عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 25
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان خوبم در خانواده بزرگ و صمیمی عباس منش
خیلی خداوند رو شاکرم بابت این مسیر فوق العاده که با هر لحظه کار کردن روی باور هام و هر لحظه کنترل ذهنم مسیر ها رو برام هموار و قلب ها رو برام نرم میکنه
استاد من خیلی مقاومت دارم برای کامنت گذاشتن چون با خودم میگم دوستان این همه آگاهی دارن و مدارشون بالاعه و درکشون از قانون زیاده ک این همه نکات عالی دارن بیان میکنن و ممکنه کامنت من اونقدر پر بار و عالی نباشه چرا باید اصلا کامنت بذارم
اما یادم افتاد به قانون تکامل و با خودم عهد بستم روی هر فایلی ک گوش میدم حداقل یک کامنت بذارم و کامنت ارزشمند دوستام رو هم بخونم تا هدایتی تکاملم رو طی کنم و منم مثل بقیه دوستام تو این زمینه پیشرفت کنم
در رابطه با عواقب تصمیمات احساسی باید بگم ک من در آینده ن چندان دور آدمی بودم ک حرف و رفتار دیگران ب شدت برام اهمیت داشت و اگر کسی در حضور من یا پشت سرم میشنیدم چیزی درموردم گفته سریع جبهه میگرفتم و هر طوری بود سعی میکردم حال اون طرف رو بگیرم و ب هر نحوی شده جلوی بقیه تخریبش کنم و فکر میکردم من عجب آدم شجاعی هستم ک از خودم دفاع میکنم و اجازه نمیدم هیچ حرف و حرکتی بی جواب بمونه و به نظر خودم ب طرف درس عبرت میدادم
غافل از این ک من با این طرز برخورد و نگرش هر روز اتفاقاتی از همین دست رو جذب میکردم و هر روزم صرف ثابت کردن خودم و تخریب دیگران میشد و هر لحظه نشخوار ذهنی ک چرا اینو نگفتم و چرا فلان کارو نکردم و هزااار جووور کرم و مرض دیگه که مث خوره مغزم رو میخورد و من واقعا غافل بودم از بلایی ک دارم سر خودم میارم
بعد از آشنایی با شما استاد عزیزم من خیلی تغییر کردم
بی نهاایت صبور شدم اولش سعی کردم که حرف و رفتارای بقیه رو ب منظور بد برداشت نکنم و سعی کردم با خودم و اطرافیانم ب صلح برسم
دیگه با این دید ک دنبال بحث و دعوا بگردم ب رفتار بقیه نگاه نمیکردم و همه رو دستی از دستان خداوند میدیدم ک من باید از بودن باهاشون لذت ببرم
کم کم و در زمان کوتاهی استاد ب طرز عجیبی تمام اون حرف و حدیثها تمام شد دیگه اصلا گله و شکایتی در کار نبود
حتی اصلا من مدت های طولانی دیگه اون افراد و نمیدیدم
چنان آرامشی در زندگی من الان وجود داره ک تونستم علاقه ام رو پیدا کنم
و حالا میفهمم استاد جان اونجایی ک شما میگی همه حواس پرتی ها رو کنار بذار همه پرتی های انرژی رو کنار بذار و به آرامش برس تا ایده ها ب سمتت بیاد الان این حرف رو درک میکنم با تمام وجودم
خدایا شکرت
مورد دیگه در مورد تصمیمات احساسی این بود ک من چند سال پیش یک پیج کاری زدم و از اونجایی ک دوستم در همین زمینه بصورت خیلی محدود فعالیت میکرد من با ایشون تو این کار شریک شدم چون احساس میکردم من باید کمکش کنم ک ب درآمد برسه و من میتونم زندگیشو تغییر بدم
از قضا استاد جان از وقتی ایشون شریک شد و یک سری باور هایی داشت و ب اصول خودش پایبند بود پیج ما هیچ رشدی نکرد و کم کم مشتری ها رو از دست دادیم و پیج کاملا راکد شد و من ک از عدم داشتن اعتماد بنفس رنج میبردم نتونستم ب ایشون بگم ک جدا بشیم
ولی نشستم روی باور هام کار کردم و الان ب لطف خدا بطور کاملا عادی از نظر فیزیکی هم از این دوستم بسیار دور هستم و الان ک علاقه ام رو پیدا کردم با خیال راحت و تمرکز بالا هر روز دارم خودم رو در این زمینه بهبود میدهم تا ب امید الله کسب و کار خودم را شروع کنم
استاد جانم ممنون بابت این فایل ها و این آگاهی های ناب ک در اختیار ما قرار میدهید
سلام عزیز جان
من کامنت شما را خواندم و خواستم بگم بسیار برای من کمک کننده بود، اولش نمیخواستم کامنتها را مطالعه کنم ولی بعدش گفتم من باید کامنتها را هم مطالعه کنم چراکه اگر واقعا بااهمیت نبود این همه استاد تاکید بر توجه نداشتند، حالا جالب اینه که هی بعد از اتمام کامنت های هر صفحه دیگه میگفتن نرم صفحه بعد ولی بهش غلبه کردم و برام جالبه که دقیقا هر صفحه حداقل برای من یک کلید و نکته قابل توجه داشت
(( همه حواس پرتی ها رو کنار بذار،همه پرتی های انرژی رو کنار بذار و به آرامش برس تا ایده ها به سمتت بیاد)) عجب جمله ای بود، واقعا یهو انگار تلنگری به من زد که از خواب غفلت بیدار شو،داری چکار میکنی؟اینهمه انرژی روانی که میتونه صرف ارتقا روزانه زندگیت بشه رو برای چه چیزی هدر میدی؟ برای اتفاقات گذشته؟برای توجه به فکر و قضاوتی که مردم در موردت میکنن؟برای توضیح های اضافی دادن برای اثبات خودت به دیگران؟ برای جدل با افرادی که وقتی رفتارشان را نگاه میکنی متوجه می شوی انها مقصرند ولی تو همش خودت را یگانه مقصر اتفاقات میبینی و خودت را به باد سرزنش میگیری؟ برای تصویرسازی هایی که داری تصور میکنی بهترین اتفاق برات افتاده بخاطر به خاک مالیدن پوزه یکی دیگه؟و با این کارت باعث میشی به جای رها و بخشیدن دیگری هی آتش خشم رو درونت شعله ور کنی؟ واقعا داری انرژی رو کجاها تلف میکنی؟حیف نیست؟
ممنون از یادآوری این جمله حتما در طول روز به عنوان قطب نما ازش استفاده میکنم تا کمتر از مسیر درست منحرف بشم
«به نام رب قدرتمند و مهربانم»
سلام به استاد عزیزم و همه آدم های خوب
باز هم آگاهی و یادآوری نکات درستی که شاید همه ما به نوعی اونها رو شنیدیم اما درکش نکردیم و در عمل انجامش ندادیم.
سخته وقتی عصبانی میشی ، وقتی روت فشاره ، وقتی اتفاقی میفته که احساساتت رو جریحه دار میکنه ، وقتی عملی رو مخصوصا از فردی یا افرادی میبینی که توقع نداری ، خودت رو کنترل کنی و کلامی به زبون نیاری و تصمیمی نگیری!!!
اما شدنیه
فک میکنم همه موافقن که تمام یا 99 درصد قتل ها و خشونتها و … که توی درگیریهای خانوادگی یا اجتماعی میفته، بر اساس همین عدم کنترل ذهن و عصبانیت و خشم لحظه ای بوجود میاد.
اما میشه که تغییر کنیم و افسار ذهن رو بدست بگیریم.
ما انسان هستیم و احساسات بخشی از وجودمونه، اما با کسب آگاهی و تمرین در موارد کوچیک ، میتونیم در موارد بزرگتر و شدیدتر ، احساسات مون رو کنترل کنیم که البته تمرین میخواد و تمرین.
ولی نکته ای هست؛
نمیشه الکی خودمون رو عصبانی کنیم و بعد به تمرین کنترل ذهن و احساس بپردازیم، چون ته ذهن مون میدونیم که این مورد واقعی نیست!
پس چطور تمرین کنیم!؟
چیزی که به نظرم میرسه و به نوعی تجربه ش کردم ( که البته هنوز و هر روز باید روش کار کنم ) همین آگاهی های عالیه که استاد در فایل های دانلودی و محصولات در اختیار ما گذاشته.
مرور کردن هر روزه همین آگاهی هاست
مرور کردن هر روزه همین قوانین حاکم بر جهانِ
مرور کردن فایل ها و شنیدن و تکرار فایل هاییه که تو یه موضوع خاص برامون خیلی لازمه و کمک کننده ( اشاره؛ استفاده از نشانه امروز من، استفاده از موضوع مورد نیاز مون با توجه به قسمت دانلودی ها و کلیدها )
در رابطه با این فایل ارزشمند استاد ، موادی که هنگام دیدن فایل با اون همه زیبایی و شنیدن کلام استاد عباس منش در ذهنم تداعی میشد اینها بود؛
وقتی که من حقیقتا و هر روزه روی خودم کار کنم، توجه و تمرکزم رو روی زیبایی ها و خوبیهای زندگیم و دوروبرم بذارم، وقتی باورهای توحیدی قوی و عالی در ذهنم بسازم، وقتی خداوند رو تنها قدرت و رب عالم بدونم و بهش ایمان قلبی و محکمی داشته باشم، وقتی به «الخیر فی ما وقع» باور داشته باشم، وقتی «لاخوف علیهم و لا هم یحزنون» در ذهن و قلب مون ریشه دار شده باشه، وقتی به «انا لله و انا الیه راجعون» ایمان بیاریم، وقتی این قانون خیلی مهم جهان رو که « احساسات خوب = اتفاقات خوب و احساسات ناخوب= اتفاقات ناخوب » بارها و بارها در ذهنت مرور کرده باشی و در وجودت نهادینه شده باشه،
»»» دیگه به یک آرامش عالیِ درونی میرسی که از ایمان به خداوند سرچشمه گرفته و توپ هم تکونت نمیده (هرچند همه ما آدمیم و کامل نیستیم و همیشه جا برای بهتر و بهتر شدن مون هست…)
»»» دیگه اصلا (یا بهتر بگم خیلی خیلی کم) موضوعاتی پیش میاد که بخواد عصبانیت کنه
ما همیشه اینو شنیدیم که:
پیشگیری بهتر از درمانِ
و به نظرم اینجا هم این جمله صدق میکنه
باید اعتراف کنم کار راحتی نیست ولی شدنیه.
با نکته های عالی و کاربردی که استاد هم اشاره کردند مثل نفس عمیق، بیرون رفتن و ترک اون موقعیتی که تشنج داره، با پیادهروی، دوش آب سرد، بازی با حیوان خانگی یا بازی با بچه ای معصوم و دوست داشتنی، با سپاسگزاری داشته ها و توجه به نکات مثبت زندگی و حتی نکات مثبت طرف مقابل مون در مسائل خانوادگی، میشه که کم کم قویتر شد و تصمیم عجولانه و نادرستی نگرفت…
یه چیز دیگه ای که در ذهنم مرور شد، جلسه ششم دوره جهان بینی توحیدی 1 بود که استاد خیلی فوقالعاده و عالی در مورد «نجواهای ذهنی» و نوع عملکرد شون توضیح میدن.
این جلسه خیلی خیلی خیلی میتونه کمک کننده باشه تو لحظه هایی که عصبانی میشی.
وقتی داری رو خودت کار میکنی و این جلسه رو هم هضمش کرده باشی، داری میبینی که نجواهای ذهنی ، خیلی خوشگل کارشون رو انجام میدن و مخصوصا تو شرایط ناخوب و عصبانیت، صداشون رو بلندتر هم میکنند، اما اگه من آگاه باشم به این قوانین و سیستم کار نجواها، میتونم با بی توجهی و اعراض از ناخوبی ها، مدت عصبانیتم رو کمتر کنم و هیچ تصمیمی هم نگیرم.
خدارو بینهایت سپاسگزارم بابت هدایتم به این آگاهی ها و تغییراتی که در شخصیتم داشتم.
من آدمی بودم که خیلی زود عصبانی میشدم، خیلی احساساتی میشدم اما به لطف خداوند و آموزش ها و آگاهی های ارزشمند استاد عزیزم ، الان طوری شده که طی چند ماه گذشته چندین نفر بهم گفتن، تو چقدر آرومی و آرامش داری…
خدارو هزاران بار شکر
تو بحث کاری هم تو چند ماه گذشته خیلی مورد پیش اومده که با دید تمرینِ چشم گفتن، نگاهشون کردم (اشاره به صحبتهای استاد در مورد تمرینِ چشم گفتن که به مسافران و بقیه، بارها چشم گفتن رو تمرین کرده بود) ، یه جاهایی واقعا برام آسون نبود، ولی مداوم قانون اعراض از ناخوبی ها و تمرین چشم گفتن و حال خوب، اتفاقات خوب رو در ذهنم مرور میکردم و میکنم…
از خداوند خیر و خوشی و فراوانی و حال خوب همیشگی و رشد رو برای استاد عزیزم خانم شایسته مهربان و شما عزیزِ خواننده این کامنت خواستارم.
خدایا شکرت
سلام به همگی دوستان هم فرکانسی من در خانواده عباسمنش، ممنونم از استاد و مریم جان عزیز ، چقدر این فایل در همزمانی مفید بود برای من. یکی از روش هایی که من برای برگشتن به ارامش و شرایط نرمال خیلی ازش نتیجه گرفتم این بوده که وقتی از مسئله ایی خیلی عصبانی وخشمگین میشم و کلی افکار منفی میاد سراغم که اغلب مسائل از طرف محیط کاری یا خانواده و خواهر برادر یا دوستان هست و کم پیش میاد با همسرم مسئله ایی داشته باشم، در این صورت بدون اینکه صحبتی از اون مشکل داشته باشم همسرم رو در اغوش میگیرم و دقایقی یا ساعتها در اغوشش میمونم و این خییییلی به من ارامش میده ، و کمک میکنه به اینکه بتونم درست تر تصمیم بگیرم، جایی مطلب علمی ایی در این رابطه خوندم که میگفت ( از لحاظ علمی ثابت شدهاست که بغل کردن، عامل ترشح هورمون اکسیتوسین است، هورمونی که به نام هورمون عشق مشهور شده است.
هورمون اکسیتوسین اثرات و مکانیزم خاصی روی بدن دارد و باعث بهبود عملکرد و افزایش قوای بدنی میشود. این هورمون، شادیآور بوده و غم و غصه را هم کاهش میدهد. و همچنین اعتماد بنفس و امید به زندگی رو افزایش میدهد) بنابراین فکر میکنم در اغوش گرفتن پارتنر احساسی یک روش خیلی موثر برای کنترل عواطف و غلبه بر شرایط به ظاهر بحرانی باشه.
برای همگی شما عزیزان ارامش و لذت رو از خداوند که منشاء ارامش و اعتدال هست میخوام🪐
بنام خدای مهربان.
سلام به استاد موفقیت عباسمنش و مریم قشنگم.
سلام به دوستان هم فرکانسی خاصم.
و اما از تصمیم بر پایه احساسات بگم من موقع ای که تازه ازدواج کرده بودیم همسرم گفت که بیا با خانواده ام زندگی کنیم و من هم از سر احساساتی شدن گفتم که باشه .
قبول کردن همانا و 14 سال به خودم میگفتم عجب اشتباهی کردم گفتن هم هماناااااا.
14 سال با خانواده همسرم زندگی کردیم.
یک تصمیم اشتباه 14 سال پشیمانی برای من داشت.
الان خیلیییییییییییییی خوب می فهمم که تصمیم بر پایه احساسات چه عواقبی داره .
خدانگهدار همگی.
سلام پرستو خانم.دقیقا منم مثل شما موقعی که ازدواج کردم بیست ساله وبی تجربه بودم همسرم گفت چون دستم خالیه سه چهارسال با مادرم زندگی کنیم منم بدون تجربه قبول کردم وسه سال شد نزدیک سیزده سال که حقیقا آزادی ادم کامل سلب شد ومابقی مسائل که خودتون بهتر میدونید ولی شکر خدا به لطف الله مهربون واین مسیر زیبای الهی الان نزدیک دوسال خونه مستقل خودم هستم وهر روز حتما حتما دقایقی از صمیم قلب از خدا به خاطر مستقل شدنم تشکر میکنم.
سلام به همه دوستانم
استاد عزیزم ماشاله چقدرحس خوبی داره وقتی اندام ورزیده وزیبای شمارومیبینم همینطور فضای رویایی ملکتون وزحمتی که مریم بانو میکشن در حین راه رفتن فیلمبرداری میکنن
من قبل ازاینکه باشما آشنا بشم روی عصبانیتم هیچ کنترلی نداشتم ونمتونستم خشمم رومدیریت کنم بخصوص که خیلی هم د لنازک بودم وسریع گریم میگرفت ولی ازوقتی باشما آشنا شدم خیلی فرق کردم که البته بازم باید خیلی تلاش کنم
من هروقت ازچیزی ناراحت میشم اول یک لیوان آب خنک میخورم اگه موقعیت برام جورباشه پیاده روی بیرون ازخونه ولی اگرموقعت جورنباشه توتراس آپارتمانم شروع میکنم راه رفتن وگوش دادن به فایل آرامش درپرتوآگاهی که بهم خیلی حس وحال عجیبی میده وآرومم میکنه
واینکه باخوندن کامنت یکی ازدوستان منهم یادگرفتم برم جلو آینه وبه خودم بگم اگه فقط امروززنده باشی بازم حاضری حال خودت رو خراب کنی وازروی عصبانیت تصمیم ناجالبی بگیری ؟
که مسلما جواب نه هست چون ازباقیمانده زندگیم میخوام لذت ببرم.
ضمنا ازخوندن تمام کامنتایی که روی این فایل اومده خیلی لذت بردم ازهمه دوستان سپاسگزاری میکنم بخصوص کامنت دوست خوبم آقای حسین شاطری
باسپاس فراوان ازتمام دست اندرکاران این سایت بی نظیر
به نام خداوند زیبایی ها
سلام و احترام خدمت استاد عزیز و بزرگوارم
خدا رو شاکرم که در جمع شما هستم.
من یک تجربه از صحبت های گرانقدر شما دارم:
بنده مدتی قبل برای یک مصاحبه کاری وارد موسسه ای شدم و منتظر حضور مدیرعامل بودم در همین فاصله گوشی من زنگ خورد و شخصی صحبت هایی کرد که بسیار بهم ریختم. بعد از تماس سعی کردم فکر نکنم و فراموشش کنم کتابی از زندگی نامه آقای ایلان ماسک رو باز و شروع به خوندن کردم. اما گوشه ی ذهنم اون حرفای شخص داشت آزارم میداد. با حضور مدیرعامل مصاحبه با من شروع شد کم کم که صحبت ها جدی تر شد بنده به یک دفعه اشک ریختم و از اتاق ایشون بیرون اومدم!!!!! بعد از اتمام مصاحبه فردا به من خبر دادند که فعلا از استخدام من منصرف شدند… استاد؛ واقعا این مصاحبه برای من مهم بود و من نتونستم احساسم رو کنترل کنم
من میبایست در همون لحظه ای که انرژی منفی بر من غالب شده بود از دفتر بیرون میومدم و روز دیگه ای مراجعه میکردم.
استاد به نظرم همینطور که شما اشاره ای کردید باید هر کسی به یک خودشناسی برسه و در اون لحظه ی ناخوشایند فورا خودشو در حالتی قرار بده که آروم بشه و انرژی های منفی رو خارج کنه…
راهکار شما برای دوش آب سرد بسیار برای بنده راهگشاست
گاها من صحبت کردن و لطیفه گفتن با یک دوست خوب و پرانرژی رو ترجیح دادم…
با آرزوی لحظاتی شاد سرشار از سلامتی عشق آرامش و ثروت برای شما استاد عزیزم و دوستان گرامی
خدا یارتون
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام و خدا قوت به استادان و دوستان هم فرکانسی عزیزم
مورد 1 و 2: خدا رو هزاران بار شکر میکنم من هم مثل استاد تا اندازه ای تغییر ورژن داده ام که در حال حاضر تصمیم گیری در شرایط احساسی شدید رو به یاد نمیارم. چون خدا رو هزاران بار شکر کنترل احساسات منفی من خیلی قوی تر شده و زمانی که در این احساس بد میمونم به حداقل خودش در مدت زندگی ام رسیده و به لطف الله مهربان باز هم در حال تغییر و بهبودی خودم هستم تا زمان ماندن در احساس منفی به سمت صفر بره. مسئله ای که الان در حال حلش هستم الگوی مناسب بودن برای پسر کوچکترم هست که به یاد میارم اوایل سال چون بعد از کورونا بچه ها بد عادت شده بودند. پسرم به مدرسه نمی رفت البته بدون اطلاع ما زمانی که متوجه شدم غیبت غیر موجه داره تمام احساسات منفی به سراغم اومد. عصبانیت، ناراحتی و نگرانی و چون با همین احساس شروع کردم به نصیحت فرزندم، با وجودی که در اون لحظه فکر میکردم حرفهای بسیار منطقی در مورد آینده و تبعات کارش دارم بهش میگم ولی بعد متوجه شدم که نه تنها تاثیر مثبت نداشته بلکه غیبتهاش بیشتر و به روشهای متنوع تری ادامه داشت تا اینکه کم کم در مرحله بعدی در زمان ناراحتی سکوت کردم و عکس العمل زمان ناراحتیم رو به چشم غره رفتن کاهش دادم. جالب بود که به همین میزان رفتار پسرم اصلاح شد. مرحله بعد سعی کردم اصلا پسرم رو تا زمانی که حسم رو در این رابطه مثبت نکردم نبینمش و این باعث شد که خدا رو شکر تا حد بسیار زیادی مسئله من حل شده یعنی هم با رغبت بیشتری به مدرسه میره و هم زمانی که نخواد به مدرسه بره قبلش رضایت من رو میگیره و من تصمیم دارم با ادامه دادن این روش کاری کنم که الگوی بسیار مناسبی برای فرزندم بشم و حس اینکه فرزندم آدم موفقی بشه برای خودم جذب کنم.
مورد 3: در این شرایط بهترین چیزی که میتونه من رو آروم کنه آیه قرآن هست که “در هر اتفاقی که برای من رخ میده خداوند خیری برای من قرار داده که از نظر من نهان هست”. در این مواقع با خدا صحبت میکنم و میگم ” خدا جونم من که هر چقدر به عقلم فشار بیارم نمیتونم بفهمم که در این اتفاق بد چه خیری برای من در نظر گرفتی فقط منتظر میمونم ببینم در چه فاصله کمی چطوری من رو سورپرایز میکنی. خدا جونم عاشقتم و میدونم که تو هم عاشق من و همه بنده هات هستی و حتی خیر بچه من رو هم بیشتر از منی که مادرش هستم میخواهی” این جمله بسته به اینکه میزان ناراحتی ام چقدر هست و یا اینکه در کجای مسیر تکامل در این موضوع هستم . خیلی به من کمک میکنه زمان ماندن در احساس بد کمتر و کمتر بشه.
یا حق
بهترین ها رو درآرامش، سلامتی، روابط و ثروت برای شما دوستانم و استاد عباس منش عزیزم آرزومندم
به نام خدای مهربان
درود به همهی دوستان همفرکانسی و درود بیشمار به استاد ارجمند جناب عباسمنش و عزیز دلشون سرکار خانوم مریم شایسته
شکر خدای مهربان که هر روزمون بهتر از روز قبل هست
تجربهی من از تصمیمات احساسی برمیگرده به سال 95 تقریبا هفت سال پیش
ما به لطف خدای مهربون پنجتا برادریم و فاقد خواهر، و من پسر دوم خانواده هستم، ما پنجتا خیلی خیلی با هم برادریم و کلی هوای هم رو داریم و کلی هم تو شرایط مختلف برای هم رفیقیم
خدارو شکر
اما تو سال 95 که مد نظر ماست من ی مقدار پول به کوچکترین برادر بدهکار بودم و ایشون که اون زمان تقریبا 23 ساله بود تو گروه خانوادگیمون ی حرفی از روی جوونی و بیتجربگی زد که خیلی خیلی به من برخورد و عصبانیم کرد
من اون لحظه میتونستم با ی کم صبر و ی نفس عمیق از موضوع رد بشم و با شوخی حلش کنم و با ی کم فکر مناسب در آرامش پول برادر کوچیکه رو فراهم کنم و پرداخت کنم.
اما اون لحظه احساسات بد ترس و غرورکاذب و عصبانیت زورش بیشتر بود. و بر آرامش و ذهن من چیره شد و باعث شد که من ی خط رُند همراه اول، کد یک رو به قیمت ناچیز بفروشم تا فقط دهن داداش کوچیکه رو ببندم.
اگر اون خط رو داشتم الان راحت یک میلیارد میارزید.
اشتباه کردم و عصبانی شدم و تو همون حالت که پشت فرمون بودم جلوی یکی از خط فروشهای بالای میدون تجریش توقف کردم و سریع فروختم و همونجا هم به نام زدم
استاد عزیز:
شاید این اتفاق خیلی ساده باشه اما من اون خط رو خیلی دوس داشتم اصلا کاری به قیمتش هم ندارم
کلا بهش علاقه داشتم
و خیلی وقتها الان خودمو سرزنش میکنم که دیگه حق نداری از روی احساسات تصمیم بگیری
تو لحظهی تصمیمات احساسی انسان همون موقع فکر میکنه این بهترین راه ممکن هست برای رفع اون مشکل، غافل از اینکه بعد از اینکه اون احساس ناجالب فروکش میکنه، میفهمه که ممکن چه اشتباهی کرده باشه از همه بدتر اینکه ی تجربه بد به ذهن انسان اضافه میکنه و شاید چندین باور غلط به مغز انسان اضافه کنه که مخرب باشه
دوستان هم فرکانسی و همخانواده دوستون دارم
استاد عزیز: من هنوز سر حرفم هستم که دوس دارم از تو صفحه موبایل بکِشمت بیرون ی ماچ خیس و آبدارتون بکنم و دوباره بفرستمتون تو پرادایز
امیدوارم جریانی از ثروت و نعمت و سلامتی به سمت همهی خانوادهی عباسمنش که عضو هستن، هم مادی هم معنوی سرازیر باشه
آمیییییییین
سلام و درود بر استاد توحیدی. استاد من از تصمیم نگرفتن همیشه رنج می برم. متاسفانه منفعل هستم. تابع جمع. بیشتر منتظر تصمیم دیگرانم. من خیلی سخت تصمیم می گیرم خیلی سخت. بیشتر وقتها دیگر کار از کار گذشته. برای همین در زندگیم بیشتر خودم رو در هیچ چلنجی آزمایش نکردم. راستش از چلنج می ترسم. تو دل ترسهام نرفتم. شاید اقتضای کار کارمندی هست. جسارت رو خیلی دوست دارم ولی ندارمش. بزرگترین تصمیم زندگیم اینه که در سایت شما باشم و هر روز شما رو گوش کنم. دوره ها رو نوبتی بخرم. و خودم رو ملزم کنم که عمل هم بکنم. خدا رو صدهزار مرتبه شکر که تاثیرش تو زندگیم بسیار زیاده و من از این تصمیم خودم بسیار بسیار خرسندم و شاکر از خداوندم و از شما. ولی هنوز از خودم راضی نیستم. امروز اتاق کارم رو مرتب کردم بعد از بیست و نه سال انبوهی از کاغذ هایی که ایدهایم رو در اون نوشتم روی میزم تلنبار شد. به تک تک اونها نگاه کردم. ایده های جالبی بودن و هستن. ولی تبدیل به کاغذ پاره ای شدن که سالها نگه داشتم تا روزی به اونها عمل کنم. همکارانم می گن آدم خلاقی هستی ولی من فقط ایده پرداز خوبی هستم. دوست دارم عمل کنم و تصمیم بگیرم ولی نه در شرایط احساسی و از روی هیجان خدا رو شکر. حال از خدای خودم خواستم که هدایتم کنه تا یکی از این کاغذ پاره ها رو انتخاب کنم و عملی ش کنم. اره ازش خواستم همین امروز که فایل شما رو دیدم.
دیروز فایل دوازده قدم (قدم دوم) رو با جان و دل شنیدم شما گفتید که می خواهید فایل ها رو به زبان انگلیسی انتشار دهید و محکم و قاطع بیان کردید. من داخل سایت دیدم که تصمیم خودتون رو عملی کردید فایلهای زبان انگلیسی با کیفیت عالی .
با تمام وجودم شما رو تحسین کردم. و خداوند بزرگ رو شکر کردم که به قول شما خودمان زندگی خودمان رو رقم می زنیم. شکر شکر شکر
بنام خداوند وهاب ک بی دلیل میبخشه
سلام ب استاد خوشتیپم کماشالا کوه عضله شده و با اون تیشرت فسفریش دلمو مارو آب کرد
سلام ب خانم شایسته عزیز و مهربان
سلام ب همه دوستان عزیزم
مورد اول :
دوست دارم تجربیاتمو درباره احساسی عمل کردن بنویسم ک عواقب سنگینی برام داشته
وقتی این فایلو دیدم اولین موردی ک بلافاصله ب ذهنم رسید این بود ک چقدر بصورت هیجانی پول خرج کردم……
البته این تجربمو تو دوره روانشناسی ثروت 1 کاملا شرح دادم ولی خب اینجا هم مختصر و مفید بیانش میکنم
و ممنونم از استاد بابت این فایل بینظیر و این آگاهی های خالص ک در اختیار ما قرار میدن و شرایط رو مهیا میکنن تا ما شاگردا تجربیاتمونو در اینجا شرح بدیم تا قوانین بدون تغییر کیهان رو بیشتر درک بکنیم
من یادم میاد ک تا قبل از خرید دوره روانشناسی ثروت 1 خیلی خیلی بصورت هیجانی ولخرجی میکردم و خیلی راحت پولامو از دست میدادم ک بعدش ب شدت پشیمون میشدم
حالا این نوع تجربیات یا تصمیمات احساسی هم میتونه در شرایط بد باشه و هم میتونه در شرایط خوب باشه
( همینجور ک استاد کامل مثال زدن )
مثلا بارها و بارها وقتی مراکز خرید میرفتم من بصورت هیجانی خرید میکردم
ی دفه 4ست یا 5 ست لباس های مختلف میخریدم درصورتی ک اصلا نیاز آنچنانی نداشتم !!!
یا ی دفه جو گیر میشدم کلی خریدای الکی ک حالا اینجا نمیتونم بیان کنم ، میکردم
یا مثلا وقتی عروسی میرفتم (مخصوصا عروسی فامیل)
کلی شاباشه اینو اون میکردم بعدش پشیمون میشدم
یا کلی پول سر داماد میریختم
و من کلی تصمیمات هیجانی در شرایط احساسی گرفتم ک باعث شد کلی پول از دست بدم
بقول استاد در دوره روانشناسی ثروت 1 :
با پول راحت نبودم و پول هی ب من سیخ میزد و منم هی ولخرجی های الکی میکردم
دیگه خودتون ببینید تو هر شرایطی مثل بیرون رفتن ، مهمونی رفتن ، مسافرت رفتن ، لباس خریدن و… چقدر
احساساتی عمل کردم و تقریبا میشه گفت هممون همچین تجربه ای داریم ولی خب من دیگه گندشو درا آورده بودم !!!!!!!
ولی خب الان بلطف خدا و آموزه های بی نظیر استاد بعد از یکسال ک ثروت 1 رو خریداری کردم و کلی کلی روی خودم کار کردم و الان رابطه ی مصالمت آمیزی با پول دارم و از پارسال تاحالا دیگه یاد ندارم ولخرجی کرده باشم یا مثلا هیجانی رفتار کرده باشم و خداروشکر الان با پول خیلی بیشتر دوست شدم و پول هم خیلی خیلی بیشتر پیش من میمونه…..
و تجربه بعدی ک میخوام خدمتتون بگم اینه ک در ورزش بدنسازی ، چقدر تصمیمات احساسی گرفتم ک بعدش مثل چیز پشیمون شدم !!!
( البته باید بگم این تجربمم در جهان بینی توحیدی 1 کاملا شرح دادم )
از اونجایی ک من قبلا مسابقات بدنسازی شرکت میکردم و مثلا حرفه ای ورزش میکردم ( البته ب اصطلاح میگم حرفه ای ، درصورتیکه ک تصمیماتم و رفتارام اصلا حرفه ای نبوده و با درک این آگاهی ها ب حرفه ای نبودن خودم پی بردم )
برا همین چون تو باشگاه ها شناخته شده بودیم و از اونجایی ک سنگین تمرین میکردم ، الان یادم میاد ک خیلی وقتا همین سنگین وزنه زدن ویا سنگین تمرین کردن بخاطر همین تصمیمات احساسی ای بوده ک من انجام دادم و بعدشم با کلی آسیب و درد شبا میخوابیدم
( البته بگم ک من تکاملمو در زدن اون وزنه سنگین طی کرده بودم و از پسش بر میومدم ولی اون وزنه رو در زمان و مکان درستش نزدم ! امیدوارم متوجه منظورم شده باشید )
دیگه همتون ب خوبی میدونید در اکثریت باشگاه های بدنسازی جو و احساساتی عمل کردن حکمفرمایی میکنه و منم بارها و بارها تو جووو یا بهتره بگم تو همچین شرایط احساسی بودم ولی نتونستم خودمو کنترل بکنم
و ب مراتب ب خودم آسیب های جدی زدم و در نتیجه این شد ک دیگه برای همیشه مسابقه و سنگین تمرین کردن و اصلا ب اصطلاح بدنسازی ، حرفه ای تمرین کردن رو گذاشتم!!!!
حالا ک حرف ب اینجا کشید با کسب اجازه از استاد ، دوست دارم خلاصه جلسه ی6 جهان بینی توحیدی رو در یک جمله اینجا بگم :
مهمترین مهارتی ک انسان باید داشته باشه ، مهارت کنترل ذهن هستش
اگه در وهله ی اول بپذیریم ک کار شیطان یا کار ذهن همینه ک باعث بشه تصمیمات احساسی در هر شرایطی بگیریم اینجاست ک بیشتر حرف های استاد رو درک میکنیم
استاد ازت بخاطر جلسه 6 جهان بینی توحیدی بینهایت سپاسگزارم ینی بینظیرهههههههه بخدااااا
حالا با توجه ب این 2 مثالی ک زدم میخوام راه کارهایی ک خودم ازش استفاده کردم و بسیار نتیجه گرفتم رو خدمتتون بگم
در مورد ولخرجی و هیجانی پول خرج کردن اومدم از دوره روانشناسی ثروت 1 استفاده کردم و ورودی های مالیمو با درصد های مشخص تقسیم بندی کردم و الان پولام بلطف خدا و آموزه های استاد کنترل شده و حساب شده هزینه میشه
در مورد مثال دومم ک راجب بدنسازی بود ، باید بگم ک ذهنیتم کلا در مورد این ورزش تغییر کرد چون قبلا تمرین میکردم ک بدنم خوب بشه ولی الان تمرین میکنم ک حالم خوب بشه و هیچ رقابتی هم باهیچکس ندارم و نظر دیگران هم اصلا برام مهم نیست
مورد دوم :
حالا میخوام تجربمو از لحظه ای ک تونستم در شرایط احساسی ذهنمو کنترل بکنم ولی اکثریت نتونستن ذهنشونو کنترل بکنن و تصمیمات احساسی گرفتن و کلی ب ضررشون شد رو بگم
هممون چندماه پیش رو یادمونه ک ی دختر خانمی ب رحمت خدا رفت و اکثریت مردم تصمیمات احساسی گرفتن و ب خیابون ها ریختن و از همونجا اعتراضات علیه رژیم شروع شد و کانون توجه 99درصد مردم بر نا زیبایی ها و مشکلات و ناخواسته بود !!!!!
خب آیا با این تصمیم احساسی چیزی نصیبشون شد ؟ رژیم تغییر کرد ؟
خیر
عواقب این تصمیم احساسی هم این بود ک علاوه بر اینکه از کارو زندگی افتادن ، کلی هم کتک خوردن و آسیب دیدن
ی نمونش پسرعموی خودم ک جو گرفته بودش و شعار میداد ک ما باید در راه این دختر خانم اگه اشتباه نکنم خانم مهسا امینی باید قدم برداریم و از این جور حرفای مفت ک نتیجش این شد ک جوری کتک خورده بود ک تا یکماه از آسیب دیدگی و کبودی نمیتونست راه بره !!!!!
خب تو این شرایط بظاهر بد من چیکار میکردم ؟؟؟
من فقط روی خودم کار میکردم
و دوره های ثروت 1 ، جهان بینی توحیدی ، کشف قوانین رو مرتب گوش میکردم و کامنت میخوندم ، کامنت مینوشتم و صب تا شب تو سایت بودم و کانون توجهم فقط بر زیبایی ها و نکات مثبت رژیم جمهوری اسلامی و خواسته هام بود
خب نتیجه ؟؟؟؟
1_تو کارم ( املاک ) کلی پیشرفت کردم
2_کلی از ترمز هامو شناسایی و ب گاز تبدیل کردم
3_همواره احساسم عالی بود
4_همواره سپاسگزارتر شده بودم
5_فرصتی بود تا بیشتر روی خودم کار بکنم و ب مراتب درکم از قوانین خیلی خیلی نسبت ب چندماه پیشم بیشتر شده
6_فعالیتم تو سایت خیلی بیشتر شده
( باید اعتراف بکنم ک بیشتر کامنتامو تو اون شرایط ب ظاهر بد نوشتم پس شرایط ب نفع من بوده )
7_واقعا مهارتم در کنترل ذهن خیلی خیلی بهتر شده از بس ک مچ ذهنمو گرفتم
8_ همون مامورین یا یگان ویژه ب من احترام میزاشتن و بندگان خدا اصلا کاری ب من نداشتن
مورد سوم :
حالا ک ب این درک از قوانین رسیدم و با توجه ب اینکه خیلی خیلی دارم روی خودم کار میکنم و خودشناسی انجام میدم و خودمو خیلی بهتر شناختم یکی از بهترین راه ها برای فرار از فضای احساساتی و کنترل ذهنم واقعا واقعا از فایل های استاد استفاده میکنم و یا تو سایت میرم
و این راهکار خیلی روی من جواب میده و از نظر من این بهترین راهکاره برای کنترل ذهنم و من از استادعزیزم بسیار سپاسگزارم
تا کامنتی دیگر بدرود
عاشقتونم