خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-25 08:41:142023-05-01 08:00:51خالق شرایط یا قربانی شرایط؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و سپاس استاد جانم ، مریم جان و دوستان عباس منشی
استاد قدردانم از خداوند و شما بخاطر این فایل داغ و خیلی مهم
استاد خیلی مهمه که بین این دو تا انتخاب من چی باشه
من اینجام که قربانی نشم
من اینجا حضور دارم و روی خودم کار میکنم که زندگیم را خلق کنم
قربانی شدن که خیلی کار راحتیه کافیه هر چی ذهنم میگه گوش کنم ، به زبون بیارم و به رفتار نشون بدم
اما اینجام و دارم تلاش میکنم تجربه های عالی در زندگیم خلق کنم
میخام فارغ از اینکه چه گذشته ای دارم و چه فرکانسی در گذشته ارسال کردم یه زندگی رویایی برای خودم بسازم
استاد جان تجربه من در این مورد مربوط به ادامه دادن با آدماییه که از رو ترس کنارشون بودم
کسانی که فکر میکردم باید در کنارشون باشم برای اینکه منو طرد نکنن همه جور برخوردی رو اجازه بدم باهام داشته باشن
وقتی باور ارزشمندی رو در خودم تقویت کردم دور شدم از هر چی و هر کسی که به نوعی به این باور ضربه میزد
من میخام خالق زندگی خودم باشم برای این کار اول باید منِ ارزشمند خودم را پیدا میکردم و خدا رو شکر به لطف خدا و شما این اتفاق در من افتاد .
حذف کردن آدم هایی که مخالف خاتونِ جدید بودند و با این خاتون جدید حال نمیکردن کاری بود که من انجامش دادم و به قدری قوی شدم که گاهی خودم هم خودمو نمیشناسم .
اما من عاشق این خاتون جدیدم که قراره روز به روز بهتر و قوی تر بشه .
استاد من تو همین شرایطی که همه مینالن و تو کوچه و خیابون گله و غر غر میکنند دارم کلی زیبایی در روز می بینم
درآمدم چندین برابر شده و در اکثر زمان ها حال و احساسم عالیه .
ممنون از خداوند ، ممنون از شما و برو بچه های سایت عباس منش
سلام به استاد عزیز وخانم شایسته مهربان فایل خیلی آموزنده درست وحسابی بود واقعا جای تشکر وقدر دانی از شما برای دورههای که روی سایت قرار می دهید دوره حل مسائل یکی از دورههای بسیار عالی هست من در مورد خودم لباسشوی که داشتیم بدلیل جای مناسبی که نبود پایههای لباسشوی خم شده بود وموقع کار کردن سروصدای زیادی ایجاد میکرد ومیخواستم بدم سرویسکار درست کند اما دستمزد زیادی درخواست میکردند یک روز نشستم هر طورکه شده خودم درستش کنم بعد رفتم چهار عدد چارپایه خریدم وخودم درستش کردم با کمترین هزینه با سپاس ازاستاد وتمامی دانشجوهای دورههای عباسمنش
سلام استاد عزیزم
سپاسگذارم بابت این فایل بسیار ارزشمند و بموقع
وقتی خودم رو کنکاش میکنم میبینم که اره چقدر خودم رو قربانی شرایط آم میدونستم از مسائل کوچیکی ، مثل محل تولد بگیر تا چگونگی برخورد والدین و شغل شون و…..
با تجربه ای که العان دارم میبینم که واقعا تا موقعی که خودم رو قربانی میدونستم و با وجودی که فایلها و محصولات رو خریداری میکردم و گوش میدادم تا اون مقاومته بود ،که نه من مقصر نیستم ،خانواده ،همسرم ،دهه که توش دنیا اومدم ،نوع تربیت و….مقصرن ،هیچی از سر راهم برداشته نشد همواره تمام مشکلات م دوشادوش من و همراهم بودن
حتی وقتی که دوره عشق و و مودت در روابط رو گرفتم ،فقط به این امید بود که خب چکار کنم همسرم تغییر کنه ،بهتر از این که هست باشه ،خب من که خوبم بزار فرکانس خوب بفرستم اون بشه همون همسر دلخواه من
و خب البته که نتایج نسبتا خوب اما موقتی گرفتم و دوباره همه چی برگشت سر جای خودش و بد تر البته از جانب من ،اصلا حاظر نبودم حتی به این که مشکل از سمت منه، حتی فک کنم ،فقط مثل روبهی بی دست و پای خودم رو قربانی باور های اشتباه پدر و مادرم در روابط میدونستم و فک میکردم نهایت مثل همه یا تحمل میکنم یا یه روز شاید جدا شم،حیف من آه و….
وقتی اینقدر صحبت های شما رو تکرار کردم تا مقاومتهای ذهنی ام نسبتا شکست، و بعد به سال دوباره در مداری بالاتر با درک عمیق تر این دوره روکار کردم و دوباره دوره اعتماد به نفس رو هم کار کردم تعهد دادم که خودم خالق شرایط خودم در هر زمینه ای هستم ،العان چقدر شخصیتم مستقل تر شده ،روابط ام عالی شده ،اروم ترم ،به خدای عزیزم بسیار وابسته و از بقیه کنده شدم ،خیلی رها هه هستم،البته که همه اینها نیاز به بهتر شدن داره اما وقتی استارت ش زده شد که خودم خالق دونستم ،نه قربانی شرایط ،
یه مثال دیگه ای که برام اون موقع خیلی بیگ شات بود و تو ذهنم مونده
وقتی سر کار قبلی دستگاه های کپی خطا میداد هر بار تماس میگرفتیم و کسی که باهاش قرارداد داشتیم میومد قطعات رو میریخت بیرون و خطا ش رو برطرف میکرد البته با یه ساک بزرگ پر آچار
یه روز که تایم امتحانای دانشجویان بود و کلی جزوه و کتاب برا تکثیر آماده بود ،دستگاه دوباره خطای همیشگی رو داد ،و اون آقا سفر بودن
تو نت سرچ کردم هر چی راهکار داده بود انجام دادم برطرف نشد ،با توکل بر خدا شروع کردم همه کشوهاش رو درآوردم و قطعات اش بیرون آوردم ،باور کنید (از کل ابزار ها فقط یه پودر بچه اش) رو داشتم که میدیدم کشوها رو که در میاره آخر سر تو دستش پودر بچه میریزه و میبره داخل دستگاه میریزه ،هر چی دیده بودم مو به مو انجام دادم ،از نوک دماغم تا مانتو و کتونی هام سیاه شده بود ،بعدش همه قطعات رو جاگذاری کردم و زدم دستگاه روشن شد و تا چند وقت اصلا خطا نداشت بعد که دوباره خطا داشت و این دفعه نتونستم روشن کنم زنگ زدم اومدن خود تعمیر کار از تعجب چشاش گرد شده بود که چطور دست خالی اینو راه انداختی…… یادمه چقدر ذوق زده شدم ،اصلا انگار خطای استار شیب رو برطرف کرده بودم ،کلی به خودم افتخار کردم
یا وقتی مسافرت بودیم تو ویلا بچه 3ساله یکی از اقوام دستشویی گیر کرده بود و آقایون بیرون بودن ما چند تا خانم ویلا بودیم من اول مادر بچه رو آروم کردم و متقاعد ش کردم که سمت دستشویی نیاد تا دخترش صداش رو نشنوه و بیشتر گریه اش نگیره ،بعد بچه رو آروم کردم و با یه قاشق بهش آموزش دادم چطور دستگیره که گیر کرده رو خودش درست کنه و بعد بازش کنه در حالی که بقیه میگفتن زنگ بزنیم آتش نشانی بیاد ،کار ما نیست
چند باری برنج ام که خمیری شده،یا زیاد درست کردم و دیگه استفاده نمیشد به جای اینکه نگران شم وای غذا م خراب شد یا بریزمش دور ،فوری اون با دو تا تخم مرغ ریختم مخطوط کن و وسطش با پنیر پیتزا و ژامبون ،…چیزی در آوردم که بقیه مشتاق بودن حتما آموزش ببینند که بتونن درست کنن ،یه سمبوسه جدید اختراع کردم
العان که تضادی تو کارم یا روابط ام پیش میاد خیلی از مواقع بهم میریزم و البته بلافاصله قانون حاکم بر جهان رو یادآوری میکنم و میگم العان باید چکار کنم
اما اگر واکنش ام همون واکنش قبلا هم باشه ،دیگه سعی میکنم کمالگرا نباشم ،عوض ش ببینم که آره تو خیلی از موارد باید بیشتر رو خودم کار کنم و انگار فکر میکردم تو این مورد بهتر شدم از واکنش م به اون مسائل متوجه میشم نه هنوز شخصیت همون شخصیت قبلیه ،و اتفاقاً از به وجود اومدن اون تضاد که آگاه ترم کرد خوشحال میشم تا ناراحت
مرسی استاد جان که وسط کار تحقیقاتی جدید فایل هایی به زبان فارسی هم آماده میکنید
موفق باشید ،
خداوند کارها رو برای ما و شما آسان کند انشالله
سلام به دوست خوبم خانم محمدی عزیز تحسینت میکنم بابت دیدگاه پر انرژیت
اینکه روی خودت کارکردی باعث تغییر زوایه نگاه خودت به زندگی شدی جای تبریک داره
اون تضاد هایی که توی زندگی سرراهت اومدن همشون میخواستن ترو قوی تر کنن و یجور راهنماییت کنن به این مسیر و زندگی الانت
و الان چقد پیشرفت کردی
و با قدرت مساعلت رو خودت حل میکنی و از داخل مشکلات پیش اومده سعی میکنی با ارامش یک راه حل جدید کشف کنی و باعث حل اون مسعله بشی افرین
منم باید با کار کردن بیشتر روی خودم و حل کردن مسعله های کوچیک اعتماد به نفس خودمو ببرم بالا و هروز به خودم بگم که من خالق شرایط و اتفاقات زندگی خودم هستم
و با باور سازی های درست و عمل کردن باعث خوب شدن حال خودم و پیشرفت هروزه خودم بشم
برات ارزوی بهترینارو دارم
شادو تندرست و ثروتمند باشی بدرود.
سلام به استاد عزیزم و آرزوی بی نهایت خیر و برکت برای شما و همه ی دوستان عزیزی که اینجا هستن برای تغییر شخصیتشون به بهترین و فوق العاده ترین و پولساز ترین انسان ها.
من خیلی ساله که تمرین میکنم که توی دل ترس هام برم البته که روزهای اول و ماه های اول کار سختی بود ولی الان اگر انجامش ندم احساسم بد میشه و توی دله ترس هام رفتن برای من لذت بخش ترین کار و درواقع یک تفریح و تمرین شده که ازهمون لحظه که احساس میکنم از مسآله ای میترسم و دارم بهونه میارم میرم توی دلش و میگم برو هدایت میشی مثل همیشه و لذت میبرم از لحظه اول تا زمانی که تمومش کنم و نتیجه و ببینم فقط خودمو تحسین میکنم به خودم میبالم .
سپاسگذارم از خداوند و از خودم که چه تغییر قشنگی و ایجاد کردم درون ذهنم و خودم و همچنین از استاد نازنینم سپاسگذارم
خب من مسائل زیادی و که از بیشترشم میترسیدم و حل کردم توی زندگیم که یکیش اخیرا بوده توی چند ماهه اخیر .من وقتی یک دختر بچه ی 6 ساله یا 5 ساله بودم مامانم برام یک دوچرخه ی کوچیک و با پافشاری های من خرید چونکه من عاشق دوچرخه و موتور و ازینجور چیزها بودم و الانم ک 32 سالم شده عاشق ورزش و هیجان و اینجور وسایل هیجان انگیز هستم ؛اون زمان اون دوچرخه انقدر که فرسوده بود فقط 3 ماه شایدم کمتر برای من موند و همیشه یا پنچر بود یا مشکلات دیگ داشت اما خداروشکر بهرحال کمابیش تجربش کردم و لذت بردم .من از سن 6 تا 32 دیگ روی دوچرخه ننشستم و سواری نکردم و موقعیتشو نداشتم تا به الان که 32 سالو هم تموم کردم و علتش ترس هام بوده . پارسال طی کار کردن روی دوره های استاد عزیز و همچنین دوره عزت نفس؛ الهام و احساسی و مدام دریافت میکردم که باید روی احساس رهایی کار کنی باید رها کنی خودتو ترس هارو دور کنی باید شاداب باشی باید واقعا و عمیقا خوش بگذرونی تا مسیرو ساده کنی واسه خودت و احساسم این الهامو با جون و دل پذیرفته بود و دیگه به مسائل بال و پر نمیدادم الکی و میدونستم هدایت میشم و عمیقا داشتم رهایی و تمرین میکردم و میگفتم خودش درست میشه من واقعا هرکاری هم بکنم عقلم نمیرسه پس چرا دارم زور میزنم وقتی عقلم نمیرسه تو حل مسائلم موندم دیگه نه حرفی دارم نه ادعایی پس رها میکنم میرم جلو ببینم چی میشه (همیشه هم با این دید جلو رفتم و نتیجه ی فوق العاده ای هم گرفتم)
روزی رسید که من به همراه چند تا از دوستان قدیمی دوران دبیرستانم رفتیم پارک.اونجا دوچرخه اجاره میدادن و من خیلیییی دلم میخواست توی اون طبیعت عالی با اون احساس فوق العاده ای که داشتم بعد از این همه سال سوار شم و دوباره امتحان کنم اما از یک طرف قلبم فریاد میزد برو میتونی و خودمو مدام تجسم میکردم که نشستم و دارم پا میزنم و لذت میبرم و نسیم خنک میزنه توی صورتمو و ازینکه هم دارم تفریح میکنم هم ورزش دارم لذت میبرم و از یک طرف عقلم میگفت نرو می افتی همه ی دست و پاهات زخمی میشه ی بلایی سرت میاد سرت میشکنه صورتت زخمی میشه جاش میمونه کار دسته خودت میدی ضایع میشی اگه بیفتی و…. و هزار تا ترس دیگه توی فکرم بود
بخودم گفتم قدم به قدم .به دوستم گفتم من میخوام برم سوارشم گفت تو مگه نمیگی میترسم تو مگه نمیگی از سن 5؛6 دستتم نخورده یادت رفته …. گفتم نمیدونم خیلی دلم میخواد برم دلم میگه برو
همینطوری که داشتیم حرف میزدیم رسیدیم به جایی که دوچرخه هارو اجاره میدادن
دوستام داشتن با مسئول اونجا صحبت میکردن و از شرایط میپرسیدن من رفتم جلو کنار دوچرخه ها مدام قلبم میگفت برو نترس قراره خیلییی بهت خوش بگذره یکی و بردار و تو فقط بشین رو دوچرخه و سعی کن ترازش کنی و نترسی رکاب بزنی باقیش حله مطمئن باش
خلاصه سریع یکی و برداشتم و گفتم اخرش اینه ک همینجا می افتم دیگ چیزی نمیشه که فوقشم همه بهم نگاه کنن اصلا بخندن مهم نیست مهم اینه ک بحرف دلم گوش دادم .از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون این پروسه فقط 2 دقیقه طول کشید .وقتی دوستام مشغول حرف زدن بودن من باسرعت اومدم ی دوچرخه و برداشتم نشستم و باورم نمیشد شروع کردم به رکاب زدن و رفتم رفتم رفتم رفتم کله پارک و مثل گل رکاب زدم اصلا انگار هزار ساله من دارم سواری میکنم حرفه ای خدا میدونه چقدررررر اون لحظه ها داشت از ته قلبم بمن خوش میگذشت که بالاخره به ترسم غلبه کردم که کار مورد علاقمو کردم که شد و چه لذتی …. چشمای دوستام گرد شده بود اصلا نمیدونستن چی بگن!
میگفتن واقعا!!! رفتی؟؟؟ سوار شدی ؟گفتم اره
گفتن مگه نگفتی خیلی میترسی ؟ گفتم نمیدونم نشستم و شد .حتی یکبارم من نزدیک به افتادن از روی دوچرخه نرفتم و اونروز من 3 ساعت 3 دوره پشت هم دوچرخه و اجاره کردم و سواری کردم و مدام خودمو تحسین کردم که باریکلا که تونستی انجام دادی حلش کردی بعد این همه سال و این همه ترس های واهیه تلمبار شده یک لحظه تمومش کردی و رفت .
و همون سال چند ماه بعدش من واسه خودم ی دوچرخه ی حرفه ای خوشگل خریدم و گفتم میخوام انجامش بدم باید بتونم
دوباره ذهنم گفت اونجا پارک بود پیست داشت میشد الان اینجا نمیشه میری توی خیابون ماشین میزنه بهت مردم نگات میکنن ی دختر توی خیابون دوچرخه سواری… نمیشه می افتی جلوی مردم همه بهت میخندن این دوچرخه جدیده تند و تیزه نمیتونی کنترل کنی هم خودت ازبین میری هم دوچرخت….
گفتم نه همه حرفتات دروغه
با وجود تماااااام ترس هام از سواری توی خیابون که هرگز تو عمرم تجربشو نداشتم اروم اروم مسئله و واسه خودم کوچیک کوچیک کردم و گفتم باشه صبح های زود که خلوته میرم توی خیابون و اگرم افتادم زیاد مشکلی نیست خیابونم خلوته و … هی بهونه های ذهنمو بی اهمیت جلوه میدادم و میگفتم باشه بخودم فشار نمیارم اروم اروم انجامش میدم
بله .خلاصه من دوچرخمو ی روز با توکل به هدایت الهی برداشتمو با کلی ترس رفتم ک ی چندباری کج و راست شدم اما گفتم باید بتونی. بهونه بی بهونه همین امروز تمومش کن بره .دوباره امتحان کردم و پا زدم و رفتم و خدا میدونه چه لذتی و تجربه کردم و هدایت شدم به پارک پایین خونمون و با وجود کلی ادم و سگ هاشونو و بچه ها و همه ی شلوغی ها من تونستم مثل گل سواری کنم و هیچی ام نشد و خدارو هزار بار شکر بخاطرش.
ضمن اینکه من روز اول فقط 40 دقیقه به زور میتونستم پا بزنم و با خستگی فراوون بر میگشتم خونه
ولی بعدش به لطف دوره سلامتی استاد عزیزم و خوردن آب قلم الان روزی 3 ساعت بدون وقفه من میتونم سواری کنم و بازم انرژی دارم
از استاد عزیزم بی نهایت سپاسگذارم که دست خداوند هستن برای ما
سلام . امیدوارم حال همه دوستان و استاد عزیز خوب باشه
استاد فرمودن بیایم از حس و حال و اعتماد به نفس بعد از حل کردن مسائل بنویسیم و اطاعت امر میشه
1. بعد از خرید و استفاده و عمل به قانون سلامتی خاطرم هست حس فوق العاده ای داشتم . تو بدن خودم خیلی راحت بودم ، تحسین میشدم و لذت میبردم از انجامش حتی و بعد ازون فکر اهداف خیلی بزرگتر بودم.
2. برای یک بیزنسی که به فکرم رسیده بود یک سایت لازم داشتم. رفتم یاد گرفتم و اون سایت رو کمتر از یک ماه طراحی کردم و بعدش هم یک سایت دیگه بهم سفارش داده شد. بعد ازون اعتماد به نفس فوق العاده ای داشتم.
3. دو دوره مختلف کلاس و دوره رفتم که انقدر خوب یاد گرفتم که بعدش منجر شد به تدریس اون دوره ها . حس بعدش خیلی خوب بود.
4. یک ویلای نیمه کاره رو با یکی از فامیل ها گرفتیم و تموم کردیم. الان دارم ازش استفاده میکنم و لذت میبرم از کاری که کردم. این برام درس شد که هیچ کاری سخت نیست و باید انجامش داد.
خیلی چیزها تو ذهن من سخت هست و غول ، تا وقتی انجامش ندادم خیلی تو ذهنم بزرگ و مشکل هست اما وقتی شروعش میکنم با وجود همه سختی ها آروم آروم شرایط عوض میشه و کار لذت بخشی میشه برام. اولش فرسایشی هست ولی کم کم آسون و راحت میشه و روتین زندگیم.
تو این موضوع جلسه اول عزت نفس هم خیلی کمکم کرد.
تمرین اول این بود که کاری که مدتهاست به تعویق انداختید رو برید انجام بدید.
اول 10 تا نوشتم بعد تبدیل شد به 30 تا ، اون 30 تا که تموم شد بازهم نوشتم و انجام دادم و حتی اشل کارها بزرگتر شد و امان از احساس بعدش ! عالی بود واقعا ، به لودر تبدیل شده بودم که فقط کار انجام میده و مسئله حل میکنه !
فکر کنم الان که کار عقب افتاده زیادی ندارم مدیون اون تمرین هستم .
البته که هنوز خیلی مسائل بزرگ هست تو ذهنم که باید حل بشه که این فایل بهم یادآوری کرد و شروع میکنم انشالله.
خیلی ممنون استاد عزیزم
سلام استاد عاشقتم یه مسئله برام پیش اومده بود
خیلی ناراحت بودم ولی با دیدن این فایل دوباره آروم آروم شدم
استاد واقعا من لذت حل مسائل روچشیدم خیلی وقتا یادمه وقتی که تو خونه پدرم بودم سری کارهای انجام میدادم که واقعا لذت میبردم خود به خود احساس قدرت میکردم از اینکه اون کار یا وسایل خونه خریدن بود یا دستگاهی که شکسته بود یا نصب چیزی بود.
خیلی لذت میبردم واقعا خیلی
و میخواستم اینو هم بگم که درسته لذت انجام حل مسائل خیلی بزرگه ولی
حل نکردن مسائل هم دست کمی از اون لذت ندارد که وقتی آدم نمی دونه مسائلش رو حل کنه وقتی که جلو چشماش هست وداره رژه میره
(و اینو هم میپذیریم که هیچ عاملی بیرون از من نیست واین درون منه که باید درست بشه )
من دوبار دوره قانون سلامتی رو شروع کردم و با وجود 99درصدی بهش نیاز دارم
اما بخاطر چند تاباور بسیار غلط
که تو وجودم هست نتونستم ادامه بدهم
یکی از باورهام حرف وقضاوت مردم وچون تازه عروسی هم کردم
بخاطر حرفهای که از طرف همسرم
خانوادش وشاید هم فامیلاشون که پشت سرم میزنن ویا دیگران هر کی که باشه بخاطر این باور مسخره
که احساس خجالت کشیدن مقابل دیگران دارم خلاصه کلی باورهای غلط دیگه …….
وگریه های همسر ومادرم که میگن. مریض شدی
همسرم میگه تو سفرتو از من جدا کردی
ویک باور سمی دیگه که بخاطر هزینه های که همه میگن مگه میشه آدم با این شرایط همیشه گوشت بخره وخودمم که خیلی میترسم نکنه نتونم این همه هزینه مهمونی گوشت این و اون کلی باور هایکمبود..
(این درحالی است که من یک بیماری خود ایمنی دارم که قبل از شروع دوره سلامتی من حاضر بودم سال 99اینا بود که کل پولمو. جمع کنم برم پیش دکتر خیراندیش طب سنتی تو تهران که مشکلمو حل کنه
ولی وقتی دوره اومد فورا خریدم
اما متاسفانه تا حالا بطور کامل بخاطر باور های غلط استفاده نکردم )
واقعا استاد عالی میفرماید. که وقتی این مسائل حل بشوند خیلی آدم لذت میبره و بی نهایت تغیر میکنه
ومن از وقتی که فهمیدم تمام مشکلاتم فقط بدست دوره سلامتی حل میشه
دیگه نمیتونم هیچ کاری رو انجام بدم استپ زدم واقعا
درسته دارم روی دوره 12قدم کار میکنم اما اعتراف میکنم از وقتی نتونستم دوره سلامتی رو اجرا کنم انگاری کل کار هام رو نمیتونم انجام بدم همش قفل شده به دوره
استاد عاشقتم تو بی نظیری وعالی عمل کردی به قوانینش
خالق شرایط یا قربانی شرایط
سلام ب استاد و خانم شایسته عزیزم،واقعا سپاسگزارم از هر دو شما استادان عزیزم
من بهم برمیخورد اگر قربانی شرایط میشدم،اگر من شاگرد شما هستم اگر شما همیشه شاگرد عملگرا خواستین من باید دیگه مرد عمل بشم تا الان کنترل ذهن کردی توجه ب نکات مثبت کردی ولی یه جاهایی یه شرایطی سلف کنترل و تقوای بیشتری میخواد دقیقا همونجاها همون جاهااااا هست ک تو باید ایمانت رو نشون بدی همونجاهاست ک باید ب خودت بیای بگی این همه فایل گوش میدی اینجاها جا نزن بقیه رو مقصر ندون، هم نشین غیبت ها و غرها و گله های 99 درصد افراد نشو، اگر میخوای مثل اونا نتیجه بگیری پس ادامه بده آفرین توهم میشی یکی مثل خود همین فردی ک داره غر میزنه و خودت شرایط اش رو میبینی ک قربانی عه پس اگر مثل این رفتار کنی توهم در آینده زود میشی قربانی
استاد این فایل تون عالی بود عالی
این فایل رو مدت ها دیده بودم ولی دان نکردم و دقیقا روزی دیدم ک باید می دیدم ک تکه های پازل زندگیم چیده بشه و بخودم بیام و اینو ببینم و یادم بیاد کجا هستم شاگرد چه کسی هستم بنده چه کسی هستم آیا از افراد مومن و باایمانم یا نه مشرک ؟؟
کسی ک بدنبال مقصر دونستن بقیه است و یادش میره خداش رو، یادش میره ازش کمک بخواد، یادش میره هدایت شو بخواد، یادش میره سپاسگزاری رو توجه ب نکات مثبت اش رو
وااای کجا داشتم میرفتم ای خدای عزیزم من چقدر عاشقتم ک من را هدایت کردی و دوباره دستم رو گرفتی، حتی نمیزاری من چند روز ازت دور باشم
درسته واقعا میگن اگر تو یک قدم بری سمت خدا، خدا هزار قدم میاد سمتت
استاد عزیزم سپاسگزارم ازتون، و ب خودم قول میدم اگر شاگرد شما هستم یک انسان قوی باید باشم،آدمی ک جا نمیزنه، غر نمیزنه چشم چشم چشم
این کامنت رو مینویسم اینجا ک دوباره یک کامنت دیگه بیام و بنویسم و بگم بهتون من خالق شرایطم شدم،من از مسائلم بزرگ تر شدم و تونستم حلشون کنم
استاد من حدود 2 روزه داشتم میرفتم ته چاه، ب خودم اومدم با این فایل، داشتم تبدیل ب قربانی میشدم و چقدر راحته ک بقیه رو مقصر بدونی.
چه تخریبی میکنه توجه ب نکات منفی چقدر زندگی نازیبا میشه وقتی توجه ات ب جنبه منفی هرچیز هست، و من دیدم ک حتی افرادی ک بامن هم صحبت هم میشدن وجه بد و غیبت ها و غرهاشون رو بهم نشون میدادن،ب خودم میگفتم خدایا من نمیخوام بشنوم چرا اینطور شده، حتی توی مترو و اتوبوس هم حرف های نازیبا میشنیدم درصورتی ک قبلا خیلی کم پیش میومد، دیدم دارم رفته رفته منم هم نشین این صحبت های نازیبا میشم، خیلی آروم پیش میره،یهو ب خودت میای می بینی چی از دهنت اومده بیرون چیا ک نشنیدی
راستش من وارد یک شغل جدید با یک همکار جدید هستم توی محل کار، زندگی ایشون دقیقا دقیقا همون مثال هایی ک فرمودین هست،ک از یک کار ب کار بعدی از یک مدیر بد ب یک مدیر بد دیگه،کلی مهاجرت ب کشورها و شهرهای مختلف،کلی شغل جدید عوض کردن و می بینم ک مدام میگن مملکت مقصره مدیر مقصره، و برام ثابت شد ک شما میگفتین اگر توی ایران نتونی ب جایی برسی هرجای دنیا بری باز همین شرایط رو تجربه خواهی کرد
و من داشتم توی این 2 روز با ایشون هم کلام میشدم و میشنیدم و از ارباب رجوع های دیگه هم همین صحبت های نازیبا رو میشنیدم،و یه جورایی واقعا داشت روم تاثیر میزاشت و من رو یک جورایی نا امید میکرد.و من میدیدم ک کلی اتفاق مثبت و خوب برام میوفته ولی برا خودم بازگو نمیکردم و جنبه دیگه ای ک ایشون میگفتن رو برا خودم بولد میکردم
همکار من یک نمونه بارز قربانی برام من شدن، حالا دیگه میدونم حالا ب خودم میگم ببین اگر میخوای مثل این باشی پس باهاش هم نشین شو و همین روندو برو جلو
این جمله ادب از که آموختی از بی ادبان رو روزی هزار بار ب خودم میگم
تصمیم های جدیدی گرفتم از امشب ب خودم قول میدم باهاشون هم کلام نشم و هیچ هم صحبتی و تاییدی روی حرف هاشون نیارم و میدونم خدا ک تعهد منو ببینه خودش کمکم میکنه
ایشون میشن یک الگو قربانی برای من، اتفاقا حالا فهمیدم چقدر خوب شد ک این اتفاق افتاد و من ب خودم اومدم و یک اهرم رنج خوبی توی ذهنم ساخته شد ک توجه برنکات منفی افراد و شرایط چه بلایی سر آدم میاره
راستش من میخواستم فرار کنم از شرایطی ک توش بودم و با این فایل ب خودم اومدم و گفتم وایمیستی و میسازی و از مسائلت بزرگ تر میشی.
من حل میکنم این مسئله ام رو با تقوا، من میخوام قوی تر بشم از مسائلم از شرایطم
این مسئه برای من با تقوا و توجه بیشتر روی نکات مثبت، با سپاسگزاری و اعرض حل خواهد شد.
چون همه ما توی هر برهه از زندگی مون یک مسئله و چالش داریم ک حلش کنیم و عزت نفس و خودباوری و ایمان مون قوی تر بشه
هدف کوتاه مدت و پله رشد من این هدف خواهد بود.
سپاسگزارم
سلام بر همه عزیزان
دیگه داشت از تایم اخرین کامنتم میگذشت خیلی فایل دیدم بعضی ها هم دو یا سه بار دیدم و هم تو ذهنم هم کلامی کلی تحسین کردم یا تحلیل کردم اما کامنت نذاشتم انگار یهو ول که میکنی تنبلی ت میاد
استاد عزیزم دلم میخواد بعضی وقتها فریاد بزنم گریه کنم یا بدوم ازینکه قوانین درست عمل میکنه و روش شما سبک زندگی که ب ما یاد دادین اصله و اصل همیشه جوابه برای همه یه جور کار میکنه عالی هستی خدا رو هزاران بار شکر میکنم از وجودتون
درباره قربانی بودن هم که اولین باری که از شما شنیدم و تدریسش کردین بارها گفتم منگ بودم دهنم باز مونده بود هاج و واج از اینکه شما چجوری تونستین این تجربه رو متوجه ش بشین و اینقدر عالی به ما تدریسش کنین
استاد این فایل و فایل نتایج مشابه اما منفاوت و فایل نتایج بچه ها از حل مسایل انرژی بمن داد جسارتی بهم داد که دیگه نتونستم عمل نکنم با خودم گفتم خب حالا بر فرض ازینکارم اومدی بیرون الگوی تکراریت که هربار متوجه ش شدی و با عوض کردن شغلت و کارفرمات تغییری نمیکنه و رو نمیخوای حلش کنی بعد گفتم دیگه میرم تو دلش اول صحبتهامو میکنم شرایطمو میگم یا موافقت میشه یا نمیشه استاد همیشه میگه جایی که فرکانس تو نباشه و افراد قدر تو رو ندونن نیازی ب هیچ کار خاص دیگه انجام دادن نیست تو بجای بهتر هدایت میشی بدون هیچ جنگ و دعوایی و من تصمیمش و ک گرفتم فردای همون روووز خدای من نه دو روز بعدش دقیقا فرداش کارفرمام گفت باید یه جلسه بزاریم همه حرفهامون و بزنیم و هرکس حرفهاش و مسئولیت و وظایفش و بگه و چی بگم براتون از اجرای درست قانون اون شب تا ساعت 10 شب ما جلسه داشتیم و صحبتهااا شد من خیلی قاطع راجع به موضوعاتی که باعث اذیت من میشدن مثل ساعت کاری تایم کاری اینکه همزمان هزارتا کار و نباید بهم بسپارن تا زمانی که درگیر کار خودم هستم همه ی اینها رو گفتم با خودم گفتم حتی اگه مخالفت کردن و یا قبول کردن اما کار خودشون و انجام دادن اون موقع تو تصمیم خودت و میگیری و نمیدونین من با صحبت کردن یه باری از رو دوشم برداشته شد که اصلا فکر میکنم هزاران انرژی از من ازاد شد و بعد اون انفاقات مثبت پشت هم رخ داد انگار که دریچه مسدود شدن و برداشتن یا راه اب رودخانه باز شد برکات پشت هم وارد زندگی من شد جوری که اشک شوق در من جمع شد اصلا نمیدونستم چجوری باید خدا رو شکر کنم چجوری هزاران دعای خیرمو برای استاد از مایل ها دورتر ارسال کنم خدا رو شکر واقعا ️
سلام لب تاب رو روشن کردم که برم کارای سایتم رو انجام بدم که یه دفعه ایده اومد تجربه صبحم رو کامنت کنم و منم فورا دست به عمل شدم . این اولین کامنت من با لب تاپ هست امیدوارم نهایت استفاده رو همگی ازش ببریم .
دیشب یک مسئله ای برام ایجاد شد و با خودم می گفتم خیلی مسخرس که من مجبور باشم بخاطر این مسئله جابجا بشم و برم جای دیگه ای و خلاصه یمقداری درگیر بودم و با حس خوبی خابیدم . یه خواب هایی هم دیدم که تنبلی کردم ننوشتم و یادم رفت کلا .
صبح که بیدار شدم توی همون حالت خواب وبیداری یه شخص بدقیافه و سیاه و زشت رو داخل اتاقم دیدم … یکمی ترسیدم و چشامو بستم . یهو دیدم یه عالمه فکر منفی داره توی ذهنم تزریق میشه و چشمامو باز کردم دیدم اون موجود بدقیافه همچنان هستنش و یادمه چشمای خیلی عجیبی هم داشت . خلاصه دوباره چشمامو بستم و یکمی صبرکردم همچنان فکرای منفی داشت توی سرم میچرخید که برای بار اخر چشمامو باز کردم و دیدم اون موجود زشت نیستش و (کل کامنت رو برای این قسمت نوشتیم ) : فکرای منفی دیگه خبری ازشون نبود .
من بااین تجربه که در بیداری داشتم به این نتیجه رسیدم که وقتی یهو مورد حمله افکار منفی قرار میگیرم این کار شیطانه و باید صبرکنم یا منطق مناسب بیارم یا توجهی نکنم تا این افکار منفی تموم بشن و اون ابلیس حاضر در کنارم بره پی کارش .
در اینجا به آیات 16 و 17 سوره اعراف پرداخته و کامنت را به پایان میرسانیم :
قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿١6﴾
گفت: به سبب اینکه مرا به بیراهه و گمراهی انداختی، یقیناً بر سر راه راست تو در کمین آنان خواهم نشست. (16)
ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ﴿١٧﴾
سپس از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و از جانب چپشان بر آنان می تازم و بیشترشان را سپاس گزار نخواهی یافت. (17)
سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته که زحمت کشیدن این فایل رو آماده کردن باعشق سپاسگزارم از شما دو عزیز دل
من تا جایی که یادمه از بچگی به خاطر ورودی هایی که از خانواده و اطرافیان داشتم که تو نمیتونی تو عرضه نداری تو فلانی خراب میکنی خلاصه باورم شده بود که من نمیتونم کاری کنم باید یه نفر دیگه بیاد که مسأله منو حل کنه خدارو شکر از زمانی که با استاد آشنا شدم اعتماد به نفسم خیلی بهتر شده و تصمیمات بزرگی گرفتم و مسائل زیادی هم حل کردم و جایی که خودم تنهایی بودم خیلی بهتر از زمانی بوده که پدرم یا برادرم یا چند نفر کنارم بودن و به خودم یادآوری میکنم که این هدایت خدا بود که اینو به نحو احسن انجام دادم
مثلن ما میخاستیم با یک لوله 160از داخل رودخونه آب بیاریم داخل. استخر که کلن 20متر بود پدرم اومد خیلی زور زد اخرش یه غر سر من زد و رفت و در عرض دو دقیقه خودم لواه رو جا زدم به بهترین شیوه خدا رو شکر
خیلی مثال های کوچک هست که حل کردم و به خودم افتخار کردم و انرژی گرفتم
کلن دنبال اینم که چطور میشه کار رو راحت تر انجام بدم و اینم از استاد یاد گرفتم تا الان دوره ای نخریدم و دوست دارم امسال دوره های 12قدم و قانون سلامتی و عشق و مودت و حل مسائل رو بخرم
خدارو شاکرم که منو به این مسیر و این سایت هدایت کرد تا درک کنم که خودم خالق زندگیم هستم که همین واسه آدم آرامش میاره اینکه من به این باوربرسم که هیچ دستی تو اتفاقات زندگیم تاثیر نداره همین واقعن خیلی جای کار داره و از خداوند میخام که در زمان مناسب در مکان مناسب باشم جمله ای که چند وقتیه قبل رفتن به هر جایی میگم و خدا رو شکر همیشه هم جواب میده خدا رو شکر که تونستم این کامنت رو بنویسم و از کمال گرایی که برای نوشتن کامنت داشتم بیرون اومدم
عاشقتم استاد
بوس از راه دور