https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-01 00:16:142023-09-07 07:42:17سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 204
454نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
«و در زمین کوه هاى استوارى قرار داد مبادا شما را بلرزاند (و آرامش را از شما بگیرد) و از هرگونه جنبنده اى روى آن منتشر ساخت»
در ابتدای فایل وقتی که عظمت استواری کوهها را دیدم به یاد این آیهها افتادم که خداوند کوهها رو برای آسایش ما و برای به وجود آمدن تا یک یک محلی باشه برای زندگی بهتر ..
مثل شهر سیلورتون در دل کوه های عظیم
و زیباتر از اون اینکه وقتی به یاد این آیه میافتم که خداوند هر چیز را در زمین و آسمان قرار داده رو برای ما و مسخر ما آفریده… بیشتر هیجان زده میشم
فکر کن این کوه با این عظمتش مسخر منه
برای منه
دقیقاً خداوند در هر جایی سعی میکنه به ما بگه که ما چقدر ارزشمند هستیم، ما جزئی از خدا هستیم؛ این دنیا رو انتخاب کردیم که بیایم چند صباحی تجربه کنیم لذت ببریم پادشاهی کنیم و خلیفه باشیم و در انتها برگردیم به اصلمون و دوباره جزئی از خدا باشیم….
وقتی که مریم جان عزیز اون تاریخچه رو نشون داد و من به یاد تکامل و تضاد افتادم
انسان تا وقتی که در جهان مادی هست دائماً با تضادهایی برخورد میکنی که با حل اون تضادها به گسترش جهان کمک میکنه و در نهایت زندگی رو برای خودش راحتتر میکنه
مثل همین تابلو که در ابتدا انسانها پیاده میرفتند و این پیاده رفتن براشون یک تضاد بود در نتیجه
مرحله بعدی با اسب رفتن و این مرحله هم دوست داشتن از یه وسیلهای استفاده کنند که بتونن سریعتر به مقصد برسند و همینطور کار راحتتر باشه در نتیجه به ساخت قطار هدایت شدند
یعنی هر بار با به تضاد برخورد کردن خودشون رو به زندگی راحتتر رسوندن و به جهان و گسترشش کمک کردند و همچنین در این ایدهها میبینیم که تکامل رعایت شده یعنی همون اول قطار اختراع نشده
در هر چیزی اصل تکامل رو به خودم یادآوری میکنم اینطور خیلی آرامش بیشتری دارم مثلاً وقتی که رفتم به باشگاه تا ورزش رو شروع کنم به مربی تاکید کردم که من هیچ عجلهای ندارم و در ابتدا برام یه برنامه تمرینی سبک بنویسه تا بدنم عادت کنه…
خیلی از این حرفم تعجب کرد یه نگاه عجیبی به من کرد و گفت میتونم علتشو بپرسم( علت اینکه برنامه ی سبک میخواستم)
بهش گفتم چون من هیچ عجلهای ندارم و میخوام آروم آروم بدنم رو عادت بدم …( فکر کنم کمتر این درخواست رو شنیده بود :)))
استاد من تصمیم گرفتم که سفر به دور آمریکا را از اول ببینم خیلی با این صحنه روبرو شدم که آدمایی که اصلاً شما را نمیشناختند به سمت شما میاومدن و همه تلاششون رو میکردند که خالصانه به شما کمک کنند
علتشم فقط در مدار درست بودن و در صلح بودن با خوده
مثل خانم کسی و خانم بورلی توی قسمت های اولیهی سفر به دور آمریکا…
تو اینجور مواقع به خودم یادآوری میکنم که قانون همیشه مثل همه مواردی که تا الان دیدم درست عمل میکنه یعنی تا وقتی که در مدار درست باشی با آدمهای درست برخورد میکنی و تا وقتی که رابطه تو با رابطه اصلی خودت یعنی خداوند درست باشه همون خدایی که مالک کهکشانهاست و اونها رو با همدیگه هماهنگ کرده رابطه تو با بقیه هم خیلی راحت هماهنگ میکنه….
و به همین راحتی اگر درخواستی داشته باشی و از خدای خودت هدایت بطلبی و ایمان داشته باشی خدا بهت جواب میده چون که اون سریع الجوابه.
همچنین از پشه گیری تا به پیل
شد عیال الله و حق نعم المعیل
حالا که به اینجا رسیدیم دلم خواست یه داستانیو بگم که برای خودم خیلی درس داشت
یکی از آشناها وقتی که از کارش اخراج شد سعی نکرد که اون کارو رها کنه و به دنبال کار دیگهای بره .. خلاصه که خیلی سفت چسبید به کار قبلیشو از هر تلاشی فروگذاری نکرد یعنی از شکایت گرفته تا…. هر کاری را انجام داد
از هر کسی خواست که کمکش کنه و از هر کسی خواست که سفارششو کنه که دوباره برگرده سر همون کار
یه شب داشتم با خودم فکر میکردم میگفتم اگر به جای اینکه به این همه آدم رو بندازه یه بار صادقانه بدون اینکه ازهیچ کسی بترسه و یا به کسی قدرت به دست خدای خودش درخواست میکرد که یه کار مناسب و خیلی بهتر از قبلی براش آماده کنه خیلی زودتر از اینا به سمتش هدایت شده بود
واقعا این موضوع رو تو زندگیم تجربه کردم یعنی فقط خدای خودم بوده که توی یه مدت کوتاه تونسته ورق زندگی من رو از این رو به اون رو کنه
خدای وجود من رو از شرکها پاک کن و من رو هر روز بیشتر تسلیم خودت کن:))))
حالا که با مریم جان رفتیم به اون فروشگاهها که داخلشو ببینیم چیزی که نظرمو جلب کرد این بودش که همه جا تمیز و مرتب و با نظم و همه چیز در سر جای خودش بود
این نشون دهنده عشق به کاره یه چیزی برام خیلی جالبه اینه که…
چون استاد عاشق کارشه و اصل عشق به کار و دنبال کردن علاقهها براش یه اصل مهمه همیشه به آدمهایی هدایت میشی که اونها هم عاشق کارشونن و به کارشون اهمیت میدن
و دوباره به خودم یادآوری میکنم که قانون چقدر درست عمل میکنه
وقتی که تصاویر این مغازه رو میدیدم یاد رضا عطار روشن افتادم و وقتی که تصمیم گرفت اون مغازه ابزار یراق قدیمیشو مرتب و تمیز کنه و به اون مغازه عشق بورزه
باعث شدش که بتونه درآمد جدید و مشتریهای جدید رو تجربه کنه..
هر لحظه به لحظهای که توی این شهر زیبا رانندگی کردید در اون آسمون و فضای رویاییش برای من بیشتر تدایی شدش که من باید آزاد و رها باشم و در لحظه زندگی کنم و لذت ببرم و برای رسیدن به هیچ کدوم از خواستههام هیچ عجلهای نداشته باشم
فقط روی خودم کار کنم و ورودیهامو کنترل کنم اینجوریه که خیلی راحت رشد میکنم و هر روز چیزهای بهتری رو تجربه میکنم…
WoOw
آبشار فوق العاده…
شما همیشه به جاهای هدایت میشید که سرسبزه آبشار و یا رودخانه داره و واقعا خیلی محل بکری هم هست…
و وقتی به این نوع هدایت شدن فکر میکنم به یاد میارم که شما همیشه میگفتید من جایی رو توی ذهنم تجسم میکردم که پر از سرسبزی و آبه
و این تجسم باعث شده که نه تنها توی پارادایس زندگی کنید بلکه توی مسافرتم به هرجا هدایت میشید همون ویژگیها رو داشته باشه…
و خودمو همراه شما اونجا تجسم کردم دیدم و احساس کردم…
من داستان پروفایل شما رو خوندم و برام خیلی جالب بود که توی این سن کم ،تونستید به سرکار برید و حتی درآمد داشته باشید و ماشین بخرید،تبریک میگم بهتون که اینقدر روی غلبه برترسهاتون کار کردید .
و میخواستم ازتون درخواست کنم که چه باورهایی داشتین که میتونین به راحتی و مستقل رانندگی کنید ؟چون من زمینه خانوادگی خوبی نداشتم،و از نظر باورها ،همیشه مورد تمسخر بودم،در حالیکه خودآگاهم اینو قبول نداشت،اما ناخودآگاه باعث شد حتی در زندگی مشترک هم نتونم برترسم غلبه کنم،اگر لطف کنید و باورهای خوبی که در زمینه رانندگی دارین رو بهم بگید و اینکه چطوری تونستید تنهایی رانندگی کنید،ممنون از راهنماییتون
جنس کامنت شما از اونایی هست که میره و به تک تک سلولهای آدم نفوذ میکنه
اینقدر خالص و پر محتواست
منم همیشه فکرم این بود که خیلی خوب، حالا که تو مسیر هستم،باید تا ته مسیر رو بفهمم بعد حرکت کنم، اصلا انگار اگر آخر اون راه واسم مشخص نبود توان و جرأت حرکت رو نداشتم
امااااا فهمیدم که من وظیفم بندگی هست نه تعیین تکلیف کردن واسه پروردگار ،و الان مدتی هست همین که سپردم دست خود الله انگار داره اون سیمان های ضخیم ذهنم خرد میشه و میریزه و منم لذت میبرم از مسیر زندگی
امروز بهتر از همیشه صبح که بلند شدم کامنت شما رو خوندم سرشار از حس شور و عشق و امید شدم و سپاسگزاری کردم که خداوند در شروع زندگی امروزم این هدیه زیبا رو بهم داد.
چقدر تفکر، درک، عمل و مشاهده جریان هدایت در زندگی زیباست. دقیقاً هدایت به همین شکل عمل میکنه، وقتی تو سوال میپرسی، درخواست میکنی میشونتت رو شونههای خودش و میگه از این طرف برو، اصلاً زمانی که اون بنده خدا رو دوچرخه در اون مسیر زیبا که روبروش کوه بود حرکت میکردم یه لحظه به خودم گفتم سبحانالله، این عین مصداق اهدنا صراط المستقیمه، به خداوندی خدا خودش، همان مسیر زیبا و پر از نعمت و برکت هدایت
خیلی عالی هستی دوست عزیزم بینهایت از این نوشته زیبات سپاسگزار هستم
از خدای مهربان برای شما دوست عزیزم بهترینها رو آرزومندم
بعد از این که کامنت شما رو خوندم، دوباره قسمت آخر فیلم رو بررسی کردم و دیدم یک پیرمرد که به نظرم بیش از هشتاد و پنج سال داره، در حالی که شیلنگ اکسیژن در دماغش هست، وسط جماعت نوازنده نشسته!
سرزندگی و امید به زندگی در این جماعت، به خوبی قابل مشاهده است.
پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردى، دلهاى مارا به باطل مایل مگردان و از سوى خود مارا رحمتى ببخش. به راستى که تو خود بسیار بخشنده اى.
اول از تجربه شخصی دیروزم بگم ،
دیروز صبح لباسهای شیک پوشیدم و هنذفری زدم ، رفتم پیاده روی قانون سلامتی فایل هم گوش می کردم و رفتم بالاشهر مشهد یعنی راهنمایی، احمد آباد ، ملک آباد، در مسیر رسیدم به یک کافی شاپ خیلی خیلی شیک گفتم برم یک قهوه خودم را مهمان کنم رفتم داخل دیدم الله اکبر همه مشتریان دختران جوان و موها کلا باز و همه خوشگل تیب ها عالی و مشغول نوشیدن قهوه هستن اول کمی نگاهشان
کردم بعد سفارش دادم گفت آقا بیرون بر یا داخل میل میکنی یک نگاهی کردم دیدم فقط بین دختران فقط یک صندلی خالی هست یک لحظه نجوا آمد بابا برو بیرون قهوه بخور اینها همه خانم هستن بعد هم سر هاشون لخته به نجوا گفتم نه ، الان وقتشه که عزت نفس خودم را قوی کنم رفتم وسط خانم ها روی صندلی خودم نشستم با قدرت و با اعتماد به نفس و همچنان داشتم با هنذفری فایل هم گوش می کردم بعد قهوه آورد با آرامش و شادی میل کردم و نیم نگاهی هم قدرتمندانه به اطراف انداختم و حالش بردم و آن قهوه چقدر چسبید که خودش یک تمرین عزت نفس بود، بعداز پیاده روی 10 کیلو متر آمدم خانه و طبق معمول باید می خوابیدم و یا غذا می خوردم ، ولی ساک ورزشی را برداشتم و رفتم باشگاه بدنسازی و بدنم گرم و عالی بود و با علاقه تمرین کردم و یاد صحبت خانم شایسته افتادم که پیاده روی بدن را آچارکشی می کنه . و این هم بگم بعداز دوره قانون سلامتی بدنم چقدر تغییر کرده کمی لاغرتر شده ولی عین بدن بروس لی قوی و عضلاتی شده که موقع پیاده روی چقدر من لذت می برم باور کنید در حین راه رفتن گاهی بدنم خودم را نگاه می کنم و به خودم می بالم
خب بریم فایل :
جاده زیبای می بینیم با ماشین های لوکس و شاسی بلند، اطراف جاده کوهای سرسبز و باشکوه، مقصد ما شهر زیبا و توریستی سیلورتون هست که داریم نزدیکش میشم خدایا شکرت داریم ذوق زده و هیجانی میشیم.
ابتدا سری بزنیم به ویزیتور سنر این شهر که چقدر بومی و تاریخی و کوچولو هست همه چی مرتب چیده شده بسیار شیک و مجلسی تاریخ راه آهن این شهر می بینیم که دوره تکامل خود را طی کرده و از اسب گاری شده در سال 1950 یک قطار واقعی ،
اسناد عاشق آن لحظه شدم که آن مرد مهربان بصورت هدایتی کار خودش را تعطیل کرده و برمی گرده خونه تا بشما آب بده ، از این جا صورتش را می بوسم . که داری به استاد ما با علاقه آب میدی ازت ممنونم.
استاد صدای قطار توریستی آمده بچه های سایت هم سواری کنی ،
جالبه این شهر یک سوپرمارکت داره ، من خودم مشهد سوپرمارکت دارم برام جالب بود چقدر قشنگ پخچال ها بزرگ و حرفه ای چیدمان شده و قفسه ها هم عالی بود .
شکل مغازه های این شهر چقدر زیبا و جالبه هم سبک معماری و داخلش و وسایلش . نکته ای که نظرم را جلب کرد اینکه چقدر روی لباسها کلمه سیلورتون کلرادو نوشته شده بود این نشانگر عزت نفس بالای مردمان این شهر و البته دیدیدم که داخل خیابان ها چقدر پرچم زیبایی آمریکا برافراشته شده و معلومه مردم به شدت کشور خودشان را دوست دارن .
سلام و درود به دوست عزیز و همشری بزرگوارم اقای یکتای مقدم
قبل از خوندن مطلبتون در مورد فایل ، تجربه تون بسیاااااااااااااااااااار جالب بود…
راستش هم تحسینتون کردم بابت تقویت اعتماد به نفستون و هم خندم گرفت از شرایطی که خودتونو محک زدین…
برام جالب بود..
ولی کارتون قابل تقدیر بود ….
در نهایت ما همه روح هایی هستیم که در عالم بالا جنسیتی نداریم و فقط به قول قرآن عزیز:
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُم»
گرامى ترین شما نزد خداوند باتقواترین شما است..
اقای مقدم گرامی ، تحسینتون میکنم که ثابت قدم هستین و گامهاتون رو در مسیر درست برمیدارید..
و اما در مورد فایل
اشاره خوبی داشتین به این که :
« چقدر روی لباسها کلمه سیلورتون کلرادو نوشته شده بود این نشانگر عزت نفس بالای مردمان این شهر و البته دیدیدم که داخل خیابان ها چقدر پرچم زیبایی آمریکا برافراشته شده و معلومه مردم به شدت کشور خودشان را دوست دارن . »
دقیقاااااااااااااا موافقم و همه اینها نشانه قدر دانی و سپاسگزار بودن این مردم خوب از داشته هاشون هست…
الهی شکر برای همه آگاهی ها و زیبایی هایی که میبینیم…
ممنونم که وقت گذاشتین و کامنت بنده را مطالعه کردین ،
بارها از استاد عباسمنش شنیدم که پایه و اساس موفقیت تقویت عزت نفس است بویژه احساس لیاقت و ارزشمندی ، که بسیار مهم هست و بنابرین خیلی باید تلاش کنیم تا این باور احساس ارزشمندی را قویتر سازیم و در مسیر شاید نجوای شیطان مانع شود و بهترین کار عملی ساختن آیه 10 سوره مجادله است
همانا نجوا از سوى شیطان است تا کسانى را که ایمان آورده اند اندوهگین کند، در حالى که جز به اذن خداوند، هیچ (نجوایى) ضرر رسان نیست، پس باید مؤمنان تنها بر خداوند توکّل کنند.
برای جنابعالی، از خداوند متعال بهترین ها را آرزومندم.
از اینکه برام کامنت گذاشتین خیلی خوشحال شدم بویژه اینکه دیدن عکس پروفایل تان انرژی بخش است.
برای اینکه آموزش های استاد در حد آگاهی و اطلاعات نباشه حتما باید بصورت عملی انجام دهیم و هر جا که لازم بود بهتره غلبه به ترس کنیم و قدم به قدم بصورت تکاملی عزت نفس خود را افرایش دهیم.
سلامی مملو از عشق به تک تک عزیزانم در این فضای بهشتی و سپاسی فراوان از دوستانی که با تبریکات و پیغام های ارزشمندشان شادی را مهمان قلبم کردند.
سفرتان به سلامت عزیزانم همیشه در سفر و شادی باشید.
گرچه شاید داستانم هماهنگی با این سریال نداشته باشد اما به تعویق انداخت را نیز جایز ندانسته و ادامه روند خلق کتاب را تا جایی که قلم یاری کند با عشق برایتان مکتوب میکنم.
روزی که در خیابان انقلاب پیاده روی کرده و فراوانی کتاب و انتشارات را تحسین میکردم را هرگز از خاطر نمیبرم.
آن روزها هنوز مشغول گذراندن دوره های معماری در خانه عمران بودم.
وقتی از کلام مسئول انتشارات به نشر دیباگران هدایت شدم ، آنقدر از لحاظ فرکانسی گیج و منگ بودم که نتوانستم آدرس را پیدا کنم و احساسی در قلبم گفت اینک زمانش نیست.
آری دقت کارکرد قانون برایم مسجل شده است ، تا درب مسیر معماری را به روی خودم نمیبستم این درب به رویم باز نمیشد.
صبح بود ، دیگر مطمئن بودم که لازم است قدمهای استوار دیگری را در راستای نشر کتابم برداشته و ایده ام را اجرایی کنم.
شماره انتشارات را در گوگل سرچ کرده و با آن مجموعه تماس گرفتم ، خانم محترمی پاسخگو بودند. در راجع به کتاب توضیحاتی به ایشان دادم و آن خانم محترم شماره مدیریت انتشارات را به من دادند که قرار شد در واتس آپ با مدیریت ارتباط برقرار کرده و توضیحات لازم در مورد کتابم را برایشان ارسال نمایم.
شاید باورتان نشود باورهای مخرب در من کاری کرده بود که حتی فایلهای کتابم را هم پاک کرده و عطایش را به لقایش ببخشم.
خاطرم آمد همان دو سال پیش که آن کامنت را نوشته بودم عزیزی از دوستان سایت به من پیغام داده و از من درخواست کردند که فایل کتاب را برایشان ارسال نمایم.
به یاد زهرا کیانمهر عزیز افتادم و از ایشان خواستم فایل را برایم ارسال کنند.
وقتی به آقای فرسایی پیغام دادم ، خواستند بخشی از کتاب را برایشان ارسال کنم ، دو صفحه از کتاب را برایشان ارسال کردم.
و سپس بدون هیچ سوال دیگری متن قرارداد را برایم ارسال کردند.
قبل از آن فکر میکردم شاید لازم باشد حضوری آنجا رفته ، کلی کتاب را بررسی و کارشناسی کرده و بعد جواب دهند ، اما گویی خدا آن را کارشناسی کرده و در کمتر از نیم ساعت قرارداد برایم ارسال شد.
یک ماه زمان خواستم تا یک ویرایش اساسی در کتاب انجام دهم و قرارمان بر آن شد 31 خرداد فایل تکمیل شده ورد کتاب را برایشان ایمیل کنم.
دو سال پیش که آن کامنت را نوشتم هرگز گمان نمیکردم از دل این سایت الهی فرشته ای پاک به سمتم هدایت شود که اتفاقا تخصصش تصویرگری کتاب است و بسیار هم در کارش حرفه ای بوده و روزی قرار است فرشته امداد رسان الهی شود و تحولی عظیم در به روزرسانی و بالابردن کیفیت آن کتاب ایجاد کند.
درست ترین و مناسبترین فردی که لازم بود سر راهم قرار بگیرد که این کتاب با بالاترین کیفیت و استاندارد چاپ شود را بدون اینکه من کاری کرده باشم برایم فرستاده بود.
تک تک نکاتی که طبق تخصصشان برای ارتقای کیفیت کتاب به من یادآوری میکردند گویی خدا از کلام ایشان جاری شده و مسیر را برایم روشن میکرد.
آن روزهای ابتدایی که مشغول تالیف کتاب بودم به دلیل نداشتن تخصص در نرم افزارهای اجرایی در بخش طراحی، مجبور شده بودم تصاویر الگو ها و عکسها را به صورت دستی کشیده و اسکن کرده و به فایل اضافه نمایم.
در تک تک لحظاتی که مشغول آن کار بودم درخواستم این بود که چقدر خوب میشد این تصاویر را با نرم افزار اجرا میکردم.
روزی که زهرا جان پیشنهاد دادند که عکسها را دوباره کشیده و آنها را با گوشی اسکن کنم که کیفیتش بهتر باشد ، این را هدایتی از جانب خدا دیده و مشغول طراحی تصاویر و الگوها شدم.
کمی که پیش رفتم گویی قلبم این دوباره کاری دستی را نمیپذیرفت ، به قلبم آمد که به زهرا جان پیشنهادی دهم که الگوها و تصاویر را با نرم افزار اجرا کنند.
از آنجا که وقتی از هدایت تبعیت میکنیم خدا دستانش را به یاری مان میفرستد ، با اینکه ایشان قرارشان با خودشان فقط تصویرگری جلد کتاب بود و در ابتدا بسیار برای پذیرش این مسئولیت مقاومت داشتند، اما به صورت معجزه آسایی خودشان پیغام دادند و برای اجرای کار اعلام آمادگی کردند.و به وضوح اعلام کردند حسی در قلبشان ایشان را به انجام این کار مأمور کرده است.
آن لحظه خوشحالی ام دیدنی بود ، گویی باری از دوشم برداشته شده بود،دوباره کاری به تصویر کشیدن الگوها به صورت دستی برایم قابل پذیرش نبود.
تعهد کاری ،صداقتش در تک تک لحظات اجرای کار مرا به سپاسگزاری از خدایی میرساند که همیشه با امدادهای الهی اش تو را در مسیر یاری میکند.
و تحسین میکردم استاد عزیزمان را که چنین شاگردانی تربیت کرده اند.
تمام کارهایش را تعطیل کرده بود و انجام این پروژه را در اولویت کارهایش قرار داده و شبانه روز مشغول اجرای کار با بالاترین دقت و تمرکز بود. دقیقا همان سبک کاری که همیشه دوست دارم افرادی که همکاری بینمان هست داشته باشند.
تا نیمه های شب گاهی تا صبح بیدار بوده و طبق برنامه ریزی اش الگوها را اجرا کرده و پس از تایید نهایی از جانب بنده خروجی گرفته و آن را برایم ارسال میکرد.
دقت و نظمش ستودنیست.بهتر از تصوراتم خدا فردی را برایم فرستاده بود که مرا به نقطه لعلک ترضی برساند.
آری در لحظه به لحظه روند همکاری ام با زهرا جان من لعلک ترضی را احساس کردم.
در مراحل اولیه تألیف کتاب به طرحی برای جلد کتاب هدایت شده بودم که همان را برای جلد انتخاب کرده بودم.
فقط باید میدیدن دستان طلایی و الهی زهرای عزیز چطور بدون اینکه کن بگویم آن تصویر را ری دیزاین کرده و کیفیت آن را 360 درجه ارتقا داد.
اما به همانجا نیز بسنده نکرده ،عاشقانه مرا با هدیه ای سورپرایز کرده و پیشنهاد دادند، که جلد کتاب را خودشان تصویرسازی کرده و تصویری یونیک خلق میکنند.
تصویری که هربار کتاب را در دست گرفته و آن را نگاه میکنم از زیبایی و خلاقیت و هنر دستان الهی اش غرق شادی و لذت میشوم.
آن روز ها به یاد تمرکزم روی همکاری استاد و آقا ابراهیم افتادم و دقت کارکرد قانون که وقتی میشنیدم استاد میگفتند ایشان کاری را ارائه میدهند و من از همه چیز آن کار راضی هستم اما خودشان بدون اینکه من بگویم باز کار را بهتر کرده و تحویل میدهند ، چقدر این سبک همکاری برایم تحسین برانگیز بود و دقیقا خودم نیز همچین تجربه ای را در تک تک لحظات کار با زهرای عزیز تجربه کردم.
کار اجرایی الگوها و تصویر سازی جلد کتاب به بهترین شکل پیش میرفت و خیالم از بابت ری دیزاین آن راحت بود.
میماند جایگزینی الگوها که به فایل ورد اصلی نیاز داشتم ، در اواسط کار متوجه شدم که فایل ورد اصلی فقط دست دوستی است که آخرین بار برایم ویراستاری اش را انجام داده است.
و به هیچ وجه نمیشد از فایل های تبدیل به ورد شده استفاده کرد زیرا کاملا فایل به هم ریخته و از هماهنگی خارج میشد.
با او تماس گرفتم ، پاسخگو نبودند . پیامی برایشان ارسال کردم و در پاسخ متوجه شدم به مکه مکرمه مشرف شده و حداقل 20 روز طول میکشید که به ایران برگشته و به سیستمشان دسترسی پیدا کنند.
و زمانی که برای تحویل فایل برایم باقیمانده بود، 15 روز بود، از آنجا که بسیار روی زمانبندی اهمیت قائل هستم دلم میخواست در همان زمان مقرر کار را با بهترین کیفیت ارائه دهم و آنجا بود که نجواهای ذهنی سر و کله شان پیدا شد.
در تک تک آن لحظات زهرا جان همچون فرشته ای در گوشم با حرفهای امید بخشش وعده لا تخف و لا تحزن را زمزمه میکرد.
شاید کلامش دقیقا این عبارت نبود اما در تک تک آن لحظات که لازم بود ذهنم را در مقابل نجواها ساکت کنم ، همچون فرشته ای الهی نازل شده و با صدای آرامبخش و حرفهای الهی اش امید را در دلم زنده میکرد.
ایده های مختلف را اجرا میکردم ، گاهی ایده می آمد که فایل درهم ریخته را دوباره تایپ کنم ، اما نشانه ها آن را رد کرده و مرا به صبر دعوت میکرد.
نهایتا به پیشنهاد زهرا جان تصمیم گرفتم با صداقت مسئله را با انتشارات در میان گذاشته و زمان تحویل را تغییر دهم.
وقتی موضوع را با آقای فرسایی مطرح کردم ،در کمال ادب و احترام توافقشان را اعلام کرده و قرار شد تاریخ تحویل تغییر پیدا کند.
مسئله به همین سادگی حل میشد و من میخواستم لقمه را دور سرم گردانده تا بدقول دیده نشوم.
سلام به استاد عزیز و بانو شایسته و همه دوستان توحیدی و عزیزم
این اندام زیبا و بازوهای خوشگل و عضلانی و سینه برجسته و بی نظیر شما را که اینقدر قشنگ در بنرِ این قسمت افتاده تحسین میکنم استاد عزیز
در زمانی که اضافه وزن داشتین و فایل میگذاشتین ، با خودم فکر میکردم که شما در خیلی از عرصه ها به نتایج زیبایی رسیدین ، نتایجی که حکم عصای موسی را داشت برای ما تا به درستی مسیر شما ایمان بیاوریم…
ولی وقتی آن بدن و اضافه وزن شما را نگاه میکردم ، یه حسی درونم میگفت که چنین شخصی بزودی زود بدنی تراشیده شده و خوش اندام برای خودش میسازه والان که نگاه میکنم میبینیم چقدر آن حسم در آن زمان درست بود…
و با این نتیجه شما این نشانه از بهشتیان برایم آشکار شد
(وَکَوَاعِبَ أَتۡرَابࣰا)
و برای متقین همسرانی خوش اندام و خوش خُلق و خوی وجود دارد….
[سوره النبأ ٣٣]
این خوش اندامی شما و خانم شایسته که به برکت قانون سلامتی ایجاد شد و رفتار مهربانانه ی شما دو نفر در قبال هم ، نمود واضحی از این آیه بود برای من…
نوش جانتان این نتایج زیبایتان…
چیزی که در زندگی شما به عنوان الگوی تکرارشوند مثبت وجود دارد ،همین بحث کمک کردن دیگران به شماست…
کمک کردنی با صدِ وجود و با رفتاری مهربانانه…
آقای لَری در پرادایس و نمونه های عینی دیگر که در سفر به دورآمریکا و …دیده ایم
چه ارتعاشی پشت این الگوی تکرار شونده هست؟
یک ارتعاش بسیار زیبا که چنین نتایجی را خلق میکند….
ارتعاشی از جنس یک رابطه زیبا با خدا
به قول حضرت علی علیه السلام در حکمت 89 نهج البلاغه
هر کس که رابطه بین خود و خدا را اصلاح کند ، خدا رابطه ی بین او و مردم را اصلاح میکند…
کنترل قلب ها به دست خداست ، خدایی که به تعبیر قرآن که میگوید
وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ
[سوره اﻷحزاب 26]
در قلب دشمنان ترس و وحشتی می اندازد از قدرت گرفتنِ مسلمان ، حال همان خدا قادر است در قلب های مردم ، محبت را نیز بیاندازد ، مثلا قلب فرعون را برای موسی نرم کرد تا از کشتنش صرف نظر کند و…
وقتی خدا را با ایمانی صد در صد به عنوان حامی و یاور خود انتخاب کنیم که انگار همه کارهایش را رها کرده و فقط مشغول هدایت من است ، آن وقت نتیجه اش میشود چنین امری که ما دیدیم..
طرف کسب و کارش را تعطیل میکند و سوار دوچرخه اش میشود و از آب منزل خود بدون هیچ چشم داشتی ، مخزن آب تراک کمپر استاد را پُر میکند
پس رفتاری که از جانب مردم با ما میشود ریشه در رابطه ما با خدا دارد
شاید بهتر است بگویم که تمام رفتارهایی که از سمت هر جنبنده ای نسبت به ما میشود ، ریشه در رابطه ما با خدا دارد
ما مِن دَاۤبَّهٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِیَتِهَا
هیچ جنبنده ای نیست مگر آن که پیشانی یا زمام امورش در دستان خداست
[سوره هود 56]
داستان پشه و نمرود ، نمودی از این آیه قرآن هستند که خدا پشه را مامور میکند برای نابودی نمرود که رابطه اش را با خدا کم اهمیت جلوه میداد
مادربزرگ من سواد خواندن و نوشتن ندارد ولی حرفی به من زد که خیلی مرا به فکر فرو برد و به من ثابت کرد که علم به خواندن و نوشتن نیست همانگونه که حضرت محمد که خواندن و نوشتن نمیدانست ولی اثری از خود بجای گذاشت که همه علمایی که به خیال خود اهل خواندن و نوشتن هستند را متحیر کرده…
جمله مادربزرگ من این بود که
“این مار و عقرب ها به اذن خدا نیش میزنند”
با اینکه قرآن را نخوانده بود ولی جمله اش دقیقا معنی این آیه است که ذکر شد
چنین مفهومی را در شعر توحیدی پروین اعتصامی میتوانیم دریابیم که در داستان موسی و مادرش یک بیت دارد که میگوید
گرگ را گفتم، تنِ خُردش مَدَر
دزد را گفتم ، گلوبندش مَبَر
جمله مادربزرگم خیلی سنگین بود و من هنوز آن را درک نکردم که نکردم…
و یکی از جاهایی که میشود عیار ایمان خود را سنجید در مواجه شدن با یک مار و عقرب و تمساح و…است…
مثل عیار بالای ایمان ابراهیم که حاضر شد او را در آتش پرتاب کنند
حالا بجای آتش تصور کنیم پرتابمان کنند به یک دریای پر از تمساح…
بعدش مثلا میرسیم اونجا تمساح ها می آیند و خوش آمد گویی کنند و بگن سوار ما شوید تا شما ببریم را به خشکی…
خلاصه خدایا خودت کمک کن ایمان ما قوی تر شود…
از نتایج خودم بگم در این امر که فعلا ایمان من در حد سوسک است و امیدوارم در فرآیند تکاملی به چنین جایگاهی برسم که برم مار را بیاندازم بروی شانه ام و عکس یادگاری بیاندازم یا در دریاها در کنار تمساح ها و کوسه ها به غواصی بپردازم….(ایموجی خنده ریز)
ممنونم استاد عباس منش و بانو شایسته عزیز بابت این سریال زیبا
آقا رضای عزیز!کامنت بسیار زیبایتان بر دل و روحم نشست و با جان و دل آن را پذیرفتم!
همون جایی که گفتین تمام رفتارهایی که از سمت هر جنبنده ایی نسبت به ما می شود،ریشه در رابطه ی ما با خدا دارد…
یه کودک سه الی چهار ساله ایی خواهر شوهرم دارن که هفته ایی یه بار میان خونه ی مادر شوهرم و همه اونجا جمع میشن!این کودک بسیار خجالتی بود و با هیچ کسی هیچ رابطه ایی نداشت ولی تقریبا یه سالی میشه که رابطه ی عجیب و غیر قابل باور از دید بقیه با من پیدا کردن!تمام روز رو تو آغوش من هستند و بدون هیچ گونه چشم داشتی فقط بغلم میکنه و بوسم میکنه عاشقانه!هر وقت میاد براش خوردنی و وسایل میارم ولی با اون بچگی و معصومیتش میگه من فقط تو رو میخوام!امروز دوباره همه جمع شده بودیم خونه ی مادر شوهرم این بچه اومد بغلم و عاشقانه فقط نگام کرد و عین رابطه ی مادر فرزندی بهم چسبید و همه حیران موندن که از بین این همه آدم چی در تو دیده که این طوری میکنه!!!دستامو گرفت دستای کوچولش و بوس کرد!مامانش میگه اصلا با هیچ کسی این کارارو نمیکنه!می خواستم ظهر برم خونه مادرم گفت میشه زودتر بیایی من امروز بیشتر ببینمت!!!منم با خودم گفتم کدوم احساس این بچه رو برانگیخته کردم که تو یه خانواده ی بسیار شلوغ !این طوری فقط با من اخت شده؟حتی مادرش میگن یه هفته ی تمام فقط میگه کی میریم من برم زندایی مو ببینم!!!منم آگاهانه امروز از خدا سوال کردم که علت اینکه این بچه نه از روی نیاز بلکه عشق خودش هست که نثارم میکنه این چه رابطه ایست؟؟؟؟؟
امروز برای اولین بار کامنت شما رو خوندم!اولین بار میگم چون تا حالا کامنتی از شما نخونده بودم یعنی در مدارش نبودم!!!ولی وقتی این جمله ی شما رو خوندم چند باری برگشتم و دوباره خوندمش!انگار برای من نوشته بودین!انگار فهمیدم رابطه ی اون بچه ی معصوم با من رابطه ی من و خدام هست!اشک توی چشام جمع شد و جواب سوالمو گرفتم!خانم شایسته میگن هر وقت از خدا هدایت میخواییم هدایت میشم!!!من امروز جواب سوالم رو تو کامنت شما گرفتم!
ممنون از حضورتون و کامنت باارزشتون که خدا بوسیله ی شما منو به جواب سوالم هدایت کرد!!!!
همیشه در مدار سلامتی و سعادت و خوشبختی و ثروت و با خدا بودن باشید رضای عزیز
انقدر کامنتت پرمحتوا و پر از توحید و ایمان بود که برای خودم سیوش کردم که بارها و بارها بخونم و آیاتش رو برای خودم یادآوری کنم
با این کامنتت یاد جملاتی از استاد افتادم و دلم خواست یه مقداریشو اینجا بنویسم:
وقتی که رابطه ما با خدای خودمون محکم بشه و با خدای خودمون رابطه خوبی برقرار کنیم به منبع خودمون که از اون هستیم نزدیکتر بشیم و باورهای شرک آلود را از درون خودمون پاک کنیم اون وقتی که خداوند رابطه ما را با بقیه هماهنگ میکنه همون خدایی که آسمانها و زمین رو و کهکشانها رو هماهنگ کرده و اونها را در مدارهای منظمی داره اداره میکنه همون خدا هم میتونه رابطه ما رو با بقیه هماهنگ کنه و اصلاً نیازی نیست که ما برای این هماهنگی کار خاصی کنیم
اصلاً نیاز نیستش که به خاطر این هماهنگی خودمون رو عوض کنیم و طوری رفتار کنیم که بقیه بیشتر دوستمون داشته باشند وقتی که مطابق میل بقیه رفتار کنیم در واقع داریم از اصل وجودی خودمون دور میشیم از منبع خودمون فاصله میگیریم… باید اون طوری باشیم که خودمون دوست داریم باید اون طوری رفتار کنیم که شایسته ماست یعنی توحیدی باشیم و مشرک نشیم به خواستههای دیگران…
اون وقته که خداوند رابطه ما را هماهنگ میکنه و بقیه آدمهای درست رو سر راه ما قرار میده… و ما را در مسیر قرار میده که هر روز بتونیم بیشتر از زندگی خودمون لذت ببریم و واقعاً لازم نیست ما کاری بکنیم البته منظور از کاری نکردن اینه که لازم نیست کسی رو راضی کنیم و تنها کاری که باید بکنیم اینه که روی توحید خودمون روی عشقمون به خدای خودمون و روی باور های خودمون بیشتر کار کنیم و طور دیگهای به جهان نگاه کنیم….
من هم وقتی به تسلیم بودن حضرت ابراهیم نگاه میکنم قلبم به رعشه در میاد
خداوند بعد از مدتها بهش فرزندی عطا میکنه بعد از اینکه میفهمه باید اونها«فرزند و همسر» رو رها کنه فقط از خداوند درخواست میکنه که مردم را اطراف اونها جمع کنه به خدای خودش ایمان داره و میدونه که هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت نمیافته یعنی بین میلیونها میلیون درخت و برگ میدونه که حتی یه دونش بدون اجازه خدا به زمین نمیافته اینجوریه که خیلی راحت میتونه فرزند و همسرش رو رها کنه و از خداوند درخواست کنه مراقب اونها باشه و اصلاً نگران نباشه…. و بعد از 20 سال برگرده و به فرزندش بگه من میخوام تو رو قربانی کنم چون به من الهام شده..
این حجم از توحیدی بودن این حجم از موحد بودن و تسلیم بودن واقعا تحسین برانگیز ه…
اما همونطور که استاد همیشه میگه وقتی یه نفر تونسته این کارو کنه یعنی وقتی حضرت ابراهیم تونسته انقدر موحد باشه قطعاً ما هم میتونیم….
و همیشه دعاام از خدای خودم اینه که شرک رو از وجودم پاک کنه و کمکم کنه قلبم هر روز ظرفیتش برای تسلیم شدن بیشتر بشه
دوست عزیزم بسیار لذت بردم از آیات قرانی که نوشتید و منو به فکر کردن و تعقل واداشتین ..پاداش شما بابت هر لحظه تعقل بر این آیات قطعا بهشت برین
مادربزرگ توحیدی و دوسداشتنی شما قطعا مثل خورشیدی میمونه که داره از خودش و به اذن خدای متعال توحید میپراکنه و باعث میشه آقا رضا دوسداشتنی این کامنت توحیدی اینجا بنویسه و عشق خودشو به رب داد بزنه
سلام رضای عزیز ازت ممنونم بخاطر این کامنت زیبات ،از چه آیات زیبایی استفاده کردین ،هرکدومش یه آرامش خاصی به قلبم داد .چقدر مثال مادربزرگ اون خوب و زیبا آرامش بخشه این کار و عقرب ها به اذن خدا نیش میزنن چقدر عالی یعنی اگه کلی کار و عقرب هم دور و ورت باشه تا خدا نخواد نمی تونن بهت آسیب بزنن ،دقیقا همینطوره یعنی ما نباید از کسی یا چیزی بترسیم یا بهش قدرت بدیم ،تا خدا نخواد اونا هیچ قدرتی ندارن .خدا مادر بزرگ عزیزت و حفظ کنه .
ازتون ممنونم که اینقدر زیبا دلنوشته تون رو به دل ما نوشتین
خیلی زیبا آیات قرآن را به هر نوشتهای تطبیق دادین وچقدر سادهتر شد ودرک بهتر وراحتر قرآن را میفهمیم
خدایا شکرت که هر بزرگی تو هر خونه ای خودش چشمه ای از نور و نزدیکی به خدا و پاکی و زلالی وازعشق سرشار است .مادر بزرگ تون رو تحسین میکنم با این درک عالیش از جهان خداوند متعال.مادربزرگ منم همیشه ایه( فبای آلائه ربکما تکذبان) رو میگفت بعد من رفتم قرآن رو گشتم سنم کم بود واون موقع که خوندم بامعنی درکی ازش نداشتم و از مادر بزرگم پرسیدم شما که سواد ندارین اینو از کجا و چطور یاد گرفتین و بعد از چندین سال هنوز یادت مونده گفت:وقتی کوچیک بودیم ملاها تو شبهای قدر اینو میخوندن ومن از اونا یادش گرفتم ومن الان میفهمم که اینا چقدر به خداوند نزدیک بودن و این انسانها بدون آگاهی وقتی با خودم مقایسه میکنم چه خوب قانون درخواست رو بلد بودن وخداوند بهش پاسخ میداد همیشه هم مادر بزرگم دریافت کننده خوبی از طرف خداوند بود.
آقا رضا سپاسسسسسگزارم که منو یاد این خاطرات قشنگ انداختین ولذت بردم از کامنت قشنگتون
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت
کامنت هایی که میخونم و آیه هایی از قران رو داره برام یجور دیگه زیباست چون همین کامنت ها باعث شده من بعد از سال ها با قرآن اشتی کنم و یجور دیگه قران رو بخونم و بهتر و راحت تر اون هارو درک کنم
هر کس که رابطه بین خود و خدا را اصلاح کند ، خدا رابطه ی بین او و مردم را اصلاح میکند…
کنترل قلب ها به دست خداست ، خدایی که به تعبیر قرآن که میگوید
وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ
[سوره اﻷحزاب 26]
در قلب دشمنان ترس و وحشتی می اندازد از قدرت گرفتنِ مسلمان ، حال همان خدا قادر است در قلب های مردم ، محبت را نیز بیاندازد ، مثلا قلب فرعون را برای موسی نرم کرد تا از کشتنش صرف نظر کند و…
وقتی خدا را با ایمانی صد در صد به عنوان حامی و یاور خود انتخاب کنیم که انگار همه کارهایش را رها کرده و فقط مشغول هدایت من است ، آن وقت نتیجه اش میشود چنین امری که ما دیدیم..))
خیلی خیلی خیلی خیلی زیبا بود..پر از آگاهی..لذت بردم…
واقعا احسنت بر شما
تحسین میکنم شما رو
از خدا خیلی خیلی سپاسگزارم که امروز ، داره پر رنگ تر و شفاف تر از روزای قبل منو با آگاهی های ناب، با صبر و حوصله، قدم به قدم… روشن میکنه ..
منم به قول شما دارم سوسکی سوسکی هرجور رب العالمین صلاح میدونه، هدایت میشم..
اما راضی هستم خیلی…
خیلی خیلی شاکرم که دارم هدایت میشم …حداقل گمراه از دنیا نرم…
وقتی بار اول کامنت شمارو خوندم…پروفایل شمارو خوندم….
الله اکبر...
اونجا دیگه مو به تنم سیخ شد از چیزایی که نوشتین…
از داستان هدایت شما….
اینقدر تعهد!!!!!!!!!!!!
که نفت دانشگاه شیراز رو به دانشگاه امام صادق ترجیح….
چه میکنه این نور هدایت…
قطعا الخیر و ما فی وقع دوست خوبم…
واقعا آفرین به شما….
تحسین میکنم شمارو…..
اونجایی که از تصورات ماخولیایی خودتون گفتین که دیگه معرکه بود!!!! (ایموجی خنده دندونی)
امیدوارم یک روز مقاومت رو بشکنید و الله یکتا به دلتون بندازه و اون تیکه آخر پروفایلتون که گفتین بین من و خداست رو برامون بنویسید…
امیدوارم روزی برسه از هدایت های ریز ریز به هدایت های سرعت نوری برسید
سلااااام؛ سلاااااام. سلاااااام؛ سلاااااام.همگی سلااااااام ؛ همگی سلااااااام ؛آی زندگی سلااااااام؛آی زندگی سلااااااام
یه استادی داشتیم هر وقت رو استیج میرفت میگفت بچه ها معلومه حالم خیلی خوبه؟! ما هم همگی با همان شور و نشاط کودکی یکصدا فریاد می زدیم بعلــــــــــــــــــه! و حال خوبمون خوبتر میشد.حالا من هم موقع نوشتن این کامنت سر از اینجا درآوردم و حرفام سمت دیگه ای رفت و صحنه بالا برام تداعی شد.درسته رو استیج نیستم ولی فرکانس منتقل میشه و امیدوارم شما هم با این جملات حال دلتون که خوبه، خوبتـــــر بشه.
ای جااانم برای شکار این زاویه دوربین! دوربین ! نه ببخشید گوشی! آخه خدایی اینقدر قشنگه این تصاویر آدم فکرشم نمی کنه گوشی باشه! یه خدا قوت و دستمریزاد بگیم به فیلمبردار این زیبائی ها مریم جاااان شایسته! عجیبم ایشون شایسته هستند خدایی! مررررررسی عزیزززز بابت همه چیز.
بعدشم تشکر کنیم از راننده مهربونی که با سخاوتمندی قبول کردن ما رو هم با خودشون به سفر ببرند و ترک ماشینشون بذارن ؛ آقاااااا خیلی آقاااااایی! ما که نمی تونیم آنجور که شایسته است از شما تشکر کنیم و حق مطلبو ادا کنیم ولی یه خدایی داریم خیلی مهربونه هر وقت کاری از دستمون بر نمیاد میسپاریمش دست اون. اون میدونه و میتونه به جای ما ازش تشکر کنه و بهش بگه ما قدردانشیم. خدایاااا شکرررررت بابت این بندگان نازنینت و خدایا شکرررت که هستی و برایمان خدایی میکنی!
آن کس که تو دارد، چه ندارد؟!
و آنکس که تو ندارد، چه دارد؟!
بریم دلو به زیبائی ها بسپاریم و همسفرِ همسفرانمان بشیم.
سفر یه شعره سفر یه قصه ست سفر رهایی ازفصل غصه ست انگار دل من تاب این تصاویر و امروز نداره و دوس داره بک گراند این تصاویر زیبا آهنگ پلی کنه واسه همین هر لحظه منو به جایی میکشونه که نمی دونم سر از کجا در میاره ولی این فرمان دست یکی دیگست و من فقط لذتشو میبرم.
یه پیشنهادم میکنم به استاد گرانقدر و مریم جان عزیز. میدونم تهیه این فایل کلی انرژی و زمان و وقت میبره ولی بعنوان یه پیشنهاد اگه این تصاویر با یه آهنگ میکس بشن این خوبی رو داره که هر وقت اون آهنگ مثل این شعرهایی که در ذهن من پلی شد و من نوشتم رو مخاطب میشنوه کل این زیبائی ها براش تداعی میشه و اون احساس رو بارها و بارها لمس و تجربه میکنه. دمتووون گررررم.
به به برای این موزیک پس زمینه! من که پشت فرمون عینکمو زدم آستین کوتاه پوشیدم موزیکو بلند کردم و همراه میشم به ریتم موزیک و حرکات موزون و وارد سیلورتون میشیم. به قول بهروز وثوقی اینقده خوووووبه! هر وقت در مسیری چنین تصاویر زیبایی رو میبینم موزیک بلنده و فرمان ماشین میشه تنبک من خلاصه یکی باید منو پشت فرمون جمع کنه خخخ. دخترم اینوقتا کلی میخنده و میگه بابا دیونه شده منم سربه سرش میزارم و تو دلم میگم دلا دیوانه شو که دیوانگی هم عالمی دارد! والا به خدا
دیدن این تصاویر منو از خودم بی خود میکنه و هی به من یادآوری میکنه که من آدم اینجا نیستم! جسم من اینجاست ولی روح من با طبیعت و سرسبزی عجینه برای همین خداوند تولد منو در دهه اول بهار گذاشته و در سرشت و ذات من جنگل و سرسبزی و زیبایی میکس کرده که اینقدر از دیدن این تصاویر به وجد میام و هر ساله شورو شوق سفر به شمال رو دارم. و مطمئنم خداوند هدایتم خواهد کرد به منطقه ای خوش آب و هوا با دریا و جنگل انبوه و طبیعتی همیشه بهار!
چقدر اقدام مسئولان این ویزیت سنتور سیلورتون در نشان دادن تاریخچه این شهر برای من تحسین برانگیز و جالب بود و مرسی از مریم جان که آن را به تصویر کشیدن. دیدن این تصاویر تداعی کننده صحبت های استاد در مورد تکامل بعنوان زیربنای هر موفقیتی بود. امروز ژن بیقرار ابیات من خیلی فعاله و میپره وسط حرفام و دیدن این تصاویر منو یاد این بیت مولانا میاره که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؛به کجا میروم آخر ننمایی وطنم و دیدن همین تکامل و تغییرات تدریجی کلی برای ما درس داره که هیچ چیزی در این هستی یهویی و بی مقدمه بوجود نیامده و برای هر دستاورد و هر پیشرفتی قدم های مداوم کوچک و پیوسته ای برداشته شده تا نتیجه ای در خور و مطلوب حاصل شده است. و این پیامو به من میده که همینطور از مسیر لذت ببر و نخواه به خواسته هات بصورت مایکروفری برسی! رسیدن به موفقیت برایم مانند قورمه سبزی درست کردن است. باید اول سبزی بخری پاک کنی گوشت بخری، لیمو امانی بخری؛ لوبیا بخری و …( باورهای مناسب ایجاد کنیم) بعدش به میزان مناسب مخلوط کنی (میکس باورهای همجهت با خواسته) و سپس بگذاریم و صبر کنیم تا جا بیفتد (در مسیر رسیدن به خواسته هامون بمونیم) تا قورمه سبزی ما جا بیفتد و رنگ و لعاب زیبایی به خودش بگیرد (تحقق خواسته ها). حال اگه من فقط هدفم خوردن قورمه سبزی باشه و هی عجله کنم و برام طعم و مزه و رنگش مهم نباشه (خواسته مون برای نشان دادن به دیگران باشه نه براوردن نیاز خودمان) آنوقت وسوسه میشیم و میریم قورمه سبزی آماده میخریم و میزاریم سر سفره که خیلی زود وا میره و مشخص میشه این اون چیزی نیست که بشه از خوردن و دیدن و بو کردن و چشیدنش لذت برد و نتیجه ای برایمان نخواهد داشت.(از کجا به کجا رفتم یا ابل الفضل خخخ)
چه حس خوبی ازین ویزیت سنتور گرفتم. احساس عزت و لیاقت بهم دست داد با دیدن این تصاویر. چقدر همه چیز پرفکت و تمیز و منظمه و بوی خوشی به مشاممون میرسه ! اینها جز ارزش قائل بودن برای انسان، برای گردشگر، برای توریست مگه چیز دیگه ای میتونه باشه!
حرکت در پشت این جیپ و نزدیک شدن به این کوه (دقیقه 3:42 خدایا هنوز دقیقه سه ام!) منو یاد جاده عباس آباد به کلاردشت میندازه. وقتی در فرکانس مناسبی باشی آنوقت افرادی رو جذب میکنی که هم فرکانس تو باشند و دیدن این آقای دوچرخه سوار که کار خودشو تعطیل میکنه برای اینکه بدون چشمداشت نیاز استاد رو براورده کنه کلی درس داشت برای من و تعریف دیگری از مهمان نوازی رو در ذهن من تداعی کرد. با این که رو سر در هیچ شهری از آمریکا احتمالآ ننوشته مثلا به شهر مهمان نواز کلرادو خوش آمدید!
دیدن این تصاویر بیشتر برای من باورپذیر بود که آمریکاست! شاید بدلیل همین سوپر مارکت و فضایی که شبیه فیلم های وسترن است اینجور باور پذیره برامون تا دیدن شهرها و بزرگراه ها و آسمان خراش ها.
به به نهار خوردن به سبک دوره قانون سلامتی کنار این رودخونه پر آب و خروشان و این این آبشار زیبا با موسیقی دلنشین و دلپذیر آب یه لذت و کیف دیگه داره (شانس آوردین من تازه نهار خوردم خخخ) خدا رو صد 1000 مرتبه شکررررر.
این تصاویر پایانی هم خیلی چشم نواز و زیبا بودن. اون گروه موزیک با لباسهای خوشنگ ستشون معلوم نشد وسط جاده چکار می کنند خخخ. زیر نویس گفتگوی استاد با اون خانمم بچه ها برامون میذارن در کامنتهاشون.با کلی حال خوب بریم سراغ بقیه برناممون. ممنونم استاد و مریم جان بابت انتقال اینهمه حال خووووووب.در پناه حق
به نام الله که آفریده اسدالله که میدرخشد مثل خورشیدو ماه
اون آهنگ اول کامنت ات رو دانلود کردم، الان کلی آهنگ دارم که یا از فایل های سفرنامه دارم یا دوستان لطف کردند، مثل شما اشاره بهشون داشتند، واقعا آهنگ شاد و قشنگیه.
خدا را هزاران بار شکر که هم حال شما عالیه و هم حال بقیه دوستان.
مگه میشه تو سایت عباسمنش باشی و حالت بد باشه. تنها جایی که حالم رو عالی میکنه همینجاست.
بعضی وقتا که موقع نماز میشه و فرکانس هام میزون نیست میام یه کامنت از سعیده شهریاری عزیز یا سیدعلی عزیز یا بقیه دوستان عزیزم میخوانم حس و حالم عالی عالی میشه اونوقت میرم با خدای خودم صحبت می کنم.
آقا خواستم برای شما بنویسم شروع کردم از خودم تعریف کردن.
آقا اسدالله عزیز به افتخار عالی نوشتن می ایستم و دستانم را به سوی آسمان بالا می برم و از ته قلبم برایتان دعا می کنم که لحظه به لحظه سرشار از یاد خدا باشید و از ذوق حضورش قلبتون گرم گرم بشه و روز به روز موفق تر و شادتر و جوان تر و ثروتمند تر باشید الهی.
اول از همه بگم چقدر این پروفایل هایی که میگذارید خلاقانه و ناب هستند. هر بار که این هنرمندیتو نشون میدی با دیدن پروفایلت کلی احساس خوب بهم منتقل میشه و مطمئنم استاد و مریم جان هم از این خلاقیت های شما لذت میبرن.
این سرعت عمل شما هم واقعآ ستودنیه، من خودم خیلی اوقات برای عوض کردن عکس پروفایل کلی وقت میزارم تا اون حجم وکیفیت مد نظر رو اوکی میکنم ولی اینکار با وجود فیلتر بودن سایت انگار عین آب خوردنه و این توانمندی و دانش شما رو نشون میده و من این توانمندی هاتو تحسین میکنم.
خدا رو شکر که با کامنت دوستان بهشتی و فرشته های نازنین احساس و حال دلتون خوب میشه و چقدر هم خدا رو شکر کیفیت و تعداد کامنت های خوب فراوانه و این استمرار بچه ها هم قابل تقدیره. واقعآ این حجم از ارتقا و پیشرفت قابل مقایسه با پارسال نیست و این سایت الهی هر روز به واسطه فرشتگانی چون شما پربارتر و درخشان تر میشه.
رضوان عزیز آرزوی قشنگتونو بخودتون بر میگردونم و از خداوند وهاب و بخشنده میخوام هر آنچه در دل آرزو داری بهتون ببخشد. در پناه حق دوست عزیز
تحسینت میکنم شهلا جان بابت که مشغله ها و ترافیک کاری مانع حضور شما در سایت نمی شود و این اولویت دادن به احساس خوب خیلی برام با ارزش و ستودنی است. خداقوت رفیق؛ خدا قوت عزیز؛ تنتون سالم و دلتون شاد باشه همیشه و سرشار از انرژی فرشته نازنین؛ حال دلتون همیشه خوب باشه و ساز دلتون همیشه کوک و ارتباطتتون با منبع هستی همیشه برقرار باشه الهی.
قطعآ خواسته شما خواسته قلبی منم هست و این وعده خداوند است که هیچ درخواستی رو بی پاسخ نخواهد گذاشت و دیدار عزیزانم را در زمان و مکان مناسب اجابت خواهد نمود.
خوشحالم که هر صبح فرکانستو بر مدار احساس خوب تنظیم می کنید و با خداوند عشق بازی می کنید. این قانون خداوند است که تضمین کرده، این احساس و فرکانس خوبی که میفرستی را بی درنگ پاسخ دهد و به خودتون برگرداند و اتفاقات و شرایط خوب رو به زندگیتون دعوت و تجربه کنید. بازی زندگی همینست شهلا جان و خدا رو شکر که این بازی رو خوب بلد شدی و نعمت و ثروت خداوند را روزی خودت کردی.
برایتان در این مسیر زیبا دمادم نعمت و ثروت و سلامتی و حال خوب آرزو میکنم عزیز. در پناه حق
اهنگهایی که نوشتی خیلی خوب و قشنگ بود .اتفاقا با پیشنهادت کاملا موافقم چون خودمم امروز گفتم اگه رو این اهنگ بی کلام صدا باشه قشنگ تره
به هر حال تصمیم خود استاد و خانوم شایسته هست که حتما این روش بهشون الهام شده
در مورد اینکه گفتی فصل بهاری و خداوند یک عدد عشق و فرشته رو افریده در فصل بهار به خاطر اینه عاشق جنگل و کوه و آب و طبیعته
خب این سوال جواب بده من که متولد بهمنم و همین جنگل و اب و کوه و دوست دارم کجای دلم بزارمتازه من تو فصل زمستون که سرماست بدنیا امدم ولی عاشق این طبیعت پر از نعمت خدام
در مورداینکه وقتی پشت فرمون با آستین کوتاهعینک افتابی هستی و موزیک در حال پخشه و سازدلی کوتیمنی خو جور تونم اصلا من یه ادمیم هروقت در هر جایی اهنگ رقص پخش میشه قر تو کمرمه اگ هم فضاش نباشه برقصم یه قر ریزایی میزنم همیشه
مثلا اهنگ تو گوشمه بابام خوابیده چراغها روشن من خوابیده دستام در حال رقصه
تو ماشین که دیگه تعادل ندارم فقط دست جیغ هورا و کل
تازه با خواننده ام هم خوانی میکنیم.تو عروسیها که سرچوپی یا دو دستماله وسطخسته که نمیشم خدایی فکر کن حتی اگه تمام کف پاهام از شدت رقص درد بگیره هی ادامه میدم تا پایان مراسم
بهم میگن اَرده(یه بنده خدایی هست تو محلمون ادم ساده دلیه هر عروسیه باشه دعوتش نمیکنن این وسطه ساز خودشو میرقصه کاریم به کسی نداره پاهاشو از فارسی میزنه کوردی ساده بعد میزنه سه پا بعد پشت پا بعد بندری.هرچه رنگه مکهقدیم بهم میگفتن اردهالبته الان همه عاشق رقصمن تازه گریانم سرچوپیم.خخخ
آزاده در همه حال در حال رقص
به منم میگن لیوه .خخخخ
وتی نهار ایمشو قاورمه درس کردم کلکت گرده بخوای حیف تو نیخوای
در مورد اینکه سر در شهرها مینویسن به شهر زیبای و مهمان نواز فلان جا خوش اومدی ولا مهمان نوازم نیستنفقط باده قل ایم کن
خدایی کجا دیدی چنین مردم توحیدی کارشو ول کنه راه بیفنه بگه بیان دم خونم اب بهتون بدم تانکر پر کنید
چقد مهربان و مهمان نوازن و انسان دوست بهتره بگم و همه رو فارغ از جنسیت و ملیت و مذهب دوست دارند
این کلی درس داشت برام که فارغ از این چیزا عشق بورزم و اگ خواستم کاری برای کسی انجام بدم از روی عشق باشه بدون چشم داشت نه توقع و الکی تعارف کنم بله بفرمایید در خدمت باشم
خدایا شکرت برای این درسهای مهم که یاد میگیرم از این سفرنامه
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
بازم ممنون که نوشتی
زندگیت پر از نعمت و ثروت و زیبایی ها و سفرهای زیبای زیاد و تجربه های قشنگ باشه برای عزیزم
خدا رو شکر که کامنتم حال دلتونو بهتر کرده و خنده رو لبتون آورده و همین برایم کلی مقدسه و ارزش داره!
از کارتون گفتی میخوام اینو بهتون بگم برای نسل ما که به دهه شصتی ها معروفیم دیدن و نگاه کردن کارتون بهترین و گاهی تنها وسیله سرگرمیمان بود. یادم میاد ساعتها زودتر از شروع برنامه کودک جلو تلویزیون مینشستیم و یه شخصیت کارتونی هر قدم میزد ساعتها و ما ذول میزدیم بهش تا کارتونی شروع پخش بشه. کارتون مهاجران؛بل و سپاستیان،حنا دختری در مزرعه؛ بچه های مدرسه والت؛بنر؛ پسر شجاع؛ پلنگ صورتی؛ خانواده دکتر ارنست و …
آزاده جان مهم نیست متولد چه ماه و فصلی باشی عزیز، مهم اینه ریشت سبز باشه؛ دلت سبز باشه؛ وجودت سبز باشه و جوانه زده باشه. بهمن که برای من خیلی خوش یومنه ؛ بهمن ماه عشقه برام؛ اصلا وقتی بهمن میاد انگار بهار برام خیلی نزدیک میشه و در واقع شادی ما از همون بهمن کلید میخوره و به بهار ختم میشه که اوج لذت و شادی و سرسبزیه.
به به ازین همه شور و هیجان و حال خوب؛ بخصوص کل زدن که اصل جنسه! لامصب تمام سلول های بدنتو شاد میکنه! میدونستم شخصیت شاد و باحالی نداری نه تا این حد! خوش به حال همسفرات! من که ماشین پشت سرت باشم به کسی راه نمیدم خخخ ! واقعآ شادی و شاد کردن دیگران به نظرم عبادتی بی نظیر است. و خوشا به سعادت شما که این حال خوبو خدا بهتون بخشیده و میتونید به دیگران هم ببخشید. اصلا همین سرچوپی گرفتن همانند لیدری پیامبره برای هدایت امته برام. دمت گرررم که این هنر و نعمتو به خودت هدیه دادی و سخاوتمندانه به دیگران میبخشی.( وت ایشم نازار بی دلیل نیه خخخ نوش گیانت قاورمه وه لا آوه دمم خسیه ره کافر بوی حس کردم خخخ قاورمه گوشت یا مامر بو بدون افزودنی خوم)
در مورد اینکه سر در شهرها مینویسن به شهر زیبای و مهمان نواز فلان جا خوش اومدی ولا مهمان نوازم نیستن فقط باده قل ایم کن اینو کجای دلم بذارم خخخ دیگه رفتی رو کانال کردی! اون بنده خدایی که تا وسط راه اومده کامنت خونده دستشو گذاشتی تو حنا خخخ آقا تو معافی هی کردی حرف بزن خخخ
چیزی که من دیدم اینه که ما ادا درمیاریم و کلا از کودکی یادمون میدن شو بازی کنیم و نقاب بزنیم و خودمون نباشیم. در حالی که اونا اگر خوبن اگر بد که 90 درصدشون خوبن، خودشونن و نقاب ندارند و نقش بازی نمی کنند. تو همین سایت که من اسمشو بهشت گذاشتم میبینی هنوز 50 درصد و بیشتر یا هویتشون معلوم نیست یا عکس ندارند و اینا همش از ترس ناشی میشه که نکنه من فلان حرفو بزنم قضاوتم کنن یا بشناسن و آبروم بره یا هزار تا ترمز دیگه که همش بر میگرده به این که مردم چی میگند! قبلنا واقعآ ابراز محبت برام سخت بود ولی چرا نباید به همدیگه بگیم دوست دارم. مگه این ممنوعه خداونده که ابراز محبت کنی! احساس خوب داشته باشی و این ترمزها بین ما کردها خودت بهتر میدونی شدید تره و خیلی کار داره این فرهنگ ارتقا کنه و دید درستی نسبت به این جور کلمات و جمله ها داشته باشیم. بی دلیل نیست که اونا غرق نعمتند و ما اندر خم یه کوچه! هنوز مسئله مردم اینه موهاش معلومه یا نه! حجاب داره یا نداره! چه اهمیتی داره اینا واقعآ! این خدایی که ما میشناسیم با اون خدایی که مراجع میشناسن و مردم پشت سرشون راه میفتن زمین تا آسمون فرق داره. واسه همینم میگم شماها فرشته اید شماها بهشتی اید شماها نظر کرده خداوندید اینها اعتقاده منه و فقط حرف و لفظ نیست!حرف زیاده ولی بذار خوش باشیم به اینجا بذار لذت ببریم ازین نعمت خدا. بذار به قوا سعیده در این غار حرا دور و دورتر بشیم از این افکار پوسیده و شیطانی؛ بذار آنقدر بالا بریم که اینا دیگه به چشم نیان. آره رفیق بذار این شعر سهراب عزیز را که به ذهنم الهام شد و تقدیمت کنم و به قول معروف با حرفای خامم خاطر عزیزتو مکدر نکنم و برگردونم این احساس خوب و حال خوبو و قدر این جا و احساس خوبمون رو بیشتر بدونیم و بیشتر و بیشتر فاصله بگیریم ازین باورهای عامه.
همواره از خواندن و دیدن کامنت های شما و همسر عزیزتون لذت میبرم و عشق میکنم وکلی تحسینتون میکنم و تحسینتون میکنم.
همین ارسال همزمان کامنت هامون خودش بیانگر احساس قلبیمان است. و شما همواره برای من بعنوان برادری بزرگتر الگو هستید.
استاد تو یه فایلی میگفتند آدم های بزرگ زندگی رو جدی نمی گیرند. و واقعآ هر چقدر که ما رشد می کنیم بیشتر این حرفو درک میکنیم و پی میبریم زندگی یه بازیه که نباید جدیش گرفت. هر چقدر این روحیه رو در خودمون تقویت کنیم به نظرم بیشتر به مقصود خود میرسیم.
همیشه این رابطه و عشقی که بین شما و همسرتون جریان داره رو تحسین میکنم و کامنت هایی که برای هم مینویسین واقعآ برایم درس آموز و الگو ساز است. و چقدر برایم جالب بود که هردو ورزشکار هم هستین و در رشته رزمی کار می کنین.همواره از خداوند میخواهم هدایت بشم به کامنت هاتون و در مدار و فرکانس کامنت هاتون قراربگیرم . ممنونم که هستین و برایمان با عشق مینویسین و این احساس خوب رو گسترش میدین. برای شما و خانواده عزیزتان بهترین سفرها؛ پیشرفته ترین خودروها و زندگی ای سراسر نعمت و ثروت و خوشبختی و شادکامی آرزو میکنم.یا حق
بسیار بسیار سپاسگزارم ازت بابت به اشتراک گزاشتن احساسی که در این کامنتت به ما انتقال دادی و من با عشق دریافتش کردم و زدم بر بدن و حالشا بردم
و اما نکاتی که بر دلم نشست
همراه میشم به ریتم موزیک و حرکات موزون و وارد سیلورتون میشیم. به قول بهروز وثوقی اینقده خوووووبه
و اما مثال قرمه سبزی شما خیلی به دلم نشست
و من چون خودم آشپزیم درجه یکه و همه چی بلدم درست کنم
مطلبی هم من با اجازه شما به صحبتهای گرانقدرت اضافه میکنم
توی قرمه سبزی درست کردن
وقتی که سبزی را کمی تفت دادی
یه مقدار شنبلیله تازه خورد میکنی و جدا تفت میدی و میریزی توی قرمه سبزی که عطر و بوی اون تا هفت تا کوچه میره
بله ما هم باید برای اینکه این قرمه سبزی جا بیوفته باید الگوهارا خیلی دنبال کنیم تا باورمون قویتر بشه من میتونم و خدا هم پشت و پناهمه و قرمه سبزیمون بهتر و خوشمزه تر باشه.
جاده عباس آباد به کلاردشت خیلی دوست داشتم و چون خیلی از اون جاده را رفت و آمد کردم و زیباییهاش بینظیره و منا یاد خاطرات سفر به کلاردشت و ساحل عباس آباد و جنگل دوهزار و سه هزار انداخت.
انرژی تو کامنتت موج میزد.
سپاس از نکات ارزشمندی که تو کامنتت اشاره کردی و به رشته تحریر درآوردی و کلی حال خوب به من دادی..
به به به به آقا رسول میف کردم برات .میتونم تصور کنم چه دلبری ای برای خانمت میکنی . و بقول معروف خوش به حال خانمت شده . هر چند همونقدر هم برای جمع های مجردی نعمت بزرگی هستید، خدا حفظت کنه.
من که خودم ازین هنرها بی بهره ام هر چند دوست دارم یاد بگیرم و تجربه اش کنم. تنها هنر من در آشپزی املت درست کردن و حلوا درست کردنه البته یه حلوای محلی که با کشک و خرما درست میکنند.
ان شاالله قسمت بشه از تجربیاتتون استفاده کنیم و حالشو ببریم. ممنون که برام نوشتید و کلی حال کردم از هنر آشپزیت.در پناه خدا باشید رفیق
سلاااااااااااااااامممممم م صد سلام به برادر خوب و باصفام
ممنوووونم از کامنت تون که از خط اولش تا آخر لبخند به لبم بود :)))
اصلااااااااا ی فضایی… :))
یاد داداشم افتادم ، سه سال پیش
همین موقع ها بود آخر تابستون به قصد ی سفر دو نفره ی شمال ، دخترنازش (باران ) رو پیش من گذاشت و قرار شد فردا تماس بگیریم تا تصویری از کنار دریا با باران جون صحبت کنه (اون موقع باران جون 7 سالش بود)
فرداش ، چند باری تماس گرفتم دیدم ج نمیده…
و گوشیش خاموشه!!
روز بعد خودش زنگ زد و گفت تو ماشین با رکابی بوده ، آهنگ بلند ، و پشت فرمون با همسرجان ، میخوندن و میرقصیدن و میخندیدن که پلیس امینت اجتماعی با دوربینها شکارشون کرده بودن و خلاصه چند ساعتی مهمان برادرا بودن ، حسابی ارشاد شده بودن و به راه راست هدایت شده یودن :)))))))
همین موضوع باعث شده بود اون خنده دارترین و شادترین سفرشون باشه
خدا رو شاکر و سپاسگزارم که کامنتم باعث شده لبخندی برلب این فرشته های نازنینش بیاد.
چقدر خندیدم از این خاطره جالبتون. خدایی شاد بودن هم جرمه تو این مملکت خخخ
خلاصه برادرجان تا به خاک پاک آمریکا نرسیدین ، در جاده ها علاوه بر کنترل ذهن ، کنترل دست و کمر و شونه رو هم داشته باشین :))
این توصیه تونو روی چشمام میزارم ولی از باب اینکه خیالتون رو راحت کنم خدمتتون عرض کنم، خواهر شما اصلا نگران نباشید چون خود گشت ارشاد کنار دست من نشسته و اوضاع تحت کنترله و حرکات موزون من اسلام رو به خطر نمی ندازه و فقط ایشون میتونه اسلام و به خطر بندازه که سفت اسلام و دو دستی چسبیده خخخ
راستی چند وقته به خودم دقت میکنم میبینم تو کامنتهام خیلی شعر میاد به ذهنم و دیدم این از برکات اشعار شما در کامنت هاتونه که من یاداشت میکردم و دیدم به هر چیزی که ما توجه میکنیم جهان از همون جنس برامون بیشتر و بیشتر میفرسته و خدا رو شکر یادم اومد که بار دیگه تشکر ویژه ای داشته باشم ازتون و سپاسگزار حضور شما و عالیجناب عشق باشم. تعداد روزهای حضورتون در سایت هم برام قشنگ و نشونه بود.عدد 1155 خیلی شیک و الهی و مجلسی! دو تا 1 دو تا 5 مبارکتون باشه.
دعای قشنگتون آنقدر زیباست که دوست دارم به خودتون برگردونم با این تفاوت که از رب بعنوان تنها نیروی برتر و فرمانروای جهان بخواهم زیرا اله های زیادی هر کسی میتونه داشته باشه که استاد در فایل تفاوت رب با اله به اون پرداختند.
یارب این بنده بهشتی ات هر کجا زیر این آسمون قشنگت هست، در کنار همسر نازنینشون خوب و خوش و شاد و سلامت و سعادتمند باشند و در پناه نور و عشق تو، یارب.
الحق که زدی تو خال یعنی کلی زوق کردم وانرژی گرفتم از این آهنگهایی که
پلی میشددر ذهنت
احسنت به شما
دقیقا دیوانگی در برابر معبود هم عالمی داره ومن امروز کلا بمباران برکت ونعمت خداوند هستم هرلحظه این ندا در ذهنم نجوا میشه من هستم فهیمه همه چی را بسپار بخودم
ممنونم ازت که این حس خوب را به من دادی کلا امروز هر چی کامنت خواندم یه احساس فوقالعاده به من داد وهمه این نشانه ها برام درسها داشت
بهترین بهترینها را در هرلحظه از رب العالمین برایت خواستارم
دیوانگی در برابر معبود هم عشق بازی با خداونده، همانطور که انجام حرکات موزون و رقص نیز عبادت خداوند حساب میشه. و در کل هر آنچه که احساس خوب رو منتقل میکنه یعنی به نیروی بی انتهای خداوند متصله.
خوشحالم که نجواهای ذهنت نجوای فرشتگان است و نور الهی از دلت لبریز شده و بر ذهنت جاری گشته. و چه احساسی و چه سعادتی از ین بالاتر فهیمه جان که خداوند در ذهنت نجوا کند و آرامت کند. خوشا به سعادتت دوست عزیز. خدا رو شکر بابت این حال خوبت. این حال خوبتو خریدارم رفیق!
آرزو میکنم همواره غرق شادی و نعمت و ثروت و خوشبختی باشی دوست عزیز.یا حق
سلام خدمت دوست عزیز آقای زرگوشی خوندن کامنتتون نمیدونید چه انرژی و حاله خوبی بهم داد امیدوارم خداوند هر روزتون رو پر از حاله خوب و سلامتی کنه ..سپاسگزارم بابت کامنت زیباتون و حرفهای قشنگی که زدین مخصوصا مثال قورمه سبزی که خییییلی مثال خوشمزه ای بود ..خداروشکر بابت وجود دوستانی مثل شما که خوندن کامنت هاتون اینقدر حال دلم رو خوب میکنه و کلی شوق و ذوق بهم میده ….در پناه خدا باشید
خدار رو شکر بابت حال خوبتون و ممنونم از اینکه این احساس خوبتو با من به اشتراک گذاشتین. تشکر میکنم بابت دعای خیرتون. آرزو میکنم همیشه غرق شادی و احساس خوب باشید که کلید رسیدن به هر خواسته ای است. در پناه حق دوست عزیز
درود و خداقوت به استاد عزیز و بانو شایسته دوست داشتنی و همه دوستان خوبم در این سفر فوقالعاده
یک سفر و این همه همسفر به نوع خودش واقعاً قابل ستایشه من که تا حالا ندیدم یک سفر انقدر همراه فعال داشته باشه که برای هر قسمت منتظر اخبار لحظه به لحظه و چشم انتظار دیدن زیباییهای خداوند باشند، واقعاً از همه اساتید و دوستان خودم سپاسگزار هستم
داشتم فکر میکردم به ویژگی یک همسفر خوب، هدف همه اکثراً از همراه کردن افراد دیگه به سفر خودشون اینکه بتونن لذت بیشتری رو ببرند، بعد حالا سفر به این بود که همه با هم فعالیت داشته باشند و خوش بگذرونن و یه نفر که کمکاری میکرد همیشه تو چشم و اعصاب بقیه بود و اون موقع به خودمون میگفتیم که من دیگه مثلاً عمراً با فلانی بیام مسافرت، حالا گذشته ازینکه من مدتهاست همچین حسی رو دیگه تجربه نکردم شکر خدا اما حکایت این سفر هم مثل همان سفرهاست، نوشتن دیدگاه برای فایلهای سفرنامه حکم و لذت همان همکاری را برامون داره، دیدی مثلاً تو ماشین نشستی یکی میخواد یه آهنگ خاصی رو گوش بده بعد همه احساسشون یکی میشه و از شنیدن اون آهنگ تو اون لحظه لذت میبرند چون هدف مشترک لذت بردنه و ازینکه میبینن یکی داره لذت میبره اون حس رو دریافت میکنند و باهاش لذت میبرند.
مادام که این همکاری وجود داشته باشه میشه با هم از سفر کردن لذت برد، هر وقتم که هر کسی ساز ناکوک زد جهان خیلی ساده اون رو از این سفر باز میداره و افراد مناسبتر رو همراه میکنه.
من تا قبل از دوره دوازده قدم دلیل وجود سفرنامه را نمیفهیمدم و هیچ ارتباطی هم باهاش برقرار نمیکردم اما حالا واقعاً بیشتر از هردورهای مشتاقم برای فایلهای سفرنامه چون طبق مسیر بهبودگرایی هم که در پیش گرفتم یکی از اون کارهای روزانم دیدن یک قسمت فایلهای سفرنامست دوست دارم بیشتر با شخصیت واقعی استاد و رابطه خانم شایسته آشنا بشم بیشتر بفهمم این جنس زندگی رو و خوب شکر خدا همینکه این فایلها دسته اول داره منتشر میشه خودش یه انگیزه مضاعفی ایجاد کرده.
امشب داشتم کوچه پس کوچههای محله جدید رو جستجو میکردم و ساختمانهایی که ارزشی چندین میلیون دلاری داشتن رو میدیدم و لذت میبردم که خداوند چطور من رو غرق در وفور و فراوانی جهانش کرده و با تمام وجودم ازش سپاسگزاری میکردم، میرفتم و تحسین میکردم و با خودم از اهداف و برنامههام صحبت میکردم، چقدر این جنس از رفتار با خود تاثیرگذاره، به خودم یادآوری میکردم که همه چیز باوره، احسان باید روی ریشهها کار کنی، ریشهها که قوی بشن همه چیز خودبهخود ایجاد میشه، اصلاً خواستههای ما فقط میتونه ایجاد بشه، ما کاری نمیتونیم انجام بدیم که خواستمون ایجاد نشه، ما روی خودمون کار میکنیم که خواستههامون ایجاد بشه.
وقتی که سیر تکاملی این شهر زیبا و فوقالعاده رو میدیدم به خودم میگفتم ببین پسر دقیقاً شبیه سیر تکاملی ما در درک و اجرای قانون و تخقق خواستههامونه، اولش هممون تو بیابونها ول بودیم و نهایتاً یه چادر داشتیم بعد آروم آروم سوار اسب شدیم و قطار و بعد همیمجوری پیشرفت و بهبود، هر بار که به یه خواستهای میرسیم سرعت رسیدن به خواستههای بعدی بیشتر و بیشتر و فاصله بین تحقق خواستهها کوتاهتر میشه، همانطور که آگاهی ما از قوانین بیشتر شده انسان هم بهتر یاد گرفته که چطور ابزار سادهتری برای انجام کارهاش بوجود بیاره.
همین فایلهای سفرنامه خودش یکی از اون ابزارهای مهم برای آسان شدن برای آسانیهاست، برای تنظیم فرکانس روی فرکانس خداوند، روی فرکانس سپاسگزاری و تحسین
چقدر این شهر زیبا بود، من عاشق اون خیابون تمیز و پهن و مغازههای رنگی و اون ویو کوی انبوه از درختان و ابرهای پنبهایش شدم، حتی خدا برای تایید 40 نفر رو نشون داد که رنگ مورد علاقه من رو به تن کرده بودند.
انقدر این چند روز افراد دور و برم و فراوانی رو تحسین کردم که هر جا میرم فقط همین زیباییهای اخلاقی و رفتاری مردم و نشانههای فراوانی رو میبینم، به نظر من درک آگاهیهای استاد در دورههای مختلف از مشاهده فایلهای سفرنامه میگذره.
وقتی که خوب روی ریشهها کار کنی میتونی همچین زندگی رو برای خودت بسازی، آخه کدوم سلبریتی تا حالا یه همچین تجربیاتی رو داشته؟ جدای از پول، زمان آزادی که بتونه هر وقت که دلش خواست این زیباییها رو تجربه کنه؟
روزی نیست که خدارو شکر نکنم برای هدایتم به این مسیر، این مسیر خیلی مسیر درستیه، این رو از سادگیش اطمینان دارم، همه چیز در جهان ساده اتفاق میفته خداوند برای خلق هیچ چیزی دچار زحمت نمیشه این ما هستیم که با مقاومتها و ذهن شرطیسازی شده خودمون جلوی ورود نعمتها رو به زندگیمون میگیریم وگرنه خوان رحمت الهی همیشه بازه
انشالله به زودی این زیباییها رو از نزدیک هم تجربه میکنیم
همه چیز در جهان ساده اتفاق میفته خداوند برای خلق هیچ چیزی دچار زحمت نمیشه
چقدر این جمله میتونه پیچیدگیهای ذهن مارو باز کنه تا ترمزی برای پیشرفت نداشته باشیم.
در کتاب مارک فیشر,«حکایت دولت و فرزانگی» دقیقا به این موضوع مهم اشاره کرده که :
موفقیت ساده است و نگذارید سادگی اش شما را گول بزند.
همین فایلهای سفرنامه خودش یکی از اون ابزارهای مهم برای آسان شدن برای آسانیهاست،
احسان عزیز و این کلام گوهربار
دقیقا همنظریم و چقدر برای من احساس تایید این باورم بود که اگر خداوندقرار نبود منو به این خواسته برسونه به این فایل ، به این سایت ، به این کامنت هدایت نمیشدم .
پس خواسته من و پلن من برای کائنات خداوند ارسال شده و من فقط باید منتظر دریافت باشم و چنین انتظاری بسیار شیرینه
و در پایان درود خدا همراه با عشق و آگاهی هدیه زندگی تان
به خدا این روز و شبا برنمیگرده میبازه اونی که پی غصه میگرده
کجایی جونم غصه رو ول کن یه لحظه عمرو صرف دل کن
تو دلت پاکه مث یک تنگ بلوره تو که شادی خونه ی دل چشمه ی نوره
بسه دیگه این ماتمو خدا بسه دیگه این عزا گرفتن نیافریده خدا روزی واسه غصه خوردن
زندگیه تو یه معجزس که خدا هدیه داده تلفش نکن نیافریده خدا روزی واسه غصه خوردن
چی میشه که باشی همیشه شاد و خندون نبینم چشاتو گریونو پریشون
هر روز واسه تو یه فرصته جدیده هر روزه خدا پر نوره امیده
ببین شادیه پرنده هارو که شادن حتی با چند تا ارزن
چه حیفه غصه داشته باشی واسه چیزایی که نمیارزن
چرا فکر کردی یادت چون شب یلداست غم و شادی دنیا چند روزی با ماست
مث این آهنگ دنیا کوتاهه نجنبی میبینی آخره راهه نداریم حرفی واسه ی گفتن
به غیر از اینکه بیا زندگی کن ای دوست(علی زند وکیلی)
سلام به اقای مقدم دوست داشتنی
یه حسی گفت این اهنگو زیر کامنت شما بزارم
قبلش من کامنتتو خوندم و جوابی نداشتم انگار و رد شدم از کامنتت و رفتم چن تا کامنت دیگه خوندم
همین که متن این اهنگ خوندم حسی گفت برای شما بنویسم
و منم به حسم اعتماد میکنم چون خدا هدایت میکنه
گاهی وقتها چیزی به ذهنم نمیاد بنویسم ولی خدا چند دقیقه بعدش به چیزی هدایتم میکنه و میگه بنویس وگرنه من اصلا نمیدونم چی بنویسم که اعتبار اینم به خدا میدم خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سپاسگزارم ازت اقا احسان گل و دوست داشتنی
خیلی دوست دارم چون کامنتهات سراسر زیباییه و حس خدایه
حس فراوانیه
و نعمت تو زندگی
خیلی خوشحالم که تمام چیزهایی که در مورد فراوانی میبینی برای ما به اشتراک میزاری و باعث میشه ذهن ما هم به فراوانی و دیدن نعمتها وثروتهای خدا توجه ویژه کنه که از همون جنس وارد زندگیمون بشه
واقعا درست گفتی چه میشه این همه مخاطب از سراسر دنیا تو سایت استاد هستند و منتظر فایل جدید از استاد
و دلهای آنها را با هم، الفت داد! اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف میکردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمیتوانستی! ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است!
کافیه تو سمت خودتو خوب انجام بدی بقیه رو بسپاری به خدا هرچه شد و خداوند به اسرار دل همه آگاه است
و دلهای همه رو به سوی تو نرم میکنه
بازم سپاسگزارم عزیزم که نوشتی
زندگیت سرشار از نعمت و ثروت و سلامتی و خوشبختی و سفرهای زیاد و تجربیات لذت بخش باشه
درود بر روح، نام و چهره زیبا و آرامشبخش تو دوست عزیزم
هر بار که نام و چهره قشنگت رو میبینم احساس آرامش میگیرم مشخصه که خداوند روح و جسمت رو به لطف و معرفت خودش بهخوبی جلا داده
این آهنگ و نوشته زیبا یکی از روزیهای فوقالعاده امروز خداوند به من بود که به دستان شما دوست مهربان به من هدیه داده شد از شما بینهایت سپاسگزارم
همزمانی این فایل، این نوشته، این موسیقی، جلسه 9 کشف قوانین، جابهجایی خونه، سوره لقمان و بینهایت مورد دیگه مفهوم بودن در لحظه و لذت بردن و آرامش رو بیش از همیشه برام یادآوری کرد.
دیروز سن خودم رو 2 برابر کردم و خودم رو تو اون لحظه تجسم کردم، لحظهای که بی بیش از اون چیزهایی که میخواستم رسیدم، لحظهای که به تمام خواستهها و آرزوهای مادی و معنوی خودم رسیده بودم، خیلی عمیق، کاملاً حسش کردم، خیلی جالب بود وقتی داشتم با خودم صحبت میکردم میدونم که باور میکنی حس کردم صدام جا افتادهتر شده، حتی تن صدای اون موقع خودم هم شنیدم، خیلی جالب بود، خیلی خفن بود.
خود الانم رو نشوندم روبروم و باهاش صحبت کردم. الان خودم ازش پرسید برای اینکه زندگی بهتر و زیباتری داشته باشم چیکار کنم؟
به خود الانم گفتم فقط لحظت رو زندگی کن، توکل کن به خدا، ایمان داشته باش که به بیش از آنچه الان تصورش رو میکنی میرسی، درسته خیلی از قدمها برات واضح نیست اما انقدر خوشگل و زیبا برات نمایان میشه و اتفاقهای فوقالعاده میفته که فقط میگی خدایا شکرت، هذا من فضل ربی.
آروم باش، عجله نکن، شادی یعنی بودن در لحظه، اگر یاد نگیری لحظت رو دریابی هیچ چیزی نمیتونه این احساس رو در تو به شکل پایدار و واقعی ایجاد کنه. تمامش یک بازیه، تمامش حرکت، تمامش باید لذت و درس و معرفت باشه برات.
تو هیچ لحظه و اتفاقی فرو نرو، جلوی هیچ بنی بشری سر خم نکن، تسلیم هیچ شرایطی نشو.
با سپاسگزاری قدرت پروردگارت رو دائماً به خودت متذکر شو.
از قرآن مثل یک دفترچه راهنمای همیشگی در زندگیت استفاده کن.
به دیگران، به طبیعت، به کسانی که با تو اختلاف سلیقه و نظر دارند، به کسانی که به تو عشق میورزند، به تک تک لحظات زندگیت عشق بورز و احترام بگذار.
مثل یک پادشاه بزرگ فکر کن، آرام حرکت کن، قاطع تصمیم بگیر، جسور و زیادهخواه باش اما طمع نکن.
از هیچ موجود و شرایطی نترس، هیچ پدیدهای حق نداره از تو بزرگتر باشه.
وابسته به هیچ چیز و هیچ کس مباش، پرواز در رهایی است.
از آمدن و رفتن هیچ کس غمین نشو که مانا تنها و تنها و تنها خداست.
خشمت رو فرو خور و محبتت را بیفشان.
حسادت رو کور و تحسین را سرلوحه کار خودت قرار بده.
تو همچون یک الماس زیبا، خاص، گرانبها و منحصربهفرد هستی، همه مردم جهان همچون تو الماس هستند، قیمت و ارزش هر الماس از الماس دیگه کم نمیکنه، دست از مقایسه بردار و خوشحال باش که الماس هستی.
هدایت خدا را با خودت شب و روز مرور کن.
این حقیقت را فریاد بزن:
من از چگونگی اطلاع ندارم
من به هدایت و یگانگی خدا اعتماد دارم.
اراده من اراده خداست
خداوند میخواهد صاحب همه چیز باشم
همه چیزهایی که خوب است و زندگیم را زیباتر و شکوفاتر میسازد
همه این مکالمه خیلی کوتاه اما بسیار اثرگذار بود، اصلاً وارد یه بعد دیگهای از زندگی شدم.
برای شما دوست عزیزم سراسر لذت و زیبایی رو آرزومندم
چه زیبا سیر تکاملی زندگی انسان را سیر تکاملی شخصیتی او ربط دادید و واقعا چه ربط دادن بجایی ایست.
زندگی انسان داره بصورت تصاعدی رشد می کنه، و طبق قانون هم رشد و موفقیت هم تصاعدی پیش می رود.
احسان عزیز شما را تحسین می کنم بخاطر پیشرفت رشدی که در درک قوانین داشتید و همچنین بخاطر استمرار در این تمرین عملی کامنت نوشتن برای بهبود شخصیتی که خدایی، باید لایق نوشتن باشی که اجازه داده بشه بنویسی و گرنه انگشت بر صفحه کلید نمی چرخد.
در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشید.
چقدر قیاست را در سفر های دورهمی با این سفرنامه توحیدی دوست داشتم
واقعا به نکات کلیدی اشاره کرده
منم امروز خودم داشتم نگاه میکردم به رفتار خودم در فایلهای ماه های گذشته که در بعضی اوقات از سر حسادت و بد شدن حسم به خاطر باورهای پوسیده دوستان را تایید نمیکردم
قافل از اینکه این تایید نکردن
در واقع تایید نکردن یه تیکه از وجود خودم بوده
که وقتی این کارا میکنی
خودتا التیام میبخشی و با خودت به صلح میرسی
همون طور که اگه یه جایی یکی از دوستان یه مطلبی در مورد مریضی بزنه
میبینیم که همه با هم از اون کامنت اعراض میکنن
و این میشه وصل شدن به روح جمعی
که همه از یک روح واحدیم و در حال التیام خودمون هستیم و در تلاش برای رسیدن به صلح با خود .
همانان که نماز برپا می دارند و زکات می پردازند، و قاطعانه به آخرت یقین دارند؛ (3)
یک سلاااااااام پر انرژی رنگی رنگی مثل قشنگی های شهر سیلورتون به استاد های نازنینم و اعضای خانواده ی توحیدیِ قشنگم
خدارو صدهزاااار مرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دوباره برای راحت نفس کشیدن،زیبایی های دنیا رو دیدن و عشق ورزیییدن
تاحالا به این فکر کردیم ،همین الان که ما صحیح و سلامت روزمون رو شروع کردیم ،چند نفر همین امروز فرصت زندگی کردنشون تموم شده؟
اگر آگاهانه به خودمون بگیم ،ممکنه من هم فردا صبح وقت موندنمتویایندنیا تموم بشه و برگردم به آغوش خداوند ،اونوقت چطوری از امروزمون استفاده میکنیم؟چطوری به بقیه عشق میدیدیم؟چطوری میبخشیم؟چقدر زندگی رو ساده میگیریم و حرص نمیزنیم؟
در ودیوار بیمارستان ها گوشش پر از گریه و دعا و التماس به خداونده،برای دریافت یک روز فرصت بیشتر برای زندگی …برای اینکه یکبار دیگه به عزیزشون بگن چقدر دوسش دارن،بغلش کنند و ببوسنش …
عجیب ما انسان ها،دقیقه نودی زندگی میکنیم …
خدایا به ما نعمت زندگی کردن در لحظه ببخش،بهمون بینشی بده تا بندگی و عبادت و عاشقی کردن رو به یک ثانیه بعد هم موکول نکنیم و یادمون نره شاید امروز فرصت آخر باشه …
این روز ها هرچقدر میگذره بیشتر به ضعف و ناتوانی خودم در برابر قدرت خداوند پی میبرم و جالب اینجاست که هرچقدر بیشتر تابلوی خدایا،من برای هرثانیه زندگی کردن به تو فقیرم رو دستم میگیرم، بیشتر و بیشتر احساس قدرت و بی نیازی میکنم.ساعت های بیشتری از روز احساس خوشبختی بی قید و شرط دارم.
چند روز پیش یک مریض داشتیم که بخاطر شرایطی که براش پیش اومده بود ،کلیه ش درست کار نمیکرد و سدیم خون رو بیش از اندازه دفع میکرد.
وقتی که بدن سدیم رو بیش از حد معمول دفع کنه،شما باید هرچه زودتر با سرم این کمبود رو جبران کنی و به بدن مریض سدیم برسونی.
بچه ها ! پزشک متخصص نفرولوژی که کارش تخصصی همین سیستم کلیه هاست !این همه سااال درس خونده! اییین همه سال کار کرده و به شدت انسان با سواد و با علمی هم هست!
برای هربار محاسبه سرم دریافتی بیمار که چقدر سدیم رو چطور دریافت کنه ،یکی دوساعت براش زمان برد تا بتونه فقط اون تیکه از عملکرد کلیه رو که تنظیم سدیم خون و ادرار هست رو با دارو جبران کنه !
همین کلیه که اندازه کف دستمون هم نیستا! همین که هرثانیه داره خون مارو تصفیه میکنه…
بگو: اى پروردگار من، از وسوسههاى شیطان به تو پناه مىآورم.
استاد قشنگ و نازنین و دلبرم ،اونجا که اون آقای محترم بدون هیچ چشم داشتی برای تامین آب تراک کمپر شمارو برد به خونه ی خودش،صدای آموزش شما در جلسه 5 قدم 9 توی سرم میپیچید:
جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند
نتیجه ی این باور و این عبارت تاکیدی میشه هرجای دنیا که هستید دستان خداوند به کمک شما میاد،و این یعنی ایمان به غیب،یعنی در مدار درست بودن ،یعنی حرف بی اساس نزدن ،یعنی زندگی برپایه ی اصول ،یعنی انسان لب و دهن نبودن …
و من هرچقدر بیشتر تلاش کنم برای اجرای درست آموزش های شما،بیشتر و بیشتر به نتایج شما نزدیک میشم.
کما اینکه همین الانش ،زندگیم پر از رحمت و نعمت خداوند شده،انسان ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم به من خیر میرسونند بدون اینکه من هیچ کاری براشون کرده باشم.
مورد داشتیم دو هفته قبل شیفتش رو با من عوض کرده ،اونم ازم خواهش کرده برات امکانش هست ؟منم میبینم مشکلی ندارم میگم اوکیه
بعد فرداش فامیلمون زنگ میزنه و منو به عروسی دعوت میکنه به کدوم تاریخ ؟هموم شیفتی که اگر عوض نمیشد ،من نمیتونستم برم عروسی و خوش بگذرونم…
این کار هارو کی انجام میده؟
برای ماه شهریور من درخواست 4 روز مرخصی دادم به هدنرسم برای اینکه بتونم برم گرگان پیش بچه هام.
با درخواستم موافقت کرد، بعد که برنامه اومد دیدم مرخصیم رو نداده!
ذهنم میگفت برو بهش بگو چرا؟قلبم میگفت بلدی زندگی هدایتی رو تمرین کنی؟بلدی توکل کنی؟ کار وبارت رو بسپاری به خدا؟
الان تازه ١٠شهریوره و انقدر دستان خداوند اومدند و برنامه ی من تغییر کرد که همین دو هفته ،من دوبار دارم میرم گرگان! اونم با لذت !
شما قدرت رو بده به خدااااا
شما دیدت رو به انسان ها عوض کن
شما انسان هارو دستانِ نازنین خداوند ببین
همون هدنرسی که مرخصیت رو نداد،همون ی کاری کرد برنامه ت از همه باز تر بشه …
چرا ؟چوون من روزی هزار بار میگم هدنرس من نیست که برنامه کاری من رو میچینه…خداااست که تصمیم گیرنده ست…
همین آقای با صلابت ،که بقیه بچه هارو به گریه انداخته سر چیزای الکی،وقتی به من sms میده برام شکلک گریه میفرسته میگه خانم شهریاری فلان شیفت به مشکل برخوردیم میتونی کمکم کنی ؟
بعد خانوم شهریاری هم قشششنگ فکراشو میکنه ،اگر براش امکانش بود حتما کمک میکنه ،اگرم نبود میگه عذرمیخوام برام مقدور نیست.
ایزی ایزی تامام تامام.
به قول اون صحبت دوست نازنینمون تو کلاب هوس که میگفت
صاحب شرکت کیه ؟صاحب همه ی ما خداست
منم هر روووز با خودم تکرار میکنم
هِدنرس کیه؟هدِ همه ی مااااا خداست
و این ترکیب دادن قدرت به خداوند به اضافه باور همه ی انسان ها دستان شایسته ی خداوندن
با چاشنیِ تمرکز روی ویژگی های مثبت مسئولم
باعث شده شیفت های من،تجربه های من،برخورد هایی که من میبینم هیییچ ربطی به بقیه همکارام که تو همین بخش دارند کار میکنند،نداشته باشه ….
بعد بقیه میان ازم میپرسند
تو چرا انقدر خوش شانسی ؟چرا انقدر خوش کشیکی؟ چرا فلان پزشک میاد اول میپرسه امروز شهریاری کشیکه؟وقتی بهش میگیم هستی،چشاش برق میزنه از خوشحالی ؟چرا فلانی تورو میبینه اینطوری بهت لبخند میزنه؟چرا تو ؟ چرا اون؟ چرا فلان؟
و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر میخواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر برای آنها میفرستاد؛ ولی برای آنان موعدی است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت!
خداروصدهزاااااار مرتبه شکر از ته ته قلبم
برای این احساس خوشبختی
برای داشتن این غار حرا
برای این تعامل های دوسر سود
چقدر زندددگی لذت بخشه وقتی بین غار کهف و غار حرا در گردشی و هرجا که میری فقط نور خدارو میبینی
خدای قشنگ و دلبر و قدرتمند و مهربون منننن
نووورِ آسمون هاااا و زمین
شما که مدیریت کیهان و کهکشان ها دستته و خواسته های من برات در حد تیله بازی هم نیست…
کجا؟دنبال چی برم ؟
وقتی همه چیز و همه چیز و همه چیییییز
توووووووحییییییییییییده
نورِاین آیه خوووووشگل و دلبر ونازنین که از هر کلمه ش قدرت خداوند کرور کرور میریزه رو به چشم خوووودم و شما از طرف فرمانروا هدیه میدم به امید اینکه هر ثانیه مون از ثانیه ی قبل توحیدی تر باشه :
ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمیتوانند آن را باز پس گیرند! هم این طلبکنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم این عابدان، و هم آن معبودان)!
مقام خدا را آن گونه که شایسته اوست نشناختند،خدا ذاتی است بینهایت توانا و بیهمتای شکست ناپذیر.
استاد قشنگم ،دیشب به یک متنی هدایت شدم که عجییییب دلنشین بود و دقیقا من رو یاد رابطه ی شما با خانم شایسته ی دلبر انداخت ،براتون اینجا مینویسش
الهی که تمووووم زندگیتون پر از عشق و نور و رحمت خداوند باشه و تنتون سلااااامت ،سایه تون مستدام
«نامهٔ ویکتور هوگو به آدل فوشه»
عزیزترینم هنگامی که دو روح که مدتی مدید درمیان جماعت به دنبال هم بودهاند، سرانجام بههم میرسند. پیوندی پرشور و ناب همچون سرشت خودشان بر روی زمین شکل میگیرد و تا ابد در آسمان ادامه پیدا میکند. این پیوند همان عشق است، عشق راستین. مذهبی که معشوق را به مقام خدایی میرساند. معشوقی که سرچشمهٔ حیاتاش از خودگذشتگی و اشتیاق است و نزد او بزرگترین ازخودگذشتگی، شیرینترین لذت است.
سلام و درود به سعیده عزیزم، انسان نورانی و ارزشمند و فرشته نجات انسانها. انسان ارزشمند بینهایت تحسینت میکنم. صدای ما رو میشنوید از بلاد عسلویه. یه جوری هم سر کلاس اعضای سایت منت عسلویه رو گذاشتم انگار حمید امیری از صبح تا شب داره یه تنه پالایشگاه میسازه ، میبره تو بهرهبرداری و شخصاً گاز رو میرسونه دم خونه مردم. آقا بخدا من اینجا هیچ کار مفیدی برای مملکت نکردم. امیدوارم خداوند منو به انسان مفیدتر و ارزشمندتری تبدیل کنه.
خواستم برات کامنت بنویسم نمیدونم از کجا بگم… قبل از هر چیز گفتم بذار یه آیه رو انتخاب کنم چون سعیده جان به قرآن خیلی عشق و علاقه داره. هدایت شدم به آیه 10 تا 12 سوره مبارکه سبأ، حکایت یه پدر و پسر با باورهای مالی عالی و باورهای توحیدی. داوود و پسرش سلیمان. (یه جوری اسمشون رو میبرم انگار چند سالی بچه محل شون بودیم ؛ تو این لحظه که دارم کامنت مینویسم ساعت 2:45 دقیقه فرداست، الان فرداست 11 شهریور ، (کلی ایموجی خنده) ، و هندزفری توی گوشمه و اسماءالحسنیٰ رو گوش میدم، چیزی که از خودت یاد گرفتم.)
یه جایی توی کامنتت نوشته بودی که همه آدمها و مخصوصاً هدنرس بزرگوار به شما که میرسن بهترین وجه شخصیت شون رو ارائه میدن و هر کسی به نوعی به شما خیر رسانی میکنه، این انسانها پاره ای از روح خداوند هستن که خدا به دلشون میندازه در برابر بنده نورانی و اهل ایمان خداوند بهترین باشن و در خدمتش باشن. و شما قطعاً لایق دریافت این شرایط هستین. چون شما تمرکز رو گذاشتی روی اصل ماجرا. اصلی ترین موضوع. همون موضوعی که حضرت ابراهیم گفت «انی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفاً» شما تمرکز گذاشتی روی توحید و باید شرایط براتون اینجوری باشه. در مورد داوود نبی، خداوند میگه کوه ها و پرنده ها هم باهاش هم نوا و همراه بودن. اهل ایمان که باشی کوه ها به خدمت شما درمیان ، آدمها که جای خود دارن. خداوند آهن رو در دست داوود نرم و تحت کنترل قرار داده بود ((ممکنه این یه مصداق باشه از اینکه مهارت بالایی در آهنگری داشته به حدی که انگار آهن مثل خمیر نرم میشده براش)) توی ترجمه ذیل «منا فضلاً» گفته شده از سوی خود فضل بزرگی به او عطا کردیم. ولی نامبرده یه وقتایی از سر فضولی به ترجمه گیر میده. من میگم اون تنوین آخر فضلاً الکی نیومده. حس میکنم خدا گفته ما از سوی خودمون یه فضلی بهش دادیم. یه چیزی ، یه چیز مختصری . یه جلوه از فضل خدا. فضل بزرگی نیست چون خداوند بینهایت بینهایت بر بندگانش فضل عطا میکنه، به همه میلیاردها انسان روی این سیاره فضل عطا میکنه. پس یه مهارت کنترل آهن آنچنان فضل بزرگی نیست. چون هر چقدر بنده از خدا بخواد خدا بازم بیشتر و بیشتر و بیشتر عطا میکنه. ببین اگه یه روزی به من بگن سعیده از فضل خداوند دست مسیحایی پیدا کرده و هر کسی رو CPR میکنه طرف احیا میشه و مریضیش هم درمان میشه میگم آره این موضوع از سمت خداوند امکان پذیره. چون خداوند بینهایت صاحب فضل هست بر بندگان و خودش گفته «وابتغوا من فضل الله» از فضل خداوند درخواست کنید. پس روی خوش آدمها بخشی از فضل و رحمت خداست که تو انسان موحد و نورانی لایق دریافتش هستی.
سعیده نوشته بودی ما آدمهای دقیقه نودی هستیم. (شاید هم وقت اضافه و پنالتی (ایموجی دست تو پیشونی))، قبل از اینکه به وقت اضافه و پنالتی کشیده بشه میخوام بهت بگم بینهایت تحسینت میکنم از این شخصیت ارزشمند و مفیدی که از خودت ساختی و جون آدمها رو نجات میدی. من از طرف خودم به وجود گرانقدر و ارزشمند شما افتخار میکنم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت وجود گرانقدرتون.
فقط به اصل موضوع نگاه میکنیم. خداوند حتی جنیان و باد و مس گداخته رو هم تحت کنترل اهل ایمان درمیاره. بزرگوار نه تنها پادشاه بوده، بلکه متخصص علم آیرودینامیک و متالوژی هم بوده. توی هر دوره ای که مردم به سری علوم و کارها روی میاوردن خداوند با توحید همون موضوع رو جوری برای مردم نشون میداد که به حقیقت برسن. زمانی که مردم به جن گیری و این کارها روی میارن ، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که نه تنها همه اجنه و شیاطین در خدمتش بودن، بلکه پرنده ها و موجودات زنده و باد و مس گداخته هم در خدمتش بوده. زمان موسی سحر و جادو رواج داشت خداوند یه پیامبری رو فرستاد همه ساحران رو ناک اوت میکنه. زمانی که مردم رو میارن به اشعار و ادبیات و به هنر شعر و ادبیات شون افتخار میکنن، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که معجزه اش میشه کتاب قرآنی که 1400 سال دست نخورده باقی مونده و بینهایت علم و شگفتی در دل خودش داره و همه اون اشعار به حاشیه میرن. اینها فقط یه جلوه از توحیده.
آره در تایید صحبت شما، توحید همه چیزه، اصل فقط و فقط توحید خداست و غیر از اون همه حاشیه.
یادمه 11 شهریور 1401 بود و یکی از فایلهای نتایج هادی رو استاد گذاشته بود روی سایت و من فایل هادی رو دیدم و عصر رفتم پیاده روی توی ساحل ولی … اصلا حسش نبود… یادمه عصر جمعه بود… فایلهای نتایج هادی رو دیده بودم و اونجا که هادی میگفت من تسلیم شدم به درگاه خداوند، هنوز توی ماشین نشسته بودم (از خونه با ماشین میرم تا ساحل ، اونجا ماشین رو میذارم و میرم پیاده روی) تو ماشین یهو زدم زیر گریه، چون همون روزها بشدت درگیر یه سری مسائل بودم (که بماند) اونقدر گریه کردم که کف ماشین زیر پام پر شده بود از دستمال کاغذی. پشتی صندلی رو به حالت خوابیده در آوردم که بقیه که از کنارم رد میشن نبینن. حس میکردم دیگه دارم ضعف میکنم. تو اون حالت یه گفتگویی با خداوند داشتم. و گفتم خدایا من تسلیمم، من به هر خیری از درگاه تو بهم برسه فقیر و محتاج هستم. دیگه حتی حال نداشتم برگردم خونه. توی همون وضعیت که دیگه تسلیم درگاه خداوند شده بودم و میگفتم خدایا یه نشانه ای، هدایتی، چیزی برام بفرست… و چند دقیقه بعدش کمی آروم تر شدم. گوشی رو برداشتم و از اون وضعیت ناک اوت شده خودم یه سلفی گرفتم. که یادم بمونه اون زمانی که تسلیم شدم. و امروز من آرامشی دارم که 11 شهریور پارسال نداشتمش، احساس خوشبختی، احساس مثبت، هدایتهای خداوند از طریق قرآن، احساس امید و همینطور مسائل ریز و درشتی که یکی یکی داره حل میشه. امروز من بسیار بسیار متفاوته از پارسال من. من پارسال داشتم تقلا میکردم یه مسئله جزیی رو حل کنم و بتونم ذهنم رو آروم نگه دارم. الان در اکثر مواقع احساسم خوبه. کنترل ذهن راحتتره برام، از اون مسائل سخت خبری نیست. و لطف و رحمت و هدایت خداوند هر لحظه داره منو متنعم میکنه، خدا میدونه 11 شهریور 1403 ارز چه معجزاتی برات بنویسم.
سعیده جان میدونم باورت میشه، تو میدونی چی میگم،… من وقتی میخواستم کامنت رو بنویسم اصلا قرار نبود اینا رو بنویسم برات فقط قرار بود این دوتا آیه رو بنویسم و بگم خدا برای اهل ایمان هر کاری رو انجام میده. خیلی اتفاقی 11 شهریور یادم اومد.
برای وجود ارزشمند و نورانیت بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و رحمت و برکت رب العالمین رو درخواست میکنم، الهی که همواره قلبت به نور قرآن منور باشه و همیشه در پناه امنیت و آرامش رب العالمین باشی، اونقدر معجزات الهی رو دریافت کنی که شبها صفحه ها پر کنی از تمرین ستاره قطبی و شکرگزاری. شادکام و سلامت باشی سعیده نورانی پروردگارم.
راستی الان یادم اومد، اینو باور ارزشمند رو نوشته بودی که «جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند» خواستم تاکید کنم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان وجود ارزشمند و مقدس خود شماست که با تلاشها تون جون انسانها رو نجات میدین. بسیار بسیار تحسینت میکنم.
همان کسی که زمین را برای شما بستری گسترده قرار داد، و برای شما در آن [به خاطر آسان شدن رفت و آمدتان] راه هایی پدید آورد، و از آسمان آبی نازل کرد، پس به وسیله آن انواعی از روییدنی های گوناگون بیرون آوردیم.
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت خداوند به بنده ی حنیف الله
امیدوارم در بلاد عسلویه،هر زمان که این نقطه ی آبی رو دریافت کردی،حال دلت عالی باشه و غرق نور خداوند
قبل از هرچیز:
ششصد روزگیت مبارک
ششصد روز،تعهدت،تلاشت،استمرارت
ششصد روز تلاش برای اجرای توحید در عمل
ششصد روز تلاش برای توکل بر تنها قدرت جهان
ششصد روز تلاش برای روشن شدن قلبت
ششصد روز تلاش برای ایمان راسخ
ششصد روز پر برکت که این حمید امیری رو به سایت استاد هدیه داده که با هرکامنتش ،چراغ راهی میشه برای بقیه شاگرد ها ،برای قدم در جای پاش گذاشتن …
استاد بهت تبریک میگم!شما لایق داشتن همچین شاگرد هایی هستی که قلبشون محل دریافت نور و هدایت الله و قرآن شده و مثل یک آینه شفاف این نور رو به بقیه هم منعکس میکنه ….
قلبا ازت سپاسگزارم برای حضور پر برکتت توی سایت،تا اینجا رو باعشق اومدی،مطمئنم ششصد روز بعد پر از برکت و رحمت و نعمت حاصل از تلاش های همین روزهاته
برای نوشتن کامنت برای شما، خداوند من رو هدایت کرد به آیه 52 طه…
برای اینکه بهت یاد آوری کنه این ششصد روز در کتاب خداوند ثبت شده و خداوند هیچ وقت اشتباه نمیکنه،و فراموش نمیکنه
خدا حواسش هست.
خدا هیچ وقت خوابش نمیبره
خدا علمش بی نهایته
خدا حافظ و حامی و هدایتگر بنده ی حنیفش هست…
و هرچه امروز درخواست دادی،در مدار های بالاتر برای شما رقم خورده و بزودی به صورت طبیعی،راحت،عزتمندانه و آسون تر از هر آسونی باهاشون برخورد میکنی …
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
حمید عزیزم،دقیقا مثل خودت،وقتی شروع کردم برای نوشتن پاسخ به کامنت ارزشمندت،هزارتا جمله ی دیگه توی سرم بود،ولی وقتی از خداوند هدایت میخوای و تسلیمش هستی،اون جملاتی رو بهت میگه بنویس که هیچ ایده ای براش نداشتی
پس امیدوارم تونسته باشم نور خداوند رو برات فرستاده باشم،همونطور که قبل از نوشتن از خداوند طلب هدایت کردم تا من رو دست کوچیکی قرار بده برای رسوندن پیغامش به شما …
ازت سپاسگزارم برای تموم تحسینت،که نشون دهنده ی روشنی قلب خودته،از خداوند سپاسگزارم که من رو اینطوری غرق نعمت دوستانی کرده از جنس نور خودش ….
برات از فرمانروای جهان،بهترین از هرچیز رو درخواست میکنم.
هرچیزی که الان درخواستشو دادی به خداوند،با بهترین کیفیت و در بهترین زمان و مکان از الله دریافتش کنی …الهی که هر روزت پر از معجزه هایی باشه که با اشک شوقت ،به سجده ی شکر خدا دربیای …
قلبِ فراوان از شمال تا عسلویه
هرجایی که زیر آسمون آبی الله هستی،غرق احساس عمیقِ خوشبختی بی قید و شرط باشی.
[و آن] بهشت های پایداری است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است که در آن جاودانه اند؛ و این است پاداش کسانی که خود را [با ایمان و عمل صالح از آلودگی ها] پاک کرده اند.
سلام و درود فراوان به شما سعیده نورانی پروردگارم. الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی عالی باشه. و این نقطه آبی رو در بهترین زمان و مکان و شرایط دریافت کنی.
سعیده جان شما چندتا کامنت عااااااالی برای من نوشتی که هنوز من گوشه رینگ ناک اوت موندم که بخوام کامنتتون رو پاسخ بدم.
الان می خواستم حداقل یه پاسخ بنویسم که از جریان هدایت جا نمونم، و خداوند من رو هدایت کرد به این دو آیه زیبا و نورانی از سوره احزاب.
ازت بینهایت ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند و سراسر مهر و بزرگواری.
واقعاً نمیدونم چطوری از شما تشکر کنم.
چند وقت پیش یه کلیپ دیدم از ویل اسمیت که یه نقل قول میکنه از یکی از اشعار مولانا ولی هر چی سرچ کردم نتونستم پیدا کنم دقیقا کدوم شعر مولاناست.
ولی نقل قولش این بود «زندگی خود را در آتش بیافکن و ببین چه کسی در شعله های تو میدمد»
البته این آتش قطعاً اون عشق و اشتیاق الهی منظوره. ببینیم چه کسانی اشتیاق ما رو بیشتر میکنن برای رشد و پیشرفت و چه کسانی آتش اشتیاق ما رو سرد و خاموش میکنن. و اینجا توی این سایت و دوستان نازنینی که خداوند بهم عطا کرده و یه انسان ارزشمند و توحیدی و نازنین چون شما ، مصداق بارز این جمله هستن که در آتش اشتیاق همدیگه میدمن و برای همدیگه بال پرواز هستن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر. از این یک سال و هشت ماهی که من توی سایت بودم کامنتهای زیادی بین شما و من رد و بدل شد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که بسیار بسیار زیاد از شما یاد گرفتم. از شما و از بقیه دوستان عزیزم که دست و زبان خداوند شدند برای رشد و پیشرفت من. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این مسیر توحیدی و این تکامل توحیدی مون.
در پناه رب العالمین همواره قلب نازنین شما منور به نور قرآن باشه و هر روز و هر لحظه در حال اوج گرفتن در مدار توحید و حمد و ستایش پروردگار باشید.
پسر تو فوق العاده ای (جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است که از هر جهت به من کمک میکنند)این جمله رو من هزاران بار به شخصه و به عینه لمسش کردم و باید بهت بگم که حمید حنیف هم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان و ارزشمند و مقدسه که من سعید خیلی ازش یاد گرفتم و خیلی از طریق کامنت هات که پر از آگاهی نابه بهم کمک شده
حمید جان چقدر تحسینت میکنم که اینقدر به قرآن عشق داری و همیشه تو کامنتهات از آیات قرآن در جای مناسب استفاده میکنی منم از وقتی با استاد آشنا شدم خیلی ارادت خاصی به قرآن پیدا کردم و تمام سعیم اینه که هر روز یک ساعت برای درک بهتر قرآن زمان بزارم
حمید جان از آیه ای استفاده کردی که قبلاً من خیلی برام مبهم بود خود خدا تو قرآن گفته ما همه رو هدایت میکنیم و این شامل تمام موجودات روی کره زمین میشه و به نظرم اگر موجودات دیگه ای روی سیارات یا کهکشانهای دیگه ای وجود داشته باشه قطعا این آیه خدا که گفته هدایت شما بر ماست صدق میکنه برای هدایت ما انسانها کتاب قرآن رو نازل کرده و بقیه موجودات رو هم غریزی هدایت میکنه و قطعا برای هر موجودات دیگه ای هم هدایتی هست و اما شما گفتین که(زمانی که مردم به جن گیری و این کارها روی میارن ، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که نه تنها همه اجنه و شیاطین در خدمتش بودن و……) طبق تحقیقاتی که من داشتم به این درک رسیدم که چیزی به نام جن وجود نداره البته من نظرم اینه شما خدا رو شکر درکتون خیلی بالاست ممنون میشم نظر شما رو هم بشنوم
طبق تحقیقات من در زبان عربی جن یعنی ناشناخته چیزی که بر ما پوشیده است به عنوان مثال
1)جنین:چرا میگن جنین ؟چون تو رحم مادر هست و ما نمیتونیم ببینیم
2)جنان:جنان یعنی قلب چیزی تو سینه انسان هست و قابل مشاهده نیست
3)جنت:به زمین پوشیده از گیاه میگن که زمین معلوم نیست
4)جنات:وعده ای که بابت بهشت داده شده
خب اینها یعنی جن چیزی که برای ما شناخته شده نیست مثل قیامت که برای همه جن هست خود خدا گفته هیچکس هیچی ازقیامت نمیدونه فقط وجود داره
و آیات زیادی هم در قرآن اومده که از ریشه جن استفاده شده برید تحقیق کنید
اونجایی که گفته گروهی از جن نزد حضرت سلیمان کار میکردن منظور این نیست که موجودات دیگه ای (جن و شیاطین)مسخر حضرت سلیمان بودن در قرآن انس یعنی شناخته شده ،چیزی که مانوس ماست در زمان پیامبر مثل عصر ما این همه امکاناتی که در اختیار ما هست وجود نداشته اعراب اون زمان ازکجا میدونستن که کشورهای دیگه ای وجود داشته زندگی مردم اون زمان محدود بوده توی قبیله ای که زندگی میکردن و کسانی که تو قبیله میشناختن مانوسشون بودن همدیگه رو میشناختن و اما اجنه کسانی بودن که نمیشناختن وقتی گفته ما جن و انس رو مسخر سلیمان کردیم یعنی حضرت سلیمان به خاطر قدرت نظامی و مالی که داشته تمام قوم و قبیله خودش در اختیارش بودن و دشمنانی که از بلاد دیگه ای که حمله میکردند رو شکست میداده و به خدمت خودش میگرفته و ازشون کار میکشیده
و به عنوان مثال آیه دیگه ای که خیلی باعث ابهام شده آیه ای در قرآن در مورد یاجوج و ماجوج هست که خیلیها من جمله خودم فکر میکردم که موجودات کوچکی هستن که تو دنیای دیگه ای وجود دارن و منتظرن که زمان مناسب فرا برسه که وارد دنیای ما بشن
اما ما در زبان عربی چون (گ)نداریم از (ج)استفاده شده و این یعنی یاجوج و ماجوج میشه یاگوگ و ماگوگ که سردارن سفاک قوم مغول بودن ،
و شیاطین اون چیزی که ما فکر میکردیم نیست از ریشه شطن میاد به معنای سرگردان یعنی کسی که از مدار خارج شده به سنگ های سرگردان که اطراف کره زمین در حرکت هستند شطن میگن و شیاطین یعنی کسانی که از مدار حقیقی خودشون خارج شدن یعنی کسانی که قوانین خدا رو نقض کردن
حمید جان ممنون میشم که نظر تو رو هم بشنوم ببخشید کامنتم طولانی شد
سلام و درود فراوان به آقا سعید عزیز دل ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و در پناه رب العالمین از بینهایت نعمت و ثروت و آرامش متنعم باشی.
از این همه لطف و محبت شما متشکرم سعید جان، قطعاً شما هم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان هستین. آقا سعید منو ببخشید که با تاخیر کامنتتو پاسخ میدم. شاید فکر کنی حمید امیری همش تو کار قرآن و حافظ و مولانا و سعدی باشه ولی …
اینجاست که شاعر میگه «نگاه استیل گنگو ؛ نگاه ترکیبو رنگو ؛نگاه ابهت مردو ؛ خش میندازه قلبو ؛ عشق است دادا دست خوش»
بهم نمیاد اینا رو بگم!!! این واکنش ذهنم بود بعد از دیدن عکس پروفایلت. هزار ماشاالله به تیپ و قیافه و استایل شما خیلی جذاب و با ابهت هستی مرد جذاب، بسیار بسیار تحسینت میکنم.
تمام صحبتهای شما از نظر معنی و مفهوم کلمات انسان و جن و شیطان رو قبول دارم. بسیار تحسینت میکنم که اینقدر اهل تحلیل و بررسی هستی و حقیقتش من از این زاویه به موضوع نگاه نکرده بودم، خیلی ممنونم ازت که اینو با من به اشتراک گذاشتی، از طرفی بخاطر باورهای گذشته که سالها و سالها تکرار شده توی ذهنمون بهم حق بده هنوز برای پذیرش کامل صحبتهای ارزشمند شما کمی مقاومت داشته باشم. استاد عباس منش یه جمله داره که میگه باورهای ما یک شبه بوجود نیومده که یک شبه از بین بره. نتیجه سالها و سالهاست.
یه جایی توی قرآن در مورد ماموران الهی گفته شده بود که یه ویژگی دارن و بعداً دیدم این اتفاق توی طبیعت توسط نیروهای فیزیکی حاکم بر سیاره اتفاق می افته و من این برداشت رو داشتم که شاید بخشی از این فرشته ها و مأموران الهی که توی قرآن گفته شده همون نیروهای فیزیکی حاکم بر سیاره است(مثل قوانین گرانش، زمان، چسبندگی مولکولی و …) و تاکیید میکنم این برداشت شخصی من بود و ممکنه من اشتباه برداشت کرده باشم. من واقعاً نمیتونم صحبتهای شما رو انکار کنم یا کامل تایید کنم چون ما داریم در مورد چیزی صحبت میکنیم که ندیدیمش، و قرار هم نیست ببینیمش. پس واقعاً نه میتونم ردش کنم و نه اینکه سریع بپذیرم. اما اینو میدونم که تا پیش از این به این موضوع با این نگاه تحلیلگرانه شما نگه نکرده بودم و این موضوع برام کاملاً جدید بود.
اگه بخوایم تمرکز بیشتری بذاریم روی اصل و از آیات قرآن کمک بگیریم در خصوص «شیطان» خداوند از موجودی صحبت میکنه که ظاهراً یکی از فرشتگان درگاه الهیه، و اونجایی که انسان خلق میشه خداوند امر میکنه به سجده بر آدم، اون موجود که یکی از جنیان هست (یعنی مثل ما انسانها بعد جسمی و فیزیکی نداره ، جسم خاکی و زمینی نداره پس دیده نمیشه) اون موجود فرمان الهی رو سرپیچی میکنه و میگه من از این آدم برتر هستم. اون رو از خاک خلق کردی و من رو از آتش. (اینها در آیات قرآن نقل شده) یعنی موجودی که تا پیش از خلقت انسان از فرشتگان بوده، ولی الان از درگاه خداوند رانده شده. و قسم خورده که آدمیان رو از راه خداوند منحرف کنه و خداوند به انسان تذکر میده که همانا او برای شما دشمن آشکار است.
حتی ممکنه پشت این آیات مفهوم بزرگتری وجود داشته باشه که باز هم من هنوز نمیتونم بیشتر درک کنم.
بسیار ازت ممنونم سعید جان بخاطر این مطلب ارزشمندی که برام فرستادی.
کامنت قبلی شما رو هم میخواستم جواب بدم یه کم عجله ای شد و احساسم مثبت نبود اون لحظه ، دست نگه داشتم تا احساساتمو با کلمات انتقال ندم.
خیلی ازت ممنونم سعید جان. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی داداش خوش تیپم.
سلام و هزاران درود بر حمید حنیف عزیز بسیار بسیار ممنونم بابت تعریف و تمجید و تحسینت عاشقتم حمید جان،
آقا حمید عزیز منم خیلی سخت چیزی رو قبول میکنم من به نظر همه احترام میزارم توی کامنتمم عرض کردم که بعد از سالها که مدام این سوال تو ذهنم بود به این نتیجه رسیدم و وقتی به این جواب رسیدم حس بسیار خوبی گرفتم دیگه خدا رو شکر شما خودتون یک انسان بالغ و اهل مطالعه هستید و میدونید که ما ایرانی ها چه خرافاتی راجع به همین موضوع جن داریم خود من هزاران بار شنیدم حتی از اشخاصی که به ظاهر خودشون با اجنه برخورد داشتن و قصد حمله داشتن ،یا شنیدم بچه میدزدن،شنیدم که قدرت ماورایی دارن و…. کلی خرافات دیگه ولی من تو کتم نمیرفت آخه چرا باید یک سری موجودات دیگه ای وجود داشته باشه که قادر باشه به ما انسانها حمله کنه به نظر من اینجا عدل خدا زیر سوال میره
آقا حمید داداش عزیزم قصدم فقط این بود که ذهنتو قلقلک بدم که اگه برات مهمه که میدونم صد در صد برات مهمه خودت به این درک برسی خودت به جواب برسی،خود من که قبلاً خیلی دنبال این قضیه بودم و مدام در موردش تحقیق میکردم که این موجود چیه شاید از میلیون ها نفر پرسیدم همه بدون استثنا میگفتن وجود داره ولی ما ندیدیم کم کم باورم شده بود که جن وجود داره تا اینکه خدا هدایتم کرد که به این نتیجه رسیدم از نظر من ی باور مخرب بود که کلی انرژیمو میگرفت و گوشه ذهنم همیشه ترس داشتم از این موجود خیالی ممنون میشم اگه تحقیق کردین و به نتیجه ای رسیدین من رو هم در جریان بزارید دوست دارم حمید حنیف عزیز
ممنونم ک من یکی رو خیلی آگاه کردی و لذت بردم از خوندن کامنتت
این چند ساله خیلی ما رو از اجنه میترسوندن و میگفتن وجود دارن و همزاد وجود داره و از اینجور چیزا یا شیطون رفته تو جلدش و تسخیرش کردن اجنه و از اینجور مزخرفات ک من هیچ کدوم و نمیتونستم باور کنم
و الان ک گفتی ریشه جن رو رفتی پیدا کردی تو قرآن منم مشتاق شدم این رو برم پیگیری کنم
یل اینکه ریشه شیطان از شطن هست واقعا من اینو اولین باره میشنوم و دمت گرم ک اگاهمون کردی و منم کنجکاو شدم ک بیشتر در مورد هرچیزی تحقیق کنم و براحتی هر چیزی رو قبول نکنم
یا اینکه در مورد یاجوج و ماجوج گفتی اینم برای من جالب بود و واقعا برام سوال بود ک اینا چ موجوداتی بودن
ممنون سعید جان بابت کامنت پربارت خیلی کیف کردم خودندمش
سلام مهدیه جان دوست خوبم خدا رو شکر که کامنتی که نوشتم براتون آگاهی داشت و جواب سوالتون رو گرفتین خیلی خوشحالم که شما هم به این درک رسیدید که هر چیزی رو به راحتی قبول نکنید و این ی اتفاق خوبه که خدا رو شکر همه داریم بیدار میشیم که هر خرافاتی رو نپذیریم
تمام انسانها نزد بزرگی و عظمت خدا از نقطه هم کوچکتر هستن
پس از کی چی انتظار داشته باشیم که کاری بکند
همه چی خداست همه چی خداست
شما توکل کن شما ایمان داشته باش ( ایمان واقعی ) بیبیبین چطور همه عاشقت میشوند بیبین چطور فوج فوج آدم تحسینت میکند بیبین چطور همه خدمت میکنند بیبین چطور حالت عالی میباشد بیبین چطور بدون هیچی حس خوشبختی میکنی
بیبین چطورررر خدا را حس میکنی
اگر باورت نمیشود زهن عزیزم بیا بیبین ( این بنده های نازنین خداوند بیبین که چطور روی ابر ها هستن بیبین چطور خدا را باور دارند و خداوند همه چیز شده برایشان )
من هم یک آیت از سوره مریم بسیار خوب در حافظه ام ماند
خداوند به کسانی که ایمان آوردن و کار های شایسته انجام دادند محبتی در دل ها دیگران برای شان قرار داده هست
اثبات این آیه هم این بنده های عزیز هست پاکیزه عزیزم
سلام به حمید حنیف عزیز
سلام به سعیده نورانی عزیزم
برادر خوبم حمید عزیز
با صداقت حرف بزنم منم چقدر تغییر کردیم وقتی کمنتی که شما به سعیده عزیزنوشته بودین میخواندم قند در دلم آب شده واقعا حس خوشحالی کردم چقدرر من هم تغییر کردیم زمانی بود که وقتی تعریف یک شخص از دیگر شخص میشنیدم واااای چی حس بد داشتم چقدرر حالم بد میشد ولی حالا حس کردم چقدر شاد و خوشحال شدم میدانی چرا
چون حس کردم همه ما یکی هستیم اصل ما یکی هست از همین خاطر هست انسان های سعادتمند از موفقیت دیگران خوشحال میشوند
من چقدر برای این تغییر در وجودم خوشحال شدم خدایاا کرور کرورشکرت چقدر زیبا من را از نو میسازی
اقا حمید عزیز
برادر خوش قلبم
خواهر عزیزم سعیده خوش قلبم تکه های از خدا
هر دوی تان را بی نهایت تحسین میکنم شما جلوه های از خدا هستین
شما با هر کامنت تان زیبای خداوند قدرت خداوند نور خداوند را پخش میکنید
میدانیم ایمان دارید که خداوند به مومنان پاداش میدهد
خداوند از مومنان دفاع میکند
و من هم میخواستم بشارت بتم تان که خداوند پاداش این زیبایی های که پخش میکنید هزار برابر برای تان باز میگرداند گاهی با یک نقطه آبی گاهی با یک لبخند گاهی با نسیم ملایم گاهی با آیت قرآن گاهی ……….
خداوند همواره نسبت به ما مهربان هست
خدایاااااا کرور کرور شکرت که دلبری نظیر تو داریم
میخواستم از خداوند برای تان درخواستی داشته باشم پیش خود گفتم اینا خداوند را دارند چی بخواهم برای شان
همان حرف که هست اگر صد (100)آید نود(90) هم پیش ماست
شب را در روز فرو می برد و روز را در شب فرو می برد، و خورشید و ماه را مسخّر و رام کرده است که هر کدام تا سرآمدی معین روانند. این است خدا پروردگار شما، فرمانروایی، ویژه اوست و کسانی را که به جای او می پرستیدید، مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند.
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، پاکیزه جان. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت و موفق و ثروتمند و متنعم باشی. خیلی خیلی ممنونم از شما بخاطر کامنت ارزشمندی که برام فرستادی.
پاکیزه جان کامنت شما سراسر مهر و محبت و دوستی بود. بینهایت از شما قدردانی میکنم.
پاکیزه جان ، همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم، من بیشتر یا شما کمتر دسترسی نداریم. همه به یک اندازه دسترسی داریم به خداوند.
پاکیزه جان، نمیدونم این جمله رو قبلاً برای کدوم یکی از دوستان کامنت کردم، ولی الان برای شما مینویسم که ، من دارم روی آیات قرآن سرچ و تحلیل میکنم و به اندازه ظرفم چیزهایی رو دریافت میکنم، یه وقتایی هم از بقیه دوستان یاد میگیرم. خداوند هیچ کار سخت و پیچیده ای از ما نمیخواد. فقط میگه آرامش داشته باشید و ناراحت نباشید، هر اتفاقی افتاد آرام باش، مطمئن باش من دارم میبینم، در برابر خداوند خضوع داشته باشید، نعمتها رو شکر کنید چرا که باعث احساس خوب و آرامش میشه و بیادت میاد چطوری نعمتها به زندگیت میاد. این احساس آرامش و احساس مثبت قلبی ست که انسان رو به خداوند وصل میکنه.
من که اینها رو مینویسم باز هم خیلی وقت ها فراموش میکنم و یادم میره شکرگزاری کنم.
چند دقیقه پیش شروع کردم به نوشتن همین کامنت که به شما پاسخ بدم. چند خط نوشتم من رو صدا زدن که برم توی قسمتی از پالایشگاه آماده باش، قسمت تعمیرات. یه کارگر خیلی جوان داشت کار میکرد، حداقل 8 تا 10 سال از من سنش کمتر بود. با دست چپ با آچار تند و تند پیچ ها رو میبست و خیلی توی کارش مهارت داشت. ولی وقتی متوجه شدم دیدم دست راستش چهارتا انگشت نداشت. و من با تجهیزات کامل آتشنشانی کنارش بودم. توی دلم گفتم مطمئنم اگر از این کارگر بپرسم که آیا دوست داشت مثل من آتشنشان باشه ، در جواب به من میگفت بله دوست دارم.
گفتم خدایا من چقدر به درگاه تو کفور بودم که هیچوقت بخاطر انگشتان دستم شکرگزاری نکردم. بخاطر سلامت جسمم شکرگزاری نکردم، من اگه سلامت نبودم این شغل رو هم نداشتم.
اینجاست که یه وقتایی آدم لازمه در برابر خداوند خضوع داشته باشه، و بگه خدایا من رو از بندگان شاکر درگاهت قرار بده.
پاکیزه جان اگر برای دیگری دعای خیری کنیم، خداوند بیشتر و بیشتر به خودمون برمیگردونه. من برای همه دوستان عزیزم توی سایت دعای خیر میکنم. واقعاً از صمیم قلبم ، و واقعا از خداوند میخوام که دعای من رو در حق دوستانم اجابت کنه. ولی تا زمانی که من برای بقیه خیر و برکت و سلامتی و نعمت درخواست میکنم خداوند به خود من هم عطا میکنه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید خواهر بزرگوارم. در آرامش و امنیت کامل.
رسول رسول رسول؛ سلام برادر عزیییییزم، حال و احوالت چطوره ، الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی عالی باشه و در کنار خانواده حسابی از زندگی تون لذت ببرید. ببخشید با تاخیر کامنتتو جواب میدم.
رسول جان واقعا ازت متشکرم بخاطر کامنت پر مهر و محبتت. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر داشتن دوستان نازنین و توحیدی چون شما. بسیار بسیار تحسینت میکنم که اینقدر انسان دوست داشتنی هستی و اینقدر با خودت در صلحی.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
اول اینکه نمیشه شروع به کامنت خوندن کنی و بعد هدایتی که به خوندن اولین کامنت
یعنی کامنت اسدالله جان
و چند تا از دوستان نازنین
بگردی ببینی کامنت خواهر توحیدیت کجاست که
جام توحید به رب را از نوشته هاش نوش جان کنی و لذت سراسر وجودت را بگیره.
خدا را سپاس که در کامنت قبلی شما من هم هدایت شدم به ایه 27 سوره نور
که برام نشونه خوبی از طرف الله یکتا بود
و الان که دارم صحبت میکنم
شیفت هستم
ساعت 12 ظهر بود که سوره واقعه را پلی کردم تو گوشم و در حال لذت معنوی بودم
و بعد از اون ایه
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ
را داشتم زمزمه میکردم
ساعت یک بود همکارم اومد و گفت آقا رسول برو یعنی استراحتی بکن
باور کنید قلبم داشت از سینم بیرون میوفتاد
از انوار این ایات که سراسر وجودم را گرفته بود
خوابم برد و خودما در یه تونل تاریکی که محل رفت و آمد خیلی ها بود دیدم
من دست همسرم را گرفته بودم و خوشحال و شاد داشتیم با سرعت نور تو تونلی که خیلی تاریکه ولی ما همه چیزا داریم میبینیم و ما در برخورد با آدما از اونا به راحتی عبور میکنیم داریم حرکت میکنیم
بعد از اینکه تونل تموم شد
یه لحظه به جایی رسیدیم که یه بنده خدایی وایستاده بود و به ما گفت مشخصاتتون را بنویسید
من که مات و مبهوت بودم متوجه نشدم که همسرم مشخصاتش را نوشت و باسرعت عبور کرد
گویی اصلا ما هیچ وقت با هم نسبتی نداشتیم
اونجا یاد حرف استاد افتادم که میگفت :
همه ی ما انسانها موجودات مجردی هستیم و فقط این روابط در این دنیای مادی تجربه میکنیم و هر کس نتیجه اعمالش را خودش در اونجا میبینه
خلاصه که بعد رفتن همسرم یه پیر مرد و پسرشون پشت سر من وایستاده بودن
من که خیلی خیلی خوشحال و شادان بودم به اون آقا گفتم
ببخشید
ما مردیم:
اون آقا گفت بله نه بس زنده ای
پس چی که مردی
پیش خودم گفتم خدایا چه حس خوبیه اینجا
هیچ جا این حس را تجربه نکردم و منم بعد تموم کردن مشخصات و گردنبندی که اون آقا بهم داد که مشخصات را بنداز گردنت و برو
و من با شور و شعف راهی یه مکان دیگه شدم
اینجا بود که از خواب پریدم
و الان که دارم کامنت شما را میخونم
برام نشونه خوبی بود
کامنت قبلی و کامنت امروز شما که از مرگ حرف زدید و شاید امروز روز اخرمون باشه
پس بیایید بندگی کنیم و سر تسلیم و تعظیم فقط به خودش داشته باشیم.
ودر لحظه زندگی کنیم و بعدش سبک بال به دیدنش بریم با سری که بالاست در برابر حق.
الهی شکر بازم نفس توحیدی شما خواهر عزیزم را استشمام کردم
بیشتر حس بندگی را حس کردم.
الهی که تنتون سلامت و دلتون شاد باشه و زیر سایه الله یکتا همیشه در آغوش امن خودش باشین.
برادر عزیزم،آقا رسول،سلام و نور و عشق و رحمت خداوند به شما و قلب پاکتون
ازتون سپاسگزارم که وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و برام نوشتید…
خداوند به قلب من آگاهه،هر نقطه ی آبی که ازتون دریافت میکنم،چقدر برام ارزشمنده،چطور به قلبم میشینه و برام نور خداوند رو به ارمغان میاره …
ازتون سپاسگزارم که من رو لایق تحسین و محبتتون قرار میدین،حقیقتا این لطف و رحمت الله هست و من هیچ کاره م.
آقا رسول،براتون از خدای نور علی نور بهترین هارو میخوام،هرچندکه رویای صادقه ای که دیدید و لطف کردید برام تعریف کردید،نشون دهنده ی اینکه شما روی دوش خدا نشستی و غرق بهشت دنیا و آخرتی ….
الهی که خداوند به من هم سعادت بده،در این تونل نورانی قرار بگیرم …و گردنبند بهشتی و تاج بندگی نصیبم بشه …
عشق و مودت ور حمت الله رو از روشنی قلبم برای شما و خانواده ی عزیزتون میفرستم
الهی که در بهترین زمان و مکان،لایق دیدار این خانواده ی نورانی توحیدی باشم.
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
یه وقتایی ارزوم بود که دانشگاه پرستاری بخونم اما قبول شدم وجورنشد برم شهرستان و سال بعد مدیریت قبول شدم اما حسرت این رشته بامن بود و اون زمان نمیدونستم باید چیکارکنم ترم اول دانشگاه طبق معمول فقط تو دانشگاه با دوستام بیرون میرفتم و میگشتم و میخندیدم و میگفتم نهایت انصراف میدم اما روزی که رفتم انصراف بدم دیدم یه برگه زدن تو دانشگاه که ثبت نام عمره دانشجویی میکنن یکی از دوستام گفت بیا ثبت نام کنیم گفتم باشه این نشونه قرارمیدم اگه اسمم در اومد این دانشگاه می مونم اگه در نیاد انصراف میدم و اومدم تعهد خودم با خدا را گذاشتم لای قران
سه هفته بعد خواب بودم که زنگ تلفن خونه به صدا در اومد و مامانم اومد اتاقم وگفت از دانشگاه زنگ زدن و دیدم مسئول فرهنگی مون گفت اسم شما بین 19000 دانشجو دراومد برای سفر حج
خشکم زد و فقط یه هفته ای کارم این بود که خدایا چی تو این دانشگاهه که من باید بمونم
خلاصه سفرم رفتم و رشته مدیریت هم خوندم و تو دانشگاه انقدر خوب ادامه دادم وحالم خوب کردم که بجای استادمون که نمیتونست دوماهی دانشگاه بیاد به 7 تا کلاس درس میدادم خیلی بزرگ شدم خیلی اعتماد به نفسم بالارفت مستقل شدم انگیزه گرفتم دوستهای عالی پیدا کردم اونم با استادها میشستم تو دفتر دانشگاه و فقط نگاه میکردم که خدا داره خوب میچینه این پازل زندگیمو
تعهد داده بودم به خودم وخدا و تعهد نامه خودمو لای قران گذاشته بودم که یادم نره
نوشته بودم خدایا لطفایه ادمی توزندگیم بفرست که منوبه خودت وصل کنه و تا سن 23 سالگیم هرکسی هم بیاد برای خواستگاریم جواب من منفی هست این نشونه بین من وخودت که هرکسی بیاد رد میکنم نمیدونم منطقی درکار نبود فقط احساسم بود که نوشتم
نتیجه این شد دقیقا همین اقای رسول خانکی بدون اینکه منو ببینه وبشناسه توسط یه واسطه قرار خواستگاری گداشتن و من گفتم خدایا اینم بیاد جواب من منفیه چون 8 روزی مونده که 23 ساله م بشه و عجیب این بود که زنگ زدن وگفتن یه هفته ای خواستگاری عقب بندازین چون ایشون این هفته شیفت شب کاری شونه ومن بهت زده بودم که حالا تعهد دادم
سعیده عزیزم دقیق بدون دخالت ونظر خودم وخانواده م این خانواده تو روز تولد 23 سالگی من اومدن خواستگاری بدون اینکه قبلا بشناسم یا ببینم شون
حالا من بودم وعمل به تعهدم و اینکه تموم خواسته هایی که درباره همسرم نوشته بودم همش در وجودش بود بیشترم بود تجسم هام وتعهدهام نتیجه داده بود
من مثل بقیه منتظر نبودم خدا برام بنویسه تو زندگیم من خواسته هامو براش مینویسم و میذارم لای قران اما به بقیه ش هم کاری ندارم که چه جوری
همون جوری که این اتفاقهارا برام رقم زد ومیزنه
فقط اون نامه ازدواج تو جلسه خواستگاری به رسول جان نشون دادم گفتم من ندیدمت اما خدا میدونه کی رو به من برسونه و ما یه ساعت فقط صحبتهامون طول کشید من همه جزییات نوشتم همه ش بود خداروهزاران بارشکر
اینو نوشتم که استاد بارها میگه تو تضادها حالتونو خوب کنین پاداش ها از راه میرسن
من تو اون زمان که نشد پرستاری بخونم سراز مدیریت در اوردم و دنبال حال خوب خودم بودم نتیجه ش این مدل جواب دادن های خدا شده وهست
امیدوارم بهترین زندگی در کنار خانواده محترمت تجربه کنی
حال دلت همیشه عالی باشه
نگاه خدا را احساس کنی
هزاران برابر انرژی از کامنت هایی که برای بچه های سایت می نویسی به خودت برگرده
اول تحسینت میکنم عزیزم برای تسلطت به آیه های قران که برای هر چند کلمه حرفی که مینویسی یه ایه در باب این موضوع اینجا مینویسی
دوست دارم بدونم واقعا تمام این آیه ها رو حفظید؟اگ همه رو نوشتید و استفاده میکنید میخام بگم دستمریزاد دمت گرم دختر
تو بهترین فرشته روی زمینی عشق من
یه تیکه از کامنت خیلی به دلم نشست
جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند
میدونی سعیده جان این مدت انقد دستان خداوند تو زندگی من اومدند و کارهای منو به راحتی انجام میدهند که میگم خدایا اینا همه محبت توعه
به قول رزا صاحب شرکت کیه صاحب شرکت من خداست
امروز بخاطر موقعیت کاری جدید با یه خانومی میخام بگی دستی از دستان خدا آشنا شدم
برای رفتن به اون موقعیت کار (یه چیزی برای فروش و عرضه یه
کارهای صنایع دستی و هنر های
شهرمونه.
منم از طرف خدا هدایت شدم به این موقعیت
من نه میز داشتم نه صندلی نه گونی و سیم که در غرفه رو باهاش برای شب که نیستیم ببندیدم نه رومیزی نه موکتی که زیر پامون باشه (البته این مورد داشتم فقط نمیدونستم باید ببرم چون من اولین تجربه کاریمه)
من فقط کارهای هنری خودمو داشتم
با کسی آشنا شدم خودش گفت من میز بهت میدم ولی صندلی ندارم کسی که منو از طرف خداوند هدایت کرد به این مسیر
با خانوم دیگه آشنا شدم
گفت من ماشین همسرم هست چرا کرایه بدی روزهایی که همسرم خونه اس مارو میرسونه
گفت من میز هم دارم بجز اون میزی که میخای بیاری
صندلی هم دارم.رومیزی هم دارم حتی کلمن آب هم میارم .موکت و زیر اندازم میارم .گونی و سیم مفتول هم میارم.بنر هم میارم برای معرفی کار برای سر در غرفه
من به الله قسم هیچ کدام از اینهارو نداشتم فقط وقتی تو اون مسیر حرکت کردم گفتم خدایی که تا اینجا منو آورده بقیشم میاره
همه اینها دستانی شدند از طرف خداوند رب العالمین که من به این مسیر برم
حتی تمام وسایل و کارهای هنری منو با ماشینشون بردن این موقعیت کاری
من هیج کاری خدای من شاهده نکردم فقط نگاه میکردم همه رو همسز این خانوم و یه آقایی دیگه که غرفه اش کنار ماست و ایشون مسیول این غرفه هاست درست کردند و جالبش اینه من از خونه که زدم بیرون گفتم خدا هدایت کن منو در بهترین زمان و مکان و شرایط با ادمهای مناسب قرار بده و بهترین غرفه رو به ما بده
وقتی رسیدیم اونجا همین اقای مسیول یه غرفه برای ما در نظر گرفته بود پیش خودش بدون اینکه من بگم
ولی چند نفر از طرف یه اداره اومدند گفتند اینجا ما قرار داد داریم و غرفه ماست اولش این اقا مسیول ناراحت شد با همون خانومی که همراه من بودند گفتند شما زور میگید که همسز این خانوم اومد گفت باهاشون بحث نکن بیا بریم
منم بهش گفتم ببین روزی دست خداست تو اون بیابونم باشه اول و اخر نداره بیا بریم مهم نیست
به غرفه ایی هدایت شدیم دقیقا کنار همین مسیول غرفه ها و چون غرفه ها شبانه روزیه ما خانونمهام نمیتونیم بمونیم و نگهبانم داره ولی از طریق اداره میراث فرهنگی این اقا رو مسیول کردند و گفتند اگه کسی خواست وسایلشو نگهبانی بدید ازشون مقداری کم پول بگیرید
حالا ببین کار خدا ما دوتا غرفه کنار همیم اصلا احتیاج به پول نگهبانی نداریم این اقا بخاطر غرفه خودشم باشه از وسایل ما مواظبت میکنه
حتی اینم بگم یک ریال بابت اجاره غرفه ندادیم و از طرف اداره میراث بوده
حالا اگ من با عقل پوک خودم میخاستم همه اینها رو انجام بدم مگه میتونستم
اینا جز کار خدا کار کیه
وقتی به داداشام و خواهرم گفتن بهم گفتند ینی تو فقط میای و میری علنا هیج کاری و وسیله ای نبردی کلی هم خندیدن گفتم دقیقا و کار خداست
وقتی تو مسیر باشی چقد راحت خدا کارها رو برات آسان میکنه
تازه کلی اتفاقات قشنگ افتاد تو فایلهای بعدی مینویسم
خیلی خوشحال شدم نوشتی برامون
اینها رو مینویسم که رد پایی باشه برای خودم و عمل به قوانین
در مورد این نکته اخر کامنتم چقدر قشنگ رابطه استاد و مریم جان توصیف کردی عزیزدلم
میخوام یه تشکر ویژه ازتون بکنم که میاین و کامنت میزارین که هم رد پایی باشه برای خودتون هم ما از خوندن کامنت زیبای شما لذت ببریم
به قول آقا حبیب ما دوبار لذت میبریم از فایل های استاد یه بار بعد از دیدن فایل یه بار هم از خوندن کامنت های دوستان عزیزی مثل شما
حقیقتا بنده که کامنت شمارو میخونم دوست ندارم اصلا تموم بشه هر وقت که متن اون تیکه تموم میشه و صفحه رو یکم میکشم بالا دوست دارم همش ادامه داشته باشه همش تو دلم میگم خدا کنه تموم نشه
من که از کامنت های شما هم درس میگیرم هم انرژی هم اینکه باعث میشه بیشتر حواسم رو جمع کنم و تو مسیر بمونم
ازتون میخوام که حتما کامنت بزارید چون مطمئنم دوستان زیادی مثل من میان و دنبال کامنت شما میگردن و با خوندن کامنت تون کلی درس میگیرن کلی انرژی میگیرن
میخوام دعایی رو که برای استاد و خانم شایسته کردین برا خودتون از خدا بخوام
تمووووم زندگیتون پر از عشق و نور و رحمت خداوند باشه و تنتون سلااااامت و سایه تون مستدام
سعیده جان اصلا در توانم نیست احساسی که از کامنتت میگیرم توصیف کنم
تو بی نظیری کامنتات همه بوی خدا ،بوی عشق بوی پاکی وصداقت میده کلامت از جنس نور ه
هِدنرس کیه؟هدِ همه ی مااااا خداست
و این ترکیب دادن قدرت به خداوند به اضافه باور همه ی انسان ها دستان شایسته ی خداوندن
با چاشنیِ تمرکز روی ویژگی های مثبت طرف مقابلت
چقدر برا من درس داشت چقدر لذت بردم واز آن کپی کردم برای خودم وتحسینت کردم از اشاره ای که از آگاهی جلسه 5 قدم 9 داشتی وچه مناسب با آگاهی فایل بود
وچقدر تحسینت کردم بخاطر آن جمله ای که از ویکتور هوگو خواندی با عشق تقدیم کردی به استاد
سعیده جان تو بی نظیری اصلا نمیشه کلمه ای پیدا کرد تا تو را وحال واحساس قشنگت از اتصال به منبع را توصیف کرد فقط باید با چشمهایی که از برق تحسین میدرخشه زیبایی وجودت را نگاه کرد
خداروشاکرم که امروز تونستم برات بنویسم
سعیده عزیزم وجودت خدایی است پس زندگیت هم مملو از عشق وبرکت ونعمت وثروت باشه عزیزم همیشه انشالله وبی شک که هست وخواهد بود
چقدر با درک قانون و ایمان به خدا و با تعهدی که به خودت دادی داری با زندگیت،با شغلت با خودت و خدای خودت عشق بازی می کنی و من چقدر لذت بردم و تحسینت کردم..
احسنت بهت عزیزم…
موفق تر باشی و بدرخشی که حتما همین طور خواهد بود.
اینکه نوشتی هد نرس همه ما خداست واقعا عالی بود این باعث شد منم مرور کنم اون خاطراتی که قبلا با ایمان کامل رفتم جلو و چه نتایجی ای گرفتم را مرور کنم من جایی به عنوان کارشناس فروش مشغول به کار بودم ولی سیتم شرکت طوری بود که ماه به ماه باید خودت میرفتی و درخواست حقوق مینوشتی و از مدیرعامل امضا میگرفتی حالا بماند که خط میزد برا بعضیا و نصف میکرد و برا بعضیارو کلا میگفت حالا بذار باشه بعدا…ولی من تو دلم میگفتم مدیرعامل من که روزی منو نمیده اصلا کاره ای نیست و من میدونم به همزمانی میرسم و تایمی میرم که حالش خوبه و برا منو امضا میکنه و دقیقا یه روز یادمه همه شاکی بودن که رفتن و امضا نکرده و من برا اینکه به خودم ثابت کنم که وقتی خدا به من میگه برو امضا میکنه یعنی برو حله و پاشدم و درخواستو نوشتم و رفتم و همینکه رسیدم ازم پرسید کارت چیه ملایی؟ منم درخواستو تقدیم کردم بدون اینکه بخونه و خط بزنه و ثانیه ای درنگ کنه امضا کرد و بعد به دفتردارش گفت بعد از این هر وقت ملایی اومد حق امضا داری که درخواستشو امضا کنی و نذار معطل بمونه…من فقط ذهنمو مرتب کردم من فقط ایمانم قوی بود که و میدونستم که مدیرعامل نمیتونه بگه نه..در مورد پورسانت و پاداشم همین بودم یعنی مبلغی را تو ذهنم به عنوان پاداش تعیین میکردم و همونو و حتی بیشتر از اون مبلغو میگرفتم بدون اینکه خودم درخواست کنم حتی یادمه یه بار سر همین موضوع پاداش با مدیرداخلی داشتم صحبت میکردم و گفتم من میدونم فلان مبلغو به عنوان پاداش دریافت میکنم گفت به همین خیال باش تو خیلی خوش بینی اینجا از این خبرا نیست و من فقط لبخند زدم و تو دلم گفتم من میدونم خدا خودش مبلغ پاداش منو مینویسه منتها توسط دست مدیرعامل و همان شد و حتی حدود 900 هزارتومنی بیشتر از مبلغی بود که تو ذهنم بود و وقتی مدیر داخلیمون از من پرسید و من گفتم که چقدر گرفتم هنگ کرد و گفت تو کلا خوش شانسی…ولی من میدونستم شانسی در کار نیس…
سعیده جان ازت ممنونم که باعث شدی مرور کنم قبلا با ایمان کامل و اتکاکامل به خداوند چقدر راحت و آسوده خلق میکردم و با مرور اون اتفاقات بازهم ایمانم قوی و قوی تر شه…
موفق باشی و لبخند خدا مهمان تک تک لحظه های زندگیت.
سعیده جان یکی دو روز پیش یه ایمیل از سایت برام اومد که سعیده شهریاری یه کامنت جدید نوشته و وقتی خوندمش اینقدر متناسب با حال و هوا و فکرهای اون روز من بود که من مات و مبهوت داشتم فکر میکردم که اصلا چی شد که من این ایمیل رو از بین این همه ایمیل نخونده باز کردم؟!
امروز هم صبح موقع صبحانه یه فکری توی ذهنم اومد و چون نمیخواستم ادامه پیدا کنه پیش خودم گفتم خدایا از شر نجواهای شیطان به خودت پناه میبرم و حالا که اومدم ایمیلمو چک کردم، 2 تا از ایمیل های سایت که یکیش مربوط به کامنت شما بود رو از بین همه ایمیلهای نخونده (که اتفاقا تعدادشون هم کم نیست)، باز کردم که دیدم شما هم نوشتی:
بگو: اى پروردگار من، از وسوسههاى شیطان به تو پناه مىآورم.
خدایا شکرت هزاران بار شکرت
من جوابمو گرفتم
سعیده جان دیروز فایل نشانه من یکی از فایهای نتایج دوستان بود. قسمت 13 که آقا رضا توی یه قسمتش یه چیزی میگه با این مضمون که: من همش پیش خودم فکر میکردم که خدا به خاطر من به دل استاد انداخت که پشت صحنه این فایل رو نشون بده.
حالا هم من فکر میکنم که خدا به خاطر من به دل شما انداخت که اینو توی کامنتت بنویسی.
سعیده جان خیلی خیلی ممنونم از تو و همه دوستانی که اینجا کامنت مینویسن و هزاران بار ممنونم از استاد که همچین فضایی رو برای ما فراهم کردن.
اونجایی که گفتی تاحالاشده سدیم خونت و محاسبه کنی قلبم لرزیدو اشکم دراومد از این نظم ودقت و قدرت بی نهایت رب العالمین ازاین مهربونی خدا که انقد نعمت داده که ماخیلیاشو نمیدونیم تابابتش شکرگذاری کنیم اما خدا اون نعمت و ازمون نمیگیره
واقعا نمیدونم چی بنویسم یاچی بگم فقط اینو میدونم که هر اندازه قدرت و بدیم دستش عزت مونو بیشتر میکنه و هراندازه خودمون برای خودمون برنامه بچینیم و قدرت و بدیم دست خودمون به همون اندازه بی عزت میشیم
و من از راه دور روی ماهت و میبوسم
خدارو شکر میکنم بابت این سایت بی نظیر که غار حرای هممونه واستاد و مریم جونی و تو و سید علی خوشدل و عادله و ابراهیم و اسدالله و… نور این غار بی نظیرین و زبان خداوندین و باکامنت تاتون راه و به مانشون میدین عاشقتونممم
چقدر خوبه که مت هر روز منتظر ایات قرانی شما میمونم و هز موقعی که با هیات قرانی دلم روشن شد یه دفتر تهیه کردم برای نکته برداری از کامنتهای بچه هااا
دمت گرم رفیقققق
اجی در مورد بیمارستان گفتی من 15 سال سن داشتم یادم خیلی شرور بودم خیللللی شرور که….
خدارو صد هزار بار شکرررر برای همچیز همه گذشت که دیگه وجود نداره هم الان که دارم با عشق به خودش زندگی میکنم و همیشه هوامو داره و لذت میبرم از وجودش صد هزار بار شکرش…
خواستم اینو بگم که من 15 سال سن داشتم رفتم تویه هلال احمر همیجوری دوست داشتم فضول بودم میخواستم همیشه تو هیجان و تویه تکاپو باشم…
اقا ما رفتیم بعد از اتمام دورهاااا ما کنجکاو شدیم از اونجایی که خیلی زود رفیق میشم با ادمها چه دختر چه پسر لطف خداست این همه مهر و قشنگی که به من داده…
ما دوست شدیم با چند نفری بهمون پیشنهاد امداد جاده ای دادن و ما رفتیم اونجا بود که فهمیدم حس انسان دوستان چیه و خدا تورو دستی از دستای خودش کرد برای نجات دادن جون افراد و…..
اقا مارو فرستادن یک ماهی دوره بیمارستان…
من افتادم بخش اورژانس
هر روز با چندین چندتا اتفاق روبرو میشدم و از خدا میخواستم بهم قدرت بده که بتونم بمون و نزنم زیرش….
یه بیمار تصادفی اوردن سری بردمیش اتاق سی پی ار….
اجی هر چی پزشک بود هر چی پرستار بود حساب کن پرستارا icu و اتاق عمل هم اومدن….
هیچکدوم نتونست کاری کنه هیچکدوممم
پس ما هیچی نیستم در برابر رب پس ما هیچکس نیستیم در برابر الله
صاحب همه ما خداستتتتتتتتت
ای انسان چه چیزی تورا به پروردگارت مغرو کرده است؟؟؟؟
چقدر قشنگ بود کامنتت چقدر دوستش داشتم چقدر عالی هستی تو خدا برات قشنگی و زیبایب های چندین و چند برابر بیاره تو زندگیت….
از درگاه رب میخوام که به بهترین شکل و عالیترین شکل همیشه هدایتت کن و میخوام که هر روز راهت رو هموارتر و قشنگتر کنه چقدر خوبه که ماهم داریم ازت یاد میگیریم چقدر خوبه که هستی داری بهمون میگی بچه ها ایجوریه چقدر خوبه که شدی عزیززززززززز دل خداااا
و ایجور داری رو دوش خدا حرکت میکنی چقدررررررررر قشنگه تحسنیت میکنه اجی قشنگ و مهربون مااااااااا
سلام خدمت خواهر عزیزم سعیده عزیز از تک تک کامنت هات و جملاتت لذت میبرم انگار که خدا داره از قلم تو برامون از خودش میگه و میگه که چجوری باید باشیم و چه طوری عمل کنیم به قانون .انشالله که هر روز موفقتر و سلامتر و ثروتمند تر و خوشبخت تر باشید و باز هم از خداوند و توحید برامون بنویسید
وقتی اون مرد دوچرخه سوار داشت میرفت که آب بده استاد تو ذهنم گفتم ای کاش استاد چند تا موبایل آیفون میخرید میزاشت تو ماشینش، همینجور هرکس که بهش خدمت میکرد، بعنوان تشکر یه گوشی بهش بده اما به لطف دوره ی عزت نفس سریع این آگاهی بهم داده شد که تو لیاقت مهر و محبت دیگران رو داری،حتی اگر کوچکترین کاری برای جبرات لطف اون شخص انجام بدی.
یعنی این نیست که وقتی یکی بهت خوبی میکنه تو هم حتتتما باااااید یه کاری کنی تا لطف اون شخص رو جبران کنی!
نه این جوری نیست.
من ارزشم بیشتر از اینه که تا یه چیزی میگیرم باید حتما یه چیزی بدم!
خداروشکر بخاطر این آگاهی.
این روزا توحید داره چپ و راست تو قلبم سرازیر میشه،دیشب داشتم قدم میزدم، هررر جا رو نگاه میکردم اثر خداوند بود و همه چیز آفریده ی دست خداوند بودن
آسمون، ستاره، ماه، درخت، زمین، من، و… امروز صبح هم که داشتم نگاه فایل استاد میکردم نگاه کوه و درخت و آسمون و آب میکردم و میدیدم همه و همه آفریده ی دسته خداونده و یاده قرآن افتادم که میگه هرجا رو کنید رو سوی خدا کرده اید.
اون جا که رفتید کنار اون کوه و آب از کوه جاری میشد یاد این شعر افتادم
طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا
ساقیا خیز، که پرهیز، حرام است اینجا
بسته ی حلقه ی زلف تو نه تنها دل ماست
هر کجا مرغ دلی، بسته دام است اینجا.
خیلی دوست دارم
خیلی باهات حالم خوبه
هرچیزی که منو از تو دور میکنه از من دور کن
هر چیزی منو به تو نزدیک میکنه تو زندگیم بیشتر کن
وقتی هم صحبتت خدا میشه دیگه دوست نداری تو جمع باشی، دیگه دوست داری تنها باشی، دیگه دوست نداری زیاد حرف بزنی، دوست نداری تو شلوغی باشی.
من دیشب سرکار بودم، همه دور هم جمع بودن اما من 1 ساعت رفتن پیاده روی و باهاش، صحبت میکردم،بهش گفتم کی بهتر از تو برای هم صحبتی!
میدونی چیه!؟
اصلاً خدای ما خیییییلی خودخواهه
میخواد فقط ماله خودش باشیم، میخواد فققققط با خودش عشق کنیم و وقتی به این مرحله برسیم عشق خالص تو قلبمون سرازیر میکنه
من همیشه شب کاری ها تا ساعت 4،3 مینشستم پیشه همکارام اما دیشب بعد از پیاده روی گفت بریم بخوابیم.
و یک خوااابه لذت بخش داشتم و اییینقدر همکارام سروصدا کردن اما خدا شاهده اصصصلا بیدار نشدم با اینکه من خوابم خیلی سبکه!
فققققط 1 لحظه بیدار شدم که همکارام داشتن به همدیگه میگفتن که ما نمیدونیم چطور ابراهیم تو این سروصدا میتونه بخوابه!!!
و بعد از شنیدن این حرفشون دوباره خوابیدم، دوباره وسط خوابم بیدار شدم دیدم همکارم گفت این غذا ماله کیه که روی میزه استفاده نکرده!؟
من گفتم ماله منه لطفا بزارش تو کمدم، ودوباره خوابیدم، و صبح که بیدار شدم یه موز رسیده خوردم و خداروشکر کردم بابت این رزق بی حسابش، الان که دارم مینویسم میبینم اصحاب کهف واقعیت داشته، الان یادم اومد،دیشب که خواستم بخوابم چشمامو بستم و گریه ام گرفت و گفتم اگه تو نخوای من فردا بیدار بشم چه قدرتی میتونه من رو بیدار کنه!؟
به خدای واحد قسم ذذذذذذره ای از ترس گریه نکردم فقط از احساس قدرتش و نزدیکی و ذره ای درک کردنش گریه ام گرفت و اشکام در اومدن، میدونی چیه!
از وقتی که باهاش همصحبت شدم خیییییلی دل نازک تر شدم
زودی اشکام در میان چون اون همه چیزه.
یاده حرفه استاد افتادم که میگه هرچقدر بیشتر میشناسیش، میبینی کمتر میتونی توضیحش بدی.
من دیشب تو پیادهروی بهش میگفتم من اصصصلا از تو نمیترسم!
من چطور از تویی بترسم که همیشه دوسم داشتی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه بهم گفتی نترس من هستم و مشکلم رو حل کردی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه هر وقت ترسیدم به تو پناه آوردم و آرومم کردی، گفتی نترس بیا بغل خودم من نمیزارم کسی اذیتت کنه نمیزارم اذیت بشی، نمیزارم تنها باشی مگه من مردم!
من چطور از تویی بترسم که هیییچوقت دسته خالی از درگاهت برنگشتم!
من چطور از تویی بترسم که با یاد تو دلم آروم گرفت!
آخه مگه من تا حالا ذره ای خشم از تو دیدم!
مگه ذره ای نامهربانی یا غصب از تو دیدم!
مگه تا حالا شده پشتم رو خالی کنی!
مگه میشه نا امیدی رو سوی تو کنه و دسته خالی برگرده!
اما بعد از این حرفا از شدت ترس قدرتش، احساسی بهم دست داد که احساس میکردم بببقدری ضعیفم که میخوام گردنم رو ببرم داخل،حس کردم پاهام بی جونن میخوام سجده کنم رو زمین، حس کردم دوست دارم استخونام جمع بشن تو همدیگه، حس کردم نیمتونم دیگه سرم رو بالا نگه دارم و نگاه کنم به آسمون، به ماه، حس کردم نیمتونم روی زمینی راه برم که آفریده ی توئه، حس کردم دنبال یه پناهگاهی میگردم اما هیچ جایی رو نمیدیدم که از ملک تو خارج باشه، حس کردم مثله بچه ای که یه آدم بزرگ دست بلند میکنه روش که بزنه تو سرش و خودشو جمع میکنه و با نهاااایت ناتوانی و ترس. ضعف دستشو میزاره روی سرش، حس کردم دوست دارم خودمو تو همدیگه جمع کنم اما هیچکدوم از این احساسات از سر ترسیدن از قدرت خشم تو یا از غضب تو نبوده.
تمامه این احساسات بخاطر این بود که نگاه ابهت آسمون میکردم و حیرت زده میشدم ، نگاه ابهت ماه میکردم که این چه قدرتیه که ماه رو اونجا قرارداده،نگاه ستاره ها میکردم و چشام خسته میشدن از دیدن این همه قدرتش، بعد آیه ای از قرآن رو به یادم آورد که دیگه نتونستم بیشتر از این قدرتش رو بیاد بیارم
ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
یه نگاه کردم به وسعت آسمون و بهم گفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
یه نگاه کردم به درخشندگی ماه که اوجاست و یادم آورد که ماه و خورشید برای مشخص کردن گردش سال آفریدیم و دوباره میگفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
دوباره نگاه پهناوری آسمون میکردم و بیادم میآورد که میگفت ایا نمینگرید که چگونه آسمان را بدون ستون برافراشته ایم!؟ و دوباره میگفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
حس کردم هیچ قدرتی ندارم، حتی قدرت راه رفتن هم ندارم، انگار پاهام کشیده میشدن روی زمین.
یه لحظه یه نگاه کردم به خودم، یه نگاه کردم به قدرت اون،و صداش کردم و گفتم تو توی این درختهایی، تو توی این آسمونی، تو آفریدگار منی!
تو من رو جانشین خودت قرار دادی روی زمین!
تو از روح خودت درون من دمیدی و هر لحظه احساس سنگینی این مسئولیت بهم دست میداد.
من از اینکه قدرت و توان خودم رو با قدرت و توان خداوند مقایسه کردم بقدری احساس ضعف کردم که دیگه نمیتونستم چیزی بگم
و فقط گفتم
تنها تو را میپرسم و تنها از تو یاری میطلبم
من دنبال روابط عالی با همسرم بودم تو رو پیدا کردم
تو قدرتی هستی که هررر جای خالی رو پر میکنی،نبود هر عشقی رو میتونی جبران کنی، چه کسی امین تر از تو، چه کسی هم صحبت تر از تو، چه کسی بزرگ تر از تو ، چه کسی مهربان تر از تو، چه کسی راز دار تر از تو
بارها وبارها بدونه اینکه من بدونم چه مشکلی داره واسم پیش میاد مسئله ام رو حل کردی و بعد از حل کردنش بهم گفتی.
ای رب العالمین تنها تو را میپرسم و تنها از تو یاری میطلبم
قبلا گفتم بازم میگم عاشق لهجه ات هستم چون همشهریت هستم و باهات خیلی همزادپنداری می کنم. وقتی نوشته هات رو می خونم با صدایی شبیه صدای اعضای خانواده ام که همین لهجه بختیاری رو دارن صدات تو گوشم می پیچه و حس خودمونی تری دارم.
دلم می خواد اون جمله ای که دو سه هفته پیش گفته بودی رو بهت یادآوری کنم و با تکرارش و تغییراتی که در حین اون سفرت کردی تحسینت کنم.
یک بار که کامنتت اولین کامنت برتر شده بود سر فایل بعدی که کامنتت سوم شده بود، سید علی خوشدل شماره یک شده بود و شما اومدی شجاعانه حس درونیت رو نوشتی. گفتی تو دلم گفتم چرا فلانی اول شد و من سوم. مگه کامنت اون چقدر بهتر از نوشته های من بود؟
بعدش خودت متوجه تلاش ذهنت برای بد کردن حالت شده بودی و برای کنترل ذهن و شکستن غرور کاذب برای سید علی و نفر دوم کامنت تحسین برانگیز نوشته بودی.
بعدش هم که هدایت شدی به اون سفر معنوی و الانم که برگشتی اصلا به وضوح انگار آدم دیگه ای شدی.
نمی دونم خودت حواست به تغییراتت هست یا نه ولی من توی این سایت اعتقاد قلبی به این آیه پیدا کردم که
فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیرًا یَرَهُ
وَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ
کوچکترین اثر مثبتی که از خودت در جهان به جا بگذاری دیده میشه. حالا این نکته به چشم من اومده ولی خدای معرفی شده در آیه الکرسی که حساب و کتاب همه چیز رو بدون کم و کاست، بدون خواب آلودگی و فراموشی داره چطور ممکنه این تلاش آگاهانه شما رو برای بهبود شخصیت نبینه و پاداشش رو نده؟
می دونی اولین و بزرگترین پاداشت چیه؟ همین خشوع قشنگت در برابر رب ماه و آسمان و ستارگان. همین سر فرو بردن در جیب مراقبه. همین اشک بی اختیار ریختن در حدی که دلت میخواد رو سنگفرش خیابون دراز بکشی و بخوابی.
این یکی شدن با نور ماه و سر خم کردن و جمع کردن استخونات تو همدیگه حال خریدنیه که نصیب هرکسی نمیشه. من به قرار گرفتن در مدار خوندن حرفهای دل همچین کسی به خودم افتخار می کنم. ببین چه عزیزکرده ای شدی، ببین چه لیاقتی در خودت ایجاد کردی که حس درونیت اینجور جوش و خروشی در عالم ایجاد میکنه که از صدها یا حتی هزاران کیلومتر دورتر انرژیش آدمها رو به اشک و سجده وامیداره.
من با تمام جانم تحسینت می کنم ابراهیم جان و برات نور بیشتر و بیشتر از خدای رحمان آرزو می کنم.
ممنونم که ما رو در نیایشهات شریک کردی. متشکرم که شجاعانه و بی پروا می نویسی تا نه تنها از ضعفمون خجالت نکشیم بلکه امیدوار بشیم به روزی که مثل شما پله پله به ملاقات خدا نزدیکتر بشیم. من ازت خیلی الگوهای قشنگی برداشت می کنم. بنویس و بدرخش.
از صمیم جانم تشکر میکنم بابت این همه تحسین، این همه محبت خواهرانه این همه خوب بودن و این قلب پاکت که با تمامه وووجودم حس کردم که چچچقدر از صمیم قلبت حالت خوبه و کلمه ای اضافه ننوشتی و هر آنچه که به دلت اومد برام نوشتی.
میدونی دوست عزیزم و همشهری خوبم چیه!
من توری روابطم مشکلاتی دارم که به خدای واحد قسم اگر نبود محبت خداوند و این احساس نزدیکی به خداوند و آشنایی با قانون، هرررررکس دیگه ای بود الان داشت پله های دادگاه رو بالاپایین میرفت اما من کجام!؟
امروز دوتا از پسر عمه هام که کوچیکن 12 سال و15 سالشونه با اسرار گفتن دایی ببرمون استخر(رفتم استخر آزادی سمت چهارشیر) ، بردمشون استخر، از حال خوبی فققققط میخندیدم و اونا هم میپریدن روم و سرمو میکردن زیر آب، نامردا یکیش قلقلکم میداد یکیش پامو میکشید!!!
تا اینکه یه صحنه ای دیدم، اولش قند تو دلم آب شد اما وقنی اومدم خونه خواستم بخاطر دیدنه اون صحنه شکرگزاری کنم، بغضم شکست و مثله الان گریه کردم.
یه پسر بچه ی 4، 5ساله ای بود،مربی اش میخواست شنا یادش بده، پدرش هم تو استخر تو فاصله ی 2،3 متری اون بچه بود، مربیش بهس گفت از پیش من شنا کن تا پیش پدرت، بعد که اون بچه شنا کرد، رسید پیشه باباش، مربیش گفت :
نه!
اشتباهه!
باااااید فققققط کف استخر رو نگاه کنی، سرت رو بالا نیاری!
اون بچه جوابی داد که قلبم تکون خورد،
بجه گفت :
سرم رو آوردم بالا خواستم ببینم بابام کجاست، خواستم بابامو پیدا کنم!
بعد به این فکر رفتم که منم دور و ورم رو همیشه هی نگاه میکنم ببینم خدا کجاست، راستی!
اگه خدا ولم کنه چی!؟
اگه مسیر رو اشتباه برم چی!؟
اگه سرم پایین باشه و سرگرم حاشیه های دنیا بشم و خدا رو گم کنم چکار کنم!؟
دوست خوبم!
فققققط با یاد خدا دلها آرام میگیرد، من بعضی وقتا واااقعا به خدای خودم میگم،
میگم من از کی بجز تو تشکر کنم بابت نعمت هایی که دارم مگه جز تو کسه دیگه هم بود تو زندگیم که بهم خیر ببخشه!؟
من تو مشکلاتم جز تو از کی درخواست منم که قدرت اجابت نیازم رو داشته باشه!؟
عاح!
خدایا شکرت
خدایا شکرت
دوست خوبم آرزوی قلب توحیدی برات دارم در لحظه لحظه ی زندگیت
من مات و مبهوت خواندن کامنت شما شدم و درس ها ازش گرفتم…
وظیفه خودم دانستم که ازتون تشکر کنم…
تنها ترس من از این خدای مهربان این است که در روزی که قرار است در برابرش بایستم ، هیچ چیزی برای گفتن نداشتم باشم و هیچ هدیه ای برای پیشکشی به محضرش نداشته باشم…
درود بر ابراهیم عزیز که ابراهیموارانه داره هر بندی که از خدا دورش میکنه رو آرام آرام از خودش باز میکنه
بسیار تحسینبرانگیزی برای من دوست عزیزم
حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
وقتی داشتم نوشته زیبای شما رو میخوندم حس کردم که خیلی فاصله دارم با اون بنده خالصی که باید باشم اما همون موقع به خودم گفتم ببین چه خدایی داری که میدونسته و میدونه که کجای کاری اما چجوری دروازههای نعمت و برکتش رو به روت باز گذاشته و هرگز قضاوت و شماتت نکرده.
چه مهربان خدایی
چه باوفا رفیقی
وقتی خود میگه درختان و دریاها از نگارش نعمتها عاجزند دیگه چه میشود گفت
چند روز پیش به یک گالری هنری رفته بودم خیلی اتفاقی که هنرمندی درخصوص دستها آثاری رو خلق کرده بود و متحیر شدم از اینکه این دستها و این انگشتان بند بندشون چه نعمت بزرگی هستند، یه مستندی از جنگل بورنئو میدیدم و رفتارهای حیوانات رو میدادم که حرکتشون مثل این استاپ موشنها تکه تکه بود و به خودم گفتم ببین همین که تو انقدر آرام و نرم میتونی تک تک اعضای بندت رو حرکت بدی چه نعمت بزرگیه، میمونهایی رو میدیدم که 4 تا انگشت داشتند و میگفتم خدایا همین 5 تا انگشت داشتن چه نعمت بزریه چه تواناییهایی رو برامون ایجاد کرده که اصلاً گاهی بهش توجهی نداریم
و من یتوکل علی الله و هو حسبه
تو هر زمینهای بری سراغش نه فقط راضی بلکه بینیازت میکنه از هر چیزی غیر از خودش
دم شما گرم دوست عزیزم که انقدر مکالمات الهی زیبات رو عاشقانه برامون مینویسی
هر چقدر بیشتر به خدا نزدیک میشی و هر چقدر بیشتر باهاش صحبت میکنی دل نازکتر میشی خیلی لطیفتر میشی و سریع اشکت در میاد من خودم قبلاً اینطوری نبودم و لی الان با خیلی از کامنتهای دوستان مخصوصا اونایی که از این عشق الهی صحبت میکنن سریع اشکم در میاد
سپاس گذارم ابراهیم جان که اینگونه حالتو و خلوتتو به اشتراک گذاشتی و کلی لذت برم به راستی که تنهایی حس عجیبی داره و وقتی بیشتر باهاش خلوت میکنی دیگه دوست نداری تو جمعی حظور داشته باشی
میدونی یاد خودم افتادم چند وقت پیش حالم حسابی داغون بود نشسته بودم توی حیاط و نمیدونم چرا هی اشکام میومد ی نگاه به ماه کردم که اتفاقا کامل هم بود به خدا گفتم من توی این تاریخ از زندگیم توی این لحظه به تو محتاج ترینم اگه دستمو نگیری اگه کمکم نکنی من از غصه دق میکنم
بعد نمیدونم چی شد یهو یاد سایت افتادم سایتی که چند سال بود بهش سر نزده بودم اومدم دیدم اکانتم هنوزم هست گفتم خب شاید این ی نشونه باشه
الان میفهمم منظور خدا چی بوده
از وقتی برگشتم حالم خوب خوب نشده ولی خیلی بهتر شده ، چون استاد هست، دوستان خوبی مثل شما داره که با کامنتاتون کلی امید در من زنده شده و امیدوارتر شدم بخودم ب آیندم
اینجا به دور از قضاوت حرف هایی که سال ها توی دلم بوده رو میتونم بزنم و احساس کنم کمی آروم تر شدم
چقدر خوبه وقتی فقط و فقط و فقط توکل میکنیم برخدا تنهافرمانروای هستی وبادیدن نشانه هاش سربه سجده میذاریم
چقدر بهش نزدیکترمیشیم وچقدر حس وصف ناپذیریه
من هم ازدواج ناموفقی داشتم وبه خاطر یه انتخاب نادرست (که البته الان خوب میدونم که نتیجه باورهای اون روزهای من بود)9سال فقط بیهوده نفس میکشیدم والان هم باهاش هستم با یه بچه…
ولی دارم به اتفاقات جدید فکرمیکنم…
که از خدا میخوام کمکم کنه که به خواسته هام که از تضادهای زندگیم بوجود اومده برسم
چه خوبه که ما خاستیم روابطمون رو درست کنیم ولی به مسیرهای بهترهدایت شدیم..
امیدوارم منبعد بهترین تجربه های زندگی رو داشته باشیم.
الهی در مسیر بندگی و یکتاپرستی همواره ثابت قدم باشید…
الهی که چند سال دیگه بیایم و از اتفاقات فوق العاده ای که تو زندگیمون بلطف خدا ایجاد کردیم حرف بزنیم تااونایی که بهش نیاز دارند الگو بگیرن ودریافت کنن.
آقا ابراهیم عزیز سلام. خدا قوت از این ارتباط عالی با پروردگارت. با عشقت که هر چیزب در این سرزمین هست، او است و بس …. خدا را سپاس به خاطر وجود شاگردانی مثل شما و دوستان دیگر که واقعا لذت می برم از خواندن کامنت هاشون که کلی درس دارند برام. بازم ممنون آقا ابراهیم گرامی و عزیز از به اشتراک گذاشتن و بیان کردن احساساتت در این سایت الهی. من کلی کیف کردم و خودم هم این جملات را با خدای خودم بیام کردم:
خدا جونم، تو قدرتی هستی که هر جای خالی رو پر میکنی،نبود هر عشقی رو میتونی جبران کنی، چه کسی امین تر از تو، چه کسی هم صحبت تر از تو، چه کسی بزرگ تر از تو ، چه کسی مهربان تر از تو، چه کسی راز دار تر از تو.
بله آقا ابراهیم : وقتی هم صحبتت خدا میشه دیگه دوست نداری تو جمع باشی، دیگه دوست داری تنها باشی، دیگه دوست نداری زیاد حرف بزنی، دوست نداری تو شلوغی باشی.
بازم ممنون، ممنون از این هم صحبتی با پروردگار که باعث هم صحبتی من هم با پروردگارم شدین.
سلان ابراهیم عزیز مثل همیشه کامنتت خیلی بینظیر و عالی بود و احساس لذت کردم از تعاریفی که خدا کردی واقعا کامنت هات بوی خدا میده بوی توحید میده سپاسگزارم ازت برای این درک و فهم
سلام به دوست و همراه گرامی اقای ابراهیم ،تحسینتون میکنم به خاطر وصل شدنتون به خدای بزرگ و مهربان،خوشا به سعادتتون واقعاااااااا لذت بردم و از اول کامنتت که شروع کردم به خوندن اشک تو چشمام حلقه زد و تا اخر اشک ریختم ،امروز خدا منو هدایت کرد به کامنت شما
این قسمت کامنتتون دوس داشتم یکبار دیگه اینجا کامنت کنم به قدری تاثیرگذار بود که حس کردم خدا داره از زبون شما با من حرف میزنه ….
((من چطور از تویی بترسم که همیشه دوسم داشتی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه بهم گفتی نترس من هستم و مشکلم رو حل کردی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه هر وقت ترسیدم به تو پناه آوردم و آرومم کردی، گفتی نترس بیا بغل خودم من نمیزارم کسی اذیتت کنه نمیزارم اذیت بشی، نمیزارم تنها باشی مگه من مردم!
من چطور از تویی بترسم که هیییچوقت دسته خالی از درگاهت برنگشتم!
من چطور از تویی بترسم که با یاد تو دلم آروم گرفت!
آخه مگه من تا حالا ذره ای خشم از تو دیدم!
مگه ذره ای نامهربانی یا غصب از تو دیدم!
مگه تا حالا شده پشتم رو خالی کنی!
مگه میشه نا امیدی رو سوی تو کنه و دسته خالی برگرده ))
به شما تبریک میگم دوست عزیز نور خدا تو کامنتتون موج میزدواقعا ازتون سپاسگذارم
در پناه و نگاه خداوند همیشه سالم و ثروتمند و سعادتمند باشین
سلام آقا ابراهیم بعد از چند سال اومدم به سایت استاد سرزدم و عجیب هدایت شدم به کامنت نحوه استخدام شما در فایل رایگان قبلی،دوبار خوندم و گریه کردم و همه رو یادداشت کردم ،متشکرم برای دقیق و زیبا نوشتنتون ،برای چند نفر ارسال کردم
وقتی خدا بر قلم جاری میشه و به آگاهی ما برکت میده ، کامنتی به نگارش در میاد که خودش یک دوره آموزشیه (مثل کامنت عادله کیانی فر عزیز و همسر لایقش سیدعلی خوشدل)
دلنوشته هایی که شاید بهتر باشه بگیم خدا نوشته.
میدونید چرا اینو میگم ؟ چون وقتی با همه وجود به اصطلاح سعی کردم ادای اونارو در بیارم و ادبیات و نویسندگی رو به چالش بکشم، نتیجه مایوس کننده بود.
همه کارهامون وقتی برای دیگران و نظر اونا باشه ، هرگز نتیجه نخواهد داد.
چرا این سفر و این سایت اینقدر آدمو به وجد میاره ؟
چرا هرکامنتی از دیگری بهتره و انتخاب یک کامنت خوب رو سخت میکنه؟
چرا هر کلام استاد یک درس بزرگ میشه و هر فِرِم از فایل خودش کلی درس داره ؟
من وقتی خوب فکر کردم، به این نتیجه رسیدم تنها دلیلش عزت و برکتی بود که خدا در کلام و در پیام استاد و شاگردانش جاری کرده و اینم به دلیل ایمان عملی ، باور و اعتمادیه که به خداوند دارند.
همه ما این صحنه های زیبا و روح انگیز رو میبینیم اما وقتی کامنت ها رو میخونم متوجه نکات بسیار جالب و زیبایی میشم که خودم بعد از دو سه بار دیدن و شنیدن ، متوجه شون نشدم.
قبلاً هم گفتم: من همیشه دوبار لذت میبرم از هر فایلی که استادان عزیزم زحمت می کشند و میزارن، یه بار وقتی میبینم و یه بار وقتی کامنت میخونم و یه لذت سوم هم به هیجانات و تفریحات من اضافه شده و اون نقطه آبی کنار اسممه
مثل هیجان نامه های قدیمی که پستچی میاورد(زمانی که تلفن همراه نبود)از دوستانی که از شهر دیگه ای برات می نوشتن.
اما بریم سراغ صحنه های بی نظیر فایل سفر به دور آمریکای استادان جان@
اولین احساس خوب از دیدن این قسمت »»» درک لذت آزادی و استقلال مالی و زمانی استاد بود و لذت سفر در بینظیر ترین کشور دنیا
موقع دیدن اون صحنه های زیبا ، حس همزاد پنداری و احساس حضور در اون محیط حظ مارو چند برابر میکرد.
کوهستان خاص شهر سیلورتن کلورادو و مردم شاد و مهربونش
آبشار زیبا و رودخانه بکر و طبیعت شگفت انگیز ، چقدر به تصویر سازی و تخیل من کمک میکنه و من هر لحظه با شما استادان عزیزم همراه بودم .
داشتن این ترک کمپر به لیست خواستههای من اضافه شد و یقین به داشتنش به صد رسیده .
با همه وجود مطمئنم که من هم روزی با عزیز دلم همین مسیر رو سفر و تجربه خواهیم کرد.
قانون برای هیچکس استثنایی قائل نیست و هرکسی که به خدا اعتماد کنه و از اون بخواد و در مدار توحیدی و در مسیر خداوند به تقوای ذهن و نفس متعهد باشه ، شکی نیست که هرآنچه از ذهنش میگذره ، در زندگیش نمود پیدا خواهد کرد. اینو دیگه یقین دارم.
برای من دیدن این تصاویر به حکم یک بروشور و نقشه راهنمای سفره ، مثل همونایی که تو ویزیتور سنر سیلورتن دیدیم.
تاریخ مصور این شهر و روند رشد در قالب تصاویر از پیاده تا قاطر و راه آهن و قطار گردشگریش و جاذبه های توریستی این شهر ، آدمو به سپاسگزاری از خالق این همه عظمت وا میداره
تنها سوپرمارکت این شهر بیشتر از یک فروشگاه شهروند و رفاه ما کالا و تنوع اجناس داشت.
فروشگاه های صنایع دستی و لباس های مخصوص سوغات و یادگاری برای گردشگران آدمو به وجد میاره
چقدر خودمو تو فروشگاه احساس کردم ، خصوصاً اون سنگهای بنفش و کریستال های زیبای آمیتیس (سنگ تولد من) جای هیچ تردیدی برام نداشته که حتما به اون شهر سفر خواهم کرد و یاد استاد رو زنده خواهم کرد.
اون مرد مهربان دوچرخه سوار که به خاطر کمک به استاد حاضر میشه کار و کسبشو رها کنه و رکاب بزنه و بیاد تا خونه تا آب بده به استاد.
این مردم مهربان و خونگرم فقط در کشورخدا یافت نمیشن اما دیدنشون اونجا بیشتر بهت احساس خوب میده وقتی که احساس غربت نکنی.(چون قانون میگه برای بدست آوردن خواسته هات ، هیچ چیز رو موقتی و گذرا ندون و احساس غریبی نکن)
اون گروه ارکستر از مردان و زنان پرتجربه که در حال تمرین بودند و داشتند خودشونو آماده میکردند برای مراسم و جشن فردا، نشاندهنده شادی عمیق در فرهنگ این مردمه (که به لطف خدا از محرم و عزاداری های تمام سال بدورند)
تو کامنت دوست عزیزم اسدالله زرگوشی به این نکته مهم اشاره کرده بود که تمرکز و توجه به فایل های سفر به دور آمریکا من و بسیاری از دوستان سایت رو به تجسم سفر رسونده و امروز بسیاری از شاگردان استاد یا در سفرند و یا مهاجرت کردند.
این همه نشانه و هدایت خداوند برام کافیه تا به این یقین برسم که اگر با همین فرمون(زندگی توحیدی) برم جلو، منم بزودی از سفرهای دور دنیا و مهاجرتم کامنت میزارم که البته یقین دارم که بزودی این کارو انجام می دم .
خیلی دلم می خواد تو اون جاده های تمیز و وسیع و خلوت رانندگی کنم اونم با بهترین ماشین های مجهز به تکنولوژی روز و اینو خوب می دونم که هرچه به ذهن و دلم بیفته تو زندگیم به عینه خواهم دید. چون خدا قبلاً برام خلق کرده.
خداوند رو هزاران مرتبه شکررررررررر می کنم برای هدایت به این سایت و مسیر توحیدی و آشنایی با استادان عزیزم و سپاسگزارم لطف و محبت شونم که مارو شریک و همراه خودشون در این سفر کردند.
وقتی خدا بر قلم جاری میشه و به آگاهی برکت میده…….!!
دقیقاااااااااااااا همینه عزیزم ..
چه اشاره نابی…
اگر بر هر چیزی ، بر هر موقعیتی ، بر هر شرایطی راهی برای خداوند باز کنیم و اجازه بدیم سهم خداوند جاری بشه بی شک نتایج متفاوت خواهد بود…
بارها دیدیم
بارها تجربه کردیم
بارها اعتماد کردیم و دل سپردیم
و شده…
پس باز هم اگر در همین مسیر گامهامونو برداریم خواهد شد..
چرا که:
قانون برای هیچکس استثنایی قائل نیست و هرکسی که به خدا اعتماد کنه و از اون بخواد و در مدار توحیدی و در مسیر خداوند به تقوای ذهن و نفس متعهد باشه ، شکی نیست که هرآنچه از ذهنش میگذره ، در زندگیش نمود پیدا خواهد کرد.
و چه زیبا خداوندعزیز مُهر تایید میزنه به این جمله های نورانیت وقتی میفرماید:
سلام به روی ماه وجیهه بانوی عزیزم ، همچنین سلام به همسر بی نظیرشان سید حبیب جان…
الان که وقت کردم و دارم کامنت هارو به ترتیب امتیاز میخونم…
کامنت آقای سید حبیب اینقدر پر از آگاهی و بقول معروف دلی نوشته بودن که من همیشه هر کامنتی خوشم میاد اول خودشو همه کامنت های زیرش رو میخونم بعد خودم پاسخ میزارم…
به کامنت شما رسیدم که تکمیل کننده و ادامه کامنت همسر نازنین تون بود…
مخصوصا قسمت هایی که از توکل نوشتین چقدر رزق امروز من رو تامین کرد از خدای بزرگ…
تووووکل…
چیزی که ازش دیشب داشتم برای پارتنرم میگفتم…..!!!!
چیزی که من دیروز صبح معجزه توکلش رو دیدم….
امسال برای سال تحصیلی جدید دوست داشتم از دوتا از همکارانم فاصله بگیرم…صمیمی بودیم و من از وقتی با قانون آشنا شده بودم همش به جایی از فکرم درگیر این بود که چطوری ازشون فاصله بگیرم…اما آروم بودم و گفتم به خدا توکل میکنم یه راهی جلوی پاک میزاره…
پریشب بود داشتم به همکارم میگفتم از مهر تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل درس بخونم و باشگاه برم ..دیگه وقت آزادی ندارم..یعنی داشتم آمادش میکردم که ارتباط باید کمتر باشه…
صبح بخاطر یه موضوع کاری داشتیم تبادل نظر میکردیم که یهو گفتن که راستی من و اون یکی همکارمون از مدرسه ی تو رفتیم یه جای دیگه!!!!!!!!!
شوکه شدم ..فکر کردم داره شوخی میکنه…
اصلا همچین چیزی این وقت تابستون امکان نداره..همه همون تیرماه سازماندهی میشن…
اصلا یه جوری این مدت تابستون داشت از دلتنگی برای شروع مهر میگفت که تصور هرچیزی رو میکردم الا اینکه اینجوری مسیرشون جدا بشه ازم!!!!!!!
من اینقدر محال میدیدم این موضوع رو که فقط داشتم با ذهن و فکرای کوچیک خودم به روش خودم فاصله میگرفتم…اما نمیدونستم خدا برام چی درنظر گرفته!!!!
سبحان الله
الهی هزار هزار مرتبه شکرت ..
روز به روز داره بیشتر باورم میشه که باید همه دل نگرانی هارو به خودش سپرد!!!!
خدا کار نمیکنه شاهکار میکنه!!!!!!!!!!!!!!!!
هر چه آن خسرو کُند ، شیرین کُند
به به!!!!!!!
ای جاااانم به این خسروووووو!!
در ادامه دوباااااره از بیاداوری عشق و ایمانی که بین شما و همسر عزیزتون جریان داره ، غرق لذت شدم و هزاران درود و سلام به قلب های نورانی و عاشق شما میفرستم ..
الهی الهی الهی با سیدحبیب جانان ، توفیق مهاجرت و سفرهای توحیدی بی نظیر رو در کنار همدیگه باااااا عشق زیاااااااااد داشته باشین خیلی زود زود زود….
عاشقتونم
خدا امضای قشنگش رو پای خواسته های قلبی شما و عزیزدلتون بزنه وجیهه بانوی زیبا و دلنشین
به خواهر نازنین و پر تلاشم که هر موقع کامنتهاشو میخونم ناخودآگاه لبخند به لبم میاد بس که هیجان و شوق میریزه تو جملاتش:))
ای جانم فرزانه ارزشمندم که اینقدر زیبا مسیر نورانی توکل رو پیش گرفتی و من میدونم ی روزی با همسر الهیت پُر خواهی شد از عشق و شور زندگی ایی که با همه قلبت میدونی نتیجه کدوم باور و تغییرت هست…
خواهر عزیزی که بزرگ منشانه کامنتها رو میخونه و پاسخ میزاره و من ازت یاد میگیرم این همه تحسین کردن و الهی بودن رو…
فرزانه جان دوست ارزشمندم باید یقین داشته باشیم که همون خدایی که این همه کهکشانها رو
با اون عظمتشون در مدارهایی مشخص، دقیق و منظم و با حساب و کتاب بدون ذره ایی خطا ، نگه میداره..
همون خدا هم با تغییرات فرکانسی ما ، ما رو در مدار معین باورهامون نگه میداره…
و چه نگهبان خوبیه این خدای عزیزمون..
برات زیباترین تجربه های عاشقانه رو از خداوند آرزو میکنم خواهرجانم..
وجیهه جان عزیزم آخه آدم چقدر میتونه شیرین و تو دل برو باشه.
سلام به روی ماه شما.
من ندیدمتون ولی ندیده خیلی دوستون دارم.(قلب، قلب، قلب)
کلامتون و اینطور نوشتن هاتون، احساس بسیار خوبی بهم میده.
پیام همسر بزرگوارتون رو خوندم و پاسخ دوستان رو در مقابل، و دوست داشتم به شما برسم تا شما رو هم بخونم و چقدر خوب که اینجا رد پا از خودتون گذاشتید و من هم علاقمند پیگیری این ردپاهام.
ممنون از تک تک کلماتی که نوشتید از اینکه پیامهایی از کتاب خدا آوردید و به من یادآور شدین که خدا بسیار بینظیر و مهربان و بزرگه و حواسش بهمون هست کافی بهش اعتماد کنیم، ایمان بیاریم و توکل کنیم و رها باشیم.
حبیب خدا چقدر جملاتی که نوشتید با حرفایی که گفتید یکی بودن!
وقتی خدا بر قلم جاری میشه و به آگاهی ما برکت میده ، کامنتی به نگارش در میاد که خودش یک دوره آموزشیه…
و من فرکانس خداوند رو در جملات و کامنتی که نوشتید لمس و احساس کردم. و از همان ابتدای کامنتت تصمیم داشتم جواب کامنتت رو بلافاصله بدم ولی وقتی لطف کرده بودید و اسم منو در کامنتت آورده بودی یه لحظه نجوای ذهنم مرددم کرد که حالا اسمتو تو کامنت آورده میخوای کامنت بذاری؟ و همان لایک کافیه ولی زود نجوای ذهنم رو خاموش کردم که مگه میشه برای فرکانس ادا درآورد؟ فرکانس و احساس منتقل میشه برای همینه که هر آنچه از دل بیاید بر دل می نشیند. در همین حین که مینوشتم برات و به این نجوای ذهنم می خندیدم خانمم اومد تو اطاق و ازم پرسید چی خوندی اینقد حالت خوبه؟ بهش گفتم بذار کامنتم تموم بشه الان بگم فازم میپره، آخر شب برات میخونمش (آخه هر شب معمولا یکی دو کامنت خوب بچه ها رو براش میخونم)
خلاصه ارادت داریم سید جان ما خیلی چیزها از شما همسر عزیزتون یاد گرفته و یاد میگیریم. قطعآ یروزی کامنت های شما رو در مسافرت های دور دنیا و سوار بر بهترین و مجهز ترین ماشین های روز دنیا خواهیم خواند. زیرا هر خواسته ما از قبل تحقق یافته است کافیست در مسیر دریافت خواسته هایمان قرار بگیریم تا تجربشون کنیم که اینکار با استمرار و مداومت در این مسیر زیبا محقق خواهد شد. به قول پروین عزیز رهرو ما اینک اندر منزل است! و باز مرور درس های استاد در جلسه 12 کشف قوانین زندگی که می فرمایند همواره در زندگیتون انتظار اتفات مثبت رو بکشید و این همان کاریست که شما عزیز دل انجام می دهید. و از آنجا که جهان پاسخ این انتظار و فرکانس را خواهد داد اتفاقات، شرایط، موقعیت ها و ایده هایی رو به شما خواهد گفت که نتیجه اش تجربه فرکانس هایتان در زندگی خواهد بود و اینگونه ما خالق زندگیمان هستیم.پر حرفی کردم ببخشید.بهترینها رو برای شما و خانواده عزیزتون آرزو میکنم چرا که لایق بهترینهائید. یا حق
میخواستم یک کامنت برای کل بچه و از همه تو یه کامنت تشکر کنم اما دیدم ارزش کامنت هاشون برای من اینقدر زیاده و انصاف نیست که تشکر نکنم و ادب حکم میکنه که برای تک تکشون وقت بزارم و پاسخ هر کدومو در کامنت خودشون بدم .
هیچوقت اینقدر از موفقیت خودم مطمئن نبودم چرا که وقتی قوانین رو شناختم . دیدم شما ها ازش نتیجه گرفتید و استاد تبدیل شده به ثروتمندترین استاد توحیدی جهان
خوب وقتی ردپایی رو دنبال کنی به همون مسیرو مقصد میرسی
شاد زی دوست خوبم و دوباره سپاسگزارم ازت برای این همراهی زیبات
تفاوت از زمین تا آسمان است کاری که برای خدا انجام شود و کاری که برای بنده خدا
یاد تفسیر آیات انفاق در قرآن میفتم، کسانی که برای رضایت و جلب توجه دیگران کار میکنند دست کمی از کسانی که برای خودنمایی و ریا انفاق میکنند ندارند، چه بسا که خود من هم ناآگاهانه بارها در این دام افتادم. اینجاست که مشخص میشه چقدر توحید در عمق وجودمون ریشه کرده.
وقتی کاری برای خدا انجام بدی نشانش اینکه از نتیجه فارغ میشی و زمانی که برای تایید و جلب نظر دیگران کاری انجام میدی دائماً بهدنبال جبران هستی.
اصلاً از سبک هدایت به خواندن کامنتها میشه متوجه شد که در چه مدار فرکانسی از خلوص بوده اون کامنت و ما که به سمتش هدایت شدیم. زمانهایی که خالصانه روی توحید کار میکنیم به کامنتهایی هدایت میشیم که توحیدیتر هستند.
این رو میشه در هر بعدی از زندگی بسط داد. زمانهایی که در روابط بیمنت عشق میورزیم جهان از در و دیوار عشق رو تقدیم ما میکنه
زمانهایی که برای رضای خدا کار انجام میدیم نعمت و برکت از در و دیوار وارد زندگیمون میشه
اصلاً تفاوت بیزینسهایی که نگاه توحیدی دارند با بیزینسهایی که رشد مالی براشون حائز اهمیتتره در نوع ارائه محصول و خدمات کاملاً مشخصه. این بیزینسها بیش از اینکه بهدنبال پول باشند بهدنبال حل مسائل اساسیتر زندگی مردم هستند.
خدارو شاکرم که من رو به سمت خوبانی همچون شما هدایت کرد
به زیبایی نام قشنگت این بیت رو هدیه میکنم
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را
برای شما و همسر عزیزتان نابترین و عاشقانهترین لحظات و تجربیات رو آرزومندم
سلام آقا سید حبیب عزیز، برادر توحیدی و الهی مان و عزیز دل وجهیه بانوی زیبا و ورزشکار
هر وقت تصویر و نام شما دو عزیز را می بینم ده ها بار شما را تحسین می کنم و از خدای مهربان میخوام که عشق و علاقه تان روز به روز بیشتر و با کیفیت تر بشه و در مسیر توحیدی تر و موفق تر عمل کنید.
از قسمت ابتدایی کامنت تان خیلی خوشم آمد خیلی قشنگ حرف دل همه ما را زدید. واقعا دیدن سفرنامه یک طرف، خواندن کامنت ها یه طرف دیگه و اون نقطه آبی یک طرف دیگه است. من که هر وقت اون نقطه آبی رو دریافت می کنم، میگم خدای مهربان بیشتر وبیشترش کن.
آقا سید عزیزبرای شما و همسر مهربان و خوش قلب تان از خدای بی همتا میخوام که لحظه به لحظه زندگی سرشار بشه از عشق و توحید و شادی و سلامتی و نعمات بی پایان الهی.
چون خودم ازساعت 1 خواستم کامنت بزارم که نشد که نشد
کلا بی خیال شدم و ساعت 4 با یه شور و هیجان و حال خوب شروع کردم به نوشتن.
این قسمت کامنتتون حرف دل منم بود:
قبلاً هم گفتم: من همیشه دوبار لذت میبرم از هر فایلی که استادان عزیزم زحمت می کشند و میزارن، یه بار وقتی میبینم و یه بار وقتی کامنت میخونم و یه لذت سوم هم به هیجانات و تفریحات من اضافه شده و اون نقطه آبی کنار اسممه
میدونید چرا اینو میگم ؟ چون وقتی با همه وجود به اصطلاح سعی کردم ادای اونارو در بیارم و ادبیات و نویسندگی رو به چالش بکشم، نتیجه مایوس کننده بود.
همه کارهامون وقتی برای دیگران و نظر اونا باشه ، هرگز نتیجه نخواهد داد.
قیاس فروشگاه با فروشگاه شهروند هم خیلی دوست داشتم که نشان از ثروت وبرکت فراوانی این کشور بینظیر را داره.
حبیب جان خیلی خیلی کامنتت برام آموزنده بود.
حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
در پناه خداوند رحمان در کنار همسر عزیزت بهترینها را تجربه کنی و بیای از مهاجرت و سفرهات بهمون بگی.
من طبق تعهدی که به خودم داده بودم که تمام این سفر کامنت بزارم و تحسین کنم زیبایها رو و قانونو در عمل اجرا کنم .
امروز به دلیل اینکه سرم خیلی شلوغ بود فقط تونستم صبح فایلو ببینم و الانم بتونم کامنت بخونم .گفتم اشکال نداره همبن که کامنت بقیه رو هم جواب بدم ینی خودم کامنت نوشتم
سید جان منم مثل شما از سه چیز لذت میبرم و هیجان زده میشم
اول فایل دیدن
دوم کامنت نوشتن و تحسین کردن
سوم نقطه ابی پروفایل که انگار خدا محبتشو بهت نشون میده
مورد دیگه در مورد اون سنگهای ژئود گفتی .من چون کارم تولید ساعت و تابلو رزینی کلا کارها و تکنیکهایی که انجام میدیم تو رزین برگرفته از طبیعته
مثلا تکنیک ژئود که ما باهاش ساعت و تابلو درست میکنیم برگرفته از همین ژئود موجود در طبیعته
یا تکنیک چشم پرتوبی برگرفته از چشم
یا تکنیک دریا برگرفته از دریای نیلگون
یا تکنیک قلوه سنگ برگرفته از سنگه
تکنیک کهکشان برگرفته از کهکشان خداونده
ینی اگه یه سرچ کنید دقیقا تمام کارهای رزینی انگار واقعی ان و کلی نعمت خدا را نشان میده
و کلا رزین خیلی کار خلاقانه ای من عاشقشم
مورد بعدی وقتی هر فایلی میبینیم به زیبایها و نکات مهمش توجه میکنیم میبینیم از همون نوع توجه میاد تو زندگیمون
فایل قبلی مریم خانوم یه قاصدک به نیت همه ما فوت کردند
بدون اینکه من به فکر باشم امروز از یه مسیری به خونه اومدم که خدا هدایتم کرد همین که راه میرفتم و از بلوار کنار خیابون رو چمنها راه میرفتم و بوی خوب چمنها حس بویایم
و نسیم خیس چمنها پاهامو لمس میکرد کلی لذت بردم و شکرگزاری کردم
یهو در حین توجه ام به این چمن و راه رفتنم چشمم افتاد به قاصدک اوم لحظه انقد هیجان زده شدم سریع نشستم قاصدک و کندم و فوتش کردم و کلی آرزو کردم
یه چند متر دیگه راه رفتم دوباره یه قاصدک دیگه جلو پام بود بازم اینو برداشتم وفوت کردم و کلی قانون برام تکرار شد که به هررچیزی توجه کنی از همون وارد زندگیت میشه
مطمین باش شمام با عزیزدلتون همین تجربه های قشنگ و سفرهای قشنگ به دل طبیعت تجربه میکنی به زودی
چون حس خوب =اتفافات خوب
در مورد اون فروشگاه سنتی داره منم توسط خداوند الان به مسیری شبیه همین هدایت شدم که بتونیم صنایع دستی شهرمون و کارهای هنریمونو ارائه بدیم و خیلی خوشحال شدم دقیقا روزی که من خواستم برم استاد همین فایل گذاشتن مطمینا اتفافات و نعمتهای قشنگ تو راهه برام
خداراشکرت
منم خداراشکر میکنم برای هدایتم به این سایت و مسیر توحیدی
خداراشکر به کامنت شما هدایت شدم و تونستم هم نکات مهم کامنت شما رو بگم هم انگار خودم جداگونه کامنت نوشتم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سپاسگزارم برای کامتت زیبات سید جان
نعمت و ثروت آرامش و شادی و سفرهای زیبا نصیب دل پر از مهربانیت و زندگی خودتو وجیهه بانو عزیز دلت بشه
چه نکته خوبی در ابتدای کامنتت اشاره کردی خودم رو میگم گاهی موقعه که حس کمالگرایی بر حس درونی ام غلبه میکنه واقعا میمونم چی بنویسم خیلی مواقع شده که اصلا بیخیال کامنت نوشتن شدم ولی الان به لطف الله وآموزه های استاد و آگاهی های کامنت دوستان ارزشمندی چون شما هر آنچه بر قلبم جاری شود مینویسم وحتی گاهی مواقع پیش آمده که خودم تعجب کردم که من این مطالب را نوشته باشم والبته که اعتبار همه اینا بر میگرده به الله
مورد هم داشتم که خیلی از کلمات در ذهنم جا میمونه بعد که کامنتم را میخونم خندم میگیره که اینا رو فقط گفتم ولی ننوشتم خخخ
ممنونم از اینکه هستید ونوشتید تا این نکات مهم یبار دیگه برا من فهیمه تکرار بشه که من خودم به تنهایی هیچم وهرچه دارم از او دارم وبا او همه چی میشوم
توی کامنتتون واقعاً یه درس بزرگ به من دادین درسی از جنس عزت نفس از جنس داشتن سبک شخصی خود و خود بودن…
این کامنت به من یادآوری کرد که من باید به اصل خودم نزدیکتر باشم باید هر نوشتهای که میذارم از دل و جانم باشه و رد پای من باشه در این مسیر روحانی در این مسیر زیبا و در این مسیر لذت بخش…
گاهی وقتا یک سری باورهای نادرست در درون ما جوری ریشه دارند که هر چقدر روشون سعی کنی کار کنی دوباره یه جایی از یه راهی میزنه بیرون
مثل وقتی که داری خونه رو مرتب میکنی اول پنجره رو تمیز میکنی و بعد که تمیز شد میری سراغ تمیز کردن حیاط و بعد تو همین فاصله که داری حیاتو تمیز میکنی اگر از پنجره غافل بشی و فکر کنی که دیگه تموم شده دوباره اونجا نیاز به گردگیری پیدا میکنه…
پس همیشه ما هم باید روی خودمون کار کنیم همیشه باید باورهایی که ساختیم رو گردگیری کنیم و مراقبشون باشیم
وقتی که روی این موضوع کار میکنیم که نظر دیگران برامون مهم نباشه دقیقاً وقتی که داریم یه کامنت مینویسیم اگر جملهای رو به کار ببریم که دنبال جلب توجه کس دیگه باشیم قطعاً اون باور از همین روزنه بیرون زده و ما باید مچشو بگیریم
اما نکته جالب و هیجان انگیز اینجاست که ما به راهش آگاه شدیم و راهشو یاد گرفتیم که چطور باورهای مخربمون رو شناسایی کنیم و روی خودمون کار کنیم…
خدا را شکر میکنم که هممون در این مسیر زیبا هستیم و ممنونم از کامنت زیبات که درسهای زیادی برای من داشت
اون جمله ای که اول کامنتتون نوشتید که برای دیگران که انجام میدین حالا هرکاری رو همیشه نتیجه مایوس کننده هست اینو چقدر خوب درکش کردم و تجربش کردم زمانی رو که از روی بی اعتماد بنفسی و برای دیده شدن چه کارها که نکردیم و چه رفتارهایی که اصلا شبیه اونها نبودیم نشون ندادیم ، فقط برای رضایت و جلب نظر دیگران و همیشه از ته ته ته قلبم باز هم ناراضی بودم از نتیجه میگفتم نه نشد دفعه دیگه فلان کارم باید بکنم اونجوری که میخواستم نبود تا بلاخره عزت نفسم رو بالا بردم و کمکم دیدم این کیمیا بودن چقدر خوبه چقدر راحته چقدر حس خوبی بهم میده و این کامنت شما باعث شد تا من تکاملی رو که این مدت طی کردم رو بیاد بیارم
درباره کامنت ها حق با شماست چقدر هر دفعه این موضوع رو تکرار میکنم برای خودم که بهترین و قشنگترین کار همینه که کامنت های بچه هارو بخونی هر کدومشون از یه طرف به سفر نامه نگاه کردن هر کدومشون یک نظر متفاوت و همشوووووون عالی هستند یعنی اگر وقت داشته باشم بیست و چهار ساعت شبانه روز دوست دارم بشینم و کامنت بخونم چقدر عالی هستند این شاگردای استاد اون تایم هایی که دارم کامنت مینویسم و کامنت میخونم اصلا جز زندگیم بحساب نمیاد نمیدونم چجوری میگذره
چقدر خوبه این توجه چقدر خوبه این تمرکزی که بجای اینکه جاهای بیهوده باشه رو سایت هستش و از اصل و اساسش بیشتر و بیشتر میاره تو زندگیمون
برادر توحیدی من ازت خیلی خیلی ممنونم برای این کامنت زیبا و پر از حس خوب و انرژی مثبت ممنونم که میای و مینویسی ممنونم که اینقدر قشنگ مینویسی
امیدوارم همیشه سلامت و ثروتمند و شاد باشی دوست خوبم
این همه نشانه و هدایت خداوند برام کافیه تا به این یقین برسم که اگر با همین فرمون(زندگی توحیدی) برم جلو، منم بزودی از سفرهای دور دنیا و مهاجرتم کامنت میزارم که البته یقین دارم که بزودی این کارو انجام می دم .
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام اقا حبیب عزیز
چقدر زیبا نوشتی
چقدر زیبا بیان کردین
من ایمان و توحید را در تک تک کلمات تان میبینم
من خدا را در تک تک کلمات زیبایی تان میبینم
که با خلق هر خواسته تان قدرت خدا در زنده گی تان بیشتر میشود انشالله
چقدررر احساس لیاقت در کمنت تان موج میزد
تحسینت میکنم اقا حبیب
چقدر زیبا نوشتین
چقدررررر زیبا از کمنت ها یاد کردین
کمنت شما هم فوق العاده عالی بود
ایمان مرا بیشتر ساختین
سپاسگذارت هستم دوست عزیزم
خصوصا اون قمست کامنت تان را که دو باره نوشتم زیاد زیبااااا بود
الهی هر کس که آرزوی سفر و مهاجرت را دارد به آسانترین شکل ممکن صورت بگیرد
ممنون تان هستم دوست عزیز مان
انشالله روزی از این مکان زیبا برای ما کمنت مینویسی
درست میگید آقا. خواندن بعضی کامنتها هم، ورای یک تجربه ادبیاتی است که از راه حس بینایی منتقل شود. کامنت های شما از همین دست هستند. هیچکدام به اجبار و زور نوشته نشده اند. یک دل بزرگ عاشق پشت کلمه به کلمه آنها پنهان است.
و چقدر از شما و عشقتان آموختم دوست داشتن بی شائبه و وفاداری ساده و مقدسی که زندگی را دلپذیر و قلم را شیواتر میکند! شما یک بار این را به من اختصاصا گوشزد کردید و چقدر دلپذیر بود این پند.
کسی که عاشق باشد، میتواند اینطور کلمات را پشت هم ردیف کند…جور دیگر امکان ندارد. نویسندگی کار من است و میدانم تا خداوند قلم را نگیرد و به جای ما ننویسد، نتیجه اصلأ دلپذیر نخواهد شد.
ممنون به خاطر کامنتتان که مثل آب چشمه زلال و لذتبخش بود و خواندنش اینهمه آگاهی بخش.
داشتم کامنت زیباتو میخوندم و کلی لذت بردم و در عین حال که خودمو اونجا تجسم کردم و اون منظرهای زیبا رو بصورت نرون عصبی توی ذهنم خاطر سپردم و مطمینن دیر یا زود خلقش خواهم کرد .با خوندن کامنت شما و شباهت نگرش شما نسبت به مهاجرت و سفر مثل من قبلم باز شد و کیف کرد از اینکه همه شاگردان استاد مثل خود من عاشق سفر شدن و این نشون قانون خیلی عالی داره کار خودشو میکنه
اقا حبیب ایشاله با هم و دوش به دوش هم همچین مناظری رو تجربه خواهیم کرد لذت میبریم ازش
بسیار ممنونم از شما بابت ابراز این احساس بینظیر که به قلم کشیدیش باعث خوشحالی من شدید
بسیار سپاس گزارم برای کامنتِ دلی و قشنگی که نوشتین.
از همه ی کلمه ها و جمله هاتون لذت بردم.
هر چه از دل بر آید، لاجرم بر دل مینشیند.
چقدر طنینِ این جمله قشنگه:
دلنوشته هایی که شاید بهتر باشه بگیم خدا نوشته
خدا رو شکر که خودش میگه و ما تایپ میکنیم و این نوشته ها تویِ دلِ تک تکمون طوفان به پا میکنه…
طوفانی از جنسِ عشق و ارادت و باور قلبی به خدا.
اعتبارِ هر زیبایی از اللهِ یکتاست، این ذکرِ روز و شبِ منه، تا یادم بمونه و غرور نیاد سراغم که فکر کنم خبریه و منم منم کنم…
عاشقِ این قسمتم:
چون وقتی با همه وجود به اصطلاح سعی کردم ادای اونارو در بیارم و ادبیات و نویسندگی رو به چالش بکشم، نتیجه مایوس کننده بود.
دقیقا هر چیزِ غیرِ قلبی، خودش خودشو لو میده، من فکر میکنم میتونم دیگرانو گول بزنم اما شفافیت و صداقت عینِ آینه است، ادا و اطفار هم همینطور، از کوزه همان تراود که در اوست..
مرسی واسه تک تک یادآوری هاتون.
جمله های ناب و خالص و شفاف تون.
نمیدونستم و نمیدونم چی باید بنویسم براتون آقا سیدِ بزرگوار، اما میدونم باید براتون مینوشتم و تحسینتون میکردم برای درک و توحیدتون.
ان شاالله با وجیهه بانوی نازنینم، یه عالمه سفر توحیدی و سرشار از زیبایی رو تجربه کنین و لذت ببرین.
همگی در پناهِ رب العالمین نازنینم باشیم.
خدایا شکرت که هدایتم میکنی به مطالعه ی کامنتهای توحیدی و عالی، خدایا شکرت که هدایتم میکنی بنویسم با قلبم.
بسیار سپاسگزارم از شما و تمام دوستانی دوست داشتم تک تک به پیام های زیباشون پاسخ بدم اما فرصت نشد و از جایگاه آسمانی شما علاوه بر شما از اونا هم تشکر میکنم و دستبوس همه شما عزیزان همدل و همراه هستم که یاران خدایید.
بسیار نیکو فرمودید که:
اعتبارِ هر زیبایی از اللهِ یکتاست،
حقیقتی محض و گفتاری صادقانه و غیر قابل انکار
از خداوند متعال و عزیزم براتون عزت و سربلندی خواهانم
خدا را شکر سید حافظ عزیز که با این کامنتت کلی نقطهی آبی کنار اسمت دریافت کردی و نامه های پر آگاهی و تقدیر دوستان را از سایت بهشتی دریافت میکنی که این لیاقت و شایستگی از ساخت خود شما بوده و هست
دوست خوبم شکی نیست که با این روند تکاملی و حس خوبتون به زودی میتونین از سفر هایی که در آمریکا دارین واسمون کامنت بذارین
چهره ی شما توان انجام کار ،ذهن بزرگ و اعتماد به نفس نشون میده که خیلی هم دست و دلباز هستین
سلام بر سید حبیب عزیز و خوش نوشتار و سلام بر وجیهه بانوی خوش کلام.
من یک عدد نقطه آبی توی صفحه شمام که امیدواره خوشحالتون کنه.
پیام شما در ادامه این تصاویر زیبایی که استاد جان و مریم جان ارائه دادند بسیار دلچسب ترش کرد.
پیشتر چند پیامی از شما و بانو وجیهه جان خوندم و خیلی علاقمند به نوشتارتون شدم و وقتی عکس و نام شما دو عزیز رو میبینم در کامنتها چشمم برق میزند و هیجان خوندنتون رو دارم.
باهاتون موافقم که عادله جان چقدر زیبا نوشته بودند البته که واسطه کلام خداوند بود عادله جان و حقا که بسیار زیبا نگارش کرده بود و من اون روز صبح که پیام عادله جان رو خوندم خیلی قلبم باز شده بود و گریه ام گرفته و احساس بینهایت خوبی داشتم.
از شما و از تمام آرزوهایی که دارید هم ممنونم، آرزوها و آدمها هستند که وسعت و پیشرفت این جهان رو بیشتر میکنند و چقدر دوست دارم این ایمان و توحید شما رو و امیدوارم خداوند هم من و همسر جانم رو در این مسیر ثابت قدم نگه داره.
تا در بهشت تا ابدیت ساکن بمونیم.
خوندن کامنتهای شما دوستان عزیزم خیلی احساس امیدواری به من میده
برای اینکه ایمانم زیاد بشه و شما عزیزان چراغ راه ما هستید تا مقصد رو گم نکنیم.
الهی در بهترین زمان ممکن به خواسته هاتون میرسید و برامون از تجربه های جدیدتون کامنت میگذارید و ما لذت میبریم بی شک.
در پناه خداوند جاوید و بی نهایت باشید و باشیم در سلامتی، فراوانی، نعمت و جمعی توحیدی و با ایمان.
چقدر زیبا ، دقیق ،کامل و بدون شاخ و برگ اضافه نوشتین. چقدر لذت بردم .
صبحم ساخته شد.
الهی که هر چه زودتر در مدار خواسته هاتون (سفر به دور دنیا و مهاجرت) قرار بگیرید. که در واقع خواسته قلبی من هم هست.
با خوندن کامنت تون اشک تو چشمام حلقه زد و کلی احساساتم قلیان کرد.
تحسین تون می کنم که انقدر ایمان توحیدی تون در مدار خوبیه که نوشتین
این همه نشانه و هدایت خداوند برام کافیه تا به این یقین برسم که اگر با همین فرمون(زندگی توحیدی) برم جلو، منم بزودی از سفرهای دور دنیا و مهاجرتم کامنت میزارم که البته یقین دارم که بزودی این کارو انجام می دم .
خیلی دلم می خواد تو اون جاده های تمیز و وسیع و خلوت رانندگی کنم اونم با بهترین ماشین های مجهز به تکنولوژی روز و اینو خوب می دونم که هرچه به ذهن و دلم بیفته تو زندگیم به عینه خواهم دید. چون خدا قبلاً برام خلق کرده
اصلاً یه لحظه بهم این حس دست داد که چقدر نزدیکه خلق این خواسته برای شما دو عزیز.
و به خودم گفتم باید منم آگاهانه خودمو به این مدار برسونم چون حتی ترمز دارم برای ایمان داشتن رسیدن به این خواسته :(
آقا شما و همسرتون حقیقتا صدها بار قابل تحسین هستین .
خیلی ممنونم از کامت خوبت و توجهی که به نکات ریز فایل داشتی بخصوص وقتی که در مورد سنگ های نیمه قیمتی گفته بودی که برای من هم خیلی جالب بود همون قسمت
حین خوندن کامتت این فکر توی سرم اومد من که انقدر خوب دارم کار میکنم چرا هنوز اون نتیجه ای که میخام نیومده که چشمم به ستاره های کنار اسمت افتاد و برای من یاداوری شد و یه جورایی بهم ارامش داد که من هنوز مدت زیادی نیست که از در و دیوار در اومدم و دارم روی خودم با تعهد کار میکنم
به نام خدای آفریننده و سخاوتمندم
سلام به استاد و مریم جان عزیزم
وَأَلْقَى فِى الاَْرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَأَنْهَاراً وَسُبُلا لَّعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ:
«و در زمین، کوه هاى استوارى قرار داد تا شما را نلرزاند; و نهرها و راه هایى ایجاد کرد، تا (به مقصدتان) راه یابید».
وَأَلْقَى فِى الاَْرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّه:
«و در زمین کوه هاى استوارى قرار داد مبادا شما را بلرزاند (و آرامش را از شما بگیرد) و از هرگونه جنبنده اى روى آن منتشر ساخت»
در ابتدای فایل وقتی که عظمت استواری کوهها را دیدم به یاد این آیهها افتادم که خداوند کوهها رو برای آسایش ما و برای به وجود آمدن تا یک یک محلی باشه برای زندگی بهتر ..
مثل شهر سیلورتون در دل کوه های عظیم
و زیباتر از اون اینکه وقتی به یاد این آیه میافتم که خداوند هر چیز را در زمین و آسمان قرار داده رو برای ما و مسخر ما آفریده… بیشتر هیجان زده میشم
فکر کن این کوه با این عظمتش مسخر منه
برای منه
دقیقاً خداوند در هر جایی سعی میکنه به ما بگه که ما چقدر ارزشمند هستیم، ما جزئی از خدا هستیم؛ این دنیا رو انتخاب کردیم که بیایم چند صباحی تجربه کنیم لذت ببریم پادشاهی کنیم و خلیفه باشیم و در انتها برگردیم به اصلمون و دوباره جزئی از خدا باشیم….
وقتی که مریم جان عزیز اون تاریخچه رو نشون داد و من به یاد تکامل و تضاد افتادم
انسان تا وقتی که در جهان مادی هست دائماً با تضادهایی برخورد میکنی که با حل اون تضادها به گسترش جهان کمک میکنه و در نهایت زندگی رو برای خودش راحتتر میکنه
مثل همین تابلو که در ابتدا انسانها پیاده میرفتند و این پیاده رفتن براشون یک تضاد بود در نتیجه
مرحله بعدی با اسب رفتن و این مرحله هم دوست داشتن از یه وسیلهای استفاده کنند که بتونن سریعتر به مقصد برسند و همینطور کار راحتتر باشه در نتیجه به ساخت قطار هدایت شدند
یعنی هر بار با به تضاد برخورد کردن خودشون رو به زندگی راحتتر رسوندن و به جهان و گسترشش کمک کردند و همچنین در این ایدهها میبینیم که تکامل رعایت شده یعنی همون اول قطار اختراع نشده
در هر چیزی اصل تکامل رو به خودم یادآوری میکنم اینطور خیلی آرامش بیشتری دارم مثلاً وقتی که رفتم به باشگاه تا ورزش رو شروع کنم به مربی تاکید کردم که من هیچ عجلهای ندارم و در ابتدا برام یه برنامه تمرینی سبک بنویسه تا بدنم عادت کنه…
خیلی از این حرفم تعجب کرد یه نگاه عجیبی به من کرد و گفت میتونم علتشو بپرسم( علت اینکه برنامه ی سبک میخواستم)
بهش گفتم چون من هیچ عجلهای ندارم و میخوام آروم آروم بدنم رو عادت بدم …( فکر کنم کمتر این درخواست رو شنیده بود :)))
استاد من تصمیم گرفتم که سفر به دور آمریکا را از اول ببینم خیلی با این صحنه روبرو شدم که آدمایی که اصلاً شما را نمیشناختند به سمت شما میاومدن و همه تلاششون رو میکردند که خالصانه به شما کمک کنند
علتشم فقط در مدار درست بودن و در صلح بودن با خوده
مثل خانم کسی و خانم بورلی توی قسمت های اولیهی سفر به دور آمریکا…
تو اینجور مواقع به خودم یادآوری میکنم که قانون همیشه مثل همه مواردی که تا الان دیدم درست عمل میکنه یعنی تا وقتی که در مدار درست باشی با آدمهای درست برخورد میکنی و تا وقتی که رابطه تو با رابطه اصلی خودت یعنی خداوند درست باشه همون خدایی که مالک کهکشانهاست و اونها رو با همدیگه هماهنگ کرده رابطه تو با بقیه هم خیلی راحت هماهنگ میکنه….
و به همین راحتی اگر درخواستی داشته باشی و از خدای خودت هدایت بطلبی و ایمان داشته باشی خدا بهت جواب میده چون که اون سریع الجوابه.
همچنین از پشه گیری تا به پیل
شد عیال الله و حق نعم المعیل
حالا که به اینجا رسیدیم دلم خواست یه داستانیو بگم که برای خودم خیلی درس داشت
یکی از آشناها وقتی که از کارش اخراج شد سعی نکرد که اون کارو رها کنه و به دنبال کار دیگهای بره .. خلاصه که خیلی سفت چسبید به کار قبلیشو از هر تلاشی فروگذاری نکرد یعنی از شکایت گرفته تا…. هر کاری را انجام داد
از هر کسی خواست که کمکش کنه و از هر کسی خواست که سفارششو کنه که دوباره برگرده سر همون کار
یه شب داشتم با خودم فکر میکردم میگفتم اگر به جای اینکه به این همه آدم رو بندازه یه بار صادقانه بدون اینکه ازهیچ کسی بترسه و یا به کسی قدرت به دست خدای خودش درخواست میکرد که یه کار مناسب و خیلی بهتر از قبلی براش آماده کنه خیلی زودتر از اینا به سمتش هدایت شده بود
واقعا این موضوع رو تو زندگیم تجربه کردم یعنی فقط خدای خودم بوده که توی یه مدت کوتاه تونسته ورق زندگی من رو از این رو به اون رو کنه
خدای وجود من رو از شرکها پاک کن و من رو هر روز بیشتر تسلیم خودت کن:))))
حالا که با مریم جان رفتیم به اون فروشگاهها که داخلشو ببینیم چیزی که نظرمو جلب کرد این بودش که همه جا تمیز و مرتب و با نظم و همه چیز در سر جای خودش بود
این نشون دهنده عشق به کاره یه چیزی برام خیلی جالبه اینه که…
چون استاد عاشق کارشه و اصل عشق به کار و دنبال کردن علاقهها براش یه اصل مهمه همیشه به آدمهایی هدایت میشی که اونها هم عاشق کارشونن و به کارشون اهمیت میدن
و دوباره به خودم یادآوری میکنم که قانون چقدر درست عمل میکنه
وقتی که تصاویر این مغازه رو میدیدم یاد رضا عطار روشن افتادم و وقتی که تصمیم گرفت اون مغازه ابزار یراق قدیمیشو مرتب و تمیز کنه و به اون مغازه عشق بورزه
باعث شدش که بتونه درآمد جدید و مشتریهای جدید رو تجربه کنه..
هر لحظه به لحظهای که توی این شهر زیبا رانندگی کردید در اون آسمون و فضای رویاییش برای من بیشتر تدایی شدش که من باید آزاد و رها باشم و در لحظه زندگی کنم و لذت ببرم و برای رسیدن به هیچ کدوم از خواستههام هیچ عجلهای نداشته باشم
فقط روی خودم کار کنم و ورودیهامو کنترل کنم اینجوریه که خیلی راحت رشد میکنم و هر روز چیزهای بهتری رو تجربه میکنم…
WoOw
آبشار فوق العاده…
شما همیشه به جاهای هدایت میشید که سرسبزه آبشار و یا رودخانه داره و واقعا خیلی محل بکری هم هست…
و وقتی به این نوع هدایت شدن فکر میکنم به یاد میارم که شما همیشه میگفتید من جایی رو توی ذهنم تجسم میکردم که پر از سرسبزی و آبه
و این تجسم باعث شده که نه تنها توی پارادایس زندگی کنید بلکه توی مسافرتم به هرجا هدایت میشید همون ویژگیها رو داشته باشه…
و خودمو همراه شما اونجا تجسم کردم دیدم و احساس کردم…
خدایا شکرت بخاطر اینهمه نعمت و زیبایی و قشنگی
به نام خداوند مهربان
درود به آیسو خانم یکتا پرست و ثروتمند
به به به این کامنت پر بها و پر از عشق به خداوند یکتا
دو سه باری متن کامنت تون رو خوندم و از مطالبی که درک کردم سیر نشدم
از عشق به خداوند یکتا
از عشق به درک قوانین اللهی
از فهم بالای شما در مورد قوانین
از نگاه به زیبای ها و تمرکز بر روی نکات مثبت
خدا رو شکر میکنم بابت همه نعمتها و موهبتهائی که به جمع ما عنایت کرده
بی تردید شما در مسیر هدایت هستید.
خدا رو شکر میکنم
در پناه آلله یکتا، شاد، سالم، خوشبخت، ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشید.
آمین
با سلام خدمت شما دوست گرامی و خوبم:
من داستان پروفایل شما رو خوندم و برام خیلی جالب بود که توی این سن کم ،تونستید به سرکار برید و حتی درآمد داشته باشید و ماشین بخرید،تبریک میگم بهتون که اینقدر روی غلبه برترسهاتون کار کردید .
و میخواستم ازتون درخواست کنم که چه باورهایی داشتین که میتونین به راحتی و مستقل رانندگی کنید ؟چون من زمینه خانوادگی خوبی نداشتم،و از نظر باورها ،همیشه مورد تمسخر بودم،در حالیکه خودآگاهم اینو قبول نداشت،اما ناخودآگاه باعث شد حتی در زندگی مشترک هم نتونم برترسم غلبه کنم،اگر لطف کنید و باورهای خوبی که در زمینه رانندگی دارین رو بهم بگید و اینکه چطوری تونستید تنهایی رانندگی کنید،ممنون از راهنماییتون
نام الله رحمان
بچههای سفر به دور امریکا…
سلااااااام
امیدوارم روزِ خوبی رو گذرونده باشید و از این سفرِ الهی لذت ببرید.
اسم این قسمت و میذاریم: هدایت
تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآیَاتِهِ یُؤْمِنُونَ
اینها نشانههای الله است که به حق نشانتان میدهیم، پس به کدام حدیث بعد از خدا و آیاتش ایمان خواهند آورد؟
زمان مناسب و مکان مناسب رو دیدید؟
همزمانی رو دیدید؟
هدایت رو دیدید؟
الله رو دیدید؟
مو به تنم سیخ شد
ی ندایی درونم گفت: اگه تو این قسمت نتونی خدا رو ببینی مشکل از خودته
هدایت یعنی به مقصد رساندن.
یعنی دستتو میگیرم و میبرم صااااااااف میرسونَمِت به مقصد.
هدایت یعنی افراد درست در مسیرت قرار میدم.
هدایت یعنی مسیرت و قبل از اینکه تو برسی هموار کردم.
هدایت یعنی من مسیر و بلدم حتی اگر از نظر تو مسیر دیده نشه.
خدای من شکرت.
خداوند تو قرآن داستانهایی از گذشتهگان رو برای محمد میخونه تا نشانههای الله رو بهش نشون بده و محمد با همون نشونهها ایمانش محکم میشه.
حالا تو این زمونه که همه چی پیشرفت کرده با این سفرنامه و اتفاقاتی که به تصویر میکشه داره نشانههاش رو به من هم نشون میده.
آیا باور میکنم؟
آیا ایمانم محکم میشه؟
از همون کسی که باید درخواست میکردی درخواست کردی استاد.
و اون هم ماموریت داشت که بهت آب برسونه.
برای همینه که میگم این قسمتِ سفر اصلا خالصترین فرکانس رو داره
هر تضادی تو مسیرِ زندگیم پیش بیاد خدا برام حلِش میکنه
اون تضاد از دید من تضادِ از دیدِ خدا تضاد نیست که
رحمتِ
نشانهاست
برای اینکه ایمانم رو بسنجه و در قبالش به من جایزه بده.
چرا نگرانم؟
چرا فکر میکنم باید به همه چی فکر کنم و بعد که جوابش داده شد حرکت کنم؟
چرا ایمان و برعکس فهمیدم؟
ذهن میگه اگه خدا هست خب الان جواب و بگه بعد حرکت کن.
ولی ایمان مکانیزمش این نیست.
من باید حرکت کنم تا الله کار کنه
استاد واقعآ نشانههای الله رو دیدم تو این قسمت
خدایا شکرت که تو این مسیرم
چقدر شهرِ سیلوِرتون آرامش داشت
چقدر دهکده طور بود
چقدر تمیز بود
چقدر اهالیِ شهر شاد بودن
اون اِکیپِ نوازنده رو دیدید؟
میانگینِ سنی فکر کنم 60 بود
اون وسط یکی بود با لوازم پزشکی که بهش وصل بود اومده بود
دیدیدِش؟؟؟
آقا اینا تا تَهدیگِ زندگی فقط به لذت فکر میکنن.
با اون شرایطش اومده بود لذت ببره و شادی کنه.
با اون همه شیلنگی که بهش وصل بود داشت میخندید!!!!
چقدر اینا خدایی زندگی میکنن
چقدر اینا شادی رو اُلویتِ زندگی قرار دادن
دمشون گرم
خدا بهشون سلامتی بده و طولِ عمر.
ی فایل کوتاه و اینقدر نشانه؟
اینقدر درس؟
استاد باز هم ممنونم ازت
خیلی لذت بردم از این فایل
امروز یِ کوچولو ذهنم از مسیر خارج شده بود و احساسم رو خراب کرده بود، ولی این فایل آرومم کرد. قلبم رو آروم کرد
امروز رفته بودم کنار ساحلِ خزر برای دیدن ماه
آخه امروز ماه کامل بود
جای همه دوستان سبز
از خدا خواستم قلبم رو آروم کنه
خواستم نشونه بده
خواستم هدایتم کنه
بعد از یکی دو ساعت پیاده روی که اومدم خونه این فایل و گذاشت جلو روم و اینقدر واضح نشون داد بهم خودشو.
منابع خدا هیچوقت تموم نمیشه و همیشه در دسترس هست.
شاید از دیدِ ذهنِ من در دسترس نباشه، ولی خدا هدایت میکنه از هموارترین و نزدیکترین مسیر به منبعِ اصلی.
خدایا شکرت که جوابِ سوالم رو همین امروز دادی.
ازت ممنونم که اینقدر نزدیکی.
خیلی احساسم خوب شد و حس کردم که خوب دارم روی ذهنم کار میکنم که به خدا انقدر نزدیکم که جوابم رو شنیدم.
احساس کردم ذهنم از یک ماهِ پیش آرومتر شده که تونستم صدای خدا رو بشنوم. نشانهش رو ببینم. پیامش رو دریافت کنم.
خدایا شکرت
خدایا شکرت
ممنونم استاد و خانم شایسته عزیزم.
براتون مسیری هموار و زیبا آرزو میکنم.
در پناه الله باشید.
سلام به آقا نوید
برادر ارجمند و توحیدی من
جنس کامنت شما از اونایی هست که میره و به تک تک سلولهای آدم نفوذ میکنه
اینقدر خالص و پر محتواست
منم همیشه فکرم این بود که خیلی خوب، حالا که تو مسیر هستم،باید تا ته مسیر رو بفهمم بعد حرکت کنم، اصلا انگار اگر آخر اون راه واسم مشخص نبود توان و جرأت حرکت رو نداشتم
امااااا فهمیدم که من وظیفم بندگی هست نه تعیین تکلیف کردن واسه پروردگار ،و الان مدتی هست همین که سپردم دست خود الله انگار داره اون سیمان های ضخیم ذهنم خرد میشه و میریزه و منم لذت میبرم از مسیر زندگی
ممنون از کامنتتون
سلام سیمای عزیز
خدا رو شکر میکنم که دوستان خوبی دارم که زبانشون به تحسین باز میشه
قلمِشون زیباییها رو مینویسه
احساسِشون به سپاسگزاری ختم میشه
ممنونم ار توجه و تمرکزی که داشتی و خدا رو شکر میکنم که هم مسیرم با شما
در پناه الله باشی
درود بر شما نوید جان
امروز بهتر از همیشه صبح که بلند شدم کامنت شما رو خوندم سرشار از حس شور و عشق و امید شدم و سپاسگزاری کردم که خداوند در شروع زندگی امروزم این هدیه زیبا رو بهم داد.
چقدر تفکر، درک، عمل و مشاهده جریان هدایت در زندگی زیباست. دقیقاً هدایت به همین شکل عمل میکنه، وقتی تو سوال میپرسی، درخواست میکنی میشونتت رو شونههای خودش و میگه از این طرف برو، اصلاً زمانی که اون بنده خدا رو دوچرخه در اون مسیر زیبا که روبروش کوه بود حرکت میکردم یه لحظه به خودم گفتم سبحانالله، این عین مصداق اهدنا صراط المستقیمه، به خداوندی خدا خودش، همان مسیر زیبا و پر از نعمت و برکت هدایت
خیلی عالی هستی دوست عزیزم بینهایت از این نوشته زیبات سپاسگزار هستم
از خدای مهربان برای شما دوست عزیزم بهترینها رو آرزومندم
سلام احسان جان
شبت بخیر باشه
ایشالا شنبه خوبی رو گذرونده باشی
آره دقیقن
دیدی او آقا با دوچرخه میرفت و هِی عقب و نگاه میکرد که ببینه استاد دنبالش میره یا نه؟
دقیقن اوجا با خودم گفتم ببین
خدا اینجوری هواسش هستااااا
در هر لحظه هواتو داره
یادمه بچه بودیم کسی از ما آدرس میپرسید با شوق و ذوق میرفتیم طرف و تا دم درِ اون آدرس و نشونش میدادیم برمیگشتیم
چقدر دوران کودکی قلب و ذهن پاکی داشتیم
خداگونه تر بودیم
ممنونم ازت که این حس خوب و در من زنده کردی
در پناه الله باشی
سلام نوید جان
بعد از این که کامنت شما رو خوندم، دوباره قسمت آخر فیلم رو بررسی کردم و دیدم یک پیرمرد که به نظرم بیش از هشتاد و پنج سال داره، در حالی که شیلنگ اکسیژن در دماغش هست، وسط جماعت نوازنده نشسته!
سرزندگی و امید به زندگی در این جماعت، به خوبی قابل مشاهده است.
ممنون از دقت شما
سلام زاکی جان
همسفر خوبم
خدا رو شکر میکنم که همسفرای خوبی دارم
آره والا
میبینی؟؟؟
من دنبال اینم که پول بیاد که برم لذت ببرم
اون آقا با اون سن و سال دنبالِ لذت بردنِ
اکثریت مردم امریکا ذهنشون به دنبال لذت و تفریح و سپاسگزاریِ
دمِشون گرم واقعآ
خیلی خوبه که ذهنت فقط آهنربای لذت و تفریح باشه
من خیلی سعی میکنم ذهنم رو در این مسیر قرار بدم تا تبدیل به عادت بشه برام
ممنونم ازت
در پناه الله باشی
به نام پروردگار هدایت گرم
سلااااام دوست عزیزم امیدوارم در جای این جهان پهناور هستید لبریز باشید از احساس خوب
خیلی خیلی سپاسگزارم بابت نوشتن این کامنت فوقالعاده خیلییییی لذت بردم
این کامنت برام یه نشونه بود از طرف خدای مهربونم و چقدر سپاسگزارشم که در لحظه آدمو هدایت میکنه
چقدر زیبا وقتی دچار یه تضاد کوچولو شدم خداوند هدایتم کرد سمت این جملات عالی
قشنگ معلوم بود خدا داره با قلم شما باهام صحبت میکنه
شاید باورتون نشه ولی این کامنت اولین کامنتی بود که دوست داشتم ادامه پیدا کنه و تموم نشه
چون خیلی زیبا و عالی بود خیلی خوشحال و آروم شدم
باز هم سپاسگزارم
موفق باشید
خدانگهدار
سلام الناز عزیز
همسفر خوش قلبم
خدا رو شکر میکنم که هدایتم کرد به این سایت
هم مسیر مستقیم و به من نشون داد
هم دوستای خوبی بهم داد
ی روز هدایتم میکنه با کامنتِ دوستان
ی روز کامنتم رو برای هدایت به دوستام استفاده میکنه
مسیری بهتر و آسون تر از این ندیدم واقعآ
اینکه بدونی جواب سوالاتت اینجاست راحته دیگه
دیگه لازم نیست جاهای زیادی رو بگردی
همین سایت و میگردی و هدایت میشی به جوابت
عالیه
ممنکنم از توجه و تحسینت
در پناه الله باشی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان
سلام به همه دوستان ثروتمندم
سفر به دور آمریکا قسمت 204
رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ (8)
پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردى، دلهاى مارا به باطل مایل مگردان و از سوى خود مارا رحمتى ببخش. به راستى که تو خود بسیار بخشنده اى.
اول از تجربه شخصی دیروزم بگم ،
دیروز صبح لباسهای شیک پوشیدم و هنذفری زدم ، رفتم پیاده روی قانون سلامتی فایل هم گوش می کردم و رفتم بالاشهر مشهد یعنی راهنمایی، احمد آباد ، ملک آباد، در مسیر رسیدم به یک کافی شاپ خیلی خیلی شیک گفتم برم یک قهوه خودم را مهمان کنم رفتم داخل دیدم الله اکبر همه مشتریان دختران جوان و موها کلا باز و همه خوشگل تیب ها عالی و مشغول نوشیدن قهوه هستن اول کمی نگاهشان
کردم بعد سفارش دادم گفت آقا بیرون بر یا داخل میل میکنی یک نگاهی کردم دیدم فقط بین دختران فقط یک صندلی خالی هست یک لحظه نجوا آمد بابا برو بیرون قهوه بخور اینها همه خانم هستن بعد هم سر هاشون لخته به نجوا گفتم نه ، الان وقتشه که عزت نفس خودم را قوی کنم رفتم وسط خانم ها روی صندلی خودم نشستم با قدرت و با اعتماد به نفس و همچنان داشتم با هنذفری فایل هم گوش می کردم بعد قهوه آورد با آرامش و شادی میل کردم و نیم نگاهی هم قدرتمندانه به اطراف انداختم و حالش بردم و آن قهوه چقدر چسبید که خودش یک تمرین عزت نفس بود، بعداز پیاده روی 10 کیلو متر آمدم خانه و طبق معمول باید می خوابیدم و یا غذا می خوردم ، ولی ساک ورزشی را برداشتم و رفتم باشگاه بدنسازی و بدنم گرم و عالی بود و با علاقه تمرین کردم و یاد صحبت خانم شایسته افتادم که پیاده روی بدن را آچارکشی می کنه . و این هم بگم بعداز دوره قانون سلامتی بدنم چقدر تغییر کرده کمی لاغرتر شده ولی عین بدن بروس لی قوی و عضلاتی شده که موقع پیاده روی چقدر من لذت می برم باور کنید در حین راه رفتن گاهی بدنم خودم را نگاه می کنم و به خودم می بالم
خب بریم فایل :
جاده زیبای می بینیم با ماشین های لوکس و شاسی بلند، اطراف جاده کوهای سرسبز و باشکوه، مقصد ما شهر زیبا و توریستی سیلورتون هست که داریم نزدیکش میشم خدایا شکرت داریم ذوق زده و هیجانی میشیم.
ابتدا سری بزنیم به ویزیتور سنر این شهر که چقدر بومی و تاریخی و کوچولو هست همه چی مرتب چیده شده بسیار شیک و مجلسی تاریخ راه آهن این شهر می بینیم که دوره تکامل خود را طی کرده و از اسب گاری شده در سال 1950 یک قطار واقعی ،
اسناد عاشق آن لحظه شدم که آن مرد مهربان بصورت هدایتی کار خودش را تعطیل کرده و برمی گرده خونه تا بشما آب بده ، از این جا صورتش را می بوسم . که داری به استاد ما با علاقه آب میدی ازت ممنونم.
استاد صدای قطار توریستی آمده بچه های سایت هم سواری کنی ،
جالبه این شهر یک سوپرمارکت داره ، من خودم مشهد سوپرمارکت دارم برام جالب بود چقدر قشنگ پخچال ها بزرگ و حرفه ای چیدمان شده و قفسه ها هم عالی بود .
شکل مغازه های این شهر چقدر زیبا و جالبه هم سبک معماری و داخلش و وسایلش . نکته ای که نظرم را جلب کرد اینکه چقدر روی لباسها کلمه سیلورتون کلرادو نوشته شده بود این نشانگر عزت نفس بالای مردمان این شهر و البته دیدیدم که داخل خیابان ها چقدر پرچم زیبایی آمریکا برافراشته شده و معلومه مردم به شدت کشور خودشان را دوست دارن .
خدایا شکرت
علیرضا یکتای مقدم
مشهد مقدس
سلام و درود به دوست عزیز و همشری بزرگوارم اقای یکتای مقدم
قبل از خوندن مطلبتون در مورد فایل ، تجربه تون بسیاااااااااااااااااااار جالب بود…
راستش هم تحسینتون کردم بابت تقویت اعتماد به نفستون و هم خندم گرفت از شرایطی که خودتونو محک زدین…
برام جالب بود..
ولی کارتون قابل تقدیر بود ….
در نهایت ما همه روح هایی هستیم که در عالم بالا جنسیتی نداریم و فقط به قول قرآن عزیز:
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُم»
گرامى ترین شما نزد خداوند باتقواترین شما است..
اقای مقدم گرامی ، تحسینتون میکنم که ثابت قدم هستین و گامهاتون رو در مسیر درست برمیدارید..
و اما در مورد فایل
اشاره خوبی داشتین به این که :
« چقدر روی لباسها کلمه سیلورتون کلرادو نوشته شده بود این نشانگر عزت نفس بالای مردمان این شهر و البته دیدیدم که داخل خیابان ها چقدر پرچم زیبایی آمریکا برافراشته شده و معلومه مردم به شدت کشور خودشان را دوست دارن . »
دقیقاااااااااااااا موافقم و همه اینها نشانه قدر دانی و سپاسگزار بودن این مردم خوب از داشته هاشون هست…
الهی شکر برای همه آگاهی ها و زیبایی هایی که میبینیم…
ممنونم از شما
در پناه نور و عشق الهی باشید
به نام خداوند هدایتگر
سلام به شما دوست هم فرکانسی
ممنونم که وقت گذاشتین و کامنت بنده را مطالعه کردین ،
بارها از استاد عباسمنش شنیدم که پایه و اساس موفقیت تقویت عزت نفس است بویژه احساس لیاقت و ارزشمندی ، که بسیار مهم هست و بنابرین خیلی باید تلاش کنیم تا این باور احساس ارزشمندی را قویتر سازیم و در مسیر شاید نجوای شیطان مانع شود و بهترین کار عملی ساختن آیه 10 سوره مجادله است
إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (10)
همانا نجوا از سوى شیطان است تا کسانى را که ایمان آورده اند اندوهگین کند، در حالى که جز به اذن خداوند، هیچ (نجوایى) ضرر رسان نیست، پس باید مؤمنان تنها بر خداوند توکّل کنند.
برای جنابعالی، از خداوند متعال بهترین ها را آرزومندم.
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و سلامت باشید.
سلام به علیرضا جان
دوست خوبم تحسینت میکنم که تونستی بر نجواها غلبه کنی و این تمرین عزت نفسا انجام بدی
و به قول استاد نمیدونید بعد این تمرین شما تبدیل میشید به یه ادم دیگه.
سپاس بابت توجهت به زیباییهای فایل که باور مارا قوی تر کردی در توجه به زیباییها.
سپاس بابت به اشتراک گزاشتن این تجربه لذت بخش.
خداوند حفظت کنه داداش ورزشکارم.
به نام خدای مهربان
سلام دوست عزیزم آقا رسول خانگی
از اینکه برام کامنت گذاشتین خیلی خوشحال شدم بویژه اینکه دیدن عکس پروفایل تان انرژی بخش است.
برای اینکه آموزش های استاد در حد آگاهی و اطلاعات نباشه حتما باید بصورت عملی انجام دهیم و هر جا که لازم بود بهتره غلبه به ترس کنیم و قدم به قدم بصورت تکاملی عزت نفس خود را افرایش دهیم.
ممنونم
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و سلامت باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود فراوان خدمت دوست گرامی جناب آقای مقدم
من همیشه کامنت هاتون میخونم واقعا قلم عالی دارید
بابت این که انقدر متعهد هستید و عالی پیش میرید تحسین تون میکنم امیدوارم همه مون در این مسیر الهی ثابت قدم باشیم
مچکرم بابت کامنت زیبا تون
موفق باشید
بدرود
به نام خدای مهربان
درود برادر عزیزم
خیلی قلم زیبایی داری لذت بردم
مخصوصا اینکه روی عزت نفس خوب کار میکنی
بهت تبریک میگم واقعا
در مورد توجه به زیبایی های این قسمت هم عالی اشاره کردی
ی جور قشنگ این شهر کوچیک رو معرفی کردی آدم لذت برد
بازم ممنون ازت که داری باور هات رو تغییر میدی
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی
سلامی مملو از عشق به تک تک عزیزانم در این فضای بهشتی و سپاسی فراوان از دوستانی که با تبریکات و پیغام های ارزشمندشان شادی را مهمان قلبم کردند.
سفرتان به سلامت عزیزانم همیشه در سفر و شادی باشید.
گرچه شاید داستانم هماهنگی با این سریال نداشته باشد اما به تعویق انداخت را نیز جایز ندانسته و ادامه روند خلق کتاب را تا جایی که قلم یاری کند با عشق برایتان مکتوب میکنم.
روزی که در خیابان انقلاب پیاده روی کرده و فراوانی کتاب و انتشارات را تحسین میکردم را هرگز از خاطر نمیبرم.
آن روزها هنوز مشغول گذراندن دوره های معماری در خانه عمران بودم.
وقتی از کلام مسئول انتشارات به نشر دیباگران هدایت شدم ، آنقدر از لحاظ فرکانسی گیج و منگ بودم که نتوانستم آدرس را پیدا کنم و احساسی در قلبم گفت اینک زمانش نیست.
آری دقت کارکرد قانون برایم مسجل شده است ، تا درب مسیر معماری را به روی خودم نمیبستم این درب به رویم باز نمیشد.
صبح بود ، دیگر مطمئن بودم که لازم است قدمهای استوار دیگری را در راستای نشر کتابم برداشته و ایده ام را اجرایی کنم.
شماره انتشارات را در گوگل سرچ کرده و با آن مجموعه تماس گرفتم ، خانم محترمی پاسخگو بودند. در راجع به کتاب توضیحاتی به ایشان دادم و آن خانم محترم شماره مدیریت انتشارات را به من دادند که قرار شد در واتس آپ با مدیریت ارتباط برقرار کرده و توضیحات لازم در مورد کتابم را برایشان ارسال نمایم.
شاید باورتان نشود باورهای مخرب در من کاری کرده بود که حتی فایلهای کتابم را هم پاک کرده و عطایش را به لقایش ببخشم.
خاطرم آمد همان دو سال پیش که آن کامنت را نوشته بودم عزیزی از دوستان سایت به من پیغام داده و از من درخواست کردند که فایل کتاب را برایشان ارسال نمایم.
به یاد زهرا کیانمهر عزیز افتادم و از ایشان خواستم فایل را برایم ارسال کنند.
وقتی به آقای فرسایی پیغام دادم ، خواستند بخشی از کتاب را برایشان ارسال کنم ، دو صفحه از کتاب را برایشان ارسال کردم.
و سپس بدون هیچ سوال دیگری متن قرارداد را برایم ارسال کردند.
قبل از آن فکر میکردم شاید لازم باشد حضوری آنجا رفته ، کلی کتاب را بررسی و کارشناسی کرده و بعد جواب دهند ، اما گویی خدا آن را کارشناسی کرده و در کمتر از نیم ساعت قرارداد برایم ارسال شد.
یک ماه زمان خواستم تا یک ویرایش اساسی در کتاب انجام دهم و قرارمان بر آن شد 31 خرداد فایل تکمیل شده ورد کتاب را برایشان ایمیل کنم.
دو سال پیش که آن کامنت را نوشتم هرگز گمان نمیکردم از دل این سایت الهی فرشته ای پاک به سمتم هدایت شود که اتفاقا تخصصش تصویرگری کتاب است و بسیار هم در کارش حرفه ای بوده و روزی قرار است فرشته امداد رسان الهی شود و تحولی عظیم در به روزرسانی و بالابردن کیفیت آن کتاب ایجاد کند.
درست ترین و مناسبترین فردی که لازم بود سر راهم قرار بگیرد که این کتاب با بالاترین کیفیت و استاندارد چاپ شود را بدون اینکه من کاری کرده باشم برایم فرستاده بود.
تک تک نکاتی که طبق تخصصشان برای ارتقای کیفیت کتاب به من یادآوری میکردند گویی خدا از کلام ایشان جاری شده و مسیر را برایم روشن میکرد.
آن روزهای ابتدایی که مشغول تالیف کتاب بودم به دلیل نداشتن تخصص در نرم افزارهای اجرایی در بخش طراحی، مجبور شده بودم تصاویر الگو ها و عکسها را به صورت دستی کشیده و اسکن کرده و به فایل اضافه نمایم.
در تک تک لحظاتی که مشغول آن کار بودم درخواستم این بود که چقدر خوب میشد این تصاویر را با نرم افزار اجرا میکردم.
روزی که زهرا جان پیشنهاد دادند که عکسها را دوباره کشیده و آنها را با گوشی اسکن کنم که کیفیتش بهتر باشد ، این را هدایتی از جانب خدا دیده و مشغول طراحی تصاویر و الگوها شدم.
کمی که پیش رفتم گویی قلبم این دوباره کاری دستی را نمیپذیرفت ، به قلبم آمد که به زهرا جان پیشنهادی دهم که الگوها و تصاویر را با نرم افزار اجرا کنند.
از آنجا که وقتی از هدایت تبعیت میکنیم خدا دستانش را به یاری مان میفرستد ، با اینکه ایشان قرارشان با خودشان فقط تصویرگری جلد کتاب بود و در ابتدا بسیار برای پذیرش این مسئولیت مقاومت داشتند، اما به صورت معجزه آسایی خودشان پیغام دادند و برای اجرای کار اعلام آمادگی کردند.و به وضوح اعلام کردند حسی در قلبشان ایشان را به انجام این کار مأمور کرده است.
آن لحظه خوشحالی ام دیدنی بود ، گویی باری از دوشم برداشته شده بود،دوباره کاری به تصویر کشیدن الگوها به صورت دستی برایم قابل پذیرش نبود.
تعهد کاری ،صداقتش در تک تک لحظات اجرای کار مرا به سپاسگزاری از خدایی میرساند که همیشه با امدادهای الهی اش تو را در مسیر یاری میکند.
و تحسین میکردم استاد عزیزمان را که چنین شاگردانی تربیت کرده اند.
تمام کارهایش را تعطیل کرده بود و انجام این پروژه را در اولویت کارهایش قرار داده و شبانه روز مشغول اجرای کار با بالاترین دقت و تمرکز بود. دقیقا همان سبک کاری که همیشه دوست دارم افرادی که همکاری بینمان هست داشته باشند.
تا نیمه های شب گاهی تا صبح بیدار بوده و طبق برنامه ریزی اش الگوها را اجرا کرده و پس از تایید نهایی از جانب بنده خروجی گرفته و آن را برایم ارسال میکرد.
دقت و نظمش ستودنیست.بهتر از تصوراتم خدا فردی را برایم فرستاده بود که مرا به نقطه لعلک ترضی برساند.
آری در لحظه به لحظه روند همکاری ام با زهرا جان من لعلک ترضی را احساس کردم.
در مراحل اولیه تألیف کتاب به طرحی برای جلد کتاب هدایت شده بودم که همان را برای جلد انتخاب کرده بودم.
فقط باید میدیدن دستان طلایی و الهی زهرای عزیز چطور بدون اینکه کن بگویم آن تصویر را ری دیزاین کرده و کیفیت آن را 360 درجه ارتقا داد.
اما به همانجا نیز بسنده نکرده ،عاشقانه مرا با هدیه ای سورپرایز کرده و پیشنهاد دادند، که جلد کتاب را خودشان تصویرسازی کرده و تصویری یونیک خلق میکنند.
تصویری که هربار کتاب را در دست گرفته و آن را نگاه میکنم از زیبایی و خلاقیت و هنر دستان الهی اش غرق شادی و لذت میشوم.
آن روز ها به یاد تمرکزم روی همکاری استاد و آقا ابراهیم افتادم و دقت کارکرد قانون که وقتی میشنیدم استاد میگفتند ایشان کاری را ارائه میدهند و من از همه چیز آن کار راضی هستم اما خودشان بدون اینکه من بگویم باز کار را بهتر کرده و تحویل میدهند ، چقدر این سبک همکاری برایم تحسین برانگیز بود و دقیقا خودم نیز همچین تجربه ای را در تک تک لحظات کار با زهرای عزیز تجربه کردم.
کار اجرایی الگوها و تصویر سازی جلد کتاب به بهترین شکل پیش میرفت و خیالم از بابت ری دیزاین آن راحت بود.
میماند جایگزینی الگوها که به فایل ورد اصلی نیاز داشتم ، در اواسط کار متوجه شدم که فایل ورد اصلی فقط دست دوستی است که آخرین بار برایم ویراستاری اش را انجام داده است.
و به هیچ وجه نمیشد از فایل های تبدیل به ورد شده استفاده کرد زیرا کاملا فایل به هم ریخته و از هماهنگی خارج میشد.
با او تماس گرفتم ، پاسخگو نبودند . پیامی برایشان ارسال کردم و در پاسخ متوجه شدم به مکه مکرمه مشرف شده و حداقل 20 روز طول میکشید که به ایران برگشته و به سیستمشان دسترسی پیدا کنند.
و زمانی که برای تحویل فایل برایم باقیمانده بود، 15 روز بود، از آنجا که بسیار روی زمانبندی اهمیت قائل هستم دلم میخواست در همان زمان مقرر کار را با بهترین کیفیت ارائه دهم و آنجا بود که نجواهای ذهنی سر و کله شان پیدا شد.
در تک تک آن لحظات زهرا جان همچون فرشته ای در گوشم با حرفهای امید بخشش وعده لا تخف و لا تحزن را زمزمه میکرد.
شاید کلامش دقیقا این عبارت نبود اما در تک تک آن لحظات که لازم بود ذهنم را در مقابل نجواها ساکت کنم ، همچون فرشته ای الهی نازل شده و با صدای آرامبخش و حرفهای الهی اش امید را در دلم زنده میکرد.
ایده های مختلف را اجرا میکردم ، گاهی ایده می آمد که فایل درهم ریخته را دوباره تایپ کنم ، اما نشانه ها آن را رد کرده و مرا به صبر دعوت میکرد.
نهایتا به پیشنهاد زهرا جان تصمیم گرفتم با صداقت مسئله را با انتشارات در میان گذاشته و زمان تحویل را تغییر دهم.
وقتی موضوع را با آقای فرسایی مطرح کردم ،در کمال ادب و احترام توافقشان را اعلام کرده و قرار شد تاریخ تحویل تغییر پیدا کند.
مسئله به همین سادگی حل میشد و من میخواستم لقمه را دور سرم گردانده تا بدقول دیده نشوم.
ادامه دارد…
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و بانو شایسته و همه دوستان توحیدی و عزیزم
این اندام زیبا و بازوهای خوشگل و عضلانی و سینه برجسته و بی نظیر شما را که اینقدر قشنگ در بنرِ این قسمت افتاده تحسین میکنم استاد عزیز
در زمانی که اضافه وزن داشتین و فایل میگذاشتین ، با خودم فکر میکردم که شما در خیلی از عرصه ها به نتایج زیبایی رسیدین ، نتایجی که حکم عصای موسی را داشت برای ما تا به درستی مسیر شما ایمان بیاوریم…
ولی وقتی آن بدن و اضافه وزن شما را نگاه میکردم ، یه حسی درونم میگفت که چنین شخصی بزودی زود بدنی تراشیده شده و خوش اندام برای خودش میسازه والان که نگاه میکنم میبینیم چقدر آن حسم در آن زمان درست بود…
و با این نتیجه شما این نشانه از بهشتیان برایم آشکار شد
(وَکَوَاعِبَ أَتۡرَابࣰا)
و برای متقین همسرانی خوش اندام و خوش خُلق و خوی وجود دارد….
[سوره النبأ ٣٣]
این خوش اندامی شما و خانم شایسته که به برکت قانون سلامتی ایجاد شد و رفتار مهربانانه ی شما دو نفر در قبال هم ، نمود واضحی از این آیه بود برای من…
نوش جانتان این نتایج زیبایتان…
چیزی که در زندگی شما به عنوان الگوی تکرارشوند مثبت وجود دارد ،همین بحث کمک کردن دیگران به شماست…
کمک کردنی با صدِ وجود و با رفتاری مهربانانه…
آقای لَری در پرادایس و نمونه های عینی دیگر که در سفر به دورآمریکا و …دیده ایم
چه ارتعاشی پشت این الگوی تکرار شونده هست؟
یک ارتعاش بسیار زیبا که چنین نتایجی را خلق میکند….
ارتعاشی از جنس یک رابطه زیبا با خدا
به قول حضرت علی علیه السلام در حکمت 89 نهج البلاغه
مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الله ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ
هر کس که رابطه بین خود و خدا را اصلاح کند ، خدا رابطه ی بین او و مردم را اصلاح میکند…
کنترل قلب ها به دست خداست ، خدایی که به تعبیر قرآن که میگوید
وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ
[سوره اﻷحزاب 26]
در قلب دشمنان ترس و وحشتی می اندازد از قدرت گرفتنِ مسلمان ، حال همان خدا قادر است در قلب های مردم ، محبت را نیز بیاندازد ، مثلا قلب فرعون را برای موسی نرم کرد تا از کشتنش صرف نظر کند و…
وَأَلۡقَیۡتُ عَلَیۡکَ مَحَبَّهࣰ مِّنِّی وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَیۡنِیۤ
[سوره طه ٣٩]
وقتی خدا را با ایمانی صد در صد به عنوان حامی و یاور خود انتخاب کنیم که انگار همه کارهایش را رها کرده و فقط مشغول هدایت من است ، آن وقت نتیجه اش میشود چنین امری که ما دیدیم..
طرف کسب و کارش را تعطیل میکند و سوار دوچرخه اش میشود و از آب منزل خود بدون هیچ چشم داشتی ، مخزن آب تراک کمپر استاد را پُر میکند
پس رفتاری که از جانب مردم با ما میشود ریشه در رابطه ما با خدا دارد
شاید بهتر است بگویم که تمام رفتارهایی که از سمت هر جنبنده ای نسبت به ما میشود ، ریشه در رابطه ما با خدا دارد
ما مِن دَاۤبَّهٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِیَتِهَا
هیچ جنبنده ای نیست مگر آن که پیشانی یا زمام امورش در دستان خداست
[سوره هود 56]
داستان پشه و نمرود ، نمودی از این آیه قرآن هستند که خدا پشه را مامور میکند برای نابودی نمرود که رابطه اش را با خدا کم اهمیت جلوه میداد
مادربزرگ من سواد خواندن و نوشتن ندارد ولی حرفی به من زد که خیلی مرا به فکر فرو برد و به من ثابت کرد که علم به خواندن و نوشتن نیست همانگونه که حضرت محمد که خواندن و نوشتن نمیدانست ولی اثری از خود بجای گذاشت که همه علمایی که به خیال خود اهل خواندن و نوشتن هستند را متحیر کرده…
جمله مادربزرگ من این بود که
“این مار و عقرب ها به اذن خدا نیش میزنند”
با اینکه قرآن را نخوانده بود ولی جمله اش دقیقا معنی این آیه است که ذکر شد
چنین مفهومی را در شعر توحیدی پروین اعتصامی میتوانیم دریابیم که در داستان موسی و مادرش یک بیت دارد که میگوید
گرگ را گفتم، تنِ خُردش مَدَر
دزد را گفتم ، گلوبندش مَبَر
جمله مادربزرگم خیلی سنگین بود و من هنوز آن را درک نکردم که نکردم…
و یکی از جاهایی که میشود عیار ایمان خود را سنجید در مواجه شدن با یک مار و عقرب و تمساح و…است…
مثل عیار بالای ایمان ابراهیم که حاضر شد او را در آتش پرتاب کنند
حالا بجای آتش تصور کنیم پرتابمان کنند به یک دریای پر از تمساح…
بعدش مثلا میرسیم اونجا تمساح ها می آیند و خوش آمد گویی کنند و بگن سوار ما شوید تا شما ببریم را به خشکی…
خلاصه خدایا خودت کمک کن ایمان ما قوی تر شود…
از نتایج خودم بگم در این امر که فعلا ایمان من در حد سوسک است و امیدوارم در فرآیند تکاملی به چنین جایگاهی برسم که برم مار را بیاندازم بروی شانه ام و عکس یادگاری بیاندازم یا در دریاها در کنار تمساح ها و کوسه ها به غواصی بپردازم….(ایموجی خنده ریز)
ممنونم استاد عباس منش و بانو شایسته عزیز بابت این سریال زیبا
خدایا شکرت
یا حق
آقا رضای عزیز!کامنت بسیار زیبایتان بر دل و روحم نشست و با جان و دل آن را پذیرفتم!
همون جایی که گفتین تمام رفتارهایی که از سمت هر جنبنده ایی نسبت به ما می شود،ریشه در رابطه ی ما با خدا دارد…
یه کودک سه الی چهار ساله ایی خواهر شوهرم دارن که هفته ایی یه بار میان خونه ی مادر شوهرم و همه اونجا جمع میشن!این کودک بسیار خجالتی بود و با هیچ کسی هیچ رابطه ایی نداشت ولی تقریبا یه سالی میشه که رابطه ی عجیب و غیر قابل باور از دید بقیه با من پیدا کردن!تمام روز رو تو آغوش من هستند و بدون هیچ گونه چشم داشتی فقط بغلم میکنه و بوسم میکنه عاشقانه!هر وقت میاد براش خوردنی و وسایل میارم ولی با اون بچگی و معصومیتش میگه من فقط تو رو میخوام!امروز دوباره همه جمع شده بودیم خونه ی مادر شوهرم این بچه اومد بغلم و عاشقانه فقط نگام کرد و عین رابطه ی مادر فرزندی بهم چسبید و همه حیران موندن که از بین این همه آدم چی در تو دیده که این طوری میکنه!!!دستامو گرفت دستای کوچولش و بوس کرد!مامانش میگه اصلا با هیچ کسی این کارارو نمیکنه!می خواستم ظهر برم خونه مادرم گفت میشه زودتر بیایی من امروز بیشتر ببینمت!!!منم با خودم گفتم کدوم احساس این بچه رو برانگیخته کردم که تو یه خانواده ی بسیار شلوغ !این طوری فقط با من اخت شده؟حتی مادرش میگن یه هفته ی تمام فقط میگه کی میریم من برم زندایی مو ببینم!!!منم آگاهانه امروز از خدا سوال کردم که علت اینکه این بچه نه از روی نیاز بلکه عشق خودش هست که نثارم میکنه این چه رابطه ایست؟؟؟؟؟
امروز برای اولین بار کامنت شما رو خوندم!اولین بار میگم چون تا حالا کامنتی از شما نخونده بودم یعنی در مدارش نبودم!!!ولی وقتی این جمله ی شما رو خوندم چند باری برگشتم و دوباره خوندمش!انگار برای من نوشته بودین!انگار فهمیدم رابطه ی اون بچه ی معصوم با من رابطه ی من و خدام هست!اشک توی چشام جمع شد و جواب سوالمو گرفتم!خانم شایسته میگن هر وقت از خدا هدایت میخواییم هدایت میشم!!!من امروز جواب سوالم رو تو کامنت شما گرفتم!
ممنون از حضورتون و کامنت باارزشتون که خدا بوسیله ی شما منو به جواب سوالم هدایت کرد!!!!
همیشه در مدار سلامتی و سعادت و خوشبختی و ثروت و با خدا بودن باشید رضای عزیز
سلام رضا جان
انقدر کامنتت پرمحتوا و پر از توحید و ایمان بود که برای خودم سیوش کردم که بارها و بارها بخونم و آیاتش رو برای خودم یادآوری کنم
با این کامنتت یاد جملاتی از استاد افتادم و دلم خواست یه مقداریشو اینجا بنویسم:
وقتی که رابطه ما با خدای خودمون محکم بشه و با خدای خودمون رابطه خوبی برقرار کنیم به منبع خودمون که از اون هستیم نزدیکتر بشیم و باورهای شرک آلود را از درون خودمون پاک کنیم اون وقتی که خداوند رابطه ما را با بقیه هماهنگ میکنه همون خدایی که آسمانها و زمین رو و کهکشانها رو هماهنگ کرده و اونها را در مدارهای منظمی داره اداره میکنه همون خدا هم میتونه رابطه ما رو با بقیه هماهنگ کنه و اصلاً نیازی نیست که ما برای این هماهنگی کار خاصی کنیم
اصلاً نیاز نیستش که به خاطر این هماهنگی خودمون رو عوض کنیم و طوری رفتار کنیم که بقیه بیشتر دوستمون داشته باشند وقتی که مطابق میل بقیه رفتار کنیم در واقع داریم از اصل وجودی خودمون دور میشیم از منبع خودمون فاصله میگیریم… باید اون طوری باشیم که خودمون دوست داریم باید اون طوری رفتار کنیم که شایسته ماست یعنی توحیدی باشیم و مشرک نشیم به خواستههای دیگران…
اون وقته که خداوند رابطه ما را هماهنگ میکنه و بقیه آدمهای درست رو سر راه ما قرار میده… و ما را در مسیر قرار میده که هر روز بتونیم بیشتر از زندگی خودمون لذت ببریم و واقعاً لازم نیست ما کاری بکنیم البته منظور از کاری نکردن اینه که لازم نیست کسی رو راضی کنیم و تنها کاری که باید بکنیم اینه که روی توحید خودمون روی عشقمون به خدای خودمون و روی باور های خودمون بیشتر کار کنیم و طور دیگهای به جهان نگاه کنیم….
من هم وقتی به تسلیم بودن حضرت ابراهیم نگاه میکنم قلبم به رعشه در میاد
خداوند بعد از مدتها بهش فرزندی عطا میکنه بعد از اینکه میفهمه باید اونها«فرزند و همسر» رو رها کنه فقط از خداوند درخواست میکنه که مردم را اطراف اونها جمع کنه به خدای خودش ایمان داره و میدونه که هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت نمیافته یعنی بین میلیونها میلیون درخت و برگ میدونه که حتی یه دونش بدون اجازه خدا به زمین نمیافته اینجوریه که خیلی راحت میتونه فرزند و همسرش رو رها کنه و از خداوند درخواست کنه مراقب اونها باشه و اصلاً نگران نباشه…. و بعد از 20 سال برگرده و به فرزندش بگه من میخوام تو رو قربانی کنم چون به من الهام شده..
این حجم از توحیدی بودن این حجم از موحد بودن و تسلیم بودن واقعا تحسین برانگیز ه…
اما همونطور که استاد همیشه میگه وقتی یه نفر تونسته این کارو کنه یعنی وقتی حضرت ابراهیم تونسته انقدر موحد باشه قطعاً ما هم میتونیم….
و همیشه دعاام از خدای خودم اینه که شرک رو از وجودم پاک کنه و کمکم کنه قلبم هر روز ظرفیتش برای تسلیم شدن بیشتر بشه
سلام به آقای احمدی عزیز و توحیدی
دوست عزیزم بسیار لذت بردم از آیات قرانی که نوشتید و منو به فکر کردن و تعقل واداشتین ..پاداش شما بابت هر لحظه تعقل بر این آیات قطعا بهشت برین
مادربزرگ توحیدی و دوسداشتنی شما قطعا مثل خورشیدی میمونه که داره از خودش و به اذن خدای متعال توحید میپراکنه و باعث میشه آقا رضا دوسداشتنی این کامنت توحیدی اینجا بنویسه و عشق خودشو به رب داد بزنه
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم
به نام خدای مهربان
سلام رضای عزیز ازت ممنونم بخاطر این کامنت زیبات ،از چه آیات زیبایی استفاده کردین ،هرکدومش یه آرامش خاصی به قلبم داد .چقدر مثال مادربزرگ اون خوب و زیبا آرامش بخشه این کار و عقرب ها به اذن خدا نیش میزنن چقدر عالی یعنی اگه کلی کار و عقرب هم دور و ورت باشه تا خدا نخواد نمی تونن بهت آسیب بزنن ،دقیقا همینطوره یعنی ما نباید از کسی یا چیزی بترسیم یا بهش قدرت بدیم ،تا خدا نخواد اونا هیچ قدرتی ندارن .خدا مادر بزرگ عزیزت و حفظ کنه .
کلی آرزوی خوب براتون دارم
بنام خدا
سلام رضای عزیز
چه کامنتی نوشتی عزیز
دلمونو بردی که
چه زیبا از ایمان و نشانههاش و عملکردهای برآمده از ایمان گفتی
واقعا که اگه ما حتی کمی به خدامون ایمان داشته باشیم چه کارها که نمیکنیم
آقا ماشاالله شما خودتم چقدر بدن زیبا و خوشفرمی داری
بهترینا رو واسه هممون آرزو دارم
سلام دوست عزیز چقدر کامتتون حس خوبی داشت چقدر درکتون از قانون رفته بالا بهتون تبریک میگم
چقدر مادر بزرگتون قشنگ دنیارو درک کرده که تویک جمله بیانش کرده
ایه های که نوشتن چقدر درک خوبی بهم داد سپاسگزارم بابت این حس خوبتونون که تو سایت انتقال میدید
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام به برادر معنوی آقا رضا با دید توحیدی
ازتون ممنونم که اینقدر زیبا دلنوشته تون رو به دل ما نوشتین
خیلی زیبا آیات قرآن را به هر نوشتهای تطبیق دادین وچقدر سادهتر شد ودرک بهتر وراحتر قرآن را میفهمیم
خدایا شکرت که هر بزرگی تو هر خونه ای خودش چشمه ای از نور و نزدیکی به خدا و پاکی و زلالی وازعشق سرشار است .مادر بزرگ تون رو تحسین میکنم با این درک عالیش از جهان خداوند متعال.مادربزرگ منم همیشه ایه( فبای آلائه ربکما تکذبان) رو میگفت بعد من رفتم قرآن رو گشتم سنم کم بود واون موقع که خوندم بامعنی درکی ازش نداشتم و از مادر بزرگم پرسیدم شما که سواد ندارین اینو از کجا و چطور یاد گرفتین و بعد از چندین سال هنوز یادت مونده گفت:وقتی کوچیک بودیم ملاها تو شبهای قدر اینو میخوندن ومن از اونا یادش گرفتم ومن الان میفهمم که اینا چقدر به خداوند نزدیک بودن و این انسانها بدون آگاهی وقتی با خودم مقایسه میکنم چه خوب قانون درخواست رو بلد بودن وخداوند بهش پاسخ میداد همیشه هم مادر بزرگم دریافت کننده خوبی از طرف خداوند بود.
آقا رضا سپاسسسسسگزارم که منو یاد این خاطرات قشنگ انداختین ولذت بردم از کامنت قشنگتون
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام آقا رضای عزیز
کامنتهای شما واقعا بینظیر و توحیدیه
من شما رو تحسین میکنم که با استناد به آیات قران کریم کامنت مینویسید
من شما را تحسین میکنم اینقدر زیبا وظریف از عظمت خدا و قدرت خدا برایمان مینویسید
واقعا حس و حالم خوب میشه وقتی کامنتهای شما و خیلی دیگه از دوستان رو میخونم
لطفا باز هم بنویسید تا حال دلمان خوب شود و ایمانمان به خدای مهربان قویتر بشه
من از شما سپاسگزارم
سلام آقا رضای عزیز
همیشه خوندن کامنت های شما دوستان برام واقعا لذت بخشه
کامنت هایی که میخونم و آیه هایی از قران رو داره برام یجور دیگه زیباست چون همین کامنت ها باعث شده من بعد از سال ها با قرآن اشتی کنم و یجور دیگه قران رو بخونم و بهتر و راحت تر اون هارو درک کنم
خوشحالم که اینجام و دوستان خوبی مثل شما دارم
برات بهترین ها رو ارزو دارم
سلام به آقا رضای خوشتیپ و خوشگل و زیبارو و خوش اندام که انگار خدا با صبر و حوصله نشسته نقاشی کرده صورت زیبا و سیرت زیبای ایشون رو…..
دقیقا همونجوری که الله یکتا با صبر و حوصله نشسته و هدایتش کرده!!!!
احسنت به خدا که احسن الخالقین هست الحق…
رضای نازنین ، دیروز چندین بار کامنت شما از زیر چشمم گذشت ولی سعادت خوندن رو نداشتم …
اما امروز صبح که با آرامش نشستم و دارم یکی یکی برحسب امتیاز میخونم…
خیلی هدایت شده نشستم و خوندم…
هرچی بیشتر میخوندم بیشتر لذت میبردم ، همش آگاهی ناب ناب بود..
یعنی اگه بی انصافی نکنم بهترین کامنتی بود که خوندم…
(( چه ارتعاشی پشت این الگوی تکرار شونده هست؟
یک ارتعاش بسیار زیبا که چنین نتایجی را خلق میکند….
ارتعاشی از جنس یک رابطه زیبا با خدا
به قول حضرت علی علیه السلام در حکمت 89 نهج البلاغه
مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الله ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ
هر کس که رابطه بین خود و خدا را اصلاح کند ، خدا رابطه ی بین او و مردم را اصلاح میکند…
کنترل قلب ها به دست خداست ، خدایی که به تعبیر قرآن که میگوید
وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ
[سوره اﻷحزاب 26]
در قلب دشمنان ترس و وحشتی می اندازد از قدرت گرفتنِ مسلمان ، حال همان خدا قادر است در قلب های مردم ، محبت را نیز بیاندازد ، مثلا قلب فرعون را برای موسی نرم کرد تا از کشتنش صرف نظر کند و…
وَأَلۡقَیۡتُ عَلَیۡکَ مَحَبَّهࣰ مِّنِّی وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَیۡنِیۤ
[سوره طه ٣٩]
وقتی خدا را با ایمانی صد در صد به عنوان حامی و یاور خود انتخاب کنیم که انگار همه کارهایش را رها کرده و فقط مشغول هدایت من است ، آن وقت نتیجه اش میشود چنین امری که ما دیدیم..))
خیلی خیلی خیلی خیلی زیبا بود..پر از آگاهی..لذت بردم…
واقعا احسنت بر شما
تحسین میکنم شما رو
از خدا خیلی خیلی سپاسگزارم که امروز ، داره پر رنگ تر و شفاف تر از روزای قبل منو با آگاهی های ناب، با صبر و حوصله، قدم به قدم… روشن میکنه ..
منم به قول شما دارم سوسکی سوسکی هرجور رب العالمین صلاح میدونه، هدایت میشم..
اما راضی هستم خیلی…
خیلی خیلی شاکرم که دارم هدایت میشم …حداقل گمراه از دنیا نرم…
وقتی بار اول کامنت شمارو خوندم…پروفایل شمارو خوندم….
الله اکبر...
اونجا دیگه مو به تنم سیخ شد از چیزایی که نوشتین…
از داستان هدایت شما….
اینقدر تعهد!!!!!!!!!!!!
که نفت دانشگاه شیراز رو به دانشگاه امام صادق ترجیح….
چه میکنه این نور هدایت…
قطعا الخیر و ما فی وقع دوست خوبم…
واقعا آفرین به شما….
تحسین میکنم شمارو…..
اونجایی که از تصورات ماخولیایی خودتون گفتین که دیگه معرکه بود!!!! (ایموجی خنده دندونی)
امیدوارم یک روز مقاومت رو بشکنید و الله یکتا به دلتون بندازه و اون تیکه آخر پروفایلتون که گفتین بین من و خداست رو برامون بنویسید…
امیدوارم روزی برسه از هدایت های ریز ریز به هدایت های سرعت نوری برسید
با درودها و قلب فراوان
با نامش و بیادش و تقدیم شعر زیر به درگاهش
خوشحالم باتو
خوبه حالم باتو
خوبه حالم باتو
حالم خوبه، حالم خوبه،حالم خوبه…
سلااااام؛ سلاااااام. سلاااااام؛ سلاااااام.همگی سلااااااام ؛ همگی سلااااااام ؛آی زندگی سلااااااام؛آی زندگی سلااااااام
یه استادی داشتیم هر وقت رو استیج میرفت میگفت بچه ها معلومه حالم خیلی خوبه؟! ما هم همگی با همان شور و نشاط کودکی یکصدا فریاد می زدیم بعلــــــــــــــــــه! و حال خوبمون خوبتر میشد.حالا من هم موقع نوشتن این کامنت سر از اینجا درآوردم و حرفام سمت دیگه ای رفت و صحنه بالا برام تداعی شد.درسته رو استیج نیستم ولی فرکانس منتقل میشه و امیدوارم شما هم با این جملات حال دلتون که خوبه، خوبتـــــر بشه.
ای جااانم برای شکار این زاویه دوربین! دوربین ! نه ببخشید گوشی! آخه خدایی اینقدر قشنگه این تصاویر آدم فکرشم نمی کنه گوشی باشه! یه خدا قوت و دستمریزاد بگیم به فیلمبردار این زیبائی ها مریم جاااان شایسته! عجیبم ایشون شایسته هستند خدایی! مررررررسی عزیزززز بابت همه چیز.
بعدشم تشکر کنیم از راننده مهربونی که با سخاوتمندی قبول کردن ما رو هم با خودشون به سفر ببرند و ترک ماشینشون بذارن ؛ آقاااااا خیلی آقاااااایی! ما که نمی تونیم آنجور که شایسته است از شما تشکر کنیم و حق مطلبو ادا کنیم ولی یه خدایی داریم خیلی مهربونه هر وقت کاری از دستمون بر نمیاد میسپاریمش دست اون. اون میدونه و میتونه به جای ما ازش تشکر کنه و بهش بگه ما قدردانشیم. خدایاااا شکرررررت بابت این بندگان نازنینت و خدایا شکرررت که هستی و برایمان خدایی میکنی!
آن کس که تو دارد، چه ندارد؟!
و آنکس که تو ندارد، چه دارد؟!
بریم دلو به زیبائی ها بسپاریم و همسفرِ همسفرانمان بشیم.
سفر یه شعره سفر یه قصه ست سفر رهایی ازفصل غصه ست انگار دل من تاب این تصاویر و امروز نداره و دوس داره بک گراند این تصاویر زیبا آهنگ پلی کنه واسه همین هر لحظه منو به جایی میکشونه که نمی دونم سر از کجا در میاره ولی این فرمان دست یکی دیگست و من فقط لذتشو میبرم.
یه پیشنهادم میکنم به استاد گرانقدر و مریم جان عزیز. میدونم تهیه این فایل کلی انرژی و زمان و وقت میبره ولی بعنوان یه پیشنهاد اگه این تصاویر با یه آهنگ میکس بشن این خوبی رو داره که هر وقت اون آهنگ مثل این شعرهایی که در ذهن من پلی شد و من نوشتم رو مخاطب میشنوه کل این زیبائی ها براش تداعی میشه و اون احساس رو بارها و بارها لمس و تجربه میکنه. دمتووون گررررم.
به به برای این موزیک پس زمینه! من که پشت فرمون عینکمو زدم آستین کوتاه پوشیدم موزیکو بلند کردم و همراه میشم به ریتم موزیک و حرکات موزون و وارد سیلورتون میشیم. به قول بهروز وثوقی اینقده خوووووبه! هر وقت در مسیری چنین تصاویر زیبایی رو میبینم موزیک بلنده و فرمان ماشین میشه تنبک من خلاصه یکی باید منو پشت فرمون جمع کنه خخخ. دخترم اینوقتا کلی میخنده و میگه بابا دیونه شده منم سربه سرش میزارم و تو دلم میگم دلا دیوانه شو که دیوانگی هم عالمی دارد! والا به خدا
دیدن این تصاویر منو از خودم بی خود میکنه و هی به من یادآوری میکنه که من آدم اینجا نیستم! جسم من اینجاست ولی روح من با طبیعت و سرسبزی عجینه برای همین خداوند تولد منو در دهه اول بهار گذاشته و در سرشت و ذات من جنگل و سرسبزی و زیبایی میکس کرده که اینقدر از دیدن این تصاویر به وجد میام و هر ساله شورو شوق سفر به شمال رو دارم. و مطمئنم خداوند هدایتم خواهد کرد به منطقه ای خوش آب و هوا با دریا و جنگل انبوه و طبیعتی همیشه بهار!
چقدر اقدام مسئولان این ویزیت سنتور سیلورتون در نشان دادن تاریخچه این شهر برای من تحسین برانگیز و جالب بود و مرسی از مریم جان که آن را به تصویر کشیدن. دیدن این تصاویر تداعی کننده صحبت های استاد در مورد تکامل بعنوان زیربنای هر موفقیتی بود. امروز ژن بیقرار ابیات من خیلی فعاله و میپره وسط حرفام و دیدن این تصاویر منو یاد این بیت مولانا میاره که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؛به کجا میروم آخر ننمایی وطنم و دیدن همین تکامل و تغییرات تدریجی کلی برای ما درس داره که هیچ چیزی در این هستی یهویی و بی مقدمه بوجود نیامده و برای هر دستاورد و هر پیشرفتی قدم های مداوم کوچک و پیوسته ای برداشته شده تا نتیجه ای در خور و مطلوب حاصل شده است. و این پیامو به من میده که همینطور از مسیر لذت ببر و نخواه به خواسته هات بصورت مایکروفری برسی! رسیدن به موفقیت برایم مانند قورمه سبزی درست کردن است. باید اول سبزی بخری پاک کنی گوشت بخری، لیمو امانی بخری؛ لوبیا بخری و …( باورهای مناسب ایجاد کنیم) بعدش به میزان مناسب مخلوط کنی (میکس باورهای همجهت با خواسته) و سپس بگذاریم و صبر کنیم تا جا بیفتد (در مسیر رسیدن به خواسته هامون بمونیم) تا قورمه سبزی ما جا بیفتد و رنگ و لعاب زیبایی به خودش بگیرد (تحقق خواسته ها). حال اگه من فقط هدفم خوردن قورمه سبزی باشه و هی عجله کنم و برام طعم و مزه و رنگش مهم نباشه (خواسته مون برای نشان دادن به دیگران باشه نه براوردن نیاز خودمان) آنوقت وسوسه میشیم و میریم قورمه سبزی آماده میخریم و میزاریم سر سفره که خیلی زود وا میره و مشخص میشه این اون چیزی نیست که بشه از خوردن و دیدن و بو کردن و چشیدنش لذت برد و نتیجه ای برایمان نخواهد داشت.(از کجا به کجا رفتم یا ابل الفضل خخخ)
چه حس خوبی ازین ویزیت سنتور گرفتم. احساس عزت و لیاقت بهم دست داد با دیدن این تصاویر. چقدر همه چیز پرفکت و تمیز و منظمه و بوی خوشی به مشاممون میرسه ! اینها جز ارزش قائل بودن برای انسان، برای گردشگر، برای توریست مگه چیز دیگه ای میتونه باشه!
حرکت در پشت این جیپ و نزدیک شدن به این کوه (دقیقه 3:42 خدایا هنوز دقیقه سه ام!) منو یاد جاده عباس آباد به کلاردشت میندازه. وقتی در فرکانس مناسبی باشی آنوقت افرادی رو جذب میکنی که هم فرکانس تو باشند و دیدن این آقای دوچرخه سوار که کار خودشو تعطیل میکنه برای اینکه بدون چشمداشت نیاز استاد رو براورده کنه کلی درس داشت برای من و تعریف دیگری از مهمان نوازی رو در ذهن من تداعی کرد. با این که رو سر در هیچ شهری از آمریکا احتمالآ ننوشته مثلا به شهر مهمان نواز کلرادو خوش آمدید!
دیدن این تصاویر بیشتر برای من باورپذیر بود که آمریکاست! شاید بدلیل همین سوپر مارکت و فضایی که شبیه فیلم های وسترن است اینجور باور پذیره برامون تا دیدن شهرها و بزرگراه ها و آسمان خراش ها.
به به نهار خوردن به سبک دوره قانون سلامتی کنار این رودخونه پر آب و خروشان و این این آبشار زیبا با موسیقی دلنشین و دلپذیر آب یه لذت و کیف دیگه داره (شانس آوردین من تازه نهار خوردم خخخ) خدا رو صد 1000 مرتبه شکررررر.
این تصاویر پایانی هم خیلی چشم نواز و زیبا بودن. اون گروه موزیک با لباسهای خوشنگ ستشون معلوم نشد وسط جاده چکار می کنند خخخ. زیر نویس گفتگوی استاد با اون خانمم بچه ها برامون میذارن در کامنتهاشون.با کلی حال خوب بریم سراغ بقیه برناممون. ممنونم استاد و مریم جان بابت انتقال اینهمه حال خووووووب.در پناه حق
به نام الله که آفریده اسدالله که میدرخشد مثل خورشیدو ماه
اون آهنگ اول کامنت ات رو دانلود کردم، الان کلی آهنگ دارم که یا از فایل های سفرنامه دارم یا دوستان لطف کردند، مثل شما اشاره بهشون داشتند، واقعا آهنگ شاد و قشنگیه.
خدا را هزاران بار شکر که هم حال شما عالیه و هم حال بقیه دوستان.
مگه میشه تو سایت عباسمنش باشی و حالت بد باشه. تنها جایی که حالم رو عالی میکنه همینجاست.
بعضی وقتا که موقع نماز میشه و فرکانس هام میزون نیست میام یه کامنت از سعیده شهریاری عزیز یا سیدعلی عزیز یا بقیه دوستان عزیزم میخوانم حس و حالم عالی عالی میشه اونوقت میرم با خدای خودم صحبت می کنم.
آقا خواستم برای شما بنویسم شروع کردم از خودم تعریف کردن.
آقا اسدالله عزیز به افتخار عالی نوشتن می ایستم و دستانم را به سوی آسمان بالا می برم و از ته قلبم برایتان دعا می کنم که لحظه به لحظه سرشار از یاد خدا باشید و از ذوق حضورش قلبتون گرم گرم بشه و روز به روز موفق تر و شادتر و جوان تر و ثروتمند تر باشید الهی.
در پناه حق
سلام و درود خدا بروی ماه رضوااان عزیز
اول از همه بگم چقدر این پروفایل هایی که میگذارید خلاقانه و ناب هستند. هر بار که این هنرمندیتو نشون میدی با دیدن پروفایلت کلی احساس خوب بهم منتقل میشه و مطمئنم استاد و مریم جان هم از این خلاقیت های شما لذت میبرن.
این سرعت عمل شما هم واقعآ ستودنیه، من خودم خیلی اوقات برای عوض کردن عکس پروفایل کلی وقت میزارم تا اون حجم وکیفیت مد نظر رو اوکی میکنم ولی اینکار با وجود فیلتر بودن سایت انگار عین آب خوردنه و این توانمندی و دانش شما رو نشون میده و من این توانمندی هاتو تحسین میکنم.
خدا رو شکر که با کامنت دوستان بهشتی و فرشته های نازنین احساس و حال دلتون خوب میشه و چقدر هم خدا رو شکر کیفیت و تعداد کامنت های خوب فراوانه و این استمرار بچه ها هم قابل تقدیره. واقعآ این حجم از ارتقا و پیشرفت قابل مقایسه با پارسال نیست و این سایت الهی هر روز به واسطه فرشتگانی چون شما پربارتر و درخشان تر میشه.
رضوان عزیز آرزوی قشنگتونو بخودتون بر میگردونم و از خداوند وهاب و بخشنده میخوام هر آنچه در دل آرزو داری بهتون ببخشد. در پناه حق دوست عزیز
به نام خدای نازنیینم یار نابم عشق ازلی وابدیم
سلام به اسداله خوش ذوق خوش ذات خوش نوشتار وقطعا خوش گفتار
میدونم یک روز صدات رو میشنوم اسداله نازنینم از خدا خواستم ومیدونم میشه
خودش بهتر میدونه کی وچطور….
این روزها آخر شلوغی کارم هست وبه امید الله مهربانم یه کم کارم سبکتر میشه وبیشتر توی سایت میام وفعالیت میکنم وکامنت میزارم
ولی خیلی خوشحالم که همیشه جز اولین نفراتی هستم که جدیدترین فایل رو میبینم ولذت میبرم وروزم رو باحالی خوب آغاز میکنم
خدایا شکرت
اسداله جان کامنتت رو خوندم ودیگه طاقت نیوردم که چیزی ننویسم
مثل همیشه زیبا ودلنشین
والبته که خیلی استاد بودی و خیلی خیلی استادتر شدی در نوشتن وحال خوب رو بیشتر رسوندن به بچه های سایت بهشتی
من عاشق اون زیباروی شما هستم (شینای نازنین) که مست بودن پدرش رو باخدا حس میکنه
الان شاید خیلی متوجه این حال نشه ولی قطعا شما الگوی نابی هستی براش
برای الان وآینده ش
خوشا به سعادتش
منم یه وقتایی که میخوام برم سر کار مخصوصا صبح های زود آهنگهایی رو که باخدا حسم رو نزدیکتر میکنه میزارم ومییییرم باخدا عشق بازی..
اگه کسی ببینه با خودش حتما میگه این خانم دیوانه س
آره من دیوانه ام
دیوانه ی خدا
عاشق خدا
آن کس که تو دارد، چه ندارد؟!
و آنکس که تو ندارد، چه دارد
اصل مطلب رو خودت ادا کردی اسداله عزیزم
آخیش
برات نوشتم حالم خوب بووود خوووووووبتر شد
خدایا شکرت
به همون خدای نازنینم که عاشقشم میسپارمت.
سلام و درود خدا بروی ماه شهلای عزیز
تحسینت میکنم شهلا جان بابت که مشغله ها و ترافیک کاری مانع حضور شما در سایت نمی شود و این اولویت دادن به احساس خوب خیلی برام با ارزش و ستودنی است. خداقوت رفیق؛ خدا قوت عزیز؛ تنتون سالم و دلتون شاد باشه همیشه و سرشار از انرژی فرشته نازنین؛ حال دلتون همیشه خوب باشه و ساز دلتون همیشه کوک و ارتباطتتون با منبع هستی همیشه برقرار باشه الهی.
قطعآ خواسته شما خواسته قلبی منم هست و این وعده خداوند است که هیچ درخواستی رو بی پاسخ نخواهد گذاشت و دیدار عزیزانم را در زمان و مکان مناسب اجابت خواهد نمود.
خوشحالم که هر صبح فرکانستو بر مدار احساس خوب تنظیم می کنید و با خداوند عشق بازی می کنید. این قانون خداوند است که تضمین کرده، این احساس و فرکانس خوبی که میفرستی را بی درنگ پاسخ دهد و به خودتون برگرداند و اتفاقات و شرایط خوب رو به زندگیتون دعوت و تجربه کنید. بازی زندگی همینست شهلا جان و خدا رو شکر که این بازی رو خوب بلد شدی و نعمت و ثروت خداوند را روزی خودت کردی.
برایتان در این مسیر زیبا دمادم نعمت و ثروت و سلامتی و حال خوب آرزو میکنم عزیز. در پناه حق
سلام به برادر توحیدی عزیزم
اومدم کردی بنویسم گفتم شاید دیگران هم بخواهند بخونند و گفتم فارسی مینویسم به قول شما تعادل برقرار بشه
هرچند کردی برای ما لذت بخش تره خوندش ولی فارسی نوشتنم زیبایی خودشو داره
اول سپاسگزارم برای کامنت زیبات و اینکه بعضی جاها لبخند به لبم اومد
اول خوشم میاد که برنامه کودک زیاد دیدی دوران بچگی و خوبم یادته من چیزی یادم نیست
دوم منم سلااااااممم سلاممممم سلااااااااااااام پر از انرژی
معلومه که حالم عالیه ؟شما بگید حالم عالیه بچه های توحید؟
اهنگهایی که نوشتی خیلی خوب و قشنگ بود .اتفاقا با پیشنهادت کاملا موافقم چون خودمم امروز گفتم اگه رو این اهنگ بی کلام صدا باشه قشنگ تره
به هر حال تصمیم خود استاد و خانوم شایسته هست که حتما این روش بهشون الهام شده
در مورد اینکه گفتی فصل بهاری و خداوند یک عدد عشق و فرشته رو افریده در فصل بهار به خاطر اینه عاشق جنگل و کوه و آب و طبیعته
خب این سوال جواب بده من که متولد بهمنم و همین جنگل و اب و کوه و دوست دارم کجای دلم بزارمتازه من تو فصل زمستون که سرماست بدنیا امدم ولی عاشق این طبیعت پر از نعمت خدام
در مورداینکه وقتی پشت فرمون با آستین کوتاهعینک افتابی هستی و موزیک در حال پخشه و سازدلی کوتیمنی خو جور تونم اصلا من یه ادمیم هروقت در هر جایی اهنگ رقص پخش میشه قر تو کمرمه اگ هم فضاش نباشه برقصم یه قر ریزایی میزنم همیشه
مثلا اهنگ تو گوشمه بابام خوابیده چراغها روشن من خوابیده دستام در حال رقصه
تو ماشین که دیگه تعادل ندارم فقط دست جیغ هورا و کل
تازه با خواننده ام هم خوانی میکنیم.تو عروسیها که سرچوپی یا دو دستماله وسطخسته که نمیشم خدایی فکر کن حتی اگه تمام کف پاهام از شدت رقص درد بگیره هی ادامه میدم تا پایان مراسم
بهم میگن اَرده(یه بنده خدایی هست تو محلمون ادم ساده دلیه هر عروسیه باشه دعوتش نمیکنن این وسطه ساز خودشو میرقصه کاریم به کسی نداره پاهاشو از فارسی میزنه کوردی ساده بعد میزنه سه پا بعد پشت پا بعد بندری.هرچه رنگه مکهقدیم بهم میگفتن اردهالبته الان همه عاشق رقصمن تازه گریانم سرچوپیم.خخخ
آزاده در همه حال در حال رقص
به منم میگن لیوه .خخخخ
وتی نهار ایمشو قاورمه درس کردم کلکت گرده بخوای حیف تو نیخوای
در مورد اینکه سر در شهرها مینویسن به شهر زیبای و مهمان نواز فلان جا خوش اومدی ولا مهمان نوازم نیستنفقط باده قل ایم کن
خدایی کجا دیدی چنین مردم توحیدی کارشو ول کنه راه بیفنه بگه بیان دم خونم اب بهتون بدم تانکر پر کنید
چقد مهربان و مهمان نوازن و انسان دوست بهتره بگم و همه رو فارغ از جنسیت و ملیت و مذهب دوست دارند
این کلی درس داشت برام که فارغ از این چیزا عشق بورزم و اگ خواستم کاری برای کسی انجام بدم از روی عشق باشه بدون چشم داشت نه توقع و الکی تعارف کنم بله بفرمایید در خدمت باشم
خدایا شکرت برای این درسهای مهم که یاد میگیرم از این سفرنامه
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
بازم ممنون که نوشتی
زندگیت پر از نعمت و ثروت و زیبایی ها و سفرهای زیبای زیاد و تجربه های قشنگ باشه برای عزیزم
سلام درود خودا وه ریه ماه خوشکه نازارم
خدا رو شکر که کامنتم حال دلتونو بهتر کرده و خنده رو لبتون آورده و همین برایم کلی مقدسه و ارزش داره!
از کارتون گفتی میخوام اینو بهتون بگم برای نسل ما که به دهه شصتی ها معروفیم دیدن و نگاه کردن کارتون بهترین و گاهی تنها وسیله سرگرمیمان بود. یادم میاد ساعتها زودتر از شروع برنامه کودک جلو تلویزیون مینشستیم و یه شخصیت کارتونی هر قدم میزد ساعتها و ما ذول میزدیم بهش تا کارتونی شروع پخش بشه. کارتون مهاجران؛بل و سپاستیان،حنا دختری در مزرعه؛ بچه های مدرسه والت؛بنر؛ پسر شجاع؛ پلنگ صورتی؛ خانواده دکتر ارنست و …
آزاده جان مهم نیست متولد چه ماه و فصلی باشی عزیز، مهم اینه ریشت سبز باشه؛ دلت سبز باشه؛ وجودت سبز باشه و جوانه زده باشه. بهمن که برای من خیلی خوش یومنه ؛ بهمن ماه عشقه برام؛ اصلا وقتی بهمن میاد انگار بهار برام خیلی نزدیک میشه و در واقع شادی ما از همون بهمن کلید میخوره و به بهار ختم میشه که اوج لذت و شادی و سرسبزیه.
به به ازین همه شور و هیجان و حال خوب؛ بخصوص کل زدن که اصل جنسه! لامصب تمام سلول های بدنتو شاد میکنه! میدونستم شخصیت شاد و باحالی نداری نه تا این حد! خوش به حال همسفرات! من که ماشین پشت سرت باشم به کسی راه نمیدم خخخ ! واقعآ شادی و شاد کردن دیگران به نظرم عبادتی بی نظیر است. و خوشا به سعادت شما که این حال خوبو خدا بهتون بخشیده و میتونید به دیگران هم ببخشید. اصلا همین سرچوپی گرفتن همانند لیدری پیامبره برای هدایت امته برام. دمت گرررم که این هنر و نعمتو به خودت هدیه دادی و سخاوتمندانه به دیگران میبخشی.( وت ایشم نازار بی دلیل نیه خخخ نوش گیانت قاورمه وه لا آوه دمم خسیه ره کافر بوی حس کردم خخخ قاورمه گوشت یا مامر بو بدون افزودنی خوم)
در مورد اینکه سر در شهرها مینویسن به شهر زیبای و مهمان نواز فلان جا خوش اومدی ولا مهمان نوازم نیستن فقط باده قل ایم کن اینو کجای دلم بذارم خخخ دیگه رفتی رو کانال کردی! اون بنده خدایی که تا وسط راه اومده کامنت خونده دستشو گذاشتی تو حنا خخخ آقا تو معافی هی کردی حرف بزن خخخ
چیزی که من دیدم اینه که ما ادا درمیاریم و کلا از کودکی یادمون میدن شو بازی کنیم و نقاب بزنیم و خودمون نباشیم. در حالی که اونا اگر خوبن اگر بد که 90 درصدشون خوبن، خودشونن و نقاب ندارند و نقش بازی نمی کنند. تو همین سایت که من اسمشو بهشت گذاشتم میبینی هنوز 50 درصد و بیشتر یا هویتشون معلوم نیست یا عکس ندارند و اینا همش از ترس ناشی میشه که نکنه من فلان حرفو بزنم قضاوتم کنن یا بشناسن و آبروم بره یا هزار تا ترمز دیگه که همش بر میگرده به این که مردم چی میگند! قبلنا واقعآ ابراز محبت برام سخت بود ولی چرا نباید به همدیگه بگیم دوست دارم. مگه این ممنوعه خداونده که ابراز محبت کنی! احساس خوب داشته باشی و این ترمزها بین ما کردها خودت بهتر میدونی شدید تره و خیلی کار داره این فرهنگ ارتقا کنه و دید درستی نسبت به این جور کلمات و جمله ها داشته باشیم. بی دلیل نیست که اونا غرق نعمتند و ما اندر خم یه کوچه! هنوز مسئله مردم اینه موهاش معلومه یا نه! حجاب داره یا نداره! چه اهمیتی داره اینا واقعآ! این خدایی که ما میشناسیم با اون خدایی که مراجع میشناسن و مردم پشت سرشون راه میفتن زمین تا آسمون فرق داره. واسه همینم میگم شماها فرشته اید شماها بهشتی اید شماها نظر کرده خداوندید اینها اعتقاده منه و فقط حرف و لفظ نیست!حرف زیاده ولی بذار خوش باشیم به اینجا بذار لذت ببریم ازین نعمت خدا. بذار به قوا سعیده در این غار حرا دور و دورتر بشیم از این افکار پوسیده و شیطانی؛ بذار آنقدر بالا بریم که اینا دیگه به چشم نیان. آره رفیق بذار این شعر سهراب عزیز را که به ذهنم الهام شد و تقدیمت کنم و به قول معروف با حرفای خامم خاطر عزیزتو مکدر نکنم و برگردونم این احساس خوب و حال خوبو و قدر این جا و احساس خوبمون رو بیشتر بدونیم و بیشتر و بیشتر فاصله بگیریم ازین باورهای عامه.
هر کجا هستم, باشم: آسمان مال من است
هر کجا هستم
باشم
آسمان مال من است.
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت
من نمی دانم که چرا می گویند :
اسب حیوان نجیبی است
کبوتر زیباست
و چرادر قفس هیچکسی کرکسی نیست
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد
واژه باید خود باران باشد
چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را ، خاطره را ، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر
زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست …
سلام اسدالله عزیزم
امروز تو کامنتم یادی ازت کردم و درسی رو که داده بودی دوباره یادآور شدم.
از تغییر روحیه و خوش مزه بازی هات معلومه که اتفاقات خوبی افتاده و من از این بابت چقدر خوشحالم.
واقعا منم معتقدم واقعا باید دیوانه وار از زندگی لذت برد و هر لحظه با یه قهقهه به تمام پیچیدگی های ذهن مختوش خندید و مسخرش کرد.
و این دقیقا چیزی بود که احسان مقدم عزیز هم در کامنتش بهش اشاره کرد.
این که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؛به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
هم کلی شرح و تفسیر داره که من تو پاسخ به همسرجان البته به نیت مخاطبان توضیح دادم که دلیل حضور و ماموریت ما چیه.
برات یه دنیا شادی و لذت و آرامش آرزومندم
منتظر خبرهای سفر نامت هستم.
سرشار از عشق و آگاهی باشی
سلام و درود بر عالیجناب عشق
همواره از خواندن و دیدن کامنت های شما و همسر عزیزتون لذت میبرم و عشق میکنم وکلی تحسینتون میکنم و تحسینتون میکنم.
همین ارسال همزمان کامنت هامون خودش بیانگر احساس قلبیمان است. و شما همواره برای من بعنوان برادری بزرگتر الگو هستید.
استاد تو یه فایلی میگفتند آدم های بزرگ زندگی رو جدی نمی گیرند. و واقعآ هر چقدر که ما رشد می کنیم بیشتر این حرفو درک میکنیم و پی میبریم زندگی یه بازیه که نباید جدیش گرفت. هر چقدر این روحیه رو در خودمون تقویت کنیم به نظرم بیشتر به مقصود خود میرسیم.
همیشه این رابطه و عشقی که بین شما و همسرتون جریان داره رو تحسین میکنم و کامنت هایی که برای هم مینویسین واقعآ برایم درس آموز و الگو ساز است. و چقدر برایم جالب بود که هردو ورزشکار هم هستین و در رشته رزمی کار می کنین.همواره از خداوند میخواهم هدایت بشم به کامنت هاتون و در مدار و فرکانس کامنت هاتون قراربگیرم . ممنونم که هستین و برایمان با عشق مینویسین و این احساس خوب رو گسترش میدین. برای شما و خانواده عزیزتان بهترین سفرها؛ پیشرفته ترین خودروها و زندگی ای سراسر نعمت و ثروت و خوشبختی و شادکامی آرزو میکنم.یا حق
سلام به رفیق عزیزم اسدالله جان
بسیار بسیار سپاسگزارم ازت بابت به اشتراک گزاشتن احساسی که در این کامنتت به ما انتقال دادی و من با عشق دریافتش کردم و زدم بر بدن و حالشا بردم
و اما نکاتی که بر دلم نشست
همراه میشم به ریتم موزیک و حرکات موزون و وارد سیلورتون میشیم. به قول بهروز وثوقی اینقده خوووووبه
و اما مثال قرمه سبزی شما خیلی به دلم نشست
و من چون خودم آشپزیم درجه یکه و همه چی بلدم درست کنم
مطلبی هم من با اجازه شما به صحبتهای گرانقدرت اضافه میکنم
توی قرمه سبزی درست کردن
وقتی که سبزی را کمی تفت دادی
یه مقدار شنبلیله تازه خورد میکنی و جدا تفت میدی و میریزی توی قرمه سبزی که عطر و بوی اون تا هفت تا کوچه میره
بله ما هم باید برای اینکه این قرمه سبزی جا بیوفته باید الگوهارا خیلی دنبال کنیم تا باورمون قویتر بشه من میتونم و خدا هم پشت و پناهمه و قرمه سبزیمون بهتر و خوشمزه تر باشه.
جاده عباس آباد به کلاردشت خیلی دوست داشتم و چون خیلی از اون جاده را رفت و آمد کردم و زیباییهاش بینظیره و منا یاد خاطرات سفر به کلاردشت و ساحل عباس آباد و جنگل دوهزار و سه هزار انداخت.
انرژی تو کامنتت موج میزد.
سپاس از نکات ارزشمندی که تو کامنتت اشاره کردی و به رشته تحریر درآوردی و کلی حال خوب به من دادی..
دمت گرم رفیق
درپناه الله
سلامت وثروتمند باشی.
سلام بروی ماهت رسول عزیز
به به به به آقا رسول میف کردم برات .میتونم تصور کنم چه دلبری ای برای خانمت میکنی . و بقول معروف خوش به حال خانمت شده . هر چند همونقدر هم برای جمع های مجردی نعمت بزرگی هستید، خدا حفظت کنه.
من که خودم ازین هنرها بی بهره ام هر چند دوست دارم یاد بگیرم و تجربه اش کنم. تنها هنر من در آشپزی املت درست کردن و حلوا درست کردنه البته یه حلوای محلی که با کشک و خرما درست میکنند.
ان شاالله قسمت بشه از تجربیاتتون استفاده کنیم و حالشو ببریم. ممنون که برام نوشتید و کلی حال کردم از هنر آشپزیت.در پناه خدا باشید رفیق
سلاااااااااااااااامممممم م صد سلام به برادر خوب و باصفام
ممنوووونم از کامنت تون که از خط اولش تا آخر لبخند به لبم بود :)))
اصلااااااااا ی فضایی… :))
یاد داداشم افتادم ، سه سال پیش
همین موقع ها بود آخر تابستون به قصد ی سفر دو نفره ی شمال ، دخترنازش (باران ) رو پیش من گذاشت و قرار شد فردا تماس بگیریم تا تصویری از کنار دریا با باران جون صحبت کنه (اون موقع باران جون 7 سالش بود)
فرداش ، چند باری تماس گرفتم دیدم ج نمیده…
و گوشیش خاموشه!!
روز بعد خودش زنگ زد و گفت تو ماشین با رکابی بوده ، آهنگ بلند ، و پشت فرمون با همسرجان ، میخوندن و میرقصیدن و میخندیدن که پلیس امینت اجتماعی با دوربینها شکارشون کرده بودن و خلاصه چند ساعتی مهمان برادرا بودن ، حسابی ارشاد شده بودن و به راه راست هدایت شده یودن :)))))))
همین موضوع باعث شده بود اون خنده دارترین و شادترین سفرشون باشه
همیشه داداشم میگفت :لامصب ی لحظه فک کردم تو آمریکام جوٓ گیر شدم :))))
خلاصه برادرجان تا به خاک پاک آمریکا نرسیدین ، در جاده ها علاوه بر کنترل ذهن ، کنترل دست و کمر و شونه رو هم داشته باشین :))
ممنون از کامنت زیباتون ، ی طوری بود که این خاطره واسم زنده شد …
الهی هر جا زیر این آسمون قشنگ خدا هستین در کنار همسر نازنینتون و شینای عزیزم خوب و خوش و شاد و سلامت و سعادتمند باشید و در پناه نور و عشق الهی باشید.
سلام و درود بر خواهر عزیزم بانوی عشق
خدا رو شاکر و سپاسگزارم که کامنتم باعث شده لبخندی برلب این فرشته های نازنینش بیاد.
چقدر خندیدم از این خاطره جالبتون. خدایی شاد بودن هم جرمه تو این مملکت خخخ
خلاصه برادرجان تا به خاک پاک آمریکا نرسیدین ، در جاده ها علاوه بر کنترل ذهن ، کنترل دست و کمر و شونه رو هم داشته باشین :))
این توصیه تونو روی چشمام میزارم ولی از باب اینکه خیالتون رو راحت کنم خدمتتون عرض کنم، خواهر شما اصلا نگران نباشید چون خود گشت ارشاد کنار دست من نشسته و اوضاع تحت کنترله و حرکات موزون من اسلام رو به خطر نمی ندازه و فقط ایشون میتونه اسلام و به خطر بندازه که سفت اسلام و دو دستی چسبیده خخخ
راستی چند وقته به خودم دقت میکنم میبینم تو کامنتهام خیلی شعر میاد به ذهنم و دیدم این از برکات اشعار شما در کامنت هاتونه که من یاداشت میکردم و دیدم به هر چیزی که ما توجه میکنیم جهان از همون جنس برامون بیشتر و بیشتر میفرسته و خدا رو شکر یادم اومد که بار دیگه تشکر ویژه ای داشته باشم ازتون و سپاسگزار حضور شما و عالیجناب عشق باشم. تعداد روزهای حضورتون در سایت هم برام قشنگ و نشونه بود.عدد 1155 خیلی شیک و الهی و مجلسی! دو تا 1 دو تا 5 مبارکتون باشه.
دعای قشنگتون آنقدر زیباست که دوست دارم به خودتون برگردونم با این تفاوت که از رب بعنوان تنها نیروی برتر و فرمانروای جهان بخواهم زیرا اله های زیادی هر کسی میتونه داشته باشه که استاد در فایل تفاوت رب با اله به اون پرداختند.
یارب این بنده بهشتی ات هر کجا زیر این آسمون قشنگت هست، در کنار همسر نازنینشون خوب و خوش و شاد و سلامت و سعادتمند باشند و در پناه نور و عشق تو، یارب.
سلام به اسداله عزیز وثروتمند
الحق که زدی تو خال یعنی کلی زوق کردم وانرژی گرفتم از این آهنگهایی که
پلی میشددر ذهنت
احسنت به شما
دقیقا دیوانگی در برابر معبود هم عالمی داره ومن امروز کلا بمباران برکت ونعمت خداوند هستم هرلحظه این ندا در ذهنم نجوا میشه من هستم فهیمه همه چی را بسپار بخودم
ممنونم ازت که این حس خوب را به من دادی کلا امروز هر چی کامنت خواندم یه احساس فوقالعاده به من داد وهمه این نشانه ها برام درسها داشت
بهترین بهترینها را در هرلحظه از رب العالمین برایت خواستارم
یاحق
سلام ودرود بروی ماه فهیمه عزیز
دیوانگی در برابر معبود هم عشق بازی با خداونده، همانطور که انجام حرکات موزون و رقص نیز عبادت خداوند حساب میشه. و در کل هر آنچه که احساس خوب رو منتقل میکنه یعنی به نیروی بی انتهای خداوند متصله.
خوشحالم که نجواهای ذهنت نجوای فرشتگان است و نور الهی از دلت لبریز شده و بر ذهنت جاری گشته. و چه احساسی و چه سعادتی از ین بالاتر فهیمه جان که خداوند در ذهنت نجوا کند و آرامت کند. خوشا به سعادتت دوست عزیز. خدا رو شکر بابت این حال خوبت. این حال خوبتو خریدارم رفیق!
آرزو میکنم همواره غرق شادی و نعمت و ثروت و خوشبختی باشی دوست عزیز.یا حق
سلام خدمت دوست عزیز آقای زرگوشی خوندن کامنتتون نمیدونید چه انرژی و حاله خوبی بهم داد امیدوارم خداوند هر روزتون رو پر از حاله خوب و سلامتی کنه ..سپاسگزارم بابت کامنت زیباتون و حرفهای قشنگی که زدین مخصوصا مثال قورمه سبزی که خییییلی مثال خوشمزه ای بود ..خداروشکر بابت وجود دوستانی مثل شما که خوندن کامنت هاتون اینقدر حال دلم رو خوب میکنه و کلی شوق و ذوق بهم میده ….در پناه خدا باشید
سلام و درود اعظم عزیز
خدار رو شکر بابت حال خوبتون و ممنونم از اینکه این احساس خوبتو با من به اشتراک گذاشتین. تشکر میکنم بابت دعای خیرتون. آرزو میکنم همیشه غرق شادی و احساس خوب باشید که کلید رسیدن به هر خواسته ای است. در پناه حق دوست عزیز
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز و بانو شایسته دوست داشتنی و همه دوستان خوبم در این سفر فوقالعاده
یک سفر و این همه همسفر به نوع خودش واقعاً قابل ستایشه من که تا حالا ندیدم یک سفر انقدر همراه فعال داشته باشه که برای هر قسمت منتظر اخبار لحظه به لحظه و چشم انتظار دیدن زیباییهای خداوند باشند، واقعاً از همه اساتید و دوستان خودم سپاسگزار هستم
داشتم فکر میکردم به ویژگی یک همسفر خوب، هدف همه اکثراً از همراه کردن افراد دیگه به سفر خودشون اینکه بتونن لذت بیشتری رو ببرند، بعد حالا سفر به این بود که همه با هم فعالیت داشته باشند و خوش بگذرونن و یه نفر که کمکاری میکرد همیشه تو چشم و اعصاب بقیه بود و اون موقع به خودمون میگفتیم که من دیگه مثلاً عمراً با فلانی بیام مسافرت، حالا گذشته ازینکه من مدتهاست همچین حسی رو دیگه تجربه نکردم شکر خدا اما حکایت این سفر هم مثل همان سفرهاست، نوشتن دیدگاه برای فایلهای سفرنامه حکم و لذت همان همکاری را برامون داره، دیدی مثلاً تو ماشین نشستی یکی میخواد یه آهنگ خاصی رو گوش بده بعد همه احساسشون یکی میشه و از شنیدن اون آهنگ تو اون لحظه لذت میبرند چون هدف مشترک لذت بردنه و ازینکه میبینن یکی داره لذت میبره اون حس رو دریافت میکنند و باهاش لذت میبرند.
مادام که این همکاری وجود داشته باشه میشه با هم از سفر کردن لذت برد، هر وقتم که هر کسی ساز ناکوک زد جهان خیلی ساده اون رو از این سفر باز میداره و افراد مناسبتر رو همراه میکنه.
من تا قبل از دوره دوازده قدم دلیل وجود سفرنامه را نمیفهیمدم و هیچ ارتباطی هم باهاش برقرار نمیکردم اما حالا واقعاً بیشتر از هردورهای مشتاقم برای فایلهای سفرنامه چون طبق مسیر بهبودگرایی هم که در پیش گرفتم یکی از اون کارهای روزانم دیدن یک قسمت فایلهای سفرنامست دوست دارم بیشتر با شخصیت واقعی استاد و رابطه خانم شایسته آشنا بشم بیشتر بفهمم این جنس زندگی رو و خوب شکر خدا همینکه این فایلها دسته اول داره منتشر میشه خودش یه انگیزه مضاعفی ایجاد کرده.
امشب داشتم کوچه پس کوچههای محله جدید رو جستجو میکردم و ساختمانهایی که ارزشی چندین میلیون دلاری داشتن رو میدیدم و لذت میبردم که خداوند چطور من رو غرق در وفور و فراوانی جهانش کرده و با تمام وجودم ازش سپاسگزاری میکردم، میرفتم و تحسین میکردم و با خودم از اهداف و برنامههام صحبت میکردم، چقدر این جنس از رفتار با خود تاثیرگذاره، به خودم یادآوری میکردم که همه چیز باوره، احسان باید روی ریشهها کار کنی، ریشهها که قوی بشن همه چیز خودبهخود ایجاد میشه، اصلاً خواستههای ما فقط میتونه ایجاد بشه، ما کاری نمیتونیم انجام بدیم که خواستمون ایجاد نشه، ما روی خودمون کار میکنیم که خواستههامون ایجاد بشه.
وقتی که سیر تکاملی این شهر زیبا و فوقالعاده رو میدیدم به خودم میگفتم ببین پسر دقیقاً شبیه سیر تکاملی ما در درک و اجرای قانون و تخقق خواستههامونه، اولش هممون تو بیابونها ول بودیم و نهایتاً یه چادر داشتیم بعد آروم آروم سوار اسب شدیم و قطار و بعد همیمجوری پیشرفت و بهبود، هر بار که به یه خواستهای میرسیم سرعت رسیدن به خواستههای بعدی بیشتر و بیشتر و فاصله بین تحقق خواستهها کوتاهتر میشه، همانطور که آگاهی ما از قوانین بیشتر شده انسان هم بهتر یاد گرفته که چطور ابزار سادهتری برای انجام کارهاش بوجود بیاره.
همین فایلهای سفرنامه خودش یکی از اون ابزارهای مهم برای آسان شدن برای آسانیهاست، برای تنظیم فرکانس روی فرکانس خداوند، روی فرکانس سپاسگزاری و تحسین
چقدر این شهر زیبا بود، من عاشق اون خیابون تمیز و پهن و مغازههای رنگی و اون ویو کوی انبوه از درختان و ابرهای پنبهایش شدم، حتی خدا برای تایید 40 نفر رو نشون داد که رنگ مورد علاقه من رو به تن کرده بودند.
انقدر این چند روز افراد دور و برم و فراوانی رو تحسین کردم که هر جا میرم فقط همین زیباییهای اخلاقی و رفتاری مردم و نشانههای فراوانی رو میبینم، به نظر من درک آگاهیهای استاد در دورههای مختلف از مشاهده فایلهای سفرنامه میگذره.
وقتی که خوب روی ریشهها کار کنی میتونی همچین زندگی رو برای خودت بسازی، آخه کدوم سلبریتی تا حالا یه همچین تجربیاتی رو داشته؟ جدای از پول، زمان آزادی که بتونه هر وقت که دلش خواست این زیباییها رو تجربه کنه؟
روزی نیست که خدارو شکر نکنم برای هدایتم به این مسیر، این مسیر خیلی مسیر درستیه، این رو از سادگیش اطمینان دارم، همه چیز در جهان ساده اتفاق میفته خداوند برای خلق هیچ چیزی دچار زحمت نمیشه این ما هستیم که با مقاومتها و ذهن شرطیسازی شده خودمون جلوی ورود نعمتها رو به زندگیمون میگیریم وگرنه خوان رحمت الهی همیشه بازه
انشالله به زودی این زیباییها رو از نزدیک هم تجربه میکنیم
سلام دوست عزیزم احسان پر احساس و زیبا اندیشم
مثل همیشه کامنتت پر از لذت و احساس خوب بود
پر از درس و تجربه های زیبا و گرانقدر
همه چیز در جهان ساده اتفاق میفته خداوند برای خلق هیچ چیزی دچار زحمت نمیشه
چقدر این جمله میتونه پیچیدگیهای ذهن مارو باز کنه تا ترمزی برای پیشرفت نداشته باشیم.
در کتاب مارک فیشر,«حکایت دولت و فرزانگی» دقیقا به این موضوع مهم اشاره کرده که :
موفقیت ساده است و نگذارید سادگی اش شما را گول بزند.
همین فایلهای سفرنامه خودش یکی از اون ابزارهای مهم برای آسان شدن برای آسانیهاست،
احسان عزیز و این کلام گوهربار
دقیقا همنظریم و چقدر برای من احساس تایید این باورم بود که اگر خداوندقرار نبود منو به این خواسته برسونه به این فایل ، به این سایت ، به این کامنت هدایت نمیشدم .
پس خواسته من و پلن من برای کائنات خداوند ارسال شده و من فقط باید منتظر دریافت باشم و چنین انتظاری بسیار شیرینه
و در پایان درود خدا همراه با عشق و آگاهی هدیه زندگی تان
بنام نامی یزدان
رها کن دیگه غصه هاتو بدون قدر این لحظه هاتو
به خدا این روز و شبا برنمیگرده میبازه اونی که پی غصه میگرده
کجایی جونم غصه رو ول کن یه لحظه عمرو صرف دل کن
تو دلت پاکه مث یک تنگ بلوره تو که شادی خونه ی دل چشمه ی نوره
بسه دیگه این ماتمو خدا بسه دیگه این عزا گرفتن نیافریده خدا روزی واسه غصه خوردن
زندگیه تو یه معجزس که خدا هدیه داده تلفش نکن نیافریده خدا روزی واسه غصه خوردن
چی میشه که باشی همیشه شاد و خندون نبینم چشاتو گریونو پریشون
هر روز واسه تو یه فرصته جدیده هر روزه خدا پر نوره امیده
ببین شادیه پرنده هارو که شادن حتی با چند تا ارزن
چه حیفه غصه داشته باشی واسه چیزایی که نمیارزن
چرا فکر کردی یادت چون شب یلداست غم و شادی دنیا چند روزی با ماست
مث این آهنگ دنیا کوتاهه نجنبی میبینی آخره راهه نداریم حرفی واسه ی گفتن
به غیر از اینکه بیا زندگی کن ای دوست(علی زند وکیلی)
سلام به اقای مقدم دوست داشتنی
یه حسی گفت این اهنگو زیر کامنت شما بزارم
قبلش من کامنتتو خوندم و جوابی نداشتم انگار و رد شدم از کامنتت و رفتم چن تا کامنت دیگه خوندم
همین که متن این اهنگ خوندم حسی گفت برای شما بنویسم
و منم به حسم اعتماد میکنم چون خدا هدایت میکنه
گاهی وقتها چیزی به ذهنم نمیاد بنویسم ولی خدا چند دقیقه بعدش به چیزی هدایتم میکنه و میگه بنویس وگرنه من اصلا نمیدونم چی بنویسم که اعتبار اینم به خدا میدم خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سپاسگزارم ازت اقا احسان گل و دوست داشتنی
خیلی دوست دارم چون کامنتهات سراسر زیباییه و حس خدایه
حس فراوانیه
و نعمت تو زندگی
خیلی خوشحالم که تمام چیزهایی که در مورد فراوانی میبینی برای ما به اشتراک میزاری و باعث میشه ذهن ما هم به فراوانی و دیدن نعمتها وثروتهای خدا توجه ویژه کنه که از همون جنس وارد زندگیمون بشه
واقعا درست گفتی چه میشه این همه مخاطب از سراسر دنیا تو سایت استاد هستند و منتظر فایل جدید از استاد
وَأَلَّفَ بَینَ قُلوبِهِم ۚ لَو أَنفَقتَ ما فِی الأَرضِ جَمیعًا ما أَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم وَلٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَینَهُم ۚ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴿63﴾انفال
و دلهای آنها را با هم، الفت داد! اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف میکردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمیتوانستی! ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است!
کافیه تو سمت خودتو خوب انجام بدی بقیه رو بسپاری به خدا هرچه شد و خداوند به اسرار دل همه آگاه است
و دلهای همه رو به سوی تو نرم میکنه
بازم سپاسگزارم عزیزم که نوشتی
زندگیت سرشار از نعمت و ثروت و سلامتی و خوشبختی و سفرهای زیاد و تجربیات لذت بخش باشه
درود بر روح، نام و چهره زیبا و آرامشبخش تو دوست عزیزم
هر بار که نام و چهره قشنگت رو میبینم احساس آرامش میگیرم مشخصه که خداوند روح و جسمت رو به لطف و معرفت خودش بهخوبی جلا داده
این آهنگ و نوشته زیبا یکی از روزیهای فوقالعاده امروز خداوند به من بود که به دستان شما دوست مهربان به من هدیه داده شد از شما بینهایت سپاسگزارم
همزمانی این فایل، این نوشته، این موسیقی، جلسه 9 کشف قوانین، جابهجایی خونه، سوره لقمان و بینهایت مورد دیگه مفهوم بودن در لحظه و لذت بردن و آرامش رو بیش از همیشه برام یادآوری کرد.
دیروز سن خودم رو 2 برابر کردم و خودم رو تو اون لحظه تجسم کردم، لحظهای که بی بیش از اون چیزهایی که میخواستم رسیدم، لحظهای که به تمام خواستهها و آرزوهای مادی و معنوی خودم رسیده بودم، خیلی عمیق، کاملاً حسش کردم، خیلی جالب بود وقتی داشتم با خودم صحبت میکردم میدونم که باور میکنی حس کردم صدام جا افتادهتر شده، حتی تن صدای اون موقع خودم هم شنیدم، خیلی جالب بود، خیلی خفن بود.
خود الانم رو نشوندم روبروم و باهاش صحبت کردم. الان خودم ازش پرسید برای اینکه زندگی بهتر و زیباتری داشته باشم چیکار کنم؟
به خود الانم گفتم فقط لحظت رو زندگی کن، توکل کن به خدا، ایمان داشته باش که به بیش از آنچه الان تصورش رو میکنی میرسی، درسته خیلی از قدمها برات واضح نیست اما انقدر خوشگل و زیبا برات نمایان میشه و اتفاقهای فوقالعاده میفته که فقط میگی خدایا شکرت، هذا من فضل ربی.
آروم باش، عجله نکن، شادی یعنی بودن در لحظه، اگر یاد نگیری لحظت رو دریابی هیچ چیزی نمیتونه این احساس رو در تو به شکل پایدار و واقعی ایجاد کنه. تمامش یک بازیه، تمامش حرکت، تمامش باید لذت و درس و معرفت باشه برات.
تو هیچ لحظه و اتفاقی فرو نرو، جلوی هیچ بنی بشری سر خم نکن، تسلیم هیچ شرایطی نشو.
با سپاسگزاری قدرت پروردگارت رو دائماً به خودت متذکر شو.
از قرآن مثل یک دفترچه راهنمای همیشگی در زندگیت استفاده کن.
به دیگران، به طبیعت، به کسانی که با تو اختلاف سلیقه و نظر دارند، به کسانی که به تو عشق میورزند، به تک تک لحظات زندگیت عشق بورز و احترام بگذار.
مثل یک پادشاه بزرگ فکر کن، آرام حرکت کن، قاطع تصمیم بگیر، جسور و زیادهخواه باش اما طمع نکن.
از هیچ موجود و شرایطی نترس، هیچ پدیدهای حق نداره از تو بزرگتر باشه.
وابسته به هیچ چیز و هیچ کس مباش، پرواز در رهایی است.
از آمدن و رفتن هیچ کس غمین نشو که مانا تنها و تنها و تنها خداست.
خشمت رو فرو خور و محبتت را بیفشان.
حسادت رو کور و تحسین را سرلوحه کار خودت قرار بده.
تو همچون یک الماس زیبا، خاص، گرانبها و منحصربهفرد هستی، همه مردم جهان همچون تو الماس هستند، قیمت و ارزش هر الماس از الماس دیگه کم نمیکنه، دست از مقایسه بردار و خوشحال باش که الماس هستی.
هدایت خدا را با خودت شب و روز مرور کن.
این حقیقت را فریاد بزن:
من از چگونگی اطلاع ندارم
من به هدایت و یگانگی خدا اعتماد دارم.
اراده من اراده خداست
خداوند میخواهد صاحب همه چیز باشم
همه چیزهایی که خوب است و زندگیم را زیباتر و شکوفاتر میسازد
همه این مکالمه خیلی کوتاه اما بسیار اثرگذار بود، اصلاً وارد یه بعد دیگهای از زندگی شدم.
برای شما دوست عزیزم سراسر لذت و زیبایی رو آرزومندم
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به احسان عزیز دوست توحیدی و الهی مان
چه زیبا سیر تکاملی زندگی انسان را سیر تکاملی شخصیتی او ربط دادید و واقعا چه ربط دادن بجایی ایست.
زندگی انسان داره بصورت تصاعدی رشد می کنه، و طبق قانون هم رشد و موفقیت هم تصاعدی پیش می رود.
احسان عزیز شما را تحسین می کنم بخاطر پیشرفت رشدی که در درک قوانین داشتید و همچنین بخاطر استمرار در این تمرین عملی کامنت نوشتن برای بهبود شخصیتی که خدایی، باید لایق نوشتن باشی که اجازه داده بشه بنویسی و گرنه انگشت بر صفحه کلید نمی چرخد.
در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشید.
سلام به دوست خوبم احسان جان
چقدر قیاست را در سفر های دورهمی با این سفرنامه توحیدی دوست داشتم
واقعا به نکات کلیدی اشاره کرده
منم امروز خودم داشتم نگاه میکردم به رفتار خودم در فایلهای ماه های گذشته که در بعضی اوقات از سر حسادت و بد شدن حسم به خاطر باورهای پوسیده دوستان را تایید نمیکردم
قافل از اینکه این تایید نکردن
در واقع تایید نکردن یه تیکه از وجود خودم بوده
که وقتی این کارا میکنی
خودتا التیام میبخشی و با خودت به صلح میرسی
همون طور که اگه یه جایی یکی از دوستان یه مطلبی در مورد مریضی بزنه
میبینیم که همه با هم از اون کامنت اعراض میکنن
و این میشه وصل شدن به روح جمعی
که همه از یک روح واحدیم و در حال التیام خودمون هستیم و در تلاش برای رسیدن به صلح با خود .
داداش احسان دمت گرم
خیلی کامنتت برام لذت بخش بود و سرشار از درس.
سپاس که هستی .
یا حق رفیق.
به نام پروردگار زمین و آسمان
به نام یگانه معبود جهان خداوند بزرگ
سلام بر قلب بزرگت احسان عزیز
الهی که حال دلت عالی باشد
فقط خواستم بگویم بی نظیر هستی
انقدرر عالی روی خودت کار کردی و کار میکنی که از کلمات هویدا هست
تحسینت میکنم احسان عزیز این استمرارت را
تحسینت میکنم احسان عزیز این توحیدی شدنت را
تحسین میکنم قلب پاکت را
تحسین میکنم این کمنت زیبایت را
تحسین میکنم خدای بی نظیرت را
خدایا کرور کرور شکرت که خدای نظیر تو داریم
خدایا خودت قلب مان را با نور ایمانت منور گردان
همیشه با خدا باشی دوست عزیزم
خدایاااا کرور کرور شکرت که هستی
سلام به احسان عزیز
چقدر لذت بردم از کامنت بی نظیرت
وبه چه نکات ارزشمندی اشاره کرده بودیهمسفر خوب،هدف یکی آن هم لذت بردن
روند تکاملی در این شهر زیبا
وچه اشاره خوب ومناسبی فایلهای سفر نامه بعنوان ابزاری مهم در آسان شدن برای آسانی هاست
احسنت آقا احسان رگه های قانون را میتوان در جمله به جمله کامنت حس کرد
سپاسگزار وجود ارزشمندتم
زندگیت مملو از زیبایی وعشق وثروت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
طس ۚ تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ﴿١﴾
طاء، سین. این آیاتِ [با عظمتِ] قرآن و کتابی روشنگر است.
هُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿٢﴾
[که سراسر] هدایت کننده [انسان ها] و برای مؤمنان مژده دهنده است. (2)
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿٣﴾
همانان که نماز برپا می دارند و زکات می پردازند، و قاطعانه به آخرت یقین دارند؛ (3)
یک سلاااااااام پر انرژی رنگی رنگی مثل قشنگی های شهر سیلورتون به استاد های نازنینم و اعضای خانواده ی توحیدیِ قشنگم
خدارو صدهزاااار مرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دوباره برای راحت نفس کشیدن،زیبایی های دنیا رو دیدن و عشق ورزیییدن
تاحالا به این فکر کردیم ،همین الان که ما صحیح و سلامت روزمون رو شروع کردیم ،چند نفر همین امروز فرصت زندگی کردنشون تموم شده؟
اگر آگاهانه به خودمون بگیم ،ممکنه من هم فردا صبح وقت موندنمتویایندنیا تموم بشه و برگردم به آغوش خداوند ،اونوقت چطوری از امروزمون استفاده میکنیم؟چطوری به بقیه عشق میدیدیم؟چطوری میبخشیم؟چقدر زندگی رو ساده میگیریم و حرص نمیزنیم؟
در ودیوار بیمارستان ها گوشش پر از گریه و دعا و التماس به خداونده،برای دریافت یک روز فرصت بیشتر برای زندگی …برای اینکه یکبار دیگه به عزیزشون بگن چقدر دوسش دارن،بغلش کنند و ببوسنش …
عجیب ما انسان ها،دقیقه نودی زندگی میکنیم …
خدایا به ما نعمت زندگی کردن در لحظه ببخش،بهمون بینشی بده تا بندگی و عبادت و عاشقی کردن رو به یک ثانیه بعد هم موکول نکنیم و یادمون نره شاید امروز فرصت آخر باشه …
این روز ها هرچقدر میگذره بیشتر به ضعف و ناتوانی خودم در برابر قدرت خداوند پی میبرم و جالب اینجاست که هرچقدر بیشتر تابلوی خدایا،من برای هرثانیه زندگی کردن به تو فقیرم رو دستم میگیرم، بیشتر و بیشتر احساس قدرت و بی نیازی میکنم.ساعت های بیشتری از روز احساس خوشبختی بی قید و شرط دارم.
چند روز پیش یک مریض داشتیم که بخاطر شرایطی که براش پیش اومده بود ،کلیه ش درست کار نمیکرد و سدیم خون رو بیش از اندازه دفع میکرد.
وقتی که بدن سدیم رو بیش از حد معمول دفع کنه،شما باید هرچه زودتر با سرم این کمبود رو جبران کنی و به بدن مریض سدیم برسونی.
بچه ها ! پزشک متخصص نفرولوژی که کارش تخصصی همین سیستم کلیه هاست !این همه سااال درس خونده! اییین همه سال کار کرده و به شدت انسان با سواد و با علمی هم هست!
برای هربار محاسبه سرم دریافتی بیمار که چقدر سدیم رو چطور دریافت کنه ،یکی دوساعت براش زمان برد تا بتونه فقط اون تیکه از عملکرد کلیه رو که تنظیم سدیم خون و ادرار هست رو با دارو جبران کنه !
همین کلیه که اندازه کف دستمون هم نیستا! همین که هرثانیه داره خون مارو تصفیه میکنه…
بدون اینکه هیچ محاسبه ای در کار باشه ….
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ
ای انسان! چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟
این آیه انقدر سنگینه که احساس میکنم هربار میخونمش آسمون از عظمت پروردگار به لرزه درمیاد ….
سعیده !سی سال داری زندگی میکنی ،بینایی و شنوایی و عقل و درک و اینا که بماند…
حتی یک بار هم لازم نشده خودت حواست به سدیم بدنت باشه،خودت محاسبه ش کنی …
جوجه ؟چی باعث شد به خالقت مغرور بشی ….؟
خدایا ما حتی برای بندگی کردن و شکرگزاری و تسلیمت بودن،بهت محتاجیم.مارو در پناه خودت حفظ کن
همونطور که خودت گفتی:
وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ
بگو: اى پروردگار من، از وسوسههاى شیطان به تو پناه مىآورم.
استاد قشنگ و نازنین و دلبرم ،اونجا که اون آقای محترم بدون هیچ چشم داشتی برای تامین آب تراک کمپر شمارو برد به خونه ی خودش،صدای آموزش شما در جلسه 5 قدم 9 توی سرم میپیچید:
جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند
نتیجه ی این باور و این عبارت تاکیدی میشه هرجای دنیا که هستید دستان خداوند به کمک شما میاد،و این یعنی ایمان به غیب،یعنی در مدار درست بودن ،یعنی حرف بی اساس نزدن ،یعنی زندگی برپایه ی اصول ،یعنی انسان لب و دهن نبودن …
و من هرچقدر بیشتر تلاش کنم برای اجرای درست آموزش های شما،بیشتر و بیشتر به نتایج شما نزدیک میشم.
کما اینکه همین الانش ،زندگیم پر از رحمت و نعمت خداوند شده،انسان ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم به من خیر میرسونند بدون اینکه من هیچ کاری براشون کرده باشم.
مورد داشتیم دو هفته قبل شیفتش رو با من عوض کرده ،اونم ازم خواهش کرده برات امکانش هست ؟منم میبینم مشکلی ندارم میگم اوکیه
بعد فرداش فامیلمون زنگ میزنه و منو به عروسی دعوت میکنه به کدوم تاریخ ؟هموم شیفتی که اگر عوض نمیشد ،من نمیتونستم برم عروسی و خوش بگذرونم…
این کار هارو کی انجام میده؟
برای ماه شهریور من درخواست 4 روز مرخصی دادم به هدنرسم برای اینکه بتونم برم گرگان پیش بچه هام.
با درخواستم موافقت کرد، بعد که برنامه اومد دیدم مرخصیم رو نداده!
ذهنم میگفت برو بهش بگو چرا؟قلبم میگفت بلدی زندگی هدایتی رو تمرین کنی؟بلدی توکل کنی؟ کار وبارت رو بسپاری به خدا؟
الان تازه ١٠شهریوره و انقدر دستان خداوند اومدند و برنامه ی من تغییر کرد که همین دو هفته ،من دوبار دارم میرم گرگان! اونم با لذت !
شما قدرت رو بده به خدااااا
شما دیدت رو به انسان ها عوض کن
شما انسان هارو دستانِ نازنین خداوند ببین
همون هدنرسی که مرخصیت رو نداد،همون ی کاری کرد برنامه ت از همه باز تر بشه …
چرا ؟چوون من روزی هزار بار میگم هدنرس من نیست که برنامه کاری من رو میچینه…خداااست که تصمیم گیرنده ست…
همین آقای با صلابت ،که بقیه بچه هارو به گریه انداخته سر چیزای الکی،وقتی به من sms میده برام شکلک گریه میفرسته میگه خانم شهریاری فلان شیفت به مشکل برخوردیم میتونی کمکم کنی ؟
بعد خانوم شهریاری هم قشششنگ فکراشو میکنه ،اگر براش امکانش بود حتما کمک میکنه ،اگرم نبود میگه عذرمیخوام برام مقدور نیست.
ایزی ایزی تامام تامام.
به قول اون صحبت دوست نازنینمون تو کلاب هوس که میگفت
صاحب شرکت کیه ؟صاحب همه ی ما خداست
منم هر روووز با خودم تکرار میکنم
هِدنرس کیه؟هدِ همه ی مااااا خداست
و این ترکیب دادن قدرت به خداوند به اضافه باور همه ی انسان ها دستان شایسته ی خداوندن
با چاشنیِ تمرکز روی ویژگی های مثبت مسئولم
باعث شده شیفت های من،تجربه های من،برخورد هایی که من میبینم هیییچ ربطی به بقیه همکارام که تو همین بخش دارند کار میکنند،نداشته باشه ….
بعد بقیه میان ازم میپرسند
تو چرا انقدر خوش شانسی ؟چرا انقدر خوش کشیکی؟ چرا فلان پزشک میاد اول میپرسه امروز شهریاری کشیکه؟وقتی بهش میگیم هستی،چشاش برق میزنه از خوشحالی ؟چرا فلانی تورو میبینه اینطوری بهت لبخند میزنه؟چرا تو ؟ چرا اون؟ چرا فلان؟
و من لبخند میزززنم و از ته قلبم میگم :
فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ
به سبب رحمت خداست که تو با آنها اینچنین خوشخوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سختدل مىبودى از گرد تو پراکنده مىشدند.
الحق و الانصاف که همش رحمت و خیره خداوند
وگرنه اگر به گناهان ما اگر بود …
وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَهِ ۖ لَوْ یُؤَاخِذُهُمْ بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ ۚ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلً
و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر میخواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر برای آنها میفرستاد؛ ولی برای آنان موعدی است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت!
خداروصدهزاااااار مرتبه شکر از ته ته قلبم
برای این احساس خوشبختی
برای داشتن این غار حرا
برای این تعامل های دوسر سود
چقدر زندددگی لذت بخشه وقتی بین غار کهف و غار حرا در گردشی و هرجا که میری فقط نور خدارو میبینی
خدای قشنگ و دلبر و قدرتمند و مهربون منننن
نووورِ آسمون هاااا و زمین
شما که مدیریت کیهان و کهکشان ها دستته و خواسته های من برات در حد تیله بازی هم نیست…
کجا؟دنبال چی برم ؟
وقتی همه چیز و همه چیز و همه چیییییز
توووووووحییییییییییییده
نورِاین آیه خوووووشگل و دلبر ونازنین که از هر کلمه ش قدرت خداوند کرور کرور میریزه رو به چشم خوووودم و شما از طرف فرمانروا هدیه میدم به امید اینکه هر ثانیه مون از ثانیه ی قبل توحیدی تر باشه :
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ
ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمیتوانند آن را باز پس گیرند! هم این طلبکنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم این عابدان، و هم آن معبودان)!
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ
مقام خدا را آن گونه که شایسته اوست نشناختند،خدا ذاتی است بینهایت توانا و بیهمتای شکست ناپذیر.
استاد قشنگم ،دیشب به یک متنی هدایت شدم که عجییییب دلنشین بود و دقیقا من رو یاد رابطه ی شما با خانم شایسته ی دلبر انداخت ،براتون اینجا مینویسش
الهی که تمووووم زندگیتون پر از عشق و نور و رحمت خداوند باشه و تنتون سلااااامت ،سایه تون مستدام
«نامهٔ ویکتور هوگو به آدل فوشه»
عزیزترینم هنگامی که دو روح که مدتی مدید درمیان جماعت به دنبال هم بودهاند، سرانجام بههم میرسند. پیوندی پرشور و ناب همچون سرشت خودشان بر روی زمین شکل میگیرد و تا ابد در آسمان ادامه پیدا میکند. این پیوند همان عشق است، عشق راستین. مذهبی که معشوق را به مقام خدایی میرساند. معشوقی که سرچشمهٔ حیاتاش از خودگذشتگی و اشتیاق است و نزد او بزرگترین ازخودگذشتگی، شیرینترین لذت است.
این همان عشقی است.
که تو!
در من زنده میکنی.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ»
ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﻭﺩ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﻓﻀﻠﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﻳﻢ، ﺍﻱ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻱ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ! ﺑﺎ ﺍﻭ، ﻫﻢ ﺻﺪﺍ ﺷﻮﻳﺪ. ﻭ ﺁﻫﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻧﺮم ﻛﺮﺩﻳﻢ.(سبأ ١٠)
سلام و درود به سعیده عزیزم، انسان نورانی و ارزشمند و فرشته نجات انسانها. انسان ارزشمند بینهایت تحسینت میکنم. صدای ما رو میشنوید از بلاد عسلویه. یه جوری هم سر کلاس اعضای سایت منت عسلویه رو گذاشتم انگار حمید امیری از صبح تا شب داره یه تنه پالایشگاه میسازه ، میبره تو بهرهبرداری و شخصاً گاز رو میرسونه دم خونه مردم. آقا بخدا من اینجا هیچ کار مفیدی برای مملکت نکردم. امیدوارم خداوند منو به انسان مفیدتر و ارزشمندتری تبدیل کنه.
خواستم برات کامنت بنویسم نمیدونم از کجا بگم… قبل از هر چیز گفتم بذار یه آیه رو انتخاب کنم چون سعیده جان به قرآن خیلی عشق و علاقه داره. هدایت شدم به آیه 10 تا 12 سوره مبارکه سبأ، حکایت یه پدر و پسر با باورهای مالی عالی و باورهای توحیدی. داوود و پسرش سلیمان. (یه جوری اسمشون رو میبرم انگار چند سالی بچه محل شون بودیم ؛ تو این لحظه که دارم کامنت مینویسم ساعت 2:45 دقیقه فرداست، الان فرداست 11 شهریور ، (کلی ایموجی خنده) ، و هندزفری توی گوشمه و اسماءالحسنیٰ رو گوش میدم، چیزی که از خودت یاد گرفتم.)
یه جایی توی کامنتت نوشته بودی که همه آدمها و مخصوصاً هدنرس بزرگوار به شما که میرسن بهترین وجه شخصیت شون رو ارائه میدن و هر کسی به نوعی به شما خیر رسانی میکنه، این انسانها پاره ای از روح خداوند هستن که خدا به دلشون میندازه در برابر بنده نورانی و اهل ایمان خداوند بهترین باشن و در خدمتش باشن. و شما قطعاً لایق دریافت این شرایط هستین. چون شما تمرکز رو گذاشتی روی اصل ماجرا. اصلی ترین موضوع. همون موضوعی که حضرت ابراهیم گفت «انی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفاً» شما تمرکز گذاشتی روی توحید و باید شرایط براتون اینجوری باشه. در مورد داوود نبی، خداوند میگه کوه ها و پرنده ها هم باهاش هم نوا و همراه بودن. اهل ایمان که باشی کوه ها به خدمت شما درمیان ، آدمها که جای خود دارن. خداوند آهن رو در دست داوود نرم و تحت کنترل قرار داده بود ((ممکنه این یه مصداق باشه از اینکه مهارت بالایی در آهنگری داشته به حدی که انگار آهن مثل خمیر نرم میشده براش)) توی ترجمه ذیل «منا فضلاً» گفته شده از سوی خود فضل بزرگی به او عطا کردیم. ولی نامبرده یه وقتایی از سر فضولی به ترجمه گیر میده. من میگم اون تنوین آخر فضلاً الکی نیومده. حس میکنم خدا گفته ما از سوی خودمون یه فضلی بهش دادیم. یه چیزی ، یه چیز مختصری . یه جلوه از فضل خدا. فضل بزرگی نیست چون خداوند بینهایت بینهایت بر بندگانش فضل عطا میکنه، به همه میلیاردها انسان روی این سیاره فضل عطا میکنه. پس یه مهارت کنترل آهن آنچنان فضل بزرگی نیست. چون هر چقدر بنده از خدا بخواد خدا بازم بیشتر و بیشتر و بیشتر عطا میکنه. ببین اگه یه روزی به من بگن سعیده از فضل خداوند دست مسیحایی پیدا کرده و هر کسی رو CPR میکنه طرف احیا میشه و مریضیش هم درمان میشه میگم آره این موضوع از سمت خداوند امکان پذیره. چون خداوند بینهایت صاحب فضل هست بر بندگان و خودش گفته «وابتغوا من فضل الله» از فضل خداوند درخواست کنید. پس روی خوش آدمها بخشی از فضل و رحمت خداست که تو انسان موحد و نورانی لایق دریافتش هستی.
سعیده نوشته بودی ما آدمهای دقیقه نودی هستیم. (شاید هم وقت اضافه و پنالتی (ایموجی دست تو پیشونی))، قبل از اینکه به وقت اضافه و پنالتی کشیده بشه میخوام بهت بگم بینهایت تحسینت میکنم از این شخصیت ارزشمند و مفیدی که از خودت ساختی و جون آدمها رو نجات میدی. من از طرف خودم به وجود گرانقدر و ارزشمند شما افتخار میکنم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت وجود گرانقدرتون.
آیه 12 سبأ رو هم یه نگاهی بندازیم،
«وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ» ﻭ ﺑﺎﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ [ ﻣﺴﺨّﺮ ﻭ ﺭﺍم ﻛﺮﺩﻳﻢ ] ، ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺻﺒﺢ ﮔﺎﻫﺶ [ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ] ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺷﺎم ﮔﺎﻫﺶ [ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ] ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩ ; ﻭ ﭼﺸﻤﻪ ﻣﺲ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺭﻭﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻴﻢ ، ﻭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺟﻦ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﻛﺎﺭ ﻣﻰﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﻫﺮ ﻛﺪﺍم ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ ﻣﻰﻛﺮﺩ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻰﭼﺸﺎﻧﺪﻳﻢ.
(دیگه اینجا به ترجمه کاری ندارم)
فقط به اصل موضوع نگاه میکنیم. خداوند حتی جنیان و باد و مس گداخته رو هم تحت کنترل اهل ایمان درمیاره. بزرگوار نه تنها پادشاه بوده، بلکه متخصص علم آیرودینامیک و متالوژی هم بوده. توی هر دوره ای که مردم به سری علوم و کارها روی میاوردن خداوند با توحید همون موضوع رو جوری برای مردم نشون میداد که به حقیقت برسن. زمانی که مردم به جن گیری و این کارها روی میارن ، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که نه تنها همه اجنه و شیاطین در خدمتش بودن، بلکه پرنده ها و موجودات زنده و باد و مس گداخته هم در خدمتش بوده. زمان موسی سحر و جادو رواج داشت خداوند یه پیامبری رو فرستاد همه ساحران رو ناک اوت میکنه. زمانی که مردم رو میارن به اشعار و ادبیات و به هنر شعر و ادبیات شون افتخار میکنن، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که معجزه اش میشه کتاب قرآنی که 1400 سال دست نخورده باقی مونده و بینهایت علم و شگفتی در دل خودش داره و همه اون اشعار به حاشیه میرن. اینها فقط یه جلوه از توحیده.
آره در تایید صحبت شما، توحید همه چیزه، اصل فقط و فقط توحید خداست و غیر از اون همه حاشیه.
یه کمی بالاتر گفتم امروز فرداست 11 شهریور. (مجدداً ایموجی خنده بذار اینجا فکر نکنی سوتی دادم).
یادمه 11 شهریور 1401 بود و یکی از فایلهای نتایج هادی رو استاد گذاشته بود روی سایت و من فایل هادی رو دیدم و عصر رفتم پیاده روی توی ساحل ولی … اصلا حسش نبود… یادمه عصر جمعه بود… فایلهای نتایج هادی رو دیده بودم و اونجا که هادی میگفت من تسلیم شدم به درگاه خداوند، هنوز توی ماشین نشسته بودم (از خونه با ماشین میرم تا ساحل ، اونجا ماشین رو میذارم و میرم پیاده روی) تو ماشین یهو زدم زیر گریه، چون همون روزها بشدت درگیر یه سری مسائل بودم (که بماند) اونقدر گریه کردم که کف ماشین زیر پام پر شده بود از دستمال کاغذی. پشتی صندلی رو به حالت خوابیده در آوردم که بقیه که از کنارم رد میشن نبینن. حس میکردم دیگه دارم ضعف میکنم. تو اون حالت یه گفتگویی با خداوند داشتم. و گفتم خدایا من تسلیمم، من به هر خیری از درگاه تو بهم برسه فقیر و محتاج هستم. دیگه حتی حال نداشتم برگردم خونه. توی همون وضعیت که دیگه تسلیم درگاه خداوند شده بودم و میگفتم خدایا یه نشانه ای، هدایتی، چیزی برام بفرست… و چند دقیقه بعدش کمی آروم تر شدم. گوشی رو برداشتم و از اون وضعیت ناک اوت شده خودم یه سلفی گرفتم. که یادم بمونه اون زمانی که تسلیم شدم. و امروز من آرامشی دارم که 11 شهریور پارسال نداشتمش، احساس خوشبختی، احساس مثبت، هدایتهای خداوند از طریق قرآن، احساس امید و همینطور مسائل ریز و درشتی که یکی یکی داره حل میشه. امروز من بسیار بسیار متفاوته از پارسال من. من پارسال داشتم تقلا میکردم یه مسئله جزیی رو حل کنم و بتونم ذهنم رو آروم نگه دارم. الان در اکثر مواقع احساسم خوبه. کنترل ذهن راحتتره برام، از اون مسائل سخت خبری نیست. و لطف و رحمت و هدایت خداوند هر لحظه داره منو متنعم میکنه، خدا میدونه 11 شهریور 1403 ارز چه معجزاتی برات بنویسم.
سعیده جان میدونم باورت میشه، تو میدونی چی میگم،… من وقتی میخواستم کامنت رو بنویسم اصلا قرار نبود اینا رو بنویسم برات فقط قرار بود این دوتا آیه رو بنویسم و بگم خدا برای اهل ایمان هر کاری رو انجام میده. خیلی اتفاقی 11 شهریور یادم اومد.
برای وجود ارزشمند و نورانیت بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و رحمت و برکت رب العالمین رو درخواست میکنم، الهی که همواره قلبت به نور قرآن منور باشه و همیشه در پناه امنیت و آرامش رب العالمین باشی، اونقدر معجزات الهی رو دریافت کنی که شبها صفحه ها پر کنی از تمرین ستاره قطبی و شکرگزاری. شادکام و سلامت باشی سعیده نورانی پروردگارم.
راستی الان یادم اومد، اینو باور ارزشمند رو نوشته بودی که «جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند» خواستم تاکید کنم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان وجود ارزشمند و مقدس خود شماست که با تلاشها تون جون انسانها رو نجات میدین. بسیار بسیار تحسینت میکنم.
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی فِی کِتَابٍ ۖ لَا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنْسَى
موسی گفت: علم و دانش به [حال] آنان در کتابی نزد پروردگار من است، که پروردگارم نه اشتباه می کند و نه از یاد می برد.
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّىٰ
همان کسی که زمین را برای شما بستری گسترده قرار داد، و برای شما در آن [به خاطر آسان شدن رفت و آمدتان] راه هایی پدید آورد، و از آسمان آبی نازل کرد، پس به وسیله آن انواعی از روییدنی های گوناگون بیرون آوردیم.
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت خداوند به بنده ی حنیف الله
امیدوارم در بلاد عسلویه،هر زمان که این نقطه ی آبی رو دریافت کردی،حال دلت عالی باشه و غرق نور خداوند
قبل از هرچیز:
ششصد روزگیت مبارک
ششصد روز،تعهدت،تلاشت،استمرارت
ششصد روز تلاش برای اجرای توحید در عمل
ششصد روز تلاش برای توکل بر تنها قدرت جهان
ششصد روز تلاش برای روشن شدن قلبت
ششصد روز تلاش برای ایمان راسخ
ششصد روز پر برکت که این حمید امیری رو به سایت استاد هدیه داده که با هرکامنتش ،چراغ راهی میشه برای بقیه شاگرد ها ،برای قدم در جای پاش گذاشتن …
استاد بهت تبریک میگم!شما لایق داشتن همچین شاگرد هایی هستی که قلبشون محل دریافت نور و هدایت الله و قرآن شده و مثل یک آینه شفاف این نور رو به بقیه هم منعکس میکنه ….
قلبا ازت سپاسگزارم برای حضور پر برکتت توی سایت،تا اینجا رو باعشق اومدی،مطمئنم ششصد روز بعد پر از برکت و رحمت و نعمت حاصل از تلاش های همین روزهاته
برای نوشتن کامنت برای شما، خداوند من رو هدایت کرد به آیه 52 طه…
برای اینکه بهت یاد آوری کنه این ششصد روز در کتاب خداوند ثبت شده و خداوند هیچ وقت اشتباه نمیکنه،و فراموش نمیکنه
خدا حواسش هست.
خدا هیچ وقت خوابش نمیبره
خدا علمش بی نهایته
خدا حافظ و حامی و هدایتگر بنده ی حنیفش هست…
و هرچه امروز درخواست دادی،در مدار های بالاتر برای شما رقم خورده و بزودی به صورت طبیعی،راحت،عزتمندانه و آسون تر از هر آسونی باهاشون برخورد میکنی …
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
حمید عزیزم،دقیقا مثل خودت،وقتی شروع کردم برای نوشتن پاسخ به کامنت ارزشمندت،هزارتا جمله ی دیگه توی سرم بود،ولی وقتی از خداوند هدایت میخوای و تسلیمش هستی،اون جملاتی رو بهت میگه بنویس که هیچ ایده ای براش نداشتی
پس امیدوارم تونسته باشم نور خداوند رو برات فرستاده باشم،همونطور که قبل از نوشتن از خداوند طلب هدایت کردم تا من رو دست کوچیکی قرار بده برای رسوندن پیغامش به شما …
ازت سپاسگزارم برای تموم تحسینت،که نشون دهنده ی روشنی قلب خودته،از خداوند سپاسگزارم که من رو اینطوری غرق نعمت دوستانی کرده از جنس نور خودش ….
برات از فرمانروای جهان،بهترین از هرچیز رو درخواست میکنم.
هرچیزی که الان درخواستشو دادی به خداوند،با بهترین کیفیت و در بهترین زمان و مکان از الله دریافتش کنی …الهی که هر روزت پر از معجزه هایی باشه که با اشک شوقت ،به سجده ی شکر خدا دربیای …
قلبِ فراوان از شمال تا عسلویه
هرجایی که زیر آسمون آبی الله هستی،غرق احساس عمیقِ خوشبختی بی قید و شرط باشی.
وَمَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَٰئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَىٰ(طه 75)
و کسانی که مؤمن بیایند در حالی که کارهای شایسته انجام داده اند، برای آنان برترین درجات است.
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ وَذَٰلِکَ جَزَاءُ مَنْ تَزَکَّىٰ(طه76)
[و آن] بهشت های پایداری است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است که در آن جاودانه اند؛ و این است پاداش کسانی که خود را [با ایمان و عمل صالح از آلودگی ها] پاک کرده اند.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا
ﺍﺯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻣﺮﺩﺍﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺁﻥ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﻭﻓﺎ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﻰ ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﻫﻴﭻ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻭ ﺗﺒﺪﻳﻠﻲ ﻧﺪﺍﺩﻩﺍﻧﺪ
لِّیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا
ﺗﺎ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﺧﺪﺍ ﺻﺎﺩﻗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺻﺪﻗﺸﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﻫﺪ ، ﻭ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻋﺬﺍﺏ ﻛﻨﺪ ﻳﺎ ﺗﻮﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﺩ ; ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ. (23-24 احزاب)
سلام و درود فراوان به شما سعیده نورانی پروردگارم. الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی عالی باشه. و این نقطه آبی رو در بهترین زمان و مکان و شرایط دریافت کنی.
سعیده جان شما چندتا کامنت عااااااالی برای من نوشتی که هنوز من گوشه رینگ ناک اوت موندم که بخوام کامنتتون رو پاسخ بدم.
الان می خواستم حداقل یه پاسخ بنویسم که از جریان هدایت جا نمونم، و خداوند من رو هدایت کرد به این دو آیه زیبا و نورانی از سوره احزاب.
ازت بینهایت ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند و سراسر مهر و بزرگواری.
واقعاً نمیدونم چطوری از شما تشکر کنم.
چند وقت پیش یه کلیپ دیدم از ویل اسمیت که یه نقل قول میکنه از یکی از اشعار مولانا ولی هر چی سرچ کردم نتونستم پیدا کنم دقیقا کدوم شعر مولاناست.
ولی نقل قولش این بود «زندگی خود را در آتش بیافکن و ببین چه کسی در شعله های تو میدمد»
البته این آتش قطعاً اون عشق و اشتیاق الهی منظوره. ببینیم چه کسانی اشتیاق ما رو بیشتر میکنن برای رشد و پیشرفت و چه کسانی آتش اشتیاق ما رو سرد و خاموش میکنن. و اینجا توی این سایت و دوستان نازنینی که خداوند بهم عطا کرده و یه انسان ارزشمند و توحیدی و نازنین چون شما ، مصداق بارز این جمله هستن که در آتش اشتیاق همدیگه میدمن و برای همدیگه بال پرواز هستن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر. از این یک سال و هشت ماهی که من توی سایت بودم کامنتهای زیادی بین شما و من رد و بدل شد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که بسیار بسیار زیاد از شما یاد گرفتم. از شما و از بقیه دوستان عزیزم که دست و زبان خداوند شدند برای رشد و پیشرفت من. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این مسیر توحیدی و این تکامل توحیدی مون.
در پناه رب العالمین همواره قلب نازنین شما منور به نور قرآن باشه و هر روز و هر لحظه در حال اوج گرفتن در مدار توحید و حمد و ستایش پروردگار باشید.
درود خدا بر حمید حنیف زیبا رو
پسر تو فوق العاده ای (جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است که از هر جهت به من کمک میکنند)این جمله رو من هزاران بار به شخصه و به عینه لمسش کردم و باید بهت بگم که حمید حنیف هم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان و ارزشمند و مقدسه که من سعید خیلی ازش یاد گرفتم و خیلی از طریق کامنت هات که پر از آگاهی نابه بهم کمک شده
حمید جان چقدر تحسینت میکنم که اینقدر به قرآن عشق داری و همیشه تو کامنتهات از آیات قرآن در جای مناسب استفاده میکنی منم از وقتی با استاد آشنا شدم خیلی ارادت خاصی به قرآن پیدا کردم و تمام سعیم اینه که هر روز یک ساعت برای درک بهتر قرآن زمان بزارم
حمید جان از آیه ای استفاده کردی که قبلاً من خیلی برام مبهم بود خود خدا تو قرآن گفته ما همه رو هدایت میکنیم و این شامل تمام موجودات روی کره زمین میشه و به نظرم اگر موجودات دیگه ای روی سیارات یا کهکشانهای دیگه ای وجود داشته باشه قطعا این آیه خدا که گفته هدایت شما بر ماست صدق میکنه برای هدایت ما انسانها کتاب قرآن رو نازل کرده و بقیه موجودات رو هم غریزی هدایت میکنه و قطعا برای هر موجودات دیگه ای هم هدایتی هست و اما شما گفتین که(زمانی که مردم به جن گیری و این کارها روی میارن ، خداوند پیامبری رو مبعوث میکنه که نه تنها همه اجنه و شیاطین در خدمتش بودن و……) طبق تحقیقاتی که من داشتم به این درک رسیدم که چیزی به نام جن وجود نداره البته من نظرم اینه شما خدا رو شکر درکتون خیلی بالاست ممنون میشم نظر شما رو هم بشنوم
طبق تحقیقات من در زبان عربی جن یعنی ناشناخته چیزی که بر ما پوشیده است به عنوان مثال
1)جنین:چرا میگن جنین ؟چون تو رحم مادر هست و ما نمیتونیم ببینیم
2)جنان:جنان یعنی قلب چیزی تو سینه انسان هست و قابل مشاهده نیست
3)جنت:به زمین پوشیده از گیاه میگن که زمین معلوم نیست
4)جنات:وعده ای که بابت بهشت داده شده
خب اینها یعنی جن چیزی که برای ما شناخته شده نیست مثل قیامت که برای همه جن هست خود خدا گفته هیچکس هیچی ازقیامت نمیدونه فقط وجود داره
و آیات زیادی هم در قرآن اومده که از ریشه جن استفاده شده برید تحقیق کنید
و این آیه ای که شما تو کامنتتون آوردید(«وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ» )ﻭ ﺑﺎﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ [ ﻣﺴﺨّﺮ ﻭ ﺭﺍم ﻛﺮﺩﻳﻢ ] ، ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺻﺒﺢ ﮔﺎﻫﺶ [ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ] ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺷﺎم ﮔﺎﻫﺶ [ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ] ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩ ; ﻭ ﭼﺸﻤﻪ ﻣﺲ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺭﻭﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻴﻢ ، ﻭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺟﻦ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﻛﺎﺭ ﻣﻰﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﻫﺮ ﻛﺪﺍم ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ ﻣﻰﻛﺮﺩ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻰﭼﺸﺎﻧﺪﻳﻢ.
اونجایی که گفته گروهی از جن نزد حضرت سلیمان کار میکردن منظور این نیست که موجودات دیگه ای (جن و شیاطین)مسخر حضرت سلیمان بودن در قرآن انس یعنی شناخته شده ،چیزی که مانوس ماست در زمان پیامبر مثل عصر ما این همه امکاناتی که در اختیار ما هست وجود نداشته اعراب اون زمان ازکجا میدونستن که کشورهای دیگه ای وجود داشته زندگی مردم اون زمان محدود بوده توی قبیله ای که زندگی میکردن و کسانی که تو قبیله میشناختن مانوسشون بودن همدیگه رو میشناختن و اما اجنه کسانی بودن که نمیشناختن وقتی گفته ما جن و انس رو مسخر سلیمان کردیم یعنی حضرت سلیمان به خاطر قدرت نظامی و مالی که داشته تمام قوم و قبیله خودش در اختیارش بودن و دشمنانی که از بلاد دیگه ای که حمله میکردند رو شکست میداده و به خدمت خودش میگرفته و ازشون کار میکشیده
و به عنوان مثال آیه دیگه ای که خیلی باعث ابهام شده آیه ای در قرآن در مورد یاجوج و ماجوج هست که خیلیها من جمله خودم فکر میکردم که موجودات کوچکی هستن که تو دنیای دیگه ای وجود دارن و منتظرن که زمان مناسب فرا برسه که وارد دنیای ما بشن
اما ما در زبان عربی چون (گ)نداریم از (ج)استفاده شده و این یعنی یاجوج و ماجوج میشه یاگوگ و ماگوگ که سردارن سفاک قوم مغول بودن ،
و شیاطین اون چیزی که ما فکر میکردیم نیست از ریشه شطن میاد به معنای سرگردان یعنی کسی که از مدار خارج شده به سنگ های سرگردان که اطراف کره زمین در حرکت هستند شطن میگن و شیاطین یعنی کسانی که از مدار حقیقی خودشون خارج شدن یعنی کسانی که قوانین خدا رو نقض کردن
حمید جان ممنون میشم که نظر تو رو هم بشنوم ببخشید کامنتم طولانی شد
سلام و درود فراوان به آقا سعید عزیز دل ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و در پناه رب العالمین از بینهایت نعمت و ثروت و آرامش متنعم باشی.
از این همه لطف و محبت شما متشکرم سعید جان، قطعاً شما هم یکی از اون انسانهای نازنین و مهربان هستین. آقا سعید منو ببخشید که با تاخیر کامنتتو پاسخ میدم. شاید فکر کنی حمید امیری همش تو کار قرآن و حافظ و مولانا و سعدی باشه ولی …
اینجاست که شاعر میگه «نگاه استیل گنگو ؛ نگاه ترکیبو رنگو ؛نگاه ابهت مردو ؛ خش میندازه قلبو ؛ عشق است دادا دست خوش»
بهم نمیاد اینا رو بگم!!! این واکنش ذهنم بود بعد از دیدن عکس پروفایلت. هزار ماشاالله به تیپ و قیافه و استایل شما خیلی جذاب و با ابهت هستی مرد جذاب، بسیار بسیار تحسینت میکنم.
تمام صحبتهای شما از نظر معنی و مفهوم کلمات انسان و جن و شیطان رو قبول دارم. بسیار تحسینت میکنم که اینقدر اهل تحلیل و بررسی هستی و حقیقتش من از این زاویه به موضوع نگاه نکرده بودم، خیلی ممنونم ازت که اینو با من به اشتراک گذاشتی، از طرفی بخاطر باورهای گذشته که سالها و سالها تکرار شده توی ذهنمون بهم حق بده هنوز برای پذیرش کامل صحبتهای ارزشمند شما کمی مقاومت داشته باشم. استاد عباس منش یه جمله داره که میگه باورهای ما یک شبه بوجود نیومده که یک شبه از بین بره. نتیجه سالها و سالهاست.
یه جایی توی قرآن در مورد ماموران الهی گفته شده بود که یه ویژگی دارن و بعداً دیدم این اتفاق توی طبیعت توسط نیروهای فیزیکی حاکم بر سیاره اتفاق می افته و من این برداشت رو داشتم که شاید بخشی از این فرشته ها و مأموران الهی که توی قرآن گفته شده همون نیروهای فیزیکی حاکم بر سیاره است(مثل قوانین گرانش، زمان، چسبندگی مولکولی و …) و تاکیید میکنم این برداشت شخصی من بود و ممکنه من اشتباه برداشت کرده باشم. من واقعاً نمیتونم صحبتهای شما رو انکار کنم یا کامل تایید کنم چون ما داریم در مورد چیزی صحبت میکنیم که ندیدیمش، و قرار هم نیست ببینیمش. پس واقعاً نه میتونم ردش کنم و نه اینکه سریع بپذیرم. اما اینو میدونم که تا پیش از این به این موضوع با این نگاه تحلیلگرانه شما نگه نکرده بودم و این موضوع برام کاملاً جدید بود.
اگه بخوایم تمرکز بیشتری بذاریم روی اصل و از آیات قرآن کمک بگیریم در خصوص «شیطان» خداوند از موجودی صحبت میکنه که ظاهراً یکی از فرشتگان درگاه الهیه، و اونجایی که انسان خلق میشه خداوند امر میکنه به سجده بر آدم، اون موجود که یکی از جنیان هست (یعنی مثل ما انسانها بعد جسمی و فیزیکی نداره ، جسم خاکی و زمینی نداره پس دیده نمیشه) اون موجود فرمان الهی رو سرپیچی میکنه و میگه من از این آدم برتر هستم. اون رو از خاک خلق کردی و من رو از آتش. (اینها در آیات قرآن نقل شده) یعنی موجودی که تا پیش از خلقت انسان از فرشتگان بوده، ولی الان از درگاه خداوند رانده شده. و قسم خورده که آدمیان رو از راه خداوند منحرف کنه و خداوند به انسان تذکر میده که همانا او برای شما دشمن آشکار است.
حتی ممکنه پشت این آیات مفهوم بزرگتری وجود داشته باشه که باز هم من هنوز نمیتونم بیشتر درک کنم.
بسیار ازت ممنونم سعید جان بخاطر این مطلب ارزشمندی که برام فرستادی.
کامنت قبلی شما رو هم میخواستم جواب بدم یه کم عجله ای شد و احساسم مثبت نبود اون لحظه ، دست نگه داشتم تا احساساتمو با کلمات انتقال ندم.
خیلی ازت ممنونم سعید جان. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی داداش خوش تیپم.
سلام و هزاران درود بر حمید حنیف عزیز بسیار بسیار ممنونم بابت تعریف و تمجید و تحسینت عاشقتم حمید جان،
آقا حمید عزیز منم خیلی سخت چیزی رو قبول میکنم من به نظر همه احترام میزارم توی کامنتمم عرض کردم که بعد از سالها که مدام این سوال تو ذهنم بود به این نتیجه رسیدم و وقتی به این جواب رسیدم حس بسیار خوبی گرفتم دیگه خدا رو شکر شما خودتون یک انسان بالغ و اهل مطالعه هستید و میدونید که ما ایرانی ها چه خرافاتی راجع به همین موضوع جن داریم خود من هزاران بار شنیدم حتی از اشخاصی که به ظاهر خودشون با اجنه برخورد داشتن و قصد حمله داشتن ،یا شنیدم بچه میدزدن،شنیدم که قدرت ماورایی دارن و…. کلی خرافات دیگه ولی من تو کتم نمیرفت آخه چرا باید یک سری موجودات دیگه ای وجود داشته باشه که قادر باشه به ما انسانها حمله کنه به نظر من اینجا عدل خدا زیر سوال میره
آقا حمید داداش عزیزم قصدم فقط این بود که ذهنتو قلقلک بدم که اگه برات مهمه که میدونم صد در صد برات مهمه خودت به این درک برسی خودت به جواب برسی،خود من که قبلاً خیلی دنبال این قضیه بودم و مدام در موردش تحقیق میکردم که این موجود چیه شاید از میلیون ها نفر پرسیدم همه بدون استثنا میگفتن وجود داره ولی ما ندیدیم کم کم باورم شده بود که جن وجود داره تا اینکه خدا هدایتم کرد که به این نتیجه رسیدم از نظر من ی باور مخرب بود که کلی انرژیمو میگرفت و گوشه ذهنم همیشه ترس داشتم از این موجود خیالی ممنون میشم اگه تحقیق کردین و به نتیجه ای رسیدین من رو هم در جریان بزارید دوست دارم حمید حنیف عزیز
سلام سعید جان دوست عزیزم
ممنونم ک من یکی رو خیلی آگاه کردی و لذت بردم از خوندن کامنتت
این چند ساله خیلی ما رو از اجنه میترسوندن و میگفتن وجود دارن و همزاد وجود داره و از اینجور چیزا یا شیطون رفته تو جلدش و تسخیرش کردن اجنه و از اینجور مزخرفات ک من هیچ کدوم و نمیتونستم باور کنم
و الان ک گفتی ریشه جن رو رفتی پیدا کردی تو قرآن منم مشتاق شدم این رو برم پیگیری کنم
یل اینکه ریشه شیطان از شطن هست واقعا من اینو اولین باره میشنوم و دمت گرم ک اگاهمون کردی و منم کنجکاو شدم ک بیشتر در مورد هرچیزی تحقیق کنم و براحتی هر چیزی رو قبول نکنم
یا اینکه در مورد یاجوج و ماجوج گفتی اینم برای من جالب بود و واقعا برام سوال بود ک اینا چ موجوداتی بودن
ممنون سعید جان بابت کامنت پربارت خیلی کیف کردم خودندمش
بازم از این کامنت های بینظیر بزار برامون
سلام مهدیه جان دوست خوبم خدا رو شکر که کامنتی که نوشتم براتون آگاهی داشت و جواب سوالتون رو گرفتین خیلی خوشحالم که شما هم به این درک رسیدید که هر چیزی رو به راحتی قبول نکنید و این ی اتفاق خوبه که خدا رو شکر همه داریم بیدار میشیم که هر خرافاتی رو نپذیریم
به نام خداوند مهربان و با عظمت
به نام تنها فرمانروایی جهان هستی
قدرت تنها خداست قدرت تنها خداست
تمام انسانها نزد بزرگی و عظمت خدا از نقطه هم کوچکتر هستن
پس از کی چی انتظار داشته باشیم که کاری بکند
همه چی خداست همه چی خداست
شما توکل کن شما ایمان داشته باش ( ایمان واقعی ) بیبیبین چطور همه عاشقت میشوند بیبین چطور فوج فوج آدم تحسینت میکند بیبین چطور همه خدمت میکنند بیبین چطور حالت عالی میباشد بیبین چطور بدون هیچی حس خوشبختی میکنی
بیبین چطورررر خدا را حس میکنی
اگر باورت نمیشود زهن عزیزم بیا بیبین ( این بنده های نازنین خداوند بیبین که چطور روی ابر ها هستن بیبین چطور خدا را باور دارند و خداوند همه چیز شده برایشان )
من هم یک آیت از سوره مریم بسیار خوب در حافظه ام ماند
خداوند به کسانی که ایمان آوردن و کار های شایسته انجام دادند محبتی در دل ها دیگران برای شان قرار داده هست
اثبات این آیه هم این بنده های عزیز هست پاکیزه عزیزم
سلام به حمید حنیف عزیز
سلام به سعیده نورانی عزیزم
برادر خوبم حمید عزیز
با صداقت حرف بزنم منم چقدر تغییر کردیم وقتی کمنتی که شما به سعیده عزیزنوشته بودین میخواندم قند در دلم آب شده واقعا حس خوشحالی کردم چقدرر من هم تغییر کردیم زمانی بود که وقتی تعریف یک شخص از دیگر شخص میشنیدم واااای چی حس بد داشتم چقدرر حالم بد میشد ولی حالا حس کردم چقدر شاد و خوشحال شدم میدانی چرا
چون حس کردم همه ما یکی هستیم اصل ما یکی هست از همین خاطر هست انسان های سعادتمند از موفقیت دیگران خوشحال میشوند
من چقدر برای این تغییر در وجودم خوشحال شدم خدایاا کرور کرورشکرت چقدر زیبا من را از نو میسازی
اقا حمید عزیز
برادر خوش قلبم
خواهر عزیزم سعیده خوش قلبم تکه های از خدا
هر دوی تان را بی نهایت تحسین میکنم شما جلوه های از خدا هستین
شما با هر کامنت تان زیبای خداوند قدرت خداوند نور خداوند را پخش میکنید
میدانیم ایمان دارید که خداوند به مومنان پاداش میدهد
خداوند از مومنان دفاع میکند
و من هم میخواستم بشارت بتم تان که خداوند پاداش این زیبایی های که پخش میکنید هزار برابر برای تان باز میگرداند گاهی با یک نقطه آبی گاهی با یک لبخند گاهی با نسیم ملایم گاهی با آیت قرآن گاهی ……….
خداوند همواره نسبت به ما مهربان هست
خدایاااااا کرور کرور شکرت که دلبری نظیر تو داریم
میخواستم از خداوند برای تان درخواستی داشته باشم پیش خود گفتم اینا خداوند را دارند چی بخواهم برای شان
همان حرف که هست اگر صد (100)آید نود(90) هم پیش ماست
شما صد دارین پس همه چی دارین
همیشه پر باشین از حس خدا
پاکیزه ی نازنینم،سلام به روی ماهت،سلام به قلب روشنت
سلام به آینه ی وجود پربرکتت که انقدر شفاف و دلنشین نور خداوند رو منعکس میکنی
پاکیزه،دخترِخدا،کار هرکسی نیست این مدار صلح و آرامشی که داری
تحسینت میکنم بی نهایت
صدوشصت و پنج روز وقت عضویتته ولی کامنتات شبیه شاگرد های هزار روزه ست …
پاکیزه ،منم حتی در این تایم عضویتی که الان شما هستی،نتونسته بودم انقد در مدار صلح و ارامش دربیام …
تو فوق العاده ای پاکیزه،به داشتن همچین رفیق نازنینی افتخار میکنم.
از خداوند سپاسگزارم که همچین رفیق بهشتی رو بهم عطا کرده …
پاکیزه ی قشنگم،صبح به آیه ای هدایت شدم که قلبم از قدرت خداوند به سجده درومد و غرق لذت قدرت این فرمانروای عشق شدم و عجیب لذت بردم از داشتن همچین خدایی…
برات اینجا مینویسمش …الهی که تموم زندگیت غرق نور و زیباییِ این فرمانروای دلبر باشه
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى ۚ ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ ۚ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ
شب را در روز فرو می برد و روز را در شب فرو می برد، و خورشید و ماه را مسخّر و رام کرده است که هر کدام تا سرآمدی معین روانند. این است خدا پروردگار شما، فرمانروایی، ویژه اوست و کسانی را که به جای او می پرستیدید، مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند.
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، پاکیزه جان. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت و موفق و ثروتمند و متنعم باشی. خیلی خیلی ممنونم از شما بخاطر کامنت ارزشمندی که برام فرستادی.
پاکیزه جان کامنت شما سراسر مهر و محبت و دوستی بود. بینهایت از شما قدردانی میکنم.
پاکیزه جان ، همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم، من بیشتر یا شما کمتر دسترسی نداریم. همه به یک اندازه دسترسی داریم به خداوند.
پاکیزه جان، نمیدونم این جمله رو قبلاً برای کدوم یکی از دوستان کامنت کردم، ولی الان برای شما مینویسم که ، من دارم روی آیات قرآن سرچ و تحلیل میکنم و به اندازه ظرفم چیزهایی رو دریافت میکنم، یه وقتایی هم از بقیه دوستان یاد میگیرم. خداوند هیچ کار سخت و پیچیده ای از ما نمیخواد. فقط میگه آرامش داشته باشید و ناراحت نباشید، هر اتفاقی افتاد آرام باش، مطمئن باش من دارم میبینم، در برابر خداوند خضوع داشته باشید، نعمتها رو شکر کنید چرا که باعث احساس خوب و آرامش میشه و بیادت میاد چطوری نعمتها به زندگیت میاد. این احساس آرامش و احساس مثبت قلبی ست که انسان رو به خداوند وصل میکنه.
من که اینها رو مینویسم باز هم خیلی وقت ها فراموش میکنم و یادم میره شکرگزاری کنم.
چند دقیقه پیش شروع کردم به نوشتن همین کامنت که به شما پاسخ بدم. چند خط نوشتم من رو صدا زدن که برم توی قسمتی از پالایشگاه آماده باش، قسمت تعمیرات. یه کارگر خیلی جوان داشت کار میکرد، حداقل 8 تا 10 سال از من سنش کمتر بود. با دست چپ با آچار تند و تند پیچ ها رو میبست و خیلی توی کارش مهارت داشت. ولی وقتی متوجه شدم دیدم دست راستش چهارتا انگشت نداشت. و من با تجهیزات کامل آتشنشانی کنارش بودم. توی دلم گفتم مطمئنم اگر از این کارگر بپرسم که آیا دوست داشت مثل من آتشنشان باشه ، در جواب به من میگفت بله دوست دارم.
گفتم خدایا من چقدر به درگاه تو کفور بودم که هیچوقت بخاطر انگشتان دستم شکرگزاری نکردم. بخاطر سلامت جسمم شکرگزاری نکردم، من اگه سلامت نبودم این شغل رو هم نداشتم.
اینجاست که یه وقتایی آدم لازمه در برابر خداوند خضوع داشته باشه، و بگه خدایا من رو از بندگان شاکر درگاهت قرار بده.
پاکیزه جان اگر برای دیگری دعای خیری کنیم، خداوند بیشتر و بیشتر به خودمون برمیگردونه. من برای همه دوستان عزیزم توی سایت دعای خیر میکنم. واقعاً از صمیم قلبم ، و واقعا از خداوند میخوام که دعای من رو در حق دوستانم اجابت کنه. ولی تا زمانی که من برای بقیه خیر و برکت و سلامتی و نعمت درخواست میکنم خداوند به خود من هم عطا میکنه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید خواهر بزرگوارم. در آرامش و امنیت کامل.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
سلام به حمید امیری عزیز
دوست خوبم
من که واقعا وقتی حمید جان و سعیده عزیز کامنت میزارین
با عشق میشینم و دلنوشته هاتون میخونم
بسیار بسیار لذت بردم از آیه هایی که انتخاب کردی
الهی شکرت که حال دلت عالی و عالیه رفیق
اصلا باور کن وقتی شما سعیده جان
کامنت تو سایت نمیزارید انگار که یه جای کار میلنگه
انگار که یه چیزی کمه
ناخودآگاه دنبال گمشدمون میگردیم
که به اندازه درکمون و ظرفمون از نوشته هاتون
برداشت کنیم
یه زره و یه کوچولو ماهم به توحید و بندگی نزدیک بشیم.
چقدر تحسین میکنم این شخصیت شما دوست عزیز که
افراد را دلی و از اعماق وجودت تحسین میکنی
اینا سید علی جان هم تو وجودش داره .
بله تو این شهر و کشور وقتی بر حسب اتفاق یه سری به بیمارستان راه آدم میوفته
بعضی از پرستارها واقعا در حکم فرشته اند
اینقدر با احترام و اخلاق و حس خوب با ادم برخورد میکنند
که آدم یادش میره مریضه
الهی که همیشه حمید جان سرحال و پرانرژی ببینمت
واقعا توی یکی دوتا فایل قبلی خیلی جات خالی بود و سبز
خدارا هزاران بار شاکرم به خاطر وجود دوستانی مثل شما که نشان بندگی بر دلتون خورده
و این کلمات نورانی بر شما جاری میشه و چراغ راهی برای ما برای ادامه راه بندگی.
.الهی که همیشه سلامت و ثروتمند باشی.
رسول رسول رسول؛ سلام برادر عزیییییزم، حال و احوالت چطوره ، الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی عالی باشه و در کنار خانواده حسابی از زندگی تون لذت ببرید. ببخشید با تاخیر کامنتتو جواب میدم.
رسول جان واقعا ازت متشکرم بخاطر کامنت پر مهر و محبتت. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر داشتن دوستان نازنین و توحیدی چون شما. بسیار بسیار تحسینت میکنم که اینقدر انسان دوست داشتنی هستی و اینقدر با خودت در صلحی.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
عرض سلام من رو به خانواده محترم تون هم برسونید.
به نام خدای مهربان که سعیده عزیزم را آفریده و به خودش احسنت گفته
سلام فرشتهی مهربونم سلام سعیده جانم سلام دوست الهی ام
من به احترام ات سکوت میکنم و سجده شکر به جا می آورم که در زمان انسان هایی فرهیخته همچون استاد و شاگردانش هستم، خدا را هزاران بار شکر.
سعیده جان، چقدر زیبا عجز و فقر انسان را به تصویر کشدی و از آیه های قرآن استفاده کردی.
مررررسی که اون اشک های دوست داشتنی ام را سرازیر کردی.
مررررسی که اینقدر عالی عمل می کنی.
برایت از خدای مهربان یک زندگی سراسر عشق و آرامش و راحتی همراه با لحظه به لحظه یاد خدای مهربان میخوام.
در پناه حق شاد و سالم و موفق و ثروتمند باشی مهربان بانو زیبا
رضوان جووونم ،سلامم بروووی ماهت …
به استادِ فوتوشاپ سایتِ استاد
فوق العاده ای دختر…
با هر عکسی که میزاری روی پروفایلت کلی لبخند به ما هدیه میدی …
الهی الهی …هرچه زودتر خودت در کنار استادامون عککس بگیری بزاری روی پروفایلت تا لبخندامون تبدیل به اشششک شوووق بشه …
دوستت دارم دختر
مرررسی که برام نوشتی
بوووس به کله ت
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به روی ماهت سعیده جونم
چقدر زیبا توحید و توصیف کردی
چقدر زیاد به دلم نشست
امروز از صبح دارم سوره حمد قدم 9 گوش میدم
خیلی باید روی توحید کار کنم
امروز کامنت هر کسی و که خوندم حرف از توحید بود
کامنت شما دیگه اشکم و درآورد
خیلی دلم میخواد شِرک و کفر از وجودم پاک بشه
چقدر ناسپاسم که سلامتی ام یادم میره
چقدر دلم میخواد شِرک از تک تک سلول هام بکشم بیرون
خدایا به حق عظمت و بزرگیت خودت وجودمون و از شِرک پاک کن
خدایا به عظمت و شکوهت هدایتمون کن به راه کسانی که به اونها نعمت دادی
الهی و ربی من لی غیرک
سعیده جونم سپاسگزارتم که نوشتی
دوستت دارم عزیز دلم
سارای نازنینِ زیبا روی من سلام
سلام بروی همچون ماهت که امکان نداره کامنتت رو ببینم ی بار دیگه عکس پروفایلت رو با دقت نگاه نکنم …عجیب زیبا و دلنشینی …
از جلسه قرآنی قدم 9 گفتی …چقدر اون فایل پر برکت و با فرکانس بسیااار بسیااار بالاست …
انقدر که باید خیلی خیلی حالم خوب باشه تا خداوند هدایتم کنه به گوش دادن بهش…
چقدر زندگی لذت بخشه وقتی این همه رفیق توحیدی نازنین داری که دقیقا دارند روز و شب هاشون رو مثل تو سپری میکنند ….
عمیقا احساس خوشبختی دارم از داشتنتون …
ازت ممنونم که وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی …
دوستت دارم بی نهایت
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
سلام و درود خداوند به سعیده الهی و توحیدی
اول اینکه نمیشه شروع به کامنت خوندن کنی و بعد هدایتی که به خوندن اولین کامنت
یعنی کامنت اسدالله جان
و چند تا از دوستان نازنین
بگردی ببینی کامنت خواهر توحیدیت کجاست که
جام توحید به رب را از نوشته هاش نوش جان کنی و لذت سراسر وجودت را بگیره.
خدا را سپاس که در کامنت قبلی شما من هم هدایت شدم به ایه 27 سوره نور
که برام نشونه خوبی از طرف الله یکتا بود
و الان که دارم صحبت میکنم
شیفت هستم
ساعت 12 ظهر بود که سوره واقعه را پلی کردم تو گوشم و در حال لذت معنوی بودم
و بعد از اون ایه
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ
را داشتم زمزمه میکردم
ساعت یک بود همکارم اومد و گفت آقا رسول برو یعنی استراحتی بکن
باور کنید قلبم داشت از سینم بیرون میوفتاد
از انوار این ایات که سراسر وجودم را گرفته بود
خوابم برد و خودما در یه تونل تاریکی که محل رفت و آمد خیلی ها بود دیدم
من دست همسرم را گرفته بودم و خوشحال و شاد داشتیم با سرعت نور تو تونلی که خیلی تاریکه ولی ما همه چیزا داریم میبینیم و ما در برخورد با آدما از اونا به راحتی عبور میکنیم داریم حرکت میکنیم
بعد از اینکه تونل تموم شد
یه لحظه به جایی رسیدیم که یه بنده خدایی وایستاده بود و به ما گفت مشخصاتتون را بنویسید
من که مات و مبهوت بودم متوجه نشدم که همسرم مشخصاتش را نوشت و باسرعت عبور کرد
گویی اصلا ما هیچ وقت با هم نسبتی نداشتیم
اونجا یاد حرف استاد افتادم که میگفت :
همه ی ما انسانها موجودات مجردی هستیم و فقط این روابط در این دنیای مادی تجربه میکنیم و هر کس نتیجه اعمالش را خودش در اونجا میبینه
خلاصه که بعد رفتن همسرم یه پیر مرد و پسرشون پشت سر من وایستاده بودن
من که خیلی خیلی خوشحال و شادان بودم به اون آقا گفتم
ببخشید
ما مردیم:
اون آقا گفت بله نه بس زنده ای
پس چی که مردی
پیش خودم گفتم خدایا چه حس خوبیه اینجا
هیچ جا این حس را تجربه نکردم و منم بعد تموم کردن مشخصات و گردنبندی که اون آقا بهم داد که مشخصات را بنداز گردنت و برو
و من با شور و شعف راهی یه مکان دیگه شدم
اینجا بود که از خواب پریدم
و الان که دارم کامنت شما را میخونم
برام نشونه خوبی بود
کامنت قبلی و کامنت امروز شما که از مرگ حرف زدید و شاید امروز روز اخرمون باشه
پس بیایید بندگی کنیم و سر تسلیم و تعظیم فقط به خودش داشته باشیم.
ودر لحظه زندگی کنیم و بعدش سبک بال به دیدنش بریم با سری که بالاست در برابر حق.
الهی شکر بازم نفس توحیدی شما خواهر عزیزم را استشمام کردم
بیشتر حس بندگی را حس کردم.
الهی که تنتون سلامت و دلتون شاد باشه و زیر سایه الله یکتا همیشه در آغوش امن خودش باشین.
یا حق.
برادر عزیزم،آقا رسول،سلام و نور و عشق و رحمت خداوند به شما و قلب پاکتون
ازتون سپاسگزارم که وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و برام نوشتید…
خداوند به قلب من آگاهه،هر نقطه ی آبی که ازتون دریافت میکنم،چقدر برام ارزشمنده،چطور به قلبم میشینه و برام نور خداوند رو به ارمغان میاره …
ازتون سپاسگزارم که من رو لایق تحسین و محبتتون قرار میدین،حقیقتا این لطف و رحمت الله هست و من هیچ کاره م.
آقا رسول،براتون از خدای نور علی نور بهترین هارو میخوام،هرچندکه رویای صادقه ای که دیدید و لطف کردید برام تعریف کردید،نشون دهنده ی اینکه شما روی دوش خدا نشستی و غرق بهشت دنیا و آخرتی ….
الهی که خداوند به من هم سعادت بده،در این تونل نورانی قرار بگیرم …و گردنبند بهشتی و تاج بندگی نصیبم بشه …
عشق و مودت ور حمت الله رو از روشنی قلبم برای شما و خانواده ی عزیزتون میفرستم
الهی که در بهترین زمان و مکان،لایق دیدار این خانواده ی نورانی توحیدی باشم.
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
۞ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ
(و آن مشکات) در خانههایی که خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آنها ذکر او شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند.
آقا رسول،برادر توحیدی بهشتی من
این آیه هارو نه از منظر عقل،که با هدایت الله و به دستور خودش براتون نوشتم.الهی که نورش به قلبتون بباره …التماس دعا
سلام سعیده عزیزم
خداقوت بانو
سپاس از هدیه ی نورانی که برامون فرستادی
یه وقتایی ارزوم بود که دانشگاه پرستاری بخونم اما قبول شدم وجورنشد برم شهرستان و سال بعد مدیریت قبول شدم اما حسرت این رشته بامن بود و اون زمان نمیدونستم باید چیکارکنم ترم اول دانشگاه طبق معمول فقط تو دانشگاه با دوستام بیرون میرفتم و میگشتم و میخندیدم و میگفتم نهایت انصراف میدم اما روزی که رفتم انصراف بدم دیدم یه برگه زدن تو دانشگاه که ثبت نام عمره دانشجویی میکنن یکی از دوستام گفت بیا ثبت نام کنیم گفتم باشه این نشونه قرارمیدم اگه اسمم در اومد این دانشگاه می مونم اگه در نیاد انصراف میدم و اومدم تعهد خودم با خدا را گذاشتم لای قران
سه هفته بعد خواب بودم که زنگ تلفن خونه به صدا در اومد و مامانم اومد اتاقم وگفت از دانشگاه زنگ زدن و دیدم مسئول فرهنگی مون گفت اسم شما بین 19000 دانشجو دراومد برای سفر حج
خشکم زد و فقط یه هفته ای کارم این بود که خدایا چی تو این دانشگاهه که من باید بمونم
خلاصه سفرم رفتم و رشته مدیریت هم خوندم و تو دانشگاه انقدر خوب ادامه دادم وحالم خوب کردم که بجای استادمون که نمیتونست دوماهی دانشگاه بیاد به 7 تا کلاس درس میدادم خیلی بزرگ شدم خیلی اعتماد به نفسم بالارفت مستقل شدم انگیزه گرفتم دوستهای عالی پیدا کردم اونم با استادها میشستم تو دفتر دانشگاه و فقط نگاه میکردم که خدا داره خوب میچینه این پازل زندگیمو
تعهد داده بودم به خودم وخدا و تعهد نامه خودمو لای قران گذاشته بودم که یادم نره
نوشته بودم خدایا لطفایه ادمی توزندگیم بفرست که منوبه خودت وصل کنه و تا سن 23 سالگیم هرکسی هم بیاد برای خواستگاریم جواب من منفی هست این نشونه بین من وخودت که هرکسی بیاد رد میکنم نمیدونم منطقی درکار نبود فقط احساسم بود که نوشتم
نتیجه این شد دقیقا همین اقای رسول خانکی بدون اینکه منو ببینه وبشناسه توسط یه واسطه قرار خواستگاری گداشتن و من گفتم خدایا اینم بیاد جواب من منفیه چون 8 روزی مونده که 23 ساله م بشه و عجیب این بود که زنگ زدن وگفتن یه هفته ای خواستگاری عقب بندازین چون ایشون این هفته شیفت شب کاری شونه ومن بهت زده بودم که حالا تعهد دادم
سعیده عزیزم دقیق بدون دخالت ونظر خودم وخانواده م این خانواده تو روز تولد 23 سالگی من اومدن خواستگاری بدون اینکه قبلا بشناسم یا ببینم شون
حالا من بودم وعمل به تعهدم و اینکه تموم خواسته هایی که درباره همسرم نوشته بودم همش در وجودش بود بیشترم بود تجسم هام وتعهدهام نتیجه داده بود
من مثل بقیه منتظر نبودم خدا برام بنویسه تو زندگیم من خواسته هامو براش مینویسم و میذارم لای قران اما به بقیه ش هم کاری ندارم که چه جوری
همون جوری که این اتفاقهارا برام رقم زد ومیزنه
فقط اون نامه ازدواج تو جلسه خواستگاری به رسول جان نشون دادم گفتم من ندیدمت اما خدا میدونه کی رو به من برسونه و ما یه ساعت فقط صحبتهامون طول کشید من همه جزییات نوشتم همه ش بود خداروهزاران بارشکر
اینو نوشتم که استاد بارها میگه تو تضادها حالتونو خوب کنین پاداش ها از راه میرسن
من تو اون زمان که نشد پرستاری بخونم سراز مدیریت در اوردم و دنبال حال خوب خودم بودم نتیجه ش این مدل جواب دادن های خدا شده وهست
امیدوارم بهترین زندگی در کنار خانواده محترمت تجربه کنی
حال دلت همیشه عالی باشه
نگاه خدا را احساس کنی
هزاران برابر انرژی از کامنت هایی که برای بچه های سایت می نویسی به خودت برگرده
لحظه هات بهشتی بانو جان
سلام به سعیده جان توحیدی
اول تحسینت میکنم عزیزم برای تسلطت به آیه های قران که برای هر چند کلمه حرفی که مینویسی یه ایه در باب این موضوع اینجا مینویسی
دوست دارم بدونم واقعا تمام این آیه ها رو حفظید؟اگ همه رو نوشتید و استفاده میکنید میخام بگم دستمریزاد دمت گرم دختر
تو بهترین فرشته روی زمینی عشق من
یه تیکه از کامنت خیلی به دلم نشست
جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است،که از هر جهت به من کمک میکنند
میدونی سعیده جان این مدت انقد دستان خداوند تو زندگی من اومدند و کارهای منو به راحتی انجام میدهند که میگم خدایا اینا همه محبت توعه
به قول رزا صاحب شرکت کیه صاحب شرکت من خداست
امروز بخاطر موقعیت کاری جدید با یه خانومی میخام بگی دستی از دستان خدا آشنا شدم
برای رفتن به اون موقعیت کار (یه چیزی برای فروش و عرضه یه
کارهای صنایع دستی و هنر های
شهرمونه.
منم از طرف خدا هدایت شدم به این موقعیت
من نه میز داشتم نه صندلی نه گونی و سیم که در غرفه رو باهاش برای شب که نیستیم ببندیدم نه رومیزی نه موکتی که زیر پامون باشه (البته این مورد داشتم فقط نمیدونستم باید ببرم چون من اولین تجربه کاریمه)
من فقط کارهای هنری خودمو داشتم
با کسی آشنا شدم خودش گفت من میز بهت میدم ولی صندلی ندارم کسی که منو از طرف خداوند هدایت کرد به این مسیر
با خانوم دیگه آشنا شدم
گفت من ماشین همسرم هست چرا کرایه بدی روزهایی که همسرم خونه اس مارو میرسونه
گفت من میز هم دارم بجز اون میزی که میخای بیاری
صندلی هم دارم.رومیزی هم دارم حتی کلمن آب هم میارم .موکت و زیر اندازم میارم .گونی و سیم مفتول هم میارم.بنر هم میارم برای معرفی کار برای سر در غرفه
من به الله قسم هیچ کدام از اینهارو نداشتم فقط وقتی تو اون مسیر حرکت کردم گفتم خدایی که تا اینجا منو آورده بقیشم میاره
همه اینها دستانی شدند از طرف خداوند رب العالمین که من به این مسیر برم
حتی تمام وسایل و کارهای هنری منو با ماشینشون بردن این موقعیت کاری
من هیج کاری خدای من شاهده نکردم فقط نگاه میکردم همه رو همسز این خانوم و یه آقایی دیگه که غرفه اش کنار ماست و ایشون مسیول این غرفه هاست درست کردند و جالبش اینه من از خونه که زدم بیرون گفتم خدا هدایت کن منو در بهترین زمان و مکان و شرایط با ادمهای مناسب قرار بده و بهترین غرفه رو به ما بده
وقتی رسیدیم اونجا همین اقای مسیول یه غرفه برای ما در نظر گرفته بود پیش خودش بدون اینکه من بگم
ولی چند نفر از طرف یه اداره اومدند گفتند اینجا ما قرار داد داریم و غرفه ماست اولش این اقا مسیول ناراحت شد با همون خانومی که همراه من بودند گفتند شما زور میگید که همسز این خانوم اومد گفت باهاشون بحث نکن بیا بریم
منم بهش گفتم ببین روزی دست خداست تو اون بیابونم باشه اول و اخر نداره بیا بریم مهم نیست
به غرفه ایی هدایت شدیم دقیقا کنار همین مسیول غرفه ها و چون غرفه ها شبانه روزیه ما خانونمهام نمیتونیم بمونیم و نگهبانم داره ولی از طریق اداره میراث فرهنگی این اقا رو مسیول کردند و گفتند اگه کسی خواست وسایلشو نگهبانی بدید ازشون مقداری کم پول بگیرید
حالا ببین کار خدا ما دوتا غرفه کنار همیم اصلا احتیاج به پول نگهبانی نداریم این اقا بخاطر غرفه خودشم باشه از وسایل ما مواظبت میکنه
حتی اینم بگم یک ریال بابت اجاره غرفه ندادیم و از طرف اداره میراث بوده
حالا اگ من با عقل پوک خودم میخاستم همه اینها رو انجام بدم مگه میتونستم
اینا جز کار خدا کار کیه
وقتی به داداشام و خواهرم گفتن بهم گفتند ینی تو فقط میای و میری علنا هیج کاری و وسیله ای نبردی کلی هم خندیدن گفتم دقیقا و کار خداست
وقتی تو مسیر باشی چقد راحت خدا کارها رو برات آسان میکنه
تازه کلی اتفاقات قشنگ افتاد تو فایلهای بعدی مینویسم
خیلی خوشحال شدم نوشتی برامون
اینها رو مینویسم که رد پایی باشه برای خودم و عمل به قوانین
در مورد این نکته اخر کامنتم چقدر قشنگ رابطه استاد و مریم جان توصیف کردی عزیزدلم
سپاسگزارم ازت
خدا تمام نعمت و ثروتهای دنیا رو نصیبت کنه
در پناه الله باشی
بوس به روی ماه قشنگت
سلام به سعیده خانوم عزیز
میخوام یه تشکر ویژه ازتون بکنم که میاین و کامنت میزارین که هم رد پایی باشه برای خودتون هم ما از خوندن کامنت زیبای شما لذت ببریم
به قول آقا حبیب ما دوبار لذت میبریم از فایل های استاد یه بار بعد از دیدن فایل یه بار هم از خوندن کامنت های دوستان عزیزی مثل شما
حقیقتا بنده که کامنت شمارو میخونم دوست ندارم اصلا تموم بشه هر وقت که متن اون تیکه تموم میشه و صفحه رو یکم میکشم بالا دوست دارم همش ادامه داشته باشه همش تو دلم میگم خدا کنه تموم نشه
من که از کامنت های شما هم درس میگیرم هم انرژی هم اینکه باعث میشه بیشتر حواسم رو جمع کنم و تو مسیر بمونم
ازتون میخوام که حتما کامنت بزارید چون مطمئنم دوستان زیادی مثل من میان و دنبال کامنت شما میگردن و با خوندن کامنت تون کلی درس میگیرن کلی انرژی میگیرن
میخوام دعایی رو که برای استاد و خانم شایسته کردین برا خودتون از خدا بخوام
تمووووم زندگیتون پر از عشق و نور و رحمت خداوند باشه و تنتون سلااااامت و سایه تون مستدام
سلام به برادر عزیزم،آقا سیدسامان
ازت بینهایت سپاسگزارم وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی
از تحسین شما بینهایت ممنونم که نشون دهنده ی روشنی قلب خودتونه
از رحمت خداونده این همه لطف و عنایت شما و دوستان
وگرنه من کجا و این همه نور خدا کجا …
ازتون ممنونم برای این نقطه ی آبی ارزشمند و شمارو به دستان توانمند فرمانروای عالم میسپارم.
الهی که همیشه غرق احساس عمیقِ خوشبختی باشید.
سلام به سعیده موحد
سعیده جان اصلا در توانم نیست احساسی که از کامنتت میگیرم توصیف کنم
تو بی نظیری کامنتات همه بوی خدا ،بوی عشق بوی پاکی وصداقت میده کلامت از جنس نور ه
هِدنرس کیه؟هدِ همه ی مااااا خداست
و این ترکیب دادن قدرت به خداوند به اضافه باور همه ی انسان ها دستان شایسته ی خداوندن
با چاشنیِ تمرکز روی ویژگی های مثبت طرف مقابلت
چقدر برا من درس داشت چقدر لذت بردم واز آن کپی کردم برای خودم وتحسینت کردم از اشاره ای که از آگاهی جلسه 5 قدم 9 داشتی وچه مناسب با آگاهی فایل بود
وچقدر تحسینت کردم بخاطر آن جمله ای که از ویکتور هوگو خواندی با عشق تقدیم کردی به استاد
سعیده جان تو بی نظیری اصلا نمیشه کلمه ای پیدا کرد تا تو را وحال واحساس قشنگت از اتصال به منبع را توصیف کرد فقط باید با چشمهایی که از برق تحسین میدرخشه زیبایی وجودت را نگاه کرد
خداروشاکرم که امروز تونستم برات بنویسم
سعیده عزیزم وجودت خدایی است پس زندگیت هم مملو از عشق وبرکت ونعمت وثروت باشه عزیزم همیشه انشالله وبی شک که هست وخواهد بود
میبوسمت
یاحق
فهیمه ی نازنینم،سلام بروی ماهت
سلام رفیقِ دلنشین من
ازت سپاسگزارم ازت ممنونم
برای قلب روشنت،برای تجلی نور الله رو درکلامت
خداوند من رو غرق نعمت و رحمت خودش کرده با داشتن دوستان نازنینی مثل شما
دوستت دارم و دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمت و صورت ماهت رو ببوسم
الهی که در پناه نورِ آسمون ها و زمین،همیشه غرق احساسِ عمیق خوشبختی بی قید و شرط باشی
سلام بر سعیده عزیزم.
چقدر زیبا نوشتی..
چقدر با کامنتت حال دلم خوب شد..
چقدر ایمانتو دوس دارم..
چقدر تعهدت را دوست دارم…
چقدر با درک قانون و ایمان به خدا و با تعهدی که به خودت دادی داری با زندگیت،با شغلت با خودت و خدای خودت عشق بازی می کنی و من چقدر لذت بردم و تحسینت کردم..
احسنت بهت عزیزم…
موفق تر باشی و بدرخشی که حتما همین طور خواهد بود.
اینکه نوشتی هد نرس همه ما خداست واقعا عالی بود این باعث شد منم مرور کنم اون خاطراتی که قبلا با ایمان کامل رفتم جلو و چه نتایجی ای گرفتم را مرور کنم من جایی به عنوان کارشناس فروش مشغول به کار بودم ولی سیتم شرکت طوری بود که ماه به ماه باید خودت میرفتی و درخواست حقوق مینوشتی و از مدیرعامل امضا میگرفتی حالا بماند که خط میزد برا بعضیا و نصف میکرد و برا بعضیارو کلا میگفت حالا بذار باشه بعدا…ولی من تو دلم میگفتم مدیرعامل من که روزی منو نمیده اصلا کاره ای نیست و من میدونم به همزمانی میرسم و تایمی میرم که حالش خوبه و برا منو امضا میکنه و دقیقا یه روز یادمه همه شاکی بودن که رفتن و امضا نکرده و من برا اینکه به خودم ثابت کنم که وقتی خدا به من میگه برو امضا میکنه یعنی برو حله و پاشدم و درخواستو نوشتم و رفتم و همینکه رسیدم ازم پرسید کارت چیه ملایی؟ منم درخواستو تقدیم کردم بدون اینکه بخونه و خط بزنه و ثانیه ای درنگ کنه امضا کرد و بعد به دفتردارش گفت بعد از این هر وقت ملایی اومد حق امضا داری که درخواستشو امضا کنی و نذار معطل بمونه…من فقط ذهنمو مرتب کردم من فقط ایمانم قوی بود که و میدونستم که مدیرعامل نمیتونه بگه نه..در مورد پورسانت و پاداشم همین بودم یعنی مبلغی را تو ذهنم به عنوان پاداش تعیین میکردم و همونو و حتی بیشتر از اون مبلغو میگرفتم بدون اینکه خودم درخواست کنم حتی یادمه یه بار سر همین موضوع پاداش با مدیرداخلی داشتم صحبت میکردم و گفتم من میدونم فلان مبلغو به عنوان پاداش دریافت میکنم گفت به همین خیال باش تو خیلی خوش بینی اینجا از این خبرا نیست و من فقط لبخند زدم و تو دلم گفتم من میدونم خدا خودش مبلغ پاداش منو مینویسه منتها توسط دست مدیرعامل و همان شد و حتی حدود 900 هزارتومنی بیشتر از مبلغی بود که تو ذهنم بود و وقتی مدیر داخلیمون از من پرسید و من گفتم که چقدر گرفتم هنگ کرد و گفت تو کلا خوش شانسی…ولی من میدونستم شانسی در کار نیس…
سعیده جان ازت ممنونم که باعث شدی مرور کنم قبلا با ایمان کامل و اتکاکامل به خداوند چقدر راحت و آسوده خلق میکردم و با مرور اون اتفاقات بازهم ایمانم قوی و قوی تر شه…
موفق باشی و لبخند خدا مهمان تک تک لحظه های زندگیت.
به نام رب
سلام به دوست عزیز وتوحیدی
آخه چقدر کامنت شما به دل میشینه
چقدر قلبم را باز میکنه
چقدر خالصه کامنتت چقدر توحیدیه
جوابی که باید میگرفتم را از کامنت شما خدا جواب داد
حرف های شما را اول دفترم نوشتم که همیشه یادم بمونه
واقعا برای هر ثانیه زندگی کردن به خودخدت فقیریم
دقیقا امروز موقع رانندگی داشتم این حرف ها را به خودم میزدم
که خدایامن مثل موسی از هرخیری که از تو به من برسه بهش فقیرم
آخه تا این توحید درست نشه کار ما می لنگه
وهر بار که یادم میره خدا درسش را یادم میاره با نوازش وممنونشم
به خاطر اینکه اگر پول یا برکتی میاد به لطف اون و از طریق دستانش به دستم میرسه
ممنونم از اینکه در این سایت هستی وحرف هات بوی خدارا میده
به نام رب تنها فرمانروا
سلام به سعیده عزیزم که این روزا تمام کامنتات شده انگیزه ای برای حرکت بیشتر وبهتر من به سمت خواسته هام
از خداوند بزرگ سپاسگزارم برای حضورت
تحسینت میکنم که هر لحظه حضور خداوند در زندگیت پررنگ تر شده وهمه ی امورت و دادی به دستانش اونم هر روزت را زرین تر از قبل برات کرده
کلامم چیزی بهتر از این و نداره بگه که انشاالله همیشه قلبت این چنین طلایی باشه و خودش ثانیه ای رهایت نکند
دوست عزیزم بنویس وزیباتر بگو از وجودش وتوکل به خودش
بنام خداوند مهربان
سلام و درود خداوند بر شما
سعیده ی خوشبخت
چقدر اسمت درست انتخاب شده دوست گلم
و قدم به قدم زندگیت خوشبخت بودی
شاید در ظاهر خودت و همگی ما لحظات ناخوب رو تجربه کردیم
اما همونا بودن که باعث خیر شدن برامون
ما رو دست بدامن یکی غیر از همه کردن
که همون یکی همه کار برامون کرد
همون یکی همه چیز و همه کس شد برامون
همون یکی مرام و معرفتو در حقمون تموم کرد
همون یکی که کافیه
بهترینه
هرچی ازش بگم یک قدم از بینهایتِ وجود مبارک و خیرش نیست
الهی شکرش بینهایت
ممنون مینویسی سعیده ی خوشبخت
همیشه خوشبخت و سعادتمند باشی در پناه فرمانروا
سلام به سعیده عزیز
سعیده جان یکی دو روز پیش یه ایمیل از سایت برام اومد که سعیده شهریاری یه کامنت جدید نوشته و وقتی خوندمش اینقدر متناسب با حال و هوا و فکرهای اون روز من بود که من مات و مبهوت داشتم فکر میکردم که اصلا چی شد که من این ایمیل رو از بین این همه ایمیل نخونده باز کردم؟!
امروز هم صبح موقع صبحانه یه فکری توی ذهنم اومد و چون نمیخواستم ادامه پیدا کنه پیش خودم گفتم خدایا از شر نجواهای شیطان به خودت پناه میبرم و حالا که اومدم ایمیلمو چک کردم، 2 تا از ایمیل های سایت که یکیش مربوط به کامنت شما بود رو از بین همه ایمیلهای نخونده (که اتفاقا تعدادشون هم کم نیست)، باز کردم که دیدم شما هم نوشتی:
وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ
بگو: اى پروردگار من، از وسوسههاى شیطان به تو پناه مىآورم.
خدایا شکرت هزاران بار شکرت
من جوابمو گرفتم
سعیده جان دیروز فایل نشانه من یکی از فایهای نتایج دوستان بود. قسمت 13 که آقا رضا توی یه قسمتش یه چیزی میگه با این مضمون که: من همش پیش خودم فکر میکردم که خدا به خاطر من به دل استاد انداخت که پشت صحنه این فایل رو نشون بده.
حالا هم من فکر میکنم که خدا به خاطر من به دل شما انداخت که اینو توی کامنتت بنویسی.
سعیده جان خیلی خیلی ممنونم از تو و همه دوستانی که اینجا کامنت مینویسن و هزاران بار ممنونم از استاد که همچین فضایی رو برای ما فراهم کردن.
عزیزدلم دلبر نازنین نور غار حرا سعیده جان
چشام پر از اشک شد باکامنتت
اونجایی که گفتی تاحالاشده سدیم خونت و محاسبه کنی قلبم لرزیدو اشکم دراومد از این نظم ودقت و قدرت بی نهایت رب العالمین ازاین مهربونی خدا که انقد نعمت داده که ماخیلیاشو نمیدونیم تابابتش شکرگذاری کنیم اما خدا اون نعمت و ازمون نمیگیره
واقعا نمیدونم چی بنویسم یاچی بگم فقط اینو میدونم که هر اندازه قدرت و بدیم دستش عزت مونو بیشتر میکنه و هراندازه خودمون برای خودمون برنامه بچینیم و قدرت و بدیم دست خودمون به همون اندازه بی عزت میشیم
و من از راه دور روی ماهت و میبوسم
خدارو شکر میکنم بابت این سایت بی نظیر که غار حرای هممونه واستاد و مریم جونی و تو و سید علی خوشدل و عادله و ابراهیم و اسدالله و… نور این غار بی نظیرین و زبان خداوندین و باکامنت تاتون راه و به مانشون میدین عاشقتونممم
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
کجا به دنبال چه میگردی و کجا برم؟؟
سلام به اجی سعیده عزیزم و رفیق فاب خداااا سلامممم
چقدر خوبه که مت هر روز منتظر ایات قرانی شما میمونم و هز موقعی که با هیات قرانی دلم روشن شد یه دفتر تهیه کردم برای نکته برداری از کامنتهای بچه هااا
دمت گرم رفیقققق
اجی در مورد بیمارستان گفتی من 15 سال سن داشتم یادم خیلی شرور بودم خیللللی شرور که….
خدارو صد هزار بار شکرررر برای همچیز همه گذشت که دیگه وجود نداره هم الان که دارم با عشق به خودش زندگی میکنم و همیشه هوامو داره و لذت میبرم از وجودش صد هزار بار شکرش…
خواستم اینو بگم که من 15 سال سن داشتم رفتم تویه هلال احمر همیجوری دوست داشتم فضول بودم میخواستم همیشه تو هیجان و تویه تکاپو باشم…
اقا ما رفتیم بعد از اتمام دورهاااا ما کنجکاو شدیم از اونجایی که خیلی زود رفیق میشم با ادمها چه دختر چه پسر لطف خداست این همه مهر و قشنگی که به من داده…
ما دوست شدیم با چند نفری بهمون پیشنهاد امداد جاده ای دادن و ما رفتیم اونجا بود که فهمیدم حس انسان دوستان چیه و خدا تورو دستی از دستای خودش کرد برای نجات دادن جون افراد و…..
اقا مارو فرستادن یک ماهی دوره بیمارستان…
من افتادم بخش اورژانس
هر روز با چندین چندتا اتفاق روبرو میشدم و از خدا میخواستم بهم قدرت بده که بتونم بمون و نزنم زیرش….
یه بیمار تصادفی اوردن سری بردمیش اتاق سی پی ار….
اجی هر چی پزشک بود هر چی پرستار بود حساب کن پرستارا icu و اتاق عمل هم اومدن….
هیچکدوم نتونست کاری کنه هیچکدوممم
پس ما هیچی نیستم در برابر رب پس ما هیچکس نیستیم در برابر الله
صاحب همه ما خداستتتتتتتتت
ای انسان چه چیزی تورا به پروردگارت مغرو کرده است؟؟؟؟
چقدر قشنگ بود کامنتت چقدر دوستش داشتم چقدر عالی هستی تو خدا برات قشنگی و زیبایب های چندین و چند برابر بیاره تو زندگیت….
از درگاه رب میخوام که به بهترین شکل و عالیترین شکل همیشه هدایتت کن و میخوام که هر روز راهت رو هموارتر و قشنگتر کنه چقدر خوبه که ماهم داریم ازت یاد میگیریم چقدر خوبه که هستی داری بهمون میگی بچه ها ایجوریه چقدر خوبه که شدی عزیززززززززز دل خداااا
و ایجور داری رو دوش خدا حرکت میکنی چقدررررررررر قشنگه تحسنیت میکنه اجی قشنگ و مهربون مااااااااا
قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکَاءَ ۖ کَلَّا ۚ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
بگو: آنهایى را که شریک خدا پنداشتید به من نشان بدهید. هرگز، که اوست خداى پیروزمند و حکیم.
در پناه جان جانان رب العالمین شاد سلامت خوشبخت و ثروتمند باشی….
به نام فرمانروای کل کیهان
سلام خدمت خواهر عزیزم سعیده عزیز از تک تک کامنت هات و جملاتت لذت میبرم انگار که خدا داره از قلم تو برامون از خودش میگه و میگه که چجوری باید باشیم و چه طوری عمل کنیم به قانون .انشالله که هر روز موفقتر و سلامتر و ثروتمند تر و خوشبخت تر باشید و باز هم از خداوند و توحید برامون بنویسید
سلام به تو سعیده ی عزیز
چجوری بگم از درکت و سنگینی کامنتت؟؟؟
خدایا من از تو ممنونم که زمین و زمان رو وسیله میکنی من بهتر تو رو درک کنم.
و بفهمم که چقدر واجبه که تورو بشناسم و اصلا اختیاری نیست!
که هر چی جلوتر میرم بفهمم هیچی نفهمیدم و تو چقدر بزرگی
میخوای عظمتت رو بهم نشون بدی؟ میخوای بهم نشون بدی چقدر در برابر تو ضعیفم و عمری گردن کش بودم؟
من چند روز ازت دور شدم، احساسم طوری شد که حس کنم دارم سقوط میکنم ته دره.
تو عظیمی، تو بزرگی، تویی که منو به فکر فرو بردی که اصلا چرا منو آفریدی و من الان باید اینجا باشم؟
خدایا من چطور بفهمم چطور باید سپاسگزاری تو رو بکنم؟
اصلا میتونم؟
چطور باید دستمو به سمتت دراز کنم و بهت ابراز نیاز کنم که منو از خواب زمستونی فریزینگ بیدار کنی؟
سعیده جان ازت ممنونم که هر چه به قلبت اومد نوشتی که بشه هدایتگر این روز و این ساعت و این لحظه ی من…
خدایا تو خیلی بزرگتر از درک منی. فقط کاری کن از فکر کردن به عظمتت سر به کوه و بیابون نذارم.
من ازت میخوام همونجوری که یه روزی منو و خلقت رو خلق کردی و آوردی به این دنیا، همونجوری هم در مسیر هدفی که به خاطرش اینجام هدایتم کنی.
و قدم به قدم این مسیر دستمو بگیری که گم نشم و عظمت و بزرگی تو رو فراموش نکنم. فراموش نکنم که تو چقدر قدرتمندی و تنها قدرت مطلق توی این جهان تویی.
خدایا ازت میخوام هدایتم کنی به مسیر درست که درک عظمتت باعث باشه زندگی پر بار تر و شاد تری داشته باشم و هدفمند زندگی کنم.
سعیده جان باز هم ازت سپاسگزارم و برات بهترینها رو آرزو میکنم…
سلام به همه ی عزیزای دلم.
وقتی اون مرد دوچرخه سوار داشت میرفت که آب بده استاد تو ذهنم گفتم ای کاش استاد چند تا موبایل آیفون میخرید میزاشت تو ماشینش، همینجور هرکس که بهش خدمت میکرد، بعنوان تشکر یه گوشی بهش بده اما به لطف دوره ی عزت نفس سریع این آگاهی بهم داده شد که تو لیاقت مهر و محبت دیگران رو داری،حتی اگر کوچکترین کاری برای جبرات لطف اون شخص انجام بدی.
یعنی این نیست که وقتی یکی بهت خوبی میکنه تو هم حتتتما باااااید یه کاری کنی تا لطف اون شخص رو جبران کنی!
نه این جوری نیست.
من ارزشم بیشتر از اینه که تا یه چیزی میگیرم باید حتما یه چیزی بدم!
خداروشکر بخاطر این آگاهی.
این روزا توحید داره چپ و راست تو قلبم سرازیر میشه،دیشب داشتم قدم میزدم، هررر جا رو نگاه میکردم اثر خداوند بود و همه چیز آفریده ی دست خداوند بودن
آسمون، ستاره، ماه، درخت، زمین، من، و… امروز صبح هم که داشتم نگاه فایل استاد میکردم نگاه کوه و درخت و آسمون و آب میکردم و میدیدم همه و همه آفریده ی دسته خداونده و یاده قرآن افتادم که میگه هرجا رو کنید رو سوی خدا کرده اید.
اون جا که رفتید کنار اون کوه و آب از کوه جاری میشد یاد این شعر افتادم
طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا
ساقیا خیز، که پرهیز، حرام است اینجا
بسته ی حلقه ی زلف تو نه تنها دل ماست
هر کجا مرغ دلی، بسته دام است اینجا.
خیلی دوست دارم
خیلی باهات حالم خوبه
هرچیزی که منو از تو دور میکنه از من دور کن
هر چیزی منو به تو نزدیک میکنه تو زندگیم بیشتر کن
وقتی هم صحبتت خدا میشه دیگه دوست نداری تو جمع باشی، دیگه دوست داری تنها باشی، دیگه دوست نداری زیاد حرف بزنی، دوست نداری تو شلوغی باشی.
من دیشب سرکار بودم، همه دور هم جمع بودن اما من 1 ساعت رفتن پیاده روی و باهاش، صحبت میکردم،بهش گفتم کی بهتر از تو برای هم صحبتی!
میدونی چیه!؟
اصلاً خدای ما خیییییلی خودخواهه
میخواد فقط ماله خودش باشیم، میخواد فققققط با خودش عشق کنیم و وقتی به این مرحله برسیم عشق خالص تو قلبمون سرازیر میکنه
من همیشه شب کاری ها تا ساعت 4،3 مینشستم پیشه همکارام اما دیشب بعد از پیاده روی گفت بریم بخوابیم.
و یک خوااابه لذت بخش داشتم و اییینقدر همکارام سروصدا کردن اما خدا شاهده اصصصلا بیدار نشدم با اینکه من خوابم خیلی سبکه!
فققققط 1 لحظه بیدار شدم که همکارام داشتن به همدیگه میگفتن که ما نمیدونیم چطور ابراهیم تو این سروصدا میتونه بخوابه!!!
و بعد از شنیدن این حرفشون دوباره خوابیدم، دوباره وسط خوابم بیدار شدم دیدم همکارم گفت این غذا ماله کیه که روی میزه استفاده نکرده!؟
من گفتم ماله منه لطفا بزارش تو کمدم، ودوباره خوابیدم، و صبح که بیدار شدم یه موز رسیده خوردم و خداروشکر کردم بابت این رزق بی حسابش، الان که دارم مینویسم میبینم اصحاب کهف واقعیت داشته، الان یادم اومد،دیشب که خواستم بخوابم چشمامو بستم و گریه ام گرفت و گفتم اگه تو نخوای من فردا بیدار بشم چه قدرتی میتونه من رو بیدار کنه!؟
به خدای واحد قسم ذذذذذذره ای از ترس گریه نکردم فقط از احساس قدرتش و نزدیکی و ذره ای درک کردنش گریه ام گرفت و اشکام در اومدن، میدونی چیه!
از وقتی که باهاش همصحبت شدم خیییییلی دل نازک تر شدم
زودی اشکام در میان چون اون همه چیزه.
یاده حرفه استاد افتادم که میگه هرچقدر بیشتر میشناسیش، میبینی کمتر میتونی توضیحش بدی.
من دیشب تو پیادهروی بهش میگفتم من اصصصلا از تو نمیترسم!
من چطور از تویی بترسم که همیشه دوسم داشتی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه بهم گفتی نترس من هستم و مشکلم رو حل کردی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه هر وقت ترسیدم به تو پناه آوردم و آرومم کردی، گفتی نترس بیا بغل خودم من نمیزارم کسی اذیتت کنه نمیزارم اذیت بشی، نمیزارم تنها باشی مگه من مردم!
من چطور از تویی بترسم که هیییچوقت دسته خالی از درگاهت برنگشتم!
من چطور از تویی بترسم که با یاد تو دلم آروم گرفت!
آخه مگه من تا حالا ذره ای خشم از تو دیدم!
مگه ذره ای نامهربانی یا غصب از تو دیدم!
مگه تا حالا شده پشتم رو خالی کنی!
مگه میشه نا امیدی رو سوی تو کنه و دسته خالی برگرده!
اما بعد از این حرفا از شدت ترس قدرتش، احساسی بهم دست داد که احساس میکردم بببقدری ضعیفم که میخوام گردنم رو ببرم داخل،حس کردم پاهام بی جونن میخوام سجده کنم رو زمین، حس کردم دوست دارم استخونام جمع بشن تو همدیگه، حس کردم نیمتونم دیگه سرم رو بالا نگه دارم و نگاه کنم به آسمون، به ماه، حس کردم نیمتونم روی زمینی راه برم که آفریده ی توئه، حس کردم دنبال یه پناهگاهی میگردم اما هیچ جایی رو نمیدیدم که از ملک تو خارج باشه، حس کردم مثله بچه ای که یه آدم بزرگ دست بلند میکنه روش که بزنه تو سرش و خودشو جمع میکنه و با نهاااایت ناتوانی و ترس. ضعف دستشو میزاره روی سرش، حس کردم دوست دارم خودمو تو همدیگه جمع کنم اما هیچکدوم از این احساسات از سر ترسیدن از قدرت خشم تو یا از غضب تو نبوده.
تمامه این احساسات بخاطر این بود که نگاه ابهت آسمون میکردم و حیرت زده میشدم ، نگاه ابهت ماه میکردم که این چه قدرتیه که ماه رو اونجا قرارداده،نگاه ستاره ها میکردم و چشام خسته میشدن از دیدن این همه قدرتش، بعد آیه ای از قرآن رو به یادم آورد که دیگه نتونستم بیشتر از این قدرتش رو بیاد بیارم
ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
یه نگاه کردم به وسعت آسمون و بهم گفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
یه نگاه کردم به درخشندگی ماه که اوجاست و یادم آورد که ماه و خورشید برای مشخص کردن گردش سال آفریدیم و دوباره میگفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
دوباره نگاه پهناوری آسمون میکردم و بیادم میآورد که میگفت ایا نمینگرید که چگونه آسمان را بدون ستون برافراشته ایم!؟ و دوباره میگفت ما شما را از آبی بیمقدار آفریدیم!
حس کردم هیچ قدرتی ندارم، حتی قدرت راه رفتن هم ندارم، انگار پاهام کشیده میشدن روی زمین.
فققققط اشک میریختم، خیییییلی خسته بودم، واااقعا دوست داشتم روی سنگ فرشها همونجا دراز بکشم
یه لحظه یه نگاه کردم به خودم، یه نگاه کردم به قدرت اون،و صداش کردم و گفتم تو توی این درختهایی، تو توی این آسمونی، تو آفریدگار منی!
تو من رو جانشین خودت قرار دادی روی زمین!
تو از روح خودت درون من دمیدی و هر لحظه احساس سنگینی این مسئولیت بهم دست میداد.
من از اینکه قدرت و توان خودم رو با قدرت و توان خداوند مقایسه کردم بقدری احساس ضعف کردم که دیگه نمیتونستم چیزی بگم
و فقط گفتم
تنها تو را میپرسم و تنها از تو یاری میطلبم
من دنبال روابط عالی با همسرم بودم تو رو پیدا کردم
تو قدرتی هستی که هررر جای خالی رو پر میکنی،نبود هر عشقی رو میتونی جبران کنی، چه کسی امین تر از تو، چه کسی هم صحبت تر از تو، چه کسی بزرگ تر از تو ، چه کسی مهربان تر از تو، چه کسی راز دار تر از تو
بارها وبارها بدونه اینکه من بدونم چه مشکلی داره واسم پیش میاد مسئله ام رو حل کردی و بعد از حل کردنش بهم گفتی.
ای رب العالمین تنها تو را میپرسم و تنها از تو یاری میطلبم
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام یگانه معشوق جهان هستی
سلام به برادر بزرگ و توحیدی من
ابراهیم عزیز
چقدرررر کلماتتتت نور داشتند
نور خدا عشق خدا مهر خدا بزرگی خدا
چقدرررررر این کلماتت شبیه حالت امشب من بودند
امشب من تمام شب بیدار بودم چون خواهرم در شفاخانه هست و دختر خورد سالش نزد من هست
من با تمام صبر حوصله امشب پیش این فرشته الله بودم
هر شب از خدا میخواستم که قدرتت را در زهنم بیشتر بساز ایمان من را قوی بساز
به این طفل نگاه کردم به خودم نگاه کردم دیدم چی هستیم من چرا ناسپاس هستم نزد خدایی که این قدر قدرتمند هست
بیبین از یک خاک و بعدا نطفه چی میسازد
این خدا بی نهایت بزرگ هست
بخاطر خواهرم هم نگران نبودم میدانستم خداوند بزرگ حامی همه ما هست
ولی یک حس در دلم گفت سوره کهف گوش کن و من گوش دادم
چقدر گریه کردم چقدر ناتوان هستم
چقدرررر تک تک کلماتت قشنگ درک کردم چون در همین حال بودم
خداوند بزرگتر از آن هست که وصف شود
باز خداوند میگفت همه چیز من هستم
در سوره کهف میگوید انسان را از خاکی هست کردیم که اگر نابود شود گیاهی از آن نمیروید
پس برای چی روی خدا حساب نکنم ؟ من که پیش قدرت او ناتوان هستم
من که هیچ قدرتی نزد او ندارم
انسان فقط به خودش نگاه کند برایش کافی هست به قدرت خدا پی ببرد
رفتم به آسمان نگاه کردم به مهتاب دیدم همه جا آرامی هست خاموشی هست سکوت هست
خداوند گفت میبینی همه خواب هستن ولی من بیدار هستم
چی بگویم از عظمت این خدا که هر کس را به شکلی هدایت میکند با هرکس سخن میگوید
این نشان دهنده قدرت بی نهایت خداوند هست
شما گفتین بخاطر ساختن روابط عالی با همسر تان خدا را پیدا کردین
من حاضر بودم بخاطر ثروت خدا را ترک کنم یادم هست برای خودش گفتم من تورا نمیخواهم ثروت را میخواهیم و بخاطر همان دلیل من وارد این مسیر شدم
ولی حالا بیبین که میکویم اگر لحظه یی تو نباشی این جهان برایم جهنم هست بی تو هیچ چیز لذت ندارد شور ندارد هیچ چیز مزه ندارد. طعم این جهان خداست
راستی هم خدا زیاد ما را دوست دارد و روی ما غیرت دارد
نمیخواهد وابسته هیچی باشیم فقط وابسته و دلبسته خودش باشیم فقط همه چیز را با خودش تجربه کنیم
الهی شکرت الهی شکرت الهی شکرت
خدایا کرور کروررررر شکرت که خدای نظیر تو داریم
دوست عزیزم ابراهیم عزیز
عزیز خداوند برایت همه زیبایی های جهان همه ثروت جهان با خداوند میخایم
همیشه شاد باشی برادر خوبم
سلام به برادر زیبا اندیشم ابراهیم جان
قبلا گفتم بازم میگم عاشق لهجه ات هستم چون همشهریت هستم و باهات خیلی همزادپنداری می کنم. وقتی نوشته هات رو می خونم با صدایی شبیه صدای اعضای خانواده ام که همین لهجه بختیاری رو دارن صدات تو گوشم می پیچه و حس خودمونی تری دارم.
دلم می خواد اون جمله ای که دو سه هفته پیش گفته بودی رو بهت یادآوری کنم و با تکرارش و تغییراتی که در حین اون سفرت کردی تحسینت کنم.
یک بار که کامنتت اولین کامنت برتر شده بود سر فایل بعدی که کامنتت سوم شده بود، سید علی خوشدل شماره یک شده بود و شما اومدی شجاعانه حس درونیت رو نوشتی. گفتی تو دلم گفتم چرا فلانی اول شد و من سوم. مگه کامنت اون چقدر بهتر از نوشته های من بود؟
بعدش خودت متوجه تلاش ذهنت برای بد کردن حالت شده بودی و برای کنترل ذهن و شکستن غرور کاذب برای سید علی و نفر دوم کامنت تحسین برانگیز نوشته بودی.
بعدش هم که هدایت شدی به اون سفر معنوی و الانم که برگشتی اصلا به وضوح انگار آدم دیگه ای شدی.
نمی دونم خودت حواست به تغییراتت هست یا نه ولی من توی این سایت اعتقاد قلبی به این آیه پیدا کردم که
فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیرًا یَرَهُ
وَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ
کوچکترین اثر مثبتی که از خودت در جهان به جا بگذاری دیده میشه. حالا این نکته به چشم من اومده ولی خدای معرفی شده در آیه الکرسی که حساب و کتاب همه چیز رو بدون کم و کاست، بدون خواب آلودگی و فراموشی داره چطور ممکنه این تلاش آگاهانه شما رو برای بهبود شخصیت نبینه و پاداشش رو نده؟
می دونی اولین و بزرگترین پاداشت چیه؟ همین خشوع قشنگت در برابر رب ماه و آسمان و ستارگان. همین سر فرو بردن در جیب مراقبه. همین اشک بی اختیار ریختن در حدی که دلت میخواد رو سنگفرش خیابون دراز بکشی و بخوابی.
این یکی شدن با نور ماه و سر خم کردن و جمع کردن استخونات تو همدیگه حال خریدنیه که نصیب هرکسی نمیشه. من به قرار گرفتن در مدار خوندن حرفهای دل همچین کسی به خودم افتخار می کنم. ببین چه عزیزکرده ای شدی، ببین چه لیاقتی در خودت ایجاد کردی که حس درونیت اینجور جوش و خروشی در عالم ایجاد میکنه که از صدها یا حتی هزاران کیلومتر دورتر انرژیش آدمها رو به اشک و سجده وامیداره.
من با تمام جانم تحسینت می کنم ابراهیم جان و برات نور بیشتر و بیشتر از خدای رحمان آرزو می کنم.
ممنونم که ما رو در نیایشهات شریک کردی. متشکرم که شجاعانه و بی پروا می نویسی تا نه تنها از ضعفمون خجالت نکشیم بلکه امیدوار بشیم به روزی که مثل شما پله پله به ملاقات خدا نزدیکتر بشیم. من ازت خیلی الگوهای قشنگی برداشت می کنم. بنویس و بدرخش.
سلام به دوست خوش قلبم.
از صمیم جانم تشکر میکنم بابت این همه تحسین، این همه محبت خواهرانه این همه خوب بودن و این قلب پاکت که با تمامه وووجودم حس کردم که چچچقدر از صمیم قلبت حالت خوبه و کلمه ای اضافه ننوشتی و هر آنچه که به دلت اومد برام نوشتی.
میدونی دوست عزیزم و همشهری خوبم چیه!
من توری روابطم مشکلاتی دارم که به خدای واحد قسم اگر نبود محبت خداوند و این احساس نزدیکی به خداوند و آشنایی با قانون، هرررررکس دیگه ای بود الان داشت پله های دادگاه رو بالاپایین میرفت اما من کجام!؟
امروز دوتا از پسر عمه هام که کوچیکن 12 سال و15 سالشونه با اسرار گفتن دایی ببرمون استخر(رفتم استخر آزادی سمت چهارشیر) ، بردمشون استخر، از حال خوبی فققققط میخندیدم و اونا هم میپریدن روم و سرمو میکردن زیر آب، نامردا یکیش قلقلکم میداد یکیش پامو میکشید!!!
تا اینکه یه صحنه ای دیدم، اولش قند تو دلم آب شد اما وقنی اومدم خونه خواستم بخاطر دیدنه اون صحنه شکرگزاری کنم، بغضم شکست و مثله الان گریه کردم.
یه پسر بچه ی 4، 5ساله ای بود،مربی اش میخواست شنا یادش بده، پدرش هم تو استخر تو فاصله ی 2،3 متری اون بچه بود، مربیش بهس گفت از پیش من شنا کن تا پیش پدرت، بعد که اون بچه شنا کرد، رسید پیشه باباش، مربیش گفت :
نه!
اشتباهه!
باااااید فققققط کف استخر رو نگاه کنی، سرت رو بالا نیاری!
اون بچه جوابی داد که قلبم تکون خورد،
بجه گفت :
سرم رو آوردم بالا خواستم ببینم بابام کجاست، خواستم بابامو پیدا کنم!
بعد به این فکر رفتم که منم دور و ورم رو همیشه هی نگاه میکنم ببینم خدا کجاست، راستی!
اگه خدا ولم کنه چی!؟
اگه مسیر رو اشتباه برم چی!؟
اگه سرم پایین باشه و سرگرم حاشیه های دنیا بشم و خدا رو گم کنم چکار کنم!؟
دوست خوبم!
فققققط با یاد خدا دلها آرام میگیرد، من بعضی وقتا واااقعا به خدای خودم میگم،
میگم من از کی بجز تو تشکر کنم بابت نعمت هایی که دارم مگه جز تو کسه دیگه هم بود تو زندگیم که بهم خیر ببخشه!؟
من تو مشکلاتم جز تو از کی درخواست منم که قدرت اجابت نیازم رو داشته باشه!؟
عاح!
خدایا شکرت
خدایا شکرت
دوست خوبم آرزوی قلب توحیدی برات دارم در لحظه لحظه ی زندگیت
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقا ابراهیم عزیز و دوست داشتنی
چقدر این نظر شما زیبا بود…
چقدر بر جان و دلم نشست…
چقدر این صحبت های شما با خدا زیبا بود
دمتون گرم آقا ابراهیم…
من مات و مبهوت خواندن کامنت شما شدم و درس ها ازش گرفتم…
وظیفه خودم دانستم که ازتون تشکر کنم…
تنها ترس من از این خدای مهربان این است که در روزی که قرار است در برابرش بایستم ، هیچ چیزی برای گفتن نداشتم باشم و هیچ هدیه ای برای پیشکشی به محضرش نداشته باشم…
به قول شاعر
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر سر من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
در پناه رب العالمین باشید آقا ابراهیم
درود بر ابراهیم عزیز که ابراهیموارانه داره هر بندی که از خدا دورش میکنه رو آرام آرام از خودش باز میکنه
بسیار تحسینبرانگیزی برای من دوست عزیزم
حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
وقتی داشتم نوشته زیبای شما رو میخوندم حس کردم که خیلی فاصله دارم با اون بنده خالصی که باید باشم اما همون موقع به خودم گفتم ببین چه خدایی داری که میدونسته و میدونه که کجای کاری اما چجوری دروازههای نعمت و برکتش رو به روت باز گذاشته و هرگز قضاوت و شماتت نکرده.
چه مهربان خدایی
چه باوفا رفیقی
وقتی خود میگه درختان و دریاها از نگارش نعمتها عاجزند دیگه چه میشود گفت
چند روز پیش به یک گالری هنری رفته بودم خیلی اتفاقی که هنرمندی درخصوص دستها آثاری رو خلق کرده بود و متحیر شدم از اینکه این دستها و این انگشتان بند بندشون چه نعمت بزرگی هستند، یه مستندی از جنگل بورنئو میدیدم و رفتارهای حیوانات رو میدادم که حرکتشون مثل این استاپ موشنها تکه تکه بود و به خودم گفتم ببین همین که تو انقدر آرام و نرم میتونی تک تک اعضای بندت رو حرکت بدی چه نعمت بزرگیه، میمونهایی رو میدیدم که 4 تا انگشت داشتند و میگفتم خدایا همین 5 تا انگشت داشتن چه نعمت بزریه چه تواناییهایی رو برامون ایجاد کرده که اصلاً گاهی بهش توجهی نداریم
و من یتوکل علی الله و هو حسبه
تو هر زمینهای بری سراغش نه فقط راضی بلکه بینیازت میکنه از هر چیزی غیر از خودش
دم شما گرم دوست عزیزم که انقدر مکالمات الهی زیبات رو عاشقانه برامون مینویسی
بنام خداوند مهربان
سلام و درود خداوند بر شما
چقدر شاهد احوال فوق العاده ای در این خانواده ی توحیدی هستم
الهی بینهایت بار شکر
چقدر فوق العاده وصف کردین
بزرگی و بینهایت بودن اون رب رو
و کوچکی و بی مقدار بودن و هیچ بودن انسان رو
و ما غرک بربک الکریم
نفسمون به معنی دقیق کلمه به ارادش بنده
شاید حتی فرصت فشردن دکمه فرستادن این دیدگاه رو هم بهم نده
همه چیز در ید قدرتشه
پادشاه بلامنازع
و دست به خیر
و عجیب بنده نواز
و عجیب نزدیک
و عجیب اجااااابت گر
سبحان الله
الهی همه در جذبه وجودش غرق باشیم
الهی همگی در دریای عشقش ورود کنیم
الهی ظرف وجودیمون رو بزرگ و بزرگ تر کنه
الهی شکر برای داشتن چنین معبودی
خیلی ممنون برای به اشتراک گذاشتن حال فوق العادتون
الهی دم به دم بر هدایت و عشق و ذوق و ثروت و توکلتون افزوده بشه
سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدای مهربان
سلام به خانواده ی عزیزم
هر چقدر بیشتر به خدا نزدیک میشی و هر چقدر بیشتر باهاش صحبت میکنی دل نازکتر میشی خیلی لطیفتر میشی و سریع اشکت در میاد من خودم قبلاً اینطوری نبودم و لی الان با خیلی از کامنتهای دوستان مخصوصا اونایی که از این عشق الهی صحبت میکنن سریع اشکم در میاد
سپاس گذارم ابراهیم جان که اینگونه حالتو و خلوتتو به اشتراک گذاشتی و کلی لذت برم به راستی که تنهایی حس عجیبی داره و وقتی بیشتر باهاش خلوت میکنی دیگه دوست نداری تو جمعی حظور داشته باشی
منتظر نتایج شگفت انگیزت هستم
سلام آقا ابراهیم
چقدر کامنت زیبا و دلنشینی بود کلی اشک ریختم
میدونی یاد خودم افتادم چند وقت پیش حالم حسابی داغون بود نشسته بودم توی حیاط و نمیدونم چرا هی اشکام میومد ی نگاه به ماه کردم که اتفاقا کامل هم بود به خدا گفتم من توی این تاریخ از زندگیم توی این لحظه به تو محتاج ترینم اگه دستمو نگیری اگه کمکم نکنی من از غصه دق میکنم
بعد نمیدونم چی شد یهو یاد سایت افتادم سایتی که چند سال بود بهش سر نزده بودم اومدم دیدم اکانتم هنوزم هست گفتم خب شاید این ی نشونه باشه
الان میفهمم منظور خدا چی بوده
از وقتی برگشتم حالم خوب خوب نشده ولی خیلی بهتر شده ، چون استاد هست، دوستان خوبی مثل شما داره که با کامنتاتون کلی امید در من زنده شده و امیدوارتر شدم بخودم ب آیندم
اینجا به دور از قضاوت حرف هایی که سال ها توی دلم بوده رو میتونم بزنم و احساس کنم کمی آروم تر شدم
ازت ممنونم و برات بهترین ها رو از خدا میخام
سلام بر ابراهیم
بنده ی خوب خدا
چقدر حرفهاتون به دل من نشست آقا..
چقدر خوبه وقتی فقط و فقط و فقط توکل میکنیم برخدا تنهافرمانروای هستی وبادیدن نشانه هاش سربه سجده میذاریم
چقدر بهش نزدیکترمیشیم وچقدر حس وصف ناپذیریه
من هم ازدواج ناموفقی داشتم وبه خاطر یه انتخاب نادرست (که البته الان خوب میدونم که نتیجه باورهای اون روزهای من بود)9سال فقط بیهوده نفس میکشیدم والان هم باهاش هستم با یه بچه…
ولی دارم به اتفاقات جدید فکرمیکنم…
که از خدا میخوام کمکم کنه که به خواسته هام که از تضادهای زندگیم بوجود اومده برسم
چه خوبه که ما خاستیم روابطمون رو درست کنیم ولی به مسیرهای بهترهدایت شدیم..
امیدوارم منبعد بهترین تجربه های زندگی رو داشته باشیم.
الهی در مسیر بندگی و یکتاپرستی همواره ثابت قدم باشید…
الهی که چند سال دیگه بیایم و از اتفاقات فوق العاده ای که تو زندگیمون بلطف خدا ایجاد کردیم حرف بزنیم تااونایی که بهش نیاز دارند الگو بگیرن ودریافت کنن.
خدایا شکرت
تنها تورامیپرستیم و تنها از تو باری میخواهیم
یا رب العالمین
آقا ابراهیم عزیز سلام. خدا قوت از این ارتباط عالی با پروردگارت. با عشقت که هر چیزب در این سرزمین هست، او است و بس …. خدا را سپاس به خاطر وجود شاگردانی مثل شما و دوستان دیگر که واقعا لذت می برم از خواندن کامنت هاشون که کلی درس دارند برام. بازم ممنون آقا ابراهیم گرامی و عزیز از به اشتراک گذاشتن و بیان کردن احساساتت در این سایت الهی. من کلی کیف کردم و خودم هم این جملات را با خدای خودم بیام کردم:
خدا جونم، تو قدرتی هستی که هر جای خالی رو پر میکنی،نبود هر عشقی رو میتونی جبران کنی، چه کسی امین تر از تو، چه کسی هم صحبت تر از تو، چه کسی بزرگ تر از تو ، چه کسی مهربان تر از تو، چه کسی راز دار تر از تو.
بله آقا ابراهیم : وقتی هم صحبتت خدا میشه دیگه دوست نداری تو جمع باشی، دیگه دوست داری تنها باشی، دیگه دوست نداری زیاد حرف بزنی، دوست نداری تو شلوغی باشی.
بازم ممنون، ممنون از این هم صحبتی با پروردگار که باعث هم صحبتی من هم با پروردگارم شدین.
در پناه خدا جووووون
شیما
به نام خدا
سلان ابراهیم عزیز مثل همیشه کامنتت خیلی بینظیر و عالی بود و احساس لذت کردم از تعاریفی که خدا کردی واقعا کامنت هات بوی خدا میده بوی توحید میده سپاسگزارم ازت برای این درک و فهم
انشالله هر روز موفق تر و ثروتمند تر باشی
سلام به دوست و همراه گرامی اقای ابراهیم ،تحسینتون میکنم به خاطر وصل شدنتون به خدای بزرگ و مهربان،خوشا به سعادتتون واقعاااااااا لذت بردم و از اول کامنتت که شروع کردم به خوندن اشک تو چشمام حلقه زد و تا اخر اشک ریختم ،امروز خدا منو هدایت کرد به کامنت شما
این قسمت کامنتتون دوس داشتم یکبار دیگه اینجا کامنت کنم به قدری تاثیرگذار بود که حس کردم خدا داره از زبون شما با من حرف میزنه ….
((من چطور از تویی بترسم که همیشه دوسم داشتی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه بهم گفتی نترس من هستم و مشکلم رو حل کردی!
من چطور از تویی بترسم که همیشه هر وقت ترسیدم به تو پناه آوردم و آرومم کردی، گفتی نترس بیا بغل خودم من نمیزارم کسی اذیتت کنه نمیزارم اذیت بشی، نمیزارم تنها باشی مگه من مردم!
من چطور از تویی بترسم که هیییچوقت دسته خالی از درگاهت برنگشتم!
من چطور از تویی بترسم که با یاد تو دلم آروم گرفت!
آخه مگه من تا حالا ذره ای خشم از تو دیدم!
مگه ذره ای نامهربانی یا غصب از تو دیدم!
مگه تا حالا شده پشتم رو خالی کنی!
مگه میشه نا امیدی رو سوی تو کنه و دسته خالی برگرده ))
به شما تبریک میگم دوست عزیز نور خدا تو کامنتتون موج میزدواقعا ازتون سپاسگذارم
در پناه و نگاه خداوند همیشه سالم و ثروتمند و سعادتمند باشین
سلام آقا ابراهیم بعد از چند سال اومدم به سایت استاد سرزدم و عجیب هدایت شدم به کامنت نحوه استخدام شما در فایل رایگان قبلی،دوبار خوندم و گریه کردم و همه رو یادداشت کردم ،متشکرم برای دقیق و زیبا نوشتنتون ،برای چند نفر ارسال کردم
خدا به وسیله شما بهم گفت ازم ناامید نشده
بازم تشکر میکنم
به نام خداوند جان آفرین
جهان گستر و خالق این زمین
سلام بر استادان جان
و درود بر همراهان عزیز
وقتی خدا بر قلم جاری میشه و به آگاهی ما برکت میده ، کامنتی به نگارش در میاد که خودش یک دوره آموزشیه (مثل کامنت عادله کیانی فر عزیز و همسر لایقش سیدعلی خوشدل)
دلنوشته هایی که شاید بهتر باشه بگیم خدا نوشته.
میدونید چرا اینو میگم ؟ چون وقتی با همه وجود به اصطلاح سعی کردم ادای اونارو در بیارم و ادبیات و نویسندگی رو به چالش بکشم، نتیجه مایوس کننده بود.
همه کارهامون وقتی برای دیگران و نظر اونا باشه ، هرگز نتیجه نخواهد داد.
چرا این سفر و این سایت اینقدر آدمو به وجد میاره ؟
چرا هرکامنتی از دیگری بهتره و انتخاب یک کامنت خوب رو سخت میکنه؟
چرا هر کلام استاد یک درس بزرگ میشه و هر فِرِم از فایل خودش کلی درس داره ؟
من وقتی خوب فکر کردم، به این نتیجه رسیدم تنها دلیلش عزت و برکتی بود که خدا در کلام و در پیام استاد و شاگردانش جاری کرده و اینم به دلیل ایمان عملی ، باور و اعتمادیه که به خداوند دارند.
همه ما این صحنه های زیبا و روح انگیز رو میبینیم اما وقتی کامنت ها رو میخونم متوجه نکات بسیار جالب و زیبایی میشم که خودم بعد از دو سه بار دیدن و شنیدن ، متوجه شون نشدم.
قبلاً هم گفتم: من همیشه دوبار لذت میبرم از هر فایلی که استادان عزیزم زحمت می کشند و میزارن، یه بار وقتی میبینم و یه بار وقتی کامنت میخونم و یه لذت سوم هم به هیجانات و تفریحات من اضافه شده و اون نقطه آبی کنار اسممه
مثل هیجان نامه های قدیمی که پستچی میاورد(زمانی که تلفن همراه نبود)از دوستانی که از شهر دیگه ای برات می نوشتن.
اما بریم سراغ صحنه های بی نظیر فایل سفر به دور آمریکای استادان جان@
اولین احساس خوب از دیدن این قسمت »»» درک لذت آزادی و استقلال مالی و زمانی استاد بود و لذت سفر در بینظیر ترین کشور دنیا
موقع دیدن اون صحنه های زیبا ، حس همزاد پنداری و احساس حضور در اون محیط حظ مارو چند برابر میکرد.
کوهستان خاص شهر سیلورتن کلورادو و مردم شاد و مهربونش
آبشار زیبا و رودخانه بکر و طبیعت شگفت انگیز ، چقدر به تصویر سازی و تخیل من کمک میکنه و من هر لحظه با شما استادان عزیزم همراه بودم .
داشتن این ترک کمپر به لیست خواستههای من اضافه شد و یقین به داشتنش به صد رسیده .
با همه وجود مطمئنم که من هم روزی با عزیز دلم همین مسیر رو سفر و تجربه خواهیم کرد.
قانون برای هیچکس استثنایی قائل نیست و هرکسی که به خدا اعتماد کنه و از اون بخواد و در مدار توحیدی و در مسیر خداوند به تقوای ذهن و نفس متعهد باشه ، شکی نیست که هرآنچه از ذهنش میگذره ، در زندگیش نمود پیدا خواهد کرد. اینو دیگه یقین دارم.
برای من دیدن این تصاویر به حکم یک بروشور و نقشه راهنمای سفره ، مثل همونایی که تو ویزیتور سنر سیلورتن دیدیم.
تاریخ مصور این شهر و روند رشد در قالب تصاویر از پیاده تا قاطر و راه آهن و قطار گردشگریش و جاذبه های توریستی این شهر ، آدمو به سپاسگزاری از خالق این همه عظمت وا میداره
تنها سوپرمارکت این شهر بیشتر از یک فروشگاه شهروند و رفاه ما کالا و تنوع اجناس داشت.
فروشگاه های صنایع دستی و لباس های مخصوص سوغات و یادگاری برای گردشگران آدمو به وجد میاره
چقدر خودمو تو فروشگاه احساس کردم ، خصوصاً اون سنگهای بنفش و کریستال های زیبای آمیتیس (سنگ تولد من) جای هیچ تردیدی برام نداشته که حتما به اون شهر سفر خواهم کرد و یاد استاد رو زنده خواهم کرد.
اون مرد مهربان دوچرخه سوار که به خاطر کمک به استاد حاضر میشه کار و کسبشو رها کنه و رکاب بزنه و بیاد تا خونه تا آب بده به استاد.
این مردم مهربان و خونگرم فقط در کشورخدا یافت نمیشن اما دیدنشون اونجا بیشتر بهت احساس خوب میده وقتی که احساس غربت نکنی.(چون قانون میگه برای بدست آوردن خواسته هات ، هیچ چیز رو موقتی و گذرا ندون و احساس غریبی نکن)
اون گروه ارکستر از مردان و زنان پرتجربه که در حال تمرین بودند و داشتند خودشونو آماده میکردند برای مراسم و جشن فردا، نشاندهنده شادی عمیق در فرهنگ این مردمه (که به لطف خدا از محرم و عزاداری های تمام سال بدورند)
تو کامنت دوست عزیزم اسدالله زرگوشی به این نکته مهم اشاره کرده بود که تمرکز و توجه به فایل های سفر به دور آمریکا من و بسیاری از دوستان سایت رو به تجسم سفر رسونده و امروز بسیاری از شاگردان استاد یا در سفرند و یا مهاجرت کردند.
این همه نشانه و هدایت خداوند برام کافیه تا به این یقین برسم که اگر با همین فرمون(زندگی توحیدی) برم جلو، منم بزودی از سفرهای دور دنیا و مهاجرتم کامنت میزارم که البته یقین دارم که بزودی این کارو انجام می دم .
خیلی دلم می خواد تو اون جاده های تمیز و وسیع و خلوت رانندگی کنم اونم با بهترین ماشین های مجهز به تکنولوژی روز و اینو خوب می دونم که هرچه به ذهن و دلم بیفته تو زندگیم به عینه خواهم دید. چون خدا قبلاً برام خلق کرده.
خداوند رو هزاران مرتبه شکررررررررر می کنم برای هدایت به این سایت و مسیر توحیدی و آشنایی با استادان عزیزم و سپاسگزارم لطف و محبت شونم که مارو شریک و همراه خودشون در این سفر کردند.
باشد تا رستگار شویم (ان شاءالله)
هزاران سلام و درود به عزیزترین همراهم ..
به حبیب جانم..
بازم منو محو خوندن کلماتت کردی….
وقتی خدا بر قلم جاری میشه و به آگاهی برکت میده…….!!
دقیقاااااااااااااا همینه عزیزم ..
چه اشاره نابی…
اگر بر هر چیزی ، بر هر موقعیتی ، بر هر شرایطی راهی برای خداوند باز کنیم و اجازه بدیم سهم خداوند جاری بشه بی شک نتایج متفاوت خواهد بود…
بارها دیدیم
بارها تجربه کردیم
بارها اعتماد کردیم و دل سپردیم
و شده…
پس باز هم اگر در همین مسیر گامهامونو برداریم خواهد شد..
چرا که:
قانون برای هیچکس استثنایی قائل نیست و هرکسی که به خدا اعتماد کنه و از اون بخواد و در مدار توحیدی و در مسیر خداوند به تقوای ذهن و نفس متعهد باشه ، شکی نیست که هرآنچه از ذهنش میگذره ، در زندگیش نمود پیدا خواهد کرد.
و چه زیبا خداوندعزیز مُهر تایید میزنه به این جمله های نورانیت وقتی میفرماید:
وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا. (سوره 4، النساء، آیه 81)
… و بر خداوند توکل کن و خداوند کارسازى را کافى است.
2- … وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم. (سوره 8، الانفال، آیه 61)
. ..و بر خداوند توکل کن، که او شنواى داناست.
3- وَتَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیم. (سوره 26، الشعراء، آیه 217)
و بر(خداوند) پیروزمند مهربان توکل کن.
4- وتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا (سوره 33، الاحزاب، آیه 3)
چه واژه خوبی گفتی عزیزم :
زندگی توحیدی …
که میشه باهاش بهشتی زندگی کرد
چون :
هر چه آن خسرو کُند ، شیرین کُند
الهی هر لحظه کامت شیرین باشه از عشق الله حبیب جانم
و درپناه مهرش پر باشی از عشق و نور
سلام به روی ماه وجیهه بانوی عزیزم ، همچنین سلام به همسر بی نظیرشان سید حبیب جان…
الان که وقت کردم و دارم کامنت هارو به ترتیب امتیاز میخونم…
کامنت آقای سید حبیب اینقدر پر از آگاهی و بقول معروف دلی نوشته بودن که من همیشه هر کامنتی خوشم میاد اول خودشو همه کامنت های زیرش رو میخونم بعد خودم پاسخ میزارم…
به کامنت شما رسیدم که تکمیل کننده و ادامه کامنت همسر نازنین تون بود…
مخصوصا قسمت هایی که از توکل نوشتین چقدر رزق امروز من رو تامین کرد از خدای بزرگ…
تووووکل…
چیزی که ازش دیشب داشتم برای پارتنرم میگفتم…..!!!!
چیزی که من دیروز صبح معجزه توکلش رو دیدم….
امسال برای سال تحصیلی جدید دوست داشتم از دوتا از همکارانم فاصله بگیرم…صمیمی بودیم و من از وقتی با قانون آشنا شده بودم همش به جایی از فکرم درگیر این بود که چطوری ازشون فاصله بگیرم…اما آروم بودم و گفتم به خدا توکل میکنم یه راهی جلوی پاک میزاره…
پریشب بود داشتم به همکارم میگفتم از مهر تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل درس بخونم و باشگاه برم ..دیگه وقت آزادی ندارم..یعنی داشتم آمادش میکردم که ارتباط باید کمتر باشه…
صبح بخاطر یه موضوع کاری داشتیم تبادل نظر میکردیم که یهو گفتن که راستی من و اون یکی همکارمون از مدرسه ی تو رفتیم یه جای دیگه!!!!!!!!!
شوکه شدم ..فکر کردم داره شوخی میکنه…
اصلا همچین چیزی این وقت تابستون امکان نداره..همه همون تیرماه سازماندهی میشن…
اصلا یه جوری این مدت تابستون داشت از دلتنگی برای شروع مهر میگفت که تصور هرچیزی رو میکردم الا اینکه اینجوری مسیرشون جدا بشه ازم!!!!!!!
من اینقدر محال میدیدم این موضوع رو که فقط داشتم با ذهن و فکرای کوچیک خودم به روش خودم فاصله میگرفتم…اما نمیدونستم خدا برام چی درنظر گرفته!!!!
سبحان الله
الهی هزار هزار مرتبه شکرت ..
روز به روز داره بیشتر باورم میشه که باید همه دل نگرانی هارو به خودش سپرد!!!!
خدا کار نمیکنه شاهکار میکنه!!!!!!!!!!!!!!!!
هر چه آن خسرو کُند ، شیرین کُند
به به!!!!!!!
ای جاااانم به این خسروووووو!!
در ادامه دوباااااره از بیاداوری عشق و ایمانی که بین شما و همسر عزیزتون جریان داره ، غرق لذت شدم و هزاران درود و سلام به قلب های نورانی و عاشق شما میفرستم ..
الهی الهی الهی با سیدحبیب جانان ، توفیق مهاجرت و سفرهای توحیدی بی نظیر رو در کنار همدیگه باااااا عشق زیاااااااااد داشته باشین خیلی زود زود زود….
عاشقتونم
خدا امضای قشنگش رو پای خواسته های قلبی شما و عزیزدلتون بزنه وجیهه بانوی زیبا و دلنشین
هزاران سلاااااااااااااااامممممم به فرزانه جانم
به خواهر نازنین و پر تلاشم که هر موقع کامنتهاشو میخونم ناخودآگاه لبخند به لبم میاد بس که هیجان و شوق میریزه تو جملاتش:))
ای جانم فرزانه ارزشمندم که اینقدر زیبا مسیر نورانی توکل رو پیش گرفتی و من میدونم ی روزی با همسر الهیت پُر خواهی شد از عشق و شور زندگی ایی که با همه قلبت میدونی نتیجه کدوم باور و تغییرت هست…
خواهر عزیزی که بزرگ منشانه کامنتها رو میخونه و پاسخ میزاره و من ازت یاد میگیرم این همه تحسین کردن و الهی بودن رو…
فرزانه جان دوست ارزشمندم باید یقین داشته باشیم که همون خدایی که این همه کهکشانها رو
با اون عظمتشون در مدارهایی مشخص، دقیق و منظم و با حساب و کتاب بدون ذره ایی خطا ، نگه میداره..
همون خدا هم با تغییرات فرکانسی ما ، ما رو در مدار معین باورهامون نگه میداره…
و چه نگهبان خوبیه این خدای عزیزمون..
برات زیباترین تجربه های عاشقانه رو از خداوند آرزو میکنم خواهرجانم..
در پناه عشق و نور الهی باشی
وجیهه جان عزیزم آخه آدم چقدر میتونه شیرین و تو دل برو باشه.
سلام به روی ماه شما.
من ندیدمتون ولی ندیده خیلی دوستون دارم.(قلب، قلب، قلب)
کلامتون و اینطور نوشتن هاتون، احساس بسیار خوبی بهم میده.
پیام همسر بزرگوارتون رو خوندم و پاسخ دوستان رو در مقابل، و دوست داشتم به شما برسم تا شما رو هم بخونم و چقدر خوب که اینجا رد پا از خودتون گذاشتید و من هم علاقمند پیگیری این ردپاهام.
ممنون از تک تک کلماتی که نوشتید از اینکه پیامهایی از کتاب خدا آوردید و به من یادآور شدین که خدا بسیار بینظیر و مهربان و بزرگه و حواسش بهمون هست کافی بهش اعتماد کنیم، ایمان بیاریم و توکل کنیم و رها باشیم.
متشکرم از حضورتون در جهانم.
در پناه الله بی پایان باشید دوست عزیز من
ساره
هزاران درووود و سلام به ساره عزیزم
بانویی زیبارو با لبخندی دلنشین از خطه زیبا و خارقالعاده مازندران که طبیعت لطیف در روح بزرگش نمایان هست….
و سلام به همسر گلتون عامرخان …
ساره عزیزم چقدر مهربون گفتین ندیده دوستم دارین :))))
دوست قشنگم خوب میفهمم این احساس زلال و پاکتون رو چون بارها برام به وجود اومده…
برای این حس قشنگتون این ابیات مولانای جان رو با قلبم تقدیمتون میکنم دوست نیکوسیرتم:
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
ضمیر همدگر دانند یاران
نباشم یار صادق گر ندانم
چو آب صاف باشد یار با یار
که بنماید در او عکس بنانم
ساره جانم اینقدررررر صادقانه نوشتین که چندین بار کامنت تون رو خوندم و فقط نگاه کردم به این همه مهر…
خداوند رو به خاطرتون سپاسگزارم
من یقین دارم خداوند بخشی از عشق و لطفش رو از طریق قلبهای مهربون دوستانی مثل شما به من هدیه میده و من هم با عشق میپذیرمش..
ممنونم ساره عزیزم
به خاطر جاری کردن این همه احساس خوب در وجودم
الهییییییی هر روز ، عشق و مهر و لطف رو در زندگیتون تجربه کنید و از ذوق لبخند بزنید و گونه تون چال بیافته خواهرقشنگم :)))
دوستت دارم
در کنار همسر بزرگوارتون غرق عشق و نور الهی باشید :*
نمیدونم به این نامه های مجازی و پی در پی تا کی میشه ادامه داد تا شما خسته نشی وجیهه بانو جانم.
سلام بر روی ماه شما
وقتی انقدر طولا و قشنگ مینویسید چطور فقط با یه قلب از کنارش رد بشم.
دلم میخواد یه نقطه ی آبی حال خوب کن باشم براتون :)))
باور کنید که خیلی لطیفید و نمیدونید من چقدر ذوق میکنم که وقت میگذارید و برام جواب میفرستید اونم اینهمه طولانی.
و در انتها به چال گونه هام اشاره میکنید و همون لحظه خنده ام میگیره و چال لپ هام توی فکرم برام پررنگتر میشه.
خدا رو شکر واقعا.
ممنون که برام شعر نوشتید از مولانای عزیز و چه دلنشین بود.
قربونتون برم.
الهی همه ی ما در مسیر خیر و خوشبختی در سلامتی و ثروت در بهشت ساکن باشیم.
دوستتون دارم.
بوس به چهره ی نازنین شما.
ساره
سلام بر بانوی زیبای من
خوشحالم که خسته کارم و این خودش نعمته اما اینقدر خسته نبودم که نتونم جواب ملکه کاخمو ندم
اصلاً مگه عاشق در جوار معشوق خسته میشه
من از قضاوت کسی نگران نیستم که ممکنه چه تصوری از ارادت غیر ارادی من به شما داشته باشند یا اصلا درکی داشته باشند.
مهم برام تو این جهان زیبا دیدن روی ماه توئه که ماه هم با روی تو زیبا جلوه میکنه و اصلا زیبایی های جهان به اعتبار زیبایی توست.
ولی همیشه دعا می کنم بچههای این سایت توحیدی ، عشق توحیدی رو هم تجربه کنند تا بفهمند وقتی میگم بهشت همین جاست یعنی چی
خدایا هزاران مرتبه شکرررررررررت
و سپاس از بانوی بینظیرم
سلاااام و درود خدا بر عالیجناب عشق
حبیب خدا چقدر جملاتی که نوشتید با حرفایی که گفتید یکی بودن!
وقتی خدا بر قلم جاری میشه و به آگاهی ما برکت میده ، کامنتی به نگارش در میاد که خودش یک دوره آموزشیه…
و من فرکانس خداوند رو در جملات و کامنتی که نوشتید لمس و احساس کردم. و از همان ابتدای کامنتت تصمیم داشتم جواب کامنتت رو بلافاصله بدم ولی وقتی لطف کرده بودید و اسم منو در کامنتت آورده بودی یه لحظه نجوای ذهنم مرددم کرد که حالا اسمتو تو کامنت آورده میخوای کامنت بذاری؟ و همان لایک کافیه ولی زود نجوای ذهنم رو خاموش کردم که مگه میشه برای فرکانس ادا درآورد؟ فرکانس و احساس منتقل میشه برای همینه که هر آنچه از دل بیاید بر دل می نشیند. در همین حین که مینوشتم برات و به این نجوای ذهنم می خندیدم خانمم اومد تو اطاق و ازم پرسید چی خوندی اینقد حالت خوبه؟ بهش گفتم بذار کامنتم تموم بشه الان بگم فازم میپره، آخر شب برات میخونمش (آخه هر شب معمولا یکی دو کامنت خوب بچه ها رو براش میخونم)
خلاصه ارادت داریم سید جان ما خیلی چیزها از شما همسر عزیزتون یاد گرفته و یاد میگیریم. قطعآ یروزی کامنت های شما رو در مسافرت های دور دنیا و سوار بر بهترین و مجهز ترین ماشین های روز دنیا خواهیم خواند. زیرا هر خواسته ما از قبل تحقق یافته است کافیست در مسیر دریافت خواسته هایمان قرار بگیریم تا تجربشون کنیم که اینکار با استمرار و مداومت در این مسیر زیبا محقق خواهد شد. به قول پروین عزیز رهرو ما اینک اندر منزل است! و باز مرور درس های استاد در جلسه 12 کشف قوانین زندگی که می فرمایند همواره در زندگیتون انتظار اتفات مثبت رو بکشید و این همان کاریست که شما عزیز دل انجام می دهید. و از آنجا که جهان پاسخ این انتظار و فرکانس را خواهد داد اتفاقات، شرایط، موقعیت ها و ایده هایی رو به شما خواهد گفت که نتیجه اش تجربه فرکانس هایتان در زندگی خواهد بود و اینگونه ما خالق زندگیمان هستیم.پر حرفی کردم ببخشید.بهترینها رو برای شما و خانواده عزیزتون آرزو میکنم چرا که لایق بهترینهائید. یا حق
سلام بر شما عزیز دل
میخواستم یک کامنت برای کل بچه و از همه تو یه کامنت تشکر کنم اما دیدم ارزش کامنت هاشون برای من اینقدر زیاده و انصاف نیست که تشکر نکنم و ادب حکم میکنه که برای تک تکشون وقت بزارم و پاسخ هر کدومو در کامنت خودشون بدم .
هیچوقت اینقدر از موفقیت خودم مطمئن نبودم چرا که وقتی قوانین رو شناختم . دیدم شما ها ازش نتیجه گرفتید و استاد تبدیل شده به ثروتمندترین استاد توحیدی جهان
خوب وقتی ردپایی رو دنبال کنی به همون مسیرو مقصد میرسی
شاد زی دوست خوبم و دوباره سپاسگزارم ازت برای این همراهی زیبات
در پناه حضرت عشق باشی و پرتو آگاهی
درود بر سید حبیب جان عزیزم
تفاوت از زمین تا آسمان است کاری که برای خدا انجام شود و کاری که برای بنده خدا
یاد تفسیر آیات انفاق در قرآن میفتم، کسانی که برای رضایت و جلب توجه دیگران کار میکنند دست کمی از کسانی که برای خودنمایی و ریا انفاق میکنند ندارند، چه بسا که خود من هم ناآگاهانه بارها در این دام افتادم. اینجاست که مشخص میشه چقدر توحید در عمق وجودمون ریشه کرده.
وقتی کاری برای خدا انجام بدی نشانش اینکه از نتیجه فارغ میشی و زمانی که برای تایید و جلب نظر دیگران کاری انجام میدی دائماً بهدنبال جبران هستی.
اصلاً از سبک هدایت به خواندن کامنتها میشه متوجه شد که در چه مدار فرکانسی از خلوص بوده اون کامنت و ما که به سمتش هدایت شدیم. زمانهایی که خالصانه روی توحید کار میکنیم به کامنتهایی هدایت میشیم که توحیدیتر هستند.
این رو میشه در هر بعدی از زندگی بسط داد. زمانهایی که در روابط بیمنت عشق میورزیم جهان از در و دیوار عشق رو تقدیم ما میکنه
زمانهایی که برای رضای خدا کار انجام میدیم نعمت و برکت از در و دیوار وارد زندگیمون میشه
اصلاً تفاوت بیزینسهایی که نگاه توحیدی دارند با بیزینسهایی که رشد مالی براشون حائز اهمیتتره در نوع ارائه محصول و خدمات کاملاً مشخصه. این بیزینسها بیش از اینکه بهدنبال پول باشند بهدنبال حل مسائل اساسیتر زندگی مردم هستند.
خدارو شاکرم که من رو به سمت خوبانی همچون شما هدایت کرد
به زیبایی نام قشنگت این بیت رو هدیه میکنم
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را
برای شما و همسر عزیزتان نابترین و عاشقانهترین لحظات و تجربیات رو آرزومندم
سلام به آقا احسانِ عزیزِ خودمون.
آقا احسانِ عزیزِ مقدمِ سایت :)
وقتی آدم تو مدار توحید باشه فرق نمیکنه کامنتِ مستقل بنویسه یا پاسخ به دوستان.
هر دو حالتش چون از قلبِ توحیدی میاد حتما تو دلش درس و آگاهی و یادآوری های ناب پیدا میشه.
مثلِ این کامنتِ شما.
من همه ی پیامهای دوستام که کامنتهاشونو روی ایمیلم فعال کردم میخونم، چه مستقل چه پاسخ…
تو پاسخ ها گنج هایی نهفته که نباید از زیرِ دستمون دَر برن.
اینجای کامنتتون منو وادار به تأمل کرد:
زمانهایی که خالصانه روی توحید کار میکنیم به کامنتهایی هدایت میشیم که توحیدیتر هستند.
مرسی که نوشتینش.
پس از فرکانسِ خودم میاد نه دوستی که اونو نوشته…
چه فرکانسم مثبت باشه چه منفی، به کامنتهایی از همون جنس منتقل میشم…
یه وقتایی هم که کامنتهای فول انرژی و فرکانس بالا میخونم ولی از درونم جرقه ای زده نمیشه، نوری روشن نمیشه، به همین دلیله، چون فرکانسِ خودم پایینه…
حالا خوبه راهِ سریع بالا بردن فرکانس رو بلدیم:
سپاس گزاری
اینطوری میشه کنترل ذهن کرد و از حس نازیبا خارج شد.
مرسی که تحلیل میکنین روی آگاهی ها و از منظرهای متفاوت بهشون نگاه میکنین و مثال میزنین برای هر درس.
بارها گفته ام و بارِ دِگر می گویم:
تحسینتون میکنم برای رشدی که میکنین.
که از کار کردن روی خود، میاد.
از تعهد میاد و سپاس گزاری و توحید.
هر جرعه از جامِ توحید که مینوشید، نوشِ جانتون باشه و ظرفتون بزرگ و بزرگتر شه.
همگی در پناه رب العالمین نازنینم باشیم.
خدایا شکرت که از طریقِ دست مهربونت استاد عباس منش یادم دادی که صدق بالحسنی رو عملی انجام بدم و تجربه کنم تو زندگیم.
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام آقا سید حبیب عزیز، برادر توحیدی و الهی مان و عزیز دل وجهیه بانوی زیبا و ورزشکار
هر وقت تصویر و نام شما دو عزیز را می بینم ده ها بار شما را تحسین می کنم و از خدای مهربان میخوام که عشق و علاقه تان روز به روز بیشتر و با کیفیت تر بشه و در مسیر توحیدی تر و موفق تر عمل کنید.
از قسمت ابتدایی کامنت تان خیلی خوشم آمد خیلی قشنگ حرف دل همه ما را زدید. واقعا دیدن سفرنامه یک طرف، خواندن کامنت ها یه طرف دیگه و اون نقطه آبی یک طرف دیگه است. من که هر وقت اون نقطه آبی رو دریافت می کنم، میگم خدای مهربان بیشتر وبیشترش کن.
آقا سید عزیزبرای شما و همسر مهربان و خوش قلب تان از خدای بی همتا میخوام که لحظه به لحظه زندگی سرشار بشه از عشق و توحید و شادی و سلامتی و نعمات بی پایان الهی.
به نام خدای مهربان
سلام خانواده ی عزیزم
رضوان عزیزم تحسینت میکنم بابت این خلاقیتی که در عکست وجود داره و سفری که به آمریکا داشتی و با استاد و مریم جان عکس انداختی
قطعا لایقش هستی که به فکرت افتاده و جنس چنین لحظهای در زندگیت به وجود میاد هر زمان که خودت بیشتر بخوای و با ایمان توحیدی قدم برداری
از نتایج شگفت انگیزت حتما بنویس
درود به سید حبیب دوست داشتنی و همسر محترمتون
که تو این سایت الهی خیلی از شما یاد گرفتم
برادر بسیار لذت بردم از کامنت دلیت
این قسمت برام آموزنده بود
چون خودم ازساعت 1 خواستم کامنت بزارم که نشد که نشد
کلا بی خیال شدم و ساعت 4 با یه شور و هیجان و حال خوب شروع کردم به نوشتن.
این قسمت کامنتتون حرف دل منم بود:
قبلاً هم گفتم: من همیشه دوبار لذت میبرم از هر فایلی که استادان عزیزم زحمت می کشند و میزارن، یه بار وقتی میبینم و یه بار وقتی کامنت میخونم و یه لذت سوم هم به هیجانات و تفریحات من اضافه شده و اون نقطه آبی کنار اسممه
میدونید چرا اینو میگم ؟ چون وقتی با همه وجود به اصطلاح سعی کردم ادای اونارو در بیارم و ادبیات و نویسندگی رو به چالش بکشم، نتیجه مایوس کننده بود.
همه کارهامون وقتی برای دیگران و نظر اونا باشه ، هرگز نتیجه نخواهد داد.
قیاس فروشگاه با فروشگاه شهروند هم خیلی دوست داشتم که نشان از ثروت وبرکت فراوانی این کشور بینظیر را داره.
حبیب جان خیلی خیلی کامنتت برام آموزنده بود.
حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
در پناه خداوند رحمان در کنار همسر عزیزت بهترینها را تجربه کنی و بیای از مهاجرت و سفرهات بهمون بگی.
الهی آمین.
سلام بر سید عزیز
کامنت خیلی زیبا و پرمحتوا بود
من طبق تعهدی که به خودم داده بودم که تمام این سفر کامنت بزارم و تحسین کنم زیبایها رو و قانونو در عمل اجرا کنم .
امروز به دلیل اینکه سرم خیلی شلوغ بود فقط تونستم صبح فایلو ببینم و الانم بتونم کامنت بخونم .گفتم اشکال نداره همبن که کامنت بقیه رو هم جواب بدم ینی خودم کامنت نوشتم
سید جان منم مثل شما از سه چیز لذت میبرم و هیجان زده میشم
اول فایل دیدن
دوم کامنت نوشتن و تحسین کردن
سوم نقطه ابی پروفایل که انگار خدا محبتشو بهت نشون میده
مورد دیگه در مورد اون سنگهای ژئود گفتی .من چون کارم تولید ساعت و تابلو رزینی کلا کارها و تکنیکهایی که انجام میدیم تو رزین برگرفته از طبیعته
مثلا تکنیک ژئود که ما باهاش ساعت و تابلو درست میکنیم برگرفته از همین ژئود موجود در طبیعته
یا تکنیک چشم پرتوبی برگرفته از چشم
یا تکنیک دریا برگرفته از دریای نیلگون
یا تکنیک قلوه سنگ برگرفته از سنگه
تکنیک کهکشان برگرفته از کهکشان خداونده
ینی اگه یه سرچ کنید دقیقا تمام کارهای رزینی انگار واقعی ان و کلی نعمت خدا را نشان میده
و کلا رزین خیلی کار خلاقانه ای من عاشقشم
مورد بعدی وقتی هر فایلی میبینیم به زیبایها و نکات مهمش توجه میکنیم میبینیم از همون نوع توجه میاد تو زندگیمون
فایل قبلی مریم خانوم یه قاصدک به نیت همه ما فوت کردند
بدون اینکه من به فکر باشم امروز از یه مسیری به خونه اومدم که خدا هدایتم کرد همین که راه میرفتم و از بلوار کنار خیابون رو چمنها راه میرفتم و بوی خوب چمنها حس بویایم
و نسیم خیس چمنها پاهامو لمس میکرد کلی لذت بردم و شکرگزاری کردم
یهو در حین توجه ام به این چمن و راه رفتنم چشمم افتاد به قاصدک اوم لحظه انقد هیجان زده شدم سریع نشستم قاصدک و کندم و فوتش کردم و کلی آرزو کردم
یه چند متر دیگه راه رفتم دوباره یه قاصدک دیگه جلو پام بود بازم اینو برداشتم وفوت کردم و کلی قانون برام تکرار شد که به هررچیزی توجه کنی از همون وارد زندگیت میشه
مطمین باش شمام با عزیزدلتون همین تجربه های قشنگ و سفرهای قشنگ به دل طبیعت تجربه میکنی به زودی
چون حس خوب =اتفافات خوب
در مورد اون فروشگاه سنتی داره منم توسط خداوند الان به مسیری شبیه همین هدایت شدم که بتونیم صنایع دستی شهرمون و کارهای هنریمونو ارائه بدیم و خیلی خوشحال شدم دقیقا روزی که من خواستم برم استاد همین فایل گذاشتن مطمینا اتفافات و نعمتهای قشنگ تو راهه برام
خداراشکرت
منم خداراشکر میکنم برای هدایتم به این سایت و مسیر توحیدی
خداراشکر به کامنت شما هدایت شدم و تونستم هم نکات مهم کامنت شما رو بگم هم انگار خودم جداگونه کامنت نوشتم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سپاسگزارم برای کامتت زیبات سید جان
نعمت و ثروت آرامش و شادی و سفرهای زیبا نصیب دل پر از مهربانیت و زندگی خودتو وجیهه بانو عزیز دلت بشه
یا حق
سلام به سیدحبیب عزیز وثروتمند
احسنت به شما
چه نکته خوبی در ابتدای کامنتت اشاره کردی خودم رو میگم گاهی موقعه که حس کمالگرایی بر حس درونی ام غلبه میکنه واقعا میمونم چی بنویسم خیلی مواقع شده که اصلا بیخیال کامنت نوشتن شدم ولی الان به لطف الله وآموزه های استاد و آگاهی های کامنت دوستان ارزشمندی چون شما هر آنچه بر قلبم جاری شود مینویسم وحتی گاهی مواقع پیش آمده که خودم تعجب کردم که من این مطالب را نوشته باشم والبته که اعتبار همه اینا بر میگرده به الله
مورد هم داشتم که خیلی از کلمات در ذهنم جا میمونه بعد که کامنتم را میخونم خندم میگیره که اینا رو فقط گفتم ولی ننوشتم خخخ
ممنونم از اینکه هستید ونوشتید تا این نکات مهم یبار دیگه برا من فهیمه تکرار بشه که من خودم به تنهایی هیچم وهرچه دارم از او دارم وبا او همه چی میشوم
بازم سپاسگزار وجودتم
یاحق
سلام دوست عزیزم
توی کامنتتون واقعاً یه درس بزرگ به من دادین درسی از جنس عزت نفس از جنس داشتن سبک شخصی خود و خود بودن…
این کامنت به من یادآوری کرد که من باید به اصل خودم نزدیکتر باشم باید هر نوشتهای که میذارم از دل و جانم باشه و رد پای من باشه در این مسیر روحانی در این مسیر زیبا و در این مسیر لذت بخش…
گاهی وقتا یک سری باورهای نادرست در درون ما جوری ریشه دارند که هر چقدر روشون سعی کنی کار کنی دوباره یه جایی از یه راهی میزنه بیرون
مثل وقتی که داری خونه رو مرتب میکنی اول پنجره رو تمیز میکنی و بعد که تمیز شد میری سراغ تمیز کردن حیاط و بعد تو همین فاصله که داری حیاتو تمیز میکنی اگر از پنجره غافل بشی و فکر کنی که دیگه تموم شده دوباره اونجا نیاز به گردگیری پیدا میکنه…
پس همیشه ما هم باید روی خودمون کار کنیم همیشه باید باورهایی که ساختیم رو گردگیری کنیم و مراقبشون باشیم
وقتی که روی این موضوع کار میکنیم که نظر دیگران برامون مهم نباشه دقیقاً وقتی که داریم یه کامنت مینویسیم اگر جملهای رو به کار ببریم که دنبال جلب توجه کس دیگه باشیم قطعاً اون باور از همین روزنه بیرون زده و ما باید مچشو بگیریم
اما نکته جالب و هیجان انگیز اینجاست که ما به راهش آگاه شدیم و راهشو یاد گرفتیم که چطور باورهای مخربمون رو شناسایی کنیم و روی خودمون کار کنیم…
خدا را شکر میکنم که هممون در این مسیر زیبا هستیم و ممنونم از کامنت زیبات که درسهای زیادی برای من داشت
سلام به آقای حافظان عزیز
چقدر لذتبخش بود خوندن کامنت شما ممنونم ازتون
اون جمله ای که اول کامنتتون نوشتید که برای دیگران که انجام میدین حالا هرکاری رو همیشه نتیجه مایوس کننده هست اینو چقدر خوب درکش کردم و تجربش کردم زمانی رو که از روی بی اعتماد بنفسی و برای دیده شدن چه کارها که نکردیم و چه رفتارهایی که اصلا شبیه اونها نبودیم نشون ندادیم ، فقط برای رضایت و جلب نظر دیگران و همیشه از ته ته ته قلبم باز هم ناراضی بودم از نتیجه میگفتم نه نشد دفعه دیگه فلان کارم باید بکنم اونجوری که میخواستم نبود تا بلاخره عزت نفسم رو بالا بردم و کمکم دیدم این کیمیا بودن چقدر خوبه چقدر راحته چقدر حس خوبی بهم میده و این کامنت شما باعث شد تا من تکاملی رو که این مدت طی کردم رو بیاد بیارم
درباره کامنت ها حق با شماست چقدر هر دفعه این موضوع رو تکرار میکنم برای خودم که بهترین و قشنگترین کار همینه که کامنت های بچه هارو بخونی هر کدومشون از یه طرف به سفر نامه نگاه کردن هر کدومشون یک نظر متفاوت و همشوووووون عالی هستند یعنی اگر وقت داشته باشم بیست و چهار ساعت شبانه روز دوست دارم بشینم و کامنت بخونم چقدر عالی هستند این شاگردای استاد اون تایم هایی که دارم کامنت مینویسم و کامنت میخونم اصلا جز زندگیم بحساب نمیاد نمیدونم چجوری میگذره
چقدر خوبه این توجه چقدر خوبه این تمرکزی که بجای اینکه جاهای بیهوده باشه رو سایت هستش و از اصل و اساسش بیشتر و بیشتر میاره تو زندگیمون
برادر توحیدی من ازت خیلی خیلی ممنونم برای این کامنت زیبا و پر از حس خوب و انرژی مثبت ممنونم که میای و مینویسی ممنونم که اینقدر قشنگ مینویسی
امیدوارم همیشه سلامت و ثروتمند و شاد باشی دوست خوبم
این همه نشانه و هدایت خداوند برام کافیه تا به این یقین برسم که اگر با همین فرمون(زندگی توحیدی) برم جلو، منم بزودی از سفرهای دور دنیا و مهاجرتم کامنت میزارم که البته یقین دارم که بزودی این کارو انجام می دم .
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام اقا حبیب عزیز
چقدر زیبا نوشتی
چقدر زیبا بیان کردین
من ایمان و توحید را در تک تک کلمات تان میبینم
من خدا را در تک تک کلمات زیبایی تان میبینم
که با خلق هر خواسته تان قدرت خدا در زنده گی تان بیشتر میشود انشالله
چقدررر احساس لیاقت در کمنت تان موج میزد
تحسینت میکنم اقا حبیب
چقدر زیبا نوشتین
چقدررررر زیبا از کمنت ها یاد کردین
کمنت شما هم فوق العاده عالی بود
ایمان مرا بیشتر ساختین
سپاسگذارت هستم دوست عزیزم
خصوصا اون قمست کامنت تان را که دو باره نوشتم زیاد زیبااااا بود
الهی هر کس که آرزوی سفر و مهاجرت را دارد به آسانترین شکل ممکن صورت بگیرد
ممنون تان هستم دوست عزیز مان
انشالله روزی از این مکان زیبا برای ما کمنت مینویسی
همیشه شاد سلامت باشی برادر عزیزم
سلام به عالیجناب بزرگ عشق سایت و خانواده محترمشون
درست میگید آقا. خواندن بعضی کامنتها هم، ورای یک تجربه ادبیاتی است که از راه حس بینایی منتقل شود. کامنت های شما از همین دست هستند. هیچکدام به اجبار و زور نوشته نشده اند. یک دل بزرگ عاشق پشت کلمه به کلمه آنها پنهان است.
و چقدر از شما و عشقتان آموختم دوست داشتن بی شائبه و وفاداری ساده و مقدسی که زندگی را دلپذیر و قلم را شیواتر میکند! شما یک بار این را به من اختصاصا گوشزد کردید و چقدر دلپذیر بود این پند.
کسی که عاشق باشد، میتواند اینطور کلمات را پشت هم ردیف کند…جور دیگر امکان ندارد. نویسندگی کار من است و میدانم تا خداوند قلم را نگیرد و به جای ما ننویسد، نتیجه اصلأ دلپذیر نخواهد شد.
ممنون به خاطر کامنتتان که مثل آب چشمه زلال و لذتبخش بود و خواندنش اینهمه آگاهی بخش.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید
سلام سید جان
داشتم کامنت زیباتو میخوندم و کلی لذت بردم و در عین حال که خودمو اونجا تجسم کردم و اون منظرهای زیبا رو بصورت نرون عصبی توی ذهنم خاطر سپردم و مطمینن دیر یا زود خلقش خواهم کرد .با خوندن کامنت شما و شباهت نگرش شما نسبت به مهاجرت و سفر مثل من قبلم باز شد و کیف کرد از اینکه همه شاگردان استاد مثل خود من عاشق سفر شدن و این نشون قانون خیلی عالی داره کار خودشو میکنه
اقا حبیب ایشاله با هم و دوش به دوش هم همچین مناظری رو تجربه خواهیم کرد لذت میبریم ازش
بسیار ممنونم از شما بابت ابراز این احساس بینظیر که به قلم کشیدیش باعث خوشحالی من شدید
سلام آقا سیدِ عزیز و محترم.
بسیار سپاس گزارم برای کامنتِ دلی و قشنگی که نوشتین.
از همه ی کلمه ها و جمله هاتون لذت بردم.
هر چه از دل بر آید، لاجرم بر دل مینشیند.
چقدر طنینِ این جمله قشنگه:
دلنوشته هایی که شاید بهتر باشه بگیم خدا نوشته
خدا رو شکر که خودش میگه و ما تایپ میکنیم و این نوشته ها تویِ دلِ تک تکمون طوفان به پا میکنه…
طوفانی از جنسِ عشق و ارادت و باور قلبی به خدا.
اعتبارِ هر زیبایی از اللهِ یکتاست، این ذکرِ روز و شبِ منه، تا یادم بمونه و غرور نیاد سراغم که فکر کنم خبریه و منم منم کنم…
عاشقِ این قسمتم:
چون وقتی با همه وجود به اصطلاح سعی کردم ادای اونارو در بیارم و ادبیات و نویسندگی رو به چالش بکشم، نتیجه مایوس کننده بود.
دقیقا هر چیزِ غیرِ قلبی، خودش خودشو لو میده، من فکر میکنم میتونم دیگرانو گول بزنم اما شفافیت و صداقت عینِ آینه است، ادا و اطفار هم همینطور، از کوزه همان تراود که در اوست..
مرسی واسه تک تک یادآوری هاتون.
جمله های ناب و خالص و شفاف تون.
نمیدونستم و نمیدونم چی باید بنویسم براتون آقا سیدِ بزرگوار، اما میدونم باید براتون مینوشتم و تحسینتون میکردم برای درک و توحیدتون.
ان شاالله با وجیهه بانوی نازنینم، یه عالمه سفر توحیدی و سرشار از زیبایی رو تجربه کنین و لذت ببرین.
همگی در پناهِ رب العالمین نازنینم باشیم.
خدایا شکرت که هدایتم میکنی به مطالعه ی کامنتهای توحیدی و عالی، خدایا شکرت که هدایتم میکنی بنویسم با قلبم.
سلام بانو
بسیار سپاسگزارم از شما و تمام دوستانی دوست داشتم تک تک به پیام های زیباشون پاسخ بدم اما فرصت نشد و از جایگاه آسمانی شما علاوه بر شما از اونا هم تشکر میکنم و دستبوس همه شما عزیزان همدل و همراه هستم که یاران خدایید.
بسیار نیکو فرمودید که:
اعتبارِ هر زیبایی از اللهِ یکتاست،
حقیقتی محض و گفتاری صادقانه و غیر قابل انکار
از خداوند متعال و عزیزم براتون عزت و سربلندی خواهانم
و سپاسی دوباره
به نام خدای مهربان
سلام بر خانواده ی عزیزم
خدا را شکر سید حافظ عزیز که با این کامنتت کلی نقطهی آبی کنار اسمت دریافت کردی و نامه های پر آگاهی و تقدیر دوستان را از سایت بهشتی دریافت میکنی که این لیاقت و شایستگی از ساخت خود شما بوده و هست
دوست خوبم شکی نیست که با این روند تکاملی و حس خوبتون به زودی میتونین از سفر هایی که در آمریکا دارین واسمون کامنت بذارین
چهره ی شما توان انجام کار ،ذهن بزرگ و اعتماد به نفس نشون میده که خیلی هم دست و دلباز هستین
با این حال خیلی موفق هستین و پیروز
منتظر نتایج شگفت سازتون هستم.
سلام بر شما جناب عزیزی
منم متقابلاً سپاسگزارم از توجه و وقتی که گذاشتید و ابراز محبت هاتون
منم خیلی خوشحالم که شما هم در مسیر هستید و قطعا به مقصد و مقصودتون خواهید رسید ان شاءالله
من هم از خوندن نتایج شما خوشحال خواهم شد
موفقیت حق شماست
ان شاءالله همسفر باشیم
و در پایان هم سپاس
سلام بر سید حبیب عزیز و خوش نوشتار و سلام بر وجیهه بانوی خوش کلام.
من یک عدد نقطه آبی توی صفحه شمام که امیدواره خوشحالتون کنه.
پیام شما در ادامه این تصاویر زیبایی که استاد جان و مریم جان ارائه دادند بسیار دلچسب ترش کرد.
پیشتر چند پیامی از شما و بانو وجیهه جان خوندم و خیلی علاقمند به نوشتارتون شدم و وقتی عکس و نام شما دو عزیز رو میبینم در کامنتها چشمم برق میزند و هیجان خوندنتون رو دارم.
باهاتون موافقم که عادله جان چقدر زیبا نوشته بودند البته که واسطه کلام خداوند بود عادله جان و حقا که بسیار زیبا نگارش کرده بود و من اون روز صبح که پیام عادله جان رو خوندم خیلی قلبم باز شده بود و گریه ام گرفته و احساس بینهایت خوبی داشتم.
از شما و از تمام آرزوهایی که دارید هم ممنونم، آرزوها و آدمها هستند که وسعت و پیشرفت این جهان رو بیشتر میکنند و چقدر دوست دارم این ایمان و توحید شما رو و امیدوارم خداوند هم من و همسر جانم رو در این مسیر ثابت قدم نگه داره.
تا در بهشت تا ابدیت ساکن بمونیم.
خوندن کامنتهای شما دوستان عزیزم خیلی احساس امیدواری به من میده
برای اینکه ایمانم زیاد بشه و شما عزیزان چراغ راه ما هستید تا مقصد رو گم نکنیم.
الهی در بهترین زمان ممکن به خواسته هاتون میرسید و برامون از تجربه های جدیدتون کامنت میگذارید و ما لذت میبریم بی شک.
در پناه خداوند جاوید و بی نهایت باشید و باشیم در سلامتی، فراوانی، نعمت و جمعی توحیدی و با ایمان.
ساره
سلام بر ساره و عامر عزیز
زوج خوش ذوق و خوشبخت
چقدر خوشحالم وقتی عزیزانی همچون شما رو میبینم که عاشقانه مسیر توحیدی موفقیت رو طی میکنند.
سپاسگزارم از وقتی که گذاشتید و از توجه و محبت شما
براتون متقابلا همه خوبی های این جهان زیبا رو خواهانم
و اجابت دعای زیباتون روانه زندگیتون
سلام به شما جناب حافظان و عزیز دلتون.
چقدر زیبا ، دقیق ،کامل و بدون شاخ و برگ اضافه نوشتین. چقدر لذت بردم .
صبحم ساخته شد.
الهی که هر چه زودتر در مدار خواسته هاتون (سفر به دور دنیا و مهاجرت) قرار بگیرید. که در واقع خواسته قلبی من هم هست.
با خوندن کامنت تون اشک تو چشمام حلقه زد و کلی احساساتم قلیان کرد.
تحسین تون می کنم که انقدر ایمان توحیدی تون در مدار خوبیه که نوشتین
این همه نشانه و هدایت خداوند برام کافیه تا به این یقین برسم که اگر با همین فرمون(زندگی توحیدی) برم جلو، منم بزودی از سفرهای دور دنیا و مهاجرتم کامنت میزارم که البته یقین دارم که بزودی این کارو انجام می دم .
خیلی دلم می خواد تو اون جاده های تمیز و وسیع و خلوت رانندگی کنم اونم با بهترین ماشین های مجهز به تکنولوژی روز و اینو خوب می دونم که هرچه به ذهن و دلم بیفته تو زندگیم به عینه خواهم دید. چون خدا قبلاً برام خلق کرده
اصلاً یه لحظه بهم این حس دست داد که چقدر نزدیکه خلق این خواسته برای شما دو عزیز.
و به خودم گفتم باید منم آگاهانه خودمو به این مدار برسونم چون حتی ترمز دارم برای ایمان داشتن رسیدن به این خواسته :(
آقا شما و همسرتون حقیقتا صدها بار قابل تحسین هستین .
بهترین ها رو براتون آرزومندم.
سلام اقا حبیب عزیز
خیلی ممنونم از کامت خوبت و توجهی که به نکات ریز فایل داشتی بخصوص وقتی که در مورد سنگ های نیمه قیمتی گفته بودی که برای من هم خیلی جالب بود همون قسمت
حین خوندن کامتت این فکر توی سرم اومد من که انقدر خوب دارم کار میکنم چرا هنوز اون نتیجه ای که میخام نیومده که چشمم به ستاره های کنار اسمت افتاد و برای من یاداوری شد و یه جورایی بهم ارامش داد که من هنوز مدت زیادی نیست که از در و دیوار در اومدم و دارم روی خودم با تعهد کار میکنم
ممنونم و امیدوارم موفق باشی