خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

417 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امامعلی پورصادق گفته:
    مدت عضویت: 986 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش وخانم شایسته و سایر دوستان

    استاد عزیز اولا تشکر میکنم بابت این فایل پر محتوا و انگیزشی

    خالق شرایط یا قربانی شرایط

    استاد عزیزم من خودم واقعا تا حالا خالق زندگی خودم بود

    از اونجایی که پدر بالا سرم نبوده

    از بچگی خیلی از مسائل زندگیمو خودم حل میکردم

    بچه که بودم هم درس میخوندم هم سر کار میرفتم

    با این کارم توی خرج خونه به مادرم کمک میکردم

    اوایل میرفتم تو کارخانه قالیبافی کار میکردم و کم کم استا شدم

    و سال 77بود برای خودم قالی زدم

    و به خواهر برادرمم یاد دادم

    سر سال قالی را تموم کردیم

    و خونه ای که مال پدربزرگم بود و ما اونجا می‌نشستیم تونستیم از پدربزرگم بخریم

    و یادمه اون موقع تو دهاتمون مادرم تو قولنامه اسم تمام بچه‌هاشو نوشته بود چون من دهات نبودم و اومده بودم قم بعد اینکه برگشتم

    و وقتی فهمیدم

    گفتم باید خونه فقط به اسم مادرم باشه تا فردا پس فردا بچه ها بزرگ شدن مشکلی پیش نیاد

    و همین کارو انجام دادم

    چندتا از شورای روستا را دعوت کردیم و همه اومدن و از اول قولنامه جدید نوشته شد

    و خیلی از این مسائل که حل کردم و با گذشت زمان ثمرشم دیدم

    خرج سربازیمو خودم دادم خرج عروسیمو خودم دادم

    برای خودم کسب و کار راه انداختم و…و

    وخدا را شکر میکنم توی این مسیری که طی کردم به جز خداوند به هیچ کسی وابسته نبودم

    و بجز خداوند یکتا روی کمک کسی حساب نکردم

    و خدا را هزاران مرتبه سپاسگزارم که الان با شما و با دوستان عزیزم در این مسیر زیبا هستم

    و از شما استاد عزیزم بی نهایت ممنونم که قوانین جهان را به ما یاد میدی یادآوری میکنی

    من دوره حل مسائل را چند هفته پیش خریدم و تا الان فقط جلسه اول دوم را نگاه کردم تمرینات جلسه اول را کاملا انجام دادم و 2سه روزی هست که دارم روی جلسه دوم کار میکنم

    واقعا واقعا یک دوره بی‌نظیریه و به جرات میشه گفت مکمل تمام دوره هاست

    از خانم شایسته عزیز هم ممنونم بابت تمرینات و سوالات پر محتوا پر کاربرد اساسی که باعث میشه خیلی آگاهیمون بیشتر بشه باعث میشه قویتر بشیم و بتونیم از پس حل هر مسئله ای بربیاییم

    خداوند نگهدارتون باشه

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1035 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مسیر هدایت الهی که نشانه اش احساس آرامش من است .

    سپاس گزار خداوندم بابت قوانین ساده و ثابت و بدون تغییری که به من قدرت خلق تمام و کمال زندگی ام را داده ،

    اگر من محرم با این آگاهی ها شدم فقط و فقط به لطف خداوند مهربان بوده و او نور رحمتش را به همه‌ی ما ارزانی داشته ،

    پس خداوندا دلهای مارا بعد از آنکه به نور ایمانت روشن ساختی ،منحرف نگردان

    خداوندا همه‌ی ما محتاج و فقیر و نیازمندیم به تو

    خداوندا ما هیچی نمی‌دونیم ،تو‌میدونی

    خداوندا سپاس گزارم بابت خلق و خوی نیکویی که به من ارزانی داشتی و باعث روابطی گرم و صمیمی و باعشق شده

    خالق شرایط یا قربانی شرایط ؟؟؟!!!!؟!؟!؟!

    داشتم با خداوند حرف میزدم که گفتم خدایا من به هیچ عنوان توقع بیجا ازت ندارم و می‌دونم که برای اینکه نتایج دلخواهم رو بگیرم باید فرکانس خوب ارسال کنم و تو همیشه سمت خودت رو به بهترین شکل انجام میدی ،

    اما خدایا واقعیت اینه که من بدون تو خیلی ضعیف و عاجز و ناتوانم در کنترل ذهنم

    خدایا واقعیت اینه که اگر تو منو هدایت و حمایت نکنی من قدم از قدم نمیتونم بردارم

    خدایا واقعیت اینه که اگر تو منو در مسیر درست حرکت ندی من خیلی راحت تسلیم ذهنم میشم و از خودم توانی ندارم و همه تویی

    به خاطر همین شروع هر نوشتم سپاس گزار توام بابت بودن درمسیر هدایت ،چون همه تویی

    آره می‌دونم که باید فرکانس خوب ارسال کنم ،میدونم که این فرکانس ها باید به اندازه ی کافی تکرار بشه تا اون نتیجه بیاد حالا هر چی

    اما خب من حتی توانایی این رو ندارم که بدون تو سمت خودم رو هم انجام بدم ،خدایا من به عجز و ناتوانی خودم اعتراف میکنم ،استاد میگه سمت خودتون و سمت خدا ،ولی می‌خوام بگم که من حتی بدون تو نمیتونم و این توانایی رو ندارم که سمت خودم رو درست انجام بدم ، تویی که هدایت می‌کنی ،پس خدایا منو بنداز رو شونه هات ،منو‌ تو ببر ،من تسلیمم

    آره اگر تو باشی و منو بندازی روی شونه های خودت من خالق شرایطم

    اگر تو مرا در آغوش بگیری و سیرابم کنی از دریای بیکران عشقت ،من خالق شرایطم

    اگر قلبم رو باز کنی برای دریافت الهاماتت من خالق شرایطم

    اگر به من توانایی تشخیص اصل از فرع عطا کنی من خالق شرایطم

    اگر به من قدرت سپاس گزاری بیشتر عطا کنی من خالق شرایطم

    اگر وجودم رو پاک کنی از ناپاکی ها و هدایت کنی به باورهای خوب من خالق شرایطم

    اگر و اگر و اگر و هزاران اگر دیگه که همشونم اگرهاییه که تو باید انجام بدی برای من چون من از خودم هیچ توانایی ندارم ،من هرچه دارم از توست ،از هدایت های تو و هرچه میخواهم و ندارم همه به خاطر نادانی و ناتوانی منه

    آره پروردگار من من به شرطی خالق شرایطم که تو‌ منو هدایت کنی ،همانگونه که منو هدایت کردی به این آگاهی ها به من فهموندی که قربانی شرایط نیستم ،پس به من دوباره نشون بده که روی شونه هات منو میبری

    خدایا خودت اسانم کن برای اسانی ها

    خدایا خودت اراده و تعهد باش برای من و ادامه ی مسیرم

    من به شرطی خالق شرایطم هستم که یادت رو همواره و هر لحظه در دلم جاری کنی

    وگرنه که مثل الگوهایی که امروز نشونم دادی …….

    امروز سپاس گزار خداوند بودم با الگوهایی که خداوند به من نشون داد که چطوری خودشون رو قربانی شرایط می‌دونن و پذیرفتن که هیچ کنترلی ندارن بر زندگیشون و من چقدر باید سپاس گزار خداوندی باشم که منو هدایت کرد و فهموند که قربانی نیستم

    بیرون ز تو نیست هر آنچه در عالم هست

    از خود بطلب هر آن چه خواهی که تویی

    منم که دارم با افکارم رقم میزنم زندگیمو و هیچ عامل بیرونی به اندازه‌ی پوسته ی نازک هسته ی خرما روی زندگی من تاثیری نداره

    به قول مولانا :

    اندیشه ات هر جا رود

    وانگه تو را آنجا کشد

    و این کل داستانه جهان هیچ شکل و غالبی نداره ، جهان فرمانبردار افکار و باورهای منه

    جهان برده ی باورهای منه ،من خلیفه‌ی خداوندم و باید هم جهان مسخر باورهای من باشه ،چون به اراده‌ی الله یکتا همه چیز در جریانه و رحمت او همه چیز را فراگرفته و اون جهان رو مسخر باورهای من کرده و من هر شکلی که عشقم بکشه میتونم به جهانم شکل بدم ، به جهان خودم ،فارغ از هر جهانی که هر شخصی برای خودش ساخته و داره میسازه ،

    به غیر از فرکانس های من هیچ چیزی تاثیر گذار نیست و درک این موضوع ،یعنی درک توحیییید

    الهی شکرت که حامی ما هستی

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    سمانه سادات گفته:
    مدت عضویت: 999 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    به نام خداوندآسمان و خورشید

    به نام خداوند باران و ابر بهاری

    به نام خداوند سرسبزی و زیبایی

    خدا یا شکرت به خاطر صدای پرنده ها

    خدا یا شکرت برای باران بهاری زیبا

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و مهربان

    و سلام بر دوستان هم فرکانسی

    خالق شرایط یا قربانی شرایط *

    قبل از آشنایی با استاد همیشه به خدا میگفتم چرا من چرا این آدم باید همسرم من بشه چرا چند سال اول خانواده ام نزاشتن جدا بشم چرا کمکم نکردن چرا پشتیبانی از من نکردن و چرا خدا به من بچه داد خدا که میدونه ما رابطه خوبی نداریم چرا بچه و چرا هاییی دیگه

    ولی تو این مدت زندگی من جوری نبودم که فقط بگم تقیصر همسرم هست و اینکه خودم ایشون را بدون درک و آگاهی انتخاب کردم و همیشه اطرافیان اینو را به من گوشزد میکردند که تو خودت انتخاب کردی ولی بازهم وقتی رابطه ی خوبی با همسرم نداشتیم و بیشتر مواقع انگشتم به سمت ایشون بود و میگفتم خوب این کار را نکرد این محبت را نکرد اینجا داد زد نزاشت من مربی بشم و……. بجاش من هم این کار را میکنم چرا چون اون اینجور بود میخواست خوب باشه باعث شد من 16 سال زندگی مشترک بدون لذت بدون آرامش بدون اسایش …. ادامه بدم نمی‌گم زندگی کردم بلکه تحمل کردم زجر کشیدم اون هم بدون انگیزه بدون هدف و همش به خودم میگفتم چرا تو که این زندگی را نمی‌خواستی چرا ادامه میدی و همش تو فکرم این بود که جدا بشم حتی با وجود بچه حتی اقدام کردم ولی نشد .

    تا اینکه با شما استاد عزیزم آشنا شدم

    زمانی که فایلهای شما را گوش میکردم حال خوبی داشتم و دارم ولی بعد از یه مدت همسرم مخالف بود که چرا من ویس گوش میکنم چون من داشتم تغییر میکردم من کسی بودم که به خاطر مسائل زندگیمون باید هر جا میرفتم به همسرم میگفتم حالا هم هست ولی نه از طرف من ایشون به من زنگ می‌زنند و میپرسن اون هم در حد کم طوری بود که ثانیه به ثانیه باید میگفتم کی رسیدیم کی بر میگردیم و …. تا اینکه براش سخت بود از اینکه من سمانه قبل نیستم و قابل هضم نبود آخه چطور چه جوری و ما اصلا رابطه ی خوبی نداشتیم تا اینکه دوره شیوه حل مسائل را خریدم استاد از زمانی که خریدم و میگم هنوز کامل تمرین‌هاش را انجام ندادم چون واقعا نیاز به تمرکز بالایی داره مسائل خودش آرام آرام حل میشه چه جوری خدا و جهان خودش انجام میده

    استاد وقتی گفتین شما تغییر کنید اطرافیان هم تغییر شما را میبیند و خودشون تو این مسیر میان و دختر خواهر من اومد و به من گفت خاله تو چقدر تغییر کردی زمانی بود که من خونه ایشون دعوت بودم و اصلا متوجه ساعت نشدم و یه دفعه دیدم ساعت از 12 گذشته و فقط خندیدم و وسایلم را جمع کردم و رفتم وایشون متعجب شد که این همون خاله ای که تا دیر میشد صد تا زنگ از طرف همسرش میشد و یا تا دیر میشد به بچه ها چیز می‌گفت که تقصیر شماست وقتی میگم زود باشین کارهاتون را انجام نمیدین حالا بابات غر میزنه و …… و هزاران باور و فکر اشتباه که من داشتم .

    استاد عزیزم جلسه هفتم که روی سایت گذاشته شد غوغایی برای من به پا کرد که فقط چند دقیقه گوش میکردم استپ می‌کردم و خدا را شکر میکردم که من را تو مسیر گذاشت و شما را جلوی راه من قرار داد

    اتفاق های خوب لحظه های ناب

    همیشه به همسرم میگفتم به خاطر رفتار و اخلاق شماست که کسی با ما دوست نیست و جالبه هر جا هم میریم هر کی بامن دوست میشه یا هم صحبت در مورد همسرم حرفهایی خوبی نمیزد تا اینکه چند روز تعطیلی بود و هفته پیش من به همسرم گفتم می‌خوام برم جایی که تنها باشم و ایشون هم گفت منم تا اینکه من گفتم قرار نیست منتظر باشیم با کسی بریم و خودمون چهارتا بریم خوب دختر بزرگم مخالف بود چون دوست داشت کسی هم باهاش باشه تا اینکه ما بیرون شهر رفتیم

    و با وجود نبود جا و مخالف بودن دخترم برگشتیم تا اینکه من به همسرم گفتم بیا تا تنهایی بریم و ایشون هم که همیشه مخالفت میکردن و میگفتن بچه ها باید باشن قبول کردن تا اینکه صبح روزی که می‌خواستیم بریم ایشون رفتار خوبی نداشتن و من گفتم اکه میخوای اینجوری باشی و حالت و رفتارت اینجور باشه نریم بهتره تا اینکه وقتی تنها شدم یه کم گریه ام گرفت ولی به خودم گفتم آروم باش اشکال نداره حتما از یه چیزی ناراحته که این رفتار را داشته از یه طرفی گفتم نمیرم و چون بچه ها نیستن میشینم راحت تمرین ها را انجام میدم ولی از یه طرفی خیلی نیاز داشتم تا اینکه از خدا خواستم کمکم کنه و هدایتم کنه و به خودم گفتم این یک مسئله هست و قرار نیست من حالم را بد کنم و گفتم احساس خوب اتفاق خوب و هر سه بار که قرآن را باز کردم استاد فقط در مورد طبیعت آسمان زمین آب بود و اونجا بود که گفتم من باید برم و استاد وقتی که حرکت کردیم به همسرم گفتم من می‌خوام برم جایی که درخت باشه کوه باشه آب باشه و خلوت باشه و خدا شاهده به همین جا هدایت شدیم و استاد عزیزم همسری که تا به حالا من با آرامش باهم بیرون نرفته بودیم رفتیم همسری که مخالف فایلهای استاد بود که من گوش میکردم تو ماشین گوش کرد و حتی همون جایی که میخواستم و تنها بودیم فقط فایلهای شما را گوش کردیم و در آخر سر هم لب آب قدم زدیم و تمام صحبتهای شما تو فایل هفتم برام اتفاق افتاد و در آخر هم خانواده ای با ما آشنا شدن و دعوت کردن که باهاشون آش بخوریم

    خدا یا شکرت و تا آخر شب که بهترین روز من بود فقط لبخند و فقط ثانیه به ثانیه میگفتم خدا یا شکرت

    من تونستم بهترین روز را برای خودم خلق کنم

    من تونستم بهترین لحظه ها را تجربه کنم

    من تونستم تو حال خوبی که نداشتم حالم را خوب کنم و احساس خوب و اتفاقهای خوب را برا خودم رقم بزنم

    استاد من می‌توانستم اون مسئله ام را حل نکن و تا آخر تو خانه باشم ولی حلش کردم و چقدر به من حس و حال خوبی دادچقدر آرامش داد

    و بهتون بگم این مسافرت نصف روز برای من بهترین مسافرت بود و خدا یه زیبایی و قشنگی برای من چید و مهیا کرد و تو این چند روز هم همش به طبیعت رفتم و سر سبزی دیدم

    خدا رو شکر برای همه نعمتها

    خدا رو شکر برای وجود شما دو عزیز

    بهترین ها تقدیم به شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سجاد بوستانی گفته:
      مدت عضویت: 2621 روز

      سلام سمانه خانم

      دوست عزیز

      نمیدونم چرا باخوندن این کامنت با شما احساس نزدیک بودن کردم

      مسیری که داری میری درسته

      روخدت کار کن نه بچه ها و نه شوهر مهم تر از خدت نیستن

      ادامه بده ارام باش تو مسیر صحیح که باشی از در و دیوار برات میریزه

      شوهرتم حتما نرم میشه چون بدخلقیش بخاطر مشکلات درونیش هس و حتما تو اموزه ها مشکلش حل میشه انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سمانه سادات گفته:
        مدت عضویت: 999 روز

        سلام بر شما سجاد عزیز دوست هم فرکانسی

        واقعا همینه آرام باش

        ومن هر روز به خودم میگم آرام باش احساس خوب داشته باشه اتفاق خوب میفته واقعا از در و دیوار

        و خدا رو شکر همسرم هم خیلی بهتر شده کسی به من زنگ نمی‌زند حالم را بپرسه کسی که زنگ نمی‌زند بگه چیزی احتیاج دارین حالا عملی شده و من خودم می‌دونم که همسرم باورهای اشتباه داره من خودم می‌دونم کسی را نمیتونم تغییر بدم و از زمانی که دوره شیوه حل مسائل را خریدم اصلا همه چی تغییر کرد

        من هیچ عجله ای ندارم

        فقط قرار رو خودم کار کنم و زمان بزارم

        ممنون از شما که باعث شدین من اینا را به خودم یادآوری کنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مریم رنجبر گفته:
    مدت عضویت: 1034 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان ..

    تقریبا آخرین ماه تابستان سال قبل بود .یه مسعله ای برای همسرم پیش آمد که باید یه مدتی میرفتن

    جایی،این اتفاق خیلی یهویی پیش آمد ویه جورایی برامون خیلی شوک بود ،ولی خوب ایشون باید میرفتن،بچهام یه کم نگران بودن ،من ازوقتی روخودم کارمیکنم خیلی شجاع تر شدم و بهتر ازقبل میتونم مساعلم رو حل کنم ،

    به همسرم گفتم باشه شمابرو،من بابچها هستم خیالت راحت .ازاونجایی که درگذشته من از اینکه توخونمون شبها تنها بمونم میترسیدم ،چون خونه ای ویلایی وبزرگ داریم و تقریبا ازهمه جا به راحتی توخونه ی ماراه داره ،وبه راحتی کسی می‌تونه بیاد خونمون ،

    خلاصه اینکه همسرم به من گفت یا به مادرت یا به خواهرت برادرت هر کدوم راحتتری بگو بیان شبها پیشتون بمونن.

    من گفتم نه اصلا نمیخوام من وبچها خودمون باهم هستیم جای مشکلی نیست ،

    وقتی همسرم رفت ،نشسته بودم روی مبل ،یه نگاه به اطرافم کردم ،خیلی وقت بود که درست و حسابی خونمون رو ترو تمیز نکرده بودم .وخیلی زیاد احتیاج داشت به رنگ کاری ،

    باخودم گفتم ،حالا اگه بشینم اینجا کاری از پیش نمیره ،میام شروع میکنم به تمیز کردن خونه رنگ کاری ،هم حس خوبی بهم میده هم تواین مدت فکرم از افکاربیهود دور میمونه ..

    خدارو شاهد میگیرم که نه تنها تواین یک ماه که همسرم نبود،من اصلا نترسیدم بلکه خیلیم هم شجاع تر شده بودم ،چون باخودم میگفتم ،مریم‌کسی که به خدا ایمان داره ازهیچی نمیترسه ،وخدامراقب جان ومال وزندگی منه ،هیچ اتفاقی برامون نمیوفته .

    یعنی اونقدر من راحت بودم که خدامیدونه ،

    آمدم تمام خونه رو ریختم بیرون هرچی که لازم نداشتم ریختم بیرون ،هرچی نیاز به شستشو داشت شستم .بعد هم به برادرم گفتم بیاد کمک کنه تا کمی گچ‌کاری‌های خونم رو انجام بده ،ایشون لطف کردن آمدن ودست خداوند شدن برام ،هرجالازم بود بهبود پیدا کنه برام انجامش داد .رنگ خریدم وبیشتر رنگ کاری خونم رو خودم انجام دادم ،یعنی صبح ساعت پنج صبح بیدارمیشدم وباعشق کارام روانجام میدادم ،اونقدر کیف میکردم ازبوی رنگ ازبوی تمیزی ونو شدن خونه و،وسایلهام ،خدا هرلحظه بهترینها رو برام انجام میداد ،تواین مدت که همسرم نبود من خودم رو قربانی نکردم ،

    بلکه گفتم باتوکل به خدا شروع میکنم خداباهامه ،وجوری این خونه رو تغییر دادم و بهبود دادم هرجای این خونه رو که وقتی برادرهمسرم آمدن خونمون ،گفتن بابا قصر درست کردی ازخونه آفرین چه کردی ،،

    اونقدر حس خوبی بهم دست داد یه جور جسارت و قدرت زیادی درخودم پیدا کرده بودم که انگار سالها سرکوبش میکردم ،،

    حتی بارها تماس می‌گرفت میخواهی مابیاییم اونجا تنها نباشید .منم با اطمینان میگفتم نه ماراحتیم ،،

    نمی‌دونم فکرکنم بیشتر ازیک‌ماه شد همسرم نبود ،

    واقعا همین کاری که من کردم ودرست کردن افکارم وباورهای خوب ،باعث شد اون اتفاق به خیر برای ماتموم بشه واصلا انگار خدا همسرم رو یک مدت آزما دور کرد تامن یه بهبود اساسی به زندگیم بدم ،چون این چیزی بود که مدتها بهش فکر میکردم که باسلیقه ی خودم خونه رورنگ کنم وحالا هرکاری ،

    البته که همسرم اگربودن بازم نظر من بود فرقی نمی‌کرد .ولی خوب من راحتر اینکارو انجام دادم ،

    چون اگر ایشون بودن بالاخره سرکار میرفتن ونیاز داشتن شام و ناهار و……

    ولی من باارامش به کارهام رسیدگی کردم باب دلم خونه روتمیز کردم ،درست حسابی ..

    واین اتفاق برام خیلی درسها داشت ..

    اول اینکه یادگرفتم تو شرایط سخت خودمو نبازم

    دوم اینکه بیام بجای فکرهای بیهوده .بیام

    افکارمناسبی برای خودم درست کنم .فکرم رو بزارم

    روی کارهایی که دوست دارم انجام بدم .

    سوم اینکه توکلم به خداباشه ،اگه میگم ایمان دارم نشون بدم حالا وقتشه ،،،

    واین که خودمو باورداشته باشم ،حرفهای استاد خیلی بهم کمک کرد ،تا تصمیم درست بگیرم .

    ووقتی آمدم مدام باخودم تکرار کردم ،

    که این یه قانونه ،

    (که من باوردارم درهر شرایطی بهترین اتفاقها برام پیش میاد .وهمه چیز درنهایت به نفع ماتموم میشه وادمها دستی هستن ازدستان خداوند که ازهرجهت به ما کمک میکنن)

    واینقدر اینارو باخودم تکرار کردم وفکرمو گذاشتم روی زیباییها به قول استاد که همه چی به خیروخوبی وبه نفع ماتموم شد ،

    خودهمسرم هم فکرنمیکرداینجوری پیش بره

    واقعا خدارو هزاربارشکر بابت این قوانین بدون تغییرش ..

    مورد بعدی هم درمورددوباره یه تمیز کاری دوباره برای محوطه جلو خونمون بود که درش روبه باغه ..

    وهمسرم دوتاسگ اونجا بسته بود .ازاونجایی که خودش کارداشت فرصت نداشت به اونها برسه ‌.

    واین که منم چون سگهای بزرگی بودن ازشون میترسیدم ،

    یه روز داشتم یکی ازفایلهای سایت رونگاه میکردم ،

    انگار یکی بهم گفت پاشو ،همین العان گوشیو بزار کنار برو توباغ هم به حیونا غذا بده هم اونجارو تمیز کن .حالا حساب کنید یکی ازاون سگها بسته بود یکیش باز اونها هم سر غذا دعواشون میشد ،

    گفتم خدایا چیکارکنم ،

    بعد انگاریکی بهم گفت مگه توبه خداایمان نداری خدامراقبته هیچ اتفاقی برات نمیوفته برو نازشون کن وبرو بیرون ،

    خداشاهده سه بار رفتم تا جلوی در درو باز کردم نتونستم برم بیرون ‌.

    آمدم نشستم توخونه ،

    بعد یهو باجرات وشجاعت بیشتر بلند شدم گفتم هیچی نمیشه خداهست یعنی چی میترسم ،باید پاروترسم بزارم ،

    اول رفتم دستکش آشپزخانه کردم تودستم رفتم بیرون درو باز کردم یه دست روسری سگها کشیدم یه کم ترسیده بودم .بعدباخودم گفتم اینا آفریده‌ای خداوند هستن مخلوق خدا هستن این انرژی کل توتمام موجودات هست ایناهم بخشی ازاین انرژی هستن ..

    وپاروترسهام گذاشتم دستکشو درآوردم بادست نازشون کردم حسابی بهشون غذا دادم ،باخودم گفتم اینا کاری بهم ندارن توصلح کنارهم غذامیخورن ،

    وبه لطف خدا وکمک خدا تمام اون محیط رو تمیز کردم شستم مرتب کردم به حیونها غذادادم آب دادم واصلا خیلی راحت تمام ترسم ریخت ..

    واقعا اینکه به خدا اعتماد کنی وکارهات رو انجام بدی خیلی حس خوبیه

    واین که بیایم تودل ترسهام وحلش کنم ..

    وهمه ی اینها رو ازشمادارم استاد که بااموزهای خوبتون ،با درکتون ازقوانین وشناخت ودرک قوانین به ما باعث شده منه مریم هزاران بار باقبلم فرق داشته باشم ،

    خدایا شکرت ،واسه همه ی نعمت‌هایی که توزندگی بهم با عشق دادی بی منت دادی ،ومنو هدایت کردی به این سایت به استاد عباسمنش ،تابتونم خودم رو اونجوری بسازم وخلق کنم ازبیخ وبن ،که همیشه دوست داشتم ،

    ومن باوردارم ،که هرروز به استاد عزیزم نزدیکتر میشم ازلحاظ فرکانسی ودست یابی به تمام خوشبختی در تمام جهات زندگی ،

    خدایا هزاران بارشکرت ..

    استاد عزیزم عاشقتم وبراتون آرزوی سلامتی و خوشبختی وثروت میکنم ..

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    مسعود رفيعي گفته:
    مدت عضویت: 3223 روز

    “سالها بعد وقتی به این فهرست نگاه می کنی از دقت قانون به گریه میوفتی که چگونه قدم به قدم به سمت آن خواسته ها هدایت شدی و یکی یکی وارد زندگیت شدند”

    این ها جمله هایی هستند که تقریبا دو سال قبل من از فایل های استاد شنیدم و در دفتر خواسته هایم نوشتم و با تمرین قانون درخواست که در یکی از فایل های دانلودی دیده بودم، فهرستی از 107 خواسته ام رو در دفترم با شوق و ذوق نوشتم

    وقتی که این خواسته ها را می نوشتم و این حرف‌ها رو از استاد می شنیدم با اینکه ذوق خیلی زیادی داشتم ولی هنوز درک من از قوانین خیلی خیلی پایین بود فقط یک اشتیاق برای زندگی با داشتن همه تجربه هایی که می خوام رو داشتم

    اون موقع زمانی بود که قدم اول را هم تهیه کرده بودم و میخواستم قدم به قدم با استاد جلو بیام و و کلی هم در بخش خودشناسی و چکاپ فرکانسی جلسه اول قدم اول به حساب خودم درباره خودم نوشتم (و بعدش هم بخاطر اینکه واقعاً درک نکرده بودم مسائل رو، با جدیت ادامه ندادم دوره رو )

    اما الان بعد از دو سال از گذشت اون زمان میفهمم که من مهمترین مسئله ای که داشتم رو بهش دقتی نکرده بودم و اونهم پاشنه آشیلم بود

    من تقریباً از 6-٧ سال قبل که برای تحصیل از کشور زندگیم به کشور دیگری رفتم یکجور anxiety در من شروع به رشد کردن کرد و چیزی که تا الان هم همراهم هست و اما مسئله‌ای که داشتم این بود کهمن هیچ وقت این رو به عنوان مشکل اساسی و بخشی از درونم قبول نکردم و همیشه این رو به عنوان چیزی از بیرون میدیدم که سراغم میاد و با فشار ذهنی خیلی زیاد سعی میکردم اون افکار و فشار های شدید ذهنی که به شکل کار های فیزیکی و تیک های عصبی درونم بیشتر و بیشتر میشدند رو توی ذهنم آروم کنم و دسته بندی های عجیب و غریب بدم بهشونتوی ذهنم و سپس برگردم سراغ درس و زندگیم…

    من این رو هم بگم که خیلی آدم شاد شوخ طبع و خیلی اجتماعی هستم که همیشه ارتباطات خیلی خوبی میتونم با انسان ها برقرار کنم (به خاطر باور های مناسب یک نسبت به آدم ها و ارتباطات به صورت ناخودآگاه داشتم) و اهل آهنگ و رقص و کلاً حال خوب بودم همیشه..

    اما در طی این شش هفت سال که حتی با استاد و مطالب سایت هم بیشتر و بیشتر آشنا شدم و مطالب رو بیشتر گوش می دادم هیچوقت این مسئله را بخشی از درون خودم ندیدم با اینکه خیلی درباره اینکه خودمون مسئول همه کارهای زندگی هستیم می‌شنیدم و سعی میکردم قبولش بکنم و به زعم خودم قبولم کرده بودم و فکر میکردم حالا باید روی مسایل زندگی یکی یکی کار کنم و بهتر بشم .. اما همیشه این مسئله اضطراب رو چیزی بیرون از خودم میدیدم در ناخودآگاهم و سعی میکردم فقط از آن دوری کنم و هیییچ وقت اون رو بعنوان یک چالش درونی که باید دلیلش رو پیدا کنم و حلش کنم ندیده بودم و طی این چند ساله تقریباً در تماام شرایطی که کمی استرس زا بود و نیاز به تمرکز بیشتری داشت سراغم میومد و انرژی و وقت و فرصت های خیلی زیاااادی رو از من گرفته بود و واااااقعاً طعم زندگی رو در خیلی جاها ازم میگرفت

    اما خوب همانطور که گفتم از اونجایی که اصلاً من این موضوع که میتونه این مسئله برای افراد دیگه‌ای هم وجود داشته باشه رو به رسمیت نمی شناختم و با هیچ کسی دربارش صحبتی هم نکرده بودم و به عنوان چیزی از درون خودم و یک چالش ندیده بودمش و یک جورایی فقط حس میکردم یک چیزی سرم هوار شده و باید فقط یک جوری ازش دوری کنم و ادامه بدم و این مثبت اندیشی و نگاه های قشنگی که به زندگی داشتم من رو یک جورایی سرپا و زنده نگه می داشت که همین طور ادامه بدم و با وجود این مسائل بازم با حال خوب زندگی کنم

    تا اینکه در چند مدت اخیر این موضوع واقعاً به چیزی کلافه کننده و واقعاً اذیت کننده تبدیل شده بود و به حالتی رسیده بود که بهش میگن depersonalization derealization و نشانه های ذهنی و جسمی و فیزیکی خیلی زیادی به خودش گرفته و این موضوع واقعا منو عذاب می داد تا اینکه چند شب قبل، تنها توی اتاقم نشسته بودم و عاجزانه از خدا طلب کمک و هدایت کردم و با صدای خیلی بلند گفتم که خدایا من ناتوانم در کنترل شرایط من قدرت این رو ندارم که همه چیز رو سر جاش بزارم و میدونم که تو همه قدرت رو داری پس هدایتم کن به راهی که از این موضوع خلاص بشم و من می خوام یه زندگی خوب و سرشار از زیبایی با حال خوب و ارزشمندی را تجربه کنم و نمیخام این رو درونم داشته باشم… جوری که واقعاً تا حالا اینقدر عاجز و ناتوان و خاشعانه طلب کمک نکرده بودم

    یا خدااا که اینجای کامنت رو که دارم مینویسم الآن نمیدونین چه حس عجیب و غریبی دارم و دارم تپش قلب میگیرم و اشک توی چشمام حلقه زده…

    درست فردای آن روز به شکل خیلی ناخودآگاهی در مورد این موضوع با یکی از دوستانم که ارتباط خیلی نزدیک هم با هم نداریم شروع به صحبت کردن کردم و اون از تجربه های زندگی خودش و اینکه چطور با قبول کردن شخصیت و مسائل خودش به طور خیلی شخصی راهکارهایی را پیدا کرده برای اضطرابش، منی که هیچوقت با پارتنرم هم در این مورد صحبت درستی نکرده بودم، خدا دلم رو برای این دوستم نرم کرد…

    و یه لحظه این تو ذهن من جرقه زد که نکنه این چیزی که من دارم این همه وقت با خودم حمل میکنم اسمش همون anxiety هستش چون من در تمام طول این سالها فکر میکردم فقط خودم هستم که اینطور افکار رو دارم و این فقط سراغ من میاد و جدا از اینکه کنترلش را در درون خودم نمیدونستم خیلی هم زندگیم و ذهنم رو محدود می‌کرد و فکر نمیکردم هیچکس بتونه واقعاً این افکار و احساسی که من دارم رو درک کنه

    شبش اومدم خونه و شروع به چند تا سرچ ساده کردم در یوتیوب درباره Brain fog, brain, lock, confusion, anxiety و بعد از چند دقیقه با صحبت های یک جوونی مواجه شدم به اسم shaan kassam در یوتیوب که در مورد این موضوع اضطراب در زندگی و مسیر تکاملی بهبودش صحبت می کرد

    یا خدا که قشنگ احساس میکردم خدا دارد از زبان او با من صحبت می کند چون تک تک علائم و مسائلی که من با آن روبرو هستم رو داشت یکی یکی به شکلی که من خودم هم نمیتونم اینطوری توصیفش کنم به من میگفت و جالب ترین و قشنگ ترین بخش ماجرا این بود که چند تا از مهمترین موضوعاتی که برای مسیر درمان مطرح کرد اول از همه پذیرش این بود که من خودم کنترل همه زندگیم رو برعهده دارم و بعد با تغییر باورها و ذهنیتم میتونم یکجور دیگه به این موضوع نگاه کنم و رهاش کنم و اعتماد کنم به خداوند و نیرویی که در درون من هست که میتونم با تغییر کانون توجه‌ام و باور هام همه این مسائل را حل کنم و اگر من بتونم این پاشنه آشیل رو حل کنم هیچ کار دیگه ای نیست که نتونم انجام بدم

    دوستان نمیدونین این حرفایی که میشنیدم چقدر به من آرامش داد همین که فهمیدم این مسئله که من دارم رو خیلی های دیگه دارند و یه اسمی داره حداقل چون تا الان به خاطر این همه سردرگمی و گیجی من خیلی از فرصت ها خیلی از شرایط و لذت ها را از دست داده بودم فقط به خاطر اینکه در جنگ و جدل با این مسئله بودند که حلش کنم

    و وقتی من این صحبت ها رو شنیدم و هرچه بیشتر فیلم هاش رو میدم به این موضوع اینکه من خودم کنترل را در دست دارد و با تغییر باورها و کانون توجه و کارها میتونم شرایط و تغییر بدم تازه انگار همه اون صحبت های استاد در مورد پاشنه آشیل در مورد باورها و در مورد قدرتی که خدا بهم میده را داشتم درک میکردم

    تااازه به اونجایی رسیدم که استاد همیشه میگه « امیدوارم این حرفارو درک کنین و بدونین که همه چیز از درون خودتونه اما آخرش فقط کسایی که آماده باشند این حرفارو میفهمن و قدم برمیدارن»

    چون در تمام این مدتی که به زعم خودم روی مطالب استاد هم کار می کردم سعی میکردم قشنگ تر به زندگی نگاه کنم که واقعا تاثیر مثبتی هم داشت اما من اون پاشنه آشیل زندگیم رو نفهمیده بودم که با وجود تمام انرژی که من میذاشتم برای تمرکز روی زیبایی ها با درگیری ذهنی نمیذاشت که من واقعاً این باورهای درست و کانون توجه ام رو درست کنم

    بعد از شنیدن این حرفا من به خودم گفتم که ببین مسعود، هرکسی توی زندگی یه پاشنه های آشیلی داره که اون رو از حرکت به سمت همه خوبی ها باز میداره و من نباید تا مثل الان بخوام همزمان رو همه مسائل کار بکنم؛ یکی مشکلش توی عزت نفسه، یکی توی روابط، یکی ثروت، و من هم مثل خیلی انسانهای دیگه پاشنه آشیل این موضوع است

    از طرفی دیگه هم من دیروز فایل «تمرکز لیزری بر بهبود اصلی‌ترین پاشنه آشیل» از استاد رو تو سایت دیدم بازم به شکل هدایتی و گفتم ببین من این پاشنه آشیلم هست و ازونجایی که استاد گفت امسال زندگیتوی رو روی پاشنه آشیلتون تمرکز کنین و سپس قدم های بعدی رو بردارین، من امسالم رو «سال طبیعی زندگی کردن» نام گذاری کردم، سال زندگی کردن در آرامش در هر لحظه و لذت بردن از هر لحظه با تمرکز روی زیبایی های اطرافم حال خوبم و آرامشم و دیگه نمیخوام اصلا یهویی با فشار ذهنی خیلی زیاد خودم را از این اضطراب بیرون بکشم و به جاش آروم آروم با درک این اصل که همه ما انسان ها، همه گل ها، کهکشان ها، سیارات، حیوانات، و تک تک ذرات این جهان از وجود خدا جان گرفتیم و انرژی او در تک تک ذران جهان جاریهو هدایت میگنه به سکل سیستماتیک و قانونمند به سمت رشد و ما این قدرت را داریم که با کنترل کانون توجه و باورهامون هر چیزی که میخواهیم را در زندگی به دست بیاریم

    پس من این موضوع را روی این پاشنه آشیل پیاده می کنم و در یک پروسه تکاملی با آرامش و رهایی روی درست کردن این پاشنه آشیل کار می کنم و بعد از اون در هایی از نعمت به روی زندگی باز میشه که میتونم بعدش روی ثروت و تجربه کردن مکان های مختلف و زیباییهای دیگه و بقیه خواسته هایم متمرکز کنم

    و استاد نمیدونی چقدر این موضوع و این تغییر باور به من آرامش داد و من تازه درک می کنم که این همه شما گفتید که تغییر باور ها هستند که حال ما را تغییر می‌دهند اعمال ما را تغییر می‌دهند و ما وقتی که واقعاً یک چیزی را باور کنیم تغییرات ما در عمل و در زندگیمون به وجود میاد و من تازه دارم میفهمم که من فقط با تغییر نگاه میتونستم با پذیرش این موضوع که همه چیز از درون ماست و با درست کردن پاشنه آشیل مون میتونیم زندگی رو تغییر بدیم رو دارم درک می کنم

    امروز میخاستم دوره ای که shaan kassam تهیه کرده بود رو خریداری کنم اما دیدم شرایطش یکجورایی به من نمیخوره

    بلافاصله ایده بهم الهام شد که بیام و آخرین فایل های آپلود شده توی سایت رو ببینم و با فایل «خالق شرایط یا قربانی شرایط» مواجه شدم که یا خدا که تا الان هیچ وقت اینقدر حس نکرده بودم که استاد داره با من دقیقاً فیس تو فیس صحبت میکنه!!!

    با اینکه چیزهایی که استاد دربارش صحبت می‌کرد دقیقاً این پاشنه آشیل من نبود اما راهکارها و صحبت‌هایی که کرد دقیقا مسائلی بود که من داشتم و این الهام و حس و خیلی شدید رو به دلم انداخت که مطالبی که توی سایت گفته میشه دقیقا اون فرمولی که من نیاز دارم برای حل

    مسئلم هست و همین امشب هم بعد از نوشتن این کامنت می خوام محصول را خریداری کنم و با جدیت تمام روی پاشنه آشیل هم کار کنم ( که فقط چند ساعت از تخفیف 40٪ مونده که اینم باز هدایت خداست، هرچند که ارزش این محصول مطمئنم بدون اغراق 1000برابر این قیمته)

    میدونم که این یک مسیر تکاملیه و باید هر روز روی باورهای اساسی کار کنم و هر روز بهتر بشم نشانه های خدا رو بنویسم و فکر کنم به دلیل کارهام دلیل رفتار ها و کم کم بهتر بشم اما میدونم و با همه وجودم دارم درک می کنم که خدا داره با من صحبت میکنه داره من رو هدایت میکنه با صدای درونم از زبان انسان ها و شرایط بیرونم و ایمان دارم که خیلی خیلی این مسیر بهتر و بهتر و بهتر میشه

    می خوام با همه وجودم تشکر کنم از شما استاد عزیزم و این نوید و امید رو به همه دوستانم بدم که صرف نظر از اینکه چه مسئله مشکل اضطراب استرس و شرایط بدی رو توش هستین، هیچ وقت فکر نکنید که این موضوع فقط و فقط برای شماست و هیچ کسی بیرون از شما این موضوع رو درک نمیکنه

    چون سیستم عصبی همه ما یکی هست و اگر یک نفر با یک موضوع دست و پنجه نرم میکنه قطعاً صدها هزار انسان دیگر هم با همون جنس مسائل دست و پنجه نرم می کنند و ما میتونیم با پذیرش این موضوع که اگر مسئله توی زندگی من هست به خاطر افکار و رفتارهای در اکثر مواقع ناخودآگاه خودمونه و با پذیرش این که قدرت در دست ماست میتونیم باورها و رفتارهامون رو تغییر بدیم و شرایط هم تغییر می‌کند و به این فکر کنیم که زندگیمون بعد از درست شدن این پاشنه آشیل چقدر میتونه رشد کنه

    این امید به زندگی با شادی و حالِ خوب و لذت بردن از همه تجربه هایی که می‌توانیم داشته باشیم واقعاً انرژی فوق العاده بهم میده که روی خودم کار کنم با اینکه اصلا ساده نیست کنترل ذهن و در خیلی از مواقع ذهنش چموش دوباره برمیگرده به واکنش نشان دادن به افکار منفی اما من این را الان با همه وجودم درک می کنم که قدرت تغییر زندگی تو دستای خودمه و خودم میتونم به اندازه‌ای که ذهنم رو کنترل می کنم شرایطم رو تغییر بدم و بی نهایت از خدا سپاسگزارم که اینطوری من را هدایت میکنه

    عاشقتون هستم و حس خیلی خوبی دارم از اینکه چیزی رو که تا حالا هیچوقت اینقدر راحت با هیچ کسی درمیون نذاشته بودم رو با عششق براتون نوشتم و خیلی خوشحالم که به مسیر و گروهی هدایت شدم که داریم سعی میکنیم قشنگ زندگی کنیم و خوبی رو بین همدیگه گسترش بدیم!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محمد صدرا شهبازیان گفته:
      مدت عضویت: 3078 روز

      سلام مسعود عزیز

      حدود یک سال از کامنتی که گذاشتید میگذره

      یک سال قبل زمانی که شما این کامنت رو نوشتید من درگیر معضل بزرگی در زندگیم به نام از بین رفتن کسب و کارم همانا بیکاری و بیدارمدی شدم

      یادم میاد درگیر استرس شدیدی بودم و معدم از شدت ترس سوراخ شده بود

      من میترسیدم از این که در ادامه سال میخام چیکار کنم خرجم رو چطور در بیارم موضوعاتی که نیاز شدید داشت که بزودی براشون هزینه کنم رو چطور پرداخت کنم

      اما یکتا پرستی برای من معجزه کرد همون ورشکستی همون اتفاق به ظاهر بد همون فاجعه باعث شد بفهمم من بی صاحب نیستم ، قدرت کسی که من رو خلق کرده از هرچیزی بیشتره

      شهریور ماه سال قبل من بعد از کار کردم روی خودم و ایجاد تغیراتی به شگل هدایتی سر کاری رفتم که برای من سرشاز از خیر و برکت بود محل کاری که حدود 120 ثانیه با خونه من فاصله داشت چ خدا به طریق همون کار به من پول داد اعتبار داد رفیق های جدید داد شادی داد ، هزینه هام رو پرداخت کرد یعنی نه تنها به لطف خدا هزینه هایی که ازشون میترسیدم پرداخت شدن ، پول اضافه هم اومد تفریح هم کردم بیشتر از قبل ، برای کار خودم وسایل خریدم و هزینه کردم و…

      خلاصه خالق برای من معجزه کرد

      گذشت تا همین اواخر که بنا به دلایلی من هم درگیر ترس و اضظراب شدم و دنبال سرکوبش بودم و امروز هم دارو خوردم اما به خودم اومدم

      صدرا دنبال چییی درمان پیش خداست

      خدا که میگه تورو رها نکرده با تو دشمنی نکرده

      تو که با چشم خودت دیدی خدا معجزه میکنه و برای هرکس که تقوا داشته باشه راه خروجی قرار میده

      امشب روی این نوع تفکر کار کردم و با توجه به این که شب اول بود خیلی ارامش گرفتم

      مطمعنم خدایی که بار سنگین بیکاری رو از دوش من برداشت خدایی که بار سنگین جدایی از یه رابطه چهار ساله رو از قلب من برداشت خدایی که کاری کرد پدرم با دست خالی خونه درست کنه خدایی که هر مشکلی داشتم به نوعی حل کرده

      حتما حتما حتما میتونه هرچیزی دیگری رو منجمله استرس حل کنه

      بعد از موضوع ورشکستگی و بیکاری سال قبلم فهمیدم که اگه خوشبختی یک ساختمون باشه اسکلت اصلی اون ساختمون ستون ها شناژ اون ساختمون یکتا پرستیه

      شاید انگزایتی هزار نوع درمان داشته باشه

      به امید خدا من این موضوع رو به شکل یک تا پرستانه حل میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 839 روز

    به نام خدای بزرگ و مهربان

    به نام خدای که عشق مطلق هست

    به نام خدای که بی نهایت بخشنده و بی نهایت رحیم هست

    به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

    خدای که در رگ رگم جاری هست

    خدای که عشق مطلق هست

    خدای که مهربانی اش بی اندازه هست

    خدای که همه چیز من هست

    خدای که هر لحظه حامی و هادی من هست

    خدایااااااااا کرورررر کر‌رررورررر شکرت

    سلام خدای مهربانم سلامم خدای عزیزم سلام عشق مطلق من سلاممم پروردگار عزیزم تویی رب بی نهایت من خدای شرینم یار قدرتمندم عاشقتم دوستتت دارم فقط ازت سپاسگذار هستم برای این زنده گی بی نظیر برای این بهشت خودساخته ام خدایاا ازت به اندازه تک تک سلول های بدنم سپاسگذار هستم خدای عزیزم من فقط روی تو حساب کردیم روی عظمت تو روی بزرگی تو خودت هدایتم کن خودت حمایتم کن بیببببین من در ااین جهان فقط تورا دارم و تو برایم کافی هستی خدای عزیزم کمکم کن که رد پای قوی و زیبا برای خودم بگذارم و به زهنم منطق قوی بدهم که من هستم خلق کننده اتفاقات زنده گیم من هستم که خلق میکنم شرایطم را من خالق شرایط خودم هستم خدایاا کمکم کن به درکم ببار به دستم قدرت بده که بنویسم نام زیبایت را

    یا الله

    یا الله

    یا الله

    خدا خیلیییییییییییییییییییییییییییی بزرگ هست

    خدا خیلییییییییییییییییییی رفیق مهربان هست

    خدا خیلییییییییییییییییییییی وهاب هست

    خدا خیلیییییییییییییییییییییی کریم هست

    از بایزید بسطامی پرسیدن اگر در روز رستاخیز خداوند بگوید چی آورده ییی ؟

    چی خواهی گفت ؟

    بایزید جواب داد زمانی که فقیر بر‌ کریمممم وارد میشود به او نمیگوید چی آورده ییی ؟

    میگوید چی میخواهی جانمممممممممممممم؟

    عزیز یادت باشد خدااااااااا خیلیییی بزرگ هست به مشت خودت هرگز نگاه نکن به مشت خداوند نگاه کن که خالق تمام جهان هست

    خدا خیلییییی بخشنده هست

    استاد عزیزم سلاممممممم به روی ماهت

    سلامم به شایسته عزیزم

    سلامممممم به همه دوستان عزیزم

    سلامممممم به پاکیزه موفق قوی و قدرتمندم

    خدایااااا کروررر کرورررر شکرت

    میخواهم نتایجم را ثبت کنم تا یادم باشد که قانون خیلیییی زیبا پاسخ میدهد و عالی هست

    صدای من را میشنوید از کابل زیبای افغانستان

    استاد افغانستان برایم بهشت شده به ذات خدا قسم که خودش از قلبم آگاه هست افغانستان برایم بهشت شده کشوری که من ازش فراری بودم کشوری که من حاضر بودم در زمان تخلیه کابل زخمی شوم ولی از این کشور بروم امروز با تمام وجودم برای تان میگویم‌ اینجا برایم بهشت شده بخدا آنقدر زیبایی هست آنقدر عشق هست که میگویم اینا کجا بود ؟

    با تمام وجودم هر بار به خدا رو میکنم میگم پسرررر دمت گرم که من را به جهان فرستادی عاشقتم بوس به غیرتتتتت خدای عزیزم

    استاد عزیزم کشوری که حاکم اش طالبان هست بخدا من با تمام وجودم ارامش را حس میکنم بخدا من راضی هستم از زنده گی چون من ایمان آوردیم که هیچ عامل بیرونی در زنده گی من تاثیر ندارد من هستم که خالق زنده گیم هستم من خالق شرایط خودم هستم

    بخدا بهترین مردم جهان حس میکنم در این کشور جمع شده

    حس میکنم تمام مردم فرشته های از سمت خدا هستن آمده اند به من عشق بدهند کمک کنند از بس من از این مردم نازنین مهربانی دیدم لطف دیدم همش از سمت خدا هست

    به خدایی خدا قسم که تو با خدا یکی شو تو با خدا هماهنگ شو خداوند تمام زنده گی ات را هماهنگ میسازد هر جا باشی آنجا را برایت بهشت میسازد

    احساسم خیلییییی عالی هست خیلیییی ارامش دارم انگار روی ابر ها هستم

    ارامش را با چی چیزی میتوانم بخرم ؟

    احساسی که دارم نمیشود به خدا نمیشود روی اش قیمت بگذارم ؟

    حالم از درون خیلییییی عالی هست

    استاد از در دیوار برایم نتایج میاید عشق میاید ارامش میاید

    خیلییییییییییی احساسم عالی هست خدایاا دوستتت دارم

    اینجا نزدیک عید سعید فطر هست و خیلییییی بازار ها که شما به نظرم پاساژ میگویید بیروبار هست یعنییییییی بیش از حد جمعیت مردم زیاد هست امشب من و مادرم دوتایی با عشق رفتیم خرید او هم در شب که اینجا یک چیز عجیب هست دوتا خانم در شب

    من امشب آزادی را با تمام وجودم لمس کردم

    یک لحظه حس کردم اینجا افغانستان نیست از بس آزادی دیدم از بس شادی دیدم

    بخداااااااااااااا همه جا بی نهایت برایم زیبا شده زنده گی بی نهایت برایم لذتبخش شده

    من کسی بودم که عید میشد میکفتم چی دگه عید چیست خسته کننده هست ؟؟؟؟؟

    یا الله من هیچ ربطی به گذشته ندارم

    من و مادرم رفتیم قدم زدن در این شب زیبا زیر آسمان پر از ستاره های نورانی غرق تماشاییی آسمان زیبا شدم

    همه جا فقط شادی می دیدم مردمانی که به شدت شاد و غرق شادی بودند

    انقدرررررررر فراوانی دیدم که فقط تعجب میکردم همه جا فراوانی از مشتری گرفته تا اجناس

    من و مادرم رفتیم ایسکریم گرفتیم آنقدر با لذت ایسکریم میخوردم غرق لذت بردن از زنده گی شده بودم کاملا رهایی رها

    من همیشه آرزو داشتم که آتش بازی را بیبیبینم

    میداننننننننن امشب آتش بازی خیلییییییییی بی نظیری را دیدم یک لحظه حس کردم در امریکا هستم و آتش بازی سال نو را تجلیل میکنند در یکی از فایل های سفر به دور امریکا هست آتش بازی یا خدای من غرق در زیبایی شادی آدم ها شدم غرق در دیدن آتش بازی شدم نمیداننننن چقدررر احساسم خوب و عالی بود چقدرررررر مردم شاد بودند خیلیییییی انرژی اش عالی بود خیلییییییییییی زیبا یود همه جا فقط صدای خنده میامد صدای زیبایی میامد من روی ابر ها بودم از بس احساسم خیلییی عالی بود

    خیلییییی عزت نفسم رشد کرده فارغ از قضاوت دیگران ویدیو گرفتم و در کمال ارامش فقط لذت بردم‌

    تمام این اتفاقات من خلقش کردم در فرکانسش قرار گرفتم

    انقدرر آدم های شاد پر انرژی را جذب میکنم که بخداااااا از زیباییی قانون تعجب میکنم

    استاد عزیزم همه جا میروم‌ فقط مهربانی میبینم فقط عشق دریافت میکنم خیلییییی زنده گی برایم زیبا شده

    تک تک اتفاقات و ویدیو های که مریم عزیزم در سریال سفر به دور امریکا از شادی مردم از لذت های مردم میگرفتن من در این چند شب در افغانستان تجربه اش کردم باور تان میشود ؟

    این قدرررررر قانون زیباست

    بخدا بچه ها قانون خیلیییی زیباست

    جهان خیلییییی زیباست

    جهان فقط با احساس ما کار دارد با افکار ما کار دارد اون شرایط برای ما خلق میکنند که هماهنگ با فرکانس های ما باشد بخدا هیچ شانسی در کار نیست

    قانون نمیگوید این سید حسین عباس منش هست بیا برایش زیباتر بسازیم یا این مریم شایسته هست یا این فلانی هست برایش بد بسازم این فلانی هست در قصه اش نباش

    قانون به همه کار میکند قانون به همه جواب میدهد چون خداوند عادل هست خداوند فقط به فرکانس های ما پاسخ میدهد

    از بس خوشحال هستم کلماتم‌ از دستم می‌رود خدا کند متن درست بیاید ( ایموجی خنده )

    استاد عزیزم انقدرر زیبایی میبینم به خدایی خدا قسم که فقط غرق میشوم نمیدانم کجا هستم امروز یک درخت خیلییییی زیبا را دیدم که دقیقا مثل درختی بود که در سریال سفر به دور امریکا دیده بودم جا های هدایت میشوم که خیلیییی زیباست

    آرامشم خیلییییی بیشتر شده

    احساسم خیلییییی عالیتر شده

    هدایاییی زیباییی دریافت کردیم

    روحیه ام خیلییی شادتر شده

    احترام مردم برایم خیلیییی زیاد شده

    هر جا فقط زیباییی میبینم

    نشانه های خداوند میبینم برای تایید خواسته هایم

    بخدا هر جا که می‌روم برای خرید انقدرر این فروشنده ها مهربان هستن که حتی چند بار‌ میگویند هدیه دادیم من فقط میکویم خدایا چی میکنییی ؟ این قدر این مردم را برایم مهربان ساختی

    این در حالی هست که از فامیل خودم بپرسی مردم چگونه هست ؟

    میگویند گرگ هستن

    بخداااا برای من برعکس هست

    چند روز پیش دوستم که در امریکا هست خیلییی دختر مهربان و با شخصیتی هست به دل خودش بدون حرفی من برایم پول به حیث هدیه فرستاد

    امشب با مادرم که رفته بودم در راه در دلم فقط شکرگذاری واقعی داشتم

    میکفتم خدایاا چقدررر تو مهربان هستی

    خدای عزیزم تشکر که زنده گیم را غرق نعمت و ثروت کردی

    خدایاا شکرت

    میگفتم خدایااا با من چی کردی ؟

    چقدررر حالم خوب هست چقدرررزنده گیم زیبا شده میکفتم عشقم دمت گرم که من را به جهان آوردی دمت گرممم

    خیابان تاریک هم بود و من اصلا به زمین آنقدر نگاه نمیکنم چون من عاشق آسمان هستم و همیشه به بالا نگاه میکنم

    در یک لحظه دیدم در پیش پاهایم پول هست پول پیدا کردم

    واااااااااااااااای احساس عالی من صد برابر شد انقدرر خوشحال شدم بی نهایت خوشحال شدم

    خدایاااا شکرت

    این نشانه خدا هست که زنده گیم غرق نعمت و ثروت میشود

    این نشانه خداست که مسیرم درست هست

    این نشانه خداست که من خالق شرایط خودم هستم

    این نشانه خداست که من جذب کننده ثروت هستم حتی در خیابان هم پول پیدا میکنم او هم پول عالیییییییییی

    این نشانه خدا بود که چرخ زنده گیم خیلییی روان شده

    این نشانه خدا بود که من بی نهایت ثروتمند میشوم

    این نشانه خدا به من بود که همین طور به آسانی تک تک خواسته هایم را خلق میکنم

    من در این چند روز به شدت روی دوره احساس لیاقت کار میکنم نمیدانن چقدررر عاشق خودم شدیم چقدرررر خودم را دوست دارم

    چقدرررر خدا از دیدن من ذوق میکند که چنین بنده نازنین و دوست داشتنی دارد من میدانم خدا خیلیییی برای خودش حال میکند از دیدن من

    بی نهایت احترام از فامیلم دریافت میکنم

    بی نهایت عشق دریافت میکنم این قانون خیلیی عالی هست

    بخدا بچه ها معجزه تمرکز ما هست معجزه خود ما هستیم همین که تو قدم میگذاری جدی روی خودت کار کنی نتایج میاید

    ارامش را با چی پولی میتوانی بخری

    روابط عالی را با چی پولی میتوانی بخری

    سلامتی را با چی پولی میتوانی بخری

    در سال های گذشته حتی در همین سال گذشته من همیشه در ماه رمضان با پدرم دعوایم میشد و تا مدتی دیر قهر میبودیم و چقدرر ناراحت میبودم

    ولییییییییی نمیدانن از زمانی که پاکیزه تغییر کرده

    عزیزدردانه همه عالم شده

    چقدرررر پدر عزیزم مهربانتر شده چقدرر من دختر عالی و خوبی شدیم چقدررر بیشتر قدر مادر و پدر عزیزم را میدانم

    پدرم بی نهایت برایم عشق میدهد

    خدایااااا شکرت شکرت شکرت

    سال گذشته من این موقع های نزدیک عید خانه خواهرم میرفتم برای کمک در کار های خانه و من به شدت از این کار بدم میامد خیلییییی بدم میامد خیلییی حالم بد میشد و فراری بودم از رفتن به خانه خواهرم ولی خودم را مجبور فکر میکردم و ازم درخواست می‌کردند باید میرفتم

    خواهرم برعکس قوانین عمل میکند دوست نداشتم بروم

    امسال خود خواهرم به خانواده شوهرش گفته که امسال پاکیزه جان خانه من نمیاید چون کار گرفته و شما خودتان باید کمکم کنن ( او هم کار دلخواه من را گفته بدون اینکه من گفته باشم یا خبر داشته باشم بخاطر مهربانی به من اینکار را کرده چقدررر خداوند قلب ها را برایم نرم کرده هست و این هم نشانه خداوند که به زودی هدایت میشوم به کار دلخواه خودم مجری شدن و به درآمد عالی میرسم میبینن چقدرر قانون زیبا جواب میدهد )

    در راه بازگشت به خانه زیبای ما

    من و مادرم طیاره زیبا چراغان شده را در آسمان پر ستاره دیدیم خیلیییییییییی زیبا بود خیلیییی حسش خوب بود در حین حال من از خواسته هایم میگفتم به مادرم که این را هم نشانه عالی گرفتم در باره مهاجرت به امریکا صحبت داشتم که حرکت طیاره زیبا را دیدیم

    خیلیییی نشانه های خداوند میبینم خدایاا شکرت

    هر روز معجزه میبینم هر روز یک اتفاق زیبا در زنده گیم رخ میدهد

    اصلا من عادت کردیم با سوپرایز های خدا در تمام جهت های زنده گیم

    خدایااا شکررررررررررررت

    برای امشب همین قدر یادم آمد و من نوشتم

    امشب خیلیییییی شب عالی و زیباییی برایم بود

    خیلیییییییی لذت بردم

    استاد عزیزم منم امشب حس شما را داشتم که در سریال های سفر به دور‌ امریکا در چهره زیبای تان میدیدم موقع دیدن زیباییی ها بخداا خیلییی حس زیبایی هست خیلیییی حس زیباییی هست نمیشود بیانش کرد فقط باید تجربه اش کرد

    خدایااا شکرت

    خیلیییی سپاسگذار خداوند هستم که من را به این مسیر زیبا هدایت کرد

    خودم را خوشبخت ترین دخترر دنیا احساس میکنم

    نمیدانن چقدررر خودم را بدون قیط و شرط ارزشمند و لایق میدانم

    خودم را لایق تجربه های عالی میدانم

    میخایم هزاران بار بگویم که بی نهایتتتتتتتتتتتت مهربانی میبینم بی نهایت عشق از همه دریافت میکنم کم کم‌ باورم میشود که من اهنربای عشق شدیم من اهنربای دوست داشتن شدیم من اهنربای مهربانی ها شدیم

    خدایااا شکرت

    الهی که پول فراوانی ثروت نعمت سعادت عشق بدود به دنبال مان

    ما ز بالاییم و بالا می رویم

    ما ز دریاییم و دریا می رویم

    ما از آن جا و از این جا نیستیم

    ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می رویم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    علی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 984 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم

    اولین مسئله ای که من حل کردم زمانی بود که من در سن 12ساله گی پدرم سکته مغزی کرد و بعد ما از لحاظ مالی با مشکلات زیادی روبرو شدیم و من به تنهایی شروع کردم نیاز هام برطرف کردن در همون سن با قالی شویی سیار شروع کردم از ساعت 7صبح تا 10شب برای 10هزار تومان خرید شارژ برای بازی های اینترنتی ولی باز هم من نیاز های زیادی داشتم مثل کاپشن که برای خریدش در همون سن یک هفته خارج از شهر همراه با کارگر ها کار کردم و باز هم این جا تموم نمیشه من سال بعدش دست تمامی بچه های اقوام گوشی های موبایل نو و لمسی می‌دیدم که منم می خواستم ولی کسی به درخواست من توجه نمی کرد و بعد برای خرید موبایل رفتم داخل یک ساختمان نیمه کاره شروع به کار کردم و بعد از یک هفته بعد تونستم با پولش گوشیم بخرم و در سن 15سالگی رفتم تعمیرات کامپیوتر مانیتور و… یاد گرفتم و بعد برای خرید وسایل لازم به مدت یک ماه داخل یک زبت پسته کار سنگین به صورت دو شیفت انجام دادم یا در سن 16سالگی برای خرید دوچرخه رفتم دوباره قالی شویی سیار کار کردم و من دوچرخه سواری هم تا سن 15سالگی بلد نبودم ولی افرادی هم دید بودم که بدون تماس دست با فرمان دوچرخه سواری می کردند و البته به دلیل الگو های که دید بودم کمی طول نکشید که منم هم به همون صورت رانندگی میکردم و یا در سن 17سالگی برای افزایش ازت نفسم و کار کردن در شغلی که عاشقش هستم شروع به رفتن به صورت تک به تک تمامی لباس فروشی مردانه برای درخواست همکاری به اعنوان مدل کردن و اصلان برای من بر خورد شون مهم نبود فقط نتیجه مهم بود و باعث شد من اسپانسر پیدا کنم و یا در سن 18سالگی اقدام برای یک رابطه عاشقانه کردم با یک دختر جوان 23ساله که با موفقیت روبه رو شدم و از همه نظر باعث رشت و تکامل من شد و در 18تا 19سالگی من از یک شاگرد صفر به کسی تبدیل شدم که مسولیت یک سوله تابلو سازی داشت و تمامی کار های سخت افزاری رو من انجام می دادم و فقط من کلید آن جا رو داشتم و برای حل مسئله کنترل ورودی هایم از آنجا استعفا دادم و از صفر شروع کردم تنها با یک هویه به اعنوان یک تعمیر کار به صورت دور کاری با یک سایت پخش لوازم الکترونیکی که از چین جنس می آوردن شروع به کار کردم و یکی از چالش های من نداشتن پیچ گوشتی بود و خب من پولی هم نداشتم و شروع به تعمیر ایرپاد و هدفون که با کارد میوه خوری میشود با کنی و تعمیر کرد کردم و بعد با پول تعمیر آنها بقیه وسایل تکه به تکه خریدم و مسئله دیگه ای که من بهش برخورد کردم می خواستم دوره حل مسئله استاد خرید کنم ولی این درآمد منو به آن جا نمی رسوند و از روز 3 فروردین به صورت هدایتی من مسولیت یک فرودگاه لبنیاتی به اهده گرفتم به صورت تک شیفت و حقوقی که تا به حال در این روند تکاملی در یافت نکرده بودم که باعث شد من هیجان اولین دوره خودم رو خریداری کنم

    و الان بعد از همه این ها بازم گاهی اوقات فکر میکنم که من خودم هیچ کاری نکردم یا خودم رو سر زنش میکنم و یاد آوری این مسئله ها خیلی ضروریه برای با قدرت حرکت کردن برای تجربه های لمس نشده برای احساس هیجان و عشق پنهان شده که واقعا مثل یک سورپرایز میمونه احساس خوب تونستن

    و در آخر یکی از بزرگترین درس های که به من این فایل یاد آوری می‌کنه اینه که من و شما ای دوست عزیز تمام مسولیت زندگی خودمون به اهده داریم چه قبول کنیم چه قبول نکنیم این هست و جز این نیست و توانایی حل مسئله به این معنی هستش که من کبک نیستم من قربانی نیستم من ضعیف نیستم بلکه من قدرت، سلامتی، آرامش، روابط ،ثروت و تمام زندگی رو من در تمامی ابعادش می خوام تا لحظه مرگم و دوستان این فایل به تنهایی می‌تونه به اندازه یک دوره به من و همه شما کمک کنه

    امید وارم در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    Amin Iloon گفته:
    مدت عضویت: 900 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدا را شکر بابت اینکه استاد عزیزم در این چند روز کلی فایل گذاشتن تو سایت

    و واقعا لذت بردم از گوش کردن این فایل ها و نکات بی نظیر

    چقدر نیاز دارم به این دوره بی نظیر و اینکه به امید خدا این دوره رو تهیه میکنم و با عشق ازش استفاده میکنم..

    خدا را شکر بابت این اعتماد به نفسی که استاد داره و اینکه ایمان داره به محصولاتش که اینقدر پر قدرت و با شهامت اجرا میکنه..

    خدا را شکر دوره عزت نفس رو تهیه کردم و با عشق دارم روش کار میکنم و با همین سه جلسه کلی نتایج بی نظیر کسب کردم و موفق شدم که با صحبت کردن 47 میلیون دریافت کنم – با کاری که قبلا شل و ول بودم انجامش نمی دادم و هی بی روز بعد مولکول میکردم و حدود 4 ماه به تاخیر انداختم و صد درصد ایمان دارم که صحبت های استاد صد درصد درست و وحی منزل است

    این قسمت رو نوشتم که به قول استاد ردپایی باشه برا اینکه بعد بیام و این کامنت رو بخونم و انگیزه بکیرن و به خودم بگم امین جان اگر اون موقع تونستی پس الانم میتونی – چرا که نه…

    دوستان عزیر هم میتونن با این کامنت بی نظیر به ایمان برسند که می شود.‌

    صد درصد میشه نتایج زندگی رو خلق کرد و چرا که نه

    واقعا کسی که میره پول درمیاره – بها پرداخت میکنه برا موفق شدنش و تمرکز میکنه صد درصد نتیجه میگیره – کسی که ایمان داره میتونه موفق بشه – وقت میگزاره – بها پرداخت میکنه – عمل میکنه

    واقعا کجا دیدی دو تومن پول بدی برا عزت نفس و با همون 47 تومن بدست بیاری انهم تا جلسه سه…

    عاشقتونم – مرسی که وت گذاشتی کامنت من رو خوندی – این کامنت رو با عشق بخون و با عشق ادامه بده – اگر با خوندن این کامنت انگیزه گرفتی و موفقیت برات باور پذیر تر شده بیا ستاره بگزار پاسخ بده و از تجربه خودت برام بنویس تا به همه مون کمک کنیم برا موفق شدن – عاشقتونم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    امید سعادت پور گفته:
    مدت عضویت: 1705 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و تمامی شیفته گان رشد شخصی

    دیدن و شنیدن این فایل بعد از مدت ها کار کردن روی شخصیت خودم مجدد احساس بی نظیر خالق بودن خودم در زندگی ام را در من زنده کرد؛ باورها و ویژگی های شخصیتی که از دوره 12 قدم در من ایجاد شده اند. اینکه مولد و محرک و پویا در ساخت ثروت، حل مسائل و باور داشتن قدرتی که الله مهربان به من عطا کرده تا زندگی بهتر و با کیفیت تری داشته باشم.

    چقدر مهم است که من همواره به خودم یادآور شوم که من می توانم خالق شرایطم باشم. چقدر این حرف آرامش را در وجود من برقرار می کند. چقدر این حرف ها متفاوت و متمایز از آن چیزی است که از دیگران می شنوم.

    به یاد می آورم زمانی که تازه به شروع دوره 12 قدم کرده بودم ایده های بسیاری به من الهام میشد که وسایلی که در خانه هستند را خودت تعمیر کن و باورش حتی برای خودم هم سخت بود که من توانستم این وسایل را تعمیر کنم؛ و آن احساس بی نظیری که در من ایجاد میشد، آن خود باوری، ارزشمندی، عزت نفس و اعتماد بنفس بی نهایت برایم ارزشمند و دوست داشتنی بود.

    به یاد می آورم که در آغاز این ترس در من بود که نکند آن را خراب کنم و یکبار هم دقیقاً بخاطر اینکه قبل از شروع به کار نکات ایمنی را رعایت نکرده بودم اتفاقی افتاد که ترس من را چندین برابر کرد ولی صدایی در درون من به من می گفت که آرام باش و ایده ها برای اصلاح کار به ذهنم میرسید و من قدم به قدم آن ها را انجام دادم.

    چقدر احساس من پس از آن روز عالی شده بود، چقدر ایمان من پس از درست شدن وسیله من از اینکه توانسته بودم ذهنم را کنترل کنم و اینکه خدا مرا در این مسیر همراهی و هدایت می کند، بیشتر شده بود. خدایا شکرت

    دوست دارم بی نهایت از این مسیر بگویم. در آینده از کارهای بزرگ تری که انجام دادم بیشتر برایتان می نویسم.

    در پناه الله مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1895 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و دوستان عزیزم

    استاد جان قبل از هر چیز میخوام اندام فوق العاده ای رو که برای خودتون ساختینو تحسین کنم واقعا بهتون تبریک میگم شما بسیار جذاب و خوشتیپ شدین

    مهمترین نکته این فایل برای من :

    1-مسائل همیشه و در زندگی همه آدماها وجود داره

    2-باید به جای احساس قربانی شدن با این دیدگاه که اگر مسئله ای برای من به وجود اومده مقصر خودم هستم نه هیچ عامل دیگه ای سعی کنی مسئله ت رو حل کنی

    3- هربار که مسئله ای رو حل میکنی اعتماد به نفست میره بالا و مسائل بعدی رو راحتر حل میکنی

    استاد در دوره عزت نفس میفرمایید : کسی که عزت نفس داره عاشق حل مسائله چون اندازه اون آدم بزرگتر از اون مسئله ست

    اگر بخوام مثال بزنم درمورد آخرین مسئله ای که حل کردم و خیلی به احساس خوبی رسیدم این بود که ما یه کمدی داشتیم که دیگه نمیخواستیم ازش استفاده کنیم خیلی هم بزرگ بود و توو خونه جا گرفته بود از طرفی هم برادرم گفته بود که شیشه های کمدو لازم داره و خودش میخواد شیشه هاشو سالم دربیاره و این کمد همیشه جلوی چشم من بود و اضافی بودنش اذیتم میکرد شاید بالای10 بار به برادرم گفته بودم این کمدو از اینجا بردار ببر بیرون اونم هردفعه به یه بهانه ای از زیرش در میرفت تا اینکه یه روز زدم به سیم آخر و بدون اینکه به برادرم چیزی بگم پا شدم با چندتا ابزار خیلی راحت شیشه هارو سالم درآوردم و قسمتای چوبی رو هم با چکش شکوندم و وقتی که به قطعات کوچیکتر تقسیم شد بدون کوچترین سختی گذاشتمشون بیرون و وقتی که برادرم تیکه های کمدو توی حیاط دید باورش نمیشد خودم اینکارو کردم ، همین کاری که وقتی که انجامش دادم متوجه شدم چقدر ساده بوده انقدر به من احساس خوبی داد که انگار شاخ غولو شکسته بودم وقتی که این کارو کردم احساس اینو داشتم که من توانایی انجام هر کاری رو دارم و این احساس فوق العاده ای بود اینکه احساس باعرضه بودن میکردم این احساس که وابسته کسی نباشی تا کاری رو برات انجام بده همین که از حالت انتظار دربیای و خودت اقدام کنی بهترین احساسه

    استاد عزیزم سپاسگذارم از این فایل فوق العاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: