آگاهی های «قدم اول | دوره 12 قدم» در یک نگاه - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

789 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2858 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه اهالی سایییییت دوست داشتنی گروه تحقیقاتی عباسمنش

    من دوره عزت تفس از خدا خواستم و بدون اینکه بدونم چطوری و چه طریقی بدست میرسه روی خودم کار میکردم

    اون زمان دوره راهنمایی عملی اونم به شکلی. راحت و فکرش نمیکردم

    وارد زندگیم شد

    اما میخوام از عزت نفس بگم

    من باز از جایی که فکرش نمیکردم با یکی از دستان خدا که از بچهای این سایت هست اشنا شدم

    و ارتباطمون سطحی بود

    و بعد تصمیم گرفتیم که باهم باشیم ، ما فیزیکی پیش هم نیستیم ولی فرکانسی همو خیلی لمس میکنیم ، حتی وقتی که چند روزی باهم حرف نزنیم ، و قرارمون این شد که توی مدار زندگی مشترک بشیم ، به همین واسطه بهشون الهام شد که دوره عزت نفس در اختیار من بزارن چون خودش اونو کار کرده بود ، و واقعا رابطه ما عین خانم و اقایی هست که باهم زندگی میکنند

    و من اصلا فکرش نمیکردم که این دوره رو از این طریق اونم راحت به دستم برسه

    چون در اون موقع در اوضاع مالی نبودم که بتونم تهیه کنم

    ولی دوره عزت نفس استاد همیشه یه حس عالی و فوق العاده ای بهش داشتم

    و خیلی خیلی دوستش دارم

    اما این دوره زمانی بدستم رسید که من. واقعا خیلی وقت بود نسبت بهش رها شده بودم

    من الان جلسه 6 هستم ،

    قبل از اینکا دوره اصلا بدستم برسه

    از تمرین اگهی چیزایی خونده بودم و یه چیزی درونم میگفت باید اینو حتما انجام بدم

    اون موقع که حرفای استاد از این اگهی و این،تمرین فهمیدم انجامش میدم

    من دیشب اگهی تبلیغاتی خودم نوشتم

    که ادامه این دیدگاه براتون میزارم

    و امروز صب با غلبه برنجواهای.ذهنم

    راهی شدم

    ساعت 9 امروز 5 شنبه 29 فروردین 98

    خواهرم کلاس 10 هست

    و امروز کلاس تقویتی زبان داشت

    و کلا توی مدرسه 2 کلاس بیشتر کلاس درس نداشتن

    من صب رفتم

    هوا ابری بود ، همش توی ماشین میگفتم امروز میخواد انگار بارون بزنه

    خواهرم گفت نه بارون نیست

    رفتم توی دفتر

    و از معاوت خواستم که براش این اگهی بخونم

    شروع کردم به خوندن

    و تا نصفش که گفت ببخشید من باید زنگ،بزنم

    تا اینجا که خوندی عالیییی نوشتییی متنت رو

    بعدش دو تا معلم اومدن و من ازشون خواستم که 10 دقیقه وقتشون به من بدن

    کلاس اول

    کلاس خواهرم بود

    دبیر زبانشون خیلیی مشتاق بود من اینکار انجام بدم و منو خیلی تشویق کرد

    و اخر کلاس نشست تا به حرفای من گوش بده

    (من وقتی صب بلند شدم واقعا زیاد استرس نداشتم ِبه خودم میگفتم من چرا استرس ندارم ???)

    بهم گفت وقتی خوندی

    اونوقت به ما از حسی که این کار انجام دادی بگوووو

    من شروع کردم به خوندن

    خوندم خوندممم

    خوندم

    و اخرش

    همه برام دست زدند

    و من گفتم الان که اینکار انجام دادم واقعا فهمیدم هیچ ترسی نداشت

    و یکی از بچهاا سوالاش شروع کرد به پرسیدن ، اینکه من خانوادم نمیزارن برم کلاس هنر

    و…

    من بهش گفتم ، منم خانوادم نظر دیگری داشتن

    ولی حتی اگر به جایی رسیدم که دیدم هیچ راهی نیست ادامه دادم

    و یه راه جدید میساختم برای خودم

    دبیر زبان اومد وسط گفت یه کار قشنگی که خانم درویشی انجام داد این بود

    که از ویژگی های مثبت خودش نوشته بود و چیزهایی که در اینده بدست میاره

    خیلییییییییییی عالیییییی بوووووووود

    و بازخورد خوبیی از بچهاا گرفتم

    و تشکر کردم و اومدم

    بیرون دیدم داره بارون میاد ، چه حس خوبی داشت

    و حس شکوفایی حس ترقی

    واقعا باید در موقعیتش قرار بگیریم تا بفهمیم چه حسی داره زنگ خورد

    رفتم کلاس دومی

    اینا یازدهمی بودن

    و تعدادشون زیاد

    و شروع کردم به خوندن

    و ادامه دادم

    یه جاهاییش دفتر رها کردم و خودم توضبح میدادم

    و اخرش برام دست زدن

    تازه شنیدم بهم گفتن خوشگله

    یکی دیگشون بود بهم گفت خیلی ازت خوشم امد

    و 3 نکته بهم یاد اوری کرد که برای انجام این اگهی رعایت کنم بهم کمک میکنه

    اماااااا

    امروز بعدظهر من دفترم برداشتم و همراه خواهرم رفتیم بازار قصدم این بود توی بستنی فروشی وسط شهر که خیلی خیلی شلوغِ

    این کار انجام بدم

    بهش میگن بستنی شهر

    خواهرم کارهاش انجام داد

    و ما اومدیم بستنی فروشی و رفتیم طبقه بالا ، قبلش یه سکوتی منو گرفته بود ، بخاطر این تصمیمی که میخواستم انجام بدم ِو توی راه خواهرم هرچی باهام درمورد اتفاقات مختلف حرف میزد من واقعا انگار گوش نمیدادم بهش

    و اصلا توی حال و فاز دیگه بودم، خواهرم اب هویج،سفارش داد

    و امدیم بالا اون اب هویج خورد

    من اهنگ مورد علاقم گذاشتم و جدیدا بعد از مدتها که دنبالش بودم پیداش کردم

    گذاشتم

    (اینم بگم توی راه رفتیم یه مغازه بدلیجاتی ، من دفترم جا گذاشنم ، خواهرم گفت ببین این نشونس که انجام ندی ، اخه خودش این تمرین ترس داشت و انگار کابوسش بود، چون من تجربه بچهاا از انجام این تمرین ، توی کانال خونده بودم

    چقد عالی بودن و برای خواهرم تعریف میکردم

    مخصوصا اون خانمی که توی فرودگاه این اگهی تبلیغاتی انجام داده بود ، و یه خانم که از پارک محل کارش شروع میکنه ، و اون اقایی که تصمیم میگیره 29 جای مختلف این تمرین انجام بده ، برگشتم و دفتر برداشتم و رفتیم )

    هنوز بستنی فروشی شلوغ نبود

    تصمیم گرفتم یکم چرخ بخوریم پر بشع و بعد انجامش بدم )

    قبل از پرانتز گفتم ، خواهرم اب هویج سفارش داد

    و گفت من میرم تو کارت انجام بده و زنگ بزن

    اون رفت و من برای اخرین بار اهنگ گوش دادم و انرژی گرفتم و رفتم پایین

    و از صاحب بستنی فروشی اجازه گرفتم

    و دم در بستنی فروشی صدا زدم ببخشید میشه 10 دقیقه وقتتون بزارین در خدمتم

    گفتم بفرما

    حالا بستنی فروشی پر بود از ادم

    و شروع کردم

    ..

    اشک توی چشام جمع شد ، میخواستم گریه کنم

    سعی میکردم خودم کنترل کنم

    و دستان خدا نزدیکم بودن

    یکیش گفت نفس عمیق بکش

    یکی دیگش گفت چیزی نیست انجامش بده

    و من شروع کردم

    و ادامه دادم

    دیگه کم کم برام مهم نبود

    که بقیه ایا به حرفام گوش میدن

    یا نه

    وقتی تموم کردن

    برام دست زدن البته اخرای اگهمیم ، بیشتر ادما روی صندلی بودن

    و گفتن موفققق باششششی

    اومدم بیرون

    یه خانم نزدیک 50 ساله بهم گفت افرین عزیزم

    کاش منم عین تو میبودم

    گفتم چرا نشه سرهنگ ساندر یه سرهنگ بازنشسته

    شروع کرد و دستور پختش رو ثبت کرد و تسلیم نشد و ادامه داد

    اون گفت دیگ نوه دار شدم

    و گفتم میتونی اگر بخوای

    گفتم اسم کوچیکت چیه گفت اقدسم

    گفت خوشبختم منم مریمم چه خانم زیبایی بود

    انگار که تمام ارزوهاش زنده شده بود با دیدن من

    این نشون میده با همین تمرین دست خدا شدم برای زنده کردن زندگی در دل ادمهاا

    و این شیرین ترین حسِ کخ میتونم تجربه کنم

    و بعدش دو تا دختر دیگا اومدن و ازم پرسیدن که الان مشغول چه کاری هستم و رشتم چی بوده

    ،

    اینا فکر کردن اولش من رشتم روانشناسی و این جور چیزاس ولی براشون توضیح دادم فقط برای این هست که پا روی ترسام بزارم

    و دست دادیم و خدافظی کردم

    خداروشکر میکنم بخاطر این که این قدرت دارم که پا روی ترسام بزارم

    من شجاعم

    من خودم شجاع میبینم

    من خودم انسان موفقی میبینم

    جالب این بود که خیلیا ازم پرسدن که این تمرین چیکار میکنه

    مخصوصا بچهاییی کلاس یازدهمی

    راستیی

    همین بچهاااا توی وسط خوندم گفتن اسم استادت چیههههههه

    من گفتم به سوالاتتون اخر اگهیم پاسخ میدم ???

    اخر اگهی گفتم که استاد عباسمنش

    بعد از انجام تمرین در بستنی فروشی ، رفتم و از صاحب بستنی فروشی تشکر کردم

    چقد خوش رو و خوش قلب بود ، حس مثبتی ازش میگرفتم

    به یکی از پسرایی که توی بستنی فروشی کار میکرو گفتم ،گوش دادی ، گفت از بس که دورم شلوغ و صدا بودم نتونستم

    بعدش خندیدم

    اسمش پرسیدم

    اینم یه مقاومت بود شکستم ، چون واقعا من توی ارتباط با جنس محالفم خیلی باورهای چرتی داشتم

    ولی اینبار خیلی راحت و اوکی بودم

    استاد

    از تمرین درخواست کردنتون توی جلسه 6 بگمممممم

    کهههههه ، که من پدر این تمرین دراورم ????? هرجا میرم از این فرصت استفاده میکنم

    توی خوردن توی تخیفیف گرفتن

    توی مسافرت توی فامیل. و غریبه و شهر

    و اگر بخوام بنویسم خیلیییی خیلیییی زیاد میشههههه

    واقعا

    این تمرین هم جز دسته تمرنیای جلسه دوم قانون افرینش بود که من اول اشناییم خریداری گرده بودم

    و عمل به این تمرین خیلی فرکانس منو برد بالا

    و میتونم بگم این تمرین خیلی وأثیر گذار بود در هم فرکانس شدنم با دوره راهنمای عملییی

    حالاااااا من مریم درویشییی یه رهبررر شجاع هستممممممممممممممم

    با افتخار تقدیم میکنم

    از آنجا که ایمان دارم در آینده نزدیک انسانی بسیار موفق میشوم از هر لحاظ و در سطح جهانیو بین المللی پیشرفت های چشمگیری دارم و به یکی از رهبران و زنان موفق تبدیل میشوم _ هر کاری که به من کمک کند تا بتوانم بر ترس های پوچ خودم غلبه کنم انجام میدهم (استاد من از من خواسته تا این تمرین در جمع های مختلف انجام بدم یک اگهی تبلیغاتی از خودم بنویسم. ودر موردخودم و توانمندی هایم صحبت کنم

    به نام خدا

    من مریم درویشی هستم 19 ساله ، من انسانی بسیار و به شدت مهربان هستم این مهربانی ام از روی قدرتمِ نه ضعفم_ من فردی بسیار خوش سلیقه و خوش رو و خوش پوش و خوش تیپ هستم و همیشا در لباس پوشیدنم تنوع بسیار زیبایی دیده میشه

    از لحظ چهره من 4 تا چاله گونه دارم که وقتی لبخند میزنم 2 تای پایین گود میره و وقتی میخندم در حد زیاد

    2 تا بالا گود میره

    ابروهای کمانی بسیار بسیار زیبایی دارن که کمتر در دختران هم سن و سال خودم دیدم این زیبایی خدادادی رو

    _

    بینی بسیار زیبایب دارن که وقتی توی آینه به خودم نگاه میکنم میگم چقد شبیه زنان قدرتمند جهان هستم _

    قدی بلند دارم که جز دختران قد بلند محسوب میشوم

    و ارز راهنمایی تا همین الانش خیلیا بهم گفتن خوش بحالت ، به خاطر قد بلندی که داری از لحاظ تناسب اندان واقعا عالی هستم به طوری که که چندین بار بهم پیشنهاد شده که مدلینگ بشم چون استعدادش دارم

    من چشمانی کشیده بسیار زیبا دارم که وقتی میخندم به قول خارجیا کیوت میشم (یعنی با مزه )

    از لحاظ شخصینی واقعا شکست ناپذیرم یعنی نا امید شدم اما دوباره امیدم بدست اوردم و حرکت کردم

    هرگز از تلاش برای رسیدن به خواسته هام دست برنمیدارم _جز اون دسته از ادمهایی هستم که اگر به جایی رسیدن که دیدن هیچ راهی برای پیشرفت نیست

    با شماجت و شجاعت اینقدر ادامه میدم که راهی جدید پیدا کنم .

    به این دسته از ادما میگن خودساخته یعنی منتظر نمیمونن که بقیه و مردم براشون تعیین تکلیف کنن خودشون مسئولیت زندیگشون قبول میکنند _

    و برای ترقب تلاش میکنند شاید هر از گاهی از مسیر خارج بشم ولی دوباره برمیگردم به خودم یاد اوری میکنم که همه چیز در دستان من هست نه عدملی بیرون از من

    شاید باورتون نشه ولی من این باور دارم که میتونم در همه رشته هاب ورزشی موفق بشم ِمن حتی با دیدن ورزش پینگ بنگ

    برای اولین بار که با میز پینگ پنگ روبرو شدم تونستم اون تجسمات رو توی واقعیت به نمایش بزارم _

    من همیشه دانش اموز زرنگی بوده ام _

    در طی دوران تحصیلی بالاترین نمرات در در سهای مختلف کسب کرده ام _

    مثل بالاترین نمره امتحان فیزیک ترن 1ثوم دبیرستان از میان تمام دانش اموزان سومی(ریاصی و تجربی) و همچنین موفقیت در شیمی

    وقتی برای اولین بار با درس شیمی روبرو شدم انگار یه زبون خارجی بود

    هیچی متوجه نمیشدم اما از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم قوی بشم ادامه بدم اخر ترم اول زرنگتریت دانش اموز کلاس شدم و بالاترین نمره کلاس کسب کردم.

    من شخصیتی بسیار محترم دارم یعنی حتی اگر نظری مخالف خودم ببینم سعی میکنم

    به اون نظر احترام بزارم

    من شجاعت پا گذاشتن در دل تاریکی های شب دارم

    یعنی بارها بارها بر ترس های پوچم غلبه کرده ام وارد تاریکی شدع ام تا به خودن نشان دهم. این فقط ساخته تخیلات ذهن من هست

    من به شدت روحیه مستقلی دارم یعنی بیشتر از هر کسی و هر زنی که در اطرافم دیدم به شدت دوست دارم از لحاظ مالی _زندگی -عاطفی- به خودم و خدای خودم متکی باشم ,از راهنمایی به رویای ازادی و نستقل شدن در زندگی برای پیشرفت خودم تلاش کرده ام و میکنم و من چندین ماه در رشته فوتسال فعالیت داشتم و در ابن مدت گلهای زیادی زدم

    و موفقیت های بسباری در زمین بازی بدست اوردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مهرداد مرادی نظیف گفته:
      مدت عضویت: 3815 روز

      سلام به مریم عزیزم

      خیلیییی خیلییی لذت بردم از این که این تمرین انجام دادی.

      واقعا لذت بردم.

      آفرین به این شجاعتت

      آفرین به این قدرتت

      آفرین به این سبک شخصیت که داری با طی کردن تکامل بهش قدرت میدی

      آفرین به اینکه نظر دیگران برات مهم نیست

      آفرین به اینکه داری حرکت میکنی و عمل میکنی

      آفرین …….

      خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی لذت بردممممممممم

      با قدرت و عشق و ادامه بده فقط…

      همیششششششه شاااااااااد و سلااااامت و سعاااااادتمنددد و ثرتمننننننند همراه با احساس خوب پایدار در آرامش خدا باشی .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مریم درویشی گفته:
        مدت عضویت: 2858 روز

        سلااممم به مهرداد عزیزم

        خیلی خیلی خوشحالم شدم اینکه بهممم تبریک گفتی ،دقیقا اون شور و حست رو توی متنت گرفتم

        خودمم به خودم افتخار میکنم ،چون دارم دست به کارهایی میزنم که هر کسی برای انجام دادنش نیاز به شجاعت و ایمان داره

        و من این شجاعت و ایمان رو توی این مدت که عضو سایت هستم بارها بارهاا در خودم دیدم ،

        و یه چیزایی توی قلبم هست که برای رسیدن بهش به خودم قول دادم که تا اخرین لحظه عمرم ادامه بدم ،

        میخوام به توام تبریک بگم ، ذهن موفقی داری چون از موفقیت یکی دیگه خوشحال شدی، واقعا این نیاز به تغییر باور و کنترل ذهن داره ،

        چون ما بارها شده با دیدن یکی دیگه به جای اینکه ازش الگو بگیریم و حرکت کنیم و موفق بشیم و خوشحال بشیم ،

        بهمون برخورده و ناراحت شدیم و حسرت و ای کاش گفتیم این نشونه ی اینه که تو در مسیر ساخت زندگی ایده الت هستی

        وقتی این تمرین انجام دادم

        و اومدم خونه ، گفتم تازه این اولشِ

        تازه شروع کار منِ .

        من برای اینکار توی کنترل ذهنش به لطف خدا موفق شدم .

        و الان ایمانم به این قانون و مسیر خیلی خیلی بیشتر شده که میخوام با تمام وجود ، جسم و روح و انرژی و انگیزم بزارم

        بازم سپاسگزارم از تبریکت

        من هم برای تو ارزوی ایمانی پولادین و احساسی بسیار خوب دارم

        سد شکن باش و سد ذهنیت بشکن و حرکت کن

        ????

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 704 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 15 بهمن رو با عشق مینویسم

    خوابم پرید

    من الان از ساعت 3 تا 5 دارم جلسه اول قدم اول دوره 12 قدم رو گوش میدم

    وای خدای من

    روز جمعه 12 بهمن ،خدا با نشونه ای بهم گفت ، برو از اول دوره 12 قدم شروع کن تمرکزی بنویس

    و من تو رد پام نوشتم که چجوری بهم گفت از شنبه شروع کن، یعنی من از پاسخ دوستان در سایت ،یه پیامی دریافت کردم که نشونه این بار در رد پای خودم بود که نوشته بودم :

    و این فایل بهم گفت که شنبه حتما دفتر بخر و دوره رو جدی شروع کن

    و این سبب شد من تصمیم گرفتم شب ها 10 بخوابم و 3 بیدار بشم

    من از 14 بهمن ،یعنی دیروز تصمیم رو گرفتم

    یا اینکه شبا 9 بخوابم و 12 بیدار بشم و تا صبح روی دوره ها کار کنم و بعد صبح ها هم به پیشرفتم در مهارت نقاشی و تمرینات زمان بذارم و گوش بدم به باورهایی که ساختم و ضبط کردم با صدای خودم

    حالا اینا بماند

    من الان کم کم داشت چشمام سنگینی میکرد و خوابم میگرفت یهویی خوابم پرید

    من وقتی میخواستم از روز شنبه شروع کنم گوش بدم، هی ذهنم میگفت از جلسه دو شروع کن

    جلسه یک که چکاپ فرکانسیه و تو نوشتیش ،چرا میخوای دوباره گوش بدی

    اما امروز مقاومتم رو شکستم و گفتم خدا گفته از اول

    پس منم از اول شروع میکنم

    چون از 1 آذر ماه ، فقط دو قدم رو گوش دادم

    حالا دو قدم رو هم چجوری گوش دادم؟!

    اینجوری بود که فقط گوش میدادم و سعی میکردم تمرینات رو انجام بدم و نمیتونستم برم تو سایت قسمت تمریناتش بنویسم

    اما رد پاهامو هر روز در فایلای رایگان میذاشتم

    و البته به یه سری از تمریناتش به دقت انجام ندادم که هدف گذاری بود

    وقتی شروع کردم به گوش دادن

    این بار مدل نوشتنم رو تغییر دادم

    مثلا قبلا تو دفتر مینوشتم و تنبلی میکردم بنویسم

    اما دوسه روز پیش که شروع کردم تمرین ستاره قطبیم رو تو گوشیم قسمت گوگل درایوم بنویسم

    با خودم گفتم گوشی برای من راحت تره

    پس چیزی که هموار تره برام و آسونه رو انتخاب میکنم

    و الانم شروع کردم تو گوگل درایوم بنویسم

    الان که گذاشتم و گوش دادم تا دقیقه 21

    کلی باور جدید نوشتم

    با خودم گفتم اینجا که پر از آگاهی بود من چرا نمیخواستم گوش بدم

    و خوشحال بودم که گوش دادم از همون اولین جلسه

    حالا بخش حیرت انگیزش اینجاست که من وقتی نوشته هامو میخوندم خواب از سرم پرید !؟

    من شروع کردم به خوندن تک تک نوشته هام برای چکاب فرکانسی و چون ایتاد هم زمان توضیح میدادن منم میخوندم که چی نوشتم

    وقتی به ترسا رسیدم

    گفتم وای خدایا من چه ترسایی داشتم و خیلیاشونو توی این دوماه

    دو ماه چیه طیبه

    چی داری میگی

    در ماه اول ، تو بزرگترین ترست رو که داشتی و نوشته بودی تو چکاب فرکانسی ، پشت سرگذاشتی

    یعنی رهایی از اصرار به خدا برای بدست آوردن یک فرد خاص

    و اون اصرار من به خواسته عشق از خدا بود که میخواستم فرد خاص باشه

    ولی، خدای من ، فکرشو نمیکردم من درمورد این موضوع قدم های بزرگی بردارم

    به قدری میترسیدم که حتی فکر کردن به این که رها بشم از این خواسته سبب میشد باز بترسم

    حتی مقاومت داشتم و به اصرار پنهانی در درونم آگاه نبودم

    اواخر آذر ، جلسه دو، قدم دو بود، که یه صحبت از استاد شنیدم که میگفت اگر به یک فرد خاص فکر میکنید مسیر رو کاملا دارین اشتباه میرین ، و درسته که جزء تمرینات نبود ،اما من پیام خدا رو گرفتم و سعی کردم با ترسم روبه رو بشم

    انگار خدا به شجاعتی بهم داد و اون لحظه من تو جمعه بازار بودم و نقاشی برده بودم بفروشم که تصمیم گرفتم

    قدم هایی برداشتم و قدم نهایی رو، اونم 2 دی ماه برداشتم که همون فردای اون روز یعنی 3 دی ماه خدا به من دوره عشق و مودت رو هدیه داد و بعد 14 دی دوره عزت نفس

    و بعد از نظر افکاری هم وابستگی داشتم که خدا کمکم کرد و نشونه داد و در دوره عشق و مودت و عزت نفس مطالبی شنیدم که سبب شد از این وابستگی افکاری رها بشم

    که شنیدم درمورد حضرت ابراهیم ،استاد گفت که خدا میخواست ببینه تا چه حد وابستگی داره به فرزندش

    و من اینو که شنیدم گرفام منظور خدا چی بوده

    چون خدا بعد از رهایی من ،گفته بود که جایزه ات رو خودت انتخاب کن ،که در اصل من باید میگفتم من دوباره تو رو انتخاب میکنم خدای من

    که با این فایل ها به من فهموند که منظورش چی بوده و میخواسته با اون آزمایش ببینه که من باز هم میگم خدارو انتخاب میکنم یا نه

    حتی با اینکه گفتم خدا تورو انتخاب میکنم

    اما بعدش گفتم چون خودت گفتی و اختیار انتخاب رو دادی به من اول از همه تو رو میخوام بعد خواسته عشق رو

    در صورتی که من باید یاد میگرفتم مثل حضرت ابراهیم ،در هر صورتی فقط خدارو انتخاب کنم

    و اونجا بود که فهمیدم و درک کردم

    که فقط و فقط جای خداست در قلب من

    و اون روز گفتم رها میشم و نمیخوام دیگه در افکارم هم فکر کنم

    و تا به امروز خیلی آرام تر شدم

    که خدا بهم گفت حتی در افکارت هم باید به من وابسته بشی

    که در جلساتی که در دوره عشق و مودت در مورد وابستگی میگفت فهمیدم و قدم برداشتم

    خدای من

    من ترسای زیادی هم داشتم که همه رفع شدن

    خدایا من باید دوباره به این قسمت گوش بدم و دوباره بنویسم

    وقتی رسیدم به گوش دادن به سوال 4

    من نوشته بودم توانایی خرید پوشه a3، فلش 128 گیگ ، بخرم

    و من دیدم جدا از اینا من تو این مدت کلی دوره خریدم

    دوره عزت نفس ،عشق و مودت ،دوره نقاشی طبیعت رنگ روغن

    تقریبا مبلغی حدود 9 میلیون

    حالا بماند که خیلی چیزای دیگه هم خریده بودم

    میگم تو این مدت ،متعجب میشم ،مدت شاید براش درست نباشه ،چون مدت رو وقتی میگی طولانیه انگار

    ولی همه اینا تو یک ماه رخ داد

    و یک ماه بعدی دو تا روزه خریدم که روابط و برانگیختگی روابط واقعا بی نظیر بود و من نتایجش رو هر روز دارم میبینم

    خدای من

    چیکار کردی با من

    من حتی درمورد عزت نفس نوشته بودم

    من 14 بهمن ماه تمرین عزت نفس رو هر روز دارم سعی میکنم انجام بدم

    با اینکه میتونستم خودم بوم بزرگ بخرم

    رفتم از مسئول ورکشاپِ رایگان پاساژی که یک شنبه ها میرم برای نقاشی ،درخواست کردم که یه بوم بزرگ بهم بدن و قبول کردن

    دیگه خانواده ام از من پولی نمیگیرن

    این موضوع رو تو هزینه های غیر مترقبه نوشته بودمش

    تو این دوماه مادرم خودش از فروش گل سرا که بهش تحویل دادم کار رو ،هر هفته درآمد داره و دیگه از من پول نمیگیرن

    خدای من

    خدایا همه این نتایج تو دو ماه رخ داده !!!!!

    در طول روز من به قدری پر انرژی شدم که حتی 14 بهمن استاد طراحی وقتی دید که من از مسئول ورکشاپ رایگان ،بوم بزرگ گرفتم برگشت بهم گفت انرژیت خوبه همه به خواسته هات جواب میدن و کارت راه میفته

    وگرنه اون مسئول به کسی بوم بزرگ نمیده که ببره خونه اش

    حتی من هر روزم بیشتر و بیشتر شده که با خدا به قدری عشق میکنم، که حتی یادم میره مسیرم کجاست

    از نظر سلامتی و حال خوب واقعا حالم فوق العاده شده

    خدای من ، من با خواهرم به قدری مشکل داشتم و نمیتونستم کنار بیام باهاش ،الان توی این دوماه به قدری روابطمون عالی شده که احترام میذاریم به همدیگه

    حتی خودش به میل و اختیار خودش دیگه کمتر میاد خونه مون و مشغول کارش هست که فروش گل سر رو با مادرم هر هفته جمعه میرن جمعه بازار

    و به کل رفتارهاش عالی شده

    خندم میگیره به قدری من متعجب شدم که خوابم پریده و هی دارم میگم در عرض دو ماه ؟؟؟

    پس اگه این دوماه از جنبه های مختلف پیشرفت داشتم ،پس اگر بیشتر روی خودم کار کنم ،از نظر مالی هم پیشرفتم بیشتر میشه و از همه جنبه ها

    خدای من درمورد احساس گناه چه چیزهایی نوشته بودم که فکر میکردم میرم جهنم ، که همه و همه رفع شده بود وهر روز من تو خود خود بهشت زندگی میکنم و لذت میبرم ، از دوره عشق و مودت و عزت نفس ترس های من تبدیل به یه نوری شد که خدا عاشقانه دوستم داره

    حتی با خودم بیشتر دوست شدم و هر موقع یه کاری رو درست نشد انجام بدم میگم اشکالی نداره بعدا دقت و تمرکزت رو بالا ببر عزیزم

    و خدا داره میبینه که من تلاش میکنم برای بهتر شدن

    و کمکم میکنه

    الان بعد دوماه این افکار رو دارم که خدا ریز به ریز داره کمکم میکنه و به باور رسیدم چون واقعا ریز به ریز و ریز به ریز و کاملا با عشق داره هدایتم میکنه

    الان میفهمم چرا ذهنم مانع میشد که من از جلسه اول دوباره گوش ندم ،میخواست شاهد این تغییراتی که حتی فقط با گوش دادن به دو قدم ، فقط در دوماه بودم رو نبینم ،

    وحتی خیلی عمیق هم گوش ندادم ، اما سعی کردم هرچی درک کردم در عمل قدم بردارم که بزرگترینش رهایی از عشق و اصرار بر بدست آوردن یک فرد خاص بود رو رها شدم

    ذهنم میخواست من باز هم بگم که من تغییر خاصی نداشتم و نتیجه ای نداشتم و خودمو سرزنش کنم که چرا نتیجه مالی نداشتم

    برای من این نتایج یکی از بزرگترین نتایج های زندگیم هست

    وامروز اینا تبدیل به یک سکوی پرتاب شد برای من ، که برای ادامه مسیرم قدم بردارم و حرکت کنم و باورهای قوی رو با تمرکز ادامه بدم و گوش بدم

    تا از همه جنبه ها به خصوص مالی ،به آزادی مالی و مکانی و زمانی و آزادی در عشق برسم

    خدایا شکرت

    5:37 دقیقه هست و الان اذان گفته شد

    برم با خدای ماچ ماچیم صحبت کنم و بیام

    دوباره بنویسم

    با خودم عهد کردم

    از امروز 15 بهمن که بیدار شدم و از ساعت 3 شروع کردم به گوش دادن و نوشتن ، ادامه بدم و شب ها از 3 تا اذان صبح بنویسم و گوش بدم به دوره ها

    و بعد باخدا صحبت کنم

    و بعد دوباره تا ساعت 7 یا 8 گوش بدم به صحبت های استاد و از ساعت 8 شروع کنم به تمرین رنگ روغنم

    وای من اینجوری چقدر زمان اضافه میارم

    حتی در طول روز هم با تمرکز سعی میکنم باورهایی که ضبط کردم گوش بدم و احساسشون کنم

    دقیقه 49 که استاد گفتن

    خود شناسی مرحله اول تمام موفقیت هاست

    چقدر زیباست این جمله

    وقتی استاد گفت :

    اینا فرای موفقیت مالیه

    اینا خیلی خیلی بزرگتر از ثروته

    میرسید بهش ،متوجه میشید حرفای من چیه

    وقتی نماز صبحم رو میخوندم دو تا ترسم هم یادم اومد و از دلم گذشت ،گفتم پاشم بنویسم در دفترم اما گفتم صبر کن با خدا اول صحبت کن بعد

    که فراموشم شد در دفترم بنویسم

    صبح که بیدار شدم و تمرینم رو انجام دادم قرار بود تمرین جدید کلاس رنگ روغنم رو که یه جمجمه انسان بود با پرده قرمز و چند تا کتاب رو بوم انتقال بدم و شروع کنم

    بعد من مشغول انجام کاراش بودم

    که رفتم تلگرام و یه چیزی دیدم که عجیب بود یه لحظه سبب شد بهش فکر کنم

    بعد اومدم به همکلاسیم پیام بدم دیدم پیامی اومده

    دقیقا جمله ای که من تصورش کرده بودم و لحظه پایانی رو تجسم کرده بودم فردی در پیام نوشته بود

    به قدری متعجب شدم

    که حتی صبح سر نماز من گفته بودم که میترسم پیدا نشه

    و نوشته این بود پیداش کردم

    چی داشتم میدیدم

    همین امروز من تمرکزی گوش دادم فایل جلسه یک دوره 12 قدم رو و شاهد نتایجم بودم

    و دوباره داشتم میدیدم اتفاقات ناب رو که حتی من در مورد برانگیختگی در روابط با آرامش و صلحی که با خودم داشتم طبق خواسته من داره همه چی پیش میره

    بعد من از خدا خواستم کمکم کنه ، من نشونه خواستم

    و «راهنمای عملی دستیابی به رویاها»

    برای من باز شد و فایلش رو نگاه کردم

    وقتی باز کردم گوش بدم

    مقدمه دوره بود ، مقدمه دوره «راهنمای عملی دستیابی به رویاها»

    استاد میگفتن

    باور کنید همه چیز از راه های طبیعی خودش ،به شکل درستش ، خیلی به موقع اش وارد زندگیتون میشه

    یعنی وقتی تکاملتون رو طی کردین ،اتفاقات خوب براتون رخ میده

    به موقع اش بهتون داده میشه وقتی که از مسیر درست حرکت میکنید ،وقتی که روی باورهاتون کار میکنید و احساس سپاسگزاری دارید وقتی تمرکزتون رو روی چیزای مهم میذارید

    خیلی حرفا گفت که برای من نشونه بود و وقتی شنیدم گفتم هرچی تو بگی خدای من

    من دیگه ازت یاد گرفتم ،هرچی بشه به خیر تو محتاجم

    من به خدا گفتم الان وقتشه من باید ایمانم رودر عمل بهت نشون بدم

    بعد من میخواستم یه کاری انجام بدم ، یاد حرفی افتادم

    که استاد عباس منش گفته بود که خاطره ای از گذشته نگه ندارید

    و من سریع عمل کردم و کاری که میخواستم انجام بدم رو انجام ندادم و به خودم گفتم طیبه چند روزی بود خدا با نشونه هایی داشت درس یادت میداد ،الان وقتشه که در عمل نشون بدی که چقدر یاد گرفتی و حاضری به درس هایی که یاد گرفتی ،عمل کنی

    و بعد گفتم خب من تو رو انتخاب میکنم ربّ من

    بعد قشنگ معلوم بود همه چی طبق خواسته من هست

    بعد نشانه ام دوره «راهنمای عملی دستیابی به رویاها» و مقدمه رو گوش دادم و آروم شدم

    حس خوبی بود شنیدنشون

    خدا به وضوح به من میگفت عجله نکن به وقتش رخ میده همه چیز

    به خودم گفتم تو باید الان ایمانت رو نشون بدی که وقتی گفتی از افکارت هم وابستگیت رو گذشتی باید در عمل اجرا کنی و نگه نداری هیچ چیز رو نه در افکارت و نه در زندگیت

    شب ساعت 10 داشتم به فایل برانگیختگی یا جلسات قبل بود فکر کنم ، گوش میدادم که حس کردم باید ، خوبیای یه فردی رو بنویسم

    و نوشتم وتکرار کردم به قدری حالم خوب شد که حتی تمرکزم هم بالا رفت

    خواهرم و خواهر زاده ام اومدن و شیرینی گرفته بود و گفت بردار، گفتم نه من دیگه شکر و شیرینی نمیخوردم ،گفت یه باره بردار گفتم نه

    و یهویی به کیسه خریدش نگاه کردم گفتم برای من به جای شیرینی یه دستمال کاغدی بده

    ما نگرفتیم تموم شده

    و گفت بردار

    وقتی داشتن میرفتن ،من بازم تمرینم رو انجام دادم و احترام گذاشتم و از اینکه توانایی به عمل رسوندن تمرینات رو دارم خوشحال بودم

    و همیشه خواهر زاده ام دوست داره روبوسی کنه و صورتشو همیشه میاورد نزدیک اما من روبوسی نمیکردم ،اما الان چند روزه دارم تمرین میکنم و این کارم سبب شده که خواهرزاده ام بیشتر لبخند به لب داشته باشه و انگار یه حس خوب داره وقتی بهش توجه میشه

    البته من بیشتر برای خودم این کار رو انجام میدم چون حس خوبی میگیرم و حالم خوبه از اینکه میتونم احترام بذارم

    من از اینکه دارم یاد میگیرم احترام بذارم به بچه ها ،خانواده ،آشنا و غریبه و همه و همه خیلی خوشحالم

    بعد مامانم بعد رفتنشون اومد گفت طیبه متعجبم کردی

    درخواست کردی ازش دستمال کاغذی بده بهت

    آفرین

    چه عجب

    و من خندیدم و گفتم خب دیگه تمرینات رو دارم انجام میدم ،درخواستمو میکنم بشه خوشحال میشم و نشه هم اشکالی نداره

    امروز تابلوهای تمرینات کلاس رنگ روغنم رو به دیوار اتاقم نصب کردم و عکسشو گرفتم خیلی خوب شد

    خیلی لذت بخش بود

    من تازه فهمیدم چقدر تابلو کار کردم توی این یک سال که از کار کردنم به شدت راضیم و خیلی زیبا بودن

    از اینکه امروز کلی چیز یاد گرفتم و از اینکه دارم عمل میکنم و سعی میکنم خوشحالم

    وقتی امروز پیامی رو دریافت کردم بابت پیدا شدن امانتی ،با خودم گفتم طیبه الان وقتشه و باید درس هایی که از جلسات 6 تا 12 عشق و مودت یاد گرفتی ،به خصوص درمورد وابستگی ،باید در عمل به خدا نشون بدی که چقدر وابستگی داری و رها شدی از خواسته ات

    و باید وقتی قدمی برداشتی این بار متفاوت تر باشه دیدگاهت

    اینکه خودخواهانه عشق بورزی

    اینکه لذت ببری از همون لحظه ای که داری و بدونی که همه چی گذراهست و از لحظه ات نهایت عشق و لذت رو ببری و خودت باشی و رها باشی

    هرچی خدا برای تو میخواد تماما خیر و عشق بی نهایته

    ببینم چیکار میکنی طیبه

    اگر یادت باشه که این دنیا گذرا هست دیگه هیچ چیزی رو جدی نمیگیری

    پس بسپر به خدا که خودش میدونه چجوری کمکت کنه

    خدایا شکرت

    بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت و زیبایی خدا رو برای استاد عزیز و مریم خانم شایسته و دوستان و کسانی که درمدار دریافت این همه نعمت هستن از خدا طلب میکنم برای تک تکشون

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    شهناز اباذري گفته:
    مدت عضویت: 3323 روز

    سلام استاد عزیز…راستش از وقتی دیگه نمیتونم کامنت محصولاتی رو که ندارم بخونم…..خیلی دیر به دیر به سایت سر میزنم….اون وقتها هر شب کارم خوندن کامنت ها بود….و کمی ازتون دلگیر شدم….البته الان توی این فایل یه توضیحی دادید….ولی اگر مسئله تفاوت فرکانسی در دیدگاه ها باشه…..و اینکه چون مدار ها فرق میکنه….نحو نگرش تو دیدگاه هم فرق میکنه…برای اونی که تازه وارد سایت هم شده….و این محصول رو تهیه کرده..ممکنه دیدگاه ها خیلی ابتدای باشه….بگذریم حتما این طور صلاح دیدید….ولی گوش دادن به این فایل جونی تازه بهم داد….بسیار لذت بردم….ازتون سپاسگزارم در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    امید بالیدە گفته:
    مدت عضویت: 2739 روز

    دقیقا استاد!

    کاملا با گفته ی شما موافقم!ذهن میتونه از هر چیزی ثروت بسازه! اونروز توی تلویزیون(اصلا نگاه نمیکنم ولی اون لحظه توجهم جلب شد)چیزیرو که باید ،میبینم. به صورت اتفاقی یه تبلیغی رو دیدم که طرف بایه ایده کاملا ساده (چیزی که فک نکنم اصلا واسشون هزینه بر بودو البته میتونست مسئله مردم رو حل کنه!)سوراخ های شیر حمام که نمیدونم اسمش چیه(اونی که پر از سوارخه اون???) رو کوچیک تر کرده بود و میگفت واسه خونه هایی که فشار آب کمه یا آپارتمان ها با میزان مصرف آب کمتر میتونن تو حمام خونشون فشار آب بیشتری رو داشته باشن و… خدا میدونه توی کلان شهر ها چقدر فروش کرده و ببین قبلش چقدررررر فروخته که الان توی تلویزیون داره تبلیغ میکنه من همون لحظه گفتم ببین پسر پول ساختن چقدر راحته!طرف فقط چن تا سوراخ رو کوچیک کرده بود و باهاش کلی ثروت ساخته بود در ضمن اینم بگم این ماله زمانی بود که همه میگفتم آب هست ولی کم هست!اون داشت بجای این که

    بشینه زار بزنه بایه دیدگاه متفاوت ثروت میساخت!راستی همین روز که خیلی بارون میومد من هی با خودم میگفتم ببینم بازم میتونید بگید آب کمه ????و کلی هی فراوانی رو تایید میکردم و لذت میبرم! روز خوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    ارمان مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 3574 روز

    سلام صبح همگی بخیر

    نکات مثبت زیادی تو این فایل بود ???

    ثروت معنوی ترین کار دنیاست (چندبار پشت سرهم تکرار شد پس مهمه)

    ما خالق زندگیمان هستیم

    هرچی روی باورها کار کنیم همون قدر نتیجه میگیریم

    خودت لایق بهترینا بدون

    همیشه از خداوند در خواست هدایت کن

    تجسم کنید

    تو هر شرایطی هستید سعی کنید نکات مثبت ببینید

    اتفاقات خوب زندگی تو بنویس تا همیشه بدونی در چه جایگاهی هستی

    خداوند همه چیز درست میکنه به شرط به ایمان

    تضاد باعث رشد و پیشرفت میشه

    نگاه ماست که دسته بندی میکنه شرایط به نفع ماست یا به ضرر ماست

    ??سوال خوب پاسخ های خوب مثلا؟ ??چه باورهای بسازم برای کسب کارم که باعث رشد و پیشرفتم بشه

    چه باوری بزارم توی ذهنم که فروشم بره بالا

    چه کاری انجام بدم تا رشد کنم

    ??????

    خوش باش که هر که راز داند

    داند که خوشی خوشی کشاند

    شیرین چو شکر تو باش شاکر

    شاکر هر دم شکر ستاند

    شکر از شکرست آستین پر

    تا بر سر شاکران فشاند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سمیه رازگردانی گفته:
    مدت عضویت: 2552 روز

    بنام الله یکتا

    شاد بودن لذت بردن از چیزهایی کوچکی است که تو زندگیمون هست،استاد این پیغام روی لباستون این چند روزه برام ملموس شده که از اینکه حتی یک نسیم خنک به صورتم می وزه، اینگار خداوند تمام خوشبختی های توی این دنیا را یک جا اورده و توی بغل من قرار داده،چندین ماه هست که این حسا داشتم که باید از هرآنچه که هستی و داری باید لذت ببری تا احساست را خوب کنی و در نتیجه اتفاقات خوب برام بیفته، و الان چنان این قضیه برام ملموس شده که احساس می کنم خداوند فقط داره خواسته های منا استجابت میکنه و اینقدر خداوند هدایتم میکنه به آگاهی های بیشتر که بخدا هر لحظه پیوند بین ذهن و روحم را کاملا دارم می بینم و می بینم که بذرهای کاشته شده ذهنم دارند جوانه می زنند و قطعا نتیجه این احساس خوبم را خواهم دید و یاد گرفتم اگر تحقق آرزوهام را می خوام فقط از خواسته هام حرف بزنم و با احساس عالی آن را رها کنم به خداوند

    خداراشکر

    الحمد لله رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    محمدجواد گفته:
    مدت عضویت: 2329 روز

    سلام سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی.

    سریع میرم سر اصل مطلب.

    من ۱۳۹۹/۰۱/۲۷ بعد از کلی کلنجار رفتن با ذهن نجوا گرم(ک توضیحشو قبلا دادم) تصمیم گرفتم ک قدم اول رو تهیه کنم و یک حس قوی داشتم ک در همین قدم قدم اول اینقدر فرکانسم بالا میره ک پول قدم دوم و حتی بیشتر از اون رو بدست میارم .

    بعد از انجام تمرینات جلسه اول و تمرین ستاره قطبی جلسه دوم ،از صبح شنبه شروع کردم به تمرین ستاره قطبی و تمرکز بر نکات مثبت و حال خوب داشتن.

    از نظر حال خوب ک عالی بودم .

    ولی از نظر مالی براتون با جزئیات توضیح میدم==>> شنبه ۰۱/۳۰ حالم عالی و نشانه های پول اومد برام (ولی هنوز پولی در کار نبود)

    یکشنبه۰۱/۳۱ حالم عالی و ۵۰ هزارتومان پول بدست آوردم (البته توقعم خیلی بود ولی به قول استاد به اندازه ایمانت(ظرفت) بهت میرسه) و من بابت همون ۵۰ هزار تومان کلی سپاس گذاری کردم و اونو نشانه ای دونستم بابت اینکه راهم درسته و پولهای بیشتر در راهه و همینجوری باید برم منتهی باید پله های تکامل رو طی کنم.

    دوشنبه ۰۲/۰۱ حالم عالی بود ،از نظر مالی هم ساعت ۷ بعدازظهر مبلغ ۱۰۰۰ تومن تخفیف گرفتم و جالبه ک بابتش کلی سپاس گذاری کردم و خدارو شکر کردم (به جای غر زدن و اینکه بگم هزار تومن ک چیزی نیس من چندصد میلیون تومان پول میخوام) خداروشکر کردم واسه ۱۰۰۰ تومان چون جنس و انرژی پول یکیه چه ۱۰۰۰ تومان چه یک میلیارد تومان.

    ساعت ۹ شب به اندازه پول قدم دوم به حسابم ریخته شد و کلی ذوق کردم چون دقیقا اندازه همون پول بود(آخه یکم نگران بودم ک نکنه پول قدم دوم جور نشه ک خداوند وهاب بهم پولو داد)

    جالب بود آخه ۱۴۵۰۰۰۰ قدم اولو خریدم ۱۵ درصدش هدیه استاد بود ک کیف پولم شارژ شد و از طرفی من ۳۰ روز مهلت دارم ک محصولو با ۴۰ درصد تخفیف بخرم ک میشه ۸۷۰ هزار تومان منهای ۲۱۶ هزار تومان شارژ کیف پولم من باید ۶۵۴ هزار تومان بابت جلسه دوم پرداخت بکنم ک به حساب من ۶۷۵ هزار تومان واریز شد ک اینم از وهاب بودن خداونده چون همیشه بیشتر از اون چیزی ک بخوای بهت میده .

    و اما امروز سه شنبه ۰۲/۰۲ حالم عالی ، و ظهر تلفن من زنگ خورد و قرارداد ۶ میلیون تومانی قراره امضا کنم ک ۳ میلیون تومان نقد و ۳ میلیون تومان چک بده طرف .

    واقعا از خدا سپاس گذارم که باهمین چند روز کار کردن و انجام تمرینات اینقدر از نظر آرامش و حال خوب و پول نتیجه گرفتم.

    دوست داشتم تجربه این چند روزمو ک قدم اولو تهیه کردم بگم ،آخه من در فایلی از استاد شنیدم وقتی قدم اولو تهیه کنی و با تعهد کار کنی خودش پول قدم بعدیو بهت میده و اگه پول قدم بعدی بهت نرسید یعنی ک تو هنوز آماده نیستی. من از این خوشحالم ک پول به سراغم اومد و خوشحالترم ک الان آماده شدم واسه قدم بعدی و خداوند با این نشانه ها بهم گفت بدون نگرانی جلسات قدم اول رو به انتها برسون و تمریناتشو انجام بده. بعد برو سراغ قدم بعدی .

    من میخواستم این نظرمو در محصول قدم اول بذارم ولی یک حسی به من گفت اونجا فقط بچه های قدم اول میبینن برو یک جایی بذار ک همه بچه ها بتونن بهش دسترسی داشته باشن و هدایت شدم به این قسمت تا نظرمو بذارم .

    بچه ها اگه شما پول قدم اولو دارین اصلا مقاومت نکنین و بدون شک تهیه کنین . و اگه هنوز پول دوره رو ندارین برین رویه فایلهای رایگان استاد و بارها گوش کنین (مقدمه دوازده قدم ،ایمانی ک عمل نیاورد و…)

    من خودم همزمان ک ویس گوش میدم نکته برداری هم میکنم ،چون با نوشتن بهتر یاد میگیرم .

    امیدوارم نظر من مفید باشه واسه دوستان .

    از استاد هم ک دستی از دستان خدا بود برای من و باعث شدن ک درک من از قوانین بالا بره خیلی سپاسگذارم و همچنین از خانوم شایسته عزیز هم سپاسگذارم.

    با امید خوشحالی و شادی برای همه دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    شادی سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 3086 روز

    به نام خدای مهربون

    سلام به همه دوستان الهی ام

    و سلام ویژه خدمت استاد عزیزم

    امشب شب قدره دلم میخواست با خدا الان برم ی خلوتی داشته باشم قبلش اومدم نشانه امروزم دریافت کنم و چرخی بزنم تو سایت

    به لطف خدا با کامنتایی روبرو شدم که دقیقا جواب سوالات من بود و وصف حال این روزهای من

    نمیخواستم کامنت بذارم اما یه الهامی بهم شد که بیا بنویس شاید فردا روزی کامنت تو هم جواب سوال یکی دیگه از دوستانی شد که بعدها به این صفحه هدایت میشن

    منم بهش گفتم آره واقعا این کار قشنگیه پس برم دیدگاهمو بفرستم اتفاقا هم یه جورایی با خدای خودم خلوت کردم هم شاید باعث شم چند نفر دیگه از کامنتم الها بگیرن

    استاد عزیزم

    این روزا با تضادهای مختلفی روبرو هستم

    تصمیمات مهمی گرفتیم با همسرم ک تابحال نگرفته بودیم از جمله مهاجرت ب جای جدید از محلی که از بچگی توش بزرگ شدیم

    تا این خواسته در دل ما افتاد راه های رسیدن بهش باز شد بدون اینکه هنوز شرایط مهاجرت رو داشته باشیم یکی یکی راها باز شد

    اما ذهن منطقی همیشه شروع به نجوا میکنه

    و منم دچارش بودم

    تنها چیزی که کمک کرده تا امروز بتونم ذهنم کنترل کنم ب لطف خدا ، همین نشانه هایی که از سایت میگیرم واقعا میزنه تو هدف

    درست جوابی که نیاز دارم و بهم میده

    چند وقت پیش به این مقاله رسیدم تو سایت که نوشته بود خیلی از آدمها نه از محل زندگی شون راضی ان نه از رفتن ب جای جدید اطمینان دارن و کلی از ترسها و تردید ها صحبت کرده بود که من گاهی دچارشون میشدم و با دریافت این نشانه واضح خیلی حالم عوض شد

    من هنوز مهاجرت نکردم اما قدمهامو برداشتم وسایلامو جمع کردم ، دنبال خونه گشتم، و همش به خودم یادآوری میکنم که تو باید به غیب ایمان داشته باشی

    به چیزی که هنوز نیست هنوز نمی بینیش اما قطعا بهش میرسی

    ماههاست که باورهای مربوط به مهاجرت رو دارم میسازم و این روزا همش یه صدایی بهم میگفت خدا که خلف وعده نمیکنه جواب فرکانساتو میگیری و دقیقا امشب تو کامنتای همین صفحه این جمله رو دوباره خوندم

    خدا چقد واضح با ما صحبت می کنه

    اومدم به خودم یادآوری کنم

    و به دوستانی که با تضادها روبرو هستن بگم

    وقتی خواسته ای ایجاد شد براتون مطمئن باشید خدا راهشو بهتون نشون میده

    وقتی راهشو نشون داد تروخدا دچار تردید نشید نترسید کفر نکنید شکر کنید تا قدمهای بعدی واضح شه وگرنه باز برمیگردید عقب

    ادامه بدید خدا براتون غوغا می کنه

    خدا جواب باورهای ما رو میده

    ما باید به غیب ایمان بیاریم

    و اتفاقا فرازهایی از دعای جوشن کبیر رو خوندم چه جملات قشنگی داره

    میگه یا دلیلی عند حیرتی

    یعنی ای راهنمای من به وقت سرگردانی

    واقعا همینطوره اینم نشانه دیگه ای بود که گرفتم که خدا همواره راهنمای ماست و هیچ وقت سرگردان نخواهم ماند باید بهش اعتماد کنم

    انشالله بزودی با خبرهای خوبم بر میگردم دوباره

    از خدا میخوام که بهترینها براتون اتفاق بی افته

    بی نهایت متشکرم از کارهای بی نظیرتون که اینهمه باعث رشد و آگاهی و آرامش و ارتباط خوبم با خدا شده.

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمدعلی مهرجوی گفته:
      مدت عضویت: 2172 روز

      سلام دوست عزیز 🌹

      امروز این دیدگاه اشک من در آورد اشک شوق ،اشک خوشحالی ،اشکی که خواندن کلماتی بود که خداوند با دست شما به من رساند ،خدایا شکرت برای این مسیر زیبا

      چقدر منم دوست دارم مهاجرت کنم ،چقدر ایمان به غیب داشتن خوبه

      چقدر توکل کردن خوبه

      دوست عزیزم امیدوارم الان در بهترین مکان ممکن باشید 💗و از زندگیتان لذت ببرید

      خیلی خیلی لذت بردم از این دیدگاه زیبا

      اگه براتون میسر شد یکم از مهاجرت برام بنویسید از باورهای زیبا ممنون

      🌹🌹🌹🙏🙏🙏🙏🙏🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      هاله ریاحی گفته:
      مدت عضویت: 2394 روز

      سلام شادی جان

      ممنونم که نوشتی و به الهام قلبی ات گوش کردی

      و ممنونم از استاد که ایشون هم به الهام عمل کردن و کامنت اخیر شما رو لایک زدن

      من امروز هدایت شدم به این دیدگاهتون

      چون صبح یک سوالی رو در دفترم نوشتم و جوابش رو از خداوندم خواستم و حالا هدایتم به اینجا جوابم رو بسیار زیبا داد

      سپاسگزارم 🌹🌙

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 844 روز

    به نام خداوند مهربان غفور رحیم و رحمان

    به نام تنها فرمانروایی قدرتمند جهان الله مهربان

    به نام بهترین یاری دهنده یی مومنان

    به نام کسی که یاد بودش آرام بخش قلب من هست خدایا شکرت برای همه چیز

    الهی صد هزار مرتبه شکرت شکرت شکرت

    سلام به استاد عزیزم الگویی زنده گیم

    سلام به مریم عزیز دوست داشتنی

    سلام به بچه های ناز سایت

    امروز زمانی که روی خودم کار داشتم به احساسم متوجه شدم که خوب نیست در حال این شدم که احساسم کمی بهتر کنم به خودم گفتم پاکیزه چی شده فامیدم حسم از این خاطر هست چون فکر کردم که بیکار هستم تمام روز در خانه چرا درآمد ندارم

    بعدا در روی کاغذ نوشتم که پاکیزه چرا ناراحت شدی ؟؟

    جواب داد ؛این کار ها بیهوده هست به نظرت تو فکر میکنی تلاش فزیکی مهمتر از تلاش زهنی هست

    بعد به خودم یک عالم الگو منطق آوردم اول از استاد که تلاش فزیکی می‌کرد در بندر عباس تکسی رانی ولی آنقدر ثروتمند نبود یا عطار روشن که مغازه داشت تلاش فزیکی می‌کرد ولی هنوز هم بدیهی هایش نداده بود زمانی که اینا شروع به تلاش زهنی کردن و ساختن باور نتیجه های عالی گرفتن بعد آرام شدم و مثال های دیگر آمد مثل کسانی که کارگری میکنن ولی چرا ثروتمند نیستن با اینکه تلاش فزیکی میکنن

    پس گفتم تلاش زهنی مهمتر از تلاش فزیکی هست

    بعدا یک ایمیل از یکی دوستان آمد که در عقل کل پاسخ داده بود این خدایی من را بیببین چقدر عالی و زود جواب می‌دهد

    در باره تضاد توجه به داشته ها شکرگذاری گفته بود

    گفتم همین هست من از سوال او جواب گرفتم این یک تضاد برای من بود که باید به درآمد برسم به درآمد داشتن فکر کنم احساسم عالی عالی شد گریه کردم شکر کشیدم گفتم هم باور مخرب مه پیدا کردم و هم فهمیدم خواسته من چیست اینجا دانستم که وااااااااای حس بد نعمت هست برت میگه کجای کار ایراد هست بخدااا نعمت هست و خداوند چقدر مهربان هست مهربان هست

    من از قضاوت شدن توسط دیگران زیاد میترسم دیگران که مرا قضاوت کند هی با خودم تکرار میکنم حالم بد میشود خانه خانم مامایم مهمان آمده دخترایی هم سن سالم و من نمیشینم همرایی کسی از وقتی در سایت عضو شدم تغییرات جدی شروع کردیم دوست هایم حذف کردم و اینا زیاد گفتن به مادرم چرااا دخترت نمیشینه چرا ایرقم هست خوب مادرم برای من گفت رفتم دیدم شان دیدم چقدر من از دیگر دخترا متفاوت هستم از واتساپ گفتن از انستا مه تمامش حذف کردیم چقدر دنیایی خودم هستم خانم مامایم گفت این مثل ما زنده کی نمیکنه زنده گی این فرق دارد و مه دیدم چقدر با دیگر دخترا فرق پیدا کردیم کاملا داخل اردوگاه تنهایی شدیم از جامعه جدا چقدر مدت زیاد حسم با خودم خوب هست

    من که تا دلت بخواد رفیق دوست داشتم ولی حالا یکی نیست

    رفتم با دخترا چند دقیقه شیشتم از نماز گفتن دیدم چقدر زود نماز خواندن عجله سر مه ایراد گرفت چرا نمیخوانی خوب شیطان فعال من هم پس ایراد گرفت ولی بغلش کردم دیدم چقدر از خود بی خبر هستن اینجا قانون فرکانس درک کردم شاید فرکانس من از اونا دور نباشه ولی درک کردم مثل هم نیستیم دنیا ما ها فرق دارد

    چقدر من تغییر کردیم یک پاکیزه جدید شدیم

    رفتم همرای شان خندیدم و متوجه شدم وااااا چطور نو هست من که شش هفت ما فقط با خودم بودم رستورانت همه جا با خودم رفتیم با خودم خندیدم گریه کردیم خسته شدیم حال مه خوب کردیم سخت هست ولی کار هرکس نیست و این نشان داد برایم چقدر پاکیزه تغییر کردی متفاوت شدی چقدررررر تغیییر کردیم راست بگویم حالا احساسم عالی هست ولی بعضا پشت پاکیزه سابق دق میشوم میدانم باید به کلی دفن اش کنم تغییر کار دارد

    ولی تمام پل های پشت سرم خراب کردیم فقط تغییر باید کنم رسیدن به خواسته بها کار دارد باید بهایش بدهم

    وقتی کمی دلم میشه همه چی رها کنم روی خودم کار نکنم وحشت میگیرم اگر چند سال بعد در همین وضع بمانم چی خواهد سرم آمد

    فعلا هیچ دوست ندارم میدانم دوست های جدید پیدا میکنم که هم فرکانس من باشند و این کاملا خوب هست که من مدارم تغییر میکند فرکانسم تغییر میکند یک دوستم که بسیار جویایی حالم شد خواستم بروم خانه اش با خودم گفتم پاکیزه نترس من میترسیدم که نشود بروم خانه اش حرف های ناخواسته بزند بعد از فایل استاد یاد گرفتم که خداوند هرکی را به سمت تو هدایت نمیکند فقط کسانی که در مدارت باشد و گفتم اگر به خیرم باشد و هم فرکانسم باشد خانه هست و گرنه نیست رفتم خانه شان نبود در خانه

    چقدررررررر خوش شدم گفتم پاکیزه تمام اش تغییرات هست تو تغییر میکنی تو تغیییر میکنی فرکانس ات تغییر کرده آفرین دختر

    و در باره این دخترهای مهمان هم بگویم دیدم

    گفتم چرا زود قضاوت کنم اینا را دیدم چقدر ساده و خام هستن من چقدر نظر به سنم پخته شدیم نمیگویم زیاددد همه چیز میدانم پخته شدیم ولی دیدم چقدر بیدار هستم علایقم‌فرق‌میکند خدایا شکرت که هدایتم کردی

    الهی صد هزار مرتبه شکرت

    من تعهد دادم به خودم باید آنقدر تغییر کنم تا بهترین خودم شوم و بجای خودم نتایجم صحبت کند تا هر کی بیبیند به خوبی درک کند نتایج زنده گیم را

    عزت نفسم پایین هست چون از حرف دیکران میترسم از قضاوت بعضا خودم مقایسه میکنم

    نمیدانم چی کنم میدانم خداوند هدایت میکند همین طور که تا حالا هدایتم کرده

    خدایا شکرت خدایا شکرت همه چیز عالی میشود ایمان دارم او با من هست

    میدانم حتما همه اینا برای رشد پیشرفتم و تغییر شخصیتم به گونه عالیتر هست تا بیشتر نقاط تاریک خودم بشناسم و رشد پیشرفت کنم اگر این بد میبود خدا برای من این چنین نمیکرد همه چیز خیر هست همه چیز به نفع من هست میدانم خداوند همیشه بهترین ها را برای من می‌خواد بودن و سر خوردن با این چیز ها تمامش بخاطر رشد پیشرفت من هست اگر نی چرا حالا متوجه میشیم برم بعضا درد دارد چراا وقت این قدر وابسته بودم توهین میشدم حتی زیاد مسایل سرم بد میخورد ولی همو کاسه همو اش بودم هیچ تیر خود مه میاوردم ولی حالا میگم نی باید تغییر کنم باید بهتر از این شوم این ایراد هم نباشد اصلاح اش کنم این تمامش خوب هست به نفع من هست تا به بهترین خودم مبدل شوم تمام اینا عالی هست میدانم در حال رشد پیشرفت هستم فوق العاده همین حالا با خدا گریه داشتم حس عجیبی دارم واقعا حس عجیبی این حرف ها هم به دلم خطور کرد خدایا شکرت

    روز شمار تحول زنده گی‌من روز پنجاه هشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سیما گفته:
      مدت عضویت: 1439 روز

      سلام پاکیزه خواهر عزیز و گرامی من

      دوست من تو تنها نیستی تو خدایی داری که برایت این فضای خالی رو ایجاد کرده تا بتونی با خیال راحت روی خودت افکار باورها و فرکانس هات کار کنی و ببری خودتو به مدار های بالا تر

      اصلا غصه دوستان و افراد قبلی که در زندگیت بودند رو نخور مهربون من اون ها از اون مرحله دیگه نمیتونن بالاتر بیان توان شو ندارند تعهد شو ندارند و چیزی بالاتر از همون پله ای که هستند رو نمیتونن تصور کنند

      خداوند برات بینهایت جبران میکنه که دیگه حتی اگه اونها خودشون بخان بیان به زندگیت تو دیگه قبول نمیکنی مگر ابنکه اون ها هم مدار شون تغییر کرده باشه .

      به وعده های خداوند باور قلبی داشته باش که هرگز خداوند خلف وعده نمیکنه

      وقتی گفته سپاسگذاران تقوا پیشگان تسلیم شدگان و با ایمانان رو گسترش میدم ظرف وجود شون رو بزرگ میکنم پس بدون شک انجام خواهد داد و کیست که از خداوند به عهد اش وفادار تر

      و همینطور خداوند گفته ما جزای نیکوکاران و کسانی که ایمان بیارن رو ضایع نمی‌کنیم و به اندازه سرسوزنی و دانه خردلی به کسی ظلم نخواهد شد

      میدونم یه تکه از وجود ما میخاد جا بزنه میخاد رها کنه و بشه همرنگ جماعت سریال نگاه کنه در دورهمی ها بشینه بگه بخنده غیبت کنه و بهش خوش بگذره

      ولی به چه قیمت به قیمت از دست دادن هر دو دنیامون

      حالا این دنیا که میگذره اون دنیای ابدی که ادامه همین زندگی ماست رو از چی بگیم که خداوند می‌فرماید آنها بدترین زیان و خسران کنندگان هستند چون سرمایه وجودی شون یعنی زمان شون که خداوند بهشون داد تا آگاه بشن مدارج فرکانس هارو بیان بالا خودشون رو رفتار و ظاهر و باطن شون رو پاک و تطهیر کنند رو نابود کردند و از دست دادند

      خواهر ن

      خداوند حامی ماست قلب تو آرام کن و مسیر درست رو ادامه بده

      بینهایت بهت خدای وهاب ات پاداش میده

      و به یاد بیار پیامبر رو که تا 40 سالگیش هر سال هر 30 شب میرفت در غار بدون هیچ چیزی و روی خودش کار می‌کرد

      و او بهای نزدیکی به خدای خودش رو پرداخت به یاد ابراهبم بیفت که تا حدی پیش رفت که حاضر شد پسرش رو هم برای خداوند قربانی کنه

      من خودم از هرات افعانستان هستم هفت سال پیش در شهر کرمان زندگی میکردم و خداوند لطف کرد قلب من رو به سمت خودش متوجه کرد و به راه راست هدایتم کرد و الان به لطف رحمت اش که وعده هاش حق هستند در کشور المان زندگی میکنم منی که تمام داشته ام بخدا قسم یک اتاق در خونه مادر شوهرم بود و فقط و فقط یک قالی داخل اتاقم بود الان در یک خونه بینهایت قشنگ در دل طبیعت بایرن با بهترین امکانات دارم زندگی میکنم ماشین شخصی خودم رو دارم یک شغل دارم و دارم از مسیر الی کوچیک خودم درآمد به دست میارم

      نه فامیلی نزدیک ام هست و بیشتر دوستانم رو هم خودم اگاهانه خودمو ازشون جدا کردم

      فقط همکاران آلمانی ام هستند که یکم باهاشون ارتباط فرکانسی رو حس میکنم چون واقعا انسان های صالح و درستکار و مهربان و خدایی هستند

      ولی من و تو مهربانم به گنجی دست پیدا می‌کنیم که بینهایت ارزشمند هست

      چرا ما فکر می‌کنیم بودن در یک جمع و خنده و شوخی های مسخره و بی مزه اسم اش حس خوب و شادی هست وقتی اون جمع رو درک نمی‌کنیم و اون ها هم مارو درک نمی‌کنند

      اینا رو دارم بخدا به خودم میگم چون ذهن من هم بعصی وقت ها میخاد برگرده به همون سیمای گذشته

      نمیگم دوست داشتن بیرون رفتن و خوش گذروندن کار بدیه ولی تا وقتی فرکانس هامون به یک قدرتی برسه و انسان های همفرکانس رو خدای مهربان به سمت مون هدابت کنه همون بهتر از تک تک ثانیه های تنهایی مون لذت ببریم و بریم مدار هارو بالاتر

      خواهر قشنگم از خداوند بینهایت لطف بی پایان شو سعادت خوشبختی ایمان و آرامش رو برات خواهانم و امیدوارم به بهترین مسیر ها هدابت بشی و بینهایت خودت با قدرت خلق کنندگی ارزش خلق کنی در جهان و بینهایت موفقیت وارد تک تک ثانیه های زندگیت بشه

      نگران نباش آرام باش خداوند بهترین پشتیبان یار و همراه تک تک ثانیه هات هست و جای خالی همه رو برات با وجود گرما بخش اش پر میکنه و به وعده هاش در این مسیر سعادت و خوشبختی عمل میکنه و پاداش تو حتما خواهد داد

      پیروز و موفق و سربلند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 844 روز

        سلام سیما عزیزمممممممم

        سلام به روی ماهت مهربانم شما چقدر زیبا هستین چقدرررررر اشک من را جاری کردین سپاسگذارت هستم دوست مهربان و هم فرکانسی عزیزم

        چقدر خوشحال شدم که از هرات زیبا هستین میبینید خدایی من را چقدر مهربان روف رحیم هست میبینید چقدر پر از عشق هست که همچون شما اشخاص وارد زنده گی من کرده و پیام اش را میرساند محبت اش را می‌گوید

        میدانن سیما عزیزم چقدررررر از عمق دلم برایتان بهترین ها را آرزو کردم چقدر اشک شوق ریختم با پیام پر از محبت تان واقعا ممنون تان هستم و ممنون آن خدایی که چنین دسته گلی زیبا را آفرید

        بلی عزیزم خداوند همه چیز میشود برای ما همه کس میشود برای ما به شرط ایمان به شرط باور خداوند به شدت برای ما کافی هست بعضا از این هم محبت و عشق خداوند فقط میمانم و چشم های پر از اشک نمیدانن چگونه خدایم برای من یکی خدایی میکند چگونه اوقاتم پر از عشق با خودش میکند سپاسگذارش هستم

        من از زمانی که این مسیر را آغاز کردم اگر خودم هم بخواهم دیگر نمیتوانم بیرون بروم چون خداوند محکم دست من را گرفته هست و میدانم راننده اوست نگران جاده نیستم

        زیادددددد دوستتتتت دارم سیمایی عزیزم

        الهی که خداوند زمین را برایت بهشت بسازد و آنقدر پر از موفقیت و معجزه زنده گی ات شود که فقط اشک عشق بریزی

        چقدر برایت خوشحال شدم چقدر خوشحال شدم خدایا شکرت چقدر سخن های گران بهایت برایم روحیه داد چقدر عالی بیان کردی ممنونم

        در خدا شاد پیروز باشی رفیق خوبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سمیه منیری گفته:
      مدت عضویت: 1882 روز

      سلام پاکیزه جان عزیز

      واقعا تحسین میکنم این کنترل ذهن زیبایی که داری در زندگیت و چقدر انسان عملگرا هستی و چقدر عالی به آموزه های استاد عزیز عمل میکنی

      خدارو شکر گذارم که من رو هدایت کرد به کامنت زیبای تو ببین چقدر زیبا خداوند بندگان مومن اش رو به همدیگه هدایت میده تا از همدیگر یاد بگیرند خدایا شکرت چقدر عالی خداوند به بندگانش پاسخ میده

      من خودم شخصا از هرات افغانستان هستم و هرات زندگی میکنم و این تجربیات و کنترل ذهنی که گفتی رو دارم انجام میدم من از زمانی که شروع کردم به تغییر خودم اولین کاری که خداوند بهم الهام کرد تا انجامش بدم این بود که فیسبوکم رو حذف کنم بعدش همینطور با گوش دادن به فایل های استاد من مدارم بالاتر و بهتر شد و بعدش من تو دانشگاه کابل دانشجو بودم و فهمیدم که بسیار توی یک محیط نامناسبی قرار دارم که با روحیات من فرق میکنه و دوستانی که داشتم برخلاف اون چیز هایی بود که میخاستم و بخاطر عزت نفس پایینم مورد تحقیر اطرافیانم قرار میگرفتم و تمرکز نداشتم روی خودم و همش دنبال این بودم که اکثریت جامعه چه کاری انجام میدهد تا من هم همون رو انجام بدم ولی بعد از اینکه تصمیم به تغییر گرفتم خداوند اون ایمان و توکل رو در درونم ایجاد کرد و بهم گفت که تو باید دانشگاه ات رو ترک کنی و برگردی خانه شهرت هرات تا بتانی روی خودت در یک محیط ایزوله دور از اکثریت جامعه روی خودت کار کنی ولی من بسیار میترسیدم و میگفتم من به خانواده ام چه بگم چطور این اتفاق رو به بقیه توضیح بدم اصلا بغیه حرف من رو نمیفهمند ولی من با ایمان به خداوند این کار رو انجام دادم و همو سمستر امتحانات فاینل ر شرکت نکردم و نرفتم هیچ ایده ای هم نداشتم که قراره چیکار بکنم هیچ چی نمیدانستم فقط میدانستم که ای کار اولین قدم هست میدانی بعدش چی شد؟ بعد از اینکه من چند روزی دانشگاه رو ترک کردم و دیگه تصمیمی نداشتم برم چند روز بعدش از وزارت تحصیلات عالی خبر رسید که اصلا کلا دانشگاه ها بخاطر شرایط مریضی به مدت یک ماه کاملا تعطیل هست و او زمان هنوز طالبان نیامده بود و بعدش مه واقعا خیلی خوشحال شدم و خداوند طوری اتفاقات ر هماهنگ کرد که حتی دیگر نیازی هم نبود که مه به کسی توضیح بدم و بعد از او خداوند برایم اتفاقات ر هماهنگ کرد تا روی خودم کار کنم و بعدش آمدم خانه و شروع کردم به کار کردن روی خودم و بعد ازو طالبان آمد و یک سری تحولات اتفاق افتاد که اصلا دانشگاه ها به مدت بسیار طولانی بسته شد و حتی تا الان و مه چقدر زیبا قدرت رب العالمین ر در زندگیم دیدم که چطور قبل از این همه اتفاق هدایتم کرد و مه هدایت شدم به آموزش به صورت آنلاین و خودآموزی و شغل موردعلاقه ام ر شروع کردم به یادگیری و کارهایی انجام دادم که اکثریت جامعه هرگز در توانش نیست و مه از دوستانی که سال های سال همراه شان دوستان بسیار صمیمی بودم کاملا خودم ره جدا کردم و اتفاقات طوری افتاد که اصلا یکی از او دوستانم که بسیار فرکانس نامناسب داشت برای همیشه از زندگیم بیرون رفت مه انستاگرامم ر حذف کردم شماره کسانی که دیدم بدردم نموخوره ورودی ذهنی نامناسب میدهند حذف کردم و به مدت چندین ماه داخل خانه بودم و حتی بیرون نرفتم و با هیچ کسی صحبت نکردم و فقط به آموزش های استاد گوش میدادم و آموزش میدیدم و روی ذهنم کار میکردم و فقط روزانه برای پیاده روی و یا دیدن مکان های زیبای شهرم بیرون میرفتم و الان تقریبا از یک سال بیشتر شده که میگذره تغییراتی که بالایم آمده بسیار عزت نفسم نسبت به او زمان بالا رفته هر انسانی ر داخل زندگیم نمیزارم بیایه نگاهم به دنیایم کاملا تغییر خورده هر چیزی که میبینم و اتفاقی که رخ میده ره اتفاقی نمیبینم و بر اساس قانون در نظرش میگیرم به توانایی کنترل ذهن و کنترل نجوای بالای پیدا کردم به راحتی احساسم هرگز بد نمیشه بخاطر این کنترل ذهنم و صدای هدایت خداوند در درونم بلند تر شده اینها همه پاداش های خداوند بخاطر ایمان بهش هست مه هم یک زمانی ای نجواها داخل ذهنم میشد که بخام شبیه اکثریت جامعه رفتار کنم ولی وقتی به این همه نتایج عالی در زندگیم فکر میکنم بسیار لذت میبرم و میگم اصلا نیازی نیست به او آدما و رفتار کردن مثل اونا و به یاد میارم او زندگی نامناسب گذشته ام ره و زجر گذشته ام ره در نتیجه میبینم که ای کنترل ذهن و رفتار در واقع به فایده خودم هست تا یک زندگی با لذت بیشتری تجربه کنم

      پاکیزه عزیز این ها تجربیات کار کردنم روی خودم هست و خیلی سپاسگزارم که وارد ای مسیر خوشبختی شدم و خداوند به ایمان زیبایت حتما پاسخ میدهد و هدایتت میکنه به بهترین ها.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 844 روز

        سلام سمیه عزیزم

        الهی که حال دلت عالی باشد

        تشکرررررر از پیام زیبایی الهی ات دختر زیبایی هرات

        من که فکر میکردم شاید تنها من از کشور افغانستان اینجا باشم ولی دیدم چقدر هم وطن های عزیزم زیاد هست الهی شکرت الهی صد هزار مرتبه شکرت

        بسیارر خوشحال شدم که از هرات زیبا هستین

        سمیه عزیزم من شجاعت جسارت ایمان شما را تحسین میکنم آفرین به شما

        من هم در پوهنتون کابل حقوق میخواندم و فعلا که رخصت هست با خودم تصمیم گرفتم اگر شروع هم شود دیگر نخوانم

        چقدر قانون زیبا هست چقدر استاد ما زیباست چقدر خدایی ما زیباست چقدر جهان ما زیباست

        من ایمان دارم که روزی در قله های موفقیت اوج میگیریم من چقدر بالایت افتخار میکنم که عالی عمل کردی و چقدر از نتایج عالی ات خوشحال شدم الهی هر روز بیشتر موفق موفق تر شوی

        چقدر امروز روز زیبا هست چقدر باران این لحظه زیبا هست الهی شکرت

        سمیه عزیزم از خدا برایت بهترین ها را آرزو میکنم الهی در آغوش خدایی مهربانم غرق خوشبختی سلامتی شادی ثروت و عشق بازی باشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 844 روز

        سلااااااام سمیه جان

        انشالله که حال دلت تان عالی عالی باشد

        سمیه عزیزم من یک سوال داشتم و میدانی ناخود آگاه شما یادم آمدی تا از شما بپرسم

        سمیه جان از انجایی که شما هم در افغانستان هستین و دیدم دوره های استاد خریداری کردین

        این لطف خدا شامل حال من هم شد و به لطف خدا دوره رهنمایی دستیابی‌ به رویا ها را میخواهم بخرم

        شما چگونه از چی طریق پول تان شارش کردین و خریداری کردین

        ممنون میشوم از پاسخ شما

        تشکرررررررررر دوست من

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          سمیه منیری گفته:
          مدت عضویت: 1882 روز

          سلام پاکیزه جان عزیز

          تشکر خیلی زیااااد

          انشاءالله که تو هم احساس و دلت عالی و عالی باشه.

          خدا رو شکر انشاءالله که نتایج فوق العاده بگیری.

          مه هم از اول همی مسئله ر داشتم هدایت شدم به یکی از دوستانم که در ایران هست بعد دوستم ،دوستش که ایرانی هست برایم خرید زد قدم هایی که میخاستم خریداری بشه.

          خواهش میکنم عزیز

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: