گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی - صفحه 15

203 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 30 دی رو با عشق مینویسم

    رضایت

    نمیدونستم این رد پام رو در کدوم فایل بذارم

    یهویی نوشتم رضایت

    و چقدر با رد پای من هماهنگ بود این فایل

    خدایا شکرت

    یه روز بهشتی در نور عظیم و پر از عشق خدا که تک تک سلول های بدنم کد های سلامتی که هر روز از منبع نور خدا به سمت بدنم ،از قلبم منتشر میشن تا با کلی ذوق و شوق برن و سلول های بدنم رو بغل کنن

    وای که چه حس خوبی داره هر روز دیدن این اتفاق زیبا در بدنم

    من کاش میتونستم اینجا با طراحی نشون بدم کد سلامتی رو

    من تو دفترم هر روز طراحیش میکنم

    یه قلب میکشم و توی قلب مینویسم ربّ

    بعد از کنار قلب دو تا خط میکشم عین دست ولی دایره هست

    صبر کن طیبه

    الان که مینوشتم بهم گفته شد باید دستاشم قلب بکشی که وقتی سلول های بدنت رو بغل میکنه از سه طرف قلب تبدیل به نور بشه

    بعد یه خط هم میکشیدم و پایینش توی یه بیضی مینوشتم سلامتی

    و وقتی هر روز تکرار میکنم و هر روز کیف میکنم و میبینمشون

    حتی لبخند و شادی سلول های بدنم و کدهای سلامتی رو میبینم که نور میشن و جاری میشن در بدم

    همین الانم که دارم مینویسم میبینمشون و از ذوق اونا منم لبخند دارم و کیف میکنم

    نمیدونم چی شد نوشتم

    حتما لازم بود قبل نوشته هام و ردپای روز بهشتیم بنویسمشون

    خدایا شکرت

    امروز دو تا تخم مرغ گذاشته بودم آب پز بشه تا ببرم ورکشاپ و ناهارمو اونجا بخورم

    و اول رفتم نون گرفتم و کنجدی بود به قدری بوی کنجد عالی میومد که حس فوق العاده ای داشتم

    هوای امروز بارونی بود و سرد

    و وقتی رسیدم تجریش برف میبارید

    وقتی رسیدم دیدم برف میباره و کلی هوا فوق العاده بهشتیه

    من دیگه دارم تو بهشت خدا زندگی میکنم

    هر روز و هر لحظه ام خود خود بهشته

    رفتم سمت میدانش و به قدری زیبا بود که درختا و همه جا فوق العاده زیبا بود

    و سفید و برفی و من فقط میگفتم چقدر زیبا

    خیلی خوشحالم از اینکه به قدری پیشرفت داشتم که حتی وسط پیاده رو وایسادم و از خودم سلفی گرفتم

    و لبخند عمیقی داشتم که اصلا آدما رو نمیدیدم چه برسه بخوام خجالت بکشم مثل دو سال پیش

    من که تا دو سال پیش عمرا اگه وسط خیابون از خودم سلفی میگرفتم ، انقدر تو خیابون با خجالت راه میرفتم و حس میکردم همه دارن نگاهم میکنن

    اما الان هیچی دیگه برام اهمیتی نداره

    با چنان ذوقی داشتم میخندیدم و عکس میگرفتم که کلی کیف داشت

    نمیدونم اما الان دیگه وسط خیابون تو جمعیت شلوغ خود به خود میخندم و با خدا صحبت میکنم

    آسمونو نگاه میکنم و جوری به همه چی نگاه میکنم که انگار بار اولمه که دارم خیابونا رو ،درختا رو میبینم

    هر بار که میام تجریش خیلی حس خوبی دارم و همون درختایی که هر هفته میبینم و بازم میبینمشون میگم چقدر زیبان و برام نازگی دارن

    خدایا شکرت

    وقتی رفتم وسط میدان و از برفا عکس گرفتم و از خودمم سلفی گرفتم ، چشمم به یه درختی افتاد که دیدم دقیقا طرح لبخند ،چشم و ابرو و بینی به زیبایی و به وضوح طراحی شده روی تنه درخت

    طراحش خدا بود

    چون برفایی که روی تنه درخت نشسته بود و آب شده بود قسمت هایی که آب شده بود تیره رنگ شده بودن و دقیقا چشم و بینی و لبخند عمیقی روی تنه درخت طراحی شده بود

    و من عکس گرفتم از این شاهکار بسیار زیبای خدا

    خدایا شکرت

    و بعد رفتم ورکشاپ

    وقتی رسیدم فانوس و ترازو و بطری شیشه ای و کدو و وزنه گذاشته بودن

    زاویه طراحیمو انتخاب کردم و نشستم

    یه استادی هست که همیشه لبخند به لب داره و حس خوبی داره

    وقتی منو میبینه به قدری با خوشحالی و لبخند سلام میده که حس خوبی به آدم میده

    وقتی میبینمشون به خودم میگم طیبه تو هم یاد بگیر همیشه با خوشرویی سلام بدی

    و برای خودم بوم و سه پایه و وسایلای دیگه گذاشتم

    وقتی شروع کردم به طراحی ترازو ،برام سخت بود اما گفتم باید طراحیش کنم و یاد بگیرم

    خیلی حس خوبی داره وقتی هر هفته یک شنبه ها به لطف خدا میام و اینجا قدمی برای پیشرفتم در مهارت نقاشی برمیدارم

    وقتی دوستم اومد و باهم نشستیم و کار کردیم امروز تعداد استادا کم بود ، وقتی چای و شیرینی آوردن

    من مثل همیشه یدونه چای برمیداشتم و بعد دوباره یه چای دیگه برمیداشتم

    و شیرینی هم وقتی آوردن خوشحالم که دیگه به اندازه روزای اولی که تصمیم گرفتم شیرینی نخوردم ،دلم شیرینی نمیخواد

    همکلاسیم گفت شیرینی نمیخوری ؟ گفتم آره دیگه یاد گرفتم که نخورم و به بدنم احترام بذارم

    گفت سخته ،نگو ، چجوری جلوی خودتو میگیری ؟

    وقتی به این فکر میکنم که قراره بخش کورتکس مغزم که مربوط به اراده هست بزرگ تر و بزرگتر بشه ،بیشتر علاقه مند میشم که اراده ام رو با این تمرینات قوی کنم

    تو ورکشاپ‌ که طراحیم تموم شد و رفتم رنگ بردارم تا کارمو شروع کنم ، هی میگفتم یکم رنگ اضافه بردارم و ببرم تو خونه بومامو زیر سازی کنم بعد یهویی به خودم اومدم گفتم طیبه چیکار داری میکنی

    این کار درست نیست

    رنگارو گذاشتم که اینجا کار کنی نه اینکه ببری خونه

    به اندازه مصرفت بردار اگر اضافه موند اونو میبری

    وقتی رفتم طراحیمو به استاد طراحیم نشون بدم هنرجوی استام هم اومده بود که من هر هفته چهارشنبه قرار شده برم گالریش تو انقلاب که ازش طراحی و تذهیب رایگان یاد بگیرم

    وقتی منو دید سلام کردیم و گفت میام ورکشاپ کارتو میبینم

    امروز عجیب بود همه میومدن و بهم سلام میدادن

    همکلاسیم یهویی برگشت گفت چه خبره همه دوست شدن باهات، یکی زنگ میزنه حالتو میپرسه ، یکی میاد میگه ناهار خوردی اگه نخوردی بگو

    یکی میاد سلام‌میده

    همه میان باهات صحبت میکنن

    چه خبر شده

    و فقط خندیدم و گفتم خداست که داره بهم توجه میکنه

    خیلی حس خوبی داشت

    وقتی چای آوردن من برداشتم و رفتم نمازخونه که پشت بومه ،نشستم و با تخم مرغام خوردم

    به قدری خوشمزه بود که حس میکردم بی نهایت کد سلامتی داره به بدنم ازسال میشه

    وقتی خوردم و پاشدم تا برم سر ورکشاپ ،یه خانم نماز میخوند گفت غذای سالمی میخوردی در آرامش

    چقدر خوبه که مراقبت میکنی

    الان که نوشتم تاره متوجه پیامش شدم

    خدا داشت تحسینم میکرد که میگفت آفرین که داری مراقبت میکنی از جسمت و سلول هات

    ادامه بده و مطمئن باش که لیاقت دریافت دوره فانون سلامتی رو داری

    خیلی روز خاصی بود

    خدایا شکرت

    وقتی برگشتم یه رستوران هست همیشه از اونجا رد میشیم میریم داخل ورکشاپ

    یکی از کارمندای اونجا که یه خانم هست دیدم بهم نگاه کرد و لبخند زد و سلام داد

    عجیب بود یشه رد میشدم و نگاه میکرد ولی هیچ وقت لبخند نمیزد

    امروز به طرز شگفتی به طرق مختلف داشتم عشق خدا رو دریافت میکردم

    خدایا شکرت

    دوره عزت نفس و عشق و مودت بی نهایت عالی بودن تا چند جلسه که گوش دادم و سعی میکنم که تمریناتش رو انجام بدم خیلی همه چی تغییر کرده

    من فقط و فقط هر روز هم داره بیشتر میشه ، هی توجه و محبت و احترام و حس ارزشمندی دارم

    چون خدا داره به طرق مختلف سورپرایزم میکنه

    ماچ ماچی خودم خیلی دوستت دارم

    وقتی کارمون تموم شد و تحویل دادیم

    گفتن قراره هفته بعد مدل زنده بیارن و ما بشینیم و یه نفر رو بکشیم و طراحی کنیم

    خیلی خوشحال شدم

    دقیقا من همیشه میخواستم یه نفر رو طراحی کنم

    درسته که استادم میگفت از خانواده شروع کنین

    اما نمیشد و کسی همکاری نمیکرد

    تا اینکه امروز گفتن هفته بعد مدل زنده داریم

    خیلی خیلی خدارو شکر میکنم که هر روز داره برای پیشرفت من همه کار انجام میده

    وقتی ما داشتیم کار میکردیم ادمین پیج ورکشاپ پاساژ از استادا و کاراشون عکس میگرفت

    من بازم گفتم چرا از کار من نمیگیره

    وقتی برگشتم خونه دیدم استوری گذاشته ، و از کار دوستم‌فیلم گرفته بود اما از من نه

    با خودم گفتم چرا از من فیلم نگرفت

    کار من که بهتر از کار دوستم بود

    و خیلی بهم برخورد

    یادمه یه بار اوایل که میرفتیم ورکشاپ کار دوستم هم مثل من خوب نبود اما باز هم از اون فیلم میگرفت

    به استادم میگفتم از من فیلم نمیگیره ،استادم در جواب میگفت حتما کارت در طراحی خوب تر نشده ،این یعنی اینکه باید پیشرفت کنی تا از کار تو هم عکس بگیرن

    اما امروز خیلی بهم‌برخورد با خودم‌گفتم فکر کن طیبه چرا بهت برخورد؟؟؟

    چند تا چیز اومد به فکرم

    اینکه من حس میکردم همکلاسیم چون بدون روسری هست و زیباست کارشو عکس میگیره و از من هیچ وقت عکس نمیگیره

    که این برمیگرده به کمبود عزت نفس

    که باید بیشتر روی خودم کار کنم

    اما درمورد طراحی

    تصمیم گرفتم جوری کار کنم و پیرفت کنم از روز قبلم که دیگه برام مهم نباشه که چرا از کار من عکس نگرفت

    خودم برای خودم‌طراحی کنم و لذت ببرم و به فکر این نباشم که بگم از من عکس بگیرن

    درسته به قول استاد نیاز هست ،انسان دوست داره که دیده بشه اما زیادش هم خوب نیست

    من باید تعادل رو یاد بگیرم

    و باید ار امروز برای پیشرفتم مصمم تر بشم

    وقتی رفتم به استادم کارمو نشون بدم ، سرکلاسش بود

    تا رفتم وایسادم جلو مغازه اش

    هنرجوهاش لبخند زدن و سلام دادن و اصلا این بار با دفه های قبل فرق میکرد

    همه منو میدیدن لبخند میزدن و با عشق سلام میدادن

    خدا داشت تو بهشتش بی نهایت عشقش رو به من هدیه میداد

    وقتی به استادم نشون دادم کارمو برگشتم

    تو راه دیدم دستفروشی قاب گوشی میفروشه

    یدونه برداشتم و خریدم

    طرح پروانه بود

    خیلی زیبا بود

    وقتی خریدمش بغلش کردم و با شوق از خدا سپاسگزاری کردم

    خیلی حس خوبی داشتم که قاب گوشی خریدم

    چون قابم خراب شده بود یه جدیدشو گرفتم خیلی لذت بخش بود

    خدایا شکرت

    امروز دوتا نشونه هم دریافت کردم

    از هر گذر آسوده بگذر

    برنده ،طلا

    خدا هر روز داره بهم میگه آسوده باش من تو رو به هر آنچه که میخوای میرسونم

    تو فقط با من باش

    تو فقط باوراتو قوی کن و تکرار کن با تمرکز

    من بهت پاسخ میدم به سرعت

    فقط کافیه که تلاشت رو ببینم

    وقتی برگشتم خونه مادرم قرار بود بیاد از خونه خواهرم و بلیت گرفته بود

    خیلی خوشحالم که دیگه وابستگی که به مادرم داشتم رو دیگه ندارم ،و رها شدم و خوشحال تر اینکه سعی میکنم خودم مسئولیت کارهای خودمو به عهده بگیرم

    خدایا شکرت

    امروز بازم یه بوم بزرگ از ورکشاپ گرفتم و به داداشم دادم

    چقدر حس خوبیه

    خدایا شکرت

    هر روز خدا داره بهم هدیه میده

    دیروز فایل سفر به دور آمریکا قسمت 190 نشونه روزم بود

    خیلی حس خوبی داشتم

    خدا به صورت مداورم داره بهشت رو برای من هدیه میده

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت و بهترین هارو ار خدا براتون میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    آیدا و ویدا گفته:
    مدت عضویت: 399 روز

    سلام میکنم به استاد و خانم شایسته عزیز

    من اولین بارمه که کامنت مینویسم و الان که توی این فرکانس هستم و دارم به این سمت حرکت میکنم 14 سالمه.

    استاد من از خیلی قبل تر حتی قبل از مدت عضویتی که توی سایت هست من با برنامه های شما آشنا بودم و اون موقع اصلا نمی دونستم که شما سایت دارید.

    من خیلی وقت ها به فایل های شما گوش میدادم ولی به اونها عمل چندانی نمی کردم تا اینکه چند وقت پیش دیگه داشتم به خودم میومدم و میگفتم که چرا هنوز تغییری ایجاد نشده و متوجه شدم که من عمل چندانی به آموزه هام نمی کنم(البته اینم بگم که من تا قبل از اینکه مدرسه ها شروع بشه یعنی تابستون نتایجی گرفته بودم اما وقتی که مدارس شروع شد این نتیجه ها کمتر شد و من باید این وضعیت رو تغییر بدم)

    من امسال کلاس نهمم و باید رشته تحصیلی انتخاب کنم ولی خیلی سردرگم بودم و نمیدونستم که باید چه رشته‌ایی رو انتخاب کنم و حتی علایقم چیه.ولی دیشب وقتی که داشتم این فایل رو گوش میکردم و شما گفتید به دنبال علاقتون برید یاد اون موقع هایی می افتادم که توی باشگاه مدرسه وقتی والیبال بازی میکردیم اصلا نمی دونستم زمان چجوری میره و وقتی مربی میگفت برید آماده شید من اکثرا تا آخر وقتی که می‌شد والیبال بازی میکردم.(البته با یکی از دوستام که اونم خیلی والیبال دوست داره) و فکر می‌کنم که علاقه‌ی منه و اگه از این بابت مطمئن بشم به سمتش میرم

    استاد میخواستم بگم که از این به بعد وقتی فایل هارو گوش می‌کنم به اونها عمل هم میکنم تا برام منجر به تغییر بشه و سلامتی بیشتر و استقلال مالی و دوستای مثبت اندیش و از همه لحاظ عالی و بقیه چیزهایی که میخوام وارد زندگیم بشه

    استاد خیلی از آموزش های عالی و پرمحتواتون ممنونم و از خداوند هم تشکر میکنم که منو به این مسیر هدایت کرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    Amin Iloon گفته:
    مدت عضویت: 897 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    شکر الله بابت این کتگوری از سایت که واقعا آگاهی های ریل و واقعی داره..

    وقتی استاد تو دوره ها در مورد یادگیری یک مهارت جدید میگه – و میگه متخصص بشید در اون زمینه

    من الان میدونم چی میگه استاد – اینکه استاد در حیطه خودشون اینقدر موفق و متخصص هستند که آدم لذت میبره از صحبت کردنش و اینکه سایتشون هم جزئ سایت های برتر هست

    اینکه استاد در این برنامه که به صورت لایو هست اینقدر راحت و ایزی صحبت میکنن و تسلط دارن به موضوع – با این وجود که در مورد اکثر موضوعات صحبت میکنن دوستان – استاد خیلی متخصص گونه تمامشون رو بدون لحظه ای مکث توضیح میدن و واقعا ادم لذت میبره…

    و بحث دیگه ای هم که استاد الان بهمون القا دادن و باعث شد برای من یکی راه گشا باشه اینکه – استاد واقعا به کارشون علاقه دارن که چندین ساعت بدون خستگی استارت زدن به صحبت کردن بدون اینکه برنامه رو پاز کنند.

    افرین استاد عزیزم بابت این عملگرایی که داشتین و الان تونستم به ی درکی برسم از این داستان

    علاقه و متخصص بودن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1384 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا

    روز 129

    کنترل نکردن خشم و البته رفتار من با خودم

    در یک اتفاقی که از نگاهه بیرون،حق با من بود،من با یک برخورد ناجالب از یک خانم و‌اقا در خیابون مواجه شدم

    یک لحظه انگار مغز تعطیل و از ماشین‌پیاده شدم

    و با اون افراد،بحث‌کردم

    انقدر ورودی های ناب از سایتو دوره ها داشتم،که خودمو در برزخ سرزنش یا حسرت نگه نداشتم

    سرزنش از اینکه چرا اینکارو کردی چرا پیاده شدی چرا انقد ضایع رفتار کردی( چند دقیقه ی اول این حرفارو میزدم ولی مدتش کم بود) یا حسرته اینکه چرا اون مدلی جوابشو ندادی،اصلا حق با تو بود چرا فلان جملرو نگفتی…

    خلاصه توی این مساله گیر نکردم

    و به خودم گفتم اک ندا،اشتباه کردی

    ولی تمام

    هرچقدرم حق با تو باشه،هیچ دلیله هرچقدر منطقی هم ،توجیه مناسبی برای رفتارت نیس ک از ماشین پیاده شدی و هم سطح کردی خودتو برای برخورد اون خانم و اقا ک حرفای زشت زدن و محکم کوبیدن ب ماشینت

    بخاطر این اشتباه خودتو سرزنش نکن

    اکی اشتباه کردی،قبول،الان هی میخوای داستانو دوره کنی؟یا بپرسی از خودت که چی توی درونت هنوز ریشه داره که کسی تونسته تورو این مدلی کنترل کنه با حرفو رفتارش ؟؟

    بخودم نگفتم وااای ندا تو دیگ بی لول شدی بااون رفتار! نه

    اتفاقا با مهربونی به خودم گفتم داری روی خودت کار میکنی که البته کافی نیس چون این رفتارو کردی

    پس این رفتارت نشون ازینه که بیشتر روی اعراض کار کنی

    تو هنوز دختر با لیاقته خدایی

    دختر با لیاقته جهانی

    چقدر این جهان و خدا تورو داره حمایت میکنه که نزاشت اتفاق بدی برات بیفته و اون خانم اقا وارد بحث فیزیکی نشنو بهت اسیب بزنن

    چقدر خوبه که ندا مثل قبلنا،درگیره نجواها و خود خوری نشدی که چرا فلان کارو نکردم و اتفاقا دنبال ریشه بودی که چرا اصلا واکنش نشون دادم

    که همه اینها حاصل از درک توانایی های درونیه که هممون داریم فقط یادمون رفته و درگیره روزمرگی های زندگی شدیم و درون خودمون کلی خشمو کینه ذخیره کردیم برای همچین مواقعی..

    الان ک ارومترم ،به خودم میگم ببین چقدر اون اقا درگیره مشکلاته ک یه اینجوری اون لحظرو رو غنیمت شمرد تا خودشو تخلیه کنه ،یا خودم حتی!هنوز ترکشای فراموشه اگاهییایی ک قبل تولد خدا بهم داده بود،با اینک دارم روی خودم کار میکنم، هست

    همه ی ما در صلحو مهربونی و عشقو بی صدایی قرار داشتیم

    هیچ قضاوتو جنگو برچسب زدنی در کار نبود

    اروم و سکونو سکوت

    کم کم یادمون رفت

    کم کم شدیم ظالمو مظلوم

    کم کم قاتلو مقتول

    کم کم …

    خدایا ازت ممنونم که دارم برمیگردم

    ازت ممنونم که بیاد اوردم که یادی هست

    ادم وقتی یکیو میبخشه یا با دوستی ک قهر بوده اشتی میکنه یا از یه خبطی ک در حقش شده گذر میکنه،یه احساس لطیفی بهش دست میده

    یه بغضی میکنه

    یه شعفی توی وجودش میاد

    ی حس سبکی بهش دست میده

    اینا همشون همون چیزین که ما قبلا بودیم

    ولی انقدر درگیر این روزمرگیها شدیم که کم کم دور شدیم و وقتی پیش میاد اون احساسو میتونیم درک کنیم

    وگرنه ما همش ،همون بودیمو هستیمو خواهیم بود

    استاد ازتون ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1335 روز

    به نام خدای خالق و هدایتگر

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته

    سلام به این هممممه زیبایی و حال خوب تو بک گراند شما استاد واقعا هر بار که تو این زاویه شما فایل میذارین من چند دقیقه مات و مبهوت اون زیبایی پشت سر شمام اون اسمون اون درختا و او دریاچه و سایه درختایی که توشه الله اکبر خدایاشکرت و هر بار خواسته منو قویتر میکنه

    استاد مسیر علاقه و تاکید شما همیشه تو گوش من صدا میده که وحید نکنه مسیر درست نیست

    ولی یکم که دقت میکنم میبینم من از سن ها کمتر دوس داستم تو بازار باشم فروشندگی کنم و با مردم سر کار داشته باشم

    و هدایت شدم به اون مسیر

    ادامه دادم و چند سالی فروشنده بودم تو بازار شهرمون

    تا رسیدم به زمان خدمت رفتم سر بازی و در کنارش کار تا تموم شد

    وقتی تموم شد فشار خانواده زیاد بود که ازمون بده برو فلان بانک به فلانی زنگ بزن یه کاری برات کنه به این رو بزن و هزار تا چیز دیگه …تا اینکه دیگه نرم فروشندگی و بازار

    گذشت تا تصمیم گرفتم برم کارگاه یکی از دوستام کار کنم تو زمینه الومینیوم

    روز اول رفتم مشغول شدم انگار تو قفس بودم در و دیوار بهم سیخ میزد زمان نمیگذشت عصبی بودم دلگیر بودم

    ولی مگفتم وحید روزای اوله تا الان تو فضای باز بودی طبیعی که یکم اذیت بشی به جاش حقوق داری بیمه داری مزایا داری زودتر شب میری خونه و …روز دوم باز همین حرفا

    روز سوم بابای دوستم صدام کرد و حقوق و شرایط برام گفت و قرار شد که دیگه ادامه بدم ولی حالم خوب نبود و منتظر بودم روزا بگذرن و عادت کنم

    تو این فاصله خالم که تهران بود میگفت بیا برو برنامه نویسی یاد بگیر برو جای دخترمن کار کن که میخواد بره المان مزایای شرکت خوبه حقوقش خوبه و…یا حسابداری یاد بگیر بزن تو دیوار برو مشغول شو

    منم شاخکام تیز شد تهراان.!چیزی از بچگی دوس داشتم و میخواستم تهران باشم

    روز سوم بعد از اینکه تایم کاری تموم شد گفتم دیگه نمیرم نمیتونم هی نجوا میومد که پس پول از کجا میاری بی پول میشی و …

    اومدم خونه و به دوستم گفتم من نمیام تهران برام کار درست شده نمیام

    رفتم بازار دوباره مشغول شدم حتی حاضر بودم حقوق کمتر بگیرم ولی اونجا باشم

    تو همین روزای سخت بعد خدمت که فشار روت زیاده پسر خالم که همکار فعلی منه تازه چند وقتی بود تولید شروع کرده بود

    اومد خونمون و بهم پیشنهاد داد اصن نفهمیدم چی شد ولی درجا قبول کردم انگار همون چیزی بود که میخواستم انگار داشت درست میشد

    سریع باهاش دست دادم

    شروع کردم

    اومدیم تهران نه مغازه ای داشتیم نه خونه ای و نه جایی رو بلد بودیم

    چند ماه فقط من دنبالش میرفتم و میدیدم چی به چیه

    فروشنده پوشاک بودم ولی اینجا بحث تولید بود

    فرق داشت من مدت ها گنگ بودم حتی بازار تهران برام عجیب بود وسیع بود گیج بودم توش

    حالم خوب بود انگار اون جایی بودم که باید

    مسیر شروع شد هر چقدر بگم مساله پیش اومد ولی هر بار بهتر شدیم با حل کردنش

    سال 400 فکر کنم با شما اشنا شدم و روانشناسی ثروت 1گرفتم شروع کردم

    بی نهایت مساله حل کردم تو کار و هر بار بهتر شدم

    وحید چند سال پیش اصلا قابل مقایسه نیست با الان تو هر زمینه به جرات بگم استاد من تا اون زمان حتی 1 میلیون تو حسابم نمیومد ولی الان چی بگم که اشکم جاری شد

    هفته ای پول میاد و میره

    کارگاه اختصاصی داریم مغازه داریم تو بازار تهران خونه اجاره کردم چندین و چند مشتری

    تیراژ کار بالا ماشین 206 شخصیت بهتر

    الهی شکرت خدا نمیدونم چطوری تشکر کنم که اومدم تو این مسیر تا دیدم بهتر بشه زندگی رو تجربه کنم و لذت ببرم

    استاد بعد از 3سال هربار بهتر درک میکنم حرفای رو شما مسیر علایق رو هدایت رو

    خدارو پیدا کردم

    هربار دارم مسیر بهتری رو میرم کیف میکنم

    و حالا حالاها باید برم و ادمه بدم کاوش کنم

    ممنونم از شما و این سایت و اگاهی های بی نظیر

    خدارو شاکرم بابت همه نعمت هایی که تا 3سال پیش ارزوم بودم و فکرشم نمیکردم داشته باشم و شرایط الانم رو اول لطف خدا و بعد اگاهی های شما و تلاش خودم

    ممنون سید عزیزم دوستون دارم

    در پناه ایزد مهربان و روزی دهنده باشید🫡

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 849 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار

    سپاس گزار خداوند هستم که من را به مسیر الهی هدایت کرد و با دیدن این الگوهای عالی در این سایت الهی به من آموخت که هیچ گونه عذر و بهانه‌ای برای پیشرفت وجود ندارد

    تحسین می‌کنم امیر عزیز را که مسیر مورد علاقه خودش را پیدا کرد و حرکت کرده در مسیر پیشرفت وهمچنین تبریک می گویم به عاطفه عزیز که این قدر عالی پیشرفت داشتن و آفرین به سبحان عزیز که با اون سن کم مسیر مورد علاقه خودش را پیدا کرده

    استاد عزیزم یکی از باورهای اشتباهی که من داشتم این بود که آخه مگه میشه تو در این چند سالی که با این باورهای اشتباه بزرگ شدی تعقیر کنی دیگه دیر شده و دیگه فایده ای نداره نمیشه

    ولی خدا را شکر با دیدن با باورهایی که در دوره ها آموزش دادید من هم توانستم کلی از باورهای اشتباه خودم را تعقیر بدم یکی از تعقیرات بزرگی که داشتم عمل کردن به قانون سلامتی که بزرگترین تعقیر در زندگی من بود منی که خیلی عادت های بدی در تغذیه داشتم به لطف خدا و آموزش های شما در این زمینه موفق بودم یکی دیگه از تعقیرات من در روابط بود که خیلی تعقیر کرده والان خدا را شکر با آدم های موفق در ارتباط هستم و سعی می کنم خودم آگاهانه بهترین روابط را تعیین کنم‌ چراکه من به این باور رسیدم که خودم خالق زندگیم هستم پس من آگاهانه باید روی افکار و ورودی های خودم کار کنم‌

    ویکی دیگه از نتایج خوبی که در این مسیر الهی گرفتم آرامش درونی و احساس نزدیکی به خداوند و ساختن باورهای توحیدی است

    آموختم که من باید فقط وفقط روی خودم کار کنم و کاری به چگونگی نداشته باشم وباور کنم‌ خداوند همیشه همراه منه منو دوست داره منو هدایت می‌کنه عاشق منه

    خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1588 روز

    به نام خدای مهربونم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    جز کدوم گروهم؟!

    من 5،6سال پیش انقد چک و لگد خورده بودم ک نایی برای ادامه نداشتم زندگی از هرنظر سخت و پیچیده بود و انگار تو یه چهاردیواری تنگ و تاریک گیر کرده بودم و هرلحظه اون دیوارها داشتن تنگ تر میشدن و فشار زیادی و بهم میدادن اما حس میکردم این منم ک باید اون دیوار و بشکنم این منم ک باید شرایط و خوب کنم ذهن منطقی منه ک کمکم میکنه بین اینا یه روزنه خیلی کوچیک از نوک سوزن هم کوچیکتر رابطم با خدا بود ک اونم درب و داغون بود و فقط از روی اینکه داره میبینه زندگیمو بلاخره کمکم میکنه چون حس میکردم اونم مث انسانها احساس داره احساسی عمل میکنه و بلاخره دلش ب حالم میسوزه انقد ک عزت نفس پایینی داشتم دوس داشتم همه ب من توجه کنن و شاید هم حس ترحم بکنن من ب اون عجز و ناتوانی رسیدم من اعلااااام کردم ک تسلیم خدام من ب خدا گفتم ک بریدم تو بلندم کن تووووو من دگ نمیتونم این همه خاستم خودم کنترل اوضاع رو ب دست بگیرم نشد نتونسم تووووو ی کاری کن و از،همون لحظه ای ک خداااا تسلیم شدنم رو دید معجزات رو یکی یکی وارد زندگیم کرد جوری ک واقعااااا هیچ ربطی ب الهام گذشتم ندارم من خاستم ک از بدنه جامعه جدا شم من خاستم ک زندگیم یا تموم شه یا بنیادین تغییر کنه و شاهد معجزات بی نظیرش شدم من همش و خاستم تا قبل اون نمیخاستم میخاستم خودم عوض کنم خودم ی کاری کنم اما دیدم ک با هرقدم ِخودم زندگیم سخت و سخت تر میشد من ب زبون خدا خدا میکردم اما از وقتی ک خداااااا خداااااای من شد توسط اموزش های استاد با خدای قشنگ تری اشنا شدم خدایی ک مهربون و بخشنده هس از اون موقع زندگیم دگرگون شد الان ب معنای واقعی کلمه دارم زندگی رو زندگی میکنم از تک تک لحظاتم دارم لذت میبرم کنار ادمایی ک دوسشون دارم و خدا تو زندگیم قرارشون میده استاد ب حدی رسیده ک شاید باورتون نشه بعد 3،4سال یک ساعت حالت سرماخوردگی اومد برام و بعدش خوب خوب شدم باهمه چی تو صلحممممم حتی بدنم الهی صدهزار مرتبه شکرت ک لایقم دونستی برای هدایت و ب نسبتی ک ایمانم رو حفظ کنم و کارآمو ب تو بسپرم شرایطم و دلخواه تر میکنی بی نهایت سپاسگزارم

    آخ ک من چقدررررررر عاشق مهاجرتم اصن ی چیزی داره درونم فریاد میزنه که بروووووو چقد خوشحالم ک خدا این قدرت و ب من داده ک فارغ از همه اونایی ک مهاجرت رو ی حرکت خیلی ترسناک قلمداد میکنن و حاضر نیستن تحت هیچ شرایطی از،اون نقطه امنشون در بیان من مشتاااااقم ک برمممممم و خیلی زود قراره جدا شمممم چقد سپاسگزارم ک خداااااا حامی منه و من هیچ ترسی از آینده و این حرفها ندارم همه اونایی ک این باور رو دارن ک هیچ جا خونه خود آدم نمیشه بری بگردی ولی تهش برگردی ب خونت پیش خانوادت وقتی خدا هرلحظه پیش منه مگ من تنهام اصن میخام ب خودم ثابت کنم این همه متعهد بودم برم ببینم تو اون شرایط خاص چقد میتونم ایمانم رو حفظ کنم خودمو ب چالش بکشم و غوغا کنمممممم الهی تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم من فقط محتاج توام من فقط ب تو فقیرررررم الهی کمکم کن تا هرروز ب ورژن فوق‌العاده خودم تبدیل بشممممم الهی صدهزار مرتبه شکرت

    استادددددجانم عاشقتونم

    مریم جونم عاشقتم

    خانواده قشنگم عاشقتونم

    خدای قشنگم بی نهایت عاشقتممممم

    الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین

    فعلا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    1403/8/19روز126

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل

    خدایا شکرت بخاطر یک فایل فوق العاده دیگه

    چند نکته مهم:

    اگر دنبال علاقه ات نمیری داری شرک میورزی

    چقدر این جمله بی نظیر بود این جمله اشاره میکنه به توحید به باور فراوانی به ایمان و توکل به عمل صالح

    وقتی میریم دنبال علاقه امون یعنی به خدا ایمان داریم که کمک میکنه یعنی باور داریم که جهان پراز فراوانی و ثروتمند شدن ربطی به شغل نداره یعنی من اومدم که به پیشرفت جهان کمک کنم با رفتن توی مسیر علاقه ام و لذت بردن ازش

    هدفگذاری و خلق ارزش:

    اصلا چی میشه که من هدفگذاری می‌کنم زمانی که امید دارم زمانی که به خدای مهربون ایمان دارم که منو به هدفم میرسونه وقتی ایمان و توکل داشته باشم فکرهای بزرگ می‌کنم و از خدای بزرگ درخواست می‌کنم تا اجابت کنه اگر امید نداشته باشم اگر باورهام محدود کننده باشه اصلا نمیتونم هدف گذاری کنم چون ذهن نجواگر سد راه افکار درست من میشه

    خدایا شکرت بخاطر این آگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 623 روز

    به نام خداوند جان

    این شاید یک جمله کلیشه‌ای باشد اما بهترین زمان تغییر همین حالا است.

    تا موقعی که درک نکنم که باید تغییر کنم تغییر نخواهم کرد و تغییر کردن کار اسانی نیست ، نباید گول این تفکر را بخورم که تغییر کردم و دست از ادامه دادن بکشم یک درخت تا زمان بزرگ شدن مواظبت میخواد و یک ذهن تا ابد مواظبت میخواد

    چون در این مسیر برای تغییر باید اشتیاق داشته باشی و استمرار داشته باشم این نیازمند عزم راسخ هست ، من خیلی تغییرات را خواستم اعمال کنم و مدتی این کار را ادامه دادم اما ولش کردم ، چون ریشه باورهای کهنه قوی تر بود .

    موفقیت حاصل استمراره ، تغییر شخصیت استمرار میخواد ، برای ترک یک عادت کوچک ماه ها باید زمان گذاشت که ریشه های این تفکر غیر فعال بشه .

    راه پیشرفت تغییر هست و میانبری در کار نیست باید با خودم رو برو بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 618 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزو دوستان مهربانم

    چقدر این فایل جای تامل داره و ذره ذره اش درس هست و من بیشترین درسو از صبحت های آقای سبحان گرفتم بیشتر به خاطر همسن بودنمون این ارزش خلق کردنی که گفتین یعنی هرروز روش کار میکنم تا یه جاهایی تونستم و الان خیلی خیلی کار دارم برای رسیدن به اون چیزی که میخوام ولی مطمئنم قدم قدم همینطور که جلو میرم روز به روز بهش نزدیک تر میشم و توی شاپم این مسئله رو خیلی واضح تر میبینم و دارم این روش رو پیاده میکنم

    و روز به روز میبینم چقدر دارم از نظر باور و مدار تغییر میکنم و این مسئله ای که میگین دوست ها و آشناها و…در این مسیر وقتی تو فرکانس شما نباشن تغییر میکنن اینو به چشم دارم میبینم و دیدم من دقیقا با یکی از دوست هایی که 13 سال باهم دوست بودیم و هرلحظه بهم زنگ میزدیم که خود این کی منو اذیت میکرد چون من اهل شیر کردن زندگیم و موضوفاتم باکسی نبودم و وقتی ایشون زنگ میزد کلی صحبت میکردیم و من تا جایی که سکوت میکردم و ایشون از درد هاو گرفتاریش میگفت حالم بد میشد وقتی هم که خودم صحبتی میکردم بعدش پشیمون میشدم که نه محدثه اینکار برای تو نیست تو نباید از زندگیت … چیزی بگی و این اذیت ها بود

    ولی چون قدرت نه گفتن و شجاعت رد کردن نداشتم یا ترس از دست دادن همون یه دونه دوست رو داشتم و همون قضیه شرک ورزیدن و تکیه به غیر خدا بود

    تا اینکه به طور خیلی جادویی خیلی راحت و اصلا باورنکردنی با یه پیام ساده ما از اون شب تقریبا 11 ماهه که دیگه کلا هیچ صحبت و ارتباط دیگه ایی باهم نداریم و چه دوستان عالی و مثبت و موفق و مهربون و دوست داشتنی سرراهم قرار گرفتن که دقیقا همون معیار دوستی که من میخوام رو دارن

    خدایا خیلی سپاسگزارم بابت شنیدن و درک کردن این صحبتها.

    خدواندا هدایتمان کن روز به روز به آگاهیمان بیافزاییم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: