گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-26 08:26:532024-04-27 07:35:59گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ستایش خدایی را که با نشانه هایش مسیر درست را نشانم میدهد. سلام و درود فراوان بر شما استاد عزیز و بانو مریم و خانواده بزرگو دوست داشتنی ام.
امروز برای انجام کار یک نفر که چند ماه پیش به من چک داده بود رفتم بانک وقتی منتظر بودم نوبتم بشه به خودم گفتم چطوره منم کارت بانکیم رو که خیلی ساله استفاده نکردم فعالش کنم و باهاش کار کنم وقتی نوبتم شد و کارم تموم شد به کارمند بانک گفتم من ی حساب اینجا دارم و میخوام فعالش کنم ی فرمی به من دادو گفت پر کن با کارت ملیت بیار .فرم رو پر کردم و با کارتم تحویل خانم دادم منتظر بودم استعلام بگیره که چشمم به تراکتهای تبلیغ تسهیلات و وام افتاد وقتی نگاهش کردم ی چیزی تو دلم گفت تو داری حسابتو فعال میکنی وام بگیری؟پس خدا چی؟استاد قلبم لرزید و تردید وجودمو گرفت به خودم گفتم چیکار کردی تو؟گفتم بهش بگم من پشیمون شدم و کارت ملیمو بدید تو همین فکر بودم که خانم بهم گفت شما حساب بانکی داشتید گفتم بله گفت یعنی کارت بانکی داشتید گفتم بله گفت ولی تو سیستم شما تا حالا تو این بانک حساب بانکی نداشتید وقتی اینو گفت با ذوق گفتم پس میشه کارت ملی منو بدید گرفتم و با چنان ذوقی از بانک خارج شدم که انگار همه دنیا رو بهم داده بودن .خدارو شکر کردم تو مسیر و همش گفتمممنونم که بهم نشونه تو واضح نشون دادی و بگم که شبش به خاطر اینکه دیر وقت از سر کار اومده بودم و خوابم نمیبرد تا صبح فقط با خدا حرف زدم و شکر گزاری کردم.اومدم خونه و فایل دانلود کردم شروع کردم به گوش دادن.استاد من از وقتی وارد سایت شدم گاهی فایل ها رو در حضور دخترام گوش میدم تا بشنون و هدایت شوند چون هدایتشون به راه راست رو از خدا خواستم .اسم دختر من هم سحره .اولین دوستمون که حرف زد دخترم با ذوق گفت مامان هم اسم منه و وقتی خانم رزا دوست عزیزم زندگیشو به اون شیرینی و قشنگی داشت تعریف میکرد دختر من سحر همینطور که داشت کارشو انجام میداد با اشتیاق گوش میداد و وقتی گفت من کارشناس معماری ام سحر خیلی ذوق کرد و گفت مامان هم رشته منه.دختر منم دانشگاه معماری میخونه و سه روزه پاشو از خونه بیرون نداشته و داره شیت بندی اقامتگاه در شمال رو برای پروژه ش میکشه تا امروز ارائه بده .خیلی این فایل و تناسبش با اسم سحر و رشته معماری برای دخترم هیجان انگیز بود با اینکه کارش حساسه با دقت به حرفهای خانم رزا گوش داد و هر جا حرفی میزد من فایل رو نگه میداشتم و با سحر حرف میزدم و انگیزه میدادم بهش و یهو گفتم سحر من قصد دارم دوره بخرم گفت مامان با هم شراکتی میخریم گفتم نه من وقتی بخرم اعضای خانواده خودم میتونن استفاده کنن و خیلی خوشحال شدم از اینکه یکی از دخترام با من داره هم مدار میشه خدایا هزاران بار شکرت.
سحر عزیز و رزای خوش صحبت من امروز خیلی لذت بردم و واقعا دوست داشتم همچنان حرف بزنید ساعتها و من گوش بدم .صدای شما از هزاران موسیقی دلنوازتر بود .ممنونم که از خودتون گفتید و خدارو شکر میکنم که امروز دخترم هدایت شد تا صدای دلنشین شمارو بشنوه و داستان شما براش بشه نشونه.خدایا شکرت خدایا شکرت که چشم دلم داره باز میشه تا نشونه ها رو ببینم و حس کنم .پروردگارم هزاران بار تو را شکر مرا هیچگاه به حال خودم رها نکن همیشه کنارم باش. سپاسگزارم از شما استاد عزیز و بانو مریم.
شاد و تندرست در پناه خدای مهربان.
به نام خداوند بخشنده مهربانم
سلام مجدد استاد
وای این فایل منو دیونه کرد رزا رزا اشکهام همین جوری میان
خداوندا من نمیدونم من فقیرم من نیازمندم نیازمند توأم فقط تو برای من کافیه
چندین و چندین بار این فایل را گوش دادم ولی هر بار برام همون تازگی را داره
خدایا تنها تورا بندگی میکنم و تنها از تو کمک میخوام
خدایا خودت درستش کن خودت
اشکام همین جوری میاد اسم خدا که میاد توحید که میاد ابراهیم که میاد همه چی عوض میشه همه چی
استاد ممنونم
رزا جان ممنون
خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت
به نام خداوند رزاق
قدم 116
چی بگم از این فایل که هربار گوش دادنش حالمو دگرگون میکنه و اشکم جاری میشه.
چقدر همزمانی درستی که از ابراهیم و ایمانش به خدا صحبت کردین و رزای عزیز از نتایج خودش از تسلیم بودن و توکل کردن گفت.
گاهی به زندگی حضرت ابراهیم فکر میکنم این انسان چه باور توحیدی داشت که زنو بچش رو در بیابان به خداوند سپرد. چه ایمانی که بت ها را شکست و با مردم نادان رو برو شد و حتا در موقع انداختنش به اتش تسلیم پروردگار بود و خودش بود و خدای خودش
این ها باید به من درس بده موقعی که تسلیم هستم درها باز میشه . موقعی که تسلیم شدم اون موقع بود که از اوارگی و بدبختی توی شهر غریب نجاتم داد. و چندوقت پیش همین اتفاق در زندگی پدرم افتاد وتسلیم شده بود و بطور معجزه اسایی درها براش باز شده بود و من از نزدیک دیدم و ایمانم به این نیرو خیلی قوی تر شد
زندگی من . استاد . رزا و تمام ما پر از این معجزه های خداست . همیشه راهی هست . خداوند چاره سازه . نه در وقت مشکلات در تمام لحظه های زندگی باماست . کسی که جهان را ساخته و با این نظم مدیریت میکنه و معجزه هاش رو دیدم باید به این نیرو اتکا کنم و به دست خودش بسپارم که بهترین سازنده هست .
به میلیارد ها انسان روزی میده تمام هستی را در بر گرفته و برگی به اذن خداوند نمیوفته. این روزها به این حقیقت رسیدم که واقعا خداوند داره کارهای من رو انجام بده و من بدون هیچ کاری فقط دارم لذت میبرم و از جاهای مختلف برام میرسونه و برکت و نعمت در زندگیم جاری هست . خدایا شکرت
با سلام خدمت استاد جاااان و خانم شایسته عزیز
چقدر این هم زمانی ها رو من دوست دارم امروز برای مصاحبه رفتم بودم یه هلدینگ بزرگ رفتم برای تکمیل مدارک و در مقایسه با جاهای قبلی که میرفتم برا مصاحبه میگفتم من چنینم من چنانم امروز خیلی آرووم بودم و هم قبل جلسه هم بعد جلسه همش می گفتم خدایا خودت می دونی و من نمی دونم تو بلدی به قول استادم تو از بالای جنگل می بینی و من نمی بینم اون جاهای رو که من رو خودم و رو آدمهای اطرافم که بهم وعده وعید دادن رو دیدی و دیدم خیلی خسته هستم هیچی نمی دونم به ندونستن خودم اعتراف می کنم فقط تو بگو تا من برم نه الان بلکه تا آخر عمرم تو بگو حتی یه لیوان آب رو هم بدون اجازه تو نخورم خلاصه تو این فضا بودم نا گفته نماند که یکماه منتظر این روز بود کارام شکر خدا خیلی خوب انجام شد تو راه برگشت به خونه داشتم فک می کردم به گذشتم که چقدر تا به امروز که خدا رو درک کردم آروم تر شدم و اعتماد بهش یعنی لذتی که تا به الان تجربه نکردی یعنی اینکه اینقدر چیزهای کوچیک و بزرگ رو بهش سپردم و جواب داده خدارو شکر که تا ذهن میاد و نجوا کنه یه حسی فوق العاده گردن کلفت بیدار میشه و میگه مگه استاد نگفته در قرآن که من نزدیک هستم و اجابت می کنم در خواست درخواست کننده رو به شرطی که اونم منو اجابت کنه و تسلیم اوامر اربابش باشه من یکماه نجوا اومد سراغم که نمیشه تورو نمی خوان و این صدای رزای عزیز رو چندین بار گوش گرفته بودم که امروز تصویری دیدم اینارو گفتم که به اینجا برسم که اونجای که رزای عزیز میگن خدایا شکرت در شرایط غربت یه کشور یه زن تنها گارسون هستن و رزومه میدن به جایی و یکی بهش میگه ننننننننننننننننننههههههههههههههههههه بخاطر این نه خدارو شکر می کنه می خوام اصل ماجرا رو بگم که [[[[[[[[[اتفاقات به خودی خود شکلی ندارن ما هست که با واکنش بهشون شکل می دیم ]]]]][[[حالا رزا در اون شرایط می تونست به خودش 100تا برچسب بی عرضه بودن و ….به خوش بزنه ولی میاد سپاس گذاری می کنه و اینجاست که وعدهای خدارو ما می بینیم که میگه اگه سپاس گذار باشید شما را می افزایم این تیکه گم شده پازل بود و بعدش بهش میگن از اون خونه باید بری بازم ایمانش رو نشون میده میگه استاد گفته وقتی یه بار تونسته انجام بده بازم می تونه میاد به اون خانم میگه من کارمو نمیرم جا برا خواب ندارم در کسری از ثانیه همه چیز بر می گرده و تا یکماه شکر خدا می تونه اونجا بمونه دوباره می خواسته جای جدید بره با همون پول گارسونی پول اونجا جور میشه شکر خدا
هر چقدر هم شرایط بد باشه از نظر ما؛ما وظیفه داریم بندگی بکنیم اون کارش رو خوب بلده احساسمون رو خوب نگه داریم و سپاس گذار باشیم بخدا جواب میده من اصلا به مخیلم نمی رسید یه روزی اینجور جایی استخدام بشم شکر خدا این یکماه هم بخاطر این طول کشید که فهمیدم ضربه های که می خوردم بخاطر احساس عدم لیاقت بوده وگرنه مگه میشه یه کار رو به شکل نامبر وان شکر خدا بلد باشی و نتونی ازش پول خوب بسازی عدم لیاقت بود و قاطی شده بود با شرک که میرفتم پیش این و اون ولی امروز گفتم و تا آخر عمرم میگم که تو خودت دست منو بگیر و منو هدایت کن
و یه نکته جالب که اون روز داشتم تو تنهاییم بهش فکر می کردم این بود ما یه ماشین ظرفشویی می خریم یه دفترچه راهنما داره این که به دست بشر ساخته شده یعنی خدا مارو فرستاده رو زمین همینجور ولمون کرده هدایتمون نمی کنه شرک محضه نمی دونم چرا تا به الان ما به این موضوعات فکر نکردیم ولی شکر خدا جااااااااان استاد ناجی مون شد و خدای مهربان گذاشتش سر راهمون
الهی صد هزار مرتبه به تعداد نفس هامون شکر که استادمون هست و سالم و تندرست باشه 120ساله جیبی پر پول تر در کنار خانم شایسته عزیز
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو
خدایا تنها تو را میپرستیم وتنها از تو یاری میجویم
ما را به راه راست هدایت فرما راه کسانی که به ایشان نعمت داده ای نه راه کسانی که به ایشان غضب کرده ای و نه گمراهان
سلام عرض ادب به دستان پاک الله استاد عزیز و مریم جان
*سلامی ویژه به ROSAخانم ان شاالله که سلام من به گوشش هدایت شود و عرض ادب من به این دست خداوند برسد
روزا داستان دیشب من را باز گو کردی داستانی که دیشب قبل از گوش دادن به این فایل و بدون اطلاع از جزییات این گفتگو نوشته بودم و الان چقدر منقلب شدم و چ درس هایی را بمن یادآور شد
ROSAزندگی من رو بازگو کرد… در ادامه به بیان این پلن خداوند در دیروز میپردازم:*
چه همزمانی هایی این روزها دارم…
دقیقا دیروز بود که این فایل رو ذخیره کردم تا سر فرصت دانلود و استفاده کنم
چون از دیروز صبح تا ساعت 10:10شب مشغول نوشتن کامنتم در گام 22 مهاجرت به مدار بالاتر بودم و توان توانم را برای این کامنت گذاشتم…
بار ها و بارها منصرف شدم از ادامه نوشتن وحتی در لحظه آخر هم از ارسال کامنتم نیز سست بودم
اما درونم میگف ارسال کن کامنتت رو از چه چیزی ترس داری از قضاوت و یا عزت نفست؟؟
بفرست و من در ساعت 10:10ارسال کردم و یک نمونه خود افشایی و داستان زندگی من بصورت دیتیل تر بود از سختی ها و تضادهایی که از کودکی به آن برخوردم و از ان عبور کردم و هر روز در حال ساخت خودم هستم و به چ نتایجی رسیدم از لحاظ معنوی و ارتباطی و شخصیتی….
منی که از صفر کلوین به این نقطه رسیدم ، از این نقطه با این امکانات به چه مراحلی از پیشرفت و تعالی. و عرفان خواهم رسید
چقدر جالب که من قصد مهاحرت دارم و در قدم اول برای تست باید ه یی از شهر های شمال و ناشناخته مهاجرت کنم و پلنی که در دلم است باید عمل کنم به رستورانی برم و حرفه آشپزی و یا کار کردن در این مکان را شروع کنم و به صاحب هر رستورانی پیشنهاد کار بدم…
*اما امروزصبح نجوای شیطانی میگفت سخت است نرو
و سست شده بودم .من برای کارم حتما باید انتقالی بگیرم و باید در کنار شغلم این حرفه رو هم بصورت جدی شروع کنم*
با گوش دادن به صحبت های روزا در محل کارم نتونستم بمونم درونم گفت برو بزن بیرو برو خونه وبشین گریه کن
زدم خیابون و پای پیاده خودمو بزور رسوندم خونه در رو رو خودم بستم و از شرکام بخدا گفتم و گریه کردم
از این اراده ای که هی سست میشه
از اینکه من منتظر مثل سیندرلا که یکی بیاد منو نجات بده
از اینکه من چقدر ترس دارم و عمرمو با چه ترسایی تلف کردم….
امروز مجدد من زنده شدم وتعهد میدم ک با قدرت بیشتر روی خودم وآموزه ها کار کنم…
امروز من بخودم و خدای خودم تعهد میدم ک ب
بخدا شرک نورزم و مرز شرک و کفر و ایمان رو ببینم وتشخیص بدم
از اینکه هیچ جا و مکان و ساعت و هیچکس و دوست و… غیر خدا رو در زندگیم قدرت ندم…
از اینکه به ذره ذره نعمت هام توجه بیشتزی کنم
این فایل برای من کل زندگیم بود
که خدا همه کارس
بقین کین و چیکارس
خدا درستش میکنه
خدا در ها رو باز میکنه ریس و وزیر چیکارس
خدا قدرت همس خدا برای منه
خدای منه چهرم نیست
خدای من لهجم نیست
خدای من بی خوابی نیست
خدای من توجه دیگران نیست
خدا من بلد نبودن مهارتی خاص نیست
خدای من قدرت بدنیم نیست
خدای من پول نداشتنام نیست
خدای من پولمم نیست
خدای من هیچکس و هیچ جیز و هیچ جا ومکان و زمانی نیست
خداپند را شاهد میگیرم که هر وقت گفتم نمیدونم چ کنم در ها باز شده و بازم وبارها میگم نمیدونم چ کنم
خدا شد در قالب Rosa با من حرف زد..
و بخداوودی خدا
میخوام یثکلی گزیه کنم تا خالی بشم از کفر و کفر از وجودم در قالب اشک خارج بشه….
خدا رو شکر بابت هدایتم به صحبت های Rosa
من را بخودم یادآوری کردی عزیزم
خدارا سپاس بابت اینکه این فایل رو امروز گوش دادم،و نه دیروز و باعث شد از نجپای شیژان دور بشم و باز ومجددد توان و ارادم برای مهاجرت و رفتن و مرحله اول رفتن به شمال بیشتر بشه…
*چقدر دوسدارم که Rosaکامتنم رو بخونه و بهم پاسخ بده و در ارتباط باهم قرار بگیریم….
ان شاالله که خدا من رو هدایت کرده و توان عمل رو بیشتر بهم بده پس از این فایل
به نام خدای یکتا
سلام به استاد عزیز,بانو شایسته ی گرامی و دوستان هم فرکانسم
خدایا.من نمیدونم.تو میدونی . تو به من بگو.
توحیدی تر ازین جمله چه میتوان گفت که در آن تسلیم بودن و سپردن ,موج میزند.
رزای عزیز,امروز با شنیدن داستان زیبایت ,اشک از چشمانم جاری شد نه از غم ,اشک آگاهی ,اشک شوق و اشک نزدیک شدن به خداوند.
مفهوم ایمان را در آن لحظه ای که در بدترین شرایط روحی و مالی,به سمت ندای درونت رفتی و صدای خداوند را دنبال کردی و بعد از سالها زندگی در ناز و نعمت,مشغول به کاری شدی که شاید ظاهری سخت برایت داشت,از تو آموختم.
مفهوم تسلیم را در آن لحظه که اجازه ی اقامت در خوابگاه را بعد از کسب شغلت نداشتی و به خداوند گفتی دوباره برای من فراهم میسازی,و مفهوم توکل را در هر لحظه ای که به شرایط جدید و پیشنهادات شغلی جدید جواب مثبت میدادی از تو یاد گرفتم.
خداوند میداند که امروز در درون من چه رخ داد و چه قدرت عظیمی از این حجم شجاعت و ایمان دریافتم.
برای من ,نمونه ای بسیار محکم هستی از فراتر رفتن از همه ی محدودیت های ذهنی.و برایت هر لحظه ,از خداوند بهترین را خواستارم.
سپاس از استاد عزیز و دوستان هم فرکانسم
خدایا من بگو ،من نمیدونم چی برام خوب چکار کنم،نمیفهمم ،من ناتوانم تو له شکل ظرف وجود من در میای ،من تسلیمم،
استاد اونجا که گفتی من اینو تحربه کردم که اگر توکل کنید و ادامه بدید خداچند پاداش های بهت میده که الان تصورش هم نمیکنی،واقعا دلم کشید ،خدایاشکرت منم احساس میکنم تکاملمو طی کردم و دارم میرم جلو
همین امروز صبح من از خداوند خواستم کمکم کنه و هدایتم کنه و اجازه میدم اون تصمیم بگیره برام
به طور عجیبی
ظهر یکی بهم ز زد گفت فلان جنس رو یادم رفته تهیه کنم برات فردا میفرستم من کلی داد و بی داد که بابا دخل مغازه من از این هست
دوباره 1ساعت دیگه یکی دیگه ز بهم زد گفت اون فلان جنس دیگه هم بدستت نمیرسه فردا میاد
دوباره من واکنش نشون دادم عصبی شدم
تا اخر شب
یک مشتری نیومد از اون جنس های که هر روز پرفروش بود درخواست بده و من بگم ندارم،بجاش دوسه برابر جنس های فروختم که بخاطر اینکه اونا نبودن تونستم بفروشم
والان با مثال خانم روژا که گفتن وقتی بهم گفتن نه نمیخوایمت گفتم خداروشکر
یادم به این قضیه افتاد بابا در هر صورت شکر کن،مگه تو اجازه ندادی خدا درستش کنه،مگه تو صبح نگفتی تسلیمم نمیدونم اجازه میدم تو کارهامو درست کنی،خب پس هر چی پیش امد بگپ الهی شکر حتما خیره من در این هست،تمام شد رفت
بسم الله الرحمن الرحیم
شکر الله بابت این هدایت امروزم و چقدر لذت بردم از صحبت های جادویی رزای عزیز
شکر الله منم تونستم مثل رزای عزیز هدایت بشم به ی کار
و الان هم دارم مهاجرت میکنم و کلی کارهام داره خوب پیش میره و خداوند داره کار ها رو برام خوب پیش میبره
به یاری الله میرم که شروع کنم استقلال داشتن رو!
شکر الله با اینکه دو واحد بیشتر داشتم برای معرفی به استاد ولی در هر صورت این اتفاق افتاد و شکر الله هدایت شدم به ساده سازی و پیش پردن کارها
و دستان خداوندی که هم در تهران و هم در دانشگاه دارن برام کارها رو ردیف می کنند!
شکر الله این فایل برای من ی هدایت بود تا بتونم درست مسیر رو هدایت کنم و با عجله و بدو بدو نخوام کارها رو پیش ببرم
بگزارم جهت جریان کار ها رو برام اکی کنه ، یا سوار موج دریا باشم به جای اینکه الکی دست و پا بزنم!
شکر الله که تونستم به یاری الله با اینکه کلی دوره از اساتید داشتم و کلی شون رو هم تموم کردم و حتی قدم یک دوازده قدم و عزت نفس رو روی اکانت قبلیم داشتم
ولی ی حسی بهم گفت کیا بیا وابستگی هات رو کم کن!
چون اینستا من رو خیلی درگیر میکرد
اینکه خیلی دوره داشتم تو گوشی و همیشه اونها من رو وسوسه میکردن که نتونم روی این سایت توحیدی کار کنم!
ولی گوشیم رو ریست فکتوری کردم و همه چیزی پاک شد
و بعد هم لب تاپم رو ریست فکتوری کردم!
تمام دوره هایی که روی ایمیل قبلیم هم بود پاک کردم در حالی که قدم اول رو ی هفته بود گرفته بودم!
و امدم گوشیم رو از نو بالا اوردم با ی ایمیل جدید و اینکه ایمیل جدید وارد سایت کردم
و از کتاب ها شروع کردم و کامنت گزاری
و شکر الله که الان هدایت شدم به ی کار که انشالله عالی کاراش پیش بره
و همیشه دوست داشتم هدایت بشم به تهران و انشالله به یاری الله هم دارم مهاجرت میکنم و هم میرم برا کار!
خدا را شکر بابت این آگاهی هام و دوست دارم همیشه روندم رو اکی پیش ببرم ، البته به یاری خداوند
به خودم تعهد دادم که در این سال بی نظیر کل تمرکزم روی دوره های این سایت باشه و نتایج به صورت جادویی اتفاق بیفته
به نام خداوند هادی که هدایتگره و هدایت را بر خود واجب کرده خدای مهربونم من هر چی دارم از لطف و کرم توست ، تو هستی همه کاره و من در مقابلت هیچم تو هستی که من میتونم در این دنیای مادی زندگی کنم بدنمو حرکت میدی و بهم اعتبار و ارزش دادی زندگی دادی خانواده دادی تا من بتونم خودمو بشناسم و تجربه کنم ، خدایا زندگی خیلی زیباست چه فرصت قشنگی که بهم هدیه دادی ، زمین و آسمان برای ما انسانها خلق کردی و این همه نعمت که به ما بخشیدی تا ما راحت زندگی کنیم و هر روز هم امکانات داره بیشتر میشه فراوانی بیشتر میشه و جهانت داره گسترش پیدا میکنه خدایا سپاسگزارم بابت آگاهی هایی که هر روز دارم کسب میکنم ، خدایا سپاسگزارم بابت تمام هدایت هات و حفاظت هات و حمایت هات. خدایا خیلی دوستت دارم الهی شکر که تو خدای منی و کنارمی و هوامو داری تحسین میکنم سحر و رزای عزیز و براتون موفقیت بیشتر از خداوند خواستارم چون لیاقتشو دارید ، رزای عزیزم ایشالله به موفقیت های بیشتری تا حالا رسیده باشی من از صحبت هات کلی درس گرفتم که همون خدا که جهان آفریده پشت من هم هست و در هر شرایطی خدا رو شکر میکردی و حس تو خوب میکردی. واقعا خدا میگه صبر کن و ذهن کنترل کن حتما سریع پاداش میدم چقد وعده خدا حقه خیلی باید شکرگذار باشیم همچنین خدایی مهربون داریم ، برام جالب بود این صحبتت اگه استاد میگه برو جلو انجام بده یا اگر استاد گفته پس درسته من انجام میدم یا به نظرم استاد تونسته من هم میتونم ، همه چیز توحید هست ، خیلی باید روی باورهای توحیدیم کار کنم ، این باور که همه چیز به نفع منه ، و من قدم بردارم توکلم به خداوند باشه و تسلیم هدایت خداوند باشم و ایمان داشته باشم اوضاع هر روز بهتر بهتر میشه و شرایط تغییر میکنه و قدم به قدم برم جلو بقیه ش کار جهانه درست کنه.
با سلام و عرض ادب
استاد واقعا شما کی هستید؟چرا هروقت می آم سایتتان و تکه ای از سخنان شما را گوش می دهم می زنید به هدف.
متاسفانه عادت بد وبگردی دارم که کمی خودم را کنترل کرده ام و وقتی به تعدادی از افراد مدرس و فعال در حوزه توسعه و رشد فردی سر می زنم و سپس به سخنان شما رجوع می کنم همه شان از ذهن و دلم پاک می شود عاشق تعریف توحید و پویایی و تکامل درک از توحید در گذر زمان شدم بنده نمی فهمیدم که توحید یک درک در حال تکامل است وقتی این را گفتید اشک در چشمام حلقه زد و واقعا انگار یکی از گره های ذهنم و توقع بیجا از خودم را درباره توحید برطرف کردیدفقط از اینکه به سخنان شما دسترسی دارم از خداوند سپاسگزارم و بدانید مثل هیچکس نیستید و مثل رونالدوی برزیلی می مانید که ریکلس و راحت گل می زد او با پاهایش در حوزه فوتبال گل می زد و شما با سخنان موحدانه در حوزه تفکر و باورهای زندگی به هدف می زنید و اصل مطلب را شیوا و صمیمیانه و دلنشین بیان می کنید و این بنده ناراضی از خود را هدایت به درست اندیشی می کنید.ممنون که کمکمان می کنید.اجرتان با رب العالمین.