عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 41 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود فراوان به استادی که این فایل عالی رو ظبط کردید
ی تجربه بگم که ی شرایط احساسی فوق العاده شدید بودم که کنترلی روی اون نداشتم و هنوز فرکانس بالایی نداشتم نمیتونستم کنترل کنم ذهن رو که اول سکوت کردم تا اشتباه نکنم
بعد تو ngo که بودم ی دست داشتم تجربه شبیه منو داشت بهش زنگ زدم و مطرح کردم و اون هم میدونست چطور ارومم کنه فقط از تحربه خودش گفت و اصلا نگفت چکار کنم وکمی ارام شدم و فقط خلوت کردم پیاده روی کردم
و البته اون شخص کاملا بیطرف بود
و نمیرم هیچ گاه به مادر و اشنا مسایل رو بگم که اشتباه اندر اشتباه شود
و کفتم باید مثل خدا ستار العویوب باشم و به هیچ کس حرفی نزدم البته که سخت بود ولی تونستم خدا رو شکر با کنک الله و همون موقع هنوز با شما اشنا نبودم و دوست ی فایل از شما برام فرستاد از روابط و مرا کمی به جلو برد و از فرکانس کفتید و قبول کردم ولی خیلی بعدش با سایت شما از طریق دیگری با شما اشنا شدم
و احساس میکنم همون ستار العویوب شدن شما رو سر راه من قرار داد و زندگیمون دکرگون به سمت عالی رفت خدا یا شکرت
واقعا از راهنماییهای شما استادان عزیرم سپاسگزارم
و تجربه دیگر اعتیاد همسرم بود چندین سال پیش که سعی کردم صبور باشم فرصت بدم و فقط روی خودم کار کنم که به لطف الله همسرم پاک شد و الان هر دو تومسیر سایت شما هستیم و هر روز داریم درس میگیریم و
دست از تغییر هر کس برداشتیم و تو هر موقعیت سعی میکنم نقش و سهم خودم را پیدا کتم تا خسارت مجدد به خودم و دیگران نزنم اول سکوت دوش پیاده روی و اگر نتونستم کنترل کنم با دوستی مه تحربه داره مطرح میکنم چون هنوز شاید که نه حتما به لول استاد نرسیدم و از خداوند میخام هدایتم کنه به سمت صراط مستقیم و انعمت علیهم باشم که البته هستم
و از هدایت دور نشوم
واقعا از شما استاد عزیزم و نریم بانو مهربان کمال تشکر دارم بابت این فایل عالی
که با اینکه شما سالهاست از این فرمانس احساسی بیرون اومدید و شاید غریبه باشید با این تصمیمات اشتباه ولی هدایت شدید برای امثال ما که چقدر شاید اشتباه تصنیم بگیریم و حق به جانب باشیم
گاهی باید گفت شاید منم جای اون فرد بودم همون تصمیم رو میکرفتم
شاید طرف حالش خوب نبوده
شاید نا آگاهه
و تو تصمیمات وقتی میترسیم اشتباه میریم
پس حالمون روخوب میکنیم تا لاجرم هدایت شویم و مطمئنا حال خوب مساوی اتفاق خوب و یا هدایت شدن
صبر سکوت ارامش و بعد هدایت میاد
سلام استادعزیزم سلام مریم جانم.
اول از همه تحسین میکنم شمارو استاد با این اندام خوب و فوق العاده.و دوم تحسین میکنم این فضای عالی و سرسبز پرادایس خدای من واقعا بی نظیره این طبیعت خداوند.من یه بار فایل روصوتی گوش دادم یه بار هم تصویری از بس که هواسم میرفت پی طبیعت بی نظیر و اون هوای دل نشین.
خوب بریم سراغ فایل امروز.
استاد یادم میاد که گاهی به دوستام از سر خشم حرفی میزدم که بعد پشیمون میشدم.یا گاهی بادوستام به یه مغازه میرفتم و اونا که خرید میکردن منم تحت تاثیر قرار میگرفتم و کلی خرید میکردم که بعدمیفهمیدم این کار درست نبوده ومن تواون شرایط نباید خرید میکردم.
ولی از موقعی که ازدواج کردم چون شوهرم خیلی تحت تاثیر احساسات تصمیم گیری میکرد و من این موضوع رو خیلی زود فهمیدم دیگه خودم همیشه اگاهانه کنترل میکردم که درهر شرایطی مانند ایشون تصمیم نگیرم.چون هرموقع تصمیم میگرفت کلی به ضررمون تموم میشد.
شوهرم درطی این سالهاواقعا تصمیم هایی گرفته که بعد پشیمون شده .مثلا یه بار تحت تاثیر اطرافیان یهو بدون اینکه ما قصدمون فروختن ماشین باشه ماشینو میفروشه اونم با قیمت بسیار پایین و بعداز اون ما تا خیلی نتونسیتیم یه ماشین بخریم و مدام میگفت خیلی اشتباه کردم..
یا یه بار تحت احساس خوبی که داشت کلی مهمون دعوت میکنه که ما در اون شرایط اصلا توانایی برگزاری همچین مهمونی رو نداشتیم اما دیگه مجبور شدیم که با کلی قرض اون مهمونی رو برگزار کنیم بعداز اون مهمونی خودش فهمید که چقدر احساسی تصمیم گرفته.
یا روز هم سر مسئله ای با برادارش بحث پیش میاد و شوهرم از سر خشم حرفایی میزنه که اون لحظه نباید میزد و بعدکلی پشیمون شد.دیگه خودشم این موضوع رو خوب فهمیده و داره سعی میکنه در هرشرایطی تصمیم گیری نکنه.
استاد عزیزم و مریم جانم ممنون بابت این فایل به موقع وراهکارهایی که تواین فایل گفتین حتما کلی به ما کمک میکنن .من این فایل رو سریع دانلود کرده و برای شوهرم فرستادم تااونم ازش استفاده کنه .
خیلی خیلی دوستتون دارم
انشاالله همیشه سربلند و موفق تر باشید..
به نام خالق زیبایی ها
در مورد تصمیم بر مبنای احساس ترس از کمبود یه مثال خیلی واضح که همه جا دارم میبینم و بارها در گذشته خودم دچار شدم همین خرید دلار یا شرکت در شرکت های هرمی هستش و من هر دو رو تجربه کردم البته نه دلار بلکه صف های طولانی خرید شکر و مواد غذایی که تو فروشگاه های دولتی میاوردن یا پلاستیک فروشیهایی که جنس نامرغوب با قیمت کم میدن و خیلی از ما فقط به این دلیل که امروز فقط هست و ارزون شاید از دست بدیم و فرصت پیش نیاد ناخودآگاه به صف کشیده میشیم و بدون اینکه فکر کنیم آیا لازم داریم ؟ایا کیفیت داره؟یا اینکه از خودم بپرسم بر چه اساسی آنقدر عجله برای خرج پولی که میتونی در مسیر بهتری خرج کنی فورا تمایل شدید به خرید داریم .
اینم یاد گرفتم آنچه رو که لازم دارم از بهترینش و فقط امروز مصرف روزم رو بخرم و نگران تمام شدن و کمبود نباشم چون بی نهایت فرصت هست
تشکر دوباره از عزیزان
سلام بر استاد عزیزم
استاد این یکی از پاشنه آشیل های منه که وقتی ترس منو فرا میگیره یه تصمیم بدی میگیرم و باید تاوانش هم پس بدم
یک مثال خوب که باید همیشه تو ذهن من باشه اینه که وقتی یک مقدار پول تو حساب من زیاد میشه سریع احساسات میگه که باید خرجش کنی و بری حال کنی وومن وقتی میبینم که پول دارم میرم و همشو خرج میکنم
که این پاشنه آشیل رو من حدودا 2 هفته هست دارم کار میکنم و وقتی پولام بیشتر میشه همون باور احساسی میگه که باید خرج کنی و من بهش میگم که نه باید بتونی نگهش داری.
یک مثال دیکه این که چند سال پیش من در یک رابطه بودم و احساسی شدم و گفتم من میخام ازدواج کنم
البته این اتفاق نیفتاد ولی برای من حدودا 2 سال عواقب داشت
این مثال در مورد روابط همیشه تو ذهن منهست که احمد جان این تصمیمات احساسی رو نگیر.
برای من پیاده روی کردن بهتره چون خودم رو میشناسم و میدونم با پیاده روی کردن و آهنگ های خوب گوش دادن میتونم فکرم کنترل کنم و با خودم صحبت کنم و منطقی به قضیه فکر کنم.
امیدوارم در این پاشنه آشیل هر روز بهتر شم
سپاس از سایت عباسمنش
یاهو
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و همه دوستان عزیز
گاهی اوقات حرف ناحقی که بهم زده میشه یه لحظه عصبانی ام میکنه و حالت تدافعی میگیرم و جواب میدم که خیلی زود هم پشیمون میشم
خودم رو سرزنش میکنم که نباید کنترلم رو ازدست می دادم یا گاهی به خودم حق میدم که خوب حق با من بود
که هر دو این نگرش ها اشتباهه
الان وقتی با خودم صحبت میکنم اول قبول میکنم کارم اشتباه بوده هرچقدر هم که حق با من باشه
به خودم می گم باید تلاش کنم خودم رو آرومتر کنم
اول گوش بدم نفس عمیق بکشم
و اگر حرف طرف مقابلم رو قبول نداشتم و سکوت کردم در درون برام اهمیت نداشته باشه و باید تمام کنترل احساسم دست خودم باشه نه دست اطرافیان
نه خودم رو سرزنش کنم نه به خودم بابت رفتارم حق بدم
اول قدرت پذیرشم رو ببرم بالا و بپذیرم که اشتباه کردم و با خودم روراست باشم و خودم رو گول نزنم و یا نگم دست خودم نیست
بعد صد درصد مسولیتم رو قبول کنم
بعد هم به جای سرزنش کردن خودم که دوباره حسم بد میشه سعی کنم خودم رو آروم کنم و دنبال راهکار برای این لحظه های اخساسی بشم
من بسته به شرایط سعی میکنم حرف رو عوض کنم یا از اون مکان خارج شم و به هر طریقی توجه ام رو از اون شرایط دور کنم
تا احساسم خوب شه و بتونم رفتار و تصمیم درست داشته باشم
از همه مهمتر افزایش عزت نفسمه تا با حرف دیگران ناراحت نشم و هر لحظه ارامشم رو حفظ کنم
یه نگرش دیگه ای که دارم اینه که طرف مقابلم رو درک کنم و تمام تلاشم رو میکنم انتظاراتم از بقیه صفر باشه تا از کسی ناراحت نشم و باخودم میگم حدو اندازه فکر این فرد تا مثلا بیسته چرا انتظار دارم به اندازه صد حرف بزنه و عمل کنه
این فرد همینه و تا همین جا درک و عملشه
یک راهکار دیگه ام فکر کردن در مورد مرگ و یاداوری مرگه با خودم میگم الان همین لحظه می میمیرم آیا ارزشش رو داره که حالم رو بد کنم و ادامه بدم در اون لحظه اخساسی چندتا نفس عمیق و یاد آوری مرگ خیلی بهم کمک میکنه تا رهاتر بشم و آرامشم روحفظ کنم
یه راهکار دیگه ام اینه که به خودم میگم این ناراحتی و یا استرس و نگرانی یا عصبانیت باعث تولید سم تو بدنم میشه از خودم میپرسم آیا این موضوع ارزشش رو داره که سلامتیم رو به خطر بندازم و با عواقبش کلنجار برم؟
کلا صحبت کردن با خودم و آروم کردن خودم و روراست بودن باخودم خیلی بهم کمک میکنه
انشالله درپناه الله یکتا بهترین و آرامترین لحظات رو تحربه کنید
سپاسگزارم از استاد عزیزم و مریم جانم
به نام خداوند هدایتگر
با سلام به همه دوستان
سوال اول،بله چند بار احساس ترس ,احساس ترحم ،احساس کمک وهمدردی برای نزدیکان,
سوال دوم,
من با احساس ترحم وکمک به نزدیکانم باعث شد که تصمیماتی گرفتم که خیلی شرایط ناجور رو هم برای خودم ونزدیکانم گرفتم که خیلی ضربه شدیدی شد که باعث خیلی صدمات به خودم ونزدیکانم شد
از روی احساسات وعدم آگاهی و عدم عزت نفس باعث شد برای چند سال این ضربه اثراتش بمونه وهروقت یاد اون دوران میفتم حالم بد میشه ؛
سوال سوم؛
در خیلی از موارد وخیلی از شرایط ما با عدم کنترل احساسات و باورهای غلط که شرایط پیش آمده متفاوت هست واین مورد فرق میکند وبدون اینکه فکر در موارد گذشته وضربهای گذشته انجام بدیم واین مورد خاص هست وموضوع فرق میکند وعدم باورهای درست واصولی باعث می شود ما تصمیم اشتباه بگیریم ودوباره یک ضربه جدید بخوریم
فقط با کنترل احساسات وفکر وتعمق روی موارد وبتونیم از اون شرایط احساسی خودمون رو دور کنیم تا بعد بهتر وراحتر یک تصمیم درست بگیریم
سلام خدمت دوستای عزیزم در خانواده عباسمنش
دقیقا درسته تصمیمات عجولانه باعث پشیمانی میشه
حالا ممکنه این پشیمانی خیلی سخت باشه و قابل برگشت نباشه و ممکنه یه تلنگر به ما بسته و قابل برگشت باشه.
من خودم خیلی باید روی خودم کار کنم با اینکه قوانین رو میدونم و سعی میکنم که تمرکز داشته باشم روی ذهنم و عملم ولی باز هم توی لحظه هایی خیلی عصبانی میشوم ولی بعد 5 دقیقه سرد میشم و از کارم پشیمان میشوم.در همین زمینه من با تصمیمات احساسی و عجله چندین سرمایه گذاری توی شرکتهای هرمی انجام دادم البته زمانی که با قانون آشنا نبودم که همه آنها منجر به از بین رفتن سرمایه ام شد.من اشخاصی رو میشناسم که با تصمیمات عجولانه و احساسی الان سالهای سال هست که گرفتار شدند ولی چه فایده که بعضی تصمیمات راه جبران و بازگشت ندارند.
امیدوارم که من و دوستانی که شبیه من هستند بتونیم روی خودمان کار کنیم و این روشهای استاد را بکار بگیریم.
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿134﴾همانان که در فراخى و تنگى انفاق مى کنند و خشم خود را فرو مى برند و از مردم در مى گذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد.آل عمران
با نام و یاد خدای مهربان و سلام به استاد گرانقدر دوست داشتنی و سرکار خانم شایسته و سایر عزیزان و همراهان سایت زیبای عباسمنش
عواقب تصمیمات احساسی
اولا ممنون و سپاسگزار از استاد عزیز که هر بار یک فایل زیباتر و درس آموز روی سایت قرار می دهند یکی از یکی زیباتر کنفسیوس می گوید:
بهترین عمل اقدام نکردن است در لحظات فوقالعاده سخت زندگی و آنچه موجب بی لیاقتی ما می شود.
در واقع بهترین کار این است که کاری نکنیم.
در این شرایط نقطه شروع بسیار مهم است و این ملزم به تمرین است که در حالات مختلف از قبل تمرین کنیم مثلا نفس عمیق اگر در ناخودآگاه ما شکل بگیرد در لحظه حساس هم به خوبی می توانیم به یاد بیاریم الان چگونه باید عمل کنیم و چه تصمیمی بگیریم یا حتی هیچ تصمیمی نگیریم و اجازه بدهیم با صبوری از این لحظه سخت عبور کنیم و بدانیم آگاهانه چه خساراتی در شرایط احساسی شدید بعدا به ما وارد می کند حتی شرایط خوشحالی شدید
بلافاصله حالت خود را عوض کنیم نشسته هستیم بایستیم ایستاده راه برویم یا حتی بخوابیم اگر آب در دسترس هست به صورت بزنیم یا وارد آب شویم چون آب نرنهای منفی دارد و منفی در منفی مثبت می شود.
با کودکی بازی کنیم یا با یک حیوان دست آموز یا محل را ترک کنیم خودمون را خنک کنیم یه بادی به صورتمون بخورد به آن موضوع فکر نکنیم آواز بخوانیم شکرگزاری کنیم و گذشت کنیم و خود را پرورش دهیم به گونه ای که مهارت کسب کنیم نه تنها حرکتی منفی انجام ندهیم بلکه حتی صحبت نکنیم و حرفی نزنیم
خونسردی خود را حفظ کنیم و اجازه ندهیم ترس قدرت بگیرد و بر ما غلبه کند موضوع ترسیدن نیست،داستان قدرت ندادن به ترس و عدم تصمیمات اشتباه و حاشیه ای است و از خود سوال بپرسیم من چگونه می توانم الان بر خود مسلط باشم و خودم را آروم کنم؟
احساسات منفی را روی کاغذ بیاورم و بعدا پاره کنم یا بسوزانم حتی اگر از شخص خاصی عصبانی هستم این باعث میشه خشم خودم را خالی کنم و اهرم رنج و لذت برای خودم بنویسم و از تصمیمات درست و اشتباه خودم و دیگران درس بگیرم و آنوقت هست که نتایج دلخواه از راه می رسد.
در این شرایط هست که باید اوضاع را کنترل کنیم و در درجه اول خودمان و بعد اوضاع و شرایط و جو و دیگران را مدیریت و کنترل کنیم و نیز توجه همه را به یک موضوع دیگر و زیبایی جلب کنیم و از زاویه بهتری و نگرش زیباتری با این آگاهی که هر اتفاقی بیافتد به نفع من است و کسی جز خودم تاثیر گذار در زندگی من نیست مگر اینکه من اینگونه باور کنم.
حتی اگر چیزی برای خندیدن وجود نداشته باشد بخندیم فارغ از اینکه از لحاظ منطقی به خودمان حق بدهیم واکنش منفی داشته باشیم اقدامی نکنیم و تا حد ممکن آن اتفاق را تبدیل کنیم به یک اتفاق و خاطره خوب با این باور منطقی که من خالق زندگی خویشتنم
البته اگر تمرین و تکرار کنیم که شرایط خوب را خلق کنیم و احساس خوبی داشته باشیم و در لحظه شاد باشیم و به دنبال زیبایی بیشتر باشیم نه تنها در شرایط شدید احساسی قرار نمی گیریم بلکه حجم اتفاقات خوب در زندگی ما بیشتر و بیشتر می شود.
همیشه شاد باشید.
به نام رب العامین
سلام خدمت استاد عزیز و همه ی دوستان
حدود دوساله که من هدایت شدم به سمت شما
و دقیقا یه ادم دیگه شدم البته هنوز خیلی کار دارم که بهتر بشم و هر روز خودم رو بهبود بدم و ورژن جدیدی از خودم بسازم
درمورد تصمیات احساسی من به شدت توش مشکل داشتم و هنوز هم دارم ولی کمتر
من به خودم که نگاه میکنم میبینم ریشه یاین احساسات بد توی من همش برمیگرده به شرکی که در درون منه و از بی ایمانیم و باور نداشتن یه قدرت خداونده
و وعده های شیطان رو بیشتر قبول میکنم درمورد کمبود تا وعده ی خداوند درمورد فراوانی و این چیزیه که دارم هر لحظه روی خودم کار میکنم
از اینکه در احساس بد چه تصمیماتی گرفتم و چه نتایجی برام داشته که اصلا الان دوست ندارم حتی به یاد بیارم از بس نتایجش بده فقط یکیش اینه که سلامتیم تا جایی رفت که دیگه نمیتونستم راه برم شاید تصورش سخت باشه ولی قانون خداوند اینه و با کسی هم شوخی نداره
در مورد بدن خودم
در مورد همسر عزیزم
درمورد برادرانم و…….
چند وقت پیش توی فامیل یه موردی پیش اومد و داداش های گلم با عصبانیت موضوع رو به من گفتند و منم داشتم میرفتم برم توی فضای دعوا و…. تا اینکه یه لحظه به خودم اومدم و فقط سکوت کردم و از خداوند خواستم کمکم کنه
و بهم گفت که اقا اصا چرا اینقدر این فامیل برات مهم اند و مگه تاثیری توی زندگی و کار تو دارند اصا مگه قدرتی دارند توی زندگیت تو ازشون اعراض کن و به من توکل کن و بدون تمام قدرت ها دست منه
الآنم که داره یادم میاد اون لحظات رو اشک تو چشمام جمع شده
و خیلی ریلکس شدم و آروم
وقتی فامیل دیدند که من هیچ حرفی نمیزنم شروع کردن به پیامک زدن به من و من حتی توی لیست سیاه گذاشتمشون و پیامک هاشونم نخونده پاک کردم و به داداشهای گلمم گفتم همین الهام رو ولی خب اونا توی مدارش نبودند و یعنی اصلا نمیشنیدن من چی میگم
الان که حدود 6ماه از اون قضیه میگذره هنوز درگیرن و نتیجه هم این که هیچ اتفاقی نیفتاد و ما داریم کار خودمون رو میکنیم
اینو که میگم یه زمانی هر اتفاقی میفتاد میومدن سراغ من که بریم دعوا@@@@@@@@@@
اینقدر تغییر کردمااااا
یه مورد دیگه هم درباره کارم بود که مسئله ای بود باید جلسه ای میذاشتیم و صحبت میکردیم با یه ادمی که کاملا بی منطق بود و من قبل از اینکه برم توی دفترم نوشتم که اگر نتیجهی خوب میخای باید به قانون عمل کنی و نوشتم که من تحت هر شرایطی عصبی نمیشم و امضا زدم و کف دستمم نوشتم تا بیینم و یادم نره و نتیجه ای که گرفتم از اون جلسه باور نکردنی یود برام و برای هر کسی که میشنوه
و الان از نظر سلامتیم خیلی خیلی خیلی بهترم خداروشکر هررزو هم بهبودو بهبود
و نکته ی جالب هم که از این فایل یاد گرفتم اینه که موقع احساس بد به خودم بگم دیر نمیشه و صبر کن جهان روندش رشده بذار خداوند درستش کنه و فقط احساست رو خوب نگه دار و ازخدا کمک بخاه وگرن مثل قبلاً میشیا
از خداوند سپاسگذارم که من رو به شما هدایت کرد
در پناه الله
سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم.خدارو شکر برا این آگاهی عالی.باز رسیدیم به کنترل ذهن ک همه چیزه.تو فوتبال یه قانونی هست میگ اگ هیچ تیمی اشتباه نکنه هیچ گلی زده نمیشه ..دقیقا به خاطر تصمیمات تو احساس شدید هست ک اتفاقات رقم میخوره .یه حرفی استاد میزد میگف من چه ازم تعریف کنند چه انتقاد یه حسی دارم.واقعا این درستشه.خیلیا موقع عصبانیت گوشی میزنن تو دیوار خب این باعث میشه یه مشکل به اون مشکل اول اضافه بشه تازه اگ به کسی نخوره.
باور کنیدبا کنترل ذهن به جایی میرسید دیگ کسی نمیتونه اصن باهاتون بحث راه بندازه.اصن خیلیا شما وقتی موفق میشید از همین طریق عصبانی کردن قصد دارن شمارو وادار به اشتباه کنن و وارد درگیری کنند
شما اگ این قانون رو بلد نباشید خیلی راحت وارد بازیشون میشید..فوتبالیستا تو زمین اونقد فحش میخورن اگ یه درصد نتونن کنترل کنن خودشون هم اخراج میشن هم قشنگ بازی نمیکنن.اصن این یه بازیه ک رو روح و روان بقیه راه برن تا تمرکزشون بهم بخوره..الان ببینید امسال تیم استقلال فوق العاده داش میومد بالا ولی چون ساپینتو نمیتونست تو درگیری ها خودش رو کنترل کنه چقد زود وارد حاشیه شد و باخت بازی رو..بیشترین محرومیت رو برا خودش آورد ..کلی بازی مهم بیرون بود.دیگ همه تیما هم یاد گرفتن امکان ندارع تیمی باهاش بازی کنه و بحث پیش نیاد.میبینید ک رفتار ساپینتو رو بازیکن ها هم تاثیر گذاشته و بعد هر بازی مصاحبه و…بعد این به مدیر و سرپرست استقلال کشید راجب هر موضوع یه بیانیه دادن در حالی که اگ فقط بازیا خودشون میبردن قهرمان بودن
حتی سرمربی سپاهان با اینکه دستیار مورینیو بوده هم نتوانست خودشو کنترل کنه و از وقتی فشار پرسپولیس رو حس کرد شروع کرد به مصاحبه اول اول به استقلال گیر داد گف داورا برا اونا هر هفته پنالتی میگیرند..بعد اومد گف پرسپولیس گل سرسبد سازمان لیگه و..به جای تمرکز رو کارش وارد حاشیه شد.حتی اونی ک تو اون سطح فوتبال کار کرده هم کنترل ذهن براش سخته در صورتی ک اگ سه بازی آخر خودش رو میبرد قهرمان بود ولی تو زمین خودش نتونست ملوان رو ببره چون استرس و احساسات شدید موج میزد
ولی برعکسش یحیی گل محمدی چند هفته آخر برا اینکه حرفی نزنه و تیم به حاشیه نره اصن نیومد تو کنفرانس و دستیارش فرستاد..یاد برانکو میفتم ک تو زمانی ک پرسپولیس بود به زور یازده بازیکن داشت ک گزارشگر تو گزارش میگف خب پرسپولیس ک همون بازیکنان همیشس با این وجود برانکو میگف ولی ما قهرمان میشیم.بهونه نمیاورد.و چند سال قهرمان شد .
یکی از کارشناسان خیلی عالی گف من اگر جای مربی پیکان بودم از خدام میبود تو آزادی بازی کنم ک بازیکنام جلوی هواداران انگیزه داشته باشند..گف درسته ظلم شده به اونا ولی الان ک شده پس بیایم دیدمون رو عوض کنیم بگیم ما بیشتر دیده میشیم تجربه میشه برا بازیکنان جوان.اصن بازی تو آزادی و جلو هوادار آرزو هر بازیکنیه و انگیزه اونارو زیاد میکنه و یه سکو پرتابه.این باعث میشه خیلی با انگیزه تر بازی کنند..برسیم به مربی مورد علاقه من گواردیولا.
تو کنفرانس گواردیولا وقتی خبرنگار بازیرکی خواست احساسات گواردیولا رو زیاد کنه ازش پرسید برا سه گانه هیجان زده ای؟گواردیولا خیلی هوشمندانه گف نه ما هنوز یازده بازی داریم هر وقت قهرمان لیگ و حذفی شدیم اون موقع فرصت سه گانه رو داریم و اینجوری فشار رو از رو تیم برداشت..واقعا این آدم بی نظیره.همین هفته وقتی الردایس اومد جنگ روانی رو قبل مسابقه باهاش راه بندازه و اول اومد گف من در حد گواردیولام و..گواردیولا خیلی خونسرد گف اره مربی های بی نظیری تو لیگ اند و اونا لیگ رو جذاب میکنند اگ نباشن لیگ کیفیت ندارع.چقد لذت بردم نیومد بگ من تیم اولم ولی تو ته جدول و…نزاش وارد حاشیه بشه.باز الردایس اومد گف من هم اگ بازیکنای سیتی رو داشتم به سه گانه فک میکردم..تا باز ارزش گواردیولا رو پایین بیاره و تمرکزش رو بهم بزنه..اگ گواردیولا وارد جنگ روانی میشد حتما تو این هفته های حساس امتیاز از دست میداد..
واقعا تو زندگی هم همینه ما تا وقتی ک وارد احساسات شدید نشیم و اشتباه نکنیم اتفاق خیلی خاصی نمیفته و مارو به نابودی نمیرسونه..من یادم میاد همیشه مثلا با خانواده ک بحث میکردم تو احساس منفی حرفایی میزدیم ک بعد واقعا پشیمون میشدیم.تو روابط مخصوصا این خیلی آشکاره ک کینه ای ترین حرفا رو وقتی به یاد داریم ک تو اوج دعوا بودیم..من یه رفیقی داشتم بهش زنگ زدن یه پولی برنده شدی و این خیلیییی خوش حال شد همونجا گف بریم دعوتتون کنم و ده درصد اون پول رو نگرفته خرج کرد که بعد دیدیم ک کنسل بود و بنده خدا الکی پولش هم رفت.تقریبا نود درصد نزاع های خیابونی سر فحش دادن این به اون و نتونستن کنترل کردن ذهن اتفاق میفته.نود درصد قتل ها و…
حتی توی تصادف ها وقتی راننده خوابه یهو بیدار میشه وارد احساسات شدید میشه و به جای ترمز گاز میده.واقعا الان ک فکر میکنم هر نگرانی و مشکلی قبلا داشتم که هیچ راه حلی به ذهنم نمیرسیده با گذر زمان حل شده.واقعا زمان چیز عجیبیه.ذهن نمیتونه تو حالت منفی خیلی بمونه.من برا خودم یه قانون درست کردم میگم باشه میخوای این تصمیم بگیری بگیر ولی باید حداقل 5 ساعت بگذره بعد انجامش بدی.اینجوری اون موقع یه آدم دیگ میشم.بارها شده بعد پنج ساعت دیگ اون حرف رو نزدم این خیلی موثره..تو سهام خریدن هم دقیقا همینه آدم یهو میگ نکنه جا بمونم میری میخری بعد میاد پایین تو سرت میزنی.بعد دیگ میگفتم اگ روزی منه و برا من باشه میاد پایین میتونم بخرم وگرنه قراره سود بهتری کنم و به صلاحم نیس.بیاید از تضاد ها میوه اش رو بچینیم.رفتی تو خیابون یکی بوق میزنع به جای عصبانیت بهش لبخند بزن ببین میتونی تو مثل اون رفتار نکنی..تمرین کنیم کنترل ذهن رو..مث یه بازی ببینیمش.من خودم یادم میاد مثلا قبلا یکی بهم حرف بدی میزد یا مسخره میکرد یا…میتونستم کنترل کنم چیزی نگم ولی تو خودم احساسم بد میشد ولی الان از بس تمرین کردم میگم بزار خوش باشه بیچاره و میخندممیگم من باید الان احساسم خوب باشه ک قوی باشم من اصن وقت ندارم فک کنم بقیه چی میگن.
تو خوش حالی شدیم همینه بارها فک کردیم پولدار شدیم یه ایده میومد دیگ میگفتیم تموووومه دیگ فلان میکنم کلی قول و وعده وعید که برات فلان میکنم و..بعد شکست میخورد.باید بتونیم همیشه تو بالانس فکری بمونیم اگ از ریل خارج بشه دیگ نمیشه درست فکر کرد..بعد قانون پنج ساعت کار دیگه ای ک میشه انجام داد نوشتن نعمت هاست.با نوشتن ما میایم رو چیز دیگ تمرکز میکنیم.ولی شاید تو حس منفی نتونیم خوب به یاد بیاریم برا همین یه دفتر داشته باشید تو طول هفته هر اتفاق خوب ک میفته ک حالتون خوبه رو بنویسید بعد تو احساس منفی بیاید اونارو بخونید اینجوری یکم وارد اون حال و هوا میشید.نکته دیگ مث بازی نگاش کنید و بگید خب الان من باید میوه اینو بچینم اگ بتونم احساسم خوب باشه یه درجه قوی تر شدم.راه بعدی بیکار نبودنه خودتون رو درگیر کنید.یه کاری کنید نتونید فک کنید یا ورزش کنید مث دویدن یا کار فیزیکی کنید یا بازی کنید برید فوتبال یا ..تو اون بازی و دویدن و..نمیتونید خیلی به اون اتفاق فک کنید.بازی کامپیوتری هم خوبه..ولی حتما سعی کنید بیکار نباشید اصن بیکاری خودش غم میاره هی فکر الکی میکنه ادم.من بعضی وقتا ک بیکارم هیچ اتفاق به ظاهر بدی هم نیفتاده ولی حالم بده.کلا مغز انسان با بیکاری دپ میشه.بهترینش همین ورزش و بازی هست بعضیا میگن تو اون حس نمیشه بازی کرد.پس شروع کنید به ورزش بگید باید تا فلان جا پیاده برم باید بدوم باید شنا کنم.راه بعدی تغییر نگاه به اون اتفاقه..اگ پات شکسته بگو چه خوب میتونم خونه بمونم کلی کارا عقب مونده انجام بدم.اگ رابطط خراب شده بگو وای خدا مرسی ک قراره برام یه آدم بهتر بیاری..اگ از دست دادن عزیز یا از دست دادن ماله بگو خدا خودت گفتی شمارو با اینا امتحان میکنم من صبرم رو نشون میدم..مث استاد ک گف اگ همه داراییمو از دست بدم بخوام از صفر شروع کنمم خیلیم بد نیستااا کلی راه جدید یاد میگیرم مسیرهای دیگ رو پیدا میکنم چالش های جدید و..
راهکار بعدی هم یادآوری اتفاقات گذشته ک با گذر زمان اصن دیگ برامون تموم شدن
بخوام خلاصه کنم:1_چند ساعت تاخیر گذاشتن برا تصمیم
2_ نوشتن یا خوندن نعمت ها و زیبایی ها
3_بیکار نبودن ورزش کردن فیلم دیدن بازی کردن پیاده روی کردن
4_ تغییر نگاه به اتفاق و دریافت میوه هاش
5_ یادآوری اتفاقات گذشته ک دیگ الان هیچ نگرانشون نیستیم و با گذر زمان تموم شدن
مرسی ک وقت گذاشتید