زیبایی ها را ببینیم - صفحه 61
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام دوستان عزیزم
یک بخش دیگر از سلسله شکرگزاری های مربوط به بدن، تقدیم نگاه زیبابین شما
سری نهم سپاسگزاری های مربوط به اعضاء و اندام بدن: ناخن
1. خدایا شکرت بابت نعمت ناخن
2. خدایا شکرت بابت که ناخن فاقد عصب یا خون رسانی است
3. خدایا شکرت بابت کراتین، پروتئین سازنده ناخن ها
4. خدایا شکرت بابت تمام کارکردهای ناخن از قبیل زیبایی، کمک به بلند کردن اجسام، دستکاری اجسام، بازتاب سلامت عمومی بدن، خاراندن و………….
5. خدایا شکرت بابت رنگ عالی ناخن های مان
6. خدایا شکرت بابت سلامت ناخن های مان
7. خدایا شکرت بابت لبه آزاد ناخن
8. خدایا تو را سپاس می گویم بابت چین طرفی ناخن
9. خدایا تو را شاکرم بابت بستر ناخن
10. خدایا شکرت بابت رشد بی وقفه ناخن های مان
11. خدایا شکرت بابت نعمت ناخن گیر
12. خدایا شکرت بابت لوتولا: هلال ته ناخن
13. خدایا شکرت بابت اپونیکیوم: بافت زیر لبه ناخن
14. خدایا شکرت بابت چین قدامی ناخن
15. خدایا شکرت بابت استخوان انگشت هایم
16. خدایا شکرت بابت ریشه ناخن
17. خدایا شکرت بابت ناخن انگشت کوچک دست چپم
18. خدایا شکرت بابت ناخن انگشت دوم دست چپم
19. خدایا شکرت بابت ناخن انگشت وسطی دست چپم
20. خدایا تو را سپاس می گویم بابت ناخن انگشت سبابه دست چپم
21. خدایا تو را سپاس می گویم جهت ناخن انگشت شست دست چپم
22. خدایا شکرت جهت ناخن انگشت کوچک دست راستم
23. خدایا شکرت بابت ناخن انگشت دوم دست راستم
24. خدایا شکرت بابت ناخن انگشت وسطی دست راستم
25. خدایا شکرت بابت ناخن انگشت اشاره دست راستم
26. خدایا تو را سپاسگزارم جهت ناخن انگشت شست دست راستم
27. خدایا تو را شکر می گویم بابت ناخن انگشت کوچک پای چپم
28. خدایا سپاسگزار توام برای ناخن انگشت دوم پای چپم
29. خدایا شکرت بابت ناخن انگشت وسطی پای چپم
30. خدایا شکرت بابت ناخن انگشت اشاره پای چپم
31. خدایا شکرت بابت ناخن انگشت شست پای چپم
32. خدایا شرکت بابت نقش ناخن در زیبایی دست و پا
33. خدایا شکرت که ناخن ها باعث تقویت حس لامسه و لمس کردن هستند
34. خدایا شکرت بابت نقش ناخن ها در استحکام نوک انگشتان
35. خدایا شکرت بابت نقش موثر ناخن ها برای حفاظت از دست و پا در برابر ورود میکروب ها و آلودگی های مختلف
36. خدایا شرکت به خاطر خاصیت ارتجاعی ناخن که به دلیل چربی و پروتئین هاست
37. خدایا تو را سپاس می گویم بابت ناخن انگشت کوچک پای راستم
38. خدایا سپاسگزار توام بابت ناخن انگشت دوم پای راستم
39. خدایا شکرت بابت ناخن انگشت سوم پای راستم
40. خدایا شکرت جهت ناخن انگشت چهارم پای راستم
41. خدایا شکرت بابت ناخن انگشت پنجم پای راستم
42. خدایا شکرت بابت نعمت رشد ناخن و نعمت چیدن آن و خواصی که دارد
ادامه دارد…..
سلام آقای جزایری شبتون بخیر و شادی
خداروهزاران مرتبه شکر که منو با این آگاهی ها آشنا کرد
اقااا من فقط و فقط اگر روی همین مدل شکرگزاری هم تنها ، پیش برم و توجه کنم به نعمتهایی ک خداوند بهم داده ..دنیای خودم رو گلستان میکنم
..چقدر زیبا
چقدر دقیق
چقدر هوشیارانه شکرگزاری مینویسید.
واقعا خداروشکر میکنم ک شما رو شناختم و فالوتون دارم
من همیشه توی شکرگزاری هام مینوشتم خدایا شکرت به خاطر ناخن هام مثلا ..حتی چپ و راست هم یادم نبود ..لذت بردم حض کردم از این مدل شکرگزاریهاتون آقا مهدی
قبلا هم هدایت شدم و شکرگزاری غذاها رو خوندم و با صدای بلند میخوندم و خانواده هم فیض میبردن
از خدای وهابم براتون سلامتی ثروت و شادی میطلبم.
سلام مجدد جناب آقای جزایری
واقعا دست مریزاد …خدا قوت ..لذت میبرم از شکرگزاریهاتون
با توجه به اینکه من این مدل شکرگزاری های دقیق شما رو توی دفترم مینویسم، با اجازتون متن شکرگزاری شما رو ادامه میدم …
43 خدایا شکرت بابت لاک ناخن های خوشرنگ و زیبا
44 خدایا شکرت بابت مانیکور و پدیکور ناخن ها
45 خدایا شکرت بابت کاشت ناخن های زیبا
46 خدایا شکرت بابت همه تجهیزات کاشت و ترمیم و نظافت ناخن ها
47 خدایا شکرت بابت همه سالن های کاشت ناخن
48 خدایا شکرت بابت همه مولتی ویتامین هایی ک به رشد و تقویت ناخن کمک میکنن
49 خدایا شکرت بابت سلامتی و وجود همه ناخن کارهااا
50 خدایا شکرت بابت همه نعماتی ک در وجود و خلقت ناخن هست و ما گفتیم و نگفتیم
خداجونم هزاران مرتبه شکرت
سلام و درود به اقا مهدی عزیز
واقعن واقعن واقعن سپاسگزارم ازتون
.
تو این مدت 1 ساله ک دارم سپاسگزاری مینویسم یا سپاسگزاری میکنم هرگز به خاطرم نبود بخاطر ناخن هام سپاسگزاری کنم
واقعن اصلن فکر نکرده بودم بهشون
خداوند چقدر به ما نعمت داده
اینقدر زیاد که حتی جلو چشمامونم باشه بازم نمیبینیم
خدا میدونه چقدر از اندام هام و اعضای بدنم هست که من یادم رفته و تابه حال بخاطرشون قدردان خداوند نبودم
واقعن ازتون سپاسگزارم
اگه ما اینجوری روی نعمتهام متمرکز بشیم و دست از شکایت برداریم خدامیدونه چه نعمتهایی وارد زندگیِ ما میشع
از خدای مهربان بینهایت سپاسگزارم که منو به این کامنت هدایت کرد و یادم افتاد که باید بیشتر قدردان باشم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.
نکات مثبت و زیبایی های شنبه 15 اردیبهشت 1403.
1- اینکه میتونم اینجا کامنت بذارم، یعنی خدا به وقت و انرژی ام برکت میده، فراوانی میده.
2- وضعیتِ گ به راحتی هر روز، الهی شکر.
3- لبخندهای حافظ.
4- دیدن و تجربه کردن چالش های جدید مادری- تلاش من برای بهبودگرا بودن و …
5- خواهرزاده جانم اومد خونه مون امروز، از حافظ مراقبت کرد من تونستم یکی دو ساعت بخوابم، کاملاً تازه شدم بعد از بیداری.
6- مادرشوهر و مادر نازنینم این مدت کلی غذای خوشمزه و مقوی برام پختن و نوش جان کردم.
7- خواهرها و برادر و خواهر شوهر و برادر شوهرم کلی به من و حافظ و همسرم محبت کردن.
8- حافظ هدیه های زیبایی دریافت کرد از خانواده.
خدا رو شکر میکنم برای دوست داشتن حافظ جان.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
9- پیاده روی عصر در محیط زیبای مجتمع مون.
خدایا شکرت حواست بهمون هست، من همه چیز رو به خودت سپردم و میسپرم مخصوصاً امنیت و آرامش مون رو.
سلام سمانه جانم
خوشحالم که با شرایط جدید خودت رو وفق دادی و همچنان در حال رشد هستی در حال بهبود هستی.
گاهی پیشرفت انقدر آروم است که فقط با مرور و مقایسه قبل و الانمون متوجهش میشیم.
یک مراسم ختم باید شرکت می کردم که عذرخواهی کردم و نرفتم در صورتی که اگه قبل بود همش به خودم میگفتم ،:زشته بده، اگه نروی چی فکر میکنند!برو تا اگه خواستی مراسمی بگیری بقیه شرکت کنند!
اما این بار نه ! گفتم!
یه کامنتم خوندم از آقا ابراهیم که نوشته بود لجباز ترین آدم دنیا باش ! اگه کاری رو ذهنت میگوید انجام نده ولی انجام دادنش ، به خودت یا کس دیگری آسیب نمیزند حتماً انجامش بده و من این کارو کردم برای احترام به خودم به وقتم. این نه ! گفتن به این سادگی برای من یک هفته طول کشید و بعد از اینکه نه ! رو گفتم تازه متوجه شدم تغییر کرده ام.
نیم ساعت از زمانی که کامنت را نوشتم گذشته یادم اومد یه تغییر مثبت دیگه توی زندگیم تحسین آدمها ست که خیلی در این زمینه بهتر شدم دیگر واقعا از موفقیتها شون خوشحال میشن الان که برات این حرفو زدم یه پروانه سفید از جلوی پنجره رد شد یعنی تایید خدا را گرفتم! من واقعاً تو این زمینه عوض شدم، از آدمی که یا حسرت میخورد یا حسادت داشت از موفقیتهای بقیه، تبدیل شدم به آدمی که شاااااااد میشود از ته دل خوشحال میشه و چقدر این حس خوب ، متفاوته با حس قبلی. یادم میاد در یکی از کامنتهاتون اگر اشتباه نکنم برای باورهای قدرتمند کننده در برابر باورهای محدود کننده نوشته بودید که خانوادگی این عادت تحسین کردن و خوشحال بودن برای موفقیت بقیه رو داشتید و چقدر خوب تقویتش کردید و نگهش داشتید ، روی خودم کار میکنم این عادت رو تقویت میکنم امید که روزی ما همین کارو خانوادگی گسترش بدیم.
احساسم میگه استاد روی دوره ای دارد کار میکند ، چیزی که من لازم دارم شکرگزاری است. گاهی اوقات در طی روز یاد نعمتهایم هستم ولی شب که میام بنویسم ذهنم خالی میشود یا خسته است، راستش فقط شکرگزاری رو قبول دارم که با حس قلبی همراه باشه از شوق اون نعمت روحم پر بکشه،خدا رو به خاطر نعمت هایش شکر میکنم اما اون شکری بهم میچسبد که همراه اشک باشد اگر نه حسم مثل مشق نوشتن می ماند. تکراری و از سر وظیفه .
شاید هم استاد روی دوره پیدا کردن تواناییها دارند کار میکنند چون توی کامنتهای دوره احساس لیاقت متوجه شدم بسیاری از دوستان در این مورد نیاز به راهنمایی دارند.
در هر حال خدا ما رو به بهترینها هدایت میکند و بهترینها رو برامون رقم میزند.
خدا همه چیز میشود همه کس را.
خدایا شکرت که رفیقمی همراهمی هر وقت کم میارم تو به جای من میدوی! دستانم رو میگیری و مرا با خود میبری!
641
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
قشنگی های 14 اردیبهشت جان، جمعه.
1- صبح و عصر رفتم پیاده روی داخل محوطه ی زیبای مجتمع مون.
محوطه مون عالی شده، سرسبز و پر از گلهای رنگارنگ، درخت های انار زیبا، شمشادهای خوشگل و جدید، بوی خوش هوا، هوای بارونی و پر طراوت.
2- شیرینی های مامان شدن داره هر روز بیشتر میشه برام، در کنارش دارم با چالش های مامان شدن و تغییر شرایط هم کنار میام و می پذیرمشون.
3- داره بارون میاد الان (10 شب) و من لبریزم از حس خوب.
این بارون نشانه ی خوبیه برای من.
4- خانواده عزیزم برام لباس هدیه گرفتن، خیلی خوشحال شدم از محبت خالصانه ای که دریاعت میکنم به شدت از اطرافیانم.
اعتبارش از خداونده.
5- امروز عصر تونستم و فرصت شد تو دفترم سپاس گزاری بنویسم، خیلی بهم چسبید.
خدایا مرسی واسه برکتی که به زمانم دادی.
درخواست جدید این روزهام خوابِ باکیفیت شبانه (مدت زمانش مهم نیست، شده 10 دقیقه باشه چه چند ساعت) و برکت داشتنِ زمان هست برام.
به طوریکه هم به بچه برسم هم به کارهام، استراحت هم داشته باشم.
6- پروسه زایمانم خیلی متفاوت و خاص بود برام، خاطره ی شیرینی برام مونده از بیمارستان، زایمان، بچه دار شدن، درد داشتن، توکل کردن به خدا توی درد بعد از زایمان، تمام پرسنلِ عالیِ بیمارستان و رفتارهای قشنگشون باهام…
بخوام از روز زایمان و فرداش بنویسم ساعت ها باید بنویسم.
الهی شکرت برای همه چیز، برای همیشه
بنام خدای خالق
سلام به روی ماهت سمانه عزیزم
بینهایت سپاسگزار خدای مهربانم که منو هدایت کرد
خداروشکر میکنم برای دیدن زیبایی ها
برای خوندن کامنت زیبات
اومده بودم درباره نی نی عزیز دلیت بپرسم
خیلی مشتاق هستم ببینم بدنیا اومد یا ن
دختره یا پسره اسمش رو چی میزاری
نوشتی پروسه زایمان برات خاص و متفاوت بود یعنی نینی جون بدنیا اومده؟
انشالله که همیشه سلامت و پرخیر و برکت باشید
درود و سلام خدمت مامان جدید . خدمت تازه شکفته شده ی بهاری . مامان سمانه جون عزیز قدم نو رسیده ی فرشته ی الهی مون مبارک خدایا شکرت یک عباسمنشی دیگه به جمع پر برکت مون اضافه شد خدایاااا شکرت بخاطر بوی لذت بخش نوزاد مون خدایااا چع سعادتی چه مبارکی بخدا عاشق بوی لذیذ و خوشمزه اش ام خدایااا شکرت
سمانه جونم خدا قوت خدا بهت قدرت و انرژی بیشتری بده
سمانه جان من اکثر وقت ها کامنت های زیبای روز شمارت رو در این بخش از فایل می خونم ممنونم که هر روز زیبایی های روزانه آت رو اینجا می نویسی و نور خدا رو تابان تر و درخشان تر در این قسمت می تاباند مرسی مرسی برای تمام روزهایی که اومدی و اینجا برامون از زیبایی های روزانه آت نوشتی
مرسی مرسی که حتی در دوران زایمان هم بازم برامون نوشتی
سمانه جان با کمی تاخیر اومدم ایمیل ها رو چک کنم یهویی اسم زیبات رو دیدم گفتم اول بیام کامنت زیبات رو بخونم که یهویی متوجه شدم بسلامتی فارق شدی خدایا شکرت که بهترین و قشنگترین فصل درخشان زندگی پر بارت شروع شده خدایااا شکرت
حالا میرم کامنت های قبلی تو بخونم چون آنقدر تعداد کامنت ها و ایمیل های سایت زیاد هستش که به خواندن همه شون نمیرسم ولی الان اومدم و اسم تو رو انتخاب کردم و تازه متوجه شدم چند وقتی هستش که فرشته ی کوچولومون قدم به این جهان مادی گذاشته خدا رو شکر مادر بینظیری مثل تو سمانه ی نازنینی رو برای راهنما و نگهبان و پرورش انتخاب کرده واقعا چقدر لذت بخشع خدایا شکرت بازم بهت چنین روز فرخنده ای رو تبریک می گم ممنونم مرسی عزیزم مواظب خودت و اون فرشته ی نازنین باش و از طرف منم به همسر مهربانت و دیگر اعضای خانواده آت قدم نورسیده مون رو تبریک بگید
روز و شبت به شادی و شادکامی و لذت و شیرینی باشه
مرسی عزیزم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
قشنگی های زندگی و امروز چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403.
1- اینکه دارم بسم الله الرحمن الرحیم میگم اول هر کاری.
هر کاری برای حافظ انجام میدم.
میخوام بخوابم یا بلند شم، حرکت کنم و …
2- پیام های تبریک روز معلم گرفتم امروز، خوشحال شدم.
3- محبت و توجه های فراوان دریافت میکنم این ایام، هم برای خودم هم حافظ جانم.
4- مادر و خواهرهای نازنینم 10 روز از من و نی نی مراقبت کردن.
مادرشوهر و خواهر شوهر نازنینم اومدن خونه مون برای مراقبت از من و نی نی.
5- لذت مادر شدن، فرزند داشتن، دیدن روی ماهش، لمسش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت، شکرت، شکرت، شکرت.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
بسیاری از ما نسبت به نعمت های خداوند ناسپاس هستیم و زیبایی ها را نمی بینیم . تمرکز ما بر روی بدی ها مشکلات بدبختی ها سیل زلزله قتل و….است اتفاقات بدی که در جهان رخ می دهد و اغلب اگر دقت کنیم تمام اخبار و رسانه های خبری تمرکزشان بر روی این است که چه اتفاق ناجالبی در جهان رخ داده است؟ باید نگاه خود را تغییر داده و از خود سوال کنیم کجا چه زیبایی هایی چه نعمت هایی وجود دارد؟ زیبایی هایی که در رویای خود هم نمی توانیم آن ها را ببینیم.
ما در جهان هستی زیبایی های بی نهایتی داریم اتفاقات خوب همواره در حال رخ دادن است ما می توانیم تمرکز خود را بر زیبایی ها گذاشته که احساس خوبی به ما می دهد همین احساس خوب شادی و لذت است که شرایط را برای ما تغییر داده و اوضاع به نفع ما تغییر خواهد کرد و باعث موفقیت خوشبختی و ثروتمند شدن ما خواهد شد.
حواسمان نیست که خودمان با دست خود شرایط را سخت می کنیم با تمرکز کردن به ناخواسته ها و چیزهایی که به ما احساس بد می دهدبا تمرکز کردن بر نکات منفی . ما می توانیم آگاهانه بر روی زیبایی ها و نعمت ها تمرکز کنیم فضاهای زیبا و مکان های بسیار زیباتر از این هم هست که ما از آن ها خبر نداریم اگر به دنبال دیدن خوبی ها و داشتن احساس خوب باشیم به مکان های زیبا هدایت خواهیم شد مکان هایی که به ما احساس خوب می دهد و واقعا ما را سرشار از احساس سپاسگزاری خواهند کرد سرشار از خضوع در برابر پروردگار.
با تغییر زاویه ی دیدمان و دیدن زیبایی ها در فضایی قرار خواهیم گرفت که خداوند اتفاقاتی را برای ما به وجود خواهد آورد که بتوانیم زیبایی ها را بیشتر و بیشتر ببینیم و در مدار زیبایی صلح عشق و شادی قرار خواهیم گرفت و هر روز بیشتر و بیشتر اتفاقات خوب را تجربه خواهیم کرد. در این فضا قرار بگیریم و همین نگاه را برای خود ایجاد کنیم تا از این دست اتفاق را برای خود به وجود بیاوریم.
اگر به دنبال دیدن زیبایی ها باشیم هر روز زیبایی های بیشتری خواهیم دید به شرطی که خودمان آگاهانه تلاش کنیم که بر روی زیبایی ها تمرکز کنیم که ذهن چشم و گوشمان را بر افکار اخبار دردها ناراحتی مشکلات جنگ ها… ببندیم و آگاهانه تلاش کنیم که زیبایی ها را ببینیم و آن ها را تحسین کنیم
به خاطر هر چیزی سپاسگزار باشیم وارد زندگی ما خواهد شد یاد بگیریم و از قوانین بدون تغییر خداوند به نفع خود استفاده کنیم و زندگی خود را آن گونه که دوست داریم رهبری و خلق کنیم جهان و زیبایی ها را ببینیم و سپاسگزار خداوند باشیم. اگر به دنبال زیبایی ها باشیم و آن ها را تحسین و از خداوند سپاسگزاری کنیم هر روز و هر روز نعمت های بیشتری به ما داده می شود بی نهایت زیبایی و ثروت در جهان وجود دارد ما باید در مسیری قرار بگیریم که ثروت ها و نعمت ها در تمام جهات وارد زندگی ما شود قبل از اینکه وارد زندگی ما شود باید از خداوند سپاسگزار باشیم.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام الله که همیشه پشت و پناهم بوده و هست و خواهد بود.
سلام.
1- اینکه الان تونستم بیام سایت، این صفحه و بنویسم، نمیدونم چی میخوام بنویسم، خدا خودش هدایتم میکنه با قلبم بنویسم.
2- یک هفتگیِ حافظ جانِ نازنینم.
خدا حافظِ همه ی نی نی ها باشه.
چه وقتی تو دلی هستن چه وقتی متولد میشن و در حال رشد هستن.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
3- چالش هایی که باهاشون مواجه شدم طیِ این یه هفته، تغییراتِ بزرگ، شادی های بزرگ، ترس ها و استرس ها…
همه شون دارن ورژنِ جدیدی از سمانه میسازن.
الهی شکرت که یادم میدی.
4- یه عالمه فرشته دور و ورم هستن که به من و حافظ دارن کمک میکنن، محبت میکنن.
هر کسی با مدل و سبکِ خودش.
5- این مدت به شدت مشغول بودم، هم جسمی هم روحی و ذهنی.
مجال نوشتن تو کاغذ و اینجا رو نداشتم.
با بهبودگرایی کلامی و زبانی و قلبی میگم و توجه نشون میدم به زیبایی ها و نکات مثبت و عشق هایی که دریافت میکنم.
6- اومدم سایت پیام تبریکِ نفیسه جان، شیما جان، فرزانه جان، فاطمه جان رو دیدم و خوندم و بسیار خوشحال شدم از دوستانِ مهربانی که خدا بهم داده.
7- صورتِ پسرم رو که نگاه میکنم میگم که خدا بهمون فرشته داده. یکی از دوست داشتنی ترین فرشته هاشو داده به من و همسرم و کل خانواده که عاشقشن.
8- خدا خیلی ریز ریز و با جزییات داره نشونم میده چقدر هوامو داره…
صدا زدنش وارد مرحله ی متفاوتی شده برام.
9- بی نهایت حمایت های متفاوت دارم دریافت میکنم.
روزهای متفاوتی رو دارم تجربه میکنم.
در مدار دریافت نعمت های وسیعی هستم، الهی شکرت.
10- بارها شاهد چیدمان های منحصر به فرد خدا واسه خودم شدم.
خیلی سپاس گزارشم.
خدایا شکرت برای سلامتیِ خودم و حافظ و همه ی عزیزانم.
سری هشتم سپاسگزاری های مربوط به اعضاء و اندام بدن: مو
1. خدایا شکرت بابت نعمت مو
2. خدایا شکرت بابت خواص و کارکردهای موهای بدن، از جمله عایق بندی گرمایی، زیبایی ها، افزایش قابلیت لمس در سطحِ پوست، محافظت از پوست در مقابله اشعه مارواءبنفش خورشید، تعیین هویت جنسی، مشخص کننده ماهیت روحی و روانی و شخصیت، تنظیم دمای بدن، ….. و خدا میداند که چه خواص و فواید دیگری دارد
3. خدایا شکرت بابت ساقه مو
4. خدایا شکرت بابت ریشه مو
5. خدایا شکرت بابت فولیکول مو
6. خدایا شکرت بابت اجزای فولیکول مو: پستانک، ماتریکس، غلاف، برآمدگی
7. خدایا شکرت بابت سلولهای پروتئینیِ سازنده ی ریشه مو
8. خدایا شکرت بابت رنگ موهای مان
9. خدایا شکرت بابت سه بخش ساقه مو شامل مدولا، کورتکس و کوتیکول
10. خدایا شکرت بابت موهای ضخیم ترمینال
11. خدایا شکرت بابت موهای ناحیه شرمگاهی
12. خدایا شکرت بابت موهای ولوس بدن (موهای کرکی یا پرزی)
13. خدایا شکرت بابت موهای سرمان
14. خدایا شکرت بابت موهای زیبای عشقم
15. خدایا شکرت بابت موهای زیبای خودم
16. خدایا شکرت بابت موهای زیبای مهداجان
17. خدایا شکرت بابت موهای پرپشت و زیبای امیرحسین جان
18. خدایا شکرت بابت موهای سینه ام
19. خدایا شکرت بابت موهای دست هایم
20. خدایا شکرت بابت موهای صورتم
21. خدایا شکرت بابت موی ابروهای من
22. خدایا شکرت بابت ابروهای مرتب و قشنگم
23. خدایا شکرت بابت رنگدانه های مو
24. خدایا شکرت بابت رشد بی وقفه موها
25. خدایا شکرت بابت چرخه رشد و ریزش مو: رشد، پسرفت، استراحت.
26. خدایا شکرت بابت مدلهای متنوع و گوناگون اصلاح و پیرایش مو
27. خدایا شکرت بابت تمام ابزار و وسایلی که به مو و اصلاح آن مربوط میشود. از جمله شانه، برس، قیچی، سشوار، تلویزیون، گیره مو، ماشین اصلاح، تیغ
28. خدایا شکرت بابت پیاز مو
29. خدایا شکرت بابت عضله نگهدارنده مو در پوست
30. خدایا تو را سپاس بابت نعمت آینه
31. خدایا تو را سپاس بابت میز آرایش
32. خدایا تو را سپاس بابت وسایل آرایش و پیرایش که عشقم از آنها استفاده میکند
33. خدایا تو را سپاس بابت مویرگ های خونی و عصبی در پیاز مو
34. خدایا تو را سپاس بابت بخش پاپیلا و حفره در ریشه مو
35. خدایا تو را سپاس بابت غده چربی پوست
36. خدایا تو را سپاس بابت ملانوسیت های مو
37. خدایا تو را سپاس بابت غلاف داخلی ریشه، غلاف خارجی ریشه، غلاف بافت همبند
38. خدایا تو را سپاس بابت حباب مو
39. خدایا تو را سپاس بابت غشاء شیشه مو
40. خدایا تو را سپاس بابت ماهیچه راست کننده مو
ادامه دارد……
به نام خدا
سلام.
زیبایی های چهارشنبه 5 اردیبهشت 1403.
1- سال 1403 و اردیبهشتش برای من بوی خوش و متفاوتی داره.
چون خدا هدیه و معجزه شو روز دوم اردیبهشت 1403 وارد زندگیمون کرد.
حافظ جان به لطف و اراده و محبت خداوند یکتا به سلامتی به دنیا اومد و رنگ و بوی زندگیمونو زیباتر از قبل کرد.
هر بار روی ماهشو میبینم میگم: مامان فدات شه مامانی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
2- این روزها مشغول بودم حسابی از لحاظ های متفاوت.
از شادی، هیجان، دلتنگی، ترس، اضطراب و …
خیلی بیشتر متوجهِ اهمیتِ توحید شدم تو لحظات زندگی.
که چطوری میتونه به کنترل ذهن و بهبود شرایط کمک کنه.
خیلی نعمت رو تجربه کردم، خانواده و محبت هاشون.
الهی شکرت.
3- امروز صبح طبق هر روز گفتم خدایا هدایتم کن به بهترین ها.
تو موقعیتی قرار گرفتم که چیزی که دل و قلبم میخواست نشد، گفتم خیره، همون هدایته، تسلیم باشم، به خودم گفتم اینطوری بهتره حتما، من چیزی نمیدونم که خدا میدونه.
سعی کردم با شرایط جدید سازگار شم و زندگی رو جلو ببرم.
اتفاقا در ادامه عالی و عالی تر جلو رفت، با شادی و حس های خوب، با آدم های خوب اشنا شدم، تجربه های خوب کسب کردم، مهارتم هم بهتر شد.
تازه الان درک کردم چه نعمتی شد برام این تغییر و هدایت.
4- بعد از چند روز الان با بهبودگرایی نوشتم تا موتورم مجدد روشن شه برای نوشتن.
این روزها با بهبودگرایی شفاهی سپاس گزاری کردم، توجه کردم به زیبایی ها و داشته هام.
خدایا ازت سپاس گزارم برای این همه نعمت، زیبایی، داشته ها و روزی هامون.
به به سلام بر مامان سمانه ی زیبا و توحیدی ….مبارکه بانو …..
وای که تصور میکنم چه مامانی بشی شما برای حافظ جان جانان. روی ماهشو ببوس. قدمش خیلی خیلی مبارک باشه. خدا قوت از 9 ماه بارداری و به امید خدا شروع مسیر حدیدت در زندگی هم پر باشه از درس و هدایت ….
من که زمان به دنیا آمدن علی جان که اصلا با قانون آشنا نبودم و اصلا به تمام معنا له، بودم و …… و زندگی ام نابود شد … ولی اما:
اصلا حضور علی جان باعث رشد من و قدم گذاشتن در این مسیر شد. یعنی وجود علی برای من خود خودشناسی بود. اصلا الان هم همینطور است … خیلی خودشناسی برای من داره …. عالی هست این نعمت مادر شدن که پروردگار عنایت کرده …. و اگر هم نکنه، باز خیری است ….
وای سمانه جان، اتفاقا بعدازظهری یاد شما در ذهنم کردم و به خودم گفتم شاید زایمان کرده باشین و وقتی فراغت یافتم و نشستم و گوشیم رو باز کردم تو ایمیلم نام شما رو دیدم و کامنت را باز کردم و دیدم بعله…. به به، چه خبر مبارکی …. حسابی خوشحال شدم و برای هر سه تاتون، مخصوصا شما و کوچولو جان که شرایطتتون خاص تر است، آرزوی بهترین لحظات را میکنم و اگر هم به تضادی برخوردین، به امید پروردگار خیلی خیلی راحت هدایت الله را درک کنین و حلش کنین و لذت این مسیر را ببرین ….
احسنت به شما شاگرد توحیدی استاد که همیشه در حال تلاش برای بهتر شدن دارین.
در پناه خود خدا جون باشین همیشه
شیما
سلام شیما جانم.
خیلی ممنونم از پیامِ محبت آمیزت.
به سلامتی حافظ جانم امروز یک ماهه شد.
یه ماه شده که من به لطف خدا مامان شدم و زندگیم خیلی عوض شده.
لحظات شاد و لذت بخش و پرچالش رو تجربه کردم و میدونم همچنان ادامه داره.
وقتی به صورتم میخنده خیلی لذت بخشه.
بچه ها خیلی معصومن.
منم باهات هم عقیده ام، بچه دار شدن ورود به دوره ی خودشناسیه، ظرفیت هام دارن مشخص میشن، حساسیت ها و قوت هام دارن مشخص میشن.
تو این مدت مخصوصا اوایل وقت نداشتم و نمیتونستم بنویسم تو دفترم و بیام تو سایت.
چند روزی هست که وقتم بهتر باز میشه برای خوندن و نوشتن کامنت.
مثل الان.
حافظ جان لالاست، منم اومدم قبل از خوابیدن پاسخ بنویسم برای محبتت و ازت تشکر کنم که به یادمی و برام پیام نوشتی.
دونه به دونه پیام های بچه ها خوشحالم کرده و میکنه.
برات ارزو میکنم بهترین لحظات رو کنار علی جان و همسرت و عزیزانت سپری کنی شیما جون.
خیلی دلم میخواست مامان های سایت مثل خودت، و مامان های نوزادها بیان و از تجربه ها و چالش ها و شیرینی های بچه داری شون بنویسن تا منم بهتر درک کنم بچه داری رو.
تو و فاطمه جان و اقای زرگوشی و سمیه جان زمانی از فرزندانتون مینویسین، و من همیشه لذت میبرم از خوندن در مورد بچه ها.
همگی در پناه الله مهربان باشیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت که فرشته هاتو (آقاجون و مامان زری- منشیِ مهربانِ کلینیکِ نور- دکتر بهرامی- دکتر طوطیان) امروز فرستادی برامون برای کمک.
سلام سمانه جان خوبی عزیزم
الهی مبارک باشه این هدیه بهشتی براتون هم برای خودت و هم همسر نازنینت
ان شالله خداوند حافظ حافظ عزیزمون باشه
خیلی ذوق کردم از تولدش
تمام این مدت من چراغ خاموش میخوندمت و لذت می بردم از مسیر توحیدی و کنترل ذهنت و تمرکزت روی زیبایی ها
تولد حافظ جان دیگه منو سر ذوق آورد که یه تشکر حسابی بکنم ازت
روی ماه این میوه بهشتی رو می بوسم از دور
ان شالله خداوند حافظ و نگهدارش باشه
آفرین که نوشتی، بازم بنویس برامون
خدا حفظتون کنه
سمانه بانو جان سلامی دوباره به شما و حافظ کوچولو ….
دیشب که اومدم کامنت بنویسم براتون ، اولش اومدم با ذوق بنویسم که به به …. چه روزی هم بدنیا امده، دوم ماه زیبای اردیبهشت و با ذوق بگم اتفاقا من هم 1 اردیبهشت به دنیا آمده ام و خیلی خیلی روز تولدم رو دوست دارم که در این ماه زیبا است. واقعا زیبا است. انگار خدا جون در این ماه زیبا، یک فنجان معجون عشق برامون دم کرده و میده که نوش جان کنیم. بعد که شروع کرده بودم به کامنت نوشتن، در کل یادم رفته بود … اما الان دوباره هدایت شدم به کامنت تان و گفتم دوباره در ادامه براش مینویسم که تولدم 1 اردیبهشت است و خیلی هم خوشحال شدم از روز به دنیا آمدن حافظ جان جانان. در پناه خدا جون باشه همیشه….
شیما
سلام شیما جان ،
تولدت با تاخیر مبارک .
این جمله ات را خیلی دوست داشتم ؛/انگار خدا جون در این ماه زیبا، یک فنجان معجون عشق برامون دم کرده و میده که نوش جان کنیم؛/
چقدر خوب کردی باز نوشتی و نگفتی ای بابا دیدگاهم که ارسال شده منم یادم رفته ولش کن ، نه! برگشتی و اون نکته زیبایی که جا مونده بود را اضافه کردی . این جنبه خوب اصلاح را در وجودت حفظ کن . ما همیشه در حال بهبودیم خداروشکر.
هر روزت یک دمنوش الهی باشد برات .
سلام بر دوست عزیزم، نفیسه جان. خیلی ممنون از کامنتتون و باز ممنون از بیان احساسات در مورد جمله ام در کامنت. واقعا که اردیبهشت یه ماه فراموش نشدنی سال است. واقعیتش اونجا که اومدم دوباره کامنت نوشتم برای سمانه جون و روز تولدم رو گفتم، تو دلم یکم خجالت کشیدم. ولی الان که تحسین شما رو دیدم، باز به خودم افتخار کردم و ویژگی مثبت خودم رو دیدم.
در پناه خدا جون باشی همیشه
شیما
سلام به مامان سمانه عزیزم
قدم حافظ جان تون مبارک
تبریک به خودت و همسرعزیزت.
نوش جان تون بشه این نعمت الهی
بوس به روی ماه خودت و حافظ جان
خداوند حفظ تون کنه ان شاالله برای هم .
خداروشکر که به سلامتی و دل خوشی حافظ جان به دنیا اومد و جمع تون سه نفره شد .
کلی تبررررررررررریک سمانه جانم.
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.
سلام به قند عسل ، حفظ جان و سمانه جان ، خاله این دفعه بوس انگشتی که می فرستم مامان میتونه از جانب من روی ماه شما را ببوسد و یک دنیا لذت ببرد.
سمانه جانم سلام عزیزم، قدم نو رسیده ، فرشته ی هدیه خدا مبارک.
الان دیگر حسااابی سرت گرم شده ، جالبه من تقریباً سی و یکم فروردین از خدا برات زایمان سلامت خواستم و سوم اردیبهشت پیام تبریک به آخرین کامنتت ، (دقیقا کامنت قبل، یکم اردیبهشت منتشر شده) ، فرستادم، همزمانی را میبینی چه عالی کار می کند!!!
خیلی خوشحالم برات ، مزه هیچ چیز تو دنیا مثل بچه نیست با همه لذت هایی که بردی فرق دارد ، همه یک طرف این یک طرف.
سمانه جانم میدونم فرصت زیادی برای خواندن کامنت نداری، خیلی صحبت داشتم اما باشد برای بعد .
سلامت و دلشاد کنار عزیزانت در پناه خدا باشی.
سلام نفیسه جانم.
ثانیه ای نیست که نگاه کنم به صورت حافظ و فکر نکنم به اینکه خدا چه هدیه ای به همه مون داده…
بی نهایت بار شکرت خدا جان.
ممنونم ازت برای تبریک و پیامت.
تو این هفته کلی اتفاق و چالش و لذت و شادی و هیجان رو تجربه کردم.
هر کدومش واسم درس هایی داشته.
اونجاهایی که رها کردم و تسلیم شدم، راحت تر جلو رفتم.
اونجاهایی که قفلی زدم، گیر کردم و نجواها آزارم دادن.
الان هم دقیقا تو کلاس خودشناسی هستم.
باگ هام دارن هویدا میشن.
قوت هام هم همینطور.
دارم تکاملی یاد میگیرم با تغییرات جلو برم.
کارهای مراقبت از نوزاد و اهمیت دادن به خودم رو دارم سعی میکنم تمرین کنم و انجام بدم.
لحظاتی رو تجربه کردم که حالِ روحی ام میزون نبوده و حسابی تو نوسان روحی گیر کردم…
تو اوج این احساسات منفی که بعد از زایمان رایج هست به دلیل تغییرات هورمونیِ بالا، گفتم خدایا خودت نجاتم بده، خودت یادم بده…
و شاهد بودم بعد از یه شبِ سخت که ناشی از مواجهه ام با تغییرات و چالش هامه، روز دیگه ای آغاز شده و چندین مرحله بهتره تا دیشبش.
تو این هفته درس بزرگی هم گرفتم:
وابسته بودن منو ترسو کرد و میکنه…
یهو به خودم اومدم و متوجهش شدم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت با تمام وجودم.
سلام سمانه جانم
بهت تبریک میگم عزیزدلم!
خداوند حافظ خودت و حافظ کوچکت باشه.
امروز یکی از پیامهات رو چک کردم و متوجه شدم، نینی دنیا اومده.
اومدم از قسمت پروفایلت همه پیامهات رو دوباره نگاه کردم و اولین پیامی که این خبر خوب رو داده بودی پیدا کردم.
قدم اردیبهشتیت مبارک!
دختر منم اردیبهشتیه و وجودش دنیا رو بهشت میکنه. یه شادی غیرقابل وصف از حضورش ساطع میشه. پر از انرژیه، پر از حس زندگی. یقینا حافظ تو هم چنین است و خواهد بود.
دنیا به کامت دختر پرتوان عباسمنشیها!
سلام زهرا جانم.
امیدوارم دلت در بهترین حال باشه وقتی این پیامو دریافت میکنی. چون من در بهترین حال دارم برات مینویسم.
یک حس خوب از آرامشی که خدا به قلبم داد.
احساس مشرک بودن داشتم نسبت به درآمد فکر میکردم فقط اون پولی که خودم به دست آوردم ثروت واقعی محسوب میشود و چون خانهدار هستم پس وابسته به پول همسرم هستم مشرک هستم، اما خدا امروز بهم گفت وقتی هدیه میگیری از دوستت از همسایت از فامیلت میگویی اینها روزیهایی از طرف خداست! برای من است !
پس چرا پولهایی که همسرت به تو میدهد از طرف من حساب نمیکنی اینها همه روزی من است برای تو! هدیه من است به تو! البته که من درآمد مختصری برای خودم دارم ولی چون درآمد اصلی مال همسرم است همیشه از این بابت حس ناخوشایندی داشتم، ولی امروز شکوفه قلبم با این الهام خدا باز شد و عطرش روحم را تازه کرد.
از آنجایی که خدا همیشه را آسان میکند برای آسانیها و راههای مختلفی دارد برای رساندن پیامش به ما،من امروز دست خدا شدم برای رساندن پیامی به همسرم.
مدتها میخواست مطلبی را به یکی از دوستان بگوید، جور نمیشد که حضوری او را ببیند امروز به او پیشنهاد دادم پشت تلفن با او صحبت کن زیرا همسرم احساس میکرد حضوری بسیار محترمانهتر است، به او گفتم نظر کسی برایت مهم نباشد، از کسی جز خدا نترس و حرفت را بزن، که اتفاقاً این کار را انجام داد و نتیجهاش خوب شد.
امروز کامنتی خواندم از آقای جمال در پاسخی به سوالِ چگونه باورهای توحیدیم را تقویت کنم، در عقل کل.
جواب خیلی سنگینتر از فهم من بود فقط بخشی را که جالب بود برایم و خاطرم ماند میگویم، تاریکی روشن یا روشنایی تاریک ، بیماری سالم ، ذهن ساکت ، همه به یک اندازه غیر قابل تصور هستند اما ذهن ساکت ، خداست.
خیلی وقت بود کامنت ننوشته بودم این حس رهایی از ستارهها و امتیازات رو دوست دارم آخه من از کودکی همیشه در رقابت و مقایسه بزرگ شدم و حالا دارم رها بودن را تمرین میکنم. من همینجور که هستم کافیم خودم ستاره ام.
خورشید قلبت درخشان زهرا جانم. نور الهی قلبت ساطع بشه و همه جهان اطرافت رو روشن کند. تابنده و پایدار باشی641
نفیسه جانم، سلام و مهر فراوان به اون روح زیبا و قلب مهربانت.
آرامشی که به آن رسیدی، در تک تک کلماتت هویدا بود. یه حس رهایی از اینکه دیگران ببینن، بپسندن یا نه.
حقیقتا در میام کلماتت حس کردم که حتی اگر منی که مخاطب کلمات پرمهرت هستم هم پیامت رو نمیدیدم، قرار نبود ناراحت بشی.
این رهایی گوارای وجودت عزیزم!
راستش برای من هم یه زمانی این اتفاق افتاد. ستارههای من نزدیک به پرشدن بود. یه نصفه ستاره باید میگرفتم تا بشم شاگرد پنج ستارهٔ سایت عباسمنش؛ اما آیا به عملکردم هم میتونستم 5 ستاره بدم؟
بیشک من به لطف الله کارهایی کرده بودم که برای دیگران شگفتآور بود و از اینکه چنین کارهای عظیمی به این راحتی اتفاق افتاده بود، متحیر مانده بودند؛ اما من میدانستم که یکی دیگه داره کار رو جلو میبره و من فقط میخوام.
اما هنوز خیلی اتفاق دیگه باید بیفته که من 5 ستاره رو به خودم بدم.
از اون مهمتر اتفاقی بود که بعد از نوشتن کامنت برام میافتاد. اینکه دائم بیام و چک کنم که چند تا ستاره خورده، کی تاییدم کرده، کی جوابم داده، تو صفحه چندم قرار گرفتم، کی اول شد، کی دوم شد، ارتعاش مثبتم رو از کامنت نوشتن کم میکرد، و من خیلی راحت رها کردم.
البته که در سایت هستم. بعضی کامنتها رو دنبال میکنم؛ اما زمانی کامنت میذارم که برایم مهم نباشه که چه بازخوردی قراره بگیرم.
البته الان به چنین درجهای رسیدم. گهگداری اگه چیزی مینویسم، حتی خودم هم یادم میره که توی سایت مطلب نوشتم و این رهایی یعنی یک گام دیگر به جلو.
باور کنم عزیزدلم که گاهی کم شدن ستارههای زندگی یعنی عبور از یک مرحله و بالارفتن به مرحلهٔ قشنگتر.
و تمام زندگی حل قدم به قدم این مسئلههاست تا اینکه یک روح خودساخته قوی و زیبا در ما رشد کنه.
پیامت زیبا بود و پر از درس. ممنونتم عزیزدلم و دوستت دارم.
دست خدا پشت و پناهت.
سلام سلام به مامان سمانه عزیز و دوست داشتنی
به به خیلی خیلی مبارک باشه عزیزم تولد پسر نازنینت حافظ جان من تازه خبردار شدم خیلی خوشحالم برات
گوارای وجود خودت و خانواده ات این نعمت زیبای الهی و پر خیر و برکت و به همه شون تبریک میگم
بچه ها واقعاً شیرینی و معنویت خاصی به زندگی ما میدن
خوشا بحال حافظ جان که چنین مامان توحیدی و با کمالاتی داره که دائم در حال قدم برداشتن برای رشد شخصیت و پیشرفت خودش هست
مطمئنم که یکی از بهترین مامان های دنیا میشی
به مامان مهربونت هم سلام برسون
زندگیت پر از اتفاقات شیرین و زیبا باشه
خداوند حافظ و پشتیبان حافظ جان و خودت و همسر عزیزت و کل خانواده باشه
سلام سمانه جان امیدوارم حال دلت و حال جسمت عالی باشه. هم خودت هم همیرت و هم کوچولوی نازنین که با خودش کلی نعمت و رحمت آورده و میاره. چقدر خوشحالم از اینکه مادر شدن رو داری تجربه می کنی. دختر من لیلیَن هم سه ماه و نیم پیش بدنیا اومد. البته من یه دختر 9 ساله هم دارم، تینا. واای خیلی حرف دارم بگم نمی دونم کدومو اول بگم :)))
من سر تینا خب با قوانین آشنا نبودم و شرایط پیچیده ای هم داشتم. کار ریسرچ می کردم تو دانشگاه و مرخصی زایمان نداشتم، بخاطر همین تینا 20 روزه بود که من برگشتم سر کار. البته حدود یکماه و نیم بیشتر از اون دوره ی تحقیقی نمونده بود. خدا رو شکر که همسرم کارش فلکسیبل بود و مامانم هم اومده بودن پیشمون. اما می خوام بگم اگه قانون رو می دونستم چقدر می تونست راحتتر بگذره. تجربه ی اول همیشه بخاطر ندانسته ها یکم ترس هم داره. من یادمه ما تو همون دوهفته ی اول سه بار تینا رو بردیم اورژانس چون گریه ای می کرد که هرکار می کردیم آروم نمی شد. و بعد می گفتن چیزی نیست برین خونتون بچه کولیک داره. خلاصه که الان تو که با قوانین آشنا هستی مطمئنم خیلی بهتر هندل می کنی چون همونجور که تو کامنتت نوشتی از خدا هدایت می خوای و می دونی که خدا در هر لحظه باهات هست. من سر لیلی هم بارداریم خیلی راحتتر از بارداری اولم گذشت و هم الان خدا رو شکر بچه ی آرومتری هست و به لطف خدا شرایط روحی و جسمیم خیلی خوبه. اما با این وجود بازهم سختی بود و روزایی بود که واقعا کنترل ذهن کار راحتی نبود. منی که مدتها بود بخاطر داشتن حال خوب گریه نکرده بودم، چندین بار از فشاری که بهم میومد گریه هم کردم اما زود می پریدم تو آغوش خدا و اون خودش دلم رو آروم می کرد.دختر من یکم زود بدنیا اومد و دکترا هر روز یه چیز جدید می گفتن خودم هم بعد از زایمان سزارین بهرحال کلی هورمونام قاطی پاتی بود. اون دو سه روز اول خیلی نگران بچه بودم و با هر صحبتی که دکترا می کردن اشکام جاری می شد. حتی برا خودمم عجیب بود این حالم. اما بعد دو سه روز یهو یادم میفتاد که باید خودمو جمع کنم، نباید انقدر نگران باشم اگر به خدا می سپارم پس نگرانی معنی نداره اما باز سینوس بعدی شروع می شد. تا اینکه فکر کنم 6-7 روزی گذشته بود و ما هنوز بیمارستان بودیم، سر عکس از ریه و اینا خیلی بهم ریختم که بچه ی کوچولو تو هفته ی اول زندگیش چقدر تست و اینور و اونور شد و یهو بخودم اومدم که من اینجوری دارم رو ناخواسته تمرکز می کنم. دیگه شب آخری بود که سنسورها به دخترم وصل بود و قرار بود فردا (بعد از 13 روز) دکتر مرخص کنه، دیدم دوباره مانیتور اکسیژن خون رو از عدد لیمیت دو سه تا پایینتر نشون می داد و بوق دستگاه هی در میومد دوباره دو دقیقه خوب می شد دوباره بیب بیب صداش میومد. دیگه زدم زیر گریه و شروع کردم با خدا صحبت کردن که خدایا من خسته شدم از نگران شدن از انتظار برای خونه رفتن. من تسلیمم اصلا اگه قراره یکماه هم بمونیم من اکی هستم. همه ی این دنگ و فنگ ها برای اینه که دخترم رو با خیال راحت ببریم خونه.همه چیش اکی باشه، این خواسته ی منه حالا فردا یا بعد ده روز دیگه، هر وقت تو صلاح بدونی. با خودم گفتم این خدای دختر من همون خدای موسی ست پس از چی نگرانم؟ خدایا من به هر خیری از تو برسه فقیرم و اشک می ریختم. یادم نمی ره قشنگ مثل اجی مجی تا اینا رو گفتم بوق قطع شد و دیگه صداش در نیومد و من مونده بودم در قدرت تسلیم بودن… و بعد خوابم برد. ولی واقعا از ته قلب آماده بودم تا هر وقت لازمه بمونیم. خیلی طولانی میشه ولی دو سه تا اتفاق معجزه وار دیگه هم افتاد که اولش ناراحت می شدم ولی بعد می دیدم وای چقدر خوب شد اینطوری شد.همه ی اون استرسها و نگرانی ها تموم شد. یاد گرفتم که فقط زبانی نمیشه توکل کرد، توکل باید با جون و دل باشه، باید یؤمنون بالغیب باشیم. همون یکماه اول به لطف خدا تمام کانسرن های دکترا برطرف شد و ما به حالت نرمال بچه داری رسیدیم و از اون روز تا الان به لطف خدا فقط و فقط دارم لذت می رم از بودن با لیلی نگاه کردنش و به قول خودت برای تک تک اجزائ بدنش خدا رو شکر می کنم بخاطر شیر خوردنش بخاطر خوابیدنش.
راستی اگه درست یادم باشه شما هم با قانون سلامتی شروع کردی و باردار شدی، منم همینطور البته تو بارداری یهو میلم به گوشت خالی اصلا نمی کشید و دیگه مجبور بودم کارب بخورم، هنوزم می خورم ولی می دونم که به محض اینکه شیر دادنم تموم بشه قطعا برمی گردم به شیوه ی قانون سلامتی.
…..
امیدوارم از لحظه لحظه ی بودنت با حافظ کوچولو لذت ببری و یادت باشه به چشم بهم زدنی بزرگ می شن. به خدای مهربون می سپارمت و امیدوارم در آغوش خدا آرام و قوی باشی. بوس به خودت و حافظ کوچولو
سلام به سمیه جانِ نازنینم.
نمیدونی چقدر خوشحال شدم از پیامت.
خیلی دلم میخواست یه نفر تو شرایط خودم باهام صحبت کنه، بگه چطوری گذشته یا میگذره…
کسی که فرکانس مشابه داشته باشیم و از یه دنیا باشیم.
اتفاقا امروز به دوستم نسیم، که فرکانس مشابه داریم پیام دادم تا برام صحبت کنه از روزها و ماه های اولِ بچه داریش، الان دخترش بزرگ شده و حدودا 5-6 سالش هست خدا حفظش کنه.
این چیزهایی که نوشتی رو منم تا حدودی مشابهشون رو تجربه کردم.
نوزادِ قشنگم چند ساعت بعد از تولد به تشخیصِ پزشک برای تند تند نفس کشیدنش رفت nicu.
اولش زیاد متوجه نبودم اما شب دوم که از بیمارستان مرخص شدم و خانواده رفتن، یهو متوجه جای خالی حافظ کنارم شدم و اشکام سرازیر شد…
همون شب رفتیم بیمارستان دیدیمش، با گریه به مسیول اونجا گفتم من از وقتی مامان شدم هنوز نتونستم بچه مو بغل کنم…
اجازه بغل نداشتم اونشب ولی دیدنش ارومم کرد تا حدودی.
از فرداش گفتن برم اونجا و بهش شیر بدم.
اونجا اتاق استراحت مامان های بچه های nicu هم بود، با همسرم اونجا بودیم و من شیر میدادم به حافظ و بعد از 4 روز به لطف خدا مرخص شد صحیح و سلامت…
کاملا حس کردم تو آزمونِ توکل هستم.
جالبه تا وقتی بیمارستان بودم خودم متوجه نبودم حافظ کنارم نیست چون درد تمرکزمو به خودش گرفته بود، بعد که مرخص شدم تازه فهمیدم چی شده، مامانِ هم اتاقی ام و همه ی مامان ها بچه هاشون کنارشون بودن، بهشون شیر میدادن و باهاشون بودن اما بچه ی من بعد از زایمان کنارم نبود.
خونه که متوجه این قضیه شدم اشکام گوله گوله میومد.
این تغییرات هورمونی خیلی واسم عجیب بود، دایم احساساتم در نوسان بود، گریه که دم دستم بود و با ساده ترین چیز اشکم سرازیر میشد.
یادمه من از خدا میخواستم پسرم زودتر مرخص شه بیاد خونه پیش خودم، همه خانواده هم منتظرش بودن…
روز سوم صبح دکتر دیدش و گفت خوبه فقط امروز کامل بمون بیمارستان و بهش شیر بده، فردا اگه همه چیز خوب باشه مرخص میکنیم.
من گفتم خانم دکتر اگه مسیله فقط شیر دادن هست برم خونه، مامان و خواهرم کمکم میکنن و …
گفتن بمونی بهتره، خلاصه که موندم با اینکه اولش ناراحت شدم چرا مرخص نشد.
یه لحظه به خودم اومدم، یادم افتاد که حتما خیره، من که نمی دونم، چشم میگم به پلن و چیدمان خدا، اتفاقا بعدش روز خوبی رو تجربه کردم.
یه بچه دیگه به خاطر زردی اومد nicu و بالطبع مامانش مثل من باید میموند تو اتاق استراحت تا به بچه اش شیر بده.
شدیم دو نفر در اتاق استراحت و همراه ایشون.
قبلش دعا میکردم کسی نیاد و همسرم بتونه بمونه، اما عصر که همسرم رفت و مامان جدید اومد اتاق ورق برگشت، کلی حرف زدیم، معاشرت کردیم و تجربه ی خوبی بود برام.
اون روز کامل بودم شب هم خوابیدم اونجا و فردا مرخص شد به لطف خدا.
اما متوجه خیر بودن ماجرا شدم..همون روز که کامل موندم و با هر تماس از nicu به اتاق استراحت مادران، میرفتم شیر بدم به حافظ و برگردم مهارتم در شیردهی خیلی بالاتر رفت و عملا یاد گرفتم چی به چیه..که اگه نمونده بودم حالا حالاها راه نمیوفتادم تو زمینه شیردهی.
ظاهرش ساده است ولی من هیچی بلد نبودم هنوزم نیستم از بچه داری، هر چی الان یاد گرفتم از لطف خداست که ادامه داره.
تو دل این ماجرا کلی زیبایی وجود داشت برام:
اینکه پسرم 4 روز اول زندگیشو تحتِ بهترین مراقبت ها و نگهداری ها بود تو nicu.
اینکه وقتی اومد خونه که از هر لحاظی سلامتیش تایید شد.
اینکه جواب همه ازمایش هاش عالی بود الحمدالله.
مسیولین تو nicu همه شون خوش اخلاق بودن و مهربون.
یکی از اون عزیزان به نام خانم خلیقی خیلی با عشق و عطوفت رفتار میکرد با حافظ.
خداوند تو پروسه زایمان و بیمارستان و … دل ها رو برام نرم کرد خیلی خیلی.
همه خوش اخلاق، مهربون، با تجربه.
کلی محبت دریافت کردم و میکنم تو خانواده.
یعنی اگه قرار باشه نعمت ها و نگرانی هام تو دو کفه ترازو قرار بگیرن بی شک کفه ی نعمتها با اختلاف سنگین تره.
خیلی سپاس گزار خدا هستم.
الان هم مقداری نگرانی و ترس رو دارم.
اما پیاده روی عصر امروز و صحبتهام با خدا جان، مسایل رو برام شفاف تر کرد.
که سمانه لحظه الان رو بچسب.
به گذشته فکر نکن چون ناراحت میشی.
به آینده فکر نکن چون میترسی.
همون قدم به قدم و لحظه به لحظه جلو برو.
خدا هست، کمکت میکنه، همونطوری که همیشه هدایتت کرده و میکنه.
برای خودت و خانواده ی نازنینت و فرزندان قشنگت سلامتی و شادی و ارامش ارزو میکنم سمیه جان.
اعتراف میکنم تقریبا 10 روز اول زیاد با اگاهی ها کار نکردم تو ذهنم، ولی ناخوداگاهم به زیبایی ها و نعمتها توجه میکرد چون عضله اش رو قبلا پرورش داده بودم، حالا شاید کمتر از قبلم اما قطع نشد برام که از فضلِ خداست.
هر چی جلوتر میره ارامشم نسبت به روز قبل بهتر میشه.
خدا هر روز محبتش و معجزاتش رو بهم نشون میده.
یادم آورده که سخت نگیر تا سخت نگذره بهت.
تسلیم باش تا به ارامش برسی.
کنترل کن گفتگوهای ذهنیتو تا به ارامش برسی.
خدا خیلی بهم محبت کرده برای سلامتی خودم و حافظ و عزیزانم.
خیلی سپاس گزارشم.
من روز زایمان به بعد وارد دنیای دیگه ای شدم، کلی نعمتِ ریز و درشت رو تجربه کردم که واقعا سپاس گزارم براشون.
کلی ادم های مهربون سر راهم قرار گرفتن، بهترین مراقبت ها و شرایط رو دریافت کردم.
به عبارتی خدا زیبایی ها رو برام چیدمان کرد.
دلم میخواد چند ساعت فقط دفترم رو باز کنم و از این چیزها بنویسم.
درسته زمانم محدودتر شده خیلی اما خوشحالم که با بهبودگرایی همچنان مینویسم.
پیامت خوشحالم کرد، شاد باشی همیشه.
الهی شکرت.
سلام به روی ماهت سمانه جان. منم خیلی خوشحال شدم از پیامت دوست عزیزم. خدا رو هزاران بار شکر می کنم که هم دختر خودم صحیح و سالم اومده خونه هم پسرکوچولوی تو. منم دقیقا خیلی زیبایی دیدم حتی تو همون دو هفته ی بیمارستان. پرستارا خیلی مهربون هی علاوه بر کارایی که باید انجام بدن چک می کردن آبی آبمیوه ای غذایی چیزی می خوام یا نه، چقدر با بیبی ها خوب رفتار می کردن چقدر قربون صدقه می رفتن و حس خوب به آدم می دادن. واقعا لطف خدای مهربونمون بوده این پلنی که چیده بود تا بچه هامون از هر نظر چک بشن و با خیال راحت بیاریمشون خونه. خدایا چقدر تو خوب و مهربونی… چجوری آخه عاشقت نباشم…
سمانه جان مژده اینه که بچه که یکماه یا چهل روزش می شه قشنگ شرایط آسونتر میشه. خدا رو شکر الان که لیلین سه ماه و نیمشه خواب شبش خوبه بین هر وعده ی شیرش 4 یا 5 ساعت فاصله هست تو شب، البته من شیرخشک می دم شبا، کلا شیرم زیاد نیست ولی خدا رو شکر در حدیه که روزی دو وعده شیر منو می خوره و مواد مغذی لازم بهش می رسه، بقیه ش رو هم شیرخشک می دم. اوایل 2 ساعت به 2 ساعت بود بعد دو سه هفته با تایید دکتر شبا سر سه ساعت بیدارش می کردیم تا شیر بخوره و الانم که می گم یا 4 یا 5 ساعت بین هروعده ی شیرش تو شب فاصله هست و خب ما 3 یا 4 ساعت می تونیم بخوابیم البته من و همسرم شب رو نوبتی کردیم، یه وعده رو من پا میشم می دم بهش یه وعده رو همسرم. خلاصه که اون بی خوابی های ماه اول خیلی خیلی کمتر شده به لطف الله مهربون. و از دوماهگی یا نزدیک سه ماهگی که شروع می کنن به زبان خودشون حرف زدن دیگه شیرینیشون چندین برابر میشه وای یعنی من روزی هزار بار می گم خدایا شکرت چقدر شیرینه این بچه… وقتی دستاش رو پیدا کرد و تلاش قشنگ و بامزه ش برای اینکه دستشو برسونه به دهنش… که گاهی اشتباهی می رسید به گوش یا چشم خیلیییی خوشمزه و شیرینه. آره سمانه جان به امید خدا هر روز که بگذره هی شرایط آسونتر میشه عزیزم. امیدوارم از تک تک لحظه ها و روزهات لذت ببری. راستی خیلی کار خوبی می کنی پیاده روی رو هر روز می ری، قشنگ آدم رفرش میشه. من دیگه کمتر از یکماهه که با لیلی می رم پیاده روی، می ذارمش تو کالسگه (بسینت البته) و می رم پیاده روی هوا هم که خدا رو شکر عالیه این روزا.
بوس به خودت و حافظ کوچولوی نازنین
در پناه خدا شاد و سلامت باشی سمانه جان.
درود و سلام سمیه جونم
چقدر این کامنتتپ دوست داشتم چون همش داشتی از این قند عسل تعریف می کردی بخدا دلم ضعف میره برای نوزاد .. وقتی از حرکاتش می نویسی دلم میخواد بخورمش .. نوزاد سمانه جون رو میخوام بخورمش بخدا بوی این دوتا فرشته های الهی رو حس می کنم عاشق بوی گردن شونم الهی فداشون بشم بخدا اگه ی نوزاد جلوی چشمم باشه میترسم بچلونمشون و بخورمشون .. آخخخخ دندونامو تیز کردم آنقدر که عاشقشونم ..
سمیه جونم میدونم قدرشو میدونی ولی بازم یادآوری می کنم خیلی خیلی از وجودش لذت ببر خیلی بهش نگاه کن بخدا از این معجزه ها کم پیش میاد یعنی یهویی میبینی بزرگ شدند آنقدر زود می گذاره که یک روز بهش میگی عزیزم تو کی اینقدر بزرگ شدی
سمیه جونم مواظب خودت و زیبایی هات باش . مواظب این قند عسل نازنینمون باش .. امشب بهترین کامنتی که بهم احساس لذت داد و کلی ذوق کردم کامنت تو و سمانه جون بود . چون اونم خیلی از نوزادجیگر طلامون می نویسه خیلی دوستون دارم مرسی مرسی که اینجا هستید ..
مرسی که برامون از زیبایی ها می نویسید .
من همیشه کامنت هاتون رو می خونم و لذت میبرم
مرسی عاشق تونم
از طرف منم دست های خوشکل لیلین رو بخورش … مخصوصا که گفتی الان به زبان خودشون حرف زدن . الهی من فدای اون قوم قوم حرف زدنشون برم عزیزممممموم مرسی به این نکته های ظریف و زیباشون توجه می کنی و برامون می نویسی .مرسی عزیزم
روز و شبت در کنار این فرشته ی الهی خوب و خوش و لذت و شادی
سلام به رویای مهربون، وای که چقدر از دیدن این نقطه ی آبی که بهم هدیه دادین خوشحال شدم. واقعا بوی نوزاد یه بوی بهشتیه، اصلا لذتی توش هست که نگو. آخ آخ گردن رو گفتین، وااای بوسای لای گردن اصلا معرکه س، مرده رو زنده می کنه :)))
نگاه کردن بهش یه تمرکز بر زیبایی بی نظیره. خدا رو هزاران بار شکر. شکر برای چشمای قشنگش، ابروهایی که اولی که بدنیا اومده بود تقریبا نبود و الان خوش فرم بالای چشماشه، برای مژه های قشنگش، برای لبخند که قلبم رو آب می کنه، صبح که بیدار میشه با یه لبخند ناز دلم رو می بره و روزم رو زیباتر می کنه. برای صدای قشنگش که وقتی یه عروسک پارچه ای جلوش می ذاریم با اون صدای ظریف و با کلی میمیک صورت باهاش حرف می زنه..برای دستای ظریفیش و انگشتاش که موقع شیر خوردن هی باز و بسته شون می کنه، برای پاهاش که گاهی انگار داره هندل می زنه انقد با یه پا می زنه و کلی ما رو می خندونه… یادمه قبلنا شنیده بودم که می گن تو خونه ای که نوزاد باشه یا بچه ی کوچیک باشه غیبت نمیشه… خدا رو شکر ما کهاصولا اهل غیبت نیستیم اما واقعا انرژی مثبتی که دارن اصلا فرکانس همه رو می بره بالا تر. واقعا نعمتیه که خدای مهربونم دوباره بهمون هدیه داده.
دو سه روز پیش داشتم با یه دوست دوران دانشگاه صحبت می کردم اتفاقا اون هم امریکاست ولی خب خیلی دوریم از هم. این دوستم همسن من هست یا شایدم یکسال بزرگتر و تازگی ازدواج کرده و قصد داشتن بچه دار شن. خب چون بالای چهل سال بوده دکترش بهش گفته آی وی اف کنن (چیزی که دکتر من هم به من می گفت ولی من قبول نکردم) و نزدیک یکسال درگیر این قضیه بوده، این ژانویه قرار بود ترانسفر به رحمش انجام بشه و بارداریش شروع بشه اما دو روز پیش بهم گفت که متاسفانه موفقیت آمیز نبوده. و یکماهی بعدش افسرده شده و الان بهتره ولی دیگه بی خیال شده. من بعد تلفنش با خودم فکر کردم خدایا من چقدر باید تو رو شکر کنم و می کنم که بااینکه دکتر منم همین نظر رو داشت من ته دلم قرص بود که نه من طبیعی باردار می شم. من حوصله ی اون همه تزریق و تست و مراجعه ی زیاد رو ندارم. و خودت خیلی واضح بهم گفتی اگر می خوای باردار شی قانون سلامتی رو رعایت کن، منم گفتم چشم و بعد سه ماه همون شد. به همین راحتی… خدایا شکرت که آسانم کردی برای آسانی ها. چقدر قانون خوبه و جواب می ده. فقط ای کاش اینو تو هر مساله ای یادم باشه که قانون بلا تغییره و ردخور نداره.
راستی منم خیلی از کامنتای شما رو می خونم و همیشه تحسینتون می کنم. امروز رفتم نحوه ی آشناییتون رو با استاد خوندم و لذت بردم از اینهمه کنترل ذهن که تو موارد مختلف از خودتون نشون دادین. و چقدر خوشحال شدم از پیداکردن قصر طلاییتون. امیدوارم به زودی زود خبر خریدن همچین خونه ای رو بهمون بدین.
بازم ممنون که برام پاسخ گذاشتین و کلی انرژی مثبت بهم دادین. در پناه خدای مهربون شاد و سلامت و ثروتمند باشین.
خوردن و نوشیدن و لذت بردن از طعمها، یکی از بزرگترین خوشی های زندگی است
من در راستای سپاسگزاری از خدای مهربان و تمرکز بر نکات مثبت بخش بعدی شکرگزاری هایم را اینجا می نویسم
سری هفتم سپاسگزاری های مربوط به اعضاء و اندام بدن: حس چشایی؛ غذاها و نوشیدنیها و طعم آنها
1. خدایا شکرت بابت طعمهای خوش و مزه های لذیذی که در طول عمرم چشیده ام
2. خدایا شکرت بابت کباب کوبیده و گوجه کبابی
3. خدایا شکرت بابت کباب مرغ و جوجه
4. خدایا شکرت بابت کتلت
5. خدایا شکرت بابت کوک سبزی و کوکو سیب زمینی
6. خدایا شکرت بابت زرشک پلو با مرغ
7. خدایا شکرت بابت شیرین پلو و آلبالو پلو
8. خدایا شکرت بابت چلوخورشت قورمه و قیمه و قیمه بادمجان
9. خدایا شکرت بابت لوبیاپلو
10. خدایا شکرت بابت خورشت به و خورشت بامیه و خورشت کلم
11. خدایا شکرت بابت خورشت کدو و بادمجان
12. خدایا شکرت بابت میرزاقاسمی
13. خدایا شکرت بابت آش رشته و آش جلو و شله مشهدی
14. خدایا شکرت بابت دیزی و غذاهای خوشمزه ای که در آن طبخ میشود
15. خدایا شکرت بابت غذای توپک
16. خدایا شکرت بابت ماش پلو
17. خدایا شکرت بابت ماهی سرخ شده یا کبابی (در دزفول )
18. خدایا شکرت بابت کوفته تبریزی
19. خدایا شکرت بابت کبّه
20. خدایا شکرت بابت حلیم و قل قل
21. خدایا شکرت بابت دلمه
22. خدایا شکرت بابت خوراک لوبیاچیتی، خوراک ماش، عدسی
23. خدایا شکرت بابت پلو و چلو
24. خدایا شکرت بابت انواع سوپ
25. خدایا شکرت بابت انواع سالاد و خصوصاً سالاد شیرازی معطر
26. خدایا شکرت بابت حلوای خانگی و حلوا ارده
27. خدایا شکرت بابت طعم خوش خرما ارده
28. خدایا شکرت بابت انواع ساندویچ ها از جمله فلافل هات داگ سوسیس همبرگر
29. خدایا شکرت بابت نعمت سنبوسه
30. خدایا شکرت بابت انواع و اقسام شربت ها، مثل شربت گلاب، شربت نعنا، شربت بیدمشک، شربت زعفرانی، شربت آبلیمو، شربت آلبالو، شربت توت فرنگی، شربت به لیمو
31. خدایا شکرت بابت فرنی و شله زرد
32. خدایا شکرت بابت شیربرنج
33. خدایا شکرت بابت کوفته قل قلی
34. خدایا شکرت بابت کله پاچه و مغز و زبان و بناگوش
35. خدایا شکرت بابت طعم خوش پنیر و مغز گردو و چای
36. خدایا شکرت بابت طعم خوش املت و نیمرو
37. خدایا شکرت بابت تخم مرغ و سیب زمینی آبپز
38. خدایا شکرت بابت انواع پیتزا
39. خدایا شکرت بابت خوراک جگر منقلی
40. خدایا شکرت بابت دال عدس
41. خدایا شکرت بابت قارچ
42. خدایا شکرت بابت طعم عالی سیرابی شیردان
43. خدایا شکرت بابت ماکارونی
44. خدایا شکرت بابت ته دیگ سیب زمینی
45. خدایا شکرت بابت طعم و عطر و بوی عالی سیر تازه یا مطبوخ
46. خدایا شکرت بابت سالاد الویه
47. خدایا شکرت بابت سالاد ماکارونی
48. خدایا شکرت بابت سوسیس و کالباس
49. خدایا شکرت بابت رولت و کیک خامه ای
50. خدایا شکرت بابت کیک یزدی و کیک تخته ای
51. خدایا شکرت بابت نان باگت
52. خدایا شکرت بابت زولبیا و بامیه
53. خدایا شکرت بابت انواع کیک و کلوچه مثل کعک و کیک دوقلو و کلوچه لاهیجان
54. خدایا شکرت بابت آن کلوچه های داغ خوش طعم که ایام عید نوروز، در بازار دزفول نوش جان کردیم
55. خدایا شکرت بابت انواع چیپس و پفیلای طعم دار
56. خدایا شکرت بابت انواع سس ها
57. خدایا شکرت بابت انواع آبمیوه ها، مخصوصاً آب سیب، آب هویج، شیرموز، شیرانبه، آب پرتقال
58. خدایا شکرت بابت تن ماهی
59. خدایا شکرت بابت انواع غذاهای آماده
60. خدایا شکرت بابت لازانیا و پاستا و اشترودل
61. خدایا شکرت بابت پنیر پیتزا
62. خدایا شکرت بابت باگت و کروسان
63. خدایا شکرت بابت انواع شکلات ها
64. خدایا شکرت بابت طعم کاهو و کلم و فلفل
65. خدایا شکرت بابت انواع سبزیجات مخصوصاً سبزی آش، سبزی کوکو، سبزی خوردن
66. خدایا شکرت بابت انواع دمنوش ها
67. خدایا شکرت بابت انواع ترشیجات و شوریجات
68. خدایا شکرت بابت سیرباقلا
69. خدایا شکرت بابت توله
70. خدایا شکرت بابت نان چرب
71. خدایا شکرت بابت پلوگندم
72. خدایا شکرت بابت قل قل
73. خدایا شکرت بابت انواع ظرف و ظروف و ابزار و وسایل آشپزی
74. خدایا شکرت بابت تمام خوراک هایی که از بادمجان تهیه میشود (از بس بادمجان دوست دارم! )
75. خدایا شکرت بابت تمام خوراک هایی که با گوشت / سیر / سیب زمینی تهیه میشود
76. خدایا شکرت بابت نعمت گز و سوهان
77. خدایا شکرت بابت انواع شیره ها مثل شیره انگور و توت
78. خدایا شکرت بابت اسنک ها و تنقلات
79. خدایا شکرت بابت انواع کشمش ها
80. خدایا شکرت بابت این همه طعمها و مزه های مختلفی که آفریده ای و با سخاوت و مهربانی تمام در اختیار ما گذاشته ای
خدایا شکرت
بنام الله یکتا
زیبای های امروزم 1403/02/04
1.بیدار شدن اول صبحم و درخواستهای ستاره قطبیم با احساس خوب
2.هوای خنک اول صب و دیدن درخت نخل توی خونمون که هر روز میوهاش در حال رشدن
3.خوردن آب و آبلیمو ولرم که حس پاکسازی کل بدنمو مبده و دلچسب
4.اومدن اسنپ و به موقع رسیدن به دادگاه
5.دیدن مناظر توی راهم مه پر از گل و بلبل بود
6.سهولت تو انجام کارهام که دیشب بشدت منو درگیر خودش کرده و به سختی بخاطرش کنترل ذهن داشتم ولی مثل آب خوردن مسلیه ام حل شد بدون نیاز به وکیل و وکیل من خدا شد چقدر خوشحالم بخاطرش
7.قهوه خوشمزه ای که خوردم تا شب انرژیش توی وجودم بود
8.دیدن یه دوست قدیمی که خیلی وقت بود ندیده بودمش
9.کلی حرفای خوب با رارننده اسنپ زدیم در مورد قانون
10.دادن انعام به رارننده
11.مشتریان عالی و خوش برخورد من تا اخر شب
12. رزق برکت فراوان مثل هر روز
دیدن قرص ماه توی آسمون
خدایا بی نهایت سپاسگزارتم که وکیل منی یارو یاور منی بخار تجربه قشنگ پدر بودنم
خدایا سپاسگزارم ازت برای موهبت زندگی که به من عطا کردی