گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا - صفحه 17

310 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1323 روز

    سلام به استاد ودوستان گلم

    استاد بابت این فایل ها خیلی ممنونم

    درمورد هدایت من هم مانند موسی بودم،در طول زندگیم تمام زور خودمو توی تمام مسائل زدم و فکر می کردم خودم باید مسایل رو با ذهن وایده های خودم حل می کنم

    خیلی تلاش می کردم که پولدار بشم

    سالم بشم

    هر راهی رو که ذهنم می گفت امتحان کردم

    ولی به جایی نرسیدم وفقط درمانده تر وناامید شدم.

    من قبلن فکر می کردم که برای رسیدن به خواسته هام هیچ تلاشی نکردم

    اما دیدم که خیلی تلاش کردم اما به ایده های شیطانی عمل کردم وفقط زور بیخودی زدم

    چون به شیطان وذهنم ایمان داشتم وفکر می کردم اینا به نفعمه

    به خداوند وایده هاش اعتماد نداشتم.

    الان مرتب به خودم میگم هروقت به ذهنت اعتماد کردی بدون که به شیطان ایمان داری وگمراه میشی

    عین چهل سال گذشته ی عمرت

    اما الان تصمیم جدی گرفتم که به الهامات عمل کنم ونترسم

    چون ترس از طرف شیطانه

    ((((شیطان به انسان وعده ی فقر می دهد وخداوند به انسان وعده ی راست می دهد))))

    منم عین موسی تسلیم شدم

    کم اوردم

    مردم اینقد دس وپا زدم

    باید به خداوند اعتماد کنم

    شیطان ذهن فقط ایده های کمال گرایانه می دهد وچون نتیجه ش فقط شکسته انسان را ناامید وبیچاره می کند

    اما نتیجه ی هدایت خواستن واعتماد به رب موفقیته

    مانند افراد موفق این سایت

    مانند استاد عباس منش

    مانند موسی

    مانند استاد عرشیا نفر

    مانند استاد های بسیاری که تو ی این سایت هستند وهمه با عمل به اگاهی ها والهامات به نتایج بزرگ رسیدند

    موقع الهامات همیشه ترس بعدش وفوراا میاد

    اما با یاداوری اینکه «««دفعه ی قبل به الهام عمل کردم و موفق شدم »»»»باید بر ترس غلبه کنیم واین یعنی ایمان به خدا وعالم غیب.

    ایمان به الهامات نتیجه ی تقوا وپاک کردن ذهن از باورهای غلطه

    مقاومت ها،باورهای غلط هستند ونمیزارن به الهامات عمل کنیم

    چون مارو می ترسونند که ممکنه ضرر کنیم وبدبخت بشیم

    وباید اینقد عالی روی باورها کار کنیم تا الهامات رو بشنویم و بتوانیم با کمترین مقاومت به انها عمل کنیم ونترسیم

    چون الهامات از دید انسان ترسناک هستند و نتیجه شون با چشم تو اون لحظه قابل دیدن نیست

    ولی با ایمان قوی شده ،باید به ان وارد بشیم و عمل کنیم.

    عمل به الهامات همون«« عمل صالح»»است

    ممنونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    وقت همگی بخیر و شادی

    الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (3)

    (متّقین) کسانى هستند که به غیب ایمان دارند و نماز را به پاى مى دارند و از آنچه به آنان روزى داده ایم، انفاق مى کنند.

    خداراشکر چقدر فایل قشنگ وزیبایی بود حال کردیم خدایی

    روش تشخیص الهام الله از نجوای شیطان، از مهم‌ترین موضوعات بحت موفقیت استاد عباسمنش هست و ایشان کل پیشرفت خودشان را وابسته به عمل به الهامات الله می دونند.

    اول اینکه باید باور کنیم نیروی در درون همه انسانها هست به نام نیروی هدایتگر الله

    دوم اینکه در برابر الهامات و ایده‌های این نیرو تسلیم باشیم و به آنها عمل کنیم هرچند که ظاهرش منطقی نباشه .

    مهم‌ترین مرحله دراین جریان، عمل به الهام الله هست و ممکن هست بعضی ها مقاومت‌ ذهنی داشته باشند و به تاخیر بیندازند.

    علتش اینکه اکثر انسانها موضوع الهام را با ذهن منطقی بررسی می کنند و ذهن انسان چون عملکرد ش منطقی هست و بر اساس ورودهای کار می کنه و براساس تجارب نفسانی تصمیم میگیره، نمی تونه این قضیه را حل و فصل کنه و سعی میکنه مانع اتصال انسان به قلب و عمل به الهام باشه .

    و برای اینکه ذهن را آرام کنیم باید الگوهای مناسب بهش معرفی کنیم ، مثل زندگی نیلسون ماندلا در آفریقا و زندگی خود استاد عباسمنش و زندگی حضرت موسی که تسلیم الله شد.

    دز هر شرایطی که هستیم باید خود را لایق صحبت کردن با الله بدونیم فارغ از اینکه ما چقدر خطا و اشتباه کردیم و احساس ارزشمندی و لیاقت کنیم و احساس ارزشمندی خود را وابسته به دستاوردها و موفقیت خود و عوامل بیرونی نکنیم و مدام به خودمان‌ بگیم که فقط بخاطر اینکه خداوند منو انتخاب کرده و حق زندگی کردن را داده من ارزشمند هستم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      محمدرضا بهبودی گفته:
      مدت عضویت: 2307 روز

      سلام دوست عزیز

      امیدوارم حالتون عالی باشه بی قید و شرط

      تشکر میکنم از شما بابت کامنت ارزشمندتون

      دوتا نکته توی کامنت شما نظرمو جلب کرد واقعاً

      1 . اونحا ک گفتید ما موضوع الهام رو با ذهن منطقی مون بررسی میکنیم و ذهن منطقی مون هم بر اساس ورودی هامون برنامه ریزی شده یا برنامه ریزی میشه

      این جمله برای من این معنی رو داره ک : اگه من بیام بارها و بارها این آگاهی ها رو برای خودم تکرار کنم و هی ب خودم یادآوری کنم و ب خودم بگم ک : انسان های موفق افرادی نیستند ک نمیترسن ، بلکه افرادی هستن ک باوجود ترس هاشون اقدام میکنن و می‌دونن ک باید وارد دل ترس هاشون بشن و این تنها راه مقابله با ترس هست

      من خودم از جلسه چهار دوره فوق العاده عزت نفس استفاده میکنم و خیلی مفید بوده و هست برام

      این منطق ها همون ورودی های قدرتمند کننده ای هستن ک ذهن منطقی ما رو برنامه ریزی میکنن برای اینکه بتونیم اقدام کنیم و همیشه باید خودمون رو ببندیم ب این آگاهی ها

      2. اینکه در هر شرایطی خودمون رو لایق هم صحبتی با خداوند بدونیم و بدونیم ک فارغ از هر خطا و اشتباهی ک داشتیم ما لایق و ارزشمند هستیم

      یعنی این احساس لیاقت و ارزشمندی ما ی موضوع کاملا درونی هست و اصلا اکتسابی نیست ک حالا با ی اشتباهی بخواد از بین بره

      ما ذاتأ لایق و ارزشمند بدنیا اومدیم

      مثل کتاب ارزشمندی ک فارغ از اینکه چ ظاهری داره ک جلد داره یا ن یا اینکه ته ی انبار پر از گرد و خاک افتاده یا توی بهترین موزه یا کتابخونه جهان نگهداری میشه

      احساس خودارزشمندی مثل جوهره وجودی ماست

      این دوتا نکته بنظرم خیلی کمک کنندست ک ما بتونیم با کار کردن روی ترس هامون و احساس خودارزشمندی مون میتونیم تصمیمات بزرگ تر و بهتری بگیریم و مسیر رشد و پیشرفت مون ساده تر و لذت بخش تر میشه

      بازهم از شما سپاسگزارم و براتون بهترین ها رو آرزو میکنم در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2150 روز

    بنام خدا

    من این فایل رو قبلا گوش داده بودم

    ولی باز هم‌برام تازه بود

    و ب کمکش تونستم خودم در مورد موضوعی اروم تر کنم

    که میدونم ریشه اش از مقایسه میاد

    من کلاس خوشنویسی میرم چند ماهی هست ( توی کامنتهای قبلیم نوشتم)

    دوستی دارم که ایشون سالها پیش خوشنویسی کار میکرده

    بهش گفتم کلاس میرم و گفت دوست داره بیاد

    ( احتمال زیاد امروز عصر بیاد کلاس)

    از وقتی که گفت میخواد کلاس بیاد ( دیروز) هی ی نجوایی تو کله ام هست که

    اَه

    کاش نگفته بودم بهش

    چرا این احساس بد رو دارم

    چون من تو نظر اونها ی معلم زبان عالیم

    و الان بیاد خطم ببینه چی میکه

    ( من هنوز خطشون ندیدم ولی چون کفته قبلا کار کرده

    همین ی جمله من خلع سلاح کرد که زود بزنم تو سر خودم)

    ایشون ادم بشدت مقایسه ای، و اهل رقابته

    من میخوام ازمون شرکت کنم

    حالا اکه بفهمه اونم میاد شرکت میکنه

    بعد بحث نمره میشه

    اگه از من بالاتر بشه چی. و …

    اینا نجوای شیطان چون دارم حالم بد میکنه

    دوم اینکه باید ب خودم بگم

    تو شاگرد دوره لیاقتی ، درس اول: مقایسه ممنوع

    من هم خطم خیلی عالی و توی این 6 ماه عالی کار کردم

    بدون پیش زمینه

    من فقط باید خودم با قبلم مقایسه کنم

    من هم توانمندم و میتونم توی ازمون نمره خوبی بگیرم

    باید تمرکزم‌روی خودم باشه

    اومدن ایشون جای من تنگ نمیکنه

    ( باور فراوانی)

    استاد باز هم با حوصله برام وقت میذاره

    دلیل نداره چون شخصیت ایشون رقابتی هست منم تو دام این اخلاق بیوفتم

    من باید ب قول استاد راه خودم برم و سبک زندگی خودم رو‌داشته باشم

    تا ارامش داشته باشم

    مقایسه و چشم و هم چشمی و حرص و حسادت باعث سلب ارامش میشه

    عصبیم میکنه و خود بخود روی رفتارم با بچه هام و اطرافیانم تاثیر میذاره

    میپذیرم که خودم ایشون رو ب زندگیم دعوت کردم ( البته خصلتهای خیلی خوب زیادی هم دارن)

    و اکر از در رقابت بخواد با من وارد بشه من این وجه رو توی ایشون برانگیخته کردم

    در حالیکه هدف من از کلاس رفتن یادگیری مهارت جدید و لذت بردنه

    پسسس

    من باید احساسم خوب نگه دارم

    لاجرم اتفاقات عالی برام میوفته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1444 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خداوندا من هر چه دارم از تو دارم

    خدای عزیزم تو داری خیلی قشنگ و تکاملی هدایتم میکنی .

    خدایا تو وقتی هدایتم کنی شیطان هیچ تسلط بر من و بندگانت ندارد .

    خدایا الان قلبم خیلی آرومه من به تو اعتماد کردم تمام.

    پس خودت مرا در راه مستقیم ثابت قدم بدار

    خدایا در هر حالتی از زندگی قرار دارم خودم خواستم

    حال از تو میخواهم که انقدر قلبم را صیقل دهی که اشکار و واضح صدای تو را بشنوم

    خدایا تو همیشه از این که ما شاد و ثروتمند و سلامت هستیم خوشحالی،

    پس میخواهم انقدر ثروتمند و شاد و سلامت باشم که تو را همیشه خوشحال کنم .

    خدایا انقدر در زندگی ام هدایتم کردی که هنگامی ارامش داشتم فهمیدم که چه قدر قشنگ با من صحبت کردی .الهام کردی .

    سپس تمام وجودم رو حس سبکی به خودش گرفته و من راحت تر میفهمم که در حال حاضر چه کار کنم چه کار نکنم .

    شکر گزار توام بابت زندگی عالی ام بابت الهامات قلبی ام من از تو میخواهم که غرور رو از من دور کنی تا بفهمم که فقط تویی نه من

    در برابر تو من هیچ ام پس تو به من یک شغل خیلی راحت و اسان و دوست داشتنی الهام کن که دو برابر حقوق یک مرد باشه و من عاشقش باشم وخیلی خیلی راحت بتوانم ان را انجام دهم ازادی زمانی و مکانی و مالی داشته باشم .

    وباکاری که تو به من الهام کردی تمام انچه را که دوست دارم را میخرم

    تا برای همسرم که اینقدر سخت کار میکنه و؛لنگ اجاره خونه و لنگ هزینه های خونه است باور پذیر باشه

    وهمین که برای خودم باورپذیر تر باشه

    به امید ردپای موفقیت .

    خدایا هدایتم کن من محتاجم به هرانچه که از سوی تو باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    غزل عطائی گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    به نام خدای بخشنده مهربون سلام به همه دوستای عزیزم به دو استاد محترم و گرانقدرم و هر کسی که داره این پیام رو می‌خونه .

    قبل از هر چیز لازمه که تشکر کنم از مدیر فنی عزیز سایت برای دسته‌بندی‌ها و تغییرات جدید که خیلی عالیتر کرده فضای گرم و دلنشین این دانشگاه بزرگ و توحیدی رو ..

    نمی‌دونم چند نفر دیگه به غیر از من این درخواست رو داشتن که هر فایل نام مخصوص خودشو داشته باشه و ما اینطوری بتونیم هر فایل رو که می‌خوایم رو به راحتی پیدا بکنیم..

    از اینکه فصل جدید روزشمار تحول زندگی من شروع شده خیلی خوشحالم و خوشحال‌ترم از اینکه این سه تا فایل درباره توحید صحبت شده .

    به نظر من که اخیرا بیشتر درمدار صحبت با خداوند هستم، توحید و ایمان به خدا قدرت بینظیر و اطمینان قلبی و انگیزه بالا برای ادامه تجربه زندگی به آدم میده. طوری که اگر کسی تجربه ش کنه دیگه نمیخواد غیر این تجربه چیز دیگه ای داشته باشه.

    حالا متوجه میشم که چرا استاد عباسمنش عزیزم انقدر قدرتمند و جسورن و چرا سازوکار زندگیشونو برپایه الهامات قلبیشون گذاشتن؟

    جالبه که از اون روزی که شروع کردم به صحبت کردن با خدا، خدا هم از همه جهت داره هدایت‌هاشو برای من می‌فرسته و در هر لحظه داره به زیبایی با من صحبت می‌کنه …

    چند مورد از که هدایتهای دقیق و دلچسبشو به عنوان رد پا به جا میذارم تا نشونه‌ای باشه برای من واونایی که ارتباطشون رو با خدا گم میکنن گاهی …

    بعد از اینکه من شروع کردم به صحبت کردن با خدا و ارتباط گرفتن باهاش، اونم شروع کرد به صحبت کردن با من از راههای مختلف.

    مثلاً همونطور که توی کامنت قبلیم نوشته بودم اول بهم گفتش که تو باید سحرخیزتر باشی

    تو باید با من صحبت کنی من رو با نام‌های نیکو صدا کنی ، من رو با صفات زیبام صدا کن.

    برای شناخت بیشتر خودت نیازمند این هستی که من رو بشناسی پس برای شناخت بیشتر من و برای اینکه ما با هم حرف‌های بیشتری داشته باشیم قرآن بخون.

    وقتی ازش پرسیدم کدوم سوره ؟ منو از طریق کلمه ح ش ر به سوره فجر هدایت کرد و من متوجه شدم که باید سحرخیز باشم وقتی تصمیم گرفتم سحرخیز باشم یکی از دوستانم رو فرستاد تا با هم به پیاده‌روی صبحگاهی بریم و همین امر باعث شد که من خیلی سریع‌تر از خواب بیدار شم.

    بعد از سوره فجر مجدداً من رو به سوره ملک و بعد یس هدایت کرد و از طریق اون درس‌های زیادی به من داد .

    به طور مثال یکی از چیزهایی که خداوند بهم یاد داد این بود که برای اینکه باورسازی کنی از سه زمان گذشته حال و آینده کمک بگیر گذشته رو بپذیر ،زمان حال رو دریاب و براش به طور مشخص برنامه‌ریزی کن و به آینده اطمینان داشته باش از الگوها کمک بگیر نشانه‌های مختلف رو برای خودت یادآوری کن وسپاسگزار باش …

    من سعی کردم همونطور که توی کامنت قبل نوشته بودم به ایده‌هایی که بهم الهام میشه عمل کنم و شخصیت خودم رو بهبود ببخشم وسط حرفش نپرم و اون کاریو که بهم میگه رو همون لحظه انجام بدم .

    این روزها من و خدا با هم داریم روی ریشه‌ها کار می‌کنیم. توی دو سه روز گذشته بهم گفت که من رو در همه چیز ببین جهان برای تو سرشار از نشانه‌هاست فراوانی رو از طریق من یاد بگیر. وقتی که توجه کردم دیدم خداوند در همه چیز هست هر آن چیزی که به چشم من میاد و هر آن چیزی که نادیدنیست. نشانه هارو بازگو کردم… خدایی که در پرواز پرستوهاست، خدایی که در موج دریاست ، خدایی که در تنوع ماهیهاست ، خدایی که در بوی شگفت انگیز شکوفه های بهار نارنج و سنجد و یاسه، خدایی که در مهربانی و شفقت آدمهاست‌. بهم گفت فراوانی رو ازین طریق یاد بگیر …

    بعد از طریق دوره 12 قدم بهم گفت که جهان رو خیر مطلق ببین هر آن چیزی که برای تو اتفاق می‌افته خیر مطلقه و تو باید بتونی ذهنت رو درباره موارد مختلف بیشتر کنترل کنی .تسلیم مطلق من باش. این چیطی که در زندگی تو هست همونیه که الان باید باشه. من به درک عمیقتری ازین موضوع رسیدم که خیلی اهمیت داره که من به صورت دقیق از قوانین پیروی کنم و کنترل ذهن داشته باشم. اینطوری میشه اطمینان داشته باشم به اتفاق‌های خوبی برای من در راهه .

    به نظر من خدا هر لحظه داره با ما صحبت می‌کنه همونطور که استاد در این فایل ارزشمند بهش اشاره کردن ما تنها در صورتی می‌تونیم الهامات خداوند را بشنویم یا بهتره بگم در صورتی می‌تونیم اونو درک کنیم که سراپا گوش باشیم و آماده شنیدن باشیم.

    اون هر لحظه داره به ما میگه و هر لحظه داره راه رو نشون میده اما به این خاطر که ما در لحظه حال زندگی نمی‌کنیم اون هدایت‌ها رو می‌شنویم اما چشم پوشی می‌کنیم یا درکش نمی‌کنیم.

    توی صحبت‌های اخیرم با خدای درونم بهم گفته شد که تو باید احساس اطمینان قلبی داشته باشی. اول ببین که نسبت به چه چیزهایی احساس اطمینان قلبی داری؟ بعد برام مثال زد؛ تو الان اطمینان داری به اینکه پدر و مادرت چه کسایی هستن!؟

    کجا بزرگ شدی ؟

    الان چه زمانی از روزه و…

    بهم گفت که توجه کن ببین که حس اطمینان چه شکلیه؟ همون حسو باید نسبت به من داشته باشی …

    بعد به من معادل سازیو یاد داد با معادل سازی من احساس کردم که درهای بزرگی از آگاهی به روم باز شد. به من گفت که برای درک ثروت باید بدونی که توی روابطت چطوری عمل می‌کنی؟ ثروت رو مثل آدمها و رابطه با اونا ببین

    من متوجه شدم که مقاومت‌های من در روابط خیلی خیلی کمه به همین خاطره که هر روز و هر لحظه آدم‌های زیادی سر راهم قرار می‌گیرند که بهترین آدم‌های این دنیان همشون محترم و عزیزند و همه منو دوست دارن و در هرلحظهبهم عشق میدن .

    اما توی موضوع ثروت هنوز اونقدر کم نشده مقاومتهام. هنوز هم توی این حوزه یه فرد لوس و نونورم که بابت هر چیزی ناراحت میشم اگر می‌خوام که روابطم توی این زمینه بهبود پیدا بکنه و از اینی که هستم بیشتر رشد کنم لازمه که باز هم از طریق معادل سازی بفهمم که چه رفتارهای خاص و قشنگی رو در روابط دارم و حالا باید در زمینه ثروت باید داشته باشم و اون رفتارها رو در خودم نهادینه کنم و شخصیت بسازم. در این صورته که مدار من هر روز رشد می‌کنه.

    بعد از اون وقتی که از خدا خواستم که برای من همراه بفرسته تا در این مسیر با همدیگه پیش بریم خدا یکی از دستان عزیزش رو از طریق سایت برای من فرستاد تا با هم درباره توحید گفتگو کنیم و اینطوری انگیزه بیشتری داشته باشیم برای اینکه رفاقتمون با خدا عمیق و عمیق‌تر شه و از طریق اون دست ارزشمند و نازنینش به من گفت که باید 40 روز ادامه بدی به این روند تا نهادینه کنی این شیوه رو. من متوجه شدم که اگر سریع نتیجه بگیرم و دستاوردهای این دنیایی داشته باشم فراموش می‌کنم که باز هم باید با خدا رفاقت کنم و می‌چسبم به نتایج این دنیاییم و یادم میره که با خدا صحبت کنم هر چقدر که صحبت کردن من با اون بیشتر طول بکشه رفاقتمون عمیق‌تر میشه و بعد این رفاقت تبدیل به شخصیت من میشه و این برای من ارزشمندترین چیز دنیاست.

    وقتی که سوره یاسین تموم شد از خدا پرسیدم که حالا باید کدوم سوره رو بخونم و از طریق فایل 153 این فصل به من گفت آیه 25 سوره قصص. با خودم گفتم خب میرم از اول این سوره رو می‌خونم اما گفته شد که نههه همین آیه رو بخون.

    مفهومی که از این آیه بینظیر و جذاب درک کردم این بود : اینک نترس تو از شر قوم ستمکار نجات یافتی!

    دیشب مجدداً وقتی که داشتم باهاش صحبت می‌کردم بهم گفت که تو باید برای دیگران دعای خیر کنی باید برای برآورده شدن هر آن چیزی که دور و اطرافیانت می‌خوان و تو گاها به برآورده شدن اون خواسته‌ها حسادت می‌کنی دعای خیر کنی و عمیقاً درخواست کنی که اون چیزها برای اون‌ها برآورده بشه در این صورت که قلب تو روشن‌تر میشه به من نزدیک‌تر میشی . بنابراین از دیشب شروع کردم برای افرادی که در اطرافم هستند و گاهاً حس حسادت رو در من برانگیخته می‌کنند دعا ‌کردم.

    اتفاق جالبی که همین چند روز گذشته رخ داد این بود که وسط شب از خواب بیدار شدم و به خدا گفتم که خدای من خیلی تشنمه و خیلی تنبلیم میاد که برم و برای خودم آب بیارم اگر من قبول دارم که تو خیلی قدرتمندی و می‌تونی به هر خواسته‌ای که من دارم پاسخ بدی پس به من تو این تاریکی شب آب برسون.

    تصورم این بود که الان یک نفر از خواب بیدار می‌شه و به سمت آشپزخونه میره و من بهش میگم که برای من آب بیار اما این تصور انقدر که دور از ذهن بود بی‌خیال آب شدم و گفتم می‌خوابم تا موقع نماز و اونموقع آب میخورم اما در کمال ناباوری توجهم جلب یک لیوان آب روی سبد مسافرتی شد، لیوان آبی که همین چند ساعت پیش برای مامانم برده بودم و اون فقط یه جرعه ازش نوشیده بود … قبل اینکه چراغا خاموش شن و بخوابیم من اصلا ندیده بودمش…

    با این اتفاق ایمانم خیلی بهش بیشتر شد به خدایی که خدای ناممکن‌هاست و تونسته در تاریکی شب و در کمال ناباوری برای من آب خنک بیاره.

    من اینجا در گوشه‌ای از ایران این روزها دارم با رفاقت با خدا و هم صحبتی با اون عشق می‌کنم و در حال حاضر فکر می‌کنم که هیچ هم صحبتی زیباتر از هم صحبتی با خدا نیست و هیچ دستاوردی بهتر و بزرگتر از رفاقت با خدا وجود نداره این روزها بهش میگم که خدای من کمکم کن تا قبل از رسیدن به هر چیزی و تجربه هر خواسته‌ای تو رو تجربه کنم هم صحبتی با خودت رو هرگز از من نگیر کاری کن که هیچ چیزی به غیر از تو و الهاماتت به چشم من نیان و فقط تو باشی و من

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 79 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1397 روز

      سلام غزل عزیز

      خوشا بحالت،چقدر لذت هم صحبتی خدا رو چشیدیم که حاضر نیستی چیزی رو با اون عوض کنی.خیلی ها از جمله خودم دوست داریم مثل شما با خدا صحبت کنیم و الهام بشیم و حرکت کنیم .اما نمی‌دانیم چطور با خدا صحبت کنیم .تحسین میکنم آرامشی که در نوشته شما بود،توحیدی که موج میزد و طراوت و تازگی تجربه های واقعیتون رو.

      غزل خانم سپاسگزارم که نوشتید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2400 روز

        سلام به آقا ابراهیم عزیز امیدوارم که حالتون خوب باشه .

        یادتون میاد وقتی که بچه بودیم وقتی که با دوستمون قهر می‌کردیم بعد که آشتی می‌کردیم توی لحظه‌های اول هیچی برای گفتن نداشتیم؟

        نمی‌دونستیم که از چی صحبت کنیم از کجا بگیم؟

        کم کم که بیشتر در کنار هم قرار می‌گرفتیم و مجبور می‌کردیم خودمون رو که صحبت کنیم دیگه نطقمون باز می‌شد و چیزهای مختلفی داشتیم برای گفتن و هم صحبت شدن.

        به نظر من دقیقاً خدا هم همینطوریه، من قبل از اینکه شروع کنم به صحبت کردن باهاش برای اولین بار اصلاً نمی‌دونستم که چی باید بگم با وجود اینکه من فکر میکردم که من خیلی با خدا صحبت میکنم اما وقتی که برای اولین بار میخواستم به صورت رسمی زمان بذارم و با خدا صحبت کنم هیچ حرفی برای گفتن نداشتم بنابراین گوشیم رو آلارم گذاشتم و با خودم گفتم که حتماً حتماً باید یک ربع با خدا صحبت کنی .

        اول اولش هیچ حرفی برای گفتن نداشتم بنابراین شروع کردم از خاطرات روزم تعریف کردن که امروز چه اتفاقی افتاد، امروز چی دیدم، چقدر قشنگ بود و تو اینا رو درست کردی چقدر تو خفنی چقدر تو خلاقی دمت گرم خیلی خوشحالم که دوباره با هم دیگه هم صحبت شدیم و…

        همین حرف های ساده.

        قرار نیستش که ما چیز خاصی بگیم فقط باید شروع کنیم به صحبت کردن باهاش دقیقا مثل صحبت کردن با یک دوست .

        با دوستاتون چطوری صحبت میکنید؟چه حرفایی با همدیگه میگین؟

        همون حرفا رو بیاین به این دوست جدیدتون بگین .

        گاهی اوقات ما فکر می‌کنیم که انقدر که این خدا بزرگه چون بهمون گفتن دیگه و چون فکر می‌کنیم که خیلی بزرگه وقتی که در برابرش قرار می‌گیریم و میخوایم صحبت بکنیم ، حرفی برای گفتن پیدا نمی‌کنیم احساس میکنیم که هر حرفی بگیم خیلی ساده انگارانه ست در حالی که خداوند اندازه ما میشه یعنی خودش رو در حد درک ما کوچیک میکنه و میاد که باهامون صحبت کنه و بهمون بگه که چیکار بکنیم ..

        شروع کنید و لذت ببرید…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
        • -
          ابراهیم گفته:
          مدت عضویت: 1397 روز

          سلام غزل عزیز

          خیلی سپاسگزارم که راهنماییم کردی.صحبت کردن با خدا هیچ چیدن کلماتی نمیخاد، نمیخاد بهترین باشی ،از همین صحبت‌هایی که با دوستات میکنی با خدا هم بکن.این لطفی بود از طرف خدا.جواب مهشید جان به شما رو هم خوندم و باز بیشتر متوجه شدم که اتفاقا هفته قبل ستایشی اینچنینی من هم داشتم .اول همین کامنتم که میخواستم ازتون تشکر کنم،یک لحظه دعای عرفه حسین بن علی ع یادم اومد که ایشون چقدر قشنگ با خدا صحبت کردند.فکر میکنم هر کسی در هر مرتبه ای هست با هر زبانی میتونه با خدا صحبت کنه.من هم حتما با دوست خوبم سعی میکنم راحت صحبت کنم .سپاسگزارم از لطفت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1906 روز

          سلام به غزل عزیزم.

          چقدر لذت بردم از این کلامت:

          همون حرفا رو بیاین به این دوست جدیدتون بگین.

          تعبیرت از خدا به عنوانِ دوست جدید، عالی بود، خیلی بهم چسبید.

          چقدر نیاز دارم با یکی صحبت کنم با قلبم مُفَصَلِ مفصلِ مفصل …

          یکی، منظورم خداست، چون فقط خداست که گفتگو باهاش آرامش بخشه واسه روح از بی نهایت ابعاد.

          از این روزهام بگم، از شیرینی ها و سختی هام‌…

          با خدا صحبت میکنم، ازش هدایت میخوام، صبر میخوام، میگم بهش من بلد نیستم تو یادم بده، ازش حفاظت و امنیت و سلامتی و روزی و … میخوام.

          ازش تشکر میکنم.

          امروز تو خلوتِ 10 دقیقه ای پیاده روی تو پارکینگ مامانم ازش خواستم کمک و هدایتم کنه تغییرات و چالش هام و سختی های جدید باعث نشن زیبایی ها و داشته ها و نعمت هامو نبینم.

          اخه یه لحظه چشمم خورد به گیاهِ سبز و زیبای توی گلدون گوشه حیاطِ مامانم…

          یادم اومد چقدر از سبز بودن و طبیعت لذت برده و میبرم، چقدر سپاس گزارم بابتشون…

          از خدا خواستم یادم بده، یادم بندازه در لحظه تشکر کنم با قلبم…

          مرسی برای کامنت قشنگت.

          از خداوند ممنونم که درخواستمو اجابت میکنه.

          ازش خواستم فراوانی بده به زمان، انرژی، خواب، آرامش و … خودم و قند عسلم.

          خدایا بهم یاد بده و کمکم کن بپذیرم شرایط جدیدم رو و تطبیق بدم خودمو با تغییرات زندگیم.

          خدایا آسانم کن بر آسانی ها.

          خدایا هدایتم کن به بهترین ها، هر چی پیش میاد خیره.

          خدایا شکرت، تو خیلی کمکم میکنی، میدونم گاهی عجله دارم برای موفقیت یا رویِ روال رفتنِ هر خواسته ای، اما خودت کمکم میکنی بهبودگرا شم و جلو برم، خودت یادم میندازی تقلا نکنم و تسلیم شم، اینکه به خیری از جانب تو سخت فقیر و محتاجم. مرسی که هستی خدا جان.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            غزل عطائی گفته:
            مدت عضویت: 2400 روز

            سمانه ی عزیزم. سلام . امیدوارم امروزت پر از معجزه باشه ‌

            دوروز پیش به یادت بودم .چقدر خوب که دیدمت و پیام دلنشینتو خوندم دوست قشنگم.

            قدم نور رسیده تون مبارکتون باشه .. اومدم بنویسم نو رسیده ، اشتباهی تایپ شد نور . حقیقتا درسته ،از نور هستیم هممون …

            بذار از زیبایی طییعت اینجا برات بگم تا با تصورش لذت ببری و منم ستاره قطبیمو اینجا انجام بدم

            صبح که از خواب بیدار شدم و آنلاین شدم دیدم دوستم رسید واریز برام فرستاده و فراوانی و برکت رو به حسابم جاری کرده . این اولین مواجهه با امروزم بود .

            بعدش تند و تند لباس پوشیدم و رفتم پیاده روی .. نمیدونی چه مسیر رویایی ای رو هرروز طی میکنیم !

            برات میگم تا تصور کنی . محوطه ی خانه های سازمانی پررر از درخته . چون اینجا خیلی پستی و بلندی داره درختا و باغچه ها توی ارتفاع متفاوتی هستن . خیلی خوشگلن .

            به تازگی شکوفه های گلهای یاس و درختای سنجد و بسم باز شدن و هرازچند گاهی بوی بهشتیشونو حس میکنیم .

            امروز وقتی رسیدم به دوستام یه گربه ی نازنازی یهو از لای پرچینای باغچه اومد بیرون و اومد سمتمون . هی دلش میخواست نازش کنیم . انگار تازه وارد این محدوده شده بود چون برخلاف گربه های اینجا، کاملا دستی بود . من عااشق حیووناام. هرروز که توی کوچه و خیابون سگ و گربه میبینم کلی بهشون عشق میدم .ظاهرا همشون هم میفهمن

            دیشب یه بارون شدیدی اومد خیلی زیبا بود . من رفتم توی تراس و به تیر های چراغ نگاه کردم . ازین حال خیلی لذت میبرم که بارش تند بارونو توی نور ببینم. . خداوند به قطره های باران فرمان ریزش داده بود .

            به خاطر همین امروز صبح هوا خیلیییی خوشگل بود . ابرای آسمون یکی درمیون وایساده بودن کنار هم و لپاشون گل انداخته بود ‌ .. تصور کن یه مسیر مستقیم مثلا 300 متری تا در ورودی هست دو طرف مسیر پررر از درختای بلوطه، بارون رفته بود لابلای خطوط جاده و یه طرح خیلی قشنگ ایجاد کرده بود .

            من یه لحظه برگشتم به سمت عقب که طبیعت پشت سرمونو ببینم . دیدم یه دوست عزیزی داره تند تند میاد که به جمع پیاده روی ما بپیونده . خیلییی خانوم دوست داشتنی و شیرینیه . خدا چقدر هواشو داشت که به من گفت برگردم . چون خیلی از ما دور بود و هیج جوره نمیرسید اگر نمیدیدیمش.

            از ورودی بیرون رفتیم و به گلهای یاس زرد رسیدیم. چندتا گنجشک داشتن سر به تیکه نون باهم میجنگیدن. یجای دیگه ام دیدم که گنجشکه یه تیکه نون به نوک گرفته و داره میره تو باغچه بخورتش.

            سه تا زاغ و کلاغ دیدم و قار قار میکردن . مطمئنم امروز خبرای خوبی توراهه .من خیلی کلاغارو دوست دارم. خیلی شگفت انگیزن. به نحوه پروازشون توجه کردم. خییلی زیبا بود . آفتاب تازه درومده بود و وقتی اینا از بالای ساختمونا رد میشدن سایه شون رو ساختمونا حرکت میکرد.

            یه جایی از مسیرو هرروز طی میکنیم که کلی درخت ارغوان داره. .گلهای ارغوان دیگه دارن تموم میشن و برگای گرد قشنگشون جایگزین میشن .

            جاتون خالی ما هرروز مقصد پیاده رویمون نونواییه . بربری کنجدی داغ میخریم و برمیگردیم.

            توی مسیر یه میدون هست . من تازه متوجه شدم .وقتی من سمتی باشم که ماشینا میان ، ماشینا یا آروم میان یا کلا ماشینی نیست در اون لحظه هاا.. ولی وقتی دوستام اون سمتن ماشینها با سرعت خیلی بالا میان و رد میشن .

            وسط خیابون یه باغچه هست که گلهای رزش به تازگی باز شدن . خیلی خوشگلن .

            از لابه لای سنگفرش ها و کنار درختای توی باغچه های خیابون کلی گل خود رو بنفش هستن که خیلی خیلی فضارو دلپذیرتر کردن

            درختای کاج خوابیده رو من اینجا برای اولین بار دیدم تو یکی از باغچه ها انگار خدا بذر خاکشیر پاشیده بود. باغچه پررر بود از گیاه خاکشیر. خیلی خوشگلن واقعااا .

            توی مسیر برگشتمون دوتا درخت توت قرمز ترش و شیرین هست که ما هروقت از پیاده روی برمیگردیم اونجا یکم توت میخوریم . امسال درختای توت پرر از میوه ن و تا یکی دوهفته دیگه میتونیم از خوردنشون لذت ببریم . اینا تا قبل این که باغبونا سم پاشی شون کنن تموم میشن توسط ما چندنفر :) صد متر اونورتر هم یه مسیری هست که کلییی درخت توت هست و هیچوقتم تموم نمیشه انگار:)

            جدا از طبیعت که خیلی خیلی زیبااااست ، خداوند بهترین همراههارو هم واسه پیاده روی میفرسته برام . خیلی خوش رو . خوش خنده . خوش اخلاق . خوش قیافه و متشخص .

            وقتی میرسم خونه کتری میذارم رو گاز و میشینم روی مبل و وارد سایتو چک میکنم و بعدش باخدا صحبت میکنم.

            یک ساعت و نیم صبح پربرکتم اینطوری میگذره و دل انگیزه واقعا . خصوصا اون بخشهایی که مداوم دارم باخدا گفت و گو میکنم .

            امروز حین پیاده روی فکر میکردم که عه! ما هرروز با تکرار مواجهیم هاا! هرروز از همون مسیرا رد میشم‌. تقریبا همون آدمارو میبینیم ، اما انقدر که زیباییها زیاااادن که من فقط محو تماشاام. انقدر میخوام از همه قشنگیا لذت ببرم که هیچ وقت متوجه تکرار روزها نشدم.

            خداروشکرر

            سمانه جون . موفقیت همین الانه. از دید من واژه موفق که از وفق میاد رو میشه اینطوری معنا کرد. اینکه بتونیم خودمونو با شرایط وفق بدیم و ازش به نفع خودمون استفاده کنیم .

            ما میتونیم تو هررر شرایطی از دید زیبا بینمون استفاده کنیم تا زیباترین اتفاقارو گلچین کنیم برای خودمون. ما اگر بتونیم خودمونو وفق بدیم از شرایط تا جایی که میتونیم به زیبایی استفاده کنیم موفقیم !

            بیا موفقیت رو سختش نکنیم..

            شرایطی که الان میتونیم با پذیرفتنش ،ازش لذت ببریم داره میگذره و تموم میشه یه روز .. دستمونو تو دستش بذاریم و باهاش رفیق بشیم :)

            خوشحالم که برای شما و خودم نوشتم .

            زیباییها در انتظارت باشه ودر پناه خداوند حمایتگر باشی دوست قشنگم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
            • -
              سید مهدی جزایری گفته:
              مدت عضویت: 2088 روز

              سلام خانم غزل

              چقدر قلم قشنگی دارید

              چقدر با جزئیات این مسیر بهشتی روزانه تون رو توصیف کردید

              آنقدر زیبا نوشتید که من مرتب داشتم سرچ می کردم

              یعنی آنجایی که گفتید درخت سنجد هست، من همان وقت سرچ کردم که ببینم عکس درخت سنجد چطوریه و عکس شکوفه های این درخت رو دیدم

              بعدش هم درخت بلوط و درخت ارغوان و گل های رز و ………..

              خلاصه دم شما گرم

              یک کلاس کوتاه درخت شناسی بود برایم :)))

              شما یکی از عزیزانی هستید که من فالو می کنم و کامنت های پر از آگاهی و خواندنی شما برای ایمیل می شود و من مطلع می شوم که شما کامنت گذاشته اید

              آفرین میگم به شما و به این نگاه زیبابین شما

              براتون به اندازه تمام شکوفه های زیبای درختان بهاری، ثروت و شادی و سلامتی و عزت از خدا می خواهم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              ریحانه گفته:
              مدت عضویت: 1752 روز

              سلام غزل عزیزم

              نوشته ات جوری بود که فقط دوستداشتم ادامه بدم برام خیلی تحسین برانگیز بود که انقدر بهشتی و با جزئیات توصیف میکردی فضایی رو که هرروز صبح تجربه میکنی

              یه جاهایی دیدم توی کامنتت داری از فراوانی صحبت میکنی اونجا که گفتی انگار تمومی ندارن اون توت ها اتفاقا چندروز پیش داشتم به این فکر میکردم توجه به فراوانی جزئی از شخصیت استاد شده که همیشه بین حرفاشون به فراوانی توجه میکنن

              همیشه به نامحدود بودن هرچیزی توجه میکنن

              حتی فضای یه پارکینگ

              یه فروشگاه

              ماشین

              طبیعت

              هـرچیزی!

              و چقدر قشنگ توام اینطور توجه کردی به فراوانی که شاید حتی دیگه ناخودآگاه هم شده باشه!

              خیلی زیبا نوشتی حسش شبیه این بود که دارم انیمیشن های رویایی دوران کودکیم رو میبینم.

              نگاه سپاسگزار و بسیار زیبابینی داری و بسیار هم عالی میتونی احساس و تجاربت رو بنویسی.

              انگار برای چند دقیقه با تجربه ات زندگی کردم بسیار سپاسگزارم عزیزم.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مرتضی آستاد گفته:
      مدت عضویت: 943 روز

      سلام بر غزل عزیز

      تبریک میگم به خاطر ارتباطی که با خدا پیدا کردی حسش خیلی قشنگه خیلی

      وقتی آدم مزه هم صحبتی با خدا رو می‌چشه دیگه توی جمع بودن زیاد براش جالب نیس و دوست داره بره توی خلوت خودش و با دوست خودش حرف بزنه

      خدا خیلی بزرگه خیلی مهربونه

      جالب اینه که قبل اینکه بیام کامنتت رو بخونم داشتم با خدا حرف میزدم و می‌نوشتم براش و بعدش این کامنت رو خوندم که تجربه خودتو گفتی

      خدا رو شکر که توی سایت الهی هستیم و دوستانی مثل شما داریم که اینقدر با نوشته هات حس آدم رو خوب میکنن

      سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2400 روز

        سلام به آقا مرتضی بزرگوار.

        سپاسگزارم به خاطر مهرتون آقا مرتضی در مدار احساس خوب و همصحبتی با خداوند بودین و اون هدایتتون کرد به یک همصحبتی دیگه که حالتونو بهتر کنه. قطعا خودتون با عمق همصحبتی با خداوند آشنا هستین و طعم بینظیرش رو چشیدین. انشاالله که همیشه در مسیر همصحبتی و هدایتش بمونیم هممون.

        خداروشکر به خاطر این فضای دلانگیز و پر از الهام و شهود و فهم و کیفیت که در اون باهم هم مسیر هستیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1638 روز

      به نام خدای مهربانم

      غزل جان سلام

      امیدوارم که خوب باشی دوست من

      + خیلی از نحوه نوشتن روند تکاملت لذت بردم. خیلی منظم و دقیق بود و خیلی میتونه هم به خودت در آینده کمک کنه و هم به ما. دلیل اینکه اینقدر این موضوع توجه ام رو جلب کرد اینه که من هم در چند روز گذشته با یک ناخواسته کوچولو مواجه شدم و حالا که خیلی معجزه آسا به نظر میرسه که قضیه داره تموم میشه یا شاید هم تموم شده، همش این میاد توی ذهنم که اصلا دلیل رخدادنش چی بود؟ و قراره که من از این چه درسی بگیرم؟

      و همش گفتگوهای خودم با خدا و اقداماتی که انجام دادم رو بررسی میکردم که بدونم بالاخره کدوم مسیر منجر به نتیجه شد؟

      حالا که دیدم شما اینجوری مسیرت رو مکتوب کردی، با خودم گفتم شاید خوب باشه که منم اینو یه جایی با جزئیات برای خودم بنویسمش. شاید دفعه های بعد بتونم از این همین روش استفاده کنم برای اینکه زودتر و راحتتر به نتیجه برسم.

      …………………………………………………………………………….

      + مورد دیگه ای که به خاطرش این کامنت رو مینویسم اینه جمله کامنتته:

      من رو با نام‌های نیکو صدا کنی ، من رو با صفات زیبام صدا کن.

      فکر کنم قبلا هم توی یکی از کامنتهات اینو خونده بودم. موضوعی که بهم گفته شد (یعنی هر میومد توی ذهنم) که اینجا برات بنویسم اینه که:

      من زمانی که شروع به انجام تمرین ستاره قطبی کردم، دقیقا همین موضوع رو حس کردم و اون موقع بهم گفته شد که برم نامها و اسامی خداوند رو به فارسی سرچ کنم (همونایی که توی دعای جوشن کبیر هم هست)، و هر جمله ای رو که میخوام بنویسم با یکی از اون نامها شروع کنم….

      بعد یواش یواش اینطوری شد که با توجه به درخواستی که میخواستم توی اون جمله بنویسم، میگشتم یکی از اون اسامی و ویژگی هایی که هماهنگ با این درخواست بود رو پیدا میکردم و مینویشتم.

      بعدا فهمیدم که دلیل این کار این بوده که قبل از اینکه درخواستی از خداوند داشته باشم، باور مناسب با اون درخواست در من ایجاد بشه که مثلا اگر میخوام خداوند فلان کار رو برای من انجام بده، با گفتن: ای فرمانروای کارساز من، در ابتدای جمله ام، دارم این باور رو در خودم ایجاد میکنم که خداوند میتونه این کار رو انجام بده…

      بعدها توی یکی از فایلهای استاد هم دیدم که استاد گفتن به دعاهای پیامبران توی قرآن توجه کنید که چجوری خدا رو خطاب میکردن و اون صفتی که استفاده میکردن درواقع باوری بوده که از خدا داشتن. مثل دعای حضرت سلیمان که میگه انک انت الوهاب.

      قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿35﴾

      پروردگارا مرا ببخش، و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد، که تو بسیار بخشنده‏ ای. (سوره ص)

      بعدش دیگه یه سری چیزهای دیگه به ذهنم میرسید. مثلا بعضی با بعضی اسامی که بیشتر ارتباط میگرفتم، های لایتشون کردم و اونا رو بیشتر تکرار میکردم.

      یا مثلا الان که یکم توجهم به باورهای فراوانی و ثروت جلب شده، بهم گفته شد که خدا رو با یه اسامی جدیدی صدا بزنم. اسامی که نشون دهنده یه نوع از ثروتهایی هستن که هیچکس دیگه ای نمیتونه داشته باشدشون. مثلا:

      سلام ای صاحب صدای چهچه تمام پرندگان دنیا

      سلام ای صاحب تمام دانه های شنِ تمامِ ساحلهای دنیا

      سلام ای صاحب آسمان ها و زمین سلام ای صاحب تمامی مرغان آسمانها

      سلام ای صاحب تمام برگهای درختان

      سلام ای مالک تمام قطرات باران

      سلام ای مالک تمام قطره های دریاها

      سلام ای مالک و صاحب اختیار و فرمانروای وجب به وجب کره زمین و تمام ستارگان و کهکشانها

      سلام ای کسی که هر روز خورشید را مشرق بیرون می آورد و هر روز در مغرب فرو میبردش سلام ای مالک و صاحب اختیار ماه

      سلام ای صاحب قدرت بینایی من

      سلام ای صاحب قدرت شنوایی من

      سلام ای کسی که قدرت تکلم را به من عطا فرموده ای (وقتی اینا رو مینوسم خیلی منقلب میشم… اشک تو چشمام جمع میشه. اصلا نمیتونم درست مانیتور رو ببینم).

      بازم میگم خیلی خوب مراحل رو پشت سرهم مکتوب کردی. جزئیاتی که اشاره کردی خیلی واضح میکنه توضیحاتت رو. مثلا:

      بهم گفت که توجه کن ببین که حس اطمینان چه شکلیه؟ همون حسو باید نسبت به من داشته باشی …

      …………………………………………………………………………….

      + غزل جان یکی دیگه از دلایل نوشتن این کامنت این جمله است:

      باز هم باید با خدا رفاقت کنم و می‌چسبم به نتایج این دنیاییم و یادم میره که با خدا صحبت کنم هر چقدر که صحبت کردن من با اون بیشتر طول بکشه رفاقتمون عمیق‌تر میشه و بعد این رفاقت تبدیل به شخصیت من میشه و این برای من ارزشمندترین چیز دنیاست.

      اینکه در مورد رفاقت و دوستی با خدا نوشتی…

      من هم مدتیه که توی تمرین ستاره قطبی لابه لای صحبتهام گاهی خدا رو دوست خطاب میکنم. مثلا میگم دوست ثروتمند و بخشنده من، دوست مهربان من، دوست زیبابین و زیباپسند من…. صفتی که مینویسم بعضی وقتها از همون اسما خداونده که اول کامنتم نوشتم.

      اینم از اون مواردی بود که احساس کردم باید بهت بگم.

      …………………………………………………………………………….

      + در مورد دعای خیر برای دیگران هم من این کار رو زیاد انجام میدم. به خصوص وقتی از کسی ناراحت باشم یا حسادت کنم یا به هر شکل احساس ناخوبی درموردش داشته باشم، حتما این کار رو انجام میدم و معجزه میکنه… تکنیک فوق العاده ایه حتما انجامش بده.

      درآخر هم، چند روز پیش یاد سوره یس افتادم. یعنی یاد یه نفر افتادم که یه دفعه داشت میگفت که سوره یس، قلب قرآنه. الان که توی کامنت شما دیدم شما هم اسم این سوره رو آوردی، گفتم پس این یه نشونه است و رفتم خوندمش و حالا دوست دارم این آیات رو اینجا برای شما بنویسم:

      قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ ﴿79﴾

      بگو: همان کسی آنرا زنده میکند که نخستین بار آنرا آفرید، و او به هر مخلوقی آگاه است.

      (برداشتم از این آیه اینه که هر چیزی رو که در زندگی هر کسی میبینی، خداوند میتونه توی زندگی تو هم ایجاد و خلقش کنه. چرا؟ چون خدا کسیه که برای اولین بار اونو توی زندگی یکی دیگه خلقش کرده پس توانایی ایجاد کردن مجددش توی زندگی من و تو رو هم داره).

      الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ ﴿80﴾

      همان کسی که برای شما از درخت سبز آتش آفرید، و شما به وسیله آن آتش می‏افروزید.

      (یاد همون ویژگی ها و صفاتی افتادم که هیچ کس دیگه ای نمیتونه داشته باشه… هیچ کس دیگه ای نمیتونه این خاصیت رو در چوب درختان ایجاد کنه که بشه ازش آتش تهیه کرد. این قدرت فقط دراختیار خداونده).

      أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ ﴿81﴾

      آیا کسی که آسمانها و زمین را آفرید قدرت ندارد همانند آنها را بیافریند؟ آری و او آفریدگار دانا است.

      إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿82﴾

      فرمان او تنها این است که هر گاه چیزی را اراده کند به او می‏گوید: موجود باش آن نیز بلافاصله موجود میشود.

      فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿83﴾

      پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست او است، و به سوی او باز می‏گردید.

      خدایا شکرت

      غزل جان بازم ممنون از کامنتت

      از استاد و خانم شایسته هم سپاسگزارم برای فراهم کردن چنین فضای بینظیری.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2400 روز

        مهشید عزیزم . تو چنین خوب چرایی ؟

        من همیشه قبل این که ستاره قطبی بنویسم یه جلسه خصوصی ستایش کردن خدارو دارم و بعد درخواستهامو بهش می‌گم.

        ببین چند مورد از درخواستهای ستاره قطبی امروزمو …

        ازت می‌خوام که امروز هم یه نقطه آبی پر محتوای قشنگ واسم بفرستی که هدایتگر راهم باشه ازت می‌خوام که امروز خیلی قشنگ با من صحبت کنی خیلی واضح و منو هدایت کنی

        ازت می‌خوام امروز خیلی قشنگ باهات صحبت کنم و ازت یاد بگیرم و صدای تو رو بشنوم

        مهشید عزیزم چه پیامبر روشن و ارزشمندی بودی برای روشنتر کردن مسیرم و گفتن پیام حق خدای قشنگم …

        آخه چقدر واضح باهامون صحبت میکنه قشنگترین من …

        چقدر قشنگ پاسخ میده.

        مهشید جون من خیلیییی تحسینت میکنم به خاطر اینهمه اتصالت ، که انقدر دلنشین هدایتت کرده برای گفتن نامهای قشنگش .

        خیلی خیلی ازت ممنونم که بهم گفتی و بهم یاد دادی…

        انقدر پیامت پرمحتوا بود که یه لحظه منو میخکوب کرد …

        با خودم گفتم باید تک تکشو اجرا کنم و این شیوه رو پیاده کنم باید حفظ کنم خط به خط نوشته هاتو

        قلبم گشوده شد از اینهمه هدایت ناب از طریقت .

        ازت می‌خوام که امروز حرف‌های قشنگ بشنوم

        می‌خوام که منو هدایت کنی به سمتی که یک کامنت خیلی عالی و الهام بخش بخونم

        ازت می‌خوام که سطح انرژی امروزم خیلی بالا باشه و امروز از اون روزهای سپاسگزاری خیلی باحال باشه که قلبم گشوده میشه

        و ازت می‌خوام که بهم امید و انگیزه بدی با نشونه‌های قشنگی که بهم میدی

        مهشید جونم… همه آگاهیهای نابی که امروز از خدا میخواستم و ازش هدایت خواستم رو از طریق دلنشینترین دستش که شما باشی برام فرستاد و من خیلی زیاد ازت ممنونم که وقت گذاشتی و برام نوشتی . چقدر درس خوبی بود .

        احساس شعفی که از خوندن نقشه ی گنجت بهم دست دادو با هیچ پاداش بزرگی توی دنیا عوض نمیکنم .

        ارزش و اهمیت چیزی که نوشتی واقعا در وصف نمیگنجه. چقدر عالی بود . دلم میخواد تا صبح فردا برات بنویسم و ازت ممنون باشم . احساس میکنم قلبم گشوده شد با خوندن پیامت ..

        دیدی گاها توی رفاقتها با یه دوست صمیمی، یه واسطه ای هست که باعث عمیقتر شدن و قشنگتر شدن یا حتی نجات رابطه میشه و همیشه میگیم اون آدم بود که باعث شد ما باهم انقدر صمیمی بشیم یا حتی زندگیمون نجات پیدا کنه ؟

        دقیقا همون واسطه ی ارزشمند شدی برام .

        آرزو میکنم همونطور که برای چراغ راهم شدی ، هزاران برابر بیشتر هدایت بشی و به وضوح صدای قلبتو بشنوی و لذت بینهایت ببری .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          مهشید گفته:
          مدت عضویت: 1638 روز

          به نام خدای مهربان

          سلام غزل قشنگم

          سلام عزیز دلم

          چقدر کامنتت به دلم نشست و چقدر از دیدنش خوشحال شدم… وقتی داشتم میخوندمش احساس کردم چقدر گرمم شده….

          چقدر از جملات ستاره قطبیت کیف کردم و لذت بردم.

          خدارو شکر که به چنین فضایی و به چنین آگاهی هایی هدایت شدیم

          خدا رو شکر

          به قول پاکیزه جانِ بارکزی، خدا رو کرور کرور شکر

          غزل جان اون روز که کامنتت رو خوندم، یه چیزی خیلی واضح توی ذهنم تکرار میشد که بیام برات اون 2 تا نکته رو (اسامی فارسی خداوند و دوست بودن با خداوند) بنویسم.

          همون موقع که کامنتت رو خوندم ننوشتمشون… ولی دیگه یاد گرفتم که وقتی یه چیزی مرتب توی ذهنم تکرار شد، یعنی انجامش بده…

          یه چیز دیگه هم که توجهم رو جلب کرد این بود که، من میخواستم اول کامنتم بنویسم: احساس کردم یا مثلا دلم خواست که اینارو برات بنویسم، ولی باز همون چیزی که گفت برو این کامنت رو برای غزل بنویس، همونم بهم گفت بنویس: «بهم گفته شد که برات بنویسم».

          غزل جان، این 2 تا جمله ای رو که میخوام برات این پایین کپی کنم، خودم اصلا یادم بهشون نبود… اتفاقی با خودم گفتم (هدایت شدم) بزار سرچ کنم ببینم درمورد این موضوع، چیزی توی ستاره قطبیم نوشته بودم؟

          و اینا رو پیدا کردم:

          قبل از نوشتن اون کامنت، من اینو توی تمرین ستاره قطبیم نوشته بودم:

          دوست مهربانم، میخوام با یاری و هدایت خودت برم و برای غزل، بنده خوبت، یک کامنت بنویسم. احساس میکنم که تو هم میخوای که این کار رو انجام بدم. پس هدایتم کن و به قلب و مغز و ادراک من ببار و جاری شو در کلام و انگشتان من، تا بنویسم آنچه که بیشتر میپسندی. سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.

          و یادم اومد که وقتی که کامنت رو نوشتم، حس کردم دلم میخواد یه چیزی بهش اضافه کنم ولی نمیدونستم چی. بنابراین توی ستاره قطبیم نوشتم:

          خدایا سپاسگزارم کامنت رو نوشتم. من میرم از روی سوره یاسین زیبا که برام فرستادی بخونم. خودت اگر دوست داری چیزی بهش اضافه کنم بهم بگو دوست خوب من، یار وفادار من. سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.

          و بعد از خوندنش، اون آیات پایانی سوره یس رو به کامنت اضافه کردم.

          واقعا چقدر الان حس میکنم اون صحبتهای استاد رو در مورد آیه «ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی»…

          خدایا شکرت

          یه چیز جالبه دیگه هم یکم ربط داره به این کامنت هم برات بگم.

          اون روز من به واسطه کامنت شما، رفتم سوره یس رو خوندم.

          فرداش داشتم با مامانم صحبت میکردم و گفتش که چند شب پیش خواب یه نفر رو دیده. (این فرد فوت کرده و من هیچوقت از نزدیک ندیده بودمش. فقط دورادور میشناختمش).

          مامانم گفت که توی خوابش، اون فرد احوال منو پرسیده و سراغ من رو گرفته. و فردای اون شب، مامانم یادش اومده بود که سالگرد فوت اون فرده.

          خلاصه مامانم گفت اگه وقت کردی سوره یس رو براش بخون. وقتی بهش گفتم اتفاقا دیروز سوره یس رو خوندم، اونم خیلی تعجب کرد….

          غزل جان خدارو شکر که ما هر لحظه در حال هدایت شدنیم.

          خدا رو شکر که به این مسیر هدایت شدیم.

          خدا رو شکر که خدا از رگ گردن به ما نزدیکتره.

          غزل جان خیلی خوشحالم که توی این مسیر هستیم

          دوست عزیزم از خدا برات حال خوب، دوستی با خدا و لذت بردن از مسیر زندگی رو آرزو میکنم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            غزل عطائی گفته:
            مدت عضویت: 2400 روز

            بنام خدای هدایتگر وهابم .

            مهشید عزیزم سلام .

            هربار که برام چیزی مینویسی ، درهایی از آگاهیو به روم باز میکنی و من بینهایت به خاطر سخاوتمندیت ممنونم .

            ممنونم که اجازه میدی جریان هدایت خداوند در قلبت جاری بشه و با عملگراییت این جریانو قویتر میکنی. هم باعث گسترش جهان و هم چراغ هدایت من و همکلاسیهای عزیزمون میشی و هم به اون جریان قدرتمند اجازه قدرت گرفتن میدی و همیییین باعث میشه که هربار هدایتت کنه به شرایط بهتر و عالیتر و همینطور رفاقتت با قدرتمندترین نیروی کل جهان عمیقتر و قویتر میشه .

            با خوندن این کامنت ارزشمندت که برام نوشتی دیدم چقدر نرم و لطیف صحبت میکنی با رب و صاحب اختیار جهان هستی و چقدر بهش اهمیت میدی

            همین که میگی من احساس میکنم تو هم دوست داری من این کارو انجام بدم چقدر ارزشمند و قشنگه . گفت و گوی شما یه گفت و گوی دوطرفه ست .

            خیلی خیلی تحسینت میکنم عزیزم . با خوندن کامنتت احساس کردم قلبم آروم شد. حسش مثل وقتی بود که از راه میرسی و تشنه هستی ، با نوشیدن یک لیوان آب اون حس رضایت و خنکی به تمام بدن و به تمام سلولهای تنت راه پیدا میکنه.

            مسیرت همیشه روشن و زیبا باشه مهشیدجون در پناه قدرتمندترین نیروی جهان در همه زمانها باشی .

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        انسیه زمانی مهر گفته:
        مدت عضویت: 697 روز

        سلام مهشید عزیزم

        واقعا کامنت بی نظیری نوشتی

        نمی دونم استاد داره روی چه دوریه کار میکنه اما قشنگ حس میکنم هممون داریم یک لیول بالاتر میریم وبا هم‌صحبتی با خدا نزدیکتر میشیم من چند روزه دعوت شدم به هم صحبتی با خدا از طریق شکر گزاری

        هرروز خدا بهم میگه امروز راجع به چی شکر گزاری کن مهشید جان خیلی درکت از آیات قرآن قشنگ بود کلی حال دلم خوب شد

        عزیزم انشاالله هممون در دوره جدید استاد هم دوره میشیم

        استاد عزیزم نمیدونم دارین چه کار میکنید اما دارم درک میکنم خیلی دارین رشد می‌کنند چون من این چند روز قشنگ حس میکنم دارم رشد میکنم استاد عاشقتم در پناه الله محفوظ باشید انشاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          مهشید گفته:
          مدت عضویت: 1638 روز

          سلام انسیه جان

          امیدوارم که خوب باشی عزیزم

          خوشحالم که کامنتم برات مفید بوده..

          چه جمله قشنگی نوشتی عزیزم:

          من چند روزه دعوت شدم به هم صحبتی با خدا از طریق شکرگزاری.

          واقعا چه تفسیر زیبایی از شکرگزاری کردی…

          ما در شکرگزاری داریم با خدای خودمون همصحبت میشیم… چقدر عالی… تازه فقط این نیست… خودش داره مارو دعوت میکنه….

          به به چه ضیافتی میشه وقتی که میزبان خداونده.

          ممنونم که برام کامنت نوشتی عزیزم

          ان شا الله که پناه خداوند شاد و تندرست و موفق باشی…

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهرا کرمی گفته:
        مدت عضویت: 2757 روز

        سلام مهشید عزیز

        دل نوشته هات عالی بود چه گفتگوی عاشقانه ای با خداوند. داشتی لذت بردم در مورد فراوانی چقدر قشنگ نوشتی من خودم تمام سعی اینکه از هر چیزی از خداوند هدایت بخواهم منتها بعضی وقت ها یادم می ره آن جایی که گفتی که برای دیگران دعای خیر می کنی برام بنویسی سپاسگزارم از خداوند بهترین ها را برای شما می خواهم موفق باشی دوست عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          مهشید گفته:
          مدت عضویت: 1638 روز

          سلام زهرا جان

          امیدوارم که خوب باشی دوست من

          آره زهرا جان من هر موقع که نسبت به کسی احساس ناخوبی داشته باشم براش دعا میکنم.

          این کار رو از کتاب 4 اثر فلورانس یاد گرفتم…

          یعنی اینقدر دیگه انجامش دادم که به محض اینکه یک گفتگوی ذهنی درمورد اون فرد میخواد توی ذهنم شکل بگیره، این سوال رو از خودم میپرسم که:

          الان وقتِ چیه؟ وقت اینه که براش دعا کنم.

          برای من اینجوریه که وقتی در حالت مراقبه این کار رو انجام میدم، احساس بهتری نسبت بهش دارم.

          دعایی هم که میکنم، معمولا نقطه مقابل همون چیزی هست که به من احساس ناخوبی داده.

          یعنی مثلا اگر اون فرد به یه موفقیت مالی رسیده و من حسادت کردم، براش دعا میکنم که خداوند برکت و ثروت بیشتری رو وارد زندگیش بکنه… سعی میکنم توی دلم مرتب تحسینش کنم که تونسته به همچین موفقیتی برسه.

          میگم: آفرین… آفرین…. خدا بهش برکت بیشتری بده… خدا بهش ثروت بیشتری بده…. خدایا، ازت براش خیر و برکت و ثروت طلب میکنم.

          بعضی وقتها هم بعد از تحسین کردنش میگم: خدایا منم میخوام. خدایا شکرت این یه نشونه از خواسته منه… پس من دارم به خواسته ام نزدکتر میشم.

          اگر هم موضوع حسادت و اینجور چیزها نباشه و مثلا اگر از کسی ناراحت شده باشم، باز به همین ترتیب:

          میگم خدایا بهش خیر و برکت و آرامش بده….

          خدایا عشق و آرامش رو به زندگیش جاری کن.

          بعد سعی میکنم ویژگیهای مثبتی که داره رو توی ذهنم مرور کنم و هر بار یه آفرین هم بهش بگم. یا اینکه میگم: خوب به هر حال این بنده خدا توی یه شرایطی بزرگ شده که اینجوری یاد گرفته و فکر میکنه اینجوری درستشه…

          خلاصه اینکه، فکر میکنم نکته اش اینه که یه جوری احساسمون رو نسبت به اون شخص و اون موضوع تغییر بدیم…

          یعنی، اینکه استاد همیشه اینقدر تاکید میکنن که احساس شماست که تعیین میکنه، واقعا اینجا برای من واضح شده.

          من خیلی از این کار نتیجه گرفتم. یعنی کلا ورق برمیگرده… یعنی دقیقا همون که استاد میگن برای من اتفاق افتاد: یا کلا رفتار اون فرد عوض میشه، یا اینکه بعد از یه مدتی ساده و آسون از زندگیت میره (اصلا یه موردش نقل مکان کردن یه جای دیگه)…. یا یه جوری میشه که رابطه اش باهات کم میشه… خلاصه شرایط یه جوری عوض میشه که به نفع تو میشه…

          فقط باید سعی کنی رها باشی و با آرامش انجامش بدی و بعد دیگه به خدا بسپاریش…

          ممنون که برام کامنت نوشتی و باعث شدی تمریناتم رو با خودم مرور کنم عزیزم.

          برات خوشی و آرامش و حال خوب آرزو میکنم دوست من.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            زهرا کرمی گفته:
            مدت عضویت: 2757 روز

            سلام مهشید عزیزم

            همین دیروز در ستاره قطبی از خداوند خواستم که شما جواب من بدهید و امروز دریافت کردم از خداوند مهربانم و از شما دوست عزیزم سپاسگزارم

            راستش تو این چند سال که تو این مسیر هستم خیلی روی شخصیتم کار کردم و خیلی ذهنم تغییر کرده و آرامشم هم زیاد شده چون بیشتر ذهنم به طرف تغییر شخصیت بود به یکسری از خواسته هام نرسیدم و این هم باعث می شه آدم از خداوند فاصله بگیره یک مدت خیلی روی باورهام کار می کردم کلا چون تو سر کار با بقیه خیلی فرق دارم و قاطی نیستم روی خودم کار می کردم تا تو عید یک همکاری که با من تو اتاق کار می کرد رفت دو نفر دیگر آمدند یک حس خوبی داشتم چون تو یکسری مسائل مثل من فکر می کردم خوشحال بودم که هم صحبتی دارم چون آن خانم هم خیلی از من خوشش می آمد تعریف می کرد مسئله از این قرار که ایشون به شدت گرمایی هستند و من سرمایی هستم کولر را روشن می کنه و هیچ جوره هم حاضر نیست کم کنه من چندین مرتبه با احساس لیاقت با زبان خوش باهاش صحبت کردم ولی اصلا کوتاه نمی یاد من خیلی راستش اذیت شدم داشتم از مسیر خارج می شدم که خداوند کمکم کرد و خیلی با خودم صحبت کردم ولی ذهنم اذیتم می کنه می گه ببین تو بی عرضه ای از تو کوچکتر سابقه کمتر داره به تو زور می گه من فهمیدم یک مدت روی باورهای کار نمی کردم خداوند با این تضاد خواسته بگه که جای تو این جا نیست ادامه بده چون من خیلی می خواستم از این کار بروم و داشتم بی خیال خواسته هام بشم با این نوشته های هدایتگر شما از طرف خداوند فهمیدم باید ادامه بدهم مهشید عزیزم برات آرزوی موفقیت شاد عشق ثروت آرامش می کنم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 837 روز

        به نام خدای مهربان و بزرگ

        به نام فرمانروای کارساز من

        خدای که بینا بر احوال بنده گانش هست

        خدای که نور زمین و آسمان هاست

        خدای که بهترین یار و یاورم هست

        خدای که بهترین رفیق من هست

        خدای که صاحب من هست

        خدای که صاحب اختیار من هست

        خدای فرمانروای تمام جهان هست

        خدای که از رگ گردن برای مان نزدیکتر هست

        خدای که نور هست و عشق

        خدای که یار هست و همراه

        خدای که نسیم ملایم باد هاست

        خدای که به زیبایی صدای دریا هست

        خدای که هیچ وقت هیچ چیز را فراموش نمیکند

        خدای که عشق مطلق من هست

        خدای که هادی و حاکم من هست

        خدای که ریس قلبم و تک تک سلول هایم هست

        سلاممممم مهشید عزیزممم

        قربان قلب پاک و بی نظیرت شوم

        میبوسمت میبوسم اون صورت ماهت را

        بنده عزیز خداوند چقدررر زیبا نوشتی

        چقدررررر من تحسین میکنم این درک زیبایت را

        میدانی مهشید جان من چند روز پیش یک خط کمنتت را خواندم

        ولی در فرکانس نبودم و ادامه ندادم

        چند روز قلبم میکفت برو بخوان تاب هست

        ولی نمیشد که نمیشد

        امشب زیر مهتاب روشن دراز کشیدم و با دیدن آسمان پر از ستاره خدا را برای تمام زیبای هایش ستایش میکنم که چقدررر زیباست بعد از عشق بازی با خودش هدایت شدم به کامنت زیبایت

        اخ که چقدررر چسپید به روحم و چقدرر زیبا نوشتی

        من چقدرررررررر تحسینت میکنم عزیزم برای این عشق بازی برای این درک عمیق

        الهی شکرت کرورررر کروررررر شکرت که خدای داریم هم خیلیییییی قدرتمند هم خیلیی خیلیی مهربان

        ما چقدرررر خوشبختیم

        ما چقدرررر خوش چانسیم

        او چقدرررررر نزدیک هست

        میدانی به شدت درخواست رسیدن به درآمد را از خدا دارم و چقدررر زیبا هدایت شدم به این جمله ات

        ای فرمانروای کارساز من

        چقدررر زیباست خدای که بهترین کارساز هست

        بهترین وکیل هست

        بهترین یاور هست

        و به شدت کافی هست

        دوستتت دارم خدای زیبایم

        دوستتتت دارم مهشید عزیزم

        دوستتت دارم پاکیزه عزیزم

        دوستتت دارم جهان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 837 روز

      به نام خدای مهربانم

      به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

      خدای که فقط اوست قدرت مطلق این عالم

      خدای که عشق مطلق هست

      خدای که بهترین یار و یاور من هست

      خدای که همیشه کنارم هست عاشقانه بغلم میکند عاشقانه هدایتم میکند مشتقانه نگاهم میکند بدون او نمیتوانم یک قدم بگذارم حتی بدون او قدرت نوشتن ندارم من فقط تسلیم او هستم

      خدای که از رگ گردن نزدیکتر هست

      خدای که در هر نفسم جاری هست

      خدای که همه جا هست همه جا حضور دارد

      خدای که فقط عشق هست فقط عشق هست

      خدای که همه چیز میشود همه کس را

      خدای که کافی هست به شدت کافی هست

      خدای که خیلیییییییییییییی بزرگ هست

      خدای که خیلیییییییییی بزرگ مهربانتنننن هست

      تقصیر دلم نیست تماشایی تو زیباست

      عزیز مهربانم خدای عزیزم خودت شاهد هستی که در تلاشم تا تسلیم بودن به درگاهی تو را یاد بگیرم به امید تو حرکت کنم خدای عزیزم خیلییییییی دوستت دارم

      الهی به امید تو

      الهی به امید تو

      سلاممم غزل عزیزم

      قربان صورت ماهت شوم عزیزم

      الهی که خود خودش برایت بنویسد و غرق عشق خودش شوی

      خدا خیلییییی زیباست

      خدا خیلیییی مهربان و بزرگ هست

      خدا بهترین عشق هست

      خدا بهترین رفیق هست

      میدانی خدا دورتادور ما هست اگر ساکت باشیم صدایش را میشنویم و اگر خوبببببب دقت کنیم حسش میکنیم قشنگ حسش میکنیم

      میدانی غزل جانم ما بدون خدا هیچ کاری نمیتوانیم هیچ کاری

      همه چی به قدرت خداست

      حتی برگی بدون اذنش از درخت نمی افتد

      خداست قدرت مطلق هست

      خداست همه کاره هست

      تو تیر ننداختی خدا تیر انداخت

      خدا همه کاره هست

      خدا همه جاست

      خدا همه چیز هست همه کس هست

      خدا خیلیییی نزدیک هست

      این کمنت را هم خودش مینویسد

      خدا عاشق بنده هایش هست

      خدا خیلییییییی بنده هایش را دوست دارد

      خدا بزرگتر از آن هست که ما بتوانیم تصورش را بکنیم

      خداوند هر لحظه هر ثانیه با ما صحبت میکند

      خداوند خیلیییییییی نزدیک هست

      خدایااااا عاشقتم عاشقتم عاشقتم

      میدانی غزل عزیزم هدایت شدم به کامنتت در حال خواندن کامنت شدم که فقط دو خط گذشته بود از خواندن کمنتت خیلییییی با اشتیاق خواستم برایت بنویسم خیلییییی هیجان داشتم چون دقیقا هدایت هایت شبیه هدایت های من بود هنوز فقط چند خط خوانده بودم که خواستم برایت بنویسم در حال نوشتن بودم که تلیفونم خاموش شد

      گفت بدون اذن من هیچ برگی از درخت نمی افتد

      ننویس برو در دفترت برای خودت بنویس

      توجه نکردم تلیفونم را روشن کردم گفتم اگر کامنتم بود ادامه میدهم اگر پاک شده بود نمینویسم

      دیدم پاک شده

      برایم گفت ؛ گفتم ننویس برو در دفترت بنویس

      گفتم چشممممم قدرت فقط تو هستی رفیق عزیزم ،یار مهربانم ، دلبر شرین زبانم من تسلیمممم

      رفتم شمع را گذاشتم قلم و دفترم را گرفتم شروع کردم به عشق بازی با خدا هنوز نیم صفحه نشده بود گفت برو به غزلم بنویس گفتم خدایا تو گفتی برو در دفترت بنویس حالا میگویی به غزل بنویس ؟

      گفت اگر میخواهی بنویسی پس بنویس در دفترت !

      قسم میخورم به بزرگی و عظمت اش دستم در نوشتن نرفت روی دفتر

      اصلا نتوانستم چیزی بنویسم

      نمیدانم شاید شما درک کنید چقدررر خدا نزدیک هست

      همه چیز تحت قدرت خودش هست

      حتی برگی بدون اذنش از درخت نمی افتد

      گفت دیدی ؟

      گفتم چی را ؟

      گفت دیدی چقدرر قدرت دست من هست

      حتی بدون خواست من دستت به نوشتن حرکت نمیکند چطور فکر میکنی من فراموشت میکنم چطور فکر میکنی من گاهی هستم گاهی نیستم من از خودت بیشتر مراقب تو هستم من از تو بیشتر حواسم به تو هست و مراقب تو هستم من قدرت این عالم هستم این را بدان که برگی بدون اذن من از درخت نمی افتد

      گفت فکر نکن که صبح از خواب بیدار میشوی همه چیز همتو اتفاق میفتد

      همه چیز قانونمند هست همه چیز تحت نظر من هست همه چیز تحت قدرت من هست

      من لحظه یی هم از تو غافل نمیشوم عزیزمم

      به این اندازه برایت نزدیک هستم که حتی بدون من دستتت حرکت نمیکند …………..

      امدم برای خودت بنویسم او گفت من نوشتم

      فقط میتوانم بگویم خدا عشق هست

      خدا برای همه ما قدرت بدهد که بیشتر درکش کنیم حسش کنیم لمسش کنیم بویش کنیم

      چون وقتی با خدا واقعی رفیق شوی دیگر از آینده نمیترسی

      دیگر نگران نمیشوی

      دیگر چیزی برایت بیش از حد مهم نیست

      دیگر دلت قرص هست به حضورش به وجودش

      میدانی غزل عزیزم خواستم این را هم بنویسم

      واقعی حس میکنم این کمنت را هم خودش نوشت

      من مثل یک نی هستم که او تصمیم می‌گیرد چی بنوازد

      هر چی دلش خواست بنویسد

      چون من تسلیمش هستم

      دوستتتتت دارم

      در آغوش خودش گرم عشقش باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2400 روز

        پاکیزه عزیزم سلام به روی ماهت دوست مهربونم..

        امیدوارم که در پناه خدای عشق همواره و همواره تسلیم باشیم و اجازه ی تجلی پیدا کردن بدیم .

        از روشنی قلبم با اشتیاق برای تو مینویسم که انقدر شیرین و شیرین سخنی . ازت خیلی ممنونم که به صدای قلبت گوش دادی و برام نوشتی . چقدر ارزشمند بود کلامت .

        پاکیزه ی شیرینم دو سه روزه که به شیوه ای که مهشید جانم گفته خداوند رو خطاب قرار میدم و جالب و دلانگیزه که دیروز همینطوری بی خواسته و بی دلیل داشتم فکر میکردم که چقدر قشنگه اینطوری صدا کردن خداوند . چقدر دلنشینه .

        میگفتم ای خدایی که مالک و صاحب همه ی بادهایی.

        ای خدایی که به دانه ی گندم ، به گلها و گیاهان فرمان رویش میدی

        ای خدایی که به قطره های باران فرمان فرود آمدن میدی .

        ای پرورنده ی جهان …

        بعد بهم گفت حالا که صدا میکنی ، خواسته ت چیه ؟ فکر کرام دیدم خواسته ای ندارم .فقط خیلی حال میکنم که به این شیوه ازش یاد کنم . قلبم روشن میشه.

        گفت برو سوره طه رو گوش بده تا منو بیشتر بشناسی…

        توی معنای فایلهای صوتی سوره طه آقای عبدالعلی بازرگان داشتن توضیح میدادن که بهتره به جای پرورنده بگیم ارباب ، صاحب اختیار . این معنای دقیقترش هست .

        وقتی این برام جا افتاد و گفتم چشم ،

        و هدایت خواستم و بعد دیدم یکی از دوستانم که خیلی دختر باایمان و ثروتمند و بینظیریه بهم پیام داده .

        این دوستم مصداق واقعی این جملهست که میگه دست به خاک میزنه طلا میشهو مصداق واقعی این جمله که میگن رزق و روزی دنبالش میدوئن بسیار بسیاار خوش روزی و خوش انرژیه و توحیدیه .

        توی هفت تا ویس برام گفته بود که من از وقتی با خدا شراکت کردم برکت و ثروت روز افزون وارد زندگیم شد . طوری که هرچی خرج میکنم تموم نمیشه و هربار هم بیشتر و بیشتر میشه …

        حالا نحوه شراکتشو هم مینویسم که هدایت گر راه خودم و هرکسی باشه که هدایت میشه به این متن .

        گفت من یه کارت بانکی دارم که واسه شریکم هست (ارباب و صاحب اختیارم) هرماه یک درصد از حقوقمو میریختم تو اون تا حق شریکمو پرداخت کرده باشم . نمیشه ازون کارت به نفع خودت استفاده کنی هرگز ، چون اون پول مال تو نیست .

        بعد اون پولیو که جمع میشه رو به کسی که نیاز داره میبخشم یا صرف کار خیر میکنم و میگم که این از طرف خداست من فقط انتقالش دادم . میگفت این با صدقه متفاوته . این شراکت بین منو اونه. فکر کن شریک کاریت کسی باشه از همه چیییز با خبره . مالک همه چیزه . فرمانروای زمین و آسمانها و هرچیزی که بین این دوئه و خاک مرطوبه .

        فکر کن شریکت کسی باشه که حاکم کل جهانه و همیشه به گرمی باهات صحبت میکنه و از همه ی راهها هم با خبره .

        کسی که خلاقترینه. بهترین ایده هارو داره ‌و همیشه بهترین و ساده ترسن راههارو نشونت میده ‌.

        دیشب بعد این که به صحبتهای ارزشمندش گوش دادم موقع خواب داشتم فکر میکردم که یک شریک خوب چه ویژگیهایی داره ؟ داشتم نام میبردم که خوابم برد.

        و صبح قبل طلوع توی خواب بیداری دیدم که اومدم توی سایت و خداوند از طریق یک نقطه ی آبی زیبا کنار اسمم و از طرف یکی از عزیزترینهاش باهام صحبت کرده ‌.

        بعد این که از پیاده روی صبح برگشتم و حالا اومدم تو سایت دیدم بلهههه .

        و حقیقتا وقتی پیامتو خوندم و گفتی که هدایت شدی به نوشتن بیشترررر حسش کردم و قلبم روشنتر شد. چقدر زیبا پاسخ منو دادی و برام مثال زدی از ویژگیهای شریکم … قلبم گشوده شد . پاکیزه ی زیبای دل‌انگیزم.چقدر انرژی بینظیری داری. چقدر میشه درک کرد اون حجم از سبکبالی وجودتو . خیلی تحسینت میکنم عزیزدلم .

        او اربابیه که در خواب و بیداری باهامون صحبت میکنه.

        او صاحب اختیاریه که بدون حضورش هیچ چیزی معنا و مفهوم نداره و به فراموشی و نیستی سپرده میشه .

        اوخداییه که تموم موجودات رو از فهم و درک خودش آگاه میکنه و از رزق بیحسابش به همه میده ‌

        او خداییه که تمامچیزی که ما بهش نیازمند هستیم رو بهمون یاد میده و مراقبمونه.

        او خداییه که بندگانش رو لایق میدونه. لایق تجربه ی بهترین نعمتهاش ، و اوناروهدایت میکنه به فهمیدن و شکوفا شدن .

        پاکیزه ی نازنینم . دوست شیرین و عزیزم سپاسگزارم که با روح پاکت برام نوشتی و با هدایتگر قلبت همراه شدی .

        چقدر فوق العاده بود تک تک کلمات و صحبتهات ..

        خصوصا اونجا که از ویژگیهای ارباب و صاحب اختیار و شریکمون صحبت کردی .

        برات درکی به بزرگی خودش آرزو میکنم و از راه دور میبوسم روی ماه قشنگتو …

        در پناه رب و فرمانروای عزتمند جهان باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
        • -
          مهشید گفته:
          مدت عضویت: 1638 روز

          به نام خدای مهربانم

          سلام غزل جان سلام عزیزم امیدوارم که خوب باشی غزل جان دیروز پاکیزه جان برای من توی این کامنت یه پاسخی نوشت که باعث شد دوباره به این کامنت هدایت بشم، و بیام و جوابی که چند روز قبلش برای شما نوشته بود و بعد دوباره جوابی که شما برای پاکیزه جان نوشته بودی رو بخونم. و دلم خواست که الان بیام دوباره همزمانی‌های قشنگی که توی این چند تا کامنت برام اتفاق افتاده رو بنویسم تا هم رد پایی باشه برای خودم و هم به اون هدایتی که داره بهم میگه اینا رو بنویس عمل کرده باشم.

          یه دلیل دیگه که می‌خوام اینو بنویسم این هست که من چند وقته متوجه یه نوعی از هدایت شدم که دوست دارم اینجا بنویسمش که هم خودم یادم بمونه و هم اینکه شاید به بقیه دوستان هم کمک کنه که زودتر متوجه هدایت بشن.

          اینو هم توی پرانتز بگم:

          امروز فایل نشانه امروز من، فایل سفر به دور آمریکا قسمت 132 بود. یه جایی توی صحبت‌ها، استاد میگن:

          «قانون رو من اینجوری فهمیدم… من قانون رو با تجربه فهمیدم… یعنی یه ایده هایی داشتم بعد دیدم یه سری تجربیات توی زندگی تکرار شد… یه الگوهایی تکرار شد، بعد فهمیدم درمورد این موضوع قانون چیه».

          و اونجا توضیح میدن که مثلاً اینکه یه کسی توی یه زمان مناسبی به شما زنگ میزنه، نشونه اینه که اون فرد، با شما در هماهنگی بوده که در زمانی بهتون زنگ زده که شما تونستین جواب بدین و راحت باهم صحبت کنید.

          حالا این نکته‌ای را که من می‌خوام بگم رو، من هم به تجربه بهش رسیدم….

          یادته توی یکی از کامنت‌هام گفتم که دیگه دارم یاد می‌گیرم وقتی یه چیزی مرتب توی ذهنم تکرار میشه، یعنی اینکه برو انجامش بده… یعنی اینکه باید انجامش بدی.

          الان چیزی که متوجه شدم اینه که:

          گاهی اوقات یه موضوعی مربوط به گذشته یادم میاد… مربوط به یه اتفاقی، یه فردی، یه داستانی، یه ماجرایی در گذشته…

          بعد من خب توی ذهنم راجع به اون ماجرا فکر می‌کنم، و بعد می‌گذرم ازش.

          خب حالا چیزی که من دارم متوجه میشم اینه که من نباید همینجوری بگذرم از اون موضوع. به خصوص اگر بیشتر از یه بار توی ذهنم بیاد، معنیش اینه که انگار باید یه کاری در اون باره انجام بدم…

          برگردیم به موضوع این کامنت

          چند روز پیش من یاد این مکالمه‌ای که ما توی این دو سه تا کامنت با هم داشتیم افتادم. خب همون جوری که گفتم، فقط توی ذهنم مرور شد و من احساس خوبی داشتم، تحسین کردم اون کامنت‌ها و اون نوشته‌ها رو و از اون موضوع گذشتم.

          حالا بعد از چند روز، پاکیزه جان برای من یه کامنت نوشت که باعث شد من دوباره مراجعه کنم به همون کامنت‌ها، و دیدم که چند روز قبل‌ترش، یه سری کامنت‌ها بین شما و پاکیزه جان رد و بدل شده اسم خودم و خیلی هم زمانی‌ها توی اون کامنتها برای من بود.

          این نشون میده همون زمان که من یادم به این کامنت‌ها افتادم، باید میومدم اینا رو می‌خوندم. و اون به یاد آوردن یه نشونه بود.

          می‌خوام بگم که اینم یه نوع از هدایته که وقتی چیزی یادمون میاد، به خصوص اگر چند بار تکرار بشه، معنیش اینه که یه کاری باید در اون رابطه انجام بدم. مثلاً اگر یه کامنته، باید برم دوباره اون کامنت رو بخونم.

          من اون زمان به ذهنم نرسید که شاید یه سری نوشته‌ها دوباره به اون کامنت اضافه شده باشه و یه سری آگاهی‌های جدید برای من داخل اون وجود داشته باشه.

          خیلی جالبه دیروز بعد از مدتها، داشتم جلسه 6 از قدم اول رو گوش میدادم. من این فایل رو برای خودم ادیت کرده بودم و بعضی از قسمت‌های صحبت‌های استاد رو گذاشته بودم روی تکرار.

          یکی از اون قسمت‌ها این بود:

          برگی بدون اذن خدا بر زمین نمی‌افتد.

          دیروز وقتی داشتم کامنتی که پاکیزه جان برات نوشته بود رو می‌خوندم، دیدم چندین بار این جمله داخلش تکرار شده. من این فایل رو مدت‌ها بود که گوش نداده بودم و خیلی برام جالب بود که دقیقاً بعد از اینکه من بعد از مدت‌ها گوشش دادم و اتفاقاً این جمله رو روی تکرار گذاشته بودم، پاکیزه جان برای من یه کامنتی می‌نویسه که از طریق اون هدایت میشم به جایی که دوباره توی متنش چندین بار این جمله تکرار شده.

          یه همزمانی قشنگ دیگه توی نوشته‌های شما بود که اونم در مورد استفاده کردن از کلمه ارباب بود.

          دوباره توی همون فایل که داشتم گوش می‌دادم، استاد از کلمه ارباب استفاده می‌کنه و یکی دو تا جمله در این رابطه میگه مثلاً میگه:

          برگی بدون اذن خدا نمیوفته، همه چیز تحت سیطره ربه، من وصل میشم به اون، اونم کارها رو برام انجام میده!…

          خدا میگه: ما جن و انس رو افریدیم برای بندگی ….

          من بنده خداوندم، اون ارباب منه .

          وظیفه رب ارباب بودنه، برای بنده هاش همه کارها رو انجام میده،

          وقتی من فقططط به خدا توکل می کنم (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، آیا خدا برای بندش کافی نیست؟ آفکرس که کافیه.

          بعد از گوش دادن به اون فایل، من توی سایت یه سری کامنت خوندم و بعدش در حالی که سجده کرده بودم، با خدا راز و نیاز کردم و چندین بار ارباب صداش کردم، که باز دیدم توی متن شما هم این جمله رو نوشتی.

          دوست داشتم این همزمانی‌ها رو اینجا ثبت کنم، و این نحوه هدایت شدنم رو اینجا بنویسم تا همیشه یادم باشه وقتی که یه چیزی داره توی ذهنم تکرار میشه بدونم که باید یه کاری در اون رابطه بکنم… مثلاً برم دوباره چِکِش کنم، یا مثلاً برم دوباره بخونمش… مثلاً اگر فایل یا فیلمی هست دوباره ببینمش…

          غزل جان چه کامنت پربرکتی نوشتی….

          چقدر تونستیم از خودمون اینجا رد پا به جا بزاریم.

          الانم این کامنت از اون چیزاست که احساس می‌کنم باید انجامش بدم. پاکیزه جان دست خداوند شد که بیام این کامنت رو بنویسم.

          امیدوارم کامنتم در بهترین زمان به دستت برسه

          راستی یه چیز دیگه هم بگم…

          وقتی کامنتی که برای پاکیزه جان نوشته بودی رو خوندم، احساس کردم چقدر خدا قشنگ داره از طریق بندگانش باهات صحبت میکنه. و یادم افتاد که گفته بودی دوست داری خدا باهات صحبت کنه…

          واقعا خدا در هر لحظه داره با تک تک ما صحبت میکنه.

          خدایا شکرت

          خدایا هدایتمون کن که صدات رو، بلندتر و واضحتر از هر صدای دیگه ای در وجودمون بشنویم.

          می‌بوسمت عزیزم

          بهترین‌ها رو از اربابم برات آرزو میکنم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            پاکیزه بارکزی گفته:
            مدت عضویت: 837 روز

            به نام رب و فرمانروای جهان

            به نام انکه میتپد قلبم را

            الهی که از تو خالی نشود زنده گیم

            الهی همیشه همدمم و مونسم باشی

            الهی که همیشه در آغوش امن ات باشم

            الهی که همیشه غرق عشق تو باشم

            الهی که همیشه بودنت را حس کنم

            بلی خدا من تورا خیلییی عاشقانه دوست دارم

            تو یار شرین زبان من هستی

            تو رفیق هدایتگر من هستی

            تو همدم لحظه های من هستی

            تو صاحب هر تپش قلبم هستی

            تو نور چشم هایم هستی

            تو زیبایی های وجودم هستی

            تو نور قلبم هستی

            تو قدرتم هستی

            تو معشوقم هستی

            با تو من روی ابر ها هستم

            با تو من بهترین حال جهان را دارم

            با تو من خوشبخترینم

            با تو من مقناطیس بهترین ها میشوم

            با تو من سراسر نور و عشق میشوم

            با تو من سمت بهترین ها هدایت میشوم

            سلامممممم مهشید عزیزم

            سلامممم عزیزم چقدررر من شما را تحسین میکنم همیشه نوشته هایت خیلیی زیبا و تاثیر گذار هستن

            میدانی قلبم وادارم تا برایت بنویسم عزیزم

            از هدایت الله گفتی

            چقدررر این هدایت خدا زیباست

            چقدررر خدا عشق هست

            چقدررر خدا کار ها را راحت انجام میدهد

            میدانی کار ها خدا خیلیی ساده هست

            میدانی مسیر خدا خیلییی راحت و زیباست

            اصلا مسیر سخت مسیر اشتباه هست مسیر خدا نیست

            میدانی خداوند خیلی همزمانی های قشنگ را انجام میدهد

            بیبیبین منم خیلیی زیبا دوباره هدایت شدم به کامنتت

            همیشه وقتی خدای عزیزم میخواهد من کمنتی را بخوانم میگوید برو فلان فایل این کامنت را بخوان همینقدر زیبا میگوید

            چند لحظه قبل من دیدگاهم را در فایل های دانلودی می دیدم و بعد این کامنتم برایم چشمک زد خودم آمدم کامنتم را بخوانم که کمنت خودت برایم چشمک زد دیدم چقدرررر زیبا از هدایت های خدا نوشتی

            چقدررر زیبا خداوند من را هدایت کرد

            و چقدررر زیبا جملات الهی را استفاده کردی که برای خودم یادداشت کردم

            عزیزم خیلییی دوستتت دارم

            از خداوند بهترین های این عالم را برایت میخواهم

            الهی همیشه غرق عشق و نور خدا باشی

            من بنده خداوندم، اون ارباب منه .

            وظیفه رب ارباب بودنه، برای بنده هاش همه کارها رو انجام میده،

            وقتی من فقططط به خدا توکل می کنم (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، آیا خدا برای بندش کافی نیست؟ آفکرس که کافیه

            برگی بدون اذن خدا نمیوفته، همه چیز تحت سیطره ربه، من وصل میشم به اون، اونم کارها رو برام انجام میده

            و یک چیزی هم خودم اضافه میکنم خیلییی قشنگ هست

            برای تمام نعمت ها به یک اندازه خوشحال شویم و ذوق کنیم کوچک و بزرگ ندارد از کوچکترین چیز به ساده گی نگذریم اثرش در حال خوب مان و تجربه معجزات بیشتر بیشتر میشود خوشبختی یک حس درونی هست به داشتن و نداشتن چیزی ربط ندارد

            با داشتن و نداشتن یک چیزی نیست که من حالم خوب میشه من هر لحظه دسترسی دارم به بهترین حال و به بدتر ین حال فارغ از اینکه چی چیز های را الان دارم در دستم

            من میتوانم یک عالم چیز داشته باشم از اونایی که آرزوی شان را داشتم ولی هنوز بدترین حالم را داشته باشم و میتوانم یک عالم چیزای که دارم همونا را داشته باشم و بهترین حال را داشته باشم و آرزو های دیگر هم اضافه میشود صد درصد اصلا در نتیجه یی این حال خوب

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
            • -
              مهشید گفته:
              مدت عضویت: 1638 روز

              سلام پاکیزه جانِ قشنگم

              چقدر من دلنوشته هات رو دوست دارم

              چقدر خوندن کامنتهات رو دوست دارم

              به خصوص اول کامنتهات رو خیلی شیرین مینویسی

              یه حالِ خوبی داره

              یه حالِ آرامشی داره

              یه حالی که انگار میگه: اصلا تو فکر هیچی نباشیااااا…. فقط بشین این کامنت رو بخون و لذت ببر…

              کامنتهات یه جوری مخصوص به خودته، که اگر کسی اسم و عکست رو هم نبینه، میتونه بفهمه این کامنت پاکیزه است.

              پاکیزه جان میبینی هدایت چجوری هر دومون رو هدایت کرد که دوباره بیایم اینجا؟؟؟

              واقعا همینکه خودت نوشتی چقدر درسته:

              چقدر خدا کارها را راحت انجام میدهد

              واقعا همینه…

              خدا کارها رو راحت انجام میده…

              توی هر کاری، همه اون هماهنگی هایی که من میخوام با توان و دانش و ذهن خودم انجام بدم رو خداوند در یه چشم به هم زدن، و هزاران بار بهتر و مطمئن تر از اونچه که من میتونستم انجام بدم، برام انجام میده…

              به شرطی که منم بهش اعتماد کنم و دعوتش رو بپذیرم…

              وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

              و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند.

              قشنگم خیلی ممنون از نکته ظریفی که آخر کامنتت برام نوشتی. کپیش کردم توی فایل خودم که همیشه ببینمش و بهم یادآوری بشه.

              ممنون که برام نوشتی

              و برات بهترینها رو آرزو میکنم.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
          • -
            غزل عطائی گفته:
            مدت عضویت: 2400 روز

            سلام مهشید جون امیدوارم که حالت خیلی خوب باشه و امروز پر از معجزه و زیبایی باشه برات .

            باز هم امروز برای من یک نشونه شدی و یک یادآور برای اینکه بتونم به زیبایی با پروردگار خودم صحبت کنم چند روزی بود که به خاطر یه سری مسائل ذهنم پراکنده شده بود و کمتر می‌تونستم با خدا صحبت کنم وقتی که هدایت خواستم کامنت شما رو دریافت کردم و مجدداً باعث شدی که یادم بیاد که چه چیزایی نوشته بودی و چطوری با اربابمون صحبت میکردی و چطوری به من یاد داده بودی و مجدداً ازت یاد گرفتم و همینطور از کامنت جدیدی که برام نوشتی. خیلی الهام بخش بود و من خیلی خیلی ممنونم از اینکه انقدر دقیق و واضح هدایت‌ و ادراک خودتو برای من نوشتی .

            مهشید جون وقتی که داشتم این پیام رو برات می‌نوشتم به این فکر کردم که چقدر قشنگ ما توی یک چرخه هدایت ناب گیر افتادیم و قشنگ از همدیگه یاد می‌گیریم و خداوند چقدر قشنگ هدایت‌های خودش رو از طریق این چرخه به همدیگه ارسال می‌کنه و راهمون رو روشن‌تر می‌کنه.

            سپاسگزارم که اینجا هستی، حضور داری ، سپاسگزارم که انقدر متعهدانه روی خودت کار می‌کنی و سپاسگزارم از اینکه می‌نویسی و از خودت رد پا به جا میگذاری .

            از نحوه نوشتنت خیلی خوشم میاد خیلی دلچسبه. به خیلی منطقی توضیح میدی این باعث میشه که کلامت خیلی بیشتر تاثیرگذار باشه .

            عزیزم منم می‌بوسمت و برات اتفاقات شگفت انگیز رو از پروردگار قدرتمند و کفیل آرزو می‌کنم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1906 روز

        سلام پاکیزه جانم.

        چقدر این قسمت کامنتت دلچسب بود، به وجود و قلبم نشست:

        حتی بدون خواست من دستت به نوشتن حرکت نمیکند چطور فکر میکنی من فراموشت میکنم چطور فکر میکنی من گاهی هستم گاهی نیستم من از خودت بیشتر مراقب تو هستم من از تو بیشتر حواسم به تو هست و مراقب تو هستم من قدرت این عالم هستم این را بدان که برگی بدون اذن من از درخت نمی افتد.

        انگار برای من بود.

        چون تا چند روز پیش فرصت نمیشد تو دفترم بنویسم.

        اما خیلی دلم میخواست بنویسم.

        و این چند روز دوباره فرصت نوشتن برام فراهم میشه الهی شکر.

        خیلی سپاس گزار خدا هستم که فراوانی میده به زمان و انرژیم.

        مرسی از کامنت قشنگت.

        در پناهِ رب العالمین نازنینم باشیم همگی.

        خدایا مرسی که هستی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زهراء گفته:
      مدت عضویت: 3437 روز

      سلام

      سلامی از ته قلبم به تو غزل عزیزم

      الان که دارم برات مینویسم حسم عالیه. همیشه سعیم اینه که مثبت باشم شاد باشم و در کل حسم خوب باشه. اما این حس خوب الان که گفتم فرق داره ،این رضایته. انگار این همون لعلک ترضی است.

      امروز تونستم بر یکی از ضعفهای شخصیتیم غلبه کنم و دوباره یک نقطه ضعف رو به نقطه قوت سوق بدم. کاری که خیلی برای من برای حال خوب من برای سلامت روان من خوبه. امروز عمل کردم. امروز جبران کردم، بهبود دادم و خیلی حس خوب گرفتم، روو هوام. تازه امروز نت برداری جلسه سه از قدم سه هم انجام شد و متوجه شدم که هر آگاهی چقدر به موقع به من داده میشه.

      تا اینجای کار بهتر از قبل سمت خودمو انجام دادم و منتظر هدایت خدا برای قدم بعدی هستم.

      چرا اینارو برات گفتم غزل جون؟

      چون از روی اینها فهمیدم که تو در چه سطح و مداری هستی. اینطور خوندن کامنتت که به من حس شان بالا داشتن میده ،اینکه این کامنتت رو قبلا خوندم اما اینطور که الان درک کردم نکردم،و اینکه میخاستم برات بنویسم اما نمیشد. اما حالا شد.

      اونموقع که خیلی پیشرفتهای خوبی در بعضی زمینه ها داشتم اما یکجا به بیراهه رفته بودم در مدار دریافت این درک نبودم و همصحبتی با تو .

      گوارای وجودت این رفاقت با خدا گوارای وجودت واقعا باعث افتخاره،معلومه که باعث افتخاره رفاقت با خدا.

      پاراگراف اخرت منو یاد یه چیزی انداخت همون موقعا ماه رمضانی که گذشت که من یک ماه مهمانی طلوع رو در برنامم داشتم ( یعنی یک ماه هر روز موقع طلوع بیدار بودم طلوع رو تماشا میکردم و سعی میکردم به خدا متصل شم و با اون حرف بزنم و ستاره قطبی صبح رو اون موقع انجام بدم). تو یکی از همون روزا میخاستم بخابم یهو از ته قلبم از اعماق وجودم گفتم خدایا من تورو میخام بودن با تو رو میخام. و چشام پر اشک شوق شد. یعنی اونموقع میشه گفت اولین بار بود که واقعا دوستی با خدارو میخاستم و درک کرده بودم که بودن با خدا ارزشمنده.الان با یادآوری بغض گرفته،یک بغض خوب

      اره منو یاد اونموقع انداختی

      میدونی یکی از باگای من اینه که قدر چیزایی که بهم داده میشه رو نمیدونم. زود از کَفِش میدم یا بهتره بگم مواظبت نمیکنم از موهبتها و جایگاهی که خدا بهم میده

      راستی غزل جون اینکه یه ایمیل اومد ازت که در قدم چار نوشتی برای یکی از دوستان، نشانه ای شد که هدیه تولدم برای خودم قدم چهار رو بخرم و دوباره عمییییییق شم در قدمها.

      (اینک نترس تو از قوم ستمکار نجات یافته ای) میدونم این توش برای من یه حرفی داره.

      یه سوال دقیقا چکار کردی که کلیم خدا شدی؟؟؟؟؟

      منم میخام اخه.

      بزرگترین اگاهی امروز من این بود که زهرا تو چرا اینقدر جدی میگیری

      براچی این چند وقته جدی گرفتی در همه زمینه ها

      و به طور اختصاصی هم فهمیدم که باگ من در روابط هم همین جدی گرفتنه

      غزل جان دوست قشنگم من یه ادمی هستم که اینقدر مغرور بودم که تعجب میکردم بقیه دنبال خواننده یا بازیگر یا بازیکن میوفتن بلکن باش حرف بزنن یا یه طوری ارتباط بگیرن یا عکس بندازن.کسر شأن میدونستم.

      اما همین من اینجا دیگه غرور ندارم و دنبال ادمهای صالح و وارسته و با ایمانی مثل تو هستم.

      ……

      خدا حفظت کنه،بهت درجات بالاتر بده،روزات پر نور و شادی باشه همیشه سلامت باشی، همیشه در عشق باشی،ثروتمند باشی زیاد و زیاد و همیشه بدرخشی عزیزم.

      قدر خودتو هم بدون (بوس)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2400 روز

        سلام به زهرای زیبا و مهربونم

        درحالی برای تو مینویسم که در سبکبالی عالی به سر میبرم و همه سلولهای تنم دارن شعری بی مفهوم بامزه ای رو میخونن که من برای گلها و سگ کوچولوی قشنگمون هربار میخونم . داشتم فکر میکردم که چقدر این هم مدار بودنمون عالیه‌ چقدر رشد کردیم که هردومون با حال عالی اینجا هستیم و برای هم مینویسیم.

        زهرا جون انرژی بالاتو دریافت میکنم.

        چقدر جالبه . اینجاام رد پای قانونو میشه دید. نوشته ها عامل بیرونی هستن. تو با قلبت برای غزل نوشتی. و ما با قلبمون دریافتش کردیم. ازت خیلی ممنونم عزیزم.

        خییلی از خوندنت لذت بردم. خیلی تحسینت میکنم به خاطر تعهدت . واقعا دلم میخواد بادوستانی که عملگراان و قانونمندن در ارتباط باشم.

        زهرا جون بعد از ادامه دار شدن صحبتهام با خداوند وهابم ، هدایت شدم به مطالعه نامهای نیکوی خداوند در جوشن کبیر و اینطوری شناخت بیشتری به دست اومد. البته در حد ظرف وجودم.

        قبلش همش داشتم ازش میپرسیدم که خدایا چطوری منیت نداشته باشم؟ من اصلا بلد نیستم! حتی نمیفهمم یعنی چی…

        خداوند هدایتشو رسوند و غزلو در مداری قرار داد که یاد بگیره

        بعدش چند روز مامانمو فرستاد خونمون تا باهم تمرین کنیم.

        بعد برامون این درک ایجاد شد که اگر مفاهیمو به بازی بگیریم و بازی بازی انجامش بدیم زودتر ملکه ذهنمون میشه‌ و میتونیم عادتمونو تغییر بدیم.

        زهرا جون همش باخودم میگفتم چرا اینارو دارم برات مینویسم؟ الان یاد این افتادم که گفتی متوجه شدی که نباید جدی بگیری چیزیو .

        دقیقا همینه وقتی جدی میشه چیزی تو ذهنمون ، انرژی کارها انگار سنگین میشه و نمیتونیم به درستی پیش بریم. اما با بازی و شوخی خیلی عالی یاد میگیریم.

        یادمه منو مامانم اون اوایل که با قانون آشنا شده بودیم ، از یکی خیلی بدمون میومد و نمیتونستیم تحملش کنیم. اما اومدیم تمرین توجه به نکات مثبت رو بازی بازی انجام دادیم همه ویژگیهای بدشو برعکس میگفتیم و خندمون میگرفت . اینطوری حسو حالمون تغییر میکرد و اتفاقا اون آدمه هم خیلی تغییر ‌کرد و بهتر شد.

        حالا یه مفهوم جدیدی یاد گرفتم که امروز خیلی ازش استفاده میکردم و الانم بهش اشاره کردم.

        متوجه شدم‌که اگر هرچیزیو بگم خداروشکر بهتر شده …مغزم فکرمیکنه روند ، رو به رشده و کمک میکنه که بهتر شه همه چیز ‌

        امروز به هرچیییزی(بی ربط و با ربط) نگاه میکردم میگفتم وای خداروشکر بهتر شده .تا یکی میومد غر بزنه ، گوش میدادم بهش بعد به جای همدردی میگفتم پس خداروشکر بهتر شده:))) امروز کیک درست کردم نصفش ته گرفت ، ذهنم به جای غر زدن میگفت عه خداروشکر بهتر شده :)) انقدر مسخره بازی دراوردم با این جملهه ، کلی خندیدیم با مامانم

        وشاید باورت نشه انگار ذهنم همش دنبال اینه که ببینه همه چیز بهتر شده. این جملهه شده اهرم لذت براام. وقتی میگمش قلبم شاد میشه چون استادی که ازش اینو یاد گرفتم با لهجه ی شیرین اصفحانی میگفت. خیلی باحال بود.

        زهرا جونم قطعا این نوشتار هیچ ربطی به نوشته قشنگت نداشت و هز هر دری نوشتم برات چون قلبم گفت و من اطاعت ‌کردم.

        میبوسمت قشنگم

        دعای زیباییو که برای غزل داشتیو به خود قشنگت هم تقدیم میکنم که لذتشو ببری .

        خدا حفظت کنه،بهت درجات بالاتر بده،روزات پر نور و شادی باشه همیشه سلامت باشی، همیشه در عشق باشی،ثروتمند باشی زیاد و زیاد و همیشه بدرخشی عزیزم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          زهراء گفته:
          مدت عضویت: 3437 روز

          سلام سلام غزل جونم

          اینقدر من وقتی برام مینویسی اون نوشتت رو دوس دارم و برام اگاهی داره که تا مدتی فقط مزه مزش میکنم و چندین و چند بار میخونم،هم همینطور از خوندنش لذت میبرم هم مینویسم برای خودم

          و تا بیام جواب بنویسم مدتی میگذره.

          چقدر خوب شد به قلبت گوش دادی و اونچه گفت نوشتی چون برای من عالی بود،اگاهی هایی که برام داشت،اون انرژی که دریافت کردم ازش،اون لذتی که بردم از حال و هوای نوشته

          غزل جان اون حالی که گفتی شعر نامفهوم میخونی برا گلات و سگتون رو درک میکنم ،من هم شده اینطور شم ،اون حال رهااااایی و اگاهانه رفتن به بی فکری،اون بی خیالی حاصل از سپردن همه چیز به رب،اون حال هرچه پیش اید خوش اید چون الخیر فی ماوقع،اون حال خوب با خدا بودن که به قول خودت همون سبکبالی

          غزل جون من خیلی وقتا با گیاهایی که خودم کاشتم و رشد کردن و گل دادن حرف میزنم،یه طوری با ذوق که البته باید مواظب باشم کسی نبینه(خنده)

          از توی نوشتت به اهمیت بازی های ذهنی پی بردم

          واقعا ذهن رو ما باید هدایت کنیم،برا هر چیزی از قبل اگر بش خط بدیم اونم میشه در اختیار ما

          و بازی های ذهنی میتونه کمک کنه

          مثلا در قهوت وانیل بریزی و بگی این به من شادی و نشاط در طول روز تزریق میکنه

          این «خداروشکر بهتر شده»چقدر به کار من میاد منم باید ازش استفاده کنم واقعا،مرسی غزل جونم

          مثلا خداروشکر شخصیتم تو این قسمت بهتر شده.خداروشکر عملکردم اینجا بهتر شده،خداروشکر این مهارت ارتباطیم بهتر شده،خداروشکر اینجا جدی نگرفتنم بهتر شده،خداروشکر اینجا جسارتم بهتر شده،خداروشکر اینجا قدرتم بهتر شده،خداروشکر وضع مالیم بهتر شده،خداروشکر دایره دوستیم خیلی بهتر شده،خداروشکر صلحم با جهان اطرافم بهتر شده،خداروشکر پذیرشم بهتر شده،خداروشکر اطمینان و اعتمادم بهتر شده،خداروشکر حتی دستپختم بهتر شده و گاهی غذاهای با طعم بهشتی میپزم که خودم باورم نمیشه اینو من پختم،خداروشکر دنیام بهتر شده والا، من گاهی ناشکری میکنم

          یادم اوردی برم سراغ جوشن کبیر و فایل سپیده و مرضیه جون درمورد جوشن کبیر برای بیشتر گرم گرفتن با خدا

          راستی همون شب بعد اینکه برات نوشتم،گفتم بزار انجامش بدم شروع کردم صحبت کردن با خدا،اولا که هوا باد خنک لطیف فوق العاده ای بود که من عاشقشم دور میخوردم تو حیاط و باهاش صحبت کردم از شکرگزاری شروع کردم گفتم خدایا مرسی این اتفاق عالی امروز اتفاق افتاد که اینقدر خوب بود به این دلایل. و بهش گفتم خدایا درمورد یک ادمی دارم اینطور فکر میکنم،اگر درسته که اوکی،اگر نه، نشونم بده که درست نیست که پروندشو کامل تو ذهنم ببندم.

          خیلی خوب بود اون صحبت با خدا

          مرسی و مرسی و مرسی ازت

          عاشقتم عزیزم.

          راستش احساس نزدیکی بهت دارم.

          و امیدوارم همه چیز همونطور باشه که خودت دلت بخاد درنهایت.

          خدا حفظت کنه دوست عزیزم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1528 روز

      سلام غزل جانم

      چقدر زیباااا نوشتی

      لذت بردم

      اشک ریختم

      چه هم صحبتی از خدا بهتر؟

      مگه از خدا بهتر سراغ داریم؟؟؟؟

      دمت گرم

      این مسیر توحیدی نوش جونت

      تحسینت میکنم عزیز دلم

      الهی هر آنچه که در زندگیت میخوای با توکل بر خدا خلقش کنی.و همیشه در مسیر شادی و آرامش ثروت باشی

      روی ماهت رو میبوسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1528 روز

      سلام غزل جانم

      چقدر زیباااا نوشتی

      لذت بردم

      اشک ریختم

      چه هم صحبتی از خدا بهتر؟

      مگه از خدا بهتر سراغ داریم؟؟؟؟

      دمت گرم

      این مسیر توحیدی نوش جونت

      تحسینت میکنم عزیز دلم

      الهی هر آنچه که در زندگیت میخوای با توکل بر خدا خلقش کنی.و همیشه در مسیر شادی و آرامش ثروت باشی

      روی ماهت رو میبوسم.

      بدرخشی گلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    امین زندی گفته:
    مدت عضویت: 1048 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام بر استاد عزیزم و همه دوستان و مریم شایسته

    ی فایل ی مناظره عالی از دو استاد عالی

    استاد جان بسیار زیبا مفهومی و ساده از قرآن

    و استاد عرشیان فر با درک درست از قرآن و چقد منطقی

    و چقد استاد زبان قرآن رو آسان و روان میکنه مثل دورها

    که اگه احساست خوبه تو مسیر درست هستی این نشونه مسیر درسته

    من خودم الا تو سفر هستم و دیروز میخواستم جامو عوض کنم و استاد دقیقا جامو عوض کردم اما احساسم بد بود انگار که دقیقا میخوام برم شما اما تو جاده جنوب هستم

    اصلا ن ذوقی نه حال خوبی نه انرژی بالای فقط و فقط خستگی داشت برام

    و الا چقد انرژی بالایی دارم لذت بردم از این همه تفسیر زیبای شما

    خدا داشت دقیقا با احساس من میگفت بابا تو جات خوبه لذت ببر از همین مکان باقی رو بسپر به من خودم درستش میکنم

    الا هم دقیقا حسی گفت کامنت بذار من واقعا نمیدونم چی مینویسم و اون میگه بنویس ساعت 4 بیدار شدم ی پیاده روی زیر نم بارون کردم وای چه مزه ای میداد بخدا انگار رو ابرا بودم بهشت بود برام پر از سکوت و صدای پرندها خدایا تو داری چی میکنی با من

    به خدا قسم ی عالی بود صبح سکوت و پراز وجود خدا

    اصلا از کل تون لحضه غافل بودم بینهایت لذت بود برم

    دیروز دقیقا وقتی دست از مقاومت کشیدم که احساس عجز کردم ی جا بود دیگه گفتم خدایا من نمیدونم چکار کنم حتا از اینکه چطوری هم لذت ببرم عاجزم بهم بگو

    واونجا بود که گفت برو لب ساحل و من رفتم و اونجا تسلیم شدم اومدم راه بیفتم پول واریزی به حسابم و ی شب دیگه برگشتم جای خودم به خدا که اینا شانسی نیست وقتی اون میگه باید انجام بدی اگه فکر میکنی تسلیم هستی اگه فکر میکنی اون از بالا میبینه و راه رو میدونه

    بهش اعتماد کنی

    وقتی برای چه دقیقه احساس خودم رو خوب کردم و تسلیم خداوند شدم اونم منو هدایت کرد واقعا اون نقطه دیگه تسلیم شدم

    وقتی ذهن رو انتخاب میکنی وقتی روی عقل خودت حساب میکنی فقط به در بسته میخوری همش اعصاب خوردی جنگ با خودت اما وقتی قلب رو انتخاب میکنی و به شهودت گوش میکنی

    بازی برمیگرده و همه چی انجوری که تو میخوای میشه چون روی خودت حساب باز نمیکنی خدایا تو میدونی و من هیچ نمیدونم یا رب ای مالک و فرمانروای من

    راهکار ها و مسائل همیشه هست و همیشه گفته میشه ولی وقتی ما آماده میشیم وقتی ما تسلیم میشیم و احساس ناتوانی در برابر قدرت بی انتهاش میکنیم اونم دس به کار میشه و هر دری رو برات باز میکنه

    چون اون مالک و خداس

    استاد جانم مرسی و مرسی از استاد عرشانفر عزیز

    و سپاس گذارم از مالک و صاحب تمامی ما خداوند متعال

    در پناه حق شاد سالم ثروتمند و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    فاطی احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2328 روز

    بنام خدای هدایتگرم به سمت زیبایها و فراوانی ها به شکل ساده و بدیهی

    سلام به همه عزیزان قشنگ توحیدی

    خدارو هزار بار شکر برا این کعبه

    خداروشکر برا وجود استاد عزیزم

    خداروشکر برا وجود خانم شایسته عزیزم

    بازم ازتون سپاسگزارم برا بروز رسانی هدایت شده

    شما دستان خداوندی

    هر روز نشانه ها واضحتر میشن

    الله اکبر

    دیروز داشتم فک میکردم چجور دلیل منطقی بسازم برا تفاوت بین نشانه و نجوا

    میدونم

    هر پیامی ک حس بد همراه داشته باشه نجوا

    وپیام ک با حس خوب باشه از قلب منه و نشانه س

    و میزانی این ارتباط با میزان صلح با خودم بستگی داره

    وقتی این روند ادامه پیدا میکنه قدرت نجواها کمتر میشه

    و یاد میگیرم چطور کانون توجهم مثبت نگه دارم

    ایجور الهامات رو دریافت میکنم

    به همین نسبت ایمانم بیشتر میشه

    و قدرت توکل به الله بیشتر میشه

    البته من اینو در دوره لیاقت درک کردم

    با وجود اینکه تو تمام فایل ها از این قوانین استاد میگن

    اما تمرین ها

    و اینکه خودت میشی معلم خودت یه معلم دلسوز و مهربان

    یاد میگیری چطور نهادینه ش کنی

    همش خودتو مرور میکنی

    و هرروز بهتر میشی

    اونم با حال خوب این کارو انجام میدی

    و نتیجه ش همون توکل میشه

    باور دارم مسیرم درسته و این اشتیاق به بهبودی و صلحی ک با خودم پیدا کردم

    راهمو هموار کرده

    وقتی اتفاق ناجالب بیفته

    میدونم از فرکانس خودم بوده ولی دیگه سرزنش نمیکنم درسشو میگیرم

    میدونم خداوندم مراقبمه و برام خیره

    خدای من هزاران بار شکرت

    عاشقتم

    عاشق خودم

    عاشق همتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1972 روز

    درود بر استاد عزیز و خوب

    سفر نامه روز 153

    چه سفری بهتر از این و چه همسفر هایی بهتر از این بچه ها

    این قسمت چه چیز های عالی و خوبی گرفتیم و درک کردیم

    من همیشه مشگل داشتم بین اینکه کدوم نجوا هست و کدوم الهام خداوند

    ولی الان با این سخن که هر چه احساست به سمت بد بره معلومه که شیطان داره حرف میزنه ولی اگه میبینی که احساست داره به سمت خوب میره پس داره خداوند و انرژی خوب حرف میزنه

    من در یه موردی هی کمک میخاستم که خدا بگو من چیکار کنم من نمیدونم تو بهم بگو

    ولی آرامش ایجاد نمیکردم که آماده بشم

    الان چند روزیه که آرامش ایجاد کردم میبینم که داره حرف میزنه و میگه تو مهاجرت کن من هستم ولی از اونور هم نجوا ها میاد که کجا بری چیکار کنی کجا شبا بخوابی؟ اصلا برای چی بری؟ بری که چی بشه؟

    ولی اون الهام فقط میگه برو

    مثال همون هلکوپتر هست که استاد میزنه که خدا مثل هلکوپتره فقط تا 10 الی 20 متر جلو تر میگه اگه رفتی بقیشم میگه ولی اگه نه که نمیگه

    و من دارم گوش میکنم و اعتماد کنم و میبینم که نتیجه کسایی که اعتماد کردنو منو خیلی محکم تر میکنه.

    سپاس بابت این سایت و فایل زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 2075 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خداوند خالق زیبایی‌ها و پاکی‌ها

    سلام و درود فراوان خدمت استاد توحیدی و ارزشمندم

    بانو شایسته عزیز و گرامی

    و تک تک دوستان خوب و نازنینم

    صبح قشنگتون بخیر و شادی باشه

    استاد عزیزم چه قدر زیبا و قشنگ از طریق قلبتون با ما صحبت میکنین و این اگاهی‌ها و اموزش‌های ناب و با ارزش رو با ما به اشتراک میزارین

    وقتی در مورد خداوند، زیبایی‌هاش، جریان هدایتش و توحید صحبت میکنین،

    انگار ما رو به خالص ترین منبع خیر و خوبی کل عالم متصل کردین

    سر چشمه‌ای که فقط خوشبختی و سعادت ما رو میخواد

    بهترین و زیباترین ها رو برامون میخواد

    سلامتی، زیبایی، شادی، عشق و ثروت رو برامون میخواد

    بهترین حال و بهترین احساسات رو برامون میخواد

    استاد اشکمون رو دراوردی

    خدایا شکرت

    استاد عزیزم ممنونم به خاطر وجود پر از عاطفتون

    در پناه خداوند بزرگ سربلند و سرافراز باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    شقایق خانم گفته:
    مدت عضویت: 948 روز

    به نام تنها قدرت جهان هستی

    سلام خدمت استاد عزیز و تمام دوستان هم فرکانسی من

    خدایا هزاران مرتبه سپاسگزارم که زمانی به این فایل های بی نظیر هدایت شدم که دقیقا بهش احتیاج داشتم

    دیروز عصر یه کاری که مدت ها منتظرش بودیم درست بشه و کلی هم بالا و پایین داشت(البته اون بالا و پایین ها هم بخاطر یسری باورهای نادرستی بود که داشتیم)، ولی باز هم کار تمام نشد. دیروز به لطف خدا تونستم در عرض یک ساعت ذهنمو آروم کنم و هدایت شدم ب این صحبت ها، امروز صبح که بیدار شدم خداوند آگاهی های نابی ب قلبم الهام کرد. خدایا من متوجه شدم که باید حرکت کنم و برم تو دل ترس هام و از هیچی نترسم و همواره آروم باشم یعنی اگر به تضادی هم خوردم آرامشم رو حفظ کنم و قلبمم رو باز بذارم تا خداوند بزرگ هدایتم کنه.

    هدایت خداوند طوریه که من هرگز نمیتونم الان براش ایده ای داشته باشم که ممکنه از چه طریقی کمکم کنه.

    من هروقت که مسئله ای پیش میومد و به تضادی میخوردم دقیقا متوقف میشدم و ادامه نمیدادم و منتظر میموندم تا شرایط خودش خوب بشه، میگفتم خدایا من که ایمانمو نشون دادم پس چرا کمک نمیکنی?? ولی غافل از اینکه ما باید آماده دریافت باشیم، آماده دریافت کمک خداوند به صورت دریافت الهامات و هم مداری با شرایطی مطابق با مدار و احساسی که ما در اون قرار داریم هستش.

    خدایا من متوجه شدم همین که منتظر میمونم و حرکتی هم نمیکنم به خاطر بی ایمانی و عدم اعتماد به خداونده، چون اگر با اعتماد ب رب قدم بردارم و از همون شرایطی که الان برام فراهمه(با توجه به تکامل) شروع کنیم، اونوقت درها باز میشه خداوند با دستانش، با ایده ها و … کمکمون میکنه

    خدایا کمکم کن به این آگاهی ها عمل کنم

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: