سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 204 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

454 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مريم احمدي گفته:
    مدت عضویت: 1869 روز

    به نام خدای عشق و مهربانی

    سلام و درود به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    واقعا چه زیبا بود این مناظر و پر از درس و آگاهی مخصوصا ان تابلو که تاریخ قطار و قانون تکاملش رو ًپله و پله نشون میداد.

    این نشون میده که قانون تکامل برای هر چیزی و هر کسی در این جهان الزامی است …

    وقتیکه درک ما از قوانین بیشتر میشه متوجه میشیم که بهترین روش برای طی کردن تکامل لذت بردن از انچه که در حال حاضر داری و ایمان داشتن به فراوانی و نعمت بیشتر…

    انسانی که تکاملش رو طی میکنه نه تنها ان نعمتی که داره کم رنگ نمیشه بلکه لذت بخش تر هم میشه هر روز.

    من خودم الان بیشتر از 23 سال هست که در بهترین کشور دنیا انگلیس هستم و واقعا روزی نیست بخاطر این محبت و لطف از خداوند تشکر نکنم.

    من ان زمانها چیزی از قوانین نمیدونستم ولی همیشه عاشق خدا و صحبت کردن باهش بودم..

    همیشه دوست داشتم تنها باشم و با خدا در تجسمم درخواست هدایت کنم و جالب بدون اینکه قوانین رو بدونم و یا کسی یادم دادن باشه ساعتها در تجسمم خودم رو بهترین جای دنیا تصور میکردم …

    فکر میکردم میرم یک حای بسیار دور مثل دبی جای که هیچ کس دستش بهم نرسه اخه ان روزها حال دلم از خیلی بد بود از ادمها رنجش داشتم و دبی رو دور میدیم خخخخخخ.

    از همه ادمها خسته شده بودم……

    وقتی اذیت میشدم بطور ذهنی بدون اینکه قوانین رو بدونم فقط ساعتها غرق در رویای خودم میشدم ..در واقع اعراض میکردم ناخوداگاه

    گاهی از ادمها دلتنگ میشدم میرفتم امامزاده ها با این که فقط ٢٢ سالم بود ساعتها ان جا بودم با خدا حرف میزدم ..

    همش میگفتم من رو جای ببر که دست هیچ کس بدون احازه من بهم نرسه…

    واقعا خیلی کار خدا زیبا بود،، یک سال بعد همسرم به علت فشار روحی زیاد با وجود اینکه درامد عالی داشت و خدا رو شکر وضعیت مالی مون هم نسبتا خوب بود . گفت بیا مهاجرت کنیم..

    من رو میگی ،،، تعحب کردم باورم نمیشد به خودم گفتم مگر میشه.. اخه همسرم بسیار زیاد به خانواده ش وابسته بود ،،

    بهم گفت خسته شدم احساس میکنم با وجود دارمد خوب دلم ارامش میخواهد بیا بریم از ایران و گفت من همیشه تو رویا دوست داشتم فرزندانم در بهترین کشور دنیا تحصیل کنند …تو هم میتونی ادامه تحصیل بدی من هم یک کار پیدا میکنم..من رو میگی مات و مبهوت که چطور ممکنه ان هم این رویا رو در سرش داشته خدای من هیچ وقت بهم نگفته بود….

    ازش پرسیدم کجا بریم….

    گفت یک دوست دارم چند سال پیش رفته هلند بهش تماس میگیرم میریم اونجا…

    من باز رفتم امام زاده از خدا خواستم کمکم کنه حالا الان که قوانین رو بهتر درک میکنم میفهم که واقعا باورهای توحیدی من بهم خیلی کمک کرد البته همش ناخوداگاه بود ..

    چند روز بعد داخل صف نانوایی یک از همسایه دیدم ، گفت همسرش مهاجرت کرده. گفتم کی ؟؟!!!! گفت الان یک ماه رفته انگلیس و جور بشه برای من هم ویزا بفرسته برم…

    خدای من واقعا چقدر من ان روزها داشتم طبق قانون افرینش عمل میکردم بدون اینکه ذهنی ازشون خبر داشته باشم…

    خلاصه به همسرم گفتم و ان هم گفت برو ازش بیشتر اطلاعات بگیر

    ایشون لطف کردن و شماره همسرش رو دادن و بعد وقتی همسرم بهش زنگ زد …

    گفته بود که اره بهترین کار دنیا رو انجام داده ، اما به همسرم گفت فقط اشتباهی که من کردم نکنه… حتما اگر میخواهی بیای با همسرت بیا ،،،

    خلاصه چند روز بعد رفتم کتاب خونه کتاب فروشی که یکم اطلاعات جمع کنم ، اخه ان موقع اینترت و معجزه بزرگ جهان در اختیار نداشتم…

    در کتاب فروشی کتاب انگلیسی در سفر توجه من رو به خودش جلب کرد، بدون درنگ خریدمش روی جلدش عکس تلفن باکس قدیمی انگلستان بود

    اندم خونه با ذوق و شوق به همسرم نشون دادم .. بعش گفتم میخواهم انقدر بخونم که انشالله رفتیم انجا مشکل زبان نداشته باشم…

    خدای من بازم داشتم قانون هدایت رو ناخوداگاه قدم به قدم انجام میدادم …

    در واقع همه این اتفاقات بخاطر باورهای توحیدی که نسبت به بزرگی خدا و ایمانی که بهش داشتم بود … و از همه مهمتر تصویر سازی ذهنی م که مرتب دوست داشتم جای برم که دور از دسترس همه باشم…

    ان زمانها خواسته من دبی بود خخخخخخخ اما خواست خدا خیلی بزرگتر و بهتر بود… راه های خدا هزاران بار زیباتر و عالی تر هست…

    یک حسی در من بهم میگفت به هیچ کس در مورد مهاجرت چیزی نگو .. منم مرتب به همسرم میگفتم که به کسی نگه تا کار مون بشه بعد همه میفهمند .. بازم این عمل ناخوداگاه بود و واقعا هدایت پروردگار

    روزها امام زاده میرفتم و شب ها توجه و تمرکز روی زبان انگلیسی.. واقعا تصمیم گرفتم بودم که از ایران برم…

    همسرم ماشین سنگین داشت سال ٢٠٠٠ خلاصه گذاشتیمش برای فروش

    دلم هم نمیخواست از راه سخت مهاجرت کنم اخه دو تا فرزند داشتنم کوچک بودن پسر دومم 5 ماهش بود

    خلاصه همش دعا میکردم خدایا خودت کمکمون کن

    یک روز به دلم افتاد که برم دفتر هواپیمایی ،،

    خدای من چه کردی با من ….. انجا با یک خانم مهربون فرشته خدا ( اصلا خدا بود در وجود ان) آشنا شدم و انقدر من رو راهنمایی کرد که نگو

    خلاصه باهم دوست شدیم

    چند دفعه رفتم و امدم بهم گفت … برو پاس ایرانی تون رو اول بگیرین .. اخه هنوز نداشتیم خخخخخخخخ

    و گفت چند مدت دیگه سفر به کشور اروپای شرقی ازاد میشه بهت خبر میدم

    دو هفته بعد از پاس بهم زنگ زد گفت بیا برات بلیط رزرو کنم بری من هم رفتم چهار تا بلیط گرفتم و به کل خانواد گفتیم میخواهم بریم مشهد و بعد بریم قشم برای زندگی خخخخخخ

    دوست داشتم قبل از سفر حتما به مشهد مقدس بریم که این تکه راست گفتیم به خانواده خخخخ اخه اگر میگفتیم امکان نداشت بزارند….

    ما از شیراز پرواز کردیم به مشهد و بعد به تهران و پرواز به اروپا و خلاصه مطلب سفر ما به سمت انگلیس اغاز شد.

    مسیر سفر ما واقعا مثل معجزه بود ،، همه چیز عالی و راحت تا اینکه به فرانسه رسیدم و انجا همسرم به خانواده تماس گرفت ،، ناگفته نمونه ما ماشین خونه و بیشتر وسایل بزرگ فروختم گفتیم بهترش قسم میخریم خخخخخخخ

    مقداری دیگه داشتم خونه مامانم گذاشتیم….

    اینحا هم بدون متوجه بشم قانون داشتم رعایت میکردم ناخوداگاه و تمام پله های پشت سرم رو با حس درونی و هدایت خدای عشق خراب کردم..

    همه چیز عالی و معجزه وار پیش رفت . تا اینکه به فرانسه رسیدیم…. و تضادها شروع شدند…. تماس همسرم با خانواد باعث شد دشوار اختلافات زیاد بشیم…

    و روحیمون رو نا ارام کرد..

    فرزندم کوچکم در فرانسه به شدت مریض و در بیمارستان بستری شد.. ولی جالب خدا با ما بود چون وقتی داخل بیمارستان بودم ، با یکی از پرستارها که بعد متوجه شدم همسرش وکیل هست اشنا شدم.. خیلی مهربون بود دلش سوخته بود و عاشق پسرم شده بود.. اخه ناز و تپل بود ان هم فرزندی نداشت…خیلی بهمون رسیدگی کرد ما رو داخل اتاق که فقط مال ما بود برد کلی مراقبت و رسیدگی ….

    من هم که فرانسوی بلد نبودم یکم دست پا شکسته باهاش انگلیسی صحبت میکردم..

    پسرم دو هفته در بیمارستان بستری بود

    روز سوم و چهارم گفت به همسرش صحبت کرده که به ما کمک کنه

    من و همسرم رفتیم دفتر ایشون،،، خیلی مهربون بود برامون مترجم تلفونی گرفته بود …. . مترجم گفت میگه من کمک میکنم با وجود اینکه کشور فرانسه مهاجر خیلی خیلی کم میگه براتون بگیرم..همسرم خوشحال شد اما من رو میگی گفتم نننننننننه امکان نداره …..

    وای خدای من انجا هم داشتم قوانین رو ناخوداگاه اجرا میکردم.

    گفتم خدا به دلم گذاشته بریم انگلیس یا میریم انجا یا برمیگردیم ایران……

    خلاصه باهم بحث مون شد گفت تو دیوانه ی خخخخ ببین پسرمون مریض شده باید اینجا بمونیم ……از اون التماس و بحث از من انکار

    و پافشاری برای رفتن …..

    خلاصه اقا وکیل مهربون( دست خدا) گفت بزار ببینم براتون چکار میکنم برید بهتون خبر میدم…

    برامون هتل گرفت خخخخ خدای من شاید باورش. سخت باشه برای بعضی ها اما واقعا اتفاق افتاد برای ما …

    بعد چند روز باز زنگ زد گفت بیا افیس

    خلاصه رفتیم گفت یک همکار دارم در انگلیس گفته باید بیاین اینجا و از اینجا کارتون انجام بدم…

    خلاصه مطلب خداوند کمک کرد و ما امدیم در کشور زیبای انگلیس

    خدایا شکرت که به الهامات گوش دادم الان با وجود ٢٣ سال به خداوندی خدا روزی نیست که من خدا رو شکر نکنم به خاطر این نعمت..

    ما در این مدت شاهد نعمت پشت نعمت تضاد پشت تضاد و تکامل بودیم…

    خدا رو شکر و هدایت پروردگار الان حدود 5,6 سال هست که در مسیر بیداری و خودشناسی قرار گرفتم البته ان هم بخاطر تضاد بسیار بزرگ زندگی که نقطه عطف زندگیم شد بود..

    دوستان ارزشمندبه خدا زندگی خیلی لذت بخش تر میشه وقتی که هدف داری و به خداوند ایمان صددرصد حتی با وجود تضاد باز هم نمیترسی میری در دل ترسهات و فقط با توکل و تسلیم ….

    کل تک تک زندگی من معجزه هست …

    واقعا اگر بخواهم بنویسم ساعتها و صفحات نیاز بسیار هست… با وجود اینکه دوره استاد رو الان چند سال دارم زیاد کامنت نمیزاشتم.. شاید هم تکاملم رو باید طی میکردم..

    اما الان خیلی خوشحالم که حسی بهم میگه گاهی کامنت بزارم که شاید بتونه نور درون من و هدایت های زندگیم باعث بشه مسیر یک نفر رو براش روشن تر کنه…

    واقعا همه اتفاقات زندگی م همش خدا بود در کنارم و هست …..

    به خدا وقتی بهش اعتماد میکنی ، طوری دستانش یکی پس از دیگری مسیر رو برات هموار میکنه که تو مات و مبهوت میشی…چون هر وقت بهش اعتماد کردم بطور معجزه اسایی به بهترین شکل هدایتم کرد و هر وقت ترسیدم و خواستم خودم انجام بدم رنجش کشیدم…. به قول مولانای جان وقتی رها و تسلیم باشی خودش میبرتت به بهترین مسیر و تو فقط باید شاد و ارام باش حتی اگر در دل سخترین تضادها باشی… بیایم رها و تسلیم باشیم و خدا رو در تک تک اتفاقات ببینم حتی تضادها هم رو محبت بدونیم … مولانا عزیز

    چه زیبا گفت:

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

    آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم

    هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

    استاد عزیز و خانم شایسته مهربون و دوستان ارزشمند براتون بهترینها از خداوند درخواست دارم…تک تکون غرق در نعمت ارامش آگاهی و ثروت بی کران و همیشه سلامت و در پناه خداوند باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1871 روز

      سلام به دوست عزیزم ،خانم احمدی عزیز

      داستان شما، یک خط صاف داشت. من اوج و فرود زیادی در آن ندیدم. همه اش اعتماد به خدا بود و تسلیم.

      خواندن چنین داستانی برای من که ذهنم به شدت جفتک انداز و چموشه، آرامش آورد. اینکه میشود سخت نبود و همه چیز را به خدا سپرد و او بهترین تصمیم ها را میگیرد.

      ما حدوداً هم سن هستیم و من برخلاف شما، این بیست و سه سال را در شیراز ماندم و جای خاصی نرفتم!

      خلاصه بگویم شما کار خوبی کردید و من هم همینطور!

      اعتقاد من این بود و اعتقاد شما آن.

      من از داستان شما لذت بردم، چون داستان ایمان بود. نه داستان انگلیس یا هر جای دیگر. داستان ایمان، برای من جذاب و جدید است، چون آدم با ایمانی نبودم. نتیجه ایمان شما، زندگی با کیفیت. بهتر و در جای بهتر بوده. من هم اینجا تمام تلاشم را کردم تا زندگی خوبی بسازم، ولی بی ایمانی باعث شد به بنده خدا بیش از خدا چنگ بیندازم و خودم میدانم این نتیجه، لیاقت من را ندارد!

      ممنونم به خاطر این شرح حال قشنگ و جذاب.

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2985 روز

      سلام به مریم عزیز

      چقدر تحسینت کردم در ایمانی که به خداوند داشتی

      تحسینت کردم که شجاعانه تضادها را پله هایی کردی برای پیشرفت وترقی

      تحسینت کردم که یه لحظه هم شک وتردید را به خودت راه ندادی واطمینان داشتی وعده خدا حق هست وچقدر این داستان مهاجرتت که به آسانی صورت گرفته براذهن منطقی من درسها داره که اگر مریم جان تونسته اگر نسیم ویاسمن وآذر و…..توانستند منم میتونم چون طبق قانون همه ما به یک اندازه به خدا ونعمتها دسترسی داریم

      ممنون که این ردپای قشنگ را ازخودت گذاشتی تا باورهای ما تقویت بشه

      بهترین بهترینها را در هرلحظه برایت آرزو دارم

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      اعظم گفته:
      مدت عضویت: 908 روز

      سلام خدمت مریم جان چه داستان زیبایی واقعا ازتون سپاسگزارم بابت داستان قشنگی که برامون تعریف کردی خیلی خوب بود و حس خوبی گرفتم مریم خانم واقعا اگه همه دوستان بدونیم که این نوشتن کامنت چقدر میتونن راهگشا و پربرکت باشه برای بچه ها و چقدر حال دوستامون رو خوب می‌کنه و شور و شوق و امید رو زنده می‌کنه توی وجودمون اگه اینارو بدونیم همیشه سعی میکنیم که از حال خوب و اتفاقات زندگیمون از تضادها از همه مراحل رشدمون بنویسیم

      کامنت نوشتن واقعا نعمت بزرگیه من هر زمان که انرژیم کمی پایین باشه دیگه راهکارش رو می‌دونم و میام چندتا از کامنتهای دوستامون میخونم و کللللی حالم عالی میشه و پر از شوق و انرژی و امید و نزدیکی به خداوندم میشم

      در پناه خدا همیشه خوشبخت باشی مریم عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2729 روز

    به ناام رب العاالمین یگانه قدرت مطلق هستی بخش.

    درووود بر استادااان جاانم

    دروود بر خواهران و برادران الهی و برگزیده ام.

    بارالهااا سپااس ازین حجم زیبایی و وسعت و انسان های زیبا و طبیعت زیبا و دیدن آدم هایی که هزاران کیلومتر ازم فاصله دارن اما من میهمان لبخندشون شهرشون مغازه هاشون خیابون هاشون کوچه پس کوچه هاشون خوش روییشون شدم.

    خدایاااا شکرت.

    به به استادان جان نووش جون و روحتون این زیبایی ها این طبیعت این آبشار قشنگ این صدای آب زلال جاری این هوای مطبوعی که نفس میکشید و این اجابت شدن خواسته هاتون به محضه درخواست.واقعا لذت بردم.

    ای جاانم ازین گروه زیبای شااد که ست کردن و اینجا جمع شدن که فقط عکس یادگاری بگیرن برای چهلمین سالگرد گروهشون و فردا میرن که با عشق اجرا کنن در سه روز متفاوت در مدارس.

    ای خداااا سپاسگزارتم.انصافا خیلییی لذت بردم.

    استادان جااان واقعا تحسینتون میکنم که چقدر زیبا زندگی میکنید چقدر خوب یاد گرفتید و خوب یاد میدین که زندگی کنیم هر لحظه زندگی رو و یاد گرفتین و یاد میدین لذت بردن رو و همینطور یاد گرفتین و یاد میدین که چطور احترام بذارین و احترام ببینین و به وجود ارزشمندتون پی بردین و با تمام وجودم تحسین میکنم این نظم و هماهنگی که تو زندگیتون جاری کردید و لذت میبرین از ثروت جاری تو زندگیتون و به قولی افسار این ثروتتون به گله نه به دل.

    در مقابل این ایمان این مداومت و این بندگی زمین و زمان سر خشوع فرود آورده در مقابلتون.

    خدارووو با تمام وجودم سپاسگزارم که درین فضای الهی هستم میبینم میشنوم میخونم و غرق شوق و خوشبختی میشوم.

    از خدای منان همینطور آرامشی رو همینطور ثروتی رو همینطور رزق جاری در زندگیم رو همینطور در بهترین زمان در بهترین مکان ممکن قرار گرفتن رو همینطور شغلی که عاشقش باشم و آزادی زمانی و مکانی بهم بده بتونم خوب بگردم خوب بخورم خوب بنوشم خوب بپوشم خوب زندگی کنم خوب لذت ببرم خوب ذوق کنم خوب غرق شوق بشم و خوب بندگی کنم خوب ایمانم خالص بشه و خوب قوانین خداوند رو بفهمم و عمل کنم رو میخوام.

    وقتی قشنگه که کنار موحد بودنم یاد بگیرم زندگی کردن رو کنار هر قدم با خدا بودنم آموزه هامو عملی کنم زمانی که بتونم خوب خودم رو بشناسم نقاط قوت و ضعفمو و باهاشون راحت باشم و ازشون لذت ببرم و قبول کنم که من تنها منم من یونیکم و خدا عاشقمه دوسم داره بهم میباله و بیشتر ذوق داره دنیاشو تجربه کنم و خودمو رشد بدم.

    خدایا شکرت که فرصت و لیاقت صحبت کردن باهاتو دارم و امروزم کلی باهام صحبت کردی و بهم گفتی نگین جان صبور باش مقداری بایست و استراحت کن و بیشتر لذت ببر و این عجله برای رسیدن رو کنار بگذار.

    گاها انقدر غرق کار و فعالیت میشم که منتظر کوچکترین وقتی برای استراحتم و زمانی که زمان استراحت میرسه از کاری نکردن ناراحت.این حالت سینوسی به مزاجم خوش نیومده.

    از خداوند روزی بخش میخوام که کمک کنه که واقعا آسان شوم برای آسانی ها.پذیراتر بشم.حس میکنم این روزها حرف خدا باهام همینه که به قول استاد جان احساس شادی در مسیر بودن رو و یا رسیدن به هدفهای قبلیم رو بیشتر زندگی کنم و کمی به خودم فرصت ریکاوری بدم.

    یادم باشه که همه جوره ارزشمندم بدون هیچ لیبل و موقعیت و جایگاه و دارایی مالی.من همه جوره پذیرفته شده از جانب خدام و خداوند عاشقه منه و از رگه گردن بهم نزدیک تره و دوسم داره و هر لحظه هدایت گر منه.

    اون شور و اشتیاق و هیجان سابقم رو ازت میخوام حتی بیشترش ربه من.

    خوش بگذره استادان جان.

    در پناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      کیمیا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1945 روز

      سلاااام به نگین دوست داشتنی

      سلام نور خدا

      چقدر آخه زیبا نوشتی و چقدر با حس خوب نوشتی این کامنتو

      چقدر لذت بخش بود خوندن کامنتت مخصوصاً اون قسمت صحبتت با خدا

      اصلا قبول داری اون لحظه ناب که هم صحبت میشی با خدا و بهت راه رو نشون میده از ناب ترین لحظات زندگی هر آدمه اون حس آرامش و خوبی که بعدش داری دقیقاً مثل همین حس آرامشی هست که الان دارم تجربش میکنم

      دوست توحیدی و دوست داشتی من مرسی برای کامنت زیبایی که نوشتی نگین خوشگل من چقدر عکس خوشگلی داری چه لبخند زیبایی داری تو عکس امیدوارم همیشه در زندگیت بخندی و شاد باشی و حست عالی باشه

      در پناه خدا نگین عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نگین گفته:
        مدت عضویت: 2729 روز

        درود و سلام کیمیای نازنینم.

        درود خداوند به تو دوسته الهیه من.واقعا خوشحالم و خداروشکر میکنم که به قولی دلنوشته هام برات حال خوب کن و الهام بخش بوده.

        خداروشکر که چراغایی رو تو قلب مهربونت روشن کرده.

        دقیقا کیمیای نازنینم منم زمان هایی که غرق صحبت با رب العالمین میشم اونجاهایی که دیگه این صحبتمون به یک صمیمیت و عشق بازی ختم میشه اونجاها که باهر چیزی یا هر طریقی حالا نسیم و وزش باد یا منظره خاص یا پرنده ها یا بازی گربه ها یا حتی اون وقتا که میگم خدا جون به نظرت چقد دیگه نمک بزنم بعد مثلا شیطونی میکنم بیشتر میریزم بعد ریز ریز میخندیم باهم اونجا که جلو آیینه خودمو میبینم هی به شوخی میگمش بابا دمت گرم چی ساختی خدا جوونم اونجاهاا که دیگه گاهی گیییج میشم تو مسییر مثل مادر میشه برام میگه بسه استرااااحت کن و اونجاها که موزیییک خفن میشه برام و دستمو میگیره میگه بیا باهم یه قری بدییییم

        یا اونجاها که بهم قدرت میده اعتماد به نفس میده و میگه یادت نره من همیشه پشتتم همیشه قدرتهایی درونت قرار دادم که فقط باید ازشون استفاده کنی پس کم نخواه ازم از خودت کم توقع نداشته باش جلو برو و بدون که مییشود و به محضی که خواستی شد

        نکنههههه که شک کنی نه به من نه حتی به خووودت

        به من شک کنی شرکه به خودت شک کنی کفران نعمتاته.

        کیمیایه زیبایه من که چشای زیبا بینت منو زیبا میبینه سپاسگزارتم عزیزم.شماهم الحق که مثل کیمیا میدرخشی و نگاه نافذ و زیبایی داری.

        کامنتت بیشتر منو خدایی کرد و حالمو خوب کرد درین صبح زیبا.

        منم از رب العالمین بهترین هارو برات خواستارم.

        در پناه حق باشی عزیزم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سیدمجید حسینیان گفته:
      مدت عضویت: 3755 روز

      بنام خدا

      سلام دوست خوبم

      چقدر زیبا نوشتی و چقدر موصوعات مهمی رو یادآوری کردی که ما بی هیچ دلیل و دست‌آوردی ارزشمندیم و خدا دوستمون داره و بهمون عشق می‌ورزه و از رگ گردن بهمون نزیک‌تره

      چقدر حال و هوامو خوب کرد این یادآوری‌ها

      بازم ازت ممنونم و برای شما و خودم و همه‌ی دوستان عزیزمون و بویژه برای اساتید بزرگوارمون بهترین‌ها و سلامتی و دلی خوش و ثروت و سعادت دنیا و آخرت رو آرزو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نگین گفته:
        مدت عضویت: 2729 روز

        درود دوسته الهی و عزیزم.

        خدارو شاکرم که درین فضای الهی حضور دارم و در کنار افرادی هستم که واقعا گلچین شدند.

        فضایی که همه خودشونن همه راحت حرفشون رو میزنن و انقدر خالصانه عشق بازی میکنن با ربشون.

        دوسته عزیزم خدارووشکر که کامنتم حس خوبی بهتون داده و نکاتی رو تو قلبتون روشنتر کرده.

        همون نکاتی که الله یکتا دوست داشته بیشتر بهشون توجه کنین.اینکه بی هیچ دلیلی براش ارزشمندین.

        سپاس از دعاهای خیرتون.قطعا از جانب خداوند فراوانی ها و وهاب بهترین ها در زندگیتون جاری خواهد شد.

        خدایی که در بخشندگی و روزی بخش بودن به عالم و عالمیان بی همتاست وقتی میبینه بنده هاش انقد از سر شوق و عشق برای خودشون نه برای بقیه میخوان اول به خود اون فرد میبخشه که انقدر رنگ و بوی خودش رو گرفته که بهترین هارو برای دیگران هم میخوااااد.

        در پناه حق باشید دوسته الهیه عزیزم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    یگانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 784 روز

    سلام به خانواده گرم و صمیمی عباسمنشی

    حضور تک تکتون باعث گرمی و روشنایی این محفل صمیمیه.

    خاطره ای داشتم دوست داشتم براتون تعریف کنم، یادآوریش همیشه برام دلگرمی و ایمان و باور قدرتمندی بهم داده و میده.

    آخرای طرحم بود از طرف یه شرکت ترکیه ای که به تازگی چند تا از مرکزهای شهر و بدست گرفته بودن دعوت به همکاری شدم.با وجود اینکه از چند جای دیگه پیشنهاد کار داشتم ولی چون این یه تجربه ی تازه ای برام بود دوست داشتم باهاشون همکاری کنم.

    مرکز اصلی که شرکت جدید مستقر بود نیروهای قبلی اون مرکز پابرجا بودن(توی قرارداد قید شده بود که نیروهای قبلی باید حضور داشته باشن مگر به شرط نارضایتی از نیروها)

    یه دوگانگی و لج و لجبازی خاصی بین نیروهای قبلی و نیروهای جدیدی که منم شامل اونا بودم وجود داشت.تعصب های الکی و این حرفا

    به جای اینکه باهم متحد بشن و یه نتیجه ی عالی و متحدانه داشته باشن.نیروهای قبلی سعی داشتن سنگ لای چرخ شرکت جدید خارجی بذارن.

    نیروهای جدید که ما باشیم سعی در انجام کارهامون به نحو احسن بودیم و سعی میکردیم رفتار اونا تاثیری تو عملکرد ما نداشته باشه.

    اون موقع قانون اعراض و نمی‌دونستم بخاطر همین دشمنی و حس منفی نیروهای قبلی خیلی روم تاثیر می‌ذاشت با اینکه در ظاهر اینو بروز نمی‌دادم.

    یه مدت به همین روال گذشت و من خوشحال از اینکه تو این جمع جدید چقدر تجربه عالی بدست آوردم، چقدر زبان ترکی استانبولیم تقویت شد در کنار همکارام، چقدر با تجهیزات عالی و پیشرفته آشنا شدم و کار کردم.

    تا اینکه مدیریت شرکت جدیده عوض شد،خیلی از نیروهای مدیریت قبلی هم رفتن چون میدونستن با عوض شدن مدیر، اذیت کردن های نیروهای قدیمی مرکز، تمومی نخواهد داشت.تنها کسی که موند منو یکی از بچه های تجهیزات پزشکی بود که کارش زیاد مرتبط به من نبود و زیاد نمیتونستن اذیتش کنن.بماند که بعد رفتن مدیریت قبلی چقدر سعی در اذیت کردن من کردن، از این بخش به اون بخش، شیفت های مختلف.

    منم میتونستم برم و از این جو سنگین خودمو خلاص کنم، ولی موندم تا به خودم ثابت کنم که تو طول این مدت خدا پشتم بود نه مدیریت قبلی که بخوام با رفتنشون منم برم.با اینکه همزمان با رفتن اونا از چند جا بام تماس گرفتن و پیشنهاد کار دادن که دیگه اونجا جای موندن نیس و پاشو بیا تا اذیتت نکردن.ولی من دلم به خدا گرم بود نه به بنده ی خدا

    هر بخشی گفتند رفتم، هر شیفتی گفتن رفتم به طعنه و زخم زبون هاشون اهمیتی نمی‌دادم.چون کارمم خوب بود نمیتونستن ایرادی ازم بگیرن.

    تا اینکه یه مشکل بزرگی تو مرکز پیش اومد.شک مدیریت جدید رفته بود به مدیریت قبلی که میخواد دشمنی کنه.تنها نیروی مدیریت قبلی هم من بودم.از خیلی ها پرس و جو کردن همه به اتفاق اسم منو برده بودن.

    تا اینکه از طرف مدیریت منو خواستن، فقط خدا میدونست که من کاری نکردم کاملا بی تقصیرم.تو مسیری که برسم به اتاق بازجویی فقط داشتم با خدا حرف میزدم که من میتونستم برم و از این جریانات خلاص بشم، موندم به خودم ثابت کنم تو پشتم بودی ، الآنم کنارم باش و حمایتم کن.همه بر علیه من شهادت دادن ولی تو وکیلم باش.زبان من باش.من دلم به خودت گرمه و بس

    چنان آرامشی وجودمو گرفته بود.انقدر محکم و با صلابت صحبت کردم و دلیل و منطق آوردم و کلی مدرک و سند که کاملا برای مدیریت روشن شد که من دستی تو این ماجرا نداشتم.ولی داستان به اینجا ختم نشد…

    بعد اون روز من شدم فرد امین و قابل اعتماد تیم جدید، اذیت کردن های نیروهای قدیمی شد برگ برنده من، چون تو همه بخش ها چرخیده بودم و همه کارها بلد بودم و از طرفی به زبان ترکی استانبولی هم مسلط بودم و میتونستم به راحتی با نیروهای ترک همکاری کنم.

    کار به جایی رسید تو جلسات مهمشون من حضور داشتم، برام راننده می‌فرستادن هر تایمی که جلسه فوری تشکیل میشد منم باشم و نظرمو بگم.استخدام نیروهای جدید فقط با تایید من بود.رزومه هارو می‌فرستادن برای من تا من تایید کنم.انقدر نظر و تصمیم من براشون مهم بود که هیچ کاری قبل تایید من انجام نمیشد.شده بودم بازرس مرکزهای دیگه که زیرنظرشون بود.تایم کاریم کاملا دست خودم بود که کی بیام و کی برم.امتیاز دهی تمامی نیروهای مرکز اصلی و مرکزهای زیرنظر کاملا دست من بود.

    من به ریسمان خدا چنگ زدم که منو از ذلت به عزت رسوند.از مشکلات فرار نکردم چون به قدرت خدا ایمان داشتم.چون ایمان داشتم خدا هوامو داشته و داره نه بندگانش.به معنای واقعی من معنی ایمان و فهمیدم و با تمام وجودم چشیدم.

    دوست عزیزی که داری متن منو میخونی باور کن که خدا به همین قشنگی می‌تونه بهت عزت و بزرگی و ثروت و احترام ببخشه، تو بهش ایمان داشته باش امیدت فقط بخدا باشه و از همه دل بکن.اونی که تمام دستانشو برات بسیج می‌کنه و به خدمت تو می‌فرسته.همه چی دست خودشه و بس

    توی سختی ها باید ایمانتو نشون بدی که اگه اینکار و بکنی پاداش عظیمی برات خواهد بود…….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1916 روز

      سلام به یگانه ی عزیزم.

      امروز داشتم کامنتهای دوستانم رو میخوندم و با خودم گفتم چه زمانی مینویسی سمانه؟

      گفتم هر وقت، زمانش باشه، چیزی بیاد که بنویسم…

      اینکه چی تایپ کنم، کوتاه یا بلند مسئله نیست، چون میدونم وقتی میگه بنویس کلمه ها خودشون پشت سر هم ردیف میشن …

      میدونستم وقتی زمانش برسه، تو مدار درست قرار بگیرم، موتورِ نوشتنم گرم میشه و مینویسم.

      کامنتت رو خوندم، دلم خواست بنویسم برات.

      تحسینت کنم برای عملکردت.

      برای توحیدی که به سمتش حرکت کردی و میکنی، توحیدی که عمل کردی و میکنی.

      به قولِ فاطمه جان محمدزاده عزیز:

      هم اسمت زیباست هم چهره وهم اندامت.

      تحسینت میکنم برای سلامتی و تناسب اندامی که با دوره ی شریف قانون سلامتی برای خودت خلق کردی.

      آفرین و صد آفرین.

      چقدر مثالت خوب بود.

      همین مثال ها ایمان و باورِ همه مون رو محکمتر میکنه.

      دقت کردم تو همیشه مثال‌های خوبی مینویسی از خودت در رابطه با قوانین و عمل بهشون، تو کامنتهات.

      ازت ممنونم برای کامنتهای زیبا و مفیدی که مینویسی.

      داشتم میخوندم یادِ یه مثال در مورد خودم افتادم از اینکه خدا چطوری و به چه آسانی منو رسوند به چیزی که خیلی دلم میخواست…

      من چند سال پیش به فضلِ خدا، نیم ست طلایی خریده بودم که خیلی طرح و فرمش رو دوست دارم. (گردنبند و گوشواره)

      بعد از مدتها پارسال خیلی اتفاقی (بهتره بگم هدایتی چون هیچ چیزِ اتفاقی وجود نداره)، متوجه شدم انگشتر اون طرح هم وجود داره و من به شدت علاقه مند بودم داشته باشمش تا سِت بشن.

      به شکلِ خیلی سریع و آسانی خودِ خدا چیدمان کرد و به انگشتر رسیدم و یادمه که چقدر ذوق زده شدم…

      چون فاصله ی بینِ فهمیدنِ وجودِ انگشترِ این طرح، و رسیدن بهش شاید یک ساعت هم طول نکشید…

      رسیدن به انگشترِ سِت، باورم رو محکمتر کرد که پس حتما دستبندش هم وجود داره…

      به فضلِ خدا قرار بود بریم طلافروشیِ یکی از اشنایانمون برای خرید طلا و من با این باور رفتم که خدایا میدونم هست، عینِ انگشتر، خودت دستبندشو بهم بده…

      جالبه بگم رفتم اونجا، مشغولِ دیدن طلاهای دیگه شدم و یادم رفت بپرسم از طرح مورد پسند من دستبند دارن یا نه، با اینکه تو خونه با این فکر رفتیم اونجا…

      تا اینکه خودِ فروشنده محترم یه طرح دستبند بسیار ظریف از همون طرح رو نشونم داد…

      منو میگی سورپرایز شدم، گفتم به به…

      اونو برداشتم…

      و بعد آقای فروشنده مهربان و پُر روزی یه دستبند دیگه از همون طرح آورد که بسیار بزرگتر و جذابتر بود…

      منو میگی؟

      یهو چشمام گرد شد و در لحظه نگاه کردم به همسرم که مگه میشه؟

      اینکه همونیه که من میخوام.

      همون قدر محکم، قوی، جذاب،زیبا…

      یعنی از تفکرات من هم زیباتر بود…

      خلاصه که من رفتم روی هوا

      روی ابرا

      که خدایا تو چطوری به این آسونی خودت شرایط مالی شو فراهم کردی، منو بردی همون مغازه ای که طرحِ زیبای مورد علاقه مو داره و تازه خودش میاره که ببینم…

      چون من یادم رفت اصلا بپرسم این طرح رو دارین یا نه…

      نجوا که زیاد بود:

      حالا از کجا معلوم اصلا دستبند این طرح رو زده باشن؟

      از کجا معلوم این مغازه داشته باسه؟

      و …

      اما من توی قلبم میدونستم هست، چون با انگشتر بهم اثبات کرده بود خدا…

      اون دستبند و انگشتر و گردنبند و گوشواره رو دیروز انداختم و دارم استفاده اش میکنم…

      (من به صورتِ چرخشی از همه ی طلاهام استفاده میکنم، چون میخوام انرژی شون جاری بشه و راکد نشن، ضمن اینکه استفاده کردنشون بهم خوشحالی میده. وقتی خدا از فضلش نعمتی رو بهم میده یکی از روش‌های سپاس گزاری اینه که استفاده کنم و لذتش رو ببرم.)

      هر بار که نگاهم به دستبند و انگشتر میوفته یادِ داستانِ زیبایِ پشتش میوفتم که چطوری عینِ کره و عسل رسیدم بهش…

      یعنی عاشقِ اینم که تو همه ی کامنتهام جهتِ یادآوری به خودم مینویسم:

      اعتبارِ همه ی زیبایی ها، از اللهِ یکتاست.

      اعتبارِ ثروت، پول، سلامتی، شغلِ خوب، قشنگی ها، روابط خوب، حال و حسِ خوب، غذاهای خوب، مهربونی، هدیه و … هست از اللهِ یکتاست.

      میدونم روی زمینه باورهای توحیدی مخصوصا از جانبِ فراوانی و پول، خیلی جای کار دارم ولی تا همین الانشم با بهبودهای فکری و باوری که به فضلِ خدا ایجاد کردم خیلی عوض شدم…

      خیلی خیلی…

      من آدمی بودم که تا سالها پیش که اگه پول تو کارتم تموم میشد مثلِ چی میترسیدم، بهم میریختم، میگفتم حالا چی میشه و ….

      الان انقدر آرومم به لطف خدا که هر وقت هست با لذت خرج میکنم، سپایس گزاری میکنم، تموم میشه هم، میگم هیچ دوشواری نداریم که :)

      خودش بهم گفته من بهت هر روز ، هر لحظه روزی میدم تو چیکار داری سمانه جون…

      چیه پول تو کارتت باشه، حالت خوبه، شادی، نباشه چی؟

      میتونی شاد باشی؟

      بله الان خیلی بهترم، ترسم به مراتب خیلی خیلی کمتر شده…

      رها شدم.

      گفتم به من چه، به سمانه چه، روزی دهنده خداست، چیه فکر کردی خودت پول رو میاری؟

      خیلی رو خودت حساب میکنی عزیزم…

      نکن جانم

      نکن سمانه جون

      میری تو دیوار….

      روی هیچی حساب نکن غیرِ خدا.

      باد و خنکی میخوای، خدا برات باد و خنکی میشه.

      پول میخوای، خدا برات پول میشه.

      ملاصدرا جانم، عجب چیز خوبی یادم دادی، خدا همه چیز می‌شود همه کس را

      دستبندِ سِت خواستی، دیدی چطوری آورد برات؟

      میخواستی سَر بزنی به مامانت، دیدی همسرت چطوری خودش زنگ زد که عصر با هم بریم؟

      تو که نگفته بودی میخوای بری پیشِ مادر، خدا انداخت به دلش که اونم بیاد، میخواستم بادامِ پیشکشِ مهربانیِ مادرشوهر مهربانم رو براش ببرم و بادوم سنگین بود، خودِ خدا پیک اش رو فرستاد تا به سادگی بریم…

      دیدی چطوری اوردت تو خونه ای که هر ثانیه از جلوی پنجره هاش رد میشی درخت میبینی، برگ های خوشگل میبینی، بادی که برگهارو تکون میده میبینی، تازه آپشن ویژه هم داری، کبوتر و گنجشک‌ها و کلاغ هایی که دقیقا میشینن روی شاخه های نزدیکِ تو و نگاهت و تو شکارشون میکنی رو میبینی…

      همون لحظه سلام و احوالپرسیِ گرمی میکنم باهاشون چون میدونم تو همزمانی قرار گرفتم و این لحظه رو دارم میبینم، سپاس گزاری میکنم از خدا…

      یه عالمه مثالِ ریز و درشت دارم از نرم شدن چرخِ زندگیم، به طوریکه خودمم متوجه نشدم چطوری و از کجا…

      درکِ بهترِ اینکه قدرت و حضورِ خدا تو زندگیم انقدر پر رنگه…

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      خودمم نمیدونستم ابن کامنت اینطوری جلو میره، چون منم مخاطبم تو این سایت، حتی تو کامنتهای خودم.

      اینا یادآوریه برای نویسنده ی کامنت هم…

      که به یاد بیار چطوری برای تو از هیچ رسوندیم به همه چیز…

      آیا ایمان آوردی؟

      الهی شکرت که تو زندگیمی و برام کلی برکت میاری هر لحظه.

      یه مناجات دارم که تو یکی از کامنتها به دلم افتاد و نوشتم.

      دوست دارم پایان این کامنت باز هم اونو بنویسم.

      قبلش، یگانه جانم مرسی که مینویسی و همه مون رو شاد میکنی، و در جهتِ تقویتِ باورهامون حرکت میکنی با نوشته هات.

      بوس به روی ماهت.

      الهی بی نهایت شکر برای حضورِ خودت تو زندگیم، تو اومدی با خودت صفا و عشق آوردی تو لحظاتم، تو اومدی و با خودت صبر و آرامش رو برام اوردی، تو اومدی و قلبمو صیقلی کردی، تو اومدی و قلبمو لطیف کردی، تو اومدی و منو به خواسته هام رسوندی و میرسونی هر لحظه، از خودت خودتو میخوام هر لحظه بدونِ توقف.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        یگانه بانو گفته:
        مدت عضویت: 784 روز

        سمانه ی عزیز و دوست داشتنی ام سلام

        انرژی مثبت و حس خوبی که تو کامنتت بود کاملا دریافت کردم.

        سمانه جان با توجه به نتایج ریز و درشتی که به لطف الله داشتم در تمامی موارد با قاطعیت به این نتیجه رسیدم که هر زمان که در مورد خواسته ای قدرت و دادم به پروردگارم و به آرامش رسیدم به عالی ترین و راحت‌ترین شکل به هدفم رسیدم.

        ولی هر زمان هم خواسته ای برام سخت و دور از انتظار بوده و این نجواها که مگه میشه؟؟؟مگه ممکنه؟؟؟تو سرم بوده یا بهش نرسیدم یا به سختی و مشقت رسیدم که دیگه برام لذتی هم نداشته.

        خدا باندازه ایمان و باورمون بهمون میده، خدارو هر چقدر قدرتمند ببینی همون اندازه برات معجزه می‌کنه جوری که مات و مبهوت میمونی.

        همیشه از خوندن کامنت ها و پاسخ هات لذت میبرم.

        زندگیت سرشار از آرامش عزیزم……

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1916 روز

          سلام یگانه جانم.

          چقدر این جمله ات بهم مزه داد:

          خدا به اندازه ایمان و باورمون بهمون میده، خدا رو هر چقدر قدرتمند ببینی همون اندازه برات معجزه می‌کنه جوری که مات و مبهوت میمونی.

          مرسی که نوشتیش.

          مرسی برای پیامِ زیبات.

          ماچ به رویِ ماهت.

          خدایا شکرت برای پیامِ امشبت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه محمدزاده گفته:
      مدت عضویت: 891 روز

      به نام رب تنها فرمانروا

      سلام دوست عزیزم یگانه جان

      هم اسمت زیباست هم چهره وهم اندامت

      چقدر زیبا گفتی اگه واقعا خودش را وکیل خود کنیم ودست ودلمان را از دیگران برداریم همه چی درست میشود واقعا تحسینت میکنم برای این ایمان واقعی در عملت

      امیدوارم همیشه در پناه خودش بهترین ها برایت رقم بخورد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    شاپور امامی گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    با سلام

    استاد تو یکی از فایلها گفتن چرا کسی که میره آمریکا برنمیگرده، بعد ایشون در جواب گفتن چون فضایی فرکانسیش هماهنگه با فرکانس طرف، اصلا شما به این مردمان دوست داشتنی نگاه میکنی لذت میبری، نه اخمی روی صورتشون هست، نه کلاس میذارن، نه ادا درمیارن، نه پز میدن، طرف خود خودشه، کاملا معلومه مردمان این کشور با خودشون در صلح هستن، طرف وقتی که به چهرش نگاه میکنی کاملا واضح هست با خودش درگیر نیست، اصلا وقتی که استاد و خانم شایسته میرن تو فروشگاهها آدم از برخورد آمریکاییها احساس میکنه این مردمان انگار زیر دستگاه کپی، از یک نمونه خوبشون 300 میلیون کپی زدی، همه لبخند رو صورت، همه به دنبال لذت، همه دنبال خیر رسوندن به هم نوع، همه دنبال شادی، اصلا انگاری احترام و حرمت گذاشتن تو ژن این انسانهاست، کاملا مشخصه واسه همه چی حد و حدود تعیین شد، دیگه قانون رو چطوری به این واضحی میشه توضیح داد، طرف وجودش لبریزه از شادی، کاملا مشخصه مردمانی هستن سپاسگذار، اینو از این محیط زیبای اطرافشون میشه درک کرد، واقعا تغییر نگاه همت میخواد، به قول استاد این همه تاکید میکنن وقتی نازیبایی میبینی در موردش صحبت نکن، اما ما انگار 100 کیلو سیمان رو دوشمون گذاشتن تا درمورد صحبت نکنیم انگار میخواد جونمون دربیاد، به قول استاد نتیجه مشخصه، نتیجه باید حرف بزنه که میزنه، حرف باد هواست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      هادی میرحسینی گفته:
      مدت عضویت: 3590 روز

      درود به تو شادمهر جان

      چقدر مثال‌ت که گفتی انگار یه نمونه خوب‌شون را 300 ملیون کپی زدن، را دوست داشتم.

      به دلم نشست و واقعا همینطوره، آدم کشوری را میبینه با 300 ملیون آدم که انگار هر روز که از خواب پا میشن اولین هدفشون تمرین خوب بودن برای خوب زیستنه.

      الهی شکرت که به این زیبایی‌هات هدایتمون کردی.

      روزهات به خوشی شادمهر عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    شادمهر محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1505 روز

    به نام خداوند خالق زیبایی ها

    سلام به استاد گرانقدر و خانوم شایسته عزیز و همراهان دوست داشتنی

    واقعا این وقت شب ساعت 1:00 خیلی لذت بردم از دیدن این فایل فوق العاده زیبا و دوست داشتنی

    چقدر این مردم آرام و مهربان هستن و این شهر کوچک فوق الهاده تمیز و زیباست ، فروشگاه رو دیدم بسیار منظم و مرتب بود طبیعت اینجا که حرف نداره کوهستانی و این موقع خوش اب و هوا و لذت بخش

    خدا رو شکر میکنم که این صحنه های زیبا رو میبینم ، امروز یکی از دوستان رو دیدم که ادم موفقی هست تو کار خودش و زندگیش و حرف از مهاجرت به کشورهای پیشرفته میزد و از برنامه هاش برای مهاجرت برام میگفت، همینطور از ارتباط با دوستانی گفت که در اروپا زندگی میکنند راستش من هم با این صحبتا انگیزه ام بیشتر شد برای مهاجرت به یه جای بهتر مثل امریکای زیبا

    امیدوام به یاری الله مهربانیها بتونم یه روزی مثل استاد مهاجرت کنم و آزادی زمانی و مکانی و مالی داشته باشم همین طور یه عشق زیبا و پایدار

    شاد و سلامت و پایدار باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  6. -
    یوسف احمدی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2498 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد عزیزم مریم خانم شایسته و سایر دوستان جان

    اول از همه رفتم تو نت جستجو در مورد شهر سیلورتون که نوشته بود این شهر در بخش دورافتاده ای از کوه های غربی سن خوان، رشته کوه های راکی ​​واقع شده است و بعد تو یه جا نوشته بود طبق سرشماری سال 2010 جمعیت این شهر 637 نفره و تو سرشماری سال 2020 جمعیتش 622 نفر.

    اول فایل و یه جاده ی کوهستانی سرسبز که دل و دیده ی هر بیننده ای رو میبره و آسمون ابری و یه شهر کوچیک روستا مانند تو دل کوهها که از دور پیداست و یه ویزیتور سنر نقلی که توش هرچیزی که نیازه واسه معرفی شهر گنجونده شده و خیلی کار جالبیه که جای جای آمریکا از این ویزیتور سنرا هست و میشه ازشون راهنمایی گرفت و با فرهنگ و محیط اونجا آشنا شد.

    مرد دوچرخه سوار و قلب بزرگش و اینکه هدایت شدین به سوال پرسیدن از کسی که دلش دریاست و کارش رو ول کرد و اومد آب بهتون بده، چقد شما اساتید عزیز سپاسگزار هستین که هرجا میرین همه دوست دارن کمکتون کنن و چقدر تو بچگیا و حتی بزرگ شدنمون از بدی غربیا گفته بودن و اینکه اونجا کسی کمک کسی نمیکنه و.. ولی میبینم که چقدر آدمای خوبی هستن و بدون چشمداشت کمک میکنن و با ذوق و شوق داشت کمک میکرد واسه نصب شیلنگ و طبق معمول تحسین شما دو استاد عزیز.

    در ادامه اون فروشگاه محلی که تنها سوپرمارکت اونجاست و کلی مواد غذایی و میوه و یخچالای بروزی اونجا هست و اینقدر در سراسر جهان فراوانی هست که تو دور افتاده ترین شهرها هم انواع و اقسام جنس و مواد غذایی تو بسته بندیهای شیک وجود داره و بعدش هم خیابونای خیلی تمیز و زیبای شهر کوچیک سیلورتون که نکته جالبش اینه که کلی ماشین شیک و درجه یک دو طرف خیابون پارک کردن و باز نمادی از فراوانیه، به به چه جایی واسه غذا خوردن پیدا کردین با ویوی کوه های سرسبز و آبشار خیلی قشنگ و رودخانه زلال که جون میده دست و روتو بشوری تو اون آب خنک و بشینی غذا بخوری و تو اون طبیعتی که مطبوعی هوا توش داد میزنه استراحتی کنی و چای بنوشی، فروشگاهی که کلی زیورآلات و لباس و عروسک و کارای دستی قشنگ و کلاه و کوله و… درش هست و نشونی از تنوع و فراوانی جنس و رنگ و کالاست و اینکه از همین لباسهایی که تو فروشگاه هست الان تو کوچکترین شهرهای ایران هم همین مدل لباسا رو هست، چرا این رو میگم؟ چون یادمه تو سنین کودکی و نوجوونیِ من هر سال یه نوع شلوار یا رنگ خاصی تو لباسا مد میشد اونهم تو تهران و بعد 6 ماه یا یکسال به شهر ما که تو خوزستانه میرسید، مثلا شلوار لی چاک دار، یا شلوار و پیراهن مکانیک یا اتوبان، یا واسه خانما مثلا رنگ کالباسی مد شده بود و همه مانتو اون رنگی میپوشیدن و… احتمالا متولدین دهه 60 میدونن چی رو میگم، ولی الان اینقدر تنوع تو لباسا و اجناس و رنگا و… هست که اصلا چیز خاصی مد نیست و هرچی بپوشی مد حساب میشه و اینقدر اینترنت و فشن شو و شبکه های اجتماعی و ماهواره و… هست که کل جهان به هم دسترسی دارن و هیچ چیزی نیست از دید بقیه پنهان باشه، اینا همه نشون و مدرک فراوانی ان و چه چیزی بهتر از این مثال های منطقی که یدفه میان تو ذهنم و کلی کمکم میکنن خدایا شکرت

    کلی گلدون و گلهای قشنگی که تو بهار خوزستان من درِ مغازه های گلفروشیهای اینطور گلایی میبنم و جالبه اونجا تو دل تابستون هوا بهاریه.

    گروه موسیقی افراد مسن که دلشون جوونه و واقعا تو این همه فایلی که میبینم ار سفر به آمریکا خیلی افراد مسن اونجا فعالن و مسئله هدف داشتن واسه سلامتی بیشتر و احساس بهتر و زندگی که هیچ جای توقفی نداره و باید همیشه حرکت کرد رو اونا خوب درک کردن و خیلی فعالن و سرحال و اینه باز استاد عزیز و راحت ارتباط گرفتنش با بقیه و شوخی و… که نشونی از اعتماد به نفس بالای استاده و اینکه تو ارتباط برقرار کردن چقدر عالی عمل میکنه.

    سپاسگزارم مریم خانم شایسته و استاد عزیزم که ما رو شریک لذت هاتون میکنید و چشمامون رو عادت میدین به دیدن زیبایی ها.

    هممون رو به خداوند بزرگ میسپارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
  7. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    به نام خداوند بزرگ و مهربان

    سلام و درود بر اساتید گلم خودم و دوستان عزیزم در سایت خدایی عباسمنش دات کام

    اوه مای گاد،چه عکس کاور توپی،اساتید در Switzerland آمریکا

    به خدا آدم این صحنه ها را نگاه میکنه فکر میکنه پش زمینه اش نقاشی هستش یا عکس هست

    واقعا خداوند را هزاران مرتبه شکرت بابت این گوناگونی چهار فصل و انواع اقلیم در جهان

    بریم سراغ تابلو ورودی شهر Silverton

    Welcome to Silverton

    est.1874

    A VICTORIAN MINING TOWN

    Full Facilities

    Year-round Recreation

    به سیلورتون خوش آمدید

    est.1874

    یک شهر معدنی ویکتوریا

    امکانات کامل

    تفریح ​​در تمام طول سال

    چه معرفی زیبایی از شهر

    سیلورتون در ویکی‌پدیا

    سیلورتون (به انگلیسی: Silverton) شهری در ایالت کلرادو کشور ایالات متحده آمریکا است که جمعیت آن در سرشماری سال 2010 میلادی، 637 نفر بوده‌است.

    بعد هم مریم گلی یه سری به ویزیتور زدن و سیر تکاملی حمل و نقل تا سال 1950 و بعد هم تمیزی سرویس بهداشتی

    چقدر من خانم شایسته را تحسین میکنم به خاطر اینکه هر کجا که وارد میشن فقط و تنها دنبال زیبایی ها،تمیزی ها و کشف مکان و موقعیت های جدید و بِکر هستن

    سپاسگزارم خانم شایسته عزیز

    بعد هم هدایت الهی که یک فرد را در مسیر استاد قرار داد که تانکر آب تراک کمپر را پُر کنن به راحتی و با خیالی راحت و آسوده بزنن تو دل طبیعت و آبشار زیبا برای صرف کُباب مَشتی صل علا (استیکر خنده) در دل جنگل های سویس

    واقعا برام جالب بود که در دل یک شهر تنها یک سوپر مارکت وجود داشته باشه و اونم فُول امکانات (همه چیز تموم) واقعا عالی بود خصوصا اون تیکه که هندونه ها قاچ خورده و سلفون کشیده به فروش می‌رسید تا هر کس به اندازه نیاز روزانه اش بتونه بخره و مصرف کنه،چقدر عالی

    و اما تیکه ی آخر اون گُل های زیبا و قشنگ و گروه موسیقی که چقدر زیبا در کنار هم و یک دست و یک لباس داشتن عکس یادگاری میگرفتن،چقدر مردم این کشور با خودشون و دیگران در صلح هستن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1131 روز

      سلام به محمد عزیز

      آقا شما کجایید دلمون تنگ شده براتون

      خوشحال شدم دوباره عکست را در کامنتها دیدم

      و خاطرات کامنتهای پر محتوا و خاطره انگیز برام تداعی شد و خیلی تجربه ها و آموخته هایی که از شما دوست عزیز یاد گرفتم.

      ممنونم بابت کامنت جمع و جور و کاملت و نکات کلیدی که بهش اشاره کردی و توجه مارا به زیباییها معطوف کردی.

      برات بهترینهارا از خداوند یکتا خواستارم

      .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        محمد دِرخشان گفته:
        مدت عضویت: 1933 روز

        سلام و صد سلام بر رسول آقای گل گُلاب

        آقا فصل برداشت محصولات ما(گردو،بادام،هلو) هستش و سرمون کلی شلوغه ولی خوب نمیخوام بهونه بیارم منم دلم برای استاد و شما دوستان تنگ شده بود ولی دلم و فرکانسم با شماست

        بسیار سپاسگزارم،من هم از خوندن کامنت های زیبا و عالی شما لذت میبرم چون سراسر عشق الهی هست

        ممنونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1839 روز

      درود بیکران به شما دوست و همراه بزرگوار اقای درخشان

      امیدوارم مثل فامیلتون همیشه در هر مقطع از زندگیتون بدرخشید..

      وقتی پروفایلتون رو دیدم خیلی خوشحال شدم

      که همچنان هستین و کامنت میزارید..

      و از اون جهت ذوق کردم که ی سری خاطرات برام زنده شدم..

      من اولین نقطه آبی که در این سایت دریافت کردم دو پاسخ روی یکی از فایلهای زندگی در بهشت بود…

      از شما بزرگوار و اقای اسدالله زرگوشی عزیز..

      همون باعث شد کامنتهای شما دو دوست ارزشمند رو دنبال کنم..

      واقعا هم رشدتون و همینطور نوع نگاهتون برام قابل تحسین بود…

      خدایا شکر که ما رو در این مسیر سبز قرار داده و خودش هدایت ما رو به عهده گرفته…

      هر لحظه ، در همه امور زندگیتون درخشان باشید..

      در پناه عشق و نور الهی باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        محمد دِرخشان گفته:
        مدت عضویت: 1933 روز

        سلام و درود وجیهه بانو

        بسیار سپاسگزارم بابت ابراز لطفی که بنده داشتید.

        من همیشه از خوندن و فرکانس کامنت های زیبای شما لذت میبرم

        بسیار زیبا و کامنت های عالی مینویسید.

        از خداوند بزرگ تداوم در این مسیر الهی را برای شما خواهانم

        سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2985 روز

      سلام به آقا محمد عزیز وثروتمند

      چقدر این قانون فرکانس دقیق عمل میکنه آقا محمد اولین کامنت این صفحه مربوط به آقای میثم رخشان هست نا خودآگاه تا اسم ایشون را دیدم یه لحظه فکر کردم اشتباه دیدم یعنی فکر کردم شما هستید دیدم نه درسته رخشان هست بعد به خودم گفتم خیلی وقته کامنتی ازتون ندیدم ویا شاید هم من دسترسی به مدار شما نداشتم وهمین که چند کامنت آمدم پایین رسیدم به کامنت شما خیلی حس عالی وفوق العاده ای بهم داد گفتم این حس قشنگ رو با شما به اشتراک بزارم

      وسپاسگزار وجود ارزشمندتون باشم

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        محمد دِرخشان گفته:
        مدت عضویت: 1933 روز

        سلام و عشق بر خانم زارع

        شما واقعا فوق العاده اید

        چقدر کامنت های زیبا مینویسید من همیشه که کامنت فایل ها منتشر میشه دنبال کامنت شما میگردم تا با خوندنشون انرژیم هزاران برابر بشه

        آدم فرکانس بالا و عالی شما را از جنس کامنت هاتون حس میکنه

        از خداوند بهترین ها را برای شما آرزومندم

        ممنونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سید مصطفی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1734 روز

    بنام خالق هستی

    سلام استادهای عزیزم وهمه اهالی سایت

    تصاویر قشنگ این فایل اینقدر زیباست که روح آدم به پرواز در میاد کوههای بلند وپراز درخت سرسبز با آهنگ دلنشین که داره زیبابینی ولذت رو یاد آور میشه چقدر این جاده تمیزه، پهنه وکوههای سرسبز وتمیزداره

    رانندگی چقدر لذت بخشه تو این جاده فوق العاده

    تابلوی شهر با نام سیلورتون، که با صدای دلنشین مریم خانم وارد ویزیتور سنر شدیم تا زیبایی ها رو ثبت کنیم

    تصاویر قشنگ وزیبا بسیار هنرمندانه کنار هم گذاشته شده سلیقه به خرج دادن و عکس های این شهر نمایش داده شده یاد قانون تکامل میفتم که چطور رشد کردند

    تمیزی یک اصله در این کشور

    و سرسبزی تکنولوژی ثروت زیاد ساختمان های قشنگ و رنگ و وارنگ وآب فراوان

    وقتی پشت سر اون آقا می‌رفتید که با دوچرخه بود این عبارت تاکیدی تو ذهنم داشت تکرار میشد

    جهان سرشار از مردمانی نازنین مهربان و دوست داشتنی است که از هر طریق به من کمک می‌کنند من از شما یاد گرفتم که همه آدم ها خوبند و این رو همیشه به خودم میگم

    مردی از کشور دیگه با فرهنگ ودین دیگه که از مسیر کار خودش برمیگرده بهمون خدمت ارائه بده رایگان خدایا شکرت که چنین انسان های نازنینی رو سر راه ما قرار دادی

    چقدر تصاویر زیبایی بود وقتی پشت سر اون آقا راه افتادید حس کردم منم سوار ماشین هستم ودارم پشت سر اون آقاهه میرم واستاد هم از خوب بودن مردم این شهر میگن

    توی ساختمون ها از چوب زیاد استفاده شده که حس آرامش میده به انسان، چوب هم توی این کشور به وفور پیدا میشه چیزی که برای ما همیشه در دسترس نبوده مگر به ندرت

    چه تجربه فوق العاده ای بشه قطار سواری وووووو..

    و.. تنها سوپر مارکت مجهز شهر چه میوه های خوش رنگ وتمیزی قاچ های هندوانه خیلی باحاله

    چقدر ساختمون های قشنگیه جاده پهن تقریبا اکثر ساختمون ها دو طبقه بود با رنگ های مختلف

    چه جای رویایی ای رودخانه، کوه سرسبزی. ووو. آبشار قشنگ این ثمره تفکر زیبایه، کسی که دنبال زیبایی باشه هدایت میشه به زیبایی های بیشتر

    یاد منطقه کوهرنگ افتادم توی شهر کرد نزدیک اصفهان یادمه آخرین بار اواخر شهریور ماه رفتیم کوههاش برف داشت وآب زیادی هم داشت وکلی مناطق بکر، هوای تمیز وخنکش برام هنوز قابل لمسه

    چقدر این مغازه بزرگه دیدنش هم لذت بخشه صنایع دستی با عکس هایی از آهو و خرس

    چه جعبه های قشنگی توی مغازه بود و

    گلدون های بیرون مغازه ها چقدر شکل های زیبایی داشتند وگل های زیبا به رنگ های قرمز وسبز وآبی و.. چقدر دل نوازند

    گل خیلی قشنگه عزیز دل من عاشق گل هست، کلی گلدان سفید با انواع گل های شمعدونی، سانسوریا، حَسن یوسف و…. حس زندگی میده . استاد توی یکی از فایل هاازعشق به کار حرف می‌زدید که خانمی با عشق گل هاش رو آب میده ویه نفر دیگه که حالا به هر نحوی هفته یه بار یه آبی به گل میده وبین این دو نفر خیلی فرقه همسرمان که با گل هاش حرف میزنه وبه قول خودش دستش خوبه هر گلی رو بکاره در میاد وزیبا میشه آخرین گلمون یه ریشه درخت موز بود که یه گل بزرگ شده وقتی کسی میاد خونه ما از زیبایی گلها حتما میگه وچند تا شاخه گل میگیره و میبره که اکثرا هم یا نمی کارند یا گلشون خوب نمیشه عشق وعلاقه به هر کاری رمز موفقیته

    دیدن شادیه گروهی بازنشسته ها اگر اشتباه نکنم همچنان در این سن فعالند ودنبال تجربه کردن وخلق کردن

    شادی وخنده در پوست وخون مردم آمریکاست بر بالای ساختمان کنار این گروه چند پرچم کشورشون رو زده بودند چقدر هم تمیز وقشنگ

    چقدر پرچم کشورش رو دوست دارندو برای اون احترام قائل هستند چقدر شهر آرامی بود خدایا شکرت برای دیدن این همه زیبایی واقعا سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
    • -
      حیدر احمدی برزگر گفته:
      مدت عضویت: 1262 روز

      به نام خداوند مهربان

      درود بر سید مصطفی حسینی یکتا پرست و ثروتمند

      خدا رو شکر بابت همه نعمتها و موهبتهائی که به جمع ما عنایت کرده

      سید مصطفی عزیز ، سپاس از شما بابت این کامنت زیبا که درون اون قوانین رو یاد آوری کردی

      ممنون از شما بابت دقت به زیبایی ها و تمرکز بر نکات مثبت

      چه باورهای زیبایی رو تکرار میکنی .

      بی تردید تکرار این باورهای زیبا ، اتفاقات زیباتری رو در بر خواهد داشت

      در پناه آلله یکتا، شاد، سالم، خوشبخت، ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشی .

      آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سید مصطفی حسینی گفته:
        مدت عضویت: 1734 روز

        سلام آقا حیدر عزیزم

        متشکرم از ارسال نظرتون

        سپاسگزارم ازنگاه زیبا بین شما دوست عزیزم

        وقتی استاد داشتند مسیر رفتن به کلرادو رو از روی نقشه توضیح می‌دادند وهدف رو توجه به زیبایی های بیشتر ولذت بردن بیان کردند با خودم گفتم چه هدفی از این بهتر،

        و کلام استاد رو در قالب کامنت از شما دریافت کردم

        تا چراغ راهم باشه به درستی مسیر

        توجه به زیبایی های بیشتر ولذت بردن چقدر این هدف زیبا ست وحال آدم رو خوب نگه میداره

        چه دعای زیبایی: خدا رو شکر بابت همه نعمتها و موهبتهائی که به جمع ما عنایت کرده

        و خدایا شکرت بابت انسان های نازنین وفوق العاده ای که در مسیر زندگیم قرار دادی

        سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1231 روز

      سلام سید جان

      درود بر شما با این چشمان زیبابینتون

      قانون باز بیادم آوردی و از زیبایها گفتی و نوشتی تا هم ملکه ذهن خودتون بشه هم برای ما یاداور قانون بشه که روی هر چیز تمرکز کنی از همون جنس وارد زندگیت میشه ..الحق که از روزی که استاد دارن دقت به نکات مثبت و زیبا رو با اعمالشون به ما یاد میدن چرخ زندگی من روغن کاری شده بطوری که وقتی خودمو با بقیه مقایسه میکنم میبنم که چقدر راحت زندگی میکنم و خودمم اصلا متوجه این موضوع نشده بودم تا به مقایسه پرداختم و فهمیدم با یک سال گذشتم چقدر زندگیم فرق کرده و این فقط بخاطر آموزشهای استاد عزیز و البته پیگیرهای خود ما هستش ..

      یه جا یه مطلبی خوندم راجب اینکه باید به همه چیز عشق بدی تا عشق پس بگیری و این عشق در همه چیز صدق میکنه ،در روابط عشق بده عشق میگیری ،در وسب کار عشق بده عشق میگیری ،در کاشت گل عشق بده گل زیبا میگیری و این یک قانون است

      دوست عزیزی در کامنتش نوشت که وقتی ما خلق شدیم نطفه بدبوی بودیم که وقتی عشق عشق خداوند در ما دمیده شد شدیم یک انسان که اشرف مخلوق شده و این دیدگاه چقدر به دیدگاه شما نزدیک است دوست عزیزم سید مصطفی

      خانوم شما به گلاش عشق میده و عشقم پس میگیره ..همه ما باید این فرمول بدرستی در همه چیز پیاده کنیم

      سپاسگزارم از شما و از استاد عزیزم که عشقشونو به ما میدن بی منت

      در پناه الله یکتا شاد و سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    خدیجه غلام زاده گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    به نام یگانه خالق زیبایی ها و همزمانی ها

    سلام به استاد عزیز و مریم جان که چشم ما رو با این فایل زیبا و هزار رنگ منور کردن. چقدر این شهر silverton پر از رنگ های زیبا و شاد و چشم نواز هست. دیوار بیرونی خانه ها به رنگ های نارنجی. قرمز خوشرنگ. ابی. سبز و ….

    به نظرم این رنگ ها نماد شاد بودن ادم های شهر هست. ادم هایی که در سن کهن سالی اند، بیشترشون و با لباس ابی روشن و خوشرنگ برای اجرای یک کار گروهی و شاد اماده شدن. چقدددرررر قابل تحسینه. قانون رو میشه دید بسیار واضح. این فایل رو چندین بار دیدم و توجه کردم برای نوشتن کامنت و ناخداگاه به همسرم گفتم هیچ صحبت خاصی نکردن استاد و چه زیبا همسرم جواب داد همه چیز واضح و گویاست دیگه حرفی نمیمونه. دیدم اره راست میگه

    قانون بدون تغییر جهان در این فایل هویداست.

    این شهر با این اب وهوا و این طبیعت و این ابشار و این ارامش و این همه زیبایی کارت پستالی، مختص انسان هایی شاد و خوشحال اند که با تمیز نگه داشتن محل زندگی شون و زیبا سازی شهرشون سپاسگذار این شرایط هستن و این سپاسگذار بودنشون و این حس خوبشون فارق از اینکه هر کدام مسائلی دارن، داره نعمت بیشتر و بیشتر رو از سمت خداوند براشون میاره.

    و منو یاد حرف استاد توی یک فایلی انداخت که مضمونش اینه که( سرنوشت هیچ قومی تغییر نمیکند مگر خود ان ملت بخواهند.)

    در ادامه میبینیم که بازم استاد مث همیشه به بهترین شرایط و روابط هدایت شدن به تماشای اجرای موسیقی دسته جمعی.

    در این چند روز گذشته ما هم هدایت شدیم به فروشگاه های بزرگ برای خرید پوشاک و لذت بردیم و خرید کردیم و فراوانی و تکاپو و آمد و شد کسب و کارها و مغازه ها رو از نزدیک دیدیم. فایل نشانه امروزم زندگی در بهشت ٢٠6 بود که  از اول تا اخر توی فروشگاه و صحبت مریم جان از فراوانی در جهان.

    و فایل جدید امروز هم فروشگاه و مغازه های رنگارنگ بسیار زیبا. این همزمانی ها رو برا خودم نشونه عالی میدونم. خداروشکر.

    اون قسمت فایل که مریم جان گفتن خداروشکر به محض اینکه ادم نیازی یا خواسته ای پیدا میکنه خداوند راهش رو فراهم میکنه. چقدر تاثیر گذار بود برام. و همه ما میدونم که استاد و مریم جان در مدار و فرکانسی هستند که خواسته های کوچک و بزرگشون بدون معطلی و درگیری به آسون ترین شکل ممکن و از هزاران دست خداوند مهیا میشود. و این پاداشه بودن در مسیر درست و تعهده. ( شنیده بودم که بهشتیان در بهشت به محض اینکه تمنایی و خواسته ای در دلشان رخ دهد بلافاصله ار جانب رب مهیا میشود.) و میبینیم که استاد دارن بهشت را در همین دنیا تجربه میکنن. اینکه دلشون کمپ توی محیط بکر میخاد و میشود، اینکه دلشون پیاده روی در جنگل و محیط سربالایی میخاد و میشود، اینکه دلشون آب میخاد و سریع میشود.

    خداروشکر که مریم جان یه روزی به این فکر افتادن که از سفرهاشون فیلم بگیرن و برای بچه های سایت منتشر کنند واقعا سپاسگذارم از ایشون. برای دیدن این همه زیبایی ها و تایید قانون و اینکه میشود. وجود دارد انسان هایی که میخواهند و میشود. میخواهند و میشود.

    مریم جان و استاد عزیزم شما نگاه ما به امریکا و به مردمش و فرهنگ و قوانینش رو تغییر دادید. همه جا پرچم کشورشون رو آویزان می کنند و این نشان از عشق و دوست داشتن هست. silverton یک شهر کوچیک که خیلی مدرن نیست ولی پر از انرژی مثبت و زیبایی هست و صنایع دستی داره و من دیوانه اون تیکه چوب های کشو دار شدم به خصوص اون یکی که 4تا کشو داشت و درختچه های کوچیک تزیینی مرواریدی. در این محصولات شون ظرافت و دقت و کیفیت موج میزنه که از علاقه و حوصله به خرج دادن منشاء میگیره.

    احسنت به مردم امریکا که عمری به اصل پرداختن و شاد زندگی کردن و لذت بردن و این سرزمین زیبا به وجود امد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      کیمیا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1945 روز

      سلام خدیجه عزیزم

      اول اینکه مرسی برای کامنت زیبا و توجه تمرکز دقیقت به قشنگی های این فایل

      یک قسمت از کامنت چیزی نوشتی که نشد نیام و تشکر نکنم ازت بابت یادآوری بهم اونجایی که نوشتی از حرف استاد

      سرنوشت هیچ قومی تغییر نمیکند تا خودشون بخوان

      چقدر اینو خوب درکش کردم چقدر الان دیگه راحت میتونم به چشم ببینم آدمایی رو که همچنان با مقاومت زیاد راه اشتباهشون رو میرن و خدا همچنان راهور براشون باز می‌کنه میگه ادامه بدین

      چقدر خوبه این مسئولیت پذیری چه خوب که ما خودمون خالق زندگی خودمونیم و خودمون داریم با افکار و توجه بهش جهت میدم و خدا هم در همون جهت مارو همچنان هدایت می‌کنه

      چقدر خوب قانون رو تو کامنتت توضیح دادی عزیزدلم مرسی برای این کامنت زیبا

      امیدوارم که همیشه سلامت و ثروتمند و شاد باشی و همیشه در حال هدایت خدا در مسیر درست همون مسیر سوت زنان به سمت خواسته ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        خدیجه غلام زاده گفته:
        مدت عضویت: 1924 روز

        سلام به دوست خوبم کیمیای عزیزم باعث افتخار منه که برا کامنت و افکارم پاسخ نوشتید. ممنونم که وقت گذاشتید. خداروشکر که در این افکار نکته ای جالب برای شما وجود داشت. واقعا هر انچه که ما آگاهانه یا نااگاهانه بهش بپردازیم و توجه کنیم شرایط اینده ما رو رقم میزنه. خودم بارها به یاد اوردم مسایل مثبت یا منفی ای که بهش توجه کردم و مدتی بعد برام ایجاد شده. ممنونم دوست خوبم از انرژی و دعای قشنگی که برام فرستادی. امیدوارم شما هم در پناه الله به چنان درک عظیمی از قانون و توحید برسید که هر انچه ارزو کنید محقق شود. انشالله. سپاسگذارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1231 روز

      سلام خدیجه خانوم دوست عزیز و هم فرکانسی من

      نمیدونم چطور احساس خودمو نسبت به درک آگاهی ها که در این فایل به قلم شیوا خودتون برامون نوشتین ابراز کنم .اینقدر زیبا و اینقدر ریزبینانه از زیبای ها گفتین از ساختمانهای رنگارنگ و مردم سپاسگزار و تمیزی شهر

      حقا که خداوند به لطف استاد عزیز و توحیدی ما هر بار با این همزمانیها به ما یادآور میشه ما خالق زندگی خودمون هستیم و ما خدایان حاکم بر این دنیایم که به محظ اراده میتوانیم هر چه را میخواهیم خلق کنیم

      مثل استاد بهشتی ما به همراه خانوم شایسته دوسداشتنی

      ازتون سپاسگزارم برای هر کلمه از این کامنت زیباتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        خدیجه غلام زاده گفته:
        مدت عضویت: 1924 روز

        سلام به اقای کرمی عزیز

        ممنونم از پاسخ پر انرژی و زیبایی که برام نوشید. بسیار خوشحال شدم که برداشت های من از این فایل براتون جالب بود.

        ممنونم. در واقعا تمام لحظه ب لحظه زندگی استاد عمل به قانون و توحید هست به طوری که جزیی از شخصیتشون شده و نتیجه اش میشود تجربه هایی زیبا، لذت بخش، آسان،جدید و متنوع و فوق العاده.

        منم از شما سپاسگذارم دوست خوبم و امیدوارم به هرانچه که میخواهید به لطف حق برسید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    غزل عطائی گفته:
    مدت عضویت: 2410 روز

    خدایا سپاسگزارم به خاطر طبیعت سرسبزی که میبینم شکر به خاطر خونه های قشنگ .

    شکر به خاطر آدمای خوب . آدم خوبی که کارشو ول میکنه که بیاد کمکت کنه گلی از گلهای بهشته . خدایا شکرت که میتونم ببینم و بشنوم درباره این آدما و همینطور تجربه کنم رابطه باهاشون رو. امروز عموی همسرم اومد باغ و با خودش گلابی اورده بود. از همسرم پرسید غزل کجاست ؟ من توی آشپزخونه بودم . اومدم بیرون و دیدم دست مادر همسرم یک گلابی قرررمز هست .رنگ گیلاس بود . خیلیییی زیبا بود . و همه داشتن با حیرت بهش نگاه میکردن . یهو عموش گفت این گلابیو برای غزل آوردم :)))

    انقدر محبتش خالص و دلچسب بوود . قند توی دلم آب شد .

    خدایا شکرت به خاطر گلهای توی گلدون جلوی ویزیتور سنتر. شکر به خاطر رنگ قشنگ روی دیوار که من عاشقشم . چقدر دلچسبه . چقدر دلم میخواد یک اتاق این رنگی (سبزآبی)داشته باشم که یک طرفش یک پنجره بزرگ داشته باشه . یه فرش دستبافت سبز چمنی با طرح سنتی که توش رنگهای سرخآبی و سبز کمرنک و زرد با حاشیه خطوط کرمی داشته باشه . دیوار سمت چپش رو که یه در چوبی پنجره دار هم داره چندتا گلدون کوچیک و بزرگ میذارم. البته یکی از گلدونامم حتما باید پتوس باشه که من هربار که میبینمش قند توی دلم آب شه . این گلدونو روی طاقچه میذارم که برگاش ازون بالا آویزون بشن .

    کنارشم روی طاقچه چندتا قاب عکس میذارم که آدمای دوست داشتنی زندگیم با خاطره های قشنگی که باهم داریم هرروز توی یادم بمونن .

    از بیرون پنجره بزرگی که کنار دیوار سمت چپه اتاقمه سایه روشن درختایی که زیر نور افتاب میدرخشن روی دیوار و روی فرش میفتن .

    این اتاق انقدر بزرگه که من همه جوره توش راحتم . کلی هم ابزار کار دارم توش و راحت به کارای مورد علاقه م میرسم. روبروی‌پنجره که میشه منتهی الیه اتاق قشنگم ، یه میز پر از رنگای مختلف هست . پر از قلم . پر از بوم نقاشی

    یه تخت خواب ایکیا که خودم نصبش کردم توش هست که هروقت خواستم استراحت کنم خیلی راحت برم روش و با لذت بخوابم .

    در حال نوشتن کامنت بالا بودم که دیدم باید یه کارایی انجام بدم و رفتم … و الان که دارم مینویسم ساعت 19:32 دقیقه ست .

    بعد از ظهر من توی باغی قدم میزدم خودم خلقش کردم . همش برای خودم نیست اما هروقت که بخوام میتونم بیام و لذت ببرم تازه با عشق ازم پذیرایی میشه .

    همینطور که داشتم قدم میزدم به نعمتهایی که خدا تا الان بهم داده فکر میکردم .

    در جلسه 3 قدم سوم استاد یه جمله ای گفتن که از کل اون آگاهیها همون یه دونه منو خیلی زیاااد به خودم آورد . خوندن قرآن مقاومتهامونو کم میکنه.

    ازون روزی که دارم هرشب یه بخشی ازش رو میخونم احساس میکنم آگاهترم کرده .

    خب طبیعیم هست .اگر در جهان مدرنی که داریم زندگی میکنیم هم بود ، اگر من پیامای دوستمو بخونم و بهشون توجه‌کنم بهش نزدیکتر میشم و بعدا بیشتر میفهمم که داره چی بهم میگه. قرانم همینطور بود تا الان برای من .

    اصلا همین باعث شد که من آگاه بشم به نعمتهایی که دارم و تا قبل این نداشتم .

    تا همین چند روز پیش احساسم دچار نوسان شده بود. ته احساسم ، مقایسه بود . همش دستاوردهامو کوچیک میکردم توی ذهنم و میگفتم چرا رشد نکردی ؟

    امروز که داشتم توی باغ قدم میزدم یادم افتاد که من تا دوسال پیش ارزوم بود که یه باغی این جای شهر داشته باشیم که آخر هفته ها بیایم و لذت ببریم . ولی الان میتونم در مساحت خیلی خیلی زیادی قدم بزنم و هرجا که هستم بشینم دراز بکشم روی سبزه ها و زیر درختا . وقتی آبیاری میشه میتونم کنار آب بشینم و لذت ببرم‌

    الان به هرمقداری که جا داشته باشم میتونم از هر میوه ای استفاده کنم و لذت ببرم . میوه هایی که قبلا یا نداشتیم توی باغ پدرم یا خیلی خیلی کم بودن و چیزی نمیموند.

    مثل زردآلو . گلابی. هلو . شلیل . سیب .انواع آلو .گردو .انواع انگور ، خیار . انواع گوجه. خربزه .

    قبلا توی جمع آدمایی بودم که از هر ده بیست تا جمله شون یک جمله اونم شاید درست و حسابی بود .الان توی جمعی هستم که کاملا متشخص، فرهیخته ، با ایمان ‌،مهربون موفق، سرشناس، اهل مطالعه ، مودب، محترم ، سخاوتمند، با عزتنفس ، باعشق هستن .

    قبلا تو خونه پدریم اتاقهامون مشترک بود و من فضای خصوصی نداشتم برای خودم

    اما الان توی خونه ای زندگی میکنم که کاملا دنجه. کل خونه در اختیارمه و خیلی آرومه. در اون نه پول آب و برق میدم ، نه پول گاز واجازه و شارژ . تازه باغبون هرروز محوطه رو آبیاری میکنه. کلی درخت هست توی محوطه که واقعا لذتبخشه قدم زدن در اونجا.

    من قبلا توی یه شهری زندگی میکردم که پیاده رو ها و خیابوناش خیلی قشنگ نبودن . آدمای ثروتمند کمتری داشت . اما الان تو شهری هستم که هرروز دارن میسازنش . هرروز زیباتر میشه . آدمای ثروتمتد زیادی داره .هربار که میرم بیرون میبینم یه جارو ساختن.

    قبلا هر خاستگاری که داشتم خیلی آدم معمولی بود . یعنی یطوری بود که من واااقعا دوست نداشتم ، الان با یه آدمی زندگی میکنم که فهیم ترین ، مسئولیت پذیدترین ،مهربونترین، باشعورترین آدمیه که تاحالا دیدم. همسرم بهترین رفیقمه. مثل پدرم هوای منو داره . مثل مامانم هرچیزی‌که برام خوب باشه رو برام میخواد .مثل یه استاد چیزهایی که لازم باشه یاد بگیرمو بهم میگه و راهنماییم میکنه.

    بعد با خودم فکر میکردم که من آدم مناسبی بودم که خداوند طبق قانونش اینهمه خوبیو سرراهم قرار داد .

    خیلی وقتا نه برای اینکه نتیجه بگیرم ، بلکه به خاطر این که توجه به نکات مثبت لذتبخش بوده اینکارو میکردم . همش سعی میکردم خودمو ارتقاع بدم چون من آدمیم که از یکجا نشستن و هیج کاری نکردن خوشم نمیاد .

    حالا الان که برمیگردم به عقب نگاه میکنم میبینم من اونموقع هیچ اقدامی مثل حالا انجام نمیدادم . اما تمام تلاشمو میکردم که با توجه به توان و فهمم روبه رشد باشم و قانونو اجرا کنم‌.

    من امروز فهمیدم که چقدر رشد کردم.

    امروز فهمیدم‌که از کجا به کجا اومدم.

    امروز فهمیدم که چرا نباید خودمو مقایسه کنم .

    امروز فهمیدم که اگر سرم تو کار خودم باشه بیشتر میفهمم که کجاها معجزه هارو دیدم و مدارم بالاتر رفته .

    احساس میکنم با آگاهی های امروزم ایمانم قویتر شد به این که هرروز بهتر از دیروزه . هرسال بهتر از سال قبل .

    تازه متوجه شدم که چرا نباید عجله کنم . چون وقتی برای رسیدن عجله میکنیم که فکر کنیم کمبود وقت و منابع داریم.

    خدا چقدر مهربونه و جهانش چقدر خیره که انقدر صادقانه هدایت میکنه حتی وقتی که ما نمیبینیم .

    خیلی دوست دارم روندی رو که دارم طی میکنمو بنویسم . شاید هیچ ربطی به سفرنامه هم نداشته باشه اما رد پای خوبیه از روزهایی که میگذرونم.

    و خدارو بابت این محفل توحیدی و اساتید بینظیر و دوستان قشنگ قانونمندم شکر میکنم.

    به نظرم تحسین کردن و توجه واقعی به زیباییها میتونه بزرگترین نتایجو پدید بیاره .

    اما قانون داره. دیدگاه من اینه که وقتی که من منتظرم که نتیجه بگیرم و به خاطر این همش تحسین میکنم اون احساس خوب واقعی رو کمتر از وقتی تجربه میکنم که زیباییهارو فقط به خاطر زیبابودنشون تحسین کنم .

    اینطوری آدم قند توی دلش اب میشه .

    من یادمه وقتی که مجرد بودم و با مامانم گاهی اخر هفته ها میرفتیم مسیر اون باغای قشنگ که من خیلی دوستشون داشتم و من با تمام وجودم تحسین میکردم و میگفتم خدایا برکت بده به هرکسی که این باغارو داره . الهی که مبارکشون باشه . الهی که لذت ببرن و خوش باشن . الهی که آباد باشه باغشون ‌

    امروز یهو یادم اومد که عه …

    چرا فراموش کردم که این نعمتو من قبلا نداشتم اما الان دارمش .

    تمام اون دعاهای خیری که برای بقیه ادمایی داشتم که ازین باغها بهره میبرن الان داره به خودم برمیگرده .

    دقیقا درباره محل زندگیمم همین بود . درباره ویژگیهای آدم مورد علاقه م . درباره شهر مورد علاقه م و هرچیزی که الان دارم تجربه میکنم. چون باعشق تحسین میکردم. نه بدای اینکه نتیجه بگیرم

    فقط برا اینکه حالم عالیتر بشه. وگرنه من از همون چیزایی که داشتم لذت میبرم .

    البته که درخواست هم میدادما اما رها بودم واقعا.

    یادمه با اینکه شهرمون پیاده روها و خیابونای درست و حسابی نداشت اما من عاشقش بودم. همیشه با عنوان بهشت ازش یاد میکردم. حالا واقعا تو بهشت زندگی میکنم.

    خدایا تو خودت میدونی که من بیتو هیچم.

    من از خودم هیچی ندارم.

    من تنهایی نمیتونم. تو خلاقیتِ من باش. تو هوش من باش. تو منو هدایتم کن. تو راهنمای من باش. تو کنترل ذهن من باش.

    تو دستم رو بگیر و قلبمو گشاده کن تا بفهمم و درکت کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای: