تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم - صفحه 41

710 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Amineh amiri گفته:
    مدت عضویت: 847 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و همه عزیزان این سایت

    من وقتی ذهنمو ورودیام کنترل کردم سعی کردم نشنوم حرفا و دعواهایی که حالمو بد میکرد اونجایی که هرشکستی که میخوردم این تو ذهنم‌زنگ میخورد اگ شرایط مشکل داره این مشکل از طرف خودته اگه شرایط اینجوری نیست که دلت میخواد خودت مقصری

    خیلی خوب تمرکز کردم روی اصلاح خودم و سایت و البته درسی که باید میخوندم اینقدر غرق در ارامش و رها بودم میگفتم که فلانی کیه ک کارو خراب کنه منم ک همه اتفاقات زندگیمو خلق میکنم

    نتیجش شد احساس بهتر من

    شد موفقیتایی با تلاش فیزیکی کمتر( موفقیتایی که قبلش شب و روزمو بهم میدوختم و هرچی زور میزدم نمیشد)

    شد ارامش خونه ای ک همیشه باید با هنزفری تحملش میکردی

    شد دوستایی ک خیلیی مثبت بودن و کنارشون همیشه شادم

    شد رفتنم به شهر بزرگ تر ( با اینکه خانواده همش میگفتن تو از خونه فراری باید بزنی همین شهر خودمون راه دور سخته برای دختر من با اینکه حوصله جنگ و دعوا قانع کردنشون برای تجربه بهتر تو شهر بهتر نداشتم که اخر فک میکردن بهونس

    با اینکه کد شهر خودمونم توی انتخاب رشتم وارد کردم و احتمال 99 درصد قرار بود همونجا بشه و جای بهتری نمیتونم برم

    ولی خدا ی جوری درارو باز کرد جوری هدایت شدم که بابام میگفت اخر همونی شد که خودت میخواستی(:

    شد استقلالم تو خیلی از مسائل

    باعث شد ازاد بشم و برا هرکاری خودم تصمیم بگیرم ( با اینکه هنوز به تصمیماتم شک دارم و ی نیاز هست که میخواد با بقیه انجام بده اون کارارو ولی خیلی بهتر از قبل انجامش میدم و تا جایی بتونم پا میزارم روی ترسام جلو میرم)

    و خیلی چیزای دیگ که خدارو بابتشون هر لحظه شکر گزارم

    اما وقتایی که به قدرتو دخالتی که پدر و مادرم و بقیه میتونن تو زندگیم داشته باشن انگار تسلیم میشم انگار که جهان من بر وفق اونا رقم میخوره و باعث احساس بد بیشتر و سردرگمی من میشن

    یا اینکه مثلا من دانشجو تعهدیم و باید چندین سال برای مناطق محروم کار کنم تا بتونم مهاجرت کنم بعضی وقتا میترسم از شرایطی ک خودمو توش قرار دادم اما خیلی وقتا خیلی رها تر از بقیه عمل میکنم میگم تا چند سال دیگ مشخص نیست این قوانین باشن یا نه من باشم یا نه بهتره از همین الان و درسی که میخونم لذت ببرم و کاری به اینکه بعدا چکار کنم نداشته باشم و روی خودم کار کنم

    و واقعا امان از وقتی که ادم قدرتو بده به هرکسی غیر خودش و بترسه و شرک بورزه انگار که راهی برای فرار نداره و برای همیشه نقش یک قربانیو بازی میکنه

    خدای قشنگم خودت هدایتم کن خودت نور بشو امید بشو قدرت و تعهدم بشو تو این مسیر

    تو ک دانا ترینی کمکون کن بیشتر روی خودت و خودمون حساب کنیم

    من عاشقتم رب مهربونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    فائزه رستگار گفته:
    مدت عضویت: 766 روز

    به نام کسی که هم جا پناه همه بندگان است

    من این روزها بخاطر شرایط کنونی چند وقتی بود عصبی شده بودم به حدی هیچ کس هیچ چیزی هیچ آهنگی حالم خوب نمی کردم فقط درس که میخوانم در حد یک ساعت حالم بهتر از قبل میشه

    یادم چند روز پیش با استادم دعوا م شد سر یک شوخی که قبلاً یادمه این استادم آنقدر برای من عزیز بود مثل یک برادر بزرگتر که حتی به عنوان مثال یک چک به من میزد شاید دلخور می‌شدم اما احترام ایشون نگهدار می داشتم اما دعوا شد وبد دو روز پشیمون شدم و برای ایشون توضیح دادم شرایط جسمی و روحی خوبی نبودند ایشونم من خیلی خوب درک کرد

    الانم با کسی دعوام میشه به خودم میگم فائزه دختر آخه درد جسمانی و حاله بد روحی تو به بقیه چه ربطی داره آخه خجالت بکشه مثلاً استاد ریاضی یا مشاور تحصیلی ت آنقدر خوبی کرده به تو آنقدر وقت برات گذاشته حتی پشت فرمون ماشین یا از همه که توی زندگیت به دردت می‌خوره معرفی این سایت ارزشمند بود

    یا دایی هات مادرت آنقدر هوای تو رو از بچگی داشتند آخه چرا دردت سر اونا خالی میکنی

    سعی کردم ذهنم کنترل کنم به جای شاکی بودن شاکر باشم بیام توی سایت از نو شروع کنم اما از وقتی فهمیدم که شاید مریضی من درمانی نداشته باشه و تا آخر عمر بامن باشه و عملی که کردم و تمرینات که دارم انجام میدم مریضی منو درمان نمیکنه فقط می‌تونه اون کنترل کنه یا شاید با بالا رفتن سنم شرایط بدتر بشه دنیا روی سرم خراب شده

    دیروز که کار درمان بامن کار میکرد با خودم می گفتم این همه درد کشیدن آخرش که چی اونی که باعث شد ه من اینجوری دنیا بیام راست راست برای خودش راه می‌ره

    اما چیزی که یادمه من حتی از خودم شاکی هستم

    چقدر خوب که اومدم تو سایت نشانه منو زدم

    و این فایل زیبا دیدم امیدوارم با کار کردن روی خودم حالم شرایط زندگیم از این که هست بهتر بشه و دیگه شاکی نباشم از خودم و دنیا

    خدا یا شکرت که من این فایل دیدم که نوری از دل این همه تاریکی چراغ راه من بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    آتنا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 609 روز

    سلام استاد جان

    چقدر زیبا به سمت این فایل هدایت شدم

    و چقدر به موقع

    خدارو شکر که اتفاقات درست در زمان های درست اتفاق می افتاد خدارو شکر

    استاد من در زمان کنکور آنچنان قوی درس نمیخوندم و خب بهونه تراشی میکردم که حالا کتابخونه نمیرم صبح بود میگفتم شب خوانم ،شب بود میگفتم خوابم میاد و به مغزم خورونده بودم که آتنا تو بیشتر 5 تا تست نمیتونی بزنی و بعد جهان گفت بهونه میخوای؟بیا حداقل تو که دنبالشی داشته باش و پدرم 1 ماه قبل کنکور فوت کرد

    و حقیقتا نخوندم و دندانپزشکی که میخواستم هم نیاوردم و فکر میکردم ذهنمو کنترل میکنم ولی توهمی بود که توش عمل نبود…

    و زمین و زمان رو مقصر دونستم غیر از خودم

    اعتراف میکنم برای اولین بار همینجا که خود خود خودم صد در صد مقصر بودم چون تلاش مستمری نداشتم و دهنمو کنترل نکردم

    و اما جایی که ذهنمو کنترل کردم و حالمو خوب نگه داشتم و بهونه هامو حذف کردم و بعدش به عصر نکشیده جهان بهم پاسخ داد و شاید به نظرتون کوچیک باشه اما خدا هدایتم کرد به سمت جامدادی ای که فرا تر از اون جامدادی ای بود که میخواستم و یا یادمه یه بار که خیلی شاد بودم و آگاهانه ذهنم رو کنترل میکردم عصرش پدر مادرم 6 تا گلدون خیلی زیبا برام هدیه گرفتن و توش گل های خوشگل واسه اتاقم کاشتن یا همین پریروز که ذهنم رو کنترل کردم یه امتحانی داشتم بدون بهانه دو روز نه اینکه خیلی زیاد ولی با تمرکز بالا روزی سه ساعت براش خوندم و سپردم به خدا و بعد امتحان 5 صفحه بود و من به راحتی توی 15 دقیقه جواب دادم و برگم رو تحویل دادم و شاد و خوشحال به‌آسان ترین و سریع ترین شکل ممکن برگشتم خونه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    محمد احمدی گفته:
    مدت عضویت: 617 روز

    به نام خدای عزیزم

    سلام دوستان

    سلام به استاد عباس منش عزیز،

    چه نکات زیبایی یادآوری کردید! عالی بود مثل همیشه.

    واقعا باید اعتراف کنم تو زندگی ام از غر زدن و شکایت کردن خیلی ضربه خوردم

    با اینکه بارها تصمیم می گرفتم که دیگه غر نزنم و ایراد از شرایط بیرونی و آدمهای زندگی ام نگیرم،

    ولی باز هم بعضی مواقع انجامش میدم.

    به قول استاد عباس منش باید اگاهانه هر موقع خواستم غر بزنم و ایراد بگیرم زیپ دهنم را ببندم

    توجه خودم رو روی نکات مثبت اون فرد یا شرایط ببرم، کار سختیه ولی شدن یه چون عده ای مثل استاد عباس منش ، گواردیولا و زیدان و… انجامش دادند

    طبق گفته یکی از بزرگان موفقیت : اینکه علت ناکامی خود را گردن عوامل بیرونی بیندازی ، راحترین کار ممکن است و این روش آدمهای تنبلی است که می خواهند مسئولیت مسائل زندگی خود را نپذیرند و زمین و زمان را مقصر بد کنند غیر از خودشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1585 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز هفتادو نهم، روزشمار توانایی تشخیص اصل ازفرع…

    من ازشما یاد گرفتم، اینکه قدیمی ها میگفتن هرکسی رو توقبر خودش میخوابونن، درسته، منتهی هیچوقت نمی تونستم مفهوم ومعنی این تمثیل رو بفهمم ودرک کنم، ولی شما بهم فهموندید برام معنیش کردید، به این صورت که هر کدوم از ماها روحهای مفردی هستیم که تنها به این دنیا اومدیم وتنها از این دنیا میریم، یعنی هرکسی الان به عنوان خانواده وعزیزان و دوست و اشنا و هر انسان دیگه ای در زندگیم هست، هستند که من در کنارشون از این مسیر دنیایی عبور کنم واونچه که از من باقی میمونه یعنی بهتره بگم هر چیزی که هست برای من و فقط وفقط مختص من هست ومن هستم که بازتاب افکار وتوجهات وگفتار واعمالم رو دریافت میکنم در کل شبانه روز وکل زندگیم، وهیچ نیروی بیرونی غیراز نیروی خداوند( قوانین حاکم بر جهان هستی) و خودم، هیچ نقش وتاثیری توی زندگیم نداشته ونخواهد داشت…

    اوایل برام درکش خیلی سخت بود، خصوصا اون موقعه ها که قرآن میخوندم و تو بعضی آیه ها خداوند میگفت: به مال و اولادتون دل نبندید که اینها برای امتحان شماست توی زندگی!!!!

    میگفتم خب دیگه، من اگه بدبخت شدم اگر اینهمه سختی کشیدم، به خاطر کارهای پدرم هست، به خاطر کارمای بدیهای پدرم هست، پدرم فرزند خوبی نبوده برای پدرو مادرش، خیلی نادونی کرده حالا خدا سر من که بچه اش هستم تلافی کرده منم که بیگناه….!!!!!

    اما توی مسیر شما که قرار گرفتم،از یه جایی به بعد فهمیدم ودرک کردم، که وقتی هرکسی به اعمال و افکار اگاه بشه، دقیقا از همونجا می تونه خودش رو نجات بده، حتی اگر تو بدترین شرایط وکنار بدترین آدمها رشد کرده باشه وتا اون زمان با باورهای نادرست زندگی کرده باشه، ولی دقیقا از همونجایی که تصمیم بگیره اگاهانه وهوشیارانه زندگیشو بسازه وتسلیم خواست خداوند بشه، خداوند هم مسیرش رو به راحتی از مسیر بد و پراز درد و عذاب و نادانی گذشته جدا میکنه وهدایتش میکنه به بهترین مسیر….

    دقیقا ودرست از همون روزیکه من تصمیم گرفتم مسئولییت زندگیم رو بپذیرم و قبول کردم که خودم خالق شرایط زندگیم هستم ودست از مقصر دونستن دیگران برداشتم ….

    اونوقت نتایج هم متفاوت شد، سخت بود اولش خیلی سخت، چون تمام شواهد در بیرون از من نشون میداد که پدر ومادرم و دیگران وجامعه والبته خداوند مقصر تمام اتفاقات بد زندگیم هستند، اما هر چقدر تونستم خداوندی رو که شما بهم معرفی کردید بهتر وبیشتر بشناسم، هر چقدر درکم از قوانین جهان هستی بیشتر شد، تونستم درون خودم رو هم بیشتر ببینم و خودم رو واکاوی کنم، به درونم برم و نقص ها وحسن هام رو ببینم، وسعی در تغییرشون کنم….

    هرچقدر من تونستم پا رو ترسهام بذارم و گذشته ام رو لااقل برای خودم جبران کنم خداوند کاری کرد صد پله بالاتر برم تواین مسیر وهر روز شاهد تغییرات مثبت بیشتری توی زندگیم باشم، ودل ودیده ام بیشتر باز بشه روی سهم ونقش خودم توی زندگی و بسته بشه روی سهم ونقش دیگران توی زندگیم…..

    من از چاه عمیقی که منو بلعیده بود نجات پیدا کردم از وقتی که فهمیدم خودم خالق صد درصد شرایط زندگیم هستم، اونجاها که اشتباهاتم رو می پذیرم تا تکرارش نکنم واونجاهها که هوشیارم و کنترل ذهن دارم تا درست عمل کنم که نتیج هم درست از آب دربیادواشتباهی رخ نده…..

    بعد می بینم که چقدر زندگی آسونه، چقدر همه چیز لذت بخشه، وقتی میدونی فقط کافیه هدایت بخوای هر لحظه و اون خدای همیشه در دسترس حی وحاضر هست که جوابتو به بهترین شکل بده، وجوری راضیت میکنه وجوری ازت راضی هست که ارامش وامنیت وشادی درونی رو به وضوح توی زندگیت حس میکنی…

    واین تنها نشونه ای هست که متوجه میشی در مسیر درستی هستی، آرامش وشادی درونی، وحس خوشبختی درونی، که از رابطه ی عاشقانه ای که بین خودت ومعبودت هست حاصل شده…..

    حالا دیگه اون بیرون هر اتفاقی بیفته حتی به ظاهر تلخ، بهش میگی میدونم خیری درش هست، میدونم پشت دد بسته گنجی برای من هست، من صبر میکنم با عشق وایمان ، تا بهم نشون بدی اون خیر وخوشی رو، واگر از یادم رفت تو به یادم بیار، تو لحظه رهام نکن ای مهربانترین مهربانان که بی تو هیچم وبی تو پوچم…

    بارها وبارها برام پیش اومده، برای همه پیش اومده، که چنان گره ای توکار افتاده که فکر میکنی دیگه باز نمیشه، چون داری تلاش میکنی به زور بازش کنی، دقیقا مثل مثال اون پیچی که گفتید بسته وسفت شده زنگ زده هم هست وما ابزاری نداریم تو دسترسمون میخوایم با دست خالی بازش کنیم واقعا چقدر سخت وغیر ممکن هست!!

    دقیقا تقلا وتلاش بیهوده کردن توی زمانهایی که تضادی پیش اومده و ما میخوایم هر طور شده با علم واگاهی و توانایی های محدود خودمون حل وفصلش کنیم مثال دست خالی وباز کردن پیچ سفت وزنگ زدست….

    اما وقتی صبر می کنیم توکل می کنیم تمرکز می کنیم روی اون چیزیکه الان هست و زیبا وقابل ستایش وسپاسگزاری هست، وقتی توجه وتمرکزمون رو آگاهانه برمیداریم از موضوع، وعجز وناتوانی خودمون رو به خداوند اعلام که می کنیم، کمک ها از غیب میرسه و اوضاع به طرز قشنگی درست میشه وحمکتها خودش رو نمایان میکنه…

    کل بازی زندگی همینه واز همین مسیر میگذره، وهیچ راه دیگه ای هم نداره، انجام سهم ونقشمون با توکل وایمان وامید به کمک خداوند وهدایت خواستن وعمل به الهامات و واگذاری اونچه که سهممون نیست واز قدرت ما خارجه به خداوند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    سلام بر عزیزای دل

    روزشمار 122 روز دوم از فصل پنجم

    عاشق کامنت گذاشتن برای سفرنامه هام یا همون روز شمار چون مرور درس هاست با تمرکز و دقت بیشتری فایل ها رو میبینم و کلی موارد جدید هم میشنوم هم کلی مثال ها بهم الهام میشه که بیام راجع بهشون بگم

    خیلی جالبه چون قبلا این فایل ها رو دانلود کردم رفتم تو پوشه مربوطه این فایل و پیدا کنم و چون لباستون شبیه همون لباسی بود که تو فایل شور اشتیاق برای موفقیت اگه اشتباه نگم(که قطعا تو یه روز ضبط شده) تا پنج شیش دقیقه اول داشتم اونو گوش میدادم و دو خط راجع به اون نت برداری کردم و انگار لازم بود شنیدن اون صحبتها که در رابطه با کاری که توش علاقه و شور اشتیاق باشه باور کن میتونی ازش ثروت بسازی لازم بود حتی این جابجایی شیرین فایل ها که اون صحبتها هم بشنوم

    چکیده این فایل و موضوع مهم صحبتش راجع به این هستش که :

    « شرایط بیرون اگر ناجالبه بجای غر زدن و شکایت از عوامل بیرونی تمرکزمو بزاریم رو‌خودمون بگیم کجای کار اشتباه کردم یا بیام روی خودم کار کنم زیپ دهنمو ببندم و با غر زدن و شکایت کردن اونا رو بیشتر وارد زندگی خودم نکنم رو خودم کار کنم تمرکزم روی خودم باشه»

    «ذهنیت تاثیر شرایط بیرونی بر ما ذهنیت افراد شکست خوردست»

    «باید اینقدر بزرگ بشیم که وقتی شکست میخوریم زمین و زمان و مقصر ندونیم»

    جواب سوال 1 : با دوستامون اخر هفته ها که جمع میشیم بازی های دسته جمعی میکنیم چند ماه گذشته یکی از دوستامون خیلی تو‌بازی تقلب میکرد و خب چون بازی گروهی بود به نفع سایدشون میشد و خیلی هامون شاکی میشدیم چندباری بهش تذکر دادیم و تکذیب کرد بعد کم کم بچه ها بخاطر این حرکت کم شدن از بازی با اون فرد ما هم دیگه نرفتیم چون فقط برای این بازی میرفتیم هربارم اکیپ دیگمون جمع میشد همش داشتیم راجع به اون شخص متقلب صحبت میکردیم و میگفتیم مارو چی فرض کرده من سعی کردم دیگه راجع بهش نگم مخصوصا اینکه از الگوهای تکرار شونده ضعفمو پیدا کردم تا اینکه چند شب پیش یه جای جدید برای بازی رفتیم و وقتی اومدیم بیرون طبق عادت انتقاد و صحبت راجع بهش یهو این اومد تو زبونم گفتم اینقدر فلانی رو جاج کردم و راجع بهش گفتم هرجا میرم مثل اون و میبینم و واقعا چند نفر تقلب کرده بودن اونجا فهمیدم جریان چیه و تصمیم گرفتم دیگه ابدا نه بهش توجه کنم نه راجع بهش صحبت کنم تا اینکه شما تو این فایل راجع به داوری و ضعف مربی حرف زدین و گفتین اگه خواستین راجع به شرایط بیرون غر بزنید زیپ دهنتون و ببندین دیگه متعهدانه عمل میکنم رو این موضوع خاص تا نتیجه ش متحیرم کنه و بشه پله برای مسیرهای بعدیم

    حالا سوال دوم که کجا ذهنمون و کنترل کردیم

    استاد من نزدیک سه سال بود که اینستامو پاک کردم و الان تقریبا سه چهار ماهی هستش دوباره نصب کردم اونم برای کاری که قراره انجام بدم اجباری در کار نیست اما نصب میکردیم بهتر بود اوایل خب پیج هایی فالو کردم که مربوط بود و اکسپلورم مرتبط بعد کم کم کلیپ های کمدی هی دیدم هی بیشتر شد هی سیو کردم بعضی هاش و‌ به خواهرم نشون بدم اکسپلورم رفت تو فاز حاشیه چون مسیری بود که قبلا باتلاقش منو گرفته بود این سری دم‌ لای چرخش ندادم و کم و کمترش کردم طوری که الان اکسپلور و باز نمیکنم بعد نزدیک ده‌روز بود که کلن اصلا اینستا رو باز نکردم بعد متوجه شدم که بخاطر این اتفاقات اخیری که تو کشور انجام شده دوباره یسزی ها تمرکزشون رو ناخواسته س و من زیر سایه خدا اصلا اون‌سمتی نرفتم که باهاش مواجه بشم چون قبلش مامانم موقع غذا زد شبکه خبر گفت فلان چیز و‌نیگا و…. ( منفی بود) و من قاشق و گذاشتم گفتم فک کنم گوشیم زنگ میخوره رفتم تو اتاق تا نبینم و نشونم بعد که احساس کردم اوضاع امنه اومدم بیرون گفتم مامان بزن شبکه فلان سریال نداره که تا موقعی که غذام تموم بشه سرگرم چیزای دیگه بشه چون قبلا گفتم بهش که نمیخوام اخبار و چیزای منفی دنبال کنم میشست باهام بحث کردن و اخرش دعوامون میشد کلی انرژی ازم میگرفت اینبار هوشیارانه رفتار کردم و چون دل به دل منفی ها ندادم پاداشش ارامش و دوری از اخبار منفی بود هزاران بار ازین اتفاقات و کنترل ذهن ها پیش اومده اما این اخری و یادم بود گفتم

    ممنونم ازتون استاد بینظیر من خدایا شکرت ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    ارشیا گفته:
    مدت عضویت: 2151 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد و تمامی بچه های سایت.

    اتفاقا از دیروز تو یک فکری افتادم که نتونستم به راحیت ازش بیام بیرکن، اونم اینکه فلان اشتباه رو که در گذشته کردم کار خوب ینبوده و از از نظر باورهای قدیمیم زیاد درست نبوده و خلاصه با سختیگری های خودم برخودم در ناخودآگاه مواجه شدم.

    در همین حین هفته قبل فکری اومد و حسم رو بد کرد، اونم تین بود که فلان اغصای خانوادا در قبل نذاشته فلان کس رو ببینم، فلان کار رو کنم و تو ذهنم و حتی خوابم میجنگیدم باهاش تا حدی.

    خب این فایل روشنم کرد.

    Control what you can control

    و در ادامه توضیحاتی که داد که میتونیم خودمونو کنترا کنیم، من میتونم خودم رو کنترل کنپ، اما نمیتونم گذشته رو کنترل کنم، نمیتونم خانوادرو کنترل کنم و نمیتونستم، امکان نداره که نتایح قبل رو تغییر بدم. اما میتونم با دیدگاه بهتر ، با نگاه به جلو، با قدرت خلقی که در زندگی دارم، و با مشخص کردن خواستم و کنترل ذهنم(به شکلی که جلوی برگشت زدن به گذشترو بتونم بگیرم و یا زود خودمو بردونم به حال و متمرکز بر مسیر پیش روم ( و با امید و ایمان) بتونم که زندگی خودم رو به وجود بیارم.

    به قول استاد در فایل آرامش در پرتو آگاهی:

    آینده رو کج میسازی، چون فکرمیکنی مثل گذشته فقط میتونی کج بسازی !(شاید جملات دقیق نباشه ولی تا جایی که یادم بود نوشتم)

    و منم واقعا ناخودآگاه فکرمیکنم که آینده مثل گذشته میره جلو، در صورتی که آینده میتونه برخلاق گذشته باشه، کافیه کهب ه این لحظه بیام و شروع کنم نوشتنش، شدوع کنم حرف زدک راحب، شروع کنم دیدن شبیه سازیش، شروع کنم تجسمش، شروع کنم مشتاق بودن براش که ای جانم! قراره چه اتفاقاتی برام بیفته که عالی باشه، چقدر قراره بهتر بشم!چقدر قراره زندیگ عالی بشه در همه جوانب!

    و یادم باشه که احساس خوب که از سمت منه= اتفاق خوب که از طرف خداست‌

    شاد و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محمد مهدی عباسی گفته:
    مدت عضویت: 976 روز

    به نام الله مهربان

    روز 122

    تمرکز بر آنچه میتوانم بهبود دهم

    همین چند روز پیش بود که سر ماه وقت شهریه ی من بود.تو برگه مبلغ شهریه را زده اند و یک روز قبل موقع شهریه من مبلغ افزایش پیدا کرد.

    من در موعد مقرر شهریه را که افزایش پیدا کرده بود را پرداخت کردم بدون غر زدن و ناله کردن از افزایش قیمت.

    زیرا من نمیتوانم تغییری در قیمت ها داشته باشم ولی میتوانم روی خودم کار کنم درآمد عالی داشته باشم .

    برای اینکه این موضوع را برای خودم قابل قبول تر کنم به چندتا از دوستانم گفتم که شهریه افزایش پیدا کرده واکنش آنها این بود نرو باشگاه/چه خبره/دسته جمعی اعتراض کنید و … .

    یاد نکته و کلیدی که استاد در این فایل گفتند افتادم:اگر میخواهی نتیجه ای متفاوت از مردم بگیری/باید متفاوت از مردم فکر کنی.

    موفق و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    به نام خدا

    سلام

    سوال اول

    محمد هستم یک شاکی

    شاکی از پدرش به خاطر رفتارش،اخلاقش،بی پولی و …..

    شاکی از خدا به خاطر شرایط زندگیم

    شاکی از مادرم به خاطر رفتارش

    شاکی از زمین و زمان که چرا بر سر من بدبختی و نکبت می‌بارید و هر چی سنگه برا پای لنگه

    چند سال پیش که در وضع بد اقتصادی بودیم منم 24 ساعته گله و شکایت میکردم،وضع اقتصادیم بدتر و بدتر شد یادمه برای تعویض کارت ملی 25 هزار تومن پول میخواست حتی اونم نداشتم.گواهینامه ماشین 180 هزار تومن پول میخواست نداشتم و با بدبختی پول گواهینامه را جور کردم بعد پول تاکسی و اتوبوس نداشتم پیاده مسافتی 4 کیلومتر را پیاده میرفتم

    بعد نشستم گفتم یعنی همه ی آدم ها اطرافت بد هستن و تو فقط خوب هستی و همه چیز از بیرون مشکل داره و تو عالم دهر و کار درست هستی و بقیه مشکل دارن بابا بیخیال،بابا ول کن اون دستی که یکی از انگشتاش را به سمت دیگران نشانه رفتی چهار تا دیگش به سمت خودته عشقم ،کجا میری این چنین شتابان پیاده شو باهم بریم بابا

    خلاصه شروع کردم روی خودم کار کردن و درست کردن خودم یافتن من درون،یافتن عزت نفس،یافتن مقصر درونی به جای بیرونی و فهمیدم اونی که باید تغییر کنه منم همه چیز در بیرون درست هستش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    تنها خدا برایم کافیست گفته:
    مدت عضویت: 1116 روز

    فتبارک الله احسن الخالقین

    روز شمار 122

    سلام ب استاد عزیزم و مریم جان با تمامی اهالی سایت نور

    خداوند رو سپاسگزارم برای هدایتم به این فایل که سرشار از نور و رحمت و هدایت هست

    بله استاد عزیزم هرچقدر نخوام بیان کنم ولی حقیقتا هروقت پیگیر مساعل اعصاب خورد کن نشدم بعد مدتی خوب پیش رفته

    یکیش ک تازه هست همین مساله زندگی شخصیم هست با اینکه ب چالش بسیار پر تلاطمی منجر شدم ولی با یاری از خداوند و پناه بردن ب خدا از حاشیه خودم رو دور کردم و شکر خدا نتیجه عالی شد چیزی فرای تصورم بود

    و بازم در همین زندگیم در گذشته هرچی تلاش کردم نتونستم سر سوزنی تغییر مثبت ایجاد کردم چون از درون در حال دعوا و کش و قوس با بقیه بودم و خیلی وقتا گریه میگردم و برای خدا تعریف میکردم که خدایا ببین چیکار م می‌کنن و بیا نجاتم بده و ازین حرفا !کار ب جایی کشید ک شماره امام زمان و خدا رو تو گوشیم ی شماره الکی ذخیره میکردم و مثلا تلفنی زنگ میزدم‌و‌گله شکایت میکردم ولی هیچ وقت مساله خوب پیش نمیرفت شاید برای ی لحظه کوتاه اونم بخاطر اینکه فکر میکردم دیگه خدا هوامو داره کار خوب پیش میرفت ولی این فقط نقطه شرو بود و سریع زخم زندگیم از جای دیگه سر باز می‌کرد ،خدایا شکرت ازون جهنم عبور کردم ولی الان میدونم خدا منو خوشحال دوس داره و هرچی میخوام رو باید با حال خوب ازش بخوام و شکر خدا واقعا ب میزان ایمانم کارها خوب پیش میره

    این رویه سکوت خوب چیزی هست

    سکوت همراه با آرامش نه مث گذشته من ک ی دوره هدایت شدم ب سکوت ولی در عوضش از درون غوغا و جنگ و ستیزی بی نهایت پر سروصدا ‌و جنگ‌ جهانی سوم بود

    شکر خدا الان خیلی بهتر شدم و دارم بهتر هم میشم

    شکر خدا همسری دارم بسیار وفادار و متعهد ب زندگیمون و بسیار هم خوش خلق

    شکر خدا برای وجود دختر عزیزم بهترین هدیه خداوند

    شکر خدا همیشه در بهترین زمان و‌ مکان با اتفاقات شرایط افراد ‌مواجه میشم و زندگیم ب راحتی می‌کردند

    شکر خدا که خداوند وکیل ‌و همه کاره زندگیمه

    در پناه الله یکتا شاد سالم سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: