عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم
بینهایت سپاسگذار خداوندی هستم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده
استاد اول خدمتون بگم من عاشقتونم و اینکه چه تیشرت زرد رنگ خوشگلی با بدن بینظیرتون واقعا زیبا شدین استاد
تو جلسه اول عزت نفس شما فرمودین آدمی که عزت نفس نداره نمیتونه احساسات خودشو کنترل کنه؛ حالا چه در مواقع منفی و زمانی که خشمگینه چه در مواقعی که حالش خیلی خوبه و قول هایی میده که بعد ها پشیمون میشه که جوگیر شده و قول داده
البته نجواهای شیطانی و سیخونک هایی که این نجواها میده سبب میشه ما تصمیمات اشتباه بگیریم دیگه: مثلا تو بحث روابط: طرف مقابلمون با دوستاش میره بیرون: نجواها: آره دوستاشو به تو ترجیح داده، آره تورو آدم حساب نکرد با دوستاش رفته بیرون، اگه تو براش ارزش داشتی با تو میرفت بیرون، اصلا چرا ازت اجازه نگرفته؟ چرا رفته؟ بنظرت این شخص ارزش داره باهاش ادامه بدی؟ فلانی رو ببین با پارتنرش باهم میرن همه جا، پارتنرش با دوستاش جایی نمیره؟ پس چرا پاتنر تو رفته؟ چرا نمیری سراغ یکی مثل اون؟ بیخیالش شو: تو لیاقتت خیلی بیشتر از ایناس برو سراغ کسی که بدون تو جایی نره.
کلا نجواها شیطانی همینه کاه رو کوه میکنه و جالبه دستاورد هامون اگه کوه باشه کاه میکنه: تو بحث روابط اگه طرف مقابلمون خیلی از کارا رو انجام بده میگیم وظیفشه کاره خاصی نکرده، محبت کرده؟ باید بکنه: دوستم داره؟ باید دوستم داشته باشه، مهربونه؟ باید مهربون باشه، حالا با دوستاش رفته بیرون: شده بدترین آدم روی کره زمین.
اصلا تو تموم جنبه ها همینه من کلی موفقیت شغلی و مالی بدست آوردم نجوا میاد میگه کاره خاصی نکردی: ماهی 50 میلیون درآمد داری همش؟ فلانی رو ببین ماهی 500 میلیون درآمد داره برو وام بگیر توام بتونی ماهی 500 میلیون درآمد داشته باشی
اصلا من خودم حدودا یکسال قبل ورود به سایت ماهی 20 میلیون درآمد داشتم: جای اینکه خیلی خوشحال باشم که سال قبلش درآمدم ماهی 5 میلیون بوده و ماهی 5 میلیونم شده ماهی 20 میلیون: نجوا میومد میگفت: همش ماهی 20 میلیون؟ تو با ماهی 20 تومن میتونی ویلای مورد علاقتو بخری یا بسازی؟ میتونی ماشین مورد علاقتو بخری؟ میتونی مسافرت خارجی بری؟ اصلا این شغله تو داری که فقط ماهی 20 تومن؟ فلانی رو ببین ماهی 500 میلیون در میاره: تازه با اون شغل راحتش: برو وام بگیر تا بتونی درآمدتو بیشتر کنی: نتیجش چیشد؟ نه از کارم لذت بردم، نه از درآمدم لذت بردم، نه سپاس گذار بودم، نه حالم خوب بود: همش میگفتم خدایا چرا من؟ چرا من ماهی 20 میلیون درآمد دارم؟ خنده داره نه؟ این چرا من برای اوضاع خیلی اسفناکیه ولی من میگفتم چرا من فقط ماهی 20 تومن؟ نتیجشم این شد رفتم وام گرفتمو من موندم 250 میلیون بدهی و اونقدر حالم بد بود ناسپاس بودم: خبری از کارو پروژه جدیدم نبود: اگر من همون اول میتونستم ذهنمو کنترل کنم و مچشو بگیرم و نمیذاشتم نجواها تا انقدر پیش برن که منو به زانو در بیارن: با همچین مسله ایی مواجه نمیشدم.
به لطف الله مهربان وارد این سایت شدم: یادگرفتم باید بابت داشته هام سپاسگذار خداوند باشم، نباید عجله کرد و باید تکامل رو رعایت کرد، کنترل کردن دهن رو یاد گرفتم، زمانی که احساسم بد میشد به صداها گوش میدادم میدیدم از کوه داره کاه میسازه و متوجه شدم نجواهای شیطانی باز اومدن، اینکه بتونی تشخیص بدی این نجواهای شیطانن که دارن حالتو بد میکنن بزرگترین دستاورده و بعد بهش میخندیو میگی آقا شیطان بیخیال برو پی کارت، بعد اینجا یاد گرفتم وام نگیرم قرض نگیرم خودمو با کسی مقایسه نکنم: برای اینکه خودمو ب بقیه ثابت کنم نرم وام بگیرم ماشین بخرم
نتیجش این فعالیت ها و حضور در سایتم شده آرامش روز افزون خدایی، دیگه نجوا کم میاد سراغم، اگر اومد سریع مچشو میگیرم پرتش میکنم بیرون از ذهنم، از داشته هام سپاسگذارم و خودمو با هیچ کس مقایسه نمیکنم، عجله نمیکنم، تصمیم اشتباه نمیگیرم که بخام خودمو به بقیه ثابت کنم، اینجا یاد گرفتم همه چی خداس: روزی دهنده من فقط خداست: پس نیاز نیست هزینه گزافی بابت تبلیغات بپردازم: ذهنم چون آزاده چون آرامش داره: ایده هایی میاد که با شرایط الانت میتونی انجام بدی و بصورت رایگان 1000 برابر اون عددی که قرار بود با هزینه تبلیغات گزاف بپردازی کسب درآمد میکنی
مثلا خودم یه ایده فوق العاده خدا بهم داده تو کسب و کار خودم که هم دارم خیلی مهارت هارو یاد میگیرم، هم هزینه های گزاف نمیپردازم هم درآمد فوق العاده ایی کسب خواهد کرد
استاد اینجا کم کم ماهیچه های ذهن آموزش میبینن هر لحظه و هر حال تو هر زمینه ایی تصمیمات درست بگیرن
حالا میخام بگم از تصمیم درستی که با کنترل ذهنم گرفتم و بینهایت از این بابت خوشحالم و هر روز 1000 بار خدارو شکر میکنم بابت این تصمیم
من به لطف آموزش های این سایت و دوره فوق العاده روانشناسی ثروت 1: بعد از اینکه کل بدهیمو پرداخت کردم و بعد از کلی تفریح و لذت بردن از پول هایی که ساختم: 300 میلیون پس انداز داشتم: قرار بود ماشین بخرم، ماشین فعلیمو بفروشم با پول پس اندازم یه ماشین میخواستم بخرم: حالا دلار داشت میرفت بالا: همه میگفتن زود بفروش، ماشینت زیاد بالا نمیره ماشینی که تو میخای بخری 100 میلیون میره بالا، پولت بی ارزش میشه، ماشین خودتو زیر قیمت بفروش: ماشین جدیدتم گرون تر خریدی خریدی ولی بخر
من گفتم آقا چه کاریه؟ اولا اینکه استاد فرمود برای خرید چیزی نباید چیزی رو بفروشی: به خودم گفتم این همه داری وقت میذاری تو سایت گوش میدی اینجا باید عمل کنی: نه اینکه بگی حالا این یکبارو تقلب کنم ماشینمو بفروشم ماشین جدید بخرم: مگه چیه؟ همه اینکارو میکنن، اگه نکنم پولم بی ارزش میشه، حالا تو ماشینای بعدی این کارو نمیکنم: گفتم نهههههه من باید عملگرا باشم: من باید ذهنمو تربیت کنم که ماشین میخام بخرم؟ پولشو خلق کنم بعد اگه اینجا جلوشو بگیرم برای دیگر خریدامم این کارو انجام میدم: بعدشم من این ماشین از صفر دستم بوده باهاش 200/000 کیلومتر راه رفتم کل جنگلاو کوه های مازندرانو باهاش گشتم و کلی مسافرت خارج استان رفتم باهاش بیام زیر قیمت بفروشم؟ تازه ماشین جدید گرون تر بخرم؟ مگه نباید به پولم احترام بذارم؟ تازه این عجله سبب میشد ماشین مشکل داره باشه و من بعدش متوجه بشم و اینکارو نکردم، رفتم یه دستی به سرو کله ماشین خودم کشیدم: ماشین بعد 4 سال شده صفر برق میزد: رفتم باهاش مسافرت: چه مسافرتی بهترین مسافرت عمرم، بهترین روز های زندگیمو تجربه کردم و نتیجه تصمیم نگرفتن عجولانم که از بقیه عقب نیوفتم بود و اون مسافرت اون لذت هاو تجربه هاو معجزات، هم زمانی ها و زیبایی هاشو با هیچ چیز نمیکنم روحم به آرامش رسید و بعد که به لطف خدای مهربان تصمیم به مستقل شدن گرفتم با بخشی از اون پولم خونه رهن کردم و هر روز روزی 1000 بار شکر میکنم بابت خونم
اونقدر تو این خونه حالم خوبه و آرامش دارم: میام خونه درو که باز میکنم میگم سلام خونه عزیزم من اومدم: تو یه منطقه ایی که بالاترین ساخت و ساز میشه و بیشترین ویلا و شهرک وجود داره من خونه رهن کردم: پنجره رو که وا میکنم جلوش یه دشت خیلی بزرگ و همچنین ویلا های چند میلیاردی وجود داره: تقویت باور فراونی بهتر از این؟ ویو خونت ویلا های میلیاردی باشه.
تو یه فضای کاملا ایزوله و سرشار از آرامش و حس خوب رو خودم و رو سایت کار میکنم: گاهی اوقات با خودم میگم خدایا من چرا انقدر ذوق دارم؟ چرا انقدر حالم خوبه برای این خونه 60 متری اجاره ایی؟ انقدر حالم خوبه میگم خدایا بهتر از این نمیشه و میگم این اگه بشه 100 متر، اگه خونه بخرم چه حالی پیدا میکنم.
و هروز روز خدارو شکر میکنم که بجای خرید ماشین با اون سبک عجولانه که اصلا اون سبک خرید واقعا هیچ لذتی نداره: به جاش اومدم کارت کشیدم بدون نگرانی خونه رو رهن کردم و کلی امکانات که باور فراوانی و احساس لیاقتم تقویت بشه برا خودم فراهم کردم: الان این خونه سراسر آرامشه: جلوی تختم یه تلویزیون 55 اینچ نصب کردم: برا خودم لپ تاب خریدم و دیدن زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا چقد لذت بخشه رو تخت دراز بکشی و تو تلویزیون خونت نگاه کنی: استاد تموم درو دیوار این خونه شمارو میشناسن و صدای شما کلا تو خونه پخشه: یا رو اسپیکر پخشه، یا رو موبایل پخشه، یا لپ تابم یا تلویزیون
الانم رو مبل خونه زیبای خودم نشستم پنجره رو باز کردم و دارم ویلاهای زیبارو میبنم دارم سرسبزی ها و اون دشت زیبارو میبنم باد خنکم میزنه حالممم خیلی خیلی خوبه خیلی آرامش دارم و دارم براتون کامنت مینویسم: تازه اول صبحم دیدم یه مه خیلی خوشگلو غلیظ کل منطقه رو فرا گرفت
استاد با تموم وجودم عاشقتم، خیلی شمارو دوست دارم و عاشق تک تک بچه های سایتم
خدایا با تک تک سلول های بدنم سپاسگذارتم
خدایا شکرت
سلام به برادر عزیزم ،آقا افلاطون
اگر بخوام از سِیر کامنت نوشتن هات یک محور بکشم ،سر محور میتونه به ثریا برسه …
کامنتت عالی بود عالی … بسیار بسیار لذت بردم …
ازین حجم آگاهی توی کامنتت ،ازین نوع برخوردتت،لذت بردم از تصویری که از خونه ت توی ذهن ما ساختی،لذت بردم از ایمانت که عمل آورده …
و چقدر خوشحال شدم ،کلی آدم هست که مثل من شب و روزشون رو توی این سایت و با صدا و تصویر استاد میگذرونند…من تنها نیستم …
شاید آدم های اطرافم منو نفهمن… ولی کلی انسان بی نظیر خدا هست که نتنها حرفایی منو درک میکنند که دارند مثل خودم عمل میکنند …
بی نهایت ممنونم ازت برای کامنت فوق العاده ت
همیشه بنویس
و بزودی زود از نتایج خارقالعاده …
به دستان قدرتمند خدا میسپارمت پسر فوق العاده
قلب فراوان
سلام خدمت سعیده خانم
بینهایت سپاسگذارتونم بابت کامنت فوق العاده ایی که برام نوشتین
مهم نیست کسی مارو بفهمه یا نفهمه: الان چیزی که برام مهمه اینه که من هر روز آرامشم بیشتر از قبل میشه و هر روز به خداوند نزدیک تر میشم و هر روز به خواسته هام نزدیک تر میشم و خواسته های بزرگتری تو ذهن من شکل میگیره
شما فوق العاده ایی سعیده خانم که همیشه با سخاوتمندی تمام از نتایج و دستاورد های دیگران خوشحال میشین
بهترین ها نصیب قلب مهربونت سعیده خانم
سلام آقای نوروزی کامنت شما مثل کامنت قبلی تون سرشار از انرژی و شوقه ی جورایی میتونم حال شمارو موقع نوشتن کامنت متصور بشم
امشب ی ترمز مخفی مو پیدا کردم
یعنی این ترمزه بوده همیشه میدونستم باید روبرو بشم با این ترسم
اما همش پشت گوش مینداختم انکار میکردم ک وقتشه حتی الان ک دارم میگم باز میترسم باز کلی اما و اگر میاد تو ذهنم من همیشه مستقل شدن رو دوست داشتم زندگی تو سکوت رو دوست داشتم اما از اینکه بخوام تنها زندگی کنم و خونه ای برای خودم بگیرم ترس داشتم میتونم تصور کنم چه حس خوبی داره توی خونه ی خودت اونجوری که دوست داری در سکوت و آرامش بتونی تمرکزی روی دوره ها کار کنی و از در اختیارداشتن تمام تایم روزانه ات لذت ببری مدتیه که دارم بهش فکر میکنم و کمی شجاعت پیدا کردم ک حداقل بهش فکر کنم این پله ی اوله و از خدا میخوام هدایتم کنه به مسیر درست و مثل همیشه خودش برام انجام بده و هرروز شجاعت بیشتری بهم بده و ایمانم قوی تر بشه
سلام دوست عزیزم خانم صادقی
مستقل شدن یکی از بزرگترین موهبت های زندگیم بوده تو این 28 سال
اولا خدارو 1000 بار شکر میکنم که این آزادی مالی رو به من داده که من توانایی اینو داشته باشم مستقل شم اونم تو منطقه ایی که بالاترین ساخت و ساز صورت میگیره و از همه نظر بقول خانم شایسته سوده و سوده و سود
اصن مستقل شدن یه دنیای دیگه ایی داره و من وارد یه زندگی جدید شدم
واقعا آرامشی که دارم یه دنیا می ارزه و من هر روز 1000 بار از این باب سپاسگذار خداوندم
قطعا خوده خدا هدایت میکنه
من تا زمانی که با خانواده زندگی میکرده کاره خونه صفر بودم: حتی یکبار زیر گازو روشن نکردم برا خودم تخم مرغ درست کنم( خخخخ) اما اونقدر خودمو سریع وقف دادم انگار سال های ساله که مستقل بودم؛ غذا درست میکنم، ظرف میشورم، خونه رو مرتب میکنم و غیره؛ همگان تعجب میکنن آقا این خودشه؟ این تشنش بوده نمیرفته سره یخچال آب نمیخورده الان غذا درست میکنه! ظرف میشوره!
آره خانم صادقی شما درخواستو بده خدا خودش برات ردیف میکنه؛ داستان مستقل شدنم خیلی لذت بخش بود( اصلا من اسم خونمو گذاشتم خونه خدا) من همون روزی که تصمیم گرفتم مستقل شم رفتم دیوار سرچ کردم؛ اولین آگهی همین خونه بود؛ زنگ زدم دیدم مالک رفیقمه: رفتم بازدید دیدم ای خدا همونی که من میخام؛ نوساز، کلید نخورده، اتاق خواب مستر، درب ریموت، یه جای خلوت، ویو شالیزار و خونه های خفن؛ منم اصن با احساس ثروت مندی رفتم قولنامه کردم و 100 کارت کشیدم و کلی تغییرات باحال دادم به خونه و یه تی وی 55 انداختم جلو تخت و تصویر مبارک استاد عزیزم مشاهده میکنم و لذت میبرم
انقدر بهم چسبید که گفتم خدایا تموم خواسته هام همینطوری محقق شه: خودت همه چیو برام جور کن
بینهایت سپاسگذار خداوند وهابم هستم که منو به مسیری هدایت کرده که هر روز خواسته های بزرگ و بزرگتر تو ذهنم شکل میگیره
خانم صادقی بینهایت سپاسگذارتونم که برام کامنت گذاشتین بهترین ها نصیب قلب مهربونتون
به نام یگانه خالق هستی
سلام و درود خدمت شما آقا افلاطون عزیز
جالبه تا حالا این دیدگاه شما رو نخوانده بودم
چقدر با قلبم تحسینت کردم و خوشحال شدم بابت این نتایج قشنگت
خیلی لذت بردم از توصیف قشنگی که از خونه داشتی
مخصوصاً اون جایی که گفتی میای از در داخل به خونه سلام می کنی
یا اینکه روی تحت میخوابی و تو تلویزیون بزرگ با لذت سریال زندگی در بهشت رو می بینی
یا اون منظرهی قشنگی که الان دیگه کاملاً تصویرش جلوی چشمام هستش :))) اونقدر که قشنگ توصیفش کردی
خدایا شکرت به خاطر نتایج فوقالعادهی آقا افلاطون خدایا شکرت
آقا افلاطون بهت تبریک میگم به خاطر قدرت اراده ای که به خرج دادی و از همین اولین تصمیمات پس از استفاده از آموزش های استاد
مصمم هستی که مسیر درست رو بری و سعی می کنی چیت دی نداشته باشی
خدایا شکرت خیلی از خواندن نتایجت لذت می برم، خیلی دوستت دارم و وقتی این نتایج شما رو می بینم به خودم میگم ببین محمد این دیگه بزرگترین گواهی هستش که تو هم می توانی این نتایج رو بگیری
خدایا شکرت خدایااااا شکرت
سلام میکنم خدمت دوست خوب، مهربون و خوش قلبم محمدحسین جان
محمد جان بینهایت سپاسگذارتم بابت کامنت فوق العاده ایی که برام نوشتی: این روزها من غرق در قدم اول هستم و تمرکزی دارم کار میکنم و همیشه اولین خواسته من تو ستاره قطبی این بوده که خدایا امروز آرامش تموم وجودمو فرابگیره و میخوام غرق در تو باشم؛ آرامش بالاترین دستاوردی هست که من بعد ورود به سایت استاد تو وجود خودم حس میکنم؛ دستاورد هایی مثل خونه و ماشین رو بازیشو یاد گرفتم؛ تو دفترم خواستمو مینویسم و رسیدن بهشون قطعیه فقط زمان رسیدن به خواسته هارو دوست دارم کمی کوتاه تر کنم؛ البته عجله ایی در کار نیست؛ وقتی میگم آرامش دارم یعنی بینهایت از نعمت هایی که تو زندگیم هست سپاسگذارم و اگر قرار باشه بشمارم نعمت هامو میتونم بدون اینکه فکر کنم بیش از 100 نعمتی که خداوند بهم داده رو بگم
راجب عکس تلویزیونی که برات فرستادم خواستم همینجا پاسخ بدم؛ خواستم لذتشو پشت عکس تجربه کنی و این خواسته تو وجودت شکل بگیره که شماهم مستقل بشی؛ شما هم یک تلویزیون بزرگ جلوی تختت بذاری و فایل هارو نگاه کنی؛ همین کاری که استاد انجام میده دوست داشتم منم برای شما انجام بدم و این خواسته تو وجود شما شعله ور بشه چرا که تصویر خیلی بهتر از نوشته ها تاثیر گذاره؛ چون خیلی دوست داشتم و دارم اون عکسو برات فرستادم
محمد حسین جان قدر این روحیتو بدون؛ قدر اینجا بودنتون بدون، قدر اینکه داری رو خودت کار میکنی و با دیگران ارتباط میگیری تا دانسته هات و دانشت و قوانین کیهانی بره بالا رو بدون میخوام بگم با این ممارست و جنگندگی که شما داری موفقیتت قطعیه محمد جان فقط باید ادامه بدی
دوستت دارم
سلام آقا افلاطون
از وقتی تو پروفایلتون فهمیدم شمالی هستین و این همه نتیجه گرفتین خیلی مشتاق شدم که کامنت های شما رو دنبال کنم، من دانشجوی دانشگاه مازندران هستم و خیلی خوشحالم که از یه شهر کویری اومدم تو بهشت (البته به دلیل کار کردن روی باوراهام بوده).
وقتی شما در مورد نوشهر و سی سنگان کامنت گذاشتین این خواسته در من شکل گرفت که شهرهای مختلف مازندران و البته نوشهر و سی سنگان رو ببینم چون من بابلسر هستم.
امشب که دارم بعد از مدتها کامنت میزارم توی ویلای رو به دریا در شهر زیبای تنکابن در حال استراحتم وقتی داشتیم میومدیم از شهرهای محمودآباد، فریدونکنار، نوشهر، متل قو گذشتیم و دائم در حال فیلم و عکس گرفتن بودم و واقعا لذت بردم. فردا هم قراره بریم جنگل های دو هزار و دشت دریاسر و از خوشحال تو پوست خودم نمیگنجم.
ممنون از اینکه کامنت های زیبا میزارین . هر روز ساعت هشت و نیم شب منتظر کامنت های فوق العاده شما هستم
سلام افلاطون عزیزم
حاااااااجی
داری چیکار میکنی با مااااا
خیلی کارت درسته برادر
دمت گرم بخدا
چقدر لذت میبرم که اینجوری داری عشق میکنی و لذت میبری
حلالت باشه
نوش جونت
گوشت بشه به تنت عزیزم
خدا انشاالله بهت ثروت بیشتری بده
مخصوصا وقتی که اینجوری توصیف میکنی و میتویستی
اخ که خودم رو توی این فضایی که توصیف کردی دیدم
چه حس خوبی داره
آقا دمت گرم
منتظر دیگر کامنت های خوبت هستم
عاشقتم من
آقا ی چیز بی ربط
چقدر دلم برای حمید جان تنگ شده
حمید جان هر جا هستی سلامت باشی ی نشونی بده خودت رو رفیق
جواد جان سلام
داداش دمت گرم بابت انرژی فوق العاده ایی که برام میفرستی: بهترین اتفاق زندگیم تو این مدت برام افتاد که دوستان خوبی مثل شما به من لطف داشتن: خیلی دوست دارم جواد جان برکت این انرژی مثبتی که برام فرستادی 1000 برابرش برگرده ب زندگیت دوست خوبم
سلام به استاد عزیزم و آقا افلاطون
هر روز برای خوندن کامنت های شما لحظه شماری میکنم. من در حال حاضر ساکن بابلسر هستم ولی از موقعی که گفتین نوشهر و سی سنگان خیلی زیبا هستن و ویلاهای فوق العاده ای دارن خیلی دوست داشتم که بتونم این شهر رو ببینم
دقیقا یک هفته بعد از کامنت شما من به شهر تنکابن هدایت شدم و در طول مسیر شهرهای زیبای شمال رو دیدن و بسیار لذت بردم و دائم در حال فیلم و عکس گرفتن بودم.
حتی روز آخر رفتیم جنگل های دو هزار و سه هزار و دشت دریاسر که فوق العاده زیبا بودن و انگار تو بهشت بودم و غرق در احساس خوب بودم
ممنون از شما
مناظر کامنت های شما هستم
دوست عزیزم الهه جان سلام
بینهایت سپاسگذارتونم که برام کامنت نوشتین و هر روز سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر هدایت کرده و من اینجام کنار شما دوستان خوبم
خدایا چه حس خوبی بهم دست داد که الهه جان با یه ذوق و انرژی میاد میگه من لحظه شماری میکنم برای خوندن کامنتت؛ ممنونم بابت انرژی فوق العاده مثبتی که برام فرستادین واقعا شما بچه های بی نظیرین؛ به قلب ادم نشونه میگیرین
من عاشق بابلسرم هستم: خصوصا خیابون فلسطین و اون رودخونه جذابش و درختای خوشگلش، هتل میچکا و از همه مهم تر عاشق نخست وزیری بابلسرم؛ عاشق برجاش، آپارتماناش واقعا جذابو زیباست؛ حالم دگرگون میشه وقتی بناهای نخست وزیری رو میبینم؛ بابلسر واقعا شهر زیبا و جذابیه من خیلی بابلسرو مردمانشو دوست دارم
و خوشحالم که اون کامنت سبب شد خیلی از بچه ها این خواسته تو ذهنشون ایجاد شد نوشهرو ببینین و خداروشکر شمام هدایت شدی: اینجا خوبیش اینه خواسته ایجاد میشه، درخواستو میدی هدایت میشی
جنگل های دوهزار سه هزارو نمک آبرود من چه خاطراتی دارم؛ خدایا واقعا شکرت؛ کم مونده جنگلی تو مازندران وجود داشته باشه و من نرفته باشم واقعا
خداروشکر بابت اینکه غرق در آرامش و احساس خوب بودین ؛ این بزرگترین دارایی الان منه
بهترین هارو برات خواستارم الهه جان؛ آرامش روز افزون خدایی و نعمت و ثروت آسمونی نصیب قلب مهربونت الهه جان
سلام به همه ی دوستان و شما دوست عزیز این کامنت واقعا عالی بود
مثل همیشه من از خوندن هر کامنتی چیزی یاد میگیرم
خدا رو هزاران بار شکر برای این همه علم و آگاهی
گاهی فکر میکنم این سایت شبیه یه کتاب جادویی میمونه کتابی که نوشته هاش فیکس نیست بلکه هر روز عمیق میشه علم و آگاهی ها هر روز به صفحات این کتاب اضافه میشن
خداوند رو هزاران بار شکر و سپاس برای تمام روزهای خوب و اتفاقات خوبی که همه ی دوستان هر روز تجربه میکنن
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته بسیار مهربان واقعا بابت این فیلم برداری فوق العاده ای که میکنید بسیار سپاسگزارم که حتی بدون ذره ای تکان دادن دوربین در حین حرکت فیلم برداری میکنید که واقعا ازتون ممنونم
استاد عزیزم اول بگم چقدر لباستون خوش رنگ چقدر جوان تر شدید روز به روز جوان تر و خوش اندام تر میشید با تمام وجودم تحسینتون میکنم استاد قدر دان و سپاسگزار بینهایت هستم که خدا شما را به ما داده خود نعمتین و چقدر آموزشتون ساده و شیوا است بدون هیچ پیچیدگی استاد عزیزم من خیلی از شما یادگرفتم و سپاسگزارم ازتون که کلام خدا را جاری کردید و واقعا دنیا و آخرتمون نجات پیدا کرد استاد عزیزم عاشقتونم و بهترین الگو در هر زمینه های خودتون هستید خیلی زیاد دوستون دارم با تمام قلبم من زندگیم هیچ ربطی به گذشتم نداره من کاملا شاد م وهر روز فکر میکنم عیده انقدر قلبم باز شده انقدر آرام شدم و صبور شدم که اندازه نداره الان یکسال تنهام تنهای کامل البته فعلا این تنهایی دوست دارم و انتخابم اما شادم انگار دنیا را دارم خیلی دوستون دارم عاشقتونم یه دنیا
من تمام یعنی صددرصد اشتباهاتم در زمان احساساتی شدن گرفتم و تمام
در روابط یعنی مهم نیست واقعا حق داشته باشم اما در شرایط عصبانیت حرفایی میزدم که با اینکه من حق داشتم سر اون اتفاق اما بار ها کار به دعوای فیزیکی میرسید و انقدر عمیق تر بدتر میشد
بارها میخواستم جدا شم اما تو شرایط روحی بد که خداروشکر میکنم اون زمان این کار نکردم چون اصلا عزت نفس نداشتم و قطعا اگر اون زمان جدا میشدم بخاطر باز احساساتی بودن و ترس از تنهایی قطعا باز سریع میرفتم ازدواج میکردم که صددرصد شرایطم همین میشد چون من تغییر نکردم یادم ٣ سال پیش گفتم باید از این رابطه جدا شم و برم چابهار و در یه خونه 4٠ متری روی خودم کار کنم که اگر با اون شرایط روحی اینکار میکردم نابود اساسی میشدم اما خداروشکر خدا ی عزیزم سرورم عشقم رفیقم همه کسم بهم گفت صبر کن فعلا در این رابطه بمون نمیدونید روزی نیست بخاطر موندنم سپاسگزار نباشم من ذهنم کامل داغون شده بود نه به خاطر رابطه کلا شخصیت رشد یافته نداشتم و فکر میکردم قربانیم اما ٣ سال شبانه روز روی خودم توحید و عزت نفس م کار کردم انقدر الان حالم عالیه که حد نداره و اگر هر جا بودم باید روی خودم کار میکردم تا اول خودم ددرست کنم سالم کنم باشخصیت بشم و رشد پیدا کنم چون به شدت عجول بودم تصمیمات احساسی میگرفتم که همش از ترس بود حتی ازدواجم از ترس بود که تنها نشم نکنه کسی منو نگیره ( اون موقع مامانم بنده خدا همش بهم میگفت تو هم موندی ) الان خندم میگیره من حتی خودم نمیدیدم که چقدر زیبا هستم چقدر انسان پاکدامنی هستم و چقدر ادم صادق و درستکاری هستم حتی وقتی ازدواج نادرستی کردم و کلی مسائل بد تو زندگیم بود با اینکه منم دقیقا میتوانستم همون کارا را بکنم و حتی بار ها شرایط داشتم صادقانه تو رابطه ماندم حتی یکبار هم اشتباه نکردم به ازدواجم پای بند بودم حتی یبار هم به ذهنم خطور نکرد و صادقانه در رابطم بودم . ادم بسیار مهربان ای هستم سر مسائل مالی همیشه در کارم در زندگیم صادقانه بودم درستکار بودم ادم متعهدی بودم ولی فکر نمیکردم صداقتم پاکدامنی ام و درستکاریم و مهربانیم و با ارزش اونا را میگفتم خوب همه دارند الان فهمیدم نه همه ندارن و اینا ارزشمند و باید چقدر به خودم افتخار کنم و قدر خودم بدونم
من تو بحث مالی خیلی عالی هستم همبشه هدایت میشدم شاید جالب باشه حتی زمانی که قانون نمیدونستم خدا بهم میگفت مثلا یه روزایی از خواب پا میشدم سریع میرفتم سکه یا طلا میخریدم بعد بهم میگفتن وا داری میری کجا میگفتم به دلم افتاده طلا بخرم جالب بود تا من میخریدم چند ساعت بعدش سکه و طلا میرفت بالا من تو کل زندگیم تو سود بود ماشین میخریدم ماه بعدش میشد دوبرابر طلا و دلار و سکه همیشه خدا تو سود بودم و زمانهایی که هیچ کس به فکر خرید نبود و زمانهایی میفروختم که فرداش میریخت همه شوکه میشدن من اون زمان قانون نمیدونستم اما از اونجایی که عاشق پولم خدا هم در زمان های مناسب همیشه هدایتم میکرد اما با اجازتون بدترین ضربه رو از تصمیم احساسی گرفتم یه دوستی داشتم گفت من ١ میلیون گذاشتم تو بورس شد ١ میلیارد منم جو گیر شدم گفتم ااا اینطوری 5٠ میلیون گذاشتم نابود شد البته حقم بود اصلا ناراحت نشدم چون قانون فهمیده بودم تازه از کسی سهام پرسیده بودم که تو بورس نامدار بود که قشنگ خدا بهم فهموند هر وقت به حرف خودش گو ش ندادم بد ضربه خوردم یعنی کل زندگیم هر وقت احساساتی رفتار کردم نابود شدم و هر وقت با هدایت خدام و در آرامش کار کردم رفتم تو سود کلا عجله همیشه نتیجه وحشتناکی برام داشته و صبر نتیجه شاهکاری داشته
سلام ندا خانم
مرحبا به پشتکارتون و اینکه گوش دادید به حرف دلتون همه ی اتفاقات خوب از جایی شروع میشه که ذهن ما تموم میشه اگه ما بتونیم نجواهای ذهنی را کنترل کنیم قطعا سعادت و خوشبختی با ماست
منم در سال 99 رفتم بورس و بعد هم ارز دیجیتال درسته من سود کردم ولی فهمیدم که این راه ثروتمند شدن نیست باید پول با پای خودش بیاد و من باید اون راه را ایجاد کنم،اکثر کسایی که تو بورس پولدار و موفق شده بودند اکثرا با فروش دوره هاشون پولدار شده بودن نه بورس و ارز دیجیتال
سپاس بابت کامنت زیباتون
«وَمِنْ آیَاتِهِ أَن یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» ﻭ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﮋﺩﻩ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻣﻰ ﻓﺮﺳﺘﺪ ، ﻭ ﺗﺎ ﺑﺨﺸﻲ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﭽﺸﺎﻧﺪ ، ﻭ ﺗﺎ ﻛﺸﺘﻲﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻭ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺯ ﺭﺯﻕ ﻭ ﺭﻭﺯﻱ ﺍﻭ ﺑﺠﻮﻳﻴﺪ ، ﻭ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ .(روم 46)
سلام و درود فراوان به همه دوستان عزیزم. سلام به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار. و بازم یه فایل آگاهی بخش دیگه. و هزاران نکته.
اول در مورد این آیه 46 سوره روم بگم که چی شد این آیه رو انتخاب کردم. حقیقتش این بود که یه سرچ موضوعی انجام دادم و یه آیه دیگه رو انتخاب کردم. و اون آیه مفهومش این بود که اهل ایمان درخواست نعمت و هدایت میکنن از خداوند. ولی به دلم افتاده بود یه آیه بنویس که ابتداش این عبارت باشه «وَمِنْ آیَاتِهِ…» یعنی : و از نشانه های او اینست که… شاید هیچ ربطی بین این آیه و موضوع گفتگوی این فایل نباشه ولی آیات قرآن همیشه آگاهی بخش هستن و این رو بذارید به حساب احساس قلبی من.
اگه بخوام در مورد اشتباهات احساسی بگم نیاز به نوشتن یه کامنت ده صفحه ای هست. من تو این زمینه یه متخصص اشتباه کردن محسوب میشم و اگه بخوام خودمو تحلیل کنم بالای 100% تصمیم گیری های من در زمان واکنشهای احساسیِ منفی، غلط بودن. دست تسلیمم بالاست و میگم خدایا من رو مورد عفو و بخشش خودت قرار بده و هدایتگرم باش که اگه هدایتم نکنی قطعاً من از گمراهانم. در زمان عصبانیت و خشم و هیجان و استرس و … هر موقع واکنش نشون دادم به ضررم تموم شد. نه اونجایی که به ناحق واکنش نشون دادم. حتی اونجایی که مطمئن بودم 100% حق با منه، حتی اونجا هم واکنش نشون دادن غلط بود. هر حرفی تو عصبانیت زدم به ضررم تموم شد. با اینکه هیچوقت توی عصبانیت ناحق نگفتم ولی سکوت کردن بهتر بود. یه سری حقایق اگر پنهان باقی میموند بهتر بود. به تجربه برام ثابت شد حتی اونجایی که فکر میکنم حق با من باشه بهتره اون لحظه سکوت کنم و حتی از حقم دفاع نکنم. بهتره رها کنم و پیگیری رو بذارم برای یه زمان بهتر و در آرامش. به تجربه بهم ثابت شد هر جا رها کردم و سکوت کردم آرامش بیشتری داشتم. حداقلش اینه که شخصیت آدم کوچیک نمیشه. یه جاهایی فکر میکنی داری از حق قانونی خودت دفاع میکنی،غافل از اینکه یادت رفته به چه قیمتی. چه گوهر ارزشمندی رو داری برای این موضوع هزینه میکنی. اولین چیزی که قربانی این واکنشها میشه شخصیت و کرامت انسانی آدمه. (شاید از عقلم نباشه، از سرگذشتم باشه ، ولی به تجربه این پیرمرد ریش سفید اعتماد کنید). در سکوت و آرامش و قدم زدن قدرتی نهفته است که در اعتراض و مطالبه حق و بحث و جدل نمیشه بهش رسید.
چند وقت پیش توی محل کار یه همکار گرامی، که لطف کرده بود شب تا صبح توی خوابگاه بیدار مونده بود و کلیپهای اعتراضات رو توی اینستا نگاه کرده بود و فحش داده بود صبح اومده بود سر کار و خوابیده بود. این دوست بزرگوار ، بسیار آدم خوب و با وجدان و بخشنده ای هست و کلی ویژگی مثبت داره. ولی دو تا ویژگی منفی داره. که باعث شده صدها ویژگی مثبت خودش رو قربانی کنه. یکی اینکه انرژی و احساسات و هیجانش رو در مسیر غلطی مصرف میکنه، و دومی اینکه بالا بردن عزت نفسش رو در تحقیر کردن و توهین به دیگران میبینه. من و یکی از همکاران توی اتاق در حال صحبت بودیم که یهو اومد شروع کرد داد و هوار و حرفهای رقیق (بدتر از رکیک) که چرا شما دارید حرف میزنید توی اتاق کناری من خوابیده بودم. من گفتم من از کجا باید میدونستم. حرفش این بود که دیشب من توی خوابگاه بیدار بودم، الان اومدم ایستگاه که بخوابم. (از اونجایی که روز جمعه بود و میدونست رئیس روسا نیستن، پیش خودش گفته بود روز سر کار میخوابم) وقتی شروع کرد به توهین من گفتم: به دَرَک که نخوابیدی ، بیدار موندی برای من بیل زدی مگه؟ مگه تو اومدی سر کار که حقوق خوابیدن بگیری؟ ولی توهین های اون بنده خدا بدتر شد و تهدید هم بهش اضافه شد که فلان و چنان میکنم.
من با ناراحتی رفتم داخل اتاق و در رو محکم بستم و سکوت کردم. (در رو خیلی محکم کوبیدم، ولی در ضد انفجار بود طوریش نشد، خخخخ ، همین الانش که دارم براتون مینویسم دوباره فشار و دما و آمپر و ولتاژ و شدت هیجان همه اش رفت بالا) شیطان رجیم همون لحظه اومد خیلی واضح بهم گفت: حمید بگیر وسط راهرو با مشت و لگد تا میخوره کتکش بزن. اینقدر بزنش که این غرور کاذبش جلوی جمع خورد بشه و دیگه اینجوری برخورد نکنه. تو میتونی ، برو بزنش، برو لهش کن. من خیر و صلاحتو میخوام اگه بزنیش دیگه برای تو شاخ نمیشه، این بابا روزی که اومد سر کار کارآموز خودت بوده الان اینجوری پر رو شده. (واقعاً قصدم جدی بود برای این کار، منی که اصلا اهل دعوا نیستم. مشت هامو گره کرده بودم آماده که برم و …) مطمئن بودم اگه بخوام توی اون فضای مسموم بمونم، اون دوباره میاد و شروع میکنه به توهین و من … نمیدونم از کجا بهم به دلم افتاد اینجا نمون. برو بیرون. برو راه برو. و من حدود 7 کیلومتر مسیر پالایشگاه تا خوابگاه رو پیاده روی کردم. پیاده راه رفتم و فکر کردم و فکر کردم و فکر کردم. بارها به خودم گفتم حمید «نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست ؛ تو را ز کنگرهٔ عرش میزنند صفیر ؛ ندانمت که در این دامگه چه افتادست» اینجا جای تو نیست. اگه هر چی توهین شنیدی حقت بود. هر چقدر دیر تر بجنبی در پرداخت بهای رسیدن به خواسته هات، هزینه اش سنگین تر میشه. (عجیب یاد ماجرای بنی اسرائیل و گاو افتادم) دیدی خداوند با بنی اسرائیل چه کرد؟ وقتی قرار بر قربانی کردن گاو (پرداخت بها) شد چقدر تعلل کردن و نهایتاً مجبور شدن هموزن گاو طلا و جواهرات قیمتی شون رو بدن و اون گاو مورد نظر رو خریداری کنن. نوش جونت هر چقدر توهین بشنوی حقته. چون اینجا جایگاه تو نیست. مسئول شیفت مون زنگ زد گفت فلانی برات مرخصی رد کردم ولی من گزارش فلانی رو رد میکنم تا از این شیفت بندازنش بیرون.
فردای اون روز رفتم سر کار از مسئول شیفت پرسیدم اگه رئیس از این ماجرا خبر نداره، بیخیال این و گزارش رد نکنید، یه کاری کنید خبردار نشه. درسته اون یه اشتباه کرده، نمیخوام براش دردسر بشه. گفت دیروز خودش زنگ زده همه چیز رو به رییس بالاتر از آتش نشانی گفته ( به رئیسِ رئیس، بدون رعایت سلسله مراتب) و الان دیگه ماجرا شده کلاف سردرگم. چون رئیس خودمون از بالاتر از خودش متوجه ماجرا شده.
رئیس یه جلسه ستاپ کرد . قبل از جلسه بهش گفتم اگه میشه بیخیال این موضوع شو، من شکایتی ندارم ازش، درسته از دستش ناراحتم ولی نمیخوام تحقیر بشه. گفت نه من باید رسیدگی کنم. توی جلسه گفتن صحبتهاتون رو بگید. اون بزرگوار و مسئولین شیفت حرفهاشون رو زدن. بلافاصله محکوم شد. من نوبت حرف زدنم رو انداختم آخرین نفر، و کل مدت جلسه ساکت بودم. سکوت و سکوت و سکوت. وقتی دیگه نوبت حرف زدنم شد. گفتم : من خودم رو توی این موضوع صاحب هیچ حقی نمیدونم. همه حق رو میبخشم به این بنده خدا. این ماجرا بچه گانه تر از اونیه که من بخوام از خودم دفاع کنم. من یه آدم اشتباهی هستم در یک مکان اشتباهی. من روزی به حقم میرسم که از اینجا برم و به یه جای بهتر برسم. من هیچ ادعایی ندارم.» همه میدونستن اون همکارم مقصره. ولی به چه قیمتی ؟ من میتونستم از شخصیتم هزینه کنم. و ده سال سابقه کار با انضباطم رو قربانی کنم. ولی خداوند قلب من رو متوجه خودش کرد و منو هدایت کرد.
این آیه از سوره یوسف رو ببنید «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»
ﺑﺎﻧﻮﻱ ﻛﺎﺥ ﺑﻪ ﻳﻮﺳﻒ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻳﻮﺳﻒ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻰﻛﺮﺩ. ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ [ ﻳﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﻳﺎﺭﻱ ﺩﺍﺩﻳﻢ ] ﺗﺎ ﻋﻤﻞ ﺧﻠﺎﻑ و فحشا را از ﺍﻭ دور ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻴﻢ ; ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺎﻟﺺ ﺷﺪﻩ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ .(٢4)
درسته من در حدی نیستم که خودمو با یوسف پیامبر مقایسه کنم ولی قانون خداوند همیشه جواب میده. برهان الهی بر قلب انسانی که از خداوند درخواست هدایت میکنه قرار میگیره و انسان رو نجات میده ، انسان رو هدایت میکنه.
یه نکته دیگه ای که به ذهنم میرسه بگم اینه که دقت کردین یه وقتایی میخوایم بریم توی اتاق کناری یه کاری انجام بدیم وقتی از این اتاق میریم تو اون اتاق یادمون میره. فراموش میکنیم چیکار داشتیم. علتش هم اینه هر گونه تغییر جزیی در حالت و مکان و شرایط میتونه ذهن رو گول بزنه تا اون هم افکاری که داره مرور میکنه رو عوض کنه. استاد به پیاده روی اشاره کردن. یکی از اثرات مخفی همون پیاده روی اینه که ما محیطمون عوض میشه. اگه ذهن بخواد بیافته توی چرخه تکراری و پایان ناپذیر افکار منفی میتونه بدترین کارها رو رقم بزنه. همون ذهنی که کارش حفظ بقاست میتونه ما رو ببره به سمت تصمیم در نابودی بقا (همون مثال خودکشی که استاد فرمودند) یه پدیده ای هست توی صنعت بهش میگن «سرج: Surge » یه چیزی در مورد جریان سیالات. بعضی از تجهیزات که یه گاز یا مایع رو جابهجا میکنن، توی یه شرایطی که قرار بگیرن یه شیر ایمنی باز میشه که باعث میشه سرج اتفاق بیافته تا دستگاه خالی نشه، با کمبود سیال مواجه نشه. و از خروجی جریان رو میده به ورودی صرفاً جهت پیشگیری از فاجعه در لحظه ابتدایی ولی اگه سرج ادامه پیدا کنه فاجعه ای بزرگتر اتفاق میافته. بخاطر همین یه سیستم دیگه تعبیه میکنن به نام آنتی سرج. یه وقتایی حس میکنم این چرخش سیکل معیوب افکار توی ذهن میتونه عین پدیده سرج عمل کنه. اونقدر این افکار میچرخن و میچرخن که دما و فشار میره بالا و مغز میخواد منفجر بشه.
این جهان همه اش بر اساس انرژی و قوانین فیزیکه، همون پدیده سرج صنعت ، میتونه ذهن ما رو هم تخریب کنه. شاید توی روانشناسی به جای سرج بهش بگن چرخه مخرب افکار منفی . شما هر چی دوست داشتی صداش کن. انرژی این جسم و ذهن اونقدری قوی نیست که همه نازیبایی ها و ناراستی های عالم رو درست کنه. ولی اونقدری توان داره که ما رو به سمت بهتر شدن یا بدتر شدن پیش ببره. وقتی میدونیم که ذهن میتونه یه چرخه ای از افکار رو شروع کنه و ادامه اش بده ، پس چه بهتر که ما یه بذر فکر مثبت بهش بدیم تا اون بکاره و پرورشش بده و احساسات مثبت رو به جهان ارسال کنه.
به لطف و هدایت الهی و آموزشهای استاد عباس منش مدتهاست که دیگه اون واکنشهای هیجانی و احساساتی رو از خودم بروز نمیدم. و حتی این قصه ای که براتون تعریف کردم هم مدیون آموزشهای استاد بودم. اگه اون موقع آگاهی نداشتم که هر اتفاقی به واسطه باورهای خودمون رخ میده قطعاً من هم وارد اون چرخه مخرب میشدم.
از شما ممنونم استاد عباس منش ،بخاطر این فایل ، و بخاطر همه فایلها و آموزشها و به خاطر این الگو و طرز نگاه به موضوعات. این نگاه تحلیلی به وقایع و اتفاقات و درس گرفتن از اونها. اگه کار خوبی کنیم و نتایج خوبی بگیریم تحلیلش کنیم، اگه منفی بود بازم تحلیلش کنیم. این نگاه تحلیل گرانه اینم مدیون آموزشهای شما هستم استاد عزیزم. من اینها رو در گذشته نداشتم و نتیجه اش هم این بود که انرژی و احساساتم رو در جایی غیر مهم مصرف میکردم. یکی از طنزهای مهران مدیری بود بنام «در حاشیه» یه نقشی داشت که جواد رضویان اونو بازی میکرد، یه دیالوگ طنز داشت که همیشه میگفت : « اینجی سودِش کجاست»،من الان دیگه بارها از خودم میپرسم اینجا سودش کجاست، سودش برای من چیه، اصلا سود و ضرر من تو چیه؟؟ اینکه بجنگم برای یه موضوع بچه گانه، یا اینکه خسیس باشم در نگاه داشتن و پرورش احساس و افکار مثبت؟؟ یه وقتایی خوبه از خودمون بپرسیم «اینجا سودش کجاست».
استاد یه شوخی هم کنم یه کم بخندین. من فایلهایی که میاد رو چندین بار میبینم و میشنوم. توی ماشین بودم با همسرم داشتم فایل رو میدیدم، رسید اونجا که گفتین توی شرایط هیجانی مثبت هم قولی ندین که بعداً براتون مسئله بشه ، من یه قولی به همسرم داده بودم که قرار بود یه مبلغی به حسابم بیاد و بهشون گفته بودم هر وقت اون مبلغ رو دریافت کردم N تومنش رو میدم به شما. رسید به اینجای صحبت شما. گفتم ممنونم استاد به موقع منو نجات دادی. ببین استاد داره میگه تو زمان خوشحالی قولی ندین که براتون مسئله بشه. من حرفی که زدم رو پس میگیرم. اون ماجرا کنسل شد. خلاصه این فایل اثر مالی هم برام داشته تا الان. سپاسگزارم استاد.
«بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیادست ؛ بیار باده که بنیادِ عمر بر بادست»
«غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود ؛ ز هر چه رنگِ تعلق پذیرد آزادست»
«چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب ؛ سروشِ عالَمِ غیبم چه مژدهها دادست»
«که ای بلندنظر شاهبازِ سِدره نشین ؛ نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست»
«تو را ز کنگرهٔ عرش میزنند صفیر ؛ ندانمت که در این دامگه چه افتادست»
«نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر ؛ که این حدیث، ز پیرِ طریقتم یادست»
«غمِ جهان مخور و پندِ من مَبَر از یاد ؛ که این لطیفهٔ عشقم ز رهروی یادست»
«رضا به داده بده، وز جبین گره بگشای ؛ که بر من و تو دَرِ اختیار نگشادست» (غزل37حافظ)
سلام حمید جان
سپاسگزارم ازت بی نهایت
خوندم و لذت بردم و یاد گرفتم و مرور کردم اتفاقات زندگی خودم رو
چقدر قبلا بلد نبودم کنترل ذهن رو و الان چقدر راضیم از خودم
همش رو هم مدیون آموزش های استادم
خیلی خیلی تحسینت کردم توهمچین موقعیتی که همه چیز به نفع تو بود ،تصمیمت این بود بر طبق قانون عمل کنی و این کنترل روی احساساتت واقعا ارزشمنده
عجیب لذت بردم ازین جمله ت
من یه آدم اشتباهی هستم در یک مکان اشتباهی. من روزی به حقم میرسم که از اینجا برم و به یه جای بهتر برسم.
ایمان دارم بزودی میای و در زمان درست مینویسی من یک آدم درست در مکان درست هستم :)))
خداروصدهزار مرتبه شکر برای این مسیر و این استاد و شما بچه های بی نظیر سایت
مرررررررسی که هسسستییییین
پ.ن :اینجِی سودش کجاست ؟
اینجِی همشششش سووووووووده
سلام و درووووووود سعیده جان خواهر نازنین و توحیدیم، چقدر چقدر از کامنتت لذت بردم و بسیار ممنون و سپاسگزارم ازت که لطف کردی، محبت کردی، در حق داداشت خواهری کردی برام کامنت نوشتی. همیشه کامنتهات برام آموزنده است. به لطف و هدایت الهی میام و برای شما و بچه ها کامنت مینویسم و میگم من یه بنده درست و خداوندِ هستم، در سرزمین و زمان درست و در جایگاه و مأموریت درست.
واقعاً ممنونم ازت. وقتی دیدم استاد عباس منش عزیزم به این کامنتم امتیاز داده، گفتم حله، پس تو مدارم ، استاد امتیاز رو داده یعنی شاگرد خوبی بودم. یعنی دارم تکالیفم رو خوب انجام میدم. الان هم کامنت شما رو دریافت کردم. امروز رفته بودم خونه مادر. بنده خدا هر چی کار داره صبر میکنه من برگردم میسپاره به من. چون من هر چی بگه میگم چشم و همون کار رو انجام میدم. بقیه برادرام انجام میدن ولی با نق و نوق. من میگم مادر بهتر اینه که اینجوری انجامش بدم، میگه نه اینجوری که من میگم، میگم باشه. هدف من انجام کار نیست، هدف من رضایت مامانه، شنیدن کلمه باشه . منم میگم باشه چشم … امروز رفتم کلی کارهای مختلف بهم سپرد. کلی برام دعای خیر کرد. الان هم خسته برگشتم خونه. ولی تعهد روزانه ام رو باید انجام میدادم ،هر روز یه آیه از قرآن و یه باور توحیدی. اونو نوشتم، آخر کامنت برات مینویسم کجای قرآن بود. و بعدش گفتم یه سر بزنم سایت چه خبره. کامنتت رو دیدم و خوندمش و گفتم صبح پاسخ بنویسم. بعدش گفتم بیخیال حمید، الان انرژی مثبت کامنت رو دریافت کردی، بیل که نمیخوای بزنی؟ یه کامنت میخوای بنویسی برای خواهرت، اونم چه خواهری ، سعیده جان. بنویس بعداً برو بخواب. خلاصه اینکه این بچه پرو اومد بازم حرف بزنه…
و اما هدایت قرآنی؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
کهیعص ﴿١﴾
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
کاف، هاء، یاء، عَین، صاد (1)
ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ﴿٢﴾
یاد رحمت پروردگارت بر بنده اش زکریاست. (2)
إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا ﴿٣﴾
هنگامی که پروردگارش را با دعایی پنهان خواند، (3)
قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَکُنْ بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّاً ﴿4﴾
گفت: پروردگارا! به راستی استخوانم سست شده و سرم از پیری سپید گشته، و پروردگارا! هیچ گاه درباره دعا به پیشگاهت محروم و بی بهره نبودم. (4)
گفتم اینکه زکریا از خدا درخواست بچه دار شدن کنه اونم بعد از هزاران سال که از این قصه میگذره کجای زندگی منه؟ خداوند قراره چی بهم بگه؟ خدایا تو داری چی بهم میگی؟
و توی دفتر نوشتم:
*احاطه و آگاهی خداوند از همه حالات و درخواست های بندگانش خصوصاً اهل ایمان.
*قانون تکامل در خصوص رسیدن به خواسته
*درخواست از خداوند در خلوت و سکوت و آرامش خودمون
*درخواست بی واسطه از خدا بدون نیاز به شفیع
*رحمت بی منتها و وسیع خداوند بر بندگانش …
*یادآوری قانون درخواست، فقط از خداوند
*خداوند با مرور مثالهای پیامبران به اهل ایمان آموزش میده چطور درخواست کنید.
و و و و ….
و بعدش یه کمی دل خدا رو خوردم از نق زدن …
آخرش گفتم خدایا ، فقر بدترین کفران نعمتیه که من میتونم به درگاه بی منتهای تو مرتکب بشم. تو وهاب و رزاق و رحیم باشی و من بخاطر باورهای غلطم بخوام فقیر بمونم این بدترین کفر نعمته.
امیدوارم این هدایت قرآنی برای تو هم جالب باشه ، هرچند خودت خیلی بیشتر از من از قرآن بهره میبری. برات از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
راستی اگه کامنتم انرژی مثبت نداشت منو ببخش و بذار به حساب خستگیم. راستی تو چطوری هر بار عکس پروفایلت رو عوض میکنی و من ده ها بار تلاش کردم و نتونستم. و هر بار که نمیشه میگم اکی حتماً نباید بشه . وقتی نمیشه یاد صحبت های استاد میافتم که هر راه سختی قطعاً راه اشتباه است.
به نام الله یکتا …پروردگار و فرمانروای جهان
سلام به برادر عزیزِحنیف راه دور من
آخییییش!به این میگن یک کامنت پروپیمون!
که هرچقدر بخونم ،ته دلم ذوق کنم بگم آخ جون بازم هست!
بازم قراره از حمید یاد بگیرم
بازم خدا داره از نوشته های حمید باهام حرف میزنه …
اینو از ته قلبم میگم،بینظیری پسر…
لذت بردم از نکته هایی که از آیه ها درآوردی و سخاوتمندانه باهام به اشتراک گذاشتی
قلبمو روشن کردی،خدا قلبتو روشن کنه :)
یکی از فانتزی هام اینکه ،ی جایی دورهم بشینیم هرچند وقت یکبار آیه های توحیدی رو بزاریم وسط و درموردش حرف بزنیم …استاد هم هست …به حرفامون گوش میده ..اشکالاتمون رو میگیره …نظر میده …
حتی فکر کردن بهش لذت بخشه …
باور کن خیلی ممنون و مدیونت میشم اگر هربار نکته ای داشتی برام بنویسی و به آگاهی هام اضافه کنی
خدا مادرت رو برات حفظ کنه …بازم ازت یاد گرفتم….با اینکه خیلی وقته که با مادرم در صلحم …اما گاهی سر داستان حجاب بهم میپیچیم ….با خوندن توضیحاتت فهمیدم باید بیشتر با مادرم در صلح باشم …سعی نکنم بهش ثابت کنم که داره اشتباه میکنه …لج نکنم باهاش …ی جوری رفتار نکنم انگار نظرش برام بی اهمیته …
اینم ازون مواردی که باید بیشتر روی خودم کار کنم،نگاهم رو از بیرون بیارم به درون خودم
و بگردم ببینم پام روی کدوم ترمز گذاشتم که هنوز ازین دست تجربه ها دارم …
بازم ازت ممنونم…
گرفتی چی شد؟دقیقا روزی که من اعتراض کردم چرا عکستو عوض نمیکنی،شما ازم پرسیدی چه جوری هی عکستو عوض میکنی : ))))))))))
الله اکبر این همه جلاااااال
الله اکبر این همه شکووووه
(خنده ی اشکی )
بابا پسر تو این همه مسئله توی زندگیت حل کردی! این دیگه خیییلی پیش پا افتاده ست!
ی فیلتر شکن خوب نصب کن روی گوشیت تا وردپرس رو باز کنه دیگگگگه!!!!
البته من مجبور شدم کیفیت عکس رو خیلی بیارم پایین تا آپلود بشه
چرا انقدر اصرار داشتم این عکس روی پروفایلم باشه؟
این همون عکسی که تو شیفت شب ،از منطقه مین گزاری شده(بحث همکارام) فرار کردم،ی چایی داغ ریختم رفتم تو حیاط زیر درخت های پر از بهار نارنج نشستم کامنت بچه هارو خوندددم و کللی لذت بردم …قبلا گفتم میزارمش پروفایلم …بالاخره قسمت شد
انشالله قسمت شما آرزومنداااان بشه :)))))))))))))))
تا کامنتی دیگر دوصد بدرووووووود
سلام و درود مجدد فراوان به سعیده خانم خواهر بزرگوارم.
ببین الان صبحه ، هنوز ویندوزم کامل بالا نیومده ، خیلی حرفم نمیاد، میخوام کامنت بنویسم اگه طولانی نشد دیگه خودت به بزرگواری خودت عفو کن. در مورد بحث و گفتگو با مادر گرانقدر. اول اینکه خدا رو شکر بخاطر حضور پدر و مادر گرانقدر تون که الهی همیشه در پناه رحمت و برکت الهی باشند، به یمن وجود ارزشمند این دو عزیز شما الان اینجا توی این سایت توحیدی دارید به گسترش توحید در جهان کمک میکنید. ما آدمها دوست داریم مورد احترام و مورد توجه باشیم. شما هر کاری دلت خواست بکن، فقط به پدر و مادرت بگو باشه چشم. این چشم، این تایید ، این احترام رو بهشون هدیه بده، بعد که رفتی بیرون هر جوری خودت صلاح دونستی با توجه به قانون عمل کن. بالاخره شما شاگرد استاد عباس منش هستی. با بیش از 99% جامعه متفاوتی. اینو انجام بده و تاثیرش رو که خودت حس کردی اونوقت به حرف من ریش سفید پی میبری.
آهان راستییییی ، من بالاخره تونستم عکس پروفایلم رو عوض کنم و متوجه ایراد ماجرا شدم. یه جایی تو کامنتت نوشته بودی مجبور شدی حجم عکس رو خیلی کم کنی. تمام عکسهایی که من قبلاً تلاش میکردم بذارم روی پروفایل و نمیشد رو با دوربین عکاسی گرفته بودم ، و بعدش فرمت خام رو داده بودم فوتوشاپ، خروجی گرفته بودم. (فرمت خام عکس حدود 28 مگابایته که وقتی jpeg میشه تا حدود 12-15 مگابایت ممکنه حجم داشته باشه) دیروز که کامنتت رو خوندم گفتم نکنه ایراد کار من همین حجم عکس بوده. با اجازه ات رفتم دیدم عکس زیر 2,5 مگابایتی توشون نبود. الی ماشاءالله حجم عکس برای آپلود بالا بود. 5-6-8 مگابایت یه عکسی که مدتها تلاش میکردم و نمیشد … 11.5 مگابایت بود . دقیقاً همون استیکره که با دست زده تو پیشونیش.
آه راستی اینو بگم یه کم بخندی. دیروز عصر رفته بودم توی ساحل پیاده روی ، غروب شد هوا تاریک بود ولی من هنوز توی ساحل بودم. پیاده رویم تموم بود ولی روی یه نیمکت نشستم ساحل و دریا و رهگذرها و غروب رو دیدم و هوا تاریک شد، کامنت خوندم و کامنت نوشتم. کامنتت رو دیدم ، زدم زیر خنده، میخوندم بلند بلند میخندیدم ، فارغ از اینکه رهگذر ها میگن این یارو خل شده. تا رسیدم به موضوع حجم عکس برای آپلود ، با صدای بلند گفتم خدااااااا قووووووت … رفتم یه نگاهی به عکسهای گالری انداختم و حجم عکسها رو دیدم ، گفتم بعله دیگه. نباید هم آپلود بشه. آخه عکس یازده مگابایتی، اونم با VPN باید حتما استارلینک داشته باشم. و بالاخره امروز صبح موفق شدم عکس جدید آپلود کنم. حالا این پیرمرد کچل ریش سفید پر حرف رو ببینید. ( اعتماد به نفس زیر خط فقر)
ولی بازم خدا رو شکر بخاطر این تضادها. وقتی برسیم آمریکا روزی هزار بار خدا رو شکر میکنیم بخاطر سرعت اینترنت و بخاطر اینکه دیگه نیازی به VPN نیست.
از طرفی کلی امکانات دیگه مثل یوتیوب و سایتهای عالی دیگه که میشه ازشون بهره برد. من بخاطر موضوعات شغلی جدیداً یه سری فیلم آموزشی نیاز دارم و کلی استاندارد NFPA که باید مطالعه کنم. ولی بخاطر همین ماجرای فیلترینگ نمیتونم ببینم یا نمیتونم اون سرفصلها رو خریداری کنم.
چقدر من هم مشتاق چنین دور همی های توحیدی هستم. یه جمع 20-30 نفره از شاگردان استاد عباس منش دور هم جمع بشیم و تجربیات مون رو بگیم و هر بار استاد برامون توضیح بده که قانون اینه و این. از نشانه ها و هدایت ها بگیم، از وهاب و رزاق و رحیم و کریم و هادی بودن رب العالمین بگیم.
راستی اگه حوصله اش رو داری تا یه قصه دیگه هم برات بگم. غروب دوشنبه هم رفته بودم پیاده روی. یه آقایی رو دیدم توی ساحل دوربین گذاشته روی سطح آب و داره تایم لپس میگیره. من داشتم مستقیم میرفتم یهو 90 درجه گردش به راست کردم و رفتم ببینم این آقا داره چیکار میکنه و ازش سوال بپرسم. حالا منو میگی باور خودم اینه که من بشدت مقاومت دارم برای ملاقات با آدمهای جدید. هر چند خانمم میگه تو خیلی خوب ارتباط برقرار میکنی. رفتم جلو سلام و علیک ، یه پسر جوون ، خوشتیپ، فوق العاده ، بسیار با شخصیت ، بسیار مودب و محترم و بسیار بسیار توحیدی و آگاه. قانون رو میدونست بدون اینکه شاگرد استاد عباس منش باشه. چقدر چقدر با خودش در صلح بود. اهل غرب کشور بود ولی مهاجرت کرده بود تهران. بهش گفتم ببین من از جزییات زندگیت خبر ندارم. ولی تو با دست خالی، با جیب خالی،بی هدف مهاجرت کردی فقط با توکل به خدا، قطعاً خانواده هم کلی باهات مخالفت کردن. گفت آره همینطوره. گفتم توی تهران هم کلی درها برات باز شده گلی فرصتهای جدید از جایی که فکرش رو نمیکردی . گفت آره آره بخدا همینه. گفتم فرصتهایی اومده سراغت که آدمهایی که سالها اونجا بودن به ذهنشون نرسیده یا این فرصت نصیبشون نشده. گفت آره. گفتم اینها ویژگی های مهاجرته. سرتو درد نیارم. هر چی من توی این مدت از قرآن و از استاد عباس منش یاد گرفته بودم رو با این بنده خدا صحبت کردم. و گوش میداد و تایید میکرد، بشدت شنونده خوبی بود برای پر حرفیهای من، و برام میومد و میگفتم براش و هر چند دقیقه یبار میگفتم من وقتتو گرفتم ببخش خیلی پرحرفی کردم حس میکنم خیلی مزاحمت شدم. میگفت نه بقیه اش رو بگو من دارم لذت میبرم. چند ساعت گفتگوی ما طول کشید. همش هم من حرف میزدم بنده خدا جملاتی کوتاه میگفت ولی خیلی قانون رو مسلط بود. سایت استاد رو هم براش معرفی کردم. بعدش گفت آره اسم استاد عباس منش رو زیاد شنیدم .
عکاسیش بسیار عالی بود. فیلم کوتاه درست میکرد. و چقدر چقدر تو کارش موفق بود.23 سالش بود. ولی با دست خالی و یه کوله پشتی پا شده بود اومده بود بوشهر. هر چی اصرار کردم گفتم بریم خونه گفت نه مزاحم نمیشم. خلاصه هر چی جای دیدنی استان به ذهنم رسید رو براش گفتم اینجا و اینجا زیبایی های طبیعی داره برو ببین. و منی که 8743 تا عکس توی گوشیم دارم که 5415 تاش فقط عکسهای دوربین گوشیه ، تا یه جایی رو میگفتم و توی گوشی باز میکردم خیلی سریع عکسهاش رو پیدا میکردم، میگفتم این ساحل فلان روستاست، اینجا خلیج نایبند ، اینجا جنگلهای حرّا. همه رو یکی یکی یادداشت میکرد که توی سفرهای بعدی بره ببینه. خیلی به نشانه ها اعتقاد داشت. یه بار که با خانمم رفته بودم از این مغازه های لوازم خیاطی و نخ و سوزن و این چیزا … توی قفسه اش یه سری مهره های مکعبی دیدم حروف انگلیسی روش بود. منم چندتاش رو گرفتم و یه دونه
IN GOD WE TRUST درست کردم زیر آینه ماشین آویزون کردم. گفتم تو که به نشانه ها اعتقاد داری ، اینم یه نشانه. میدمش به تو. کلی خوشحال شد.
حالا همه این قصه رو گفتم که برسم به اینجا…. میگی دور همی و گفتگو. تا برای این دوستم از قرآن و سرگذشت ابراهیم و موسی میگفتم، گلوم رو بغض میگرفت دیگه نمیتونستم حرف بزنم. احتمالاً این صحنه رو توی دورهمی مون با استاد ببینی.
چقدر حرف زدم. خدا به خیر کنه.
از صبح که بیدار شدم این غزل حافظ توی ذهنم داره مرور میشه. اینم برات بفرستم و کامنتم رو تموم کنم…
زاهدِ خلوت نشین دوش به میخانه شد ؛ از سرِ پیمان بِرَفت با سرِ پیمانه شد
صوفیِ مجلس که دی جام و قدح میشکست ؛ باز به یک جرعه می، عاقل و فرزانه شد
شاهدِ عهدِ شباب آمده بودش به خواب ؛ باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
مُغْبَچهای میگذشت راهزنِ دین و دل ؛ در پِی آن آشنا از همه بیگانه شد
آتشِ رخسارِ گل خرمنِ بلبل بسوخت ؛ چهرهٔ خندانِ شمع آفتِ پروانه شد
گریهٔ شام و سحر شُکر که ضایع نگشت ؛ قطرهٔ بارانِ ما گوهرِ یکدانه شد
نرگسِ ساقی بِخوانْد، آیتِ افسونگری ؛ حلقهٔ اورادِ ما مجلسِ افسانه شد
منزلِ حافظ کنون بارگهِ پادشاست ؛ دل بَرِ دلدار رفت جان بَرِ جانانه شد
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی خواهر گلم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت وجود ارزشمندت. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت وجود این استادان عزیز و این سایت توحیدی.
مثلا اول کامنت نوشته بودم حرفم نمیاد. خخخخ ، حالا خودت یه نگاهی به کامنت بنداز و قضاوت کن.
ممنونم ازت که تمرین ستاره قطبی امروزم شدی که مثبت بگم و بنویسم. کاش یه امکانات به سایت اضافه بشه که بتونیم منظره ها و تصاویر زیبا رو که در طول روز میبینیم به اشتراک بذاریم. و زیبایی ها رو منتشر کنیم.
سلام حمید جان
امیدوارم همین الان که این نقطه ی آبی رو دریافت کردی،حالت عالی باشه
نماز مغربم رو خوندم،از خدا هدایت خواستم،قران رو باز کردم و شروع کردم به خوندن …
وسط آیه ها،یک آیه به چشمم آشنا اومد،با خودم گفتم من مطمئنم این آیه رو به تازگی ی جایی خوندم
شماره آیه و سوره رو توی ذهنم نگه داشتم و بعد خوندن قرآنم،پرییییدمتوی سایت و بعللللله !حدسم درست بود!
آیه 46سوره رومرو دیشب توکامنت حمیدحنیف خونده بودم :)
بنظرت چقدر احتمال میتونه باشه که یکی اون سر ایران یک آیه ای رو با قلبش انتخاب کنه و بنویسه
و این سر ایران،ازمیان 6236 ایه قران ،من هدایت بشم همین آیه رو بخونم ؟
آیا اتفاقیست؟ ابدا و ابدا
خواستم بهت اطلاع بدم این هدایت رو و ازت تشکر کنم که به احساس قلبیت اعتماد کردی …
مرسی که هستی :)
سلام و درود به شما سعیده حنیف و موحد. سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندت. خدا رو شکر که آیه ای به قلبم الهام شد که برای تو هم نشانه بود. این ماجرا دقیقاً برای آقا جواد یوسفی هم اتفاق افتاده. کامنتش رو بالا بخونید.
چیزی که من دارم بهش فکر میکنم اینه که خداوند در هر صورت به بندگان شایسته اش هدایت رو میفرسته ، فقط این وسط منت سر حمید میذاره، میگه من میخوام احساس بنده های خوبم رو مثبت کنم، حمید امیری منت سرت میذارم تو رو تو این کار و احساس شریک میکنم.
«سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ؛ که هر چه بر شما میرود ارادت اوست»
کلی قلب رنگ رنگی از جنوب تا شمال.
در پناه هدایتهای همیشگی رب العالمین باشی .
سلام حمید جان
اول که بگم کامنتهای شما و خانم شهریاری و خانم عطایی و عمو فریدون و مجید آقای مرادی و یکی دو تا دیگه از دوستان برام توی ایمیل نوتفیکیشن میاد ولی انصافا تا اسم شما و خانم شهریاری رو میبینم سریع میشینم ببینم چی نوشتین انصافا گنجهایی توی این کامنتهاست بقول استاد
بگذریم
اون آیه ای که اول اوردی من دیروز یا دیشب بقصد هدایت اتفاقی قرآن رو باز کردم اون اومد وخیلی برام جالب بود که همون آیه رو شما نوشتین و اصلا اتفاقی نیست
دوما ماشالله به این قلم گیرا و داستان نوشتن عالیت که آدم دلش میخاد طولانی تر باشه و البته این حس رو من تنها ندارم
شروعش رو پایانش رو نتیجه گیریش رو مثالهاش رو داستانهای واقعیش و ملموسش رو همش بجا و عالیه
یقینا اگه جاتون توی آتش نشانی نبود پشت یک میز در حال نوشتن یا جلو یک دوربین خفن در حال ضبط برنامه و صحبت های طلایی بود و البته که این رو جدی میگم لاریب فیه
در ادامه
اینکه چقد خوبه که هستین همتون و مینویسین و این فضا فراهمه
خدا ر شکر و ممنونم از شماها
سلااااااااام و درووووووود فرااااااااااااااوان به آقا جواد عزیز. برادر نازنینم. سپاس سپاس سپاس. از این همه لطف و محبت شما سپاسگزارم آقا جواد.
امیدوارم پر حرفهای حمید امیری باعث نشه ایمیل رو غیر فعال کنی. آخه من خیلی کامنت میذارم توی سایت. اگه زمان درس و مدرسه و دانشگاه همینقدر مشق و تمرین نوشته بودم الان قطعاً داشتم توی اسپیس ایکس روی نسل جدید Gas turbine های هایتک کار میکردم ، یا شایدم توی مریخ در حال کاشت هویج مریخی بودم. (آقا خودت اینجا یه چند تا استیکر خنده اشک آور بذار)
اگه وقت کردین یه نگاهی به کامنت خانم شهریاری این پایین بندازید. این آیه برای ایشون هم نشانه بود. جواد جان ، داداش عزیزم؛ باور کن حمید هیچی از خودش نداره. وقتی حالم خوبه خودش میاد. وقتی آرامش باشه، وقتی ذهن ساکت بشه، قلب خودش ناخودآگاه وصل میشه به خدا. اگر کلام خوب و مثبتی نوشتم منشأش خدا بود. اگه دیوونه بازی درآوردم تنظیمات کارخانه بود. من کامنت تایید نشده و حذف شده از سمت استاد عباس منش هم دارم. من کامنت امتیاز نگرفته از سمت استاد عباس منش زیاد دارم. وقتی میبینم استاد به کامنتم امتیاز نمیده میگم حمید بازم از مدال آموزش خارج شدی. امتیاز دادن استاد مهر تاییده برام که دارم درست پیش میرم.
این آتشنشان بودن هم بخشی از تکاملم بوده. اگه سال 89-90 اومده بودم توی سایت الان عکس پروفایلم یه آدمه کله شق بود با یونیفرم سفید نیروی دریایی. شاید به همین زودی یه عکس پروفایل ازم ببینی با کت و شلوار و کراوات پشت تریبون سخنرانی. مهم اینه که به جریان هدایتم اعتماد کنم. آرام باشم. دل رو بدیم به دریا ببینم این قایق رو به کجا میبره. قطعا خداوند جای خوبی میبره.
بقول فردوسی بزرگ «که داند به جز ذات پروردگار ؛ که فردا چه بازی کند روزگار»
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی جواد جان.
سلام آقا حمید
وقتتون بخیر
باز هم یه کامنت عالی دیگه …
اولای کامنت خندم گرفته بود از مکالمات شما با اون نجواها
یاد شبهای برره افتادم و وجدان شیر فرهاد
(جای خالی استیکرها هم زیاد احساس میشه)
ولی هرچه قدر اومدم پایینتر و ادامه کامنتتون رو مطالعه کردم
فقط تحسین بود و تحسین
واقعا تحسین داره
در واقع ما در زمان هایی که یه اتفاقی میفته ، ذهنمون دیگه تمام اون آگاهی ها و درک ها رو یادش میره ، یه جور جوگیر شدن هست و ذهن میخواد آدم رو وادار کنه که از خودش دفاع کنه دلیلش هم اینه که نمیخواد خرد بشه تحقیر بشه کوچیک بشه عزت نفسش زیر سوال بره …
دفاع کردن از خودش حرف زدن حتی داد و هوار یا حرف نامناسب رو ، به دست آوردن عزت نفس و شخصیت ، قلمداد میکنه
در واقع ما باید بیایم جای این لذت رو در ذهن ، تغییر بدیم
لذت رو تعریفش کنیم با سکوت با ترک اون محل با واکنش نشون ندادن
عزت نفس و شخصیت رو در ذهنمون تعریف کنیم با توانایی کنترل خشم و در لحظه اقدام نکردن
همون اهرم رنج و لذت رو بیایم و با قصه ی عصبانیت و خشم و سکوت و …باز نویسیش کنیم
نکات بسیار عالی رو در کامنتتون نوشتین
ما با سکوت و ترک محل و در راهکار شما پیاده روی درواقع بخودمون فرصت میدیم که این اگاهی ها رو بیاد بیاریم
ممنون از شما
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم، فاطمه خانم. سپاسگزارم از لطف و محبت شما و زمان ارزشمندتون که برای نوشتن کامنت برای من اختصاص دادین. بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم. داستان هدایت تون رو هم خوندم. حس کنجکاوی و فضولی کودک درونم داره میپرسه 202371 چیه ؟ خخخخ بیخیال کنجکاوی کودک درون. منم به شدت باهاتون موافقم که کاش استاد عباس منش استیکرها آزاد کنن، بشه یه کم شیطنت کودک درون رو به نمایش گذاشت (هر چند همیشه حق با استاده).
من کاملاً با صحبتهای شما موافقم. این اسب چموش و سرکش ذهن بشدت تقلا میکنه که لگد بزنه و همه چیز رو خراب کنه، یعنی همین الان هم این موضوع بحث با اون بنده خدا رو بیاد میارم دلم میخواد برم کتکش بزنم. با بیاد آوردن باز هم ذهن میره توی اون فضا. من نوشته بودم یه مسیر 7 کیلومتری رو پیاده روی کردم. همین الانش خودم تعجب میکنم چطوری این مسیر رو من پیاده برگشتم. با اون شدت ناراحتی. تمام طول مسیر ناراحتی ادامه داشت. و البته مرور درسهای توحیدی هم بود. یه چیزی عین بازی پینگ پونگ. یکی منِ توحیدی میزد، یکی منِ نجواگر ذهن. و تا چند ساعت ادامه داشت. خدا رو شکر میکنم که خداوند منو از حال بد نجات داد.
یادمه چند سال پیش یه مستند میدیدم در مورد نیروی هوایی ارتش. یه استاد خلبان فانتوم بود که کلی هم شاگرد داشت. وقتی میرفت پرواز، لیدر یه دسته 4 فروندی بود همزمان آموزش هم میداد. و صحبت این شد که 80% عمر مفید یه جنگنده صرف آموزش میشه و وقتی ازش پرسیدن چرا شما اینقدر آموزش میبینید در پاسخ گفت: به تجربه ثابت شده که یه خلبان جنگنده توی شرایط عملیاتی فقط و فقط از 20-25% توانایی هاش میتونه استفاده کنه. 75% دیگه در زمان هیجان و استرس به فراموشی سپرده میشه. ممکنه توی یه شرایط یه تصمیم بگیره و وقتی که عملیات تموم شد بگه ای کاش فلان مانور یا فلان تکنیک رو اجرا کرده بودم خیلی موثر تر بود. به همین علت ما اونقدر آموزش رو ادامه میدیم که مهارت خلبانها بحدی بیاد بالا، که اون 25% توانایی زمان هیجان عملیات بیشتر از 100% توانایی خلبان دشمن باشه. اثبات این صحبت استاد خلبان اینه که چند وقت پیش یه کلیپ دیدم توی فضای مجازی که یه فانتوم F4 ایرانی تونسته بود روی یه F18 سوپر هورنت آمریکایی لاک آن کنه (چیزی شبیه تعقیب و گریز یه BMW سری 7 با پیکان مدل 57، و موفقیت پیکان در برابر BMW)
این یه قانونه، در آموزش.
ما باید اینقدر این آموزه های استاد عباس منش رو تکرار و تکرار کنیم که در زمان واکنشهای هیجانی و احساسی همون 25% مون بتونه ما رو نجات بده و همون 25% صدها پله توحیدی تر باشه از بقیه مردم. دلیل موفقیت استاد عباس منش هم همینه، اینقدر در آرامش روی خودشون کار کردن، تکرار و تمرین و آموزش رو ادامه دادن، که وقتی یه شرایط ناجالب براشون پیش میاد، عین رد شدن یه تانک از روی یه سرعت گیره. برای ما حکایت رد شدن پراید از روی سرعتگیره. جلوبندی میاد پایین، ولی استاد اصلا احساسش نمیکنه.
امیدوارم این مثالهای نظامی من تونسته باشه مفهوم رو برسونه…
آخه واقعاً چرا اینقدر توپ و تانک و جنگنده توی ذهن منه ؟؟ خخخخ (استیکر تعجب و خنده و همونیکه با دست زده تو پیشونیش)
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی خواهر بزرگوارم.
سلام مجدد آقا حمید عزیز
همین ابتدا میخوام این ویژگی شما که بنوعی منحصر بفرد هست رو تحسین کنم
من تحسینتون میکنم بابت اینکه در پاسخ به کسانی که برای کامنتهاتون پاسخ نوشتن جواب های جدید زیبا بقول کتاب ادبیات بدیع (: مینویسین و صرفا به امتیاز دادن اکتفا نمیکنید …این بر شخصیت و ادب و عزت شما خیلی اضافه کرده و بسیار تحسین برانگیزه …
خانم شایسته عزیز به این حس کنجکاوی میگن کنجکاوی مقدس
و باور دارم این کنجکاوی شما مقدس بود …باز هم تحسین میکنم و شکرگزار خداوندی ام که الهام می کند کامنت برای چه افرادی بنویسم و بعد هم باقی قصه …
اون 202371…واسه اونه که هرکسی که دوست داشت بتونه پیدام کنه …
ممنونم بخاطر جواب پر از علم و آگاهی تون برای من برادر عزیز و بزرگوار
امسال سال 2023 است و 71 سال تولد من
چند تا کامنت های اخیرمم بخونید اگر دوست داشتید
مواظب خوبیاتون باشین
سلام و درود مجدد به شما فاطمه خانم ، خواهر بزرگوارم. سپاسگزارم از لطف و محبت شما. ببخشید با تاخیر کامنتتون رو پاسخ میدم. من این رو وظیفه خودم میدونم در پاسخ به محبت و بزرگواری دوستانم که لطف کردن و زمان ارزشمندشون رو اختصاص دادن برای نوشتن کامنت ، و با چیزی که نوشتن حال من رو خوب کردن، و من باید قدردان شون باشم و شاکر خداوند بخاطر داشتن این دوستان خوب و این پاسخ دادن حداقل کاریه که میتونم بکنم.
داشتن شما عزیزان بعنوان اعضای خانواده ، داشتن استادانی عزیز چون استاد عباس منش و خانم شایسته و حضورم توی این سایت یکی از شکرگزاری های همیشگی من بوده و خواهد بود. خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
براتون از درگاه رب العالمین بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم.
سلام به استاد عزیزم
خیلی این فایل مفیدی بود برام
استاد درباره تصمیم نگرفتم تو زمان هایی که احساسی هستیم بگم
خیلی موقع ها بود از رو احساس ترس تصمیم گرفتم و ضربه خوردم
من درباره کنترل احساس بگم که من خودم یه سگ کوچولو خوشگل دارم که آنقدر این با ادب و مهربونه همیشه من وقتی که میخوام احساسی تصمیم بگیرم باهاش بازی میکنم و کلی سرگرم میشم
روش اصلی من برای کنترل احساس اینه استاد من 8 سال بدنسازی کار میکنم تو این شرایط میرم خودمو میندازم زیر وزنه سنگین که تو یکی از فایلا هم فکر میکنم 12 قدم خودتون گفتین برای کنترل ذهن این کار به شدت به کنترل احساسم و ذهنم کمک میکنه واقعا تاثیر داره هم وزنه زدن سنگین و هم هوازی طولانی مدت و یه مطلب خیلی مهم اینه که به نظرم اهنگ های تجسمی شما فوق العادس برای کنترل ذهن من به شخصه اهنگ میذارم به رویاهام فکر میکنم
قبلا نمیتونستم تجسم کنم ولی شما تو 12 قدم گفتین ک وقتی داری تجسم میکنی چه فرقی داره که تو ذهنت با یا تو واقعیت باشه وقتی تو ذهنم دارم تجسم میکنم انگار من تو اون موقعیت هستم از زمانی که اینو فهمیدم و فکر کردم دیدم واقعا همینه از اون به بعد نگاهم به تجسم تغییر کرد که انگار واقعا دارم تو اون شرایط زندگی میکنم
یه روش فووووووق العاده که احساس خوبی به من میده اینه که سریال سفر به دور امریکا که شما چقدر با مردم این کشور سریع ارتباط برقرار میکنید و تو هر شرایطی لذت میبرید و حتی برنامه داشتین برای سفر رفتم و دیدن جاهای زیبا موقعی که بارون میاد زیر پل نشستین و اهنگ حمیرا خوندین و لذت بردین من خیلی لذت بردم و گفتم میشه وقتی استاد تونسته منم میتونم اینجوری از زندگیم لذت ببرم
ممنونم بابت آگاهی های ناب. که هر روز دارین در اختیار ما میذارین
عاشقتونم دوست دار شما پارسا
سلام بر استاد عزیز
سلام بر دوستان خوبم
چقدر این فایل برای من عالی بود
خود من هم کسی هستم که بارهای بار احساساتی عمل می کنم
مخصوصا در مورد کارهایم که وقتی که احساساتی عمل می کردم همه چیز برایم خراب می شد
بله خشم و ترس و وحشت همگی دست در دست هم سبب می شد که من واقعا ضربه بخورم
در بر خورد با نیروهای زیر دست خودم که به خاطر دیر آمدن آنها سر کار من عصبانی می شدم و از روی احساسات آن نیرو را اخراج می کردم
چقدر بعد این کار به من ضربه می زد
چقدر سخت است در شرایط حاد احساسی تصمیم نگرفت و عمل نکرد
و همه اینها از خودشناسی به وجود می آید
وقتی من می دانم که اخلاق و خصوصیات من چگونه است تصمیم نگیرم و شروع کنم خودم را آرام کنم
راهکارهای ساده و خوبی استاد به ما آموزش دادند
مثل نفس عمیق کشیدن
پیاده روی کردن تا با خودم صحبت کنم و خودم را آرام می کنم
دوش آبسرد گرفتن
با حیوانات بودن
بیاد بیاورم که در شرایط احساسی عمل کردن همانند این است که دست خودم را در آتش می کنم
همیشه یادم باشد که بزرگترین ضربه های زندگی خودم را زمانی گرفتم که احساسی بودم و عصبانی بودم
این را برای خودم الگو کنم و همیشه بیاد داشته باشم
چقدر این نکات عالی بود
به نظر من باز این اتفاقات زمانی رخ می دهد که من از خودم غافل شده باشم و خودم را فراموش می کنم
در کل باید این را بدانم که در هر شرایطی من حق ندارم که احساسی بشوم
همیشه باید بیاد داشته باشم که در هر شرایطی که احساسی می شوم خودم را بتوانم کنترل کنم
من پیاده روی کردن بهترین روشی است که من را آرام می کند
خودم بارها شده که صحنه را ترک می کنم و می زنم بیرون و. با خودم شروع به حرف زدن می کنم تا آرام بشوم
خیلی اوقات هم سکوت می کنم و این سکوت کردن واقعا کمک عالی به من می کند
پیاده روی کردن و صحبت کردن با خودم واقعا به من کمک می کند
و یادم باشد که در زمان احساسی بودن فقط ساکت باشم و هیچ حرفی نزنم و فقط به خودم بگویم که هیچ چیز نگویم چرا که باعث خراب تر کردن کارها می شوم
ممنونم استاد از این فایل عالی
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خداوند مهربان
بیشتر تصمیمات اشتباهی که توی گذشته گرفتم یکی از بزرگترین عواقبش برای من احساس گناهی بود که چند سال همراهم بود و الان میدونم این احساس گناه چه فرکانس هایی رو ارسال کرده
وقتی دبیرستان بودم تازه کامپیوتر گرفته بودیم چون فرزند اول خانواده بودم خیلی احساس مسئولیت نسبت به خواهر و برادرم داشتم ،برادرم خیلی بازی کامپیوتری انجام میداد و من مدام بهش گوشزد میکردم که اجازه نداره آنقدر بازی کنه چون من رشته کامپوتر رو هم انتخاب کرده بودم و از اینکه بیشتر اوقات اون بازی میکرد و فک میکردم کامپیوتر رو خراب میکنه عصبی میشدم از این موضوع و باعث دعوا و بحث میشد یه بار که خیلی عصبی بودم تصمیم گرفتم تمام سی دی های مهمش رو بشکونم تا نتونه بازی کنه نتیجه این تصمیم جدای از ناراحتی داداشم و هزینه اضافی رو دوش بابام شد احساس گناهی که بیشتر از 15 سال با یاد آوری اون اتفاق من داشتم اما خدا رو شکر الان دارم یاد میگیرم این احساس رو از خودم دور کنم
توی رابطه با همسرم یه بار خیلی درگیری شدید شد هر وقت هر دومون خیلی عصبی میشدیم حرفایی به هم میزدیم که تا مدت ها با یاد آوری به شدت برام عذاب آور بود یه بار که خیلی عصبی شده بودیم همسرم با خانواده من تماس گرفت و موضوع رو گفت منم همین کاررو کردم حتی همون موقع همون لحظه پشیمون شدم این اتفاق هم تا سالها باعث شد احساس گناه همراهم باشه که لجبازی من باعث این اتفاق شد من آبروی همسرم رو بردم ،این کار باعث شده بود که مدام از من درباره روابطم بپرسن و هر بار با یاد آوری منو ببرن به مرور اون خاطرات
یه تجربه هم از تصمیم در موقع شادی زیاد دارم که هنوزم عواقبش با ما هست
چند سال پیش که بورس خیلی رد کرده بود ما خودمون پول زیادی نداشتیم تو بورس بزاریم ولی با همون پول کم خیلی سود خوبی کرده بودیم پد م پول خوبی داشت و اصلا موافق نبود که وارد این سرمایه گداری کنه همسرم به شدت تحریک میکرد و شروع میکرد تعریف از سود هایی که گرفته پدرم پولشو داد به من که براش سهم بخرم همه ی پولشو داد وقتی سود های ما رو تو مبالغ پایین میدید گفت همشو بخر من بهش گفتم مبلغ کمی رو بده ولی گفت حالا که میخام سود کنم بزار تپل سود کنم ما سهم رو خریدیم برای دو هفته اول عالیی بود همین باعث شد باز پول بیشتری بزاریم شادی بیش از اندازه باعث این حرکت شد و نتیجه اس یه ضرر سنگین شد که چندین سال جبران نشده
نتیجه اش احساس گناهی شد که چند سال رو دوش من و همسرم
به خودم قول میدم که تمام تلاشم رو کنم زمانی که عصبی یا خیلی شاد هستم تصمیمی نگیرم که این تصمیم صد در صد اشتباهه
اما میخام از تغییرات خودم تو این یک سال که با قوانین آشنا شدم بگم
البته کم و بیش قبلا هم زمانی که احساسات منفی سراغم میومد این کار رو میکردم ولی نه با این کیفیت
وضو میگرفتم و شروع به خوندن قرآن میکردم این خیلی بهم کمک میکرد آروم بشم
خودمو با بچه هام مشغول میکردم البته من وقتی خیلی عصبی بودم این کار برام خیلی سخت بود اما الان که قانون رو میدونم خیلی بهتر انجام میدم
یه کاری که الان میکنم اینه که سریعا فایل های شما رو گوش میکنم به شدت باور دارم وقتی تو شرایط بدی هستم این سایت یه نشونه ازتصمیم درست بهم میده و همینطور هم میشه
یه تجربه هم از چند روز پیش همین الان یادم اومد که من یه پیج رو دنبال میکنم که کاراش رو خیلی دوست دارم این پیج یه استوری گداشت از اینکه این هوش مصنوعی خیلی ها رو بیکار میکنه و از رده خارج میکنه اونایی که تازه کارن
این جمله حس بدی بهم داد بخصوص که منم تازه کارم رو شروع کردم کل روز نجواها جون گرفتن شروع کردن به گفتن اینکه دیدی بهت گفتم تو آدم این کار نیستی تو بلد نیستی این موارد و حذف میشی ،ذهنم پریشون شد از دست این شخص عصبی شدم که چرا مراعات افراد تازه کار رو نمیکنه چرا دقت تو گداشتن استوری نمیکنه و….. تصمیم گرفتم یه پیام براش بنویسم و بهش بگم چه حس بدی رو حداقل امروز به من داد
اما همون لحظه یه حسی بهم گفت یکم صبر کن ذهنت رو کنترل کن مدام میگفتم این حرف رو نباید باور کنی خدا بهم میگفت نگران نباش من کنارتم همه رو بهت میگم
اومدم سایت و شروع کردم جلسه عزت نفس رو گوش دادن
یهو یه جرقه تو ذهنم خورد استاد مگه نگفته هیچ کاری انجام نده کهوبه دیگران احساس گناه بدی تو میخواستی با این کارت به اون شخص احساس گناه بدی ولی خدا رو شکر این کار رو انجام ندادم بعد با خودم گفتم چیکار کنم احساسم نسبت به این اتفاق خوب باشه به خودم گفتم وقتی این اتفاق افتاد تو حضور خدا رو احساس کردی یه کوچولو فرق نجوا و هدایت رو احساس کردی اون صدایی که بهت میگفت غمت نباشه من راهشو بهت میگم من کنارتم این حرفا رو باور نکن تو هر روز رو پیشرفت خودت کار کن اینا هیچی نیست ،اینکه من چقدر بهتر میتونم خودمو کنترل کنم ،اینکه دارم یاد میگیرم از قوانین استفاده کنم خیلی بهم حس خوبی داد
توی ذهنم از اون شخص تشکر کردم که با گذاشتن اون پیام باعث شد من به یاد بیارم خدایی رو کنارم دارم که همیشه همراهمه و کمک میکنه
استاد من نمیدونم با چه زبانی ازتون تشکر کنم که این آگاهی ها رو به ما میدین فقط دوست دارم بگم عاشقانه دوستتون دارم و صداتون آرامش رو در وجودم بیدار میکنه که حد ندارهههه برای شما و مریم عزیزم و همه دوستان گلم که اینجا کامنتتون رو میخونم ویه مرحله رشد میکنمم بهترین ها رو از خداوند بزرگ میخام
سلام زینب جان
ممنون از کامنتت و گفتن کارهایی که برای آروم شدنت میکنی
برای بحث هوش مصنوعی که الان همه جا پر شده لازم دیدم یک نکته ای رو بهت بگم تا بتونی با این قضیه راحتتر برخورد کنی.
عزیزم، هوش مصنوعی از کجا بوجود اومده؟ از تفکرات و آگاهی های انسان ها، از تخیلاتشون، از سورس های موجود در دنیا، از سرچ گوگل، از سایت برنامه نویسی استک اور فلو،
اینا یعنی چی؟ یعنی باید باشند افرادی که چیزی خلق میکنن تا هوش مصنوعی بتونه ازش استفاده کنه و جواب نیاز امروز ما رو بده.
تصور کنیم که تمامی شغل ها با AI از بین رفتند، اونوقت این هوش مصنوعی تا کی میتونه برای انسان کاری انجام بده؟
این انسانها هستند که به AI غذا میرسونند و افرادی هم ازش استفاده میکنند در جهت بهتر کردن دنیا.
چندتا مثال از گذشته برات بزنم، توی سال 88 هنوز اینترنت به این شکلی که الان وجود داره وجود نداشت، موبایل ها به این شدت هوشمند نشده بودند، فرض رو بر این میگیرم که شما میخوای کاری رو شروع کنی و در اینستاگرام فعالیت کنی.
اگه تکنولوژی در این حد پیش نمیرفت، اینستاگرامی وجود داشت که شما بخوای کارت رو از اونجا استارت بزنی؟ خیر
تکنولوژی پیشرفت کرد، کلی زبان برنامه نویسی جدید اضافه شد، کلی اپلیکیشن و وبسایت ساخته شد. اینها همه ملزم چیه؟ ملزم اشخاصی که بوجود بیارنشون دیگه درسته؟ پس کلی رده های شغلی اضافه شده. همین الان با همین فونتی که من دارم اینجا تایپ میکنم، قبلا نبوده، شخصی نشسته و این فونت فارسی رو ساخته، مثل شادروان استاد سپهر، مثل آقای احسان ایران نژاد و …
حالا نتیجه گیری چیه؟ با اومدن هوش مصنوعی، شاید تعدادی از شغل ها از بین بروند، (مثلا وارد کننده اطلاعات، تایپیست و …) ولی قطعا قطعا قططططعا شغل های جدید هم بوجود میان. این قائده ی این دنیاست و جز این نیست.
و باز این رو هم بدون که شغل ها قرار نیست که همین فردا از بین برن، شما بجای توجه کردن به این مسائل یاد بگیر از هوش مصنوعی استفاده کنی. شاید اسمش قلنبه سلنبه باشه ولی کار باهاش راحته.
توی اینترنت سرچ کنید ربات تلگرام chat GPT برای فارسی زبانان
بعد که جوین شدید میتونید ازش سوال بپرسید و ازش ایده بگیرید
مثلا شما یه خیاط هستی، کیک میپزی، شیرینی درست میکنی و دنبال ایده جدید هستی برای جلب مشتری
مثلا میتونی ازش بپرسی که: یک ایده بهم بده برای تزئین کیک تولدی که تم فضا داره.
از ایده استفاده کنی، قدرت تخیلت رو توی کارت بیاری با ایده هایی که هوش مصنوعی بهت میده.
پس بدون که این جریان کمک کننده ست به ما که پیشرفت کنیم و یاد بگیریم از خلاقیتمون توی کارهامون استفاده کنیم. درنهایت اگه این ماجرا برات زنگ خطر شده، بگرد در خودت ببین چه کاری میتونی انجام بدی که همیشه بروز باشی و هیچ نگرانی بابتش نداشته باشی
سلام فاطمه عزیزم
ممنونم بابت نکته هایی که بهم یاد آوری کردی
دقیقا درست میگید ما باید یاد بگیریم همگام با این فناوری رشد کنیم
درسته من اولش خیلی حسم بد شد چون هیچی از این هوش مصنوعی نمیدونم تازه وارد یه دنیایی شدم و مصادف شد با اومدن هوش مصنوعی ولی وقتی تصمیم گرفتم زاویه دیدم رو تعییربدم حالم خیلی بهتر شد مدام به خودم گفتم ببین چقدر خدا هوامو داره این فناوری رو به کمکم فرستاد تا کارام رو راحت تر انجام بدم ،الآنم که این هوش مصنوعی تازه اومده همه همه چیشو بلد نیستن تلاش میکنن یاد میگیرند منم باید تلاشم کنم و مطمئنا کار راحتی هست
ممنونم عزیزم بابت پیشنهادی که دادی چشم حتما این روبرو توی تلگرام امتحان میکنم
خدا رو شکررر میکنم بخاطر دوستای عزیزی مثل شما که این روزا توی زندگیم هستم برات بهترین ها رو از خدا میخام
سلام دوست عزیز
سلام بر اساتید عزیز استاد عباس منش و استاد شایسته گرامی
ممنونم از تجربیاتی که در اختیارمون گذاشتی دوست من و واقعا چیزهایی رو به یادم آورد، که چقدر نسبت به سال های گذشته تغییر کردم و خداروشکر بزرگتر شدم و انشاالله این روند رو بتونم پیوسته و با استمرار و تعهد بالا قدم به قدم انجام بدم.
یه موضوعی در مورد هوش مصنوعی بگم که مرتبط با کار من برنامه نویسی هست.
اتفاقا هوش مصنوعی خیلی میتونه تو روند رو به رشد افراد و کسب درآمد کارها رو ساده تر و سریعتر کنه.
مثلا یک طراح وب میتونه برای اشکال زدایی بجای ساعت ها وقت گذاشتن روی کد از هوش مصنوعی استفاده کنه.
چون بسیاری از کلاینت ها که طریقه استفاده از هوش مصنوعی رو بلد نیستند.
و بی نهایت فرصت در این زمینه وجود داره که ما میتونیم از قدرت این ابزار برای ساده سازی کارهامون براحتی و ساده تر از قبل استفاده کنیم.
قطعا به قول خداوند عزیز الخیر فی ما وقع،
و به قول استاد هر اتفاقی به نفع ما هست و فقط کافیه زاویه نگاهمون رو به هر موضوعی عوض کنیم.
انشاالله پروردگارم مرا بهتر از آنچه ز من گمان میبرند قرار دهد.
از همه دوستان سپاسگزارم
سلام دوست عزیز
خدا روشکر که تونستید رشد کنید و نسبت به گدشته تغییر کنید
دقیقا به نکته ی خوبی اشاره کردید کسی موفق که بتونه از هر فرصتی استفاده کنه
این زاویه دید ماست که تعیین کننده است
میتونیم اینجور نگاه کنیم که این هوش اومده خیلی ها رو بیکار کنه یا اینجوری نگاه کنیم که اومده کارها رو ساده تر کنه
من که تازه کارم رو شروع کردم با این نگاه که چقدر خوب شد تا زمان ورود من این هوش مصنوعی اومد و به من تو کارها کمک میکنه و کارها رو برام ساده تر میکنه
براتون بهترین ها رو از خدا میخام
سلام دوست عزیز
خدا روشکر که تونستید رشد کنید و نسبت به گدشته تغییر کنید
دقیقا به نکته ی خوبی اشاره کردید کسی موفق که بتونه از هر فرصتی استفاده کنه
این زاویه دید ماست که تعیین کننده است
میتونیم اینجور نگاه کنیم که این هوش اومده خیلی ها رو بیکار کنه یا اینجوری نگاه کنیم که اومده کارها رو ساده تر کنه
من که تازه کارم رو شروع کردم با این نگاه که چقدر خوب شد تا زمان ورود من این هوش مصنوعی اومد و به من تو کارها کمک میکنه و کارها رو برام ساده تر میکنه
براتون بهترین ها رو از خدا میخام
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی
سلام به عزیزانم
روزهای نخستین آشناییم با قوانین الهی بود. گمان میکردم اگر خواسته بچه داشتنم اجابت شود پازل زندگی ام تکمیل میشود.
به غیر از مهاجرت و بچه دار شدن تقریبا به تمام چیزیهایی که در زندگی میخواستم رسیده بودم. هرچند که باز هم بیشترش را میخواستم.
بیشتر از یک دهه از ازدواجمان میگذشت و هر بار به دلایلی این خواسته به تعویق می افتاد و من که جاهل بودم اصرار بر این امر.
حتی یکی از دلایل رجوعم بعد از جدایی در اولین بار شروطی بود که برای بچه دار شدن داشتم و قبول شده بود.
جهلی داشتم که خیال میکردم با حضور فرزندی میتوانم خلأهایم را پر کنم بارها و بارها باج داده تا بتوانم رضایت همسر سابقم را برای بچه دار شدن جلب نمایم.
مشرک بودم مشرک
هنوز هم خاطرم هست زمانی که تازه با قوانین آشنا شده بودم عکس خودم و ایشان را کشیده و خود را در یکی از بهترین بیمارستان های آمریکا تجسم میکردم که دوقلوهایم را در آغوش داشته و اشک شوق بر چشمانم.
من تجسم میکردم و هدایت الهی هدایتی میفرستاد در تضاد با خواسته ام.
من روی عزت نفس کار میکردم و هدایت الهی نشانه هایی میداد به ظاهر بر خلاف خواسته ام.
آنقدر هدایت الهی غیر منطقی بود که خودم از ترس چند نشانه گذاشتم برای انجامش. و آنقدر نشانه ها واضح بود که اگر به آن هدایت عمل نمیکردم سلامتی ام را به مخاطره می انداختم.
تو از خدایت فرزندی بخواهی ، خدا مریم س را برایت نشان دهد و واضح بگوید عزلتی پیشه کن و بین خودت و همسرت حجابی قرار بده و اجازه نده دیگر احدی حتی همسرت به تو نزدیک شود.
روزهایی بود که در اتاقم نشسته و با کنترل ذهن بسیار این هدایت را عمل میکردم.
تو تمام برنامه زندگی ات را با کسی که قلبا دوستش داری بچینی اما هدایت الهی چیزی دیگر میگوید.
میگوید خواسته هایت با این فرد هماهنگ نیست. و تو که عهد بستی سمعا و طاعتا باشی باید بتوانی به او اعتماد کنی.
روزهایم با اعتراضات همسر سابقم میگذشت. اما آنقدر عاشق بود که تمام تلاشش این بود مرا به حالت قبل برگرداند.
من برای اقداماتم دلایل واضح و مشخص داشتم اما امر به سکوت شده بودم.
در آن زمان ها بود که ایشان با توجه به غلیان احساسشان بلندگویی به دست گرفته و سر هر کوی و برزنی میرسیدند داستان عدم تمکین مرا بازگو میکردن.
سخت ترین لحظه اش زمانی بود که پدر مادر و خواهر و برادرم به منزلم آمده و مرا سرزنش کرده که چرا از همه فاصله گرفته ام. چرا به وظایف همسری ام عمل نمیکنم. اما من باید سکوت میکردم.
حتی زمانی که آنها مرا مایه آبرو ریزی شان میدانستند و از عدم رضایت پدر مادرم میترساندن هم باید میتوانستم ذهنم را کنترل میکردم و سکوت پیشه میکردم. و جواب ادعایی که پیش خدا کرده بودم که فقط فقط رضایت تو و خودم مهم است را پس میدادم.
خدایم وعده کرده بود پاسخ دهد.
میدانید استادم همان روزها که من با عشق به صورت مجازی سوار آروی و سانتافه شما میشدم و از با شما بودن لذت میبردم و برایتان با عشق مینوشتم، بیرون غوغایی بود.
همان روزها بود که دیگر دلم نمیخواست سوار لندکروز خودمان شوم.
نه از روی ناسپاسی
من تشنه توحید بودم من تشنه شنیدن صدای الهی تان بودم.
من تشنه حرفهای شما بودم.
کلام شما فقط کویر قلب من را سیراب میکرد.
دیگر زیبایی ظاهر ، اندام زیبا ، آن جاه و مقام و جلال و پول و خانه و ماشین دلم را نمیبرد.
همسر سابق من همه چیزهای عالی که هر زنی آرزوی بودن با همچین مردی را دارد داشت.
کسی بود که در خیابان همه سر برگردانده و نگاهش میکنند. از زیبایی تحسین برانگیزش از رنگ زیبای چشمانش، از بدن 100 کیلو عضله خشکش از اعتبار ، شهرت ثروت و….در نهایت عشق دیوانه واری که به من داشت.
نه اینکه بگویم نمیخواستم میخواهم بیشترش را هم میخواهم اما من چیز ارزشمندتری پیدا کرده بودم.
خدای واقعی ،توحید ،چیزی که خواب طبیعی آرام بدون آرامبخش و سلامتی را به من برگردانده.
جانی دوباره به من داده بود.
دیگر در کنار کسانی که بقیه آرزوی یک عکس انداختن کنارشان را داشتن احساس لذت نمیکردم.وقتی به اتاقم رفته و در را میبستم خیالم راحت میشد تازه احساس آرامش میکردم.
همچون همان روزهای شما که به مهمانی میرفتید به ظاهر همه چیز عالی ولی احساس خفه بودن میکردید، وقتی خارج میشدید احساس میکردید از یک قفس آزاد شده اید.
روزها به همان منوال میگذشت و من سکوت اختیار کرده و طرف مقابلم سر هر کوی و برزن داستان عدم تمکین مرا بازگو کرده و آموزش دیدن با استاد عباسمنش را مسبب تغییرات من و به هر دست آویزی چنگ زده تا مرا به قبل بازگردانده و از این مسیر برگرداند.
گاهی با هدیه های چندهزار دلاری ، گاهی با پیشکش کردن سوییچ لندکروز ،گاهی با وعده مهاجرت ، و… شده بودن همان مرد ایده آل من غذا میپختند، کارهای شخصی شان را خودشان انجام میدادندو…گاهی با تهدید و تحریم
میخواستند مرا متقاعد کنند که از این مسیر بازگشته و دیگر فایل های شما را گوش نکرده و همان نفیس سابق شوم که فقط مورد رضایت ایشان باشم.
همچون بت پرستی که یک خدا دارد آن هم همسرش هست هرچه او بگوید چشم بگوید و اگر غیر از این عمل کند….
تضادها و تحریم ها می آمد و من گاهی میتوانستم ذهنم را کنترل کنم و گاهی نه و از کوره در رفته و چشم ها را بسته و دهانم را باز میکردم. مخصوصا زمانی که پای خانواده ام وسط کشیده میشد که انگار هیزمی به آتش من ریخته میشد.
اما به خاطر آموزه های شما نسبت به طرف مقابلم بهتر عمل میکردم.
وقتی پیغام شکایت ایشان برای عدم تمکین به دستم رسید فقط خدایم بود که کمک کرد بر ترسهایم غلبه کنم.
قلبم فقط یک چیز میگفت.
هر که از هدایت تبعیت کند لا خوف علیهم و لا هم یحزنون
سلام بر کسی که از هدایت تبعیت کند
با یادآوری این آیات خدا قلبم را آرام میکرد و برایم مسجل میشد که اگر این هدایت از طرف خدا بوده خودش هم وظیفه دارد از من دفاع کند. وظیفه من صداقت است.
وکیلم میگفت میتوانی انکار کنی اما من از شما و قرآن صداقت داشتن را یاد گرفتم حتی اگر به ضررم باشد.
تمام آن روزها در حال کنترل ذهن بودم.وقتی هجوم تمسخر ها ، تحقیرها ، تهدید های و شماتت های اطرافم میخواست حال مرا بد کند، همان خدایی که قلب مادر موسی را تثبیت میکرد مرا هم آرام میکرد و گاهی با رقص ، پیاده روی ، و یادآوری آیات زیباش در قرآن علی الخصوص سوره فتح ، فایلهای شما و در نهایت نوشتن عبارات تاکیدی ،سکینه الهی اش را به قلبم نازل میکرد.
وعده إنا فتحنا لک فتحا مبینا بود که هر لحظه در گوشم زمزمه میکرد و آرامم میکرد.
با توجه به اینکه تا آخرین لحظه من در منزلم سکونت داشتم باید میتوانستم کنترل ذهن بیشتری داشته باشم.
صبح ها به محض بیدار شدن آهنگ شادی گذاشته و با صدای زیبایم بلند میخواندم و میرقصیدم و برای خودم قهوه ام را آماده میکردم.
برایم مهم نبود که حتی به خاطر زندگی ام به سبک قانون سلامتی و لاغر شدنم و شادی ام در دل طوفان به مصرف شیشه هم متهم شده بودم. من میخندیدم به حرفهایشان و میرقصیدم. البته گاهی محزون میشدم اما خدا با آیات سوره مزمل و نور آرامم میکرد.
روز موعود فرا رسید رقص کنان بیدار شدم.
عهد کرده بودم اجازه ندهم احدی از خانواده ام مرا در آن مکان و شرایط ببینند.
اما برادر عزیزم عاشقانه به اصرار خودش می آمد و میگفت من فقط میخواهم تو را به آنجا برسانم.
صبح روز موعود به دلیل اینکه زود رسیدیم به جای بودن در فضای دادگاه با برادرم به کافی شاپ هم رفتیم و کلی عکس انداخته و شادی کردیم. باید این میل به قربانی بودن و مظلوم نمیایی را در وجودم درست میکردم.
در تک تک لحظات حضورم در جلسات دادگاه هیچ کس فکرش را نمیکرد من خواهان یا خوانده باشم. آنقدر که از همان ورود با قدرت و انرژی وارد میشدم و میخندیدم و تمام تلاشم را میکردم ذهنم را کنترل کنم. و همه فکر میکردن من وکیل هستم.کیف چرم کوروکوی مخصوص وکیل ها را هم انداخته همچون وکیلی قدرتمند با سربالا و قلبی مطمئن حتی بهتر از وکیلم صحبت میکردم و همه اینها نوری بود که در من میده شده بود از فضل خدای من.
جلوی وکیل طرف مقابل که خانمی بود که تمام تلاشش این بود در فضای جلسات از هر حربه ای استفاده کند و با تحقیر و مکر و دروغ ها و مدارک مسخره اش بر علیه من ، مرا به واکنش های احساسی وادارد راه میرفتم و سعی میکردم در ذهنم به خاطر تخصصش در امر وکالت و استقلال مالی و کاری و تیپ های خوبی که میزند در دل تحسینش کنم و از خدا برایش هدایت بخواهم.
وقتی وکیلم میگفت این قاضی یکی از بهترین قاضی هاست و تازه به این مجتمع آمده حضور خدا را میدیدم که به متقین پاداش میدهد.
وقتی سکوت و آرامش قاضی را میدیدم که فقط با آرامش به صحبتهای من گوش میدهد و به حرفهای پر از مکر خانم وکیل اهمیتی نداده و حتی خودش از من دفاع میکند با اینکه همه میگویند قاضی ها اجازه حرف زدن نمیدهند، حضور خدا را میدیدم که به من الهام میکرد بنویس همه قاضی ها دستهای خدا هستند که مسخر من شدن حکم حق الهی را به نفع من صادر و اجرا کنند.
و این عبارت تاکیدی من به حقیقت پیوست.
آنجا بود که خدا از من دفاع کرد وقتی هیچ مدرکی برای توجیه کردن عدم تمکین نداشته حتی با صداقت جلوی قاضی اقرار کرده اما ایشان فقط به دلیل حضورم در منزل که هدایت الهی من بود که تا آخرین لحظه هر اتفاقی افتاد در منزل بمانم، همان رعایت حدود الهی،
رأی را به نفع من صادر کرد.
من تک تک آن روزها ذهنی قاضی را تحسین میکردم و با اینکه همه قدرت را به رأی قاضی میدادند من او را دستی میدیدم که فقط قرار است حکم الهی را به نفع من اجرا کند.
حتی وقتی همه نگفتند اگر از قاضی ها تعریف کنی با تو لج میکند و برداشت بد میکند. وقتی قلبم گفت حالا زمان این هست که به خاطر درستکاری و آرامش و صبوری اش تحسینش کنی و من خیلی با اعتماد به نفس و از ته قلبم کلامی تحسینش کردم. چند ثانیه نگذشت که در یک دوراهی به من راه اصلی را نشان داد و گفت این را بنویس و من هم نوشتم و در نهایت همه چیز به نفع من تمام شد.
وقتی وکلا انگشت به دهان مانده بودند که چطور شد تو به قاضی اقرار کردی این بالاترین مدرک هست ولی او به نفع تو رأی داد من تعجب نمیکردم، چون این پاداش تقوا و کنترل ذهن و تبعیت از هدایت الهی در لحظات حساس است. این پاداش صداقت است.
حتی وقتی نزدیک ترین فرد زندگی ام میخواست به من ترس از رأی تجدید نظر را القا کند. و با توجه به همه مدارکی که بر علیه من بود و اقرار خودم نجواها می آمد، خدا برایم مشاور حقوقی دیگری که از بهترین ها بود فرستاد که همچون فرشته ای نازل شده بود تا لا تخف و لا تحزن را به گوشم برساند. و وقتی هیچ دسترسی به وکیلم نداشتم و از خدا وکالت خودش را خواستم برایم بهترین وکیل پالایشگاه ایران را فرستاد که رایگان مشاوره های بدهد ، لایحه هایی بنویسد که من را فقط به صداقت و کفی بالله وکیلا برساند.
من به چشم معجزه را در تک تک این پروسه دیدم. من به چشم دیدم که وقتی از هدایت تبعیت کنی حتی اگر بخواهند تو را به آتش بیاندازند خدا برایت بردا و سلاما میکند.
من به چشم وعده صدق مکرو و مکر الله را دیدم.
فقط باید بتوانی در لحظات حساس احساست را کنترل کنی ذهنت را کنترل کنی.
زمانی که همه چیز به ظاهر بر علیه ات هست باید بتوانی ذهنت را کنترل کنی که البته همان کنترل ذهن را نیز از خدایی بخواهی که قسمها یاد کرده فألهمها فجورها و تقواها
فقط باید بتوانی بر ترسهایت غلبه کنی و یقین داشته باشی کسی که برایت هدایتی میفرستد خودش مسئولیت عواقبش را هم در نظر میگیرد.
فقط باید باور کنی همان که میگوید بچه را در رود پر خطر رها کن من به سلامت باز میکردانمش هرگز خلف وعده نمیکند.
صبرش را خودش میدهد تقوا را خودش میدهد قلبت را خودش آرام میکند.
کسی که به ابراهیم میگوید بت ها را بشکن خودش هم بردا و سلاما میکند،وقتی به مجازات عملش قرار است او را در آتش بیاندازند.
در آن زندگی با آن فرکانس ها به من بچه سالم و صالح داده نمیشد و خدایم به وضوح آن را به من نشان داد.
حتی منطق عمل به هدایتی که برایم فرستاده بود را نه تنها برای من بلکه برای همه افرادی که از نزدیکترین افراد زندگی ام بودن و در آن روزها جلویم جبهه گرفته و در مقابلم ایستادند نشان داد.
من سپاسگذار خدایی هستم که کمکم کرد در روزهایی که همسر سابقم تمام تلاششان را چه مثبت چه منفی انجام دادند مرا از این مسیر برگردانند و حاضر شدن هرکاری من بخواهم انجام بدهند و دقیقا همانی شده بودند که من میخواستم البته به غیر از بودن در مسیر قانون الهی ، بتوانم احساسم را کنترل کنم و هیچ وعده ای دلم را نلرزاند.
و خدایی که در گوشم زمزمه میکند ولسوف یعطیک ربک فترضی
عاشقتون هستم استاد الهی ام ️️
چقدر قبل تو فرق داشتم یه عالم نقطه ضعف داشتم
تو کلکل با همه بودم کلی اخلاقهای بد داشتم
چقدر دستات رسید زود به داد این دل مودی
دختر توحیدی، نفیسۀ عزیز، باورهای قوی، ایستادگی و ابراهیم وار عملکردنت رو میستایم.
دمت گرم و دم خدا گرمتر که نصفهشب من رو از شدت گرسنگی بیدار کرد، بعد بی خواب کرد، بعد رفتم سراغ ایمیلم و هدایت شدم به کامنت یکی از دوستان و بعد خدا گفت ادامه کامنت ها رو بخون و من خوندم و رسیدم به کامنت تو که خدا بهم بگه: «آیییی، دختر، حواست باشهها، اگه به من توکل نکنی، حتی اگه مدرک قانونی داشته باشی که مو لای درزش نره، برات فایده نمیکنه،» بهم بگه: « خیلی به اینکه لبۀ تیز چاقو دست توئه نناز، من اگه بخوام تیزی چاقو رو هم بیاثر میکنم» و من تو این نیمه شب در محضر تمام کائنات و این دوستان پیروان ابراهیم از خدای خودم، تنها وکیلم، عذرخواهم اگر لحظاتی حتی برای لحظاتی دلخوش به یک تکه برگه کاغذ شدم و اعتراف میکنم این تکه برگه کاغذ خودش معجزهای بود که خدا دستم داد و دمش گرم که نصفه شب من رو بلند کرد آورد اینجا که این حرفها رو بهم بزنه.
الان من فهمیدم تو دستم هیچ چیزی نیست جز توکل به خدا، که تمام قانونم قانون خدایی است که خیلی وقته کفالتم رو مستقیم دست خودش گرفته.
أفوض أمری الی الله اإن لله بصیر بالعباد
این کامنت رو تو این نیمهشب از خودم به جا گذاشتم چون هم ایمان تو برایم بسیار تحسینبرانگیز بود و هم اینکه چنان پیام واضحی از جانب خدا برای من بود که انگار از اون لحظه که شروع کردی بنویسی، قرار بوده پیغامی رو به من برسونی.
حال خوشت هزار برابر رفیق نادیده!
سلام نفیسه جان
عزیزم ، ممنون که بازم برامون نوشتی
و با خط به خط کامنتت باعث محکمتر شدن ایمانمون شدی
راستی من تو اینستا پیدات کردما
نفیسه جان
گاهی اوقات در زندگی برخی افراد اتفاقاتی رخ میده که درکش برای همه و برای خود شخص حتی ، دشوار میشه
ممکنه همه بگن چرااینطور شد
اما خداروشکر میدونیم که ما امتحان میشیم …میفهمیم که ما قراره رشد کنیم قراره در این حیات مادی ، درسها بیاموزیم و پله ها رو قدم قدم بالا بریم پس این درک به ما لاخوف علیهم و لاهم یحزنون شدن رو هدیه میده
لاخوف علیهم و لا هم یحزنون
شدن نه به این معناست که مساله ای وجود نداره بلکه به این مفهوم که در وجود شخص اون هم با طی تکامل ایمانی ساخته شده یقینی ایجاد شده که مطمئنه هرچیزی هم که بشه اگرررر من در مسیر حق باشم اگر من تسلیم ترین باشم در برابر رب خودم حتما من بزرگترم از هر مساله چون دیگه من وجود نداره وقتی تسلیمم اون خداست که همه کارها رو میکنه اوست که در وجود من حرف میزند اوست که فکر میکند اوست که تصمیم میگیرد و اوست که حرکت میکند و قدم برمیدارد
پس وقتی من هیچ هستم وقتی منی وجود نداره در من …و همه خدا شده …دیگه مسائل …هیچ میشن و خدا همه چیز و من نمیترسم من میگم خدایا من خودم را آوردم بر در خانه ات هر کاری خواستی با من بکن چون اصلا من وجود نداره …
اراده ای نیست اختیاری نیست
در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم …
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
پس فقط من کافیه که رها بشم
کافیه از سر راه خدا کنار برم
کافیه که بگم خدایا من چیزی نمیدانم و تو خبیری تو بصیری تو محیطی تو علیمی تو حکیمی
عزیزم باز هم سپاسگزارم بابت کامنت های خوبت
اتصالت دائم
با سلام خدمت شما
خانم حاجی محسن از شما بخاطر رفتار های توحیدیتون ، باور های توحیدیتون (ایمان و توکل ) ، قلم بسیار زیباتون بسیار سپاسگزارم
هیچ اتفاقی بصورت اتفاقی ، اتفاق نمیوفته و من بی دلیل ب کامنت زیبای شما هدایت نشدم !
شما با بیان کردن این تجربتون ک توام با ایمان و توکل و تقوا ( کنترل ذهن) بود شاید باورتون نشه ولی ی ترمزهایی رو تو ذهن من شکوندین و ب درک بهتری در یکسری از مسائل رسیدم و مثال شما باعث شد در یکسری از مسائل قانونی ذهن نجواگرم دیگه 2دو تا 4تا نکنه و برا خودش حکم صادر نکنه!
و این یقین و باور در من تقویت شد ک :
1_ روی هیچکس حساب نکنم!
2_ روی مدارک و 4تا کاغذ حساب نکنم!
3_ روی ذهن خودمم حساب نکنم!
4_ فقط روی خدای خودم حساب کنم
جالبه مدتیه ک دوباره دارم روی جهان بینی توحیدی کار میکنم و خداوند برای درک بهتر من ، نشونه ها رو وارد زندگیم میکنه و هرلحظه هدایتم میکنه ک کامنت پر محتوای شماهم خالی از لطف نبود و من درسشو گرفتم و باورهای توحیدیم بیشتر تقویت شد
بازم از شما بانوی توحیدی سپاسگزارم
درپناه خداوند باشید
سلام به نفیسه ی قشنگ و عزیزم
عرض سلام به استاد عزیزم و مریم مهربانم
نفیسه جان کامنت شما رو خوندم . باید چندین بار دیگه هم بخونم . میخوام یاد بگیرم ایمان و توحیدی که به کار بردید .توحید عملی . اینو هزار بار باید به خودم بگم و به کار ببرم و بیام اینجا از نتایج عمل بهش بگم . دوست قشنگم بابت ایمان و توحیدی که دارید بهت تبریک میگم و از کامنت قشنگ و جمله بندی های زیبای شما خیلی لذت بردم .
دوست دارم و برات بهترینهارو از خدا میخوام دوست توحیدی من
سلام خواهر عزیزم
نمیدونم چی بگم
چی بنویسم
چه کلماتی استفاده کنم
اما واقعا نمیتونم جلوب احساسم رو بگیرم
نمیتونم این همه توکا و توحید رو ببینم و فقط نظاره گر یک متن باشم
اینقدر واضح و کامل نوشتی که دیگه انگار خود خدا قلم رو گرفته و نوشته که البته همین هست
چقدر لذت بردم از جاهایی که کلمات قرآنی و آیات قرآن رو بکار بردید و این یعنی اینکه شما خیلی روی خودتون خوب کار کردید و به این مرحله رسیدید
واقعاً کلمه تحسین کم هست برای این تقوا برای این توکل برای این کنترل ذهن
خوش به حالت که اینقدر به هدایت الهی وصل هستی و اینگونه روی خدای بزرگ حساب کردی و البته که پاداش این توکل رو هم گرفتی و هم بیشتر میگیرید
بخدا یک جاهایی خودم رو توی متن جای شما میذاشتم و ترس وجودم رو میگرفت اما شما با جسارت و محکم ایستادید و کلام خدا رو جاری کردید
چقدر آدم باید ایمان داشته باشه که بتونه اینجوری کنترل ذهن کنه
آفرین
آفرین
خواهرم نفیسه
برات بهترین ها رو میخوام از خدای بزرگ
فقط میتونم بگم خدایا شکرت
بابت این دوستان و خواهران و برادران عزیزم
تبریک میگم بهتون
خدایا شکرت
سلام به نفیسه خانم قدرتمند و با اراده واقعاً تحسینت می کنم به خاطر این همه شجاعت و اراده و قدرتی که تو کنترل ذهنت و توکل کردن به خداداری و تو سخت ترین شرایط و بحرانی ترین شرایط هم تونستی ذهنتو کنترل کنی و ایمانتوبه خدا حفظ کنی و بهش توکل کنی این واقعاً جای تقدیر داره خیلی از ماهااول کار خوب شروع می کنیم تو تصمیماتمون و الهامات مون، ولی وقتی شرایط بظاهر بده و سخته و سط کار جا می زنیم و کارروبه آخر نمی رسونیم .و این شجاعت و ایمانت رو واقعا تحسین می کنم و خیلی و الگو میگیرم ایشالا که منم بتونم در همه شرایط کنترل ذهنما دستم بگیرم و هدایت خدا رو بشنوم ولمس کنم وقدرت وشهامت اجرا کردنشو تو تصمیمات داشته باشم و بتونم بهترین نتیجه ها رو بگیرم ممنونم ازت بابت کامنت ارزشمندت
بهترینها را برای تو وهمه دوستان خوبم از خداوند بزرگم خواهانم.
سلام و درود بر نفیسه خانم عزیز
تحسین میکنم شما را بخاطر این قلم زیبا و فصیحتون
در تمام مدت خواندن کامنت شما انگار داشتم خودم را در اون فضا احساس میکردم از بس که زیبا توصیف کرده بودید انگاری مشغول تماشای یک فیلم پر هیجان بودم
تحسین میکنم این حد از تعهد و پایبندی شما به قوانین الهی و اینهمه کنترل ذهن و احساسات در تمامی لحظاتی که نجواها به سراغ شما می آمدند
و چه زیبا با کمک کلام پروردگار آرامش را در وجود خودتون حفظ میکردید و اینجاست که میتوان معنای قابل لمس این آیه را درک کرد که الا بذکر الله تطمئن القلوب
براتون در ادامه مسیر زیبای زندگیتون بهترین ها را از تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی خواهانم
سلام و رود خانم حاجی محسن
آنقدر کامنتتون منو جذب کرد که لحظه به لحظه و خط به خطش فقط گفتم الله اکبر
خط بخ خطش جذبم کرد
آنقدر تحسینتون میکنم که حاضرم ساعتها وحتی روزها ایستاده براتون کف بزنم
دمتون گرم
یعنی واقعا کلمه ای پیدا نمیکنم که توصیف تون کنم
کلمه ای پیدا نمیکنم تا احساسمو بیان کنم
دمتون گرم
زنده باشید وپایدار
سلام نفیسه عزیزم
نمیدانم چطوری تحسینت کنم برای کنترل فوق العاده ای که بر ذهنت داری برای این کنترل احساس این قدرت واقعی که من دارم شبانه روز تلاش میکنم که بتوانم در عمل داشته باشم چقدر تحسینت کردم بخاطر صداقتی که داشتی و توانستی کار درست انجام بدی چقدر تحسینت میکنم بخاطر اینکه توانستی در کل این مدت آرامشتو حفظ کنی و برات نظر دیگران تایید و تاکذیب کسی مهم نباشه و پر قدرت سر هدایتت بایستی چقدر از ته دلم تحسینت میکنم و تمام تلاش خودم دقیقا همینه که بتوانم تحت هر شرایطی بتوانم احساساتم کنترل کنم برات آرزوی بهترین ها رو دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
من از اموزهای این فایل چیزی برای اولین بار یاد گرفتم این بود
( که اگر تو حالت احساسی خیلی خوب هستی نباید تصمیم بگیری )
چیزی که من بیشتر شنیده بودم این بود هیچ وقت تو حالت احساسی منفی تصمیم نگیرم تقریبا این گفته و این قانون رو شاید همه مون بارها بارها شنیده بودیم
ولی اعتراف میکنم خود من اولین این نکته رو شنیدم که تو حالت احساس خیلی خوب هم ممکنه تصمیمات نادرست گرفته بشه که مطمئنا باعث پشیمونی خواهد شد
وقتی فکر میکنم به این جمله و مرور میکنم اتفاقاتی که بر این اساس تصمیم گرفتم میبینم دقیقا استاد درست میگن
حالا یه مثال از خودم بزنم
من یادم میاد دو سال پیش تو کسب و کارم وقتی که افکارهای محدود کننده داشته زمانی که فروش خوب داشتم و سود خوبی از معاملاتم بدست میاوردم اون پول رو بیخود و بی جهت به دیگران قرض میدادم چون حالم خیلی خوب و دوست داشتم از پولی که داشتم به دیگران کمک کنم
در صورتی خودم تو زندگیم شدیدا به اون پول نیاز داشتم
با این کارم یه جورایی داشتم حس لایق بودن و ارزشمند بودن رو تو تایید گرفتن از دیگران با دادن پول گدایی میکردم که در نتیجه به ضرر من میشد
ولی اون زمان اصلا دلیل این اتفاق رو نمیفهمم
الان که دارم بهش فکر میکنم دقیقا متوجه میشم من از قبل حتی تو سن کم در زمان کودکی وسیله یه پولی اگر داشتم خیلی سخت به کسی قرض میدادم تا حدی که تو جمع دوستهام به ادم خیلی خسیس معروف بودم ( طبق قانون اتفاقا خیلی خوب بود من نسبت به بقیه خسیس بودم ) مگر موقع که تو حالت احساسی خوب میبودم و اون موقع بود من بقول بچه ها ادم لارج میشدم و جوگیر میشدم و هر چی پول داشتم خرج بقیه میکردم و به همه حال میدادم
ولی بعد که یه مدت زمان میگذشت از تصمیمی که گرفته بودم پشیمون میشدم ولی چه فایده که دیر شده بود
و الان که میام با قانونی که یاد گرفتم بررسی میکنم رفتار گذشته مون متوجه میشم تصمیمات گرفته شده تو حالت احساس خیلی خوب بیشتر به نفع دیگران شده تا اینکه من بخوام سود کنم
بنابراین بیشتر باید این قانون رو بیاد داشته باشم اگر تو حالت احساسی قرار دارم چه خوب چه بد هرگز تصمیم نگیرم چون مطمئنا به ضرر من خواهد شد
و هر موقع که تو تصمیم گرفتنم عجله نکردم و گذاشتم یه مدت بگذره اتفاقا دیدم اون به نفع من شد
مثلا همین سه روز پیش من سر گلخانه بودم و یه سفارش بار داشتم که باید جمعه بارگیری میکردم ولی از قضا روز پنج شنبه باران رحمت الهی بارید و حسابی جاده و خیابان رو حسابی خیس و گل کرد و نمیشد فرداش کامیون بیاد بارگیری کنم
و از اونجایی که من تو کارم دوست دارم یه قولی که به مشتری میدم حتی سنگ هم از اسمون بباره باید بارم رو به موقع به مشتری برسونم
اولش ناراحت شدم بخاطر بارش بارون چون تمام برنامه ریزی های من بهم خورده بود
خلاصه احساس خودم رو کنترل کردم و گفتم من نمیدونم هر اتفاقی برام رخ بده به نفع منه و باعث رشد و پیشرفت من خواهد شد الخیر فی ما وقع
و پیش خودم فکر کردم و گفتم من همیشه این خواسته رو از خدا داشتم که خدایا من میخوام ازادی زمانی کامل داشته باشم و هر کجا که دوست داشتم هر زمان که دلم خواست باشم و از زندگیم لذت ببرم و در عین حال معامله هم انجام بدم
و بعد دیدم همون روز مشتری تماس گرفت و گفت که بخاطر بارش فراوان باران سمت ما زمین کاملا خیس شده و امکان تردد کامیون وجود نداره و بار رو چند روز دیرتر ارسال کنید
من همون موقع گفتم چه بهتر حتما این یه هدایته و قرار خدا خودش تمام کارها رو برای من انجام بده
و من با احساس خوب و ذهن کنترل شده تصمیم گرفتم که کاری نداشته باشم و بذارم خود خدا منو هدایت کنه
و من فردای اون روز برگشتم همون شهری که سکونت دارم و بعد چند روز بعد دیدم مشتری اعلام امادگی کرد برای تحویل بار و من که نبودم و همون موقع بمن الهام شد اصلا نیاز نیست تو سر بار باشی بسپر به چند کارگر اونها خودشون برات انجام میدن
و اتفاقا همه چی بصورت معجزه اسا برام جور شد کارگرهای باهوش و فعال و دست پاک سمت من هدایت شدن که بدون حضور من کار رو عالی انجام دادن و حتی ماشین هم بموقع اومد و بموقع حتی زودتر از تایم که من فکرش رو میکردم بارگیری شد و بار صحیح سالم دست مشتری رسید
خلاصه اینکه کار عالی به نفع احسن و بدون حضور من انجام شد
وقتی به این اتفاق فکر میکنم میبینم اتفاقا چقدر خوب شد اون روز باران اومد و برنامه بهم خورد و من تصمیم درست گرفتم با احساس درست و گذاشتم خدا کار رو برای من انجام بده
چون با احساس بد و منفی مثل عجله و نگرانی اگر میداشتم که از اینکه نکنه بار به موقع دست مشتری نرسه مطمئنا تصمیم اشتباه میگرفتم و ممکن بود کلی خسارت مالی به خودم بزنم
و الان که دارم فکر میکنم چقدر خوب با کنترل کردن ذهن و احساستم تونستم تصمیم درست بگیرم و دست خدا رو باز بذارم که به همون خواسته ام برسونه
خواسته ای که ارام ارام جزی از باورهای من داره تبدیل میشه برسم که من میخوام ازادی زمانی ازادی مکانی ازادی مالی داشته باشم
و در عین حال هر کجا از این دنیا که باشم بیزنس خودم رو داشته باشم و معامله کنم و همزمان از زندگیم لذت ببرم
این اتفاق دقیقا چیزی بود که همین چند ساعت پیش برام رخ داد که من داشتم کاری که دوست داشتم انجام میدادم و کامنت بچه ها تو سایت میخوندم و پاسخ میدادم و از اون طرف میدیدم بدون اینکه من سر بار حضور داشته باشم خود خدا داشت تمام کارها رو برای من به نفع احسن انجام میداد و تازه در حین نوشتن کامنت بودم که پول و سود حاصل از این معامله تو حسابم واریز شده
بعدش که پیام واریزی بانک و همچنین پیام تشکر مشتری از تحویل بار برام ارسال شد
حالا دوستان شمایی که با قانون اشنا هستید بگید تو انجام این کار من دقیقا چه کاری انجام دادم؟؟؟
من که داشتم تو شهری که قبلا جز ارزوهام بود و مهاجرت کردم و الان دارم تو بهترین نقطه این شهر زندگی میکنم و همزمان ازادی زمانی و مکانی دارم و دارم کار مورد علاقه خودم رو انجام میدم ( فایل گوش دادن . کامنت نوشتن و کامنت خوندن ) لذت میبرم و بقیه کارها خودش برای من خود به خود عالی انجام میشه
که تمام این اتفاقات دلخواه برمیگرده به اون تصمیمات درست با احساس خوب کنترل شده که من گذاشتم خدا خودش منو هدایت کنه
دوست داشتم در مورد اتفاق امروز که دقیقا برمیگرده به تصمیمات درست که دقیقا ربط داشت به موضوع فایل امروز برای شما دوستان تعریف کنم که هم برای خودم یاداوری بشه که اگر تو اتفاقات به ظاهر نازیبا ذهنم رو کنترل کنم الخیر فی ما وقع رو با خودم مرور کنم و احساسم رو خوب کنم و تصمیمات بجا بگیرم اونوقته که چقدر قانون دقیق عمل میکنه و خلاصه همه چی در نهایت به نفع من رخ میده
دوستان و استاد عزیز انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت و ثروتمند سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
سلام عمران خان
سپاس بابت کامنت زیبات،من همیشه از خوندن کامنت های زیبا و فوق العاده ات کلی لذت میبرم و تحسینت میکنم
فوق العاده ای پسر
از متعهد بودن بابت تحویل بار
از پیدا کردن خودت و ارزش قائل شدن برای خودت و پول و درآمدت
اتفاقات زیبایی که امروز برات اتفاق افتاد خصوصا اون پیامک واریز پول و خلق ثروت
ممنونم
عاشقتم محمد عزیز
نسبت به لطفی که به بنده داری
خوشحالم از اینکه کامنتم جز برگزیده ها شد و تونست به بچه ها کمک کنه تا بهتر قانون رو درک کنند
خیلی جالبه موقعی که من داشتم کامنت رو مینوشتم قبلش از خدا خواسته بودم که من میخوام کاری کنه تا کامنتم جز برگزیده ها باشه و اینو از ته قلب از خدا درخواست کردم
و بعد من مثل همیشه باز توسط خداوند سوپرایز شدم که فرداش که رفتم سراغ سایت تا کامنتهای زیبای بچه ها رو بخونم تا ورودی خوب به ذهن خودم بدم
یهویی دیدم که کامنت من انتخاب شده
اقا منو میگی باورهام چسبید به سقف گفتم دیگه تمومه این اتفاقو امثال این الگوها تو زندگی من زیاد رخ داد که من ازش میخوام و خدا هم پاسخ میده
ولی ما انسانها ادمهای فراموش کار هستیم و وقتی امثال این اتفاقاتی که ما خودمون با افکارمون رقم زدیم رو میبینیم رو فراموش میکنیم و میگیم اینکه چه من میخواستم چه نمیخواستم این اتفاق خودش رقم میخورد
بنابراین وقتی که این دست الگوها تو زندگیمون بارها بارها تکرار میشه ارام ارام باورهای ما قویتر میشه که نه بابا یه کارهایی رو من دارم رقم میزنم توسط همون قدرتی که خداوند در وجود من قرار داده پس این ثابت میکنه افکار و باورهای من داره قوی و قویتر میشه
که نشونه ها پر رنگتر و واضح تر میشن
برای همین این اتفاق خیلی امید و انگیزه و اعتماد بنفس منو افزایش داد تا با قدرت بیشتر بیام روی خودم و این اگاهی ها کار کنم
چون مهم اینکه ما روی اصل کار کنیم و به اندازه ای که بتونیم اینکار رو خوب انجام بدیم به همون اندازه نتیجه مثل سلامتی و روابط بهتر و ثروت واقعی خودش سمت ما هدایت میشه و ما لاجرم بهش برخورد میکنیم بدون اینکه بیرون از خودمون کار خاصی بکنیم
عاشقتم محمد عزیز که امروز سبب خیر شدی و کمک کردی تا من این نکته ها رو بیاد بیارم و بنویسم
بینهایت سپاسگزارم دوست عزیز
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
سلام دوست عزیزم چه کامنت خوب وبجایی رو همین العان ازشما خوندم .
چند روزی هست که یک اتفاق ناجالب برام رخ داده ،
که میتونم بگم اگر مریم قبل بودم حتما وامیدادم وفقط میخواستم ناله کنم وغصه بخورم ،
ولی آزهمون اولش بااینکه یکم جا خوردم از اون اتفاق ویه کمی داشتم نگران میشدم ،ولی فقط به خودم گفتم ،ارام باش ،ارام ،
کسی که به خداایمان داره ،ازهیچ چیز وهیچ کس و هیچ اتفاقی ترسی تودلش نمیشینه ،
هر اتفاقی بیوفته برای من وخانواده ام خیریت داره .وبرای من پرازخیرو برکته واحساس خوب خواهدبود،
الخیرو فی ماوقع،،
صبح که بیدارشدم فایل دوازده قدم قدم سوم جلسه اول رو گوش کردم ،
که البته این هم هدایت خدابود که بهم الهام شد العان این فایل رو گوش کن،
بعدازاون گفتم خدایا میخوام حالم بهتر بشه .
که آمدم کامنت شما دوست عزیز رو خوندم،
که خداروشکر خیلی حالم خوب شد .واینکه وقتی میبینم ،
دوستانم بانوشتن این کامنت های زیبا اینقدر به من ودوستان ، من کمک میکنن خدارو شاکرم .
دوست خوبم ،ازت سپاسگذارم ،این جمله الخیرو فی ماوقع .
واسه من بهترین جمله بود .
بااینکه خودمم میگم ،
ولی العان توکامنت شما تاثیر بیشتری درمن گذاشت وحس وحالم وخیلی بهتر کرد ،
عزیزم برات خیلی خوشحالم .
وازخداوند میخوام همچنان شاد وثروتمندوسعادتمند وسلامت باشی .
در پناه الله یکتا
سلام خانم رنجبر عزیز
بی نهایت سپاسگزار و خوشحالم از اینکه کامنت من تونسته بهتون کمک کنه تا مسیر براتون واضح تر بشه و با احساس خوب این مسیر ادامه بدید
این چیزی که تو کامنت شما خوندم از اینکه چطور هدایت شدید تا به یکسری نشونه ها رو دریافت کنید تا بهتون کمک کنه چه رفتار درستی نشون بدید این خودش کلی جای شکر داره به درگاه خداوند
بارها بارها شده برای من تو زندگیم مثلا به مسئله برمیخوردم و نمیدونستم چطور باید حلش کنم و همون جا ته دلم این خواسته در من شکل میگرفت که اگر اون اتفاقه که دوست دارم برام رخ بده چقدر خوبه میشه
و بعد من بدون اینکه اصلا حواسم باشه در واقع داشتم طبق قانون عمل میکردم و خودم رو تو اون نقطه میدیدم که اون مسئله حل شده
و بعد نمیدونم چی میشد به طرز جادویی همزمانی ها رخ میداد و من مستقیم میرسیدم به جواب سوال
حالا چه از طریق ادمهای دیگه باشه یا از طریق سایت استاد باشه و یا کامنت بچه ها و خلاصه هر جوری بود از بینهایت طریق جواب درخواست من پاسخ داده میشد خداشکر
ولی متاسفانه ما بیشتر مواقع خوابیم و فراموش میکنیم و حواسمون نیست که چطور به جواب سوالمون رسیدیم و پیش خودمون میگیم خوب این اتفاقی بوده که باید رخ میداد
برای همین عامل اصلی رو خیلی زود از یاد میبریم و درگیر اتفاقات روز مره میشیم
در صورتی که درستش اینه که ما در زندگیمون هر موقع به مشکلی خوردیم باید ایمان خودمون رو حفظ کنیم و مغز خودمون رو خاموش کنیم و بذاریم اون نیرو برتر همون خدایی که جهان رو خلق کرده و همواره و هر لحظه داره مدیریت میکنه ما رو هدایت کنه به مسیر صاف و مستقیم و راحت همون مسیری کسانی که خداوند به انها نعمت داده
بازم از شما دوست عزیز مریم جان بینهایت سپاسگزارم که امروز باعث شدید تا یکبار دیگه قانون رو مرور کنم تا بهتر درکش کنم و در مسیر رشد و سعادت حرکت کنم
مریم عزیز
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
چ کامنت خوبی
از نوشته شما متوجه شدم ک منم تو زمانهایی که حالم خیلی خوبه بوده ب قولی جوگیر شدم و ولخرجی الکی و احساسی کردم
بعدش ک یکمگذشته دیدم پولم سر چ چیزای بی ارزشی دادم رفته
فقط برای ی حس لحظه ای
یا برای کرفتن اون حس تایید از طرف دیگران
سلام دوست عزیز
خوشحالم از اینکه کامنت من باعث شده یکسری چیزها رو بیاد بیاریم
و ایرادهایی که ما تو رفتارهامون داشتیم و نمیدونستیم از کجا داریم میخوریم و مانع رشد و پیشرفت ما شده بود
و ارام ارام با درگیر کردن خودمون با این اگاهی ها و با بهبود دادن وضعیت فعلی باورهامون رو قویتر میکنیم با دادن ورودی مناسب
دوست عزیز انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد .سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا یا حق
به نام خدای هدایتگرم
سلام دوست عزیز
افرین میگم به این کنترل ذهن و سپاسگزارم از خدایی که به کسانی که تقوا دارن پاداش میده .
واقعا چقدر لذت بردم از باورهای توحیدی که گفتید و چقدر خدارو بیشتر حس کردم .
ممنونم بابت کامنت زیباتون .
سلام دوست عزیز
سپاسگزارم از اینکه محبتی که نسبت به کامنت بنده داشتید
و خیلی خوشحالترم از اینکه کامنت من باعث شده تا به شما کمک کنه
و از همه مهتر چقدر لذت میبرم از اینکه تو این جمع بسیار دوست داشتنی و فوق العاده ای هستم که یه جورایی همه اومدن تو این فضا تا شرایط خودشون رو تغییر بدن و هر کسی به اندازه ای که تو این مسیر الهی تمرکز میذاره و ورودی خوب به ذهش خودش میده به همون اندازه باورهاش تغیییر میکنه و نتیجه دلخواه وارد زندگیش میشه
سایه عزیز
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
سلام به آقای نوری دوست عزیز خودم
رفیق خیلی حال کردم با باور ی که ساختی و در عین حال نمودشو توی کارت مثال زدی ..
این مثال میتونه خیلی بجا باشه برای من که بدنبال آزادی زمانی و مکانی هستم توی کارم ..
این نکته رو از مثالتون فهمیدم که وقتی روی باورها کار میکنی و نشونهاش میاد باید دست خدا رو باز بزاری و بزاری خدا کارشو انجام بده و جواب باوری که ساختی در عمل نشونت بده و شما این کارو با تغییر زاویه دیدتون انجام دادین ..
من خودم خیلی متافیزیکی به قضایا فک میکنم و توی هر کاری دنبال نشونهای خدام که هدایتم کنه چون میدونم خدا سریع جواب
ولی هنوز نتونستم به خوبی شما عمل کنم ..
چه خوب تونستید با تغییر زاویه دیدتون و با احساس آرامش نتیجه بگیرید ..و الان یه باور قشنگ واسه خودتون ساختید و میتونید اینو به عنوان مثال همیشه در جواب ذهن منطقی بیارید ازش کمک بگرید ..
ما را به راه راست به راه آنان که بهشون نعمت عطا کردی به راه آقای نوری هدایت کن
سلام محمد عزیز
سپاسگزار خداوند هستم که منو هدایت کرد تا این گفته ها رو بنویسم تا هم بمن کمک کنه تا مسیر برام واضحتر بشه و ارامش بیشتر داشته باشم و بذارم خدا کارها رو برای من انجام بده
کامنت شما رو داشتم میخوندم یه جمله برام خیلی بولد شد
با تغییر زاویه دیدتون و با احساس ارامش نتیجه بگیرید
خیلی برام جالب بود از اینکه تو هدفگذاری اول سالم مهمترین هدفی که من برای خودم مشخص کردم اینکه میخوام
شادتر باشم . ارامش بیشتری داشته باشم . بیخیالتر باشم . و از زندگیم نهایت لذت رو ببرم
وقتی نگاه میکنم به اتفاقاتی که تو زندگی من داره رخ میده میبینم من همین الان تو اول سال به این خواسته رسیدم و با رسیدن به این هدفم میبینم چقدر اتفاقات برای من خیلی نرم و راحت و طبیعی برای من رخ میده بدون اینکه من کار خاصی بکنم بدون اینکه من بخوام زور بزنم
چون وقتی من ارامش داشته باشم و بقول معروف علی بیغم باشم مطمئنا عجله نمیکنم و وقتی عجله نکنم مطمئنا دست شیطان رو کوتاه کردم و عملا گذاشتم خداوند بیاد کارهای منو انجام بده تا من راحتر به خواسته ام برسم
داداش اصلا بیا این قانون باز کنیم چرا کسی که بیخیال باشه کارها برای اون راحتر رخ میده ؟
کسی که بیخیاله مخصوصا تو مواقعی که اوضاع خوب نیست و شرایط به ظاهر سخت میشه حداقلش میدونیم کار احماقانه نمیکنه که بیاد صورت مسئله رو حل کنه و اشغالها رو بذاره زیر مبل
مثلا دو تا ادم در نظر بگیر که چک داشته باشند و چند روز دیگه هم سررسیدش هست و پول هم ندارند یه ادمی که نتونه ذهن خودش رو کنترل کنه چیکار میکنه ؟
1..هر جور شده دنبال راهی هست که بتونه سریع این مشکل رو حل کنه و خیلی استرس و نگرانی داره و نجواهای شیطانی یکسره تو ذهنش میخونند که اگر اوضاع بد بشه چه اتفاقی براش رخ میده بنابراین تمام فکر و ذکرش میشه یه خاکی به سر خودش بریزه مثلا میره جایی پول قرض میکنه و اوضاع رو برای خودش بدتر میکنه
2.. ولی ادمی که ارامش داره اگر تو این شرایط بیافته اصلا عجله تو کارش نیست و پیش خودش میگه بابا بیخیال درست میشه بالاخره یه راهی پیدا میشه دیگه بذار فعلا خوش باشیم تا چند روز دیگه وقت هست بالاخره یه راهی پیدا میشه
اصلا جدا از اینکه من بخوام بیشتر توضیح بدم وقتی میایم تفاوت نگاه نفر دوم نسبت به نفر اول رو میبینیم که میاد این جواب رو به خودش میده و این تفاوت نگاه رو داره خود به خود منی که ناظر ( شخص سوم ) هستم یه حس ارامش قلبی بمن دست میده و پیش خودم میگم ایووووووول به نفر دوم عجب ادم بیخیالیه چقدر با خودش در صلحه
و بعد اگر تو دنیای اطرافمون بدنبال این دست الگوها باشیم میبینیم به طرز جادویی برای اون همه چی خوب پیش میره و تمام کارها خود به خود برای خودش راست و ریست میشه
حالا چه اتفاقی رخ میده که این دو نفر دو تا نتیجه متفاوت میگیرند؟ ( که الگوهاش تو اطراف ما کم هم نیستن )
نفر اول چون استرس داره و نگرانه و یکسره اجازه میده خیلی راحت افکارهایی منفی وارد ذهنش بشن مسلما دست شیطان رو باز گذاشته تا بیاد اونو به قعر چاه ببره و اوضاع رو براش بدتر کنه
اما نفر دوم چون ارامش داره و قلبش ارامتر و عجله هم نمیکنه و احساس بهتری داره بصورت ناخوداگاه طبق احساس که داره ( احساس خوب = اتفاقات خوب ) فرکانس خواسته به جهان ارسال میکنه و جهان هم طبق قانون بدون تغییر خداوند اونو در مداری قرار میده که همزمانی هایی براش رخ بدن که راحت اون به خواسته اش برسه بدون اینکه بخواد زور بزنه
برای همین وقتی که من درک کردم داشتن ارامش میتونه اهرمی خیلی مهمی باشه برای رسیدن به خواسته ها بنابراین اول سال این خواسته رو جز مهمترین هدف سالانه خودم مشخص کردم
البته نمیگم کاملا به این خواسته رسیدم چون مطمئنا داشتن ارامش انتهایی نداره چون هر چقدر ادم با خودش در صلح باشه باز هم میتونه بهتر از قبل هم باشه پس نیاز که باز بیشتر بیشتر بیشتر روی خودمون کار کنیم و هر روز به دنبال اپدیت کردن خودمون باشیم و یه ورژن بهتر از خودمون نشون بدیم
عاشقتم محمد عزیز
که امروز سبب خیر شدی تا من بیام دوباره قانون رو مرور کنم و بیاد بیارم که اصل چیه و پله های ترقی رو بر پایه همین اصل بنا کنم و یک به یک تکاملم رو طی کنم و برم جلو
با ارامش و با لذت بردن از تک تک لحظات زندگیم
محمد عزیز انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
سلام دوست عزیز
سپاس گزارم که این آگاهیهای ناب و در اختیار ما گذاشتید
خدای من هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر این همه آگاهی. که از دوستان عزیزم به دست میارم
خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر این نعمتهای که بهم دادی و به خوبی ازش استفاده میکنم
خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر این حس و حال خوبم که اتفاقات خوب برام رقم میزند
خدایا شکرت خدایا شکرت
خدایا من آزادی مالی و زمانی و مکانی میخوام خودت خدایان کن
خدا جونم خودت خدایان کن به اسانسهای بیشتر
خدایا خودت قلبم و باز کن برای دریافت هدایتهای
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو هدایت میخوام
دوست گرامی وبم هر روزت بهتر از روز قبلت باشه
شاد و سلامت ، ثروتمند و سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند
سلام دوست
خیلی کامنت جالبی بود درس گرفتم و آفرین برشما که درستتر کار رو انجام دادین
منم خیلی جاها بخاطر عجله و احساسات بیمورد تصمیمات اشتباه گرفتم چه در احساس خوب و جه در احساس بد که همگی به زیان خودم شده و این دروس استاد واقعا من رو تحت تاثیر قرار داده و میتونم در بیشتر موارد بر احساسات غلبه کنم و بذارم کارها روند طبیعی خودش رو طی کنه
خداروشکر که شما دوست عزیز هم به این نتیجه رسیدین
احسنت برشما موفق و پیروز باشید
سلام دوست عزیز
سپاسگزارم و خیلی خوشحالم از اینکه کامنت من تونسته کمکتون کنه تا قانون رو بهتر درک کنید
و چقدر خوبه ما این فضا و این امکانات خوبی مثل سایت استاد عباس منش در دسترس داریم و میتونیم خیلی خوب روی خودمون و قوانین کار کنیم با توجه به اگاهی های بسیار نابی که در این فضا قرار میگیره توسط استاد عباس منش عزیز
و میتونیم ازش استفاده کنیم و کمک کنیم هم خودمون پیشرفت کنیم و خوب و عالی زندگی کنیم و هم باعث گسترش جهان بشیم
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد .سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یاحق
سلام دوست عزیز ازکامنت زیبای شما واقعا لذت بردم انشاالله همیشه توی کارتون موفق باشی..ویک سؤالی که من ازشمادوست عزیزکه درکارگل وگیاه هستی دارم اینه من تازگیها رسالت شغلی خودم رو کشف کردم که کارکردن درزمینه گل و گیاه هست ولی نمیدونم ازکجاوچه جوری این کارروشروع کنم..اگه امکانش هست منو راهنمایی کنید..سپاسگزارم دوست عزیز
سلام عرض ادب خدمت شما دوست عزیز اقا سهراب گل
بینهایت سپاسگزارم بابت لطف و محبتی که نسبت به کامنت بنده داشتید و خوشحالم تونستم با نوشتن کمکی کرده باشم برای رشد و پیشرفت باورهای دوستانی که تو این مسیر الهی قرار گرفتن
دوست من در مورد سوالی که از من پرسیدید اینکه برای کارتون باید برای شروع چیکار کنید
همون کاری که من و خیلی از بچه های سایت انجام دادیم
یعنی از خدا بخواهید خیلی راحت از مسیرهای خیلی اسون شما رو هدایت میکنه
خود من قبلا شغل کارمندی داشتم ولی اصلا دوست نداشتم برای کسی کار کنم با اینکه تقریبا سه برابر حقوق یه کارمند عادی تو اون زمان من درامد داشتم
ولی از خدا کمک خواستم که راه رو برام باز کنه که میخوام برای خودم کار کنم
و این باور رو داشتم که خدا جواب منو رو همیشه میده ( با اینکه اون زمان با استاد و این اگاهی ها اشنا نبودم ) و چون این باور رو داشتم هدایت شدم
و بعد به طرز جادویی من به این شغل و این بیزنس اشنا شدم که وقتی که شروع کردم و واردش شدم دیدم چقدر بهش علاقه دارم
از همون ابتدا کلی چالش داشتم ولی نامید نمیشدم چون علاقه داشتم و با توکل و کمک خواستند از همون خدایی که منو با این شغل اشنا کرده پس خودش هم جواب مسائل و چالشهای مسیر رو بمن میده و کمکم میکنه تا پیشرفت کنم
و الان که دارم با شما صحبت میکنم من حدود 7 سال تو همین حوزه فعالیت دارم و تو ابتدا اول به عنوان یه تولید کننده وارد این کار شدم و الان که دارم با شما صحبت میکنم علاوه بر اینکه تولید کننده هستم تجارت این محصول رو تو سرار کشور انجام میدم و به عنوان تامین کننده اصلی این محصول در کشور فعالیت دارم و بسیار تجربه خوبی بدست اوردم و هدف بعدی من صادرات کردن این محصول و وارد شدن در عرصه جهانی هست
که رسیدن به این هدف رو مثل همیشه با همین باور پیش برم
باور به اینکه خدایی که در وجود منه و عاشق منه و منو دوست داره و عاشقانه میخواد من پیشرفت کنم و ثروتمند بشم منو هدایت و حمایت میکنه . همون خدایی که 7 سال پیش منو با این شغل و بیزنس اشنا کرد خودش هم تا حالا در طول مسیر تمام کارها رو برای من انجام داد بنابراین بقیه کارها رو هم خودش انجام میده
بنابراین جواب سوال شما رو بدم من کار خاصی نکردم اینکه بیام مثلا بگم من دقیقا فلان کار رو اینجوری عمل کردم و بعد نتیجه گرفتم نه من اونجاهایی که من روی عقل خودم حساب کردم پدرم در اومد ضرر هم کردم
من فقط اومدم روی خودم و تقویت باورهام کار کردم بنابراین اتفاقات . اوضاع . شرایط و دستان نازنین خداوند از بینهایت طریق خودشون اومدن به من کمک کردن تا من به خواسته ام برسم
بنابراین من هیچ اعتباری به خودم نمیدم و هر چیزی تو زندگیم و بیزنسم دارم به لطف هدایت و حمایت رب العالمینه
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
بنابراین سهراب عزیز توصیه من به شما اول اینکه اصلا نگران نباشید تو ابتدای کار درسته شاید ندونید دقیقا الان باید چیکار کنید
خیالتون راحت الان که تو این فضا هستید و این امکانات سایت رو دارید مطمئنا توسط خدا دارید هدایت میشید
و این سوال رو از من هم پرسید خیلی هم خوبه در واقع این درخواست شماست که به جهان دارید اعلام میکنید و مطمئنا خداوند از بینهایت طریق شما رو هدایت میکند که قدم بعدی شما چیه
شما فقط روی خودتون و باورهاتون کار کنید بقیه رو بسپرید دست خداوند خودش بموقع بهت میگه چیکار باید بکنی
منتظر نشونه ها باش
پیشنهاد دیگه من برای شما سهراب عزیز یه فایل بسیار جادویی و بینظیر از فایلهای هدیه ( دانلودی ) از استاد قرار داره که من بینهایت دوستش دارم و عاشق اون فایلم که بارها بارها من گوشش کردم که هر بار با گوش کردنش کلی تو بیزنسم ایده گرفتم که اتفاقا قبل از اینکه بیام کامنت شما رو پاسخ بدم داشتم این فایل فوق العاده و توحیدی رو از استاد گوش میدادم
پیشنهاد میدم این فایل رو چند بار گوش بدید
تو سایت سرچ کنید ( اصل و اساسی که حساب یه کسب و کار موفق باید بداند )
لینکش رو برات میذارم
abasmanesh.com
که خیلی میتونه به شما ایده بده
این رو یه نشونه از طرف خداوند ببینید که ممکنه جواب سوال شما تو این فایل استاد باشه
عاشقتم سهراب عزیز که باعث شدی تا من برای پاسخ دادن به کامنت شما مروری کنم از اتفاقاتی که در بیزنسم رخ داد و یه بار دیگه سپاسگزار خداوند مهربان باشم بابت تمام الهامات و هدایتهای که برای من داشت و مثل همیشه کمکم کرد تو زندگیم رشد کنم و همچنان با قدرت ادامه بدم
امیدوارم تونسته باشم جواب مناسبی بهت داده باشم
داداش منتظر موفقیتهای بیشترت هستم
انشالله هر کجا هستی در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشی
فعلا
یا حق
سلام دوست عزیزم آقاعمران..ازاینکه وقت گذاشتی وجواب سؤال منو دادی بی نهایت ازت سپاسگزارم..البته دیروز هدایت شدم به سمت یک گلخونه وباصاحب گلخونه صحبت کردم که من میخوام فروش آنلاین گل و گیاه داشته باشم آیاامکانش هست که بامن همکاری کنه؟واون بنده خداهم قبول کردکه محصولاتش رو به قیمت عمده برام حساب کنه..واولین قدم عملی روبرداشتم وهدایت شدم که دیروزتوی اینستاگرام تبلیغات گذاشتم وخداراشکر خداونداولین مشتری روبه سمت من هدایت کردوسفارش گل دادوقراره امروزساعت10 برم و گل روتحویل مشتری بدم…خدایاشکرت
سلام سهراب عزیز
بهت تبریک میگم عالی عمل کردی
خیلی خوشحال شدم از اینکه تونستی تو همین ابتدای کار فروش داشته باشی
این ثابت میکنه دنیا بینهایت مشتری داره بینهایت فرصت داره برای پول ساختن
تو هر کاری تو هر شغلی فرصت برای ثروت ساختن وجود داره
بازم بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم از اینکه بصورت انلاین داری محصولتو میفروشی و با کمترین هزینه و راحترین روش با کمترین انرژی داری ثروت خلق میکنی
و علاوه بر این داری با این کارت به کلی از ادمها خدمت میکنی و کاری میکنی هم خودت خوب زندگی کنی و هم جهان جای بهتری برای زندگی کردی
عاشقتم سهراب عزیز
سپاسگزارم این خبر خوب رو بمن گفتی و کمک کردی تا باورهام قویتر بشه
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه الله یکتا . شاد .سالم . خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
سلام آقاعمران گل..چقدرروحیه وانرژی گرفتم ازکامنت روحیه بخش شمادوست عزیز..خداراشکردیروزسفارش اولین مشتری روتحویل دادم وکلی عکس گل ازم گرفت و گفت که من زیادگل میخرم وحتما مشتری خودت میشم وازت خریدمیکنم..البته چنان بامن برخوردکردکه انگار20ساله که بامن آشناهست..خداراهزاران بارشکر..شماهم همیشه سالم و تندرست وسعادتمندباشیددردنیاوآخرت
به نام یگانه الله مهربان
سلام به استاد های نازنینم،به استاد عباسمنش …به استاد شایسته،سلام به پرادایس
به عزیزانی که یک ساله
بیشترین صدایی که میشنونم،صدای نازنین شماست
بیشترین تصویری که میبینم تصویر شماست
بهترین منظره ای که میبینم مناظر پرادایسه
و سلام به دوستان جانم در این جهان مجازی توحیدی
استاد جانم،همینطور که به صحبت هایی با ارزشتون گوش میکردم به کارهای خونه میرسیدم و توی ذهنم میگفتم تموم تلاشم رو میکنم تا شب وقتی رو آزاد کنم تا کامنت بنویسم اما انرژی زیادی من رو مجاب کرد دست از کار های خونه بکشم و بشینم پشت لپ تاپ و بنویسم و من همیشه و هروقت ازین انرژی و احساس پیروی کردم نتیجه ش عالی بود
استاد نمیخوام از سعیده ی قبل از آشنایی با شما بنویسم …نه ذهنم یاری میکنه نه دلم میخواد از ناخواسته ها بنویسم!
چون 29 سال انقدر از تصمیمات احساسی ضربه خوردم،انقدر به چالش کشیده شدم،انقدر چک و لگد خوردم که خودم میدونم و خدای خودم!
استاد جانم،روزی که من وارد سایت شدم ،بدون اینکه هیچ فایل رایگانی ببینم،همین انرژِی که بی وقفه داره انگشتام رو به حرکت درمیاره و مینویسه من رو کشوند به سمت دوره ی دوازده قدم …
مثل اینکه یک جاده ای هست پر از سنگلاخ و چاله وچوله به سمت یک رودخونه آب شیرین، تو باید آروم آروم بری تا به این رودخونه برسی،اما قبل اینکه قدم از قدم برداری یکی بغلت کنه …با یک گام بلند تورو بندازه تو جریان آب خنک رودخونه …و تو از خنکای اب ،از صدای برخورد آب با سنگ ها ،از لذت رسیدن به سرچشمه فقط لذت ببری و لذت ببری ….
استاد جانم،دوستان نازنینم
تموم این یکسال و خرده ای که من به لطف الله تو این مسیر الهی قرار گرفتم،تموم وقت هایی که به تضاد ها خوردم،احساسی شدم،عصبانی شدم، و نزدیک بود که برم توی در و دیوار …
یکی از جلسات دوره ی دوازده قدم،من رو نجات داد
دقیقا مثل اینکه قبل از برخورد سرت با دیوار،یکی دستشو حایل سرت و دیوارکنه
مثل اینکه تو نمیدونستی یک قدم جلوتر پرتگاهه و داری میری جلو،یکی از پشت سرت پیرهنتو میکشه و نجاتت میده
انگار یکی قلبش وایساده و روحش داره از بدنش جدا میشه،یک نفر میرسه بالاسرش با ماساژ سریع قلبشو برمیگردونه
هزارتا مثال دارم تا تشبیه کنم چه جوری آگاهی های دوازده قدم و صحبت های استاد منو نجات داده …
کاری که میکنم دقیقا اینه
وقتی احساساتم غلیان میکنه و من دارم افسار ذهنم رو از دست میدم
فقط به خدا میگم،خدایا منو هدایت کن کدوم فایل رو گوش بدم
به خدایی که میپرستم قسم میخورم،هرفایلی رو که از جلسات دوزاده قدم باز میکنم
استاد دقیقا داره جمله ای میگه،حرفی میزنه،شرایطی رو توضیح میده که دقیقا و دقیقا راه کار همون مسئله ای هست که من رو درگیر کرده!
و من هربار دیوونه میشم از دقت این هدایت و شگفت انگیزی دوازده قدم …
این بهترین و کاربردی ترین راه برای من توی کنترل ذهن هست تا توی شرایط احساسی تصمیم نگیرم و بسیار بسیار کمک کننده ست،هرچقدر بگم شاید براتون باورکردنی نباشه!
من همیشه سعی میکنم توی کامنت هام از یک موقعیت درمورد خودم مثال بزنم و اینبار میخوام از یک موقعیتی بگم که همین هفته ی پیش اتفاق افتاد
من رفتم آرایشگاه و بعدش یکم پیاده روی کردم و یهو به ذهنم رسید برم به مغازه همسرم بهش سر بزنم
توی فکرمم این بود الان برم اونجا،حتما کلی تحسینم میکنه،میگه زیبا شدی من لذت میبرم و انرژیم چند برابر میشه!
بعد چی شد؟
من رفتم مغازه ی سلااااام پر انرژی گفتم ودستمو بردم جلو که بهش دست بدم…!
بعد!
همسرم خیلی اروم وloss of energy ی سلامی کرد،یک دست بی حالی بهم دادو من همونجا مثل لاستیک پنچر شده ،بادم خالی شد : ))))))
همونجا ذهنم میخواست بازی دربیاره که من سعی کردم با کلامم حواسمو پرت چیز دیگه کنم،سوال های دیگه ازش پرسیدم و دییدم نه …اوضاع داره بیخ پیدا میکنه و حرفاش داره منفی تر میشه( درگیری کارهای مغازه و اجاره و …فکرش رو درگیر کرده بود)
سعیده ی سابق چیکار میکرد؟
زمین و زمان رو میریخت بهم که آآآآی تو اصلا به من توجه نمیکنی!تو اصلا نفهمیدی من آرایشگاه رفتم!!!تو اصلا نمیدونی چه جوری باید رفتار کنی و الااا ماشاللله …بعدشم دعواااا ،قهرررر تا چند روز حال خرابی …
سعیده فعلی چیکار کرد؟
سریع به خودم گفتم این یک اتفاق ناخواسته ست،به هر دلیلی خودم به وجودش آوردم،دنبال علتشم نمیگردم فقط الان باید خودمو نجات بدم
انگار که تو این منطقه قراره یک مین منفجر بشه و من باید فقط فرار کنم :)
به همسرم گفتم من دیگه میرم خونه و از مغازه سریع اومدم بیرون
یک چند قدمی پیاده روی کردم وچندتا نفس عمیق کشیدم ودقیقا این جمله رو به خودم گفتم؟
مگه دیوونه م افسار ذهنم رو بدم دست شیطان؟من فقط افسار ذهنم رو میدم به استاد
و گوشی رو باز کردم گفتم بسم الله خدایاهدایتم کن کدوم فایل رو گوش بدم
و خدا اگزتکلی مثل همیشه هدایتم کرد و اینبار دستمو برداشت گذاشت روی جلسه 4 قدم 6!
توی این فایل استاد بسیار بسیار تاکیید دارند در تمووووم مسائل!نگاهتون رو از بیرون بردارید و بزارید روی درون خودتون …
مسائل عاطفی،مالی، حتی درمورد فرزندتون
شما فقط باید روی خودتون کار کنید و اجازه بدید جهان بقیه کارهارو براتون انجام بده!
کاری به رفتار بقیه نداشته باشید
این شما هستید که باید باورهای مناسب ایجاد کنید
بعد جهان طبق فرکانس های شما،شرایط بیرون رو براتون عوض میکنه!
چه جوری اینکارو میکنه؟ما نمیدونیم!
مثل اینکه یک دانشگاهی هست اعلام کرده شما این حد از نمره رو بیاری،پذیرش میشی
دیگه مهم نیست چند تا دانش آموز هستید
مهم نیست بقیه دارند روی خودشون کار میکنند یا نه
هیج رقابتی در کار نیست!
شما فقط باید روی خودت کار کنی ،و وقتی نمره ی قبولی رو آوردی شما حتما وارد این دانشگاه میشی
چه شما یک نفر باشی،چه هزار نفر دیگه …
به هیچ چیز کاری نداشته باشید،فقط روی خودتون کار کنید
نگید چیکار کنم اخلاق همسرم یا بچه م بهتر بشه ؟
سوالتون این باشه که چه باورهایی باید ایجاد کنم در خوردم،تا شرایط ازین بهتر بشه؟
داری روی باور های مالیت کار کنی؟
کاری نداشته باش،هدایت میشی و ثروت خودش وارد زندگیت میشه
داری روی شخصیتت و احساس لیاقت و ارزشمندیت و عزت نفست کار میکنی؟
کاری نداشته باش رابطه عاطفیت درست میشه،یا اون آدم تغییر میکنه،یا ازت دور میشه و آدم بهتر میاد
و ……
یعنی انقدر آگااهی های اون فایل بهم کمک کرد من ذهنم رو کنترل کنم و حالمو بهتر کنم
و یک بار خودمو نجات بدم که خدا میدونه
بعد شنیدن فایل ،بارها و بارها از خداوند سپاسگزاری کردم
و بچه ها نتیجه چی شد؟
چند دقیقه بعد،دقیقا چند دقیقه بعد!
همسرم تماس گرفت ،انگار نه انگار که همین یک ساعت پیش اتفاقی افتاده و ما با یکم ناراحتی از هم جدا شدیم
گفت سلام عزیزم،چطوری؟رسیدی خونه ؟عشقم برای شام چی احتیاج داری بخرم؟
میخوام بگم نتنها این راه کار کنترل ذهن به من کمک کرد تا شرایط رو به نفع خودم تغییر بدم،که من اصلا به خودم گفتم خداروشکر این اتفاق امروز پیش اومد تا من هدایت بخوام و این فایل فوق العاده رو گوش کنم و به آگاهی هام اضافه بشه
یعنی اوضاع بد نشد که هیچ،از چند ساعت قبلش خیلی خیلی خیلی بهتر شد
وبه نظرم این همون پاداش چند برابری هست که خداوند در قرآن وعده داده
سوره مبارک انعام ،آیه160
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ
هر کس کار نیکو کند او را ده برابر آن خواهد بود و هر کس کار زشت کند به قدر کار زشتش مجازات شود و بر آنها اصلا ستم نخواهد شد.
استاد عزیزم ازتون بی نهایت سپاسگزارم،الحق و الانصاف که هرجمله ی شمارو باید با طلا نوشت …دوستون دارم و به دستان قدرتمند خداوند میسپارمتون
شاگرد همیشگی شما: سعیده
سلام سعیده جانم
یعنی فقط میتونم بگم که با تمام وجودم کیف کردم دیدگاه بی نظیر شما رو خوندم.
چقدر روی ذهنتون تسلط دارید و چه راه کار فوق العاده ایی ارائه دادین که هر وقت افسار این ذهن چموش از دستتون در میاد به خداوند پناه میبرید و نیت میکنید و یکی از فایل های سایت رو باز میکند که هر کدوم از اونها واقعا یک معجزه از سمت پروردگار هستند و به دلیل باورهای توحیدی قوی که دارین خیلی واضح و شفاف جواب رو میگیرید و جهان هم به این کنترل دهنتون و ایمانتون پاسخ میده و شرایط ناجالب به نفع شما میچرخه.
سعیده نازنینم،شاگرد زرنگ استاد،عاشق نوشته هاتم چون با قلبت مینویسی،همیشه عالی هستی.
الهی که خداوند در تمام مراحل زندگیتون حامی شما و دوقلوهای خوشگلتون و همسر مهربونتون باشه و به همین سرعت مسیر توحید و تکامل رو طی کنید و برای ما هم بنویسید تا ما هم درس بگیریم و خوشحال بشیم و لذت ببریم،واقعا تحسین برانگیز هستید عزیزم
لیلای عزیز و خوش قلبم
بی نهایت ازت سپاسگزارم که برام نوشتی
ممنونم ازت برای تحسین هات که درواقع قشنگی های درون خودت رو به نمایش گذاشتی
برات بهترین هارو آرزومیکنم از ته قلبم
همیشه غرق احساس عمیق خوشبختی باشی دوست عزیز من
بنام الله مهربان
سلام سعیده جون بسیار عالی بود واقعا لذت بردم افرین به شما.
چقدر زیبا تونستی کنترل کنی ذهنت رو خداوند هم سریع قشنگ پاسخ داد احسنت.
امروزهدایت شدم به خواندن کامنت این فایل بسیار زیبا وچقدر به جا بود به موقع واحتیاج داشتم بهش باید بتونم ذهنم را بهتر وبیشتر کنترل کنم سپاسگزارم خدا جونم سپاسگزارم سعیده جون آرزوی بهترینها رو برات دارم موفق باشی درپناه خداوند
سلام سعیده ی نازنینم.
چقدر دوست داشتم و بهت افتخار کردم و تحسینت کردم برای کنترل ذهنت.
برای هدایت گرفتنت برای فایلهای استاد.
برای خروجت از حال ناخوشایند…
این مثالها خیلی کمک میکنه به آدم.
یادآوری میکنه به آدم تو شرایط ناخوشایند، انجامِ چه کاری، کمک میکنه به خروج از حالِ بد و جلوگیری از پیش اومدنِ اتفاقات بد در ادامه اش…
الان که مینویسم دقیقا آهنگی که بهم پیشنهاد دادی، داره پخش میشه از موبایلم…
Give thanks to Allah
منم بارها برام پیش اومده به گوش دادن یا دیدنِ فایلهایی هدایت شدم که دقیقاً نیازِ اون لحظه ام بوده و آرومم کرده…
به قول خودت: من نمیدونم خدا میدونه، من بلد نیستم خدا بلده.
خیلی مرسی برای یادآوری این صحبتِ استاد:
نگاهتون رو از بیرون بردارید و بزارید روی درون خودتون …
مسائل عاطفی،مالی، حتی درمورد فرزندتون
شما فقط باید روی خودتون کار کنید و اجازه بدید جهان بقیه کارهارو براتون انجام بده!
کاری به رفتار بقیه نداشته باشید.
این شما هستید که باید باورهای مناسب ایجاد کنید.
بعد جهان طبق فرکانس های شما،شرایط بیرون رو براتون عوض میکنه!
چه جوری اینکارو میکنه؟ما نمیدونیم!
خیلی ازت ممنونم سعیده جان که مینویسی و خوشحالمون میکنی.
اینکه تو دلِ هر کامنتت حتما چیزی هست که جریانی از آگاهی و یادآوریِ آگاهی ها داره.
در آغوشِ خدا باشی همیشه عزیزم.
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سمانه ی عزیزم سلام بروی ماهت
ممنونم ازت که وقت گذاشتی و برام نوشتی
سپاسگزارم برای لطف و محبتت
الان که دارم برات مینویسم ،آسمون زیبایی جلوی چشم هامه
باد ملایمی میزنه و پرنده ها دارند باهم بازی میکنند
موج های آروم دریا به ساحل میان و برمیگردن …و همه چیز سرجاشه …همه چیز هماهنگه …
همه ی موجودات عالم ،جاندار و بی جان با انرژی الله هماهنگند …اصلا بخاطر همین انقدر زیبان …
خدا کمکمون کنه همیشه هماهنگ با این انرژی بینهایت باشیم…هرچقدر هماهنگ تر…زیباتر ..دلنشین تر …
هرچقدر خودمون رو به این انرژی نزدیکتر کنیم …آسون تر میشیم برای آسونی ها …
میدونی ؟یکی از کارهایی که من رو به این انرژی نزدیکتر میکنه …نوشتن تو سایت و جواب دادن به کامنت بچه هاست …
انرژیش فوق العاده ست …فوق العاده …
خداروشکر برای وجود این سایت و این جهان مجازی توحیدی
خداروشکر برای حضور ارزشمند شما رفقا
دوستون دارم
قلب فراوان
سلام سعیده جانم.
20 امین روز از اردیبهشتِ جانِ جانان برات سرشار از انرژی های خوب، حال خوب، اتفاقات خوب، سلامتی، ثروت، سعادت و هر چی خواسته ی قلبته باشه.
پروفایلِ جدیدت، مبارک.
آرامش از عکست میباره، خدا رو شکر.
به قولِ خودت: در حالی برات مینویسم که پنجره ی اتاق بازه، نسیم فرح بخش میخوره به پوستم، صدای اذان ظهر میاد، صدای آواز گنجشک های عزیز دلم میاد و من لبریز از احساسِ خوبم …
خدایا شکرت بی نهایت.
سعیده جان، میدونی غیر مستقیم به من یاد دادی و تشویقم کردی پاسخ دوستانم رو منسجم تر بنویسم؟
با رفتارت.
اینکه میای پاسخ همه ی دوستان رو مینویسی.
وقت میذاری و به عشق اونها نسبت به خودت، احترام میذاری و پاسخ مینویسی براشون.
اوایل وقتی یه دوستی محبت میکرد برام پاسخ مینوشت، خوشحال میشدم، میخوندم، اما اون لحظه چیزی نداشتم که براش بنویسم در پاسخ…
یه جا هم خونده بودم که اگه نظر در حد تشکر هست، میتونین با ستاره، امتیاز بدین…
و من به امتیاز دادن اکتفا کردم و عبور کردم.
یه کم که بزرگتر شدم (روند تکاملی) گفتم سمانه تو خودت لذت میبری دایره آبی رو میبینی و برات پاسخ میاد، خودت هم برای دوستان پاسخ بنویس.
شروع کردم تک و توک پاسخ نوشتن.
بعد دیدم گاهی چیزی ندارم که بنویسم، دست نگهداشتم.
چون دلم نمیخواد اینجا، تو این محیطِ جذابِ آموزشی و آگاهی بخش فقط صرفا یه چیزی فرمالیته بنویسم و رد شم و قلبم تو نوشته هام نباشه.
میخوام با قلبم بنویسم. میخوام از درونم بجوشه و بنویسم، میخوام به قولِ بچه ها خدا بگه و من بنویسم…
متوجه شدم خودِ پاسخ نوشتن هم زمانِ درستِ خودشو داره. گاهی همون لحظه، گاهی زمانی دیگه…
اینطوری حقیقی تر مینویسم، دلی و با قلبم مینویسم، خودم هم بیشتر لذت میبرم و به عبارتی انگار همون لحظه خودم یه جایزه (احساسِ خوب) می گیرم.
این شد که دیشب ذوق کردم، دایره آبی رو دیدم، کامنتِ پاسخِ سعیده جانم رو دیدم، پاسخی نداشتم اون لحظه تو قلبم که برات بنویسم، اما الان با قلبم اومدم و دارم برات مینویسم…
اینه اعتماد به جریانِ هدایتِ خدا تو همه ی امور.
اینه که زمانِ درستِ نوشتنِ کامنت رو، خدا بهم میگه، اینکه چی بنویسم رو هم بهم میگه…
نتیجه میشه احساسِ خوبِ خودم از همون اول تا انتهای کامنت و در ادامه احتمالا خوشحالیِ دوستانی که پاسخ های همدیگه رو می خونن.
خیلی ممنونم استاد عباس منشِ عزیزم که کامنت خوندن و نوشتن و پاسخ نوشتن رو هم یادم دادین.
مرسی که تعداد چیزهایی که یادم میدین روز به روز بیشتر و بیشتر میشه.
مرسی که انقدر معلم شگفت انگیزی هستین.
مرسی که هر چی میگین به دردم میخوره و بهبود میده روان و جسمم رو.
مرسی که دستِ برگزیده و آگاهی بخش هستین از جانبِ خدا برای من.
مرسی که حرف هاتون، آگاهی ها، درس ها، رفتارتون باعث میشه منم یاد بگیرم درست فکر کنم و زندگی کنم، پله پله یاد میگیرم و خوشحالم از این روندِ تکاملی، چون ماندگار هست برام.
سعیده جانم، ندیده عاشقت شدم.
عاشقِ ادبیات و ارتباطت با خدا.
عاشقِ آرامشی که داری و از خوندنِ کامنت هام حسش میکنم و خودمم لذت میبرم.
تو اومدی که یه چیزهایی رو به من یاد بدی.
ممنونم که دستِ خدا شدی و بهم یاد میدی، اونم مدلی که من عاشقشم، از طریقِ نوشته هات، حسِ خوبت، آرامشت، توکلت به خدا و …
همه ی ما برای هم یه جاهایی دستِ خدا میشیم.
خدایا شکرت برای این دست های شگفت انگیزی که در بهترین زمان میفرستی برامون تا پیام هاتو بهمون برسونن.
خدایا شکرت که خودت معلم من در زندگیم هستی و دست هاتو میفرستی که درس ها رو بهم انتقال میدن.
خدایا شکرت برای تمام آدمهایی که میفرستی برام تا بهم یاد بدن هر اون چیزی رو که نیازِ روح و جسممه در اون لحظه.
خدایا شکرت از اینکه طبیعت، حیوانات، وسایل رو میاری جلوی چشمهام تا از طریقِ اونا هم درس هامو یاد بگیرم.
بی نهایت دفتر تو زندگیم لازم دارم که بنویسم از قشنگیِ حضورت در زندگیم خدا جانم و هیچوقت هم تمومی نداره این نوشتن ها.
ممنونتم تا ابد که از دورانِ نوجوانی کم کم منو با نوشتن، معجزه ی زندگیم، آشنا کردی و بهم راهِ درستِ ارتباط گرفتن با خودت، خودم رو یاد دادی از طریقِ نوشتن.
مرسی برای تمام لحظاتی که مینویسم، دلم غنج میره برای نوشتن، و سرشار از حس های خوب، آگاهی، تحلیل خودم، نزدیکیِ بیشتر با خودت و … میشم.
دقیقا اون لحظاتی که دل و قلبم میخواد پاره و منفجر شه از عشق نسبت به خودت.
مرسی که هستی تو زندگیم خدا…
یه روزی خودِ خدا هدایتم کرد که پایینِ همه ی کامنت هام بنویسم:
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
که امضای من باشه پای همه ی کامنت هام.
که یادم بمونه تشکر کنم از خدا برای همه چیز و همیشه.
که دوستام هم ببینن و یادآوری شه براشون که تشکر کنن از خدا برای همه چیز و همیشه.
سعیده جان، تو با کامنتت باعث شدی بنویسم و سرشار از احساسِ خوب بشم نسبت به همه چیز…
ممنونم ازت.
شاد باشی و سلامت.
و من دقیقاً و درست در این لحظه عاشقانه تر از هر وقت دیگه ای و لبریز از عشق برای خدای عزیزِ دلِ قشنگم می نویسم:
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
به نام خداوندِ زیبا
سلام مجدد به سعیده جانِ عزیز دلم
سلام به همه ی عزیزانِ سایت
سلام به استادِ عزیزم و مریم جانِ عزیزم
در محشرترین شرایطی که میتونم تصور کنم قرار دارم و مینویسم:
تو ماشین در حال رفتن به یه جای زیبا که مدتها بود دلم میخواستم دوباره تجربه اش کنم…
شمال و دریا…
از آخرین باری که رفتم شمال چند سالی میگذره…
حالا ببین سعیده جان، تو توی کامنتت از دریا گفتی منم هدایت شدم به دریا
خدایا شکرت
عاشقِ این همزمانی ها هستم.
تحسینت میکنم که نزدیک دریا هستی، اما هر بار تو کامنتات انقدر قشنگ از دریا میگی انگار اولین لحظه ی رویاروییت با دریاست…
الحق شاگرد خوبی هستی برای استاد عباس منش.
استاد همیشه برای زیبایی ها ذوق داره و سپاس گزاره، انگار بار اوله مواجه میشن با اون زیبایی.
دیروز از خدا خواستم هوا خنک باشه تو مسیر ، که بیشتر لذت ببریم، از صبح که بلند شدم برم پیاده روی دیدم باد میاد و خنکه. نشونه رو گرفتم…
بله همچین خدای مهربونی داریم.
بارون داره میاد، اونم شدید…
از آسمون زیبا هم بگم، اولش ابرهای خیلی خفنی دیدم که عاشقشونم، الان هم که بارون و بارون و بارون.
خودِ بارون برای من نشانه است…
الهی شکر بی نهایت.
خدایا مرسی که تو زندگیمی.
سعیده جان، یه نکته ی مهم تو کامنتت بود که صبح کمتر بهش توجه کردم.
الان متوجهش شدم و اومدم بهت بگم و تشکر کنم که انقدر جمله ات درست و اصله:
خدا کمکمون کنه همیشه هماهنگ با این انرژی بینهایت باشیم…هرچقدر هماهنگ تر…زیباتر ..دلنشین تر …
تجربه کردن، باعث میشه درکِ آدم بالاتر بره.
الان بهتر درک میکنم جمله ات رو…
خدایا شکرت برای زیبایی های خودت و جهانی که خلق کردی و به ما هم اجازه و اراده و انتخاب دادی تا ما هم زیبایی خلق کنیم.
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سمانه جانم سلام بروی ماهت نازنینم
الان که دارم برات مینویسم نشستم روی یک لاستیک :) توی ساحل ،محو موج های دریا و صدای قشنگشون
میدونی حس میکنم صداشون معنی داره،حس میکنم باهاشون هماهنگم ،حس میکنم یک تیکه ازین صدام سمانه
خیره شدم به این عظمتت،به آسمون آبی با ابرهای پراکنده
و فکر میکنم به سیستمی که بدون هیچ زحمتی همه چیز رو هماهنگ آفریده و داره هدایت میکنه ….
من چقدر میتونم با این هدایت هماهنگ بشم …؟ همونقدر میتونم نتیجه بگیرم
سمانه جانم ،همین الان که دارم برات مینویسم ی سگ از کنارم رد شد،قبلا سگ رو از دور میدیدم تپش قلب میگرفتم
الان خیلی در صلحم باهاشون
نمیگم ی لحظه نترسیدم،چرا ی کوچولو دلم لرزید ….اما هماهنگ شدم باهاشون ….
چه کلمه ی قشنگیه نه ؟
هماهنگ…هم آهنگ ….
کاش بتونیم بیشتر و بیشتر با این جریان هدایت ،هم آهنگ بشیم… مگه چی میخوایم که در خدایی خدا پیدا نمیشه …؟
سمانه جانم بزار برگردم چند دقیقه عقبتر
وقتی تصمیم به پیاده روی گرفتم،حسم گفت وضو بگیر وبرو
گفت داری میری با خدا پیاده روی جسمت و قلبتو پاک کن و برو
تو راه خونه تا دریا …با لذت اسما الحسنی رو گوش کردم …نزدیک دریا شدم حس کردم شلوغتر از روز های قبله
یادم اومد جمعه ست ومسافر ها اومدند به تماشای قشنگی های این عظمت …
نمیدونم باور میکنی یا نه، یهو مثل نور افتادی توی قلبم…گفتم خدایا چی میشه من الان ببینیم سمانه رو…بشنومم صداشو …صدام بزنه بگه آهااای سعیده تویی ؟؟خودتی ؟؟؟
:)
با دقت بیشتری به چهره آدم ها نگاه کردم ولی خب …نبودی :)
اما میدونم بزودی زود این انرژی قلبی تبدیل به ماده و اتفاق توی جهان میشه ومن در آغوش میکِشَمِت….
دوستت دارم رفیق
امیدوارم هروقت کامنتم به دستت میرسه ،غرق احساس عمیق خوشبختی باشی با یک لبخند به زیبایی عکس پروفایلت …
قلب فراوان
به نام خدای هدایتگر و مهربانم.
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و همه ی دوستانم.
سلام سعیده جانم.
گشتم تا این کامنتتو پیدا کنم و در پاسخ همین کامنت بنویسم:
تو کامنتت از هم آهنگی با خدا نوشتی، آوای قشنگی داشت این کلمه برام…
این چند روز اخیر تو پیاده روی یهو یاد تو میافتادم.
دیروز، دقیقا یاد همین جمله افتادم و انگار قرار بگیرم تو مسیرِ تمرینِ هم آهنگی با خدا …
صبحش بعد بیداری نشستم پای نوشتن ستاره قطبی و بعدش پیاده روی…
اینطوری شروع شد که هدایت خواستم برای مسیر پیاده روی با لذت، مسیر سایه باشه و دیدن زیبایی ها و نکات مثبت و …
تو قلبم آرامشی اومد که خودمم شوکه شدم، انگار پاهام، ذهنم، فکرم از من دستور نمیگرفتن، جاهای قشنگ رفتم، یه عالمه پروانه سفید دیدم، یه عالمه گل سفید دیدم، درخت توت دیدم، از سایه پیاده روی میکردم، از کوچه و خیابون های دنج راه رفتم و …
به نوعی همش رسیدم به هم آهنگی با خدا.
چون من رها بودم و اجازه دادم خدا منو جلو ببره.
یه تجربه ی جذاب داشتم، چون انگار هیچ عجله یا شتابی نداشتم برای مرحله ی بعدی، کار بعدی.
چون دائم تو قلبم تکرار میشد تو هم آهنگ باش با خدا، خدا خودش بلده چطوری چیدمان کنه به بهترین شکل ممکن و تو عمل، هر مرحله بیشتر بهم ثابت شد.
هی خدا منو جلو میبرد، هی من لبخند میزدم…
هر چی رهاتر، بدون دخالت من، روان تر جلو رفتم.
اون کارشو بلده، من داشتم شاگردی میکردم…
خیلی حسِ عجیبی بود…
بعد پیاده روی باید بیرون میرفتم از خونه، برای همین اولش میخواستم با ذهن خودم زمان برگشت رو تنظیم کنم…
گفتم نه، اجازه بده خدا خودش تنظیم میکنه.
مدت عالی راه رفتم، با هدفون یه فایل خفن از استاد گوش دادم بارها، یه سری ایده اومد تو راه، یه سری آگاهی اومد.
خلاصه با قلبم برگشتم خونه، چند تا کار انجام دادم با ارامش، ساعت داشت همینطور جلو میرفت و مثلا اگه مثل هفته های قبل میخواستم عمل کنم عملاً دیرم شده بود…
اما تو قلب من این صدا بود بسپر به خدا، تو فقط هم آهنگ باش باهاش خودش قشنگ چیدمان میکنه دقیقا عین از صبح تا الان…
در بهترین زمان حرکت کردم و رسیدم به مقصدم.
کلاس داشتم ساعت 11، که همیشه زودتر میرسیدم، امروز دقیقا راس 11 رسیدم خودم سورپرایز شدم و نکته ی جذابش این بود که کلاس بنابه دلایلی نیم ساعت دیرتر هم شروع شد یعنی 11/30
با خودم گفتم چه جالب، یه طوری چیدمان شد امروزم که نه تنها دیر نرسیدم، به موقع رسیدم کاملا.
و اینکه از تمام لحظاتم قبل کلاس نهایت لذت رو هم بردم بدون عجله
بدون شتاب.
این بدون شتاب زندگی کردن و لذت بردن از ثانیه هاش، سپردن به خدا و هم آهنگ شدن باهاش روزِ به شدت عالی رو برام ساخت.
از خدا میخوام بیشتر بتونم تمرین کنم و لذت ببرم از هم آهنگی با خودش.
هر چی هم آهنگ تر با خدا= زندگیِ راحت تر، روان تر، لذت بخش تر
تو کلاس هم خیلی لذت بردم.
اصلا انگار همه ی فرکانسهام تنظیم شدن روی حال خوب، اتفاقات خوب.
بعدش هم همچنان ادامه داشت تا شب…
چقدر این کلمه جادوییه:
هم آهنگی با خدا
دَمِت گرم که نوشتی و من کشیده شدم به سمتش و تجربه اش کردم …
انگار همون هدایت خواستن از خدا و توجه به نشانه های خدا باشه برای من.
مدتهاست معجزه ی هدایتِ خدا وارد زندگیم شده و لذت میبرم ازش، ولی امروز جنسِ هدایت هام لطیف تر بود، سلسله وار بود، بدون توقف بود، یکی بعد دیگری…
تو پیاده روی یه جمله ی جالب تو قلبم گفته شد:
صلح با خود یعنی قبول کنی دیگران میتونن نظرِ شخصیِ خودشونو داشته باشن، تو هم میتونی نظر شخصی خودتو داشته باشی.
نه تو به زور میخوای اونا باهات هم نظر شن، هم خودت به زور نظر اونا رو نمیپذیری…
آرومی و فقط میشنوی. بدون واکنش و اصرار برای موافق شدن دیگران با نظرت…
هر وقت حرف از صلح درون میشه یاد خانم شایسته جان عزیز دلم میوفتم…
انقدر که همیشه ازش آرامش دیدم تو انجام کارها و صحبت ها و عکس العمل هاش در موقعیت های مختلف…
آدمی که صلح درون داره دعوا نمیکنه، به زور نمیخواد نظرش رو تحمیل کنه و جوابِ موافقِ زورکی بگیره…
اینو بردم داخل خودم، وقتی نظر مخالف خودمو بتونم با آرامش بشنوم، واکنشی ندم، لبخندم رو حفظ کنم و شروع به توضیح بیشتر و توجیه نکنم یعنی صلحم بیشتر شده با درونم.
یعنی پذیرفتم هر کسی نظری داره، طرز فکری داره، غلط یا درستش به خودش مربوطه، منم نظر خودمو دارم، سبک شخصی خودمو دارم…
تمام تمام
آخه دقت کردم گاهی وقتی کسی خلاف نظر، فکر، باور من نظری میده انگار میخوام بهش ثابت کنم تو اشتباه فکر میکنی، نظر من درسته…
هی توضیح بیشتر میدم تا مثلا قانعش کنم…
این باگِ منه که کشفش کردم…
امروز با هم آهنگی با خدا، حس کردم مثلِ یه نسیمِ ملایم دارم حرکت میکنم.
انگار یه موجِ خیلی لطیف و آروم روی دریام.
انگار همه ی جهان کنار رفته، فقط من و خداییم که داریم معاشرت میکنم به نرمی، سبکی، راحتی و با آرامش و لذت با همدیگه.
میخواستم برات بنویسم تا بدونی چقدر اون یک کلمه برای من روز خاصی ساخت.
ممنونم که سخنگوی خدا بودی تو کامنتت و باعث شدی تجربه ی متفاوتی رو بگذرونم.
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سلام سعیده جانم.
سلام عزیزِ نازنینم.
میدونی کی پیامت رسید دستم؟
درست تو مسیرِ برگشت به خونه بودیم که پیامت اومد سرِ راهم و گفت منو بخون.
دقیقا هم تو مسیر رفت، هم تو مسیر برگشت همراهت بودم سعیده جان، تو با کامنتهات همراهم بودی تو سفر…
هدایت شدم سایت، دایره ی آبی و پاسخِ سعیده جان.
دقیقاً غرقِ احساس خوشبختی بودم و هستم که کامنتتو خوندم.
چطوری منو انقدر قشنگ پیش بینی میکنی…
حالِ درونم خیلی خوبه به لطف خدا.
الهی، خدای قشنگم، بی نهایت سپاس گزارتم.
صلح درونیم خیلی خیلی بهتره، برای همینه ارتباطم با حیوانات روز به روز بهتر میشه.
منم تو سفر یه هاپو دیدم که عاشقش شدم، تو پیاده روی هام مشایعتم میکرد و با احترام و فاصله همراهیم میکرد…
خوشحالم که از صحنه ی غذا خوردنش فیلم گرفتم تا دائم ببینم و قربون صدقه اش برم.
براش استخون بردیم، نمیدونی چقدر قشنگ غذا میخورد…
خیلی دلبری کرد برام. یه جوری خرت خرت میکرد موقع نوش جان کردنِ استخوانها انگار داره تدیگ میخوره، منم که عاشقش شدم و دائم قربون صدقه اش میرفتم…
یه چیزی در موردِ این هاپو برام خاصه…
انگار این هاپو خیلی فرق کنه با بقیه شون برام…
یه هاپوی مونث، با هیکلی به شدت جذاب و زیبا، به شدت ورزشکاری، خوش قد و بالا، صورت قشنگ، با چشمای قهوه ای و بسیار friendly
هنوز به مرحله ای نرسیدم که نوازش کنمشون، اما میدونم میرسم…
اوایل تو پیاده روی، یه هاپو از کنارم میخواست رد شه میترسیدم و کنار میرفتم.
الان دیگه با احترام از کنارشون رد میشم و شگفت زده میشم از منش و رفتارشون.
کامنتت رو که خوندم سورپرایز شدم از همون اول و لبخند اومد روی پهنای صورتم …
تو ماشین بودیم، شب بود (جمعه)، در مسیرِ برگشت به خونه از مسافرتی که خیلی بهم خوش گذشت، که برام جنسِ متفاوتی داشت…
مسافرتی که لذتش قبل از شروعش بود و ادامه داشت اونجا، الان هم ادامه داره…
به خودم گفتم اونجا خودت برای خودت شادی و لذت خلق کن، منتظر نباش تا بقیه تو رو به شادی برسونن، خودت اقدام کن …
(دقیقاً از آموزشهای استاد که درونم نفوذ کرده به لطفِ خدا)
حالا دقیقا چی شد؟
هم انفرادی هم به صورت گروهی لذت ایجاد شد و کیف کردم.
سعیده جانم، ذوق زده شدم که پاسخ دایره آبی از سمتِ شماست، انگار برام نامه نوشته باشی بازش کردم، خوندم، شگفت زده شدم که یادِ من افتادی کنارِ دریا، از هاپو گفتی، از ترسی که منم قبلا داشتم ولی الان عوض شدم و علاقه مند شدم که باهاشون گفتگو کنم و قربون صدقه شون برم. چون به شدت حس میکنم میفهمن من دوستشون دارم و حس میکنم چقدر خالصن.
از هماهنگی و هم آهنگی با جریانِ هدایت نوشتی و من غش کردم از این تعبیرهای زیبات.
من حس کردم چقدر نزدیکیم به هم …
مرسی که به لبخندم توجه کردی سعیده جان.
خوشحال میشم که تو رو از نزدیک ببینم و بغلت کنم.
برام این دیدنِ دریا با قبلیها، جنسِ متفاوتی داشت…
به محضِ اینکه ماشین ایستاد کنار ساحل، کفش و جورابمو کندم، پاچه ی شلوارمو زدم بالا، رفتم تو آب و راه رفتم …
انگار که مدتها بخوام یه دوست صمیمی رو ببینم و حالا بهش رسیدم…
فارغ از اینکه بقیه میگن نرو سرده…
من رسیدم به دوستم و غش کردم از ذوق.
دمِ ساحل آهنگ گذاشتیم رقصیدیم، خیلی کیف داد بهم.
با ورژنِ متفاوتی از خودم روبه رو شدم:
سمانه ای شادتر، رهاتر، خوش تر، که رها میرقصه، کاری که خوشحالش میکنه رو انجام میده، سمانه ای که صلحِ درونیش خیلی بیشتره، با عشق به دریا نگاه میکنه به موج هاش به صداش، سمانه ای که تغییرات سلامتی و روحیه و اندامش به شدت متفاوته و باعث شده اعتماد به نفس و راحتیش با پیرامونش خیلی بیشتر باشه، لباس های مورد علاقه شو بپوشه و حسابی کیف کنه و به خودش افتخار کنه…
(سمانه ی قبل از دوره قانون سلامتی بی نهایت فرق داره با سمانه ی بعد از دوره قانون سلامتی، خدایا شکرت، استاد جان بی نهایت تشکر تشکر تشکر دارم از شما)
لحظه ی آخر قبل خداحافظی با دریا، دوباره رفتم تو آب، آغوشمو باز کردم، عمیق نگاهش کردم، دریا رو بغل کردمو گفتم خدایا شکرت که اینجام و دیدم قشنگی هاتو …
چقدر کیف کردم که تو لحظه، حس کردم این خوشی رو، انرژی عالی رو، لذت بردم و خداحافظی کردم …
به خودم افتخار میکنم که تازه دارم زندگی کردن در همون لحظه رو کم کم یاد میگیرم…
تو ماشین، چند بار تلاش کردم پاسخ بنویسم و ارسال کنم برات.
نشد، حس کردم شاید وقتش نیست…
الان اومدم که بنویسم برات:
کامنتت زمانِ زیبایی به دستم رسید و عمیقا خوشحالم کرد و میکنه.
چون با حست مینویسی.
چون با قلبت مینویسی.
چقدر خوبه انتقالِ انرژی.
تو دو جای متفاوت، از طریق فرکانس وصل میشیم بهم…
خدا رو بی نهایت شکر میکنم، به خاطر چند درسِ مهم که از استاد دارم یاد میگیرم که تاثیرش تو ابعاد مختلف زندگیم خیلی پررنگه…
مطالبِ آموزشی استاد خیلی زیاده اما من دارم کم کم یاد میگیرم…
1- ارتباط و گفتگوی صمیمانه و قلبی با خدا
2- هدایت گرفتن از خدا
3- توجه به نکات مثبت و زیبایی ها
4- سپاس گزاری
خیلی چیزهای دیگه هم هست، اما حس میکنم این چهارتا خیلی تاثیرشون تو زندگیم آشکار شده.
استاد عباس منش عزیزم، با قلبم بی نهایت بار میگم سپاس گزارتونم برای واو به واوِ آگاهی ها و درس هایی که بهم یاد میدین هر روز و هر لحظه که باعث بهبودم میشن.
میدونی چیه سعیده جان؟
تو دقیقا از لذت های مسافرت من تو کامنتت نوشتی تا برای من مرور و تاکیید شه:
هدایت
دریا
آرامش
هم آهنگی با جریانِ اون لحظه
هاپو
و …
چقدر قشنگ با وضو رفتی برای عبادت
برای صحبت با خدا
تشکر از خدا
و زندگی کردن تو همون لحظه
عاشقتم
دوستت دارم
شاد باشی
پر آرامش باشی
در آغوشِ خدا باشی همیشه
مرسی که هستی
الهی شکر که میخونم نامه هاتو و نامه های منو میخونی…
معجزه ی شیرینِ زندگی من، هدایت های خداست.
که همیشه بهترین ها رو بهم داده با هدایت هاش.
سعیده جان، خوندنِ کامنت هات هم یکی از هدایت هاست…
5 ستاره ای شدنت، نوشِ جانت.
داستان هدایتت هم شگفت انگیزه عزیزم.
یه چیزی رو هم امروز تجربه کردم که برام جالب بود:
امروز و امشب سرشار از خوبی ها و قشنگی ها و انرژی عالی بود برام، یعنی پکیجی از عالی بودن.
شب بارون اومد، رفتم پیاده روی تو بارون که عاشقشم و برگشتم خونه.
بعدش یه ناخواسته ی کوچولو اومد…
بعد یه کم ناراحت شدم که چرا اومده؟ امروز که فرکانسم عالی بود، همه چیز هر لحظه نسبت به لحظه ی قبلش در حال بهتر شدن بود، منم که در اوج خوشحالی و سپاس گزاری و توجه به زیبایی ها…
بعد یهو به خودم اومدم و گفتم ای دل غافل…
اومده که منو تست کنه، ببینه میتونم ذهنمو کنترل کنم یا نه…
سریع برگشتم به کنترل ذهن
شروع کردم به نوشتن زیبایی ها و نکات مثبت امروز و سپاس گزاری.
سریع ورق برگشت
حسِ منفی و سرزنش رفت…
یادم بمونه اگه لحظه ای حسم منفی شد، سریع دفترمو باز کنم و شروع کنم به نوشتن زیبایی ها و نکات مثبت اون روز و سپاس گزاری، مثل آب روی آتیش عمل میکنه.
بعدش دلیلِ ناراحتی مو متوجه شدم، از یه چیزی درونِ خودم میاد، ربطی به بیرون از من نداره…
ناراحتی یادم انداخت باید روش کار کنم تا بهتر شه…
پس طفلکی اومد که بهم کمک کنه، دشمنم نبود، دوستم بود…
تازه شاید الان وقتشه برم مجدد دوره تضاد رو گوش بدم تا بهتر درکش کنم.
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سلام بر خواهر گلم ، کامنتت چه زیبا بود ، خدایا شکرت به خاطر وجود شما و این قلم توانا تون ،ایول ، دمت گرم ، چقدرشایسته ی تو دختر ، مگه دختر داریم به این خوبی ؟ چقدر خوب احساستون رو مهار کردید ، چقدر خوب ذهن رو کنترل کردید، چقدر خوب نجواهای شیطان رو با آتش ایمان خاموش کردید … بازم گل کاشتی ، و از همه مهمتر پناه بردید به اون دوست همیشگی تون ، بازم ایول داری؟ شوهرتون شما رو دوست داره،بی نهایت ولی بنده خدا اون لحظه، حواسش نبوده ، و دقت نکرده، الان که رسید خونه ، گفته ، من عاشقتم… مگه میشه شما رو دوست نداشته باشه، گفته چطوری، رسیدی خونه ؟ شما چی احتیاج داری شما دستور بده ؟ شما شوهر هیچ ، جهان رو به تسخیر خودتون در آوردید؟ و پاداش گرفتید؟ شما بی نظیرید، خواهر گلم
کامنت تون خیلی تامل برانگیز بود ، من شما رو تحسین میکنم ، شما کافی بود یه حرفی میزدیدو نتیجه چیز دیگه بود ،تشکر کمه و شما شایسته ی تقدیری، باید بگم تشکرات … ان شالله در کنار خانوادتون بهترینها رو تجربه کنید . من به نوبه ی خودم دو ستتون دارم و بی نهایت عاشقتونم.
سلام به برادر عزیزم
ممنونم ازتون بی نهایت برای تموم لطف و محبتتون
حقیقتا من اعتبار این کنترل ذهن رو نمیتونم به خودم بدم،همش از هدایت الله و استاد بی نظیرم،استاد عباسمنش و آموزش های خانم شایسته ست
حق با شماست،من میدونم همسرم عاشق منه،بارها و بارها تو رفتارش و کلامش بهم ثابت کرده
اما برای همه ی ما موقعیت هایی پیش میاد که انتظارش رو نداشتیم یا جور دیگه ای تصورش میکردیم به هر دلیلی
مثلا اون روز همسر من به شدت درگیر کارهای مغازه ش بود،نگرانی هایی داشت که خیلی هاشو من خبر نداشتم
اصلا به همین دلیل که غرق افکارش بود که اون واکنش رو نشون داد
حالا اگر من میخواستم اون لحظه آسمون ریسمون ببافم اوضاع رو نتنها خرابتر میکردم بلکه مثل باتلاق باهم میرفتیم پایین
پس من باید ذهنم رو کنترل میکردم اول بخاطر حفظ حال خوب خودم
بعد برای کنترل اوضاع
و قانونی که همیشه جوابه
من ایمانم رو به خدا نشون دادم و خدا شرایط رو به نحو احسنت عوض کرد
اگر واقعا همیشه بتونیم انقدر خوب ذهنمون رو کنترل کنیم،به معنای واقعی میتونیم در مدار صلح و آرامش زندگی کنیم
براتون بهترین هارو آرزو میکنم
هر روزتون پر از معجزه های خداوند یکتا
سعیده جوونم دلبندم من عاشقتم رفیق، هم پاره جان … اخخ که دلم غش میره برای نوشتننن و جاری کردن این اتشفشان شادی درونممم .. یوهوووو
الهی شکرتتت
ببین خیلی کامنتت فوق العاده است
بببین!! خیلی کنترل ذهتت تحسین برانگیز
بببین! تو خیلی فوق العاده ای
کامنت هات منحصر به فردن
چقدر درس، چقدر تحسین، چقدر قشنگ کج میکنی مهم ترااا را بولد میکنی مهم تراشو کج و بولد میکنی. ( خنده )
عاشقتم من
این حس خوب و انرژیای که میذاری به خودت برمیگرده.
محمد عزیزم ، سلااااااام گرم من به روی مااااهت
مررررسی که برام نوشتی مرررررسی
محمد دلم خواست اینو بهت بگم
چند سال پیش ،من رفیق های داشتم تو باحالی و خوش گذرووونی بینظییییر
یعنی اگر ما جایی جمع میشدیم، یکی دو روز انقدر میرقصیییدیم، میخندیییدیم انقدرررر خووووش میگذشت که وقتی مهمونی تموم میشد ،صداهامون جوری گرفته بود که هرکی بهم میرسید میگفت سعیده مریضی ؟ گلو درد داری؟
به سختی صدام درمیومد!
روزی که با قانون آشنا شدم و فهمیدم باید دوستای غیر همفرکانس رو بزارم کنار ،تعلل نکردم !
ازین دوستایی که انقدر باهم خووووش میگذروندیم گذشتم محمد جان ،گذشتم !
و جهان از همه طرف بهم پاداش داد
و شما پاداش منیددد…شما رفقای جان منید…
با شما ها خوشحالم،خوشبختم ،شادم ،میخندم و میرقصیم و زنددددگی میکنمممممم
دوستون دارم خیلی خیلی زیاد
از طرف من ،صورت ماه الهه رو ببوس باشه ؟؟؟
قلبببب فراااااااوااااان
سلام و درود به سعیده جان بی نظیر و توحیدی ، خواهر بزرگوارم.
الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این کامنتت، بخاطر این توانمندی در کنترل ذهنت، بخاطر اینقدر بینظیر و عالی و توحیدی بودنت، الهی شکر بخاطر وجود ارزشمندت.
چقدر کامنت عالی و توحیدی بود.و هیچ جای شکی نیست وقتی که اینقدر عالی روی خودت کار کنی و اینقدر به منبع اصلی توحید وصل باشی نتایج عالی میاد، احساس خوب و مثبت میاد، و تحسین برانگیز ترین کامنت هم میشی.
خیلی خیلی تحسینت میکنم.
بسیار بسیار زیاد.
یه جاهایی گفته شده خداوند به وجود بعضی از بندگان توحیدیش مباهات میکنه ، مطمئنم یکیشون تویی خواهر نازنینم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام سعیده جانم دوست توحیدی وارزشمندم
سپاسگزارم ازت نازنینم که ازتجربه ی فوق العاده ارزشمندت نوشتی اینجا جمله به جمله ی نوشته هات هدایتی بودبرای قلب من، برای اینکه چطوردرعمل ایمانم رونشون بدم اینکه صددرصدپاداش دریافت میشه اگرایمانمون رودرعمل نشون بدیم، عزیزم برای زندگی مشترک زیبات آرزوی عشق بیشتروصلح وهماهنگی بیشتربینتون دارم ازرب بی همتا، الهی هرروززندگیتون سرشارازشادی عشق وثروت بی انتهای رب العالمین باشه الهی قلب پاک ومهربونت هرروزبیشتروبیشترغرق درنورهدایت الله باشه دوست خوبم..
سلام به دوست قشنگم ،شیرین
سپاسگزارم ازت که برام نوشتی
بارها و بارها کامنت هات رو خوندم ،و هربار هم خودت و هم زیباییت روتحسین کردم
شما واقعا قشنگی :))))
بازم ممنونم ازت برای تموم مهربونیهات و دعا میکنم همیشه غرق احساس عمیق خوشبختی باشی
سلام به سعیده عزیزم
سعیده عزیزم من هر لحظه تحسینت میکنم.
هر دفعه که در مورد چالش هام باهات حرف میزنم کلی گاید میگیرم و هر روزی که با هم هستیم دارم ازت یاد میگیرم
مرسی که هستی همزبون.
ممنون که سایت استاد رو بهم معرفی کردی و کمکم کردی وارد این جهان بینی توحیدی بشم و بتونم چالش های زندگیم رو بهتر مدیریت کنم.
مرضیه ی محجوبه ی محبوب من
سلام بروی ماهت
ازت ممنونم عزیزدلم
و این من هستم که ازت سپاسگزارم
تو برای من یکی از نتایج واضح و روشن قانونی
زمانی که من جسارت به خرج دادم و آگاهانه رفیق های غیر هم فرکانس رو گذاشتم کنار
خداوند فرشته ش رو برای من فرستاد
مرسی که هستی و باید بدونی من هم همیشه وهمیشه ازت یاد میگیرم
جملات طلایی تو همیشه تو دوراهی ها من رو نجات میده !
مثل آخرین جمله ی طلایی که گفتی
:)
فرصت کمک به تو داده شده
دوستت دارم بی نهایت
بزودی میبینمت به امید الله
قلب فراوان
هزاران درود به سعیده خوبم
به شما دوست توحیدی و آرامم
چند دقیقه پیش از خداوند هدایت خواستم، اومدم تو سایت و زدم روی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن…
این فایل ارزشمند استاد واسم نمایان شد… اول از ذهن نجواگرم گذشت اینکه ربطی به موضوع درخواست من نداره!!!!!
و بعد اومدم شروع کردم به خوندن کامنت ها، اولین کامنتی که ناخودآگاه باز کردم کامنت شما بود و این جمله اشک رو تو چشام جمع کرد:
!نگاهتون رو از بیرون بردارید و بزارید روی درون خودتون …
مسائل عاطفی،مالی، حتی درمورد فرزندتون
شما فقط باید روی خودتون کار کنید و اجازه بدید جهان بقیه کارهارو براتون انجام بده!
کاری به رفتار بقیه نداشته باشید
این شما هستید که باید باورهای مناسب ایجاد کنید
بعد جهان طبق فرکانس های شما،شرایط بیرون رو براتون عوض میکنه!
چه جوری اینکارو میکنه؟ما نمیدونیم!
و این آیه مبارک که دیگه آخر هدایت بود:
سوره مبارک انعام ،آیه160
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ
هر کس کار نیکو کند او را ده برابر آن خواهد بود و هر کس کار زشت کند به قدر کار زشتش مجازات شود و بر آنها اصلا ستم نخواهد شد.
یعنی این دیگه تههههه تههههه عشق الله جانه… ایییییی بنازمت خدای من
پروردگار من که چطوری از زبون بنده خوبت کلام پر مهرتو بهم رسوندی… سبحان الله از مهرت از لطفت یاد این شعر سنایی افتادم که اینجا با عشق تقدیم میکنم به روحتای پاره از وجود خداجانم:
سراسر غرق نور و عشق الهی باشی دوست خوبم
ســـلام مامان قشنگم
بسیار لذت بردم ازین کامنت دوستمون و جواب شما و این آیه قرآنی ک گفتین
چقدر هدایتی بود…
من خوبی کردن رو از خودم شروع کردم.. ایمیلمو باز کردم و همه کامنتای شمارو مطالعه کردم و درسمو ب اشتراک میذارم:
هرچه ذهن پر تلاطم داشته باشم همچون جریانی از رودخانه میشم ک همه کس از نزدیک شدن به من فراری میشن مثل سیلاب ویران گر زندگیمو تحت تاثیر ویرانی قرار میدم اما هرچه ذهنم آرام تر شبیه رودخانه ی شفاف تر ک دیگران دوست دارن خودشونو در من نظاره کنن و از آرامش و صدا و قشنگیم لذت ببرن…هرچه امروز منو متطلام کرد از بالا بهش نگریستم و لبخند زدم به زرنگی شیطان و تحسینش کردم بخاطر قدرتش بعد قدرت خدارو بهش یادآور شدم و خودمو تحسین کردم بخاطر اینکه اومدم رو دستش چون ب قدرت برتری متصل شدم و خودمو آروم کردم از تلاطم هر فکر منفی خارج شدم ازش ب آسانی…
سلام به جانم
سلام به وجودم
سلام به روی ماهت
اول که خدا رو هزاران بار سپاس که این نوشته ها به دلت نشست عزیزدلم و برات هدایتی بود از جانب خودِ خودِ الله…..
و دوم این که هزاران آفرین به شما نازنینم از این درسِ فوق العاده ایی که دریافت کردی
و ممنونم که برام به اشتراک گذاشتی :*
وقتی کامنت تو خوندم دوباره آگاهی های فایل استاد عزیز رو مرور کردم، با خودم فکر کردم ما معمولا چه زمانی توی تله احساس می افتیم و تصمیم احساسی میگیریم؟؟؟؟!!!!!!
لحظه هایی که غافل میشیم از قدرت رب مون…
دیدم اگر همواره دلمونو بسپاریم به خودش، و برای هر قدمی توکل داشته باشیم بهش
و در لحظاتِ آرام , یادش کنیم
اون هم بدون شک در همه لحظات همراهمون خواهد بود.
در این غزل حافظ شیرین سخن لپ کلام رو ادا کرده:
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست
که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد
دلا مَعاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دستِ دعا نگه دارد
گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سرِ زلف ار دلِ مرا بینی
ز رویِ لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت؟
ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدایِ آن یاری
که حقِّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد
غبارِ راهگذارت کجاست؟ تا حافظ
به یادگارِ نسیمِ صبا نگه دارد
سعیده عزیز
سلام
اول به صورت هدایتی،وارد پروفایل و طریقه ی اشنایی شمارو مطالعه کردم
و بعد کامنت زیباتونو
واقعا تحسینتون میکنم بابت ایمان قوی و تلاشتون برای تغییر باورهاتون
و چقدر به دلم نشست وقتی با برخورد با همسرتون و رفتارشون،دنبال ریشه یا تمرکز به دلیل اون رفتار نبودین و فقط سریع خواستین ازون حال بد و منفی،فرار کنین
اگاهانه دنبال زیبایی و ایجاد احساس خوب در خودتون شدین
و خدارو شکر که خدا سریع بهتون هدیه و نتیجه کنترل ذهنتون رو با شنیدن صدایمحبت امیز همسرتون داد و ایمان دارم که صدای قلبتون رو اون لحظه بلندتر از همیشه شنیدین…
بی نهایت سپاسگزارم سعیده عزیز
از این کامنت بسیار زیبات که درونش پر از اگاهی و هدایت بود برای من
که دقیقا الهام همیشگی خدا برای من در کامنتم دریافت کردم
چند لحظه پیش با همسرم تلفنی داشتم صحبت میکردم که یهویی نمیدونم چی شد صحبتمون رفت تو سمت حالت منفی که چیزی نبود که من میخواستم
ولی بعد از قطع کردن گوشیم گفتم چیکار کنم ؟
اومدم کامنت زیبای بچه ها رو بخونم تا حالم رو خوب کنم
و مثل همیشه خداوند منو سوپرایز کرد و کاری کرد تا کامنت زیبای شما رو بخونم که دقیقا چیزی نوشتید و راهکار عالی بود برای شرایط الان من
که از منطقه میم گذاری شده فرار کنم
و خدا شکر خودم رو نجات بدم و بیام فقط روی خودم تمرکز کنم از اینی که هستم بیام باورهام رو بهتر کنم
با خوندن کامنت خوب بچه ها تا احساسم بهتر بشه
تا بذارم جهان خودش کارها رو برای من انجام بده بدون اینکه من بخوام زور برنم و حالم رو بد کنم
بازم بی نهایت سپاسگزارم سعیده عزیز به حرف قلبتون گوش کردید و این کامنت خوب و عالی رو با ما به اشتراک گذاشتید
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا ، شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
آقا عمران عزیز،سلام
ازتون سپاسگزارم برای لطفتون و بی نهایت ممنونم که برام نوشتید
موقعیت ها برای ما متفاوته ولی قانون هیچ وقت عوض نمیشه
همیشه و همیشه استفاده از قانون ،نتیجه ی درست رو ایجاد میکنه
استاد حرف جالبی میزنن که میگن بچه ها میخوان قانون رو به شکل خودشون دربیارن و دورش بزنن ولی قانون قانونه و هیچ تبدیلی برای این سنت های الهی نیست …
به میزانی که بتونیم طبق سنت های جهان عمل کنیم،جهان بهمون پاداش میده
این ماییم که باید تغییر کنیم و بعد اوضاع به طرز عجیبی عوض میشه …
یکی از شکرگزاری های من همیشه برای این قوانین ثابت و بدون تغییر دنیاست
میدونی؟احساس اطمینان و آرامش بهت میده
مطمئنی که هرجا نتیجه ی درست نگرفتی این تویی که درست عمل نکردی و باید خودتو بهبود بدی وگرنه خداوند همیشه حی و حاضر و سریع الجوابه …
ممنونم ازتون که بهم کمک کردید که با نوشتن افکارم،منطق ذهنم رو سیراب کنم
در پناه الله یکتا،همیشه غرق عشق و سلامتی و صلح و آرامش و ثررررروت باشی برادر عزیززززم
سلام به سعیده خانم شفاف
این جمله ات خیلی به دلم چسبید اگر شرایط ناخواسته ای بدات پیش میاد دنبال علتش نباش چون اگر این ذهن چموش وقتی ببینه که میداریم روی یک شرایط به ظاهر بد فکوس کردیم شروع میکنه به نجوا وبقول معروف دل اوم دو خالی میکنه ویک حس بد ایجاد میکنه وسعی میکنه من رو خوب جلوه بده وانگشت اتهام رو به بسوی طرف مقابل ببره و هی تحریک کنه تواین جریان شما ذهن میگه تو دیگه باید چکار میکردی آرایشگاه رفتی با خوشحالی به طرف همسرت رفتی وهمسرش اون برخورد سرد رو داشت و…….. اما انسان خود ساخته وشاگرد عالی مکتب
عباسمنش گول این طرفداری ظاهری ذن نجوا گر رو نمیخوره بدون هیچ قضاوتی راه خودش رو پیش میگره از خدای خودش هدایت میخواد واین اتفاق خوب براش میوفته این لز کجا میاد از اونجا که توکل کنی واز خدایت هدایت بخوای ودر عمل هم اجرا کنی
آفرین به شما خانم شهریاری شفاف که هر دفعه کامنتی مینویسی با مثالهای عینی از خودت ونتیجه بدست آمده به من امید ونوید درست بودن راهم دراین مسیر زیبای خدایی در دانشگاه استاد عباسمنش قدیم را محکمتر بردارم وبیشتر عمل کنم شاد موفق سالم باشید
اقای کاظمی ،برادر عزیزم
ازت بی نهایت سپاسگزارم که همیشه وقت گرانبهاتون رو خرج کامنت گذاشتن برای من میکنید و این واقعا برام خیلی خیلی ارزشمنده
خوندن توضیحات شما ،یکبار دیگه مسیر قانون رو برای من روشن میکنه و مطمئنم میکنه مسیر درست و صحیحه
خداوند به همه ی ما کمک کنه که مدت زمان بیشتری در مسیر درست قدم برداریم و زمان بیشتر در صلح با خودمون و اطرافیانمون بمونیم و اونوقت پاداش ها از همه طرف میرسه …
بازم ازتون سپاسگزارم ،بی نهایت بینهایت
به نام خداوند مهربانی ها
سلام عرض می کنم خدمت دوست عزیزم سعیده خانم
امیدوارم هرجا که هستی در کنار کانون گرم خانوادتون حال دلت بی نظیر و عالی باشه
پروفایل جدید مبارک باشه
چقدر حس خوب و انرژی مثبت تو این عکس
چه دخمل های ناز و خوشگلی دارید خدا حفظشون کنه
من عاشق دختر بچه ها هستم هر موقع تو خیابون یا کوچه ببینمشون براشون دست تکون میدهم باهاشون حرف میزنم
خلاصه با اینکه من یک مرد هستم و اینجا تو شهر قم خیلی ها مذهبین و شاید از دیدم عموم …. فلان باشه
ولی من نمی توانم این حجم از عشق و حس خوبی که نسبت به دختر بچه ها دارم رو پنهان کنم
من دوسشون دارم
شاید باورتون نشه من هنوز ازدواج نکرده مطمئنم فرزند اولم به لطف خدا دختر هستش :)
البته به هیچ کس نگفتم جز شما دوستان داخل سایت:)
خودم هم دوتا خواهر زادهی ناز دارم
هلما 3 چهار سالشه
ستایش هم 11 دوازده سالشه
اتفاقاً الان هم خونمون هستند کلی با هم بازی کردیم
خلاصه که با دیدن عکس پروفایلتون خیلی ذوق کردم و اشک توی چشمام جمع شد
من خیلی خانواده ها ، زن و شوهر ها ، مادر و فرزند و پدر و فرزند هایی که روابط عاشقانه ای دارند و کانون گرمی در خانوادشون دارند تحسین می کنم
خیلی بهم حس خوبی میده و ایمان دارم زمانی که آمادش باشم و خودم اون معشوق فوقالعاده ای که باید بشوم، خداوند یک عشق فوق العاده رو وارد زندگیم می کنه
که رابطهی رویایی رو تجربه میکنیم
و
الگویی میشم برای هزاران و صدها هزار نفر دیگه که می شود….
مطمئنم پدر فوقالعاده ای میشم بریا فرزند هایم
اصلاً این چند وقته هم داشتم به این فکر می کردم که من 28 سالمه و هنوز ازدواج نکردم
آیا من از زندگیم راضیم؟
بعد خیلی سریع و بدون معطلی گفتم نمی توانم بگم الان زندگیم رویایی ولی انصافاً به نسبت سال 98 که وارد سایت شدم زندگیم بسیار بسیار زیاد تغییر کرده و من آرامش بسیار بیشتری رو به نسبت قبل تجربه می کنم
و
در رابطه با ازدواج هم خوشحالم که تا الان ازدواج نکردم
چون درک و فهمی که الان از زندگیم دارم رو تو سن 20 سالگی یا 25 سالگی نداشتم
الان بیشتر از همه تمرکزم روی خلق ثروت و ارزش ایجاد کردنه و مطمئن هستم وقتی ثروتمند بشم بسیار بسیار مسائلم حل میشه و یه ازدواج موفق دارم
یک ازدواج با شکوه که خودم تمام هزینه هایش رو می دهم
و بعد الگویی خوشبخت میشیم از یک ذوج عاشق برای دیگران
این ها همه الهاماتی بود که اومد و من هم نوشتم
حتماً باید مینوشتم دیگه!! وگرنه چرا گفته شد!
در مورد دیدگاه های فوقالعاده تون هم که برای من واقعاً درس داره سپاسگزارم
سعید خانم دوست دارم یه چیزی رو با عشق اینجا برایت بنویسم و می دونم که پس از خواندش به خودت افتخار می کنی
یه جایی در بک دیدگاهی از شما خواندم که جلسه 4 قدم پنج برای شما خیلی شگفت انگیزه و خیلی جاها نجات بخش بوده برای شما
به طرز عجیبی این حرف سما به قلب من نشست
و
از اون به بعد خیلی بیشتر اون جلسه رو در مواقعی که شرایط سخت میشه گوش میدهم
و
به آرامش میرسم
دلیلش هم اینه که در مواقعی که اوضاع سخت میشه
یه صدای خیلی بلندی همش تو ذهنم میگه «سعیده، که این هم نتیجه عالی تو زندگیش گرفته این جلسه رو یه جلسه طلایی میدونه و میگه خوبه… اگه برای سعیده کمک کننده بوده پس قطعاً برای من هم هست» و با این نگرش میرم گوش میدهم
میدونی می خواهم چی بگم؟؟
می خواهم بگم حرفات برای من خیلی با ارزشه
و…
و وقتی شما اون حرفو گفتی!! این جلسه تو ذهن من خیلی خیلی با ارزش تر شد و خیلی تاثیر گذار تر شد
می خواهم بگم دیدگاهات با ارزشه دختر
می خواهم بگم شاید خودت ندونی ولی داری یک خیر عظیم و یگ گسترش بزرگ رو در آدم ها ایجاد می کنی
خیلی وقت دوست داشتم این موضوع رو بهت بگم
ولی الان هدایت شدم و گفتم
دوستتون دارم
مواظب خودتون و خوبی هاتون باشید
سلام و درود به سعیده ی نازنینم
و قطعا قبلا سلام به استاد فوق العاده و نازنینم و مریم نازنینم …
درود خدا به همتون
آااااااااه که چقدر خوبه تو محیط توحیدی تنفس کردن …
چقدررررر حال میده همون آدمایی که دور و برت هستن تو محیط کاریتن بقالی سر کوچه ان دوستاتن خونوادتن و هر آدمی ک دورته توحیدی باشه و هر حرفی میزنه نشانه های توحید توش باشه چقدر قشنگه زندگی با موحدان چقدر قشنگه زندگی با صالحان
بسیااااااار لذت بخش تر ازینه که تو یک چشم باشی در شهر کوران بسیاااار لذت بخش تر و حیات بخش تر از اینه که تو تنها باشی و انقدر در فضای شرک آلود تنفس کنی ک بسختی بتونی خودتو حفظ کنی
خدایا ازت هدایت میخوام بسمت آدمهای توحید تر ب سمت محیط توحیدی تر
توبه میکنم از اینکه بخوام اون آدم برتره باشم
توبه میکنم از اینکه در جهالت بخوام اون آدم برتره باشم
از جهالت خودم توبه میکنم
به تو پناه میبرم اوستا کریم ازینکه بخوام عقل کل جمع باشم به تو پناه میبرم اوستا کریم ازینکه بخوام آدم خوبه آدم نصیحت کنه باشم ازین ترمز به تو پناه میبرم از این جهاااالتتتت عمیییق از این دروغ شیطاااانی ازین دروغ این ناراستی ب تو پناه میبرم
شاید حدود 10 تا کامنت تا الان خوندم تا احساس کردم چ فضای قشنگیه زندگی با آدمهای توحیدی در موقعیت برابر بودن با اطرافیان … چقددددر این شرایط شرایط درست تر و لذت بخش تریه تا دروغ لذت بردن از عقل کل یک جمع بودن … برای همینه که در بهشت صالحان با صالحانند چون زندگی با آدمهایی ک در موقعیت برابر با تو هستن بسیاااااااار لذت بخش تره درست اونه اصلا تنها گزینه ی درست اینه که در روابط با اطرافیان در موقعیت برابر باشی چه از لحاظ آگاهی چه توحید چه ثروت چه هرچی بهترین شرایط شرایط برابریه نه برتر بودن شرایط برابری واقعا لذت بخش تره
واقعا هم صحبت آدمهای توحیدی بودن خیلی لذت بخش تره آدمهایی ک مثل تو فکر میکنن همونطور که تو ازشون چیزی یاد میگیری اونها هم ممکنه چیزهایی از تو یاد بگیرن و دائما در معرض افکار توحیدی بودن تو رو موحدتر میکنه و نتیجتا تو تجربه ی لذت بخش تری از زندگی خواهی داشت چه تو بحث ثروت چه روابط عاشقانه چه روابط کاری چه روابط اجتماعی چه روابط دوستی چه سلامتی و و و
بگذریم :)))))
حقیقتا میخواستم تحسینت کنم سعیده جان بابت مثالهای قشنگت چیزی که خیلی توجه منو جلب کرد هم ن اوایل کامنتت مهارت فوق العاده ای بود که تو اوردن مثالها داشتی وقتی میخواستی هدایتهایی ک جلسات دوازده قدم برات داشتنو طوری توصیف کنی که ما بفهمیم چی میگی چقدرررر قشنگ و تو دل برو مثال میزنی عزیزم
من واقعا لذت بردم
و ازینکه عجب میانبر فوق العاده ای خداروشکر
البته میانبر که فکر نمیکنم بوده باشه بنظرم هرکسی تو هر مداری که باشه متناسب با اون هدایت میشه قطعا مدارت مدار دوازده قدم بوده نازنینم که انقدر قشنگ بهش هدایت شدی
چقدر لذت بردم از مثال مینی که زدی ک داشت منفجر میشد
چقدر این مثال شما در کنار مثال دست تو آتیش کردن استاد بهم کمک میکنه که بهتر بفهمم تو احساس بد نموندن چقدر ضروریه و باید ازش فراااار کرد
مینیه ک داره منفجر میشه
دستتو بکش بیرون و الا کل وجوتو میسوزونه
چقدر این مثالا نازن و کمک کننده
ممنونم ازت سعیده جان بخاطر کامنت عالی ای که گذاشتی
ممنون ازتون استاد نازنینم و بسیاااار خوش اندام که هر بار من اندام شما و مریم جان عزیزو میبینم کلی کیف میکنم کلیییییی
در پناه رب یکتا باشیم و هستیم :) هممون
سلام سعیده ی عزیز :)
امیدوارم هر کجای این کره ی خاکی هستی، حال دلت عالی باشه
سعیده ی عزیز ممنون و مچکرم ازت بابت کامنت های قشنگت ، که کلی درس داشتن برای من و من هر وخت که خوندمشون تو دلم کلی تحسینت کردم، ایمانت رو، و رابطه ی قشنگت با خداوند رو
یادمه چند وقت پیش تو یکی از کامنتات که داشتی از حرفات با خدا میگفتی و گفتی که حتی برای سپاسگزاری کردن هم از خدا اجازه میگیرم یا گفتی که خدایا به خاطر تک تک سلولهایی که بهم دادی ممنونم.
و من گفتم واااااای خداااای من چقدرررررررر قشنگ، چقد قشنگ این ادم سپاسگزاری رو خودش متوجه شده و درک کرده و الان داره توضیح میده
چقدر این جملات و کامنتات به دلم میشینه و چقد قشنگن، و چقد حسشون و فرکانسشون خدایی اند، نابن :)
واقعا قشنگ و ارامش بخش مینویسی
راستی سعیده جان پنج ستاره شدنت هم مبارک :)
به نظرم این ستاره ها واقعی اند، روشن که بشن مثله ستاره های تو اسمون نور میدن به زندگی مون
زندگیت نورانی سعیده جان :)
خانم شهریاری سلام دارم خدمت شما
فقط میتونم تحسینتون بکنم و از شما سپاسگزاری بکنم از اینکه با کامنتتون انرژی خوبی ب من دادین و وظیفم دونستم براتون بنویسم
واقعا لذت بردم
و چقدر خوشحالم ک مهارتتون در کنترل ذهن قوی شده و افسار ذهنتونو رو در دستتون گرفتین و ب ذهنتون اجازه نمیدید از کاه ، کوه بسازه …..
کار ذهن همینه مثل تفرقه انداختن ، دروغ گفتن ، حاشیه، رابطه خراب کن، تصمیمات احساسی گرفتن ، پرخاشی کردن ، عصبی شدن و…
کارش همینه ولی کی میتونه افسارشو بر دست بگیره ؟؟ کسی ک بپذیره ک این کارشه و باهاش راحت باشه و اصلا باهاش نجنگه!
و شما چ خوب با کنترل آگاهانه ی ذهن ، این اتفاق ب ظاهر بد رو ب یک شب بسیار خوب با شام خوشمزه تبدیل کردین
انشالله ک همیشه کانون خانواده گرم و صمیمی باشه
بازم از شما سپاسگزارم
درپناه خداوند باشید
سلام سعیده عزیز
واقعا لذت بردم از نوشتتون از راهکارتون از ایمانتون و از صبوریتون وتوکلتون
من تازه چندماهه وارد این سایت شدم ودارم هرلحظه از این دریای بیکران مینوشم ولذت میبرم
هنوزم دوره ای رو خریداری نکردم و خیلی از خداهدایت خواستم که خودش به دلم بندازه از کدوم دوره شروع کنم . الان فقط دارم از فایلهای دانلودی خودمو سیراب میکنم و واقعا که این فایلها هم گنجی عظیمن.
خداروشکر که شما با دوازده قدم و الهامی که بهتون شده بود اینهمه نتیجه گرفتین و حالتون عالیه.
از خدامیخوام هممونو تو این مسیر سرسبز و زیبا یاری کنه که درست قدم برداریم مسخ یه پروانه وسط راه نشیم و جاده رو گم کنیم و به صورت تکاملی راه سعادتمون روبه راحتی و زیبایی طی کنیم .
برای شماهم آرزوی بهترینها رو از خداوند منان دارم
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سعیده ی عزیزم سلام بروی ماهت
به این بهشت دنیوی خوش اومدی دوست عزیزم
ادامه بده و مسیرت رو با قدرت پیش برو
و بدون خداوند خیلی خیلی بیشتر ازخودت مشتاقه تا به خواسته هات برسی
ممنونم ازت که برام نوشتی
برات بهترین هارو آرزو میکنم و به دستان قدرتمند خداوند میسپارمت
به نام خدای هدایتگرم
سعیده عزیزم ،من امروز تصمیم گرفتم که دیگه دوازده قدم رو گوش ندم و بیام خیلی اصولی روی تمرکز بر زیباییها کار کنم و تا این قضیه رو درک نکردم سراغ هیچ فایلی نرم ،اما با خوندن کامنت شما متوجه شدم که این دوره خیلی ابزار قدرتمند تری هست که کار رو برای من ساده تر میکنه .
تبریک میگم به شما این حد از پیشرفت و تغییر شخصیت رو و اینکه کامنتت رو که میخوندم انگار خودم رو داشتم مرور میکردم .
عاشقتونم که اینقدر ناب هستید
باارزوی روزهایی پراز عشق و سلامتی و ثروت و آرامش و هدایت
سلام خواهر عزیزم
سعیده خانم
واقعا نمیدونم چطور احساساتم رو کنترل کنم و اشک نریزم
دارم بغضم رو قورت میدم چشمام داغ شده قلبم تند تند میتپه
سرم سفت شده
و دوست داره اشک بریزه
اما یاد احساسم رو کنترل کنم
حالا چرا اشک؟
از اینکه خدای مهربان اینگونه هوای شما من و همه دوستانم رو داره
که اینقدر مهربان هست و دوستمون داره که خودمون هم خبر نداریم
خواهرم
چقدر تحسینت میکنم
کاش میشد صدا بفرستیم در اینجا تا احساسم رو در صدام نشون بدم چون واقعا کلمات بزرگ بلد نیستم که بگم
ولی از ته دلم از ته دلم براتون خوشحال هستم
چون از گذشته شما آگاه هستم و کامنت هاتون رو خوندم و میدونم چی گذشته به شما
و وقتی این کار کردن شما رو میبینم هم لذت میبرم و هم دارم کلی ازتون یاد میگیرم
آره باید اینجور جاها کنترل ذهن کینم
و ما باید اینجا از هم دیگه یاد بگیریم
و من نه تنها از استاد و مریم بانوی عزیز بلکه از شما دوستان عزیزم هم یاد میگیرم
خدا خیرتون بده
خدا حفظتون کنه
خدا انشاالله برکت به مال و زندگی و سلامتی اون بده
خدایا شکرت که این جا هستم
و دارم از این آگاهی های ناب استفاده میکنم و لذت میبرم
خدایا شکرت عشق من
سلام آبجی گلم سعیده جان .واقعا بهت تبریک میگم که اون لحظه نجواهای شیطان رو نشنیدی و رفتی و افکار و افسارت رو دست خداوند و استاد عباسمنش دادی و این یعنی اینکه واقعا قوانین رو درک کردی و رو خودت کار کردی .منم روی این جریان یک ترمز عجیب دارم که نباید به نجواها بها بدم و تحویلشون بگیرم باید خیلی تمرین کنم که در اون لحظه هیچی نگم و سریع اون محل رو ترک کنم .همین محل ترک کردن خودش باعث میشه خیلی از اتفاقها نیفته …خدارو شکر میکنم این چندمین جواب کامنت به فایل امروزه و من مطمعن شدم چقدر باید رو خودم و رفتارام کار کنم خدایا شکرت
سعیده ی قشنگم بازم یه کامنت دیگه و بازم لذت بردن من از نوشته های تو دوست خوبم، من این ماه قدم 6 رو خریدم و دقیقا قفل شدم روی جلسه 4 و 5 قدم 6، وقتی جلسه 4 رو گوش میدم اصلا یه حالی پیدا میکنم یه احساس قدرتی میکنم که خدا میدونه، جای اینو داره که هزاران بار گوش کنم تا قشنگ توی وجودم رسوخ کنه، آفرین بهت که تونستی ذهنتو کنترل کنی افرین به تعهدت و به تلاشت، بهترین ها سهم قلب مهربونت باشه دوست من
سلام سعیده جانم
عزیزدلم عالی بود بی نظیر بود لذت بردم
خداروهزار هزار بار شکر که با نوشته شما همفرکانس بودم و نوشته زیباتون رو خودم
دقیقا منم 12 قدم از این رو به اون روم کرد و مدتیه از اول شروع کردم و قدم 2هستم ولی بخاطر کامنت شما و ی نشونه از خدا جلسه 4قدم 6هم میرم گوش میدم.
من اولین کامنت هست که از شما خوندم.
ان شالله همیشه درر پناه الله یکتا شادو سرحال و جیبتون پر پول باشه.
سلام ودرود سعیده جونم دوست عزیز
تحسینت میکنم عزیزم خیلی عالی نوشتی ،ممنونم که انقدر دقیق و باعشق نوشتی ،
منم دقیقا با 12 قدم شروع کردم
و زندگی من پر از برکت و معجزه شد .
منم دقیقا مثل شما همیشه و هر روز با آگاهی 12 قدم زندگی میکنم .
دقیقا مثل شما به تضاد یا خواسته ای که دارم نیت میکنم ویکی از جلسه ها رو گوش میدم واقعا استاد تو اون فایل یه آگاهی هارو میگن که جواب اون سوال خواسته هست .و حیرت زده میشم و فقط میگم خدایا سپاسگزارم که زبان استاد عباسمنش منو هدایت میکنی .
من دقیقا مثل شما با این آگاهی ها زندگی میکنم .
و دوره تضاد هم عالی هست .
به هر تضادی که برخورد میکنم .این دوره رو دوباره مرور میکنم و اون
تضاد رو اصلا یه مسیر برای رسیدن به درخواستهام میبینم .و یک منظر دیگه بهش نگاه میکنم ، مثبت تر
اینکه یک خیری توش هست و یا تازه متوجه میشم ،یه خواسته جدید در من شکل گرفته به جهان درخواست میدم اون خواسته رو .
سعیده جونم خیلی تحسینت میکنم .عزیزم که انقدر عالی هستی ،
امیدوارم همیشه سلامت ،شاد ،ثروتمند و در همه زمینهها موفق باشی عشقم .
خیلی زیبا نوشتی عزیزم سپاسگزارم.
سعیده سعیده جان چی نوشتی
با من چی کار کردی
چقدر روان و راحت نوشتی و چقدر برای من اسان بود درک وتصور هر کلمه ای که نوشتی مرسی سعیده جان
درکت رو از اموزه های استاد و از دوره 12 قدرم واقعا تحسین میکنم عالی هستی عزیزم
واینکه چقدر توی پروفایلت قشنگ و شاعرانه و قابل درک همه نتایجت راگفتی و اول اول یه احساس ارزشمندی به من خواننده دادی
واقعا اگر من عمل کنم به دوره 12 قدم یه عالمه پیشرفت میکنم و از زندگی ام از هر لحظه ام لذت میبرم
منم بسیار خوشبخت و خوشحالم
زیرا منم دوره 12 قدم رو دادم
ذووووووق ::))))))))))
خدایا ازت میخواهم اسانم کنی برای اسانی ها و درکم رو از 12 قدم بالا بالاتر ببری
دمت گرم سعیدههههه مرسیییی
بهترین هارو برات میخوام لایق بهترینهایی
سلام وصد سلام بانوی زیبای دوست داشتنی احسنت خیلی قابل تحسین هستی ممنون وسپاسگذارم
بابت تک تک جملات ناب وزیبای که کنار هم چیدی وما لذت بردیم از این تقوا وکنترل ذهن شما نازنین بانوی ایرانی
سپاسگذارم
میخوام بگم نتنها این راه کار کنترل ذهن به من کمک کرد تا شرایط رو به نفع خودم تغییر بدم،که من اصلا به خودم گفتم خداروشکر این اتفاق امروز پیش اومد تا من هدایت بخوام و این فایل فوق العاده رو گوش کنم و به آگاهی هام اضافه بشه
یعنی اوضاع بد نشد که هیچ،از چند ساعت قبلش خیلی خیلی خیلی بهتر شد
وبه نظرم این همون پاداش چند برابری هست که خداوند در قرآن وعده داده
سپاسگذارم بانو
سلام سعیده ی عزیزم
ازت ممنونم که با جمله به جمله ات کلام و پیام خداوند شدی برای هدایت کردن من به مسیر درست…
توی این قسمت حتی یکی از کلماتت هم اضافه نیست و تک به تکش بهم کمک میکنه:
خدا اگزتکلی مثل همیشه هدایتم کرد و اینبار دستمو برداشت گذاشت روی جلسه 4 قدم 6!
توی این فایل استاد بسیار بسیار تاکیید دارند در تمووووم مسائل!نگاهتون رو از بیرون بردارید و بزارید روی درون خودتون …
مسائل عاطفی،مالی، حتی درمورد فرزندتون
شما فقط باید روی خودتون کار کنید و اجازه بدید جهان بقیه کارهارو براتون انجام بده!
کاری به رفتار بقیه نداشته باشید
این شما هستید که باید باورهای مناسب ایجاد کنید
بعد جهان طبق فرکانس های شما،شرایط بیرون رو براتون عوض میکنه!
چه جوری اینکارو میکنه؟ما نمیدونیم!
مثل اینکه یک دانشگاهی هست اعلام کرده شما این حد از نمره رو بیاری،پذیرش میشی
دیگه مهم نیست چند تا دانش آموز هستید
مهم نیست بقیه دارند روی خودشون کار میکنند یا نه
هیج رقابتی در کار نیست!
شما فقط باید روی خودت کار کنی ،و وقتی نمره ی قبولی رو آوردی شما حتما وارد این دانشگاه میشی
چه شما یک نفر باشی،چه هزار نفر دیگه …
به هیچ چیز کاری نداشته باشید،فقط روی خودتون کار کنید
نگید چیکار کنم اخلاق همسرم یا بچه م بهتر بشه ؟
سوالتون این باشه که چه باورهایی باید ایجاد کنم در خوردم،تا شرایط ازین بهتر بشه؟
داری روی باور های مالیت کار کنی؟
کاری نداشته باش،هدایت میشی و ثروت خودش وارد زندگیت میشه
داری روی شخصیتت و احساس لیاقت و ارزشمندیت و عزت نفست کار میکنی؟
کاری نداشته باش رابطه عاطفیت درست میشه،یا اون آدم تغییر میکنه،یا ازت دور میشه و آدم بهتر میاد
و ……
و منی که اذیت کردن ذهنم رو به کم آبی و … ربط داده بودم…
و نمیدیدم که باباااااا! تو این دو روزه چقدر فایل گوش کردی؟ زندگی در بهشت رو با جزئیات دیدی؟ ذهنت رو کنترل کردی و افسارش رو کشیدی؟
دیدم هیچی. جوابم هیچه. من هیچ کاری نکردم. اشتباه کردم، حالا که آگاه شدم ایراد از کجاست برمیگردم اصلاحش میکنم.
آب از سر نگذشته.
همچنان قانون پابرجاست
همچنان من کسی هستم که شرایط رو خلق میکنه
و ازت سپاسگزارم سعیده ی عزیزم که با کامنتت هدایتم کردی برگردم به درون خودم و انگشت اتهام رو از بقیه بردارم و روی چموشی ذهن خودم بذارم.
و اینقدر این کار رو تکرار و مرور کنم که بشه جزئی از شخصیتم و هرگز فراموشم نشه، هرکاری کردم، هرچقدر خطا رفتم، باز برگردم اینجا و روی خودم کار کنم و باور داشته باشم خدا کریمه.
خدایا کمکم کن ذهنم رو کنترل کنم
آمین
مرسی استاد این فایل دقیقا برای من زد وسط خال
سلاممم و دروود فراوان به استاد عزیزم،.پیامبر زمانه، به مریم جاان مهربانم فرشته اسمانی، به دوستان نابم…و سلام به سعیده خوش قلبمم
سعیده جاانم همیشه کامنتهاتو دنبال میکنم و به عنوان یک الگو ازت کمک میگیرم…خیلی عاالی روی ذهنت کار میکنی..تحسینت میکنم..خداوند سایه سار همه لحظاتت باشه عزیزم.
سلام سعیده خانم
واقعا احسنت. تبارک الله
چقدر شما عالی به قانون عمل میکنید و خوب نتیجه هم مشخصه طبق قانون.
خواهر گلم من که واقعا از کامنت های شما به اندازه یک فایل استاد اگاهی دریافت میکنم.
و از صمیم قلب براتون آرزوی شادی،سلامتی،ثروت،و هر چه که میخواین از خدا رو دارم.
بازهم ازشما سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
سلامم به دوست فوق العادم سلام به دوست هم فرکانسیم سلام به کسی که هر وقت کامنتشو میخونم کیف میکنم و عشق میکنم کامنتایی که رنگ خدارو داره قلبم شکفته شد
خداروصدهزار مرتبه شکر
خیلی به موقع این کامنتو دیدم خدای بی نظیرم تو را سپاس
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز خیلی خیلی خیلی از هر دوی شما سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم بخاطر تمام فایلهایی که آماده میکنید تا ما هدایت بشیم به مسیر درست واقعا خداروشکر و سپاسگزارم ازتون ️
یعنی این جلسه دقیقا مصداق من و عشق دلم، ما دقیقا تو این مدت یکی دوماه اخیر یه همچین تصمیمی گرفتیم و متوجه شدیم چه کار اشتباهی انجام دادیم و من توی کامنت جلسه دوم روانشناسی ثروت 2 که در مورد اهرم رنج و لذت بود نوشتم و الان احساس میکنم تو این چند روزی که این کامنت رو گذاشتم استاد و شما محبت کردید این فایل رو برای منو عشق دلم آماده کردید تا ما بهتر راهمون رو پیدا کنیم واقعا ازتون سپاسگزارم واقعا ما به این فایل و هدایت نیاز داشتیم استاد سپاسگزارم سپاسگزارم ️
خب من از اول بگم که داستان چیه، یه مدتی طولانی هستش منو عشقم تصمیم به مهاجرت گرفتیم، ما براساس یه سری تصمیمات درستی به موفقیتهای خوبی رسیده بودیم و زندگی عالی داشتیم داستان از اینجا شروع میشه که من در یک سری از مسائلی برامون پیش اومد که میشد به راحتی حلشون کنم!! در اوج احساساتم تصمیماتی گرفتم و مغازه املاکمون رو جمع کردیم و تصمیم گرفتیم به تهران بریم و به عنوان مشاور در منطقه یک کار کنیم در صورتی که ما مغازه داشتیم کارمون بسیار عالی بود و تو منطقه خودمون بسیار مورد اعتماد مردم بودیم و میانگین روزی حداقل یک قرارداد رو داشتیم!!! و خیلی از مواقع اهالی اونجا روی اعتبار و اطمینان از ما خرید ملک میکردند و فقط از ما راهنمایی میگرفتند، خداروشکر باورهای توحیدی خیلی عالی داشتیم، یه سری از مواقع مورد آزمایش قرار میگیرم که خدا بدونه ما واقعا در عمل هم واقعا توحیدی هستیم یا نه؟؟ داستان اینجا شروع میشه که ما بخاطر اینکه قانون رو متوجه شده بودیم و میخاستیم به همه بگین بابا راه اینه چاره اینه؛ توی اوج حال خوبی تو اوج درامد خوب تو اوج لذت بردن از مسیر زندگیمون همسرم کانال تلگرامی رو درست کرد که اول قراربود ما دونفر توش باشیم و در زمانهایی که نمیتونیم بریم تو سایت اونجا از حرفهای استاد از زیبایی ها بذاریم و همینجوری تمرکزمون روی سایت و زیبایی ها باشه و از فضا دور نشیم و اون زمان هم یکی از خواهرزاده های همسرم و برادر همسرم اومده بودن پیش ما تو املاک کارکنن و خلاصه این دونفر ناخواسته تو مسیر کارها و رفتارهای ماقرارگرفتن و همسرم اونا رو اورد توی کانال خودمون اینجا استارت تصمیمات احساسی ما بود که؛ نه اینها هم باید مثل ما نتیجه بگیرن و… ینی میخاستیم جایگاهشون رو بی اذن خدا تغییر بدیم شده بودیم کاسه داغ تر از آش و اون اشتباه فاحش به جایی رسید که داشت به رابطه زناشویی ما هم تاثیر میذاشت چون این خانم باهمسرشون مشکل داشتن و مدام در حال اتفاقات نامناسبی بودن که خودشون تو زندگیشون رقم زده بودن و داشتن از هم جدا میشدن اینا بقدری باهم مسئله داشتن و ما هم میخاستیم کمکشون کنیم (تصمیم احساسی) متاسفانه راه رفتن خودمون هم یادمون رفت داشتیم رفتارها و کردارهای اونا رو هم به خودمون میگرفتیم خب مجموع این تصمیمات احساسی این شد که ما برای فرار از حل اون مسائلی که پیش اومده بود و هیچ کنترلی روش نداشتیم و هر روز داشت بیشتر ما رو غرق میکرد تصمیم گرفتم مغازه رو جمع کنم (یکسری هم به دیگران اجازه دخالت داده بودیم تو امور کاریمون نظر بدن و…) ینی باز یه تصمیم احساسی دیگه و به تهران بریم، یعنی الان بهش فکر میکنم میبینم که وااااای خدایا من عزت نفسم پایین بود و رودروایسی میکردم که بگم آقا خانم برادر خواهر لطفا تو امور کاری و زندگی من دخالت نکنید و چقدر ما داشتیم جای دیگران رو تغییر میدادیم به خاطر این مسائل درب پیشرفتمون رو به خودمون بستیم، ینی در اوج احساسات ناخوب من تصمیم ناخوب و احساسی گرفتم و به تهران رفتیم و کلی عواقب این تصمیمات احساسی را هم طی مسیر پرداخت کردیم ینی شده بود یه سلسله مراتب از تصمیمات احساسی و باز هم از عدم کنترل هیجانات و کنترل عواطف ما توی تهران هم ضریه خوردیم بازهم پای خواهرزاده همسرم، بخاطر اشتباهی که همسرم داشت (و من هم مقصر بودم باید جلوی این اتفاق رو میگرفتم) دوباره شخصیت حمایتگر همسرم بزرگنمایی کرد و اومد به همون خواهرزاده اش کمک کنه و جایگاهشو تغییر بده از صفادشت اوردتش تهران کنار خودمون توی همون املاک به خیال اینکه ایشون مدارش عوض شده و خلاصه کمکش کنه مسیرشو پیدا کنه باز تصمیمات احساسی اشتباه و توی یه سلسله اشتباهات پی در پی و کلی داستان های پیچیده ای افتادیم و در اوج احساسات بد ما تصمیم گرفتیم از ایران بریم بدون هیچگونه برسی بدون هیچ تحقیق که آقا کجا رو دوس داریم کجا میتونیم بریم خلاصه فقط تصمیم گرفتیم که فقط از ایران بریم فکر میکردیم اگه بریم مسائلمون حل میشن!!!! کجا بریم؟؟!! بریم ترکیه خب فقط من تونستم به ترکیه بیام اونم چجوری ما صفر مطلق بودم پول پیش خونه را گرفتیم و تمام وسایل زندگیمون رو که با عشق دونه به دونشو خریده بودیم و براشون زحمت کشیده بودیم زیر قیمت فروختیم که فقط هزینه های سفر رو تامین کنیم ینی باز تو اوج احساسات تصمیم نادرست، بالاخره من اومدم ترکیه (کشوری زیبا و تمام نشدنی) توی یه املاک مشغول به کار شدم و خیلی اینجا بهم داشت سخت میگذشت از یه طرف خوشحال بودم که از همه دور شدم و میتونم روی خودم کار کنم و هیچکی زبونمو نمیدونم و منم هیچی از زبان ترکی نمیدونم حتی پیش زمینه هم ندارم خداروشکر اینجوری برام خوب بود حرف هیچکس رو متوجه نمی شدم که کی منفی میگه کی مثبت میگه و…. یه ده روز تو هتل موندم تا یه خونه بگیرم از چاله در اومدم افتادم تو چاه بیشتر پولمو دادم هتل، البته اینارو میگم که بدونید سلسله تصمیمات احساسی تا کجا انسان رو به گوتر اعظم میده تا کجا به ته ته های جدول میکشونه و….، توی هتل بهترین زمان بود روی خودم کار کنم چون جای ثابتی نداشتم نمیتونستم برم دفتر املاک اونجا کار کنم یکم شرایط پیچیده شده بود،
الان میخام نحوه کنترل کردن و گرفتن تصمیمات درست رو براتون بگم:
خب من نه راه پیش داشتم و نه راه پس (امیدوارم که همیشه خداوند ما رو در هرلحظه به راه راست هدایت کنه، هر زمانی که ما خواستیم مسیر رو دور بزنیم کوتاه کنیم خلاف بریم یا اشتباه بریم گوشمونو جوری بپیچونه که مسیرمون رو درست کنیم درد پیچیدن گوش قابل تحمل تا اینکه از روی احساسات تصمیم بگیریم و جلو بریم) من اولین کاری که کردم یادمه شروع کردم به شکرگزاری یه نگاه کردم دیدم هیچی ندارم برای شکرگزاری همش مسیر اشتباه ولی از همون هتلی که توش ساکن بودم شروع کردم، همسرم، تواناییهایم، سلامتی، ساکی که دارم، لباسای تنم، حمام، ویو هتل، مهاجرت خلاصه یه جورایی روی ترسم هم غلبه کرده بودم که برای اولین بار توی این مدتی که خدا بهم اجازه زندگی کردن داده بود اومدم یه کشور خارجی که هیچی ازش نمیدونم و…. بعد از شکرگزاری اومدم سر وقت تمرکز بر نکات مثبت؛ درسته آنچنان پولی نداشتم که کرایه بدم یا ناهاری بخورم شامی بخورم بیرون ولی از هتل پیاده میرفتم جاهای دیدنی استانبول رو ببینم البته اینو بگم استانبول 7 الی 8 برابر تهران و من ساعتها توی راه بودم پیاده روی میکردم با تمام وجودم تمرکز میکردم به نکات مثبت به زیبایی ها به آدم های مهربان و به تمیزی خیابانها حتی بیشتر مواقع مسیر هتل هم گم میکردم و از مردم میخواستم اینترنتشون رو بهم وصل کنند تا من تو گوگل بزنم مسیرمو پیدا کنم ولی اجازه ندادم احساسم ناخوب بشه چون دیگه به این رسیدم همه چی از خود من شروع میشه، من فرکانس میفرستم و از اساس توجه ام بهم برمیگرده (یعنی این فایل رو با جلسه سوم ثروت یک باید تمرین کرد که الان چند روزه روی جلسه سوم چمباتمه زدم اساسی،) توهتل شبا تا کلی وقت میشستم شکرگزاری اتفاقات خوب روزمو مینوشتم، ولی اصلا سراغ فایلهای 12 قدم ثروت یک، ارزش تضاد، کشف قوانین نمیرفتم چون هنوز احساس ناخوبی داشتم و باید با شکرگزاری احساسمو خوب میکردم.
وقت هتلم فقط یک روز مونده بود که تموم بشه و دیگه بریده بودم نمیدونستم چیکار کنم اگه هتل رو تمدید می کردم دیگه پولی نمیموند که بخوام تو ترکیه بمونم و تو این مدت از خدا هدایت میخواستم و با همسرم صحبت میکردم که ترمز هامونو بکشیم بیرون چون دیگه متوجه شده بودیم تصمیمات احساسی گرفته بودیم و باید درستش کنیم،
یه نکته رو بگم همسرم یاد داد بهم که خواسته هامو با تمام وجودم از خدا بخوام خیلی عالی بود روز قبل تموم شدن وقت هتلم من بعداز نوشتن خواسته هایم باتمام وجودم از خدا خواستم دست پر از این کشور برگردم پس بهم خونه بده خدا اینو گفتم همکارم بهم زنگ زد گفت آقای شاطری برات خونه پیدا کردیم ساعت 17 بیا این آدرس، واااای سر از پا نمیشناختم، نمیدونستم باید سجده کنم برقصم داد بزنم فریاد بزنم یه بغضی تو گلم بود قلبم تند تند میزد و فقط میگفتم خدا شکرت خدا شکرت، خونه رو رفتم دیدم و اجاره کردم و خداروشکر مستقر شدم و تو این یک ماهی که خونه اجاره کردم نشستم پای ثروت یک شبانه روز کامنت خوندم فایل گوش کردم وااااای خدا چه ترمزهایی کشیدیم بیرون و اساسی ترین ترمزم این بود که من نمیتوانم تصمیم بگیرم و تحت هر شرایطی تصمیمات احساسی میگیرم که براش اهرم رنج و لذت نوشتم و کامنت جلسه دوم روانشناسی ثروت یک گذاشتم….. تو این مسیر یکماه من هروقت کنترل اوضاع از دستم در میرفت اولین کاری که میکردم میرفتم دوش آب سرد میگرفتم اگه میدیدم دوش آب سرد بازم جواب نیس میرفتم بیرون توی پارک واااای خدایا این پارک این طبیعت چه حال خوبی داره چقدر رنگ خدا توش پررنگ اصلا انگار خدا با نسیم میره توی جودت با سرسبزی ها میره توی وجودت با پاکیزگی هوا زمین بهت آرامش میده چقدر لحظه هایی بود که داشتم از همه چی پشیمون میشدم که خدا از طریق طبیعتش بهم امید داد لحظه هایی بود که یه لبخند بچه کوچیک بهم امید میداد یه توجه بچه که میون اون همه آدم به تو نگاه میکرد و با لبخندش با چشماش میگفت حسین ادامه بده حس خدا تو وجودش بود الان متوجه میشم که استاد میگه موقعی ای که میخاهید تصمیم بگیرید برید طبیعت برید قدم بزنید، همه چی خداس همه چی توحید من خدا رو توحید رو فراموش کردم و کسی که خدا رو فراموش کنه گمراه میشه خدا رو شکر میکنم که بنده سوگلیشم و کمکم کرد که بیشتر از این تو گل فرو نرم.
خودشناسی: بحثی که من تو این سفر بهش رسیدم، خانم شایسته عزیز تو سفر بدور آمریکا میگه سفر انسان رو میساز پخته میکنه قدر داشته هاشو بیشتر میدونه شکرگزارتر میشه و…. من چند ساله خودمو گم کرده بودم و این سفر بهم یاد داد که چطور خودم رو بشناسم نشستم یه خودکار و کاغذ برداشتم و خودم رو روی کاغذ نوشتم اصلا این حسین کیه چیه چه چیزهایی رو از خودش پنهان میکنه آیا با خودش هم صادق یا نیست؟ آیا ضعف هاشو پذیرفته یا نه؟ سر هرکی رو بتونی کلاه بذاری سر خودتو نمیتونی کلاه بذاری با خودم صادق شدم بدون قضاوت روی کاغذ نوشتم نوشتم نوشتم از کوچیکترین ها هم نگذشتم همه رو نوشتم و…. (دوست داشتم چیزهایی که پیدا کردم رو بگم ولی چون شخصی نمیتونم بگم ولی در کل با خودم صادق شدم) الان حسین واقعی خودشو نشون داد حالا باید دونه به دونه اونها رو حل کنم بی قید و شرط باید برم تودلشون، استاد اگه من خودمو میشناختم و دلیل رفتارهامو میدونستم و خودمو پشت یکسری چیزها پنهان نمیکردم بهترین تصمیمات رو میگرفتم دلیل تصمیمات احساسی اینکه خودمون رو نمیشناسیم و دلیل رفتار و کردارمونو نمیدونم. من چند روزه که اهرم رنج و لذت نوشتم بابت این تصمیماتم همش بهش فکر میکردم که چه اقداماتی برای این اهرم باید داشته باشم طبق جلسه 4 ثروت یا 5 ثروت اگه اشتباه نکنم ینی اینقدر این فرکانس من قوی بود که شما این فایل رو آماده کردید و از دیدنش مغزم سوت کشیده و الان این اقدامات رو فهمیدم، عجب فرکانسم هماهنگ با استاد شد واقعا استاد ازتون سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم من عاااااااشقتونم.
حالا تو این چند روز دارم تمرین میکنم که تصمیمات احساسی نگیرم و در آرامش با فکری باز تصمیم بگیرم و به این اتفاقات ناخوب دچار نشم، البته من پشیمون نیستم که از لحاظ مالی بها دادم ولی چیزی بدست آوردم که شاید هیچوقت نمیتونستم بدستش بیارم اگه این بها رو نمیدادم و خداروشکر میکنم که به موقع متوجه شدم که مسیرم اشتباه بودم و خدا گوشمو پیچوند
بقول قرآن: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ
قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان!
خداروشکر که مجموع: توحید، توجه به نکات مثبت، شکرگزاری، هدایت کانون توجه ام به چیزهایی که میخوام، خودشناسی، خواندن کامنت های سایت و گوش دادن به فایلهای رایگان وغیررایگان الخصوص فایلهای توحیدی که توانستم تو همین موقعیت به ظاهر نامناسب خداوند هدایت کنه مشتری رو از ایران بیاره اینجا ملک بخره خداروشکر خداروشکر.
ینی من به این شعر دیگه ایمان 10000٪ اوردم که میگه:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی * گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
تا زمانی که دربرابر خدا تسلیم نبودم و سرکش بودم و خودم میدونم و خودم میدونم میگفتم این انفاقات برام افتاد، به محض اینکه توبه کردم و در برابر خداوند تسلیم شدم برام اتفاقات خوبی افتاد، من هنوز کار دارم که بتونم هرثانیه تسلیم خدا باشم ولی هر لحظه تسلیمش شدم با دل و جون برام مایه گذاشت خدایا شکرت
استاد عزیزم سوگلی خدا خانم شایسته عزیزم سوگلی خدا خیلی دوستون دارم عاااااشقتونم ازتون سپاسگزارم ️سپاسگزارم ️ سپاسگزارم ️ سپاسگزارم ️سپاسگزارم ️سپاسگزارم ️ بابت این فایل جدید و تکان دهنده سپاسگزارم.
خدایا من فقیر تو هستم، خدایا من هیچی نمیدونم تو بهم بگو تو بلده راهی
️خدایا هرگز مارا به حال خودمون رها مکن، ما عصیانگریم ما خرابکاریم همیشه مارا به راه راست هدایت کن درد گوش خیلی بهتراز اینکه از تو دور باشیم
️خدایا آنگونه با من رفتار کن که تورا سِزَد.
️خدایا چطور میتونی مرا عذاب بدی وقتی که من به ربوبیت تو، قدرت مطلق بودنت و خالق بودنت ایمان دارم؟!
️خدایا تو بزرگتر از آنی که دست پرورده ات را به تباهی کشی یا آن را که پناه داده ای آواره سازی؟!
️خدایا چطور میتونی کسی را که خودت سرپرستی کرده ای و بدو مهرورزیده ای به گرفتاری و بلا واگذارش کنی؟!
️ایاک نعبد و ایاک نستعین️
سلام به آقای شاطری
اشکم در آمد با این کامنت عالیتون
یعنی توحید را در این حرف هاتون دیدم
مخصوصا آخر کامنتتون دعای کمیل حضرت علی دیوانه ام کرد
گمگشته جان جانانم که همه وجودم اورا فریاد میزند
داستان شما خیلی جالب بود
قلبم دراز عشق خدا شد
رد پای خدا را پرحرف های شما دیدم
توحید توحید توحید
سپاسگزارم بابت کامنتتون
عرض ادب خانم زحمتکش،
سپاسگزارم از حس قشنگتون و شعر بسیار زیباتون، اویلی که با سایت استاد منوهمسرم آشنا شدیم از همین توحید به همه چی رسیدم یعنی خدا همه چیه، به قول آقای ملاصدرا: خدا برای تو خواهر میشه برای تو برادر میشه برای تو شمشیر میشه برای تو غذای تو سفرت میشه برای تو همهچی میشه، فقط کافی ما باورش کنیم کافیه خدارو هر لحظه تو وجودمون احساسش کنیم و به اون اجازه بدیم اون هدایت کنه ما رو، من هرچی دارم از خدا دارم از توحید دارم.
ممنونم از پاسخ به کامنت بنده امیدوارم این ردپایی بشه برای خودم و دیگر دوستان هم استفاده کنند.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به شما آقا حسین عزیز وگرامی…
بسیار از خوندن کامتتتون لذت بردم، انقدر دقیق وشفاف و واضح یه سیر تکاملی رو برامون شرح دادید که قشنگ منو اورد توی داستان زندگیتون، وهمزمان توی ذهنم داشتم جاهایی که احساسی توی زندگیم خصوصا این چندسال اخیر برخورد کردم رو مرور میگردم…
دیروز که فایل استاد رو دیدم حین حرف های استاد خیلی خیلی احساس گناه بدی بهم دست داد، تا اخرشب هرکاری کردم نتونستم کامنت بذارم، انقدر حسم بد بود که ببین مینا چقدر گند زدی تو زندگیت با احساسی برخورد کردنت وتصمیمات عجولانه گرفتنت، اینکه چقدر من می تونم هام ومن میدونم هام بی حدو حساب بود، چقدر عجول بودم، چقدر بی صبر بودم، چقدر روی دانایی خودم حساب میکردم همه جا، وچقدر اتفاقات رو به اینکه قسمت وسرنوشتم بوده ربط میدادم، باهر تصمیم احساسی چه آسیبهایی به خودم و فرزندم وحتی شاید دیگران زدم، وچطور از نتیجه های بد وعواقب تصمیمات احساسیم فرار میکردم و مسئولیتش رو به گردن نمی گرفتم، چقدر خدای زندگی دیگران میشدم، چقدر بار دلسوزی کردن نسبت به دیگری و عواقب بدش رو به دوش می کشیدم….
دیشب تمام اون اتفاقات و نتایج بد تصمیمات احساسیم جلوی چشمم رژه میرفتند وهرچقدر به خودم میگفتم خب اوکی مینا تو اون بودی ولی حالا رو خودت کار کردی وشکر الله مدتهاست دیگه انقدر احساسی عمل نمی کنی، توالان نتیجه دستته، توهوشیار شدی، اگاه شدی وهر روز داری بیشتر یاد میگیری، هروز بیشتر متوکل تر میشی تو دیگه اختیارت کل خودتو زندگیتو دادی به خدا، خودت داری می بینی وقتی همه چیز رو میسپاری بخدا و میگی من نمی تونم من نمی دونم ، دیدی که خدا برات انجامش میده وسهمت رو بهت نشون میده…
اما فایده نداشت، فقط سعی کردم فایل رو همونطوری که داشت پخش میشد گوش کنم تا خوابم ببره…
اما الان اومدم گفتم برم کامنت بچه ها رو بخونم ، حتما بچه های سایت هم مثل من چنین روز وروزگاری رو گذروندن، برم از کامنتشون انرژی بگیرم از اینکه میدونم ازاون روزهای بی خدایی الان به چه روزها وشبهای توحیدی وپر برکتی رسیدن…
طبق معمول اومدم سراغ دیدگاه برتر..
الان که این متن رو می نویسنم دارم خدارو فقط شکر میکنم که خدایا ازت ممنونم کمکم کردی تا راهمو تا تورو پیدا کنم تا خودم رو بشناسم، تا بفهمم بی تو هیچ بودم وپوچ مثل 98 درصدآدمهای اطرافم، وبا تو پادشاه بخت خودم هستم….
وقتی هر روز برای انجام تمام اموراتم چه نوشتاری چه گفتاری اعتراف میکنم که خدایا من بلدش نیستم من نمی دونم چطور انجامش بدم، به من بگو چیکار کنم، وباقیشو خودت به همون زیبایی که می تونی وقدرتش رو داری انجام بده…
الله اکبر الله اکبر از این خالق قدرتمند ومهربان وبخشنده، که وقتی عجز من رو می بینه انگار کل فرشته هاش رو مامور میکنه تا بیان زمین وبه صورت معجزه آسا بدون دردسر سر تایم وبه بهترین شکل همه چیز رو برام رقم بزنن، تا نتیجه دلخواهم رو ببینم وفقط شکر کنم و سجده کنم و در برابر این قدرت واینهمه لطف ورحمتش هربار متواضعتر و هربار امیدوارتر باشم…
خدارو صدهزار مرتبه شکر که هدایتمون کرد به این مسیر، خدارو صدهزار مرتبه شکر به خاطر وجود استاد ومریم جان واین سایت وهمه ی دوستان توحیدیم…
انشالله که تک تک ما در این مسیر درست و خداپسندانه همیشه وهر لحظه ثابت قدم باشیم
دوست گرامی برای شما وهمسرتون بهترینهارو از خداوند خواستارم…در پناه امن خدا باشید انشالله
سلام مینا خانم دوست همفرکانسی ام، سپاسگزارم از حس و کامنت زیباتون…
دقیقا زمانی که من به این اشتباهم پی بردم مثل شما احساس گناه بهم دست داد که چرا نتونستم انسانی باشم که به موقع و به درستی تصمیم بگیرم و احساسی عمل نکنم خب این به نظر من باید طبیعی باشه چون ما تازه وارد مسیری شدیم به نام خودشناسی و هنوز کامل نیستیم به قول استاد ما انسان کامل نداریم حتی حضرت ابراهیم هم اول بدنبال خدا بود رفت خورشید رو پرستید وقتی غروب کرد گفت ماه خدای منه و وقتی ماه هم رفت…. به خدا گفت تو منو هدایت کن تو به من بگو من چیکار کنم….. من تو اون شرایط خیلی سخت بود که احساس گناه نداشته باشم ولی من همیشه حرف استاد تو گوشم بود که هیچکی کامل نیس و استاد میگفت منم هنوز اون چیزی که باید باشم نیستم و خیلی اشتباهات دارم ولی کمتر از بقیه….
دقیقا من هم هر زمانی که با تمام وجودم خواستم خدا بهم دادش هر زمانی که خودمو رها کردم و سپردم بخدا خودش بهم دادش ولی خیلی وقتا چون روی خودم کار نمیکردم و بحث من خودم میدونم من خودم میتونم یا دید انسان گونه بخدا داشتم البته ناخواسته که شاید این همه از خدا خواستم الان خدا میگه جمع کن بچه پرو دیگه بسته چقدر میخای درصورتی که اینجوری نیس اون حس بخاطر عدم شناخت خودمون و خدای خودمون هستش، من تنها کاری که کردم فقط کنترل ذهن کردم و همیشه حرف استاد رو با خودم تکرار کردم که خداوند به کسانی پاداش میده که تقوا کنن یا همون کنترل ذهن کنند… تو اون شرایط یکی از قسمتهای گفتگو استاد با دوستان رو هدایت شدم گوش کردم که اون خانم میگفت روی کاغذ نوشتم خدایا من نمیدونم تو رب منی تو میدونی تو بگو چیکار کنم و نتیجه گرفته بود.. دقیقا من هم همین کار رو کردم از وقتی که اون جمله رو نوشتم و چسبوندم جلوی چشمام و هر لحظه میخوندمش من رها شدم و خود خدا منو هدایت کرد به مسیر درست خداروشکر خدا فرکانس ما رو دریافت میکنه و پاسخ میده و اجابت میکنه به شرطی که دید خداگونه به خدا داشته باشیم نه انسان گونه…..
خداروشکر که همه ما بواسطه استاد عزیزمون و خانم شایسته مهربان بانوی پاکدامن و این سایت به مسیر درست هدایت میشیم استاد گلم ازتون سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
و دوست خوبم سپاسگزارم از کامنتتون و امیدوارم همیشه از موفقیتهاتون کامنت بذارید
در پناه خدا
سلام جناب شاطری
سپاس بابت این زمانی که صرف نوشتن این کامنت زیبا و عالی کردید
چقدر زیبا مسیر هدایت و تصمیمات احساسی را بیان کردید
خدایا شکرت که مهاجرت کردید به یک کشور خوب و تونستید به ترمزهای ذهنتون پی ببرید و اونها را رفع کنید و پیشرفت کنید
سلام به آقای شاطری دوست توحیدی وارزشمندم ازت سپاسگزارم بخاطر کامنت پراز نکات ارزشمند وتجربیات عالی ومخصوصا قسمت آخر کامنتتون که معنی فایل فارسی دعای کمیل هست واز خدا سپاسگزارم که بوسیله شما دوست عزیزم راه را به من نشان داد ومهر تاییدی زد به مسیری که انتخاب کردم واقعیت من دوره شیوه حل مسائل زندگی را تهیه کردم تا جلسه دوم پیش رفتم ونت برداری کردم ولی کامنتی ننوشتم حس کردم نیاز به ارتباط بیشتری دارم درک بیشتر جلسه 4 قدم دوم دیدم نه نمیتونم فایلهای جدید استاد را بارها وبارها گوش میدادم دیدم روحم تشنه تراز این هست که قدرت درک این مفاهیم رو داشته باشه هرشب با خدا صحبت میکردم وخودش راطلب میکردم تا اینکه یه روز صبح به خودم گفتم بی خیال دوره ها فهیمه فرض کن نداری برو از فایلهای توحیدی استاد شروع کن وآنوقت بود که آرامش رو با تمام وجود حس کردم
حسین عزیز بهترینها را برات آرزو میکنم نمیدونم چرا این مطالب را اینجا نوشتم آمد ومن فقط نوشتم واشک ریختم در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید
سلام خانم زارع دوست خوبم
از کامنت و آرزوی قشنگتون سپاسگزارم،
تو این سفر خیلی چیزها رو یاد گرفتم و اینو هم یادگرفتم تا زمانی که آماده نباشم چیزی بهم الهام نمیشه و هیچی از محصولات استاد هم متوجه نمیشم، تا زمانی که با کله خودم برم جلو اوضاع هر روز ناخوب تر میشه و برخلاف جریان رودخانه شنا میکنم، تو این سفر یاد گرفتم باید شکرگزار همه چیزهایی که دارم باشم با احساس خوب، برای رسیدن ذوق داشته باشم و از مسیر رسیدن لذت ببرم، و از همه مهمتر تسلیم خدا باشم، این سفر یاداور شد بهم که من هنوز خدا و خودمو نمیشناسم فقط حرف مفت میزنم خدا خدا خدا، توی عمل هنوز به خدا اجازه نداده بودم که منو هدایت کنه و کارهایم رو انجام بده، این سفر بهم یاد داد که همه چی توحید همه چی خداس، واقعا زبونم کوتاه دربرابر خدا حتی نوشتن در مورد خدا. همه چی توحید توحید توحید……
امیدوارم تمام لحظاتمون با خداوند پیوند بخوره و از پرستش خالصانه خدا غافل نیشم
سپاسگزارم از کامنتتون
سلام آقای شاطری ممنونم بابت کامنت پر ازدرستون
دقیقا تجربه مشابه شما رو ما داشتیم ما تهران بودیم و 3یا4 ماه بودبا استاد آشنا بودیم و فکر کنم قدم 3 یا4 بودیم که احساسی تصمیم به مهاجرت گرفتیم وبه ترکیه رفتیم
ما قبلا ترکیه برای مسافرت رفته بودیم و خیلی برامون خوب بود ولی اینبار چون برای زندگی رفتیم یه حس وحال دیگه ای داشت ،تمام وجودمون ناراضی بود وبا اینکه خونه های خیلی خوبی بهمون پیشنهاد شد نپذیرفتیم و خیلی زود متوجه تصمیم غلطمون شدیم و گفتیم استاد میگه هرجا بودی فهمیدی اشتباهه از همونجا برگرد و برو تومسیر درست وبعد از دوهفته برگشتیم خونمونو با وسایل اجاره داده بودیم و به شکل معجزه آسا طرف قبول کرد که خونه رو برگردونه و ما مستقیم اومدیم تو خونمون و البته مقداری پول از دست دادیم که درمقابل درسی که گرفتیم هیچ بود و خیلی زود از همون کار قبلی 10برابرشو به دست اوردیم وخیلی رشد کردیم چون دیگه هیچ میلی به مهاجرت نداشتیم پس تمرکز لیزری گزاشایم روی کارمون وخیلی عالی پیش رفتیم تا الان
سلام مریم خانم دوست همفرکانسی خوبم
سپاسگزارم بخاطر کامنتتون کوتاه و پراز مفهم برای من بود
دقیقا ما باید عضله تصمیم گیری هامون رو قوی کنیم اگه درست و اگه اشتباه بپذیریم و بهبود ببخشیم
خداروشکر که شما زود متوجه مسائلتون شدید و برگشتید خداروشکر
منم به اشتباهم پی بردم و برگشتم درسته که تصمیم اشتباهی گرفتم ولی خودمو سرزنش نکردم و به تصمیم خودم احترام گذاشتم و پذیرفتم که من این تصمیم رو گرفتم… خداروشکر من از لحاظ مالی ضرر نکردم هیچ سود هم کردم چون لطف خدا باعث شد که من یک قرارداد فروش اونجا بنویسم و تمام وسایلی که زیرقیمت فروختیم رو بتونم بگیرم فقط تنها مسئله ای منو اذیت کرده اینه که تا زمان گرفتم خونه ام باید خونه خانواده همسرم باشم خب اینم در نوع خودش باز لطف خدا هستش که هنوز یه سرپناهی داریم برای موندن خداروشکر خداروشکر
بله به قول استاد فرقی نمیکنه که تو چه مرحله ای از زندگی هستیم چقدر بدهکاریم چقدر تو عذاب هستیم زمانی که تصمیم به تغییر میگیریم خدا نشانه هاشو نشون میده به ما و وقتی شروع به تغییر میکنیم اتفاقات خوبی برامون رخ میده و 180 درجه زندگی به نفع ما تغییر میکنه و منم مطمئن هستم هیچ تلاش ذهنی و جسمی بی پاسخ نمیمونه و هیچ صبر با ایمانی بی پاسخ نمیمونه،
تو دل هر ناخواسته ای یه خیری هستش
سپاسگزارم ازتون استاد عزیزم
سپاسگزارم از شما مریم خانم بخاطر کامنتتون که به من جرات دادید که بنویسم که دوهفته ای میشه برگشتم ایران و حرف مردم هم برام مهم نباشه راجع به کاری که کردم و فقط مهم خودم و تجاربی باشه که بدست آوردم
درپناه خدا
با نام خدا
سلام اقای شاطری عزیز امیدوارم که هرجا هستی موفق و عالی باشی
چقدر بهم چسبید این کامنت فوق العاده ای که نشانه ای بود از توحیدی بودن و اعتماد به خداوند
چقدر باور های منو قوی کرد تو مسیری که دارم حرکت میکنم و چقدر احساس عالی بهم دست داد
خیلی خیلی خیلی ازت سپاسگزارم که این کامنت رو نوشتی و به اشتراک گذاشتی
وای خدا من من ی چیزی رو متوجه شدم که من هنوز با خودم صادق نیستم
و این کامنت شما بهم یاد داد که بابا تو قادر به تغییر دیگران نیستی
چقدر عالی بود که من متوجه شدم که فقط میتونم خودمو افزایش بدم و روی خودم کار کنم و بالا برم خدایا سپاسگزارتم سپاسگزارتم
من باید ی بار به خودشناسی برسم و بنویسم و صادق باشم
و اهرم رنج ولذت رو ایجاد کنم و حرکت کنم
دمت گرم
سلام کامران جان سپاسگزارم از کامنتتون
خداروشکر میکنم که به خودمون میاییم و از مسیر غفلت بازمیگردیم
دقیقا این خودشناسی که ما را به خداشناسی میرسونه اگه من خودمو بیشتر بشناسم دست خدا رو برای هدایت خودم باز میذارم و زندگی قشنگترو لذت بخش تر میشه برام، من هنوز بعداز نوشتن این کامنت بارها و بارها خودم خوندمش بازهم به خودم یادآوری شده که این خداس تورو به مسیر درست هدایت میکنه نه خودت!! بازهم به خودم گفتم ببین این نشونه ای هست که دیگه تصمیمات احساسی نگیری، بازهم به خودم یادآوری میکنم که من باید درهر لحظه خودم رو بشناسم و دلیل رفتارهایم رو بدونم….
بنظر من دلیل تمام رفتارای ما که میخواهیم دیگران رو تغییر بدیم و یا به مسیری که خودمون نتیجه گرفتیم هدایت کنیم اینه که خودمون رو نمیشناسیم و با خودمون در صلح نیستم و به همین دلیل که یه موقع هایی یه رفتارو کرداری از خودمون نشون میدیم و عمل میکنیم که نتیجه اس عکس نتیجه قانون جهان هستی میشه و ما هی به خودمون و خدای خودمون کفر میگیم…..
خداروشکر میکنم که ما خدایی داریم که خود خدا همچون خود ندارد.
بازهم از کامنتتون سپاسگزارم و خداروشکر شما هم مثل من دلیل رفتارامونو پیدا کردیم
درپناه خدا باشیم
بنام خدای مهربونم
سلام خدمت جناب شاطری عزیز
عجب کامنتی نوشتین ، خیلی سپاسگزارم که این کامنت سرشار از آگاهی و نعمت نوشتین
آخر کامنتتون بینظیر بود ،
خدایا من فقیرم به آنچه از تو میرسه
خدایا من که هیچی نمیدونم ، تو میدونی خودت راه بهم نشون بده
خداجونم خودت هدایتم کن
خدایا به عظمت و مهربانیت شِرک و از وجودم پاک کن
ایشالا که خداوند دلتون و شاد میکنه و راه براتون آسون میکنه
سلام به استاد عزیزم و مریم عزیزم
سلام اقای شاطری واقعا کامنت زیبایی نوشتید خیلی لذت بردم
چقدر با کامنت شما من اشک ریختم مخصوص اخر کامنتتون واقعا زیبا بود
منم خیلی جاها احساساتی عمل کردم بعدش پشیمون شدم ولی واقعا اونجایی که گفتید یه روز مونده بود از هتل برید به خودم گفتم حالا چی میشه؟
چقدر خوب ذهنتون رو کنترل کردید خداروشکر خداوندباکمک دستان خودش
بهتون کمک کرد الهی شکرت
انشالله هر کجا هستید شاد وسلامت ودر آرامش و شادی در کنار همسرعزیزت زندگی کنید
حسین جان بسیار بسیار تحسینت میکنم و خیلی خداروشکر میکنم که از اتفاقاتی که خودتون باعث و بانیش بودید به همراه همسر جان درس گرفتید درکتون بیشتر شد عملتون قوی تر شد ارادهاتون متصلانه تر شد و واقعا لذت بردم از خواندن کامنت قشنگت ممنونم که نوشتی ممنونم که جاری کردی خودت را ممنونم که این ردپا را ثبت کردی.
واقعا سپاس گزاری چی بگم در موردش تو نمیدونی من چه حالی میشم وقتی از کسی به خاطر کاری که کرده تشکر میکنم و اینو در ملا عام ( اینجا یا شبکه های اجتماعی یا جلوی جمع ) چه حس فوق العادهای بهم میده.
الهی شکرتتت
حسممم فوق العاده است حسین جان مثل خودت
واقعا خداروشکر میکنم به خاطر این زندگی این فرصت زیبا برای زندگی کردن الهی شکرت. الهی شکرت. الهی شکرت.
عاشقتممم
سلام محمدجان دوست عزیزم
خداروشکر که حال جفتمون و بقیه دوستانمون عالیه خداروشکر
منم مثل خودت هنوز درگیر معجره ای بنام شکرگزاری و سپاسگزاری هستم چقدر لذت داره وقتی سپاسگزاری میکنی وقتی شکرگزاری میکنی با حال و احساس خوب به جهان میگی که بیشتر کن این حالو که لذت ببریم
به نظرم واقعا شکرگزاری و سپاسگذار بودن معجزه بین خدا و بنده هاشه هرچقدر سپاسگذارتر و شکرگزارتر؛ نعمت و احساس خوب بیشتر اصلا آدم با این دوکار تو یه دنیای دیگه ای غرق میشه حال دیگه ای پیدا میکنه انگاری تمام سلولهای بدنت تمام موکول های وجودت همه یکپارچه میشن که با سپاسگزاری و شکرگزاری تو رو دگرگون کنن و کلی اتفاقات خوبی بی افته مخصوصا تو لحظه ای که اصلا انتظارشو نداری و ماتو مبهوت میمونی که چی شد چطوری شد اصلا چرا اینجوری شد
محمد جان من هنوز ماتو مبهوت اون اتفاقات هستم که در لحظه ای که باور نمیکردم ورق برگشت واااای دیوانه کنندس
خداروشکر خداروشکر خداروشکر
سپاسگزارم ازتون بخاطر کامنتتون چقدر حس سپاسگزاری رو در من بیشتر کرد سپاسگزارم
استاد عزیزم و خانم شایسته بانوی پاکدامن ازتون سپاسگزارم سپاسگزارم
در پناه خدا
سلام و درود به شما آقای شاطری
خیلی سپاسگزارم از این کامنت شما خیلی توش درس بود منم خیلی از این کارها کردم ،مثل خانم شما جای گاه خیلی رو هارو عوض کنم ،چون احساسی عمل میکردم، تا اینکه خدا جوری گوشم رو پیچوند، که الان خیلی حواسم رو جمع کردم ، البته منم با دوره ای استاد به این آگاهی رسیدم ،
که من اصلا دارم شرک میورزم، واقعا هرچه از استاد عشق
عباسمنش تشکر کنیم کمه برای این آگاهی ها ،من هروز با دوره 12 قدم زندگی میکنم ، و دوره تضاد هم خیلی عالی هست ،البته همه دوره های استاد بینظیر هست .ولی دوره تضاد به من کمک کرد تا از ناخواسته گله و شکایت نکنم ،
درس شو بگیرم و از یک منظر دیگه بهش نگاه کنم و با باور درست به چیزهایی که میخوام برسم .
امیدوارم همیشه در پناه الله مهربان شاد سلامت، موفق و ثروتمند باشید دوست عزیز
سلام خانم غفوری
سپاسگزارم ازتون بخاطر کامنتتون چقدر خوبه که ما تو این سایت با گفتن اشتباهاتمون بهم کمک میکنیم که دیگه اون اشتباه رو تکرار نکنیم و از تجربه همه به درستی برای پیشرفت استفاده کنیم….
این مسئله رو من فکر میکنم همه مردم دارن که تا یچیزی رو میفهمن و به دید خودشون خوبه و میخان جار بزنن و به همه بگن به همه کمک کنن، حالا طرف از زندگی خودش راضی ولی ما با زور یقش رو میگیریم میگیم نه این راهش تو باید اینجوری بری… حالا ما خودمون هنوز هیچ تغییری نکردیم و نتیجه خاصی نگرفتیم ولی میخایم جای دیگران رو بجای خدا عوض کنیم هنوز یاد نگرفتیم جهان جهان لیاقتهاس جهان جای کسانی که خودشونو ارزشمند و با لیاقت بدونن هستش که بزرگترین شرک محسوب میشه این کار چرا چون خدا توانایی نداره ما باید انجام بدیم همون دید انسان گونه به خدا داشتن…. آخ چرا ما باید جای دیگران رو تغییر بدیم؟؟ چرا ما باید تو کار خدا دخالت کنیم؟؟؟
چرا ما تمرکز روی خودمون نمیذاریم؟؟؟ خانم غفوری این سوالها منو نجات داد!!!
هرکی به یه نوعی هدایت میشه در زمان و مکان مناسب
پس بهتر ما تمام تمرکزمون روی خودمون و زندگیمون باشه
سپاسگزارم از استاد و بانو شایسته عزیز
و از شما دوست خوبم بخاطر کامنتتون سپاسگزارم
در پناه خدا
چقدر زیبا بود پسر چقدر خدارو شکر میکنم که دوستی نازنین مثل شما دارم
واقعا لذت بردم برای خودتون عشق دلتون آرزوی بهترین ها رو دارم حسین آقا
چقدر زیبا بود و ارتباط برقرار کردم از اینکه گفتین خودم رو سعی کردم در حالت احساسی خوب بزارم با شکر گذاری با دیدن نکات مثبت هتل یا هرچیزی بعد درخواست از خداوند و بعد پاسخ دادن و بعد رفتن و روی دوره کار کردن
اینو خوب فهمیدم شاید ما بعضی وقتها تصمیم بگیریم که با شرکت در دوره اتفاقات خوبی برامون میوفته ولی باید بدونیم با احساس خوب میتونیم توی دوره شرکت کنیم و بعد اون درک میکنیم فایل های دوره ها رو و اتفاقات خوب پشت اتفاقات خوب
به نام خدای هدایتگرم
سلام اقای شاطری خود ساخته .
چقدر لذت بردم .چقدر درس گرفتم .
مخصوصا اون قسمتی که گفتی نشستم و خودمو نوشتم.
همین الان طبق هدایت خداوند باید منم خودمو بشناسم از طریق نوشتن.
افرین به شما برای این کنترل ذهن .
گاهی ما گرفتار چک و لگد دنیا میشیم به دلیل عدم تغییر رفتارمون (تلاش برای نجات دیگران،نبود عزت نفس)اما چقدر لذت بخش و باارزشه درکی که بعد از این مسیر بدست میاد ،اون لذت تسلیم بودن که گفتی
بهتون تبریک میگم این تولد دوباره رو .
از خداوند برای شماهدایت برای حرکت در مسیری سبز و روشن و هموار رو خواستارم .
افرین بهت حسین جان عزیز
چقدر خوبه که تونستی یک حرکت بزنی در حد بمب
چقدر ایمان والایی میخواد که بدون اینکه ی کلمه زبان ترکی بلد باشی مهاجرت کنی و ادامه بدی..
منم بدون هیچ چیزی به استان مهاجرت کردم و الان تمام شهرستانی ها برای رفتن به استان باهام تماس میگیرن و ادرس میپرسن و میگن اگه امکان داره باهامون باش…
چیزی که قبلا ازش ترس داشتم رو رفتم تو دلش و الان کل استانمون رو میشناسم..
واقعا تجربه ات بی نظیر بود و کمک کننده..
خدا را شکر بابت این همه آگاهی های بی نظیر
چقدر اون شعری که گفتی بی نظیر بود..
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش..
ممنون که وقت گذاشتی و این کامنت بی نظیری رو برامون تدارک دیدی…
انشالله شاهد موفقیت های روز افزون
سلام محمد امین جان ازتون سپاسگزارم که کامنت گذاشتید و بخشی از تجربتون رو به اشتراک گذاشتید
به قول استاد مهاجرت خیلی خوبه و دل نترسی میخاد و من شما رو تحسین میکنم که این مهاجرت رو انجام دادید خیلی شجاعت میخاد
خداروشکر که موفق هم بودید…
من تو این سفر کاملا به حرف استاد رسیدم که همجا آسمون یه رنگ و هیچ تفاوتی نداره… تا زمانیکه من باورهامو درست نکنم تازمانیکه من از موقعیت خودم ناله کنم شکایت کنم تازمانیکه من از مسیر زندگیم لذت نبرم هرجایی از این کره خاکی برم همون مسائل رو بدنبال خودم میکشونم… توی این سفر یاد گرفتم که قبل از مهاجرت باورهای مهاجرت رو بسازم، باورهای اشتباهی که توی کشور خودم دارم رو درست کنم از جایی که هستم لذت ببرم از مسیر زندگیم و رسیدن به خواسته ام لذت ببرم، اول تو کشور خودم یه خودی از خودم نشون بدم به یه درآمد به ماشینها و خانه ها و ویلاهایی که دوستدارم برسم توی کشور خودم پر بشم بعد اون موقع هستش که میتونم مهاجرت کنم.. یادم دوران بچگیم همیشه میگفتم من باید جوری مهاجرت کنم به یه کشور دیگه که منو با دل و جون بخوان برای داشتن من سروکله بشکونن جوری نرم که سربار او کشور باشم و بخواهم با عذاب زندگی کنم و همون حسینی باشم که تو کشورم بودم ….. دقیقا مثل استاد اول جایی که بود رو ساخت بعد گفت الان موقع مهاجرت چرا چون توی کشور خودش پر شده بود هرچی که میخاست رو ساخت و دیگه میخاست بره جایی جدید رو تجربه کنه و احسنت به استاد که اینگونه هدفمند پیشرفت… محمدامین جان مهاجرت به یه کشور دیگه خیلی ساده س ولی چطور اونجا بسازی و از مسیرت لذت ببری مهمه چه باوری رو بسازی و باورها و عادات غلط گذشته ات رو تغییر بدی و بری مهمه، واقعا حرفهای خانم شایسته تو سفر به دور آمریکا خیلی حقِ که سفر آدم رو پخته تر میکنه و…..
واقعا این شعر که میگه تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
واقعا حق گفته شاعر تا زمانی که آماده دریافت نباشی گوشات پلمپ میشه اگه هم جایی بشنوی و یا کسی هم بهت بگه نمیشنوی و بی اهمیت از کنارش رد میشی… استاد همیشه تو ابتدای فایل هاش میگه که شمایی که دارید این فایل رو میبینید یا میشنوید آماده دریافتش هستید و بازهم یکسری از حرفهای منو میشنوید و یکسری هم نمیشنوید و بعدها که دوباره گوش میکنید اگر آماده دریافت باشید میشنوید….
خداروشکر خداروشکر و از همتون سپاسگزارم سپاسگزارم
در پناه خدا
حسین عزیز
افرین به کامنت پر محتوات
چقدر خوب نوشتی در مورد مهاجرت
چه مثال ها و باور هایی زدی که باعث شد قضیه مهاجرت برام درکی شه..
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
اینکه گفتید همه جا اسمون ی رنگ هست
اگه در دیار خودت نتونستی چیزی خلق کنی – نمی تونی در جای دیگه هم خلق کنی
خودت رو گول نزن – تا موقعی که منطقه و محل خودت پول در نیوردی فکر نکن که تو ی کشور دیگه خبری هست
به نظرم که قبل از مهاجرت به ی کشور دیگه
باید به استان خودت – بعد ی ایتان دیگه – وبععد به تهران مهاجرت کنی
و با اینکه این سه بار خوب از پس مهاجرت بر امدی و در هر جا رشد هم داشتی
میتونی ی تاییده ای داشته باشی برای مهاجرت به کشور دیگر و اینکه در اونجا هم پیشرفت خواهی کرد
دوست عزیزم متشکرم بابت کامنتی که میگزاری – با انرژی پاسخ می دهی
و با نکات مهم – باور مهم – به خصوص شعر بی نظیر
موارد مهمی مثل مهاجرت رو برامون درکی میکنی!!!!
دوست دارم – انشالله که شاهد موفقیتت باشم..
سلام حسین جان ممنون بابت کامنت زیبات واقعا اگر ما واقعا معنی درست دو جمله عربی 1- بسم الله الرحمن الرحیم به نام خدایی که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگی است و 2- الله اکبر خداوند از آنچه آن را توصیف می کنند بزرگتر است را بفهمیم واقعا باور های ما نسبت به درک خداوند تغییر می کند . خداوند بهتر از هر کسی بندگان خود را می شناسد و اگر بندگان او دست خود را در دست خداوند قرار دهند او می تواند مثل یک گوگل مپ که تصویر بزرگتر را نسبت به شما می بیند می تواند بهترین و سریع ترین و آسان ترین راه را برای رسیدن به هر خواسته ای جلوی راه تو بگذارد ان وقت فقط تو باید بگویی چشم .
سلام و خداقوت به جناب شاطری
ممنون از کانت پر محتوا ،جالب و آموزنده ای که برامون به اشتراک گذاشتی و زمان و انرژی گذاشتی تا از تجربیات خودت بهمون بگی ولایت عزت نفس و استقامت و صبرنون تحسین میکنم و امیدوارم که همیشه و همه جا موفق باشین در پناه خدای مهربان
سلام حسین آقا دوست عزیز و همفرکانس
واقعا سپاسگزارم از این کامنت شما من خیلی چیزا یاد گرفتم واقعا به قول استاد کامنت ها دریایی از نکاته
شما گفتید تا احساس خوب پیدا نکردید سراغ محصولاتی که خریده بودید نرفتید . این جمله کلیدی خیلی برای من جالب بود .
الان هم دارم این کامنتو مینویسم که این کدی که شما دادید توی خاطرم بیشتر بمونه .
ممنون و سپاسگزارم از شما و اساتید فوق العاده ام استاد عباس منش و استاد شایسته عزیزم
سلام حسین عزیز
بینهایت سپاسگزاری از این کامنت پر اگاهی و باورهای توحیدی نابی که از خودت و تجربه ات و زندگیت برامون تعریف کرد که من کلی ازش چیز یاد گرفتم
1.. اینکه این قانون دوباره برام یاداوری شد که ما بینهایت توانمند هستیم در تغییر شرایط زندگی خودمون و بینهایت ناتوان هستیم در تغییر شرایط زندگی دیگران
2.. اینکه تو اتفاقات روزمره زندگیم حواسم باشه در حالت اوج احساسی هستم هیچ وقت تصمیم نگیرم و بذارم وقتی که ارامتر شدم از خدا بخوام تا ما را به راه راست به راه کسانی که به انها نعمت داده هدایت کنه
( من چمیدونم انجام چه کاری درسته من میذارم خودش بمن بگه و الهام کنه و من هم بگم چشم و اقدام کنم )
3.. اینکه اگر هم تو اوضاع و شرایط به ظاهر سخت و نازیبا قرار گرفتی باید امید و ایمان خودت رو حفظ کنیم و حتی تو اون شرایط بیاییم کاری کنیم تا احساس بهتری تجربه کنیم که شما دوست عزیز تو اون شرایط وضعیت مالی که در هتل بودید شروع کردید به شمردن نعمتهایی که فعلا در حال حاضر دارید و بابت وجودشون سپاسگزاری میکردید
من خودم به شخصه وقتی که داشتم این قسمت از کامنت تون رو میخوندم کلی شما و ایمانتون رو تحسین میکردم از اینکه چقدر خوب حسین عزیز حتی تو اون شرایط سخت . خوب تونست روی ذهنش مسلط باشه و نذاره نجواهای شیطان کارش رو انجام بده
واقعا این کار شما خیلی تحسین برانگیز بود
4.. نکته چهارم اینکه چقدر خوب روی باورهای توحیدی خودتون کار کردید و از اینکه این فرکانس و باور رو به جهان ارسال کردید که خدایا من تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجوییم و این باور رو مطمئنا تو عمل انجام دادید که اونوقت خداوند وهاب و رزاق از بینهایت طریق دستان نازنین خودش رو سمت شما هدایت کرد تا شما رو به خواسته تون برسونه
این داستان زندگی شما منو بیاد این ضرب المثل معروف میندازه که
به مو میرسه اما پاره نمیشه
و مسیری که صد در صد بهش ایمان داری و مطمئن هستی که درسته فقط ادامه بده و ایمانت خودت رو حفظ کن
خیییییییییییلی من از کامنت زیبای شما لذت بردم و کلی ازش درس یاد گرفتم و کمک کرد تا باورهام قویتر کنم
عاشقتم حسین عزیز
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
باز هم منتظر خبرهای عالی و موفقیتهای بیشتر شما هستم
فعلا
یا حق
سلام آقا عمران گل منم از شما سپاسگزارم که کامنتتون رو به این زیبایی و به ترتیب نوشتید
خیلی عالی بودش
دقیقا تو اون شرایط من یه فایلی رو شنیدم که خانم رزا توی فایل گفتگو استاد با دوستان که دقیقا شرایط اون روز من مثل شرایط ایشون بود، بارها و بارها اون فایل رو گوش کردمو گریه کردم بارها و بارها گوش کردم و گریه کردم چقدر زیبا این خانم هدایت شدن چقدر زیبا این خانم مسیر درست رو پیدا کردن… خب منم اونجا یه الگو پیدا کردم و شروع به کار کردن روی خودم کردم، واقعا سخت بود واقعا سخت بود ولی چون رزا خانم تونسته بودن منم گفتم که میتونم…
دقیقا من چه میدونم، چجوری و چگونگیش به من ربطی نداره خود خدا باید انجام بده هی اینو میگفتم و روی کاغذ نوشته بودم و چسبندم به دیوار هر روز میدیدم و میخوندمش.
نکته چهارمتون: من از صبح تا شب فقط روی باورهای توحیدی کار کردم و حرف به حرف استاد رو توی فایل های توحیدی نوشتم و روشون فکر کردم اینجوری تونستم به خدا اعتماد کنم و اجازه بدم خدا خودش همه کارهامو دست بگیره.
دقیقا آقا عمران به مو رسید ولی پاره نشد، خیلی تو زندگیم خیلی از جاها به مو رسید ولی پاره نشد خداروشکر
فقط باید اول به خدا ایمان داشته باشی و خودتو باور کنی و بدونی که ما خالق زندگی خودمون هستیم.
خیلی خوشحالم دوست خوبی مثل شما دارم و ازتون سپاسگزارم که کامنت بنده رو مطالعه کردید و با نظر عالیتون دوباره منو راهنمایی کردید. براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
بازهم از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم و همیشه زیر پرچمه خدا باشید.
دوست عزیزم خداروشکر میکنم که این نتایجو به دست آوردید خداروشکر میکنم که از یه جایی به بعد تونستید ذهنتونو کنترل کنید توی این مسئله ای که گفتید
به خاطر احساسی تصمیم گرفتن و کنترل نکردن افکارمون یک سری اتفاقاتی پیش میاد که برای درست کردن این اتفاقات باید بهایی پرداخت کنیم حالا ممکنه مثل شما مالی باشه یا هر چیز دیگه ای
بهایی که من به خاطر کنترل نکردن ذهنم پرداخت کردم هم مالی بود وهم از دست دادن وقتم تقریبا یکسال اما با تمام وجودم اشتباهی که کردمو میپذیرم چون این اشتباه اگر نبود به این اندازه بزرگ و با تجربه نمیشدم و یک سری چیزها رو متوجه نمیشدم
خیلی ممنون بابت کامت زیباتون چونکه من جواب یکی دیگه از
سوالامو گرفتم زمانی که شما مثال قرآنی آوردید و چه قدر من به اون مثال احتیاج داشتم
زمانی که از همسرتون میگفتید چه قدر من شما دو نفرو تحسین کردم اینکه اینقدر توحیدی قدم برمیدارید توی زندگیتون، اینکه از کلمه های زیبا برای توصیف همسرتون استفاده میکردید اینکه برای تمرکز بر روی نکات مثبت و دیدن زیبایی ها دارید تلاش میکنید
خداروشکر خداروشکر خداروشکر بابت تمام اینها
زندگیتون پراز عشق باشه
خداروشکر میکنم بابت داشتن دوستان خوبی مثل شما
سلام به دوست خوبم رزا سپاسگزارم که کامنت بنده رو خوندید و برایم کامنت گذاشتید.
خیلی خوشحالم که شما هم مثل من اشتباهتون رو پذیرفتید و ازش درس گرفتید، خوشحالم که با مثال قرآنی ام توانستم هم برای خودم و هم برای شما مؤثر باشم.
استاد معنی تقوا رو خیلی خوب تعریف میکنه تقوا یعنی کنترل ذهن من توی کنترل ذهن خیلی درسها یاد گرفتم و خیلی چیزها رو بدست آوردم، تقوا مثل صبر با ایمان میمونه اگه صبور باشی و ایمان داشته باشی میتونی تقوا کنی و من خودم بشخصه بیشتر مواقع ندارم و کنترل برایم سخت میشه،
کنترل ذهن، صبر با ایمان، توکل بخدا، تمرکز به نکات مثبت و شکرگزاری کردن همه باهم معنا پیدا میکند مثل این میمونه یک ماشین فرمان یا چرخ نداشته باشه، چقدر زشت و بی ارزش میشه؟؟!! چون هیچگاه نمیتونه حرکت کنه، اینقدر اینها در کنارهم درست، ارزشمند و کاربردی هستن من خودم تمام تمرکزم روی اینها هستش که بتونم ازشون یک ماشین آخرین مدل بسازم.
اسم شما منو یاد اون دوستی میندازه که همسرم تعریف کرد توی سایت کامنت گذاشته بودن یا تو قسمت گفتگوی استاد عباسمنش با دوستان صحبت کرده بودن ( رزا خانم )که ایشون توی انگلستان همچیشو از دست داده بود و توی خوابگاه بودش و کارشو از دست داده بود و از خوابگاه هم باید میرفت…. من به این دوستم خیلی افتخار میکنم چون کامنت یا ویس ایشون بود که منو توی استانبول متحول کرد و کمکم شد برای پیدا کردن راهم، خداروشکر و از ایشوندهم سپاسگزارم سپاسگزارم
استاد و بانو شایسته نازنینم ازتون خیلیییییییییییییی خیلیییییییییییییی خیلیییییییییییییی سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
نمیدونم چطور باید ازتون سپاسگزاری کنم شما زندگی من و هزاران و میلیونها نفر دیگه رو نجات دادید… ممنونم با تمام وجودم از شما دونفر، به امید روزی که ساعتها از نزدیک شماها رو در آغوش بگیرم و سپاسگزارتون باشم
به امید دیدار دوستتون دارم
سلام به دوست عزیزم
واقعا کامنتتون عالی بود
خدا را شکر میکنم که امروز هدایت شدم به این فایل و به کامنت شما که خیلی به موقع بود
چون من امروز داشتم احساساتی تصمیم میگرفتم و با خوندن کامنتتون متوجه شد خدایا هزاران هزار مرتبه شکر که امروز هم مثل همیشه هدایتم کردی
خدایا من از هر نیازی نیازمند ترم دستم و بگیر و کمکم کن
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک میخوام
دوست عزیز شما امروز دستی از دستهای مهربان خدا بودند هزاران هزار مرتبه شکر
سپاس گزارم ازتون
در مورد خرید خانه تو ترکیه دوست دارم ازتون کمک بگیرم نمیدونم چطوری ولی میدونم به موقع هدایت میشم چون من قصد دارم مهاجرت کنم و میدونم خدا از بینهایت بینهایت راه دستهاش و میفرسه که عاشقانه کمکم کنه
سپاس گزارم ازتون سپاس گزارم از استاد بینظیر که خانواده ی صمیمی و توحیدی دور هم جمع کرده
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر بودنت
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر که در هر لحظه و هر ثانیه کنارم هستی و خدایان میکنی
خدایا خودت آسان کن اسانسهای بیشتر را برام خودم و به تو میسپارم من تسلیم توهستم
سلام آقای شاطری، سلام دوست خوبم، چقدر کامنت زیبایی نوشتی چقدر انرژیش پاک الهی بود کلی اشک ریختم و برای خودم و خودت طلب آمرزش کردم، دقیقا من هم مثل شما نیازمند این فایل بودم که خداوند از طریق دست پرتوانش استاد و مریم عزیز این فایل رو آماده کرد برامون گذاشت، خیلی سپاس گذار خداوند بخاطر حضورم توی این سایت زیبا و پر از آگاهی، من هم مدتی از این مسیر زیبای الهی دور شده بودم و با کله خودم رفتم جلو و با دستان خودم آرامش رو از خودم گرفتم و بعد فهمیدم که واقعا هر خیری که از خدا به من برسه فقیرم،
من بدون اون هیچی نیستم و همه چیز همه کس اونه و نباید چیزی رو از اون جدا بدونم…
بزرگترین نعمت ما آرامشمون هست و وقتی از دستش میدم تازه میفهمیم که همچین از دل همین آرامش به دست میاد، هر کاری که انجام میدیم و میخوایم بدیم بخاطر کسب آرامش بیشتر هست و این نعمت در درون خودمون هست ولی ما بعض موقع ها گمراه میشم و پامونو کج میزارین و زیبایی خدا اینجاست که میگه هر بار که توبه شکستی باز آی…
اون همیشه با آغوش باز پذیرای ماست و داره مارو به سمت خواسته هامون هدایت میکنه بدون قضاوت،
در مورد سپاس گذاری و توجه به نکات مثبت واقعا عالی گفتین من هم با همین سپاس گذاری برگشتم به مسیر، خیلی حس خوبی میده و استاد هم میگه نزدیکترین فرکانس به خداوند هم سپاس گذاری هست که میتونیم از بزرگترین داشتمون یعنی سلامتیمون شروع کنیم و ببینیم چقدر ثروتمندیم…
بابت حضورم توی این سایت در کنار شماها خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم، برات بهترین هارو آرزو میکنم دوست خوبم ️️️
سلام علیرضا جان بابت کامنت زیباتون سپاسگزارم
خداروشکر میکنم که شما هم از مسیر دور نشدی و به راه راست هدایت شدی.
استاد تو یکی از فایل هاش میگه شرک مثل راه رفتن مورچه سیاه در دل تاریکی شب بروی سنگ سیاه واقعا راست میگم من داشتم به خدای خودم شرک میورزیدم و با کله خودم میرفتم جلو، این غرور کاذب لعنتی آدم رو به ته جدول زندگی میبره… من خودم هر وقت احساس میکنم دارم از مسیر درست خارج میشم سریع میام کامنت خودم رو میخونم و همراه همون حسین اشک میریزم و میگم خدایا شکرت که نمیذاری از مسیر درست خارج بشم…. و هربار کامنت یکی از دوستان گلم رو جواب میدم. خداروشکر خداروشکر
خیلی خوشحالم استادی چون عباسمنش و بانو شایسته ای دارم که خودشون همچون خودشون رو ندارن، استاد گلم بانوی گلم از صمیم قلبم دوستون دارم سپاسگزارم ازتون سپاسگزارم که لحظه به لحظه زندگی امو ساختین با آموزشاتون، براتون آرزوی سلامتی، سعادت، ثروت و هرآنچه که دوست دارید رو دارم.
سلام دوست عزیز
کامنت زیبای شما پر از حس خوب و الهی است
بسیار آموزنده بود خداروشکر که از این امتحان سربلند بیرون اومدین و درس گرفتین و راه درست رو انتخاب کردین
ایاک نعبد و ایاک نستعین خدایا تنها تورا میفرستم و تنها از تویاری میجویم
احسنت برشما که اینقدر زمام گذاشتین و کامنتتون رو کامل نوشتین و من هم از این درس گرفتم و نکات زیادی برداشت کردم
موفق باشین
سلام حسین آقای عزیز
واقعا دستخوش
چقدر عالی و زیبا و دلی نوشتی ️️
چقدر زیبا مراحل هدایتت و کارهایی که انجام دادی رو توضیح دادی
چقدر شجاعانه به اشتباهاتت و ضعفا اعتراف کردی تحسینت میکنم
خیلی لذت بردم از خوندن کامنت زیبایت
و تحسینت میکنم برای استقامتت برای ایمانت
برایت آرزوی سلامتی و موفقیتهای بیشتر میکنم ️️
سلام و درود بر شما آقای شاطری عزیز.
دوست من ، خدا را صد هزار مرتبه شکر ک جرات مهاجرت داشتی و الان اول مسیرت رو استارت زدی .
چیزی ک من عمری دیدم از رب عزیزمون اینه ک پول هست، میاد ،به وقتشم ک باید بیاد میاد و دقیقا همون خدای ثروتمند استاد عباس منش ، خدای من و خدای شما همه یک خداست و در کل این عالم دست بخشنده داره ک ب موقعش اون دستها رو به ما میرسونه .چیزی ک من دارم لحضه ب لحظه تمرین میکنم اینه ک برای من ی کم سخت بوده و یادم میره :اینه ک لخضه ب لحظه این خدای عزیز و مهربان و قدرت مطلق و هدایت گر رو با خودم ببینم .
فکر میکنم اگر بتونم لحظه ب لحظه حتی در حمام و دستشویی ،کار و استراحت ،و مخصوصا وقتی ک دور آدم ششلوغه یادم نره ک اون قدرت مطلق باهامه پشت و پناهمه ،اگر بتونم وجود خدا رو با خودم لحظه ب لحظه ،فرم ب فرم داشته باشم دیگه اون موقع میشه ک لا خوف و لا یحزنون میشه .
این حالت لحظه ب لحظه رو برای شما و همه دوستان و خودم آرزو دارم .
روز و روزگار با همراهی خداوند شاد و پر برکت .خدا پشت و پناهتان
به نام خدا
حسین عزیز خیلی حال کردم با کامنت زیبایی که نوشتید
خداوند در هر لحظه با ما و نزدیک به ماست و هروقت بخونیمش اجابتمون میکنه بی دریغ و بی منت
خدایا تنها از تو یاری میجویم و تنها تو را میپرستم
سپاسگزارم بابت تجربه ای که در اختیارمون قرار دادید
دوست عزیز
در مورد خدا باید بگویم او میکشد قلاب را احتمالا در این مسیر هم که هستید قراره اتفاق خوبی براتون بیوفته و شما فقط تلاش کنید با عشق احساستون رو خوب نگه دارید انشاله همه چیز به خوبی حل خواهد شد و ما تو این مسیر ها است که رشد میکنیم و ظرفمون بزرگ میشه
سلام به حسین آقای گل گلاب
چقدر جذاب و عالی شرایط و حس و حالتون رو به تفسیر نوشتید. آدم واقعا درس میگیره. هم زمانهایی که داشتیذثد سر می خوردید توی مسیر نادرست و یک سلسله از رفتارهای فکر نشده داشتید رو بهش واقف شدید و هم زمانیکه انقدر عرصه تنگ شد که تلنگر خوردید و یکی یکی پله ها رو برگشتید بالا به سمت نور. چقدر عالی متوجه شدید که ترمزهاتون کجاست و من مطمئنم این بخاطر تصمیم شما برلی کشفشون هست. وقتی من واقعا بخوام خودمو بیطرفانه آنالیز کنم خدا برام چراغها رو روشن میکنه و نوشته ها روی کاغذ جاری میشه چون من اراده کردم که بشه. آفرین بر اراده شما
من از شما درس گرفتم. پیروز و سربلند باشید
سلام دوست خوبم
سلام راهنمای دوباره من
شاید باورتون نشه اشک از چشملم امد که حرف هات و خوندم چون درد منم درد تو هستش
منم مثل تو پاشنه اشیل زیلدی دلذم
وهر چی خدا به قول استاد با چک و لگد به جونم میافته من به مدت بهتر میشم ولی باز تصمیمات احساسی اشتباه میگیرممیدوتید من خیلی کم کامنت می خونم ولی وقتی کلمنت شما و خوندم گفتم به خودم دختر همینه
مشکل تو همینه
تو پای در راه بنه و هیچ مپرس
خود بگویدت که چون باید کرد
باید رو خودم اهرم رنج و لذتم کار کنم باید ذو خواسته هام تمرکز کنم و اژ خداوند سپاسگزار باشم
می شود می شود می شود
ممنونم که خودم ومجدد بهم یاداوری کردی ممنونم
واقعا ارتون سپاسگزارم که هدایت کردی وبه من یاد اوری کردی همه چیو
سلام خانم مقدم دوست هم فرکانسی ام
بله متاسفانه یه زمانهایی این خودم میدونم ها خیلی کار دستمون میده. ذهنمون همیشه یجوری مسائل رو برامون کادو پیچ میکنه که فکر میکنیم راهمون درست و ما دیگه ابراهیم خدا شدیم و به راهمون ادامه میدیم تا چک و لگدی بشیم و برگردیم….
واااااای چقدر قشنگ گفتید تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس
خود راه گویدت که چون باید کرد
وااااای من چقدر این شعر رو باخودم تکرار میکردم واااای که چقدر این شعر منو به جلو برد و به چه موفقیتهایی رسیدم، یادم رفته بود واقعا اشکم دراومد خانم مقدم، خیلی ازتون ممنونم با کامنتتون و با این شعر زیبا دوباره منو آشتی دادید. ازتون سپاسگزارم سپاسگزارم
همیشه در پناه خدا باشید
فاطمه سادات
سلام حسین آقای عزیز.
ممنون از کامنت زیبا و صادقانتون.
قشنگترین لحظه برای هرکس اون زمانیه که بفهمی بدون خدا هیچی نیستی.
این زمانو برای هممون آرزو میکنم.
بنظرم برای همون تصمیمات احساسیتونم باید هزاران بار خداروشکر کنید که اگر نبود،این توبه ی قوی،این من هیچی نمیدونم و فقط تو میدونی، واین مضطر شدن نبود به این شدت.
الحق که الخیر فی ما وقع و حتی باید برای وجود شیطان هم خداروشکر کنیم.
سلام آقای شاطری دوست توانمند و پرقدرت
واقعا تحسینتون میکنم که اینقد عالی تو کشور غریبه از پس همه چی براومدین دیدگاه توحیدیتون واقعا بینظر بود امیدوارم در لحظه لحظه زندگیتون حضور خدا رو احساس کنید
اما من سوالی داشتم فرمودین الان ترکیه در بنگاه املاک کار میکنید و چیزی از زبان ترکی متوجه نمیشید خوب چجور در این بنگاه مشغولید چون شرط اول برای کارکردن برقراری ارتباط با مشتریان هس چجوری با این شرایط کار میکنید
سلام و درود برشما آقای شاطری عزیز دوستان همراه استاد گرانقدر و شایسته ی مهربانم
فتبارک الله احسن الخالقین بینظیرید دوست عزیز لذت بردم از این همه اشتیاق و خود ساختگی خداراشکر و سپاسگزارم که این قدر زیبا گفتید و نوشتید ومن را بیشتر از پیش روشن کردید آفرین برشما ایده گرفتم از کار زیباتون درمسیر بودن و موندنتون و خودتون را در حال خوب قرار دادن و خدا هرگز دیر نمیکند خدیا شاکر و سپاسگزار توام به خاطر اینچنین دوستان قدرتمند و با صلابت لذت بردم در جای عالی مکان عالی زمان عالی آگاه شدید و ما هم فیض بردیم و روشن شدیم
باز هم ازتون سپاسگزارم امید ولرم هر روز درمسیر پیشرفت موفق و سربلند باشید خدا نگهدارتون
سلام دوست خوبم
سلام راهنمای دوباره من
شاید باورتون نشه اشک از چشملم امد که حرف هات و خوندم چون درد منم درد تو هستش
منم مثل تو پاشنه اشیل زیلدی دلذم
وهر چی خدا به قول استاد با چک و لگد به جونم میافته من به مدت بهتر میشم ولی باز تصمیمات احساسی اشتباه میگیرممیدوتید من خیلی کم کامنت می خونم ولی وقتی کلمنت شما و خوندم گفتم به خودم دختر همینه
مشکل تو همینه
تو پای در راه بنه و هیچ مپرس
خود بگویدت که چون باید کرد
باید رو خودم اهرم رنج و لذتم کار کنم باید ذو خواسته هام تمرکز کنم و اژ خداوند سپاسگزار باشم
می شود می شود می شود
ممنونم که خودم ومجدد بهم یاداوری کردی ممنونم
سلام آقای شاطری دوست توانمند و پرقدرت
واقعا تحسینتون میکنم که اینقد عالی تو کشور غریبه از پس همه چی براومدین دیدگاه توحیدیتون واقعا بینظر بود امیدوارم در لحظه لحظه زندگیتون حضور خدا رو احساس کنید
اما من سوالی داشتم فرمودین الان ترکیه در بنگاه املاک کار میکنید و چیزی از زبان ترکی متوجه نمیشید خوب چجور در این بنگاه مشغولید چون شرط اول برای کارکردن برقراری ارتباط با مشتریان هس
سلام به دوست خوبم خانم ثمره
سپاسگزارم از کامنتتون
جواب سوالتون: بله بنده زبان ترکی بلد نیستم و در املاکی کار میکنم که همه ایرانی هستند و ما برای ایرانی هایی که قصد سرمایهگذاری و مهاجرت دارن ملک میخریم و میفروشیم و کسانی که ترک زبان باشن رو میسپارم به دوستای خوبم که ترکی بلد هستن، و آنهایی هم که انگلیسی صحبت کنن خودم باهاشون ارتباط برقرار میکنم.
امیدوارم جواب سوالتون رو کامل و واضح توضیح داده باشه
باز هم سپاسگزارم از کامنتتون
اقای حسین شاطری سلام به شما
میدونید شما الان حسین شاطری پلاس شدید
چون یه تزمر اساسی یه پاشنه اشیل بزرگ پیدا کردید از خودتون
واقعا این حد از درکتون بسیار بسیار قابل تحسین است
و باید بگم دمت گرم پسر افرین که تونستی
در مسیر خدا بمانی
در مسیر انهایی که خدا به ایشان نعمت داده نه کسانه که بهشون خشم گرفته و نه گمراهان
واقعا سوگلی خدایی حسین جان
سلام خانم رمضانی دوست همفرکانسی خوبم
چقدر این کامنت شما حس خوب در وجودم ایجاد کرد و چقدر از نام گذاریتون خندیدم و حس خوبی گرفتم….
دقیقا درست گفتید حسین شاطری پلاس.. چه جالب میشه انسان رو تشبیه کرد به کارخونه ماشین سازی شما وقتی یه ماشینی رو تولید میکنید و روانه بازار میکنید یکسری بازخوردهای نچندان خوبی رو میگیرید و در تلاش میشید که اونها رو برای رضایت خودتون و مشتری ها برطرف کنید و میگردید عیوب رو پیدا میکنید و رفعشون میکنید و همون مدل ماشین رو با کیفیت بهتر روانه بازار میکنید و یه پسوند مثل پلاس بهش اضافه میشه و خودتون و هم مشتریانتون از این ورژن ماشین راضی میشید این عیوب همون ترمزها و پاشنه آشیل های ما انسانهاس که بارفعشون به درجه پلاس ارتقا پیدا میکنیم
الهام جان خیلی ازتون سپاسگزارم که این کامنت کوتاه و پراز مفهوم رو نوشتی و من ازش خیلی لذت بردم.
استاد عزیزم بازهم سپاسگزارم ازتون که این بستر پیشرفت و مکتب علم و دانش رو برای ما خلق کردید عاااااشقتونم
در پناه خدا