آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1994 روز

    دقیق یادمه زمان هایی بوده که اطرافیانم تغییرات من رو دیدند

    و باورم کردند

    و شروع کردن مشکلاتشون رو پیش من گفتن

    و از من راه کار خواستن و من جوابشون رو دادم

    دیدم

    دقیق یادمه

    پدرمادر و خواهرم

    مسائلشون باهمدیگه رو به من میگفتن

    مثلا پدرم بهم میگفت ببین مامانت چیکارا میکنه

    و من سعی میکردم راهکار بدم بگم مامان ایتطوریکن اونطوری کن پدر توهم اینطوری کن

    یا خواهرم میگفت آبجی ببین مامان رو و منم شروع میکردم راهکار دادن

    به ظاهر عالی بود و داشتم بزرگ میشدم توی خونواده

    مثل بزرگ های فامیل که واسه هر مشکلی میرن سراغشون

    بعد دیدم یواش یواش

    مشکلات بیشتری رو دارم میبینم

    درگیری ذهنی بیشتری پیدا میکنم

    و مجبورم برای همشون راهکار بدم

    دیدم یواش یواش دارم از مشکلات خودم دور میشم انکار من مشکلی ندارم عالی هستم

    دیدم یواش یواش دارم از خوشحالی دور میشم

    و توی ذهنم همش دنبال نصیحت کردن افرادم

    و افراد میان مشکلات شخصیتی دیگران رو به من میگن

    و اصلا دیدگاه من نصبت به اون شخص هم عوض میشد شاید اون فرد برای من اصلا اون رفتار رو نشون نمیداد

    اما برای اون نشون میداد

    حالا نمیگم صرفا تقصیر یک طرف بوده قضاوتی ندارم

    اما این باعث میشد دیدگاه من نسب به اونو حتی افراد مشابه تغییر کنه

    میخوام بگم جهان من داشت تغییر میکرد

    و من اینو نمیخواستم

    چون اصلی ترین هدف من از قرار گرفتن توی این مسیر این بود که

    دیدگاهم رو نسبت به کل اجزا جهان تغییر بدم و هدایت بشم

    نه اینکه منفی هارو بشنوم و ببینم و پر بشم از منفی بافی و جلوی جریان هدایت رو بگیرم

    خیلیا هستن که اخبار گوش میکنن

    به غیبت گوش میکنن

    به اینجور حرفا که شوهرت باهات چیکار کرد بچت چیکار کرد رییست چیکار کردن و فلان گوش میدن برا چی؟

    برای اینکه بدونن توی دنیا چه خبره

    برای اینکه خودشون رو با این حرفا دور کنن از خطر

    اما آیا این روش جواب داده؟

    خیر جواب نداده

    به شخصه خودم دیدم که مشکلات بیشتری میبینم

    خلاصه

    این کمک کردن و مشاوره دادن هم مثل همونه

    باعث میشه بشنوی چیزای بد رو و نتونی ذهنتو کنترل کنی

    ولی خب خداوند خودش در قران فرموده که

    آل عمران

    وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ

    ﻭ [ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪ ، ﭘﻴﻤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺎﻳﺪ [ ] ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩم ﺑﻴﺎﻥ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﭘﻨﻬﺎﻧﺶ ﻧﻨﻤﺎﻳﻴﺪ . ﭘﺲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎﻳﻲ ﻧﻨﻤﻮﺩﻧﺪ ، ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺗﺮﻙ ﺁﻥ ﺍﻧﺪﻙ ﺑﻬﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ; ﻭ ﺑﺪ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ .(١٨٧)

    آدم نباید سبک شخصیشو پنهان کنه

    باید نقطه نظراتشو بیان کنه

    البته جایی که نیازه و میبینه مقاومت زیادی وجود نداره

    بعضی جاها هم مقاومت ها زیاده اما میبینیم که نیازه سبک شخصیمونو بگیم

    بازهم باید بگیم و نترسیم از نظر کسی

    و پنهان نکنیم

    آل عمران

    لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذًى کَثِیرًا وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ

    ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ ، ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺷﺮﻙ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ، ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺭﻧﺞ ﺁﻭﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﻨﻴﺪ ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻲ ﻭﺭﺯﻳﺪ ﻭ ﺑﭙﺮﻫﻴﺰﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻠﺎﺯﻣﺖ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻭﺍﺟﺒﺎﺕ ﺍﺳﺖ .(١٨6)

    استاد توی دوره عزت نفس کامل توضیح میده

    که کسی که عزت نفس داره این رفتارو داره

    و این قسمتی از احساس لیاقت هست که ما با خودمون به صلح میرسیم وقتی که نظرمونو پیش کسی بیان میکنیم چون اینجوری دیگ نمیترسیم از قضاوت

    و این قسمتی از مدیتیشن هست….

    مدیتیشن عملی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    فرهاد شکوه گفته:
    مدت عضویت: 4057 روز

    به نام یکتای بی همتا

    دورود به استاد گلم و عزیزان همراه

    امشب خیلی دلم میخواست برم یه فیلم سینمایی ببینم و تفریحات اینطوری بکنم ولی حسم خیلی خوب نبود و چون دارم سعی میکنم که دستم رو از دست خداوند نکشم و بذارم اون هدایتم کنه کاری که خدا کرد :آوردم اینجا به به سمت این فایل که دقیقا از اون زمان هایی بود که احتیاج داشتم بشنوم این آگاهی رو

    آگاهی ای رو که خیلی وقت پیش توی محصولات مختلفی که دارم و روشون کار کرده بودم و سعی کردم از یه جایی به بعد دیگه اسپایدرمن نباشم برام تکرار و یادآوری شد.

    اینطور بگم که من یک جلسه ای رو به صورت هفتگی به مدت 2سال در یکی از کتابخانه های شهرم برگزار میکردم و دقیقا اون لذتی که استاد میگید رو منم چشیدمش و مثل کافئین بود برا مغزم.

    البته خودمم سعی میکردم بهشون عمل کنم ولی اینقدر درگیری های مختلف از افراد مختلف میریخت روی ذهنم که ساعت ها با پیام و تلفن و… داشتم راهنمایی میدادم به دیگران و وقتی واسه خودم نمیموند_ و البته دیگرانی که آمادش نبودند….

    از یجایی به بعد آگاهانه دیگه گذاشتم کنار این لذت زود گذر ولی ذهن خراب کن رو_حتی الانم نمیتونم ادعا کنم که وسوسه نمیشم که اسپایدرمن نشم ولی سعی میکنم افسار ذهنم رها نشه———– قشنگ خودم رو شناختم تو این موضوع (چون ذره بینی به ذهنم نگاه کردم و دنبال ترمزهام گشتم) و دیدم و فهمیدم و دست ذهنم برام رو شد مثلا دیدم :سبک فیلم هایی هم که میدیدم و بهشون کشش دارم همیشه یه قهرمان داشت که همه رو نجات میداد و تشویق میشد واغلب هم یه دختر یا خانوم زیبا پارتنرش میشدو….

    این روزها هم یه چندتایی از دوستام و حتی شاگردم هم میدیدم که با غم و قصه هاشون میاند سراغم و دیدم بله بصورت خیلی آرام و سوسکی دارم وارد این مسیر میشم و نتیجش واسم این بود که با اینکه خیلی احساس خوبی در اکثر اوقات داشتم و روی بهبود خودم دارم کار میکنم بعد ملاقات با این افراد حس خوبی نداشتم

    واسه همین اینطوری واسه ذهنم مفهومش رو دارم جا میندازم که :

    #قرار نیست بقیه بیاند استفراغ های ذهنشون رو روی ذهن من خالی کنند و برند#

    و استاد مثال سلف سرویس بودن جهان که زدید رو با خودم تکرار میکنم و میگم به خودم فرهاد عزیزم خداوند هم به بندهاش از تو نزدیکتره و هم قدرتشو داره پس بسپارشون به خداوند اون خودش میدونه و بنده هاش تو کلاه خودت رو بگیر باد نبره و از نتایجی که میگیری لذت ببر اگه کسی اومد و درخواست کرد اون موقع اگه حسم بهم گفت میگم اگه هم نه که با یه سوال ذهنی از منطقه ی خطر دور میشم.

    دارم سعی میکنم این شوق کمک کردن به بقیه رو تو این مسیر ببرم که :کار یا کارهایی بکنم که باعث گسترش جهان بشه و (مثلا یه خلاقیتی برا ساده شدن کاری و….) بعدش خدا ذوقمو بکنه بگه باریکلا بنده ی من.

    سپاسگزارم از خداوند که دست عزیز و نازنینش استاد عباسمنش رو با یه فایل زیبا بهم داد

    استاد ازت سپاسگزارم و مثل همیشه از اینجا تا فلوریدا دوستت دارم با 3تا بوس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    منیژه مطهر گفته:
    مدت عضویت: 2605 روز

    سلام سلام سلام استاد بی نظیرم

    سلام سلام سلام مریم بانو خانم بی نظیرم

    استاد از اینکه دارم کامنت می نویسم لذت می برم هر چند که آرزو دارم وقتی به نتیجه دلخواهم رسیدم اونوقت با انرژی کوانتونومی براتون بنویسم

    استاداونجایی که گفتین تو این سایت بیشتر از تمام مراکز مذهبی از خداوند نام برده شده باید بگم نه تنها از لحاظ کمی بیشتر بلکه به لحاط کیفی و مفهومی هم بیشتر از بیشتر مراکز مدهبی بوده

    چرا که خداوند ما تا اونا خیلی از هم فاصله دارن اصلا قابل قیاس نیستن خدای اونها که سالهای سال به ما گفتن فقط منتظره ما کار خطایی کنیم مجازات کنه ولی خداوند ما بسیار مهربان هست اگه توبه کنیم می بخشه فقط یک گناه و ممکنه نبخشه اونم شرکه

    خدای اونا خیلی از بنده هاش دوره اون بالا بالاهاست و از بالا داره به ما نگاه می کنه به ندرت قابل دسترس هست تو یه زمانها و مکانهای خاصی مثل زمان بارش باران زمان گفتن اذان از مسجد یا شبهای قدر یا زمانی که مریض هستیم یا وقتی به نیازمندی کمک می کنیم و……. و در مکانهایی مثل مسجد و تکیه های عاشورا و شهر مکه و مدینه و زیارتگاههای امامان و امام زاده ها و ….. فقط می شه خدا رو پیدا کرد و نمی شه مستقیم با خدا صحبت کرد باید با واسطه صحبت کرد

    و کلللی داستانهای خرافاتی که مثل غل و زنجیر دست و پای ما رو بسته و فکر ما رو قفل کرده و راه هر گونه ارتباط راحت و با خداوند و بسته

    و لی خداوند این سایت هیچ کدام از این ویژگی ها رو نداره

    و واقعا خدا رو صدها هزاران مرتبه شکککککر که چندین ساله از این خدا دور شدیم و خداوند به ما لطف داشته که به وسیله دست پر توان خودش همان استاد عزیزمان راه راست و به ما نشان داده

    پرودگارا استاد عزیزمان و خانم شایسته مهربون را در پناه خودت شاد و سلامت نگه دار الهی آمین

    استاد خییییییلی خیییییلی دلمون واسه پارادایس تنگ شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    سیده ملیکا مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 800 روز

    به نام خدایی که هرچه دادم از اوست

    سلاااامممم

    سلاااام خدای جانم

    سلام خدای قشنگم …

    عشقم

    نفسمممم

    سلاممممم

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم جونم….عزیز دلم که با حرف هات و اون صدای قشنگت همیشه دستی میشی از دستان خداوند …

    سلاممممم

    سلام خانواده ی دوست داشتنی منننن

    خواهر و برادران توحیدی منننن

    نمیدونید چقدر ذوق زده شدم …

    اصلا این فایل خود خودش بود

    همونی که لایو الان توی همین لحظه میومدددد

    آخ عاشقتونمممممم

    و دقیقا مشکل منم بود ….

    خب بزار داستانو از اینجا بگم …

    من وقتی حدودا 9 سالم بود به یکی از دوستام کمک کردم که دست خوب بشه …و درس نخون ترین بچه کلاس یه روزی که معلم داشت درس می‌پرسید مثل بلبل بلند شد جواب داد …و چه تشویق و تحسینی که آفرین که تو کمکش کردی …آفرین فلان و بیسار و جایزه و اینا….

    و انگار یه حس غرور و خوبی به من داد …

    آر اون روز انگار در وجود من این اهرمی شد که من نجات دهنده ی زندگی دیگرانم. .

    و اولیش عم پدرم بود که سعی می‌کردم مشکلاتش رو گوش کنم و حل کنم ولی مغز یه بچه 12 یا13 ساله کجا و 40 ساله کجا …

    خلاصه این روند ادامه داشت و حتی درباره ی بقیه هم ادامه داشت …تا حدودا 16 و 17 سالگی که من فهمیدم آقا نمیتونم به زور کسی رو تغییر بدم و من بادوتا خانم دکتر روانشناس با هدایت خداوند توی یک کتابخونه هم صحبت شدم ..و اونحا انگار یه تلنگری برای من خورد که آقا نکنه جدی جدی یه اهرمی توی وجودم میخواد کل زندگیمو پای یه نفر بزارم و زندگی یه نفرو تغییر بدم …

    از طرفی توی همون سن 16تا18 سالگی خودمو بسته بودم به سریال های ترکی که چکیده ی همشون این بود که با اومدن یک دختر توی زندگی یک پسر زندگی اون پسر از این رو به اون رو میشه و همیشه انگار همچین حسی درون من فوران می‌کرد که من می خوام اون دختر باشم …دختر فوق العاده ای که زندگی هر فرد جدیدی که توی زندگیش هست رو به صورت فوق العاده ای تغییر میده …و معمولا اون افراد مقابل آدمای خشک و بی روح و زندگی یکنواخت دارند …

    همین موضوع قهرمان زندگی یه نفر بودن رو برای داداشم اجرا کردن و سال کنکورم به جای اینکه بشینم خودم درس بخونم به درسای کلاس هفتمی داداشم تا صبح رسیدگی میکردمو یادش میدادم ….

    امین موضوع رو پارسال اولای اینکه با شما آشنا بشم فهمیدم که آقا من همیشه دوست داشتم قهرمان آدمای دیگه باشم …که اصلا بگن نقطه عطف زندگیمون به خاطر این دختر فوق العاده بود …

    و…….

    اما چون راهکاری براش نداشتم رهاش کردم ….

    خب

    خب

    خب

    حالا

    می‌رسیم به امسال

    سال 1403

    که من با استادی آشنا شدم و تحت تاثیر این فرد قرار گرفتم …

    و با کار ایشون …من یه وابستگی خاصی به ایشون پیدا کردم …

    وقتی فهمیدم که چه مشکلاتی داره خواستم که بهش کمک کنم …

    دقیقا

    فردی به ظاهر خشک بازنگری پر از روزمرگی و مشکلات و من سعی کردم ایده بدم سعی می‌کردم اونو احیا کنم و بهش کمک کنم و یه جورایی به زور عباسمنشی کنم …

    خندم میگیره واقعاااااا

    و من از دقیقا روز 4خرداد تا همین یک ماه پیش یعنی تقریبا اولای آبان….به مدت 5یا 6 ماه خودمو درگیر این ادن کردم .و از هر چیزی برای کمک بهش استفاده میکردم …حتی به جایی رسیده بود که من چون میدونستم این آگاهی ها بهش کمک میکنه خودم رفتم براس یه ایمیل معتبر ساختم و اینجا ثبت نامش کردم ولی غافل از اینکه بابا جان اون آماده ی دریافتش نیست …

    جالبه داستان اون روزی که با ذوق اون ایمیل ساختم و توی سایت ثبت نامش کردم رو بگم ….

    .

    من رفتم توی دفترش …گفتم خب باید یه کاری انجام بدین گفت می ؟ گفتم بزنید توی اینترنت عباسمنش …گفت خب

    ..

    گفتم نه الان انجام بدین…

    زو…

    گفتم اولی رو بزنید …

    گفت خب …

    گفتم خب حالا بزنید روی ورود یا ثبت نام …

    حالا برین روی ورود این ایمیل رو بزنید …حالا رمزشم بزنید این ….

    همونجور که داشت ایمیل میزد با لحنی نق آور گفت آخه من خودم ایمیل داشتم برای چی …

    باورتون نمیشه رمز کار نمی‌کرد…

    هرچی امتحان می‌کردم…

    هرچی تغییر میدادم …

    اصلا هیچی به هیچی …

    بعد چند دقیقه که خسته شد گفت خب حالا چی بود؟

    گفتم می خواستم برین توش بزنید روی دکمه ی نشانه ی من …تا حرف خدا رو بشنوید …گفت عه …گفتم آره…

    ولی نشد …گفت خب باشه …

    مطمئن بودم یادش میره …تا چند دین دقیقه بعدم داشتم فکر میکردم رمز چی بود …که آخرشم که یادم آوند با ایمیل نوشتم روی یک برگه و دادم منشی ببره …

    در این حدددد

    بعدم که یه بار دیگه دوباره معرفی کردم به صورت خیلی بد و نادلخواهی هش فیلم شمارو میزد جلو و عقب …

    و خیلی بد که این دیگه ویه داره برامون حرف می،نه نگاه می‌کرد…

    خلاصه من دیدم اصلا انگار نمیخواد …

    گفتم اشکال نداره من که هستم …

    وای وای …و شده بود ساعت ها به حل مشکل یا ایده برای بهتر کردن کارش فکر میکردم …

    توی این چند ماه هرکاری کردم تا تغییر کنه ولی …

    هیچی به هیچی

    و نه تنها هیچی به هیچی بلکه خودم رو هم فراموش کرده بودمو اهدافم رو کامل فراموش کردم …وای خدای من …

    تا تقریبا چند هفته پیش که دیگه از تغییر اون ناامید شدم به خودم گفتم ملیکا

    دست بردار …

    تو هیچ قدرتی توی زندگی دیگران نداری …

    قدرتت فقط به درد خودت میخوره …اگه اون بدهکاری مالی داره تو نمیتونی بهش کمک کمی…در بهترین حالت هم بتونی کمک کنی که یک هزارم درصده باید حرف و عملت یکی باشه …

    آیا تو خودت هنوز تونستی بدهی خودتو صاف کنی …تو کل زندگیتو به مادرت بدهکاری …از خرجا و مدرسه و خوراکی که از بچگی برات محیا کرده تا الان …تو و خونوادت الان هنوز توی مشکلات مالی دارید دست و پا می‌زنید…اونو ول کن …بچسب به خودت به بادرای خودت ..به رویا های خودت …بس کن آیت بازی قهرمان بازی رو …تو اگه رایت میگی قهرمان زندگی خودت باش …

    خلاصه تا الان …

    که دختری هستم …

    20 ساله …با کلی آرزو و امروز دوباره با مادرم دعوام شد …

    سر اینکه نی خوام یک ترم مرخصی تحصیلی بگیرم و برای اولین بار جرات کنم و بشینم به چیزی که علاقه دارم که نویسندگی بپردازم …و مقاومت و مقاومت …که چمیدونم نه و اینا و کل حرفش تین بود که تا وقتی تو توی این خونه زندگی میکنی و خرجت با مته حق نداری سرپیچی کنی و من (یعنی مامانم ) جوونیمو حروم نگردم که تو الان بیای اینجوری جلوم وایسی …….

    و من دیدم وای ببین این مسئله مالی که حل نشده چقدر داره به من ضربه میزنه و من حتما باید حلش کنم و این آزادی مالی چقدر به من آزادی تصمیمات میده……

    البته که هربار خواستم حرفشو پیش بکشم یه حسی بهم میگفت لازم نیست الان بگی …با اینکه خود خدا بهم الهام کرده بود …

    چمیدونم فعلا …

    ولی باور دارم آخرش کار ها رو خود خدا درست میکنه …

    راسش استاد خندم میگیره …

    اونجا که گفتین نخواین از این فیلم برای تغییر دیگران استفاده کنیدااااا

    راسش تا قبل اون تیکه

    داشتم با خودم میگفتم …به استناد همین فایل میرم با مامانم دعوا میکنم که تو نمیتونی زندگی منو تغییر بدی …خخخخخخ

    عالی بوددددد

    عاشقتونم …

    بی صبرانه منتظر قسمت بعدی و قرآنی هستم …که مطمئنم اون آیه ی معروف حضرت نوح برای پسرش که از عذاب شدگان بود هم توش هست …

    عاشقتونم …

    منتظر نتایج بی نظیرم باشید ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    زهرا کاسه ساز گفته:
    مدت عضویت: 1545 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استادعزیزم به مریم جون خیلی شایسته وبه همه دوستانم دراین سایت الهی

    من هم مثل خیلی ازدوستان اوایل اشنایی بااین قوانین همه سعیم این بودکه به مامان وخواهرم بگم تا اوناهم بفهمن که دنیا ازچه قراره.این درحالی بود که خودم هنوز درمداراستفاده وعملی کردن قوانین توزندگیم نبودم فقط یه سری حرفهای قشنگ ازشمامیشنیدم و اروم میشدم و سعی میکردم بقیه رو اگاه کنم تا زندگیشون تغییر کنه درصورتی که زندگی خودم هیچ تغییری نکرده بود ومن فکرمیکردم که درحال تغییرم درواقع توهم میزدم که من دارم عمل میکنم..

    اینم خودش تکامل میخواست یعنی باید این مسیر برام طی میشد تاخودم بفهمم که باید چطور عمل کنم

    کم کم که دیدم تاثیری تو رفتارهای مادر و خواهرم نمیبینم رها کردم و تازه فهمیدم شماچی میگین استاد وقتی میگین تمرکزتون روی خودتون باشه

    یاچقدر علاقه داشتم همسرم رو عوض کنم ایراداش روبهش بگم سایت روبهش معرفی کنم تا تغییرکنه درصورتی که قانون چیزه دیگست ومن هیچ تاثیری توزندگی بقیه ندارم اینارو تقریبا زودفهمیدم ولی چیزی که برام طول کشید فهم ودرکش درمورد تغییرات دخترم بود

    چون فکرمیکردم که بچمه مسئولیتش کلا بامنه و من باید راهوچاهوبهش نشون بدم اون که نمیدونه واینجوری هم مشرک خداوند میشدم ودست خدارو بستم توزندگیم وهم رابطم با دخترنارم اونجورکه میخواستم صمیمی نمیشد

    ازمادرم دیده بودم که همه زندگیشو برای بچه هاش میذاره واین باورهم درمن شکل گرفته بود که زندگی دخترم وابسته به تربیته منه ومنم که باید مامان خوبی باشم تااون زندگیش دراینده درست وعالی باشه

    اعتراف میکنم که هنوزم این پاشنه اشیلمه وهمه سعیم اینه که تاجایی که میتونم رهاکنم وبه خالقش بسپارمش

    چقدر خودمو اذیت کردم چقدر انرژی زمانم وتمرکزم رو برای تغییرش هدر دادم که باید مثل من باشی چون من میدونم وتونمیدونی ومن چقدر مشرک بودم

    واروم اروم باطی کردن تکاملم تواین موضوع تونستم رها کنم وبپذیرم باران دختر قشنگم شخصیتی بسیارمتفاوت ازمن داره توی خیلی زمینه ها این تفاوت دلیل نمیشه که اون بده ومن خوب اتفاقا خیلی جاها ازش یادمیگیرم باوجودسن کمش که 10 سالشه

    ازوقتی سعی کردم رهاباشم و به خداسپردمش رفتارهایی که درستن رو خودش به راحتی انجام میده بدون بکن نکنه من ومن چقدر لذت میبرم

    چقدر رهاشدم

    ذهنم ازاده

    دیگه خودمواصلا درگیر نمیکنم

    تمرکزم رو ازدست نمیدم وخیلی خوشحالم که تونستم بپذیرم که من نباید تغییرش بدم من باید همینجورکه هست بپذیرمش

    مثلا پریروزکه هواسردبود میخواست بره بیرون

    من خودم ادم سرمایی بودم به شدت البته تاقبل ازقانون سلامتی الان اصلا نیستم به لطف الله…

    وبه خاطرهمین سرمایی بودنم همیشه بچه هارو زیادمیپوشوندم که سردسون نشه

    پریروز که هواسرد بود باران گفت مامان نمیخوام کاپشن بپوشم من براش تووضیح دادم اما قبول نکرد

    وبه خودم گفتم زهرایادت باشه که باران مثل تو نیست که سرمایی باشه. رها کن

    ذهنم نمیتونست قبول کنه که با یه لباس بسیار نازک بره بیرو ن تواین هوای سرد وبرگرده ولی خودمو اروم کردم

    و ذهنموکنترل کردم

    دوروزپشت سرهم بایه لباس نازک رفت بیرون ومن سکوت کردم و همش تکرارمیکردم خالقش مواظبشه ونیازی به مراقبت من نداره

    به جای بحثو دعوا که نه بایدحتما بپوشی تونمیفهی من میدونم …درکمال ارامش رها کردم و اونم رفت بیرون وبه سلامتی اومد

    خیلی مهمه که بتونم اجراکنم این اصل رو توزندگیم که توانایی تغییر دادن هیچ کس حتی فرزندعزیزم روهم ندارم

    ازوقتی تمرکزم رو روی خودم گذاشتم همسرم تغییراتی داره تورفتارهاش که من فقط ذوق میکنم.ازوقتی یه کم یاد گرفتم قوانین رو زندگی کنم نه فقط حرف بزنم زندگیم روون شده واطرافیانم خودشون بهترعمل میکنند خدایاشکرت

    البته همه این مسیر باید طی میشد تامن اروم اروم بفهمم که قوانین رو زندگی کردن یعنی چی

    اوایل فقط فایل گوش میکردم وفکرمیکردم درحال تغییرم اما با ادامه دادن این مسیر لذت بخش اروم اروم میفهمی که چقدر میشه راحت زندگی رو زندگی کرد

    استادتاابدسپاسگزاروجودارزشمندتون تو این کره ی خاکی هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1125 روز

    سلام

    خدارا شکر با بهترین بندگانش در حال رشد هستم

    خدایا شکر که در میان بهترین بندگانت قرار دارم

    خدایا شکر که استادی بینظیری را با من آشنا کردی

    خدایا شکر که بهترین نکات رو آموزش میبینم

    خدایا شکر به یک سایت الهی هدایت شدم

    تمام و تمام زندگی ام خودم هستم

    خودم هستم که میتونم روی زندگی خودم تمرکز کنم و بهترین اتفاقات و رقم بزنم

    من هیچ نمیتونم دیگران را تغییر دهم

    اگر بخواهم روی دیگران تمرکز کنم

    فقط دارم خودم را از اهدافم و خداوندم دور میکنم

    خدایی که به همه به یک اندازه فهم و درک داده

    خدایی که بنده انسان و به یک شکل آفریده

    حالا اگر هر کس در هر مداری هست نتیجه افکارش هست

    پس من نمیتونم تاثیری روی دیگران بگذارم

    فقط به طوری میتونم روی دیگران تاثیر بگذارم که خودم نتیجه بگیرم

    وقتی من نتیجه میگیرم دیگران هم از من الگو می‌گیرند و نتیجه میگیرند

    اگر من موفق بشوم دیگران هم از من انگیزه میگیرند و موفق می‌شوند

    در هیچ موردی من نمیتونم دیگران را تغییر دهم

    فقط با موفقیت به خدا میرسم و خداوند اینو مقدر کرده که من بپرستمش و موفق بشوم و برای شروع موفقیت برای دیگران باشم

    درست مانند استاد زمانی که دیگه تمرکز و از دیگران برداشت و خودش را مسئول خودش دانست

    اتفاقات برایش افتاد

    و حالا دیگران از استاد الگو می‌گیرند و مسیر استاد و پیش میروند تا موفق بشوند و هیچ چیز به جز این نیست

    خداوند مسیر خلق زندگی را برای همه یکسان گذاشته

    اگر همه بخواهند میتونند موفق بشوند فقط باید روی خودشان کار کنند و از مسیر قوانین الهی پیش بروند

    پس زندگی را به کام خودم شیرین میکنم

    و فقط روی خودم تمرکز میکنم

    من آماده تغییر. هستم

    من آماده موفقیت هستم

    من هیچ مسئولیتی نصبت به دیگران ندارم

    من فقط با رسیدن به خواسته هام به خداوند نزدیک میشوم خدایا شکر

    وقتی من دارم به تغییر دیگران تلاش میکنم

    یعنی دارم در مدار افکار منفی دیگران قرار میگیرم

    یعنی دارم در شرایط سخت دیگران قرار میگیرم

    یعنی دارم هم جنس مشکلات اون شخص را به زندگی ام وارد میکنم

    یعنی دارم خودم را از خوشبختی دور میکنم

    و

    وقتی تمرکز روی دیگران نباشد

    میتونم تمرکز بیشتر به فراوانی داشته باشم

    میتونم بیشتر در مدار موفقیت باشم

    میتونم خودم را آماده دریافت الهامات خداوند قرار دهم

    میتونم خودم را توانمند بکنم تا به خواسته هام برسم

    میتونم توانایی ام را نصبت به تغییر خودم بیشتر کنم

    من هیچ توانایی برای تغییر دیگران ندارم

    من برای خودم ارزش قائل هستم و خودم را در مسیر موفقیت قرار میدهم

    من میتونم توانایی خلق آسان شرایط عالی زندگی ام را داشته باشم

    من فقط میتونم خودم را به خدا برسانم

    خدا برای همه یکسان هست

    خدا برای همه هست پس هیچ نیاز نیست خداوند. را برای دیگران ثابت کنم

    چون خدا خودش برای همه ثابت شده است

    پس چرا باید تلاش داشته باشم که دیگران را در مسیر الهی قرار دهم

    من خودم فقط خدا را پرستش کنم

    دیگران هم قابل هدایت شدن هستند

    و خدا این کلام های سایت را باز گذاشته تا مسیر را پیدا کنیم

    دیگه هیچ چیز دیگری نیست

    فقط وقتی خدارا باور داشته باشیم دیگه نیاز نیست روی دیگران تمرکز کنیم

    خدا برام کافیست که بهم الهام میکند چکار کنم من تسلیم خدا هستم خدایا تو هدایتگر. من باش. استاد ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    به نام خداوند بخشنده ی هدایتگر

    سلام مجدد به استاد گرانقدرم و مریم جان عزیز

    هر چقدر این آگاهیای فایل رو گوش میدم بیش تر مهر تأیید میزنم بر حرفهای استاد که وقتی کسی آماده ی دریافت این آگاهیا نباشه هرچی میخوای تو‌فریاد بزنی،بقول قرآن اونها رو بر گوشها و چشم هاشون مهر زدیم که چیزی رو نبینند و نشنوند

    این فایل منو یاد یکی از اتفاقاتی انداخت که چند ماه پیش یکی از افراد فامیل برای خودش رقم زد

    ایشون یک خانمی هستند که وزن بسیار بالایی داشتند و ازینکه روز بروز ولع خوردنش به همه ی خوراکی ها بیشتر میشد نگران بود،تااینکه یک روز تصمیم گرفت که معدش رو عمل کنه و بقول معروف اسلیو کنه!

    وقتی من این ماجرا رو شنیدم از سر دلسوزی بهشون دوره ی قانون سلامتی رو معرفی کردم و گفتم بجای اینکه هفتاد ملیون تومن هزینه ی این عمل کنی بیا و این دوره رو بخر و قانون درست سلامتی رو اجرا کن،مطمئن باش در کمتراز شش ماه به وزن دلخواهت میرسی

    ایشون ازمن پرسید رژیمش به چه شکله؟

    وقتی که گفتم در طول روز چیزی به غیراز آب نمیتونی بخوری و وعده ی غذای اصلی گوشتو پروتئینه،به شدت مقاومت کرد و گفت اگه من گوشت بخورم یه شبه خودمو خفه میکنم و بیماری های وحشتناک میگیرم…

    خلاصه ایشون اصلا حتی نخواست که یک هفته این دوره رو اجرا کنه و بلاخره موفق شد این عمل رو انجام بده و یک چهارم معده ی اون رو براش گذاشتند و بقیه ی اون رو از بدنش خارج کردند!

    حالا بماند که چه زجرهایی کشید و چه دل نگرانی ها که نکنه بدنش آمبولی کنه…

    و بماند که با چه مشکلات گوارشیی برخورد میکنه و به اندازه ی یک بچه ی شش ماهه در روز بیشتر نمیتونه غذا بخوره…

    و تازه کلی هم ذوق میکنه که تونسته تو چهار ماه بیست کیلو وزن کم کنه

    بعد باخودم گفتم چقدر خیلی از آدما فکر میکنن به یک موفقیت رسیدن اینهمه باید زجرکشید،یا اینهمه هزینه بابت اون موفقیت باید پرداخت کنند تا براشون لذتبخش باشه

    درسته که باید برای موفقیت بها پرداخت کنی ولی دیگه خیلی از افراد خیلی خودشون رو گمراه میکنند و فکر میکنند پرداخت بها،یعنی دارو ندارت رو بفروشی تا بتونی به اون موفقیت برسی…

    بعد یچیز جالب اینکه دکترش بهش گفته هرچی پروتیین بخوری بهتره تااینکه مواد کربوهیدرات دار،یعنی دقیقا حرفایی که من یک ماه قبل از عمل بهش گفتم اون هم با منطق هایی که استاد میگفتن براش توضیح میدادم،و الان دکترش دقیقا حرفای منو بهش زده که برای سریعتر لاغر شدن باید کربوهیدرات رو از غذات حذف کنی

    خیلی این شخص برام درس مهمی شد که نخوام به زور حتی برای سبک غذایی به کسی تذکر بدم،چون وقتی کسی در مدار درک این قانون نباشه،هرگز نمیتونه بهش عمل کنه

    واقعا استاد تازه دارم بیشتر درک میکنم که چقدر این دوره ی قانون سلامتی نسبت به بقیه ی سبک های غذایی داره ازهمه لحاظ نتایج بی نظیری رو رقم میزنه

    کشور ایران تازه این عمل مُد شده و چقدر انسانهایی بودند که یا جانشون رو ازدست دادن،یا بابیماری های روحی و جسمی عجیب غریب تری روبرو شدن!

    واقعا این دوره بسیار بی نظیره و شمااستاد عزیز رو بی نهایت تحسین میکنم که باهدایتهای الهی تونستید این حد از موفقیت رو در همه ی حوزه ها کسب کنید…

    هرکجا هستید شادوپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    مینا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1215 روز

    سلام استاد عزیز

    دلم براتون تنگ شده بود.

    من شخصاً تمام حرف‌های شما رو در این فایل تایید می‌کنم به این دلیل که دقیقاً همین شرایط رو تجربه کردم. وقتی انسان چیز جدید یاد می‌گیرد دوست دارد که با دیگران در میان بگذارد. من هم فکر می‌کنم بزرگترین دلیلش این هست که دوست داریم تایید بشویم و دوست داریم دیگران اسم ما را بیاورند و بگویند که ما چقدر آگاه هستیم چقدر باهوش هستیم. چقدر باسواد هستیم. به دیگران بگویند این فرد زندگی من را تغییر داده است و این جملات به ما احساس ارزشمند بودن میدهند. اما متاسفانه در اکثر موارد نتیجه برعکس بوده و به قول شما تنها زمانی حرف‌های من روی دیگران تاثیر گذاشته که آن فرد خودش درخواست تغییر داشته است و می‌خواسته که زندگی اش تغییر کند. اما در اکثر موارد یعنی قریب به 99 درصد همواره خودم به مشکل و دردسر خوردم و کمترین درد سری که برام پیش آمده این است که آن فرد چیزهایی که از من یاد گرفته است را علیه خودم استفاده کرده. و به قول شما اگر خودم در برخی بخش‌های زندگیم به مشکل بر بخورم، آن فرد می آید و به من میگوید تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی رود. واقعا آدمها قادر به تغییر نیستند مگر آنکه خودشان بخواهند تغییر کنند. زمان گذاشتن برای تغییر دیگران همیشه باعث میشود وقت خودمان هدر برود و اگر ما زمانی را که می‌خوایم برای تغییر دیگران صرف کنیم و برای تمرکز روی مشکلات آنها بگذاریم، اگر برای تغییر خودمان بگذاریم خواهیم دید که بسیاری از مشکلات مان حل می‌شود. ضمناً درباره اینکه گفتید به کسی مشاوره نمی‌دهید و اگر کسی آماده باشد به هزاران طریق هدایت میشود، چیزی هست که من در طول 10 ماه گذشته عملاً تجربه‌اش کردم. شما همیشه در فایل‌هایتان می‌گویید احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب. خوب انسان با احساسات منفی زیادی روبرو می‌شود. من همیشه دچار سرگردانی و سردرگمی بودم که چگونه باید احساسم را خوب نگه دارم. در همین مواقع بود که درخواست قلبی عمیقی داشتم برای فهمیدن این جمله و اینکه یاد بگیرم چطور باید این کار را انجام بدهم و چطور باید احساسم را خوب نگه دارم. به محض اینکه این درخواست در وجودم عمیق شد یکی از دوستانم که حال بد مرا می‌دید یک وقت مشاوره اجباری گرفت. من که مایل به مراجعه به مشاور نبودم نشانه‌ای دیدم که بر این اساس به همان مشاور مراجعه کردم. دوست من می‌خواست پیش مشاوری که قبلاً خودش رفته بود وقت بگیرد اما منشی ایشان گفته بود که این دکتر تا سه ماه آینده تمام وقت‌هایش پر است. اما یک مشاور دیگری داریم که می‌توانید با ایشان وقت ویزیت بگیرید. همین موضوع احساسی را در قلبم ایجاد کرد که به من گفت برو. تقریباً یکی دو ماه بعد از اینکه شما زیاد فایل روی سایت نمی‌گذاشتید من به این جلسات مشاوره هدایت شدم. در تمام این ده ماه من یاد گرفتم که چگونه باید با احساسات منفی‌ام روبرو شوم، از آنها گذر کنم و به احساس خوب برسم. در تمام این 10 ماه تقریبا انگشت شمار به سایت سر زدم. اما الان که برگشته‌ام،برایم جالب است که هم شما دارید مجدد روی سایت فایل جدید می‌گذارید و هم من بهتر از گذشته حرف‌های شما را می‌فهمم و زمانی که شما صحبت می‌کنید تقریباً تمام حرفهایتان را عمیقاً درک می‌کنم. درمانگری که خداوند مرا به او هدایت کرد، اصلاً به من اجازه غر زدن نمی‌داد به من اجازه شرح وقایع نمی‌داد بلکه به معنای واقعی راه زندگی کردن و تجربه ی خودم به عنوان یک انسان و پذیرش اینکه ما نه سیاه مطلقیم و نه سفید مطلق را به من آموخت. به من یاد داد که چگونه باید احساسات منفی خودم را بپذیرم و بجای درگیر شدن با آنها فقط مشاهده کنم و اجازه بدهم، احساسات منفی پیامشان را به من بدهند و از آنها گذر کنم. همانطور که شما در فایلهای تضاد میگفتید، وقتی به چالشی برمیخورید خدا را شکر کنید و خواسته ی خود را از میان تضادهایتان بیرون بکشید. این جلسات مشاوره من را بیشتر از همیشه آگاه کرد و الان بیش تر از همیشه حرف های شما را درک میکنم. استاد جان، چیزی که شما درک کرده اید عمق بسیار دارد، ما میشنویم و به خود میگوییم که «آهان فهمیدم»، اما تا فهمیدن تجربه ها لازم است. مفهوم هدایت این هست. زمانی که من بعد از 3 سال تقریباً 80 درصد فایلهای شما را دیده بودم، نیاز داشتم آنها را درک کنم و بفهمم. این روانشناس خبره به من کمک کرد که حرف هایی که از شما میشنیدم را به جان دل درک کنم. از خداوند درخواست سلامتی برای شما، و درخواست علم و آگاهی بیشتر برای خودم و پیشرفت در تمام حوزه ها، برای خودم و همه ی کسانی که طالب آن هستند را دارم. با آرزوی بهترینها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    پروانه پدرام گفته:
    مدت عضویت: 1660 روز

    سلام درود من به استاد عشقم مریم جان عزیز دلم و تمامی دوستان عزیزم

    اگه این کامنت نمینوشتم به خودم ظلم کرده بودم

    این فایل استاد 1000%برای شخص من بود

    حالا چرا؟

    این فایل در تاریخ 17/9/1403 برای من اومد

    دقیقا شب قبلش من بحث داشتم با خانوادم من کسب کاری دارم که خواهر خودم باهام همکار هست، خواهرم در منتظر طلاقش هست که جاری بشه یعنی همه کاراش انجام داده و فقط باید خطبه طلاق خونده بشه در همین مراحل طلاق با شخصی آشنا شده که دوسش داره و طرف مقابل هم میگه من می‌خوام دوسش دارم ما ساعت 11:30 از کار که تمام میشیم خواهرم هر چند شب که میگذره میره خونه این آقا من که میام خونه بیشتر دعوا با من میشه که با تو سر کار هست چرا ما رو در جریان نمیزاری از اونجایی که یه مدت واقعا دارم روی خودم کار میکنم به کسی خودم کار ندم در جواب بقیه میگم به من ربطی نداره زندگی شخصی خودش هست من فقط مسئول کسب کار خودم هستم سر ساعت بیاد سرکارش به بعدش به من ربطی نداره خلاصه این دعوا بحث ها به جایی رسید که خواهرم اگه میاد خونه پدرم مادرم نصیحت میکنن نکن طلاقتو بگیر بعد هر کاری می‌کنی بکن باز هم سرشو میندازه پایین برو که رفتی ،حالا جالب اینه چون با من سر کار هست یه روز اومدم خواهرانه نصیحت کنم از اون روز به بعد آدم بد داستان من شدم و بدخواه خوشبختیش

    دقیقا شب قبل این فایل اون آقا آمد در کسب کارم جلو چندتا مشتری خیلی بد رفتار کرد تا حدی که به دعوا ختم شد از اونجایی که قبلشم مادرم اومد در مغازه به گریه شد خیلی اعصابم خرد شد منم شروع کردم با این آقا به دهن به دهن تا جایی که هر چی مشتری واسم می‌آمد میگفتم هیچی ندارم تمام کردم حسابی باهاش تند شدم اونم فقط بخاطر اینکه میگفتم آقا زندگی شخصی شما به من ربطی نداره لطفاً در محل کسب کار من نیا با اعصاب من بازی نکن خلاصه وسط دعوا یه حرفی بهم گفت که واقعا منو به فکر فرو برد

    بهم گفت میدونم مثلاً میخوای نصیحت کنی راه درست نشون بدی اما خیالت راحت من تو راحت میکنم میگیرمش تا به همه ثابت کنم پی نصیحت کردن فقط میخوای به اهداف خودت برسی ذهن خواهرت خراب کنی نسبت به من

    اون شب پیاده اومدم خونه فقط به خدا میگفتم ای صاحبم ای خالقم این بحثی که من کردم با این آقا کار شیطان بود کمکم کن هدایتم کن تو شاهد ناظر من بودی من فقط یکبار اونم بخاطر خود خواهرم نصیحتش کردم که بازم کارم اشتباه بود و دقیقا امشب این فایل اومد رو سایت

    هر جا ما مثلاً از نظر خودمون میخواییم بقیه تو راه بیاریم آدم بد داستان میشیم

    اینو نوشتم که بمونه واسه خودم هر بار بخوام کامنتها خودم بخونم یادآوری بشه برام من هیچ جای زندگی بقیه نیستم و هیچ کاری نمیتونم بکنم من عاجزم از تغییر بقیه حتی خواهرم من فقط میتونم زندگی خودم درست کنم

    عاشقتم استاد نمیدونی چقدر دوست دارم و ممنونم از خدا با این هماهنگی که زمانی که من در مسیر مدار خدا بودم در لحظه جوابم داد

    (من عاجزم در تغییر دیگران)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1346 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم عاشقتونم من

    استاد من که خودم به طرز عجیبی استعداد دارم تو‌این موضوع

    متاسفانه بهتره بگم داشتم البته نه دارم هنوز

    بعد دوره دوازده قدم که راجع به حمایت کردن روحیه ی حمایتی داشتن رو خودم کار کردم

    و واقعا فهمیدم اصن نیازی نیست دیگران تغییر کنند من فقط باید روی خودم کار کنم ‌تا جهانه اطرافه من هم تغییر کنه

    این یعنی من خالقم یعنی من قدرت خلق کننده گی زندگیه خودم رو دارم

    و هر لحظه دارم به خودم گوشزد میکنم این خالق بودنم رو

    و دوزاریم افتاده بدجوری هم افتاده که بزرگترین سرمایه گذاریه زندگیم فقط و فقط روی خودم کار کردن هست

    نه اینکه بخوام ادمها عوض بشن نه اینکه بخوام اوناا تغییر کنن تا حاله من حتی خوب بشه چون کلیده عواطف ‌ و احساساتمو دسته هیچ ادمی نمیدم و فقط دسته خودم هست

    همیشه به خودم میگم ارمغان فقط روی خودت کار کن دختر تو که نتیجه تو دستته پس ادامه بده همینجوری مدار بالاتر و بالاتر تا ابد

    خدایاشکرت

    عاشقتونم بزرگترین نعمت های زندگیه من استاد عباسمنش خوشتیپم ومریم جونه خوشگلم

    که نمیدونین چقدر دوستون دارم و برام عزیزین

    فعلا

    در پناه الله یکتا باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: