زیبایی ها را ببینیم - صفحه 49
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای زیبایی ها
سلام خدمت استاد عزیزمون و مریم جان دوست داشتنی و تمام هم فرکانس های ناب و الهی در این سایت
اومدم تمرکز کنم برزیبایی ها و نکات مثبت این فایل و طبق قولی که به خودم دادم کامنت بزارم روی فایل های دانلودی که دیدم سمانه جان صوفی ماشالله هزار ماشالله نه تنها روی فایل های جدید جزوء بهترین ها هستند اینجا رو هم با تمرکز بر نکات مثبت هر روزه شون بمباران کردند!!!!
سمانه ی عزیزم همه ی کامنت هایت رو خوندم و تحسینتون کردم و به وجودتون افتخار کردم که دارین به زیبایی هر چه تماتر روی خودتون و شخصیت خودتون کار می کنید و انشاالله بزودی گل پسر نازنین شما پا تو این جهان بسیار زیبا و ارزشمند میزاره و وجودتون و زندگیتون رو پر برکت تر از قبل میکنه!!!
خیلی براتون خوشحالم و آرزوی موفقیت و سلامتی و سعادت و ثروتمند شدن در تمام جنبه های زندگیتون رو خواستارم از ایزد منان و چون میدونم امروز و فردا هم میایین و اینجا از اتفاقات شیرین و دلچسب زندگیتون می نویسین خواستم قدردانی کنم از وجوده ارزشمندتون…
تمرکز بر زیبایی ها با هدایت های خودش
_خواب شیرین شب و بلند شدن و حس زیبای زندگی و اولین کار سلام کردنم به خدایی که من خوابیدم ولی اون بیدار بود در تمام لحظات شب و شکر و سپاسگذاری کردم از وجوده نازنینش که هر لحظه در حال هدایت ماست!تمام اعضای بدنی که بدون اینکه کاره خاصی بخوایم انجام بدیم در نظم و هماهنگی خاصی حتی در زمان خواب هستند و بدون وقفه دارن کار میکنند بدون اینکه دخالتی ما در نحوه ی عملکردشون داشته باشیم!!!خدا جانم شکرت که همه چیز در هماهنگی و در سیطره ی توست و ما چیزی جز قدرت بی نهایت تو نیستیم…
دیشب سوالات علوم دخترم که پایه ی چهارم هست رو می پرسیدم و وقتی به کار قلب ،سرخرگ ،مویرگ، سیاهرگ،حتی دم و بازدم رسیدم گفتم خداجانم چقدر تو قدرتمندی که هر کدام وظیفه ی خودشون رو در بدن دارن انجام میدن بدون وقفه،بدون ایراد،بدون خستگی…ما در مقابل این همه قدرت تو ،روزانه چند بار میگیم خدایا شکرت!!!شکرت به خاطر اینکه سیاهرگم مواد اضافه رو از خونم میگیره،شکرت به خاطر اینکه سرخرگم کارش رو بدرستی انجام میده،شکرت به خاطر اینکه قلبم درست و دقیق داره پمپاژ میکنه،شکرت به خاطر اینکه هیچ زوری نمیزنم برای نفس کشیدنم،برای دم و بازدمم،شکرت که نیروی برتری درونم هست که بدون دخالت من همه ی کارها در هماهنگی کامل با هم هستند و هیچ نقصی در هیچ کجای بدنم نیست،شکرت که چشام می بینند،گوشام می شنوند،شب با ذهن آروم و با سپاسگذاری ازت خوابم میگیره و همسرم هر روز و هر روز بهم میگه چطوری تا سرت رو روی بالش میزاری میخوابی ولی من ساعت ها و ساعت ها طول میکشه تا چشام سنگین بشه و هزاران هزار فکر از تو سرم میگذره تا به زور میخوابم و بعده یه ساعت دوباره بلند میشم ولی هر باری که بلند میشم می بینم مثله یه بچه خوابیدی و همون مدلی که خوابیدی تا صبح اون مدلی هستی بدون کوچکترین حرکتی و من هزاران هزار بار می غلتم و خوابم نمیاد…
اشک گوشه ی چشام جمع میشه و فقط میگم خداجونم شکرت!منم همون اعظمی بودم که تا چندین قرص آرامبخش و قرص خواب نمیخوردم خوابم نمی گرفت منو از کجای اون جهنم به کجای این بهشت زیبا هدایت کردی که الان ازمن می پرسند دلیل این رفتارات چیه،دلیل آرامشت چیه؟دلیله اینکه همیشه یه لبخندی روی صورتت هست چیه!؟و من میدونم یه دلیل ناب دارم و هزاران هزار شکر و سپاسگذاری از وجوده نازنینش…
چند شب قبل دوستم بهم پیام داد گفت خدا تو دلم انداخت بهت بگم برام دعا کنی نمیدونم چرا بهم گفت ولی میدونم رابطه ات با خدا خوبه و برام دعا کن!!!گفتم خدا جونم،عشقم،روحم،جانم که من هر چه دارم همه از لطف و بخشش توست!!!من رو جزوء کسانی قرار بده که دایم یادم باشه شکر گزارت باشم،دائم بهم گوشزد کن،دائم قدرت شکر گزاریم رو بیشتر کن،در هر لحظه با دیدن هر زیبایی خودت رو ببینم،از خودت بخوام و مشرک نباشم،تواضع و فروتنی ام رو نسبت به خودت بیشتر کن،عزت و احترام بهم دادی در حالی که هیچی نداشتم!اونم از آنه توست،عاشقم کردی و دلبسته ات که نهایت آرزویم داشتن رابطه ی عالی با خودت بود،جان دوباره بهم بخشیدی و نعمت دیدن زیبایی هایی که هر لحظه جلوی چشمم بودند و من نمیدیدم رو بهم دادی،نعمت داشتنت رو،نعمت این سایت،نعمت دوستای نابی چون سمانه و رضوان و ابراهیم و سعیده و امیر و هزاران هزار دوست دیگه رو بااینکه در مکان های دوری هستند ولی فرکانسشون خیلی نزدیکه و انگار عزیزترین دوستایی هستند که در طول زندگیت داشتی…
شکرت به خاطر این آفتاب زیبایی که بعده دو روزه بارانی و ابری تابید و نورش همه جا رو روشن کرد
شکرت به خاطر واریزی امروزم که میدونم همه از خزانه ی غیبی توست و من هیچ کاره ام
شکرت به خاطر امروز قشنگ که خواهرم زنگ زد و من مهمون یه خرید زیبا و جانانه کرد و انشاالله تایه ساعت دیگه میریم و هزاران هزار نعمت و ثروت خدا رو با چشام میبینم و تحسین میکنم از این همه فراوانی و ثروت بی انتها
شکرت به خاطر اینکه برادرم شب ما رو دعوت کرد به خونشون تا یه دورهمی جانانه داشته باشیم و لحظات خوبی رو ثبت کنیم!شکرت به خاطر زنداداش باسلیقه و مهربونم…
شکرت که امروز کارنامه ی پسرم رو گرفتیم و خوب بود…
شکرت که ناهار خوشمزه ایی رو همراه خانواده نوش جان کردیم…
شکرت به خاطر این سایت و نعمت نوشتن و خوندن کامنت های بسیار زیبای دوستان
شکرت به خاطر اینکه سمانه جان اسم قاری خوب یوسف کالو رو نوشتند و منم سرچ کردم و سوره ی اعلی رو با صدای دلنشین ایشان گوش دادم…
شکرت که فایل ها رو از اول شروع کردم و دارم روی اونا کامنت میزارم
شکرت که بعد از ظهر شگفت انگیزی تا شب در انتظارمه و امیدوارم خریدهای خوبی رو با هدایت های خودت انجام بدم و شب نشینی عالی همراه با خانواده داشته باشیم…
معبودم،محبوبم،تمام من!هزاران هزار بار در لحظه و ثانیه شکر و سپاسگذارت
سلام به اعظمِ نازنینم.
با خوندنِ اسمم تو کامنتت، در حقیقت سورپرایز شدم.
ذوق زده هم شدم.
کودک درونم گفت آخ جون، عزیزم، بَه بَه…
چه کولاکی نوشتی…
از قلب و تنفس و رگ ها نوشتی…
از قشنگی های روزت، تا انتهای شبت…
از سپاس گزاری و رابطه ی خوبت با خدا و …
در حال نوشتن تو دفترم بود که از صبح چی شده و چی تجربه کردم و قشنگی ها واسم مرور میشدن که یهو یاد شما افتادم..
که صبح خیلی اتفاقی این صفحه رو باز کردم تا دو تا از قشنگی ها رو بنویسم، که یهو چشمم خورد به کامنتت و از کنجکاوی خوندم و سورپرایز شدم که اسم خودمم داخلشه…
صبح فرصت خوندن نشد چون رفتم بیرون.
الان که یهو یادم افتاد، اومدم و کامنتت رو خوندم…
کیف کردم به حد زیاد…
تحسینت میکنم برای این کامنت و درونِ زیبات.
هر لحظه تحتِ هدایت و حمایت اللهِ یکتا باشی عزیزم.
همه مون باشیم.
اعظم جان نورِ خداوند بیش از پیش، بتابه به زندگی و لحظاتت.
شاد باشی.
الهی شکرت برای این صفحه ی حال خوب کن.
سلام اعظم عزیزم
ازت ممنونم برای این کامنت قشنگت اینقدر از دلو جان بود که هر کلمه عطشم برای کلمات بعدی بیشتر میشد….
نمیدونی چقدر ذوق میکردم وقتی خدا میگفتی از نعمتان میگفتی… به خدای خودم میگفتم وای خدایاشکرت…
ممنونم برای این حس خوب از اعماق وجودت… خیلی دوستت دارم ندیده و نشناخته…
ممنونم که هستی
و از خداوند برای وجود پاکت ممنونم
به نامِ خداوندِ هدایتگر، بخشنده و مهربان.
سلام.
قشنگی های یکشنبه جان، 29 بهمن 1402.
1- همین الان یکی از باورهای روی دیوار جلب توجه کرد برام:
روش های ایجادِ حسِ خوب (قلبی):
– سپاس گزاری
– توجه به زیبایی ها
– کنترل ذهن
– فکر کردن به هر چیزی، از زاویه ای که حسِ خوب و امید بده.
عاشقِ این پیام هام هستم از نوشته های روی دیوار.
یه طورایی بهم نقشه مسیر نشون میدن.
2- استراحتِ خوب
حقیقتاً که خوابِ خوب، گلی است از گلهای بهشت :)
3- صبحانه ی خوشمزه ی امروز که خیلی مزه داد: اوتمیل متشکل از جو دوسر پرک، عسل، گردو، شیر، موز
4- الان کامنتی خوندم از سید محمد امین حسینیِ عزیز، این قسمتش رو خیلی دوست داشتم:
آدم با اعتماد به نفس کسی نیست که مطمئنه همیشه موفق میشه، ولی مطمئنه که همیشه ادامه میده.
5- کبوترهایی که دیدم صبح.
6- کنترل ذهن در موردِ موضوع هایی که تو ذهنم اومدن.
7- بسته اینترنتِ همراه اول، ترافیکِ وای فایِ خونه، موبایل عزیزم که کلی کار باهاش انجام میدم.
8- بالا اومدنِ سایت، اینکه الان تونستم به راحتی بیام و بخونم و بنویسم.
9- تغییری که ایجاد کردم: جهت رفعِ مشکلم با سایت هدایت شدم به نصبِ مرورگرهای جدید.
قبلاً فقط از chrome استفاده میکردم و عادت کرده بودم بهش.
امروز چند تا جدید نصب کردم.
درسته مشکل سایت برطرف نشد با مرورگر جدید، اما باعث تغییر و ایجاد بهبود در نگاهِ من شد که تنوع بدم مرورگرم رو.
الانم دارم با مرورگر Google Go مینویسم، خیلی هم زیبا، لطیف و باحاله :)
10- متوجه شدم من به سایت وابسته شدم…
امروز تمرین کردم رهایی رو.
اینکه صبح سایت در دسترس نبود، کنترل ذهن کردم که در بهترین زمان بالا میاد، رهاش کردم.
کوتاه خوابیدم، بیدار شدم، دیدم سایت درست شده :)
11- به صورتِ تحلیلی تو دفتر چالش هام نوشتم امروز.
خیلی لذت میبرم از این گفتگوهای مکتوبِ تحلیلی که نکته ی اموزشی برام داره تو دلش.
12- صبح یه سریالی که دوست داشتم رو دیدم با موبایلم.
13- باد داره شاخه های درخت رو جلوی چشم هام تکون میده، قشنگه.
14- صبح ذهنم داشت شیطنت میکرد روی موضوعی، ترمزش رو کشیدم.
چه خوبه با ابزاری به اسم کنترل ذهن آشنا شدم.
استاد جان، خدا خیرتون بده در دنیا و آخرت.
15- یهو متوجه شدم فروردین امسال میشه 4 سال که عضوِ سایتم.
کم و زیادِ نتایجم بسته به تلاش و تغییرات خودم ظاهر شدن.
بی شک زندگیم بهبود پیدا کرده از جنبه های متفاوت، مخصوصاً آرامشم و توکلم به خدا…
خوشحالم که در این مسیر هستم.
16- صبح به آسانیِ هر چه تمام و در کمترین زمان، عکس پروفایلمو با اپلیکیشن wordpress عوض کردم.
ایده ی این روش هدایتی بود و خیلی وقت پیش اومد.
و اینکه چقدر کیف کردم به روشی رسیدم که آسانم کرد بر آسانی ها.
17- یه تغییر دیگه ای که در خودم ایجاد کردم اینه که به جای توجه به کامنت های تایید نشده ام (تا زمانیکه خونده و تایید شن)، توجه و شادی مو بذارم روی کامنتهای تایید شده ام در سایت.
نگاهم داره تربیت میشه از کمبود بره روی فراوانی و داشته ها :)
18- نعمتهای داخلِ یخچال، فریزر، کابینت ها و …
من از قصد گاهی با جزییات هر چی تو یخچال و فریزر و کابینتهامون هست رو مینویسم و تشکر میکنم بابتشون.
که یادم بیارم الان چه داشته هایی داریم و عادت نشن.
19- ایده اومد همین فایل زیبایی ها را ببینیم رو به صورت ویدیویی دانلود کنم و ببینم. انجام شد.
جالبه، من اکثرا صوتی گوش میدم فایل هارو، مگه تصویری باشه مثل سفر به دور امریکا یا زندگی در بهشت و…
الان که ویدیو رو دیدم متوجهِ زیبایی هایی شدم که برام خیلی جذاب بودن:
– آبشارها
– رودخانه
– صخره های رودخانه
– کرمی که چسبیده بود به گل
– گل های رنگی
– درخت های سبز
– محیط جنگلی باصفا که رنگ سبزِ درخشانی داشتن.
– تصویر پشت زمینه از خونه های چوبیِ باصفا.
– موسیقیِ ارامش بخشِ فایل
و …
20- چه قشنگه آدم گاردها و تعصب هاشو برداره از مواردِ زندگیش:
تغییر چیزیه که من گاهی گارد دارم نسبت بهش.
گاهی هم دیدم که خودجوش رفتم تو دلش…
الان میخوام یه تغییر آگاهانه ایجاد کنم:
سکوت کردنِ بیشتر در مکالمات…
کنترل خودم برای ارشاد نکردن، نصیحت نکردن، بروز ندادنِ اگاهی های جذابی که دارم یاد میگیرم اما هنوز مسلط و پخته نیستم نسبت بهشون…
یه طورایی کامنت فایل ذهن قدرتمند کننده و ذهن محدود کننده 4 رو هم اینجا مینویسم، اشکالی نداره.
مهم اینه توجه کنم به فایلها و مفاهیمشون :)
خدایا ازت سپاس گزارم که راهنما و هدایتگر من هستی هر لحظه و همیشه.
به نامِ اللهِ هادی و مهربان
سلام.
قشنگی های شنبه جان، 28 بهمن 1402.
(دیروز ارسال نشد، الان با شادی ارسالش میکنم.)
1- هوای بارونی، مطبوع، خوش بو، لطیف و پر طراوتِ دیروز.
2- ایده نهار نداشتم، هدایت شدم به یه غذای سالم، سریع، عالی: گوشت کبابی روی کباب پز.
بعد یادم افتاد تو دوره سلامتی، چقدر غذاها سریع و ساده بودن.
عنصر تنوع توشون نبود و سریع به نتیجه میرسیدم غذام چی باشه هر روز.
یادم اومد چقدر با غذاهای دوره سلامتی، گوارشم اسان بود.
3- تو چالش بودم برای پاسخ دادن به یه بنده خدا، چند روز صبر کردم، امروز پاسخی دادم اروم مطابق با صلاح دیدِ داخلیِ خودم، فارغ از اینکه دیگری چی فکر میکنه.
افرین سمانه جونم.
4- استراحت به شدت عالی و دلچسب.
5- سلامتی خودم و نی نی و عزیزانم.
6- نرفتم بیرون برای پیاده روی، با بهبودگرایی داخل خونه راه رفتم، الان هم دارم راه میرم هم مینویسم :)
7- تو دفتر چالش هام، از بعضی چالش هام نوشتم و به درس هاش پی بردم.
عالی و دلچسب بود.
اون حسِ بد رفت، جاش امیدواری اومد.
8- امروز خیلی دلچسب نوشتم، گپ زدم با خدا و خودم.
9- سپاس گزارم برای پیاده روی در منزل.
از خدا هدایت خواستم برای پیاده روی هام که مرتب و منسجم بشن.
10- انقدر خوشم میاد خدا یادم میندازه و هدایتم میکنه چه کاری انجام بدم، چه غذایی بخورم و …
11- صبح روی خدا حساب کردن رو کلی تمرین کردم، دست گذاشتم روی همه چیز و فقط از خدا خواستم.
کوچک و بزرگ شدن خواسته هام، تو ذهن منه، واسه خدا فرقی نداره.
12- صبحانه ی بسیار لذت بخشِ امروز، کره عسل با نونِ خشکِ محلی با دوست همیشگیم شیرِ داغ:)
13- تمرینِ احساس لیاقت، دوری از وابستگی، حساب کردن روی خدا رو انجام دادم.
14- دایره آبی دیدم امروز.
15- کامنتهای خوب خوندم و نوشتم.
16- درس های باحالی که امروز مرور شد برام.
(تو کامنتم برای فایل ذهن قدرتمند کننده و محدودکننده 4 نوشتم امروز.)
17- تکون های نی نی فداش بشم الهی.
18- شنیدنِ آوایِ بهشتی، سوره اعلی با صوتِ یوسف کالو.
19- شنیدن صدایِ زیبای قلبِ نی نی که سه شنبه ضبط کردیم و با بابایی اش گوش میدیم هر روز.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت برای همه ی نعماتت که به روی همه باز هست.
به نام خداوندی که هر چه دارم، از آنِ اوست.
سلام.
قشنگی های جمعه، 27 بهمن جانِ 1402
1- چه وسط شب، چه الان صبح که بیدار شدم شنیدنِ صدایِ بارون…
لطافتِ هوا الان، وقتی پنجره رو باز کردم و هوای پاک داره میاد تو…
صدای آواز پرندگان…
یه پکیجِ شاد و خوشحال کننده در کنار هم، از لطافتِ طبیعت.
2- دیروز تو ستاره قطبی نوشته بودم همسرم بتونه مرخصی ساعتی بگیره، بتونیم بریم خونه مامان بزرگ، بابا بزرگ نی نی، خدا رو شکر مرخصی گرفت، رفتیم، خیلی هم خوش گذشت و خندیدیم و شاد شدیم دورهمی.
3- یه حالِ خوب، شادی، معاشرت و گفتگوهای جذاب، محبت، عشق بین اعضای خانواده…
خانواده، همون چیزی که من عاشقشم…
خدایا شکرت برای خانواده ای که توش به دنیا اومدم.
خانواده ای که با وصلت با همسر عزیزم، واردش شدم.
خانواده ای که نی نی جون ان شاالله واردش میشه، هم من و باباش، هم مامان بزرگ ها و بابا بزرگش.
4- صبح که بیدار شدم، اومدم سایت، دایره آبی دیدم…
وقتی بدون وابستگی میام سایت، خیلی خوشحال میشم.
پاسخم از زهرا جانِ نظام الدینیِ عزیزم، که تو همین صفحه برام نوشته، و توجهش به قشنگی ها.
5- هوا بهاری شده.
6- در امنیت و سلامتی رفتیم دَدَر و برگشتیم :)
7- دیروز کنترل ذهن داشتم در مورد مسیله ای…
بعد اومدم خونه دیدم دقیقا کاغذی از دیوار افتاده که روش در مورد کنترل ذهن نوشته بودم…
همزمانیِ دقیقِ کاری که باید انجام میدادم در اون لحظه، شگفت انگیز بود.
این باورهای روی دیوار، که توجهم رو به خودشون جلب میکنن، دقیقا شدن یکی از روش های هدایتی ام…
8- سلامتیِ خودم و نی نی جون و همه ی عزیزانم.
حالِ خوبمون.
شور و شوق و نشاطمون.
9- دیروز رفتم آزمایشگاه، برای آزمایش خون.
مثل همیشه همه چیز عالی.
ستاره قطبی نوشتم چی میخوام، چطوری باشه، همونم شد.
– مسیول پذیرشِ خوش اخلاق، نمونه گیر خوب، همه چیز عالی…
– سمانه ای که با بسم الله وارد میشه.
– ظاهرِ شلوغ تر آزمایشگاه نسبت به قبل ولی سرعتِ بالای راه انداختنِ مراجعین.
– یه نی نی خیلی کوچولو دیدم.
– لذت بخش بودنِ هر فرایندِ پزشکی و چکابی که انجام میدم.
– آسان شدنم بر آسانی ها.
10- دو دستگاه پرداخت هزینه وجود داره تو آزمایشگاه، یکی کوچک و نصب شده روی دیوار، یکی بزرگ و ایستاده.
مشخصات پرداختت با اسمت، میاد روی اونجا و طی مراحلی کارت میکشی و پرداخت میکنی.
یعنی عاشقِ این تکنولوژی هستم که هم کارها رو راحت تر میکنه، هم قشنگ تر، هم باحال تر.
کار خودمو انجام دادم، به یه بنده خدا هم کمک کردم.
اولین تجربه ام با این دستگاهِ پرداخت تو داروخانه بود، البته اونجا کمی متفاوت تره، باید بارکد رسید رو اسکن کنی و ادامه بدی…
یادمه اولین بار داروخانه کنجکاو شدم این چیه؟ چطوریه.
(یادِ دستگاه ایستاده ی سرچ کتاب تو نمایشگاه کتاب افتادم 2 سال پیش، که اونم سمانه ی کنجکاو درونم به سمتش کشیده شد ببینه چیه و چطور کار میکنه، اونم باحال بود.
هم مکانیزم جستجوی آسان کتاب و انتشارات، هم شجاعت و جسارتم برای ورود به یه ناشناخته.)
مرحله بعد امتحانش کردم با راهنمایی خانمِ صندوق دار.
و بعد دیگه میرفتم سراغِ دستگاه (غیر حضوری- بدون مسیول) نه خانم صندوق دار…
چقدر هم که هر بار لذت میبرم از این تکنولوژی.
یه بار هم که یه شب با مادرشوهرم داروخانه بودیم، اومد صدام کرد پرداخت با دستگاه رو براش انجام بدم، منم ذوق کردم که بَه بَه بلدم…
چون قبلاً تجربه اش کردم، یعنی قبل از اینکه بشه تضاد برام این ناآگاهی، خودم رفتم تو دلِ این تجربه ی جدید :)
یادِ استاد افتادم که با اسکنِ دستی، خودشون خریدهاشون از فروشگاه رو محاسبه و پرداخت میکنن.
همون تکنولوژیه و اینکه فرد مستقل خودش کارِ پرداخت رو انجام میده، برای سرعت در زمان پرداخت هم به جای تو صف بودن هم عالیه.
11- فکر کن داری کامنت مینویسی صبح توی سایت، بعد بوی بارون به مشامت بخوره…
چه شود…
عجب معجونی، بَه بَه.
اون وسط هم گنجشک ها دارن آواز میخونن، بَه بَه.
12- نوشِ جان کردن قرص ها و مکمل های بارداری، هر روز و منظم در بهترین زمان. الهی شکر.
13- تکونِ نی نی جون، همین الان :)
14- استراحتِ عالیِ دیشب تا صبحِ امروز.
15- آغازِ مجددِ پیاده رویِ منسجم.
16- گپ و گفت های عالی با مامانم دیروز، یه شعبه از سایت تو خونه مامانم برگزاره اکثر اوقات که پیشش هستم.
استاد جان مامانم سلام مخصوص میفرسته و حسابی داره کیف میکنه با فایلهاتون و تغییرات شخصیتی اش رو داره ادامه میده.
قشنگه که هم ماها تو سایت هستیم، هم مامان هامون، هم بچه هامون.
یعنی سه نسل رو دارین پوشش میدین استاد جان.
مامانم کلی دعای خیر میکنه براتون.
میگفتن که استاد حتی وقتی باعث تغییر زندگیِ یک نفر تو زندگیش بشه، دنیا و آخرت خودشو تضمین کرده.
حالا که استاد داره روی یه عالمه ادم تاثیر مثبت میذاره برای بهبود زندگی. به به.
17- دیروز خواهرم یه دستبند خوشگل بهم هدیه داد، همون لحظه بستم دستم و لذت آغاز شد برام.
18- ولن تاین هم همسرم با یه کیف خوشگل سورپرایزم کرد، انقدر که خوشم اومد از این کیف کوچولو، حد نداره.
همون شب که رفتیم بیرون، افتتاحش کردم با لذت فراوان.
خوشم میاد همون لحظه افتتاح میکنم اکثر وسایل و هدیه هامو.
اینکه لذت بردن ازشون موکول به بعد، یا یه لحظه یا شرایط مناسبِ بعدی نمیشه :)
19- بَه بَه از این هوا و بویِ خوشش.
اندازه نداره برام این نعمت.
20- صبحانه خوردن در کنارِ همسرم امروز.
عالی و خوشمزه و دلچسب.
21- پروانه های دورم تو اتاق.
22- خانه ی امن و گرم مون.
23- خانواده ی قشنگِ سه نفری مون.
24- موهایِ کوتاه قشنگم.
25- فایل جدید اومد: ذهن قدرتمند کننده در برابر ذهن محدود کننده 4.
26- سایت برام درست شده الان، و راحت میتونم کامنت بخونم و بنویسم و تو سایت بچرخم.
الهی شکرت برای روزی های متنوع و فراوانِ بی انتهات.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.
قشنگی های چهارشنبه جان، 25 بهمن 1402
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
1- ما تو مدار امنیت، شادی، سلامتی، حال خوش بودیم دیروز کلا…
2- دیشب جلسه ساختمون مون بود، همسرم گفت شرکت نمیکنم فایده ای نداره و فقط حرف میزنن و کاری نمیکنن…
ما عصر وقت دکتر داشتیم برای چکاپِ من و نی نی.
رفتیم مطب خانم دکتر، همه چیز عالی بود، به موقع رسیدیم، نفر دوم ویزیت شدم، مطب خلوت بود، همه چیز عالی بود و در سلامتی بودیم من و نی نی به لطفِ خدا.
بعدش منزل مادرم رفتیم شام، برگشتیم خونه، قبل از ورود به خونه هم رفتیم پیاده رویِ شبانه و بسیار لذت بردم.
امروز صبح در حینِ پیاده روی، یکی از همسایه ها گفت جلسه دیشب بودین؟ گفتم نه، گفت انگار دعوا شده بوده.
بلافاصله گفتم خیره و عبور کردم…
(خوشم میاد دنبالِ حاشیه نیستم.)
جلوتر با خدا صحبت کردم گفتم خدایا شکرت ما اصلا نبودیم، نه تو مجتمع نه حتی تو خونه، که بخوایم در معرضِ نازیبایی ها باشیم.
همزمانیِ تاریخِ جلسه ساختمون، با ویزیتِ مطب و شب خونه مادرم رفتن، باعث شد تشکر کنم از خدا که مدارِ ما رو کاملاً با بقیه جدا کرده.
خیلی کیف کردم.
به همسرم گفتم خیلی خوشحالم مدار و فرکانسمون پاک شده و جدا از بقیه.
2- ستاره قطبی که نوشتم برای مراجعه مون به مطب، عینِ خواسته ام، تیک خورد، هر چی نوشته بودم شد.
از خلوتی مطب بگیر تا سلامتی مون و …
3- نشونه های باحال دیدم:
خانم دکترم که وارد مطب شد، دیدم شال بنفش پوشیده.
بلافاصله به همسرم گفتم، بیا، اینم نشانه ی من.
من عاشقِ بنفش هستم.
داخل مطب، بعد از ویزیت، به خانم دکتر از هنر دست های قشنگم هدیه دادم، اوریگامی بوکمارک پروانه.
استقبال کردن و تشکر.
چیدم روی میز تا خودشون با سلیقه ی خودشون انتخاب کنن، گفتن میدونین که من عاشق بنفشم…
دوباره نشانه…
گفتم پس بگو خانم دکتر چرا من از اول عاشق شما شدم :)
یه اوریگامی دیگه هم از طرف نی نی هدیه دادم.
خانم دکتر گفت چون نی نی پسره، آبی برداشت :)
صدای قلبِ قشنگِ نی نی رو شنیدیم تو مطب، ضبطش هم کردم.
کلی کیف کردیم من و بابایی جون.
قربون نی نی برم من الهی.
4- ستاره قطبی دیروز نوشته بودم کلی خوش بگذره بهم، همینطورم شد.
دایره آبی هم که نوشته بودم، تیک خورد.
ذوق زده شدم دوباره.
5- دیشب شام مهمان منزل مادر بودیم، کلی لذت بردیم، معاشرت و شادی کردیم دورهمی.
6- دو فایلِ هدیه ی اخیر رو برای مامانم ریختم تو موبایلش که گوش بده.
7- امروز به لطفِ الله، دوره ی قدم اول رو با اکانتم خریدم.
خیلی ذوق کردم و ذوق دارم.
خوشحالم که میتونم با اکانت خودم کامنت بذارم اونجا هم.
8- هوا عالیه، هوا محشره، بوی خوب میده، بهاریه، طراوت داره.
صدای آواز پرنده ها میاد زیاد.
ظاهراً تو فصل زمستانیم، باطناً انگار تو بهاریم.
الهی شکر.
9- یه شیرینی فروشی جدید رو تست کردیم دیشب، یه جعبه کوچک خریدیم و بردیم منزلِ مادر.
عالی بود، جالب بود خوشم اومد از محیطش، پُر بود از تِمِ بادکنک های مشکی قرمز برای ولن تاین، باکس های هدیه، خرس و …
من بهانه های شادی رو دوست دارم…
تولد امام حسین ع بود دیروز.
10- واریزِ پول داشتم به کارتم صبح.
سورپرایز شدم.
اینم تو ستاره قطبی نوشته بودم این روزهای اخیر، که تیک خورد.
11- امروز همسرم هدیه گرفت از محل کارش، این یادآوری های مکررِ روزیِ غیرِ حساب خداوند برام، نشونه های رزاق بودن خداوند، حسابی منو به وجد میاره…
یعنی تو مدار توحید و ثروت هستیم و جلوتر میریم.
سپاس گزارم بسیار بسیار.
تمرکزی دارم روی خدا حساب کردن، رزاقیت خدا کار میکنم و نتایج و نشونه های عالی ظاهر میشن…
12- صبح همینطوری حوالی 9- 10 صبح رفرش زدم سایت رو، دیدم دایره آبی ظاهر شد.
کلی ذوق کردم.
از اعظم جان و نسیم جان پیام داشتم.
تو تشکرهام نوشتم، خدایا من این محبتها رو از تو دارم، اعتبارش از خودته.
13- دیشب خرید کردیم برای منزل، موادِ شوینده ای که تو لیستم بود، عالی فراهم شد.
الهی شکر.
14- دیروز نی نی، (از طریقِ مامانش) یه کارِ زیبا انجام داد.
قربونش برم که انقدر مهربون و باصفاست قندِ عسل.
(کامنتِ اقایِ احسان مقدم عزیز یادم افتاد و باعثِ انجامِ یه حرکتِ زیبا شد، دَمِ اقا احسان گرم که اون کامنت رو نوشت و باعثِ خلقِ یه حرکتِ زیبا شد.)
15- مامانم واسه نی نی دو تا لباس کوچولو هدیه گرفته بود، دیشب داد بهمون، خیلی نازن.
خاله ی نی نی هم بهمون شکلات و اسمارتیز هدیه داد :)
مامانم چند تا هدیه هم به خودمون داد. (خوراکی)
16- خوشحالم انقدر بزرگ شدم که درک کنم هدیه رو با شوق و لذت و لیاقت بپذیرم، بذارم روی چشم هام، تشکر کنم و حسابی باهاش کیف کنم.
خوشحالم که فهمیدم اعتبار همه ی هدیه ها از خداونده و با عشق و شادی پذیراشون هستم.
17- خانم دکترم خیلی صبور و محترم و دوست داشتنیه.
همیشه با ارامش و خوشرویی ویزیتم میکنه.
کیف میکنم از دیدنِ روی ماهش.
جواب همه ی سوالهامو با صبر و آرامش میده.
همیشه هم اسم خدا میاد تو اتاقش در خلالِ صحبت هاش.
خداوند خودش منو هدایت کرد به سمتشون، ویزیت اول بیمارستان پیششون رفتم، بعدی هارو مطب.
18- من با خیالِ راحت و تخت، انتخاب روشِ زایمان رو هم سپردم به خدا…
اینکه بقیه چی میگن کاری ندارم.
از خدا خواستم بهترین برای من و نی نی، همون بشه، با شادی، آسانی، سلامتی و حالِ خوش.
میدونم میشه، چون سپردم به خدا…
مثلِ اسمِ نی نی :)
19- خبر خوب شنیدم دیروز، نی نیِ تو راهیِ پسردایی ام دختره، خیلی خوشحال شدم براشون.
دایی ام هم که عاشقِ دختر، بَه بَه.
20- الحمدالله در پناه و حفاطتِ خداوند همه چیز عالیه…
خانم دکتر دیروز اولش پرسید در چه حالی؟
گفتم خوب، خوش، شاداب…
اعتبار همه ی اینا از خداست.
سمانه ای که به این ورژن از آرامش و شادی و توکل رسیده، از محبت های خدا رسیده و بس.
21- دیروز وقتی خارج شدیم از مطب کلی خدا رو شکر کردم.
همسرم گفت وقتی به خدا میسپریم، همه چیز خوبه و در آرامش.
22- نگاهِ بهبودگرایانه ام این روزها و ماه ها، نسبت به هر چیزِ کوچک یا بزرگی، باعثِ حالِ خوبم شده و میشه.
مثل معجزه میمونه تو زندگیم از بس حالمو خوب میکنه در لحظه نسبت به هر چیزی…
گوشه ی یکی از ناخن های دست راستم خراب شد، با بهبودگرایی کوتاهش کردم.
کمال گرایی میگفت بقیه بلند و مرتبن، اینو بگیری از نظم خراب میشن…
یکی دو روز مرتبش کردم ولی دیدم نه نمیشه، گیر میکنه اینور اونور، ممکنه اذیتم کنه، کوتاهش کردم صبح.
بعد دیدم یه ناخن دیگه دست چپ هم گوشه اش خراب شد، اونو دیگه بلافاصله با شادی کوتاه کردم گفتم فدای سرت :)))
ببین سمانه، تو توی کوتاه کردن یا نکردن یه ناخن هم با حمله ی کمال گرایی مقابله کردی…
دمت گرم دختر.
عاشقتم که.
اینارو میگن تلاش و تغییر و بهبود، قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود:)
الهی شکر.
23- همین الان دارم سوره اعلی جانم رو گوش میدم، با صوتِ یوسف کالو عزیز…
به به.
پس زمینه، صدای یه کلاغ جان هم اومد.
هوا هم که عالی.
پکیجی از آرامش رو همین الان دارم تجربه میکنم.
نی نی جونم هم که تو دلم تکون میخوره.
24- سوره ی اعلی که میشنوم انگار یه آوای آرامش بخشه…
برام مهمه با چه صوتی، قرآن گوش بدم…
این صوت بهم آرامش میده…
الهی شکر.
25- من شدیدا باور دارم خدا، هر چیزی رو در بهترین زمان بهم میگه، یادم میاره… (هدایت)
دیروز نوشتم خدایا تو مطب یادم بنداز چی بگم و بپرسم، هر چی لازم و واجبه …
چندین مورد پیش اومد که با یاداوریِ خداوند، صحبت هایی کردم و شنیدم که کاملا به نفعم هست.
الهی شکر.
میدونم انجامِ بهترین کارها رو، به بهترین شکل، هدایت میشم به سمتشون…
چقدر لذت داره تو بغل خدا باشی. اون بگه، تو بگی چشم و بهترین ها برات رقم بخوره.
چقدر آدم خیالش راحته تو بغلِ خدا…
به شرطِ توکل…
26- یادم افتاد الان و مینویسم به عنوانِ یه شادیِ بزرگ.
از قلم ملاصدرایِ جانِ دل:
خداوند همه چیز میشود همه کس را…
به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس…
27- دیروز با همسرم رفتیم پارک مورد علاقه ام که قبلا صبح ها میرفتم پیاده روی…
اونجا راه رفتم و کلی لذت بردم و خاطرات خوش پیاده روی هام برام زنده شد و کیف کردم.
این پارک از خونه مون کمی دوره، خیلی بزرگ و باصفاست.
اسمش پارکِ حافظ هست، انرژی اش هم خیلی بالاست.
اینجا بود که امسال اولین دوستی ام از نزدیک، با هاپوی باصفا شکل گرفت، پیش هم نشستیم رو چمن…
اومد تا منو شجاع کنه، ترسم بریزه از هاپو (سگ های منطقه ما بزرگ هستن همگی، واسه خودشون پهلوون هستن :)))
نشستیم رو چمن اون چشم هاشو بست و استراحت کرد در ارامش، بعد از مدتی (طی کردن تکاملم و کسب ارامش) شروع کردن به ناز کردنش…
دوست شدیم با هم…
یادم اومد من 4 فصلِ این پارک رو دیدم و کلی ذوق کردم.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی الحمدالله برای حال خوبم در همه ی ابعاد
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سپاسگزارم از خداوند متعال که بار دیگر فرصت دیدن ثروت و فراوانی و زیبایی ها را به من عطا کرد.
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه دوستان فایل بسیار بسیار زیبایی بود و بسیار لذت بردم استاد جان سپاسگزارم بابت تهیه ی این فایل درست فرمودید که مهم نیست کجا هست مهم اینکه ما رهنمون را روی زیبایی ها بزاریم و از زیبایی ها لذت ببریم تا به سمت زیبایی های بیشتر هدایت شویم اصل اساسی قانون جهان هستی
به هر چیزی توجه کنی از جنس همان چیز را جذب میکنی و در زندگی خودت میاری .چه قانون و اصل زیبایی خدا را شکر . احساس خوب=اتفاقات خوب
واقعا مناظر بسیار زیبایی بودند سرسبز و یکدست کوه های سرسبز خانه های زیبا در دل آن طبیعت که بسیار روحیه انسان را شاد میکرد و به آدم انرژی مثبت فراوان انتقال میداد.خدایا شکرت بابت این همه زیبایی خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به نام خداوند توانا و مهربان
سلام.
ادامه ی قشنگی های دوشنبه 23 بهمن 1402
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
25- یه بسته پستی (بلو کارت) داشتم، 9 روز بود اومده بود پست منطقه مون ولی تحویل نامه رسان نشده بود، امروز ایده اومد تماس بگیرم با پشتیبانیِ پُست.
زنگ زدم، ثبت شد درخواستم.
یک ربع بعد چک کردم رهگیری رو دیدم تحویلِ نامه رسان شده.
ساعت 2 هم رسید دستم.
دیدم چه جالب، این مدت من حسم رو خوب نگه داشتم، امروز هم که هدایت شدم به پیگیری، بلافاصله نتیجه اومد.
فرمولش شد: کنترل ذهن+ اقدامِ عملی.
تازه بعدش هم تماس گرفتن از طرف اداره پست واسه پیگیریِ درخواستم، که گفتم بسته اومد :)
البته درس گرفتم این دفعه میتونم دو سه روزه زنگ بزنم پشتیبانی برای پیگیری.
نکات مثبتش:
– ثبتِ پیگیری، آسان بود.
– خانم اپراتور خوش اخلاق بود.
– آقایی که زنگ زد برایِ پیگیریِ درخواستم، خوب صحبت و پیگیری کرد.
– متوجه شدم چقدر قسمتِ پیگیریِ مرسولاتِ پستی عالی و دقیق کار میکنن.
– آقای نامه رسان، تماس گرفت که اومده و بسته رو آورده.
– از پروسه ی پیگیری و به نتیجه رسیدنش خیلی لذت بردم.
– از جسارت خودم برای تماسِ پیگیری لذت بردم.
– از اینکه راحت سوالمو میپرسم تلفنی خوشم میاد.
26- کارت بلو بانکم رو تعویض کردم به بنفش، امروز رسید دستم.
خوش رنگه، فعالش کردم، شاد شدم که تبدیلش کردم به رنگِ مورد علاقه ی خودم.
اینکه صبر نکردم تا منقضی شه بعد عوضش کنم، به خواسته ی دلم تعویضش کردم زودتر.
شدیداً خوشم میاد از بلو بانک و اپلیکیشن اش.
– فوق العاده رابطِ کاربری اش عالی و راحت و شگفت انگیزه.
– کارت هاشم رنگی رنگی و شاد.
– امکان قُلک یا پس انداز داره داخل خودش و لازم نیست آدم پس اندازش رو ببره تو یه کارت دیگه.
– انتقال وجهش به شدت آسان و سریعه.
– مبلغ انتقالش بالاست.
27- یه لحظه اطرافمو نگاه کردم دیدم احاطه شدم با رنگِ محبوبم بنفش:
تیشرتم بنفش، شلوارم بنفش، کارت بانکی ام بنفش، جامدادی ام بنفش، مداد رنگیِ بغل دستم بنفش، قاب موبایلم بنفش و …
چه خوبه آدم اطرافش رو با علایقِ شخصیش پر کنه و دایم چشم تو چشم شه باهاشون :)
28- آهنگِ در هوای تو، اقای محمد اصفهانی رو گوش میدم.
خیلی آرامش بخش و زیباست.
سیر نمیشم.
انگار یه قرص آرامش بخشه برام.
شادی آوره برام.
29- تو کلاس بارداری، با هورمون آندروفین آشنا شدم:
اندورفین هورمون شادی است که کاهش دهنده طبیعی درد محسوب میشود و بدن شما در پاسخ به استرس و ناراحتی تولید میکند.
همچنین زمانی که در فعالیتهایی شرکت میکنید که برای شما پاداش و نتیجه مثبتی به همراه دارد، همچون غذا خوردن، ورزش کردن و … سطح اندورفین شما تمایل به افزایش دارد.
تو پروسه بارداری و زایمان نقشش مهمه این اندروفین جان.
منم تعمداً در جهت افزایشش تلاش میکنم…
خنده یکی از ابزارهای آگاهانه ی منه هر روز برای افزایشِ اندروفین جان.
عمیق و جون دار میخندم، از صمیم قلب، جلوی خنده مو نمیگیرم، کافیه یه بچه سوژه پیدا کنم تا غش غش بخندم.
جالبه که گاردم پایین اومده نسبت به شوخی هایی که باهام میشه، خودمم غش غش میخندم :)))
خدا رو شکر همسرِ من و خانواده اش خیلی شوخ طبع هستن و طناز، و همیشه بساط خنده و شوخی مون فراهمه.
مخصوصا بابایی و عمه و بابا بزرگ نی نی خیلی شوخ طبع هستن و همیشه میخندیم باهاشون.
دوست دارم نی نی هم شوخ طبعیِ خانواده ی پدرش رو بگیره :)
نگرفت هم فدای سرش :)
سمانه جونِ جدی، کم کم لطیف تر شد تو زندگی با همسر و خانواده ی دوست داشتنیش.
اینم واسه سمانه برکته، نعمته.
30- دو شیر هدیه گرفتیم…
داستانِ این شیرهایی که وارد خونه مون میشن خیلی جذابن، یا خودمون میخریم یا هدیه میگیریم…
اصلا فرصت نمیکنن تموم شن و جای خالیشون پیدا شه تو یخچال.
الهی شکر برای این فراوانی ها.
31- تاکید این قانون برام امروز:
تو درخواستت رو بگو و بنویس، بفرست برای خدا، بعد دستشو باز بذار و دخالت نکن از چه روشی میخواد درخواستتو اجابت کنه، تو رها باش، خودش اجابتت میکنه، شک نکن…
به همسرم امروز گفتم شیر بخر، زنگ زد گفت دو تا شیر هدیه گرفته.
شیر نمادِ مستقیمِ روزی برای منه.
نشونه ی بارزِ مدار ثروت هست که داخلشیم.
من و همسرم کلی در مورد روزی های حساب و غیر حساب، مدار ثروت و … با هم گپ میزنیم.
از قصد توجه میکنیم و تاکید میکنیم روشون.
بیشتر هم شدن و میشن هر لحظه.
چرا که متوجه شدم مرحله ی بعد از توجه و اومدنِ نشانه ها، و سپاس گزاریِ قلبی بابتشون، جاری شدنشون در زندگی هست.
الهی شکر.
آدم با همین مثال های شخصی تو زندگیش یاد میگیره و درکش بالاتر میره.
32- تکرارِ کشف و درکی که صبح نوشتم در مورد پروسه ی درخواستِ خواسته ها و الان دوباره مینویسم چون خیلی مهم و اساسیه:
اول بهش فکر میکنم، بعد نشونه هاش میاد، بعد خودش جاری میشه تو زندگیم.
تکمیلیش:
– با حس خوب بهش فکر میکنم، با باور فراوانی.
– نشانه ها رو که دیدم، خوشحال میشم و سپاس گزارِ قلبی.
وقتی هم جاری شد تو زندگیم بازم خوشحال میسم و سپاس گزارِ قلبی.
33- حدود یه ساعت پیش درخواست نوشتم بتونم وقتم رو خوب سپری کنم: هدایت شدم به سایت، دیدم 4 تا از کامنتهای امروزم تایید شدم، بعد اومدم سراغِ کامنت نویسی در سایت.
34- فایل توحید عملی 10 غوغا کرده تو سایت.
تو قلبِ من و بقیه ی بچه ها.
هر کدوم دلمون پر میزنه برای توحید عملی و نوشتیم از احساساتمون نسبت به خدا.
این عالیه.
یاداوری اینکه اعتبار هر چی داریم از خداست شگفت انگیزه.
اینکه من دستم سالمه، موبایل و اینترنت دارم، دسترسیم به سایت راحته، این سایت وجود داره، دارم مینویسم، اعتبارِ همه ی شیرینی هاش با خداست که همه ی اینا رو در اختیار من گذاشته…
یاد حرفِ نفیسه جانم که صبح خوندم افتادم:
همین طلوع هر روز خورشید ، همین که وقتی از خواب بیدار میشویم مغز کار می کند تمام خاطرات و حفظیات و دانش قبلی سر جاشون است ، قلب منظم می تپه ، دست و پا تکان می خورند و تحت فرمان هستند چشم ها میبینند گوش ها می شنوند زبان می چرخد …
یا خدا…
ما هر لحظه توی مرکز عظیمی از نعمتها هستیم که احاطه شدیم باهاشون…
یاداوری شون باعث میشه از چرخه ی عادت خارج شیم.
الهی شکرت بی نهایت.
35- سپاس گزارم برای این صفحه.
چون فقط زیبایی های روزانه مو نمینویسم توش.
سپاس گزاری و تحسین هامو هم مینویسم.
خاطراتِ روزانه مو هم مینویسم.
از اتفاقاتِ روز و درس ها و درک هامم مینویسم…
اگه بخوام بدونم هر روزی بر من چه گذشته، اینجا بهترین جایی هست که میتونم ردپاهامو بخونم.
این صفحه برای من یه گنجینه است.
این صفحه و دفترم، گنجینه های روزانه ی من هستن.
الهی شکر.
36- هدایت شدم 5 گیگ ترافیکِ اضافی بخرم امروز برای وای فای مون امروز.
خیلی ساده و راحت انجام شد با قیمتی مناسب.
خودمم ذوق کردم.
37- سه روز آینده تولد سه تا از قشنگترین آدم های دنیاست، تولدشون مبارک.
تولد امام حسین ع، حضرت عباس ع و امام سجاد ع مبارک.
خدایا کمکم و هدایتم کن همه ی بنده های خوب و قشنگت رو به خاطر ذات قشنگشون دوست داشته باشم، فارغ از چیزهایی که دیگران میچسبونن بهشون، و روحِ پاک انسانی رو دور میکنن از قشنگی های ذاتِ هر بنده ات.
خدایا یادم بده هیچکس رو بت نکنم، هیچکس رو با تو شریک نکنم.
تو یگانه باشی همیشه تو قلب و وجودم.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
خدایا کم میارم بعضی وقتا پایانِ کامنتهام چه تشکری بنویسم به درگاهت، نه اینکه ندونم و دلیلی نباشه ها، نه، دلیل زیاده، قفل میکنم کدومو بنویسم، برای همین اکثراً اولین تشکرِ اون لحظه رو مینویسم با بهبودگرایی.
الانم میخوام بنویسم ازت ممنونم که قلبم رو گشاده کردی به خودت، مخلوقاتت، زیبایی هات، نعمت هات، برکاتت، روزی هات، بنده های خوبت و همه ی زیبایی های جهان.
به نام اللهِ یکتا، که هر چه دارم از آنِ اوست.
سلام.
قشنگی های دوشنبه 23 بهمنِ 1402.
1- دو روز پیش دقیقا تو ستاره قطبی نوشتم میخوام دایره آبی رو ببینم، 3 کامنت از دوستام دریافت کنم.
امروز صبح دقیقا دیدم اجرا شده.
یه نکته ی جالبی که در مورد ستاره قطبی های منه، اینه که یا همون روز خلق میشن، یا فرداش، بعضی موارد هم چند روز بعد…
همیشه وقتی همون روز خواسته ام خلق نمیشه، یادم میاد که احتمالِ قوی فردا تیک میخوره، که اتفاق هم میوفته.
انگار بعضی وقتها یه روز بین درخواست تا اجابت زمان لازم داره :)
2- هوای به شدت مطبوع.
3- خوابِ بسیار خوب.
وقتایی که شب میخوابم تا خودِ صبح خیلی خوشحالم.
یه وقتایی هم که وسط شب بیدار میشم و دیگه خوابم نمیبره، خودمو سرزنش نمیکنم، مهربونم با خودم، مشغول میشم با سایت و کامنتها، نوشتن تو دفترم تا صبح میشه، بعد میان روز میخوابم.
به خودم سخت نمیگیرم، احترام میذارم به خودم و بدنم.
خواب و استراحتِ خوب و باکیفیت، واقعاً نعمتِ بزرگی هست، الهی شکر.
4- واسه خودم صبحانه ی مورد علاقه مو آماده و نوشِ جان کردم: نون ساندویچی کوچک- پنیر- گوجه خیار با نعناع- گردو
شاید ظاهرِ ساده ای باشه واسه لذت بردن از زندگی در لحظه، اما من به شدت لذت میبرم از این ترکیبِ خوشمزه.
کلا من قازی و لقمه رو خیلی دوست دارم، حسِ کودکی درونم زنده میشه.
برای دیگران هم که قازی میگیرم، لذت میبرم.
5- شنیدنِ صدایِ آواز پرندگان…
به دلیلِ اینکه چند روز هست پنجره ها رو باز میکنم، میتونم این حسِ خوشایند رو تجربه کنم…
6- دیروز و پریروز که صبح زود یعنی حوالی 3-4 بامداد بیدار شدم از خواب، تو نوشتن هام بودم که صدای اذان صبح رو شنیدم، همون اذانی که خودم دوست دارم…
خیلی فرح بخش بود برام، درسته صدا ضعیف بود و از پنجره بسته میومد، ولی همون تنِ ضعیف صدا هم برقِ چشم هامو روشن کرد.
7- سوره ی اعلی با صدای یوسف کالو رو که گوش میدم، خیلی لذت میبرم.
حفظ کردن سوره اعلی، یادگاریِ دوران مدرسه ام هست، یادمه یه شب مسجد بودم، فرداش هم قرآن داشتیم، درسمون این سوره بود، من اونشب تو مسجد واسه خودم داشتم میخوندم و حفظ شدم.
این سوره برام شیرینه به شدت.
و یادآورِ خاطره ی شیرین.
8- تکون های نی نی جون که مامانشو خوشحال میکنه هر بار.
9- بوس انگشتی هایی که نفیسه جانم برای نی نی میفرسته هر بار تو کامنت هاش.
10- حالِ خوب و خوش و شادابم، همراه با چاشنیِ خوشمزه ی کنترل ذهن، احساس لیاقت، مهربونی با خود و …
11- یعنی یه طوری دارم با خودم با ادب و مهربونی صحبت میکنم هر لحظه که خودم تعجب میکنم :)))
وقتی یه چیزی میوفته، یا میریزه زمین، بلافاصله با خوش اخلاقی میگم اشکال نداره، فدای سرت، چیزی نیست که الان تمیزش میکنم، پیش میاد، دفعه بعد بیشتر دقت میکنم…
این مهربونی و عدم سرزنش واسم یه رفتار کاملاً جدیده.
و چقدر سپاس گزارم از خداوند، از استاد جان و دوره لیاقت و همه ی فایلها.
صبح چاقو و کمی پنیر از دستم افتاد زمین…
خیلی مهربون، تمیزش کردم گفتم چیزی نیست که عزیزم، یه ذره پنیره دیگه :)))))
یه خود سرزنشگرِ کمال گرا میتونه ابعادِ شگفت انگیزِ این رفتارم با خودم رو خیلی بهتر درک کنه…
مگه میشه آدم خودشو سرزنش نکنه؟
به خودش برای اشتباهاتش توهین و بی احترامی نکنه؟
بله، میشه.
تو دوره لیاقت فهمیدم که میشه.
چقدر هم که شیرینه این تغییر رفتار.
ان شاالله هر لحظه عمیق و عمیق تر بشینه توی شخصیتم.
12- یه هدیه ی عالی دریافت کردیم، بستنی :)
قبل از ماهیتِ خودِ هدیه (روزیِ غیرِ حسابِ خدا)، اول یادِ لطفِ خدا میوفتم، بعد دستِ مهربونی که هدیه میده، بعد هم خودِ هدیه.
یه پکیجِ زیبایِ حس و حال خوب کن.
همسرم از محل کارش کلی هدیه دریافت میکنه، زنگ میزنه بهم میگه، دوتایی با هم کیف میکنیم از این روزی های غیرِ حسابِ خدا که به صورتِ هدیه دریافت میکنیم.
13- دیروز که رفتیم خرید دائم بلند یا تو دلم میگفتم الهی شکر، الهی الحمدالله…
بعد کاملا متوجه شدم زبونم چقدر راحت تر و بیشتر از گذشته داره تشکر میکنه از خدا، اونم دلی نه فقط روی زبون…
این سپاس گزاری ها که رفتن تو ناخودآگاهم، جایِ تشکرِ زیاد داره از خداوند.
یعنی خود سپاس گزاری کردن هام، هم، سپاس گزاری داره برام :)
14- دیروز پیروِ مسیله ای داشتم گپ میزدم با صدای بلند با خودم.
در موقعیتِ همون مسیله هم بودم.
گفتم سمانه جون این مسیله دو راه حل داره:
1- اعراض
2- اقدام برای حلش.
از این دو حالت خارج نیست.
یکی از این دو جواب میده.
نترس، دچار تشویش هم نشو که کدومش جواب میده.
بلد نیستی؟ اشکال نداره، جفتش رو امتحان کن، و مطمین باش راه حل تو یکی از این دو هست.
ایرادی نداره الان شک میکنی که کدوم راه واسه کدوم مسیله جواب میده، یاد میگیری، کم کم مهارتت بالا میره عشقم.
این حرفم تموم شد، اقدام مختصری کردم برای اون مسیله و حل شد…
مسیله ای که 2 روز پیش، اومده بود و اولش تا لحظه ی پاسخ، من سعی کردم ریلکس باشم، کنترل ذهن کنم، عبور کنم از گفتگوی ذهنیِ منفی و … در همون لحظه بعد از صحبت ها و شفاف سازی با خودم به سادگی حل شد…
گفتم واقعاً همه چیز از فکر و باور آدم هست…
تو هر چی گیر کردی، قفل کردی، بدان و اگاه باش که باید دست ببری تو افکار و باورهات، تا حل بشن.
منطقیه.
چون وقتی فکر میره به سمتِ بهتر شدن، بهبود، از زاویه ای دیدنِ ماجرا که بهت حس خوب و امید بده، لاجرم میوفتی تو مسیرِ هموارِ حلِ مسایل و چالش ها…
اینطوری تو مثالهای زندگیم دارم بهتر درک میکنم این فحوای ارزشمندِ اگاهی ها رو.
داره از حالتِ حرف خارج میشه و به درک نزدیکتر میشه.
الهی شکر.
15- برای دونه به دونه ی درس هایی که هر روز برام میاد و مینویسمشون تا تثبیت بشن برام، بسیار سپاس گزارم.
16- سپاس گزارم برای این فایل، این صفحه، که شده پاتوقِ من برای نوشتن از زیبایی های روزانه ام.
و صد البته دفترِ نازنینم که هر روز توش مینویسم از همه چیز با جزییاتِ فراوان.
17- دیروز از ذهنم گذشت چیه که تو این صفحه مینویسی خوابِ خوبی داشتم، غذای خوشمزه خوردم و …
اینا که تکراری میشه و …
از رو نرفتم و البته نوشتم دوباره.
بعد کامنت نفیسه جانم رو که برام نوشته بود امروز خوندم:
خوبه که زیبایی ها را منشن می کنی چون آن چه نعمتهامون را از یادمون می برد عادی شدنشون است. همین طلوع هر روز خورشید ، همین که وقتی از خواب بیدار میشویم مغز کار می کند تمام خاطرات و حفظیات و دانش قبلی سر جاشون است ، قلب منظم می تپه ، دست و پا تکان می خورند و تحت فرمان هستند چشم ها میبینند گوش ها می شنوند زبان می چرخد …
نشونه بود برام، مطمین شدم مسیرم درسته…
بنویس، حتی اگه هر روز همونو مینویسی…
این یعنی انقدر خوشبختی که داری دوباره و دوباره و دوباره تجربه اش میکنی.
یادته سمانه استاد برای هر چیز در ظاهر کوچک (در باطن عمیق)، یا بزرگی زبون و چشم و قلبش داره میگه الهی شکر…
استادِ تو به این درجه از خضوع در برابر پروردگار رسیده که دایم سپاس گزاری میکنه و نه براش عادی میشه نه بابت خوشحالی و شادی اش خجالت میکشه…
این استاد، بهترین الگوی تو هست…
18- اصولاً من از دیدن بهبود گرایی و جایگزین شدنش با کمال گرایی به شدت، به شدت لذت میبرم.
یه بهبود گرایی از نفیسه جانم تو کامنتش دیدم که کیف کردم. نوشته بود:
الان که دارم برات می نویسم گل های سفیدی روی میز هست که دارم میبینم و دلم خواست برات بنویسم بهتر بود تو پاسخ به زیبایی ها بنویسم اما هر جا بنویسم خوبه سخت نگیرم.
(نفیسه جان تو ویرایش و روخونیِ متنم متوجه شدم الان، چه جالب، دقت کردی این متنت خودش با پای خودش اومد تو همین صفحه :) )
خودِ منم گاهی دچار کمال گرایی میشم که اینجا بنویسم بهتره یا اونجا؟
تاثیرش اینجا کمتر از اونجا نباشه و …
بعد رها میکنم، میگم هر جا نوشته میشه همونجا بهترینه، ول کن این بازی ها و گفتگوهای حاشیه ای رو…
خیلی خوشم اومد از یاداوریِ نفیسه جانم. در این مورد هم، ما دایم لازم به یاداوری داریم، اینطور نیست که ادعا کنم من دیگه فهمیدم، درک کردم و بلد شدم…
تکرار و تمرینِ دایم میخواد بهبودِ شخصیتِ آدم.
نفیسه جانم، چون مخاطب این صفحه هستی اینجا نوشتم :)
19- دیروز تو کامنتی از اقا ابراهیم خوندم که خط اول نوشته بودن:
یا الله
انقدر با همین شروعِ کامنت، کیف کردم که حد نداره.
یا الله، ذکری که این روزها زیاد میگم
میگم:
یا الله
یا رحمان
یا رحیم
یا ارحم اراحمین
و بعد دیدن یا الله اول کامنت اقا ابراهیم شدیدا سورپرایزم کرد.
از طرفی طبق عادتِ زیبا، اکثرا اول کامنتهامو با به نام خدا و صفات خدا شروع میکنم، بعد دیدم چه قشنگ میشه اینطوری هم از خدا یاد کرد، نه فقط نوشتنِ به نام خدا.
20- یکی از ذکرهایِ اخیرِ من و همسرم هو الرزاق هست.
که روی در ورودی خونه هم چسبوندمش.
دیشب که رفتیم نونوایی، مغازه ی مسکن بغل نونوایی روی درِ شیشه ایش زده بود هو الرزاق…
منم که چشم هام کنجکاوِ نشانه ها، انقدر ذوق کردم که نگو…
همسرم داشت میرفت، رفتم دنبالش برگردوندمش و هو الرزاق رو بهش نشون دادم.
گفتم بیا، واسه جفتمون لازمه که ببینیم :)
خدا میاره جلوی چشم هامون نشانه هاشو، که یاداوری کنه برامون، همینه، درسته، برو جلو، هواتو دارم، حواسم بهت هست…
همون چیزی رو دریافت میکنم، که بهش توجه میکنم، همون تو زندگیم جاری میشه.
اول بهش فکر میکنم، بعد نشونه هاش میاد، بعد خودش جاری میشه تو زندگیم.
به همین شیرینی، به همین سادگی و خوشمزگی.
البته لازم به ذکره که بگم، درک همین باوری که نوشتم، خودش کلی زمان برده، تکامل طی کردم تا تونستم درکش کنم.
درسته الان ساده و شیرین و خوشمزه است، این میوه اش هست، پشتش کلی تجربه و تکامل بوده که الان رسیده به این میوه.
نشونه ها میان و میگن بله درسته.
به همین افکار و باورهات ادامه بده، جاری میشه تو زندگیِ حقیقیت.
الهی شکرت برای این درس ها، نشانه ها، باورها، قوانینت، فضل و مهربانیت.
21- دیروز یه لحظه داشتم باورهای روی دیوار رو میدیدم، توجهم به جذابیت و زیباییِ منحصر به فردِ پروانه های اوریگامیِ رنگی رنگی روی دیوار جلب شد.
حقیقتاً که چقدر زیبا هستن…
خوشحالم از روزهایی که نشستم و این جذاب ها، رو با عشق و حس خوب، درست کردم و حالا روی دیوارِ اتاقِ خودمون انقدر دارن جلوه گری میکنن.
22- کشفِ جدیدم:
استاد یه عالمه فایلِ آموزشیِ ناب و درجه یک و فوق العاده دارن که داخل همه شون از مسیر صحبت میکنن، از قوانین، از اصل، از نتایج و …
بعد منِ نوعی میشنوم، خوشم میاد، هیجان زده میشم، میگم آره. همینه، خودشه، یافتم، یافتم، منم همینایی که استاد میگن رو میخوام، منم میخوام اینطوری باشم…
بعد دچار کج فهمی، عجله و عدمِ درکِ روند تکاملی میشم…
میرم تو در و دیوار.
غُر میزنم گاهی، چرا نمیشه، چرا جواب نمیده پس اون چیزهایی شیرینی که شنیدم و تاییدشون کردم؟
یه نکته ی ظریفی رو در خلالِ همه ی اموزش ها یادم میره.
استاد در کنار همه ی آموزش ها، از روند تکاملی هم صحبت میکنن.
اما قدرت و جاذبه ی نتایج انقدر بالاست که من فقط اونارو میشنوم و گوش هامو روی مبحثِ عمیق و مهمِ طی کردن روند تکاملی میبندم…
اینجاست که تو مسیر میوفتم، ولی مهمترین اذوقه ی حیاتی رو با خودم بر نمیدارم…
طی کردنِ روندِ تکاملی، در مسیر، به نظر و درک من، از نونِ شب واجب تره…
– چرا گاهی بعضیامون ناامید میشیم؟
چون یادمون میره باید روند تکاملی مون رو برای بهبود و پیشرفت و رسیدن به نتیجه دلخواه طی کنیم.
– چرا گاهی بعضیامون شتاب میکنیم برای نتیجه؟
چون یادمون میره باید روند تکاملی مون رو برای بهبود و پیشرفت و رسیدن به نتیجه دلخواه طی کنیم.
– چرا گاهی بعضیامون دچار کج فهمی در درک اگاهی ها میشیم و سلیقه ای عمل می کنیم؟
چون یادمون میره باید روند تکاملی مون رو برای بهبود و پیشرفت و رسیدن به نتیجه دلخواه طی کنیم.
– چرا سمانه گاهی میگه: پس چرا موفق به درامد زایی از فروشِ اوریگامی ها و هنرِ دست هام نمیشم؟
چون یادم میره باید روند تکاملی رو برای بهبود و پیشرفت و رسیدن به نتیجه دلخواه طی کنم.
– چرا سمانه گاهی میگه: پس چرا تو بی توجهی به قضاوت، حرف و نظر مردم، کاهش وزنِ پایدار و … موفق نمیشم؟ اونطور که میخوام نمیشه؟
چون یادم میره باید روند تکاملی رو برای بهبود و پیشرفت و رسیدن به نتیجه دلخواه طی کنم.
یه دنیا سوال وجود داره تو ذهن من و بقیه که جوابش مشترکه…
طی کردنِ روند تکاملی…
درسته با باور همه چیز عوض میشه.
اما در ادامه باید یه اذوقه ی مهم همراهم باشه که اون باورها رو مستمر کنه، ادامه دار کنه، چیزی نیست جز توجه به روند تکاملی.
روند تکاملی یعنی من با ارامش روی خودم کار میکنم.
تمرین میکنم.
تکرار می کنم.
تجربیاتم رو بیشتر میکنم.
با جسارت، اقدامِ عملی میکنم.
عجله ای در کار نیست، همینطوری آهسته و پیوسته جلو میرم، این زندگیِ منه که داره جلو میره.
نتایجِ ریز و کوچولومو هر بار میبینم، کیف میکنم، تشکر میکنم و همچنان تا همیشه ادامه میدم.
با همین فرمول، یهو به خودم میام یه روزی و میبینم نتیجه ای که تو ذهنم بوده قبلا، الان جلوی روم هست…
تا وقتی هم تو مسیرِ تکاملی ام بمونم، نتایج بزرگ و بزرگتر میشن، فراتر از حد تصور من.
قطع بشن هم نتایج قطع میشن.
مثل کاهش وزن شگفت انگیزم تو دوره سلامتی…
با شادی و ارامش، مسیر رو جلو میرفتم، یه زمانی به خودم اومدم دیدم هم لاغر شدم، هم هیکلم خوش فرم، هم هر چی لباس که دلم بخواد بپوشم با تنوع بالا میتونم انتخاب کنم و بپوشم، از داخل بدنم هم سلامت شدم با کلی نتایج سلامتی که من اصلا فکرشونو هم نمیکردم…
بله، تا وقتی تو مسیر بودم، نتایج بهتر و بهتر میشدن.
و طبیعیه، هر وقت از مسیر خارج شدم، نتایج کم و کمتر شدن و قطع شدن.
همین درس و درکی که نسبت به تکامل پیدا کردم تا این لحظه، برای شخصِ من عینِ گنج میمونه.
عین ثروت میمونه.
روزیِ من هست.
این میشه یکی از سرمایه های عمیق و ارزشمند من.
سرمایه که فقط پول، طلا، ملک، ماشین و … نیست.
اینو یادت بمونه سمانه جونم.
23- نعمتِ کامنت خوندن و نوشتن در سایت.
این خودش تمرینه.
فایل گوش کردن مهمه، میشه کلاسِ درس.
مشق های این کلاس درس هم میشن، خوندنِ کامنت ها و نوشتنِ کامنت.
جفتشون مکمل هم هستن.
نمیشه فقط روی یکی متمرکز بود.
با هم عالی تر جواب میدن.
اینم تکامل میخواد:)
تکامل انقدر مبحثِ مهمیه که خودش به تنهایی میتونه یه دوره باشه.
مثلِ کنترلِ ذهن، که اونم خودش قدرتِ اینو داره که یه دوره ی تخصصی و متمرکز باشه.
24- دقیقا 3 دقیقه مونده به پایانِ زمان ویرایشِ کامنت، هدایت شدم ذخیره کنم.
دوست دارم این هدایت ها رو، شیرینی ها رو، نشانه ها رو…
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
خدایا ازت ممنونم برای تکاملی که طی کردم و میکنم برای درک و فهمِ یه آگاهی.
سلام دختر خوب، مامان زیبا، رفیق خوشارتعاش
چه کار قشنگی کردی که زیباییهای روزانهت رو اینجا سیو میکنی.
تو ایمیلم میاومد که سمانهجان صوفی این قسمت کامنت گذاشته، کفتم بذار ببینم چیه که اینقدر کامنت این قسمتش زیاده. اومدم خوندم و از ذوقت و ارتعاشت و تلاشت برای زندگی بهتر ذوق زدم.
آفرین رفیق
تلاشت ستودنیه و یقینا چیزهای زیبایی در جهان منتظرته.
چشمم افتاد به تاریخی که کامنت رو نوشته بودی؛ 23 بهمن بود. دقیقا روز تولد من.
و من دقیقا شب تولدم داشتم به همین موضوع فکر میکردم و به دخترم همین رو میگفتم که بعضی از لذتها و زیباییها از سر تکرار برای ما عادی شدن.
بهش گفتم فقط تصور کن ما نبودیم. یعنی اصلا تعمت حیات نصیب ما نشده بود، چه لذتهایی رو درک نمیکردیم؛ لذت خوردن یک لیوان آب زمانی که خیلی تشنهای. لذت خوردن یه اسلایس پیتزا (البته برای ما که هنوز قانون سلامتی شرکت نکردیم) لذت یه خواب ده دقیقهای وقتی خیلی خوابت میآد.
فکر کن سمانهجان،
واقعا باید نعمت حیات رو داشته باشیم تا این لذتها رو بچشیم.
لذت همصحبتی با یه دوست. لذت شنیدن هدایت الله. لذت دیدن عزتی که خدا میده. لذت نوشتن یه داستان که حتی یک نفر رو تحت تاثیر قرار میده. لذت بوسیدن دخترم. لذت در آغوش کشیدنش. لذت یه نفس عمیق وقتی اکسیژن میپیچه توی ریههامون و حسش میکنیم، لذت درک کردن حسهای پر از امید، ذوق زدنها، خندیدنها.
لذتی کلامهایی که میدونی خدا در دهان دیگران گذاشته تا دل تو رو گرم کنه. لذت حضور خدا.
واااای سمانهجانم
چقدر خوشبختیم که خدا ما رو انتخاب کرد که به این دنیا بیایم.
چقدر غرق در خوشبختی هستیم.
ممنونتم عزیزدلم بابت شیر کردن زیباییهات، چه راحت دلم پر از ذوق و شادی شد.
یه بوس انگشتی از طرف من هم بچسبون به لپ فرضی اون نینی خوشقدم خوش روزی خوشبخت.
منتظرم عکسش رو تو پروفایلت ببینم و دلم بیشتر از اینها ذوق بزنه.
خدایا ممنونتم که زهرات رو آفریدی.
راستی این رو یادم رفت بگم: دیروز تو اداره برای تولدم شیرینی دادم. بکی از همکارها برگشت گفت خدایا ممنوننتیم که این خانم رو آفریدی.
اون به شوخی گفت؛ اما من خیلی کیف کردم. جملهش قشنگ بود.
خیلی حسم رو خوب کردی عزیزدلم، امیدوارم ارتعاشش به خودت برگرده.
سلام زهرای عزیزم
خدایا ممنونتیم زهرا را آفریدی
تولدت مبارک ،
کردی تو ما را خوشحال
چه کار خوبی کردی ،
پا گذاشتی به دنیا،
خوشحال شدم روز تولدت را گفتی من هم بهمن ماهی هستم خیلی هم ماه هستم برای اینکه خوب یادت بمونه روز ولنتاین روز تولد منه اصلا چون من دنیا اومدم اون روز ولنتاین شد!!!
کلی ذوق کردم وقتی پیشنهاد دادی سمانه جان عکس قند عسل را پروفایل کند
چه لذت های شیرینی را اسم بردی .
واقعا باید نعمت حیات رو داشته باشیم تا این لذتها رو بچشیم.
لذت همصحبتی با یه دوست. لذت شنیدن هدایت الله. لذت دیدن عزتی که خدا میده. لذت نوشتن یه داستان که حتی یک نفر رو تحت تاثیر قرار میده. لذت بوسیدن دخترم. لذت در آغوش کشیدنش. لذت یه نفس عمیق وقتی اکسیژن میپیچه توی ریههامون و حسش میکنیم، لذت درک کردن حسهای پر از امید، ذوق زدنها، خندیدنها.
روز هات شیرین تر از عسل باشد تو بغل خدا
سلام نفیسه جانم
تولد تو هم مبارک عزیزم.
حقیقتا روز عشق اعتبارش رو باید از وجود تو بگیره که لابهلای کلماتت مهر میجوشه و بیرون میآد.
چه نشونهٔ خوبی دادی. از این به بعد روز ولنتاین که شد، یادم میآد که یه عشقی یه گوشه از جهان داره دلش برای زندگیِ روزبهروز بهتر و قشنگتر میتپه، تلاش می کنه، ذوق میکنه و برای تولدت دعا میکنم که تا لحظهٔ مرگ (انشاءالله 120 سال زنده باشی) همین روحیه و همین طلب کردن زیبایی درونت بمونه.
صبح که چشم باز میکنی، تا شب که سر به بالین میذاری، اینقدر زیبایی ببینی، اینقدر دلت بذوقه که شمارش از دستت خارج بشه.
دعا میکنم روزبه روز کاستیهات کمتر و فزونیهات بیشتر بشه.
از خدا میخوام بهت دیدهٔ زیبابین هدیه کنه، اگرچه بودنت در این مسیر استجابت همین دعاست. به هر چیز که نگاه میکنی، جنبهٔ زیبا بودنش رو ببینی که این خیلی نعمت بزرگیه و منجر به نعمت آرامش میشه.
دیشب داشتم به دخترم همین رو میگفتم که سعی کنه زیباییهای دوروبرش رو نگاه کنه. میگفت میترسم خودم رو گول بزنم و به چیزهای الکی شاد باشم، چشم باز کنم، ببینم دنیای واقعی یه چیز دیگه است.
دخترم خیلی اهل آموزههای استاد نیست و من هم خیلی ازش نمیخوام که به اجبار وارد این مسیر بشه.
اما اونجا بود که براش آرزو کردم که دیده زیبابین پیدا کنه و الان برای تو عزیز دلم که نمودی از عشق هستی هم همین آرزو رو میکنم. امیدوارم آنقدر زیبایی ببینی که مست بشی و این مست دیگه هوشیار نخواهد شد!
به آغوش پرقدرت پادشاه جهان میسپارمت.
به نام خدای مهربان.
سلام به زهرا جانم.
صبحِ روزی که پاسخت رو دیدم سورپرایز شدم و پیام خودت هم رفت تو لیست قشنگی های اون روزم :)
ممنونم که برام نوشتی، هر بار خوشحال میشم.
نی نی بهت سلام میرسونه و قدردانِ عشقی که به سمت خودش و مامانش میفرستی هست :)
داستانِ اینکه اینجا روزانه مینویسم، اینه که دنبال صفحه ای تو سایت بودم که بشه پکیجی از قشنگی های روز، سپاس گزاری هام، تحسین هام، درس هام، نکات مثبت و … طیِ یک روز رو بنویسم، ایده اومد اینجا بنویسم.
یعنی در حقیقت با بهبودگرایی اومدم این صفحه و استارتش رو زدم.
و به مرور حس کردم چه باحاله این ردپاها…
خوشحالم که خوندی و شاد شدی.
23 بهمن، تولدت مبارک باشه هر لحظه.
شاد باشی و سراسر آرامش.
سلامت باشی و پر از لذت بردن از زندگی در هر لحظه.
به قول همکارت، خدا رو شکر که به دنیا اومدی عزیزم.
در پناه اللهِ یکتا باشی همیشه.
همه مون باشیم.
خدایا شکرت برای داشتنِ دوستانِ خوب.
زیباترین، مهربانترین و مثبتاندیشترین مامان دنیا
سلام
بعضی از پیامهات رو دنبال میکنم، از اینکه با دیدن آزمایشات ذهنت رو کنترل کردی، تحسینت کردم و گفتم چه نینیای بشه این نینی.
از الان داره با آموزههای استاد عباسمنش آشنا میشه. به نوعی میتونیم بگیم در حال حاضر کوچترین عضو سایت، نینی سمانهجانه.
چون در حال حاضر هر چه تو بشنوی، اون هم میشنوه و هر چی رو حس کنی، اون هم حس میکنه.
امیدوارم این دوره با بهترین و زیباترین خاطرات بگذره و بهترین اتفاقها برات رقم بخوره.
خودت و نینی رو به دستان مهربان خدا میسپارم.
به نام خداوندم که هرچه دارم از اوست
سلام زهرای عزیزم
حالت چطوره دختر
….
عاشقتم من
چقدر لذت میبرم از تحسین هاتون از این نوشته های دلتون…
ممنونم ازت
راست میگی…
چه نعمتی که هر ان را نادیده میگیریم…
نعمتی که فرا تر از هر چیزی است…
نعمت زندگی…
فرصتی که به همه داده نشده و همه هم از آن به خوبی بهره نگرفته اند…
نه به خاطر بازی دنیا و به قول معروف بی وفایی دنیا…
اسم هایی که فقط خودمون رو از نعمت ها دور میکنیم…
بلکه به خاطر بی ایمانی
..
کفر و بی توحیدی…
ناشکری…
ناسپاسی…
ندیدن ها…
نعمت بیدار شدن
زندگی کردن….
یک فیلم مصاحبه ای بود…
من اونجا یک شمایی از نعمت زندگی فهمیدم…
اونجا میگفت…
اگر من 100 ملیارد دلار امشب به تو بدم ولی فردا دیگه از خواب بلند نشی حاضری این معامله رو انجام بدی…
100ملیارد دلار….
و من که خودم رو جای رفیق مقابل گذاشتم گفتم نه به هیچ عنوان… من مثل پدر فافا (استاد عباسمنش) مثل ابراهیم همه چیز رو می خوام…
در ادامه اون شخص گفت پس موافقی که زندگی که داری
هر روز بیدار شدنات
هر روز سر کار رفتن و اینا همش بیشتر از 100ملیارد دلار ارزش داره؟
گفتم آره
گفت پس تو الان هزاران نعمت داری که نمیبینی پس چطور انتظار داری که با این همه نادیده گرفتن ها نعمتهای بیشتری بهت داده بشه….
برق از سرم پرید
نشستم فکر کردم…
من چه نعمت هایی دارم؟
چشم
گوشم… تک تک اون استخوان های کوچکی که باعث شنوایی خوبم میشه…
بینی ام… تک تک موهای در بینی ام که محافظ راه تنفسی و هوای وارد ریه هایم هستند…
مژه هایم…
ابرو هایم…
ماهیچه های صورتم
اشک چشمم
لب هایم
پوست زیبا و نازک لب هایم…
پوست صورتم…
استخوان صورتم
دندان های زیبا و سفیدم
حرف زدنم…
زبان سالمم..
چانه ام
گردنم…
تک تک موهایم…
گلویم…
تار های صوتی ظریفم…
راه تنفسی و مری و اتصال آنها…
که من بدون فکر غذا میخورم غافل از اینکه فقط یک ذره ی کوچک مرا خفه میکند…
ریه هایم
به راحتی نفس کشیدنم
میدانی…
هنوز دست ها و پا ها و رگ ها و استخوان ها و ماهیچه ها و
اتصالاتشان و تعادلم و….. را نگفته ام میبینی…؟
چقدر زیباست؟
چه پازلی.؟
هنوز انسان ها نتونستن شبیه رو بسازند…
از ریه ها گرفته تا کلیه ها… و…..
یادمه یه روز مامانم عکس یک دستگاه بزرگ رو بهم نشون داد و گفت این دستگاه خون رو میگیره و تصفیه میکنه و پس میده یه چیزی شبیه کلیه… ولی کلیه خیلی کارای دیگه میکنه… این فقط میتونه در همین حد کار کنه….
با خودم گفتم نگاه کن
یه عضو به این کوچکی
چه کارای بزرگی میکنه و یه کار کوچیکش این دستگاه میکنه….
تازه این دستگاه مال الانه که اینقدر علم مثلا پیشرفت کرده و هوش مصنوعی راه افتاده….
دیگه درباره ی بقیش فقط خدا میدونه…
الان مو به تنم سیخ شده…
یادم افتاد به فیلمی که ربات های انسان نما ساخته بودن…
یکمی برام عادی بود گفتم خب رباته دیگه دست داره پا داره سر داره میتونه وسایل رو برداره….
ولی وقتی فیلمو نگاه کردم…
دیدم هر کدوم از سیماش برای چند قدم راه رفتن چقدر آرام حرکت میکنند…
چقدر سیم در هم پیچیده تا پاش مثلا به جلو بره…
وقتی یک وسیله رو برداشت فهمیدم اونا با حسگر های روی انگشتانشون متوجه وسیله میشن و اونو برمیدارند…
و کل این ویدئو دو دقیقه شامل اول یک قدم راه رفتنش و برداشتن یک تخم مرغ بود…
من متعجب شدم…
من هر روز در شاید 15 ثانیه چندین قدم به راحتی برمیدارم و چندین وسیله رو حمل و جابجا میکنم… تازه همزمان هم میشنوم هم میبینم هم صحبت میکنم هم فکر میکنم هم یاد میگیرم هم تصمیم میگیرم هم تعادلم را حفظ میکنم هم مراقبم هم در حالم هم در گذشته هم در آینده هم میفهمم هم برنامه ریزی میکنم…
و با تمام اعضای بدنم کار میکنم… حالا ایناس که بگی نگی میدونم دارم انجام میدم…
دیگه اعضای درون بدنم رو که نگو..
هر ثانیه هم خونم تصفیه میشه هم به کل بدنم خون رسانی میشه هم کل بدنم مواد زائد رو میگیره هم کبد مواد مغذی رو ذخیره میکنه هم زمان هم تارهای صوتی کار میکنه هم تنفسم سرجاشه هم عضلات کار میکنند هم استخوان ها… و به همشون همزمان انرژی میرسه و همزمان دستورات از مغز براشون فرستاده میشه.. همزمان هر 8دهم ثانیه خون توی قلبم میچرخه و پمپاژ میشه همزمان مردمک چشمم حرکت میکنه.و در صدم ثانیه تمام لحظه ها یکی یکی روی پرده میوفتن تازه اونم برعکس و همزمان مغز اونو صاف میکنه و تحلیل میکنه و رنگارو تشخیص میده… دیگه عواطف و تصمیمات و اینا بماند…
باورتون نمیشه من الان ترم 2 دانشگاهم ولی هنوز نفهمیدم این حرکت دست من چه ربطی به منفی و مثبت شدن غلظت داره….
کی از کجا میفمه…
توی بدن من…؟
واقعا نمیشه
جز قدرت خدا…
همین الان
من هم دارم تایپ میکنم هم میخونم هم فکر میکنم هم صدای درونم بهم میگه هم از درون میشنوم هم سوال میکنم هم میپرسم هم تصاویر از گذشته رو مرور میکنم هم جمله بندی میکنم هم دنبال جا های حروف روی کیبورد میگردم و….
تازه بدنم هم داره کار میکنه…
….
قربونت برم خدا با این قدرتت…
عاشقتم من…
تازه هر از گاهی وسطش خمیازه میکشم
میدونی…
برام عادی شده…
راحت شده نفس کشیدن…
وقتی استاد میگهه همه چیز به سادگی و راحتی اتفاق میوفته
فقط باید باورهات و فرکانستون در جای مناسب باشه
به خودم میگم ملیکا
آیا نفس کشیدن سخته…
راه رفتن چی؟
تایپ چی؟
میبینی چه راحت و بی دغدغه است.
.
همه چیز همین شکله…
خدا انجام میده
همونطوری که خدا داره کاری میکنه که هر لحظه قلبت طوری بتپه که به جز جز بدنت خون رسانی بشه…
همون طور که وقتی دستت میبره میگی خوب میشه و یکی دو روز بعد اون ضخم سطحی انگار نه انگار که بوده…
همونطور که حتی متوجه نمیشی که چگونه سلول های بی فایده از بدنت میمیرند و سلول های جدیدی به دنیا میان….
دقیقا به همین شکل خدا برات همه ی کارا رو انجام میده…
فقط کافیه در فرکانس درست با باور های درست و حس فوق العاده باشی…
اونوقت مثل همین ضخم کوچک دستت که با کاغذ برید
آنچنان زیبا و به سادگی و با حس خوب درمان میشه که برمیگردی میبینی اصلا تو کاری نکردی… خدا کرد
..
خدا میکنه
خدا میده
خدا مینویسه
خدا میگه
خدا میبره
خدا پیروز میشه…
همانطور که خدا گفته
ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتْ لاکِنْ الله رَما
قربونت برم من خدای قشنگم…
عشق منی…
کلی دوستت دارم
ممنونم از همتون
فعلا
سلام ملیکای عزیزم
چه شیرین، چه ساده، چه روون، چه دلچسب نعمتهای خدا رو بیان کردی.
نعمتهایی که همگی از فرط ظهور دیده نمیشوند. و چقدر حال من خوب میشه وقتی میبینم غرق در این همه نعمتم.
مثالی که زدی فوقالعاده بود. واقعا ارزش هر نفس ما چقدر است؟
اینقدر داریم دست و پا میزنیم که زندگی کنیم و هر نفس ما یک زندگیه که بیخیال ازش عبور میکنیم.
کامنت دفعه پیشم رو یادم نیست، نمیدونم این مثال رو زدم یا نه؟ اما تو الان یه نفس عمیق بکش و به این اکسیژنی که از سوراخهای بینی عبور میکنه و توی ریههات حسش میکنی توجه کن.
من ارزش این نفس رو چند شب پیش فهمیدم.
دخترم عمل انحراف و زیبایی برای بینی انجام داده بود.
اولا که من پشت در اتاق عمل دائم خدا رو بابت نعمت سلامتی شکر میکردم. فکر اینکه پشت در اتاق عمل به خاطر یه بیماری نیستیم واقعا خوشحال کننده بود.
بعد که دخترم مرخص شد و بهاقتضای عملش راه تنفسش بسته بود و از دهان نفس میکشید، من هر لحظه شامر خدا بودم بابت این راه تنفسی و بابت راحتی و بابت هر نفس.
اوج کار زمانی بود که چون دخترم در خواب و بیدارترم بیهوشی و هوشیاری بود، ناگهان خواست طبق عادت با بینی نفس بکشد و متوجه انسداد آن شد.
برای آنی چنان ترسید که لرزش بدنش را نمیتوانستیم کنترل کنیم.
یعنی همین عمل ناخودآگاهی که ما به این راحتی انجامش میدیم، اگر نباشد چه وحشتناک خواهد بود. اینجاست که سعدی میگه هر نفسی که فرو میرود ممنون حیات است و چون بر نیآید مفرح ذات
ممنونتم عزیزدلم از یادآوری دوبارهٔ نعمتها
به راستی که سمانهجان کار قشنگی انجلم داده که زیباییهاش رو مینویسه و باب خیری باز میشه که سایرین هم مثل ما خرابکاری بیایم و از زیباییهاحرف بزنیم.
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام زهرای عزیزم
ممنونم به خاطر پاسخ قشنگت …
باورت نمیشه وقتی کامنت خودم رو خوندم چقدر متعجب شدم …اصلا باورم نمیشد اینا رو من نوشتم …قطعا خدا بوده و هست …
یادآوری این نعمت نفس کشیدن برایم خیلی ارزشمند بود …
ممنونم ازت …
یک بار دقیقا من هم همینطور شدم …
سرماخورده بودم و از دهان نفس میکشیدم …حالا راحتی یا سختی اش به کنار …من هر لحظه یا آب میخوردم یا آب در دهانم میکردمو خالی میکردم …با هر بار تنفس از دهانم، زبانم و دهانم آنچنان خشک میشد که انگار چند ساعت است آب نخورده ام …ببین قدرت خدا رو که چه زیبا هر چیزی را در جای درستش گذاشته … همان هوا در چند ثانتی متری بالا تر از بینی اگر رد شود نه مخاط بینی خشک می شوند و نه اتفاقی می افتد …..بقیه ی ماجرا از آلودگی هایی که گرفته میشه تا گرم شدن هوا و اینا دیگه بماند …
واقعا خدایاشکرت …
ممنونم ازت
سلام ملیکا جان
خیلی از خوندن کامنتت لذت بردم و اینکه چه نکات ربزی را گفتی چقدر از همزمانی ها در عملکرد بدن گفتی و از راحتی و سهولت انجام کارها توسط خدا و اینکه برای خدا همه چیز آسان است ، کن ف یکون می کند می گوید باش پس موجود می شود به همین راحتی.
کامنتت عالی بود عزیزم دلم خواست بیشتر از فقط ستاره دادن ازت تشکر کنم .
همچنین راحت و زیبا و همزمان به سمت نعمت های بیشتر هدایت بشوی
یا الله، یا رحمان، یا رحیم، یا ارحم الراحمین.
سلام.
ساده و بی حاشیه میگم، الان هدایت شدم به این کامنتِ خودم در صفحه ی زیبایی ها.
خوندم و این پیام برام بولد شد:
روند تکاملی همراه با بهبودگرایی
و این قسمت کامنت هم زیبا بود برام:
توی هر چی گیر کردی، قفل کردی، بدان و اگاه باش که باید دست ببری تو افکار و باورهات، تا حل بشن.
الهی شکرت.
به نام خدای بخشنده و مهربان
سلام
قشنگی های یکشنبه جان، 22 بهمن 1402
1- دیروز هوا به شدت مطبوع بود، همینطور امروز.
بوی عید و نوروز و بهار میده.
2- یه نکته رو دیروز بهتر درک کردم:
اینکه بهبودم در عدم توجه به نظر و قضاوت دیگران، با تکامل، و تمرین های پیوسته و آهسته، اتفاق میوفته.
3- یکی از پیشرفت ها و دستاوردهام اینه:
تو همه ی قسمت های سایت، کامنت نوشتم و مینویسم.
دیدگاه در فایلهای دانلودی و محصولات، پاسخ و دیدگاه در عقل کل.
با کامنت نوشتن در فایلهای دانلودی شروع کردم، بعدا رسیدم به عقل کل و محصولات…
تکامل میخواست و میخواد حرکت در هر مسیرِ جدیدی.
4- دفتر پانزدهمم رو افتتاح کردم دیروز و کلی قشنگی و سپاس گزاری و درخواست توش نوشتم.
5- پریروز مامان بزرگ و عمه جونِ نی نی، سورپرایزمون کردن اومدن خونه مون، خیلی خوشحال شدم و خوش گذشت.
6- استراحتِ عالی داشتم.
7- غذای خوشمزه خوردم.
8- جاریِ نازنینم، برام آش دوغ فرستاد.
خیلی خوشحال شدم، خیلی خوشمزه بود.
9- یه چالش بزرگ داشتم واسه مرطوب کردن دستم با یه کِرِم سازگار و سالم، کرم رو پیدا کردم، پوست دستم عالی شد.
10- تو ستاره قطبی نوشتم فایل جدید بیاد، امروز اومد، اونم چه فایلی
توحید عملیِ 10
فایل نیست که، باقلواست، عسله، قورمه سبزیه.
11- راحتی با خودم و احساساتم.
امروز اولین چالشم رو دفتر مخصوصش نوشتم.
کاملا شفاف و بی سانسور از فکرم و احساسم نوشتم، به راهکار خوب هم رسیدم.
6 صفحه کلاسوری پشت و رو نوشتم، تا رسیدم به راهکار.
بعدش هم پاره شون کردم، چون خیلی شفاف نوشته بودم:)
احساس راحتی و امنیت کردم با خودم وقتی روبه رو شدم باهاش، با حسم، با همه چیزِ این چالش.
انگار زهرش گرفته شد …
12- یه درسی رو که از اشتباه دو روز پیشم گرفتم، رو عملیاتی کردم.
انقدر راضی و خوشحالم که حد نداره.
درسِ انتخاب کردنِ اینکه وقتی شرایطش رو نداری تلفن رو جواب نده با رودربایستی، عجله و ترس از قضاوت دیگران.
وقتی شرایطش ایجاد شد پاسخ بده، یا خودت تماس بگیر.
عالی بود.
انقدر خوشم اومد از ریلکسیِ خودم که حد نداره.
13- استادِ بسیار خوبم در مسیر خود شناسی و خداشناسی، استاد عباس منشِ نازنینم.
هر چی جلوتر میره بیشتر متوجه میشم شما چه انسانِ نازنین و محترم و ارزشمندی هستین تو زندگیِ من و تک تکِ دوستانم.
14- به درخواست همسرم، براش فایل توحید عملی 8- 9- 10 رو شِیر ایت فرستادم.
15- آقاجون (پدر شوهر نازنینم)، امروز تماس گرفت احوالپرسی.
بابابزرگ دوست داشتنی داره نی نی، خدا حافظش باشه، تنش سلامت.
16- درسِ مهم: به این درک رسیدم اولین چیزی که قبل از هر اموزشی باید آموزش ببینم یادگیری و یادآوریِ شدیدِ مبحثِ تکامل هست.
بفهمم و تکامل رو رعایت کنم، میتونم در هر زمینه ای بهبود پیدا کنم بی شتاب.
از عدمِ توجه و رعایتِ تکامل، اسیب های زیادی دیدم چه روحی، چه احساسی، چه امید و انگیزه ای…
خوشحالم که تو خودِ تکامل، به این درک رسیدم.
17- صبح به خودم و نی نی قول دادم اون لحظه هیچ کاری نکنم، برم استراحت کنم.
به قولم وفا کردم.
بعدش اومدم با راحتی سراغِ مدیریتِ ظرف های آشپزخونه و ماشین ظرفشویی.
خیلی راضی ام از احترامی که به خودم و جسمم گذاشتم.
18- دیشب قطر، قهرمان جام ملت های اسیا شد. براشون خوشحال شدم، تحسینشون کردم برای تلاش، اراده، برنامه ریزی، انسجامشون.
هر موفقیتی، پشتش تکامل و تلاش داره.
اینکه موفقیتشون رو گره نزدم به امتیاز میزبانی و عوامل بیرونی، خیلی تحسین برانگیز بود برای خودم.
اینکه تو حاشیه گیر نکردم، تحسین برانگیزه.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
الهی شکرت که نعمتِ نوشتن رو دادی، و دسترسیم بهش بازه.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
طبیعت این نعمت بی بدیل خداوند که در هر کجای این جهان پهناور پا بگذاریم نشانه های فراوانی و زیبایی را در آن خواهیم دید و از دیدنش می توانیم لذتی وافر و بی انتها ببریم اما اکثر ما انسانها زیبایی هایی خلقت جهان هستی خداوند را نه تنها در طبیعت بلکه در هیچ کجای دیگر ندیده و به جای دیدن و لذت بردن و سپاسگذاری از خداوند یکتا برای خلق این همه زیبایی و لذت بردن بیشتر تا معنای قانون احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب را درک کرده و دیدمان نسبت به دیدن زیبایی ها تغییر کند بر روی اخبار نا جالب تمرکز کرده ایم. باید نگاهمان را عوض کنیم.
در سفری که استاد در دل جنگل داشتند و هتلی را انتخاب کرده که بیرون از شهر و در میان فضایی رویایی قرار داشت و با اتومبیل خود به آن جا می رفتند، در طول مسیر از زیبایی های آن لذت و تمرکزشان را آگاهانه بر تک تک مناظر و شگفتیهای محیط که مبهوت کننده بود قرار دادند.
توجه و تمرکز بر اتفاقات خوب و جالب و زیبایی ها و سپاسگذاری باعث موفقیت و ثروتمند شدن و احساس شادی خواهد شد. استاد همواره آگاهانه به دنبال دیدن زیبایی ها هستند و خداوند ایشان را به مکانهای زیبایی که در مدار صلح و عشق و شادی قرار دارد هدایت می کند. مطمینا اگر هر روز زیبایی های بیشتری را دیده و تحسین کنیم و آگاهانه ذهن خود را بر اخبار منفی ببندیم از ریشه و اساس آنچه که تحسین می کنیم وارد زندگی ما خواهد شد. سپاسگذار خداوند باشیم. مهم است که سپاسگذار نعمتهای خداوند باشیم و در مسیری قرار بگیریم که نعمتها و زیبایی های خداوند را درک و بر روی آن متمرکز شویم. اگر دنبال پیدا کردن احساس خوب باشیم سرشار خواهیم شد از احساس سپاسگذاری و خضوع در مقابل خداوند و جهان ما را در مدار زیبایی ها قرار خواهد داد. باید با دقت در اطرافمان و توجه بر روی کوچکترین شادی و تلاشی آگاهانه برای تغییر ذهن و بستن چشم و گوش خود بر روی نا جالبی ها و زشتی ها تلاش کنیم و همواره به جای نگرانی و ناراحتی و تشویش و دلهره که منشا آن توجه به نا زیبایی ها و اخبار نا جالب است از قوانین بدون تغییر خداوند استفاده کنیم تا شادی و ثروت و نعمت و برکت وارد زندگی ما شود. بی نهایت ثروت و زیبایی در جهان وجود دارد باید قبل از این که وارد زندگی ما شود از وجود آنها سپاسگذاری کنیم.
خدایا شکرت
عاشقتونیم