عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 44 (به ترتیب امتیاز)

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه خادمی گفته:
    مدت عضویت: 772 روز

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام بر عباسمنشی های عزیز

    من در مورد تصمیمات احساسی ام می خواستم بگویم این که من بدون فکر کردن و تصمیم عقلی فقط بر اساس احساسم تصمیم به ازدواج کردم و چه ازدواجی کردم شکنجه گاه واقعی بود الان که دارم با قوانین آشنا می شوم تازه می فهمم که قوانین در هر زمان و مکانی درست عمل می کند منی که اخلاق های فرد مورد نظرم را در دوران نامزدی شناخته بودم چون دوستش داشتم ازدواج کردم نتوانستم بر احساساتم کنترل کنم و به خودم می گفتم که رفتارهایش در زندگی درست می شود ولی فقط وعده و ‌عیدی نبود درست نشد که هر روز هم بدتر می‌شد و نمی توانستم چیزی هم بگویم چون می دونستم و هر چه می گذشت برایم همانند شکنجه بود و شکنجه گاهی بیش نبود بیشتر افراد که از اوایل ازدواجشان لذت می برند برای من عذابی بیش نبود استاد به خاطر آموزش هایی که به ما می دهید ممنونم من که کا ازدواجم به طلاق کشید ولی حالا می دانم که اگر صد بار دیگه فقط تصمیم احساسی کنم همین نتیجه بد را خواهد داشت

    استاد بی نهایت سپاسگزارم

    خانم شایسته ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    Hootan گفته:
    مدت عضویت: 2527 روز

    بنام تنها منبع قدرت جهان

    من خودم دوبار تصمیم احساسی شدید گرفتم که پسرم مرتکب خطا و اشتباهی شده بود که تصمیم گرفتم تنبیه بدنی کنم پسرمو که با مقاومت پسرم در دفاع از خودش روبرو شدم که موجب شد پسرم به خودش آسیب شدید بزنه و کار به بیمارستان بستری جراحی و کلی هزینه کشید

    و مشاهده این ویدیو موجب شد که از یک تصمیم گیری احساسی و سریع که کار بسیار سخت پیش می‌رفت منصرف شده و اجازه دادم زمان تاثیر خودشو بگذارد

    تصمیم‌گیری‌های احساسی در اوج خشم و عصبانیت معمولاً به دلیل تأثیرات احساسی و بدون توجه به منطق و منافع طولانی‌مدت انجام می‌شوند. این نوع تصمیم‌گیری‌ها ممکن است عواقب جدی داشته باشند. به‌طور خلاصه، این عواقب عبارت‌اند از:

    1. آسیب به روابط اجتماعی: تصمیم‌گیری‌های احساسی می‌توانند به تنش‌ها و دعواها در روابط با دیگران منجر شوند.

    2. تأثیر بر تصمیم‌های شغلی: در محیط کار، تصمیم‌گیری‌های احساسی ممکن است باعث اشتباهات و اختلالات در کار شود.

    3. تأثیر بر تصمیم‌های مالی: تصمیم‌گیری‌های احساسی ممکن است باعث خریدهای نادرست و هزینه‌های غیرضروری شود.

    4. تأثیر بر سلامت جسمی و ذهنی: خشم مداوم می‌تواند به بروز بیماری‌های قلبی، اختلالات روانی، استرس و افسردگی منجر شود .

    در کتاب آیین دوست یابی دیل کارانگی مطلب بسیار جالبی در رابطه با همین اشاره می‌کنه:

    (( در ارتش آلمان یک سرباز حق ندارد که بلادرنگ پس از وقوع اهانتی به مافوق خود مراجعه و از شخص خاطی شکایت کند او میبایست ابتدا شبی را به روز آورد و خشم خود را تسکین دهد. و اگر بلافاصله شکایت نماید او را تنبیه میکنند ))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    کاوس آقارضایی گفته:
    مدت عضویت: 416 روز

    باسلام خدمت دوستان عزیز

    من که همیشه فکر میکردم آدم آرومی هستم و تو موقعیت های عصبانیت خیلی کم عصبی میشدم.شنیدید که میگن من عصبانی نمیشم ولی اگه عصبی بشم اتفاقای خیلی بد میفته.

    منم دقیقا از این دسته آدما هستم ولی وقتی ریشه یابی میکنم میبینم بیشتر مواقع بخاطر ترس عصبانی نمیشم و احساسمو بروز نمیدم که بعدا خودخوری میکنم یا اینکه تو لحظه ی عصبانیت تصمیم میگیرم و عواقب خیلی بدی داره.

    من مثال های زیادی دارم از این جور مسائل:

    مثلا شرکت در بورس همون موقع که همه ی مردم احساسی هجوم میبردن، یا راه اندازی کار و گرفتن شریک بخاطر ترس ، یا دعواهایی که بخاطر بوق زدن تو رانندگی پیش میاد….

    ممنون استاد عزیز که این فایل رو آماده کردید که واقعا اگه همین فایل رو مردم بدونن کلی از پرونده های دادگاه کم میشه

    دوستون دارم و از خدا میخوام هر روز از دیروزم بهتر باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    شادی گفته:
    مدت عضویت: 510 روز

    به نام خدای یکتا رب جهانیان

    سلام به بزرگترین نعمت و صدای خداوند در زندگی من ،استاد عباسمنش

    3سال از آشنایی من با آموزه های استاد میگذره .از اونجایی که من تو روابط باورهای وحشتناک که حتی نمیتونم به زبان بیارم داشتم به تعداد فراوان در مورد زن ها مردها و…بزرگترین بیشترین و تکراری ترین تضاد های زندگی من در زمینه روابط بوده ،دو سال زمان برد من با تضاد های پی در پی مختلف ده ها باور اشتباه خودم را پیدا کردم دوسال زمان برد تا من نواقص خودم رو بشناسم بخش عمده ای باور های غلط در زمینه روابط و بخش عمده ای مربوط به عزت نفس بشدت پایین من و بخش دیگر شرک های اشکار و مخفی که داشتم بود .بعد از دوسال من بودم و لیستی ازباورهای خرابم که از جامعه خانواده کتابهای اشتباه از خود ساخته بودم .خداوند هدایتم کرد یکسال تمام هر روز به مدت 5یا 6ساعت باورهای اشتباه در زمینه روابط رو گوش می دادم و متعهدانه ادامه دادم خیلی سخت بود خیلی ذهنم مقاومت داشت خیلی دست و پا میزدم خیلی از اهرم رنج و لذت استفاده میکردم اشک میریختبم و میخوااااااستم که تغییر کنم .بعد از یکسال احساسم کاملا تغییر کرد آرامش واقعی و در ادامه این احساس عملکرد متفاوتی داشتم بدون اینکه بخوام زور بزنم .و اما باز هم این رابطه بد میشد اما کمرنگ تر کمتر و کمتر و کمتر یا مدت زمان قهر پایین میومد یا کیفیت دعوامون یعنی مثلاً اگر قبلاً کلی توهین و تهدید میشدم اما دیگه خبری از اونها نبود انگار شوهرم قدرت قبل رو نداشت دیگه.امسال هدایت شدم که بطور جدی روی عزت نفسم کار کنم اما بمحض شروع باز هم به تضاد روابط با همسرم برخورد کردم که جنس اتفاق تکراری بود تحقیر و تحدید ،من که دوسالی یه بار مریض نمی‌شدم بلافاصله بعد دعوا با همسرم (که یجورایی دعوا بهم تحمیل شد و اکثر دعواهامون تحمیلی بوده توی رابطه .)مریض شدم اما زمانی که مریض بودم بشدت قلبم آرام بود اما جسمم نه .اینبار تضاد رو بررسی کردم و چون من یک سال روی خودم کار کرده بودم خودم خیلی با خودم در صلح بودم و اینبار مطمئن شدم که این تضاد نمیتونه از باورهای اشتباه من باشه یا حداقل احتمالش خیلی کمه و بیشتر وقتی همه چیز رو بررسی کردم متوجه شدم همسر من بیماری به نام+ ازارگرعاطفی داره +البته جای تعجب هم نداشت من سالی که با همسرم ازدواج کردم یک دختر بشدت حساس افسرده باورهای بشدت وحشتناک در زمینه روابط داشتم پس اگر با شخصی غیر از همسرم ازدواج میکردم جای تعجب داشت ،چون آزارگر عاطفی یک بیماری هست که خیلی حرفه ای به شیوه ای نامحسوس در تلاش هست که مخاطب خودش رو فارغ از اینکه عشقش هست یا مادر بچه هاشه ،به طرق مختلف تحریک کنه تحقیر کنه تحدید کنه مسخره کنه ناامید کنه و عزت نفسش رو پایین بیاره و این بیماری پس از 11سال زندگی مشترک ،زمانی که خودم یکسال خودمو از باورهای خراب و بد پاک کردم در این موقعیت بیماری همسرم خودش رو به من نشون داد.تا اون موقع تمام کوتاه آمدن ها عذرخواهی ها از طرف من بود اما اینبار مطمئن بودم که یه مشکل از جای دیگه داره آب میخوره حالا می‌خوام بگم وقتی تمام اتفاقات زندگی رو مرور کردم فهمیدم 11 سال قربانی یک فرد آزارگر عاطفی بودم و 11سال با باورهای خراب خودم و بیماری همسرم میتونید فکرش رو بکنید چه روزهایی رو پشت سر گذاشتم ،تصور اینکه همسرم بطور نامحسوس داره حال منو بد می‌کنه و دوست داره غم و ناراحتی از من ببینه،بلعث شد احساس تنهایی کنم احساس غریبی که همسرم نمیتونه دوست همدمم باشه یعنی هیچ احساسی رو نمیتونم باهاش اشتراک بزارم چون بر اساس بیماریش اینطوری تعریف شده اون زمانی حالش خوبه که بتونه منو از نظر عاطفی آزار بده ،و این وحشتناکه ،و اینو هم بگم همه ی اینکارها رو نامحسوس انجام میده و من غیر مستقیم حسم بد میشه و اگر بخوام حرفی بزنم محکوم میشم به دیوانگی و صبر نداشتن و.القاب دیگه که یک شخصیت آزارگر عاطفی دنبال به قربانیش بده. .خب وقتی به این موضوع فکر میکردم عصبانی میشدم ،وقتی دقیقا همسرم توی بازی بود و داشت نامحسوس با احساسات من بازی میکرد نتونستم خودمو کنترل کنم رفتم بهش گفتم تمومش کن و من فهمیدم تو این بیماری رو داری و….خیلی پشیمونم از این گفته م چون روانشناس بهم گفت هرگز بهش نگو ،فقط شاد باش قوی تر باش روی اهدافت متمرکز باش وارد بحث نشو جوابشو نده احترامش رو نگه دار تا قدرت رو ازش بگیری ،ولی من اینقدر احساس بی کسی میکردم که انگار شوهر دارم اما ندارم کسی رو حس میکنم که هر لحظه میخواد حس منو بد کنه دست رو نقطه ضعف هام بزاره و….و چون حق خودم میدونستم عصبانیتم رو رفتم جلو بهش گفتم شخصیتش چیه و دیگه نمیتونه از من سواستفاده کنه ،،،اما اون بدتر و بدتر شد و اینبار به طور آشکارا خودش رو نشون داد ،و همینطور داره ادامه میده …و من اینقدر صبحی حالم بد بود تمام کارهایی که میدونستم رو انجام دادم جمله تاکیدی فایل توحیدی فایل عزت نفس نوشتن شکرگزاری اما قلبم درد میکرد حالم بدتر میشد ،و جالب اینجاست امروز من از شدت عملکردهای آزارگر همسرم هستش حسم خیلی بد شد اما فکرم رو بطور واضح نتونستم شناسایی کنم اینقدر مخفیه فقط حس بد من داره میگه تو مغز من یه فکر داره میچرخه،بعد ساعت ها تلاش آروم نشدم تا اینکه اومدم تو سایت هدایت شدم به این فایل ها و واقعا صدای استاد آرومم کردو اشک ریختم گفتم خدایا شکرت تو این بی کسی هام که استاد عباسمنش مثل یه برادر دلسوز صداش آرومم کرد .دوستان ممنون میشم برای آرامش بیشتر اگر راه کاری دارید بهم بگید برای کنترل ذهنم .مواقعی که همسرم بی توجهی می‌کنه تحقیر می‌کنه تحدید یا هر بازی که هدفش ناراحت کردن کنه. در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    الی گفته:
    مدت عضویت: 3345 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم عزیزم

    احساس میکنم خیلی آدم خوشبخت و خوش شانسی ام که میتونم از آگاهی هایی که شما به ما آموزش میدید استفاده کنم و هر روز نسبت به روز قبل بهتر و بهتر بشم. اول از همه بگم استاد من هم دقیقا مثل شما هستم و نسبت به گذشته ام خیلی فرق کردم و انگار یک آدم دیگه شدم و خیلی خیلی بهتر شدم و به قول شما هیچ ربطی به گذشته ام ندارم.

    من آدمی بودم که سر جزئی ترین مسایل بحث و دعوا میکردم یا خیلی احساساتی میشدم. بعضی وقتها هم یه تصمیمهایی میگرفتم که الان وقتی بهش فکر میکنم میبینم در حد یه بچه دو ساله رفتار کردم!

    ضررهایی که به خودم وارد کردم بخاطر زود احساساتی شدن و تصمیم عجولانه گرفتن خیلی زیاده. یکی از اون موارد که الان یادم میاد مربوط به چند سال پیشه که هنوز من قانون رو نمی دونستم. توی محل کارم همیشه با همکارام بحث و جدل داشتم سر موضوعات مختلف و بعضا پیش پا افتاده. همیشه فکر میکردم حق با منه و من درست میگم و بقیه دارن به من زود میگن! خیلی زود احساساتی میشدم و بعضی وقتها گریه ام میگرفت! و اتفاقی که می افتاد همیشه به ضرر من تموم میشد و خودم متوجه نبودم که این من هستم که دارم این همه اتفاقات منفی رو رقم میزنم. این من هستم که دارم چیزهای منفی رو جذب میکنم و همیشه هم غر می زدم.

    اما وقتی که با سایت شما آشنا شدم کم کم متوجه شدم که مقصر به وجود اومدن همه این اتفاقات بد خود من بودم و این منم که باید عوض بشم نه دیگران. بعد از اینکه حرفهای شما رو شنیدم انگار آبی بود روی آتیش داشتم کم کم آروم میشدم. دیگه با کسی بحث نمیکردم. نمی خواستم کسی رو قانع کنم و سعی ام این بود تمرکزم روی رفتارم باشه. از اون موقع شدم یک آدم دیگه که وقتی رئیسم چند وقت داشت با من صحبت میکرد دقیقا به همین نکته اشاره کرد. گفت انگار یکی دیگه شدی و اون آدم عصبی و پر حاشیه نیستی. خیلی خوشحال شدم وقتی این حرف رو شنیدم و به خودم افتخار کردم. خدا رو شاهد میگیرم استاد از وقتی که رویکردم رو عوض کردم و سعی کردم همیشه خونسردیم رو حفظ کنم تمام کارها خودبخود و بدون هیچ دردسری انجام میشه و من بدون هیچ زحمتی همه کارها رو جلو میبرم که این هم از لطف خداست.

    در آخر میخواستم ازتون تشکر کنم استاد عزیز به خاطر همه درس هایی که به ما دادید و باعث شدید زندگی خیلی خیلی زیباتر بشه. خدا رو شکر میکنم به خاطر همه نعمت ها و فراوانی هایی که به ما داده و توی زندگی همیشه و همیشه حواسش به ما بوده و هست. خدایا شکرت

    استاد عزیزم امیدوارم همیشه در پناه خدا شاد و خوشحال ثروتمند و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    علی سادات گفته:
    مدت عضویت: 368 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزم و همچنین دوستان عزیزم

    منم تصمیمات احساسی زیادی گرفتم که ضربه خوردم و بعد خودم خیلی پشیمون شدم

    ولی خداروشکر کم کم تونستم خودمو جمع جور کردم موقع اینکه عصبی یا احساس بدی داشتم

    یکی از کارهای که میکنم وقتی عصبی یا احساسم بده سعی میکنم اون مکانی که هستمو ترک کنم یا خیلی سعی میکنم تا جایی که امکان داره حرفی نزنم واز موقعی که وارد سایت استاد شدم خدارو 100 هزار مرتبه شکر باز تو این شرایط شخصیتم خیلی بهتر شده ولی چون احساس بد واقعا کنترل کردشون بعضی وقتا خیلی سخت میشه باید بتونیم همیشه روی خودم کار کنم تا تسلطم رو بیشتر کنم.

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    آوا مختاری نیا گفته:
    مدت عضویت: 2701 روز

    سلام استاد عزیز و سلام مریم شایسته و دوست داشتنی،

    و سلام به همکلاسی های عزیز

    من زهرا هستم.

    اول تشکر میکنم از استاد عباسمنش که این روزها فایل های مثل همیشه پر محتوایی رو مرتبا روی سایت میزارن که هر دفعه برای ما ذوق باز کردن یک هدیه ی ارزشمند رو به همراه داره.

    بعد تشکر میکنم از دوستانم در سایت که کامنت میگذارند و این گنجینه ی الگوها و شواهد بی نظیر خودشناسی و موفقیت رو هر روز غنی تر میکنند.

    گاهی اوقات بعضی کامنتها آنقدر عمیق و در از حزئیات شگفت انگیز دوستان از خودشناسی و هدایت خداوند هست که من نمیتونم برم سراغ کامنت بعدی، گوشی رو میزارم کنار تا همینی که خواندم رو بتونم هضم کنم. آنقدر که عالی هستن تجربه ی دوستان.

    از همه ی شما سپاسگزارم.

    من یه تجربه ای رو درباره ی تنفس عمیق می‌خوام بگم که برای من معجزه کرده.

    وقتی برای زایمان در بیمارستان بودم، از ناحیه برش‌سزارین درد زیادی داشتم. کسانی که تجربه ش رو دارند می دونن من چی‌میگم..

    من سالها قبل درباره ی تاثیر‌ مثبت تنفس عمیق خونده بودم ولی خدا شاهده که نمی‌دونم چی شد تو اون موقعیت پر از درد این ایده به من الهام شد که تنفس عمیق داشته باشم. و به طرز معجزه آسایی این کار یعنی تنفس عمیق به صورت دم طولانی و بازدم طولانی با لبهای نیمه بسته ،

    درد من رو به طرز چشم گیری کاهش میداد.

    این یعنی تأثیر شگرف تنفس عمیق بر آرامش و حس خوب در بدن،

    هیچ وقت اون تجربه رو فراموش نمیکنم.

    نفر دیگه ای که در اتاق من بود از پمپ درد که حاوی مسکن بود استفاده میکرد، ولی به جرأت میگم من از روش خودم راضی‌تر‌بودم تا ایشون از پمپ درد.

    مطمئنا هر چی که استاد میگن روش امتحان پس داده و قابل اطمینانی هست.

    منم خواستم بر این اطمینان صحه بگذارم.

    در مسیر باشید و بدرخشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    یوسف علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1728 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش

    درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️

    واقعا نمیدونم چطوری خدارو سپاسگزاری کنم هر فایلی از شما میشنوم یا میبینم انگار همون چیزی هستش که من میخواستم بشنوم؛

    واقعیتش دقیقا روزی که شما این فایلو گذاشتید روی سایت من از خدا خواستم در مورد یه موضوعی هدایتم کنه و نشونه هایی نشونم بده و وقتی این‌ فایلو شندیم داشتم دیوونه میشدم ، نه فقط این فایل یه مدتی هست که اینطوری شدم و هر وقت از خدا نشونه میخوام در سریع ترین زمان بهم نشون میده و این مدت زمان دیدن اون نشونه هم هر چقدر گذشته سریع تر شده، و به خاطر همینه که من وابسته هدایت خداوند شدم و بارها تو کامنتا گفتم؛ استاد جان به خاطر همینه که میگم اینجا مامن امنی برای اونهایی ست که میخوان هدایت بشن

    من چند روز پیش درباره موضوعی دچار تردید شدم و اومدم با خودم منطقی فکر کردم اگه اون کارو انجام بدم شاید درست نباشه و به این نتیجه رسیدم ولی راضیم نمیکرد گفتم خدایا خودت بهم نشونه نشون بده و دقیقا این فایلو که گوش کردم دیدم واقعا نباید اون کارو انجام بدم و باید صبر کنم چون همونطور که تو این فایل گفتید اگه تصمیمی که میگیرم از روی ترس و نگرانی باشه اون تصمیم ، تصمیم احساسیه و تصمیم اشتباهیه، چون موضوعی که بهش فکر میکردم مالی بود به خودم گفتم یوسف به حرف استاد گوش بده و اگه میخوای این کارو بکنی و منبعش ترسه اقدام نکن و اجازه بده مسیر‌تکاملتو طی کنی؛ چون فکر میکردم اگه این کارو بکنم از لحاظ مالی به نفعم میشه

    استاد جان اینکه گفتید وقتی عصبانی و خشمگین و ناراحت هستیم تصمیم نگیریم کاملا درسته و هر بار داشتید تو این فایل صحبت میکردید با خودم میگفتم راست میگه راست میگه چقدر عالی توضیح دادید ، اکثر ما از همین تو لحظه تصمیم گرفتن ها چقدر ضربه خوردیم و لطمه دیدیم، چه کار های اشتباهای کردیم چه حرف های نابجایی زدیم چه رفتارهای ناشایستی ازمون سرزد، من هم همین اشتباهاتو کردم چه تو روابطم با همسرم چه تو روابطم با خوانواده ام و چه دیگران؛ چه تصمیمات اشتباه مالی گرفتم و خودمو اذیت کردم؛ ولی دارم درس میگیرم از اون اشتباهاتم امیدوارم که هر روز بیشتر تمرین کنم و هرروز بیشتر از اون اشتباهات درس بگیرم و تو عمل پیاده کنم؛ همونطور که گفتید یکی از راه ها سکوت کردنه؛ به نظر من که بهترین راهه؛ چون باعث میشه فکر کنیم به حرفی که میخوایم بزنیم یا به رفتاری که میخوایم انجام بدیم، الان میفهمم و دارم درک میکنم

    استاد جان خودم بیشتر مواقع سعی میکنم که همین کارو بکنم و سکوت کنم و از اون محیط یا موقعیت خارج بشم تا کمی فکر کنم و آروم بشم؛ چون فکر کردن و آروم شدن باعث میشه به خودمون فرصت تصمیم گیری درست میده بقول شما هر تصمیمی تو موقعیت احساسی شدید بگیریم کاملا تصمیم اشتباهیه و تبعات جبران ناپذیری داره؛ الان میفهمم که تمام حوادث فیزیکی بین دو نفر چه تو روابط زناشویی چه زندگی اجتماعی از تصمیمات عجولانه و احساسی بوده؛ مثلا تو بحث بورس یا ارزهای دیجیتال خیلی تبلیغ میکردن که وارد شید الان بازار صعودیه ورود نکنی باختی یا فلان ملکو نخری باختی یا فلان ثبت نام خودرو شرکت نکنی ضرر میکنی و دیدم که تمام اینها تصمیمات احساسی و از روی ترسه، به شخصه خودم تو هیچ کدوم از این نمونه ها شرکت نکردم

    همونطور که گفتم خودم بیشتر تو مواقع احساسی سکوت میکنم انتخاب بعدیم بازی کامپیوتریه چه یا موبایل چه با کنسول بازی ، تماشای فیلم و سریال هم یکی دیگه از انتخاب هامه ، باعث میشه فکرم از اون محیط دور بشه؛ یکی از کارهایی که یادگرفتم تو این مواقع نکنم رانندگیه چون پشت فرمون نشستن به تمرکز نیاز داره سعی میکنم رانندگی نکنم

    البته بگم همین این ها مستلزم طی کردن تکامله من هم قبلا سریع واکنش احساسی نشون میدادم زود هیجانی میشدم حتی تو یه مثال من در شرایطی قرار گرفتم که انقدر ناراحت و غمگین بودم میخواستم خودکشی انجام بدم ولی خدا کمکم کرد و اون برحه از زمانو پشت سر گذاشتم و دست به چنین کار اشتباهی نزدم سعی کردم امید داشته باشم به خدای مهربون و خداروشکر الان خیلی بهترم، هنوز جا داره که روی خودم کار کنم ولی میبینم که بهتر شدم؛

    دوش آب سرد گرفتن خیلی کمک میکنه ، پیاده روی و قدم زدن هم گزینه خیلی خوبیه، نفس عمیق کشیدن بسیار عالیه؛ بازی کردن با حیوونا به نظرم یه روش کاربردیه که ذهن آدمو از اتفاقات اون موقع دور میکنه

    ولی این که تو ذهنت به خودت بگی من باید خودمو آروم کنم چون هر تصمیمی تو شرایط احساسی شدید بگیرم اشتباهه، این‌خودش یه کمک کننده بسیار عالیه؛ این سوال هم میتونیم از خودمون بپرسیم که آیا این موضوع چند وقت دیگه برامون اهمیت داره یا نه ؟ همین سوال خیلی میتونه به آدم کمک کنه که سریع واکنش نشون نده و اجازه بده زمان حلش کنه، چون بقول شما زمان حلال مشکلاته و ذهن نمیخواد که به مدت طولانی از چیزی ناراحت و خشمگین باشه و همیشه تو حالت اضطرار قرار بگیره چون هر چقدر تو احساس‌بد بمونیم از جنس همون اتفاق واسمون میفته

    استاد جان به نظرم اینکه تصمیم احساسی میگریم یا نه برمیگرده به ایمانمون، کسی که به خداوند ایمان داره میتونه در شرایط حساس توکل کنه به خداوند و خودشو آروم کنه البته که کار بسیار سختیه در شروع کار ولی یواش یواش با تمرین میشه به این نقطه رسید که به خدا توکل کرد و به خودمون بگیم همه چیز تحت کنترل خداونده همه چیز رو نظمه و هیچ اتفاق بدی برای من نمیفته حتما خیری در کار هست و کلی حرف های مثبت که نشون از ایمانمون به خداوند داره، امیدوارم همه مون بتونیم به این مسیر هدایت بشیم و تکاملمونو طی کنیم و اجازه بدیم خداوند کارهارو برامون انجام بده

    خیلی دوستون دارم استاد جان و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    امید حسنی گفته:
    مدت عضویت: 1965 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم .

    بنام خداوند بخشنده نعمت ها و ثروت ها و شادی ها

    خیلی این فایل عالی بود

    و واقعا تاثیر خیلی خیلی زیادی روی من گذاشت استاد. فایلی که باعث شد اهرم رنج و لذتش کنم برای خودم.

    و باعث شد قبل از هر کلمه ای هر تصمیمی. هر انتخوابی. قبل از هر کاری که میخوام بکنم از خودم میپرسم که این انتخواب یا این تصمیم احساسیه یا نه. هیجانی دارم عمل میکنم یا نه. یاد فایلی افتادم که آقای هادی ترابی عزیز فرستاد و شما گذاشتید روی سایت . من به شدت استاد این ایمان رو به خودم دارم که هر کاری رو من دست توش ببرم و بخوام تمرکز بزارم توش میتونم بهترین باشم..این ایمان هم خب البته یک شبه به وجود نیومده و سالها روش کار کردم.

    اون زمان من واسه یک شخصی کار میکردم که شغلش لوازم خونگی بود.و برنامم این بود که تخصص و تمرکزم رو ببرم سمت فارکس و بازار های مالی که شغلی هست که عاشقشم.

    ولی بعد از دیدن فایل های هادی جان عزیز که خیلی خیلی آموزنده بود. ولی متاسفانه ادم از اون جایی که به خودش مقزور میشه دقیقا از همون جا سقوطش آغاز میشه.و یه جورایی از اون سمت خر افتادم.

    پیش خودم گفتم من با همه قدر فروش و دبدبه و کبکبه چرا بشینم با این درامد پایین برای این فرد کار کنم ..برم تو کاری که برا خودم باشه و پورسانت و کمیسونشم بالاتر باشه

    من تصمیم هیجانی گرفتم و از کار قبلیم اومدم بیرون و کل ورودی هارو قطع کردم که مثلا بهاش رو داده باشم و خداوند ایمان من رو ببینه و سریع تر به درامد و کمیسون های بالا برسم.

    خب ساخت باور های تروت تو اون مسیر املاک و کار کردن فراوان روی خودم باعث شد خیلی سریع کار رو به صورت حرفه ای یاد بگیرم چون از قبل 7سالی هم تو کار فروش بودم این خودش به کار سرعت داد.

    ولی به خاطر داشتن یک سری ترس ها مث دور خوردن در معامله همین اتفاق هم افتاد و به خاطر شرایط مالی بدی که داشتم با یک بچه کوچیک.. سختی مالی بر من حاکم شد مجبور شدم بیام بیرون و بچرخم سمت کار قبلیم.

    چند تا درس داشت برای من:

    _که در راستای هدفم قدم بردارم و در اون راستا هدایت بخوام.

    _من نیومدم در این دنیا که همه کارهارو بخوام انجام بدم.

    _وقتی هدایت رو مجبور نمیکنی خودبه خود تو مسیر رودخانه و مسیر درست میوفتی و رشد پیدا میکنی.

    _شکر خدا از روزی که رها کردم و گذاشتم خدا برای من انجام بده کلی هدایت شدم به سمت شغل مورد علاقه ام و کلی اتفاق ها و شرایط عالی برای من رخ داد.

    خدارو سپاسگذارم بابت این فایلی که گذاشتید استاد عزیزم.

    حتی یک تصمیم کوچیک حتی برای بازی کردن با هانا جون دخترم. یا برای قول دادن برای اینکه باهاش بازی کنم. قبل هر کاری نگاه میکنم ببینم تو چه شرایطی هستم. اگر ببینم تصمیم از روی احساساته. لبم باز نمیشه.

    عاشقتم پیامبر خدا. . . سپاسگذارم از خداوند که به قول خودتون با محکم کوبیدن تو گوش من راه رو به من نشون داد. خیییلی وقته که دیگه از جهان چکو لگد نخوردم. و هرچی که بشه. میگم چشم و انجام میدم. هرچی تو بگی بابا جون. هرچی تو بگی ربی من.

    در پناه خدا باشی..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 815 روز

    به نام انرژی معجزه گر و قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیکتر است،

    و به خوشبختی، آرامش، سعادتمندی، ثروتمندی و زندگی سرشار از عشق و محبت و وفاداری برای من بیشتر از خودم مشتاق است

    و تنها با دوستی و نزدیکی به او، به زندگی دلخواه و تمام آرزوهای کوچک و بزرگم می رسم

    و نامش خداست

    و‌ من او را بسیار بسیار دوست دارم

    و او نیز من را بسیار بسیار دوست دارد.

    *

    سلام به تمام آدم های خوب و باوجدان و خداشناس دنیا در تمام دوران ها

    سلام به هر ذره و جریانی از خوبی و نیکی که در دنیای فرکانسی و زیبای من در جریانه

    سلام به تجربه های ناب و لذت های وصف نشدنی

    سلام به زندگی عاشقانه و سرشار از عشق، محبت و وفاداری

    سلام به زندگی مملو از خوشبختی، آرامش و حال و احوالات خوب

    سلام به خانواده دومم در سایت فوق العاده عباسمنش :)

    *

    برای من هم مثل همه آدم ها، موقعیت های زیادی پیش اومده که با خشم و یا ترس و اضطراب خرابشون کردم و تصمیماتی گرفتم که به خاطر اونها اذیت شدم.

    مثلا الان که فکر می کنم واقعا می‌شد با دیگران سر مسائل بیخودی بحث نمی کردم، چون آخرش جز ناراحتی بیشتر برای خودم و دیگران، چیزی باقی نموند.

    ولی خب موقعیت هایی هم وجود داشته که واقعا چیزی یا کسی داشته روی nerve من میرفته که من سعی کردم از اون محیط دور بشم یا رفتم یکی دو لیوان آب خوردم تا تنش فروکش کنه یا دست کم حرفی نزنم که اوضاع رو خراب تر کنه.

    البته غیر از دور شدن از محیط تنش زا و خوردن مقداری آب، بستگی به شرایط و اینکه کجا هستم، از راهکارهای دیگه ای مثل قدم زدن های طولانی مدت، دوش گرفتن، بازی کردن با گربه ها، دیدن فیلم های انرژی مثبت و یا موردعلاقه ام، گوش دادن به موزیک های لایت و موردپسندم، سرگرم شدن با بچه های برادرم، رفتن به دل طبیعت و کوهستان جنگلی نزدیک خونمون، خصوصا رفتن به کنار رودخونه ای با جریان ملایم و قرار دادن پاهام توی آب خنکش و… هم استفاده می کنم.

    *

    باید این رو هم بگم که تقریبا دو ماه پیش از آینده و اینکه قراره زندگیم چی بشه خیلی دچار اضطراب و تشویش شده بودم، به قدری که صدای افکار منفی من اونقدر بلند شده بود که فقط دلم می خواست بخوابم تا این صدا ساکت بشه اما متاسفانه خوابم نمی برد، توی این شرایط که واقعا ناامید ناامید بودم، خوب می دونستم کسی جز خودم نمی تونه حالمو خوب کنه اما نگرانی غالب شده بود به من و خودم با نوشتن همون افکار منفی و احساس ضعفی که بواسطه اونها پیدا کرده بودم، متاسفانه به این شرایط ناخوشایند پر و پال بیشتری دادم و خوب یادم میاد که هر لحظه اون روزها، چقدر احساس درموندگی می کردم. من واقعا غمگین بودم. اما گوش دادن به صحبت های استاد عباسمنش توی فایل های دانلودی، ورق رو برای من برگردوند. کم کم از اون وضعیت اسف بار و افکار منفی که زندگی رو برام جهنم کرده بود دور و دورتر شدم و هر زمان که ذهنم دوباره سعی می کرد من رو به این شرایط بکشونه، سریع هندزفری میزاشتم و ی فایلی رو گوش می دادم. فایل ها رو گوش می دادم تا امید و سرزندگی دوباره به جسم و روحم برگرده و بتونم به زندگی برگردم و برای آینده ای که می خوام تلاش کنم.

    من واقعا دلم می خواست به خودم کمک کنم، واقعا دلم می خواست مثل همیشه خندون باشم، باامید و شاداب باشم، برای شرایط ایده آلم برنامه ریزی کنم و…

    خدا رو هزار بار شکر که الان حالم خیلی عالیه، خدا رو شکر که تو این مدت دو ماهه کلی چیز مفید یاد گرفتم، خدا رو شناختم، دوستی می کنم باهاش، واقعا امید برگشته به دلم، اوضاع خیلی خوبه، همه چی داره عالی پیش میره، در یک کلام با خودم به صلح رسیدم و زندگی همونطوری که باید باشه در جریانه برام…

    در واقع هر زمان احساس می کنم که احساساتم و افکارم داره منو می کشونه به جاده خاکی، سریع لباس می پوشم و میرم تو حیاط خیلی قشنگمون تقریبا بین 90 تا 120 دقیقه راه می رم و به صحبت های استاد گوش می دم. هر موقع دلم می خواد به فایل های دوره عشق و مودت گوش می دم و همسر رویاییم رو تجسم می کنم و وقتی به این فکر می کنم که اون همین الان هم در یک گوشه ای از این دنیای زیبا داره زندگی می کنه و به زودی همدیگر رو خواهیم دید، ذوق زده میشم. هر زمان دلم می خواد به فایل های دوره به صلح رسیدن با خود گوش می دم یا میرم به فایل های قدم اول دوره 12 قدم یا فایل های دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها گوش میدم و برای رویاهام برنامه ریزی می کنم.

    در حال حاضر که دارم این متن رو می نویسم منتظرم تا هفته بعد دوره کشف قوانین زندگی و عزت نفس رو هم بخرم و ازشون سود ببرم. خیلی خیلی ذوق دارم برای شنیدن این فایل ها. چون واقعا الان حالم عالیه و می خوام عالی تر و عالی تر بشه :)

    البته گهگاهی هم تو مدت پیاده رویم، به آهنگ های شاد گوش میدم و زیر آسمون شب، در حالیکه به ستاره های قطبی و بقیه عزیزان نگاه می کنم، توی نقطه کور حیاطمون، برای خودم به طرز فجیعی می رقصم و می خندم، اصن ی وضعی :) البته بگما گهگاهی هم توی دوربین مداربسته خونمون خیره میشمو شکلک درمیارم :)

    خدایا هزاران هزار بار شکرت که حالم الان عالیه عالیه عالیه

    *

    خدای زیبای من، برای تمام نعمت های کوچک و بزرگی که از اولین روزی که به دنیا آمدم به من عطا کردی، در حال حاضر داری می بخشی و همچنین در آینده دور و نزدیک خواهی داد، هزاران هزار بار ممنونم، شکرت.

    خدای قدرتمند من، بابت تمام شرایط و عوامل ریز و درشتی که در مسیر رسیدن من به شرایط دلخواه و آرزوهایم برای من ترتیب می دهی، چه اونهایی که هم اکنون ازشون باخبرم ‌و چه اونهایی که ممکنه هرگز متوجهشون هم نشم، هزاران بار شکرت، متشکرم.

    *

    با آرزوی خوشبختی، آرامش، موفقیت، ثروتمندی، سلامتی، ایمنی، تجربه لذت های ناب و عالی، داشتن زندگی سرشار از عشق و‌ محبت و وفاداری، سعادتمندی و ‌‌همچنین عاقبت به خیری برای شما و‌ خودم

    با عشق و احترام فراوان، مریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: