گفتگو با دوستان 16 | چگونه در مدار مناسب قرار بگیرم؟ - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

306 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه ام گفته:
    مدت عضویت: 3998 روز

    سلام به روی ماه همه تون

    دیدم اینجا بازار سپاسگزاری چقدر داغه، اینجا همه یادشون میمونه از هم تشکر کنند و قدردان چیزی باشند که دارند …. تو یکی از قسمت های گفتگوی استاد با دوستان دیدم استاد داره میگه : بچه ها باید یاد بگیریم از هم سپاسگزاری کنیم ….. دیدم استاد میگه اینجا تو امریکا اگه یکی مثلا درب مرکز خرید یا درب آسانسور رو برای من باز کنه من حتما ازش تشکر میکنم ….. با اینکه خیلی ها این کار رو انجام میدن و دیگران چیزی نمیگن و تشکر نمیکنن ولی من تشکر میکنم …. دیدم مریم شایسته هر بار که با استاد صحبت میکنه از صمیم قلب از استاد سپاسگزاره ؛ دیدم به قول خودتون شما بابت یه نیمرو اون طوری از مریم شایسته سپاسگزاری میکنی …… و اون با عشق برات پیتزا درست میکنه و برای یه آشپز چه لذتی از این بالاتر که غذایی رو که درست کرده با دل و جون خرده بشه و شما استاد عزیزم اون قدر با لذت غذا رو میل میکنی که آدم از لذت بردن شما لذت میبره .

    چقدر گفتگوی شما رو دوست داشتم استاد با شکیبا و عادله و سید علی….. اونجا که همه شون با هم سلام میکردن و میگفتن دوستون داریم استاد ….. چقدر شکرگزاری .. سپاسگزاری …. دیدن کار خوب دیگران زیباست …..

    بذارید از خودم بگم که چه گوهری رو پیدا کردم، چه پاشنیه ی آشیلی رو تو خودم پیدا کردم …. یادمه استاد تو یه فایلی گفت باید تمااااام تمرکز و انرژیتو بذاری رو پاشنه ی آشیلت و حلش کنی گفت: میدونم سخته ولی اگه درستش کنی رو کل زندگیت تاثیر میذاره اگه درستش کنی زندگیتو درست کردی ….. و استاد میگفت پاشنه ی آشیل خودش پسرش مایک هست …… یادمه تو یه فایلی میگه اگه تو زندگی میتونستم برگردم به عقب تنها موردی که دلم میخواست درستش کنم رفتارام در مورد پسرم هست… اینکه راجع به پسرم و تربیتش سخت گیری نکنم و رها تر باشم واینکه همه به یک اندازه به خدا دسترسی داریم و اونم تو مسیر هدایت میشه …. استاد سرشو تکون میده و میگه پاشنه ی آشیلمه دیگه پاشنه ی آشیلمه و باید منم رو خودم کار کنم ………. و من اون موقع اسم دو نفر تو ذهنم اومد و دیدم این دو نفر پاشنه های آشیل منن ، چون رفتاراشون ، کاراشون ، طرز برخوردشون با من، برام مهمه و دیدم تو طول روز چقدر انرژی من و تمرکز مشغول این دو نفر هست …. اسمشون رو گذاشتم پاشنه ی آشیل 1 و 2 و تو دفترم نوشتم که باید رو این 2 تا پاشنه ی آشیلم کار کنم ….. الان یه دو سه ماهی میشه که حتی سر کارم هم یه لیبل به میزم چسبوندم و نوشتم: Ashil هههههههه که جلو چشمم باشه و یادم باشه ….. بعد سعی میکردم به نکات مثبت این آدمها توجه کنم …. اما میدیدم انگار نتیجه نمیگیرم …. کاملا میفهمیدم که یه چیزایی جور در نمیاد ……. من 3 سانت میرم جلو دوباره 2 سانت میام عقب …… 4 قدم میرم جلو دوباره 5 قدم میام عقب ….. نمیفهمیدم چرا …… با اینکه تو دفترم هم نوشته بودم Ashil 1و2 و باید هر روز تیک میزدم …. یعنی سمانه امروز آیا حواست به پاشنه های آشیلت بوده یا نه ….. گاهی روزا تیک میزدم و مینوشتم عالی بودم … روزایی که رفتار اون 2 نفر یا کاراشون یا اعمالشون روم تاثیری نداشت یا رابطه ام با اون 2 نفر بهتر بود اون روزا مینوشتم ok عالی بودم و تیک میزدم ……. اما مشکل اینجا بود که باز چند قدم به جلو باز چند قدم به عقب ….. از طرفی حرف استاد دائم تو گوشم بود که اگه تو اطرافیانت آدمی وجود داره که خوشایند تو نیست و تو از کاراش یا رفتاراش خوشت نمیاد به خاطر اینه که تو هنوز بدی و تو هنوز خوشایند نیستی و تو هنوز تغییر نکردی … که اگه تغییر کنی جهان خود به خود تاکید میکنم خود به خود همه چیز و برات درست میکنه…… با خودم میگفتم خدایا من که خیلی خوب دارم رو خودم کار میکنم و خیلی نتیجه تو دستمه ….. من که تو لحظات بسیاری از روز حال دلم خوبه …. چرا این طوریه پس…. مشکل کجاست ؟!….. طوری شده بود که تو تمرین ستاره ی قطبی تو جواب اون سوالی که: ” دلم میخواد امروز چه اتفاقاتی رو تجربه کنم ؟” من مینوشتم دلم میخواد امروز کمتر این آدم رو ببینم یا کمتر باهام حرف بزنه یا حتی مینوشتم خدایا دلم میخواد از طرف این آدم مورد لطف قرار بگیرم ….. تو دلم این حرف رد میشد که نکنه این شرک باشه که دارم به خدا میگم خدایا میخوام از طرف این آدم مورد لطف قرار بگیرم ولی بعد با خودم میگفتم نه ، چون به خود اون آدم نمیگم که ؛ دارم به خدا میگم پس اوکیه ……. گذشت و گذشت و من تو این مدت فایلهای توحید عملی رو خیییییلی گوش میکردم …… اما پاشنه های آشیل من همچنان وجود داشتند و من هر بار که حرف اونها منو تحت تاثیر قرار میداد از خودم دلخر میشدم و می اومدم تو دفترم مینوشتم ….. مینوشتم و خودمو آروم میکردم که سمانه اشکال نداره اگه سخته ….. اگه هنوز رفتار اون آدمها روت تاثیر میذاره به خاطر اینه که پاشنه ی آشیلته …. و یه جایی هم استاد گفته بود پاشنه های آشیل خوب نمیشن فقط بهتر و بهتر میشن و این یعنی تا همیشه باید روشون کار کنی …… منم هی خودمو آروم میکردم که سمانه اشکال نداره آروم باش ….. سخته چون پاشنه ی آشیلته ….. به قول مدیر فنی سایت عباس منش. Com که تو اون گفتگوش با استاد ایشون گفتن که برای خودش نوشته : هر مسیر سختی مسیر اشتباست …………. من هی میدیم که این مسیر خیلی سخته …. بعد 2-3-4 ماه هنوز پیشرفتی نکردم …..داستانو تا اینجا نگه داریم تا یه چیزی رو بگم ………… تو همین روزا بود که فایلهای گفتگوی استاد با دوستان منتشر شد …. دیدم بچه ها میان میگن سلام استاد من از خدا سپاسگزام و شما دست خدا شدی و اگه خدا نبود تو دست الله نمیشدی و یکی دیگه میشد و از این حرفا …… اون موقع منم فکر میکردم که این حرفا درسته ….. حالا نه اینکه این قدر واضح بیایی تو روی استاد یا هررررر آدم دیگه ای بیایی این طوری بگی ولی در کل این فکر درسته و تمااااااام کردیت ها میرسه به خدا و تمام ……. بعد دیدم استاد تو یه فایل دیگه میگه باید از آدمها به طور خیلی شایسته ای سپاسگزاری کنی ….. دیدیم استاد میگه درب رو برای من باز میکنن من سپاسگزاری میکنم …. به خاطر غذا درست کردن یا انجام دادن کار خونه از مریم شایسته ی عزیز سپاسگزارم و …….. بعدش یه فایل دیگه منتشر شد که شکیبا و عادله و سید علی با هم حرف زدن و سلام کردن و ذوق کردن و کلی تو اون فایل از استاد تعریف و سپاسگزاری کردن و با دل و جون گفتم استاد شما تو زندگی ما خیلی تاثیر گذاشتی و خلاصه از استاد سپاسگزاری کردن ……. استاد تو اون فایل گفت اگه میخوایین برید تو سایت سرچ کنید اسم این دوستمون رو و کامنت هاشو بخونید که چقدر کامنتهای زیبایی نوشته …………. منم مشتاق شدم و همین کار رو کردم …… شکیبای عزیزم که چه متن های فوق العاده ای نوشته بود و چقدر اشعار رو درست و به جا به کار برده بود و این نشون میده بارها و بارها اون اشعار رو خونده که میدونه کدوم شعر برای کدوم قسمت نوشته ش مناسب تره ……………. دیدم ( فک کنم شکیبا ) بود که نوشته بودم من به زندگی استاد نگاه میکنم ….. میبینم استاد بسیار سپاسگزاری میکنه پس منم همین طوری رفتار میکنم و به خاطر خواهرم که برام کاچی و غذا و ….. درست میکنه متشکرم …. نوشته بود از سید علی که مثل یه برادر شده واسم و مثل یه دوست راهنماییم میکنه متشکرم و …….خلاصه ….. من اینا رو خوندم تا اینکه……………………… تا اینکه ……. یه روز با یکی از پاشنه های آشیلم که داشتم حرف میزدم بهم گفت : من این همه مدت پارکینگ و در اختیارت گذاشتم و تو ندیدی و به چشمت نمیاد …………… منم بهش گفتم بله در این مورد حق با شماست و من واقعا ممنونم ازت ……….. ولی بعد از یکی دو ساعت تازه دوزاری من افتاده بود …….. مثل پتک رو سرم فرود اومد …………… اوه خدای من از گریه صورتم خیس شد و من فهمیده بودم اشکال کارم کجاست …………. و این درحالی بود که من هررررر روز تو تمرین ستاره ی قطبی برای چندین ماه متوالی تو جواب اون سوال اول که : “به خاط چه چیزهایی همین الآن سپاسگزاری؟” مینوشتم پارکینگ داشتنم ……. چون خیلی خوشحال و راحت بودم وقتی میرفتم سر کار و ماشینم و میبردم تو پارکینگ و سر جای خودم پارک میکردم ….. یه جای پارک تو همون طبقه ی همکف پارکینگ که خیلی هم نزدیک آسانسور بود و من تو همون مسیر کمی که توی پارکینگ طی میکردم از کنار یه بنز و یه BMW رد میشدم و هر روز براشون دست تکون میدادم و میگفتم سلام پسرا …….. مثل انیمیشن های خارجی که دوبله میشه، صدامو تغییر میدادم و میگفتم: سلام پسرا … هی من اومدم …… اوه خدای من امروز یه روز جدیده …… یوهوووووو ……. حتی گاهی خودم از کارای خودم خنده م میگرفت ……. گاهی کنار ماشین من یه BMW دیگه پارک میشد نمیدونم واسه کدوم واحد بود اما از اینکه کنار ماشین بود خوشحال میشدم ……. و اینو نشونه ای میدونستم که من دارم راهو درست میرم و تو مسیر ثروتم که هر روز صبح این ماشینای خوب و میبینم ………. اما مشکل اینجا بود که با اینکه تو دفتر سپاسگزاریم و تو تمرین ستاره ی قطبی پارکینگ داشتنم رو مینوشتم و شکرگزار بودم اما حتی یک بار درست از دهنم بیرون نیومده بود که به خاطر این قضیه از اون آدم تشکر و قدردانی کنم …………….. آخ آخ اون لحظه گفتم وااااااای بر من که ناسپاسم …………… من پاشنه ی آشیل پاشنه های آشیلم رو پیدا کرده بودم …………… فهمیدم این دو تا آدم که من میگفتم آشیل 1 و 2 من هستن …. اصلا این طوری نبود …… بلکه پاشنه ی آشیل من تو عدم سپاسگزاری درست و صحیح بود ……………. من همش میخواستم سمانه ی خدا باشم ….. گیلاس خدا باشم ……. هزار بار با خودم میگفتم همه ی کردیت ها از آن رب هست و فقط رب لایق کردیت گرفتنه …………. حتی از رب خواستم بهم کمک کنه………. یادمه استاد تو یه فایلی گفت قبلا که با همسر سابقش زندگی میکرده حدودا یک سال آخر زندگی سعی میکرده خانومش رو راضی کنه ….. با ایشون صحبت کنه و اونو با خودش همراه کنه و این قضیه خیلی از تمرکز و وقت استاد رو میگرفته ……. اما یه جایی استاد با خودش گفته: نه من از حرف و حدیث مردم نمیترسم و این قضیه رو رها میکنم و میسپرم به خدا و بعد میره حق طلاق رو میده به همسرشون و میگه من که از این زندگی راضی ام ولی اگه شما میخوای جدا بشی بفرمایید این حق طلاق و هر کاری که فکر میکنی درسته انجام بده ……. و این طوری جلوی نشتی انرژی رو گرفته …… و استاد میگه من دیدم که بعد از اون قضیه چقدر درهای ثروت و رحمت بیشتر و بیشتر باز شد …… منم به وضوح میفهمیدم که این قضیه یعنی آشیل1و2 خیلی از تمرکز و انرژی منو ازم میگیره …… اصلا معلوم بود نشتی انرژی دارم ….. میرفتم سراغ خدا و از اون هدایت میخواستم و بهش گفتم با پاشنه های آشیلم چی کار کنم خدایا ؟ خیلی تمرکز و انرژی منو میگیرن ….. بهم این طوری جواب داد که : “باهاشون حال کن اما تو دلت فقط باید من باشم ” و من این جمله رو تو دفترم نوشتم و میخوندمش و میگفتم این الهام رب هست مثل آیه ی قرآن منه …. میخوندمش ولی درست درکش نمیکردم ……………تا اینکه فهمیدم دارم از اون ور بوم میفتم ………….. دیدم این دو تا آدم که من فکر میکردم پاشنه های آشیل 1و 2 من هستن اصلا این طوری نیست …….. اونا آدمهای بسیار بسیار خوبی بودن که به من بسیار لطف و مهربانی میکردن و من حتی دهن باز نمیکردم که از ته دل ازشون سپاسگزاری کنم چرا؟ چون فکر میکردم کردیت فقطططط از آن رب هست ….. چون فکر میکردم اگه کسی بهم محبت میکنه فقط دستی شده از دستان خدا و من فقطططط باید به خدا کردیت و اعتبار بدم …………… نمیفهمیدم که ای بابا سمانه ی لامصب دهنتو باز کن لبخن بزن و تشکر کن که اییییین همه مدت پارکینگ رو رایگان در اختیارت قرار داده ……. بابا لامصب یارو میره برات آب میوه هایی که دوست داری و میخره و میاره و تو فقط یه تشکر زور زورکی میکنی ازش چرا؟ که میخوای مشرک نباشی و میلیارها محبت دیگه که من از این 2 نفر میدیم و سرسری رد میشدم و با خودم میگفتم ول کن سمانه زوم نکن رو محبتشون….. تمرکز نکن رو کارشون که مشرک نباشی …………….. اونجا بود که فهمیدم من چقدر اشتباه فکر میکردم ….. چقدر نادیده میگرفتم آدمها رو …… محبت آدمها رو ……. لطف و مهربونی آدمها رو …….. تازه با خودم میگفتم اینا پاشنه های آشیل منن که باید رو خودم کار کنم تا بتونم نادیده بگیرمشون …………. من مغرور تازه فهمیده بودم که داستان از چه قراره ……………. خلاصه الآن چند روزه دارم سعی میکنم به خاطر کارهایی که برام انجام میدن و به خاطر لطفی که بهم دارن ازشون تشکر کنم …… چشمام ببینه خوبی دیگرانو ……. چشمام ببینه مهربونیه دیگرانو …… چشمام ببینه لطف دیگرانو ………… و نتیجه چی شد ؟ : الآن چند روزه رفتار این دو تا آدم (که قبلا رو مخم بودن و پاشنه های آشیل 1 و2 من بودن) کلا تغییر کرده …… من قبلا فکر میکردم نشانه ی توحیدی بودن اینه که رفتار آدمها روم تاثیری نذاره ……. و چون فوکوس کرده بودم رو فایلهای توحید عملی و فکر میکردم با نادیده کرفتن آدمها میتونم توحیدی تر باشم …… و دیگه داشتم از اون ور بوم میفتادم و میدیم هنوزم رفتار این دو نفر روم تاثیر میذاره …. پس تو دفترم مینوشتم خدایا کمتر این آدما رو ببینم که احتمال تحت تاثیر قرار گرفتنم کمتر شه که توحیدی تر باشم …..که سمانه ی تو باشم …..که گیلاس تو باشم …………. اما …… اما ……. حالا فهمیدم اون 2 نفر اصلا پاشنه های آشیل من نبودن ….. بلکه اونا دوستای خوب من بودن…. دستهای مهربون خدا بودن و هستن ….. آدمهای مهربون زندگی من بودن و هستن که کلی مهربونی نثار من میکردن و از من بی توجهی میدیدن ……………. و این طوری شد که من پاشنه ی آشیل پاشنه های آشیل 1و2 رو پیدا کردم. الآن که دارم این متن رو مینویسم ساعت 05:35 بامداده و من از این کشفم بسیار خوشحالم ……. حس میکنم جلوی یه نشتی بزرگ انرژیمو گرفتم …… دیگه نه در مقابل فقط اون 2 نفر بلکه در مقابل همه ی آدمهای دیگه هم سعی میکنم خوبیهاشونو ببینم و سپاسگزار باشم ………نشستم تو دفترم نوشتم و تعهد دادم که همواره و تا آخرین لحظات زندگیم آگاهانه از قانون بدون تغییر خداوند در زندگیم درحد توان و فهمم استفاده کنم ….. فهمیدم خدا همون موقع هم منو راهنمایی و هدایت کرده ولی من متوجه نشدم …… دیدم اون روز که از خدا هدایت خواستم بهم الهام کرد که : “باهاشون حال کن ولی تو دلت فقط باید من باشم ” حالا معنی حرف خدا رو میفهمم که یعنی سمانه با بنده های من حال کن .. بگو .. بخند …. تشکر کن …. مهربونی کن ….. مورد لطف و مهربونی قرار بگیر …. ولی یادت باشه تو سینه ی هر آدمی یک قلب وجود داره و اون جایگاه رب هست ……………………. یاد حرف استاد افتادم که تو دوره ی عشق و مودت یه جایی فک کنم داشتن درباره ی عدم وابستگی صحبت میکردن که گفت که من با این فردی که دارم باهاش زندگی میکنم (منظورش عزیز دلش بود) و ایییین همه ازش راضی ام و اییییین همه ویژگی های خوب و فوق العاده داره و از هر نظر عالیه و روابط بسیار عاشقانه ای با هم داریم …. اگر همین آدم از زندگیم بره من 2-3 ساعت نهایتا تا بعد از ظهر یه کم ناراحت باشم شاید ولی بعد نه …. زندگی جریان داره ….. و هون خدایی که این آدم رو برام آورده از این بهتر هم برام میاره …………….. دارم فایل 8 عشق و مودت رو بارها و بارها گوش میکنم دوباره که یاد بگیرم محبت کردن با وابستگی فرق داره ……… دارم یاد میگیرم میشه محبت کرد… محبت دید …. لطف کرد ….. مهربونی کرد ….. مورد لطف و مهربونی قرار گرفت …. میشه احساس دوست داشتن و سپاسگزاری رو ابراز کرد ولی وابسته نبود …………. همن چند روز پیش تو دفترم نوشتم خدایا میخوام به وضوح بفهمم که مدارم تغییر کرده و بالاتر رفته که حالا این حس قشنگ رو دارم ………….. با درک و فهمیدن اهمیت سپاسگزاری در واقع جلوی نشتی انرژیمو گرفتم …….. الهی شکرت …….. و من همچنان سمانه ی خدام …..گیلاس خدا ……… یه بارم خودش بهم گفت : ” سمانه تو واسه من که ربم عزیزی ” …………… یه بار تو یه فایلی استاد گفت قرآنی که بر محمد نازل شده به عربی هست چون زبان محمد عربی بوده ….. و درباره ی محیطی هست که محمد در اون بوده و در واقع سوالاتی هست که تو ذهن پیامبر بوده ….. و میدونم خدا به همه وحی میکنه حتی به زنبور ……….پس جملاتی که بهم وحی میشه رو مینویسم ………….. معمولا جملات کوتاهی هستن که به طور خیلی واضح و روشن تمااااااام مطلبی رو که باید بدونم در خودش گنجونده …… و در واقع آیه هایی هستن که به فارسی (چون زبان مادریم فارسی هست ) بر من سمانه وحی شده و البته درباره ی مسائلی و سوالاتی هست که تو ذهن منه …… اینا در واقع آیه های قرآن منه : یکیش همین جمله هست که بهم گفت : “تو واسه من که ربم عزیزی ” و این کاملترین جوابی بود که میتونست به سوال اون لحظه ی من داده بشه ………….. یکی دیگه ش هم همینه که : ” باهاشون حال کن ولی تو دلت فقط باید من باشم” ………….. و من میام سریع این جملات رو تو دفترم مینویسم ….. و با خودم میگم اینا آیه های قرآن منن ……

    و من باید یاد بگیرم سپاسگزار باشم که سپاسگزاری بر من می افزاید ……. استاد خوبم ممنونم که داری این مسیر زیبا رو میری و هم خوت لذت میبری و جهانو گسترش میدی و هم جاپاهات میمونه برای ما ….. که وقتی به صحبت هاتون گوش میکنم و عمل میکنم و نتیجه میگرم حس میکنم پامو گذاشتم درست جا پای شما …… و میفهمم راهم درسته …… از شما هم متشکرم مریم شایسته ی زیبا که همت کردی و یه عالمه ساعت از استاد و زندگی خصوصی تون فیلم تهیه کردی ….. که چقدر تو زندگیت برنامه ریزی داری و به همه ی کارهات میرسی که خونه رو با عشق تمیز میکنی و چقدر از تمیزکاری لذت میبری ……و من گاهی که دلم مخواد اطرافم دوستایی داشته باشم با فرکانس خوب یا آدمهایی که عباس منشی فکر میکنن ….. با خودم میگم استاد دیگه اون دوست عباس منشیه منه هههههه اصلا خودشه ههههههه چی از این بالاتر که دهها و دهها ساعت فایل صوتی و تصویری دارم ازتون استاد و مریم شایسته که با حرفاش و کاراش داره باهام حرف میزنه و داره بهم یاد میده همیییییشه تحت هرررر شرایطی باید زیبا بین باشم ………. الهی شکر که دارمتون ……. و از همه ی بچه های سایت که نظر میذارن یا تو کلاب هاوس هستن و صحبت میکنن ……. الهی شکر و براستی که اگه خودمون رو تو مدار درست بذاریم آدمهای خوب، نعمتها ،شرایط خب ، ثروت و لذت لاجرم وارد زندگیمون میشه ….. ما نمیخواد کاری انجام بدیم ……. خود به خود این اتفاقات میفته …… جهان انجام میده ……

    الهی شکر . . .

    شاداب باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2408 روز

      اخ اخ اخ عشق من جان من عزیزقلب من

      چقدر دلم برات تنگ شده بود سمانه ی نازنین خداوندم گیلاس نازنین خداوندم فرشته ی نابب ربم

      جقدر عاشق این عشق نابتمم باورت میشه من هنوز قلب وذهنمم محو کامنت هایی که توی قدم مینوشتی و چقدررررر. چقدرعاشققق این عشقق نابت بیشتربیشتر میشدم چقدر حل ترینن میشدم دراینن عشق بینهایتت عاشققتم منن چقدر پرواز کردمم با ثانیه ثانیه ی نوشته ی نابت

      چقدر اشک ریختم با این عشق بینهایتت چقدرعاشقتمم چقدرعاشقتمم چقدرعاشق این عشقممم چقدرعاشق این عشقمم چقدربا تمام وجودممم تحسینت میکنمم عشق منن چقدربا تمام وجودم این درک بینظیرت این تعهد این عشق نابت رو چقدربینهایت تحسینتت میکنم چقدربینهایت تحسسنتت میکنمم عشق دلم نتونستم ننویسم بذات وچقدر میخواستم در اغوشم بگیزمت چقدرعاشقتمم

      جقدرزیبااا نوشتی جان من

      که سپاسکذاری بر من می افزاید چقدر زیبا گفتی که همه چیزز اونهه همه تنهاا از اوستتت همه اوستت و عشق اوست چقدر زیبا نوشتی که چقدرعاشقمونه چقدرعاشقمونه هرلحظه هرلحظه هدایتمون میکنه بهمون الهام میکنه هرلحظه باما ثحبت میکنه

      اخ این جمله منو کشت جقدر زیبا گفتی که

      باهاشون حال کن اما تو دلتتت فقط باید من باشم فقط باید من باشمممم😭😭😭 خدای من خدای مننن چقدرررچقدرعاشقق این عشقمم چقدرمیخوامم غرق ترین بشم درونش که تنها تنهاا او کافی ترینن کافی ترینن است تنهاا اوو کافی تریننه تنها او کافی ترینه چقدرعاشقتمم نازنین خداوندم

      عشق خداوندم

      نورخداوندم

      عاشقتم عاشقتم چقدرعاشق این توحید نابتم چقدرزیبا بود الهی که هرلحظه غرق بینهایت بینهایت عشق خداوندم باشی الهی که جریانی از عشقققق نعمت برکت و ثروت سلامتی زیبایی بینهایتت بینهایت بینهایتتت جاری ترین جاری تریننن باشه برلحظه لحظه ات جام دلم چقدربینهایت بینهایت تحسینتت میکنننم چقدر بینهایت این عشق نابت رو چقدربینهایت تحسسنتت میکنم جقدرتحسینت میکنمم چقدربینهایت تحسسنتتت میکنممم چقدربینهایت تحسینتت میکنم چقدرتحسینت میکنم عاسقتمم عاشقتم بهتریننن های بهتریننن هارو برایت میخواهمم بینهایت بهتریننن هاا رو فراتر از تصورتت رو هرلحظه تجربه کنی جان من عاشققیتمم بینطیربود💖💖💖

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
      مدت عضویت: 2253 روز

      سلام نازنین سمانه ی من

      چقدر من از کامنتت درس گرفتم، چقدر برای من گفته شده بود.

      دوست عزیزم، ازت ممنونم که اینقدر متعهدانه روی خودت و مسائلت کار می کنی تا حلشون کنی و بعد از حل کردنشون باماهم به اشتراک میزاری.

      خیلی برام ارزشمند بود که طی چندماه درگیر حل این مساله بودی، و این کامنت رو وقتی نوشتی که به جواب رسیدی و راه حلش رو هم برای ما و برای من گفتی.

      خیلی لذت بردم از نقل قول هایی که از استاد از محصولات کردی، با اینکه من محصولات رو ندارم، ولی هرچیزی که برای اون لحظه ام و اون شرایطم از خدا کمک می خوام، از طریق دوستان گلی مثل شما، نقل قول می کنن و دقیقا میزنن به هدف، همون چیزی رو از اون محصول میگن که منو آگاه و هشیار می کنه و من الان لازمش دارم.

      این نقل قول عالی بود جانانم: از طرفی حرف استاد دائم تو گوشم بود که اگه تو اطرافیانت آدمی وجود داره که خوشایند تو نیست و تو از کاراش یا رفتاراش خوشت نمیاد به خاطر اینه که تو هنوز بدی و تو هنوز خوشایند نیستی و تو هنوز تغییر نکردی.

      چقدر من نیاز دارم اینطوری روی خودم کار کنم. به قول شما، توی دفترمون کلی از اون افراد و خدای اون افراد تشکر می کنیم، اما در مقابل خودشون خیلی سطحی میگذریم. درحالیکه من فهمیدیم که خدا درون همون آدماست که دارن محبت میکنن بهم، خدا چیزی جدای از آدما نیست.

      من نزدیک یک ماه پیش وقتی دوباره عاشق همسرم شدم، عشق خالص، یکدفعه انگار پام رو از ترمز برداشتم، یعنی تمام این مدت پام رو گاز بود، برای بهبود روابط عاطفیم، و همین با عشق، اون هم عشق درونی خودم، نه سطحی و صرفا ابراز در رفتار یا زبان، وقتی اینچنین دوباره عاشق همسرم ارزشمندم شدم، بعدش اصلا از نتیجه فقط روزها گریه می کردم که چقدر راحت بود بهبود رابطه ام و من چقدر سختش کرده بودم. انگار راه حل دم دستم بود، نزدیکم بود ولی من دوردست هارو میگشتم.

      واقعا مطمئن شدم که آدمارو می شه از طریق کنترل از راه دور، کنترلی که در قلب ماست، کنترل کنی و فقط ازش نعمت و برکت ببینی.

      ولی میدونی سمانه جان، من، خودم، شخصیتم اینطوری نبود، اینطوری محبت کنم به همه، به همه غیر از همسرم. وجودم هنوز اینقدری تغییر نکرده که بصورت پیشفرص و ناخودآگاه عشق قلبی با اینهمه کلماتی که خدا برام در زبان فارسی خلق کرده، بیان کنیم.

      بعد از نتیجه گرفتنم در روابط، ولی من دوباره یادم رفت، نه اینکه یادم رفته باشه، انگار هنوز گنگ بودم. انگار هوشیار نبودم که با همین فرمول و ابزار، وجه الهی بقیه رو هم بکش بیرون. انگار درسم رو نگرفتم خوب هنوز، هنوز اونطور که باید تغییر نکردم. وقتی شما دونفر رو نام بردی، توی ذهن منم دونفر اومد، اصلا میگم انگار کامنتت برای من بود. اون جایی که نوشتی: من مغرور!!! دقیقا الان معنی غرور رو بهتر می فهم. من، زلیخای مغرور. اینقدر باید تمرین کنم تا به تمام آدما عشق بورزم. نه فقط همسرم. اولش دو نفر به ذهنم رسید. بعدش که بیشتر فکر کردم، دیدم نه بابا، خیلی بیشتر از اینهاست، آدم های زیادی هستن که رفتارشون روی مخمه و من فقط سعی می کنم بهشون فکر نکنم که خیلی حرص نخورم و تونسته باشم ذهنم رو کنترل کنم.

      اما تصور کن، وقتی بتونم قلبم رو از عشق همه اونها سرشار کنم، دیگه حتی کنترل ذهن خیلی راحت میشه برام. این میشه رشد و پیشرفت و تغییر من.

      خدایا خودت کمکم کن این شخصت الانم رو به شخصیتی لطیف تر، عاشق تر، مهربان تر، با محبت تر تبدیل کنم. اونقدر باید تمرین کنم که بصورت دائمی و پیش فرض اونطوری بشم. اینقدر باید تغییر کنم که به قول استاد شخصیتم عوض شه.

      سمانه ی نازم، چطور ازت تشکر کنم بخاطر وقتی که گذاشتی و اینهمه با جزئیات نوشتی؟

      اینها همش هدایته، بازهم هدایت منو دیوانه میکنه. از روزی که قسمت 16 اومد روی سایت و استاد گفت بپرسیم چطور توی مدار درست قرار بگیرم؟ هزاران بار این سوال رو پرسیدم از خودم و بهش عمیق و تمرکزی فکر کردم، و هربار خداوند نکاتی رو بهم گفت که باید انجام بدم تا در مسیر درست قرار بگیرم. یکی مدیشین بود که در قسمت 115 زندگی در بهشت، ارزش این کار بی نظیر رو توضیح دادن. و چندین و چندتا هم هدایت بود که بازهم توی کامنت همین قسمت16 نوشتم. و امشب دوباره با خوندن کامنت فوق فوق فوق العاده ی شما، فهمیدم چطور باید در مسیر درست قرار بگیرم.

      در اصل مسیر درست، مسیری هستش که صفات پروردگار توش هست، هرچقدر ما صفات پروردگار رو بصورت درونی در خودمون ایجاد کنیم، در واقع بیشتر در مسیر خداوند و جهان قرار می گیریم. و این مهربان بودن. بدون هیچ گونه چشم داشتی، محبت کردم از صمیم قلب، دیدن محبت های دیگران و تشکر و سپاسگزاری قلبی از اونها و تمام این ها باید در وجود من تغییر کنه…

      وقتی توحید عملی 7 اومد روی سایت، چقدر مدارمون رفت بالاتر، چقدر misunderstanding (کج فهمی ها) رو شناختیم. یعنی الان که به این کامنت شما و نوشته های خودم نگاه می کنم، می بینم اون موقع فقط شناختیم، و امروز کمی بیشتر درک کردیم. اینقدر که به عمل منجر بشه.

      سمانه ی گلم، خیلی خوشحال شدم که نتیجه گرفتی…خوشحالم که یافتی راه حل رو، کشف کردی. و این خیلی ارزشمنده. این کامنت خیلی بی نظیر بود. به قول استاد وقتی یکی از نتایج می گه بیشتر آدم ارتباط برقرار می کنه، بیشتر کیف می کنه، بیشتر لذت می بره.

      قصد نداشتم اینهمه بنویسم، فقط میخواستم یه تشکر بکنم بخاطر جاری کردن این درک و آگاهی وصف ناپذیرت، که اینهمه طولانی شد.

      در طول نوشته هام، واقعا احساس کردم دارم با دوست صمیمیم صحبت می کنم، دوستی که خیلی وقته همو میشناسیم. احساس کردم توی کافه، روی میز دونفره نشستیم و این صحبت های عالی رو کردیم.

      متشکرم بازم. دوستت دارم دوست خوب و آشنای من.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
      مدت عضویت: 2355 روز

      سلام سلام سمانه خانم دوست خوبم

      خداروشکرررررررر خداوند خیلی زیبا شما را هدایت کرد که بتونید پاشنه آشیل تون رو متوجه بشید و این درس خیلی خوبی بود برام نسبت به کسانی که توی زندگی مون ازشون راضی نیستیم و میخواهیم از زندگی مون حذف بشن باید سایه های درون خودمان رو پیدا کنیم و حلشون کنیم تا جهان ما را هدایت کند به حال خوب و زیبایی بی نظیرش از شما دوست خوبم سپاسگزارم بخاطر کامنت عالی و قشنگتون و از خداوند بی نظیرم براتان موفقیت های بی نظیر و پیشرفت کوانتومی خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    مرضیه پری پور گفته:
    مدت عضویت: 2734 روز

    به نام تنها فرمانروای جهانیان، رب و صاحب اختیار وهاب من

    سلام

    سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.

    زندگی می کنم اندازه صد سال در روز هر روز

    استاد جانم می خوام از شیوه تغییر کردنی که دارم تجربه می کنم براتون بنویسم.

    یادتونه توی چند تا از فایل ها گفتین که شما اندازه هزاران سال تجربه دارین و حتی یک جا گفتین اندازه یک میلیون سال تجربه دارین.

    می دونین این گفته تون یک چراغ توی ذهن من روشن کرد . و من هر چند وقت یکبار به این فکر می کردم که چطور میشه که زندگی یه آدم اینجوری باشه؟

    تا اینکه توی قسمت ۱۶۵ سریال زندگی در بهشت وقتی آهنگ دنیای عزیز رو روی اون تصاویر زیبای تمپای دوست داشتنی گذاشتین، من بیشتر از پنجاه شصت بار اون قسمت رو دیدم و بازم می بینم، اون تصاویر رویایی با اون شعر زیبا شد همه چی برای من .

    زندگی می کنم اندازه صد سال در روز هر روز

    و این هر روز یعنی استمرار داشتن

    وقتی من این قسمت رو شنیدم بار اول فکر کردم که این اولین بار که همچین مفهومی رو دارم می شنوم . خیلی خیلی به دلم نشست.

    بعدش فکر کردم وقتی هر روز اندازه صد سال زندگی کنی یه همچین کیفیت و برکتی در زندگی چقدر بی نظیره، بعد یک دفعه گفتم عه این میشه همون هزاران و میلیون سال تجربه زندگی استاد دیگه .

    وقتی که هر روز سطح کیفی زندگی در تمام جوانب بالا باشه و هر لحظه فقط اون لحظه رو زندگی کنیم بدون غمی از گذشته و ترسی از آینده و عمل کردن فوری به الهامات. سن تجربی و درک مون از جهان هستی میشه هزاران سال.

    و هر بار این خواسته برای من واضح تر میشه.

    استاد جان چند شب برای خودم تا صبح احیا گرفتم و البته دیشب و ان شاالله تا همیشه خدا حمایتم کنه که این احیا گرفتن این بیدار شدن واقعی هر شب ادامه داشته باشه.

    از خدا خواستم چنین برکتی روزها و زمانم داشته باشه، از خدا خواستم که بهم قدرت و اراده بده و خودش حمایت و هدایتم کنه تا بتونم چنین برکتی رو به زندگیم بیارم.

    و استاد جان خدا هم داره به بهترین شکل برام برنامه ریزی می کنه ، یکی از برنامه هایی که به دلم افتاد همین احیا گرفتنه، که با لذت و عشق بی نهایتی برام همراهه، خوب وقتی قراره هر روز من صدسال باشه پس هر شبم باید شب قدر باشه دیگه.

    پس گذاشتم خدا هدایتم کنه.

    فلاش بک😉:

    استاد جان من هم اون شب توی این روم تون بودم از همون اول هم بود اما اینقدر که وابسته بودم به خواسته ی صحبت کردن با شما ، که نمی تونستم روی صحبت هاتون تمرکز کنم . به محض اینکه فرزانه جان شروع به صحبت کرد، صدای روم برای من قطع شد و من در به در دنبال فیلتر شکن و … بودم تا این مسئله رو حل کنم . نزدیک نیم ساعت بیشتر طول کشید و من نمی تونستم صدای روم رو داشته باشم. اما همون نشانه خدا بود . به خودم گفتم مرضیه جان حرص چی رو می زنی ؟ یادت رفته برنامه ریز کیه ؟ اینقدر به این فکر می کنی که استاد ترو بیاره بالا که هیچی از توضیحات اول استاد متوجه نشدی. تو قراره در لحظه زندگی کنی قراره از این روم رشد بگیری. یادت رفته قسمت اولی که این گفتگو از سایت پخش شد تو چه حالی داشتی؟ چقدر دلت می خواست در چنین گفتگوهایی شرکت کنی؟ یادت رفته خدا هدایت کرد به ویس چت تلگرام و چه صحبت هایی عالی رو شنیدی و چقدر با اون قابلیت رشد کردی؟ یادته روم دوم رو با واسطه ولی آنلاین شنیدی؟ چقدر حست عالی شد ، چقدر اشتیاق داشتی و دلت می خواست توی روم باشی؟ خوب ببین خدا اجابتت کرده دیگه ؟ الان توی رومی ، می تونی صدای استاد و دوستان رو بشنوی ، تو قراره درس بگیری، قراره یاد بگیری، پس شروع کن از این لحظه فقط درس گرفتن و لذت بردن. دفتر و خودکارم رو آوردم و یه چشمک به خدا جونم زدم و گفتم من درسم رو گرفتم. بریم که درس بگیرم و هدایت های ترو بشنوم . دوباره وارد روم شدم بله خدا اجابتگرم اجابتم کرده بود.

    پس شروع کردم به نوشتن هدایت های خدا ، و تمرینی که به نظرم می اومد که باید انجام بدم رو می نوشتم و نکاتی که اون موقع می شنیدم رو می نوشتم و بعد که روم تمام شد با دوستان کمی صحبت کردم و همزمان هم داشتم روی نکاتی که نوشتم کار می کردم. و تا پنج صبح بیدار موندم و نوشتم و نوشتم و نوشتم.

    خیلی از خواسته ها برام واضح شد ، در لحظه زندگی کردن که شما گفتین که نشانه اصلی مومن بودن اینه که نه غمی از گذشته داشته باشم و نه ترسی از آینده.

    گفتین اگر من دارم روی خودم کار می کنم ، باورهامو تغییر می دم پس باید نتیجه ببینم و نتیجه ام هم طبق قانون تکامل یکم از آنچه که الان هست بهتر باشه وگرنه من دارم توهم می زنم و اصلا کار نکردم روی خودم.

    و …

    پس من وارد یک فاز جدید از تغییر آگاهانه شدم

    دسته آخری که شما گفتین : اینا دنبال بهبود دایمی هستند ، همواره در حال رشد هستند

    خوب استاد جان من یک سال و چهار ماهه که در حال رشدم خدا رو هزاران مرتبه شکر . و این بار مصمم تر که حتی می خوام درگیر شادی بیش از حد بعد از گل هم نشم که اینقدر درگیر اون نتیجه بشم که برم قاطی باقالی ها، از هر نتیجه ای نهایت لذت رو ببرم در حالی که از اون نتیجه انرژی بیشتر بگیرم برای حرکت فوری و مصمم تر بعدی.

    استاد جان دو شب پیش نشستم و نوشتم که من می خوام زندگیم چنین برکتی داشته باشه که هر روزش اندازه صد سال باشه.

    و از خدا هدایت خواستم که چیکار کنم ، دونه دونه هدایت های خدا اومدو بازم من تا ساعت پنج صبح بیدار بودم و می نوشتم هر چی که خدا به قلبم الهام می کردکه چه کارهایی انجام بدم تا به چنین کیفیت و برکتی در زندگیم برسم و بعد از خدا نشانه خواستم که آیا این تمریناتی که من نوشتم و از همون لحظه شروع به انجامشون کردم درسته؟

    بعد می خواستم بخوابم چند تا کتاب قدیمی برادر همسرم داده بود همسرم آورده بود برای دخترم. روی اپن آشپزخانه مونده بودن . دقیقا استاد جان همانطور که شما هزاران بار گفتین، کتابی با عنوان بوعلی سینا برام بولد شد و همین طور که تند ورق زدم در صفحه آخر کتاب که گویا از زبان یکی از شاگردان بوعلی سینا بود این جمله بولد شد:

    من می گویم نمی شود زمان را در زندگی آدم ها به یک میزان سنجید چرا که زندگی استادم هر لحظه اش، ارزش صدها سال از عمر مردمان دیگر را داشت

    الله اکبر از هدایت خداااا ،😭😭 استاد نه تنها در مورد شما و بودن در مسیر شما، پا جا پای شما گذاشتن بهم نشونه داد، بلکه بهم این نوید رو داد که با همین فرمان جلو برم همین طور تسلیم و عامل ادامه بدم، می تونم در هر لحظه، هر لحظه اندازه صدها سال زندگی کنم.

    و این دست‌یافتنی تر میشه وقتی که هر لحظه رو زندگی کنم و همواره در هر لحظه تمرکزم روی اصل باشه .

    و استاد جان نتیجه این شده که از اون روز تا الان همواره در زمان مناسب در مکان مناسب هستم.

    استاد جان اینا رو نوشتم و حالا باید برم این بار با تمرکز لیزی تمریناتم رو از این فایل بی نظیر در بیارم.

    فرزانه جانم و محمد عزیزم برای تک تک نتایج عالی تون تحسینتان می کنم ، تک تک صحبت های شما برای من درس و نشانه بود.ازتون سپاسگزارم

    استاد جانم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم که حالا با بودنتون این خواسته هم واضح و دست یافتنی شده که می تونم چنین برکت و ارزشی رو در ثانیه ثانیه زندگیم تجربه کنم. عاشقتونم

    خدا جونم رزاق وهاب من ،تمام زندگیم تجلی فضل بی نظیر توست که هر لحظه هدایت ها و نعمت ها و حمایت های بی انتهایت را روزیم می کنی، میلیارد ها بار سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    در پناه خدا در تمام جوانب زندگی موفق باشید 🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
  3. -
    رضیه واحداصل گفته:
    مدت عضویت: 863 روز

    بسم الله نور

    سلام استاد و مریم بانو

    سلام دوستان عزیز

    این فایلو بار اوله دارم گوش میدم و حتی رسیدن ب این فایلا هم تکامل میخواد ک الان خوشحالم ک ب لطف الله ب این فایل دسترسی پیدا کردم

    ینی این فایلا رو سایت هست ولی هرچقدر ک بزرگتر بشی باورات بهتر بشه ب فایلایی دسترسی پیدا میکنی ک تورو بزرگتر و کاملتر میکنه

    خیلی واقعا عجیبه ک اگ قبلا بود میگفتم اینا ک جلوی چشمت بودن پ چجور شد ک ندیدی

    خداروسپاسگذارم برای این مسیر الهی ک توش هستم

    استاد روزی ک کامنت نذارم فکر میکنم چیزی گم میکنم میشینم فکر میکنم من چکار نکردم

    من ک کارایی ک باید انجام کیدادم رو انجام دادم

    بعد میگم اره تو امروز کامنت نزاشتی

    وحس پوچی بهم دست میده بعضی روزا بیشتراز 5تا کامنت میزارم بعضی روزا حتی یدونه هم نمیشه بزارم

    چیزی نمیاد ک بنویسم

    نمیدونم چرا شایدم نااگاهانه رو مغزم حساب میکنم ک چیزی نمیاد و گفته نمیشه ک بنویسم

    چون اکثر کامنتم اینجوری بوده ک یچیزی ازدرون قبلا ک اینو استاد میگفت درک نمیکردم اما الان منم اینجوری ام ازدرون چیزایی ک مربوط ب فایل باشه گفته میشه و مینویسم و حس سرافرازی بهم دست میده بعد نوشتن کامنت

    انگار ک از یک سد بزرگی رد شدم

    خداروسپاسگذارم برای همراهی ک میکنه و هرلحظه ک بخوام پیشمه و جوابمو میده

    استاد چقدر صدای فرزانه جان مثل شخصیت های کارتون ماندگار و دوستداشتنی بود

    و داستان زندگیش ک واقعا منو یاد زندگی خودم انداخت خداروشکر میکنم ک برای این هدف هرچقدرم پول گذاشته باشیم کنار بدیم کمه

    وهمسر همراه و هم قدمشون

    خیلی منو خوشحالتر کرد بابت اینکه چقدر باهم هماهنگن و تو یک مسیرن و اگر مسیرشون یکی نبود شاید الان باهم نبودن یااینکه اینقدر ثروت خلق نمیکردن

    منم خیلی دوست دارم همسرم بامن هماهنگ بشه

    الان ک باهمیم میدونم باورام مثل همه ک باهم موندیم اما وقتی حرفاتونو بعضی وقتا ازبس ب فایلاتون فکر میکنم توذهنم مرور میکنم حتی قبل از خواب یهو باصدای بلند فکرمو میگم

    بعد برایاینکه دیوانه جلوه نکنم میگم این فکر چقدر خوبه بعد براش با شوق و ذوق تعریف میکنم ولی خب همراهی نمیکنه

    منم ازاین بابت ناراحت میشم بعد میرم تو خودم و میگم تو باید رو خودت تمرکز کنی کاری ب ری اکشن بقیه حتی شوهرت توجه نکن

    اینجوری ازمسیرت دور میشی و اروم میشم

    خدارو بینهایت سپاسگذارخداوندم ک شمارو ب من معرفی کردو تو مسیرم قرار داد

    مطمئنم بارفتن تو مسیری ک هزاران رفتن و نتیجه گرفتن منم نتایجمو بیام بگم

    البته ناسپاسی نمیکنم ها

    من نتایج زیادی گرفتم کلی باور درست ساختم

    کوچیک ولی زیادن

    اهداف بزرگمو ک تیک بزنم میام درموردش باافتخار و غرور میگم و استادمو خوشحال کنم

    دوستون دارم

    درپناه الله مهربان و روزی رسان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      amene nasiri گفته:
      مدت عضویت: 3904 روز

      دوست نازنینم سلام

      کامنت زیباتونو خوندم و بسیار لذت بردم بله دقیقا به قول شما باید اون حس نوشتن در ما باشه تا بتونیم بنویسیم و علت اینکه بعضی وقت ها کامنت دوستان رو میخونیم و شگفت زده میشیم که اینهمه جمله زیبا از کجا اومده هم همینه.

      دوست عزیزم من هم مثل شما اول که شروع کردم به گوش دادن فایل های استاد همسرم همراهم نبود و خیلی خیلی دوست داشتم ایشونو همراه کنم و هربار که سعی میکردن با یه توجیه منفی از ایشون برخورد میکردم که به قول استاد خودمم از مسیر دورتر میشدم شاید بهتون بگم دوسه سالی این روند طول کشید اما نفهمیدم کی و کجا من بیخیال شدم و قلبن وتو عمق وجودم نه دیگه خواستم همسرم همراهم بشه و اینکه از همه مهم تر به دنبال اصلاح ایشون نبودم چون علت اصلی که تو ته وجودمون هست به قول استاد اینه که من که خوبم پس بذار همسرمم همراه کنم تا اونم تغییر کنه تا خوب بشه و مسائل مون حل بشه .بعد که فقط و فقط سعی کردم رو خودم قلبا کار کنم (میگم قلبا چون بارها فکر میکردم که این تعهد رو دادم اما در عمل و ذهنم اینطوری نبود) اصلا نفهمیدم چیشد که همسر من که اصلاااا و اصلاااا تو این مدارها نبودن و شاید تا الان یه پادکست از هر استادی تو حوزه موفقیت گوش نداده بودن تغییر کردن و کم کم به فایل های استاد علاقه نشون دادن و کم کم تکاملی ازم خواستن که فایل های استاد رو براشون بریزم که تو مسیر بهش گوش بدن و همینطوری روزانه یه وقتایی از من هم بیشتر فایل گوش میدادن شاید چهار پنج ساعت با پجود اینکه فوق العاده درگیر کارشون هستن و درنهایت انقدر شیفته استاد و صحبت هاشون شدن که امسال دوتایی برای پیشرفتمون بسته روانشناسی ثروت یک رو خریدیم و داریم باهم جلو میبریم خواستم این تجربه از خودمو بهتون بگم تا بدونید این اتفاق رخ میده به شرطی که همون طور که استاد هزاران بار بهمون گفتن سعی نکنیم بقیه رو مجاب کنیم که همراهمون بشن و فقط و فقط به فکر پیشرفت خودمون باشیم انوقته که ادما با دیدن نتایجمون ارامشی که پیدا کردیم خودشون علاقه نشون میدن و داوطلبانه وارد این مسیر میشن اون موقعس که ارزش داره چون من خودم قبلا فایل های رایگان استادرو میذاشتم که باهمسرم گوش بدیم اما حتی اگه ایشون چیزی نمیگفتن اما چون در مدارش نبودن چیزی اصلانمیشنیدن اما الان باعشق تک تک فایل های استاد رو خلاصه نویسی میکنن این راهه که جواب میده.

      امیدوارم کامنتم بهت امید بده که چیزی که میخوای اتفاق میفته و فقط و فقط بابد صبورانه رو خودت کار کنی عزیزم

      درپناه خداوند وهاب شاد و موفق و ثروتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        رضیه واحداصل گفته:
        مدت عضویت: 863 روز

        سلام آمنه جانم

        وقتی کامنتی ک خدا هدایت میکنه و مینویسم یکی از دوستان جواب منو میده و تو کامنتاش امید و ایمانم رو چندین بار قویتر و بیشتر میکنه

        خیلی کامنت شمارو دوس داشتم

        خیلی حس لذت بخشیه ک همراه زندگیت بیاد و باهات هم مسیر بشه خدا میدونه اگ این اتفاق بیوفته من چقدر خوشحال و ذوق زده میشم

        واقعا همینه اگ تمرکز 100درصدی روی خودم بزارم

        حتما تغییری ک باعث میشه تو زندگیم اتفاق بیوفته برای همه سوال پیش میاد ک چی شد ک این شخص موفق شد و دنبال این جواب میگردن

        چ همسرم باشه چ نزدیکان

        عالی هستین دوست عزیزم

        درپناه الله مهربان شادو خوشبخت و ثروتمندباشید

        دوستتون دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1280 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم

    بینهایت و با تموم وجودم سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده

    جالبه برام؛ همین امروز بود تو تمرین ستاره قطبی نوشتم خدایا قدم بعدی کسب و کارمو بهم بگو: بهم بگو چطور رشد کنم؟ چطور پیشرفت کنم؟ و الان خدا بهم جواب داده که برم بچسبم به اصل و اونم اینه فرکانس ها و مدارمو ببرم تا با آدم های مناسب تو کسب و کارم برخورد کنم؛ من از وقتی با قوانین آشنا شدم: دیگه رو پلتفرم های عمومی حوزه کاریم فعالیت نمیکنم( یجورایی تبلیغات نمیکنم برای فروش) و مدتی هست که تمرکزو گذاشتم رو سایت خودم؛ با اینکه بیش از 90 درصد همکارام تو حوزه کاری ما رو اون پلتفرم ها کار میکنن ولی من گفتم نه: اینا نتایج موقت داره و من نتیجه پایدار میخام نه موقت( با اینکه با کار کردن رو اون پلتفرم ها برام درآمد داره و کار کردن رو سایتم فعلا برام درآمدی نداره: ولی من تمام تمرکزمو گذاشتم رو سایت خودم) و حدودا 2 هفته قبل بود که برای بهبود کار کردن رو سایتم به یک دوره ایی خدایت شدم و دیدم چقدر به موقع بود خرید و کار کردن رو اون دوره برای بهبود کیفیت کارم: و امروز خداوند از زبون استاد بهم گفت مسیرت درسته پسرم، رو خودت کار کن، رو باورهات کار کن، رو فرکانست کار کن، مدارتو ببر بالا؛ پول و مشتری و قرارداد با من و منم مثل همیشه میگم: چشششششششم فرمانبردارم سروم.

    بنده هم یکی از دانشجوی های دوره روانشناسی ثروت 1 هستم و بارها بارها از نتایجم گفتم و الانم میگم برای افردی که قراره دوره روانشناسی ثروت 1 رو بخرن؛ دوره فوق العاده ایی هست و من بعد 6 ماه کار کردن رو دوره نه بصورت تمرکزی؛ اما 70 برابر پولی که برا دوره هزینه کردم تو 6 ماه به دست آوردم و این دوره فوق العادست با باورسازی هایی که هیچ جا نظیرش وجود نداره

    و‌ استاد عزیزم؛ بینهایت از شما سپاسگذارم بابت درک این قوانین، بابت درک اصلی ترین موارد مورد نیاز برای ثروت مند شدن تو حوزه مالی، روابط، سلامتی و معنویت و آموزش آن به بهترین و شیوا ترین و آسان ترین شکل ممکن برای دیگران: واقعا آموزش های شما همچون گنجه و مسیرهای خوشبختی رو به آدم نشون میده

    خدایا شکرت که فرصتی شد این محتوای بی نظیر رو گوش بدم و بار دیگر این قوانین فوق العاده برام مرور شد

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
  5. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1269 روز

    به نام رَبّ العالمین

    سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همه عزیزانم

    استاد جان اینروزها دارم تمرکزی روی دوره بی نظیر 12 قدم کار میکنم و از دیروز مشغول نوشتن آگاهی های جلسه اول قدم دوم هستم. شما در این فایل گفتید که:

    « در این قدم دوم با این صحبت هایی که کردیم، شما می بینید که موج بزرگتری از نعمت ها رو که داره وارد زندگیتون میشه. من به این دلیل به این راحتی پیش بینی میکنم، چون میدونم که قانونش اینه! و اینها تجربیاتیست که خودم در زندگیم داشتم»

    و این دو سه روز که تمرین ستاره قطبی رو به شیوه قدم دوم انجام میدم میبینم که چقدر زندگی برام لذت بخش تر و روانتر شده است بقدری که وقتی دیشب داشتم اتفاقات خوبم رو می نوشتم صفحه سر رسید آنروزم دیگه جا نداشت و این همان نویدی بود که شما داده بودید و مطمئنم با تمرکز و تعهد بیشترم، بیشتر و بیشتر خواهد شد. و چقدر برایم لذت بخش است این روزها وقتی میبینم سوت زنان در همان جاده جنگلی آسفالت دارم به سمت خواسته هایم پیش میروم.

    من از شما در این دوره یاد گرفتم که به کوچکترین نشانه ها و اتفاقات مسیر توجه کنم و بهشون انرژی بدم و با نوشتن به خودم یادآوری کنم که دیدی شد! دیدی فرکانس هام داره کار میکنه! تا باور بسازم و فرکانس قوی تری رو به جهان بفرستم. با اینکه قصدی برای نوشتن این کامنت نداشتم ولی همین دلیلی که گفتم باعث شد که بیام و بنویسم و ردپا از خودم به جا بگذارم و نشانه هام رو تائید کنم. استاد امروز که از محل کارم به خونه برگشتم، فایل امروز رو پلی کردم تا یادم بیاد راجع به چه موضوعیه و فایل رو که جلو بردم در دقیقه 16 فایل انگار تازه داشتم صحبت هاتونو می شنیدم که می گفتین:

    «بچه ها این نکته خیلی مهمه ها که اگه من در مسیر درست قرار بگیرم؛ در زمان مناسب با آدم های مناسب برخورد میکنم ها» این حرفتون تموم نشده بود که گوشی همراهم زنگ خورد و دیدم مادرم پشت خط است.فایل رو استپ زدم و جواب تماسش رو دادم. حرفهایی که بین ما رد و بدل شد در ذهنم همین زنگو برام به صدا درآورد که دقیقآ صحه میگذاشت بر این صحبتتون و من از این هم زمانی تو شوک بودم و هنوزم حیرانم! جریان از این قرار بود که من سر راهم برگشتنی از محل کار از سوپر مارکت سر کوچمون ماست محلی خریدم و صاحب مغازه بهم گفت کاش با خودت ظرف میاوردی حیفه این ماستو بریزم داخل نایلون چون ماستش تازه بود و این ماستو خانمش تو منزل درست میکنه و قابل مقایسه با ماست های بازار نیست. وقتیکه داشت برام ماست می کشید، دیدم سیب های خیلی خوبیم داره و اتفاقآ دیروز که خانمم سیب خواسته بود چند جا که رفتم سیب درجه یک پیدا نکردم و برای اینکه دست خالی بر نگردم موقتآ چند تا سیب خریدم و چون میدونم خیلی به سیب علاقه داره تصمیم گرفتم نزدیک سه کیلو سیب بخرم ازش و وقتی قیمت رو پرسیدم گفت کیلویی 35 هزار! گفتم این سیب هات خیلی عالین قیمتشونم خیلی عالیه تعجب میکنم و ایشون گفتند ما از میدان بار میاریم به همین خاطر قیمتش خوبه. وقتی که برگشتم منزل سر راهم سری به مادرم زدم که دو واحد پائینتر ما زندگی میکنه تا کارت های بانکیشو که صبح داده بود براش پول انتقال بدم رو تحویلش بدم و بعد تحویل کارت ها ازم پرسید ماست خریدی؟ گفتم آره امروز ماست گذاشته و تازه تازه است. اتفاقآ سیب های خوبیم آورده اگه میخوای اینا رو بردار من دوباره میرم میگیرم. اما ایشون قبول نکردن و گفتند خودم کار دارم میرم بیرون میگیرم. در همین حین که من وارد خونه شدم یادم افتاد که بگم با خودش ظرف ببره اگه ماست می گیره و بلافاصله تماس گرفتم اما نمی دونم چجور به این سرعت مادرم رفته بود و منزل نبود. بعد چند دقیقه که برگشته بود و من فایلو پلی کرده بودم و این جمله رو که گفتم شنیدم . مادرم زنگ زد خیال کردم چون من تماس گرفتم زنگ زده ببینه که چکار داشتم به همین خاطر قبل اینکه ایشون حرف بزنه گفتم مادرجان کی حاضر شدی و با این سرعت از خونه خارج شدی که من یه دقیقه نشد زنگ زدم که بگم اگه میری ظرف ببری ولی دیدم که رفتی! گفت که ظرف با خودم برده بودم ولی سیب و که قیمت کردم میگفت کیلویی 50 هزاره! مگه تو از همونجا نگرفتی؟ گفتم چرا از همانجا گرفتم. گفت بهش گفتم همین الان پسرم ازتون خرید کرده گفته کیلویی 35 هزار خریدم. ولی گفته که پسرتون از ما خرید نکرده! خیلیم پسره عصبی بوده و گفته پدرم نمی دونه چند باید بفروشه و هر چی میگم کار خودشو میکنه! منم فقط ماست خریدم و برگشتم.گفتم مادر من که رفتم پدرش مغازه بود خیلیم حالش خوب بود و باهام شوخی کرد و بعدش تصمیم گرفتم سیبم ازش بخرم و اصلا قبلش قیمت نپرسیدم ازش و موقعی که کارت کشیدم بهم گفت کیلویی 35 هزار میشه. و بعد تمام شدن صحبت هام با مادرم استاد این جملتون تو ذهن من زنگ خورد که ببین فاصله رفتن من با مادرم سر جمع 5 دقیقه نشد ولی خداوند در همین زمان بسیار کوتاه آدم هایی رو سر راه من قرار داد که دو نتیجه کاملا متفاوت رو رقم زده. و اینو الهامی دونستم از طرف خداوند که بیام علاوه بر اینکه در دفترم بنویسمش، بیام و اینجا هم بنویسم تا ردپایی برای خودم و نشانه ای برای دیگر عزیزانم در این مسیر زیبا باشد. یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 76 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 834 روز

      به نام خدای که از رگ گردن نزدیکتر هست

      به نام خدای که عشق مطلق هست

      به نام خدای که نور زمین و آسمان هست

      به نام خدای که فرمانروایی جهان هست

      خدای که همه چیز میشود همه کس را

      خدای من شکرت برای تمام اتفاقات خوب زنده گی مان

      خدای من شکرت برای حضور قشنگ ات در زنده گی مان

      خدای من شکرت برای حضور عزیزانم

      خدای من شکرت برای تمام نعمت هایت

      خدای من هزاران هزار بار شکرت شکرت شکرت

      سلامممممم و صد سلاممممممم به رفیق خوبم برادر خوش قلبم ، بنده محبوب خدا ، دوست ارزشمندم ، اسداله عزیزمم

      الهی که حالت عالی عالی عالی باشد

      عکس پروفایلت خیلییییییی بینظیر و زیبا هست من هم زیبایی شما را هم زیبایی این مکان روحانی را تحسین میکنم

      رفیق من عاشق هدایت های خدا هستم که خدا چی زیبا هدایت میکند چقدر جریان هدایت زیباست

      چقدرررررر قانون فرکانس زیباست

      چقدررر خداوند زیباست

      چقدررر این جهان زیباست

      به قلبم الهام شد که بیایم کمنت سعیده عزیز را بخوانم ولی هدایت شدم به کامنت شما و جملات الهیت

      بخدااا عاشق کمنت هایت هستم چون آنقدر زیبا از اتفاقات زنده گی بهشتی ات یاد میکنی که ایمان مان به قانون قوی تر شود

      چقدررر برادر عزیزم تحسینت میکنم برای اخلاق زیبایت که چنین رفتارهای عالی با همه داری چقدر از رابطه زیبایت با مادر عزیزت لذت بردم

      وجود مادر چقدرررر زیباست در زنده گی مان

      چقدرررررر ما خوشبختیم

      چقدررررر ما نعمت داریم در زنده گی

      الهی شکرت صد هزار مرتبه

      الهی کر‌ررررورر کرورررر شکرت

      چقدر من عاشق نشانه های خداوند هستم که با هر نشانه برایت چشمک میزند میکوید هدیه ات آماده هست عزیز منننننن به زودی دریافتش میکنی چقدرر نشانه ها زیبا هستن

      سپاسگذارت هستم که این قدر زیبا مینویسی

      خیلییی دوستتت دارم و همیشه از خداوند بهترین ها این عالم را برایت میخواهم

      به عزیز دلت همسر مهربانت شینای عزیزم سلام بگو و از طرف من ماچ شان کن

      الهی همیشه غرق نعمت ثروت و عشق الهی باشید

      الهی از در و دیوار نعمت های خداوند در زنده گی تان جاری شود

      خدای من شکرت برای همه چیز های عالی زنده گی مان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1269 روز

        سلام و صد سلام به پاکیزه خداوند

        خدا رو شکرررر بابت این حال خوبت

        خدا رو شکرررر بابت این انرژی مثبتت

        خدا رو شکرررر بابت این روح لطیفت

        خدا رو شکرررر بابت این حس قشنگت

        خدا رو شکرررر بابت این قلب زلالت

        خدااااایا کرور کرور شکررررت بابت دوستان نابی که در این فضای الهی نصیبم کردی که مثل خانواده ام هستند و عاشقانه دوستشان دارم.و هر چقدر هم بنویسم و بگویم نمی توانم ذره ای از این نعمتی رو که بهمون بخشیده رو به جای بیاوریم.

        همسرم و قندول بابا هم سلام و درود برایت می فرستند و میگویند که بگویم خیلی دوستت دارند.

        ممنونم که برام نوشتی و به الهاماتت عمل کردی. این کامنتت درس بزرگی بود برای همه ما که وقتی چیزی بهمون الهام می شود فقط نوک انگشتمان را نبینیم و با ذهن منطقیمان آنرا تفسیر نکنیم چون هرگز پی نخواهیم برد که پس پرده چه رازیست،مگر وقتی که پرده از رویمان بیفتد. زیرا تا عمل نکنیم پی نخواهیم برد که منظور و مقصود اصلی از آن هدایت چه بوده است مثل همین عمل کردن تو به الهام درونیت.

        امروز که با کامنت زیبات غرق احساس خوب بودم و باران رحمت الهی در حال باریدن بود، هنگام رانندگی داشتم آهنگ زیبای زیر رو گوش می دادم که بهم الهام شد آنرا تقدیمتان کنم. شاید گوشه کوچکی از این احساس خوبی که منتقل کردی را بشه جبران کرد و به وجود نازنینت برگشت داد. غرق نور باشی و سلامت و ثروتمند پاکیزه جان.یا حق

        ببار ای خالق عشق همه عشق و همه عشق

        مرا از من جدا کن ببر تا عالمه عشق

        ببار آن ابر رحمت که باشم محرم عشق

        مبادا دل ببندم به هر نامحرمه عشق

        یا رب تو هستی اولین عشق و تو هستی اخرین عشق

        من هم محتاجه این عشقو توئی مشتاقه این عشق

        تو دنیا را بنا کردی از اول عاشقانه

        گِلِ آدم زِ عشق و این فلک عشقُ زمین عشق…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      سلام و درود به اسدالله عزیز..دوست هم فرکانسیمون!..

      چقدر مسیر درست عالیه…مسیری که فقط حال و احساس خوبه..

      مسیری که در زمآن و مکان مناسب هست..

      منم میخام داستانی در بیین هدایتهام بهتون بگم.

      منم درخاستم از خداوند رابطه عالی که بیین خودمو خداونده،رو ازش میخام….که هدایتش مدتها داره برام تکرار میشه.

      اتفاقی یکی از فایلهای این سایت رو میخاستم رسیدم به کامنت شما.انشالله منم بتونم از میان هزاران اتفاق یکی از این مثال کوچک رو براتون بنویسم…

      و برای خودم ثبت بشه!

      که همه چیز مسیر درسته!…

      الهامات پروردگار برای یه رابطه الهی برام واضح شده.فقط باید ما هر دو روی مدار همدیگه قرار بگیریم..که این داستانش خیلی زیاده…

      قبل از وردم به این بهشت.رابطه هایی که وارد زندگیم میشد..دقیقا اون افرادی بودن که با چیزی که درون من میخاست هیچ سنخیتی نداشت.دقیقا برعکس عمل میکرد ..که اونم بخاطر وردیهای خودم بود…

      و الان دقیقا از لحظه آستانه ورودم به این سایت ،’بهمون خدای احد..شاهده اون رابطه ها کاملا از زندگیم حذف شدن..الان چند وقته از زبان ،دوربریام میشنوم که فلانی درخاست کرده برای شما میخاستن تشریف بیارن برای صحبت…

      از من سوال میگیرن این اتفاق افتاده میگم نه!…

      اینفرد اصلا نیومده ؟خیلی فلان شخص خوبه….گفتم نه!

      بوجودی که قبلا این اتفاقات جز سردرگمی برام نداشت..(خودم بودما داشتم اون افراد رو که من نمیخاستمشون وارد زندگیم میشدن!)..

      خوب حالا چیشده.که صحبت میشه ولی کاملا اون خاستشون محو میشه…

      چون من تعققیر کردم.چون من شجاعتر شدم..چون من یه شخص دیگه شدم..

      قبلا بر این باور بودم یه باید از افراد کمک خاست برای ورود یه فرد برای ازدواج.حالا اینطرف هر چی میخاس باشه.همون کتگوری که من 99/9درصد میتونم .بگم!همین باور رو دارن…

      که عامل یه ازدواج خوب…اینه که افراد بگی برای من همسر انتخاب کنن.

      یا باورای دیگه..پلاچ شدن افراد.ووو کارای دیگه.خودتون بیشتر متوجهش شدین.و ایندشم بصورت واضح مشخصه…..

      اسدالله عزیز…نمیدونم چجور شاکر خداوند باشم.که منو از باورهای گذشتگانم نجات داد…

      همون آیات قرانی که مدام بهم میگه..

      شرک داشته باشی روی افراد حساب باز کنی مثل همون پرنده شکاری میبرت جایی سخت و دور دستها تو رو میندازت ،پایین..

      دیگه اون افراد نزدیکم که مدام سرزنشم میکردن،که ‘ سنت میره بالا سخت نگیر برو دنبالت کارت..الان کاملا رابطمون بین هم قطع شده..

      دقیقا جوری شدم که اونا فرصت اون صحبتهای ،قدیم.رو ندارن.

      دیگه من قوی شدم.اسدالله عزیز خیلی برام سخته بعضی موقعها که بتونم ذهنمو قانع کنم.ولی بخودم قول دادم ادامه بدم…

      اینقدر نتیجه گرفتم از موقعه ایی که تو مسیر درستم…

      که حتی رفتار اطرافیانم.اون دوستان قدیمی که با من هم فرکانس نبودن.از زندگیم خذفشون کرد..

      خداوند شب تو خواب بهم الهام کرد بهم گفت فلان جا نریا..

      گفتم چشم.حقیقتا یکمم..ریختم بهم!. ولی گفتم این نشانه بزرگه…

      و در نهایت بگم…اینقدر زندگی برام روان شده.اینقدر حالم خوبه.اینقدر با خودم در صلحم.اینقدر اطرافم تعققیر کرده اینقدر قوی شدم.اینقدر شجاعت پیدا کردم…میدونم میدونم درکش کردم..از جان و روحم اگه در این مسیر درجا بزنم برمیگردم بهمون افرادایی که با من هم فرکانس بودن..

      و بازم جهنم را تجربه میکنم…

      جهنم ذهنه.بهشت روح الهیمونه…و تمام زندگیمون در صلح قرار دادن این دو جنسه..

      کل زندگیمون بهمین دو برمیگرده.

      و در اخر صحبتم بگم.از خداوند میخام در این مسیر رضایتمندمون ،کنه..خداوند داره خوب بهم نشون میده تا بدونم فقط مسیر درسته که من میتونم خوشبخت باشم..

      که وای من اینو تو قرآن بصورت واضح خوندم که خداوند بهم گفت…

      همون رفتار آدم و هوا…

      که خداوند میگه!هر دو از بهشت فرود آیید که برخی از شما دشمن برخی دیگرند،چون از سوی من هدایتی به شما رسید هر کس از هدایتم پیروی کند نه دچار گمراهی می شود،و نه به سختی و زحمت می افتد(ایموجی گریه از سر ذوق)…

      و هر کس از هدابت من روی برتابد برای او زندگی بسیار تنگ و سختی خواهد بود ،و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم…ووو بقیه داستان..(سوره طه.)

      اسدالله عزیز.خیلی عمق صحبتهای خداوند هوشیار دهنده هست.هر موقع حقیقتا ذهنم بهم میریزه..بخودم تلنگر میزنم.میگم نگاه کن باید اینجا خودتو نشون بدی.

      اگه میخای مثل قبلت باشی.نتیجه هم نمیگیری..

      پس نخا مثل قبلت رفتار و عمل کن…که زندگی سخت و نابینا میشی در دنیاو آخرت..

      یه شب خواب دیدم.صحنه وحشتناکی بود نمیدونم تو این مدت شده نصف شب از خداوند هراس داشته باشی.ولی میدونم برای هرکدوم از ما پیش میاد.

      خیلی هراس داشتم.

      خواب دیدم تو ساختمانهای خیلی بزرگی دقیقا مثل دانشگاه بود ولی خیلی اتاق بود افراد نشسته بودن.

      و چند نفرر یه دفترچه تو دستشون بود.منم وارد اون اتاقها شدم ولی صندلی نبود که روش بشینم.

      یه خانم اومد!.گفتم اینجا چخبره..دیدم فرد نزدیکی بهم میگفت من روی این صندلی نشستم تا بکشنم.میخان ما رو از بیین ببرن.منم داشتم به اون خانم التماس میکردم اینکار رو انجام ندین.

      اون خانم یه صفحه ایی روی دفترش،رو برام بصورت فیلم کرد..بهم گفت نگاه این سرزمین سرسبز کن.قبلش همین تعداد افراد رو از بیین بردیم.باید اینا از بیین برن تا این سرزمین سرسبز بشه..

      منم همینجور که داشتم التماس میکردم.که اینکار رو به این شخص نکنید.ولی اون فقط لبخند میزد..میگفت دست ما نیست!دقیقا خیلی از افراد رو دیدم.با خودشون میگفتن ما بشینم اینجا بیان بکشمنون….و همین صحنه مدام جلوم تکرار میشد با حرفهاشون.

      همشون همین درخاست رو داشتن.من از طریق صداها اون افراد رو میشناختم..دیگه اون خانم این صحنه رو بهم نشون داد بهم گفت جای تو اینجا نیست بیرون شدم.دیدم

      شخص نزدیکم بهم گفت بیا اینجا…

      همهجا متروک شده بود..صحنه قیامت رو بارها’ خداوند بهم نشون داده..

      خیلی چیزا رو میتونم ساعتها بنویسم…

      چون باورای مذهبیمون زیاد.ویسری حرفهای بی ربط بهمون خوردن…حقیتا فقط با الهاماته که میتونم روش صحیحشو درک کنم.بازم احساس میکنم هنوز خیلی جاها کم دارم..

      فقط میخام حرفتونو تحسین کنم.

      و بگم!

      مسیر درسته که ما رو با افراد و شرایط مناسب هماهنگ میکنه..

      و غیر این پای باور محدود کننده هست که ما رو از بیین میبره!که من قربانی همین رفتارها شدم..

      داستان قوی بودن شخصی بنام شخصیت زینب (س)داره همین رو یاداور میشه..که همیشه باید شجاع بود..و استقامتتو نشون داد..

      اگه قربانی شده بود نابودمیشد..

      مثل ماها!که چقدر به نوعه دیدم قربانی همین افکار و باورهای محدود کنندمون میشدیم…

      از خداوند درخاست صبر و استقامت میخام.انشالله بتونم در اینراه حرکت کنم.و هر جایی کم اوردم بتونم حرکت کنم و زیر دنده های جهان له نشم..

      چون هیچی بدتر از قربانی شدن نیست..

      چکش حقیقتا خیلی درد میگیره..

      همه چیز فقط تو مسیر درسته.مسیر درسته که احساس خوب میکنه.احساس خوبه که موقعیتها شرایط همه چیز بنفع تو میشه.و ابن سیکل آزامش رو بیشتر میکنه…

      و مایین این ایده و الهامات میاد تا ما بیشتر با سرعت پیش بریم..

      اسدالله عزیز بازم سپاسگزار شما و سپاسگزار این خدای الرحمن الراحمینم.که ما رو با هم هم فرکانس کرد و بجایی هدایتمون کرد تا شبانه روزمون در حال صلات خاندن با همدیگه باشیم..

      به امید صحبتهای عالی!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1269 روز

        سلام و درود خداوند بر شما دوست عزیزم

        خیلی کم پیش میاد که برای یه فایل دو بار کامنت بنویسم. چند روز پیش متوجه شدم که دو سال پیش هم برای این فایل کامنت نوشته ام (22 اردیبهشت 1401) و در کمال تعجب وقتی که کامنت قبلیمو خوندم متوجه شدم که در اون کامنت هم دقیقآ بر همین جمله از سخنان استاد تاکید کرده ام! قطعآ در این اتفاق خیریتی است و برای من درسهایی!

        فاطمه جان خوشحالم بابت نتایج بزرگی که گرفتی که از تغییر رفتارها و اتفاقاتی که داری تجربه میکنی معلوم است. اینکه اینقدر زندگی برایت روان شده؛ اینقدر حالت خوبه؛ اینقدر با خودت در صلحی؛اینقدر اطرافیانت تغییر کردن؛ اینقدر قوی شدی؛ اینقدر شجاعت پیدا کردی … اینها همه نشون میده که خدا رو شکر در مسیر درستی هستی و باید به این مسیر ادامه بدی.

        خوابی که تعریف کردی همانطور که خودت نیز اشاره کردی پیام های خوبی رو بهت منتقل کرده که تو رو داره به سمت جلو هُول میده و به خواسته هات نزدیک میکنه. اینکه خداوند بارها بهت قیامت رو نشون داده و هر لحظه هدایتش را دریافت میکنی، نشان از ارتباط نزدیک و بسیار خوبیست که با خداوند داری و حفظ این ارتباط و نگاه توحیدی تو رو به همه آرزوها و خواسته های زندگیت میرسونه. کیست که به منبع قدرت و نعمت و زیبایی و خوشبختی و شادی و سعادت و… نزدیک باشه و از آن بی بهره بمانه؟

        این جمله که استاد گفتن داره این مطلب رو برای ما واضح میکنه که این ما هستیم که فارغ از اطرافیانمان داریم دنیایمان را آنگونه که میخواهیم می سازیم. و این درک درستی که از قانون و آیات الهی داری قطعآ مسیر خوشبختی را برایت هموار خواهد نمود. و خواسته هایی که دیگران آرزویش را دارند، بصورت بدیهی در زندگیت تجربه خواهی کرد زیرا ما خالق زندگیمان هستیم.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    مصطفی حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 2111 روز

    به نام خداوند رزاق و عادل

    سلام به استاد نازنین و تمام خانواده عباس منش

    اون اوایل که با این قوانین آشنا شدم تو یکی از فایل ها ،استاد گفت : بابا چطور میشه که توی یه بازار مثلا مس گرا یا پارچه فروش و… بعضی ها کلی مشتری دارند و بعضی ها هم مگس پر نمیزنه تو مغازه اشون در صورتی که مکان همون مکانه، کشور همون کشوره، شهر همون شهره، شغل همون شغله، قیمت همون قیمته!!!پس چطور میشه بعضی ها اینقد رشد میکنن از خودتون سوال کنید؟؟ این الگو ها را ببینیدو …..

    من اینقد باورهام داغون بود که اولش فک میکردم اصلا نیستن ..بعد یواش یواش الگوها را دیدم توی شغل های دیگه ،،مثلا یه ساندویجی توی یه محله اینقدر مشتری داره که من باور نمیکردم مردم اینقد ساندویج بخورن تو این شهر کوچک یا حتی از یه ساندویج فروشی ، آدم به کلی ملک و نعمت و پیشرفت برسه ،، بعد هدایت شدم به یه آدم دیگه تو شغل خودم توی یه شهر دیگه ،،، کلی ازش تعریف شنیده بودم که همیشه سرش شلوغه و همیشه مشتری داره ..تا اینکه قسمت شد برم خرید کنم برا مغازه ام از مقدار پولی که تونسته بودم پس انداز کنم ،،خیلی دوست داشتم طرف را ببینم توی ذهن ام یه مغازه ای بزرگ ، دور میدون یا اول خیابون تجسم ام بود که کلی تبلیغ و … و با دید عالی داشته باشه ..اما وقتی که به اون خیابان رفتم دقیقا سه الی چهار بار رفتم تا ته و دوباره برگشتم و پیداش نکردم تا اینکه پرسیدم و پیداش کردم!! ،، خدای من تابلو نداشت یعنی داشت رنگ وروش رفته بود،، نه تبلیغی نه هیچ زحمتی که بخواد خودش را توی اون خیابانی که همه ،همون شغل را دارن نشون بده اما ساعت ۹ صبح که بقیه تازه میامدن در مغازشون یا داشتن مگس پر میزدن این آدم چند تا مشتری داشت!!! من با عزت نفس رفتم و گفتم از همکاران در شهرستان هستم و فلان محصولات را میخوام قیمت بدین؟؟( حالا قبلش همیشع از بچگی توی ذهن من این بود و هنوز هم هست که اگه کسی داره خوب میفروشه قیمتهای پایینی داره ) برگه را دادم که قیمتها را بزنه بعد چند دقیقه برگه ام راداد و پرسیدم که شما صاحب اینجایی؟ که گفتن نه آقای فلانی هنوز نیامده ،،، من اومدم بیرون از مغازش چون داشت شلوغ تر میشد ،، یه نگاهی که به قیمت ها کردم دیدم این قیمتی که خود من دارم میفروشم این بابا مثلا ارزون فروش بود توی ذهنم ،،،.همینجوری راه میرفتم و مغازه های دیگه ای که خیلی شیک و لوکس هستن را میدیدم ..دوباره به این فکر کردم آها حتما متوجه نشده که منم همکارم ، برم و دوباره گوشزد کنم که من مشتری گذری نیستم من خودم مغازه دارم ، دوباره برگشتم و رفتم داخل مغازه که دیدم طرف خودش اومده دوباره جا خوردم!! چون توی ذهن من این بود که احتمالا این بابا کلی زحمت کشیده و عرق ریخته و الان قدیمی بازاره،، و یه سن بالاست … اما دیدم که یه آدم هم سن های خودمه یا چند سال بزرگ تر !!! رفتم جلو و خودمو معرفی کردم و توقع داشتم الان کلی تحویل بگیره منو بعد بگه چک چند ماهه هم قبول میکنیم و…دوباره جا خوردم !! چون بعد از اینکه خودمو کامل معرفی کردم و.. یه نگاهی به برگه انداخت و گفت قیمتها درسته!!

    بعداز اینکه بیشتر شنیدم از همکاران دیگه اش ،،که این بابا نه سرمایه زیادی داشت نه چیز خاصی، اومد تو بازار و الان به همه چیز رسیده صاحب انبار شده صاحب فلان ماشین فلان خانه و کلی نعمتهای دیگه …

    بعد دیدن این الگو هر وقت ذهنم میومد حرف بزنه براش منطقی میکردم ببین قیمت دلیل فروش بالا نیست هر چیزی یه ارزشی داره،، ببین تبلیغ دلیل بر فروش بالا نیست خدا کارهاتو میکنه اگه در مسیر باشی و از اون بخوای و به هدایت عمل کنی،، ببین سرمایه دلیل بر فروش بالا نیست هزاران نفر از صفر شروع کردن و تکاملشون را طی کردن نباید عجله کنی،،،و دلیل فروش اونها سرمایه اشون نیست،، ببین برخورد خیلی خاص و ترفندها دلیل بر فروش زیاد نیست ..این آدم های که من دیدم اینقد سرشون شلوغه که وقت نمیکنن جواب سلامت را بدن ،،،

    و کلی باور های غلط دیگه ام با دیدن این الگو تا حدی منطقی شدن و من فهمیدم که باید دنبال الگو گشت و مثال زد و تایید کرد و تحسین کرد و هزاران هزار، میلیارد ها میلیارد بار قوانین را گوشزد کرد و بگم به خودم که هر کسی در هر نقطه ای از جهان در هر شغل و بیزنسی داره فقط و فقط نون باورهاش را میخوره نون کانون توجه اش را نون احساس اش را نون ایمانش را میخوره

    و من هر روز باید سعی کنم انسان بهتری باشم توی افکارم ، توی برخورد با انسان ها ، توی روابط ام ،توی باور سازی ، توی کانون توجه، توی تمرکز بر نکات مثبت، توی اعراض از ناخواسته ها ، توی کنترل کلامم، توی مهارت هام در کارم ،توی شخصیتم که تغییر کنم و روز به روز یه ذره بهتر شوم …

    همیشه تو ذهن من این بود که منتظر یه ایده باشم که خیلی ثروت مندمیشوم،، اما با اینکه استاد داد میزنه توی فایلها،، اما انگار آدم نمیشنوه ،کر میشه،، که پیشرفت آرام آرام رخ میده نه با یه ایده بعداش تمام نه ..

    چند روز پیش قلبم بهم گفت قرار نیست تو یکشبه ثروت مند بشی ، تو روی خودت کار کن از خداوند بخواه، و آرام آرام رشد میکنی یعنی یه ذره بیشتر از قبل مثلا درامد الان ۵م باشه میشه ۶ بعد میشه ۸ بعد میشه ۱۲ و … بهم گفت کارهاتو بسپار به خدا ، تسلیم باش تو که هر زوری زدی بی فایده بود پس رو خودت کار کن ببین خدا چطور کارها را انجام میده …استاد دارم هم گریه میکنم و هم مینویسم …چند سال بود که خداراگم کرده بودم ،،، انسان ها را خدا میکردم تو ذهنم،،، جامعه را ، سیاست را و کلی چیز دیگه را خدا کرده بودم تو ذهنم …وقتی که به ته رسیده بودم و هیچ امیدی نداشتم و خسته شده بودم از زندگی ،، از خدا خواستم ،وتصمیم گرفتم به تغییر ،، تو آمدی و خدا را بهم نشون دادی تو آمدی و درس های به من دادی که توی هیچ کتابی و خانواده ای بهم نگفتن .تشکر و سپاس گذاری ازت با هیچ کلامی نمیشه زد ..فقط از خدا میخوام که عمر با عزت بهت بده و من و بقیه بچه های که واقعا میخوان تغییر کنن از وجود این نعمت این شخص عباس منش از این سایت استفاده کنیم..خدایا بابت تمام نعمتهام شکرت الخصوص هدایتی که کردی و منو با عباس منش آشنا کردی ..منو با قوانین آشنا کردی ..

    از زمانی که قدرت را از بقیه گرفتم و به خدا دادم توی ذهنم ..معجزه ها را دارم میبینم ..از آدم ها التماسشون میکردم برام مشتری بیارن اما هیچ نتیجه ای نداشت … از وقتی که شرک ام کمتر شد و از خدا خواستم همون آدم ها بدون اینکه من یک کلمه ازشون درخواست کنم شدن دستان خداوند و هزاران نفر دیگه ای که هدایتی میان سمتم ، و من میبینم کیفیت مشتری هام را که چقدر تغییر کردن ..میزان مشتریانی که روز به روز به لطف الله دارن بیشتر میشن ،،جهان که همون جهانه شهر و مکان که همونه ،، من سعی کردم از قوانین ای که در جهان هست به نفع خودم استفاده کنم ، من سعی کردم یه آدم دیگه باشم و جهان و خداوند هم داره جواب میده و هر چقدر من ایمان بیاورم و ایمان ام را نشان دهم و گوش به فرمان الله باشم خودش چرخ زندگی ام را روغن کاری میکنه …جهان جهان تغییره ..منم باید در تمام جنبه ها تغییر کنم و بروز رسانی کنم فرکانس هامو، مهارتمو ، شخصیتم را بهبود ببخشم و هیچ انتهای برای بهتر شدن نیست ..عاشقتم خدا ، عاشقتم استاد ، عاشقتم مصطفی ❤❤❤در پناه الله شاد ، ثروتمند ، سلامت ،و سعادت در دنیا و آخرت باشید😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 118 رای:
    • -
      الهه رشیدی گفته:
      مدت عضویت: 2214 روز

      به نام الله یکتا

      خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم با احساس فوق العاده عالی و الهی م برای دوست عزیزم مینویسم.

      خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قرار دادی تا بتوانیم هر آنچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم.

      سلام مصطفی جان

      کامنت زیباتون که خوندنم تمام وجودم رو پر از عشق خدا کرد

      خدایی که اگه بهش ایمان داشته باشیم برامون کن فیکون میکنه

      خدایی که هر لحظه داره به بهترین زمان و مکان ها هدایت میکنه

      خدایی که تنها و تنها خودش برامون کافیه

      دوست عزیزم کامنت زیبا و الهی تون چشمام رو پر از اشک کرده و بغض شیرینی که گلوم گرفته

      و اینقدر حس و حالم خوبه که انگار توی این دنیا نیستم

      و با تمام وجودم این آرامش و این حس و حال الهی تون رو تحسین میکنم

      با تمام وجودم این ایمان تون به خدا رو تحسین میکنم

      و براتون بهترین ها رو آرزو میکنم دوست بینظیرم

      خدایا شکرت ،بازهم ازتون ممنونم به خاطر این کامنت زیباتون

      خدایا شکرت؛ ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و قوی تر و قدرتمندتر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا

      خدایا تنها و تنها خودت برامون کافی هستی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد فتحی گفته:
      مدت عضویت: 3815 روز

      به نام خدای هدایتگر مطلق

      سلام به عزیز دلم مصطفی جان مهربون جان خوش قلب جان

      عزیز دلم اقا جون خداروشکر برای وجود ارزشمندت عزیزم

      من یک نشانه خیلی خوب یک پاسخ به سوالم را دیدم همونجااا در جا عمل کردم بهش ..

      خواستم ازت تشکر کنم که یک روزی این کامنت بسیار زیبا را نوشتی ممنونم که به قلبت گوش دادی و نوشتی سپاس گزارررممم ..

      از خدا جون آرزوی ثروت و ثروت و ثروت و بازم ثروت بیشتر و بیشتر و بیشتر را دارم برات چون اگر میخوای از ثروت بگذری باید اول به ثروت برسی ..

      عاشقتم من هم پاره جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      زهرا آبلو گفته:
      مدت عضویت: 1912 روز

      سلام دوست خوبم مصطفی عزیز

      تحسین میکنم این درک تو از قوانین و ایمانتو و عمل صالح تحسینت میکنم دوست خوبم چقدر زیبا نوشتی چقدر این دل نوشته شما نکته های کلیدی رو به من یادآوری کرد و چقدر باور های عالی داشت که من نکته برداری کردم ازت سپاسگزارم دوست خوبم بابت کامنت ارزشمنتدت که باعث شد من باورهای قدرتمندی که باید بسازم رو پیدا کنم موفق باشی دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
  7. -
    محمد فیض بخش گفته:
    مدت عضویت: 2494 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز

    من محمد فیض بخش همراه فرزانه جان همسرم، در اون شب عالی، اینقدر ذوق زده و خوشحال بودیم که خیلی از موارد از قلم افتاد و نشد که کامل توضیحات و خدمتتون بدیم که چه معجزاتی رخ داد

    استاد عزیزم ترک کردن ساحل امن یعنی ریسک کردن برای موفق شدن و من اینو از شما یاد گرفتم که با یک ساک کوچک قرمز به تهران مهاجرت کردید

    وقتی که بسته روانشناسی ثروت ۳ رو خریدیم شما در یکی از فایل ها گفتید که من در اون شغلی که در بندرعباس داشتم یک روز پیش رییسم رفتم و گفتم من دیگه نمیخوام کار بکنم میخوام کسب و کار خودم و راه بندازم

    ماهم به همین الگو از زندگی کارمندی دست شستیم ، و استارت کسب و کار خودمان و را زدیم

    ولی این بار نه با قرض

    طبق آموزش های شما در ثروت ۱، که فرمودید نباید برای شروع کسب و کار وام گرفت یا قرض کرد

    با همون سرمایه ای که داشتیم کسب و کارمون و استارت زدیم

    و در اینجا باور اینکه بدون داشتن سرمایه ی اولیه هم میشود کسب و کار راه اندازی کرد ، کمک ما کرد

    و عین واقعیت است

    و ما بدون داشتن سرمایه ی اولیه استارت کسب و کارمون و زدیم

    و بعد به داشتن شریک فکر میکردیم ، که بازهم طبق الگو گرفتن از روند شما و تجربه ی شما از داشتن شریک، این قضیه منتفی شد

    و من در کنار همسرم تمام پروسه ی راه اندازی کسب و کارمون را پیش رفتیم و دفتر کارمون و جز جز و کم کم مجهز کردیم و هروز بهتر از قبل شد تا الان که اون دفتر تبدیل شده به دفتری که من در رویاهام داشتم که تمام دیوارهای دفتر شیشه ای باشند ویو ی آسمون و….

    در ادامه ی بحث تبلیغات ، بازهم از شما الگو گرفتیم و در این یکسالی که گذشت بدون اینکه یک ریال هزینه تبلیغات داشته باشیم

    دستانی از سمت خدا مارو به بقیه معرفی میکردند

    و جالب اینجاست که ما معرف ها رو هم نمیشناختیم

    و حتی یکبار هم ندیده بودیمشون

    و خداروشکر میکنم که مارو با شما آشنا کرد

    که شما همچون فانوس دریایی که در ثروت دو ،با تابیدن نور مطمئن و بی نهایتش ، راهنمای این کشتی کوچک تازه از ساحل حرکت کرده ، به سمت جزیزه موفقیت (بهشت) شدید

    و حالا با راهنمایی های شما و رسیدن به ساحل امن(بهشت) در مسیر دوازده قدم گام برمیداریم تا از اون سرسره به سمت بهشت برین هدایت شویم

    دوستدار شما(فرزانه و محمد)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 181 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2196 روز

      با درود و سلام خدمت زوج محترم و دوست داشتنی هم خانواده ام فرزانه عزیز و آقای محمد فیض بخش

      اول از همه تبریک و تحسین تون میکنم که در مدار فرکانس و ارتعاش بالایی بودید که توفیق هم صحبتی با استاد عزیزمون رو داشتید و همچنین یک تبریک و تحسین دیگری برای اینکه زوج همراه و در یک مسیر و الگوی عباسمنشی هستید واقعا خدارو شکر و تحسین تون میکنم برای این هدایت های الهی که در این مسیر زوج موفقی هستید که درکنار همدیگر تبادل افکار میکنید و در یک راستا حرف های مشترکی دارید برای رسیدن به اهداف و خواسته هاتون در یک مدار حرکت میکنید 👏👏👏👏🌹🌹

      خدارو بینهایت شاکرم که با شنیدن موفقیت هاتون اشک شوق منو در آوردید و یک احساس بینظیری رو در من ایجاد کردید که میشود… میشود

      خدارو شکرگذارم که دوستان عزیزی چون شما دو عزیزی که توانستید با کمک همدیگر و از طریق الگوی عباسمنشی که دست هدایتگر خداوند بود رو بدرقه راهتون کنید و به موفقیت های فوق العاده عالی برسید براتون از اعماق قلبم و صمیمانه آرزوی خوشبختی و موفقیت و سلامتی و پول و ثروت و نعمت و برکت و رحمت و آرامش و آسایش و فراوانی و تمام خوبی هایی که فراتر از حد تصور و درک تجربه های زندگی رو با شکوه و جلال و عزتمندانه و با بهترینع بهترین ها رو آرزومندم 👏👏👏🌹🌹🌹❤💚💙

      منتظر شنیدن موفقیت های بیشترتون هستم 🌿☘️🍀🌲🌱🌷🌳🌴🌺🥀🥀🌹👏👏👏🙏🙏🙏

      خدایا ممنون و سپاسگذارم 🙏🙏🙏🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        محمد فیض بخش گفته:
        مدت عضویت: 2494 روز

        سلام خانم مهاجر عزیز

        ممنون از متن فوق العاده ای که نوشته بودین ،صحبت های شما و باقی دوستان سوخت موتور ماشدن که بیش از پیش تلاش کنیم و به نتایج بهتری دست پیدا کنیم.

        ممنون از دعای خیرتون و امیدوارم بهتر و بیشتر از این نتایج برای شما بزرگوار اتفاق بیفتد.

        بنده به شما پیشنهاد میکنم حتما دوره روانشناسی ثروت رو تهیه کنید و موبه مو تمام گفته های استاد عزیز رو به جان و دل بپذیرید و عملا در کارها اونها رو پیاده کنید . نه تنها یک بار بلکه چندین بار مرور کنید ومعجزات رو یکی یکی از نزدیک درک و ازشون تصویر بسازید برای توشه راه ..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      زهرا دهخانه گفته:
      مدت عضویت: 1441 روز

      سلام استاد عزیز و بزرگوار و مریم نازنین که خدا میدونه چقد دوستتون دارم ،ودوست بسیار بسیار نازنینم فرزانه جون که واقعا معجزه و فرشته راهنمای من شدید ،،روزی که باتمام مشکلات مالی و درواقع کل موجودی که داشتم بعد از شش ماه تلاش و کار کردن و پس انداز و فقط و فقط ۶ ملیون ۸۰۰ داشتم و هیچ موجودی دیگه نداشتیم نه من نه همسرم، خیلی خیلی مردد بودم که کار درستی هست فایل خریدن یانه تا اینکه داشتم قسمت ۱۶ که صحبت های شما دونازنین بود رو می‌شنیدم میز کار من روبه روی درب هست یادمه وقتی انقد حرفه‌ای شما راهنمای بزرگ و روشنی بود واسم که فقط فقط اشک می‌ریختم و دخترم که ۷ سالشه له من نگاه می‌کرد و می‌گفت هدایت شدی هدایت شدی ؟همش همین و می‌پرسید انقد اون روز واسم عجیب بود که هیچ وقت شیرینی اون روز و فراموش نمیکنم انقد حالم دگرگون بود که رفتم درب رو بستم که کسایی که بیرون نشسته بودن منو نبینن دارم اینطور اشک میریزم و میخندم ،همون لحظه زنگ زدم به همسرم گفتم امروز هر طور هست باید بریم فایل و بخریم ایشون هم که همیشه یار مهربون و همراه منه تو همه کارهایی که بوی موفقیت میده خلاصه مرخصی گرفت و رفتیم جلوی بانک که اگه پیام رمز دوم اومد نزدیک باشیم و هیچ بهانه ای نباشه که کار بیفته به عقب ،وای خدایا چه روزی شیرینی بود واقعا از همسرم ممنونم که با اینکه اون پول تمام پولی بود که داشتیم و خیلی خیلی مسائل داشتیم تو اون ماه ولی موافقت کرد حتی تردید هم نکرد سریع گفت چراکه نه حتما، ومن هم شدم جز خانواده بزرگ و صمیمی عباسمنشی ها الحمد الله خدارو شکر میکنم احساس میکنم راه روشن زندگیم رو با پیام شما که دستی بودید از خداوند و آموزشهای عالی و بی‌نظیر استاد عزیز که واقعا راهنما و حرفهای خدارو بهمون میگه راهم رو هر روز بهتر و بهتر پیدا میکنم ،محمد و فرزانه عزیز و جالبه که شرایط شما دقیقا مثه ما بوده عاشق هم بودید و کل سرمایتون رو فایل خرید و از همه جالب‌تر شما منزلتون دریاچه هست و ماهم امید دژبان خیلی به شما نزدیکیم والان مستاجریم و همیشه آرزومون بوده دور دریاچه خونه بگیریم که قطعا به‌راحتی و لاجرم بهش میرسیم ایمان دارم این موضوع رو هر وقت میایم دور دریاچه پیاده روی با همسرم میگم فکر کن کدوم یکی از اینهایی که از کنارمون رد میشن ممکنه فرزانه و محمد باشن آرزومه ببینمتون واقعا آرزومه ،ممنونم از همه شما عزیزان که خدا واسه من فرستادتتون الهی شکر الهی شکر که چقد قلبم روشنه چقد امیدبه زندگی عالی دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زهره نوفرستی گفته:
      مدت عضویت: 1901 روز

      فرزانه جان ‌و محمد جان عزیز چقدر خوشحالم برای موفقیتهاتون وفرکانس بالایی که دارین که تو نستین این نتایجتون رو با استاد به اشتراک بذارین وامروز منم یه شنونده باشم وچقدددددر تلنگر بزرگی بود برای من

      خیییلی خوشحالم برای نتایج قشنگتون.امروز که اومدم سایت زدم رو‌کلید نشانه ایی برای قدم بعدی واین فایل باز شد.وقتی گفتگوی شما رو شنیدم با استاد اینقدر گریم گرفته بود چون دقیقا داستان زندگی من شبیه چند سال پیش شماست ودقیقا من تمام سرمایه زندکیمو تو بورس از دست دادم ‌تقریبا منفی شدم .واین فایل چقدر به من کمک کرد وارامش داشته باشم که ببین فرزانه ‌محمد هم مثل تو سرمایشونو از دست دادن ‌تازه زیر منفی شدن .وحالا با کار کردن روی خودشون وباورهاشون چقدر نتایج متفاوت شده،پس تو هم روی باورات کار کنی موفق میشی وسرمایتو نه تنها به دست میاری بلکه خیلی خیلی بیشترش هم میکنی ،وااای محمد جان وفرزانه جان نمیدونین این گفتگوی شما چقدر به من کمک کرد که با ارامش بیشتری ادامه بدم وقانون جهان هستی رو بیشتر باور کنم ،با اینکه نتایج کوچیکی میگرفتم اما شیطان تو گوشم زمزمه می‌کرد این قوانین یا کار کردن روی باورات تو روبه ثروت نمیرسونه شاید روابطتت بهتر شده باشه اما ثروت به این راحتی نمیاد ،خلاصه که ناآرام بودم ومیگم این گفتگو وگفتن نتایج شما خیلی بهم کمک کرد که حتما دوره ثروت رو تهیه کنم ‌قاطعانه روی باورهای ثروت سازم کار کنم وایمان وعمل داشته باشم وقطعا نتایج خوبی میکیریم ،بازم تشکر میکنم که نتایجتون رو به اشتراک گذاشتین و دست خدا شدین برای من که محکم تر وبا ایمان تر قدم بردارم

      خیلی خوشحالم برای داشتن دوستانی چون شما

      از استاد عزیزمم ومریم بانو هم خیلی تشکر میکنم برای سایت بینظیرشون دوستتون دارم

      زهره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      سلام، دوست عزیز هم فرکانسی ام. گفتگوی زیبای شما وفرزانه، تلنگری بود برای من، که حدود یکساله متعهدانه روی خودم کار می کنم ولی نتایج بزرگی به دست نیاوردم. واقعا تحسینتون می کنم، جسارتی که باعث شد شغل کارمندیتون رو کنار بگذارید وبه ایده هاتون عمل کنید، تحسینتون می کنم بابت اینکه زوج موفقی هستید که حتی تو روابط هم استاد رو الگو قرار دادید. ان شااله هر روز نتایجتون بزرگ وبزرگتر بشه. بهترینها رو براتون آرزو دارم. 😍

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      فاطمه معصىومي گفته:
      مدت عضویت: 2279 روز

      سلام خسته نباشید چه کامت زیبایی ممنونم

      استاد حتی انتخاب کردن بچه ها هم هدایتی چون من هرموقع به مشکلی بر میخورم دقیقا راجب همو موضوع اکثر اوقات گفته میشه

      من حوزه ی کاریم توی اینستاگرام هست خوب برای استارت کار خیلی ها میگن باید تبلیغ کرد ولی میشه تبلیغ نکرد وایمان داشته باشی خدا تبلیع میکنه استاد در یکی از فایلاشون گفتن تبلیغ بد نیس شاید منم در آینده تبلیغ کنم الان گیج شدم دقیقا چیکارکنم میشه راهنمایی کنم بلاخره هزینه کنم یا هزینه ام نکنم اکیه گیج شدم ممنون میشم شما کمکم کنی هزینه تبلیغات‌دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        محمد فیض بخش گفته:
        مدت عضویت: 2494 روز

        سلام بر شما سرکار خانم معصومی

        برای شما آرزوی موفقیت سعادت و خوشبختی و ثروت دارم.

        اینکه بنده نوشتم تبلیغ نکردم و کسب وکارم با موفقیت به پیش رفته نمیتونه یک نسخه واحد برای همه عزیزان باشه . ممکنه بسته به شغل و شرایط شما و موقعیت جغرافیایی شما تبلیغ کردن درست باشه.

        ولی باز هم من نمیتونم بگم تبلیغ بکنید یا نکنید . شما باید به نجوا ها و الهامات درونی خود رجوع کنید و اجازه بدین در مکان درست و زمان صحیح الهامات درست به شما پاسخ بدهند.

        پیشنهاد میکنم بسته جادویی ثروت یک رو تهیه کنید تا بتونید بهترین مسیر رو انتخاب کنید و تا بسته ثروت ۳ پیش برید که باورهای کسب و کارتون هم درست بشه .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      زینب سعادتمند گفته:
      مدت عضویت: 1642 روز

      سلام فرزانه جان وآقا محمد عزیز

      الهی شکر که امروز این فایلو شنیدم

      الهی شکر که باگوشهای خودم شنیدم که دوتا جوون بدون سرمایه اولیه از منفی صفر شروع کردن بدون تبلیغات بدون شریک

      فقط بواسطه تغییر فرکانسهای خودشون

      وحالا دارید نتیجه ی تقواتونو میگیرید

      نوش جونتون ،الهی که خدابهتون بیشتر بده

      تحسینتون میکنم ماشاالله به شما برای باورهایی که ساختید،ابمانی که داشتید تعهدی که بخرج دادید

      خداحفظتون کنه واسه ما که الگوی عالی هستید واسه کنترل ذهنمون

      ممنونم ازتون❤️🌹🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محسن mohsenta57 گفته:
      مدت عضویت: 945 روز

      سلام محمد جان .. چقدر خوشحالم که به آرزوهاتون دارید میرسید و براتون بهترین ها را آرزو میکنم .. چقدر دلم میخواد از نزدیک ببینمتون و باهاتون صحبت کنم . ایکاش میتونستم یک روز بیام و شرکتتون را ببینم و اونجا با هم از تغییرهای باورهاتون صحبت کنیم و ازتون یاد بگیرم .. منم 23 ساله که کارمندم و نزدیک یکساله که خدا به من لطف کرده و وارد این سایت الهی شدم و خدارو سپاسگزارم بابت تغییرات شگرفی که در همین مدت در زندگی شخصی و روابطم ایجاد شده ولی همچنان باید یاد بگیرم و زندگی مالی ام را هم تغییر بدم که قطعا صحبت با شما میتونه کمک کنه این راه رو سریعتر برم .. پاینده باشید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رها گفته:
      مدت عضویت: 923 روز

      سلام و صبحتون بخیر و عالی محمد جان و فرزانه جان نازنین

      ساعت چهارونیم صبح روی نشانه امروز من زدم و فایل بی نظیر استاد و صحبتهای شما دونازنین نشانه من شد.

      چه نشانه فوق العاده ای

      اول از همه بسیار تحسین برانگیز هستید

      زوجی بی نظیر

      هم فرکانس

      همراه

      عاشق

      خداروشکر از دیدن زیبایی های بیشمار در زندگی شما، روابط شما، کارو شغل شما

      تبریک میگم

      فوقالعاده اید

      من سالها پیش با استاد آشنا شدم و اما گویی انزمان انقدر درمدار نبودم و شاید هم قرار بود تجارب امروز رو داشته باشم تا قدر و ارزش این اگاهی هارابدانم.

      نتایج برای من گهگاهی بوده

      اما اینبار متعهد شدم

      در فرکانس ثروت و سلامت و سعادت و روابط عالی قراربگیرم

      خواب رو برخودم حرام کرده ام.

      دوست ندارم هیچ وقتی رو دیگه تلف کنم

      و شما امروز انگیزه من رو بیشتر بیشتر کردید

      خداروشکر میکنم

      براتون برکات همهجانبه خدای مهربونم رو میخام

      .

      منتظر نتایج بالاتر شما هستیم

      .

      موفق و پایدارباشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      حمیدرضا گفته:
      مدت عضویت: 2844 روز

      سلام محمد جان ممنون از تجربه ت خیلی به هممون کمک کرد اینکه از صفر شروع کردی و خدا رو شکر به موفقیت رسیدی

      فقط یه سوال اون زمان که با تمام سرمایه ات رفتی و روانشناسی ثروت ۱ رو خریدی چطور با چه تعهدی ، با چه برنامه ای و در نهایت با چه روشی روی این دوره کار کردی؟ و الان چطور داری روی دوره ها کار میکنی؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        محمد فیض بخش گفته:
        مدت عضویت: 2494 روز

        سلام حمید رضا جان

        ببین وقتی کلی پول داری و بعد از دستش میدی چندین عامل وجود داره که بتونی روی ذهنت کنترل داشته باشی اینکه من کلی دانش دیگه داشتم که بتونم ذهنم رو مدیریت کنم که نره به سمت نا امیدی و نا توانایی یک سمت ماجرا هست .

        اما نکته بسیار مهم که وجود داره هدایت الهی هست که من رو وارد این مسیر امن کرد.

        اما با چه تعهدی؟ باید بگم که تو وقتی ته خط میرسی یک خشم، یا نگاه هایی آخی اینم نابود شد، تو رو عذاب میده به عبارتی استفاده از اهرم رنج و لذت، اینکه بخوام خیلی ساده بیان کنم حاضری هرکاری کنی و نمیری برگردی به صفر و دوباره از نو بسازی …

        پیشنهاد میکنم فایل ها رو بخوری با ذهنت اینقدر تکرار کنی که هر جا فایل به جلو ببری بگی جمله بعدی اینه اینقدر تکرار کنی تا باور بسازی …

        باید با خودت صادق باشی پاشنه اشیل هات رو بنویسی بگی من اینجا مشکل دارم چون اگر مسولیت کارهات و باورهات رو نپذیری مشکلت حل نمیشه.

        دوره های که الان دارم کار میکنم در پروفایلم موجود هستن پس از ثروت ۱و۲و۳ الان ۱۲ قدم رو دارم به پایان میرسونم . خیلی خوشحالم خیلی قوی تر هستم خیلی نتایج بهتری کسب کردم . خیلی توحیدی تر به مسایل نگاه میکنم .

        ایمان در مسیر خیلی مهمه اینکه ترس به دلتون راه ندین و نخواین مسیر امن الهی رو زیر سوال ببرید و دل بدین .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آزاده کاکاوندی گفته:
      مدت عضویت: 1446 روز

      سلام آقای فیض بخش تبریک میگم ب شما و همسرعزیزتون فرزانه جان

      خداراشکر ک در مسیرالهی هدایت قرارگرفتید و نتایج عالی ب کمک خدا و استادعزیزمون رقم زدید

      حرفاتون خیلی انگیزه بخش بود ممنون ازتون امیدوارم منم بتونم مث شما از موفقیتهام بگم ب زودی

      در ی قسمت از صحبتهاتون در مورداینکه کاری استارت زدید ک سرمایه نداشتید میشه بگید چ کاری بود؟منم باید این باور و بسازم میشه بدون سرمایه هم کار راه اندازی کرد

      ازم ازخدا متشکرم منو در مسیرصحبتهای شما دوست عزیزو استاد عزیزم قرار داد

      آرزوی سلامتی خوشبختی سعادت و ثروت فراوان برای شما دو وستان هم فراکانسیم دارم

      ❤❤

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      حمید سالکی گفته:
      مدت عضویت: 2488 روز

      یلام.

      محمد جان. فرزانه خانم واقعا لذت بردم. حرفهای شما ایمان من رو بیشتر کرد به این مسیر. به دوره دوازده قدم.

      به اینکه میشه از زیر صفر رسید به هرجا که میخواد باشه.

      اره میشه.

      نمونه هاش کم نیست. استاد عباس منش.

      محمد و فرزانه.

      حامد.

      سید وحید

      روزا

      و …

      این نشون میده که میشود. پس من هم میتونم.

      با تشکر از شما دوستان عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      حمید سالکی گفته:
      مدت عضویت: 2488 روز

      یلام.

      محمد جان. فرزانه خانم واقعا لذت بردم. حرفهای شما ایمان من رو بیشتر کرد به این مسیر. به دوره دوازده قدم.

      به اینکه میشه از زیر صفر رسید به هرجا که میخواد باشه.

      اره میشه.

      نمونه هاش کم نیست. استاد عباس منش.

      محمد و فرزانه.

      حامد.

      سید وحید

      روزا

      و …

      این نسون میده که میشود. پس من هم میتونم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      راضیه گفته:
      مدت عضویت: 1668 روز

      سلام به شما آقای محمد و فرزانه جان

      ابتدا سپاسگزار خداوند هستم که امروز من رو به فایل پر از درس و احساس شما هدایت کرد

      چقدر من انرژی گرفتم از صحبت های شما و مصمم تر شدم برای ادامه راهم

      خدایا سپاسگزارم

      ممنون از استاد عزیزم که همیشه با صحبت های به جا به من انگیزه میدن

      برای شما زوج موفق عباسمنشی سعادت و خوشبختی و ثروت در دنیا و آخرت آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2332 روز

      به نام یکتای بی عمتا

      سلام محمد عزیز و فرزانه نازنین

      خدا رو هزار مرتبه شکر که شما هم به عنوان یه زوج دیگه از عمل کردن درست و به جا قانون گفتید، اینکه حرکت کردید و خداوند بهترین پاداش ها رو به شما داد

      طی اون صحبت، بارها شما زوج سعادتمند رو تحسین کردم، با فرزانه جانم ذوق کردم با صحبت های شما، قانون رو بهتر و عمیق تر درک کردم

      خداوندم رو هزاران بار شکر که وعدش حقه و او، به تنهایی برای همه ما کافی است اگر درست و قلبی باورش کنیم همونطور که داره برای من هم کن فیکون میکنه

      الهی هزاران بار شکرت

      دوستان ارزشمندم خیلی بذت بردم از تک تک موفقیت هاتون و ایمانی که در عمل نشون دادید و عشق و سلامتی و حال خوب و ثروت و بی نهایت چیز دیگه ای که بدست آوردید

      بازم سپاسگذار وجود ارزشمند شما زوج عاشق و خدایی هستم و برای هممون عشق بی انتخا و خوشبختی پایدار رو آرزو دارم🌹🌹🥰🥰🌷🌷🎖🎖🎖

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1834 روز

    به نام الله یکتا

    سلام بر استاد عزیز شیرین تر از عسلم و سلام بر مریم بانوی عزیز و همه گل های این گلستان الهی

    هر ثانیه از فایل های استاد به هر شکلی مهمه

    حتی زمانی که استاد سکوت کردن و حرف نمیزنن هم ..

    من دارم ازشون یاد میگیرم

    از اون آرامش

    و اون نوع برخورد با پیش آمدهای روزگار

    و وقتی استاد یه جایی میگن بچه ها این تیکه خیلی مهمه

    دیگه اونجاست که من سر تا پا گوش میشم که ببینم استاد چی میگن

    به قول حضر حافظ :

    در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید

    زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش…

    قسمت توضیحات استاد رو از اونجا که گفتن بچه ها این نکته خیلی مهمه

    حدود ۵ بارپشت سر هم تا انتهای فایل

    نان استاپ گوش دادم

    و هر بار آموختم و احساس کردم که دیگه باید براش بنویسم

    و البته که دوباره میرم و گوشش میدم به امید الله یکتا تا بیشتر بیاموزم

    وقتی استاد صحبت از شاه کلید کردن

    و گفتن بچه ها این یه چیزی هست که تو همه چیز جواب میده تو روابط و ثروت و …

    دیگه بیش از پیش مشتاق شدم ببینم استاد چی میخوان بگن

    استاد فرمودن :

    اگر من در مسیر درست قرار بگیرم من در زمان مناسب با آدم های مناسب و شرایط مناسب برخورد میکنم

    و گفتن بعد درک این قانون بعید میدونن که اومده باشن روش هایی رو استفاده کرده باشن که بخوان آدما رو جذب کنن

    الله اکبر

    شنیدی امین

    استاد قانون جذب در ظاهر

    ((که البته من استاد رو استاد قانون الله و توحید میدونم))

    داره میگه که امین من هیچ تلاشی رو نکردم تا کسی رو جذب کنم

    و اصلا با شنیدن همین دو سه خط من یه حالی شدم و شروع کردن به گوش دادن و گوش دادن

    و حالا دارم براش مینویسم تا بهتر به جانم بشینه

    من شروع کردم به فکر کردن

    و دیدم آره درسته

    استاد دنبال جذب کردن کسی و چیزی نیستن

    استاد دنبال اینن که در زمان درست و مکان درست خواسته ها جذبشون بشه

    پس امین چی شد

    دوتا مطلبه :

    ۱-جذب کردم

    ۲-جذب من شد

    شاید تو ظاهر تفاوتی نداشته باشن

    ولی تو باطن و معنی

    با هم فرق میکنن

    تو اولی نگاه به بیرونه به نظر من

    و یه جور جستجو و تلاش و یه استرس مخفی توشه که تو باید بری بگردی و جذب کنی

    و تو دومی یعنی عبارت جذب من شد

    یه آرامش یه وقار

    یه احساس لیاقت

    یه اعتماد بی نظیر

    یه توکل

    یه احساس خیلی خیلی خوب

    در اون نهفتست

    وقتی من بیام به جای اینکه بگم و بخوام که جذب کنم

    بیام و رو خودم کار کنم که اون چیز جذب من بشه

    و حالا که دارم مینویسم

    این شعر مولانا جاری شد

    که من فقط چند بیت اولش رو میدونستم

    و رفتم ادامشو خوندم ببین مولانا تو ادامه اون چند بین معروف چی گفته

    در جهان هر چیز چیزی جذب کرد

    گرم گرمی را کشید و سرد سرد

    قسم باطل باطلان را می‌کشند

    باقیان از باقیان هم سرخوشند

    ناریان مر ناریان را جاذب‌اند

    نوریان مر نوریان را طالب‌اند

    تا اینجاشو خونده بودم و برای اولین بار ادامه دادم شعرو :

    چشم چون بستی ترا جان کند نیست

    چشم را از نور روزن صبر نیست

    چشم چون بستی ترا تاسه گرفت

    نور چشم از نور روزن کی شکفت

    تاسهٔ تو جذب نور چشم بود

    تا بپیوندد به نور روز زود

    چشم باز ار تاسه گیرد مر ترا

    دانک چشم دل ببستی بر گشا

    آن تقاضای دو چشم دل شناس

    کو همی‌جوید ضیای بی‌قیاس

    چون فراق آن دو نور بی‌ثبات

    تاسه آوردت گشادی چشمهات

    پس فراق آن دو نور پایدار

    تا سه می‌آرد مر آن را پاس دار

    او چو می‌خواند مرا من بنگرم

    لایق جذبم و یا بد پیکرم……..

    به به

    ببین حضرت مولانا هم داره همینو میگه

    لایق جذبم و یا بد پیکرم …..

    الله اکبر

    استاد شما خیلی بی نظیرید

    اصلا دیوانه میشم وقتی این اشتراک بی نظیر رو تو صحبت های شما با اشعار مولانا پیدا میکنم

    آره درسته

    امین تو لایق جذب خواستتی یا نیستی

    استادم داره همینو میگن

    میگن اگر من در مسیر درست باشم

    اگر روی باورام و مهارت هام کار کرده باشم

    دیگه لازم نیست برم بگردم دنبال اون مشتری خاص

    اون آدم خاص

    اون کالای خاص

    اون موقعیت خاص

    اینا خودش به صورت طبیعی وقتی من میام تو مدار میان و جذب من میشن

    میان و جذب من میشن

    چون من لایقش هستم

    پس میرم تو مدارش و خواسته ها جذب من میشود ….

    الله اکبر

    و بعد رفتم سراغ ادامه شعر مولانا

    گر لطیفی زشت را در پی کند

    تسخری باشد که او بر وی کند

    کی ببینم روی خود را ای عجب

    تا چه رنگم همچو روزم یا چو شب

    نقش جان خویش من جستم بسی

    هیچ می‌ننمود نقشم از کسی

    گفتم آخر آینه از بهر چیست

    تا بداند هر کسی کو چیست و کیست

    آینهٔ آهن برای پوستهاست

    آینهٔ سیمای جان سنگی‌بهاست

    آینهٔ جان نیست الا روی یار

    روی آن یاری که باشد زان دیار

    گفتم ای دل آینهٔ کلی بجو

    رو به دریا کار بر ناید بجو

    زین طلب بنده به کوی تو رسید

    درد مریم را به خرمابن کشید

    به به ببین چی میگه امین

    زین طلب بنده به کوی تو رسید

    درد مریم را به خرما بن کشید ….

    اون طلبی که تو در خودت ایجاد کردی اول

    اصلا باعث میشه که

    تو بیای و توی مدار قرار بگیری

    اصلا طلب از کجا شکل میگره

    آرزو از کجا شکل میگیره

    غیر اینه که تو اول باور کنی و این باور رو بسازی که میتونی به اون آرزو برسی و مهم تر از همه

    احساس لیاقت کنی که میشه این آرزو برای تو شکل بگیره ..

    و دقیقا استاد دارن میگن بچه ها وقتی رو باوراتون کار میکنید

    به مسیر درست

    و آدم های درست هدایت میشید

    و استاد نازنینم از اون جایی که به اون چشمه آگاهی الهی وصل هستند

    در کنار کلمه باور میان ومیگن

    باور کنی و کسب مهارت کنی …..

    ((کسب مهارت کنی))

    یعنی من امین بفهمم که منظورشون این نیتس که بشینی و فقط خیال کنی

    نه…

    خیال کن و آرزو کن و حالا خودت رو آماده کن

    آماده دریافت

    حرکت کن و کار انجام بده

    ولی با یه ایمان بی نظیر

    با یه آرامش بی نظیر

    که توش نگرانی اومدن

    مشتری جدید

    آدمای مناسب

    و ….

    نیست

    توش اصلا عجله نیست

    توش کی میشه نیست

    توش کجا میشه نیست

    و از همه مهمتر

    توش چطور میشه نیست

    حرکتی خرامان

    پر از آرامش پر از اعتماد

    پر از توکل

    که من با آگاهی دارم حرکت میکنم و رو خودم کار میکنم و رو باورهام دارم کار میکنم

    بدون اینکه نگران باشم

    و اعتماددددددددددد دارم به الله یکتا بدون اینکه نگران باشم …

    و طبق قوانین بدون تغییر الله یکتا

    اون مشتری

    اون آدم خاص

    اون موقعیت خاص

    جذب من میشه

    جذب من میشه

    جذب من میشه

    الله اکبر

    از این تاپیک گفتگوی با دوستان

    که به خدا قسم یه دوره بی نظیره

    یعنی اولش با صحبت های دوستانی مثل محمد و فرزانه جان

    که از ذوق و شادی خنده و گریشون قاطی شده

    آدم فرکانسش میره رو ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

    و بعد با کلام نورانی و توضیحات استاد آدم شروع میکنه به پرواز کردن

    مگه داریم بهتر از این

    مگه میشه

    واقعا به قول مولانا

    اینجا شربت اند شربت است

    فقط خودم و خدای خودم میدونیم و آگاهیم

    چقدررررررررررررررررررر

    امروز و تو این لحظات احتیاج داشتم این مطالب رو بشنوم و برام تکرار بشه تا به جانم بشینه

    اینجاست که با تمام وجود درک میکنم که استاد میگن بچه ها با هیچ نیرویی و هیچ تبلیغی نمیشه این همزمانی ها رو ایجاد کرد

    استاد عاشقتونم

    دیروز دم افطار

    بعد از اینکه از قانون تخطی کرده بودم هیمن چند ساعت پیش و سریع چک و لگدهاشو خوردم

    اولش ذهنم شروع کرد به سرزنشم ولی بعد با خودم گفتم امین دنده عقب بگیر

    اشکالی نداره

    و همین حالا حالتو خوب کن بی توجه به هر چیزی که شده

    و رفتیم روبروی درب یک باغ

    سفره ای پهن کردیم زیر یک درخت توت بزرگ و تو یه فضای رویایی افطار کردیم

    و من هیمنطوری که دراز کشیده بودم و غرق در زیبایی منظره نگاه به برگ درختان از پایین بودم

    که من عاشق این صحنه هستم همیشه …

    شروع کردم از خدا خواستن

    گفتم خدایا این بلبلی که داشت همین چند دقیقه پیش میخوند رو بگو دوباره برام بخونه

    چون چند دقیقه ساکته و من دوست دارم صداشو بشنوم

    و تو همین احساس بودم که بلبل شروع کرد به خوندن ….

    آره همینه …

    خدایی که یک بلبل رو مسخر من میکنه …

    همه کائنات رو میتونه مسخرم کنه…

    باید باورش کنم …

    باید رو مهارت هام کار کنم …

    باید حرکت کنم ….

    باید بدون نگرانی و سوالات بیهوده چطور و چجوری

    حرکت کنم

    تا اون خواسته ها یکی یکی و به آسانی به مدد الله یکتا جذبم بشن

    آره دیگه به جای گفتن عبارت جذب کردن

    میخوام بگم خواسته ها جذب من میشن ….

    استاد عاشقتونم

    من هر روز

    بارها و بارها

    برای وجود شما و آشنا شدن با شما از خدا سپاسگزاری میکنم

    بی نظیرید در همه چیز …..

    خدایا شکرت برای این دریافت ها و آگاهی ها و نوشتن در موردشون

    خدایا عاشقققققققتم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 192 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2196 روز

      با درود و سلام خدمت امین عزیز

      چقدر این کامنت شما برام درس داشت بخصوص اون اشعار مولانا واقعا چقدر این اشعار با گفته های استاد اشتراک داشت

      آقا امین ممنونم که اینقدر ساده و روان راجب هدایت نوشتید

      اینکه آره دیگه به جای گفتن عبارت جذب کردن

      همچنین خوندن اون بلبل برای شما

      اینکه…

      میخوام بگم خواسته ها جذب من میشن ….

      خواستم تشکر و قدردانی کنم برای این درک آگاهی که از خوندن کامنت زیبا و پر محتواتون دریافت کردم و

      براتون بهترینع بهترین ها رو آرزومندم

      🌹🌹👏👏👏👏🙏🙏🙏🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1834 روز

        سلام و درود بر شما بانوی عزیز

        سپاسگزارم برای لطف و محبت شما

        البته به قول استاد عزیز

        قانون با خود کلام ما خیلی کار نداره و با احساس حاصل از گفتن اون کلام کار داره

        و انشالله خدا مدد بده این موضوع

        رو خودمون کار کردن و در مدار قرار گرفتن…

        اونم با یه احساس توحیدی و اعتماد به قوانین الله یکتا

        به جانمون بشینه

        بهترین ها رو از الله یکتا براتون آرزو میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      حبیبه بانو گفته:
      مدت عضویت: 2680 روز

      با سلام خدمت آقا امین بزرگوار

      من مات و مبهوت کامنت شما هستم چقدر عالی نوشتید و چقدر خوب انگار باطن جدیدی از حرف های استاد و این قانون به زبان و قلم شما جاری شد، اینکه واقعا درک کنیم که اتفاقات خودشون میفته و وقتی ما در مسیر درست و در مدار درست باشیم به اونا برخورد می کنیم یه قدم بزرگ هست باید درک کنیم برای رسیدن به هر امر و موضوعی هیچ رنجی نباید متحمل بشیم و احساس بدی داشته باشیم بلکه تعهد و کار کردن ما روی خودمون فقط باید احساس عشق و لذت رو در وجودمون افزایش بده اونوقته که در مسیر درست قرار گرفتیم و به اصطلاح چرخ کارامون روغن کاری میشه، سپاسگزارم از کامنت بسیار زیباتون و اینکه آگاهی های نابتون رو با ما به اشتراک گذاشتین و سپاس ویژه از استاد عزیز و مریم مهربون و نماد واقعی در صلح بودن با خود🌺🌺🌺

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1834 روز

        سلام و درود بر شما بانوی عزیز

        سپاسگزارم از لطف و محبت شما

        من به شخصه هر بار هر فایلی از استاد رو گوش میدم یه چیز جدید رو متوجه میشم و به جانم میشینه و البته این حاصل آگاهی های نورانی استاد هست که با شنیدنشون داره مدار ما کم کم بالاتر میره

        دقیقا رمز داستان همین هست که نوشتید

        یعنی با عشق و لذت فقط رو خودمون کار کنیم

        مثل یه فوتبالیستی که عاشق فوتباله

        و شبانه روز داره تمرین میکنه

        بدون نگرانی و استرس اینکه چی میشه

        و از خود اون تمرین داره لذت میبره

        لاجرم مهارتش افزایش پیدا میکنه

        و خیلی طبیعی و آسان هدایت میشه به رده های بالاتر

        شاد و سلامت و ثروتمند در پناه الله یکتا باشید بانوی عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          عصمت جعفری گفته:
          مدت عضویت: 1738 روز

          سلام، خیلی حرفت قشنگ بود اقا امین

          قشنگ قانون رو بیان کردی و صراحتا طبیعی بودن نتیجه ای ک به عمل میاد رو با این مثال بیان کردی😇❤

          یه فوتبالیست با عشق و لذت رو خودش کار میکنه چون میدونه تداومش و این حرکت های کوچیک باعث میشه ی رشد و جهش بزرگ داشته باشه گرچه اولش ب چشم نمیاد ولی وقتی زمان میگذره و تو ب موفقیت میرسی میفهمی ک با همین گام های کوچولو ب نتیجه رسیدی و باید تکاملتو طی کنی، تو نمیتونی از قانون تخطی کنی و دورش بزنی،هیچ وقت نمیتونی و وقتی ادامه دادی دیگه رسیدن ب نتیجه کاملا طبیعیه مثل اون فوتبالیسته، فقط صبر میخواد، صبر، صبر

          و چه درس خوبی یاد گرفتم ک از رشدم لذت ببرم و حالم خوب باشه و احساس بدی نداشته باشم🥰❤

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      علی حیدرهائی گفته:
      مدت عضویت: 1918 روز

      سلام امین عزیز

      شما هم اسم تنها برادر من هستین

      سپاسگزارم بابت نگاه زیباتون، من هم پیرو صحبتهای شما به یاد وصیت نامه حضرت علی به امام حسن افتادم که فرموده: اى فرزند آدم! روزى دو گونه است یکى آن روزى که تو به دنبالش مى روى و دیگرى آن روزی که به دنبال تو مى آید و اگر به دنبالش نروى باز هم به سراغ تو خواهد آمد بنابراین غم و اندوه تمام سال را بر همّ و غمّ امروزت اضافه مکن. غم هر روز براى آن روز کافى است. اگر در تمام سال زنده بمانى و جزء عمر تو باشد خداوند هر روز آنچه از روزى براى تو معین کرده است به تو مى دهد و اگر تمام آن سال جزء عمر تو نباشد چرا غم و اندوه چیزى را بخورى که مربوط به تو نیست؟ (بدان) هیچ کس پیش از تو نمى تواند روزى تو را دریافت کند و با آن را از دست تو بیرون ببرد و آنچه برای تو مقدر شده است بدون تاخیر به تو میرسد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1834 روز

        سلام بر شما علی عزیز و همچنین برادر عزیزتون

        ان شالله خدا اون رو برای شما و شما رو برای اون حفظ کنه

        و از این برادری لذت ببرید

        چه اسم و فامیل زیبایی هم علی هستید و هم حیدر

        و هم کلام مولا رو اینجا نوشتید

        و من سپاسگزارم ازتون

        جالبه یه دوست دیگه ای هم همین سخن حضرت علی رو نوشتن

        و اینه اون هم فرکانسی الهی که در این سایت موج میزنه

        واقعا هر چه در سخن بزرگان دقت میکنم نه تنها تضادی با حرف های استاد نیست

        بلکه از این هماهنگی روز به روز شگفت زده تر میشم

        فرقی هم نمیکنه

        کلام مولا باشه

        یا مولانا

        یا متن قرآن

        یا اشعار حافظ

        یا انیشتین

        همه دارن از یک چیز صحبت میکنند به زبان های مختلف ولی در معنی یکی

        و همشون محرم شنیدن این پیام های الهی بودن و به زبان خودشون به مردم هم عصرشون در حد درک اونها منتقل کردن

        ای بسا هندو و ترک همزبان

        ای بسا دو ترک چون بیگانگان

        پس زبان محرمی خود دیگرست

        همدلی از همزبانی بهترست

        علی عزیز بهترین ها رو از الله یکتا براتون آرزومندم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          هدیه همتی گفته:
          مدت عضویت: 1420 روز

          سلام دوست عزیزم خدار و صد هزار مرتبه سپاسگزارم که امروز نشانه من برای هدایت این فایل ارزشمند استاد وگفتگوی که با فرزانه خوش صداوپر انرژی وآقا محمد کا ایشون هم خیلی خوش صدا وخوش صحبت بودن.

          خدایا شکرت که هدایت شدم کامنت بسیار تاثیر گزار. اقا امین رو بخونم واین فایل با خوندن کامنت شما بیشتر برایم قابل درک و فهم شد.خیلی بهتون تبریک میگم که اینقدر عمیق صحبت های استاد ودوستان رو ریشه یابی کردین وبا اشعار بسیار بامفهوم وپر مغز حضرت مولانا این فایل وبرای من خیلی جذابتر وقابل درک ومنطقی کردین من خیلی خوشحالم که افرادی مثل شما عضو این سایت هستن ودر فرکانسی هستند که من نوعی از شما بیشتر یاد بگیرم خدارو صد هزار بار شکر می گویم به خاطر وجود ارزشمند دوستان هم فرکانسی مثل شما .امیدوارم در پناه خداوند باشیم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نرگس خانم گفته:
      مدت عضویت: 1771 روز

      وای خدای من عجب قلم زیبایی الهی شکر که هدایت شدم به این صفحه و به این متن فوق العاده روحانی و معنوی اقا امین گل

      واقعاااااا توضیحاتتون بی نظیر به قول استاد که میگن هرروز تو سایت کتاب ها نوشته میشه …

      رو من تازه الان درک کردم با این متن معنویتون ان شالله به موقعیت های عالی دست پیدا کنید

      در پناه الله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1834 روز

        سلام بر شما بانوی عزیز

        ممنونم برای این همه لطف و محبت شما

        اگر چیزی نوشته میشه

        حاصل لطف و مدد الله یکتا و نور الهی استاد عزیز هست که بر من تابیده میشه

        و من فقط منعکسش میکنیم

        همونطور که استاد فرمودن

        من خودم بسیار بسیار از کامنت های دوستان آموختم و می آموزم و خدارو شکر میکنم برای بودن در این گلستان الهی

        منم براتون بهترین ها رو از الله یکتا آرو میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      خدایا شکرت گفته:
      مدت عضویت: 1951 روز

      امین جان تو چقدخوبی..خدایاشکرت..استادخوووووبم ممنونم.امین جان بله کلام استاد همون حدیث مولا علی است الرزق رزقانقَالَ علیه السلام الرِّزْقُ رِزْقَانِ طَالِبٌ وَ مَطْلُوبٌ

      امام علیه السّلام (در باره روزى) فرموده است روزى دو جور است: یکى ترا مى جوید و دیگرى را تو مى جویى

      بله جذب میکنی

      و جذبت میشود..الحمدلله الذی هدانا لهذا وماکنا لنهتدی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1834 روز

        سلام و درود بر شما برادر عزیزم

        سپاسگزارم از لطف و محبت شما

        و سپاسگزارم از جاری کردن کلام مولا

        و واقعا تو صحبت و نوشته های همه بزرگان

        میشه به راحتی ردپای قانون رو دید

        و این باعث میشه که بیشتر و بیشتر به حقانیت این راه و گفته های نورانی استاد باور پیدا بکنیم

        بهترین ها رو از الله یکتا براتون آرزومندم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زیبا فتح الهی گفته:
      مدت عضویت: 2680 روز

      امین عزیزم امین توحیدی به قول پرنسس الای عزیزم به خدا من عاشقتم

      آخی چه قدر مدارم بالا رفته که این کلمه زیبا والهی رو دیگه به راحتی و برای دوستان الهیم به کار میبرم حتی اگه آقا باشن

      وقتی دوستای خوبم مثل پرنسس الا،یا میلادی ویا مارکوی عزیز این کلمه قشنگ رو به راحتی برای همه همپاره هاشون به کار میبردن نمیدونم چرا یه کم مقاومت داشتم ولی الان با یه احساس بینظیر دوست دارم سپاسگزاری کنم و احساسم رو به راحتی نشون بدم

      آخه چه جوری تشکر نکنم از این دوستای عزیز وتوحیدیم که تا یه آگاهی ناب پیدا میکنن میان وسریع باماهم به اشتراکش میزارم واینجوری هم خودشونو وهم مارو گسترش میدن

      امین جان اول قبل از اینکه فایل رو گوش کنم اومدم و کامنت شمارو خوندم اصلا یه هو تو همون جمله جذب شدن دیگه کلید شدم اصلا نتونستم ادامه بدم انگار یه در جدیدی از آگاهی به روم باز شد دقیقا منم مثل شما هی هر از چندگاهی انگار یه نجوایی اذیتم میکنه که نه آخه چه جوری چطوری خیلی طول میکشه و از این جور نجواها دیگه ولی خدارو شکر تو کنترلشون خیلی خیلی بهتر شدم ولی یه هویی با اون جمله شما انگار یه پتکی خورده باشم و بهم بگن که اینقدر تقلا نکن و همش تمرکزت بر روی کار کردن بر باورهات و افزایش مهارتها و تواناییهات باشه، چرا اینقدر هی وسط راه شک میکنی و میگی نه باید یه کارای دیگه هم بکنم بابا خواسته ها خودشون جذبت میشن

      بابا خیلی جمله سنگینیه اونم تو این دوره وزمونه اصلا به هرکی بگی مسخرت میکنن ولی واقعا ایمان به این باورهای توحیدی یه چیز دیگست که البته برای تسلیم شدن من خیلی زمان برد هنوزم باز ذهن منطقیم یه جاهایی مقاومت شدید داره

      بعد اومدم و فایل صوتی استاد و فرزانه و محمد عزیز رو گوش کردم که چه قدر مرتبط بود با مسائل ذهنی من و صحبتهای تکمیلی استاد به قول شما واقعا سکوت استاد هم نکته داره توش وبعد دوباره اومدم و کامنت شما رو خوندم اصلا اینار یه جور دیگه بود تو همین قبل وبعد گوش کردن خودش چندین مرتبه درکم بالاتر رفته بود

      خیلی خیلی ممنونم امین عزیز من واقعا از حضور دوستان ناب توحیدی و متعهد به نوشتن اینچنین کامنتهای سرشار از آگاهی خدارو سپاسگزارم خیلی خیلی بهم کمک کرد و واقعا ازت ممنونم که خودتو مقید کردی به نوشتن و من هم باتمام وجود برای ادامه موفقیتها و نتایج عالیت دعا میکنم چون ایمان دارم همین تعهد همین استمرار همین پشتکار همین ایمان داره مارو در مسیر درست پیش میبره و فقط به قول شما ما باید سعی کنیم میگم سعی چون هنوز به طور صد درصد و طبیعی تو این مسیر دومی که شما گفتید به طور کامل نیفتادم ولی خیلی از روزها و ساعتهام تو این مسیر دوم هستن همون وقار همون آرامشه همون اعتماده که توش نگرانی وحرص وعجله نیست و تو داری با لذت و تعهد بر روی باورها وتواناییهات کار میکنی و منتظری که خداوند و کائنات واین سیستم بینقصش کارهارو برات پیش ببرن

      خدایا تو این مسیر توحیدی هرروز بر ایمان مابیفزا ،هرروز مارو توحیدی تر وتسلیم تر بکن ،خدایا ما به هر خیری از سمت تو فقیریم محتاجیم

      الهی آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1834 روز

        سلام بر زیبای عزیز

        خیلی سپاسگذارم از لطف و محبت همیشگی شما

        تو کامننتون نوشتید که خیلی این جمله سنگینه اونم تو این دوره زمونه و به هر کی میگی مسخرت میکنن ..

        و خیلی سریع یاد نوح افتادم

        سالها و سالها شروع کرد به ساختن کشتی اونم تو جایی که اطرافش آبی نیست …

        و همه اطرافیان مسخرش میکردن

        عین آیه قرآنه

        نوح به ساختن کشتی و دیگران به تمسخر او پرداختند تا آنگاه که آب از تنور جوشید …….

        بزارید مسخره کنند

        من همیشه وقتی کسی تمسخر میکنه سریع تصویر نوح رو میارم جلوی چشام و ایمانم رو قوی تر میکنم

        و البته که از وقتی تصمیم گرفتم کمتر صحبت کنم در مورد قانون و تمرکزم رو بزارم رو خودم

        این مسائل داره کمتر و کمتر میشه به لطف الله

        زیبای عزیز

        همه چیز تو این نهفتست

        که وقتی ما داریم رو خودمون کار میکنیم

        نگران نتیجه نباشیم

        این 2 کلمه

        کی و چطوری رو اگه بتونیم حذف کنیم از ذهنمون

        البته که حذف نمیشن ولی میتونیم کنترلشون کنیم

        اگه اینکار رو بتونیم انجام بدیم

        جهاد اکبر رو انجام دادیم

        و البته حرکت کنیم

        و باید اعتماد خودمون رو نشون بدیم

        و این جمله

        IN GOD WE TRUST

        رو قلبمون حک کنیم

        ممنونم برای آرزوهای قشنگتون

        و امیدوارم

        به هر آنچه در دل آرزو کردید و میکنید

        با آرامش و اعتماد به الله یکتا

        قدم به قدم نزدیک تر بشید

        تا تو مدار شون قرار بگیرید تا خیلی آسون اونا رو در آغوش بکشید

        الهی آمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • ناشناس گفته:
        مدت عضویت: 1521 روز

        بالاخره من اومدم …سلام ، منم خاله جان…سلام به روی ماه خاله زیبای عزیزم، نمیدونی چقدر خوشحالم که داری آگاهانه تمرین می‌کنی عشق بورزی، میدونستم مقاومت داری نسبت به این موضوع ولی وقتی با آدمای عشقی سروکار داشته باشی لاجرم تو هم تحت تاثیر قرار میگیری. کافیه تمرین کنی کافیه ترمز رو بکشی پایین

        خاله جون خیلی دلم برات تنگ شده، میدونم تو هم دلت برام تنگ شده؛میدونی چیشد که اومدم برات پیغام بذارم؟!

        نشونه ها و علامت های واضح و مستقیم خدا؛ از دیروز تا حالا چندین بار خوابتو دیدم و خیلی واضح متوجه الهام قلبیم شدم…خاله زیبا، یادته منو با چه لقبی صدا می‌زدی؟! بهم میگفتی چشم عقابی…به دوقلوهای دوست داشتنیت هم همین لقب رو دادی

        واقعا منو ببخشید که مدتی کم پیدا بودم و خبری ازم نبود.این چند وقت اخیر خیلی اتفاقات افتاده که فرصت اینو نمی‌داد که با همدیگه هم کلام شیم…مامان مینا بهت سلام می‌رسونه و بهم گفت به خاله زیبا بگو، ما که گرفتاریم نمی‌تونیم سر بزنیم لااقل شما حال و احوالی ازمون بپرسید و بهمون سر بزنید، من که مشتاقانه منتظرتونم خاله زیبای عزیزم

        یادمه همیشه منو تشویق و تحسین میکردی و بهم میگفتی که خیلی باهوشی؛ بی شک شما هم خیلی باهوش و تیزبینی، آخه باید خودت باهوش باشی تا بتونی آدمای باهوش رو تشخیص بدی ، اگر خودت باهوش و صادق باشی حتما آدمای باهوش و صادق “جذبت میشن”…دقت کن “جذب شدن”

        مگر اینکه نالایق باشیم،مگر اینکه آماده و مهیا نباشیم و سرشار از ترمز و ترس و قفل های ذهنی باشیم

        زیبا جانم، خیلی خوشحالم و از ته دلم سپاس گزار خداوندم که خاله مهربون و فوق العاده ای مثل شما دارم، راستی چقدر فضای کامنتای سایت با اینستاگرام استاد فرق داره، اونجا هم فضا به لطف دایره پاک و امن فرکانسی استاد،سرشار از احترام عشق و تحسین و سپاسگزاریه،همین تازه برای اولین بار چندتا کامنت گذاشتم توی آخرین پست استاد که تیشرت ان بی اِی تنشه،هنوز کسی پیدام نکرده ،راستی خاله جان چرا دایرکت جواب نمیدی و تحویل نمیگیری.یکم فرزتر و اکتیو تر باش جانا

        اون فایل رو توی اینستا دیدم وای غرق زیبایی های خونه های ویلایی کنار خیابون شدم فقط نظاره میکردم و محو زیبایی خونه های شیک و تمیز اطراف جاده شدم

        آبجی یسنا امروز ازم در مورد معماری خونه مورد پسندم پرسید منم اون خونه های شیک و بزرگ توی فلوریدا رو براش توصیف کردم

        راستی خاله، خیلی دوست دارم با اون هیکل عضلانی و ورزشکاری بینظیرت، شنا کردنت رو توی آب دریاچه پرادایس ببینم، آخ دارم ذوقتو میکنم میخام جوری شیرجه بزنی که کف هممون بِبُره منم یه ساعت سرپا بچرخم و بخندم از ذوق و شوق رسیدن به تجربه لذتبخش رسیدن به خواسته های دلت

        خیلی خوشحالم که پا به پای همدیگه داریم این مسیر الهی رو سرسختانه و با جون و دل ادامه میدیم، من هستم خاله جون، و هیچ وقت تسلیم نمیشم… امیدوارم که شرایط جوری پیش بره که بیشتر با همدیگه در ارتباط باشیم و من کلی ازتون درس و تجربه یا بگیرم

        خاله ی باهوشم حواست جمع باشه یادت نره من مشتاقانه منتظرتم

        عاشقتم و عاشقانه دوستت دارم،عاشق شما «یلدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          زیبا فتح الهی گفته:
          مدت عضویت: 2680 روز

          عزیز دلم من قربون این دختر عزیز ومهربونم برم من خدایا اینقدر کامنتت قشنگ و زیبا بود که من اشکم دراومد یلدای عزیزم یلدای قشنگم یلدای باهوشم اینقدر که کامنت نزاشتی من کلا یادم رفته

          قربونت برم یلدا جان اگه منظورت اینستا هست من زیاد وارد نیستم شاید بخندی وبگی مگه میشه ولی من فقط به خاطر چندتا کارمورد علاقم اینستا دارم و زیاد فعال نیستش ببخشید چون اصلا ندیدم ومتوجه نشدم

          تو هم به مامان عزیزت از طرف من خیلی سلام برسون و روی ماهشونو ببوس

          چه قدر خوشحال شدم که دوباره خیلی مصمم شروع کردی اره درستش همینه یلداجون باید استمرار داشت باید ثابت قدم بود مثل استاد دیگه ببین چه قدر با تعهد داره با ماها پیش میاد و هم خودش وهم ماهارو گسترش میده روز به روز لحظه به لحظه

          دختر قشنگم برات هرلحظه آرزوی موفقیت سربلندی سلامتی شادی ثروت خلاصه همه چیزای خوب رو از خدای بزرگ دارم منتظر خوندن کامنت های عالی وبینظیرت هستم دختر خوب والهی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2408 روز

      سلام به روی ماه اقا امین نازنینمون

      یعنی من چقدرعاشق شما هستم

      چقدر عاشق این ارامش نابتون اصلا جای جای نوشته ی بینهایت خداییی و پراز عشقتون اونقدر سراسر ارامشه که ادمو حل ترین میکنه ومن جقدرعاشق این ارامشم چقدرعاشق این اتصال نابتونم چقدرشما بینطیرین جقدر پراز عشقین

      چقدر پراز نورسن چقدرعاشقتونم

      چقدربا تمام وجودم با تمام ثلبم چقدر این درک عمیقتون اینن تعهد تعهد تعهد نابتون رو جقدربینهایت تحسینتتتوت میکنم چقدر بینهایت تحسسنتون میکنم چقدر تحسسنتون میکنمم جقدر بینطیرین چقدر زیبا گفتین که دومین عبارت چقدر پراز احساس لیاقت پراز توکللل پراز ایمان پرازعشققققه که این خواسته جذب من شد و نیازی نیست که من بذاش خودمو بکشم من فقط باید روی خودمممم روی باورام روی فرکانسمممم تغییر باورام کار کنمم وبقیه اش روجهانننن برای من انجام میده هرلحظه هدایتم میکنه هرلحظه هدایتم میکنه بهم الهام میکنههه هرلحظه هدایتم میکنه چقدر زیبا گفتین درمورد اون بلبل نازنین باغمون چقدر غرق ترین شدمم دزاین عشق نابتون چقدر جقدربا تمام وجودممم با تمام قلبم چقدربینهایت بینهایت تحسینتتون میکنم چقدربینهایت تحسینتون میکنم بینهایت تجسینتون میکنمم جقدربینطیربودد عاشقتونم عاشققتونم

      الهی که هرلحظه غرق ترین غرق ترین باشین درعشققق بینهایت خداوند الهی که جریانی ازبینهایت نعمت و برکت عشق و ثروت جاری ترین جاری ترین باشه برلحظه لحظه تون بهتریننننن های بهتریننن هاروو برایتان میخواهمم از یگانه قدرتت جهانن که همه اوستتت تنها قدرتتت اوستتت تنهاا او کافی ترین کافی ترین است تنهااا اونه که تمام کارارو برامون انجام میده هرلحظه هدایتمون میکنه تنهاا او کافی ترینه عاشقتونم چقدرتحسینتتون میکنم جقدر این درک بینطیرتون این عشق نابتون رو جقدرتحسینتتون میکنم جقدرتحسسنتون میکنم عاسقتونم بینطیربود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام. خدا رو هزاران مرتبه شکر به خاطر این خوان گسترده که سراسر این سایت فراوانی وبرکته، آخه کجا همچین آگاهی های ناب وخالصی هست. خداوند رو با تک تک سلول‌هام شاکرم که من رو در جمع دوستان آگاه وبیداری قرار داد وهر لحظه دارم آگاهتر می شم. من حدود یکساله عضو سایت شدم ولی اونقدر تشنه بودم که خیلی متعهدانه روی خودم کار می کنم، با اینکه کارمندم ولی کل هزینه ی زندگی من شده خرید دوره های استاد، خدا رو شکر خیلی تغییرات عالی در شخصیتم بوده ولی بازم خیلی جای کار دارم. این کامنت شما خیلی به موقع بود، اینکه من باید توی مدار درست قرار بگیرم وشرایط، اتفاقات وادمها جذب من بشن. واقعا این آگاهی خیلی ناب بود وقلبم باز شد. فکر می کنم پی به اشکالاتم بردم، عجله کردن برای رسیدن به خواسته، دنبال زمان تحقق خواسته بودن، واقعا احساس آدم رو بد می کنه. دوست عزیزم واقعا تحسینت می کنم چقدر درک بالایی داری، واقعا لذت بردم. بهترینها رو براتون آرزو دارم. 😍

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1284 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿6٩﴾

    کسانى را که در راه ما مجاهدت کنند، به راه‌هاى خویش هدایتشان مى‌کنیم، و خدا با نیکوکاران است.

    =======================================================================================

    سلام به استاد عزییییزم،سلام به عزیزِ دل استادم و استاد شایسته ی خودم،سلام به تموم رفیق های نازنین غارحرای من…

    آخیییییش!چقدر دلم برای صلات در سایت تنگ شده بود…خدایا مرسی که قلبم رو باز کردی تا دوباره بتونم بنویسم،بوس به کله ت!

    استاد جانم، هروقت دیدی سروصدای سعیده زیاد نمیاد،بدون همین دور وبر داره خرابکاری(درستکاری :) ) میکنه و رفته هرچی ازتون یاد گرفته،تو عمل پیاده کنه و با کمک الله جان،با نتیجه برگرده و با عشق براتون بنویسه.

    درسته هنوز نتیجه اصلی اتفاق نیفتاده اما خداوند از چپ و راست و پایین و بالا داره کمک هاش رو میفرسته…منم آروم و رها مثل بچه موسی،روی تکه چوبم لم دادم از مناظر اطرافم لذت میبرم تا گهواره ای که با کمک خدا ساختم به سر منزل مقصود برسه…

    فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ ۙ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ ۖ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا ۖ إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ ﴿٢٧﴾

    پس به او وحی کردیم که زیر نظر ما و پیام ما کشتی بساز و هنگامی که فرمان ما به هلاکت آنان بیاید و آن تنور [از آب] فوران کند از هر گونه ای [از حیوان] دو عدد [یکی نر و دیگری ماده] و نیز خانواده ات را وارد کشتی کن، جز افرادی از آنان که فرمان [عذاب] بر او گذشته [و درباره او قطعی شده] است، و درباره کسانی که [به سبب شرک و کفر] ستم ورزیده اند، با من سخن مگوی، زیرا [همه] آنان بدون تردید غرق شدنی اند.

    فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿٢٨﴾

    پس هنگامی که تو و آنان که با تو هستند، بر کشتی سوار شدید، به خاطر این نعمت بگو: همه ستایش ها ویژه خداست که ما را از این گروه ستم پیشه نجات داد.

    وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ ﴿٢٩﴾

    و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاهی پرخیر و برکت فرود آور، که تو بهترین فرودآورندگانی.

    استاد جانم اوووضاع به شدت تحت کنترله،چون سکان کلا دست خداست!کلا هرگونه اراده و منطق و نجوا رو بر خودم حرام کردم و تموم تلاشم رو کردم با کنترل ذهن،اجازه بدم خداوند من رو در زمان و مکان مناسب قرار بده! الهی دور سرش بگردم که نِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ

    کجا دنبال چی بگردم وقتی قدرت آسمون ها وزمین بهم میگه تووو فقط از زندگیت لذت ببر و فرمون رو بده دست من!

    بچه ها….قشنگ ها….نازنین رفیق های ارزشمند من…به خدا ارزشش رو در راه الله جهاد کنید…

    وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ(78 حج)

    و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است، جهاد کنید؛ او شما را برگزید و بر شما در دین هیچ مشقت و سختی قرار نداد. [در دینتان گشایش و آسانی قرار داد مانند گشایش و آسانیِ] آیین پدرتان ابراهیم، او شما را پیش از این «مسلمان» نامید و در این [قرآن هم به همین عنوان نامگذاری شده اید] تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما هم گواه بر مردم باشید؛ پس نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و به خدا تمسّک جویید. او سرپرست و یاور شماست؛ چه خوب سرپرست و یاوری و چه نیکو یاری دهنده ای است.

    الله همه چیزه و همه چیزه و همه چیزه!

    الله پدرتونه،مادرتونه،بچه هاتونه،عشقتونه،کار و بیزینستونه،آرامشتونه…

    فقط

    و

    فقط

    و

    فقط

    اول خودتون رو بسپارید به الله و بعد تاجایی که میتونید خودتون رو باآموزش های استاد غرقاب کنید و اجازه بدید کلامِ وحی منزلشون،به جانتون بشینه،اجازه بدید فونداسیون زندگیتون خشت به خشت با قرآن و توحید ساخته باشه!

    اصلا نیاز نیست کار بزرگی انجام بدید،به الله قسم…

    من خودم مثل شما تا میشنیدم استاد میگفت ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    چهارستون بدنم میلرزید که من به هیچی نمیرسم چون هیچ غلطی نکردم!

    عمل شما ایمان به الله!عمل شما بستن ورودی های منفیه،عمل شما حذف کردن آدم های سمیه،عمل شما گوش کردن به آموزش های استاده،عمل شما سپاسگزار بودن در هر لحظه ست،عمل شما نگاه کردن به اتفاقات از زاویه ای که بهتون احساس بهتری میده!

    بعد که بستر رو درست ساختید!

    به خدا!

    شما در زمان مناسب،در مکان مناسب،با آدم ها،ایده ها،شرایط،و هرچیزی که لازمه،هم مدار میشید و باهاش برخورد میکنید

    شما روی ریل قرار میگیرید

    بعد بهتون گفته میشه چیکار کنید،کجا برید یا چه حرفی بزنید

    نشونه ش هم اینکه:کاملا بدون تقلا و به آسونی وارد زندگیتون میشه

    فرق زیادیه

    بین اینکه بشینی روی خودت کار کنی و فکر کنی یک کیسه پول ازون بالا میفته پایین!

    یا بشینی روی خودت کار کنی و در زمان ومکان مناسب ایده رو دریافت کنی و بهش عمل کنی!

    اینجاست که استاد میگه:شما درنهایت یک قدم عملی برمیداری،اما نتایج به صورت سنتی نمیتونسته بخاطر اون یک قدم شما اتفاق بیفته،بلکه بخاطر هزاران قدمی هست که الله برای شما برداشته!

    اصلا نمیدونم چه جوری بنویسم ازین ساده تر و پرکتیکال تر،استاد میگه من شبیه آدمی هستم که یک کوه الماس پیدا کرده و با اشتیاق دلش میخواد به همه راه رو نشون بده این کوه الماس رو پیدا کنند!چون هرچقدر آدم های بیشتر موفق بشند به این کوه الماس دست پیدا کنند،الماس ها بیشتر و بیشتر میشه….

    حالا من…منِ سعیده،به عنوان کوچکترین شاگرد استاد که 2 ساله توی مسیره…انقدر با خدا عشق بازی کردم که وقتی مینویسم کلا از بعد زمان و مکان خارج میشم و فقط عشق الله هست که انگشت هامون رو به حرکت در میاره…

    من همون بنده ی خداناباوره،افسرده ی درب داغون،کتکخور ملس خداوندم!

    هیچ چیز در من تغییر نکرد!

    جز اینکه من تلاش کردم تموم زندگیم رو به مدیر کیهان و کهکشان ها بسپارم و اجازه بدم مسیر من رو هدایت کنه و قدم به قدم در حد ظرفم تونستم به نورِ آسمون ها وزمین دسترسی پیدا کنم و زندگیم رو به عشق خودش روشن کنم…

    استاد تو قدم نه میگه:اون هایی که تازه با من آشنا شدید،میرید،میگردید،میچرخید توی این دنیای پهناور و آخرش میرسید به حرف من که همه چیز توحیده

    استاد جان،منم یکی از میلیون ها شاگردتم که در زمان و مکان مناسب به سمت شما هدایت شدم و به جای رفتن و گشتن و چرخیدن،از همون اول توحید رو اصل و اساس زندگیم قرار دادم،و تلاش کردم در حد توانم عمل کنم،و خدایی که نتنها هیچ وقت از من کار سخت نخواست:

    لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ(286 بقره)

    خدا هیچ کس را جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمی کند. هر کس عمل شایسته ای انجام داده، به سود اوست، و هر کس مرتکب کار زشتی شده، به زیان اوست.

    و اتفاقا در تمام مسیر من فرشته هایی رو کنارم احساس میکردم که از هرطرف مراقب و مواظب من هستند.

    إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ(9 انفال)

    و آنگاه که از پروردگارتان یارى خواستید و خدا بپذیرفت که من با هزار فرشته که از پى یکدیگر مى‌آیند یاریتان مى‌کنم.

    استاد عزیزم،من تموم زندگیم رو مدیون شما هستم،شما برای من دست خدا شدی،گلوی خدا شدی،شما به من جسارت حرکت دادی،شما به من امید رسیدن دادی،شما به من ایمان پولادین دادی،شما با صداتون به من آرامش دادید،شما با کلام وحی منزلتون به من آگاهی دادید….

    من حرکت کردم،من شجاعت به خرج دادم،من تسلیم ناخواسته ها نشدم!

    اما ….

    من سختی نکشیدم!

    من زجر نکشیدم!

    من با کمک آموزش های شما،مستقیم به رب العرش العظیم وصل شدم و خدا همه ی کارهارو برام انجام داد.

    فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ(36 جاثیه)

    پس حمد و ستایش مخصوص خداست، پروردگار آسمانها و پروردگار زمین و پروردگار همه جهانیان!

    ازین جا به بعد کامنتم میخوام تمرین ستاره ی قطبیم رو برای ماه فروردین بنویسم،هم خودم یک نفس توحیدی تازه کنم،و انرژی بگیرم برای حرکت های بعدی…هم رد پایی باشه از من روی این قسمت از دیوار غارحرا…و دعا میکنم این تمرین نوری باشه از سمت الله…برای روشنترشدنِ قلب دوستان نازنینم.

    از خود چو بیرون میشوم یارم بغل وا می کند

    چون خویش را گم می کنم خود را هویدا می کند

    در گیر و دار مستی دیشب ربود از من دلی

    چشمش گواهی می دهد ابروش حاشا می کند

    =======================================================================================

    میدونم بخاطر گذشت زمان،خیلی از اتفاقات خوبی که روزانه ده ها بار برام افتاده رو الان یادم نمیاد ولی از خداوند طلب هدایت میکنم تا به عقل و درک و ذهن من بباره تا هرچیزی که لازم هست به یادم بیاد و بنویسم:

    الهی به امید تو…

    آیینه ای دق کرده ام در حسرت دیدار تو

    یک انعکاس سبز تو صد عقده را وا می کند

    =======================================================================================

    درشروع سال،با هدف گزاری جدید،به خدا گفتم کمکم کن تا تموم تمرکزم رو بزارم روی مسیر و یک ایده بهم الهام کرد که تلگرام و واتس اپت رو هم پاک کن،تو اونجا جز گروه خانوادگی و رفتن تو کانال پروکسی ها،هیچ کاری نداری، و همین زمان رو بزار روی سایت و آموزش های استاد.

    من هم سریع لبیک گفتم و از اپلیکیشن ها لاگ اوت شدم بدون اینکه برام اهمیتی داشته بقیه چه فکر میکنند یا نگران باشم دیگه ارتباطی با بقیه ندارم.

    و نه چند روز بعد! و نه یک روز بعد!

    دقیقا همون روز پاداش الله رسید!

    دوتا از بهترین فرشته های سایت،به دنبال الهامی که به قلبشون میشه،کیلومترها به مسیرشون اضافه میکنند و میان گرگان و شماره ی من رو بازم با معجزات خدا پیدا میکنند و وقتی باهام تماس گرفتند..من چیزی جز اشک سپاسگزاری نداشتم…

    درحالیکه من اون لحظه حتی شرایط رفتن به بیرون و دیدن روی ماهشون رو نداشتم…

    فقط تونستم ازشون تشکر کنم و دیدارشون رو باز هم به الله ای بسپارم که مدیریت همه چیز به دست اونه و انسان های هم مدار رو در بهترین زمان و مکان بهم میرسونه….

    =======================================================================================

    تو تعطیلات عید،به دستور جریان هدایت یک سفر چند روزه به تهران داشتم ودرتموم مدت خداوند من رو درمال ها و مناطق ثروتمند نشین چرخوند و بهم گفت نگاه کن و لذت ببر و باور کن که تموم این ها قابل دسترسیه،و نتنها این هایی که میبینی،بلکه تموم ملکِ جهان مال منه…از من بخواه …تا بهت بدم …

    وقتی توی ایران مال،محو زیبایی و تجسمات خودم بودم…

    یک احساسی بهم گفت خدا باهات حرف داره،قرآن رو باز کن…

    وبا هدایتم به سوره ی فتح ،خدا یکبار دیگه حجت رو برمن تمام کرد.

    إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا﴿١﴾

    به راستی ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم آوردیم؛

    لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا ﴿٢﴾

    تا خدا آنچه را در گذشته پیش آمده و آینده پیش خواهد آمد از میان بردارد، و نعمتش را بر تو کامل کند، و به راهی راست راهنمایی ات نماید؛

    وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا ﴿٣﴾

    و خدا تو را به نصرتی توانمندانه و شکست ناپذیر یاری دهد.

    =======================================================================================

    بعد از شنیدن یکی از فایل های روزشمار تحول زندگی من،هدایت شدم که تلاش کنم تموم خاطرات تلخ گذشته م با پدرم رو ببخشم،و تلاش کنم فقط روی ویژگی های مثبتش تمرکز کنم.

    و من شروع کردن به نوشتن خصوصیات مثبتش و هر روز میخوندم و از خداوند سپاسگزار بودم،بدون اینکه هیچ صحبتی بین ما رد وبدل بشه!

    و همون بابایی که یا نگاهم نمیکرد،یا نگاهش پر از اخم بود(بخاطر انصراف از کارم و همینطور برنگشتن به محل زندگی سابقم) یک روز کاملا بی خبر،نیلانیکا رو فرستاد دنبالم که مادرت رو صدات کن بیاد بریم با املاکی،خونه ببینیم!!!!!

    و باهمون زانویی که درد میکنه،5،6 تا ساختمون رو طبقه به طبقه اومد بالا،فقط برای اینکه نقشه های خونه رو ببینه و من تموم مدت فقط چشمم به آسمون بود و نگاهم به الله …که خدایا همه ش تویی…همه ش…

    این حرکت بابا انقدر بیگ شات بود که حتی صدای مادرم درومد،چطور بابات همچین کاری کرد!!!

    منم توی قلبم گفتم…کار بابا نبود…کار خدای بابا بود….

    =======================================================================================

    سه شنبه ی بعد از تعطیلات عید،نیلا نیکا یک روز رفتند مدرسه و بعد معلمشون گفت چهارشنبه تعطیله،نمیخواد بیان!

    همون موقع یک چیزی توی قلبم بهم گفت گرگان نمون،بچه ها رو بردار ببر فریدونکنار!

    بهش گفتم ببین همه ش سه روز تعطیلیه،این همه راه رو کجا برم؟

    من اگر برم اونجا باید کلی مهمونی غیر هم مدار برم،بزار همینجا بمونم،گفت به حرفم گوش کن و برو!

    منم طبق معمول بدون مقاومت گفتم چشم رییس!

    و بار بندیلم رو جمع کردم و رفتم!

    و جالب اینکه همون بابایی که ازم ناراحت بود!!!

    همون بابا از مادرم پرسیده بود:سعیده چرا داره میره فریدونکنار!!!!!

    و من فقط توی قلبم تکرار میکردم…خدا…خداست که قلب بابا رو برای من نرم کرده…وگرنه ما همون آدم های سابقیم…

    =======================================================================================

    دقیقا فردای شبی که ما رفتیم فریدونکنار،اثرات آبله مرغان توی سرو وصورت نیکا پیدا شد،و من یکبار دیگه به الهامات قلبیم ایمان آوردم به چند دلیل:

    اگر ما گرگان میموندیم،چون با مادربزرگم زندگی میکردیم،این بیماری برای ایشون بخاطر سن بالا خطرناک بود!و خداوند مارو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار داد.

    و هم این بیماری باعث شد یک دستاویزی بشه بدون اینکه من تلاشی بکنم،بخاطر واگیردار بودنش…نتنها ما هیچ مهمونی نریم:))) که هیچ کس هم به ما نزدیک نشه:))) عملا همون محیط ایزوله ای که من میخواستم…

    ازونطرف هم من کاملا به این آگاهی رسیده بودم که در راستای درخواست های من،خداوند داره من رو توی موقعیت هایی قرار میده که من به تنهایی مسئولیت این دوتا بچه رو بپذیرم و آماده بشم برای استقلال بیشتر ….

    پس توی دفترم از صمیم قلبم از خداوند سپاسگزاری کردم و درخواست های بعدیم رو نوشتم:

    خدای قشنگم!من سی و یک ساله آبله مرغون نگرفتم،الان هم با این دوتا بچه تنهام!هم به من کمک کن بتونم با آرامش ازشون پرستاری کنم،هم من رو از شر این بیماری حفظ کن،هم بیماری رو برای بچه ها سبک کن….

    خداوند به قلب من گواهه که بدون هیچ کم و کاستی صد درصد اتفاق افتاد!!!

    یک هفته با دوتا بچه آبله مرغانی توی خونه تنها بودم ولی هیچ اتفاقی برام نیفتاد با اینکه طبق قانون پزشکی من باید این بیماری رو میگرفتم!!!!ولی … یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ

    فقط یکی از بچه ها کل بدنش آبله زد و اون یکی کلا 7،8 تا بیشتر نداشت!و کلا یکی از بچه ها،یک شب خیلی از خارش اذیت شد و کلا بعدش استیبل بودیم….

    حتی دکتر هم نرفتیم…

    با پماد کالامین همه چیز تحت کنترل پیش رفت…

    و خداروشکر خیلی زودتر از حد معمول کلا پروسه ی بیماری تموم شد.

    تموم مدت این یک هفته ،من هم تونستم کارهای بچه هارو مدیریت کنم،هم به درس و مشق خودم برسم!

    =======================================================================================

    توی همون روز ها،با پیش نرفتن کارهای اداری از خدا طلب هدایت کردم و بهم گفت از مرخصی هات بگذر و کلا درخواست انصراف کامل بده و من هم گفتم چشم!وقتی این درخواست رواعلام کردم؛ از حسابداری بیمارستان تماس گرفتند که با درخواست انصراف؛شما باید حقوقی که برای اسفند برات واریز شده رو برگردونی به حساب دانشگاه!

    الله گواه به قلب من،با اینکه میدونستم باید کل پس اندازم رو بدم لحظه ای تعلل نکردم و گفتم شماره شبا بهم بدید من براتون واریز کنم.

    مرحله ی دوم اطلاع به همسرم بود چون با توجه به بیماری بچه ها من نمیتونستم از خونه برم بیرون.

    فقط خداروصدا زدم و گفتم خودت قلب این پسر رو برای من نرم کن،و از زبان من حرف بزن.

    و بدون هیچ درنگی که اجازه بده شیطان نجوا کنه باهاش تماس گرفتم و گفتم:

    ببین 2 تا چیز هست که باید بگم،فقط قبلش بگم ببین ازت هیچ حمایتی نمیخوام و نمیخوام کنارم وایسی فقط خواهش میکنم،جلوم واینستا!

    اولا من به جای مرخصی دارم درخواست انصراف کامل میدم!دوما باید حقوق اسفندم رو به حساب دانشگاه برگردونم،الان شرایط بانک رفتن ندارم،لطف کن بیا خونه و کارت بانکیم رو بگیر و زحمت این کار رو برام بکش،فقط همین.

    من سمت خودم رو خوب انجام دادم…و خدا بود که سمت خودش رو عالی انجام داد.

    ایشون نتنها هیچ مقاومت خاصی نکرد!که گفت از بدهکاری ای که از قبل بهت دارم این پول رو خودم پرداخت میکنم!

    حالا بدهکاری چی بود؟سال ها قبل من این پول رو بهش داده بودم و هر بار اسمش میومد ایشون میگفت الان من ندارم بهت بدم!!!!

    ولی این پلن خداوند بود که این پول حفظ بمونه تا در زمان مناسبش برسه!!!!

    تا من توی این مسیر… آب توی دلم تکون نخوره….

    قاعده‌ی سی‌وهفتم: ساعتی دقیق‌تر از ساعت خدا نیست. آن‌قدر دقیق است که در سایه‌اش همه چیز سر موقعش اتفاق می‌افتد. نه یک ثانیه زودتر، نه یک ثانیه دیرتر.

    =======================================================================================

    با اعلام قاطعانه ی انصراف من،دستان خداوند کاملا خارج از وظیفه از گرگان و مازندران باهام تماس میگرفتند که ما چه کاری میتونیم برات انجام بدیم تا انصراف ندی؟هر کشیکی که تو بخوای برات میزاریم!اصلا بیا دوسه سال مرخصی برات رد کنیم!

    و من از استاد یاد گرفته بودم وقتی شرایط خوبه باید تغییر کرد….

    کلی از عشق و محبتشون تشکر کردم و گفتم انصراف من قطعیه،لطفا کارهای اداریش رو پیش ببرید.

    وقتی تماسم رو قطع کردم به خدا گفتم خدایا یک نشونه بهم بده که مطمئن بشم دارم درست به الهاماتم عمل میکنم!

    وقرآن رو باز کردم و این آیه اولین آیه صفحه بود:

    إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ

    همانا زنی را یافتم که بر مردم آن کشور پادشاهی داشت و به آن زن هر گونه دولت و نعمت عطا شده بود وتخت با عظمتی داشت.

    دیگه همونجا قرآن به دست،بشکن زنان،با خدا یک جشن دونفره گرفتیم….جای همگی خالی :))))

    =======================================================================================

    آخرین شبی من و بچه ها فریدونکنار بودیم،وقت خوابشون دخترخاله م که به شهر دیگه مهاجرت کرده،و ماه ها بود ازش بیخبر بودم،بهم زنگ زد از همون سلام اول شروع کرد به اصرار کرد که برم پیشش!الا و بلا الان قیمت پرواز ها خوبه بیا…خلاصه تماس به خنده و شوخی قطع شد و من بیخیال، ادامه ی کتاب بچه ها رو خوندم و وقتی خوابشون برد،از خدا طلب هدایت کردم کدوم فایل رو گوش بدم،جلسه 2 قدم نه اومد!

    جلسه جادویی که امکان نداره به تمرین هاش درست عمل کنی و یک اتفاق فوق العاده رخ نداده!

    جمله ای که آخر فایل استاد با صدای الهی میگه:اگر بشینید بنویسید این عبارت تاکیدی هارو،توی همین 48 ساعت آینده اون اتفاقی که منتظرش هستید میفته!بچه ها من توی زندگیتون نیستم ولی میدونم این عبارت تاکیدی ها چه جادویی میکنه!

    ومن با قلبی روشن،نشستم دوباره همه ی صحبت های استاد رو نوشتم و با آرامش خوابیدم…

    فردای همون روز درحالیکه داشتم جمع و جور میکردم برگردم گرگان،نشانه ی روزانه من رو هدایت کرد به فایلی که استاد درمورد دریافت الهامات میگه که خداوند حتما خیر وشرتون رو الهام میکنه!

    به محض تموم شدن فایل،قلبم باز شد و اتصالم برقرار شد!

    خدا گفت دیشب کی بهت زنگ زد؟

    گفت خب؟؟؟

    گفت کجا زندگی میکنه؟؟؟

    گفتم خب!؟

    گفت بسم الله!

    مهاجرت کن!

    برو اونجا دنبال کار!

    یکبار دیگه بند و اتصالات نامرئیت رو که تورو به گرگان و خانواده وصل کرده از توی ذهنت جدا کن و اجازه بده هدایتت کنم به سمت خواسته هات!

    گفتم خدایاا اووووکی!تو جان بخواه!

    فقط این مهاجرت از قبلی خیلی بزرگتره!چه جوری به همسرم بگم؟

    چند تا جمله به قلبم الهام کرد که این هارو بگو کارت راه میفته!

    و تموم مسیر برگشتم به گرگان از در ودیوار و آسمون وزمین برام نشانه فرستاد که الهاماتت رو درست دریافت کردی.

    =======================================================================================

    به محض رسیدنم به گرگان،همسرم رو صدا زدم و قرآن به دست،ترجمه ی سوره ی شمس رو براش خوندم و اون حرفایی که خدا گفت بگو رو بهش گفتم و در آخر گفتم من باید برم فلان شهر دنبال کار!

    خب به شدت مقاوت کردند و حرف های ناخواسته شروع شد.

    ولی من از رزا ی عزیز،شکرگزاری در شرایط سخت رو یاد گرفته بودم.

    سعی کردم احساسم رو خوب نگه دارم و توی دفترم برای خدا نوشتم خدایا شکرت،ازت ممنونم،من تا الان ایده ای نداشتم،ایده رو خودت بهم دادی،همین که یک ایده ای دارم که بقیه دارند باهاش مخالفت میکنند جای کلی سپاسگزاری داره…من خودمو به شما میسپارم،من آماده ی حرکت کردن و رفتن توی دل ترس هامم،حرکت از من،برکت از تو…

    خودت شرایط رو فراهم کن…

    و همون آدمی که به شدت مقاومت کرد درمقابل ایده ی الهامی من، فردا قبل رفتنش بهم گفت هرکار دلت میخواد بکن،من هیچی،فقط فکر زندگی بچه هات باش…

    و من یکبار دیگه قدرت خدا رو دیدم که چطور میتونه همه چیز رو مدیریت میکنه وقتی فقط تو توکل و ایمانت رو نشون میدی.

    و بعد به خودش سپردم که زمان رفتنم رو بهم بگه،گفتن از اون،حرکت از من!

    =======================================================================================

    شنبه 25 فروردین ماه،داشتم جلسه 3 روانشناسی ثروت رو مکتوب میکردم،یک احساس خیلی قوی گفت برو سایت رو چک کن،وقتی اومدم توی سایت و فایل توحید عملی 11 رو دیدم چشم هام قلبی شد!

    با عشق نشستم پای صحبت های استاد و وقتی میخواستم زیر فایل با اشک چشم هام کامنت بنویسم همون احساس بهم گفت الان وقت نوشتن نیست،الان وقت عمل کردنه!

    وقت نوشتن تو هم میرسه،الان برو دنبال ایده ی الهامیت!الان وقتشه!

    و من گفتم چششششم رئیس!

    =======================================================================================

    برنامه ریزیِ من این بود که پرواز رو از تهران بگیرم،یعنی از گرگان با اتوبوس وی آی پی برم تهران پیش برادرم،و فرداش ازونجا بلیط بگیرم چون بلیط ها از تهران به صرفه تر بود!هم فرودگاه ساری بلیط خالی نداشت!

    یک فلش بک بزنم به صحبت های الهی استاد در جلسه 3 قدم 7:

    یک جریانی هست که داره هدایت میکنه،نه من و شمارو،تموم کیهان رو!اون جریان آگاهه،و تنها کسی که میتونه در این حجم از تغییرات جهان،شمارو از مسیری به خواسته هاتون برسونه که بهترین مسیره اون جریان یا همون خداونده!شما باید رها باشی و اجازه بدی که هدایت بشی

    من تعاونی به تعاونی،سایت به سایت دنبال بلیط گشتم و هیچ بلیط خالی برای اینکه شب برم تهران پیدا نشد!

    دوباره گفتم خدایا تسلیم…من نمیدونم …تو بگو…

    و وقتی تسلیم شدم

    خدا پلن رو چید…

    برام پرواز ساری رو خالی کرد و من سریع بلیط رو گرفتم!

    و بعد برعکس برنامه ی من که میخواستم فرداصبح از گرگان برم فرودگاه ساری گفت نه!

    برو فریدونکنار،فردا ازونجا برو….

    تموم این مدت من قلبم آروم بود وبهش گوش میدادم!

    و وقتی هدایتم کرد در بهترین زمان و مکان به ایستگاه تاکسی های سواری گرگان بابل برم و بخاطر مسافرین دیگه راننده هممون رو به جای بابل،تا بابلسر برد!!!

    من یکبار دیگه ایمان آوردم دقیقا توی مسیر درستی ام،و خدا داره بهترین پلن رو میچینه!!!

    و این تازه یک چشمه ش بود!!!

    داستان ازین قرار بود که!!!

    من از کجا خبر داشتم همون شب اوضاع قراره امنیتی بشه!!!!!و تموم پرواز های تهران کنسل بشه!!!!!و پرواز ساعت 1ونیم ساری تاخیر بخوره بره برای ساعت 5 غروب!!!!!!!!!

    چرا بهم گفت پرواز ساری رو بگیر؟اون میدونست پرواز تهران کنسل میشه!!من از کجا میدونستم؟؟؟

    چرا بهم گفت برو فریدونکنار؟چون اگر از گرگان میرفتم فرودگاه از صبح معطل میشدم عین بیشتر مسافرهای دیگه!!!!

    من وقتی رفتم فرودگاه،نیم ساعت بعدش توی هواپیما نشسته بودم….

    درحالیکه همه درحال غرغر …حرف های سیاسی زدن…نگرانی و فکر و خیال بودن….

    من لبخند به لب… از پنجره ی هواپیما غرق زیبایی غروب خورشید و آسمون نارنجی بودم…درحالیکه دست خدا رو روی دوشم احساس میکردم….و با هندزفری به آهنگ مورد علاقه م گوش میدادم…

    و خدا بود که من رو،روی دوشش سوار کرد تا من با خیال راحت و به آسونی برم دنبال الهاماتم…..

    =======================================================================================

    در راستای اصل بهبود گرایی استاد شایسته جانم،نوشتن این کامنت رو که خیلی هم طولانی شد!!! رو اینجا تموم میکنم و مابقی اتفاقاتی که در این مسیر،با معجزه ی خدا رخ داد رو میسپارم به خودش که در زمان مناسب،در مکان مناسب …بهم بگه و من بنویسم…..

    خیلی دوستون دارم…خیلی زیاد….

    در پناه نورِ آسمون ها و زمین باشید همیشه …

    اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

    خدا نور آسمانها و زمین است. مَثَل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى، و آن چراغ در شیشه‌اى است. آن شیشه گویى اخترى درخشان است که از درخت خجسته زیتونى که نه شرقى است و نه غربى، افروخته مى‌شود. نزدیک است که روغنش -هر چند بدان آتشى نرسیده باشد- روشنى بخشد. روشنىِ بر روى روشنى است. خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت مى‌کند، و این مَثَلها را خدا براى مردم مى‌زند و خدا به هر چیزى داناست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 214 رای:
    • -
      جواد یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2734 روز

      سلام خانم شهریاری

      در پاسخ به کامنتتون از آخر به اول

      اول این آیه نور شده برند شما

      اتفاقا چند روز پیش سوره نور رو میخوندم خود بخود بیاد شما افتادم .دیروز گفتم بیام یکی از کامنت های قبلی شما رو باز کنم یه پیام براتون بزارم ببینم کجایین در چه حالین چه کردین ؟

      که دیدم نوتفیکیشن کامنتتون امروز توی میل باکس منه که البته خوندنش حدود 2 3 ساعت زمان برد

      خانم شهریاری یه پیشنهاد

      که البته خودمم تو همین فکر هستم برای خودم !

      بیاین یه کتاب بنویسد از اول داستانتون بقول رزا یه داستان خیلی جذاب میشه حتی میشه یه رمان پر فروش باشه ، چرا که هم خیلی خوب مینویسین هم خیلی خودمونی و هم اینکه تصویرسازیهاتون دقیقا آدم رو میبره تو همون فضا

      یعنی این آخر کامنتتون رو که میخوندم انگار داشتم یه سریال چند قسمتی رو نگاه میکردم که ناگهان مثل کارتون فوتبالیستها توپ همون بالا موند تا هفته آینده که بیاد پایین و بره تو دروازه دقیقا همون جای حساسش نوشتین ادامه این داستان را در قسمت بعد خواهید دید.

      بعد نوشتین تهیه کننده و کارگردان:خدا

      با تشکر از دستان خدا در فرودگاه

      پایانه مسافربری و تاکسیرانی

      شبکه بهداشت و درمان

      خانواده های محترم شهریاری و کلیه بیوت وابسته

      و …تهیه شده در 1400 -1402

      یه آهنگ شلنگ تخته هم اخر فیلم بود که البته همونی که شما تو هندزفری گوش کردین و با پرواز هواپیما و صحنه غروب نوشتین پایان

      بگذریم

      الان که دارم این کامنت رو مینویسم چهار روز از تولد سومین فرزندمون میگذره با خانومم

      این شبای بیقراری مال من اون روزای عاشقونه مال تو شدیم که البته من با هر بار نگاه کردن به دست و پای تکمیل شده نوزادمون که از این پس از نیو فولدر به آلا تغییر پیدا کرده شگفت زده میشم میگم اخه یعنی چی ؟ چجوری ممکنه؟ بعد خدا میگه برو بینیم بابا این که چیزی نیست تازه نوک انگشتاش اثر انگشت یونیک هم گذاشتم تازه قرنیه اش هم همینطور یه کد منحصر به فرد داره مثل همه تازه خودش مدونه باید شیر بخوره توف نکنه وقتی شیر میخاد باید اولش از گریه کم شروع کنه کم کم زیادش کنه صوت رو

      دیشب داشت تو خواب تکون های لرزش طوری میخورد دستاش و پاهاش خانمم خواب بود . نگاهش کردم اون یارو نجواهه گفت گاز رو بگیر متخصص پیدا کن بهش بگو اینجوری شده این الان تشنج میکنه بعد بعلت تشنج میاد دستگیر میشه و بقیه ماجرا

      اما اون حسه گفت بگیر بخواب بابا

      تو مگه نه ماه قبل رو ازش خبر داشتی که ما داریم اون تو پیچ مهره هاشو سر هم میکنیم هر شب و روز و ساعت و ثانیه که حالا میخوای متخصص پیدا کنی اینوقت شب؟

      مگه من لا تاخذه سنه و لا نوم نیستم؟

      برو بگیر بخواب برو

      من بیدارم

      منم نامردی نکردم مثل مرد گرفتم خوابیدم و موقع اذون بیدار شد برای شیر صبحگاهی که کلا از اون حالتها دیگه خبری نبود .

      امروزم رفتیم آزمایش کفپا خیلی اوکی

      بگذریم

      ادامه داستان را در برنامه بعد

      والله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      زهرا و صدیقه گفته:
      مدت عضویت: 1923 روز

      به نام خداوند یکتا

      سلام سعیده عزیزم

      با تمام وجودم از خدا و شما سپاسگزارم که همیشه در درست ترین زمان هدایت میشم به خوندن کامنت هات.به آیه های سراسر نور خدا در کلمه به کلمه نوشته هات.چند وقت پیش یک کامنتی رو گذاشتی که من تو دفترم نوشتمش و هر روز میخونمش و قلبم رو ارامتر و مطمئن تر میکنه که فقط ادامه بدم و ایمانم و نگاه توحیدیم رو حفظ کنم.از هدایت ها گفتی میدونی چند روز پیش همدان بودم پلات ها و وسایلم تو یه مرکز چاپی که کارم رو انجام میداد امانت گذاشتم که برم گنج نانه همدان رو ببینم اخه اونجا رو خیلی دوست دارم و بهم الهام شده بود برم اونجا تمرین اگهی تبلیقاتیم رو انجام بدم.وقتی برگشتم مرکز چاپ بسته بود ورفته بودن و من باید زودتر برمیگشتم نهاوند قبل از شب.از خدا هدایت خواستم دیدم دفتر کناریشون هنوز نرفته بودن رفتم ازشون پرسیدم همکارشون چه ساعتی میان گفت عصر، اونجا بود که یه لحظه نجواها سرو کلشون پیدا شد اما با لبخند تشکر کردم و اومدم بیرون و گفتم خدایا خیر باشه برام. چند قدم نشده بود که اومدم بیرون که یه آقای بسیار محترم از همون دفتر اومدن بیرون و گفتند خانم من دوستی دارم که با این مرکز چاپ همکاری داره الان باهاش تماس میگیرم و شمارشون رو میگیرم براتون که تماس بگیرین بیان و وسایلتون رو بدن خیلی جالبه که اون اقا تماس گرفتند و دوستشون گفتند اسمس میکنن.من همینطوری از عظمت خداوند مات مونده بودم که از بانک به اون اقا زنگ زدن و گفتن هر چه زودتر خودتون رو برسونید اما گفتن یه کاری دارم که اول باید انجام بدم بعد میام و صبر کردند و دوستشون شماره رو فرستادند وشماره رو به من دادند و محترمانه و خیلی متشخص خداحافطی کردند و رفتند.تماس گرفتم با شماره موبایل مدیریت مرکز چاپ گفتن خانم الان خونه ایم ساعت4 میایم مقاومت نکردم و تشکر کردم. به شدت خوابم میومد چون مدتیه شبها خیلی بیدار میمونم چون شبها تمرکز بیشتری رو قوانین دارم.گفتم خدایا هدایتم کن کجا برم تا ساعت 4 .ساعت 1 بود .چند تا لقمه درست کرده بودم همراهم بودولی دلم کافه میخواست به خودم گفتم میرم کافه و گوشیم هم که باتریش داشت خالی میشد رو شارژ میکنم چون میخواستم تو مسیر برگشت فایل های جلسات قدم 1 رو گوش کنم.به سمت میدون امام مرکز شهر اومدم تو مسیر همه کافه ها بسته بودن برام عجیب بود .رسیدم اخر خیابون بوعلی گفتم خدایا کافه ها بسته ان رستورانم برم 3 ساعت که نمیتونم باشم خودت هدایتم کن.شرایط رستوران داشتم اما خدا عجیب بهم گفت بشین رو همین نیمکت هیچ جا نرو یه نگاه به اسمون کردم رد سفیدی حلال ماه تو اسمون بالای همون نیمکت بود من ماه رو خیلییییییی دوست دارم و همیشه برام نشونه و اطمینان از هدایت های خداست.نشستم همونجا گفت لقمه هات رو بخور گفتم چشم.گفتم خدایا تو میدونی چقدر تشنه شنیدن فایلها هستم گوشیم رو چطور شارژ کنم؟یه نگاه انداختم یه موبایل فروش بود گفتم خب خوبه دیگه میرم اونجا درخواست میکنم گوشیم رو اونجا شارژ کنم اما خدا عجیب بهم گفت اونجا نرو برو مغازه روبه روی موبایل فروشی که یه پیراهن فروشی بود انقدر قشنگ بود هدایتش که رفتم یه حاج اقای بسیار مهربان بودند درخواست کردم که گوشیم رو مغازشون برام به شارژ بزنن و با خوشرویی قبول کردند گفتم من بیرون نشستم یه دو ساعتی رو همون نیمکت نشستم و سعی کردم اتفاقات خوب رو از صبح به یاد بیارم و سپاسگزاری کردم.خدا میگفت همونجا بشین اما من پا شدم رو یه نیمکت دیگه که سایه بود نشستم یه خانمی اومد که فرکانس جالبی نداشت و اونجا فهمیدم چقدر هدایت خداوند درسته فهمیدم باید گوش کنم حتی اگر دلیلش رو ندونم ونفهمم.و فهمیدم از این به بعد باید خودم رو از فرکانس جاهای عمومی تا میتونم دور کنم و این درس بزرگی برام داشت. مسیر پیاده رو و نیمکت ها کم کم شلوغ شد و رفتم دم مرکز چاپ .ارامگاه بوعلی به اونجا نزدیک بود و یه پارک اما اصلا فرکانس ارامگاه یا پارک نشستن رو نخواستم تجربه کنم و همونجا کنار مرکز چاپ ایستادم یه کم .ایشون دقیقا ساعت 4 تشریف اوردن و ابزارم رو تحویلم دادن وقتی ابزار رو تحویلم دادن متوجه شدم یادم رفته بود یه چیزایی رو تهیه کنم و خیر بود که من اون ابزار رو هم تهیه کنم.چقدر وقتی به خدا اعتماد میکنیم میگه همه چی رو.وقتی برگشتم فهمیدم یه مراسم ناجالب تو کوچه مون بوده و من دیر تر برگشتم چون تو فرکانسش نبودم و مدارم بالاتر بود چون حتی تو مدار دیدن ارامگاه بوعلی که اکثرا میرن ببین هم نرفتم و خدا پاداشش رو بهم داد .چقدر تحسین برانگیزی سعیده جان که انقدر عالی همه رو عاشق نوشته هات و نور خدا در نوشته هات کردی

      از خدا شنیدن اتفاقات بسیار بزرگتر رو میخوام و منتظرم .از خدا فتح مبینش رو در همه امورمون برای همگیمون خواستارم.

      دوستت دارم و خدا رو شکر میکنم بابت حضور نورانیت در سایت و در دنیا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      اشرف پورعینی گفته:
      مدت عضویت: 794 روز

      بانام ویاد خداوند متعال وبا

      سلام خدمت استاد عزیزو الهیم و

      سلام خدمت خانم شایسته عزیز و سلام خدمت خانم سعیده شهریاری بزرگوار عزیز خداوند

      سعیده جان من خیلی وقت بود

      به دنبال کامنت تازه ای از بودم یا بهتر بگم دلم یه هم چین کامنتی ازتورو میخواست چون شما بنده خاص خداییم دیگه

      اینو هممون داریم میبینیم

      دختر مبارکها باشه دختر شما همون زلیخای زمان حضرت سلیمان نبی هستین وسلیمانتون هم استاد هستند واینهاهمه حرفند شما دارین باخدا کار میکنین ومن از همون اول که شروع به خوندن کامنتت به خدا

      دارم فقط اشک میریزم خانم شهریاری شما لایقید شمایی که حالا دارین با خدا در همکاری میکنین وهمون طور که همیشه

      لوپ کلامته داری رو دوش خداوند بههمه جا سفر میکنین آره آخه تو زلیخا هستی پس

      میتونی با فرش نبی خودت هم پرواز کنی من کلاس پنجمی آخه جواب به کامنتت رو سختمه ببخشید ولی خداوند مارو همراه

      کرده تا یاد بگیرم ازت خانم شهریاری به درستی که اسمت هم اینو ثابت میکنه که شما یاری گر هستید یا بهتره بگم کمک رسان هستید نه بهتره بگم شما انتخاب شده هستید سعیده جانم من کامنتم رو برای تو فقط بااشک چشمانم نوشتم قبول کن من عاشقت شدم وبوی قرآن وخداوند و فرشتگان را از شما میگیرم سعیده جانم کاش نز دیک هم بودیم منهم باتو یاد می‌گرفتم درس های استاد گرامی رو ولی همون خدا خدای من هم

      هست برای من کاری دستوری میدهد ولی خانم شهریاری جونم

      شما وجایگاهتون درپیشگاه معبودمون عزیز ه خدارو شکر بازم مارو بی خبر از عشق بازیت باخدا جون نزار باشه بوس بوس بوس از هر سه تون وخدا قوت خدایا هدایتم کن وعزیزم کن خسته همنباشی خدا حافظ

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      Kosar گفته:
      مدت عضویت: 1509 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      به نام او که تنها او را می پرستم و تنها از او یاری می جویم

      به نام تنها خالق جهان

      سلام سعیده جان

      نمی دونم چی بنویسم و چطور این همزمانی و پاسخ خداوند از زبان تو رو توضیح بدم

      نمی دونم چطوری بگم خدا از زبون تو به من گفت تو نیازی نیست کاری بکنی، نیازی نیست کوه بکنی، تو فقط به من ایمان داشته باش، تو فقط در این راه بمون، تو فقط احساس خوب داشته باش این یعنی عمل کردن به انچه که بهش ایمان داری

      درسته سعیده جان منم مثل قبلا شما فکر می کنم که استاد هی میگن ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته دختر، پس تو چیکار کردی، تو که عملی انجام ندادی، تو که هی میگی استاد میگه به اندازه ای که عمل می کنین به قانون یعنی بهش ایمان دارین پس چرا کاری انجام نمیدی، تو که اون قدم اوله رو بر نمی داری

      حتی شده بود، این شیطان نامرد باز با این همه که بهش نشونه هارو نشون میدادم بازم میگفت از کجا می دونی درسته، اصلا از کجا خدا باهات حرف می زنه

      شاید داری اشتباه میری، اگه اشتباه بری چی

      و من باز هم نشونه هارو بهش نشون میدم و من باز ایات قران رو به یادش میارم که خودش گفته هدایت منو بر خودش واجب کرده

      خودش گفته که ما خیر و شر شمارو بهتون الهام می کنیم

      این ها هم نشونه هاش

      اصلا همین هم زمانی، اینکه من با خودم می گفتم که هیچ عملی انجام نمیدم در حالی که داشتم انجام می دادم، که همزمان شد با کامنت شما و خداوند از زبان شما جواب من رو داد، اینم یک نشونس، اینم یک هدایته

      خدا داره باهام حرف می زنه که داری درست میری بنده خوب من فقط به من تکیه کن، به من بسپرش، باور کن که همیشه هدایتت می کنم، بعد همه چیز حل میشه، تو نباید کاری بکنی، تو فقط باید ایمانت رو نشون بدی، فقط باید توی این راه بمونی و ادامه بدی

      ممنونم سعیده جون که از قلبت می نویسی و زیبا هم می نویسی

      و سپاسگزار خداوندم که باز هم با هدایتش منو شگفت زده کرد

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1635 روز

      سعیده جان سلام

      عزیزم این کامنت رو چون چند بار توی ذهنم که بنویس، فردای روزی که کامنتت رو خوندم دارم مینویسم.

      دلیل اینکه دیروز ننوشتم این بود که یه نجوایی بهم گفت باز میخوای بنویسی واااای این چیزی که تو نوشتی، همزمان شد با نمیدونم چی چی؟؟؟ بیمزه نیست هر بار میری اینجوری مینویسی؟

      و من کوتاه اومدم…

      ولی امروز دوباره یادم به کامنتت افتاد و از خدا خواستم که هدایتم کنه. اونم من رو به یه کامنت دیگه هدایت کرد که نوشته بود:

      و ازین کامنت گذر کردم اما پروردگار گفت بنویس.گفتم من که چیزی نمیدانم به حدی که ذهن پرسشگرم قانع شود جستجویی کردم چه بنویسسم؟گفت میگویم بنویس تو قرار نیست چیزی از خودت بگویی من بر تو جاری میکنم.

      و من تسلیم شدم و اومدم که بنویسم.

      سعیده جان شرایطی که من الان دارم، از بعضی جنبه ها خیلی شبیه شرایط شماست. اما من هنوز اینقدر شجاعت ندارم که با این دیتیل و جزئیات بیام ماجراها رو تعریف کنم.

      شاید دلیل اینکه هدایت شدم به نوشتن هم این باشه که حالا که جزئیات رو نمینوسی، حداقل بیا از خودت ردپا بذار تا ببینی که چطور داری هدایت میشی و برای خودت به جا بمونه…

      همونطور که گفتم، من هم مثل شما، طبق الهامی که بهم شده بود برای موضوعی اقدام کردم (در همین فروردین ماه) و نتیجه رو سپردم به خدا….

      البته اینو هم بگم که من کلا فکر نمیکردم که لازم باشه از این مسیر پیش برم ولی شرایط یه جوری پیش رفت که تنها گزینه پیش رو همین بود و من هم اقدام کردم.

      حالم خوب بود و احساس خوبی داشتم، تا اینکه موضوع رو با اولین نفری که باید در جریان میذاشتمش، درمیون گذاشتم و اون هم گفت باشه، ولی (به یه سری دلایل منطقی که خودش گفت) ممکنه فلان مساله هم پیش بیاد.

      یکم توی فکر رفتم ولی راه دیگه ای وجود نداشت. عزمم رو جزم کردم و قبل از روز موعود اقدام کردم. و فقط بهش پیام دادم که بدونه. و بعدش باید منتظر میموندم….

      این انتظار حدود 2 هفته طول کشید. نمیتونم بگم که توی این 2 هفته کاملا آروم بودم اما انصافاً تمام تلاشم رو کردم که ذهنم رو کنترل کنم…

      از قرآن تا سایت تا کامنتها تا فایلهای دوره ها تا گردش کردن و بیرون رفتن و عکس گرفتن از گل و گیاه… هر کاری که یه ذره ذهنم رو از روی اون موضوع بر میداشت رو انجام دادم.

      گاهی اوقات، آسونتر بود و گاهی اوقات هم نبود…

      تا اینکه یواش یواش این فکر به ذهنم اومد که اصلا همین که خبری نیست، یعنی همه چی اوکیه پس.

      حالا این فکر از کجا اومد…

      یادمه توی یه کامنتی هم نوشتم که یه حسی داشتم که فایل توحید عملی 9 رو ببینم.

      وقتی فایل رو دیدم، توی یه مصرع شعر میگه: رهرو ما اینک اندر منزل است

      تکرار شدن این مصرع توی ذهنم، و چندتا همزمانیه دیگه که توی کامنتها بهشون برخورد کردم، من رو به این فکر انداخت که نکنه همه چی اوکی شده و به من خبر ندادن…

      یه چیز دیگه که الان یادم اومد هم این بود که، در یه بازه ای، خیلی باورهای توحیدی توی ذهن من میومدن… یعنی چون نگران شده بودم، با تکرار این باورها آرومتر میشدم.

      مثلاً اینکه:

      چرا فکر میکنی قراره کسه دیگه ای این تصمیم رو بگیره؟ مگه نمیدونی تصمیم گیرنده خداست؟ اصلا همه این افراد خدا هستن. تو چرا چنین پیش فرضی راجع بهشون داری؟ به خاطر تجربیات گذشتان؟ مگه توی قرآن بارها از پیروی کردن کورکورانه از گذشتگان نهی نشده؟ اونها هم تکه ای از خدا هستن و کیست که خداوند برای اون چیزی رو بخواد و دیگران بتونن مانعش بشن؟ خداونده که قلبها رو نرم میکنه…. من باید تسلیم باشم (از گفتن این جمله خیلی میترسیدم)…

      توی این 2 هفته بارها و بارها این جملات رو با خودم تکرار کردم… بارها ماجرا رو از اول بررسی کردم که ببینم نکنه من جایی اشتباه قدم برداشتم و باید یه مسیر دیگه میرفتم؟ و هر بار میدیدم که همه اتفاقات خودشون پیش اومدن و انگار مسیر همینه.

      و یه چیز دیگه هم که خیلی بهم کمک کرد، این جمله استاد بود که توی گوشم تکرار میشد: اگر حالت خوبه، یعنی در مسیر درستی.

      خلاصه…..

      بعد از 2 هفته، حالا میخواستم خودم رو راضی کنم که خوب بیا خودت یه تماسی بگیر و یه خبری بگیر ببین اوضاع در چه حاله.

      اینجا یکی از جاهایی بود که یکم طول کشید تا بفهمم این هدایته یا نه.

      دلیلش هم این بود که، پیش فرض من این بود که خوب جواب مثبت این ماجرا به من گفته میشه، بدون اینکه لازم باشه من تماس بگیرم….

      خوب… اینجا یکم گیر کردم…

      بعد دیگه یه جورایی ول کنم نبود… هی میومد توی ذهنم…. هی میومد توی ذهنم…. و صادقانه بگم، استرس میگرفتم.

      اینجا بود که یاد یه قسمت از کتاب 4 اثر فلورانس افتادم که مضمونش اینه که: ببینید کارهایی که انجام که میدید از روی ترسه یا از روی ایمان؟

      اینجا من از خودم پرسیدم: خوب من چرا نمیخوام پیغام بدم و بپرسم؟ چون فکر میکنم اگه نتیجه به من اعلام بشه، این مسیر مسیره الهامی و درسته و باید صبر کنم تا خدا خودش بهم خبر بده؟

      جواب من: نه. یعنی اولش این بود… ولی الان دیگه این نیست. الان دیگه میترسم که پیگیر بشم و بفهمم قضیه اوکی نشده…

      این جوابی بود که من به خودم دادم.

      اینجا متوجه شدم که جریان چیه و شروع کردم با همون باورهای توحیدی با خودم صحبت کردن و یه صحنه خاصی هم همزمان میومد توی ذهنم از دستی که داره امضا میکنه و به خودم میگم خداست که باید اینو امضا کنه نه کسه دیگه ای.

      فکر میکنی چه اتفاقی افتاد:

      این آیه توی ذهن من تکرار شد:

      یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ

      رفتم سرچش کردم و دیدم سوره فتحه….

      حتی اسمش هم شادم کرد، چه برسه وقتیکه شروع به خوندش کردم…

      همون شب پیغام رو فرستادم که نتیجه رو بپرسم… فرداش ساعت 4 صبح بیدار شدم و گوشی رو چک کردم دیدم یه پیغام صوتی دارم که کار انجام شده…

      و من فکر میکنم، اون زمان که من اون نشانه ها رو توی کامنتها دیدم، و همزمان به مصرع رهرو ما اینک اندر منزل است هدایت شدم، کار انجام شده بود و من خبر نداشتم.

      و حالا…..

      (فکر کنم به فاصله یک هفته)

      دوباره، توی کامنت شما (با داستانی مشابه)، همون آیه،… همون سوره، برام تکرار شد و منی که نمیدونم چطور میتونم سپاسگزاری کنم در برابر چنین پروردگاری.

      نمیدونم اگر با این آگاهی ها آشنا نشده بودم چه آینده ای درانتظارم بود ولی الان وقتی به آینده ام فکر میکنم قلبم لبریز میشه از شادی و امید و احساس خوب.

      سعیده جان بهت تبریک میگم برای این ایمان و توکلی که در وجودت داری،

      و ازت ممنونم که کامنتت باعث شد من از این ماجرا، برای خودم ردپایی به جا بذارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سنا هنری گفته:
      مدت عضویت: 1760 روز

      سعیده جان سلام

      من مدتی هست که کامنت‌هات رو دنبال میکنم و اون گزینه‌ی ایمیل رو فعال کردم تا از قلم زیبات لذت ببرم.

      این احساس آرامش و عشق بازی که میگی با خدا انجام میدی از تک تک کلماتت مشخصه و این حسی که از ته قلبت میاد، در روشن‌ترین جای قلبم قرار میگیره.

      من عاشق شمال و شمالی‌هام. وقتی از گرگان و فریدونکنار و بابل و بابلسر صحبت میکنی، انگار من رو به یک بهشت میبری. در ادامه که از مهاجرت گفتی، باز این چراغ مهاجرت به شمال در من روشن شد. زندگی در طبیعتی بکر. من اول مسیرم و یکماهه که با آموزه‌های استاد شروع کردم و شاید یک هفته باشه که دارم با هدایت و الهامات به این سبق و سیاق استاد آشنا میشم و تمام تلاشم سعی در عملی کردنشه ولی مطمئنم یکجایی از این مسیر، من هم به مهاجرت اون هم به شهر مورد علاقه‌م هدایت میشم.

      بسیار لذت میبرم از کامنت‌هات عزیزدلم

      از ته دلم امیدوارم کامنت‌های بیشتر و نتایج دلخواه‌تر ازت ببینم و انگیزه ی بیشتری بگیرم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مطهره یعقوبی گفته:
      مدت عضویت: 399 روز

      به نام خدایی که امیدم فقط به اوست

      خدایا مهربونم

      رب العالمین

      قدرت مطلق

      خیرو برکت بی انتها

      امشب با ایه های زیبات تو کامنت های سعیده حالی به حالیم کردی

      امشب قلبم رو اروم کردی

      ممنونم ازت

      ممنونم از شما سعیده جانم

      قلبم هنوز برای توصیف زیبایی های روح این دختر کوچیکه !!

      ولی قول دادم که اگاهانه زیبایی های اطرافم رو ببینم و تحسین کنم

      درسته که اولش تقلا هست

      انرژی باید گذاشته بشه

      ولی من شک ندارم روزی میرسم به

      درجه ای که قلبم نرم میشه

      دیگه حسادت ها نیست

      دیگه طمع ها نیست

      من اون روز فقط زیبایی هارو میبینم

      و فقط و فقط و فقط تحسین میکنم

      و برای پیشرفت عزیزانم از صمیم قلبم خوشحالم …

      سعیده نور خدا بر جسم وجانت جاری باشد

      سعیده جان امیدوارم اتصالت همواره به رب العالمین برقرار و پایدار باشه

      و امیدوارم این پیام تاییدی باشد برای

      درستی مسیر پیش رویت

      چند روزه این جمله زیاد میاد توی ذهنم

      و مدام تکرار میکشه

      “در خواست شما تایید میشود”

      اینکه اینجا نوشتمش رو هم

      من والا نمیدونم،

      اومد نوشتم

      یا بهتره بگم گفته شد و نوشته شد!!!

      درسته !!

      من درخواست کردم

      از خود خدا درخواست کردم

      بهش گفتم این روزها یه لحظه م منو از خودش غافل نکنه

      این روزها من شدیدا به نور هدایتش نیازمندم

      وقتش رسیده انگاررر!

      حسش میکنم …

      به من هم گفته شده سعیده

      من شنیدم که گفت تو باید ازین مزون بری!!

      باید بری یک جای جدید

      من صداش رو شنیدم

      من وقتی روز جمعه روزی که همه تعطیل بودن ولی من رفته بودم کارگاه کارهام رو انجام بدم وفتی روی صندلی نشسته بودم و یهو بی مقدمه پیچ آینه ای که روی دیوار نصب بود شل شدو از دیوار پشت سرم جدا شد و پودر شد ریخت رو زمین و من هزار بار شانس اوردم که فقط یک گوشه ش پیراهنم رو پاره کرد و هیچیم نشد…در حالیکه ایینه به سر من اصابت کرده بود و بعد روی زمین افتاده بود ولی من هیچیم نشد

      من اونجا شنیدم که گفت باید بریم …

      چند روزش بعدش وقتی سقف شروع کرد ابچیکه کردن

      دوباره صدا واضح شد باید بریم

      چند روز بعدترش وقتی چوب پرده م کنده شد دوباره هشدارش رو دریافت کردم

      گفتم خدایا من کجا برم ؟

      بیا بهم بگو

      من که نمیدونم

      من که نمیفهمم

      خدایا مگه همینجا چشه؟

      خدایا تازه قبل عید بدهی ها صاف شده

      تازه رسیدیم به نقطه ی صفر …!

      بیا شروع کنیم امسال پرقدرت روی باورهای ثروت کار کنیم و این بیزینس رو یه جون تازه بدیم یک سال که هرچی دراومد رفت پیِ بدهی ها …

      بزار همینجا بمونیم …

      من التماسش کردم که بخدا دیگه نمیخوام قدم های بزرگ بردارم

      من خسته ام !!!

      من از طی نکردن تکامل هایی که باید سالهای پیش طی میشد خستم

      من از پرش های بزرگتر از قد و قواره م خستم

      من از تصمیمات هیجانی خستم

      من از بدو بدو کردن هام خسته ام …

      باز من فک کردم خیلی حالیمه گفتم خدایا میخوام تکاملم رو این بار طی کنم

      شده 2 سال دیگم تو این کارگاه کوچیک 18 متری سر میکنم ولی دیگه اینقدر بدو بدو نمیکنم عجله نمیکنم برای پیشرفت بیشتر

      میخوام لذت ببریم…

      باز من خواستم جای خدا تصمیم بگیرم

      بهم گف تو اصلا قرار نیست کاری بکنی

      بهم گف چرا فک میکنی باز قراره با اون عقل و منطق تو پیش بریم؟

      گفتم چیکار کنم؟

      بخدای اسمون ها وزمین قسم..

      به تک تک سلول های بدنم که الان در ارامش وصف ناشدنی به سر میبرن قسم…

      به همون صدایی که حتی الانم دارم میشنوم قسم …،

      این جمله رو شنیدم :

      تو فقط هیچ کاری نکن

      تو همینکه هیچ کاری نکنی خودش کلی کاره!!!

      باز من فک کردم توهمه

      گفتم استاد گفته عمل !!!

      استاد گفته

      ایمانت رو با عملت نشونم بده

      وگرنه حرف مفت میزنی…

      نه اینطوریام نیس!!!

      مگه میشه من هیچ کاری نکنم ؟؟

      همینطور شیک و مجلسی جا به جا شیم و ازینجا بریم…؟بدون زحمت؟؟

      یه زجری که باید باشه

      یه حرکتایی که بزنم دیگه!!

      اما خدا گف لطفا کاری نکن

      بالاخره تسلیمش شدم

      من با خدا معامله کردم

      گفتم من که خستم

      حوصله ی گشتنم ندارم

      اصلا نمیدونم باید کجا برم که بهترین جا باشه برام

      اگر تو یک نفر رو از درِ اینجا فرستادی

      خودش با پای خودش بیاد بگه بیا برو فلان واحد، که اون واحد هم اپشن های مورد علاقه ی منو داشته باشه من میرم

      و الّا همینجا رو تمدید میکنیم

      الله اکبر

      وقتی رها میشی

      وقتی تسلیمی

      وقتی به قول استاد میشی علی بی غم و زندگیت رو میکنی

      وقتی مومنتوم منفی رو سگ محل میکنی

      وقتی پارو هات رو میندازی رو اب میگی تو منو ببر ببینم کجا میخوای ببریم؟!

      وقتی پات رو از روی گاز برمیداری میگی

      حالا تو مسیر رو ادامه بده

      وقتی درِ ذهن منطقیت رو تخته میکنی

      میگی اجازه بده قلبم حرکت کنه

      اونجا در ها باز میشه

      الأحزاب

      وَاتَّبِعْ مَا یُوحَىٰ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا

      ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺣﻲ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻦ ; ﻗﻄﻌﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ .

      شاید برای اولین بار توی زندگیم انقدر ارامش رو یکجا و اینقدر طولانی مدت در خودم میبینم

      من هنوزم ارومم

      من حتی الان که چیزی به پایان اردیبهشت و پایان قراردادم نمونده ارومم

      خودم متعجبم خدا که فک کنم شاخ دراورده!!!

      سعیده من شاید هزار بار در روز این جمله رو میشنوم

      تو فقط کاری نکن

      تو همین که کاری نکنی خودش خیلی کاره!!!

      اون منو بیشتر از خودم میشناسه

      اون به حرکت های عجولانه ی من ازخودم اگاه تره !!!

      با اینکه بهش میگم باشه بابا حواسم هس

      اصلا این پروژه مال توعه

      من فقط این بار اومدم نگاه کنم

      و از همزمانی های تو ازینکه قراره من رو به بهترین نتیجه

      مهمون کنی لذت ببرم ،

      من اصلا کاری ندارم …

      ولی بازم میگه

      میگه لطفا حرکتی نکن ….

      به خدا گفته بودم یکی رو بفرس به من بگه کجا برم

      من برم همونجا

      چند روز پیش پشت چرخ بودم مشغول کار

      غرق گوش کردن به صدای استاد

      یکی از همکارام اومد دم در مزونم گفت

      من دارم تخلیه میکنم میخوام ازین جا برم

      واحد منو نمیخوای؟؟؟؟

      الله اکبررررررر

      یا خداااااا

      باورم نمیشه همونی که گفته بودم شد

      یکم فک کردم

      گفتم بزار ببینم واحدت رو …

      رفتیم و دیدمش

      همه چیش عالی بود

      شرایط عالی اما….

      من اون سمت راهرو جایی که شلوغ بود رو دوست نداشتم

      نجواها اومدن

      تو داری میترسی…

      تو از خارج شدن از دایره ی امنت میترسی…

      تو ازرو به رو شدن با ادمهای جدید با همسایه های جدید میترسی

      تو فقط حرف مهاجرت میزنی

      تو عرضه نداری از این سمت راهرو بری اون سمتش….

      من هم قاطی کردم

      رو کردم به خدا گفتم

      این شیطون منو دست انداخته

      خودت میدونی من هرررررررررکاری لازم باشه

      برای رشد وپیشرفت این بیزینس انجام میدم

      اگه قراره برم اون جا ،اگه خیر و صلاح من به اونجاست برام نشونه بفرست …

      ورها کردم

      چند روز بعدش اون همکارم اومد و گفت که من خودم با مالک صحبت کردم و اون موافقت کرده

      که تو بری اونجا فقط باید یروز هماهنگ کنید و اون بیاد و برین دفتر مدیریت و قرار داد ببندید…

      من اونجا رو خیلی دوست داشتم

      تر تمیز بود

      جای به نسبت خوبی بود منظورم اینه که حاشیه ی پاساژ بود چون واحد الانم توی راهرو هست

      ولی من اونجا رو چون خیلی شلوغه دوست نداشتم

      من دنبال یک جای اروم و دنج و البته با نورگیر عالی بودم

      اونجا خیلی تاریک بود و همیشه باید برق روشن میبود…

      ولی گفتم هرچی امر رب العالمین باشه گوش میدم …

      سعی کردم بهش نچسبم و به همکارم گفتم باشه

      انشالله در بهترین زمان میریم و قراداد میبندیم

      من حتی نرفتم از دفتر مدیریت در مورد مبلغ رهن و اجاره بپرسم

      تااینکه یکی دو روز بعد همکارم اومد و گفت مبلغ اجاره رو 6 میلیون گفتن

      اونجا فهمیدم ک این مبلغ برای من زیاده

      در مدار فعلیم این قدر مبلغ برای اجاره زیاده

      و تازه برای اون واحد که فقط 10 متر بزرگتر از واحد فعلیم هست واقعا زیاد بود

      گفتم دلم نیست و این مبلغ نمی ارزه و من هم در توانم نیس اصلا

      کلی ازش تشکر کردم و به خدا گفتم

      حالا چیکار کنم این که اینطوری شد

      چن روز بعدش دختر خالم که اون هم تو همین مجتمع مزون داره اومد پیشم

      گفت یه حرفی میگم از زبون من نشنیده بگیر

      بابات بهم زنگ زده گفته

      برو پیگیری کن ببین

      نمیشه برای واحد مطهره پول رهن ش رو بیشتر کنیم و اجاره ش رو کمتر کنن تا اون کمتر استرس داشته باشه!!!

      (من به مامان و بابام گفته بودم میخوام جابه جا شم برم یه جای کمی بزرگتر ولی اگه بتونم از پس کرایه ش بربیام میرم)

      الله اکبرررررررررر!!!!

      وَوَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ

      ﻭ ﺑﺎﺭ ﮔﺮﺍﻧﺖ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻧﻨﻬﺎﺩﻳﻢ ؟

      الَّذِی أَنقَضَ ظَهْرَکَ

      ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺎﺭ ﮔﺮﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﭘﺸﺘﺖ ﺭﺍ ﺷﻜﺴﺖ .(٣)

      خدایا تو کی هستی ؟؟؟

      تو چی هستی؟؟!!؟!

      من این رو در حکم یه نشونه دیدم و سپاسگزار خدا شدم

      مشتاق شدم ببینم این بازی چطور پیش میره

      وقتی خدا اینطور داره دستانش رو برای کمک به من میفرسته پس یعنی مسیرم درسته

      ایمانم بیشتر و بیشتر شد

      و توکلم قوی تر !!!

      تو هون روزها فایل جلسه ی 10 هم جهت اومد روی سایت

      باور مرجع” الخیر فی ماوقع”

      ومن گفتم هرچه پیش اید خوش اید

      یادم اومد از روزی که سعیده دختراش رو ثبت نام نکرد و تا اخرین روزها صبر کرد

      و بعدش خدا به طرز معجزه اسایی براش درها رو باز کرد

      با یاداوری اون شرایط سعیده گفتم

      حتی اگر یک روزهم به پایان قراردادم مونده باشه

      بازهم من دخالت نمیکنم تو کار خدا

      این بار میخوام صبر کنم

      =====================

      چند روز بعد بصورت هدایتی از کامنت یکی از دوستان

      هدایت شدم به فایل

      سفر به دور امریکا قسمت 160 +1

      اسمش برام عجیب بود و با یه حس کنجکاوی بازش کردم

      اون فایل درمورد میتینگ استاد با بچه های ایرانی در امریکا بود که بچه ها داشتن ازنتایجشون

      صحبت میکردن

      وقتی نوبت به یک اقایی رسید که جواهر فروش بودن و شروع به صحبت کردن

      من سراپا گوش شدم

      توی حرفهاشون میگفتن که در کانادا گویا در یک مرکز خرید که تازه افتتاح شده و تک و توک در حد 4،5 تا واحد در طبقه ی اول باز شده ایشون در طبقه دوم انتهای راهرو جایی ک به ظاهر اصلا پاخور مشتری نداره مغازه شون رو میزنن و بعدها که رشد کردن میشن الگوی خیلی ها که میان و تو اون پاساژ مغازه میزنن

      با این باورکه اگر برای اون اقا شده برای اونها هم میشه

      این جمله توی ذهنم پر رنگ شد

      طبقه ی دوم انتهای راهرو…!!!!

      نمیدونم همون روز یا شایدم روز بعد وقتی

      داشتم با پله برقی میرفتم طبقه دوم سرویس بهداشتی،دقیقا روبه روی پله برقی چشمم افتاد به واحد خالی روبه روم برای یک لحظه اون جمله مرور شد

      “طبقه دوم انتهای راهرو”

      تکه های پازل رو کنار هم چیدم و

      تصویر واضح تر شد

      پیشنهاد کرایه ی بالا برای اون واحد 28 متری در طبقه +1

      وصحبتهای اون اقا در سفربه دورامریکا

      حالا برام حکم یه نشونه رو داشت

      صدای خدا رو شنیدم

      اگه همین الان بگن تو کل این مجتمع یک واحد رو انتخاب کن همونُ بهت میدیم کدومو میگی؟

      گفتم خدایا خودت که به قلب من اگاه تری

      من یجا روست دارم نورگیرش عالی باشه

      من دوست دارم اطرافم خیلی شلوغ نباشه

      من دوست دارم به پله ها و اسانسور نزدیک باشه

      من دوست دارم تر تمیز باشه و رنگ نخواد

      من دوست دارم تو طبقه دوم باشه نزدیک سرویس بهداشتی…

      و بعد به خدا گفتم این واحد همونه درسته؟

      این دقیقا طبقه دوم و انتهای راهروست

      دقیقا اخرین واحد توی راهروی طبقه ی دوم

      وقتی دقیق تر شدم دیدم همه ی اپشن های موردعلاقه ی منو داره

      به علاوه کلی اپشن دیگه!!!!!!

      ازهمونا که استاد میگه من اصلا خیلی از این خواسته هام رو نمی شناختم که بخوام داشته باشمشون

      اونها همون نعمت های بغیر الحساب بودن

      برای استاد

      و من به چشم دیدم که چطور خدا نعمت های به غیرالحسابش رو به من نشون داد

      واضح ترینش 3 تا صندلی چرخدار تقریبا نوووووو بود که دقیقا من بهشون نیاز دارم و قصد خریدش رو داشتم ولی قلبم میگه من میرم اون واحد و اون صندلی ها رو از صاحبش میخرم

      و اینطوری کارها برای من اسون میشه

      درست طبق معامله م باخدا

      این بار قرار نیس من کاری بکنم

      قراره خدا مدیریت کنه اوضاع رو…

      خدا خودش صندلی هارو میاره تو مزون جدیدم

      بدون اینکه من ساعتها تو بازار بگردم و بعدش کلی هزینه کنم ماشین کرایه کنم و اونها رو بیارم مزون .

      صندلی ها همین الان اماده ست

      خیلی خوشحال شدم

      حسم عالی بود عالی ترررررر شد

      باز هم گفتم خدایا هرچه خیره همون بشه

      رفتم شماره ی مالک اون واحد رو از دفتر مدیریت گرفتم

      مدیریت گفت این اقا گفته اصلا قصد اجاره دادن نداره و اگر هم بده فقط رهن کامل میدیم

      مبلغ رهن 200 میلیون

      بااینکه به طور معمول باید

      بااین حرفها پا پس میکشیدم

      اخه مبلغ200 میلیون کجا و من کجا؟؟؟

      من توی دلم گفتم اگه خدا گفته کاریت نباشه این مسئله ت به من مربوطه

      پس ینی بقیه هیشکاره ن!!!!

      به قول رزای عزیزم

      دفتر مدیریت کیه بابا؛

      قدرت دست خداست!!!

      شماره رو گرفتم و وقتی فامیل مالک رو گفت

      تو دلم هزار بار خدا رو شکر کردم

      اقای توکلی….!!!!

      به خدا گفتم توکل برخودت …

      دلم روشنه ..

      وقتی نجوا ها اومد که بابا این ادم اصلا راضی نمیشه تو از کجا میخوای پول رهن رو بیاری؟؟؟

      یاد حرف بابام افتادم که گفته بود

      نمیشه پول رهن رو بیشتر کنیم

      تا مطهره کمتر جوش کرایه رو بزنه؟؟

      بااینکه میدونستم بابام دیگه در این حد رو نمیتونه ساپورت کنه و اون مثلا توقع 20،30 تومن رو داشته

      ولی همین یک فکت قوی شد و ذهن منطقی من رو خاموش کرد

      که مهم نیس بابا خودش گفته

      اون حتما پول داره

      بازهم همزمانی های هدایت های الهی قلبم رو اروم کرد

      باخودم گفتم

      بزار اصلا یه زنگ بزنم شاید کمتر کرد….

      خلاصه روز پنج شنبه 18اردیبهشت به اون اقا زنگ زدم و تو قلبم گفتم خدایا اگر به خیر و صلاح من هست

      خودت قلب این ادم رو برای من نرم کن

      و اون اقا در جواب گفت که ما اگر بخوایم جابه جابشیم یکسری میز و صندلی داریم اونجا که جایی نداریم براشون …

      به من گفت بهش بگو ازت میخرم

      اگر میفروشی شون..

      .

      پیشنهادم رو دادم و اون اقا ازم خواست که یکم فرصت بهش بدم

      گفت خبرتون میکنم

      گفت شنبه بهم زنگ بزن و خبر قطعی شو بگیر

      من بازهم به خدا واگذار کردم

      و امروز شنبه وقتی زنگش زدم با کلی معذرت خواهی گفت که فراموش کرده و بهش فرصت بدم تا عصر خبرم میکنه

      اینجمله رو گفت

      چون نمیخوام بی ادبی بشه

      خودش بهم زنگ میزنه

      چقدر تحسین کردم این ادب و شعور و احترامی که این انسان شریف به من گذاشت

      به خدا گفتم من راضیم ازت

      حتی اگر این واحد برای من نشه

      ولی من توی همین مسیر انقدر همزمانی ها ومعجزه هات رو دیدم که کلی ایمانم رو تقویت کرده و کلی من رو در برابر هدایت های تو تسلیم تر کرده …

      اگر همینجا بمونم خوبه

      اگر برم خیلی خوبه

      در هرحال خدایا راضیم ازت

      من منتظر جواب اون اقا هستم

      تو دلم مدام به خدامیگفتم

      ینی من الان نباید کاری کنم؟

      وخدا این ایات رو از زبان سعیده ی عزیز

      بر من نازل کرد:

      اصلا نیاز نیست کار بزرگی انجام بدید،به الله قسم…

      من خودم مثل شما تا میشنیدم استاد میگفت ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

      چهارستون بدنم میلرزید که من به هیچی نمیرسم چون هیچ غلطی نکردم!

      عمل شما ایمان به الله!عمل شما بستن ورودی های منفیه،عمل شما حذف کردن آدم های سمیه،عمل شما گوش کردن به آموزش های استاده،عمل شما سپاسگزار بودن در هر لحظه ست،عمل شما نگاه کردن به اتفاقات از زاویه ای که بهتون احساس بهتری میده!

      بعد که بستر رو درست ساختید!

      به خدا!

      شما در زمان مناسب،در مکان مناسب،با آدم ها،ایده ها،شرایط،و هرچیزی که لازمه،هم مدار میشید و باهاش برخورد میکنید

      شما روی ریل قرار میگیرید

      بعد بهتون گفته میشه چیکار کنید،کجا برید یا چه حرفی بزنید

      نشونه ش هم اینکه:کاملا بدون تقلا و به آسونی وارد زندگیتون میشه…

      و دوباره داره این صدا تکرار میشه

      تو فقط کاری نکن

      همین که کاری نکنی خودش کلی کاره!!!

      خدایا تسلیییییییییم!!!

      خودت درستش کن.

      وتمام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مطهره یعقوبی گفته:
        مدت عضویت: 399 روز

        به نام خدایی که همواره در حال هدایت کردن من است…

        قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا

        ﮔﻔﺖ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ !

        ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﭘﺴﺮﻱ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ

        ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺮم ﻧﺎﺯﺍ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ

        ﻭ ﺧﻮﺩ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﭘﻴﺮﻱ ﺑﻪ ﻓﺮﺗﻮﺗﻲ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍم ؟ !(٨)

        قَالَ کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا

        [ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻭﺣﻲ ﺑﻪ ﺍﻭ ]ﮔﻔﺖ : ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ

        [ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻲ ، ﻭﻟﻲ ]ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺍﻳﻦ [ ﻛﺎﺭ ] ﺑﺮ ﻣﻦ ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺳﺖ ،

        ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ

        ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﺒﻮﺩﻱ ﺁﻓﺮﻳﺪم .(٩)

        از روزی که هدایت شدم به خواندن سوره ی مریم و این ایات رو با درکی متفاوت تر از گذشته خواندم و در اونها تعقل و تفکر کردم

        احساس میکنم به قول استاد مدارم تصاعدی رشد کرده

        به خدای اسمانها وزمین قسم

        از اینهمه همزمانی و هماهنگی این سیستم ،

        دیگه دارم به قهقرا میرم

        فقط بزارید برممممممم منننننننن!!!

        استاد معجزه رو دیدم

        درهاباز شد

        خدا به وعده اش عمل کرد

        همون خدایی که به زکریا درحالی که پیر و فرتوت بود فرزندی عطا کرد

        دقیقا به من هم نعمتش را ارزانی کرد

        درحالیکه من هم با شرایط حال حاضرم کاملا نشدنی میدونستم که بخوام ازین واحد جابه جا بشم و برم تو واحدی که همهههههههههه نشدنی میدونستن که اونجا به کسی اجاره داده بشه

        اون هم با این شرایطی که خدا برای من قراردادش رو تنظیم کرد!!!

        الله اکبررررررر

        الله اکبررر

        استاد من با خدا معامله کردم

        و عجب معامله ای بود

        سراسر سوووووود!!!!

        سراسر خیر و برکت !!!

        سراسر لذت !!!!

        و سراسر نعمت !!!!

        خدا از اول تا اخرش رو انجام داد

        و من هر قدم که این پروسه پیش میرفت هر لحظه اش ایمانم به خدا قوی و قوی تر میشد…

        دل مالک این واحد جدید رو نرم کرد

        واون با شرایط من موافقت کرد و

        رضایت داد

        10 میلیون تومان برای پول پیش کم داشتم خدا از جایی که فکرش رو نمیکردم برام رسوند

        صندلی نداشتم میخواستم نو بخرم

        توی اون واحد چنتا صندلی نو بود که خدااونها رو برای من اونجا گذاشته

        تازه بزار ازین بگم؛

        یک کمد ویترینی بزرررررررگ هم همونجا بود که خیلی برای من خوب بود روزی ک رفتم از پشت شیشه ش نگاه کردم داخلش رو خواهرم گف این کمده روهم از صاحبش بخر به درد تو میخوره.

        ومن گفتم فعلا پول ندارم حالا همین صندلی هارو میخرم بعدا کمد هم جور میشه انشالله

        و استاد باورتون نمیشه

        روزی ک رفتیم با مالک قرارداد ببندیم

        همونجا گف ،گف ما همه ی وسایل رو میبریم فقط اون کمده رو ما نمیتونیم ببریم جا نداریم اون همینجا باشه شما ازش استفاده کنید هروقتم انشالله رفتید باز همینجا باشه

        خدااااااااایا

        تو چقدر دقیقی

        وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ

        وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ

        إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ

        قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا

        ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﺑﺮﺩ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ،

        ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻨﺪ ،

        ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ،

        [ ﻭ ]ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ

        [ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ] ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ ; ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .(٣) طلاق

        خدایا من فقط مدت کوتاهی هست که اراده کردم،

        تصمیم گرفتم

        و تعهد دادم

        که شروع کنم به خوندن قران

        و تو از همون موقع اینجوری داری رگباری نعماتت رو وارد زندگیم میکنی

        من برای خوشبختی مگه چیز دیگه ای میخوام که ندارم ؟؟؟

        خدایا راضیم ازت

        راضیم ازت

        راضیم ازت

        تو قلب من رو شاد کردی

        تو روح من رو به پرواز دراوردی

        تو من رو نجات دادی

        تو زندگیم رو بهشت کردی

        استاد الان که دارم مینویسم

        من دقیقا توی همون واحدی هستم که صفرتاصد پروسه ش رو از قرارداد تاجابه جایی وسایلم رو خود خدا انجام داد و همین دیروز کلیدش رو داد دستم و گفت مبارکت باشه

        استاد قلبم از اینهمه خوشی داره منفجر میشه

        استاد من عاشقتم که من رو وارد این مسیر کردی

        استاد تا زنده ام مدیونتم

        امروز اومدم بنویسم وردپایی بزارم برای خودم در روزها وسالهای اینده

        که مطهره

        فقط تسلیم خدا باش

        و بندگیش رو بکن

        بزار اون تو رو جلو ببره

        اون به هر چیزی دانا وتواناست

        اون تورو میرسونه به مقصدی که ارزوش رو داری

        فقط صبر کن

        واروم باش

        احساست رو خوب نگه دار

        انرژیت رو بالا نگه دار

        و سپاسگزار باش

        اجازه بده

        نتایج تو رو شگفت زده کنن

        ….

        در پناه نور حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Kosar گفته:
      مدت عضویت: 1509 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      به نام اوکه تنها اورا می پرستم و تنها از او یاری می جویم

      به نام تنها هدایتگرم

      به نام تنها حامیم

      به نام خالق آسمان ها و زمین

      به نام او که تا می گوید موجود باش، موجود می شود هر انچه که او بخواهد

      سلام بر سعیده عزیزم

      سلام بر بنده خوب خدا

      در واقع سلامی دوباره برای تو

      خداوندا مثل سعیده بر قلب من و بر انگشتان من هم ببار تا بنویسم هر انچه که باید بنویسم،

      تا نوشته ای شود برای کوثر اینده که باز هم با ایمان تر و قوی تر ادامه دهد

      الهی به امید تو

      امروز 21 اردیبهشت 1403 هست و روز دختر به حساب میومد

      من یه دختر عمه دارم سعیده جان که البته خودشم توی سایت استاده، صبح من بهش روز دختر رو تبریک گفتم و خب یادم نمیاد اون تبریک گفت یا نه

      ساعت فکر کنم 8 شب بود که این پیام رو برام فرستاد:

      نمیخام فقط برا دختر بودنت بهت تبریک بگم بیشتر حتی امیدوارم هر محدودیتی که فقط به این دلیل پذیرفتی رو بشکنی خودتو با همه آدم ها یکی بدونی تا اینجوری هر کاری خواستی انجام بدی هر جور خواستی خودتو تجربه کنی خودتو قادر به کسب هر موفقیتی حتی اگه ی پسر کسب کرده بدونی که تو هم از پسش برمیای و کاملا طبیعی

      تو فوق العاده ای

      تویی که خیلی جاها دست خودتو گرفتی

      تویی که زیبایی های درونتو دیدی ‌و شناختی

      و تویی که زخم خوردی و رنج کشیدی ولی

      اشکاتو پاک کردی و بلند شدی و بازم ادامه دادی

      تو باعث افتخاری، قدر خودتو بدون

      روزت مبارک دختری

      من کلا میونه خوبی با قوی بودن ندارم چون فمر می کنم قوی بودن از جنگیدن برای خواسته ها میاد و خب مقاومت داشتم باهاش، اما این پیام خیلی خوب ته ته وجودم نشست، حتی نمی دونستم جوابشو چی بدم و خب می خواستم با یک تشکر تمومش کنم اما نمی دونم چطور شد که کلامتم از تشکر هم بیشتر شد.

      این جای داستان رو نگه دار

      من از وقتی دارم روی احساس ارزشمندی و لیاقتم کار می کنم خیلی تغییر کردم و تغییرات اطرافیانمم می بینم، برخوردهاشون و اهمیت دادن هاشون، درحالی که من هیچ کدومشون برام مهم نیستند، من یک سال پیش هم داشتم روی فایل های استاد کار می کردم و خب رابطم خیلی خوب شده بود با ادم ها از جمله پدرم، که یکی از تضاد های زندگی من رابطه ایشون با منه، ولی خب دوباره راه رو گم کردم و حالا فهمیدم من از کجا ضربه خوردم، از قدرت دادن بهش، جوری که من تصمیماتم رو بر اساس علایق اون می گرفتم، حرف هامو بر اساس معیار های اون می زدم، کاری که انجام می دادم به خاطر رضایت اون بود و همین جابود که من ضربه خوردم، خدا گفت اون قدرتمنده، اونو بزرگ تر از من می دونی، همه زندگیت حول اون می چرخه، اونو عامل تاثیر گذار توی زندگیت می دونی، به اون قدرت دادی پس بیا اینم نتیجش، پس بیا اینم چک و لگد

      اما خدا رو سپاسگذارم که باز هم هدایتم کرد، باز هم دستمو گرفت و الان من اینجا هستم

      از اطرافیانم،پدرم جزوشون می شد که هیچ اهمیتی برام نداشت، جوری که حرفی که می زنم می خواد از نظر اون درست باشه یا غلط، باز هم من اون حرف رو می زنم چون این حق طبیعی منه نظر خودم رو داشته باشم فارغ از اینکه نظر بقیه چیه

      یا جوری شده که مهم نیست در موردم چی قضاوت می کنه و چی توی ذهن از من داره چون هرکسی داره راه خودش رو میره و حق طبیعیشه که اونجور که دوست داره زندگی کنه

      رابطه من با بابام مثل بقیه خوب شده بود، به نظراتم توجه می کرد، بهم گیر نمی داد، و من هم حس عالی و خوبی از این رابطه داشتم، تا اینکه امشب مثل همون شبی که دعوایی بین همسرتون با شما درگرفت، دعوایی هم بین منو بابام در گرفت، که البته نمیشه گفت دعوا چون خیلی با احترام تر از بقیه موارد بود و من هر لحظه داشتم همه اون چیز هایی که یادگرفتم بودم از سایت رو توی ذهنم بزرگ و بزرگ ترش می کردم تا حرفاش زیاد برام سنگین نباشه

      چیزی که امشب سرش دعوا شد نماز نخوندن من بود، من توی یک خانواده مذهبی به دنیا اومدم و خب دختر چادری هستم و البته امشب من به خاطر چادر چه حرفا که نشنیدم، بابام با نماز نخوندن من مشکل داشت و خب من سعی کردم قانعش کنم ولی ادمی که یک عالمه مدار فرکانسی دوره از این باور ها خب معلومه که چیزی نمی‌فهمه و به قول قران مهر زده شده بر قلب هاشون

      این دعوا با گریه های مت پایان یافت، من رفتم حموم و سعی کردم آگاهانه حالم رو خوب کنم و توی حس خوب بمونم، به قول تو شیطان از هر طرف میومد جلو ولی من ادامه پیشروی بهش نمیاوردم، یک لحظه در این بین خداوند منو یاد پیام دختر عمم انداخت و گفت این از طرف من بود بهت گفتم قوی بمون، بهت گفتم تو باعث افتخارمی، بهت گفتم از کجا به کجا رسیدی و چقدر بلند شدی، پس الان هم بلند شو بدون همون طور که من دل پدر سعیده رو نرم کردم برای توهم نرمش می کنم، بدون این اتفاق مثل دعوای سعیده و همسرشه که در بهترین شرایط اتفاق افتاد اما چه خیر ها که پشت سرش نبود

      بدون که پاداشت محفوظه

      حتی سعیده من دنبال همین کامنت می گشتم که برات بنویسم اون چه رو که اتفاق افتاد و من اون یاد همین کامنتت افتادم و خب پروردگار چقدر خوب برام بولدش کرد و گفت روی همین بزن پیداش می کنی و من پیدات کردم و دیدم چه جالب این همون کامنتیه که من زیرش برای اولین بار از قلبم برات نوشتم چون اون هم هدایتی بود

      این هارو نوشتم تا برای خودم باشه، برای کوثر اینده که هدایت هارو یادش نره، که قوی بمونه و فقط به اون تکیه کنه

      ممنونم از اینکه کامنت منو خوندی

      خدایا سپاسگذارم که بر قلبم باریدی تا بنویسم و من می دونم لایق هم صحبتی با تو هستم

      کوثر بنده خوب خدا

      1403/2/21

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم دستجردی گفته:
      مدت عضویت: 1830 روز

      به نام نامی دوست که هرچه دارم از اوست سلام به روی ماهت بنده حرف گوش کن خدا نشانه الهی امروز من سعیده جان از غار حرا بوس به کله تسلیمت

      خوش حالم از این که وصلم به الله در این لحظه خوش حالم که هدایتم کرد به سمت یکی دیگر از کامنت هات که آدرس این کامنت رو داخلش گزاشته بودی مطمئنم اینم جزو هدایت های خدا بوده.

      خوش حالم از این که فرمان گفت و گوهام رو با لله سپردم دست خودش چون خیلی خوش می‌گذره خیلی خیلی زیاد و یه عالمه آگاهی و حاله خوبه که میاد سمتم هدایت به سمت این کامنت هم از برکات تسلیم بودن در برابر الله هست الحمدالله رب العالمین.

      سعیده، درست قبل از رفتن به دانشگاه (روز اول )پام آسیب دیده اما هیچ درد و سختی نیست خودش همه کارهام رو انجام میده خودش هدایتم می‌کند کمکم میکنه برای حرکت کردن جاهایی هم که نباید کاری بکنم یا جایی برم خودش منصرفم می‌کنه مثل همین دانشگاه که با نشانه هایی که بین خودم و خداگزاشتم الان دو هفته میشه که نرفتم از بعدش فعلا خبر ندارم شاید با پای گچ گرفتم هفته دیگه برم شایدهم نه نمی دونم.

      با خودم گفتم از روز اول حتما خیری هست الله خیر الحافظین یا بهتر بگم خداجونم بهم گفت.

      این چند روز گیج بودم وقتی می‌شنوم استاد میگه باید حرکت کنید به صرف این که فایل هارو گوش کنید و روی ذهنتون کارکنید فکر نکنید شرایطتون تغییر میکنه نه باید قدم بردارید، می‌ترسم و شک می‌کنم به خودم و کارهام برای همین هدایت خواستم از الله؛ از زبان تو عمل کردن رو برام تعریف کرد.

      از زبان تو گفت نترسم و ادامه بدهم به گوش کردن فایل ها و نکته برداری و کنترل ورودی های ذهن و چنگ زدن به اتصالم بهش، به این که نکنه یه وقت کاری بگه و من نتوانم ازپیش بربیام به خاطر ایمانی که هنوز اونقدر سفت و محکم نشده و بترسم و واپس بکشم و بشم جزو زیانکاران عالم

      اما گفت نه در حد توانت بهت تکلیف می‌دهم و قلب آدم هارو برات نرم می‌کنم باز هم از زبان تو

      یه درخواستی کردم ازش و نشونه ای گزاشتم و گفتم خودت کارهارو انجام بده. اصلا خودت دست ها تو بفرست که مم رو دعوت کنند با عزت و احترام دیگه بسه به حرف و مسیری که این مغزم گفت عمل کردم و خوردم به در بسته برای داشتن درآمد مستقل.

      بعد کامنت تو رو میخوانم که انقدر قشنگ تسلیمی و الله کارها رو برات انجام داده و این توهم نیست و این که انقدر قشنگ تلاش می‌کنی در صلح باشی با آدم های اطرافت اون وقت الله هدایتت می‌کند قدم به قدم گام به گام به مسیر های راحت تر مناسب تر و بهتر.

      سعیده جان نشانه خوب الله خوش حالم از صمیم قلبم ورودت به کار جدید رو بهت تبریک می‌گم و تحسین میکنم این حد از تسلیم بودن و عمل گرا بودنت رو این حد از متوسل بودن به الله رو و گرفتن نتیجه پی در پی در زندگیت.

      منتظر شنیدن خبرهای توحیدی بیشتر از تووهستم و امید دیدارت در زمان و مکان مناسب.

      روی ماه دخترهای نازنینت رو از طرف من ببوس .

      خدا پشت و پناهت باشه عزیزم.

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 884 روز

      بنام الله یکتای وهاب

      سلام سعیده خانم موحد

      راستش خیلی دست به نوشتن خوبی ندارم…فقط سوالیه که همش درگیرشم ،انگارخداگفت که پایین این کامنتت بپرسم،شایدکه جواب خدااززبان شماباشه

      من خیلی ایمانم رو عملی نکردمونتیجه ی خیلی بزرگی نگرفتم،البته که باتوکل برخدا ، هم خدای واقعیم روپیداکردم وهم باقرآن انس بیشتری گرفتم و هم ازحواشی وافکارمنفی و ورودیهای جامعه فاصله گرفتم واینها به لطف الله بوده که قبل عضویتم اینطوری نبودم .حالا فکر میکنم بدلیل نجواهایی که درمورد نوشتن دارم یعنی رابطه خوبی با تمرینهای نوشتنی ندارم و.ازبچگی هم از انشا خوشم نمیومدشاید نتیجه نگرفتنم همین مکتوب نکردنهام باشه.وهمش میگم یعنی راهی نیست غیراز نوشتن تمرینها..اگه نکته یا راهنمایی بذهنت اومدکه برام راهگشا باشه ازت سپاسگزارم

      شماوخانواده گلت رو درپناه الله یکتا میسپارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مرضیه صادقی گفته:
    مدت عضویت: 2474 روز

    سلام استاد جان

    بسیار سپاسگزارم از محمد عزیز و فرزانه عزیز که تلنگری بزرگ امروز برای من بودن و بهترین هارو براشون خواستارم

    میخواهی جزو کدام گروه باشی؟

    اونهایی که دوره میخرن و استفاده میکنن و عمل میکنن و باور دارن که میشود و نتیجه میگیرن

    یا اونهایی که دوره میخرن و دلشون خوشه دوره دارن و اسمشونو شاگرد استاد عباس منش گذاشتن و توهم دارن که چون دوره خریدن یعنی تو مدار هستن و فقط گوش میدن و همیشه به به و چه چه نتایج بقیه رو میکنن و بعد به خودشون میان میبینن کلی وقت گذشته و فقط دوره روی دوره خریدن و فقط شنونده هستن و حرفی برای گفتن ندارن چون عملی انجام ندادن که نتیجه ای بگیرن که حرفی داشته باشن

    اینهارو به خودم میگم قصدم مقایسه نیست تلنگره اول به خودم و بعد اونهایی که شاید یک درصد شبیه من باشن ما توهم داریم که چقدر خوب همیشه اعتراف میکنیم و اعتماد به نفس بالایی داریم که اعتراف میکنیم چرا همیشه اعتراف کننده باشیم چرا یک بار هم که شده از نتایج نگیم برای استاد فرقی نمیکنه من اعتراف کنم و یه لایک بگیرم برای شجاعتی که به خرج دادم ولی برای من خیلی فرق میکنه که لایک برای نتایجم بگیرم یا اعترافاتم

    بسه دیگه قدم اول اصلا نمیخواد بگیم جزو کدوم دسته از اون چهار گروه هستیم

    اول باید بگیم جزو کدوم گروه هستیم دوره میخریم که بگیم دوره خریدیم و معجزه رخ بده یا دوره میخریم که حرکت کنیم به سمت بهتر شدن

    اینکه جزو کدوم گروه از اون چهار دسته آدمها هستیم یا جزو کدوم گروه از این دو گروه برمیگرده به اینکه چقدر اعتماد به نفس داریم خیلی ها این گفتگوهارو شنیدن و باور کردن که میشه نتیجه گرفت مسیر درسته منم این نتایج شنیدم و گفتم من از همون اول به حرفهای استاد باور داشتم به وجود این قانون ایمان آوردم اما در عمل اون چیزی که نتایج دست و پا شکسته ام نشون میده اقدام خاصی انجام ندادم و همیشه یک اعتراف کننده بودم حتی همین الان هم دست به قلم اعترافم عالیه اما دیگه کی پس کی میخوام دیگه شنونده نباشم و نتیجه گیرنده باشم و از واقعیت ها حرف بزنم نه توهمات و تعهدات سطحی

    اصلا اگه تو کلاب هاوس بودم چی میخواستم بگم چی داشتم بگم جز اینکه بگم استاد عاشقتم چقدر خوشحالم صداتونو میشنوم چقدر دید من نسبت به زندگی عوض شده خیییلی از شما متشکرم من فلان برنامه دارم که تصمیم به انجام دارم اما هنوز استارتشو زدم همین!!!!

    من امروز به خودم تشر زدم گریه کردم گفتم خسته نشدی بسه دیگه فکر کردی فقط نتایج بشنوی و تحسین کنی جهان از جنس اون تحسین بهت میده تو هم نتیجه میگیری نه تو فقط در مدار قرار میگیری دیگه موندن تو اون مدار و بالاتر رفتن فقط بستگی به خودباوری خودت داره فقط به ایمان و عملی که داری بستگی داره

    مطمئن باش اگه همه دوره های سایت هم بخری اما فقط داشته باشی و فکر کنی چون داری اتفاق خاصی میفته اینطور نیست نه به خدا نیست

    بعد سه سال تازه فهمیدم حرف قشنگ زدن و عمل نکردن یعنی چی تازه فهمیدم حواست به خودت باشه و منجی بقیه نباشی و بخوای عالم و ادم قانع کنی که بیان سایت و فایل گوش بدن یعنی چی تازه فهمیدم تو مدار اصلا مدار یعنی چی اینها کلمات فانتزی و خوشکل نیستن هدایت مدار توجه به نکات مثبت اعراض از ناخواسته ها تحسین دیگران لذت بردن تو لحظه بودن ….. اینها برای اینه که بفهمیم قانون یعنی چی اینها به اندازه درک و فهم و زبون ماست که واضح تر قانون یاد بگیریم اینها حرفهای خوشکل نیستن که استفاده کنیم و کلاس حرف زدنمون تو قانع کردن دیگران بالاتر بره

    تازه فهمیدم عدد چیه چه شکلی نوشته میشه عدد ۱ و ۲ و ۳ … جمع چیه تفریق چیه … ۲ با ۲ میشه ۴ چیه اما توهم دارم گاهی منحرف میشم میخوام بدونم چرا ۲ با ۲ شده ۴ چرا ۵ نباشه چه جوری میشه بدون اینکه من بگم ۲ با ۲ تو بفهمی من چی میخوام بگم و جواب بدی و ذهن منو بخونی و هیپنوتیزم کنی که ذهن من نگه ۲ با ۲ بگه ۴ با ۴ کلا پرت میشم به حاشیه هاااااا

    تازه یاد گرفتم وقتی استاد میگه خارپشت باش یعنی چی بازم اعتراف میکنم و این آخرین اعترافات من در سایت خواهد بود چون در این زمینه گاهی دچار افراط و تفریط میشیم فکر میکنیم اگه هر چی بیشتر ایرادات بفهمیم عالی عمل کردیم آره خوبه ولی بقیه اش چی من که سه سال پیش نمیتونستم بگم نه الان چقدر جرئت دارم بگم نه

    سوتفاهم پیش نیاد برداشت اشتباه نشه میخوام بگم تو این مورد جزو گروه اول که چک و لگد میخورن حداقل نباشیم اگه میخوایم قانون یاد بگیریم تو این مورد جزو دسته چهارم باشیم قبل اینکه بفهمیم نباید به بقیه قانون یاد بدیم و انرژی خودمونو هدر بدیم به خودمون توضیح بدیم قبل اینکه بریم تو اینستا و تلگرام و آپارات و … ببینیم دیگه چه مطالبی در مورد قانون بوده که من نمیدونستم و بدونم تا زودتر برسم عجله نکنم صبر داشته باشم یک ماه نه سه ماه روی همین دوره هایی که خریدم تمرکز کنم اگه نتیجه نگرفتم اون وقت بازیگوشی کنم قبل از اینکه انقدر نتیجه بشنویم و بشنویم و بشنویم بعد به خودمون نگاه کنیم ببینیم چرا همیشه شنونده خوبی بودم چرا فقط شنیدم و اون تجربیاتو زندگی کنم اصلا نمیخوام داد بزنم و بگم ببینید من چقدر خوبم چقدر زرنگم از فلان دوره و فلان دوره انقدر نتیجه گرفتم نه برای خودم تو خلوت خودم مگه چند بار توانایی دارم بیام از نتایجم بگم مگه ما این همه از نتایج استاد فیلم دیدیم چند درصد خبردار شدیم مطمئنم ۸۰ درصد نتایج استاد نمیدونیم مگه این همه فیلم و سریال و فایل چقدر تونسته نتایج استاد نشون بده تازه خیلی از نتایج هم تو فایل نمیگنجه متافیزیکه اصلا نمیشه فیلم گرفت یعنی بالاخره خودم هستم و خودم و به خاطر خودم که هست باید نتیجه داشته باشم میدونی مثل چی میمونه مثل یه زمستان سرد که خدا هدایتت کرده که بتونی یه کلبه پیدا کنی حالا رفتی توی کلبه کبریت هست هیزم هست مواد غذایی هست همه امکانات در حد عالی هستن ولی من فقط دارم نگاه میکنم میگم عه چقدر خوب کبریت من میرم با کبریت هیزم هارو اتیش میزنم گرم میشم غذا میپزم چه صندلی راحتی بعد به خودم میام میبینم یخ زدم چون فقط داشتم فکر میکردم چی کار کنم فقط فکر میکردم چقدر خوبه کبریت و هیزم هست ..‌

    اون کلبه گروه تحقیقاتی عباس منش اون امکانات هم فایلهای رایگان و دوره ها و کامنتهای واقعا مفید هستن و منم دلم خوشه که خب من اینجا هستم و فقط روز شمار عضویتم میره بالا و به خودم میبالم من چقدر خوشبختم ….

    نهههههه ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است مفت بیخود پوچ توهم

    و تههههه همه اینها عزت نفس است و بس

    مدت عضویت دوره های خریداری شده سن اینها صرفا باور هستن واقعیت تو نیستن اگه مدت عضویت بالا باشه نشانه نتایج عالی نیست اگه عضویت پایین باشه نشانه نتایج کم هم نیست اگه دوره های بیشتری داشته باشی نشانه نتایج بیشتر نیست و …….

    نتایج دوستان یک الگوی بسیار کارامد و موثر در باور ما هست اونها یک سوخت هستن اما وقتی به ماشین سوخت میرسونی تا استارت نزنی مهم نیست که چقدر سوخت داشته باشی تا مهارت یاد نگیری مهم نیست که جای ترمز و گاز بدونی فقط داری بازی بازی میکنی کاری که ۹۵ درصد مردم میکنن اونم تو این دهه که خیلی ها میدونن باید مثبت فکر کنن مثبت باشن دیگه حتی گاهی پدر و مادرهای ما هم که میگفتن پول چرک کف دسته الان فهمیدن پول عزت میاره پول مهمه

    اعترافی که پشتش تو خلوت خودت باعث بشه حرکت کنی فوق العاده اس اما اعترافی که دیگه فقط اعتراف های پشت سر هم باشه و فقط تو همون کلمات بمونن توهم درک قانونه

    خدایا میرسه اون روزی که از ده درصد نتایجم تو سایت بگم و در توانم نباشه که بتونم از همه شون بگم اونم به دو دلیل یک سری افراد باور کنن که میشود یک سری افراد هم تلنگر بخورن که همیشه شنونده نتایج نباشن و تجربه کننده بشن وگرنه استاد که ایمان دارن دوره هاشون به شرط عمل هر شخص نتیجه صد در صد داره و اصلا زندگی خود استاد گواه هست حتی همین درصد کمی که قابل دیدنه که همین درصد کم هم برای ما خیلیه

    اینجا مینویسم چون نوشتن قدرت داره اینجا مینویسم چون کلمات گفتی و من پشت سر هم تایپ کردم حتی اگه این کلمات فقط هدایت خودم بوده باشه ولی نوشتم

    کامنتم اعتراف بود تحسین بود انگیزشی بود تلنگر بود نمیدونم ولی میدونم باید مینوشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 279 رای:
    • -
      حسین رجب پور گفته:
      مدت عضویت: 1969 روز

      سلام ب مرضیه خانم عزیز …

      با نظرتون موافقم ….منم اون اوایل خیلی روی این موضوع زوم بودم و خیلی اذیت میشدم …این موضوع خیلی ازارم میداد .اینکه میدیدم ۹۰درصد بچه ها فقط حرفای زیبا میزنن فقط برای دیده شدن اینجا هستن ب خوبی متوجه این موضوع میشدم

      .اینکه اکثرا در این سایت سیاهی لشکرا……

      و حرفهای قشنگ قشنگ میزنن فقط ب خاطر لایک گرفتن ….اوایل خیلی تو کامنتهام انتقاد میکردم اما رسیدم ب جایی که گفتم ب من ارتباطی نداره هرکسی مزد نتایج خودش رو میگیره ..

      .این سایت زیر نظر مستقیم استاد داره مدیریت میشه ب من ارتباطی نداره …حتما چیزی هست که من نمیدونم …

      با این کارم فقط حال خودم رو دارم بد میکنم …من نیومدم اینجا کسی رو قضاوت یا راهنمایی کنم من اومدم اینجا چیز یاد بگیرم

      ب جای این کارا توجه ام رو میذارم بر روی چیزی که ب من احساس خوبی میده و اتفاقات خوب رو جذب میکنم

      ولی اگه استاد بصورت ازمایشی فقط بمدت یکماه مهر لایک رو از روی کامنتهای بچه ها برداره و تمام کامنتها بدون لایک و امتیاز منتشر بشه داستان خیلی ها توی این سایت عوض میشه

      ان وقت نقاب ها از روی صورتها برداشته میشه و براحتی میشه تشخیص داد کی داره روی خودش کار میکنه ..و کی بدنبال فقط دیده شدن و نمایش هست …

      اون وقت اگه کسی بخواد رو خودش کار کنه با چنگ و دندان هم کار میکنه و منتظر لایک استاد نمیمونه …

      نمیخوام قضاوت کنم اما من براحتی از روی کامنت بچه ها متوجه میشم کی داره نقش بازی میکنه و کی واقعا داره رو خودش کار میکنه ……

      هر کسی مزد نتایج خودش رو میگیره … هر کسی این کارها رو میکنه کلاه سر خودش میره …وقت خودش رو تباه میکنه ما باید زرنگ باشیم و از این فرصت پیش اومده نهایت استفاده رو ببریم

      موضوع خیلی گسترده تر از این حرفهاست …بعضی وقتها یه چیزی میخوای بشنوی و هدایت میشی ب کامنت یکی از بچه ها و خداوند جواب سوالت رو توی اون کامنت میده ..بارها برای خودم و بچه ها پیش اومده ..

      بعضی وقتها با خوش امد گویی ب یک تازه وارد ب سایت انرژی ای بهش میدی که تا روزها انگیزه داره برای کار کردن روی خودش …و کلی بهش کمک میکنی …

      گاهی وقتها پیش میاد با تحسین کردن دوستی کلی بهش انرژی میدی …کلی بهش انگیزه و انرژی میدی

      البته همه اینا برای کسی که واقعا قصد رشد کردن داره مثل یک نردبانیست برای رشد ولی برای کسی که بفکر نمایش دادن هست فقط یک مانع محسوب میشه

      چون با یک تعریف و تحسین باد میکنه و مغرور میشه و با بی توجهی پنچر میشه … …

      تمام حرف من اینه که کسی که در این سایت واقعا ب خاطر رشد خودش اومده منتظر لایک استاد و تحسین کس دیگه نمی مونه ..اون کار خودش رو میکنه و از اصولی که استاد بیان کرده پیروی میکنه

      چرا هستن ۱۰درصد بچه ها واقعا دارن روی خودشون کار میکنن ادم واقعا لذت میبره از صحبتهاشون و انرژی که تو کامنتهاشون هست رو قشنگ میشه لمس کرد و از صحبتهاشون انرژی میگیره

      اما نتایج یه شبه ب وجود نمیاد همه ما داریم دوره تکامل مون رو در این سایت طی میکینم ..

      ولی بقول شما اینطور هم نیست که با خریدن همه محصولات استاد پس دیگه کار تمومه و موفق شدیم .نه این خبرا نیست …

      ..باور کن چنین چیزی که گفتی هست وجود داره ……

      اما ما باید تمرکزمون رو از روی چیزی که نمیخواییم برداریم و بر روی چیزی که دوست داریم معطوف کنیم ..این خیلی میتونه ب ما کمک کنه …

      در عصری زندگی میکنیم که موضوع دیگه دانستن نیست موضوع پیاده کردن دانسته ها در عمل هست

      براتون بهترینهارو از خداوند مهربان خواستارم …امیدوارم ب تمام خواسته ها و ارزوهات برسی و بزودی ازت خبرهای خوبی بشنویم

      تشکر…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        مرضیه صادقی گفته:
        مدت عضویت: 2474 روز

        سلام دوست عزیز

        ممنونم از توجهی که به کامنت من داشتین

        با صحبتهای شما موافقم

        تو این کامنت درواقع جواب سوال استاد دادم که توی یادگیری قوانین جزو دسته اول بودم که با چک و لگد فهمیدم سرم به کار خودم باشه و تلاشی برای آموزش دادن دیگران نداشته باشم سرم به آموزش های دوره هام باشه و در جای دیگه در جستجوی مطلب دیگه ای نباشم که میانبر بزنم و سریعتر برسم و کلا سرم به کار خودم باشه اونم تکاملی بهش رسیدم اولش گاهی گریز میزدم به آموزش های اساتید دیگه البته اساتید خارجی و خیلی محدود گاهی ایرانی خیلی کم چون تهش تفاوت مدارشون با استاد درک میکردم که آگاهی هاشون بازم در عمل خالص نیست بعد فهمیدم چه کاریه ولی شیطان یه کادو پیچ خوشکل کرد و گفت فقط فایلهای استاد عباس منش که تو اینستا ریخته چهار تا گل و بلبل ادیت زدن و فایلهای حرام که استاد راضی نیستن به ملت میدن از اونجایی فهمیدم که چند تا مورد از دوازده قدم دیدم و فهمیدم قطعا اون حرفهایی که نشنیده بودم از دوره های دیگه بوده که صراحتا استاد گفتن راضی نیستن یعنی هر کاری که در پسش توجیه هست از ناحیه شیطانه گفتم چه کاریه هر چیزی که باید بشنوم تو همین سایت هست کلا از فضای مجازی بیرون اومدم چون گاهی توانایی تشخیص حربه های کادو پیچ شیطان نداشتم چون هنوز تو قانون یه نوزاد هستم که مراقبت بیشتری میخواد و به خودم اومدم دیدم اگه این سه سال برای خودم به زیبایی قانون توضیح میدادم مثل آب روی چوب نفوذ میکرد و به یه حرکت اساسی ختم میشد که زندگیمو که شخصیتمو بهتر کنه من نمیگم نتیجه ای نداشتم چرا داشتم که توهم زیادی داشتم که بقیه رو هم خوشبخت کنم اما وقتی انرژی عظیمی روی بقیه داشته باشی چقدر میتونی برای خودت وقت بزاری اصلا به این موضوع تو دوره عزت نفس رسیدم که من همیشه باور داشتم چیزهای خوب برای بقیه اس نه من فهمیدم خودم اینطور میخواستم اگه به آگاهی نابی میرسیدم میخواستم بقیه هم برسن برای خودم ارزش قائل نبودم میگفتم این حرفها خوبه منم نتایج کوچیک گرفتم آهای بقیه شما لیاقت دارین بیاین گوش کنین نتیجه های بزرگ بگیرین و زندگی خودتونو متحول کنین بهتر نبود این انرژی رو خودخواهانه بله کاملا خودخواهانه برای خودم میذاشتم و خواسته های بزرگ برای خودم میشکستم و تو ذهنم قابل باور و کوچیک میکردم بهتر نبود به جای اینکه نقش خدارو تو زندگی بقیه بازی میکردم با خدای درون خودم ارتباطمو گسترده تر میکردم

        تو زمینه یادگیری قانون خیلی مهم جزو دسته چهارم بودن واقعا مهمه اگه همین جا این قضیه درک و عمل بشه قطعا تاثیر بهتری داره که تو مسائل روابطی و مالی و معنویت و سلامتی و عزت نفس بتونیم جزو دسته چهارم یا حداقل سوم باشیم مگه وقتی استاد کلوپ بازیهای کامپیوتری جمع کردن و بندرعباس رفتن به هم صنفی هاشون گفتن شما هم جمع کنین شما هم پنیر جابه جا کنین یا نهههه روی خودشون تمرکز داشتن این تمرکز روی خودمون داشتن یک جمله بسیار زیباست که عمل ها پشتش منتظره

        تو سایت واقعا کامنتهایی هستن که درهایی از اگاهی باز میکنن حتی درک مطلب موضوعی که استاد بیان کردن با خوندن یه کامنت خیلی قابل فهم تر میشه خداروشکر

        تجربه خودم رو گفتم که تغییر شخصیتی داشته باشیم تو یادگیری قوانین قبل از فشار جهان هر چند هر چقدر هم استاد بگن من و امثال من بگیم باز هم هر کس تجربه مدار خودش را خواهد داشت و خدا میدونه چقدر افراد وارد سایت بشن و بخوان قانون به بقیه یاد بدن در صورتیکه خودشون هنوز یاد نگرفتن و نتیجه خاصی نگرفتن و همین توهم باعث میشه خودشونو استاد قانون بدونن و صحبتهای استاد کپی کنن تو دوره کشف قوانین استاد گفتن خیلی ها بازم سرشون به سنگ میخوره با اینکه من میگم به کسی نگین ولی باز هم میگن با خودم میگفتم من عمل میکنم و به کسی نمیگم بله به خانواده ام نگفتم چون تو مدار نبودن و الانم نیستن ولی به دوستهام میگفتم حتی گروه میزدن که از آموزشهای من کمک بگیرن یکی از مشکلش با همسرش میگفت یکی از مشکلات مالیش میگفت و….منم شده بودم مشاور توخالی که خودش فقط چهار تا نتیجه گرفته بود و فکر میکرد دیگه تموم شد دیگه افتاد تو مسیر درست دیگه میخواد برسه به عرش ولی نتیجه اش چی شد سرم به سنگ خورد داغون شدم به طرف میگفتم به نکات مثبت همسرت توجه کن سپاسگزاری کن …. بعد خودم دچار مشکلات شدیدی شدم انگار تو میدان عمل افتاده بودم که ببینم خب خودم چی کاره ام تو روابطم سرم به سنگ خورد تا فهمیدم دقیقا روابط خوب یعنی چی تو مسائل مالی هم مثل روابط دچار چالش شدم دیگه خسته شدم از هر چی گروه بود بیرون رفتم از هر فضای مجازی دوری کردم و گفتم فقط سایت اونم حتی بعضی کامنتهای خاص که خدا هدایتم میکنه البته که برای تمام کامنتها سپاسگزارم

        و هر کسی کامنتی میزاره در درجه اول به رشد خودش کمک کرده و بقیه هم هدایت میشن و استفاده میکنن

        تو این مورد اعتراف کردم که اینطور بودم چون چند روزی میشه که مثل بچه آدم نشستم سرجام یعنی حالا در مدار نتیجه هستم و از اعتراف خالی رد شدم خداروشکر و چقدر دوره عزت نفس دوره قدرتمندی برای منه که بتونم بلند بشم

        وقتی که گفتم خدایا دستمو بگیر و دارم سعی میکنم خودم باشم و خودخواهانه برای یادگیری و درک و عمل خودم وقت بزارم و هر کسی در مدار باشه متوجه میشه از کامنت من اگر میخواد نتیجه بگیره بدون استثنا باید مثل دسته چهارم عمل کنه بی برو برگرد

        دیدن این فایل و شنیدن نتایج دوستان عزیز برای من هدایتی بود که به مسیرم ادامه بدم و دوباره شروع کنم اما این بار با نتایج و درسهایی که از این سه سال گرفتم تو کامنت یکی از دوستان عزیز خوندم که اشاره کردن دوستان در عرض سه الی چهار سال نتیجه های اساسی گرفتن که استاد هم گفته بودن بازه زمانی شما برای گرفتن نتایج کوتاهتره بله کوتاهتره در صورتی که متعهدانه عمل کنیم و آموزشهای استاد رو نه در حرف بلکه در عمل وحی منزل بدونیم

        دوستان تو یادگیری قوانین خودخواه باشین و برای خودتون بخواین که حتی اگر هم دلتون میخواد بقیه هم یاد بگیرن باید با نتیجه ها نشون بدی

        مثل پدر و مادری که به بچه شون ادب یاد میدن ولی خودشون یه جور دیگه رفتار میکنن

        ولی اگه فقط عمل کنن اون بچه خودش میبینه و خیلی راحت الگوبرداری میکنه و یاد میگیره

        برای اینکه جهان رو جای بهتری برای زندگی کنیم باید نتیجه تو دستهامون باشه باید عملا مولد ثروت باشیم باید عملا در گفتگوهای ذهنی خودمون تحسین کنیم در خلوت خودمون خیر بقیه رو بخوایم

        با حرف فقط حرف زدن دنیا جهنمی برای خودت میشه

        اگه استاد اعتماد به نفس بالایی دارن که میان از اشتباهاتشون میگن اولا برای درک بهتر شاگردانشون هست دوما استاد انقدر نتیجه تو دستهاشون دارن که با یه فلش بک زدن به گذشته تکون نخورن ولی من امثال من که نتایج اساسی نداریم با فلش بک زدن زیادی به گذشته و اعترافات زیادی فقط عزت نفس خودمونو بیشتر تخریب میکنیم من وقتی میتونم اعتراف کنم که قبلش برای خودم این کارو انجام داده باشم و نتیجه مطلوب گرفته باشم و قوی تر شده باشم و بعد بگم این بودم حالا این شدم اما همه اش این بودم این بودم این هستم اون هستم کم کم میره تو مقایسه با نتایج نه الگوبرداری نه قدرت گرفتن از نتایج دیگران

        خداوند غفار الذنوب غفور الرحیم

        همیشه یه میانبرهایی برای پیدا کردن مسیر مستقیم صراط المستقیم نشونت میده اگر بندگیشو کنی و از خودش کمک بخوای ایاک نعبد و ایاک نستعین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        سپید گفته:
        مدت عضویت: 1791 روز

        سلام اقای رجب پور

        امشب اومدم و هدایت شدم اینجا تا منم بنویسم امیدوارم خود استاد بخونن البته کامنتها هم انگار دیگه خودبخود ثبت میشه

        میخوام این کامنتم رو خود استاد بخونن

        استادچرا باید سایت شما کامنتهاش جوری بشه که خودبخود ثبت بشه؟

        چرا؟

        بنظرتون این یه اشکال نیست ؟

        من فکر کنم دلیلش رو میدونم

        دلیلش لایک سبز هست

        دلیلش لایک خوردن کامنتهایی هست که پر از حرفهای گل و بلبلی هست

        جهان از ما عمل میخاد . نه حرفهای گل و بلبلی

        قربون صدقه و تحسین و عاشقتم و وای شما چقده خوبین و … نمیخواد

        گاهی وقتا واقعا حال ادم بد میشه از بعضی کامنتها

        بنظر من گزینه لایک سبز حذف بشه واقعا عالی میشه

        همون امتیاز کافی هست و واقعا چه استاد چه اعضای سایت وقتشون ارزشش بیشتره که نصف بیشتر کامنتا شده تعریف و تمحید و قربون صدقه و پیش درامد و شکلک و استیکر و حرفای قشنگ قشنگ زدن

        مگه استاد بما یاد ندادن شاخ و برگ اضافه حذف بشه

        مگه کارای بیهوده نباید کنار گذاشته بشه .

        ما اینجا هستیم که رشد کنیم ولی خیلی وقتا میام سایت میبینم کلی وقتم رفته به خوندن عاشقتم و کلمات تکرار شده و خیلی چیزایی که اصلا ارزش نداشت .

        استاد . سایت شما ارزشش بالاتر از اونه که کامنتهاش خودکار منتشر بشه

        این نشتی فرکانسی رو قطعش کنید محکم و جدی

        این اضافات رو دور بریزید و به همه بگید کامنت هاتون مختصر مفید بی شکلک بی قربون صدقه باشه

        البته اینا فقط پیشنهادات منه و بخاطر اونکه دوست دارم اول خودم رشد کنن دارم میگم ‌ . برای اول از همه خودم میگم چون خودت استاد جان بمن یاد دادی خودخواه باشم

        از سال ۹۸ به اینطرف یه اتفاقایی افتاد تو سایت که اون حالت مختصر و مفیدیش رفت . و هی روز بروز یه چیزای اضافه واردش شد

        که بنظر من این خودکار منتشر شدن کامنتا خودش یه زنگ هشدار بزرگه و قبلشم خیلیا تو سایت گفتن و اعتراض کردن ب این لایک خوردنهای تکراری و قربون صدقه و شکلک و اضافات ولی ترتیب اثری داده نشد تا رسیده به خودکار منتشر شدن کامنتا

        امیدوارم وقتی که گذاشتم کامنت گذاشتم مفید واقع بشه و ثمر بده

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      مهدی حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2029 روز

      عالی بود مرضیه جان!!!!👌👌👌🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

      من بهارم از همکلاسی های شما!

      و واقعا لذت بردم از تحلیل خوب و با جسارتت دوستم…..

      من شخصا به این نتیجه رسیدم

      که خیلی جاها کمال گرایی مون مانع حرکت میشه

      و نیاز به درمان فوری داره!

      لقمه های کوچیک برداشتن کمک میکنه از گرسنگی نجات پیدا کنیم

      جون بگیریم حرکت کنیم و بعد کارهامون تکامل شونو طی میکنن

      و نتایج عالی از راه میرسن

      و همین قدم های کوچیک برداشتن

      عالی ترینه برای هرکسی که دچار بیماری فراگیر کمال گرایی ه!

      و من بهت تبریک میگم مرضیه جان که جرات کردی و نوشتی

      قدم خوبی بود این نوشته !

      حتما موثره !

      امیدوارم به زودی در بهترین مکان و زمان صدای قشنگت رو بشنویم که از نتایج عالیت برامون میگی!

      به امید دیدار دوست خوب و باارزشم!❤️♥️🧡💜🧡💛💖

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      ندا ام گفته:
      مدت عضویت: 1940 روز

      سلام مرضیه عزیز

      عالی عالی عالی و فوق العاده نوشتی

      واقعا باید تلنگر سختی به خودمون بزنیم نه خودمون…خودم

      چقدر واقعا بودن در مسیر و در مسیر حرکت کردن با حرف زدن و در حد حرف باقی گذاشتن متفاوته

      باید یاد بگیرم و من هم به خودم بیام

      چقدر زیبا و تکان دهنده نوشتید

      چقدر عالی

      ممنونم ممنونم ممنونم😍👌

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      معصومه گودرز گفته:
      مدت عضویت: 1674 روز

      ای خدا …

      چقدر درست گفتید

      چقدر درست گفتید

      چقدر درست گفتید

      امروز تو سایت کامنت میزاشتم و از پاشنه آشیل هام می‌نوشتم

      تو ذهنم این سوال اومد که خوب تا کی می‌خوام کشف کنم . و خدای بزرگ رو شکر میکنم که پاسخ میده اینطوری

      منم مثل شما تعهد میدم که کامنت بعدیم گفتن از نتایج باشه

      حتی کوچیک حتی یک خط … اما نتیجه باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      روح اله گفته:
      مدت عضویت: 2203 روز

      با سلام خدمت شما مرضیه جان

      بله حرف شما درست متین و عین واقعیت هست. دیگران را نمی دونم اما راجب من صدق میکنه تقریبا ۲_۳ساله عضو این سایت هستم نمیگم نتایج نداشتم اما چشم گیر نبود تا نتایج دریافت میگردم همون مسیر پیش نمی‌رفتم یه مدت خوب و خوش بودم باز همون اش و همون کاسه باز در جا زدن های من.

      نمونه بارزش بعد از عید امسال من، از کارم استعفا دادم به علت اینکه توی شرکت خوبی بودم اما همش ظاهر سازی بود و اصلا خوشم نمی آمد چون باید دروغ می گفتی یکبار خودم جای فلان شرکت جا میزدیم و اعتراض اونها را ثبت می کردیم و یکبار جای فلان شرکت دیگه تا جایی که به خودم گفتم روح اله اصلا مشخصه تو کارمند کجا هستی اگر قرار باشه با تلفن شکایت آدم های معترض ثبت کنی اونا نمی دونند که همه اینا برای ظاهر سازی هست اما خودت که میدونی داری حقوق چی تو میگیری دروغ گویی تو؟؟

      البته من از قبل برای چند شرکت رزومه فرستاده ام و همه موکول شد به بعد از عید و بعد از عید هم موکول شد بعد از اپی دمی این بیماری و کلافه و داغون بودم که بیا ای کاش توی همون شرکت بودم و یه حقوقم میگرفتم این تقصیر تو نیست تو کارمندی و حقوق کارمندی تو میگیری و دائما یه حسی بهم میگفت اشکال نداره بشین روی خودت و آموزه های استاد کار کن از فایل دانلودی شروع کن خوبی الان اینه که دیگه شب ها توی ذهنت حلاجی نمی کنی چرا به این این دروغ گفتی یا اینکه به اون این دروغ گفتی و سرت با آرامش روی بالشت میذاری.

      تا اینکه به خودم گفتم نه نمیشه باید از یه جای شروع کنم کاری بود که جزو کارهای نبود که رزومه ارسال کرده بودم چون همه ی این کارها موکول شد به بعد از اپی دمی و ماه رمضان، گفتم میرم فروشندگی بل آخره باید شروع کنم استرس کارو داشتم پیش خودم میگفتم اشکال نداره به خاطر اینه یه مدت داخل خونه بودی و از جمع بیرون بودی با ابن حال که باز نجوای درونیم میگفت تو که این یک ماه و خورده ای رو صبر کردی این چند روزم صبر کن اما به ندای درونیم توجه نکرده ام رفتم سر کار اما این سر کار همانا دو روز توی خونه کلا استراحت کردن هم همانا طوری که اصلا توان خوردن غذا رو هم نداشتم چه برسه به حرکت و باز کردن چشمام.

      خلاصه کلام با گوش کردن به آموزه های استاد ما به نتایج می‌رسیم برای بعضی ها بزرگ و برای بعضی ها کوچک اما باید بهش توجه کنیم و همون راه پیش بریم این نتایج کوچیکه که ما رو به نتایج بزرگ تر میرسونه فقط باید حواست به نتایج و نشونه هات باشه و همون چیزی رو بری که احساس درونی بهت میگه چون اون بهت دروغ نمیگه . من خودم دنبال نتایج بزرگ بودم اما هیچ توجهی به حس خوبی که توی شبانه روز داشتم نبود. اون توانایی که نعمت های خدا رو درک میکردم و از تک‌تک اون ها تشکر میکردم نبود، اون ارتباط خوبی که با دیگران داشتم نبود، اون لذتی که از نعمت های استفاده می‌کردم نبود همیشه به دنبال نتایج برزگ بودم. اینه که چک و لگد دنیا خورده ام و امروز به خودم گفتم بیا متوجه شدی چی شد حواست به صدای ندای درونیت نیست هنوز متوجه نشدی این ندای درونیت هست یا وسوسه های شیطانی.

      الان باید از اول شروع کنم و توجه ام به ندا و وسوسه های شیطانی باشه.

      ممنون از کامنت زیبا و با معنای شما و ممنونم از این فایل زیبا و توضیحات استاد عزیز🙏🙏🙏🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      حسین شفیقیان گفته:
      مدت عضویت: 1410 روز

      سلام به خواهر عزیزم

      خیلی عالی نوشتی ….

      چه تلنگری زدی به خود من که با اینکه دوره دوازده قدم رو خریدم و دارم گوش میدم و ابتدای قدم سوم هستم اما احساس میکردم مثل روزای اول شروع از محصولات رایگان یا قدم اول شروع دوره نیستم و اون شور و اشتیاقی که تا صبح فقط دوستاشتم فقط بنویسم با خدا حرف بزنم و گریه میکردم نیستم، انگار دچار روزمرّگی شده بودم و با این حرف خودمو قانع یا بهتر بگم گول میزدم خب من محصول خریدم باید یک سال به قول استاد باید همراهش باشیم، ولی استاد میگن از همون روز اول نتایج میان هدایت های کوچولو میان عمل کن قدم بردار نترس خداوند به شجاعان پاسخ میده اما من به هدایت هام دیگه مثل روزای اول گوش نمیدادم و تاخیر میکردم در قدم برداشتن و بعد نجواها میان سراغت خیلی خوشگل قانعت میکنن که نمیخواد قدمی برداری بزار هدایتهای محکم تر اومدن بعد قدم بردار

      منم اعتراف میکنم تمام عمرم رو ترسیدم و قدمی برنداشتم حتی الان که جهان کلی داره بهم چک و لگد میزنه میگه حرکت کن باز نجواها نمیزارن میگن همین جا خوبه و من همیشه توی این ۳۲ سال زندگیم به نجواها گوش دادم و اینم نتایجی هست که الان تو زندگیم هست که از همه جهت ناراضی هستم…

      و خواهر عزیزم چه انگیزه ای یهو گرفتم از کامنتت که حسین تو جزو شاگردانی باش که تاریخ عضویت خیلی پایین دارن اما نتایج عالی گرفتن به خاطر عمل کردن و کار کردن زیاد روی خودت،،

      البته قانون تکامل رو همیشه یادآوری کن به خودت….

      خیلی ممنون بابت کامنت عالیت

      همتون رو خیلی عاشقانه دوست دارم مخصوصأ استاد عزیزو بینظیرم رو….

      حسین آقا ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است….

      تمام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      عصمت جعفری گفته:
      مدت عضویت: 1738 روز

      سلام مرضیه عزیزم

      وااای، چ درست و به جا حرف زدییییی

      “من امروز به خودم تشر زدم گریه کردم گفتم خسته نشدی بسه دیگه فکر کردی فقط نتایج بشنوی و تحسین کنی جهان از جنس اون تحسین بهت میده تو هم نتیجه میگیری نه تو فقط در مدار قرار میگیری دیگه موندن تو اون مدار و بالاتر رفتن فقط بستگی به خودباوری خودت داره فقط به ایمان و عملی که داری بستگی داره”

      افرررین، مگه فقط تحسین کنی کافیهههه

      مگه نباید مرد عمل بود ؟؟؟ مگه تو قران بعد ایمان، عمل نیومده؟؟؟

      من با تحسین فقط در مدارش قرار میگیرم ولی قرار نیس همون نتایجو بگیرم وقتی خودم عمل نکنم، مگه بدون عمل نتیجه مشخص میشع اصن؟؟؟

      “اینها کلمات فانتزی و خوشکل نیستن هدایت مدار توجه به نکات مثبت اعراض از ناخواسته ها تحسین دیگران لذت بردن تو لحظه بودن …..”

      چ خوووب گفتی،،، اررررره بابا اینا همههههه اینا ک فقط ته تهش درمورد کنترل ذهن و کانون توجهه حرفای خوشگل موشگل نیس

      من وقتی میدیدم استاد مدام رو کانون توجه زوم میکنه خیلیی عمل میکردم الان هرچی دارم پیش میرم بیش تر درک میکنم، هی داره انگار مدارم بالاتر میره، درکم بیش تر میشه ک تو درگیر هرچی باشی، هر توجههی هر احساسی، هر فکری

      چ بخوای چ نخوای با گذشت زمان تبدیل ب ی الگو درون تو میشه

      و هممممشم ربط داره ب کانون توجه

      من حالا ک سریال زندگی دربهشت رو میبینم و میبینم چقدر بچه ها تمرکزشون رو زیبایی هایی هس ک من اصلا ب چشمم هم نمیومد، دارم یاد میگیرم و سعی میکنم از کوچک ترین چیز نگذرم برای ایجاد احساس خوب درخودم، میدیدم در مریم جان هم هست ک از مرغ و خروساهم ب ساپگی نمیگذره، حتی از ی تیکه تنه درخت ک در حال سوختنه و ی جوری بهش نگا میکنه ک ازش حس خوب بگیره

      اینو با تکامل فهمیدم ک کانون توجه ینی چییییی

      اینجوری نیس ک تو فقط با دیدن اسمونو گلو درخت تحسین کنی و بگی وااای منم مثل استادم، و تماااام

      اغااا این کانون توجه داره هرلحظه کار خودشو میکنهههه

      حتی اینم توهمهه ک تو فک کنی چون داری مثل استاد هی اینارو تحسین میکنی اوکیه دیگههه

      نهههه، مریمو ببین ک وقتی استاد جوپرک میخره، و چند تا بستس(تو یکی از سریال ها)

      میگه وااای چقدر زیاااد

      او حتی با کوچک ترین چیزم کانون توجهشو کنترل میکنه و باور فراوانیو در خودش تقویت میکنه، یا حتی با دیدن ی چوب سوخته ذوق میکنه و میگه مثل اثر هنریههههه

      اینه کانون توجه، اینهههه

      توهم نزنیاااا، حواست باشه، شیطان خیلی خوب بلده کارشووو

      آخ آخ این جملت منو دیوانههه کرد مرضیه :

      “تازه فهمیدم عدد چیه چه شکلی نوشته میشه عدد ۱ و ۲ و ۳ … جمع چیه تفریق چیه … ۲ با ۲ میشه ۴ چیه اما توهم دارم گاهی منحرف میشم میخوام بدونم چرا ۲ با ۲ شده ۴ چرا ۵ نباشه چه جوری میشه بدون اینکه من بگم ۲ با ۲ تو بفهمی من چی میخوام بگم و جواب بدی و ذهن منو بخونی و هیپنوتیزم کنی که ذهن من نگه ۲ با ۲ بگه ۴ با ۴ کلا پرت میشم به حاشیه هاااااا”

      اونجاش ک میگی توهم دارم، میخوام بدونم چرا دو دو تا میشه چارتا، چرا پنج تا نمیشه و میرم تو حاشیه هاااا

      بخدا این حرف دل منههههه

      توهم میزنم و از اصل دور میشم

      توهم، توهم، توهم

      چقدرررر من اذیت شدم سر این توهمات ک منو داشت نابوددد میکرد

      ب خودم اومدم گفتم میدونی داری با خودت چیکار میکنی؟؟؟؟

      میدونی داری تو دنیای توهمی زندگی میکنی اینجوری؟؟؟ میدونی با این توهمات چقدررر فرکانست میاد پایین؟؟؟؟

      با اینکه میدونی توهمه چرااااا بهش توجه میکنی؟؟؟

      راستش من بلد نبودم چ طوری جلوشون وایسم، خیلیییی ممنون میشم اگه کسی بلده بگه….❤❤❤

      خیلی برام ارزشمندین❤🕊..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        مرضیه صادقی گفته:
        مدت عضویت: 2474 روز

        سلام دوست عزیزم

        بسیار سپاسگزارم از شما و همه دوستان عزیزم که به کامنتم لطف داشتین

        از تجربیات خودم تو این مورد بخوام بگم و امیدوارم براتون قابل درک و اجرایی باشه

        اینکه سرنخ هر حاشیه ای رو که بگیریم بیراهه اس واقعا باید در موردش فکر کنین

        وقتی میخواین کوهنوردی کنین ترجیح میدین با خودتون چی ببرین قطعا سعی میکنین کمترین بار و مفیدترین بار ببرین و هر عقل سلیمی میدونه نباید اضافات و بار سنگین بیخود با خودش ببره

        یکم مثل بچه ها تصور کنین فکر کنین میخواین یه مسافرت ۸۰ روزه دور دنیا داشته باشین شما چند تا چمدان پر از وسایل انتخاب میکنین که همه احتیاجات شمارو داره مثل لباس خوراکی هر وسیله امنیتی برای حفظ جانتون در برابر هر اتفاقی که ممکنه پیش بیاد حالا حمله یه حیوان میتونه باشه طوفان باشه ممکنه حتی تو جنگل گیر کنین و مسیر گم کنین و هر احتمالی وجود داره یا اینکه نهههه هیچ چمدانی نمیخواین فقط یه چوب دستی میخواین و میدونین هر چیزی رو که بخواین میتونین همون لحظه با یه تکون اون چوب دستی ظاهر کنین میدونم این مثال کاملا به ظاهر بچه گانه اس و فانتزیه اما قطعا بیشتر آدمها میگن ما چوب دستی میخوایم که مجبور نباشیم چند تا چمدان سنگین با خودمون حمل کنیم تازه اونم ممکنه بعضی از وسایل فراموش کرده باشیم که همراهمون بیاریم

        اون چوب دستی میدونین چیه همون درک اصل و اساس قانونه که اگه قانون خوب درک کنی و بدونی قانون چیزی جز کنترل ورودی ها و کنترل ذهن از هر نجوایی و در پس اون کنترل ذهن چیزی جز احساس خوب نیست چیزی جز باور به لیاقت دریافت الهامات و هدایت های الهی نیست

        و اون چمدان ها و محتویاتش تمام روش های دیگه ای هستن که اصل درک قانون نیستن هاله درمانی هیپنوتیزم پاکسازی نامه به فرشتگانی که هیچ وقت خودمم نفهمیدمش وقتی فرشتگان هم به امر خدا به انسان سجده کردن دیگه اون انسان چقدر خودشو فراموش کرده که به فرشته ها نامه مینویسه به نامه نوشتن باشه که امامان مقام بالاتری دارن پس سراغ اونها باید رفت نههه من تازه دارم با خودم تکرار میکنم خدای محمد و عیسی و موسی خدای منم هست خدا فقط مختص پیامبران و امامان و یه سری افراد خاص نبوده و نیست و نخواهد بود خدا برای هر کسی که باورش کنه هست خدا به یک اندازه با همه ارتباط داره من قدرتمندتر از چوب دستی تو این سفر دنیایی همراهم دارم قدرت خداوند رو که مافوق همه قدرتهاست میخوام تو چمدان غذا ببرم خدا سلف سرویس منه میخوام لباس ببرم خدا لباس لیاقت و ارزشمندی تنم کرده میخوام اسلحه ببرم خدا قدرتی بهم داده که حیوانات مسخر من میشن حتی وحشتی ترین کوسه های دنیا مسخر انسان شدن و تو سیرک ها بازی میکنن مگه من میتونم یه وسیله ای تو چمدان بزارم که اگه سیل و طوفان اومد در امان بمونم آخه مگه همچن چیزی وجود داره !!! اما جهان مسخر انسانه اما دریا در مقابل حضرت موسی کرنش کرد و شکافت تا رد بشن

        حالا درک کردی اون چمدان ها فقط بارهای دست و پا گیر بودن و برنده اون کسیه که سبک بار اما پرقدرت سفر کنه

        من با خودم فکر کردم هر چی آگاهی ناب و خالص تر باشه اولش ذهن من مقاومت بیشتری داره هر چی اون آگاهی دم دست تر و آبکی تر باشه ذهنم سریع تر گول میخوره شاید چند لحظه ای یه حس خوب سراغم بیاد اما سطحی و زودگذره

        بعدش فهمیدم مطالبی که استاد میگن پایه و بیس قوی و محکم داره چون از منبعیه که ۱۴۰۰ سال بدون هیچ تحریفی دست نخورده باقی مونده و چون استاد از قرآن به قانون رسیدن تونستن تو بندرعباس از پس هر نجوایی بربیان و ثابت قدم بمونن و ثابت قدم موندن از جنس و طعم لذت بردن عشقبازی با خدایی که هزاران چوب دستی بهت داده که فقط کافیه اراده کنی و اون چوب دستی حرکت بدی فقط کافیه اراده کنی و تصمیم بگیری که چی میخوای و بعد قدم برداری و حرکت کنی و عمل کنی

        آره دوست خوب من همینه و این کوتاهترین و مستقیم ترین و لذت بخش ترین مسیره

        حسی که من نسبت به فایلهای استاد دارم اینه که همه جا میشه همراهم باشه چه جوری بگم مثل این میمونه که بخوام تمام شماره های دنیارو حفظ کنم یا اینکه فقط کافیه یه شماره سه رقمی ۱۱۸ حفط کنم و هر جایی هر شماره ای لازم داشتم بتونم بپرسم و بدست بیارم

        به خاطر ورودی هامون باور نمیکنیم که قانون خیلی ساده اس و استاد بارها به این موضوع پرداختن

        وقتی فایلهارو گوش میدم و عمل میکنم تا شخصیتم تغییر کنه تو هر شرایطی که قرار بگیرم میتونم با تغییر زاویه نگاهم از اون شرایط به نفع خودم گذر کنم نه اینکه دنبال دو تا دونه شمع برای انرژی های نمیدونم چی چی باشم یا دنبال چهار تا عود یا تکرار یه سری جملات که همیشه هم حس خوب نمیده همراه چهار تا ضربه به کنار دست و گردنم باشم اگه وسط یه کوه گیر کردم و یه شیر درنده دیدم اونجا که شمع و عود ندارم چی کار کنم کاغذ ندارم قلم ندارم اصلا شاید انقدر بترسم که یادم بره دقیقا کجاها باید ضربه میزدم خب الان چه جمله هایی باید بگم اونجا باید چی کار کنم واقعا

        بهتر نیست با خودم به یک صلح درونی رسیده باشم که اون شیر بزاره بره در کمال ارامش؟!

        باید خوب به این مثالها فکر کنی ببینی هدر دادن واضح انرژی هارو

        مثل یه بادکنک که وقتی همه اش از اکسیژن پر و خالی کنی و مدام این کار تکرار کنی دیگه اون بادکنک میترکه ولی اگه یک بار فقط پر از اکسیژن کنی تا مدت ها میتونی یه بادکنک داشته باشی

        این موضوع توی سایت هم جزو قوانینه هر قسمتی که حاشیه ایجاد کرد حذف شد شاید به ظاهر امکانات جذابتر شده بودن اما اصل کمرنگ شدن اگه یه تامل کوتاه کنیم که چرا فلان قسمت و فلان امکان از سایت حذف شدن اون وقت راحت تر میتونیم حواشی قانون درک کنیم

        و اما اصل مطلب درک کن که دنبال هیچ روشی جز درک اصل و اساس قانون نری

        و مطلب مهم دیگه نخوای از کسانی که از این روشها استفاده میکنن ایراد بگیری و بخوای روش خودتو بهشون یاد بدی و بدتر از اون اصرار کنی که باید این روش یاد بگیرین جهان پر از مدارهای مختلفه که امکان نداره یکی بشن ولی این امکان وجود داره که خودت انتخاب کنی تو کدوم مدار باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      پریسا درویش بسطامی گفته:
      مدت عضویت: 1656 روز

      مرضیه عزیزم واقعا تک به تک کلماتت برای من تلنگری بود منی که ماه هاست تو این سایتم ولی این سایت این قوانین برام شده بود عین یه مسکن که هر وقت مشکلی پیش اومد بیام چهار تا فایل گوش بدم و چهارتا نتیجه رو ببینم وبعد برم همون رویه قبلی رو ادامه بدم خودمم واقعا همین امروز به حرف شما رسیدم که منم فقط شدم یه اعتراف کننده خوب و یه گوینده خوب که قانون برای دیگرانهمین تعریف میکنه ولی دریغ از یک عمل و حرکت واقعا ممنون بابت این متن تاثیر گذارت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام. از خوندن کامنت زیبای شما نهایت لذت رو بردم. کامنت شما تلنگری بود برای منی که حدود یکساله متعهدانه روی خودم کار می کنم وایده ای هم بهم الهام شد ولی هنوز اقدام نکردم، من دچار توهمی شدم که می گم باید تکاملم رو طی کنم، هر روز فقط دوره می خرم. دقیقا تو این یکسال من دوره ی عزت نفس، ثروت ۳،راهنمای عملی، عشق ومودت، دوازده قدم که در حال حاضر قدم ۶ هستم وجدیدا کشف قوانین زندگی رو خریدم واین دوره ها رو بارها وبارها گوش کردم ،اما اگه الان بخوام از نتایجم تو کلاپ هاوس بگم، واقعا با این همه آگاهی چی دارم بگم. فکر می کنم فقط ورودی هامو تا حدودی کنترل کردم وفقط نقش منجی تو زندگی بقیه داشتم. البته من شخصیت کمال گرایی دارم ولی جمله جمله کامنت شما برام نشونه س و کور گره ها رو باز می کنه. خداوند رو شاکرم که اینها رو به قلب شما جاری کرد تا بنویسی وچراغ راه من وامثال من باشه. به امید روزی که من هم از نتایج عالی براتون بنویسم وانگیزه ای باشه برای دیگران. بهترینها رو براتون آرزو دارم. 😍😘

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      زهرا آبلو گفته:
      مدت عضویت: 1912 روز

      سلام دوست خوبم مرصیه عزیز

      عاشقتم عاشقتم نازنینم چقدر زیبا نوشتی کامنت هم تلنگر بود برای من هم انگیزشی و هم تحسین انقدر زیبا بود و آگاهی بخش و من بینهایت لذت بردم درست میگی دوست خوبم چقدر اعتراف کنم چقدر تحسین کننده باشم فقط و فکر کنم و توهم بزنم پس کجا میخام وارد عمل بشم و من نتایج بگم عاشقتم این کامنت برای منم تلنگر بزرگی بود اون فرکانس عالیتو درک کردم ازت ممنونم بینظیر بود و از خدا سپاسگزارم که منو هدایت کرد به سمت کامنت بینظیر تو عاشقتم مرضیه جانم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      یونس چاپاشی گفته:
      مدت عضویت: 1925 روز

      خانم صادقی عزیز امیدوارم که به هدفتون رسیده باشید

      و همچنین امیدوارم کامنت منو ببینید چون کامنتتون براخیلی وقت پیشه

      میتونید راهنماییم کنید منظور استاد از تغغیر و منظور شما از اقدام چیه؟اقدام به چی.تغییر شغل؟

      من چهار ساله عضوسایتم هنوز اینو متوجه نشده ام.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مرضیه صادقی گفته:
        مدت عضویت: 2474 روز

        سلام دوست عزیز

        منظور از تغییر یعنی یک سری اتفاقات در زندگی ما بارها تکرار میشن که خواسته ما نیستن یعنی به قول استاد همزمان که پامون روی گاز هست به شدت روی ترمز هم هست من خودم تو این سایت بزرگترین ترمز زندگیم رو متوجه شدم عدم احساس لیاقت و امسال تصمیم گرفتم روی این ترمز کار کنم و فایل جدید استاد هم مهر تایید و نشانه ای واضح شد برای تصمیم درستی که گرفتم

        مثلا من نمیتونم در قبال خواسته های نامعقول دیگران نه بگم و این شخصیت باعث ایجاد دردسرهایی برام میشه میدونم که رودربایستی میکنم و نمیتونم مخالفتم رو اعلام کنم اما باز تن به اون کار نادلخواه میدم و از خودم میزنم و گاها خودمو برای دیگران رنده میکنم که یه وقت ناراحت نشن و مورد قضاوت قرار نگیرم و از من به خوبی یاد کنن به قیمت ندیدن خودم یا من روی این قسمت کار میکنم و جرئت نه گفتن رو پیدا میکنم یا انقدر به دیگران رو میدم و آنقدر از من سواستفاده میکنن که له میشم من کی باید تغییر کنم ؟! همین اولش که خیلی آسیب روحی ندیدم یا وقتی دیگه زیر چرخ دنده های عزت نفس پایین از بین رفتم کدومش قطعا انتخاب کسی که به قانون آگاه شده و بیشتر به شخصیت خودش پی برده که چه جاهایی ایراد داره اینه که تغییر کنه به محض اینکه متوجه شد چرا این اتفاقات داره میفته همون جا بایسته درستش کنه و ادامه بده

        فرمودین تغییر شغل؟

        تغییر شغل به همین راحتی نیست اول باید روی باورهایمان کار کنیم تا خداوند هدایت کنه غیر از این شبیه مثال استاد میشیم که یه سطل دستمون گرفتیم هر جا بارون میباره سریع اونجا میریم تا سطلمون پر بشه ولی وقتی بعد از چندین بار که جامون رو عوض کردیم می‌بینیم ای بابا چرا سطل خالیه حواسمون نیست سطل سوراخه باید سطل عوض بشه نه جامون سطل چیه؟ همون ظرف وجودی ما همون باورهای ما همون وجه شخصیتی که باید تغییر کنه همون مهارتی که باید آموزش ببینیم و همون جسارتی که باید به خرج بدیم بارون هم که همون نعمتهاست که همیشه بوده و هست و خواهد بود و بی نهایته

        مثلا کسی که از شغلش رضایتی نداره درآمد کمی داره و علاقه ای هم نداره باید چی کار کنه اول باید شکرگزار همین در روزی باشه که بالاخره هست و شروع کنه روی خودش کار کنه روی باورهاش کار کنه با همین فایل ها یا دوره ها سعی کنه از یه زاویه دیگه به شغلش نگاه کنه و برای خودش لذت بخش کنه ولی به هیچ وجه نباید تا پیدا کردن شغل دلخواه یا راه انداختن کسب و کار مورد علاقه اش خودش رو بیکار کنه و بگه من روی خودم کار میکنم درست میشه کسی که قصد و نیت تغییر کنه خدا خودش راه بهش نشون میده و هدایت میکنه انقدر توی شغلش میمونه با حس خوب و کار کردن مداوم روی باورهای که مثل یه دندون شیری لق دو حالت اتفاق میفته یا انقدر دندون لق میشه که خودش میفته یا هنوز یه کم به ریشه وصله و احتیاج داره یه کوچولو درد تحمل کنه و خودش دندون بکنه حالا یا خیلی راحت میدونه وقتش رسیده و استعفا میده و به سمت شغل مورد علاقه اش هدایت میشه یا ممکنه از کار اخراج بشه و یه نگرانی سطحی سراغش بیاد که ای وای چرا روی خودم کار می‌کردم اخراج شدم و حالا درآمدم چی میشه و هدایت بشه به سمت شغل مورد نظرش و تازه متوجه میشه قرار بوده اون دندون بکنه تا جا برای رشد دندون جدید بازتر و راحت تر بشه

        مثلا استاد زبان خودم که تهران بودن و حقوق ناچیزی از آموزشگاه زبان میگرفتن تو دوره پندمیک باعث میشه بیکار بشن و اونجا خودشون آموزش آنلاین شروع میکنن و الان در آمریکا هستن و با متدهای روز دنیا آموزش میدن و 23 کارمند دارن و ماهی بالای 200 تومن فقط حقوق میدن کسی که درآمدش از همین آموزش زبان 700 هزار تومن بود که البته ایشون عاشق کارشون هستن و مهم تر از همه اینکه ایشون تو همون دوره با قانون آشنا میشن و همزمان با کار کردن روی باورهاشون به این حد از موفقیت میرسن

        امیدوارم تونسته باشم با زبان ساده درک خوبی از مطلب رو به شما منتقل کرده باشم

        موفق باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      هلن گفته:
      مدت عضویت: 3999 روز

      سلام دوست خوبم.

      هدایتی اومدم کامنت شمارو خوندم.جواب سوالاتم بود.امشب،شب عید فطر1402 هس.به خودم قولایی داده بودم و دارم قدم کوچیک برمیدارم.

      شما یاداوریم کردین که عمل گرا باشم.

      واقعا اعتماد به نفس مهمه.

      عملگرایی مهمه.

      دوره داشتن مهم نیس.

      خیلیها از فابلای رایگان استاد نتیجه گرفتن.

      دارم به زمان و مکان خوب هدایت میشم.

      خدارو شکر دوستای خوبی مث شما دارم.

      سرعتم کنده ولی میتونم نتیجع بخشه.

      حضور خدارو حس میکنم و میفهمم.

      او درکم میکنه و حامی منه.

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      وحيد كشاورز گفته:
      مدت عضویت: 3520 روز

      سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز و بقیه دوستان

      دل نوشته شما خیلی بهم چسبید و به دلم نشست

      الحق که دست به قلم هستی و نگارش خیلی خوبی داری

      سپاسگذارم بابت حس خوبی که از خوندن کامنتت پیدا کردم

      ایشالا از این به بعد با این فن نگارش زیبا که داری از نتیجه هات و تجربه های شیرینت برامون بنویسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        مرضیه صادقی گفته:
        مدت عضویت: 2474 روز

        سلام دوست عزیز

        بسیار از لطف شما سپاسگزارم

        که از دید زیبا و متفاوتی به کامنتم توجه داشتین

        نحوه نگارشم

        بی نهایت سپاسگزارم که با اشاره به این موهبتم حس خوبی به من دادین

        ان شاءالله که با نگارش زیبایی نتایج خودم و شما و تمامی دوستان رو تحسین کنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: