آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-07 20:50:572024-12-10 22:32:30آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد قشنگم و عزیز و مهربونم
وقتی اومدم تو سایت و دیدم فایل جدید داریم انقدر ذوووق کردم که نگو!
قسمت دوم این فایل قراره فوق العاده تر و جذاب تر باشه من بی صبرانه منتظرشم… چقدر من عاشق تعهد شما هستم…استاد من ! الگوی من! کاش بیشتر یاد بگیرم …کاش بیشتر متعهد باشم…
شما همیشه مهر تاییدی هستی بر اینکه قانون داره درست و خوب عمل میکنه … چون جواب همه این سوالا شمایین:
_چی باعث میشه بدون حتی یک ریال تبلیغ آدم هرروز گسترش پیدا کنه مثل کهکشان ها پهناور بشه؟
_ چی میشه با پیشنهاد میلیون ها میلیون تومن پول برای یک ساعت مشاوره همچنان پایبند باشی به قوانین ؟ جز اینکه ایمان داری به قوانین به راهت و متعهدی …
_چی میشه این کلام میشینه بر جان و روح و قلب و جسم و… نفوذ میکنه و میشکافه و میره به عمق وجودت!
_ چی میشه که هیچ صدایی جز صدای یک نفر بر دلت نشینه و هر جا بری و هرکار کنی باز برگردی به مکتب عباسمنش و راه اون … فقط ایمان محکم اون فرد… تعهد میتونه اینجوری روی آدم تاثیر بذاره
و چقدر باید باایمان باشی که بگی من زمانی تاثیر میذارن بر زندگی دیگران که اونها آماده باشن… غره نشی به خودت و فروتنی خودت رو حفظ کنی…! استاد مهربونم اینارو میگم که بدونم پیرو چه مکتبی شدم… اینارو میگم تا ایمانم قوی تر بشه تعهدم قوی تر بشه …
آماده بودن واقعا به چی بستگی داره؟
چقدر از این من ضربه خوردم! چقدر خودم مقایسه کردم با بقیه که تعهدشون از من قوی تر بود و گفتم پس چرا تو انقد میری تو جاده خاکی… تااینکه یه روز کامنت یکی از دوستای عزیزم رو خوندم نوشته بود قبل از استاد سالها از راه دیگری دنبال سعادت بود تا رسید به استاد و دیگه رهاش نکرد، اون روز به خودم گفتم … چقدر مقایسه الکی کردی ! چقدر بدون خبر داشتن از عقبه دیگران اومدی خودتو مقایسه کردی و به خودت برجسب زدی ! غافل از اینکه یکی از دلایل جاده خاکی هات مقایسه کردنت بود…باعث شد دلسرد بشی .. ولی نه دیگه! استادم بهم گفت مقایسه سیب و پرتقال نداشته باش سوت بزن و لذت ببر و قدم بزن!
چشم استاد مهربونم
هرچی شما بگی ، همونه
حالا بریم سراغ مثال هایی که در حین گوش دادن این فایل به ذهنم رسید :
یه پسر عمو داشتم که سالها یک دختری رو عقد کرده بود ولی چون نمیتونست پول عروسی و خونه رو جور کنه همینجوری رو هوا مونده بود، پدر عزیزمن که همیشه این مواقع خودش رو فرشته نجات میبینه ، علی رغم اینکه میدونست چقدر بدحسابه و تو این سالها نتونسته پول پیش یک خونه رو حتی جور کنه! بهش گفت من ضامن وام ازدواجت میشم تا عروسیتو بگیری عموم حتی این کارو در حق پسرش نکرده بود خلاصه! ایشون عروسیشو گرفت و پولم گرفت ولی در نهایت بعد چند قسط ،پسر عموم نه دیگه جواب تلفن میداد نه قسطاشو میداد این وسط پدرم کلی حرص خورد بارها به خودش لعنت فرستاد و جلوی حساباش بسته شد و بعد از چند سال حرص خوردن تونست این قضیه رو حل و فصل کنه! بدون اینکه پسرعموم ازش تشکر کنه در نهایت طلبکارم بود
من این تجربه پدرم رو درس عبرتی برای خودم قرار دادم!!!
یه مثال دیگه ام:استادجون وقتی که گفتید اولا قرص مسکن دیگران شده بودین من دقیقا یکی از دوستام جلوی چشمام بود که همین کارو میکنه ، ساعتها گوش میداد به بقیه مشاوره میداد بدون دریافت حتی یک ریال هزینه! اولا یه ماشین خوب داشت ، یه شرایط خوب … هر وقتی که درگیر مشکلات بقیه شد … قانون جهان هم عمل کرد حس خوب = اتفاقات خوب ، حس بد = اتفاقات ناخواسته… این شد که پله پله مدل ماشینش پایین تر رفت و کسی که از اول عمرش اصلا بدهکار نبود به جایی رسید که این هم براش پیش اومد … وقتی که این مشاوره هارو قطع کرد شرایط ای بهتر شد … و به آرامش نسبی رسید
این ها همش نمود های واضحی از قانون جهانه…
چیزی که آویزه گوشم کردم این بود که هیج وقت پای دردل کسی نشینم، هیج وقت نخوام زندگی کسیو عوض کنم…همیشه سعی کردم در حد تلاشم این کارو انجام بدم نتیجه این بود که اون ادمها از زندگی من بیرون رفتن ادان نسبت به قبل آدم تنها تری هستم ولی خب ! اشکالی نداره نشون میده قانون داره درست عمل میکنه…
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر دوستان و اساتید عزیزم من از زمانی که با استاد آشنا شدم با این جمله آشنایی داشتم و هزار بار هم به خودم میگفتم ولی از اونجایی که همه ما میخواهیم دنیا رو نجات بدیم نمیتونیم جلوی این خواسته رو بگیریم و این کار رو انجام میدم و هیچ نتیجه ای برای ما و اون فرد ندارد و بسیار انرژی ما رو تحلیل میبره و من هر بار پشت دستم رو داغ میکردم که نگم باز طاقت نیاوردم حتی گاهی دختر یا همسرم بهم میگفتن که خسته شدن من صدای استاد رو بلند میکردم تا اونها بشنوند و تحت تاثیر قرار بگیرند و هیچ کدام از این کارها فایده ای نداشت و بیشتر من سرخورده میشدم تا اینکه کامنت یکی از دوستان رو خوندم که نوشته بود ما اصلا این حرفها رو باور نداریم من یک جورایی بهم برخورد نه من باور دارم بعد گفت که نشونش هم این هست که اول همه دوره ها میگه در مورد این مباحث با کسی صحبت نکنیم ولی میریم و انجام میدهیم پس این هم مثل بقیه حرفها و دلیل اینکه ما نتیجه نمیگیریم همین هست و این برای من یک تلنگر بود و از اون موقع خیلی کمتر شده و یک حالت ناخودآگاهی پیدا کرده و اون هم دلیلش این هست که من خیلی به این صحبتهای استاد گوش میدم در حد چند جمله که اون هم اگر فردی بخواهد . خیلی کم شده خدا را شکر ولی هنوز به صفر نرسیده و اگر من این صحبت ها رو باور کنم و بپذیرم خیال خودم حسابی راحت میشه دیگه این احساس گناه هم ندارم که کاش بهش گفته بودم کاش آگاهش کرده بودم و با انرژی خیلی بیشتر فقط روی خودم کار میکنم و جلو میرم خدایا شکرت برای این آگاهی ها
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب واحترام
بی نهایت ازتون سپاسگزارم استادکه بازبهمون یادآوری کردیدکه بایدتمام تمرکزمون روفقط وفقط روخودمون بزاریم تانتیچه های عالی ومتفاوت بگیریم وکاری به دوروبریهامون نداشته باشیم…استادعزیزم من یکی ازترمزهای ذهنیم که خیلی قوی بودهمین بودباوربه تغییردیگران ،که در زندگی گذشته من هم بزرگترین چالشش همین بودومیخواستم همه روتغییربدم اماجهان جوری چپ وراستم کردتاگفتم غلط کردم به من چه ربطی داره ،میخوان دیگران تغییرکنندیانمیخوان تغییرکنند/خخخ/
من فقط روباورخودم(افکار_فرکانسهام ) کارمیکنم وجهان منوهدایت میکنه به افرادوشرایط واتفاقات ووو….وطبق قانون بی نقص خداوندحرکت میکنم البته باایمان وعمل صالح وصبوروصبورترتاطبق تکامل نتایجهام بهتروبهتربشه وهرروز،فقط روذهنم کارمیکنم وخواسته های خودم وذهنموتامیتونم پورازفرکانسهای مثبت میکنم همین وخیلی خیلی خوشحال هستم که اصل واساس قانون روازتون یادگرفتم واول ازخدام سپاسگزارم که منوهدایت کرد به سمت شماوازشمااستادعزیزم سپاسگزارم بهم قانون رویاددادوهمیشه هم یادآوری میکنی قانون روبهمون/سپاسگزارم
دوستون دارم /یاحق/
باسلام به استاد مهربونم وخانم شایسته عزیز
این کامنتی که نوشتم اول برای خودم هستش که یادآوری کنم به خودم وهم اینکه کمکی باشه به شما ️️
تجربه شخصی خودم هستش :
دوستانی که میخوان خودشون رو تغییر بدن مدار وفرکانسشون تغییر کنه :
1. فقط فقط از خدا کمک خواستن
2.مرتب قرآن خوندن. هر کسی به شیوه ای که خودش داره.
3.مرتب از آموزه های استاد استفاده کردن موندن وبودن داخل سایت. حتما حتما مدار فرکانس شون تغییر میکنه.
برای ترجمه وتفسیر قرآن هم وریشه لغوی کلمات قرآنی من از هوش مصنوعی( چت جی بی تی)استفاده میکنم.
خیلی براتون راحت تر میکنه. همه چیزش آماده هست. فقط کافیه بهش دستور بدین
موفق باشید️
به نام خدا
سلام استاد عزیزم
چقدررر من سپاسگزار شما هستم.
چقدرر این فایل به موقع روی سایت اومد
دو جا توی این فایل واقعا خندم گرفت.
که دقیقا استاد دارن منو میگن.
یکی این تیکه ک گفتین الان میخواین این فایلو ب یکی دیگ نشون بدین.
ک اونو بازتغییر بدید
دقیقا اون ده دقیقه اول فایل
اومدم پیم بدم ب خواهرم بگم فایل جدید سایتو حتمااااا گوش کن
چون دقیقا چند روزه ک بحث من با ایشون همین بود ک داشتم بش میگفتم نباید خودتو و انرژیتو هدر بدی برای تغییر دیگران
و جالبه ک خودم داشتم همین کارو میکردم
خخ
جالبه استاد من خیلییی نسبت ب قبلم بهتر شدم
خیلی جاها ساکت میشم وقتی مبخوام حرف بزنم یاد حرفای شما میفتم ک میگید
وقتی میخای کسیو راهنمایی کنی و کمکش کنی
ی نگا ب زندگی خودت بکن
ببین چجوریه
و بعد زیپ دهنتو ببند و فقط تمرکز کن روی
خودت
ولی خب میخاستم بش پیام بدم بگم گوش کن
یهو گفتن توهم ک داری عین همون عمل میکنی
خب الان بنظرت ب حرف استادت گوش کردی؟؟؟
نه
پس دوباره گوشیمو گذاشتم کنار گفتم خودم گوش میدم
خودم زندگی خودمو تغییر میدم
اونم اگ تو مدارش باشه
خودش تو سایته و میبینه ک شما فایل جدید اپلود کردین و به اندازه ی توانش میفهمه و عمل میکنه
و مورد بعد ک خیلی خندیدم سرهمین بود
ک بارها میایم یچیزیو ب یکی توضبح میدیم ساعت ها روزها
تهش میاد میگ فلان کتاب ی حرفیییی زد زندگیمو تغیر داد
خخ من ک بخدا دیوونه میشم
میگم بابا من ک همینو دارم چن ساله میگم
بعد تو الان میای میگی یکی دیگ گفته
من با ی جمله متحول شدم
بعد من ک اینجا خودمو پاره کردم
هییییچی از حرفامو نفمیدی
والانم بهتر منطقشو توضیح دادید شما
ک این فرد اون موقع اصن اماده نبوده و من داشتم اب در هاون میکوبیدم
استاد جان هممون بی نهاییییت مثال ازین ضربه خوردنامون داریم ولی من میخوام
درمورد ی الگو صحبت کنم ک اتفاقا همین امروز صبح داشتییم درموردش با پارتنرم صحبت میکردیم و خیلیییی بهم کمک کرده
و اینجام مینویسم ک برای خودم محکم تر شه.
خب من دوسال پیش. یسری تفریحات داشتم
مثل مشروب و سیگارو قلیون و…
و اصلا ی لذتی تو ذهن من داشت
و هروقت ک میخاستم حالم خوب باشه این کارارو انجام میدادم مثلا مشروب
و هیچوقتیییی فکر نمیکردم یروز بدون مشروب حالم خوب باشه
بدون مشروب بزنم برقصم یا بدون قلیون کنار دوستام بشینم
خیلیم برام مهم بود ک فردی ک پارتنر منه اینجوری باشه مث خودم.
خلاصه ازونجایی ک من در مسیر هدایت بودم
با شخصی وارد رابطه شدم ک ایشون بسیارررر سالم ورزشکار متعهد از همه لحاظ فوق العااااده
. خب ما چون خیلییی از وجود هم لذت میبردیم مدت زیادی باهم وقت میگذروندیم و خیلی بهم نزدیک شدیم
اوایل میخاستم سیگاار بکشم
خب ایشون هیییچ ممانععتی نمیکرد
ولی به هیچ وجه خودش لب نمیزد
وقتی باهم میرفتیم مسافرت من مشروب میخوردم ایشون ن منو سرزنش میکرد ن هییچی
تازه خیلیم باهام رفتارش خوب بود
هیییچوقتی بیاد ندارم ک بمن بگه این کارو نکن
فقط تمرکزش روی ورزشش روی تغذیه سالم
بدون خوردن آت و اشغال چیپس و پفک
غذای رژیمی به مدت طولانی میخورد بدون اینک یک روز چیت بزنه
خیلیم مهربون و خوش اخلاق بود
میدونین یجورایی من به این سبک گرایش پیدا کردم
و ازونورم شما هی میگفتید در دوره ها ک. ادمی ک برا خودش ارزش قائله ب بدنش اسیب نمیزنه
منم میدیدم ایشون چقدررر درهرشرایطی
متعهد به تغذیه و ورزششه
چقدر خوشم میومد ک تحت هیچ شرایطی پا روی اصولش نمیذاره
نمیخوام بگم ی شبه من عوض شدم ولی هرچی ک گذشت دیدم چقدر این سبک سالم و زیباست
و قطعاااا
سبک زندگی شما و مریم جانم هم تاثیر داشت روی من
و من کم کم دوستامو گذاشتم کنار مشروب تموم شد
سیگار ک اگ بوش بهم بخوره
حالم بد میشه
قلیون پاد چمیدونم ازین چیزای مزخرف
اگ یکی یجا قلیون بکشه حس خفگی بم دست میده
درصورتی ک قبلا اگ ی کافه قلیون نداشت پا نمیذاشتم اونجا
الان منم از روغن بدم میاد
الان منم ب تغذیم اهمیت میدم
الان منم تحت هر شرایطی سعی میکنم مث ایشون سر اصول و چارچوبم بمونم
و خداوند ی الگوی عینی بهم نشون داد ک ببین
این ادم تاحالا یکبارم تورو نصیحت نکرده
و اتفاقا چقدررر زندگی تورومتحول کرده
اگ ایشون میومد از روز اول هی بمن گیر میداد ک این کار نکن اون کار کن
همون روز اول رابطه تموم میشد
منم باهمون دوستان سطحیم باقی میموندم
اما تمرکز روی خودش باعث شد منم بکشه بالا
حتی روی دوستان و همکارانش هم تاثیر گذاشته
به همین شکل
ار اخلاق خوبش درس میگیرم از لذت بردنش از چیزای کوچیک درس میگیرم از کنترل ذهنش درس میگیرم
چراو؟؟؟؟؟
چون خودش داره عمل میکنه. تمرکزش صددرصد رو خوذشه حتی ی ثانیه از وقتشم الکی تلف نمیکنه
برای علایقش برای سبک سالمش تایم میذاره
و نصیحت نمیکنه
ایشون بازهم الگوی من خواهد بود ک ببین
بدون اینک بخواد کسیو تغیییر بده اینطوری در من تاثیر گذاشته
پس منم باید همینطور باشم
اگ میخام کسی زندگیش تغییر کنه
بزرگ ترین کمکم بهش اینه
ک خودم پیشرفت کنم خودم برم بالا
اونوقت کسی ک در مدارش باشه درس میگیره و میشه مث من و از من بهتر
کسیم ک تو مدارش نباشه هرگز هدایت نمیشه
مممنونم از شما
استاد جانم
ممنونم از مریم جان عزیز بابت پیشنهاد زیباشون
عاشقتونم درپناه الله یکتا شاد باشید
به نام خدای بخشنده مهربان
شکرت برای یه درس دیگه
روابط
رفتاره من
عاشق معلم بازی وادای پرفسور هارو در اوردن عاشق حرفای قلمبه سلمبه زدن ودیگه اینکه عاشق این ادم خوبی باشم بقیه رو بیارم توی راه
استاد میگه قانون اینه هر که تو راه درس باشه ارزش میسازه
واینکه هر که مسول زندگی خودشه
ودیگه جالبه استادم میگفت هر قیمتی بگی مشاوره خبری نیس ولی میتونید بافایلها دوره هامسالتون حل کنید
برام جالبه استاد زمانشو روی رشده خودش میزاره به جای این میلیارد ها نفر براش دونه دونه توضیح بده عزت نفس ینی این تو اینجوری باش واونجوری دوره ساخته که هم خودش هم بقیه با مرور قانون درکشونو ببرن بالاتر وکسیم این وسط دانش اموز دانشجو نیس میگه همش کاره هدایته
من توکاره اموزش طراحی بودم خانواده سه تا باهم سفارش دادن حالا به نظرم به جای سفارش گرفتن چقد بهتره روی طرح های هدایتی ات کار کنی واگه کسی خاس چاپ اونارو بهشون بدی
اینجوری کلی زمان خالی برای رشده خودم و اینکه طرح ها هم هدایتی هستن
وکاره سفارشی نداریم کار تولید انبوه داریم با چاپ راحت یا حداقل به جای یه ماه وقت گزاشتن یه کی دو روز وقت بزارم اونم دیگه قبول نکنم
میدونی فرقش چیه اینه به هر طرحی ممکنه بر بخوری وباید باهاش باورسازی کنی تا برات شیرین بشه تا بکشیش
ولی چقد خوب میشه کلن هدایتی بری جلو وکساییم که امادن واقعا میخان بهت بربخورن واون طرح های اماده هدایتی رو ازت بگیرن
ودیگه خیلی کارم اسون تر میشه دیگه راحت برای خودم کار میکنم سفارش هام هدایتی واموزشو تمرینمو پیش میبرم
واایی خداجون شکرت تورو دارم
تازه من عاشق قانونم ولی اینکه همراه ندارم برام سخته ودنبال این بودم بقیه رو با خودم همراه کنم تا انرژیم بیشتر بشه بیشتر عمل کنم بهش
توی جمع خیلی دوس دارم بحث های قشنگ پیش بیاد والهام بخش باشن ولی اینکه بحث قانونو بکشم وسط کاره درستی نیس
وخیلی دوست رابط های مثبت با حرفای مثبت داشته باشم
نه اینکه از بدبختیا بگن برام
وخودمم واقعا دوس دارم ادم ارزشمندو ارزشمند تر بشم واز بدبختیا به سمت خوشبختا در سفر باشم
در پناه رب
سلامی از گرمای قلبم به استاد زیبایی ها و مریم بانوی گرامی و یکایک اعضای دوست داشتنی و با محبت و عشق های روزگار این خانواده تووووپ
الحمدالله الذی فاطر السماوات و الارض
و سپاس خدای عزوجل که نفس به نفس جای شکرش هست و اللهی برسد روزی که با هر نفس بگوییم الحمدالله.
خداوند رو سپاسگزارم که هر فایل استاد در زمان درست به ایشان الهام شده و از زبان ایشان بر قلب و جان و فکر کسانی سرازیر میگردد که در این جریان حضور دارند و آماده شنیدن این صحبت ها و درک و فهم و عمل به اون ها هستند و نتیجه شان برای خودشان است و با نتیجه گرفتن هر یک، جهان ترقی و پیشرفت می یابد ان شالله…
خوب این نکته که ما مسئول حال دیگران، احساس دیگران، تغییر دهنده دیگران، بهبود دهنده دیگران، نصیحت گر دیگران، مشاور دیگران، حال خوب بده دیگران، از انرژی خود خرج کن برای دیگران، امر و نهی کن دیگران، و خیلی چیزای دیگه که در کل کاری هست که نتیجه اش میشه کسب ارزشمندی از دیگران؛ یکی از بزرگ ترین و مهلک ترین پاشنه های آشیل بنده بود و هست و خواهد بود و اونقدر ریشه دوونده در تمامی ابعاد زندگیم که اگر بخوام ابعاد گستردش رو بگم 300 صفحه میبایست تایپ کنم اما یه سری نتایجم از اون تفکر ناخوادگاهم رو مینویسم و بعد دوره مقدس کشف قوانین و به تبع اون دوره ارزشمندی رو هم نتایجش رو مینویسم که یه تودهنی مشتی زده باشم به ذهن الکی خوشم در اون دوران که بشینه سر جاش!!!
خوب نتایجم در اون دوران:
– کلیه معاملاتم صددرصد به نفع طرف مقابلم تموم میشد و ایشون سود و من همیشه زیان؟!
– کلیه روابطم از رابطه من با مادر گرفته تا بچه های خواهر و برادرام؛ حال اونا خوب و عالی و من بی انرژی در حدی که بی حال می افتادم تو خونه تا به حال بیام!
– در مورد روابط با دوستان من مسبب همه اردو ها و گردش ها و هزینه ها و اونا فقط دور من جمع و خوش و خرم
– در مورد روابط عاطفی حال طرف مقابل تووووپ و من همیشه مواظب که مبادا خطایی سر بزند یا نگفته ای گفته شود و همه چی از هم بپاشه
– در مورد کسب و کار هم همیییشه کارا رو دوش من و طرف مقابل 1000 درصد راضی و فشار روی من و صفا با طرف مقابل و همه و همه یک کلام که چه بچه خوبیه بهروز!!!
و و و و….
تمام این نتایجم رو یه الگو تکرار میشد(( من مسئول تغییر و بهبود و تاثیرگذار و مشاور و حال خوب کن دیگرانم….))
چه تبعاتی داشت این تفکر:
– ازدواج در 32 سالگی
– اولین موفقیت مالی که میتونست در 21 سالگی اتفاق بیفته در 31 سالگی اتفاق افتاد
– مشارکت در کاری که اصلا نیازی نبود مشارکت کنم و من عملا سودهای کلان میکردم شکل گرفت و 9 سال درگیرش بودم
– روابط متشنج زناشویی و همین بحث های مادر شوهر و عروس که نگگگگگم سر به کجاها که نکشید!!!
– متوقع شدن تک به تک همه اونایی که حتی یک ساعت باهام ارتباط داشتن، به همین پرملاتی که میگم هاااا : تک به تک اونایی که حتی یه ساعت باهام ارتباط برقرار میکردن چنان توقعی داشتند که بیا و ببین، چرا؟!
چون من با حرف زدن، انرژی گذاشتن و حال دادن به بقیه چنان ارزشمندی کسب میکردم که واقعا اینو میدیدم که خدا با تمامی کائناتش روبروی منن و برام ایستاده کف میزنند و کیف میکنند!!! الله اکبر به این کج فهمی و بزرگ ترین پاشنه آشیل پدرم و به تبع اون خودم…
چرا اینو پاشنه آشیل رو از پدرم به ارث بردم؟! چون از 12 سالگی تو شرکت تعاونی باهاشون کار میکردم و تمامی افرادی که با ما ارتباط داشتن روستایی های درب و داغون و فقیری بودند که برای دریافت کالای کوپنی به ما مراجعه میکردند! صلوات جمیع لطفا!!!!
حالا نتیجه ارتباط دائم بابا با این افراد که خود پدر بزرگوار هم از پرت ترین روستای شهرمون هست چی میشه؟!
میشه اینکه من مسئول حال خوب این مردم زجر دیده و ندار و بدبخت هستم و از زندگی خودم میزنم و هر جوری شده حال طیف عظیمی از مردم رو خوب نگه میدارم و ثواب پشت ثواب و جاااام وسط بهشته!
حالا تبعات این تفکر بابا و به سبب اون در زندگی من:
– حتی یک ظهر نشد به جد قسم میخورم یک روز ظهر نشد که بابا از سرکار بیاد و دقیقا سر ناهار گوشی منزل زنگ نخورد که بیا و درب شرکت رو باز کن و کالای ما رو تحویل بده و ایشون با همون لباس خونه میرفت و می اومد و چقددددر شاد که بببیییین کار بنده خدا رو راه انداختم.
– یک روز در میون یه مشت روستایی ناشناس رو می آورد منزل و ناهار دعوتشون میکرد بدون هماهنگی با مادر عزیز و تا ته بخونید چه سر وصدایی بپا میشد بعدش!!!
– ارامش که دقیقا ذره ای در زندگی پدر نبود و فقط بدو بدو برا ملت
– شدت وخامت اوضاع به قدری بود که تمامی خانواده با بابا به مشکل خوردیم و مادر هم از شدت کار زیاد و دیسک کمر و این تفکرات عجیب و غریب پدر به ستوه اومده بود و مدام بر طبل مخالفت با پدر و اخلاقشون کوبیدیم که به یکباره پدر غیبشون زد 4 روزی و متوجه شدیم نتنها ایشون با اون همه مشاوره و نصایح بچه هاش عوض نشده بلکه رفته زن دوم گرفته و از ما جدا شده و چون دیده ما دیگه حال نمیکنیم با اخلاق ایشون رفته و از یه روستای دور و دراز زن دوم گرفتن که حال ایشون رو خوب کنند…سبحان الله داره واقعا!!!
خیلی خیلی بدتر و اسفناک تر از اینها بوده پدر گرامی خونواده ما اما بزرگ ترین نعمت زندگی پدر و مادر هستند حتی اگر اشتباه باشند در تمانی ابعاد!
خوب من چون خیلی خیلی با پدر اونس داشتم خیلی دیرتر تونستم این قضیه رو تفکیک کنم تو ذهنم که دوست داشتن یک فرد مثل پدر جدا از این هست که میشه دوستشون داشت اما با حتی یه کلمه از حرف ها و عملکرد ایشون موافق نبود…آقا میشه انسان ها رو دوشت داشت اما به هیچ یک از ویژگی هاشون موافق نبود و قطعا این میشه صلح با خود و تمام جهان هستی و به تبع اون هدایت به محیطی که همه انسان های دور و ورت بهتر ازت هستند و نیازی نیست تفکیک کنی روابطت رو؟!
اصلا اگر وسط انسان هایی هستیم که ثروتمندتر، خوش اخلاق تر، باصفاتر، بی نیازتر از مشاوره و کمک ما و …. هستند یعنی 100 درصد ما بهتر شدیم و پیشرفت کردیم در زمینه این پاشنه آشیل وحشتناک بد.
پس هر چه ما ناتوانی خودمون رو از تغییر زندگی دیگران به خودمون لحظه به لحظه گوشزد کنیم هدایت میشویم به آرامش و حال خوب و انسان هایی که اصلا نیازی به کمک و مشاوره ما ندارند و قطعا این افراد، لابد افراد ثروتمند و حال خوبی هستند و این میشه موفقیت روزافزون ما.
تا قبل دوره کشف و دوره بی نظیر لیاقت بنده تمامی مسائل پدرم رو داشتم و نمیدونستم از کجا آب میخوره که به مدد هدایت الله در زمان درست به دوره کشف قوانین و لیاقت مچ این پاشنه اشیل رو گرفتم و از همون روز روش کار میکنم و خوب با میزان بهبود های من دنیا افراد بهبود یافته تری رو وارد زندگیم میکنه!
اما نتایجم بعد از اینکه کمی درک کردم این قانون رو و کمی عمل کردم بهش و ان شالله توفیق باشه که همیشه بهتر و بهتر بشم:
-بهبود که چه عرض کنم یه رابطی عاطفی بینهایت لذت بخش و رها و ازاد بدون وابستگی و بدون مسئول حال همدیگه بودن در حدی که مریض که نمیشیم الحمدالله ولی اگه شدیمم هر کسی خودش میدونه باید چجوری حالشو خوب کنه…
– هدایت شدن از شهر نهبندان محل تولدم به بیرجند و سپس مشهد مقدس و دوری از پدر و تمامی افراد مدارهای پایین تر
– زمان کافی برای کار روی خود و تنهایی مقدس و کار روی فایل ها و دوره های استاد در سکوت و آرامش مطلق و حال خوب
– درآمد روزانه از امور فنی منزل در مشهد و در کنار اون انجام امورات معدن و ارتباط با مشتریان
– هدایت به یک معدن با ذخیره بالا و عیار بالا و رسوندنش به مدد الله به بهره برداری بدون شریک،وام بانکی، قرض و حتی یک ریال پول زیرمیزی بر عکس تمامی معادن گذشتم که مشارکتی بود و هیچ نتیجه ای هم نداشت، برا من پول شد چون عقیدم فرق میکرد اما برا شرکا هیییییچی نداشت جز ضرر چون همون مسیر غیر مستقیم رو هدایت شدند.
– الان دیگه خبری از اون انسان های مشکل دار و دلال و کلاه بردار تو امور معدن جدیدم نیست و الحمدالله در حال رایزنی با شرکت های تولیدی صنعتی معتبر برای فروش محصولم یا صادراتش هستم و الحمدالله هر روز یه اقدام عملی انجام میدم، هر روز با یکی دوتا شرکت تماس میگیرم، محصولمو معرفی میکنم و ایده هایی به سرم میخوره که با شرایط الانم میخونه و دیگه خبری از مشارکت،وام و قرض و اقدامات شرک آلود قبلیم نیست الحمدالله…
– زندگیم روغن کاریه و حال دلمون خوبه الحمدالله
– دوستان کاملا محدود و روابط کاملا کم هست و زمان بیشتر روی کارم و بیزینسم و خودسازیم صرف میکنم.
– اینجاشو روز هزار بار باید به خودم بگم هزززار بار کمه بیشتر:((( از اونجایی که من دیگه مسئول اثر بخشی روی زندگی کسی نیستم نمیام معدنم رو تبلیغ کنم که آهااای ملت بیان رو معدنم سرمایه گذاری کنید میلیاردر میشید!!! بر عکس گذشته و اون نتایج وحشتناک پندآموز، میام میگم فلان شرکت یا فلانی من این معدن رو با این مشخصات دارم اگر برای شما سودی دارد و میشود ماده معدنی من رو روش ارزش ایجاد کنید و یا صادر کنید بیاد بینید،بررسی کنید،بازاریابی کنید و سپس تولید کنید و یه عدد خیلی کم از هر تن ماده معدنی رو سر معدن بهم پرداخت کنید و من اینجوری تکاملی و آرام آرام هم کار رو یاد میگیرم و هم سود کسب میکنم هم رشد میکنم هم عجله نمیکنم و هزار پارامتر مثبت دیگه….اما در گذشته این شکلی نبود و چون فکر میکردم میتونم با معدنم دیگران رو ثروتمند کنم این ایده میومد که فلانی،فلان شرکت بیا و شریک من شو و با هم از این خان بیکران نعمت اللهی که به من داده شده نه اووون!!!!تاکید میکنم بخاطر عقیده و باور من به من داده شده نه اون! ثروت بسازیم و کیف کنیم.
و در تمامی سال های 1391 تا 1400 من به هیییییییییچ دستاوردی نرسیدم جز الافی! و حالا نکته بد اینکه بیام فکر کنم برای ثروتمندی باید زجر کشید و این همه عقبه نامناسبم بذارم تنگش و به نسلم هم منتقل کنم.
نعععععععععععع
از همون ثانیه اول که فهمیدم قانون چیه گفتم بسم الله…
– معدن برای منه نه دیگران، دیگران اگر سود میکنند بیان بررسی کنند و خودشون تصمیم بگیرند و قرار نیست که ماده معدنی معدنم حالاحالاها تموم شه پس شریک نمیشم، کمک مالی و وامم نمیخوام و از هیچ حمایت دولتی هم کمک نگرفتم الحمدالله.
– من مسئول ثروتمندی و تاثیر گذاری روی احدالناسی نیستم و خداوند در زمان درست ایده درست و اگر لازم باشد انسان درست را برای کار روی معدنم می آورد و من نه ترسی دارم و نه غمی.
– تمامی ایده های حال حاضرم میبایست با شرایط کنونی من هم فرکانس باشد یعنی اینکه اگر من الان سرمایه راه اندازی معدن را ندارم ایده ای باید باشد که هیچ عاملی بیرونی روی آن تاثیر نگذارد بنابراین من باور دارم ایده درست و مدد دستان خدا بخاطر کار شبانه روزی من روی باورهایم به من گفته میشود و هم اکنون در حال کار روی ایده های الهامی ام هستم.
اللهی شکرت و صد میلیارد مرتبه شکرت بخاطر حضور استاد عباسمنش دوست داشتنی، خوشگل، جذاب، عزیز دل تک تک ما.
دوستت دارم استاد عزیزم، دوستت دارم بهترین مرد خدا، دوستت دارم تا نفس آخری که داشته باشم.
اللهی شکرت بخاطر همه چیز
بخاطر این خانواده عالی و هم مدار بخاطر تک تک اعضا بخاطر کامنت های تک به تک شما عزیزان که طلا و کوه های الماس هستند بخدا!!!
دوستون دارم تک تک اعضای این خانواده مشتی.
تمامی این حرف ها مخاطبشون خودم هستم و گویندشون رب الارباب خداوند وهاب.
سپاسگزارم-بهروز مروی
سلام
بهروز جان ممنون که مینویسی
چند وقته که پیامهات و میخونم و لذت میبرم از این همه پشتکار برای تغییر باور و این همه نتایج شگفت انگیزت و این همه درک و فهمت
اون تیکه پیامت در مورد صلح با پدر همون چیزی هست که بهش نیاز داشتم و این روزا درگیر شم دور و برم پر از انسانهایی با رفتارها و تفکرات نادرست هست و همه انرژیم خالی میشه از حرص خوردن از دستشون… چند بار پیامتو باید مرور کنم خیلی ازت یاد میگیرم کیف کردم واقعا سپاسگزارم
سلام خداوند به آقا بهروز گل گلاب
خوبین مهندس جان چه خبرها چه خبر از شهر زیبای نهبندان انشاءالله هر کجا هستید شاد و پیروز و سربلند باشید اگر تمایل دارید خودتان یا عزیزان و دوستان شما در شرکت صنعتی معدنی آکام زرین فرآور گستر یزد در نهبندان همکاری داشته باشند خوشحال می شویم در خدمت شما به عنوان مشاور برجسته و آگاه و بومی منطقه باشیم در صورت تمایل با شماره واتساپ صفر نهصد و سیزده چهل و پنج دویست و بیست چهل و پنج تماس بگیرید یا پیام بدهید امیدوارم مثل همیشه توانمند در پناه الله یکتا شاد پیروز و مانند استان بهروز باشید و سلامت که سلامتی بزرگترین نعمت ثروت و برکت است در حال حاضر شرکت در نهبندان استخدام دارد اگر عزیزی مایل هست معرفی بفرمایید متشکرم سپاسگزارم.
چقدر این حرفا درسته،چقدر منطقیه و چقدر واقعا داره تو زندگیه همه ما اتفاق میافته
سلام استاد عزیز و بچه های گوگولی سایت
یادم اومد اون اوایل که خانمم با این قوانین آشنا شده بود هی میخواست منو تغییر بده و من چقدر مخالف بودم و هی از اون اصرار از من انکار ،تا زمانیکه در نهایت من آماده شدم و خداوند هدایتم کرد به این سمت و نکته جالب اینه که همسر من الان اعتقادی نداره به این قوانین بخاطر عمل نکردن بهش و نتیجه نگرفتن ولی من هر روز درحال کار کردن روی خودم هستم و انشالله خدا کمک کنه در این مسیر باشم.و چقدر بعدش من شروع کردم به این کار و نتیجه چیزی جز داغون شدن رابطه نبود.
چقدر داشتم فکر میکردم که این فایل رو برم بدم به فلانی ها تا انقدر دنبال تغییر دیگران نباشن یا خودم بهشون بگم همون لحظه از زبان استاد شندیم گفت دنبال این نباش که بری به بقیه بگی یا فایل بهشون بدی گفتم یا خدا کی فهمیدی من میخام برم به دیگران بگم :)
خلاصه چندتا داستان یادم اومد گفتم بگم در مورد خودم اون اوایل که شروع کرده بودم خیلی تمرکزم روی خودم بود در حدی که هرکی منو میدید میگفت چقدر محمد آروم شده چقدر تغییر کرده و این داستانها تا جایی که یه جایی من شروع کردم به زدن حرف و شنیدن جمله خطرناکه:چقدر حرفات و صدات آرام بخشه و چقدر آدم وقتی باهات صحبت میکنه به آرامش میرسه!!!!
این شروع داستان محمدرضا بود برای اینکه بخواد هی مردم رو هدایت کنه به مسیر درستی که خودش هنوز کامل درکش نکرده.
حتی تا حدی داستان پیش رفت که من شروع کردم به آموزش دادن ابن قوانین جوری که هنوز خودم نتایج خاصی نداشتم.حتی استاد مشتری هم میومد ها ولی طرف فقط همون موقعی که من باهاش صحبت میکردم آروم بود و چقدر تمرین بهش میدادم ولی هیچ عملی نبود بعد از رفتن از اون جلسه انگار هیچ که هیچ و نکته این بود که خودم از این ور داشتم میترکیدم اما بخاطری که بقیه نگن تو داری این حرفا رو میزنی ولی خودت این ایرادو داری یا به قولی مچ گیری نکنن خیلی جاها ادا در میاوردم که طرف فکر نکنه من داغونم.
تا جایی که به قولی خوب چک و لگد خوردم و تصمیم گرفتم بیام تمرکز بزارم روی خودم حتی کلا آموزش دادن رو کنار گذاشتم و خیلی ها می گفتن چرا کنار گذاشتی ما داشتیم عمل میکردم به حرفات اما من دیگه نمیخواستم اینکارو کنم.
البته که انگار این میل به تغییر دیگران هست و هنوزم خیلی جاها مخصوصا تو زندگی با همسرم زیاد هست و این داستانی که مثلا دیدم که از یه نفر تو جمع تعریف شده من خواستم اون تعریف رو بگیرم مخصوصا تو خانوادم همسرم.هنوزم نیازه که روش کارکنم چون پاشنه آشیله مخصوصا درباره همسرم و خانوادم
استاد من فکر میکنم این تغییر دادن دیگران دلایل مذهبی هم داره مثلا تو ذهن من حداقل این هست که اگر بتونی دیگران رو هدایت کنی و زندگیشون رو تغییر بدی ثواب داره و راهی بهشت میشه اینم دلیلش اینه که هزار بار گفتن اگر بتونی کسی رو به اسلام دعوت کنی و تغییرش بدی 100 در صد بهشتی میشی چه برسه به اصلاح زندگی دیگران و از اون طرفم همون شنیده ها از خانواده و فرهنگ که مثل پیچک تو مغزما پیچیده
وچقدر دوره احساس لیاقت کمک به بهودم کرد دراین روند واقعا سپاسگذارم استاد.
یه مدتم که یکی از اعضای خانواده ما مشکلی داشت تو روابطش و کلا خونه ما بود اوایل من خیلی باهاش صحبت میکردم ولی به قول استاد قرص مسکن بود تا جایی که یه فایل از استاد دیدم که اسمش ما ناتوانیم در زندگی دیگران بود فکر کنم،از اونجا جلوی همه اعلام کردم که این موضوع دیگه به من ارتباطی نداره در حدی که با مخالفت شدید همه روبرو شد اما سعی کردم روی حرفم باشم و خودمو کشیدم بیرون ولی خانوادم انقدر غصه بیخودی خوردن انقدر خودشون رو اذیت کردن که واقعا نمیخام بگم
ونکته جالب این بود که با وجود غصه خوردن اونها و کلی دوندگی و اذیت شدن و داستان ها،اون فرد برگشت به زندگیش جوری که چشمای همه دراومده بود یعنی تا 1 ساعت قبلش میگفت عمرا برگردم ولی 1 ساعت بعدش طرف رفته بود!!!!
و من چقدر خدارو شکر کردم که هدایتم کرد و خودمو کشیده بودم کنار وگرنه فکر کنم خودم تیکه تیکه میکردم
سپاسگذارم استاد عزیز بابت فایلهای ارزشمندتون.
بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم
سلام به دواستادعزیزم استادعباسمنش وبانوشایسته
سلام به تمامی اعضای خانواده صمیمی عباسمنش
خداروشکرکه به محض بیدارشدن ازخواب این فایل توحیدی روزی من قرارداده شده تا مسیرهدایت برام آسانتربشه، خداروشکربرای بودنم درمداردریافت این آگاهی ها، خداروشکربرای وجوداستادعباسمنش واستادشایسته نازنینم
استادچقدر لباستون بااون کلاه که پوشیدین زیباست وبابگراندپشت سرتون زیباترشده وماشالله که چهره شماهرروزداره جوانتروشاداب ترمیشه وپرانرژی تر، خدازوصدهزارمرتبه شکر
من چندروزی هست که گام شمارتحول زندگی من روشروع کردم وروزپنجم هستم واین فایل هم چقدرهدایت به موقعی بود، چون یکی ازدلایلی که تصمیم گرفتم روزشمارتحول زندگی من روشروع کنم همین موصوع بودکه فهمیدم بایدتمرکزبزارم روی خودم، چون قبلا که خیلی تواین زمینه داغون بودم من اصلا به حامی آدمای درددیده معروف بودم تودوروبریام، ونه تنهاهیچوقت نتونستم تاثیری بزارم بلکه خودم بیشتروبیشترفرومیرفتم تومنجلاب بدبختی وهمیشه میگفتم چرامن شانس ندارم، اعتراف میکنم که سخت ترین کاربرای من ترک همین عادت بود، اما به اندازه ای که من این عادت مخرب روتزک کردم آدم های اطرافم هم نغییرکردن، ولی تازگیا متوجه شدم که من درسته که کلامی به کسی حرفی نمیزنم ولی توی ذهنم هنوزدرگیرمساعل دیگرانم واین بززگترین هرزگاه انرژی من هست خیلی کارسختیه کنترلش چون به محض اینکه مشکلات ومساعل ورفتارهای اطرافیان رومیبینم تابه خودم میام میبینم در ذهن خودم دارم بهشون راهکارمیدم ویه ساعته که ذهنم درگیراون موضوع شده، والان متوجه یه چیزدیگه هم شدم که من لذت میبرم که وقتی یکی میگه خداخیرش بده شیرین اگه راهنماییم نمیکرد یااگه فلان چیزرونمیگفت من گرفتاربودم،ومن یه حس ارزشمندی اون لحظه میگرفتم، یامثلا برادرم که بامن زندگی میکنه بارها گفته اگه شیرین نباشه من نمیفهمم بایدچیکارکنم شیرین هست که زندگی روداره مدیزیت میکنه ومن حس قهرمان بودم دارم اون لحظه، وچندساله که میخوام مستقل بشم وبرم یه جای دیگ زندگی کنم ولی نشده که نشده، هرباریه چالشی پیش اومده، این حرف شما مثل پتک توسرم خوردکه من خودم دارم جلوی تغییرشرایط خودم رومیگیرم، من بایدهرروزوهرلحظه به خودم یادآوری کنم که من مسئول حل کردن ومدیریت زندگی هیچ کسی نیستم، من مسئول اینکه اگرداداشم ازدواج کنه دخترش مشکل پیدامیکنه نیستم، اینکه داداش من آدم ساده ای هست وتوروابط ازلحاظ مالی به پست آدم هایی میخوره که ازش سواستفاده میکنن من مسعول نیستم، زندگی خودشه وخودش میدونه بازندگی خودش، همه آدما خدایی دارن که هدایتشون کنه وقتی بخوان که هدایت بشن یرای تغییروبهترشدن، نمیدونین همین افکاری که درذهنم برای مساعل خانواده ام داشتم چه انرژی روداشت ازمن میگرفت وخداروشکرکه توی این چندروزقدم به قدم دارم برای بهبودخودم هدایت میشم وآرامشم صدهابرابرشده وتازه دارم متوجه ضعف های خودم میشم قبلا اصلا متوجه ضعف های خودم نبودم چون تمرکزم روی خودم نبود، الان درکناردوره احساس لیاقت فایل های روزانه روزشمارتحول زندگی من خیلی داره بهم کمک میکنه برای شناخت خودم….
خداروصدهزارمزتبه شکربرای نعمت آگاهی وهدایت، خداروصدهزارمرتبه شکربرای حضورم دراین سایت ووجودشما استادعزیزم واستادشایسته که با چه دقت وهوشمندی فایل های روزشمارتحول زندگی روگذاشته روی سایت وایمان دارم که اون منبع لایتناهی برای قراردادن ترتیب این آگاهی ها هدایتتون کرده چون به قلب همه ودرخواست های همه آگاهه، سپاسگزارم استادشایسته عزیزم
به امیدبهبودهمیشگی
استاد من شاید شاگرد قدیمی به حساب بیام
وقتی 17 سالم بود با شما و سایتتون اشنا شدم
یه شب راه افتادیم سمت همدان ولی وسط راه قبل از اینکه برم سمتش توی وسط راه موقعی که داشتیم توی پارک یه شهر غذا میخوردیم شوهر خالم گفت پایه اید بریم بزنیم سمت مشهد ماهم از خدا خواسته سالها مشهد نرفته بودیم ارزومون بود خلاصه همدان رها کردیم رفتیم سمت قم که بریم مشهد
رسیدیم به قم دایی من که اتفاقا طلبه هم بود و همیشه دنبال تشویق ادمها به چیزهای خوب بود مثلا خیلی وقتی عید میومد خونه پدربزرگم صحبت میکرد و پوستررررر میچسبوند روی شیشه در اتاق که بنا به فرموده فلانی و فلان حالا یادم نیست شایدم ایه قران بوده غیبت خوب نیست بگذریم این دایی من به من فایلهای معرفی دوره تندخوانی فرستاد
من همون روزها که قم بودیم رفتم سمت مشاور حرم دقیقا نزدیک حرم بود ولی اینقدر شلوغ بود که عملا برای منی که قرار بود به 48 ساعت نرسیده شایدم کمتر بزنم سمت جاده فرصتی نبود اووووه چه زوجینی که اومده بودن برای مشاوره
توی همین پرانتز بگم این دایی من چند سری که میرفتیم قم خونشون چون کرایه نشینم بودن توی محله های خوبی زندگی میکرد وااووو استاد یادمه سمت باجک و اینا بود فکر کنم چه خونه ها و درهایی و فضای ارومی بالای همشون زده بود مثلا هوالزراق
بگذریم ما رفتیم سمت مشهد از این فرصت استفاده کردم رفتم مشاور حرم بهش گفتم خیلی وسواس فکری دارم گفت پدرتم اینجوریه؟ گفتم اره گفت ارثی
گفت من یه ادرس از یک روانشناسی در اهواز بهت میگم برگشتی برو اونجا
گفتم باشه
خداروشکر بالاخره به ارزوم رسیدم رفتم مشهد
خداروشکر برگشتن رفتیم توی یکی از روستای خراسان خوابیدیم
خداروشکر گلهای آفتابگردون
جنگلهای گلستان
سرسبزی مازندران نور نوشهر و قائم شهر و..
و اصل ماجرا جاده چالوس بود
به به این جاده من خوووووووود ثروت دیدم
دیدم که میتونی مذهبی (ظاهر) باشی ولی بهترین ماشینو داشته باشی
دیدم که میتونی مذهبی (ظاهر) نباشی ولی بهترین ماشینو داشته باشی
خدایاشکر با اینکه حالم جسمیم اوکی نبود ولی خیلی مشتاق بودم که آشغال اطراف رودخونه چالوس اگر اسمش درست باشه جمع کنم و تمیزی به اون قسمت بدم
توی راه همش توی گوشم فایل معرفی تند خوانی بود من که تمام راهای ممکن برای رسیدن به هدفم رفته بود میخواسسسسستم تغییر کنم
برگشتم ماهشهر، مادرم یه نوبتی گرفت پیش یه مشاوره منم شب رفتم پیشش
توی سالن انتظار نشسته بودم یهو یه خانمی با سگش اومد گویا به خانم مشاور هم یه ارتباط نزدیکی داشت شروع کرد به صحبت کردن و از مردا بد گفتن بعدش خانم مشاور اومد باهم کلی خوش بش کردن و اینا
بعدش من رفتم داخل براش توضیح دادم که مشکلم چیه گفت باید 13 جلسه بیای گفتم اوکی خدافظ اومدم بیرون با خودم گفتم 13 جــــــــلسه بیام ؟؟؟؟ چی میگه من اصلااااا وقت ندارم 13 جلسه بیام که بفهمی چمه ؟؟؟
همون شب به مادرم گفتم اینجا خوب نیست
حس خوبی نگرفتم از اون مشاوری که با اون زن ارتباط داشت
الان که بهش فکر میکنم من به دنبال مسیر پاک بودم
قرار بود زنگ بزنم اهواز مادرم گفت شده حتی میریم اهواز مشکلت حل کنی (نمیدونم چرا مادرم اینقدر مصمم بود اخه مادرم فک و فامیل همه باورشون این بود هرکی توی این فضای دکتر و این چیزا میخواد بره حتما دیوونس و البته الان فکر میکنم تمرکز زیادی روی بعضی فامیلهای بابام بود چون چندتاشون با اینکه ادمهای به گفته اطرافیان باهوشی بودن ولی اسیر افکارشون شده بود)
جالبه اون موقع که عین… درس میخوندیم نمیگفتن مثل فلانی و فلانی از فامیلهای بابات که الااااااان سالهاست توی آمریکا زندگی میکنن و کار میکنن و همین جدیدا یکی دیگشون قراره بره اونجا ادامه تحصیل بده توام میتونی بورسیه بگیری
ولی برای مشکلات خوب یاد گرفته بودن و یاد گرفته بودم ازشون که توجه کنم روی ناخواسته و بجای اینکه روی خواسته هام توجه کنم روی ناخواسته ها توجه میکردم (همون فامیلهایی که دچار وسواس فکری و روحی شده بودن)
اینم ثابت میکنه که چرا با وجود اینکه این همه درس میخوندم ولی نتایجم هیچچچ وقت راضی کننده نبود در حد تلاشم نبود.
بگذریم قرار بود که زنگ بزنم اهواز نمیدونم چیشد منصرف شدم فکر کنم زنگ زدم به خانم فرهادی و گفت باید ثبت نام کنی سایت
منم زنگ زدم به داییم گفتم میخوام دوره تندخوانی بخرم میای بخریم استاد نمیدونم این حلال بوده یا نه چون داییم جز خانوادم نبود در هر صورت ما خریدیمش
اومدیم سایت ثبت نام شدیم از گروه تحقیقاتی عباسمنش ایمیل خوش امد گویی اومد خودش شخص استاد از حضورم در سایت تشکر کرد
ما رفتیم سراغ تندخوانی
اینم در حالی بود که هرشب من بعد از نمازم گریه میکردم هر شب گریه میکردم
گاهی دعا میذاشتم گریه میکردم فقط دلم میخواست خالی بشم
یه شب همون اخرای گریهام بود یه چیزی گفت اینقدر گریه نکن برو بجاش فایل ها گوش بده
من اومدم سایت شروع کردم دوره تندخوانی چند جلسه رو شروع کردم کار کردن هنوز خلاصه نویسی هاشو دارممممم
استاد نقشه ذهنی یادته استاد نمیدونی چه نقشه ذهنی روی برگه آ سه کشیدم مابین خیلی کم به بقیه فایلا نگاه میکردم ولی فقط یه نگاه می انداختم تا یه حسی بهم گفت اصلا تندخوانی بذار کنار بیا روی فایلهای دیگش کار کن
من تقریبا چند هفته از مدرسه گذشته بود من یه داشتم فایلهای رایگان گوش میدادم ویه چالش داشتم یه مقاومت عجیبی داشتم میگفتم نمیرم مدرسه برم مدرسه نمیتونم این فایلا گوش بدم بالاخره با کلی مقاومت دست خودم گرفتم و رفتم مدرسه میتونم بگم تنها سالی که من از درس خوندن لذت بردم اونم سال چهارم دبیرستان بود وقتی که داشتم فایلهای استاد گوش میدادم
تـــــمام دغدغم این بود که روی این مباحث کار کنم
هنزفری بلوتوثی میبردم مدرسه
سخنران اومده بود مدرسه من میپیچوندم میرفتم که نشنونم
وقتی فشار ذهنی روم زیاد میشد نمیتونستم ذهنم کنترل کنم اجازه میگرفتم و میرفتم بیرون
من قبلا اینو گفتم من توی مدرسه شاهد مدرسه ارزوهام درس میخوندم توی همون مدرسه توی سیستم اتاق پرورشی فایلها رو میذاشتم با فلشی که از خونه می اوردم و میدیدم میومدم توی سایت :)))
یه روز یه نفر اومد توی اتاق گفت چیکار میکنی گفتم دارم فایل های استاد عباسمنش میبینم گفت من عباسمنش میشناسم فلان سمینار رفته بودم بودش حتی از نزدیک دیدمش با خودم گفتم این چی میگه عباسمنش که چندسال امریکاس نمیدونم اخر نفهمیدم ولی یه غریبه اومد گفت عباسمنش اشناس
چقدر تلاش کردم مربی پرورشیمو عضو سایت کنم ولی ایشون چون خیلی از شوهرش میترسید با وجود اینکه خیلییی حرفاتون قبول داشت ایمیلش دچار خطا بود
خانم پرورشی اگر کامنت منو خوندی و اینجا توی این سایتی حتما برام پیام بذار :))
اوه استاد ازت ممنونم
باقی روزهای که با شما بودم و مدرسه میرفتم میتونم بابت هر روزش بنویسم اینجا از اینکه تغییر کردم و اصلا نشنیدم که اون خانم مشاور حرم امام رضا گفت مشکلت تو ارثیه
نشنیدم حرفهای مادرم که میگفت چیکار کنیم پدرت همینه
اینا رو نوشتم تا بگم من هدایت شدم.
اسمشم تاحالا نشنیده بودم چون من درمورد مسائل موفقیتی هیچ استادی مشاوری نمیشناختم تنها کسی که میشناختم مشاور مدرسم بود که اونم..
دنبال مسائل موفقیتی با مدرس فلان و بهمان نبودم هیچ بسته روانشناسی تهیه نکرده بودم
ولییی تا دلتون بخواد دنبال بهترین استادها توی حوزه کنکور بهترین کتابها بودم
یه تایم هایی من با استادهای پروازی که میومدن شهرم کلاس میرفتم
با اینکه مدرسه شاهد بودم ولی مدیر جدیدمون دوسال اخر این استاد میاورد برای کنکور البته با هزینه یا حتی سال قبلش با همین استادا توی جای دیگه کلاس میگرفتم ولی از وقتی با استاد اشنا شدم همه چیز گذاشتم کنار
ارام ارام البته.
همیشه دنبال بهترین بودم ولی نمیخواستم مسئولیت زندگیمو قبول کنم
به محض اینکه خواسته تغییر در من شدید شد من با استاد اشنا شدم و حرفاش روی من تأثیر گذاشت
وقتی اون موقع با الانم مقایسه میکنم میگم اون موقع من اومدم توی سایت دیگه استاد میگفت من مقاومت خیلی کم داشتم خیلی
بخاطر همین به 9 ماه نرسیده منی که سالها میخواستم ورزشکار بشم و علاقم فوتسال تجربه کنم و هیچ وقت اقدام نمیکردم یه شب و یه لحظه تصمیمش گرفتم سمتش
استاد عزیزم چی بگم از این مدت الان 2 ماه چند روز دوباره برگشتم به سایت یادم نمیاد توی مدت روزی نبوده که فایلی گوش ندم
استاد شاید شما باور کنید چون خیلی چیزا دید
من توی رطوبت 84 درصد خوزستان میرفتم میدویدم چون تنها چیزی که توی ذهنم بود همین بود ولی حتی اگر این ایده فهمیدم جواب نمیده ناامید نشدم یه شب که تصمیم گرفتم تنهایی اخر هفته برم اهواز چون دربی خوزستان بود یه نیروی بدون اینکه بدونم منو برد سمت تلگرام و رفتم توی پیام های سیو شدم و همینطور رفتم بالا یکی از پیام های کانال شما بود زدم روش بدون فکر اومدم توی کانال پروژه خانه تکانی!! زدم روش و شروع شد
بابا تو کی بودیییی که منو اون شب بردی توی تلگرام من حتی نمیدونم براچی منو اوردی دوباره توی سایت عباسمنش
شخصیت بی ایمانم : بابا ما چرا اینجاییم داشتیم زندگیمون میکردیما اومدیم اینجا چیکار
شخصیت با ایمان: بیا
من : ها این وسط چه اتفاقی داره میوفته
شخصیت بی ایمانم : چی میگه این عباسمنش چرت و پرت میگه اره
من: همه چیز درون خودم
شخصیت بی ایمان : برو چرت و پرت نگو همه چی درون من
شخصیت بی ایمان : پارتی پارتی میخواد
شخصیت با ایمان : بیا، سکوت
خدایا جون خودت منو هرجا میخوای ببری ظرفیتش بهم بدیا اولش من حوصله شکست مکست رو ندارما
توی این مدت بارها به خودم میگم من چرا توی سایت عباسمنش؟
بعد با خودم میگم نمیدونم فقط یادمه اونشب به خودم گفتم با این چیزی که دارم توی اینده میبینم بخوای منتظر بمونی هیچ اتفاقییی نخواهد افتاد فقط همینو یادم
استاد شما الان برام یه ادم جدیدی که میخوام از اول بشناسمش اصلا احساس میکنم تازه وارد این سایت شدم مثل اون سال که برای اولین بار با شما اشنا شدم
خب میخوام بگم مثل اولای کامنت هدایت شدم
دوستان جواب اون سوال استاد که خودشم جوابش داد یه بار دیگه از طرف شاگردش که منم بشنوید هدایت شدم
دم اونی که این کامنت طولانی منو تا انتها خوند و اینجاس گرم خودم خیلی موقع پشمام میریزه که بچها چطور کامنت طولانی مینویسن و چطور بقیه میشینن و تا انتها میخونن
در پناه الله یکتا
با ایمان
مریم درویشی