گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری - صفحه 18

335 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد خدادادیان سردابی گفته:
    مدت عضویت: 647 روز

    به نام الله که بخشاینده و با رحمت است

    سلام خدمت استاد عزیز و گرامی خودم

    سلام خدمت خانم شایسته مهربان و بزرگوار

    و سلام به همه دوستان و خانواده صمیمی خودم

    سپاسگزار خداوند مهربان هستم که به من فرصت داد تا بتوانم این فایل را گوش بدم و آگاهی‌های این فایل استفاده ببرم و خدا را شکر می‌کنم بابت شما استاد عزیز که که دستی شدید از دستان خدا و بر سر راه من قرار داد خداوند بزرگ

    استاد عزیز من حدود یک سال است که وارد سایت شدم و دورادور ر اینستاگرام شما را دنبال می‌کردم و خداوند به من منت گذاشت و منو در این مسیر توحیدی و زیبا که هر روزش زیبا و قشنگ است قرار داد استاد عزیز من از دوره عزت نفس دوره دست یابی عملی به آرزوها و رویاها استفاده کردم و زندگی من نصبت به یک سال پیش خیلی رویایی تر و زیبا تر شده هیچ کار عقب مانده‌ای ندارم که نکرده باشم زندگی منو خداوند روتین کرده و خیلی هر روز من زیباتر وتوحیدی تر وآرام تر ودلانگیز تر شده خیلی از لحاظ مالی پیشرفت کردم دیگه زود عصبانی وخشمگین نمیشم چون خداوند را در همه چیز سعی میکنم ببینم واین باعث شده خیلی آرام باشم یه آرامش واقعی استاد عزیز کسی نیست در زندگی من که من از اون طرف کینه داشته باشم کسی نیست که نبخشیده باشم خیلی راحت دارم زندگی میکنم از همه لحاظ حتی سه فرزند من وهمسر من خیلی دوست دارن شمارو از نزدیک ملاقات کنند خدارو سپاسگزارم بابت این مسیر زیبا وتوحیدی

    در مورد دست یابی عملی به رویاها و آرزوهایم که نگم من بعد از خرید این دوره راهی شهر بصره عراق شدم و استاد بار دوم که رفتم برای کار کردن یه قرار داد دلاری فوق‌العاده عالی خداوند برای من جفت و جور کرد که من اصلاً تا حالا همچین قرار دادی تو 36سال زندگیم نداشتم واین قرار داد من 5میلیارد نیم است و خداوند به وعده خود عمل کرده من خواستم وبه من داد خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم بابت تمام نعمتهای ریز ودرشت که در زندگی من جاری وجای داده از نظر شخصیت استاد عزیز من چنان رشد کردم که تمام انسان‌های که روزی فکر نمی‌کردم چه جوری از این آدمها دور بشم خداوند وجهان این اشخاص رو از زندگی من دور کرد

    همه چیز استاد عزیز و گرامی خودم عالی هست ومن از زندگی خودم دارم لذت میبرم و انشاالله که بتونم هر چه زودتر از نزدیک شمارو ببینم خدا یار ونگهدار شما و عزیز دل شما و همه دوستان عزیز و نازنین من باشد به امید دیدار فیس تو فیس من با شما استاد عزیزم یا حق

    خداوندا تو را سپاس فراوان وبی کران بابت این مسیرررویایی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2026 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    نکته مهمی که متوجهش شدم اینه که تمرکزم روی «لحظه حال» باشه و ببینم چه دستاوردهایی داشتم، چه نعمت هایی دارم و موفقیت ها و کلا مسیرم چی بوده و برنامه ریزی بهتری داشته باشم برای ادامه مسیر… نه اینکه همه چیز رو موکول کنم به آینده و توهم بزنم عملا .. چون اینکار جلوی تلاش من رو میگیره و همش ذهنم فریب میده که وقت هس، آینده میشه، الان اگه اتفاق خاصی نیفتاده اشکال نداره

    ذهن ما همیشه عادتش اینه که کوچکترین مسئله رو به قدری بزرگ کنه که از توجه به هزاران هزار مورد مثبت غافل بشیم… پس خودمون باید «آگاهانه» تمرکز رو شیفت بدیم روی نکات مثبت، حتی وقتی شرایط به ظاهر ناخواسته س

    من خودم سه سال با یکی درگیر بودم سر کار و اصلا نمیتونستم ببخشمش… کلی انرژی ذهنی از من میگرفت و اذیت کننده بود برام.. تا بالاخره تونستم ببخشمش.. و البته اون زمان من حداقل دو هفته یه بار مریض میشدم، گاهی هفته ای یه بار .. که مشخصه چقدر مدار من داغون بود

    من نبخشیدم برای لطف به اون آدم، بخشیدم برای خودم ، چون به این درک رسیدم که بخشیدن کمک میکنه به پیشرفت خودم از نظر حال خوب ، بودن در فرکانسهای خوب و تجربه اتفاقات بهتر.. فکر کردن به اون آدم کمکی بهم نمیکرد ، بماند که دیگه دیگه نمی دیدمش، پس در گذشته گیر کردن مفهوم و معنایی نداش جز اذیت کردن خودم …

    *کسیکه ایرادات خودش رو می پذیره، به همون نسبت پذیرش ایرادات بقیه براش راحت‌تر میشه .. و به این ترتیب بخشیدن دیگران برامون راحت‌تر میشه

    سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      مژگان ز گفته:
      مدت عضویت: 1315 روز

      درود برسرور عزیز ودوست داشتنی،کامنتتون خیلی زیبا بود آگاهیها ومطالب جالبی روفرموده بودیدوچقدر به دل میشینه این نوشته هاتون.

      قانون بخشش ورهایی رو راحت وزیبا برامون نوشته بودید وقتی معایب ویادارائی وچیزی رو به فردی میبخشیم اول ازهمه حال دل خودمون خوب میشه وباعث میشه به مهروعظمت وقدرت خودمون واینکه چقدر تواناییم پی ببریم،رها کردن گذشته وبخشش نعمتهایی هستند که ای کاش همه مثل شما بتونیم اون رو درزندگیمون اجراکنیم.

      رها،آرام،پرتوان وباانرژی عالی،این یه موهبت وآرامش وحال خوبه برامون.

      چقدر زیبا نوشتید:

      کسیکه ایرادات خودش رو می پذیره، به همون نسبت پذیرش ایرادات بقیه براش راحت‌تر میشه .. و به این ترتیب بخشیدن دیگران برامون راحت‌تر میشه.

      ممنون برای مطالب قشنگ ومفیدتون.

      درپناه الله سلامت،شاد،پرازحال خوب وبرکت باشید دوست عزیز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 497 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    سوره رعد

    سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ﴿24﴾[و

    به آنان مى‏ گویند] درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر کردید راستى چه نیکوست فرجام آن سراى (24) وَالَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿25﴾و کسانى که پیمان خدا را پس از بستن آن مى ‏شکنند و آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده مى‏ گسلند و در زمین فساد مى کنند بر ایشان لعنت است و بد فرجامى آن سراى ایشان راست (25)

    استاد بینهایت سپاسگزارم از سخاوت و آگاهی های که قلبا دریافت می‌کنی با روح پاکت از منبع اصلی و با ما به اشتراک میگذارین

    آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند

    بخدا که کلام شما وحی منزل است و من از وقتی که از فایل های شما استفاده کردم و از درود بیشتر میخواستم که بفهمم من چیم کیم برا چی اومدم باید چه چیزی رو یاد بگیرم

    و هر چقدر بیشتر فایل بینظییییر گوش میدادم بیشتر تشنه یاد گیری بودم

    چون آرامشی که اون لحظه در من جاری می‌شد قابل وصف نبود

    چون کلام خود خدا بود برای روشنی مسیرم و دور شدن از گمراهی

    پرسیدن به توحید

    که هر چقدر مسممتر میشوم و تعهدم بیشتر میشود بر اصلم فقط تسلیم تر ‌ متواضع تر و فروتن وخاشع تر میشوم در برابر خداوند.

    اصلا آرامشی کت با ورودم نزدیک به دوسال هست که در سایتم اصلا قابل وصف با گذشته ام نیست

    استاد من با شما خدا را شناختم

    فهمیدن فرسنگ‌ها فاصله هست با اون خدایی که مذهب و جامعه تو ذهنمون کردندهر چقدر

    خدای واقعی رو بهتر تونستم درک کنم کمتر روی بقیه حساب میکنم

    انتظارم از خدا بینهایت شده و بشدت از خلق خدا بشدت پایین اومده

    که کریدیت تمام تغییراتم به سمت توحید را بخدا فقط داده ام

    این لطف و محبت و رحمت و نعمت خدا بوده تو زندگی ام

    خدایا شکرت برای فایل های هدیه و دوره های عالی استاد در سایت که مرا از زیر صفر داره بالا می‌کشه یه سمت مثبت ها و زیبایی ها و باورهای قدرتمند و ایمان قوی و باور به خداوند و اعتماد به تنها فرمانروای کل کیهان

    که جهان را مسخر من کرده

    تمام ذرات را به تسخیر من درآورده

    خدایا شکرت

    استاد دورهای قانون آفرینش

    قانون سلامتی

    دورت احساس لیاقت

    کتابها

    و الان با دوره مقدس 12قدم

    زندگی ام از هر جهت با به یادآوری تمرینات و عمل به آگاهی ها بلطف خداوند روز به روز دارت با کیفیت تر و زیباتر میشود

    خیلی جای کار دارم و این راه به امید و توکل برخدا تا آخرین نفس ادامه دارد

    این راه مسیری است که هیچ انتهایی ندارد هر چقدر بیشتر تعهد داشته باشم و لذت ببرم از تمام لحظات زندگی همه جوره طعم خوشش را بهم نشون میده

    در زمانهایی که همه چی اوکیه که بی معرفتی بخوام تمرکز کنم روی نازیبایی ها

    در شرایط نادلخواه است که من باید ایمانم را نشون بدم و کنترل ذهن داشته باشم و کانون توجهم را ببرم روی زیبای ها و داشته ها و نکات مثبت خودم و اطرافم

    شکرگذاری بابت داشته هام

    هر کسی را هر جوری که هست بپذیرم

    من دارم روی خودم کار میکنم خودم و دیگران را همینجوری که هستیم بپذیرم

    من قدرتی در زندگی کسی ندارم و همینطور کسب قدرتی در زندگی من ندارد

    من خالق زندگی خودم هستم

    تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و افکار و فرکانس های من داره خلق میشود

    دارم یاد میگیرم تمام افرادی که در مسیرم هستند را معلمی ببینم که داره منو به خودم نشون میده

    دنیای بیرون من اینه درون من است

    من باید وجه مثبت افراد را برانگیخته کنم .توجه به نکات مثبت شون کنم

    نه من کاور هستم و نه دیگران

    هر کسی با هر عقیده و مذهب و دین و عملکردی هست بپذیرم

    تنها فرمانروای کل کیهان خداوند است .

    و جهان را طبق قوانین و سیستمی بودن خلق کرده

    تمام جهان را مسخر من کرده

    من با افکار و فرکانس ها و باورهای خودم دارم زندگی ام را خلق میکنم

    پس دنبال ایرادات و ترمزها و مقاومت های درون خودم باشم

    بخودشناسی بهتری از خودم برسم با خودم بصلح برسم نخوام کسی را تغییر بدهم

    فقط تمام تمرکزم را روی بهبود شخصیتم متمرکز کنم

    خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم و فقط میخواهم روی دوش تو بنشینم و لذت ببرم تجربه های خوبی از فرصتهای زندگی داشته باشم

    میخواهم زندگی ام در نماد جنبه ها

    سلامتی

    ثروت

    معنویت

    خوشبختی

    سعادت

    روابط

    باورهای قدرتمند کننده بینظیر کنی برام

    در تمام جنبه ها می‌خوام عالی باشم

    کیفیت زندگی ام را بر پایه توحید بنا کنی

    من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت همه کاره ام هستی و همه جوره هوامو داری

    آرامشی که دارم واقعا حیف که بخوام ازش کم کنم به خاطر دیگران

    این آرامش جنسش از نور و انرژی و عشق و پاکی و راستی و درستی و صداقت میاد

    اصلا قابل وصف نیست که بخوام یه درصد به خاطر شرک و عوامل بیرونی آزاری بهش برسونم

    خدایا شکرت که هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم

    خدایا شکرت که هر لحظه مرا از نور ایمانت سرشار کرده ای

    خدایا شکرت که از روح پاکت در من دمیدی و مرا ارزشمند آفریدی اشرف مخلوقات

    خدایا شکرت که هر لحظه مرا در معرض هدایت خودت قرار داده ای

    خدایا شکرت که تسلیم تو هستم و لذت میبرم از لحظاتم

    شکر گذار آماده داشته هام هستم که همه از خدا دارم

    خدایا شکرت که امروز درک بهتری از قوانین بدون تغییر ت را بهم دادی

    خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3759 روز

    درود درود درود به استاد و خانم شایسته و همه ی هم فرکانسی های محترم

    چرا این حد فایلهاتون خوبه، در زمان مناسب فایل مناسب مرور میشه. مختصر، مفید ولی بسیار بسیار موجز.

    الان در موقعیتی هستم که ذهنم میخواد همه ی نتایج را لُس کند و میگه یک سال و نیم در قانون سلامتی بودی اینم نتیجه ش.

    یا میگه ده سال کار کردی هیچی پول نداری.

    بطرز عجیبی احساسم خوبه و ایمان دارم آن اثرگذاری که دنبالش بوده ام اتفاق افتاده. بذری که پاشیده ام جوانه زده. نباید بذارم ذهنم منو کنترل کنه باید باهاش رفیق بشم و بگم میدونم منو دوست داری بخاطر بهتر شدنم بهم گوشزد میکنی ولی من با پایداری و استقامت این مسیر را آمده ام. با کلی عشق. خداوند به موقعش پاداش بهم میده. همین حالا هم کلی پاداش داده. آرامشی که دارم. جنبه هایی از شخصیتم که بهتر شده اینا همه پاداشند. امسال برای اولین بار در ساعات گرم روز در مسیر کاری بوده ام و تاب آورده ام. خیلی سخت بوده ولی تجربه ی خیلی متفاوتیه.این نشانه ی قوی تر شدن بدنم است. دیگه یک ماه مانده. بخش بزرگش را طی طریق کردم. این همه تجربه کسب کردم که موقعیت شغلی ام را هزاربار با کیفیت تر خواهد کرد. دارم با خانواده های درجه یک از هر نظر کار میکنم.پس در مدار درستم. در مدار بهترینها هستم.خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1370 روز

    سلام خدمت دوستان گلم و استاد عباسمنش و خانم شایسته.

    با توجه به اینکه این روزا بیشترین نیاز رو با کمک خداوند و الهامات خداوند و شما دوستان دارم،می‌خواستم سوالی رو که در عقل کل مطرح کردم ،اینجا هم مطرح کنم اگه دوستان کمکم کنن ممنون میشم.

    من برای طلاق همسرم اقدام کردم اما این روزا که بیشترین نگرانی رو من خانواده ام داریم،درگیر شدن با خانواده ی ایشونه و همش استرس این رو داریم که در روند دادگاه و طلاق و حتی بعد از طلاق زد و خورد و درگیری پیش بیاد،چون ما خانوادگی اصلا اهل درگیری و زد و خورد نیستیم و اصلا تو این فضا نیستیم و این موضوع خیلی روی شرایطم تأثیر گذاشته وگرنه حتی 1٪ هم برام مهم نیست که چقدر ممکنه مهریه اش و سکه ها بشن

    از دوستانی که تجربه ی همچین فضاهایی رو داشتن ممنون میشم تجربشون رو بهم بگن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      معصومه سلمانی پور گفته:
      مدت عضویت: 1039 روز

      سلام به دوست خوبم ابراهیم اقا

      من کامنتهاتون رو دنبال میکنم همیشه و خودتون الهام من بودین برای روابط بهتر با همسرم و اینکه چه کارایی کنم تا اوضاع بهتر بشه ولی نشد یعنی میشد ولی با تخریب کردن و بی لیاقتتر شدنم من اینو نمیخواستم و اونجا احساس کردم من لایق ی زندگی زیباتر و عالیترم و این شد که اقدام کردم و گفتم به ایشون

      نمیدونم بگم خوشحال شدم یا ناراحت ولی در پناه خدا کارهاتون انجام بشه.

      من از همسرم جدا شدم و من نمیدونستم چی پیش میاد و چی میشه ،همسر سابقم چیکار میکنه، قبول میکنه یانه ،خانوادشون چیکار میکنن و …

      خیلی ذهنم درگیر این شلوغیا بود ولی تصمیم گرفتم و انجام دادم بخوام بیام قبلتر از قبلتر ها یادمه تو یکی دوتا از کامنتها یا عقل کل دیده بودم بچه ها در مور سناریو نویسی نوشته بودن و منم گفتم وقتی بچه ها تونستن پس منم میتونم به خواستم برسم.

      و شرو کردم و هر شب یا هر وقت ارامش داشتم مینوشتم از هر چیز که ذهنم رو مشغول کرده بود و مانع میدونستم برای انجام اینکار و همه چیز رو در ارامش میخواستم

      اخه من و همسرم فامیل نزدیکیم و یکی از مسائلی که ذهنم رو درگیر کرده بود همین موضوع بود که دعوا بحث و حرف و حدیث نشه و همه چیزو در ارامش میخواستم که به راحتی و اسانی اجام بشه به دور از همه ناراحتیها و شرو کردم نوشتم نوشتم و همه خواسته هامو نوشتم و اگر نجواها میومدن شرو میکردم عکسشو نوشتن، تو اون روزا فقط فایلای توحیدی رو گوش میکردم مدام مدام گوششون میدادم.نمیدونم چقد گذشت.که من به ایشون گفتم و حرفمو زدم گفتم بهشون دنبال حرف دعوا و بحث نیستم اینکارو میکنم یا توافقی راحت و یااز راه سخت و طولانی ولی اینکارو میکنم.

      الله مهربان دلشون رو نرم کرد و کارها خیلی خوب و به موقع انجام داد.

      جوری که الانم با اینکه بخاطر پسرم در ارتباطیم با هم با احترام رفتارمیکنیم همینطور خانواده هامون در ارامش و راحتی و رفت و امد داریم با عزت و احترام

      و همه تعجب میکنن که چجوریه!مگه میشه! جدا بشی بدون دعوا و بحث

      برای من و شماو دوستانی که تو این سایتیم این چیزاجز اینه که معجزه است جز اینه که خداست همه کاره جز اینه که من خودم خواستم و خدا برام به بهترین شکل ممکن ،ممکنش کرد، وقتی به خودش بسپاری ی جورایی درست میکنه که غریبه که هیچ نزدیکای خودم در تعجبن که چطور اینجوریه.

      من فقط سپردم به خدا و همش ازشون هدایت میخواستم و میگفتم خدایا من نمیدونم نمیتونم تو میدونی تو میتونی تو بهم بگو تو هدایتم کن تو تصمیم بگیر من ضعیفم و هیچ کاره تویی که توانایی و همه کاره ، کارهامو برام اسان وراحت کن

      اقا ابراهیم بسپارین به خودش و نگرانیهارو بزارین کنار همین ترس و نگرانی یعنی شرک و ندیدن قدرتهایی که تا الان ریزو درشت تو زندگیتون دیدین ازش،این اجازه رو ندیدن نجواها برنده بشن بسپارین به اونی که قادر و تواناست و رهاش کنین

      البته خودتون همشو میدونین تا حالام خیلی عمل کردین و نتیجه دیدین ولی این نجواها و فکرهای مختلف ادمو از پا درمیاره ولی شما خیلی قویتر از اون نجواها و افکارین

      شما قدم اولو بردارین بعدش هدایت میشین

      این کامنت باعث شد برگردم به عقب و به خودم افتخار کنم که چقد قوی تر شدم و احساس ارزشمندی بیشتری کنم ممنونم ازتون بخاطر این پرسش.

      باید پارو نزد واداد

      باید دل رو به دریا داد

      خودش میبرتت هرجا دلش خواست

      به هرجا برد بدون ساحل همونجاست

      ان شاا.. که این حرفا بدردتون بخوره و جوابی که میخواستین باشه.

      ارزوی بهترینها رو براتون دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      فرزانه ارزشمند گفته:
      مدت عضویت: 731 روز

      سلام آقای ابراهیم عزیز

      امیدوارم مطلبی که می‌نویسم به شما کمک کنه..

      در مورد جواب کامنت شما، مطلبی که عرض میکنم تجربه یکی از دوستان عزیز هستن که پارسال دیدگاه هاشونو خونده بودم در مورد طلاقی که در آمریکا از همسرشون براحتی و آسانی گرفتن درحالی که همه چیز برعلیه اش بود…

      الان هرچه تمرکز میکنم اسم این خانم یادم نمیاد…ولی ایشون گفته بودن که با وجود تمام خوبی های زیادیکه همسرم داشتن در کمال ناباوری یک روز تصمیم گرفتم همه چیزو تموم کنم….

      و همسرشون که در شوک بودن همه جا توی خانواده هر دو طرف گفته بود که خانمم منو تمکین نمیکنه و هزاران صحبت دیگه که هر زن و مردی موقع جدایی برعلیه طرف مقابلش استفاده میکنه…

      بسیار تجربه قشنگی رو گفته بودن وقتی خوندمش منقلب شده بودم

      ایشون میگفتن که فارغ از اینکه در جهان اطرافم چی میگذشت و سایرین چی دز موردم میگفتن و چه جنگ های روانی برعلیه من برپا میکردن، فارغ از اینکه همسرش چقدر قدرتمند بود و همه کاری کرد تا توی دادگاه طلاق موفق بشه، حتی اینکه وکیل خودش گفته بود شانس کمی داری…

      این خانم میگفت صبحا با حس خوب بیداز می‌شد، توی خونه اهنگ میزاشت و می‌رقصید

      در یک کلام حسش رو خوب نگه داشته بود…یادم میاد می‌گفت قران رو باز کردم و سوره فتح برام اومده بود…. خلاصه اینکه این خانم گفت در اخر من توی دادگاه بدون کوچکترین زحمتی پیروز شدم ….

      تمام چیزی که از داستان طلاق اون خانم فهمیدم ، این بود ک توکل کرده بود و به نجواهای شیطان گوش نداده بود و عوامل بیرونی رو در مقابل قدرت خدا صفر کرده بود و حسش رو تمام مدت خوب نگه داشت….

      من اگر تونستم لینک کامنت های این خانم رو پیدا کنم براتون میفرستم..

      اما همین ده دقیقه پیش بود داشتم کامنت آقای احسان مقدم رو زیر فایل جدید (( تسلیم بودن در برابر خداوند)) میخوندم که نکته های خیلی ارزشمندی رو گفته بودن که بدردتون میخوره

      قسمتی از کامنت ایشان را اینجا پین میکنم.. امیدوارم مفید واقع شود…

      دزمانی که احساسات کنترل میشه تسلیم معنا پیدا میکنه

      یعنی بحث تسلیم بحث قانون اصلی زندگیه، احساس خوب=اتفاقات خوب

      موضوع انجام یک کار خاص یا شجاعانه نیست، ممکنه همه ما تو زندگی خیلی کارهای شجاعانه‌ای رو انجام داده باشیم اما یا حین یا بعدش احساس خوبی نداشتیم و اون هیچ ثمره‌ای برامون نداشته.

      تسلیم یعنی پرورش و والایش حس خوب

      یعنی رها شدن از غل و زنجیرهایی که به واسطه نجواهای شیطان باعث شده احساس آرامشمون رو در زندگی از دست بدیم.

      سوالی که من همیشه از خودم دارم درباره این موضوع اینکه چرا ما باوجود این همه تجربه از تسلیم همچنان مقاومت داریم در پذیرش این موضوع و همچنان فکر میکنیم که عقل ماست که میتونه یاری دهنده ما باشه.

      اگر من از تمام آموزش‌های استاد و قرآن یک چیز رو بخوام برای همیشه یاد بگیرم اون هم موضوع تسلیمه. با توجه به مهارت بسیار بالای استاد در درک قوانین جهان هستی به نظرم اگر ایشون روی یک دوره جامع درخصوص این موضوع کار کنند بسیار میتونه برای همه ما مفید باشه و من از ایشون این درخواست رو دارم.

      درحقیقت اگر بخواهیم واژه تسلیم رو به معنای پذیرفتن در نظر بگیریم باید به یاد داشته باشیم که چیزی که به این اقدام معنا میبخشه احساس ماست یعنی با احساس خوب پذیرفتن

      خیلی از مواقع هست که ما از خدا هدایت می‌خوایم و به ایده‌ها هم عمل میکنیم اما احساسمون خوب نیست و بعد با خودمون میگیم خدایا من که گفتم تسلیمم چرا هیچ اتفاقی نمیفته یعنی با نگرانی داریم این رو عرضه میکنیم، شاید این همه به خاطر فیلم‌ها گروگان‌گیری باشه که تا حالا دیدیم و شاید اولین و بیشترین جایی که از این واژه استفاده کردیم در همین فیلم‌ها و برای توضیح همین حالت بوده و ناخودآگاه یه جورایی احساس میکنیم که تسلیم شدن یه کار خطرناکه و به همین خاطر انجامش نمیدیم چون تو بسیاری از فیلما هر وقت کسی تسلیم میشده لزوماً نجات پیدا نمیکرده یا حتی ممکن بوده کشته بشه اما مقام تسلیم در پیشگاه خدا به معنای واقعی و به شرط اینکه احساس خوب باشه 100% باعث نجات میشه.

      شاید ما فکر میکنیم تسلیم به معنای عجزه و ناتوانیه اما به نظرم تسلیم به معنای قدرته اوج قدرت

      اوج قدرت یک انسان زمانیه که تسلیم میشه. اگر دقت هم کرده باشید و در تجربیات مرور کرده باشید میبینید که ما زمان‌هایی که تسلیم هستیم یه روحیه خیلی قدرتمندی داریم و انگار هیچ‌کسی جلوداره ما نیست، انگار دقیقاً وصل شدیم به منبع و باطریمون تموم نمیشه.

      اگه آدم خودش رو تنها ببینه عاجز میشه اما وقتی خدارو ببینه تسلیم میشه. در ظاهر شاید این دو تا خیلی شبیه بهم بیان اما به نظرم شیطان حتی در این زمان هم میتونه به سراغ ما بی بهاد و با عاجز یاد کردن خودمون مارو در مسیر احساسی منفی ببره. اینو به خودم میگم برای همیشه و در همه زمان‌ها که یادم باشه من اگر قوی باشم تسلیم میشم

      یکی از مهم‌ترین دلایلی که ما نمیتونیم تسلیم باشیم اینکه قدرت خداوند رو درک نکردیم یعنی خوب خدارو نشناختیم. این خیلی موضوع مهمیه

      ما همه چیز رو با متر و معیار عقلمون میسنجیم و نمیتونیم درک کنیم که این انرژی چقدر نامحدود میتونه شکل بگیره. واسه همین نمیتونیم به شکل دلخواهمون شکلش بدیم و احساس خودمون رو خراب میکنیم.

      در واقع این انرژی برای تبدیل شدن گاهی نیاز داره به شکل‌ها مختلفی تغییر پیدا کنه دقیقاً ما هم برای اینکه انرژی خواستمون رو به درستی شکل بدیم باید یه سری تغییرات انرژی در خودمون ایجاد کنیم و بعد اون اتفاق رخ میده.

      اگر این مکانیزم به خوبی درک بشه ما خیلی ساده‌تر میتونیم احساس خودمون رو کنترل کنیم.

      اول و آخرش هم موضوع همین بحث احساس خوبه

      تسلیم شدن به این معناست که خدا عین یه استاد فیزیک خیلی متخصص میمونه که میگه شاگرد عزیزم من میدونم که تو چجوری باید این انرژی‌هارو تبدیل کنی تا به نتیجه دلخواه برسی بنابراین به جای اینکه به ایده خودت بچسبی از مسیری که من میرم برو.

      در پناه پروردگار ، قلبتان آرامش بگیرد…. الهی آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1861 روز

      سلام به ابراهیم عزیزم

      من از نوشته های خوب شما، خیلی سود بردم . خیلی آرامش کسب کردم و به همین خاطر مایلم چیزی برایتان بنویسم.

      خب، من هیچ تجربه ای در زمینه هایی که فرمودید، ندارم.

      امیدوارم بتوانید روی خوبیها و رفتارهای قشنگ و انسانی طرفهای مقابلتان بیشتر توجه بفرمایید تا اتفاقات، به نفع هر دوطرف و همراه با شادی و خوشحالی رقم بخورد، انشالله.

      خدا یارت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      زهره زیدآبادی گفته:
      مدت عضویت: 1386 روز

      سلام و درود حدا بر قلب های آگاه

      من از نگاه خودم و تجربه ی زندگیم مینویسم

      تجربه ای که از نظر نزدیکترین افراد خانواده مثل زهر تلخ بود و برای من با سه تا بچه ، شیرین تر از عسل ، بنابراین این دو نوع تفکر :  یعنی همون بازی ذهن ، ذهن ، ذهن ،

      13 سال قبل وقتی خانواده ی دو نفرمون به یکباره   5 نفره شد ، کل زندگی و برنامه های شخصیم به یکباره تعطیل شد و فقط در تلاش بودم که بتونم خودم و جمع و جور کنم تا سه قلوها رو در پازل زندگی به شکلی زیبا جا بدم .

      از قانون و تسلیم بودن و اینجور مسائل هیچی نمیدونستم و تفکرم در مورد خدا همونی بود که مامانم در ذهنم جا داده بود .

      ولی باز هم  ، همون خدا بدجنسه که مو رو از ماست میکشید رو خیلی دوست داشتم و آدمی نبودم که خودم و با دیگران مقایسه کنم و میدونستم در اون شرایط هم باید خودم ، خودم رو کمک میکردم و هیچ چاره ای جز پذیرش نداشتم . چالشها بسیار بود که در کامنتهای قبلم بهشون اشاره کردم و من خودم رو قویتر از اونها میدیم و میدونستم میگذره و فقط این منم که از خودم باید رد پایی زیبا به جا بگذارم .

      بنابراین بیشترین مراجعه ام به خودم بود و چاره ی چالشها رو با فکر کردن بهشون پیدا میکردم و راه حل در زمانی نشون داده میشد که آرامش داشتم و این آرامش زیبا و مّه رو در اون شرایط نتایجی زیبا در بر داشت و کم کم  یکی از دوستانم ، خواهرم ، مامانم و یکی از شاگردانم ، هر کدوم به نوعی به کمکم اومدن .

      الهی شکر .

      8 ماه و نیم گذشت و شکر خدای مهربون سه قلوها هر سه سالم بودند و کم کم داشتم آرام میگرفتم که به یکباره یک روز نزدیک ظهر متوجه شدم بابای بچه ها در حال جمع کردن ساک و وسایلشه و شناسنامه سه قل هم دستش بود

      بهش گفتم : کجا میری ؟

      گفت : خونمون ، میخوام مامان و خواهرم و ببرم سفر .

      گفتم : توی این شرایط ؟ پس من و سه قل چی ؟

      با لبخند گفت : هیچی ، تو بشین و بچه هات و بزرگ کن .

      منم به آرامی جولب دادم : پس لطفا شناسنامه سه قلوها رو نبر ،

      سه تا شناسنامه رو گذاشت روی زمین و ساکش و برداشت و در خونه رو بست و رفت .

      الان 12 ساله که رفته ولی من چیزی رو از دست ندادم بلکه اون پدر بودن رو از خودش دریغ کرد ، صدای خنده ها رو نشنید ، قد کشیدن ها رو ندید ، خدا به همراهش .

      ولی آقا ابراهیم عزیز من از همون روزی که رفت و در و بست ، مجدد در و باز کردم و نگرانی ها و ترس ها و نفرت ها و خاطرات و …. پشت سرش گذاشتم بیرون و مجدد در و بستم .

      و به جاش : پنجره های خونه دلم رو به سمت عشق و محبت و مهربانی و توکل و ( تسلیم و پذیرش ) باز کردم و قدم برداشتم و هر روز تلاش کردم که قدم بعدی رو درست تر بردارم ( به همین راحتی )

      هزاران حرف و حدیث و اتفاقات کوچیک و بزرگ در طول این سالها رخ داد اما  آگاهی درون من یعنی همون خدای من : که اتفاقی براش نیفتاده بود که بخوام جا خالی کنم یا نگران باشم یا بترسم ، او بود و در نتیجه من بودم و این یعنی امید به ادامه زندگی .

      حرفها و حدیثها و اتفاقات و …… رو باد برد و در صندوقچه کائنات ذخیره کرد تا به صورت کارما به خودشون برگرده اما من چه زیبا زندگی کردم .

      رمز موفقیت هام   در حد خودم  از  همون سالها قبل از آگاهی به  قواتین به صورت تیتر

      1 پذیرش و تسلیم ، کور کردم خودم رو از دیدن دیگران و کر کردم خودم رو از شنیدن حرفهاشون . با تمام سلولهام باور کردم و پذیرفتم که این چالش مخصوص زهره است و به کسی ربطی نداره ، پس باید خودم با مشورت شریکم که از رگ گردن بهم نزدیکتر بود حلش میکردم و واقعا دیگه جایی برای کسی نبود

      2 توکل و زمزمه های دائمی با خدا مخصوصا در سحر . سحر . سحر .

      3 غرق در زیبایی ها هر چند اندک ، هر چند کوچک . من به فدای قدرتی که جان من و سه قل به دستشه

      4 توجه نکردن به تهدید ها که میاییم بچه ها رو میبریم و ال و بل ، ولی من دلم قرص بود به فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ

      دوست عزیز شما نتایجی بسیار پر رنگ در زندگیتون دارید . الهی شکر

      پس حالا که  یکبار موفقیتی  کسب کردید از همون راه وارد بشید ، رمز پیروزی همیشه و همه جا و در هر شرایط یکیست ( کنترل ذهن ) و نگرانی ها و ترسها رو پشت در بگذارید و بقیش و رها کنید .

      إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحࣰا مُّبِینࣰا

      حتما درها رو از جایی که فکرش و نمیکنید باز میکنه چون خیلی بخشنده و مهربونه .

      بدرخشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      یگانه ثروت گفته:
      مدت عضویت: 1760 روز

      الیسَ الله بِکاف عَبده؟!

      به نام خدایی که برای ما کافی است.

      سلام به شما دوست ارزشمندم، ابراهیم عزیز.

      ابراهیم جان اینو بگم که من کاملاً هدایتی کامنت شما رو دیدم و یه حسی از درون بهم گفت بیا بهش جواب بده.

      در حالی که من مدت‌هاست در فایل‌های دانلودی و عقل کل و کلاً در سایت کامنت نذاشتم و تایپ برام کمی سخت شده.

      (این کامنت رو دو روز پیش نوشتم ولی نمی‌دونم چی شد و چرا اون رو در زیر فایل اصلی ثبت کردم، نه در زیر کامنت شما. الان متوجه شدم و اینجا هم گذاشتمش. امیدوارم کمکی بکنه. هرچند که شما خودتون از من به قوانین آگاه‌تر هستین. ولی همه ما وقتی در شرایط سخت قرار می‌گیریم‌ نجواهای ذهنی‌مون خیلی قدرت می‌گیرند و به خاطر همین کنترل ذهن از دست می‌ره و طبعاً‌ کنترل شرایط هم دومینو وار از دستمون خارج می‌شه. من بارها در این جور مواقع گیر افتادم و بعد با مرور قوانین و کنترل ذهن تونستم اوضاع رو بهتر کنم.)

      ابراهیم جان من از خودم چیزی ندارم. تجربه مشابه هم نداشتم. هر چی می‌نویسم با هدایت خودشه. و من حالا حالاها و تا آخر عمر شاگردی استاد عباس‌منش عزیزم رو می‌کنم که با هدایت الله زندگی رو برای من معنا کرده، هر چند که من به اندازه یه قطره از اقیانوس عظیم آگاهی ایشون رو چشیده و درک کرده باشم.

      من سه تا نکته طلایی از استاد رو سعی کردم همیشه چراغ راهم قرار بدم.

      یک اینکه: سعی کنم ذهنم رو کنترل کنم. افسار ذهنم رو به دست بگیرم و نذارم هر جایی بره.

      دو اینکه: احساس خوب = اتفاقات خوب.

      و سه اینکه: باورهای ما هستند که زندگی ما رو رقم می‌زنند. حالا که اینطوره، بیاییم باورهامون رو اصلاح کنیم. کدوم باور به ما احساس قدرت می‌ده؟ همون باور رو در خودمون ایجاد و تقویت کنیم.

      —————————————————————–

      استاد در جلسه 4 قدم ششم می‌گن:

      ما آدمایی هستیم که چه بخوایم و چه نخوایم اطلاعاتی که وارد مغز ما می‌شه، ثبت می‌شه. و اگه تکرار بشه و پایگاه‌های قوی منطقی داشته باشه، تبدیل می‌شه به باور، و بعد همون باورها زندگی ما رو generate می‌کنند، اتفاقات زندگی ما رو تولید می‌کنند.

      چرا؟

      چون تک تک اتفاقات زندگی ما به واسطه افکار ماست؛ افکاری که زیاد تکرار می‌شن نه افکار لحظه‌ای. افکاری که زیاد تکرار می‌شن که ما بهش می‌گیم باور. و اونها دارند زندگی ما رو رقم می‌زنند.

      وقتی من این رو فهمیدم، تصمیم گرفتم آگاهانه تمام وجودم رو بذارم برای اینکه باورهای مناسبی رو ایجاد کنم، برای اینکه باورهایی رو ایجاد کنم که هم‌جهت باشه با خواسته‌هام.

      اگه باورها با خواسته‌ها هم‌جهت باشه، هر چی رو که بخواید در زندگی‌تون به دست میارید.

      ولی در 99 درصد مواقع باورها و خواسته‌ها هم‌جهت نیستند.

      ابراهیم جان خود من نیاز دارم حرفای استاد و همین چند دقیقه از این جلسه رو هزاران بار دیگه گوش بدم.

      از باورها بی‌نهایت مثال‌ می‌شه آورد. و استاد عباس‌منش عزیز هم چندین مثال میارن. اینکه کسی فکر می‌کنه اگه یه بار آب آلوده بخوره مریض می‌شه. و واقعاً هم می‌شه. در حالی که یه عده دارند در جاهایی زندگی می‌کنند که مدام آب گل‌آلود می‌خورند و سالم هم هستند.

      کسی که فکر می‌کنه اگه به سگ دست بزنه، مریض می‌شه، و واقعاً هم می‌شه. در حالی که یکی دیگه سگ داره، مثلاً یه لیس خودش به بستنی می‌زنه یه لیس هم سگش می‌زنه. مریض هم نشده. هاری هم نگرفته.

      می‌گن بیمارستان منبع بیماری و ویروسه، باید مراقب بود. در حالی که این همه کادر درمان صحیح و سالم‌اند.

      و الی آخر.

      باور، باور، باور.

      این باور که خانواده همسرتون دعوایی هستند و فلان…؟ یا این باور که اونا هم بالاخره خانواده محترمی هستند و شما دو نفر مدت‌ها با هم زندگی کردید و لحظات و ساعت‌ها و یا روزهای خوبی با هم داشتید و لذت بردید. حالا این مشکل پیش اومده و اینم حل می‌شه، همون طور که مشکلات قبلی حل شده. خدا کمک می‌کنه. و…

      کدوم یکی از باورها به ما بیشتر کمک می‌کنه؟! بیاییم اونا رو انتخاب و تقویت کنیم.

      گفته بودند استیون هاوکینگ در 20وخرده‌ای سالگی می‌میره. هر کسی این بیماری رو گرفته بدون شک در این سن مرده. هاوکینگ گفت تنها کاری که کردم این بود که باورشون نکردم. گفتم دکترها چرت و پرت می‌گن. و 76 سال عمر کرد.

      —————————————————————–

      بیایید باورهای خوب بسازید. باورهای هم‌جهت با خواسته‌تون. در ذهنتون سناریو بسازید. همون طوری که می‌خواید.

      بیایید تمرکزتون رو بذارید روی خواسته‌هاتون، نه ناخواسته‌ها. می‌خواید چه اتفاقی بیفته؟ زمان بذارید و با حس خوب، حس خوب، حس خوب اون چیزی رو که می‌خواید تجسم کنید. در ذهنتون بسازید. صبح و شب. در اول روز و آخر شب و هر وقت دیگه. مدام در ذهنتون با حس خوب تجسم کنید که اینطوری می‌شه و اون اتفاق می‌افته. اتفاقاً خانواده همسرم هم خیلی راحت برخورد می‌کنن و فلان و…

      بیایید تمرکز کنید به ویژگی‌های مثبت همسرتون. بالاخره ایشون ویژگی‌های مثبتی داشتند و دارند و شما زمان‌هایی با حس خوب کنار هم بودید و عشق دریافت کردید. به اونها فکر کنید.

      بیایید حتی اگه کلاً رابطه خوبی بین شما دو نفر نبوده، به ویژگی‌های خوب ایشون در مقابل خانواده و دوستانشون فکر کنید. به ویژگی‌های خوب پدر و مادر ایشون فکر کنید؛ اینکه چقدر از دخترشون حمایت می‌کنن و…

      و حتی اگه این کار رو هم نمی‌تونید بکنید، کلاً

      بیایید به چیزهای خوبِ دیگه در زندگی‌تون فکر کنید. احساستون رو از بد بیارید به سمت خنثی و بعد به سمت خوب.

      چطوری؟ هر طوری که می‌شه. استاد بارها در جاهای مختلف مثال‌های مختلف می‌زنند، مثلاً از دیدن یه بچه زیبا که تو خیابون می‌بینیم تا باد خنک کولر، تا یه غذای خوشمزه‌ای که می‌خوریم، تا برخورد خوب همکارمون، تا دوش خوبی که می‌گیریم و سرحال می‌شیم، تا لباس قشنگی که دوستمون پوشیده، تا گلدون قشنگی که روی میزمون داریم و… اینا در حرف خیلی ساده است ولی عمل بهشون مهمه.

      بیایید از خدا هدایت بخواید، از فایل‌های استاد کمک بخواید و هر روز هدایتی یک فایل رو پلی کنید. اگه به دلتون نشست، (که من بارها تجربه کردم و وقتی با حالت تسلیم گفتم تو بهم بگو چی کار کنم و یه فایل رو هدایتی گوش کردم، دقیقاً زده به هدف و جوابم رو گرفتم و آروم شدم)، بارها و بارها گوشش بدید و نکته‌هاش رو دربیارید.

      بیایید خودتون رو بزنید به کوچه علی چپ! خیلی سخته. اما این کار رو بکنید. علی بی‌غم باشید! تفریح کنید، خوش بگذرونید و… بی‌خیال باشید. در یک کلام، کنترل ذهن کنید.

      استاد یه جا می‌گن: من می‌گفتم شما اصلاً فکر کنید من سیب‌زمینی‌ام! مگه برام مهمه؟! یا یه جای دیگه می‌گن من هر جور بود حسم رو خوب می‌کردم، حالا حتی با بازی کامپیوتری یا خوابیدن.

      ابراهیم عزیز، وقتی که ما از حالت عقل کل خارج می‌شیم و در برابر قدرت مطلق جهان تسلیم می‌شیم و ازش کمک می‌خوایم، اون کمکش رو می‌فرسته. کافیه ازش بخوایم.

      چه جوری بخوایم؟ از درون. نه به زبون.

      تسلیم باشیم. مثل موسی، مثل ابراهیم…

      آره، آره، مثل حضرت ابراهیم. که شما هم‌نامش هستید. ازش بخواه. خودش براتون همه چیز می‌شه. خودش دل‌ها رو براتون نرم می‌کنه. مگه با موسی و ابراهیم و یوسف و محمدص چنین نکرد؟!

      ایمان بیاریم که اون همراهمونه. بهمون می‌گه. کمک می‌رسونه. اون مراقبمونه. اون برای ما کافیه. اون آتش رو بر ما سرد می‌کنه. مگه برای ابراهیم نکرد؟ شما هم مثل همون ابراهیمِ پیامبر ازش بخواه. کارها رو بسپر به خودش.

      استاد می‌گه (نقل به مضمون): تا وقتی که منم منم می‌کنی، می‌گه بخور تا بیاد! اما وقتی که می‌گی خدایا من نمی‌دونم، من نمی‌تونم راه برم، من رو بذار روی شونه‌ت و راه ببر، می‌گه باشه. بچه‌ها اون (خدا) داره جهان رو مدیریت می‌کنه!

      آره ابراهیم جان، خدایی که داره جهان رو مدیریت می‌کنه، نمی‌تونه کار جدایی شما رو از همسرت مدیریت کنه؟! صددرصد می‌تونه. بسپر به خودش. فرمون رو بده دست خودش. یه چند روز، چند وقت، نمی‌دونم، چند هفته، بیا بی‌خیال این موضوع شو. آروم باش، آروم باش، ذهنت رو کنترل کن. فکرت رو ببر جای دیگه. بذار خدا کارش رو انجام بده. اون در بهترین زمان کارش رو انجام می‌ده.

      ابراهیم جان، استاد درباره جدایی خودشون از همسرشون هم می‌گن که (نقل به مضمون) من اصلاً کاری نکردم. استاد اجازه طلاق به همسرشون دادند و گفتند من مشکلی ندارم، اگه می‌خواید، خودتون برید اقدام کنید. و ایشون اقدام کردند و کار راحت و بدون دادگاه و فلان و بهمان انجام شد.

      در واقع استاد گفتند من سمت خودم رو انجام می‌دم، خدا هم سمت خودش رو خوب انجام می‌ده. من فرکانسم رو تنظیم می‌کنم. جهان کار خودش رو بلده. انسان‌های ناهم‌مدار رو به‌راحتی، بچه‌ها به‌راحتی، آقا جان به‌راحتی، نه با جنگ و دعوا و خونریزی، به‌راحتی از زندگی ما خارج می‌کنه. بچه‌ها اگه افرادی در زندگی ما هستند که ما نمی‌خوایم، به این معنیه که ما هنوز به اندازه کافی روی خودمون کار نکردیم و با اونها در یک مدار هستیم. اگه به اندازه کافی روی خودمون کار کنیم، مدار ما عوض می‌شه و جهان ما رو از اونها جدا می‌کنه.

      ————————————————————-

      ابراهیم جان حالا بیا صدای خدا رو بشنویم که بهترین حسن‌ختامه. ببینیم اون بهمون چی می‌گه.

      بخونیم و بارها و بارها بخونیم و باورش کنیم.

      … أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ. از آیه 36 زمر

      … آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟! و مردم تو را از قدرت غیر خدا می‌ترسانند!…

      … إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ ۚ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ. از آیه 65 انفال.

      … اگر بیست نفر از شما (مؤمنان) صبور و پایدار باشند، بر دویست نفر غالب خواهند شد و اگر صد نفر بوده، بر هزار نفر از کافران غلبه خواهند کرد، زیرا آنها گروهی بی‌دانش‌اند.

      … وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ… از آیه 3 طلاق

      … و هر که بر خدا توکل کند، خدا او را کافى است. خدا کار خود را به اجرا مى‌رساند…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1369 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگرم

    عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم

    روز شمار زندگی من روز 179

    از زمانی که فهمیدم من یا هر کسی در زندگی خود خالق شرایط زندگی خود است چنان آرامشی به من دست داد که یکی از بزرگترین تغییرات شخصیتی بود که در خودم بوجود آوردم چون از زمانی که متوجه شدم دیگه کینه و کدورتی که داشتم از افراد زندگی ام به طور کامل از بین رفت طوری شد که من به یکی از بستگانم که رابطه بینمان چند سالی بود شکر آب شده بود بهش پیام دادم و گفتم من تورو بخشیدم و هیچ گونه دلخوری از طرف تو ندارم و بعد از چند وقت چنان بین ما دوتا گرم و صمیمی شد که الان یا هر وقت همدیگرو میبینیم چنان با هم گرم میگیریم و خوش و بش میکنیم که نگو همدیگرو میبوسیم چیزی که هیچ وقت بین ما اتفاق نیفتاده بود با این دیدگاه که هر کسی خالق زندگی خود هست وقتی هم اتفاقی رخ میده که یا کسی از من نگران میشه و عصبانی میشه من بدون اینکه عکس العملی نشون بدم خیلی با آرامش و با روی خوش از کنارش رد میشم و به هیچ عنوان وارد بحث و بگو مگو نمیشم چون می‌دونم که اون فرد مقابل با رفتارش به خودش لطمه می‌زنه و من چرا بابت اون خودمو نگران کنم و با این آگاهی خیلی راحت با اتفاقات کنار میام و سعی میکنم که حالم و در هر شرایطی خوب نگه دارم البته سعی میکنم منی این حرف و می‌زنم که اسفند رو آتیش بودمممممااااا و به هیچ عنوان کم نمی‌آوردم ولی الان به لطف خداوند متعال و آگاهی بواسطه آموزشی که تو تغییر شخصیتم از استاد یاد گرفتم و فهمیدم که خداوند زندگی و در دستان خودم قرار داده سعی میکنم که در مسیر درست حرکت کنم و انجام میدم خییییلی خوب شدم و باز هم جای خوب شدن دارم و نسبت به قبلم بی‌نهایت تغییر کردم و چقدر بابت همین تغییر شخصیت ام سپاسگزار خداوندم هستم به من میگفتن تو عصبی هستی و زود از کوره در میری طوری میشد که بدنم به لرزه میفتاد و لب و دهنم خشک میشد و بابت همین گردن درد می‌گرفتم و تا متوکاربامول نمی‌خوردم گردنم خوب نمیشد ولی الان هیچ ربطی به گذشتم ندارم و یادم نمیاد که تو این دوسال و اندی که با سایت إلهی هستم از عصبانیت گردن درد گرفته باشم کاملآ خوب و سالم سالم هستم خدا رو بینهایت سپاسگزارم

    رد پای امروزم خدایا شکرت

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمد علی گفته:
      مدت عضویت: 2332 روز

      سلام و درود بر برادر عزیزم…اقا هاشم گل

      چقد حس خوبی از کامنتت گرفتم….نمیدونم چرا فک میکنم خدا شما رو وسیله قرار داد تا بهم بگه دلتو نرم کن…ببخش تا اروم بگیری..

      رفیق میدونی پاشنه آشیل من نبخشیدن و کینه از افراده….کینه ای که انرژی و از قلب و روحم گرفته…هاشم برادر من به هزار طریق خدا بهم گفت تو خواب تو بیداری از منیت از تنفر و کینه دست بردار…همیشه با خودم در جنگم..با آگاهیهای ک دارم…میدونم باید وا بدم و بگذرم.

      گاهی می بخشم…و میگذرم..چقد حالم عالیه.

      اما 90 در صد مواقع هم تو در و دیوارم..

      اونجای کامنتت که نوشتی به طرف پیام دادی…چقد دوست داشتم،چقد تحسینت کردم،چقد چشمام اشک اشکی شد…چون من میدونم پا گذاشتی رو غروری که شیطان هی میگه نکن…

      هاشم ..میدونی تو کاری کردی که 99 درصد اونای که رنجش دارن تو روابطشون حتی تا اخرین لحظه مرگشون با خودشون حمل میکنن…و چه بار سنگینی با خودشون حمل کردن..

      حستو میخرم…چون خدا خریدارته…اصلا نمیدونم چی نوستم…هی نجواها بیخ گوشم میگن بابا ای چرت و پرتا چیه نوشتی…

      هاشم دوست دارم…فک کنم باید 100 بار باید کامنتت و همه بخونن.

      هر جا هستی دلت شاد باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        هاشم داداشی گفته:
        مدت عضویت: 1369 روز

        سلام و عرض ادب به دوست عزیز و گرامی ام

        اگه میخواییم زندگیمون روی آرامش و ببینه باید ببخشیم و بگذریم به خاطر خودمون نه کس دیگه ای چون من هر چقدر به خودم احترام بزارم متقابلاً همین احترام به خودم برمیگرده وقتی میگم بخشیدم واقعا بخشیدم چی میشه که متوجه میشم به خودم دروغ نمیگم چون به آرامش میرسم حالم خوبه و اتفاقات بد از زندگیم بیرون می‌ره چون جایی در درون من نداره جاشو با حال خوب و احساس خوب عوض می‌کنه اگه می‌خوام زندگی روی خوششو بهم نشون بده باید با روی خوش به استقبالش برم خداوند خیر مطلقه من هم جزعی از خداوند هستم پس من هم خیر می‌خوام خوبی می‌خوام آرامش می‌خوام که باید اینها رو ساخت با بخشیدن و گذر کردن از خداوند یاد بگیریم صد بار اگر توبه شکستی بازا این درگه ما درگه نومیدی نیست

        محمدعلی دوست عزیزم نمیدونی چقدر حس خوبی داره بخشیدن ما چقدر به خودمون لطف میکنیم با بخشیدن چقدر احساس لیاقت میکنیم با بخشیدن چقدر عزت مند میشیم با بخشیدن و در آخر یه تو دهنی به این شیطان نحواگرمون می‌زنیم و به خدا نزدیکتر میشیم با بخشیدن همه اینها که گفتم فقط و فقط برای خودمونه برای طبیعی زندگی کردن باید طبیعی باشیم آرام مثل آب روان و خوشبختی لاجرم قباله زندگیمون میشه خوشبختی که میگم در تمام جوانیش آرزوی یه حال خوب برات از درگاه خداوند متعال خواهانم دوست عزیزم که با خوندن کامنتم ارزشمندش کردی

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1147 روز

    سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    «کینه و نفرت».

    دو واژه ی کاملاً سنگین و ایجاد فرکانس منفی!

    کینه و نفرت چطور و از کجا شکل میگیره و ادامه دادنش منجر به چه اتفاقاتی میشه؟

    زمانی که به هر دلیلی از هر فردی ناراحت و عصبانی میشیم اگر حلش نکنیم و این خشم ادامه‌دار بشه باعث ایجاد کینه و نفرت میشه .

    چطور میشه ما از آدما ناراحت و عصبانی میشیم؟ وقتی که پذیرش آدمها رو نداریم و دلمون میخواد بقیه طبق میل ما رفتار کنن. و وقتی اونطوری که من میخوام نباشن، ما عصبانی میشیم و خشم تمام وجودمون رو می‌گیره. این نشون میده که ما دنبال تغییر دیگران هستیم و با رفتارهای خودخواهانمون توقع داریم دیگران طبق میل ما رفتار کنن. یعنی استانداردها و علایق و سلایق ما رو داشته باشن.

    در واقع تمام توقعات ما از دیگران عامل ایجاد خشم و عصبانیت و در نهایت رنجش و ایجاد کینه و نفرت میشه.

    جالبه بدونیم که خیلی وقتا خودمون عامل همین حس بد میشیم یعنی جایی موضوعی حالمونو بد کرده ،شهامت بیان احساسمونو نداریم ، اون خشمی که از خودمون داریم باعث ایجاد نفرت از طرف مقابلمون میشه.

    خیلی وقتا ایجاد رابطه ی زیاد و افراطی باعث توقعات و در نهایت فرو خوردن خشم و بوجود اومدن کینه و نفرت میشه.

    در اکثر مواقع این خود ما هستیم که به خاطر نداشتن آگاهی و عدم اعتماد به نفس یا عزت نفس در وجودمون خشم و عصبانیت رو پرورش میدیم و از روابط با دیگران رنج می‌بریم و وقتی رنج ببریم به جای رفع و حل اون موضوع، از دیگران متنفر میشیم.

    وارد حریم خصوصی دیگران شدن، رعایت نکردن حد و مرزهای همدیگه اینم از عواملیه که باعث ایجاد رنجش میشه.

    یه موضوع دیگه که خیلی وقتا باعث خشم ما میشه اینه که جاهایی که جمع هستیم توقع داریم همه تو خرید هر چیز یا هر کاری با هم و ب یک اندازه مشارکت داشته باشن و کسی از کسی سوء استفاده نکنه.

    تو هر جمعی، هر کسی اندازه ی سهم و نقش خودش ،نکاتی که باید رعایت کنه رو رعایت کنه. منتهی همیشه افرادی هستن که چ به لحاظ مالی و چ به لحاظ کاری تو دور همی ها یا سفرها از رفتارهای دیگران سوء استفاده می‌کنن. به خیال خودشون زرنگ بازی در میارن .در حالیکه سنت رو رعایت نمی‌کنن و همین باعث میشه گاهی افراد دیگه، دلخور و رنجیده خاطر بشن. البته که الان یاد گرفتیم چ برخورد و واکنشی داشته باشیم. خدا رو شکر، از وقتی که روی تغییرات خودمون کار کردیم و در مدار بهتری قرار گرفتیم به ندرت پیش میاد با همچین افرادی و همچین موضوعاتی مواجه بشیم.

    خیلی وقتا محبت زیادی و قربانی کردن خودمون در مقابل دیگران ، باعث ایجاد همون توقعات و رنجش‌ها و در نهایت نفرت میشه.

    خیلی جاها دیگران چیزی رو به ما تحمیل می‌کنن و باز ما به خاطر عدم عزت نفس و اعتماد به نفسمون،اینکه شهامت« نه» گفتن رو نداریم ،مجبور به انجام اون کار میشیم و بعد ، از طرف مقابل آزرده خاطر میشیم.

    گاهی اوقات به خاطر بیماری کنترل، تو خیلی از موضوعاتی که حتی به ما ربطی نداره ولی ما به خاطر کنترل زیادی که از طرف مقابل داریم، یعنی توجه به نقاط منفی اون افراد می‌کنیم، اینم باعث خشم و نفرت از اون شخص میشه.

    خیلی وقتا این نگرش، که من دیگران رو مقصر اتفاقات ناجالب زندگیم مید‌ونم باعث ایجاد این حس بد در من میشه .در حالی که ما متوجه شدیم هیچکس نه عامل خوشبخت بودن ما و نه عامل بدبخت شدن ماست.

    اگه دقت کرده باشید متوجه میشیم که نداشتن حد تعادل تو رفتارهامون باعث ایجاد حس بد نسبت به آدم‌ها میشه .هم جاهایی که خودمونو کوچیک کردیم و به خودمون آسیب زدیم و هم جاهایی که با غرور رفتار کردیم و ما ، چیزیو تحمیل کردیم ، هر دو عامل، باعث نفرت من از آدمها میشه.

    خدا رو شکر با دوره‌هایی که کار کردیم بخصوص دوره ی عزت نفس و احساس لیاقت، شناخت زیادی نسبت به خودمون پیدا کردیم و همین شناخت، باعث ایجاد افکار و باورهای درستی در مورد خودمون شده.

    اینکه یاد گرفتیم هم به حد و مرز خودمون احترام بزاریم و هم به حد و مرز و حقوق دیگران!

    اینکه یاد گرفتیم بیش از توانم هیچ نوع مسئولیت و خدمتی برای کسی نداشته باشم ! شهامت «نه »گفتن داشته باشیم.

    اینکه یاد گرفتیم بدون تحمیل، نظر خودمون رو ارائه بدیم و به نظر و علایق و سلایق دیگران هم احترام بزاریم !

    اینکه یاد گرفتیم به نقاط مثبت دیگران توجه داشته باشیم !

    کسیو کنترل نکنیم نخواهیم کسی رو تغییر بدیم .تمام تمرکز روی خودمون باشه!

    اینکه یاد گرفتیم درک متقابل از دیگران داشته باشیم یعنی هر وقت از کسی توقعی می‌کنیم یا از کسی رنجیده خاطر میشیم خودمونو تو شرایط و موقعیت طرف قرار بدیم تا بتونیم بهتر درکش کنیم و کمتر ازش ناراحت بشیم!

    اینکه یاد گرفتیم گفتگوهای ذهنیمون رو کنترل کنیم چون ذهن ما ،مدام در حال تحلیل و بررسی موضوعات مختلفه . وقتی غلبه به این گفتگوها داشته باشیم مدیریت بهتری در عملکردمون خواهیم داشت.

    حتی یاد گرفتیم در مقابل دیدن چیزهای ناخوشایند از طرف دیگران زاویه دیدمون رو نسبت به اون موضوع و نسبت به اون فرد تغییر بدیم. این شگرد خیلی خوبی برای از بین بردن خشممون هستش .

    جالبه خیلی وقتا به خاطر اینکه دنبال تایید و تحسین از سمت کسی هستیم و چیزی از کسی نمی‌شنویم یا نمی بینیم. اینم می‌تونه عامل خشم و نفرت ما از شخص مقابل بشه. در حالی که، وقتی ما خودمون روی عزت نفس و اعتماد به نفسمون کار کرده باشیم تمام این توقعات رو نسبت به دیگران از بین می‌بریم. حتی گاهی دیدن توانمندی‌ها و مهارتهای دیگران باعث خشم ما میشه ! چرا که حس حسادت در وجودمون کنترل نشده. اینم از مواردی هستش که وقتی به نقاط مثبت و ارزشها و توانمندی‌های خودمون تمرکز می‌کنیم، حس حسادت در درونمون کمرنگ‌تر میشه .

    اینکه من فکر کنم دیگران، مانع خوشبختی و یا اوج گرفتن وموفق شدن من در زمینه‌های مختلف هستن اینم از از اون افکار و باورهای غلطی هستش که تو ذهن خودم پرورش دادم و بیخود و بی‌جهت از دیگران رنجش به دل گرفتم.

    خیلیا از پدر و مادراشون به خاطر همین باور غلط ،رنجیده خاطر هستن و حتی با قدرت میگن: ما اونها رو نمی‌بخشیم .در حالی که چوب باورهای غلط خودشون رو می‌خورن و کسی جز خودشون رو اذیت نمی‌کنن‌. این دسته افراد، آگاهی به این قضیه ندارن که خودشون قدرت خلق اتفاقات زندگیشونو دارن.

    و می‌تونن با افکار و باورهای جدید، خالق اتفاقات خوب زندگیشون باشن.

    خیلی جاها با بخشیدن طرف مقابل به خودمون خدمت می‌کنیم و به خودمون احترام میذاریم و این نشون میده که برای آرامش خودمون ارزش قائل هستیم و اجازه نمیدیم هیچ عوامل بیرونی باعث ایجاد احساس بد ، در درون ما بشه. اگه بتونیم از این زاویه به قضایا و رفتارهای دیگران نگاه کنیم ،آرامش بیشتری دریافت می‌کنیم.

    کینه و نفرت و انتقام مثل این میمونه که سم بخوری و بعد منتظر باشی طرف مقابلت از پا در بیاد.

    خدا رو شکر یاد گرفتیم برای بدست اووردن آرامشمون ،عملکردهای مثبت و درستی داشته باشیم.

    و وقت وزمان خودمون رو صرف افکار پوچ و بیهوده نکنیم.

    یه نمونه بارزی که چند وقت، پیش دیدم براتون بگم اینه که یه مادر و پسری حالا به هر علتی بینشون ناراحتی و توقع بوجود اومده بود. طوری که هر جا، کنار مادر میشستی تا می‌تونست پسرشو نفرین می‌کرد و از بدی پسرش میگفت و اینکه از خدا درخواست میکرد به قول خودش، اونو به زمین گرم بزنه . و هر باری که پسرشو میدیدی، پیش همه، از مادرش بد میگفت .

    دو سه سالی از این جریان گذشت در حالی که بینشون جدایی افتاده بود. تا اینکه بر حسب اتفاق، پسرش سرطان گرفت. وقتی مادرش از بیماری بچش خبردار شد، طبیعتاً برای مراقبتش ،سمتش اومد و با هم آشتی کردن .

    الان چند ماهیه گذشته و من احساسات این مادر رو که می‌بینم، می‌بینم که چقد در رنجو و عذابه!

    یکی از اخلاقهای بارز این مادر این بود که خیلی پول دوست بود و بی‌نهایت خسیس! ولی حالا که پسرش به این حال و روز افتاده از اونجایی که پسرش پس‌اندازی نداشت ، مجبور شده برای خرج بیماری پسرش هر کاری از دسش بر میاد انجام بده . طوری که هشت ماهه مخارج خانواده‌اشم تامین می‌کنه . چون پسرش نمی‌تونه سر کار بره.

    از زبون خود مادر شنیدم که گفت به خاطر نفرینهایی که کردم عذاب وجدان گرفتم. تا وقتی پسرم زندس هم به خودش ،هم به خانواده‌اش خدمت میکنم .

    این اتفاق برای من درسهای زیادی داشت .هرچند من زیاد اهل نفرین کردن نبودم و نیستم، اما یه جاهایی احساس بد نسبت به دیگران پیدا میکردم .

    از این اتفاق درسهای زیادی گرفتم و به عینه خودم دیدم که مادری که کینه و نفرت از بچه ی خودش داشت ظاهرا به خواستش رسید و پسرش بیمار شد و این در حالیکه همون مادر ، از صبح تا شب از پسرش و از خانواده‌اش هم از لحاظ مالی هم از لحاظ عاطفی داره مراقبت و پرستاری میکنه .یعنی به خاطر اون حس بدش، الان خودشم تو رنج و عذابه و خودشم داره اذیت میشه .

    قدیم میگفتن : «نفرین به خودتون برمی‌گرده».

    این مادر باعث خلق بیماری در پسرش نشده. اونم تاوان فرکانسهای بد خودشو گرفته . اما این مادر با نفرینی که کرد همون نفرین به خودش برگشته، نه تنها با دیدن بیماری پسرش، خودش بیشتر عذاب میکشه بلکه درد سرای زیادی رو هم داره تحمل می‌کنه.

    پس باید یاد بگیریم که دیگران رو ببخشیم نه به خاطر له شدن شخصیت یا غرورمون بلکه به خاطر داشتن آرامش خودمون.

    ما بر این باور هستیم که هر کسی هر فرکانسی که میده پاسخش رو دریافت می‌کنه پس نمی‌خواد نگران جبران یا انتقام از فرد مقابل باشیم بهتره برای آرامش خودمون فراموش و رهاش کنیم. ما مید‌ونیم که جهان فرکانس ما را دریافت میکنه و هیچ توضیح و توجیه و منطق قابل قبولی ، برای رفتن به حس بد رو نمی‌پذیره. بنابراین باید آگاهانه تمرکزمون روی این موضوع باشه که همیشه به احساساتمون توجه داشته باشیم. هرجا به هر دلیلی احساسمون بد شد آگاهانه توجه و تمرکزمون رو به نقاط مثبت اون فرد حتی یا نشد، به موضوع و چیزهای زیبای دیگه ببریم تا احساس خودمون رو بهتر کنیم .

    اجازه ندیم تو احساس بد بمونیم. اگر بتونیم همون ابتدا گفتگوهای ذهنیمون رو کنترل کنیم ونزاریم این نجواها به کینه و نفرت تبدیل بشه ،به خودمون بیشتر لطف کردیم.

    خیلی وقتا،موضوعات و اتفاقات بین ما و دیگران جزئی و سطحی هستن، گاهی حتی سوء تفاهم پیش میاد،باید بتونیم با دادن ورودیها و کردتغییر زاویه ی دید ،ذهنمون رو کنترل کنیم.

    از طرفی تا جایی که می‌تونیم سطح توقعمون رو از دیگران پایین بیاریم.

    وقتی خودم اتفاقات بیرون رو رقم می‌زنم باید آگاهانه تمرکزم رو روی فرکانسهایی که می‌فرستیم بزاریم.

    به میزانی که فرکانسهای مثبتی به جهان ارسال می‌کنیم به همون میزان از دیگران و از جهان پاداشهای خوبی دریافت می‌کنیم و از اتفاقات و احساسات این چنینی به دور و در امان هستیم.

    با رفتارهای سالمو و مثبتمون ، حس لیاقت بیشتری به خودمون میدیم .

    انشالله بهترین عملکردها رو در مقابل رفتارهای ناجالب دیگران داشته باشیم .و از برخورد و واکنشها و رفتارهاشون تو هر موضوعی، درس وتجربه کسب کنیم.

    همیشه یادمون باشه به جای خشمگین و عصبانی شدن وکینه به دل گرفتن از رفتارهای دیگران،حتی اگه مال یا سرمایمونو رو برده باشن ، یاد بگیریم در معامله یا بر خوردهای بعدی ،چ طور با اونها رفتار کنیم تا آسیب نخوریم .

    استاد جونم عاشقتم الهی باشی همیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1274 روز

      سلام ناهید جان عزیزم سپاسگذارم بابت مکتوبات زیبا وپر اگهیت

      سپاسگذارم هستی بودنت رو دوست دارم تحسین میکنم تحسین هایت را ..

      سپاسگدارم بابت بودنت

      خیلی وقتا،موضوعات و اتفاقات بین ما و دیگران جزئی و سطحی هستن، گاهی حتی سوء تفاهم پیش میاد،باید بتونیم با دادن ورودیها و کردتغییر زاویه ی دید ،ذهنمون رو کنترل کنیم.

      از طرفی تا جایی که می‌تونیم سطح توقعمون رو از دیگران پایین بیاریم.

      وقتی خودم اتفاقات بیرون رو رقم می‌زنم باید آگاهانه تمرکزم رو روی فرکانسهایی که می‌فرستیم بزاریم.

      به میزانی که فرکانسهای مثبتی به جهان ارسال می‌کنیم به همون میزان از دیگران و از جهان پاداشهای خوبی دریافت می‌کنیم و از اتفاقات و احساسات این چنینی به دور و در امان هستیم.

      با رفتارهای سالمو و مثبتمون ، حس لیاقت بیشتری به خودمون میدیم .

      انشالله بهترین عملکردها رو در مقابل رفتارهای ناجالب دیگران داشته باشیم .و از برخورد و واکنشها و رفتارهاشون تو هر موضوعی، درس وتجربه کسب کنیم.

      همیشه یادمون باشه به جای خشمگین و عصبانی شدن وکینه به دل گرفتن از رفتارهای دیگران،حتی اگه مال یا سرمایمونو رو برده باشن ، یاد بگیریم در معامله یا بر خوردهای بعدی ،چ طور با اونها رفتار کنیم تا آسیب نخوریم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1906 روز

      سلام ناهید جان.

      چقدر نیاز داشتم به خوندنِ حرف هایِ توی کامنتت.

      اینکه خشمم از کجا اومده؟

      حسم میگفت از توقع اومده.

      اما کامنت شما خیلی برام شیرین و دلچسب بود، انگار با سوال جوابی متناسب با شرایطم مواجه شدم.

      کینه و نفرت چطور و از کجا شکل میگیره و ادامه دادنش منجر به چه اتفاقاتی میشه؟

      زمانی که به هر دلیلی از هر فردی ناراحت و عصبانی میشیم اگر حلش نکنیم و این خشم ادامه‌دار بشه باعث ایجاد کینه و نفرت میشه.

      چطور میشه ما از آدما ناراحت و عصبانی میشیم؟ وقتی که پذیرش آدمها رو نداریم و دلمون میخواد بقیه طبق میل ما رفتار کنن. و وقتی اونطوری که من میخوام نباشن، ما عصبانی میشیم و خشم تمام وجودمون رو می‌گیره. این نشون میده که ما دنبال تغییر دیگران هستیم و با رفتارهای خودخواهانمون توقع داریم دیگران طبق میل ما رفتار کنن. یعنی استانداردها و علایق و سلایق ما رو داشته باشن.

      خب راستشو بگم من موردی که تو ذهنمه رو به فرد نگفتم،اما پشت سرش غیبت کردم پیش یه نفر دیگه به حالتِ درد دل…

      البته که حسم بدتر شد چون توجه کردم به اون حس های منفیِ درونم.

      نمیدونم میگم بهش یا نه؟

      اصلا شجاعتشو پیدا میکنم بگم و این چرخه ی معیوب رو قطع کنم یا نه؟

      فقط میدونم اونطور که من دلم میخواسته و انتظار داشتم نشده، پس طلبکارم از اون فرد..‌.

      خیلی دوست دارم با همه ی احساساتم رو به رو شم، بپذیرمشون، اجازه بدم اونا هم حرف بزنن، کتمانشون نکنم، فکر کنم اینطوری به صلح بیشتری با خودم میرسم.

      الهی به امید خودت

      ممنونم ناهید جان.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الحمدالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1764 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم بانوی شایسته و دوستان نازنینم

    استاد جان ممنونم برای این فایل ارزشمند و پر از نکته های درس آموز

    و تشکر می کنم از آریای عزیز، و تحسینش می کنم برای نتایج بزرگش

    من معمولاً زمانی که صحبت از نتایج بزرگ میشه، این موضوع به ذهنم میاد که من خانه دارم شاغل نیستم و درآمد حاصل از انجام کار ندارم،(با اینکه ورودی مالی دارم از اجاره ملکی که در یکی از مناطق خوب تهران دارم به لطف خدا)

    و با این فایل که آریای عزیز درمورد نتایجش صحبت کرد، و چقدر هم مورد تشویق و تحسین استاد قرار گرفت، باز هم برام یادآوری شد که نتایج بزرگ مختص شاغل بودن و پول ساختن و نتایج مالی نیست می تونه در زمینه های دیگه هم باشه

    در مورد کینه و نفرت… هرچی به زندگی خودم از گذشته تا حالا فکر می کنم موردی رو یادم نمیاد که از کسی متنفر باشم، و بدتر از اون اینکه از کسی کینه در دل داشته باشم، یادم نمیاد کسی رو نفرین کرده باشم،

    بهترین نمودش رو می تونم درباره موضوع طلاق و جدایی دخترم با داشتن یه پسر سه ساله مثال بزنم که البته با اصرار دخترم صورت گرفت چون همسرش هم بیماری وسواس داشت و هم خیلی بی مسئولیت بود چه بعنوان همسر و چه بعنوان پدر

    اینجور مواقع رفتار عموم جامعه اینه که از داماد سابقشون  کینه بدل می گیرن و تا ابد نفرینش می کنن

    ولی من هروقت یادم می افتاد می گفتم خدا هدایتش کنه، جوری بشه که به اشتباه خودش پی ببره

    اونم بنظرم ارتباط داره هم به درستکاری هم به توقع زیاد نداشتن از دیگران که استاد هم به این دو مورد اشاره کرد

    خدا رو شکر که تمایل به درستکاری از سالهای اول جوانی در وجودم شکل گرفت و من کم کم پرورشش دادم، خطاهای زیادی داشتم، یه موردش رو که تا بحال به هیچ کسی نگفتم  این بود که 14-15 سالم بود سکویی کنار در خروجی دبیرستان بود که بچه ها وقتی منتظر سرویس بودن وسائلشون رو اونجا میزاشتن و میرفتن بازی می کردن، من کیف پول خورد کوچکی دیدم که اونجا بود برش داشتم پول خیلی کمی توش بود رفتم یه بستنی باش خریدم و کیف پول رو دور انداختم،اینم یه خود افشایی شد،

    داشتم می گفتم ،سعی کردم خطاهامو اصلاحشون کنم، و اقدام کردم برای اصلاحشون، تا حالا هم همینجوره، قطعاالان هم اشتباهاتی دارم، ولی وقتایی که متوجه میشم فکرم یا عملکردم اشتباهه، سعی می کنم اصلاحش کنم

    16 ساله بودم که ازدواج کردم، و با مادر و برادر و خواهر همسرم با هم زندگی می کردیم، و من هیچ مشکلی با هیچ کدوم از اونها پیدا نکردم،چون اونها رو مثل خانواده خودم حساب کردم، همونجور که مادر و خواهرم یه وقت چیزی می گفتن یا کاری می کردن که باعث ناراحتی من میشد و من می بخشیدمشون و زود فراموش می کردم، با اینها هم همینجور رفتار کردم،

    و خداییش چقدر  هم خودم راحتتر بودم و هم زندگیم راحتتر میگذشت

    نه فقط نسبت به خانواده خودم و همسرم، یه جورایی انگار توقع زیادی از دیگران نداشتم

    و نتیجه اش این بود که با هیچکس مسئله و کانتکتی نداشتم دو دسته که با هم قهر بودن و بشدت با هم مشکل داشتن من با هر دو دسته خوب بودم و مشکلی با هیچ کدومشون نداشتم

    قانون اینه که وقتی شما از دست کسی ناراحتید شما فقط به خودتون ضربه می زنید،

    بهترین کار اینه که سطح توقعمون رو از آدما بیاریم پایین

    اون وقتها با قوانین آشنا نبودم ولی ناآگاهانه طبق قوانین رفتار می کردم

    منت خدای را عز و جل که هدایتم کرد و با استاد و این مسیر سبز آشنا شدم

    و حالا دیگه آگاهانه، و با ایمان و تعهد بیشتر سعی می کنم طبق قوانین عمل کنم

    اینها نقاط قوت من بوده و من با دوره احساس لیاقت یاد گرفتم که نقاط قوتم رو بپذیرم و بهشون افتخار کنم، و بیشتر تقویتشون کنم

    چقدر زندگی ساده و راحت میشه وقتی ما بر اساس قوانین جهان رفتار می کنیم

    از خدای  مهربان درخواست می کنم که خودم و تمامی دوستانم به این مرحله برسیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1493 روز

    بنام خداوندهدایتگر

    که هرچه دارم ازاوست

    باسلام و وقت بخیروعرض ارادت حضوراساتید گرانقدر وهمه سروران گرامی عضوخانواده صمیمی عباسمنش

    خدایاشکرت که یک روز دیگه زندگی رابه من هدیه دادی تاازریباییهایش لذت ببرم

    خدایاشکرت که منولایق دونستی وبه مسیرزیبای تقیرهدایت کردی خدایاشکرت

    الف : چه دورهایی به من کمک کرده برای تغیر؟

    استادعزیزن من به طورهدایتی درسال 98 باشمااشناشدم وکارم رو بافایلهای رایگان شروع کردم

    اولین فایلهایی که ازشماگوش کردم فایلهای توحیدعملی1تا6 وفقط روی خداحساب کن بود که مسیرزندگی منوتغیرداد ودرادامه هم دوره روانشناسی ثروت1 ودوره مقدس دوازده قدم همراه باتماشای سریالهای فوق العاده زندگی دربهشت وسفربه دورامریکا وسایر فایلهای دانلودی ودرحال حاضرهم دوره بی نظیر کشف قوانین زندگی وکلا بامطالب ومحتویات سایت عباسمنش زندگی میکنم

    به لطف خدای رحمان ازهمان روزهای نخست باتعهدی که داشتم وتصمیم گرفته بودم به هرطریق ممکن باید زندگی من درهمه ابعادتغیر کند متعهدانه تلاش کردم وخواهم کردتاصحبت‌های استادرووحی منزل بدونم فقط فقط بااموزه های استاد کارکنم وبا انجام تمرینات نتایج شگفت انگیزی درزندگی ام رخ داده است وقتی حال روز خودم رو باقبل آشنایی بااستاد مقایسه میکنم واقعا زندگی من هیچ شبهاتی به آن روزها نداره

    زندگی ام سرشار ازآرامش، آسایش، خواب راحت ،خوشبختی زیبایی،فراوانی وبرکت است

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    ب: چه نتایجی که ازاموزه های استاد کسب کردم؟

    همانطورکه شرح دادم واقعا زندگی امروز من هیچ شبهاتی به زندگی قبل ازسال98 نداره درتمام حوزه ها

    من آدمی بودم باذهن بسیارمنفی ودراین حال دارای ذهنی حساس و وسواس گونه که بیش از90 درصد زندگی کردن من بخاطر مردم بود

    بخاطررضایت خانواده

    حال خانواده شمال همسر،پدر،مادر، برادر،خواهر،اقوام همسر،همسایه بود خلاصه زندگی نبود من اسمشو

    زندگی کردن گذاشته بودم

    اما الان زندگی میکنم برای خودم تازه دراین چندسال دارم مزه واقعی زندگی کردن رومی چشم وحال خوب واحساس خوب رو حالا دارم میفهمم ودرک میکنم

    استادعزیزم یکی ازنتایج قابل لمس که زندگی منو تغیردادوباعث شد که ایمانم قوی تربشه وباانگیزه بیشتری این مسیرالهی رو ادامه بدم واستمرارداشته و متعهدباشم به عهدی که بسته بودم درمان بیماری ام بود

    من تاسال 98 نزدیک به 20سال دچارسردردمیگرن ودچارافسردگی خفیف بودم که بارها دکتررفتم حتی شهرهای مختلف تااینکه یه پزشکی درمشهد به من یه دارویی آرامش بخشی تجویز کردوتاحدودی به آرامش نسبی رسیدم ومن بیش از20سال این دارو رومصرف میکردم ودرسالهای اخرمنتهی به سال 98 بارها تصمیم گرفتم که دارو روکناربگذارم چون فکر میکردم خوب شدم وچندروزی دارومصرف نمیکردم ودوباره برمیگشتم به همان روز اول حالا نمیدونم تلقین بود ؟هرچه بود دوباره مجبوربودم دارو مصرف کنم

    تااینکه سال 98 فرارسید وسال 98 برای من سال تازه متولدشدن من بود سالی بود که ازهمان روزهای اول که بافایلهای استاداشناشدم نقطه عطف زندگی من بود

    هرروز مشتاق ترمیشدم تااینکه عضوسایت شدم وبعدا دوره روانشناسی ثروت 1 روباهمسرعزیزم شروع کردیم وقتی جلسه دوم وچهارم دوره ثروت 1باموضوع اهرم رنج لذت بود روگوش کردم بارها گوش کردم تادرک کنم مفاهیم رو وباخودم عهدبستم که اولین تمرین اهرم رنج لذت من بایددرمان بیماری ام باشد اگرجواب گرفتم این مسیرروادامه خواهم داد

    چون مصرف داروی آرامش بخش جداازعوارض که شامل خواب آلودگی ،بی حال بود ازنظرروحی روانی هم خیلی منو اذیت میکرد وبه خودم به چشم یه معتاد نگاه میکردم وبزرگترین آرزوی آن سال‌های من این بود که یک شب بدون مصرف دارو بخوابم

    خلاصه اولین تمرین اهرم رنج لذت رو دردفتری که مخصوص تمرین دوره ثروت بود نوشتم وشروع کردم وبه طو باورنکردنی من طی یک دور یعنی دریک بازه زمانی بیست روزه موفق شدم دارو رو کناربزارم وبرای اینکه این عمل درمن نهادینه بشه وبه ثبات پایداری برسه حدود دو الی سه ماه این تمرین روتمدیدکردم وادامه دادم تااینکه دیگه هیچ اثری ازسردرد،بی خوابی،پریشانی ،استرس،هیجان کاذب ،وسواس فکری و… نداشتم ودرحال حاضرکه دارم کامنت مینویسم من دراین 4سال هیچ قرص ودارویی مصرف نکردم وهروقت مختصرسرماخوردگی پیش آمده بایک لیوان آب با عسل واب لیموی تازه به 24 ساعت نرسیده خوب خوب شدم

    همین شب گذشته به همسرنازنینم گفتم ببین به لطف خدا 4 ساله که ما به داروخونه مراجعه نکردیم حتی برای یک قرص ساده

    یکی ازجملات تاکیدی که من درهرلحظه شبانه

    روز باخودم تکرارمیکنم وخیلی به من حس خوبی میده این است:

    “خدایاشکرت که تااین لحظه روز /شب من وخانواده ام درصحت وسلامتی کامل هستیم”

    استادعزیزم من درکناراین نتیجه نتایج کوچک وبزرگ زیادی درسایرحوزه ها بدست آوردم که به لطف الله مهربان درکامنتهای بعدی اشاره خواهم کرد.

    ج: تغیرشخصیت

    به لطف الله مهربان وبااموزه های استاد عباسمنش خودم احساس میکنم شخصیت من درهمه ابعادتغیرکرده وهیچ شبهاتی به اصغر4سال پیش ندارم

    باافتخارمیگم که بااصغر4 سال پیش خیلی تفاوت کردم احساس میکنم شخصیتم تغیر کرده وهمسرعزیزم که باهم دراین مسیرالهی هستیم بارها این موضوع روتایید کرده ومهم ترازان خودم میدونم و متوجه هستم که اصلا آن اصغررفته و اصغردیگه آوردن برای این ادعام دلایل زیادی دارم

    خواب راحت دارم بدون مصرف دارو

    به آرامش ذهنی رسیدم

    به آرامش درونی رسیدم

    توحیدی ترشده ام

    باایمان ترشده ام

    متعهدترشده ام

    به خودشناسی بیشتری رسیده ام

    هرروزدارم سپاسگزارتر میشم

    همه امورزندگی ام رابه خداسپرده ام

    متوکل ترشدم به خدای خوبم

    سالم ترم 4ساله که هیچ دارویی مصرف نمیکنم

    تندرست ترم ورزش پیاده روی رو عالی ومنظم انجام میدم

    اعتماد به نفسم بیشترشده

    مثبت اندیش ترشدم

    زیبابین ترشده ام

    خلاق ترشده ام

    عاشق ترشده ام

    مهربانترشده ام

    باگذشت ترشده ام

    صبورترشده ام

    زندگی ام سرشارازارامش است

    ثروت ونعمت هرروز برزندگی ام جاری است

    من خوشبختم

    من خوشبختم من خوشبختم من خوشبختم

    خدایاهرانچه دارم ازتودارم

    خدایا هرچه به من رسیده ازتورسیده است

    خداوند یارونگهدارمان باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1911 روز

    به نام الله یکتا

    سلام خدمت شما استاد عزیز

    سلام بچه ها

    چقدر ارزشمندی این فایل واقعا

    و چقدر لذت بردم از این جمله که من تمام اتفاقات خوبی که افتاده ول میکنم میچسبم به اون موضوعی که در این لحظه ذهنم رو مشغول کرده

    خوب من به لطف خدا و آموزش های شما استاد به پیشرفت های زیادی رسیدم از درآمد بالا

    از سرمایه گذاری مناسب

    از ورودی هر سال بیشتر هر ماه بیشتر

    یعنی اونقدر با شدت کار کردم روی خودم که هر وقت از مسیر خارج میشم بلافاصله بهم گفته میشه که تو اینو داری اونو داری تو باید شکرگذار باشی و از این هدایت هوایی که الله مهربان همیشه منو مورد لطف خودش قرار میده

    اما می‌خوام داستان ی نفر رو شرح بدم که همسایه بنده هست و از وقتی که من این پیشرفت ها رو کردم این آدم به شدت با من مشکل پیدا کرده

    هم شغل بنده هست

    مغازه دیوار به دیوار بنده هست و نصبت فامیلی داره

    حالا جدای از داستان تمرکزی که ما می‌دونیم آقا این آدم جوریه که مشتری پارک می‌کنه جلوی مغازه من که بیاد تو با ایما و اشاره میکشش سمت مغازه خودش

    هر چقدر سعی کردم بی توجه باشم هرچقدر سعی کردم کارهای خودم رو انجام بدم جوری رفتار می‌کنه که نمیشه بهش توجه نکرد

    یکی از بزرگترین شاید ترمزهای من ایشونه که نمیتونم بهش توجه نکنم

    از دوستان عزیزم خواهش میکنم اگه تجربه ای دارن حالا به موضوع فایل هم میخوره در اختیار بنده قرار بدن

    استاد خیلی ممنونم

    و از خداوند ممنونم که ی همچین جایی هست برای گرفتن پاسخ میتونم بیام بنویسم هم از تحاربم هم از از تجربه های دیگران استفاده کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2199 روز

      درود و وقت بخیر خدمت شما آقا میثم عزیز

      هر کسی رزق و روزی خودش را از خداوند دریافت میکند اگر این تضاد بوجود آمده یعنی یک نشونه ای از هدایت های خداوند است که می خواد شما رو بمسیر بهتری هدایت کند پس به این تضاد بعنوان یک فرصت طلایی نگاه کنید و الخیر و فی ماوقع براتون شده .. یک جمله ی کلیدی که به من خیلی خیلی در چنین شرایطی کمک کرده و تجربه هم کردم و اون شخص بطور معجزه آسا از ذهنم و زندگیم حذف شد و فقط روی خودم کار کردم این جملات و باورهای طلایی بود اینکه ..

      خدایاااا شکرت که همه چیز بنفع من پیش می‌ره

      خدایاااا شکرت که همه چیز بر وفق مراد منع

      هر کسی به من ضربه بزند بنفع منع و به من داره خدمت می‌کنه

      طبق قانون توجه

      تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی ارسال فرکانس ها و باورهای خودمان است چه آگاهانه و چه ناآگاهانه

      به  هر  آنچه  که  توجه  می کنیم  از  ریشه  و  اساس  همون  موضوع  وارد  زندگی مون میشه

      پس طبق این قانون ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق می‌کنیم، بنابراین اگر می‌خواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه روی خودمون کار کنیم

      اینکه پاسخ کانون توجه مون رو می گیریم

      اینکه پاسخ افکارمون رو می گیریم

      اینکه پاسخ باورها مون رو می گیریم

      پس باید همیشه روی باورها مون کار کنیم

      باید آنقدر به ذهن مون ورودی های مناسب برسونیم تا ذهن و روح مون در آزادی و رهایی قرار بگیره

      باید ببخشیم و آزاد و رها کنیم نه به این دلیل که آن شخص مستحق بخشیدن است بلکه بخاطر اینکه خودمون مستحق آزادی و رهایی از این غل و زنجیرها هستیم.. چون مستحق عشق الهی هستیم

      چون باید عشق الهی رو در قلب مون بیدار کنیم و از این عشق محافظت کنیم

      در کتاب شفای لوئیز هی

      وقتی رفتار کسی اذیتم میکند یعنی دارد درس مهمی به من یاد می دهد

      انسان های عصبانی آرامش و خونسردی رو به من یاد می دهند

      انسان های خونسرد و یا بظاهر بی احساس عشق بی قید و شرط را یاد می دهند

      انسان های تحقیر گر عزت نفس را یاد می دهند

      و انسان های لجباز انعطاف رو به من می آموزند

      و انسانها ی انتقام جو و خشن و جنگجو ببخشش و صلح و مهربانی رو بهمون یاد می دهند

      پس بیایم قلب ها مون رو با دیدن این افراد شستشو دهیم و پاک کنیم تا بتوانیم قلبمون رو از این گزندها آزاد و رها کنیم الهی آمین

      بقول سهراب سپهری عزیز

      دوست را زیر باران باید دید

      عشق را زیر باران باید جُست

      آقا میثم عزیز امید دارم این نوشته های من براتون مفید واقع شده باشه هر چند می‌دونم که خودتون بهتر و بیشتر از من به این امر واقف هستید ولی بعضی مواقع در شرایطی قرار می گیریم که قانون رو فراموش میکنیم و نجواهای ذهن برای کنترل ذهن غالب میشه

      بهترینع بهترین ها رو در تمام جنبه های زندگی رو برای شما دوست عزیزم آقا میثم وبرای همه مون آرزومندم

      شاد و سلامت و موفق و ثروتمند و پایدار باشید ..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        میثم رخشان گفته:
        مدت عضویت: 1911 روز

        سلام رویا جان

        چقدر زیبا

        چقدر سپاسگذار خداوندم که اینجا هستم و این سایت وجود داره

        چقدر سپاسگذار شما دوستان خوبم هستم که گرانبهاترین چیز زندکیتون رو که وقتتون هست میارید عاشقانه برای عزیزی میزاریدش وسط

        چقدر لذت بردم از این که انسان های تحقیر گر عذت نفس را به من یاد میدهند

        این نیست که به قانون فکر نکنم که چطور میشه این مسأله رو از ذهنم دور کنم یا بهش توجه کنم شاید بعضی وقت ها با دیدن و شکر گذاری نتایج خودم خداوند بهم میگه که چقدر منو راحت در مسیر نعمتهاش قرار داده و ایشون چقدر تاثیر خوبی داشته در این راه

        یعنی من بعضی وقت ها به خودم میگم به قول استاد این آدم باعث میشه که اونایی که منو نمیشناسی بشناسن و توی ذهنشون به من توجه کنن

        یا بعضی وقت ها به خودم میگم خدا اینو اینجا گذاشته که اون چیزایی که میفروشیم شود کنیم و اون چیزایی که این آدم باعث میشه نفروشیم هم سود کنیم

        در کل ی احساسی بود که بعضی وقت ها تحت تاثیر قرار میگرفتم

        چقدر زیبا بود که انسان های انتقام جو و جنگجو بخشش رو و صلح رو به من یاد میدهند

        انسان های صالح و مهربان نیز همین را

        انسان های لجباز انعطاف و انسان های انعطاف پذیر هم انعطاف رو

        رویا جان بی نهایت سپاسگذارم بابت کامنتی که گذاشتی امیدوارم هر کجا هستی در کمال شادی و ثروت خوشبختی و آرامش و هدایت الله مهربان باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: