https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/05/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-05-11 06:50:042024-04-21 06:58:52گفتگو با دوستان 16 | چگونه در مدار مناسب قرار بگیرم؟
306نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدایی که منو هدایت کرد به سوی تغییر اساسی که بفهم اصل چی و فرع چیه خدایا شکرت سپاسگزارتم
سلام به استادان عزیزم استاد عباس منش عزیزم و سلام به مریم بانو مهربانم
وقتی اصل و اساس قوانین زیبای این جهان رو میفهمی و درک میکنی
تا یه حدودی رشد کردی و کارها برات آسان میشود
اصل و اساس چیه ؟ احساسه خوب
فرکانس خوب و موندن در این دو حالت که خیلی از گره ها رو باز میکنه
وقتی احساسه خوبی زیادی در روز داری و فرکانس خوب میفرستی یعنی در مدار خواسته هات قرار داری
و داری تکاملتو طی میکنی اونم با لذت بردن تمام بسوی خواسته ات
خدارو شکر میکنم که در این مدار زیبا قرار گرفتم و میتونم اصل و فرع رو تشخیص بدم هر چه من بیشتر روی خودم و باورهام و افکارم و شخصیتم کار کنم به همان اندازه نتیجه مثبت میگیرم و در زمان مناسب ودر مکان مناسب و در شرایط مناسب به اون چیزی که میخواهیم میرسیم بدون اینکه تقلایی کرده باشیم و بعد سجده شکر میگذاریم در برابر این خدای مهربان و قدرتمند
وقتی ما فهمیدیم که اگه احساسمون رو خوب نگه داریم فرکانس خوب بفرستیم خود به خود به اون چیزی که میخواهیم میرسیم مگر دیوانه ایم که بیایم بی خود و الگی نگران باشیم که این نگرانی و استرس جهالت بیش نیست
خیلی خوشحالم که هر روز در مدار بالاتری قرار میگیرم با موندن در این سایت و خوندن و نوشتن کامنتهای زیبا و عاشقانه
استاد بی نهایت از شما ممنونم
مربم جانم از شما هم ممنونم شما مایه برکت و نعمت و ثروت این سایت هستین
راستی دوستان فردا 16 آذر روز دانشجو ست
من دوست دارم اولین نفر باشم به خودمون که دانشجویان این سایت الهی هستیم تبریک بگم
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز سپاس فراوان دارم از شما بخاطر اینهمه آموزش های بینظیرتون به خاطر محصولات بینظیرتون به خاطر تک به تک کلامهاتون که یک جنس دِگر دارد.
من تقریبا ۲ سالی میشه در مسیر سبز الهی با شما هستم و واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم و بگم و چجوری توصیفش کنم زندگیم و،و بگم چیکارا کردین تو زندگیم.
من عباس هستم ۲۸ سالمه من از همسرم جدا شدم نزدیک ۲ سال و یک ناز دختر ۶ سال دارم که اغلب با من زندگی میکنه و اونم از دوستای عباس منشی هستش که در حد توان خودش با من قدم برمیداره در این مسیر.داستان آشنایی من با شما و قوانین الهی از موقعی شروع شد که من تو شرایط بدی از زندگی قرار گرفته بودم و از زندگی گزشته ام با کوله باری از آرزو همراه با درد که اعتیاد به مواد یکی از همین دردها بود و ناتوانی در برابر تقریبا همه چیز جزو بزرگی از این درد بود ،که ارامش ثانیه ای نداشتم کلا. توی زندگیم که به لطف خدای مهربان یک عزیزی یک عشقی یک دست بزرگ خدا وارد زندگیم شد دقیقا اون لحظه ای که من ناخود آگاه از خدا مسیر آرامش و نشاط میخواستم چرا میگم ناخود آگاه؟چون اصلا باوری به خدا و عملکرد اینجوری کائنات نداشتم و بعد ازینکه وارد مسیر سبز شدم فهمیدم خدا به خواسته های من پاسخ داده از دست همین عشق دلم که من و با شما آشنا کرد.
اینارو گفتم که کمی از بیوگرافی من اطلاع داشته باشین که اولین بارم هستش که کامنت میزارم توی سایت اینم بخاطر اینکه از محصول عزت نفس شما استفاده کردم و احساس لیاقت و در خودم به وجود آوردم این قدرت و بهم داد که بتونم منم با دوستای گلم در این مسیر مشارکت داشته باشم و برم سر اصل موضوع که جزو کدوم دسته بودم.
من متاسفانه همیشه در همه موضوع ها ی زندگیم جزو اون دسته آدمها بودم که همیشه تا ته همه چیز میرفتم و تا چوب کائنات دست و پام و له نکرده از چیزی دست بر نمیداشتم و فکر میکردم من با تلاش میتونم همه چیز و تغییر بدم ،البته تلاش( غیر مداری) یعنی منظورم مداریکه متفاوتر ازین مدار فعلی .در زندگی من خیلی هدایتها و لطف و نظر الهی دیده شده بود البته تو این ۲ سال خیلی زیاد دیده شده و دوست دارم در مورد قسمتی از زندگیم حرف بزنم که مربوط به سوال شما باشد.
من توی زندگی متاهلیم خیلی به تضاد و مشکل برخورده بودم حتی ازون اولش که ازدواج نکرده بودم وبا خانمم آشنا بودیم و ایشون دوست من بودن.از همون اولش به طروق مختلفی این پیامدها و هشدارها بهم داده میشده که عباس این مسیری که تو داری و این انتخابها و این سبک زندگی و خواسته هات ،مال تو نیستن و دست ازینها بردار که من بهترینهارا برات در نظر گرفتم ولی چون من متاسفانه با باور اینکه میتونم دیگرانرا راهم تغییر بدم یا همسر سابقم وتغییر بدم واینکه عیبی نداره و همه چیز درست میشه اینکه چیزی نیست ،اونکه چیزی نیست تهش رسید به اینکه من با یک بچه ۶ ساله با این همه درد که روزها میتونم درموردش حرف بزنم ازون زندگی بیام بیرون اونم به لطف خدا که باز من دست بردارش نبودم.یعنی اگه اون اولین و آخرین (نه)گفتن رو که گفتم دیگه من نمیخوام این زندگیرو ادامه بدم که بعدا ها فهمیدم که اون نه رو خدا به دل و زبونم انداخت و این دل و جرعت و داد که قبل از ازینکه بمیرم یک بار دیگر فرصت زندگی کردن و بهم داد به لطف شما دست مهربان خدا و دیگر دستان در زندگیم .نکته حرفم اینجاست که من نا آگاهانه داشتم خودم و به کشتن میدادم چونکه نمیدونستم قانون چیه یا این چیه اون چیه و قبل ازاینکه بمیرم خداوند یک فرصت دیگر بهم داد و آگاهی هایی بهم داد که به لطف خدا و شما استاد عزیزم من الان ۲ سال حتی یکدونه قرص سردرد ننداختم و حتی لب سیگار نزدم و اصلا حتی فکر نمیکنم که من یک زمانی اعتیاد داشتم و اینش خیلی جالب هستش برام که اصلا نمیبینمش ،با این دوست عزیزم نیلوفرم که من و با شما آشنا کرد توی مسیر عشق قدم گزاشتیم که کاملا خواسته ها و هدف ها مون یکی هستیم دور از هم نیستیم ،اصلا استاد من دقیقا اینجای کار به کائنات و عملکرد خداوند ایمان آوردم که دقیقا چیزهایی که از همسرم میخواستم و ناخودآگاه فرکانسهایی که به جهان میفرستادم اون زمان، و حتی اخلاقی که دوست داشتم تو پارتنرم باشه ،یا هر چیز دیگر ،به خداوندی خدا قسم میخورم بدون ذره ای تغییر درون خواسته ها خداوند اون زندگیرو بهم رسوند و همه اون خواسته هام و دارم به لطف خدا با آرامش خیلی فراوان ،یک ثانیه این زندگی ۲ سال پیش آرزوم بودهمه اوناییکه مارو از نزدیک میشناسند آرزوی داشتن همچین رابطه و زندگیرو میکنن در حال حاضر و جالبش اینجاست ما اینبار شدیم الگو😀 هم از لحاظ روابط هم از لحاظ نزدیکی به خدا هم از لحاظ درامد و بیزینس و هم از لحاظ سبک زندگی که الگو ماهم شما و خانم شایسته عزیز هستین من بازم تشکر میکنم از شما💌
آهان اینم بگم ناگفته نماند بعد ازینکه ما با قانون آشنا بشیم و فرکانس هامون اومد بالا الان دقیقا با توجه به تجربیات گزشته و هدایتهایی که جدیدا به هردو ما میشه مخصوصا تو این برنامه کِلاب که خیلی پیگیرش هستیم هدایتها یا همون هشدارهایی بهمون داده میشه که به قول شما به زندگی ایده آل رسیدین و نیاز دارین تغییر کنین و مهاجرت کنین و ما هم به حرف دلمون گوش دادیم بدون هیچ ایده و بدون هیچ شناخت هیچی اصلا استاد هیچی، نشستیم باهم به نتیجه رسیدیم که ما باید بریم ازین شهر و ازین زندگی ایده آل که به قول شمامثل اون قورباغه نباشیم که بپزیم البته ما تکاملمونم طی کردیم استاد به خدا بدون هیچ ایده ای نشتسم تمامی استانهای ایران و روی کاغذ دونه به دونه نوشتم و مثل قرعه کشی البته با توکل و توجه به هدایتهامون یدونه ازون کاغذ رو برداشتیم که استان یزد به نام قرعه ما درومد و من و عزیز دلم و نازدخترم داریم یواش یواش کارامون و تحویل میدیم و کارامون و اوکی کردیم که دیگه به قول شما بریم یک زندگی جدیدیرو تجربه کنیم بدون هیچ ایده ای و بدون هیچ آشنایی حتی یبارم یزد نرفتیم فقط یچیزی بهمون میگه دیگه وقت رفتن هستش و خدا بهترینهارو براتون در نظر گرفته شما و دوستای عباس منشی مخصوصا این برنامه کلاب اون انگیزرو دادن به ما که این مدارو دریافت کنیم و شروع کنیم به مهاجرت .
و من دیگه تصمیم گرفتم قبل ازینکه دنیا مجبورم کنه به تغییر، خودم تغییر کنم با توجه به تجربه گزشته ام و این تصمیم به تغییر جدید ما هست و امید بخدا بزوردی یزد خواهیم رفت.
از شما و تمامی دوستان تشکر فراوان میکنم و ازینکه بین این همه اساتید و دوستانی که دراین زمینه فعالیت دارن و یا مدعی هستن،خدا مستقیم مارو با شما آشنا کرد ماهم مثل این فرمایش شما در این قسمت از برنامتون مثل اون فلافلیه انقدر که شما برجسته هستین انقدر که کلام شما بینظیر تاثیر گزار هستش انقدر که تجربیات و نتایج شما خالصی توش داره که اصلا فکر این و نکردیم بریم سمت یک برنامه یا استاد دیگه،
میدونین استاد فرق شما و دیگران اینکه ،شما خیلی براق ترین
دوستون دارم خیلی دوستون دارم میبوسمتون و واقعا ممنونم ازتون.
ودوباره ودوباره هزاران هزاربارخداروشکر ازاین همه اگاهی ..
نمیدونم چراهربارکه که فایلی رو میبینم اینگاردوباره دری تازه بجهان هستی بروم بازمیشه
اگه ازالان تاصدسال دیگه این فایلها روزی یبار پخش شه ومن ببینم اصلابرام تکراری نیست وجذابتراز قبل دلم میخاد ببینمو لذت ببرم واگاهی کسب کنم..
ودلیلی نداره جزاینکه حقیقت هستن و واقعی اینجاست که درون هرفردی که امادگیشو داره تشخیص میده اصل اصل هستن این صحبتها..
چیزی که فقط یکم قبلنا داشت اذیتم میکرد این بودکه داشتن ی همراه تواین مسیرمیتونه خیلی ادموبیشتروبهترب جریان نعمت وثروت برسونه چون وقتی فرکانسها بیشتربشن اتفاقات خوب زودترپیش میان..مثلا همین زوج محترم اقامحمدوفرزانه خانم..یاخیلیا دیگه که حالایا همسرن یا خانواده..
اره این موضوع یکم فقط ناراحتم میکرد تا اینکه نه تواین فایل بلکه چندین جای دیگه استادعزیزم استاد دوستداشتنیم که عاشقشم قدهمون خدا.. فرمودند.. وقتی مسیرت درست باشه وتوی مسیر باشی توزمان مناسبش تومکان مناسبش همون که میخای میشه…
وقتی این حرفوشنیدم یعنی نمیدونید چجور حس قشنگی اینگار خدادنیاروبهم دادومن رو هواهستم بهم دست داد…
بخداکه خدا اگه عمر حضرت نوح رو بهتون بده کمه اقای عباسمنش استادعزیزدلم چون دیگه نیست مثل خودت …
ودراخرمن خوب بلدنیستم بنویسم بیشتر حرف بزن هستم ودراینجا میخام که منوببخشی اگه نمیتونم درونمو نثاروجودت کنم بااین نوشته ها..
وباارزوی سربلندی برای شما وخانواده محترم عباسمنش ب خداوندمیسپارمتون
آنان که به غیب ایمان مى آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ایشان روزى داده ایم انفاق مى کنند (۳)
استاد عزیز چه مثال خوبی زدید در مورد قانون تغییر جهان هستی، همان فلافلی که از سمت دبیرستان شهید رجایی اولین فلافلی و از سمت حرم و مرکز شهر دورترین فلافلی بود، همان فلافلی که من هم بارها بعد از تعطیل شدن دبستان که رو به روی هنرستان رجایی بود به آنجا میرفتم و فلافل میخریدم، همان فلافلی که باید مدتها توی صف و شلوغی میماندی تا نوبتت شود ( آخ که چه مزه ها و خاطراتی را برایم زنده کردید استاد عزیز 🥰🥰🙏) با اینکه آن دستِ خیابان درست رو به روی همین فلافلی که اگر اشتباه نکنم به فلافلی عربها مشهور بود، مغازه فلافلی دیگری وجود داشت اما همه حاضر بودن توی صف و شلوغی بمانند نه اینکه به جای دیگری بروند،یادم هست که حتی ماشینها و موتورها با اینکه جایی برای پارک نبود جلوی مغازه گوشه خیابان منتظر میماندن تا نوبتشان شود.
البته هستن آدمهایی که به هیچ وجه حاضر نیستن حقیقت امر یعنی ایمان به غیب، انرژی و قوانین ثابت بر جهان را بپذیرند و هر بار ذهنشان دلایل و عوامل بیرونی را برای موفقیت افراد دیگر میآورد، جز اینکه بپذیرند اگر تسلیم خداوند باشیم، در مدار و مسیر درست قدم برداریم به قول شما آنوقت خداوند مهرهها را در جای درست خود به گونه ای میچیند که چیزی جز معجزه رُخ نمیدهد.
این افراد بهانه جو شاید بگویند که شلوغی مغازه موجب ایجاد مشتری زیاد میشده در حالی که به عینه دیدم افرادی را که برای پیشرفت کار و بیزینس شان خدمات رایگان بسیاری میدهند اما باز خبری از پیشرفت و مشتری زیاد نیست.
استاد من نزدیک به یکسال است که با شما آشنا شدم و از فایلهای رایگان که به نظر من گنج پنهان هستن، استفاده میکنم و اونقدر به حس و حال عالی رسیدم که قابل وصف نیست، کسی که قبلن همه ی اتفاقات رو یک بی شانسی میدید و دنبال عامل بیرونی بود اونقدر تغییر کرده که سریع روی خودش تمرکز کنه و از درون اون مشکلات رو بررسی کنه.
قبلن اگر کسی از خانواده ی همسرم با من بد رفتاری میکرد میگفتم حسودن، منو دوست ندارن، خودشون زندگیشون خوب نیست و…… اما الان روی خودم و حرکات و رفتارم تمرکز میکنم حتی اگه ذهنم بخاد که من را گول بزند همون موقع میفهمم که انرژی که نمیخام رو دارم به جهان میدم و سریع شروع میکنم در جهت مخالف با خودم حرف زدن مثلن اینکه مادرشوهرم عاشق منه ، من او را دوست دارم و او هم من را، من خیلی خوش شانسم من بهترین مادر شوهر دنیا را دارم و شاید باورتان نشود اما در عرض چند ساعت همان فرکانس عشق به سمت من برمیگردد و او به من زنگ میزند و مرا پرنسس خطاب میکند🥰 و اون انرژی خوب و ناب عشق، قلب من رو پر میکند حال اینکه تا قبل از آشنایی با شما هرگز احساسش نکرده بودم…
استاد همسر من خیلی مقابله میکرد با من، هر بار که سریال را برایش میگذاشتم بی اهمیت بود و سریع تلویزیون را میبست و سریال های خودش که همش توشون انرژی های منفی، جنگ، دعوا، کشتن و خیانت است و یا اخبار گوش میداد.هربار که میگفتم تا به مسیر بیاید وبا هم زندگیمون رو اونطوری که میخواهیم بسازیم، جملاتی جز خودم میدونم، من بلدم و امثال اینها چیزی نمیشنیدم. آنقدر آشفته و پریشان میشدم که بارها کارمان به جر و بحث و دعوا کشیده تا اینکه وویس زیبای شما رو در مورد تغییر اطرافیان در پاسخ به یکی از دوستان سایت شنیدم.
شما فرمودین که تو تنها و تنها قادر خواهی بود که خودت را تغییر بدهی و نه هیچ کس دیگری را و آنجا بود که به خودم گفتم دختر تو روی خودت کار کن تو خودت برو تو مسیر درست، باشه سریال رو گلچین کن براش بذار اما اصرار نکن مطمئن باش خدا کارش رو خوب بلده به خودش واگذار کن. گفتم خدایا من دوست دارم که با همسرم به آرزوهای بزرگ و قشنگم برسم لطفن او را هدایت کن و به مسیر دعوتش کن.
حتی رفتم و براش کتاب راز را هدیه خریدم اما هرگز و هرگز آن را برای خواندن در دستش نگرفت😢 در حالی که دوستان دیگه ای که پیشنهاد کردم هر ۴ جلدش را خواندن و بسیار ممنون بودن برای دریافت اون آگاهی ها اما همسرم…
جهان هستی قبل از ازدواج من با همسرم هم یکبار آن سنگ بزرگ را بر سرش کوبیده بود تمام پولهایی رو که از زمان کودکی و ۱۲ سالگی کار کرده و جمع کرده بود را در یک کار جدید (کافی شاپ) از دست داده بود و بعد از ازدواج با من هم چیزی نزدیک به دوسال جهان او را با نشانه ها و اتفاقات و حوادث دعوت به مسیر درست و تغییر میکرد اما متوجه نمیشد، تا اینکه الان و چند روز است که کلن از کار اخراج و ماشینش که وسیله ی کارش بود را هم از دست داده است.
اگر من همون مرجان سابق بودم توی این موقعیت که قرار میگرفتم حتمن میگفتم: من شانس ندارم، من اگه بخام برم دریا باید یک پارچ آب با خودم ببرم، من چشم خوردم، زندگی من چشم خورده و هزاران عاملی که اصلن وجود ندارد، اما اکنون خوب میدانم که این نقطه نقطه ی شروع رویاهای من است و اون بُز شیرده از دست داده شد تا چشمهای ما برای دیدن مسیرهای درست باز، شود.
و بگم از همسرم که از آن روز اخراجی تا همین شب قدر چقدر پریشان و آشفته بود. چقدر خودش را میخورد. چقدر به این و آن زنگ میزد برای پول قرض گرفتن و هر بار بهش میگفتم که عزیزم کتاب راز رو بخون اما توجه ای نمیکرد.
تا اینکه شب قدر ازم پرسید من که حافظه ی درستی ندارم چطور نماز شب قدر رو بخونم میشه گوشی رو روشن کنم اون بخونه و من تکرار کنم؟!؟
به اون نگاهی کردم و گفتم عزیز دلم این نمازی که تو رو از خود بیخود کنه و به اصل وصل کنه اگه تو از روی وظیفه و اجبار بخایی بخونی و یکی بگه و تو تکرارش کنی چه فایده ای دارد؟؟؟ لطفن برو بر سجاده ی عشق بنشین و هر آنچه که قلبت میگوید را بخوان و صدایش کن.
بیست دقیقه داخل اتاق بود و من توی اون فاصله با خدا حرف زدم گفتم خدایا من همسرم را دوست دارم و میخام با اون به تو و وجود تو برسم با هم بسازیم زندگی رویای مان را لطفن هدایتش کن🥺🙏
از اتاق بیرون آمد روی مبل نشست و گفت که به خودم خندیدم وسط نماز🙄گفتم چرا؟! یعنی چی که به خودم خندیدم؟! گفت :گفتم، اگه الان رو به روی خدا نشستی و اون رو صدا میکنی پس بورس و مردم چی میگن چرا از روزی که بیکار شدی تمام ساعت جلوی کامپیوتر نشستی و از اون معجزه میخایی؟؟؟
من شوکه شده بودم و گریه ام گرفته بود این خود خدا بود اون خودش با همسرم حرف زده بود، با بغض بهش گفتم عزیزم حالا دیدی، حالا متوجه شدی خدا با ماست و اونجا بود که فیلم راز را باز کرد و دید، در مورد شما و نحوه ی هدایت شما پرسید 😭😭😭دفتری برداشت و خواسته هایش را نوشت و من تمامی آنها را با اشک در چشمانم نظاره میکردم 😥
در مورد بورس هم بگم که همسر من این چند روز که کارش را از دست داده از دوستش پول قرض کرده بود و توی بورس سرمایه گذاری کرده بود تا سود کنند، اما خدا روشکر امروز کلن این برنامه رو بست و پول دوستش را برگرداند.
من این قسمت زیبا رو دیدم و نوشتم و الان که اومد براش خواندم و گفتم که مسیر ما الان به نظر سرد و تاریک میاد اما اگر درست پیش بریم و روی خودمان کار کنیم بعد از این جاده ی سرد و تاریک اما کوتاه، بهشتمان را خواهیم دید و ازش قول گرفتم که با هم پیش بریم تا در مدار درست قرار بگیریم.
الان میدانم که در زمان کوتاهی من بسته ی ثروت یک را میخرم و با شما استاد گلم به سمت آرزوهای قشنگم پیش میروم و تجربه های زیبایم را ثبت خواهم کرد.
نمیدانم چه جوری و چطور هزینه دوره جور خواهد شد با شرایط الانمان که هیچ کاری نیست، اما خوب میدانم و ایمان دارم که خدا هست و اون کارش رو خوب بلد است.
از شما دوستان عزیز و همراهان گل و استاد مهربان التماس دعا دارم 🙏🙏🙏
استاد این قسمت اینقدر برای من درس داشت که اصلا قابل وصف نیست
چه افکاری که در من بیرون نکشید، چه آگاهی هایی که نرسید، چه گریه هایی که سرنداد
استاد، شما میگید تغییر کنیم، شما میپرسید جزء کدام دسته هستیم؟
استاد میدونید وقتی به گذشته ی خودم نگاه می کنم چی میبینم؟
نه تنها ما یادنگرفته بودیم با دیدن ناخواسته ها تغییر کنیم، بلکه بلد نبودیم صدای قلبمون رو بشنویم!!! و مشکل اصلی ما ،که مارو از خوشبختی دور می کرد همین بود، نشنیدن و نفهمیدن ندای قلب. استاد ما بلد نبودیم آخه، بلد نبودیم به حسمون اعتماد کنیم. الان که توی این مسیر هستیم، به مرور به حسمون، به ندای قلبمون گوش می کنیم و حرکت می کنیم و نتایج ریز و درشت اومده، گوش کردن به الهامات برامون داره عادی و بدیهی میشه… اما سی سال گذشته چی؟ استاد هرموقع یه ناخواسته ای توی روابط برمیخوردم، نگاهی که بلد بودم این بود که: اشکال نداره، مشکلات توی زندگی همه است، زندگی همینه دیگه، باید تحمل کرد و ساخت ، توجهت به داشته هات باشه تا راحت تر تحمل کنی سختی هارو و شرایطی که باب میلت نیست.
من در مقابل تغییرات بصورت آگاهانه خیلی مقاومت ندارم، خیلی برام سخت و دشوار نیست، راحت تر کنار میام. بعد اون وقت یکی به من نگفت که وقتی ناخواسته داری توی زندگیت، باید تغییر کنی. بازم میگم، خدای درون حتما می گفتا، من بلد نبودم بشنوم.
استاد این نگاهتون که اینطوری داره تیشه میزنه به ریشه ی ناخواسته ها و شخصیتمون، این نگاه، این حرفها، این سبک، این جنس، اینها متفاوت از بدنه ی جامعه است، متفاوت از تمام نگاه هایی که تاحالا دیدم. اینهاست که منو الهی تر می کنه…اینهاست که منو ثابت قدم تر میکنه، با چشمام دارم میبینم چقدر مجسمه ی شخصیتم داره سیقل داده میشه…
من خوب اهل تغییر هستم. از وقتی فهمیدم ناخواسته ها برام درس دارن و من و من و من باید تغییر کنم، فقط و فقط از خدای خودم میپرسم چطور؟ چی رو تغییر بدم؟ چطور نگاه کنم؟ چطور تفکر کنم؟ چطور رفتار کنم؟ چطور عمل کنم؟ خودت هدایتم کن و همیشه به اندازه ی مداری که توش بودم هدایتم کرده و فهمیدم باید چیزی رو تغییر بدم و حرکت کردم براش.
استاد دنیا دنیا ازتون متشکرم بخاطر این زاویه از نگاهی که شناختید و تستش کردید و نتیجه گرفتید و منتشرش کردید.
خدایا ازت ممنونم بخاظر وجود این فرد ارزشمند توی این دنیا، و ازت ممنونم منو به این مسیر هدایت کردی…
اگر ما در میسر درست باشیم، به آدم ها و شرایط مناسب هدایت میشیم
از دیروز سی بار این جمله رو تکرار کردم، بهش فکر کردم. و از خودم پرسیدم چطور در مدار صحیح قرار بگیرم.
امروز هدایت، سوالم رو با یه سوال جواب داد!!! مسیر درست چی هست؟ که می خوای اونجا قرار بگیری؟
و فکر کردم، فکر کردم، که اصلا مسیر درست چطوریه؟ چی هست که تصمیم بعدی من این باشه که درخواست کنم برم توی مسیر درست.
جواب: در یک اصل ریشه ای: مسیر درست مسیر توحیده.
مسیر درست، مسیریه که آرامش داره. آرامش پایه ای ترین و اصلی ترین حالتیه که باید باشه. پیش نیاز رسیدن به بقیه خواسته ها. پیش نیاز دریافت آگاهی، پیش نیاز سلامتی، پیش نیاز حرکت کردن…
آرامش یعنی چی: یعنی درگیری ذهنی در مورد چیزی نداشتن. درمورد داشته هامون، درگیر دزدی یا بیماری نبودن، درگیر جلب رضایت دیگران نبودن(حتی مهم نیست ما در عمل برای رضایت دیگران کاری انجام میدیم یا نه، مهم اینه توی ذهنمون درگیرش هستیم یا نه؟ مدام و مدام به اون موضوع نگران کننده فکر می کنیم؟ یا اینقدر رها کردیم، اصلا یادمون نمی افته؟).
آرامش یعنی خودخوری نکنیم، یعنی نزاریم ذهنمون هی ببافه، هی ببافه…هی بگه هی بگه، هی عمیق بشه توی اون درگیری که داریم. درگیر خانواده، کار، بچه، شغل، هرچی، هرچی…
درگیری، متضاد آرامش هستش. درگیری، شرک هستش، درگیری، کمرنگ دیدن یا ندیدن قدرت خدا هستش. درگیری، توکل قلبی نداشتن هستش. اینکه توی ذهنمون داریم با کسی حرف میزنیم، تا قانعش کنیم، جوابشو می دیم، دعوا می کنیم، اینا یعنی آرامش نداشتن.
مسیر درست مسیر توحیدی بودن هستش. اونی که توحیدیه و ایمان داره به خدا بدون هیچ ترسی، بدون هیچ باور محدود کننده ای برای خواسته هاش و خلق آرزوهای بزرگ حرکت میکنه. اصلا شخص موحد، باور غلط نمیتونه داشته باشه، متضاد همیدیگه ان. یعنی هرچقدر ما داریم باورهای درست میسازیم در اصل داریم توحیدی تر میشیم، در اصل داریم نادیده میگیریم عوامل بیرونی رو.
مسیر درست مسیری هستش که خودت هستی و خدات. و هیچ باور غلط یا ترمزی توی این مسیر وجود نداره. خدا الهام میکنه و تو در عین حال که موحد هستی و آرامش داری، حرکت می کنی، قدمهاتو برمیداری و خداهم برات میلیاردها قدم برمیداره… و اینطوری باهمدیگه هی ادامه میدید. لذت میبری از مسیر، از رشد، از تک تک لحظه ها، آدم های خوب…شرایط عالی…حال بی نظیر.
استاد الان دارم درک می کنم توی توحید عملی ۶ میگید اگر مسئله توحید حل بشه بقیه ی مشکلات حل میشه یعنی چی. گفتید خدا توی قران فقط در مورد توحید حرف زده. چقدر الان آگاه تر شدم، از لحظه ای که شروع کردم به کامنت نوشتن، آگاهی عمیق تر شد…
حالا که اهرم لذت ساختم، مسیر درست رو فهمیدم چیه، صراط مستقیم، حالا بیشتر از ته قلبم از خدا میخوام به مسیر درست هدایتم کنه. مسیری که هیچ کس و هیچ چیز قدرت نداره. هیچ عاملی مانع حرکت من نیست. و اتفاقا جاده هموار همواره…و اتفاقا کلی همراه و دوست خوب هست که طی کردن مسیر رو برات اینقدر لذت بخش میکنه که همش غرق خوشی میشی.
استاد شما گفتید خدا هدایت کرده محمد وفرزانه رو، اون هم در زمان درست: چی میشه گفت در مورد این جمله. وقتی آدم فکر می کنه بهتر میفهمه زمانبندی خدارو، اجازه بدیم خدا خودش پلن هاش رو بچینه یعنی چی؟! اگر شما آگاهانه میخواستید این زوج دوست داشتنی رو جذب برنامه هاتون کنین، ممکن بود روزی انجام بشه که اصلا روی مود(mod) خوبی نبوده باشن. و اصلا نشنون حرف شمارو. اصلا اینکه هر کدوم از ما با میل و اختیار خودمون اینجا هستیم، نه از سر اجبار، این ارزشمنده، انسان خواستار آزادیه، چون آزادانه اینجا بودن رو انتخاب کردیم، بیشتر می مونیم، وگرنه اجبار رو نمیشه تحمل کرد. چقدر حال دلم خوب شد همین الان وقتی به طرز جلب مشتری شما فکر کردم استاد، چون با اختیار اومدیم، حسمون بهتره دوست داریم باشیم. و اگر همین یک اصل که همین الان قلبم تاییدش کرد، همین رو توی کسب و کارم مدنظرم داشته باشم، اون وقت هستش که در مسیر درست هستم.
بعد آدم درست کیه؟ آدم درست همونیه که با میل خودش وارد این برنامه ها میشه. در زمان درست، یعنی چی؟ یعنی اگر این دوستان، در دوران بورس بودنشون با این برنامه ها آشنا میشدن، احتمالا فکر می کردن در حال ثروتمند شدن هستند و قصدی برای خرید نداشتن و یا اگر در روزهای اول که از ازدست دادن توی بورس ناراحت بودن بازم حوصله ی گوش کردن به این صحبت هارو نداشتن. این میشه زمانبندی درست، زمانی که آماده بودن وارد سایت میشن.
آدم درست، اونیه که از محصولات استفاده می کنه، چون نتیجه می گیره، نمک گیر استاد و سایت میشه. نه تنها خرید می کنه، بلکه دستی میشه که کارای استاد رو انجام میده. چقدر کاربر با ارزش توی سایت هست که مطالب خوب و کامنت های خوب چه توی عقل کل چه توی فایل های رایگان چه توی محصولات میزارن. چندین و چندهزار نوشته ی با کیفیت ارزشمند هست توی این سایت، یک شخص چقدر باید زمان و انرژی بزاره تا این همه متن آماده کنه، اما تک تک این آدم های درست با اشتیاق و اصرار خودشون دارن برای ارتقاء سایت تلاش می کنن. توی دنیای بیرون، آدما پول میگیرن تبلیغ کنن، اما توی این سایت افراد برای تبلیغ استاد پول نمی گیرن. با اشتیاق هم این کارو می کنن. همین آدم های درست، با اصرار و شدت و حدت دارن استاد رو تبلیغ یا معرفی می کنن. بدون اینکه یه ریال از این تبلیغ نفعی داشته باشه برای این آدم های درست. آدم های درست، دقیقا همون وجه الهی هستش که استاد خوب برانگیخه کرده و این همه آدم درست توی این سایت، شدن دستان خداوند که هرکسی به اندازه ی توانش داره بهبود میده.
توی دنیای بیرون (مهندسی نرم افزار) تیم تشخیص و شناسایی خطا دارن، اما توی این سایت همین آدم های درست دارن خطاها وایرادات یا پیشنهادات رو اطلاع میدن. خودم شاید تاحالا ۲۰ تا ایمیل فرستادم برای بهبود، چون به عنوان کاربر کار می کنم با سایت و آشنا هستم به UI و Ux سعی می کنم انتقال بدم به مدیرفنی گرامی.
الان فهمیدم استاد، منظورتون از این آدم های درست کیا هستن.
چند روز پیش اتفاق جالبی از همزمانی خداوند برام رخ داد که گفتنش خالی از لطف نیست. این برنامه ریزی خداوند اشکم رو جاری کرد. خیلی لذت میبرم از آگاهانه زندگی کردن، اینکه فکر نمی کنم این اتفاقات، تصادفی یا اتفاقی هستش، توی هرکدوم میتونیم کلی درس یاد بگیریم.
چند روز پیش یه میوه فروشی داشت، کیسه ی بزرگ پر از پرتقال های خوب و با کیفیت رو داخل سبدچرخدار یه پیرزنی میریخت، که نتونست کنترل کنه و پنج تا پرتقال ها قل خوردن و داشت میافتادن توی جوب، یا برن زیر ماشین. من در حال حرکت بودم، در لحظه ی درست، در محل درست بودم برای اون خانمه. چون تونستم خیلی سریع سه تا پرتقال رو بگیرم و دوتای دیگه رو هم یه آقای دیگه گرفت. منظور از زمان درست، یعنی دقیقا اگه چند ثانیه قبل و بعد بود، دور و برم کسی نبود و اون میوه ها از دست می رفتن. خدا دوتا از دستانش رو فرستاد برای اون پیرزن خوش قلب که کمکش کنن. خانومه از ته دلش با کلمات زیبا، ازم تشکر کرد نه تنها این تشکر کردن هاش حالم رو خوب کرد. بلکه از اینکه تونسته بودم موفق باشم در گرفتن پرتقال ها، خیلی خوشحال بودم. بعدش هم که تفکر به زمانبندی خدا دیگه منقلب تر از قبلم کرد.
نکته اش این بود که من اصلا اون خانومه رو نمیشناختم. یا اصلا اون خانومه ازم درخواست نکرده بود تا من کمک کنم. یا اصلا از نظر مادی نفعی برای من نداشت. من با اختیار خودم اینکارو انجام داده بودم. آزادانه. و بعدش یاد صحبت های استاد افتادم که می گن همیشه دست های خدا، خودشون میان به من کمک کنن. استاد مخصوصا اونجا که گفتند اون شریکی که گرفته بودید، اونو شخص اصلا نیومده بود شریک بشه، همینطوری اومده بود به شما کمک کنه.
در کل این اتفاقات و این فکرها، خیلی برام باورپذیرتر کرد که من در مسیر کسب و کار تازه تاسسیم حرکت می کنم و در عین حال از خدا انتظار دارم دستانش رو برام بفرسته تا کمکم کنه تا کیفیت بهتری ارائه بدم تا سریعتر پیش برم. الان تنها شروع کردم و تنها کار می کنم. (این ردپا باشه تا بعدها برگردم ببینم چطور دستان خدا به کمکم شتافت اون هم با میل خودشون. اون هم افراد کاربلد و حرفه ای.)
استاد یه چیز مهم، که میخواستم ازتون تشکر کنم، و همه مون توجه کنیم بهش، کلمه ی مشتری هستش. شما برای کار خودتون از کلمه ی مشتری استفاده نمی کنید. یا اصلا نبوده، یا اینقدر کم بوده که خاطرم نیست. همیشه گفتید دوست حتی عنوان این فایل ها میتونست اینجوری باشه: گفتگو با مشتریان راضی. میدونید، تفکر کردن در مورد همین یک کلمه هم آگاهم کرد. کلمه ی مشتری، هیچ ارتباط قلبی بین فروشنده و خریدار برقرار نمی کنه. انگار کار نداریم چی هست و کی هست، فقط بخره بره. فقط پول بده. اما کلمه ی دوست چقدر زیباتره. چقدر ارزشمنده. هزاران برابر بیشتر از کلمه ی مشتری برامون سود خواهد داشت. دوست کمکت می کنه برای انجام کارات، دوست میاد می مونه، مشتری میخری میره. دوست هوای دوستش رو داره. دوست اسمش روشه، دوستت داره. ارتباط قلبی حاکمه. اعتماد و خاطره ی خوب جاریه. استاد ممنونم که ما شاگردات رو به چشم دوست میبینید نه مشتری، تاحالا از این زاویه به این تفکرتون نگاه نکرده بودم. و البته این نگاهتون درونی هستش نه صرفا در بیان یا در متون سایت. استاد بخاطر همین نگاهتون، همین متفاومت نگاه کردنتون، همین زیبا عمل کردنتون ازتون متشکرم.
این قسمت اینقدر برام درک و آگاهی داشت، امیدوارم بتونم همه رو جاری کنم.
تصور کنید، کلی بدهی دارید، حتی خونه ای که توش ساکن هستید، پرداخت کرایه اش براتون مقدور نیست، و کل دارایی تون پنج میلیون هستش، و اونوقت این زوج، میان همون رو فایل میخرن!!! حالا وقتی خودمو توی اون شرایط برای چند ثانیه تصور می کنم، سوالم اینه، من بودم می خریدم؟ یا فکر می کردم کار اشتباهیه، (و دور از شما) حماقته!!! شما چی؟ شما فکر می کنید می خریدید؟ طوری که من بزرگ شدم، و فکر می کردم کاردرستیه، مطمئم سعی می کردم تصمیم عاقلانه به زعم خودم بگیرم. مثلا می گفتم: ما که اینهمه توی بورس ضرر کردیم، حداقل این پولو داشته باشیم، فردا صاحبخانه اومد دم در یا طلبکار اومد، چیزی باشه، بدیم بهش.
آدم اینجور جاها متوجه میشه، که چی میشه که بعضیا نتایج بزرگ می گیرن. چی میشه نتیجه از در و دیوار وارد زندگیشون میشه. درسته شاید خیلی از دوستان هم از محصولات استاد خرید کرده باشن، ولی افرادی که در این وضعیت و همه ی پولشون رو میدن محصول رو می خرن، واضح که ارزش اون رو با تمام وجود درکی می کنن و به قول استاد می بلعند و نتیجه می گیرن.
محمدوفرزانه ی عزیز، بهتون تبریک می گم بخاطر این ایمان قلبی که به محصولات داشتید. بهتون تبریک می گم بخاطر تفاهمی که باهمدیگه دارید، که با همدیگه تصمیم به خرید گرفتید و باهمدیگه توی این مسیر هستید. بهتون تبریک می گم بخاطر نتایجی که گرفتید. نعمات الهی نوش جانتون، انشاله روزبه روز از نتایج بزرگتر شما آگاه بشیم و لذت ببریم. شما شاید خودتون حواستون نباشه، اما من میبینم اون حد از توحیدی بودنتون رو که باعث این چنین حرکات بزرگ شده، امیدوارم روز به روز بیشتر به روح پاک خداوند نزدیک تر بشید و توحیدی تر عمل کنید.
اصلا استاد من درک کردم که عاجزم، من عاجزم که بخوام این آدم های درست رو به کسب و کارم دعوت کنم و هرچند قبلا هم به توصیه ی شما عمل می کردم برای تبلیغ نکردن، ولی با آگاهی هایی که توی این فایل بهمون دادید، دیگه صددرصد انرژی و فکرم رو گذاشتم روی سمت خودم. اصلا این همه آدم در سراسر ایران هست، من چطور می تونم اونارو پیدا کنم، کسانی که ارزش کار من رو بدونن. اصلا من چه زمانی برم سراغشون که اون روز حالشون خوب باشه تا مشتاق برنامه های من بشن. وقتی جذب دوست برای آموزش هام، خارج از توان منه، چرا باید اصلا برم سراغش و درگیرش بشم؟ وقتی خودم، سمت خودم کلی کار دارم و اتفاقا دنبال فرصت هستم که انجامش بدم، چرا اینارو انجام ندم؟
اصلا می دونید استاد، واقعاها، برای من انجام این روشی که میگید خیلی راحت تره، من درونا مقاومت داشتم برم محصولم رو معرفی کنم. واقعا همیشه سختمه، احساس خوبی ندارم از انجام این کار، انگار خدشه وارد می کردم به عزت نفسم و محصولم. و برام راحت اینه که فقط مشغول بشم تا ایده های خودم رو عملی کنم، تا باورهامو کار کنم، تا انگلیسیم رو بهبود بدم، تا محصولم رو تکمیلتر و با کیفیت تر کنم. این برام واقعا راحت تره. یاد اون آیه افتادم که: خداوند میگه ما برای شما راحتی می خوایم.
و هدایت آدم های مناسب و دوستان مناسب به برنامه های من، کاریه که از توان من خارجه، اجازه میدم خدا انجامش بده.
استاد من از شما یادگرفته بودم که گفته بودید هرگز پول ندادید کسی براتون تبلیغ کنه. من هم درمورد کارم، اصلا به ذهنم هم خطور نکرد که تبلیغ کنم. ولی خودم سعی میکردم توی اینستا یا آپارات، خودمو، راه و روشم رو، محصولم رو معرفی کنم. ولی همون آماده کردن یه ویدئو برای معرفی که بزارم توی اینستا، کلی وقت و انرژی منو می برد. اما توی این ویدئو، مسیر رو برام واضح تر کردید، واضح و مبرهن، که هیچگونه حرکتی برای معرفی محصولاتم نکنم. چقدر به دلم نشست این توضیحاتتون، چون دقیقا اون بخش خدایی که درست بود رو هشیار کرد توی وجودم. مثل فردی که دوهزاریش افتاده باشه. استاد متشکرم که اینقدر بدون چشم داشت و در فایل های رایگان دارید بهمون آگاهی میدید، راه رو برامون روشن می کنید. مسیر رو واضح می کنید، و میدونیم که باید چیکار کنیم.
خدایا
شکرت برای این جهانی که خلق کردی
شکرت برای این سایت، این استاد، این روش
شکرت که من توی ایران به دنیا اومدم، هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر از ایران بودنم راضی باشم. اگر توی کشور دیگه بودم و شمارو نمیشناختم چقدر بد میشد.
داشتم فک میکردم سرزمین عجایب وجود داره یا نه ساعت ۴صبحه الان و من دارم از ذوق گریه میکنم
نمیدونم چی بگم.یااصلا چطوری بگم .باورم نمیشه همه فایل ها رو کنار گذاشتم و دارم این گفت وگو رو واین گفت گو ها رو گوش میدم
این فایل ها انگار معجزات واقعیه که استاد جرات داده بقیه هم ثابت کنیم ماهام این معجزاتی که داریم .جرات داده بیایم بگیم عباس منش و زندگی رویایش فقط یدونه نیست .بلکه تعداد زیادی هست فقط باید بخوایم اونای که خواستن داریم میبینم بااینکه این تعداد محدودی از اقیانوسی ایست که استاد تربیت کرده
این فایل این حرفا رو انگار به من زدید
من سری قبل وارد گفت گو شدم دستمم بالا بردم
ولی وقتی این حرفا رو شنیدم اومدم بیرون به خودم گفتم معصوم اول بگو از تغییرات به خودت بعد به استاد
وای استاد باورتون نمیشه این فایل شما جواب تمام سوال های من بود تا الان ۱۰بار گوش دادم هز بار انگار اولین باره دارم میشنوم
استاد اینجوری بگم مثل دوران دبیرستان کل درس رو حفظ کردی میای جواب بدی ولی اولش یادت میره بعد هی به خودت فشار بیاری یادت بیاد یهو چشت به استاد بیوفته و اون اولشو با لبخند بگه و تو مثل طوطی بقیه اشو بگی
الان من اینجوریم انگار سرازیر شدم الان،انگار حس میکنم همه جواب سوالام رسیدم از شوق نمیدونم چی بگم خدایا خدایا صد هزار بار شکرت دورت بگردم
خدایا دورت بگردم
هزار بار شکر هزار بار شکرت
خدا رو شکر میکنم که شما رو برای ما خلق کرده استاد
امشب قول میدم باهاتون حرف بزنم و این حسو حالمو براتون تعریف کنم
الان دنبال دفترم میگردم و این فایل رو باز گوش بدم این سد شکسته شده این مانع های برداشته شده رو بنویسم استاددد عاشقتم امشب شروع یه تغییر بزرگه در من
خدا رو شکر که شما رو داریم استاد
خدا رو شکر که شما و این مسیر خلق شدین خدا رو شکر که دوستای عزیزی مثل شما داریم
وقتی صحبت های این دو عزیز رو شنیدم اولش خوشحال شدم و اونجایی که گفتن تمام پول داخل حسابشون پنج میلیون بود ، همون رو ازش گذشتن و این میشه توحید عملی ….و ایمان واقعی نشون دادن …و حرکت کردن و بعد که جهان پاداش هاشو پشت سر هم بهشون داد ….اما وقتی فایل تمام شد …ناراحت بودم از خودم که عمل نکردم ….که گوش دادن با عمل خیلی فرققق داره …به پروفایلم نگاه کردم و دیدم حدود دو سال هست که عضو این خانوادم …و من هم باید نتایج خیلی خوبی و بزرگی مثل بقیه به دست بیارم ….اگه قانون برای این همه این چنین جواب میده چرا برای من جواب نده!!!
البته تو این مدتی که داخل سایتم نمیدونستم چه مسیری باید برم …چه چیزی دنبال کنم …و حالا بعد این مدت علاقم رو فهمیدم و استارتش رو زدم …و میدونم که نتایج من هم قطعا عالی میشه و جواب میده به شرط توحید عملی و ایمان واقعی…
ممنون از شما دوستانی که نتایجتون رو برای همه به اشتراک میزارید تا اگه هنوز نتیجه ای به دست نیاوردیم ….ادامه بدیم و بدونیم دنیا به عمل ما جواب میده نه به حرف ما …حرف زدن همیشه آسونتر..
و ازخداوند میخام من رو در مدار درک و فهم انها قرار بده
حالا که هدایتم میکنه
درک و فهم اونها رو هم به هم بده
و ازهمه مهمتر عمل به انها
.
فرزانه و محمد مهمانهای فوقالعاده ای بودن
الهام بخش
هم فرکانس
بینظیر
خدایا شکرت که نشانه امروز من شدند
.
ای جانم استاد جان
چه عالیگفتی
تیرنهایی و خلاص رو زدید وقتی گفتید که تو درمسیر باش، رو خودت کار کن، رو باورات کارکن، رو توانایی و مهارتهات کارکن، جهان هم کارخودش رو میکنه برات، درزمان مناسب درمکان مناسب ادمهای مناسب سرراهت قرارمیده
خدایاشکرت
هزارالحمدالله
چطور
چگونگی
کی
کجا
رو بزار کنار
اونهاکارتونیستن
.
خدایاشکرت روزم رو ساختی
اینقدر این فایل عالی بود که چندبار تاالان گوش کردم از چهار صبح تاالان
این فایل قبلا هم گوش داده بودم ولی الان تازه فهمیدمش قطعا چند سال دیگه هم گوش بدم چیزهای جدیدی ازش میفهمم که انگار قبلا نشنیده بودم خدایا شکرت که مدارم هر روز هرچند کوچیک اما داره بالاتر میره
20 دقیقه اخر فایل ارزش بار ها گوش دادن داره
هیچی مهم تر از همین موضوع نیست که مدارمون بره بالاتر خیلی جالبه دیشب داشتم فایل قرانی جلسه هفت قدم چهارم گوش میدادم الانم هدایت شدم به گوش دادن این فایل این مرتبط بودن آگاهی های که تو ی روز دریافت میکنم و هدایت میشم به شنیدنش برام نشانه ست برام هدایت
تو اون فایل هم راجب مدار صحبت میشه اینک با زور زدن تقلا زدن اتفاقی نمیفته یک نمیشه دو چون تو مداری هستی که اونجا هرکاریم بکنی نتیجه فرقی نمیکنه نتیجه متفاوت میخوای ؟ مدارت عوض کن اونجا دیگه نیازی به زور زدن نیست وقتی وارد مدار بالاتر بشی همه چی اونجا هست
این 2 تا فایل واقعا نشونه بود برام واقعا جواب درخواستم به خدا بود که پاسخ داد چند وقتی بود که به شدت دنبال کار بودم اگهی ها بالا پایین میکردم یهو به خودم اومدم دیدم دارم زور میزنم این اشتباهه به جای زور زدن باید روی خودم کار کنم بقیه کارها رو خدا برام انجام میده
حالا چیکار کنیم مدارمون بره بالاتر؟ سپاسگزاری تمام نعمت هایی که الان داریم یاداوری تمام درخواست هایی که قبلا داشتیم و خدا در زمان مناسب به بهترین شکل ممکن جواب درخواستمون داده و تمرکز کنیم رو نکات مثبت الان زندگیمون تو لحظه زندگی کنیم و لذت ببریم و اون چیزی که ذهنمون درگیرش و رها کنیم بسپاریم به خدا صبور باشیم به خدا اعتماد کنیم اعتماد کنیم که در زمان مناسب مارو هدایت میکنه به خواستمون
سلام لیلی جان امیدوارم حالت عالی باشه ممنون از کامنتت دقیقا جواب من تو کامنت شما بودمن هم تو قدم چهارم هستم و دقیقا برای کارم داشتم زور میزدم که کارو بارخودمو توی سالن خودم اوکی کنم و واقعا بزور میخواستم سالن بگیرم اما متن شما واقعا جوابمو داد و فهمیدم منم باید مدارمو تغییر بدم تا سالن درست مشتری درست کار درست سر راهم قرار بگیره مرسی ازت دوست من خیلی عالی برداشتتو گفتی و اگر که کامنت شما نبود منم اصلا متوجه این زور زدن توی کارم نمیشدم تا مدتها مرسی
به نام خدای مهربان و بخشنده ام
به نام خدایی که منو هدایت کرد به سوی تغییر اساسی که بفهم اصل چی و فرع چیه خدایا شکرت سپاسگزارتم
سلام به استادان عزیزم استاد عباس منش عزیزم و سلام به مریم بانو مهربانم
وقتی اصل و اساس قوانین زیبای این جهان رو میفهمی و درک میکنی
تا یه حدودی رشد کردی و کارها برات آسان میشود
اصل و اساس چیه ؟ احساسه خوب
فرکانس خوب و موندن در این دو حالت که خیلی از گره ها رو باز میکنه
وقتی احساسه خوبی زیادی در روز داری و فرکانس خوب میفرستی یعنی در مدار خواسته هات قرار داری
و داری تکاملتو طی میکنی اونم با لذت بردن تمام بسوی خواسته ات
خدارو شکر میکنم که در این مدار زیبا قرار گرفتم و میتونم اصل و فرع رو تشخیص بدم هر چه من بیشتر روی خودم و باورهام و افکارم و شخصیتم کار کنم به همان اندازه نتیجه مثبت میگیرم و در زمان مناسب ودر مکان مناسب و در شرایط مناسب به اون چیزی که میخواهیم میرسیم بدون اینکه تقلایی کرده باشیم و بعد سجده شکر میگذاریم در برابر این خدای مهربان و قدرتمند
وقتی ما فهمیدیم که اگه احساسمون رو خوب نگه داریم فرکانس خوب بفرستیم خود به خود به اون چیزی که میخواهیم میرسیم مگر دیوانه ایم که بیایم بی خود و الگی نگران باشیم که این نگرانی و استرس جهالت بیش نیست
خیلی خوشحالم که هر روز در مدار بالاتری قرار میگیرم با موندن در این سایت و خوندن و نوشتن کامنتهای زیبا و عاشقانه
استاد بی نهایت از شما ممنونم
مربم جانم از شما هم ممنونم شما مایه برکت و نعمت و ثروت این سایت هستین
راستی دوستان فردا 16 آذر روز دانشجو ست
من دوست دارم اولین نفر باشم به خودمون که دانشجویان این سایت الهی هستیم تبریک بگم
روزمون مبارکککککک
یاحق
به نام رب العالمین
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز سپاس فراوان دارم از شما بخاطر اینهمه آموزش های بینظیرتون به خاطر محصولات بینظیرتون به خاطر تک به تک کلامهاتون که یک جنس دِگر دارد.
من تقریبا ۲ سالی میشه در مسیر سبز الهی با شما هستم و واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم و بگم و چجوری توصیفش کنم زندگیم و،و بگم چیکارا کردین تو زندگیم.
من عباس هستم ۲۸ سالمه من از همسرم جدا شدم نزدیک ۲ سال و یک ناز دختر ۶ سال دارم که اغلب با من زندگی میکنه و اونم از دوستای عباس منشی هستش که در حد توان خودش با من قدم برمیداره در این مسیر.داستان آشنایی من با شما و قوانین الهی از موقعی شروع شد که من تو شرایط بدی از زندگی قرار گرفته بودم و از زندگی گزشته ام با کوله باری از آرزو همراه با درد که اعتیاد به مواد یکی از همین دردها بود و ناتوانی در برابر تقریبا همه چیز جزو بزرگی از این درد بود ،که ارامش ثانیه ای نداشتم کلا. توی زندگیم که به لطف خدای مهربان یک عزیزی یک عشقی یک دست بزرگ خدا وارد زندگیم شد دقیقا اون لحظه ای که من ناخود آگاه از خدا مسیر آرامش و نشاط میخواستم چرا میگم ناخود آگاه؟چون اصلا باوری به خدا و عملکرد اینجوری کائنات نداشتم و بعد ازینکه وارد مسیر سبز شدم فهمیدم خدا به خواسته های من پاسخ داده از دست همین عشق دلم که من و با شما آشنا کرد.
اینارو گفتم که کمی از بیوگرافی من اطلاع داشته باشین که اولین بارم هستش که کامنت میزارم توی سایت اینم بخاطر اینکه از محصول عزت نفس شما استفاده کردم و احساس لیاقت و در خودم به وجود آوردم این قدرت و بهم داد که بتونم منم با دوستای گلم در این مسیر مشارکت داشته باشم و برم سر اصل موضوع که جزو کدوم دسته بودم.
من متاسفانه همیشه در همه موضوع ها ی زندگیم جزو اون دسته آدمها بودم که همیشه تا ته همه چیز میرفتم و تا چوب کائنات دست و پام و له نکرده از چیزی دست بر نمیداشتم و فکر میکردم من با تلاش میتونم همه چیز و تغییر بدم ،البته تلاش( غیر مداری) یعنی منظورم مداریکه متفاوتر ازین مدار فعلی .در زندگی من خیلی هدایتها و لطف و نظر الهی دیده شده بود البته تو این ۲ سال خیلی زیاد دیده شده و دوست دارم در مورد قسمتی از زندگیم حرف بزنم که مربوط به سوال شما باشد.
من توی زندگی متاهلیم خیلی به تضاد و مشکل برخورده بودم حتی ازون اولش که ازدواج نکرده بودم وبا خانمم آشنا بودیم و ایشون دوست من بودن.از همون اولش به طروق مختلفی این پیامدها و هشدارها بهم داده میشده که عباس این مسیری که تو داری و این انتخابها و این سبک زندگی و خواسته هات ،مال تو نیستن و دست ازینها بردار که من بهترینهارا برات در نظر گرفتم ولی چون من متاسفانه با باور اینکه میتونم دیگرانرا راهم تغییر بدم یا همسر سابقم وتغییر بدم واینکه عیبی نداره و همه چیز درست میشه اینکه چیزی نیست ،اونکه چیزی نیست تهش رسید به اینکه من با یک بچه ۶ ساله با این همه درد که روزها میتونم درموردش حرف بزنم ازون زندگی بیام بیرون اونم به لطف خدا که باز من دست بردارش نبودم.یعنی اگه اون اولین و آخرین (نه)گفتن رو که گفتم دیگه من نمیخوام این زندگیرو ادامه بدم که بعدا ها فهمیدم که اون نه رو خدا به دل و زبونم انداخت و این دل و جرعت و داد که قبل از ازینکه بمیرم یک بار دیگر فرصت زندگی کردن و بهم داد به لطف شما دست مهربان خدا و دیگر دستان در زندگیم .نکته حرفم اینجاست که من نا آگاهانه داشتم خودم و به کشتن میدادم چونکه نمیدونستم قانون چیه یا این چیه اون چیه و قبل ازاینکه بمیرم خداوند یک فرصت دیگر بهم داد و آگاهی هایی بهم داد که به لطف خدا و شما استاد عزیزم من الان ۲ سال حتی یکدونه قرص سردرد ننداختم و حتی لب سیگار نزدم و اصلا حتی فکر نمیکنم که من یک زمانی اعتیاد داشتم و اینش خیلی جالب هستش برام که اصلا نمیبینمش ،با این دوست عزیزم نیلوفرم که من و با شما آشنا کرد توی مسیر عشق قدم گزاشتیم که کاملا خواسته ها و هدف ها مون یکی هستیم دور از هم نیستیم ،اصلا استاد من دقیقا اینجای کار به کائنات و عملکرد خداوند ایمان آوردم که دقیقا چیزهایی که از همسرم میخواستم و ناخودآگاه فرکانسهایی که به جهان میفرستادم اون زمان، و حتی اخلاقی که دوست داشتم تو پارتنرم باشه ،یا هر چیز دیگر ،به خداوندی خدا قسم میخورم بدون ذره ای تغییر درون خواسته ها خداوند اون زندگیرو بهم رسوند و همه اون خواسته هام و دارم به لطف خدا با آرامش خیلی فراوان ،یک ثانیه این زندگی ۲ سال پیش آرزوم بودهمه اوناییکه مارو از نزدیک میشناسند آرزوی داشتن همچین رابطه و زندگیرو میکنن در حال حاضر و جالبش اینجاست ما اینبار شدیم الگو😀 هم از لحاظ روابط هم از لحاظ نزدیکی به خدا هم از لحاظ درامد و بیزینس و هم از لحاظ سبک زندگی که الگو ماهم شما و خانم شایسته عزیز هستین من بازم تشکر میکنم از شما💌
آهان اینم بگم ناگفته نماند بعد ازینکه ما با قانون آشنا بشیم و فرکانس هامون اومد بالا الان دقیقا با توجه به تجربیات گزشته و هدایتهایی که جدیدا به هردو ما میشه مخصوصا تو این برنامه کِلاب که خیلی پیگیرش هستیم هدایتها یا همون هشدارهایی بهمون داده میشه که به قول شما به زندگی ایده آل رسیدین و نیاز دارین تغییر کنین و مهاجرت کنین و ما هم به حرف دلمون گوش دادیم بدون هیچ ایده و بدون هیچ شناخت هیچی اصلا استاد هیچی، نشستیم باهم به نتیجه رسیدیم که ما باید بریم ازین شهر و ازین زندگی ایده آل که به قول شمامثل اون قورباغه نباشیم که بپزیم البته ما تکاملمونم طی کردیم استاد به خدا بدون هیچ ایده ای نشتسم تمامی استانهای ایران و روی کاغذ دونه به دونه نوشتم و مثل قرعه کشی البته با توکل و توجه به هدایتهامون یدونه ازون کاغذ رو برداشتیم که استان یزد به نام قرعه ما درومد و من و عزیز دلم و نازدخترم داریم یواش یواش کارامون و تحویل میدیم و کارامون و اوکی کردیم که دیگه به قول شما بریم یک زندگی جدیدیرو تجربه کنیم بدون هیچ ایده ای و بدون هیچ آشنایی حتی یبارم یزد نرفتیم فقط یچیزی بهمون میگه دیگه وقت رفتن هستش و خدا بهترینهارو براتون در نظر گرفته شما و دوستای عباس منشی مخصوصا این برنامه کلاب اون انگیزرو دادن به ما که این مدارو دریافت کنیم و شروع کنیم به مهاجرت .
و من دیگه تصمیم گرفتم قبل ازینکه دنیا مجبورم کنه به تغییر، خودم تغییر کنم با توجه به تجربه گزشته ام و این تصمیم به تغییر جدید ما هست و امید بخدا بزوردی یزد خواهیم رفت.
از شما و تمامی دوستان تشکر فراوان میکنم و ازینکه بین این همه اساتید و دوستانی که دراین زمینه فعالیت دارن و یا مدعی هستن،خدا مستقیم مارو با شما آشنا کرد ماهم مثل این فرمایش شما در این قسمت از برنامتون مثل اون فلافلیه انقدر که شما برجسته هستین انقدر که کلام شما بینظیر تاثیر گزار هستش انقدر که تجربیات و نتایج شما خالصی توش داره که اصلا فکر این و نکردیم بریم سمت یک برنامه یا استاد دیگه،
میدونین استاد فرق شما و دیگران اینکه ،شما خیلی براق ترین
دوستون دارم خیلی دوستون دارم میبوسمتون و واقعا ممنونم ازتون.
باسلام خدمت استادعزیزویارویاورهمیشه درصحنشون سرکارخانم شایسته مهربان ونیزهمه دوستانه عباسمنشی…
ودوباره ودوباره هزاران هزاربارخداروشکر ازاین همه اگاهی ..
نمیدونم چراهربارکه که فایلی رو میبینم اینگاردوباره دری تازه بجهان هستی بروم بازمیشه
اگه ازالان تاصدسال دیگه این فایلها روزی یبار پخش شه ومن ببینم اصلابرام تکراری نیست وجذابتراز قبل دلم میخاد ببینمو لذت ببرم واگاهی کسب کنم..
ودلیلی نداره جزاینکه حقیقت هستن و واقعی اینجاست که درون هرفردی که امادگیشو داره تشخیص میده اصل اصل هستن این صحبتها..
چیزی که فقط یکم قبلنا داشت اذیتم میکرد این بودکه داشتن ی همراه تواین مسیرمیتونه خیلی ادموبیشتروبهترب جریان نعمت وثروت برسونه چون وقتی فرکانسها بیشتربشن اتفاقات خوب زودترپیش میان..مثلا همین زوج محترم اقامحمدوفرزانه خانم..یاخیلیا دیگه که حالایا همسرن یا خانواده..
اره این موضوع یکم فقط ناراحتم میکرد تا اینکه نه تواین فایل بلکه چندین جای دیگه استادعزیزم استاد دوستداشتنیم که عاشقشم قدهمون خدا.. فرمودند.. وقتی مسیرت درست باشه وتوی مسیر باشی توزمان مناسبش تومکان مناسبش همون که میخای میشه…
وقتی این حرفوشنیدم یعنی نمیدونید چجور حس قشنگی اینگار خدادنیاروبهم دادومن رو هواهستم بهم دست داد…
بخداکه خدا اگه عمر حضرت نوح رو بهتون بده کمه اقای عباسمنش استادعزیزدلم چون دیگه نیست مثل خودت …
ودراخرمن خوب بلدنیستم بنویسم بیشتر حرف بزن هستم ودراینجا میخام که منوببخشی اگه نمیتونم درونمو نثاروجودت کنم بااین نوشته ها..
وباارزوی سربلندی برای شما وخانواده محترم عباسمنش ب خداوندمیسپارمتون
ب امیددیدار شما..بزودی..
سلام خدمت استاد عزیزم که نور امید را در دل من زنده کرد و مریم جان مهربانم
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿۳ بقره ﴾
آنان که به غیب ایمان مى آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ایشان روزى داده ایم انفاق مى کنند (۳)
استاد عزیز چه مثال خوبی زدید در مورد قانون تغییر جهان هستی، همان فلافلی که از سمت دبیرستان شهید رجایی اولین فلافلی و از سمت حرم و مرکز شهر دورترین فلافلی بود، همان فلافلی که من هم بارها بعد از تعطیل شدن دبستان که رو به روی هنرستان رجایی بود به آنجا میرفتم و فلافل میخریدم، همان فلافلی که باید مدتها توی صف و شلوغی میماندی تا نوبتت شود ( آخ که چه مزه ها و خاطراتی را برایم زنده کردید استاد عزیز 🥰🥰🙏) با اینکه آن دستِ خیابان درست رو به روی همین فلافلی که اگر اشتباه نکنم به فلافلی عربها مشهور بود، مغازه فلافلی دیگری وجود داشت اما همه حاضر بودن توی صف و شلوغی بمانند نه اینکه به جای دیگری بروند،یادم هست که حتی ماشینها و موتورها با اینکه جایی برای پارک نبود جلوی مغازه گوشه خیابان منتظر میماندن تا نوبتشان شود.
البته هستن آدمهایی که به هیچ وجه حاضر نیستن حقیقت امر یعنی ایمان به غیب، انرژی و قوانین ثابت بر جهان را بپذیرند و هر بار ذهنشان دلایل و عوامل بیرونی را برای موفقیت افراد دیگر میآورد، جز اینکه بپذیرند اگر تسلیم خداوند باشیم، در مدار و مسیر درست قدم برداریم به قول شما آنوقت خداوند مهرهها را در جای درست خود به گونه ای میچیند که چیزی جز معجزه رُخ نمیدهد.
این افراد بهانه جو شاید بگویند که شلوغی مغازه موجب ایجاد مشتری زیاد میشده در حالی که به عینه دیدم افرادی را که برای پیشرفت کار و بیزینس شان خدمات رایگان بسیاری میدهند اما باز خبری از پیشرفت و مشتری زیاد نیست.
استاد من نزدیک به یکسال است که با شما آشنا شدم و از فایلهای رایگان که به نظر من گنج پنهان هستن، استفاده میکنم و اونقدر به حس و حال عالی رسیدم که قابل وصف نیست، کسی که قبلن همه ی اتفاقات رو یک بی شانسی میدید و دنبال عامل بیرونی بود اونقدر تغییر کرده که سریع روی خودش تمرکز کنه و از درون اون مشکلات رو بررسی کنه.
قبلن اگر کسی از خانواده ی همسرم با من بد رفتاری میکرد میگفتم حسودن، منو دوست ندارن، خودشون زندگیشون خوب نیست و…… اما الان روی خودم و حرکات و رفتارم تمرکز میکنم حتی اگه ذهنم بخاد که من را گول بزند همون موقع میفهمم که انرژی که نمیخام رو دارم به جهان میدم و سریع شروع میکنم در جهت مخالف با خودم حرف زدن مثلن اینکه مادرشوهرم عاشق منه ، من او را دوست دارم و او هم من را، من خیلی خوش شانسم من بهترین مادر شوهر دنیا را دارم و شاید باورتان نشود اما در عرض چند ساعت همان فرکانس عشق به سمت من برمیگردد و او به من زنگ میزند و مرا پرنسس خطاب میکند🥰 و اون انرژی خوب و ناب عشق، قلب من رو پر میکند حال اینکه تا قبل از آشنایی با شما هرگز احساسش نکرده بودم…
استاد همسر من خیلی مقابله میکرد با من، هر بار که سریال را برایش میگذاشتم بی اهمیت بود و سریع تلویزیون را میبست و سریال های خودش که همش توشون انرژی های منفی، جنگ، دعوا، کشتن و خیانت است و یا اخبار گوش میداد.هربار که میگفتم تا به مسیر بیاید وبا هم زندگیمون رو اونطوری که میخواهیم بسازیم، جملاتی جز خودم میدونم، من بلدم و امثال اینها چیزی نمیشنیدم. آنقدر آشفته و پریشان میشدم که بارها کارمان به جر و بحث و دعوا کشیده تا اینکه وویس زیبای شما رو در مورد تغییر اطرافیان در پاسخ به یکی از دوستان سایت شنیدم.
شما فرمودین که تو تنها و تنها قادر خواهی بود که خودت را تغییر بدهی و نه هیچ کس دیگری را و آنجا بود که به خودم گفتم دختر تو روی خودت کار کن تو خودت برو تو مسیر درست، باشه سریال رو گلچین کن براش بذار اما اصرار نکن مطمئن باش خدا کارش رو خوب بلده به خودش واگذار کن. گفتم خدایا من دوست دارم که با همسرم به آرزوهای بزرگ و قشنگم برسم لطفن او را هدایت کن و به مسیر دعوتش کن.
حتی رفتم و براش کتاب راز را هدیه خریدم اما هرگز و هرگز آن را برای خواندن در دستش نگرفت😢 در حالی که دوستان دیگه ای که پیشنهاد کردم هر ۴ جلدش را خواندن و بسیار ممنون بودن برای دریافت اون آگاهی ها اما همسرم…
جهان هستی قبل از ازدواج من با همسرم هم یکبار آن سنگ بزرگ را بر سرش کوبیده بود تمام پولهایی رو که از زمان کودکی و ۱۲ سالگی کار کرده و جمع کرده بود را در یک کار جدید (کافی شاپ) از دست داده بود و بعد از ازدواج با من هم چیزی نزدیک به دوسال جهان او را با نشانه ها و اتفاقات و حوادث دعوت به مسیر درست و تغییر میکرد اما متوجه نمیشد، تا اینکه الان و چند روز است که کلن از کار اخراج و ماشینش که وسیله ی کارش بود را هم از دست داده است.
اگر من همون مرجان سابق بودم توی این موقعیت که قرار میگرفتم حتمن میگفتم: من شانس ندارم، من اگه بخام برم دریا باید یک پارچ آب با خودم ببرم، من چشم خوردم، زندگی من چشم خورده و هزاران عاملی که اصلن وجود ندارد، اما اکنون خوب میدانم که این نقطه نقطه ی شروع رویاهای من است و اون بُز شیرده از دست داده شد تا چشمهای ما برای دیدن مسیرهای درست باز، شود.
و بگم از همسرم که از آن روز اخراجی تا همین شب قدر چقدر پریشان و آشفته بود. چقدر خودش را میخورد. چقدر به این و آن زنگ میزد برای پول قرض گرفتن و هر بار بهش میگفتم که عزیزم کتاب راز رو بخون اما توجه ای نمیکرد.
تا اینکه شب قدر ازم پرسید من که حافظه ی درستی ندارم چطور نماز شب قدر رو بخونم میشه گوشی رو روشن کنم اون بخونه و من تکرار کنم؟!؟
به اون نگاهی کردم و گفتم عزیز دلم این نمازی که تو رو از خود بیخود کنه و به اصل وصل کنه اگه تو از روی وظیفه و اجبار بخایی بخونی و یکی بگه و تو تکرارش کنی چه فایده ای دارد؟؟؟ لطفن برو بر سجاده ی عشق بنشین و هر آنچه که قلبت میگوید را بخوان و صدایش کن.
بیست دقیقه داخل اتاق بود و من توی اون فاصله با خدا حرف زدم گفتم خدایا من همسرم را دوست دارم و میخام با اون به تو و وجود تو برسم با هم بسازیم زندگی رویای مان را لطفن هدایتش کن🥺🙏
از اتاق بیرون آمد روی مبل نشست و گفت که به خودم خندیدم وسط نماز🙄گفتم چرا؟! یعنی چی که به خودم خندیدم؟! گفت :گفتم، اگه الان رو به روی خدا نشستی و اون رو صدا میکنی پس بورس و مردم چی میگن چرا از روزی که بیکار شدی تمام ساعت جلوی کامپیوتر نشستی و از اون معجزه میخایی؟؟؟
من شوکه شده بودم و گریه ام گرفته بود این خود خدا بود اون خودش با همسرم حرف زده بود، با بغض بهش گفتم عزیزم حالا دیدی، حالا متوجه شدی خدا با ماست و اونجا بود که فیلم راز را باز کرد و دید، در مورد شما و نحوه ی هدایت شما پرسید 😭😭😭دفتری برداشت و خواسته هایش را نوشت و من تمامی آنها را با اشک در چشمانم نظاره میکردم 😥
در مورد بورس هم بگم که همسر من این چند روز که کارش را از دست داده از دوستش پول قرض کرده بود و توی بورس سرمایه گذاری کرده بود تا سود کنند، اما خدا روشکر امروز کلن این برنامه رو بست و پول دوستش را برگرداند.
من این قسمت زیبا رو دیدم و نوشتم و الان که اومد براش خواندم و گفتم که مسیر ما الان به نظر سرد و تاریک میاد اما اگر درست پیش بریم و روی خودمان کار کنیم بعد از این جاده ی سرد و تاریک اما کوتاه، بهشتمان را خواهیم دید و ازش قول گرفتم که با هم پیش بریم تا در مدار درست قرار بگیریم.
الان میدانم که در زمان کوتاهی من بسته ی ثروت یک را میخرم و با شما استاد گلم به سمت آرزوهای قشنگم پیش میروم و تجربه های زیبایم را ثبت خواهم کرد.
نمیدانم چه جوری و چطور هزینه دوره جور خواهد شد با شرایط الانمان که هیچ کاری نیست، اما خوب میدانم و ایمان دارم که خدا هست و اون کارش رو خوب بلد است.
از شما دوستان عزیز و همراهان گل و استاد مهربان التماس دعا دارم 🙏🙏🙏
سلام به هم پاره های ارزشمندم
استاد این قسمت اینقدر برای من درس داشت که اصلا قابل وصف نیست
چه افکاری که در من بیرون نکشید، چه آگاهی هایی که نرسید، چه گریه هایی که سرنداد
استاد، شما میگید تغییر کنیم، شما میپرسید جزء کدام دسته هستیم؟
استاد میدونید وقتی به گذشته ی خودم نگاه می کنم چی میبینم؟
نه تنها ما یادنگرفته بودیم با دیدن ناخواسته ها تغییر کنیم، بلکه بلد نبودیم صدای قلبمون رو بشنویم!!! و مشکل اصلی ما ،که مارو از خوشبختی دور می کرد همین بود، نشنیدن و نفهمیدن ندای قلب. استاد ما بلد نبودیم آخه، بلد نبودیم به حسمون اعتماد کنیم. الان که توی این مسیر هستیم، به مرور به حسمون، به ندای قلبمون گوش می کنیم و حرکت می کنیم و نتایج ریز و درشت اومده، گوش کردن به الهامات برامون داره عادی و بدیهی میشه… اما سی سال گذشته چی؟ استاد هرموقع یه ناخواسته ای توی روابط برمیخوردم، نگاهی که بلد بودم این بود که: اشکال نداره، مشکلات توی زندگی همه است، زندگی همینه دیگه، باید تحمل کرد و ساخت ، توجهت به داشته هات باشه تا راحت تر تحمل کنی سختی هارو و شرایطی که باب میلت نیست.
من در مقابل تغییرات بصورت آگاهانه خیلی مقاومت ندارم، خیلی برام سخت و دشوار نیست، راحت تر کنار میام. بعد اون وقت یکی به من نگفت که وقتی ناخواسته داری توی زندگیت، باید تغییر کنی. بازم میگم، خدای درون حتما می گفتا، من بلد نبودم بشنوم.
استاد این نگاهتون که اینطوری داره تیشه میزنه به ریشه ی ناخواسته ها و شخصیتمون، این نگاه، این حرفها، این سبک، این جنس، اینها متفاوت از بدنه ی جامعه است، متفاوت از تمام نگاه هایی که تاحالا دیدم. اینهاست که منو الهی تر می کنه…اینهاست که منو ثابت قدم تر میکنه، با چشمام دارم میبینم چقدر مجسمه ی شخصیتم داره سیقل داده میشه…
من خوب اهل تغییر هستم. از وقتی فهمیدم ناخواسته ها برام درس دارن و من و من و من باید تغییر کنم، فقط و فقط از خدای خودم میپرسم چطور؟ چی رو تغییر بدم؟ چطور نگاه کنم؟ چطور تفکر کنم؟ چطور رفتار کنم؟ چطور عمل کنم؟ خودت هدایتم کن و همیشه به اندازه ی مداری که توش بودم هدایتم کرده و فهمیدم باید چیزی رو تغییر بدم و حرکت کردم براش.
استاد دنیا دنیا ازتون متشکرم بخاطر این زاویه از نگاهی که شناختید و تستش کردید و نتیجه گرفتید و منتشرش کردید.
خدایا ازت ممنونم بخاظر وجود این فرد ارزشمند توی این دنیا، و ازت ممنونم منو به این مسیر هدایت کردی…
اگر ما در میسر درست باشیم، به آدم ها و شرایط مناسب هدایت میشیم
از دیروز سی بار این جمله رو تکرار کردم، بهش فکر کردم. و از خودم پرسیدم چطور در مدار صحیح قرار بگیرم.
امروز هدایت، سوالم رو با یه سوال جواب داد!!! مسیر درست چی هست؟ که می خوای اونجا قرار بگیری؟
و فکر کردم، فکر کردم، که اصلا مسیر درست چطوریه؟ چی هست که تصمیم بعدی من این باشه که درخواست کنم برم توی مسیر درست.
جواب: در یک اصل ریشه ای: مسیر درست مسیر توحیده.
مسیر درست، مسیریه که آرامش داره. آرامش پایه ای ترین و اصلی ترین حالتیه که باید باشه. پیش نیاز رسیدن به بقیه خواسته ها. پیش نیاز دریافت آگاهی، پیش نیاز سلامتی، پیش نیاز حرکت کردن…
آرامش یعنی چی: یعنی درگیری ذهنی در مورد چیزی نداشتن. درمورد داشته هامون، درگیر دزدی یا بیماری نبودن، درگیر جلب رضایت دیگران نبودن(حتی مهم نیست ما در عمل برای رضایت دیگران کاری انجام میدیم یا نه، مهم اینه توی ذهنمون درگیرش هستیم یا نه؟ مدام و مدام به اون موضوع نگران کننده فکر می کنیم؟ یا اینقدر رها کردیم، اصلا یادمون نمی افته؟).
آرامش یعنی خودخوری نکنیم، یعنی نزاریم ذهنمون هی ببافه، هی ببافه…هی بگه هی بگه، هی عمیق بشه توی اون درگیری که داریم. درگیر خانواده، کار، بچه، شغل، هرچی، هرچی…
درگیری، متضاد آرامش هستش. درگیری، شرک هستش، درگیری، کمرنگ دیدن یا ندیدن قدرت خدا هستش. درگیری، توکل قلبی نداشتن هستش. اینکه توی ذهنمون داریم با کسی حرف میزنیم، تا قانعش کنیم، جوابشو می دیم، دعوا می کنیم، اینا یعنی آرامش نداشتن.
مسیر درست مسیر توحیدی بودن هستش. اونی که توحیدیه و ایمان داره به خدا بدون هیچ ترسی، بدون هیچ باور محدود کننده ای برای خواسته هاش و خلق آرزوهای بزرگ حرکت میکنه. اصلا شخص موحد، باور غلط نمیتونه داشته باشه، متضاد همیدیگه ان. یعنی هرچقدر ما داریم باورهای درست میسازیم در اصل داریم توحیدی تر میشیم، در اصل داریم نادیده میگیریم عوامل بیرونی رو.
مسیر درست مسیری هستش که خودت هستی و خدات. و هیچ باور غلط یا ترمزی توی این مسیر وجود نداره. خدا الهام میکنه و تو در عین حال که موحد هستی و آرامش داری، حرکت می کنی، قدمهاتو برمیداری و خداهم برات میلیاردها قدم برمیداره… و اینطوری باهمدیگه هی ادامه میدید. لذت میبری از مسیر، از رشد، از تک تک لحظه ها، آدم های خوب…شرایط عالی…حال بی نظیر.
استاد الان دارم درک می کنم توی توحید عملی ۶ میگید اگر مسئله توحید حل بشه بقیه ی مشکلات حل میشه یعنی چی. گفتید خدا توی قران فقط در مورد توحید حرف زده. چقدر الان آگاه تر شدم، از لحظه ای که شروع کردم به کامنت نوشتن، آگاهی عمیق تر شد…
حالا که اهرم لذت ساختم، مسیر درست رو فهمیدم چیه، صراط مستقیم، حالا بیشتر از ته قلبم از خدا میخوام به مسیر درست هدایتم کنه. مسیری که هیچ کس و هیچ چیز قدرت نداره. هیچ عاملی مانع حرکت من نیست. و اتفاقا جاده هموار همواره…و اتفاقا کلی همراه و دوست خوب هست که طی کردن مسیر رو برات اینقدر لذت بخش میکنه که همش غرق خوشی میشی.
استاد شما گفتید خدا هدایت کرده محمد وفرزانه رو، اون هم در زمان درست: چی میشه گفت در مورد این جمله. وقتی آدم فکر می کنه بهتر میفهمه زمانبندی خدارو، اجازه بدیم خدا خودش پلن هاش رو بچینه یعنی چی؟! اگر شما آگاهانه میخواستید این زوج دوست داشتنی رو جذب برنامه هاتون کنین، ممکن بود روزی انجام بشه که اصلا روی مود(mod) خوبی نبوده باشن. و اصلا نشنون حرف شمارو. اصلا اینکه هر کدوم از ما با میل و اختیار خودمون اینجا هستیم، نه از سر اجبار، این ارزشمنده، انسان خواستار آزادیه، چون آزادانه اینجا بودن رو انتخاب کردیم، بیشتر می مونیم، وگرنه اجبار رو نمیشه تحمل کرد. چقدر حال دلم خوب شد همین الان وقتی به طرز جلب مشتری شما فکر کردم استاد، چون با اختیار اومدیم، حسمون بهتره دوست داریم باشیم. و اگر همین یک اصل که همین الان قلبم تاییدش کرد، همین رو توی کسب و کارم مدنظرم داشته باشم، اون وقت هستش که در مسیر درست هستم.
بعد آدم درست کیه؟ آدم درست همونیه که با میل خودش وارد این برنامه ها میشه. در زمان درست، یعنی چی؟ یعنی اگر این دوستان، در دوران بورس بودنشون با این برنامه ها آشنا میشدن، احتمالا فکر می کردن در حال ثروتمند شدن هستند و قصدی برای خرید نداشتن و یا اگر در روزهای اول که از ازدست دادن توی بورس ناراحت بودن بازم حوصله ی گوش کردن به این صحبت هارو نداشتن. این میشه زمانبندی درست، زمانی که آماده بودن وارد سایت میشن.
آدم درست، اونیه که از محصولات استفاده می کنه، چون نتیجه می گیره، نمک گیر استاد و سایت میشه. نه تنها خرید می کنه، بلکه دستی میشه که کارای استاد رو انجام میده. چقدر کاربر با ارزش توی سایت هست که مطالب خوب و کامنت های خوب چه توی عقل کل چه توی فایل های رایگان چه توی محصولات میزارن. چندین و چندهزار نوشته ی با کیفیت ارزشمند هست توی این سایت، یک شخص چقدر باید زمان و انرژی بزاره تا این همه متن آماده کنه، اما تک تک این آدم های درست با اشتیاق و اصرار خودشون دارن برای ارتقاء سایت تلاش می کنن. توی دنیای بیرون، آدما پول میگیرن تبلیغ کنن، اما توی این سایت افراد برای تبلیغ استاد پول نمی گیرن. با اشتیاق هم این کارو می کنن. همین آدم های درست، با اصرار و شدت و حدت دارن استاد رو تبلیغ یا معرفی می کنن. بدون اینکه یه ریال از این تبلیغ نفعی داشته باشه برای این آدم های درست. آدم های درست، دقیقا همون وجه الهی هستش که استاد خوب برانگیخه کرده و این همه آدم درست توی این سایت، شدن دستان خداوند که هرکسی به اندازه ی توانش داره بهبود میده.
توی دنیای بیرون (مهندسی نرم افزار) تیم تشخیص و شناسایی خطا دارن، اما توی این سایت همین آدم های درست دارن خطاها وایرادات یا پیشنهادات رو اطلاع میدن. خودم شاید تاحالا ۲۰ تا ایمیل فرستادم برای بهبود، چون به عنوان کاربر کار می کنم با سایت و آشنا هستم به UI و Ux سعی می کنم انتقال بدم به مدیرفنی گرامی.
الان فهمیدم استاد، منظورتون از این آدم های درست کیا هستن.
چند روز پیش اتفاق جالبی از همزمانی خداوند برام رخ داد که گفتنش خالی از لطف نیست. این برنامه ریزی خداوند اشکم رو جاری کرد. خیلی لذت میبرم از آگاهانه زندگی کردن، اینکه فکر نمی کنم این اتفاقات، تصادفی یا اتفاقی هستش، توی هرکدوم میتونیم کلی درس یاد بگیریم.
چند روز پیش یه میوه فروشی داشت، کیسه ی بزرگ پر از پرتقال های خوب و با کیفیت رو داخل سبدچرخدار یه پیرزنی میریخت، که نتونست کنترل کنه و پنج تا پرتقال ها قل خوردن و داشت میافتادن توی جوب، یا برن زیر ماشین. من در حال حرکت بودم، در لحظه ی درست، در محل درست بودم برای اون خانمه. چون تونستم خیلی سریع سه تا پرتقال رو بگیرم و دوتای دیگه رو هم یه آقای دیگه گرفت. منظور از زمان درست، یعنی دقیقا اگه چند ثانیه قبل و بعد بود، دور و برم کسی نبود و اون میوه ها از دست می رفتن. خدا دوتا از دستانش رو فرستاد برای اون پیرزن خوش قلب که کمکش کنن. خانومه از ته دلش با کلمات زیبا، ازم تشکر کرد نه تنها این تشکر کردن هاش حالم رو خوب کرد. بلکه از اینکه تونسته بودم موفق باشم در گرفتن پرتقال ها، خیلی خوشحال بودم. بعدش هم که تفکر به زمانبندی خدا دیگه منقلب تر از قبلم کرد.
نکته اش این بود که من اصلا اون خانومه رو نمیشناختم. یا اصلا اون خانومه ازم درخواست نکرده بود تا من کمک کنم. یا اصلا از نظر مادی نفعی برای من نداشت. من با اختیار خودم اینکارو انجام داده بودم. آزادانه. و بعدش یاد صحبت های استاد افتادم که می گن همیشه دست های خدا، خودشون میان به من کمک کنن. استاد مخصوصا اونجا که گفتند اون شریکی که گرفته بودید، اونو شخص اصلا نیومده بود شریک بشه، همینطوری اومده بود به شما کمک کنه.
در کل این اتفاقات و این فکرها، خیلی برام باورپذیرتر کرد که من در مسیر کسب و کار تازه تاسسیم حرکت می کنم و در عین حال از خدا انتظار دارم دستانش رو برام بفرسته تا کمکم کنه تا کیفیت بهتری ارائه بدم تا سریعتر پیش برم. الان تنها شروع کردم و تنها کار می کنم. (این ردپا باشه تا بعدها برگردم ببینم چطور دستان خدا به کمکم شتافت اون هم با میل خودشون. اون هم افراد کاربلد و حرفه ای.)
استاد یه چیز مهم، که میخواستم ازتون تشکر کنم، و همه مون توجه کنیم بهش، کلمه ی مشتری هستش. شما برای کار خودتون از کلمه ی مشتری استفاده نمی کنید. یا اصلا نبوده، یا اینقدر کم بوده که خاطرم نیست. همیشه گفتید دوست حتی عنوان این فایل ها میتونست اینجوری باشه: گفتگو با مشتریان راضی. میدونید، تفکر کردن در مورد همین یک کلمه هم آگاهم کرد. کلمه ی مشتری، هیچ ارتباط قلبی بین فروشنده و خریدار برقرار نمی کنه. انگار کار نداریم چی هست و کی هست، فقط بخره بره. فقط پول بده. اما کلمه ی دوست چقدر زیباتره. چقدر ارزشمنده. هزاران برابر بیشتر از کلمه ی مشتری برامون سود خواهد داشت. دوست کمکت می کنه برای انجام کارات، دوست میاد می مونه، مشتری میخری میره. دوست هوای دوستش رو داره. دوست اسمش روشه، دوستت داره. ارتباط قلبی حاکمه. اعتماد و خاطره ی خوب جاریه. استاد ممنونم که ما شاگردات رو به چشم دوست میبینید نه مشتری، تاحالا از این زاویه به این تفکرتون نگاه نکرده بودم. و البته این نگاهتون درونی هستش نه صرفا در بیان یا در متون سایت. استاد بخاطر همین نگاهتون، همین متفاومت نگاه کردنتون، همین زیبا عمل کردنتون ازتون متشکرم.
این قسمت اینقدر برام درک و آگاهی داشت، امیدوارم بتونم همه رو جاری کنم.
تصور کنید، کلی بدهی دارید، حتی خونه ای که توش ساکن هستید، پرداخت کرایه اش براتون مقدور نیست، و کل دارایی تون پنج میلیون هستش، و اونوقت این زوج، میان همون رو فایل میخرن!!! حالا وقتی خودمو توی اون شرایط برای چند ثانیه تصور می کنم، سوالم اینه، من بودم می خریدم؟ یا فکر می کردم کار اشتباهیه، (و دور از شما) حماقته!!! شما چی؟ شما فکر می کنید می خریدید؟ طوری که من بزرگ شدم، و فکر می کردم کاردرستیه، مطمئم سعی می کردم تصمیم عاقلانه به زعم خودم بگیرم. مثلا می گفتم: ما که اینهمه توی بورس ضرر کردیم، حداقل این پولو داشته باشیم، فردا صاحبخانه اومد دم در یا طلبکار اومد، چیزی باشه، بدیم بهش.
آدم اینجور جاها متوجه میشه، که چی میشه که بعضیا نتایج بزرگ می گیرن. چی میشه نتیجه از در و دیوار وارد زندگیشون میشه. درسته شاید خیلی از دوستان هم از محصولات استاد خرید کرده باشن، ولی افرادی که در این وضعیت و همه ی پولشون رو میدن محصول رو می خرن، واضح که ارزش اون رو با تمام وجود درکی می کنن و به قول استاد می بلعند و نتیجه می گیرن.
محمدوفرزانه ی عزیز، بهتون تبریک می گم بخاطر این ایمان قلبی که به محصولات داشتید. بهتون تبریک می گم بخاطر تفاهمی که باهمدیگه دارید، که با همدیگه تصمیم به خرید گرفتید و باهمدیگه توی این مسیر هستید. بهتون تبریک می گم بخاطر نتایجی که گرفتید. نعمات الهی نوش جانتون، انشاله روزبه روز از نتایج بزرگتر شما آگاه بشیم و لذت ببریم. شما شاید خودتون حواستون نباشه، اما من میبینم اون حد از توحیدی بودنتون رو که باعث این چنین حرکات بزرگ شده، امیدوارم روز به روز بیشتر به روح پاک خداوند نزدیک تر بشید و توحیدی تر عمل کنید.
اصلا استاد من درک کردم که عاجزم، من عاجزم که بخوام این آدم های درست رو به کسب و کارم دعوت کنم و هرچند قبلا هم به توصیه ی شما عمل می کردم برای تبلیغ نکردن، ولی با آگاهی هایی که توی این فایل بهمون دادید، دیگه صددرصد انرژی و فکرم رو گذاشتم روی سمت خودم. اصلا این همه آدم در سراسر ایران هست، من چطور می تونم اونارو پیدا کنم، کسانی که ارزش کار من رو بدونن. اصلا من چه زمانی برم سراغشون که اون روز حالشون خوب باشه تا مشتاق برنامه های من بشن. وقتی جذب دوست برای آموزش هام، خارج از توان منه، چرا باید اصلا برم سراغش و درگیرش بشم؟ وقتی خودم، سمت خودم کلی کار دارم و اتفاقا دنبال فرصت هستم که انجامش بدم، چرا اینارو انجام ندم؟
اصلا می دونید استاد، واقعاها، برای من انجام این روشی که میگید خیلی راحت تره، من درونا مقاومت داشتم برم محصولم رو معرفی کنم. واقعا همیشه سختمه، احساس خوبی ندارم از انجام این کار، انگار خدشه وارد می کردم به عزت نفسم و محصولم. و برام راحت اینه که فقط مشغول بشم تا ایده های خودم رو عملی کنم، تا باورهامو کار کنم، تا انگلیسیم رو بهبود بدم، تا محصولم رو تکمیلتر و با کیفیت تر کنم. این برام واقعا راحت تره. یاد اون آیه افتادم که: خداوند میگه ما برای شما راحتی می خوایم.
و هدایت آدم های مناسب و دوستان مناسب به برنامه های من، کاریه که از توان من خارجه، اجازه میدم خدا انجامش بده.
استاد من از شما یادگرفته بودم که گفته بودید هرگز پول ندادید کسی براتون تبلیغ کنه. من هم درمورد کارم، اصلا به ذهنم هم خطور نکرد که تبلیغ کنم. ولی خودم سعی میکردم توی اینستا یا آپارات، خودمو، راه و روشم رو، محصولم رو معرفی کنم. ولی همون آماده کردن یه ویدئو برای معرفی که بزارم توی اینستا، کلی وقت و انرژی منو می برد. اما توی این ویدئو، مسیر رو برام واضح تر کردید، واضح و مبرهن، که هیچگونه حرکتی برای معرفی محصولاتم نکنم. چقدر به دلم نشست این توضیحاتتون، چون دقیقا اون بخش خدایی که درست بود رو هشیار کرد توی وجودم. مثل فردی که دوهزاریش افتاده باشه. استاد متشکرم که اینقدر بدون چشم داشت و در فایل های رایگان دارید بهمون آگاهی میدید، راه رو برامون روشن می کنید. مسیر رو واضح می کنید، و میدونیم که باید چیکار کنیم.
خدایا
شکرت برای این جهانی که خلق کردی
شکرت برای این سایت، این استاد، این روش
شکرت که من توی ایران به دنیا اومدم، هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر از ایران بودنم راضی باشم. اگر توی کشور دیگه بودم و شمارو نمیشناختم چقدر بد میشد.
سلام به سرزمین آرامش
سلام به اهالی این سرزمین
سلام به پدر عزیز این سرزمین
سلام به همگییی🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
داشتم فک میکردم سرزمین عجایب وجود داره یا نه ساعت ۴صبحه الان و من دارم از ذوق گریه میکنم
نمیدونم چی بگم.یااصلا چطوری بگم .باورم نمیشه همه فایل ها رو کنار گذاشتم و دارم این گفت وگو رو واین گفت گو ها رو گوش میدم
این فایل ها انگار معجزات واقعیه که استاد جرات داده بقیه هم ثابت کنیم ماهام این معجزاتی که داریم .جرات داده بیایم بگیم عباس منش و زندگی رویایش فقط یدونه نیست .بلکه تعداد زیادی هست فقط باید بخوایم اونای که خواستن داریم میبینم بااینکه این تعداد محدودی از اقیانوسی ایست که استاد تربیت کرده
این فایل این حرفا رو انگار به من زدید
من سری قبل وارد گفت گو شدم دستمم بالا بردم
ولی وقتی این حرفا رو شنیدم اومدم بیرون به خودم گفتم معصوم اول بگو از تغییرات به خودت بعد به استاد
وای استاد باورتون نمیشه این فایل شما جواب تمام سوال های من بود تا الان ۱۰بار گوش دادم هز بار انگار اولین باره دارم میشنوم
استاد اینجوری بگم مثل دوران دبیرستان کل درس رو حفظ کردی میای جواب بدی ولی اولش یادت میره بعد هی به خودت فشار بیاری یادت بیاد یهو چشت به استاد بیوفته و اون اولشو با لبخند بگه و تو مثل طوطی بقیه اشو بگی
الان من اینجوریم انگار سرازیر شدم الان،انگار حس میکنم همه جواب سوالام رسیدم از شوق نمیدونم چی بگم خدایا خدایا صد هزار بار شکرت دورت بگردم
خدایا دورت بگردم
هزار بار شکر هزار بار شکرت
خدا رو شکر میکنم که شما رو برای ما خلق کرده استاد
امشب قول میدم باهاتون حرف بزنم و این حسو حالمو براتون تعریف کنم
الان دنبال دفترم میگردم و این فایل رو باز گوش بدم این سد شکسته شده این مانع های برداشته شده رو بنویسم استاددد عاشقتم امشب شروع یه تغییر بزرگه در من
خدا رو شکر که شما رو داریم استاد
خدا رو شکر که شما و این مسیر خلق شدین خدا رو شکر که دوستای عزیزی مثل شما داریم
خدا رو شکر این سرزمین مال ماست
سلام به همه دوستان
و استاد بزرگوارم
وقتی صحبت های این دو عزیز رو شنیدم اولش خوشحال شدم و اونجایی که گفتن تمام پول داخل حسابشون پنج میلیون بود ، همون رو ازش گذشتن و این میشه توحید عملی ….و ایمان واقعی نشون دادن …و حرکت کردن و بعد که جهان پاداش هاشو پشت سر هم بهشون داد ….اما وقتی فایل تمام شد …ناراحت بودم از خودم که عمل نکردم ….که گوش دادن با عمل خیلی فرققق داره …به پروفایلم نگاه کردم و دیدم حدود دو سال هست که عضو این خانوادم …و من هم باید نتایج خیلی خوبی و بزرگی مثل بقیه به دست بیارم ….اگه قانون برای این همه این چنین جواب میده چرا برای من جواب نده!!!
البته تو این مدتی که داخل سایتم نمیدونستم چه مسیری باید برم …چه چیزی دنبال کنم …و حالا بعد این مدت علاقم رو فهمیدم و استارتش رو زدم …و میدونم که نتایج من هم قطعا عالی میشه و جواب میده به شرط توحید عملی و ایمان واقعی…
ممنون از شما دوستانی که نتایجتون رو برای همه به اشتراک میزارید تا اگه هنوز نتیجه ای به دست نیاوردیم ….ادامه بدیم و بدونیم دنیا به عمل ما جواب میده نه به حرف ما …حرف زدن همیشه آسونتر..
درود براستاد اگاهی بخش
خداراشاکرم ازاین همه اگاهی ناب و بینظیر
خدایا شکرت
قدردانم استاد عزیزم
حجم اگاهی ها انقدر زیاد است که مغزمن هنگ میکنه
یکبار گوش میدم
یکبار مینویسم
دوباره گوش میدم
بعد برای خودم با صدای بلند توضیح میدم
این همه اگاهی را فقط شاکرم
و ازخداوند میخام من رو در مدار درک و فهم انها قرار بده
حالا که هدایتم میکنه
درک و فهم اونها رو هم به هم بده
و ازهمه مهمتر عمل به انها
.
فرزانه و محمد مهمانهای فوقالعاده ای بودن
الهام بخش
هم فرکانس
بینظیر
خدایا شکرت که نشانه امروز من شدند
.
ای جانم استاد جان
چه عالیگفتی
تیرنهایی و خلاص رو زدید وقتی گفتید که تو درمسیر باش، رو خودت کار کن، رو باورات کارکن، رو توانایی و مهارتهات کارکن، جهان هم کارخودش رو میکنه برات، درزمان مناسب درمکان مناسب ادمهای مناسب سرراهت قرارمیده
خدایاشکرت
هزارالحمدالله
چطور
چگونگی
کی
کجا
رو بزار کنار
اونهاکارتونیستن
.
خدایاشکرت روزم رو ساختی
اینقدر این فایل عالی بود که چندبار تاالان گوش کردم از چهار صبح تاالان
حتی رفتم قسمت بعدی هم گوشکردم
واااایخدایا
الهام
ارام و….
همه عالی هستن
خدایاشکرت
عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گرانقدر
▪️ پروردگارا :
هدایتم کن به مسیرهای درست و انتخاب های شایسته و کمک کن مرا تا سرچشمه خیر باشم در هر لحظه و انتخاب و عملم بهترین باشد در هر ثانیه.
و کمک کن مرا
برای شکوفایی زندگی ام تا زندگی برایم تنها تعبیر زنده بودن و نفس کشیدن نباشد، چرا که زندگی ایی میخواهم که به راستی لایق نام زندگی باشد.
استاد عزیزم براستی درس های این فایل بسیار ارزشمند بود. من بار ها و بارها این فایل رو گوش کردم
اول از خدا کمک خواستم که من رو تو دسته سوم قرار بده و هدایتم کنه.
چند مدتی بود که خیلی دوست داشتم عزیزی رو ببینم و هر بار نمیشد. اون دوست عزیزم یکی از همراهان قدیمی شماست و کلا ایشون من رو با سایت آشنا کرد.
خلاصه خیلی دوست داشتم ایشون رو ببینم و از نتایجم براش بگم و کلی با هم حرف بزنیم اما نمیشد.
این عزیز گفت حتما حکمتی در کار هستش که نمیشه و منم پیش خودم اول گفتم میخاد ما رو نبینه داره میپیچونه وگرنه یه قرار گذاشتن که سخت نیس.
اما خودش بهم گفت فک کنم هنوز زمانش نرسیده.
من چون هنوز باور هام و فرکانسم مثل دوستم نیست گفتم خوب شاید درست میگه و زمانش نباشه.
تا اینکه امروز لینک این فایل رو برام فرستاد و واقعا من که هنگ کردم. چقدر درس و نکته داشت.
مخصوصا اونجا که خودتون با تاکید گفتین
« اگر من در مسیر درست حرکت کنم در زمان مناسب با آدم های مناسب برخورد می کنم»
«از خودمون سوال کنیم ،چیکار کنیم که من در مدار مناسب قرار بگیرم چون اگه من در مدار مناسب قرار بگیرم آدم مناسب در زمان مناسب میاد»
بارها و بارها این جمله نوشتم و خوندم
بله من باید چیکار کنم که در مدار مناسب قرار بگیرم.
و از نظر خودم جواب اینه که بسیار زیاد روی باورهام کار کنم.
اینقدر رو خودم باید کار کنم و تمرین کنم که مدار منم بالا بره اونوقت آدم درست در زمان درست میاد.
خدایا شکرت بابت این آگاهی که امروز به من دادی.
استاد عزیزم بسیار از شما ممنونم که چنین نکات ارزشمندی رو به ما آموزش میدین.
در آخر هم میخام شکرگذاری کنم.
خدایا شکرت بابت قرار دادن من در این مسیر زیبا
خدایا شکرت بابت وجود چنین سایتی
خدایا شکرت بابت وجود تک تک همه این همراهان
خدایا شکرت بابت وجود چنین استادی
امیدوارم روزی بیام و از نتایج بزگی که رقم زدم براتون بنویسم.
مچکرم استاد
سلام استاد عزیزم
سلام خانم شایسته عزیزم
خدایا شکرت بخاطر شروع یک روز زیبای دیگه
خدایا شکرت بخاطر دریافت آگاهی های جدید دیگه
این فایل قبلا هم گوش داده بودم ولی الان تازه فهمیدمش قطعا چند سال دیگه هم گوش بدم چیزهای جدیدی ازش میفهمم که انگار قبلا نشنیده بودم خدایا شکرت که مدارم هر روز هرچند کوچیک اما داره بالاتر میره
20 دقیقه اخر فایل ارزش بار ها گوش دادن داره
هیچی مهم تر از همین موضوع نیست که مدارمون بره بالاتر خیلی جالبه دیشب داشتم فایل قرانی جلسه هفت قدم چهارم گوش میدادم الانم هدایت شدم به گوش دادن این فایل این مرتبط بودن آگاهی های که تو ی روز دریافت میکنم و هدایت میشم به شنیدنش برام نشانه ست برام هدایت
تو اون فایل هم راجب مدار صحبت میشه اینک با زور زدن تقلا زدن اتفاقی نمیفته یک نمیشه دو چون تو مداری هستی که اونجا هرکاریم بکنی نتیجه فرقی نمیکنه نتیجه متفاوت میخوای ؟ مدارت عوض کن اونجا دیگه نیازی به زور زدن نیست وقتی وارد مدار بالاتر بشی همه چی اونجا هست
این 2 تا فایل واقعا نشونه بود برام واقعا جواب درخواستم به خدا بود که پاسخ داد چند وقتی بود که به شدت دنبال کار بودم اگهی ها بالا پایین میکردم یهو به خودم اومدم دیدم دارم زور میزنم این اشتباهه به جای زور زدن باید روی خودم کار کنم بقیه کارها رو خدا برام انجام میده
حالا چیکار کنیم مدارمون بره بالاتر؟ سپاسگزاری تمام نعمت هایی که الان داریم یاداوری تمام درخواست هایی که قبلا داشتیم و خدا در زمان مناسب به بهترین شکل ممکن جواب درخواستمون داده و تمرکز کنیم رو نکات مثبت الان زندگیمون تو لحظه زندگی کنیم و لذت ببریم و اون چیزی که ذهنمون درگیرش و رها کنیم بسپاریم به خدا صبور باشیم به خدا اعتماد کنیم اعتماد کنیم که در زمان مناسب مارو هدایت میکنه به خواستمون
خدایا شکرت …
سلام لیلی جان امیدوارم حالت عالی باشه ممنون از کامنتت دقیقا جواب من تو کامنت شما بودمن هم تو قدم چهارم هستم و دقیقا برای کارم داشتم زور میزدم که کارو بارخودمو توی سالن خودم اوکی کنم و واقعا بزور میخواستم سالن بگیرم اما متن شما واقعا جوابمو داد و فهمیدم منم باید مدارمو تغییر بدم تا سالن درست مشتری درست کار درست سر راهم قرار بگیره مرسی ازت دوست من خیلی عالی برداشتتو گفتی و اگر که کامنت شما نبود منم اصلا متوجه این زور زدن توی کارم نمیشدم تا مدتها مرسی