https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/11/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-11-08 03:17:372023-11-13 21:25:16سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 227
323نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام من شینا زرگوشی هستم 10 سالمه و کلاس چهارمم. سلام استاد عباس منش خوش حالم خدا من را به راه درست هدایت می کند و به این سایت اضافه شدم و من وقتی که فایل های شما را گوش میدهم و بعد نتیجه می گیرم به خودم افتخار میکنم که توانستم چیزی یاد بگیرم من سعی میکنم آخر هر هفته برای شما کامنت بنوویسم و اتفاقات خوب هفته ام رو براتون بگم.خدا نگهدار
سلام محمد حسن جان، خوبی خاله؟ من کامنتای قبلیت رو خوندم و خیلی خیلی لذت بردم ولی فرصت نشد اونجا برات بنویسم. تبریک می گم که بعنوان کم سن ترین فرد این گروه شروع کردی به کامنت نوشتن. آفرین پسر خوب. راستی من مامان تینا هستم که خاله یاسمن ازش برات نوشته بود. امیدوارم دختر منم بزودی به این مسیر زیبا هدایت بشه. یادمه نوشته بودی دایناسورها رو دوست داری، پرنده ها رو هم همینطور. و اینکه شاید نویسنده بشی. خیلی دوست دارم داستانهات رو بخونم خاله. تینا هم داستان می نویسه گاهی، ولی بیشتر نقاشیش رو میکشه، یعنی یه نقاشی می کشه با کلی جزئیات و داستان اون رو بالاش می نویسه. منتظر خوندن کامنتات و نوشته های قشنگت هستم پسر خوب. به خدای بزرگ و مهربون می سپارمت عزیزم.
سلام به شینا ی نازنین و زیبا و قشنگ به فرشتهی کوچلوی سایت مون.
خیلی خوش آمدی عزیزم چه خوب شد که شما هم به جمع ما پیوستی، قبل از این بابای شما از شما برامون تعریف کرده هنوز اون خاطره بالا رفتن از کوه با هزار خوشبختی در ذهن مان است و این حد از درک و آگاهی ات رو تبریک میگم قشنگم.
چه عکس پروفایل ات قشنگه و حس خوبی به آدم میده.
ان شاءالله به زودی زود همدیگر رو در کنار استاد ببینیم و کلی چیزهای جدید یاد بگیریم.
شینا ی عزیز و نازنین ام از خدای مهربون میخوام به هرچه آرزو داری برسی و در کنار پدر و مادر نازنین ات مسیر موفقیت و سعادت و خوشبختی رو طی کنی.
دخترقشنگم احسنت آفرین که بااین سن کم به این مسیرزیبا هدایت شدی
امیدوارم همیشه همراه بابای مهربونت ازاین سایت وکامنت هاوفایل های تصویری لذت ببری ونهایت استفاده روبکنی تادرآینده دخترموفقی باشی که به تمام رویاهای زیبات رسیدی
سلام شینا جانم چه قدر ذوق کردم ک دیدم استاد شاگرد 10 ساله همداره شینای عزیزم دیدم مدت عضویتت در سایت یک روزه بهت خوشامد میگم عزیز دلم امید وارم درس های استاد رو خیلی خوب یاد بگیری در واقع این تلاش همه ما هست
چه قدر خوشبختی ک در این سن کم با استاد آشنا شدی خیلی نعمت بزرگیه نمیدونم چه قدر میتونی ارزش این نعمت رو بدونی ولی من میدونم ک خیلی با ارزشه
منم همیشه به خودم یاد آوری میکنم ک خیلییییییییییی خوشبختم ک عضو سایتم
مشتاقم تا ازت بشنوم احساس خوب و اتفاقات خوب زندگیت رو و برات بهترین هارو آرزو میکنم
گوهر های وجودیت را از کامنت های اسداله عزیز با جان ودل شنیده بودیم
عزیزدلم خوش آمدی به این مسیر پر وخیر برکت
شینای عزیزم احسنت وهزار آفرین به تو که در این سن کم پا به این مسیر ارزشمند گذاشتی
احسنت به اسداله عزیز ومادر جانت که گلی چون شما را پرورش داده اند
عزیز دلم بهترین سهم قلب پاک ومهربانت
راستی شینا جان من تحسین میکنم تو عزیز دردانه خدا را ، که از الان با برنامه ریزی درست در کنار درست تصمیم گرفتی روی یادگیری قوانین حاکم بر جهان واجرا ی آن در زندگی عمل کنی
روی چون ماهت رو میبوسم
بی صبرانه منتظرم تا بازم آخر هفته بیای وبرامون بنویسی
سلام شینای نازنین، خوش اومدی به سایت. چقدر تحسینت می کنم دختر خوب که از این سن با این قوانین آشنا شدی و کامنت می نویسی. خدا می دونه که چه آینده ی روشن و پر از نتایج خوب و عالیی در انتظارته. دختر من تینا هم کلاس چهارمه و البته 9 سالش هست. یکم زود رفته مدرسه. تبریک می گم به مامان و بابا که دختر به این خوبی و فهمیدگی دارن. منتظر کامنتات هستم عزیز دلم.
چقد خوشحالم که تو این سن اومدی به جمعه ما پیوستی با تمومه وجودم خوشحالم برات که باعث گسترش جهان میشی تا بی نهایت چون از الان شروع کردی و امیدوارم همیشه ادامه بدی این مسیر درست رو با نتایجت بیای بهمون بگی و کلی خوشحالمون کنی ازت ایده و الگو بگیریم
سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همسفران عزیزم
خدا را شاکر و سپاسگزارم که همسفرم و هم مسیرم با عزیزانی که وجود ارزشمندشان و صفای وجودشان را میتوان از فرسنگها احساس کرد.
الان که دارم این کامنت را می نویسم در دامنه کبیرکوه در فضایی سبز و زیبا با درختانی رنگارنگ در جمع نزدیکانم هستم. این فضا منو یاد سیزده بدر می ندازه که هر خانواده یک زیر انداز انداخته و در این فضای ساکت و آرام لحظاتی را مهمان خدا هستیم. لذت بودن در طبیعت در این روزها واقعآ دلچسب است. نه هوا سرد است و نه گرم. بچه ها دور هم جمع شده اند و مشغول بازی و سرگرمی هستند و با هیجان با همدیگه حرف می زنند.دیدن اینو الان نیز چای آتیشی آماده شد و همسرم یه لیوان چای خوشرنگ برایم آورد تا احساس خوب بودن در این فضا و نوشتن کامنت برایم دو چندان شود.جای همه عزیزانم سبز.
دیروز متوجه شدم 1000 مین کامنتی است که در سایت می نویسم و این عدد هم برایم جالب بود و هم منو به فکر فرو برد. یه احساس عجیب که قادر به بیانش نیستم. موضوعات مختلفی از ذهنم می گذرد اما روی هیچکدام نمی شود زوم کرد شاید این فضا هم اجازه اینکار را نمی دهد.
از میان کامنت های عزیزانم کامنت رضوان و سعیده هی در ذهنم می چرخند،یکی اشاره به درست بودن و تداوم مسیر درست دارد و دیگری از مرگ و لحظه ای که ما رو در کاور می گذارند و مرخص می کنند!
دلیل اولی ارتباط دارد به همین 1000 کامنتی که نوشته ام و نزدیک دو سالی که شاگرد استادم. و مورد بعدی فوت دبیر شیمی دوران دبیرستانمان بود.حالا ارتباط این دو موضوع به همدیگه چیست رو منم نمی دانم!
وقتی که بر درست بودن مسیر و تصمیمی یقین و اطمینان داشته باشیم، آنوقت مخالفت ها یا تلاش های دیگران برای منصرف کردن ما از ان مسیر بی فایده خواهد بود مثل تصمیم نوح به ساختن کشتی. به یاد ندارم اینقدر بر مسیری تا بحال تداوم و ممارست داشته ام آنهم با شوق و انگیزه. با خودم گفتم دستاورد من در این مدت چه بوده است؟ و چه میخواهم داشته باشم در این مسیر؟ و چقدر نگرش و افکار و خواسته های من تغییر کرده در این مدت نه چندان زیاد؟ اصلا هدف از زندگی کردن چیست؟
پاسخی مه برای این سوالات داشتم این بود که من یاد گرفتم بهتر زندگی کنم و این هدفی است که تا آخر عمر دنبال میکنم. اصلا هدف ما از آمدن به دنیا نیز همین است که رشد کنیم و بهتر زندگی کنیم و بیشتر لذت ببریم از زندگی. هر هدفی و خواسته ای هم که داشته باشیم، برای اینست که به بهتر زندگی کردنمان کمک کند. سایر هدف ها با گذر زمان یا عوض می شوند یا کمرنگ می شوند و اولویت خودشان را از دست می دهند زیرا بالاترین ثروت بی نیازی است. و این نیاز به رشد و تجربه کردن خواسته هایمان دارد و فقط با تجربه خواسته هایمان است که می توانیم به این بی نیازی برسیم.
وقتی می شنویم یا می گوئیم فلانی مرد یا زن بزرگی بود اشاره به همین افزایش ظرف وجود و بهتر زندگی کردنش دارد. وگرنه بزرگ خاندان و فامیل بودن به عدد سن هنر نیست.بزرگی میخواهد؛ حتی اگر سنت بزرگ نباشد!و این بزرگی حاصل نمی شود مگر اینکه خودت را بهتر و بیشتر شناخته باشی و بر احوالات خودت بیشتر آگاه باشی. وجودتان مستدام یا حق
سلام به اسداله عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم
(استیکر رقص بندری)
تبریک تبریک میگم پسرررررررررررررر، دخترت به جمع ما پیوسته.
وقتی اسم و فامیلش رو دیدیم چقدر خوشحال شدم و خدا را شکر کردم جاش نیست(تو قطارم) و گرنه یه نوار بندری میذاشتم و حسابی شادی می کردم.
وقتی محمد حسن خانکی کامنتش رو با اکانت مامانش گذاشت این قدر خوشحال شدم و کلی ذوق کردم و الان شینا ی شما.
ان شاءالله نیلا و نیکا دخترای سعیده هم به زودی زود نوشتن یاد بگیرن و بیان جمع ما را منور کنند.
و همین طور شاهد حضوربقیه بچههامون تو سایت باشیم و روز به روز به تعداد موحدان واقعی اضافه شود.
دیروز که کامنت شما رو خواندم خواستم جواب شما سوال شما که پرسیده بودید؛
دلیل اولی ارتباط دارد به همین 1000 کامنتی که نوشته ام و نزدیک دو سالی که شاگرد استادم. و مورد بعدی فوت دبیر شیمی دوران دبیرستانمان بود.حالا ارتباط این دو موضوع به همدیگه چیست رو منم نمی دانم!
خواستم بگم دلیل ربط اصلی این دو موضوع به هم رو میشه در حدیث پیامبر اکرم یافت که میفرمایند:
براى دنیایت چنان کار کن که گویى تا ابد زنده خواهى ماند، و براى آخرتت چنان کار کن که گویى همین فردا مى میرى
حال ما باید آنقدر برای رسیدن به خواسته های یمان استمرار و پشتکار داشته باشیم که گویی تا ابد زنده هستم و در کنار اون هم جوری تقوا و ایمان داشته باشیم که انگار فردا میمیرم.
پایان مهمانی معلم شیمی تان را تسلیت میگم. ان شاالله در بهشت برین متنعم از خوان نعمت الهی باشد.
در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشی
امیدوارم سفر عالی و تجربه عالی رو در سفرتون تجربه کنید و هدایت بشید به تجربه و دیدن زیبائی های بیشتر.
ممنونم از لطف و محبتتون رضوان جان، امیدوارم همیشه آهنگ دلتون بندری بنوازه و همواره شاداب باشی و خندان.
ایجاد حساب کاربری برای شینا جان به درخواست خودش بود، وقتی که کامنت محمد حسن خانکی عزیز رو براشون خوندم اونم ترغیب شد که بنویسه و منم خواستشو براورده کردم. و بهش توصیه کردم خودش بنویسه و از من یا مامانش کمک نخواد و هفته ای یبار یا هر وقت دوست داشت بنویسه تا هم تکاملش رو طی کنه و هم کودکیشو بکنه و لذت ببره از این فضای کودکیش و نخواد مثل ما بزرگترها رفتار کنه. بچه ها به خودی خود شاد هستند و بزرگترین دستاوردی که ما دنبالشیم همین شادی است. بنابراین نباید بخواهیم اونها هم مثل ما فایل ببینند و بنویسند. خداوند خودش هدایت گر همه ماست، همانطور که ما الان اینجائیم و هدایت شدیم به اینجا، ولی این مکان جای بسیار مناسبی است که از خودمان ردپا بگذاریم و رشد و پیشرفت خودمان را رصد کنیم و ببینیم.
از حدیث زیباتم بسیار ممنونم که خیلی زیبا بود. و برایم درس زیادی داشت.برایت بهترینها رو آرزو میکنم رضوان جان شاد باشی و سلامت و سعادتمند و ثروتمند.یا حق
من همیشه لذت بردم از خواندن کامنتهایت اسدالله جان .سپاس بیکران..
زنده باشی
وقتی که بر درست بودن مسیر و تصمیمی یقین و اطمینان داشته باشیم، آنوقت مخالفت ها یا تلاش های دیگران برای منصرف کردن ما از ان مسیر بی فایده خواهد بود مثل تصمیم نوح به ساختن کشتی. به یاد ندارم اینقدر بر مسیری تا بحال تداوم و ممارست داشته ام آنهم با شوق و انگیزه. با خودم گفتم دستاورد من در این مدت چه بوده است؟ و چه میخواهم داشته باشم در این مسیر؟ و چقدر نگرش و افکار و خواسته های من تغییر کرده در این مدت نه چندان زیاد؟ اصلا هدف از زندگی کردن چیست؟
پاسخی مه برای این سوالات داشتم این بود که من یاد گرفتم بهتر زندگی کنم و این هدفی است که تا آخر عمر دنبال میکنم. اصلا هدف ما از آمدن به دنیا نیز همین است که رشد کنیم و بهتر زندگی کنیم و بیشتر لذت ببریم از زندگی. هر هدفی و خواسته ای هم که داشته باشیم، برای اینست که به بهتر زندگی کردنمان کمک کند. سایر هدف ها با گذر زمان یا عوض می شوند یا کمرنگ می شوند و اولویت خودشان را از دست می دهند زیرا بالاترین ثروت بی نیازی است. و این نیاز به رشد و تجربه کردن خواسته هایمان دارد و فقط با تجربه خواسته هایمان است که می توانیم به این بی نیازی برسیم.
وقتی می شنویم یا می گوئیم فلانی مرد یا زن بزرگی بود اشاره به همین افزایش ظرف وجود و بهتر زندگی کردنش دارد. وگرنه بزرگ خاندان و فامیل بودن به عدد سن هنر نیست.بزرگی میخواهد؛ حتی اگر سنت بزرگ نباشد!و این بزرگی حاصل نمی شود مگر اینکه خودت را بهتر و بیشتر شناخته باشی و بر احوالات خودت بیشتر آگاه باشی. وجودتان مستدام یا حق
ممنونم از لطف و محبتتون دوست عزیز، خوشحالم که کامنتم براتون مفید بوده است. واقعا همه چیز بر میگردد به ایمان ما . وقتی که قر درستی راهی یقین داشته باشیم، آنوقت ایمانی پیدا می کنیم که به هیچکسی اجازه خلل یا انحراف از آنرا نخواهیم داد. امیدوارم در این مسیر زیبا بهترینها را تجربه کنید و خالق آرزوهایتان باشید،یا حق
استاد من با دیدن کاور فایل گفتم واای چه کشتی عظیمی مثل کشتی نوح میمونه پس درست حدس زدم
خیلی مشتاق و کنجکاو شدم برای دیدن این فایل.
پس از پشت سر گذاشتن زیبایی های یک اتوبان چند بانده و یک پل آهنین خلاقانه و دیدن تابلوی
welcome to Illinois The Land Of LINCOLN که از طرف مردم منطقه نصب شده رسیدیم به Parking lot Walmart و یک مزرعه ذرت سرسبز و چشم نواز در ایالت Indiana. بوته های ذرت بلند و باصفا، هوای مطبوع و آسایش و رفاهی که باعث شد یک شب راحت و یک خواب آروم رو در اینجا سپری کنین.
ماشین های زیبا و مدرنی که اینجا پارک شدن و این مزرعه ذرت نشونه های فراوانی و ثروت هستن. چه دونه های ذرد خوشرنگی به به!
یه جاده سراسر سرسبزی و یه پل چوبی و یه چشمه زیبا که میگه بیا منو از نزدیکتر ببین.
مرسی از مریم جان عزیز که پله های مارپیچی طولانی رو دوربین به دست طی کرد و خودشو به چشمه رسوند.
دمشون گرم خیلی قشنگ اینجا رو طراحی کردن طوریکه برای مردم قابل استفاده شده وگرنه پایین اومدن از این ارتفاع کار سختی بود.
طبیعت زیباست و اگر تمیز هم باشه زیباییش رو هزار برابر میشه. مردمی که از این طبیعت دیدن میکنن هیچ رد پایی از خودشون بجا نمیذارن. واقعا این مردم بافرهنگ قابل تحسین هستن. و البته قوانینی که برای تمیز نگه داشتن طبیعت وضع کردن تحسین برانگیزه.
خدایا شکرت ما به جاهای تمیزتر و زیباتر هدایت مبشیم اگر به این تمیزی توجه کنیم تحسینش کنیم و هر جایی که هستیم رو تمیز نگه داریم.
چه عکسای یادگاری قشنگی با چشمه گرفتین مریم جان و بازم یه خاطره زیبا ثبت شد.
خورشید خانوم در حال غرب کردنه و نور طلایی و سرخش همه جا رو منور کرده خیلی زیباست. ماه رو ببین چقدر اومده پایین و چقدر بزرگ و پرنوره باورنکردنیه مثل خورشیده. توی قرآن هم یه آیه ای هست که در مورد منازل گردش ماه در آسمان صحبت میکنه و اونو به یک خوشه تشبیه کرده. این زیبایی ها نشونه هاییست برای کسانی که اهل تعقل هستند.
آیه 39 سوره یس: «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتىَ عَادَ کاَلْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ»؛ ما براى ماه منزل هایى قرار دادیم و به هنگامى که این منزل ها را طى کرد سرانجام به صورت شاخه کهنه قوسى شکل زرد رنگ خرما در مى آید. که به قول خانم شایسته به این حالت Supermoon، ماه افروختگی یا ابرماه گفته میشه. خیلی زیباست خدایا شکرت الله اکبر. خدا داره همه چیزو مدیریت میکنه. تک تک ستاره ها سیارات، ماه و خورشید. همه آنچه رو که خلق کرده داره مدیریت و هدایت میکنه. خدایا شکرت.
و حالا رسیدیم به ایالت زیبای Kentucky و به رسم تشکر استاد عزیز داره شیشه های track camper رو برق میندازه و با یه بنزین با کیفیت شارژش میکنه.
واو این عروسک حضرت نوحه و ما الان داخل کشتی نوح هستیم. چقدر باحال خیلی واقعا طبیعی درست شده دمشون گرم. اون کبوتر چقدر طبیعیه. عجب ایده ای خیلی خوشم اومد. هر چند که بر اساس آگاهی های انجیل Bible ساخته شده و یه سری موارد نادرست بیان شده ولی کلیت کار واقعا قابل تحسینه. چه ایده جالبی که در سراسر این کشتی سوالهایی مطرح شده و بعد جوابش هم ندشته شده. این صفحه مانیتور که به شکل پرسیدن سوال و دریافت جواب از حضرت نوح هست خیلی بامزه اس. ازش پرسیدیم:
How many animals are there in the Ark
خود حضرت نوح هم دقیق این جزئیات و حاشیه ها رو یادش نیست و احتمالا دونستنش کمک چندانی به هم به ما نمیکنه.
?Whats your least favorite kind of animal
و حضرت نوح جواب میده پرنده های پر سرو صدا یعنی دارکوب! خیلی بامزه بود لذت بردم.
محوطه اطراف Ark چه فضای سبزی چه باغ گلی چه گلها و گیاهان زیبا و رنگارنگی! داخل ark واقعا شگفت انگیزه مجسمه ها، نقاشی ها خیلی حرفه ای و طبیعی طراحی شدن. خیلی زحمت کشیدن و فوقالعاده کار کردن دمشون گرم.
ما باید خیلی خداروشکر کنیم که آگاهی های نابترین و خالصترین و درستترین کتاب یعنی قرآن رو دریافت کردیم و قدرشو بدونیم و خدا کمک کنه از این آگاهی ها استفاده کنیم. کتابی که کاملا با قوانین ثابت جهان هستی منطبق هست.
استاد عباسمنش عزیزم از شما بینهایت سپاسگزارم این شما بودین که هم قرآن واقعی و هم قوانین جهان هستی رو به ما شناسوندین وگرنه از همین قرآن هم که آگاهی های درستی در اختیار ما گذاشته، ما برداشتهای اشتباهی داشتیم.
یه جمله خیلی به دلم نشست
God have a perfect timing
یه جمله هم بالای یکی از نقاشی ها:
GOD creates the perfect world
خدایا صدهزاااار بار شکرت خیلی لذت بردم.
شاید یه روزی قرآن بیشتر شناخته بشه و یه کشتی نوح هم بر اساس آگاهی های قرآن ساخته بشه.
به نام خداوند بسیار بخشنده ، ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است
به نام قران کاملترین و عالیترین کتاب راهنمای انسان بسوی موفقیت دنیوی واخروی الهی شکر صدها هزار مرتبه شکر بخاطر قران این کلام حق برای هدایت ما واقعا از خداوند سپاسگزارم بایت این کتاب الهی بقدری این کتاب دلنشین شده برای من که اگه یک روز نخونمش انگار یک صفحه از مسیر موفقیتم را نخواندم واقعا خدارا شکر که اخرین ورژن از این راهنمای بشریت را داریم وخدارا شکر که استاد عزیز هم مسیر زیبا موفقیت را همسو با قران به ما نشان داد الهی شکر من از خوشبخت ترین انسان هستم که خداوند هدایتم کرده به این اگاهی های لذت بخش
ممنونم از شما سلما عزیز بابت نکات جالبی که برداشته بودید از گفتگو ها و پرسش و پاسخها
هزاران درووووود و سلااااااااااااااااام به استاد عزیزم و استادبانوی نازنینم
و به همه دوستان خوبم در این مأمن الهی
خدایا شکرت که خیلییییییییییییی کارت درسته الله جان !!!!
هر چند واسه فایل قبلی خیلییییی دیر کامنت گذاشتم ولی خدا رو شکر میکنم که در نهایت تونستم به تعهدم عمل کنم و از این بابت خوشحالم :))
خدایا شکر که با توکل بهش دستمو گرفت تا امروز در اوج آرامش این فایل زیبا رو ببینم و نشانه های خداوند رو درک کنم تا یادم بمونه :
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت
استادجان وقتی در مورد این مکان زیبا گفتین:
که قبلا تو ایران بودین همینجا رو سرچ کرده بودین و براتون جالب بوده ولی بعد فراموش کردین تا اینکه در زمان مناسبِ خودش ، هدایت شدین به دقیقا جایی که سالها پیش دلتون میخواست ببینین … باز هم این جمله تون توی گوشم زنگ خورد که رؤیاها دست یافتنی هستند ، اگر قانون رو بدونیم و بر اساس اون عمل کنیم
و چقدر زیبا ما در این سایت داریم گام به گام با قوانین زندگی میکنیم و هر جایی بهش عمل میکنیم چندین و چند گام پیش میریم و اونجایی هم که فراموشش میکنیم یا عنانِ کنترل ذهن از دستمون خارج میشه ….(دیگه نگم براتون که همگی مون تجربه کردیم :/ …)
الله اکبر از زیبایی آسمان وقتی در پهنه خودش غروب و طلوع رو برای ما به نمایش میزاره …
و از سخاوت زمین ، وقتی به اذن خداوند ثروتهاشو برامون رو میکنه مثل همین باغ ذرت یا به قول ما شیر بلال :))
دیوانه کننده هستند زیبایی های آسمان و زمین و سپاس از شما استادان عزیزم که این همه زیبایی رو برامون ثبت و ضبط میکنید و بهمون هدیه میدین..
و اما وقتی رسیدیم به کشتی نوح و صحبتهای شما استاد عزیزم در مورد آیه های انجیل و تورات و داستانهای دور از عقل و منطق اونا رو عنوان کردین ، واسم سوأل پیش اومد : چرا واقعا ما با داشتن قرآنی که همه قوانین رو کامل و منطقی برامون گفته شرایطمون اینه و اونا با داشتن چنین کتب آسمانی شرایطشون این !!!!!!!!
که صد البته جوابشو با توجه به آموزشهای اساتید عزیزمون کاملاااااااا میدونیم ..
ولی برام جالب بود که اونا به همون ده درصد دانایی های درستشون (فرض کنیم ده درصد کتاب آسمانیشون درسته ) 100 درصد عمل میکنن..
ولی ما به 100 درصد کلام درست و دقیق خدا شاید یک درصد هم عمل نکنیم…
و تفاوت رو در نتایج به وضوح میبینیم !!!
الله اکبر…
اینجاست که یاد مناجات خواجه عبدالله انصاری میافتم که :
یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده..
خدایا من و همه عزیزانمون به ویژه دوستان خوبم در این سایت الهی رو به هدایت ناب خودت و به مسیر نورانی خودت راه بده..الهی آمین
سلام بر وجیهه خانمِ بزرگوار و همسرعزیزشان آقا سید حبیب حافظان عزیز
آقا سید حبیب چقدر باید خوشبخت باشند که شما را دارند و میتوانند یک محفلِ شبِ شعری دو نفره با شما داشته باشند ، محفل شعری با چاشنی مثنوی خوانی و حافظ خوانی و مناجات خواجه عبدالله انصاری و….
من این ذوق هنری و شاعرانه شما را تحسین میکنم که ابیاتی را انتخاب میکنید و در اینجا منتشر میکنید و ما به عنوان یک شرابِ ناب ، نوش جان میکنیم…
نه نه نه ، جمله ام را باید اصلاح کنم…
ابیاتی را که او انتخاب میکند….
به قولِ استاد الهی قمشه ای که میفرمایند
“ما چه کاره ایم؟! به ما گفتند که برو این را بگو و من هم فقط آن را گفتم”
بسیار ممنونم بابت این ابیات ناب که شما قبلا یک دو بیتی را از مولانا به من هدیه دادین که هنوز که هنوز است گاهی اوقات آن را زیر لب زمزمه میکنم و در حال هضم آن دو بیتی هستم ، خاصتا این مصراع آن را….
“مَن مَشو ، از منَ بِشو تا مَن شَوی”
و اما اینجا هم این دو بیتی زیبا از خواجه عبدالله انصاری ، یادگاری شما شد برای من ، خاصتا مصرع دوم…
“آهِ شب و گریه سحرگاهم ده”
حکایت آهِ شب و گریه سحرگاه….
به قول شاعر
خواهند اگر ببخشند از مُجرمی گناهی
اول وِرا نوازند با سوز و اشک و آهی
خوش بحال آنها که سوزُ و اشکُ و آهی دارند ، زیرا این موارد مژده ای هستند به شخص که آقا قبول شدی ، وارد شو…
و خوش بحال آنهایی که وقتِ عاشقی با او دارند ، خاصتا در سحرگاه ، وقت عاشقی به شوق رسیدن به “مَقَامࣰا مَّحۡمُودࣰا” به قول قرآن
چقدر عالی اشاره کردین به اینکه چرا ما با داشتن قرآنی که همزمان با حیات پیامبر نوشته شده و قوانین رو کامل و منطقی توضیح داده اوضاع نابسامان تری نسبت به این ها داریم که کتاب های آسمانیشون خیلی جاها به دور از منطق هست! واقعاً نکته ی جالبی بود و جواب صحیحی براش داشتین.
باز هم ممنونم از کامنت شما و بهترین ها رو در کنار سید حبیب براتون آرزو می کنم (قلب)
چقدرررررررررررررر باعث افتخارِ منه که داداش رسول بزرگوارم پاسخی با این همه محبت و مهر برام فرستاده..
خدایا شکرت
ممنونم از تون و ان شاءالله خداوند دلتونو از جاهایی که گمان نمیبرید ، شاد کنه …
اییی جانم از عکس پروفایلتون ان شاءالله خداوند زیر سایه شما و فاطمه جانم حفظ ش کنه..
چقدر بجا و درست گفتید که عمل به اصل کمه و بیشتر توحاشیه ایم !!!!!…
میدونید داداش رسول عزیز گاهی فکر میکنم خدایا آخه چرا وقتی ما ، حتی به مقدار کم ، کنترل ذهن انجام میدیم ، کلی نتیجه عالی میگیریم ، ولی چه اتفاقی تو مغزمون میافته که دوباره ذهنمون میره برا خودش تو افکار شر !!!!!
برا همینه استاد مداوم تاکید میکنن در ابتدا بااااید آگاهانه توجه کنی به نکات مثبت..
آگاهانه زیبایی رو ببینی..
آگاهانه تحسین کنی…
و…
ممنونم از این یادآوری عالی تون ..
سپاسگزارم که به همراه فاطمه جان بسیار عزیز و دوست داشتنی هستین و میدرخشید *
..الحمدالله رب العالمین ….
حضور هر دوی شما نازنین ، در این مسیر سبز ، برای من بسیاااااااااااااااااار جای شکروسپاس داره و برام عزیزین..
و ان شاءالله همیشه در کنار هم پر باشید از احساس خوب و سلامتی و برکت و شادی و ثروت و در پناه نور و عشق الهی باشید..
ممنونم از پیغام شما، بله به قول شما این هم سبب خیری شد که من فرصت هم صحبتی با شما برادر عزیزم رو داشته باشم و مورد لطف شما قرار بگیرم. به شما و فاطمه جان تبریک میگم به خاطر اینکه الگوی خوبی برای محمد حسن جان بودین و هستین و باعث شدین که علاقه مند بشه به این مسیر!
در پناه خدا بهترین ها رو برای شما و خانواده تون آرزو می کنم (ایموجی گُل :)
سلام به روی ماه مریم جان و استاد عزیزم و همسفرهای نازنین،
سلام به ایالت ایندیانا، سلام به حیاط والمارت و خواب خوش در تراک کمپر و سلام به بوته های بلال بلند و باصفا :))))
چقدر زیبا بود اون آبشار و اون پله های سنگی…و اون صحنه ی غروب خورشید…و اون ماه بزرگ و درخشان! Super Moon! منم یادمه اون شبی که Super Moon بود ماه رو دیدم و واقعاً بزرگ و شگفت انگیز بود…خدایا شکرت برای این همه زیبایی!
خیلی جالب بود اون موزه ی کشتی نوح! و صحبت های استاد که آدما کمتر راغب هستن به اینکه شک کنن به باورها و چیزهایی که بهشون گفته شده و حاضرن قوانین فیزیک رو زیر سوال ببرن تا ثابت کنن باورهاشون درسته. همه ی ما کم و بیش این تمایل رو داریم که باورهای قبلیمونو حفظ کنیم، ولی مطمئناً پاداش ها به کسانی داده میشه که وارد دل ترس ها و ناشناخته ها میشن و دنبال حقیقت هستن هرچند مغایر با چیزی که بهشون گفته شده و سال ها باور داشتن.
خدایا شکرت برای اینکه به من فرصت دادی یک قسمت دیگه از این سفر فوق العاده رو ببینم و در موردش بنویسم.
دو روز نمی نویسم تو سایت ستاره ها میپرن :)))) بار الها! ستاره های زیاد که نشان دهنده ی رشد و پیشرفت ماست به ما ارزانی بفرما! آمین :)
استاد و مریم جان بی نهایت ممنونم ازتون به خاطر اینکه ما رو همسفر خودتون قرار دادین. عاشقتونم (قلب قلب قلب)
من چقدر خوشبختم که بارها مورد لطف و مهربانی شما قرار گرفتم! شما خودت از همه خوش انرژی تر هستی، هر بار که لطف میکنی و برای من مینویسی اصلاً قلبم باز میشه و خدا رو شکر میکنم که دوستی مثل شما دارم.
موافقم که کم و زیاد شدن ستاره ها انگیزاننده های خوبی هستن برای اینکه حواسمون باشه کجا داریم میریم و چیکار داریم میکنیم!
باز هم ممنونم به خاطر هدیه ی قشنگی که امروز بهم دادی و در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو می کنم :)
سلام بر استادعباس منش عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان توحیدیِ نازنینم در این جمعِ زیبا و بهشتی
سلامی به زیبایی امید به الله یکتا ، که به برکت وجود استاد عباس منش در دل ما زنده شد…
داستانِ امید داشتن به خدا…
اینکه در همه حال به خودِ خودِ خودش امید داشته باشیم و در هیچ حال ناامید نباشیم…
ناامید نباشیم از اینکه چرا خیارسبز از کیلویی 10 هزارتومان تبدیل شد به کیلویی 11 هزار تومان؟! ، بلکه امیدوار باشیم به فضل و فراوانی خداوند و شاد باشیم به وعده فراوانی او و رزّاق بودن او….
و در بیت بعدی چقدر زیبا ، این سخن را از زبان خدا به ما میگوید که…
من غم تو میخورم ، تو غم مخور
بر تو من مُشفق ترم از صد پدر
حکایت زیبایی است در قرآن از ابراهیم نبی علیه السلام که آن مامورین خدا ، به او و همسرش ساره خانم ، وعده فرزندی بنام اسحاق را میدهند و حضرت ابراهیم از این وعده خدا تعجب میکند و با حالت سوالی می پرسد که…
حضرت ابراهیم این چنین گفت که آیا جز گمراهان ، شخص دیگری از رحمت پروردگارش ناامید میشود؟
[سوره الحجر 56]
این آیات زیبا مقدمه ای باشد برای یک آگاهی زیبایِ قرآنی در مورد امید به خدا… ، یک آگاهی ناب که مهمان یکی از بزرگان تاریخ هستیم بنام حضرت صادق علیه السلام…
چون سخن ایشان مفصل است ، من فقط قسمت ابتدایی سخن ایشان را ذکر میکنم و ما بقی آن را به زبان ساده تر تفسیر میکنم…
پس بسم الله…
یک شرابِ ناب از این بزرگمرد که میفرمایند…
کُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنکَ لِما تَرجُو
به آنچه که امیدش را ندارى امیدوارتر باش نسبت به آنچه بدان امید دارى…
(برای ادامه سخن متن عربی را نمی آورم و فقط فارسی آن را به زبان ساده تری نقل میکنم و هر کس که دوست داشت متنِ کاملِ عربیِ این سخن را بیابد ، میتواند ادامه آن متن بالا را در اینترنت جستجو کند و…)
چقدر این قسمت سخن زیبا است و میخواهد بگوید که…
دوست عزیز ، تو به این امید داری که در آخر این هفته ده میلیون تومان پول بسازی و هیچ امیدی به این نداری که تا اخر این هفته 100 میلیون تومان پول بسازی ، پس بیا یکم دیوانه بازی در بیار و نسبت به خلق 100 میلیون تومان پول امیدوارتر باش…
دوست عزیز ، تو امشب را در حالی میخوابی که فردا هیچ امیدی نداری که وقتی از خواب بیدار میشوی ، بتوانی با یک خبر مواجه بشوی که یک پیشنهاد کاری چند صد میلیونی به تو داده شود ، پس بیا یکم دیوانه باشیم و نسبت به این اتفاق امیدوارتر باشیم
دوست عزیز ،….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
آره ، بیا دیوانه بازی دربیاریم و نسبت به آن چیزهایی که امیدی به آنها نداریم ، امیدوارتر باشیم ، خدا را چی دیدی؟! شاید شد ، به قول خودِ خودِ خودش…
تو چه میدانی ، شاید بعد از این امر ، یک اتفاق جدیدی افتاد
[سوره الطلاق 1]
یکم مطلب سنگینه…. ، آخه یعنی چطوری؟؟؟!!! پس نیاز به یک منطق قوی دارد تا این جمله را باور کنیم و سعی کنیم از این آگاهی به نحو احسنت استفاده کنیم و منطق قوی ما سه داستان از قرآن است ، قرآنی که حقانیت آن برای من ثابت شده که از جانب یک آگاهی برتر به حضرت محمد نازل شده است…
داستان اول ، داستان ملکه سبا و حضرت سلیمان نبی است
اگر در این داستان تامل کنیم متوجه میشویم که ملکه سبا به این نیت و امید ، به دیدار سلیمان نبی میرود تا به عنوان ملکه سبا با حضرت سلیمان که پادشاهی ثروتمند بود ، یک دیدار و گفتگویِ دو جانبه برگزار کند و اصلا هیچ امیدی نداشت که مسلمان شود و به آیین سلیمان نبی که همان یکتاپرستی بود روی آورد ولی داستان چه شد؟! او مسلمان شد
داستان دوم ، داستان حضرت موسی است که با اهل و عیال خود در بیان تاریک گذر میکرد و…
در این داستان تامل کنیم که حضرت موسی بعد از اتمام قرارداد چند ساله چوپانی خود که بین او و حضرت شعیب بود ، دست زن و بچه خود را میگیرد تا راهی مکانی دیگر شود و برای این امر راهی بیابان میشود و در آن شبِ بیابانِ سرد و تاریک یک نوری را میبینید و به خیال اینکه آن نور یک آتش است ، به اهل و عیالش میگوید که شما اینجا بایستید تا من برم از آن نور آتشی بیاورم که روشنی بخش مسیرمان و گرمابخشِ تن های سرمازده مان باشد ولی نتیجه چه میشود؟؟؟!!!
او میرود به این نیت و امید که آتشی برای اهل و عیالش بیاورد ولی در آنجا با خدا ملاقات میکند و حکم پیامبری خود را میگیرد و با چنین حکمی به نزد خانواده اش برمیگردد ، حکمی که در آن لحظات ، اصلا هیچ امیدی که به آن نداشت که هیچ ، بلکه اصلا به ذهنش هم خطور نمیکرد که من الان لایق همصحبتی با خدا میشوم و حکم پیامبری از او دریافت میکنم
خوب در این داستان قرآنی تامل کنیم تا معنای ابتدای آن سخن را بفهمیم…
این داستان را به صورت مفصل در قرآن مطالعه بفرمایید
و اما داستان سوم که من بسیار بسیار بسیار آن را دوست دارم ، داستان ساحران فرعون است…
تامل کنیم در این داستان زیبا که این ساحران فرعون ، خود را آماده کرده بوند با این نیت و امید که با سحر و جادوی خود ، موسی را شکست دهند و در نزد فرعون عزت و پُست و مقامی کسب کنند ، به تعبیر قرآن…
و این در حالی بود که آنها اصلا امیدی نداشتند که بعد از این ماجرا ، چنان ایمانی وجود آنها را فرا بگیرد که با وحشیانه ترین تهدیدهای فرعون متزلزل نشود ولی آخر داستان چه شد؟؟؟!!!
چنان ایمانی وجود آنها را فرا گرفت که در مقابل تهدید وحشیانه فرعون گفتند…
هه… ، ما رو از چی میترسونی داداش؟! بیا بکش ما رو ، ما دیگه انتخاب خودمون را کردیم و به سمت رب العالمین روی آوردیم و از این انتخاب خود عقب نمیکشیم
[سوره الشعراء 50]
تصورش را بکنید از قعر مدار گمراهی به چنان درجه ای از ایمان رسیدند که….(خوشا به حالشان…)
این بود داستان امید به خدا…
و چه زیبا بود این آگاهی که درک و هضم کردنش با انسان کاری را میکند که همواره در بالاترین سطح فرکانسی باشد ، یعنی امیدوار باشد ، امیدوار نه ، امیدوااااااار ؛ آنهم به خدایی که وعده داده است…
پس هیچ کس نمیداند که خداوند چه چشم روشنایی هایی برای آنان به پاس اعمال و فرکانس هایشان ، در نظر گرفته که فعلا از دید آنها پوشیده است
[سوره السجده ١7]
و در آخر با الهام گرفتن از این داستان زیبای ساحران فرعون ، یاد یکی از شاگرد زرنگ های خدا افتادم که این داستان را خوانده بود و در عاشقانه هایش در “دعای عرفه” به خدا گفت که…
گفت : عه خدایا پس اینجوریاس؟! ، تو این ساحران فرعون را که عمری نعمت های تو را خوردند و بر علیه تو تبلیغ میکردند تا در نزد فرعون به پُست و مقامی برسند را نجات دادی و ایمانی غیر قابل تزلزل به آنها دادی
حالا نمیخواهی با منی که لااقل مثل آنها نبودم که بر علیه تو تبلیغ بکنم و حداقل بر سر زبانم ذکر “دوست داشتن تو را” فریاد میزدم ، چنین کاری بکنی و یک ایمانی محکم و غیر قابل تزلزل ، به من عطا کنی؟
و نتیجه چه شد ، چنان ایمانی خدا به او عطا کرد که بدون هیچ ترسی از شمشیر و لشکریان بی شمارِ دشمن ، به قربانگاه رفت و….
به قول مولانا
هین بیا زین سو ببین کین اَرغنون
میزند یا لیت قومی یعلمون
همواره امیدوار باشیم ، امیدوار باشیم در محضر خدایی که با عظمت و نظم بی نظیر سیارات و ستارگان و کهکشانها و مدیریت بسیار زیبای گردش خون در رگ های من و…. ، قدرت خودش را به رُخ من کشیده تا در مرحله اول به او اعتماد کنم تا بتوانم وارد مرحله بعد که تسلیم است ، شوم و هیچ گاه با وجود او ناامید نباشم ، به قول حافظ شیرازی…
تبریک میگم بهت دوست خوبم بابت این درکی که از خداوند به دست آورده ای و این چنین عاشقانه با شعر و آیات قرآن هدایت میشوی و عشق بازی میکنی اشک منو درآوردی و پاسخی از کامنتت گرفتم که نه تنها روز بلکه کل عمرم را ساخت و البته که انسان فراموش کار است و باید هر روز به خودم یاد آور شوم که :
به آنچه که امیدش را ندارى امیدوارتر باش نسبت به آنچه بدان امید دارى…
سپاس گذارم ازت انشالله که هر روز بتوانیم باطی کردن تکامل و ثابت ماندن در این مسیر توحیدی در دنیا واخرت سعادت مند شویم
اینکه شما فارغ از نگاهِ اعتقادیِ خودتون، به راحتی میرین جاهای مختلف و تجربه های متفاوتی رو به دست میارین.
داشتم فکر میکردم خودِ من وقتی صحبت از اعتقادی، غیر از اعتقادات درک شده و پذیرفته شده ی خودم بشه، اصلا اونجا نمیرم، چه برسه به اینکه بخوام بی طرفانه حضور داشته باشم و با عقاید دیگه آشنا یا روبه رو شم.
درسته در حال تغییر و رشد و بهبود هم هستم، اما در برهه ای که به باور میرسم روش می مونم تا بهترش بیاد سراغم.
متوجهم این یه باگه، و کُدی که میده تعصب هست.
برام جالب بود شما در مورد نگاه انجیل و تورات صحبت کردین و روایات انجیل از نوحِ پیامبر و …
کاملا غیرِ متعصبانه که آقا قرآن اینو میگه، بقیه بی ارزش میشن.
حتی خود قرآن رو هم با آرامش و بی تعصب وسط اوردین.
خب این به من تفهیم میکنه من تعصبات مذهبیِ ریشه داری دارم که با اینکه تو این سالها کمی کمرنگ شده اما تو اون عمقش چسبیدم به بعضیاش.
یکیش این که چیزی که من میدونم، یا فکر میکنم میدونم، یا به نظر میرسه که میدونم، درسته و مابقی میرن تو هاله ای از ابهام و شک…
یه چیز جالب گفتین: اینکه نمیان حرفها رو با فیزیک و قانون تطبیق بدن و صحتش رو بررسی کنن و اتفاقا برعکس میخوان باورها رو مطابق کنن با واقعیت.
این یه تلنگر هست برای من من بابِ همون تعصبی که حرفش رو زدم.
میفهمم، میبینم، تغییر کردم، بهتر شدم نسبت به گذشته ام و میدونم جای بهبود و رشد و درک بهتر، پیش روم هست.
از کشتیِ نوحِ شبیه سازی شده خوشم اومد، عینِ یه موزه بود.
نوحِ نبی که داشت توضیح میداد شگفت زده ام کرد، هم طراحیِ مجسمه ی متحرکش و هم این که چقدر طبیعی صورتش طراحی و اجرا شده بود، و هم سوالات هوشمندی که از طریق یه صفحه نمایش توسط کاربر انتخاب میشن و توضیح داده میشن.
حقیقتا دَمِ هنرمندانش گرم.
همینطور سایر کاراکترهای کشتی، انسان ها و حیوانات.
بعضی حیوانات خیلی گوگولی بود، چشم های نازی داشتن، آشپزخونه ی کشتی خیلی باحال بود، صداهای محیطی اونجا باحال بود، مثلاً زمزمه ی آواز طورِ بانویی که تو آشپزخونه بود، یا آقای آهنگر و …
به صورت کلی جزئیات زیادی اونجا بود که کشتی رو شگفت انگیز میکرد.
استاد اولش گفتن یه مجتمع هست و واقعا مثلِ یه تورِ سیاحتی بود داخلِ کشتی.
مسیرِ باغ طوری که ورودیِ کشتی بود با اون فضای زیبا، چشمم رو نوازش داد.
ماهِ بزرگِ زیبا، میتونم تصور کنم چقدر زیبا بوده، چون خودمم چند بار ماه رو به صورتِ خیلی بزرگ دیدم و تعجب کردم از سایزش، چون اکثرا دور و کوچک بوده.
اینم از جذابیت های بی شمارِ جهانِ زیبای خداوند هست.
آبشاری هم که تو پارک دیدم، یهو آرزو کردم من برم روی روی اون لبه های سنگی و راه برم روشون :)
یه چیزی:
شما چندین بار تو این سفر از شستشوی ترک کمپر جان ویدیو گرفتین و به نمایش گذاشتین تو فایلها.
خب اگه در وهله ی اول بخوام بگم میگم این یه قابِ تکراری هست، همون یه بار بس بود.
اما چند دقیقه بعد خودم به خودم میگم ببین این تکرار خوبه واست، یادت میاره تشکر کنی از وسایل و امکاناتی که بهت خدمت میرسونن، مراقبت ازشون، تمیز کردنشون و …
آیا یک بار گفتن یا نشون دادنش کافیه؟
نه، اصولا هر چی مربوط به بهبودِ فکر و عمل و کیفیتِ زندگیِ من میشه، با تکرار و یادآوری بهتر میشم. چون تکرار یکی از بهترین روش های یادگیری هست.
والمارت: پارکینگ لات های والمارت به من حسِ امنیت، خونه، فراوانی، شادی، نعمت میده.
انگار رفتیم خونه آشناهامون.
عملا هم میشه از سرویس بهداشتی شون استفاده کرد، هم خرید، هم استراحتگاهی مطمئن و باامکانات به شمار میرن.
ایده ی ثروت ساز، همچنین مطمئن و دنج.
نمایِ بیرونیِ کشتی هم خیلی قشنگ هست، سپاس و تحسین برای ایده، طراحی، ساختِ صفر تا صدِ این پروژه ی جذاب.
………………………………
بیایم به امروز، 17 آبان جان، صبح فایل رو دیدم سریع زدم دانلود و 6 صبح تماشاش کردم.
آگاهانه گفتم چه شود روزی که آغازش به عمد تماشای یه قسمت از زیبایی های جهان، تجربیات متفاوت در جهان باشه.
تمرکز من روی این زیبایی ها حتما روز خوبی رو برام میسازه.
حقیقتا هم جالب بود برام این فایل، متفاوت و جذاب.
بعدش پیاده روی…
امروز تصمیم گرفتم به خواسته ی چند روز قبلم من بابِ سبکبالی و نبردن هیچ وسیله ای از جمله کیف، موبایل، هدفون، بطری آب با خودم به پیاده روی، جامه ی عمل بپوشونم.
سبکبال رفتم فقط با کلید.
تو راه گفتم دیدی شد.
فقط کمی قفل ها و سختی های ذهنی رو برداری حله، میشه.
کلی هم کیف کردم از باد و هوای خنک و مطبوعِ صبحگاهی.
سپاس گزار خدا هستم برای تک تک روزهایی که میرم پیاده روی.
میگم به خدا دقیقا تو مسیر که:
مرسی که من الان بیدارم و بیرونم، دارم اینجا پیاده روی میکنم…
تو مسیر پر از درخت با برگهای پاییزی هست که من عاشقشونم، رنگارنگ های طلایی و قشنگ.
یکی از جذابیتهای من بیرون از خونه اینه که وقتی یه برگی از درخت میوفته بهش توجه میکنم و یاد این آیه ی شریفه میوفتم:
هیچ برگی بدونِ اذنِ خدا نمیوفته
امروز به خدا گفتم مرسی که مدیریت جهان با خودته و آگاهی به همه چیز، دونه دونه برگ هایی که میوفتن خیلی برام مقدس هستن، یه نشونه از خدا هستن، با عشق نگاهشون میکنم، دقیقا مثل اینکه یکی از عزیزانم هستن، باشکوه هستن برام، خیلی وقت پیش یه دونه شون رو به رسم نشانه، یادآوری گذاشتم کتابخونه مون.
وقتی خداوند در جریانِ افتادنِ دونه به دونه ی برگها، از بیشمار برگ در این جهان هست، آیا حواسش به من و خواسته های دلم نیست؟
خب هست دیگه.
باور، هر چی باورم محکمتر شه به خدا، رنگ و بوی زندگیم پر نشاط تر و موفق تر میشه.
خوب شد موبایل و هدفون نبردم، فرصتی برای خلوت و سپاس گزاری و گفتگو با خودم و خدا بیشتر واسم فراهم شد، انگار که تو چیدمان بوده واسم امروز، چون خوش گذشت بهم.
تازه تو مسیر لیست سفارش های هدیه تولدمو هم تا حدودی گفتم به خدا :)
البته به این نتیحه رسیدم لزوما تو خود اونروز خاص، نباشن هم مسئله ای نیست، جلوتر یا بعدش هم بیان، حله :) والا چه فرقی داره اصولا، من که هر روز دارم لیست درخواستهامو ارسال میکنم به کارتابلِ خدا :)
یه درس دیگه، یه یاداوریِ دیگه تو مسیر پربرکتِ امروز:
فقط روی خدا حساب کردن واسه هر چیزی.
دقیقا گفتم سمانه جون هر چی بیشتر دندونِ لقِ حساب کردن رو دیگری (پول، همسر، مادر، خانواده، شرایط، دیگران و …) رو بِکَنی بندازی دور، بیشتر میرسی به خواسته هات، تازه اونم باعزتِ بیشتر، شادتر…
صبح تشکر کردم از خدا برای:
ادعونی، استجب لکم
و
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
قشنگیش اینه خودش کدهای آرامش بخش رو میده، کلیدهای باز کردن درها رو میده.
و یه درسی که دیروز مجدد یادآوری شد واسم:
نچسب عینِ کَنه به خواسته ات، اینطوری داری کد کمبود میدی، دور میشی، تمرکزت رو بذار روی زیبایی ها و داشته ها.
الهی شکر.
استاد جان مرسی در این مسیر خیلی و هر ثانیه بهم کمک میکنین.
خیر در دنیا و آخرت نصیبِ شما و مریم جانم و همه ی بچه ها و هر کسی که تو این مسیر یاری رسان هست بشه، تک تک آدمها یا شرایطی که باعث شدن من بهتر درک کنم، نمونه اش کامنتهای جالبِ سایت که خودشون راهگشا هستن، سپاس از عزیزانی که مینویسن.
خدایا شکرت برای روزی های غیرِ حساب امروز و هر ثانیه و هر روز.
واقعا که کامنت فوق العاده ای بود عالی بود عالییییی
من دوبار فایلو دیدم و حرفای استادو به شدت گوش دادم ولی دقیقا نمیفهمیدم باید چه چیزی رو از این حرفها به عنوان درس یاد بگیرم و تا حدودی واسه خودم روشنش کردم ولی به شدت منتظر منتشر شدن کامنتها بودم و خیلی ذوق داشتم نظر شماهارو بخونم تا درک بهتری پیدا کنم
و حالا کامنت شمارو به عنوان اولین کامنت خوندم در زمانی که فقط 20 تا از کامنتا منتشر شده و واقعا ذوق زده شدم چون داشتم بی خیال میشدم میگفتم خوب بزار همه منتشر بشه بعد میام ولی احساسم گفت حالا یه دونه بخون بعد برو و اون یه دونه کامنت شما بود
دیدگاهی کامل و جامع و فوق العاده
سپاسگزارم از اینکه این دیدگاه زیباتونو با ما به اشتراک گزاشتین
برام خیلی جالبه که هر کسی درسِ مربوط به خودش رو از کامنتها و فایلها برمی داره، یعنی هر چی که نیازِ روحِ همون آدم هست، در اون شرایط و موقعیت.
یه چیز جالبی برات تعریف کنم.
صبح نقطه آبی رو از دوست عزیزی دریافت کردم که برای یکی از کامنتهام تو فایل توانایی کنترل ذهن نوشته بودم.
بعد رفتم کامنت خودمم خوندم و یه جمله ای که خودم نوشته بودم تکونم داد:
جایی که عزیزی رو از دست میدیم، یا به چالشِ عاطفی یا مالی بر می خوریم، یا چیزی میشنویم یا میبینیم که خوشایند نیست برامون…
دقیقا اونجاست که کنترل ذهن، معنی پیدا میکنه.
دیشب کلامی، روی مغزم راه رفت و باعث شد واکنش کلامیِ تیز و غیر نرم بروز بدم…
خب به خودم حق دادم و مدتی پَکَر شدم و ساکت شدم و تموم شد رفت تا امروز صبح ساعت 6 که به این قسمتِ کامنتِ خودم رسیدم.
یهو به خودم اومدم، دیدم مخاطبِ نوشته ی خودم شدم…
چیزی که شنیدم خوشایندم نبود…
خب حقیقتش بگم اون لحظه که عمراً یادم نبود اون لحظه هم مصداقِ کنترل ذهن بوده، صبح تازه دوزاری ام افتاد اُه مای گاد، وقتی چیزی میشنوی یا میبینی خوشایندت نیست، دقیقاً تمرینِ کنترل ذهن میخوای…
میبینی چه قشنگه سیستمِ اموزشیِ خداوند.
بهمون میگه خودش، مینویسیم.
بعد دیگران و خودِ ما دوباره در بهترین زمانِ موردِ نیاز، هدایت میشیم به متنی که کلید و راهگشای ماست.
من به مرور زمان متوجه شدم هدایت میشم به فایل و کامنتی که برام لازمه اون لحظه، اگه نسبت به فایل یا کامنتی حسی نداشته باشم دیگه یاد گرفتم سخت نگیرم به خودم، بیشتر اجازه بدم به خودم و خدا تا منو از طریقی که برای من مناسبه بهم یاد بده و دقیقا فایل مناسب منو میاره سراغم.
یه وقتایی از اینکه میبینم تعداد زیبایی ها و نکات مثبتی که تو فایلها دریافت میکنم کمه مکدر میشم، بعد میگم اشکال نداره، تو داری با توجه به مداری که داخلشی دریافت میکنی، درست میشه، نگران نباش.
ازت ممنونم با پیامت باعث شدی با خودم تحلیل و گفتگو کنم عزیزم.
الهی شکرت برای مهربونیت که از دست بنده هات میرسونی دستم.
من از مدرسه تازه برگشتم وبه خونه رسیدم و الان دارم فایل جدید شما را می بینم .
استاد روز قشنگی را در مدرسه گذروندم و تونستم دوتا دوست جدید به اسم مانی جان و آوش جان پیدا کنم و خیلی خیلی خوشحالم میتونم دوست پیدا کنم .
تو اردوی دیروز مدرسه م به من یه جاکلیدی خفن هدیه دادن و اینم هدایت خدابود چون من از گم شدن کلید خونه نوشتم و جاکلیدی دریافت کردم اونم به شکل آدم فضایی .
خیلی حالم را خوب کرد .
مزرعه ی بلال خیلی قشنگ بود من از نزدیک دیدم
و از بچگی م بلال تنوری خیلی دوست دارم
پس امروز من و هلیسا جان حتما بلال هم میخوریم و حال میکنیم خیلی زیاد.
این جاده زیبا وسرسبز و درخت های قد بلند حالم را خوب کرد.
این رودخونه با پله هاش شبیه بازی ماز بود
من احساس میکنم که دراین رودخونه چندتایی ماهی هم باشه و فکر میکنم شما به سنگ های اطراف و شکل اونها وصدای آب فکر میکنین.
خورشیدی که ازپشت درخت ها می تابه جالبه برام چون برای دیدنش باید سرمو بلند کنم تا ببینمش.
این پل شبیه سقف خونه ها بود وخیلی ضلع داشت
و این غروب تماشایی بود.
ماه بزرگ که به آرزوش رسیده و اندازه خورشید بزرگ شده ، من برای اولین بار این مدل ماه دیدم .
چه مجسمه زیبا که چشم ها و لب هاش تکون میخوره و اونی که ساخته حالش خیلی خوب بوده خیلی خوشم اومد ازش.
تعجب کردم فهمیدم این مجسمه نوح پیامبر هست
مگه نوح پیر نیست خیلی عمر کرده و باید موهاش سفیدتر باشه آخه.
چقدر این کشتی بزرگه و داخل اون همه چی هست
میخواستین وارد کشتی بشید یه عالمه باغ گل بود
من دایناسورها را خیلی دوست دارم
خیلی حال کردم شما از دایناسورها برای من فیلم گرفتین و شبیه دایناسور قصه هام بودن .
این دایناسورها از نامه قبل من خوشحال شدن و وارد این فیلم شدن بخاطر من
این نشونه و هدایت خداست برای داستان های دایناسوریم که ادامه بدم و بنویسم .
استاد منم باور نمیکنم دایناسورها تو کشتی جا بشن
چون اونها خیلی بزرگن و غول پیکرن.
شاید بهترباشه بنویسن که این دایناسورها دلشون میخواسته که سوار کشتی نوح پیامبر بشن و این ها تخیل دایناسورها را نقاشی کردن .
از یه طرف هم دایناسورها بقیه ی حیوونهای تو کشتی را میخوردن نمیدونم جور نمیشه تو کشتی باشن
من هر روز که میرم مدرسه با بچه های همسن تو سروکله میزنم
وقتی بهشون تکلیف میدم و میگم انجام بدن ، و ساکت نشستن دارن بهش فکر میکنم و حتی گاهی با اون صدای ناز و شیرینشون میگن « خانم اجازه اینجا چطوره » توی همین سکوت دلم براشون ضعف میره و حتی گاهی نمیتونم احساساتم رو کنترل کنم و بهشون میگم جوجه ها ، چقدر سپاسگزارم از خدا که شمارو به من بخشیده تا هر روز از دیدنتون انرژی بگیرم !!! شما یکی از نعمت های خدا توی زندگی من هستین…
از دیروز که با شما آشنا شدم و کامنت خوشمزه ات رو خوندم ، امروز احساس کردم سرکلاسم نشستی و با اون چهره زیبا و صدای کودکانه قشنگت برام انشا میخونی….
کاش دانش آموز من بودی بزرگ مرد کوچک….
از وقتی کامنت اولی که نوشتی رو خوندم ، تصمیم گرفتم به زور و آگاهانه هم که شده ،روی زیبایی ها و نکات مثبت زندگیم توجه کنم…
ظهر وقتی داشتم راه میوفتم که برم مدرسه ، شروع کردم به انجام تمرین مثبت دیدن جهان اطرافم…
گاهی حواسم پرت میشد ولی گفتم اشکال ندارع، یواش یواش این تمرین ذهنی میشه
محمد حسن جان عزیزم ، چقدر زاویه دید قشنگ و معصومانه ای که به اطرافت داری ،برام الهام بخشه
جنس کامنت هایی که مینویسی درست مثل شعر بنام خداوند رنگین کمان…پر از زیبایی و بوی خداونده…
پسر خوبم ، تحسینت میکنم عزیزدلم …
جاکلیدی جدید مبارک باشه..
عزیزم میدونی من هر روز از بچه ها کلی هدیه و عشق میگیرم ولی میدونی ما آدم بزرگ ها اینا رو نمیبینیم و همش دنبال دویدن برای چیزای بزرگتر هستیم ..
مثلا امروز برنامه ناهار وحدت بود…فقط 5 نفر از دانش آموزانم برای من هم زخمت کشیدن و ناهار آوردن ولی میدونی چیه، اونقدر که اونا ذوق داشتن و همش میگفتن خانم برای شما هم آوردم .من ذوق نکردم!
کاش ده درصد دنیای کودکانه و قشنگ شما رو الان داشتم عزیزم ..
دوستت دارم …
از حالا تا ابد زیر سایه لطف پروردگار قد بکشی و بدرخشی
سلام به فاطمه جانم، آقای خانکیِ محترم و محمد حسن جانم و هلیا جان.
دو کامنت اخیری که با اکانت فاطمه جان خوندم با قلمِ محمدحسن جانِ 10 ساله ی خوش بیان بود.
روی ماهشو هم که تو پروفایل آقای خانکی دیدم، بیشتر خوشحال شدم.
خدا حفظت کنه گل پسر با روی خندان و زیبات.
چند بار اومدم بنویسم برات محمد حسن جان، ولی جوششِ درونیِ لازم ایجاد نشد که بنویسم، به عبارتی اون کامنت نوشتن نمیشد اونی که من میخوام، فقط میشد از روی وظیفه و تحسینِ تو و رشدت.
اما الان اومدم برات بنویسم محمد حسن جان:
البته که بهت میگم آفرین، که الان انقدر به خودت اهمیت و توجه نشون میدی و روی حالِ خوبِ خودت آگاهانه کار میکنی.
همون کاری که مامان بابات و استاد و مریم جون و من و تک تک بچه های این سایت داریم انجام میدیم.
میدونی چرا ما همگی انقدر برای تو خوشحالیم؟
چون تو توی 10 سالگی متوجه شدی زندگی یعنی چی؟
اینکه داری سپاس گزاری میکنی از خدا به همون زبونِ اصلی، یعنی کاملا ساده و بدون هیچ شلوغ بازی که تو بزرگسالی ماها درگیرش میشیم و از اصل دور میشیم.
تو 10 سالته و من راحتم از صحبت کردن باهات، چون کلی کیف میکنم همیشه از معاشرت و گفتگو با بچه ها.
شماها خیلی به خداوند متصل هستین، همه مون وصلیم، اما شما بچه ها وصل تر هستین، چون ذهن و قلبتون هنوز با چیزهای نا لازم پُر نشده و ظرفیتِ یادگیریِ چیزهای اصلی در شما به شدت بالاتره.
تو وقتی مینویسی با آوش و مانی دوست شدی، و متوجه هستی که این خوبه، من برات خوشحال میشم.
آفرین میگم بهت که داری زندگی میکنی، با هر چی که داخلشه، دوست پیدا کردن، بازی کردن، بلال خوردن، پیتزا خوردن با هلیسا جان بدونِ شراکتِ پدر و مادر که انصافا خیلی منم شاد شدم :)))))
از دایناسورها مینویسی به سادگی و من خوشحال میشم که ازت یاد بگیرم بله، محمد حسن داره درست میگه ها، با دایناسورها خوشحاله، پس میگه، پس از استاد تشکر میکنه.
تو دلش این خوشحالی رو نگه نمیداره، بی خیال رد نمیشه از خوشحالیش، از استاد تشکر میکنه…
من دوست دارم بیشتر از نوشته هات بخونم انقدر که ساده و قشنگ مینویسی.
دوست دارم بدونم روز و شبت با چه حس ها و افکاری میگدره؟
چطوری فکر میکنی؟
برای جالبه بدونم تو ذهنِ کوچکترین شاگردِ استاد از لحاظِ سنی (و بزرگ از لحاظِ درک و معرفت) چی میگذره؟
میدونی چرا؟
چون ما آدم بزرگ ها از خودمون دور میشیم و یادمون میره چطوری باید ساده بگیریم زندگی رو و همون لحظه خوشحالی مون رو بگیم، تشکر کنیم از همدیگه و …
منم مثل یه دوست دیگه، پیشنهاد میدم مامان بابا برات یه حساب جدید ایجاد کنن و تو با اسم محمد حسن خانکی کامنت بنویسی و از خودت ردِ پا به جا بذاری، ما هم راحت هم کامنتهای تو رو بخونیم هم کامنتهای مامان فاطمه جانِ عزیز رو.
محمد حسن جان من معلم بودم و خوب میتونم حس کنم تو و بقیه ی بچه ها با مهربونی و صفا و صمیمیت و هوشِ بالا و انرژیِ جذابتون، چه نور و هیجان و عشقی رو به زندگی میدین.
برات یه عالمه آرزوهای قشنگ قشنگ دارم.
هر چی که خودت میخوای از خدا جانمون، برات آماده بشه.
من همیشه به همسرم میگم، وقتی من و تو روی خودمون کار کنیم، بهبود بدیم خودمون رو، بچه مون ما رو که میبینه و خودش متوجه میشه چیکار کنه که براش بهتر باشه، و لازم نداره ما دائم بهش بگیم چی واست خوبه چی بد…
الان به چشمِ خودم دارم میبینم، مامان بابای عزیز و دوست داشتنیِ تو و هلیسا جان، روی خودشون کار میکنن، خوشحال میشن، موفق میشن تو بهبود دادنِ خودشون، و تو، پسر گل خودت وارد مسیری شدی که خودتو خوشحال کنی، به خودت اهمیت بدی، از زندگیت بیشتر لذت ببری، با خدا دوست تر بشی و کلی ازش تشکر کنی، و بهترین رفیقت بشه خدا…
خب من همین الان از خدا میخوام به من و همسرم کمک کنه تا خودمون رو بهبود بدیم و وقتی به فضلِ خودش صاحبِ فرزند شدیم، بچه مون خودش بیاد تو مسیرِ بهتر کردنِ زندگیش و منتظرِ هیچکس نمونه تا بخواد خوشحالش کنه، خودش بلد شه بتونه خودشو خوشحال کنه :)
در پناهِ خدا باشی عزیزم، هم تو هم هلیسا جان هم بچه های این جهان، هم همه ی دوستان نازنینم در این سایت.
فاطمه جان مرسی برای خلاقیت و هوشِت که اکانت ات رو در اختیار محمد حسن جان گذاشتی تا برای استاد و ما نامه بنویسه، ما بخونیم و کلی کیف کنیم.
خداوند حافظِ همه تون باشه.
خدایا شکرت برای انرژیِ خالص و بسیار زیبای همه ی بچه ها که نور میدن به زندگی.
خداروشکر کامنت زیبایی نوشتی و بازم ما رو خوشحال کردی عزیزم
بهت تبریک میگم به خاطر دوست های جدیدی که پیدا کردی و جاسوئیچی خفنی که هدیه گرفتی
و خداروشکر که خداوند به خواسته شما مهر تایید زد و در ابن قسمت استاد در مورد دایناسورها صحبت کردند و به ما نشون دادند ،
خداوند هر لحظه در حال اجابت خواسته های ما هست عزیزم مهم اینکه ما چقدر باورش داریم گلم
محمد حسن عزیزم چه خوشگل گفتی که ماه به آرزوش رسیده و اندازه خورشید شده ، الهی در پناه خداوند همیشه اینقدر خوش بیان و شاد و پر انرژی باشی و به تمام خواسته های خوشگلت برسی عزیزم
به نام خدای قشنگم که من رو توی محل کارم هدایت کرد به یک کامنت زیبای دیگه از محمد حسن عزیزم
سلام دوست خوبم
سلام عمو جان
خوبی عزیزم
از کامنتت حس خیلی خوب یگرفتم مبارکت باشه دوستای جدیدت مبارکت باشه هدیه های خوشگلت و مبارکت باشه فرکانسی که از دایناسورها از کامنت قبل نوشتی و توی این فایل دریافتش کردی عزیزم .
نوش جونت باشه
امیدوارم که همیشه شاد باشی محمد جونم توی بغل خدا شاد باشی عشقم
عزیزم بهت تبریک میگم به خاطر جاکلیدی که هدیه گرفتی برای دوست های خوبی که پیدا کردی
بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم که نشانه هایی که خدا برات گذاشته رو میبینی و تایید و تحسین میکنی
آنقدر ذهنت آماده و پاک هست که به راحتی میتوانی حرف های خدا رو بشنوی و خدارو صد هزار مرتبه شکر که آسان شدی برای زیبایی ها وخواسته هات و آسان تر هم میشوی
خوش حالم که میبینم تمام اعضای یک خانواده به خصوص بچه ها نگاه توحیدی دارند
درود خدا به تو و خانوادت فرشته ها بهت سلام میرسانند.
به نوشتن درباره دایناسورها ادامه بده
هرجا هستی سرشار از شادی و نشاط باشی. دست خدا همراهت
سلام به پسر عزیزم محمدحسن جان عزیزدلم چقدر زیبا کامنت نوشتی از خوندش لذت بردم افرین چقدر با احساس خوب نوشتی که از اول تا اخر کامنت شما من بی اختیار لبخند میزدم وذوقتو میکردم به قول سعیده ی عزیزم بوس به کله ی قشنگت.انشاالله همیشه شاد باشی وپر از احساس خوب خیلی دوست دارم .
«فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ ۙ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ ۖ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا ۖ إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ» ؛ «فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» ؛ «وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» ؛ «إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ وَإِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ» (پس به او وحی کردیم که زیر نظر ما و پیام ما کشتی بساز و هنگامی که فرمان ما به هلاکت آنان بیاید و آن تنور فوران کند از هر گونه ای دو عدد و نیز خانواده ات را وارد کشتی کن، جز افرادی از آنان که فرمان بر او گذشته است، و درباره کسانی که ستم ورزیده اند، با من سخن مگوی، زیرا آنان بدون تردید غرق شدنی اند) (پس هنگامی که تو و آنان که با تو هستند، بر کشتی سوار شدید، به خاطر این نعمت بگو: همه ستایش ها ویژه خداست که ما را از این گروه ستم پیشه نجات داد) (و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاهی پرخیر و برکت فرود آور، که تو بهترین فرود آورندگانی) (همانا در این نشانه هایی برای عبرت گیرندگان است؛ و یقیناً ما آزمایش کننده بندگانیم.) (27-30 مومنون)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
«الهی اگر دوستی نکردم، دشمنی هم نکردم؛ اگر بر گناه مصرّم اما بر یگانگی مقرّم» ؛ «الهی، الهی ، چه کنم تا تو را شایم؟ و خون دل از دیده بپالایم؟»؛ «الهی، الهی روزگاری تو را می جستم، خود را می یافتم ؛ اکنون خود را میجویم، تو را می یابم» ؛ «الهی دستم گیر که دستاویز ندارم ، و عذرم بپْذیر که پای گریز ندارم» (مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش عزیزم، و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم که بینهایت همه تون رو از صمیم قلبم دوست دارم. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این خانواده ای که در کنارشون حمید امیری ساکت و کم حرف و درونگرا میشه کودک شیطون و پرحرف برونگرا. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این سایت، بخاطر این استادان عزیزم، و بخاطر احساس شاگردی درونم. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر فرمانروایی خداوند و بخاطر بندگی ما.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
از شاخصه های شبکار بودن اینه که دو بار فایل رو از ابتدا میبینی ولی هر دوبار وسط فایل خوابت میبره، خب چیکارش کنم، بس که صحبتهای استاد به انسان آرامش میده و آدم رو به یاد خداوند میندازه.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
هندزفری چیست؟ وسیله ای برای اعراض از شنیدن ناخواسته و دادن ورودی مناسب به ذهن.
تا حالا شده یه گوش هندزفری تون خراب بشه و فقط یکیش کار کنه. من تجربه اش کردم دو سه روز این وضعیت رو تحمل کردم دیدم واقعاً خیلی سخته، چون همزمانی که گوش راستت خواسته رو دریافت میکنه گوش چپ ناخواسته رو میشنوه و امان از دست ذهن نجواگر…
بعد از دو سه روز تنبلی و فراموشکاری امروز صبح گفتم باید برم یه هندزفری بگیرم. عسلویه یه شهر جالبیه عین یه قرمه سبزیه که موادش رو هنوز با هم ترکیب نکردی. هر چیزیش یه سمت شهره. بقول استاد شایسته: گیوه ها رو ورکشیدیم و گفتیم خدایا به امید تو… توی مسیر گفتم خدایا یه دونه هندزفری خوب میخوام، خودت هم میدونی برای چی میخوام، میخوام از صدای قرآن و اذان و فایلهای استاد لذت ببرم. خودت هدایتم کن کدوم وری برم.(یبار جایی شنیدم یا خوندم که خداوند به موسی پیامبر گفته: حتی نمک غذا و علوفه گوسفندانت رو هم از من درخواست کن؛ و البته یاد صحبت استاد افتادم توی فایل نامه 31 که میگه همه چیزو از خدا بخواین) سر راه دم یه کافه ایستادم یه قهوه بگیرم. یه حسی بهم گفت برو تو این مرکز خرید، ذهنم گفت آقااااااااا بیخیییالللللل این که همه مغازه هاش بهداشتی آرایشی و لباس فروشی و پارچه فروشیه، اینجا دنبال هندزفری میگردی؟ باید بری سمت موبایل فروشی ها. دوباره همون حس درونی گفت برو داخل ضرر که نداره، کتکت که نمیزنن، نهایتاً میای بیرون. یعنی تا لحظه ای که در پاساژ برام باز میشد یه نجوایی میگفت نکنه اشتباه اومده باشی، (ذهن در این حد نجوا میکنه، انگار حسودیش میشه شما به ندای قلبت گوش بدی) کسی که توی پاساژ نمیفهمید من دنبال چی هستم… یه چرخی زدم همون حس درونی گفت سمت راست گوشه آخر. رفتم جلو دیدم یه مغازه لوازم صوتی و لوازم جانبی موبایله، و فروشنده اش یه آدم لبخند به لب، خوش برخورد، متشخص، انرژی مثبت (و احتمالا خدا دوست) بود چون خیلی ازش حس خوبی دریافت میکردم. با حوصله قیمتها رو بهم گفت و دونه دونه هندزفری ها و اسپیکر ها رو برام توضیح داد و اینکه هر کدوم مناسب چه فضاییه و ضد آب هست یا نیست.
همین یه خرید ساده برام درس داشت که حتی برای یه هندزفری هم از خداوند درخواست هدایت کنیم و خداوند همیشه راهنمایی میکنه، توی عسلویه به اون شلوغی که ممکن بود من ساعتها وقتم هدر بره از این مغازه به اون مغازه دنبال چیزی که میخوام بگردم. به راحتی چیزی که میخواستم رو پیدا کردم و قرار شد دوباره برم پیشش چیزای دیگه هم ازش بگیرم.
آره خداوند همه چیز میشود همه کس را
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بریم سراغ فایل امروز و خدا رو صد هزار مرتبه شکر ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر و حمد و سپاس و ستایش «وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ ۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ». بخاطر اون چیزایی که روی تابلو ها میخوندم و تعجب میکردم و تفکر میکردم که فرقی نداره یهودی باشی، مسیحی یا مسلمون، باورهای غلط توی همه ادیان و مذاهب هست و من هزار بار شبیه اینها رو از زبان واعظان و منبری ها شنیده بودم. حتی وقتی برای این فایل آیات سوره مومنون رو انتخاب کردم ذیل ترجمه یکی از آیه ها مترجم توی پرانتز نوشته بود «نشانه هایی [از قدرت، رحمت و انتقام خدا] برای عبرت گیرندگان است».
چقدر تفاوته بین نگاه سیستمی داشتن به خداوند و نگاه احساساتی بودن خدا. خدایی که احساساتی و خشمگین و مستأصل میشه و میخواد انتقام بگیره تا دلش خنک بشه.
نگاه سیستمی چی میگه، میگه فلانی تو یه سری افکار و باورها و فرکانسها داشتی که یه سری رفتارها و یک سبک زندگی رو برات رقم زده، مثلاً از مدار 1 تا مدار 9 همه میرن سمت عذاب ولی هر کس به اندازه اعمال و رفتار و فرکانس خودش(هر مدار عذابش اندازه خودشه) ، از مدار 10 تا 20 مدار قبولی در آزمون ، هر کس به فراخور ایمانش از نعمتهای بیشتری بهرمند میشه. در تمام طول مدت آزمون شما حق انتخاب داری هر چیزیو انتخاب کنی. (هر مدار نعمتهای مخصوص به خودش) میتونی بین نعمت ها و چک و لگد ها هر چیو دوست داشتی انتخاب کنی. ولی حتی مترجمان قرآن هم اصل و حاشیه رو رعایت نکردن، تا چه برسه تحریف کنندگان سایر کتب.
اصلا چه اهمیتی داره دایناسور های نوح برای شام چی میخوردن، یا کدوم پسر نوح با خوبان بنشست و کدوم با بدان. امیدوارم فیلم نوح رو ندیده باشید و پیشنهاد هم نمیکنم ببینید (بازی راسل کرو). پسر نوح اونجا نه تنها با بدان بنشست که سر دسته بدان که اومده بود توی کشتی رو هم یاری داد. بعدش هم نجات پیدا کرد. و نوح رو هم کلا یه بیمار روانی و دائم الخمر نشون داده بودن.
حالا نگاه قرآن به نوح چیه « سلامٌ علیٰ نوحٍ فی العالمین، إنا کذلک نجزیِ المحسنین ، إنه من عبادنا المومنین»، حقیقت قوانین میگه که فرکانس ذهن ما و مداری که توش هستیم اثبات کننده حق و باطله. اگه پدر و فرزند توی مدار همدیگه نباشن، خداوند به دور از احساسات بهت میگه«إنه لیسُ من اهلِک» اون دیگه از خاندان تو نیست. اون توی یه مدار و فرکانس دیگه است، که مقصدش یه جای دیگه است. این آدم اصلا با تو هم مسیر نیست.
ما آدمها یه گرایش عجیبی داریم برای دور شدن از اصل، و رفتن به حاشیه (یکیش خود من، اول به خودم بگم یه وقت ذهنم فکر نکنه خبریه)
و چقدر خدا رو شکر کردم از بین همه اون خرافات ، خداوند منت سرم گذاشت و منو هدایت کرد به قرآنی که خود خدا فرمود «إنا له لحافظون» (همانا ما به راستی حافظ آن هستیم)
و همینطور خدا رو شکر کردم که استاد عباس منش بهمون یاد داد چطوری قرآن رو بخونیم. از طریق کتاب «رویاهایی که رویا نیستن» و کتاب «چگونه فکر خدا را بخوانیم» و همینطور جلسات قرآنی دوره دوازده قدم، و کلی فایل هدیه که روی سایت هست و بهمون یاد میده چطوری آیات قرآن رو بخونیم و تفکر و اندیشه و تعقل کنیم. (دوستان pdf کتابها رو از قسمت محصولات خرید کنید، باور نکردنی و بینظیره، قیمت ریالی کتابها بشدت پایینه که انگار هیچ پولی پرداخت نمیکنید ولی ارزشی که توی زندگی تون خلق میکنه و حقایقی که گفته شده باورنکردنیه، توی هیچ کتاب موفقیتی گیرتون نمیاد، به جرأت میتونم بگم توی زندگی تون سکشن میزنه)
استاد عباس منش ، واقعاً نمیدونم با چه زبونی از شما تشکر کنم. من از بچگی توی خانواده با قرآن آشنایی داشتم ولی تلاوت بدون تفکر و تعمق بود. من زیر دست پدرم قرآن رو میخوندم، یه فتحه کسره رو اشتباه میخوندم، حفظی متوجه میشد و میگفت: برگرد همین آیه رو دوباره بخون، فلان کلمه رو دقت کن. ولی هیچوقت با این نگاه آیات رو رمزگشایی نکرده بود برام، نه پدرم نه هیچ واعظ منبری هیچوقت نگفته بود که طبق فلان آیه، اینجوری و اینجوری از خدا درخواست کنید، اینجوری شاکر باشید، اینجوری بندگی کنید، اینجوری غم و ترس رو دور کنید. من همیشه خلافش رو شنیده بودم، توصیه به ترس و اندوه، توصیه به احساس گناه، توصیه به اقرار به بدبختی.
استاد بینهایت ازت متشکرم و روی ماهتو میبوسم، بخاطر اون لحظه ای از زندگی ارزشمندت که روی عرشه کشتی مکث کردی، و بعدش شروع کردی به خوندن قرآن، و به هدایت رب العالمین اعتماد کردی.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
استاد هر چقدر نعمت توی زندگیت میاد نوووووووش جااااااااااااان عزیزت. خداوند میلیون ها برابر در دنیا و آخرت بهت ببخشه که منشأ این حرکت توحیدی عظیم در زندگی میلیونها نفر شدی. (و تازه هنوز شروع راهه)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بی انصافیه از زیبایی های این مجموعه کشتی نوح نگم، چقدر زیبا درستش کرده بودن و چقدر براش هزینه کردن و تلاش شده بود. همه چیز زیبا و طبیعی. حتی مجسمه ها سخنگو بودن، با یه پرسش جواب میدن، توی کارگاه نجاری صدای ابزار ها میومد.
اونجایی که استاد عباس منش میگفت من اجداد خودمو پیدا کردم. همون مردی که توی دقیقه 28:40 بود ، خندیدم گفتم این اجداد همه ما مردای ایرانیه، فقط اون زمان چون فضای مجازی نبوده، سرش تو مکتوبات بوده، احتمالا هر چند دقیقه یکبار هم زنش میومده بهش میگفته: همش سرت تو کاغذه، وقتی میای تو کابین کشتی اصلا حواست به من نیست. پاشو برو مثل بقیه مردها روی عرشه بگرد ببین چقدر دیگه مونده برسیم اونور آب … (صرفاً جهت خنده، از همون قدیما ماجرا اینجوری بوده)
راستی مگه کشتی نوح، سیستم روشنایی داشته که اینها توی اعماق کابین های کشتی اینقدر هنرمندی به خرج میدادن؟؟ سوخت کوره آهنگری چی بوده؟؟
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
یه تابلویی رو دیوار بود که میگفت خداوند جهان رو در شش روز خلق کرده،(فکر کنم هم توی تورات باشه و هم انجیل) و البته این آیه توی قرآن هم هست، آیه 59 سوره فرقان که میگه «الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ الرَّحْمَٰنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا» (آن که آسمانها و زمین و هر چه را در میان آنهاست به شش روز بیافرید، آنگاه به عرش پرداخت. اوست خداى رحمان و در باره او از کسى بپرس که آگاه باشد.) و نمیدونم چه اصراریه که ثابت کنن حتماً شش روز ، یعنی شش تا 24 ساعت. من قبلاً همیشه از خودم میپرسیدم چرا 6 روز ، نه بیشتر و نه کمتر. چرا یهویی نه. تا اینکه هدایت شدم به سایت و با قوانین آشنا شدم و فهمیدم همه چیز تکامله، این ایام حتماً به معنی روز نیست که خداوند شش تا 24 ساعت وقت گذاشته. یعنی 6 مرحله دوره تکاملی در مدت زمان.(شاید هر دوره اش میلیونها سال) خدایی که اراده «کن فیکون» داره، یعنی ظرف یه چشم به هم زدن میتونه خلق کنه، چون منِ بشر رو در بستر زمان و مکان قرار داده و قوانینی رو وضع کرده که برای رسیدن به هر خواسته ، و نیاز هست به تکامل، پس خودش اولین برپا دارنده و اجرا کننده قوانین میشه. خداوند از قوانین خودش عدول نمیکنه. در سنت الهی تبدیل و تغییر نیست. ابتدای خلقت سرعت گردش زمین و شبانه روز 24 ساعت نبوده. در طول مدت تکامل زمین، شبانه روز 24 ساعته شده. پس همه چیز تکامله. قوانین حاکم بر انرژی ثابته. چه خلق یه باور باشه و دریافت یه خواسته کوچیک ، و چه خلقت یه کهکشان و تکامل ستاره ها و سیارات اون، و شکل گیری حیات. همه و همه از قوانین تکامل و قوانین فیزیک پیروی میکنن.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
شاید آلارم Low battery گوشی باعث بشه من کامنتم رو تموم کنم. ( ایموجی خنده، و دست توی پیشونی و گریه، همه با هم)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این فایل و بخاطر این سایت و بخاطر این استادان عزیزم.
استاد عباس منش و استاد شایسته ازتون بینهایت سپاسگزارم. و همینطور دوستان نازنینم از شما هم ممنون و سپاسگزارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
«حیف است بلبلی چو من اکنون در این قفس ؛ با این لسانِ عَذب، که خامُش چو سوسنم»
«آب و هوای فارس عجب سِفله پرور است ؛ کو همرهی؟ که خیمه از این خاک بَرکَنَم»
«حافظ به زیرِ خرقه قَدَح تا به کِی کشی؟ ؛ در بزمِ خواجه پرده ز کارَت برافکنم»
سپاسگزار الله مهربانی هستم که دوستانی ارزشمند و آگاه و شاد رو در مدار من قرار داده
چقدر دیدگاهت زیبا بود
چقدررررر دلنشین بود چقدررر خندیدم و بعضی جا ها هم من رو به تفکر وا داشتی
چقدر زیبا و منطقی قانون تکامل رو در خلقت زمین توضیح دادی
درود بر تو
چقدر زیبا موضوع خرید هندزفری اصل شیرین هدایت رو توضیح دادی
واقعاً درود بر تو که به ندای قلبت گوش دادی
میدونی وقتی ما اول مسیر هستیم و هنوز با آدم های خیلی آگاه مثل استاد و خانم شایسته زندگی نمی کنیم
منظورم اینه که از نظر فیزکی محیطی که هستیم آدم ها این حد از درک و فهم از خداوند و قوانین ثابتش رو ندارند…
اینکه ما می توانیم در این جور مواقع منطق ذهنمون رو خاموش کنیم و تسلیم باشیم و فارغ ز غوغای جهان…
فازغ از اینکه دیگران چی میگن…. یا چه فکری در مورد ما می کنند
ما بگیم که من تصمیم گرفتم تسلیم باشم و بزارم خدا هدایتم کنه
اون وقت که اولاً زندگی واقعاً به تمام معنا شیرین میشه دوماً باید به خودمون افتخار کنیم دیگه…
در همچین شرایطی تسلیم بودن شجاعت و شهامت می خواهد که ما داریم :)))
خود من به شخصه چند وقت پیش ویدیوی نقد و بررسی آیفون 15 پرومکس رو دیدم و از خداوند خواستم مه یه تجربهی شیرین از کار کردن با آیفون 15 پرومکس مخصوصاً فیلم برداری و عکاسی بهم بده
چند روز پیش یه تولد دعوت شدم
دختر عموی همون دختری که تولدش بود خودش اومد موبایلش رو بهم داد کلی با لذت فیلم برداری کردم و عکاسی کردم
حالا موبایلش چی بود ؟!
دقیقاً… 15 پرو مکس
تازه دی جی هم خودم بودم موبایلم گذاشته بودم رو میز اندی پلی کرده بودم آهنگ عروسکی :))
می خواهم بگم مهم نیست خواستهی ما چیه به میزانی که روی باور هام کار کنم اگر رسیدن به اون خواسته برای من منطقی بشه به دستش میارم
تموم شد و رفت
حالا نکته اینجاست وقتی من به خواسته هام میرسم به صورت تکاملی احساس لیاقتم بیشتر میشه و بیشتر می خواهم مثلاً وقتی موبایل این آسیه خانم رو گرفتم دستم و باهاش کار کردم
بعد وضع مالیش هم دیدم که ماشالا چقدر خوب بود
چقدر متواضع بود
چقدر شاد بود و از همه مهم تر من توی رفتاراشششش توی حرفاش حتی توی چهرهش خدا رو میدیدم
این ها داره برای من منطقی می کنه که چقدر ثروتمند بودن منو معنوی می کنه و واقعاً این باور درسته که تنها راه رسیدن به خدا ثروتمند شدنه
الان دیگه آیفون 15 پرومکس داشتن برای من خیلی عجیب غریب نیست فقط از خدا خواستم باز هم از این تجربه های کار کردن باهاش رو داشته باشم
بیشتر به دستم برسه بیشتر تجربش کنم تا بیشتر بتوانم باور کنم که بیینننن من هم لایقشم همینو بس
دیگه چه جوریش به من ربطی نداره اون کار خداست
من فقط باید شاد باشم و نچسبم به خواستم خدا خودش به دستم میرسونه
به قول شما مثل موبایل آقای راس دیگه…
که یه بادی توی کالیفرنیا لب ساحل اومد یه موبایلی رو به آقای راس هدیه داد
به همین راحتی :)))
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
آقا داستان هندزفری رو صبح خوندم خواستم کامنت بدم مشغول کار شدم الان که سرم خلوت شده گفتم بیام بهت پیام بدم و هم یک سلامی بدم خدمتت که دلم خیلی برات تنگ شده بود رفیقم
داستان هنذفری
چقدر مشابه این داستان تو برای من هم پیش اومده اما یک سوال چرا ایمان نمیارم ؟؟؟!!!!!!
کلی استیکر دست زیر چونه و نگاه به بالا خخخخ
همش بهم میگه این کار رو بکن و یا اینجا نرو و یا این حرف رو نزن اما باز هم گوش نمیدم
ولی خدایی وقتهایی هم شده که گوش دادم و چقدر حال کردم و چقدر کار برام راحت و ساده انجام شده
و اینجا فرق هست بین من و استاد که ابنجنبن نتایج هیولا گرفته و من هنوز اندر خم یک کوچه ام
اما خداروشکر که توی مسیر درست هستم و خیلی چیزها دارم یاد میگیرم
حمید جان
دوست دارم یکروز بشه همه بچه های سایت دور هم با استاد مریم و استاد عیاسمنش همگی دور هم باشیم و بگیم و بخندیم و بریم سفر به دور آمریکا دوست دارم توی یک دوره چند روزه باشه و همگی دور هم باشیم و آمریکای زیبا رو بگردیم
استاد هم تور لیدر مون باشه و ما رو ببره هموونجاهایی که خودش رفته و فیلم گرفته بعد ماها بگیم عه یادش بخیر این تیکه رو مثلا توی قسمت 225 دیدیم که حالا داریم با چشمان خودمون میبینیم ن با لنز دوربین و خودمون داریم حسش میکنیم
سلام خدمت استاد عزیزم مریم جون و همه دوستان عزیزم در این سایت بهشتی
سلام به برادر عزیزم آقای امیری عزیز و با علم و سوادم
همیشه کامنت هاتون دنبال میکنم و استفاده میکنم همیشه حرف برای گفتن دارین و بهترین صورت بیان میکنید مخصوصا حرف هایی که با طنز میزنین
میخواستم ازتون تشکر کنم بابت اینکه البته میخواستم توی قسمت قبلی این کامنت رو بذارم و تشکر کنم که دیدم اینجا هم شما اشاره کردین تازه گفتین کتاب تهیه کنید
توی قسمت قبلی از شما فقط یک جمله شنیدم که گفتین اگر درست یادم باشه که گفتین استاد گفته توی 5دقیقه 10تا خواسته هاتون رو بنویسید و فلان …باور تون نمیشه اولین بار بود همچین سرعت عملی جمله آتون تموم نشده بود رفتم و کتاب گرفتم الان البته همه قسمتهاش اوکی کردم فوق العاده بود اصلا ازتون ممنونم بابت یاد آوری گفتم اینجا هم بگم که دوستان هم برن تهیه کنن و کیف کنن واقعا مخصوصا کامنت هایی که دوستان اونجا نوشتن فوق العاده است سعی میکنن همه رو بخونم برنامه ریختم که بتونم همه رو بخونم واقعا یکی از تفریحات منه و لذت میبرم فقط خدا کمکم کنه بتونم کامنت هم بنویسم که درحال طی کردن تکاملم هستم حتما این امر هم انجام میشه
برادر خوبم برات بهترینها رو آرزو میکنم بدرخشی همیشه سالم و سلامت و ثروتمند باشی …
متشکرم برای این کامنت زیبا متشکرم برای حضور در این مسیر متشکرم از خدای خودم برای خوندش
چقدر قشنگ تکامل زمین درک کرده و توضیح دادید برای من این شیش روز همیشه سوال بود اما تا حالا این طوری بهش فکر و دقت نکرده بودم که شما کردید. خدارو صدهزار مرتبه شکر برای بودنم دراین سایت برای این که خواسته هام به راحتی پاسخ داده میشه .
هنزفری جدید مبارک باشه ایشاالله کلی ورودی های زیبا باهاش داشته باشید خدامیدونه چه خیر و برکتی وارد زندگیتون میشه بیشتر از قبل.
این داستان هنزفری رو نشونه ای می دونم از ربم برای خودم .هیچ کاری بیحکمت نیست هیچ چیز در این جهان اتفاقی نیست همگی هدایت های خداست .
لحظاتی پیش حس نوشتن کامنت نداشتم اما برای حال خوب نوشتم و الان خیلی خیلی سرحال تر از قبل هستم خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
باید یه سراساسی به کتاب ها بزنم و جدیدی تر باشم خدایا من در زمان و مکان مناسب برای دریافت آگاهی این کتاب ها هدایت کن .
برادر عزیزم هرجا هستی شاد و پیروز و سربلند و ثروتمند در کنار افراد توحیدی باشی .
چقدر زیبا مینویسی و چقدر تجربه قشنگی داشتی از هدایت خدا ک بارها ب طرق مختلف هر روز داریم تجربش میکنیم
مناجات خواجه عبدالله انصاری خیلی زیبا بود خیلی
و شعر آخر کامنت..
واقعا هم حیفه بلبلی چون شما با این لسان زیبا خامش باشه. پس لطفا همیشه برامون بیشتر و بیشتر بنویسید
ضمنا این نگاه جستجوگرانه و موشکافانه شما هم خیلی جالبه(در مورد سیستم روشنایی کابین و سوخت). شما خیلی ارزشمند و لایقید حمید جان قدر خودتونو زیاد بدونید!
به امید دیدار شما و همه بچه های گل و بلبل سایت در بهترین زمان و مکان
به راستى که بیهوشى مرگ فرامىرسد. این است آنچه از آن مىگریختى.
=====================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم ،به استاد شایسته ی شایسته ی تحسین،سلام به عزیزترین دوستان زندگی من،به تکه های ارزشمند روح خداوند …
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی قشنگتون
خداروصدهزار مرتبه شکر برای فرصت یک روز دیگه بندگی و عشق بازی با خدا،برای فرصت دیدن زیبایی های جهان از قاب دوربینِ استاد های ابراهیم نشانم و همچنین دیدن زیبایی های اطرافمون با دوربین خداداد یا همون چشم های نازنینمون …
دویست و بیست و هفتمین اردوی یک روزه در بلاد توحیدی آمریکا رو در حالت خواب و بیداری بعد از شبکاری دیدم …
٣٠ دقیقه تمرکز بر مثبت ترین زاویه های جهان و بعد هم خواب راحت و لذت بخش …ستاره قطبی ازین بهتر …؟
چقدر کشتی نوح رو قشنگ ساختن ،چقدر همه چیز پرفکت بود …استاد یاد اون طنز توی توئیتر افتادم که یکی پرسید:
باشه اصلا نوح از هر حیوونی یه جفت برداشت برد تو کِشتیش…! چه جوری راضیشون کرد نخورن همو …؟
یکی دیگه هم جواب داده بود:
زنگ زد به سلیمان،گذاشت روی اسپیکر :))))))
حالا اینکه سلیمان زبان دایناسور هارو میدونست یا نه رو دیگه باید از اونایی که گفتن دایناسور هم توی کشتی بوده، بپرسیم :))))
استاد های عزیزم ،بینهایت ازتون ممنونم مارو در دیدن این همه زیبایی سهیم میکنید،قَدرِ این دوربین به دست بودنتون و ادیت کردن و آپلود کردنش روی سایت رو میدونیم با چشم هامون …
وقتی میخواستم کامنتم رو شروع کنم طبق معمول، وضو گرفتم و از قرآن طلب هدایت کردم و گفتم خدایا خودت میدونی میخوام درمورد چی بنویسم ،لطفا منو هدایت کن به آیه های که با کامنتم در ارتباط باشه …و باز هم ایه ١6 سوره ق و ادامه ش… ازین هماهنگ تر نمیشد واقعا …
یک وقتایی انقدر دقیق و واضح و روشن باهام حرف میزنه که همون موقع که یک نگاه به چپ و راستم میکنم میگم کجایی دلبر ؟ بیا بغلم بابا! غریبی نکن!
و در راه خدا چنانکه حق جهاد [در راه] اوست جهاد کنید، اوست که شما را [براى خود] برگزیده و در دین بر شما سختى قرار نداده است. آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است] او بود که قبلاً شما را مسلمان نامید، و در این [قرآن نیز همین مطلب آمده است] تا این پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید. پس نماز را برپا دارید و زکات بدهید و به پناه خدا روید. او مولاى شماست؛ چه نیکو مولایى و چه نیکو یاورى.
خدا وکیلی بعد خوندن این آیه !آدم دلش میاد برای رسیدن به این خدا جهاد نکنه ؟دور سرش نگرده؟ از جان و مال وروح و تنش براش نگذره ؟
چِشممون از خودمون بوده ؟ یا قلبمون؟ یا دست و پامون؟ یا میتونیم ادعا کنیم روحمون ازخودمونه ؟
همه چیییز از خودشه ..همه چیز ….
انگار میخوای به یکی هدیه بدی …هر چیزی رو نگاه میکنی میبینی هیچی از خودت نداری بهش بدی…هرچیزی بهش بدی مال خودش بوده ….
و ما به هیچ کس پیش از تو عمر ابد ندادیم ،آیا اگر تو بمیری آنان ابدا به دنیا زنده مانند؟!
انگار داره به عزیزکرده ش میگه،تو که انقدر عزیز منی،رحمت عالمینی،تو که پیامبر منی،تو که انقدر به من وصلی،تو که همچین ماموریت بزرگی داری ،بالاخره مرگ رو تجربه میکنی ،بقیه چطور فکر میکنند زنده میمونند…؟
من نمیدونم چند نفر این کامنت رو میخونند،ولی وقتی از خدا برای نوشتن موضوع ،هدایت قرآنی خواستم و آیه های ١6 تا 19سوره «ق»رو دوباره آورد برام
حجت بر من تمام شد برای نوشتنش،ظرف سعیده در برابر دریافت جریان هدایت هنوز خیلی ضعیفه،پرت میشه ،ترک برمیداره، اما مینویسم …
مینویسم برای خودم …
سعیده قبل ازینکه پاهات رو بهم ببندن،حواست باشه با این پاها کجا میری …
سعیده قبل اینکه با باند فک و صورتت رو ببندند تا دهنت بسته بمونه ،حواست باشه دهنت رو کجا باز میکنی و چی میگی …
سعیده قبل ازینکه چشم هات رو با چسب ببندن تا برای همیشه بسته بمونه ،حواست باشه با این چشم ها به چی نگاه میکنی …
سعیده قبل اینکه دستات رو به تنت ببندن…حواست باشه با این دست ها چه کارهایی رو انجام میدی …
سعیده قبل ازینکه سوراخ های گوشت رو با پنبه ببندن… حواست باشه داری به چیا گوش میدی …
و کافران اعمالشان مانند سرابی در بیابانی مسطّح و صاف است که تشنه، آن را [از دور] آب می پندارد، تا وقتی که به آن رسد آن را چیزی نیابد، و خدا را نزد اعمالش می یابد که حسابش را کامل و تمام می دهد، و خدا حسابرسی سریع است.
یا به ظلمات دریای موّاج عمیقی ماند که امواج آن بعضی بالای بعضی دیگر دریا را بپوشاند و ابر تیره نیز فراز آن برآید تا ظلمتها چنان متراکم فوق یکدیگر قرار گیرد که چون دست بیرون آرد آن را نتواند دید، و هر که را خدا نور نبخشید هرگز (جان) روشنی نخواهد یافت.
خدا نور آسمانها و زمین است. مثَل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى باشد، آن چراغ درون آبگینهاى و آن آبگینه چون ستارهاى درخشنده. از روغن درخت پربرکت زیتون که نه خاورى است و نه باخترى افروخته باشد. روغنش روشنى بخشد هر چند آتش بدان نرسیده باشد. نورى افزون بر نور دیگر. خدا هر کس را که بخواهد بدان نور راه مىنماید و براى مردم مثَلها مىآورد، زیرا بر هر چیزى آگاه است.
نورِآسمون ها و زمین …خودت گفتی :وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا
تو که به ضعف ما آگاهی …مارو در پناه نور خودت حفظ کن…از شر همزات شیطان به تو پناه میاریم که پناه عالمی ،خدایا دست مارو بگیر و مارو در مسیر درست حفظ کن.خدایا اگر تو دستمون رو نگیری و هدایتمون نکنی،ما گمراه و تاریک و بی توشه ایم….
پروردگارا! بی تردید ما [صدای] ندا دهنده ای را شنیدیم به ایمان فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان آورید. پس ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را بیامرز، و بدی هایمان را از ما محو کن، و ما را در زمره نیکوکاران بمیران.
داشتن این تجربه ها از دست اول، همراه با عشقبازی کردن با خدا و قرآن، تبدیلت کرده به یک خواهر روحانی تمام و کمال! حسابی داری نورانی میشی.
ما، توی این دنیاییم تا در دوری رفیق، برای هم تسلی باشیم…. تا زمانیکه وقتش برسه و اون نخه به پا بسته بشه. فکر کنم من همین رو درست انجام بدم، خدا سر حساب و کتاب، کلی هوامو داشته باشه.
تو که فلورانس نایتینگل هستی و حسابت معلومه و فقط خندیدن و جوک گفتن برای مریضا بهت واجبه. نخندی مجازاتت سخته! حالو خود دانی…
یه رفیق آبادانی تو دبیرستان داشتم، هر وقت میرفتم تو فکر، میومد یه شعری برام پلی میکرد:
مو قلیه ماهی میخوروم
پشتش یه چایی میخوروم
قلیه ماهی خار داره
یه مشتی آشغال داره
قلیه ماهی خوراکمه
زچند و چو چه باکمه
مو مستوم، ووی مستوم
دیگ قلیه تو دستوم
با یار نازنین
لب شط بنشستوم!
هیچوقت مستقیم باهام همدلی نکرد، ولی بوی رفاقتش بعد 28 سال، عین بوی قلیه ماهی تو مشامم مونده!
اوایل ، نمیفهمیدم استاد عباسمنش برای همدلی، برای با هم بودن و برای افزایش مهر و محبت میان آدمها، توی آموزشهاش، چه توصیه ای داره؟ فکر میکردم این آموزه ها به نوعی تک بعدیند و فقط روی توسعه فردی متمرکز شده اند و لاغیر.
حالا که دقت میکنم، این مرد همه وجودش عشقه، رفاقته و…به همین خاطر هم خدا هواشو اینقدر داره.
نمیدونم، قدم به قدم منم بزرگ میشم، ولی دوست داشتن همنوع و رفیق، تنها دلخوشی این دنیا برای من بوده و به این رویه افتخار میکنم.
عامو، اونا که دور سرشون مهتابی وجود داره، لزوما خواهر روحانی نیستن! غلط به عرضتون رسونده ن!
همین عشق به شادی و خنده تا آخرین نفس، نشان از بزرگی داره. از روح بزرگ.
توهم میتونستی مثل داداشت یه پروفسور تو بهترین دانشگاههای دنیا باشی، ولی روح خدا، اینجوری در وجودت به ودیعه گذاشته شده و تو هم به بهترین وجه جوابش رو میدی، با ظریف ترین و هوشمندانه ترین اکشن. خب، استمرار در این کار، عاقبت به خیری و تکامله.احسنت به تو. پرستاری، کار خود خداست!
وای! من خیلی ترانه های این خواننده رفیق شهرام شپپره رو دوست دارم…اسمش چی بود؟ گیتی گمونم. دمت گرم.
نیکا و نیلا رو ببوس. خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
مو به تنم سیخ شد وقتی داشتم کامنتت رو می خوندم. از تجربه ای که توصیف کردی و حالی که داشتی و افکاری که از ذهنت گذشت و خدا را شکر که میای افکارت رو اینجا می نویسی. خیلی جملاتت تکان دهنده بود. میدونی، ما انقدر حواسمون پرت این دنیای فیزیکی شده که یادمون میره این دنیا در برابر ابدیت یک پلک برهم زدنه. این به این معنی نیست که این دنیا بی ارزشه…به این معنیه که این دنیا رو سخت نگیریم، لذت ببریم، از هر چیزی که داریم، از هر جایگاهی که داریم…
خیلی ممنونم ازت سعیده جانم برای این کامنت و همه ی کامنت های دیگه، همه رو با عشق میخونم، بعضی وقت ها توفیق هم صحبت شدن باهات رو پیدا میکنم و بعضی وقت ها نه…ولی خیلی دوسِت دارم. بوس و بغل :-*
سلام بروی ماهت دخترخوب و نازنینم خداقوت عزیزم من یک مادرم دخترسرزمینم درودبرتومهربونم نور الهی توزندیکته خوش به حالت احسنت برتوگلم خوشا به حال من خداروشکرمیکنم امروزچنین فایل زیبارودیدم وازجانب خدا کامنت شماروخوندم طبیبی که توباشی قلب ضربانش خجالت میکشه بایسته چقدرنفسهات حقه ماشاالله
بخدافقط کامنتتومیخوندم اشک میریختم چه بگویمت توراخانم دکتر عزیزکه توشایسته تقدیروسپاسی خدامیدونه که چه کسیو چنین درجه ای بده دم خداگرم چقدرباشهامت وباقدرت وباعذت نفس وباصفاکلمات نورانی رو بکاربردی تمام قددرمقابل پروردگارمی ایستم وسرتعظیم فرودمی اورم وسجده میکنم ومدام شاکرخداوندم که به سمت این فایل هدایت شدم وکامنت شمابزرگواررادیدم میخونم لذت میبرم ودرمقابل نوشته هات زبانم بندمیومدولی خداراصدامیکردم کمکم کنه تا اخرش بخونم لذت ببرم بهت افتخار میکنم وارزومیکنم درتمام مراحل زندگیت مثل الماس بدرخشی توبینظیری فوقالعاده ای به چنین زنان سرزمینم افتخار میکنم که باصبرشون ومعجزه دستهای لطیفشون مرحم زخم بیمارانندالهی که سرزنده باشی و ارزوی سلامتی دارم برات وبرای تمام همکاران دلسوزت که خالصانه به مردم خدمت میکنند خداقوت درپناه حق باشید
به اینجای کامنت که رسیدم این آیات داشت از گوشی پخش میشد، دیدم با موضوع کامنت هماهنگی داره گفتم برات بنویسمش.
ماجرای این بنده خدا رو که نوشتی ،یه لحظه خودم رو دیدم که وقت رفتنه و زیپ کیسه ام رو دارن میبندن. یه لحظه یه حس آرامش بهم دست داد. دیدم انگار به هیچی نیاز ندارم. دیگه عجله ندارم، حس کردم وقتشه با اطرافیانم مهربونتر باشم.
امروز متوجه شدم انگشتم قرمز شده و میسوزه، چیزی شبیه یه زخم بود. یه چیزی توی انگشتم فرو رفته بود.یه تیغ جراحی توی وسایلم داشتم. (شماره 11) برداشتم زخم رو خراش انداختم و چیزی که توی دستم بود رو کشیدم بیرون. به باریکی تار مو، مخصوصاً خطکش گذاشتم کنارش حدود 1,5 میلیمتر بود. تا چند دقیقه روی دستمال کاغذی نگهش داشته بودم و بهش نگاه میکردم و میگفتم: یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ ، همین براده 1,5 میلیمتری برای ناک اوت کردنت کافیه.
وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا
این قسمت کامنتت که این آیه رو نوشته بودی (أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا ۗ وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ ؛ یا به ظلمات دریای موّاج عمیقی ماند که امواج آن بعضی بالای بعضی دیگر دریا را بپوشاند و ابر تیره نیز فراز آن برآید تا ظلمتها چنان متراکم فوق یکدیگر قرار گیرد که چون دست بیرون آرد آن را نتواند دید، و هر که را خدا نور نبخشید هرگز (جان) روشنی نخواهد یافت.) داشتم به این فکر میکردم که اون شدت تاریکی برای هیچ انسانی هیچ چیز قابل مشاهده نیست ولی خداوند توصیفش کرده که چطوری موجها روی همدیگه حرکت میکنن. من دریای طوفانی رو دیدم. به زور چراغهای ناوچه، فقط تا چند متر، بینهایت ترسناکه، هرچند حاضرم بازم تجربه اش کنم ولی بعد از اون چند متر فقط تاریکی مطلق بود. دریغ از ذره ای نور. اگه توی اون وضعیت کسی میافتاد توی دریا هیچکس مطلع نمیشد.
و خدا را شکر که در مدار خواندنِ این کامنت شما بودم…
همین یک نکته در کامنت شما برایم کافیست که آن لحظه ای را بیاد بیاورم که انگشتان پای مرا هم با یک نخ بهم میبندند و…
چنین صحنه ای را همه ما تجربه خواهیم کرد…
أَیۡنَمَا تَکُونُوا۟ یُدۡرِککُّمُ ٱلۡمَوۡتُ…
[سوره النساء 78]
لحظه ی آسمانی شدن…
لحظه ی رهایی حقیقتِ اصلی من از این گورِ جسم خاکی که حکم قفسی را برای من دارد…
و خوش به حال آنانکه قفلِ این قفس را شکستند و…
و خوشا بحال آنانکه به قول حضرت محمد سلام الله علیه…
مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا…
بمیرید قبل از آنکه بمیرید…
با اختیار خویش ، میمیرند قبل از اینکه آن مرگ اصلی به سراغشان آید و غرور و منیت های خود را قربانی میکنند و در وجود خودِ خودِ خودش فانی میشوند به شوق “وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ” شدن…
خوشا بحالشان که میمیرند و تبدیل به نیستی مطلق میشوند به شوق اینکه تنها هستی مطلق چون خدا ، در وجود آنها به جلوه گری بپردازد و برایشان “وَ مَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” شود ، به قول مولانا
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
خوشا به حالشان….
برایتان و برای خودم و همه دوستانم ، چنین لحظات نابی را آرزومندم
خدا را شاکرم بخاطر وجود شما در این غارحرا که همه ما از منفی های جامعه به آن پناه آورده ایم به شوق رسیدن به جایگاهی که تجربه کنیم لحظه ای را که لایق شویم برای شنیدن
ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ
[سوره العلق 1]
همانگونه که حضرت محمد در آن غار حرا در مدار شندین چنین چیزی شد و….
سپاسگزارم بابت نگارش تجربه تان از لحظه آسمانی شدن آن مریض در cpr که تلنگری بسیار دل نشین برای من بود…
خدا کند آن لحظه ای که جسم خاکی ما را درون کاور میگذارند و زیپ آن را میکشند ، نام ما به همراه جسم ما درون آن کاور نرود ، بلکه در تاریخ ماندگار شود…
به قول یکی از شهدا که در وصیت نامه خود جمله ای را نوشته بود که برایم بسیار الهام بخش بود…
“جسمم را به خاک ، روحم را به خدا و راهم را به شما میسپارم…”
خدا کند که راه ما ماندگار باشد ، همانگونه که راه و رسم حضرت ابراهیم و نوح و سلیمان و….ماندگار شده و نامشان به نیکی در تاریخ ماندگار است…
باز هم سپاسگزارم از شما بابت نگارش این کامنت فوق العاده زیبا و دل نشین و….
چقدر من دوستت دارم پسر و هر وقت کامنت ازت دارم بی مهابا خودمو آماده میکنم که قلبمو نورانی کنی از آیات زیبای قران
سعیده عزیز این روزا دلها رو به بندگی گرفتی و متصل کردی به رب که اینقدر عاشقانه کلام خدا رو در ثانیهای زندگیت و حتی در اتاق احیا برای ما بازگو میکنی و قلب ما و خدای درون ما با خوندنش تایید میکنه و سر تسلیم و سر سپرگی فرود میاره به نشانه تسیلم بودن به درگاه الله
همون الله ای که عظمتش وصف ناپذیر و در عین حال کرم و بخشش با هیچ عقلی جور در نمیاد
شهریار این سایت الهی باز دل ما رو کرد راهی
راهی درگاه الله
سپاسگزارم ازت اقا احمد عزیز و سپاسگزارم ازت سعیده عزیز
پیامبرانشان به آنان گفتند: یقینی است که ما بشری مانند شما هستیم، ولی خدا به هر کس از بندگانش که بخواهد،منّت می نهد و ما را نسزد که جز به اجازه خدا معجزهای برای شما بیاوریم، و باید مؤمنان فقط بر خدا توکل کنند.
و ما را چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالی که ما را به راه هایِ [خوشبختی و سعادت] مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزاری که [در راه دعوت به توحید] از ناحیه شما به ما میرسد، شکیبایی می ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.
=====================================
نشانه ی امروز من:سوم بهمن ماه 1403
خداروصد هزار مرتبه شکر برای تک به تک رد پاهای قبلی که هر کدوم مثل یک نوری راهم رو روشن و روشن تر میکنه …
خداروصد هزار مرتبه شکر که وقتی بهم گفته شد،هربار که میخوای کامنت بنویسی از قرآن هدایت بگیر و هر آیه ای اومد بنویسش،من بدون هیچ مقاومتی قبول کردم.
خداروصد هزار مرتبه شکر که وقتی امروز از خدا خواستم قلب من رو محکم کنه،یک کور سوی امیدی برام باز کنه و من رو از نجواها نجات بده،با خوندن همون آیه ی اول،تموم ترس ها و نگرانی ها و همزات شیطان رو ازم دور کرد.
خداروصد هزار مرتبه شکر برای فرصت تجربه ی پرستاری در بخش icu که بی نهایت ازش خاطره ی خوب دارم و بسیار زیاد به رشد شخصیت من کمک کرد و از من،منِ توحیدی تر ساخت.
خیلی جالبه که حتی اون لحظه ای که کنار تخت،ایستاده بودم و به اون بنده ی خدایی که فوت شده بود نگاه میکردم روهم یادمه،یادمه تخت ١ icu بود،تخت 1 خیلی به استیشن نزدیک بود، نصف شب بود که دیدم یکدفعه خط مانیتور صاف شده…مثل جت پریدم و عملیات cpr رو شروع کردم،یادمه انقدر یهویی این اتفاق افتاد که من به سیم وایر ها شک کردم که نکنه کنده شده باشه و مریض زنده ست بعد دیدم نه بابا،بنده ی خدا به فرشته ی مرگ لبیک گفته و رفته …ولی به هرحال ما همیشه موظف بودیم عملیات cpr رو تا انتها انجام بدیم حتی اگر میدونستیم،هیچ فایده ای نداره…
یاد یک خاطره ی خنده دار افتادم،یک همکار آقا داشتم هم سن و سال بابام،خیلی باحال بود،علی بی غم،شاد،فقط به خودش و اهدافش فکر میکرد،با اون سنش داشت زبان دانمارکی میخوند که خیلی هم زبان سختیه…همه بهش میگفتن پیرمرد تو کجا میخوای پذیرش بگیری ؟!اون ولی کار خودشو میکرد …از هر فرصتی برای زبان خوندن استفاده میکرد …و بعله…ایشون در حال حاضر دانمارکه و داره حالشومیبره:)
بگذریم،خاطرهه این بود،یک شب توی icu بین همه ی مریض ها،یک مریض از همه بد حال تر بود،همه منتظر بودن کد بخوره،خلاصه شیفت خواب میشه،این همکار آقای ما هم میره میخوابه،تا اینکه یهو تو بخش،کد ٩٩ اعلام میکنند،ایشون با همون حالت خواب آلودگی مستقیم میره سر تخت همون مریض بدحاله،و تق ،با مشت میکوبه تو قفسه ی سینه ش(قبلا cpr رو اینجوری شروع میکردن:) )تا مشت رو میزنه،مریض داد میزنه آاااااااااااخ :)و یک همکار دیگه ازونور بخش داد میزنه فلانی بیا اینجا،این مریض کد خورده نه اون بنده ی خدا :)))))))))
چقدر خودش با تعریف کردن این خاطره می خندید،کلا آدم باحال و بیخیالی بود،همین بیخیالش هم هدایتش کرد به خواسته ش..مهاجرت به دانمارک …
چقدر قانون دقیق و بدون نقص عمل میکنه …
بیخیالی.بیخیالی.بیخیالی.
یکم بیخیال باش سعیده.خودت رو رها کن.خودت رو رها کن در آغوش خدا…اون قدرتمنده،اون عالم به همه چیزه،اون میدونه،اون میتونه …اون همه چیز رو باهم درست میکنه …تو فقط خودت رو رها کن …
الهی شکرت برای یک دوربرگردون دیگه به سمت تو.دوستت دارم خدا و تو بزرگترین سرمایه ی زندگیمی.روزم رو با نور تو شروع کردم و میدونم تموم روزم رو پر از نور خودت میکنی …
نمیدونم چی بگم ولی احساس میکنم من اگر جای شما بودم شاید نمیتونستم اینقدر شاد باشم ..
دیدن هر روز این مرگ ها و چشمان گریان همراهان ..کمی عذاب دهندست…
دوست خوبم ، کامنتی که نوشتی منو از عالم خواب جدا کرد و مو به تنم سیخ شد….
چقدر انسان میتونه فراموشکار باشه….
اتفاقا این چند وقت اخیر خیلی فکر کردم به اینکه کی میدونه من همین فردا زنده هستم یا نه و بهتره قدر زندگی که خدا در اختیارم قرار داده رو بدونم….
سعیده جان اون قسمت کامنت که نوشتید دست و پا و چشم رو میبندن و صدای زیپ و بردن به سردخانه و ……….
تکونم داد و از خودم بدم اومد…
وقتی میرم مدرسه کنترل ذهنم سخت میشه و کلا غرق کار و….میشم…
مثلا دیروز شنیدم که معاون آموزشی مدرسه در راستای بازدید ماهانه کلاسی …که از کلاس اول شروع کرده بود به همکارم که بنده خدا 38 دانش آموز کلاس اول داره، ارزشیابی رو ضعیف داده بود و کلی حسم رو بد کرد و نشستیم و با بقیه همکارانم پشت سرش غیبت کردیم که واقعا چی فکر کرده اینجوری ارزشیابی میده!!!!
هرکس یه چیز میگفت و منم یه گوشه رو گرفتم و ترسیدم که شنبه میخواد بیاد سر کلاس من و هنوز نیومده شروع به منفی بافی کرده بودم…
یاد صحبت های شما افتادم که تقریبا توی اکثر کامنت هاتون میگید « هد نرس همه ما خداونده»
آروم تر شدم
گفتم همون خدایی ک با شروع سال تحصیلی مدیر پ معاون و نصف پرسنل قبلی رو که من در خواست کرده بودم تا جدا بشم ازشون و به آسانی ازم جدا کرد..همون خدا خودش میدونه چی برام چیده!!!!!
پس حسبی الله ……..
نباید هیچ وقت یادم بره ..خدا از رگ گردن به ما نزدیک تره..
سلام به دوست موحد وتوحیدیم سعیده جان،دختر عجیب عاششق وصل شدنت باخدا میشم،وعجیب تر اینکه چقدر خدا این روزا قششنگ منو صااف هدایت میکنه به چیزی که بهش احتیاج دارم
سعیده جان اون قسمتی که میگفتی قبل ازینکه پاهاتو ببندن حواست باشه کجامیری
دهنتو با باند میبندن حواست باشه دهنت کجابازمیشه و چی میگی و…..
یلحظه انگار تازه به خودم اومدم که چرا من ازین زاویه به خودم نهیب نزده بودم که اگه عمرم به پایان رسید و هیچ عمل صالحی تو این جهان باکل اعضای بدنم انجام نداده باشم اون وقت میخوام تو اون جهان ابدی جواب اوستا کریمم رو چی بدم
اون وقت میخوام بگم با کل اعضای بدنم چیکارکردم؟؟!!..
واقعا یلحظه مرگ رو جلوی چشمم دیدم و منو باجملاتت بیشتر بیدار کرد که آقا بیشتر از لحظاتت لذت ببر،
به کجا چنین شتابان،ابن همه ناراحتیو غصه وو چسبیدن به یک خواسته چیو حل کرده،غیراز تجربه ی حال بدتر و ازخوده خداگونت دورتر شدن
سعید جان عاششقتم،وبی مهایت بار تحسینت میکنم که انقدر خوب داری روی خودت کارمیکنی،تمومه حرفات نشأت گرفته ازون خداییه که بهش وصل شدی و داری باجانو دل گوش میکنی و مینویسی
این کامنتتون رو تو آرشیو علاقه مندیم ثبت کردم و باید اون تیکه هایی که منو ازخواب غفلت بیدار میکنه رو بارهاوبارها بخونم و بخودم یاداوری کنم
که این دنیا دنیای گذره باااید بتونم احساس خوبمو دائمی تر کنم،من باید بتونم بیشتر به درونم وصل بشم و کمتر به دنیای بیرونم بچسبم
سعیده ی مؤمن و موحدم برات از خداوند یک ایمان سرشارازآرامش وعشق و مهربانی آرزومندم
همیشه دعاهات رو آخرکامنتتون باصدای بلند میخونم،و برات آرزوی بهترینهارو میکنم،که این آیه های ناب رو برای دوستانت به اشتراک میذاری
سلامی گرم دارم به خواهر عزیزم که یکبار دیگه لطف خدای بزرگ شامل حالم شد تا کامنت های زیبات رو بخونم
الهی شکرت که من رو در مدار دریافت این آگاهی های ناب قرار میدی
خواهرم به شما افتخار میکنم بابت این خلوص ارتباط خودت رو با خدای مهربان
آیاتی که انتخاب شدند. بی نهایت آرام بخش هستند و عبرت آموز
وقتی داشتن کامنتت رو در مورد مرگ میخوندم و نوشته هایی که در مورد بستن دست ها و پاها خوندم حقیقتا اولش ترسیدم اما یکم که فکر کردم یادم اومد که بلاخره باید باهاش روبرو بشی و نمیتونی ازش فرار کنی
اصلا چرا فرار ؟؟؟
کسی فرار میکنه که از اعمال خودش آگاه هست
البته که نمیگم من آگاهم و من بنده خوب و پاک خدا هستم اما به بزرگی و بخشش و رحیم بودن خدای خودم آگاهم و من توی مسیر الهی هستم و هر روز سعی میکنم که بیشتر به خدا نزدیک بشم و بیشتر بفهممش
امیدوارم که در این مسیر ثابت قدم باشیم و هر روز به خدا نزدیکتر
چی مینویسی ک حتی نمیتونم تا آخر کامنتت رو بخونم از بس ک اشک راه چشمم رو میبنده
چی مینویسی شما ک قشنگ سخن بر حق خداوند باری تعالی است ک برجانم مینشیند
هق هق گریه هام بلند میشه
خدایا این حجم از توحید این حجم از ایمان سعیده رو تحسین میکنم
چقدر لذت میبرم از وجود نازنینت
خدایا دوست دارم تکامل پیدا کنم و ی روزی منم بنویسم به منم همینجور بگی
سعیده عاشقتم عاشق دست ب کامنت شدنتم
قلبم تمام وجودم لبریز از عشقه
انگار کنار خداوندم
انگار تمام این صحبتها بین من و خدا بود
اما چطور من نمیتونم بنویسم
میدونم من هنوز خودم رو نشناختم
هنوز هدفم رو نشناختم
هنوز ایمانم جای کار داره
ولی خدا رو شکر میکنم ک لایقم
لایق این مسیرم
لایق این همنشینی با چنین دوستان توحیدی ام
دلم میخواد تا صبح گریه کنم و بگم سبحان الله سبحان الله سبحان الله
لا اله الا انت سیحانک انی کنت من الظالمین
اشک نمی ذاره درست ببینم چی تایپ میکنم ولی باید مینوشتم
من همینم در جای درستم من همینم در مسیر تکاملم
ولی خدا خیلی فوق العاده ای ولی خدا خیلی بی نظیری ولی خدا خیلی ی دونه ای یگانه و بی همتایی
من به زبونم خودم بلدم باهات صحبت کنم بگم عاشقتم بگم خدایا شکرت ک منو هدایت کردی به این کامنت
مدتهاست دارم سرفه میکنم ک میدونم برای چی هست واز کدوم افکار و ورودیم میاد تمام تلاشمو میکنم ک تقوا پیشه کنم
گفته بودم مجبورم توی مدرسه بمونم برای پسرم خیلی بهتر شده به لطف خداوند اما من دیگ شدم نماینده مادرهای کلاس و دائما توی مدرسه هستم و خدایا ک این انسان کی قراره مسیر درست رو پیدا کنه
وای از شرایط موجود بین مادرها و برخوردها و…. ک تلاشم دیدن زیبایی هاست و تحسین اونها
فرکانسهایم رو باید اصلاح کنم تا همنشین های بهتری پیدا کنم
شاید چیزی درونم هست ک ندیدمش و باورش ندارم و خداوند از طریق این تضادها میخوان بهم بگن
وای سعیده عزیزدلم چقدر دوست دارم کامنتت رو بذارم گروه مادرها
اما استاد فرمودند ما هیچ کس رو نمیتونیم ناجی بشیم مگر اینکه خودش بخواد و در مسیر هدایت باشه ک اونم خداوند ما رو هدایت خواهد کرد
پس خودم سیو میکنم و بارها به خودم یادآور میشم ک مراقب پاهات باش
مراقب دهانت باش
مراقب زبانت باش
مراقب افکارت باش
مراقب نگاهت باش
مراقب تپش های قلبت باش
مراقب دستانت باش
مراقب باش عشق جاری کنی عشق بورزی بی منت عشق توسعه بدی مبادا خودنمایی باشه مبادا شرک باشه
مبادا برای ترحم باشه
مبادا از روی عدم لیاقت و عدم اعتماد به نفس خودت باشه
عشق بورز و همه آدمها رو تکه های وجود خداوند ببین و از خداوند بخواه ک هدایت کنه و قدم برداری
سعیده سعیده سعیده سعیده جان دل خدا را شکر ک چنین بیان شیوایی داری و خدا رو شکر ک من لایق خواندن هستم
دوستت دارم احساس میکنم کامنتهات دستان خداست ک بازوهامو میگیره میگه ببین عزیزم روی خودت بیشتر کار کن بیا مدارهای بالاتر میخوام بیشتر ببینمت چرا از قرانم دوری چرا اینقدر مشغولی ک نمیرسی قرآن بخونی
چرا اینقدر مشغولی ک نمیرسی روی دورهایی ک تهیه کردی کار کنی
از این تضادها به خواسته هات فکرکن و هدف بذار ک آزاد بشه زمانت ک بچها بره بیاد خودش مدرسه و تو هفته ای یکبار بری
هر چند ک من ایمان دارم همین کارها ک انجام میدم برای من بسیار مفیده و دارم تکاملمو طی میکنم و ایمان دارم ک برای من در اون خیری هست
باور دارم ک من در بهترین زمان و بهترین مکان ها هستم
امروز ی اتفاق عجیب افتاد وقتی پسرمو بردم مدرسه مدیر مدرسه و خدمتگزارش جلوی درب بودن و من با سلام و احوالپرسی راحت رفتم داخل رفتم توی کلاس سراغ کلربوکهای بچها تا ببرم اتاق کناری و مرتب کنم
و بعد صدای داد و بیداد اومد مامانهای بودن ک گریه میکردن یا داد و بیداد میکردن من سعی کردم بی تفاوت باشم و فقط روی زیبایی ها فوکوس کنم
بعداً مامان یکی دیگ از بچها اومد ک عضو انجمن مدرسه است و گفت مدیر و … جلوی مادرهایی ک با بچهاشون میان مدرسه رو گرفته حتی ب منم گفتن نباید بیام داخل و داستانی بود توی حیاط مدرسه و من
ک خدا رو شکر کردم چون فقط خداوند بود ک قلبها رو برای من نرم کرده بود و منو ندیدن ک براحتی و با احترام اومدم داخل مدرسه
سپاسگزارم خدای مهربان
چقدر قانون خداوند محکم و استوار و بی تغییر الله اکبر
مادری ک هر روز میومد مدرسه و غر میزد و شاکی بود ک کاش پسرش دیگ رهاش میکرد امروز برای بودن در مدرسه و ادامه درمان پسرش (ک مشاور گفته بود کم کم جدا بشه)داشت گریه میکرد
فبای الا ربکما تکذبان
کدامین نعمت منو نادیده میگیرن
آهای بنده حواست هست
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سپاسگزار خداوندم فرمانروای جهانیان
خداوند بخشنده و مهربان
مالک و صاحب روز پاداش
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
ما رو به راه راست و مسیر درست هدایت کن
راه کسانی ک به آنان نعمت داده ای ن آنان ک بر ایشان خشم گرفته ای و ن گمراهان
راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ
در پناه خدا باشی ک چقدر با اول کامنت و پیام توییتری خندیدم و چقدر با اشعار زیبایی با خداوندگار عشق صحبت کردی
یه دنیا عشق برات میفرستم و تحسینت میکنم ک چ زندگی توحیدی زیبایی داری
سلام سعیده جان عزیز دل قلبمو تکوندی.. همکار عزیز من هم مثل تو جان کندن ادمها.. cprموفق و ناموفق زیاد دیدم ..همیشه با خودم گفتم یه روز هم نوبت من میشه..هنینطور بقچه پیچم میکنن میرم تو سردخانه.
عزیز دلم واقعا خسته نباشی ..با این آیه های قران بعد از اومدن از شیفتم روحمو تازه کردی..خدا حفظت کنه.
سلام به سعیده نازنین و عزیز دل .دوست عزیز از راه دور روی ماه و نورانی ات را می بوسم .عاشق قلم زیبا و نگاه باریک بین و زیبایت هستم .وقتی کامنت های (آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند)شما را می خوانم حس و حال عجیبی می گیرم .گویی تو چراغی را به دست گرفتی که پا در جای پای استاد می گذاری و من هم دوست دارم رد پای تورا دنبال کنم .از پی ات می آیم ای همسفر .
خواستم به این شکل از تو تشکر کنم دوست عزیزو شاگرد اول کلاس استاد عباس منش .
چه کردی با این درک و معرفت الهی که به آن رسیده ای .بریدم از دویدن ها و آرام نشستم و به فکر فرو رفتم که ((عاقبت خاک گل کوزه گران خواهم شد)).گاهی دلم می خواهد هم کارم بودی ودرمورد فلان سوال نظرت را می پرسیدم به تو می گویم
سعیده جانم کاش که همسایه ما می شدی ….روشنی خانه ما می شدی
از بس که خداوند خودشو بهم نشون میده تو کامنتهای شما
تا ایمیل میاد برام از سایت،میدوئم ببینم کنار فایل عالی استاد،اینبار شما چه متن خدایی رو برامون نوشتی
اتفاقا امروز،خوده خوده امروز،داشتم به خدا میگفتم خدای خوب من،من از بهشت ی چیزی بهم بدی کافیه و اونم احساس با تو بودنه،لذت قرب و نزدیکی به خداوند،اون احساس ناب الهی که سرتاپای آدمو فرامیگیره و اون لحظه خوشبخت ترین ادم دنیا میشم و از احساس خوب شگفت زده،
خدای من،من بهشتو بدون قرب تو میخوام چیکار،بهشت با تو بهشته،با حس کردن تو وگرنه از جهنم برای من بدتره حتی اگه بهترین نعمتها اونجا باشه
اشک لذت و آگاهی از چشمام سرازیر میشه،اشک سپاسگزاری از خداوند که منو گلچین کرد و آوردم توی این مسیر الهی
وای خدای خوب من چطور میتونی اینقد احساس خوب رو بهمون منتقل کنی در کسری از ثانیه؟و صدایی میشنوم که میگه من قدرت هرررر کاریو دارم،یادت رفته عزیزدردونم
؟؟؟؟نه خدای من تو قادر مطلقی،قدرت تویی،جز تو قدرتی وجود نداره
ازینکه میبینم ی کلی آدم هستن که اون احساس با خدا بودن رو،اون احساس الهی،اون احساس آههههه خدایا شکرت،اون احساس رهایی.اون احساس سپاسگذاری درونی رو مثل من تجربه کردن خیلی خوشحالم که هستن افرادی مثل من
خوشا به سعادتمون
الهی هزاران بار الحمدلله
ای معبود من
ای مالک من
ای آرامبخش قلبها
ای تسکین دهنده درد ها
ای قادر
ای توانا
ای بخشنده
ای نور آسمانها و زمین
ای رب العالمین
تنها تورا میپرسم و تنها از تو یاری میجویم
هدایتم کن به راه کسانی که به آنها نعمت و قرب به خودت رو بهشون عطا کردی…
به نام خالق زیبای هدایتگر به بنده مومن خدا سعیده جان.
تنها برای چند لحظه این جسم هنگامی که ترکش کردم متصور شدم برام دردناک اگه بدون توشه و سرافکنده پیش معبودم برگردم، نمی دونم کی دیگه هیچ وابستگی به این جسم ندارم اما امیدوارم قبل از بازگشت به خونه باشه.
به یادم آورد که این جسم تنها نزد من امانت وباید به خوبی باهاش برخورد کنم .
ممنونم سعیده جان برای نوشتن این کامنت زیبا برای این تلنگر واجب .
به حقیقت خداجونم خیلی بخشنده خیلی عزیز و دوست داشتنیه که حتی این جور مواقع هم با کریم خودش معرفی میکنه نه انتقام گیر و قدرتمند.
تنها میشه دور این خداگشت و بس.
خداجونم بینهایت متشکرم.متشکرم .
سعیده جان درپناه الله کریم شاد و ثروتمند و سعادتمند باشی.
ازت سپاسگزارم ک پاسخم و دادی ب این زیبایی الهی شکرت
من پریروز نجواها داشت اذیتم میکرد ک زکیه تو هنوز هیچ نتبجه ای نگرفتی ن رابطه ی دلخواهتو داری ن هیچ موفقیت مالی ب چی دلت خوشه اصن
یاد نشانه ی امروزم افتاد و سریع زدم رو دکمه ش و خداوند ب چ زیبایی منو هدایت کرد ب فایل ما ابدی هستیم
قبلا ی بار گوش داده بودم حسم گفت اول کامنت هارو بخون و شروع کردم هر کامنت ک میخوندم قلبم آرومتر میشد خیالم راحتتر و احساسم بهتر و بهتر شد خداروشکر
و دیدم درمورد مرگ هست ک مرگی برای ما وجود نداره در واقع مرگ فقط جدا شدن رو از جسم فانی هست
روح ما ابدی و لایتناهی است و ما با مرگمون ب اصل خودم ب خدای رب العالمین خدای مهربان میپیوندیم و آزاد میشم و رها
گفتم خدایا کمکم کن تا درک کنم این ابدی بودنم رو ک هدایت شدم ب کامنت آقا ی عطار روشن ک تو کامنتشون از آگاهی ک خداوند از طریق دختر7ساله شون در خواب در مورد مرگ بهشون گفته شده
اینکه اقا رضا از خدا خواسته بدون ک هدایتشون کنه ک آیا کتاب درآغوش نور ک استاد معرفی کرده بودن و قلبشون تایید میکرد درسته یا کتاب هایی ک دیدم عموم و مذهب. مرگ داشت باورهای کلی جامعه
ک پدر ایشون میان ب خواب دخترشون ک قبلا ب رحمت خدا رفتن یعنی قبل تولد نوه ش
ب عبارتی پدر بزرگ دختر آقا رضا میان ب خواب نوه شون
و دخترشون ک خوابو تعریف میکنه میگه ک من پدر بزرگو با وجود اینکه ندیدم ولی شناختمش تو خواب
بهش گفتم چطورمن شمارو میشناسم ایشون میگن از قبل همو میشناسیم
واینکه من زنده هستم نمردم فقط شما منو نمیبینید
و دخترش یادش میاد ک قبلا خودش زمانی ک پدر آقا رضا، آقا رضا رو میبرده مدرسه ایشونو از بالا دیده وانتخاب کرده ک من میخوام ایشون پباش بزرگم باشن
و خداوند تایید کردن ک درسته آگاهی هایی ک از کتاب درآغوش نور دریافت کردن
همچین چیزی و من رفتم کتاب درآغوش نور و دانلود کردم
و تمام وجودم لرزید از تایید قلبم خدای من
و دیشب باز هدایت شدم ب کامنت شما
چون صبحش نوشتم خدایا ایمانم و قوی تر کن ب این اگاهی ها
و خدای عزیزم براساس درکم تو کامنت شما باهام حرف زد
بی مقدمه میخام برم سر اصل مطلب چون راستش بلد نیستم پر و بال دادن رو . من چند روزیه ماشین زندگیم تو شرایط سر پایینیه به سمت دره البته فعلا با سرعت کم ، امااااا منی که ته جهنم رو چشیدم بوش رو از همون جرقه ی اول میفهمم و آلارمم صدا میده . امروز از قرآن هدایت خواستم که دقیقا آیه های اول کامنتت برام اومد . به خدا گفتم من دقیق منظورت نفهمیدم میخوام بهتر این آیه رو درکش کنم … که کامنت شما رو دیدم مثل همیشه جزئیات رو با قلم زیبات و با عشق نوشتی … قلبم داشت از جا کنده میشد با کامنتت …
به نام خدایی که جانها همه در دست اوست اصلا جانها برای اوست برای خود خودشه
سلام به جسم و روحت سعیده خانم شهریاری عزیز
دیروز دفترم رو میخوندم و دقیقا همین آیه رو که نوشتی منم خودم و کمی مکث کردم
و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید
و در مورد نزدیکی خداوند به انسانها به خودم فکر میکردم و اینکه چقدر نزدیکه واقعا مقدار یعنی فاصله نزدیکیش رو درک نمیکردم
امروز بامداد جمعه خبردار شدم پسرم تصادف کرده و من تو هیچ حالتی یعنی اگه قبل خودم بودم از شدت نگرانی بماند که چه ها میکردم ولی عکس العمل من فعلی ام هیچ کاری نکرد نگران که نشدم فقط گفتم خدااااا منو اینجوری امتحان نکن من ضعیفم
پناه آوردم به مآوا و محل آرامشم، کجا
همین سایت
باورتون میشه البته شماها چرا که نه همه میدونیم کجا بهتر از اینجا
تا زدم رو صفحه کامنت شما اولین کامنت این صفحه اومد بالا
و خواندن در مورد چی
کجا بیمارستان
اشک که چه عرض کنم دیگه به های های گریه کردن افتادم
قشنگ صحنه مرگو برام تداعی کردی تقریبا دوساعتی میشه که تو این صفحه ام و تمام پاسخ های دوستان رو خوندم و لذت بردم و از دنیای آشفته فاصله گرفتم خداروشکر
خداوندا سپاسگزارت هستم با زبان الکن خودم
خدایا شکرت که پسر عزیزم رو دوباره بمن بخشیدی
خدایا کمی درک کردم که نزدیکی یعنی چقدر نزدیکی با این حد الانم بمن فهموندی که بله نزدیکم به فاصله یک پلک زدن بلکه کمتر به صدم ثانیه بلکه کمتر اصلا مگه دوری که من میخام بدونم فاصله نزدیکیت چقدره به خودت قسم که باورم شد اصلا فاصله ای نیست بین من و تو هیچ فاصله ای نیست
ای خالق من ای عزیزترینم ای قشنگم ای عشقم ای پروردگارم،
الان مغز منم مثل یه خط صاف داره ارور میده
فقط خدارو شکر میکنم ، خدارو شکر میکنم و برای همه دوستان عزیزم و استادان جان بهترین ها رو از الله یکتا آرزو میکنم.
خداوند را هزاران مرتبه بابت وجود ارزشمندت سپاسگزارم
خواهر عزیزم چقدر کامنت زیبا نوشتی
و یک سپاسگزاری ویژه از شما های دارم که اولا تجربیات خود را با ما به اشتراک می گذارید دوما آیه های قرآن را که می آورید خییلی به ما کمک می کنه و منم چند وقته که تمایلم به خواندن قرآن با ترجمه بیشتر شده از لطف همه شما دوستان عزیز.
چند روز قبل وختی طرف خانه میرفتم ماشین جنازه از کنارم رد شد و ذهنم درگیر مسایل بی ارزشی بود و همانجا به خودم گفتم چرا اینقدر خودت را اذیت میکنی چرا اینقدر جهان را به خودت سخت میکنی که چی بشه آخرش…
همین چند روز پیش یکی از دوست های پدرم که خییلی انسان شوخی بود به رحمت خدا رفت
و پدرم ازم پرسید خبر داری فلانی فوت کرده ؟؟؟و گفت در تمام فیسبوک را عکس های او است
من هم گفتم نخیر پدر من اصلا فیسبوک چند وخته استفاده نمیکنم
دیدم حالم خیلی بد میشه زود موضوع را تغییر دادم به کریکت افغانستان و به پدرم گفتم ها کریکت را دیدی افغانستان چقدر خوب شده در این چند وخت. پدرم هم حرف هایم را تایید کرد
حالا هر وخت نا وخت پدرم خانه می آید اولین سوال که میکنه اینه که کریکت را دیدی زود برو مسابقه را بمان:))))
سپاس گزارم سعیده عزیزم از کامنت عالی آت و تجربیاتت در پناه خدا باشی
ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان آنهاست در شش روز [= شش دوران] آفریدیم، و هیچ گونه رنج و سختی به ما نرسید! (با این حال چگونه زندهکردن مُردگان برای ما مشکل است؟!)
سلام به اجی سعیده رفیق خدااا و رفیق خودم
پروردگارم شاید وقت ان رسیده که در جزیی ترین امور زندگیم به تو پناه اورم
به راستی که از سر جهل و تاریکی گمان میکردم که تو فقد خدای لحظات سخت منی….
اجی وقتی کامنتت رو باز کردم ایه قرانی رو خوندم سرچش کردم دیدم سوره ق
از خدا جایزه خواستم نرم افزرا گوشیم هر روز بهم یه ایه هدیه میده و کیف میکنم….
امروز از خدا جایزه خواستم و نرم افزار باز کردم
دیدم اااااااا سوره ق رو بهم هدیه داده گفتم الله اکبررر یعنی چی پس تو این سوره چیزی برای منه حتماااااااااااااااااااااااااااااااااااا…..
خدایا من رو دریاب که من تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم….
اجی میدونم که زیاد کامنت گرفتی و زیاد تحسین کردن شمارو و من همه به نوبع خودم تحسینت میکنم و ازت بینهاینت ممنونم….
من این حس شمارو تجربه کردم زمانی که من و پنج نفر دیگه تویه اتاق cpr داشتیم تلاش میکردیم برای یک نفر
که حتی از اتاق عمل هم نفر اومد زمانی که کد رو خوندن…..
و من با سرنگ 100 میلی اگر اشتباه نکنم…
خون تو رگش میفرستام اینقدر تلاش که میگفتن با سرنگ تویه انژوکت خون تزریق کنید ….(تصادفی بود)
تلاش و تلاش و تلاش….
و در اخر که تمام دستگاه هارو ازش جدا کردیم و تویه کیسه…….و صدای زیپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ
و این ایه و کامنت شماااااا
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
و ما به او از رگ گردن نزدیک تریم
اجی چقدر قشنگه که با هر کامنتت من هم مرور میکنم و به خودم میام من هم میخونم و قدمهامو قویتر میکنم و من هم مو به تنم سیخ میشه ویاد میگیرم و من ومن ومن ومن ومن…..
اجی ازت بینهایت ممنونم هیچ وقت از اینجا نرووووو همیشه باش برامون
یه وقتایی یه فکری میاد تو ذهنم نمیدونم شاید اصن گفتنش اشتباه باشه..
.
ولی یه روزایی نجوا میاد برام اگر استاد نباشه من کجا برم؟؟؟؟سایت چی میشه بچه ها چی میشن سریالها چی میشن و……
کجا دیگه میشه اینقدر خدارو لمس کرد و با ادماش قشنگ و بی پرده و بدون تمسخر حرف زد؟؟؟
کجااااا
اجی خیلی خوبید همه شمااااااااااااااااااااااااااااااها
همیشه هر جا میرم و میگم همچیز قشنگ میشه بدون تقلا بدون درد بدون خستگی بدون …..
بهم میگن کیرووووو دیدی میگم رفیق دارم که داشته که داره که هست که…..
من دیدممممممم من رفیق دارم هزاران هزرا رفیق مرد و زن دارم ارهههههههههه و سکوت میکنن…
دوستتو دارم
و همیشه باش برامون اجی سعیده
در پناه جان جانان رب االعامین شاد سلامت و ثروتمند باشی
سلام من شینا زرگوشی هستم 10 سالمه و کلاس چهارمم. سلام استاد عباس منش خوش حالم خدا من را به راه درست هدایت می کند و به این سایت اضافه شدم و من وقتی که فایل های شما را گوش میدهم و بعد نتیجه می گیرم به خودم افتخار میکنم که توانستم چیزی یاد بگیرم من سعی میکنم آخر هر هفته برای شما کامنت بنوویسم و اتفاقات خوب هفته ام رو براتون بگم.خدا نگهدار
شینای عزیزم
سلااااام به روی ماهت خاله
چقدررر خودت زیبایی،چقدررر اسمت قششنگه،چقدر عزیز دردونه ی خدایی که از الان شمارو گذاشته روی دوش خودش …
بهت افتخار میکنم خاله،بینهایتِ بینهایت
شما فرشته ی این غار حرایی
همیشه بنویسو قلب مارو با کامنتات روشن کن
بوووس به صوررت ماهت
قلبِ فراوانِ رنگی رنگی
من عاشقتم،باشه؟
سلام به شینا جان عزیزم
خوبی خاله
خیلی خوشحالم برامون کامنت نوشتی
اولین کامنتت مبارک دختر زیبا
خیلی زیاد دوستت دارم
و خداروشکر که اومدی برامون از خاطره های قشنگت بنویسی .
خیلی به پدر ومادر عزیزت تبریک میگم و ان شاالله خدا حفظ تون کنه دختر قشنگم .
به امید نامه نوشتن هلیسا جانم ان شاالله
ونیلا ونیکا جان خاله سعیده .
سلام شینا جان
من محمدحسن هستم
خیلی شادم که برای استاد اومدی نامه نوشتی و لذت بردم .
باز هم بنویس و تعریف کن .
دوستتت داریم همه مون دوست خوبم خدانگهدار
سلام محمد حسن جان، خوبی خاله؟ من کامنتای قبلیت رو خوندم و خیلی خیلی لذت بردم ولی فرصت نشد اونجا برات بنویسم. تبریک می گم که بعنوان کم سن ترین فرد این گروه شروع کردی به کامنت نوشتن. آفرین پسر خوب. راستی من مامان تینا هستم که خاله یاسمن ازش برات نوشته بود. امیدوارم دختر منم بزودی به این مسیر زیبا هدایت بشه. یادمه نوشته بودی دایناسورها رو دوست داری، پرنده ها رو هم همینطور. و اینکه شاید نویسنده بشی. خیلی دوست دارم داستانهات رو بخونم خاله. تینا هم داستان می نویسه گاهی، ولی بیشتر نقاشیش رو میکشه، یعنی یه نقاشی می کشه با کلی جزئیات و داستان اون رو بالاش می نویسه. منتظر خوندن کامنتات و نوشته های قشنگت هستم پسر خوب. به خدای بزرگ و مهربون می سپارمت عزیزم.
سلام
به به
شینا خانم
عزیزم خوش اومدی به سایت و خانواده عباسمنشی ها
چقدر خوشحال شدم چهره زیبات را دیدم
ایشالله اتفاقهای خوبت را برامون تعریف کنی و کلی کیف کنیم.
عمو جون بهت خیلی تبریک میگم که با این سنت داری روی خودت کار میکنی ،ایشالله بهترینها را در کنار بابا و مامان عزیزت تجربه کنی و کلی بهت خوش بگذره.
خدا نگهدارت باشه.
منتظر کامنتهای آخر هفته شما دختر قشنگم هستم عمو جان.
به نام خدای فرشته های قشنگ
سلام به شینا ی نازنین و زیبا و قشنگ به فرشتهی کوچلوی سایت مون.
خیلی خوش آمدی عزیزم چه خوب شد که شما هم به جمع ما پیوستی، قبل از این بابای شما از شما برامون تعریف کرده هنوز اون خاطره بالا رفتن از کوه با هزار خوشبختی در ذهن مان است و این حد از درک و آگاهی ات رو تبریک میگم قشنگم.
چه عکس پروفایل ات قشنگه و حس خوبی به آدم میده.
ان شاءالله به زودی زود همدیگر رو در کنار استاد ببینیم و کلی چیزهای جدید یاد بگیریم.
شینا ی عزیز و نازنین ام از خدای مهربون میخوام به هرچه آرزو داری برسی و در کنار پدر و مادر نازنین ات مسیر موفقیت و سعادت و خوشبختی رو طی کنی.
سلام شینا جان
بهت تبریک میگم بابت نوشتن کامنت
از اینکه از الان قوانین رو متوجه شدی بهت ویژه تبریک میگم
میدونم زندگی پر از معجزه هست برات
با وجود پدر و مادرت که هر دو در این مسیر هستند
خداوند بهترین ها رو که میخوای به ساده ترین شکل برات رقم بزنه
خیلی خوشحال شدم
عزیز دلم
منتظر کامنتها ی قشنگت هستم
میبوسمت
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام شینا عزیزم
دخترقشنگم احسنت آفرین که بااین سن کم به این مسیرزیبا هدایت شدی
امیدوارم همیشه همراه بابای مهربونت ازاین سایت وکامنت هاوفایل های تصویری لذت ببری ونهایت استفاده روبکنی تادرآینده دخترموفقی باشی که به تمام رویاهای زیبات رسیدی
لحظات زیبادرانتظارت عزیزم
سلام شینا جانم چه قدر ذوق کردم ک دیدم استاد شاگرد 10 ساله همداره شینای عزیزم دیدم مدت عضویتت در سایت یک روزه بهت خوشامد میگم عزیز دلم امید وارم درس های استاد رو خیلی خوب یاد بگیری در واقع این تلاش همه ما هست
چه قدر خوشبختی ک در این سن کم با استاد آشنا شدی خیلی نعمت بزرگیه نمیدونم چه قدر میتونی ارزش این نعمت رو بدونی ولی من میدونم ک خیلی با ارزشه
منم همیشه به خودم یاد آوری میکنم ک خیلییییییییییی خوشبختم ک عضو سایتم
مشتاقم تا ازت بشنوم احساس خوب و اتفاقات خوب زندگیت رو و برات بهترین هارو آرزو میکنم
به نام خدای مهربان
سلام به شینای زیباروی من
عزیزدلم خوش آمدی به سایت
چقدر خوشحال شدم اون لحظه که اسم قشنگت رو خوندم وعکست رو کنار پدرو مادر عزیزت دیدم
خیلی دوست دارم نازنینم
من حتما جز کسانی هستم که بی صبرانه منتظر خوندن کامنت شما واتفاقات خوبی که برات میفته هستم
عاشقتم دختر زیبای من
سلام شیناجان دختر نازنینم
چقدر خوشحال شدم از حضورت دراین سایت الهی
چقدر عکس پرفایلت زیبا وقشنگه
خداروشکر سعادت هم مسیر شدن با شما فرشته های نازنین رو داریم
سپاسگزارم عزیز دلم عضو سایت شدی فقط خدا میدونه قراره ما چه درسهای بزرگی از شما دوفرشته ی نازنین (شینا زرگوشی،محمد حسن خانکی)بگیریم.
منتظرنوشتنت هستم عزیزدلم.
بوس به روح ماهت.
بنام الله
سلام به روی ماهت شینای عزیز
گوهر های وجودیت را از کامنت های اسداله عزیز با جان ودل شنیده بودیم
عزیزدلم خوش آمدی به این مسیر پر وخیر برکت
شینای عزیزم احسنت وهزار آفرین به تو که در این سن کم پا به این مسیر ارزشمند گذاشتی
احسنت به اسداله عزیز ومادر جانت که گلی چون شما را پرورش داده اند
عزیز دلم بهترین سهم قلب پاک ومهربانت
راستی شینا جان من تحسین میکنم تو عزیز دردانه خدا را ، که از الان با برنامه ریزی درست در کنار درست تصمیم گرفتی روی یادگیری قوانین حاکم بر جهان واجرا ی آن در زندگی عمل کنی
روی چون ماهت رو میبوسم
بی صبرانه منتظرم تا بازم آخر هفته بیای وبرامون بنویسی
دوستت دارم
یا حق
سلام شینای نازنین، خوش اومدی به سایت. چقدر تحسینت می کنم دختر خوب که از این سن با این قوانین آشنا شدی و کامنت می نویسی. خدا می دونه که چه آینده ی روشن و پر از نتایج خوب و عالیی در انتظارته. دختر من تینا هم کلاس چهارمه و البته 9 سالش هست. یکم زود رفته مدرسه. تبریک می گم به مامان و بابا که دختر به این خوبی و فهمیدگی دارن. منتظر کامنتات هستم عزیز دلم.
به نام الله مهربانم
به نام خدای که هر لحظه حاضر و ناظر هست
سلامممممم شینای عزیزم
سلامم خداوند به قلب پاک و بزرگت زیبای من
خیلی زیبا هدایت شدم به کامنت قشنگت
چقدرررر خوشحالم که اینجا حضور داری
قندول من زیبای من
به برادر زیبایم اسداله عزیزم تبریک میگویم
خیلی خیلی برایت خوشحال شدم
چقدررررر عکس پروفایلت قشنگ و زیبا هست
لذت بردم از دیدن تان
لذت بردم از امدن و نوشتنت
مرسی که برای مان نوشتی
بوس به قلب زیبایت عزیزم
مواظب خودت باش
خیلی دوستتتتتتت داریم
ساعت ارسال کمنتت هم نشانه عالی برای من بود
در پناه الله یکتا باشی فرشته زیبای خدا
سلام شینا جونه خوشگلم
چقد خوشحالم که تو این سن اومدی به جمعه ما پیوستی با تمومه وجودم خوشحالم برات که باعث گسترش جهان میشی تا بی نهایت چون از الان شروع کردی و امیدوارم همیشه ادامه بدی این مسیر درست رو با نتایجت بیای بهمون بگی و کلی خوشحالمون کنی ازت ایده و الگو بگیریم
با تمومه وجودم برات بهترینها رو میخوام خوشگل خانم
عاشقتم در پناه الله یکتا باشی
به نام یگانه فرمانروای هستی
سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همسفران عزیزم
خدا را شاکر و سپاسگزارم که همسفرم و هم مسیرم با عزیزانی که وجود ارزشمندشان و صفای وجودشان را میتوان از فرسنگها احساس کرد.
الان که دارم این کامنت را می نویسم در دامنه کبیرکوه در فضایی سبز و زیبا با درختانی رنگارنگ در جمع نزدیکانم هستم. این فضا منو یاد سیزده بدر می ندازه که هر خانواده یک زیر انداز انداخته و در این فضای ساکت و آرام لحظاتی را مهمان خدا هستیم. لذت بودن در طبیعت در این روزها واقعآ دلچسب است. نه هوا سرد است و نه گرم. بچه ها دور هم جمع شده اند و مشغول بازی و سرگرمی هستند و با هیجان با همدیگه حرف می زنند.دیدن اینو الان نیز چای آتیشی آماده شد و همسرم یه لیوان چای خوشرنگ برایم آورد تا احساس خوب بودن در این فضا و نوشتن کامنت برایم دو چندان شود.جای همه عزیزانم سبز.
دیروز متوجه شدم 1000 مین کامنتی است که در سایت می نویسم و این عدد هم برایم جالب بود و هم منو به فکر فرو برد. یه احساس عجیب که قادر به بیانش نیستم. موضوعات مختلفی از ذهنم می گذرد اما روی هیچکدام نمی شود زوم کرد شاید این فضا هم اجازه اینکار را نمی دهد.
از میان کامنت های عزیزانم کامنت رضوان و سعیده هی در ذهنم می چرخند،یکی اشاره به درست بودن و تداوم مسیر درست دارد و دیگری از مرگ و لحظه ای که ما رو در کاور می گذارند و مرخص می کنند!
دلیل اولی ارتباط دارد به همین 1000 کامنتی که نوشته ام و نزدیک دو سالی که شاگرد استادم. و مورد بعدی فوت دبیر شیمی دوران دبیرستانمان بود.حالا ارتباط این دو موضوع به همدیگه چیست رو منم نمی دانم!
وقتی که بر درست بودن مسیر و تصمیمی یقین و اطمینان داشته باشیم، آنوقت مخالفت ها یا تلاش های دیگران برای منصرف کردن ما از ان مسیر بی فایده خواهد بود مثل تصمیم نوح به ساختن کشتی. به یاد ندارم اینقدر بر مسیری تا بحال تداوم و ممارست داشته ام آنهم با شوق و انگیزه. با خودم گفتم دستاورد من در این مدت چه بوده است؟ و چه میخواهم داشته باشم در این مسیر؟ و چقدر نگرش و افکار و خواسته های من تغییر کرده در این مدت نه چندان زیاد؟ اصلا هدف از زندگی کردن چیست؟
پاسخی مه برای این سوالات داشتم این بود که من یاد گرفتم بهتر زندگی کنم و این هدفی است که تا آخر عمر دنبال میکنم. اصلا هدف ما از آمدن به دنیا نیز همین است که رشد کنیم و بهتر زندگی کنیم و بیشتر لذت ببریم از زندگی. هر هدفی و خواسته ای هم که داشته باشیم، برای اینست که به بهتر زندگی کردنمان کمک کند. سایر هدف ها با گذر زمان یا عوض می شوند یا کمرنگ می شوند و اولویت خودشان را از دست می دهند زیرا بالاترین ثروت بی نیازی است. و این نیاز به رشد و تجربه کردن خواسته هایمان دارد و فقط با تجربه خواسته هایمان است که می توانیم به این بی نیازی برسیم.
وقتی می شنویم یا می گوئیم فلانی مرد یا زن بزرگی بود اشاره به همین افزایش ظرف وجود و بهتر زندگی کردنش دارد. وگرنه بزرگ خاندان و فامیل بودن به عدد سن هنر نیست.بزرگی میخواهد؛ حتی اگر سنت بزرگ نباشد!و این بزرگی حاصل نمی شود مگر اینکه خودت را بهتر و بیشتر شناخته باشی و بر احوالات خودت بیشتر آگاه باشی. وجودتان مستدام یا حق
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به اسداله عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم
(استیکر رقص بندری)
تبریک تبریک میگم پسرررررررررررررر، دخترت به جمع ما پیوسته.
وقتی اسم و فامیلش رو دیدیم چقدر خوشحال شدم و خدا را شکر کردم جاش نیست(تو قطارم) و گرنه یه نوار بندری میذاشتم و حسابی شادی می کردم.
وقتی محمد حسن خانکی کامنتش رو با اکانت مامانش گذاشت این قدر خوشحال شدم و کلی ذوق کردم و الان شینا ی شما.
ان شاءالله نیلا و نیکا دخترای سعیده هم به زودی زود نوشتن یاد بگیرن و بیان جمع ما را منور کنند.
و همین طور شاهد حضوربقیه بچههامون تو سایت باشیم و روز به روز به تعداد موحدان واقعی اضافه شود.
دیروز که کامنت شما رو خواندم خواستم جواب شما سوال شما که پرسیده بودید؛
دلیل اولی ارتباط دارد به همین 1000 کامنتی که نوشته ام و نزدیک دو سالی که شاگرد استادم. و مورد بعدی فوت دبیر شیمی دوران دبیرستانمان بود.حالا ارتباط این دو موضوع به همدیگه چیست رو منم نمی دانم!
خواستم بگم دلیل ربط اصلی این دو موضوع به هم رو میشه در حدیث پیامبر اکرم یافت که میفرمایند:
براى دنیایت چنان کار کن که گویى تا ابد زنده خواهى ماند، و براى آخرتت چنان کار کن که گویى همین فردا مى میرى
حال ما باید آنقدر برای رسیدن به خواسته های یمان استمرار و پشتکار داشته باشیم که گویی تا ابد زنده هستم و در کنار اون هم جوری تقوا و ایمان داشته باشیم که انگار فردا میمیرم.
پایان مهمانی معلم شیمی تان را تسلیت میگم. ان شاالله در بهشت برین متنعم از خوان نعمت الهی باشد.
در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشی
سلام و درود بر بانو رضوان عزیزز
امیدوارم سفر عالی و تجربه عالی رو در سفرتون تجربه کنید و هدایت بشید به تجربه و دیدن زیبائی های بیشتر.
ممنونم از لطف و محبتتون رضوان جان، امیدوارم همیشه آهنگ دلتون بندری بنوازه و همواره شاداب باشی و خندان.
ایجاد حساب کاربری برای شینا جان به درخواست خودش بود، وقتی که کامنت محمد حسن خانکی عزیز رو براشون خوندم اونم ترغیب شد که بنویسه و منم خواستشو براورده کردم. و بهش توصیه کردم خودش بنویسه و از من یا مامانش کمک نخواد و هفته ای یبار یا هر وقت دوست داشت بنویسه تا هم تکاملش رو طی کنه و هم کودکیشو بکنه و لذت ببره از این فضای کودکیش و نخواد مثل ما بزرگترها رفتار کنه. بچه ها به خودی خود شاد هستند و بزرگترین دستاوردی که ما دنبالشیم همین شادی است. بنابراین نباید بخواهیم اونها هم مثل ما فایل ببینند و بنویسند. خداوند خودش هدایت گر همه ماست، همانطور که ما الان اینجائیم و هدایت شدیم به اینجا، ولی این مکان جای بسیار مناسبی است که از خودمان ردپا بگذاریم و رشد و پیشرفت خودمان را رصد کنیم و ببینیم.
از حدیث زیباتم بسیار ممنونم که خیلی زیبا بود. و برایم درس زیادی داشت.برایت بهترینها رو آرزو میکنم رضوان جان شاد باشی و سلامت و سعادتمند و ثروتمند.یا حق
سلام وصد سلام
سپاسگذارم دوست خوبم که هستی
سپاسگذارم که مکتوب میکنی
سپاسگذارم که انرژی زیبای بودنت هست
ممنون
سپاسگذارم
من همیشه لذت بردم از خواندن کامنتهایت اسدالله جان .سپاس بیکران..
زنده باشی
وقتی که بر درست بودن مسیر و تصمیمی یقین و اطمینان داشته باشیم، آنوقت مخالفت ها یا تلاش های دیگران برای منصرف کردن ما از ان مسیر بی فایده خواهد بود مثل تصمیم نوح به ساختن کشتی. به یاد ندارم اینقدر بر مسیری تا بحال تداوم و ممارست داشته ام آنهم با شوق و انگیزه. با خودم گفتم دستاورد من در این مدت چه بوده است؟ و چه میخواهم داشته باشم در این مسیر؟ و چقدر نگرش و افکار و خواسته های من تغییر کرده در این مدت نه چندان زیاد؟ اصلا هدف از زندگی کردن چیست؟
پاسخی مه برای این سوالات داشتم این بود که من یاد گرفتم بهتر زندگی کنم و این هدفی است که تا آخر عمر دنبال میکنم. اصلا هدف ما از آمدن به دنیا نیز همین است که رشد کنیم و بهتر زندگی کنیم و بیشتر لذت ببریم از زندگی. هر هدفی و خواسته ای هم که داشته باشیم، برای اینست که به بهتر زندگی کردنمان کمک کند. سایر هدف ها با گذر زمان یا عوض می شوند یا کمرنگ می شوند و اولویت خودشان را از دست می دهند زیرا بالاترین ثروت بی نیازی است. و این نیاز به رشد و تجربه کردن خواسته هایمان دارد و فقط با تجربه خواسته هایمان است که می توانیم به این بی نیازی برسیم.
وقتی می شنویم یا می گوئیم فلانی مرد یا زن بزرگی بود اشاره به همین افزایش ظرف وجود و بهتر زندگی کردنش دارد. وگرنه بزرگ خاندان و فامیل بودن به عدد سن هنر نیست.بزرگی میخواهد؛ حتی اگر سنت بزرگ نباشد!و این بزرگی حاصل نمی شود مگر اینکه خودت را بهتر و بیشتر شناخته باشی و بر احوالات خودت بیشتر آگاه باشی. وجودتان مستدام یا حق
سلام و درود جناب خسروی عزیز
ممنونم از لطف و محبتتون دوست عزیز، خوشحالم که کامنتم براتون مفید بوده است. واقعا همه چیز بر میگردد به ایمان ما . وقتی که قر درستی راهی یقین داشته باشیم، آنوقت ایمانی پیدا می کنیم که به هیچکسی اجازه خلل یا انحراف از آنرا نخواهیم داد. امیدوارم در این مسیر زیبا بهترینها را تجربه کنید و خالق آرزوهایتان باشید،یا حق
خدایا شکرت سفر به دور امریکا قسمت 227
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گل
استاد من با دیدن کاور فایل گفتم واای چه کشتی عظیمی مثل کشتی نوح میمونه پس درست حدس زدم
خیلی مشتاق و کنجکاو شدم برای دیدن این فایل.
پس از پشت سر گذاشتن زیبایی های یک اتوبان چند بانده و یک پل آهنین خلاقانه و دیدن تابلوی
welcome to Illinois The Land Of LINCOLN که از طرف مردم منطقه نصب شده رسیدیم به Parking lot Walmart و یک مزرعه ذرت سرسبز و چشم نواز در ایالت Indiana. بوته های ذرت بلند و باصفا، هوای مطبوع و آسایش و رفاهی که باعث شد یک شب راحت و یک خواب آروم رو در اینجا سپری کنین.
ماشین های زیبا و مدرنی که اینجا پارک شدن و این مزرعه ذرت نشونه های فراوانی و ثروت هستن. چه دونه های ذرد خوشرنگی به به!
یه جاده سراسر سرسبزی و یه پل چوبی و یه چشمه زیبا که میگه بیا منو از نزدیکتر ببین.
مرسی از مریم جان عزیز که پله های مارپیچی طولانی رو دوربین به دست طی کرد و خودشو به چشمه رسوند.
دمشون گرم خیلی قشنگ اینجا رو طراحی کردن طوریکه برای مردم قابل استفاده شده وگرنه پایین اومدن از این ارتفاع کار سختی بود.
طبیعت زیباست و اگر تمیز هم باشه زیباییش رو هزار برابر میشه. مردمی که از این طبیعت دیدن میکنن هیچ رد پایی از خودشون بجا نمیذارن. واقعا این مردم بافرهنگ قابل تحسین هستن. و البته قوانینی که برای تمیز نگه داشتن طبیعت وضع کردن تحسین برانگیزه.
خدایا شکرت ما به جاهای تمیزتر و زیباتر هدایت مبشیم اگر به این تمیزی توجه کنیم تحسینش کنیم و هر جایی که هستیم رو تمیز نگه داریم.
چه عکسای یادگاری قشنگی با چشمه گرفتین مریم جان و بازم یه خاطره زیبا ثبت شد.
خورشید خانوم در حال غرب کردنه و نور طلایی و سرخش همه جا رو منور کرده خیلی زیباست. ماه رو ببین چقدر اومده پایین و چقدر بزرگ و پرنوره باورنکردنیه مثل خورشیده. توی قرآن هم یه آیه ای هست که در مورد منازل گردش ماه در آسمان صحبت میکنه و اونو به یک خوشه تشبیه کرده. این زیبایی ها نشونه هاییست برای کسانی که اهل تعقل هستند.
آیه 39 سوره یس: «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتىَ عَادَ کاَلْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ»؛ ما براى ماه منزل هایى قرار دادیم و به هنگامى که این منزل ها را طى کرد سرانجام به صورت شاخه کهنه قوسى شکل زرد رنگ خرما در مى آید. که به قول خانم شایسته به این حالت Supermoon، ماه افروختگی یا ابرماه گفته میشه. خیلی زیباست خدایا شکرت الله اکبر. خدا داره همه چیزو مدیریت میکنه. تک تک ستاره ها سیارات، ماه و خورشید. همه آنچه رو که خلق کرده داره مدیریت و هدایت میکنه. خدایا شکرت.
و حالا رسیدیم به ایالت زیبای Kentucky و به رسم تشکر استاد عزیز داره شیشه های track camper رو برق میندازه و با یه بنزین با کیفیت شارژش میکنه.
واو این عروسک حضرت نوحه و ما الان داخل کشتی نوح هستیم. چقدر باحال خیلی واقعا طبیعی درست شده دمشون گرم. اون کبوتر چقدر طبیعیه. عجب ایده ای خیلی خوشم اومد. هر چند که بر اساس آگاهی های انجیل Bible ساخته شده و یه سری موارد نادرست بیان شده ولی کلیت کار واقعا قابل تحسینه. چه ایده جالبی که در سراسر این کشتی سوالهایی مطرح شده و بعد جوابش هم ندشته شده. این صفحه مانیتور که به شکل پرسیدن سوال و دریافت جواب از حضرت نوح هست خیلی بامزه اس. ازش پرسیدیم:
How many animals are there in the Ark
خود حضرت نوح هم دقیق این جزئیات و حاشیه ها رو یادش نیست و احتمالا دونستنش کمک چندانی به هم به ما نمیکنه.
?Whats your least favorite kind of animal
و حضرت نوح جواب میده پرنده های پر سرو صدا یعنی دارکوب! خیلی بامزه بود لذت بردم.
محوطه اطراف Ark چه فضای سبزی چه باغ گلی چه گلها و گیاهان زیبا و رنگارنگی! داخل ark واقعا شگفت انگیزه مجسمه ها، نقاشی ها خیلی حرفه ای و طبیعی طراحی شدن. خیلی زحمت کشیدن و فوقالعاده کار کردن دمشون گرم.
ما باید خیلی خداروشکر کنیم که آگاهی های نابترین و خالصترین و درستترین کتاب یعنی قرآن رو دریافت کردیم و قدرشو بدونیم و خدا کمک کنه از این آگاهی ها استفاده کنیم. کتابی که کاملا با قوانین ثابت جهان هستی منطبق هست.
استاد عباسمنش عزیزم از شما بینهایت سپاسگزارم این شما بودین که هم قرآن واقعی و هم قوانین جهان هستی رو به ما شناسوندین وگرنه از همین قرآن هم که آگاهی های درستی در اختیار ما گذاشته، ما برداشتهای اشتباهی داشتیم.
یه جمله خیلی به دلم نشست
God have a perfect timing
یه جمله هم بالای یکی از نقاشی ها:
GOD creates the perfect world
خدایا صدهزاااار بار شکرت خیلی لذت بردم.
شاید یه روزی قرآن بیشتر شناخته بشه و یه کشتی نوح هم بر اساس آگاهی های قرآن ساخته بشه.
﷽
به نام خداوند بسیار بخشنده ، ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است
به نام قران کاملترین و عالیترین کتاب راهنمای انسان بسوی موفقیت دنیوی واخروی الهی شکر صدها هزار مرتبه شکر بخاطر قران این کلام حق برای هدایت ما واقعا از خداوند سپاسگزارم بایت این کتاب الهی بقدری این کتاب دلنشین شده برای من که اگه یک روز نخونمش انگار یک صفحه از مسیر موفقیتم را نخواندم واقعا خدارا شکر که اخرین ورژن از این راهنمای بشریت را داریم وخدارا شکر که استاد عزیز هم مسیر زیبا موفقیت را همسو با قران به ما نشان داد الهی شکر من از خوشبخت ترین انسان هستم که خداوند هدایتم کرده به این اگاهی های لذت بخش
ممنونم از شما سلما عزیز بابت نکات جالبی که برداشته بودید از گفتگو ها و پرسش و پاسخها
In God We Trust
ممنون از کامنت زیبای شما
در پناه رب العالمین باشید
با یاد تو ای لطیف
هزاران درووووود و سلااااااااااااااااام به استاد عزیزم و استادبانوی نازنینم
و به همه دوستان خوبم در این مأمن الهی
خدایا شکرت که خیلییییییییییییی کارت درسته الله جان !!!!
هر چند واسه فایل قبلی خیلییییی دیر کامنت گذاشتم ولی خدا رو شکر میکنم که در نهایت تونستم به تعهدم عمل کنم و از این بابت خوشحالم :))
خدایا شکر که با توکل بهش دستمو گرفت تا امروز در اوج آرامش این فایل زیبا رو ببینم و نشانه های خداوند رو درک کنم تا یادم بمونه :
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت
استادجان وقتی در مورد این مکان زیبا گفتین:
که قبلا تو ایران بودین همینجا رو سرچ کرده بودین و براتون جالب بوده ولی بعد فراموش کردین تا اینکه در زمان مناسبِ خودش ، هدایت شدین به دقیقا جایی که سالها پیش دلتون میخواست ببینین … باز هم این جمله تون توی گوشم زنگ خورد که رؤیاها دست یافتنی هستند ، اگر قانون رو بدونیم و بر اساس اون عمل کنیم
و چقدر زیبا ما در این سایت داریم گام به گام با قوانین زندگی میکنیم و هر جایی بهش عمل میکنیم چندین و چند گام پیش میریم و اونجایی هم که فراموشش میکنیم یا عنانِ کنترل ذهن از دستمون خارج میشه ….(دیگه نگم براتون که همگی مون تجربه کردیم :/ …)
الله اکبر از زیبایی آسمان وقتی در پهنه خودش غروب و طلوع رو برای ما به نمایش میزاره …
و از سخاوت زمین ، وقتی به اذن خداوند ثروتهاشو برامون رو میکنه مثل همین باغ ذرت یا به قول ما شیر بلال :))
دیوانه کننده هستند زیبایی های آسمان و زمین و سپاس از شما استادان عزیزم که این همه زیبایی رو برامون ثبت و ضبط میکنید و بهمون هدیه میدین..
و اما وقتی رسیدیم به کشتی نوح و صحبتهای شما استاد عزیزم در مورد آیه های انجیل و تورات و داستانهای دور از عقل و منطق اونا رو عنوان کردین ، واسم سوأل پیش اومد : چرا واقعا ما با داشتن قرآنی که همه قوانین رو کامل و منطقی برامون گفته شرایطمون اینه و اونا با داشتن چنین کتب آسمانی شرایطشون این !!!!!!!!
که صد البته جوابشو با توجه به آموزشهای اساتید عزیزمون کاملاااااااا میدونیم ..
ولی برام جالب بود که اونا به همون ده درصد دانایی های درستشون (فرض کنیم ده درصد کتاب آسمانیشون درسته ) 100 درصد عمل میکنن..
ولی ما به 100 درصد کلام درست و دقیق خدا شاید یک درصد هم عمل نکنیم…
و تفاوت رو در نتایج به وضوح میبینیم !!!
الله اکبر…
اینجاست که یاد مناجات خواجه عبدالله انصاری میافتم که :
یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده..
خدایا من و همه عزیزانمون به ویژه دوستان خوبم در این سایت الهی رو به هدایت ناب خودت و به مسیر نورانی خودت راه بده..الهی آمین
همگی در پناه نور و عشق الهی باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر وجیهه خانمِ بزرگوار و همسرعزیزشان آقا سید حبیب حافظان عزیز
آقا سید حبیب چقدر باید خوشبخت باشند که شما را دارند و میتوانند یک محفلِ شبِ شعری دو نفره با شما داشته باشند ، محفل شعری با چاشنی مثنوی خوانی و حافظ خوانی و مناجات خواجه عبدالله انصاری و….
من این ذوق هنری و شاعرانه شما را تحسین میکنم که ابیاتی را انتخاب میکنید و در اینجا منتشر میکنید و ما به عنوان یک شرابِ ناب ، نوش جان میکنیم…
نه نه نه ، جمله ام را باید اصلاح کنم…
ابیاتی را که او انتخاب میکند….
به قولِ استاد الهی قمشه ای که میفرمایند
“ما چه کاره ایم؟! به ما گفتند که برو این را بگو و من هم فقط آن را گفتم”
بسیار ممنونم بابت این ابیات ناب که شما قبلا یک دو بیتی را از مولانا به من هدیه دادین که هنوز که هنوز است گاهی اوقات آن را زیر لب زمزمه میکنم و در حال هضم آن دو بیتی هستم ، خاصتا این مصراع آن را….
“مَن مَشو ، از منَ بِشو تا مَن شَوی”
و اما اینجا هم این دو بیتی زیبا از خواجه عبدالله انصاری ، یادگاری شما شد برای من ، خاصتا مصرع دوم…
“آهِ شب و گریه سحرگاهم ده”
حکایت آهِ شب و گریه سحرگاه….
به قول شاعر
خواهند اگر ببخشند از مُجرمی گناهی
اول وِرا نوازند با سوز و اشک و آهی
خوش بحال آنها که سوزُ و اشکُ و آهی دارند ، زیرا این موارد مژده ای هستند به شخص که آقا قبول شدی ، وارد شو…
و خوش بحال آنهایی که وقتِ عاشقی با او دارند ، خاصتا در سحرگاه ، وقت عاشقی به شوق رسیدن به “مَقَامࣰا مَّحۡمُودࣰا” به قول قرآن
(وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَهࣰ لَّکَ عَسَىٰۤ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامࣰا مَّحۡمُودࣰا)
[سوره اﻹسراء 79]
چه زیباست این وقتِ عاشقی با او در سحرگاهان ، و اگر با یک آه همراه شود ، دیگه “نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ” است ، به قول شاعر
دریای عفو جوشد از اشک دردمندی
اوراق جُرم سوزد از آهِ صبحگاهی
خدیا چنین “آهِ صبحگاهی” و “اشک دردمندی” روزی ما بگردان
اشک و آهی که جنسش فرق فرق میکند و ساقی آن خودِ خودِ خودش است ، اویی که “وَأَنَّهُۥ هُوَ أَضۡحَکَ وَأَبۡکَىٰ” است
تشکر میکنم وجیهه خانم بخاطر وجودتان در اینجا و مکتوب کردن این آگاهی های زیبا….
برای شما و آقا سید حبیب عزیز ، زیباترین و عالی ترین درجه ها را از خداوند متعال ، خواستارم…
با یاد تو الله جانم
بهههه
بهههههه از این پاسخ دلنشین ..
از این همه کلمات و جملاتی که به زیبایی در کنار هم نشستند تا زیباترین مفهوم ها رو به وجود بیارن..
هزاران سلام و درود به برادر بزرگوار و فرهیخته ام آقا رضای عزیز..
هر بند از این پاسخ رو که خوندم گفتم بههه بههه خدایا شکرت برای چنین ذهن و قلبی .
خدا حفظتون کنه و هزار ماشاءالله به وجود مقدستون که اینقدر عالی در مسیر خود شناسی و خدا شناسی پیش میرید ..
چه کلام زیبایی از جناب فیلسوف الهی قمشهای گفتید ، واقعا ما چه کاره ایم ؟؟؟!!!
به قول مولانای جان :
نیست نشان زندگی ، تا نرسد نشان تو
اصلا مگه بدون اشاره «او» برگی از درخت میافته که ما بخوایم ادعایی داشته باشیم !!!
اگر ذوقی هست از اوست..
اگر کلامی هست از اوست..
به معنای واقعی هیچیم در مقابلش و اگر هستیم همه اوست..
چقدرررررررررررررر من تحسین میکنم شما رو برای آگاهی های نابی که دارید ، هزاران آفرین بهتون…
ان شاءالله توفیق عمل به همگی مون عطا بشه و پاداشش بشه نتایج شگفت انگیزی که فقط شکر کنیم و شکر کنیم و شکر…
مبهوت شدم از کلام خدا و از اشعاری که باز هم به نوعی کلام خداست اما از زبان بنده گانِ خوب خدا …
سپاسگزارم ازتون برادر خوبم که به من افتخار دادین و این همه شهد و شکر پاشیدین در پاسخ تون..
که بی شک همه این شهد و شکرها که نمایان شدند ، ذره ایی … فقط ذره ایی از گُل وجودش است …
به قول شمس تبریز عزیز :
چون نمایی آن رخ گلرنگ را
از طرب در چرخ آری سنگ را
در نهایت بسیاااااااااااااااااااار سپاسگزارم ازتون ، از احساس نابی که منتقل کردین…
از کلمات پر باری که بیان کردین…
از مهر پاکی که اشاعه دادین…
الهی در کنار همسر نازنینتون پر باشید از برکت و ثروت و خوشی و شادی و سعادتمندی در دنیا و اخرت..
در پناه نور و عشق الهی باشید برادر فرهیخته و ارزشمندم
سلام به وجیهه بانوی عزیز!
خیلی لذت بردم از خوندن کامنت شما!
چقدر عالی اشاره کردین به اینکه چرا ما با داشتن قرآنی که همزمان با حیات پیامبر نوشته شده و قوانین رو کامل و منطقی توضیح داده اوضاع نابسامان تری نسبت به این ها داریم که کتاب های آسمانیشون خیلی جاها به دور از منطق هست! واقعاً نکته ی جالبی بود و جواب صحیحی براش داشتین.
باز هم ممنونم از کامنت شما و بهترین ها رو در کنار سید حبیب براتون آرزو می کنم (قلب)
بههههه
بههههههه …
هزاران سلاااااااااااااااامممممم به یاسمن گلم با اون خنده قشنگت که هر زمان میبینم دلم باز میشه :)
خدا رو شکر..
خدا میدونه وقتی پاسخ دلنشینت رو خوندم این شعر اومد تو ذهنم که با عشق تقدیم شما میکنم :
وستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم…
یادشان دردل من …
قلبشان منزل من……
صافى آب مرا یادتو انداخت…رفیق…
خدا رو شکر که دوستانم همه زلال و با صفا هستند و چه نعمت و ثروت عظیمی دارم ..
یاسمن عزیزم از تاکید مجدد شما ممنونم که چقدر باید قوانین ثابت الهی رو مدام و مدام برای خودمون یادآوری کنیم تا ملکه ذهنمون بشه ان شاءالله..
دوست عزیزم برات زیباترین تجربه های عاشقانه ، پر برکت ترین ثروتهای عالم ، پر انرژی ترین سلامتی و شاداب ترین روحیه رو میخوام …
الهی سعادتمند و خوشبخت دنیا و اخرت در پناه نور و عشق الهی باشی یاسمن جان :*
سلام و درود به خواهر بزرگوارم وجیه بانو
از همین جا یه سلام و خداقوت به سید حبیب عزیز میگم
بسیار لذت بردم از کامنت پر محتواتون و این عمل به قوانین از زاویه دیدتون خیلی عالی بود
که چیزی که میدونیم درسته را عمل کنیم
ما آگاهی هامون 100 در صده و نابه
ولی عمل به اصل کمه و بیشتر تو حاشیه هستیم
خدارا شکر که به راه راست و مستقیم و اصل هدایت شدیم و کم کم داریم با عمل کردن به اصل
هر روز پیشرفت میکنیم و به را کسانی که به آنها نعمت داده هدایت شدیم.
الهی شکر.
در کنار سید حبیب جان بهترینها را براتون آرزومندم زوج بهشتی.
هزاران درود به برادر بزرگوارم آقا رسول عزیز ..
چقدرررررررررررررر باعث افتخارِ منه که داداش رسول بزرگوارم پاسخی با این همه محبت و مهر برام فرستاده..
خدایا شکرت
ممنونم از تون و ان شاءالله خداوند دلتونو از جاهایی که گمان نمیبرید ، شاد کنه …
اییی جانم از عکس پروفایلتون ان شاءالله خداوند زیر سایه شما و فاطمه جانم حفظ ش کنه..
چقدر بجا و درست گفتید که عمل به اصل کمه و بیشتر توحاشیه ایم !!!!!…
میدونید داداش رسول عزیز گاهی فکر میکنم خدایا آخه چرا وقتی ما ، حتی به مقدار کم ، کنترل ذهن انجام میدیم ، کلی نتیجه عالی میگیریم ، ولی چه اتفاقی تو مغزمون میافته که دوباره ذهنمون میره برا خودش تو افکار شر !!!!!
برا همینه استاد مداوم تاکید میکنن در ابتدا بااااید آگاهانه توجه کنی به نکات مثبت..
آگاهانه زیبایی رو ببینی..
آگاهانه تحسین کنی…
و…
ممنونم از این یادآوری عالی تون ..
سپاسگزارم که به همراه فاطمه جان بسیار عزیز و دوست داشتنی هستین و میدرخشید *
..الحمدالله رب العالمین ….
حضور هر دوی شما نازنین ، در این مسیر سبز ، برای من بسیاااااااااااااااااار جای شکروسپاس داره و برام عزیزین..
و ان شاءالله همیشه در کنار هم پر باشید از احساس خوب و سلامتی و برکت و شادی و ثروت و در پناه نور و عشق الهی باشید..
الهی آمین
سلام به خواهر عزیزم
امیدوارم که حالتون عالی باشه
همیشه از دیدن این چهره خندان عکس پروفایلتون شاد میشم
از همین جا بابت اینکه میخواستم برای وجیهه بانو کامنت بزارم زیر کامنت شما نوشتم
عذر خواهی میکنم
این هم خیر بود و باعث شد یه سلام و عرض ادب خدمت شما خواهر بزرگوارم داشته باشم.
و از لطف و محبت شما به محمد حسن جانم تشکر و قدردانی کنم.
برای هر دوبزرگوار بهترینها را آرزو میکنم.
همیشه شاد و سلامت و برقرار باشید.
سلام به آقا رسول عزیز!
ممنونم از پیغام شما، بله به قول شما این هم سبب خیری شد که من فرصت هم صحبتی با شما برادر عزیزم رو داشته باشم و مورد لطف شما قرار بگیرم. به شما و فاطمه جان تبریک میگم به خاطر اینکه الگوی خوبی برای محمد حسن جان بودین و هستین و باعث شدین که علاقه مند بشه به این مسیر!
در پناه خدا بهترین ها رو برای شما و خانواده تون آرزو می کنم (ایموجی گُل :)
سلام بانوی زبیا و مهربان
کامنتت فوقالعاده بود
قشنگ گفته بودی ک ما اگه 10درصد چیه 1درصد به قران عمل میکردیم وضعیتمون این نبود
به ما یاد دادن ک دنبال خدا تو اسمانها باشیم
و داریم تواین سایت یادمیگیریم که که خدا درونِ ماست همه ما خداییم
انشالله که بتونیم عمل کنیم
عملگرا باشیم
همه ما لایقیم
همه ما باید ثروتمند باشیم
سفرتون به سلامت
ارزوی لذتهای فراوان دارم برای شما و اقا حبیب عزیز
دوستت دارم
سلاااااااااااااااامممممم به فرشته جان گلم..
به دختر نازنین و پر تلاشی که اومده یک زندگی بهشتی بسازه برا خودش ..
چون فرشته ها باید تو بهشت زندگی کنن …
و ان شاءالله خداوند مسیرتو هموار و راحت و دلچسب کنه …
دختر خوبم ممنونم که برام پاسخی به این زیبایی نوشتی ، کلی ازش درس یاد گرفتم..
چقدر راحت میشه همه چیز وقتی ما خودمونو با همه وجود لایق و شایسته ثروت و سعادت بدونیم…
انگاری با همین باور ، حدود 90 درصد مسیر رو رفتم و بقیه ش هم ، همون عملگرایی به این باور ه ..
فرشته جان گاهی کامنتت هاتو میخونم و همیشه تحسینت میکنم که اینقدر عالی داری پیش میری ..
بهت آفرین میگم دختر خوبم و برات زیباترین اتفاقات عالم رو میخوام ، چون شما لایق ثروت و خوشبختی و سعادتمندی و شادی و سلامتی و عشق هستی …
روی ماهتون میبوسم و بخدا میسپارمت در پناه نور و عشقش شاد و آرام باشی .
به نام خدای هدایتگر
سلام به روی ماه مریم جان و استاد عزیزم و همسفرهای نازنین،
سلام به ایالت ایندیانا، سلام به حیاط والمارت و خواب خوش در تراک کمپر و سلام به بوته های بلال بلند و باصفا :))))
چقدر زیبا بود اون آبشار و اون پله های سنگی…و اون صحنه ی غروب خورشید…و اون ماه بزرگ و درخشان! Super Moon! منم یادمه اون شبی که Super Moon بود ماه رو دیدم و واقعاً بزرگ و شگفت انگیز بود…خدایا شکرت برای این همه زیبایی!
خیلی جالب بود اون موزه ی کشتی نوح! و صحبت های استاد که آدما کمتر راغب هستن به اینکه شک کنن به باورها و چیزهایی که بهشون گفته شده و حاضرن قوانین فیزیک رو زیر سوال ببرن تا ثابت کنن باورهاشون درسته. همه ی ما کم و بیش این تمایل رو داریم که باورهای قبلیمونو حفظ کنیم، ولی مطمئناً پاداش ها به کسانی داده میشه که وارد دل ترس ها و ناشناخته ها میشن و دنبال حقیقت هستن هرچند مغایر با چیزی که بهشون گفته شده و سال ها باور داشتن.
خدایا شکرت برای اینکه به من فرصت دادی یک قسمت دیگه از این سفر فوق العاده رو ببینم و در موردش بنویسم.
دو روز نمی نویسم تو سایت ستاره ها میپرن :)))) بار الها! ستاره های زیاد که نشان دهنده ی رشد و پیشرفت ماست به ما ارزانی بفرما! آمین :)
استاد و مریم جان بی نهایت ممنونم ازتون به خاطر اینکه ما رو همسفر خودتون قرار دادین. عاشقتونم (قلب قلب قلب)
به نام خدای مهربونی ها
سلام یاسمن خانم
خوبیییی؟!
الهی حال دلت بیییی نهایت عالی باشه
چرا شما اینقدرررر خوش انرژی هستی
اصلاً ناخودآگاه عکست رو که می بینم حال دلم خوب میشه میگم برم دیدگاه یاسمن جان رو بخوانم بخندم کیف کنم چیز یاد بگیرم
خیلی زیبا اول دیدگاهت به همه چیز حتی حیاط والمارت و بلال هم سلام کرده بودی :)))
من این قلب مهربون و این کودک درونت رو تحسین می کنم یاسمن خانم عزیز
این حال خوب و این انرژی مثبتی که عجییییب من هر بار توی دیدگاهاتون حس می کنم تحسین می کنم
این شوخ طبیعی شما رو…
دو روز نمی نویسم تو سایت ستاره ها میپرن :)))) بار الها! ستاره های زیاد که نشان دهنده ی رشد و پیشرفت ماست به ما ارزانی بفرما! آمین :)
تحسین می کنم یاسمن خانم :))
برای منم پیش اومده این کم و زیاد شدن ستاره ها:))))
اتفاقاً انگیزانندهی خیلی خوبیه برای کار کردن روی خودم و فعالیت مردن توی سایت
دوستتون دارم و به خداوند مهربان و توانا می سپارمتون
خدا یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
سلام به محمد حسین عزیز!
من چقدر خوشبختم که بارها مورد لطف و مهربانی شما قرار گرفتم! شما خودت از همه خوش انرژی تر هستی، هر بار که لطف میکنی و برای من مینویسی اصلاً قلبم باز میشه و خدا رو شکر میکنم که دوستی مثل شما دارم.
موافقم که کم و زیاد شدن ستاره ها انگیزاننده های خوبی هستن برای اینکه حواسمون باشه کجا داریم میریم و چیکار داریم میکنیم!
باز هم ممنونم به خاطر هدیه ی قشنگی که امروز بهم دادی و در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو می کنم :)
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر استادعباس منش عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان توحیدیِ نازنینم در این جمعِ زیبا و بهشتی
سلامی به زیبایی امید به الله یکتا ، که به برکت وجود استاد عباس منش در دل ما زنده شد…
داستانِ امید داشتن به خدا…
اینکه در همه حال به خودِ خودِ خودش امید داشته باشیم و در هیچ حال ناامید نباشیم…
ناامید نباشیم از اینکه چرا خیارسبز از کیلویی 10 هزارتومان تبدیل شد به کیلویی 11 هزار تومان؟! ، بلکه امیدوار باشیم به فضل و فراوانی خداوند و شاد باشیم به وعده فراوانی او و رزّاق بودن او….
…وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَهࣰ مِّنۡهُ وَفَضۡلࣰا وَٱللَّهُ وَ ٰسِعٌ عَلِیمࣱ
[سوره البقره ٢68]
به قول مولانا که از زبان خدا به همه ما میگوید…
شاد باشُ و فارغُ و ایمن که من
آن کنم با تو که باران با چمن
و در بیت بعدی چقدر زیبا ، این سخن را از زبان خدا به ما میگوید که…
من غم تو میخورم ، تو غم مخور
بر تو من مُشفق ترم از صد پدر
حکایت زیبایی است در قرآن از ابراهیم نبی علیه السلام که آن مامورین خدا ، به او و همسرش ساره خانم ، وعده فرزندی بنام اسحاق را میدهند و حضرت ابراهیم از این وعده خدا تعجب میکند و با حالت سوالی می پرسد که…
(قَالَ أَبَشَّرۡتُمُونِی عَلَىٰۤ أَن مَّسَّنِیَ ٱلۡکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ)
ابراهیم گفت : آیا با وجود اینکه الان من پیر شده ام ، بشارت فرزندی را به من میدهید؟! با چه نشانه ای مرا بشارت میدهید تا باور کنم؟
[سوره الحجر 54]
خب کنجکاوی ، چیز زیبایی است و حضرت ابراهیم هم دوست دارد بداند که آخه چجوری من در این سن میخواهم بچه دار شوم؟! که در اینجا جواب میشنود که…
(قَالُوا۟ بَشَّرۡنَـٰکَ بِٱلۡحَقِّ فَلَا تَکُن مِّنَ ٱلۡقَـٰنِطِینَ)
آن ماموران الهی گفتند که ما تو را به حق بشارت دادیم و دیگه خیالت تخت باشه و از این سوالا هم نپرس ، در ضمن از گروه ناامیدان هم مباش
[سوره الحجر 55]
و در اینجا حضرت ابراهیم جمله ای بسیار زیبا میگوید که آقا پناه بر خدا که من از ناامیدان باشم ، زیرا که….
(قَالَ وَمَن یَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَهِ رَبِّهِۦۤ إِلَّا ٱلضَّاۤلُّونَ)
حضرت ابراهیم این چنین گفت که آیا جز گمراهان ، شخص دیگری از رحمت پروردگارش ناامید میشود؟
[سوره الحجر 56]
این آیات زیبا مقدمه ای باشد برای یک آگاهی زیبایِ قرآنی در مورد امید به خدا… ، یک آگاهی ناب که مهمان یکی از بزرگان تاریخ هستیم بنام حضرت صادق علیه السلام…
چون سخن ایشان مفصل است ، من فقط قسمت ابتدایی سخن ایشان را ذکر میکنم و ما بقی آن را به زبان ساده تر تفسیر میکنم…
پس بسم الله…
یک شرابِ ناب از این بزرگمرد که میفرمایند…
کُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنکَ لِما تَرجُو
به آنچه که امیدش را ندارى امیدوارتر باش نسبت به آنچه بدان امید دارى…
(برای ادامه سخن متن عربی را نمی آورم و فقط فارسی آن را به زبان ساده تری نقل میکنم و هر کس که دوست داشت متنِ کاملِ عربیِ این سخن را بیابد ، میتواند ادامه آن متن بالا را در اینترنت جستجو کند و…)
چقدر این قسمت سخن زیبا است و میخواهد بگوید که…
دوست عزیز ، تو به این امید داری که در آخر این هفته ده میلیون تومان پول بسازی و هیچ امیدی به این نداری که تا اخر این هفته 100 میلیون تومان پول بسازی ، پس بیا یکم دیوانه بازی در بیار و نسبت به خلق 100 میلیون تومان پول امیدوارتر باش…
دوست عزیز ، تو امشب را در حالی میخوابی که فردا هیچ امیدی نداری که وقتی از خواب بیدار میشوی ، بتوانی با یک خبر مواجه بشوی که یک پیشنهاد کاری چند صد میلیونی به تو داده شود ، پس بیا یکم دیوانه باشیم و نسبت به این اتفاق امیدوارتر باشیم
دوست عزیز ،….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
آره ، بیا دیوانه بازی دربیاریم و نسبت به آن چیزهایی که امیدی به آنها نداریم ، امیدوارتر باشیم ، خدا را چی دیدی؟! شاید شد ، به قول خودِ خودِ خودش…
…لَا تَدۡرِی لَعَلَّ ٱللَّهَ یُحۡدِثُ بَعۡدَ ذَ ٰلِکَ أَمۡرࣰا
تو چه میدانی ، شاید بعد از این امر ، یک اتفاق جدیدی افتاد
[سوره الطلاق 1]
یکم مطلب سنگینه…. ، آخه یعنی چطوری؟؟؟!!! پس نیاز به یک منطق قوی دارد تا این جمله را باور کنیم و سعی کنیم از این آگاهی به نحو احسنت استفاده کنیم و منطق قوی ما سه داستان از قرآن است ، قرآنی که حقانیت آن برای من ثابت شده که از جانب یک آگاهی برتر به حضرت محمد نازل شده است…
داستان اول ، داستان ملکه سبا و حضرت سلیمان نبی است
اگر در این داستان تامل کنیم متوجه میشویم که ملکه سبا به این نیت و امید ، به دیدار سلیمان نبی میرود تا به عنوان ملکه سبا با حضرت سلیمان که پادشاهی ثروتمند بود ، یک دیدار و گفتگویِ دو جانبه برگزار کند و اصلا هیچ امیدی نداشت که مسلمان شود و به آیین سلیمان نبی که همان یکتاپرستی بود روی آورد ولی داستان چه شد؟! او مسلمان شد
…قَالَتۡ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی وَأَسۡلَمۡتُ مَعَ سُلَیۡمَـٰنَ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَـٰلَمِینَ
[سوره النمل 44]
داستان دوم ، داستان حضرت موسی است که با اهل و عیال خود در بیان تاریک گذر میکرد و…
در این داستان تامل کنیم که حضرت موسی بعد از اتمام قرارداد چند ساله چوپانی خود که بین او و حضرت شعیب بود ، دست زن و بچه خود را میگیرد تا راهی مکانی دیگر شود و برای این امر راهی بیابان میشود و در آن شبِ بیابانِ سرد و تاریک یک نوری را میبینید و به خیال اینکه آن نور یک آتش است ، به اهل و عیالش میگوید که شما اینجا بایستید تا من برم از آن نور آتشی بیاورم که روشنی بخش مسیرمان و گرمابخشِ تن های سرمازده مان باشد ولی نتیجه چه میشود؟؟؟!!!
او میرود به این نیت و امید که آتشی برای اهل و عیالش بیاورد ولی در آنجا با خدا ملاقات میکند و حکم پیامبری خود را میگیرد و با چنین حکمی به نزد خانواده اش برمیگردد ، حکمی که در آن لحظات ، اصلا هیچ امیدی که به آن نداشت که هیچ ، بلکه اصلا به ذهنش هم خطور نمیکرد که من الان لایق همصحبتی با خدا میشوم و حکم پیامبری از او دریافت میکنم
خوب در این داستان قرآنی تامل کنیم تا معنای ابتدای آن سخن را بفهمیم…
(إِذۡ رَءَا نَارࣰا فَقَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡکُثُوۤا۟ إِنِّیۤ ءَانَسۡتُ نَارࣰا لَّعَلِّیۤ ءَاتِیکُم مِّنۡهَا بِقَبَسٍ أَوۡ أَجِدُ عَلَى ٱلنَّارِ هُدࣰى…)[سوره طه ١٠ و ادامه اش]
این داستان را به صورت مفصل در قرآن مطالعه بفرمایید
و اما داستان سوم که من بسیار بسیار بسیار آن را دوست دارم ، داستان ساحران فرعون است…
تامل کنیم در این داستان زیبا که این ساحران فرعون ، خود را آماده کرده بوند با این نیت و امید که با سحر و جادوی خود ، موسی را شکست دهند و در نزد فرعون عزت و پُست و مقامی کسب کنند ، به تعبیر قرآن…
(فَلَمَّا جَاۤءَ ٱلسَّحَرَهُ قَالُوا۟ لِفِرۡعَوۡنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن کُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَـٰلِبِینَ قَالَ نَعَمۡ وَإِنَّکُمۡ إِذࣰا لَّمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ)
[سوره الشعراء 41 – 42]
و این در حالی بود که آنها اصلا امیدی نداشتند که بعد از این ماجرا ، چنان ایمانی وجود آنها را فرا بگیرد که با وحشیانه ترین تهدیدهای فرعون متزلزل نشود ولی آخر داستان چه شد؟؟؟!!!
چنان ایمانی وجود آنها را فرا گرفت که در مقابل تهدید وحشیانه فرعون گفتند…
(قَالُوا۟ لَا ضَیۡرَۖ إِنَّاۤ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ)
هه… ، ما رو از چی میترسونی داداش؟! بیا بکش ما رو ، ما دیگه انتخاب خودمون را کردیم و به سمت رب العالمین روی آوردیم و از این انتخاب خود عقب نمیکشیم
[سوره الشعراء 50]
تصورش را بکنید از قعر مدار گمراهی به چنان درجه ای از ایمان رسیدند که….(خوشا به حالشان…)
این بود داستان امید به خدا…
و چه زیبا بود این آگاهی که درک و هضم کردنش با انسان کاری را میکند که همواره در بالاترین سطح فرکانسی باشد ، یعنی امیدوار باشد ، امیدوار نه ، امیدوااااااار ؛ آنهم به خدایی که وعده داده است…
(فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسࣱ مَّاۤ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعۡیُنࣲ جَزَاۤءَۢ بِمَا کَانُوا۟ یَعۡمَلُونَ)
پس هیچ کس نمیداند که خداوند چه چشم روشنایی هایی برای آنان به پاس اعمال و فرکانس هایشان ، در نظر گرفته که فعلا از دید آنها پوشیده است
[سوره السجده ١7]
و در آخر با الهام گرفتن از این داستان زیبای ساحران فرعون ، یاد یکی از شاگرد زرنگ های خدا افتادم که این داستان را خوانده بود و در عاشقانه هایش در “دعای عرفه” به خدا گفت که…
یا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَهَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِ ، یَاْکُلُونَ رِزْقَهُ وَیَعْبُدُونَ غَیْرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَکَذَّبُوا رُسُلَهُ
گفت : عه خدایا پس اینجوریاس؟! ، تو این ساحران فرعون را که عمری نعمت های تو را خوردند و بر علیه تو تبلیغ میکردند تا در نزد فرعون به پُست و مقامی برسند را نجات دادی و ایمانی غیر قابل تزلزل به آنها دادی
حالا نمیخواهی با منی که لااقل مثل آنها نبودم که بر علیه تو تبلیغ بکنم و حداقل بر سر زبانم ذکر “دوست داشتن تو را” فریاد میزدم ، چنین کاری بکنی و یک ایمانی محکم و غیر قابل تزلزل ، به من عطا کنی؟
و نتیجه چه شد ، چنان ایمانی خدا به او عطا کرد که بدون هیچ ترسی از شمشیر و لشکریان بی شمارِ دشمن ، به قربانگاه رفت و….
به قول مولانا
هین بیا زین سو ببین کین اَرغنون
میزند یا لیت قومی یعلمون
همواره امیدوار باشیم ، امیدوار باشیم در محضر خدایی که با عظمت و نظم بی نظیر سیارات و ستارگان و کهکشانها و مدیریت بسیار زیبای گردش خون در رگ های من و…. ، قدرت خودش را به رُخ من کشیده تا در مرحله اول به او اعتماد کنم تا بتوانم وارد مرحله بعد که تسلیم است ، شوم و هیچ گاه با وجود او ناامید نباشم ، به قول حافظ شیرازی…
هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب
باشد اندرد پرده بازیهایِ پنهان غم مخور
خدایا شکرت
یا حق
بنام پروردگار یکتا
سلام به همهی خوبان
سلام رضای عزیزم
رضا جان چقدر همیشه کامنتات قلب و روحم رو نوازش میکنه
ممنونم ازت که اینقدر خوبی
داستان ساحران، همیشه واسم سوال بوده که چه کرده بودند و چی در چنته داشتند که به یکباره و همگی اینچنین به رستگاری رسیدند
و نکتهای که تو استخراج کردی و اون امیدوار بودن هست، بهترین درس و آموخته از این داستانهاست
رضا جان ممنونم ازت که با نوشتهت روحم رو لطیف کردی و اشکم رو جاری
و این دو بیت از خودم که با خوندن کامنتت واسم مرور شد رو هم بیان میکنم
تو جان، چه جلوه نمودی؟! شدی تو کارم و کَس
فَلَک به عشوهگری، دیده را چو خاکم و خَس
بهشت و جنت و فردوس و باغ مینو را
دهم که مست شراب اَلَست باشم و بَس
در پناه پروردگار یکتا توحیدی باشیم انشاءالله
به نام خدای مهربان
سلام رضا جان عزیز
تبریک میگم بهت دوست خوبم بابت این درکی که از خداوند به دست آورده ای و این چنین عاشقانه با شعر و آیات قرآن هدایت میشوی و عشق بازی میکنی اشک منو درآوردی و پاسخی از کامنتت گرفتم که نه تنها روز بلکه کل عمرم را ساخت و البته که انسان فراموش کار است و باید هر روز به خودم یاد آور شوم که :
به آنچه که امیدش را ندارى امیدوارتر باش نسبت به آنچه بدان امید دارى…
سپاس گذارم ازت انشالله که هر روز بتوانیم باطی کردن تکامل و ثابت ماندن در این مسیر توحیدی در دنیا واخرت سعادت مند شویم
به نام ربّ العالمین
سلام به همه ی عزیزان.
استاد جان یه چیزی برام خیلی جالب بود تو این فایل.
اینکه شما فارغ از نگاهِ اعتقادیِ خودتون، به راحتی میرین جاهای مختلف و تجربه های متفاوتی رو به دست میارین.
داشتم فکر میکردم خودِ من وقتی صحبت از اعتقادی، غیر از اعتقادات درک شده و پذیرفته شده ی خودم بشه، اصلا اونجا نمیرم، چه برسه به اینکه بخوام بی طرفانه حضور داشته باشم و با عقاید دیگه آشنا یا روبه رو شم.
درسته در حال تغییر و رشد و بهبود هم هستم، اما در برهه ای که به باور میرسم روش می مونم تا بهترش بیاد سراغم.
متوجهم این یه باگه، و کُدی که میده تعصب هست.
برام جالب بود شما در مورد نگاه انجیل و تورات صحبت کردین و روایات انجیل از نوحِ پیامبر و …
کاملا غیرِ متعصبانه که آقا قرآن اینو میگه، بقیه بی ارزش میشن.
حتی خود قرآن رو هم با آرامش و بی تعصب وسط اوردین.
خب این به من تفهیم میکنه من تعصبات مذهبیِ ریشه داری دارم که با اینکه تو این سالها کمی کمرنگ شده اما تو اون عمقش چسبیدم به بعضیاش.
یکیش این که چیزی که من میدونم، یا فکر میکنم میدونم، یا به نظر میرسه که میدونم، درسته و مابقی میرن تو هاله ای از ابهام و شک…
یه چیز جالب گفتین: اینکه نمیان حرفها رو با فیزیک و قانون تطبیق بدن و صحتش رو بررسی کنن و اتفاقا برعکس میخوان باورها رو مطابق کنن با واقعیت.
این یه تلنگر هست برای من من بابِ همون تعصبی که حرفش رو زدم.
میفهمم، میبینم، تغییر کردم، بهتر شدم نسبت به گذشته ام و میدونم جای بهبود و رشد و درک بهتر، پیش روم هست.
از کشتیِ نوحِ شبیه سازی شده خوشم اومد، عینِ یه موزه بود.
نوحِ نبی که داشت توضیح میداد شگفت زده ام کرد، هم طراحیِ مجسمه ی متحرکش و هم این که چقدر طبیعی صورتش طراحی و اجرا شده بود، و هم سوالات هوشمندی که از طریق یه صفحه نمایش توسط کاربر انتخاب میشن و توضیح داده میشن.
حقیقتا دَمِ هنرمندانش گرم.
همینطور سایر کاراکترهای کشتی، انسان ها و حیوانات.
بعضی حیوانات خیلی گوگولی بود، چشم های نازی داشتن، آشپزخونه ی کشتی خیلی باحال بود، صداهای محیطی اونجا باحال بود، مثلاً زمزمه ی آواز طورِ بانویی که تو آشپزخونه بود، یا آقای آهنگر و …
به صورت کلی جزئیات زیادی اونجا بود که کشتی رو شگفت انگیز میکرد.
استاد اولش گفتن یه مجتمع هست و واقعا مثلِ یه تورِ سیاحتی بود داخلِ کشتی.
مسیرِ باغ طوری که ورودیِ کشتی بود با اون فضای زیبا، چشمم رو نوازش داد.
ماهِ بزرگِ زیبا، میتونم تصور کنم چقدر زیبا بوده، چون خودمم چند بار ماه رو به صورتِ خیلی بزرگ دیدم و تعجب کردم از سایزش، چون اکثرا دور و کوچک بوده.
اینم از جذابیت های بی شمارِ جهانِ زیبای خداوند هست.
آبشاری هم که تو پارک دیدم، یهو آرزو کردم من برم روی روی اون لبه های سنگی و راه برم روشون :)
یه چیزی:
شما چندین بار تو این سفر از شستشوی ترک کمپر جان ویدیو گرفتین و به نمایش گذاشتین تو فایلها.
خب اگه در وهله ی اول بخوام بگم میگم این یه قابِ تکراری هست، همون یه بار بس بود.
اما چند دقیقه بعد خودم به خودم میگم ببین این تکرار خوبه واست، یادت میاره تشکر کنی از وسایل و امکاناتی که بهت خدمت میرسونن، مراقبت ازشون، تمیز کردنشون و …
آیا یک بار گفتن یا نشون دادنش کافیه؟
نه، اصولا هر چی مربوط به بهبودِ فکر و عمل و کیفیتِ زندگیِ من میشه، با تکرار و یادآوری بهتر میشم. چون تکرار یکی از بهترین روش های یادگیری هست.
والمارت: پارکینگ لات های والمارت به من حسِ امنیت، خونه، فراوانی، شادی، نعمت میده.
انگار رفتیم خونه آشناهامون.
عملا هم میشه از سرویس بهداشتی شون استفاده کرد، هم خرید، هم استراحتگاهی مطمئن و باامکانات به شمار میرن.
ایده ی ثروت ساز، همچنین مطمئن و دنج.
نمایِ بیرونیِ کشتی هم خیلی قشنگ هست، سپاس و تحسین برای ایده، طراحی، ساختِ صفر تا صدِ این پروژه ی جذاب.
………………………………
بیایم به امروز، 17 آبان جان، صبح فایل رو دیدم سریع زدم دانلود و 6 صبح تماشاش کردم.
آگاهانه گفتم چه شود روزی که آغازش به عمد تماشای یه قسمت از زیبایی های جهان، تجربیات متفاوت در جهان باشه.
تمرکز من روی این زیبایی ها حتما روز خوبی رو برام میسازه.
حقیقتا هم جالب بود برام این فایل، متفاوت و جذاب.
بعدش پیاده روی…
امروز تصمیم گرفتم به خواسته ی چند روز قبلم من بابِ سبکبالی و نبردن هیچ وسیله ای از جمله کیف، موبایل، هدفون، بطری آب با خودم به پیاده روی، جامه ی عمل بپوشونم.
سبکبال رفتم فقط با کلید.
تو راه گفتم دیدی شد.
فقط کمی قفل ها و سختی های ذهنی رو برداری حله، میشه.
کلی هم کیف کردم از باد و هوای خنک و مطبوعِ صبحگاهی.
سپاس گزار خدا هستم برای تک تک روزهایی که میرم پیاده روی.
میگم به خدا دقیقا تو مسیر که:
مرسی که من الان بیدارم و بیرونم، دارم اینجا پیاده روی میکنم…
تو مسیر پر از درخت با برگهای پاییزی هست که من عاشقشونم، رنگارنگ های طلایی و قشنگ.
یکی از جذابیتهای من بیرون از خونه اینه که وقتی یه برگی از درخت میوفته بهش توجه میکنم و یاد این آیه ی شریفه میوفتم:
هیچ برگی بدونِ اذنِ خدا نمیوفته
امروز به خدا گفتم مرسی که مدیریت جهان با خودته و آگاهی به همه چیز، دونه دونه برگ هایی که میوفتن خیلی برام مقدس هستن، یه نشونه از خدا هستن، با عشق نگاهشون میکنم، دقیقا مثل اینکه یکی از عزیزانم هستن، باشکوه هستن برام، خیلی وقت پیش یه دونه شون رو به رسم نشانه، یادآوری گذاشتم کتابخونه مون.
وقتی خداوند در جریانِ افتادنِ دونه به دونه ی برگها، از بیشمار برگ در این جهان هست، آیا حواسش به من و خواسته های دلم نیست؟
خب هست دیگه.
باور، هر چی باورم محکمتر شه به خدا، رنگ و بوی زندگیم پر نشاط تر و موفق تر میشه.
خوب شد موبایل و هدفون نبردم، فرصتی برای خلوت و سپاس گزاری و گفتگو با خودم و خدا بیشتر واسم فراهم شد، انگار که تو چیدمان بوده واسم امروز، چون خوش گذشت بهم.
تازه تو مسیر لیست سفارش های هدیه تولدمو هم تا حدودی گفتم به خدا :)
البته به این نتیحه رسیدم لزوما تو خود اونروز خاص، نباشن هم مسئله ای نیست، جلوتر یا بعدش هم بیان، حله :) والا چه فرقی داره اصولا، من که هر روز دارم لیست درخواستهامو ارسال میکنم به کارتابلِ خدا :)
یه درس دیگه، یه یاداوریِ دیگه تو مسیر پربرکتِ امروز:
فقط روی خدا حساب کردن واسه هر چیزی.
دقیقا گفتم سمانه جون هر چی بیشتر دندونِ لقِ حساب کردن رو دیگری (پول، همسر، مادر، خانواده، شرایط، دیگران و …) رو بِکَنی بندازی دور، بیشتر میرسی به خواسته هات، تازه اونم باعزتِ بیشتر، شادتر…
صبح تشکر کردم از خدا برای:
ادعونی، استجب لکم
و
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
قشنگیش اینه خودش کدهای آرامش بخش رو میده، کلیدهای باز کردن درها رو میده.
و یه درسی که دیروز مجدد یادآوری شد واسم:
نچسب عینِ کَنه به خواسته ات، اینطوری داری کد کمبود میدی، دور میشی، تمرکزت رو بذار روی زیبایی ها و داشته ها.
الهی شکر.
استاد جان مرسی در این مسیر خیلی و هر ثانیه بهم کمک میکنین.
خیر در دنیا و آخرت نصیبِ شما و مریم جانم و همه ی بچه ها و هر کسی که تو این مسیر یاری رسان هست بشه، تک تک آدمها یا شرایطی که باعث شدن من بهتر درک کنم، نمونه اش کامنتهای جالبِ سایت که خودشون راهگشا هستن، سپاس از عزیزانی که مینویسن.
خدایا شکرت برای روزی های غیرِ حساب امروز و هر ثانیه و هر روز.
سلام سلام دوست عزیزم سمانه جان
واقعا که کامنت فوق العاده ای بود عالی بود عالییییی
من دوبار فایلو دیدم و حرفای استادو به شدت گوش دادم ولی دقیقا نمیفهمیدم باید چه چیزی رو از این حرفها به عنوان درس یاد بگیرم و تا حدودی واسه خودم روشنش کردم ولی به شدت منتظر منتشر شدن کامنتها بودم و خیلی ذوق داشتم نظر شماهارو بخونم تا درک بهتری پیدا کنم
و حالا کامنت شمارو به عنوان اولین کامنت خوندم در زمانی که فقط 20 تا از کامنتا منتشر شده و واقعا ذوق زده شدم چون داشتم بی خیال میشدم میگفتم خوب بزار همه منتشر بشه بعد میام ولی احساسم گفت حالا یه دونه بخون بعد برو و اون یه دونه کامنت شما بود
دیدگاهی کامل و جامع و فوق العاده
سپاسگزارم از اینکه این دیدگاه زیباتونو با ما به اشتراک گزاشتین
عاشقتمممم
سلام زری جان.
آخر هفته ی شاد و لذت بخشی رو تجربه کنی.
خیلی از محبت و کامنتت ممنونم.
برام خیلی جالبه که هر کسی درسِ مربوط به خودش رو از کامنتها و فایلها برمی داره، یعنی هر چی که نیازِ روحِ همون آدم هست، در اون شرایط و موقعیت.
یه چیز جالبی برات تعریف کنم.
صبح نقطه آبی رو از دوست عزیزی دریافت کردم که برای یکی از کامنتهام تو فایل توانایی کنترل ذهن نوشته بودم.
بعد رفتم کامنت خودمم خوندم و یه جمله ای که خودم نوشته بودم تکونم داد:
جایی که عزیزی رو از دست میدیم، یا به چالشِ عاطفی یا مالی بر می خوریم، یا چیزی میشنویم یا میبینیم که خوشایند نیست برامون…
دقیقا اونجاست که کنترل ذهن، معنی پیدا میکنه.
دیشب کلامی، روی مغزم راه رفت و باعث شد واکنش کلامیِ تیز و غیر نرم بروز بدم…
خب به خودم حق دادم و مدتی پَکَر شدم و ساکت شدم و تموم شد رفت تا امروز صبح ساعت 6 که به این قسمتِ کامنتِ خودم رسیدم.
یهو به خودم اومدم، دیدم مخاطبِ نوشته ی خودم شدم…
چیزی که شنیدم خوشایندم نبود…
خب حقیقتش بگم اون لحظه که عمراً یادم نبود اون لحظه هم مصداقِ کنترل ذهن بوده، صبح تازه دوزاری ام افتاد اُه مای گاد، وقتی چیزی میشنوی یا میبینی خوشایندت نیست، دقیقاً تمرینِ کنترل ذهن میخوای…
میبینی چه قشنگه سیستمِ اموزشیِ خداوند.
بهمون میگه خودش، مینویسیم.
بعد دیگران و خودِ ما دوباره در بهترین زمانِ موردِ نیاز، هدایت میشیم به متنی که کلید و راهگشای ماست.
من به مرور زمان متوجه شدم هدایت میشم به فایل و کامنتی که برام لازمه اون لحظه، اگه نسبت به فایل یا کامنتی حسی نداشته باشم دیگه یاد گرفتم سخت نگیرم به خودم، بیشتر اجازه بدم به خودم و خدا تا منو از طریقی که برای من مناسبه بهم یاد بده و دقیقا فایل مناسب منو میاره سراغم.
یه وقتایی از اینکه میبینم تعداد زیبایی ها و نکات مثبتی که تو فایلها دریافت میکنم کمه مکدر میشم، بعد میگم اشکال نداره، تو داری با توجه به مداری که داخلشی دریافت میکنی، درست میشه، نگران نباش.
ازت ممنونم با پیامت باعث شدی با خودم تحلیل و گفتگو کنم عزیزم.
الهی شکرت برای مهربونیت که از دست بنده هات میرسونی دستم.
سلام به استاد عزیز خودم و خانم شایسته باهوشم
من محمدحسن هستم
من از مدرسه تازه برگشتم وبه خونه رسیدم و الان دارم فایل جدید شما را می بینم .
استاد روز قشنگی را در مدرسه گذروندم و تونستم دوتا دوست جدید به اسم مانی جان و آوش جان پیدا کنم و خیلی خیلی خوشحالم میتونم دوست پیدا کنم .
تو اردوی دیروز مدرسه م به من یه جاکلیدی خفن هدیه دادن و اینم هدایت خدابود چون من از گم شدن کلید خونه نوشتم و جاکلیدی دریافت کردم اونم به شکل آدم فضایی .
خیلی حالم را خوب کرد .
مزرعه ی بلال خیلی قشنگ بود من از نزدیک دیدم
و از بچگی م بلال تنوری خیلی دوست دارم
پس امروز من و هلیسا جان حتما بلال هم میخوریم و حال میکنیم خیلی زیاد.
این جاده زیبا وسرسبز و درخت های قد بلند حالم را خوب کرد.
این رودخونه با پله هاش شبیه بازی ماز بود
من احساس میکنم که دراین رودخونه چندتایی ماهی هم باشه و فکر میکنم شما به سنگ های اطراف و شکل اونها وصدای آب فکر میکنین.
خورشیدی که ازپشت درخت ها می تابه جالبه برام چون برای دیدنش باید سرمو بلند کنم تا ببینمش.
این پل شبیه سقف خونه ها بود وخیلی ضلع داشت
و این غروب تماشایی بود.
ماه بزرگ که به آرزوش رسیده و اندازه خورشید بزرگ شده ، من برای اولین بار این مدل ماه دیدم .
چه مجسمه زیبا که چشم ها و لب هاش تکون میخوره و اونی که ساخته حالش خیلی خوب بوده خیلی خوشم اومد ازش.
تعجب کردم فهمیدم این مجسمه نوح پیامبر هست
مگه نوح پیر نیست خیلی عمر کرده و باید موهاش سفیدتر باشه آخه.
چقدر این کشتی بزرگه و داخل اون همه چی هست
میخواستین وارد کشتی بشید یه عالمه باغ گل بود
من دایناسورها را خیلی دوست دارم
خیلی حال کردم شما از دایناسورها برای من فیلم گرفتین و شبیه دایناسور قصه هام بودن .
این دایناسورها از نامه قبل من خوشحال شدن و وارد این فیلم شدن بخاطر من
این نشونه و هدایت خداست برای داستان های دایناسوریم که ادامه بدم و بنویسم .
استاد منم باور نمیکنم دایناسورها تو کشتی جا بشن
چون اونها خیلی بزرگن و غول پیکرن.
شاید بهترباشه بنویسن که این دایناسورها دلشون میخواسته که سوار کشتی نوح پیامبر بشن و این ها تخیل دایناسورها را نقاشی کردن .
از یه طرف هم دایناسورها بقیه ی حیوونهای تو کشتی را میخوردن نمیدونم جور نمیشه تو کشتی باشن
همون تخیلی هستش.
خیلی سپاسگزارم از شما استاد عزیزم وخانم شایسته
و این فیلم دایناسوری قشنگ.
خیلی دوستون دارم .
سلام به محمد حسن عزیز!
چقدر خوب که شروع کردی به کامنت نوشتن در سایت!
خیلی عالیه که فایل های سفر به دور آمریکا رو می بینی و به زیبایی ها توجه میکنی.
خیلی برام جالب بود که گفتی داستان های دایناسوری می نویسی! دوست دارم داستان های دایناسوریت رو بخونم!
من هم یک خواهرزاده دارم به اسم تینا که 9 سالشه و اون عاشق پرنده هاست. همیشه داره نقاشی پرنده ها رو میکشه و در مورد اونا می نویسه :)
جاکلیدی جدید هم مبارکت باشه :)
محمد حسن عزیز برات بهترین ها رو در کنار مامان و بابا و هلیسا آرزو می کنم و امیدوارم بارم کامنت های قشنگت رو بخونم (قلب)
سلام به خاله یاسمن
ممنون به نوشتن من جواب دادید
ومن را شاد کردید
منم مثل تینا پرنده ها را دوست دارم
تینا هم فکر کنم نقاش می شود
مثل هلیسا که نقاشی دوست دارد
خدا نشونه وهدایت قلبی برای شما هم بفرستد .منم شما را دوست دارم و نوشته شما را هم با مامانم خواندم زیبا هست.
سلام به روی ماه پسر قشنگم،محمد حسن جان
خاله ازت بینهایت ممنونم که شروع کردی به نوشتن،وقتی نامه هات رو میخونیم حالمون خیلی خوب میشه.
امیدوارم خیلی زود با اسم خودت نامه هات رو بنویسی تا ده سال دیگه ،ببینی چه رد پاهایی توی این غارحرا به جا گذاشتی و از کجا به قله ی موفقیت رسیدی.
از طرف من ،کله ی مبارک مامان بابات رو ببوس که همچین پسر صالحی رو تربیت کردند.
مرسی که هستی محمدحسن جان
خیلی خوشحالم که اینجایی
دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمت.
عااششششقتم ،باشه ؟!
سلام خاله سعیده عزیزم
خیلی دوست دارم
خوشحالم که دوتا دختر داری
خداراشکر میکنم که شما یک پرستار مهربان هستید که برای ما از بیمارستان نامه می نویسی و
مامانم برای من نوشته شما را میخونه و تعریف میکنه چون من هر نوشته که قرآن داره نمیتونم بفهمم و مامانم معنی میکنه .
گفت قرارهست شما به بیمارستان خیلی باکلاس تر بروید
و خداراشکر میکنم که به جای باکلاس می روید .
چه قدر خوبه که نیلا و نیکا وقتی سر کار هستید باهم درس میخونن وبازی میکنند.
اما من چون هلیسا مدرسه
نمی رود اول باید با او بازی کنم و بعد تکلیفم را بنویسم.
من هم عاشق شما هستم چون خدا را خیلی دوست دارید که از قرآن
در نامه ها می نویسید .
خداراشکر میکنم که یاد میگیرم باشما بنویسم.
من هم دعا میکنم خدا نشونه برای شما یک عالمه بفرسته و بخندید.
سلام محمد حسن جان عزیزم
میدونی چیه گل پسرم
من هر روز که میرم مدرسه با بچه های همسن تو سروکله میزنم
وقتی بهشون تکلیف میدم و میگم انجام بدن ، و ساکت نشستن دارن بهش فکر میکنم و حتی گاهی با اون صدای ناز و شیرینشون میگن « خانم اجازه اینجا چطوره » توی همین سکوت دلم براشون ضعف میره و حتی گاهی نمیتونم احساساتم رو کنترل کنم و بهشون میگم جوجه ها ، چقدر سپاسگزارم از خدا که شمارو به من بخشیده تا هر روز از دیدنتون انرژی بگیرم !!! شما یکی از نعمت های خدا توی زندگی من هستین…
از دیروز که با شما آشنا شدم و کامنت خوشمزه ات رو خوندم ، امروز احساس کردم سرکلاسم نشستی و با اون چهره زیبا و صدای کودکانه قشنگت برام انشا میخونی….
کاش دانش آموز من بودی بزرگ مرد کوچک….
از وقتی کامنت اولی که نوشتی رو خوندم ، تصمیم گرفتم به زور و آگاهانه هم که شده ،روی زیبایی ها و نکات مثبت زندگیم توجه کنم…
ظهر وقتی داشتم راه میوفتم که برم مدرسه ، شروع کردم به انجام تمرین مثبت دیدن جهان اطرافم…
گاهی حواسم پرت میشد ولی گفتم اشکال ندارع، یواش یواش این تمرین ذهنی میشه
محمد حسن جان عزیزم ، چقدر زاویه دید قشنگ و معصومانه ای که به اطرافت داری ،برام الهام بخشه
جنس کامنت هایی که مینویسی درست مثل شعر بنام خداوند رنگین کمان…پر از زیبایی و بوی خداونده…
پسر خوبم ، تحسینت میکنم عزیزدلم …
جاکلیدی جدید مبارک باشه..
عزیزم میدونی من هر روز از بچه ها کلی هدیه و عشق میگیرم ولی میدونی ما آدم بزرگ ها اینا رو نمیبینیم و همش دنبال دویدن برای چیزای بزرگتر هستیم ..
مثلا امروز برنامه ناهار وحدت بود…فقط 5 نفر از دانش آموزانم برای من هم زخمت کشیدن و ناهار آوردن ولی میدونی چیه، اونقدر که اونا ذوق داشتن و همش میگفتن خانم برای شما هم آوردم .من ذوق نکردم!
کاش ده درصد دنیای کودکانه و قشنگ شما رو الان داشتم عزیزم ..
دوستت دارم …
از حالا تا ابد زیر سایه لطف پروردگار قد بکشی و بدرخشی
سلام خاله فرزانه عزیزم
من تازه فهمیدم که معلم هستید
من همین جا تو سایت برای شما دست میزنم وشاگردشما هستم.
خیلی زیاد دوست دارم و ما هم ناهار وحدت قرارهست تو مدرسه داشته باشیم .
سپاسگزارم از جواب که به من دادید و شاد شدم.
شاد باشید وسلامت باشید .
ازطرف محمدحسن خانکی
الهی من قربون تو گل پسروم برم!
سلام محمد حسن گل گلاب.
ما از نوزادی به محمد پسر خودم میگفتیم: ممد طلا! اینجوری بود که ناخودآگاه به تو هم لقب گل گلاب دادم.
چه قشنگ و سرراست مینویسی، عزیزم.
ما بزرگترها کلی حاشیه میرویم تا منظورمون رو از یه خط که مینویسیم، بیان کنیم، ولی تو، قدر کلمات و حروف را میدانی.
نوشته هات برای من کلاس درسه!
مرسی که مینویسی، عزیزم.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی
سلام به عمو علی عزیزم
ممنون که به من میگید گل گلاب.
خداراشکر که نوشته من خواندید
چه خوب که اسم پسر شما هم آقا
محمد است.
سپاس گزارم از جوابی که به من دادید و خوش حالم کردید .
الهی که هدایت خدا به شما برسد
و شاد و سالم باشید.
از طرف محمدحسن خانکی
سلام محمدحسن عزیزدلم
چقدر خوش حالم از حضورت دراین جمع خانواده
چقدر قابل تحسین هستی عزیم بی نهایت لذت میبرم از نوشتن ودیدگاهی که میگذاری
عالیه عزیزم خیلی خیلی شروع خوبی داشتی
باید بگم یکی از بهترین کامنت هایی که خوندم کامنت ها ی تو هستش عزیزم
محمد حسن اینقدر تجربه این سفر از دید تو خالص وپاک لذت بخشه عزیزم
سپاسگزارم عزیزم اینقدر دقیق به تمام نکات فایل توجه کردی ودرموردش نوشتی
محمد حسن از همه مهم تر رابطه ات با آبجی خوشکلت هلیسا خیلی دوست داشتنی وقابل تحسینه
دوست دارم عزیزم انشاالله همیشه در کنار خانواده مهربونت غرق در شادی باشید.
سلام به خاله فاطمه عزیزم
خیلی ممنون که برای من جواب دادید ومن را شادکردید و اسم هلیسا را در جواب آوردید و خیلی خوشحال شدم.
خداراشکر نوشتن من را خواندید
منم از خدا برای شما نشونه زیبا میخوام تا بخندید وشاد باشید.
دوستت دارم
ازطرف محمدحسن خانکی
قربونت برم عزیز دل خاله،سلام نازنینم
سپاسگزارم واسم نوشتی
سپاسگزارم از دعای زیبایی که واسم کردی
نمیدونی چقدر این دعایی که از قلب پاکت برام کردی واسم ارزشمنده
سپاسگزارخداوندم که سعادت آشنایی با پاک ترین بندشو بهم داد
محمد حسن خاله امروز توی یه شرایطی قرار گرفته بودم که کنترول ذهنم واسم سخت بود
با کامنت تو عزیزم به احساس خوبی رسیدم
نشونه ای بودی واسم از طرف خداوند.
آرزوی بهترینها رو واست دارم
بوس به روح ماه خودتو هلیسا جان
سلام به فاطمه جانم، آقای خانکیِ محترم و محمد حسن جانم و هلیا جان.
دو کامنت اخیری که با اکانت فاطمه جان خوندم با قلمِ محمدحسن جانِ 10 ساله ی خوش بیان بود.
روی ماهشو هم که تو پروفایل آقای خانکی دیدم، بیشتر خوشحال شدم.
خدا حفظت کنه گل پسر با روی خندان و زیبات.
چند بار اومدم بنویسم برات محمد حسن جان، ولی جوششِ درونیِ لازم ایجاد نشد که بنویسم، به عبارتی اون کامنت نوشتن نمیشد اونی که من میخوام، فقط میشد از روی وظیفه و تحسینِ تو و رشدت.
اما الان اومدم برات بنویسم محمد حسن جان:
البته که بهت میگم آفرین، که الان انقدر به خودت اهمیت و توجه نشون میدی و روی حالِ خوبِ خودت آگاهانه کار میکنی.
همون کاری که مامان بابات و استاد و مریم جون و من و تک تک بچه های این سایت داریم انجام میدیم.
میدونی چرا ما همگی انقدر برای تو خوشحالیم؟
چون تو توی 10 سالگی متوجه شدی زندگی یعنی چی؟
اینکه داری سپاس گزاری میکنی از خدا به همون زبونِ اصلی، یعنی کاملا ساده و بدون هیچ شلوغ بازی که تو بزرگسالی ماها درگیرش میشیم و از اصل دور میشیم.
تو 10 سالته و من راحتم از صحبت کردن باهات، چون کلی کیف میکنم همیشه از معاشرت و گفتگو با بچه ها.
شماها خیلی به خداوند متصل هستین، همه مون وصلیم، اما شما بچه ها وصل تر هستین، چون ذهن و قلبتون هنوز با چیزهای نا لازم پُر نشده و ظرفیتِ یادگیریِ چیزهای اصلی در شما به شدت بالاتره.
تو وقتی مینویسی با آوش و مانی دوست شدی، و متوجه هستی که این خوبه، من برات خوشحال میشم.
آفرین میگم بهت که داری زندگی میکنی، با هر چی که داخلشه، دوست پیدا کردن، بازی کردن، بلال خوردن، پیتزا خوردن با هلیسا جان بدونِ شراکتِ پدر و مادر که انصافا خیلی منم شاد شدم :)))))
از دایناسورها مینویسی به سادگی و من خوشحال میشم که ازت یاد بگیرم بله، محمد حسن داره درست میگه ها، با دایناسورها خوشحاله، پس میگه، پس از استاد تشکر میکنه.
تو دلش این خوشحالی رو نگه نمیداره، بی خیال رد نمیشه از خوشحالیش، از استاد تشکر میکنه…
من دوست دارم بیشتر از نوشته هات بخونم انقدر که ساده و قشنگ مینویسی.
دوست دارم بدونم روز و شبت با چه حس ها و افکاری میگدره؟
چطوری فکر میکنی؟
برای جالبه بدونم تو ذهنِ کوچکترین شاگردِ استاد از لحاظِ سنی (و بزرگ از لحاظِ درک و معرفت) چی میگذره؟
میدونی چرا؟
چون ما آدم بزرگ ها از خودمون دور میشیم و یادمون میره چطوری باید ساده بگیریم زندگی رو و همون لحظه خوشحالی مون رو بگیم، تشکر کنیم از همدیگه و …
منم مثل یه دوست دیگه، پیشنهاد میدم مامان بابا برات یه حساب جدید ایجاد کنن و تو با اسم محمد حسن خانکی کامنت بنویسی و از خودت ردِ پا به جا بذاری، ما هم راحت هم کامنتهای تو رو بخونیم هم کامنتهای مامان فاطمه جانِ عزیز رو.
محمد حسن جان من معلم بودم و خوب میتونم حس کنم تو و بقیه ی بچه ها با مهربونی و صفا و صمیمیت و هوشِ بالا و انرژیِ جذابتون، چه نور و هیجان و عشقی رو به زندگی میدین.
برات یه عالمه آرزوهای قشنگ قشنگ دارم.
هر چی که خودت میخوای از خدا جانمون، برات آماده بشه.
من همیشه به همسرم میگم، وقتی من و تو روی خودمون کار کنیم، بهبود بدیم خودمون رو، بچه مون ما رو که میبینه و خودش متوجه میشه چیکار کنه که براش بهتر باشه، و لازم نداره ما دائم بهش بگیم چی واست خوبه چی بد…
الان به چشمِ خودم دارم میبینم، مامان بابای عزیز و دوست داشتنیِ تو و هلیسا جان، روی خودشون کار میکنن، خوشحال میشن، موفق میشن تو بهبود دادنِ خودشون، و تو، پسر گل خودت وارد مسیری شدی که خودتو خوشحال کنی، به خودت اهمیت بدی، از زندگیت بیشتر لذت ببری، با خدا دوست تر بشی و کلی ازش تشکر کنی، و بهترین رفیقت بشه خدا…
خب من همین الان از خدا میخوام به من و همسرم کمک کنه تا خودمون رو بهبود بدیم و وقتی به فضلِ خودش صاحبِ فرزند شدیم، بچه مون خودش بیاد تو مسیرِ بهتر کردنِ زندگیش و منتظرِ هیچکس نمونه تا بخواد خوشحالش کنه، خودش بلد شه بتونه خودشو خوشحال کنه :)
در پناهِ خدا باشی عزیزم، هم تو هم هلیسا جان هم بچه های این جهان، هم همه ی دوستان نازنینم در این سایت.
فاطمه جان مرسی برای خلاقیت و هوشِت که اکانت ات رو در اختیار محمد حسن جان گذاشتی تا برای استاد و ما نامه بنویسه، ما بخونیم و کلی کیف کنیم.
خداوند حافظِ همه تون باشه.
خدایا شکرت برای انرژیِ خالص و بسیار زیبای همه ی بچه ها که نور میدن به زندگی.
سلام محمد حسن جانم
خداروشکر کامنت زیبایی نوشتی و بازم ما رو خوشحال کردی عزیزم
بهت تبریک میگم به خاطر دوست های جدیدی که پیدا کردی و جاسوئیچی خفنی که هدیه گرفتی
و خداروشکر که خداوند به خواسته شما مهر تایید زد و در ابن قسمت استاد در مورد دایناسورها صحبت کردند و به ما نشون دادند ،
خداوند هر لحظه در حال اجابت خواسته های ما هست عزیزم مهم اینکه ما چقدر باورش داریم گلم
محمد حسن عزیزم چه خوشگل گفتی که ماه به آرزوش رسیده و اندازه خورشید شده ، الهی در پناه خداوند همیشه اینقدر خوش بیان و شاد و پر انرژی باشی و به تمام خواسته های خوشگلت برسی عزیزم
بازم برامون بنویس ،قلب فراوان برای شما
سلام خاله مریم معلمم
خیلی از جاکلیدی م خوشحالم
و از دیدن فیلم دایناسورهای استاد
شما نوشته من با دقت خواندید
ممنون از جواب که به من نوشتین
و خوشحال شدم چون فکر میکنم معلم خودم به من جواب داده
و شاد می شوم.
دوست دارم
شاد باشید از طرف محمدحسن خانکی
به نام خدای قشنگم که من رو توی محل کارم هدایت کرد به یک کامنت زیبای دیگه از محمد حسن عزیزم
سلام دوست خوبم
سلام عمو جان
خوبی عزیزم
از کامنتت حس خیلی خوب یگرفتم مبارکت باشه دوستای جدیدت مبارکت باشه هدیه های خوشگلت و مبارکت باشه فرکانسی که از دایناسورها از کامنت قبل نوشتی و توی این فایل دریافتش کردی عزیزم .
نوش جونت باشه
امیدوارم که همیشه شاد باشی محمد جونم توی بغل خدا شاد باشی عشقم
سلام به عمو جواد عزیزم
خیلی ممنون که بهم تبریک گفتید
از سر کار و من را شاد کردید
نامه من را کامل خواندید و خداروشکر که به من جواب دادید
و خوشحال شدم .
ممنون از دایناسورهام نوشتید.
دوستت دارم
همیشه پراز هدایت و نشونه خدا باشید و بخندید و سالم باشید .
ازطرف محمدحسن خانکی
سلام محمد حسن عزیز
بهت تبریک میگم شروع کردی به نوشتن و چقدر عالی و خوب نوشتی.
طرز نوشتنت رو بسیار دوست دارم و به دلم نشست.
بازم با زبان خودت برامون بنویس.
خدارو شکر در سن کم تونستی این آگاهی هارو درک کنی.
روزهای روشن و بسیار زیبایی رو برات دارم میبینم اگه با همین فرمون جلو بری.
پسر، ادامه بده ،ادامه بده که خدا به شجاعان پاسخ میدهد.
بینهایت سپاس…….
منتظر کامنتای بعدیت هستم با اشتیاق فراوووووووووووووووون…………..
موفقیت ادامه دارد……….
سلام به خاله هلن عزیزم
خیلی ممنون که به نوشته من جواب دادین و شادم کردین .
ممنونم از تبریکی که به من گفتید .
خداروشکر که نوشتن من را دوست دارید .
برای شما هم از خدا نشونه وهدایت خوب میخواهم تا شاد شوید و بخندید.
دوستت دارم
ازطرف محمدحسن خانکی
سلام محمد حسن جان
عزیزم بهت تبریک میگم به خاطر جاکلیدی که هدیه گرفتی برای دوست های خوبی که پیدا کردی
بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم که نشانه هایی که خدا برات گذاشته رو میبینی و تایید و تحسین میکنی
آنقدر ذهنت آماده و پاک هست که به راحتی میتوانی حرف های خدا رو بشنوی و خدارو صد هزار مرتبه شکر که آسان شدی برای زیبایی ها وخواسته هات و آسان تر هم میشوی
خوش حالم که میبینم تمام اعضای یک خانواده به خصوص بچه ها نگاه توحیدی دارند
درود خدا به تو و خانوادت فرشته ها بهت سلام میرسانند.
به نوشتن درباره دایناسورها ادامه بده
هرجا هستی سرشار از شادی و نشاط باشی. دست خدا همراهت
سلام آقا محمد حسن وقتت بخیر امیدوارم حالت عالی باشه خیلی ممنونم که بازم برامون نوشتی و چقدر هم قشنگ نوشتی دوباره پسرم.
چقدر عالی که یه جاکلیدی خوشگل هدیه گرفتی!!! خوش به حال هلیسا جون که همچین داداش خوبی داره به مامان بابای عزیزت سلام برسون و خدانگهدار
سلام به عمومجید عزیزم
خیلی ممنونم از جوابی که به نوشته من دادید وخوشحالم کردید.
هلیسا همیشه به من میگه که بهترین داداش دنیایی و خداراشکر کم کم داره یاد میگیره با خودش تنهایی هم بتونه بازی کنه و من بتونم به درسهام برسم .
شما هم شاد وسلامت باشین پراز نشونه وهدایت هاخدا مثل جاکلیدی من .
دوستت دارم از طرف محمدحسن
خانکی
سلام به پسر عزیزم محمدحسن جان عزیزدلم چقدر زیبا کامنت نوشتی از خوندش لذت بردم افرین چقدر با احساس خوب نوشتی که از اول تا اخر کامنت شما من بی اختیار لبخند میزدم وذوقتو میکردم به قول سعیده ی عزیزم بوس به کله ی قشنگت.انشاالله همیشه شاد باشی وپر از احساس خوب خیلی دوست دارم .
سلام به خاله شیرین عزیزم
خیلی ممنونم برای من جواب نوشتین و من را شاد کردید
خداراشکر با نوشتن من خندیدید
وحال شما خوب شد .
برای شما هم یه عالمه نشونه قشنگ از خدا میخوام که خوشحال بشید مثل جاکلیدی خودم که هدیه گرفتم وخوشحال شدم.
دوستت دارم
ازطرف محمدحسن خانکی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ ۙ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ ۖ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا ۖ إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ» ؛ «فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» ؛ «وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» ؛ «إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ وَإِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ» (پس به او وحی کردیم که زیر نظر ما و پیام ما کشتی بساز و هنگامی که فرمان ما به هلاکت آنان بیاید و آن تنور فوران کند از هر گونه ای دو عدد و نیز خانواده ات را وارد کشتی کن، جز افرادی از آنان که فرمان بر او گذشته است، و درباره کسانی که ستم ورزیده اند، با من سخن مگوی، زیرا آنان بدون تردید غرق شدنی اند) (پس هنگامی که تو و آنان که با تو هستند، بر کشتی سوار شدید، به خاطر این نعمت بگو: همه ستایش ها ویژه خداست که ما را از این گروه ستم پیشه نجات داد) (و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاهی پرخیر و برکت فرود آور، که تو بهترین فرود آورندگانی) (همانا در این نشانه هایی برای عبرت گیرندگان است؛ و یقیناً ما آزمایش کننده بندگانیم.) (27-30 مومنون)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
«الهی اگر دوستی نکردم، دشمنی هم نکردم؛ اگر بر گناه مصرّم اما بر یگانگی مقرّم» ؛ «الهی، الهی ، چه کنم تا تو را شایم؟ و خون دل از دیده بپالایم؟»؛ «الهی، الهی روزگاری تو را می جستم، خود را می یافتم ؛ اکنون خود را میجویم، تو را می یابم» ؛ «الهی دستم گیر که دستاویز ندارم ، و عذرم بپْذیر که پای گریز ندارم» (مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش عزیزم، و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم که بینهایت همه تون رو از صمیم قلبم دوست دارم. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این خانواده ای که در کنارشون حمید امیری ساکت و کم حرف و درونگرا میشه کودک شیطون و پرحرف برونگرا. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این سایت، بخاطر این استادان عزیزم، و بخاطر احساس شاگردی درونم. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر فرمانروایی خداوند و بخاطر بندگی ما.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
از شاخصه های شبکار بودن اینه که دو بار فایل رو از ابتدا میبینی ولی هر دوبار وسط فایل خوابت میبره، خب چیکارش کنم، بس که صحبتهای استاد به انسان آرامش میده و آدم رو به یاد خداوند میندازه.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
هندزفری چیست؟ وسیله ای برای اعراض از شنیدن ناخواسته و دادن ورودی مناسب به ذهن.
تا حالا شده یه گوش هندزفری تون خراب بشه و فقط یکیش کار کنه. من تجربه اش کردم دو سه روز این وضعیت رو تحمل کردم دیدم واقعاً خیلی سخته، چون همزمانی که گوش راستت خواسته رو دریافت میکنه گوش چپ ناخواسته رو میشنوه و امان از دست ذهن نجواگر…
بعد از دو سه روز تنبلی و فراموشکاری امروز صبح گفتم باید برم یه هندزفری بگیرم. عسلویه یه شهر جالبیه عین یه قرمه سبزیه که موادش رو هنوز با هم ترکیب نکردی. هر چیزیش یه سمت شهره. بقول استاد شایسته: گیوه ها رو ورکشیدیم و گفتیم خدایا به امید تو… توی مسیر گفتم خدایا یه دونه هندزفری خوب میخوام، خودت هم میدونی برای چی میخوام، میخوام از صدای قرآن و اذان و فایلهای استاد لذت ببرم. خودت هدایتم کن کدوم وری برم.(یبار جایی شنیدم یا خوندم که خداوند به موسی پیامبر گفته: حتی نمک غذا و علوفه گوسفندانت رو هم از من درخواست کن؛ و البته یاد صحبت استاد افتادم توی فایل نامه 31 که میگه همه چیزو از خدا بخواین) سر راه دم یه کافه ایستادم یه قهوه بگیرم. یه حسی بهم گفت برو تو این مرکز خرید، ذهنم گفت آقااااااااا بیخیییالللللل این که همه مغازه هاش بهداشتی آرایشی و لباس فروشی و پارچه فروشیه، اینجا دنبال هندزفری میگردی؟ باید بری سمت موبایل فروشی ها. دوباره همون حس درونی گفت برو داخل ضرر که نداره، کتکت که نمیزنن، نهایتاً میای بیرون. یعنی تا لحظه ای که در پاساژ برام باز میشد یه نجوایی میگفت نکنه اشتباه اومده باشی، (ذهن در این حد نجوا میکنه، انگار حسودیش میشه شما به ندای قلبت گوش بدی) کسی که توی پاساژ نمیفهمید من دنبال چی هستم… یه چرخی زدم همون حس درونی گفت سمت راست گوشه آخر. رفتم جلو دیدم یه مغازه لوازم صوتی و لوازم جانبی موبایله، و فروشنده اش یه آدم لبخند به لب، خوش برخورد، متشخص، انرژی مثبت (و احتمالا خدا دوست) بود چون خیلی ازش حس خوبی دریافت میکردم. با حوصله قیمتها رو بهم گفت و دونه دونه هندزفری ها و اسپیکر ها رو برام توضیح داد و اینکه هر کدوم مناسب چه فضاییه و ضد آب هست یا نیست.
همین یه خرید ساده برام درس داشت که حتی برای یه هندزفری هم از خداوند درخواست هدایت کنیم و خداوند همیشه راهنمایی میکنه، توی عسلویه به اون شلوغی که ممکن بود من ساعتها وقتم هدر بره از این مغازه به اون مغازه دنبال چیزی که میخوام بگردم. به راحتی چیزی که میخواستم رو پیدا کردم و قرار شد دوباره برم پیشش چیزای دیگه هم ازش بگیرم.
آره خداوند همه چیز میشود همه کس را
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بریم سراغ فایل امروز و خدا رو صد هزار مرتبه شکر ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر و حمد و سپاس و ستایش «وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ ۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ». بخاطر اون چیزایی که روی تابلو ها میخوندم و تعجب میکردم و تفکر میکردم که فرقی نداره یهودی باشی، مسیحی یا مسلمون، باورهای غلط توی همه ادیان و مذاهب هست و من هزار بار شبیه اینها رو از زبان واعظان و منبری ها شنیده بودم. حتی وقتی برای این فایل آیات سوره مومنون رو انتخاب کردم ذیل ترجمه یکی از آیه ها مترجم توی پرانتز نوشته بود «نشانه هایی [از قدرت، رحمت و انتقام خدا] برای عبرت گیرندگان است».
چقدر تفاوته بین نگاه سیستمی داشتن به خداوند و نگاه احساساتی بودن خدا. خدایی که احساساتی و خشمگین و مستأصل میشه و میخواد انتقام بگیره تا دلش خنک بشه.
نگاه سیستمی چی میگه، میگه فلانی تو یه سری افکار و باورها و فرکانسها داشتی که یه سری رفتارها و یک سبک زندگی رو برات رقم زده، مثلاً از مدار 1 تا مدار 9 همه میرن سمت عذاب ولی هر کس به اندازه اعمال و رفتار و فرکانس خودش(هر مدار عذابش اندازه خودشه) ، از مدار 10 تا 20 مدار قبولی در آزمون ، هر کس به فراخور ایمانش از نعمتهای بیشتری بهرمند میشه. در تمام طول مدت آزمون شما حق انتخاب داری هر چیزیو انتخاب کنی. (هر مدار نعمتهای مخصوص به خودش) میتونی بین نعمت ها و چک و لگد ها هر چیو دوست داشتی انتخاب کنی. ولی حتی مترجمان قرآن هم اصل و حاشیه رو رعایت نکردن، تا چه برسه تحریف کنندگان سایر کتب.
اصلا چه اهمیتی داره دایناسور های نوح برای شام چی میخوردن، یا کدوم پسر نوح با خوبان بنشست و کدوم با بدان. امیدوارم فیلم نوح رو ندیده باشید و پیشنهاد هم نمیکنم ببینید (بازی راسل کرو). پسر نوح اونجا نه تنها با بدان بنشست که سر دسته بدان که اومده بود توی کشتی رو هم یاری داد. بعدش هم نجات پیدا کرد. و نوح رو هم کلا یه بیمار روانی و دائم الخمر نشون داده بودن.
حالا نگاه قرآن به نوح چیه « سلامٌ علیٰ نوحٍ فی العالمین، إنا کذلک نجزیِ المحسنین ، إنه من عبادنا المومنین»، حقیقت قوانین میگه که فرکانس ذهن ما و مداری که توش هستیم اثبات کننده حق و باطله. اگه پدر و فرزند توی مدار همدیگه نباشن، خداوند به دور از احساسات بهت میگه«إنه لیسُ من اهلِک» اون دیگه از خاندان تو نیست. اون توی یه مدار و فرکانس دیگه است، که مقصدش یه جای دیگه است. این آدم اصلا با تو هم مسیر نیست.
ما آدمها یه گرایش عجیبی داریم برای دور شدن از اصل، و رفتن به حاشیه (یکیش خود من، اول به خودم بگم یه وقت ذهنم فکر نکنه خبریه)
و چقدر خدا رو شکر کردم از بین همه اون خرافات ، خداوند منت سرم گذاشت و منو هدایت کرد به قرآنی که خود خدا فرمود «إنا له لحافظون» (همانا ما به راستی حافظ آن هستیم)
و همینطور خدا رو شکر کردم که استاد عباس منش بهمون یاد داد چطوری قرآن رو بخونیم. از طریق کتاب «رویاهایی که رویا نیستن» و کتاب «چگونه فکر خدا را بخوانیم» و همینطور جلسات قرآنی دوره دوازده قدم، و کلی فایل هدیه که روی سایت هست و بهمون یاد میده چطوری آیات قرآن رو بخونیم و تفکر و اندیشه و تعقل کنیم. (دوستان pdf کتابها رو از قسمت محصولات خرید کنید، باور نکردنی و بینظیره، قیمت ریالی کتابها بشدت پایینه که انگار هیچ پولی پرداخت نمیکنید ولی ارزشی که توی زندگی تون خلق میکنه و حقایقی که گفته شده باورنکردنیه، توی هیچ کتاب موفقیتی گیرتون نمیاد، به جرأت میتونم بگم توی زندگی تون سکشن میزنه)
استاد عباس منش ، واقعاً نمیدونم با چه زبونی از شما تشکر کنم. من از بچگی توی خانواده با قرآن آشنایی داشتم ولی تلاوت بدون تفکر و تعمق بود. من زیر دست پدرم قرآن رو میخوندم، یه فتحه کسره رو اشتباه میخوندم، حفظی متوجه میشد و میگفت: برگرد همین آیه رو دوباره بخون، فلان کلمه رو دقت کن. ولی هیچوقت با این نگاه آیات رو رمزگشایی نکرده بود برام، نه پدرم نه هیچ واعظ منبری هیچوقت نگفته بود که طبق فلان آیه، اینجوری و اینجوری از خدا درخواست کنید، اینجوری شاکر باشید، اینجوری بندگی کنید، اینجوری غم و ترس رو دور کنید. من همیشه خلافش رو شنیده بودم، توصیه به ترس و اندوه، توصیه به احساس گناه، توصیه به اقرار به بدبختی.
استاد بینهایت ازت متشکرم و روی ماهتو میبوسم، بخاطر اون لحظه ای از زندگی ارزشمندت که روی عرشه کشتی مکث کردی، و بعدش شروع کردی به خوندن قرآن، و به هدایت رب العالمین اعتماد کردی.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
استاد هر چقدر نعمت توی زندگیت میاد نوووووووش جااااااااااااان عزیزت. خداوند میلیون ها برابر در دنیا و آخرت بهت ببخشه که منشأ این حرکت توحیدی عظیم در زندگی میلیونها نفر شدی. (و تازه هنوز شروع راهه)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بی انصافیه از زیبایی های این مجموعه کشتی نوح نگم، چقدر زیبا درستش کرده بودن و چقدر براش هزینه کردن و تلاش شده بود. همه چیز زیبا و طبیعی. حتی مجسمه ها سخنگو بودن، با یه پرسش جواب میدن، توی کارگاه نجاری صدای ابزار ها میومد.
اونجایی که استاد عباس منش میگفت من اجداد خودمو پیدا کردم. همون مردی که توی دقیقه 28:40 بود ، خندیدم گفتم این اجداد همه ما مردای ایرانیه، فقط اون زمان چون فضای مجازی نبوده، سرش تو مکتوبات بوده، احتمالا هر چند دقیقه یکبار هم زنش میومده بهش میگفته: همش سرت تو کاغذه، وقتی میای تو کابین کشتی اصلا حواست به من نیست. پاشو برو مثل بقیه مردها روی عرشه بگرد ببین چقدر دیگه مونده برسیم اونور آب … (صرفاً جهت خنده، از همون قدیما ماجرا اینجوری بوده)
راستی مگه کشتی نوح، سیستم روشنایی داشته که اینها توی اعماق کابین های کشتی اینقدر هنرمندی به خرج میدادن؟؟ سوخت کوره آهنگری چی بوده؟؟
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
یه تابلویی رو دیوار بود که میگفت خداوند جهان رو در شش روز خلق کرده،(فکر کنم هم توی تورات باشه و هم انجیل) و البته این آیه توی قرآن هم هست، آیه 59 سوره فرقان که میگه «الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ الرَّحْمَٰنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا» (آن که آسمانها و زمین و هر چه را در میان آنهاست به شش روز بیافرید، آنگاه به عرش پرداخت. اوست خداى رحمان و در باره او از کسى بپرس که آگاه باشد.) و نمیدونم چه اصراریه که ثابت کنن حتماً شش روز ، یعنی شش تا 24 ساعت. من قبلاً همیشه از خودم میپرسیدم چرا 6 روز ، نه بیشتر و نه کمتر. چرا یهویی نه. تا اینکه هدایت شدم به سایت و با قوانین آشنا شدم و فهمیدم همه چیز تکامله، این ایام حتماً به معنی روز نیست که خداوند شش تا 24 ساعت وقت گذاشته. یعنی 6 مرحله دوره تکاملی در مدت زمان.(شاید هر دوره اش میلیونها سال) خدایی که اراده «کن فیکون» داره، یعنی ظرف یه چشم به هم زدن میتونه خلق کنه، چون منِ بشر رو در بستر زمان و مکان قرار داده و قوانینی رو وضع کرده که برای رسیدن به هر خواسته ، و نیاز هست به تکامل، پس خودش اولین برپا دارنده و اجرا کننده قوانین میشه. خداوند از قوانین خودش عدول نمیکنه. در سنت الهی تبدیل و تغییر نیست. ابتدای خلقت سرعت گردش زمین و شبانه روز 24 ساعت نبوده. در طول مدت تکامل زمین، شبانه روز 24 ساعته شده. پس همه چیز تکامله. قوانین حاکم بر انرژی ثابته. چه خلق یه باور باشه و دریافت یه خواسته کوچیک ، و چه خلقت یه کهکشان و تکامل ستاره ها و سیارات اون، و شکل گیری حیات. همه و همه از قوانین تکامل و قوانین فیزیک پیروی میکنن.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
شاید آلارم Low battery گوشی باعث بشه من کامنتم رو تموم کنم. ( ایموجی خنده، و دست توی پیشونی و گریه، همه با هم)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این فایل و بخاطر این سایت و بخاطر این استادان عزیزم.
استاد عباس منش و استاد شایسته ازتون بینهایت سپاسگزارم. و همینطور دوستان نازنینم از شما هم ممنون و سپاسگزارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
«حیف است بلبلی چو من اکنون در این قفس ؛ با این لسانِ عَذب، که خامُش چو سوسنم»
«آب و هوای فارس عجب سِفله پرور است ؛ کو همرهی؟ که خیمه از این خاک بَرکَنَم»
«حافظ به زیرِ خرقه قَدَح تا به کِی کشی؟ ؛ در بزمِ خواجه پرده ز کارَت برافکنم»
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و درود خدمت دوست عزیزم حمید حنیف و خداجوی
سپاسگزار الله مهربانی هستم که دوستانی ارزشمند و آگاه و شاد رو در مدار من قرار داده
چقدر دیدگاهت زیبا بود
چقدررررر دلنشین بود چقدررر خندیدم و بعضی جا ها هم من رو به تفکر وا داشتی
چقدر زیبا و منطقی قانون تکامل رو در خلقت زمین توضیح دادی
درود بر تو
چقدر زیبا موضوع خرید هندزفری اصل شیرین هدایت رو توضیح دادی
واقعاً درود بر تو که به ندای قلبت گوش دادی
میدونی وقتی ما اول مسیر هستیم و هنوز با آدم های خیلی آگاه مثل استاد و خانم شایسته زندگی نمی کنیم
منظورم اینه که از نظر فیزکی محیطی که هستیم آدم ها این حد از درک و فهم از خداوند و قوانین ثابتش رو ندارند…
اینکه ما می توانیم در این جور مواقع منطق ذهنمون رو خاموش کنیم و تسلیم باشیم و فارغ ز غوغای جهان…
فازغ از اینکه دیگران چی میگن…. یا چه فکری در مورد ما می کنند
ما بگیم که من تصمیم گرفتم تسلیم باشم و بزارم خدا هدایتم کنه
اون وقت که اولاً زندگی واقعاً به تمام معنا شیرین میشه دوماً باید به خودمون افتخار کنیم دیگه…
در همچین شرایطی تسلیم بودن شجاعت و شهامت می خواهد که ما داریم :)))
خود من به شخصه چند وقت پیش ویدیوی نقد و بررسی آیفون 15 پرومکس رو دیدم و از خداوند خواستم مه یه تجربهی شیرین از کار کردن با آیفون 15 پرومکس مخصوصاً فیلم برداری و عکاسی بهم بده
چند روز پیش یه تولد دعوت شدم
دختر عموی همون دختری که تولدش بود خودش اومد موبایلش رو بهم داد کلی با لذت فیلم برداری کردم و عکاسی کردم
حالا موبایلش چی بود ؟!
دقیقاً… 15 پرو مکس
تازه دی جی هم خودم بودم موبایلم گذاشته بودم رو میز اندی پلی کرده بودم آهنگ عروسکی :))
می خواهم بگم مهم نیست خواستهی ما چیه به میزانی که روی باور هام کار کنم اگر رسیدن به اون خواسته برای من منطقی بشه به دستش میارم
تموم شد و رفت
حالا نکته اینجاست وقتی من به خواسته هام میرسم به صورت تکاملی احساس لیاقتم بیشتر میشه و بیشتر می خواهم مثلاً وقتی موبایل این آسیه خانم رو گرفتم دستم و باهاش کار کردم
بعد وضع مالیش هم دیدم که ماشالا چقدر خوب بود
چقدر متواضع بود
چقدر شاد بود و از همه مهم تر من توی رفتاراشششش توی حرفاش حتی توی چهرهش خدا رو میدیدم
این ها داره برای من منطقی می کنه که چقدر ثروتمند بودن منو معنوی می کنه و واقعاً این باور درسته که تنها راه رسیدن به خدا ثروتمند شدنه
الان دیگه آیفون 15 پرومکس داشتن برای من خیلی عجیب غریب نیست فقط از خدا خواستم باز هم از این تجربه های کار کردن باهاش رو داشته باشم
بیشتر به دستم برسه بیشتر تجربش کنم تا بیشتر بتوانم باور کنم که بیینننن من هم لایقشم همینو بس
دیگه چه جوریش به من ربطی نداره اون کار خداست
من فقط باید شاد باشم و نچسبم به خواستم خدا خودش به دستم میرسونه
به قول شما مثل موبایل آقای راس دیگه…
که یه بادی توی کالیفرنیا لب ساحل اومد یه موبایلی رو به آقای راس هدیه داد
به همین راحتی :)))
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
به نام خدا
سلام حمید عزیزم
داداش گلم
خوبی رفیق شفیقم
آقا داستان هندزفری رو صبح خوندم خواستم کامنت بدم مشغول کار شدم الان که سرم خلوت شده گفتم بیام بهت پیام بدم و هم یک سلامی بدم خدمتت که دلم خیلی برات تنگ شده بود رفیقم
داستان هنذفری
چقدر مشابه این داستان تو برای من هم پیش اومده اما یک سوال چرا ایمان نمیارم ؟؟؟!!!!!!
کلی استیکر دست زیر چونه و نگاه به بالا خخخخ
همش بهم میگه این کار رو بکن و یا اینجا نرو و یا این حرف رو نزن اما باز هم گوش نمیدم
ولی خدایی وقتهایی هم شده که گوش دادم و چقدر حال کردم و چقدر کار برام راحت و ساده انجام شده
و اینجا فرق هست بین من و استاد که ابنجنبن نتایج هیولا گرفته و من هنوز اندر خم یک کوچه ام
اما خداروشکر که توی مسیر درست هستم و خیلی چیزها دارم یاد میگیرم
حمید جان
دوست دارم یکروز بشه همه بچه های سایت دور هم با استاد مریم و استاد عیاسمنش همگی دور هم باشیم و بگیم و بخندیم و بریم سفر به دور آمریکا دوست دارم توی یک دوره چند روزه باشه و همگی دور هم باشیم و آمریکای زیبا رو بگردیم
استاد هم تور لیدر مون باشه و ما رو ببره هموونجاهایی که خودش رفته و فیلم گرفته بعد ماها بگیم عه یادش بخیر این تیکه رو مثلا توی قسمت 225 دیدیم که حالا داریم با چشمان خودمون میبینیم ن با لنز دوربین و خودمون داریم حسش میکنیم
واااای خدای من چقدر لذت بخش هست چقدر حس خوبی داره
قلبم داره حسش میکنه
به امید اون روز چه اکیپی بشه این اکیپ
خداروشکر هزاران هزار بار
به نام خدا
سلام آقاجواد
اینقدر آرزوتون قشنگ بوداینقدر لذت بردم وتحسین کردم
وبا تمام وجودم این خواسته ی شمارو تجسم کردم دیدم حتی فکر کردن به همچینین آرزو چقدر لذت بخشه چه برسه به تجربه کردنش
منم دعا میکنم وازخدا میخوام همچین اتفاق بزرگی رقم بخوره وبزرگترین وزیبا ترین ورویایی ترین تجربه ی همه ی بچه های سایت بخصوص شما دوست عزیز بشه.
بنام خداوند مینو سرشت ”
سلام و عرض ادب خدمت حمید توحیدی و بی نظیر ”
سلام و درود فراوان بر شما ”
فقط بنویس ”
حمید جان ”
سپاسگزارم از کامنت های بسیار زیباتون ”
خداوند رو شاکرم برای وجودت ”
که وجودتون قشنگه ”
و قلبتون یکرنگه ”
و عشقتون پر رنگه ”
انشاءالله که به تمام خواسته هات برسی ” مهندس جان ”
به شخصه خیلی خیلی دوستون دارم ”
و همیشه دعا گوی شما ”
در بهترین احساسم، هستم ”
دنیایی ”
به زیبایی آنچه خود زیبایش ” میدانی رو برات آرزو مندم ”
ارادت ما رو پذیرا باشید ”
مواظب خودتون باشید بهترین حمید دنیا “
به نام خداوند بخشنده ومهربانم
سلام خدمت استاد عزیزم مریم جون و همه دوستان عزیزم در این سایت بهشتی
سلام به برادر عزیزم آقای امیری عزیز و با علم و سوادم
همیشه کامنت هاتون دنبال میکنم و استفاده میکنم همیشه حرف برای گفتن دارین و بهترین صورت بیان میکنید مخصوصا حرف هایی که با طنز میزنین
میخواستم ازتون تشکر کنم بابت اینکه البته میخواستم توی قسمت قبلی این کامنت رو بذارم و تشکر کنم که دیدم اینجا هم شما اشاره کردین تازه گفتین کتاب تهیه کنید
توی قسمت قبلی از شما فقط یک جمله شنیدم که گفتین اگر درست یادم باشه که گفتین استاد گفته توی 5دقیقه 10تا خواسته هاتون رو بنویسید و فلان …باور تون نمیشه اولین بار بود همچین سرعت عملی جمله آتون تموم نشده بود رفتم و کتاب گرفتم الان البته همه قسمتهاش اوکی کردم فوق العاده بود اصلا ازتون ممنونم بابت یاد آوری گفتم اینجا هم بگم که دوستان هم برن تهیه کنن و کیف کنن واقعا مخصوصا کامنت هایی که دوستان اونجا نوشتن فوق العاده است سعی میکنن همه رو بخونم برنامه ریختم که بتونم همه رو بخونم واقعا یکی از تفریحات منه و لذت میبرم فقط خدا کمکم کنه بتونم کامنت هم بنویسم که درحال طی کردن تکاملم هستم حتما این امر هم انجام میشه
برادر خوبم برات بهترینها رو آرزو میکنم بدرخشی همیشه سالم و سلامت و ثروتمند باشی …
خداوند یار و نگهدارت باشه
سلام به داداش حمید عزیز
الهی که حال دلت عالی باشه
چقدر لدت بردم از تجربه لذتبخش هدایتی که شدی
و لذت این هدایت که به قلبت نشست
چقدر به دلم نشست این تشکر و قدردانی از استاد
حمید جان به الله قسم هر روز من و فاطمه جان از این انسان نازنین که بی شک فرستاده و پیامبر زمان هست قدردانی و شکر گزاری میکنم.
به خدا که برای هر فایل دانلودی که تو سایت هست اصلا و ابدا نمیشه قیمت ریال و مادی براش گذاشت.
کسی که این نفس توحیدی بهش خورده باشه و آماده شنیدن باشه
به خدا نمیتونه شکرگزار و قدردانش نباشه.
به خودم میبالم که شاگردی چنین استادی نصیبم شده.
حمید جان نمیدونم احساسم و لذتی که در وجودم هست را چطور نسبت به شما دوست عزیزم و تک تک دوستانم ابراز کنم .
ولی قدردان تک تکتون هستم .
برات بهترین لحظات بندگی و حال خوش درونی را آرزومندم رفیق.
در ضمن از لطف و محبتی که نسبت به محمد حسن داشتی و کامنتهای محبت آمیز شما و همه دوستانم سپاسگزارم.
یا حق رفیق.
به قول سعیده عزیز
مشتاق دیرار شما دوست عزیزم در بهترین زمان و مکان هستم.
به نام خدا
سلام آقاحمید
سپاسگزارم از کامنت زیبا وتاثیر گذاری که نوشتین
سپاسگزارم از اینکه آگاهی هاتون رو با ما به اشتراک میگذارین
سپاسگزارم گذارم که طب شیرین وبانمکتون که خنده برلبامون میارید
آقا حمید تحسینتون میکنم از رشد وپیشرفتتون دراین مسیر الهی
شاد وسالم وثروتمند باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب استادعزیزم ، خانم شایسته مهربان و همه دوستان عزیز
آقای امیری کامنت قبلتون رو ک خوندم خاستم بگم از نامبرده بسیاااار تشکر کنید ولی ذهنم مقاومت میکرد برای نوشتن و من تسلیم شدم
این کامنتتون رو ک خوندم
قسمتهای مختلف ذهنم استپ میکرد
اول برای آیاتی ک ابتدای پیام نوشتید
من دیروز بی دلیل آیه رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکً اومد ب ذهنم
اصلا نمیدونستم درباره چی بوده و چرا نازل شده
من نرفتم دنبالش ولی خدا منو هدایت کرد ب پیام شما
بعد ماجرای هندزفری ک برای منم دو روزه همینجوری شده
ولی چرا من مثل شما فکر نکردم
ک باید درستش کنم
تا همزمان دو تا ورودی دریافت نکنم
خاسته و ناخاسته
چون من قبلشم ک درست بود انگار بخام تقلب کنم بعضی موقعها همزمان حواسم ب اینور و اونورم هست
الان مچ خودمو گرفتم
ک کار کردن اینجوری نیست
چ نکات ریزی رو آدم یادمیگیره با خوندن کامنتها
دیشب قبل اینکه پیامتون رو بخونم
ی حسی بهم گفت قسمت سوم کتاب رویاهایی ک رویا نیستند رو بخر
من خیلی اهل کار یهویی نیستم (کوچیک و بزرگش فرقی نمیکنه الان فکر میکنم شاید پشتش باور محدودکنندست)
(درک نمیکردم بعضی از دوستان میگفتن بهت گفته میشه ، چ شکلیه)
ولی برای اولین بار حس کردم انگار بهم گفته شد چون درلحظه بدون درنگ خریدم
بعدش اومدم پیامتون رو خوندم و دیدم شما هم توصیه کردین ب خوندن کتاب رویایی ک رویا نیستن
و انگار ی زنجیره جریان هدایت و واقعا خدا قلب آدم رو مطمئن میکنه
در مورد قرآن
دقیقا بحث فقط سر تلفظ صحیح و غلط بود و اعراب و …
ولی هیچوقت از قرآن ب عنوان کتاب راهنما حرفی نزدند
پریشب داشتم ی صوتی گوش میدادم در مورد آیات قرآن میگفت آیات قرآن مثل اقیانوسه ک ته نداره
مثلا در ظاهر یک آیه رو میخونی و یک معنی کوتاه
ولی اون آیه در مورد جنگ هست ، در مورد خانواده هست و در مورد ….
میگفت مفسری ک ب عقل خودش اومده اون رو تفسیر کرده میگه این آیه ب 10 تا موضوع اشاره میکنه
اون مفسر انسانه و با ذهن محدود
تازه اگر تفسیر ب رای نکرده باشه
الان واقعا خداروشکر میکنم ک هدایت شدم ب این مسیر
از خدا میخام منو هدایت کنه ب درک قرآن و عمل
من وقتی کامنت شما رو خوندم باز نجواها غلبه کرد و جواب ندادم
تا امشب ک جواب شما رو ب خانم شهریاری خوندم
خیلی دگرگون شدم
اول از پیام خانم شهریاری عزیز ک اشاره کردن ب گذاشتن دستشون روی گردن بیمار (نقطه ای ک نشون دهنده حیاته )
و خداوند فرموده از اون نقطه هم ب شما نزدیکترم
و بعد از جمله شما
یه کادر متخصص و تیم CPR چهل دقیقه فعال باشن تا کاری رو انجام بدن که هر ثانیه به صورت طبیعی خود بدن داره انجام میده. یکبار تپیدن قلب
و این جمله چقدر تکان دهنده بود
هر بار ک خوندم چشمام بارونی شد
چون من از خدا خاستم من رو سپاسگزارتر کنه
خدایاشکرت نعمتهای تو فراتر از این حرفاست
دیروز ی پشه ریز رفت تو گلوم
دوساعت سرفه کردم ، آب قرقره کردم
دوباره رفتم …
چند بار رفتم و اومدم
آخرش گفتم ولش کن دیگه خورد و خاکشیر شد رفت
آب خوردم ی تیکه لواشکم خوردم
بعد نشستم سرفه کردم دیدم صحیح و سالم دراومد
الله اکبر خدایا چقدر بزرگی
ی پشه ریزه ریز
وقتی دراومد
انقدر احساس راحتی کردم ی لحظه
گفتم خدایا شکرت تو هر لحظه از ما محافظت میکنی
چقدررررررر چیزا هست ک اصلا من نمیبینم
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
ازتون تشکر میکنم برای حس بسیار خوبی ک از پیاماتون دریافت میکنم
از اطلاعات خوبی ک در مورد موضوعاتی ک تو هر فایل نشون داده میشه مینویسید
و از قلب بزرگ و مهربونتون
بهترینها رو براتون آرزو میکنم
به نام رب العالمین سلام به دوست گرامی .
متشکرم برای این کامنت زیبا متشکرم برای حضور در این مسیر متشکرم از خدای خودم برای خوندش
چقدر قشنگ تکامل زمین درک کرده و توضیح دادید برای من این شیش روز همیشه سوال بود اما تا حالا این طوری بهش فکر و دقت نکرده بودم که شما کردید. خدارو صدهزار مرتبه شکر برای بودنم دراین سایت برای این که خواسته هام به راحتی پاسخ داده میشه .
هنزفری جدید مبارک باشه ایشاالله کلی ورودی های زیبا باهاش داشته باشید خدامیدونه چه خیر و برکتی وارد زندگیتون میشه بیشتر از قبل.
این داستان هنزفری رو نشونه ای می دونم از ربم برای خودم .هیچ کاری بیحکمت نیست هیچ چیز در این جهان اتفاقی نیست همگی هدایت های خداست .
لحظاتی پیش حس نوشتن کامنت نداشتم اما برای حال خوب نوشتم و الان خیلی خیلی سرحال تر از قبل هستم خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
باید یه سراساسی به کتاب ها بزنم و جدیدی تر باشم خدایا من در زمان و مکان مناسب برای دریافت آگاهی این کتاب ها هدایت کن .
برادر عزیزم هرجا هستی شاد و پیروز و سربلند و ثروتمند در کنار افراد توحیدی باشی .
دست حق یار و نگهدارت
سلام حمید عزیز حال دلت عالیترین
چقدر زیبا مینویسی و چقدر تجربه قشنگی داشتی از هدایت خدا ک بارها ب طرق مختلف هر روز داریم تجربش میکنیم
مناجات خواجه عبدالله انصاری خیلی زیبا بود خیلی
و شعر آخر کامنت..
واقعا هم حیفه بلبلی چون شما با این لسان زیبا خامش باشه. پس لطفا همیشه برامون بیشتر و بیشتر بنویسید
ضمنا این نگاه جستجوگرانه و موشکافانه شما هم خیلی جالبه(در مورد سیستم روشنایی کابین و سوخت). شما خیلی ارزشمند و لایقید حمید جان قدر خودتونو زیاد بدونید!
به امید دیدار شما و همه بچه های گل و بلبل سایت در بهترین زمان و مکان
الهه
حمید عزیز سلام
وقتی توی سایت کامنتی ازتون میبینم خوشحال میشم
ی احساس خوب
ک عه بالاخره ی عباسمنشی این نزدیکیا هست
( وی ساکن بندرکنگان است)
البته که من در مورد استاد با کسی صحبت نمیکنم
و فقط خواهر همسرم در مورد ی منتور که باهم فالوش داشتیم داشت صحبت میکرد
و من گفتم که اصلا دیگه نمیتونستم درکش کنم و احساس کردم خیلی سطحی هست برای همین انفالوش کردم
و شدم عضو خانواده عباسمنش
در مورد خلقت 6 روزه
حقیقتا هر وقت جایی میشنیدم یا میخوندم که خدا در 6 روز این عظمت خلق کرده
دنبال ی ترتیب بودم
خب اول زمین درست کرده
بعد دریا و درختا و ..
بعد دایناسورا
عه پس ادم و حوا کی اومدم
و ی قیمه قاطی ماستایی میشد که نگو
و بیخیال میشدم
چون با منطقم جور درنمیومد
ولی اینکه گفتی دوره
عالی بود
و بنظرم قابل درک
که بلهههه عاقا پله پله این تکامل اتفاق افتاده
منظور از 6 روز اون ٢4 ساعت نیس
اصلا این ٢4 ساعت بعدها تعیین و تصویب جهانی شده
دوره مدرسه ام رو در جایی بزرگ شدم که خرافات بیداد میکنهههه ها
و یکی از سر دسته هاش پدرمه ( استیکر مرد سیبل عینکی)
پدرم ی چندتا انگشتر با سنگهای درشت دارن
کلا اداب دارن
( میگم بابا اینا برای چیه؟
بابام؛ خوبن بابا
برای رزق
این برای چشم زخم
این برای اینکه هرجا بری کار داشته باشی زبون طرف میبنده
و …
)
ولی کووو
من تا حالا چیزی ندیدم
دوسال پیش این موقع پدرم با داشتن اون انگشترهای کت و کلفت
دوماه تمام مسیر خونه تا اداره ثبت میرفت برای تفکیک سند خونه ی ما
و با داد و بیداد و
اخرش اینکه من شیمیایی هستم و فلان،
کارش راه افتاد
یادم قبل از رفتن ب اداره برای اولین بار
گفت اینا دزدن و حروم خورن و میرم اطلاعات شکایتشون میکنم
و دنبال ی بند پ بود
دینش در اومد تا کار انجام شد
اعتبار و قدرت میدی ب خلق
خدا هم میگه اینطوریه…
برو ببینم چند مرده حلاجی
ولی وقتی مسیپاری ب خدا خودش میبرت جای درست
این ی ماه پیش خودم تجربه کردم
هر وقت ب همسرم میگفتم تصفیه اب بخریم میگفت حالا نه
و این موضوع بیشتر از ی سال طول کشید
ی روز عصر بدون اینکه بهش بگم
نشستم تو ماشین
گفتم خدایا خودت هدایتم کن ب مکان مناسب
و رفتم ب مغازه ای که نگم از مشتری مداری و احساس مسئولیت فروشنده
اینقدرر با حوصله توضیح داد و ازمایش علمی فیلتر ها رو برام انجام داد تا راحت انتخاب کنم
و اخرش هم بدون اینکه من کلامی بگم بمن ی تخفیف عالی داد
این همون سپردن ب خداااست
درپناه خدا باشی
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیم
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
همانا انسان را آفریدیم و همواره آنچه را که باطنش به او وسوسه می کند، می دانیم، و ما به او از رگ گردن نزدیک تریم.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ
[یاد کن] دو فرشته ای را که همواره از ناحیه خیر و از ناحیه شر، ملازم انسان هستند و همه اعمالش را دریافت کرده و ضبط می کنند.
مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ
هیچ سخنی را به زبان نمی گوید جز اینکه نزد آن [برای نوشتن و حفظش] نگهبانی آماده است
وَجَاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ۖ ذَٰلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ
به راستى که بیهوشى مرگ فرامىرسد. این است آنچه از آن مىگریختى.
=====================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم ،به استاد شایسته ی شایسته ی تحسین،سلام به عزیزترین دوستان زندگی من،به تکه های ارزشمند روح خداوند …
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی قشنگتون
خداروصدهزار مرتبه شکر برای فرصت یک روز دیگه بندگی و عشق بازی با خدا،برای فرصت دیدن زیبایی های جهان از قاب دوربینِ استاد های ابراهیم نشانم و همچنین دیدن زیبایی های اطرافمون با دوربین خداداد یا همون چشم های نازنینمون …
دویست و بیست و هفتمین اردوی یک روزه در بلاد توحیدی آمریکا رو در حالت خواب و بیداری بعد از شبکاری دیدم …
٣٠ دقیقه تمرکز بر مثبت ترین زاویه های جهان و بعد هم خواب راحت و لذت بخش …ستاره قطبی ازین بهتر …؟
چقدر کشتی نوح رو قشنگ ساختن ،چقدر همه چیز پرفکت بود …استاد یاد اون طنز توی توئیتر افتادم که یکی پرسید:
باشه اصلا نوح از هر حیوونی یه جفت برداشت برد تو کِشتیش…! چه جوری راضیشون کرد نخورن همو …؟
یکی دیگه هم جواب داده بود:
زنگ زد به سلیمان،گذاشت روی اسپیکر :))))))
حالا اینکه سلیمان زبان دایناسور هارو میدونست یا نه رو دیگه باید از اونایی که گفتن دایناسور هم توی کشتی بوده، بپرسیم :))))
استاد های عزیزم ،بینهایت ازتون ممنونم مارو در دیدن این همه زیبایی سهیم میکنید،قَدرِ این دوربین به دست بودنتون و ادیت کردن و آپلود کردنش روی سایت رو میدونیم با چشم هامون …
وقتی میخواستم کامنتم رو شروع کنم طبق معمول، وضو گرفتم و از قرآن طلب هدایت کردم و گفتم خدایا خودت میدونی میخوام درمورد چی بنویسم ،لطفا منو هدایت کن به آیه های که با کامنتم در ارتباط باشه …و باز هم ایه ١6 سوره ق و ادامه ش… ازین هماهنگ تر نمیشد واقعا …
یک وقتایی انقدر دقیق و واضح و روشن باهام حرف میزنه که همون موقع که یک نگاه به چپ و راستم میکنم میگم کجایی دلبر ؟ بیا بغلم بابا! غریبی نکن!
اون لحظه واقعا حس میکنم کنارم نشسته ،دستش گذاشته زیر چونه ش،با لبخندش میگه جانم ؟ شما بپرس …من جواب بدم …
منم براش میخونم …
جان وُ دلم میرود؛ غرقِ تمنای تو..
عشق به من میرسد؛ وقتِ تماشای تو
عشقِ تو؛ آرامشـم…
نازِ تو را می کشـــم…
تا دلِ تو نرم شود؛ غرقِ همین خواهشم…
چون تو شدی جانموُ؛ قدرتو میدانموُ…
تا که نفس می کشم؛ پیشِ تو می مانموُ…
راهوُ نشانم بده… همسفرت می شوم
در رهِ عشقت ببین؛ تا به کجا میروم…
وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ
و در راه خدا چنانکه حق جهاد [در راه] اوست جهاد کنید، اوست که شما را [براى خود] برگزیده و در دین بر شما سختى قرار نداده است. آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است] او بود که قبلاً شما را مسلمان نامید، و در این [قرآن نیز همین مطلب آمده است] تا این پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید. پس نماز را برپا دارید و زکات بدهید و به پناه خدا روید. او مولاى شماست؛ چه نیکو مولایى و چه نیکو یاورى.
خدا وکیلی بعد خوندن این آیه !آدم دلش میاد برای رسیدن به این خدا جهاد نکنه ؟دور سرش نگرده؟ از جان و مال وروح و تنش براش نگذره ؟
چِشممون از خودمون بوده ؟ یا قلبمون؟ یا دست و پامون؟ یا میتونیم ادعا کنیم روحمون ازخودمونه ؟
همه چیییز از خودشه ..همه چیز ….
انگار میخوای به یکی هدیه بدی …هر چیزی رو نگاه میکنی میبینی هیچی از خودت نداری بهش بدی…هرچیزی بهش بدی مال خودش بوده ….
اینجاست که خدا میگه :
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ
ای انسان، چه باعث شد که به خدای کریم بزرگوار خود مغرور گشتی
هروقت این آیه رو میخونم میدونید بیشتر از چی شگفت زده میشم ؟
که خدا در برابر ناسپاسی انسان نگفته ،چی تورو به این خدای قدرتمند،یا جبار،یا قهار،یا منتقم،یا … مغرور کرده…؟
از صفت کریم خودش استفاده کرده …
با تموم قدرتش..!
که اگر اراده کنه میتونه همه ی مارو از بین ببره …
میگه چی تورو به خدای کریمت مغرور کرده بچه ؟
رفتم معنی دقیق کریم رو سرچ کردم و بیشتر خجالت زده ی این خدا شدم:
صفت «کریم»، -بر وزن فَعیل، به معناى فاعل- از ریشه «کَرَمَ» به معنای «بخشنده»، «جوانمرد»، «سخاوتمند» و «بزرگوار» است.
خدایا خدایا …
از دست و زبان که بر آید
کز عهدهٔ شکرش به در آید
اِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ور نه سزاوار خداوندیاش
کس نتواند که به جای آورد
دلم میخواد همینطوری بنویسم …فقط بنویسم …
هرچقدر بیشتر از عشقش مینویسم ،قلبم روشن تر میشه،درک خودم بیشتر میشه از عظمتش …برای خودم مینویسم …برای سعیده … برای درک عظمتش …
چند شب پیش ،شیفت شب بودم .یک مریض بدحال داشتم که اوضاعش نامساعد بود …
ساعت ٢ صبح ،به صورت ناگهانی ،نوار قلبش صاف شد،انقدر این اتفاق یکدفعه ای رخ داد که من یک لحظه شک کردم شاید سیمِ مانیتور قطع شده!
فقط سریع پریدم کنار تختش و انگشت های دستمو توهم گره زدم و ماساژ رو شروع کردم …
همزمان همکارم رو که تازه رفته بود برای استراحت با صدای بلند صدا زدم ،بیا سریع کد ٩٩ پِیج کن،مریض ایست قلبی داده …
عملیات cpr از ساعت ٢تا ٢:4٠ بامداد ادامه داشت و درنهایت بعد از 4٠ دقیقه ماساژ و دارو … و برنگشتن ضربان قلب … ختم cpr اعلام شد..
هربار که حین cpr دستمو میزاشتم روی شریان گردن مریض تا ببینم نبض داره یا نه …یاد کامنت خودمو و این آیه میفتادم :
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
و ما به او از رگ گردن نزدیک تریم
تجربه ی جالبی بود،شاید تا حالا ازین زاویه به cpr نگاه نکرده بودم
من دستمو میزاشتم روی رگ گردن مریض ببینم که تلاش ما برای برگرداندن قلبش نتیجه داده یا نه …
نبضی که زدن و نزدنش دست خداست …
بعد خدا رو میدیدم که میگفت:
بِبببییییییییین ! من ازین نبض هم نزدیکترم سعیده !
من به واسطه ی شغلم و اعضای کد cpr بودن،زیاد تجربه احیا موفق و ناموفق دارم ،اما اینبار همه چیز به چشمم یک جور دیگه بود …
وقتی دستگاه هارو از مریض جدا کردند …
وایسادم کنار تختش و همینطوری نگاهش کردم.
هم به جسم این بنده ی خدا که روحش رفته بود در آغوش خداوند و هم به تخت بغلی که در آرامش خوابیده بود!
همکارم رو صدا زدم گفتم ی دقیقه بیا! تو الان فرقی بین این دوتا میبینی؟انگار هردوتاشون خوابیدن ،نه ؟
گفت آره راست میگی.واقعا انگار هردو خوابن…
وقتی داشتن این جسم خاکی رو آماده میکردن برای رفتن توی کاور و انتقال به سردخونه ،دیدم انگشت های شست پاشو با نخ بهم بستن …
تو دلم گفتم:دیگه کجا میخواد بره؟الان که دیگه هیچ احتیاجی به این پاها نداره،پاشو بستین برای چی …؟
گفتم سعیده ببین …الان حواست باشه کجا میری …حواست باشه با این پاها کجا قدم میزاری …
دیدم توی ملافه پیچیدنش …
گذاشتنش توی کاور جسد و یک صدای زیپ…
کاور بسته شد …
تمام ….
همین ؟
آره سعیده همین !
به همین راحتی !
خدا توی آیه ٣4 سوره انبیا به پیامبر میگه :
وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ ۖ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ
و ما به هیچ کس پیش از تو عمر ابد ندادیم ،آیا اگر تو بمیری آنان ابدا به دنیا زنده مانند؟!
انگار داره به عزیزکرده ش میگه،تو که انقدر عزیز منی،رحمت عالمینی،تو که پیامبر منی،تو که انقدر به من وصلی،تو که همچین ماموریت بزرگی داری ،بالاخره مرگ رو تجربه میکنی ،بقیه چطور فکر میکنند زنده میمونند…؟
من نمیدونم چند نفر این کامنت رو میخونند،ولی وقتی از خدا برای نوشتن موضوع ،هدایت قرآنی خواستم و آیه های ١6 تا 19سوره «ق»رو دوباره آورد برام
حجت بر من تمام شد برای نوشتنش،ظرف سعیده در برابر دریافت جریان هدایت هنوز خیلی ضعیفه،پرت میشه ،ترک برمیداره، اما مینویسم …
مینویسم برای خودم …
سعیده قبل ازینکه پاهات رو بهم ببندن،حواست باشه با این پاها کجا میری …
سعیده قبل اینکه با باند فک و صورتت رو ببندند تا دهنت بسته بمونه ،حواست باشه دهنت رو کجا باز میکنی و چی میگی …
سعیده قبل ازینکه چشم هات رو با چسب ببندن تا برای همیشه بسته بمونه ،حواست باشه با این چشم ها به چی نگاه میکنی …
سعیده قبل اینکه دستات رو به تنت ببندن…حواست باشه با این دست ها چه کارهایی رو انجام میدی …
سعیده قبل ازینکه سوراخ های گوشت رو با پنبه ببندن… حواست باشه داری به چیا گوش میدی …
سعیده سعیده سعیده …
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ ۖ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ
هر کسى چشنده طعم مرگ است. و به سوى ما بازگردانده شوید.
یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
[در] روزی که زبان ها و دست ها و پاهایشان بر ضد آنان به گناهانی که همواره انجام می دادند، شهادت دهند.
خدای عزیز و دلبر و مهربون و شیرین زبونم،من شهادت میدم برای تجربه ی آتیش جهنم،نیازی به تجربه ی مرگ نیست!
هربار که نور شمارو توی زندگیم گم کردم،گرمای آتیش رو با تموم وجودم احساس کردم.
خدایا ،آتیش جهنمی وجود نداره،این نبودنت شماست که آدم رو میسوزونه …
وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ ۗ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ
و کافران اعمالشان مانند سرابی در بیابانی مسطّح و صاف است که تشنه، آن را [از دور] آب می پندارد، تا وقتی که به آن رسد آن را چیزی نیابد، و خدا را نزد اعمالش می یابد که حسابش را کامل و تمام می دهد، و خدا حسابرسی سریع است.
أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا ۗ وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ
یا به ظلمات دریای موّاج عمیقی ماند که امواج آن بعضی بالای بعضی دیگر دریا را بپوشاند و ابر تیره نیز فراز آن برآید تا ظلمتها چنان متراکم فوق یکدیگر قرار گیرد که چون دست بیرون آرد آن را نتواند دید، و هر که را خدا نور نبخشید هرگز (جان) روشنی نخواهد یافت.
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدا نور آسمانها و زمین است. مثَل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى باشد، آن چراغ درون آبگینهاى و آن آبگینه چون ستارهاى درخشنده. از روغن درخت پربرکت زیتون که نه خاورى است و نه باخترى افروخته باشد. روغنش روشنى بخشد هر چند آتش بدان نرسیده باشد. نورى افزون بر نور دیگر. خدا هر کس را که بخواهد بدان نور راه مىنماید و براى مردم مثَلها مىآورد، زیرا بر هر چیزى آگاه است.
نورِآسمون ها و زمین …خودت گفتی :وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا
تو که به ضعف ما آگاهی …مارو در پناه نور خودت حفظ کن…از شر همزات شیطان به تو پناه میاریم که پناه عالمی ،خدایا دست مارو بگیر و مارو در مسیر درست حفظ کن.خدایا اگر تو دستمون رو نگیری و هدایتمون نکنی،ما گمراه و تاریک و بی توشه ایم….
فرمانروا ….
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
پروردگارا! بی تردید ما [صدای] ندا دهنده ای را شنیدیم به ایمان فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان آورید. پس ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را بیامرز، و بدی هایمان را از ما محو کن، و ما را در زمره نیکوکاران بمیران.
سلام به سعیده ی فلورانس نایتینگل
کاکو عجب جویی کار میکنی! زحله م رفت!
داشتن این تجربه ها از دست اول، همراه با عشقبازی کردن با خدا و قرآن، تبدیلت کرده به یک خواهر روحانی تمام و کمال! حسابی داری نورانی میشی.
ما، توی این دنیاییم تا در دوری رفیق، برای هم تسلی باشیم…. تا زمانیکه وقتش برسه و اون نخه به پا بسته بشه. فکر کنم من همین رو درست انجام بدم، خدا سر حساب و کتاب، کلی هوامو داشته باشه.
تو که فلورانس نایتینگل هستی و حسابت معلومه و فقط خندیدن و جوک گفتن برای مریضا بهت واجبه. نخندی مجازاتت سخته! حالو خود دانی…
یه رفیق آبادانی تو دبیرستان داشتم، هر وقت میرفتم تو فکر، میومد یه شعری برام پلی میکرد:
مو قلیه ماهی میخوروم
پشتش یه چایی میخوروم
قلیه ماهی خار داره
یه مشتی آشغال داره
قلیه ماهی خوراکمه
زچند و چو چه باکمه
مو مستوم، ووی مستوم
دیگ قلیه تو دستوم
با یار نازنین
لب شط بنشستوم!
هیچوقت مستقیم باهام همدلی نکرد، ولی بوی رفاقتش بعد 28 سال، عین بوی قلیه ماهی تو مشامم مونده!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
سلام کاکو
وقتی هم تنبل باشی و هم زرنگ
یه پاسخ تو پاسخ میزنی که هم زمان ، هم
از سعیده عزیز تشکر کرده باشی برای این کامنت های همیشه زیباش
هم از رفیق با نمکو دوست داشتنی خودت
علی جان
بگستران خود را
حال خوبت را
شادی را و شادی بخشی را
ما نیامدیم تا نگران رفتن باشیم
از رفتن گفتند تا خوب بمانیم، خوب زندگی کنیم و زندگی ببخشیم
ما برای عشق ورزیدن دست پر آمدیم
ترسیدیم دستمان را باز کنیم عشقمان از دست برود
آنچه بر زمین میریزد بذر عشق است
ما درخت عشقیم بذرمان تکثیرمان را رقم میزند
با پاشیدنش میگستریم
نیامدیم بمیریم
روح نامیرای ما آنقدر قدرت مند است که کالبد گلی ما را هم میتواند با خود همراه کند
مردن شایسته انسان فانیست ، انسانی که روح الهی را در درون ندارد.
جاودانه باشی و شادزی
برادر عزیزم آقاسید،سلام بروی ماه شما و خانوم قشنگتون
سلام و سلامتی ونورو عشق ورحمت الله به قلب و روح خانواده ی عزیزتون
بینهایت از لطفتون سپاسگزارم،ازونجا که یک کامنت جواب نداده به شما برادر بزرگترم دارم که همیشه گوشه ی ذهنم هست که جواااب آقاسید رووو ندااادی سعیده!
اینبار دیگه گولِ کمالگرایی رو که میگه باشه سر فرصت مناسب رو نخوردم و به محض خوندن کامنتتون زدم روی پاسخ
ازتون ممنونم،الهی که همیشه با این عکس های دونفره ی قشنگتون نورِ عشق توحیدی رو به غار حرا بپاشید…
دوستون دارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون
سلام به عالیجناب عشق
تمام حرفای شما رو باید با زر نوشت.
منم همین فکر رو میکنم.
اوایل ، نمیفهمیدم استاد عباسمنش برای همدلی، برای با هم بودن و برای افزایش مهر و محبت میان آدمها، توی آموزشهاش، چه توصیه ای داره؟ فکر میکردم این آموزه ها به نوعی تک بعدیند و فقط روی توسعه فردی متمرکز شده اند و لاغیر.
حالا که دقت میکنم، این مرد همه وجودش عشقه، رفاقته و…به همین خاطر هم خدا هواشو اینقدر داره.
نمیدونم، قدم به قدم منم بزرگ میشم، ولی دوست داشتن همنوع و رفیق، تنها دلخوشی این دنیا برای من بوده و به این رویه افتخار میکنم.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید
داداش علی عزیزم ،سلام
ازت سپاسگزارم که هر با نقطه ی آبیت،قلبم رو روشن میکنی.
من کجا و خواهر روحانی کجا؟:))))
من کامنتام غلط اندازه :))) وگرنه شما خواهر روحانی دیدی عین چوپان ها هرجا هست آهنگش همراش باشه،با قر و بشکن کار کنه:)))
روح هرچی خواهر روحانی رو به لرزه درآوردی :)
من فکر میکنم، پاهامو با نخ ببندن،دستامو با ملافه،چشم هامو با چسب،باز ازون زیر دارم بشکن میزنم و میخونم :
دل باصفا نداشتم که داشتم
با تو وفا نداشتم که داشتم
برای با تو بودن گذشتها نداشتم که داشتم
گذشتها نداشتم که داشتم
خوبی یا بد ما دو تا کنار هم خوشبختیم
کنار من نباشی
بای بای ما رفتیم
بای بای ما رفتیم
بای بای ما رفتیم
سلام سعیده ی فلورانس نایتینگل
عامو، اونا که دور سرشون مهتابی وجود داره، لزوما خواهر روحانی نیستن! غلط به عرضتون رسونده ن!
همین عشق به شادی و خنده تا آخرین نفس، نشان از بزرگی داره. از روح بزرگ.
توهم میتونستی مثل داداشت یه پروفسور تو بهترین دانشگاههای دنیا باشی، ولی روح خدا، اینجوری در وجودت به ودیعه گذاشته شده و تو هم به بهترین وجه جوابش رو میدی، با ظریف ترین و هوشمندانه ترین اکشن. خب، استمرار در این کار، عاقبت به خیری و تکامله.احسنت به تو. پرستاری، کار خود خداست!
وای! من خیلی ترانه های این خواننده رفیق شهرام شپپره رو دوست دارم…اسمش چی بود؟ گیتی گمونم. دمت گرم.
نیکا و نیلا رو ببوس. خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
به نام خدای مهربانی ها
سلام و درود خدمت شما دوست عریزم علی آقای بردبار
چقدر شما خوش انرژژژژژژییییی هستی
درود به مردمون شریف و خون گرم شیراز
تعریف شما رو کم و بیش از سعیده خانم شیندم
ولی سعادت هم صحبتی باهاتون نداشتم
خیلی خوشحال و سپاسگزارم که دوستای شاد آگاه و با معرفتی مثل شما دارم
ان شا الله خداوند مهربان ما رو هدایت کنه به سمت زیبایی های بیشتر
سلام به محمد حسین جان، کاکوی گلم
انرژی، مال چیشای با محبت شماست، کاکو.
من خدمت شما رفیق عزیز ارادت دارم. سعادت نداشتم خدمتتون باشم.
من هم خوشوقتم که شادی مسری، مدارهای رفقای طالب حال خوب را به هم نزدیک میکند.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام به سعیده ی نورانی، چراغ این خانه!
مو به تنم سیخ شد وقتی داشتم کامنتت رو می خوندم. از تجربه ای که توصیف کردی و حالی که داشتی و افکاری که از ذهنت گذشت و خدا را شکر که میای افکارت رو اینجا می نویسی. خیلی جملاتت تکان دهنده بود. میدونی، ما انقدر حواسمون پرت این دنیای فیزیکی شده که یادمون میره این دنیا در برابر ابدیت یک پلک برهم زدنه. این به این معنی نیست که این دنیا بی ارزشه…به این معنیه که این دنیا رو سخت نگیریم، لذت ببریم، از هر چیزی که داریم، از هر جایگاهی که داریم…
خیلی ممنونم ازت سعیده جانم برای این کامنت و همه ی کامنت های دیگه، همه رو با عشق میخونم، بعضی وقت ها توفیق هم صحبت شدن باهات رو پیدا میکنم و بعضی وقت ها نه…ولی خیلی دوسِت دارم. بوس و بغل :-*
سلااااام به رویِ ماه یاسِ من
ازت سپاسگزارم که لطف کردی وبرامنوشتی.
درواقعا هربار سعادت هم صحبتی باشما پیش میاد،یعنی فرکانس های خوبی ارسال کردم من :)))
دوستت دارم رفیق.
امیدوارم قبل از رفتنم به ابدیت …روی ماهت رو ببینم و درآغوش بکشمت.
بوووس به کله ت فراوانِ فراوان
سلام بروی ماهت دخترخوب و نازنینم خداقوت عزیزم من یک مادرم دخترسرزمینم درودبرتومهربونم نور الهی توزندیکته خوش به حالت احسنت برتوگلم خوشا به حال من خداروشکرمیکنم امروزچنین فایل زیبارودیدم وازجانب خدا کامنت شماروخوندم طبیبی که توباشی قلب ضربانش خجالت میکشه بایسته چقدرنفسهات حقه ماشاالله
بخدافقط کامنتتومیخوندم اشک میریختم چه بگویمت توراخانم دکتر عزیزکه توشایسته تقدیروسپاسی خدامیدونه که چه کسیو چنین درجه ای بده دم خداگرم چقدرباشهامت وباقدرت وباعذت نفس وباصفاکلمات نورانی رو بکاربردی تمام قددرمقابل پروردگارمی ایستم وسرتعظیم فرودمی اورم وسجده میکنم ومدام شاکرخداوندم که به سمت این فایل هدایت شدم وکامنت شمابزرگواررادیدم میخونم لذت میبرم ودرمقابل نوشته هات زبانم بندمیومدولی خداراصدامیکردم کمکم کنه تا اخرش بخونم لذت ببرم بهت افتخار میکنم وارزومیکنم درتمام مراحل زندگیت مثل الماس بدرخشی توبینظیری فوقالعاده ای به چنین زنان سرزمینم افتخار میکنم که باصبرشون ومعجزه دستهای لطیفشون مرحم زخم بیمارانندالهی که سرزنده باشی و ارزوی سلامتی دارم برات وبرای تمام همکاران دلسوزت که خالصانه به مردم خدمت میکنند خداقوت درپناه حق باشید
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و درود خدمت شما دوست عزیزم یاسمن خانم
الهی همین الان که داری دیدگاه من رو می خوانی حال دلت بی نهایت عالی باشه
دیدگاه شما از یک طرف من رو به یاد فایل ما بی انتها هستیم انداخت
abasmanesh.com
از یه طرف هم یه جورایی مکمل دیدگاه سعیده خانم بود
خیلی خوشحالم و بی نهایت خداوند مهربونم رو شاکرم بابت دوست های آگاه و ارزشمندی همچون شما ها
دوستتون دارم
خداوند مهربون یار و نگهدار و هدایتگرمون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
سلام و درود به شما سعیده جان،
هیچ کامنتی اینجوری منو ناک اوت نکرده بود. بماند از اول کامنت اشکم سرازیر بود، پاشدم رفتم بیرون توی تاریکی قدم بزنم تا کسی آبغوره گرفتنمو نبینه.
یه کادر متخصص و تیم CPR چهل دقیقه فعال باشن تا کاری رو انجام بدن که هر ثانیه به صورت طبیعی خود بدن داره انجام میده. یکبار تپیدن قلب.
چه کسی این قلب رو به تپش میندازه ، و چه کسی میتونه بعد از توقفش دوباره اون رو زنده کنه؟
«تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ» «الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ» «ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ»
به اینجای کامنت که رسیدم این آیات داشت از گوشی پخش میشد، دیدم با موضوع کامنت هماهنگی داره گفتم برات بنویسمش.
ماجرای این بنده خدا رو که نوشتی ،یه لحظه خودم رو دیدم که وقت رفتنه و زیپ کیسه ام رو دارن میبندن. یه لحظه یه حس آرامش بهم دست داد. دیدم انگار به هیچی نیاز ندارم. دیگه عجله ندارم، حس کردم وقتشه با اطرافیانم مهربونتر باشم.
امروز متوجه شدم انگشتم قرمز شده و میسوزه، چیزی شبیه یه زخم بود. یه چیزی توی انگشتم فرو رفته بود.یه تیغ جراحی توی وسایلم داشتم. (شماره 11) برداشتم زخم رو خراش انداختم و چیزی که توی دستم بود رو کشیدم بیرون. به باریکی تار مو، مخصوصاً خطکش گذاشتم کنارش حدود 1,5 میلیمتر بود. تا چند دقیقه روی دستمال کاغذی نگهش داشته بودم و بهش نگاه میکردم و میگفتم: یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ ، همین براده 1,5 میلیمتری برای ناک اوت کردنت کافیه.
وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا
این قسمت کامنتت که این آیه رو نوشته بودی (أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا ۗ وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ ؛ یا به ظلمات دریای موّاج عمیقی ماند که امواج آن بعضی بالای بعضی دیگر دریا را بپوشاند و ابر تیره نیز فراز آن برآید تا ظلمتها چنان متراکم فوق یکدیگر قرار گیرد که چون دست بیرون آرد آن را نتواند دید، و هر که را خدا نور نبخشید هرگز (جان) روشنی نخواهد یافت.) داشتم به این فکر میکردم که اون شدت تاریکی برای هیچ انسانی هیچ چیز قابل مشاهده نیست ولی خداوند توصیفش کرده که چطوری موجها روی همدیگه حرکت میکنن. من دریای طوفانی رو دیدم. به زور چراغهای ناوچه، فقط تا چند متر، بینهایت ترسناکه، هرچند حاضرم بازم تجربه اش کنم ولی بعد از اون چند متر فقط تاریکی مطلق بود. دریغ از ذره ای نور. اگه توی اون وضعیت کسی میافتاد توی دریا هیچکس مطلع نمیشد.
نمیدونم کامنتم رو چطوری تموم کنم. کامنتت حسابی منو ناک اوت کرده.
در پناه رب العالمین همیشه سلامت و موفق باشی.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر سعیده خانمِ شهریاری بزرگوار و در جستجوی حقیقت و غرقِ در نورِ خدا…
واقعا شما خودتون این کامنت ها را مینویسید یا….
…وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ وَلَـٰکِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ….
[سوره اﻷنفال ١٧]
از خواندن کامنت هایتان سیر نمیشوم…
و خدا را شکر که در مدار خواندنِ این کامنت شما بودم…
همین یک نکته در کامنت شما برایم کافیست که آن لحظه ای را بیاد بیاورم که انگشتان پای مرا هم با یک نخ بهم میبندند و…
چنین صحنه ای را همه ما تجربه خواهیم کرد…
أَیۡنَمَا تَکُونُوا۟ یُدۡرِککُّمُ ٱلۡمَوۡتُ…
[سوره النساء 78]
لحظه ی آسمانی شدن…
لحظه ی رهایی حقیقتِ اصلی من از این گورِ جسم خاکی که حکم قفسی را برای من دارد…
و خوش به حال آنانکه قفلِ این قفس را شکستند و…
و خوشا بحال آنانکه به قول حضرت محمد سلام الله علیه…
مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا…
بمیرید قبل از آنکه بمیرید…
با اختیار خویش ، میمیرند قبل از اینکه آن مرگ اصلی به سراغشان آید و غرور و منیت های خود را قربانی میکنند و در وجود خودِ خودِ خودش فانی میشوند به شوق “وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ” شدن…
خوشا بحالشان که میمیرند و تبدیل به نیستی مطلق میشوند به شوق اینکه تنها هستی مطلق چون خدا ، در وجود آنها به جلوه گری بپردازد و برایشان “وَ مَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” شود ، به قول مولانا
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
خوشا به حالشان….
برایتان و برای خودم و همه دوستانم ، چنین لحظات نابی را آرزومندم
خدا را شاکرم بخاطر وجود شما در این غارحرا که همه ما از منفی های جامعه به آن پناه آورده ایم به شوق رسیدن به جایگاهی که تجربه کنیم لحظه ای را که لایق شویم برای شنیدن
ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ
[سوره العلق 1]
همانگونه که حضرت محمد در آن غار حرا در مدار شندین چنین چیزی شد و….
سپاسگزارم بابت نگارش تجربه تان از لحظه آسمانی شدن آن مریض در cpr که تلنگری بسیار دل نشین برای من بود…
خدا کند آن لحظه ای که جسم خاکی ما را درون کاور میگذارند و زیپ آن را میکشند ، نام ما به همراه جسم ما درون آن کاور نرود ، بلکه در تاریخ ماندگار شود…
به قول یکی از شهدا که در وصیت نامه خود جمله ای را نوشته بود که برایم بسیار الهام بخش بود…
“جسمم را به خاک ، روحم را به خدا و راهم را به شما میسپارم…”
خدا کند که راه ما ماندگار باشد ، همانگونه که راه و رسم حضرت ابراهیم و نوح و سلیمان و….ماندگار شده و نامشان به نیکی در تاریخ ماندگار است…
باز هم سپاسگزارم از شما بابت نگارش این کامنت فوق العاده زیبا و دل نشین و….
سلام آقا رضا عزیز
چقدر من دوستت دارم پسر و هر وقت کامنت ازت دارم بی مهابا خودمو آماده میکنم که قلبمو نورانی کنی از آیات زیبای قران
سعیده عزیز این روزا دلها رو به بندگی گرفتی و متصل کردی به رب که اینقدر عاشقانه کلام خدا رو در ثانیهای زندگیت و حتی در اتاق احیا برای ما بازگو میکنی و قلب ما و خدای درون ما با خوندنش تایید میکنه و سر تسلیم و سر سپرگی فرود میاره به نشانه تسیلم بودن به درگاه الله
همون الله ای که عظمتش وصف ناپذیر و در عین حال کرم و بخشش با هیچ عقلی جور در نمیاد
شهریار این سایت الهی باز دل ما رو کرد راهی
راهی درگاه الله
سپاسگزارم ازت اقا احمد عزیز و سپاسگزارم ازت سعیده عزیز
در پناه الله یکتا شاد و خرم باشید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١١ابراهیم﴾
پیامبرانشان به آنان گفتند: یقینی است که ما بشری مانند شما هستیم، ولی خدا به هر کس از بندگانش که بخواهد،منّت می نهد و ما را نسزد که جز به اجازه خدا معجزهای برای شما بیاوریم، و باید مؤمنان فقط بر خدا توکل کنند.
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ ﴿١٢ابراهیم﴾
و ما را چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالی که ما را به راه هایِ [خوشبختی و سعادت] مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزاری که [در راه دعوت به توحید] از ناحیه شما به ما میرسد، شکیبایی می ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.
=====================================
نشانه ی امروز من:سوم بهمن ماه 1403
خداروصد هزار مرتبه شکر برای تک به تک رد پاهای قبلی که هر کدوم مثل یک نوری راهم رو روشن و روشن تر میکنه …
خداروصد هزار مرتبه شکر که وقتی بهم گفته شد،هربار که میخوای کامنت بنویسی از قرآن هدایت بگیر و هر آیه ای اومد بنویسش،من بدون هیچ مقاومتی قبول کردم.
خداروصد هزار مرتبه شکر که وقتی امروز از خدا خواستم قلب من رو محکم کنه،یک کور سوی امیدی برام باز کنه و من رو از نجواها نجات بده،با خوندن همون آیه ی اول،تموم ترس ها و نگرانی ها و همزات شیطان رو ازم دور کرد.
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
خداروصد هزار مرتبه شکر برای فرصت تجربه ی پرستاری در بخش icu که بی نهایت ازش خاطره ی خوب دارم و بسیار زیاد به رشد شخصیت من کمک کرد و از من،منِ توحیدی تر ساخت.
خیلی جالبه که حتی اون لحظه ای که کنار تخت،ایستاده بودم و به اون بنده ی خدایی که فوت شده بود نگاه میکردم روهم یادمه،یادمه تخت ١ icu بود،تخت 1 خیلی به استیشن نزدیک بود، نصف شب بود که دیدم یکدفعه خط مانیتور صاف شده…مثل جت پریدم و عملیات cpr رو شروع کردم،یادمه انقدر یهویی این اتفاق افتاد که من به سیم وایر ها شک کردم که نکنه کنده شده باشه و مریض زنده ست بعد دیدم نه بابا،بنده ی خدا به فرشته ی مرگ لبیک گفته و رفته …ولی به هرحال ما همیشه موظف بودیم عملیات cpr رو تا انتها انجام بدیم حتی اگر میدونستیم،هیچ فایده ای نداره…
یاد یک خاطره ی خنده دار افتادم،یک همکار آقا داشتم هم سن و سال بابام،خیلی باحال بود،علی بی غم،شاد،فقط به خودش و اهدافش فکر میکرد،با اون سنش داشت زبان دانمارکی میخوند که خیلی هم زبان سختیه…همه بهش میگفتن پیرمرد تو کجا میخوای پذیرش بگیری ؟!اون ولی کار خودشو میکرد …از هر فرصتی برای زبان خوندن استفاده میکرد …و بعله…ایشون در حال حاضر دانمارکه و داره حالشومیبره:)
بگذریم،خاطرهه این بود،یک شب توی icu بین همه ی مریض ها،یک مریض از همه بد حال تر بود،همه منتظر بودن کد بخوره،خلاصه شیفت خواب میشه،این همکار آقای ما هم میره میخوابه،تا اینکه یهو تو بخش،کد ٩٩ اعلام میکنند،ایشون با همون حالت خواب آلودگی مستقیم میره سر تخت همون مریض بدحاله،و تق ،با مشت میکوبه تو قفسه ی سینه ش(قبلا cpr رو اینجوری شروع میکردن:) )تا مشت رو میزنه،مریض داد میزنه آاااااااااااخ :)و یک همکار دیگه ازونور بخش داد میزنه فلانی بیا اینجا،این مریض کد خورده نه اون بنده ی خدا :)))))))))
چقدر خودش با تعریف کردن این خاطره می خندید،کلا آدم باحال و بیخیالی بود،همین بیخیالش هم هدایتش کرد به خواسته ش..مهاجرت به دانمارک …
چقدر قانون دقیق و بدون نقص عمل میکنه …
بیخیالی.بیخیالی.بیخیالی.
یکم بیخیال باش سعیده.خودت رو رها کن.خودت رو رها کن در آغوش خدا…اون قدرتمنده،اون عالم به همه چیزه،اون میدونه،اون میتونه …اون همه چیز رو باهم درست میکنه …تو فقط خودت رو رها کن …
الهی شکرت برای یک دوربرگردون دیگه به سمت تو.دوستت دارم خدا و تو بزرگترین سرمایه ی زندگیمی.روزم رو با نور تو شروع کردم و میدونم تموم روزم رو پر از نور خودت میکنی …
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ
سلام سعیده جان ،دوست خوبم
واقعا خدا قوت
نمیدونم چی بگم ولی احساس میکنم من اگر جای شما بودم شاید نمیتونستم اینقدر شاد باشم ..
دیدن هر روز این مرگ ها و چشمان گریان همراهان ..کمی عذاب دهندست…
دوست خوبم ، کامنتی که نوشتی منو از عالم خواب جدا کرد و مو به تنم سیخ شد….
چقدر انسان میتونه فراموشکار باشه….
اتفاقا این چند وقت اخیر خیلی فکر کردم به اینکه کی میدونه من همین فردا زنده هستم یا نه و بهتره قدر زندگی که خدا در اختیارم قرار داده رو بدونم….
سعیده جان اون قسمت کامنت که نوشتید دست و پا و چشم رو میبندن و صدای زیپ و بردن به سردخانه و ……….
تکونم داد و از خودم بدم اومد…
وقتی میرم مدرسه کنترل ذهنم سخت میشه و کلا غرق کار و….میشم…
مثلا دیروز شنیدم که معاون آموزشی مدرسه در راستای بازدید ماهانه کلاسی …که از کلاس اول شروع کرده بود به همکارم که بنده خدا 38 دانش آموز کلاس اول داره، ارزشیابی رو ضعیف داده بود و کلی حسم رو بد کرد و نشستیم و با بقیه همکارانم پشت سرش غیبت کردیم که واقعا چی فکر کرده اینجوری ارزشیابی میده!!!!
هرکس یه چیز میگفت و منم یه گوشه رو گرفتم و ترسیدم که شنبه میخواد بیاد سر کلاس من و هنوز نیومده شروع به منفی بافی کرده بودم…
یاد صحبت های شما افتادم که تقریبا توی اکثر کامنت هاتون میگید « هد نرس همه ما خداونده»
آروم تر شدم
گفتم همون خدایی ک با شروع سال تحصیلی مدیر پ معاون و نصف پرسنل قبلی رو که من در خواست کرده بودم تا جدا بشم ازشون و به آسانی ازم جدا کرد..همون خدا خودش میدونه چی برام چیده!!!!!
پس حسبی الله ……..
نباید هیچ وقت یادم بره ..خدا از رگ گردن به ما نزدیک تره..
نباید یادم بره ……
سعیده قشنگمممممممم دوست خوبم ، الهی اجابت بشه آرزوهای قشنگت..
دوستت دارم .. میبوسمت
به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر
سلام به دوست موحد وتوحیدیم سعیده جان،دختر عجیب عاششق وصل شدنت باخدا میشم،وعجیب تر اینکه چقدر خدا این روزا قششنگ منو صااف هدایت میکنه به چیزی که بهش احتیاج دارم
سعیده جان اون قسمتی که میگفتی قبل ازینکه پاهاتو ببندن حواست باشه کجامیری
دهنتو با باند میبندن حواست باشه دهنت کجابازمیشه و چی میگی و…..
یلحظه انگار تازه به خودم اومدم که چرا من ازین زاویه به خودم نهیب نزده بودم که اگه عمرم به پایان رسید و هیچ عمل صالحی تو این جهان باکل اعضای بدنم انجام نداده باشم اون وقت میخوام تو اون جهان ابدی جواب اوستا کریمم رو چی بدم
اون وقت میخوام بگم با کل اعضای بدنم چیکارکردم؟؟!!..
واقعا یلحظه مرگ رو جلوی چشمم دیدم و منو باجملاتت بیشتر بیدار کرد که آقا بیشتر از لحظاتت لذت ببر،
به کجا چنین شتابان،ابن همه ناراحتیو غصه وو چسبیدن به یک خواسته چیو حل کرده،غیراز تجربه ی حال بدتر و ازخوده خداگونت دورتر شدن
سعید جان عاششقتم،وبی مهایت بار تحسینت میکنم که انقدر خوب داری روی خودت کارمیکنی،تمومه حرفات نشأت گرفته ازون خداییه که بهش وصل شدی و داری باجانو دل گوش میکنی و مینویسی
این کامنتتون رو تو آرشیو علاقه مندیم ثبت کردم و باید اون تیکه هایی که منو ازخواب غفلت بیدار میکنه رو بارهاوبارها بخونم و بخودم یاداوری کنم
که این دنیا دنیای گذره باااید بتونم احساس خوبمو دائمی تر کنم،من باید بتونم بیشتر به درونم وصل بشم و کمتر به دنیای بیرونم بچسبم
سعیده ی مؤمن و موحدم برات از خداوند یک ایمان سرشارازآرامش وعشق و مهربانی آرزومندم
همیشه دعاهات رو آخرکامنتتون باصدای بلند میخونم،و برات آرزوی بهترینهارو میکنم،که این آیه های ناب رو برای دوستانت به اشتراک میذاری
بقوله خودت بوس به کله ی ماهت،عاشقتم ودرپناه خدای بزرگوبلندمرتبه میسپارمت
به نام خدا
سلام خدا بر سعیده مومن و موحد
سلامی گرم دارم به خواهر عزیزم که یکبار دیگه لطف خدای بزرگ شامل حالم شد تا کامنت های زیبات رو بخونم
الهی شکرت که من رو در مدار دریافت این آگاهی های ناب قرار میدی
خواهرم به شما افتخار میکنم بابت این خلوص ارتباط خودت رو با خدای مهربان
آیاتی که انتخاب شدند. بی نهایت آرام بخش هستند و عبرت آموز
وقتی داشتن کامنتت رو در مورد مرگ میخوندم و نوشته هایی که در مورد بستن دست ها و پاها خوندم حقیقتا اولش ترسیدم اما یکم که فکر کردم یادم اومد که بلاخره باید باهاش روبرو بشی و نمیتونی ازش فرار کنی
اصلا چرا فرار ؟؟؟
کسی فرار میکنه که از اعمال خودش آگاه هست
البته که نمیگم من آگاهم و من بنده خوب و پاک خدا هستم اما به بزرگی و بخشش و رحیم بودن خدای خودم آگاهم و من توی مسیر الهی هستم و هر روز سعی میکنم که بیشتر به خدا نزدیک بشم و بیشتر بفهممش
امیدوارم که در این مسیر ثابت قدم باشیم و هر روز به خدا نزدیکتر
سعیده جانم
ممنونم خواهرم بابت کامنت های توحیدیت
در پناه جان جانان شاد باشی
به نام الله مهربان
سلام به بنده خوب خدا سعیده جان
چیکار میکنی شما
چی مینویسی ک حتی نمیتونم تا آخر کامنتت رو بخونم از بس ک اشک راه چشمم رو میبنده
چی مینویسی شما ک قشنگ سخن بر حق خداوند باری تعالی است ک برجانم مینشیند
هق هق گریه هام بلند میشه
خدایا این حجم از توحید این حجم از ایمان سعیده رو تحسین میکنم
چقدر لذت میبرم از وجود نازنینت
خدایا دوست دارم تکامل پیدا کنم و ی روزی منم بنویسم به منم همینجور بگی
سعیده عاشقتم عاشق دست ب کامنت شدنتم
قلبم تمام وجودم لبریز از عشقه
انگار کنار خداوندم
انگار تمام این صحبتها بین من و خدا بود
اما چطور من نمیتونم بنویسم
میدونم من هنوز خودم رو نشناختم
هنوز هدفم رو نشناختم
هنوز ایمانم جای کار داره
ولی خدا رو شکر میکنم ک لایقم
لایق این مسیرم
لایق این همنشینی با چنین دوستان توحیدی ام
دلم میخواد تا صبح گریه کنم و بگم سبحان الله سبحان الله سبحان الله
لا اله الا انت سیحانک انی کنت من الظالمین
اشک نمی ذاره درست ببینم چی تایپ میکنم ولی باید مینوشتم
من همینم در جای درستم من همینم در مسیر تکاملم
ولی خدا خیلی فوق العاده ای ولی خدا خیلی بی نظیری ولی خدا خیلی ی دونه ای یگانه و بی همتایی
من به زبونم خودم بلدم باهات صحبت کنم بگم عاشقتم بگم خدایا شکرت ک منو هدایت کردی به این کامنت
مدتهاست دارم سرفه میکنم ک میدونم برای چی هست واز کدوم افکار و ورودیم میاد تمام تلاشمو میکنم ک تقوا پیشه کنم
گفته بودم مجبورم توی مدرسه بمونم برای پسرم خیلی بهتر شده به لطف خداوند اما من دیگ شدم نماینده مادرهای کلاس و دائما توی مدرسه هستم و خدایا ک این انسان کی قراره مسیر درست رو پیدا کنه
وای از شرایط موجود بین مادرها و برخوردها و…. ک تلاشم دیدن زیبایی هاست و تحسین اونها
فرکانسهایم رو باید اصلاح کنم تا همنشین های بهتری پیدا کنم
شاید چیزی درونم هست ک ندیدمش و باورش ندارم و خداوند از طریق این تضادها میخوان بهم بگن
وای سعیده عزیزدلم چقدر دوست دارم کامنتت رو بذارم گروه مادرها
اما استاد فرمودند ما هیچ کس رو نمیتونیم ناجی بشیم مگر اینکه خودش بخواد و در مسیر هدایت باشه ک اونم خداوند ما رو هدایت خواهد کرد
پس خودم سیو میکنم و بارها به خودم یادآور میشم ک مراقب پاهات باش
مراقب دهانت باش
مراقب زبانت باش
مراقب افکارت باش
مراقب نگاهت باش
مراقب تپش های قلبت باش
مراقب دستانت باش
مراقب باش عشق جاری کنی عشق بورزی بی منت عشق توسعه بدی مبادا خودنمایی باشه مبادا شرک باشه
مبادا برای ترحم باشه
مبادا از روی عدم لیاقت و عدم اعتماد به نفس خودت باشه
عشق بورز و همه آدمها رو تکه های وجود خداوند ببین و از خداوند بخواه ک هدایت کنه و قدم برداری
سعیده سعیده سعیده سعیده جان دل خدا را شکر ک چنین بیان شیوایی داری و خدا رو شکر ک من لایق خواندن هستم
دوستت دارم احساس میکنم کامنتهات دستان خداست ک بازوهامو میگیره میگه ببین عزیزم روی خودت بیشتر کار کن بیا مدارهای بالاتر میخوام بیشتر ببینمت چرا از قرانم دوری چرا اینقدر مشغولی ک نمیرسی قرآن بخونی
چرا اینقدر مشغولی ک نمیرسی روی دورهایی ک تهیه کردی کار کنی
از این تضادها به خواسته هات فکرکن و هدف بذار ک آزاد بشه زمانت ک بچها بره بیاد خودش مدرسه و تو هفته ای یکبار بری
هر چند ک من ایمان دارم همین کارها ک انجام میدم برای من بسیار مفیده و دارم تکاملمو طی میکنم و ایمان دارم ک برای من در اون خیری هست
باور دارم ک من در بهترین زمان و بهترین مکان ها هستم
امروز ی اتفاق عجیب افتاد وقتی پسرمو بردم مدرسه مدیر مدرسه و خدمتگزارش جلوی درب بودن و من با سلام و احوالپرسی راحت رفتم داخل رفتم توی کلاس سراغ کلربوکهای بچها تا ببرم اتاق کناری و مرتب کنم
و بعد صدای داد و بیداد اومد مامانهای بودن ک گریه میکردن یا داد و بیداد میکردن من سعی کردم بی تفاوت باشم و فقط روی زیبایی ها فوکوس کنم
بعداً مامان یکی دیگ از بچها اومد ک عضو انجمن مدرسه است و گفت مدیر و … جلوی مادرهایی ک با بچهاشون میان مدرسه رو گرفته حتی ب منم گفتن نباید بیام داخل و داستانی بود توی حیاط مدرسه و من
ک خدا رو شکر کردم چون فقط خداوند بود ک قلبها رو برای من نرم کرده بود و منو ندیدن ک براحتی و با احترام اومدم داخل مدرسه
سپاسگزارم خدای مهربان
چقدر قانون خداوند محکم و استوار و بی تغییر الله اکبر
مادری ک هر روز میومد مدرسه و غر میزد و شاکی بود ک کاش پسرش دیگ رهاش میکرد امروز برای بودن در مدرسه و ادامه درمان پسرش (ک مشاور گفته بود کم کم جدا بشه)داشت گریه میکرد
فبای الا ربکما تکذبان
کدامین نعمت منو نادیده میگیرن
آهای بنده حواست هست
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سپاسگزار خداوندم فرمانروای جهانیان
خداوند بخشنده و مهربان
مالک و صاحب روز پاداش
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
ما رو به راه راست و مسیر درست هدایت کن
راه کسانی ک به آنان نعمت داده ای ن آنان ک بر ایشان خشم گرفته ای و ن گمراهان
راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ
در پناه خدا باشی ک چقدر با اول کامنت و پیام توییتری خندیدم و چقدر با اشعار زیبایی با خداوندگار عشق صحبت کردی
یه دنیا عشق برات میفرستم و تحسینت میکنم ک چ زندگی توحیدی زیبایی داری
خدایا شکرت
بنام الله
سلام به سعیده عزیز
بنده موحد وتوحیدی وعزیز دردانه خدا
سعیده جان وقتی داشتی کامنتت وآن اتفاق را توصیف میکردی مو بر تنم سیخ شد دلم لرزید
به خودم گفتم به کجا چنین شتابان
سعیده عزیزم با جملاتی که خطاب به خودت نوشتی چنان تلنگری به من زدی که اشکم جاری شد
چقدر این حرفات این افکارت تکان دهنده وپراز درس وآگاهی بود
چقدر خداراشاکر وسپاسگزارم که به کامنتت هدایت شدم
انرژی زلال وناب وجودت که در کامنتت مشهود بود به من احساس آرامش واطمینان داد
سپاسگزارم ازت که ازافکارت وتجربه هات برایمان مینویسید
دوست توحیدی من دوستت دارم
زندگی ووجودت سرشار از عشق ونور الهی
یاحق
به نام الله مهربان
سلام سعیده جان عزیز دل قلبمو تکوندی.. همکار عزیز من هم مثل تو جان کندن ادمها.. cprموفق و ناموفق زیاد دیدم ..همیشه با خودم گفتم یه روز هم نوبت من میشه..هنینطور بقچه پیچم میکنن میرم تو سردخانه.
عزیز دلم واقعا خسته نباشی ..با این آیه های قران بعد از اومدن از شیفتم روحمو تازه کردی..خدا حفظت کنه.
هرجا هستی در پناه الله مهربان باشی
سلام به سعیده نازنین و عزیز دل .دوست عزیز از راه دور روی ماه و نورانی ات را می بوسم .عاشق قلم زیبا و نگاه باریک بین و زیبایت هستم .وقتی کامنت های (آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند)شما را می خوانم حس و حال عجیبی می گیرم .گویی تو چراغی را به دست گرفتی که پا در جای پای استاد می گذاری و من هم دوست دارم رد پای تورا دنبال کنم .از پی ات می آیم ای همسفر .
خواستم به این شکل از تو تشکر کنم دوست عزیزو شاگرد اول کلاس استاد عباس منش .
چه کردی با این درک و معرفت الهی که به آن رسیده ای .بریدم از دویدن ها و آرام نشستم و به فکر فرو رفتم که ((عاقبت خاک گل کوزه گران خواهم شد)).گاهی دلم می خواهد هم کارم بودی ودرمورد فلان سوال نظرت را می پرسیدم به تو می گویم
سعیده جانم کاش که همسایه ما می شدی ….روشنی خانه ما می شدی
بنام خداوند جان ”
سلام و درود فراوان بر خواهر خودم ”
سلام و درود بر جواهر بی نظیر ”
نه خسته، خدا قوت ”
دکتر ”
چقدر زیبا نوشتی ”
خانم شهریاری ”
ندای مرگ ، ندای عشق است .
مرگ می تواند دلپذیر باشد .
اگر به شکلی زیبا و مثبت پاسخ آن را بدهیم ”
اگر آنرا به عنوان یکی از شکل های جاودانه و درخشان زندگی و تحول بپذیریم ”
مرسی یاد آوری کردی ”
تا به خودمون بیایم ”
بهترین رو برات آرزو میکنم ”
وجودت گلت پراز عشق ”
خیلی خیلی دوست دارم
و همیشه باش ”
فرشته ی عاشق “
سلام سعیده عزیزم
من آلارم پیامهای شمارو برای خودم فعال کردم
از بس که خداوند خودشو بهم نشون میده تو کامنتهای شما
تا ایمیل میاد برام از سایت،میدوئم ببینم کنار فایل عالی استاد،اینبار شما چه متن خدایی رو برامون نوشتی
اتفاقا امروز،خوده خوده امروز،داشتم به خدا میگفتم خدای خوب من،من از بهشت ی چیزی بهم بدی کافیه و اونم احساس با تو بودنه،لذت قرب و نزدیکی به خداوند،اون احساس ناب الهی که سرتاپای آدمو فرامیگیره و اون لحظه خوشبخت ترین ادم دنیا میشم و از احساس خوب شگفت زده،
خدای من،من بهشتو بدون قرب تو میخوام چیکار،بهشت با تو بهشته،با حس کردن تو وگرنه از جهنم برای من بدتره حتی اگه بهترین نعمتها اونجا باشه
اشک لذت و آگاهی از چشمام سرازیر میشه،اشک سپاسگزاری از خداوند که منو گلچین کرد و آوردم توی این مسیر الهی
وای خدای خوب من چطور میتونی اینقد احساس خوب رو بهمون منتقل کنی در کسری از ثانیه؟و صدایی میشنوم که میگه من قدرت هرررر کاریو دارم،یادت رفته عزیزدردونم
؟؟؟؟نه خدای من تو قادر مطلقی،قدرت تویی،جز تو قدرتی وجود نداره
ازینکه میبینم ی کلی آدم هستن که اون احساس با خدا بودن رو،اون احساس الهی،اون احساس آههههه خدایا شکرت،اون احساس رهایی.اون احساس سپاسگذاری درونی رو مثل من تجربه کردن خیلی خوشحالم که هستن افرادی مثل من
خوشا به سعادتمون
الهی هزاران بار الحمدلله
ای معبود من
ای مالک من
ای آرامبخش قلبها
ای تسکین دهنده درد ها
ای قادر
ای توانا
ای بخشنده
ای نور آسمانها و زمین
ای رب العالمین
تنها تورا میپرسم و تنها از تو یاری میجویم
هدایتم کن به راه کسانی که به آنها نعمت و قرب به خودت رو بهشون عطا کردی…
سعیده سعیده سعییییده توحیدی من
سلام ب روی ماه نورانیت
دختر اشکمو در آوردی اول صبح
و چه اشکی ازین بهتر؟؟
عاشقتم عاشقتممممممم
چقدر تاثیرگذار بود صحبتهات
چقدر درک زیباتو و نگاه قشنگت ب اتفاقات رو تحسین میکنم
چه تلنگری بود برام
واقعا مرگ چقدر ب ما نزدیکه و ما جوری زندگی میکنیم انگار تا ابد زنده ایم و فرصت هست!
چقدر این نگاه رو دوس دارم ک بدونم شاید تا 1 لحظه، 1 دقیقه، 1 ساعت یا 1 روز دیگه بیشتر زنده نیستم. اونوقت چطور زندگی رو زندگانی میکنم؟؟
و از طرفی اگه بهم بگن تا ابد زنده ای، چه برنامه ها و اهدافی دارم برای زندگیم؟
خدارو شکر برای وجود ارزشمندت در این سایت الهی ک فقط عشق میباره از وجودت.
به امید روزی ک شما و آقای امیری و آقای زرگوشی و رضوان عزیز و فاطمه و رسول عزیز و هممممه بچه های گل سایت رو از نزدیک ملاقات کنم
با عشششق
الهه
به نام خالق زیبای هدایتگر به بنده مومن خدا سعیده جان.
تنها برای چند لحظه این جسم هنگامی که ترکش کردم متصور شدم برام دردناک اگه بدون توشه و سرافکنده پیش معبودم برگردم، نمی دونم کی دیگه هیچ وابستگی به این جسم ندارم اما امیدوارم قبل از بازگشت به خونه باشه.
به یادم آورد که این جسم تنها نزد من امانت وباید به خوبی باهاش برخورد کنم .
ممنونم سعیده جان برای نوشتن این کامنت زیبا برای این تلنگر واجب .
به حقیقت خداجونم خیلی بخشنده خیلی عزیز و دوست داشتنیه که حتی این جور مواقع هم با کریم خودش معرفی میکنه نه انتقام گیر و قدرتمند.
تنها میشه دور این خداگشت و بس.
خداجونم بینهایت متشکرم.متشکرم .
سعیده جان درپناه الله کریم شاد و ثروتمند و سعادتمند باشی.
همیشه در آغوش رحمن و رحیم باشی
بینهایت تحسینت میکنم عزیز دلم
یه عالمه بوس به روح اگاهت .
سعیده عزیز و خوش قلمم
کامنت ک خوندم زدم زیر گریه
من یاد مادربزرگم انداختی ( مادرپدریم)
تا 6 سالگیم با اونها زندگی میکردیم
من ازش خاطرات خوب دارم
ولی یکی از خاله هام نه
ک زمان بچگی من چندسال باهاش همسایه بوده
از بدجنسی های مادربزرگ و کلا خانواده پدریم میگفت که اجازه نداشتند من و خواهرم ( خواهرزاده هاشون) ببینن
و …
وقتی یبار تو سن ١4 سالگی خاله ام اینها رو تعریف کرد
خالم بد خراب شد و اینقدر گریه کردم که خدا میدونه
من ب عنوان نوه
فقط و فقط از عمو و عمه و پدر و مادربزرگ فقط و فقط خوبی دیده بودم و عشق
و حالا این حرفها مث اوار رو سرم خراب شد
( از بچگی ک دیگه خوب و بد فهمیدم هر وقت میرفتیم شمال و این خاله ام میدیدم از عربها با غیظ حرف میزد و بد میگفت
تاااا حالااا
که خدا نکنه حرف از عربها بشه
( توی پرانتز پدرم عرب خوزستان و ابادانی هستن)
چنان رگ گردنش میزنه بیرون و حرفاش تنده که نگو
خلاصه که ما بزرگ شدیم
ازدواج کردیم
تا اردیبهشت سال ٩6
عروسی برادرم بود و مادربزرگم بخاطر بیماری خونه عمه ام مشهد زندگی میکرد
اومد تهران برای عروسی ولی نتونست سالن بیاد و موند خونه
بعد مراسم، برادرم و خانمش اومدن پیشش
و خاله هام
داییم
همسایه قدیمیمون
همه جمع بودن و مادربزرگم از دیدنشون خیلی خوشحال بود
( خاله ام هم توی اون سالها اگر مادربزرگم رو میدید خوش رو بود و چیزی ب زبون نمی اورد
ولی میدونم تو دلش ی گوله اتیش بود
و مادربزرکم هم با خوش رویی تمام برخورد و مهمانوازی میکرد و انگار که اصلا از اول همه چیز همینطور بوده)
شب عروسی گذشت
فرداش هم گذشت و
روز جمعه که من و خواهرم و عروسمون رفتیم بیرون برای خرید گل
مامانم یهو زنگ زد بیاین خونه
رسیدم جلوی در ساختمون امبولانس وایساده بود
و لرزون لرزون پله ها رو رفتم بالا
مادر بزرگم توی پذیرایی دراز کشیده بود و عمه ام بالا سرش گریه میکرد
دیدم که با گریه با مادربزرگم حرف میزنه و انگشتای دست و پاهاش با بند میبنده
ب مادر بررگم با گریه دست میزدم و متوجه شدم که دستاش سرد شده
وقتی که گذاشتنش توی کاور و بردنش
همه رو یادم
حتی اخرین جمله هایی ک قبل از بیرون رفتن از خونه ازش شنیدم
و حالا ب فاصله بیست دقیقه نبودنم
اومدم دیدم که فوت شده
فکر ک میکنم میبینم زندگیش سراسر سختی بوده
از شوهری که کار نمیکرده
و پسر مجرد معتاد
و دختر نورچشمیش که نازاست
و بی پولی ها و ..
بزرگتر ک شده بودم توی حرفاش میشنیدم که نیگات من بیکسم
مردم هوام دارن
با اینکه مادرم کمک مالی میکرد
همیشه بهش سر میزدیم ولی توجه ش ب کمی ها بود
چقدر مهم که کیفیت زندگیمون خوب باشه
سعی کنیم از روز قبلمون بهتر باشیم
اینکه همیسه یادمون باشه که ما هیچ چیزی از مال دنیا که براش جنگ کردیم حرص خوردیم ، قهر کردیم با خودمون نمیبریم
برای من از مادربزرکم
خاطره ی جفت النگو طلای اینه ای که بعد از واکسن مدرسه برام خرید
دوچرخه ای که کشون کشون پیاده کلی راه از بازار برام اورد
مزه بینظیر خورشت مرغش
فنجان گل قرمز قهوه عربی
محبتش ب من
و صداش توی گوشم و چندتا عکس چیزی نمونده
و فقط باید همیشه توی اوج شادی و ناراحتی
یادم باشه که انا لله و انا الیه راجعون
همسرم بچه هام
خانواده ام و …
الان هستن و شاید ی لحظه دیگه نباشن
از بودن باهاشون و دیدنشون لذت ببرم
خداروشکر کنم برای فرصت بودن با عزیزانم
و جمع خانوادگی سالم
خدایا ما رو در پناه نور خودت حفظ کن
اونجا که حسادت جلوی چشمم میگیره
اونجا که طمع میکنم
اونجا که حس بدو بدو کمبود بهم دست میده
اونجا که دلم قیلی ویلی میره غیبت کنم
کمکم کن
هدایتم کن ب تقوا و پرهیزکاری
سلام ب سعیده ی عزیز موحد نورانی
الهی صدهزار بارشکرت ک منو هدایت ووهمدار این آگاهی ها کردی
ازت سپاسگزارم ک پاسخم و دادی ب این زیبایی الهی شکرت
من پریروز نجواها داشت اذیتم میکرد ک زکیه تو هنوز هیچ نتبجه ای نگرفتی ن رابطه ی دلخواهتو داری ن هیچ موفقیت مالی ب چی دلت خوشه اصن
یاد نشانه ی امروزم افتاد و سریع زدم رو دکمه ش و خداوند ب چ زیبایی منو هدایت کرد ب فایل ما ابدی هستیم
قبلا ی بار گوش داده بودم حسم گفت اول کامنت هارو بخون و شروع کردم هر کامنت ک میخوندم قلبم آرومتر میشد خیالم راحتتر و احساسم بهتر و بهتر شد خداروشکر
و دیدم درمورد مرگ هست ک مرگی برای ما وجود نداره در واقع مرگ فقط جدا شدن رو از جسم فانی هست
روح ما ابدی و لایتناهی است و ما با مرگمون ب اصل خودم ب خدای رب العالمین خدای مهربان میپیوندیم و آزاد میشم و رها
گفتم خدایا کمکم کن تا درک کنم این ابدی بودنم رو ک هدایت شدم ب کامنت آقا ی عطار روشن ک تو کامنتشون از آگاهی ک خداوند از طریق دختر7ساله شون در خواب در مورد مرگ بهشون گفته شده
اینکه اقا رضا از خدا خواسته بدون ک هدایتشون کنه ک آیا کتاب درآغوش نور ک استاد معرفی کرده بودن و قلبشون تایید میکرد درسته یا کتاب هایی ک دیدم عموم و مذهب. مرگ داشت باورهای کلی جامعه
ک پدر ایشون میان ب خواب دخترشون ک قبلا ب رحمت خدا رفتن یعنی قبل تولد نوه ش
ب عبارتی پدر بزرگ دختر آقا رضا میان ب خواب نوه شون
و دخترشون ک خوابو تعریف میکنه میگه ک من پدر بزرگو با وجود اینکه ندیدم ولی شناختمش تو خواب
بهش گفتم چطورمن شمارو میشناسم ایشون میگن از قبل همو میشناسیم
واینکه من زنده هستم نمردم فقط شما منو نمیبینید
و دخترش یادش میاد ک قبلا خودش زمانی ک پدر آقا رضا، آقا رضا رو میبرده مدرسه ایشونو از بالا دیده وانتخاب کرده ک من میخوام ایشون پباش بزرگم باشن
و خداوند تایید کردن ک درسته آگاهی هایی ک از کتاب درآغوش نور دریافت کردن
همچین چیزی و من رفتم کتاب درآغوش نور و دانلود کردم
و تمام وجودم لرزید از تایید قلبم خدای من
و دیشب باز هدایت شدم ب کامنت شما
چون صبحش نوشتم خدایا ایمانم و قوی تر کن ب این اگاهی ها
و خدای عزیزم براساس درکم تو کامنت شما باهام حرف زد
الهی صدهزار بارشکرت عاشقتم
ازت سپاسگزارم سعیده ی عزیزم ک مینویسی وهر سری ایمانم وقوی تر میکنی
وواینکه عاشقتمممم
سلام سعیده ی عزیزم …
بی مقدمه میخام برم سر اصل مطلب چون راستش بلد نیستم پر و بال دادن رو . من چند روزیه ماشین زندگیم تو شرایط سر پایینیه به سمت دره البته فعلا با سرعت کم ، امااااا منی که ته جهنم رو چشیدم بوش رو از همون جرقه ی اول میفهمم و آلارمم صدا میده . امروز از قرآن هدایت خواستم که دقیقا آیه های اول کامنتت برام اومد . به خدا گفتم من دقیق منظورت نفهمیدم میخوام بهتر این آیه رو درکش کنم … که کامنت شما رو دیدم مثل همیشه جزئیات رو با قلم زیبات و با عشق نوشتی … قلبم داشت از جا کنده میشد با کامنتت …
دوستت دارم ، خدا نگه دار قلب دوست داشتنیت
به نام خداوند کریم
به نام خدایی که جانها همه در دست اوست اصلا جانها برای اوست برای خود خودشه
سلام به جسم و روحت سعیده خانم شهریاری عزیز
دیروز دفترم رو میخوندم و دقیقا همین آیه رو که نوشتی منم خودم و کمی مکث کردم
و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید
و در مورد نزدیکی خداوند به انسانها به خودم فکر میکردم و اینکه چقدر نزدیکه واقعا مقدار یعنی فاصله نزدیکیش رو درک نمیکردم
امروز بامداد جمعه خبردار شدم پسرم تصادف کرده و من تو هیچ حالتی یعنی اگه قبل خودم بودم از شدت نگرانی بماند که چه ها میکردم ولی عکس العمل من فعلی ام هیچ کاری نکرد نگران که نشدم فقط گفتم خدااااا منو اینجوری امتحان نکن من ضعیفم
پناه آوردم به مآوا و محل آرامشم، کجا
همین سایت
باورتون میشه البته شماها چرا که نه همه میدونیم کجا بهتر از اینجا
تا زدم رو صفحه کامنت شما اولین کامنت این صفحه اومد بالا
و خواندن در مورد چی
کجا بیمارستان
اشک که چه عرض کنم دیگه به های های گریه کردن افتادم
قشنگ صحنه مرگو برام تداعی کردی تقریبا دوساعتی میشه که تو این صفحه ام و تمام پاسخ های دوستان رو خوندم و لذت بردم و از دنیای آشفته فاصله گرفتم خداروشکر
خداوندا سپاسگزارت هستم با زبان الکن خودم
خدایا شکرت که پسر عزیزم رو دوباره بمن بخشیدی
خدایا کمی درک کردم که نزدیکی یعنی چقدر نزدیکی با این حد الانم بمن فهموندی که بله نزدیکم به فاصله یک پلک زدن بلکه کمتر به صدم ثانیه بلکه کمتر اصلا مگه دوری که من میخام بدونم فاصله نزدیکیت چقدره به خودت قسم که باورم شد اصلا فاصله ای نیست بین من و تو هیچ فاصله ای نیست
ای خالق من ای عزیزترینم ای قشنگم ای عشقم ای پروردگارم،
الان مغز منم مثل یه خط صاف داره ارور میده
فقط خدارو شکر میکنم ، خدارو شکر میکنم و برای همه دوستان عزیزم و استادان جان بهترین ها رو از الله یکتا آرزو میکنم.
سلام به سعیده خانم عزیزم
خداوند را هزاران مرتبه بابت وجود ارزشمندت سپاسگزارم
خواهر عزیزم چقدر کامنت زیبا نوشتی
و یک سپاسگزاری ویژه از شما های دارم که اولا تجربیات خود را با ما به اشتراک می گذارید دوما آیه های قرآن را که می آورید خییلی به ما کمک می کنه و منم چند وقته که تمایلم به خواندن قرآن با ترجمه بیشتر شده از لطف همه شما دوستان عزیز.
چند روز قبل وختی طرف خانه میرفتم ماشین جنازه از کنارم رد شد و ذهنم درگیر مسایل بی ارزشی بود و همانجا به خودم گفتم چرا اینقدر خودت را اذیت میکنی چرا اینقدر جهان را به خودت سخت میکنی که چی بشه آخرش…
همین چند روز پیش یکی از دوست های پدرم که خییلی انسان شوخی بود به رحمت خدا رفت
و پدرم ازم پرسید خبر داری فلانی فوت کرده ؟؟؟و گفت در تمام فیسبوک را عکس های او است
من هم گفتم نخیر پدر من اصلا فیسبوک چند وخته استفاده نمیکنم
دیدم حالم خیلی بد میشه زود موضوع را تغییر دادم به کریکت افغانستان و به پدرم گفتم ها کریکت را دیدی افغانستان چقدر خوب شده در این چند وخت. پدرم هم حرف هایم را تایید کرد
حالا هر وخت نا وخت پدرم خانه می آید اولین سوال که میکنه اینه که کریکت را دیدی زود برو مسابقه را بمان:))))
سپاس گزارم سعیده عزیزم از کامنت عالی آت و تجربیاتت در پناه خدا باشی
بنام خداوانده بخشنده ومهربانم….
وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ
ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان آنهاست در شش روز [= شش دوران] آفریدیم، و هیچ گونه رنج و سختی به ما نرسید! (با این حال چگونه زندهکردن مُردگان برای ما مشکل است؟!)
سلام به اجی سعیده رفیق خدااا و رفیق خودم
پروردگارم شاید وقت ان رسیده که در جزیی ترین امور زندگیم به تو پناه اورم
به راستی که از سر جهل و تاریکی گمان میکردم که تو فقد خدای لحظات سخت منی….
اجی وقتی کامنتت رو باز کردم ایه قرانی رو خوندم سرچش کردم دیدم سوره ق
از خدا جایزه خواستم نرم افزرا گوشیم هر روز بهم یه ایه هدیه میده و کیف میکنم….
امروز از خدا جایزه خواستم و نرم افزار باز کردم
دیدم اااااااا سوره ق رو بهم هدیه داده گفتم الله اکبررر یعنی چی پس تو این سوره چیزی برای منه حتماااااااااااااااااااااااااااااااااااا…..
خدایا من رو دریاب که من تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم….
اجی میدونم که زیاد کامنت گرفتی و زیاد تحسین کردن شمارو و من همه به نوبع خودم تحسینت میکنم و ازت بینهاینت ممنونم….
من این حس شمارو تجربه کردم زمانی که من و پنج نفر دیگه تویه اتاق cpr داشتیم تلاش میکردیم برای یک نفر
که حتی از اتاق عمل هم نفر اومد زمانی که کد رو خوندن…..
و من با سرنگ 100 میلی اگر اشتباه نکنم…
خون تو رگش میفرستام اینقدر تلاش که میگفتن با سرنگ تویه انژوکت خون تزریق کنید ….(تصادفی بود)
تلاش و تلاش و تلاش….
و در اخر که تمام دستگاه هارو ازش جدا کردیم و تویه کیسه…….و صدای زیپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ
و این ایه و کامنت شماااااا
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
و ما به او از رگ گردن نزدیک تریم
اجی چقدر قشنگه که با هر کامنتت من هم مرور میکنم و به خودم میام من هم میخونم و قدمهامو قویتر میکنم و من هم مو به تنم سیخ میشه ویاد میگیرم و من ومن ومن ومن ومن…..
اجی ازت بینهایت ممنونم هیچ وقت از اینجا نرووووو همیشه باش برامون
یه وقتایی یه فکری میاد تو ذهنم نمیدونم شاید اصن گفتنش اشتباه باشه..
.
ولی یه روزایی نجوا میاد برام اگر استاد نباشه من کجا برم؟؟؟؟سایت چی میشه بچه ها چی میشن سریالها چی میشن و……
کجا دیگه میشه اینقدر خدارو لمس کرد و با ادماش قشنگ و بی پرده و بدون تمسخر حرف زد؟؟؟
کجااااا
اجی خیلی خوبید همه شمااااااااااااااااااااااااااااااها
همیشه هر جا میرم و میگم همچیز قشنگ میشه بدون تقلا بدون درد بدون خستگی بدون …..
بهم میگن کیرووووو دیدی میگم رفیق دارم که داشته که داره که هست که…..
من دیدممممممم من رفیق دارم هزاران هزرا رفیق مرد و زن دارم ارهههههههههه و سکوت میکنن…
دوستتو دارم
و همیشه باش برامون اجی سعیده
در پناه جان جانان رب االعامین شاد سلامت و ثروتمند باشی
سلام بر بانوی موحد و تلاشگر
خدا رو هزاران بار شکر برای حضور گرمت در این جمع و تعهدی که به خودت داده ای برای نوشتن
این کامنتت مثل همیشه پر محتوی بود اما جنسش با بقیه فرق داشت ،من رو به یاد دعای توحیدی کمیل انداخت ،دعایی که مانندش وجود نداره.
واقعا کامنتهای بعضی از دوستان کم از نهج البلاغه و صحیفه سجادیه نداره،اونم با زبان حال.
همیشه دعا میکردم که خدایا نادان من رو از دنیا نبر،اما نمیدونستم مسئولیتم سنگینتر میششه.
اوایل که با دعای کمیل آشنا شدم ،پیش خودم میگفتم که آخه علی مرد توحیدی خدا برای چی اینجوری میگه!!!!!
اما حالا درک میکنم که علی چی میگفت،
سعیده جان موفق و پیروز و توحیدی باشی و دست از نوشتن بر نداری