عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 31

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    به نام خداوند وهابُ بخشنده

    سلام و درود بر استاد عباسمنش گرانقدر؛ استاد شایسته گرامی و عزیزان همراه

    خداوند را شاکرم که فرصتی دست داد که بتوانم در مورد کنترل احساسات مطلبی بنویسم. کنترل احساسات جزیی از مهمترین کاریست که ما باید انجام دهیم و آن کنترل ذهن است.

    شخصیت افراد نقش مهمی در کنترل احساساتشان دارد. یکی از خصوصیات شخصیتی من اینست که هنگام غلیان عواطفم و حتی هنگامی که به اصطلاح روی ابرهام باز میتوانم احساسات مثبتم را کنترل کنم و به قول معروف جوگیر نشم.در قول و قرارها هم همواره سعی کرده ام بگونه ای رفتار کنم که زودتر از زمانی که قول داده ام یا بهتر از چیزی که تعهد کرده ام یا بهتر از چیزی که ادعا کرده ام عمل کنم. بگونه ای که عمل و نتیجه کارم بهتر از ادعا و چیزی که ادعایش را دارم باشد. نمی دانم این خصلت خوبیست یا نه! ولی تضادهایی که در زندگی باهاشون مواجه شدم بیشتر مرا ترغیب کرده که بر خلاف حرفهای زیبا و قول و وعده وعیدهایی که نتایجش بسیار متفاوت از گفتنش بود، سعی نمایم در عملم نشان دهم نه اینکه فقط حرف بزنم و ادعا کنم.

    البته در زمینه زناشویی این خصوصیت یکی از نقاط ضعف من است. که همواره دوست داشتن هایم را با عمل نشان داده ام و کمتر از الفاظ بهره گرفته ام. که در اینمدت سعی کرده ام که در این زمینه حداقل در روابط زناشوئیم بهتر عمل کنم و پیشرفت هایی داشته ام.

    از وقتی که با آموزه های استاد گرانقدرمان با قوانین آشنا شده ام. بهتر می توانم عواطف و احساساتم را هنگام عصبانیت وخشم کنترل کنم. زیرا فورا به خودم یادآور میشم و به خودم سریع نهیب میزنم که هی داری به چه چیزی توجه میکنی؟!!! مهم نیست که به چه دلیل یا با چه توجیهی داری احساستو بد میکنی، مهم نیست که حق با توئه یا حق با تو نیست! به قول استاد با اینکار داری دست تو آتیش میبری! و اینگونه به خودم میام و اولین کاری که میکنم اینست که زیب دهنمو میبندم و در مرحله بعد سعی میکنم آن مکان را ترک کنم و خودم را نجات دهم.وقتی اینگونه یکم از بحران فاصله گرفتم آنوقت اتفاقات را با خودم مرور میکنم تا پی ببرم کجا اشتباه کرده ام و علت این مساله چی بوده است. اگر تنها باشم با خودم حرف میزنم ولی اکثر اوقات مینویسم و این عادت نوشتن از قدیم با من بوده است. بگونه ای که همسرم بجای پرسیدن از من یا پیدا کردن جواب سوالات ذهنش، میرود سراغ نوشته هایم و با خواندن آنها متوجه موضوع می شود.

    یکی از روشهای دیگری که استاد و عزیزان سایت اشاره کرده بودند برای کنترل ذهن، گرفتن دوش آب سرد است. من معمولا صبح ها قبل از رفتن سر کار بیست دقیقه نرمش و حرکات ورزشی انجام میدهم و بعدش دوش آب سرد می گیرم. هر روزی که من اینکار رو انجام میدم اینقدر بانشاط و با خودم در صلحم که اصلا هیچ اتفاقی نمی تواند حال مرا خراب کند. انگار که دوپینگ کرده باشم یا زره ضد گلوله پوشیده باشم!

    یکی دیگه از خصوصیاتی که من دارم اینست که همواره بر لبم لبخند است. و خیلی ها که حرف منو پیش می کشند می گویند مگه فلانی عصبی هم می شود! و همه به من می گویند خیلی آرام و خونسردم. و البته گاهی همسرم می گوید بی احساس (خخخخ). ولی واقعآ عواطف من شدید است ممکنست نتوانم با زبان بروزشان دهم ولی حال و روز من همواره آنرا تائید می کند.حالا هر چقدر مینویسم بقول استاد به خودشناسی بیشتری میرسم. خیلی از مواقع من با دیدن یک صحنه یا با خواندن یک جمله یا دیدن یک فیلم اشک هایم جاری می شود. خیلی اوقات سعی کرده ام اشکهایم را پنهان کنم و اجازه ندهم دیگران متوجه شوند. زیرا فکر می کردم این خصوصیت برای یک مرد خوب نباشد. بقول معروف که میگن مرد که گریه نمی کنه!!! ولی خودم اشکهایم را دوست داشتم! قلبم را سیقل می داد.احساس سبکی میکنم. احساسم از چشمانم می چکید! و بعدها وقتی استاد تو یکی از فایلهاش گفتند که من آدم احساساتی ای نیستم ولی وقتی روی خودم کار کردم خیلی اشک می ریختم و لطیف تر شده بودم. من متوجه شدم همون حس خوب همان احساسی که اشک میشه و از چشمانمان می چکد. چقدر به ارتباط بهترم با خدا کمک میکنه. به همین دلیل است اکثر کامنت هایی که میخونیم یا مینویسیم در این سایت الهی با چشمانی خیس است!

    تجربه ای از کنترل ذهن

    هفته گذشته در باشگاه بدنسازی حین انجام تمرینات یکی از ورزشکارا اقدام صدای بلندگوی سالن را خیلی بالا برد . و بدتر از آن اینکه آهنگی که پخش میشد مضمون درستی نداشت و جزء ناخواسته هایی بود که عامه مردم باهاش حال می کنند. من با اینکه همیشه ایرپاد گوشمه و در حین تمرین هم به فایلهای استاد گوش میدم دیدم که واقعآ گوشم داره اذیت میشه و اصلا صدای استاد رو نمیشه بشنوم. به همین خاطر رفتم و ولوم بلندگو رو کمتر کردم و مشغول انجام ادامه حرکات بودم که دیدم دوباره همون کار را تکرار کرد.یه لحظه ناراحت شدم ولی سریع جلوی خودمو گرفتم و با خودم گفتم که این جزء ناخواسته های منه و اگه بخوام به این موضوع توجه کنم و واکنش نشان دهم در هر صورت اتفاق خوشایندی برای من نخواهد بود و آمدم ذهنمو اینگونه برداشتم از آن مسئله که شاید گوش من خیلی حساس است و گرنه بقیه هم واکنش نشان می دادند.تازه من ایرپاد گوشمه و خیلی این صدا، نسبت به بقیه نمیتونه منو اذیت کنه. و اصلا این نشانه ایه که من تمرکز و دقت و تلاش بیشتری کنم و گوشمو تیز کنم تا بتونم صدای استاد را بشنوم. و اینگونه توجهم را از آن مسئله برداشتم. و با خودم گفتم اگر این عمل هم تکرار شود من میتوانم ساعت تمرینمو عوض کنم که راحتتر بتوانم تمرین کنم و همزمان به فایلهای استاد هم گوش کنم. اینگونه ذهنمو قانع کردم و برای ذهنم منطقی شد که از کنار مسئله باید عبور کنه و دیگه به این مسئله نپردازه. و جالبه بعد از این اتفاق روزهای بعد یا آن آقا ساعت تمرینش با من یکی نمیشد یا اگه میشد هم آن اتفاق دیگر تکرار نشد. در حالی که اگر من آدم قبلی بودم قطعآ لج می کردم و واکنش نشان می دادم وحداقل یکبار دیگر میرفتم و صدای بلندگو رو کم می کردم و ممکن بود کار به تذکر و حتی جر و بحث بکشه که ممکن بود نشه اتفاقات بعدی رو کنترل کرد.

    این اتفاق برای من تائید دوباره ای بود بر قانون و منو تشویق کرد که دائم مراقب احساساتم باشم و افسار آن را رها نکنم که کنترلش از دستم خارج شود.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1219 روز

      سلام به دوست عزیز و با حساس خودم

      چقدر ما شبیه هم هستیم در بیان احساساتمون ..منم دقیقا مثل شما بارها با چشمان خیس پای صحبتهای استاد نشستم و بارها بود که با دیدن یه صحنه اشک از چشمام جاری بشه ..

      بقول شما قلب ادم سیقل پیدا میکنه و بشتر مواقع از شدت احساس نزدیکی که با خدا میکنم اشک از چشمانم جاری میشه و سبک میشم ..

      خدا رو شاکرم که همچین سایتی با همچین دوستان عالی دارم که میتونه یه جاده به سمت خوشبختی و حال خوب به من هدیه بده

      موفق باشی دوست عزیزم و در کنترل ذهن با تقوا .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود محمد جان عزیز

        یکی از خوبی های آموزشهای استاد و این سایت الهی اینست که ما رو با خودمان آشنا کرد!

        من قبلنا فکر میکردم من غیر طبیعیم و نباید دیگران چنین احساس های من را ببیند یا متوجه بشن. غافل از اینکه این احساسات همان تبلور خداست؛ آن اشکها همان جوشش خدا در وجودمان است؛ آن احساسات جلوه ای از نزدیکی به خداست… و چقدر اینگونه بودن طبیعی و درست تر است!

        چقدر این آگاهی ها میتواند متفاوت کنه نگاه ما را به خودمان؛ به ارزشهایمان؛ به دنیایمان و به خدایمان.

        محمد جان پروفایل قشنگتون را نگاه کردم و لذت بردم از تتوهای زیبای دستهاتون.

        ممنونم دوست خوبم که برایم نوشتی و احساس مرا در این پنجشنبه خدایی بهتر و بهتر کردی. برایتان در آغوش خدا بودن آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          محمد کرمی گفته:
          مدت عضویت: 1219 روز

          آقای زرگوشی سلام ..

          ممنونم بابت صمیمتی که در پاسخ به من داشتین ..

          باعث شد دوباره کامنت شما بخونم و چه نکات زیبای نوشته بودین

          یاداشت برداری کردم اونای رو که باید بیشتر روشون کار کنم و گذاشتم جلو چشمام که همیشه مرورشون کنم

          تازه متوجه شدم که منم همچین نقطه ضعفی دارم که عمل و نتیجه کارام مخصوصا در قول قرارهام اصلا شبیه گفتهام و وعدهای که میدم نیست و این نقطه ضعف منه و با خودم تعهد کردم که حرفی نزنم که نتونم بهش عمل کنم و از کوچکترین مسئله صروع میکنم تا نهادینش کنم در وجودم

          نکته دومی کانون توجه منه که بهش اشاره کردین و به خودم باید بارها بگم

          محمد داری به چی توجه میکنی چیزی که میخوای یا چیزی که نمیخوای به هر چی توجه کنی قراره بیشتر بشه

          سپاسگزارم ازت دوست عزیزم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3850 روز

      اول درود و سلام به شما آقای زرگوشی عزیز

      دوم باریک الله و احسنت به شیوه های عالی برای لبخند زدن و خندیدن و دوش اول صبح و ماشالله به تیپ و اراده ی ورزشیتون

      ایشالا هزاران سال در تندرستی و خنده و شادکامی باشید

      چقدر عالی در باشگاه موقع تمرین ذهن و حستونو کنترل کردید و چقدر عالی نتیجشو هم گرفتید

      من فکر میکنم کنترل ذهن و احساس در این مواقع برای اینکه راحت تر باشه

      بر میگرده به اینکه صبح اون روز شب روز قبل و یکی دو روز قبل در چه وضعیت ذهنی و روحی بوده باشیم

      شما از قبلش این برنامه کنترل ذهن رو به خودتون داده بودید که در اون موقع راحت تر تونستید به این ایده برسید که اینطور میشه ذهن تونو کنترل کنید وگرنه کار پر چالش تری میشد براتون

      بهرحال دمتون گرم

      ایده هاتون باحال و کاربردی بود

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود آقای رجبی عزیز

        کاملا با نظرتون موافقم. وقتی که ما عضو این سایت هستیم یعنی برای زندگی بهتر، برنامه داریم. برای همین رفتار و عملمون باید با عامه مردم متفاوت باشه.مثل راننده ای که وقتی لاستیک روی ویبره لبه جاده میره و بهمون هشدار میده که داریم از جاده منحرف میشیم،ماشینو هدایت میکنیم به مسیر درستش. در حالی که برای کسی که رانندگی بلد نیست این هشدار کمکی نخواهد کرد. و احتمال اینکه نتونه ماشینو کنترل کنه خیلی زیاد است.

        ممنونم مهدی جان بابت وقتی که گذاشتید و لطف و توجهی که داشتید. برایتان موفقیت روز افزون، سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دپست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          مهدی رجبی گفته:
          مدت عضویت: 3850 روز

          خیییلییی مثال عالی و فوق العاده ای زدید از انحراف ماشین برای کسی که رانندگی بلد نیست این هشدار کمکی بهش نمیکنه

          و اینکه برای ما و کسیکه تو این سایت کامنت میخونه و می‌نویسه و فایل میبینه و فعاله یعنی برای زندگی بهتر برنامه داره،

          آفرین خیلی عالی اشاره کردید واقعاً کیف کردم

          گفتم این جمله و مثالتونو تحسین کنم

          منم براتون زندگی سرشار از آرامش و تندرستی و ثروت دارم.

          خبرهای خوب و پیشرفت های دیگتونو دوست دارم بخونم.

          یا حق

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      خوشبخت ترینم گفته:
      مدت عضویت: 790 روز

      سلام دوست عزیز آفرین بر شما که تونستین خودتون رو کنترل کنید من هم خیلی دارم تمرین میکنم که احساسی نشم و تصمیم نگیرم یعنی از روزی که این فایل رو گوش دادم حواسم به کوچکترین تصمیماتم هست حتی وقتی میخوام یک پیامک عادی به یه نفر بدم قشنگ فکر میکنم که آیا این پیام رو بهش بدم یا نه …موفق باشی دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود خوشبخت عزیز

        چقدر اسم و فامیل شما قشنگه! همین توجه به اسم و فامیلتون چقد حال آدمو خوب میکنه و حس و انرژی مثبتی داره.

        باران عزیز بسیار تحسینتون میکنم که با وجود اینکه تازه به سایت پیوستی و چند روز از عضویتتون میگذره اینقدر فرکانس خوب و بالایی دارید که نه تنها هدایت شدید به خواندن کامنت ها بلکه موفق شدید کامنت هم بنویسی و از این بابت واقعآ بهتون احسنت میگم که اینگونه با تعهد و جدیت دارید روی خودتون کار می کنید. لازمه نتیجه گرفتن و رشد کردن همین تعهد کامل به آموزشهای استاده،قطعآ به زودی شاهد نتایج و موفقیت هایتان خواهیم بود.زندگی آگاهانه در هر لحظه از زندگی تنها راه کنترل ورودی های ذهنمون است . وگرنه نمیتوان افسار این ذهن چموش رو در دست گرفت و کنترلش کرد.

        ممنونم که برام نوشتی دوست عزیز، برایتان بهترینها را آرزو میکنم.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      Life time گفته:
      مدت عضویت: 1455 روز

      سلام دوست خوبم آقای اسدالله

      تجربه شمااز کنترل ذهن برای من خیلی کار و مفیدبود

      ممنون از این که نوشتید و با ابزارسایت اون رو بولد کردید

      راستش من چند روز قبل یک اتفاقی در محل زندگیم افتاد

      همسایه طبقه بالا ، دوچرخه خریدن و چون ما همکف هستیم ، دوچرخه رو به نرده پنجره اتاق خواب ما ، قفل کرده بودن

      و شب حوالی ساعت 8 و نیم .من در حال استراحت بودم . قصد باز کردن قفل دوچرخه را داشتن و چند دفعه به شیشه پنجره ما برخورد کرد و من فردای اون روز ، اون همسایه را دیدم و خدمتشون با کلام خوب گفتم اگر ممکنه جای دیگری قفل بزنید .

      و اما بعد حس کردم این صحبت من رو به گوش افراددیگر رساندن با حالتی منفی …گویا انتظار داشتند من تحمل کنم و چیزی نگویم

      اینطور مواقع ذهن انسان هم دچار حالتی دو به شک گونه میشه گویا آدم نمیتونه تشخیص بده الان عزت نفس من هست که بخواهم از بروز اتفاقی که سبب رنج من هست پیشگیری کنم . و من با کلام خوب میتونم درخواست کنم جای دیگری وصلش کنند تا موجب اذیت ما نشه یا نه و نباید گفت

      کامنت شما به من کمک کرد بفهمم الان که من یک دفعه با کلام خوب حرفم را گفتم اما واکنشی که حس کردم منفی بوده دیگه بعد از این برای احساس خوب خودم و برای اونکه مساله منفی ای بوجود نیاد اعراض کنم و از خداوند بخواهم که من و اون فرد را در مسیر هم قرار ندهد و من همفرکانس ناخواسته هام نشم

      در زندگی ممکنه مواردی پیش بیاد و اعراض و کنترل ذهن و درواقع ذهنی که از قبل تربیتش کردیم برای اینجور مواقع به ما خیلی کمک میکنه

      و اما اینکه استاد میگن هرچی رخ میده خیریتی درش هست

      من وقتی باخودم خلوت کردم متوجه شدم و در واقع به من الهام شد که این فرد با وجودیکه درب حیاط ساختمان بسته است اما دوچرخه خودش را به میله پنجره قفل میکنه ترس از دزد داره و تو در این ترس با او مشترک هستی

      خداوند بزرگ بمن ریشه همفرکانس شدنم بااین فرد و این رخداد رو نشون داد

      واقعا شکرگزار خداوندم بخاطر این مسیر زیبا و الهی که درش هستیم

      که چقدر زیبا به ما هدایت و الهامات خود رو میرسونه

      ما باید همه چیزمون رو به خداوند بسپاریم و باور کنیم آیه ی

      و الله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

      سپاس از کامنت خوب شما

      زیر سایه رب العالمین باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود فاطمه عزیز

        خیلی وقتها هست که ما خودمان را در هیاهو و اتفاقات زندگیمان گم می کنیم.و خیلی سریع سعی می کنیم به آن اتفاقات واکنش نشان بدیم.

        استاد یه جمله ای دارند که می گویند دست خداوند را نبندیم و اجازه دهیم خداوند کارهایمان را انجام دهد! حال اگر این جمله را بگذاریم کنار این باور که هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست! بهتر میتوانیم معنی جمله قبل را درک کنیم.

        خداوند در هر لحظه در حال هدایت ما است.و دارد کارهای ما را انجام می دهد به شرطی که تسلیم باشیم؛ به شرطی که مقاومت نداشته باشیم؛ به شرطی که دست خداوند را باز بگذاریم تا هدایتمان کند.

        بعنوان مثال من به سمت مقصدی با خودرویم در حال حرکتم، در مسیر یک پیرمرد با یک ماشین قدیمی جلوی من میفته و خیلی کند حرکت میکنه از نگاه من. حالا اگه من تو در و دیوار باشم مثل عامه مردم یا بوق میزنم که بکشه کنار یا تیک آف میکنم و سعی میکنم از مسیرم برش دارم. در حالی که اگه به جریان هدایت ایمان داشته باشیم و باور داشته باشیم که هیج اتفاقی، اتفاقی نمیفته آنوقت آرامیم؛ آنوقت حتی اگه عجله داشته باشیم میگیم اینو خدا فرستاده که بگه عجله نکن خبری نیست؛ عجله نکن خیریتی توش نیست؛ آروم باش و لذت ببر از مسیر و رانندگیت! مگه برای خدا کاری داشت که اون ماشینو سر راه من قرار نده؟!این تغییر نگاه است که سبب میشه ما متفاوت عمل کنیم و بیشتر از زندگیمان لذت ببریم. حالا اگه اون پیامو بگیریم و عمل کنیم متوجه میشیم که مثلا اگه سبقت می گرفتیم ممکن بود تصادفی که در مسیر افتاده برای ما رخ می داد، یا جلوتر کلی باید پشت چراغ قرمز درجا میزدیم یا اصلا اون شخصی که باهاش قرار داریم تاخیر داره و من اینجور به موقع سر قرارم میرسم و معطل نمیشم و هزار اتفاق دیگه که فقط خدا میدونه و ما از آن بی خبریم.امیدوارم تونسته باشم منظورمو انتقال بدهم.

        فاطمه عزیز من با اینکه همیشه زود زود به سایت سر میزنم و پیامها را چک میکنم ولی نمی دانم چرا متوجه پیام شما نشده ام و الان بصورت اتفاقی پیامتونو دیدم که البته میدونم اتفاقی نیست (ایموجی خنده).

        لذت بردم از نگاه توحیدیتان و درک درستی که از قوانین داشتید.ممنون که کامنتم رو خوندید و سپاس از اینکه برایم نوشتید.

        برایتان بهترینها را آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          Life time گفته:
          مدت عضویت: 1455 روز

          سلام آقای زرگوشی

          درباره اینکه آخر پیامتون فرمودید با تاخیر پیام من را دیده اید . و حتما خیریتی هست بله من خیریت اون رو خدمتتون عرض خواهم کرد

          من در روند حرکتم و رشد (با لطف الهی ) خیلی چالش ها داشتم و این دو سه ماه اخیر هم واقعا تغییراتی رو دیدم که باعث شده بود در دو سه روز اخیر کمی از نظر کنترل ذهن به چالش کشیده بشم چون یک تغییر مدار جدی داشتم . و امروز صبح نمازم رو که خوندم . کمی تونستم با نوشتن برنامه ها و کارهایی که باید انجام بدم ذهنم رو خالی کنم و آرامش و تعادل به روحم برگرده

          همون موقع الهام شد بیام سایت و وقتی اومدم پاسخ شما رو دیدم ‌ پاسخی که لطف فرموده بودید و دقیقا ، توسط هدایت الهی ، متناسب حال من نوشته بودید

          پس این دیر دیده شدن کامنتم توسط شما هم برنامه ریزی الهی بوده

          خداروشکر و ممنونم از شما

          واقعا هرچقدر درین مسیر حرکت میکنم ، بعد از 5 سال بازم باور میکنم خالق تک تک جزییات زندگیم خودم هستم

          باید فقط برروی خودم کار کنم

          فقط خودم رو تغییر بدم و در کنارش بها دادن …و توجه بر خوبیها و زیبایی ها و به صلح رسیدن با خود و با جهان پیرامون و با تمام انسان ها حتی آنان که در ذهن گمان میکنیم هم فرکانس نیستن اما بعد که خدا هدایتمون میکنه میفهمیم که ما موظفیم وجوه مشترک منفی را بشناسیم و برطرف کنیم و اما این که ما در کنار چه افرادی باشیم تشخیصش بامانیست و باید تسلیم امر الهی باشیم و تعادل داشتن و از جاده صراط مستقیم خارج نشدن و دچار افراط و تفریط و به چپ و راست و جاده خاکی نزدن ، همگی به ما کمک میکنه که توجهمون رو بر زیبایی ها و نکات مثبت اطرافمون بزاریم تا باحس خوب و بدون رنج بردن و بدون اشتباهات جبران نشدنی بتونیم مسیر را با آرامش و آسودگی سپری کنیم

          از شما سپاسگزارم

          در پناه خدای مهربان باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    متین گفته:
    مدت عضویت: 1638 روز

    به نام خدای مهربان

    اومدم دوباره کامنت بزارم چون یه چیز دیگه که الان متوجه شدم در مورد کنترل احساسات و خشممون اینه که اغلبمون فکر میکنیم اگر جلوی خودمو بگیرم و هیچی نگم فکر میکنن من بی زبونم و تو سری خورم و بازم دفعه دیگه هرجور که دوست دارن باهام رفتار میکنن .

    ولی اتفاقا کنترل خشم و ناراحتی و کلا احساسات نشون دهنده عزت نفس هست و اگر بتونیم خیلی محکم باشیم و سکوت کنیم با اعتمادبنفس نتنها دیگران برداشت نمیکنن که آدم ضعیف و توسری خوری هستیم بلکه بعدا متوجه میشن که آفرین چقدر عالی خودشو کنترل کرد و سکوت کرد و چقدر عالیتر میشه که بعد از آروم شدنمون با طرف مقابل صحبت کنیم و بگیم که رفتارش درست نبوده و یا خواسته هامونو در نهایت آرامش و عزت نفس قوی بگیم بدون اینکه اشکمون دوباره در بیاد و صدامون بلرزه .

    که این وقتی اتفاق میوفته که ما عزت نفسمون رو بالا ببریم و هواسمون به رفتارهامون باشه .

    و من اگر زمانهایی هم بوده سکوت کردم ولی اون ناراحتی همچنان در دلم مونده بود بخاطر اینکه خیلی قوی و محکم نرفتم با طرف مقابلم در مورد رفتارش صحبت کنم و مشکلاتمون رو با صحبت در نهایت آرامش حل کنیم .

    و اینکه درسته خیلیا هم هستن که در برابر توهینها و رفتار زشت بقیه سکوت میکنند ولی سکوتشون نشان دهنده ترس و بی عزت نفسیشوون هست و در نهایت اونها هم از درون له میشن و همین ها وقتی با پایینتر از خودشون باشند خیلی راحت خشمشون رو بروز میدهند و عصبانی میشن .

    که بنظرم این دوتا موضوع رو هم حتما باید یادمون باشه که سکوت از روی عزت نفس و قوی بودن با سکوت از روی ضعیف بودن و بی عزت نفسی کاملا متفاوت هست .

    و یه نکته دیگه که اخیرا در مورد همین فایلهای رایگان استاد اتفاق افتاده اینه که خیلی سریع کلی کامنت میزارن بچه ها ، من خودم کلی تعجب کردم که الان 30تا صفحه کامنت هست .

    همونقدر که استاد دارن بسرعت رشد میکنن ما شاگردها هم داریم تمام سعیمون رو میکنیم که بالاتر بریم .

    . به امید داشتن زندگی راحتتر و پر از شادی و ثروت و فراوانی برای تک تکمون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1219 روز

      سلام آقا متین دوست عزیز من

      ممنونم بابت نکته بسیار ریز و پر از آگاهی که اسنجا بیان نمودید

      من الان تونستم فرق ببین سکوت وقتی که قدرت بیان خودمونو داریم در هنگام بی احترامی دیدن

      با سکوت وقتی که از روی بی عزت نفسی هستش رو بفهمم

      پس من وقتی سکوت میکنم در مقابل کسی که میدونم از هر لحاظ میتونم در جواب اعملش عکس العمل نشونم بدم در واقع قدرت خودمو نشون دادم و این سکوت از روی ترس و شرک قائل شدن نیست ..

      سپاسگزارم ازت دوست عزیزم ..

      نکته آخری که در مورد کامنت بچها گذاشتین و گفتین سرعت کامنت بچها چقدر بیشتر شده خیلی جالب بود

      منم با اینکه چندان توی سایت قبلا فعال نبودم این موضوع حس کردم و الان بهتر درکش میکنم که خود استاد توی 12 قدم فرمودن که حتی کامنتای بچها توی سایت هم با تکامل و بخاطر باورهای ایشون که روی خودشون کار کردن ..

      این گفته شما و حرفهای استاد منو یاد آورد که تکامل همه چیز باید طی بشه و حتی استاد با این همه آگاهای و نتیجه باز هم بصورت تکاملی داره ظرف خودشو بزرگ بزرگتر میکنه

      از خداوند طلب هدایت میکنم باشد که جزو رستگاران باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2834 روز

    به نام خدایی که هدایت هرلحظه مرا به عهده گرفته و حق نعمت به زندگی من داده

    سلام به دوتا استاد عزیز و خانواده گرامی ام

    چقدر تفاوت بین تصمیماتی که بر اساس احساس های سطحی و ذهنی و انسانی ست

    و تصمیماتی که بر اساس احساس های عمقی درونی و قلب ما ست،

    چونکه تفاوت- بین این دو گزینه تفاوت بین خدا و شیطانه

    تفاوت- بین خوشبختی و بدبختی ست

    تفاوت- بین پایداری و ناپایداری ست

    تفاوت-بین تبعیت از خدا یا شیطانه

    من خودم که یه عمر از این تصمیمات احساسی عمل کردن هام ضربه های بسیار و مختلف دیدم

    اما یکی از ویژگی های قدرتمند وجود من از زمانی که پا در این مسیر زیبا گذاشتم وجود داره تصمیم گرفتنم برا انتخاب ازدواجه چرا؟

    چونکه من از عملکردها و نتایج زیادم در این مورد دارم میگم بارها شده خیلی از اطرافیان،خانواده ام،اقوام،دوستان مختلف یه عالمه صحبتها و باورها و نصیحت هایی رو بهم کردن حتی یادمه چندتا از دوستانم که بیشتر از هرکسی حرفشون رو میفهمم و میپذیرفتم چونکه خودشون در این مورد خیلی حرفه ای و با تجربه هستند و بهم گفتند سجاد این پیشنهاد و انتخابی که ما بهت میگیم انجام بده اما چونکه با احساس قلبی من مخالف بوده منم خیلی راحت تونستم نقضش کنم و اصلا به هیچ عنوان انجامش ندم چونکه در این مورد احساس قلبی بسیار قوی ای دارم و بارها شده حتی همون افرادی که بسیار باتجربه بودن بهم گفتن تو چطور اون موقع ها این چیزهارو میدونستی اما ما نمیدونستیم گفتم فقط به این دلیل که من به قلبم گوش میسپارم اما در یسری موارد شاید اینقدر هنوز قوی نیستم اما در این مورد من واقعا شکر خدا خیلی خوبم

    و برعکس زمانی که یعنی خیلی سال قبل مهاجرت کردم به یه شهر دیگه و چونکه خیلی باورهای مخرب بسیار وحشتناک داشتم بااینکه یکسال در شهری دیگه بودم و ذهنم اسیر همین احساسات ذهنی بود و دوباره برگشتم شهر خودم اما بازم بخاطر اون تصمیم و کارم الان یه عالمه درس ها و تجربه ها رو دارم که درک و آگاهیم بهتر و بیشتره،

    تفاوت و فاصله بین تصمیمات احساسی با تصمیمات درونی و آرامش تفاوت بین رودخانه و دریاست،

    وقتی که دوسال قبل تعداد زیادی از اقوامم درگیر تصمیمات احساسی و پیرو اکثریت وارد یه فضایی برا کسب درآمد شدن و خیلی هاشون بسیار اصرار ورزیدن که منم وارد جمع شون بشم و بااینکه من خیلی نیاز به پول داشتم و ظاهر اون فضا نسبتا خوب بود اما من براساس تکیه به قلبم و این آگاهی های ارزشمند جواب منفی دادم و چقدر منو مورد تمسخر و تخریب قرار دادند اما همون آدمها بعد از یکسال و نیم یه عالمه اتفاقات و جنگ ها وحشتناک بین شون رخ داد و چندتاشون به من گفتند تو واقعا یه چیزی میدونستی که روز اول گفتی نه

    نکته بعدی :بارها شده در زندگیم بخاطر غلیان احساسات ذهنی بر من یه سری برخوردها و حرفهایی که نباید میشد اما به اون افراد گفتم و از خودم بروز دادم که مدتها از شدت پشیمون شدنم یه عالمه انرژی و تمرکز از من هدر داده که چرا من نتونستم اون لحظات کنترل ذهنمو بدست بگیرم

    *استاد عزیز وقتی میگی یکی از تمرینات خوب برا قویتر شدنمون اینکه در اون لحظات خاص نفس عمیق بکشیم،،

    یا دوش آب سرد که من سالهاست دوش سرد انجام میدم،،

    پیاده روی کنیم،،

    بازی با بچه ها

    تماشا کردن حیوانات

    و…

    خب خودم کارهایی که قبلا بیشتر انجام دادم

    یا دوش آب سرد میگرفتم

    بلند حرف زدن با خود

    خوابیدن

    چندساعت یا چندروز صبر کردن

    اینکه یه عالمه آدم در زمان ها و کارهای مختلف موفق و ناموفق براشون رخ داده اما روند جهان همچنان ادامه داره و فرصتها کمتر نشده ،،

    به آدمهایی که تجربه های مشابه منو داشتند اما همچنان با امیدواری و اعتمادبنفس دارند به روند خودشون ادامه میدن،،

    اینکه حتی قاضی اصلی فقط خداست

    فکر کردن به روز آخرت*

    و هممون ترکیبی از تصمیمات احساسی و غیراحساسی در زندگیمون هستیم اما شکر خدا چقدر وجود این فایلها باعث بهتر جا افتادن و شفاف تر شدن آگاهی ها و خودشناسی و روند لذتبخش تری میشه در وجودمون،

    بر اساس تصمیمات احساسی عمل نکردن یعنی طبیعی ترین و زیباترین و قدرتمندترین و ارزشمندترین و پایدارترین روش زندگی کردنه.

    خدایا ما را به راه کسانی که همیشه پیرو تصمیمات قلبی زندگی میکنند هدایت بفرما نه کسانی که اسیر احساسات وسوسه آمیز و سست و شکننده های شیطانی میشوند

    هرروز بیشتر از قبل همتون رو دوست دارم و عاشق همتون هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 814 روز

      سلام دارم خدمت آقا سجاد عزیز ، و فوق‌العععععاده چقدر کامنت تون ، مفید و باارزش بود و چه جملات نابی و تاثیر گذاری گفتین، تشکر میکنم بابت قلم توانا تون، و شما رو تحسین میکنم. علم و تقوا داشته باشید،مرسی که وقت گرانبها تونو به ما دادید ازتون مودبانه تشکر میکنم. براتون بهترین ها رو آرزو میکنم .درپناه خداوند منان باشید.

      آقا سجاد عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سجاد طبسی نژاد گفته:
        مدت عضویت: 2834 روز

        به نام خداوند عشق و زیبایی سلام به سید عظیم عزیز بهت تبریک میگم بابت عضویت و هدایتت به این مسیر رویایی خیلی ممنون از وقت ارزشمندی که برا مطالعه کامنتم گذاشتی و امیدوارم که منم شاهد کامنتهای بسیار عالی و نتایج درخشان زندگیت باشم بهترینهارو برات آرزو میکنم همیشه شاد و سلامت باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          سید عظیم بساطیان گفته:
          مدت عضویت: 814 روز

          سلام مجدد دارم خدمت دوست عزیز م ، آقا سجاد بی نظیر و فوق الععععععاده، انشاءالله سرفرصت میام میگم مسیری رو که رفتم ، و از نتایجی که گرفتم ،امیدوارم خداوند این فرصت روبده، در زمان و مکان مناسب شما رو زیارت کنیم و از صحبت های خوبتون استفاده کنیم..دعا گوی شما هستم .منتظر کامنت های قشنگ و تاثیر گذار تون هستیم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ولی الله زیلایی پوری گفته:
    مدت عضویت: 1112 روز

    سلام خدمت استاد خوبیها وخانم شایسته که خداوند اونهارو سر راه ومسیر خوشبختی زندگی من قرار داده وسلام به تمام دوستان سایت عباسمنش من یکی از لحظات آرامشم خودا ای سایته دیروز داشتم در مورد خسارتها و رنجهایی که از عجله کردن توی کاری با دوستم صحبت میکردم ولی خودم متوجه بزررگترین نقطه ضعفم نشده بودم چهار ساعت بعد اومدم تو سایت دیدم فایل جدید استاد دقیقا درباره همین ضعف منه وهمون موقع خدارو شکر کردم وایمانم قویتر شد که خداوند مارو فراموش نمیکنه از استاد عباسمنش خیلی تشکر میکنم که زحمت وتلاش میکنن برای اینکه مسیررو برای ما راحتر کنن من تا سه سال پیش قبل از اینکه با بحث قانون جذب و آشنایی با سایت استاد عباسمنش بزرگوار آشنا بشم خوب خیلی تو رابطه ها خشمگین میشدم وباعث پشیمونی و ناراحت کردن خودم ودیگران میشدم و تو کسب وکار انجام دادن کارها عجله داشتم که خسارت مالی و روحی شدم ورنج میبردم ولی خدا رو شکر الان خصوصا تو ی رابطه ها خیلی کمتر شده یا اگر هم پیش بیاد سعی میکنم سریع آرامشم رو حفظ کنم ولی تو کسب وکار انجام کارها هنوز کار دارم .من با نفس کشدن عمیق خوب جواب گرفتم و اگه اون لحظه خو نه بودم با حیوانات زیاد سر وکار دارم و اجازه میدم یکم زمان بگذره و آیه 62سوره یونس خیلی بهم کمک کرده و وقتی این کارها رو میکردم وآرامشم رو حفظ میکردم و توی بحث روابط میدیدم تمام اون اطرافیان تبدیل به دوست های خیلی صمیمی شدن یا توی خرید کردن میترسیدم عجله میکردم که دیگه ای موقعیت بوجودنمیاد گرون میخریدم راه سختر رو انتخاب میکردم رنج میبردم ولی وقتی آرامشم رو حفظ میکردم میدیم موقعیتهای فراوان وبهتری وجود داشته قیمتهای کمتر و راهای لذت بخشتر سراغم میومد وخیلی رضایت بخشتر بود برام یعنی چندین مورد همین چند روز پیش مسئله پیش اومده وتا آرامشمو حفظ کردم به ربع ساعت طول نکشیده شرایط کلا عوض شد و تو رابطه طرف برخوردش با من خیلی محترمانه و صمیمی شد یا ایده بهم الهام شد که تصمیم درستی گرفتم وچه احساس خوبی بهم دست داد مثل آب رو آتیش .آرزوی خوشبختی رو برای استاد عباسمنش خانم شایسته سایت عباسمنش و تمام دوستان رو دارم .خدا حافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    فرهاد شکوه گفته:
    مدت عضویت: 3999 روز

    به نام رب،فرمانروای جهان

    سلام خدمت استاد گل و دوستان عزیز

    مچکرم استاد جان بخاطر این فایل و تموم آگاهی های نابش و نگاهی که اگه در خودمون قوی تر پرورشش بدیم میتونه ما رو از دچار شدن به خیلی ناخواسته ها در هر زمینه ای حفظ کنه.

    قراری که با خودم گذاشتم و الان واضح تر شد بازم اینه که:

    اون لحظه ای که هیجان بالایی دارم(چه مثبت چه منفی)

    هیچ اولویتی ندارم جز اینکه اول باید بتونم به حال نرمال برسم و بعد برم سراغ تصمیم گیری در مورد اون موضوع_به خودم اینو گفتم و میگم که اون موضوع اتفاق افتاده و الان کاری از دستم برنمیاد که بخوام باهاش بجنگم یا درستش کنم یا …(ذهنو اگه جلوش نگیری میخواد بجنگه تا درستش کنه همون موقع که خب نتیجشم معلومه)

    ولی تنها کاری که تو این لحظه تصمیمش دست منه اینه که فقط خودمو آروم کنم به هر نحوی که برام قابل انجام(و بدون عجله یا زور زدن به شکل طبیعیش ولی آگاهانه براش انرژی بذارم)

    کارایی که روی من بیشتر جواب میده برای تسلط بر ذهنم در شرایط هیجانی:

    +دیدن و حرف زدن با دوستام یا اطرافیانم در مورد موضوعاتی جدای از اون موضوعی که هیجانم رو برانگیخته کرده(گپ زدن)

    +پیادروی یا راه رفتن حتی تو همون مکان و بلند با خودم حرف زدن طوری که صدای خودمو میشنوم و بگم خب از چه منظر دیگه ای میشه بهش نگاه کرد و …

    +کوهنوردی و گوش کردن به فایل های استاد

    +دوچرخه سواری و رکاب زدن و گوش کردن به پلی لیستی از آهنگ های بی کلامی که دارم و حس زیبایی بهم میده

    +فیلم یا کلیپ کوتاه دیدن که موضوعش فانه

    +و یکی از قدرتمندتریناش که اکثرا میدونیم

    ^نوشتن^

    من نوشتنم رو با چرا شروع میکنم و اونقدر این چرا ها رو ادامه میدم تا به ریشه برسم و جوابی به ذهنم بدم که توی اسکیل بزرگ بدونم جواب درست تریه برای اون موضوع(یعنی مثلا یه فرد فرهیخته یا باتجربه هم همین کار رو میکنه یا همین تصمیم رو میگیره)_از منابعیم که دوستشون دارم ایده میگیرم مثل:

    مولانا،کلیک هدایت خداوند توی سایت عباسمنش،سخنان حکمت آمیز

    +رفتن به باشگاه سوارکاری و لمس اسب ها

    بازی با بچه ها،نوشتن نامه به کودک درونم و…

    در پناه یگانه همگی سعادتمند بشیم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    محمد رستگارراد گفته:
    مدت عضویت: 2666 روز

    سلام بر استاد عزیزم

    امیدوارم حالتون خوب باشه

    میخوام تحلیل کنم وقایعی که پارسال در ایران افتاد رو و جوی که خودم و خیلیا در اون قرار داشتیم

    پارسال از مهر ماه و اتفاقاتی که افتاد و حوادثی که در کشور پیش اومد جو شبکه های اجتماعی خیلی داغون بود به شخصه خودم خیلی عصبی و ناراحت بودم و امکان هر کاری از من بود دلم میخواست برم بیرون و فقط یک کاری انجام بدم خوشبختانه در تمام اون مدت پدرم مانع من برای بیرون رفتن و رفتن در تظاهرات شد جو به قدری متشنج و امنیتی شده بود در شهر مشهد که مردم معترض هر بلایی که میخواستن سر مامور ها میاوردن و متاسفانه چرخه خشم به شدت زیاد شده بود متاسفانه دوستان زیادی در خلل این اتفاقات از سر خشم تصمیمات به شدت احمقانه ای گرفتن و باعث اسیب رسیدن به خودشون و دیگران و خانوادشون شدن حس میکنم خداوند در اون شرایط مواظب من بود وگرنه من هم الان یا در زندان بودم یا هم منتظر حکم اعدامم بود

    استاد شما با این فایل به شدت چشم من رو باز کردین فهمیدم وقتی که خشم و احساسات عمومی فوران میکنه من نباید باهاش همراه بشم چون فقط و فقط به خودم اسیب میزنم و چون با خشم تصمیم گرفتم صد در صد ضربات مهلکی میخورم

    استاد دوستون دارم خیلی خیلی خیلی. زیاد

    روز خوش و مواظب خودتون باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    پوریا ابراهیم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 941 روز

    سلام استاد عزیزم . نمیدونم چه جوری بگم فقط واقعا خوشحالم که در این برهه از زندگیم با شما اشنا شدم استاد عزیزم واقعا عاشقتونم واقعا عاشقتونم ممنونم که هستین سپاسگذار برای بودنتون برای راهنمایی های خوبتون .

    سر همین داستان استاد عزیز من تازه تو شغل تجارت وارد شدم و مشغول به فعالیتم چن ماه پیش تو یه معامله با عراق برای فروش محصولات پتروشیمی مذاکره کردیم و تا 90 درصد معامله جلو رفتیم اون زمان حدود 15 الی 18 میلیارد برای من سود داشت هنوز به سرانجام نرسید بود من به چن نفر قول دادم یکی ماشین بگیرم و یکی خونه و قولهای از قبیل اینها اخرش دقیقه 90 مشتری پشیمون شد از خرید و منم نتنها سود نکردم چندین میلیون هم ضرر کردم وهمونایی که قول داده بودم بهشون بیشتر از همه سرگوب زدن بهم و از اون موغه یاد گرفتم به هیچکس هیچ قول الکی ندم در زمان خوشحالی و شادی فقط سکوت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    ماهان بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1388 روز

    به نام خدای مهربون و بخشنده . سلام میکنم خدمت به همه دوستانم و استاد و خانوم شایسته عزیز.

    اول از همه تحسین میکنم استاد رو که انقدر عمقی نگاه میکنن به مسائل . خیلیا فقط مثلا پیگیر برد و باخت و کری خوندن برای تیم مقابل هستن ولی خیلی جالب و تحسین برانگیزه که استاد با دقت میشینن پیگیری میکنن و این درس ها رو از دل اون موقعیت میکشن بیرون و به ما یاد میدن . من یادمه اون اوایل که تازه با قانون و قدرت ذهن آشنا شده بودم و نتیجه هم گرفته بودم ، اصن روی ابرا بودم و یه قدرت عجیبی حس میکردم و میخواستم بقیه رو هم تغییر بدم تا اونا هم بیان توی این مسیر و کلی بحث میکردم. توی یکی از جلسات کلاس زبانم ، حرف یهو چرخید سمت مشکل یکی از دوستان استادم که مجبور بود به خاطر پدرش درس بخونه اونم با رنج و عذاب . من یهو گر گرفتم و گفتم تقصیر خودشه و کلا رفتم توی فضای قضاوت و کلا از مسیر درست خارج شدم به خاطر اون احساسات و غرور . بعد از اون کلاس و اون همه بحثی که داشتیم ، فهمیدم باور خود من اول از همه تضعیف شد ! شک ها و تردید ها تا یک هفته منو ول نمیکردن و از اونور هم دیگه یه سنگینی ای بوجود اومد توی اون رابطه که بعدا نرم تر شد ولی می‌شد بهتر رفتار کرد از اول .

    وقتایی که من آرامش دارم و حالم خوبه و مثل بچه ها ذوق دارم ، خدا اصن در گوش من راهنمایی میکنه همه چیزو و به راحتی هدایتم میکنه ! ولی وقتی احساساتم شعله ور میشن مثل یه راداری میمونه که پارازیت افتاده روش و من هی میگم خدایا چیکار کنم و هیچ صدایی نمیاد چون نمیتونم بشنوم صداشو . یادمه یکبار دیگه من توی کلاس زبان بودم و با یه اکیپ از بچه ها آشنا شدم که واقعا آدمای خوبی بودن و ما یه گروه زدیم که باهم در ارتباط باشیم . من چون بخش هایی از عزت نفسم ساخته نشده بود و پاشنه اشیل من که وابستگی هست روش کار نشده بود ، احساساتم شعله ور شد و اصن رفتم توی فضای قضاوت و حال بد و مغزم داشت میسوخت و تصمیم گرفتم لفت بدم از اون گروه . بعد ها که یکم آروم شدم فهمیدم که اقا من میتونستم اون رابطه قشنگ رو نگه دارم و باور هامو درست کنم ولی الان اون دیگه نیست . پشیمونی احساسیه که هست توی اون لحظات ولی هیچ کمکی به ادم‌ نمیکنه و یه رنج اضافیه پس مهمه که ما رها کنیمش . بعد از اون بود که من تصمیم گرفتم دوره عزت نفس رو بخرم و از این اشتباهم درس گرفتم .

    من با تجربه فهمیدم که نشونه اینکه این احساسات دارن شعله ور میشن اینه که من از پوست خودم درمیام و یه آدم دیگه میشم و انقدر این احساسات منو میچرخونن و گمراهم میکنن که وقتی به خودم میام فقط و فقط پشیمونی برام میمونه .

    از اون روی سکه ، یکبار من چند روز به یکی از دوستانم پیام میدادم ولی جوابمو نمیداد . کم کم این احساسات داشت میومد که به تو بی احترامی شده و تو رو نادیده گرفته و بی ارزشی و فلان و اصن یه خلا داشت باز می‌شد توی وجودم که عزت نفسم می‌خورد ولی من ذهنمو کنترل کردم با این باور که همونطور که من روز های شلوغ و یا سخت دارم ، بقیه هم ممکنه داشته باشن پس تخیل باطل و بیجا نکنم . دقیقا روز بعد اون دوستمو توی آموزشگاه دیدم و فهمیدم یه عمل جراحی نسبتا سخت داشته و نمیتونسته با گوشیش کار کنه و چقدر خوشحال شدم از اینکه ذهنم رو کنترل کردم و بعدش زنگ زدم حالشو پرسیدم و رابطه مون گرم تر شد ولی اکه من با اون احساسات تصمیم میگرفتم ، همه چیز نابود می‌شد عین مثال های قبلی.

    به شخصه برای من پیاده روی خیلی خیلی تاثیر داره ولی اکه جای خیلی شلوغی باشه برعکس جواب میده .

    سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت دو تا الماس ان که قیمت ندارن ! بی نظیرن این دوتا سریال برای کنترل ذهن و هر دفعه که من توی اون لحظات حیاتی دیدمشون ، مثل آب روی آتیش بودن .

    استاد من با راهنمایی گرفتن از بهبودگرایی شروع کردم از اول دوره عزت نفس رو کار کردن و این درس امروز یک مکمل بینظیر هست برای جلسه اول . سپاسگزارم برای همه چی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    گمنام گفته:
    مدت عضویت: 1497 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته گل

    من می‌خوام چند تا از تصمیماتی ک در گذشته گرفتم و احساساتی بوده رو بگم….

    یادمه بچه ک بودم توی مدرسه اگر کسی چیزی ب من می‌گفت سریع احساساتی میشدم و میزدم زیر گریه

    یا اگه پدرم به من چیزی میگفت سریع احساساتی میشدم و میرفتم یه جایی قایمش میشدم و گریه میکردم یا شبها این احساس قربانی بودن رو با خودم حمل میکردم وگریه میکردم….و این احساس قربانی بودن همیشه با من بود وشبها با همه این احساسات بد میخابیدم و اون اذیت هوایی ک از سوی پدر و مادرم به من شده بود رو تصور میکردم و میخابیدم واشک میریختم چیه حساب آروم میشدم و اینقدر حس شیرینی بهم میداد این قربانی بود یا مثلا فک میکردم با کسی ازدواج کردم و اون منو اذیت می‌کنه ومن گریه میکردم بعد ک فکر کردم و خواستم ریشه این احساسات رو پیدا کنم یادمه توی مدرسه و تلویزیون همش در مورد قربانی بودن فلسطین و افغانستان حرف میزدم ودرمورد اونا میگفتن ک اینا کشور های خوبی هستن و خلاصه………………

    یادمه این حس از همون موقع تو وجود من شکل گرفت ک خودمو قربانی نشون بدم تا آدم خوبی بنظر برسم…و همیشه خودمو ضعیف و شکننده نشون میدادم و پیش معلمان و فامیل

    همیشه میخواستم ب من ترحم کنند و خودمو همیشه خوب جلوه بدمووخیییییییییلی احساساساتی عمل میکردم یادمه اون موقع برنامه ماه عسل علیخانی بود ک من همیشه از اول تا اخرشو هرسال نگاه میکردم و آرزو میکردم کاش اصلا نگاه نکرده بودم و همیشه آخرش احساساتی میشدم و گریه میکردم این باور ک باید سختی بکشی تا ب چیزی برسی و اینکه اونهایی ک سختی میکشم یا میرم کارگری میکنم لزوما آدمهای خوبین رو ب جرات میتونم بگم از این برنامه گرفتم

    یادمه دوست داشتم یه روز برم ماه عسل و از سختی هام بگم و دنیا هم جلوی پای من سختی قرار میداد و….وفقط فک میکردم آخر خوشبختی در دیده شدن و مشهور شدنه و به همین خاطر میرفتم کارهایی میکردم ک دیده بشم…..و دست ب هرکاری میزدم…دیوانه دیده شدن بودم و خیلی جاها میرفتم جلو جمع از روی احساسات شدید ی حرفی میزدم یا گریه میکردم ک بقیه تحت تاثیر قرار بگیرن

    …….ک هنوز هم هنوزه تو ذهنم ایده یا تصویری میاد اولش اینه کبقیه منو ببینم وتایید کنم و تو ذهنم کسایی رو میبینم که دارن منو تشویق میکنند

    خیلی دوست داشتم برم سراغ هنر فقط برای این ک دیده بشم…یا برم یه کشور خارجی فقط برای این ک تو فامیل بگن فلانی رفت

    یا یه رشته خاص قبول بشم ک بگن فلانی قبول شد

    ……مثلا یه جایی احساساتی شدم و به دوست بابام سر یه موضوعی ک تو کار ما دخالت میکرد بد گفتم و اون موقع من تو یه آزمونی رد شده بودم و خیلی به هم ریخته بودم و به هم ریختگی هم بخاطر این بود ک من میگفتم واااااای الان اگه بقیه بفهمند من رد شدم چیمیشه؟؟؟؟خلاصه احساساتی شدم و از کوره در رفتم و اون تصویر سالها تو ذهن من موند و اذیتم میکرد تا همین چند وقت پیش ک خودمو بخشیدم

    یا مثلاً برای این که بگن آدم خوبیه احساساتی نمی‌شدم و هر کاری تو مدرسه رفیقام میگفتن انجام میدادم

    یا اون سال ک ../یکم شخصیه./…اگر میرفتم و نمیموندم اینجا الان کلی تجربه جدید داشتم و ذهنم خیلی باز تر شده بود….یا اون موقع ک ها ک توی کارم نامید میشدم اگر ذهن و احساساتم رو کنترل میکردم و ادامه میدادم کارم رو و نمیگرفتم تا شب بخابم الان خییییییییییییییییییییییییییییلی جلو بودم

    یا اگر در برابر پدر و مادرم اعتراض میکردم و با آنها یکی به دو نمی‌کردم و جواب نمی‌دادم الان خیلی زودتر فرکانسم عوض میشد و من خیلی زود تر در مسیر دیگه قرار میگرفتم و وقتم هدر نمی‌رفت

    یا اگه بخاطر اون اتفاقی که سالها قبل برام افتاد احساساتی عمل نمی‌کردم و شرایط رو می‌پذیرفتم و با شکر گزاری برای داشته هام مسیرم رو ادامه میدادم خیلی از اتفاقات نمی افتاد و من به ی سری جاها نمی‌رفتم و وارد یه سری روابط نمی‌شدم و با خیلی ها اصلا هم کلام نمی‌شدم و اصلا در مسیر من قرار نمیگرفتن و عزت نفسم رو از دست نمی‌دادم

    یا اگر احساساتم رو کنترل میکردم به خیلی از رفیقام نه میگفتم و خونشون نمی‌رفتم و درخواست هاشون رو رد میکردم

    یا اگر احساساتم رو کنترل میکردم به تظاهرات نمی‌رفتم و وقتم رو هدر نمی‌دادم و به خیلی از عروسی ها و خیلی از مجالس نمی‌رفتم

    و خیلی از رفتار ها رو برای جلب توجه انجام نمی دادم

    اگر احساسم را کنترل میکردم با خیلی ها خیلی صمیمی نمی‌شدم و با هر کسی فورا صمیمی نمی‌شدم و بگو و بخند نمی‌کردم…

    اما جاهایی ک احساسم رو کنترل کردم و پیشنهاد های روابط و….نه گفتم

    خیلی جاها از پدر و مادرم اعتراض کردم بخاطر غیبت ها و حرف های منفی ک میزدن و چشمشون دنبال مال بقیه بود

    خیلی جاها واقعا من اصلا ب نظر مردم کاری نداشتم و خودم هر جا دوست داشتم میرفتم و هر لباسی ک دوست داشتم میپوشیدم

    خیلی جاها استرس و ذهن خودم رو کنترل کردم و خییییییییییییییلی جاها انصافا من ب ترس خودم غلبه کردم و خیلی کارها مثل رفت ب ی فروشگاه بزرگ. رفتن ب بیمارستان. رفتن ب بانک. تنهایی ب شهر دیگه رفتن…..رانندگی کردن ک خیلی حال داد انصافا

    خودم رفتم پ…ا. پیدا کردم….خودم رفتم…خیلی شب ها تنها تو کوچه های خلوت رفتم

    ….

    واقعا من خیلی جاها اصلا هیچ امیدی ب موفقیت نداشتم و ادامه دادم و دهنمو کنترل کردم و بخاطر داشته هام و همین چیزهایی ک دارم خدا رو شکر کردم و نتایج خیلی تغییر کرد

    خیلی جا ها جلوی احساسم رو گرفتم من خیلییییییی جاها از خیلی چیز ها دوری کردم و از خودم ممنونم خودم رو می‌بخشم و ازش تشکر میکنم و از خدای خودم هم تشکر میکنم ک این آگاهی هارو ب من داد اگر من الانموقع غیبت کردن پدر مادرم به راحتی هندزفری میزارم تو گوشم و عبارات تاکیدی گوش میدم

    و اصلا ککم هم نمیگزه این از خدا هست این قدرت خداست ک تو وجود من گذاشته

    اگر من میتونم جلوی شهوت خودم رو بگیرم این از خداست ک قدرت خودشو تو وجود من گذاشته

    اگه من میتونم دیگه گریه نکنم اگه کسی بهم چیزی گفت این قدرت خداست ک تو وجود من گذاشته من هیچم و از خودم هیچی ندارم

    اگه من هر موقع افکار جنسی میاد تو ذهنم بلند میشم میرم ورزش میکنم خدایا این از لطف تو هست

    هر موقع ناامید میشم و احساسم نسبت ب خودم بد میشه …میرم همه موفقیت های ک داشتم رو ب خودم یاد آوری میکنم و احساسم خوب میشه

    هر موقع احساسم نسبت ب وزنم بد میشه میرم میگم ک این معده به من کمک می‌کنه غذا هام هضم بشه این چشم به من کمک می‌کنه ببینم این پا به من کمک می‌کنه راه برم خدایا شکرت ک بدنم خیلی قوی هست خدایا شکرت ک سیستم ایمنی بدنم خیلی قوی هست از اونجا کمن بشدت تابع پدرم بودم و هرچی میگفت میگفتم درسته اون بشدت اعتقاد داشت ک همیشه باید مواظب خودت باشی تا مریض نشی و من هم بخاطر اون دچار چشم درد وگوش درد شدم وخودم هم فهمیدم ک کاملا خودم با باور های خودم ساختم گوش دردم ب طرز عجیبی خوب شد با تصویر سازی ذهنی..اما الان اعتقاد دارم کسیستم ایمنی من به شدت قوی هست و من در برابر همه چیز به صورت طبیعی مقاوم هستم

    باور نمی‌کنید این همه آدم کرونا گرفتن من اصلا هیچی نشدم

    ……..

    شکرگزاری کردن واقعااااااااااجوابه همه اتفاقات و نشانه هارو بنویسید…ورزش. ورزش. ورزش

    واقعاااا جوابه. پیاده روی فایل استاد رو بزارین تو گوشتون و از خونه بزنین بیرون و همین جوووووووووووری برین

    عبارات تاکیدی گوش بدین

    صورت خودتون رو ماساژ بدین موهاتون رو شونه کنین و بشینین جلو آینه آرایش کنین اینقدر جوابه ️

    من هرموقع کامنت بزارم واقعا سعی میکنم هر چی تو ذهنمه خالی کنم و وقتی حس میکنم ک به آرامش خاصی ک خودم فقط درکش میکنم رسیدم….اون موقع تموم میکنمواقعا اعتراض از ناخواسته ها خیلی حال میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    نفیسه حسینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3348 روز

    سلام به خانواده بی نظیر عزیزم

    سلام بر استاد بی همتا ی خودم

    فایل جالبی هست و واقعا برای هر فرد تجارب و اتفاقات متفاوتی در این زمینه هست که دنیایی از آگاهی هست .

    استاد شخصا هرچه شناختم از خودم ، خواسته هام و اهدافم بیشتر میشود تصمیمات که احساسی هستند و لحظه ای هستند کمتر شده است و خیلی از اتفاقات را ، حل کردنش و حتی نگرش متفاوت به آن را برایم آسانتر کرده .

    مورد 1 :

    با برخورد با مشکل ، که منو ناراحت و خشمگین و.. میکرد و انرژی زیادی از من میگرفت و به تجاربم فکر کردم ، دیدم عموما با مواجهه شدن با اتفاق ناخوشایند ، یا به بزرگی که فکر میکردم نبود ، یا اصلا ارزشی نداشت و یا حتی نوع دیگری تمام میشد .

    بعد از دیدن تکرار این مدل اتفاق ها برایم در عبرتی شد از اینکه باید سریع به اتفاق مسلط شوم و در این جریانات فرو نروم .

    و در دفعات بعد تا حس میکردم یک اتفاق مشابه در راه هست ، با خوم صحبت میکردم و یادآور میشدم که نتایج در گذشته جز دوری از مسیر ، اتلاف وقت هیچ نتیجه ای ندارد و اجازه میدادم روال پیش برود و خودم تا ح ممکن توجه ام را برمیداشتم و با تمرین و یادآوری مواردی که در ذهنم برزگ بود توانستم قوی تر شوم .

    مورد 2

    در مورد اتفاق یکسان هم موضوع مستقر شدن منو دوستم در یک خانه بود ، زمان هایی که صاحب خانه حضور داشتند و سر وصدا داشتن ایشون بشدت ناراحت و عصبی میشدن و یجورایی غیر قابل کنترل و من با علم به اینکه یک خانواده پرجمعیت هستن و این صداها عادی هستن اذیت نمیشدم یا خیلی خیلی کمتر بود ( توجه به اصل و خوبی های ماجرا مثل صدای زندگی در خانه ، صدای شادی افراد و … باعث شادی و لذت بردن از ماجرا بود )

    مورد 3

    راهکار ویژه من نوشتن پیاده روی * گوش دادن به چند فایل کلیدی از محصولات برگ برنده من در اکثر مواقع هست .

    قلبتر از رسیدن به این راهکارها و آگاهی ها جنگیدن با تک تک اتفاقات و نگرانی های بی دلیل و خشم درونی بود ، ولی با اجرای متدهای خودم و تغیی مدار و فرکانس فکر میکنم سال هاست از این مسایل دور بود و تسلط بر شرایط ، آرامش بیشتر هر لحظه همراه من هست .

    و بگم من در یک دوره زندگی پر از تصمیمات احساسی داشتن و نداشتن قدرت کنترل بر شایط زندگی ام بودم و با این تکرار تمرین ها یک وجه متفاو از شخصیت ام رو برانگیختم و بسیار عامل رشد، خودشناسی و توانمندی در شده است .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: