زیبایی ها را ببینیم - صفحه 10

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه جان صوفی» در این صفحه: 607
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    قشنگی های جمعه جان، 17 فروردین جان 1403.

    1- خواهرم زنگ زد که بیاد خونه مون، خوشحال شدم.

    اینو هدیه ای کاملا مستقیم از طرف خدا میدونم.

    2- امروز مکتوب، کمی با خودم گفتگو کردم پیرامونِ خودشناسی و حیطه ی روابط.

    اینکه به ماجرا از گونه ای نگاه کنم که بهم حس خوب و امید بده، به عبارتی تمرینِ کنترلِ ذهن.

    3- امروز صدای اواز پرندگان رو زیاد شنیدم، پنجره ها باز بودن و نسیم مطبوعی بهم میخورد، خیلی کیف کردم.

    4- خدا بهم نشون داد و یاداوری کرد اگه من به چیزی یا کسی نیاز داشته باشم، خدا خودش برام میفرسته.

    5- چهارشنبه، هزینه ساختِ کمد و تخت حافظ جان رو از فضلِ خدا، با ثروت و روزی که خدا بهمون داد، تسویه کامل کردیم.

    بسیار سپاس گزارم از الله یکتا برای هدایت هاش.

    همینطور هزینه ی بیمارستان (زایمان) رو هم فراهم کرد برامون خدایِ رزاق و بخشنده.

    بی نهایت برای این دو مورد سپاس گزارم از الله یکتا.

    وقتی چیزی اسان میشه برام، کاملا متوجه میشم تو چرخه ی هدایتم.

    6- دیروز تو ذهنم خریدِ باتری قلمی بود، شب یه اقا پسر محترمی باتری میفروخت، ازش خریدیم.

    قشنگ حس کردم هدایتیه، خود باتری اومد سر راهم…

    7- چهارشنبه رفتیم خریدِ میوه و ..‌.، بعدشم رفتیم بستنی قیفی دستگاهی خوردیم.

    من لذت بردم و میبرم از این بستنی قیفی هایی که با همسرم میخوریم.

    مثل یه قرارِ دو نفره بینمون میمونه که شادی آفرینه.

    8- خانمی که اتلیه شون رفتیم برای عکاسی خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد و خوش انرژی هست.

    به خودشونم دیشب گفتم.

    کلا پروسه ی عکاسی مون خیلی شادی آور بود، خاطره ی خوبی بود، کلی خندیدیم اون روز.

    جالبه ما بیرون بودیم دیشب، ایشونم منزل بودن، قرار بود به خاطر تحویل عکسمون بیاد مغازه شون.

    دقیقا همزمان رسیدیم دمِ مغازه، جالب بود برام.

    اینم از فوایدِ نزدیک بودن خانه به محلِ کار، داشتنِ آزادیِ زمانی و مکانی و …

    9- کامنتِ خوب، خوندم تو سایت.

    10- از خداوند سپاس گزارم که راهنمایی و هدایتم میکنه هر لحظه.

    امروز چند تا نجوا و گفتگوی ذهنیِ نازیبا داشتم که خدا هدایتم کرد به بهبودشون، به حل کردنشون…

    خدای خوبم، ازت ممنونم که تا ازت کمک میخوام، تا درک میکنم باید تسلیمت باشم تا راهکارها بباد و مسایلم حل شه، بلافاصله کمک و هدایتم میکنی و آرامش میدی بهم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    به نام خدا.

    سلام.

    ادامه قشنگی های پنجشنبه 16 فروردینِ زیبای 1403.

    13- قاب هنریِ محبوبم که چسبونده بودم در اتاق حافظ جانِ مامان، عصر افتاد:

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    فهمیدم نشونه است…

    الان دقت کردم دیدم خط اول کامنت اولم از زیبایی های امروز با همین آیه شروع شده، و عصر همین آیه جلوی چشمم اومده…

    خدا خودش خیال منو راحت میکنه در رابطه با نگرانی ها یا ترس هام.

    14- خداوند هدایتمون کرد با نشانه ها به سمتِ اینکه امروز عصر بریم مطب خانم دکتر برای ویزیت و معاینه.

    – با حسِ عالی رفتیم، با حسِ عالی تر برگشتیم.

    – خدایا بی نهایت سپاس گزارتم برای سلامتیِ خودم و حافظ جانِ مامان بابا.

    – صدای قلبِ نازنینش رو شنیدیم و ضبط کردیم.

    – فشار خودمم عالی بود.

    – تمامِ اون سوال هایی که داشتم تو ذهنم، خانم دکتر عالی و کامل پاسخ داد.

    – خداوند هدایتم کرد پاسخ سوال و ترس هایی که دیشب داشتم رو به راحتی از زبان خانم دکترِ با آرامش و متینم بشنوم و ارام تر شم و بفهمم چی به چیه.

    – همه چیز عالیه و در سلامتی به لطف خدا.

    15- عکس های بارداریم چاپ و اماده شدن، رفتیم گرفتیم.

    عالی شدن، سرشار از حس خوب و ثبت یادگاری های جذاب از این ایامِ شیرین.

    16- شام همسرم مهمونمون کرد بیرون، بسیار عالی و خوشمزه، دمش گرم.

    یه پیشی دیدم دم در رستوران، بامزه خوابیده بود، احوالپرسی کردم باهاش :)

    17- باغچه های محوطه ی مجتمع مون داشتن گل میکاشتن، خوشحال شدم.

    18- واقعا باورم داره هر روز قوی تر میشه به اینکه خدا هدایتم میکنه به بهترین ها، هر چی پیش میاد برام خیره.

    فارغ از ظاهر ماجرا.

    19- عصر در حالیکه نسیمِ فرح بخشی عینِ بهشت بهم میخورد خوابیدم، خیلی حسش عالی و بی نظیر بود.

    20- در ارامش و سلامتی رفتیم مطب و جا پارک عالی پیدا کردیم، تو مطب تا نوبتم شه پیاده روی هم کردم.

    در آرامش منتظر شدیم تا نوبتمون شه، فرکانسمون رو خوب نگه داشتیم با همسرم.

    21- دخترخاله همسرم که بسیار برام محترمه و دوست داشتنی، و پیامکی به هم عشق میدیم، امروز پیامک داد بهم.

    خوشحال شدم.

    خدایا مرسی که انقدر هوامو داری، فقط باید بهت بیشتر اعتماد کنم، چون به فاصله یه شب منو از شک و استرس و ترس هدایت کردی به آرامش و اطمینان و شادی، تو برای من کافی هستی، مرسی که همیشه همراه و پشتیبان و حافظِ من و همه ی عزیزانم هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    به نام او

    سلام

    قشنگی های پنجشنبه جان، 16 فروردین 1403.

    1- دیشب مامانِ یکی از هنرجوهای اوریگامی ام پیامک داد بهم، سورپرایز و خوشحال شدم.

    2- دیشب با همسرم رفتیم برای انجامِ کاری.

    به خدا سپرده بودم که اگه مسیر درسته، آسان شیم بر آسانی ها.

    آسان شدیم بر آسانی ها، نشونه دیدم، همه چیز آسان جلو رفت.

    هر چی از خدا تشکر کنم کمه.

    دو پروژه ی بزرگ، همزمان مدیریت شد و عالی حل شد.

    از کی برمیاد؟ فقط خدا.

    3- تو دفتر سپاس گزاریم از خودم نوشتم و تشکر کردم از کارهایی که امروز انجام دادم.

    4- با عشق نهار خوشمزه برای خانواده پختم: سبزی پلو با ماهی

    با تشکر از برنج، سبزیِ پلویی، روغن، نمک، ماهی، ماهیتابه، قابلمه، دمکنی، گاز، آب و …

    و سمانه جون که آشپزی کرده.

    5- شنیدنِ صدایِ پرندگان…

    دیدنشون دمِ پنجره.

    طراوتِ هوا.

    بادی که درختها رو تکون میده.

    نسیمی که به بهم میخوره.

    سلام علیک با گنجشک و کبوترها اکثر روزها دم پنجره.

    6- خوابِ خوبی که تجربه کردم.

    7- ورزش هایی که انجام میدم.

    8- از جلوی کتابخونه مون که رد میشم و میبینم مرتب و چیده شده کیف می کنم.

    9- اینکه یادم میاد برای همین چیزی که الان دارم یا میبینم و استفاده میکنم سپاس گزاری کنم.

    چقدر هیجان انگیزه زندگی کردن در لحظه، بدون هیچ فکری، حسرت یا ترس و اضطراب…

    انگار فقط همون لحظه مهمه و دیگر هیچ.

    10- دیشب متوجه شدم به خودم تو ذهنم سخت میگرفتم برای بهبود.

    تو حیطه ی روابط.

    اینکه ناخوداگاه افتادم تو سرزنش خودم خیلی زیرپوستی.

    فهمیدنِ باگ های آدم خیلی شیرینه.

    11- روزیِ فراوانِ خداوند که به سمتمون جریان داره هر لحظه.

    الهی شکرت.

    12- امروز یه خبر خوب شنیدیم از محل کار همسرم، ذوق کردیم.

    دقیقا تو ستاره قطبی دیروز اینو میخواستم.

    خدایا مرسی از حضورِ نازنینت در زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    حسبی الله

    سلام.

    ادامه ی قشنگی های چهارشنبه جان، 15 فروردینِ زیبای 1403.

    11- همسرم با یه هدیه اومد خونه. (روزیِ غیرِ حسابِ خداوند.)

    12- یه کار بهبودسازیِ عالی تو اتاقمون انجام دادیم، کتابخونه رفت جای آینه قدی، اینه قدی جای کتابخونه، همه چیز بهتر شد، فضا آزادسازی شد، دسترسی ها بهتر شدن، ممنونم از همسرم واسه جابجایی ها.

    13- میخواستم تو ستاره قطبیم بنویسم امروز از رتوشِ عکسهای بارداری خبری بشه، یادم رفت.

    خبری شد، ذوق کردم، عکس ها عالی شدن، خوشحالم که این یادگاری رو از این ایام شیرین ثبت کردیم.

    سپاس گزارم برای این نعمتِ زیبا.

    14- برای نهار ایده اومد تَه چین بپزم، انجام شد.

    بسیار خوشمزه و عالی.

    چند وقتی بود تو لیست درخواست هام بود که امروز تیک خورد :)

    برای دونه به دونه موادِ داخل غذا تشکر کردم، چند وقتیه این کار رو میکنم و با جزییات از مواد تشکیل دهنده ی غذا تشکر میکنم.

    خدایا مرسی برای: مرغ، برنج، نمک، پیاز، زعفران، تخم مرغ، ماست، آب، روغن، ماهیتابه.

    مرسی از سمانه جون که با عشق و علاقه آشپزی کرد.

    15- سپاس گزارم برای شام دیشب که مهمونِ همسرم بودیم، چلو جوجه کباب.

    من از خوراکی ها و غذاها عکس میگیرم.

    چه غذاهای با آشپزیِ خودم، چه بیرون…

    چون غذاها هم برام زیبایی دارن، مخصوصا اگه دورچین یا تزیینی هم داشته باشن چه بهتر.

    یکی از زیبایی های جهان، غذا و خوراکی ها هستن.

    یادمه اوایل پندمیک که تو خونه بودیم زیاد، یه عالمه تجربه ی جدید آشپزی داشتم، همه شونم خوشگل و خوش آب و رنگ، عکاسی کردم ازشون.

    هر بار میبینم کلی ذوق میکنم از سلیقه و هنر خودم، هم در عکاسی هم در آشپزی.

    16- کتاب های همسرم رو از کمد نی نی خارج کردم و چیدم تو کتابخانه.

    خوشم میاد از نظم، از ترتیب، از چیدمان، از سازماندهی…

    تو کمد نی نی پوشک های کوچولو موچولوشو گذاشتم مامانی قربونش بره.

    سمانه جون دستت درد نکنه محیط اطرافت رو مرتب میکنی، بهبود میدی.

    17- یه بهبود دیگه هم تو اشپزخونه ایجاد کردم، روغن ها رو جایی کنار گاز گذاشتم، به ازاد سازی فضا و دسترسی بهتر کمک کرد این تغییر.

    حرف از بهبودها میشه یاد دوره شیوه حل مسایل و خانم شایسته جانم میوفتم.

    چقدر این بهبودها و تغییرات موثر و حال خوب کن هستن.

    الهی شکر.

    18- مامانم کره حیوانی خریده برای من، خودش آبش کرده، مرسی برای همه ی محبت هات مامان مریم.

    اینکه با ذوق خودش و خونه رو اماده کرده و میکنه برای ورود نی نی جون و مراقبت ازمون، خریدهاشو کرده.

    تنش سلامت، عمرش با عزت، دلش خوش و خندان.

    19- صدای اواز پرنده میاد همین الان…

    خیلی حسش خوبه.

    وقتی میشنوم صدای پرنده ها رو متوجه میشم حالم خوبه که میشنوم.

    میفهمم فرکانسم خوبه الحمدالله.

    میفهمم توجهم به زیبایی هاست.

    الهی شکر برای هر بار شنیدنِ صدای زیبای آواز پرندگان.

    20- خوابِ بسیار خوبِ دیشب تا صبح.

    سورپرایز شدم خودمم.

    از 10 شب خوابیدم تا 7 صبح، خوب و با کیفیت.

    وسط شب بیدار میشم که پهلو به پهلو شم، اما بعدش دوباره میخوابم.

    برای این خواب باکیفیت خیلی ممنونم.

    21- پوست دست هام که نرم هستن، الهی شکر خیلی زیاد.

    22- دیشب سه مدل نون خریدیم: سنگک، بربری، باگد کوچک.

    تشکر ویژه دارم برای کیفیت خوبِ نون ها.

    نون بربری بدون جوش شیرینه و خیلی سبک و خوشمزه.

    23- دیشب رفتیم برای خرید، مغازه میوه فروشیِ منتخبمون تعطیل بود، تعجب کردیم خیلی.

    ولی گفتیم خیره، اشکال نداره، باشه واسه فردا.

    این میزان ساده گرفتن و رها بودن، برای خودم خیلی ارزشمنده، تغییرات منه که بابتشون خیلی سپاس گزارم.

    به عبارتی برخی خریدهامون انجام شد، برخی نه.

    ولی من ریلکس بودم.

    قبلا اگه لیست خریدم ناقص میشد، حتی یه دونه اش جا می موند ناراضی بودم.

    الان خیلی بهترم، و خیلی هم خوشحالم برای این بهبودم.

    24- اینکه صبح خدا بهم گفت واسه چیزهایی که الان داری سپاس گزاری کن، خیلی برام شیرین بود و هست.

    انگار قشنگ زده باشه وسطِ هدف…

    دقیقا همون چیزی که باید توجه میکردم بهش.

    انجامش میدادم…

    خدایا شکرت که انقدر دقیقی.

    ممنونم که انقدر شفاف باهام صحبت میکنی.

    اعتراف میکنم گاهی متوجه نمیشم.

    اما الان که میفهمم یا هر وقت که میفهمم، خیلی ازت ممنونم.

    از اینکه از رگ گردن بهم نزدیکتری، تو قلبمی، هر لحظه هستی باهام…

    25- یاداوریِ درسِ مهم:

    نسبت به خودت چه حسی داری؟

    با خودت چطوری صحبت و رفتار میکنی؟

    جواب این سوالات به خودت میشه میزانِ احساسِ لیاقتِ درونیت.

    26- امروز، روز نظافتِ بلوک مون بود.

    سپاس گزارم از آقای عظیمیِ محترم که محیط پیرامونمون رو پاکیزه میکنه.

    27- سپاس گزارم از خدا برای هدایتش در مورد اسمِ پسرمون، حافظ جان.

    من سپرده بودم به خودش و عجله نداشتم، تو دلم میگفتم عجله ای نیست، بالاخره تا روز شناسنامه خدا هدایتمون میکنه به یه اسم زیبا.

    وعده ی خدا حقه.

    پرورگارا، ازت ممنونم که ازت نشانه و هدایت میخوام، تو هم برام میفرستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    به نام خداوندِ هادی و هدایتگر

    سلام.

    قشنگی های چهارشنبه جان، نیمه ی فروردینِ زیبای 1403.

    1- پیام و نشانه ی امروز خدا برام:

    لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم

    اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود

    7 صبح این پیام رسید دستم، کاغذش افتاده بود روی زمین، از دیوار کنده شده بود…

    من عاشقِ این آیه ام، فرکانسش برام بسیار بالاست.

    سمانه جان، برای چیزهایی که الان بهت دادم سپاس گزاری کن.

    (به داشته هات فکر کن- فکر نکن به نداشته هات)

    2- تکون ها و حرکتِ حافظ جانِ مامان، تو دلم، که قند تو دلم آب میشه هر بار.

    خدایا شکرت برای سلامتیش، برای سلامتیِ خودم و همه ی عزیزانم.

    برای انتظارمون برای تولدِ قندِ عسل، که مطمینم در بهترین زمان و بهترین شرایط و در آسانیِ هر چه تمام پا به این دنیای زیبا میذاره به لطف و حمایت های همیشگیِ خدا.

    3- چقدر عاشقِ این آیه هستم:

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    که اسمِ نی نی هم برگرفته از همین آیه است.‌..

    خدایی که از اول ازش حفاظت کرده، همیشه هم حافظش هست.

    4- بیدار شدن از خواب، نعمتِ حیات، سلامتی، خوابِ خوب.

    5- هدایت شدم به کامنتِ جذابِ آرامِ عزیز و انرژی بالایی ازش گرفتم.

    6- نشستم روی صندلی کنار پنجره ی اتاقِ نی نی، رو به باغچه مون، هوا عالیه، یه پیشی نشسته تو باغچه، نسیم میخوره به صورتم، صدای آواز پرندگان میاد چند گونه ی متفاوت، دقیقاً حسِ اینو داره انگار رفتم تو جنگل و گستردگی پرنده ها و پوشش های گیاهیش، آسمون صاف و آبیه.

    7- پنجره آشپزخونه رو باز کردم صبح، توری رو کنار کشیدم، دو تا کبوتر دیدم رو شاخه درخت، یه گنجشک کوچولو دیدم رو شاخه درخت…

    گنجشک‌ کوچولو دوستِ حافظ بود- کبوترها هم دوست های مامان باباش:)

    جوانه های سبز دیدم روی درخت، بَه بَه.

    رویش…

    سبز بودن…

    منتظر دیدن جوانه ها روی درخت بودم و امروز دیدم و کلی ذوق کردم.

    8- اومدم یه اگاهی رو بگم به همسرم، این صدا درونم اومد خودت عملیاتیش کن، عجله نکن برای انتشار :)

    9- صبحِ زیباییه با چهچهه ی پرندگان.

    10- تلاوت قرآن گوش دادیم با حافظ جان، کلی روحمون پرواز کرد و پر نشاط شد، خیلی فرح بخشه برام شنیدنِ آیاتِ قرآن.

    الهی شکر.

    پروردگارا، سپاس گزارتم برای همیشه و همه چیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    یا لطیف

    سلام.

    قشنگی های سه شنبه 14 فروردین 1403.

    1- جواب آزمایشم رو به صورت مجازی گرفتم.

    چقدر عالیه این امکان، تا بخوام حضوری برم و دریافت کنم، نسخه pdf اش میرسه دستم و ارسال میکنم برای خانم دکترم.

    چیزی که خودم دیدم همه چیز تو رنج خوب بود الهی شکر.

    2- پرتقالِ باغ که دیشب هدیه گرفتیم رو نوشِ جان کردم.

    صبح تو ستاره قطبی نوشتم میوه میخوام، شب رسید دستم :)

    دیروز همه جا بسته بود، خدا به طریقی دیگه رسوند دستم.

    3- خواب و استراحتِ خوب و آروم.

    4- دنبال یکی از مانتوهام بودم که قبل عید پیداش نکردم، امروز که هدایت شدم ظرف های هفت سین رو جمع کنم بذارم تو جعبه اش زیر تخت، به آسانی مانتو جانم پیدا شد :)

    قبل عید، کلِ زیر تخت و ساک ها رو گشتیم ولی پیدا نشد، امروز سریع و آسان اومد جلوی چشمم.

    5- شنیدن منافسه (تلاوت قران دو نفره) زیبای اقایان حسنین الحلو و حامد شاکرنژاد، سوره ی ضحی، خیلی لذت بردم.

    6- خوندنِ کامنت های دوستانِ عزیزِ سایت و نوشتن کامنت.

    7- دو بار دایره آبی دیدم و خوشحال شدم.

    8- نهار آماده داریم برای امروز :)

    9- شنیدن تلاوت قران از نوجوانِ خوش صدا، محمد مشفق، آیه 193 و 194 سوره مبارکه آل عمران.

    رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِیٗا یُنَادِی لِلۡإِیمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّکُمۡ فَـَٔامَنَّاۚ رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرۡ عَنَّا سَیِّـَٔاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ

    پروردگارا! بى تردید ما [صداى] ندا دهنده اى را شنیدیم [که مردم را] به ایمان فرا مى خواند که به پروردگارتان ایمان آورید پس [ما] ایمان آوردیم پروردگارا! گناهان ما را بیامرز، و بدى هایمان را از ما محو کن، و ما را در زمرۀ نیکوکاران بمیران.

    رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخۡزِنَا یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَهِۖ إِنَّکَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ

    پروردگارا! آنچه را که به وسیلۀ فرستادگانت به ما وعده داده اى به ما عطا فرما و روز قیامت، ما را رسوا و خوار مکن؛ زیرا تو وعدۀ خلافى نمى کنى؟

    10- شنیدن آواز پرندگان و دیدن گنجشک کوچولو روی شاخه درخت.

    11- با مامانم تلفنی احوالپرسی کردیم.

    12- چند وقت وقت تو ذهنم گفتگو داشتم به فلانی بگم، روی خدا حساب کن، تو یه دونه خدا داری که برات کافیه، میترسیدم که اشتباه کنه تو مسیرش و آسیب ببینه، که یهو تو همون ذهنم به این صدای بلند رسیدم:

    مطمئنی باید به اون بگی؟ فکر نمیکنی اینو باید به خودت بگی؟

    سمانه تو یه دونه خدا داری که برات کافیه.

    خودتم کلی چیز تو ذهنته که باید حل شن.

    خودتی که باید توکل و اعتماد کنی به الله.

    دلسوزی و خدایی نکن برای دیگری.

    همه مون محافظ داریم، خدا حواسش به همه مون هست…

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    از خداوند متشکرم برای اینکه تو زندگیِ همه هست، خوشحالم که من یه دونه خدا دارم و برام کافیه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    هو الطیف

    سلام.

    قشنگی های دوشنبه جان، 13 به در 1403.

    1- روز طبیعت هست، به سلامتی و طراوت.

    2- خوابِ بسیار عالی، سلامتیِ خودم و عزیزانم.

    3- هوای بسیار عالی و مطبوع.

    4- ظهر پیاده روی رفتیم، پروانه سفید دیدم، گل های نارنجی دیرم، رویش درخت ها رو دیدم، یه پیشیِ خوشگل دیدم.

    5- یادآوری درس:

    ادبیات، کلام، رفتارِ آدم، نشون دهنده ی شخصیتِ آدمه.

    این باعث میشه دقت کنم دارم چطوری رفتار میکنم.

    استاد همیشه میگن آموزش ها باید برن تو شخصیتمون تا تغییر کنیم.

    برای همین رفتارم نشون میده عوض شدم یا فقط حرفشو میزنم.

    6- پیراهن خوشگل و خنک و راحت خودمو پوشیدم با کتونی سفیدم، رفتیم پیاده روی با همسرم، لذت بردم.

    7- شب رفتیم پارک، سیزده به در، دورهمی با خانواده آش رشته خوشمزه دستپخت مادر رو خوردیم، چای داغ و شکلات و شیرینی، هوا بسیار عالی بود، لذت بردم.

    تو پارک، کلی خندیدم و شاد شدم.

    بعدش هم خانواده ام اومدن وسایل و اتاق نی نی رو دیدن.

    8- عصر نسیمِ بسیار فرح بخش و شادی بخشی بهم میخورد، انقدر جذاب بود که حسِ بسیار خوبی داشتم از این هوای مطبوع.

    9- دیدنِ دایره آبی و پیامِ پر مهر دوستان عزیزم در سایت.

    10- اسمِ نی نی رونمایی شد امشب در جمعِ خانوادگی مون:

    عزیزِ دلِ من و بابایی اش، جناب آقای حافظ ابیاتی

    درسته خاطرات زیادی با اسمِ نی نی دارم این مدت ولی به لطفِ خدا، خودش اسمش رو بهمون گفت.

    از چندین جهت معیارهایی که مد نظرم بود رو داره این اسم و متوجه شدم هدایت شدیم به سمتش:

    – میخواستم اسمی باشه که منو یادِ خدا بندازه.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    – میخواستم خوش آهنگ باشه.

    – میخواستم نیکو باشه.

    – میخواستم معنی زیبا داشته باشه.

    – میخواستم با نام فامیلی اش هماهنگ باشه.

    اسم شاعر عزیزی هست برای من.

    و تازه یهو چند شب پیش یادم اومد با قرآن هم تناسب معنایی داره.

    خلاصه که اسمش یادآورِ پکیجِ زیبایی هست برام، که دور از هیجان، با قلبم پذیرفتمش.

    اسمی منتخبِ من و بابایی اش.

    امیدوارم که خودشم دوستش داشته باشه :)

    11- امشب کمی داشتم پشت گوش مینداختم ارسال قشنگی های روزم رو، اما الان با پیام یکی از دوستان نازنین در سایت هدایت شدم که کامنتم رو کامل و ارسال کنم.

    12- میخوام صادقانه خودمو تحسین کنم برای امشب:

    موردی پیش اومد که کنترل ذهن میخواست و میخواد در حیطه ی روابط.

    به نظر خودم تونستم خیلی متفاوت تر از گذشته ام رفتار کنم.

    واکنش خلق کردم، واکنش گرا برخورد نکردم، سر و صدا نکردم، بیشتر سکوت کردم و تامل، چون میدونم تو شلوغ کاری حرف های خوبی زده نمیشه…

    نمره ی خوبی میدم به خودم و تغییری که دیدم از خودم امشب.

    13- یه ایده ی جذاب اومد امروز و انجامش دادم:

    برای تقویت مهارت دست چپم، ایده اومد با دست چپ رنگ آمیزی کنم طرح های چاپی مو که به صورت کتاب کار طراحی کرده بودم زمانِ معلم هنر بودن در مدرسه برای دانش آموزام.

    شروع کردم و با مداد رنگی رنگ کردم، جذاب بود، هم برای اینکه تمرکزم بالاتر بره، هم مهارت دست چپم، هم اینکه رنگ امیزی یکی از کارهای آرامش بخش هست و اینکه با دنیای جذاب رنگ هم سر و کار دارم.

    تمرین نوشتن با دست چپ رو هم انجام دادم.

    آفرین سمانه جان برای پشتکارت.

    14- یاداوریِ سَم بودن مقایسه در تخریبِ احساس لیاقت، چه احساس لیاقت خود چه در دیگران.

    یادم اومد هم خودتو تو ذهنت مقایسه نکن، هم تلاش کن دیگران رو هم مقایسه نکنی چه جلوی روشون چه پشت سرشون.

    15- شب داشتیم میرفتیم پارک، تو مسیر یه عالمه خانواده رو دیدم که اومدن پیک نیک تو پارک ها و فضاهای سبز.

    خوشحال شدم.

    چون حس طراوت داره سیزده به در تو پارک.

    کلی خوشحال شدم که ما هم رفتیم بیرون و از فضای سبز و طراوت هوا استفاده کردیم.

    16- پسر همسایه مون که بسیار مودب هست و همیشه سلام میده.

    17- تو محوطه دیدم گروهی بزرگسال دارن توپ بازی میکنن، لبخند اومد روی صورتم، کیف کردم، نشاط از رفتارشون پیدا بود.

    18- احوالپرسی گرم با نگهبانِ خوش اخلاق و خوشروی مجتمع مون ظهر موقع پیاده روی.

    19- امروز همسرم تعطیل بود و برای نهار، ماکارانی پخت، دَمِش گرم.

    20- این مدت که باردارم هر کی یه اسم بامزه بهم میگه، من غش غش میخندم و اتفاقا خوشم میاد…

    متوجه شدم ظرفیتم بالاتر رفته، خوش خنده تر شدم، ساده گیرتر شدم، و امیدوارم این بهبودها درونم ریشه ای بشن و ماندگار.

    21- ورزش هامو خوب انجام دادم، الهی شکر.

    22- بنزین زدیم.

    23- پرتقالِ باغ هدیه گرفتیم.

    خدایا شکرت برای اسمِ پسر قشنگمون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    به نام خدا

    سلام.

    ادامه قشنگی های یکشنبه 12 فروردین 1403.

    15- نشانه خواستم از خدا، فرستاد برام.

    یکی از کاغذهای دیوار در حال افتادنه:

    خدایا هدایتم کن به بهبودگرایی، جایگزین شدنش با کمال گرایی.

    خدا بهم یاداوری کرد یهویی نمیشه…

    صبر داشته باش، تلاش کن، ادامه بده، مابقی درست میشه.

    16- صبحانه حاضر کردم برای خودم و همسرم، نوش جان کردیم و لذت بردیم.

    تولدش رو تبریک گفتم و براش آرزوی خیر کردم، دعامون دو طرفه است، هم من هم نی نی جون.

    نون سنگکِ داغ شده، پنیر، چای تازه دم، گردو، گوجه خیار با نعناع.

    بسیار خوشمزه بود.

    17- ساعت 7 که قرآن گوش میدادم، نی نی تکون های جذابی داشت، خدایا شکرت برای تکون های نی نی تو دلم که انقدر قشنگه و عاشقشم.

    18- هوا عالی و مطبوعه، پنجره اتاق نی نی رو باز کردم، فرکانسِ اتاقش عالیه.

    دیشب که تو خونه پیاده روی کردم، هر بار میرفتم اتاق نی نی کامل حس میکردم فرکانس اتاقش عالیه جوجوی قشنگم.

    19- خدایا شکرت که منو مامان کردی، همسرمو بابا.

    این یکی از بزرگترین نعمت هایی هست که بهمون دادی.

    هر کی مشتاقِ این نعمته، بهش بده و سرشارش کن از حس های خوب.

    20- دیروز طی تماس تلفنی با همسرم، آخرش بهم گفت به حق میسپرمت…

    خیلی لذت بردم، از کلامش سورپرایز شدم و لذت بردم.

    چقدر میچسبه بعضی واژه ها به آدم.

    21- دنبال دو تا ویدیو از برنامه محفل میگشتم، امروز هدایت شدم تو آپارات بهشون، سورپرایز شدم.

    22- صدای پرنده ی مورد علاقه ام رو شنیدم.

    23- پول به کارتم واریز شد.

    24- اسمِ نی نی رو با بابایی اش رسمی و تایید کردیم.

    مبارکه، به سلامتی و شادکامی.

    امروز به یُمنِ تولد باباش، اسمش رسمی شد.

    25- نهار خوشمزه پختم برای تولد، شیوید پلو با مرغ و سالاد شیرازی.

    عالی شد.

    26- یه کار با لب تاب داشتم تو ورد، امروز انجام شد، الهی شکر.

    فایلهای موبایلمم خالی کردم تو هارد.

    (جزوِ کارهای تعویقی بود که شکر خدا انجام شد.)

    27- میخواستم به همسرم پیامک بدم ماست بخره، نفرستادم.

    اومد دیدم خودش ماست خریده، سورپرایز شدم.

    ممنونم برای نعمت های امروز: ماست، پنیر، نخ دندان و …

    28- خواهرها و مادرم تماس گرفتن تولد همسرمو بهش تبریک گفتن.

    29- هوا بسیار مطبوعه، پنجره ها رو باز کردم، صدای پرنده ها و صدای باد میاد و فضا رو بسیار زیبا و رویایی کرده.

    30- تحسین میکنم علاقه، مهارت، پشتکارم رو در حیطه کار با کامپیوتر و تکنولوژی.

    31- مامان جونم تماس گرفت، کلی بهمون عشق داد با قلب مهربونش.

    32- استراحتِ عالی صبح و عصر.

    33- سلامتیِ خودم و نی نی و عزیزانم.

    34- از توحید شنیدم امروز، از خدا، از اینکه باهاش نه میترسی نه غمگین میشی…

    35- از صبح پنجره بازه، هم نسیم خنک و خوب میاد تو خونه، هم بویِ خوشِ هوا…

    مرسی واسه این تجربه ی جذاب.

    خدایا سپاس گزارتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    سلام آقای تفرشی.

    کامنت تون عالیه.

    برای من یادآوری های نابی داره در شرایطِ کنونی:

    1- خیلی خوبه که در کنار دیدن زیبایی ها، زیبا هم ببینیم.

    2- جور دیگه نگاه کنیم آدم های اطرافمون که نمی تونیم باهاشون ارتباط برقرار کنیم و به ظاهر پیوسته در حال آزار ما هستند، وقتی زیبا نگاه کنیم اون آدم ها مامور اصلاح ما در قسمتی از رفتارمون هستند که تا ما اصلاح نشیم تو زندگیمون وجود دارن.

    3- اینجوری نگاه کنیم که این انسان اصلا نکات مثبتی هم دارد؟ بگردیم نکات مثبت انسان ها رو هم نگاه کنیم.

    مثالتون در مورد کود بدبو عالی بود، اصل مطلب رو ادا کرد.

    بهترین ها برای شما.

    در پناهِ رب العالمین نازنینم باشین همیشه، همه مون باشیم.

    جالبه این کامنت برام در ادامه کامنتی که برای سعیده جان شهریاری و انتقادی که تو یه کامنت بهش شده بود، اومد…

    اینکه ظاهراً چیزیه که حس بد میده به آدم…

    حالا چه کامنت باشه، چه کلام یا رفتارِ دیگری که ما شاهدش هستیم…

    پیامش چیه؟

    چی باعثِ ناراحتیِ من شده تو اون اتفاق؟

    بسیار لذت بردم از خلقِ واکنشِ سعیده جان.

    که به جای حسِ قربانی، کنکاش کرده ریشه یابی کنی و دلیل ناراحتیشو کشف کنه، که ریشه رو در عزت نفس پیدا کرده…

    دیشب مواجه شدم با چالشی در حیطه ی روابط که غیر مستقیم بهم مربوط بود.

    در حقیقت من نفر سوم اون رابطه بودم و چالش مربوط به دو نفر از عزیزانم بود…

    و حالا سمانه ای که بین دو عزیز قرار گرفته.

    و حالا کنترل ذهن و بعد بررسی ماجرا و درس هاش برای من…

    رسیدنم به این کامنت حتما که هدایت بوده و باعث ریزبینی بیشترم نسبت به شرایط کنونی.

    خدایا شکرت برای همه ی نعمت هات.

    خدایا شکرت هدایتم کردی به این کامنت و یاداوری هاش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    سلام به آرامِ نازنین.

    آرامِ خوش سخن و زیبابین.

    نمیدونی چقدر کیف کردم و لذت بردم از خوندنِ کامنتت و توجهِ عمیق و قلبیت نسبت به زیبایی های اطرافت…

    خیلی هدایتی داشتم پر امتیازترین کامنت های این صفحه ی محبوبم رو میخوندم و از کامنت های خودمم خوندم و رسیدم به کامنت تو متعلق به 1 اسفند 99…

    از همون اول از سپاس گزاری نوشتی و متوجه شدم نشانه ام هست کامنتت و با عشق و شور بیشتری ادامه دادم…

    رسیدی به تشکرهات و زیبایی های پدرت و وجود نازنینش.

    خداوند حافظِ خودت و پدر و مادر نازنینت و همه ی عزیزانت باشه عزیزم.

    خیلی زیبا از پدرت نوشتی.

    یه جوری که قند تو دل آدم آب میشه.

    من با نوشته هات، نورِ وجودِ پدرت رو دیدم.

    چقدر زیبا قشنگی های پدرت رو نوشتی، این یعنی تو نگاه زیبابینی داری، سپاس گزاری و تحسین کردن رو بلدی.

    بهت افتخار میکنم و تحسینت میکنم.

    سپاس گزاری و تحسینن، مهارتی هست که همه مون برای یادگیریِ بیشترش باید تلاش کنیم همیشه.

    آرام جان نمیدونم هنوز تو سایت هستی یا نه، کامنتم رو میخونی یا نه، ولی هدایت شدم که بنویسم برات…

    بیشتر دارم برای دل خودم مینویسم انگار…

    من تو اتاقمون یه عالمه باور و درس و ایه قران و … نوشتم چسبوندم روی دیوار، که با اوریگامی های نازنین و زیبای پروانه تزیینشون کردم.

    تو این مدت یه سری هاشون از دیوار جدا شدن و افتادن…

    هر کدوم که داره میوفته برای من نشانه است تا ببینم خدا چیو میخواد بهم یاداوری کنه.

    اتفاقا امروز صبح، همین دقایقی پیش که بیدار شدم از خواب ساعت 7، دیدم یکیش افتاده…

    کنجکاو رفتم سراغش، کاغذ رو برداشتم و خوندم و گل از گلم شکفت چون یکی از آیه های محبوبم رو دیدم، یکی از روش های زندگیِ صحیح رو…

    لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم

    اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود

    (سوره مبارکه ابراهیم آیه 7)

    خب اول که گلِ لبخند نشست روی صورتم.

    خدا خیلی مستقیم باهام صحبت میکنه از طریق این نوشته ها…

    بعد اومدم تو سایت و کامنتها رو خوندم و رسیدم به کامنت شما که دقیقا ادامه ی سپاس گزاری بود…

    اینکه خداوند توجهم رو جلب کرده به سپاس گزاری برام خیلی ارزشمند و دوست داشتنیه.

    یه لحظه فکری از سرم گذشت:

    سپاس گزاری کن تا نعمت هات بیشتر شه سمانه.

    بعد اصلاحیه اش اومد:

    به صورت معامله سپاس گزاری نکن، این جواب نمیده…

    با قلبت سپاس گزار خالق و مخلوق باش.

    با حسِ خوب و نشاط.

    اینه که جوابش لاجرم میشه ورودِ نعمتهای بیشتر به زندگیت.

    واسه خدا تعیین تکلیف نکن تو کدوم حیطه بهت نعمت بده یا زیادش کنه، خودش بلده و تو همه ی حیطه ها بهت نعمت میده و زیادش میکنه.

    مثلا همینکه صبح از خواب بیدار شدی، زنده ای، سالمی، متوجهِ حرکت ها و تکون های نی نی جون (حافظ جانِ مامان) تو دلت هستی و ذوقش رو میکنی یعنی دایم داره بهت نعمت میده که باید سپاس گزار باشی…

    سختش نکن برای خودت.

    وقتی ذوق داری، وقتی خوشحالی، وقتی با هیجان به چیزی فکر میکنی یا صحبت میکنی یا مینویسی ازش، در حال سپاس گزاری هستی.

    وقتی توجهت روی قشنگی هاست، وقتی داری تحسین میکنی و … در حال سپاس گزاری هستی.

    همینکه دقت و تمرین کنی لحظات بیشتری تو حسِ خوب باشی و توجه کنی به قشنگی ها و نکات مثبت پیرامونت، یعنی دقیقا تو فرکانسِ سپاس گزاری که قوی ترین فرکانس هست، هستی.

    آفرین بهت.

    آرامِ نازنینم ازت ممنونم که با کامنت به شدت جذاب و حال خوب کنت، باعث شدی اینچنین اولین قشنگی های امروزم رو مکتوب کنم تو سایت.

    بهترین ها برای تو و خانواده قشنگ و نازنینت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    خدایا مرسی برای این حالِ خوب که الان و هر لحظه بهم هدیه میدی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: