آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 44

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1445 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته نازنین

    من زندگی ام سر تغییر دیگران برای رسیدن به خوشبختی از دست رفت، با کمک آموزهای استاد بهتر شدم، اما هر چند وقت یکبار این اشتباه را انجام میدم، انگار ذهنم قرن هاست برای خوشبخت کردن دیگران برنامه ریزی شده و برای خودش هم منطق دارد.

    استاد در فایلهای متعددی بارها و بارها گوشزد کردند که ما نمی‌توانیم زندگی دیگران را تغییر بدهیم،اما من هر زمان که یک لحظه غفلت کنم ، باز هم این اشتباه را تکرار میکنیم مثل معتادی که ترک کرده اما همین که شرایط برایش مهیا شود. شروع میکند.

    یک مدت درگیر یک مسئله ای شدم دنبال حل آن بودم که رسیدم به ریشه اش که تلاش برای کمک و نجات دیگران بود،دفعات قبل برای خوشبختی و تغییر دیگران یک عمل فیزیکی انجام میدادم ،اما این بار فقط فکر میکردم که فلان کار را انجام بدم تا فلانی در آرامش و لذت باشد،متاسفانه توی درد سر افتادم.

    از بچگی از هزاران ورودی این باور به من داده شده که وظیفه یک انسان واقعی این است. زندگی دیگران را تغییر دهد و آنها را خوشبخت کند انگار آدمهای دنیا به دو دسته تقسیم شده اند آدمهایی بدبخت و آدمهایی که وظیفه دارن بدبختها را خوشبخت کنند .

    من این فایلها را اگر دها بار هم گوش بدم باز هم اشتباه میکنم ،چون صدها برابر بیشتر از فایل‌های استاد از جاهای مختلف به من با دلیل و منطق این باور را داده اند که وظیفه داری دیگران را خوشبخت کنی اصلا علت به دنیا آمدند همین بوده

    سالها این صحبت را شنیدم ،اگه میخوای دنیا و آخرت خدا دستتو بگیره خودتو فدای مردم کن.

    اگه میخوای خدا ازت راضی باشه پدر،مادر ، خواهر ،برادر،فامیل ،مردم شهر و کشورت را خوشبخت کن .

    بارها شنیده م که فلانی ها جایگاهشون بهشته چون جون خودشون را فدای خوشبختی مردم کردن.

    بارها و بارها از جاهای مختلف شنیدم که من هرچی خوشبختی تو زندگی دارم از خوشبخت کردن دیگران است.

    من باید به اندازه تمام سالهای زندگی که باورای منفی شنیدم این فایلهای را گوش بدهم

    گوش دادن این فایلهای باید مثل نمازهای روزانه ام باشه تا منطق به ذهن من داده شود که من نمیتوانم دیگران را تغییر بدم

    چون با ایات و احادیث به ذهن من منطق داده شده که تو باید و باید زندگی دیگران را عوض کنی ،با همان قرانی که استاد میگوید نمی‌توانید زندگی دیگران را تغییر بدهید با همان قرآن بهمون گفته شده باید زندگی دیگران را تغییر بدهید.

    اما باید اینو بدونم من نمیتونم به این زودی تغییر کنم

    من باید اینو بدونم اگه خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت را می‌خوام باید تغییر کنم اما به این زودی نمیتوانم باید تکامل را رعایت کنم اما اگر هر روز و هرروز این فایلها را مثل نمازهای یومیه برای خودم تکرار و تکرار کنم حتما موفق خواهم شد این فایل شما راهنمایی از طرف خداوند برای من بود.

    برای اینکه کمتر دلسوزی کنم و تو دام تغییر دیگران نیفتم ،تصمیم به روزه سکوت گرفته ام

    آخه همین که با طرف شروع به صحبت میکنم خصوصا اگه از نزدیکان باشد . اول با صحبتهای روزانه احوال پرسی شروع میشود اما همین که یک کم طولانی میشود، می افتم توی وادی راهکار،پیشنهاد ،انگیزه دادن ،و در نهایت تغییر و دلسوزی اما اگر سکوت باشد به این دام هم نخواهم افتاد .

    نمی‌دونم چرا حس میکنم اگه توی جمعی ساکت باشم بده ،شاید از قضاوت‌ها میترسم اما می‌خوام بر این ترسم غلبه کنم گرچه تا به حال خیلی بهتر از قبل عمل کردم .

    من باید هر روز بهتر ، بهتر عمل کنم.

    متشکرم استاد نازنینم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      علی حسین حاجیوند گفته:
      مدت عضویت: 2020 روز

      سلام به شما دوست عزیز کامنت شما بسیار بسیار تاثیرگذار بود روی من چون دقیقاً مشکلاتی که تو داشتی من هم داشتم و هنوزم دارم و سال‌های سال هستش که من از این زاویه دارم ضربه می‌خورم ولی متاسفانه هنوز کامل درسشو نگرفتم گرچه خیلی بهتر شدم ولی همیشه با یه ظاهر جدیدی خودشو نشون میده و و شاید این بزرگترین پاشنه آشیل زندگی منه هرچند کمک کردن خوبه ولی چون ما اندازه‌هاشو بلد نیستیم و خیلی زمان برده تا من اون اندازه‌ها را یاد بگیرم بارها و بارها ضربه خوردم چون یه جاهایی شما باید کمک کنی یه جاهایی باید کمک نکنی یه جاهایی یکی با نقض فرمان مشکلاتی برای خودش درست کرده توی فشاریه شما نباید اون فشار ازش بگیری اولاً اون فشار خودش برای خودش به وجود آورده و خودش باید یاد بگیره اون مشکلو مسئله خودشو حل بکنه تا دیگه تکرار نشه براش اما من همیشه از روی محبت و دلسوزی و احساساتم می‌گفتم که چرا این شخص اید تو سختی باشه یه مقداری سختیشو من می‌تونم بردارم متاسفانه بار مشکل بار مشکل اونو من از اون می‌گرفتم و می‌ذاشتم رو دوش خودم و جالب اینجاست که همیشه اون شخص یا اون اشخاص از من طلبکار بودند به جای اینکه سپاسگزار باشند و این صدها بار برای من تکرار شده ما هنوز من یه جاهایی اون اشتباهاتو دارم و اشتباه می‌کنم گرچه دوره احساس لیاقت خیلی به من کمک کرده ولی هنوز یه رگه‌هایی ازش در وجودم هست که شاید سال‌ها طول بشه طول بکشه تا کامل بتونم پاکش کنم خیلی جالب بود برام که کامنتی که خیلی صادقانه نوشتی و مشکلاتی که از خودت بیان کردی تونستی به شخصی مثل من کمک کنی که ازت ممنون و سپاسگزارم در پناه الله همیشه شاد و پیروز باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نسترن نیشابوری گفته:
      مدت عضویت: 1246 روز

      سلام آرزو جون

      به چه نکته خوبی اشاره فرمودین

      مرسی ازتون

      واقعا من هم همینطورم همش حس میکنم اگر کسی باهام حرف میزنه عامدانه و آگاهانه سکوت کنم وبدون هیچ گونه ارائه راهکار نظر یا آسیب شناسی کردن ازش گذر کنم بی ادبی کردم

      اما همین احظه که داشتم کامنت خوب شما رو میخوندم به این نتیجه رسیدم در مورد خودم که حتی همین حس هم از کمبود اعتماد به نفس من سرچشمه میگیره

      و خودم رو میندازم تو دام خوراک بد ذهنی فقط به این دلیل پوچ که وقتی به راهنمایی و راهکاری که بهش میدم عمل کنه چنین میشود چنان میشود سپس من عزتمند تر میگردم

      این فکر ساده لوحانه در حالی است که طبق فرمایشات استاد جان انسان ها مارو با اعمال و نتایجون میسنجن نه با گفته هامون

      و فکر میکنم اگر همه ماهایی که به نوعی درگیر این سیاه چاه کمک و ارائه راهکار و بعضا آسیب شناسی اتفاقاتی که برای دیگران میوفته تمام تمرکز و توانمون رو بزاریم روی شخص خودمون و بزاریم افراد با نتایجمو رو به رو بشن قطعا مسیر خوشبختی برای همه ما جذاب تر و هموارتر خواهد بود

      مرسی برای ایده جذاب روزه سکوت

      و چقدر به حال و هوای این روزهای من میاد

      تور و عشق الهی روشنگر راه و مسیرتون باشه الهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    Sheyda amani گفته:
    مدت عضویت: 1406 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی دوست داشتنی

    و تمام دوستان

    این فایل رو که گوش دادم بارها و بارها جاهایی که صحبت کردم و انرژی گذاشتم از جلوی چشمم گذشتن و به یاد اوردم

    یه عادت ناجالبی که دارم این که دوست دارم صحبت کنم

    اگر کتابی بخونم یا فایلی گوش بدم که منو به وجد بیاره یا چیز جدیدی بهم یاد بده دوست دارم برم با کسی درموردش حرف بزنم و اون هم همراهیم کنه

    که 99درصد مواقع این همراهی اتفاق نمیفته

    از وقتی که فایل ما از تغییر دیگران ناتوانیم رو گوش دادم و شما همیشه توی صحبت هاتون گفتین تمرکز و انرژیت رو بزار برای خودت خیلی کمتر شده

    و خیلی وقتا به وجد میام اما به خودم میگم اگر بری بیانش کنی اون رو هیچ وقت عملی نمیکنی و اون شخص شاید اصلا تو مدار شنیدن این صحبت نباشه و همراهی نکنه و انرژیت رو بیرون میریزی

    خیلی وقتا که میخوام نصیحتی کنم یا راهنمایی کنم برای چند ثانیه از خودم میپرسم که چقدر به این حرف عمل کردی؟

    چه تغییری از این حرفی که میخوای بزنی توی زندگیت به وجود اوردی که فکر میکنی لایق گفتن این صحبت هایی کسی میتونه چیزی بگه که دستاورد داشته باشه نه تویی که شنونده بودی

    خیلی وقتا دوست دارم بشینم پای صحبت ادم ها که بفهمم تو زندگیشون چه خبره و این از اخلاق های بسیار بده که دارم

    و فکر میکنم اگر کسی بیاد مشکلاتش رو بگه یعنی تو ادم خوبی هستی و تو ادم امن زندگی بقیه ای

    در صورتی که من میشم مسکن یا ذهنم میشه اشغال دونی بقیه

    و میگم شنیدن این صحبت ها چه کمکی بهت میکنه؟

    چه باوری رو درونت به وجود میاره یا تقویت میکنه؟

    چه احساسی بهت میده؟

    چه کمکی میکنه که باورت تغییر کنه و زندگی بهتری داشته باشی؟

    چقدر به بهتر شدن زندگیت کمک میکنه؟

    چه ورودی به ذهنت میده؟

    اما خیلی وقتا بخاطر این که اون شخص رو ناراحت نکنم چیزی نمیگم وفقط میشنوم

    فکر میکنم این کارم بهم احساس ارزشمندی و مهم بودن میده و فکر میکنم ادم مهم و خوبی هستم

    اما طبق جلسه سوم احساس لیاقت

    که فرمودین مرزها رو مشخص کن

    باید بتونم این مرز رو تو زندگیم به وجود بیارن که افراد نیان پیش من و از مشکلات شون بگن

    اما کاملا محترمانه بیان کنم

    فکر میکنم شرک هم باشه یعنی میترسم شخص از حرفم ناراحت بشه و اون رو تو زندگیم از دست بدم

    استاد خیلی وقتا وقتی به رفتارم فکر میکنم میبینم‌ من ناخواسته دنبال تاییدم

    دنبال اینم بگن فلانی خیلی ادم خوبیه

    دوست دارم همیشه مورد توجه بقیه باشم

    همیشه ازم به عنوان ادم خوب توی جمع ها یاد بشه

    که همش برمیگرده به شرک و احساس بی لیاقتی

    عالم بی عمل بودن

    من ناتوان در تغییر زندگی دیگرانم و توانا در تغییر زندگی خودم

    اگر واقعا میتونی و جواب مسائل رو میدونی زندگیت خودت رو تغییر بده

    ممنونم از استاد و خانم شایسته و تمام دوستانی که تجربیاتشون رو در اختیارمون میزارن

    در پناه خدا باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    سحر رستمی گفته:
    مدت عضویت: 530 روز

    سلام بر استاد عزیزم و مریم نازنینم.

    چقدر ذهنم دگرگون شد با شنیدن این فایل،بقول اون دوستمون که نوشته بود من خودم را اسپایدر من تصور میکردم،من هم دست کمی از این دوست نداشتم،همیشه تمام تلاشم این بود که دیگران رو به هر نحوی که میتونم کمک کنم یا مشکلاتشون رو حل کنم،و یجورایی انگار علاقه داشتم به کمک کردن دیگران و بدم نمیومد مورد تایید یا تشویق قرار بگیرم.

    و همیشه دوست داشتم قهرمان خانواده من باشم که با صحبتام یا کارایی که میکنم به افراد خانواده یا دوستام یا همکارام تو محیط کاری کمک کنم،تا همه ازم تعریف کنن.

    اما الان یکسالی میشه که با سایت استاد عزیز آشنا شدم و کمو بیش دارم روی خودم کار میکنم و دوره عزت نفس و قدم اول دوازده قدم را تهیه کردم.

    خب یمقداری این احساس کمک کردن اینکه بخوام زندگی دیگران رو تغییر بدم کمتر شده،ولی بازم نسبت به اعضای خانواده این حس رو دارم،بخصوص پدرو مادرم که خیلی دوست دارم تو این مسیر قرار بگیرن از گفته های استاد استفاده کنن،خیلی وقتا سر همین موضوعات باهاشون بحث کردم و میگم اونجوری که شما فک میکنید نیست،قوانین جهان اینه و خدا تو قرآن اینجوری گفته ولی شما اشتباه برداشت کردین،و همینطور در مورد همسرم که یمدت خیلی اسرار کردم بیا به گفته های استاد گوش کن و چیزایی که میگه رو عمل کن و از این حرفا،و حتی به چند تا از دوستانم،اما بعدا دیدم بی فایده هستش،و من دارم فقط خودمو اذیت میکنم با این کار،بجای اینکه وقتو انرژیم رو بذارم تا به بقیه ثابت کنم قوانین جهان چیه،بذار روی خودم تمرکز کنم،باورهای خودم تقویت کنم،که چه بسا اگر من زندگیم و شرایطم تغییر کنه کاملا شاید اون وقت پدرو مادرم قبول کنن که حرفای من درسته در مورد گفته های استاد،خب من خیلی به پدرو مادرم علاقه دارم دلم میسوزه میبینم که خیلی با این قوانین آشنا نیستن و تو همون باورهای قدیمی خودشون موندن و دوست دارم اونام در این مسیر با من هم قدم باشن،اما فایده نداره و خیلی کم مادرم بعضی از مواردی که میگم رو درک میکنه و می‌پذیره و،الان با شنیدن این فایل فهمیدم که اونا هنوز وقتشون نرسیده انگار که به این آگاهی ها برسن تو این مدار قرار بگیرن،و منم دیگه کاری ازم بر نمیاد،جز اینکه تمام تمرکزم روی خودم باشه.

    و من زمانی که خیلی سعی می‌کردم به دیگران کمک کنم یا تغییرشون بدم،جهان همینجور آدمای پراز مشگلات سر راهم قرار می‌داد و یوقتایی خودم خسته میشدم از این همه مشگلات اطرافیان که فقط میان به من میگن و از من کمک میخوان.

    گاهی دیگه توانش رو حتی نداشتم ساعتها بایکی صحبت کنم تا آروم شه یا مشگلش بر طرف شه،الان مدتی هست که خسته شدم و دیگه حتی دلم نمیخواد یک نفر از من کمک یا مشورت بخواد،دوست دارم فقط روی خودم تمرکز کنم تا اول به اون شرایطی که خودم میخوام برسم.

    و امروز این فایل استادعزیزم ،و همینطور فایلهای قبل‌تر که گوش کردم واقعا به من فهمونده که چقدر کارم اشتباه بوده و من هرگز نمیتونم ذره ای دیگران رو تغییر بدم،اینجوری دارم تو کار خدا انگار دخالت میکنم.

    وقتش که برسه اونا خودشون هدایت میشن و در این مسیر قرار میگیرن،یکم برام سخت وقتی پدر و مادرم میبینم بخاطر عقاید سنتی و قدیمیشون که کلا اشتباه و چقدرم تو زندگی دارن اذیت میشن اما نمی‌خوان قبول کنن این قوانینی که استاد عزیز داره به ما یاد میده که چقدر زندگی میتونه آسونتر شه،چقدر آدم میتونه سالم‌تر زندگی کنه،چقدر میتونه ثروتمندتر شه اگر به قوانین عمل کنه،اما متاسفانه اونا اینارو نمیپذیرن و میگن آدم باید سخت کار کنه تا به ثروت برسه،یا در مورد موضاعت دیگر.

    اما از همین لحظه تصمیم گرفتم دیگه هرگز در مورد این چیزا باهاشون بحث نکنم،من روی خودم کار میکنم تا بقول استاد نتایجم صحبت کنه شاید اون موقع شرایط منو ببینن و بیان تو این مسیر که استاد داره به ما یاد میده قرار بگیرن.

    استاد عزیزم اگر تو پیامبر زمان ما نیستی پس چی هستی.هر شب تو دفتر شکرگزاری از خداوند سپاسگذاری میکنم که شمارو برای ما فرستاد تا مسیر درست زندگی کردن رو به ما یاد بده درک بهتر قوانین،شناخت خودمون و خداوند،بی نهایت از شما سپاسگذارم که هیچ سوالی رو برای ما بی جواب نذاشتین در این سایت.

    خیلی دوستتون دارم عاشقتونم صداتون آرومم میکنه حرفاتون بهم آرامش میده حالم خوبه و پله به پله دارم تکاملم رو طی میکنم، و مطمئنم خیلی زود همونی میشه که 32 سال منتظرش بودم.و میام براتون مینویسم،یکی از آروزهام دیدن شما استاد عزیز و مریم نازنینم تو پارادایس مطمئنم اون روز خیلی نزدیک.

    عاشقتونم استاد،عاشقتونم مریم عزیزم.و همینطور دوستان هم فرکانسیم تو سایت خیلی خوبه که دوستان خوبی چون شما پیدا کردم و میتونم از پیامهاتون از صحبت‌هاتون استفاده کنم.

    در پناه حق باشید،شاد و ثروتمند و سلامت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    Amoo_Hamed3 گفته:
    مدت عضویت: 2320 روز

    به نام خدا

    پروردگارا این عزت مرا بس که من بنده توام

    و این افتخار مرا کافی که تو پروردگار منی

    امان از این فایل استاد جانِ جانا که قشنگ یاد گذشته تا امروز خودم انداختم .

    دقیقا من هم همین شخصیت قرص مسکن رو داشتم و دارم متاسفانه و چه خوب که با دیدن سیلی های محکم تلاش های اشتباهم برای تغییر زندگی دیگران و دلسوزی های اشتباه ام و دیدن این فایل تصمیمم رو گرفتم که دیگه به غیر خودم برای هیچ کس دلسوزی مادرانه نداشته باشم و اگر هم خواستم به کسی کمک کنم فقط در حد معرفی سایت شما یا فایل های شما باشه اونم به کسی که به قول خودتون بعد از تغییر من و شرایط زندگیم در ابعاد مختلف خودش بیاد و ازم درخواست راهنمایی کنه .

    من این تجربه تلخ اذیت کننده دلسوزیه مادرانه رو از کودکی و نوجوانی تا الان به همراه داشتم و همیشه هم چوبش رو خوردم ولی باز گفتم گناه دارن و ای که دستت میرسد کاری بکن – پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار و و و و

    مثلا: دوران نوجوانی دوستی داشتم که به لحاظ مالی و خانوادگی در شرایط خوبی نبود و من تا همین چند سال قبل که دیگه سیلی بارون شده بودم از خودش و دلسوزی های اشتباهه شرک آمیزم تصمیم گرفتم مس دندون خراب بکنم و بندازمش دور و ارتباطم رو باهاش به صفر برسونم و قبل این تصمیم مفید من زمانم زمانم زمانم زمانم – پولم – اعتبارم در جمع هایی که همراهم بود – اعصابم رو پای اصلاح شرایط زندگی این آدم گذاشتم و تهش چیزی جز اینکه برگرده به شرایط خود خواسته اش به همراه نداشت.

    و یا مثلا: در دوران دانشگاه که آگاهیم کم بود و میخواستم فضای فرهنگی دانشگاه رو ارتقاء بدم و باز هم متاسفانه زمان از همه چیز ارزشمند ترم رو گذاشتم و تهشم احمدی که بوده همون که بوده هیچی به هیچی جز اینکه زمانم هدر بره – خودم رو در یه سری محدودیت های اشتباه غلط قرار بدم هیچی به همراه نداشت.

    یا مثلا یه رفیقی داشتم که به معنای واقعی مس برادرم بهش حسم بودم و همیشه از خودم زدم برای بودن باهاش – چون به لحاظ باوری در مدار کم درامدی بود تفکر و باورش تلاشمو میکردم با برنامه شما آشناش کنم – تایمی که طلاق گرفت از خودم استراحتم . خانواده ام . پولم . آسایشم میزدم که اونو از فازی که بود خارج کنم ولی تو این کیس هم چیزی جز آسیب دیدن وقت من و افکار من برام به همراه نداشت و عقب افتادن خودم از زندگیم و مسیر مو پیشرفتم

    تا 20 صفحه A4 پشتو رو میتونم مثال بزنم از اشتباهاتم درباره دلسوزی در خصوص تغییر زندگی و شرایط دیگران و …

    بعد دیدن این فایل به خودم تعهد دادم که دیگه هیچ وقت هیچ وقت دلسوزی برای کسی نداشته باشم و تمرکزم رو روی تغییر زندگی خودم بزارم تا خودم تغییر کنم و با بهبود زندگی خودم اوضاع جهان پیرامونمم تغییر میکنه و خدا رو شکر تا امروزم که چند روزی از دیدن این فایل میگذره با اینکه چند بار وسوسه شدم در ارسال فایل هاتون یا گفتگو با افراد در خصوص مسائل زندگیشون تونستم احساساتم رو کنترل کنم و سکوت کنم و وقتم رو صرف حل مسائل زندگی خودم کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    محمد جواد شهیدی گفته:
    مدت عضویت: 1296 روز

    تلنگر :)

    در این دور روز سیلی های ارزشمندی از جهان خوردم و چقد زیبا ؛ خداوند یکتا بهت درس میده و تورو راهنمایی میکنه حتی گاهی اگه برای چند روز از مدار خارج میشی جهان بهت تلنگر میزنه تا به خودت بیای .

    چندین روز بود خودم رو درگیر مسائل برادرم ؛ مادرم ؛ پدرم کرده بودم و البته اینم بگم از اون ور بوم افتاده بودم که حتی با هم فرکانس هام کسایی که شبیه خودمم بودن قطع رابطه کرده بودم ولی قبلا ؛ چیزیو میفهمیدم باهاشون در میون میزاشتم و حالم خوب بود اونام از نتایج میگفتن و من خیلی چیزا یاد میگرفتم بعد گوش دادن به این فایل ارزشمند که بهش نیاز داشتم و با تمامی حرف های استاد موافقم دونه به دونه برام اتفاق افتاده و کامل درکشون میکنم ؛ اما افراط کردم ! اشتباه برداشت کردم! و حتی اگه یک چیزه خوب میفهمیدم که دوستانم هم فکر من بودن به اونام نمیگفتم و این دور روز کلا بهم ریخته بودم ؛ نمیدونستم به تضاد خوردم یک مشکلی هست تا اینکه امروز صبح دیدم به ترافیک میخورم مسیر اشتباه میرم حالم بده هرچی جلسات استاد گوش میدم چیزی نمیفهمم و با خودم درگیرم اما نمیدونستم چرا؟! هی به استاد گوش میدادم باز حسی دریافت نمیکردم انگار ی طوری شده! ویس قط کردم یک لحظه زدم کنار گفتم چیو اشتباه کردی چته؟ چرا تویی که به هرکسی زنگ میزدی جواب میدادن الان دوتا از بهترین دوستان که تو مدار هدایتن زنگ میزنی قط میکنن یا اصلا موقعیت حرف زدن نیست چته پسر؟ و اروم اروم فکر کردم دیدم همه چی بهم ریخته همه جهان انگار بر علیه من شدن چخبر شده! یهو دیدم من از اون ور بوم افتادم و این اگاهی از جلسه 6 دوره عزت نفس فهمیدم ؛ چند نفس عمیق کشیدم گفتم اوه اوه اروم باش استاد که نگفت با کسی صحبت نکن یا کلا بیخیال همه چی شو چندتا دنده کم کن باهم بریم خخخخخ میخندی ای بلا ؛ خب بحث گم نکنیم امروز صبح که اینارو فهمیدم ی لحظه به خودم اومدم صبح رفته بودم بیمارستان برای ازمایش و کسی جوابگو نبود گفت نوبتا تموم شده ؛ و من گفتم من که هرجا میرفتم همه چی خوب بود امروز چم شده ؛ ولی ظهر که خودمو جمع و جور کردم یهو به یک باره همه چی عوض شد ! راحت بدون استرس پدرم منو رسوند بیمارستان اینجاش خیلی جالبه ؛ یکم دیر رسیدم گفت نوبتا پر شده گفتم صبح گفتین ظهر بیا من تو صف بودم گفت ایرادی نداره وایسا برات یکاری میکنم خدارو شاهد میگیرم ده نفر اومدن نوبت بگیرن چه قبل من بودن چه بعد من به همشون گفت نوبت نداریم ولی من به من گفته بود وایسا تا ببینم چیکار میشه کرد همه میرفتن و میگفت نوبت نیست منم تماشا میکردم و تو فکر فرو رفته بودم امروز با حال بد اومدم هیچی درست نشد و گفت نوبت نیست ! اما ظهرش گفت نوبت نیست ولی وایسا ی کاری برات کنم انگار ی پارتی کلفت داشتم انگار ی چیزی مراقبم بود که کارم راه بیوفته و اون چیزی نبود جز الله یکتا واقعا امروز تلنگر بسیار محکمی خوردم که من ؛ خودمو درگیر مسائل برادرم کردم و از یک طرفم از اون ور بوم افتادم اما بعد از اینکه باز با خودم اشتی کردم اروم شدم ؛ اینجوری کارام حل شد اون محمد صبح کجا این محمد عصر کجا ؛ هر انچه که دارم از اوست سپاسگذار الله یکتا هستم شمارو به خودش میسپارم در پناه الله یکتا شاد سلامت در دنیا اخرت باشید بوس به کلتون…🫂

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سعید گنجی گفته:
    مدت عضویت: 1806 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان

    خیلی از افرادی که اوایل اگاهی هایی را دریافت میکنن خیلی دوست دارن برن با بقیه صحبت بکنن و بهشون توضیح بدن ، کلا در هر موضوعی افراد اینچنین هستن . من خودم یادمه اوایل با دریافت هر مطلبی که از استاد یاد میگرفتم خیلی دوست داشتم صحبت کنم با دوستام و براشون توضیح بدم ، بخاطر همین موضوع خیلی انرژی میزاشتم و آخرشم یا مسخره میشدم یا کلا فقط تحسین الکی میشدم یا به قول استاد مسکن یکروزه میشدم برای افراد و همون افراد باز میرفتم دنبال همون روزمرگی خودشون و باز بعد چندوقت اگه حالشون بد میشد میومدن که باهاشون صحبت کنم و بعد دوباره راه خودشون را میرفتن و… دریغ از تاثیری به زندگیشون . توی خانوادم توی رابطه خودم تلاش میکردم تغییر را در زندگی اطرافیانم درست کنم انرژی زیادی میزاشتم هرروز صبح تا شب تلاش میکردم تا تغییر بدم و آگاهتر کنم از قوانین جهان و بعد دیدم نه تنها نمیتونم تغییری بدم بلکه خودم دارم از راه بیرون میرم دارم بدتر حالمو بد میکنم و بیشتر توی احساس بد میمونم و هربار زندگیم برام سخت تر میشه ، اونجا بود که دیگه گفتم من توانایی تغییر دیگران را ندارم و فقط روی خودم کار میکنم و دست کشیدم . مدت ها گزشت و دیگه تمایلی به صحبت با کسی نداشتم مگر اینکه یکی از من خودش بخواد . انسان خود به خود کم حرفتر میشه و دوست داشتم فقط روی خودم کار کنم . میدونستم در جایگاهی نیستم که دیگران را تغییر بدم . دوست داشتم تنها باشم توی خلوت خودم و باخدا بیشتر صحبت کنم به اهدافم فکر کنم و… یادمه بعد اون جرقه های زندگیم زده شد اتفاقات یکی پس از دیگری پشت سر هم برام افتاد وارد رابطه ای شدم هدایتی که چقدر لذت میبرم در زندگیم چون طرف مقابلم هم توی مدار اگاهی های من هست باهم برای مهاجرت اماده میشیم و زندگیم هرروز داره بهتر از قبل میشه . خواستم بگم دوستان عزیز فقط روی خودتون کار کنید جهان خودش همچیز رو براتون مرتب میکنه اونطور که خودتون دوست دارین . به فکر تغییر دیگران نباشید به فکر رشد خودتون و تغییر خودتون باشید مابقی همچیز تغییر میکنه اونطور که میخواهید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    محمد جواد شهیدی گفته:
    مدت عضویت: 1296 روز

    واقعا خسته شدم از اینکه همیشه خواستم اطرافیانم رو تغییر بدم و کسی نه توجه میکرد نه گوش میداد امروز باز اشتباهاتی کردم و به برادرم میگفتم اره افرین تو داری خوب پیش میری از جلسات استاد غافل نشو اینم بگم برادرم با گوش دادن به اولین جسله دوره عزت نفس تو ذهنش یه انقلابی شد و من میدونستم یک پازل در ذهنش جای درست قرار گرفته کلمات و جملاتی که ماه ها بهش میگفتم بلاخره بعد این همه مدت تازه تو این چند وقت بهشون رسیده و داره بهشون عمل میکنه به اینکه در مسیر درسته خوشحالم ولی وقتی میبینی فک میکنه دیگ با یک جلسه دیگ غوغا کرده یاده حرفای استاد می افتم که میگفتن روی عزت نفس و ایمان باید همیشه و تا اخر عمر کار کرد تا مسیر هموار تر و سرعت بیشتری به مسیرمون بده ؛ اما امروز من غافل شدم دوستان باز غافل شدم و فراموش کردم که برادرم این چند وقت تازه اماده شنیدن اگاهی ها شده و تازه داره نتیجه میگیره و من چون من از قوانین اگاه بودم میگفتم اره این برا اونه این برا اونته که اینجوری شده من با ذوق برا اون میگفتم و اون باز حرفای خودشو تعریف میکرد ذوق میکرد؛ و الان فهمیدم برادرم تو حال هوای اوایل منه که فقط دوس داره از موفقیت های گذشتش مثال بیاره تا ایمانشو قوی تر کنه و به خودش کم کم باور بیاره و من موضوعاتی پیش میکشیدم که چندین ماه با کار کردن روی دوره استاد میدونستم و اون گوش نمیداد با اینکه حرفای استاد بوددد !!! جالبش اینجاست حرفای استاد میگفتم کسی که باعث شده بود برادرم بیدار شه ولی اصلا گوش نمیداد و حرفای خودشو تکرار میکرد و این موضوع خیلی خیلی منو به فکر فرو برد که هردو داریم استاد عباسمنش دنبال میکنیم اون اول راهه من چند قدم جلو ترم من از استاد میگم اونم از استاد میگفت ولی هیچکدوم حرف همو نمیشنیدیم ! چون برادرم هنوز اماده شنیدن این ها نبود و من امروز باز فریب ذهن رو خوردم و از خدا هدایت میخوام پروردگار یکتا شکر گذارم که به من در مسیر رشد کمک میکنه به الله یکتا میسپارمتون شاد سلامت در دنیا اخرش باشید بوس به کلتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    احمد خدادادیان سردابی گفته:
    مدت عضویت: 646 روز

    به نام الله که بخشاینده و با رحمت است

    سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار وتوحیدی خودم و خانم شایسته مهربان و بزرگوار

    وسلام خدمت خانواده گرم و صمیمی خودم

    خدا رو سپاسگزارم بابت این مسیر زیبا و توحیدی که منو با قوانین ناب الهی خودش آشنا ساخت وبه من آموزش داد از طریق دستان بی نهایت خودش تا من عمل کنم ویک زندگی سراسر شادی ثروت خوشبختی و سعادت مند را تجربه کنم

    یادم یک سال پیش که من با شما و این خانواده گرم و توحیدی آشنا شدم از طریق استاد هنرهای رزمی من بود که ایشون شاگرد شما بود و من دورادور از طریق اینستاگرام با شما آشنا بودم و در یک کلام حرف های شما به دل من می‌نشست برای همین هم خداوند منو با شما دوست عزیز هم مسیر کرد چون من خودم میخواستم و البته شکر گزاری های روزانه را شروع کرده بودم از چند ماه قبل از آشنایی من با شما و به نعمتهای خیلی خوب هدایت شدم به لطف الله مهربان ولی ته دلم همیشه میخواست به یه نعمت ناب برسه که منو لبریز کنه از همه چیز تا اینکه از طریق استاد دوست خوبم به این سایت معرفی شدم ولی چه جوری ایشون خودش برای خودش یه گروه تلگرامی زده بودن وفقط فایلهای صوتی و تصویری شمارو به اشتراک میزاشتن ومن هم که تشنه این صحبت‌ها وبعد قوانین الهی بودم وشدم کم کم به جای رسید که ایشون اجبار کرده بودن که همه فعال باشید وکسی اگر فعال نباشه از گروه پرت میشه بیرون من هم که هنوز با سایت شما آشنا نبودم و نمی‌دونستم که شما سایت دارید تیکه های از صحبتهای شما رو پیدا میکردم و توی این گروه روبیکایی میزاشتم واین شد که داشتم از اجبار خسته میشدم یه روز یادم از یکی از همین بچه ها پرسیدم که آیا آقای عباس منش گروهی سایتی چیزی داره من عضوش بشم که بعد از شنیدن این خبر که شما سایت دارید سریع عضو سایت شما شدم .

    خوب من هرروز توسایت بودم استفاده میکردم از فایل های دانلودی و از اون طرف هم فشار دوست خوبم که حتما توی گروه فعالیت داشته باشم واین شد که همیشه وویس میزاشتن که بچه ها بیاید تا دوره هم جمع بشیم واز قوانین الهی صحبت کنیم منم از این طرف یه فایل از شما شنیدم که این جمله هنوز تو گوشم هست که بعضی از بچه میان گروه میزنن و با خودشون صحبت میکنند ما بچه های عباس منشی ما فعلان ما بیسار از این حرفها باید اول روی خودت کار کنی حرف مفت زدن به درد نمیخوره ایمان با عمل من میخوام و این حرف رو که شنیدم صبح بود که من ترک گروه کردم و تا الان یک سال است که به لطف الله مهربان فقط تو سایت هستم من نه اینستاگرام نه تلگرام ونه هیچ گروه دیگری عضو هستم چون داشتم فقط برای دیگران کار میکردم وپند منصیحت می‌فرستادم وصحبت میکردم و خودم تا اون زمان فقطحرف میزدم وهیچ کاری وپیشرفتی توی زندگی خودم نکرده بودم ولی از وقتی استاد عزیز ترک کردم عادات بد تلویزیون گروهای مختلف

    به لطف الله مهربان یه وانت داشتم خداوند دوتا ماشین پا به صفر کلی پول ودلار وطلا وارد زندگی من کرده خیلی حالم خوبه خیلی احساسم عالی هست خیلی خوشبخت دارم زندگی میکنم طوری که روی همسرم و سه تا فرزندانم تاثیری چشم گیری گذاشتم

    واین پیشرفت های من در طی این یک سال فقط یک کوچولو من روی خودم کار کردم و این جای خیلی زیادی داره تا شخصیت خودم را بسازم تا لحظه مرگ

    امیدوارم تا بتوانم انسانی خوبی روی زمین باشم تا بتوانم این دنیا را جای زیبای کنم برای خودم و دیگران

    خوشحالم که این مسیر اللهی را خداوند به من هدیه داد تا بتوانم تا آخرین لحظه عمرم به زیبایی ان طور که خودم میخوام زندگی کنم

    در پایان سپاسگزارم بابت این فایل توحیدی وزیبا وسپاس فراوان از زحمات شما دوستان عزیز و گرامی و استاد عزیز و عزیز دل شما در پناه الله زندگی زیبایی داشته باشد یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 966 روز

    به نام خداوندی که هر چه دارم از آن اوست

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته و همه دوستان در این سایت الهی

    چقدر این فایل عالی و بی نظیره چقدر لذت بردم و هر روز بیشتر لذت می برم از گوش دادنش خدایا هزاران بار شکر

    من همیشه خودم رو از زمانی که یادمه ناجی می دونستم و فکر می کردم رسالتم همینه چقدر دلسوزی می کردم برای خانواده م مخصوصا خواهرم و هر بار حسابی نامهربونی میدیدم تو محیط کارم همینطور مرتب دلسوزی و مهربانی های بی جا برای همکار و مدیرعامل و نظر میدادم و راهکار میدادم مرتب می گفتم اینکار درسته اینکار غلطه و می خواستم دیگران رو تغییر بدم و نتیجه معلوم بود حتی یکی از نزدیکانم می خواست بایه فردی ازدواج کنه که مناسب نبود گفتم من نمی‌ذارم و تا پای جوونم باهاش هستم حتی نمی خواستم ازدواج کنم به خاطر مادرم از خیلی خوشیهام می زدم برای خانواده م (امان از شرک)

    ولی همش ناراحتی بود حال بد بود و می گفتم چرا منی که انقد دلسوزم و خیر بقیه رو می خوام منی که همش به دنبال خوب کردن حال بقیه هستم چرا باید اینجوری باهام رفتار بشه خلاصه گذشت و با همون افکار و باورها با فردی ازدواج کردم شبیه خودم و می خواستم ایشون و خانواده ش رو نجات بدم حالشون رو خوب کنم و از خودم می زدم برای اونها مرتب با همسرم و خانواده ش حرف میزدم که باید اینجوری باشید می بردمشون بیرون براشون خرید می کردم و همسرم هم خوشحال که ناجی از راه رسید و مرتب تحسین و تشویق میشدم و من هم بیشتر ادامه میدادم تا به جایی رسید که من شدم آدم بده زندگی و همه چیز خراب شد و من که می خواستم حال همه رو خوب کنم و زندگی بقیه رو تغییر بدم خودم مونده بودم با کوهی از غم و اندوه و حال بد و هرکاری به ذهنم می رسید انجام میدادم به همسرم گفتم کمکم کن ولی وضع بدتر و بدتر میشد تا اینکه یه روزی دیگه تسلیم شدم و گفتم خدایا من نمی تونم من نمی دونم کمکم کن و به خدای قشنگم پناه بردم و ازش کمک خواستم و برام کولاک کرد کولاک و هدایتم کرد الهی شکر

    منی که وقتی خودم رو تو آینه میدیدم کوهی از مشکلات تو صورتم بود و همش اشک می ریختم به لطف خدای مهربونم با شکرگزاری و خووندن قرآن آروم آروم تغییر کردم و تکاملم رو طی کردم ولی باز دوباره از سر ذوق و شوق که مسیر خوشبختی رو پیدا کردم شروع کردم به تغییر خانواده م مادرم همسرم و از شکرگزاری گفتن و جوری شده بود که برای همسرم دفتر گرفتم و براشون می نوشتم هر شب می گفتم بیا با هم شکرگزاری کنیم این رو بگو اون رو نگو و خودم از مسیر دور میشدم و به هرکس می گفتم اول آروم میشد و کمی انجام می‌داد و دوباره برمی‌گشت به خونه اول و من می گفتم باید یه کار دیگه بکنم و مرتب دنبال راهی میگشتم که بتونم رو افراد مهم زندگیم تاثیر بذارم خلاصه گذشت تا من فهمیدم نباید برای تغییر آدم ها کاری کنم و اونها هم به اندازه من به خدا نزدیک هستن و از بی نهایت طریق اگر بخواهند هدایت میشن و به خودم گفتم این همه انرژی گذاشتی چی شد فقط خودت رو از مسیر دور کردی تو باید فقط و فقط روی خودت کار کنی و به بقیه کاری نداشته باشی و البته هنوز کامل نتونستم خودم رو تغییر بدم و گاهی تکرار می کنم ولی خیلی زود برمیگردم و سکوت می کنم و باز به خودم یادآوری می کنم تمرکزت روی خودت باشه وبس

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم که من رو تو میسر آگاهی و خودشناسی و خداشناسی قرار دادی و من رو به این سایت الهی و بنده ی شایسته استاد عباسمنش عزیز و بزرگوار هدایت کردی

    خدااااا مچکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    سامان نظری گفته:
    مدت عضویت: 711 روز

    سلام استاد

    من زمانی که خودم آماده دریافت قانون شدم

    فکر کردم که میتونم بقیه رو هم مثل خودم به این مسیر هدایت کنم درصورتی ک فهمیدم هدایت کردن فقط از طرف خداونده من بخوام تجربه خودم رو بگم همیشه سعی داشتم پدرم مادرم خونوادم یا داییام ولا غیر رو بتونم آگاه کنم درصورتی که وقتی شروع میکردم و از قانون صحبت کردن میدیدم که اصلا کسی گوش که نمیده هیچ تازه منو مسخره میکردن و بمن برچسب دیوونه رو زدن که فلانی فک کنم دیوونه شده

    من علاوه بر این قانون حتی تویه کلاس هایه na هم ک میرفتم همیشه میگفتن سعی نکن کسی رو بخوای بزور تغییر بدی سعی کن دوربینت رو خودت باشه تو اگه خودت رو تغییر بدی جهاد اکبر کردیه خلاصه من روزهایه اول دوست داشتم همه رو بگم بیان بیان تو این راه یا می‌نشستم 2 ساعت الی 3 ساعت به نصیحت کردنو و ارشاد کردن دیدم ک هیچ فایده ای نداره و فقط انرژیم رو هدر میدادم خدایا من تسلیمم در مقابل افکارم تو خود راه نشانم بده تو منو هدایت کن ک فقط بتونم رو خودم کار کنم زوره الکی بالایه کسی نزنم و از خداوند تشکر میکنم که داره هر روز آگاه ترم میکنه و اینو فهمیدم و می‌پذیرم ک انرژیم رو فقط و فقط واسه تمرین کردن رو خودم بزارم و هرکسی ازم درخواست کرد اون‌موقعه میتونم بهش پیشنهاد بدم

    ممنونم که استاد یجایی رو فراهم کردی واسه ما بتونیم رویه خودمون کار کنیم و هروز موفق تر سالم‌تر شادتر موفق تر و پیروز تر و ثروتمند تر شویم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: