گفتگو با دوستان 55 | احساس لیاقت بی قید و شرط - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

196 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2494 روز

    گفتگو با دوستان قسمت ۵۵

    به نام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم

    \با سلام خدمت استاد عزیزم \

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و با اونها بزرگ بشم

    نکات ارزشمند این قسمت :

    باید خودمون رو همونطوری که هستیم دوست داشته باشیم نه به خاطر موفقیت هایی که کسب کردیم چون اونا ملاک و معیار ارزشمندی ما نیست

    دیگران هم فارغ از چیزهایی که میتونن انجام بدن ارزشمند هستن

    وقتی دو مورد بالا کنار هم قرار بگیرن باعث میشه هم روابطمون با خودمون و هم رابطمون با دیگران خوب بشه

    ما آدم هایی هستیم با ویژگیهای متفاوت اگر بخوایم مثل دیگران باشیم خودمون و استعدادهامون رو فراموش میکنیم و از خودون دور میشیم

    قراره ما توی این دینا حودمون رو بشناسیم و بریم سراغ علاپقمون نه اینکه خودمون رو لول کنیم با دیگران

    ما باید ضعف های شخصی خودمون رو بشناسیم و اونار و بهبود بدیم اما این به معنی لول کردن خودمون توی همه چیز نیست

    کار کردن به معنای کار فیزیکی بیشتر کردن نیست بمعنی کار هوشمندانه تر انجام دادنه

    سپاسگزارم استاد و دوست عزیزم نگار جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1112 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    خداروشکر ک آنروز دهنم بسته است تا حدود زیادی و دارم تلاش می‌کنم ک بیشتر بسته باشه خداروفقط شکر میکنم چون اون بوده و هس ک دهن منو بسته نگه میداره دهنی ک فقط برای زیبایی ها باز میشه خدایا شکرت ک ازت خواستم و انجامش دادی

    چقدر امروز با دهن بسته آزادترم چقدر حالم بهتره دهن بسته باعث شده خداوند چشممو بابت دیدن خلقت زیبایش بیشتر باز کند در واقع چشمی ک بسته بود و کور بود و نمی دید زیبایی حداوند رو

    خداروشکر ک امروز اعمالم بیشتر دارن صحبت میکنن خداروشکر ک ادعا راحت شدم

    یگ آدم پر ادعا ک فکر می‌کرد خیلی میدونه در خالی ک هیچی نمی‌دونست چون عملش نشون میداد ک هیچی نیس

    چقدر خوبه ک میتونم اعتراف کنم مثل بقیه بچه ها با خودم راحت شدم کمتر اشغالارو زیر مبل میزارم

    حتی امروز ک سلامتم و از نظر مالی و غیره خیلی اوضاعم بهتره دهنم باز نمیشه و امروز میبینم ک من ک واقعا خواستار تغییر بودم خداوند هدایتم کرد ب این سایت و امروز میبینم آنهایی ک فکر میکردم من نتیجه بگیرم عمل میکنن دیدم ک ن وافعا خواستار تغییر نیستن

    خداوند برای من آسانی خواسته همیشه من بودم ک دستمو ول کردم

    چه باورهای زیبایی ب خواست و هدایت خدا از کامنت بچه ها میدا کردم این ها گنج هستن

    1_من بدون هیچ دستاوردی دوست داشتنی و ارزشمند هستم

    2_بی قید و شرط ارزشمند و لایق بهترین ها هستم

    3_من خودم رو می‌پذیرم با تمام نقاط قوت و ضعفم

    افراد زیادی هستن ک این ویژگی های ظاهری و اخلاقی من رو میپذیرن اگر من خودم رو بپذیرم با افرادی همراه پیشم ک با فرکانس من یکی هستن

    قرار نیس با عمه آدمها رابطه عالی داشته باشم بلکه با آدمهایی ک هم فرکانس من هستن رابطه عالی خواهد بود

    4_ب جای تمرکز کردن روی رفتارهای نامناسب دیگران اگر وقت و انرژیمونو رویتغییرات خودمون بگذاریم خیلی زودتر به اهداف و خواسته هامون نزدیک میشیم

    این رنجش و افکاری ک برای انتقام در سر می‌پرورانید میتونه عامل نرسیدن به خواسته هاتون باشه

    5_من ب راحتی دوره های استاد رو میخرم

    6_خودمو فارغ از این که چه دستاوردهایی دارم. چقدر پول دارم. چقدر جایگاه اجتماعی دارم دوست دارم و تمرین می کنم که دیگران رو هم فارغ از اینکه چه جایگاهی دارن و چه دستاوردهایی بدست آوردن و … دوست داشته باشم

    7_پول ساختن لذت بخش ترین کار دنیاست

    حرافی یا ادعا رابطه عکس با عمل داره

    چه کسی حرافه و پر مدعاس؟کسی ک هیچ کار بزرگی تو زندگیش نکرده

    هر چه دهن بسته باشه عمل بالاتره حالا من انتخاب می‌کنم عمل یا ادعا

    من عمل رو انتخاب می‌کنم دلیل اصلی حرافیه آدم ها اینه ک فکر میکنن با دیگران سوار یک کشتی هستن در خالی ک همچین جیزی نیس یک مثال ساده ک خود استاد میگن این ک اگر یک نفر توی چاه بیفته آیا من دردم میگیره؟خیر

    چون هر کسی نتیجه اعمال و افکار خودش رو میگیره

    من فقط میتونم تو زندگی خودم با تغییر افکارم تغییر ایجاد کنم من هیچ گونه تاثیری ور نتایج دیگران ندارم چون من حای اونا نمیتونم ذهنمو و فکرمو کنترل کنم

    پس زور زدن ن تنها بی فایدس بلکه هم خودم بدبخت تر میشم هم اون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2501 روز

    به نام خدا

    سلام استاد و مریم جان

    دقیقا درست میگید گاهی افراد اینقدر رفتار و توقعاتشان زیاد هست ولی بقیه قبول دارن

    و بخاطر اینکه فلانی بهشون حرفی نزنه حاضرن هر کاری کنن

    اخه چرا نباید به دلمون و با توجه به خواستمون عمل کنیم

    چرا نباید قبول کنیم

    اگه آدم قبل بودم

    الان که این حرفها رو میشنوم از یه فامیل

    میگفتم وای چیکار میکنم و حس گناه بهم دست میداد

    ولی الان میگم خب اون زندگی و طرز فکر خودش هست من کاری نمیتونم بکنم پس،

    منم به زندگی و روش خودم میچسبد

    من خودم رو میپزیرم و اجازه میدم بجای نصیحت کردن و نگران شدن اون شخص و افراد رو به خدا می سپارم که آرامش پیدا کنن و زندگی را برای خود سخت نگیرن

    خدایا هدایتم کن و من رو به مسیر آسانی و نعمت و آرامش برسان

    در پناه خدای یکتا شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2149 روز

    بنام خدا

    استاد در مورد در صلح بودن با خودمون

    الان در حین گوش دادن ب فایل این مورد یادم اومد

    درمورد اینکه ی معیاری برای خودمون در نظر بگیریم که در نظر دیگران بی عیب و‌نقص باشیم

    ب شخصه ادمی هستم که متاسفانه خیلی جاها ملاحظه دیگران رو‌میکنم ‌ و خودم رو‌ندید میگیرم

    در پرانتز ( ب نسبت قبل خیلییی بهتر شدم

    بخاطر دایره ازتباطی محدودی که دارم مثلا خانواده همسرم سبک من رو‌پذیرفتن و ب من احترام میذارن

    ب جز ی نفرشون که

    با اموزشهای استاد متوجه شدم ایشون اون فرکانس عدم لیاقت من و ترس در راضی نگه داشتن دیگران رو دریافت کردن

    که ب خودش اجازه داده در جمع برای من پشت چشم نازک کنه

    درحالی که من اصلااا در مورد بحثی که این خانم و همسرش با همسر و پدر همسرم داشته نبودم

    و ایشون انتظار داشته من برم و از طرف همسرم که اصلا پشیمون نیس گردن خم کنم و عذرخواهی کنم

    اولین مرتبه دیدار ما بعد از اون بحث

    دقیقا ایشون فرکانس خراب من کرفت و بسیار سرسنگین و با قیافه حق ب جانب با من احوال پرسی کرد)

    من همیشه ترس داشتم‌که مثلا این خانم و اقا که 12 سال پیش ب من و همسرم ی لطفی داشتن

    همیشه باید مورد احترام باشن ( شرک)

    اخیرا فهمیدم که اونها دستان خدا بودن در اون برهه از زندگیم

    و اگر قرار بود اون اتفاق رقم بخوره

    اینا هم نبودم خدا از طریق دستان دیگه اش برامون اون کار رو انجام میداد

    و دور روز پیش وقتی که اون خانم برای احوال پرسی ب پذر همسرم زنگ زد

    و پدر همسرم گفتن که بیا با ایشون صحبت کن ( با پدر همسرم اشتی کردن) و من خیلی راحت گفتم با ایشون صحبت نمیکنم

    و خداروشکر جرات کردم که ب خودم احترام‌بذارم

    و مثلا بخاطر پدر همسرم‌کاری ک‌دوست ندارم انجام بدم

    ی مورد دیگه

    یکی از دوستانم هست که بسیار خانم تمیزی و اهل بشور و بساب

    و من کلا خیلی کار خونه رو دوست ندارم

    و برای همین رفت و امدم با ایشون محدود کردم

    چرا ؟؟؟

    چون این خانم سالها از من یک‌بت در ذهنش ساخته و

    منم دارم تلاش میکنم که اون تصویر رو همون طور بینقص نگه دارم

    در حالیکه که اگر من با همین ویژگیم که ب کار بیرون و کار هنری و تدریس علاقه دارم در صلح باشم و نخوام یک‌زن کدبانو و تمام عیار از نگاه جامعه باشم

    این خانم هم فرکانس من رو دریافت میکنه

    نیاز نیس هر روز ب اون دوستام زنگ بزنم و احوالشون بگیرم

    چون اونا این اخلاق دارن

    پس منم باید مثل اونا رفتار کنم تا مورد قبول باشم

    برای اینکه مورد قبول باشم‌نیاز نیس حق الزحمه کلاسهام پایین بیارم که اونا بگن خانم خلفیان خیلی مدرس خوبی و منصف و …

    و ادم پولکی نیس

    و‌من‌چون‌در بیان مقدار حق الزحمه ام ترس دارم

    مشتری هایی میان سراغم که پول بابت هر چیزی و هر کلاس دیگه ای میدن میلیون میلیون

    ولی انتظار دارن برای کلاس من مبلغ جلسه ای 150 تومن پرداخت کنن

    اخه کلاس زبان کجا جلسه ای 150 تومن

    غیر از اینکه من خودم لایق نمیدونم که مشتری های لِه میان سراغم

    ولی استاد اینم بگم ک‌ جرات کردم و ب دوتا از مشتریهام گفتم هزینه جلسات برای کتاب جدید افزایش مبلغ داره

    و البته ب دو نفر دیگه شون هم مونده ک باید بگم ( در حال حاضر سفرن)

    نمیخوام یهو مبلغ کلاسم رو نجومی ببرم بالا ( قانون تکامل)

    ولی بعد از این همه سال تدریس و تجربه

    و دیدن الگوی هزینه کلاسها تو همین شهر میخوام‌درخ‌است مبلغ منصفانه تری داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    محبوبه نژاد مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1264 روز

    به نام خدای یکتا عزت آفرین

    سلام بر دوستان عزیز و هم فرکانسی خانواده عباس منش

    واقعا دلم برای همه تنگ شده، چند وقتی که پیدام نیست که آن هم علتش اینه که دارم رو خودم کار می کنم و می‌خوام نتیجه بگیرم بعد بیام کامل نتایجم و برای همه بگم،

    شاد سعادتمند، خوشبخت در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    ندا رنجبری گفته:
    مدت عضویت: 3354 روز

    من دنبال فایل صحبت استاد و مدیر فنی عزیز سایت آقا ابراهیم بودم که هدایت شدم به این صفحه، الله اکبر از این بحث هدایت و هوشمندی این سیستم، چقدر کامنت متن این مصاحبه حس ام رو دگرگون کرد و چقدر این هدایت به موقع بود، واقعا خداونده که میدونه ما چیمونه دقیقا و چیا بهمون بگه حسمون خوب میشه.

    متنی‌ که خیلی زیاد حالم رو خوب کرد این بود:

    (یکی از صحبت‌های خانم شایسته خیلی به من کمک کرد در یکی از قسمت های سریال زندگی در بهشت

    ایشون گفتند از تاریکی میترسیدند اما حلش کردن و بعد توضیح دادند وقتی کسی که یک مسئله و ترسی داره و بهش غلبه میکنه بعد از اون، اصلا با کسی که از اول اون مشکل رو نداشته برابری نمیکنه، خیلی خیلی بالاتر از اونه.

    به خاطر اینکه با چالش روبه‌رو شده و سربلند بیرون آمده و خیلی قراره تو اعتماد به نفس بهش کمک بکنه و سرعت رشد رو افزایش بده)

    خب حالا چرا این متن‌ روی من تاثیر زیادی داشت؟بزارید توضیح بدم میدونم که توضیحاتم به شدت به هممون به خصوص به خودم کمک خواهد کرد.

    خب من پاشنه آشیلم که خیلی آشیله بحث اعتماد به نفسم هست در حدی که باید بگم من با کلی دوره از جمله ثروت با دو سال کار کردن روش نتونستم درآمدم رو بالا ببرم اما با دوره ی عزت نفس و کار کردن روش تونستم ظرف مدت چند هفته درآمدم رو سه برابر کنم دیگه خودتون میفهمید چقدر این برام پاشنه آشیل بوده، حالا یکی از دلایلی که عزت نفسم نابود شده چیه؟ مقایسه ی خودم با بقیه، من یه دوره ای تمام زندگیمو فروختم و بدهیامو دادم و گفتم دیگه روی زمین لخت زندگی میکنم اما حاضر نیستم با قسط به خواسته هام برسم تمام این سال ها واقعا رو زمین لخت زندگی کردم اما با مقایسه ی خودم با اطرافیانم که از نظر میزان لیاقت از من پائین ترن اما زندگی بهتری دارن حس ام بد میشد میگفتم من تازه باید بعد کلی تلاش برسم به یه زندگی معمولی که بقیه آلردی دارنش با این همه شرکی که دارن و اینو بی عدالتی میدیدم.

    از طرفی چون تو خانواده ی محرومی بزرگ شدم خودم رو با بقیه ی فامیل که در خانواده ی متوسطی از نظر رفاه رشد کردن مقایسه میکردم و این توی ذهنم میگذشت که من باید تلاش کنم تا خودم رو برسونم به حدی که همین الان خیلی از اطرافیانم با سطح لیاقتی پائین تر از من آلردی دارنش (اینکه میگم سطح لیاقت پائین تر یعنی من با خلق آگاهانه باید جلوتر از کسانی باشم که ناخودآگاه یه سری باورا رو دارن که دارن ازش نتیجه میگیرن که خودشونم نمیدونن از کجاست مثل گذشته ی خودم، من معتقدم اونی که آگاهانه داره از قانون استفاده میکنه آدم لایق تریه).

    خلاصه این مقایسه ها به شدت عزت نفس من رو نابود کرده بود و مهم تر از همه انگیزه هام رو گرفته بود.

    با چند مثال توضیحاتم رو واضح میکنم کسی که یه ماشینی رو قسطی خریده با حقوق کارمندی با کسی که همون ماشین رو همون مدل رو با خروج از شغل کارمندی و حرکت در مسیر علائق خودش و کارآفرینی و به صورت نقد میخره بدون هیچ قسط و وامی قابل مقایسه هستن؟نتیجه ی هر دو همون ماشینه حتی اگر یه مدل ماشین بخرن و سوار شن، چرا؟چون نقطه ی شروع، مسیر حرکت و ارزشی که هر مسیر به وجود اون افراد اضافه میکنه وزن اش تفاوت داره، کدومش خودباوری بیشتری داره برای رقم زدن خواسته های بزرگتر و بعدی به اون دو فرد؟ کدومشون رشد بیشتری کردن؟من تازه حرف استاد رو درک میکنم که موفقیت مسیره نه مقصد موفقیت اون رشدته اون حال درونیته اون ایمانیه که ایجاد میکنی اون باوریه که میسازی نه چهار تا اسباب بازی).

    یه مثال دیگه: من توی مهارت های ذهنی مثل درس خوندن خیلی قوی ام اما توی مهارت های فیزیکی نه، واسه همین یادگیری زبان رو خیلی راحت بهش مسلط شدم اما یادگیری آرایشگری رو سخت، خب من فکر میکردم باید خیلی تلاش کنم تا با کسایی که توی شغل و رشته ی من یعنی آرایشگری خوبن تازه برابر بشم مثلا با خواهر خودم که همون اول تو کارای فیزیکی خوب بود و درسش اصلا خوب نبود، خب من به دلیل علاقه ی وافر به آرایشگری نتونستم رهاش کنم و با اینکه سختم بود تلاش کردم و تونستم مهارتم رو کمی بهتر کنم اما احساس اعتماد به نفسی که من به دست آوردم توی شغلم قابل مقایسه با خواهرم یا بقیه که آلردی خوبن تو این داستان نیست.

    پس بحث مقایسه کلا منتفیه نه ما نقطه ی شروعمون یکیه نه مسیری که داریم طی میکنیم بنابراین مقصد هم قرار نیست یکی باشه قراره ما خیلی خیلی جلوتر باشیم و جایگاه بالاتری داشته باشیم.

    من مدتها بود که فهمیده بودم نباید خودم رو با بقیه مقایسه کنم اما به هیچ وجه نمیتونستم منطق بسازم برای حذف این ترمز و ترک این عادت مخرب تا این متن و این صحبت خانم شایسته ی عزیز، خدایا بی نهایت شکرت، یه بخش اعظمی از ترمزای من در باب عزت نفس حل شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    اکبر ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2846 روز

    سلام به اعضای خانواده عباس منشی بعضی‌ها شما را دوست نخواهند داشت‌، مهم نیست چکار می‌کنید..

    و بعضی از مردم بدون توجه به آنچه انجام می‌دهید، از دوست‌داشتن شما دست نمی‌کشند.

    بروید جایی که عشق هست بقیه موارد معجزه وار برطرف میشه

    این مطلب رو خیلی باید بهش فکر کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    مسلم عبدلاهی گفته:
    مدت عضویت: 738 روز

    سلام ب استاد عزیزم. خانم شایسته دوست داشتنی سپاسگزارم از این صحبت های بسیار عالی شما استاد عزیزم

    سپاسگزارم از خدای مهربان و خداوندی ک در لحظه پاسخ می‌دهد خداوند سریع الحساب

    صحبت هایاین فایل دقیقا مربوط می‌شد ب اتفاقات دیشب ک همون دیشب ک میخواستم بخوابم با خدای خودم صحبت کردم و بهش گفتم خدایا من نمیدونم کارم درست بود یا ن مشکلی چیزی اگه داشت بهم بگو و خلاصه صبح بیدار شدم و اومدم تو سایت این فایل رو گوش دادم و جواب سوالتم را گرفتم

    بسیار سپاس گذارم از دوست عزیزمون ک واقعا بسیار زیبا جامع و توضیحات عالی نتایجشون رو گفتن من هم بسیار لذت بردم از صدای رسا و این محکم صحبت کردنشون ک نشون میده چقدر عالی روی خودشون کار کردن

    نکته ایی ک متوجه شدم از صحبت هاشون در مورد عزت نفس ک میخواستن ی جورایی وصل کنند خودشون رو ب موفقیت و دستاورد هاشون و این باور رو بذارن توی ذهنشون ک من ارزشمندم ب دلیل این موفقیت هایی ک کسب کردم ووو مواردی ک گفتن.

    خود من هم این دیدگاه رو داشتم و خودم رو مهم و قدرتمند. ارزشمند میدونستم ب این دلیل ک این کارها این موفقیت ها را کسب کردم این نتایج را ایجاد کردم ک ی دفتر هم داشتم ک اینها را می‌نوشتم ک الان ک بعضی اوقات میخونم اون رو رد پای هدایت خداوند رو در همه اش می‌بینم

    اما یکم ک گذشت دیدم این نوشتن و تکرار موفقیت ها خیلی عالیه بسیار عزت نفس من رو بالابرده و من رو از اون آدمی ک همش پشت گوش مینداخت کارها و ب تعویق مینداختم کار ب جایی رسید ک دیگه پرونده کار رو می‌بستم و تمام البته ک همیشه این طور نیست اما ب نسبت گذشته تو این موضوع واقعا خیلی بهتر شدم

    اما خودم احساس کردم ک اون حس دوست نداشتن خودم و اون احساس لیاقت رو ندارم و با این نوشتن موفقیت ها و نتایج انگار ی خلائی هست ک این جوری پر نمیشه یعنی ی چیز درونی رو من میخواستم با عامل بیرونی پر کنم ک ب لطف الله مهربان و استاد عزیزم دوره لیاقت آماده شد و این موضوع در وجودم یکم بهتر شد

    و من رو آرام تر کرد و سعی کردم ک مثل قبل زور نزنم تا با عاملی بیرونی این احساس لیاقت و مهم بودن رو پر کنم البته ک حالا حالا ها جا دارم برای بهبود اما همین آدم متوجه میشه ک این مسیرش درست نیست و پایدار نیست و وارد مسیر درست میشه همین خیلی ب آرامش بیشتر کمک میکنه

    و بیشتر سعی میکنم روی ویژگی های شخصیتی ام تمرکز کنم و اون ها رو بهبود بدم صداقتم رو درستکاری در شغلم کیفیت کارم رو بهبود بدم

    درمورد جدی بودن و این ویژگی ها من خودم این مدلی هستم یعنی نسبتا آدم جدی هستم و هنوز خودم رو نپذیرفتم و کلنجار میرم بعضی وقتا ک ناخودآگاه ی حرف ها و کارهایی ک انجام میدم و بازتاب اون رو هم می‌بینم

    اما مثالی یادم اومد از حرف های استاد ک گفتن بعضی ها جدی و خشک هستن و پذیرفتن و بقیه هم مشکلی ندارن من ب چشم این مثال رو دیدم

    فردی هست تو محل ما مغازه دار هست و واقعا هم خشک هست یعنی میری تو مغازه سلام من این رو میخوام اول جنسش رو بهت میگه این قیمت ها انتخاب میکنی کارتت رو میکشه و جنس رو بهت میده و اصلا هم من ندیدم ک شوخی یا مسخره بازی کنه تو مغازه و الان میفهمم ک کاملا هم خودش پذیرفته همه بهش احترام میذارن مشتری خیلی خوبی داره همه خودشون اول کارت بهش میدن حتی من خودم ک رفتم ناخودآگاه اصلا از فرکانسش دریافت کردم و گفتم روغن میخوام و اول هم ناخودآگاه ها کارت بهش دادم کشید بعد رفت جنسش رو آورد و داد بهم

    یعنی دقیقا برعکس تمام حرف هایی ک شنیده بودم در مورد یک مغازه دار ک باید نرم باشه و شوخی کنه با مشتری و بخندونه ی جورایی و من هم انجام دادم و چون ک خودم این رو درونی قبول نداشتم نتیجه برعکس میگرفتم

    استاد هم ک مشخصه کلا توی آموزش هاشون کاملا جدی و محکم حرفشون رو میزنن و همین محکم گفتن و اون چیزی ک میگن عمل کردن رو باعث میشه تو گوش من و خیلی هامون زنگ بزنه

    نتایج مالی دوستمون عالی بود تو 2 سال 20 برابر بسیار عالی هست و تکاملی ک طی کردن

    و باور های بسیار قدرتمند کننده ایی ک گفتن تو گوش من همین الان هم زنگ زد ک درآمدی ربطی ب ساعت کاری ات نداره و اون ولع پول ساختن ک من اصلا در خودم نمیبینم اون ولع پول ساختن یا پول خرج کردن

    الان مثلا تو ذهنم این هست ک ی درآمدی داشته باشم هزینه هام رو بگذرونم ی پس اندازی کنم تا بعدش ببینم چی میشه. ک بعدش هم استاد جوابم رو دادن ک آدم هر چقدر روی باور هاش کار میکنه ب مسیر های بهتر راحت تر و روان تر هدایت می‌شود

    بسیار نکته های زیاد دیگه ایی هست ک انشالله در کامنت بعدی ام حتما در موردش مینویسم

    عاشق همتونم استاد خانم شایسته دوستان سایت

    سپاسگزارم از همه. در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3084 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به اهل بهشت

    استاد شما در دوره احساس لیاقت گفتید کسی که احساس لیاقت نداشته باشه نمیتونه توی زندگیش هیچ غلطی بکنه و خب منم با تمام وجودم به این جمله ایمان دارم و الان که داریم نزدیک میشیم به اولین سالگرد بارگذاری دوره ی احساس لیاقت اومدم خودم رو بررسی کردم که آیا من هنوز همون الهه قبلم یا ادا دراوردم که عوض شدم دیدم نه واقعا یه چیزایی در درونم تغییر کرده من با یکسال پیشم خیلی فرق کردم بیشتر مواقع حالم خوبه …با چهرم اوکی شدم و بدون ارایش بیشتر خودم رو دوست دارم …در مورد زندگیم حرف مردم نسبت به قبل برام کمتر تاثیر می‌ذاره …زود خودم رو می‌بخشم …دارم با خودم مهربان برخورد میکنم …تونستم در بعضی مواقع که برام سخت بود نه بگم دارم کلمه نه رو عملی میگم ….از جاهایی که فکر نمی‌کردم هدیه های گوناگون گرفتم …..وقتی دست از مقایسه فرزندم با دیگران برداشتم استاد الان داره برام شعر میخونه بدون اینکه من اونو و خودمو اذیت کنم ….استاد مدتی شرک مارو داشت از پا درمیاورد و بعد از متوجه شدن و رفع اون و بخشیدن خودمون الان همسرم به شغلی هدایت شده که دوستش داره ….احترام ها به من خیلی بیشتر از قبل شده .زندگیم رو وسایلم رو دوست دارم و با عشق باهاشون برخورد میکنم …سپاسگذار تراز همیشه شدم و بیشتر از قبلم خدارو باور کردم و تسلیم شدن رو یاد گرفتم ..تا جایی که بتونم ذهنم رو کنترل میکنم وکمترازقبل واکنش عصبی نشون میدم ..قدرت خالق بودن خودم رو بیشتر از قبل درک کردم …و بیشتر روی هدایت خداوند حساب باز میکنم تا عقل خودم ..

    زمانی من بتونم با خودم در صلح باشم با خودم مهربان باشم جهان دربرابر من سر تعظیم فرود میاره و من اسان میشم بر اسانی ها ومن دارم هرروز خودم رو با تولدی دوباره آغاز میکنم و بزرگ ترین نتیجه ی من اینکه دارم خودم میشم همون اصل خودم

    اهان اینم بگم که من عاشق این بودم که کار کردن در یک آرایشگاه رو تجربه کنم و ببینم محیطش رو دوست دارم یانه و من توی اگهی های کار سایت دیوار داشتم می‌گشتم و هدایت شدم به یک اگهی و اونا سابقه کار نمیخواستن و بهشونم گفته بودم که اصولی اصلاح بلد نیستم و اونا اصلا پیام منو نخوندن و منم کلا فراموشم شد که همچین پیامی دادم تا اینکه من درستاره قطبیم نوشتم خدایا من می‌خوام کار در ارایشگاه و تجربه کنم و فقط تو میتونی برام اینکارو جور کنی خودت برام درستش کن و نوشتم و تجسمم کردم و رهاش کردم هنوز یکساعتم از نوشتن و درخواست کردنم نگذشته بود که توی دیوار پیام اومد از فردا بیایید این ادرس و من فقط سپردم به خودش و خودش همه چی رو برام جور کرد و رفتم و با اینکه اصولی بلد نبودم ولی با احساس لیاقت و اینکه من از پسش برمیام رفتم جلو و سریع یاد گرفتم و همون روز سه نفر رو اصلاح کردم و روز دوم دونفر رو و چون راهم خیلی دور بود و داشت به سختی تبدیل میشد و نشانه ها اومد که بیا بیرون چون واقعا نشانه ها خیلی واضح بودند من از اون محیط اومدم بیرون ولی تجربه بسیار عالی بود که هم احساس لیاقتم بالا رفت هم اعتماد به نفسم که من تونستم اون محیط رو تجربه کنم ولی باید اونقدر مدارم رو ببرم بالا و حتی تخصصم رو تا به جاهای بهتر هدایت بشم به امید الله

    دوستتون دارم امیدوارم در پناه خداوند هرچی میخواهید همون بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    نسرین سیفی گفته:
    مدت عضویت: 1050 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم جان عزیزم

    تو این یکی‌ دوماه اخیر شاید بیشتر از سه چهار بار که من هدایت شدم تا این قسمت رو گوش کنم

    نحوه بیان نگار انقدر شیواست انقدر دقیق و منظم توضیح میده که آدم راغب میشه تا با گوش جان بشنوه این فایل رو

    در مورد دوست نداشتن خود من کلمه‌به کلمه این گفتگو رو میفهمم من هم اصلا و اصلا خودم رو دوست نداشتم با خودم تو صلح نبودم الان مدت کوتاهیه‌ که دارم به خودم علاقمند میشم و خودم رو سرزنش نمیکنم

    برای مثال شاید قبلا توی یه روز میومدم کلی کار خوب انجام می‌دادم تو خونه و آشپزی و تمیزکاری و … ولی اگه یکیش درست انجام نمیشد یا غذا اون توقعی که من از طعمش داشتم رو نداشت من کلا اون روز و ندید میگرفتم و فوکوس میکردم رو اون موضوع(داخل پرانتز بگم که تازه به نظر من خوب نبود و گرنه که قابل قبول بود) و همش اونو بولد میکردم

    حالا این تو کل زندگیم صدق می‌کرد همش سعی داشتم برای اینکه دوست داشتنی باشم از خواسته‌های خودم بگذرم چه تو مسائل کوچیک و چه تو مسائل بزرگ و در حقیقت اینجوری یاد گرفته بودم که آدمی که از خودگذشتگی داره دیگه بهترین آدم نمونه بارز یه آدم فوق‌العادست در صورتی که قشنگ میدیدم‌ که اینطور نیست و در آخر همه اون آدمی رو تحسین میکنن که اصلا از خودگذشتگی نکرده و به فکر خودش بوده همونطوری که استاد میگه شاید یکی یه خصوصیتی داشته باشه که خیلی از دید اجتماعی پذیرفته نباشه ولی همه باهاش اکی باشن من بی‌نهایت آدم تو اطرافم میشناسم که اینجورین وحتی برعکسش

    مثلا حتی کسانی رو میشناسم که حق کسی رو میخورن اما خوب انقدر خودشون رو قبول دارن و درستکار میدونن که اون آدما خودشون‌ راضی شدن که این افراد حقشونو بخورن و به نظرشون این افراد بهترینن من همیشه میموندم تو این موضوع که چجوریه اینا کاراشون انسانی نیست ولی قابل قبول همست تا اینکه این فایل رو شنیدم و دیدم بله اونا چون خودشون رو قبول دارن باعث میشه اکثریت هم قبولشون داشته باشن(البته که ساز و کار جهان هم جوری هست که اون آدما چون بارشون کجه یه جاهایی چک و لگد اساسی هم خوردن ها ولی من به اون بخشش زیاد کار ندارم چون سیستم خودش حواسش هست)

    مثلا تو حوزه کاری خودمون آدمی رو میشناسم که همه املاکیا شاکین از دستش که حق کمیسیون املاکیا رو حتی با وجود اینکه براش موردای خوب پیدا میکنن کم میده ولی دقیقا همون املاکیا باز هم براش موردای خوب پیدا میکنن من این آدم رو تقریبا از نزدیک میشناسم و یه چیز و خوب فهمیدم این آدم خودش اصلا کارش و بد نمیدونه و خودشو خیلی قبول داره

    اما در رابطه با خودم من مدتیه که از مسائل کوچیک شروع کردم ارزش قائل شدن به خودم و همین قدمای کوچیک برام نتایج شگفت‌انگیز داشته و باعث شده قدم‌هام بزرگتر بشه

    قبلا اگه کسی به من می‌گفت بریم جایی حتی اگه خسته بودم به خاطر اینکه اون طرف رو ناراحت نکنم و یا اینکه میگفتم فرصتش از دست میره و الان با همیم و این حرفا میگفتم باشه ولی الان اگه دوست داشته باشم میرم و دوست نداشته باشم نمیرم البته که جا داره رو خودم خیلی کار کنم

    یه مسئله دیگه راجع به دوست داشتن خود اینکه نگار گفت نشسته و خودش رو کالبد شکافی کرده من وعشقم چند وقت پیش با هم که صحبت میکردیم انگار یه چراغی برامون روشن شد و خوبی‌های خودمون رو فارغ از مسائل مالی دیدیم‌ و کشف کردیم که ما خصوصیاتی داریم که تو کمتر آدمی شاید باشه که اون

    راستگویی‌ مونه

    سالم زندگی کردنمونه‌

    درگیر حاشیه نبودنمون

    راجع‌به مسائل مملکت و اینا که اصلا صحبت نمیکنیم

    درک بالایی نسبت به آدما داریم

    به هیچ‌وجه کسی رو مسخره نمیکنیم

    منفی صحبت نمیکنیم

    ایراد نمیگیریم از کسی

    تو ذوق کسی نمی‌زنیم

    و درصد حسادتمون پایینه

    کینه‌ای نیستیم

    رزق و روزی حلال وارد زندگیمون میکنیم

    اهل قرض و وام نیستیم

    تقریبا از کسی توقع کمک نداریم

    رو هیچ کسی حساب باز نمیکنیم

    فقط از خدا میخوایم

    اهل تفریحات پوچ نیستیم

    حاضر نیستیم به هر قیمتی با هر کسی رفت و آمد کنیم

    اهل چک و چونه نیستیم،

    ارزش آدم ها رو میدونیم

    قدر دانی کردن بلدیم

    به اصلاح بازاری تو سر مال کسی نمی‌زنیم

    اهل ناله کردن از زمین و زمان و دولت و … نیستیم

    چشم و دلمون سیره

    و اعراض کردن بلدیم

    اهل بخشش هستیم

    دست و دلبازیم

    مهمون نوازیم و اکثرا کسی مهمونی ما میاد خیلی راحت

    و جمع چهار نفره خودمون بهترین اکیپ دنیاست و خیلی بهمون خوش میگذره وقتی کنار همیم و حوصلمون سر نمیره خوشی هامون و وابسته به آدما نکردیم قدر آرامش خونمون رو میدونیم

    و با خودمون گفتیم واقعا این‌ها خصوصیاتی هستن که خیلی خیلی ارزشمنده و با هیچ پولی خریدنی نیست

    در رابطه با پذیرش آدم‌ها هم با همه خصوصیاتشون مدتیه که دارم اینو تمرین میکنم سخته ولی من دارم سعی میکنم و تو بعضی موارد هم موفق بودم و این باعث شده از رفتار آدما کمتر دلگیر بشم و خودمو اسیر نجوا کنم نه به خاطر اون آدما بلکه اول به خاطر آرامش خودم

    الان که دارم اینو مینویسم همسرم رفته سر کار و بچه هام آروم خوابیدن شبا وقتی رخت‌خوابارو‌ پهن میکنم که بخوابیم انقدر شیطونی میکنن و می‌خندن و مارو میخندونن‌ که چند بار لامپا خاموش و روشن میشه تا بخوابیم و آخرش هم با تهدید میخوابن و من اکثر مواقع عاشق دیدن این‌ صحنه ها و شلوغ کاریای‌ قبل خواب هستم و میتونم امنیت و آرامش بچه‌ هامو درک کنم

    در رابطه با مسائل مادری من همیشه خودمو یه مادر ناکافی دونستم و مدتیه که دارم تمرین میکنم خصوصیات خوبم رو ببینم مثلا من آدمی نیستم که به بچه‌ها برای غذا خوردن اصرار کنم و دنبالشون بیفتم و یا اگه غذایی رو دوست نداشتن پاشم و براشون چیز دیگه‌ای بیارم یا درست کنم و این باعث شده بچه‌هام خیلی خوب و کافی غذا بخورن و بهونه‌ گیر و افاده‌ای نباشن حالا همه هم میگن نه بچه‌هات خوش‌خوراکن‌ و از اول خوب بودن یه سری بچه ها کلا از اول خوب غذا میخورن یه سری هم نه ولی من که میدونم اونا دارن خودشون و تبرئه میکنن این موضوع به خاطر اینه‌که خدا به من این توانائی‌ رو داده که دلسوزی بیجا در حق بچه‌هام نکنم و اصرار نکنم‌ به خوردنشون دنبالشون نیفتم و اگه یه وقتی خوب غذانخوردن نگران نشم و اونا تو 99 درصد مواقع خوش‌خوراک باشن

    در رابطه با ثروت اینکه به هر کسی به اندازه لیاقتش داده میشه من واقعا بهش ایمان آوردم و این باعث شده دلسوزی نکنم در حق کسی و اگه کمکی‌ هم به کسی کردیم بدون توقع باشه

    ممنونم ازتون استاد و مریم جان خدا پشت و پناهتون همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: