسف ،همین
اما سلیمان که احتمالا بخاطر الگوی خوبی چون پدرش داوود باورهاش در مورد ثروت و موفقیت خیلی عالی بود ، درخواست کرد و اجابت شد ، به همین سادگی ،
چرا ؟
چون خدا که سادیسم نداره، اگر باوراات با خواسته هات هم جهت باشه بلافاصله به مرحله دریافت میرسی
تمام اتفاقات و شرایط و تضادها و چالشها با توجه به شرایط حال حاضر ما رقم میخوره
کسی که جایگاه حال حاضر اش جایگاه خیلی خوبی از لحاظ افکار و باورها باشه چه لزومی داره که بخواد با چالشی روبرو بشه
ولی اونی که مثل من کلی ایراد داره ممکنه این پروسه تغییر یه جاهایی براش خیلی سخت باشه
اگر اینو درک کنیم کل موضوع برامون جا میفته
در کل این درک من از موضوع بود پاکیزه عزیز، امیدوارم برات راهگشا باشه
برات بهترینها رو از خدا میخام
در پناه خدا باشی عزیزم.
سلام آقای ثانی. خیلی ممنون از پاسخ عالی که دادید. مثالهایی که شما در کامنتهاتون میگذارید واقعا ملموس هست. در این کامنت هم مثال دانشگاه عالی بود هم اون ترک سیگار.
مخصوصاااا اون قسمت که نوشتید:
سختیهای احتمالی برای کسب لیاقت نیست بلکه برای ریختن اون ات و اشغالاییه که بخودت وصل کردی ، برای تروتمیز شدنه…. تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم. لذت بخش بود درکش برام. ممنونم
جناب آقای نارنجی عزیز سلام
واقعاً لذت میبرم از کامنتهایی که مینویسی و منطق های زیبایی که می آوری
انگار گل مطلب را مینویسی که جوری به قلب و جون آدم میشینه که جای هیچ گله و اعتراضی را باقی نمیگذاره و تحسینت میکنم بابت این جهاد اکبری که برای تغییر خودت راه انداختی
این پاسخت هم به خانم بارکزی واقعا زیبا و کامل بود و باید هزاران بار بخونم تا بتونم به درک عمیق تری از آن برسم
وقتی که مثال حضرت یوسف و مقایسه آن را با حضرت سلیمان زدی یک سوالی در ذهنم ایجاد شد که خواستم نظرت را بپرسم البته در آخر هم خودم نظرم را میگم
حضرت سلیمان در خانواده ای بدنیا آمده بود که بدلیل داشتن الگوی عالی مثل پدرش، باورهای قدرتمندی در خصوص ثروت و رسیدن راحت به خواسته ها داشت و بخاطر همین باورهاش و ایمانی که در قلبش نسبت به خداوند داشته، درخواست میکنه و براحتی درخواستش اجابت میشه؛
ولی حضرت یوسف درخواست میکنه ولی بخاطر باورهای شرک آلودش که به احتمال زیاد بواسطه دیدن الگو درونش ایجاد شده، مسیر رسیدن به خواسته هاش با سختی همراه بوده؛
همین مساله را الان میتونم برای خودم بیان کنم
مقایسه کن من که در یک خانواده بسیار مذهبی با باورهای شرک آلود و محدود کننده در خصوص ثروت بدنیا آمده و بزرگ شده ام،
با یک شخص که در یک خانواده با باورهای قدرتمند در زمینه های مختلف پا به عرصه حیات گذاشته،
من برای رسیدن به خواسته هام باید میلیون ها باور مخرب را اصلاح کنم تا خداوند به درخواست هام پاسخ بده،
ولی اون شخص مقابل من، بواسطه باورهای عالی که داره براحتی میتونه به خواسته هاش برسه
اینجا من چه گناهی داشتم که در این خانواده بدنیا آمده ام ( البته که بعضی این نظر را دارند که من قبل از تولدم انتخاب کرده ام که در چه خانواده ای و در چه جسمی به این دنیا وارد بشوم)
یا اون شخص چه مزیتی نسبت به من داشته که در یک خانواده با باورهای عالی بدنیا آمده
این تفاوت را چگونه میشه منطقی کرد؟
آیا این با عدالت خداوند هم خوانی دارد یا نه میشه گفت این یک نمونه بی عدالتی است!!
پاسخی که خودم به این سوال میدم اینه که:
همانگونه که استاد در بیشتر فایل ها بیان کرده اند من اگر باورهای توحیدی درستی در خودم ایجاد کنم، خداوند من را مستقیم سر موضوعی که در آن اشکال دارم میبرد و به من میگه که بنده من باید روی این موضوع کار کنی تا من بتونم ترا به خواسته ات برسونم
ولی همین پاسخ هم دوباره برای من همون سوال و ایراد قبلی را بوجود میاره که اگر من در خانواده ای بدنیا آمده بودم که باورهای توحیدی مناسبی داشتند من از ابتدا این باورها را داشتم و چه نیازی بود به ساختن این باورهای توحیدی؟
ممنون میشم اگر در این خصوص نظری داری بیان کنی و با عشق همه کامنت هات و نظراتت را دنبال میکنم
دوستت دارم حمید جان
سلام به مجتبی عزیز
ممنونم از لطف و محبت شما و دیگر دوستان که همیشه به من لطف دارند
میخوام یه مثالی بزنم که خیلی شفاف مساله رو بشکافه
یک صفحه ی مختصات رو در نظر بگیر. یک مولفه در راستای x هست ، یگ مولفه در راستای y و یگ مولفه در راستای z یعنی ارتفاع.
تقریبا تمام مردم برای رسیدن به موفقیت، فکر میکنند باید مولفه های وجودی خودشون در راستای x و y رو تغییر بدن ، مثلا نگاه میکنند به دوست و رفیق و پسر خاله و دختر عمو که فلانی چون ضریب x اش صد بود موفق شد، فلانی چون ضریب y اش نود بود شوهر خوب گیرش اومد و الی آخر
اما تقریبا همه ما داستان رو بد درک گردیم
هیچ تغییری در راستای x و y باعث موفقیت نمیشه ، البته مردم چون فکر میکنن با تغییر نقطه x یا y خودشون میتونن شبیه به فلانی بشن سعی میکنند تلاش میکنند مولفه هاشون در راستای محور x و y تغییر بدن اما این یگ تلاش بیهوده و بی حاصله
پس قانون دنیا چیه ؟ که همه ازش غافلیم .
ما برای رشد احتیاج به x و y نداریم.
ما فقط باید در راستای مخور z ارتفاع خودمون رو افزایش بدیم تا به خدا برسیم
خدا نماد تمام رشد ها و موفقیت ها و ثروت ها و روابط و سلامتی و تمامنعمتهاست .
آیا قبول دارید که همه ما فارق ازینکه از نظر x و y کجای این صفحه مختصات واقع شدیم توانایی و دسترسی یکسانی در افزایش ارتفاعمون در راستای z داریم ؟
یعنی همه ما به یک میزان تا خدا فاصله داریم
مثلا اونی که تو تهرانه با اونی که تو مشهده با اونی که تو اهوازه با اونی که تو آلمانه و ….. فارق از xو y اش ، اگر یک واحد در راستای z رشد کنه یک واحد به خدا نزدیک شده
بله جامعه و مردم و خانواده و معلمها به ما گفتن باید درس بخونی باید خانواده پولدار داشته باشی باید فلان دانشگاه بری باید فلانی پارتیت بشه ، تمام اینها همون مولفه های xو y هست که هر آدمی حتی دو خواهر و برادر از یک خانواده ممکنه با هم متفاوت باشند
اما جیزی که در تمام آدمها یکسانه فاصله شون در راستای مخور z با خداست
اگه من یک واحد رشد کنم با اونی که در نیویورک یک واحد رشد کنه مثل همیم
بدون هیچ ظلمی ، در نهایت عدالت
همه ما در طول عمرمون داریم تلاش میکنیم مولفه های x وy مون رو شبیه به فلانی کنیم ،چون فکر میکنیم اونها موثره
اما از نگاه خدا ، از نگاه بالا که به صفحه مختصات نگاه کنی ، همه به یک اندازه با خدا فاصله داریم
تمام هشت میلیارد نفر آدم دنبا تو این صفحه پخش شدند
اما همگی در بدو تولد مولفه ی z شون بصورت پیش فرض ، صفر شده
نمونه حی و حاضرش ،خودم هستم
من چهار خواهر دارم
تمام ما در یک خانواده یکسان بزرگ شدیم اما تمام خواهرهام شرایطشون بسیار بسیار عالیه
من به خودم ظلم کردم ، کسی مقصر نیست
حتی اگر قکر میکنید خانواده خوب با باورهای توحیدی میتونه ضمانت کنه که فرزندان هم موحد میشند باید بگم خیر ،
نوح موحد بود ، اما فرزندش هلاک شد ، چون توحید پدر همون مولفه ی بی اثرِ xیا y هستش
که ما فقط فکر میکنیم موثره
ازونطرف خانواده یوسف ،
دوازده برادر ، پدر که همون پدره
پس چرا یکیشون میشه یوسف ؟؟؟؟
اگر قرار بود پدر که همون مولفه x یا y هست موثر باشه ،پس چرا بقیه بچه هاش آدمای جالبی نشدن؟
ایم مثال در دنیای امروز هم هست ها ،
اینو یجا دیگه هم نوشتم
تقریبا تمام عوام فکر میکنند جورجینا چون دوس دختر رونالدو عه موفق شده ،
اما یه سوال ساده رو نمیدونم چرا از خودشون نمیپرسند؟
که اگر قرار یود رونالدو مولفه ی تاثیر گزاری باشه پس چرا هیچ کس همسر مسی یا همسر زیدان یا همسر این همه فوتبالیست مشهور دیگه رو نمیشناسه؟؟؟
جورجینا فاصله اش با خدا همونقدریه که یک دختر روستایی تو فلان خانواده عشایر تو دور افتاده ترین نقطه کشوره.
اما اگر حرفهای بقیه رو در مورد موثر بودن مولفه های x و y باور نکنه
همونطور که جورجینا هم از یک خانواده بسیار معمولی و ضعیف به اینجا رسیده
چرا ؟ چون خانواده اصلا مهم نیست،
میتونی بچه نوح باشی و هلاک بشی ، به همین سادگی
فکر کنم تونستم چیزی که مد نظرم بود رو روی محورهای مختصات توضیح بدم
امیدوارم بدردتون بخوره
در پناه خدا باشی دوست عزیزم
سلام به آقای نارنجی ثانی عزیز آقا شما فوق العاده ساده و منطقی اصل مطلب رو میگید از شما سپاسگزارم اما واقعا انگار ما نمیخوایم واقعیت رو قبول کنیم چون دوست داریم که یه عامل بیرونی رو پیدا کنیم و همه چی رو بندازیم گردن اون و خودمون رو خلاص کنیم چون این راحتترین کاره چون دوست نداریم مسئولیت صددرصد زندگی مون روبه عهده بگیریم چون تغیر عادت و باور سخته چون خوارج شدن از نقطه امن و رفتن تو دل ترس سخته چون همرنگ جماعت نشدن سخته… از شما سپاس گزارم بابت تک تک کامنت هاتون همیشه ازتون یاد میگیرم
درنهایت آرامش و سلامتی شاد و پیروز باشید
به نام خدا
سلام اقا مجتبای عزیز ، امیدوارم حالت عالی باشه ؛
دوس دارم سوالت رو با یه مثال یا سوال دیگه جواب بدم ؛
به نظر شما کسی که معلول بدنیا میاد خدا بهش ظلم کرده یا میشه گفت خدا ناعادل بوده در مورد این فرد ؟
کسی که توی کشورهای فقیر یا خانواده فقیر بدنیا میاد چطور ؟
به نظر من و فکر میکنم بنظر خدا یا قانون ، اینجا هیچ بی عدالتی اتفاق نیفتاده ؛
چون ما داریم تو واقعیت میبینیم که چقدر از این معلولین عزیز هم توی ایران هم خارج از کشور ، اتفاقا این تضاد نه تنها باعث افت شون نشد که برعکس ، چقدررررر موفق شدن بخاطر استفاده از توانایی های دیگشون ؛
مثالهاش زیاده ولی امید کربلایی رو سرچ کن ، معروفه به برنامه نویس یک انگشتی ؛ ایشون فقط یک انگشت سالم داره و بقیه بدنش فلجه ولی اینقدرررررررر این ادم موفق و کار افرینه که حد نداره ؛ سن بالایی هم نداره ؛
یا فاطمه حمامی که نقاشی رونالدو و هادی چوپان و علی دایی رو با پاهاش کشید ؛
یا نیک وویاچیچ سخنران معروف که بی دست و پا هست و خیلی مثال دیگه ؛
آیا الان ما میتونیم بگیم اینا در حقشون ظلم شده و موفق نیستن ؟؟؟؟
یا همون عزیزانی که تو کشورها یا خانواده های فقیر بدنیا اومدن ، مگه کم الگو داریم که چقدرررر به ثروت و موفقیت رسیدن ؟؟؟
منم گاهی این مورد تو ذهنم میاد که کاش جای بهتر بدنیا میومدم ولی یادمون باشه این تضاد ها رو اگه درست بهشون نگاه کنیم مثه استاد جان ، نه تنها ما رو زمین نمیزنه بلکه ازش قدررررت میگیرم برای پیشرفت ؛
وقتی داریم به محل تولدمون گیر میدیم میشه همون شرک و قدرت دادن به عوامل بیرونی ؛
خیلی واضح داریم میگیم منکه تو این خانواده و این کشور بدنیا اومدم ، دست من نبوده که ، پس اگه تو جای بهتر بدنیا میومدم الان باورهام عالی بود و میترکوندم ؛
البته تاکید کنم این حرفها اول برای خودمه ، چون منم گاهی این نجواها میاد تو ذهنم ؛
برات بهترینها رو آرزو میکنم مجتبی جان ؛
سلام به حمیدرضای عزیز
چقدرشماقبل تحسینی واقعا
چقدر خوب درک میکنی مینویسی و مثال میزنی جوری که براماها که داریم روخودمون کارمیکنیم تا اشغالارو ازاون زیرای ذهن دربیاریم وباورهای قدرتمندکننده رو پیچش رو توذهنمون سفت وسفتر کنیم راهگشاست واقعا
مثالهات برای من انگا یه دور پیچ ذهنمو برای ایجادباورهای درست سفت میکنه
هروقت کامنتهات رو میخونم میگم با این درکهای این پسر چه قره العینهایی خدابراش اماده کرده
مطمئنا که ا ادامه این مسیر و سفت کردن پیچ این همه باور جدید ودرست تو ذهنت به جاهای خیلی خوبی خواهی رسید
من از الان بهت تبریک میگم
من اولین نفرماااا
به موفقیتهای بزرگی میرسی
انشاالله
ازت خیلی ممنونم که اینقدر خوب به بچه ها جواب میدی وباحوصله مینویسی
درپناه رب قدرتمند هر روز بالاتربری
الهی امین
سلام آقای ثانی
تنفس اعلام کنید لطفا، این آگاهی ها الهامات چی چیه ؟ آقا خیلیییی خوبین، چقد یاد گرفتم از شما، هرر بار میگم هزارماشالله از این نوع کار کردن رو خودتون، دیگه دارین مثل استاد از خدا سواستفاده میکنید، تخلیه اطلاعاتی در حد بنززز. ما هم عششق میکنیم دیگه خلاصه نکات رو میخونیم برا امتحان؛) شماهم اون شاگرد زرنگه، ماهم خلاصه نویسی هاتونو میخونیم. واقعا سپاس گزارم.
خب حالا میخوام خلاصه کامنت فوق العاده تون رو بنویسم، چون خیلیییی آگاهی هاش خاص بودن برام. خیلی قفل ها رو باز میکنه. من برا کامنت شما دفترمو میزارم جلوم اون نکات هیجان انگیزش رو می نویسم تا با تامل بخونم.
تمامی نعمت ها، طیبات، بهترین هر چیز، بهترین عشق و حالها رو تو این دنیا بخواه ک تجربه ش کنی و اینو بدون این نعمتا در برابر نعمت های آخرت هییچی نیست.
اصل و اساس زندگی در دنیای بعدی دقیقا در همین دنیا رقم میخوره. ( پس ناعمه خانم بخواه ک ثروتمند بشی، باید پولدار بشی، این تنها راه رستگاری عه، این تنها راه رسیدن ب خوبی، ب نیکی کردن، ب بهشت، ب خداوند عه)
این دنیا نه پست عه نه بی ارزش و نه جای تحمل سختی و رنج، فقط کوتاه و گذراست. اون دنیا بی انتهاست، بی نهایته.
رحمن یعنی نیروی همواره پاسخ مثبت دهنده
تا تو تغیر نکنی، باورهاتو عوض نکنی، با خواسته ات هم مدار نمیشی و بهش نمیرسی، برای رسیدن ب رویاهات باید تغییر کنی.
این شرایط و تضادهای کنونی ات برای کسب لیاقت نیست، برای دور ریختن افکار آت آشغال، ترمزها، شرک ها و باورهای محدودته.
خدا ک باورهای نامناسبو ب مغزت نداده، تو باید خودتو تغییر بدی.
آره خدا مجیب عه، اجابت میکنه ولی توهم باید اجابت کنی
اجابت من چیه؟ باورهامو عوض کنم.
باورام چطوری عوض میشن؟ ( استمرار استمرار و تکرار بارهااااا فایلها تا این سیمان های ذهنت شل بشه)
سلام پاکیزه جان
این مسئله من هم بود و آقای ثانی خیلی خوب و کامل پاسخ دادن.
من هم قبلا زیاد شنیده بودم که خداوند کسانی را که دوست داره رنجشون میده که بیشتر صداش بزنن.
و من فکر میکنم این کج فهمی از اون آیه ای هست که گفته ما به فرعون اینقدر نعمت دادیم که هرگز نگه یا الله.
حالا چیزی که به من گفته شد این بود که ثروت سلیمان از فرعون هم بیشتر بود حالا چرا سلیمان از صالحان است و فرعون از ظالمان؟
به این خاطر که سلیمان میدونست این نعمتها از کجا اومده و در برابر خداوند خاشع و سپاسگزار بود ولی فرعون فقط منم منم میکرد.
حالا مثلا اگر سلیمان یه جایی از مسیر خارج میشد خداوند با یه تضاد بهش میفهموند که از مسیر خارج شده این به خاطر این نیست که بخواد سلیمان را رنج بده که صداش بزنه بلکه میخواد دوباره برگرده تو مسیر درست، ما بارها از استاد شنیدیم که میگه من به خداوند گفتم هر جا دارم از مسیرم خارج میشم گوشم رو همون موقع بپیچون و برم گردون تو مسیر درست این واسه کسانی هست که تو مسیر درست هستند و این تضادها میاد که فقط برگردن تو مسیر درست و به خودشون ظلم نکنن.
و از آنجا که تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد فرعون یک سرسوزن آرامش نداشته که حالا اون که کلا تو تضاد غرق بوده چه تضادی پیش بیاد مثل این که یک قطره رنگ سیاه بریزین تو یه قوطی رنگ سیاه، چیزی معلوم نمیشه که.
این تضادها برای افرادی که تو مسیر درست هستند رنج نیست بلکه مقدس هستند وقتی این تضادها میان ما میشینیم فکر میکنیم و گرنه مسیر نادرست رو همینطور ادامه میدیم تا بریم به قعر جهنم.
در پناه الله شاد و سلامت باشی
سلام آقا حمید رضا
سلام دوستان
با اجازه استاد خوبم
کامنتت یه فایل بود برا خودش، رفتی تو قلب ماجرا، خیلی صادقانه و با شجاعت حرف زدی، دمت گرم.
تو خط به خط کامنتت باهات همذات پنداری کردم، انگار من بودی.
جدا از این موضوع منم به یه مساله ریشه ای رسیدم که شاید یه جا کامل تر کامنت کنم ولی اینجام خلاصش و بگم که منم چند شب پیش به خانمم گفتم بابا من خیلی نا خوشم، بد بینم، دوس دارم بگم گذشته بدی داشتم، آدما بدن و… در حالی که واقعا اینجور نیست، من الکی دوس دارم بگم همه چی بد بوده، احتمالا میخوام ناکارآمدی هام و گردن بقیه و عوامل بیرونی بندازم، مثل الان شما خیلی ریز رفتم تو عمق داستان و دیدم کانون توجهم دست بد کسیه، بد بینی که یکی از زیر شاخه هاش همین حسیه که شما گفتین و البته هممون نسبت به قبل بهتریم. آقا من دیدم توی توصیف خودم هم دارم خود زنی می کنم، توی درخواست دادن و آرزو کردن هم به یه شکل منفی به خواسته هام توجه می کنم، اصلا همه چی داشت از یه لنز بیمار می گذشت.
رفتم و نشستم به صورت یه الگوی تکرار شونده روش کار کردن و به امید خدا درستش می کنم، خدایا شکر نشونه هاشم اومد، به شکلی که بعدش خیلی ها بهم زنگ زدن، یا تولدم و تبریک گفتن و اتفاقات خوبی هم برام افتاد، من تصمیم دارم دیوانه وار مهربون و خوش بین باشم، مثل جف بیزوس، مثل نوید محمدزاده.
الان معنی باید ظرفت آماده باشه رو دارم درک می کنم.
موفق باشی داداش دمت گرم
سلام و درود حضور گرم و باصفای استاد عزیز و باعشق و مریم عزیز و دوست داشتنی
سلام بر همه عزیزان دل در توحیدی ترین سایت دنیا
نمیدونم چی بگم و از کجا شروع کنم
اینا چیه که من شنیدم اینا چیه که بهم تزریق شد چقد این آگاهی اعلا و نابن استاد دوباره مثل دوره خانه تکانی ذهن هر سه روز بمبارانمون میکردی اینجا هم شروع شد استارت سه روز اول عجب بمب افکتی فرستادی به سمت ذهنم درووووود استاد چقد زیبا گفتی حرف شما رو باید آب طلا بگیریم و بزنیم سر در ذهنمون تا هر روز با این الگوها زندگی را زندکی کنیم امروز بهتر از هر روز دیگه فهمیدم جهان مثل آیینه عمل میکنه یعنی چی امروز عالی فهمیدم که مسولیت پذیر بودن یعنی چی امروز فهمیدم حقیقت برای من اون چیزی نیست که میبینم حقیقت اونی هست که من دوست دارم ببینم و چشمم را به سمت تمام ناخواسته ها ببندم با اینکه آرام باش مجیدم آرام باش این ناخواسته ای که دیدی مقصرش در درون خودته به کسی چیزی نصبت نده بزار آدم خوب،خوب باشه و آدم بد،بد باشه تو هرگز نمیتونه کاری بکنی که ذات آتیش سرد بشه یا عقرب نیش نزنه تو فقط میتونی کاری بکنی که از آتیش و عقرب بهت آسیبی نرسه با تسلیم شدن در برابر او و مقصر ندانستن کسی غیر خودت من امروز زیباتر فهمیدم که چقد این ایراد در من بود من امروز فهمیدم که هیج آدم و هیچ موجودی بد نیست فهمیدم بدی فقط و فقط و فقط در درون من نهفته که با بقول امام علی ع؛
بدی را از سینه دیگران با کندن از سینه خود ریشه کن نما….
این جمله طلایی و الماس گونه رو باید بر سر در ذهنمون بزنیم تا بفهمیم این جهان آینه ماست ما وقتی تو آینه کثیفی بر سر و روی مان میبینیم نمیزنیم آینه رو نمیشکونیم یا آینه رو تمیز نمیکنیم ما خیلی راحت اون لکه رو از سر و روی مان تمیز میکنیم بعد آینه تمیزی و بما نشون میده یعنی هرجیزی در جهانمان می بینیم هر اتفاق خوب یا بد از هر موجودی از هر شی یا چیزی از هر انسانی هر خواسته یا ناخواسته رو مشاهده میکنیم باید برای تمیز کردن آن به درونمان رجوع کنیم نه اینکه بزنیم آینه رو بشکونیم فهمیدن این موضوع و امتحان و تمرین آن چنان آرامشی رو به وجودمون هدیه میده که نمیشه وصفش کرد درسته که کار سختیه ولی شدنیه برای این کار هرگز نباید درباره کسی یا قومی یا چیزی بدشو بگویی یا به بدی چیزی یا کسی توجه کنی با دور شدن از قضاوت کردن این و اون روز بروز مسولیت پذیر تر میشیم با گفتن اینکه همه آدما خوبن همه موجودای این جهان خوب و دوست داشتنی هستن بد اگه هست منم زشت اگه هست منم یعنی بدی ها و زشتی ها از درون من سرچشمه میگیره که با پاک کردنش جهانم زیبایی و بهم نشون میده استاد عزیزم چقد من درگیر این بودم و چقددددد عقب افتادم از لذت های زندگیم که چی؟ مرغ همسایه غاااااازه در صورتیکه میتونستم این غاز تو خونه خودم داشته باشم یعنی داشتم ولی نتونستم ببینمش و چقد گل گفتین استاد حتماااااا میروی میکنم از دستور زیباتون بله اطرافم آدما زیادن که همش دارن از آدمای شهر خودشون آدمای شهرهای مختلف ایراد میگیرن براحتی همه رو قضاوت میکنن حالا خودشو میبینی سرتاسرش ایراده و خداروشکرررررر خیلی وقته بدنبال ایراد گرفتن از چیزی نیستم طبق آموزه ای ناب و عالی شما میفهمم که این ایراد از حس بد درون خودمه که جهان آینه نما داره بهم نشونش میده من باید تمیز کنم خودمو نمیفهمم این زشتی بیشتر میشه و چقد زیباست این درک و آگاهی وقتی نصبت به آدمای هر کجا حتی شهرهایی که قدیما میگفتن میشنیدیم که اونجا مردمش دعوایی و شر خر هستن وقتی من همچین نظری نداشته باشم تو همون شهر آدمایی رو میبینم که خیلی با گفتهای مردم فرق دارن و آدمای خوب و دوست داشتنی هستن من اینو تجربه کردم هر وقت حس بدی به آدمی داشتم اونروز یا هروقت بهش برخورد میکردم دقیقا ازش رفتار منفی میدیدم که ذهنم بهم بگه تو درست گفتی ولی خداروشکر با آموزه های نابت استاد جلومو می گرفتم تغییر دیدگاه میدادم درست همون فرد سری بعد میدیدم اصلا اون رفتارهای بد و نداره که ازش بدم بیاد ازاونجا بیشتر درک کردم واقعا ارباب سرنوشت خویشتنیم یعنی چه؟؟؟
استادم با این فایل جان منو راحت کردی با این فایل خیلی چیزای خوب یاد گرفتم که نصبت به هیج انسانی گارد نگیرم نصبت به هیچ قومی گارد نگیرم نصبت به دولتمردانم گارد نگیرم واقعا اگه میخوام از هیچ کس بهم بد نرسه ،بد کسی و نخوام و به کسی نیت منفی نداشته باشم بقول شاعر می فرماید؛
با دل گفتم ز دیگران بیش مباش
رو مرهم ریش باش چون نیش مباش
خواهی که ز هیچکس به تو بد نرسد
بدگوی و بدآموز و بداندیش مباش
حضرت مولانا…
دقیقا همینطوره میخوای نیش نخوری نیش نزن
قدیما یک ضرب المثل محلی مازنی داشتیم که جالب بود میگفتن..( خنه نزن کسونه سر شونه ته وچونه…)
یعنی به کسی نخند کسی و مسخره نکن یا از کسی بد نگو که همین کار بدی که از فلانی دیدی یا شنیدی داری جایی بازگو میکنی فردا سر بچه ها که عزیزت هستن میاد ،اینجا اسم بجها رو آورد چون انسان بچشو خیلی دوست داره و دوست نداره هیج گزندی بهش برسه حتی حاضر سر خودش بلا بیاد بچه اش خار تو پاش نره ،اینو گفتن که ترس بچه اش که عزیزشه دست از این بدگویی ها و بد اندیشی ها بر داره مثل قرآن تو اون دوره برای اینکه تلخی و زشتی کار غیبت و به عقل و فهم اون موقع آدما بگه گفته غیبت کنی انگار گوشت برادر فوت شده ات را خوردی یعنی یک کار بسیاااااار وحشتناک اونموقع هم برادری خیلی نماد نزدیکی بود اینو گفتن تا آدما با غیبت زندکیشونو تباه نکنن و خودشونو از زیبایی های خوب زندکی محروم نکنن …
استاد عزیزم دمتگررررررم شما اینارو از کجا میاری دم خدات گرررررم دم خدام گررررررم که این چیزای کلیدی و از بهترین مجرا داره بما میرسونه مجرایی که پاک و خالص و تمیز تمیز خدایا شکررررررت برای تزریق این آگاهی های نااااااب همه رو آب طلا گرفتم گذاشتم سر در ذهنم از امروز بیشتر بهش توجه میکنم تا هرگزززززز مرغ همسایه رو غاز نبینم.
خدایا شکرررررت که بهترین پدر ومادر دنیارو بهم دادی خداروشکرررررر که بهترین برادر خواهر های دنیارو بهم دادی خداروشکررررر که بهترین همسر دنیارو دارم خداروشکررررر بهترین فرزندان دنیارو دارم خداروشکرررررر که بهترین برادرزاده ها و خواهر زاده ها رو بهم دادی و بهترین وابستگان و دارم و در بهترین جای دنیا بهترین کشور و بهترین شهر و بهترین ییلاق و بهترین قشلاق دنیا زندکی رو زندگی میکنم و امکانات عالی در احتیار ماست خداروشکرررر که شهر من بهترین آدمای دنیارو داره خداروشکررررر که هر جای کشورم میرم بهترین آدما اونجا هستن هر جای دنیا میرم وطنم همونجاست خداروشکرررررر که همه آدما خوبن دوست داشتنی هستن مهربون هستن و اگه بدی هست از درون منه نه بیرون من خداروشکرررررر که امروز آگاهم کردی که در چه اشتباهیی بودن که باید برگردم خداروشکرررر که امروز بهم فهموندی هر کاری کسبی پتانسیل بهترین شدن و داره این منم که باید بمپ انرژی باشم تا بهترین مشتری و بهترین درآمد و کسب کنم بهترین کار در ذهن منه و بهترین جنس باورهای من هستن ربطی به فلان کار و فلان جنس نداره من فقط به این دوتا که هرجا برم همراه من هستن خوب رسیدگی کنم هر شغلی داشته باشم و به هرجای دنیا برم در کارم قطعااااا بهترین خواهم بود خداروشکررررر همینکه دیروز یه فروش نقدی داشتم کلی خداروبابتش شکر کردم گفتم وقتی nتومان فروش نقدی داشتم میتونم به توان 2 هم بره حتی به توان 10 هم میشه مبلغ واسه خدا مهم نیست مهم ایمان من و باور منه که با شکر گزاری درستش میکنم دقیقا دیشب این اومد تو ذهنم امروز در پایان این فایل استاد بصورت زیبا گفتن برای اینکه فروشتون خوب بشه مشتری تون زیاد بشه اگه حتی یک دونه ازین مشتری رو در روز داشتی اینقد شکر کن از خدا تشکر کن تا اینجور مشتری بیشتر ببینی و فروش نقدی ات روز بروز بره بالا بدون اینکه زحمتی بکشی از بهترین و زیباترین و راحت ترین و عزتمندانه ترین راه برات پول و مشتری نقدی خرین میاد الهی شکررررررت برای باورهای توحیدی خدایاااااااا من تشنه توحیدم من تشنه باورهای توحیدی هستم تو بیا کمکم کن تا این باور در من نهادینه بشه الهی شکررررررت که همه چیزای خوب در دنیای من زیاد و فراوان هستن خدایا شکرررررت که همه جا پر از خوبی هاست همه جا پر از زیبایی هاست همه جا پر از عشق هست و پر از مهربانی و پر از آرامش هست همه جا امنیت هست هر جا میرم آسایش با منه خیر خدا مطلق همه جا خیره جهان خدا خیره چون بقول خدا الخیر فی ما وقع پس چیزی غیر از خیر در جهان وجود نداره اگه ما نمیبینیم مشکل از دید ماست اینجاست که شاعر میگه چشم ها را باید شست ،جور دیگری باید نگاه کرد…زیبایی و زشتی هر دو از درون ما جاری میشوند این ماهستیم که جهانی پر از زیبایی یا زشتی میسازیم خدایا کمکم کن الهی شکرررررررت…
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
چقدر این فایل استاد به جا و مهم و عالی بود… من خودم شغلی رو تو شهرمون راه اندازی کردم که بذای اولین باره و هنوز اون قدر مراجع ندارم… ولی حرف استاد باعث شد که من بیشتر رو خودم کارکنم و با بقیه خودمو مقایسه نکنم… الانم مراجع دارم ولی خیلی نیس و این یعنی من باید بیشتر خودمو آماده کنم.. استاد من خیلی وقته با فضای مجازی کار ندارم و خییلی کمتر شده و از وقتی که این فایل گوش دادم دیگه خیلی خیلی جدی تر روی این قضیه دست گذاشتم و وقتم رو کامل روی خودم و فرزندانم میذارم و چقدررر حالم خوبه… استاد ممنونم