https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-25 03:47:302024-06-28 22:01:58سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 241
206نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسیدند، به آنان «اُف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو.
عادت مخرب در مورد پول:
باور ذهن فقیر، من هرچقدر پول بسازم خرج می کنم با پول غریبه هستم، وقتی پول به دست من می آد به من سیخ می زنه تا راهی پیدا کنم خرجش کنم .
یادمان باشه که عادت های ناپسند، باورهای مخرب در شخصیت ما ایجاد می کنه ، مثل عادت پول را سریع خرج کردن ، پول را از خودمان دور کردن ، پول را قرض دادن، خرید کردن وسایلی که اصلا بهش نیاز نداریم وفقط بخاطر لذت خرج کردن و در فضای احساسی با پول رفتار کردن همه اینها رفتارهای ذهن فقیر هست ، چون میگه نگه داشتن پول پیش خودم خیلی سخت هست و به محض اینکه پول ساختم خرجش کنم با پول راحت نیستم،
این رفتار و عادت غلط ذهن فقیر باعث میشه که همیشه فقیر بماند و همیشه در حالت صفر باشه و جیبش خالی باشه، و به دیگران میگه من هرچه کار می کنم آخرش همیشه خالی هستم و چیزی ندارم.
تمرین و راه حل :
باید یادگیریم که با پول دوست باشیم باید یاد بگیریم که همیشه پول همراهمان نگه داریم و پول را به خودمان نزدیک کنیم و فرنکاس دوستی با پول را ایجاد کنیم
به همین منظور بهتر هست داخل کیفمان یا کارت بانکی قسمتی کوچک از درآمد ماهانه را پس از دار کنیم و تحت هیچ شرایطی آن را خرج نکنیم و و ماه به مبلغی اضافه کنیم ، جلوی وسوسه شیطان را بگیرم با پول دوست شویم و اجازه بدهیم پول هم با ما دوست بشه ، آگاهانه جلوی هزینههای اضافی را بگیریم و مهارت نگه داشتن پول را یاد بگیریم اگر نیاز بود پول خرج کنیم و گرنه اجازه بدهیم پول پیش ما باشه.
پول به ما سیخ نزنه که خرجش کنیم باید با پول رفیق شویم و با ادامه دادن و رعایت تکامل کم کم پس انداز می کنیم و تعهد می دهیم که پول زیاد تری بسازیم و از مازاد آن خرج کنیم و تحت هیچ شرایطی به پس انداز دست نمی زنیم ، تعهد می دهم با پول دوست شوم و با هاش راحت شوم ذهنم را کنترل کنم و عادت های غلط را حذف کنم .
پس انداز کردن پول و دست نزدن به آن، باعث میشه من کنترل ذهن کنم و اعتماد به نفس مرا افزایش میده که من تونستم پول را پیش خودم نگه دارم و فرنکاس آن را جذب کردم من تونستم جلوی وسوسه های شیطانی را بگیرم من تونستم آدم بزرگی بشم ، دقیقا مثل کسی که تونسته روزه بگیره حس خوبی پیدا می کنیم و شخصیت ما بزرگتر میشه و پول بیشتری را جذب می کنیم از فضای احساسی و وسوسه انگیز خرج کردن پول خارج می شویم .
به همین منوال عادت های ناپسند دیگه را هم می تونیم حذف کنیم ، مثل خوردن مواد قندی ، شب ها با شکم پر خوابیدن، تحرک نداشتن.
و همچنین قبل از اینکه عادت های غلط قوی تر بشه ، شناسایی می کنیم و عادت های درست جایگزین می کنیم.
سلام و دورد خدمت دوست عزیزم آقای یکتای مقدم واقعا مثل فامیلیتون کامنتهای یکتایی هم مینویسید مخصوصا در توضیح مقایسه ذهن فقیر و ثروتمند در نحوه فکر کردن و باورها و عملکرد ذهنیت فقیر و ثروتمند که تو فایل الگوی مناسب برای کسب و کار هم خیلی عالی توضیح دادین سپاسگزارم از شما دوست عزیز که عاشقانه دانسته هاتون رو با ما به اشتراک میزارید
خدای من و پروردگارم ، ای رب العالمین ، از تو درخواست یاری و هدایت و حمایت و آگاهی میکنم. خدایا من به هر خیری که بهم عطا کنی محتاج و فقیر و نیازمندم. خدایا نورت رو به قلبم عطا کن و بر ذهن و روحم جاری شو و اجازه بده تا از تو بگویم و از تو بنویسم. خدایا من محتاج وصل شدن به تو، و گفتن و شنیدن درباره تو هستم؛ خدایا تو از من بی نیازی ولی من به تو نیازمندترینم، پس توکل میکنم بر نور هدایت تو ای مهربانترین مهربانان …
«وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا»
—————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم. از درگاه خداوند برای همه شما بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و شادکامی رو درخواست میکنم.
راستشو بخواین دیروز یه کامنت بسیار طولانی هم نوشتم ولی بخاطر اینکه حس کردم خیلی کامنتم حوصله سر بر شده پاکش کردم. نجواهای کمبود و ناکافی بودن ذهنم هم بی تاثیر نبود. این یه تلاش آگاهانه است برای اتصال مجدد.
—————————————————————————
خداوند همه اساس جهان رو بر مبنای انرژی خلق کرده، اگر از مقیاس های اتمی کمی پایینتر بریم و به مقیاس های الکترونی و نوترونی برسیم متوجه میشیم الکترون و پروتون و نوترون همه اشکالی از انرژی هستن. مثبت و منفی و خنثی. همه جهان از همین انرژی ها ساخته شده ولی تفاوت در تعداد الکترون ها و جهت چرخش شون و تعداد اتمها و چیدمان مولکولی اونها باعث میشه مواد مختلفی با ویژگی های مختلفی بوجود بیاد . همون انرژی تشکیل دهنده آهن و فولاد، انرژی تشکیل دهنده گلبرگ گل هم هست با چیدمان مولکولی و اتمی متفاوت، همون انرژی توی جسم ما هم وجود داره. و توی غذایی که میخوریم و هوایی که تنفس میکنیم و آبی که مینوشیم …
همون انرژی توسط افکار و باورهای ما به فرکانس و سیگنال هم متصاعد میشه پس قوانین حاکم بر انرژی در سراسر جهان هستی به نوعی مشابه همدیگه هستن.
اگر ما مثالی بزنیم از جسمی در حال حرکت و برآیند فیزیکی انرژیهای اون جسم ، به طور کلی میتونیم اون جسم رو با ذهن و جسم انسان هم مقایسه با کمی تفاوت.
قانون اول نیوتن میگه اگر جسمی ثابت و در حال سکون باشه تمایل داره ثبات خودش رو ادامه بده ، و اگر جسمی در حرکت باشه تمایل داره حرکتش رو ادامه بده. تا زمانی که نیرویی ثبات جسم ساکن و حرکت جسم متحرک رو دستخوش تغییر نکنه.
اگر در فضای خارج از اتمسفر زمین (جاذبه صفر و خلأ) یه گلوله رو از یک اسلحه شلیک کنیم این گلوله تا ابد به حرکت خودش در مسیر مستقیم ادامه میده. ولی نیروی حرکتی همون گلوله، روی سطح زمین توسط مقاومت هوا و جاذبه زمین تحت تأثیر قرار میگیره و بعد از چند ثانیه سقوط میکنه.
(حس معلم فیزیک دبیرستان رو پیدا کردم که الان یکی دستشو بلند میکنه میگه آقا اجازه دفتر چند برگ تهیه کنیم ، خخخخ)
ما انسانها هم از قوانین فیزیکی مستثنی نیستیم مخصوصاً وقتی درگیر یه سری عادتها میشیم.
کسی کل عمرش رو بی حرکت و بی هنر و تنبل و مصرف کننده بوده دوست داره این وضعیت رو ادامه بده مگر اینکه نیرویی از بیرون (تضاد) و یا نیرویی از درون (خواسته ها و اهداف) اون شخص رو وادار به حرکت نکنه… (یا هر دو دو نیرو باهم)
از طرفی اون شخصی که همه عمرش فعال و اکتیو و مثبت و مولد بوده دوست داره این وضعیت رو ادامه بده (مگر اینکه تضادها و باورهای غلط متوقفش کنه) …
اگر عادتهامون زندگی ما رو در یک جهت خاصی جهت دهی میکنن و این جهت خاص خواستهٔ ما نیست و میخوایم تغییری رو ایجاد کنیم باید نیرویی متفاوت و از جهتی متفاوت به خودمون وارد کنیم برای تغییر عادتها (برای تغییر مسیر حرکت)
—————————————————————————
در گذشته که نظامی بودم بسیار فرد منظم و On time ی بودم ولی بعد از اینکه از اون سیستم جدا شدم و مخصوصاً بعداً که ازدواج کردم دیگه زیر 40-50 دقیقه تاخیر ، اصلا برام تاخیر محسوب نمیشه.
دیگه مجبورم معطل شدنهای طولانی رو جوری توی ذهنم هندل کنم در حالیکه در گذشته اگر 5 دقیقه معطل میشدم برام فاجعه بار بود.
همسر یه وقتایی بهم میگفت زودباش، زودباش آماده شو بریم بیرون. و من میگفتم سختترین کار من فقط پوشیدن جورابه. و دقیقاً یک دقیقه و 30 یا نهایتا 2 دقیقه بعد من آماده بیرون رفتن بودم (بارها زمان گرفتم)…
ولی عادت کردم به اینکه صبور تر باشم ولی این صبوری کردن یه جاهایی تبدیل شد به عدم وقت شناسی. این یه مثال بود از عادت درستی که داشتم و از مسیر درست خودش خارج شده و الان عادت غلط جاشو گرفته.
یه زمانهایی عادت داشتم سر هر چیز ساده ای توی خونه یا محل کار بحث و مشاجره کنم… ول به مرور زمان با کارکردن روی خودم و مخصوصاً آموزه های این سایت تونستم به مقدار زیادی این عادت غلط رو اصلاح کنم و حتی دیگه برام مهم نباشه که بقیه چه طرز فکری دارن. چون بقول استاد توی دوره دوازده قدم جهان به هر تفکری احتیاج داره.
عادتهایی مثل تمرکز داشتن و هدفمند بودن و گفتگوی درونی مثبت ، عادتهای ارزشمندیه که هنوز نتونستم به خوبی در خودم ایجاد کنم و میدونم که خیلی کار دارم.
استاد در مورد پینگ پنگ مثال زدن و نحوه حرکت دستها و گرفتن راکت … من این موضوع رو در مورد ورزش بدنسازی تجربه کردم که اگه یه حرکتی رو اشتباه بزنی تا اینکه بخوای دوباره اصلاحش کنی تلاش زیادی لازمه.
(جهت خنده : آقایون یه جمله معروفی توی باشگاه دارن که میگن «داداچ داری اشتباه میزنی» (حتی نباید بگی داداش ،خیلی مهمه بگی داداچ تاثیرش بیشتره ؛ شنیدم معادل همین جمله توی باشگاههای خانمها اینه که: «تو که لاغری برای چی میای باشگاه»)
اگه یه حرکتی رو من با وزنه 15 میزدم و اشتباه بوده و الان میخوام اصلاحش کنم. دوباره میرم سراغ وزنه 5 یا 7,5 و تمرکز میکنم و اون حرکت رو چند بار با وزنه سبک و به شکل صحیح انجام میدم و توی آینه خودمو میبینم و گوشی میذارم از زاویه ای که دید ندارم حرکت دستمو فیلم میگیرم و بعداً با حرکت افراد حرفه ای توی اینترنت مقایسه میکنم و ذره ذره بهبود رو ایجاد میکنم. ولی اگه نخوام دوباره روی حرکتها تمرکز داشته باشم بازم ذهنم ناخودآگاه میره سراغ حرکت غلط … بارها و بارها تکرار و تمرین لازمه که حرکت درست توی دست و پای آدم بشینه.
—————————————————————————
در ادامه یه موضوع خیلی ارزشمند رو دیدم ، اینکه اینقدر به خونه دیگران اهمیت میدین و جوری رفتار میکنید که انتظار دارید دیگران رفتار کنند …
من این رو توی خرید کردن انجامش میدادم با اینکه نمیدونستم کار درستی هست یا خیر. و همیشه برعکس اون رو میشنیدم.
به شرطی میرم توی یه مغازه که احتمال خرید کردنم بالای 80-90٪ باشه و اگه بدونم که الان خرید نمیکنم اصلا توی مغازه طرف نمیرم که وقتش رو بگیرم. وقتی میخوام خرید کنم اول فقط نگاه میکنم و انتخاب میکنم و بعداً فقط همون چیزی رو که انتخاب کردم رو برمیدارم و تعجب میکنم از آدمهایی که ده ها مدل لباس و چیزهای دیگه رو آوردن روی ویترین فروشگاه جمع کردن و هنوز انتخاب نکردن. بشدت مقاومت دارم از اینکه مغازه رو بهم بریزم. اگه 2-3 تا مدل رو برام بیاره ، و یکی رو انتخاب کنم 2 تای دیگه رو خودم جمع میکنم. اگه کفش رو پا بزنم و مناسب نباشه حتما باید با دستمال کاغذی کف کفشی رو که نخریدم تمیز میکنم و بعداً پس میدم به فروشنده.
همیشه خودمو میذارم به جای فروشنده میگم این بنده خدا اگر از صبح تا شب هر بار که یکی میاد مغازه رو اینجوری بهم بریزه انرژی و وقت زیادی ازش گرفته میشه.
2-3 شب پیش بود که رفتم توی یه فروشگاه لوازم ورزشی یه TRX برای خودم خریدم (یه جورایی به خودم جایزه دادم)
و بعدش یه عینک شنا رو قیمت گرفتم ، و بعداً فروشنده میخواست چندتا عینک رو برام بیاره که تست کنم گفتم نه نیازی نیست فقط قیمتشو میخواستم ، هر وقت خواستم بخرم امتحان میکنم. گفت مشکلی نداره، من میارم براتون. گفتم نه من دوست ندارم وقتی قرار نیست چیزی رو بخرم مغازه رو بهم بریزم، اینو یه وقت دیگه میام براش.
با اینکه بارها شنیدم که فروشنده وظیفشه ولی من میگم اگر من خودم جای این بنده خدا بودم قطعاً دوست نداشتم مشتری مغازه رو بهم بریزه و خرید نکنه.
—————————————————————————
این بخشی از تجربیات و خاطرات و عادتهای نامبرده بود. خدا رو شکر میکنم که در مدار اساتیدی این چنین ارزشمند قرار گرفتم که بتونم از رفتاریها و سبک زندگی شون الگو برداری کنم.
الحمدلله رب العالمین.
اساتید عزیزم و دوستان نازنینم در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
فایل قبلی و که دیدم خواستم کامنت بنویسم اما آگاهانه ننوشتم چون میخواستم بگم روش ضربه زدن و مدل حرکت بدنتون مخصوصا مریم جون باید اصلاح بشه و گفتم حالا من بگم خیلی کمکی نمیکنه و مطمئن بودم مربی های اونجا روش درست و بهتون آموزش میدن
به نکته عالی اشاره کردین استاد جان
من تجربه خودم میگم
وقتی اینجا خواستم گواهینامه بگیرم ، من تو امتحان عملی رد کردن
کسی که امتحان میگرفت ازم پرسید چند سال راننده هستی خب من حدود 16 سالگی رانندگی و یاد گرفتم و تو جاده هایی رانندگی کردم که معمولا خانوم ها میترسن
وقتی بهش گفتم ، اون آقا بهم گفت خیلی کارت سخت شد چون تو طبق روش اشتباهی که سالها رانندگی کردی اینجا هم داری رانندگی میکنی
باید هر چی از قبل میدونی از ذهنت پاک کنی و با روش اینجا یاد بگیری
و دقیقا همینه ، وقتی کاری و از اول اشتباه یاد میگیریم
اصلاحش زمان بیشتری میخواد
من چون رقص و دوست دارم همیشه میرقصم اما دخترم که چند سال کلاس میره و حرکات بدن و هماهنگی با موزیک و اصولی یاد گرفته همیشه بهم میگه مامان تو رقص بلد نیستی اما کسی که اصول رقص و نمی دونه فکر میکنه من قشنگ میرقصم
من قبلا که قانون و نمیدونستم فکر میکردم دارم خودشناسی میکنم و روشم درسته اما وقتی قوانین و اصل و از دوره ها و آموزش های شما آموختم متوجه شدم چقدر مسیرم اشتباه بوده
واقعا هر کاری و اگه از اول اصولی و درست یاد بگیرم با انرژی کمتری و با سرعت بیشتری پیشرفت میکنیم
چون ذهنمون در مورد اون موضوع خالی هست و فقط با روش درست پُر میشه بنابراین با سرعت بیشتری رشد میکنیم
مثلا در مورد روابط
بچه هایی که در خانواده های نرمال بزرگ شدن خیلی باورهای بهتری نسبت به روابط دارن تا بچه هایی که تو دعوا و مشکلات بزرگ شدن
البته من همون موقع هم به اون آقایی که ازم امتحان گرفت گفتم من با همین روش رانندگی ام سالها لذت بردم و راضی هستم الانم روش جدید و یاد میگیرم و دوباره امتحان میدم
حالا شما و مریم جونم سالها با همین روش اشتباه خودتون بازی کردین و کلی لذت بردین الان وقتش بوده که با روش اصولی آشنا بشین
مهم لذت بردن و در لحظه بودنه
حالا اگه من از اول طبق اصول اروپا رانندگی میکردم خیلی فرقی نداشت اما فرق داره لذت بردن از رانندگی تو جاده های خطرناک و خاکی اونم نصفه شب
رقصیدن برای دلت با تمام احساست خیلی بیشتر لذت داره حالا اصولی هم نرقصم به جایی برنمیخوره
اما در فهم قوانین خداوند خیلی خیلی خیلی فرق داره که اصول و اصل و درست یاد بگیریم
چون پای شِرک و توحید وسط ِ
چون حرف از سعادت و بدبختی
چون تفاوت از زمین تا آسمون بین فقر و ثروت
خلاصه که هر چیزی و اشتباه یادگرفتم مهم نیست اما مهم بود که از مسیر گمراهی و شرک به راه راست و توحید هدایت شدم
راستی این گریل داخل خونه رو من چند سال میشه که دارم و عالیه منتهی مریم جون اگه قطر گوشت و نازکتر کنی خیلی عالیتر میشه البته این تجربه من ِ و خیلی ازش راضی ام ، خدا از سازنده اش راضی باشه
مریم جون رنگ موهات هم مبارک باشه خیلی بهت میاد
منم مثل خودت همیشه هر جایی برم موقع تحویل مثل دسته گل تحویل میدم
دقیقا به این موضوع ایمان دارم که آنچه برای خودم می پسندم برای بقیه هم بپسندم
یادمه یکی از کمپ هایی که بودم وقتی ترنسفر شدم به کمپ دیگه اتاقم و مثل آینه کردم حتی تو کمد ها رو هم دستمال کشیدم ، بعد از من یه خانوم ترک اومده بود اتاق من و از بچه ها کمپ پرسیده بود کی اینجا بوده از طرف من ازش تشکر کنید که اینقدر اتاقش و تمیز و زیبا تحویل داده
خیلی لذت بخشه وقتی وارد محیط تمیز میشیم
آدم روحش جلا پیدا میکنه
برای مغز من تمیزی و مرتب بودن لذت بخشه و بهم ریختگی و کثیفی رنج آور
خداروشکر
استاد جدا از همه حرفها چقدر ثروتمند بودن خداگونه و زیباست
فکر کن هر وقت هر جایی که بخوای میتونی بری اونم با کیفیت بالا
استاد با تمام وجودم آزادی مالی و زمانی تون رو تحسین میکنم و عشق میکنم از دیدنتون در این زندگی آزادانه
مثل عقاب هر جا که دوست دارین پرواز میکنید
من ی مدتی میشه که دارم آدم های ثروتمند و از نزدیک بررسی میکنم
خیلی آدم های آروم تری هستن
خیلی مهربانتر و با ادب تر هستن
خیلی سخاوتمند تر هستن
خیلی متواضع تر هستن
خیلی عزت نفس بیشتری دارن
انرژی شون خیلی متفاوته با آدم های فقیر
قشنگ خداگونه بودن ثروت و میشه لمس کرد
آفرین به شما که با تمام سلول هاتون این زندگی زیبا رو خلق کردین
و با بیانی ساده راه و روش این خلق کردن و به ما هم یاد دادین
سلام به دو فرشته های زمینی حوریان زیبا رو سلام ودرود به بندگان خالص خداوند که زمین رو به ارث میبرند
خدایا سپاسگذارتم که هرلحظه هدایتگرما هستی
خدایا سپاسگذارتم بابت تک تک ثانیه های زندگیم
خدایا سپاسگذارتم که من رو خالق زندگی خودم کردی
خدایا سپاسگذارتم که هرلحظه کنارمی ودروجودم
خدایا سپاسگذارتم که حواست به ماها هست درهرلحظه وهرجا
نکات کلیدی که همیشه از فایل های استاد میشه دید حال خوب =اتفاقات خوب
زمانی که ماها بتونیم خوداگاه در شرایط حساس مثل بازی کردن مثل به وجود اومدن یک تضاد بتوانیم حالمون رو خوب نگه داریم بتونیم به نکات مثبت اون موضوع نگاه کنیم فکر کنیم که حتما خیریتی هست که این موضوع به وجود اومده که باعث پیشرفتم بشه قطعا با این دیدگاه تو به پیشرفت میرسی واقعا استاد درست میگن ماها عادت های مخربی داریم که سال ها با ما بودن مثل همین کنترل نکردن ذهن اما میشود این عادت مخرب روبا تکامل نه یک شبه عوض کرد
استاد با تغیر نگاه منفی به سمت مثبت تمام موضوعات زندگی خودشون رو به نفع خودشون تمام کردن نمیگم این کار خیلی اسونه نه نیست اما با تمرین کردن با تکرار کردن همینکه یه کوچولو بتونیم در شرایط چالشی حالمون رو خوب نگه داریم واقعا ورق برمیگرده استاد واقعا دوره احساس لیاقت به من کمک کرده که اگاهانه تمرکز کنم برروی زیبایی ها هنوز استاد بعضی جاها کم میارم گریه میکنم اما سریع به خودم میگم اگه بخوای به این وضع ادامه بدی زندگیتو باختی واقعا استاد هرجای قرآن رو که نگاه میکنم از پرهیز کاران و تقوا پیشه کنندگان صحبت شده هرچقدر قران رو بیشتر میخونم درکم از آیاتی که روزگاری من رو از خدا جوری میترسوند که دیگه سمت این کتاب هدایتگر نمیرفتم اما الان شده شاه کلید تمام موضوعاتی که توشون سردرگمم خداوند از طریق ایاتش با من صحبت میکنه وراه گشای من شده و هرجارو که دراین کتاب ارزشمند نگاه میکنم تصدیق کننده حرف های شماست واقعا خداوند هرلحظه درحال هدایت ماهاست ماها باید نشونه هارو دنبال کنیم تا برسیم به اصلی که فراموش شده سپاسگذارخداوندم که شمارو آفرید وسپاسگذار شما و مریم جانمم هستم که هرلحظه برای اینکه ماهم مثل شما به بهشت برسیم فایل های ارزشمند میگذارید که به این درک برسیم که میشه به تمام خواسته هات رسید به شرط کنترل کردن ذهنت به سمت نکات زیبا
امروز روز عید غدیر هست و این روز عزیز و بزرگ رو به هنه عزیزانم تبریک میگم
اول خواستم در مورد صحبتهای استاد در مورد تغییر عادات صحبت کنم و گفتن بزار یکبار دیگه فایل رو ببینم بعد بنویسم .اما آخر فایل برام جذابتر شد اونجایی که به راحتی یک گریل خرید کردن برای تمیز موندن خونه چند تا نکته برام مهم اومد و گفتم اینها رو بنویسم و بعد از دیدن دوباره فایل درمورد عادتها صحبت کنم
1-چیزی که برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند.
دوست دارم چطور با من رفتار کنن؟ همونطور رفتار کنم .
دوست دارم چطور با وسایل و محیط زندگی من رفتار کنن؟ همونطور رفتار کنم.
بارها و بارها این رو از استاد شنیدم و این یکی از اصول استاد هست.و من هم اگر بهش عمل کنم مسیری رو طی میکنم که همه اش نعمت و برکت و ثروت و حس و حال خوب است
وقتی سعی کنم طوری رفتار کنم که دوست دارم با من رفتار شه در یک مسیر درست قرار میگیرم که این مسیر درست من رو هدایت میکنه به درستترها و بهترینها و همونی میشه که من میخوام چون من همون طوری رفتار میکنم که دیگران بخوان و این یعنی روش درست قانون
2-ثروتمند بودن زندگی رو راحتر و زیباتر میکنه
وقتی میبینی توی سفری و توی خونه ای هستی که نیاز به وسیله ای جدید داری بدون دغدغه اینکه پول هست یا نه خرید میکنی و مسله ات رو حل میکنی و لذتش رو میبری و اینجاست که میگن خدا بیشتر از ما دوست داره که ما ثروتمند باشیم چون خدا از ما شادی میخواد امید میخواد راحتی زیبایی میخواد که همه اینها با داشتن ثروت بیشتر میشه
امروز روز عیده و خیلیها مون دلمون میخواد امروز عیدی بدیم و امروز رو یک روز خاص توی ذهن بچه هامون بسازیم و داشتن ثروت رسیدن به این آرزو رو راحت تر و زیباتر میکنه این عیدها که میشه بهانه دورهمی و لذت بردن و جشن گرفتنها ،خیلیهامون دلمون میخواد ما هم سهمی در این جشن گرفتنها داشته باشیم و ثروت داشتن این رو راحتر میکنه
وقتی ثروت داری میتونی کارهای خیر بیشتری بکنی و حس و حال زیباتری پیدا میکنی و روزت پر میشه از حال و احساس عالی و این به خاطر داشتن نعمت بزرگ داشتن پول هست.
( خدایا شکر که به من به قدری بخشیده ای در همین لحظه که بتونم هر کاری دلم میخواد رو انجام بدم الهی شکر به خاطر راحتی و آسانیها در بدست اوردن و بخشیدن نعمت ارزشمند پول ثروت به من)
3-تشکر کردن از همدیگه
دمت گرم گفتن مریم جان در آخر و تشکر از استاد خیلی زیبا بود
وسیله ای که خود استاد هم میخواد ازش استفاده کنه و مال شخص مریمجان نیست اما با تمام وجود مزایا رو میگه و تشکر میکنه و صد البته حس و حال استاد هن بهتر و بهتر میشه با این حد از شادی و تشکر مریم جان
4-دیدن بهبود ها و مزایا
همینکه هر بار مریم جان بهبود ها رو میبینه و بازگو میکنه باعث میشه هر بار وسیله بهتر و راحت و با کیفیت تر داشته باشه بار قبل هم از مزایای گریل خریداری شده میگفتن و این بار هم از مزایای این وسیله و تشکر کردن خالصانه از استاد و این خودش یعنی باز در مسیر درست و مسیر دریافت نعمتها و ثروتهای بیشتر و البته مهتر از بیشتر دریافت بهترین نعمتها و با کیفت ترینها
(در پرانز بگم به لطف خدای مهربان با رها کردن و ارام شدنم و توکل کردن به الله قدرتمند هستی در مسیری هستم که پول این نعمت با ارزش خداوند را به راحتی و محترمانه و عاشقانه دریافت میکنم بدون تقلا و این لطف و رحمت پروردگار هستی هست که بینهایت از خداوند بزرگ و مهربان و بخشنده ام سپاسگزارم که هر بار من را آگاهتر میکنه و زندگی را برایم راحت تر الهی شکر )
خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین
دوست داشتم من این چیزی که یادم اومد اینجا بنویسم که بشه ادامه درسهایی که از این سریال گرفتم
“قتی سعی کنم طوری رفتار کنم که دوست دارم با من رفتار شه در یک مسیر درست قرار میگیرم که این مسیر درست من رو هدایت میکنه به درستترها و بهترینها و همونی میشه که من میخوام چون من همون طوری رفتار میکنم که دیگران بخوان و این یعنی روش درست قانون”
این قسمت از کامنتتون منو یاد چند هفته قبل انداخت که همینجوری رفتار کردم
برادر زاده 5 سالم خیلی دوست داره باهم صحبت کنیم
اومد گفت عمه عمه و شروع کرد به صحبت
من همزمان داشتم با گوشی ور میرفتم و بهش گوش میکردم یهو
به خودم تلنگر زدم زهرا تو دوست داری یکی بهت گوش کنه سرش تو گوشیش باشه گفتم نه
گفت خوب درسته این بگه اعتراض نمیکنه و شاید اصلا درکی هم تو ذهنش نباشه که این کار بی احترامیه ولی تو که میدونی احترام گذاشتن چیه
سریع گوشی و تو همون حالتی که بود قفل کردم کامل گذاشتم کنار
اونم همینطور با هیجان ادامه داد
این همون بهبود های ذره ذره شخصیتیه که قراره مارو اماده تر کنه واسه چیزای بهتر و عالیتر
دوست داشتم اینجا ردپامو بزارم
خیلی زیاد حالتون عالی
(این لحظه از ساری و صدای بارون منتظرم قهوه ام اماده بشه رو مبل رو به روی بالکن نشستم و دارم کامنت میخونم
درود و خداقوت به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه همسفران خوبم در این سفر زیبا و آموزنده
خداروشکر که اول صبح این فایل زیبا روزی من شد و میتونم صبحم رو باهاش آغاز کنم
از زمانیکه با آموزشهای شما آشنا شدم عادتهای خیلی زیادی آرام آرام تغییر کرد و من میتونم بگم تا حد خیلی زیادی در تحکیمشون خوب عمل کردم، یه چندتاش رو بازگو میکنم که فرکانسش قدرت بگیره تا بتونم مصممتر باشم در ایجاد عادتهای مثبت و ترک عادتهای منفی چون این یک روند تکاملیه
اما دوست دارم قبلش درباره یه نکته خیلی مهم صحبت کنم و اون هم آگاهی از تاثیر عادتها یا خردهعادتها تو زندگیه
مثلاً خیلی از ماها میدونیم ورزش خوبه اما دقیقاً نمیدونیم چقدر خوبه!
میدونیم پسانداز خوبه اما نمیدونیم دقیقاً چه تأثیری در روند رشد مالی ما میتونه داشته باشه!
یا درخصوص عادتهتی منفی میدونیم سیگار خوب نیست اما نمیدونیم چقدر میتونه بد باشه!
یعنی چی؟
انسان در ذات میل به رشد و پاکی داره، زمانی که برای ذهن منطقی میشه که این عادت مانع از رشد یا موجب افزایش رشد میشه خیلی خیلی راحتتر میتونه اون عادت رو ترک و یا ایجاد کنه.
معمولاً اینجور زمانها خیلی از افراد برای عادتهای نامناسب توجیهات اشتباه هم میارند و ربطش میدن به موضوعات مختلف
مثال میزنم
من اوایلی که با استاد آشنا شدم هم سیگار میکشیدم هم مشروب میخوردم و هم ورزش میکردم و فرایض دینی رو انجام میدادم. اون زمان احساس گناهی از اینکه یه سری کارهای متضاد دارم انجام میدم نداشتم اما میفهمیدم که فطرت من با این کارها مخالفه و به این فکر کردم من همینجوری دست و پا شکسته دارم قانون رو اجرا میکنم کلی نتیجه گرفتم پس اگه اینارو بذارم کنار چقدر میتونه برام مفید باشه و چقدر الهامات خداوند رو بهتر دریافت میکنم درواقع مهمترین دلیلم برای ترک این دو عادت این بود که الهامات خداوند رو بهتر دریافت کنم چون میدونستم زمانی که من مشروب یا سیگار مصرف میکنم چون اساس این کار دور زدنه قانونه امکان نداره الهامات دریافت بشه یا حداقل الهامات خالصی دریافت بشه چون الهامات متفاوت و خالص نتیجه تغییر فرکانسه نه میانبر زدن من باید مدل فکر کردنم تغییر کنه و امکان نداره که من مدل فکر کردنم تغییر کنه و عادتهام عوض نشه و فرکانسم تغییر نکنه و البته که ازونجایی که علاقه به ورزش هم داشتم و کیفیت ورزش برام مهم بود احساس حماقت بهم دست میداد که من دارم کلی انرژی میذارم بعد با یکی از این کارها به راحتی هرچی رشته میکنی رو پنبه میکنی به همین دلیل خیلی راحت گذاشتم کنار. البته که از خدا هم خیلی درخواست داشتم که بهم کمک کنه و وسوسههایی وجود داشت اوایل اما منطقش انقدر محکم بود که شکرخدا خیلی زود تونستم محکمش کنم تو وجودم و البته خیلی راحتم خودمو بخشیدمو و حساس نشدم نسبت به خودم که اره من خیلی اشتباه کردم و اب از سرم گذشته دیگه فایده نداره، نه جلوی ضرر رو هر زمان بگیری منفعته. هر چقدر هم که با قانون اشنا شدم و الگوهای خیلی موفق رو دیدم بابا بله همین ترامپی که همه دنیا گاهی برعلیهش متعهد میشن لب به سیگار و مشروب نزده و بارها در مورد مضرات این موضوع صحبت کرده و باعث میشد منطقم هی قویتر و قویتر بشه. از طرف دیگه دوستانی رو اوردم تو ذهنم که درعین استعداد به دلیل افتادن تو دام این داستانا زندگیشون رو نابود کردند و قشنگ اهرم رنج و لذت رو تو ذهنم محکم کردم.
هر چقدر که بیشتر با استاد و اموزشها اشنا شدم هم این عادتها تو بخشهای مختلف به سمت بهبود بیشتر و بیشتر شد
مثل همین عادت سپاسگزاری، یعنی من الان هرجا میرم هر لحظه سعی میکنم یه چیزی پیدا کنم که دربارش سپاسگزار باشم یعنی قشنگ حس میکنم زندگیم که هیچ همه استخونام نرمه نرم شده.
یا عادت تحسین کردن اطراف یا افراد. من مکالم رو با گفتن یه نکته مثبت از طرف مقابل اغلب شروع میکنم چون میبینم چه حس خوبی ایجاد میشه و چقدر تاثیر مثبت در روند مکالممون داره.
یا عادت ورزش روزانه و پیادهروی
عادت غذای سالم خوردن
یا توجه کردن به خودت و سخت نگرفتن
عادت مقایسه نکردن رو که خیلی دارم تمرین میکنم به ویژه از زمان دوره احساس لیاقت
عادت هدیه دادن
عادت ایجاد بهبودهای مستمر و پرهیز از کمالگرایی
عادت رفتن تو دل ترسها
عادت نترسیدن از قضاوت دیگران
عادت درخواست کردن
عادت تمرکز و تکرار اصل و دوری از حاشیه
عادت نپذیرفتن سخت بودن کارها یا استانداردهای محدودکننده جامعه
عادت رها و تسلیم بودن و نچسبیدن به اتفاقات
عادت کنترل ورودیها و کانون توجه و پذیرفتن مسئولیت کامل زندگیم
عادت انتظار نداشتن از دیگران و صادق بودن
عادت دیدن و صحبت درخصوص اتفاقات و تواناییهای مثبت زندگی و تایید هدایتهای الله
عادت پسانداز کردن
چند وقت پیش با مادرم داشتیم پیادهروی میکردیم بعد برگشت بهم گفت نمیدونیم چرا با اینکه هم خودم دارم رو خودم کار میکنم و هم میبینم تو اما تغییر انچنانی نمیبینم حس میکنم پیشرفت زیادی نکردیم
سوالی که من همان موقع ازشون پرسیدم این بود که عزیزم شما دقیقاً چه عادتهایی رو ترک و چه عادتهایی رو ایجاد کردی؟
بعد براشون مثال زدم
تو خانواده ما هرگز من پسانداز کردن رو یاد نگرفتم حتی زمانی هم که برای اولین بار شنیدم که استاد خیلی جدی درخصوص این موضوع صحبت میکردند خیلی رعایتش نمیکردم یعنی یه مدت بود بعد دیگه نبود اما وقتی تاثیر منفیش رو که دیگه دیدم متعهد کردم خودم رو به انجام این تمرین و الان خیلی وقته که 10٪ هر پولی که میسازم رو پسانداز میکنم و همین موضوع چقدر باعث میشه اولا این انرژی گسترش پیدا کنه و دوما در زمانهایی که حالا به هر دلیل یه مدتی پولی نمیسازم ارامتر باشم به نسبت گذشتهای که هیچ پولی رو پسانداز نمیکردم
یا رفیق نیودن با پول اینکه هر پولی دستمون بیاد خرج بشه الان اصلا اینجوری نیستم اگه پول نسازم حتی یه قهوه هم برای خودم نمیخرم با اینکه عاشقشم چون ذهنم رو شرطی کردم که باید پول بسازی
بعد بهشون گفتم که خب من خودم وقتی دیدم ما این عادتهارو نداشتیم هیچوقت اومدم انجام دادم و برای همینه من خیلی راحت پول میسازم.
یا مثلا تو بحث سپاسگزاری، آیا واقعا زندگی الان ما شبیه 5 سال پیشمونه؟ یادتون رفته 5 سال پیش ما تو چه شرایطی بودیم و الان تو چه شرایطی هستیم شکرخدا؟
دقیقاً یکی از چیزهایی که مانع تسریع روند رشد ما میشه همینه که ما قانون رو تایید نمیکنیم و سپاسگزار نیستیم
یعنی من خودم به شخصه روی بحث ایجاد الویت قراردادن احساس خوب خیلی دارم کار میکنم چون میبینم که این موضوع همه چیزه.
وقتی ما عادتهای مناسب ایجاد میکنیم خودبهخود عادتهای نامناسب رو انجام نمیدیم و نیازی نیست تقلای خاصی هم داشته باشیم.
یا در بحث اموزشهای استاد همین عادت کامنت نوشتن باعث میشه خیلی بهتر مطالب رو درک کرد و یاداوری کرد مسیر رشد رو و من سعی کردم تا جایی که امکانش هست این کار رو مرتب انجام بدم.
باز دوست دارم این قانون رو یاداور بشم که باورهای ما اتفاقات رو رقم میزنند باورها نتیجه افکاری هستند که تکرار میشوند و این افکار عادتهای مارو میسازند و اگر مبنا رو احساس خوب قرار بدیم میدونیم که اولاً باید چه باورهایی رو بسازیم و دوماً این باورها چه عادتها و نتایجی رو ایجاد خواهند کرد، میانبری هم در کار نیست، باید شکل فکر کردنمون تغییر کنه.
درک همین موضوع بهمون قدرت میده برای تغییر
خداروشکر که این فایل رو دیدم و این صحبتهای خوب گفته شد
بازهم از خدای مهربان و اساتید خوبم برای تهیه و به اشتراک گذاشتن این فایل فوقالعاده سپاسگزارم
این قسمت از کامنت تون رو ک خوندم گفتم بوم یافتم، ی سوالی بود ک چند وقت پیش از خدا پرسیدم، ینی همیشه تو ذهنم بود ولی این مدت یه مقداری قاطی با نجواها شده بود و یه جورایی حس مقایسه بهم دست میداد، ولی امشب خدا شعر پروین رو ب یادم انداخت
اندرین پستی، قضایم زان فکند.تا تو را جویم، تو را خوانم بلند. من به مردم داشتم روی نیاز.گرچه روز و شب در حق بود باز.من بسی دیدم خداوندان مال.تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
حالا خیریت اینو میفهمم. سوالم چ بود؟ راستش من ب شخصه از 19 سالگی تقریبا از لحاظ مالی مسئولیتم رو پذیرفتم و فهمیدم ک اره خودمم ک باید برا خودم کاری کنم.شاید برای یه دختر کمی سخت باشه حتی وقتی الگویی نداشتم و دوستانم همه وابسته پول پدر بودن برای خریدهای آنچنانی و حتی غیرضروری شون. موقع مدرسه مقایسه بود و بعد ب خودم گفتم من خودم خودم رو تامین میکنم، و همین شد ک بعد از یه ترم از دانشگاه انصراف و ب دنبال استقلال مالی وارد حیطه کار شدم.از 19 سالگی کار کردم و عاشق پول درآوردن شدم. نمیدونم شاید اون موقع ها خودم رو کمی شخصیت قربانی داستان می دیدم و از خدا میپرسیدم ک چرا این مسئولیت رو ب پدرم ندادی مثل بقیه دوستام.
امشب درس بزرگی گرفتم، حالا خیریت داستان زندگیم رو فهمیدم. وقتی با استاد آشنا شدم فهمیدم ک قدرت دادن ب پدرم شرک عه، و عاشقانه دوستش می داشتم و حتی توی ذهنم هم توقع نداشتم حتی توی مکالماتم هم حق نمیدادم ب نجواها و منطق هاش.
و امشب خودم رو مقایسه کردم با دوستانی ک وابسته ب پدری ک همه شرایط رو براشون فراهم کرد، (الان یادم افتاد همون شرایط نایسی ک استاد تو فایل توحید عملی گفتن)، من خیلی خیلی از اون دوستام جلو هستم، من کار اداری میکردم و ب تجربیانم اضافه میشد و شخصیتم رشد میکرد، اعتمادبنفس، رفتن در دل ترس ها، و دوستانم در دانشگاه درس های بیهوده رو پاس میکردن. من از کار اداری سیر شدم و دوستانم تازه وارد حیطه کاری نامرتبط شدن، من حالا ب لطف خدا شغل خودم رو دارم ک دوستانم خیر.
الله اکبر از این الخیر فی ماوقع، گندمم را ریختی تا زر دهی، رشته ام بردی ک تا گوهر دهی. تمام اتفاقات زندگی ام مثل یک فیلم رد شد، خدا امشب بهم گفت چون من تو را برای خودم آفریدم، چون من میخواستم شخصیت تو رو رشد بدم.چون تو فقط محتاج و نیازمند من هستی و نه بنده هام.
او در این مدت ب من توحید را یاد میداد، حساب کردن روی خودم و توانایی هایی ک در درونم قرار داده، انتظار و توقع نداشتن از بنده هاش، فقط محتاج خودش بودن، بشه تنها رفیق و مشاورم در تمام کارها، بشه محبت پدر، محبت مادر. بشه رزقی ک نمیدونم چطور ولی بفرسته، بشه رزقی ک از جایی گمانش نمیبری ولی عطا کنه.ووووو
چند وقت پیش ذهنم میگفت خب ببین چه خوب میشد اگه پدرت پول قرص ویتامین ات رو حداقل میداد دیگه، تو ی کم پول جمع میکردی جنس جدید میخریدی. ببین دخترای دیگه رو چه خرجایی میکنن، تو ک برا لباس ک نمیخوای ازش پول بگیری و…. و خب چه جمله ای بود جمله شما. من باید پول قهوه رو ک خیلی عاشق شم رو خودم بسازم. این خیلی ب من قدرت میده، اینکه من خودم بسازم و چه لذتی داره نوشیدن اون قهوه، چون یاد لطف و محبت های خداوند می افتی و سرشار از حس سپاسگزاری عمیق میشی. پس باید ذهنم رو شرطی کنم ک باید پول بسازه. و این چقدر باعث رشد من میشه، اینکه ناایستم و حرکت کنم، برم تو دل ترسام، ب ایده ها بیشتر و شجاعانه تر عمل کنم.
نمیدونم یه حسی بهم گفت اینارو بنویسم در جواب کامنت تون، خیلی حالم عالی شد، حالا ازش سپاسگزاری میکنم و فقط از خودش توقع دارم برام قهوه بخره، همونطور ک برام خوراک طبق قانون سلامتی شده ب طور معجزه آسا و من او را دیدم بارها، میخواسته بهم ثابت کنه منم ک رزقت رو میدم دادم از اول و خواهم داد، حتی روی پدرت هم نباید حساب کنی. خدایا شکرت ک منو با خودت آشنا کردی حتی اگر اون دختر نایس با امکانات نبودم. ولی تو رو شناختم و این بزرگ ترین دستاوردعه برام.ب خودم افتخار کردم، ب خدای خالقی ک درون من هست.
سپاسگزارم احسان جان همیشه تحسین تون کردم، خیلی دقیق و باجزئیات و متعهدانه کامنت مینویسید وما بسیار از درک ها و تجربیات تون استفاده میکنیم، در پناه الله باشی دوست خوبم.
استاد نازنینم… که هر روز زیبا تر جوان تر و خفن تر میشید
مریم بی نظیرم … که هر روز زیبایی شما چشمگیر تر میشه و واقعا لایف استایل و ارامشتون تحسین برانگیزه
سلام بنده های توحیدی خدا
صبح ساعت 7 یه دور این قسمتو دیدم و حض بصر بردم و کلی ذهنم مشغولش شد و با خودم گفتم ای جانم چه کامنتهای نابی برای این قسمت بیاد و قراره کلی هم از کامنتا چیز یاد بگیرم. دوباره ساعت 9:30 صبح اومدم سراغ این قسمت. دیدم هنوز کامنتی منتشر نشده. گفتم بذار یه بار دیگه این قسمتو ببینم و کیف کنم . وقتی دیدم بعد از رفرش صفحه هنوز کامنتی نیومده خودم برای نوشتن کامنت دست به کار شدم.
قبلا نسبت به پینگ پنگ خیلی غریب بودم. کلا بلدش نبودم و دستم به راکتش نخورده بود و هیچ وقت فک نمیکردم که یاد بگیرم؛ در حالی که میدیدم خواهرم اینا با بچه هاش چقد خوب بازی میکنن و حسابی توی این بازی خبره ان. تا اینکه امسال یه سفر رفتیم ویلای خواهرم و اونجا خواهرزاده ام گفت بیا بازی کن. گفتم بلد نیستم. گفت عب نداره تهش اینه که توپ ها رو بیرون میزنی. چه اشکال داره؟!
این حرفش عجیب بهم اعتماد به نفس داد. واقعا مونا … چه اشکال داره؟! منم گارد ذهنیمو شکستم و سعی کردم اعتماد به نفسمو بالا ببرم و این نجوای ذهنم رو که مدام میگفت تو که بلد نیستی تو که تا حالا راکت دستت نگرفتی اگه خوب بازی نکنی چی اگه کسی که باهاش بازی میکنیو کلافه کنی چی اگه حوصله ش از بازی باهات سر بره چی؟ خلاصه بعد جمله ی اخر خواهر زاده ام دلگرمی ای بهم داد که حتی اگه قراره خراب هم بکنم توی بازی مهم نیست و کسی اینجا قضاوت نمیشه.
خلاصه بازی کردمو و از قضا خواهر زاده ام متوجه شد من به عنوان پلیری که اولین باره با راکت، توپ و کلا پینگ پنگ مواجه میشه خیلی هم کارم خوبه و اگه یه کم تمرین مستمر داشته باشم حسابی حرفه ای میشم.
کاش همیشه به راحتی میشد نجواها رو ساکت کرد. گاهی عجب کنترلی رو ما دارن این نجواها.
ذهنم مشغول این شده که چه عادتی دارم که نمیتونم ترکش کنم؟
چه رفتاری دارم که شده عادتم و حواسم بهش نیست؟
خب راستش خیلی چیزا هست. یه عادت مسخره ام اینه که وقتی میرم خرید حالا میخواد سوپرمارکت یا لباس فروشی یا جوراب یا هرچی باشه ، حتما باید چند تا چیز بخرم. اصلا انگار یه قانون نانوشته س که کلا نمیشه یه چیز بگیری از مغازه بیای بیرون. مخصوصا اگه مبلغ اون چیزی که میخرم مثلا زیر صد هزار تومن بشه. تازگیا دارم روش کار میکنم و موفق هم بودم
یا اینکه عادت تنبلی و پشت گوش انداختن کارها. یعنی من میدونم کار درست چیه ها. میدونم اینو اگه انجام بدم درهای نعمت باز میشه ها اما انگار اهرم رنج و لذت هنوز از جاش تکون نخورده.
شاه دیالوگ این قسمت جمله ی مریم جان عزیز که بدجور منو تکون داد.
اینکه تو اگر نعمتی بهت داده شده بزرگترین سپاسگزاری اینکه بهترین استفاده رو ازش بکنی . حالا میخواد یه مهارت یا استعداد یا همین فرصت زندگی در این دنیای دو بعدی باشه. تو وقتی بهترین خودت باشی یعنی داری از داشتن و از بودن خودت سپاسگزاری میکنی.
این عادتی که استاد بهش اشاره کردن راجع به رفتار با وسایل دیگران که انگار مال خودته رو من از همون اول داشتم.
هتل که میرفتم اتاق رو جوری تحویل میدادم عین روز اول . یعنی اگه جارو برقی تو اتاق بود حتما جارو هم میزدم.
کلا تو کتم نمیره که بعضیا کولر اتاقو روشن میذاشتن از اتاقشون میرفتن یا حتی تلویزیونو . یا حتی ماشین رنت کرده بودیم ، میدیدم که فامیل ها اون ماشین زبون بسته رو چطوری میترکوندن با یهویی ترمز گرفتن یا از روی سرعتگیر ها با سرعت رفتن و …
ولی من از اول اینجوری تربیت شدم که مراقب وسایل خودم و همینطور وسایل دیگران باشم.
کلا توی این مدت اخیر شخصیت رو به بهبودی داشتم و دارم و مخصوصا مخصوصا توی این یک سال اخیر خودم متوجه میشم که چقدر دارم رشد میکنم و همینجا خودم رو تحسین میکنم.
مونا افرین .. افرین افرین که با اکثریت جامعه همراه نیستی و داری دنیا رو جای قشنگتری برای خودت میکنی. افرین که یاد گرفتی از اتفاقات کوچیک جوری ذوق کنی که همه شوک بشن که چقدر تو پرانرژی هستی. انرژی ای که از درونم میاد.
نشانه ی دیروزم سریال زندگی در بهشت قسمت 49 بود. اون قسمتی که اریک و همسر سرهنگش و 6 تا بچه شون به پارادایس اومده بودن و باورشون نمیشد که استاد اونجا رو خریده . واقعا استاد شما تحسین برانگیزید.
گاهی احساس میکنم استاد جون و مریم قشنگم همون بچه ی مردمی هستن که خانواده ها همیشه بهمون میگفتن: یاد بگیر .. از بچه های مردم یاد بگیر.
ولی این بچه هایِ مردمِ این دنیایِ بهشتی (مریم جون و استاد جون) الحق که یاد گرفتنی هم هستن و باید توی همه ی ابعاد زندگی الگومون باشن
و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: «بکشیدش یا بسوزانیدش.» ولى خدا او را از آتش نجات بخشید. آرى، در این [نجات بخشى خدا] براى مردمى که ایمان دارند قطعاً دلایلى است.
=====================================
سلام به استاد عزیزم،سلام به استاد شایسته ی قشنگم،بانوی اول دربار توحیدی،سلام به رفیق های نازنین غار حرای من
سلااااام
و
سلااااامتی
و
نووووور
و
عشششق
و
رحمتتت الله مهربانم
به جسم و جان وروح توحیدی عزیز و قلب سلیمتون
خداروصدهزار مرتبه شکر برای فرصت یک صلات دیگه،خدایا ازت ممنونم که قدم به قدم ،فرکانس به فرکانس منو آوردی بالاتر،قسمت اول دوره ی جدید سریال رو اصلا نتونستم ببینم ،بعدی رو دیدم و دسترسی به فرکانس کامنت نوشتن نداشتم ولی سومی رو از دست ندادم ،هم دیدم هم لذت بردم هم هدایتم رو از صحبت های استاد دریافت کردم و هم به لطف الله دارم مینویسم.خدایا ازت ممنونم.
یک اعلام موقعیت کنم،عصر توحیدی دلچسب کنار پنجره ی نورگیر خونه،جزیره ی زیبای توحیدی کیش همراه با یک فنجون قهوه ی عصرگاهی،یک قلب روشن و یک روح آروم و یک دنیا امید…
امید…امید…امید …
به قول استاد این امید که کارهارو پیش میبره،این توکل که کارها رو انجام میده،خیلی از موقعیت ها هست نمیتونی ذهنت رو کنترل کنی ،اگر ایمان نداشته باشی اگر توکل نکنی کارت تمومه …
من این رو هفته ی پیش درک کردم،بعد از سه چهار روزی که دخترا کنارم بودن و دیگه وقت رفتنشون شده بود ،زمانی که داشتم بلیط برگشتشون رو میگرفتم احساس میکردم دارم با پای خودم میرم تو قتلگاه …
واقعاهمیشه به داستان های قرآنی فکر میکنم به اینکه ابراهیم با چه ایمانی رفت تو دل آتیش؟مادر موسی با چه ایمانی بچه رو روی آب رها کرد؟مریم پاکدامن با چه ایمانی بچه بغل رفت توی شهر؟
ایمان …ایمان …ایمان …
ایمانی که عمل بیاورد ایمان است،ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.
استاد تو یکی از جلسات قدم هشت درمورد عمل به ایده های الهامی میگه،میگه مسیر ترسناک هست ولی سخت نیست،ترسناکه که بگن چاقو رو بزار زیر گلوی بچه ت،ولی ابراهیم رفت و انجامش داد و سر بلند بیرون اومدو شد خلیل الله
هر روز به داستان های ابراهیم فکر میکنم،هر روز به عملکردش فکر میکنم،به اینکه یک انرژی که خالق و مالک و مربی جهانه و خودش رو توی قرآن الله معرفی کرده،ابراهیم رو دوست خودش معرفی میکنه.واقعا خیلی هیجان انگیزه خدا تورو دوست خودش بدونه!
ولی به قول استاد میخوای ابراهیم باشی؟
باید بتونی چاقو رو بزاری زیر گلوی بچه ت…
ما کجا و امتحانات ابراهیم کجا؟
لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا
مثلا به من در این حد تکلیف میکنه که میخوای مثل ابراهیم رفتار کنی؟نگران بچه هات نباش،دلتنگی رو تحمل کن،بفرستشون برن،روزی هزار بار با خودت تکرار کن همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم ایمان بیار که همون خدایی که داره تورو هدایت میکنه،همون هوای نیلانیکا رو هم داره،نمیخواد چاقو بزاری زیر گلوی بچه ها،چاقو رو بزار زیر احساسات مادرانه ت و قربانی کن.
روزی صدبار ذهنم ازم میپرسه:
تو اینجا چیکار میکنی؟
تو اینجا تنهایی چیکار میکنی؟
تو اینجا بدون بچه هات چیکار میکنی؟
منم بهش میگم :
من نمیدونم
من نمیدونم
من نمیدونم
خدای من میدونه
اون گفت بیا و من اومدم،من فقط باید تسلیم باشم،هیچ کس نمیتونه از پلن خداوند سر دربیاره،فقط باید مسیر رو ادامه بدی بعدا که به نتیجه رسید میفهمی آها به این دلیل به اون دلیل این اتفاقات افتاد.مثل داستان رسیدن موسی به مادرش.
بازم به قول استاد کدوم ذهن منطقی میتونه حدس بزنه چطور یک بچه روی رود نیل صحیح و سلامت برسه به قصر فرعون؟
هدایت رو نمیشه با ذهن منطقی تحلیل کرد،فقط باید انجامش بدی،بعدا که نتیجه اومد همه ش برات منطقی میشه.
بگذریم:)
یکمم توجهمون روی بزاریم روی زیبایی ها واتفاقات خوب
استاد دور کله ی مبارکت بگردم ک توی عکس شبیه پروژکتور شده،همکار منم کله ش مثل شماست:))) بعد همه ش میگه کسی شامپوی ضدنریزش سراغ نداره؟من نخوام موهام دربیاد باید کیو ببینم؟
عجیب این دنیا پر از تنوع و خواسته های متفاوته،هرکسی هم به یک روشی به خواسته ش رسیده …
مهم نیست توی میخوای مو داشته باشی یا میخوای مو نداشته باشی !
خواسته ت رو مشخص کن،بعد به سمتش حرکت کن،تو بهش میرسی!
همه را، چه آن گروه را و چه این گروه را، از عطاى پروردگارت پى در پى خواهیم داد، زیرا عطاى پروردگارت را از کسى باز ندارند.
دیروز صبح قرار جلسه کاری ٣ نفره داشتیم،تو تاکسی که نشستم هندزفری گذاشتم به قرآن گوش بدم تا برسم به کافه ،دیدم هی هندزفری میفته،بعد احساس کردم خدا میخواد ی چیزی بهم بگه ،گفتم جان ؟گفت صبح مگه نگفتی با من حرف بزن؟گفتم خب؟گفت ی دقه هندزفری نزار به صدای ضبط گوش کن،آقا منو داری ،اصلا شوکه شدم همون لحظه این آهنگ شروع شد:
دنیا؛ مالِ همه… بیخیالِ همه… من با تو خوبه حالم، فقطبگو راحت، چته؟! من؛ حواسم بهته… کم نشه یه تارِ مو، ازت!هر جای عالمی؛ وقتی دلتنگمی… من؛ خودموُ بهت می رسونممی خوامت، بی حساب! من بیدارم، تو بخواب… سرد بشه؛ روتوُ بپوشونم…
اصلا چشماااام قلبی شده بود خداوکیلی ،گفتم دمت گرم خدا،مرسی که هستی،منم عاشقتم و بوسه به کله ت و ازین حرفا…وکلی انرژیم مثبت شد.
بعد که رفتم تو کافه دیدم اونجا خودش یک پا حنابندونه،به همکارم گفتم بابا به حاجی بگو جای قرار هامون رو عوض کنه :) من آدم نزده به رقصیم،نمیتونم خودمو کنترل کنم :)))خلاصه که خداروشکر یکم حاجی دیر رسید ،منم از فضای حنابندون استفاده ی مفید کردم :)))
استاد این جلسه از ساعت ١١ونیم تا ساعت ٣ونیم بعدازظهر ادامه داشت!!!نان استاپ!!!همه ش حرف از قانون ،از اخلاق در کار،از کارکرد جهان هستی،از طرز صحبت با فروشنده یا مشتری،از جایگاه شرکت و حفظ ارزشش …
راستش من قبلاً جلسه کاری زیاد داشتم که توی بیمارستان برگزار میشد،یک تایمی از شیفت رو یک جایی تو بخش مینشستیم،یا بهت صندلی میرسید یا بزور خودتو کنار یکی باید جا میدادی،یا باید وایمیستادی،پذیرایی مذیرایی هم یُخ،خبری نبود.کل جلسه هم اعتراض به نداشته ها و کمبود ها و ناخواسته ها بود وتوسر وکله ی همزدن.
من اصلا چه جوری میتونم این جلسه کاری رو با قبلی ها مقایسه کنم؟؟؟حتی محتواش هم یک به هزار قابل قیاس نیست چه برسه به فضای بی نظیرش،به آبی بیکران دریای جنوب که از هرجای کافه قابل مشاهده بود،از مدیر عامل و همکار ارزشمندم،از فضای لاکچری و آهنگ های شاد،از صندلی راحت ،از پذیرایی …
من هیچ جوری و از هیچ زاویه ای نمیتونم این محیط کارم رو با محیط کار قبلیم مقایسه کنم،من اصلا توی یک جهان دیگه م،خاصیت تکامل توحیدی اینجوریه،فرمون رو بدی دستش،همه چیز رو کنفیکون میکنه!
من؟به عقل من اگر بود من الان باید آماده میشدم میرفتم شیفت شب اورژانس کودکان گرگان ،و بدون آب و غذا،تا صبح میدوئیدم و آخرشم چهارتا فحش از والدین بچه ها میخوردیم و خسته و کوفته برمیگشتیم خونه.
کی میتونست این کارا هارو بکنه اصلا ؟از دست کی برمیومد؟
همونی که یک تک سلول رو به میلیارد ها سلول تبدیل میکنه ،همون که درجواب ذکریا که مثل ما ذهن منطقیش پرسیده چطوری؟ چطوری خدا؟ بهش میگه :
گفت: پروردگار تو اینچنین گفته است: این براى من آسان است.
وگرنه منی که قدرت مدیریت یک نفسم رو ندارم،چطور میتونستم اوضاع رو از شمال جوری مدیریت کنم که وصل بشم به این شرکت بزرگ و این مدیر عامل توحیدی توی جنوب!!!!
نه الان توی کامنتم،روزی صدبار به خودم میگم،به خدا میگم،مینویسمش که خدایا من هیچی نمیدونما،من هیچی بلد نیستما،تو میدونی تو بلدی تو منو آوری اینجا،بقیه ش هم با خودت !
برسم دوباره به جمله ی آقای ظاهری عزیز :با رسیدن به خواسته شما تکرار میشی!همون شخصیتی که بودی !
الان من توی کیش همون کارهای رو میکنم که تو شمال انجامش میدادم ،همون شکرگزاری همون ستاره قطبی ،همون گوش دادن به آموزش های استاد،همون قرآن خوندن،همون توجه به زیبایی ها …
دنیای اطراف من عوض شد،صدتا پله عوض شد ولی من همون آدمم!
من اینجا تو محل کارم همونجوری میخندم که توی icu به کسی که همه ش داره میخنده معروف بودم،من همون ارتباط و صمیمیت رو با آدم ها دارم که با همکارام داشتم ،من همون تمرکز روی ویژگی های مثبت آدم ها دارم که قبلاً داشتم …
اینجا صحبت استاد عزیزم روهایلایت بنویسم:
رسیدن به خواسته ها شمارو به احساس بهتر نمیرسونه،رسیدن به احساس بهتر شمارو به شکل طبیعی و بدیهی به خواسته هاتون میرسونه
و من این رو کاملا تجربه کردم،واقعا هرچقدر توی خودم کنکاش میکنم میبینم، سعیده ای که توی کافه ساحلی کیش نشسته بود ،همونجوری مشغول بزن و برقص وخندیدن بود که توی icu هم بود !
حالا چون من شخصیتم از قبل بزرگتر شده،راحت تر دارم مسائل رو هندل میکنم ،اینم بخاطر طی کردن تکامله،سال اولی که با استاد آشنا شده بودم به تعبیر دوره ی عزت نفس اندازه من ١ بود و اگر یک مشکلی اندازه ش ٢ بود سر راهم قرار میگرفت،میتونست جلوی من رو مثل سد بگیره،ولی چون من روی خودم کار کردم شخصیتم رسیده به ١٠ به راحتی از مسئله ای که اندازه ش 5 رد میشم.
همین الان که نگاه میکنم میبینم به نسبت من خیلی کارهای بزرگتری مثل انصراف از کار رسمی،مثل مهاجرت تنهایی،مثل تحمل دوری بچه ها،مثل شروع شغلی که هیچی ازش نمیدونم رو دارم انجامش میدم اما اون عزت نفس خودساخته باعث شده نزارم احساسم بد باشه یا توی احساس بد بمونم، باعثشده با اینکه میترسم حرکت کنم ونزارم این مسائل من رو از حرکت روبه جلو باز نگه داره و به من جسارت کارهایی رو بده که تا الان بهش فکر نمیکردم .
مثلا توی جلسه ی کاری به مدیرعاملی که ٣٠سال توی کیش داره زندگی میکنه و کلا عمرش رو تاجر بوده بیام پیشنهاد بدم این کارو میشه اینجوری هم انجام داد ،یا بگم من این ایده رو دارم برای فروش بیشتر که هم به فروش شما کمک بشه و هم درآمد خودم بره بالاتر!
همین ایده دادن من باعث شد مدیرعاملم نتنها بگه من به پیشنهادات فکر میکنم که خودش باز یک ایده بده بگه اگر بتونیم این بازار رو هدف قرار بدیم هرچی سودش شد بشه برای شما دوتا !
بعد از جلسه همکارم بهم زنگ زده میگه آبجی مرسی بابت ایده های اقتصادی که دادی،اینارو پیگیری کن،من این همه مدت اینجا بودم اصلا به این فکر نکرده بودم دمت گرم و …
من بهش گفتم من از روز اولی که اومدم توی این شرکت به این فکر میکردم چطور بهتر ،چطور درآمد بیشتر !بزار پیش بریم درستش میکنیم حتما به لطف خدا …
استاد اینا همه ش نتیجه ی آموزش های شماستا!همه ش لطف خدا و هدایت هاشه،من از خودم هیچی ندارم .
یا مثلا من الان وسیله ی نقلیه ندارم،هزینه ی رفت و آمد با تاکسی هم توی کیش به نسبت بالاست،چندین بار دارم میشنوم دیگه باید وام بگیری حداقل یک موتور بخری برای خودت!
وام ؟وام خط قرمزِ قرمز منه!از خرمشهر خونین تر!
من اگر کل حقوقم رو پای رفت و آمدم بدم وام نمیگیرم ،من نمیدونم چه جوری،خدا باید یک جوری درستش کنه و وسیله ی من رو برسونه!
من وظیفه م بندگیه،من وظیفه م ایمانه،من وظیفه م عمل صالحه،بقیه ش دیگه با اونه،خودش هم توقرآنه گفته شما درست بندگی کنید،مابقی چیزا با کاروانه!
من اگر انقدری بی پول بشم که توی این گرما و شرجی پیاده برم و بیام وام نمیگیرم حالا اینا تا قیامِ قیامت دم گوش من بخونند.
این وایسادن روی اصول رو هم از شما یاد گرفتم استاد،و همیشه تلاش کردم از اصول زندگیم یک قدم به عقب برنگردم.
نوشتن این صلات از عصر شروع شد و تا به الان که نیمه شبه ادامه داشت ،چون یک وقفه بینش افتاد و من رفتم تا میکامال رو برگشتم.
عجب مجتمع تجاری خفنیه،هر طبقه ش رو باید یک روز زمان بزاری بگردی …دمش گرم ،دم سازنده ش گرم.
توی همین جزیره ی پر از ثروت و نعمت و فراوانی آدم هایی هستند که مالک این مرکز تجاری هان،آدم هایی هم هستند که توی کانکس میخوابن و با کارگری توی این گرما فقط اندازه ای که بخور نمیر باشه پول درمیارن.
مهم نیست که تو کجایی ،مدار تو مهمه ،حتی مدار من و همکارم که باهم توی این شرکتیم باهم فرق میکنه!
یاد صحبت استاد توی قدم نه افتادم که میگفت :موفقیت مالی در رقابت با آدم هایی که از قانون بی خبرند،اصلا کار سختی نیست ،کافیه درست فکر کنی و درست عمل کنی و بعد ثروت و نعمت به دنبالت میاد.
من زیاد تو سایت کامنت گذاشتم ،بعید میدونم کسی انقدر واضح از مسیری که اومده توی هر شرایطی که بوده رد پا گذاشته باشه،ولی من از همون روزی که وارد سایت شدم یک انرژی من رو دعوت میکرد بنویسم و از خودم رد پا بزارم تا نقشهی راهی کهاومدم واضح وروشن باشه.
حالا این جدیدترین ردپای من در این قسمت دیوار غار حراست به تاریخ شروع تابستان ١4٠٣:
من به دنبال الهامم اومدم به جزیره ی کیش،خداوند من رو هدایت کرد به کارشناس فروش یک شرکت بزرگ و یک تاجر توحیدی.
الان توی یک خونهی 6٠ متریِ اجاره ای ،تنها زندگی میکنم ودارم هرروز تلاش میکنم با کار کردن روی باورهام و ادامه دادن مسیر درست، اوضاع رو بهتر و بهتر کنم .
ایمان دارم اگر من سمت خودم رو خوب انجام بدم،خداوند سمت خودش رو عالی انجام میده،این وعده ی خداونده که هرکسی تقوا داشته باشه درها براش از جایی باز میشه که فکرش رو نمیکنه :
گفتند: آیا از کار خدا شگفتى مى کنى ؟ [در حالى که] رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است یقیناً او ستوده و بزرگوار است
=================================
سلام و سلامتی و رحمت الله یکتا به جسم و جان و روح مقدست سعیده جان
بسیار بسیار خوشحال شدم که هم در این فایل و همچنین در فایل بعدی برامون نوشتی
بی نهایت ازت سپاسگزارم وقتی که میبینم داری با اون قلب پاکت از ایمانی که به عمل در آوردی از توکلی که به خدا داشتی از اینکه داری از هدایت های خدای وهاب میگی به خدا که قلبم باز میشه
سعیده جان امروز من به لطف الله با یکی از ثروتمند ترین و موفق ترین و جوان ترین کارآفرین های سطح تهران یک قرارِ کاری الهی داشتم
این اولین قرارِ کاریِ من با یک آدم ثروتمند بود
سعیده جان نبودی ببینی که خداوند چگونه این انسان بسیار بسیار شریف و توحیدی رو در خدمت من قرار داده بود
به خدا که همش کاره خداست همش
من کاره ای نیستم
من چطور میتونستم که با یه همچین شخصی ارتباط بگیرم و بخوام براش صفر تا صد وبسایتش رو درست کنم جزء اینکه خداوند داره کارها رو انجام میده جزء اینکه خداونده که علم و دانش همه چیز رو داره جزء اینکه خداونده که توانایی انجام هرکاری رو داره
بذار بهت بگم چه اتفاقاتی توی این چند روز افتاد
من حدود یکماه پیش با یک شرکت فناوری اطلاعات موفقی یک قرارداد همکاری به صورت سیستمی بستم که هر قالب سایتی که طراحی میکنم توی مارکتشون بذارم برای فروش و اونا هم متعهد هستند که حدود 70 درصد فروشی که قالب های من از سمت خریداران سرتاسر کشور انجام میشه به من پول بپردازند
هیچی من شروع کردم به کدنویسی و طراحی قالب های سایت ، اولش حواسم نبود تکاملم رو طی نکردم یه کوچولو کار خراب شد ولی بعدش از خدا هدایت خواستم ، شروع کردم به طراحی قالب هایی که راحت تر و بهتره نسبت به تکاملم
=================================
نوشته هام طولانی میشه
خسته شدی برو یه قهوه ای چیزی بخور بعداً ادامه اش رو بخون :)))
=================================
فقط همینو بهت بگم ، ببین خداوند چطور همه ی کارها رو در زمان مناسبش انجام میده ، اونم قدم به قدم
هیچی به محض اینکه طراحی قالب های سایت تموم شد
خداوند یک انسان شریف و ثروتمندی رو به سمتم هدایت کرد که ایشون یکی از موفق ترین شرکت های کارشناسی خودروی تهران رو داره مدیریت میکنه
جالبیش اینجاست خیلی پیگیر بود که من براشون سایت درست کنم!
اونم نه سایت کارشناسی خودرو
در اصل سایتی که مربوط به اجاره ویلا و خونه هستش ، توسعه این نوع سایت برای من کاملاً ناشناخته هستش
قرار شد یک جلسه با هم بذاریم و در مورد پروژه با هم صحبت کنیم
امروز قبل از اینکه داشتم میرفتم سر جلسه ، داشتم با خدا صحبت میکردم
به خدا گفتم خدایا خودت میدونی که من هیچی بلد نیستم تویی که علم و دانش هر چیزی رو داری ، خودت میدونی که من اگر تو هدایتم نکنی نمیتونم کاری کنم چون این تو هستی که توانایی انجام هر کاری رو داری ، به خدا گفتم خدایا ازت میخوام سر جلسه ای که با این انسان موفق و ثروتمندی که دارم خودت جوری کارها رو پیش ببری که همه چیز به نفع من پیش بره
چون من یکسری شرط و شروط هایی داشتم میخواستم اینا قبول کنند
با ایمان به الله رفتم داخل شرکت
چقدر این شخص بینظیر بود سعیده جان
یعنی وقتی شما از مدیرعاملت اونجوری تعریف میکردی من فقط هم شمارو تحسین میکردم بخاطر این نگاه مثبتی که توی خودت ایجاد کردی و هم مدیرعامل توحیدیت را تحسین میکردم
دقیقاً این اتفاق برای منم افتاد امروز که رفتم سر جلسه کاری سعیده میدونم که باورت میشه اینقدر این مرد باادب با شخصیت مهربون فهمیده بود که حّد نداره ، اصلاً نمیدونم چطور بگم چقدر این انسان توحیدی فوق العاده ست و بسیار موفق و جالبه بدونی 30وخورده ای سالشه یعنی جوانم هست
دقیقاً همون چیزی که از خدا خواستم شد
شرط من این بود که تا مهرماه باید به من وقت بدن تا با آرامش و تمرکز بالا شروع به توسعه سایتشون کنم
حالا سعیده جان یه چیز بگم بخندیم
من میشه گفت سایتی که برای این انسان دوستداشتنی باید درست کنم چیزی هستش که من چندان بلدش نیستم!!
ولی من به جریان هدایت های خداوند اعتماد میکنم
نمیخوام آدم ترسو و بی ایمانی باشم
هر چند که این نجوا توی این چند روز توی ذهنم امد که اگر نتونم چی اگر از پسش بر نیام چی
من به خودم گفتم
مگه من روحم هم خبر داشت که یه همچین کسی هست که میخواد براش سایت درست کنم ، من اصلاً این آدم رو نمیشناحتم ، اینو خدا به سمتم هدایت کرد که براش سایت درست کنم پس همانطوری که خدا خودش این آدم ارزشمند رو به سمتم هدایت کرده خودش هم یاری ام میکنه که براش اون سایتی که دوست داره رو درست کنم
اینجاهاست که باید ایمانم رو نشون بدم دیگه وگرنه به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
استاد توی جلسه چهارم قدم چهارم یک ساعت فقط داره اینو فریاد میزنه که آقا برید توی دل ترس هاتون ، کاری رو انجام بدین که بلدش نیستین این همون اجرای توحید در عمل هستش این یعنی توحید عملی ، این یعنی اعتماد به جریان هدایت های خداوند
سعیده جان اونا قبول کردند من تا مهرماه فرصت داشته باشم براشون سایتشون رو توسعه بدم چون معمولاً کمتره ولی خداوند کاری کرد که اونا این درخواست من رو بپذیرند در اصل خداوند سعیده جان درخواست من رو اجابت کرد
از طرفی بهشون گفتم بابت این پروژه ای که میخوام براتون انجام بدم من 10 میلیون تومن میگیرم و از 10 میلیون باید 5 میلیون تومنش رو همین الان بپردازین:)))
همینجوری با اعتمادبنفس و احساس لیاقتم گفتم و اونا هم خدا شاهده بدون هیچ مقاومتی قبول کردند و همونجا شماره کارت منو گرفتن و 5 میلیون تومان به حسابم واریز کردند تمام تمام :)))
ولی خداییش بعد از اینکه به اینا گفتم من میتونم سایتتون رو درست کنم به خدا گفتم خدایا من روی تو حساب کردمااااا من که از خودم چیزی نمیدونم تویی که همه چیز رو میدونی تویی که توانایی انجام هر کاری رو داری پس خودت هم هدایتم کن ، این اصلاً شده تیکه کلام من
با توکل به الله یکتا از فردا قراره این پروژه ی الهی رو با هدایت ها و یاری خدای توانمندم در آزادی زمانی و مکانی استارت بزنم
مطمئنم بعد از این پروژه من چقدر اعتمادبنفسم و ایمانم به جریان هدایت های خداوند بیشتر میشه
از اینجا تا خودِ کیش برات نوشتم :)))
ازت سپاسگزارم که دوباره صلاتت رو در این غار حرا شروع کردی ، فقط لطفاً صلات هاتو طولانی تر بنویس با تشکر :)))
چون خداییش کیه که لذت نبره از توحیدی که در موردش مینویسی
چیزی که داری باهاش زندگی میکنی
از خدا میخوام منو به راه راست هدایت کنه
راه کسانی که بر آنان نعمت داده و زندگی رو برام آسان کنه
و فرشتگان را مى بینى که پیرامون عرش حلقه زده اند، پروردگارشان را همراه ستایش تسبیح مى گویند، و در میان اهل محشر به حق داورى شود، و گویند: همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که پروردگار جهانیان است
ای اهل ایمان، یاد آرید نعمت خدا را بر خود آن گاه که گروهی همّت گماشتند که بر شما دست یازند و خدا دست (ستم) آنها را از شما کوتاه نمود. و از خدا بترسید، و باید اهل ایمان تنها بر خدا توکل کنند.
اونجا که اقرار می کنی هیچی نمی دونی… و همواره صلاه می کنی و ازش هدایت می خوای… چطوری از این راحت تر؟؟… چطوری درآمد بیشتر؟؟…
اونجا که نوشتی:
رسیدن به خواسته ها شمارو به احساس بهتر نمیرسونه،رسیدن به احساس بهتر شمارو به شکل طبیعی و بدیهی به خواسته هاتون میرسونه
اونجا که نوشتی:
وام ؟وام خط قرمزِ قرمز منه!از خرمشهر خونین تر!
و پای اصولت می مونی و از خدا می خوای برات عوامل بیرونی رو بچینه… چون وظیفه اش… و تو هم بنده اونی… ایاک نعبد و ایاک نستعین…
خلاصه خیلی ازت یاد گرفتم… الهی مسیرت نورباران بشه… و آسان بشی برای آسانی ها… منتظرم کامنت هات رو بخونم و هر روز ایمانم افزونتر بشه…
مرسی مرسی مرسی دختر که با سخاوت از مسیرت مینویسی . یه مثال زنونه بزنم :) یاد زمانی میفتم که باردار بودم افرادی که فارغ میشدن رو میدیدم و امیدوار میشدم. اول میگفتم دمش گرم تا آخر خوب پیش رفته ، دوم به این فکر میکردم من هم آینده ی مشابه دارم خوشحال میشدم :)
نوش جونت همه زیبایی های کیش و کار و آدم های دوست داشتنی . گوارای وجودت دختر . برات بهترینا رو آرزو میکنم . خدا پشت و پناهت
واقعا نوشته هاتون منو به وجد میاره و من از زمانی ک رفتید تو بخش کودکان کامنت هاتون رو میخوندم و از این حجم از کنترل ذهنتون لذت میبرم فوق العاده تحسین برانگیزید ازتون مچکرم برای کامنتایی ک میگذارید چه در دوره ها چه در فایل های دانلودی این فایل امروز نشونه من بود و علاوه بر حرفای عالی استاد درمورد تغییر رفتار و باور ها این نوشته شما هم برام نشونه بود از توحید از بندگی کردن خدا
به قول مولانا
نگفتمت که مپرس کار بنده از چه جهت نظام گیر خلاق بی جهات منم
این چند وقته دارم روی قسمت اعتماد به خداوند بیشتر کار میکنم و ازش مدام میپرسم بخصوص ک پنج شنبه ازمون دارم و تو ازمون هایی که از خودم به عنوان تمرین گرفتم مدام ازش میخوام ک هدایتم کنه
….
یه موضوعی که شما خیلی عالی و خوب عمل میکنید گوش کردن به الهاماتتون هست چون به قول استاد هدایت خداوند هست ما باید بشنویم ما باید بپذیریم که این چنین نیروز هدایتگری درون ما وجود داره.
شما در جنبه های مهم زندگیتون به الهاماتتون توجه کردید و پیش رفتید
رابطه خودتون و خدای درونتون رو قوی تر کردید و الان در جایگاه عالی تری نسبت ب گذشتتون قرار دارید
بازم ازتون سپاسگزارم برای این کامنت های ارزشمند در پناه حق باشید
سلام به سعیده عزیزم گل سر سبد سایت توحیدی استاد عباسمنش
خواهر خوبم چقدر زیبا نوشتی چقدر خوب وعالی داری مراحل تکاملت را طی میکنی ودر هر قدم قویتر میشوی
وقتی در مورد خداحافظی با دو دختر گلت نوشتی چشمهام پر از اشک شد وچقدر ایمان و توکلت را تحسین کردم
سعیده جان تو لایق این شغل واین مکان هستی ومن اطمینان دارم که به بهترین مکان ها وبهترین درجات شغلی هدایت میشوی چون تو ایمان در عمل را نشان دادی آفرین به تو خواهر گلم
به زودی خداوند یک وسیله عالی برای رفت وامدت برایت میفرستد از جایی که حتی تصورش هم نمیکنی امیدوارم لحظه لحظه زندگیت پر از شادی وآرامش وموفقیت باشد وبه زودی با دخترهای عزیزت در کنار هم زندگی کنید ممنونم عزیزم که از مسیرت برایمان مینویسی
سلام منو داشته باشین از ایران، مازندران، محمودآباد، یکی از خارق العاده ترین و زیباترین نقاط روی کره زمین: الان جلو پنجره نشستم، رو به شالیزار 20 هکتاری: همه جا سبــــــز: شالی ها برام میرقصن و به شما دوستای عباسمنشی ام سلام میرسونن این شالی های خوشگل و سبز که دیگه دیگه نم نمک میرن سمت طلایی شدن: که طلایی ایشم یه زیبایی داره، وسط شالی ام یه کلبه چوبی خفن داره: که من خیلی دوست داشتم ببینمش: سره یه تضادی منو مالکش باهم رفیق شدیم بهم گفت هر وقت دوست داری بیا کلیدو بگیر برو عشق و حال کن: من برای تفریح و عشق و حال ساختمش
استاد واقعا نکات میلیون دلاری تو این فایل گفتین و چقدر به جان و دلم نشست: و همش میگفتم آره درسته، حق با استاده: چقدر خوبه آدم بتونه از سن خیلی کم: عادت های مثبت در خودش ایجاد کنه: البته که آدم اشتیاق داشته باشه این تغییرات برا آدم لذت بخشه دیگه: خوده من آدم بی تحرکی بودم، الان 8 ماهه تو قانون سلامتی ام و هر روز میرم پیاده روی، دیروز حوالی ساعت 13 بعدازظهر رفتم پیاده روی؛ دوستم بهم زنگ زد گفت کجایی؟ گفت پیاده روی؛ گفت جدی میگی؟ گفتم آره چطور؟ گفت حاجی هوا 30 درجه؛ نمی پزی تو این گرما؟ الان کسی از گرما پاشو از خونه بیرون نمیذاره: اونوقت تو میری پیاده روی؟ گفتم گرم نیست!!! اتفاقا خنکه؛ خندیدو گفت مثه اینکه گرما کاره خودشو کرد تو اینجوری میگی: واقعا گرم نبود، داشتم لذت میبرم، باد خنکم میزد، من هر وقت بخام برم پیاده روی خدا هوارو خنک میکنه برام، یاد استاد افتادم که میگفت از شدت شوق و ذوق تو گرمای بندرعباس قدم میزد و اشک شوق میریخت: الان 5 تا پرستو به فاصله 2 متری من رو سیم برق نشستن دارن آواز میخونن
یا مثلا ترک سیگار: 14 سال سیگار میکشیدم: 2 ساله لب نزدم، گفت و گو با دوستان جلسه اول سپیده جان به استاد گفت بهم برخورد شما گفتین عرضه ندارین دوستای سیگاریتون رو بذارین کنار: سپیده گفت من سیگارو همون موقع گذاشتم کنار، منم از اون فایل دیگه لب نزدم
یا همین تغییر عادت سبک زندگی قانون سلامتی: اون آدم قبل با اون سبک غذا خوردن کجا: روزی 20 بار، الان روزی 1 بار غذا میخورم اونم غذای مجاز: اونم 16 عصر به بعد بعد اینکه کل کارامو انجام دادم، پیاده روی رفتم، عضله سازی انجام دادم و کلی تغییر شخصیتی که از شما استاد یاد گرفتم: نترسیدن، غیبت نکردن(خط قرمزمه) سپاسگذار بودن، به خدا ایمان و باور داشتن و کلی چیزای ریز و درشت که از شما یاد گرفتم؛ خصوصا تو سفر به دورآمریکا و زندگی در بهشت: اصلا برام تغییر عادت لذت بخش ترین کاره دنیاست، اینکه چالشی برای خودم ایجاد میکنم و میوفتم رو شیب سرپایینیش اونوقت انجام دادنش هنوز لذت بخش تره
و شما بعد این همه سال پینگ پنگ بازی کردن: و حرفه ایی بودنتون با اینکه شاید اصولشو بلد نیستین، اما اونایی که اصولشو بلدن رو شکست میدین: چرا؟ چون تمرینه که مادر مهارت هاست نه اصولش، ولی شما باز خودتون رو به چالش کشیدین وسط تمرکزی که رو تحقیقاتی که دارین انجام میدین اومدین پینگ پنگ اصولی رو یاد بگیرین و من از صمیم قلب تحسینتون میکنم و به شما و خانم شایسته تبریک میگم که عاشق تغییر هستین؛ و خب نتیجه دستتون هست دیگه؛ تو زندگیتون نتیجه این تغییرات رو دیدین، خیلی خوشحالم که خداوند این فرصت رو بهم داد که در شروع یک روز دل انگیز من این فایل رو نگاه کنم و از زبون استاد نکات ارزشمند و میلیون دلاری رو بشنوم
خصوصا اون نکاتی که فرمودین در خصوص سبک فکری و رفتاریتون در خصوص خونه ایی که اجاره کردین و این اصل رو دارین که همون برخورد رو با خونه مردم انجام میدین که با خونه خودتون انجام میدین و یا دوست دارین مردم با خونه شما انجام بدن، چه دستگاه گیریل خفنی: اینک از موهبت ثروته که آدم هر وقت به هر چیزی نیاز داشته باشه تهیش میکنی: واقعا دستگاه خفن و خوشگلی بود و دم سازندش گرم که به جزئیات توجه کرد و جوری دستگاه رو ساخت که دربش قابل جدا شدن و شست و شو باشه و اون پایین محلی برای جمع شدن روغن داشت تا کیفیت و کارایی بره بالا و هنگام پخت دود بلند نشه، قطعا اینا تکامل یافته نسل قبلی گیریل هست که قطعا خوده این دستگاه تکامل میابه و بهتر و بهتر میشه؛ منم باید این اصول رو کسب و کارم رعایت کنم و هر روز در حال بهبود باشم( به روی چشم)
خیلی لذت بردم، خیلی عشق کردم، خصوصا اول فیلم اون صحنه زیبا، اون درختان زیبا و چقدر سالن بزرگ و خفن و تمیزی بود: تمیزی، نظم، نظافت از پایه و اساس این کشوره و صد البته مدار و فرکانس بالای استاد عباسمنش و استاد شایسته که هر جا میرن؛ تمیز، زیبا و منظم هست.
سلام به افلاطون عزیز، امیدوارم حال دلت عالی و زیبا باشه که کامنتت میگه هست :)
حس خوب و سلام گرمت رو و انرژی مثبتی که داشتی رو دریافت کردم از کامنتت و باعث شد بنویسم همین نکته رو. آفرین! تحسینت می کنم که اولا در مدار مناسبی بودی و جای به این زیبایی هستی… یه کلبه ی چوبی وسط شالیزار… باید خیلی جالب باشه، پر از آرامش. قشنگ تجسم کردم این تصویر رو… جون می ده واسه فایل گوش دادن و خلوت کردن با خودت و خدا… به به… جالبه که سر یه تضاد هم با مالکش رفیق شدی… خیلی وقتا هست که مثل ابن مورد تضاد میشه شروع کلی اتفاقات خوب… آفرین بهت که قانون سلامتی رو شروع کردی و هشت ماهه که زندگیت زیباتر و سالمتر و راحتتر شده… چقدر عالی. چقدر از داستان پیاده رویت انرژی خوبی گرفتم اینکه انقدر حالت خوبه و احتمالا بخاطر قانون سلامتی انقدر انرژی بالا داشتی که دمای 30 درجه رو حس نکردی و باش مشکلی نداشتی… و نکته ی بعدی هم که فکر می کنم تو کامنتای قبلی ازت خونده بودم ترک سیگار بعد 14 سال. این واقعا آفرین داره… این یعنی یه مدار بالاتر چقدر عالی. تحسینت می کنم دوست عزیز برای خوب کارکردنت و قطعا نتایج خوبی هم گرفتی و می گیری.
امیدوارم در پناه رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند باشی.
بینهایت سپاسگذارتونم بابت کامنت فوق العاده ایی که برام نوشتین
بینهایت سپاسگذار خداوندم منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده و من اینجام با شما دوستان عزیزم، با شما دوستان والامقام، قدرت مند، جسور و متعهد که دارین رو خودتون کار میکنید، فایل گوش میدین، کامنت میخونین و برای دوستان کامنت مینویسن، بینهایت از خداوند سپاسگذارم
صد درصد تو این فضای بهشتی، سرشار از سکوت و آرامش من هر لحظه و هر حال دارم با خدا گفت و گو میکنم، وقتی خواسته هامو به خدا میگم: دارم به خدا میگم من فقط از تو میخام، تو رب منی، تو فرمانروای منی، تو معبود منی، پروردگار منی، خدای منی، من فقط روزیتو از تو میخام و به لطف الله مهربان: شرایط به گونه ایی فراهم شده که مدت هاست خودمو خودشو دارم لذت میبرم از این تنهایی و این فضای رویایی و ایزوله: از خداوند وهابم میخابم بهترین و شگفت انگیزترین و بزرگترین خواسته هاتون براورده بشه چرا که شما بندگان صالح خداون لیاقت رسیدن به تک تک آرزوها و خواسته هاتون رو دارین
سلام افلاطون عزیزم امیدوارم حالت خوب و عالی باشه دوست خوبم با خوندن کامنتت انرژی مثبت گرفتم دقیقا اونجا رو تجسم کردم حالم خوب خوب شد(
الان یکم با مامانم بحثم شد راستش نخاستم مطرح کنم دلیل حال بدمو بااینحال مینویسم که بعدا تکاملمم تو این موردم طی کردم فراموش نکنم )و اومدم قسمت سوم عزت نفسو گوش بدم چون حالم میزوون نبود متوجه حرفای استاد نمیشدم گفتم بیام کامنت بخونم اومدم پایین صفحه سایت و بازم اسم نازنینت رو تو بالاترین امتیاز ها دیدم و بازهم هدایت شدم رو کامنتهای فوق العاده ات چقدر زیبا توصیف میکنی زیبایی های اطرافتو چقدر انرژی مثبت اونجا ها رو احساس میکنم همین دیروز یا پریروز تو یوتیوب بودم بعد میگفتم خدایا الان اینجا چکار میکنم یهو اسمت اومد تو ذهنم و همونجا اومدم رو پیجت و پست زیباتو دیدم تریل زیبا که دو طرفش درختهای سرسبز پوشونده بود چقدر زیبا و حیرت انگیز بود خدایا شکرت تو خیلی مدارت بالاست که هرروز تو بهشت خدا قدم میزنی قدر خودتو بدون و سپاسگزار فرکانس خوبت باش امشب عروسی دعوتیم و خواستم مثل دفعه ی قبل بگم نمیام لباسام تکراریه بااینحال الان میگم رو این ترسمم پا بزارم و برم تو دل جمعیت با هر لباسی که باشه مگه قراره اون لباسا هویت من باشن!مگه قراره من با لباسام ارزشمند باشم سالها بهترین لباسها رو میپوشیدم مگه بهم عزت نفس دادن که پایدار باشه که زندگیم دگرگون بشه.وقتشه بپذیرم خوشبختی چیز درونیه نه بیرونی و وقت عمل کردنه وقتشه خودمو جوری دیگه ای بشناسم..از اینکه نوشتی سپاسگذارتم از اینکه تحسین کردی زیباییهای اطرافتو و احساس قشنگشم بهم منتقل کردی سپاسگزارم..تو با قلبی شاد زیبایهای اطرافتو تحسین میکنی و مینویسی و من هم لذت میبرم و تجسم میکنم خدایاشکرت
با تموم وجودم سپاسگذارتم بابت کامنت فوق العاده ایی که برام نوشتی: واقعا تو قلب بزرگ و مهربونی داری: مرسی ازت که دست و دلبازانه میای و دیگران رو تحسین میکنی، تو فوق العاده ایی دختر، اون روز با اون حرف های قشنگت و حتی تو این کامنتت به یادم انداختی بیشتر سپاسگذار نعمت هام و داشته هام باشم، تو زبون خدا بهم شدی که شکرگذار شرایط و وضعیت فوق العاده الانم باشم، با تموم وجودم بابت تک تک نعمت و ثروتی که خدا بهم داده ازش سپاسگذار باشم: به روی چشم زهرا جان، به روی چشم دوست خوبم، به روی چشم دوست مهربون، سعی میکنم بیشتر سپاسگذار تر بشم، شکرگذار تر باشم و بقول تو قدر خودمو بدونم: چشم زهرا جان، توصیه های قشنگت رو به خاطرم میسپرم
اره برو؛ هر جور دوست داری، هر جایی دوست داری برو: با هر لباسی که دوست داری برو؛ اما وجودتو قوی کن تا همه مجذوب وجودت بشن، همه عاشق وجودت بشن و اونم فقط با توحید، یکتاپرستی و روحیه ایی سپاسگذار؛ امکان پذیره؛ منم مثل تو هر روز سعی میکنم برم تو دل ترس هام؛ یک معجزه داره تو زندگیم رقم میخوره که یکی از اهداف بزرگ دیگمم داره تیک میخوره؛ اونم بدون اینکه من کاری بکنم؛ حتما خبرشو بهت میدم دوست خوبم
بهترین بهترین بهترین هارو از صمیم قلب برات خواستارم دوست خوبم
سلام عزیزم امیدوارم حالت خوب و عالی باشه چن روز پیش کامنت برام گذاشتی ولی تو مدار کامنت نوشتن نبودم تا اینکه امشب هدایت شدم به سمت همصحبتی با تو و از این همداری باتمام وجودم سپاسگزار خدام.
باور نمیکنی اگه بگم الان که دارم برات مینویسم باز اشکم در اومده نمیدونم چرا هربار که باهات حرف میزنم یا به حرفات فکر میکنم یا پیامها رو میخونم ناخوداگاه اشک میریزم شاید بخاطر اینه تو منو به خدا وصل میکنی هر بار کامنت و پیامی ازت دریافت میکنم بارها و بارها میخونمش چون حرفات ارزش بارها خوندن و داره و بهم انگیزه میده برای حرکت کردن..
این روزا تو خونمون همش اسم توعه مکالمه ی منو داداشم شده موفقیتای تو و الگو گرفتن ازت هردومون بینهایت ازت سپاسگزاریم..
میدونی وقتی باهات حرف میزنم یه هدایت از طرف خدا میبینم و روشنی راهم میشه تو فوق العاده ای..
این روزا محبت میکنم بی قید و شرط چون قلب خودمو سزاوار محبت کردن میدونم حقشه محبت کنه عشق بورزه بدون اینکه نگاه کنه طرف مقابلم دوستمه ، داداشمه یا ابجیام و یا هرکس دیگه ای فقط میخام عشق بورزم و این عشق ورزیدن داره منو بزرگتر میکنه و تصمیم گرفتم پا روی این ترسم یا غرورم بزارم دوست دارم مامانمو بابام ابجیام داداشمو محکمممممم بغلشون کنم چند دقیقه تو اغوششون باشم ازشون تشکر کنم بخاطر همه ی خاطره های خوبی که سالهاست برای هم ساختیم برای وقتایی که هرکاری میکردن تا منو خوشحال کنن میخام بهشون بگم چقدر زندگی در کنارشون لذت بخشه چقدر من خوشبختم تو همچین خانواده ای هستم بخاطر همه ی رفاقتهای که باهم داریم ازشون تشکر کنم بخاطر اینکه همیشه بهم حق ازادی رو دادن…افلاطون عزیزم تو باحرفات بهم نشون دادی که بمونم تو این خونه و از همینجایی که هستم تحسین کردن شروع کنم اینو همیشه استاد میگه هاا که هرجا هستیم شروع کنیم به سپاسگزاری کردن ولی خب من اون روز فراموش کرده بودم و کلن تمرکزم رو مسافرتم بود و تو با حرفای که بهم زدی باعث شدی اروم بشینم سرجام و زور نزنم برای مستقل شدن باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست ...الان این اهنگ مثال حال درونیه منه خدایاشکرت.و این روزا با یه دیدگاه دیگه دارم به خانوادم نگاه میکنم و دارم میبینم اینجا پر از زیباییه هرکدوم از اعضای خانوادم ویژگیهای شگفت انگیزی دارن اگه بخام اینجا فقط از ویژگیهای مثبت یکیشون بنویسم فک کنم تا خود صبح طول بکشه بخام یه گوشه از نکات مثبتش رو بگم فقط این حرفمو کسی میتونه درک کنه که خانواده ی من رو از نزدیک دیده ببین افلاطون چجوری با حرفات نگاهمو تو این موردم عوض کردی من کلن دختریم براحتی نکات مثبت بقیه رو بهشون میگم ولی برا خانوادم یکم سختمه البته سرد و خشکم نیستم با داداشام خیلی رفیقم با ابجیامم میونه ی خوب و صمیمی دارم(محبت نمیکنم) بااینحال براحتی به مامانم و بابام عشق میورزم تقریبا هرروز دست و پاشونم بوس میکنم یا سربه سرشون میزارم یا بغلشون میکنم ولی خو اونقدریم نیس که دلم خنک بشه بگم اخیش امروز چقدر خوب محبت کردم،البته اینم بگم دل پر مححححححبتی دارم من خخخخخخ الان میخام محبتم به ابجیام بیشتر بشه تحسینشون کنم و لذت ببرم همین الان انقدر درونم پر از عشق و محبت شده که دوست دارم برم همه ی خانوادمو محکم بغل کنم بوسشون کنم و بهشون بگم چقدر دوسشون دارم ولی یه چیزی جلومو میگیره که نمیدونم غروره یا چی که مدتهاست مانع ابراز علاقه ام شده البته اینم بگم من قبلنا خیلی از این کارا میکردم و الانم میخام یه تغییری تو رفتارام بدم منکه قلبن عاشقشونم پس چرا اینو به زبون نیارم (تقریبا یسال بیشتره که تکه کلامم عاشقتمه روزانه بینهایت بار این جمله رو به خانوادم و اطرافیانم میگم اینم یکی از تاثییرات مثبتیه که از سریال زندگی در بهشت گرفتم ولی خو مثل یه تکه کلامه)الان میخام محبتهام متفاوت تر باشه ..مثلا ازشون سپاسگزاری کنم بخاطر هرچیزی،یا مهارتهاشون و تحسین کنم و زیباییهای فیسشون و بهشون بگم و مثلا اگه ابجیم از دانشگا برگشت خاست ظرفی بشوره کاری کنه بهش بگم تو استراحت کن خودم اینکار و انجام میدم یا وقتایی که بیرون از خونه هستن بهشون پیام بدم دوسشون دارم و برام ارزشمندن…خولاصه هرطوری شده در طول روز تمرکزمو میزارم رو زیبایهای خانوادم چون خیلی زیاد برام ارزش داره در صلح بودن با خود و دیگران و از خدا میخام تو این موردم کمکم کنه که بتونم براحتی عشق بورزم.راستی تا یادم نرفته اون روز من مهمونی رو نرفتم یه حسی گفت بمونم خونه و اون شب خدا مهمون خونه ی ما بود و ساعتها تو اون تنهایی من با خدا حرف زدم و از اون شب تا حالا رفاقت منو خدا یه رنگ دیگه ای گرفته قبلنم دنیای منو خدا دنیای رنگی خشگلی بود ولی از اون شب اون رنگها انرژی گرفتن انگار رو اون رنگها کلی اکلیل ریخته باشی اون شب حرفای تو منو جسور کرد که بمونم خونه و وقتمو با خدا بگذرونم…
پروردگارا تو را سپاس که اجازه دادی امروزم را با شکر و سپاسگزاری بینهایت نعمتت آغاز کنم.
و تو را سپاس که نعمت حیاط و زندگی در این بهشت و دنیای زیبایت را نصیب و روزیم کردی.
پروردگارا اقرار میکنم به عجز و ناتوانی خودم
من از خودم ، به تو و رحمت تو پناه میآورم.
پروردگارا چقدر این زندگی با تو زیباست.
چقدر این دنیا باتو دلچسپ است.
پروردگارا هر لحظه و هر دم که تو را در آغوش میکشم تمام سلولها و درونم را در شور و شعف و لذت درونی میبینم.
پروردگارا تو را سپاسگزارم که نعمت شکرگزاری را به من عنایت کردی،
که ذره ای از بینهایت لطف و کرم و بخشندگی را به زبان و قلبم بیاورم و خود را در آغوش تو حس کنم.
پروردگارا تو را سپاس که من را به یکی از برگزیده ترین و شایسته ترین و پاکترین انسانها هدایت کردی.
پروردگارا تو را سپاسگزارم که من را به این بهشت و این انسانهای پاک هدایت کردی.
پروردگارا من از خود هیچ ندارم و هر چه هست توئی.
من از خودم به تو پناه میبرم مرا به راه راست هدایت فرما راه کسانی که به آنها نعمت داده ای.
تو را میپرستم و از تو یاری میجویم.
امین.
استاد عزیزم گوارای وجودت این زندگی بهشتی
این آزادی مالی و زمانی و مکانی
این حرکت و پیشرفت و رو به جلو بودن.
این زندگی هدفمند.
شکل گیری باورها
وقتی که انقدر تکرار میشود و جزئی از شخصیت ما میشود.
و برای تغییر عادتهای اشتباه باید بینهایت آن رفتار درست را تکرار و تکرار و تمرین کنیم تا به عادت رفتاری جدید تبدیل شود.
استاد جان یه عادت که چند وقتی هست دارم روش اساسی کار میکنم باور کمبود و دوست شدن با پول هست
استاد تا دوسال پیش من توی خونه خودم 150 و 200 کیلو برنج همیشه داشتم که طوری میشد که دیگه حشره میزد ولی از رو باور کمبود باز میرفتم میخریدم.
ولی به لطف الله رسوندم به 10 کیلو گرم
و خدا را شکر هر فروشگاهی هم میرم بهترین برنج را با قیمت عالی میخرم.
و کلی دیگه از خریدهایی که در خونه انبار میکردم الان رسیده به مصرف روزانه.
و چقدر حس و حال خوبی به آدم میده اینکه به این باور برسی که همیشه نعمتها هستند و ما به خرید بهترینِش هدایت میشیم.
دوم احترام متقابل به اطرافیان و همکاران و حتی به همسرم و استفاده از کلمات مناسب و در خور شان انسانها که باعث میشه صمیمیت هم در یک چهار چوب عالی باشه و حرمت و احترام حرف اول را بزنه.
خدارا شکر در برخورد با همکارهام همیشه اونهارا به نام فامیلی صدا میکنم و همیشه آقا میگم بهِشون.
استاد جان من یه سالی هست که این جمله را با خودم مدام تکرار میکنم و الان واقعا دارم نتایجش را میبینم
من هر جایی میرم آدمهای درست و حسابی به پستم میخوره.
چون خودم تمام سعی و تلاشم اینه که رفتار و نیت درستی با انسانها داشته باشم.
و واقعا هر جایی میرم در بیشتر مواقع انسانهایی هستند که با خودشون در صلحند و طبیعیش هم همینه.
استاد جان این را از شما یاد گرفتم که اینقدر رو خودم و شخصیتم کار کنم که اون طوری که دوست دارم دیگران با من برخورد کنن منم خودم با دیگران اونجوری برخورد کنم و جزئی از شخصیتم بشه.
که صدر اونها صداقت و درستکاری هست.
و حتی الان مدتی هست دارم حتی تو لحن صحبت کردنم با دیگران تمرین میکنم که در اوج مهربانی و محبت و حال خوب باشه .
و مورد دیگه خیلی سعی میکنم شخصیت سپاسگزاری را از خودم نشون بِدم در برابر هر کار کوچیک و بزرگی که دیگران برام انجام میدن.
سر کارم افراد پیکی که ناهار برای همکارها میارن از بیرون
باور کنید انقدر توجه میکنم به حتی طرز لباس پوشیدن اونها.
یه روز یه بنده خدایی برای همکارم ناهار اوورده بود و اینقدر لباسهای شیکی پوشیده بود
که من از دیدن این آدم حال دلم خوب شد و از ایشون خیلی تشکر کردم که اینقدر برای خودش و کارِش ارزش قائله و ایشون گفت آقا شما چقدر مهربونید من یه ساله با این لباسها غذا ها را جابجا میکنم اولین نفری هستید که به من این احساس خوب را دادید.
حتی الان در گفتارم با بچه هام واقعا در اوج احترام باهاشون برخورد میکنم .
خدارا شکر بعد آشنایی با شما خیلی از عادتهای غلط و نادرست خودمو تغییر دادم و هر روز دارم رو خودم کار میکنم و این راه همچنان ادامه داره و میشه هر روز یه شخصیت قوی تر و بهتری را از خودمون ارائه بدیم .
استاد جان عاشقتم که اینقدر با بچه ها رابطه خوبی داری و منم خودم خیلی با بچه ها ارتباطم خوبه و از اونها خیلی انرژی و درس میگیرم.
دمتون گرم برای تشکیل این تورنومنت چهار نفره
که باعث شدید استاد شایسته هم پیشرفت کنه و با استادش اختصاصی کار کنه.
چقدر این شخصیت شما قابل تحسینه که تو این خونه ای که اجاره کردید طوری رفتار میکنید که واقعا فکر میکنید خونه خودتونه و مراقب وسائل هستید.
دمتونگرم استاد.
مبارکه این گریل جمع و جور و با کارایی بالا.
یاد سفر به دور آمریکا افتادم که میگفتید طبیعت را بهتر از اونی که تحویل گرفتیم
تحویل بدیم.
اینجا میبینیم شما در مورد همه چیز این شخصیت عالی را دارید
خونه را بهتر از موقعی که تحویل گرفتید تحویل میدید.
من یادمه تا همین یکی دو سال پیش 300-200 کیلو برنج میخریدیم ، بعدش میدیدیم شپش زده ، بعد مجبور میشدیم توی بالا پشت بام خونه مون روی یک پارچه ای چیزی برنج ها رو بریزیم که تا این بزرگواران از داخل برنج هامو برن سمت زندگی مورد دلخواهِ خودشون :)))
الان ما هم دقیقاً مثل شما کمتر کردیم یعنی نهایتاً هر دو ماه یک بار 30 کیلو میخریم که ایشالله همینم کمتر بشه
در مورد روابط خوبی که در خودتون ایجاد کردید ، چقدر من خوشم آمد
من خودم توی ارتباط با آدم ها خیلی خیلی بهتر از قبل شدم چون وقتی با احترام و با محبت با آدم ها رفتار میکنم واقعاً حس خودم خیلی خوب میشه ، نه اینکه بخوام اَدا در بیارمااا نه واقعاً دارم سعی میکنم طبق آموزش های دوره 12 قدم تمرکز کنم روی نکات مثبت آدم ها و قلباً آدم ها رو دوست داشته باشم
ولی دوست دارم در مورد یکسری آدم های دور و اطرافم مثل شما رفتار و گفتار خیلی بهتری داشته باشم
مثلاً الان تقریباً دو سالی میشه برای یک وعده غذا در طول روز رو من ظرف های خونه مون رو میشورم :)) برای اینکه یه کمکی به مامانم بشه
ازتون ممنونم بابت این تجربیات ارزشمندی که برامون نوشتین
من خیلی شما رو دوست دارم
بسیار مرد شریف و فهمیده ای هستین
به امید دیدار روی ماه شما و خانواده محترم تون در بهترین زمان و مکان
در بهترین زمان بعد یه شیفت کاری پر از لذت و سپاسگزاری و تمرکز بر نکات مثبت و شروع یه صبح دلپذیر نقطه آبی شما نوری در قلبم شد و منو به لذت درونی بیشتر رسوند.
چقدر شما قلب مهربونی داری
حسن جان بعد دوره بینظیر لیاقت به خدا که درهایی از رحمتش به روی من باز شده که دارم جرعه جرعه شهد شیرین این عسل را میچشم
چقدر دلچسپه وقتی کم کم خودتا بیشتر میشناسی و عاشق خودت میشی دیگه سعی میکنی راحت تر رفتارهای ناخوب دیگران را نادیده بگیری،
راحت تر خودتا ببخشی
راحت تر مسئولیت پذیرتر میشی
راحت تر ( رَد )میدی
باور کن وقتی تو اوضاع ناجالب کنترل ذهن خوبی انجام میدم ،محکم خودما بغل میکنم و یه ایول به خودم میگم
میگم رسول جان دمت گرم
گل کاشتی، البته که همه لطف و کرم خودشه
آقاجان این رد دادن چقدر خوبه
چقدر شیرینه
چقدر گواراست
در واقع وقتی خودتا دوست داری
حاضری هر کاری بکنی که قسمت خوب ماجرا را بولد کنی
و اون موقع هست که هم عاشق خودتی و برا خودت ارزش قائلی و هم عاشق تمام آدمهای دنیا میشی.
چون از خودت گذر کردی و عاشق شدی.
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی عشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بیجنبش عشق در مکنون نشود
حسن جان چقدر در صلح بودن با خود خوبه
چقدر آدم به عظمتش پی میبره
من که اول راهم و دارم تمرین میکنم و هر چی که دارم از لطف و کرم و بخشندگی خودشه
داره کم کم رشد میده منو
رو دوش خودش.
حسن جان به خدا که میدونم وقتی ظرفها را داری میشوری در اوج خوشحالی هستی ،برای خوشحالی کسی این کارا نمیکنی ،ضمن اینکه از خوشحالی مادر خوشحالی
ولی نگاهت به نگاه خودِشه
و فقط برای سپاسگزاری از خداوند که چنین موحبتی را برات فرستاده و عشق را نثارت کرده این کارا میکنی
منم حسن جان این کارا میکنم با عشق ،با لذت با حال خوب
و این کارا لطف و موحبتی از طرف خدا میدونم
و اون وقته که غرق در خوشحالی و شادی درونی میشم
احساس میکنم خدا چشم تو چشم من را داره نگاه میکنه .
نمیدونم بعضی وقتا اینقدر حال خوشی دارم که میخوام بیام بیرون داد بزنم
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا شکرت برای اینکه در مسیرم و فقط پشت و پناهم توئی
تنها تو را میپرستم و از تو یاری میجویم.
ما را به راه راست هدایت فرما
راه کسانی که به آنها نعمت(عشق بازی و در مسیر بودن و استقامت ورزیدن )دادی.
منم عاشقتم حسن جانم و عاشقانه دوستت دارم
مدتی میشه که دارم میبینم باعشق خالص داری تو سایت این عشق و حال خوب را گسترش میدی و مطمئنا بیشترش را خداوند بهت عنایت میکنه.
این قانونه
انرژی هیچ وقت از بین نمیره بلکه از حالتی به حالت دیگه در میاد و در بهترین زمان و مکان بر قلبت جاری میشه.
اقا رسول چند روزی هست که کامنت شمارو گداشتم برا خوندن امروز به لطف رب نازنیم این فرصت رو داد بهم که کامنتون رو بخونم
اول از همه چقدر لذت بردم از سپاسگزاری که کردید و بی شک در دفتر م ثبت میشه با اجازه شماااا…
چقدر زیباااا شد نگاهتون چقدر قشنگ شد نگاهتون به اطراف و من هم در تلاش این هستم و بینهایت تغییر کرد نگاهم به اطراف تا یه حسی میاد یا اینکه یک نجوایی میاد که بخوام کسیرو قضاوت کنم به این فکر میکنم که استاد تویه قدم پنج گفت
وقتی تو تویه این مسیر هستی همچیززز خیره و همچیز به نفع توست تمامممم
حالا شما تینقدر اطرافتون رو زیبا کردید با این نگاه و یک هدایت بود این کامنت شمااا برای من که حسین حتی توبه خلوتت هم تمام ادمهای اطرافتو تحسین کن و احترام بهشون قائل شو…
من هر جایی میرم ادمهای درست و حسابی به پستم میخوره
خدایا شکرتتتتت برای وجود اقا رسول و تمام بچه های این بهشت
الهی شکرت رب من که من رو قرار دادی در این مکان و سپاس از تو که در زمان مناسب من رو هدایت کردی به کامنت اقا رسول گل گلاب
رسول عزیزم به امید الله در مکان مناسب زمان مناسب ملاقاتت میکنم
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتممد باشی
ودر این بهشت به شدت زیبا در آغوش خداوند باشی و هر لحظه حضورِش را حس کنی .
الهی شکر که این دلنوشته به قلب شما نشست و به قول حمید امیری عزیز واقعا اعتبار همه اینها و هر چیزی که داریم از رب العالمینه
الهی شکر تو این سایت فرصتی هست که توی این شلوغی و همهمه که همه در حال بدو بدو و عجله و شتاب برای رسیدن هستند
یه استادِ عشقی اومد و گفت
توی این بدو بدو و عجله با کنترل ذهن و شکرگزاری و ایمان و توکل
به این دنیا و آدمهاش بگید وایستا دنیا من میخوام پیاده شم
و از لحظه ای که در اون قرار دارم لذت ببرم و به توهم گذشته و آینده نَرَم.
البته منظورم هدفگذاری و تجسم نیست
منظورم اون لحظاتی هست که ما با رفتن به آینده و به چطور اتفاق افتادن خواسته فکر میکنیم و نمیزاریم خداوند کارِ خودِش را انجام بده و حالمون بد میشه و گذشته ای را شخم میزنیم که کلی نجوا و احساسِ گناه همراهِش هست و حالمون را بد میکنه.
الهی صد هزار مرتبه شکر که چرخ زندگیمون روون شده و حالِ دلمون خیلی خیلی بهتر و با کیفیت تر شده.
و اتفاقاتی داره تو زندگیمون میوفته که نشونه هست که با قدرت بیشتری ادامه بدیم به این مسیر بهشتی ادامه بدیم و پا پس نکشیم.
خیلی این روزها دارم به
بما قدمت ایدیهم و بما کانو یعلمون فکر میکنم
اگر این را درک کنم که یه فاصله ای بین این احساس خوبم و اتفاقات وجود داره دیگه خیلی تلاشم را میکنم که از لحظات بهره کافی را ببرم و با قدرت حداکثری روی خودم و باورهام کار کنم.
حسین جان خیلی دوستت دارم و خیلی برام عزیزی
ممنونم و سپاسگزارم که یه بار دیگه با قلب مهربونت من مورد لطف و محبتت قرار دادی .
به امید دیدار شما دوست عزیزم در بهترین زمان و مکان
و گروهى از دیوان برایش در دریا غواصى مىکردند و جز آن به کارهاى دیگر مشغول بودند و ما حافظ آنها بودیم.
سلام به رسول عزیزم ممنونم از پیام قشنگت عزیز دلم
رسول همین الان که دارم این پیام رو میدم خیلی برام اتفاق جالبی افتاد اونم به این خاطر که من تویه دنیایی زندگی میکنم بنام دنیایی عباسمنشی خدارو صد هزار مرتبه شکر برای اینجا بودنم و اینجا نوشتنم . و وجود تک تک شماها خدارو صد هزار برا شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
اقا رسوا من موهام تیغ میکشم و اکثر اوقات ظاهرم تغیر مینه یبار مو میزارم یبار ریش میزارم یبار سبیل میزارم و لذت میبرم از هر شکلی که هستم و کیف میکنم….
همه بهم میگن یبار یه شکل بمون هر روز یبلایی سر خودت میاری منم میگم دوستت دارم و کیف میکنم امروز این شکلی باشم…
امروز رفت انبار لباس تحویل بگیرم دوستمون بهم گفت میگم تو چرا ایجوری همه دنبال اینه که برن مو بکارن و پیش کدوم دکتر برن که عالی بشه موهاشون بعد تو هی کچل میکنی گفتم دوست دارم ایا من میگممم چرا شما ایجوری؟؟؟
گفت تو دیونه ای همه دنبال چین تو دنیال چی گفتم بهش….
نود نه درصد ادما مثل همن من نمخوام مثل اون 99% باشم میخوام با اون یک در صد باشم…
گفت اون یک درصد همشون فلاننن…
گفتم میخوام مثل اون فلان باشم مگه بد یک درصد به هیچکس فشار نمیاره همه 99% که عاقلن کافیه خداروشکررر…….
بعد دیدم لحنش تغییر کرد گفت خیلی بهت میاد و تو چرااا ایقدر تغییر کردی میومدی انبار زمین زمان یکیک میکردی الان اصن…
فقد بهش گفتم خدارو صد هزار مرتبه شکرر….
خیلی عالیه که لطف خدا شامل حالمون شد و داریم زیبا و قشنگ زندگی میکنیم خدارو صد هزار مرتبه شکر
دم استاد قشنگم گرم دم مریم بانو گرم دم تمام بچه های قشنگ این بهش گرممم
از تک تکنون سپاس گزارم هر جای دنیا که هستید بینهایت دوستتون دارم و عاشقتونم
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید….
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام
وَقَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیماً (23) اسرا
پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسیدند، به آنان «اُف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو.
عادت مخرب در مورد پول:
باور ذهن فقیر، من هرچقدر پول بسازم خرج می کنم با پول غریبه هستم، وقتی پول به دست من می آد به من سیخ می زنه تا راهی پیدا کنم خرجش کنم .
یادمان باشه که عادت های ناپسند، باورهای مخرب در شخصیت ما ایجاد می کنه ، مثل عادت پول را سریع خرج کردن ، پول را از خودمان دور کردن ، پول را قرض دادن، خرید کردن وسایلی که اصلا بهش نیاز نداریم وفقط بخاطر لذت خرج کردن و در فضای احساسی با پول رفتار کردن همه اینها رفتارهای ذهن فقیر هست ، چون میگه نگه داشتن پول پیش خودم خیلی سخت هست و به محض اینکه پول ساختم خرجش کنم با پول راحت نیستم،
این رفتار و عادت غلط ذهن فقیر باعث میشه که همیشه فقیر بماند و همیشه در حالت صفر باشه و جیبش خالی باشه، و به دیگران میگه من هرچه کار می کنم آخرش همیشه خالی هستم و چیزی ندارم.
تمرین و راه حل :
باید یادگیریم که با پول دوست باشیم باید یاد بگیریم که همیشه پول همراهمان نگه داریم و پول را به خودمان نزدیک کنیم و فرنکاس دوستی با پول را ایجاد کنیم
به همین منظور بهتر هست داخل کیفمان یا کارت بانکی قسمتی کوچک از درآمد ماهانه را پس از دار کنیم و تحت هیچ شرایطی آن را خرج نکنیم و و ماه به مبلغی اضافه کنیم ، جلوی وسوسه شیطان را بگیرم با پول دوست شویم و اجازه بدهیم پول هم با ما دوست بشه ، آگاهانه جلوی هزینههای اضافی را بگیریم و مهارت نگه داشتن پول را یاد بگیریم اگر نیاز بود پول خرج کنیم و گرنه اجازه بدهیم پول پیش ما باشه.
پول به ما سیخ نزنه که خرجش کنیم باید با پول رفیق شویم و با ادامه دادن و رعایت تکامل کم کم پس انداز می کنیم و تعهد می دهیم که پول زیاد تری بسازیم و از مازاد آن خرج کنیم و تحت هیچ شرایطی به پس انداز دست نمی زنیم ، تعهد می دهم با پول دوست شوم و با هاش راحت شوم ذهنم را کنترل کنم و عادت های غلط را حذف کنم .
پس انداز کردن پول و دست نزدن به آن، باعث میشه من کنترل ذهن کنم و اعتماد به نفس مرا افزایش میده که من تونستم پول را پیش خودم نگه دارم و فرنکاس آن را جذب کردم من تونستم جلوی وسوسه های شیطانی را بگیرم من تونستم آدم بزرگی بشم ، دقیقا مثل کسی که تونسته روزه بگیره حس خوبی پیدا می کنیم و شخصیت ما بزرگتر میشه و پول بیشتری را جذب می کنیم از فضای احساسی و وسوسه انگیز خرج کردن پول خارج می شویم .
به همین منوال عادت های ناپسند دیگه را هم می تونیم حذف کنیم ، مثل خوردن مواد قندی ، شب ها با شکم پر خوابیدن، تحرک نداشتن.
و همچنین قبل از اینکه عادت های غلط قوی تر بشه ، شناسایی می کنیم و عادت های درست جایگزین می کنیم.
خدایا شکرت
علیرضا یکتای مقدم
مشهد مقدس
سلام و دورد خدمت دوست عزیزم آقای یکتای مقدم واقعا مثل فامیلیتون کامنتهای یکتایی هم مینویسید مخصوصا در توضیح مقایسه ذهن فقیر و ثروتمند در نحوه فکر کردن و باورها و عملکرد ذهنیت فقیر و ثروتمند که تو فایل الگوی مناسب برای کسب و کار هم خیلی عالی توضیح دادین سپاسگزارم از شما دوست عزیز که عاشقانه دانسته هاتون رو با ما به اشتراک میزارید
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا»
(ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ [همواره]ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﻰﻣﻴﺮﺩ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻦ، ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﮔﻮﻱ ، ﻭ ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ)
«الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَٰنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا»
(ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺷﺶ ﺭﻭﺯ ﺁﻓﺮﻳﺪ ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﭼﻴﺮﻩ ﻭ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ ، ﺍﻭ ﺭﺣﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﺒﻴﺮ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺑﭙﺮﺱ) (فرقان 58-59)
—————————————————————————
خدای من و پروردگارم ، ای رب العالمین ، از تو درخواست یاری و هدایت و حمایت و آگاهی میکنم. خدایا من به هر خیری که بهم عطا کنی محتاج و فقیر و نیازمندم. خدایا نورت رو به قلبم عطا کن و بر ذهن و روحم جاری شو و اجازه بده تا از تو بگویم و از تو بنویسم. خدایا من محتاج وصل شدن به تو، و گفتن و شنیدن درباره تو هستم؛ خدایا تو از من بی نیازی ولی من به تو نیازمندترینم، پس توکل میکنم بر نور هدایت تو ای مهربانترین مهربانان …
«وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا»
—————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم. از درگاه خداوند برای همه شما بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و شادکامی رو درخواست میکنم.
راستشو بخواین دیروز یه کامنت بسیار طولانی هم نوشتم ولی بخاطر اینکه حس کردم خیلی کامنتم حوصله سر بر شده پاکش کردم. نجواهای کمبود و ناکافی بودن ذهنم هم بی تاثیر نبود. این یه تلاش آگاهانه است برای اتصال مجدد.
—————————————————————————
خداوند همه اساس جهان رو بر مبنای انرژی خلق کرده، اگر از مقیاس های اتمی کمی پایینتر بریم و به مقیاس های الکترونی و نوترونی برسیم متوجه میشیم الکترون و پروتون و نوترون همه اشکالی از انرژی هستن. مثبت و منفی و خنثی. همه جهان از همین انرژی ها ساخته شده ولی تفاوت در تعداد الکترون ها و جهت چرخش شون و تعداد اتمها و چیدمان مولکولی اونها باعث میشه مواد مختلفی با ویژگی های مختلفی بوجود بیاد . همون انرژی تشکیل دهنده آهن و فولاد، انرژی تشکیل دهنده گلبرگ گل هم هست با چیدمان مولکولی و اتمی متفاوت، همون انرژی توی جسم ما هم وجود داره. و توی غذایی که میخوریم و هوایی که تنفس میکنیم و آبی که مینوشیم …
همون انرژی توسط افکار و باورهای ما به فرکانس و سیگنال هم متصاعد میشه پس قوانین حاکم بر انرژی در سراسر جهان هستی به نوعی مشابه همدیگه هستن.
اگر ما مثالی بزنیم از جسمی در حال حرکت و برآیند فیزیکی انرژیهای اون جسم ، به طور کلی میتونیم اون جسم رو با ذهن و جسم انسان هم مقایسه با کمی تفاوت.
قانون اول نیوتن میگه اگر جسمی ثابت و در حال سکون باشه تمایل داره ثبات خودش رو ادامه بده ، و اگر جسمی در حرکت باشه تمایل داره حرکتش رو ادامه بده. تا زمانی که نیرویی ثبات جسم ساکن و حرکت جسم متحرک رو دستخوش تغییر نکنه.
اگر در فضای خارج از اتمسفر زمین (جاذبه صفر و خلأ) یه گلوله رو از یک اسلحه شلیک کنیم این گلوله تا ابد به حرکت خودش در مسیر مستقیم ادامه میده. ولی نیروی حرکتی همون گلوله، روی سطح زمین توسط مقاومت هوا و جاذبه زمین تحت تأثیر قرار میگیره و بعد از چند ثانیه سقوط میکنه.
(حس معلم فیزیک دبیرستان رو پیدا کردم که الان یکی دستشو بلند میکنه میگه آقا اجازه دفتر چند برگ تهیه کنیم ، خخخخ)
ما انسانها هم از قوانین فیزیکی مستثنی نیستیم مخصوصاً وقتی درگیر یه سری عادتها میشیم.
کسی کل عمرش رو بی حرکت و بی هنر و تنبل و مصرف کننده بوده دوست داره این وضعیت رو ادامه بده مگر اینکه نیرویی از بیرون (تضاد) و یا نیرویی از درون (خواسته ها و اهداف) اون شخص رو وادار به حرکت نکنه… (یا هر دو دو نیرو باهم)
از طرفی اون شخصی که همه عمرش فعال و اکتیو و مثبت و مولد بوده دوست داره این وضعیت رو ادامه بده (مگر اینکه تضادها و باورهای غلط متوقفش کنه) …
اگر عادتهامون زندگی ما رو در یک جهت خاصی جهت دهی میکنن و این جهت خاص خواستهٔ ما نیست و میخوایم تغییری رو ایجاد کنیم باید نیرویی متفاوت و از جهتی متفاوت به خودمون وارد کنیم برای تغییر عادتها (برای تغییر مسیر حرکت)
—————————————————————————
در گذشته که نظامی بودم بسیار فرد منظم و On time ی بودم ولی بعد از اینکه از اون سیستم جدا شدم و مخصوصاً بعداً که ازدواج کردم دیگه زیر 40-50 دقیقه تاخیر ، اصلا برام تاخیر محسوب نمیشه.
دیگه مجبورم معطل شدنهای طولانی رو جوری توی ذهنم هندل کنم در حالیکه در گذشته اگر 5 دقیقه معطل میشدم برام فاجعه بار بود.
همسر یه وقتایی بهم میگفت زودباش، زودباش آماده شو بریم بیرون. و من میگفتم سختترین کار من فقط پوشیدن جورابه. و دقیقاً یک دقیقه و 30 یا نهایتا 2 دقیقه بعد من آماده بیرون رفتن بودم (بارها زمان گرفتم)…
ولی عادت کردم به اینکه صبور تر باشم ولی این صبوری کردن یه جاهایی تبدیل شد به عدم وقت شناسی. این یه مثال بود از عادت درستی که داشتم و از مسیر درست خودش خارج شده و الان عادت غلط جاشو گرفته.
یه زمانهایی عادت داشتم سر هر چیز ساده ای توی خونه یا محل کار بحث و مشاجره کنم… ول به مرور زمان با کارکردن روی خودم و مخصوصاً آموزه های این سایت تونستم به مقدار زیادی این عادت غلط رو اصلاح کنم و حتی دیگه برام مهم نباشه که بقیه چه طرز فکری دارن. چون بقول استاد توی دوره دوازده قدم جهان به هر تفکری احتیاج داره.
عادتهایی مثل تمرکز داشتن و هدفمند بودن و گفتگوی درونی مثبت ، عادتهای ارزشمندیه که هنوز نتونستم به خوبی در خودم ایجاد کنم و میدونم که خیلی کار دارم.
استاد در مورد پینگ پنگ مثال زدن و نحوه حرکت دستها و گرفتن راکت … من این موضوع رو در مورد ورزش بدنسازی تجربه کردم که اگه یه حرکتی رو اشتباه بزنی تا اینکه بخوای دوباره اصلاحش کنی تلاش زیادی لازمه.
(جهت خنده : آقایون یه جمله معروفی توی باشگاه دارن که میگن «داداچ داری اشتباه میزنی» (حتی نباید بگی داداش ،خیلی مهمه بگی داداچ تاثیرش بیشتره ؛ شنیدم معادل همین جمله توی باشگاههای خانمها اینه که: «تو که لاغری برای چی میای باشگاه»)
اگه یه حرکتی رو من با وزنه 15 میزدم و اشتباه بوده و الان میخوام اصلاحش کنم. دوباره میرم سراغ وزنه 5 یا 7,5 و تمرکز میکنم و اون حرکت رو چند بار با وزنه سبک و به شکل صحیح انجام میدم و توی آینه خودمو میبینم و گوشی میذارم از زاویه ای که دید ندارم حرکت دستمو فیلم میگیرم و بعداً با حرکت افراد حرفه ای توی اینترنت مقایسه میکنم و ذره ذره بهبود رو ایجاد میکنم. ولی اگه نخوام دوباره روی حرکتها تمرکز داشته باشم بازم ذهنم ناخودآگاه میره سراغ حرکت غلط … بارها و بارها تکرار و تمرین لازمه که حرکت درست توی دست و پای آدم بشینه.
—————————————————————————
در ادامه یه موضوع خیلی ارزشمند رو دیدم ، اینکه اینقدر به خونه دیگران اهمیت میدین و جوری رفتار میکنید که انتظار دارید دیگران رفتار کنند …
من این رو توی خرید کردن انجامش میدادم با اینکه نمیدونستم کار درستی هست یا خیر. و همیشه برعکس اون رو میشنیدم.
به شرطی میرم توی یه مغازه که احتمال خرید کردنم بالای 80-90٪ باشه و اگه بدونم که الان خرید نمیکنم اصلا توی مغازه طرف نمیرم که وقتش رو بگیرم. وقتی میخوام خرید کنم اول فقط نگاه میکنم و انتخاب میکنم و بعداً فقط همون چیزی رو که انتخاب کردم رو برمیدارم و تعجب میکنم از آدمهایی که ده ها مدل لباس و چیزهای دیگه رو آوردن روی ویترین فروشگاه جمع کردن و هنوز انتخاب نکردن. بشدت مقاومت دارم از اینکه مغازه رو بهم بریزم. اگه 2-3 تا مدل رو برام بیاره ، و یکی رو انتخاب کنم 2 تای دیگه رو خودم جمع میکنم. اگه کفش رو پا بزنم و مناسب نباشه حتما باید با دستمال کاغذی کف کفشی رو که نخریدم تمیز میکنم و بعداً پس میدم به فروشنده.
همیشه خودمو میذارم به جای فروشنده میگم این بنده خدا اگر از صبح تا شب هر بار که یکی میاد مغازه رو اینجوری بهم بریزه انرژی و وقت زیادی ازش گرفته میشه.
2-3 شب پیش بود که رفتم توی یه فروشگاه لوازم ورزشی یه TRX برای خودم خریدم (یه جورایی به خودم جایزه دادم)
و بعدش یه عینک شنا رو قیمت گرفتم ، و بعداً فروشنده میخواست چندتا عینک رو برام بیاره که تست کنم گفتم نه نیازی نیست فقط قیمتشو میخواستم ، هر وقت خواستم بخرم امتحان میکنم. گفت مشکلی نداره، من میارم براتون. گفتم نه من دوست ندارم وقتی قرار نیست چیزی رو بخرم مغازه رو بهم بریزم، اینو یه وقت دیگه میام براش.
با اینکه بارها شنیدم که فروشنده وظیفشه ولی من میگم اگر من خودم جای این بنده خدا بودم قطعاً دوست نداشتم مشتری مغازه رو بهم بریزه و خرید نکنه.
—————————————————————————
این بخشی از تجربیات و خاطرات و عادتهای نامبرده بود. خدا رو شکر میکنم که در مدار اساتیدی این چنین ارزشمند قرار گرفتم که بتونم از رفتاریها و سبک زندگی شون الگو برداری کنم.
الحمدلله رب العالمین.
اساتید عزیزم و دوستان نازنینم در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بنام خدای مهربون
سلام به روی ماه استاد و مریم جون ورزشکار
خدا قوت
خیلی از این فایل لذت بردم سپاسگزارم
فایل قبلی و که دیدم خواستم کامنت بنویسم اما آگاهانه ننوشتم چون میخواستم بگم روش ضربه زدن و مدل حرکت بدنتون مخصوصا مریم جون باید اصلاح بشه و گفتم حالا من بگم خیلی کمکی نمیکنه و مطمئن بودم مربی های اونجا روش درست و بهتون آموزش میدن
به نکته عالی اشاره کردین استاد جان
من تجربه خودم میگم
وقتی اینجا خواستم گواهینامه بگیرم ، من تو امتحان عملی رد کردن
کسی که امتحان میگرفت ازم پرسید چند سال راننده هستی خب من حدود 16 سالگی رانندگی و یاد گرفتم و تو جاده هایی رانندگی کردم که معمولا خانوم ها میترسن
وقتی بهش گفتم ، اون آقا بهم گفت خیلی کارت سخت شد چون تو طبق روش اشتباهی که سالها رانندگی کردی اینجا هم داری رانندگی میکنی
باید هر چی از قبل میدونی از ذهنت پاک کنی و با روش اینجا یاد بگیری
و دقیقا همینه ، وقتی کاری و از اول اشتباه یاد میگیریم
اصلاحش زمان بیشتری میخواد
من چون رقص و دوست دارم همیشه میرقصم اما دخترم که چند سال کلاس میره و حرکات بدن و هماهنگی با موزیک و اصولی یاد گرفته همیشه بهم میگه مامان تو رقص بلد نیستی اما کسی که اصول رقص و نمی دونه فکر میکنه من قشنگ میرقصم
من قبلا که قانون و نمیدونستم فکر میکردم دارم خودشناسی میکنم و روشم درسته اما وقتی قوانین و اصل و از دوره ها و آموزش های شما آموختم متوجه شدم چقدر مسیرم اشتباه بوده
واقعا هر کاری و اگه از اول اصولی و درست یاد بگیرم با انرژی کمتری و با سرعت بیشتری پیشرفت میکنیم
چون ذهنمون در مورد اون موضوع خالی هست و فقط با روش درست پُر میشه بنابراین با سرعت بیشتری رشد میکنیم
مثلا در مورد روابط
بچه هایی که در خانواده های نرمال بزرگ شدن خیلی باورهای بهتری نسبت به روابط دارن تا بچه هایی که تو دعوا و مشکلات بزرگ شدن
البته من همون موقع هم به اون آقایی که ازم امتحان گرفت گفتم من با همین روش رانندگی ام سالها لذت بردم و راضی هستم الانم روش جدید و یاد میگیرم و دوباره امتحان میدم
حالا شما و مریم جونم سالها با همین روش اشتباه خودتون بازی کردین و کلی لذت بردین الان وقتش بوده که با روش اصولی آشنا بشین
مهم لذت بردن و در لحظه بودنه
حالا اگه من از اول طبق اصول اروپا رانندگی میکردم خیلی فرقی نداشت اما فرق داره لذت بردن از رانندگی تو جاده های خطرناک و خاکی اونم نصفه شب
رقصیدن برای دلت با تمام احساست خیلی بیشتر لذت داره حالا اصولی هم نرقصم به جایی برنمیخوره
اما در فهم قوانین خداوند خیلی خیلی خیلی فرق داره که اصول و اصل و درست یاد بگیریم
چون پای شِرک و توحید وسط ِ
چون حرف از سعادت و بدبختی
چون تفاوت از زمین تا آسمون بین فقر و ثروت
خلاصه که هر چیزی و اشتباه یادگرفتم مهم نیست اما مهم بود که از مسیر گمراهی و شرک به راه راست و توحید هدایت شدم
راستی این گریل داخل خونه رو من چند سال میشه که دارم و عالیه منتهی مریم جون اگه قطر گوشت و نازکتر کنی خیلی عالیتر میشه البته این تجربه من ِ و خیلی ازش راضی ام ، خدا از سازنده اش راضی باشه
مریم جون رنگ موهات هم مبارک باشه خیلی بهت میاد
منم مثل خودت همیشه هر جایی برم موقع تحویل مثل دسته گل تحویل میدم
دقیقا به این موضوع ایمان دارم که آنچه برای خودم می پسندم برای بقیه هم بپسندم
یادمه یکی از کمپ هایی که بودم وقتی ترنسفر شدم به کمپ دیگه اتاقم و مثل آینه کردم حتی تو کمد ها رو هم دستمال کشیدم ، بعد از من یه خانوم ترک اومده بود اتاق من و از بچه ها کمپ پرسیده بود کی اینجا بوده از طرف من ازش تشکر کنید که اینقدر اتاقش و تمیز و زیبا تحویل داده
خیلی لذت بخشه وقتی وارد محیط تمیز میشیم
آدم روحش جلا پیدا میکنه
برای مغز من تمیزی و مرتب بودن لذت بخشه و بهم ریختگی و کثیفی رنج آور
خداروشکر
استاد جدا از همه حرفها چقدر ثروتمند بودن خداگونه و زیباست
فکر کن هر وقت هر جایی که بخوای میتونی بری اونم با کیفیت بالا
استاد با تمام وجودم آزادی مالی و زمانی تون رو تحسین میکنم و عشق میکنم از دیدنتون در این زندگی آزادانه
مثل عقاب هر جا که دوست دارین پرواز میکنید
من ی مدتی میشه که دارم آدم های ثروتمند و از نزدیک بررسی میکنم
خیلی آدم های آروم تری هستن
خیلی مهربانتر و با ادب تر هستن
خیلی سخاوتمند تر هستن
خیلی متواضع تر هستن
خیلی عزت نفس بیشتری دارن
انرژی شون خیلی متفاوته با آدم های فقیر
قشنگ خداگونه بودن ثروت و میشه لمس کرد
آفرین به شما که با تمام سلول هاتون این زندگی زیبا رو خلق کردین
و با بیانی ساده راه و روش این خلق کردن و به ما هم یاد دادین
نوش جونتون ، گوارای وجودتون
خیلی هر دو تایی شما را دوست دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به دو فرشته های زمینی حوریان زیبا رو سلام ودرود به بندگان خالص خداوند که زمین رو به ارث میبرند
خدایا سپاسگذارتم که هرلحظه هدایتگرما هستی
خدایا سپاسگذارتم بابت تک تک ثانیه های زندگیم
خدایا سپاسگذارتم که من رو خالق زندگی خودم کردی
خدایا سپاسگذارتم که هرلحظه کنارمی ودروجودم
خدایا سپاسگذارتم که حواست به ماها هست درهرلحظه وهرجا
نکات کلیدی که همیشه از فایل های استاد میشه دید حال خوب =اتفاقات خوب
زمانی که ماها بتونیم خوداگاه در شرایط حساس مثل بازی کردن مثل به وجود اومدن یک تضاد بتوانیم حالمون رو خوب نگه داریم بتونیم به نکات مثبت اون موضوع نگاه کنیم فکر کنیم که حتما خیریتی هست که این موضوع به وجود اومده که باعث پیشرفتم بشه قطعا با این دیدگاه تو به پیشرفت میرسی واقعا استاد درست میگن ماها عادت های مخربی داریم که سال ها با ما بودن مثل همین کنترل نکردن ذهن اما میشود این عادت مخرب روبا تکامل نه یک شبه عوض کرد
استاد با تغیر نگاه منفی به سمت مثبت تمام موضوعات زندگی خودشون رو به نفع خودشون تمام کردن نمیگم این کار خیلی اسونه نه نیست اما با تمرین کردن با تکرار کردن همینکه یه کوچولو بتونیم در شرایط چالشی حالمون رو خوب نگه داریم واقعا ورق برمیگرده استاد واقعا دوره احساس لیاقت به من کمک کرده که اگاهانه تمرکز کنم برروی زیبایی ها هنوز استاد بعضی جاها کم میارم گریه میکنم اما سریع به خودم میگم اگه بخوای به این وضع ادامه بدی زندگیتو باختی واقعا استاد هرجای قرآن رو که نگاه میکنم از پرهیز کاران و تقوا پیشه کنندگان صحبت شده هرچقدر قران رو بیشتر میخونم درکم از آیاتی که روزگاری من رو از خدا جوری میترسوند که دیگه سمت این کتاب هدایتگر نمیرفتم اما الان شده شاه کلید تمام موضوعاتی که توشون سردرگمم خداوند از طریق ایاتش با من صحبت میکنه وراه گشای من شده و هرجارو که دراین کتاب ارزشمند نگاه میکنم تصدیق کننده حرف های شماست واقعا خداوند هرلحظه درحال هدایت ماهاست ماها باید نشونه هارو دنبال کنیم تا برسیم به اصلی که فراموش شده سپاسگذارخداوندم که شمارو آفرید وسپاسگذار شما و مریم جانمم هستم که هرلحظه برای اینکه ماهم مثل شما به بهشت برسیم فایل های ارزشمند میگذارید که به این درک برسیم که میشه به تمام خواسته هات رسید به شرط کنترل کردن ذهنت به سمت نکات زیبا
به نام خدای مهربانم
سلام به همه عزیزانم
امروز روز عید غدیر هست و این روز عزیز و بزرگ رو به هنه عزیزانم تبریک میگم
اول خواستم در مورد صحبتهای استاد در مورد تغییر عادات صحبت کنم و گفتن بزار یکبار دیگه فایل رو ببینم بعد بنویسم .اما آخر فایل برام جذابتر شد اونجایی که به راحتی یک گریل خرید کردن برای تمیز موندن خونه چند تا نکته برام مهم اومد و گفتم اینها رو بنویسم و بعد از دیدن دوباره فایل درمورد عادتها صحبت کنم
1-چیزی که برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند.
دوست دارم چطور با من رفتار کنن؟ همونطور رفتار کنم .
دوست دارم چطور با وسایل و محیط زندگی من رفتار کنن؟ همونطور رفتار کنم.
بارها و بارها این رو از استاد شنیدم و این یکی از اصول استاد هست.و من هم اگر بهش عمل کنم مسیری رو طی میکنم که همه اش نعمت و برکت و ثروت و حس و حال خوب است
وقتی سعی کنم طوری رفتار کنم که دوست دارم با من رفتار شه در یک مسیر درست قرار میگیرم که این مسیر درست من رو هدایت میکنه به درستترها و بهترینها و همونی میشه که من میخوام چون من همون طوری رفتار میکنم که دیگران بخوان و این یعنی روش درست قانون
2-ثروتمند بودن زندگی رو راحتر و زیباتر میکنه
وقتی میبینی توی سفری و توی خونه ای هستی که نیاز به وسیله ای جدید داری بدون دغدغه اینکه پول هست یا نه خرید میکنی و مسله ات رو حل میکنی و لذتش رو میبری و اینجاست که میگن خدا بیشتر از ما دوست داره که ما ثروتمند باشیم چون خدا از ما شادی میخواد امید میخواد راحتی زیبایی میخواد که همه اینها با داشتن ثروت بیشتر میشه
امروز روز عیده و خیلیها مون دلمون میخواد امروز عیدی بدیم و امروز رو یک روز خاص توی ذهن بچه هامون بسازیم و داشتن ثروت رسیدن به این آرزو رو راحت تر و زیباتر میکنه این عیدها که میشه بهانه دورهمی و لذت بردن و جشن گرفتنها ،خیلیهامون دلمون میخواد ما هم سهمی در این جشن گرفتنها داشته باشیم و ثروت داشتن این رو راحتر میکنه
وقتی ثروت داری میتونی کارهای خیر بیشتری بکنی و حس و حال زیباتری پیدا میکنی و روزت پر میشه از حال و احساس عالی و این به خاطر داشتن نعمت بزرگ داشتن پول هست.
( خدایا شکر که به من به قدری بخشیده ای در همین لحظه که بتونم هر کاری دلم میخواد رو انجام بدم الهی شکر به خاطر راحتی و آسانیها در بدست اوردن و بخشیدن نعمت ارزشمند پول ثروت به من)
3-تشکر کردن از همدیگه
دمت گرم گفتن مریم جان در آخر و تشکر از استاد خیلی زیبا بود
وسیله ای که خود استاد هم میخواد ازش استفاده کنه و مال شخص مریمجان نیست اما با تمام وجود مزایا رو میگه و تشکر میکنه و صد البته حس و حال استاد هن بهتر و بهتر میشه با این حد از شادی و تشکر مریم جان
4-دیدن بهبود ها و مزایا
همینکه هر بار مریم جان بهبود ها رو میبینه و بازگو میکنه باعث میشه هر بار وسیله بهتر و راحت و با کیفیت تر داشته باشه بار قبل هم از مزایای گریل خریداری شده میگفتن و این بار هم از مزایای این وسیله و تشکر کردن خالصانه از استاد و این خودش یعنی باز در مسیر درست و مسیر دریافت نعمتها و ثروتهای بیشتر و البته مهتر از بیشتر دریافت بهترین نعمتها و با کیفت ترینها
(در پرانز بگم به لطف خدای مهربان با رها کردن و ارام شدنم و توکل کردن به الله قدرتمند هستی در مسیری هستم که پول این نعمت با ارزش خداوند را به راحتی و محترمانه و عاشقانه دریافت میکنم بدون تقلا و این لطف و رحمت پروردگار هستی هست که بینهایت از خداوند بزرگ و مهربان و بخشنده ام سپاسگزارم که هر بار من را آگاهتر میکنه و زندگی را برایم راحت تر الهی شکر )
خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید
سلام آسمان جون
دوست داشتم من این چیزی که یادم اومد اینجا بنویسم که بشه ادامه درسهایی که از این سریال گرفتم
“قتی سعی کنم طوری رفتار کنم که دوست دارم با من رفتار شه در یک مسیر درست قرار میگیرم که این مسیر درست من رو هدایت میکنه به درستترها و بهترینها و همونی میشه که من میخوام چون من همون طوری رفتار میکنم که دیگران بخوان و این یعنی روش درست قانون”
این قسمت از کامنتتون منو یاد چند هفته قبل انداخت که همینجوری رفتار کردم
برادر زاده 5 سالم خیلی دوست داره باهم صحبت کنیم
اومد گفت عمه عمه و شروع کرد به صحبت
من همزمان داشتم با گوشی ور میرفتم و بهش گوش میکردم یهو
به خودم تلنگر زدم زهرا تو دوست داری یکی بهت گوش کنه سرش تو گوشیش باشه گفتم نه
گفت خوب درسته این بگه اعتراض نمیکنه و شاید اصلا درکی هم تو ذهنش نباشه که این کار بی احترامیه ولی تو که میدونی احترام گذاشتن چیه
سریع گوشی و تو همون حالتی که بود قفل کردم کامل گذاشتم کنار
اونم همینطور با هیجان ادامه داد
این همون بهبود های ذره ذره شخصیتیه که قراره مارو اماده تر کنه واسه چیزای بهتر و عالیتر
دوست داشتم اینجا ردپامو بزارم
خیلی زیاد حالتون عالی
(این لحظه از ساری و صدای بارون منتظرم قهوه ام اماده بشه رو مبل رو به روی بالکن نشستم و دارم کامنت میخونم
ساعت 8:50 صبح چهارشنبه)
عاشقتونم
بهنام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه همسفران خوبم در این سفر زیبا و آموزنده
خداروشکر که اول صبح این فایل زیبا روزی من شد و میتونم صبحم رو باهاش آغاز کنم
از زمانیکه با آموزشهای شما آشنا شدم عادتهای خیلی زیادی آرام آرام تغییر کرد و من میتونم بگم تا حد خیلی زیادی در تحکیمشون خوب عمل کردم، یه چندتاش رو بازگو میکنم که فرکانسش قدرت بگیره تا بتونم مصممتر باشم در ایجاد عادتهای مثبت و ترک عادتهای منفی چون این یک روند تکاملیه
اما دوست دارم قبلش درباره یه نکته خیلی مهم صحبت کنم و اون هم آگاهی از تاثیر عادتها یا خردهعادتها تو زندگیه
مثلاً خیلی از ماها میدونیم ورزش خوبه اما دقیقاً نمیدونیم چقدر خوبه!
میدونیم پسانداز خوبه اما نمیدونیم دقیقاً چه تأثیری در روند رشد مالی ما میتونه داشته باشه!
یا درخصوص عادتهتی منفی میدونیم سیگار خوب نیست اما نمیدونیم چقدر میتونه بد باشه!
یعنی چی؟
انسان در ذات میل به رشد و پاکی داره، زمانی که برای ذهن منطقی میشه که این عادت مانع از رشد یا موجب افزایش رشد میشه خیلی خیلی راحتتر میتونه اون عادت رو ترک و یا ایجاد کنه.
معمولاً اینجور زمانها خیلی از افراد برای عادتهای نامناسب توجیهات اشتباه هم میارند و ربطش میدن به موضوعات مختلف
مثال میزنم
من اوایلی که با استاد آشنا شدم هم سیگار میکشیدم هم مشروب میخوردم و هم ورزش میکردم و فرایض دینی رو انجام میدادم. اون زمان احساس گناهی از اینکه یه سری کارهای متضاد دارم انجام میدم نداشتم اما میفهمیدم که فطرت من با این کارها مخالفه و به این فکر کردم من همینجوری دست و پا شکسته دارم قانون رو اجرا میکنم کلی نتیجه گرفتم پس اگه اینارو بذارم کنار چقدر میتونه برام مفید باشه و چقدر الهامات خداوند رو بهتر دریافت میکنم درواقع مهمترین دلیلم برای ترک این دو عادت این بود که الهامات خداوند رو بهتر دریافت کنم چون میدونستم زمانی که من مشروب یا سیگار مصرف میکنم چون اساس این کار دور زدنه قانونه امکان نداره الهامات دریافت بشه یا حداقل الهامات خالصی دریافت بشه چون الهامات متفاوت و خالص نتیجه تغییر فرکانسه نه میانبر زدن من باید مدل فکر کردنم تغییر کنه و امکان نداره که من مدل فکر کردنم تغییر کنه و عادتهام عوض نشه و فرکانسم تغییر نکنه و البته که ازونجایی که علاقه به ورزش هم داشتم و کیفیت ورزش برام مهم بود احساس حماقت بهم دست میداد که من دارم کلی انرژی میذارم بعد با یکی از این کارها به راحتی هرچی رشته میکنی رو پنبه میکنی به همین دلیل خیلی راحت گذاشتم کنار. البته که از خدا هم خیلی درخواست داشتم که بهم کمک کنه و وسوسههایی وجود داشت اوایل اما منطقش انقدر محکم بود که شکرخدا خیلی زود تونستم محکمش کنم تو وجودم و البته خیلی راحتم خودمو بخشیدمو و حساس نشدم نسبت به خودم که اره من خیلی اشتباه کردم و اب از سرم گذشته دیگه فایده نداره، نه جلوی ضرر رو هر زمان بگیری منفعته. هر چقدر هم که با قانون اشنا شدم و الگوهای خیلی موفق رو دیدم بابا بله همین ترامپی که همه دنیا گاهی برعلیهش متعهد میشن لب به سیگار و مشروب نزده و بارها در مورد مضرات این موضوع صحبت کرده و باعث میشد منطقم هی قویتر و قویتر بشه. از طرف دیگه دوستانی رو اوردم تو ذهنم که درعین استعداد به دلیل افتادن تو دام این داستانا زندگیشون رو نابود کردند و قشنگ اهرم رنج و لذت رو تو ذهنم محکم کردم.
هر چقدر که بیشتر با استاد و اموزشها اشنا شدم هم این عادتها تو بخشهای مختلف به سمت بهبود بیشتر و بیشتر شد
مثل همین عادت سپاسگزاری، یعنی من الان هرجا میرم هر لحظه سعی میکنم یه چیزی پیدا کنم که دربارش سپاسگزار باشم یعنی قشنگ حس میکنم زندگیم که هیچ همه استخونام نرمه نرم شده.
یا عادت تحسین کردن اطراف یا افراد. من مکالم رو با گفتن یه نکته مثبت از طرف مقابل اغلب شروع میکنم چون میبینم چه حس خوبی ایجاد میشه و چقدر تاثیر مثبت در روند مکالممون داره.
یا عادت ورزش روزانه و پیادهروی
عادت غذای سالم خوردن
یا توجه کردن به خودت و سخت نگرفتن
عادت مقایسه نکردن رو که خیلی دارم تمرین میکنم به ویژه از زمان دوره احساس لیاقت
عادت هدیه دادن
عادت ایجاد بهبودهای مستمر و پرهیز از کمالگرایی
عادت رفتن تو دل ترسها
عادت نترسیدن از قضاوت دیگران
عادت درخواست کردن
عادت تمرکز و تکرار اصل و دوری از حاشیه
عادت نپذیرفتن سخت بودن کارها یا استانداردهای محدودکننده جامعه
عادت رها و تسلیم بودن و نچسبیدن به اتفاقات
عادت کنترل ورودیها و کانون توجه و پذیرفتن مسئولیت کامل زندگیم
عادت انتظار نداشتن از دیگران و صادق بودن
عادت دیدن و صحبت درخصوص اتفاقات و تواناییهای مثبت زندگی و تایید هدایتهای الله
عادت پسانداز کردن
چند وقت پیش با مادرم داشتیم پیادهروی میکردیم بعد برگشت بهم گفت نمیدونیم چرا با اینکه هم خودم دارم رو خودم کار میکنم و هم میبینم تو اما تغییر انچنانی نمیبینم حس میکنم پیشرفت زیادی نکردیم
سوالی که من همان موقع ازشون پرسیدم این بود که عزیزم شما دقیقاً چه عادتهایی رو ترک و چه عادتهایی رو ایجاد کردی؟
بعد براشون مثال زدم
تو خانواده ما هرگز من پسانداز کردن رو یاد نگرفتم حتی زمانی هم که برای اولین بار شنیدم که استاد خیلی جدی درخصوص این موضوع صحبت میکردند خیلی رعایتش نمیکردم یعنی یه مدت بود بعد دیگه نبود اما وقتی تاثیر منفیش رو که دیگه دیدم متعهد کردم خودم رو به انجام این تمرین و الان خیلی وقته که 10٪ هر پولی که میسازم رو پسانداز میکنم و همین موضوع چقدر باعث میشه اولا این انرژی گسترش پیدا کنه و دوما در زمانهایی که حالا به هر دلیل یه مدتی پولی نمیسازم ارامتر باشم به نسبت گذشتهای که هیچ پولی رو پسانداز نمیکردم
یا رفیق نیودن با پول اینکه هر پولی دستمون بیاد خرج بشه الان اصلا اینجوری نیستم اگه پول نسازم حتی یه قهوه هم برای خودم نمیخرم با اینکه عاشقشم چون ذهنم رو شرطی کردم که باید پول بسازی
بعد بهشون گفتم که خب من خودم وقتی دیدم ما این عادتهارو نداشتیم هیچوقت اومدم انجام دادم و برای همینه من خیلی راحت پول میسازم.
یا مثلا تو بحث سپاسگزاری، آیا واقعا زندگی الان ما شبیه 5 سال پیشمونه؟ یادتون رفته 5 سال پیش ما تو چه شرایطی بودیم و الان تو چه شرایطی هستیم شکرخدا؟
دقیقاً یکی از چیزهایی که مانع تسریع روند رشد ما میشه همینه که ما قانون رو تایید نمیکنیم و سپاسگزار نیستیم
یعنی من خودم به شخصه روی بحث ایجاد الویت قراردادن احساس خوب خیلی دارم کار میکنم چون میبینم که این موضوع همه چیزه.
وقتی ما عادتهای مناسب ایجاد میکنیم خودبهخود عادتهای نامناسب رو انجام نمیدیم و نیازی نیست تقلای خاصی هم داشته باشیم.
یا در بحث اموزشهای استاد همین عادت کامنت نوشتن باعث میشه خیلی بهتر مطالب رو درک کرد و یاداوری کرد مسیر رشد رو و من سعی کردم تا جایی که امکانش هست این کار رو مرتب انجام بدم.
باز دوست دارم این قانون رو یاداور بشم که باورهای ما اتفاقات رو رقم میزنند باورها نتیجه افکاری هستند که تکرار میشوند و این افکار عادتهای مارو میسازند و اگر مبنا رو احساس خوب قرار بدیم میدونیم که اولاً باید چه باورهایی رو بسازیم و دوماً این باورها چه عادتها و نتایجی رو ایجاد خواهند کرد، میانبری هم در کار نیست، باید شکل فکر کردنمون تغییر کنه.
درک همین موضوع بهمون قدرت میده برای تغییر
خداروشکر که این فایل رو دیدم و این صحبتهای خوب گفته شد
بازهم از خدای مهربان و اساتید خوبم برای تهیه و به اشتراک گذاشتن این فایل فوقالعاده سپاسگزارم
به نام خداوند بخشاینده و مهربانم
سلام دوست خوبم احسان جان
این قسمت از کامنت تون رو ک خوندم گفتم بوم یافتم، ی سوالی بود ک چند وقت پیش از خدا پرسیدم، ینی همیشه تو ذهنم بود ولی این مدت یه مقداری قاطی با نجواها شده بود و یه جورایی حس مقایسه بهم دست میداد، ولی امشب خدا شعر پروین رو ب یادم انداخت
اندرین پستی، قضایم زان فکند.تا تو را جویم، تو را خوانم بلند. من به مردم داشتم روی نیاز.گرچه روز و شب در حق بود باز.من بسی دیدم خداوندان مال.تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
حالا خیریت اینو میفهمم. سوالم چ بود؟ راستش من ب شخصه از 19 سالگی تقریبا از لحاظ مالی مسئولیتم رو پذیرفتم و فهمیدم ک اره خودمم ک باید برا خودم کاری کنم.شاید برای یه دختر کمی سخت باشه حتی وقتی الگویی نداشتم و دوستانم همه وابسته پول پدر بودن برای خریدهای آنچنانی و حتی غیرضروری شون. موقع مدرسه مقایسه بود و بعد ب خودم گفتم من خودم خودم رو تامین میکنم، و همین شد ک بعد از یه ترم از دانشگاه انصراف و ب دنبال استقلال مالی وارد حیطه کار شدم.از 19 سالگی کار کردم و عاشق پول درآوردن شدم. نمیدونم شاید اون موقع ها خودم رو کمی شخصیت قربانی داستان می دیدم و از خدا میپرسیدم ک چرا این مسئولیت رو ب پدرم ندادی مثل بقیه دوستام.
امشب درس بزرگی گرفتم، حالا خیریت داستان زندگیم رو فهمیدم. وقتی با استاد آشنا شدم فهمیدم ک قدرت دادن ب پدرم شرک عه، و عاشقانه دوستش می داشتم و حتی توی ذهنم هم توقع نداشتم حتی توی مکالماتم هم حق نمیدادم ب نجواها و منطق هاش.
و امشب خودم رو مقایسه کردم با دوستانی ک وابسته ب پدری ک همه شرایط رو براشون فراهم کرد، (الان یادم افتاد همون شرایط نایسی ک استاد تو فایل توحید عملی گفتن)، من خیلی خیلی از اون دوستام جلو هستم، من کار اداری میکردم و ب تجربیانم اضافه میشد و شخصیتم رشد میکرد، اعتمادبنفس، رفتن در دل ترس ها، و دوستانم در دانشگاه درس های بیهوده رو پاس میکردن. من از کار اداری سیر شدم و دوستانم تازه وارد حیطه کاری نامرتبط شدن، من حالا ب لطف خدا شغل خودم رو دارم ک دوستانم خیر.
الله اکبر از این الخیر فی ماوقع، گندمم را ریختی تا زر دهی، رشته ام بردی ک تا گوهر دهی. تمام اتفاقات زندگی ام مثل یک فیلم رد شد، خدا امشب بهم گفت چون من تو را برای خودم آفریدم، چون من میخواستم شخصیت تو رو رشد بدم.چون تو فقط محتاج و نیازمند من هستی و نه بنده هام.
او در این مدت ب من توحید را یاد میداد، حساب کردن روی خودم و توانایی هایی ک در درونم قرار داده، انتظار و توقع نداشتن از بنده هاش، فقط محتاج خودش بودن، بشه تنها رفیق و مشاورم در تمام کارها، بشه محبت پدر، محبت مادر. بشه رزقی ک نمیدونم چطور ولی بفرسته، بشه رزقی ک از جایی گمانش نمیبری ولی عطا کنه.ووووو
چند وقت پیش ذهنم میگفت خب ببین چه خوب میشد اگه پدرت پول قرص ویتامین ات رو حداقل میداد دیگه، تو ی کم پول جمع میکردی جنس جدید میخریدی. ببین دخترای دیگه رو چه خرجایی میکنن، تو ک برا لباس ک نمیخوای ازش پول بگیری و…. و خب چه جمله ای بود جمله شما. من باید پول قهوه رو ک خیلی عاشق شم رو خودم بسازم. این خیلی ب من قدرت میده، اینکه من خودم بسازم و چه لذتی داره نوشیدن اون قهوه، چون یاد لطف و محبت های خداوند می افتی و سرشار از حس سپاسگزاری عمیق میشی. پس باید ذهنم رو شرطی کنم ک باید پول بسازه. و این چقدر باعث رشد من میشه، اینکه ناایستم و حرکت کنم، برم تو دل ترسام، ب ایده ها بیشتر و شجاعانه تر عمل کنم.
نمیدونم یه حسی بهم گفت اینارو بنویسم در جواب کامنت تون، خیلی حالم عالی شد، حالا ازش سپاسگزاری میکنم و فقط از خودش توقع دارم برام قهوه بخره، همونطور ک برام خوراک طبق قانون سلامتی شده ب طور معجزه آسا و من او را دیدم بارها، میخواسته بهم ثابت کنه منم ک رزقت رو میدم دادم از اول و خواهم داد، حتی روی پدرت هم نباید حساب کنی. خدایا شکرت ک منو با خودت آشنا کردی حتی اگر اون دختر نایس با امکانات نبودم. ولی تو رو شناختم و این بزرگ ترین دستاوردعه برام.ب خودم افتخار کردم، ب خدای خالقی ک درون من هست.
سپاسگزارم احسان جان همیشه تحسین تون کردم، خیلی دقیق و باجزئیات و متعهدانه کامنت مینویسید وما بسیار از درک ها و تجربیات تون استفاده میکنیم، در پناه الله باشی دوست خوبم.
سفر به دور آمریکا 241
استاد نازنینم… که هر روز زیبا تر جوان تر و خفن تر میشید
مریم بی نظیرم … که هر روز زیبایی شما چشمگیر تر میشه و واقعا لایف استایل و ارامشتون تحسین برانگیزه
سلام بنده های توحیدی خدا
صبح ساعت 7 یه دور این قسمتو دیدم و حض بصر بردم و کلی ذهنم مشغولش شد و با خودم گفتم ای جانم چه کامنتهای نابی برای این قسمت بیاد و قراره کلی هم از کامنتا چیز یاد بگیرم. دوباره ساعت 9:30 صبح اومدم سراغ این قسمت. دیدم هنوز کامنتی منتشر نشده. گفتم بذار یه بار دیگه این قسمتو ببینم و کیف کنم . وقتی دیدم بعد از رفرش صفحه هنوز کامنتی نیومده خودم برای نوشتن کامنت دست به کار شدم.
قبلا نسبت به پینگ پنگ خیلی غریب بودم. کلا بلدش نبودم و دستم به راکتش نخورده بود و هیچ وقت فک نمیکردم که یاد بگیرم؛ در حالی که میدیدم خواهرم اینا با بچه هاش چقد خوب بازی میکنن و حسابی توی این بازی خبره ان. تا اینکه امسال یه سفر رفتیم ویلای خواهرم و اونجا خواهرزاده ام گفت بیا بازی کن. گفتم بلد نیستم. گفت عب نداره تهش اینه که توپ ها رو بیرون میزنی. چه اشکال داره؟!
این حرفش عجیب بهم اعتماد به نفس داد. واقعا مونا … چه اشکال داره؟! منم گارد ذهنیمو شکستم و سعی کردم اعتماد به نفسمو بالا ببرم و این نجوای ذهنم رو که مدام میگفت تو که بلد نیستی تو که تا حالا راکت دستت نگرفتی اگه خوب بازی نکنی چی اگه کسی که باهاش بازی میکنیو کلافه کنی چی اگه حوصله ش از بازی باهات سر بره چی؟ خلاصه بعد جمله ی اخر خواهر زاده ام دلگرمی ای بهم داد که حتی اگه قراره خراب هم بکنم توی بازی مهم نیست و کسی اینجا قضاوت نمیشه.
خلاصه بازی کردمو و از قضا خواهر زاده ام متوجه شد من به عنوان پلیری که اولین باره با راکت، توپ و کلا پینگ پنگ مواجه میشه خیلی هم کارم خوبه و اگه یه کم تمرین مستمر داشته باشم حسابی حرفه ای میشم.
کاش همیشه به راحتی میشد نجواها رو ساکت کرد. گاهی عجب کنترلی رو ما دارن این نجواها.
ذهنم مشغول این شده که چه عادتی دارم که نمیتونم ترکش کنم؟
چه رفتاری دارم که شده عادتم و حواسم بهش نیست؟
خب راستش خیلی چیزا هست. یه عادت مسخره ام اینه که وقتی میرم خرید حالا میخواد سوپرمارکت یا لباس فروشی یا جوراب یا هرچی باشه ، حتما باید چند تا چیز بخرم. اصلا انگار یه قانون نانوشته س که کلا نمیشه یه چیز بگیری از مغازه بیای بیرون. مخصوصا اگه مبلغ اون چیزی که میخرم مثلا زیر صد هزار تومن بشه. تازگیا دارم روش کار میکنم و موفق هم بودم
یا اینکه عادت تنبلی و پشت گوش انداختن کارها. یعنی من میدونم کار درست چیه ها. میدونم اینو اگه انجام بدم درهای نعمت باز میشه ها اما انگار اهرم رنج و لذت هنوز از جاش تکون نخورده.
شاه دیالوگ این قسمت جمله ی مریم جان عزیز که بدجور منو تکون داد.
اینکه تو اگر نعمتی بهت داده شده بزرگترین سپاسگزاری اینکه بهترین استفاده رو ازش بکنی . حالا میخواد یه مهارت یا استعداد یا همین فرصت زندگی در این دنیای دو بعدی باشه. تو وقتی بهترین خودت باشی یعنی داری از داشتن و از بودن خودت سپاسگزاری میکنی.
این عادتی که استاد بهش اشاره کردن راجع به رفتار با وسایل دیگران که انگار مال خودته رو من از همون اول داشتم.
هتل که میرفتم اتاق رو جوری تحویل میدادم عین روز اول . یعنی اگه جارو برقی تو اتاق بود حتما جارو هم میزدم.
کلا تو کتم نمیره که بعضیا کولر اتاقو روشن میذاشتن از اتاقشون میرفتن یا حتی تلویزیونو . یا حتی ماشین رنت کرده بودیم ، میدیدم که فامیل ها اون ماشین زبون بسته رو چطوری میترکوندن با یهویی ترمز گرفتن یا از روی سرعتگیر ها با سرعت رفتن و …
ولی من از اول اینجوری تربیت شدم که مراقب وسایل خودم و همینطور وسایل دیگران باشم.
کلا توی این مدت اخیر شخصیت رو به بهبودی داشتم و دارم و مخصوصا مخصوصا توی این یک سال اخیر خودم متوجه میشم که چقدر دارم رشد میکنم و همینجا خودم رو تحسین میکنم.
مونا افرین .. افرین افرین که با اکثریت جامعه همراه نیستی و داری دنیا رو جای قشنگتری برای خودت میکنی. افرین که یاد گرفتی از اتفاقات کوچیک جوری ذوق کنی که همه شوک بشن که چقدر تو پرانرژی هستی. انرژی ای که از درونم میاد.
نشانه ی دیروزم سریال زندگی در بهشت قسمت 49 بود. اون قسمتی که اریک و همسر سرهنگش و 6 تا بچه شون به پارادایس اومده بودن و باورشون نمیشد که استاد اونجا رو خریده . واقعا استاد شما تحسین برانگیزید.
گاهی احساس میکنم استاد جون و مریم قشنگم همون بچه ی مردمی هستن که خانواده ها همیشه بهمون میگفتن: یاد بگیر .. از بچه های مردم یاد بگیر.
ولی این بچه هایِ مردمِ این دنیایِ بهشتی (مریم جون و استاد جون) الحق که یاد گرفتنی هم هستن و باید توی همه ی ابعاد زندگی الگومون باشن
خداروشکر که دارمتون
خداروشکر که در مدار دریافت این اگاهی ها هستم
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: «بکشیدش یا بسوزانیدش.» ولى خدا او را از آتش نجات بخشید. آرى، در این [نجات بخشى خدا] براى مردمى که ایمان دارند قطعاً دلایلى است.
=====================================
سلام به استاد عزیزم،سلام به استاد شایسته ی قشنگم،بانوی اول دربار توحیدی،سلام به رفیق های نازنین غار حرای من
سلااااام
و
سلااااامتی
و
نووووور
و
عشششق
و
رحمتتت الله مهربانم
به جسم و جان وروح توحیدی عزیز و قلب سلیمتون
خداروصدهزار مرتبه شکر برای فرصت یک صلات دیگه،خدایا ازت ممنونم که قدم به قدم ،فرکانس به فرکانس منو آوردی بالاتر،قسمت اول دوره ی جدید سریال رو اصلا نتونستم ببینم ،بعدی رو دیدم و دسترسی به فرکانس کامنت نوشتن نداشتم ولی سومی رو از دست ندادم ،هم دیدم هم لذت بردم هم هدایتم رو از صحبت های استاد دریافت کردم و هم به لطف الله دارم مینویسم.خدایا ازت ممنونم.
یک اعلام موقعیت کنم،عصر توحیدی دلچسب کنار پنجره ی نورگیر خونه،جزیره ی زیبای توحیدی کیش همراه با یک فنجون قهوه ی عصرگاهی،یک قلب روشن و یک روح آروم و یک دنیا امید…
امید…امید…امید …
به قول استاد این امید که کارهارو پیش میبره،این توکل که کارها رو انجام میده،خیلی از موقعیت ها هست نمیتونی ذهنت رو کنترل کنی ،اگر ایمان نداشته باشی اگر توکل نکنی کارت تمومه …
من این رو هفته ی پیش درک کردم،بعد از سه چهار روزی که دخترا کنارم بودن و دیگه وقت رفتنشون شده بود ،زمانی که داشتم بلیط برگشتشون رو میگرفتم احساس میکردم دارم با پای خودم میرم تو قتلگاه …
واقعاهمیشه به داستان های قرآنی فکر میکنم به اینکه ابراهیم با چه ایمانی رفت تو دل آتیش؟مادر موسی با چه ایمانی بچه رو روی آب رها کرد؟مریم پاکدامن با چه ایمانی بچه بغل رفت توی شهر؟
ایمان …ایمان …ایمان …
ایمانی که عمل بیاورد ایمان است،ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.
استاد تو یکی از جلسات قدم هشت درمورد عمل به ایده های الهامی میگه،میگه مسیر ترسناک هست ولی سخت نیست،ترسناکه که بگن چاقو رو بزار زیر گلوی بچه ت،ولی ابراهیم رفت و انجامش داد و سر بلند بیرون اومدو شد خلیل الله
هر روز به داستان های ابراهیم فکر میکنم،هر روز به عملکردش فکر میکنم،به اینکه یک انرژی که خالق و مالک و مربی جهانه و خودش رو توی قرآن الله معرفی کرده،ابراهیم رو دوست خودش معرفی میکنه.واقعا خیلی هیجان انگیزه خدا تورو دوست خودش بدونه!
ولی به قول استاد میخوای ابراهیم باشی؟
باید بتونی چاقو رو بزاری زیر گلوی بچه ت…
ما کجا و امتحانات ابراهیم کجا؟
لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا
مثلا به من در این حد تکلیف میکنه که میخوای مثل ابراهیم رفتار کنی؟نگران بچه هات نباش،دلتنگی رو تحمل کن،بفرستشون برن،روزی هزار بار با خودت تکرار کن همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم ایمان بیار که همون خدایی که داره تورو هدایت میکنه،همون هوای نیلانیکا رو هم داره،نمیخواد چاقو بزاری زیر گلوی بچه ها،چاقو رو بزار زیر احساسات مادرانه ت و قربانی کن.
روزی صدبار ذهنم ازم میپرسه:
تو اینجا چیکار میکنی؟
تو اینجا تنهایی چیکار میکنی؟
تو اینجا بدون بچه هات چیکار میکنی؟
منم بهش میگم :
من نمیدونم
من نمیدونم
من نمیدونم
خدای من میدونه
اون گفت بیا و من اومدم،من فقط باید تسلیم باشم،هیچ کس نمیتونه از پلن خداوند سر دربیاره،فقط باید مسیر رو ادامه بدی بعدا که به نتیجه رسید میفهمی آها به این دلیل به اون دلیل این اتفاقات افتاد.مثل داستان رسیدن موسی به مادرش.
بازم به قول استاد کدوم ذهن منطقی میتونه حدس بزنه چطور یک بچه روی رود نیل صحیح و سلامت برسه به قصر فرعون؟
هدایت رو نمیشه با ذهن منطقی تحلیل کرد،فقط باید انجامش بدی،بعدا که نتیجه اومد همه ش برات منطقی میشه.
بگذریم:)
یکمم توجهمون روی بزاریم روی زیبایی ها واتفاقات خوب
استاد دور کله ی مبارکت بگردم ک توی عکس شبیه پروژکتور شده،همکار منم کله ش مثل شماست:))) بعد همه ش میگه کسی شامپوی ضدنریزش سراغ نداره؟من نخوام موهام دربیاد باید کیو ببینم؟
عجیب این دنیا پر از تنوع و خواسته های متفاوته،هرکسی هم به یک روشی به خواسته ش رسیده …
مهم نیست توی میخوای مو داشته باشی یا میخوای مو نداشته باشی !
خواسته ت رو مشخص کن،بعد به سمتش حرکت کن،تو بهش میرسی!
کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا
همه را، چه آن گروه را و چه این گروه را، از عطاى پروردگارت پى در پى خواهیم داد، زیرا عطاى پروردگارت را از کسى باز ندارند.
دیروز صبح قرار جلسه کاری ٣ نفره داشتیم،تو تاکسی که نشستم هندزفری گذاشتم به قرآن گوش بدم تا برسم به کافه ،دیدم هی هندزفری میفته،بعد احساس کردم خدا میخواد ی چیزی بهم بگه ،گفتم جان ؟گفت صبح مگه نگفتی با من حرف بزن؟گفتم خب؟گفت ی دقه هندزفری نزار به صدای ضبط گوش کن،آقا منو داری ،اصلا شوکه شدم همون لحظه این آهنگ شروع شد:
دنیا؛ مالِ همه… بیخیالِ همه… من با تو خوبه حالم، فقط بگو راحت، چته؟! من؛ حواسم بهته… کم نشه یه تارِ مو، ازت! هر جای عالمی؛ وقتی دلتنگمی… من؛ خودموُ بهت می رسونم می خوامت، بی حساب! من بیدارم، تو بخواب… سرد بشه؛ روتوُ بپوشونم…
اصلا چشماااام قلبی شده بود خداوکیلی ،گفتم دمت گرم خدا،مرسی که هستی،منم عاشقتم و بوسه به کله ت و ازین حرفا…وکلی انرژیم مثبت شد.
بعد که رفتم تو کافه دیدم اونجا خودش یک پا حنابندونه،به همکارم گفتم بابا به حاجی بگو جای قرار هامون رو عوض کنه :) من آدم نزده به رقصیم،نمیتونم خودمو کنترل کنم :)))خلاصه که خداروشکر یکم حاجی دیر رسید ،منم از فضای حنابندون استفاده ی مفید کردم :)))
استاد این جلسه از ساعت ١١ونیم تا ساعت ٣ونیم بعدازظهر ادامه داشت!!!نان استاپ!!!همه ش حرف از قانون ،از اخلاق در کار،از کارکرد جهان هستی،از طرز صحبت با فروشنده یا مشتری،از جایگاه شرکت و حفظ ارزشش …
راستش من قبلاً جلسه کاری زیاد داشتم که توی بیمارستان برگزار میشد،یک تایمی از شیفت رو یک جایی تو بخش مینشستیم،یا بهت صندلی میرسید یا بزور خودتو کنار یکی باید جا میدادی،یا باید وایمیستادی،پذیرایی مذیرایی هم یُخ،خبری نبود.کل جلسه هم اعتراض به نداشته ها و کمبود ها و ناخواسته ها بود وتوسر وکله ی همزدن.
من اصلا چه جوری میتونم این جلسه کاری رو با قبلی ها مقایسه کنم؟؟؟حتی محتواش هم یک به هزار قابل قیاس نیست چه برسه به فضای بی نظیرش،به آبی بیکران دریای جنوب که از هرجای کافه قابل مشاهده بود،از مدیر عامل و همکار ارزشمندم،از فضای لاکچری و آهنگ های شاد،از صندلی راحت ،از پذیرایی …
برای بچه ها چایی بیارید لطفا ،دوباره چایی بیارید ،نوشیدنی چی دارید ؟هرچی بچه ها میل دارند بیارید،بچه ها صبحونه خوردید؟اگر نخورید بگم براتون بیارن!!!!
من هیچ جوری و از هیچ زاویه ای نمیتونم این محیط کارم رو با محیط کار قبلیم مقایسه کنم،من اصلا توی یک جهان دیگه م،خاصیت تکامل توحیدی اینجوریه،فرمون رو بدی دستش،همه چیز رو کنفیکون میکنه!
من؟به عقل من اگر بود من الان باید آماده میشدم میرفتم شیفت شب اورژانس کودکان گرگان ،و بدون آب و غذا،تا صبح میدوئیدم و آخرشم چهارتا فحش از والدین بچه ها میخوردیم و خسته و کوفته برمیگشتیم خونه.
کی میتونست این کارا هارو بکنه اصلا ؟از دست کی برمیومد؟
همونی که یک تک سلول رو به میلیارد ها سلول تبدیل میکنه ،همون که درجواب ذکریا که مثل ما ذهن منطقیش پرسیده چطوری؟ چطوری خدا؟ بهش میگه :
قَالَ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ ۖ
گفت: پروردگار تو اینچنین گفته است: این براى من آسان است.
وگرنه منی که قدرت مدیریت یک نفسم رو ندارم،چطور میتونستم اوضاع رو از شمال جوری مدیریت کنم که وصل بشم به این شرکت بزرگ و این مدیر عامل توحیدی توی جنوب!!!!
نه الان توی کامنتم،روزی صدبار به خودم میگم،به خدا میگم،مینویسمش که خدایا من هیچی نمیدونما،من هیچی بلد نیستما،تو میدونی تو بلدی تو منو آوری اینجا،بقیه ش هم با خودت !
برسم دوباره به جمله ی آقای ظاهری عزیز :با رسیدن به خواسته شما تکرار میشی!همون شخصیتی که بودی !
الان من توی کیش همون کارهای رو میکنم که تو شمال انجامش میدادم ،همون شکرگزاری همون ستاره قطبی ،همون گوش دادن به آموزش های استاد،همون قرآن خوندن،همون توجه به زیبایی ها …
دنیای اطراف من عوض شد،صدتا پله عوض شد ولی من همون آدمم!
من اینجا تو محل کارم همونجوری میخندم که توی icu به کسی که همه ش داره میخنده معروف بودم،من همون ارتباط و صمیمیت رو با آدم ها دارم که با همکارام داشتم ،من همون تمرکز روی ویژگی های مثبت آدم ها دارم که قبلاً داشتم …
اینجا صحبت استاد عزیزم روهایلایت بنویسم:
رسیدن به خواسته ها شمارو به احساس بهتر نمیرسونه،رسیدن به احساس بهتر شمارو به شکل طبیعی و بدیهی به خواسته هاتون میرسونه
و من این رو کاملا تجربه کردم،واقعا هرچقدر توی خودم کنکاش میکنم میبینم، سعیده ای که توی کافه ساحلی کیش نشسته بود ،همونجوری مشغول بزن و برقص وخندیدن بود که توی icu هم بود !
حالا چون من شخصیتم از قبل بزرگتر شده،راحت تر دارم مسائل رو هندل میکنم ،اینم بخاطر طی کردن تکامله،سال اولی که با استاد آشنا شده بودم به تعبیر دوره ی عزت نفس اندازه من ١ بود و اگر یک مشکلی اندازه ش ٢ بود سر راهم قرار میگرفت،میتونست جلوی من رو مثل سد بگیره،ولی چون من روی خودم کار کردم شخصیتم رسیده به ١٠ به راحتی از مسئله ای که اندازه ش 5 رد میشم.
همین الان که نگاه میکنم میبینم به نسبت من خیلی کارهای بزرگتری مثل انصراف از کار رسمی،مثل مهاجرت تنهایی،مثل تحمل دوری بچه ها،مثل شروع شغلی که هیچی ازش نمیدونم رو دارم انجامش میدم اما اون عزت نفس خودساخته باعث شده نزارم احساسم بد باشه یا توی احساس بد بمونم، باعثشده با اینکه میترسم حرکت کنم ونزارم این مسائل من رو از حرکت روبه جلو باز نگه داره و به من جسارت کارهایی رو بده که تا الان بهش فکر نمیکردم .
مثلا توی جلسه ی کاری به مدیرعاملی که ٣٠سال توی کیش داره زندگی میکنه و کلا عمرش رو تاجر بوده بیام پیشنهاد بدم این کارو میشه اینجوری هم انجام داد ،یا بگم من این ایده رو دارم برای فروش بیشتر که هم به فروش شما کمک بشه و هم درآمد خودم بره بالاتر!
همین ایده دادن من باعث شد مدیرعاملم نتنها بگه من به پیشنهادات فکر میکنم که خودش باز یک ایده بده بگه اگر بتونیم این بازار رو هدف قرار بدیم هرچی سودش شد بشه برای شما دوتا !
بعد از جلسه همکارم بهم زنگ زده میگه آبجی مرسی بابت ایده های اقتصادی که دادی،اینارو پیگیری کن،من این همه مدت اینجا بودم اصلا به این فکر نکرده بودم دمت گرم و …
من بهش گفتم من از روز اولی که اومدم توی این شرکت به این فکر میکردم چطور بهتر ،چطور درآمد بیشتر !بزار پیش بریم درستش میکنیم حتما به لطف خدا …
استاد اینا همه ش نتیجه ی آموزش های شماستا!همه ش لطف خدا و هدایت هاشه،من از خودم هیچی ندارم .
یا مثلا من الان وسیله ی نقلیه ندارم،هزینه ی رفت و آمد با تاکسی هم توی کیش به نسبت بالاست،چندین بار دارم میشنوم دیگه باید وام بگیری حداقل یک موتور بخری برای خودت!
وام ؟وام خط قرمزِ قرمز منه!از خرمشهر خونین تر!
من اگر کل حقوقم رو پای رفت و آمدم بدم وام نمیگیرم ،من نمیدونم چه جوری،خدا باید یک جوری درستش کنه و وسیله ی من رو برسونه!
من وظیفه م بندگیه،من وظیفه م ایمانه،من وظیفه م عمل صالحه،بقیه ش دیگه با اونه،خودش هم توقرآنه گفته شما درست بندگی کنید،مابقی چیزا با کاروانه!
من اگر انقدری بی پول بشم که توی این گرما و شرجی پیاده برم و بیام وام نمیگیرم حالا اینا تا قیامِ قیامت دم گوش من بخونند.
این وایسادن روی اصول رو هم از شما یاد گرفتم استاد،و همیشه تلاش کردم از اصول زندگیم یک قدم به عقب برنگردم.
نوشتن این صلات از عصر شروع شد و تا به الان که نیمه شبه ادامه داشت ،چون یک وقفه بینش افتاد و من رفتم تا میکامال رو برگشتم.
عجب مجتمع تجاری خفنیه،هر طبقه ش رو باید یک روز زمان بزاری بگردی …دمش گرم ،دم سازنده ش گرم.
توی همین جزیره ی پر از ثروت و نعمت و فراوانی آدم هایی هستند که مالک این مرکز تجاری هان،آدم هایی هم هستند که توی کانکس میخوابن و با کارگری توی این گرما فقط اندازه ای که بخور نمیر باشه پول درمیارن.
مهم نیست که تو کجایی ،مدار تو مهمه ،حتی مدار من و همکارم که باهم توی این شرکتیم باهم فرق میکنه!
یاد صحبت استاد توی قدم نه افتادم که میگفت :موفقیت مالی در رقابت با آدم هایی که از قانون بی خبرند،اصلا کار سختی نیست ،کافیه درست فکر کنی و درست عمل کنی و بعد ثروت و نعمت به دنبالت میاد.
من زیاد تو سایت کامنت گذاشتم ،بعید میدونم کسی انقدر واضح از مسیری که اومده توی هر شرایطی که بوده رد پا گذاشته باشه،ولی من از همون روزی که وارد سایت شدم یک انرژی من رو دعوت میکرد بنویسم و از خودم رد پا بزارم تا نقشهی راهی کهاومدم واضح وروشن باشه.
حالا این جدیدترین ردپای من در این قسمت دیوار غار حراست به تاریخ شروع تابستان ١4٠٣:
من به دنبال الهامم اومدم به جزیره ی کیش،خداوند من رو هدایت کرد به کارشناس فروش یک شرکت بزرگ و یک تاجر توحیدی.
الان توی یک خونهی 6٠ متریِ اجاره ای ،تنها زندگی میکنم ودارم هرروز تلاش میکنم با کار کردن روی باورهام و ادامه دادن مسیر درست، اوضاع رو بهتر و بهتر کنم .
ایمان دارم اگر من سمت خودم رو خوب انجام بدم،خداوند سمت خودش رو عالی انجام میده،این وعده ی خداونده که هرکسی تقوا داشته باشه درها براش از جایی باز میشه که فکرش رو نمیکنه :
«وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا»
بریم برای خلق یک تابستان توحیدی دلچسب در این جزیره یتوحیدی پر از ثروت و نعمت و فراوانی با رعایت قانون تکامل !
استاد جانم،همون همیشگی باشه ؟دوستت دارم از روشنی قلبم !
به امید دیدارت در بهترین زمان ومکان
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان از جنوب ایران به قاره ی توحیدی آمریکا
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
وَٱمۡرَأَتُهُۥ قَآئِمَهٞ فَضَحِکَتۡ فَبَشَّرۡنَٰهَا بِإِسۡحَٰقَ وَمِن وَرَآءِ إِسۡحَٰقَ یَعۡقُوبَ (هود ٧١)
پس همسرش در حالى که ایستاده بود [از شنیدن گفتگوى فرشتگان با ابراهیم] خندید پس او را به اسحاق و پس از اسحاق به یعقوب مژده دادیم
قَالَتۡ یَٰوَیۡلَتَىٰٓ ءَأَلِدُ وَأَنَا۠ عَجُوزٞ وَهَٰذَا بَعۡلِی شَیۡخًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٌ عَجِیبٞ (هود ٧٢)
[همسر ابراهیم] گفت: اى واى بر من! آیا فرزند آورم در حالى که من پیرزنم و این شوهر من است که در سنّ سالخوردگى است ؟ یقیناً این چیزى بسیار شگفت است!!
قَالُوٓاْ أَتَعۡجَبِینَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۖ رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَکَٰتُهُۥ عَلَیۡکُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِیدٞ مَّجِیدٞ (هود ٧٣)
گفتند: آیا از کار خدا شگفتى مى کنى ؟ [در حالى که] رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است یقیناً او ستوده و بزرگوار است
=================================
سلام و سلامتی و رحمت الله یکتا به جسم و جان و روح مقدست سعیده جان
بسیار بسیار خوشحال شدم که هم در این فایل و همچنین در فایل بعدی برامون نوشتی
بی نهایت ازت سپاسگزارم وقتی که میبینم داری با اون قلب پاکت از ایمانی که به عمل در آوردی از توکلی که به خدا داشتی از اینکه داری از هدایت های خدای وهاب میگی به خدا که قلبم باز میشه
سعیده جان امروز من به لطف الله با یکی از ثروتمند ترین و موفق ترین و جوان ترین کارآفرین های سطح تهران یک قرارِ کاری الهی داشتم
این اولین قرارِ کاریِ من با یک آدم ثروتمند بود
سعیده جان نبودی ببینی که خداوند چگونه این انسان بسیار بسیار شریف و توحیدی رو در خدمت من قرار داده بود
به خدا که همش کاره خداست همش
من کاره ای نیستم
من چطور میتونستم که با یه همچین شخصی ارتباط بگیرم و بخوام براش صفر تا صد وبسایتش رو درست کنم جزء اینکه خداوند داره کارها رو انجام میده جزء اینکه خداونده که علم و دانش همه چیز رو داره جزء اینکه خداونده که توانایی انجام هرکاری رو داره
بذار بهت بگم چه اتفاقاتی توی این چند روز افتاد
من حدود یکماه پیش با یک شرکت فناوری اطلاعات موفقی یک قرارداد همکاری به صورت سیستمی بستم که هر قالب سایتی که طراحی میکنم توی مارکتشون بذارم برای فروش و اونا هم متعهد هستند که حدود 70 درصد فروشی که قالب های من از سمت خریداران سرتاسر کشور انجام میشه به من پول بپردازند
هیچی من شروع کردم به کدنویسی و طراحی قالب های سایت ، اولش حواسم نبود تکاملم رو طی نکردم یه کوچولو کار خراب شد ولی بعدش از خدا هدایت خواستم ، شروع کردم به طراحی قالب هایی که راحت تر و بهتره نسبت به تکاملم
=================================
نوشته هام طولانی میشه
خسته شدی برو یه قهوه ای چیزی بخور بعداً ادامه اش رو بخون :)))
=================================
فقط همینو بهت بگم ، ببین خداوند چطور همه ی کارها رو در زمان مناسبش انجام میده ، اونم قدم به قدم
هیچی به محض اینکه طراحی قالب های سایت تموم شد
خداوند یک انسان شریف و ثروتمندی رو به سمتم هدایت کرد که ایشون یکی از موفق ترین شرکت های کارشناسی خودروی تهران رو داره مدیریت میکنه
جالبیش اینجاست خیلی پیگیر بود که من براشون سایت درست کنم!
اونم نه سایت کارشناسی خودرو
در اصل سایتی که مربوط به اجاره ویلا و خونه هستش ، توسعه این نوع سایت برای من کاملاً ناشناخته هستش
قرار شد یک جلسه با هم بذاریم و در مورد پروژه با هم صحبت کنیم
امروز قبل از اینکه داشتم میرفتم سر جلسه ، داشتم با خدا صحبت میکردم
به خدا گفتم خدایا خودت میدونی که من هیچی بلد نیستم تویی که علم و دانش هر چیزی رو داری ، خودت میدونی که من اگر تو هدایتم نکنی نمیتونم کاری کنم چون این تو هستی که توانایی انجام هر کاری رو داری ، به خدا گفتم خدایا ازت میخوام سر جلسه ای که با این انسان موفق و ثروتمندی که دارم خودت جوری کارها رو پیش ببری که همه چیز به نفع من پیش بره
چون من یکسری شرط و شروط هایی داشتم میخواستم اینا قبول کنند
با ایمان به الله رفتم داخل شرکت
چقدر این شخص بینظیر بود سعیده جان
یعنی وقتی شما از مدیرعاملت اونجوری تعریف میکردی من فقط هم شمارو تحسین میکردم بخاطر این نگاه مثبتی که توی خودت ایجاد کردی و هم مدیرعامل توحیدیت را تحسین میکردم
دقیقاً این اتفاق برای منم افتاد امروز که رفتم سر جلسه کاری سعیده میدونم که باورت میشه اینقدر این مرد باادب با شخصیت مهربون فهمیده بود که حّد نداره ، اصلاً نمیدونم چطور بگم چقدر این انسان توحیدی فوق العاده ست و بسیار موفق و جالبه بدونی 30وخورده ای سالشه یعنی جوانم هست
دقیقاً همون چیزی که از خدا خواستم شد
شرط من این بود که تا مهرماه باید به من وقت بدن تا با آرامش و تمرکز بالا شروع به توسعه سایتشون کنم
حالا سعیده جان یه چیز بگم بخندیم
من میشه گفت سایتی که برای این انسان دوستداشتنی باید درست کنم چیزی هستش که من چندان بلدش نیستم!!
ولی من به جریان هدایت های خداوند اعتماد میکنم
نمیخوام آدم ترسو و بی ایمانی باشم
هر چند که این نجوا توی این چند روز توی ذهنم امد که اگر نتونم چی اگر از پسش بر نیام چی
من به خودم گفتم
مگه من روحم هم خبر داشت که یه همچین کسی هست که میخواد براش سایت درست کنم ، من اصلاً این آدم رو نمیشناحتم ، اینو خدا به سمتم هدایت کرد که براش سایت درست کنم پس همانطوری که خدا خودش این آدم ارزشمند رو به سمتم هدایت کرده خودش هم یاری ام میکنه که براش اون سایتی که دوست داره رو درست کنم
اینجاهاست که باید ایمانم رو نشون بدم دیگه وگرنه به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
استاد توی جلسه چهارم قدم چهارم یک ساعت فقط داره اینو فریاد میزنه که آقا برید توی دل ترس هاتون ، کاری رو انجام بدین که بلدش نیستین این همون اجرای توحید در عمل هستش این یعنی توحید عملی ، این یعنی اعتماد به جریان هدایت های خداوند
سعیده جان اونا قبول کردند من تا مهرماه فرصت داشته باشم براشون سایتشون رو توسعه بدم چون معمولاً کمتره ولی خداوند کاری کرد که اونا این درخواست من رو بپذیرند در اصل خداوند سعیده جان درخواست من رو اجابت کرد
از طرفی بهشون گفتم بابت این پروژه ای که میخوام براتون انجام بدم من 10 میلیون تومن میگیرم و از 10 میلیون باید 5 میلیون تومنش رو همین الان بپردازین:)))
همینجوری با اعتمادبنفس و احساس لیاقتم گفتم و اونا هم خدا شاهده بدون هیچ مقاومتی قبول کردند و همونجا شماره کارت منو گرفتن و 5 میلیون تومان به حسابم واریز کردند تمام تمام :)))
ولی خداییش بعد از اینکه به اینا گفتم من میتونم سایتتون رو درست کنم به خدا گفتم خدایا من روی تو حساب کردمااااا من که از خودم چیزی نمیدونم تویی که همه چیز رو میدونی تویی که توانایی انجام هر کاری رو داری پس خودت هم هدایتم کن ، این اصلاً شده تیکه کلام من
با توکل به الله یکتا از فردا قراره این پروژه ی الهی رو با هدایت ها و یاری خدای توانمندم در آزادی زمانی و مکانی استارت بزنم
مطمئنم بعد از این پروژه من چقدر اعتمادبنفسم و ایمانم به جریان هدایت های خداوند بیشتر میشه
از اینجا تا خودِ کیش برات نوشتم :)))
ازت سپاسگزارم که دوباره صلاتت رو در این غار حرا شروع کردی ، فقط لطفاً صلات هاتو طولانی تر بنویس با تشکر :)))
چون خداییش کیه که لذت نبره از توحیدی که در موردش مینویسی
چیزی که داری باهاش زندگی میکنی
از خدا میخوام منو به راه راست هدایت کنه
راه کسانی که بر آنان نعمت داده و زندگی رو برام آسان کنه
به امید دیدار روی ماهت در بهترین زمان و مکان
=================================
وَتَرَى ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهَ حَآفِّینَ مِنۡ حَوۡلِ ٱلۡعَرۡشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡۚ وَقُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡحَقِّۚ وَقِیلَ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ (زمر ٧5)
و فرشتگان را مى بینى که پیرامون عرش حلقه زده اند، پروردگارشان را همراه ستایش تسبیح مى گویند، و در میان اهل محشر به حق داورى شود، و گویند: همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که پروردگار جهانیان است
بسم الله الرحمن الرحیم
وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا
از فضل خدا درخواست کنید(چرا نگاهت به دست دیگرانه)…. که خدا به همه چی آگاهه
إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا
یادتون باشه خدا خیلی بزرگه هاااا یعنی دست خدا بالای دست هاست.
سلام سلام عزیز دلم
دختر توحیدی که تکاملت رو در توحید داری طی می کنی و نتایج داره خودشون رو نشون میدن
به به… به این کامنت
واقعا لذت بردم
نور خدا به قلبت بباره عزیزم
منم ازت تشکر می کنم که رد پا میزاری… ایمانم قویتر میشه…
چقدر لذت بردم
چقدر کیف کردم
اونجا که نوشتی باید چاقو بزاری زیر احساسات مادرانه ات… بهت تبریک میگم بابت این عمل کردن هااااات
… سعیده جانم… تحسینت می کنم از عمق وجودم… چون داری خالص میشی برای خدا…
اونجا که همش برای خودت مرور می کنی که از چه شرایطی به این شرایط رسیدی… و مدام نعمت های خدا رو تکرار می کنی…
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ(11 مائده)
ای اهل ایمان، یاد آرید نعمت خدا را بر خود آن گاه که گروهی همّت گماشتند که بر شما دست یازند و خدا دست (ستم) آنها را از شما کوتاه نمود. و از خدا بترسید، و باید اهل ایمان تنها بر خدا توکل کنند.
اونجا که اقرار می کنی هیچی نمی دونی… و همواره صلاه می کنی و ازش هدایت می خوای… چطوری از این راحت تر؟؟… چطوری درآمد بیشتر؟؟…
اونجا که نوشتی:
رسیدن به خواسته ها شمارو به احساس بهتر نمیرسونه،رسیدن به احساس بهتر شمارو به شکل طبیعی و بدیهی به خواسته هاتون میرسونه
اونجا که نوشتی:
وام ؟وام خط قرمزِ قرمز منه!از خرمشهر خونین تر!
و پای اصولت می مونی و از خدا می خوای برات عوامل بیرونی رو بچینه… چون وظیفه اش… و تو هم بنده اونی… ایاک نعبد و ایاک نستعین…
خلاصه خیلی ازت یاد گرفتم… الهی مسیرت نورباران بشه… و آسان بشی برای آسانی ها… منتظرم کامنت هات رو بخونم و هر روز ایمانم افزونتر بشه…
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا(88کهف)
و اما هر کس ایمان بیاره و عمل صالح انجام بده… او را پاداشی بس نیکوست… و در فرمانمان تسهیلاتی برای او توصیه خواهیم کرد.
تسهیلات خدا نوش جانت عزیزززززم
سلام به سعیده ی عزیزم
مرسی مرسی مرسی دختر که با سخاوت از مسیرت مینویسی . یه مثال زنونه بزنم :) یاد زمانی میفتم که باردار بودم افرادی که فارغ میشدن رو میدیدم و امیدوار میشدم. اول میگفتم دمش گرم تا آخر خوب پیش رفته ، دوم به این فکر میکردم من هم آینده ی مشابه دارم خوشحال میشدم :)
نوش جونت همه زیبایی های کیش و کار و آدم های دوست داشتنی . گوارای وجودت دختر . برات بهترینا رو آرزو میکنم . خدا پشت و پناهت
بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیزم
سلام به سعیده جان شهریاری و همشهری من از دیار مازندران
سعیده جان میخام برات بنویسم
چشمام پر شده
قلبم بغض داره
نمیدونم باورت میشه یا نه
از کامنت هایی ک نوشتی دلم میخاد زار زار گریه کنم
از ساعت 10 صبح شروع کردم الان 12:52 میشه بدون استراحت دارم فقط کامنت شما را میخونم
شارژ گوشیم از 50 درصد رسیده به دو درصد
میگم چطور میشه یک انسان از جنس خود من
اینهمه باقدرت
اینهمه با ایمان
اینهمه با جسارت
با عزت نفس
با شجاعت عمل کنه
اونوقت من تو خونه نشستم
میگم خدایا برم سرکار
بچه هامو به کی بسپارم ؟
حالا فکر کن دختر من 16 سالشه
پسرم 11 سالشه
هردوشون از پس خودشون برمیان
یجورایی ن کاملا
اما نجواهای ذهنی میاد میگه اگه صبح تا شب دعوا کنن ؟
اگه دخترت از طریق گوشی و تو فضای مجازی ب راه خلاف کشیده بشه
ببین شیطان منو به کجاها میبره
مهمتر از اون
قدرت دادم به دست همسرم
میگم نکنه اجازه نده
نکنه بهم بگه اگه بری سرکار
یا زندگی یا کار ؟
نکنه بیام خونه اخم و تخمشو ببینم
نکنه گیر بده
نرو تا کی میخای بری ؟
حالا شما با دوتا بچه همسن
ک بنظر میاد سن کمی داشته باشن
با کیلومتر ها فاصله
به خداوند اعتماد کردی
و الله اکبر و گفتی و حرکت کردی
تفاوت فرکانسی از اینجا میاد
اما من امید دارم
من قدم اول دوره دوازده قدم را خریدم
دیروز کامنت گذاشتم
تحولی ک در من رخ داد با یکیبار گوش دادن جلسات
من دوماه دارم روی خودم کار میکنم
خیلی متعهدانه
با روز شمار بودم و هرروز از قدم به قدم شرایطی ک پیش میرفتم کامنت گذاشتم
نتایج مثبتی گرفتم
من تغییر کردم تو این دوماه
اما همیشه آرزو میکردم دوازده قدم را داشته باشم
تا همین احساسات شما ب خداوند را منم تجربه کنم
و فکر میکردم با دوازده قدم منم میتونم تجربه کنم ..
ک احساس میکنم دیروز فقط با یکبار گوش دادن حس عجیبی بمن دست داد از جلسه پنجم و ششم قدم اول
ک هیچوقت تجربه نکردم
رفتم سراغ قرآن یجوره دیگه ای بازش کردم
خدای من خودش شاهده احساس کردم قلبم باز شد
خیلی خوشحال بودم
فقط گریه میکردم
من خیلی دلم میخاد مستقل بشم
خیلی دلم میخاد استقلال داشته باشم
در هر زمینه ای
بیرون میرم یه خانمی را میبینم با لباس فرم
فقط غبطه میخورم
ذوق میکنم میگم من لیاقتم اینه
ک منم تو چنین شرایطی باشم
ن اینکه بشینم خونه الکی
روزمو شب کنم
شبمو روز
اما چ کنم ایمانم ضعیفه و ترس دارم
و امید دارم ناامید نمیشم
ک با دوره دوازده قدم
میتونم ب تک تک لیاقت هام برسم
من خودم را لایق عالی ترین ها میبینم
اما ترس مانع حرکت منه
ترسی ک از شرک میاد
دوست عزیزم با کامنت های شما
با ایمانتون
من قدرت میگیرم
امیدوارم کامنت های پر از عشق شما
و موفقیت شما
هر روز بیشتر و بیشتر بشه
خوشحال شدم از آشنایی شما همشهری جانم
البته دیار من قائمشهره
ولی اسلامشهر زندگی میکنم
به نام خداونده بخشنده مهربان
اسما ابوتراب:
سلام سعیده جانم
شما فوق العاده ای
شما بینظیری عاشقتونم
واقعا نوشته هاتون منو به وجد میاره و من از زمانی ک رفتید تو بخش کودکان کامنت هاتون رو میخوندم و از این حجم از کنترل ذهنتون لذت میبرم فوق العاده تحسین برانگیزید ازتون مچکرم برای کامنتایی ک میگذارید چه در دوره ها چه در فایل های دانلودی این فایل امروز نشونه من بود و علاوه بر حرفای عالی استاد درمورد تغییر رفتار و باور ها این نوشته شما هم برام نشونه بود از توحید از بندگی کردن خدا
به قول مولانا
نگفتمت که مپرس کار بنده از چه جهت نظام گیر خلاق بی جهات منم
این چند وقته دارم روی قسمت اعتماد به خداوند بیشتر کار میکنم و ازش مدام میپرسم بخصوص ک پنج شنبه ازمون دارم و تو ازمون هایی که از خودم به عنوان تمرین گرفتم مدام ازش میخوام ک هدایتم کنه
….
یه موضوعی که شما خیلی عالی و خوب عمل میکنید گوش کردن به الهاماتتون هست چون به قول استاد هدایت خداوند هست ما باید بشنویم ما باید بپذیریم که این چنین نیروز هدایتگری درون ما وجود داره.
شما در جنبه های مهم زندگیتون به الهاماتتون توجه کردید و پیش رفتید
رابطه خودتون و خدای درونتون رو قوی تر کردید و الان در جایگاه عالی تری نسبت ب گذشتتون قرار دارید
بازم ازتون سپاسگزارم برای این کامنت های ارزشمند در پناه حق باشید
امیدوارم ک بزودی خبر خریدن ماشینتون رو بشنوم
سلام به سعیده عزیزم گل سر سبد سایت توحیدی استاد عباسمنش
خواهر خوبم چقدر زیبا نوشتی چقدر خوب وعالی داری مراحل تکاملت را طی میکنی ودر هر قدم قویتر میشوی
وقتی در مورد خداحافظی با دو دختر گلت نوشتی چشمهام پر از اشک شد وچقدر ایمان و توکلت را تحسین کردم
سعیده جان تو لایق این شغل واین مکان هستی ومن اطمینان دارم که به بهترین مکان ها وبهترین درجات شغلی هدایت میشوی چون تو ایمان در عمل را نشان دادی آفرین به تو خواهر گلم
به زودی خداوند یک وسیله عالی برای رفت وامدت برایت میفرستد از جایی که حتی تصورش هم نمیکنی امیدوارم لحظه لحظه زندگیت پر از شادی وآرامش وموفقیت باشد وبه زودی با دخترهای عزیزت در کنار هم زندگی کنید ممنونم عزیزم که از مسیرت برایمان مینویسی
وبه ما توکل وصبر واعتماد به خداوند را نشان میدهی
در پناه رب العالمین باشی عزیزم
منا هستم
سعیده عزیزم اینقدر کامنتهات عالیه و امیدوار کننده س و اینقدر مسیر رشدت و اینکه چطور از هدایت الهی پیروی کردی زیباست
که من ایمیل رو فعال کردم که همیشه کامنت هارو بهم اطلاع بده
ازت ممنونم دوست عزیزم چون با خوندن مطالبی که مینویسی من ایمانم قوی تر میشه که ادامه بدم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام منو داشته باشین از ایران، مازندران، محمودآباد، یکی از خارق العاده ترین و زیباترین نقاط روی کره زمین: الان جلو پنجره نشستم، رو به شالیزار 20 هکتاری: همه جا سبــــــز: شالی ها برام میرقصن و به شما دوستای عباسمنشی ام سلام میرسونن این شالی های خوشگل و سبز که دیگه دیگه نم نمک میرن سمت طلایی شدن: که طلایی ایشم یه زیبایی داره، وسط شالی ام یه کلبه چوبی خفن داره: که من خیلی دوست داشتم ببینمش: سره یه تضادی منو مالکش باهم رفیق شدیم بهم گفت هر وقت دوست داری بیا کلیدو بگیر برو عشق و حال کن: من برای تفریح و عشق و حال ساختمش
استاد واقعا نکات میلیون دلاری تو این فایل گفتین و چقدر به جان و دلم نشست: و همش میگفتم آره درسته، حق با استاده: چقدر خوبه آدم بتونه از سن خیلی کم: عادت های مثبت در خودش ایجاد کنه: البته که آدم اشتیاق داشته باشه این تغییرات برا آدم لذت بخشه دیگه: خوده من آدم بی تحرکی بودم، الان 8 ماهه تو قانون سلامتی ام و هر روز میرم پیاده روی، دیروز حوالی ساعت 13 بعدازظهر رفتم پیاده روی؛ دوستم بهم زنگ زد گفت کجایی؟ گفت پیاده روی؛ گفت جدی میگی؟ گفتم آره چطور؟ گفت حاجی هوا 30 درجه؛ نمی پزی تو این گرما؟ الان کسی از گرما پاشو از خونه بیرون نمیذاره: اونوقت تو میری پیاده روی؟ گفتم گرم نیست!!! اتفاقا خنکه؛ خندیدو گفت مثه اینکه گرما کاره خودشو کرد تو اینجوری میگی: واقعا گرم نبود، داشتم لذت میبرم، باد خنکم میزد، من هر وقت بخام برم پیاده روی خدا هوارو خنک میکنه برام، یاد استاد افتادم که میگفت از شدت شوق و ذوق تو گرمای بندرعباس قدم میزد و اشک شوق میریخت: الان 5 تا پرستو به فاصله 2 متری من رو سیم برق نشستن دارن آواز میخونن
یا مثلا ترک سیگار: 14 سال سیگار میکشیدم: 2 ساله لب نزدم، گفت و گو با دوستان جلسه اول سپیده جان به استاد گفت بهم برخورد شما گفتین عرضه ندارین دوستای سیگاریتون رو بذارین کنار: سپیده گفت من سیگارو همون موقع گذاشتم کنار، منم از اون فایل دیگه لب نزدم
یا همین تغییر عادت سبک زندگی قانون سلامتی: اون آدم قبل با اون سبک غذا خوردن کجا: روزی 20 بار، الان روزی 1 بار غذا میخورم اونم غذای مجاز: اونم 16 عصر به بعد بعد اینکه کل کارامو انجام دادم، پیاده روی رفتم، عضله سازی انجام دادم و کلی تغییر شخصیتی که از شما استاد یاد گرفتم: نترسیدن، غیبت نکردن(خط قرمزمه) سپاسگذار بودن، به خدا ایمان و باور داشتن و کلی چیزای ریز و درشت که از شما یاد گرفتم؛ خصوصا تو سفر به دورآمریکا و زندگی در بهشت: اصلا برام تغییر عادت لذت بخش ترین کاره دنیاست، اینکه چالشی برای خودم ایجاد میکنم و میوفتم رو شیب سرپایینیش اونوقت انجام دادنش هنوز لذت بخش تره
و شما بعد این همه سال پینگ پنگ بازی کردن: و حرفه ایی بودنتون با اینکه شاید اصولشو بلد نیستین، اما اونایی که اصولشو بلدن رو شکست میدین: چرا؟ چون تمرینه که مادر مهارت هاست نه اصولش، ولی شما باز خودتون رو به چالش کشیدین وسط تمرکزی که رو تحقیقاتی که دارین انجام میدین اومدین پینگ پنگ اصولی رو یاد بگیرین و من از صمیم قلب تحسینتون میکنم و به شما و خانم شایسته تبریک میگم که عاشق تغییر هستین؛ و خب نتیجه دستتون هست دیگه؛ تو زندگیتون نتیجه این تغییرات رو دیدین، خیلی خوشحالم که خداوند این فرصت رو بهم داد که در شروع یک روز دل انگیز من این فایل رو نگاه کنم و از زبون استاد نکات ارزشمند و میلیون دلاری رو بشنوم
خصوصا اون نکاتی که فرمودین در خصوص سبک فکری و رفتاریتون در خصوص خونه ایی که اجاره کردین و این اصل رو دارین که همون برخورد رو با خونه مردم انجام میدین که با خونه خودتون انجام میدین و یا دوست دارین مردم با خونه شما انجام بدن، چه دستگاه گیریل خفنی: اینک از موهبت ثروته که آدم هر وقت به هر چیزی نیاز داشته باشه تهیش میکنی: واقعا دستگاه خفن و خوشگلی بود و دم سازندش گرم که به جزئیات توجه کرد و جوری دستگاه رو ساخت که دربش قابل جدا شدن و شست و شو باشه و اون پایین محلی برای جمع شدن روغن داشت تا کیفیت و کارایی بره بالا و هنگام پخت دود بلند نشه، قطعا اینا تکامل یافته نسل قبلی گیریل هست که قطعا خوده این دستگاه تکامل میابه و بهتر و بهتر میشه؛ منم باید این اصول رو کسب و کارم رعایت کنم و هر روز در حال بهبود باشم( به روی چشم)
خیلی لذت بردم، خیلی عشق کردم، خصوصا اول فیلم اون صحنه زیبا، اون درختان زیبا و چقدر سالن بزرگ و خفن و تمیزی بود: تمیزی، نظم، نظافت از پایه و اساس این کشوره و صد البته مدار و فرکانس بالای استاد عباسمنش و استاد شایسته که هر جا میرن؛ تمیز، زیبا و منظم هست.
خدایا شکرت
سلام به افلاطون عزیز، امیدوارم حال دلت عالی و زیبا باشه که کامنتت میگه هست :)
حس خوب و سلام گرمت رو و انرژی مثبتی که داشتی رو دریافت کردم از کامنتت و باعث شد بنویسم همین نکته رو. آفرین! تحسینت می کنم که اولا در مدار مناسبی بودی و جای به این زیبایی هستی… یه کلبه ی چوبی وسط شالیزار… باید خیلی جالب باشه، پر از آرامش. قشنگ تجسم کردم این تصویر رو… جون می ده واسه فایل گوش دادن و خلوت کردن با خودت و خدا… به به… جالبه که سر یه تضاد هم با مالکش رفیق شدی… خیلی وقتا هست که مثل ابن مورد تضاد میشه شروع کلی اتفاقات خوب… آفرین بهت که قانون سلامتی رو شروع کردی و هشت ماهه که زندگیت زیباتر و سالمتر و راحتتر شده… چقدر عالی. چقدر از داستان پیاده رویت انرژی خوبی گرفتم اینکه انقدر حالت خوبه و احتمالا بخاطر قانون سلامتی انقدر انرژی بالا داشتی که دمای 30 درجه رو حس نکردی و باش مشکلی نداشتی… و نکته ی بعدی هم که فکر می کنم تو کامنتای قبلی ازت خونده بودم ترک سیگار بعد 14 سال. این واقعا آفرین داره… این یعنی یه مدار بالاتر چقدر عالی. تحسینت می کنم دوست عزیز برای خوب کارکردنت و قطعا نتایج خوبی هم گرفتی و می گیری.
امیدوارم در پناه رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند باشی.
سلام خدمت خانم زمانی
بینهایت سپاسگذارتونم بابت کامنت فوق العاده ایی که برام نوشتین
بینهایت سپاسگذار خداوندم منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده و من اینجام با شما دوستان عزیزم، با شما دوستان والامقام، قدرت مند، جسور و متعهد که دارین رو خودتون کار میکنید، فایل گوش میدین، کامنت میخونین و برای دوستان کامنت مینویسن، بینهایت از خداوند سپاسگذارم
صد درصد تو این فضای بهشتی، سرشار از سکوت و آرامش من هر لحظه و هر حال دارم با خدا گفت و گو میکنم، وقتی خواسته هامو به خدا میگم: دارم به خدا میگم من فقط از تو میخام، تو رب منی، تو فرمانروای منی، تو معبود منی، پروردگار منی، خدای منی، من فقط روزیتو از تو میخام و به لطف الله مهربان: شرایط به گونه ایی فراهم شده که مدت هاست خودمو خودشو دارم لذت میبرم از این تنهایی و این فضای رویایی و ایزوله: از خداوند وهابم میخابم بهترین و شگفت انگیزترین و بزرگترین خواسته هاتون براورده بشه چرا که شما بندگان صالح خداون لیاقت رسیدن به تک تک آرزوها و خواسته هاتون رو دارین
خدایاشکرت
سلام افلاطون عزیزم امیدوارم حالت خوب و عالی باشه دوست خوبم با خوندن کامنتت انرژی مثبت گرفتم دقیقا اونجا رو تجسم کردم حالم خوب خوب شد(
الان یکم با مامانم بحثم شد راستش نخاستم مطرح کنم دلیل حال بدمو بااینحال مینویسم که بعدا تکاملمم تو این موردم طی کردم فراموش نکنم )و اومدم قسمت سوم عزت نفسو گوش بدم چون حالم میزوون نبود متوجه حرفای استاد نمیشدم گفتم بیام کامنت بخونم اومدم پایین صفحه سایت و بازم اسم نازنینت رو تو بالاترین امتیاز ها دیدم و بازهم هدایت شدم رو کامنتهای فوق العاده ات چقدر زیبا توصیف میکنی زیبایی های اطرافتو چقدر انرژی مثبت اونجا ها رو احساس میکنم همین دیروز یا پریروز تو یوتیوب بودم بعد میگفتم خدایا الان اینجا چکار میکنم یهو اسمت اومد تو ذهنم و همونجا اومدم رو پیجت و پست زیباتو دیدم تریل زیبا که دو طرفش درختهای سرسبز پوشونده بود چقدر زیبا و حیرت انگیز بود خدایا شکرت تو خیلی مدارت بالاست که هرروز تو بهشت خدا قدم میزنی قدر خودتو بدون و سپاسگزار فرکانس خوبت باش امشب عروسی دعوتیم و خواستم مثل دفعه ی قبل بگم نمیام لباسام تکراریه بااینحال الان میگم رو این ترسمم پا بزارم و برم تو دل جمعیت با هر لباسی که باشه مگه قراره اون لباسا هویت من باشن!مگه قراره من با لباسام ارزشمند باشم سالها بهترین لباسها رو میپوشیدم مگه بهم عزت نفس دادن که پایدار باشه که زندگیم دگرگون بشه.وقتشه بپذیرم خوشبختی چیز درونیه نه بیرونی و وقت عمل کردنه وقتشه خودمو جوری دیگه ای بشناسم..از اینکه نوشتی سپاسگذارتم از اینکه تحسین کردی زیباییهای اطرافتو و احساس قشنگشم بهم منتقل کردی سپاسگزارم..تو با قلبی شاد زیبایهای اطرافتو تحسین میکنی و مینویسی و من هم لذت میبرم و تجسم میکنم خدایاشکرت
سلام زهرای عزیز
سلام دوست عزیز و ارزشمندم
سلام دوست بزرگوار و خوش قلبم
با تموم وجودم سپاسگذارتم بابت کامنت فوق العاده ایی که برام نوشتی: واقعا تو قلب بزرگ و مهربونی داری: مرسی ازت که دست و دلبازانه میای و دیگران رو تحسین میکنی، تو فوق العاده ایی دختر، اون روز با اون حرف های قشنگت و حتی تو این کامنتت به یادم انداختی بیشتر سپاسگذار نعمت هام و داشته هام باشم، تو زبون خدا بهم شدی که شکرگذار شرایط و وضعیت فوق العاده الانم باشم، با تموم وجودم بابت تک تک نعمت و ثروتی که خدا بهم داده ازش سپاسگذار باشم: به روی چشم زهرا جان، به روی چشم دوست خوبم، به روی چشم دوست مهربون، سعی میکنم بیشتر سپاسگذار تر بشم، شکرگذار تر باشم و بقول تو قدر خودمو بدونم: چشم زهرا جان، توصیه های قشنگت رو به خاطرم میسپرم
اره برو؛ هر جور دوست داری، هر جایی دوست داری برو: با هر لباسی که دوست داری برو؛ اما وجودتو قوی کن تا همه مجذوب وجودت بشن، همه عاشق وجودت بشن و اونم فقط با توحید، یکتاپرستی و روحیه ایی سپاسگذار؛ امکان پذیره؛ منم مثل تو هر روز سعی میکنم برم تو دل ترس هام؛ یک معجزه داره تو زندگیم رقم میخوره که یکی از اهداف بزرگ دیگمم داره تیک میخوره؛ اونم بدون اینکه من کاری بکنم؛ حتما خبرشو بهت میدم دوست خوبم
بهترین بهترین بهترین هارو از صمیم قلب برات خواستارم دوست خوبم
سلام عزیزم امیدوارم حالت خوب و عالی باشه چن روز پیش کامنت برام گذاشتی ولی تو مدار کامنت نوشتن نبودم تا اینکه امشب هدایت شدم به سمت همصحبتی با تو و از این همداری باتمام وجودم سپاسگزار خدام.
باور نمیکنی اگه بگم الان که دارم برات مینویسم باز اشکم در اومده نمیدونم چرا هربار که باهات حرف میزنم یا به حرفات فکر میکنم یا پیامها رو میخونم ناخوداگاه اشک میریزم شاید بخاطر اینه تو منو به خدا وصل میکنی هر بار کامنت و پیامی ازت دریافت میکنم بارها و بارها میخونمش چون حرفات ارزش بارها خوندن و داره و بهم انگیزه میده برای حرکت کردن..
این روزا تو خونمون همش اسم توعه مکالمه ی منو داداشم شده موفقیتای تو و الگو گرفتن ازت هردومون بینهایت ازت سپاسگزاریم..
میدونی وقتی باهات حرف میزنم یه هدایت از طرف خدا میبینم و روشنی راهم میشه تو فوق العاده ای..
این روزا محبت میکنم بی قید و شرط چون قلب خودمو سزاوار محبت کردن میدونم حقشه محبت کنه عشق بورزه بدون اینکه نگاه کنه طرف مقابلم دوستمه ، داداشمه یا ابجیام و یا هرکس دیگه ای فقط میخام عشق بورزم و این عشق ورزیدن داره منو بزرگتر میکنه و تصمیم گرفتم پا روی این ترسم یا غرورم بزارم دوست دارم مامانمو بابام ابجیام داداشمو محکمممممم بغلشون کنم چند دقیقه تو اغوششون باشم ازشون تشکر کنم بخاطر همه ی خاطره های خوبی که سالهاست برای هم ساختیم برای وقتایی که هرکاری میکردن تا منو خوشحال کنن میخام بهشون بگم چقدر زندگی در کنارشون لذت بخشه چقدر من خوشبختم تو همچین خانواده ای هستم بخاطر همه ی رفاقتهای که باهم داریم ازشون تشکر کنم بخاطر اینکه همیشه بهم حق ازادی رو دادن…افلاطون عزیزم تو باحرفات بهم نشون دادی که بمونم تو این خونه و از همینجایی که هستم تحسین کردن شروع کنم اینو همیشه استاد میگه هاا که هرجا هستیم شروع کنیم به سپاسگزاری کردن ولی خب من اون روز فراموش کرده بودم و کلن تمرکزم رو مسافرتم بود و تو با حرفای که بهم زدی باعث شدی اروم بشینم سرجام و زور نزنم برای مستقل شدن باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست ...الان این اهنگ مثال حال درونیه منه خدایاشکرت.و این روزا با یه دیدگاه دیگه دارم به خانوادم نگاه میکنم و دارم میبینم اینجا پر از زیباییه هرکدوم از اعضای خانوادم ویژگیهای شگفت انگیزی دارن اگه بخام اینجا فقط از ویژگیهای مثبت یکیشون بنویسم فک کنم تا خود صبح طول بکشه بخام یه گوشه از نکات مثبتش رو بگم فقط این حرفمو کسی میتونه درک کنه که خانواده ی من رو از نزدیک دیده ببین افلاطون چجوری با حرفات نگاهمو تو این موردم عوض کردی من کلن دختریم براحتی نکات مثبت بقیه رو بهشون میگم ولی برا خانوادم یکم سختمه البته سرد و خشکم نیستم با داداشام خیلی رفیقم با ابجیامم میونه ی خوب و صمیمی دارم(محبت نمیکنم) بااینحال براحتی به مامانم و بابام عشق میورزم تقریبا هرروز دست و پاشونم بوس میکنم یا سربه سرشون میزارم یا بغلشون میکنم ولی خو اونقدریم نیس که دلم خنک بشه بگم اخیش امروز چقدر خوب محبت کردم،البته اینم بگم دل پر مححححححبتی دارم من خخخخخخ الان میخام محبتم به ابجیام بیشتر بشه تحسینشون کنم و لذت ببرم همین الان انقدر درونم پر از عشق و محبت شده که دوست دارم برم همه ی خانوادمو محکم بغل کنم بوسشون کنم و بهشون بگم چقدر دوسشون دارم ولی یه چیزی جلومو میگیره که نمیدونم غروره یا چی که مدتهاست مانع ابراز علاقه ام شده البته اینم بگم من قبلنا خیلی از این کارا میکردم و الانم میخام یه تغییری تو رفتارام بدم منکه قلبن عاشقشونم پس چرا اینو به زبون نیارم (تقریبا یسال بیشتره که تکه کلامم عاشقتمه روزانه بینهایت بار این جمله رو به خانوادم و اطرافیانم میگم اینم یکی از تاثییرات مثبتیه که از سریال زندگی در بهشت گرفتم ولی خو مثل یه تکه کلامه)الان میخام محبتهام متفاوت تر باشه ..مثلا ازشون سپاسگزاری کنم بخاطر هرچیزی،یا مهارتهاشون و تحسین کنم و زیباییهای فیسشون و بهشون بگم و مثلا اگه ابجیم از دانشگا برگشت خاست ظرفی بشوره کاری کنه بهش بگم تو استراحت کن خودم اینکار و انجام میدم یا وقتایی که بیرون از خونه هستن بهشون پیام بدم دوسشون دارم و برام ارزشمندن…خولاصه هرطوری شده در طول روز تمرکزمو میزارم رو زیبایهای خانوادم چون خیلی زیاد برام ارزش داره در صلح بودن با خود و دیگران و از خدا میخام تو این موردم کمکم کنه که بتونم براحتی عشق بورزم.راستی تا یادم نرفته اون روز من مهمونی رو نرفتم یه حسی گفت بمونم خونه و اون شب خدا مهمون خونه ی ما بود و ساعتها تو اون تنهایی من با خدا حرف زدم و از اون شب تا حالا رفاقت منو خدا یه رنگ دیگه ای گرفته قبلنم دنیای منو خدا دنیای رنگی خشگلی بود ولی از اون شب اون رنگها انرژی گرفتن انگار رو اون رنگها کلی اکلیل ریخته باشی اون شب حرفای تو منو جسور کرد که بمونم خونه و وقتمو با خدا بگذرونم…
دوستت دارم و به دستای پر مهر خدا میسپارمت
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
الإسراء
عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا
ﺍﻣﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ [ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﻴﺪ ] ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻃﻐﻴﺎﻥ ﻭ ﻓﺴﺎﺩ ﺑﺮﮔﺮﺩﻳﺪ ، ﻣﺎ ﻫﻢ [ ﺑﻪ ﻛﻴﻔﺮ ﺷﺪﻳﺪ ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﺳﺨﺖ ] ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﻳﻢ ، ﻭ ﺩﻭﺯﺥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ، ﺯﻧﺪﺍﻧﻲ ﺗﻨﮓ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻳﻢ .(٨)
إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا
ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮﻳﻦ ﺁﻳﻴﻦ ﻫﺪﺍﻳﺖ میﻛﻨﺪ ، ﻭ ﺑﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم
می ﺩﻫﻨﺪ ، ﻣﮋﺩﻩ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ .(٩)
الهی و ربی به امید تو
پروردگارا تو را سپاس که اجازه دادی امروزم را با شکر و سپاسگزاری بینهایت نعمتت آغاز کنم.
و تو را سپاس که نعمت حیاط و زندگی در این بهشت و دنیای زیبایت را نصیب و روزیم کردی.
پروردگارا اقرار میکنم به عجز و ناتوانی خودم
من از خودم ، به تو و رحمت تو پناه میآورم.
پروردگارا چقدر این زندگی با تو زیباست.
چقدر این دنیا باتو دلچسپ است.
پروردگارا هر لحظه و هر دم که تو را در آغوش میکشم تمام سلولها و درونم را در شور و شعف و لذت درونی میبینم.
پروردگارا تو را سپاسگزارم که نعمت شکرگزاری را به من عنایت کردی،
که ذره ای از بینهایت لطف و کرم و بخشندگی را به زبان و قلبم بیاورم و خود را در آغوش تو حس کنم.
پروردگارا تو را سپاس که من را به یکی از برگزیده ترین و شایسته ترین و پاکترین انسانها هدایت کردی.
پروردگارا تو را سپاسگزارم که من را به این بهشت و این انسانهای پاک هدایت کردی.
پروردگارا من از خود هیچ ندارم و هر چه هست توئی.
من از خودم به تو پناه میبرم مرا به راه راست هدایت فرما راه کسانی که به آنها نعمت داده ای.
تو را میپرستم و از تو یاری میجویم.
امین.
استاد عزیزم گوارای وجودت این زندگی بهشتی
این آزادی مالی و زمانی و مکانی
این حرکت و پیشرفت و رو به جلو بودن.
این زندگی هدفمند.
شکل گیری باورها
وقتی که انقدر تکرار میشود و جزئی از شخصیت ما میشود.
و برای تغییر عادتهای اشتباه باید بینهایت آن رفتار درست را تکرار و تکرار و تمرین کنیم تا به عادت رفتاری جدید تبدیل شود.
استاد جان یه عادت که چند وقتی هست دارم روش اساسی کار میکنم باور کمبود و دوست شدن با پول هست
استاد تا دوسال پیش من توی خونه خودم 150 و 200 کیلو برنج همیشه داشتم که طوری میشد که دیگه حشره میزد ولی از رو باور کمبود باز میرفتم میخریدم.
ولی به لطف الله رسوندم به 10 کیلو گرم
و خدا را شکر هر فروشگاهی هم میرم بهترین برنج را با قیمت عالی میخرم.
و کلی دیگه از خریدهایی که در خونه انبار میکردم الان رسیده به مصرف روزانه.
و چقدر حس و حال خوبی به آدم میده اینکه به این باور برسی که همیشه نعمتها هستند و ما به خرید بهترینِش هدایت میشیم.
دوم احترام متقابل به اطرافیان و همکاران و حتی به همسرم و استفاده از کلمات مناسب و در خور شان انسانها که باعث میشه صمیمیت هم در یک چهار چوب عالی باشه و حرمت و احترام حرف اول را بزنه.
خدارا شکر در برخورد با همکارهام همیشه اونهارا به نام فامیلی صدا میکنم و همیشه آقا میگم بهِشون.
استاد جان من یه سالی هست که این جمله را با خودم مدام تکرار میکنم و الان واقعا دارم نتایجش را میبینم
من هر جایی میرم آدمهای درست و حسابی به پستم میخوره.
چون خودم تمام سعی و تلاشم اینه که رفتار و نیت درستی با انسانها داشته باشم.
و واقعا هر جایی میرم در بیشتر مواقع انسانهایی هستند که با خودشون در صلحند و طبیعیش هم همینه.
استاد جان این را از شما یاد گرفتم که اینقدر رو خودم و شخصیتم کار کنم که اون طوری که دوست دارم دیگران با من برخورد کنن منم خودم با دیگران اونجوری برخورد کنم و جزئی از شخصیتم بشه.
که صدر اونها صداقت و درستکاری هست.
و حتی الان مدتی هست دارم حتی تو لحن صحبت کردنم با دیگران تمرین میکنم که در اوج مهربانی و محبت و حال خوب باشه .
و مورد دیگه خیلی سعی میکنم شخصیت سپاسگزاری را از خودم نشون بِدم در برابر هر کار کوچیک و بزرگی که دیگران برام انجام میدن.
سر کارم افراد پیکی که ناهار برای همکارها میارن از بیرون
باور کنید انقدر توجه میکنم به حتی طرز لباس پوشیدن اونها.
یه روز یه بنده خدایی برای همکارم ناهار اوورده بود و اینقدر لباسهای شیکی پوشیده بود
که من از دیدن این آدم حال دلم خوب شد و از ایشون خیلی تشکر کردم که اینقدر برای خودش و کارِش ارزش قائله و ایشون گفت آقا شما چقدر مهربونید من یه ساله با این لباسها غذا ها را جابجا میکنم اولین نفری هستید که به من این احساس خوب را دادید.
حتی الان در گفتارم با بچه هام واقعا در اوج احترام باهاشون برخورد میکنم .
خدارا شکر بعد آشنایی با شما خیلی از عادتهای غلط و نادرست خودمو تغییر دادم و هر روز دارم رو خودم کار میکنم و این راه همچنان ادامه داره و میشه هر روز یه شخصیت قوی تر و بهتری را از خودمون ارائه بدیم .
استاد جان عاشقتم که اینقدر با بچه ها رابطه خوبی داری و منم خودم خیلی با بچه ها ارتباطم خوبه و از اونها خیلی انرژی و درس میگیرم.
دمتون گرم برای تشکیل این تورنومنت چهار نفره
که باعث شدید استاد شایسته هم پیشرفت کنه و با استادش اختصاصی کار کنه.
چقدر این شخصیت شما قابل تحسینه که تو این خونه ای که اجاره کردید طوری رفتار میکنید که واقعا فکر میکنید خونه خودتونه و مراقب وسائل هستید.
دمتونگرم استاد.
مبارکه این گریل جمع و جور و با کارایی بالا.
یاد سفر به دور آمریکا افتادم که میگفتید طبیعت را بهتر از اونی که تحویل گرفتیم
تحویل بدیم.
اینجا میبینیم شما در مورد همه چیز این شخصیت عالی را دارید
خونه را بهتر از موقعی که تحویل گرفتید تحویل میدید.
واقعا دمتون گرم.
النمل
مَن جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ
ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﻴﺮ ﻭ ﻧﻴﻚ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ، ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻫﻮﻝ ﻭ ﻫﺮﺍﺳﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﻳﻤﻦ ﺍﻧﺪ (٨)
دل های ما که به هم نزدیک باشن
دیگه چه فرقی می کنه
که کجای این جهان باشیم
دور باش اما نزدیک
حق نگهدارتون.
سلام بر آقا رسول عزیز و ارزشمندم
در مورد برنج گفتی یاد خودمون افتادم
من یادمه تا همین یکی دو سال پیش 300-200 کیلو برنج میخریدیم ، بعدش میدیدیم شپش زده ، بعد مجبور میشدیم توی بالا پشت بام خونه مون روی یک پارچه ای چیزی برنج ها رو بریزیم که تا این بزرگواران از داخل برنج هامو برن سمت زندگی مورد دلخواهِ خودشون :)))
الان ما هم دقیقاً مثل شما کمتر کردیم یعنی نهایتاً هر دو ماه یک بار 30 کیلو میخریم که ایشالله همینم کمتر بشه
در مورد روابط خوبی که در خودتون ایجاد کردید ، چقدر من خوشم آمد
من خودم توی ارتباط با آدم ها خیلی خیلی بهتر از قبل شدم چون وقتی با احترام و با محبت با آدم ها رفتار میکنم واقعاً حس خودم خیلی خوب میشه ، نه اینکه بخوام اَدا در بیارمااا نه واقعاً دارم سعی میکنم طبق آموزش های دوره 12 قدم تمرکز کنم روی نکات مثبت آدم ها و قلباً آدم ها رو دوست داشته باشم
ولی دوست دارم در مورد یکسری آدم های دور و اطرافم مثل شما رفتار و گفتار خیلی بهتری داشته باشم
مثلاً الان تقریباً دو سالی میشه برای یک وعده غذا در طول روز رو من ظرف های خونه مون رو میشورم :)) برای اینکه یه کمکی به مامانم بشه
ازتون ممنونم بابت این تجربیات ارزشمندی که برامون نوشتین
من خیلی شما رو دوست دارم
بسیار مرد شریف و فهمیده ای هستین
به امید دیدار روی ماه شما و خانواده محترم تون در بهترین زمان و مکان
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
آل عمران
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ
ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ، ﻭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ [ ﺑﺮ ﺗﻮﺣﻴﺪ ، ﺭﺑﻮﺑﻴّﺖ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ ] ﺑﺮﺍﻱ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪﺍﻥ ﺍﺳﺖ .(١٩٠)
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮ ﺁﺭﻣﻴﺪﻩ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺪ ، [ ﻭ ﺍﺯ ﻋﻤﻖ ﻗﻠﺐ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ] ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺍﻳﻦ [ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﻈﻤﺖ ] ﺭﺍ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﻧﻴﺎﻓﺮﻳﺪﻱ ، ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻧﻘﺼﻲ ﻣﻨﺰّﻩ ﻭ ﭘﺎﻛﻲ ; ﭘﺲ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺁﺗﺶ ﻧﮕﺎﻫﺪﺍﺭ .(١٩١)
سلام حسن جانم
دوست عزیزم
در بهترین زمان بعد یه شیفت کاری پر از لذت و سپاسگزاری و تمرکز بر نکات مثبت و شروع یه صبح دلپذیر نقطه آبی شما نوری در قلبم شد و منو به لذت درونی بیشتر رسوند.
چقدر شما قلب مهربونی داری
حسن جان بعد دوره بینظیر لیاقت به خدا که درهایی از رحمتش به روی من باز شده که دارم جرعه جرعه شهد شیرین این عسل را میچشم
چقدر دلچسپه وقتی کم کم خودتا بیشتر میشناسی و عاشق خودت میشی دیگه سعی میکنی راحت تر رفتارهای ناخوب دیگران را نادیده بگیری،
راحت تر خودتا ببخشی
راحت تر مسئولیت پذیرتر میشی
راحت تر ( رَد )میدی
باور کن وقتی تو اوضاع ناجالب کنترل ذهن خوبی انجام میدم ،محکم خودما بغل میکنم و یه ایول به خودم میگم
میگم رسول جان دمت گرم
گل کاشتی، البته که همه لطف و کرم خودشه
آقاجان این رد دادن چقدر خوبه
چقدر شیرینه
چقدر گواراست
در واقع وقتی خودتا دوست داری
حاضری هر کاری بکنی که قسمت خوب ماجرا را بولد کنی
و اون موقع هست که هم عاشق خودتی و برا خودت ارزش قائلی و هم عاشق تمام آدمهای دنیا میشی.
چون از خودت گذر کردی و عاشق شدی.
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی عشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بیجنبش عشق در مکنون نشود
حسن جان چقدر در صلح بودن با خود خوبه
چقدر آدم به عظمتش پی میبره
من که اول راهم و دارم تمرین میکنم و هر چی که دارم از لطف و کرم و بخشندگی خودشه
داره کم کم رشد میده منو
رو دوش خودش.
حسن جان به خدا که میدونم وقتی ظرفها را داری میشوری در اوج خوشحالی هستی ،برای خوشحالی کسی این کارا نمیکنی ،ضمن اینکه از خوشحالی مادر خوشحالی
ولی نگاهت به نگاه خودِشه
و فقط برای سپاسگزاری از خداوند که چنین موحبتی را برات فرستاده و عشق را نثارت کرده این کارا میکنی
منم حسن جان این کارا میکنم با عشق ،با لذت با حال خوب
و این کارا لطف و موحبتی از طرف خدا میدونم
و اون وقته که غرق در خوشحالی و شادی درونی میشم
احساس میکنم خدا چشم تو چشم من را داره نگاه میکنه .
نمیدونم بعضی وقتا اینقدر حال خوشی دارم که میخوام بیام بیرون داد بزنم
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا شکرت برای اینکه در مسیرم و فقط پشت و پناهم توئی
تنها تو را میپرستم و از تو یاری میجویم.
ما را به راه راست هدایت فرما
راه کسانی که به آنها نعمت(عشق بازی و در مسیر بودن و استقامت ورزیدن )دادی.
منم عاشقتم حسن جانم و عاشقانه دوستت دارم
مدتی میشه که دارم میبینم باعشق خالص داری تو سایت این عشق و حال خوب را گسترش میدی و مطمئنا بیشترش را خداوند بهت عنایت میکنه.
این قانونه
انرژی هیچ وقت از بین نمیره بلکه از حالتی به حالت دیگه در میاد و در بهترین زمان و مکان بر قلبت جاری میشه.
لذتشا ببر رفیق.
حق نگهدارت
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
سلام به اقا رسول نازنین و زیبا قلب و توحیدی
اقا رسول چند روزی هست که کامنت شمارو گداشتم برا خوندن امروز به لطف رب نازنیم این فرصت رو داد بهم که کامنتون رو بخونم
اول از همه چقدر لذت بردم از سپاسگزاری که کردید و بی شک در دفتر م ثبت میشه با اجازه شماااا…
چقدر زیباااا شد نگاهتون چقدر قشنگ شد نگاهتون به اطراف و من هم در تلاش این هستم و بینهایت تغییر کرد نگاهم به اطراف تا یه حسی میاد یا اینکه یک نجوایی میاد که بخوام کسیرو قضاوت کنم به این فکر میکنم که استاد تویه قدم پنج گفت
وقتی تو تویه این مسیر هستی همچیززز خیره و همچیز به نفع توست تمامممم
حالا شما تینقدر اطرافتون رو زیبا کردید با این نگاه و یک هدایت بود این کامنت شمااا برای من که حسین حتی توبه خلوتت هم تمام ادمهای اطرافتو تحسین کن و احترام بهشون قائل شو…
من هر جایی میرم ادمهای درست و حسابی به پستم میخوره
خدایا شکرتتتتت برای وجود اقا رسول و تمام بچه های این بهشت
الهی شکرت رب من که من رو قرار دادی در این مکان و سپاس از تو که در زمان مناسب من رو هدایت کردی به کامنت اقا رسول گل گلاب
رسول عزیزم به امید الله در مکان مناسب زمان مناسب ملاقاتت میکنم
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتممد باشی
از طرف حسین عبادی بنده خوب خدا…
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
الأنبیاء
یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ
ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻲ ﺁﻧﻜﻪ ﺳﺴﺖ ﺷﻮﻧﺪ ، ﺗﺴﺒﻴﺢ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ .(٢٠)
وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا یَسْتَحْسِرُونَ
ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ، ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺍﻭﺳﺖ ، ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﻀﺮ ﺍﻭﻳﻨﺪ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﻴﺶ ﺗﻜﺒّﺮ ﻧﻤﻰ ﻭﺭﺯﻧﺪ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﻩ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﻧﺪ .(١٩)
سلام به حسین عزیزم
امیدوارم که حالِ دلت عالی باشه
ودر این بهشت به شدت زیبا در آغوش خداوند باشی و هر لحظه حضورِش را حس کنی .
الهی شکر که این دلنوشته به قلب شما نشست و به قول حمید امیری عزیز واقعا اعتبار همه اینها و هر چیزی که داریم از رب العالمینه
الهی شکر تو این سایت فرصتی هست که توی این شلوغی و همهمه که همه در حال بدو بدو و عجله و شتاب برای رسیدن هستند
یه استادِ عشقی اومد و گفت
توی این بدو بدو و عجله با کنترل ذهن و شکرگزاری و ایمان و توکل
به این دنیا و آدمهاش بگید وایستا دنیا من میخوام پیاده شم
و از لحظه ای که در اون قرار دارم لذت ببرم و به توهم گذشته و آینده نَرَم.
البته منظورم هدفگذاری و تجسم نیست
منظورم اون لحظاتی هست که ما با رفتن به آینده و به چطور اتفاق افتادن خواسته فکر میکنیم و نمیزاریم خداوند کارِ خودِش را انجام بده و حالمون بد میشه و گذشته ای را شخم میزنیم که کلی نجوا و احساسِ گناه همراهِش هست و حالمون را بد میکنه.
الهی صد هزار مرتبه شکر که چرخ زندگیمون روون شده و حالِ دلمون خیلی خیلی بهتر و با کیفیت تر شده.
و اتفاقاتی داره تو زندگیمون میوفته که نشونه هست که با قدرت بیشتری ادامه بدیم به این مسیر بهشتی ادامه بدیم و پا پس نکشیم.
خیلی این روزها دارم به
بما قدمت ایدیهم و بما کانو یعلمون فکر میکنم
اگر این را درک کنم که یه فاصله ای بین این احساس خوبم و اتفاقات وجود داره دیگه خیلی تلاشم را میکنم که از لحظات بهره کافی را ببرم و با قدرت حداکثری روی خودم و باورهام کار کنم.
حسین جان خیلی دوستت دارم و خیلی برام عزیزی
ممنونم و سپاسگزارم که یه بار دیگه با قلب مهربونت من مورد لطف و محبتت قرار دادی .
به امید دیدار شما دوست عزیزم در بهترین زمان و مکان
حق نگهدارت.
بنام خداونده بخشنده و مهربانم….
قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَٰنِ ۗ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ(انبیا 42)
بگو: کیست آن که شما را شب و روز از قهر خداى رحمان حفظ مىکند؟ با این همه از یادکردن پروردگارشان اعراض مىکنند.
وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَهً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا ۚ وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ(انبیا81)
و تندباد را مسخّر سلیمان کردیم که به امر او در آن سرزمین که برکتش داده بودیم حرکت مىکرد. و ما بر هر چیزى آگاهیم.
وَمِنَ الشَّیَاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَٰلِکَ ۖ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ(انبیا 82)
و گروهى از دیوان برایش در دریا غواصى مىکردند و جز آن به کارهاى دیگر مشغول بودند و ما حافظ آنها بودیم.
سلام به رسول عزیزم ممنونم از پیام قشنگت عزیز دلم
رسول همین الان که دارم این پیام رو میدم خیلی برام اتفاق جالبی افتاد اونم به این خاطر که من تویه دنیایی زندگی میکنم بنام دنیایی عباسمنشی خدارو صد هزار مرتبه شکر برای اینجا بودنم و اینجا نوشتنم . و وجود تک تک شماها خدارو صد هزار برا شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
اقا رسوا من موهام تیغ میکشم و اکثر اوقات ظاهرم تغیر مینه یبار مو میزارم یبار ریش میزارم یبار سبیل میزارم و لذت میبرم از هر شکلی که هستم و کیف میکنم….
همه بهم میگن یبار یه شکل بمون هر روز یبلایی سر خودت میاری منم میگم دوستت دارم و کیف میکنم امروز این شکلی باشم…
امروز رفت انبار لباس تحویل بگیرم دوستمون بهم گفت میگم تو چرا ایجوری همه دنبال اینه که برن مو بکارن و پیش کدوم دکتر برن که عالی بشه موهاشون بعد تو هی کچل میکنی گفتم دوست دارم ایا من میگممم چرا شما ایجوری؟؟؟
گفت تو دیونه ای همه دنبال چین تو دنیال چی گفتم بهش….
نود نه درصد ادما مثل همن من نمخوام مثل اون 99% باشم میخوام با اون یک در صد باشم…
گفت اون یک درصد همشون فلاننن…
گفتم میخوام مثل اون فلان باشم مگه بد یک درصد به هیچکس فشار نمیاره همه 99% که عاقلن کافیه خداروشکررر…….
بعد دیدم لحنش تغییر کرد گفت خیلی بهت میاد و تو چرااا ایقدر تغییر کردی میومدی انبار زمین زمان یکیک میکردی الان اصن…
فقد بهش گفتم خدارو صد هزار مرتبه شکرر….
خیلی عالیه که لطف خدا شامل حالمون شد و داریم زیبا و قشنگ زندگی میکنیم خدارو صد هزار مرتبه شکر
دم استاد قشنگم گرم دم مریم بانو گرم دم تمام بچه های قشنگ این بهش گرممم
از تک تکنون سپاس گزارم هر جای دنیا که هستید بینهایت دوستتون دارم و عاشقتونم
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید….
استاد بینهایت ازت ممنونم مریم قشنگپ سپاس گزارم ازت…..
خدایااااااااااااااااااااااااااااااااا خیلی خیلی دمت گرم دوستت دارم و تسلیم توام….
با عشق حسین عبادی بنده خوب خداااااا