فقط روی خدا حساب باز کن - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-19.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2015-07-06 00:00:002020-10-19 00:15:46فقط روی خدا حساب باز کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشاینده و مهربان
روز هفدهم روزشمار تحولم
دو سه روز پیش بود که کمی بحث با یه نفر کردم سر پس گرفتن ودیعه ای که گذاشته بودم. و بعدش دیدم اضطراب شدید گرفتم و کلا آرامشم از بین رفت. و باید کلی رو خودم کار میکردم که حالم خوب شه. فهمیدم که من حسابی سر اینکه “قدرت از آن خداست” مشکل دارم و به سرعت متلاطم میشم و از برخورد بد آدمها با خودم میترسم. و در واقع قدرت رو به اونها میدم نه به خدا. فهمیدم که باید تمرکزمو بذارم رو این مسئله تا سر کوچکترین موضوعی اینطور بهم نریزم. دیشب در عقل کل عبارت باورهای قدرتمند کننده رو جستجو کردم و در تمرین ستاره قطبی امروز صبحم نوشتم “قدرت تنها از آن خداست. من شجاعم و از کسی نمی ترسم” . غافل از اینکه تمرین روز هفدهم تمامی اینهارو در خودش داره. متن خانم شایسته در مورد اینکه “باورهای قدرتمند کننده چیزی نیست جز تکرار و یادآوری” و فایل استاد که “فقط رو خدا حساب باز کن”. عالی بود عالی. وای که چقدر عالی میشه اگه بتونم در هر انسانی و در هر موضوعی ققط خدارو ببینم و آروم بمونم و نجات خداوند رو ببینم. خدایا تو کمکم به همچین جایگاهی برسم. به همچین ایمانی از تو برسم بطریقی عالی و تمام عیار. سپاس سپاس سپاس🍀🍀🍀🍀🍀🌷🌷🌷🌷🌷🌷💖💖💖💖💖💖💖💖
به نام خداوند رب العالمین
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان و خانواده صمیمی سایت توحیدی عباسمنش
روز هفدهم از تحول زندگی من
خداوندا تو مالک و خالق و فرمانروای جهانی
قدرت فقط در دست توست ،
بدون اذن تو برگی از درخت پایین نمی افته ،
تو برای من بخوای کافیه ،هیچ چیز هیچکس هیچ قدرتی نداره ،
تمام امورم رو به دست تو میسپارم ،وای که چقدر نقشه ها و راه های تو قشنگه ،
تو از طریق بینهایت دستت تمام کارهای منو پیش میبری ،
وقتی در ارتباط با تو ام وقتی وصلم به تو ،تمام جهان رو تو برای من به کرنش درمیاری ،
هزاران مثال دارم ازینکه تو ؛ فقط تو ،زندگی منو پیش میبری از راه های مختلف و خیلی زیبا و آسون ،
تو برای من کافی هستی
تو عشقمی
تو پناهمی
تو امیدمی
تو ایمانمی
تو باورمی
تو مونسمی
تو پناهم دادی ،آرامم کردی در دل تضاد ها ،تو دستمو گرفتی و از دل تاریکی ها بیرون کشیدی ،تو غذا شدی برام ،درمان شدی ،محبت شدی ،توجه شدی ،پول شدی و روزی شدی برام
تو همه چیز و همه کس شدی برام …
و تنها با یاد تو دلهایمان آرام گیرد
تنها تو را میپرستم
تنها به تو تکیه میکنم
تنها از تو میخواهم
تویی صاحب و مالک و خالق و فرمانروای جهانیان ،
تو رهبر جهانی
من فقط از تو پیروی میکنم
و راهی که تو بهم میگی رو میرم
من در مسیر تو حرکت میکنم
و فقط به تمام خیر هایی که از جانب تو میرسه محتاجم …
خدایا من به هدایت های تو محتاجم…
استاد جان از شما و خانوم شایسته عزیزم بابت این فایل ملکوتی سپاس گزارم ، خداوند از طریق شما دو دست زیبایش منو هدایت کردند به قوانین ساده و جذاب و شیرین
من عاشقتوووووونم
من عاشق خداوندم
من عاشق جهانم
خداوندا به اندازه عظمت و شکوه و بی انتهایی جهانیانت از تو سپاس گزارم
همگی در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشیم.
به نام هدایتگر من به سمت نور
رب العالمین رو سپاس میگم که من رو از ورطه شرک پنهانی که در دلم بود آگاه ساخت.
چقدر حس نابیه توکل به قدرت مطلق جهان
چقدر این اطمینان و آرامش بی نظیره وقتی خواسته هات رو از تنها منبع رزق تنها قدرت جهان درخواست میکنی
قبلا چقدر مثل پدر این دوست استاد فکر میکردم.
اینطور باور داشتم که برای پیشرفت، برای ترقی بایستی با افراد رده بالا و موفق در زمینه های مختلف در ارتباط باشم تا هرجا که لازمم شد دستم رو بگیره و کارم رو راه بندازه، حتی از فکر بهش هم خندم میگیره
رب العالمین رو بی نهایت سپاسگزارم که آگاهم ساخت، من هم به قول استاد بابت سیلی هایی که خوردم بسیار سپاسگزارم، بابت رنج هایی که بخاطر حساب کردن روی بودنِ بقیه، روی حمایت بقیه، روی کمک بقیه متحمل شدم بسیار سپاسگزارم چرا که رنج عامل صعود و آگاهیه اگر مسئولیتش رو برعهده بگیریم.
از وقتی که یاد گرفتم فقط روی خالقم حساب باز کنم، ارامش و اطمینانی که قبلا نداشتم به قلبم جاری شده، از وقتی که از رب درخواست میکنم من رو به مسیر رسیدن به خواسته هام هدایت کنه دیگه نگران نیستم و این آرامش خیلی منحصر بفرده
گاهی ذهنم من رو در تله « چطور » قرار میده، چطور میخوای به اون خواسته برسی، چطور میخواد فلان رابطه برات شکل بگیره، چطور میشه که فلان جا کارت را بیوفته، میخواد من رو به شک بندازه اما با کنترل ذهنی که استاد نازنینم بهم یاد داده، تک تک هدایت هایی که تا الان شدم رو به خودم یادآور میشم.
به خودم میگم مهدی مگه تو خودت با شغل فعلیت آشنا شدی، مگه تو خودت با استاد عباسمنش آشنا شدی … همش هدایت خداوند بوده و بس و یقین داشته باش که بهترین اتفاقات رو برات رقم خواهد زد اگر تسلیم رب باشی و خودت در معرض جریان هدایتش قرار بدی.
از خانم شایسته سپاسگزارم که این سفر بی نظیر رو برای ما مهیا کرده از استاد عزیزم بابت روشنگری های بی نظیر و ریشهای سپاسگزارم.
نور خداوند روشنی بخش مسیرتان
خدایا چقدر قشنگ داری با من حرف میزنی، چقدر تو نزدیکی و من نمیدونستم، چقدر تو زیبایی و من نمیدیدمت چقدر مهربونی و من نمیشناختمت، چقدر تو عشقی و من تو رو درک نمیکردم، چقد تو لطیفی و من حست نمیکردم، چقدر توخوووووبی، چقدر تو آرامش محضی برای من و من نمیفهمیدمت….
چقدر دست و پا زدم. چقدر تلاش بیهوده کردم، چقدر گریه و ناراحتی کشیدم،، چقدر تقلا کردم به تنهایی و بدون هیچ پشتوانه ای ، فکر میکردم خودم هستم و خودم و باید خودم بتونم گلیمم رو از آب بکشم. خودم باید بجنگم. خودم باید شمشیر به دست بگیرم و راه بیافتم، چقدر خلاف جهت رودخانه تقلا کردم و دست و پا زدم و اصلا به جلو حرکتی نداشتم و نا امید شدم، چقدر احساس بی کسی داشتم. احساس خشم احساس بی عدالتی، احساس بی ارزشی، احساس اینکه از طرف دیگران درک نمیشوم، احساس پوچی و در نهایت خستگی مفرط از دست و پا زدن های بیهوده…
یع جایی کم آوردم، یه جایی خسته و له له زنان از دست و پا زدن های بیهوده ای که راهی به هیچ جا نداشت، احساس درماندگی کردم. احساس کردم خالی شدم از انرژی، احساس کردم تمام شدم و هنه چیز را رها کردم، سپردم به خودش، اما اون روز هیچ درکی از خدایی که الان دارم نداشتم، فقط چون شنیده بودم خدا بخواد کارها رو میکنه، و با این طرز فکر که خدا که هیچوقت برای من نخواسته، و نمیخواهد، الان هم میدونم بسپرم بهش مثل همیشه هیچ کاری برایم نمیکنه و انگار من و خواسته هایم جایی در درگاهش نداریم و ما فراموش شده ایم، با این احساس بد و ناامیدی اما خسته از تلاش های بیهوده سپردم به خودش، و رهایش کردم، رها نه به خاطر نخواستن اون خواسته، رها به خاطر خستگی زیاد. رها به خاطر درماندگی، رها به خاطر نا امیدی، رها به خاطر بی ارزشی و درک نشدن….
غافل از اینکه اونجا من تازه پیدا شدم، من تازه آزاد شدم، من تازه رها شدن از قیدو بند خیلی از چیزهایی که تا به اون موقع هیچ درکی ازش نداشتم رو قراره بفهمم
بعد آشنا شدم با استاد عباسمنش و چند روز قبل از ماه رمضان403 تصمیم گرفتم در ماه رمضان روی خودم کار کنم
با ویس های استاد تازه فهمیدم من چقدر مشرک هستم، من چقدر کج فهم و نفهم بوده ام، من فقط اسم یکتا پرستی را به دوش میکشیدم و تمام امید و توسلم آدمهای اطرافم بودند، انگار اونها زندگی منو اداره میکردند، همه آدم ها جز خودم… آدم ها، شرایط، و هزاران چیز دیگر به غیر از خودم و خدای من زندگی مرا اداره میکرد
با ویس های استاد کم کم روح تازه گرفتم، کم کم جوانه ای کوچک در وجودم شروع به رشد کرد و رگه هایی از امیدواری در درونم هویدا شد، ادامه دادم ادامه دادم و ادامه دادم، ماه رمضون میخواستم ختم قرآن بخونم و شروع کردم به خودندن، یک جز که خوندم، دیدم من جیزی از قرآن سر در نمیآورم اما چون شنیده بودم که قرآن مغناطیس عجیبی دارد گفتم میخوانم حتی اگر هیچی ازش نفهمم تحت تاثیر انرژی مثبتش قرار خواهم گرفت…
یک جز خواندم اما دیدم که آگاهی ای که از فایل های استاد دریافت میکنم هزاران برابر بیشتر از دریافتی هست که از قرآن خواندن دارم، تصمیم گرفتم زمانی راهم که به خواندن قرآن صرف میکردم، به گوش دادن فایل های استاد بگذرونم، و همین کار را کردم، بیسار بسیار آگاهی بخش، آرامش بخش، امید بخش و نوید روزهای خوب را برایم داشت، تا به الان هر روز و هرروز دارم فایل های استاد رو گوش میدم و از زندگی خیلی خیلی راضی ام. آرامش دارم، تا حدودی به خواسته هایم رسیده ام و مهمتر از همه قانون اداره جهان توسط خداوند رو یاد گرفتم و فهمیدم هرچیزی رو که در زندگی ام میخواهم چگونه خلقش کنم، و چگونه خودم و خودم و تنها خودم با خدای خودم هرچیزی رو که میخواهم بسازمش، و از این باور محدودکننده که دیگران در زندگی ام موثر هستند رها شدم خدارا هزاران بار شکر
خدارو شناختم. خدای الان من خدای مهربون. خدای لطیف، خدای عاشق. خدای روزی دهنده و خدایی هست که دوست داره من به تمام آرزوهایم برسم خدایی که داره راه رو برایم باز میکنه، خدایی که خودش چند قدم جلوتر از من میره و موانع رو برایم کنار میزنه. خدایی که عاشقشم و اون بیشتر عاشق منه، آه 35 سال از عمرم رو چه بیهوده گذراندم، 35 سال از عمرم را به فنا دادم غافل از اینکه خدایی به این مهربونی به این بخشندگی به این زیبایی داشتم و من نمیشناختمش، چقدر حسرت روزهای گذشته رو میخورم که این خدارو نداشتم،و چه تقلاهای بیهوده ای کردم، اما خدارو هزااااارررران بار شاکرم که الان هم تونستم خدایم رو پیدا کنم، امید و تکیه گاهم رو پیدا کنم، عشقم رو پیدا کنم و همیشه در بغل خودش باشم خدا هم داره برام میچینه، خیلی قشنگ داره پازل خواسته هام رو کنار هم میچینه برام و میدونم و مطمئنم و ایمان دارم که اون بیشتر از من ذوق و عشق رسیدن من به خواسته هام رو داره و حتی جایی که من در یک مورد خاصی ازش درخواستی نداشتم، خودش چقدر قشنگ اون مورد رو برایم محیا کرد…
الان توی شرایط بحرانی هستم که این متن رو مینویسم، توی شرایط خاص، یه شرایطی که اصلا توی این موضوع از آینده ام هیچ اطلاع و پیش فرضی ندارم، و نمیخواهم که داشته باشم و بهش فکر نمیکنم چون از استاد یادگرفتم قدم ها یکی یکی بهم گفته میشه، چون یادگرفتم قسمت اعظم کار برعهده خودشه من با خدا تقسیم کار کردم…
فقط به خودش امید دارم، یاد گرفتم من فقط باید دانه رو بکارم و چند روز درمیان بهش آب بدم، رشد دادن اون دانه و تبدیل کردن اون دانه به درخت بزرگ و تنومند کار خودشه، کار من فقط گذاشتن دانه در دل خاک هست و ساختن درخت زیبا با خداست، آره این مثال خیلی بهم آرامش میده،فقط بخشی از کار به عهده منه مابقی با خداست…
یاد گرفتم فقط وظیفه من خوب نگه داشتن احساس، کنترل ذهن و ساخت باور و اعتقاد قلبی و ایمان و باور به خدای خودمه، آره من تقسیم کار با خدا و یادگرفتم دیگه فقط میشینم و کاری که وظیفه منه انجام میدم بقیه به من ربطی نداره،
جالب اینکه با همین روش پیش رفتم و بسیار بسیار نتیجه گرفتم و داره برام به باور تبدیل میشه صحبت های استاد که همیشه میگن قانون، قانونه، برای تو، برای دیگری برای پیامبر و برای هرکسی، فرقی نداره چه کسی هست، هرکس این عمل مشخص رو انجام بده این عکسالعمل مشخص رو دریافت میکنه، و این چقدر برای من نوید بخش هست….
خدایا به خاطر تمام روزهایی که مشرک بودم متاسفم
به خاطر تمام روزهایی که تو جایی در زندگی من نداشتی متاسفم
به خاطر تمام روزهایی که دیگران تعیین کننده شرایط من بودن و من کج فهم و نفهم بودم متاسفم
به خاطر تمام گناهانم متاسفم
و تو چقدر زیبا و مهربونی که با این همه شرک و گناه رهایم نکردی
تو چه بامعرفت که باز هم به سمتم آمدی و مرا هدایت کردی
تو چقد دوست داشتنی و لطیفی خدای من…
خدایا تو ارزشمندترین دارایی زندگی ام شدی، تو رو با هیچی عوص نمیکنم…
ای خدا چه احساس خوبی دارم از نوشتن، دلم نمیخواهد تمومش کنم، میتونم همینطور تا ماهها و سالها از مهربونی خدا بنویسم، بی آنکه خسته بشم، بی آنکه مطلب کم بیاورم،
ولی کامنتم خیلی طولانی شد…
استاد شما دستی از دستان ویژه خداوند بودین توی زندگی من
شما بهترین نعمتی بودین که خدا توی ابن زندگی به من داده
شما خدای واقعی رو توی زندگی من و خیلی های دیگه اوردین
من اون خدای قبل از آشنایی با شما رو هرگز دوست ندارم و نخواهم داشت، من درماه رمصان 403 یکتاپرست شدم و 35 سال فقط اسم یکتاپرستی روی من بود شما پیامبر و پیام آور زمان ما هستید و امیدوارم هرلحظه از عمرتون برابر با هرازان سال مفید بشه و عمری به طولانی عمر نوح داشته باشین
از مریم عزیزم هم تشکر فراوان دارم با اون قلم زیباتون. چه شبهایی که با نوشته های مریم جون، من روح و انرژی تازه ای گرفتم و ایمانم به خدا قوی تر شد….
عاااااشقتوووووونم، دوستووووون داااااارم، خوشبخت و موفق باشین
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم،سلام به مریم بانوی مهربانم..
روز هفدهم روزشمار تحول زندگی من
واقعا نمیدونم چطور شکر خدارو بجابیارم که بتونم قدردانی کرده باشم از لطف ورحمتی که برای من قرار داده واجازه داده تا بشناسمش، اونم از طریق بنده ی پاک ودرستکار و توحیدیش…استادعباسمنش عزیز…
استاد جانم سال 95 این فایل رو سایت قرار گرفت،الان سال 1402، وحتی چندسال قبل تر از سال 95 ، شما خداتون رو شناخته بودید وعظمت وبزرگیش رو درک کرده بودید، وجوری باورش داشتید، وجوری توحیدی شده بودید، که خداوند انتخابتون کرد تا از طریق شما خودش رو به میلیونها نفر بشناسونه، چقدر سالها این در واون در زدم و دنبال این خدایی که شما بهم شناسوندید گشته بودم، ولی خب نمیدونم برنامه خدا حتما برام این بود که بیام تا به مسیر شمابرسم واز طریق شما انقدر ساده وشفاف ودلی والبته از روی عشق، خدارو بشناسم ودریابم…الهی هزاران بارشکر الله مهربان رو که منو ازاین طریق زیبا وآسون و دلی به شناخت خودش وقوانین جهان آفرینشش رسوند….
الان امروز 1402/1/18 من در این حد از باور وشناخت نسبت به خداوند هستم ونمیدونم فرداها چطور وچگونه وچه از طریقی وچه کسی هدایت میشم به درک وشناخت بهتر وبیشتری از خداوند، اگرچه باور دارم که مسیر شما ، و آگاهی های شما بی نهایته و هر روز دری از درهای خیروبرکت ونزدیکی به درگاه خداوند رو به روم باز میکنه…
براستی که هرکسی این فایل رو گوش بده حتی اگه اصلا سوادی نداشته باشه، از پشت کوه اومده باشه به قول معروف، تا اون کسیکه فکر میکنه دیگه خدای علم ودانشه، به اونرشرک مخفی وجودش پی میبره…
همه ما بارها وبارها با تکیه کردن به دیگران، به موقعییت ها وبه شرایط بدون حضور خدا زمین خوردیم، جاهایی که گفتیم وحتی باور داشتیم، بچمون، همسرمون، پدرومادر وخواهر وبرادرمون، معشوقمون، رئیس و کارفرمامون، پولدار فامیلمون، بزرگ محلمون، رئیس جمهورمون و…..می تونه مارو بکشه بالا، می تونه تکیه گاهمون باشه، می تونه دستمون رو بگیره….بهمون عشق بلاعوض بده، بهمون جاه وجلال وشهرت ومقام بده، بهمون عزت و ثروت و کار و موقعییت بده، وحتی بهمون حس زندگی بده، بدجوری رو دست خوردیم، بدجوری زمین خوردیم…
وجالب اینجاست که این تکیه بر دیگران وشرایط و موقعییت هارو انقدر از شخصی به شخصی دیگه، واز شرایط وموقعییتی به شرایط وموقعییت دیگه تغییر دادیم، بلکه فقط یه نفر، فقط یه نفر پیدا بشه ارزش واقعی مارو درک کنه، یا بهمون اعتماد کنه، یا بی قید وشرط مارو دوست داشته باشه، یا دستمون رو از نظر مالی وکاری بگیره…ولی هی هات، که همش کاذب بود و همش به در بسته خوردیم…
حتی بارها بوده که به عقل وعلم ودانایی خودمون تکیه کردیم وگفتیم من می تونم من بلدم من انجامش میدم کار خودمه ….مال خودمه…با مخ خوردیم زمین وجوری شکستیم و درد کشیدیم که صد سال وقت لازم بود تابتونیم تازه برگردیم به همون جایگاه قبلیمون…
من بارها وبارها این مسیر شرک آلود رو توی کل زندگیم دوره کردم، هی رفتم هی شکستم وهی ناامید شدم وهی باز نقطه سرخط، تا اینکه توی ازدواج دومم وقتی باز باشکست مواجه شدم تسلیم شدم، نشستم زار زدم تسلیم شدم عاجز شدم، گفتم خدایا، پروردگارا، چرااااا؟؟؟!!!
خدا هم از روی لطف ورحمتش گوش وچشم ودلم رو کم کم باز کرد…
وگفت: چی میخواستی دنبال چی بودی توی این ازدواج؟؟!!
که حالا پیداش نمی کنی؟!
اون موقعه ها تازه باشما آشنا شده بودم خسته وداغون و ورشکسته…
همش توسایت بودم، قدم به قدم پیش اومدم، فایلهای دانلودی رو دیدم وگوش میکردم ومقاله هارو میخوندم وخیلی کم دیدگاههای دوستان رو، کم کم به یه شناخت ودرک نسبی رسیده بودم …
فهمیدم من به خاطر ترسهام ازدواج کرده بودم، از اینکه نکنه سنم بره بالا وتنها بمونم، از اینکه پسرم بره سراغ زندگیش تنها بمونم، از اینکه سنم بره بالا وبعد پشیمون بشم که چرا عواطف واحساساتم رو نادیده گرفتم، از اینکه چرا همش من کار کنم و تلاش کنم و شوهری نداشته باشم که خرجمو بده منم بشینم راحت تو خونه استراحت کنم و زندگیمو داشته باشم، از اینکه همه هربار منو میدیدن میگفتن چرا ازدواج نمی کنی؟ نکنه بری تورابطه های موقت و خدایی نکرده حروم، نکنه وارد دوستی ورابطه با کسی بشی، که خودت وبچت آسیب ببینید، نکنه اینجوری بشه نکنه اونجوری نشه…
وبا همین حرفها و باورها و خواسته ها وناخواسته ها ، تن به ازدواج دادم، جالبه که یه لیست بلند بالا از همسر آیندم نوشتم وخواستم ازدواجی سنتی والبته باعشق داشته باشم، شوهرم خوشتیپ باشه، پولدار باشه، تحصیل کرده باشه، اونم بچه داشته باشه، و …
دیگه اخلاق و ….اینهارم یادم رفت قید کنم!
دقیقا سال 97 ،10 روز بعد اینکه من چنین درخواستی رو نوشتم برای خداوند ودستور همچین کس ازدواجی رو دادم، خداوند هم این آدم رو سر راه من قرار داد، وهمه چیز طی 5 ماه جفت وجورشد تا من برای بار دوم توی 35 سالگی با داشتن یه پسر 13 ساله عروس بشم و لباس عروس بپوشم و عروسی بگیریم و همه چیز عالی ورویایی پیش بره….
وجهان به همین زیبایی به درخواست من پاسخ داد…
اما کم کم مشکلات اخلاقی واختلافات شروع شد، چه باهم ، چه در مورد بچه هامون وچه خانواده هامون…
تا جاییکه بعد 3 سال بعدکلی اختلافات شدید جدا شدیم….
یادمه همسرم بعد جدایی اعتراف کرد من یکیو میخواستم برای بچم مادری کنه وانموقعه ها فقط میخواستم برای اینکه دل همسر اولم رو بسوزونم اومدم باهات ازدواج کردم و عروسی گرفتم و…وحالا که بچم از آب وگل دراومده ومی تونم ازش نگهداری کنم وبراحتی باهرکی که دلم بخواد وارد رابطه بشم چرا باتو می موندم؟؟!!!
داستان خودمم که گفتم، توی باورها وذهنم نسبت به همسر آینده ام چی بود!!!
اینهارو نوشتم اینجا تا بگم، هیچکس هیچکس با تکیه بر غیر به هیچ جایی نمیرسه، کسیکه به عقل ومنطق خودش تکیه کنه و خودش بگه من بهترین خودم رو میدونم و ناخواسته وارد شرکی بزرگ میشه، اونجا که خداش رو نشناخته و خداش رو دخیل در اموراتش نمی دونه…
دوستان واقعا جهان هیچ مخالفتی با درخواستها وآرزوهای ما نداره وهمونطور که سیستم جهان وقوانین جهان این هست که هرکسی رو در هر فرکانسی که هست به سرمنزل مقصود میرسونه، دزد به دزدیش میرسه، معتاد به موادش، قاتل به مقتولش، مواد فروش به کسب درآمد از موادفروشیش و…..وحتی یه کشاورز به کم وزیاد کردن وزن محصولش توی فروش و حتی یه آدم عادی به نون وپنیرش و…
ویه آدم شریف و معنوی و خداشناس به برکت در رزق وروزی وسلامتی وثروت و شادی وخوشبختی و ارامش ….
اینجا یک چیز فقط مهمه، اصل یا فرع؟!
فرع اونه که من وهمسر سابقم باور داشتیم، تکیه بر دیگری و دیگران وشرایط وموقعییت ها برای رسیدن به خواسته ها، ودر نهایت با مخ خوردن زمین وشکست خوردن وآسیب دیدن و ناکام موندن…
واصل اینه که به درکی از خداوند وقوانین جهان آفرینشش میرسی که میگی، خدایا تنها تورا می پرستم وتنها از تویاری میخواهم، واین در خواست منه ومیدونم قدرت تمام هستی در دستان توست پس از بهترین راه وروشها وبهترین بندگانت خواسته ی منو اجابت کن وهر لحظه هدایتم کن و دستمو بگیر تا شکر نعمت هات رو به جابیارم، چون من میدونم که این شخص، این اشخاص، این نعمتها، این وسایل در دسترس برای من، این امکانات، این شهرت وثروت وسلامتی و خوشبختی وآرامش وامنیت وحتی این رابطه ی عاشقانه وصمیمانه ی بین من وتو ، از روی رحمت ومهربانی توست، این تویی که جاری وساری شده ای در هرجا که نظر میکنم در هرچیزیکه می شنوم ودر هرچیزیکه حس میکنم، انوقته که به قول ما ایرانیها دیگه خودتو بیمه کردی، دیگه میدونی خودتو زندگی تو سپردی دست صاحب اختیار قدرتمندت ودیگه هیچ تهدید وآسیب واز دادن و غم واندوهی در کار نیست، وهر تضادی هم پیش بیاد به لطف خودش و انجام سهم ونقش درست وبه جای خودت، به راحتی حل وفصل میشه وبه موهبتی عظیم تبدیل میشه توی زندگیت….
فقط باید از این تجربه ها رد شده باشی تا حال منو حس منو درک کنی، اونجا که سجده کردی واشک ریزان گفتی خدایا اشتباه کروم غلط کردم به هرکه غیرتو امید داشتم و تکیه زدم، واونجاست که جبران کننده از راه میرسه وجوری راضی وپر روزیت میکنه که انگار همه جهان یه تکیه از خدا شدن تا بهت خدمت کنن، بهت عشق بلاعوض بدن وتورو برای رسیدن به خواست هات واهدافت یاری کنن…
خب اصول وقوانین والبته خوبی جهان همینه، که حتی تا اخر عمرت خداوند فرصتها وشرایطی رو سر راهت قرار میده تا از خواب عفلت، بیدار بشی تا از مشرک بودن دست برداری…
یکی تو همون سن وسال کم اینو میفهمه، یکی مثل من وقتی کلی خطاء واشتباه کرد و نزدیک 40 سالش شد، یکی توسن وسال خیلی بالتر وتوپیری میفهمه و یکی هم هیچوقت نمی فهمه و متاسفانه مشرک و کافر و بدبخت میره اون دنیا…
هرچقدر مابتونیم هر روز وهرساعت توی اموراتمون به یاد خداوند باشیم وخداوند رو شریک بدونیم توی اموراتمون، خداوند هم بیشتر وبهتر هدایتمون میکنه و مارو به نتایج عالیتر میرسونه، بدون ترس، بدون بدو بدو، بدون نگرانی، بدون عجله، هیچ حرص وطمعه ای نداری، چون میدکنی سهمت از دنیا اندازه ایمانته، پس روی توکل وتوحید ویکتاپرستیت کار میکنی…
وچقدر زیباست که وقتی به درگاهش امید می بندی و بهش متصل میشی جوری برات همه چیز رو به بهترین شکل جبران میکنه، که خودت تعجب میکنی، از اینکه چطوری شد که همه چیز عالی وطبق خواسته ی من شد….
خدارو هزاران بارشکر به خاطر همین سرسوزن توکل وایمانی که در من کل گرفته، انشالله که این توکل واین ایمان به وسعت تمام جهان بشه در من ودر تک تک وجود تمام کسانیکه توی این سایت هستند واستاد ومریم جان وهمه ی عزیزانمون…
درپناه امن خداباشید هرلحظه وهمیشه انشالله
خانم سیدپور عزیز، سلام.
پیامتون رو مطالعه کردم.
تبریک میگم که به این مسیر هدایت شدید .
از خداوند براتون میخوام که آنچنان رابطه ی عاشقانه ای رو تجربه کنید که تابحال تجربه نکردید، طوریکه خداروشکر کنید که قبلی ها از زندگیتون رفتند.
من 23 سالم هست و در 21 سالگی قرار بود با آقایی ازدواج کنم اما یک هفته قبل از عقد همچی به طرز عجیبی بهم ریخت و این وصلت صورت نگرفت.
اون زمان خیلی ناراحت شدم و خیلی ها رو مقصر میدونستم
اما الان درک میکنم که خدا من رو نجات داد از اینکه اشتباه کنم.
من همش به یاد ویس استاد که شعر خانم پروین اعتصامی رو خوندن میوفتن و میگم مطمئنم که روزی آنچنان رابطه عاطفی شیرینی رو تجربه میکنم که خدارو هزاران بار بیشتر سپاس میگم و حکمت خدا رو بیشتر و بیشتر درک خواهم کرد .فقط کافیه در راه راست بمونم.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان سلام به استادعزیزم ومریم جان
وسلام به شما دوست عزیزم
محدثه خانم گل…
ممنونم بابت دعای قشنگتون، منم براتون ارزومیکنم که تمام عشق خداوند جاری وساری بشه در کسیکه به عنوان همسر روزی وارد زندگیتون میشه، تا عشقی بی نهایت دوطرفه و خدایی رو باهم تجربه کنید در پناه الله مهربان…
وقتی وسعت دید آدم بزرگ میشه،به قول استاد عزیزمون وقتی خودش رو ره گم کرده ای توی جنگلی می بینه، میدونه اون هلکوپتری که اون بالاست می تونه راه پیدا کردن جاده ومسیر درست رو نشونش بده چون اون خلبان از اون بالا به همه اطراف اشراف داره…
آدمی هم اگه چنین تعبیری بین رابطه ی خودش وزندگیش ، وخداوند ببینه، بی شک بهش اعتماد می کنه چون میدونه هدایت میشه به مسیری روشن…
خدارو صدهزار مرتبه شکر شما توی سن کم وارد این مسیر شدید، وخدارو شکر که من جاهل ونادان و بدون شناخت پروردگارم از این جهان نرفتم…
انشالله هممون هرلحظه در پناه امن خداوند باشیم
دوستان عزیزی که به قیمت محصولات آقای عباس منش ایراد می گیرند و نظرشون این است که قیمت ها بالا است من فکر می کنم که آقای عباس منش دلیلی برای این کار دارند و می خواهند که ما عادت کنیم به مبالغ بالا فکر کنیم و ناخود آگاه ذهن ما تربیت می شود برای کار کردن با مبالغ بالا که در پی آن قانون جذب به کار می افتد و توانایی پرداخت مبالغ بالا جذب ما می شود و این یک آیتم مثبت در زندگی است که ما بتوانیم از پس مبالغ بالا بر بیاییم ،البته این نظر شخصی من است.با تشکر رضایی
در مورد صحبت های جناب عباس منش من هم تجربه کرده ام یعنی خدا بهم نشان داد انسان ها قدرت خاصی ندارند.
امیدوارم قبلا نگفته باشم تا نظرم تکراری باشد .
من دورانی بود که دیگران می خواستند بهم کمک کنم کار مناسب پیدا کنم حالا کار دولتی کارمناسب رشته ام . جالب بود خودم هم اصلا نمی خواستم یعنی بهشون نسپرده بودم خودشان از روی محبت و نیت خیر می خواستند کمک کنند و حتی بعضی هاشون می گفتند صددرصد جور است شما نگران نباش . حتی من برای مصاحبه کاری هم رفتم برخوردهای خوب و اینکه بهم گفتند مدارک بیاور و منتظر باش حتما فلان تاریخ میایی . حالا نمی دانم چه حکمتی بود اما بهترین دلیل این بود که خدا بهم نشان بده کارم دست خودش است . حتی زمانهایی واقعا در ذهنم به این افراد قدرت می دادم کارم دست اینها ست .
حتی در روابط هم همین است نباید با کسی به این دلیل دوست شویم که از لحاظ مالی ما را حمایت کند یا باکسی ازدواج کنیم چون وضع مالی اش خوب است واقعا انسان ها هیچ اند و قدرتی ندارند . چیزی هم دارند خدابهشان داده پس چرا مستقیما و بی واسطه از خودش نخواهیم.
دست آخر کار تدریس که جور شد و خودشان بهم پیشنهاد دادند نگران نبودم گفتم خدا به واسطه این آدم درست می کند و اتفاقا این درست شد حالا کاری ندارم کار بزرگی است یا کوچک اما در دلم واقعا مطمئن بودم همه کارها چه بزرگ و چه کوچک دست خودش است.
سلام خانم ترانه
یک جمله ای از شما جواب مرا داد از شما متشکرم
سلام ترانه جان دقیقا درست میگی. اگه ما باورهامون رو به خدا به عنوان رب، به عنوان تنها فرمانروای جهان باور هامون رو تغییر بدیم اونوقت به هر آنچه که بخوایم میرسیم.
در پناه حق باشید.
سلام به استاد مهربان و آگاهم ازت بی نهایت ممنونم
خدای مهربان تو را می پرستم و از تو هدایت می طلبم مرا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن.
من قبلا بارها این فایل رو گوش کرده بودم ولی الان ی برداشت دیگه ای داشتم .شنیده بودم اما قلباً نپذیرفته بودم یاد حضرت یوسف افتادم که به جای درخواست از خدا از بنده خدا خواست که از زندان آزادش کنه انوقت 11سال دیگه در زندان موند . من هم خیلی جاها شرک در وجودم دارم ولی به خدا توکل می کنم که به باورهای ذهنم رو بتونم پاک و اون طور که خدایی پر کنم
آموخته هایم از این فایل
معنی شرک : قدرت دادن به هر عاملی بیرون از خودم
معنی توحید : تنها خدا را صاحب اختیار کل جهان دانستن تنها نیرویی که منبع همه چیزه ، تنها نیرویی که اجازه خلق به من داده به وسیله باورهام
وعده خدا: من نزدیکم و اجابت می کنم دعای هر فردی که مرا اجابت کند اگر خدا برایت کافی نیست باید او را از نو بشناسی.این کار رو من باید انجام بدم از نو شناختن خدا
این نیرو را به هر شکلی در ذهنت بسازی به همان شکل وارد زندگی ات می شود به همان اندازه که روی این نیرو حساب می کنی به همان اندازه برایت در قالب شادی ، آرامش، سلامتی ، ثروت و عشق می شود.
این نیرو بیرون از تو نیست درون توست
یعنی ما خدای روی زمین هستیم و بی نهایت به خدا متصل و به همه نعمت هاش بی نهایت دسترسی داریم
و به اندازه ای که ما روی خدا حساب می کنیم در زندگی مان ظاهر میشه .
ماه پیش از خدا مبلغ 3میلیون خواستم یکی از دوستانم گفت یک و نیم که قبلا ازت گرفته بودم رو می خوام پس بدم گفتم خدا را شکر و روی حرفش حساب کردم با خودم گفتم حالا یک ونیم دیگه مونده . ماه گذشت وچیزی از سمت دوستم دریافت نکردم و ولی روی یک و نیم که از طرف خدا بود حساب کرده بودم یک انگشتر طلا به قیمت یک و ششصد دریافت کردم .
خدایا ای سرور و مولای من هدایتم کن که تنها منبع همه چیز رو فقط خودت بدونم تنها منبع عشق و ثروت و سلامتی رو خودت بدونم این در ذهنم نهادینه بشه که اول و آخر و ظاهر و باطن همه چیزی فقط خودتی
به نام خداوند دلهای پاک
که نامش بود در دلت تابناک
عرض سلام و ادب
عجب عنوانی
فقط روی خدا حساب کن
این حرف منا باد شعار آمریکا که روی دلار هاشون حک شده انداخت
IN GOD WETRUST
ترجمه :اعتماد ما به خداست
چقدر حرف و سخن پشت این جمله نهفته اس
اینک ما بتونیم به کسی که نه میبینیم و نه درکش میکنیم ایمان داشته باشیم و اونا تنها خالق جهان هستی و دنیا بدونیم
کار کاره سختی هست و تنها با ایمان میشه این کار را انجام داد
خدایی که هر لحظه با ماست به فکر ماست،ما و اون یکی هستیم
فقط و تنها خداست که پروردگار و خالق این جهان هست و ما باید فقط روی اون حساب کنیم و فقط از اون کمک بخواهیم
بعضی از ما ها اینقدر آدم ها را تو ذهنمون بزرگ کردیم که دیگه کلا خدا را از یاد بردیم و نه انگار خدایی هم وجود داره
هر چقدر تو ذهنمون آدم ها را کوچیک کنیم و به جاش خدا را ببریم بالا به همون اندازه خدا ما را میبره بالا و کارهامون را به سهولت هر چه تمام تر انجام میده
اونجاهایی که ما خدا را باور داشتیم و روی اون حساب کردیم موفق بودیم و سرمون بالا بوده و اونجاهایی که رئیس بانک،رئیس کارخونه،صاحب خونه،دوست،پدر،مادر،همسر را بردیم بالا ضربه خوردیم
اون موقع که فقط روی آدم ها حساب کردیم و گفتیم فلانی هست،من فلانی را دارم همش ضربه خوردیم و ضربه
یاد بگیریم که روی هیچ کس حساب نکنیم الا الله و این یعنی توحید،توحید به یگانگی الله و قدرت را دادن فقط به اون و لاغیر
سلام و درود خدمت محمد جان عزیز
درخشان باشی همیشه
واقعا این حرف که فقط به خدا اعتماد داریم به عمل برسه خیلیییییی سخته خصوصا برای مردم عادی که یک عمر دارند به غیر خدا اهمیت میدن که ماهم قبل هدایت همین مشکل و داشتیم خدا رو فقط بعنوان فردی که جهان ووخلق کرد قبول داشتیم دیگه هرکسی هزار خدای دیگه برای خودش داشت و چقد سخت این ذهنو تغییر دادن که واقعاااااا دمه هممون گرم که جرات کردیم و دراین راه قدم برداشتیم که اینم کریدیتش مال خداست واگه خدا نخواد برامون چقد سخت میشه قبول کرد الان با اطرافیانم که حرف میزنم همه کاملا فگر میکنم من مواد زدم یا این اثرات مرز دیوانگیه الان میفهمیم که به پیامبر چرا میگفتن دیوانه است چون جنس حرفاش فرق میکرد و قابل هضم نبود برای ذهن هایی که یکعمر بت پرستیدن واقعا باید خداروشکر کنیم هر دم برای اینکه تونستیم ازاین افکار عمومی که جز قهقهرا چیزی ندارد برای ما …الهی شکررررررررررت
من با اطرافیانم که حرف میزنم میگم چرا فکر میکنین که فلان رییس فلان اداره فلان ارگان و دلار نمیتونه رو زندگی ما تاثیر بزاره یا فلانی نمیتونه با چشم زخم به ما ضربه بزنه پس خدا چیکاره است چون اونا از بس تو زندگیشون به اونا قدرت دادن و این ذهنه هم بهشون نشون داد که بله درسته ببین اونجا کارتو فلانی درست کرد ببین فلانی ازت تعریف کرده فرداش افتادی و فلان مشکل برات پیش اومد ووووو چون اینطوری دیدن نمیتونن قبول کنن آره خدا هست ولی اونا هم قدرت دارن یعنی هم خدارو هم فلانی رو دوقدرت میدونن و ازاین ذهن بیرون کندن چقدددددددد کار دشواریه چقدددد و کی بجز خود خدا میتونه کمکون کنه و خداروشکر میکنم الان اینجام و از بدنه جامعه جدا شدم تا بتونم توحیدی فکر کنم ووتوحیدی عمل کنم تا راحت زندگی کنم و عشق دنیا رو بکنم و الان با خوندن کامنت شما دوست عزیز فهمیدم که دیگه نباد با هیچکی درگیر بشم دیگه و دیگه چون اولا خودم قبلا مثل اونا فکر میکردم و الان یکسالیه که اومدم اینجا ذهنم داره تغییر میکنه به سمت قدرت لایتناهی خداوند و نباید اونارو با حرفام تحقیر کنم و برنجونم باید دربرابر افکارشون فقطططط سکوت کنم کاری که خداوند به پیامبر میگفت درگیر نشو ناراحت نشو تو فقط انذار کننده ای و بس چون اون خداست و میدونه چرا باید سکوت کنیم حرفی نزنیم چون با حرف زدن و بحث کردن حال خودمون بد میشه و طبق قانون حال بد مساوی هست اتفاق بدددددد
ازتون ممنونم که با کامنتتون بیدارترم کردین تا ازین به بعد مغرور نشم و خودمو از اطرافیانم بهتر و بالاتر ندونم چون واقعاااااا پذیرفتن این حرفا خیلیییییییی سخته با وجود اینکه یک عمر شنیدیم هرجی فقیرتر باشیم مومن تریم تو کلاس درس تو صداوسیما تو خانواده ها همه جا اینارو شنیدیم و باید دعا کنیم که خدایا مارو به راه خودت دعوت کردی همه عزیزانم و دوستانم و براه راست هدایت کن که دعا باعث آرامشمون میشه
بازم محمدجان عزیز دوست خوبه من دمتگررررررررم
سلام دوستان عزیز و استاد که به اندازه پدرم دوستتون دارم
نمیدونید چقدر خوشحالم از تایپ کردن همین جملات ساده چون آبان ماه سال گذشته وقتی که خیلی نوپا بودم و تازه با قوانین و استاد آشنا شده بودم و تازه شروع به خوندن قرآن کردم به این فایل رسیدم و همزمان به آیه 107 سوره بقره یه حسی بهم گفت برو تو سایت و این آیه رو با احساسی که این لحظه بهت دست داده برای بچه ها بنویس تا اون زمان با اینکه چند ماهی بود از فایلهای دانلودی استفاده میکردم حتی به ذهنم خطور نکرده بود عضو سایت بشم فقط تشنهی شنیدن آگاهی ها بودم
اومدم سراغ سایت تا عضو بشم ولی نتونستم و به همون نام و نشون تا دیروز یعنی به مدت تقریبا 8 ماه به هردری میزدم تو سایت عضو بشم و نمیتونستم
هر روشی به ذهنم میرسید امتحان کردم ولی همش به خودم میگفتم در زمان مناسبش اتفاق میوفته و بالاخره عضو میشم
و خیلی معجزه آسا میخواستم تو یه سایتی دوره ای ثبت نام کنم که همیشه ثبت نام میکردم و خیلی معمولی و عادی بود اما اینبار هرکاری میکردم نمیشد و نمیتونستم خودم ثبت نام کنم و اعصابمو بهم زده بود و مجبور شدم به یه کسی پیام بدم تا ثبت نامم کنه و چون این شخص تو کافینت کار میکرد یه چیزی همش مور مورم میکرد که بهش بگو ایمیلتو درست کنه ولی هی مقاومت میکردم ولی شب یه نشونه ای اومد که گفتم صبح حتما بهش پیام میدم و صبح به محض بیدار شدنم اینکارو کردم و به سادگی اون شخص منو تو سایت عضو کرد و گفت نه ایمیلت مشکلی داره نه رمزت و نه سایت و بدون هیچ هزینه ای به راحتی کارم انجام شد
خدارو شکر که رب ما دستانشو در زمان مناسب و از راه هایی مناسب برای کمک بهمون میفرسته فقط صبر و ایمان میطلبه
شاید این دوتا کلمه جزو توحیدی ترین کلمات باشن صبر یعنی من مطمئنم به نتایج عالی که برام رقم میزنی و ایمان یعنی ایاک نعبد و ایاک نستعین
حالا اومدم تا اون کاری که باید انجام بدم
107بقره:
《آیا نمیدانید که پادشاهی آسمانها و زمین مختص خداوند است و برای شما یار و یاوری جز خدا نخواهد بود》
این آیه همزمان بود با آیه ای که میگه اگر بندگان من درباره من از تو پرسیدند بگو من نزدیکم ….
به قول ملاصدرا مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود
یار و یاوری جز خدا میخوای؟؟
کسی جز پادشاه زمین و آسمانها اصلا میتونه یاریت بکنه؟؟
به قول استاد …گنج ها دست اونه ثروت ها دست اونه ..اونه که اگر باورش کنی تورو از فرش به عرشششش میرسونه اونوقت تو دنبال نون خشکا از دست مردم میگردی
11تغابن《هرکس به خدا ایمان آورد خدا قلبش را هدایت میکند》
یهدُقلبهُ
خدای عزیزم قلبمونو هدایت کن قلبمونو پاک کن از شرک و وجودمونو سرشار از خودت کن
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کین کیمیای هستی قارون کند گدا را