سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 243 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

165 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1883 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    حافظه ی بویایی من خیلی قویه. تصاویر بازی پینگ پونگ توی کمپ رو که نگاه میکردم، یهو یه بویی تو کله و دماغم پیچید: بوی چسب!

    ببین شرطی شدن ذهن رو: من 31 سال پیش، در تابستان سال 72 به سالن پینگ پونگ شیراز رفت و آمد داشتم، و الان تنها چیزی که از اون سال به ذهنم برگشت کرد، همین بوی چسبی بود که توی آن سالن غالب بود… به خاطر اینکه همه ی بازیکنان حرفه ای آن سالن، با فرچه، چسب را روی کفی راکت می‌مالیدند تا رویه ی جدید بچسبانند و بتوانند با اتکا به آن، توپ را با سرعت بیشتری بزنند!

    فکرش رو بکن! من، نه پینگ پونگ باز شدم و نه علاقه ای به این ورزش پیدا کردم، ولی بوی عجیب چسب، هنوز با دیدن سالن پینگ پونگ توی دماغم میپیچد!

    ببین ! کشف امروزم، با تکیه بر صحبت های امروز استاد ، از این قرار است:

    یکی از راه‌های ایجاد تداوم در روشن بینی، انرژی مثبت و تغییر باورها به باور درست و خوب برای من، ایجاد فضای خوشبو از آن محیط و آن وضعیت است و این به خاطر حافظه ی بویایی خوبی است که دارم.

    یعنی اگر بخواهم یک حال خوش را مثلا در تمرین ستاره قطبی ، هر روز و هر هروز تداوم ببخشم، باید آن را با یک عطر و یا ادوکلن دلخواهم تثبیت کنم.

    چه می‌شود کرد؟ خب، سن و سالم طوری شده که ذهنم برای باور پذیر کردن یک احساس خوب، بیشتر به دنبال فکت می‌گردد. … این به ذهنم رسید…ممنونم از کمپ پینگ پونگ شما که برای من هم یک نکته عالی داشت!

    خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1742 روز

    سلام استاد عزیزم.

    چقدر عالی. چقدر عالی. واقعا این سفر از شما اینقدر برای من درس داشته که میتونم اسمشو بذارم دوره چگونه زندگی کردن.

    همین دیدگاه مثبت. همین دیدگاه خوب و همین تعریف کردن با دیگران، این خیلی عالیه. این خیلی عالیه.

    چقدر عالی وقتی از هر چیزی و هر کسی تشکر میکنی و نکات مثبت را می‌بینی و ذکر میکنی و سپاسگزار این نعمات میشوی. آسان میشوی برای آسانی ها. آسان میشوی برای خوبی ها.

    افراد مناسب در مسیر تو قرار می‌گیرند.

    وجه خوب انسان ها، افراد و موقعیت ها، شرایط را دریافت میکنی.

    واقعا نکته ها عالیه.

    حالا من استا. بعد از 2 سال و 1 هفته میخواهم بگم، من تقریبا 10 درصد تونستم مثل شما بشم.

    یعنی واقعا هنوز برام سخته بتونم در لحظه توجهم را بذارم روی زیبایی ها.

    ولی قلبم میگه مسیر استاد عباسمنش و استاد شایسته درست، صحیح و در مسیر رب العالمین هست.

    اینه که واقعا از تح دل دوستتون دارم.

    ان شاءالله بتونم تا 1 یا نهایتا 2 سال دیگه حضوری شما را ببینم.

    چقدر اون پسر بچه کوچولو زیبا بود و چقدر علاقه داره به این ورزش. اون ذوق واقعا توی حالت صورتش مشخص هست. چقدر ورجه وورجه میکنه موقع سرویس زدن و یا بازی کردن.

    استاد یه نکته ای درک کردم. خیلی جالبه.

    استاد شما، اون آقای چشم بادامی. وقتی داشتند با شما بازی میکردند، تقریبا هیچ تکان اضافه ای نمی‌خوردند.

    اما شما و یا مریم خانم کلی باید اینطرف اونطرف می‌شدید. تا بتونید جواب‌صربه های ایشان را بدهید.

    این برام از این حیث حائز اهمیت بود که: وقتی انسان عاشق مسیری باشه. پا در اون بذاره، و متخصص شود. و تمرین کند، و تکرار و تکرار و تکرار کند، نتیجه بسیار عالیه.

    جوری که با کمترین حرکت بیشترین کسب را داشته باشی. اینقدر تمرین کنم که ذهنم عادت کنه فقط و فقط زیبایی ببینه. اینقدر تمرین کنم، تا ذهنم اتوماتیک نکات عالی و درست را درک کنه.

    اینقدر تمرین کنم تا هر کسی و هر چیزی اطرافم هست را تحسین کنم و زیبایی ها را ببینم.

    به خدا صدق بالحسنی بشم تا آسان شوم برای آسانی ها.

    خدایا شکرت.

    عاشقتونم استادان عزیزم. بینهایت ممنون شما هستم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    سمیه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 660 روز

    سلام ودرود به همه عزیزان

    آقا هیچ حسی بهتر از این نیست از خواب بلند شی اولین چیزی که ببینی یه فایل جدید باشه ازبهترین استاد زندگیت

    اینقدر دوست دارم منم یه آکادمی شرکت کنم توی رشته مورد علاقم که دوچرخه سواری هست ولی همیشه این ترس رو داشتم سنم بالاست یا مهارتم کافی نیست یا دوچرخم خیلی باکیفیت نیست جالبه که تمام اینهارو الان فهمیدم که دیدم شما به چنین مکانی رفتید

    استاد هر لحظه داره چرخهای زندگیم. روونتر میشه ایده ها یکی پس از دیگری به سراغم میان

    بعضی وقتها به این همه راحتی وآسایش الانم شک میکنم میگم نکنه من دارم اشتباه میرم

    مریم جان میوه ای که خوردین منو هوس انبه انداخت اتفاقا الان اینجا انبه فراوونه رفتم بیرون میخرم

    استاد دیگه داره برام واضح میشه که به هرچیز بگم موجود شو برام اتفاق میفته

    کافیه توذهنم به یه نفر فکر کنم یا اون طرفو میبینم یا بهم زنگ میزنه

    قدرت ذهنمو کم کم دارم درک میکنم الانم با این صحبت‌های شما رفتم برای زندگی عالی تا90سالگی صحیح وسالم وتلاش برای رسیدن به هر خواسته ای بدون توجه به سن

    خدایا شکرت من را دراین مسیر رویایی قرار دادی با بهترین وشایسته ترین بندگانت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    فهیمه رمضان نیا گفته:
    مدت عضویت: 939 روز

    سلام و درووود به بزرگواران عرصه ی تغییر و تمرین و تکرار

    ورزشکارای دوست داشتنی و قشنگم استادان جان ودلم

    که هرروز دارن جوون تر و زیباتر میشن

    خدا قوت بهتون واسه تمرین های عالی و پر انرژی تون

    سپاسگزارم ازتون که تو این فایل این همه انرژی و انگیزه و به ما انتقال میدین

    احسنت به وجود شما که اینقدر زیبا بازی کردین

    احسنت به وجود اون بچه ی چشم بادومی وناز که با حرکات سریع و عالی و شیطنت آمیزش حسابی لبخند و رولب من نشوند

    احسنت به خانمی که بعداز 60سالگی داره با انگیزه تو ورزش مورد علاقه ش بازی می‌کنه

    من هرروز که میرم پارک واسه پیاده روی و ورزشکار ها و انسان هایی که با سن بالا میان و ورزش میکنن و میبینم هزاران بار بهشون احسنت میگم و لذت میبرم که چقدر انگیزه دارن و چقدر دیدنشون به من و امثال من هم انگیزه میده

    صحبت های زیبای استاد در مورد تغییر عادت ها واقعا عالی بود با اینکه ایشون استاد تغییر و تحول هستن بازم عنوان کردن که فقط برای یک راکت دست گرفتن ساده چقدر به تمرین و تکرار نیازه که بتونن روش اصلی رو انجام بدن

    وصحبت مریم عزیز که باید اول بفهمیم که کدوم عادت ها رو باید اصلاح کنیم و چه تشخیص عادت های بد و تکرار و تمرین در جهت اصلاح اون عادت ها که نیاز به جدیت و تلاش فراوان داره

    که نمونه شو میشه هرروز در عادت های روزمره ببینیم

    کارهای به ظاهر ساده ای که اشتباه انجام دادیم و تازه فهمیدیم که عادت خوبی نیست

    و نکته ی دیگه ی این فایل که به دلم نشست تشویق و تحسین انسان ها توسط استاد بود که واقعا وقتی از یه بچه ای پیش کسی تعریف کنیم و ویژگی های مثبتشو بازگو کنیم چقدر اعتماد بنفس اون بچه زیاد میشه و احساس خوبی میگیره

    و دیگری سپاسگزار ی کردن از دیگران بخصوص مریم جان عزیزم بخاطر کارهای خیلی کوچک و ساده که اینا دوتا عادت خوب و شایسته هستن که میشه در خودمون نهادینه کنیم تاجایی که حال خودمون عالی بشه با انجامش

    و توجه به خوبی های مردم آمریکا که هرروز با توجه به این نکته داره آدم های بهتر و بهتری رو جهان سرراهتون قرار میده

    دیدن اون میوه ی عجیب و غریب هم وسط این فایل خیلی خوب بود یه تجربه ی جدید از میوه های خارق العاده ای که خدا وند روی زمین قرار داده

    ،الان تو ایران فصل میوه های تابستونی شده و از جلوی هر فروشگاهی رد میشی متوجه فراوانیه این میوه ها میشی ،گیلاس،آلبالو،زردآلو،هندونه های شیرین ،خربزه خدارو رو هزار مرتبه شکر بابت اینهمه نعمت و برکت وفراوانی

    خدا وند یار و نگهدارتون باشه در هر کجای دنیا که هستین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    النازصالحی گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    به نام پروردگار مهربان

    سلامی پر از عشق به کل پکیج عشقی زندگیم که میشه شما استاد عزیزم ،خانم شایسته زیبا و با محبتم و تمامی دوستان عزیزم در این محفل بهشتی .

    خداوند رو سپاسگذارم برای این سفر عالی ، که از شما استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین ،پینگ پنگ بازای خفن ساخت و از من کسی که کمی بهتر بتونم به زیبایی های این جهان و خوبی های انسانهای ارزشمند در این زمین زیبا توجه کنم و در عمل یاد بگیرم کانون توجه ام را روی خوبی و زیبایی ها متمرکز کنم ،سپاسگذارم از شما و جورجیا که کلی زیبایی به من هدیه دادید .

    روزهای آخر ،یه دلتنگی خاصی داره ،منم دلم تنگ میشه برای این همه عشق و تواضعی که در این فایل ها دیدم ،اما از شما یاد گرفتم که مثل جریان آب ،جاری باشم و به چیزی نچسبم و باور داشته باشم که بهترین ها در انتظار ماست ، خدارو شکر که میشه بارها و بارها فایل های سفر رو دید و بارها و بارها لذت برد و خدارو شکر که توجه به این همه خوبی و زیبایی فقط به دیدن ختم نمیشه بلکه به تجربه های شیرین ختم میشه .

    جک فروت هیولای سبز و خوشمزه ، خیلی خوشحالم که خیلی از اولین تجربیاتم با فایل های شما و در نتیجه با شما است ،اینطوری مثلا با دیدن و خوردن جک فروت یاد شما و این لحظات باحال و پراز شادی می افتم ، یا مثلا وقتی بیام آمریکا و بیام جورجیا یاد شما می افتم و چه قدر خاطرات خوش برام زنده میشه ،الهی شکر که با شما و در این مسیر هستم .

    نکته جالب برای من اون حجم انرژی و لذتی بود که افراد در حین بازی و تمرین داشتند ،هیچ تفاوتی بین روز اول و روز آخر نبود ،بچه ها همانقدر که در روزهای اول عالی بازی میکردند و لذت میبردند دقیقا همانقدر در روزآخر بازی میکردند و لذت میبردند و برعکس چیزی که من حداقل در اطراف خودم دیدم که اگر یه همچین فضایی باشه روزای اول ، خیلی از لحظاتمون لذت نمیبریم و برای خودمون میچرخیم اما روزای آخر با عجله میخواهیم ته همه چیز رو در بیاریم ، اما اینجا همه در لحظه زندگی میکردند ،اول و آخر فرقی نداشت اونها از لحظه لذت میبردند ، این دقیقا همون درسی که من باید به شدت روش کار کنم و یاد بگیرم .

    دمتون گرم ،چه قدر عالی شده بازیتون ،فوق العاده شدید ، اصلا من هنگ بودم موقعی که داشتید با مربی تون بازی میکردید ،چه قدر خوب ایستاده بودید ،طرز ضربه هاتون پر قدرت تر شده بود و از روز اول توی کمپ کلی فرق کرده بود ، فوق العاده توپ ها رو کنترل میکردید و عالی بودید و چه قدر تحسینتون میکنم که فرقی براتون نداره با چه کسی بازی میکنید ،مربی یا یه حریف عادی ،شما عالی و با عزت نفس بازی میکنید به شدت تحسینتون میکنم .

    زمانی که داشتم بازی شما با مربی تون رو تماشا میکردم ، دقت میکردم که این دختر خانم با مزه با لباس سبز آبی چه قدر با عشق و با مهربونی و بدون هیچ توقع و احساس بدی ،توپ ها رو جمع میکردند و سبد توپ رو بارها پر کردند ،بدون اینکه وظیفشون باشه یا کسی بهش گفته باشه ،بدون هیچ دلیلی و فقط به خاطر اون حجم از عشق و محبت و انسانیت و صلح و دوستی که در وجود این دختر نازنین بود و چه قدر این کارشون توجه من رو به خودشون جذب کرد ، چه قدر خاطرات اومد توی ذهنم و چه قدر صدا از باورهای اشتباه و ورودی های اشتباه گذشته که افراد کمکی نمیکردند چون فکر میکردن وظیفه ی ما نیست یا توقع داشتند و بعد منت میذاشتند که من این کارو کردم تو ،هم باید اون کارو کنی ،یا من اومدم اینجا یاد بگیرم ،تمرین کنم نه اینکه اینکار رو بکنم ،اصلا تو ذهن من زلزله ای به پا شد از اینکه واقعا چرا در ذهن من معیار انسانیت و کمک و خوبی کردن در ازای دریافت چیزی شده ،چرا فکر میکنم زمانی که فقط وظیفه دارم باید کمکی بکنم ! این دختر خانم عزیز که فکر میکنم همون عزیزی هست که شما هم در این فایل درموردشون توضیح دادید درس بزرگی به من دادند ،که یاد بگیرم ،خوب باشم و خوبی کنم بدون هیچ توقعی ،اگر میتونم مهر بورزم در صورتی که از خودم چیزی رو نکنم ،پس این کار رو بکنم ،تا هدایت بشم به جایی که این جور انسانها درش پره ، جایی مثل آمریکای زیبا که من دارم انسانیت و خوب بودن رو ازش یاد میگیرم .

    وقتی داشتید در مورد اینکه چه طور از اون دختر خانم عزیز تعریف و تمجید کردید و حتی ازش خواستید که مادرشون رو بیارند تا این خوبی هاش رو به مادرشون هم بازگو کنید ناخودآگاه ذهنم رفت سراغ تجربه های خلاف این موضوع ،یه عالمه مثال از اطرافیانم توی ذهنم مرور شد ،که همیشه نه تنها توجه روی نکات مثبت نبوده و تعریفی نشده بلکه توجه شده روی اشتباهات بچه ها و خواستیم با گفتن به پدرو مادر بچه ها اونها رو به اصطلاح ادب کنیم ولی دیدیم اتفاقا نتیجه برعکس شده .

    من بعد از آشنایی ام با شما و این مسیر بهشتی یاد گرفتم از انسانها بیشتر و به صورت آگاهانه سپاسگذار تر باشم و به خوبی هاشون توجه کنم و نتایجش رو دیدم ،مثل تشکر از مادرم برای غذای خوشمزه و دیزاین زیبای غذاهاشون و رسیدن به روزهایی که مادرم از صبح زود برای من بیدارشده تا غذای مورد علاقم رو درست کنه و تزئینش کنه ،در صورتی که قبلا اینطوری نبود ، قبلا سربازخونه بود و معمولا خودم یه چیزی حالا داغ ،سرد میخوردم اما از زمانی که من به خاطر غذای تازه و گرم و زیبا از مادرم سپاسگذاری کردم ،وقت بیشتری رو برای عشق دادن به من کردند ،یا مثل هدیه گرفتن از خانوادم و سپاسگذاری کردن ازشون و ذوق کردن از محبتشون و فقط خداوند شاهده که خانواده ی من چه قدر بیشتر دارند به من محبت میکنند و به صورت های مختلف خوبی میکنند ،این در حالیه که مثلا مادربزرگم کلی نوه دیگه داره ولی من شدم عزیزدُردونش و ….کلی مثال از برکت های سپاسگذار بودن .

    من از شما استاد عزیزم سپاسگذارم به خاطر تمام آگاهی ها و آموزه هاتون که موجب شدید من انسان سپاسگذاری بشم و این خوبی هارو تجربه کنم .

    منطقِ هیچ وقت برای شروع کردن دیر نیست رو من دارم در سریال سفر به دور آمریکا و مردم آمریکا یاد میگیرم ،خدای من خانمی که توی 60 سالگی پینگ پنگ رو شروع کردند، دمشون گرم ،وقتی برامون توضیح دادید این خانم عزیزو چه قدر هم زیبا توی این سن هنوزم سرزنده هستند و اون دوستانتون که توی 76 سالگی حدود 3 ساعت بدون خستگی پینگ پنگ خفن بازی میکنید ، و دیدن یه عالمه خانم و آقای سن بالا اما زنده دلی که توی همین سریال در آمریکا دیدم ،یه موقع هایی میگم نه دیگه دیر شد برای شروع این کارو… ولی وقتی امروز بار دیگه این الگوها رو دیدم خجالت کشیدم ، از اینکه هنوز 26 سالمه و میگم دیره ، اما اون خانم تازه توی 60 سالگی پینگ پنگ رو شروع کردند واقعا دمشون گرم ، این الگوها به من ثابت میکنه که هیچ وقت دیر نیست و باید به جای بهونه اوردن به خاطر دیده ها و شنیده هایی که فقط محدودم میکنه، بلند بشم و شروع کنم به انجام کار دلخواهم .

    یکی از سپاسگذاری های من از خداوند شاگرد بهترین استاد در جهان بودنه ( شما استاد عزیزم)،خیلی سپاسگذارم که فقط بعد از یک فرد که متوجه شدم ایشون هم شاگرد شما بودند ،خیلی خیلی زود قبل از رفتن توی درو دیوار خداوند من رو درمسیر شما قرار داد ،سپاسگذارم که خداوند هدایتم کرد به سرچشمه ی چشمه های خوشبختی و اصول زندگی بخش رو به صورت اصولی دارم از شما می آموزم ، و عادت های اشتباهم رو از مسیر درست تغییر میدهم و عادت های درست تر رو از شما به درستی می آموزم ، خوبی با شما بودن مثل یک حرفیه که معلم

    رو در رو به شاگردش میگه نه اون حرفی که دهان به دهان و سالها بین شاگردان چرخیده و آخرش بهت رسیده ، خداوند رو بابت این موهبت ،بابت این مسیر سپاسگذارم .

    چه قدر استادیوم مرسدس بنز زیبا است ،خدای من چه تکنولوژی ، چه معماری ،چه قدر زیبا است ، چه عقاب زیبایی جلوی ورودی اش طراحی و ساخته شده ،خیلی بزرگ و زیبا بود ،چند وقتی هست که هر استادیوم بزرگ و زیبایی رو میبینم اسمش رو مینویسم و عکس هاش رو میگیرم و تجسم میکنم دارم توی اون استادیم اجرا میکنم و تجسمش میکنم ،با دیدن این استادیوم زیبا طاقت نیاوردم و رفتم تحقیق کنم ببینم ،میشه توش کنسرت برگذار کردو دیدم خدای من 83 هزار نفر گنجایش داره و اتفاقا کلی از افراد مورد علاقه من توی موسیقی هم در این استادیوم اجرا داشتند واین رو برای خودم یه نشونه گرفتم از اومدن روزهای خوب ،و آماده ام برای تجسم کردنش و در آینده نزدیک تجربه کردنش ،خدارو صدهزار مرتبه شکر .

    استاد عزیزم ،مریم خانم عزیزم ،خداوند رو بابت بودن شما دوتا فرشته در زندگی ام ، در جهان سپاسگذارم ،

    خداوند رو شکر که این سفر براتون عالی بوده و کلی لذت بردید و صد البته هم بازیتون خفن تر شدو به شخصه دوست دارم بازی خفنتون را باهم ببینم و لذت ببرم .

    خداوند رو بابت این سفر و زیبایی هاش و جورجیا ی پر برکت سپاسگذارم .

    براتون بهترین و شادترین تجربه هارو آرزومندم .

    یه عالمه عشق بهتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    ندا بردبار گفته:
    مدت عضویت: 611 روز

    سلااااام به استاد عزیز و مریم جون پرتلاش و همه همسفران

    اول از خدا سپاسگزارم که منو هدایت کرد به دیدن این فایل بسیار زیبا و آموزنده و سپس از استاد عزیزم و مریم جون که این فایل بسیار ارزشمند رو برای ما تدوین کردن و تجربه هاشون رو با ما به اشتراک گذاشتن

    اول بگم که مثل همه فایل از دیدن این فایل هم بسیار لذت بردم ،صحبت ها و تصاویر و همه چیز بسیار عااااالی بود .

    من هم موافقم که هر مجموعه ای برای موفق بودن مدیریت قوی لازم داره از تجربه خودم در یک مجموعه کار می‌کردم که با وجود نکات مثبت اون مجموعه فقط به دلیل مدیریت ضعیف هر روز دچار مشکلات مختلف بود و همین مدیریت ضعیف باعث شد از اون کار بیرون بیام.

    سپاسگزارم از استاد عزیزم و مریم جون که از میوه ها و غذاهای اونجا و جاهای دیدنی اونجا فیلم میگیرن تا ماهم ببینیم و لذت ببریم و تجربه کسب کنیم و در نهایت ما هم هدایت بشیم به این مکان ها و تجربه های جدید.

    چقدر تابلو های روی دیوار خونه زیبا و فوق‌العاده بود

    چقدر آموزش دیدن و یادگیری خصوصا یادگیری یه رشته ورزشی حس خوب داره

    سپاسگزارم استاد عزیزم که نکات بسیار عااااالی رو در این فایل به ما یاد دادید یا یادآوری کردید

    واقعا تحسین دیگران و توجه به نکات مثبت افراد مهمترین حسن اش اینکه حس خیلی خوبی به خود ما میده

    سپاسگزارم استاد عزیزم که هربار به ما یادآوری میکنید که هیچ وقت محدودیت سنی نباید مانعی باشه برای یادگیری ، و همه چیز برمیگرده به ذهن و باور آدم که میتونیم بدون محدودیت سنی از هر تجربه ی جدیدی لذت ببریم.

    موضوع دیگه که واقعا انجامش اولا حس فوق‌العاده خوبی به آدم میده بعد نتایج خوبی در پی داره ،سپاسگزاری کردن از افراد و بالاتر از اون سپاسگزاری از خداوند است که علاوه بر حس خوب ،نعمت و ثروت و فراوانی رو در پی خواهد داشت و چقدر خوبه که ما هم بتونیم مثل استاد این خصوصیت رو در خودمون تقویت کنیم ،

    نکته دیگه اینکه ،برای قوی شدن در هرکاری باید تمرین و تکرار مداوم داشته باشیم، یاید پاشنه های آشیل هامون و عادت بد مون رو پیدا کنیم و برای برطرف کردنش تمرین و تکرار و تلاش کنیم و مهمترین نکته اینکه زمان میبره و یک شبه عادت های منفی از وجود ما بیرون نمیره .

    در آخر هم واقعا استادیوم بسیار زیبای مرسدس بنز که فوق‌العاده زیبا بود نماد مرسدس بنز که چقدر جذاب و زیبا طراحی شده بود که واقعا زیبا و تحسین برانگیز بود ،بازم خدا رو سپاسگزارم که منو هدایت کرد تا این استادیوم زیبا رو ببینم و لذت ببرم ،بازم ممنون و سپاسگزارم استاد عزیزم و مریم جون که فایل بسیار بسیار زیبا و پر محتوا رو با ما به اشتراک گذاشتید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  7. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2248 روز

    سلام به روی ماه و دوست داشتنی هردو استادم، سلام به رفیقای عزیزم تو این بهشت مجازی

    إِنّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشّرُ الْمُؤْمِنِینَ الّذِینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحَاتِ أَنّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً

    به راستی این قرآن [بندگان را] به استوارترین [راه‌ها] هدایت می‌کند و مؤمنانی را که کارهای شایسته می‌کنند بشارت می‌دهد که مسلماً ایشان را پاداش بس بزرگی است.

    استاد عزیزم چقدر این فایل آگاهی داشت و چقدر بر جانم نشست… خدایا عاشقتم که انقدر قشنگ باهام حرف می زنی نشونه می فرستی و تایید می کنی، تشویق می کنی و کمکم می کنی که راهم رو با استقامت و لذت بیشتر ادامه بدم.

    خداجونم من هیچی نمی دونم، این تویی که آگاهی پس هدایتم کن و کمکم کن هرلحظه هدایتهای تو رو دریافت کنم.

    کمپ یک هفته ای پینگ پونگم داره تموم میشه و مثل همیشه کلی نکته ی مثبت ازش گفتین برامون و کلی درس داشت. مریم بانوی شایسته گفتن که این کمپ نه فقط از لحاظ پینگ پونگ که از لحاظ رشد شخصیتی هم کلی براشون سود بوده و سود و سود…

    استاد بقول فاطمه جان، همه ی ما بچه ها یه جورایی تو کمپ بهبود شخصیت هستیم که اتفاقا مدیریت این کمپ ما بی نظیره و تو دنیا تکه این سیستم… من می خوام از کمپ فعلی خودم بگم. این روزها و ماهها به شدت در تلاشم که توحید عملی رو اجرا کنم و آموزشهایی که دیدم رو در عمل انجام بدم. باورهایی که سعی کردم تغییرش بدم رو تست کنم ببینم در عمل چیکاره م. این پنج ماهی که لیلین شیرینی زندگی ما رو صدچندان کرده، به شکل های مختلف ایمانم مورد آزمایش قرار می گیره که ببینم حرف مفته یا واقعا ایمانه… از چالش خود زایمان که خیلی خوب ذهنم رو کنترل کردم و خدای مهربون رو در کنارم دیدم و همه چی عالی پیش رفت تا چالشهای یک ماه اول و بالا پایین رفتن کنترل ذهنم تو این مدت. استاد اینکه می گفتین عادت بد خیلی سخت اصلاح میشه، من هرچی می گذره خیلی بهتر می فهمم که باورهای غلط هم به این آسونی با درستش جایگزین نمیشه. خیلی وقتا ما فکر می کنیم باورمون رو در مورد فلان موضوع درست کردیم ولی یهو در عمل مچ خودمون رو می گیریم که عه اینهمه تکرار کردی این حرفا رو اینهمه گوش دادی ولی هنوز ته ذهنت این باور اشتباه هست، هنوز داری راکت رو اشتباه دستت می گیری، با اینکه می دونی اشتباهه.

    من این مدت بعد از چلنج های یک ماه اول لیلین بخاطر زود بدنیا اومدنش، خیلی خیلی آسون بودم برای آسونی ها ولی وقتی یه تضاد کوچیک پیش میاد نجواها شروع می شن و گاهی تموم اون آسونی ها رو فراموش می کنی. من هرروز تو شکرگزاریم خدا رو بابت این آسونی ها شکر می کنم ولی فهمیدم که باید هر روز با دیتیل بنویسم تا یادم نره تا عادی نشه.

    اون اوایل که می دیدم شیرم در حدی نیست که لیلین فقط بخواد شیر منو بخوره ناخوداگاه غصه م می گرفت، انگار مادر خوب بودن پس ذهنم مرتبط بود با اینکه به بچه م فقط شیر خودمو بدم و دراونصورت سلامت بچه م بیشتره، در صورتی که این یه باور غلطه، خیلی ها هستن الان که شیرشون کافی نیست و فرمولا به بچه می دن… همون ماههای اول سعی کردم بخودم یاداوری کنم که مهم اینه که به مقداری شیر هست که لیلی شیر من رو بخوره و اگر با اینهمه پیشرفت تکنولوژی و ریسرچ کمپانی ها برای ساختن شیرخشک مشابه شیر مادر، باز هم چیزی هست که فقط تو شیر مادره، خدا رو شکر لیلی هم شیر من رو به اون اندازه می خوره. و شروع کردم شکرگزاری خداوند مهربونم برای این مقدار شیری که دارم… بعد دو سه ماه که خواب شب لیلین هی بهتر و بهتر شد متوجه جنبه ی دیگه ی قضیه شدم… که خدا چقدر دوستم داشته… من و همسرم شبها نوبتی مسوول شیر شب لیلین هستیم. و خب حسن اینکه فرمولا هم بهش می دیم اینه که من یک شب درمیون می تونم شش ساعت خواب ممتد داشته باشم… چی بهتر از این؟ چیزی که من سر دختر اولم تینا تا یکسالگیش نداشتم… و هربار یادم می افته خدا رو شکر می کنم برای کافی نبودن شیرم :)

    تو این مدت خیلی چیزا پیش اومده که به خوبی تونستم ذهنم رو کنترل کنم و خیلی زود نتیجه ش رو هم دیدم. اما یه چیز که هنوز درگیرشم و هرچند روز یکبار تکرار میشه کنترل ذهنم در مورد شیر خوردن یا نخوردن لیلین هست. اون دوهفته ی اول که بیمارستان بودیم انقدر دکترا اصرار به وزن گیریش داشتن و مرتب این نگرانی رو منتقل می کردن که منم ناخوداگاه پس ذهنم این بود که باید تمام تلاشم رو بکنم تا بیشتر بخوره (بیچاره لیلی خخخ)

    یادمه تو همون روزا حالا فشار روانی که بود و قاطی پاتی بودن هورمونا و شرایط بعد از سزارین و اینا، گاهی می شد یهو به خودم می یومدم که سمیه حواست کجاست پس خدا چی؟ مگه تو مسوول این بچه ای؟ مگه تو شیرخوردن و نخوردنشو تضمین می کنی؟ مگه تا اینجاش رو تو آوردیش که نگران بقیه شی؟ خدایی که از یک سلول این نی نی نازنین رو خلق کرده و تک تک اعضای بدنش رو ایجاد کرده، چطور بقیه ش رو رها می کنه؟ چرا نگرانی؟

    و باز برای مدتی خودم رو جمع و جور می کردم و اوضاع خوب بود. ولی متاسفانه آدمیزاد همینه شرایط خوب براش عادی میشه. دوباره با یه تضاد دیگه نیاز داشتم به خودم یاداوری کنم که حواست باشه بسپر به خدا. دو روز پیش لیلی 5 ماهه شد و من همچنان ته ذهنم این نگرانی رو می بینم که شیر خوردن مهمه… هربار که شیرش رو تموم می کنه انگار من یه موفقیت کسب کردم (ایموجی زدن روی پیشونی) خیلی بهتر از قبل شدم ولی خب بخشی از بهتر شدنه بخاطر اینه که لیلین هم خیلی بهتر از قبل شیر می خوره، و اتفاقا تو این شرایط وقتی شیر خوب نخوره مثل دو سه روز گذشته، اینجاست که باید در عمل توحیدم رو نشون بدم. اینجاست که باید بگم خدایا تو می دونی چی برای این بچه خوبه چقدر خوبه من نمی دونم. بارها به خودم میومدم می دیدم دارم بیست دقیقه با بچه ور می رم که 20 سی سی آخر شیرش رو بخوره… بعد به خودم میگم چرا؟ فقط برای اینکه خیال تو راحت شه شیرش رو تموم کرد؟؟ برای اینکه بقیه ببینن شیرش رو خوب می خوره (یا بهتره بگم تو خوب بهش شیر می دی؟)!

    هی مچ ذهنم و نجواها رو می گیرم که اشکال نداره خدا رو شکر صحیح و سالم و شاداب و خندونه دخترم. مگه تو خودت همیشه جور اشتها داری؟ خدا رو شکر که به اندازه ی خودش می خوره.

    من شیرم رو سه ساعت به سه ساعت پامپ می کنم یعنی روزی بین 2/5 تا 3 ساعت من مشغول پامپ کردن هستم، شاید خنده دار بنظر بیاد ولی هروقت شیر پامپ شده رو تموم نکنه انقدر نجواها صداشون بلند میشه که بیا هی بشین پامپ کن آخرش 20 سی سی -30 سی سی بریز دور… چه کاریه خب اصلا بیخیال شو خودت هم راحت‌تری!!! نجواها اون زمانا تا حدی هست که گاهی منو تا مرز گریه می رسونه ها… بعد جواب می دم خدا رو شکر که اون 100 سی سی اولش رو خورده، مواد مغذی که باید بهش برسه رسیده… خدا رو شکر تکرار این قضیه خیلی کمتر شده ولی هنوزم کار دارم تو این قسمت.

    دیروز بود که دو وعده ی اول شیر روزش رو نسبت به روزای دیگه کم خورده بود، هی می خواستم تمرکز کنم بگم خدا رو شکر بخاطر همین مقداری که خورد ولی می دیدم زبانم اینو میگه اما دلم اینو نمی گه، ذهنم داره میگه بازم کم خورد… یا شب که خوابیده بود یه بار بیدار شد و گریه می کرد مجبور شدم قبلش کنم و تا دو سه بار هربار که بعد ده دقیقه بقل می ذاشتمش تو تخت باز از اول هی غلت می زد و بعدم گریه… و یهو دیدم دارم عصبی میشم از تکرار این قضیه… که خواب خودم داره دیر میشه… بعد سریع ذهنم رو کنترل کردم که هیچ اشکالی نداره، لابد از یه چیزی اذیته، حالا یکم بیشتر بغلش می کنم لذت می برم، نیم ساعت کمتر بخوابم هیچی نمیشه…

    بعد اینجور موقع ها از اینکه می بینم ذهنم رو نتونستم کنترل کنم بیشتر از شیر نخوردنه ناراحت میشم… که بابا من انقدر دارم رو خودم کار می کنم چرا تو به موضوع به این کوچیکی نتونستم ذهنمو کنترل کنم. دیروز ظهر داشتیم با خواهرم یاسی و مامان گلم اسکایپ صحبت می کردیم که از چهره م متوجه شدن که یه ذره خسته بنظر میام و بعد صحبت شد راجع به شیر کم خوردن لیلین، و خیلی قشنگ خدا از زبان اونها بهم یاداوری کرد که ایننننهمه مورد بوده که خیلی عالی ذهنت رو کنترل کردی اگر این موردهای کمتر رو می بینی کنترل ذهنا که خیلی بیشتر بوده، چقدر عالی داری هم به بچه می رسی هم به تینا و همسرت و هم کارت رو داری انجام می دی… چقدر این صحبتهاشون یهو انگار تلنگر بود برام که عه… من چقدر وقته کمتر قربون صدقه خودم رفتم، چرا دیگه جلو آینه می رم با خودم حرف نمی زنم به خودم آفرین نمی گم… و بعد از مکالمه مون انگار دوباره یادم افتاده بود که خودم از همه چی مهمترم، باید خودم رو حسابی دوست داشته باشم… کلی خودم رو بقل کردم و تحسین کردم خودم رو. باز عصری کلی با خدای مهربونم گپ زدم (وسط گپ چشمم به ساعت افتاد 5:55، یه حس خوبی داشتم و یاد حمید حنیف عزیز افتادم). با خودم قرار گذاشتم که اینبار منعهدانه تر همه چی رو بسپرم به خدا. به قول فاطمه جان که همیشه حرفاش و صداش پر از آرامشه، من تمام مدت دارم توحید رو اجرا می کنم تو مراقبت از لیلین… پس باید حواسم باشه بخودم یاداوری کنم و آفرین بگم. بقول استاد من باید سهم خودم رو خوب انجام بدم بقیه ش سهم خداست… بیشتر تقسیم وظایف کنم با خدایی که بشدت عاشقشم و بشدت عاشقمه…

    آخر شب قبل خواب که داشتم پامپ می کردم طبق معمول تو سایت می چرخیدم و رفتم نشونه ی امروز من و یه فایل درباره ی نتایج دوستان از دوره ی حل مسایل اومد و استاد کامنت ندای عزیز رو داشتن می خوندن… چقدر حس خوبی بود وقتی دیدم اصلا انگار خدای مهربونم قشنگ داره از طریق این فایل بهم میگه آفرین درسته همینو ادامه بده، ایمان داشته باش و بسپر به من، من کارم رو خوب بلدم… نگرانی یعنی به من نسپردی، پس تا نگران چیزی شدی زود به خودت بگو من به خدا می سپرم بقیه ش با اونه، من هیچی نمی دونم اونه که می دونه…

    بعدم سایت رو چک کردم دیدم خدارو شکر که فایل جدید اومده و با عشق نشستم نگاه کردم…

    چقدر طولانی شد ولی نوشتم تا ردپا باشه برام و یادم بمونه که من فوق العاده م و خیلی هم خوب دارم رو خودم کار می کنم… یادم باشه خداوند من رو آسان کرده برای آسانی ها…

    خداجونم شکر که بهم اجازه ی نوشتن داد و از شما دو استاد عزیزم هم بی نهایت سپاسگزارم… همیشه بخشی هز شکرگزاری من برای وجود شما دو عزیز و دوستان نازنین سایت هست. دوستون دارم و مطمئنم در بهترین مکان و زمان می بینمتون :)

    (پیامو ارسال کردم دیدم ساعت 1:11 هست :)))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  8. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 859 روز

    به نام خداوند مهربان و بزرگ

    به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

    به نام خدای که عشق و نور هست

    خدای که خیلیییی خداست

    خدای که به بنده نوازی مشهور هست

    خدای که فرمانروایی تمام جهان هست

    خدای که قدرت مطلق زمین و آسمان هاست

    خدای که از رگ گردن نزدیکتر هست

    خدای من کرورررر کروررررر شکرت

    سلاممم استاد عزیزم سلامم مریم عزیزم سلام به همه بچه های عزیز و جذاب

    صدای من را میشنوید از رخت خوابم به شدت خواب آلود ولی چون به خودم قول دادم باید امشب کمنتم را بنویسم پس مینویسم

    امروز یکی از بهترین روز های زنده گیم بود خیلییی عالی گذشت خیلییی خوش گذشت

    با مادرم رفتم پیاده روی و شریخ خوردن خیلیییی زیبا بود خیلیییی عالی بود خیلییی حالم عالی تر شد توجه به لبخند ادم ها خیلییی حالم را عالی تر میکند عشق میکنم دیدن شادی های دیگران خیلییی حالم را عالی تر میکند

    زمانی که دوباره برمیگشیم هوا تاریک شده بود نسیم های ملایم به صورت ما می وزید اینجا یک نوع ایسکریمی هست خیلییی مزه میدهد اون را با مزه مزه کردن نوش جان کردم همه جا روشنی دکان ها بود صدای موتر ها دیدن ادم ها رقص برگ درختان صدای باد احساس خوشبختی بدون قیط و شرطم حال خوب درونم دیدن مادر عزیزم حس کردن حضور خدا در قلبم دیدن ستاره ها در آسمان واقعا فضا را خیلییییییی برایم زیباتر کرده بود خیلییی لذت بردم بهترین روز زنده گیم بود

    و دیگر اینکه زمانی که ادم شخصیت زیبای خودش را میبیند که چقدررر تغییر کرده واقعا حال میکند

    من چقدرررر سپاسگذار تر شدیم

    چقدرررر قضاوت هایم کم شده

    عشق وجودم بیشتر شده

    استاد من جذب کننده عشق شدیم همه جا همه عاشقم میشوند همه همه با عشق به طرفم نگاه میکنند همه بی نهایت با من مهربان هستن الهی شکرت با تمام وجودم این را باور کردیم که سرچشمه عشق در وجود من هست الهی شکرت

    استاد درختان پشت سر تان خیلییییی نگاهم را جلب کرد خیلیییی زیبا هستن

    استاد من خیلیییییی زیبابین تر شدیم فقط زیبایی میبینم همه جا زیبایییی میبینم و دنبال زیبایی هستم

    چون میدانم تمرکز من خداست به هر چیزی تمرکز کنم هستی اون را وسعت میدهد خدایا شکرت

    استاد عزیزم خیلیییی تحسنیت میکنم بابت اندام زیبایت صورت نازنینت عشق وجودت

    مریم عزیزم بی نهایت تحسینت میکنم بابت عشق درونت خیلییی زیبایییییی خیلییی دلنشینی

    چقدررر جهان زیباست من واقعا عاشق زنده گی شدیم الهی شکرت شکرت شکرت

    الهی کروررررر کرورررر شکرت

    استاد سه باور عالی را این فایل در من ایجاد کرد

    رویا ها به حقیقت مبدل میشوند

    تحسین کردن و سپاسگذاری کردن قدرت جادویی دارد

    ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست ( بنز )

    خیلیییی فایل زیبا بود به عمق قلبم نشست

    استاد داشتم میگفتم زمانی که ما با خداوند هماهنگ باشیم ناخودآگاه بعضی کار های درست را انجام میدهیم چون به صدای شهود خودمان گوش میدهیم

    چند روزی میشود من می‌روم پارک برای دویدن و ورزش کردن

    چند روز پیش یک خانمی را دیدم که دوست مادرم هست با من قدم زد و شروع کرد به گفتن از زنده گی شخصی خودش

    خوب داشت از نخواسته ها و بدبختی هایش میگفت من قصه را عوض میکردم و توجه میکردم به نکات مثبت اش تحسین اش میکردم و تشویق اش میکردم مثلا جا های که ایمان داشته یا خیلییی قدرتمند رفتار کرده من برایش میگفتم و تحسین اش میکردم بعد ناخودآگاه بغل اش کردم و اون روز گذشت نگو که من چقدرر روی این خانم تاثیر گذاشتیم درکل من خیلییی دختر تاثیر گذاری هستم این ویژه گی مثبت من هست

    زمانی که آمدم خانه زهنم خیلیی نجوا داشت که چرااا به حرف های دیگران گوش میدهی داشتی چاپلوسی میکردی چرا بغلش کردی خوب من توجه نکردم و فقط افکارم را تماشاه کردم

    روزی بعد این خانم مادرم را دیده بود یعنیی آنقدر از من تعریف کرده بود که چقدررر دختر شرین زبان داری این را هم بگم که من واقعا خوش کلام هستم خیلییی زبان شرینی دارم خیلیی گفته بود که دخترت زیاد خوب هست زیاد شرین زبان هست اصلا خانه ات میایم چقدرر از دخترت خوشم آمد

    یعنی با یک تحسین کوچک و گفتن ویژه گی مثبت دیگران عجب احساس های عالی ایجاد میشود

    هم احساس خوب در من ایجاد شد هم در مادرم ایجاد شد هم در اون خانم ایجاد شده

    چقدرررر تحسین کردن و گفتن ویژه گی های مثبت دیگران کاری زیبایی هست الهی شکرت برای این آگاهی ها

    خیلییی فایلی زیبایی بود به دلم نشست

    و این هم بود تجربه ملکه پاکیزه بارکزی هوراااااااااااااااااااااا خیلیییییی حالم خوب هست خیلیییی خدا را شکرررررر میکنم برای زنده گیم

    دوستتتتتتتتتتتتان دارم من می‌روم که خواب ها رنگی بیبیبینم

    بوس به همه تان عاشق تان هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عباسمنش افتخارآفرین و مریم بانوی شایسته عشق آفرین

    درود به همه همراهان سفر به دور امریکا

    همه مون به این بخش از سفر خوش اومدیم…

    خدا رو شکر می کنم که 40 دقیقه درس تازه گرفتم. از زبان و روش و منش اساتیدم و همچنین از دریچه دوربینشون که در واقع همون زاویه دید مخصوص اونهاست و نگاه زیباییه که توش آگاهیهای زندگی سرشاره.

    این برنامه ریزی و مدیریت برای یک کمپ تمرینی ورزشی برای من از این لحاظ جالبه که هیچ محدودیتی براش قائل نشدن. یعنی نه محدودیت سن، نه جنسیت، نه ملیت و محل سکونت، نه سطح سواد بدنی و سواد بازی پینگ پنگ.

    همه و همه در کنار هم با احترام و با در نظر گرفتن شرایطشون اجازه دارن 5 روز از خدمات مربیان و فضای آموزشی استفاده کنن و بسته به تلاش خودشون ازش بهره ببرن.

    این دقیقا معنای اختیاره. این همون سفره پهنی هست که جهان بر اساسش خلق شده. ما تصمیم می گیریم چقدر از منابع موجود استفاده کنیم.

    این ماییم که با اختیار خودمون راه رو برای رشد خودمون هموار یا ناهموار می کنیم.

    ولی نعمتها همیشه در همه جا به طرق مختلف هستند.

    من به وضوح بهبود بازی و وضعیت توپ دست گرفتن و ضربه زدن رو در مریم خانم و استاد دیدم.

    حتی وضعیت ایستادنشون.

    و این نشون میده که چقدر تلاش مهمه در هر تغییر عادتی. عاداتی که مثل گیاه عشقه به ذهنمون چسبیدن و شکستنشون محال به نظر می رسه، اما با ممارست و ناامید نشدن بالاخره در رحمت باز میشه. پرتوهای نور خیلی کورسو و باریک بالاخره از بین ابرها نمایان میشن و با همون عشقی که اول به تغییر داشتیم بزرگ و پرنورتر میشن.

    اینو من دارم همین الان در ارتباط با دخترم درک می کنم. دارم هر روز لمسش می کنم.

    می خوام این موضوع رو ارتباط بدم به موضوع بعدی که استاد به زیبایی در مورد اون دخترخانم 10 ساله کمپ پینگ پونگ بیان کردن.

    وقتی از بچه یا هر فردی در هر سنی تعریف و تمجید بجا می کنیم، بخاطر خوبیهاش ازش تشکر می کنیم و به روش میاریم داریم انگار یک جون به جونهاش اضافه می کنیم. یه دور فرصت زندگی بیشتر بهش میدیم. اصلا می بینیم که شوق از چشماش می پاشه بیرون.

    دختر من در کنار تمام خوبیهایی که داره، کمی اعتمادبنفس و عزت نفسش پایینه.

    دیگه خودمو سرزنش نمی کنم که چرا بچه 5 ساله ام از الان اینقدر واضح این علایم رو نشون میده. دیگه نمیگم تقصیر من بوده بلکه فقط در صدد کمک و جبرانش هستم. اونم به روش تشویق کردن و تشکر کردن.

    با مشارکت دادنش تو کارهای مختلف.

    وقتی ازش میخوام مثلا سفره غذا رو بچینه و بابتش کلی ازش تشکر می کنم قشنگ حس می کنم بچه یک مرحله رشد ذهنی کرده.

    بعدش میاد میگه مامان می خوام کمکت ظرف بشورم و من خوشحالتر میشم و دوباره تحسینش می کنم.

    اینه قدرت تمرکز بر نکات مثبت و تحسینشون.

    استاد من اینو از شما یاد گرفتم و بابتش ازتون سپاسگزارم.

    ////////////////////////////////////////////

    و اما برسیم به اون خانم 62 ساله.

    قدرت باور. قدرت امید به زندگی. و داشتن نگاهی متفاوت از برآیند جامعه.

    این خانم هم در بین جماعتی بوده که اکثرا از مشکلات جسمی و روحی خودساخته ای رنج میبرن که اتفاقا نمی دونن طبیعی نیست و کاملا بهش عادت کردن. اما نخواسته قبول کنه و اجازه نداده ضعفها و افکار ناتوان کننده بهش غلبه کنند.

    پس هدایت شده به سبک زندگی سالم. در این راه مسیرهای مختلفی رو هم امتحان کرده و داره خودش رو محک میزنه که کدومش بیشتر باب میلشه و قطعا به زودی پیداش میکنه.

    صد هزار آفرین به این فکر متفاوت و قدرتمند.

    من خوشحالم که میگم: من مادری دارم بسیار از لحاظ ذهنی شبیه به این خانم و تقریبا همسن ایشون که داره تمام تلاشش رو برای قرارگیری در سبک سالم زندگی میکنه. سرشار از امید به زندگیه و اخلاقهاش دارن روز به روز بهتر و پخته تر میشن. همیشه الگوی من بوده و هست.

    ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    خدا رو شکر می کنم بابت داشتن دوستان خوبی که دارم و اینو زمانی بهتر حس کردم که دیدم بعضی از دوستان نامناسب که از دایره ارتباطم حذف شدن چه آرامش بیشتری نصیبم شد.

    وقتی ارتباط دوستی شما استاد عزیز رو با دوستانتون می بینم لذت می برم.

    تجربه باز کردن یه میوه جدید و عجیب. هیجان مزه مزه کردنش و البته ذکر فراوانی نعمت و تشکر بابت اینهمه تنوع و نعمت های جورواجور.

    چه خدای نازی داریم. چه نعمتهای دیگه ای هست که از دید ما به دور مونده چون ما پا قلمروهای ناشناخته نگذاشتیم. چون از منطقه امنمون خارج نشدیم تا سعادت شکرگزاری از خدا بابت اون نعمتها رو پیدا کنیم.

    خدا میدونه چه کوه ها و رودها و میوه ها و تکنولوژیها و پارچه ها و فرهنگها و طبیعتهایی هست که منتظر منن تا برم و ببینم و سر سجده به درگاه خدا بگذارم.

    ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

    چه حرف درستی زدن مریم جان که گفتن مهم اینه که اول تشخیص بدی چه عادات نادرستی داری، بعد از اونه که میتونی همت و انرژی بذاری رو تغییر دادنش.

    و این آگاهی به نظر من به لطف برخورد با تضادها به وجود میاد. اگه ما جایی به مشکل یا بن بستی برخورد نکنیم اصلا متوجه وجود اون عادت و اشتباه بودنش نمیشیم.

    می خوام از عادتی بگم که سالها منو درگیر کرده بود و البته می دونستم نادرسته ولی فکر می کردم من همینم و نمیشه عوضش کرد.

    من همه چیز رو تحمل می کردم و حرف نمی زدم تا مرز انفجار می رسیدم و به یکباره وقتی که دیگه از گفتگوهای ذهنیم و ضعف خودم خسته می شدم با یک بشکن منفجر میشدم و تمام خشم و ناراحتیم رو خالی می کردم. واکنش من مناسب اون اتفاق کوچیک نبود ولی چون نتیجه بارها و مدتها تحمل اون اتفاق بد بود خیلی بزرگتر و سهمگینتر ابرازش می کردم و این همه چیز رو خرابتر می کرد و من پشیمون و سرخورده می شدم.

    اما به لطف دوره های استاد و فیض بردن از آموزشهای ایشون کم کم آرامش درونیم و احساس ارزشمندیم بیشتر شد و نتیجه این شد که از اول جلوی بعضی ناملایمات رو می گرفتم و اجازه نمی دادم انقدر برام سنگین بشه که مثل یک کوه یکهو متلاشی بشه.

    الان چیزی آزارم بده راحت تر مرز و محدوده ام رو مشخص می کنم و راحت تر فاصله می گیرم. در نتیجه خشمم تلنبار نمیشه.

    ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

    در مورد دخترم هم عادات نادرستش رو دارم با صبوری دونه دونه روش کار می کنم که تا هنوز دیر نشده فرزندم با ضمیر ناخودآگاه سالمتری رشد کنه.

    مثلا عادت به جمع کردن اسباب بازیهاش.

    عادت به مسواک زدن.

    عادت به خوابیدن تو تخت خودش

    عادت به زدنش حرف دلش در شرایطی که بچه دیگه ای بهش زور میگه و اذیتش میکنه. بجای اینکه من ازش دفاع کنم یا دخالت کنم.

    ««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

    از هرچه بگذریم سخن مردم امریکا خوشتر است. مردم خونگرم و شاد امریکا. محبت به سبک امریکایی و محترم شمردن همه اقوام و ملیتها. نه قضاوت. نه حسادت. نه خودبزرگ بینی و فخرفروشی. همه با هم برابر و همه جانها محترم.

    چقدر زیباست و اصلا به نظرم دین خدا همینه.

    این یکی از نشانه های ملت ابراهیم بودنه. حنیف بودن.

    ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛

    استاد چه کار هوشمندانه و زیبایی کردید که اون ساختمون جادویی و مدرن ورزشگاه مرسدس بنز رو به زبان تصاویر به ما معرفی کردید. لذت بردم.

    چقدر قشنگه که تو خودت رو چنان قوی بکنی که هیچ آدمی تو دنیا پیدا نشه که لوگوی بنز رو نشناسه.

    چقدر باید کاردرست و باایمان باشی که بتونی ده ها سال کیفیتت رو با خلاقیت ارتقا بدی و همیشه در اوج بمونی.

    چقدر این ثروت ساختنه شیرین و پایداره.

    استادیوم کاملا سرپوشیده راگبی که با به خدمت گرفتن تکنولوژی و علم مهندسان و طراحانش اینهمه شادی و برکت برای افراد بیشماری به وجود آورده.

    و چه تیزر تبلیغاتی جذابی. نمای شبش از روزش قشنگتر!

    و اون عقاب قدرتمند و باشکوه دم در استادیوم که ناخودآگاه بهت احساس قدرت میده چقدر زیبا و چشم نواز طراحی و ساخته شده بود.

    نکته آخر اینکه هر عنصری از طبیعت کارایی و زیبایی خودش رو داره. همونقدر که عقاب استادیوم مرسدس بنز حالمو خوب کرد، اون لوگوی butterfly روی میزهای پینگ پونگ هم برام دلپسند و جذاب بود. توپها مثل پروانه های سبک به پرواز درمی اومدن و شادی ایجاد می کردن.

    بازی اون مربی هم برام خیلی جالب بود. انگار نیازی نداشت دست و بدنش رو زیاد حرکت بده. با تمرکز بالا و یه حرکت کوچیک ضربات دقیق و محکمی میزد و انرژیش هدر نمی رفت.

    با دیدنش به یاد حرفهای استاد در مورد راجر فدرر اسطوره تنیس افتادم که می گفتن راجر فدرر جوری از تنیس لذت میبره که با روزی فقط یکی دو ساعت تمرین همیشه در اوج آمادگی ذهنی و جسمی باقی میمونه. چون کارش رو عاشقانه انجام میده و تو ذهنش واسش سخت نیست.

    انگار که تمریناتش برکت دارن.

    عالی بود. این فایل عالی بود و من خیلی درسها ازش گرفتم. متشکرم استاد. متشکرم مریم جانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1088 روز

      سلام سعید جان

      امیدوارم حالتون و حال دلتون عالی باشد

      این پیام با عشق و تحسین برای شما

      چند روز بود یاد شما بودم ، یک جایی خونده بودم بارداری دومتون را تجربه می کنید،خواستم احوالی ازتون بپرسم. (انشالله خودتون و فرزندانتان در کمال صحت و سلامت باشید) در اون کامنت اشاره کرده بودید که به خودتون و آگاهی های قبلی تون تکیه کرده بودید ولی متوجه شدید که باید فقط به خدا تکیه کنید و هر آنچه که بلد هستیم هم نمی تواند کمک کننده باشد اگر کمک خدا نباشد ، خیلی برای من آموزنده بود . اومدم پیام بنویسم براتون اگر فرزندتان دنیا اومده تبریک بگم اگر ماه های آخر هستید وضع حمل راحت براتون همراه سلامتی آرزو کنم ، پس رفتم روی پروفابلتون و نحوه آشنایی تون را خواندم. وقتی رسیدم به کلمه« معمولی » دیدم خدایا من خودم چند روز قبل بهت گفته بودم تا الان مثل یک آدم معمولی زندگی کردم دیگر نمی خواهم معمولی باشم منو مخصوص خودت بساز وصتنعتک لنفسی مثل همونی که برای حضرت موسی گفت . این معمولی بودن باعث شده استعدادهام را نبینم متواضع و خاکی باشم بلند پروازی نکنم و در کل قانع باشم به یک زندگی معمولی که هر روز از معمولی هم پایین تر برود .

      اما خداروشکر که حواسش به ما هست وقتی از ته دل صدایش می‌زنیم هزاران راه برای هدایتمون باز می کند و آسان می کند مسیر را ، تازه اگر بهتر بهش اعتماد کنیم مثل یک چشم به هم زدن می‌بینیم ما را رسانده سر مطلوب و خواستمون. فقط باید این وسط به الهاماتی که بهمون می‌شود عمل کنیم ، قدم اول را برداریم بعد میفتیم تو سرازیری و تکامل و لذت.

      صحبت های شما سه تا درس داشت برام 1قانع نبودن به معمولی بودن 2برنامه بیداری صبح 3_ واقعی و با خلوص دل عمل کردن نه ادا درآوردن و خودم را گول زدن، همون چشم گفتنی که نوشته بودید، چشم با جان دل.

      سعیده جان دوست خوب و خوش نظرم

      ثابت قدم هر روز تو مسیر خوشبختی

      مثل عقاب اوج بگیری

      و مثل پروانه رقصان باشی

      300/700

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2029 روز

        به نام خدایی که همیشه بوده و هست. هدایتگر ماست و ما رو به دیده لطف و رحمت خودش می بینه.

        سلام نفیس جان دوست خوبم خیلی متشکرم بابت محبتت و نگاه دقیق و قشنگی که داشتی.

        اینکه شما هدایت شدی به داستان هدایت من، یعنی اینکه خودت از خدا درخواستی کرده بودی و در پاسخ خدا شما رو هدایت کرد و من افتخار داشتم یکی از بی نهایت دستان خداوند باشم. قطعا بی نهایت آدم و اتفاق و روش دیگه هم هست که شما رو به خواسته دلت و جواب سوالاتت راهنمایی می کنه.

        اینکه چشم و گوشت رو باز کردی تا دریافت کنی 10-0 از بقیه جلوتری. بقیه که هیچی، از گذشته خودت جلوتری.

        آفرین به شما

        دوست خوبم ما تقریبا همگی با ضرب المثل هرکه بامش بیش برفش بیشتر بزرگ شدیم و باورش کردیم. پس برای اینکه برف بیشتری رو باممون نشینه ترجیح دادیم معمولی باشیم. که حاشیه و دردسر کمتری رو تجربه کنیم غافل از اینکه شاید اصلا برف نیاد.

        کی گفته حتما بامت که بزرگتر شد برف هم زیادتر میاد؟ اصلا به فرض هم که بیاد، میتونه با یه فکر اقتصادی درست مایه خیر و برکت و ثروت بشه.

        این یه مثال انتزاعیه که میزنم ولی شما تعمیم بده به همه مسائل مالی و غیرمالی.

        شاید برف میاد و بجاش آفتاب بیشتری روی بوممون بتابه. خوب سلول خورشیدی میذاریم برق تولید می کنیم.

        شاید بارون زیادتری بیاد، منبع ذخیره آب شیرین میگذاریم. یا ازش استفاده اقتصادی دیگه ای می کنیم.

        شاید هم بتونیم بوم بزرگمون رو تبدیل به یه گلخونه یا زمین بازی یا کارگاه کنیم.

        می دونی چی میگم؟ اینا همش فرضهای تخیلی من برای اون ضرب المثل بود که میشه هرچیزی رو از زاویه های دیگه هم دید و ازش نترسید بلکه ازش سود برد.

        حالا شما فکرشو بکن چه چیزی تو زندگیت هست که از دردسراش میترسی و ترجیح میدی اونو نداشته باشی، معمولی باشی و آسه بری آسه بیای که بقول معروف گربه شاخت نزنه؟

        البته معمولی بودن به نظر من همیشه هم بد نیست. منم دوست ندارم خیلی تو چشم باشم و آرامشم به هم بخوره.

        منم دوست ندارم عجیب و غریب باشم ولی نه به این معنا که دست از خواسته هام بکشم فقط چون بعضیاش با عرف جامعه و رفتار غالب مردم متفاوته.

        بلکه همیشه آرامشم در اولویته و در کنارش تلاش می کنم بهتر و باکیفیت تر زندگی کنم.

        چطوری ها رو خدا بهمون میگه. و اصل کار ما همین سپردن به خداست. همینجاست که خیلیها از جمله خودم توش هنوز می لنگیم. نمی تونیم رها بشیم و توکل کنیم. می ترسیم. منطقمون هی حساب کتاب میکنه. هی نجوا میاد و راه رو تاریک میکنه. این میشه که معمولی میشیم به این معنا که خواسته هامون واسمون شفاف نیست. نگاه می کنیم ببینیم بقیه چیکار می کنن ما هم همون کار می کنیم. اونا چی میخوان ما هم همونو درخواست می کنیم.

        در صورتیکه من و شما و تک تک آدمها منحصر به فردیم با علایق و خواسته ها و استعدادهای مخصوص به خودمون. که اگر خودمون رو بفهمیم و بشناسیم می تونیم معمولی نباشیم و آدم خاص زندگی خودمون باشیم.

        نه برای کور کردن چشم بقیه یا نشون دادن تفاوتهامون به اونها. بلکه برای شادتر بودن و لذت بردن از فرصت عمر.

        برای راضی شدن…

        رضی الله و رضوا عنه

        در پناه حق باشی دوست عزیزم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          Nafis گفته:
          مدت عضویت: 1088 روز

          سلام سعیده جان

          دختر تو چقدر خوب و عالی قانون را درک کردی چقدر توانایی خوبی در بیان مفاهیم قانون و تفهیمشون داری.

          از وقتی پیامت رو باز کردم شاید 4 یا 5 بار یا بیشتر خوندمش. تحسینت کردم. شاید خودت بی‌خبری که خوب‌تر از خوبتری.

          مثالت در مورد هر که بامش بیش برفش بیشتر , با منطق و دلیل برای ذهنم گفت هر که بامش بیش کیفش بیشتر. و هیچ چیز جز منطقی کردن نمی تواند الگوی اشتباه قبلی را بشکند تا باور مناسب جایگزین بشود.

          می‌خوام یه مثال از خودم بزنم من یه باور غلط دارم از بچگی که تو ذهن من کم خوابی مساوی مریض شدن.

          و هر بار این الگو تکرار می‌شود. این چند وقت اخیر خیلی روش کار کرده بودم

          روش‌های عملی رو به کار بسته بودم یعنی صبح‌ها منظم از خواب بیدار می‌شدم و شب‌ها سعی می‌کردم کمتر بخوابم اما در این یه هفته شرایط طوری پیش رفته که مجبور بودم کمتر از حالتی که برنامه‌ریزی کرده بودم بخوابم و در ضمن فعالیت بدنی بیشتری هم داشتم یعنی استراحت کمتر فعالیت بیشتر و خواب کمتر. خیلی هم خوش و خرم و سرحال بودم تا اینکه دیروز از خواب پاشدم و متوجه شدم احساس سرماخوردگی دارم ، بعد به خودم گفتم ببین این باور تو داره کارشو می‌کنه فقط فکر می‌کنی حذفش کردی اون هست سر جاشه , تا وقتی الگو پیدا نکنی تا وقتی با منطق و دلیل برای ذهنت باورپذیر نکنی که این الگو اشتباهه ،همینجور به روند خودش ادامه میده به قول استاد ذهن با ابزار منطق کار می‌کند. اما خدا را شکر اون چیزی که در این مدت تقویت شده اینه که بدن من خیلی قویه و چند بار تجسم کردم که سلول‌های ایمنی بدنم به بیماری هم حمله کردن چند لیوان دمنوش زنجبیل خوردم و دفعاتی رو که قبلاً هم به راحتی بدون دارو شیمیایی سرپا شدم رو به خودم یادآوری کردم، الان احساس بهبودی دارم.

          و خدا را شکر می‌کنم که بهم نشون داد باورهای ریشه‌ای چطور کار می‌کند حتی اگه من به خیال خودم اون‌ها رو دور انداخته باشم تنها چیزی که باعث میشه اون‌ها واقعاً ضعیف بشن ابزار منطق است.

          جملاتت راجع به اینکه 10-0 از گذشته خودم جلو هستم و اینکه می‌خوام شادتر باشم از فرصت عمرم لذت ببرم بسیار به دلم نشست.

          چند وقتیه توی مهمونی‌ها که دعوت می‌شم با عشق واقعی نسبت بهشون سلام می‌کنم صحبت می‌کنم و خداحافظی می‌کنم، آخرین بار ذهنم اومد بازی در بیاره بهم گفت دیدی فلانی رو موقع خداحافظی چقدر سنگین بود اصلاً به روی خودش نیاورد که تو داری خداحافظی می‌کنی اما تو خودتو کوچیک کردی رفتی جلو باهاش خداحافظی کردی، اما من به ذهنم گفتم می‌دونی چیه من این کارو می‌کنم به خاطر احساس خوبیه که خودم موقع این کار بهم دست میده احساس عشقیه که خودم دریافت می‌کنم از این کار ،از این روی گشاده ،از این مهربانی با مردم،به غیر از اینکه شاید اون فرد اصلاً متوجه نشده باشه یا تو حال و هوای خودش بوده باشه، شاید اصلا مدلش اینجوریه. من باید دنبال این باشم که چطور در هر لحظه خودم به احساس بهتر برسم در واقع من نمی‌تونم چیزی رو دفع کنم فقط می‌تونم جذب کنم باید توجه و تمرکزمو به خواسته‌هام بگذارم فرقی نمی‌کنه به چی توجه کنم جهان همون رو به من نشون میده بیشتر و بیشتر اگه به عشق توجه کنم عشق بیشتر میاد تو زندگی خودم،مهم اینه که خودمو بفهمم و بشناسم اون وقته که می‌تونم معمولی نباشم آدم خاص زندگی خودم باشم.

          ممنونم ازت که دست خدا شدی و به نکات کلیدی منو راهنمایی کردی

          حالا هم از خدا می‌خوام که خودش بهم مسیر درست خودشناسی بهتر رو نشون بده.

          ممنون که از نور وجودت بهم تاباندی.705

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            سعيده رضايى گفته:
            مدت عضویت: 2029 روز

            به نام خدا

            سلام نفیس جان زیبا و نفیس.

            خیلی خیلی متشکرم ازت بابت اینهمه لطف و مهربونی.

            در واقع خودت تیزبین و حواس جمع هستی که از طریق کامنت من به جایی که درخواستشو کرده بودی هدایت شدی.

            منم از پاسخ کامل و دقیق شما کلی درس گرفتم.

            به یادم آوردی که ما هیچ چیزی رو دفع نمی کنیم بلکه فقط جاذب هستیم.

            با مطرح کردن قضیه باور ریشه این در مورد خواب به یادم آوردی که توی کتاب اثر مرکب نوشته دارن هاردی خونده بودم که فردی اعتقاد داشت نمیتونه زیاد طولانی و سریع بدوه و زود بدنش خسته میشه. و واقعا هم این اتفاق براش می افتاد. نفسش با کنی دویدن می برید.

            وقتی با دارن هاردی شروع به دویدن کرد همین باور ریشه ای نمایان شد و با همون ابزار منطق که استاد به ما یاد داده و شما هم به من یادآوری کردی، دارن هاردی موفق شد منطق ذهن اون آقا رو تغییر بده و مجابش کنه که بدون تنگی نفس بیشتر و بیشتر بدوه.

            در مورد خوابیدن به لطف خدا من مادر شدن رو تجربه کردم و یادمه ترانه دو هفته اول بعد از تولدش بخاطر زردی شدید بستری شد.

            منم که تازه یک روز بود زایمان کرده بودم و بدنم ضعیف و دردناک بود ولی مجبور بودم تنها تو بیمارستان ازش مراقبت کنم.

            باور کن شبها شاید سر جمع 3 ساعت هم نمی خوابیدم. تازه 3 ساعت منقطع. یعنی مثلا یه 50 دقیقه. دوباره چند ساعت بیداری دوباره 1 ساعت و 20 دقیقه خواب و بعد چند ساعت بیداری. و به همین ترتیب تا دو هفته.

            اون تجربه به من نشون داد بدن انسان چه قدرتی داره و چقدر میتونه انعطاف پذیر باشه.

            در مورد اون مهمونی و انرژی پاک خودت هم خیلی قشنگ نوشتی. عالیه که خودت رو در اولویت قرار دادی.

            ممنونم که برام نوشتی و کلی درس بهم یادآوری کردی.

            موفق و شاد باشی عزیزم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مرتضی آستاد گفته:
    مدت عضویت: 964 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    سلام به همه دوستان که از همین جا ازشون سپاسگذارم به خاطر کامنتهای که میذارن و مسیر رو برای ما روشن تر میکنند

    اول از همه تحسین میکنم اندام فوق العاده و ورزیده تون رو استاد اینکه روز به روز دارین جوونتر و شا دابتر میشین

    یه جمله تاکیدی توی 12 قدم بود اینکه بدن من روز به روز سالمتر و تندرست تر میشود و الان دارین نتیجه تکرار این جمله تاکیدی رو می‌بینید و برای شما یک باور شده که روز به روز تندرست تر و سالمتر میشین

    اون پسر کو چیکه هم خیلی باحاله اینقدر انرژیش مثبته اینقدر با خودش در صلحه که انرژی مثبتش از اینجا دریافت کردم واقعا خیلی بازیشو دوست دارم و اون طرز ضربه زدن به توپش خیلی خوبه و معلومه که خیلی به این ورزش علاقه داره و با اینکه قدش کوتاهه بهونه نمیاره و همون جور ضربه میزنه و همین یه درسی برام داشت که با بهونه آوردن آدم به جایی نمیرسه و توی زندگیش درجا میزنه

    این پسر بچه هم میتونست. قد کوتاهشو بهونه کنه و وارد این کمپ نشه و از این همه تجربه خودشو محروم کنه ولی بهونه نیاورد چون انگیزه ای که برای یاد گیری داشت قدرتش بیشتر بود

    این تحسین کردن هم یه مثال دارم براش

    یه روز یه مشتری داشتم که هم هیکل خوبی داشت هم قیافه خوبی

    من بهش گفتم که محمدرضا گلزار باید بیاد پیشت لنگ بندازه و واقعا هم زیبا بود

    بعد این اینقدر ذوق کرد گوشیشو باز کرد گفت الان که چیزی نیستم بیا عکسای جوونیمو بهت نشون بدم و کلی عکس بهم نشون داد از جوونیهاش و همون جا به خودم گفتم چقدر این قانون برانگیختگی خوبه واقعا

    من خودم خیلی جاها این کار رو کردم و خیلی هم خوب بوده یا خودم بارها شده که یه نفر دیگه تحسینم کرده و من احساس خوبی پیدا کردم

    عجب میوه‌ای بود واقعا درخت چجوری وزن اینو تحمل میکرد دمش گرم اون درخت که این میوه رو آورده اونجایی که آقا فرزین داشت میوه رو قاچ میزد جدیت استاد پشت لب‌تاپ خیلی برام جالب بود با اینکه توی سفر هستن ولی این جدیت توی کار برام تحسین بر انگیزه

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: