زیبایی ها را ببینیم - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام اللهِ مهربان
سلام.
زیبایی های امروزم، 10 مرداد 1404، چهارشنبه.
* یه دونه چهارشنبه 10 مرداد 1403 وجود داره و امروزه.
آغاز شده.
امروز منحصر به فرده، هر روز برای خودش تکه.
خدایا شکرت برای آغاز شگفت انگیزِ امروز.
خودت هر روزم رو پربار کن برام.
*وقتی بچه بودم بهمون گفته بودن اسم الله رو تو بسم الله الرحمن الرحیم، تو دفتر ننویسین که یه وقت دستِ بی وضو بهش نخوره.
و من تا همین اواخر که دقیق نمیدونم کی هست نمینوشتم و اینطوری مینوشتم ا… که دست بی وضو نخوره بهش چون اشکال داره.
اما الان مدتی اسم الله رو با چنان عشقی مینویسم تو دفترم فارغ از ترس دست بی وضو خوردن بهش.
چی احترام به الله هست؟
احترامی که من تو قلبم برای الله قایلم و ایمان دارم به قدرت و مهربانیش.
الان یکی از لذت های زندگیم اینه که کامل و صحیح مینویسم:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا چه خوبه که تو رو برای خودم دارم، و هیچکی نمیتونه تو رابطه دوتایی مون حتی اگه بخواد هم ورود کنه، من و تو با هم گپ میزنیم و من بی نهایت از وجود و حضورت در زندگیم شادم و لذت میبرم.
درسته گاهی به دلیل عدم کنترل ذهن و ورودی هام ازت دور میوفتم ولی قشنگه که برمیگردم تو بغلِ همیشه بازِ خودت.
الهی شکر.
*صبح 3/5 بیدار شدم یعنی خدا بیدارم کرد برای شیر دادن به جانِ دلم، بعدش که خوابید حافظ جان، دفترمو باز کردم و شروع کردم به نوشتن…
الهی شکر.
*کشوی لباس های حافظ جان رو مرتب کردم، خیلی لذت بردم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت.
به نام خدا
سلام.
الان ساعت 02:02 بامداد هست که اومدم بنویسم از قشنگی هام.
دیروز اینجا ننوشتم، تو دفترم نوشتم.
با عشق هم نوشتم.
با حس حقیقیم نوشتم، از احساس خوب و هیجانم متوجه میشم دلی مینویسم یا فرمالیته.
الان داشتم عکسهای اوایلِ قند نباتم رو میدیدم که یهو به خودم اومد، خدایا هزار ماشاالله روز به روز این پسر شیرین تر میشه، تو دل برو تر میشه، من بیشتر عاشقش میشم، بیشتر میفهممش و بهش رسیدگی میکنم…
تو میگی و من میگم چشم…
خدایا تو این مناجات شبانه چند تا درخواست قلبی دارم، تو همیشه بیداری، آگاهی…
* خدایا
هر کسی که آرزوی بچه داره، بهش بده.
* خدای نازنینم
شجاعت، توان، حوصله، صبر، درایت، هوشمندی، خوش خلقیِ همراهیِ با بچه ها رو به والدین و خانواده هاشون بده.
* خدای مهربانی ها
روزی و برکت بده به زندگیِ همه ی خانواده هایی که بچه دارن.
همینطور همه ی خانواده های دیگه.
* خداوند قدرتمندم
همه رو در پناه و حفاظتِ شدیدِ خودت قرار بده.
همه ی جنین ها و مادرهاشون.
همه ی بچه ها.
باباها.
همه ی اعضای خانواده، دوست، آشنا و …
* خدا جون
هر بچه ای وارد هر خونه ای میشه، خانواده اش مشتاقِ اومدنش باشن، بهش عشق بدن، بهش احترام بذارن.
* خدای جان جانانم
همه ی بچه ها و خانواده هاشون سلامت باشن.
همه ی پدر و مادرها همراه های خوبی باشن برای رشد و پیدا کردن مسیرِ زندگیِ توحیدی برای بچه هاشون.
خدایا ازت با اعماقِ قلبم سپاس گزارم که حافظ رو به ما دادی.
اینکه من و باباییش عاشقشیم.
همه ی خانواده دوستش دارن و بهش محبت میکنن.
خدایا، کمکم کن برای بهبود شخصیتم هر روز یه اقدام عملی انجام بدم.
همیشه گپ و گفت با خودم و با خدا بهم احساس لذت، امنیت، آرامش و شادی میده.
هیجان زده ام میکنه که بنویسم و بنویسم…
کامنت اقا ابراهیم رو خوندم تو فایل تسلیم خدا بودن، و مثل همیشه بسیار لذت بردم از مناجاتشون با خدا، از اینکه جنسِ گفتگوشون با خدا عینِ دو دوست هست، گرم و صمیمی…
خدایا خانواده ی 3 نفریِ ما رو در پناهِ خودت حفظ کن.
برای همه همینو میخوام.
شادی و سلامتی، دل خوش و حال خوب، نشاط و پویایی، ثروت و نعمت، روزیِ بلند و فراوان، سعادت و خوشبختی، عاقبت به خیری در دنیا و آخرت…
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الله جان، وقتی تو باشی همه چی در بهترین حالت خودش جلو میره، مرسی که هستی عزیز جانم.
به نام الله یکتا
سلام
نکات مثبت و زیبایی های امروز:
حافظ جون رو حمام کردیم.
حمام بردن نوزاد یکی از سخت ترین کارهاشه چون حساسیت بالاست در حمام بردن.
من با مادرشوهر مهربانم حافظ جان رو حمام میکنیم.
یه بار با همسرم بردیم حمام حافظ رو، و یه بارم چند روز پیش خودم تنهایی بردمش حمام و تو لگن شستمش.
پذیرفتم که تدریجی و تکاملی دارم یاد میگیرم و انجام میدم.
خودم که خیلی راضی ام از عملکرد و آرامش خودم.
بحث هدایت مطرحه.
وقتی چند روز پیش تنهایی بردنش حمام تو لگن آب گذاشتمش و سریع اب ریختم روش و آوردمش بیرون، خودم هم باورم نمیشد اگه یکی میگفت سمانه تو این کار رو میکنی.
اما وقتی هدایت میشی، تو دیگه نسخه قبلیت که میترسه یا بلد نیست، نیستی.
تو شجاع میشی و میری تو دل ماجرا…
الهی شکرت
خدایا شکرت برای همه ی خوراکی های خوشمزه ای که نوش جان میکنم هر لحظه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام او
سلام.
– شناساییِ یه باگِ اساسی تو خودم الان، ساعت 3 بامداد:
شرک در زمینه ی ارتباطاتم.
که حرفِ یه آدم، مخصوصاً بعضی افراد، خیلی تو ذهنم صداش بلنده…
میرم تو لاکِ دفاعی، توضیح دادن، توجیه کردنِ خودم…
یعنی ترس دارم از قضاوت شدن.
ترس از ضعیف بودن یا ضعیف به نظر رسیدن…
ترس از سرزنش شدن…
ترس از اشتباه کردن و کافی نبودن…
چیه این ماسکِ قوی بودن که زندگی رو کوفتِ من کرده گاهی؟؟؟؟
اشکال نداره سمانه جان.
هر وقت درد رو متوجه شدی میتونی اقدام کنی برای درمان، نگران نباش.
راه درمان چیه؟
دقیقا چیزی که من و کودکِ درونِ آسیب دیده مو میترسونه برم تو دلش…
میترسم از سرزنش، اتفاقا صاف وایسم و قایم نشم…
دستِ سمانه جانِ معصومِ درونم رو بگیرم و دوتایی بایستیم در برابرِ اون فکر یا رفتار یا حرفی که بهمون حسِ ترس داده یا میده…
مسیله صدایِ اون فرد نیست که منو آزار میده.
مسیله صدای توی ذهنِ سمانه ی بالغه که هنوز فکر میکنه کوچولو و آسیب پذیره و تغییر رو باورِ جدی نکرده.
که صدای یه فرد، نظرش، رفتارش میتونه باعث شه من به جنگ بخورم با خودم…
درست میشه ان شاالله.
با هم بهتر میکنیم اوضاعِ زندگیتو سمانه جانم.
همه ی اینایی که گفتم دقیقا بر میگرده به کُدِ احساس لیاقت و ارزشمندی
من ضعف دارم روی احساس لیاقت و ارزشمندیم الان و این لحظه و دارم اسیب میبینم.
خبر خوب اینه که راه حل داره این درد.
درمان داره این درد.
اولش میخواستم تو فایل جلسه 2 دوره احساس لیاقت که در مورد گفتگوهای ذهنیه بنویسم، ولی سر از اینجا درآوردم.
خیره حتما.
– خوندنِ کامنتِ سعیده جانم که برای من الهام بخش بود.
abasmanesh.com
– دردم از یار است و درمان نیز هم…
دل فدای او شد و جان نیز هم …
– الان فهمیدم حکمتِ بیداریم این ساعت چی بود.
یه پله خودشناسیِ عمیق تر…
اول شهریور 1403 مبارک.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
به نام خدا
سلام
نکات مثبت امروزم، سومین روز از ششمین ماه سال 1403.
+ به سلامتی با مامانم رفتیم مرکز بهداشت، واکسن های جانِ دلم رو زدیم برای 4 ماهگی.
ستاره قطبی درخواست داده بودم راحت بریم و بیایم، با مسیولین خوش اخلاق، سلامتی حافظ جان، واکسنش خوب زده شه و اذیت نشه.
همینطورم شد.
خدا بی نهایت بار تیک زده پای ستاره قطبی هام.
+ یه تجربه ی باحال داشتم تو مرکز بهداشت:
داشتیم با یه مامان که بچه شو اورده بود مرکز بهداشت گپ میزدیم، 8 ماهش بود جوجوی اونا.
رسیدیم به پرسیدن اسم بچه هامون.
اول از من پرسیدن، گفتم حافظ…
مامان نی نی هم اسم پسرشون رو گفت…
حافظ
اسمی که کمه ولی دو تا حافظ کوچولو یه روز یه محل کنار هم قرار میگیرن برام خیلی جالب و زیبا بود.
ازش پرسیدم شما چرا اسمشو گذاشتین حافظ
گفت دوست دارن حافظ قرآن بشه.
منم گفت به دلیل ایه فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ و اینکه خدا همیشه حافظش باشه.
+ اهنگ شادمهر رو دانلود کردم و گوش میدم.
فکر کنم دیشب تو کامنت سعیده جان شهریاری خوندم:
دنیا رو وقتی قراره بی تو تنها باشم نمیخوام…
تموم زندگیمو فقط با یه اشاره، بهت میبخشم، اینکارا برام کاری نداره…
+ دونه به دونه ی خریدهامون امروز و دو روز پیش.
الهی شکرت، هر چی نیاز داشتیم فراهم شد.
الهی شکرت برای پول تو کارت هامون.
+ ایده ی شام امشبمون.
من حافظ به بغل شام خوردم.
قند نبات مامان، دلش بغل بیشتری میخواد.
واکسن زده پسر شجاعم و خیلی عالی داره تجربه میکنه این مرحله از زندگیشو.
یهو یادش میاد گریه میکنه، تو بغلم آروم میشه الحمدالله.
خدایا بچه چه میکنه با زندگی و روحیه ی آدم.
خدایا شکرت.
خدایا هر کی درخواستِ بچه میده به درگاهت، بهش هدیه بده.
و خدایا همه ی پدر مادرهارو اموزش بده چطوری همراه های خوبی واسه بچه شون باشن.
ما هم همینطور.
+ شادی و نشاطِ خواهرم با خودش و زندگیش.
الهی شکرت.
+ خدایا مرسی برای تمامِ گشایش ها…
+ من از پوشک های بچه ام هم لذت میبرم.
My baby روی پوشک هاش طرح های فانتزی داره که من هر بار کلی ذوق دارم بسته جدید رو باز کنم ببینم چه طرح فانتزی روی پوشکه تا چشمام از هیجان برق بزنه.
تو بسته شماره یک که 44 تایی هست هم جایزه یه بسته دستمال مرطوب میذاره.
دمشون گرم.
خوشحالم پله پله شماره پوشک های قند نبات داره بیشتر میشه، این یعنی داره بزرگ میشه فداش بشم.
هر بار که جیش میکنه، یا پی پی و پوشکشو عوض میکنم، میگم خدایا شکرت بچه ام سالمه.
من فقط شاکرم برای حافظ …
خدایا شکرت برای کیفیت پوشکش و سازگاریش با بدنش.
موقع تعویضِ پوشک که خوابیده روی زیرانداز تعویضش، یا وقتی تو روشویی حمام میشورمش مراسمِ شعر و آواز و خنده داریم.
خدایا شکرت.
من قبلا برای نجس پاکی وسواس داشتم.
مدتیه بهتر شدم و الان سپاس گزارم که بهتر شدم و تغییر کردم، با بچه باید منعطف زندگی کنی در همه ی زمینه ها تا سخت نشه زندگی و بچه داری.
+ وقتی حافظ داشت واکسن میزد و پاشو گرفته بودم و قبلش، براش اهنگ محبوب خودم و خودشو خوندم:
باز دوباره صبح شد من هنوز بیدارم
کاش میخوابیدم
تورو خواب میدیدم
خوشه غم توی دلم زده جوونه دونه بدونه
دل نمی دونه چه, کنه با این همه غم
وای نازنین مریم وای نازنین مریم
و حافظ اروم میشه و توجه میکنه با این اهنگ که میخونم براش.
الهی شکرت.
+ کامنتِ زیبای اقا ابراهیم رو خوندم، ایشون ارتباط زیبایی دارن با خدا، خالص و خودمونی و واقعی…
چرا میگم واقعی، چون فراز و نشیب ها و دوری و دوستی هاشونم مینویسن.
یه قسمتش عالی بود و خیلی بهم چسبید:
این قدم هایی که با ایمانی که با شرک و ترس همراهه بر من بپذیر!
لینک کامنتشون هم اینه:
abasmanesh.com
یهو انگار فهمیدم با خدا میتونم شفاف تر صحبت کنم:
بهش بگم
من میخوام که توحیدی باشم و تمرین هم میکنم، اما شرک رو هم همراهم دارم…
مثل اون وقتی که اوایل بچه داری فشار زیادی بهم وارد کرد و بهش گفتم:
خدایا من ناسپاس نیستم فقط حالم بده…
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا خیلی باحالی، مرسی که هستی.
به نام خدا
سلام.
نکات مثبت امروز:
شام خوشمزه ای که دیشب پختم.
یه ایده ی باحال داشتم دیشب در مورد پیاز، با مامانم که مطرح کردم به یه راهکار ساده و اسانتر رسیدم در موردش و انجامش دادم.
الهی شکرت برای آسان شدن بر آسانی ها.
وقتی تحتِ هدایتِ الله قرار میگیرم آسان میشم بر آسانی ها.
الهی شکر.
رسیدگی به امورِ منزل.
اینکه شب ها قبل خواب آشپزخانه و سینک ظرفشویی رو مرتب و تمیز میکنم، خیلی دوست دارم.
سمانه جون ازت ممنونم.
شغلِ من خانه داری و بچه داری هست.
یه شغل هم خودم برای خودم خلق کردم که کسب درامد میکنم از طریقش.
مبلغش کمه ولی با عشق انجامش میدم.
برای اولین بار حافظ رو با مامانم بردیم حمام، تا قبلش با مادرشوهرم میبردم.
اینم یعنی ما رشد کردیم و وارد تجربه جدید شدیم.
من سپاس گزارم برای تغییراتم.
کم و زیاد یا دیر و زودش مهم نیست، مهم بهبودگرایی هست که دارم تمرینش میکنم.
درس جدید بر حسب موقعیت:
چیزی که سرعت و مهارت انجام یه کار رو بالا میبره، شتاب در انجام دادنش نیست.
چه بسا شتاب، کارها رو خراب میکنه و کار چند برابر میشه و بروز اشتباه هم بیشتر میشه.
عاملِ مهارت بیشتر، برمیگرده به تعداد بارهایی که تجربه کردم انجامِ اون کار رو.
فقط همین.
میخوای تو هر چیزی ماهرتر بشی، فقط تجربه تو بیشتر کن در اون زمینه.
به عبارتی مفهوم روندِ تکاملی، میشه همین.
دیروز در زمان درست در مکان درست بودم، خدایا خیلی شکرت.
من با حضور خداوند دارم بچه داری میکنم، خودمم بزرگ میشم، اینو کامل درک میکنم و سپاس گزارم از خدا بابتش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الحمدالله.
به نام خدا
سلام.
زیبایی های زندگیم.
*سلامتی مون، سلامتیِ پسرم، همه ی اعضایِ خانواده مون.
*پروانه های خوشگل روی دیوار و کمد اتاقِ حافظ جون.
*کمدها و تخت قشنگ و سفیدِ حافظ جون.
*کشوهای فراوان کمد و تخت حافظ جون.
*در کمد دیواریِ اتاق حافظ جون که عوضش کردیم و کشویی اش کردیم، آینه هم داره روی در.
*پنجره اتاق حافظ جون که باز میکنیم هوای تازه و خوب میاد داخل اتاق.
*صدای آواز پرندگان که میاد الان.
*اتاق حافظ که الان و هر روز مرتب میکنم.
*کلوچه شمال سوغاتی که خواهرم آورده برامون.
*لواشکی که هدیه گرفتیم.
*قیمه نذری که گرفتیم و نوش جان کردیم دیروز.
*لباس های شسته شده ی حافظ که بینِ لباس های خودمون روی رخت اویز پهن شده و الان خشکه.
تاشون کردم با عشق و گذاشتم تو کشو.
فداش بشم که خانواده مون رو سه نفری کرده.
*روز 1600 عضویتم در سایت.
*احوالپرسیِ پیامکی با یکی از دوستان عزیزم، مهسا جان.
*دیروز کامنتهای خودم و دوستان رو تو دوره احساس لیاقت خوندم، لذت بردم.
*نشانه اومد در رابطه با خلقِ ثروت از طریقِ مهارتِ خودم با امکانات موجود.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
به نام خدا
سلام.
حرف هایی دارم در رابطه با دوره احساس لیاقت، اما نمیدونم کجا بنویسمش.
خدایا هدایتم کن به محل مناسبش.
جدیدا دارم روی خودم دقیقتر کار میکنم که چه زمانی از حرف یا رفتار دیگران ناراحت میشم؟
یا ترس از قصاوتشون دارم نسبت به کلام یا عمل خودم.
یا اگه اشتباهی رخ بده (شاید هم اشتباه نباشه) و من در ادامه چه طوری فکر کنم داخل ذهنم و چه واکنشی بروز بدم؟
اینکه از درون بگم اشکالی نداره.
وقتی از داخلم به خودم بگم و جا بیوفته که من باید از داخل بهبود پیدا کنم، لاجرم به بیرون هم همینو میگم.
اما نه سفارشی که به دیگران اثبات کنم.
بلکه درونی.
یه فکر دیگه که خیلی کمکم کرده و میکنه، قبل از باور کردن حرف دیگری، اینه که داخل ذهنم بگم این نظر و برداشت اون آدمه، محترمه، شاید درست باشه شاید غلط.
دعوا و توجیه کردن نداریم که.
نمیخواد به زور و رگ گردنِ ضخیم شده ثابت کنی نظر یا برداشتِ اون غلطه و نظر تو درسته.
سمانه جان رعایتِ همین دو تا نکته و مرور بیشترش تو ذهنت باعث میشه تو مواجهه با ادمها بهتر رفتار کنی با شخصِ خودت.
مهربان تر باشی با خودت.
تو دوره یه چیز باحال خوندم:
وقتی احساست خوبه، یعنی احساس ارزشمندی و لیاقت داری.
وقتی احساست بده، یعنی احساس بی لیاقتی و غیر ارزشمندی داری.
این نکته مثل بمب ترکید تو ذهنم از بس که جالب و مهمه.
من طی دو مرحله که نیم ستاره ام کم شده بود و بازگشت، الان دوباره بازگشتم به 4/5 ستاره بودن.
خب اعتراف میکنم، دوست دارم ستاره ام بیشتر باشه و کم نشه.
الان قدرِ همین نیم ستاره که در نوسان، از دستش دادم و مجدد برگشت رو بهتر میدونم.
دقیقا مثل نعمتهایی میمونه که تا دارم، عادت میکنم و نمیبینم، میخوام بیشتر شن.
و وقتی از دستشون میدم تازه قدرشون رو بهتر میدونم وقتی برمی گردن.
من خوشحالم که این صفحه پاتوقِ منه، یعنی هر چی بخوام بنویسم و ردپا بذارم، دوست دارم اینجا باشه، این صفحه تخصصی تبدیل شده به دفتر خاطراتِ من از لحظاتم.
الهی شکر که کامنت های عالی و کاربردی میخونم تو سایت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا ازت ممنونم که هستی.
به نام خدا، سلام.
نکات مثبت امروز:
دیشب یه جایی که خطر بی ارزشی در کمینم بود از خداوند کمک خواستم و رفتم به استقبالِ ماجرا.
خوشم اومد از خودم، همونی که بودم، انجامش دادم.
خودِ خودم.
این روزها این شعر رو با همسرم مرور میکنیم:
تن ادمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
خبر خوبی شنیدم از یه نشونه، برای یه تغییرِ شغلی.
عروسک جغجغه ای حافظ با طرحِ زرافه که خیلی خوشگله.
خودمم باهاش شاداب میشم.
رنگ هاش فوق العاده است.
تو دفتر جدید، از خواسته هام نوشتنم.
سپاس گزاری هم تو دفترم نوشتم.
کامنت خوندم.
چقدر به خدا اعتماد داری؟
همونقدر هم نتیجه میگیری.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت
به نام خدا، سلام.
قشنگی های زندگیم:
1- دیروز رفتیم پیش دکترِ حافظ، الحمدالله سلامته و میتونه غذا کمکی رو شروع کنه به سلامتی و شادی.
اینم یه مرحله ی دیگه از رشدِ کودک.
خدایا شکرت برای رشدِ طبیعی و زیبای پسرم، برای سلامتیش، برای خنده هاش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
2- طبق عادتم با جوجه جانم بیرون مطب، تا نوبتمون شه سلفی گرفتیم.
پروفایلمو عوض کردم با عکس جدیدی که اونجا گرفتم.
قبلش یه لحظه عکس قبلی و جدید پروفایلمو مقایسه کردم و متوجهِ بزرگ شدنش شدم.
خدایا شکرت برای پسر قشنگ و مهربون و خوش اخلاق و خوش خنده ام.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
3- کارهای اماده سازی برای مهمونیِ فردا رو با همسرم انجام دادیم.
خدایا شکرت که بخشی از کارها رو تا الان انجام دادیم.
4- قند عسل رو حمام بردیم.
خیلی خوردنیه وقتی از حمام میاد، لباس میپوشیم تنش، دلم میخواد قورتش بدم قندِ نباتِ مامانو.
5- دوستم پیام احوالپرسی داد.
6- وقتی اکثر آدم ها الان مشغولِ اخبار و حواشی اش هستن، من اصلا نمیدونم چی به چیه و کاملا خودمو دور کردم از اخبار.
خیلی به خودم افتخار میکنم.
7- یه استمبلیِ خوشمزه پختم برای نهار.
سمانه جون ازت تشکر میکنم برای تلاشی که هر روز انجام میدی برای بهبود خودت و زندگیت، برای بچه داریت، برای خانه داریت، برای کار کردن روی خودت و …
8- امروز تونستم گام 2 تا 4 رو گوش بدم.
بسیار خوشحالم و سپاس گزار.
چون با بهبودگرایی این قسمت ها رو شنیدم.
9- الهی شکرت برای هوا.
هم خنکی ش، هم گرم شدنش، هم بارونی بودنش، هم بادی بودنش و …
10- عکس های جدید حافظ رو مرتب برای آقاجونش (پدرشوهر نازنین و مهربان و شوخ طبعم) میفرستم.
دیروز پیام داد دلش تنگ شده برای حافظ، منم چند تا عکس سورپرایزی براش فرستادم، کلی خوشحال شد.
خوشحالم برای خانواده ای که خودم توش به دنیا اومدم و دارمشون.
خوشحالم از ازدواجم، همسرم و خانواده ی نازنینش.
عینِ خانواده خودم دوستشون دارم.
خیلی به من و همسرم و پسرم محبت دارن همیشه.
باهاشون خوش میگذره حسابی.
اکثرشون شوخ طبع هستن، بسیار مهربان و بخشنده.
الهی شکر برای خانواده هامون.
الهی شکر برای خانواده ی سه نفریِ قشنگِ خودم: همسرم، خودم و حافظ جانمون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت