خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

417 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا اس گفته:
    مدت عضویت: 1986 روز

    خدا رو سپاسگزارم به خاطر امروز که با روشن کردن لپ تاپ و اومدن توی سایت استاد عزیزم به این فایل هدایت شدم…..دقیقا از دیشب تا الان ناراحت بودم از شرایطم و اینکه چرا تغییری نمیکنه با اینکه روی باورهام دارم فعالیت میکنم و باز هم نشانه ای اومد که بلند شو و ادامه بده و نگذار قربانی شرایط بشی.

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر به خاطر اینکه من استادی مثل عباسمنش دارم. خدا را هزاران بار شکر که میتونم لحظه به لحظه با استادم باشم و بجنگم برای زندگی ام و بجنگم برای خلق زندگی که دوست دارم.

    خدایا از شما ممنون و سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    یوسف علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1725 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش

    درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️

    من هم قبل از آشنایی با شما خانواده ، دولت ، جامعه و دیگران رو مقصر اتفاقات ناخواسته زندگیم میدونستم، مثلا میگفتم چرا خونواده ان چنین باورهایی داشتن که اون باورها رو من هم اثر گذاشته ومن تواین مسیر هستم و مخصوصا پدرم چرا اون رفتارهارو با بچه هاش داشت و باورهای فقیرانه یا رفتار پر ازتنش و خشم داشت که ما هم تو ذهنمون هم ازش بدمون میومد و کلی تو ذهنم باهاشون درگیر بودم ، یا مثلا تو بحث مالی مثل 99 درصد مردم ایران که بر این باورن که دولت داره مردمو بدبخت میکنه منم همین فکرو داشتم و میگفتم چرا افراد بالادست جامعه پول به مردم نمیدن و ثروتو بین مردم تقسیم نمیکنن ، و خبر نداشتم که ثروت یه چیز ذهنیه باید خودت بسازیش و سیر تکاملیتو طی کنی

    در بحث روابط هم همینطور همیشه فکر میکردم که من قربانی هستم و دیگران دارن به من آسیب میرسونن و من مثل برگی در باد هستم و کاری از دستم بر نمیاد

    از وقتی با شما آشنا شدم به لطف الله مهربان فهمیدم و درک کردم که همه چیز اول تو ذهنم شکل میگیره و بعد در دنیای بیرون نمود پیدا میکنه

    ، اونم یه شبه نبود که به این درک برسم، چندبار امتحانش کردم دیدم هر چیزی تو ذهنم بهش فکر میکنم همون میشه و کم کم با دلیل و منطق به ذهنم قبولوندم که اتفاقت و شرایط زندگیمو خودم دارم خلق میکنم و من قربانی نیستم؛ آدم هایی که دور و بر من هستن براساس مدار فرکانسی که توش هستم کنار من هستن، مقدار درآمدی که دارم براساس مداری که توش هستم داره شکل میگیره و سلامتی که دارم براساس باورهایی که از بدنم و انتظاری که از جسمم دارم ، داره بازخورد نشون میده؛ اینا همه رو تست کردم و به این درک رسیدم البته که هنوز خیلی جا داره تا پیشرفت کنم و هر روز باید رو خودم کار کنم

    به محض اینکه فهمیدم جهان قانون داره و ازش یکم استفاده کردم دیدم دارم نتیجه میگیرم و درکم و آگاهیم بیشتر شد ، قشنگیه این خدا اینه که انقدر مارو دوست داره هر لحظه که برگردیم مارو هدایت میکنه به مسیر درست؛ اصلا تو قرآن اومده و شما بارها اشاره کردید که بر ما واجب شده که شما هدایت کنیم، حالا این هدایت میتونه به مسیر درست باشه یا به مسیر اشتباه اونو ما تصمیم میگیریم

    من در مورد ثروت ساختن به این باور رسیدم که خودم دارم با ذهنم میزان درآمدو تعیین میکنم با مداری که توش هستم با باورهام ، بعد سعی کردم باورهامو بهتر کنم با نشون دادن الگو های مناسب به ذهنم به اینکه میشه از پایین ترین نقطه به بی نهایت رسید میشه با دست خالی و با اون چیزی که داری به ثروت برسی و ازش پول بسازی‌بهش الگو نشون دادم، میشه تو خونواده فقیر بود و به ثروت رسید، میشه دانشگاه نرفت و به ثروت رسید، بعد وقتی که من آماده بودم خداوند مسیر هدایتو بهم نشون داد، وقتی من دیگرانو مقصر ندونستم وقتی گفتم هر اتفاقی افتاده خودم با افکارم رقم زدم، وقتی گفتم حالا چطور میتونم مسئلمو حل کنم

    وقتی مسائل کوچیکو حل کردم اعتماد به نفسم رفت بالا وقتی مسائل بزرگترو حل کردم اعتماد به نفسم بیشتر و بیشتر شد

    مثلا تو بحث روابط مشکلی برام ایجاد شد و من خیلی بهم ریختم ، گفتم قبلا که در رابطه با همسرم به جای خوبی نرسیدیم و ارتباطمون قطع شد ولی بعد از اینکه اون آپرکات وحشتناکو خوردم و بعد از تلو تلو خوردن ، از خدا خواستم هدایتم کنه و گفتم خدایا تو سکان دار زندگیم هستی خودت کمکم کن و اجازه دادم که خداوند هدایتم کنه؛ نشونه های خداوندو دیدم صدای خداوندو شنیدم و با ایمان کمی که داشتم اقدام کردم، و هر بار نشونه ها رو دیدم ایمانم بیشتر شد آرام کردم خودمو و جلو رفتم با اینکه هیچ چیزی از مسیر نمیدیدم ولی کم کم و تا حدودی به این باور رسیده بودم که کسی از هلی‌کوپتر بالای سرم داره راهو میبینه و تو این جنگل پر ازدرخت و تاریک هدایتم میکنه، یه جاهایی پام لغزید و نیاز هست که بازم رو ایمانم کار کنم

    بعد به خودم گفتم حالا این اتفاق افتاد من، و درسی شد برای من حالا چه کار میتونم انجام بدم؟ چه درسی از این اتفاق گرفتم؟ ، اون موقع بود که من مصمم تر شدم به اینکه به خداوند اعتماد بیشتری داشته باشم

    استاد یه مثالی همین امروز واسم پیش اومد بذارین اینو بگم، امروز تو برنامه کاریم که اومد( چون هفتگی برنامه کاری پرسنل پرواز تو ایران برنامه ریزی و ارسال میشه) دیدم آزمون برام گذاشتن ، اولش یکم تعجب کردم و جا خوردم ولی وقتی ذهنم داشت میرفت به سمت نکات منفی و میگفت اگه این آزمون برای این باشه که بخوان اذیتم کنن چی؟ ، آگاهانه اومد به خودم گفتم اگه این امتحان واسه ترفیعم باشه چی؟ چون چند وقت پیش یه اتفاقی در کارم پیش اومد که ظاهرش خوب نبود و منم سعی کردم زیاد روش زوم نکنم

    بعد به خودم گفتم اشکال نداره من خودمو آماده میکنم برای آزمون بقیه اش با خدا ، بعد از چند دقیقه خدا شاهده دیدم اصلا اون آزمون برداشته شد ، اونم وقتی که من نگران نشدم و خودمو سپردم به خدا

    .

    .

    .

    .

    چی بگم استاد

    .

    .

    .

    .

    .

    داشتم فکر میکردم

    یکم مکث کردم الان

    چطور خدا میاد مسائلو حل میکنه وقتی میسپاریم بهش

    .

    ..

    .

    من دارم روی خودم کار میکنه

    چیزی که درک کردم اینه اگه من دارم رو خودم کار میکنم و اگه اتفاق به ظاهر ناخوشایندی افتاد نگران نباشم و بسپارم به خدا، تو دل اون اتفاق میتونم خیر پیدا کنم

    مثال ها زیاده استاد جان این مثال همین امروز برام اتفاق افتاد گفتم بگم ؛ استاد جان میخوام بگم میتونم از اتفاقات به ظاهر ناخوشایند به نفع خودمون استفاده کنیم و هر اتفاقی بیفته همون خیرست

    دوستون دارم استاد عزیز و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1168 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    دوره شیوه حل مسائل زندگی واقعا برای من خیلی مفید بوده است

    در این دوره من یاد گرفتم که ریشه حل همه مسائل در دل خود آن مسائل است و آنوقت من با این باور در قدم اول به ارامش می رسیم و بعد با کمی فکر و با کمی دقت به راحتی و آسانی می توانم مشکلات و چالش های خودم را حل کنم

    از همه مهمتر این موضوع که من باید به این نکه ایمان داشته باشم که من خودم خالق شرایط زندگی خودم هستم

    این من هستم که به راحتی و آسانی می توانم از دل تضاد ها به حال خوب برسم

    هر چه است از خود من است و این من هستم که با باورها و افکار بد و یا خوب خودم روزگار خودم را می سازم

    در این دوره من یاد گرفتم که هیچ وقت هیچ چیز را گردن دیگری نیندازم و همه تسلیم اتفاقات زندگی خودم باشم چرا که من خودم خالق شرایط زندگی خودم هستم

    وقتی به این موضوع ایمان داشته باشم آنوقت من می توانم همان گونه که دوست دارم زندگی خودم را بسازم

    بدون هیچگونه ترسی

    بدون هیچگونه مشکل خاصی

    اینها درس های بزرگی است که من از این دوره ارزشمند یاد گرفتم و بی شک هر چه بهتر و بیشتر روی خودم کار کنم من موفق تر و پیروز تر خواهم بود

    همه چیز در دستهای من است و این من هستم که با افکار و باورهای خودم می توانم زندگی خودم را رقم بزنم

    چالش هایی که در زندگی برای من رخ می دهد همه و همه آنها برای این است تا من بزرگ تر بشوم و قدرت من بیشتر

    می شود

    ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل ارزشمند و سراسر پر از نکته

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای مهربانی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1044 روز

    بنام خدای هدایتگر

    نمیدونم چقدر ماجراهای من وشیرین خانم(پاشنه آشیل) رو به یاد دارید

    بیشترکامنتهام درمورد ایشونه واینکه مشکل بزرگ من یه الگوی تکراری درمورد سلامتی ایشون بود یعنی بیماریهای فصلی پاییز وزمستان

    گفته بودم که از اواسط مهرماه پارسال من تصمیمی جدی گرفتم که بفهمم چرا دخترم مرتب بیمارمیشه ونشستم متعهدانه مغزم و ریختم بیرون وهربار به یه چیزی برمیخوردم مثلا

    سرزنش کردن،تهدید کردن ،عصبانی شدن وازکوره دررفتن سر تکالیف سر ویولن زدن سر شب زود خوابیدن سر جم وری کردن اتاقش و…..

    هربار یه چیزی رو روش کارمیکردم یکم نتیجه میگرفتم ولی دوباره همه چی خراب میشد

    یواش یواش دیدم حسم خیلی داره بد میشه اخه منکه نمیتونستم مدام مراقب حرفام باشم که نکنه تهدید امیز باشه نکنه دارم سرزنشش میکنم نکنه دارم مقاومت میکنم

    خلاصه فهمیدم آقا یه چیز ریشه ای هست که مادر همه ایناس وباید اونو پیدا کنم

    بگذریم که با راهنمایی یکی از دوستان که درجواب سوال من در مورد اینکه این بیماریها جذب منه یا ربطی بمن نداره وهرکس مسئول خودشه ؟ گفته بودن نه هیچ کس نمیتونه زندگی کسی رو خوب یابد کنه وشما مسئول نیستی

    مدتی دچارسردرگمی این موضوعم بودم

    چون صحبت ایشون درسته ولی از اونحایی که بیمارشدن شیرین بیشترازهمه حال منو بد میکرد نشتی انرژی برامن داشت میگفتم نه اینا رو من خودم به زندگیم دعوت کردم

    چیزی که اصل اول تمام صحبتهای استاده که تمام اتفاقات زندگیتون بلااستثنا نتیجه فرکانسهای شماست

    خلاصه من 6 ماه تمام داشتم خودمو زیر و رو میکردم و جواب قطعی نگرفته بودم پیش از عید به یه سری موضوعات هدایت شدم که گفتم خب همینه دیگه مشکل اصلی همینه

    ولی زهی خیال باطل چون دقیقا شنبه شب شیرین وقتی میخواست بخوابه گفت مامان گلوم میسوزه

    واااااااااااای منو میگین مثله یخ وارفتم ولی سعی کردم با یه حس خوب بخوابم و بهش فکر نکنم فردای اونروز دوباره عصر به بعد گفت گلوم میسوزه مرتب عطسه میکرد یواش یواش بینیش کیپ شد

    خیلی سعی کردم کنترل ذهن کنم انصافا

    حتی قبل خواب بش گفتم مامانی باذهنت میتونی بیماری رو بندازی بیرون

    بگو خدایا من میخوام آخرهفته عالی داشته باشم برم با ماهان بازی کنم خدایا میخوام بتونم غذاهای خوشمزه بخورم دلم میخواد اخرسالی مرتب برم مدرسه با معلم و دوستام باشم و…..

    صبح که بلندشد ولی بازم یکم درهم بود ومیخواست نره مدرسه ولی فرستادمش ومنتظر بودم تاساعتی که میتونستم نشانه امروز روبزنم فرا برسه

    خیلی احساس خستگی وناتوانی میکردم یهو یاد صحبت استاد افتادم

    که خسته بشو ولی ناامید نشو

    گفتم باشه خدایا خستم دیگه گیواپ کردم 6 ماهه ازبس خودمو هم زدم وزیر ورو کردم دیگه بریدم

    گفتم خداجونم پارسال دیگه بعد عید سالم بود تا دوباره پاییز شد چرا امسال بعد عیدم باز مریض شده

    یه حسی بم میگفت کازت هنوز نیمه اس هنوز ریشه رو پدانکردی این تضاد اومده تا حلش کنی برا همیشه

    گفتم باشه خداجونم تو بگو صریح و واضح و روشن خودت بم بگو

    من دیگه نمیخوام فکر کنم دیگه سرنخ نمیخوام واضح بگو باید چیکارکنم

    گفتم خدایا منو نفرستی تو کامنت بچه ها هی بگردم شاید پیداکنما

    واضح بگو یه جوری بگو برامن قابل فهم باشه

    گفتم خدایا توکامنتا ازبچه ها پرسیدم حتی به استادم ایمیل زدم ولی کسی جواب منو نداد

    حتی یکم باخدا تندم شدم گفتم خدایا اگه هدایتم نکنی سراین موضوع منم میشم مثله بقیه مردم که باورشون اینه ؛

    خب هواسرده خب ویروس زیاده خب میرن مدرسه ازهم میگیرن و….

    وتو این مسئله میزنم برطبل بی عاری

    خلاصه زدم رو نشانه امروزم ووووووووووووووو

    خشکم زد به عظمتش سوگند تایه مدت چشمم خیره موند رو عنوان فایل وتوانایی پلک زدن هم نداشتم

    عنوان فایل این بود

    ما از تغییر دیگران ناتوااااااااانیم

    انقدراین جمله برام سنگین بود وانقدر واضح وروشن خداباهام حرف زد که قدرت هیچ واکنشی نداشتم

    تو ذهنم فقط اینو تکرار میکروم ومیگفتم یعنی چی ؟ ریشه این بود خدایا دست گذاشتی رو چی؟

    بعد از یه مدت که تونستم به خودم بیام گفتم خدای من منکه خیلی وقته دست از تغییر آدما برداشتم از وقتی این فایلو گوش دادم ومخصوصا وقتی تو قدم 3 قسمت 4 استاد فقط دراینباره صحبت کرون من پذیرفتم این موضوعو

    ولی خب درسته من ازتغییر همه دست برداشته بودم الا شیرین

    چرا؟

    چون هنوز بچس هنوز راه وچاهو بلد نیست باید درست تربیت بشه اگه از الان درست رفتارکنه تو بزرگی راحته وهزار باور چرند دیگه ای که فک میکنم همه پدر ومادرا نسل به نسل داشتنو دارن

    اصلا انگار خداگفته خب بچت که بدنیا اومد باید مثله یه ذره بین بشینی و هی مراقب کارا ورفتارا وحرفای بچت باشی

    نرو نیا بشین پاشو نخور بخور نپوش بپوش نریز نپاش

    شکستم از درون خورد شدم وقتی یاد کارام افتادم البته بگم تو این چند ماه یه کم بهترشده بودم تو این زمینه ولی قبل ترااااااا

    وای خدایا چقدر بد بودم

    بعد شیرین و بغل گردم وگفتم مامان منو ببخش تواین 7 سال بخاطر هرحرفی که زدم و تودوست نداشتی بشنوی و گاهی در گوشاتم میگرفتی یا بخاطر هرحرفی که دوست داشتی بم بگی ولی به هردلیلی توگلوت نگهش داشتی ونگفتی

    اره دیگه بیشترین مریضیشم ازگوش وگلو بودهمبشه

    بااون چشمهای درشت مشکی زیبا ومعصومش نگام کردو گفت باشه بخشیدم

    شب وقتی خوابیدش دیدم عجب ریشه ای بود این ریشه

    وقتی شروکردم به نوشتن دیدم خدایا من چرا تهدیدش میکردم؟

    جون میخواستم تغییرش بدم

    چرا درمقابلش مقاومت میکروم ؟

    چون میخواستم تغییرش بدم

    جرا سرزنشش میکروم ؟

    چون میخواستم تغییرش بدم

    چراعصبانی میشدم؟

    چون میخواستم تغییرش بدم

    وخلاصه تموم چیزایی که تواین 6 ماه پیداکردم وفکر کردم اینو اگه درست کنم حله

    میرسید به این مار افعی

    تازه شروع کردم به رقصیدن وشادی کردن وشکرگزاری ازخداوند که شاه کلیدو داد دستم

    ولی بهش گفتم خداجونم باید قدم به قدم هدایتم کنی توکه میدونی این پاشنه اشیلمه دیدی من از تغییر همه دست برداشتم اونم به راحتی

    ولی این سخته خودت کمکم کن

    انقدر دیشب حالم خوب بود انقدر باخدا عشق بازی کردم وباهم حال کرویم که قابل وصف نیست

    بعد قبل خواب رفتم بالا سرشیرین چشمامو بستم وتجسم کردم خدا مثله نوری وارد بدنش شده تمام بدنش یه چرخی زد واومد بیرون

    وصبح شیرین قصه ما سرحال بدون هیچ علامت بیماری بلند شد خوبه خوب

    من امروز فقط داشتم میرقصیدم باورتون میشه انقدرم کار داشتم که نگو

    درست کردن مربای توت فرنگی پاک گردن سبزی خوردن پاک کردن و خشگ کردن نعنا پاک کردن شوید واسه فریزر دیگه ناهارو کارای دیگم بماند ولی یه هندزفری تو گوشم بود وبا آهنگ ناب علی پهلوان رو ابرا بودم همش میرقصیدم ومیخوندم وکارامو میکردم

    من امروز کاملا رها بودم ولذت بردم وهی باخودم میگفتم چه لذتی داره زندگی بدون کنترل کردن بقیه چه لذتی داره رهایی ودرصلح بودن باخود

    گفتم خدایا وقتی بتونم رو این موضوع استیبل بشم به لطفت چه درهایی بازمیشه وچه نعمتهایی وارد زندگیم میشه

    انصافا امروز که خیلی خوب عمل کردم تا میومدم یه چیزی بش بگم تو ذهنم دینگ میخورد

    ما ازتغییر دیگران ناتوانیم

    وسریع ولش میکردم باور کنید همین روز اولی برخوردش باهام خیلی بهترشده بود بااینکه خیلی دوستم داره ولی همیشه حالت جبهه گیری داشت ولی امروز خیلی ملایم تر شده بود

    به عظمتش سوگند چه روزهای شیرینی در راهه

    به جرات میتونم بگم این قضیه بزرگترین چالش زندگیم بود

    داشتن یه الگوی تکراری ونپذیرفتن اینکه خب زمستونه ومریضی

    خدایاشکرت که وقتی دیدی تعهد منو تو این چندماه

    بزرگی کردی واینجوری واضح هدایتم کردی

    استادعزیزم عاشقتونم بخدا انقدر دوستتون دارم وانقدر سپاسگزار خداوندم که منو باشما آشنا کرد حرف ندارید استاد صبح قبل اینکه ببینم فایل امروزو

    مونده بودم این معجزه الهی رو کامنت کنم یانه ؟ اگه آره کجا بنویسم که مرتبط باشه ووقتی دیدم فایل روزشمار دقیقا همینه گفتم باشه چشم خداجونم مینویسم

    بازم ازتون متشکرم استاد عزیزتر ازجانم بحاطر این سایت الهی بخاطر این گنجینه ای که دراختیارمون گذاشتین بخاطر این فضا که راحت راحت میتونی بنویسی ومیدونی هرکی بخونه نمیگه این دیوونس میگه خدایا شکرت برا این قوانینت

    راستی استادجان یه پیشنهاد؛

    دیگه نگین سایت عباسمنش

    بگین بهشت عباسمنش

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 799 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسسسسسگزارم

    روز 142

    سلام دوستان جان

    خالق شرایط یا قربانی شرایط؟

    خدایا شکرت که هر روز بخودم یاد آوری میکنم و استمرارم را بیشتر و بهتر کرده ام که من هستم که زندگی ام را خلق میکنم

    تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و فرکانس های من بوجود میآید

    منم که با افکار و تفکرات و باور ها و فرکانس های خودم دارم خلق میکنم تمام شرایط زندگی ام را

    خدایا شکرت که من هر روز پذیرفتم که من خالق زندگی خودم هستم بدون هیچ مقاومتی هر روز میپذیرم

    همین پذیرش یعنی من در تغییرات درست هستم

    همینکه پذیرفتم نیمی از مسیر را رفته ام

    وقتی که من قبول کردم بدون هیچ مقاومتی دیگه نمیتونم کسی را هیچ عاملی را مقصر بدانم

    تا یکسال پیش که عضو سایت نبودم که راهش مشخصه و من ناآگاهانه همه را مقصر می‌دانستم الا خودم

    الله و اکبرررر از این شرک

    خدا غفور و رحیم و توبه پذیر مهربان است خدایا مرا ببخش

    ولی از روزی که تمام وجودم را در سایت الهی گذاشتم به لطف الله هر روز دارم محکم‌تر و لذت بخش تر و آسانتر زندگی میکنم و این راه انتهایی ندارد باید هرروز اینجا باشم و روی خودم وباوهایی مخربم کار کنم و قدرت را فقط بخدا بدهم

    خدایا شکرت که دیدم را نسبت به خودم بهتر و باز تر کرده ای که به شناخت بهتری از خودم برسم

    استاد هر چقدر پیش میروم و ریز میشوم در گذشته ام و الان در هر شرایطی که هستم به وضوح بیشتری برام روشنه که تمام اتفاقات ریز و درشت و شرایط و انسانها و اوضاع زندگی ام را در تمام جنبه ها خودم خلق کرده ام

    سازنده تمام من بوده ام

    وقتی چک و لقد های جهان را خیلی محکم خوردم . دیگه نتونستم به اون ضربه های محکم تن بدهم

    و خداوندمرا هدایت کرد

    هدایتی که تماما وحی منزل است هدایت به استادی که همه جوره مثله ما از ضربه خوردن خودشو نجات داد و با کسانی که در فرکانسش بودند الگوی عالی شد تا ثابت کند که در هر شرایطی که هستی هیچ مانعی ندارد تو بخواه که تغییر کنی اون وقته که جهان با هر تغییر تو بهت پاداش میدهد

    و خدا را شاهد میگیرم از وقتی که تصمیم گرفتم که تغییر کنم هر روز م داره بهتر و بهتر میشود

    و الان دارم یاد میگیرم و نیاز به استمرار و صبر و تکامل دارم

    با هر تضاد ی و مسئله ای در هر جنبه ای از زندگیم به این باور و خودباوری رسیدم که من اگر در هر جنبه ای تضادی هست ایراد منم

    به خودم دقیق شوم تا ببینم که من چه ایراداتی دارم که الان یه مسئله دارم در هر جنبه ای چه روابط چه مالی چه شخصیتی

    و و و

    و آگاه ها نه و آزادانه و رهاتر و تسلیم تر باشم و هر بار بهبود شخصیتی را رشد بدهم در وجودم در تماپ جنبه های زندگی ام

    کمال مطلق نداریم در بعد انسانی

    فقط خداوند کمال مطلق

    من میتوانم هر بار بهتر و بهتر باشم

    گفتم که الهام عزیزم این راه بهبود شخصیتی انتهایی ندارد

    باید هر روز خودتو از مسائلت بزرگتر کنی

    باید آماده تر باشم برای حل مسائل

    با خودباوری با اعتماد به نیروی درونم

    نیروی خیر حاکم بر جهان هستی در درونم جاری است

    استاد ما سال گذشته همون تعطیلات با همسرم می‌رفتیم داخل زمین مغازه و باغچه و دور گل‌های باغچه را با سنگ و سیمان سر و سامان دادیم و گلها را با نخ می‌کشیدیم رو به جلو و وقتی که کارهای باغچه رو انجام دادیم با هر بار دیدن گلها و پاکی و تمیزی و زیبایی اونجا کلی لذت می‌بریم و چندتا هم مرغ و جوجه انداختیم اونجا بخدا وقتی میبنمشون خودشون مراقبه ای هستند برام اینقدر که با روحم هماهنگ است این جور فضاها که خدا میداند با شکوفه های بهاری گل‌های زیبا و چیدن سنگ دور باغچه‌ای آنقدر به فضا روح و سرزندگی داده که فقط با دیدنشون لذت میبرم

    حتی دوتا از مرغ های برهمایی خوشگلمون کرک شدند با اینکه ما در خانه آپارتمانی هستیم اردمشون خونه و هر کدوم 5تا جوجه خوشگل بهمون هدیه دادند و از زمستان تا الان که چهار پنج ماهشون شده و خیلی بزرگ و قشنگ شده اند با دیدنشون فقط میگم خدایا شکرت چقدر این فضا به من آرامش میدهد

    خدایا شکرت که همه کاره ام تویی

    خدایا شکرت که هر آنچه دارم از آن توست

    خدایا شکرت که مرا خالق زندگی خودم کردی و دیگر برگی در باد نیستم که با هر عاملی بیرون از خودم این ور و اون ور بشوم

    خدایا شکرت که با ثابت قدم ومتعهد تر شدنم در قوانین بدون تغییر خداوند دنبال تغییر و تحول در وجود خودم هستم و وابسته به اصلم هستم

    خدا یا شکررررررت که هر بار مسئله ای در ذهنم باشد به قرآنت هدایت میشوم و تو سریع العجابه ام هستی و در دل مسئله راه حلش هم وجود دارد و با هم حلش میکنیم و قلبم سرشار از عشق و محبت و آرامش الهی میشود

    خدایا شکرت که با هر افت فرکانسی ام سریع با عشق مرا به سایت الهی هدایت می‌کنی و راه حل ها را از طریق بینهایت دست خوبت در سایت مستقیم بدستم میدهی حالا یا نشانه های روز یا فایلهای سفرنامه که تعهد داده ام که هر روز به لطف خداوند متعهد باشم یا از طریق کامنتی یا فایلی یا دوره ای از بینهایت راه که خدا میداند و من نمیدانم

    درست و راحت و زیبا هدایت میشوم

    خدایا شکرت به خاطر رشد و پیشرفت عالی ام که هرروز بهتر و بهتر هستم

    خدایا شکرت که تو را دارم و آرامم و آسوده خاطر

    ایمانم قوی تر شده باورهام قدرتمندتر آرامشم بیشتر صبرم بهتر اعتمادم بیشتر. توکلم همه جوره به خدا ست

    خدایا شکرت که با هر موفقیت و رشد یا ذره ای ام بخودم احسنت میگم و با عشق الهی ادامه میدهم تا هر بار بهبود شخصیتم قوی تر شود

    فقط با تغییر افکار و توجه به زیبایی ها و نکات مثبت و تمرکز لیزری فقط روی خودم

    که نشتی انرژی ام کمتر شود و تمرکزم روی خودم بیشتر باشد

    خدایا شکرت بخاطر مسیری که بودم و من با وجود اون شرایط به این مکان عالی و الهی هدایت شدم

    و الان بهتر و بیشتر قدر توانایی های منحصر به فرد خودم را میدانم و شکر گذار تمام داشته هایش هستم

    خدایا شکرت که همه جوره هوامو داری هم از نظر سلامتی و موفقیت و شادی و آرامش و آسایش و پاکی و لذت بردن از زندگی و نعمتهای زندگی ام باز شدن درهای سعادت بروی خودم

    هم هنر و هم مشتری وهم سفارش و هم تبلیغ کارم و هم بهبود شخصیتم و عزت نفس و لایق بندگی کردن . لایق دریافت عالیترین نعمتهای الهی هستم . همواره در معرض هدایت الله یکتا هستم

    خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت قرار دارم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    مسعود حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1470 روز

    سلام استاد عزیز

    واقعا تازه به حرف تون رسیدم ک میگفتید به حرف قشنگ زدن نیس به عمل

    تو واقعیت زندگی چند چندیم

    چه نتایجی خلق کردیم

    خودمون قربانی شرایط میدونیم یا خالق شرایط

    اون ته ذهن مون چه ترمز هایی داریم

    چقدر توحیدی هستیم

    به حرف های قشنگ زدن نیس به نتایج

    ممنون از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 900 روز

    درودبه استادعزیزم ومریم جونم

    و همه دوستان عالیم

    خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم بابت یک روز

    عالی دیگرکه می توانم زندگی کنم واززندگی ام

    هردم لذت ببرم چراکه خودم خالق شادی،عشق،

    درک وتمام افکارمثبت هستم واین خلاقیتی است

    که آرام آرام به لطف خداوندوفایل های استادبه

    حقیقت پیوست وهرروزادامه داردهرروززندگی را

    باشکوه زندگی کردن باعملکردعالی ازتمام آنچه که

    درگذشته اتفاق افتاد،وقتی به عقب برمی گردم و

    آلبوم زندگی ام رادرذهنم مرورمیکنم بابت پدرو

    مادری که ازحدود14سالگی به من اجازه دادنددرکنار

    درس خواندنم سرکاربروم وخودم خودکفایی

    راتجربه کنم ممنونم شایدبعدهااتفاقاتی افتادکه

    می گفتم چرامن مثل خیلی ازدختران همسن و

    سالم راحت تروخوشحال ترنتوانستم زندگی کنم

    ولذت ببرم امااین اهرم رنج ولذت ازمن امروزه

    خانمی ساخت به لطف خداوندکه چه عالی در

    مسیری قرارگرفتم که همان تضادهاباآگاهی که

    آموختم بهشت راتقدیمم کرد…..چقدردرمداربودن

    تمام افکارگذشته مرا به چالشی می کشاند که

    هردم می گویم خدایاشکرت ،درکنارعزیزدلم هم

    که هستم احساسم همیشه این بوده وهست که

    خودم خانمی باشم ازهرلحاظ فقط وابسته به

    خودم حتی توقع ندارم که برای کارهایی که دارم

    اورادرگیرکنم جایی اگرنیازبود بروم باتاکسی

    اینترنتی رفته،هرچندایشان به من لطف دارند

    واکثراماباهم هستیم وهرکاری دارم باهم می رویم،

    امامنظورم این است که ازلحاظ هیچ موردی به

    ایشان وابستگی ندارم. ماکنارهم تازمانی که

    هستیم زندگی کرده وباعشق ،وفاداری ،صداقت و

    شناخت وظایف خودوشکرگزاری، زندگی رابرای

    خودمان عاشقانه کرده ایم .

    وقتی درکنارکسی زندگی میکنی که نه ترسی

    داری،نه نگرانی بابت هیچ مسئله ای وآن قدر

    مسلط درتمام مواردوآزادانه نظرت رامی گویی و

    باهم به فهم مشترک می رسی زندگی روی خوشش

    رابه تونشان می دهدودست دردست

    خداوندمهربانم وگوش جان سپردن باعشق به

    کلام به کلام استادت وهرروزآگاه تروشجاع تربا

    اعتمادبه نفس وعزت نفس به پیش می روی

    ودرهای رحمت وبرکت به رویت بازمی شودو

    توسرمست می رقصی وشادیت رابه تمام

    لحظه های ناب زندگیت سنجاق می کنی

    وهرلحظه خداروبابت تمام گذشته ات که امروز

    تورابه جایی عالی وطلایی هدایت کردوهردم

    به آلبوم زندگیت لحظه های شادی بخش را

    می چسباند شکرگزاری کرده وبادرست واصولی

    زندگی کردن الگویی می شویی برای کسانی که

    خداوندسرراهت قرارمی دهدتاآنهاهم طعم خوش

    زندگی آگاهانه راتجربه کنند.

    ازصمیم قلبم برای استادبی نظیرم ومریم نازنین

    وهمه دوستان عالیم آرامش، شادی،عشق وسلامتی

    آرزومیکنم وهردم درخشیدن وبهره بردن دردنیای

    زیبای خداوند…….

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    متین گفته:
    مدت عضویت: 1635 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام به استاد و مریم عزیز و دوستان همراه

    خیلی جالبه همین امروز یه فرصتی پیش اومد من تنها بودم و رفتم جلوی آینه شروع کردم با خودم صخبت کردن . درحالیکه قبلا اصلا نمیدونستم چی بگم و خسته و کلافه میشدم و فرار میکردم از صحبت کردن با خودم .

    ولی امروز انقدر حرف زدم که زنگ در رو زدن و مجبور شدم تموم کنم حرفهامو .

    من امروز در مورد اینکه من خالق شرایطم هستم و از وقتی که یاد گرفتم باید تماما بپذیرم و نگم فلان موضوع از دست من خارجه یا فلان موضوع رو خودم خلق کردم .

    چند وقت پیش یه اتفاقی افتاد و همش تو ذهنم دوست داشتم اون فرد رو سرزنش و قضاوت کنم و از طرفی هم میگفتم نه من خلق کردم من باعث شدم و مسئولیتشو باید بپذیرم چیزی درونم هست و باید حلش کنم . حتی امروز هم دوست داشتم همش برم با خواهرم درموردش حرف بزنم و هی بخودم احساس قربانی بودن بدم و اون طرفو قضاوت کنم که خوشحالم انجامش ندادم و بیخیال شدم و خود خواهرم اومد ازم سوال پرسید که منم بدون حرف اضافه ای گفتم نه نمیدونم طرف چی فکری کرده که تماس نگرفته و دیگه ادامه ندادم .

    جالبه وقتی مسئله هامو میخوام حل کنم همش ذهنم میخواد فرار کنه و بگه حالا وقتش نیست بزار بعدا . مثلا امروز برای شناخت بهتر خودم صحبت میکردم یدفعه گوشم گرفت درحالیکه اصلااااا همچین اتفاقی برام نیوفتاده بود حتی وقتی سرمامیخوردم چه برسه به اینکه الکی گوشم کیپ بشه و حین صحبت کردن با خودم اذیت میشدم و بعد گفتم ببین حتی جسم هم داره اذیت میکنه که تورو عقب نگه داره و میخواد بری سراغ همون تنبلی ولی من ادامه دادم و هی با خودم حرف زدم و چقدر در آخر حس خوب بود این صحبتها باعث میشه خودمو کشف کنم .

    من با نوشتن مسائلم رو حل میکنم درحالیکه همیشه فرار میکردم همیشه تو منطقه امنم میموندم و الان با آموزشها یاد گرفتم اگر چیزی منو رنج میده بنویسم و به درونم نفوذ کنم و خداروشکر خیلی بهم کمک شده .

    مثل وقتی که من از بچگی تا الان با خواهرم همیشه مشکل داشتم و ازش فرار میکردم و جهان منو این چندسال اخیر باهم تو یه اتاق قرار داد و چند ماه پیش خیلی کلافه بودم که مشکل چیه و شروع کردم بنوشتن و از بچگی تا الان و بعد نوشتم به بخشیدن و جملات متاسفم منو ببخش ازت ممنونم دوستت دارم

    و نوشتم او پاره ای از من است او پاره ای از خداست

    بطرز عجیبی همون موقع که مینوشتم خواهرم اومد اتاق و ویایلشو برد که بیرون بخوابه و تقریبا چندهفته بیرون میخوابید . بدون اینکه اتفاقی افتاده باشه و فقط میدونستم خداست که همه اینکارهارو انجام میده .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    معصومه خالق گفته:
    مدت عضویت: 942 روز

    سلام به استاد خوش هیکل وخوشتیب وخوش سلیقه م وخانم شایسته عزیز وخوشبختم که خیلی برای ما زحمت میکشن ،

    اوایل که وارد سایتتون شدم همش غبطه میخوردم که چرا انقدر دیر وارد این سایت شدم وحسودیم میشد به خانم شایسته که چه سعادت وچه خوش شانس بوده که یه دوست وهمراه خوب ومحشر داره وداءم از آموزش‌های استاد بهره میگیره ویه همچین گنج بزرگی کنارشه وغم نداره

    ولی آلان که چند ماه از آشنایم با شما دوبزرگوار میگزره به خودم میگم هیچ کس شایسته تر ولایق تر از مریم خانم نیست که کنار استاد باشه و واقعا ایشون خیلی بزرگوار وهمه چیز تمام هستن ، به هردوی شما استادای عزیزم تبریک میگم که واقعا بهترینها بازم براتون کمه و واقعا شما دوعزیز برای هم خلق شدین ومن هر بار که فایلی از شما میبینم از صمیم قلب تحسینتون میکنم ودعاتون میکنم واقعا دوستتون دارم وازتون تشکر میکنم

    خوب داستان من از اینجا شروع میشه که وقتی یه روز پسر4سالم رواز مهدکودک به خونه برمیگردوندم متوجه شدم که پسرم به شدت بوی بدی میده وقتی که شلوارش روعوض کردم دیدم (خیلی ببخشید بزرگواران عزیز )پسرم دستشوی کرده وخشک شده

    فرداش باناراحتی به مربیه مهدکودکش گفتم که چطور متوجه نشدین که این همه مدت پسرم شلوارش کثیف بوده واذیت شده ، خلاصه این ماجرا داءم تکرار شد ، بچه ای که تا 4 سالگی حتی شبها هم تا صبح تمیز می‌خوابید واصلا سابقه نداشت که حتی یکم لباس زیرش کثیف بشه ، تقریبا هر روز یا توخونه یا تو مهدکودک خودش رو کثیف می‌کرد، خیلی دکتر بردمش ، عکس وآزمایش ، ام آر آی از سرش ، کلیه مثانه همه ی سرتاپاش رو بردم دکتر گفتن جسمش خداروشکر مشگل نداره ، شروع کردم بردمش روانشناس وروانپزشک بردن گفتن از یه چیزی ترسیده ودارو میدادن که همش خواب آور بود ودیگه پسرمم بزرگتر شده بود ومدرسه میرفت کلاس اول توکلاس همش خوابش می‌برد وروزی چندبار میرفتم مدرسه و شلوارش رو عوض میکردم همین باعث شد که پایه سال اولش ضعیف باشه و همینجور ضعیف بیاد بالا

    اینم بگم که دکترا گفته بودن که این بچه دسته خودش نیست وحس نداره ومتوجه نمیشه که دست شوی داره ومغزش بهش خبر نمیده که الان وقت دستشویی رفتنه خودش باید تند تند بره مثانه ش رو تخلیه کنه واز اونجای که پسرمنم بازیگوش بود وقتی من کنارش نبودم یادش میرفت که بره دستشوی واین باعث شد که خیلی اعتمادبه‌نفسش بیاد پایین وخیلی خجالت بکشه وهمش از جمع فراری شد تا الان که 15 سالش شده

    خلاصه که من همه کار کردم تا پسرم خوب بشه حتی کارم رو گذاشتم کنار ودیگه نزاشتم پسرم بره مهد کودک

    پیش دعا نویس بردم ، هرکس هر دکتری میگفت میبردم خوب نشد که نشد

    حالا چرا اینجوری شده بود از چی ترسیده بود؟؟؟؟ این رو انقدر پیگیری کردم تا یه روز که پسرم رو کلاس زبان می‌بردم دیدم از یه نفر می‌ترسه وپشت من قائم میشه وبا لرز می‌چسبه به من

    با کلی صحبت فهمیدم که این آقا چند بار با اشاره به پسرم نشون داده که اگه شیطونی کنی گوشت رو میبرم ویه بار هم بهش چاقو نشون داده واین شده که باعث شده خواب وخوراک رو از خانواده ومهمتر از همه پسر بچه کوچولوم گرفته وهمه زندگی منو به چالش کشیده

    چه شبها که بچه من تاصبح جیغ می‌کشید ونمیخوابید وتاصبح تو بغلم میلرزید وچه قدر از طرف فامیل ودوستاش مسخره شد ، برادربزرگترش خونه مادربزرگش یا خاله ش میرفت شبها میموند ولی من اجازه نمی‌دادم که اون بمونه ویا خودم مجبور میشدم اونجا بمونم که شبا ببرمش دستشوی وهمین خیلی ناراحتش می‌کرد وازمن دلگیر میشد می گفت تو آبروی منو میبری

    من از کار بیکارشدم ، چه گریه ها کردم چقدر هزینه کردم چقدر مشهد وجاهای زیارتی میبردمش ونذر ونیاز میکردم وبدتر از همه اینها که خودم رو نمیبخشم به خاطر اینکه اوایل که نمیدونستم دلیلش چیه ؟ وفکر میکردم بازی گوشی میکنه نمیره دستشوی ، وچقدر کتکش زدم ،خدا ازم بگذره

    خلاصه که این باعث شد من به هر دری بزنم تا بلکه بچه م خوب بشه واز دکترا ناامید شدم ، باور کنید خیلی التماس خدا کردم ولی ,,,,, خوب نشد اون هم حتما دلیلی داشته

    بلاخره روی بردم به متافیزیک ونمیدونم چطور وکجا با هیپنوتیزم آشنا شدم بهم گفتن که باید به ضمیر ناخودآگاه ش دستور بدم وبا هیپنوتیزم روش کار کنم وهمون استاد که انرژی درمانی هم انجام می‌داد گفت شما با انرژی درمانی میتونی ، استرسش رو ازبین ببری وبهش انرژی مثبت تزریق کنی واین با یک جلسه ودو جلسه کارش راه نمی‌افته بهتره خودت یاد بگیری وچند جلسه دائم بهش انرژی بدی و با هیپنوتیزم هم رو ذهنش کار کنی ومن شروع کردم به یاد گرفتن ولی به سختی چون دیگه انقدر پول به انواع‌ و اقسام دکترا داده بودم دیگه شوهرم هم خسته شده بود واصلا به انرژی درمانی و هیپنوتیزم اتقادی نداشت وقبول نمی‌کرد که پولش رو برای اینا بده ، البته که کلاساش هم برای من گرون بود ولی من باز نا امید نشدم والنگوهام رو دونه دونه می‌فروختم وخرج آموزش میکردم وروی پسرم کار کردم واینجوری شد که خدارو هزاران هزار بار شکر الان پسرم خوب شده ولی هنوز از تنهای می‌ترسه. از تاریکی می‌ترسه، از معتاد می‌ترسه چون اون آقا معتاد بود که پسرم رو ترسونده بود وبدتر از همه چقدر بین من واونو بهم زد چون من افسرده شدم ، عصبی شدم ، کم طاقت شدم ، پسرمم همینجور ولی با کار کردن رو خودم وآموزشهای استاد عزیزم آقای عباس منش الان خیلی آروم وصبور شدم وحالم خوبه

    والحمدالله من مشگل بزرگ خودم وپسرم رو تا حدودی حل کردم وهنوز با انرژی درمانی روش کار میکنم

    البته تو دوران کرونا همسرم 3 بار کرونا گرفت وآخرین بار ش من که یاد گرفته بودم انرژی درمانی کنم رو همسرم کار کردم وخیلی زود خوب شد ، کمردردهای ‌که همیشه ازش مینالید با انرژی درمانی ازبین رفت ، الان اون دیگه تا یه جاش درد میگیره میاد سراغم وبا انرژی خوب میشه ، پسرم سردردهای میگرنی شدید داشت وبوی غذا بهش می‌خورد سردرد می‌گرفت وحال ش بهم می‌خورد، خداروشکر با انرژی که بهش دادم الان دیگه اصلا یادش رفته دیگه سردرد چیه ؟ خلاصه شاید اینم حکمتی داشته ،

    حالا استاد عزیز م من دوره شیوه حل مسائل رو خریداری کردم ویک بار هم گوش دادم بسیار عالی وجامع وکامل بود مخصوصا خانم شایسته عزیزم خیلی خوب سوال میکردن ومن که همیشه فکر میکردم کمال گرای یه اخلاق خوبه که دارم ، متوجه شدم که چقدر اشتباه میکردم وچقدر همین مانع بوده برای پیشرفت من ، مثلا من دوس دارم که از انرژی درمانی پول دربیارم وهمین کمال طلبیم باعث شده که به خودم بگم نه من نمیتونم چون جای ندارم که روبیمارم کار کنم ، درصورتی که از راه دور هم میشه رو بیمار کار کرد ، یا میگم کسی پول برای انرژی درمانی نمیده ، مث اوایل شوهرم یا فامیلامون چون انرژی رو نمیبینن باورش ندارن ، خلاصه که خیلی افکارم رو بهم ریخته ودارم رو باورم کار میکنم ، تا بتونم ازین نعمت بزرگی که از خدا دریافت کردم استفاده کنم بلکه منم بتونم بیمارنی که راه حلی برای درمانشون ندارن رو کمک کنم وهم منبع درآمدی برام باشه

    چندروزه هی میخوام برم روی شیوه حل مسائل کار کنم ولی یه چیزی مانع میشه (یا همون نجواهای شیطان ) ، یه ترسی دارم ازش فرار میکنم میگم حالا بزار قانون آفرینش رو گوش کنم بزار یه فایل رایگان گوش کنم ، یه آموزش انرژی درمانی کار کنم ،، تا امروز توخواب وبیداری نمیدونم کدوم فایلتون بود که میگفتین اگه ذهنت داره مقاومت میکنه اون پاشنه آشیلته وحتما باید رو اون حسابی کار کنی. ، آخه من انقدر فایلهای شما رو گوش می‌کنم که گاهی خوابم میبره ، وقتی کار خونه میکنم یا وقتی رانندگی میکنم والان اومدم که برم رو فایل حل مسائل کار کنم که این فایل جدیدتون رو دیدم و گفتم از همینجا شروع میکنم ، وباز نشد که برم روی خود اصل فایل کار کنم ولی تعهد میدم که امشب هرجور شده روش کار میکنم ، باز م ممنون از شما وخانم شایسته عزیزم وهمه دوستان عزیزهم فرکانسیم ، برای همتون آرزو میکنم موفق ، شاد وثروتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2221 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام معصومه جان

      واقعا خدا قوت میگم بهت و تحسین ات می کنم که تونستی بر همچین مسئله ای فائق بیایی. واقعا سخته.

      و اما در مورد انرژی درمانی، یکی از کارهای مورد علاقه ام است، گرچند چیز خاصی ازش نمیدونم. حتما ادامه دهید، مطمئن باشید نتیجه خیلی خوبی میگیرید. و مطمئنا میتوانید، مشکلات خیلی ها رو حل کنید.

      در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    الهام رمضانپور گفته:
    مدت عضویت: 1393 روز

    سلامم حضرت استاد، پیامبر زماانه،،

    خدایا این جنس آگاهی ها رو کجا میتونیم پیدا کنیم، جز همین سایت، در کنار حضرت استاد، پروردگاراا چقدر من سعادتمندم و تو چقدر عاشق منی که منو به این سایت و به این جنس آگاهی های ناب هدایت کردی..خداوندا چقدرر ما خوشبختیم که در این زمان از زندگی زمین هستیم که حضرت استاد رو ببینیم، همیشه سوالم از خدا ابن بود چرا پیامبرانی اومدن و رفتن و دیگه برای ما کسی نیست که راه نشونم بده..و خداوند اینگونه ما رو هدایت کرد..استاد عزیز چقدررر خوشتیپ شدین، وای ینی همین یه کار مونده بود که اندامتون رو هم اینحوری بسازین..این فایل رو چند بار هم گوش کنیم باز توش نکته هست که انگار تا به حال نشنیدیم..خداوندا هزاران بار سپاسگزارم از حضور حضرت استاد که دستی از دستهای توست..

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: