گفتگو با دوستان 26 | خطر «بی ارزش جلوه دادن نعمتهای دیگران» - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

119 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    یک باور جدید در من در حال ساخته شدن است

    هر چیزی که دیگران در حال گفتن هستند دلیل بر درست بودن آن نیست

    بسیاری از داده ها و اطلاعات و باورهای ما در مورد موضوعات مختلف که در ذهن خودمان داریم فقط بخاطر شنیده ها و گفته های دیگران است در حالیکه من اصلا خودم آن را تجربه نکرده ام

    من اصلا خودم آن ها ندیده و نشنیده ام

    پس باید به این درک و منطق برسم خودم موضوعات زندگی خودم را تجربه کنم بی آنکه گوش به حرف های دیگران بدهم و بخواهم ببینم که دیگران چه می گویند

    اطلاعات درست و ورودی های خوبی که به ذهن خودم می دهم سبب می شود که دید و فکر من نسبت به اطراف خودم تغییر کند و آنوقت زندگی من بهتر و آسان تر برای من رقم خواهد خورد

    دیدن و شنیدن های خوب و عالی سبب می شود که من ایده و آرزوهای خوب در ذهن من شکل بگیرد

    اینها برای من خیلی لذت بخش است که می توانم زندگی رویایی را برای خودم بسازم و از آنهم لذت ببرم

    در این فایل ها من به این نکته و درس رسیده ام که می توانم داشته باشم و به هرچیزی که می خواهم دست پیدا کنم

    این بزرگترین درسی است که من از این فایل ها یاد گرفته ام

    با این فایل ها ذهن من به این منطق دست پیدا می کند که همه چیز شدنی است و قابل انجام شدن است

    در این میان من باید تلاش خودم را انجام بدهم و سعی کنم تا تکامل خودم هم طی کنم

    سپاس از خدای هدایتگر من

    سپاس از خدای مهربان من

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2334 روز

    به نام یکتای بی همتا

    به نام خالق زیباییهای بی انتها

    سلام و هزاران درود

    خدا رو هزار بار شاکرم که در مدار آگاهی های استاد قوانین هستم

    خدا رو شکرگذارم که من رو هدایت کرد به مسیری که پر از حال خوبه، پر از درسه و هر لحظه میشه باخاش به حال خوب و آرامش بیشتر رسید اونم آگاهانه

    استاد عزیزم، الان که وارد سایت شدم و خواستم کامنت بذارم دیدم امسب به یاری خداوند ساعت ۹ شب به وقت ایران یه لایو گذاشتید و ان شاالله که یا فایل عالی از ش در میلد دقیقا مثل همیشه و ان شاالله سریع میاد زوی سایت و کلی لذتشو میبریم به یاری خدا

    چقدر دوست داشتم صحبت های اولیه شما رو در مورد حتی باورهای نزدیک ترین افراد خانوادتون، مادر نازنینتون که دقیقا عشق ایشون به شما رو میشه درک کرد

    من خودمم چون از خانوادم دور هستم و فرزند آخر خانه هستم، مامانم من رو بی اندازه دوست داره که گاهی واقعا عشق مامانمو درک نمیکنم و من همیشه میگم مادر من این عشق زیادت رو گاهی درک نمیکنم و بهم میگه اگه مادر بشی متوجه میشی من چی میگم🤗🤗

    یه قانون، یه درس بی نظیر: اطلاعات درست باعث میشن که باورای قدیمی که از منابع متفاوت ساخته شدن ، تغییر کنن

    استاد چقدر زیبا کفتید که مادر عزیزتون طوری تغییر کردن که حاضرن شنا کنان بیان آمریکا و به نظرم ایشون علاوه بر عشق دیدن شما، قطعا این کنجکاوی رو هم دارن تا همه اون تجربه های زیبای شما در آمریکا رو از نزدیک تجربه کنن

    اون همه عشق مردم آمریکا

    اون همه سادگی و خود بودنشون

    اون همه تمیزی و انضباطشون

    اون همه شادی های قانوتمندشون

    اون همه احترام گذاشتناشون

    اون همه نگاهشون به درون خودشون و نه به دیگران و قضاوت بقیه

    و هزاران مورد دیگه که همه ماها با دیدنشون و اینکه شما تجربه کردید، در درون ما هم شکا گرفته که آقا بله، میشود ، چرا که نه؟؟؟؟

    و چقدر عالی تر گفتید که آقا مقاومت نکنیم

    اگه استاد به ما نشون میدن که آمریکا زیبا هست نیایم بگیم حالا مگه چیه؟؟ ایرانم خوبه….. تازه از سرمون هم زیاده

    و حالا یه عده ای که دیگه مصداق اون مثال هستن که گربه دستش به گوشت نمیرسه و میگه بو میده

    ( توی پرانتز اینو بگم که شما یه یادآوری از سفر به دور آمریکا و آبسار نیاکارا کردید و همین باعث شد که من برم یه مروری کنم اون چند قسمت آبشار نیاگارا رو…

    خدایا هر بار برام جدیده و با عشق میبینمش، مینوشمش

    من عاشق سفرم

    من عاشق آبسار نیاگارا هستم و توی دریم بوردم یه عکس از آبشار نیاگارا با نورای رنگی توی شب دارم که هر روز که لپ تاپمو روشن میکنم میبینمش آخه با بسری عکس دیگه شده بک گراندم تا عمیشه ببینمش

    خلاصه بگم من عاشقشم شدید😄😄👌👌

    دوباره استاد جلوتر رفتیم و گفتید اگه داریم مقاومت میکنیم در برابر زیبایی ها و خلاصه جاهای دیگه و امکانتشون، این یعنی من باور ندارم که میتونم اونجا خا برم و اینجوری دارم میزنم توی سر مال…

    ای جان… یعنی استاد شما استاد دست گذاشتن روی کج فهمی ها و باورهای نادرست ماها هستید

    چقدر قشنگ گفتید آی خانم، آی آقا ، تو عاشق ایران نیستی، تو باور نداری که میتونی جاهای دیگه رو بری ببینی و تجربه کنی و برای اینکه عذاب نکشی، اینجوری خودتو قانع میکنی که ایران خیلی خوبه

    البته که ایران خیلی خوبه اما این نباید باعث بشه که ما باورهامونو محدود کنیم و درونمون این ذهنیت رو داشته باشیم که نمیتونیم بریم جاهای دیگه

    تحسین میکنم سپیده عزیز رو که دارن میان آمریکا

    احسنت به ایشون، از قسمت های اول کلاب هاوس، سپیده نازنین که نتایجش رو گفت و حالا میشه دقیقا تکامل در نتایجش رو دید که حالا هم نتایج عالی تر

    و استاد شما چقدر عالی گفتید که:

    این سریال و زندگی شما برای ما دستیابی به خواسته ها رو باورپذیر کرده و اینکه در درونمون بپذیریم که اگه شما تونستید، ما هم میتونیم فقط راهش اینه که باور کنیم، ایده ها رو دریافت کنیم، اقدام و حرکت کنیم، هی باورها رو رشد بدیم و ادامه بدیم و تکامل رو هم در نظر بگیریم..

    استاد در مورد نتایج شما و اینکه گفتید خیلیا اوایل باور نمیکردن و حتی تخریب میکردن یادم به فایل قدرت تحسین در برابر حسادت افتاد

    اینکه خیلیا حسادت میکنن و نمیپذیرن موفقیت های بقیه رو و غافل هستن که با این کار به اون طرف آسیبی نمیزنن و روی موفقیتش تاثیر ندارن بلکه خودشون رو مدام از موفقیت و خواسته ها دورتر و دورتر میکنن

    الهی سپاسگذارم بابت درکم از این فایل

    خدایا ممنونم که در این مسیرم و من عاشقانه و مشتاقانه میخوام عمل کنم به همه این آگاهی ها تا طبق قانون نتایج مشابه بگیرم

    تا یه فایل دیگه، بدستان الله یکتا می سپارمتون

    🙏🏻🙏🏻👋👋👋🌺🌺🌺⭐️⭐️💕💕💕

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1554 روز

    به نام خدای وهاب و هدایتگر

    سلام به همه هم فرکانسی ها و اعضای دوست داشتنی سایت و استاد عزیزم و مریم جونم

    این فایل نشانه امروزم بود و اول صبح تا وارد سایت شدم اول این قسمت رو چک کردم اما چون شکرگزاری صبح و خواسته هام رو ننوشته بودم یکمی از متن لیلا جون رو خوندم که قبل از فایل بود و این متن از حرف استاد که”

    همونجوری که پیش فرض های منفی میتونه زندگی رو نابود کنه پیش‌فرض‌های مثبت هم میتونه زندگی رو متحول کنه من باور داشتم که میشه جهان این امکان رو داره و بدون اینکه الگویی دیده باشم من فقط میگفتم جهان این قابلیت رو داره”

    بعد از خوندن این قسمت شروع کردم ب نوشتن سپاسگزاریم و خواسته هام چون ساعت ۱۰ ونیم جلسه داشتیم تو ادارمون میخواستم ی قدم دیگه بردارم برای ساختن عزت نفسم و این پیام هم که پیش فرض های مثبت میتون زندگی رو متحول کنه خب اومدم تو خواسته هام نوشتم که امروز خدا ی شرایطی رو برا من فراهم کن که من بتونم تو جلسه امروز صحبت کنم، چون معمولا من تو جلسات صحبت نمیکردم و همیشه یا سرپرست مون یا همکارای دیگه صحبت میکردن اما اینبار از خدا خواسته بودم ک همه چیو فراهم کن ک من بتونم حرف بزنم و این ترس از توجمع حرف زدن و این استرسه برطرف بشه و شروع کردم به چیزای خوب فکر کردن و دو ساعت قبل از جلسه متوجه شدم که سرپرستمون امروز نمیتونه بیاد اداره و من باید جااای ایشون در مورد کارمون و شرایطمون به مدیر جدید گزارش بدم خب منم شروع کردم ب اطلاعات جمع کردن و تو ذهنم تصور کردن که چجوری حرف بزنم اما قبل از جلسه یکی از همکارام گفتن ک به احتمال زیاد نیازی ب صحبت کردن ما نباشه و صرفا ی معارفه ساده ست اما خب من تو دلم گفتم خدا خودش شرایط رو درست میکنه و رفتیم تو جلسه با اینکه استرس داشتم اما حس خیلی خوبی داشتم که قراره صحبت کنم چون میدونستم اگه من برم تو دل این ترس مدارم ی پله میاد بالا و خدا هم بهم جواب این تغییر مدار رو میده و قراره اوضاع بهتر و بهتر بشه فکر کردن به این چیزاا اینقد بهم اشتیاق و انگیزه داد که اگه قبل از اشنایی با قانون بود من حتما از حرف زدن تو جمع تفره میرفتم و مسلما اینکار رو ب همکار دیگم میسپردم! اما امروز من تو جلسه حرف زدم با وجود ترسی ک داشتم و تموم چیزایی ک قرار بود بگم گفته شد.

    من قبلا در مورد اینکه چرا اینقد سرکارم بیحالم وهیچ انگیزه ای ندارم با اینکه ی مدت رو خودم کار میکنم خوب میشم اما باز ب حالت قبلم برمیگردم با اینکه من تو جایی هستم ک مرتبط با رشتم و علاقه ام هست که ایا شغلم رو عوض کنم یا ن؟ و اقای ابودرائی خیللیی عااالی پاسخ این سوال منو داده بودن تو قسمت عقل کل. که تاز مانیکه تو خودت و درونت رو تغییر ندی هیچ چیز برای تو تغییر نمیکنه چون همش در حال تغییر بیرون هستی بخاطر همین نتیجه ای نمیگیری و من از وقتی این موضوع رو متوجه شدم سعی کردم بیشتر رو خودم کار کنم و بیشتر تو سایت باشم و بیشتر کامنت بخونم. و اتفاق جالبی که امروز تو جلسه متوجه شدم (جلسه یک ساعته امروزم سراسر نکات مثبت داشت😁😍) مدیری که قبل از اومدنش همه با دیدمنفی در موردش صحبت میکردن، چقققققد آدم خوب و مثبت اندیشیه!! من از اون ادمایی بودم ک هر وقت جلسه داشتیم معمولا به حرفهای مدیر و معاونین توجه نمیکردم اما امروز تمام توجهم رو حرفای مدیرمون و فقط تحسین میکردم این همه مثبت اندیشی رو و این همه آرامشی که داشتن اییینقد اروم و خوش رو بودن که ادم حض میکرد ساااعت ها بشینه پای حرفاشون و کلییی خدا رو شکر گفتم چون مشخصه که من مدارم تغییر کرده که همچین مدیر خوب و مثبت اندیشی الان دارم و محیط کارم داره از اون حالت کسلی و بی انگیزگی هم درمیاد و چیز دیگه ای که باااز توجهم جلب کرده بود این بود که یک خانمی که تنها ۷ ماهه اومده تو اداره و سابقه فعالیت تو هیچ اداره ای دیگه رو ندااشته چققققد قشنگ و با ارامش صحبت میکرد چققد من تحسین کردم این خانم رو وواقعااا و از ته قلبم خوشحال بودم ک اینقد ی نفر تسلط داره ب خودش و حرفایی که داره میزنه اول ذهنم اومد مقاومت کنه و بگه خب این از قبل تمرین کرده و توهم اینکار رو میکردی میتونستی بهتر حرف بزنی اما همون موقع مدیر حرف ایشون رو قطع کردن و ی سری توضیحاتی دادن با اینکه رشته کلامشون پاره شده بود اماا خیللییی قشنگ باز ادامه دادن و بازم تحسین کردم این ارامشش و این خونسردی و اعتماد بنفسش و گفتم ببین وقتی این خانم میتونه پس تو هم میتونی فقط بااید عزت نفست رو بالا ببری و ایمان داشته باشی و به نکات مثبت توجه کنی

    خدااا روو هزاار بااار شکر که من امروز با این نشونه روبرو شدم و خواسته جدید برای تقویت اعتماد بنفسم در من ظاهر شد و خدا رو شکر در همین امروز هم جواب داده شد به این خواستم خداااایااااا شکرت برای درک این آگاهی ها

    استاااد عزیزم بییییی نهااااایت سپاسگزارم برا این همهههه نکات باارزش و عالی من امروز عصر تونستم فایل صوتی رو گوش بدم وااااقعااا زندگی شما و سریال زندگی در بهشت و سریال سفر در آمریکاا خیللیییی دید همه ما رو نسبت به همه چیز تغییر داده من با اینکه همیشه تو فکر مهاجرت بودم حتی قبل از آشنایی با شما و قوانین دنیا، اما همیشه ترمزهایی داشتم با اینکه خودم نمیدونستم اینکه تو اونجا فساد خیلی زیاده در صورتیکه اصلا این باور اشتباه بوده اونجا خیلی سالم تره روابطشون و من امروز این باور مخرب رو متوجه شدم ک تو من هم بوده اما خدا رو شکر دیگه این باورا نیست

    یادمه تو دانشگاه ازاد ی مدت عکس پرچم امریکا رو تو راهرو ورودی دانشگاه کشیده بودن ک هرکسی میخواد رد شه این پرچم رو لگد کنه با اینکه من قانون رو نمیدونستم اما اینکار رو اشتباه میدونستم میگفتم این توهین ب مردم این کشوره و همیشه از اون گوشه رد میشدم ک مبادا پام ب پرچم نخوره ک البته اول از همه اینکار رو از ی استادی ک فک کنم تو دانشگاه تهران تدریس میکردن، دیده بودم ک کلی کلیپش پخش شده بود ک گفته بود من ب هیچ عنوان پامو رو پرچم هیچ کشوری نمیذارم و من خیلییی این دیدگاهش ب دلم نشسته بود با اینکه هیچ شناختی ازشون نداشتم و منم طبق همین الگو رفتار کردم.این خاطره ای ک نوشتم همین الان ب ذهنم اومد و واااقعااا چقد این ورودی ها تو زندگی ما تاثیر گذار هستن!!! خداایاا شکرت وااقعاا ک هرروز بیشتر و بیشتر درک میکنیم من همه اینا رو میدونستم اما هرروز انگار درکم بیشتر و بیشتر میشه انگار هرروز وارد ی مرحله تازه میشم از یک اگاهی خاص💚💚💚💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    هێژا مەهتابی گفته:
    مدت عضویت: 3180 روز

    به نام خدای مهربان من هێژا مەهتابی هستم و سپاسگذار خدا هستم که به من لطف داشت و توی این مسیر قرار داد بین این همه صحبت هایی که دوستان با استاد داشتن من دو نفر رو بیشتر به دلم نشت حامدی که از سیستان و بلوچستان بود و سپیده، سپیده با چه شور و شوقی صحبت میکنه به جرات میگم وقتی به صحبت های این دو عزیز گوش میدم واقعا ایمانم بیشتر میشه بیشتر از همه صحبت های این دو عزیز فکر منو مشغول کرده شاید دویست بار پشت سر هم فایل گفتگوی دوستان با استاد قسمت های یک و دو و سه رو گوش دادم جنس صحبتاشون فرق داره واقعا و واقعا الگوی من هستن این دو نفر و خیلی ازشون تاثیر گرفتم سپیده عزیز خیلی خوشحالم که دوباره با استاد صحبت کردی جنس صحبت هات طوری هست که لرزه شور و شوق توی بدن انسان میدازه بارها با شنیدن صحبت هات اشک شوق از چشام جاری شده انقدر صحبت هات به دلم نشست انقدر کمکم کرد حالا هم به فکر اینی زندگی مورد علاقه رو مثل نقاشی طراحی کنی و با استاد در این باره مشورت میکنی خیلی جدی و مصمم واقعا بهت تبریک میگم سپیده عزیز ماشالله به این ایمان ماشالله به این توحیدی عمل کردنت وقنی باج ندادی به اون مشتریت که ماهانه دویست میلیون سود بهت میرسوند و با این که برات ترس داشت به خودت گفتی اینجاست که باید ایمانو نشون بدم ابراهیم گونه عمل کردی و خدا پاداششو بهت داد ویک قراردادی رو بستی دو برابر قرارداد قبلیت خدا منتظر بنده هاش هست تا اونا باورش کنن و بهشون پاداش بده وقتی این ها رو با شور و شوق تعریف میکردی من صدها بار گوش میدادم و تحسین میکردم و اشک شوق میریختم و به خودم میگفتم ببین چقدر بچه ها تعهد دارن خودتو بکش بالا فقط استاد نیست که این نتایج رو دارن بچه های سایت اونایی که با جدیت بیشتر از تو عمل میکنن ببین چه نتایجی رو میگرن سپاس از خدا بابت صحبت های امید بخشت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
    مدت عضویت: 2254 روز

    موضوع کلی این سری کلاپ هاوس: ذهنیت ما چطور شکل گرفته و چطور اون ذهنیت داره تجربیات مشابه توی زندگیمون میاره.

    الان در مورد ذهنیت شکل گرفته سر یک موضوعی آگاهی کسب کردم، اومدم با دوستان هم مسیر خودم به اشتراک بزارم.

    برای خودم خیلی بزرگ بود. یک ذهنیت اشتباه در درون خودم کشف کردم. یه نگاه بد. که منجر شده بود به تجربیات نسبتا ناجالب.

    خدایا شکرت به خاطر این آگاهی هایی که بهم میدی. پروردگارا علم و آگاهی بیشتری عطا کن تا بیشتر الهی تر بشم و بیشتر درکت کنم.

    تا یادم میاد، از بچگی در هر مجلس بی ارزشی به نام شب نشینی یا دورهمی، افراد می نشستند و از خانواده های همسرشون غیبت می کردند.

    -چون من یک خانوم بودم، بین خانوم ها حضور داشتم، و این داستان غیبت مادرشوهر و خواهرشوهر، جاری و زن داداش همیشگی بود.

    -حتی یادمه وقتی داداش کوچیکمو کلاس می بردم، و منتظر میموندم کلاسش تموم شه، اونجا خانوم های دیگه هم بودند که بازهم در مورد روابط نازیبای خودشون با خانواده ی همسرشون صحبت می کردند.

    -در آرایشگاه ها غیبت می کردند.

    -وقتی نوجوان بودم، یکی از دوستانم (به مدت حدود 2سال) از ارتباط ناجالبشون با زن داداششون برام می گفت. جزء به جزء و هر روز یک داستان.

    -در جریان روابط بد یکی از نزدیکانم هم بودم…

    داستان هایی که تعریف می کردن از ظلم هایی که واقع شده بودن (به زعم خودشون). و اینقدر با جرئیات تعریف می کردن که توی ذهنت قشنگ تصویر سازی می شد، قشنگ همزادپنداری میشد، به وضوح درک می کرد آدم. و اینقدر تعداد افرادی که رابطه ی خوبی با فامیل همسرشون داشتن، کم بود (بخاطر مداری که من توش بودم) حتی اگه اون وسط مسطا یکی رابطه ی خوبی داشت، فقط مختصر و بصورت کلی ابراز می کردن که رابطه ی خوبی دارن. ولی برعکس اونی که رابطه ی نازیبایی داشت، همچین دلخراش وصف می کرد که انگار آدم خودش توی اون موقعیته. اصلا یادم نمیاد در جریان افرادی (برای طولانی مدت و جزء به جزء) بوده باشم که رابطه ی خوبی باهم داشتن.

    حالا با این تفاسیر، فکر می کنید ذهنیت من چطور شکل گرفته بود؟ چی توی ذهن من ساخته شده بود؟ ذهن من، چی رو طبیعی می دونست؟

    همانطور که ما پذیرفتیم که انسان دوتا دست و دوتا پا داره، من هم پذیرفته بودم که اختلافات بین عروس و خانواده ی همسر طبیعیه!!!!

    طبیعیه اگه تنشی باشه، طبیعیه اگه رفتارهای باب میل نبینی! چیزیه که برای همه است، همه همینطوری ان چند روز پیش در کامنت سفر به دور امریکا نوشتم که وقتی الگوهای زیادی از چیزی رو آدم میبینه، ذهن آدم نسبت میده به کل و میگه همه همینطوری ان در مورد روابط هم من فکر می کردم برای همه همینطوریه! حالا که همه همینطوری ان، کاری که من باید انجام بدم اینه که این اختلاف هارو مدیریت کنم و بزرگ نکنم و این باور رو ساخته بودم و عمل می کردم که همانطور که من با خواهرم، مادرم، پدرم یه بگو مگومون میشه، یه تندی هایی می کنیم، و من هیچ جا پشت سر خانواده ام غیبت نمی کنم، تمام تلاشم رو تا 99 درصد می کردم که با خانواده ی همسرم هم، همین جریان رو پیش برم. و بازهم خداوند رو برای همین باور سپاسگزارم که ناآگاهانه به قانون عمل می کردم و اعراض می کردم.

    اما از دیروز وقتی رابطه ی بسیار، بسیار، بسیار زیبای یکی از دوستان رو با زن داداششون دیدم. اون ذهنیت قبلی من به شدت رفت زیر سوال، واقعا هدایتی، ذهن من زوم کرد روش، اینکه چطور این شش تا خواهرشوهر که هرکدوم بچه های کوچیک دارن، طی ده روز هرروز میرن خونه زن داداششون، که زایمان کرده! مادرشوهر هم که ثابت اونجاست. و این تازه یک بخشی از این کارهاشونه، کلی از این کارها باهم دیگه دارن. و جالب اینجاست که این خانواده ای که می گم ثروتمند هستند. در رفاه نسبتا بالایی. و البته خدایی (حالا طبق مدل خودشون خدارو میپرستند، ولی اون خلوت گزینی ها و الهی زندگی کردن هاشون دائمی و پایداره)

    وقتی جزئیاتی از اونا شنیدم و چیزهایی که با چشمم دیدم، اصلا برای ساعاتی ذهنم گیر کرده بود روی این مدل زندگی، الان هم دارم مینوسم که قفل ذهنم باز بشه، اینکه مگه میشه؟ مگه وجود داره؟ وجود داره خانواده ای که ارتباط بین زن داداش و خواهرشوهرا، تا این حد دوستانه، صمیمی و محترمانه و خیلی خیلی زیبا باشه؟ واقعا وجود داره؟ اون وقت اینارو منی می نویسم که بین فامیل و آشناها به عنوان الگو هستیم که خانواده ی همسرم دوستم دارن، و من در این ارتباط موفق عمل کردم. و مدیون خداوندی هستم که همون باوری که گفتم رو به قلبم جاری کرد که خانواده ی همسرت رو هم مثل خانواده ی خودت بپذیر و همونجوری بهشون احترام بزار و اگه چیزی هم شنیدی بازهم انگار خانواده ی خودتن، جایی بازگو نکن!

    با این وجود وقتی رابطه ی بسیار صمیمانه و دوستانه و عاشقانه ای که بین عروس و خواهرشوهر و مادرشوهر اون خانواده رو دیدم، و به وضوح چندین مدار با چیزی که من توش بودم و شنیده بودم و تجربه کرده بودم متفاوت بود! و ذهن من فقط داشت به این فکر می کرد که عه؟! مگه میشه؟! مگه داریم؟ تا این حد؟ پایدار و همیشگی!

    به قول استاد، اول باید به این موضوع برسیم که می شود، همین قدم اول باور داشتن اینه که اون خواسته وجود داره! من الان فهمیدم خیلی فراتر از رابطه ای که من با خانواده ی همسر دارم، وجود داره، خیلی بهتر، خیلی زیباتر، خیلی محترمانه تر، خیلی دوستانه تر!

    علاوه بر اون امروز بیرون بودم، یک آقایی از آشناهارو دیدم که با پدرشون میرفتند و من کل مسیر داشتم به رابطه ی اونها فکر می کردم. پدر حدود 70 سال پسر حدود 35 سال(متاهل)، و اینقدر رابطه ی دوستانه ای باهم دارن که برام قابل توجه بود. مسیرشون از جلوی درب خونه ی قبلیمون بود، و وقتی اون خونه بودیم، بارها و بارها دیده بودم باهم دارن میرن یا میان. مثل دوتا دوست همیشه باهم میرن خرید، باهم میان، باهمدیگه صحبت می کنن، و اکثرا باهم هستن. حالا فکر می کنم برحسب اتفاق یا بهتره بگم هم مداری، امروز دیدم پیراهن های یک رنگ پوشیدن.(ست بودن)

    و این سبک ارتباط دوستانه، اون هم توی این سن، اون هم با اینکه پسرش متاهله، خیلی به نظرم جالب توجه اومد. اینکه همچین چیزهایی وجود داره، همچین آدم هایی، همچین روابطی هم هست. و با فهمیدن اینکه وجود داره، و توجه بهش، از خداوند درخواست میکنم که از این نمونه ها بیشتر توی زندگیم تجربه کنم. چیزی که در اطرافیانم اینطوری ندیدم.

    خداروشکر می کنم بخاطر آگاهی که بهم میده، بخاطر بودنم توی این مسیر، بخاطر وجود استاد گرانقدری که این میسر رو رفته و جاپا برای پشت سری هاش درست کرده! سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود این سایت، چه نعمتیه واقعا! آدم میاد درک هاش و آگاهی هایی که بهش رسیده رو با آدم هایی که حرفت رو می فهمن و درک می کنن چی می گی، به اشتراک میزاری! و از آگاهی های بقیه دوستان هم استفاده می بری و توهم میفهمی اونا چی میگن و از چه چیزی دارن صحبت می کنن. و فقط لذت می بری.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      نادیا گفته:
      مدت عضویت: 2519 روز

      ممنون خواهر گلم،از اشتراک گذاری این آگاهی ناب و عالیتون👏👏

      چند دقیقه قبلش داشتم فکر میکردم به رابطه عروس و خواهر شوهر میتونه خوب باشه امکانش هست که به کامنت شما خواهر گلم هدایت شدم😍😍از شما و خدای هدایت گرم بی نهایت سپاسگزارم🤲🤲🌹🌹🌹🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سیدمصطفی میردهقان گفته:
    مدت عضویت: 1891 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلامHello

    امروزاول آمدم توسایت دیدم فایل جدید داریم هورا باز آگاهی جدید

    دانلودکردم وتاالان که ساعت16/25هست 4دفعه گوش دادم ودرموردش فکرکردم به صحبتهای استاد به افکارخودم

    بعدچیزی نیامدکه کامنت بگزارم هرچنداین فایل هم مثل فایلهای قبل زره زره اش آگاهی ودرک قوانین داشت

    بعدرهاکردم وبازگوش دادم بعدازاتمام فایل گفتم که حالادیگه کامنت دوستان آمده وبرم کامنتها روبخونم که اومدم ودیدم نوشته

    دیدگاه 0

    گفتم خب ok

    وشروع شدبه نوشتن

    من یکسالی هست که رفت وآمدم روباپدرومادرم هم خیلی زیادکم کردم موردی روزنگ زد مادربهم گفت من هم خیلی جدی بهش گفتم در این موارد دیگه نمیخوام چیزی بشنوم هرچندقبلا یاحرف روعوض میکردم میرفتم دنبال کاردیگه

    وجالبه که من هم تغیررودر خانواده ام دارم میبینم

    استادچقدرعالی اون شعار روشمرده شمرده ومحکم گفتید من متوجه وخامت اون شعار وافکار گذشته شدم

    واین تغیر که بارها گفتید درمورد وابستگی وقتی یکی رورها میکنی اون خودش میادومیخواد باهات باشه

    ویه صحبتی هم ازجلسه قبل بگم که مربوط بودبه عزت نفس که ما خارجی روبرتراز خودمون میدونستیم ووقتی میگفتی این ها روبه امریکایی ها میگید اون هم درموردایرانی چه فکری میکنن

    رسید به سپیده خانم که250دفترپرکرده بود که فکرکنم تاحالا10تایی بازاضافه شده احسنت داره میاد پیشتون باور باور توکل ایمان توحید

    جالبه که دفعه قبل هم میگفت همه کارهای شماروانجام میده وبراش الگو هستید درصورتی که من چنددفعه ای هست میشنوم بعضی افرادطرز فکردیگه ای دارند درسته میگن شمارونباید بت کرد درحالی که خود شماهم بارها اینو گفتید ولی یه موارد دیگه ای هم میگن که میدونیدشده مثل الهامی که درموردیکی ازمفسرهای قرآن بهم شد وبعد2روز بعدعین همون الهام روشما درموردش صحبت کردید که گفتم خدای من من دوروز پیش بهم الهام شد این آدم باورهاش درموردسیاست وثروت ایراد داره حالا استاد هم داره همونا روتایید میکنه

    من ازبت کردن آدمها خیلی ضربه خوردم ولی این که بیایم یه جاهای که به دردمون میخوره روبگیم فلانی خوب میگه ویجایی که باب میلمون نیست بگیم خدا میخوادیکی بهترشوسرراهمون قراربده چیزی که بارهاتو قرآن بهش اشاره شده

    خدایاشکرت

    ثروتمند وسالم باشید درپناه الله یکتاه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    زهرا و صدیقه گفته:
    مدت عضویت: 1925 روز

    به نام خدای یکتا

    سلام

    خدا رو خیلی خیلی زیاد شکر میکنم که به این فایل فوق العاده عالی و این همه حال خوب هدایت شدم.سپیده عزیزم قبل از شروع صحبتم بگم واقعا این که بگیم سپیده عباسمنش برازنده و شایسته شما هست.فکر میکنم قسمت ۷ توحید عملی بود اگه اشتباه نکنم که اتفاقی به کامنتت هدایت شدم. نوشته بودی از روزی که با استاد صحبت کردی به خودت میگی سپیده حالا که چی با استاد صحبت کردی و موفقیت هات رو گفتی الان از این به بعد میخوای چکار کنی و صحبتهایی از این قبیل و گفتی خیلی خوب دیگه حتی تو کامنت های بچه ها هم متوجه میشی خیلیا فقط حرف میزنن و اونجا بود که شاید یکی از بزرگترین تلنگرهای زندگیم بهم زده شد مثل خیلی تاثیرات دیگه که باز هم این مدت از بچه هایی که با استاد گفتگو میکنن به من زده شده از ترم بالاییهام😍😍😍اونجا بود که برگشتم به خودم و گفتم زهرا تو حواست به خودت هست؟ حواست هست چقدر تمرکزت رو عمل گراییه و سعی کردم تمرکزم رو بزارم رو عمل کردن و به خودم گفتم کمتر حرف بزن و بیشتر عمل کن و مدتی میل به کامنت نوشتن هم خیلی نداشتم بیشتر دوست داشتم کامنتها رو بخونم و تمرکزم رو بزارم رو یادگیری و عمل اما واقعا یه زمانهایی مثل این فایل وجودم پر از حال خوبی میشه که اگه کامنت ننویسم عمل نکردم به هدایتم و این رو گاهی خیلی واضح دیدم که یه کامنتی رو خدا بهم الهام کرده که بنویسم و ننوشتم یا پاک کردم بعدا متوجه شدم اون یه الهام بوده و هدایت از طرف خدا.پس گوش میکنم و عمل میکنم و مینویسم اما نه از نتایجم چون فعلا میخوام یاد بگیرم و هر چند این مدت تحولاتی و اتفاقاتی رخ داده که بخوام بنویسم اندازه یه کتاب میشه اما زمان گفتنشون الان نیست و هنوز اول راهم و قدم های اولیه .میخوام از عشقم و حسم به استاد بگم که استاد عزیزم ما هم تا به حال تو کل زندگیمون هیچ شخصی رو به اندازه شما و خانم شایسته عزیز عالی و واقعی ندیدیم و همینطور کل شیوه زندگیتون و همین دلیل تاثیر گذاری اموزشهای شما هست و این چیزی هست که هر روز بابتش از خدا و شما سپاسگذاری میکنم و افتخار میکنم که هدایت شدم به این که چنین انسانهایی بهترین الگوهای من هستند.و این بزرگترین دلیل تاثیرات شما بر تعییر ذهنیت های شاگردها و حتی مادرتون شده چون شما واقعیت رو از امریکا و مردمش ثبت کردین بدون هیچ جاذبه ای که شما بخواین به فایلها اضافه کنین فقط و فقط اون چیزی که بود رو با ما هم به اشتراک گذاتشتین.و بعد میخوام از نتایج شما بگم سپیده عزیزم.یادمه اون کامنتت رو زمانی که خوندم تا مدتی ذهنم درگیر این حد از خوب عمل کردنت به اموزشهای استاد بود و تحسینت میکردم و با خودم از قدرتت میگفتم و سعی میکردم الگو بگیرم .همون روزها بود که یه خواب عجیب دیدم که تا امروز و صحبتهات به این شکل مفهومش برام واضح نبود.تو خوابم خورشید به شکل خیلی بزرگ و نورانی تو آسمون میدرخشید و پرتو های نورش همه جا رو گرفته بود .استاد طبقه آخر آخر برج تمپاشون تو بالکن ایستاده بودن و یک واحد پایین تر کلی از شاگردای استاد بودن که انگار اسم دو نفرشون به من گفته شد سپیده و حامد .طبقه پایین برج رو زمین یه حوض آب بود که من داشتم یه پارچ رو پر از آب میکردم یه لحظه بالا رو نگاه کردم انقدر تابش خورشید و درخشش زیاد بود که اون بالا تقریبا سفید دیده میشد و این تصویر رو دیدم که سپیده و حامد درست طبقه پایین واحد استاد تو تراس ایستاده بودن درست تو همون حالت استاد به خورشید خیره شده بودن و همون لحظه یه صدایی بهم گفت افرادی که اون بالا هستند تو رو یک نقطه میبینن و من پارچ آب رو پر کردم و وارد همون برج شدم به سمت بالای برج حرکت کردم.این خوابم رو تو دفتری که نشانه هام رو یاد داشت میکنم نوشته بودم اما تا امروز یادم رفته بود وقتی گفتی داری میری امریکا دگرگون شدم سپیده انگار بهترین خبر زندگیم رو بهم دادن کلی اشک ریختم و شادی کردم و همون موقه خوابم اومد تو ذهنم وقتی گفتی علاوه بر زندگی در طبیعت تو یه شهری مثل تمپا میخوای تو یه برج خونه داشته باشی .درست نمیدونم چطور باید حالم رو و احساس خوبم رو توصیف کنم و بگم اما همین الانم که دارم میگم اشک میریزم و مینویسم.خیلی خیلی خیلی تحسینت میکنم و بابت موفقیتت سپاسگذارم ازت و از خدا که استادمون و بنده خوب و عمل گراش سپیده رو خلق کرده که من هم بدونم میشه .که این خبر خوش باشه برای من هم بدون اینکه حتی همدیگه رو دیده باشیم یا بشناسیم.هلنای عزیز تو یه کامنتی اخیرا خیلی ازت تعریف کرده بود و کلی با عشق ازت نوشته بود از قدرت و ایمان و عمل گراییت و من وقتی کامنت هلنا رو خودندم گفتم چقدر خوب میشه که سپیده یه بار دیگه بیاد و با استاد صحبت کنه و خواسته ها به همین زیبایی محقق میشن و امروز اینجوری خدا علاوه بر خواستم با خبر عالیت بهم شادی و حال خیلی عالی هدیه داد.خیلی دوست دارم و خیلی امروز خوشحالم و خیلی زیاد دوست دارم مثل شما یه روز از نتایجم به استاد بگم که استاد بگن همینو میخواستم و افتخار میکنم و این رو برای تمام دوستان هم شاگردیم تو این گروه فوق العاده زیبا و واقعی میخوام .تحسینت میکنم که خیلی خوب عمل کردی به چیزی که خدا تو قرآن اینجوری ازش گفته ((فاذا فرغت فانصب )) ۱۴۰۰.۱.۹ تاریخی هست که من روی فایل اولین گفتگوی استاد و دوستان سیو کردم که گفتی استاد میام امریکا و میبینتون و این رو دور نمیبینم و الان تو مدتی حدود ۲ ماه اینجوری با عمل گراییت همه مون رو خوشحال کردی و همه بهت افتخار میکنیم .از خدادمیخوام هر روز بیشتر و بیشتر و بیشر پیشرفت کنی و ما هم بتونیم اینجوری به امزشهای استاد عمل کنیم 😍😍😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سید مهدی حسینی قورتانی گفته:
      مدت عضویت: 1929 روز

      سلام زهرا جان، عاشقتم. سپاسگذارم از کامنت بی نظیری که گذاشتی

      سپاسگذارم خداوندم که منو به کامنتت هدایت کرد و باعث شد باز با یکی دیگه از دوستای خوبم اشنا بشم

      واقعیتش بخوام یه اعترافی بکنم جریان از این قراره که اسم حامدو بردی، از سپیده گفتی، از خودت و نتایجت تو کامنتات خوندم و دیدم که توهم مدت عضویتت مثل من تقریبا همون فاصله زمانیه توی سایت، البته میدونم به مدت عضویت نیس یا هرچی، ولی یکی از پاشنه اشیل هایی که همیشه داشتم و در مقابلش هم عجیب مقاومت داشتم این قضیه بود که همیشه با خودم میگفتم، نه واسه من زوده هنوز، هنوز برا سن من زوده ظاهر شدن نتایج، هنوز بعد یسال کار کردن زوده نتیجه گرفتن با اینکه خیلییییی نتیجه جلوی چشمم بود

      ولی روزی که حرفای حامد عزیزمو شنیدم، روزی که دریچه ی جدیدی باز شد تو زندگیم با حرفای حامد عزیزم و عادله و شکیبا و سید علی عزیز

      روزی که کامنت تو و اکانت تورو دیدمو فهمیدم که نههههه مهدی اشتباه نکن گول حقه های کثیف و نجواهای ذهنتو نخوررر واسه تو یا هرکسی زود و دیر نداره، به همون میزان که کار میکنی نتیجه میگیری

      و اینجا بود که فهمیدم اره منم نتایجمو دارم، منم رشدمو کردم، منم عالی بودم و بهتر میشم

      اینجا بود که دیدم اره بحث سن نیس بحث جنس نیس بجث بحث عمل گرایی و عمل به قوانینه

      دیدم که حامد عادله سیدعلی زهرا و همه عزیزای دلم همین مسیرو رفتن و رسیدن منم دارم همونو میرم

      دیدم که استاد از وسط دوتا انگشتش داره پرادایس رو نشونم میده که خیلی زود میرسم بهش و با کله شیرجه میرم تو دریاچش خخخ

      اره خیلی کمکم کردین که از این مقاومت ذهنیم رها بشم

      خداروشکر میکنم بخاطر وجودتون

      خداروسپاس میگم بخاطر وجود استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز

      خیلی عاشقتونم

      به امید اون روزی که همتونو تو پارادایس ملاقات کنم

      عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        زهرا و صدیقه گفته:
        مدت عضویت: 1925 روز

        سلام به سید مهدی عزیز

        من هم از شما سپاسگذارم که احساست رو بیان کردی و از صحبتهام انرژی خوب گرفتی و نکته خوبی که اشاره کردی که سن و جنسیت و مدت عضویت و هیچ چیز مهم نیست جز عمل کردن که چیزیه که هر لحظه باید به خودمون یادآور بشیم

        و البته که تکامل و زمان لازم رو باید در نظر داشته باشیم به عنوان بخشی از مسیر تکاملیمون و مهم قدم برداشتن هست و عمل کردن و با قدرت ادامه دادن و این رو هم بگم که من هم اول راهم و موفقیت دوستانم اینجا به من جسارت برداشتن قدمهای بزرگی رو داده که نتایجش داره تکاملی شکل میگیره و باید خیلی خیلی کار کنم و ادامه بدم و هنوز شاید همون نقطه ای باشم که تو خوابم بهم گفته شدکه ادمهایی که اون بالا هستن تو رو یه نقطه میبینن زهرا.اما همین نقطه یه روز به اون بالا میرسه و این چیزی هست که مهم هست و بهش شک ندارم و من رو هر بار بیشتر متعهد به عمل کردن میکنه.به قول استاد موفقیت مسیر رسیدن به خواسته هاست.کاری که من میکمم این هست که موفقیت ها و تحولات مهمی که تو این مدت کار کردن رو قوانین به دست اوردم رو یاد داشت کردم و به خودم میگم و این رو تو یکی از فایلهای استاد بهم گفته شد که این کارو کنم اگر دوست داشتی این کار رو انجام بده چون خیلی موثر هست برای زمان هایی که ذهن چنین نجواهایی رو بگه.برای شما و همگیمون تو این خانواده صمیمی رسیدن به تمام خواسته هامون رو میخوام که با قدرتی مثل سپیده و حامد و عادله و شکیبا و سید علی خوشدل عزیر خبرش رو به استاد بگیم .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          سید مهدی حسینی قورتانی گفته:
          مدت عضویت: 1929 روز

          اره اتفاقا من خودم یکساله که هرکاری میکنم حتی کوچیک ترین موفقیاتم رو مینویسم حتی فیلم میگیرم ازش پستو استوری میکنم که همیشه ببینمش و یادم بمونه که بعدا برگردم نگاه کنم، اصن ذهن اینجوری راحت تر قانع میشه و قبول میکنه که همه چی ممکنه…

          چه نتایج بزرگی بوده که بعد از خلق نتایج کوچیک فقط بخاطر قانع کردن ذهن منطقی اتفاق افتاده وقراره بعد ها هم بیوفته..

          مرسی از دیدگاه خوبی که داری مرسی از کامنتای خوبت..

          خیلی خیلی خوشحالم که همه شماهارو دارم

          عاشقتونم تک تک

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سپید گفته:
      مدت عضویت: 1793 روز

      سلام دوست خوبم مرسی واسمون نوشتی کامنتتو الهامت درست بوده و برا من هدایت بود ‌ امیدوارم جدی بریم جلو شاخو برگ اضافه رو بریزیم دور و همونجور که ابراهیم از عموشون آزر که ایشونو از خدا دور میکرد . دور شد ماام از هرکس مارو از خدا دور میکنه دور بشیم حتی اگر نزدیکترین ادما بما باشند

      خدایاامروز ۹ ، ۴ ، ۱۴۰۰

      تعهدمو ثبت میکنم

      دیروز هدایتم کردی به تعهد دادن

      و امروز این هدایتتو دریافت کردم

      خودت کمکم کن جدی جدی باشم .

      تغییر کنم قبل اونکه زیر چرخ جهان بیرحمانه و عادلانه له بشم بخاطر سستیم

      خدایا

      منو به خواستم و هدفم و هدایتت و رشد خودم برسون

      کمکم کن

      میدونم کمک میکنی کلا نمو هولاء و هولاء

      پس منم که باید خیلی جدی جدی باشم

      کمکم کن هرچی منو از راه درست دور میکنه بشناسم حذف کنم هرچی نیاز مسیرمه بشناسم عمل کنم

      جدی باشم

      بهشت را به بها دهند

      بهاشو محکم و قاطع بدم

      استقامت کنم توبه کنم پاک باشم جدی باشم زمان رو از دست ندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        زهرا و صدیقه گفته:
        مدت عضویت: 1925 روز

        سلام دوست عزیزم

        سپاسگذارم ازت که احساست رو راجب صحبتهام بیان کردی وخیلی خیلی خیلی خدا رو شکر میکنم که به الهامم گوش کردم و نوشتم چیزی که خدا گفت که هدایت بشین به چنیین تعهد زیبایی که که من هم باید محکمتر بهش عمل کنم و جدیتر و شما هم زبان خدا بشین که باز هم ابراهیمی زندگی کردن رو تو ذهنم یاد آوری کنید.زیبایی این خانواده خوبمون اینجا اینه که انگار زنجیر وار به هم متصلیم و خداوند نشانه ها و هدایتش رو به شکل های زیاد برامون تو سایت در اختیارمون گذاشته.چقدر قدرت ایمانی که استاد رو به خدا وصل کرده زیاد هست که اینجوری سایتش شده مایه برکت و هدایت.امیدوارم به تمام خواسته هات برسی و برامون نتایج فوق العادت رو بنویسی.خدا رو شکر میکنم بابت وجود همه دوستانم اینجا و اگاهی هایی که از طریق این سایت و دوستانم هر لحظه کسب میکنم و باید عمل کنم.با آرزوی موفقیت های بزرگ و بزرگتر برای همگیمون و دیدن استاد که به ما درست زیستن رو آموزش میدن.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    نیلوفر گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    سلام به استاد اگاهم …. سلام به بهترین استاد دنیا !

    اگاهی هایی که از این فایل گرفتم :

    چجوری با ورودی های نامناسب یک سری پیش فرض هایی توی ذهنم به وجود اومده …

    از بچگی چه توی فیلما چه توی خانواده چه توی جامعه به وضوح این ورودی رو داشتم که

    اگه خدا یک چیزو بده یک چیز دیگه رو میگیره …

    نمیشه ادم از همه لحاظ خوشبخت باشه …

    خدا اصن یه نعمتو میده بعدش دید این بنده خیلی خوشحال شده میاد اون نعمتو ازش میگیره …

    این دیدگاه ها هنوزم باهام هست !

    خدا اصن چشم نداره خوشبختی ببینه …

    یکی پول داره سلامتی نداره سرطان داره…

    یکی پول داره بچه نداره …

    یکی بچه داره پول نداره …

    یکی روابط عاطفی زیبا نداره سلامته . ..

    یکی سلامته روابط نداره …

    و ‌…

    با دیدن شما این باورو دارم ایجاد میکنم که میشه همه چیزو داشت هم خدا هم خرما …

    و این مستندای شما از زندگیتون اینو گواهی میده …

    از وقتی شما از امریکا اینقدر تعریف کردین این خواسته عمیقا در من شکل گرفته که میخوام بیام امریکا …

    و یادمه به خانوادم اینا میگفتم …

    هیچکس دوست نداشت امریکارو اصن انگار یک پیش فرض منفی نسبت به امریکا وجود داره …

    میگن امریکاییا نژادپرستن

    میگن امریکا ترامپ توشه جنگ توشه مردم مهربونی نداره …

    این سریالا این دیدگاه ها رو شست برد :)

    این روزا بیشتر دارم درک میکنم که ورودی ها چقدر مهم هستن !

    اگاهی بعد :

    یکی از ترفندای ذهنم اینه که وقتی باور میکنه که نمیتونم به یه چیزی برسم سعی میکنه اونو پیشم بد جلوه بده :/

    گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده …

    من یادمه با وجود اینک درسم عالی بود باورم نمیشد کنکور قبول بشم بعدش اخرش میگفتم ک کنکور چه بدردی میخوره …

    باید باورمو بزرگ کنم نه اینکه خواسته مو محدود کنم

    خداوند میتونه خواسته هامو براورده کنه …

    من یک دختر 20 ساله هستم تا پارسال من ارزوم بود یک درامدی داشته باشم و یادمه توی دفترم نوشتم …

    یک کار سبک و خوبی بهم پیشنهاد شد و من الان معلم زبانم و به یه درامدی رسیدم …. درامدم زیاد نیست اما خداروصدهزار مرتبه شکر به این خواستم رسیدم بدون اینکه من واقعا کار خاصی کرده باشم

    این کار اومد دنبالم …

    خداوند بهم جواب داد

    الان خواستم اینه که دوره عشق و مودتو بخرم …

    و دارم براش قدم برمیدارم …

    اصلی ترین مسئله اینه که باورمو بزرگ کنم باورمو بسازم و بدونم میتونم بهش برسم و مابقیش و اجابتش به عهده خداونده ….

    استاد تحسینتون میکنم این ایمانو که بدون اینکه الگویی داشته باشین حرکت کردین و به هر چی خواستین رسیدین …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2560 روز

    سلام بشما استاد ارزشمندم و بانو شایسته مهربان و تمام دوستان عزیز

    استاد همیشه در طی سالها که از سال 91 خیلی برام مسیر تحقق اهدافم و سفر درونی خودم پررنگتر شد برام همیشه هدایت‌های خداوند به این شکل بود که مثلا یه هدایت و آگاهی ای را خداوند بدلم جاری می‌کرد.

    و بعد مثلا من چندروزی شارژ بودم پرانرژی، متوکل، باایمان، امیدوار و… و بعد یکمرتبه نجواها باز شروع می‌شد درباره اون هدایت و آگاهی و من مجدد درموردش با خدا صحبت می‌کردم سوالاتمو می‌پرسیدم و باز هدایت و آگاهی ای جدید درباره اون باور و هدایتی که خداوند بهم گفته بود برام میومد و به این شکل بود که انگار من میرفتم به مرحله بعدی و جدیدی از درک اون آگاهی و هدایت.

    خلاصه بیشتر از ده ساله که من تو خلوت خودم با خدای خودم و درمسیر تحقق اهدافم از کوچک تا بزرگ این رویه را دارم.

    و وقتی دقیق بخودم نگاه میکنم میبینم هیچ اثری انگار دیگه ازون شهلای قبل نیست و چقدر تغییرات در وجودم شکل گرفته.

    تااینکه چندین روز بود سردرگم بودم. یحالتی داشتم شبیه امید و ناامیدی، شک و یقین، سپردن و پس گرفتن، اعتماد و بی اعتمادی، و…

    خلاصه دقیقا در مرز بین تمام این حالات بودم. هم یقین و اعتماد به خداوند بود و هم نجواهای شیطان که مدام در گوشم میخوند و هی میگفت پس چرا…. پس چرا….

    و من یوقتایی هنگ میکردم.

    استاد من خیلی روی باورهام کار کردم و همچنان دارم ادامش میدم.

    یادمه یکی از دوستان در کامنتی که خاطرم نیست مربوط به کدوم فایل بود نوشته بودن آیا وقتی کسی اسمت را ازت میپرسه فکر میکنی بعد جواب میدی یا اینکه آنی اسمت را میگی؟!! گفته بودن کارکردن برروی باورهای جدید باید بقدری عمیق انجام بشه که بشه مثل همون اسمت که سریع به زبونت جاری میشه.

    و استاد واقعا من بقدری روی یکسری از باورهای مربوط به تحقق هدفم کار کرده بودم که میشه گفت انصافا تقریبا شده بود مثل همون اسمم.

    یعنی بحدی که مثلا داشتم غذا درست میکردم و تمام توجهم به پخت غذا بود یکمرتبه نجوا میومد یچیزی میگفت و من آنی با باورهای جدیدم جوابشو میدادم. درواقع مثل دانش آموزی شده بودم که همیشه آماده امتحان پس دادنه هرجایی و تو هر شرایطی.

    تااینکه این چندروز دقیقا در مرز قرار گرفته بودم و واقعا هنگ کرده بودم. با وجود اینکه سالها تجربه کرده بودم درمورد هدایت‌های خداوند و رفتنم به مدارهای بالاتر از درک اون آگاهی ولی انگار یکمرتبه همه چیز فراموشم شده بود و هنگ هنگ بودم.

    تااینکه امروز تمام حالاتم و افکار و شرایطم را به خداوند اقرار کردم و ازش هدایت خواستم.

    و درواقع هدایت شدم به مرحله بعدی از درک سپردن و رهایی.

    و جالب اینکه این یک ماه اخیر درباره این دوموضوع، هدایت‌های زیادی برام اومده و واقعا هم من تلاش کرده بودم که طبق هدایت‌های خداوند عمل کنم. و نوبت رفتنم به مدار بالاتری، از، درک سپردن و رهایی رسیده بود که این موضوع را هم صبح با هدایت خود خداوند متوجش شدم.

    و به دنبالش خداوند بهم گفت سهم تو اینه که تمام چیزهایی که بهت گفتم را رشد بدی و وارد مراحل بالاتر از درک اون آگاهی ها بشی سهم منم اینه که…..

    درواقع خدا هدایتم کرد به قوی تر کردن بیشتر باورهایی که خیلی خوب واقعا روی اونها کار کرده بودم. و این هدایت خداوند که خیلی مفصل و درونیه و نمیتونم کامل مطرحش کنم قضیه رهایی را هم دربر داشت که وقتی تمام توجهم میره روی کار کردن باورها و رفتنم به مدارهای بالاتر دیگه توجهی اصلا به این ندارم که کی میشه؟ کی هدفم تیک میخوره؟! کی…

    حالا چرا اینجا این مطالب را عنوان کردم؟!!

    مدتیه که دارم دسته بندی فایلهای گفتگوی استاد با دوستان را در کنار دوره عزت نفس از جلسه اول گوش میدم نت برداری میکنم و تلاش می‌کنم عملکرد داشته باشم.

    که امروز بعد از هدایت‌های خداوند نوبت این جلسه بود که گوش بدم و نت برداری کنم.

    استاد باوجود اینکه سریال سفر بدور آمریکا را از قسمت اول دارم میبینم و تمام توجهم را میدادم به اون سریال و در هر قسمت زیبایی ها، فراوانی ها، سرعت، راحتی، روابط، تمیزی و…همه را تحسین میکردم و دربارش با خودم صحبت می‌کردم ولی تازه امروز متوجه شدم اصلا عمیق دقت نکردم. تازه امروز به درک عمیقتری از دیدن این سریال رسیدم. انگار خداوند بهم نشون داد که عمیقتر شدن روی این سریال خیلی خیلی میتونه کمکم کنه برای قوی‌تر شدن باورهام. و از طریق این فایل درواقع هدایت بعدی خداوند و حمایت و کمکش برام رسید که زوم کن روی این سریال و ازین طریق تمام اون حرفهایی که بهت زدم را عمیقترش کن توی وجودت.

    استاد من تازه امروز به درک عمیقتری نسبت به ارزشمندی این سریال رسیدم.

    و تعهد جدیدی بخودم دادم که مجدد از قسمت اول شروع کنم به دیدن سریال سفر بدور آمریکا و به دنبالش زندگی در بهشت.

    اینقدر امروز خداوند ارزشمندی این سریال را در وجودم پررنگ کرد که اصلا نمیدونم به چه شکل هم از خداوند سپاسگزاری کنم که چقدر حالمو خوب کرد و نجاتم داد هم نمیدونم با چه زبانی از شما و بانو شایسته عزیز سپاسگزاری کنم بابت این همه سخاوت و عشق.

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم از شما

    درپناه خداوند باشین.

    بی نهایت دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    على شيرازى گفته:
    مدت عضویت: 3448 روز

    درووود و سلام بر استاد عباسمنش عزیز و مهربانو شایسته و آقا ابراهیم ماهر

    و دوستان عزیز حاضر در این بهشت

    خدایا سپاسگزارم از بابت حضورم این جا

    استاد این فایل خیلی عالیه مخصوصا برای باور های عالی برای آزادی زمانی و مکانی با رعایت تکامل

    بسیار سپاسگزارم

    یه چیزی امروز متوجه شدم که خیلی عالی بود گفتم بگم براتون

    همیشه به خاطر این که تو یونان حدود ۴ ماه داخل کمپ بودم پرسش داشتم دلیلش چی می تونه باشه

    هدایتی که شدم آیا ربط داره به این با احساس خوب نه قربانی شدن به دلیل این که چرا تو کمپ موندم برای چند ماه

    دلیلش همیشه برای پرسش بود

    امروز داشتم به این فایل گوش می دادم و استاپ کردم وسط صحبت های استاد کمی فکر کردم

    دلیلش رو متوجه شدم که خدا برام خیلی چیز بزرگ تری از ذهنم در نظر داره

    اون موقع فکر می کردم باید کسی رو داشته باشم خارج از کشور کمکم کنه بتونم مهاجرت کنم اما غرور مثبتی انگار داشتم نه خودم راهش رو پیدا می کنم همیشه می گفتم خدا راهش رو می گه بهم با این که با استاد و این سایت عالی آشنایی نداشتم

    من تو نظرم انگلیس المان و نروژ بود

    خدا هدایتم کرد امریکا

    حالا توی کمپ چی شد

    یه بنده خدا که خودش باور داشت نمی تونه بره امریکا سر رهام قرار گرفت و باهام دوست شد تو اون مدت و کلا نقشه ی راه رو گذاشت سر راهم

    امروز این هدایت خدارو درک کردم

    استاد ازتون سپاسگزارم

    عاشق شما هستم

    تنور دلتون گرم

    🙏🏼❤️🇺🇸🦾

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: