عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2812 روز

    به نام خدای مهربان.

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته و دوستان.یادمه پارسال بود که داییم ماشین مارو قرض گرفته بود و و پدرم از این بابت خیلی ناراحت بود و شب شروع کرد که با من خیلی بد صحبت کنه و من از کوره در رفتم و اونشب ی دعوای شدید داشتیم و تا یک سال با هم صحبت نمی‌کردیم یا الان با برادرم صحبت نمی‌کنم چون نزدیک شیش هفت ماه پیش من نتونستم خودمو کنترل کنم سر ماشینی که قرار بود به دستم برسونه و دیر این کارو کرد و دعوای فیزیکی داشتیم .کلا همش تقصیر من هست چون یکی از مشکلات اساسی من کینه داشتن از دیگران و مخصوصا از پدرم و برادر کوچک ترم هست و باید همیشه خودمو کنترل کنم.این کینه ها از بچگی با من بوده الان خیلی بهتر شده اما باز سراقم میاد و از کوره در میرم در برخورد با مادرم و برادر بزرگ ترم هم همینطور .کلا مشکل دارم تو این زمینه باز سعی میکنم رو خودم کار کنم و آروم بشم.امشب برادر کوچکم ماشینمون رو برد و من دوباره عصبانی شدم ولی شروع کردم با خودم صحبت کردن که اولا ماشین که مال من نیست و مال خونوادس و من توقع بیجا نباید داشته باشم.اروم تر که شدم با ملایمت به مادرم گفتم که من اذیت میشم که همیشه باید برم پمپ بنزین و بقیه استفاده کنن و هرکس از ماشین استفاده کرد بنزینشو خودش بزنه و اونم قبول کرد .من این حرفو بار ها با تندی گفته بودم و به مشکل برخورده بودم اما با ملایمت قبول کرد.ممنون که کامنت من رو خوندید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    نسرین میری گفته:
    مدت عضویت: 1353 روز

    سلام استادجان.الله اکبر از این همه جذاااااااابیت استاد.تپلی تون یه جور دوست داشتنی بودید الان یه جور دیگه جذابترید.ماشااله

    خوش به حال ما که داریم بایه همچین استاد خوش تیپی پیش میریم.چقدر این رنگ لباس بهتون میاد.رنگ لباساتون هارمونی خاصی با طبیعتی که توش قدم می‌زنید داره.وصحبت هایی که باارزش ترین دارایی ما میشن وقتی که میشنویم و عمل میکنیم.

    واقعا تصمیم تو لحظات احساسی شدید گاهی ممکنه عواقب غیرقابل جبرانی داشته باشه.خداروشکر من تصمیمات مهم زندگیم رو همیشه در آرامش و وقتی حالم خوب بوده گرفتم.حتی اون موقع که قانون رو نمی‌دونستم ولی همیشه سعی میکردم خشم و یک سری هیجانات منفیم رو تاجایی که میتونم کنترل کنم و نتیجه ی خوبی هم برام داشته.تو خانواده به «خونسردی»معروفم

    مخصوصا الان که قانون رو میدونم و بیشتر روی خودم کارمیکنم،پیش اومده حتی در مواقعی که کسی باعصبانیت باهام برخورد کرده یاحتی بی احترامی کرده ولی من آرامشم رو حفظ کردم و همچنان بهش احترام گذاشتم و از کوره در نرفتم،بعد طرف خودش پشیمون شده و رفتارش بامن کاملاتغییرکرده

    اگه قانون میگه احساس خوب=اتفاقات خوب پس شکی نیست که وقتی احساسمون بده(خشم،ترس،غم…)هر تصمیمی تو اون احساس نتیجه ی منفی داره

    از یکی از نزدیکانم مثال میزنم.وقتی این عزیز از شوهرش جداشد،بعداز یه مدت کوتاه از ترس اینکه نتونه از پس هزینه های زندگیش بربیاد،عجولانه تصمیم به ازدواج دوم گرفت،علت این تصمیم ترس،بی ایمانی و نداشتن عزت نفس بود و چون تو حالت احساسی بد این تصمیم روگرفت،متاسفانه باشکست روبه رو شد

    این اتفاق یه درس بزرگ هم برای من داشت.با اینکه اون موقع قانون رو دقیق نمی‌دونستم ولی فهمیدم که نباید از کس دیگه ای انتظار داشته باشیم ناجی ماباشه و حالمونو خوب کنه.فقط و فقط و فقط خودم میتونم حالمو خوب کنم…. وتمام

    یکی از کارایی که وقتی ناراحت یا عصبانی ام،حالمو خوب میکنه دیدن وشنیدن فایلهای استفاده.مخصوصا فایلهای زندگی دربهشت و سفربه دور آمریکا…مگه میشه این زیبایی هارو دید وحس و حال آدم خوب نشه.به خدا با دیدن زندگی استاد همه غمام یادم می‌ره

    یه راه دیگه هم دیدن کلیپای طنزه.من وقتی میخندم خیلی به از بین رفتن احساسات منفیم کمک میشه و زودتر فراموش میکنم.باید یه راهی واسه خندیدن پیداکنیم.حالا هرکس ممکنه با یه چیزی خنده ش بگیره.فقط میدونم خیلی خیلی کمک کننده ست

    نفس عمیق تو هوای تازه و خوردن یه نوشیدنی خنک یا میوه های شیرین هم حال و هوامو بهتر می‌کنه

    موسیقی و رقص هم که معجزه می‌کنه

    دوستای گلم بگید شما چه روشایی پیاده میکنید که ماهم استفاده کنیم

    با آرزوی حال خوب و سعادت برای همه ی دوستای خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1374 روز

    باسلام و درود محضر استاد گرامی خانم شایسته مهربان و دوستان عزیزم

    من خودم از سالها قبل در خصوص عصبانیت مطالعاتی داشتم و به این یقین رسیدم که اگه تو حال عصبانیت یا شادی بیش از حد، اقدامی انجام یا حرفی بزنم صددرصد بعدش پشیمون میشم و خودم تجربه کردم یعنی تا حالا نشده من تو حالت عصبانیت یه کاری بکنم و بعدش پشیمون نشده باشم ، مثلا شده که فرزندم یه کار بدی کرده و من در لحظه عصبانی شدم و تنبیه بدنیش کردم و بعد از چند دقیقه که آروم شدم دیدم که اون کار فرزندم از سر بچگی بوده و من میتونستم تنبیه ش نکنم.

    دلیل اینکه ما تو شرایط احساسی شدید، نمیتونیم کار درست رو بکنیم، این هست که انسان دارای قوای عقل و شهوت و غضب هست و کار عقل این هست که شهوت و غضب رو کنترل و مدیریت بکنه تا انسان بتونه ازشون در مسیر درست استفاده بکنه، ولی وقتی غضب غالب میشه و قدرت بیشتری نسبت به عقل پیدا میکنه ، اون موقع عقل کنار میره و کلا مدیریت شرایط میافته دست قوه غضب و در نتیجه در اون حالت هر کاری انجام بدیم بدون شک کاری است که عقلانی نیست. من خودم از موقعی که به این درک رسیدم تلاش کردم تا موقع عصبانی شدن با انجام یه سری کارها خودمو کنترل کنم و هیچ اقدامی انجام ندم، مثلا موقع عصبانیت از قانون 20 ثانیه استفاده میکنم به این صورت که به خودم تعهد دادم تو بیست ثانیه اول هیچ حرفی نزنم و دست به هیچ کاری نزنم، به نظرم اگه بتونیم تو 20 ثانیه اول خودمونو کنترل بکنیم ، دیگه بعدش راحت تر میشیم و کنترل اوضاع خیلی راحت تر انجام میشه ، اکثرا این تکنیک برام جواب داده .

    کار دیگه ای هم که موقع عصبانی شدن انجام میدم اینه به خودم میگم که شاید مقصر من باشم و ایراد واقعا از طرف من باشه و در واقع تو لحظات اولیه به خودم حق نمیدم و سعی میکنم از منظر اون فرد مقابل به قضیه نگاه کنم و بعضا دیدم که طرف مقابل درست میگه و اشتباه از طرف من بوده که دیگه عصبانیتم سریع رفع میشه.

    در حالتی هم که ببینم حق با منه اکثرا تو اون حالت احساسی هیچ اقدامی نمیکنم و حداقل یک روز به خودم فرصت میدم ، و فرداش میام قضیه رو تحلیل میکنم و معمولا بالای 80درصد موارد هیچ اقدامی نمیکنم و در برخی موارد طرف مقابل خودش میاد و معضرت خواهی میکنه و یا اگه خودم مقصر باشم از طرف عذرخواهی میکنم.

    البته این کنترل ذهنم از موقعی که با آموزه های استاد آشنا شدم خیلی خیلی تقویت شده ، چون دیدگاهم در مورد مسایل مختلف به طور بنیادین تغییر کرده و در مورد خیلی مسایل، دیگه حساسیتی به خرج نمیدم و لذا خیلی از بسترهای ایجاد عصبانیت دیگه وجود نداره.

    تو این زمینه هم خیلی تمرکزی کار کردم و همکارام هم بهم بعضا میگن که تو اصلا عصبانی نمیشی و تو خونه هم وقتی پسرم شلوغی میکنه و من با آرامش باهاش برخورد میکنم، دخترم بهم میگه بابا تو چقدر صبر داری و چرا ناراحت نمیشی ، و همسرم هم بهم میگه خیلی بیخیال هستم.

    در پایان از استاد گرامی و خانم شایسته مهربان و تیمشون تشکر میکنم که این آگاهی های ناب رو با ما به اشتراک میزان براتون بهترین ها رو آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 817 روز

    به نام خدا

    ردپای 11

    سلام به استاد و مریم بانو و دوستان گرامی

    من فکر میکنم پس هر تصمیمی که میتونست احساسی باشه اما ما با تغییر محیط زاویه دید ،احساسات و مودمون ،تصمیم درست تری میگیریم ،زندگیمون یک مرحله ارتقا پیدا میکنه

    تقریبا دو سال درگیر مریضی بودم که میتونست حال روحی منو خیلی زیاد تحت تاثیر قرار بده ،اما قوی موندم و با اینکه قوانین نمیدونستم همش زیبایی های اون روزها یادم میومد مثلا پرستار مهربونمون یا پیتزاهای بیمارستان یا جمع شدن پزشکان پرستارا بالاسرم چون معروف شده بودم به دختر با موهای بافته شده بلند

    بعد از اون روزا من خیلی مسیر رشد فردیم تغییر کرد

    اون اتفاقات اخیر ایران هم همینطور برخلاف سالها قبل مثل 98 ،بسیار خودم از فضای منفی حفظ کردم و سرم گرم چیزای دیگه کردم و نتیجه اون ،شناخت بیشتر خودم و افتادن رو ریل بود که منو به استاد عباسمنش رسوند

    و امروز برخلاف قبل که دختر ساکت و افسرده ای بودم ،پر از شوق. پراز امید پر از ایمان به خدایی که سال ها سال ازش دور بودم

    اینا برای من جایزه هایی بعد از موقعیت هایی که میتونستم همرنگ بقیه باشم و نبودم ،و نتیجه اون وارد شدن به دنیایی که بتونی خودت دوست داشته باشی ،در صلح با خودت خدا جهان باشی

    الان هم با یک چالش رو به رو شدم که البته خیلی مستقیما به من ربط نداره ،و برای سبک شدن ذهنم به نوشتن روی آوردم، از لحظه هایی که میتونست منو تا پرتگاه ببره اما خودم دست خودم گرفتم و نجاتش دادم ،خیلی کمک میکنه که با یادآوریش، مطمئن بشم از پس چالش های بعدی هم بر میام

    ممنون که با من در این مسیر همراهید و من با آموزه هاتون میتونم قوی تر قدم بردارم استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ندا رنجبری گفته:
    مدت عضویت: 3357 روز

    توی گذشته ی خیلی دور یعنی حدود پونزده بیست سال قبل وقتی نوجوان بودم خیلی پیش میومد که موقع عصبانیت یا احساس بد مثل تحقیر شدن کارهای خیلی خطرناکی انجام میدادم مث خورد کردن گوشی و وسایل اتاقم یا ضربه زدن به خودم مثل خودکشی ناموفق، اما هر چی بزرگتر شدم این مورد خیلی به ندرت پیش میومد و از وقتی با قانون آشنا شدم هر چی تلاش میکنم که موردی این چنینی یادم بیاد میبینم چنین موردی نبوده اصلا تو زندگیم، یعنی من از قانون برای این موارد و لحظات سخت خیلی زیاد استفاده کردم و خیلی برام مهم بوده توی لحظات سخت خودم رو کنترل کنم، هر وقت هم موارد مشابه پیش میاد تنها موردی که میتونه بهم کمک کنه رفتارهایی مثل پیاده روی یا دوش گرفتن یا نفس عمیق کشیدن نبوده بیشتر یادآوری موارد مشابه گذشته بوده که توی این شرایط قرار گرفتم و خودم رو کنترل کردم و بعد همه چی به نفع من شده، من به شدت به تاثیر احساس خوب در نتایج ایمان دارم اینقدر این مورد برای من واضح و بولد هست که هر وقت موردی پیش بیاد که بخواد به هم بریزتم حواسم جمع هست که خودم رو کنترل کنم، از وقتی روی خودم به صورت جدی دارم کار میکنم کم موقعیتی پیش میاد که بخواد عصبانیم کنه یا بترسونتم و انصافا زندگیم روان شده و اتفاق بد یا شرایط بد احساسی کم برام پیش اومده، اما موارد فراوانی دارم از اطرافیانم که توی کار یا توی روابط نتونستن خوب خودشونو کنترل کنن و به قول خودمونی گند زدن و مث چی پشیمون شدن، یه مورد دعوای همسرم با خواهرم‌بود که تبدیل به دعوای فیزیکی شد و مادرم هم که شاهد صحنه بود اونم احساساتی رفتار کرد این وسط تنها کسی که آروم بود من بودم و در نهایت تنها کسی که هیچ ضرر احساسی یا غیره رو متحمل نشد من بودم اونا بعدها که متوجه اشتباهشون شدن که نباید تو عصبانیت حرف بد یا رفتار بدی میکردن به شدت به عزت نفسشون لطمه وارد شد اما من خیلی احساس قدرت و اعتماد به نفس کردم و الان مثل یک قدیسه هم برای همسرم و هم خواهرم قابل احترامم جوری که به خاطر من و در حضور من بسیار زیاد مراعات میکنن، کلا چون شخصیت آروم و خونسردی دارم و خیلی کم پیش میاد یا میشه گفت جدیدا اصلا پیش نیومده عصبانی بشم برای دیگران خیلی قابل احترامم و خودم هم این خصلتم رو خیلی دوست دارم.

    برای من بیشترین موردی که کمک کننده بوده ترک کردن صحنه ی خشم یا عصبانیت و ترس هست، دور شدن از اون فضا خیلی به من کمک میکنه آروم بشم.

    اما اینکه در‌مواقع شادی زیاد تصمیم اشتباه نگیرم توش ضعف دارم و باید روی خودم کار کنم، خیلی پیش اومده حتی جدیدا که به خاطر شادی درونی زیاد یه حرفی زدم و یه قولی دادم یا وعده ای دادم که بعد پشیمون شدم. ان شا الله که بتونم در تمامی موارد تقوا داشته باشم و خوددار باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    خوشبخت ترینم گفته:
    مدت عضویت: 795 روز

    به نام خدای بزرگ و بلند مرتبه سلام دوستای گلم و سلام استاد عزیزم و مریم جون گلم

    خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم اول به خاطر اینکه اینجام و دوم به خاطر وجود استاد عزیزم و این طبیعت زیبا و این فایل زیبا .که چقدر من رو یاد اتفاقای زندگیه خودم انداخت .خب من قبلا یعنی قبل این فایل نمیدونستم که اتفاقات زندگیه مارو احساسات اون لحظه رقم میزنه حالا چه میخواد خوب باشه یا بد ،و همیشه فکر میکردم که فقط موقعی که عصبانی هستیم نباید تصمیم بگیریم چون اینو به کرات شنیده بودم ولی به معنای واقعی معنی و مفهومش رو نمیدونستم. یادمه یک بار به خاطر اینکه دانش آموزم جایی که من میخوام مطلب رو ننوشته بود .خیلی آروم فقط در حد اینکه بدونه اشتباه نوشته با یک انگشت زدم به صورتش البته اون ماسک هم زده بود و مطمئنم دردش نیومد ولی از اونجایی که خیلی کوچیک بود اینقدر گریه اینقدر گریه کرد که تمام مدتی که سر کار بودم داشتم آرومش میکردم و از اون روز به بعد تصمیم گرفتم که اینقدر زود عصبانی نشم و من درسم رو بدم و وظایف خودم رو درست انجام بدم همین ، نه اینکه بخوام اونا رو تغییر بدم که درس بخونن یا نه …. دومین قضیه مربوط میشه به چند سال گذشته سر جریانی اینقدر احساساتی شدم و این قدر خشم به من غلبه کرد که شروع به دعوا با یکی از نزدیکانم شدم و حرف هایی زدم که باید طوری دیگر و با لحنی دیگه بهش میگفتم و البته ناگفته نماند که اونطرف هم هر چی من گفتم صدبرابر بدترش رو به من گفت و این باعث شد حالم بدتر بشه و این قضیه چهار پنج سال فکر و زندگیه منو درگیر کرد که البته ابن اواخر با توجه به اینکه من در مدار درست تری قرار گرفته بودم این قضیه رو طوری برای خودم حل و فصل کردم که الان از صد درصد 95 درصد رضایت دارم و این فقط به خاطر این بود که در مدار بهتر قرار گرفته بودم .قضیه دیگه مرتبط میشه به زمانی که دوستی از من تقاضای پول کرد به خاطر اینکه یه گرفتاری خیلی کوچیک براش پیش اومده بود منم مقداری دلار پس انداز داشتم رفتم فروختم و بهش دادم البته من به خاطر رضای خدا این کارو کردم اما بعدها اون دوست، با من طوری رفتار کرد انگار که کاری نکردم و حتی طلبکار هم بود .البته من نمیگم قرض دادن و کمک کردن بده اما به جای خودش و فکر شده و اگر دیگه بخوام بگم به خاطر حرف یک نفر دیگه که پشت سرم شنیده بودم یک فرصت شغلی طلایی رو از دست دادم و بعدها که پخته تر شدم فهمیدم که نه تنها حرف اون آدم مهم نبوده بلکه اون لحظه که شنیدم پشت سرم چی گفته نباید عصبی میشدم و اون فرصت رو از دست میدادم .اینارو بیشتر به خاطر این نوشتم که یادم بمونه و برام یاد آوری بشه .و هم برای اینکه شاید تجربه هام کمکی به دیگران بشه .خیلی خیلی دوستون دارم خانواده ی جدیدم هر روز که اینجام چیزای جدید یاد میگیرم و میبینم ای دل غافل من واقعا هیچ شناختی از خودم واطرافم و محیط پیرامونم ندارم و خیلی باید رو خودم کار کنم .بخدا که من بودن به اینجارو به هیج جایی تو این دنیا عوض نمیکنم

    دوست دارم استاد جانم

    دوست دارم مریم جون عزیز و قوی ام

    دوستون دارم دوستان و خانواده ی همفرکانسی خودم

    دوستدار شما باران خوشبخت …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    پرستو صادق آبادی گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    بنام خدای مهربان.

    سلام به استاد موفقیت عباسمنش و مریم قشنگم.

    سلام به دوستان هم فرکانسی خاصم.

    و اما از تصمیم بر پایه احساسات بگم من موقع ای که تازه ازدواج کرده بودیم همسرم گفت که بیا با خانواده ام زندگی کنیم و من هم از سر احساساتی شدن گفتم که باشه .

    قبول کردن همانا و 14 سال به خودم میگفتم عجب اشتباهی کردم گفتن هم هماناااااا.

    14 سال با خانواده همسرم زندگی کردیم.

    یک تصمیم اشتباه 14 سال پشیمانی برای من داشت.

    الان خیلیییییییییییییی خوب می فهمم که تصمیم بر پایه احساسات چه عواقبی داره .

    خدانگهدار همگی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2030 روز

      سلام پرستو خانم.دقیقا منم مثل شما موقعی که ازدواج کردم بیست ساله وبی تجربه بودم همسرم گفت چون دستم خالیه سه چهارسال با مادرم زندگی کنیم منم بدون تجربه قبول کردم وسه سال شد نزدیک سیزده سال که حقیقا آزادی ادم کامل سلب شد ومابقی مسائل که خودتون بهتر میدونید ولی شکر خدا به لطف الله مهربون واین مسیر زیبای الهی الان نزدیک دوسال خونه مستقل خودم هستم وهر روز حتما حتما دقایقی از صمیم قلب از خدا به خاطر مستقل شدنم تشکر میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سارا رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 2018 روز

    سلام به دوستان عزیزم و استاد و خانم شایسته عزیز که واقعا با عشق این فایل‌ها رو برای ما ضبط می کنن،واقعا از شما و خداوند سپاسگزارم

    دیروز که این فایل روی سایت اومد من گوشش دادم و از اونجایی که من مداوم توی سایت هستم یه جورایی شاید بشه اسمش رو گذاشت غرور.من کلا آدمی هستم که خیلی کم عصبانی می شم و سعی میکنم احساساتم رو کنترل کنم ودر مواقع احساسی تصمیم نگیرم.

    این فایل برای من اومده بود

    همون روز فکرش رو نمیکردم من اینجوری باشم

    اما وقتی تو شرایطش قرار گرفتم نتونستم احساساتم رو کنترل کنم و توی شرایط احساسی تصمیم اشتباهی گرفتم.

    این که شما استاد عزیز میگین از حرف تا عمل فاصله است و ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است،مصداق من بود

    من تعهد میدم که به آموزههای استاد عباس منش عمل کنم.

    در شرایط احساسی تصمیم نگیرم چه در جهت مثبت و چه منفی

    استاد حرف ها و کلامتون وحی منزله،و اومده برای آگاهی امثال من.

    استاد انشاالله شاگرد خوبی باشم و به آموزه ها درست عمل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    معصومه یوسفی زاده گفته:
    مدت عضویت: 1214 روز

    سلام استاد بزرگوارم ومریم نازنینم

    من سپاسگزارم بخاطر نکات ارزشمند و کلیدی که در این فیلم و چند فیلم قبل روی سایت قرار دادین داشتم فکر می کردم اگر من در این سال جدید فقط همین چند فایل رو مرتب گوش کنم و سعی کنم ملکه ذهنم کنم همان که فرمودین عادتی که زندگی شما رو برای همیشه تغییر خواهد داد یعنی واقعا تغییر بنیادینی در زندگیم اتفاق خواهد افتاد واقعا شما استاد بزرگوارم شکارچی نکات ناب زندگی افرادموفق و بسیار موارد مثبت دیگر هستین برای همین هست که در مدت زمان کم این همه پیشرفت کردین و واقعا برازنده و شایسته یک همچنین زندگی عالی و بی نظیری هستین من به وجود شما بسیار افتخار میکنم امیدوارم که خودم هم بتونم به فرمایشات شما عمل کنم

    از خدای مهربونم سپاسگزارم که شما رو در مسیر زندگیم قرار داده و بی نهایت از وجود پاک شما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 881 روز

    بنام رب

    سلام استاد جان و مریم عزیز

    اول از همه بگم چه تیشرت خفنی پوشیدین با رنگ بهشت زیباتون هماهنگ شده

    امروز داشتم به این فکر میکردم چقدر نعمت بزرگیه که یه همچین استادی دارم

    که از همه لحاظ موفقه و هر روز پیشرفتش بیشتر و بیشتر تو همه زمینه ها

    و جوری زندگی میکنه که من هر روز دنبال یه غافلگیری جدید هستم

    و اصلا حرفاش

    کاراش

    تکراری نیس

    خیلی جالبه مگه نه؟؟

    یه جایی از فایل هم استادم یه اسم رو اشتباه گفت و انقدر اعتماد بنفس و عزت نفسش بالاس که اصلا هول نشد و سوتی خودشو نگرفت و خیلی راحت تصحیح کرد و ادامه داد

    و اون بهشت رویایی که دیگه نگم از زیباییهاش با اون براونی و مرمری که دل منو بردن حسابی

    خب بریم سر درس امروز

    اینکه تو شرایط احساسی بد تصمیم نگیریم دقیقا پاشنه آشیل منه

    من خودم تو اوج عصبانیت خیلی بحث میکنم

    یکی از دلیلاش میتونه عدم اعتماد به نفسم باشه

    که البته خیلی خیلی بهتر شدم

    امروز به خودم قول دادم تو اوج عصبانیت اون لحظه سکوت کنم و نفس عمیق بکشم بعد یه فایل از استاد گوش کنم و اینجوری خودمو آروم کنم

    البته که گاهی تو اوج ناراحتی و غم دوش گرفتن خیلی منو آروم میکنه و همچنین خوابیدن

    وقتی که نتونم برم پیاده روی

    من بخاطر همین تصمیم تو حالت شدید احساسی خیلی ضربه خوردم

    یکیش اخراج چند تا از کارگرام بود که بعدش کلی پشیمون شدم

    ولی یه بار که از دست یکی از کارگرام عصبانی بودم و خودمو کنترل کردم و جواب تماسشو تو اون لحظه عصبانیت ندادم باعث شد وقتی اروم بشم و باهاش صحبت کنم و متوجه شدم اصلا بی دلیل عصبانی شده بودم

    و البته با تمام وجودم خودمو بخشیدم و میدونم از همین حالا که درسمو گرفتم حتی همون تصمیمات به نفعم میشه

    چون احساس خوب = اتفاقات خوب

    سپاسگذارم استاد عزیز و بهترین استاد دنیا و مریم جونم که کلی دوربینو نگه داشت و فیلم گرفت تا ما اموزش مجازیمونو از دست ندیم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: