گفتگو با دوستان 50 | خروج از مدار ناخواسته - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

208 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1271 روز

    بنام خداوند هدایتگرم

    سلام به استاد و مریم عزیز ،الگوهای بی نظیر زندگیم

    دوستان و هم سفرهای عزیزم

    ردپام میخوام بزارم با اگاهی هایی که با مدار الانم درک کردم :

    هرکسی مسئول زندگی و جایگاه خودش هست و سفارش افرادی مثل پیامبر هم تغییری در سرنوشت اون فرد ایجاد نمیکند

    ابراهیم از شکم مادرش این حد از ایمان به خدا نداشت، از همون روز اول خلیل الله نبود بلکه بصورت تکاملی ایمانش به خدا زیاد شد.

    تمام اتفاقات در زندگی ابراهیم با عمل کردن به الهامات، عمل کردن به آنچه بهش الهام میشد باعث شد تا مرحله به مرحله ایمان ابراهیم بیشتر شد.

    قربانی کردن اسماعیل یک مثال اکستریمه، اگر برگردیم به اتفاقات خیلی کوچکتر زندگی خودمان و ما بتونیم احسامون رو خوب نگه داریم، اونوقت همون اتفاقات بظاهر بد، همون ورشکستگی باعث میشه که موفق بشی در زندگیت، در کسب و کارت،…

    ما باید بدونیم انسانیم و اگر احساسمون بد بشه، اتفاقات بد برامون میفته حالا هرکی میخای باش، مثل یعقوب، یونس

    چون ماحاصل 30سال افکارنامناسب هستیم، اینطور نیست که یک دکمه بزنیم تا دفعات بعد حالمون خوب بتونیم نگه داریم.

    ما حاصل یک عالمه افکار و باورهای نامناسب هستیم که باعث شده همیشه حالمون بد باشه، اگر تلاش کنیم، آروم آروم و ادامه بدیم مثل هر کار دیگه ای مثل ورزش، کنترل احساس کردن هم راحت تر میشه برامون و نتایج بزرگ بیشتر و بیشتر میشه و ایمان انسان قوی و قوی تر میشه و میریم تو تصاعد، میریم تو اتفاقاتی که پشت سرهم خوب میشه

    برای هرکسی، توی کسب و کارش، توی زندگیش هزارتا اتفاق ناجور افتاده، اگر نمیتونسته ذهنش کنترل کنه همه چیز از بین میرفت

    یک وقت هایی هست که ادم هیچ راه حلی برای مسئله نداره، من اگر راه حلی نداشته باشم میگم من الان هیچی نمیدونم، چه جوری میتونم اونو بهتر کنم!!!؟؟

    چون راه حلی ندارم فعلا ولش کن، بریم سراغ چیزهایی که میتونم ازش لذت ببرم، برم دوش بگیرم، برم پیاده روی کنم، کتاب بخونم، نعمت هام بشمارم، برم بخوابم،….. تا احساسم فقط ی کم بهتر بشه

    وقتی نمیتونی که با تفکر متفاوت احساست خوب کنی، فعالیت فیزیکی انجام بده که ضربان قلبت بره بالا، تا مغز به چیز دیگه ای فکر نکنه، تا بعد بتونی اروم اروم احساست خوب کنی

    فقط باید قانون یادآوری کنیم که اگر بتونیم احساسمون خوب نگه داریم اتفاقات خوب تجربه میکنیم

    باید به خودم یادآوری کنم که زمانی که تونستم حالم خوب نگه دارم، مسائل حل شد، هر موقع اجازه دادم حرف های بقیه عذاب وجدانم، حالم بد کنه مسئله حل نشد

    روزهای که ارامش داشتم و نگران نبودم، اتفاقات خوب میفته

    این جمله طلایی استاد باید همیشه به خودم بگم که وقتی تو شرایط به ظاهر بد میتونم احساسم کنترل کنم، پاداش میگیرم و مثل مسابقه فوتبال که دقیقه نود فقط با یک گل برنده میشی، حالا این گل کنترل کردن احساسم هست

    خدایا حول حالنا علی احسن حال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1477 روز

    به نام الله هدایتگربه سوی خواسته ها

    سلام دوستان عزیزم

    فایل150سفرنامه

    خداروشکرمیکنم که فصل دیگری روازروزشمارتحول زندگی روبه پایان رساندم وبرای هرکدام ازفایل هاکامنت گذاشتم چون به خودم تعهدداده بودم وچقدراگاهی ودرک من ازقوانین هستی بیشترشد

    حضرت ایراهیم هم تکامل خودش رودرعمل به الهامات طی کردوهرروزایمانش به خداوندبیشتروبیشترشدچون هروقت تسلیم پروردگاربودممعجزات الهی روهم دیدودرشرایط به ظاهربداحساشوخوب نگه داشت واعتراض نکردوتسلیم پروردگاربودوخدادندبه شجاعان پاسخ میدهدوبه خداگفت خدایامردم رودوراینهاجمع کن وهمین اتفاقات باعث شدکه ایمان حضرت ابراهیم بچسبه به سقف وبیشتروبیشترشودوتبدیل به یک ایمان تزلزل ناپدیربشه واین تکامل میخواد

    الهامات منطقی نیستندوبعدامتوجه میش که باعمل به الهامات قلبی خودت چه درهایی برات بازمیشه به شرطی که عمل کنی

    بابددرهرشرایطی بتونیم احساسمون روخوب نگه داریم وقتی باتضادی مواجه میشیم وهمین تضادباعث تغییرکردن مامیشه وقتی احساس خوبی داشته باشیم اونوقت نتایج میادواین تضادبه ماانگیزه میده برای حرکت کردن وپیشرفت کردن مثال همون خانوم چاقی که استادگفتندکه باعث تغییرکردن اون خانم شد

    خوداستادهم وقتی میخواست به تهران مهاجرت کنه بادست خالی وبایک چمدون چون قبلش یک نشانه هاومعجزاتی ازطرف خداونددیده بودوهمین باعث شدکه ایمانش بیشتربشه وحرکت کنه وبره تودل ترس هاش وهمین حرکت کردن هم تکامل میخوادوتکامل طی شده بودوبعدمهاجرت کردبه امریکا

    همین کامنت نوشتن هم خودش تمرکزبرروی زیبایی هاهست وباعث میشه احساس مابهتربشه

    هرکی میخوای باشی پیامبرباشی امام باشی ادم معمولی باشی مرجع تقلیدباشی

    اگه احساست بدباشه=اتفاقات بدروتجربه میکنی

    اسلام یعنی=تسلیم بودن

    شادوپیروزباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    ارزو دوستدار گفته:
    مدت عضویت: 2043 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر استاد عزیزم و مریم عزیزم دو فرشته بی نظیر زندگی ام

    سلام به همه دوستان هم فرکانسی ام

    خاستم اینجا از موردی که برام پیش اومد صحبت کنم که هم کمک کنه به خودم که من کی بودم و کی شدم و هم به دوستانم

    بر میگرده به سال 96 که اون زمان با سایت استاد هنوز اشنا نشده بودم من فقط سپاسگزاری و قانون جذب رو اون موقع ها

    بلد بودم اون زمان من توی بیمارستان کار میکردم که در خاورمیانه معروفه و حتی از خیلی جای کشور میان این بیمارستان

    برای درمان .

    اون زمان من به عنوان یک نیروی طرحی دو سال کار کردم از 94 تا 96 و بعد من دیگه میخواستم از محیط بیمارستان بیام

    بیرون چون دوست داشتم نفس بکشم و حال و احساس خوب رو تجربه کنم البته ناگفته نماند کلی تجارب و مهارت و دوستان خوب

    اونجا دارم ولی خب برای خودم ارزش قایل شدم و نخواستم بمونم چون به استراحتی زیاد نیاز داشتم

    هیچ وقت یادم نمیره زمانی که این درخواست رو به مدیر گروه دادم که من دیگه نمیخوام تمدید بشم و میخوام برم اون قدر

    اون خانم با من بد حرف زد و تحقیر کرد که برای اون به اصطلاح تحقیر بود برای من بزرگی و نعمت خداوند بود و الان

    میفهمم و برگشت به من گفت تو هر جا بری تو رو نمیخوان وخلاصه بماند …….

    فقط برای یک درخواست نماندن من این همه حرف

    یادمه توی کل مسیر توی خیابون گریه کردم و دست خودم نبود به اصطلاح دلم شکست خب من قانون خدا و استاد رو اون

    موقع نمیشناختم و از سال 97 به بعد که با استاد اشنا شدم فهمیدم که این قانون خداوند چطوریه و چطور عمل میکنه گریه

    میکردم میگفتم خدایا من اینجا چقدر زحمت کشیدمو و مزد دستم این نبود و من تنهایی مهاجرت کردم خودم درامد و دستم

    در جیب خودم بود و حتی چقدر به خانواده کمک میکردم

    یادمه من وقتی رسیدم خونه اینقدر گریه کردم خوابم برد

    و تازه بعد از اون هم زمانی که برگشتم به خونه خودمون چقدر همه منو قضاوت کردن گفتند اخراج شدی و چیکار کردی و ..

    یادمه اسفند سال 96 همه خوشحال ولی ارزو ناراحت همه در حال خرید عید ولی من شکسته بودم

    دوستان و همکاران بیمارستان میگفتن همه با اون مدیر گروه حرف زدند که چرا با کارمندت اینطوری حرف زدی اون فقط

    میخواسته تمدید طرح نکنه

    و من هیچی نمیفهمیدم و فقط تمام حرفم این بود که چرا اینجور به من گفته

    خلاصه گذشت و عید امد و من یکسال در خانه خودمو با ورزش و کتاب و هنر کارهایی که دوس داشتم اروم میکردم یادمه

    زبان انگلیسی اهنگ زیاد گوش میدادم تا زبانم رو عالی کنم …

    و همون موقع سال 97 اول با جول اوستین در اینستا اشنا شدم و یک کتابی داره به اسم نسخه بهتر از خودت اونو خریدم

    وقتی میخوندم انگار دنیا رو بهم داده بودن اینم بگم هنوز من با استاد اشنا نشده بودم .وقتی به قول استاد که توی یک فایل

    سجاده پهن کرده بودن با خدای خودشون حرف میزدند من هم دقیقا اون موقع همین کار رو کرده بودم و روی سجاده قران

    میخوندم چون ارومم میکرد و از خدا کمک میخواستم به خاطر رفتار بد رییس ام و حرف های دیگران یادمه ماه رمضان بود و من

    حسابی با خدا و قران خلوت کرده بودم و در کنارش کتاب جول اوستین رو هم میخوندم و من از یک ادم با عتماد به نفس

    ضعیف و شکسته و احساس بد رسیدم به حال خوب برای خودم تجسم میکردم هر انچه رو که میخواستم

    و یک روز از روزهایی که روزه بودم ماه رمضان دوستم پیام داد که ارزو اقای دکتر تو رو میشناسه از من نیروی خوب خواسته

    خیلی ها به من گفتن اما اسم تو اومده جلو و من یاد تو افتادم بیا لطفا با اقی دکتر همکاری کن

    من برگشتم به دوستم گفتم من نمیام اون بیمارستان دیگه تازه حالم خوب شده برای خودم اهداف دارم گفت من میدونم

    چی شد ولی این فرق داره بیا در مورد حقوق اش و همه چیزش گفته باهات صحبت میکنه

    استاد باورتون نمیشه نمیدونم چی شد یه حس ارامش بهم گفت برو و هل داد منو جلو

    و بعد از چند روز من رفتم سر قرار با اقای دکتر و صحبت کردیم از پروژه کاری و …..

    استاد الان دارم گریه میکنم و مینویسم که چقدر زمان بندی خداوند دقیق هست به محض شروع کار من با اقای دکتر

    ایشون فرداش به طور معجزه واری که اصلا خودشون هم همیشه میگن نفهمیدن که چی شد قبول کردن و رییس بیمارستان

    با اون بزرگی و معروف خاورمیانه شدند و من هم یه جورایی دستیار و دست راست ایشون

    استاد الان با دیدن این ویدیو و اشنا شدن شما از سال 98 میفهمم که قانون و زمان بندی خداوند چقدر دقیقه

    دیگه تو بیمارستان پیچیده بود که من با رییس هستم و کار میکنم

    جایگاهی که همه ارزو شو داشتن و اقای دکتر برگشت به من گفت من رییس شده ام و مسولیت بزرگ و سنگین تو باید در همه حال کنار من باشی

    استاد من اون روز باز بعد از دو سال رسیدم خونه اینقدر گریه کردم ولی گریه خوشحالی اون موقع تنها چیزی که به خداوند

    گفتم این بود که تو به هرکس بخواهی عزت و جلال میدهی خدایا شکرت

    و دقیقا همون خانم دکتری که برگشت به من گفت هیچ کسی تو رو نخواهد پذیرفت شنید و باور نمیکرد و اومد دید

    و من از توی صورتش میدیدم که چقدر شرمنده شده

    سعی کردم خلاصه وار بگم که منم از سال 98 با استاد اشنا شدم و الان که دارم زندگیمو زیر و رو میکنم میبینم هر اتفاقی برای

    چی بوده و این یه مورد رو خاستم بگم که خدا زمان بندی اش دقیقه

    تنها خداست و باید از او یاری بجوییم و من در سال 97 بعد از اسیب های زیاد از خدا کمک خواستم و وصل شدم به خودش

    و سعی کردم روی مواردی که من رو اروم میکنم تمرکز کنم و مهارت کسب کنم

    استاد عزیز من خیلی عاشقوتنم و دوستتون دارم و مریم بانوی عزیزم عاشقتونم

    چون موضوع این فایل احساس خوب بود خاستم بگم که کار کردن روی احساس خوب تو رو از کجا به کجا میرسونه و این

    پاداش .من شاید چند روز گریه کردم ولی بعد تمرکز کردم

    و تنها خداست که عزت و جلال بهت میده و من چقدر مورد عزت و احترام همه واقع شدم خدایا شکرت بابت همه چیز

    استاد برای همه چیز ممنونم

    الان هم چند روزیست روی کلمه هدایت و عزت از سمت خدا دارم هدایت میشم من به خداوند اعتماد دارم

    منتظرم اتفاق های خوبی در انتظارمه

    به امیدالله یکتا روزی پر از خیر و برکت و شادی و ثروت و سلامی و سعادتمندی رو برای همه ارزو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مجتبی انجیله گفته:
      مدت عضویت: 806 روز

      بنام خدایی که خواستهای مارو مشنوه و برآورده میکنه اگر با ذهنمون جلوش رو نگیریم

      سلام به استاد توحیدی استاد عشق استاد پرانرژی استادی که نفسش صداش کلامش افکارش بوی خدایی میده

      سلام به آبجی آرزو

      چه کامنت توحیدی چه ایمانی رو ساختی و نتیجه حاصل‌ شد احسن افرین با همین ایمان و تعهد و عمل کردن تمرکز کردن کوها رو خداوند برات به تسخیر در میاره

      همه چیز ایمانه سکوته فکر کردن در مورد این اگاهیها صبر کردن با عشق

      آماده شدن ظرف وجودی تسلیم بودن رها بودن در هرشرایطی احساس خوب داشتن واقعا احساس خوب یه رازه

      خدا رو میلیاردها بار شکرت که تو مسیر الهی هستیم پرانرژی باشید در هر شرایطی مجی انرژی از کرج

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ارزو دوستدار گفته:
        مدت عضویت: 2043 روز

        تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم

        سلام به استاد نازنینم و مریم نازنینم

        سلام به برادر عزیزم مجتبی جان

        بسیار خوشحال شدم که کامنت من هم به عنوان عضو کوچک به شما کمک کرد

        این ها همه به لطف پروردگار مهربانم، آموزش های استاد عزیزم، و این سایت توحیدی هست.

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    Shiva گفته:
    مدت عضویت: 927 روز

    به نام قدرتمندترین جهان هستی

    سلام به استاد خوبم

    چقدر من از صحبت های شما با آقای عرشیانفر لذت میبرم هر کلمه ای که میگید انگار از دهنتون گوهر میباره کلمه به کلمه صحبتاتون درس های بزرگی به من میده.

    چقدر زیبا تو این فایل در مورد حضرت ابراهیم گفتید واقعا چقدر شخصیت خاصی داشتند چطور ممکنه یکی انقدر ایمانش قوی باشه و انقدر به خدا و خواست خدا اعتماد داشته باشه که هیچ وقت دهانش به قصد اعتراض و شکایت باز نشه

    چقدر میشه درس گرفت

    از خدا میخوام کمکم کنه و هدایتم کنه که هر روز ایمانم قوی تر بشه هر روز اعتمادم بهش بیشتر بشه و هر روز سپاس گذارتر بشم.

    استاد چقدر زیبا حال خوب=احساس خوب و توضیح دادید

    واقعا ازتون ممنونم

    من خیلی تو این زمینه رو خودم کار میکنم و خدارو هزار بار شکر نتیجه هم میگیرم شاید نتیجه هام بزرگ نباشه اما وقتی میفهمم خودم این نتیجه و خلق کردم خیلی خوشحال میشم و خدارو شکر میکنم

    حالا میخوام یه تجربه کوچولو از این تمرینم و براتون تعریف کنم

    چند روز پیش که با ماشینم بیرون بودم رفتم دور بزنم که زیاد رفتم عقب و زدم به جدول و سپر ماشینم یه کوچولو شکست و تازه چند روز قبلش بود که همسرم سپر ماشینو نو کرده بود وقتی دیدم شکست خیلی ناراحت شدم و گفتم همسرم الان عصبانی میشه و کلی غر میزنه اما این ناراحتی کلا شاید یه ربع طول کشید و سریع خودمو کنترل کردم و گفتم من باید حالمو خوب نگه دارم و حال خوبم همه چیو درست میکنه و به همسرمم نگفتم تا چندروز بعد که داشت ماشینو میشست متوجه شد و بهم گفت سپر ماشین چیشده منم گفتم زدم به جدول و شکست فکر کردم ناراحت میشی بهت نگفتم همسرمم گفت فدای سرت پیش میاد دیگه حالا بعدا درستش میکنم و من اون لحظه به خاطر نتیجه ای که از عملکرد خودم گرفتم خیلی خوشحال شدم و از ته دلم خدارو شکر کردم شاید اگه کسی بشنوه بگه چیز مهمی نبود ولی همسر من شخصیتی داره که از کاه کوه میسازه و اینکه اینبار چیزی نگفت واقعا برام جالب بود.

    ویک چیز دیگه که من هر اتفاقی برام میفته کلی فکر میکنم که چه فرکانسی فرستادم که این اتفاق برام افتاد و بعد از کلی فکر کردن یادم افتاد که شب قبلش یکی از بستگانم و که دنده عقب زده بود به دیوار مسخره کرده بودم و دقیقا همون بلا سر خودم اومد و این باعث شد که خیلی مواظب حرف زدنم باشم.

    استاد جان بابت آموزه های پر از آگاهیتون ازتون خیلی سپاسگذارم و امیدوارم که همیشه سلامت و سلامت و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلامی گرم خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته بی نهایت مهربان

    امروز به یه تضادی برخوردم و از صب حالم خوب نبود و فکرم خیلی مشغول بود

    دیروز نشستم جلسه اول قانون آفرینش رو کامل نوت برداری کردم شاید 5 ساعت نشسته بودم فقط فایل گوش میکردم و نوت برداری میکردم

    شب از خودم خیلی راضی بودم که تونسته بودم جلسه اول رو کامل نوت برداری کنم

    توی جلسه اول استاد درباره توجه و اعراض میگه

    .

    حالا تا اینجا رو داشته باشید که دیروز چقدر فایل گوش کردم و چقدر نوت برداشتم و وسطای نوت برداری مسئله ای که مربوط می‌شد به من با چیزی که استاد داشت توضیح می‌داد رو هم می‌نوشتم

    دقیقا همونجوری که خانم شایسته و خود استاد میگن فایل گوش بدید…

    .و امروز برخوردم به مساله ای که نتونستم قانون رو اجرا کنم

    نتونستم اعراض کنم

    .

    مشکل اینه که من نمیتونم جلوی دهنم رو بگیرم و بقیه رو نصیحت نکنم

    بقیه بیشتر اعضای خانواده ام هستن

    .

    امروز حالم بد شد و به تضادی که خوردم این بودش که ،عه عه عه ….چرا عدل همین دیروز که قانون اعراض رو شنیدم نباید امروز اجراش میکردم

    من که صد بار تا حالا درباره این قانون شنیدم

    دیروزم که اینطوری تمرکزی روش کار کردم

    پس چرا اینطور شد که باعث بشه یک روز کامل توی سر من این همه حرف باشه

    هی خودمو سرگرم کردم با یوتیوب

    اومدم زندگی در بهش رو دیدم

    ولی باز همون صداها توی سرم بود

    گفتم اینجوری نمیشه من باید این مشکلم رو حل کنم

    من باید بتونم دهنمو ببندم

    تمام نرسیدن ها و نشدن های من از همینه که هی رو خودم کار میکنم تا میام مثلا روی بخش ثروت کار کنم و یه چشمک هایی ببینم ،باز یه چیزی میشه و من دهنمو باز میکنم به حرف زدن با بقیه

    و همین کل فرکانس من رو میاره پایین

    بعد از دیدن دو تا فایل زندگی در بهشت رفتم دوباره قسمت سوم از جلسه اول رو گوش کردم

    بعدش رفتم شیوه حل مسائل قسمت اول رو گوش کردم

    و با خودم گفتم من باید مشکلم رو ریشه ای حل کنم اینطوری نمیشه

    و اومدم توی قسمت سرچ ها

    سرچ کردم “اعراض از ناخواسته” دیدم دقیقا با این موضوع چیزی نیومد

    سرچ کردم “ناخواسته” این سری فایل ها برام آمد

    و این فایل منو صدا کرد که ببینمش

    دیدمش و دیدم بله ه ه ه دقیقا داره با من حرف میزنه

    ایمان

    توحید

    تکامل

    نا امیدی

    فهمیدم باید بیشتر روی خودم درباره توحید کار کنم

    باید ایمانم رو قوی‌تر کنم و فقط حرف خدایی رو بشنوم که نجات دهنده ی من هست .من باید دائم با خودم تکرار کنم که همه افراد خدا دارن

    به من ارتباطی نداره بقیه چیکار میکنن

    من ناجی بقیه نیستم

    من فقط و فقط میتونم به خودم کمک کنم نه به کسی دیگه

    حتی خدا هم نمیتونه به کسی که خودش نمیخواد خودشو تغییر بده کمکی بکنه

    .دوست داشتم این رد پا رو بزارم

    تا بعدا یادم باشه که شش ماه بعد اومدم و دیدم اون تضاد از کجا شروع شد

    و به کجا ختم شد

    به قول استاد در همین فایل من باید تکاملم رو طی کنم

    باید قدم به قدم از خدا هدایت بخوام تا کمکم کنه بیشتر بهش ایمان بیارم تا زمانهایی مثل امروز اون ایمان بشه چراغ راهم و بتونم دهنم رو آگاهانه ببندم

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    Fateme Heydari گفته:
    مدت عضویت: 1912 روز

    سلام استاد عزیزم

    امیدوارم که همیشه حال دلتون عالی باشه و تنتون سالم باشه

    داشتم فایل رو گوش میدادم ،پازش کردم …

    اومدم بگم بخدا عاشقتم

    خداروشکر میکنم

    خداروصد هزار مرتبه شکر که من تو ایران به دنیا اومدم

    خدارو شکر که من تو دوره ای به دنیا اومدم که شما هستین …

    بخدا باورتون نمیشه هیچکس به اندازه ی شما تو حرفاش حس خوب ،ارامش،حس حرکت کردن رو به جلو رو بهم منتقل نمیکنه

    اول فایل که اقای عرشیانفر صحبت میکرد یه لحظه استرس و ناامیدی کل وجودمو گرفت که من نمیتونم مثه ابراهیم پیامبر اینقد با ایمان بشم ،اصلا ازمون های الهی اینقد سخته که من حاضرم کافر بشم نه با ایمان …..

    ولی شما که صحبت کردین یه ارامش خاصی وارد قلبم شد

    وقتی دلیل اوردین

    وقتی اون مسئله ی انداختن بچه تو سد کرج رو باز کردین 🙄🤦

    وقتی گفتین همه ی اینا حاصل یه تکاملیه که ایمان به خدارو صد برابر میکنه

    وقتی ادم اعتماد میکنه و نتیجه ی عالی میبینه اونموقع ایمان میاره و راحتتر اعتماد میکنه به این نیرو..

    واقعا اروم شدم …

    واقعا خواستم که کارامو بسپرم بخدا

    در صورتیکه تا چند دقیقه قبلش میگفتم نه من نمیخوام …همش فک میکردم خدا با من پدرکشتگی داره که میخواد این کارا رو با من هم انجام بده😂🤦

    بهترین استاد موفقیت تو جهان هستین..

    خلاصه استاد عزیزم عاشقتم

    دوستت دارم

    خیلی خیلی خیلی دوستت دارم بهترین استاد زندگیم😘

    نمیدونم بهترین تو زندگیت چجوری معنی میشه ولی همونو واست میخام بهترین استاد زندگیم😊🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    حضرت ابراهیم :

    مسیر تکاملی خود را برای یکتا پرستی و شناخت خداوند طی کرد تا به این حد از ایمان دست یافت

    زمانی که به الهامات خود گوش داده و به آن حتی اگر در ظاهر غیر منطقی باشد عمل می کنیم:

    دفعات بعدی زودتر آن را درک و به الهامات خود اعتماد کرده و به نسبت نتایج بزرگتری می گیریم و ایمان ما تقویت می شود

    اگر به تضادها و اتفاقات به ظاهر بد:

    از زاویه ای متفاوت نگاه کنیم و بتوانیم احساسمان را با توجه به نکات مثبت خوب نگه داریم می تواند منجر به شکل گیری خواسته ها شده و انگیزه ی ما را برای رسیدن به اهدافمان افزایش دهد و این اتفاق به ظاهر بد در پایان:

    به نفع ما خواهد شد

    قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را :

    به درستی درک و به آن عمل کرده تا زندگی ما به قدری زیبا شود که تا کنون چنین احساسی را تجربه نکرده باشیم

    اما مشکل اینجاست که باورهای گذشته ی ما اجازه نمی دهد که ما همیشه به اتفاقات نامناسب به صورت مثبت نگاه و بتوانیم احساس خود را همیشه خوب نگه داریم بنابراین:

    اتفاقات نامناسب برای ما رخ خواهد داد

    اگر مهارت کنترل ذهن را تمرین و در وجود خود تقویت کنیم اتفاقات بهتری را تجربه و کنترل ذهن برای ما هر بار بهتر و بهتر خواهد شد

    چنانچه به نکات مثبت توجه نکنیم:

    باید بتوانیم تمرکز خود را آگاهانه از روی ناخواسته و تضاد برداریم و به آن بی توجه باشیم

    یکی از راه های کنترل ذهن : خوابیدن است زمانی که می خوابیم فرکانسی به جهان ارسال نمی کنیم و پس از بیدار شدن فرصتی برای جهت دهی آگاهانه ذهن به سمت مثبت را خواهیم داشت

    فعالیت فیزیکی شدید: یکی دیگر از راه های کنترل ذهن است

    البته :بهترین حالت کنترل ذهن: تغییر باورها است که ممکن است نتوانیم همیشه تنها با تغییر باورها به احساس خوب دست یابیم به همین دلیل می توانیم از سایر روش های بیرونی برای عدم تمرکز بر اتفاقات نامناسب استفاده کنیم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    گل گفته:
    مدت عضویت: 1832 روز

    سلام استاد عباسمنش گرانقدرم

    سلام استاد حرف و عمل یکی و مقتدر

    استاد چقدرر این فایل ها باارزش هستن و ممنونم برای ضبط این لایو چقدررر کار خوبی کردین ک از سایت خودتون دسترسی داشته باشیم .‌😍❤️

    چقدر من این احساسات ک فرمودین تجربه کردم از ضربه هولناکی ک بهم زده شد و حتی خواب هم برمن حرام شده بود.. و کی؟ همون زمان قرنطینه عید ۹۹… و الان زیباترین اتفاق زندگیم همون تجربه تلخ در عین حال شیرین شده 😍💐 استاد چقدررر مثل ققنوس از زیر خاکستر بلند شدن قدرت میخواد و من چقدر خوشحالم از این تغییری ک در زندگی و همه چیززز از اساااس بلطف خدا انجام شد. استاد مهربونم باید فایل های شما را بارهاو‌بارها شنید چقدرررر سرشار از اگاهی هستید کن اشک هام سرازیر شد از این حجم از آگاهی قرآنی ک انگار قران را شما بلعیدید و در تک‌تک سلولهاتون آیه ب آیه عجین شده خداروشکرررر میگمم بینهایت بخاطر استادی چون شما داشتن🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻

    در پناااااه پروردگار جهانیان هستید و البته در قلب ما شاگردانت❤️دلم پر میکشه برای دیدنتون و بغل کردنتون وامیدوارم با چشم اشکی ک دارم مینویسم این روز رو‌ببینم و اشک شوق بریزم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭خدایاشکرت برای بودنم در این زمان و حضور شما و هدایتم ب این مسیر فهم و درک و عشق و زندگی دنبا و آخرت💐💐💐💐💐💐🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2559 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیزم.

    استاد وقتی داشتین درباره حضرت ابراهیم و تکاملی که طی کرد برای رسیدن به اون حد از ایمان صحبت میکردین یه نکته ای در مورد عملکرد خودم، بهم یادآوری شد.

    استاد حدود 13 سال پیش، من درگیر یه چالش خیلی بزرگ در زندگیم شدم، و همون چالش باعث رشد بسیار عظیمی برای من شد که با وجود اینکه اون چالش بعد از گرفتن درسها، برام حل شد، ولی اون رشد و لذت اون ارتباطی که با خدا، در دل اون چالش پیدا کرده بودم، همچنان جاریه و ادامه داره.

    یادمه از همون 13 سال پیش، اینقدر شک میکردم به گفته های خداوند و به دنبالش سوال می‌پرسیدم و ازش هدایت میخواستم که حد نداشت.

    همین شک من، باعث رشد عظیمی برای من شد.

    البته نه تنها شک، بلکه اشتیاقی که در وجودم بود برای به یقین رسیدن، باعث رشد عظیمی برای من شد.

    بخاطر اون اشتیاق برای دست یافتن به یقین بود، که مدام سوال میکردم از خداوند و ازش هدایت میخواستم و همواره خداوند هم هدایتم می‌کرد و جوابم را می‌داد.

    استاد بارها فقط درباره یک موضوع، من شک میکردم، سوال می‌پرسیدم و هدایت میخواستم و هدایت میشدم، ولی باز به یه شکل دیگه شک میکردم درباره اون هدایت خداوند و بازم بهش میگفتم : خدایا من نمیتونم باور کنم حرفی که بهم زدیا، ولی میخوام به یقین و اطمینان قلبی برسم بازم هدایتم کن و…

    و استاد این رویه هنوزم برای من ادامه داره، که بسیار برام زیبا و لذت بخشه.

    استاد باور به اینکه خداوند هدایتم میکنه، اینقدر دروجود من قویه که بااطمینان سوالاتم را میپرسم و اونقدر مطمعنم که آنی خدا جوابمو میده، که واقعا همیشه هم همینطور میشه و من بسرعت از جانب خداوند هدایت میشم و جوابمو میگیرم.

    طی کردن چنین مسیر و تکامل برای من، باعث شد که من الان خیلی خیلی نسبت به قبل، آرامش و اطمینان قلبی داشته باشم به تمام امورات و زمینه های زندگیم و همینطور اعتماد به کلام خداوند.

    بارها پیش اومده که ترس اومده سراغم، شک کردم و… مثل همین امروز، ولی موضوع اینه که زیاد، در اون ترس و حال بد، باقی نمیمونم و سریع با هدایت خداوند به احساس خوب میرسم.

    و تمام گفته های شما درین فایل را، من سلولی درک کردم. اینکه حضرت ابراهیم هم تکامل طی کرد برای اون حد از ایمان.

    ولی متاسفانه ماها، خیلی وقتها، تکامل را فراموش می‌کنیم، و شرایط زندگی‌ خودمون را براحتی مقایسه میکنیم با شرایط دیگران، و براحتی به ناامیدی می‌رسیم.

    درصورتیکه اگر موضوع تکامل را همواره مدنظر، داشته باشیم، بهتر می‌توانیم امید، ایمان، توکل و احساس خوب خودمون را نه تنها حفظ کنیم بلکه بهترش هم بکنیم.

    استاد عزیزم بینهایت سپاسگزار شما هستم بابت نشر این آگاهی ها

    درپناه خداوند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    مجید نوذری گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد عزیز سلام به همه عزیزان و سلام به خانم شایسته مهربان

    گفتگوی استاد درباره حس خوب واقعا به من حس خوب انتقال داد نکته مهمی که من در این فایل متوجه شدم این بود که کار فیزیکی و یا خواب باعث میشه موقعی که ما می‌خواهیم حس خودمان را خوب کنیم چقدر موثر هست و من خودم بارها تجربه کرده بودم ولی نمیدونستم که این راهکار هم موثر هست من با خواب حس خودم را خوب کرده ام مثلا وقتی ی اتفاق به ظاهر بد در زندگی داشته ام تصمیم گرفتم بخوابم مثلا دقیقا اول شب که اصلا سابقه نداشته این ساعت شب خواب باشم و تصمیم گرفتم که بخوابم و بعد از بیدار شدن دیدم که اون احساس دگه وجود نداره

    استاد عزیز حافظه خوبی دارند که یادشون اومد که شنای طولانی باعث خوب شدن حالشون شده و باعث شد منم یادم بیارم که چطور حال خودم را با خواب خوب میکردم

    این یعنی خلاقیت و استفاده از تجربه در زندگی و خیلی خیلی مهم هست که از تجربه استاد استفاده کنم که چگونه با کار فیزیکی لحظات بد رافراموش کنم

    و نکته تکامل حضرت ابراهیم هم خیلی برام جالب بود

    همیشه برام سوال بود چگونه حضرت ابراهیم راضی میشه بچه اش را به قربانگاه ببرد

    استاد پاسخ سوالم رو دادند که حضرت ابراهیم چون قبلا خدا رو شناخته بود و قبلا از این قبیل معاملات با خدا کرده بوده و حالا در این امتحان هم مطمئن بوده که خدا چقدر نزدیک هست و چقدر دوستش داره

    متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت