زیبایی ها را ببینیم - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
یا رئوف
سلام.
ادامه ی قشنگی های چهارشنبه 8 زیبای فروردین 1403.
12- امروز و امشب از خنده ترکیدم.
سفره افطاری بودیم با مادرشوهر و خواهرشوهر عزیزم، یه چیزی بهم گفتن ترکیدم از خنده.
خواهرمم همون موقع اومد، کلی خوشحالی کردیم دور همدیگه.
13- همسرم شیفت بود تا 10:30 شب، ولی به لطف خدا ساعت 8:30 اومد خونه، ذوق زده شدم، دور هم بودیم.
14- مادر شوهر عزیزم خیلی امروز کمکم کرد، خیلی سپاس گزارشم.
15- با خواهر شوهر عزیزم، صبح رفتیم برای سونوگرافی، الحمدالله نی نی عالیه به لطف خدا، عمه نی نی دستش رو تو سونو دید.
از دستیار سونوگرافی درخواست کردم عمه نی نی بیاد داخل، اجازه داد، خوشحال شدیم:)
16- با همسرم صبح رفتیم برای آزمایش خون.
اینکه انقدر خدا زیبا چیدمان میکنه که راحت کارهامون انجام بشه میشه روزی های غیر حسابمون.
17- مسیول پذیرش آزمایشگاه، مسیول نمونه گیری خون، مسیول پذیرش سونوگرافی، دکتر و دستیار سونوگرافی همگی خوش اخلاق بودن، الهی شکر.
به خدا میگم همیشه کارهام ساده باشه و لذت بخش، همینطورم میشه هر بار.
18- امروز کنترل ذهن های عالی داشتم.
تمرین احساس لیاقت عالی داشتم.
هر روز تو ستاره قطبی این دو تمرین رو میخوام و انجام میشه.
19- قرآن گوش دادم، وای که چقدر لذت میبرم.
از شنیدن و دیدن برنامه محفل (نزدیک افطار) هم خیلی لذت میبرم.
20- یکی از عزیزانم (مامانِ هنرجویِ اوریگامی ام) بهم پیام داد:
سلام
حرم امام رضا (ع) دعاگوتون هستم.
بسیار خوشحال شدم و سورپرایز از این پیام و محبت.
21- امروز خودم و همسرم هدیه دریافت کردیم.
سورپرایز شدم چندین بار.
الهی شکرت.
22- دیروز یه عالمه سبزی خوردن گرفتیم.
نون تازه سنگک و نون تازه بربری با کیفیت عالی گرفتیم.
23- آسمان امروز کلی ابرهای خوشگل داشت، آسمان امشب هم بسیار زیبا و صاف بود.
24- دایره ابی رو دیدم، سورپرایز شدم.
25- سپاس گزارم از خدا برای تمامِ حس هام، چه شیرین چه چالشی ها.
26- امشب داشتم دقت میکردم خداوند چطور دل ها رو برای من نرم میکنه، سپاس گزارم.
27- مبالغ آزمایش خون و سونوگرافی ام بخشِ عظیمی اش رو بیمه پایه و تکمیلیم پرداخت کرد و ما فرانشیزِ بسیار کمی پرداخت کردیم، این روزی غیر حساب خداست.
چرا نباید هر بار به خودم و همسرم نگم و ذوق نکنم وقتی خداوند روزی اش رو اینطوری هم بهمون نشون میده؟
اول نجوا گفت ننویس، که چی بشه؟ که بقیه بخونن تو واسه اینم ذوق میکنی؟
بله.
من واسه کمتر از اینم ذوق میکنم و سپاس گزارم چون وجود خدا رو حس میکنم در این روزی.
اینکه هزینه آزمایش خون و سونوگرافیم بدون بیمه بشه 560 هزار تومن، با بیمه ها، فقط 40 هزار تومن پرداخت کنیم یعنی چی؟
یعنی پول تو کارت هست ها، خیلی بیشتر، از فضلِ خودش.
اما بازم روزی میده بهمون و هزینه هامون رو کم و کمتر میکنه.
این یعنی مدارِ ثروت…
تازه این هزینه ها همشون در جهت شادی و سلامتی و نشاط هستن.
خب چرا ننویسم؟
چرا به خودم یاداوری نکنم؟
دیروز که رفتیم مطب، ویزیت از 160 هزار تومن شده بود 230 هزار تومن در سال جدید، اونجا هم کنترل ذهن کردم، سپاس گزار خدا بودم و هستم که پول رو در اختیارمون گذاشته و میذاره، چرا با غر زدن و نق زدن ناسپاسی کنم.
من همونی ام که در گذشته فکر میکردم چطوری از پس هزینه های بارداری و چکاب ها بربیایم؟
میبینی حالا چه شکلی داری جلو میری سمانه جان؟
چیدمان دست خداست، خودش بلده.
همون خدایی که وقتی بهش گفتم چند سال پیش ما بچه دار شیم تو اون شرایط (کرایه خونه- هزینه های خورد و خوراک و پوشاک و …)، چطوری از پس بچه بربیایم؟
ذهن من به شدت منطقی بود، الانم منطقیه، اما لطیف تر شده، چاشنیِ شهود بهم اضافه شده.
و خداوند خیلی شفاف و بلند تو قلبم بهم گفت مگه قراره تو و آرش(همسرم) روزی اش رو بدین؟
من خودم روزی تو و آرش رو میدم.
روزیِ بچه هم با منه، نه شما…
و من مهر سکوت زده شد روی لبم و به همسرمم گفتم و بعدش جفتمون خواستیم که بچه دار شیم.
انقدر این پیام واضح بود که هیچ شکی نداشتم بعدش.
و بعد از چند سال، خدا نی نی رو، هدیه داده بهمون و الان این هدیه ی زیبا و خواستنی تو دلمه.
سپاس گزارشم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
28- محبتِ آقای محترمِ نگهبانمون بهمون.
خیلی با شخصیت و مهربان هستن.
خدایا ممنونم که شادی فراوان میدی بهم.
یا الله
سلام.
قشنگی های چهارشنبه 8 زیبای فروردین 1403.
1- دیروز رفتیم دکتر برای چکاب، الحمدالله همه چیز عالی بود، هم من هم نی نی، کلی هم تو مطب میخندیم هر بار با خانم دکتر، کلاً پدر و مادر شادی هستیم:) خانم دکتر هم خیلی خوش اخلاقه.
خانم دکتر اطلاعاتی در مورد من داد دیروز که خیلی خوشحال شدم، و البته بلافاصله گفتم سمانه جان هذا من فضلِ ربی
به خانم دکتر وقتی داشتیم صدای قلب نی نی رو بررسی میکردیم و میشنیدیم گفتم وقتی برای نی نی قران پخش میکنم، تکون هاش بیشتر میشه، گفت منو هم دعا کنین…
من خیلی از خدا ممنونم که خانم دکتر رو آورد تو مسیرمون، ما که کسی رو نمیشناختیم و به خودش سپرده بودیم یه دکتر خوب رو و خدا اجابت کرد.
تو راه مطب دیروز به همسرم میگم ما که داریم میریم مطب، برای من عینِ تفریحه.
یعنی ما کلاً با نگاهِ شادابی میریم بیرون، چه مطب، چه بیمارستان و …
بعد برای ما همه چیز با همون شادابی و نشاط جلو میره :)
2- الان (6:30 صبح) صدای آواز گنجشک جان ها میاد.
به به.
یه کبوترِ بسیار زیبا 3 بار هست تا الان، برای چند ثانیه میاد پشت پنجره ی آشپزخانه و من میبینمش و میره.
خیلی متفاوته، هم پوست بدن و بال هاش رنگیه هم چشم هاش…
کلاً خیلی خاصه.
دقیقا میاد من میبینمش، سلام علیک میکنم و قربون صدقه اش میرم و سریع هم میره، اندازه اش هم بزرگتره نسبت به بقیه.
نشانه ای است از طرف خدا برای من.
3- دیروز بعد از مطب مامان بزرگ و عمه جونِ نی نی اومدن خونه مون، خیلی خوشحال شدیم و شادابی کردیم با هم.
شب هم عید دیدنی 3 تایی رفتیم خونه مامان جونِ من.
مامانم با مهربونیِ همیشگی اش میزبانی کرد ازمون.
عمه بسیار اروم و با احتیاط رانندگی میکرد و همه جوره محبت و توجهشون رو به من و نی نی نشون دادن.
همه ی اینا از اعتبارش از خداست که به طرقِ مختلف به دستم میرسه.
بسیار سپاس گزارِ خداوند و تک تکِ دست هاش هستم.
4- دیشب اولین سفره ی افطار منزل ما بود، بسیار خوشحالم از این میزبانی.
5- مامان بزرگ نی نی یه کیک کوچولو با شمع صفر برای نی نی آورد دیشب، شمع روشن کردیم و عکس یادگاری گرفتیم، این لحظات زیبا رو بسیار سپاس گزارم.
6- آسمان دیشب بسیار قشنگ بود، هوا هم عالی بود، الهی شکر.
7- دیشب یه مسیله کوچولو پیش اومد که با کنترل ذهن بسیار خوب مدیریتش کردم، از خودم راضی ام.
چون تو ذهنم میگفتم به نجواها اجازه ی جولان دادن نده، بچسب به خدا و با گفتنِ فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ کاملاً مسیله مدیریت شد.
8- بعد از نقاشیِ دیوار پذیرایی مون، دیروز صبح همسرم خونه رو کامل مرتب و تمیز کرد.
همه جا گل و بلبل شد.
میرفتم میومدم نظم رو میدیدم لذت میبردم و ازش تشکر میکردم.
حقیقتاً که فرکانسِ تمیزی و نظم بسیار بالاست.
9- دیروز با همسرم توحید عملی 10 رو گوش کردیم، تلاوتِ قرآن شنیدیم و لذت بردیم.
نی نی جون هم که عضو افتخاریه و با ماست.
10- به منشیِ خوش اخلاقِ مطب خانم دکتر دیروز هدیه دادم از هنرِ خودم: بوکمارکِ اوریگامیِ زیبای پروانه.
بسیار خوشحال شد و تشکر کرد.
11- دیروز هدایت شدم به صفحه فایل جلسه 2 احساس لیاقت و کامنتهای بچه ها.
و باعث شد شفاف تر متوجه بشم گفتگوهای ذهنیم این اواخر در حیطه ی روابط رو.
در حال نوشتن کامنت تو صفحه بودم، هنوز کامل نشده…
تمرین برای بهبود و تغییر در گفتگوهای ذهنیم رو شروع کردم و دیروز یه پله بهتر رعایتش کردم و راصی ام از خودم در مورد مسیله ای که تو ذهنم هست رو.
خدایا ممنونم که وجودِ قشنگت رو به صورتِ نورِ قران برام فرستادی و حسابی دارم کیف میکنم باهاش این روزها، تو بهتر میدونی هر لحظه چی منو خوشحال و اروم میکنه و از همون طریق شادابم میکنی
یا الله
سلام.
ادامه قشنگی های دوشنبه 6 فروردین 1403.
7- صبحانه ی بسیار خوشمزه و جذابی که سمانه جون درست کرد برای امروزِ خانواده:
تخم مرغ آبپز با نعناع، گوجه و خیار با نعناع، سبزی خوردن، زیتون، چای، نو سنگکِ داغ.
نوشِ جان کردیم، بسیار عالی بود، الهی شکر.
8- الان بارونِ شدید و زیبا رو به چشم دیدم، رفتیم خرید و مستفیض شدم از بارشِ باران و لطافتی که به هوا داده.
بزرگترین نشانه برای من، این حجم از بارون که قراره کلی تشنگیِ درخت ها و گل ها و خاک و … رو سیراب کنه و جوانه های سبز و گل رویش کنن، هوا تمیز و پاک بشه، روحیه ی ما هم شاداب تر شه.
این حجم از فراوانی و دیدن این همه قطره قطره رایگانِ آب که داره بارش میکنه، دقیقا پیامش فراوانی هست.
خدایی که میتونه این همه آب رو با سخاوت و بدون اینکه ما کاری کنیم، برای ما بفرسته، میتونه خیلی چیزهایی که ما میخوایم رو هم بده…
9- دایره آبی رو دیدم و سورپرایز شدم.
10- دیشب و امروز از تکون های نی نی، فیلم گرفتم، خیلی زیباست، خلقت شگفت انگیزه، خداوند شگفت انگیزه، انسان کاملی درون یه انسان دیگه رشد میکنه…
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
11- برای کنترل ذهنم، رجوع کردم به شنیدن تلاوت زیبایی از قرانِ نازنین با صوت زیبای اقای حامد شاکر زاده.
تا صدای تلاوت میاد، نی نی تکون میخوره، من واقعاً شگفت زده میشم.
12- دیوار پذیرایی مون رنگِ جدید شد خدا رو شکر.
13- خانواده ام صحیح و سلامت از سفر برگشتن، الهی شکر.
14- ظهر یه غذای هدایتی گذاشتم، زرشک پلو با مرغ، بسیار خوشمزه شد.
15- شام سالاد الویه خوشمزه درست کردم، بسیار خوشمزه بود، الهی شکرت.
16- خونه رو مرتب کردیم، بهش رسیدگی کردیم.
خونه و آشپزخونه ی مرتب منو خیلی خوشحال میکنه.
17- امروز سه بار هدایت شدم به شنیدنِ:
یَـٰٓأَیَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّهُ
اى جان آرام گرفته و اطمینان یافته!
ٱرۡجِعِیٓ إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَهٗ مَّرۡضِیَّهٗ
به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، باز گرد.
فَٱدۡخُلِی فِی عِبَٰدِی
پس در میان بندگانم درآى.
وَٱدۡخُلِی جَنَّتِی
و در بهشتم وارد شو.
(ایه های 27 تا 30 سوره فجر)
خدایا شکرت برای همه هدایت هات، هر چی برای من پیش میاد خیره.
یا لطیف
ارحم عبدک الضعیف
سلام.
قشنگی های دوشنبه جان، 6 زیبای فروردین 1403.
1- چند روزه توجهم جلب شده به شدت به دیدن و شنیدن تلاوت قران. معنیشو هم که زیرنویس میشه می خونم.
حس میکنم صوت زیبای قرانی که به گوشم میخوره، حسِ پرواز داره، نشاط میده، قلبم باز میشه، برام اهمیت نداره چقدر میفهمم یا درک میکنم، انگار روحم نیاز داره بشنوه و غرقِ شادی بشه در حالِ حاضر.
البته که وقتی با معنی آیات هم ارتباط میگیرم، بیشتر ذوق میکنم.
خدا رو شکر میکنم برای این لذتی که میبرم، هم خودم هم نی نی جون.
2- یه مسیله ای داشتم در رابطه با دسترسیم به محصولاتم، به لطف و پاسخ دهیِ عزیزانِ سایت، الان (بامداد دوشنبه) برطرف شد. ممنونم.
3- داشتم برنامه محفل 5 فروردین رو با تلویبیون میدیدم (ساعت 00:45 دقیقه 6 فروردین)، که یهو صدای جدا شدن یکی از کاغذهای باورها از روی دیوار اومد.
دوربین موبایل رو توی تاریکی گرفتم به سمتش دیدم، نیمه داره جدا میشه، عکسش رو گرفتم و خوندمش:
سمانه جان عزیز دلم
صبر کن، سکوت کن، تسلیمِ خدا باش.
اجازه بده خدا بهت بگه هر لحظه چیکار کنی که برات بهترینه، اجازه بده خدا هدایتت کنه.
دقیقا چیزی که نیاز داشتم بدونم و خدا راهنماییم کنه تو مسیله ی پیش روم که ذهنم میگه بزرگه ولی قلبم میگه برای خدا بزرگ و کوچک نداره…
تو برنامه محفل هم مهمان داشت میگفت از خدا کمک و نشانه خواسته برای مسیله شون …
اینکه من برای ارامشم ازت نشونه میخوام، من عبدِ ضعیف تو هستم…
بلافاصله نشانه اش اومده، غذای حضرتیِ امام رضا (ع)…
و منم همونطوری تو قلبم نشونه خواستم…
نشانه ام اومد.
خیلی ذوق کردم…
نوشتم اینجا، که یادم بمونه…
آخه این روزها تو آزمونِ توحیدم، آزمونی چند درجه سخت تر از قبل…
دارم کنترل ذهن میکنم.
ولی نمیدونم چطوری حل میشه…
جواب اومد، سکوت و توکل و تسلیم بودن به درگاهِ خدا…
خدایا خیلی ممنونم از پاسخ های مستقیمت بهم.
نی نی هم که داره الان موقع نوشتن، تکون میخوره، اینم نشونه ای دیگه از سمتِ خدا…
4- ستاره قطبی دیروز نوشتم ایده ی خوب برای شام: ایده ای اسان، سریع، سالم و خوشمزه رسیدم.
5- بارونِ رحمتِ الهی داره میاد، بَه بَه، الهی شکر.
وقتی صداشو میشنوم خیلی خوشحال میشم.
6- سلامتیِ خودم و نی نی و همه ی عزیزانم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا ازت خیلی ممنونم که هستی و بهم قوت قلب و آرامش میدی همیشه.
هو الرئوف
سلام.
قشنگی های یکشنبه جان، 5 فروردین 1403.
1- خیلی برام جالبه قرآن که گوش میدیم، نی نی فعالیت و تکون هاش خیلی بیشتر میشه.
خیلی خوشم میاد.
تا حالا خودمم اینطوری لذت نبرده بودم از شنیدنِ تلاوتِ قرآن…
2- امروز دو ستِ 30 دقیقه ای پیاده روی کردیم، عالی بود.
3- دیروز سه ستِ 15 دقیقه ای پیاده روی کردیم، در هوای فرح بخش.
4- صدای آوازِ گنجشک ها، کبوترها رو شنیدم، پروانه های سفید رو دیدم.
5- شوهر خواهرم اومد خونه مون واسه کمک به رنگ کردن دیوار پذیرایی مون.
6- سبزی خوردن خریدیم، من عاشق سبزی هستم.
به یاد افطاری، نون پنیر سبزی خوردم، خیلی مزه داد.
7- امروز یکی از کاغذهای روی دیوار جلبِ توجه کرد:
وعده ی خداوند حق است
کیف میکنم انقدر مستقیم خدا باهامون صحبت میکنه.
8- آسان شدم بر آسانی ها در مورد (گ).
9- دیشب دو تا پاسخ دریافت کردم، خیلی خوشحال شدم.
10- خوشحالم و سپاس گزارم که هر روز تو این صفحه مینویسم از قشنگی های روزانه ام.
11- تمرین خط با دست چپ رو انجام دادم.
12- هوا بسیار عالی هست و مطبوع.
13- چند تا درخت با شکوفه سفید و صورتی دیدم، الهی شکر.
خدایا شکرت برای همه ی نعمت هامون.
یا ارحم الراحمین
سلام.
قشنگی های شنبه جان، 4 فروردین 1403.
1- دیشب مهمان داشتیم، خوش گذشت.
برای نی نی کلی هدیه آوردن.
برای منم کاچی هدیه آوردن.
برامون یه بیت شعر با دست خط زیباشون نوشتن.
منم دو تا از پروانه های اوریگامیِ هنر دستم رو هدیه دادم بهشون.
2- امروز بارونِ بسیار زیبایی اومد عصر، افتاب بود و بارونی، پیاده روی کردم تو اون هوا و بارشِ باران و کلی دعا کردم برای خودم و دیگران.
3- امروز 3 بار پیاده رویِ عالی رفتم.
4- امشب ماهِ زیبا و ستاره های زیبا دیدم، آسمون صافِ صاف بود.
5- بعد از اذانِ مغرب رفتیم حلیم فروشی، آش شله قلمکار و حلیم نوش جان کردیم تو فضای باز بیرونِ مغازه.
خیلی لذت بردم، به همسرم گفتم بهمون افطاری بده، ما رو برد حلیم فروشی مون که کیفیت خوراکی هاش خیلی خوبه.
6- دیشب وسایل هفت سین رو جابجا کردم گذاشتم رو میز غذاخوری مون، خیلی عالی و خوشگل شد.
7- همسایه مون رو دم در دیدم، عید رو به هم تبریک گفتیم.
8- دایره آبی دیدم الان، خوشحال شدم.
9- امروز برنامه محفل (تلاوت قرآن- برنامه قبل از اذان مغرب ویژه ماه رمضان) رو دیدم با تلویبیون.
خودم که لذت بردم، نی نی هم کلی کیف کرد و تکون میخورد.
حسِ شنیدنِ تلاوت قران با صوت های بسیار زیبا، برام شگفت انگیز بود.
قبلاً شنیدنِ تلاوت قران منو یاد مراسم فوت مینداخت و دوست نداشتم، اما این چند وقت هر چی تلاوت گوش کردم به قلبم نشسته و کیف کردم.
دیشب با شنیدن سوره یاسین خوابیدم.
خواب خوب داشتم و صبح هم راحت بیدار شدم.
الهی شکر.
10- سپاس گزارم از اللهِ یکتا برای همه ی نعمت هامون.
11- پروانه دیدم امروز یه عالمه…
12- صبح صدای گنجشک ها رو که شنیدم کاملا به وجد اومدم.
13- امروز شنیدم هذا من فضل ربی
چقدر شنیدن از خدا و قرآن آرامش بخشه برای قلب.
14- دیشب رفتیم فروشگاه، همسرم برای خودش ادکلن هدیه گرفت.
منم برای خودم کیف و پیراهن خونگی هدیه خریدم.
15- خوشحالم با نی نیِ تو دلم و از تمام لحظاتی که تو دلمه لذت میبرم.
خدای مهربون و رزاقم، ازت سپاس گزارم.
یا ارحم اراحمین
سلام.
قشنگی های جمعه، 3 فروردین 1403.
1- خوابِ عالی.
خداوند منو نزدیک 7 صبح بیدار کرد که قرصم رو بخورم.
مرسی که حواست به ساعت خوردن قرصم هم هست.
2- هدایت شدم به فایلِ فقط روی خدا حساب کن و یه جمله ی جادویی:
خداوند از راهی که فکرشو نمیکنی، بهت میرسونه، بهت نعمت میده.
3- خریدهای عالیِ امروز: خرید میوه و سبزیجات، خرید شیرینی و شکلات، خرید وسایل رنگ دیوار، خرید پارچ و …
4- امشب میهمان داریم و خیلی ذوق دارم.
5- سپاس گزار خدا هستم برای هر دونه مهمانی که وارد خونه مون میشه.
6- امروز دو بار، پروانه سفید دیدم.
نشونه ی منه پروانه.
بار اول داشتم به همسرم میگفتم تو فایل استاد شنیدم خداوند از راهی که فکرشو نمیکنی، بهت میرسونه، بهت نعمت میده. و بلافاصله پروانه آشکار شد جلوی چشم هام.
بعدیشم کنار قنادی دیدم…
7- امروز پیراهن جدیدمو افتتاح کردم رفتیم خرید، خیلی خنک و لطیفه، هوا هم که عالی، بوی خوب می داد، کلی کیف کردم.
8- تمام مغازه هایی که رفتیم سلام و تبریک عید گفتم، انرژیِ آدم ها هم عالی بود.
اینکه خلوت بود و در آرامش خرید کردیم لذت بردم.
خوشحالم دیگه قبل عید تو شلوغی و بدو بدو نمیریم خرید، در آرامشِ خودِ عید، خرید میکنیم.
9- یکی از دوستهام بعد از مدتها بهم پیام داد. خوشحال شدم.
10- صبح همسرم خونه رو مرتب کرد، وسایل اضافی رو برد خارج از خونه و انباری، جاروبرقی کشید، خرید رفتیم.
خیلی سپاس گزارشم.
خونه مون مرتب شد کامل، حالم جا اومد از مرتب شدن خونه مون.
3 روز هست داره به خونه رسیدگی میکنه، دستش درد نکنه، خیر ببینه. خدا بهش ثروت و سلامتی فراوان بده.
11- یه سری جعبه اضافی از اسباب کشی مون داشتیم، بردیم گذاشتیم کنار سطل تا هر کی نیاز داره برداره، همون موقع یکی اومد برداشت، مابقیشو هم یکی از همسایه ها دید، دادیم به ایشون.
خوشحالم که به دست کسی که نیاز داشته رسیدن.
خدایا شکرت برای همه ی نعمت هات.
حسبی الله
سلام.
قشنگی های پنجشنبه جان، 2 فروردین 1402.
1- صبح میخواستم به همسایه مون، حاج خانم، واحد 8، زنگ بزنم برای تبریک سال نو، تلفن رو گذاشتم بغلم، خود حاج خانم زنگ زد…
سورپرایز شدم، خیلی خوشحال شدم.
خیلی با محبته، دوستش دارم.
اوایل که اومدیم این خونه، یه بار کلید رو جا گذاشتیم داخل موندیم پشت در، عروس حاج خانم که واحد 6 هستن، متوجه شدن برامون یه پارچ اب خنک اوردن.
محبتشون برام بسیار ارزشمنده.
2- اتاق و خونه رو مرتب کردیم امروز هم، عالی شده، خوشحال شدم از نظمِ پیرامونم.
دستِ من و بابای نی نی درد نکنه برای فضای تمیز و مرتبی که ساختیم.
3- پرده اتاق خوابمون مدلش بلند بود که گوله شه بالا با مدل، چند مدته اویزون بود رو زمین و روی مخم بود، امروز ایده اومد و تصمیم گرفتم بلندیشو قیچی کنم تا بعدا سر فرصت بدم پس دوزی شه پایینش.
اضافیِ پایین پرده رو بریدم انقدر خوشحال شدم که حد نداره.
نفس راحت کشیدم.
آسان شدم بر آسانی ها.
4- رفتیم اتلیه برای گرفتن عکس های بارداری.
خانم خیلی خوش فرکانس و خوش اخلاقی هستن، گپ زدیم، خندیدیم و کلی عکس خوشگل گرفتیم.
خاطرات این دوران شیرینم برام به یادگار میمونه با این عکسهای قشنگی که گرفتیم.
5- نهار، کباب کوبیده خوشمزه خوردیم.
من عاشق کوبیده ام.
6- بیرون در خونه مون تو راه پله بوی قورمه سبزیِ عالی میومد، امشب خونه مامانم دعوتیم به صرفِ قورمه سبزی جان، آخ جون.
7- دیشب تو چالش بزرگی قرار گرفتم، هوشیار شدم به کنترل ذهن.
از خدا کمک خواستم، آرومم کرد و بهتر با این چالش متوجه شدم فقط روی خدا حساب کنم و وابسته نباشم.
8- ساعت 7 خدا بیدارم کرد واسه خوردنِ قرصم.
9- 7/5 صبح رفتم پیاده روی داخل مجتمع مون، خیلی لذت بردم، عالی بود.
10- به دوست عزیزم پیامک دادم، خوشحال شد، زنگ زد با هم صحبت کردیم، خوشحال شدم.
11- امروز تمرین اگاهانه داشتم خودمو مقایسه نکنم، سرزنش نکنم، حواسم باشه به گفتگوهای ذهنیم.
عالی بود، آفرین به سمانه جان.
12- گلهای صورتی خوشگل و چمن سبز عالی دیدم صبح تو پیاده روی داخل مجتمع.
13- دیروز در مسیر رفتن به خونه مادر شوهرم یه عالمه درخت دیدم که شکوفه های سفید و صورتی داشتن، خیلی قشنگ بودن. من عاشق شکوفه ها هستم.
14- دیروز صبح، تو آسمون یه عالمه ابرهای کپلی و باحال دیدم.
حقیقتا زیبا بودن، سورپرایز شدم از این قشنگی ها.
15- دیروز بارون قشنگی اومد عصر، خیلی خوشحال شدم.
16- به لطفِ الله، فروردینِ زیبا، ماه تولدِ نی نیِ قشنگمونه، الهی به امید تو.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
17- دیروز کمد نی نی رو تمیز کردیم، وسایلش رو گذاشتیم داخلش. لذت میبریم از ساخت عالی و تمیزِ کمد و تختش.
18- صبح تو پیاده روی به خدا گفتم زیبایی هات خیلی زیاده، نازیبایی های زندگی خیلی کمه.
به راحتی میشه از نازیبایی و چالش ها شیفت پیدا کرد به زیبایی ها.
هوا عالی بود و کلی قشنگی دیدم.
با اقای نگهبان محترم مجتمع سلام و احوالپرسی کردیم و تبریک سال نو.
برای خودمون و نی نی دعای خیر کرد، خوشحال شدم.
19- صبح کاملاً هدایتی رفتم پیاده روی، انگار خدا بهم بگه سمانه پاشو برو بیرون هم راه برو هم میخوام حالت رو خوب کنم.
20- دیشب چند باری که بیدار شدم از خواب تا پهلو به پهلو شم، یه صدای قوی تو ذهن و گوشم میگفت فقط روی خدا حساب کن …
انقدر آرومم کرد طیِ شب و خواب که حد نداره.
21- طیِ چالش دیشب اشکم سرازیر شد …
چالشم احساسی، مالی بود…
اما قشنگیش این بود تونستم در مدت زمان کمتری نسبت به قبل، مسلط شم به خودم…
درس ها رو بررسی کنم.
احساس مظلوم بودن و قربانی بودن نکنم.
مسیولیت زندگیمو به عهده بگیرم و وابسته نباشم.
دیشب نقطه ی عطفی بود بر ارتباط من و خدا، ارتباطم با خودم و پیرامون…
احساس دیشب، مثل چک و لگدی بود که لازم بود تجربه کنم تا بهتر متوجهِ خودم و افکار و احساساتم بشم…
از خدا کمک خواستم دیشب و زیبا دستمو گرفت.
هدایت شدم به نوشتن، به گوش کردن سوره یاسین، با صوتِ آقای حسین اصفهانیان، صدایی از بهشت…
هدایت شدم به نشانه ام در سایت، توحید عملیِ 4…
کاملا سورپرایز شدم، آشکار شد برام که برای بهبودم باید بچسبم به تمرینِ توحید.
هدایت شدم به آرامش، به دوری از احساس بد، به کنترل ذهن، به مقصر ندانستن دیگران و پذیرفتن مسیولیتِ انتخاب های زندگیم…
دیشب با همه ی سختی و تلخیش، داخلش مروارید بود…
کَنده شدم یه پله دیگه از شرک های درونم…
بهتر درک کردم من هیچکس رو در این جهان ندارم غیر از خدا و باید بِکَنَم از وابستگی و شرک ها و احساسِ قربانی بودنم.
بعد از پیاده روی صبح که اومدم خونه حالم بهتر بود و تونستم بهتر احساساتمو مدیریت کنم.
22- عاشقِ پیراهن بلندم و کُتِ قشنگش شدم که برای عید خریدم و میپوشم.
23- قبلا فکر میکردم برای اتلیه رفتن و عکاسی بارداری، باید برم آرایشگاه برای ابرو، براشینگ موهام، آرایش کنم و …
و سخت شد تو ذهنم…
از خدا خواسته بودم آسانم کنه بر آسانی ها…
ابروهامو خودم مرتب کردم با هدایت خدا.
موهای کوتاهِ قشنگمو همسرم برام سشوار کشید و دوتایی با برس براشینگ مرتبش کردیم، عالی شد.
یه کرم ساده و رژ لب هم زدم و تامام تامام…
اونجا هر بار که لباس عوض میکردم و خودم و موهامو جلوی اینه میدیدم ذوق میکردم و لذت میبردم از صورت قشنگم.
صورتِ تپلوی قشنگم تو عکس ها.
نی نی خوشگلِ تو دلم.
هر بار هر عکسی میگرفتن نشونمون میدادن و کلی ذوقِ خودم و عکسمون رو میکردم.
به عبارتی خودم دیدم چقدر خودمو دوست دارم و کیف میکردم.
به عبارتی متوجه شدم خداوند به قلبم آرامش و آسانی داد و از پروژه عکاسی خیلی لذت بردم، کلی هم خندیدیم.
24- خوشحالم امشب مهمونیِ افطاری/ عیدی، خونه مامانم دعوتیم همه ی خانواده و همدیگه رو میبینیم.
الهی شکرت.
25- خدا خیر بده همسرمو کلی کمکم کرده در تمیزی و نظمِ خونه، چون واقعا کلافه میشم از پراکندگی و شلوغی.
امروز در حد وسیعی اتاق خوابمون که شلخته شده بود، تمیز و سازماندهی شد، بسیار خوشحالم که جلوی چشم هام مرتبی و نظم میبینم.
26- برای کتابخونه مون کهدقبلا اتاق نی نی بود و موقت اومده بود اتاق خوابمون تا ببریمش انباری، یه جای خوب پیدا کردیم و گذاشتیمش.
قرار بود ببریمش انباری، ولی کنسل شد، خیلی هم بهتر شد اینطوری.
بازم آسان شدیم بر آسانی ها.
27- صوتِ قرآن بهم آرامش میده.
هم به من هم به نی نی.
28- دیروز یه اسمی شنیدم برای پیشنهادِ اسمِ نی نی، که امروز صبح یهو انگار بهم الهام شد به این اسم هدایت شدیم…
انتخاب اسم نی نی به عهده ی خداست…
صبح به خدا گفتم لطفا اگه اسم پیشنهادیت اینه، با نشونه بهم بگو تا مطمین شم و چشم رو بگم…
اسم پیشنهادی طبق خواسته ام، منو یاد خدا میندازه، قشنگ و خوش آهنگه، معنی زیبایی هم داره…
هر چی خدا بگه، چشم.
میخوام هیجانی برخورد نکنم، میخوام خدا بگه بگم چشم.
28- امروز با دوست عزیزم که جزو اقوامم هم هست صحبت کردیم، یاد خاطرات خوشمون افتادیم، یادی هم کرد از بابام که سالگردش نزدیکه (10 فروردین)، خوشحال شدم از محبتش.
روح بابا جانم شاد. سپاس گزارشم چه در زمانِ حیاتش چه بعد از رفتنش پیشِ خداوند 13 سالِ پیش.
29- دیشب که حالم بد بود دیگه حسِ نوشتن کامنت تو سایت رو نداشتم، امروز که حالم بهتر بود اومدم و نوشتم.
گفتم اشکال نداره، سخت نگیر به خودت.
رفتارِ باانعطاف با خودم رو دوست دارم.
امروز و دیروز بلند بلند با خودم صحبت میکردم با مهربونی و ملاطفت، عاشق خودمم که داره یاد میگیره بهتر با خودش رفتار کنه.
30- دیروز مجدد، جلسه 1 دوره احساس لیاقت رو گوش دادم.
استاد چطوری تشکر کنم ازتون برای دوره احساس لیاقت؟ نمیدونم.
اسم شما از تو خونه و خانواده ی من نمیوفته هیچوقت، چه خودم چه همسرم چه مادرم.
سپاس گزارتونم تا همیشه.
31- یه تماس تلفنی داشت همسرم صبح و یه چالشی که داشتیم مقداری نرم تر و آروم تر شد به لطفِ خدا.
میدونم باقیشو هم خود خدا هدایت میکنه.
آسانمون میکنه بر آسانی ها.
خدایا مرسی که دیشب بغلم کردی، آرومم کردی، منو به خودم آوردی و بهم آرامش دادی.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام.
قشنگی های چهارشنبه اول فروردین 1403.
1- الهی شکر برای آغاز سال 1403، فرصتِ حیات و شروعی دوباره.
2- شروع سالِ نو با حسِ خوب و نشاط.
3- به عزیزانم پیامک دادم با عشق، یه عالمه عشق دریافت کردم.
4- شروعِ سال جدید، سه نفری (کلی ایموجی قلب).
5- ساعت 4 بیدار شدم، اومدم سایت، خوندم و نوشتم، کلی خوش گذشت بهم.
6- خوندن کامنتها باعث میشه بهتر متوجه شم خواسته ی خودم چیه.
7- سال جدید با قران و سوره اعلی، یاسین و ایه الکرسی شروع شده، به به.
8- صحیح و سلامت رفتیم عید دیدنی خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ نی نی، و برگشتیم. خوش گذشت.
9- با همسرم به بخشی از خونه مون نظم دادیم.
اتاق نی نی تمیز و مرتب شد.
تخت خواب رو هم که مرتب کردم کلی انرژیم مثبت شد.
کلا پخش و پلا بودن روی مخم راه میره.
دارم کار میکنم رو خودم که تکاملی جلو برم، ولی خیلی سختمه صبر برای نظم دادن به خونه.
ولی دارم با خودم مدارا میکنم :)
10- دایره آبی دریافت کردم.
11- چالش ها میان که بگن روی چی ضعف دارم و باید کار کنم روش، روی چی باید تغییر ایجاد کنم.
اینو امشب دوباره باهاش مواجه شدم.
سمانه جان لطفا تمرکزت رو بذار روی خودِ نازنینت، تو فقط قادر به بهبود خودت هستی ولاغیر.
متوجه شدن همین نکته واسم منفعته.
خدایا مرسی واسه سال خوبی که گذروندم و سال خوبی که آغاز کردم.
سلام به نفیسه جانم.
خداوند هدیه ای بهم داد از طریقِ پاسخِ دوست عزیزم، نفیسه جان.
مثل یه آشنای قدیمی میمونی که تا اسمت میاد میگم آخ جون.
بوسِ من و نی نی جون خدمتت.
ممنونم از توجهت به کامنت هام، پروفایلم، خودم و خانواده ی نازنینم.
بهترین ها برای تو و قلب مهربانت.
میدونی چی شده؟
این سکوت کردن چیزیه که من خیلی بهش نیاز دارم و بهتر دارم متوجهش میشم که چقدر در احساسِ لیاقتم تاثیر مستقیم میذاره.
وقتی دارم با شور و هیجان از اگاهی ها صحبت میکنم، و یهو متوجه میشم یعنی به خودم میام که مخاطب حوصله ی شنیدنش رو نداره (با کدهای رفتاری که میبینم)، گاهی همچنان ادامه میدم، گاهی با احترام سکوت میکنم تا توجه کنه بعد ادامه میدم.
وقتی صحبتم رو قطع نمیکنم، و تا انتها بالای منبر سخنرانی میکنم، و تازه علایم بی حوصلگی مخاطب رو میبینم، آخرش نه تنها راضی نیستم، خوشحال نیستم، یه چیزی از تو سرزنشم هم میکنه و میگه باز زیادی صحبت کردی و احترام خودتو هم حفظ نکردی…
حالا تمرین جدیدم اینه که میگم اشکالی نداره از دستت در رفت، دفعه بعد بهتر میشی و اتفاقا تعداد دفعاتی که با کنترل ذهن و لبخند، خودمو کنترل میکنم داره بیشتر جلوی چشمم میاد.
ببین کامل اومده جلوی چشمهام که وقتی وارد تله غیبت و قضاوت میشم چقدر حالم بده، روابطم تیره و تار میشه، از خودم ناراضی میشم…
این تله ها عین نقل و نبات هستن و تو فضا معلق هستن.
خیلی عجیب نیست که در یه لحظه نتونم خودمو کنترل کنم و دُم به تله ندم…
اتفاقا وقتی اگاهم که ممکنه هر لحظه وارد این تله ها بشم، گارد و مقاومتم پایینتر میاد که رها باش تا بهتر عمل کنی.
ممنونم که نوشتی و باعث شدی بنویسم.
ماچ بهت.
خدایا شکرت برای همه نعمت هات و بهبودهام.