https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-23.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-28 10:51:472024-02-24 23:09:12سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۵
408نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استاد عزیز و مریم جانم و همه ی دوستان همسفر در این مسیر زیبا
بهترین نکته ای که از صحبت های استاد در این فایل برای خودم یادداشت کردم و بارها اون رو مرور کردم تا ملکه ی ذهنم بشه این بود که تعصب نداشته باشم.
هر روز این درس رو تمرین کنم و ببینم چقدر دارم در عمل رعایتش میکنم.
چقدر میتونم همه ی تفکرات و اعتقادات آدمهای دور و اطرافم رو بدون قضاوت کردن بپذیرم و بهشون احترام بگذارم .
ممکنه لزوما اون دیدگاه رو تایید نکنم اما میتونم تلاش کنم که بدون تعصب درک کنم و بپذیرمش.
با مرور دوباره ی قانون و پذیرش اینکه من خالق صد درصد اتفاقات زندگیم هستم ، مسئولیت نتایجی که تا الان تو زندگیم هست رو می پذیرم و این رو درک میکنم که اگر در حال حاضر جایی زندگی میکنم که شاید از شرایطش کاملا راضی نباشم این نتیجه ی افکار و باورهای خود منه پس نباید تعجب کنم که چرا مکان زندگی من تغییر نمیکنه .
اگر میخوام برای زندگی به جاهای بهتر هدایت بشم باید متعهدانه بیشتر روی خودم کار کنم و هر روز این رو تمرین کنم که آدمای اطرافم رو فارق از دین و مذهبی که دارن ، از کجا اومدن و چه ملیتی دارن ، گویش و لحجه دارن یا ندارن و … بتونم دوست داشته باشم و بهشون احترام بگذارم.
اگر این باورهای جدید در من شکل بگیرن و قدرتمند بشن و به ثبات برسن ، اونوقته که جهان من رو هدایت میکنه به جایی که آدمای اونجا هم با خودشون در صلح هستن هم با آدمای اطرافشون.
نمیشه که من همون آدم باشم و همون باورها رو داشته باشم و بعد مدام بگم چرا من به جاهای بهتر هدایت نمیشم.
قبل از اینکه بخوام قضاوتی از کسی داشته باشم و ایرادی از کسی بگیرم نگاهم سمت خودم باشه و رفتارهای خودم رو بررسی کنم و ببینم من خودم چقدر اون موضوع رو رعایت میکنم.
همیشه و همیشه نگاهم سمت خودم باشه و با هیچ کس بیرون از خودم کاری نداشته باشم.
داشتم مدام این آگاهی ها رو همزمان با دیدن و شنیدن صحبت های استاد با خودم مرور میکردم که یه بینش جدیدی در من ایجاد شد که تا قبلش متوجهش نشده بودم.
شاید من در مورد افراد غریبه تر که از من دورتر هستن تا حد خوبی به این پذیرش و رهایی رسیده باشم اما در مورد اعضای خانواده م هنوز خیلی باید روی خودم بیشتر کار کنم.
ناگهان به یاد آوردم که
هیچ کس یعنی هیچ کس دیگه
حتی حتی پدر و مادر و خواهرام هم هیچ کس محسوب میشن
اما من تا امروز بهش آگاه نبودم که در مورد این افراد هنوز قضاوت هایی دارم.
درسته که به خودشون هیچی نمیگم و به خیال خودم داشتم اعراض میکردم .
اما ته دلم مقاومته وجود داشت.
از کجا می فهمم مقاومت وجود داره؟
چون احساسم بد میشه و حرص میخورم.
مثلا اگر بابا روزی دو سه وعده به اخبار گوش میده من هندزفری تو گوشمه و سعی میکنم ورودی هام رو کنترل کنم اما تو دلم حرص میخورم که چرا حالا اخبار ظهر رو گوش کردی اخبار شبم گوش میکنی.
چرا یادم میره خودم تا همین یکسال پیش جزو همین دسته از مردم بودم که اخبار رو دنبال میکردم.
حتی به غیر از پدر من بالای 95 درصد مردم جامعه هم دارن همینطوری زندگی میکنن.
پس در مورد پدرم مقاومتم کمتر شد.
یا در مورد مادرم این قضاوت رو همچنان دارم که چرا با اینکه میبینه من با متفاوت از دیدگاهش رفتار میکنم بازم به خودش اجازه میده مثلا به من تذکر حجاب بده!
تو دلم از این موضوع حرص میخورم و مقاومت در من ایجاد میشه.
اما امروز فهمیدم هرچقدر مادرم من رو اینطوری نپذیرفته من هم در مورد عقاید اون پذیرش ندارم که احساسم بد میشه این یعنی من هم نسبت به دیدگاه متفاوت مامانم مقاومت دارم.
امروز متوجه شدم برای من خانواده م از دایره ی مردم بیرون بودن و تا الان اگه فکر میکردم نسبت به مردم قضاوتی ندارم و تمرکزم روی خودمه این موضوع شامل خانواده م نبوده .
خداروشکر میکنم که امروز با دیدن این فایل متوجه این موضوع شدم و تصمیم دارم روش بیشتر کار کنم و هر روز بیشتر و بیشتر به این پذیرش برسم که من هیچ وظیفه ای نسبت به تغییر و اصلاح باور کسی ندارم و هرکسی حق داره هرطور که خودش فکر میکنه درسته فکر کنه و رفتار کنه.
من در این مسیرم کاری به کار کسی ندارم (حتی اعضای خانواده م ) و صد در صد تمرکزم رو میگذارم روی تغییر باورهای خودم.
و اگر به اندازه ی کافی تغییر در من و باورهام صورت بگیره جهان هم لاجرم مکان زندگی من رو تغییر میده و من رو به جاهای بهتری هدایت میکنه.
یک موضوع دیگه که چندروز ذهن منو درگیر کرده و خودم فهمیدم اینه که گاهی حواسم نیست و هنوز دغدغه تایید شدن توسط دیگران و دارم.
توی فایلهایی که نظرات گذاشته میشه و لایک استاد و میخوره،یک فکر اشتباه و تو خودم پیدا کردم.
اوایل که میگفتم پست های من لایک نمیخوره و فقط یک سری پست های خاص لایک میخوره.
سر فایل ۲۶ سفر به دور امریکا چون از ته دلم لذت بردم و احساس واقعی مو نوشتم پست من لایک خورد.
بعد از اون انگیزه اصلیم از پست گذاشتن لایک خوردن از طرف استادبود.البته دلیلش این بود که میخواستم یه مهر تاییدی بخوره پای حرفام تا بفهمم تو مسیر درست هستم.
میخواستم خیالم راحت بشه که درک درستی از قوانین دارم پیدا میکنم.
ولی خود این هم یکم بهم میریخت منو،چون خودمو وابسته کرده بودم به این موضوع.
یه لحظه به خودم اومدم که قبلش برات باورکردنی نبود که لایک بشه پستت و حالا میگی چرا لایک نمیخوره.داری مسیر و اشتباه میری و تو خودتو داری درگیر حاشیه میکنی.
از خدا خواستم که کمکم کنه و خودش بهم نشون بده که قوانین و درست فهمیدم یا نه.
حتی نجواهای شیطانی میومد تو ذهنم که چندنفر چون زیاد پست میزارن شناخته شدن و هی لایک میخورن.
اینم بگم که خودم اول میرم سراغ پست های لایک شده چون میدونم نکات مهمی توش هست و کمکم میکنه.این موضوع که برای استاد مورد تاییده.
و دیگه رهاش کردم و برگشتم به نوشتن نتایج شیرین خودم برای حال خوب خودم و انگیزه گرفتن دوستان و اینکه نوشتن نتایجم و درکم تو این سایت میشه یک سندی که نشون دهنده تکامل منه و بزرگترین انگیزه برای ادامه راه.
خلاصه متوجه این ترمز تایید دیگران تو خودم شدم و ان شاله میخوام حلش کنم.?????????????
لایک و امتیاز و اینها بهانه اند . فرعیات اند . اصل نیستند.ممکنه کسی بتونه خیلی خوب بنویسه و خوبم فهمیده باشه قوانین رو ولی شما در عمل از اون بهتر باشین . ممکنه کسی همیشه لایک بخوره ولی شما نوشت های اون رو بهتر از خودش استفاده کنین . خودم بشخصه نمیگم هرگز برام مهم نیست ولی شاید 10 درصد اهمیت داره. تنها سعی می کنم درسی که می گیرم رو با نکته سنجی اینجا بنویسم . برام عین یک آرشیو می مونه . و چون توی سایته و بچه های دیگه هم هستند هم افزایی انرژی داره . برای خودت بنویس نکاتی که یاد می گیری رو . لایک و امتیاز و اینها پاداش های جانبی هستند نه اصلی . اصل اینه که خودت برای خودت بنویسی و شاید دیگران هم استفاده ای کنن . همونطور که من و شما هم از کامنتهای دیگران چیزهای زیادی یاد می گیریم. نذار ذهنت تو رو اسیر این چیزها کنه . اینجا رقابتی نیست .بلکه این چیزها بهانه و تشویق کننده هستن فقط .
خب پیام هایی که محتوای غنی تر و آگاهی بخش تری دارن و وقت و انرژی بیشتری براشون گذاشته بشه .
خیلی از دیدگاه های من خطاب به دوستانی بود که ابراز لطف کرده بودن به کامنتم و منم تشکر کرده بودم ولی تایید نشده بودن . من هم خودم رو جای استاد و خانم شایسته گداشتم و دیدم خب این دیدگاه ها که غنی نیستن و اگاهی و نکته ای ندارن و راحت هم پذیرفتم و یاد گرفتم تو این سایت اگر کامنت می ذاری حتی برای تشکر باید نکته مثبتی هرچند کوچک توش باشه. اتفاقا روند خوبی هم هست وگرنه همه پیام ها میشه خاله زنک بازی دیگه .?
منم همین ترمزو داشتم و فهمیده بودم که بده ،اما عمیق نشده بود برام،و باعث شده بود که نظر نذارم یا اگه بخوام بذارم کلی پدر خودمو در می اوردم…..
اما الان فهمیدم که این ترمز حداقل برای یه نفر دیگه هم بوده که بر اون غلبه کرده ،حالا دیگه هر مطلبی به ذهنم جالب بیاد میذارم و با افکاری که عزت نفسمو میبره بالا ،این پاشنه اشیلو از بین میبرم و همه عالین و من عاشق همه ام،مهمتر عاشق خودمم و من ارزشمندم و درمسیر درستم،حالا بقیه هرجور میخوان باشن….من عاشق همه ام ( بخاطر خودم)
و بقول استاد در سایت اثری از خودتون بجا بذارید ،شاید اصلا استاد و خانوم شایسته کامنتو نخونن،مگه بخاطر استاد داریم کامنت میذاریم( از سر عدم عزت نفسه)
و اینکه دیگران که از ما بهتر نتیجه گرفتنو بت کنیم و وابسته ری اکشن شون باشیم ،نمود عینی کمبود عزت نفسه و این نکته رو خود استادم رعایت کردن که اینطوری شدن ،وقتی لایک نکردن استاد احساس مارا بد کند،یعنی من و کامنت من بی ارزشن( تضاد با باور های توحیدی)
و اگه همه بقیه و مهمتر اونایی که از ما نتایج بهتری گرفتن ،مارو تایید کنند ما یخورده ارزشمندیم،
خدا همه رو افریده و ما همه با ارزشیم
دیگه بستگی داره خودمون خودمونو چطور ببینیم
واقعا کامنتتون جرقه اگاهی با ارزشیرو زد که اینها لطف خدا و هدایت او بود
خدایا سپاسگزارم
از شما و کامنتتون ممنونم
از استاد و خانم شایسته هم واسه این بستری که فراهم کردن فراوان سپاسگزارم
خانواده ی که امروز دارم باهاشون زندگی میکنم به ظاهر هیچ نسبت خونی با هم ندارن اما اینقدر با هم همفرکانسن که وقتی دارم کامنتاشون رو میخونم یا فیلمی که خانم شایسته عزیز و ضبط کردن رو میبینم از اون ور قاب گوشیم میتونم احساس زیباشون رو موقع تایپ کردن ببینم وحس کنم.
این فایل هم مثل بقیه فایلهاتون نیاز به تفکر داره .
استاد نازنینم اینجا تنها جایی در دنیاست که اینقدر قشنگ منو به تفکر وادار کرد .
اینجا اولین جایی هست که به من گفتند پشت هر خنده خنده های بیشتری هست
اینجا تنهای جای دنیاست که بهم گفتن قضاوت نکن وعملا بهم نشون دادن که قضاوت نکردن چطوریه .
تمام عمرم دنبال یه گمشده میگشتم تو وجودم که هر چه بیشترمیگشتم ازم دورتر میشد .حتی نمیدونستم اون کیه چه شکلیه ,باید بهش چی بگم ,اصلا کجا دنبالش بگردم؛
من امروز اونو پیدا کردم
تو وجود خودم
تو تمام وجود خودم
اولش احساس کردم باهام قهره وبهم کم محلی میکنه ؛میگه این همه سال کجا بودی چرا راه رو اشتباه رفتی وازم دور ودورتر شدی
اما یواش یواش باهاش رفیق شدم .بهش گفتم دوست دارم عزیز من .ببخشید که تنهات گذاشتم ….
تا اینکه باهام رفیق شده
الان میدونم که گمشدم خودم هستم
خود واقعیم که تو هیاهوی زندگی گمش کرده بودم .
اون اصل منه اون خدای منه اون رب منه ….
وجودش از وجود خداست ؛رنگ خداست ؛غرق در نور هست ودوستم داره .
استاد نازنینم وخانم شایسته عزیز من قدم اول رو برداشتم اما نتونستم هضمش کنم .با خودم گفتم چه حرفای قشنگی میزنه ؛ولی من نمیتونم تو زندگیم اجراش کنم اما با فایلای سفرنامه داره قدم اول برام قابل هضم وقابل اجرا میشه وکم کم دارم اجراش میکنم وبه خودم فرصت میدم تکاملم رو طی کنم
اینقدر مقاومت ذهنیم در مورد خانوادم زیاد بود که اوایل عین دیوونه ها شده بودم ومیخواستم هر چی فهمیدم وشنیدم رو با تمام اونایی که میشناسم در میون بذارم اما کسی حرفامو باور نکرد میدونی چرا ؟؟
چون خودم باورشون نداشتم وعین یه فیلم خیلی قشنگ نشستم به تماشا چون داشتم از دیدنشون لذت میبردم وکیف میکردم .
اما با شروع فایلای سفرنامه انگار یه نیرویی در درون من زنده شد وبهم گفت ببین وباورکن
ببین وبخواه که اینطور زندگی کنی
ببین وبفهم هستند انسانهایی که با تغییر اساسی تو وجودشون تونستن دنیای زیبایی برای خودشون درست کنن
با خانم شایسته میخندیدم
با خانم شایسته گریه میکردم بدون اینکه بدونم از پشت دوربین داره اشک شوق میریزه از دیدن این همه عظمت وبزرگی واینا رو وقتی فهمیدم که خودتون از پشت دوربین با صدای نازنینتون گفتید
منم مثل شما فریاد زدم بچه ها بچه ها بیاید یه آهوی قشنگ دیدم
تا به حال در تمام طول عمرم هیچکس به این زیبایی بهم تعلیم نداده بود که قضاوت نکن .
استاد منم مثل شما اصلا برام مهم نیست که هر کسی از چه قومیتی هست وخیلی راحت با همه ارتباط برقرار میکنم وهمه اطرافیانم با تعجب بهم نگاه میکنن
تو اتوبوس یه بچه افغانی رو که تا حالا سوار اتوبوس نشده ومیترسه میشونم رو پاهام
یا باهاشون تو خیابون حال واحوال میکنم عین یه دوست بهشون دست میدم .اجازه میدم تو ظرفام غذا بخورن واصلا نمیتونم تصور کنم که اینا با ما فرق دارن
با خودم میگم وقتی خدا میگه همه با هم برادر وبرابر هستید پس چرا من بین ادما فرق بذارم .
واما در مورد سفرنامه امروز
من اصلا نمیدونستم پنیرای هیولا چه شکلین ودلم میخواست از نزدیک ببینم
خدایا استاد نمیدونین من از دیدن این مدل پنیرای موش وگربه ای سوراخ ؛به اندازه دیدن اون سنجابی که بهش غذا دادید ذوق کردم وکلی خندیدم .تو گوشم هندزفری بود ؛دخترم میگه مامان بردار ببینم چی نیگاه میکنی وذوق میکنی تا منم ببینم .
خیلییییییییی باحال بود
آمیشها میگن با تکنو لوژی مشکل دارن اما جا خلالیشون از مال ما که در اصطلاح تکنولوژی داریم خیلی خفن تر بود .گفتم مریم حتما از اینا بگیر خیلی با حالن .پنیراشون خیلی جالب بود وخیلی خوشمزه به نظر میومدن .
با دیدن زندگی آمیشها تو ذهنم یه چراغ روشن شد که میشه با همین شرایط وهمین موقعیتی که هستی وبا همین چیزایی که فکر میکنی خیلی ساده هستند کسب درامد کنی وپول بسازی .
خیلی خوشحالم از اینکه اینجا ودرکنار شما خانواده عزیزم هستم وبی صبرانه منتظر بقیه قسمتهای سفرنامه هستم ونمیدونم چرا این شعر اومد توذهنم که
باید پارو نزد واداد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هر جا بردبدون ساحل همونجاست (هاهاهاهاهاهای.خندم میگیره که عین خوندن شما هم هست .این شعر با این لحن خوندن تو ذهنم تا ابد حک شد استاد .عاشقتم )
خانم شایسته نازنین پر قدرت ادامه بده چون داره اینجا اتفاقای قشنگی می افته از جنس زیبایی خیلی دوستتون دارم وعاشقتم
چقدرساده و خالصانه احساسه پاکتون رو بیان کردین ..ووقتی گفتین توی ظرف غذای خودم اجازه میدم غذابخورن…اشک از چشمم جاری شد..چون دوشب پیش هم دقیقا به یه دختربچه ی افغانی منم همینجور اجازه دادم از ظرفم غذابرداره وچقدر لذت بردم…. چه حس اشنایی بود امشب این پیام شما..از اینکه این خونواده همه قلبی دارن صاف مثل ایینه…پاک و خالصن پراز خدا……سپاس از دیدگاه زیباتون.باارزوی بهترینها برای شما
استاد وقتی دیروز این فایل رو گذاشتید،دیدم روی دیوار جمله IN GOD WE TRUET نوشته شده،دقیقا قبل اینکه فایل رو بزارید من برای دوستم عکس دلار رو فرستادم که یهو نظرمون جلب شد به همین جمله IN GOD WE TRUST روی دلار،چقدر برام تعجب آور بود،این جمله که من توحید خالص رو حس میکنم در اون نوشته شده روی دلار!
خدای من تا قبل از این فکر میکردم این جمله توحیدی رو خود شما استاد ساختید که ازش توحید میباره برای من.
یهو خاطرات کودکی و مدرسه به یادم اومد خاطراتی که امریکا رو در ذهن من نقش بسته بود و جلوی چشمم این متن روی دلار!
فایل هایی که تا الان دیدم از زیبایی ها از ثروت از فراوانی از مردم در صلح،خواسته ی دیدن آمریکا رو در من شکل داده بود اما این جمله،دگرگونم کرد!
این جمله رو که دیدم مهر محکمی شد باز هم پای حرفای شما در ذهنم که هیچ گفته ای رو بی سند و مدرک قبول نکنم و بنابر شنیده ها و دیده هام پیش نرم.
تا بحال این قاب تصویر رو توی فایل ها ندیده بودم این نور پردازی روی این جمله، و این همزمانی که من قبلش کلیییی با دوستم در مورد این جمله صحبت کرده بودیم بهم گفت من در جای درستی کاملا قرار دارم و جهان بی نقص و دقیق کار میکنه.
یک نکته اینکه این موضوع رو کاملا درک کردم و برام اتفاق افتاد که وقتی تصمیم جدی گرفتم برای ثابت قدم بودن در این مسیر با دوستانی آشنا شدم که خواسته ی من در گذشته بودن اما کی برای من رخ داد زمانی که من تصمیم گرفتم و قدم برداشتم برای تغییر وقتی تصمیم گرفتم که آدم سابق نباشم،تصمیم گرفتم امروز و زندگی کنم و به فردا موکول نکنم شروع زندگی بهتر رو.
تاکید شما روی اینکه فقط خودمون باید تغییر کنیم بهم یاداوری کرد که ببین فقط تویی که مهمی و نقش داری تو زندگی خودت نه هیچ کس دیگه،نه رفتار خانوادت نه محیط زندگیت.
من به جای توجه به این مسائلی که هیچ نقشی تو رخداد مسائل زندگی من ندارن باید اینو بدونم که به جای اونا تمرکز کنم روی خودم و خودم رو بسازم.اصلا کاری به غیر از تغییر خودم نباید انجام بدم،و وقت تلف کردن برای بقیه مسائل کار بیهودست که فقط اون ناخواسته رو در زندگیم بیشتر خواهد کرد.
این ایمان فولادین شما برای چیزهایی که خودتون بهش رسیدید واقعا این رو بهم یاد میده که وقتی این مسیر و پذیرفتم وقتی قبول کردم که اصل همینه و این راه خوشبختیه،با ایمان برم جلو و کاری به هیچکس دیگه به هیچ دیدگاه دیگه نداشته باشم.
نکته دیگه اینکه چیزی که خودمون با تفکر و تعقل بهش برسیم هم برای ذهن خودمون سند و مدرک میشه هم هرچقدر از بیرون بهمون بگن راهت اشتباهه بازم با ایمان مسیر و مطمین جلو میریم.
٣ اصل که در دنیا و اخرت زندگیمون رو میسازه؛ به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشیم و عمل صالح انجام بدیم که همش میشه خودمون و خودمون نه هیچ عامل و فرد خارجی.
نکته دیگه که حتی در مورد تفاوت عقاید گفتید باز هم اینجا به نقاط مشترک به نقاط مثبتی که جز خواسته ها میشه توجه کنیم نه اینکه در ارتباط با بقیه،با خانواده،با دوستان میچسبیم به تفاوت افراد با خودمون به جای تمرکز روی نقاط مثبت و خوبی هایی که از طرف میبینیم.
با توجه به ناخواسته ها و تفاوت افراد به جای اینکه اون رو بیشتر وارد زندگیمون کنیم دیدن نقاط مثبت رو در خودمون تقویت کنیم.
استاد شمایی که کل زندگیتون این حرفاس،یعنی فقط این نیس که بخواین توی محصولات یه چیز نگفته و نشنیده رو بگید تو همین فایل های سفرنامه،در طول روز با حالت های مختلف حرفاتون پر از اگاهیه،این مطالب که شده تفکر شما و تو مکالمه های روزانه تون هم میشه اگاهی پیدا کرد و درس یاد گرفت ازشون.
ممنون استاد عزیز برای این فایل های پر از آگاهی،ممنون خانم شایسته عزیز برای این سفرنامه فوق العاده زیبا?
ذهن ما در بدو تولد با چند ماژول بسیار ساده و پیش ساخته ی اولیه، فرایند یادگیری را شروع می کند. این مکانیزم ها عموما از جنس واکنش هایی ناشی از گرسنگی یا درد و رنج و به منظور جلب پاسخی مناسب از محیط هستند. این «ذهن خالی» اولیه ما, تدریجا و با استفاده از همان ماژول های ساده ی یادگیری و در تعامل با محیط اطراف, مجموعه قواعدی ذهنی برای فهمیدن دنیای پیرامون اختراع و ذخیره می کند تا در آینده و به منظور فهم پدیده های مشابه از آنها استفاده کند. این مجموعه ی قواعد روی هم رفته «مدل ذهنی» یا «ادراک» ما را شکل می دهند و در واقع حکم شابلون هایی را دارند که ذهن ما سعی می کند هر پدیده بیرونی را در قالب یکی از این شابلون ها بگنجاند تا به این ترتیب تصور کند که آن پدیده را فهمیده, قوانین حاکم بر آنرا از بر است و هیچ چیز مبهمی پیرامون آن پدیده خاص و دنیای اطراف در کار نیست.
مسئله ی فهمیدن دنیای پیرامون آنقدر برای ذهن ما مهم و حیاتی است که حتی مطلوب یا نامطلوب بودن یک پدیده هم آنقدر برای او حیاتی نیست. در واقع مهم این است که دنیای پیرامونی ما چیز مبهمی نداشته باشد و خوب و بد و مطلوب و نامطلوبش به هر قیمتی فهمیده شود, حتی به قیمت استفاده از شابلون های عجیب و غریب یا تعمیم دادن ها و مشابه سازی ها و منطق بافی های آنچنانی.
مکانیزم های ادارکی ذهن ما به تدریج و با افزایش سن و تجربه مان کامل و کامل تر می شوند و ذهن خالی ما به ذهنی انباشته از تجربه تبدیل می شود. در آن زمان ذهن ما به مثابه جعبه ابزاری است که برای فهمیدن و مهندسی کردن دنیای اطراف مان مجهز به ابزارهایی ذهنی شده که خودش آنها را در طول مسیر زندگی اختراع کرده یا از این و آن آموخته است. این مقدار تجربه انباشته -فارغ از اینکه تا چه حد معتبر و قابل استفاده در پدیده های مشابه در آینده هستند- باعث می شود که ذهن ما به مرتبه ای از اعتماد به نفس و خود بزرگ بینی (!) برسد که دیگر یادگیرندگی خود را از دست بدهد, مکانیزم های ادراکی اش متصلب شوند و فرایند تکامل و به روز شدن شان به کلی متوقف گردد. از زمانی به بعد ذهن ما نه تنها قانون جدیدی نخواهد آموخت و شابلون جدیدی برای فهم بهتر دنیای اطراف نخواهد ساخت، بلکه با ادعای فهمیدن همه چیز و بدیهی بودن پدیده ها و اتفاقات, در برابر یادگیری های جدید از خودش مقاومت هم نشان خواهد داد. این سرآغاز دوره ای از زندگی خواهد بود که در آن ذهن ما صرفا به انباشت بیشتر اطلاعات و جمع آوری داده ها (دانستن) بسنده می کند و نه «یادگیری» های جدید.
خبر بد اما اینکه این فرایند انباشت دانش و اطلاعات عموما و صرفا در جهتی انجام می گیرد که منجر به تحکیم و تثبیت آموخته های قبلی ما بشود و هر داده یا خبر یا بسته دانشی جدیدی که منکِر آموخته های قبلی ما باشد، یا نادیده گرفته می شود, یا انکار می شود, یا استثناء شمرده می شود و یا در اعتبار آن تشکیک می شود. بطور کلی از نظر ذهن ما باید هر داده جدیدِ مزاحم به گونه ای تفسیر شود که «ضدیت نهفته در آن با ذهنیات فعلی ما» با «همراهی و همگامی با آنها» جایگزین گردد. در واقع ابدا مهم نیست که نظام ادراکی شما به کمک چه باورهایی دنیا را می فهمد. یا به عبارت دیگر اصلا مهم نیست که شما به چه چیزهایی باور دارید, به وجود داشتن خدا یا نداشتنش, به خوب بودن جامعه و زمانه یا بد بودنش, به درست بودن فلان گزاره یا قضاوت سیاسی و اجتماعی یا غلط بودنش, آنچه از نظر ذهن تان مهم است این است خدشه ای به درستی و قطعی بودن این گزاره ها و باورهای بنیادین فعلی شما وارد نشود و انباره ی باورهای شما مورد دستبرد اطلاعات و داده های نامعتبر (!) و مزاحم جدید قرار نگیرد!!
این جادوگری ذهن ما در مواجهه با داده های محیطیِ متضاد و انتخاب گزینشی آنها آنچنان ماهرانه و به سرعت اجرا می شود که عموم مردم نه تنها به آن پی نمی برند بلکه به خاطر داشتن این مرتبه از تسلط ادراکی بر محیط اطراف شان غرق لذت و غرور هم می شوند! و این سرآغاز شکل گیری یک چرخه معیوب و فوق العاده قدرتمند ذهنی است که به خطای منطقی “تأیید خود” یا Confirmation Bias شناخته می شود و برای انسان دستاوردی جز فرو رفتن هر چه بیشتر در مدل ذهنی موجود و تثبیت هر چه بیشتر مکانیزم های ادراکی فعلی اش نخواهد داشت.
این اما پایان ماجرا نیست! ذهن شما ممکن است حتی برای کسب مراتب بالاتری از امنیت برای خودش, شما را به مطالعه و به اصطلاح «کشف» و «آموختن» هم تشویق کند. به تبع همین مسئله گروهی از مردم کتاب های تجربه گرایانه دکارت را مطالعه می کنند و برخی دیگر تألیفات روح گرایانه اوشو را, برخی کتاب های مرتضی مطهری و گروهی دیگر نوشته های عبدالکریم سروش را، گروهی نوشته ها و سخنرانی های جیم ران و دیگران سخنان جول اوستین را! صد البته نه برای اینکه چیز جدیدی بیاموزند, بل به این خاطر که عطش ذهن شان برای دریافت نوع خاصی از اطلاعات را فرو بنشانند. یا برای اینکه بدانند به چه دلایلی, آنچه تاکنون می اندیشیده اند, صد در صد درست و بدیهی بوده است!
همه ما کتاب هایی را می خوانیم که دوست داریم, سایت های خبری ای را چک می کنیم که دوست داریم, پست هایی را با دیگران به اشتراک می گذاریم و لایک می کنیم که دوست داریم, در گروه های اجتماعی و شبکه هایی عضو هستیم که دوست داریم, سخنان کسانی را می شنویم و دنبال می کنیم که دوست داریم… غافل از اینکه همه این کتاب ها و سخنان و محتواهای دیجیتال هرگز به اندازه کافی گونه گونی لازم برای یادگیری هر چه بیشتر را ندارند. در واقع همه اینها صرفا پیشنهاداتی از جانب ذهن ماست که در پس آن هدفی جز امنیت بیشتر ذهن و باورهای ما نیست.
از نظر ذهن ما, ارزشمند بودن یک کتاب یا محتوای دیجیتال/مکتوب/شفاهی/چندرسانه ای/…, تنها یک معیار قطعی و اصلی دارد و آن اینکه باید مدل ذهنی موجود و باورهای فعلی ما را تأیید کند و اگر چنین نباشد ذهن ما از هیچ تلاشی در جهت محکوم کردن آن فروگذار نخواهد کرد و ما را به این نتیجه قطعی خواهد رساند که باید در انتخاب کتاب و سایت و محتوای دیجیتال، به همان مواردی که او -یعنی ذهن ما- به ما پیشنهاد می دهد بسنده کنیم و وقت مان را با خواندن و شنیدن اباطیل دیگران هدر ندهیم!
در واقع به ندرت می توان فرد یا افرادی را یافت که از مطالعه به دنبال آموختن بیشتر باشند, چه اینکه آموختن اگر به معنای تغییر و حک و اصلاح مکانیزم های ادراکی ما باشد, یک فرایند دردناک ذهنی است, آنچنان دردناک که کمتر کسی داوطلبانه به استقبال آن می رود.
ذهن ما از سنی به بعد تصمیم قطعی اش درباره بسیاری باورها را خواهد گرفت و از آن به بعد بسیار بیشتر از آموختن و کشف کردن به دنبال امنیت خواهد بود, به دنبال سقفی بالای باورهای مان, به دنبال دیواری از عادت ها و قوانین و دستور العمل ها به دور موقعیت فعلی اش و بدیهی است از آنجا که کارکرد این سقف ها و دیوارها و باورها و عادت ها، صرفا امنیت ذهن است پس باید هر چه محکم تر و قطورتر ساخته شوند.
از نظر ذهن ما, زیستن در آرامشِ ناشی از «اعتماد به درستی باورهای فعلی مان» به مراتب مطلوب تر و خواستنی تر است تا حرکت در «تاریکی افکار و باورهای متفاوت» و روبرو شدن با موجوداتی که مجهول و غیر قابل فهم اند…
ما عموما در چنگال فهم و ادراک مان اسیریم آنچنانکه خرگوشی ضعیف در چنگال عقابی قدرتمند. مهمتر آنکه ما در چنگال ادراکی اسیریم که به کلی آنرا از محیط به ارث برده ایم و اتفاقا خودمان کمترین نقشی در ایجاد و توسعه آن بر عهده نداشته ایم. ادراک ما برساخته مسیری است که در طول زندگی آنرا طی کرده ایم و ادامه ی آن مسیر تا به امروز هم نتیجه تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های همان ادراکِ محیط- ساخته ی ماست و این همان داستان تکراری مرغ و تخم مرغ است…
مسئله کاملا ساده و از برخی جهات اندکی تلخ است: ما تا مادامی که با همین ذهن تکامل یافته ی آلوده به محیط و زندگی و گذشته مان «می اندیشیم» و قضاوت می کنیم و می فهمیم, لاجرم در دام او و همه آنچه در آن است اسیریم و سرنوشت ما را همین ذهن محیط-ساخته رقم خواهد زد, خوب یا بد. در این حالت نه خوشبختی ما چندان افتخار آمیز است و نه بدبختی ما شایسته ی ملامت.
سلیمان نبی تخت ملکه صبا رو میخواد بعد یکی از موجوداتی که در خدمت سلیمان بوده میگه من برات میارم و در این آیه خداوند میگه ؛
کسی که علم این کار را از کتاب آموخته بود!!!!
چه علمی در این کتاب خداوند داره به ما آموزش میده ؟؟؟
همین آیه بهم گفت قوانین ثابتی که در این کتاب تکرار شده از پیدایش زمین ثابت بوده ،چون سلیمان نبی قبل تر پیامبر بوده و این آیه داره میگه هر کسی فرقی نداره انسان باشه یا موجود دیگه ایی ،اگه به قوانین عمل کنه نتیجه میگیره چون قوانین ثابت هستن
الله اکبر
فرقی نداره مسلمانیم ،مسیحی هستیم یا هر دینی که داریم فارق از دین اگه به قوانین عمل کنیم نتیجه حاصل میشه
بعد که تخت آورده میشه برای سلیمان نبی ،چقدر زیبا توحید و آموزش میده و میگه این از فضل خداوندِ
چقدر خوشحالم که قرآن و بهتر میفهمم و چقدر مسیر باور سازی و برام هموار و آسون کرده
الهی هزار بار شکر
بعدش سلیمان میگه خداوندی که بهش ایمان دارم و این همه نعمت بهم داده در هر شرایطی من و آزمایش میکنه
باچی آزمایش میکنه ؟
اینکه ما سپاسگزاریم یا کفر میورزیم ؟؟
سلیمان خیلی سپاسگزار بوده ,و در این آیه میگه اگه من سپاسگزارم برای خودمِ و اگر کفر بورزم هم برای خودمِ چون خداوند بی نیاز و سخاوتمندِ
اگر من سپاسگزار باشم خداوند سخاوتمند بی نهایت به من میبخشه اگه من به قوانین عمل کنم طبق قانون سعادتمند میشم و هدایت میشم به مدار نعمت ها
خدایا اخه با چه زبونی ازت تشکر کنم
استاد جونم منم هیچوقت تفاوتی بین خودم و انسانهای دیگه با قومیت های دیگه قائل نبودم برای همین هم همیشه هدایت میشدم به تجربه های ناب با آدم های جالب
خیلی راحت میتونستم با آدم های مختلف با افکار و عقاید مختلف از در صلح و دوستی ارتباط برقرار کنم
ی خانوم افغانی برای مادر شوهرم کار میکرد و من هر وقت میرفتم اونجا بهش کمک میکردم و از لهجه اش خوشم میاومد و کلی چیز ازش یاد گرفتم همیشه بهم میگفت خیلی مهربونی ایشالا خوشبخت شی
یا تو یکی از کمپ ها ی پسر ایرانی همجنس باز بود که ظاهرش و شبیه دخترا درست میکرد و کسی باهاش ارتباط نداشت اما من باهاش دوست شدم و دعوتش کردم به چایی خوردن و همون جلسه اول بهم اعتماد کرد و کل زندگیش و تعریف کرد اتفاقا خیلی مهربون بود و تازه در مورد همجنس بازها کلی اطلاعات بهم داد
یا اینکه تو یک کمپ دیگه ی دختر روس بود بسیار زیبا و ایرانی ها خیلی ازش خوششون نمی اومد اما من باهاش دوست شدم و کلی چیز بهم یاد داد با اینکه 22 سالش بود اما خیلی تجربه داشت و کیک هاش بینظیر بود خیلی با سلیقه و هنرمند بود
خداروشکر با آدم ها خیلی راحت دوست میشم و همه خیلی زود بهم اعتماد میکنن
مشکل من در روابط عاطفی که دارم تمرکزی درستش میکنم و به امید الله مهربان نتیجه دلخواه و میگیرم
استاد خیلی از شما سپاسگزارم که عاشقانه بهمون مسیر رشد و نشون میدین
امروز کلی اتفاقات زندگی مو نوشتم و چقدر انرژی گرفتم چون میخواستم سپاسگزارتر باشم این کار و کردم دیدم بارها خداوند دریاها برام شکافته ،بخدا از یاداورشون تپش قلب گرفتم که چقدر زیاد خداوند سکان و زندگی مو بدست گرفته
بعد یاد خودم افتادم که مثل موسی چون علمی نداشتم همش از خضر سوال میکردم چرا ؟
اونم بدون توجه به سوال احمقانه من کارش و انجام میداده
چقدر مرور معجزات زندگی ام سپاسگزارترم کرد چقدر ایمانم و قوی تر کرد که باید هر قدم که مشخصِ رو انجام بدم تا قدم بعدی گفته بشه
اصلا امروز خیلی آگاهی زیاد و بینظیر بود
الهی شکر بابت این همه نعمت و برکت تو زندگیم
خدایا عاشقتم
خداجونم سپاسگزارم بابت حیاط بینظیری که دارم
خدا سپاسگزارم بابت این آفتاب دلچسب
خدایا سپاسگزارم بابت این کاج بینظیر و منحصر بفرد روبروم
سلام به شما دوست عزیزم سارا خانم مثبت اندیش و در صلح
پس از چند بار دیدن این فایل ، طی چند روز …
با اینکه به لطف الله نسبت به خیلی از آدم ها توی این زمینه خوبم یعنی عقاید آدم ها رو می پذیرم و با آدم ها در صلحم و اغلب به راحتی می توانم با آدم ها ارتباط بگیرم
ولی همیشه به خودم میگم که من باید همواره دنبال یادگیری باشم و مدارم رو بالاتر ببر
در همین راستا با این درخواست هدایت از خداوند که دوست دارم در همین حوزه صحبت های استاد کامنتی کاربردی بخوانم با مثال هایی عملی ، اومدم در قسمت کامنت های این فایل و شروع به مرور دیدگاه ها کردم.
دیدگاه شما رو کامل خواندم و خیلی به دلم نشست چون مثال های خوبی نوشته بودید.
بهتون تبریک میگم بابت شخصیت خیلی خوبی که در خودتون ایجاد کردید
اگر باز هم از این مثال ها و نتایج خوب این مدل رفتاری خودتون برایم بنویسید ، خیلی سپاسگزار میشم یا اگه در دیدگاه دیگه ، جای دیگه ای از سایت همچین صحبت هایی داشتید ، لطفاً برایم لینکش رو بگذارید ، من میرم مطالعه میکنم
سپاسگزارم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر همهی ما باشه به سمت زیبایی های بیشتر
چرا شکرگزاری اینقدر بر روی زندگی ما تاثیرگذار است؟
– هنگامیکه در حال شکرگزاری کردن هستید در اصل شما بر روی آنچه که دارید تمرکز و توجه میکنید.
وقتی چیزی را بیشتر ببینید طبق قانون جهان هستی از آن بیشتر دریافت میکنید شما در حین شکرگزاری در حال بیشتر دیدن نعمت ها هستید.
– وقتی در حال شکرگزاری هستید شما در اصل بر روی حس مثبت خود تکیه کرده اید و وزنه حس مثبت شما سنگین تر است.
– وقتی در حال شکرگزاری هستید بدون هیچ چشمداشت و انتظاری قدردانی میکنید و جهان به این قدرشناسی شما جواب خواهد داد و چون جهان هستی پر از فراوانی است آن را بیشتر و بیشتر به شما نشان خواهد داد.
– وقتی شما در حال شکرگزاری هستید ارتعاش مثبت بر روی خواسته خود دارید و به جهان اعلام میکنید که بیشتر دیده اید و بیشتر دریافت میکنید.
.
.
بهترین شیوه زندگی آن نیست که نقشه های بزرگ برای فردایت بکشی، آن است که وقتی آفتاب غروب میکند لذت یک روز آرام را چشیده باشی…
خیلی سعی کردم فایل را تا آخر ببینم بعد نظرم را بنویسم ، چون با حرفهایی که زدی چند بار خواستم فایل را استپ کنم و حرف بزنم ….
استاد جان من در عجبم که کسانی که به هر جهت به تو خرده میگیرند ، این جا توی سایت تو چی میخواند واقعا !!!! تو را باید با چشم دل دید ، کسانی که چشم دلی برای دیدن حتی اولین لایه از وجود تو ندارند ، این جا چی میخواند !!!! کسانی که نه چشم هاشون می بینه ، نه گوش هاشون میشنوه این جا چی میخواند!!!! و این در حالیه که حتی با چشم جان هم نمیشه تمام تو را یکجا دید و با گوش جان هم نمیشه تمام حرفهای تو را شنید ، واقعا نمیشه درکت کرد ، نمیشه ، نمیشه …. از بس که تو از شعور و آگاهی میگی ، از بس که حرفهای تو بی انتها هستند نمیشه آنها را در یک کلام فهمید …. برای من هرگز فایل های تو تکراری نمیشه …. واقعا نمی فهمم که چطور میشه از حرفهای تو گذشت و به اطرافت توجه کرد ، نمی فهمم چطور میشه از کلام تو گذشت و به لباست چشم دوخت ….
آیا غیر از این است که ما برای تغییر زندگی به اینجا آمده ایم !!! پس چرا حواسمون به قانون فرکانس نیست ، چرا حواسمون به ارتباط این قانون و ایجاد اتفاقات نیست !!! اگر ما برای خلق اتفاقات زندگی هامون به این جا نیامده ایم پس هرچه زودتر این مکان مقدس را ترک کنیم ، یقینا هزاران مکان برای حرفهای روزمره تدارک دیده شده است …..
اما اگر این جا هستیم ، به لباس استاد ، به اینکه چرا خانم شایسته پشت دوربینه ، چرا جلوی دوربین نمیاد چکار داریم ، این جا محل تخلیه حس کنجکاوی نیست ….من دیدم که بچه ها مدام میگند استاد کِی میای ایران !!!! بخدا برام عجیبه ، تمرکز ما واقعا روی چییییییست ؟؟؟ استاد ایران باشه یا آمریکا برای ما فرقی نداره ، ما باید زندگی مون را تغییر بدیم …. اگر کسی به هر دلیلی استاد را قبولش نداره یا باورش نداره پس آیا برای زجر دادن خودش این جا مونده !!!! ؟؟
نمیدونم ….
خدا را شکر میکنم که تمرکزم روی این افراد نیست و فقط گاهی که استاد صحبت می کنه یا اتفاقی چشمم به کامنتی بیفته تازه میفهمم که چنین افرادی هم هستند ….
چند روز پیش اتفاقی کامنتی خوندم که یکی از دوستان که ۱۷ روز بود عضو سایت شده بود کلی از زندگی استاد و برنامه سفر به دور آمریکا ایراد گرفته بود و دست آخر هم گفته بود عده ای برای خود شیرینی و جلب توجه کامنت میذارند که دیدگاهشون را توی کانال بگذارند و لایک بهشون بدند و این حرفها و دقیقا اون روز دیدگاه من توی کانال گذاشته شده بود …. خواستم بهش پاسخ بدم ولی گفتم ولش کن تو حال و هوای خودش باشه … کی از حال کی خبر داره ؟ جلب توجه چیه! کی میدونه که من نصف شب چنان غرق آگاهی های این سفر میشم که وقتی همه خوابند من اشک می ریزم و می نویسم ، برای قلبم ، برای خودم ، من از شدت لطف خدا گریه می کنم و می نویسم و با دلی آرام به خواب می روم … و صبح بیدار میشم و میبینم کامنتم لایک گرفته و بچه ها یی که با من هم فرکانس بودند ، حرف هام را خوندند و تحت تاثیر قرار گرفتند …. من هرلحظه از شور و شوق آشنایی با این سایت سپاسگزاری میکنم ، گاهی به خودم میگم اگر با استاد آشنا نمی شدم چه بر سرم می آمد ؟؟؟ با آنهمه افکار منفی و زندگی سراسر غلطم چه میکردم ….
استاد عزیزم!!! من هروقت نگاهت میکنم بعد از حرفهات به چشم هات ، چشم می دوزم ، چشم هایی که پر از عاطفه و مهربانی هستند ، چشم هایی که تمام احساس تو و تمام علاقه ی تو به بچه ها در مردمک آنها نهفته است …من عین یک گنج به تو نگاه میکنم ، با تو میشه گنج ها یافت ، میشه به الماس رسید ، میشه ثروت ساخت ، میشه رابطه را سامان داد ، میشه مادری مهربان شد ، میشه پدری با محبت شد ، با تو میشه به زندگی لبخند زد ، با تو میشه از هیچ به همه چیز رسید ، با تو میشه هیچ شد و دانه ای شد در آغوش خاک ، با تو میشه جوانه زد و رفت تا سینه آسمان ، با تو میشه باااااااور کرد ….
تو برای من ورق دیگری که نه …تو کتاب دیگری از زندگی هستی … تو یک نسخه هستی که گمان نکنم مانند تو منتشر شود … تو یک نسخه ی نایابی …
برای من که تمام عمرم سرگردان کوچه ی تردید بودم ، برای من که عمری نگرانِ آن سوی کوچه ها بودم …… تو پاسخی برای حل محتوای دلم بودی …. خدا زندگی ام را ، تردید هایم را ، غصه هایم را ، نگرانی هایم را ، با تو حل کرد و تو مساوی با تمام فرمول های بی جواب ذهنم شدی ، همه چیز با تو مساوی شد …. مساوی ِِ مساوی
خدا را شکر میکنم که کمتر مثل دیگران بودم و شاید به همین خاطر به جایی هدایت شدم که کمتر کسی به درستی هدایت میشود ….
چقدر خوبه اونایی که با تمام وجود توی این فضا هستن با چشم دل استادومیبینن..خدای درونه استادی رو میبینن که سرتاپاتوحیدرو فریاد میزنه…عشق ما به استاد واین فضا جزعشق الهی و نابه یکتاپرستی هیچ چیز دیگه ای نمیتونه باشه… سپاس فراوان از شما..باارزوی بهترینها
وقتی استاد ازفیلم گرفتن زندگیت صحبت میکردی چیزی که درذهنم کلیک خورد این بود که ما اگه توجه کنیم واز این زاویه نگاه کنیم چونکه هرشب باخوابیدنمون وهرصبح بابیدار شدنمون یه روز جدید داریم یعنی ما یک بار زندگی نمیکنیم بلکه داریم هزاران بار وهزاران سال زندگی میکنیم……
وچرا ماهم نیاییم زندگیمون روفیلم نکنیم وهرشب قبل از خواب تمام طول روز رو ویرایش کنیم وبفهمیم که تو این روز چکارکردیم وآگاه بشیم واین باعث میشه خودمون رو از منظره بزرگتری ببینیم وهرروز باعث اصلاح بهتری اززندگی بشیم…..
خیلی ازآدمها فکرمیکنن با پایبند به اعتقادات پیشینه و بادین خودشون مردم وخداوند رو به مقصد میرسونن اما غافل ازاینکه خداوند خودش مقصده…..
ومانند خیلی ازانسانها نیست که بایک بدی تمام خوبیها روفراموش کنه بلکه برعکس بایه خوبی تمام بدیها ازیادش میره…..
بیاییم فکرکنیم که هرآدمی که درهرجا باهراعتقادی وشیوه ای که داره زندگی میکنه بپذیریم که وخیلی باهمه جهان درصلح باشیم نه اینکه کاری که خودخدا میتونسته همه رو یک دین ویه جورفکرکردن خلق کنه اما نکرده بخاطر همین هرکسی درمقام مختلفی اززندگی نتیجه حاصل میکنه بیاییم چشممون روبازکنیم که ازتمام موجودات دیگه یادبگیریم نه فکردارن نه قوانین پیشرفت اما دارن همگی درکنارهمدیگه زندگی میکنن بدون اینکه احساس کنن دارن جای همدگه رو تنگ میکنن……
استاد وقتی گفتی باید اموزه ها و آگاهی هارو ازفایل ها بکشی بیرون انگار تاکید ویادآوری مجدد درذهنم آپدیت شد….
من هروقت که چیزی به ذهنم نمیرسه براکامنت گذاشتن وذهنم بهم میگه ولش کن فاییده نداره توکه چیزی نداری برا نوشتن ونظرگذاشتن سریع بهش میگم شاید فعلا چیزی به ذهنم نرسه یا حرف بدرد بخوری الان نداشته باشم اما چونکه من خیلی به خودم فشارنمیارم بلکه فقط شروع میکنم به نوشتن خداوند خودش کمکم میکنه…….وباعث یادگیری بیشتر وپیشرفت بیشتر زندگیم میشود…..
ویادمه وقتی استاد درقانون آفرینش وفایلهای مختلف میگفتی خیلی وقتها چیزی به ذهنم نمیرسه اما میگم میرم جلوی دوربین هدایت میشوم بلکه منم الان البته ۱%درک میکنم چی میگفتی چونکه در ۹۵درصد کامنتهای خودمم همین اتفاقها میفته…..
اصلا معنای این جمله رو تازه فهمیدم….
واگه هرجمله زیبا وتاکیدی رو اگه معنا ومفهوم اصلیش رو دردلش درک کنیم چقدر قدرتمند میشه وبادرک هرجمله باعث تنظیم شدن یه تیکه ازپازل زندگی میشه اما محکم وپابرجا میشود که با ادامه دادنش تیکه های بعدی پازل رو بدنبالش خودش میاره….
اما از احساس ها وعملکردهای زندگیم میفهمم خیلی چیزهارو اصلا هنوز نتونستم بخوبی یادبگیرم…..
اینکه جهادی اکبر میخواد واقعا همینطوره….
خودمن هزاران مرتبه شده گفتم هردین ومذهبی وهردیدگاهی آزادی کامل داره وآدم باید این طوری فکرکنه و….اما وقتی ذهنم رو عملکردمو ویرایش میکنم میبینم نه بابا ادعا تا عملکرد خیلی متفاوته…….من هنوز نتونستم بخوبی این آگاهی هارو درعمل اجراکنم…….
اطراف کنم شاید بعضی اوقات کامنت گذاشتنم بخاطر اینه که امتیاز بیارم اما همینکه به وسعت قلبم وصاحب قلبم «الله»توجه میکنم سریع یادآورمیشوم امتیاز درسایت مهم نیست…امتیاز در احساست به خودت وخدای خودت مهمه….
استاد ،مریم جان،ودوستان عزیز اینها چیزهایی بود که صادقانه وخیلی دوستانه به زبان آوردم واااااااااااااقععععععععععا همه تونو دوست دارم و واقعاااااااااااااااابرای همیگیتون بهترینهارو میخواهم چونکه این سایت بیزینس برنده برنده است نه دیگری رو بباز تاخودت ببری همه داریم همدگرو میکشیم بالا……..
به نام خدای همه ی فرهنگ ها و نژادها
سلام استاد عزیز و مریم جانم و همه ی دوستان همسفر در این مسیر زیبا
بهترین نکته ای که از صحبت های استاد در این فایل برای خودم یادداشت کردم و بارها اون رو مرور کردم تا ملکه ی ذهنم بشه این بود که تعصب نداشته باشم.
هر روز این درس رو تمرین کنم و ببینم چقدر دارم در عمل رعایتش میکنم.
چقدر میتونم همه ی تفکرات و اعتقادات آدمهای دور و اطرافم رو بدون قضاوت کردن بپذیرم و بهشون احترام بگذارم .
ممکنه لزوما اون دیدگاه رو تایید نکنم اما میتونم تلاش کنم که بدون تعصب درک کنم و بپذیرمش.
با مرور دوباره ی قانون و پذیرش اینکه من خالق صد درصد اتفاقات زندگیم هستم ، مسئولیت نتایجی که تا الان تو زندگیم هست رو می پذیرم و این رو درک میکنم که اگر در حال حاضر جایی زندگی میکنم که شاید از شرایطش کاملا راضی نباشم این نتیجه ی افکار و باورهای خود منه پس نباید تعجب کنم که چرا مکان زندگی من تغییر نمیکنه .
اگر میخوام برای زندگی به جاهای بهتر هدایت بشم باید متعهدانه بیشتر روی خودم کار کنم و هر روز این رو تمرین کنم که آدمای اطرافم رو فارق از دین و مذهبی که دارن ، از کجا اومدن و چه ملیتی دارن ، گویش و لحجه دارن یا ندارن و … بتونم دوست داشته باشم و بهشون احترام بگذارم.
اگر این باورهای جدید در من شکل بگیرن و قدرتمند بشن و به ثبات برسن ، اونوقته که جهان من رو هدایت میکنه به جایی که آدمای اونجا هم با خودشون در صلح هستن هم با آدمای اطرافشون.
نمیشه که من همون آدم باشم و همون باورها رو داشته باشم و بعد مدام بگم چرا من به جاهای بهتر هدایت نمیشم.
قبل از اینکه بخوام قضاوتی از کسی داشته باشم و ایرادی از کسی بگیرم نگاهم سمت خودم باشه و رفتارهای خودم رو بررسی کنم و ببینم من خودم چقدر اون موضوع رو رعایت میکنم.
همیشه و همیشه نگاهم سمت خودم باشه و با هیچ کس بیرون از خودم کاری نداشته باشم.
داشتم مدام این آگاهی ها رو همزمان با دیدن و شنیدن صحبت های استاد با خودم مرور میکردم که یه بینش جدیدی در من ایجاد شد که تا قبلش متوجهش نشده بودم.
شاید من در مورد افراد غریبه تر که از من دورتر هستن تا حد خوبی به این پذیرش و رهایی رسیده باشم اما در مورد اعضای خانواده م هنوز خیلی باید روی خودم بیشتر کار کنم.
ناگهان به یاد آوردم که
هیچ کس یعنی هیچ کس دیگه
حتی حتی پدر و مادر و خواهرام هم هیچ کس محسوب میشن
اما من تا امروز بهش آگاه نبودم که در مورد این افراد هنوز قضاوت هایی دارم.
درسته که به خودشون هیچی نمیگم و به خیال خودم داشتم اعراض میکردم .
اما ته دلم مقاومته وجود داشت.
از کجا می فهمم مقاومت وجود داره؟
چون احساسم بد میشه و حرص میخورم.
مثلا اگر بابا روزی دو سه وعده به اخبار گوش میده من هندزفری تو گوشمه و سعی میکنم ورودی هام رو کنترل کنم اما تو دلم حرص میخورم که چرا حالا اخبار ظهر رو گوش کردی اخبار شبم گوش میکنی.
چرا یادم میره خودم تا همین یکسال پیش جزو همین دسته از مردم بودم که اخبار رو دنبال میکردم.
حتی به غیر از پدر من بالای 95 درصد مردم جامعه هم دارن همینطوری زندگی میکنن.
پس در مورد پدرم مقاومتم کمتر شد.
یا در مورد مادرم این قضاوت رو همچنان دارم که چرا با اینکه میبینه من با متفاوت از دیدگاهش رفتار میکنم بازم به خودش اجازه میده مثلا به من تذکر حجاب بده!
تو دلم از این موضوع حرص میخورم و مقاومت در من ایجاد میشه.
اما امروز فهمیدم هرچقدر مادرم من رو اینطوری نپذیرفته من هم در مورد عقاید اون پذیرش ندارم که احساسم بد میشه این یعنی من هم نسبت به دیدگاه متفاوت مامانم مقاومت دارم.
امروز متوجه شدم برای من خانواده م از دایره ی مردم بیرون بودن و تا الان اگه فکر میکردم نسبت به مردم قضاوتی ندارم و تمرکزم روی خودمه این موضوع شامل خانواده م نبوده .
خداروشکر میکنم که امروز با دیدن این فایل متوجه این موضوع شدم و تصمیم دارم روش بیشتر کار کنم و هر روز بیشتر و بیشتر به این پذیرش برسم که من هیچ وظیفه ای نسبت به تغییر و اصلاح باور کسی ندارم و هرکسی حق داره هرطور که خودش فکر میکنه درسته فکر کنه و رفتار کنه.
من در این مسیرم کاری به کار کسی ندارم (حتی اعضای خانواده م ) و صد در صد تمرکزم رو میگذارم روی تغییر باورهای خودم.
و اگر به اندازه ی کافی تغییر در من و باورهام صورت بگیره جهان هم لاجرم مکان زندگی من رو تغییر میده و من رو به جاهای بهتری هدایت میکنه.
خدایا شکرت برای درک این نکته در این فایل
ممنون از اینکه کامنتم رو خوندین دوستان
در پناه الله یکتا باشیم همگی :)
سلام
یک موضوع دیگه که چندروز ذهن منو درگیر کرده و خودم فهمیدم اینه که گاهی حواسم نیست و هنوز دغدغه تایید شدن توسط دیگران و دارم.
توی فایلهایی که نظرات گذاشته میشه و لایک استاد و میخوره،یک فکر اشتباه و تو خودم پیدا کردم.
اوایل که میگفتم پست های من لایک نمیخوره و فقط یک سری پست های خاص لایک میخوره.
سر فایل ۲۶ سفر به دور امریکا چون از ته دلم لذت بردم و احساس واقعی مو نوشتم پست من لایک خورد.
بعد از اون انگیزه اصلیم از پست گذاشتن لایک خوردن از طرف استادبود.البته دلیلش این بود که میخواستم یه مهر تاییدی بخوره پای حرفام تا بفهمم تو مسیر درست هستم.
میخواستم خیالم راحت بشه که درک درستی از قوانین دارم پیدا میکنم.
ولی خود این هم یکم بهم میریخت منو،چون خودمو وابسته کرده بودم به این موضوع.
یه لحظه به خودم اومدم که قبلش برات باورکردنی نبود که لایک بشه پستت و حالا میگی چرا لایک نمیخوره.داری مسیر و اشتباه میری و تو خودتو داری درگیر حاشیه میکنی.
از خدا خواستم که کمکم کنه و خودش بهم نشون بده که قوانین و درست فهمیدم یا نه.
حتی نجواهای شیطانی میومد تو ذهنم که چندنفر چون زیاد پست میزارن شناخته شدن و هی لایک میخورن.
اینم بگم که خودم اول میرم سراغ پست های لایک شده چون میدونم نکات مهمی توش هست و کمکم میکنه.این موضوع که برای استاد مورد تاییده.
و دیگه رهاش کردم و برگشتم به نوشتن نتایج شیرین خودم برای حال خوب خودم و انگیزه گرفتن دوستان و اینکه نوشتن نتایجم و درکم تو این سایت میشه یک سندی که نشون دهنده تکامل منه و بزرگترین انگیزه برای ادامه راه.
خلاصه متوجه این ترمز تایید دیگران تو خودم شدم و ان شاله میخوام حلش کنم.?????????????
سلام آوای عزیز
لایک و امتیاز و اینها بهانه اند . فرعیات اند . اصل نیستند.ممکنه کسی بتونه خیلی خوب بنویسه و خوبم فهمیده باشه قوانین رو ولی شما در عمل از اون بهتر باشین . ممکنه کسی همیشه لایک بخوره ولی شما نوشت های اون رو بهتر از خودش استفاده کنین . خودم بشخصه نمیگم هرگز برام مهم نیست ولی شاید 10 درصد اهمیت داره. تنها سعی می کنم درسی که می گیرم رو با نکته سنجی اینجا بنویسم . برام عین یک آرشیو می مونه . و چون توی سایته و بچه های دیگه هم هستند هم افزایی انرژی داره . برای خودت بنویس نکاتی که یاد می گیری رو . لایک و امتیاز و اینها پاداش های جانبی هستند نه اصلی . اصل اینه که خودت برای خودت بنویسی و شاید دیگران هم استفاده ای کنن . همونطور که من و شما هم از کامنتهای دیگران چیزهای زیادی یاد می گیریم. نذار ذهنت تو رو اسیر این چیزها کنه . اینجا رقابتی نیست .بلکه این چیزها بهانه و تشویق کننده هستن فقط .
ممنون از نظر خوبتون و نکته ای که گفتین.
با حرف شما کاملا موافقم و واقعا دوست دارم انقدر بزرگ بشم که این فرعیات از ذهنم دور بشه و اصل و پیدا کنم.
مطمئنا خدا کمکم میکنه چون قدم اول و گرفتم و جلسه قرآنش خیلی خوب داره اصل و فرع و یادمون میده.
اصلا از آموزه های همین جلسه استفاده کنیم ؟
آیا می تونیم خودمون رو جای استاد بذاریم ؟
می تونیم بفهمیم چه پیام هایی لایک می خورن و چرا؟
خب پیام هایی که محتوای غنی تر و آگاهی بخش تری دارن و وقت و انرژی بیشتری براشون گذاشته بشه .
خیلی از دیدگاه های من خطاب به دوستانی بود که ابراز لطف کرده بودن به کامنتم و منم تشکر کرده بودم ولی تایید نشده بودن . من هم خودم رو جای استاد و خانم شایسته گداشتم و دیدم خب این دیدگاه ها که غنی نیستن و اگاهی و نکته ای ندارن و راحت هم پذیرفتم و یاد گرفتم تو این سایت اگر کامنت می ذاری حتی برای تشکر باید نکته مثبتی هرچند کوچک توش باشه. اتفاقا روند خوبی هم هست وگرنه همه پیام ها میشه خاله زنک بازی دیگه .?
سلام دوست عزیز
منم همین ترمزو داشتم و فهمیده بودم که بده ،اما عمیق نشده بود برام،و باعث شده بود که نظر نذارم یا اگه بخوام بذارم کلی پدر خودمو در می اوردم…..
اما الان فهمیدم که این ترمز حداقل برای یه نفر دیگه هم بوده که بر اون غلبه کرده ،حالا دیگه هر مطلبی به ذهنم جالب بیاد میذارم و با افکاری که عزت نفسمو میبره بالا ،این پاشنه اشیلو از بین میبرم و همه عالین و من عاشق همه ام،مهمتر عاشق خودمم و من ارزشمندم و درمسیر درستم،حالا بقیه هرجور میخوان باشن….من عاشق همه ام ( بخاطر خودم)
و بقول استاد در سایت اثری از خودتون بجا بذارید ،شاید اصلا استاد و خانوم شایسته کامنتو نخونن،مگه بخاطر استاد داریم کامنت میذاریم( از سر عدم عزت نفسه)
و اینکه دیگران که از ما بهتر نتیجه گرفتنو بت کنیم و وابسته ری اکشن شون باشیم ،نمود عینی کمبود عزت نفسه و این نکته رو خود استادم رعایت کردن که اینطوری شدن ،وقتی لایک نکردن استاد احساس مارا بد کند،یعنی من و کامنت من بی ارزشن( تضاد با باور های توحیدی)
و اگه همه بقیه و مهمتر اونایی که از ما نتایج بهتری گرفتن ،مارو تایید کنند ما یخورده ارزشمندیم،
خدا همه رو افریده و ما همه با ارزشیم
دیگه بستگی داره خودمون خودمونو چطور ببینیم
واقعا کامنتتون جرقه اگاهی با ارزشیرو زد که اینها لطف خدا و هدایت او بود
خدایا سپاسگزارم
از شما و کامنتتون ممنونم
از استاد و خانم شایسته هم واسه این بستری که فراهم کردن فراوان سپاسگزارم
خدارو شکر.همینکه نوشته های ما به همدیگه کمک میکنه واقعا عالیه.
دقیقا دوست عزیزمنم مثل شما قبلا
همین دیدگاهو داشتم .اما باخودم فکرکردکردم گفتم درسته من اون درک کوچیکی ازقانون و درسی که ازفایلای استادگرفتمو نمیتونم اینجا درست بیان کنم مفهومو درست برسونم ولایک نگرفتم اما همینکه کمی درکش کردم یادگرفتم اون مهمه نه تایید دیگران هیچوقت ضعف تایید نیستم
سلام به تمام اعضای دوست داشتنی خانواده ام
خانواده ی که امروز دارم باهاشون زندگی میکنم به ظاهر هیچ نسبت خونی با هم ندارن اما اینقدر با هم همفرکانسن که وقتی دارم کامنتاشون رو میخونم یا فیلمی که خانم شایسته عزیز و ضبط کردن رو میبینم از اون ور قاب گوشیم میتونم احساس زیباشون رو موقع تایپ کردن ببینم وحس کنم.
این فایل هم مثل بقیه فایلهاتون نیاز به تفکر داره .
استاد نازنینم اینجا تنها جایی در دنیاست که اینقدر قشنگ منو به تفکر وادار کرد .
اینجا اولین جایی هست که به من گفتند پشت هر خنده خنده های بیشتری هست
اینجا تنهای جای دنیاست که بهم گفتن قضاوت نکن وعملا بهم نشون دادن که قضاوت نکردن چطوریه .
تمام عمرم دنبال یه گمشده میگشتم تو وجودم که هر چه بیشترمیگشتم ازم دورتر میشد .حتی نمیدونستم اون کیه چه شکلیه ,باید بهش چی بگم ,اصلا کجا دنبالش بگردم؛
من امروز اونو پیدا کردم
تو وجود خودم
تو تمام وجود خودم
اولش احساس کردم باهام قهره وبهم کم محلی میکنه ؛میگه این همه سال کجا بودی چرا راه رو اشتباه رفتی وازم دور ودورتر شدی
اما یواش یواش باهاش رفیق شدم .بهش گفتم دوست دارم عزیز من .ببخشید که تنهات گذاشتم ….
تا اینکه باهام رفیق شده
الان میدونم که گمشدم خودم هستم
خود واقعیم که تو هیاهوی زندگی گمش کرده بودم .
اون اصل منه اون خدای منه اون رب منه ….
وجودش از وجود خداست ؛رنگ خداست ؛غرق در نور هست ودوستم داره .
استاد نازنینم وخانم شایسته عزیز من قدم اول رو برداشتم اما نتونستم هضمش کنم .با خودم گفتم چه حرفای قشنگی میزنه ؛ولی من نمیتونم تو زندگیم اجراش کنم اما با فایلای سفرنامه داره قدم اول برام قابل هضم وقابل اجرا میشه وکم کم دارم اجراش میکنم وبه خودم فرصت میدم تکاملم رو طی کنم
اینقدر مقاومت ذهنیم در مورد خانوادم زیاد بود که اوایل عین دیوونه ها شده بودم ومیخواستم هر چی فهمیدم وشنیدم رو با تمام اونایی که میشناسم در میون بذارم اما کسی حرفامو باور نکرد میدونی چرا ؟؟
چون خودم باورشون نداشتم وعین یه فیلم خیلی قشنگ نشستم به تماشا چون داشتم از دیدنشون لذت میبردم وکیف میکردم .
اما با شروع فایلای سفرنامه انگار یه نیرویی در درون من زنده شد وبهم گفت ببین وباورکن
ببین وبخواه که اینطور زندگی کنی
ببین وبفهم هستند انسانهایی که با تغییر اساسی تو وجودشون تونستن دنیای زیبایی برای خودشون درست کنن
با خانم شایسته میخندیدم
با خانم شایسته گریه میکردم بدون اینکه بدونم از پشت دوربین داره اشک شوق میریزه از دیدن این همه عظمت وبزرگی واینا رو وقتی فهمیدم که خودتون از پشت دوربین با صدای نازنینتون گفتید
منم مثل شما فریاد زدم بچه ها بچه ها بیاید یه آهوی قشنگ دیدم
تا به حال در تمام طول عمرم هیچکس به این زیبایی بهم تعلیم نداده بود که قضاوت نکن .
استاد منم مثل شما اصلا برام مهم نیست که هر کسی از چه قومیتی هست وخیلی راحت با همه ارتباط برقرار میکنم وهمه اطرافیانم با تعجب بهم نگاه میکنن
تو اتوبوس یه بچه افغانی رو که تا حالا سوار اتوبوس نشده ومیترسه میشونم رو پاهام
یا باهاشون تو خیابون حال واحوال میکنم عین یه دوست بهشون دست میدم .اجازه میدم تو ظرفام غذا بخورن واصلا نمیتونم تصور کنم که اینا با ما فرق دارن
با خودم میگم وقتی خدا میگه همه با هم برادر وبرابر هستید پس چرا من بین ادما فرق بذارم .
واما در مورد سفرنامه امروز
من اصلا نمیدونستم پنیرای هیولا چه شکلین ودلم میخواست از نزدیک ببینم
خدایا استاد نمیدونین من از دیدن این مدل پنیرای موش وگربه ای سوراخ ؛به اندازه دیدن اون سنجابی که بهش غذا دادید ذوق کردم وکلی خندیدم .تو گوشم هندزفری بود ؛دخترم میگه مامان بردار ببینم چی نیگاه میکنی وذوق میکنی تا منم ببینم .
خیلییییییییی باحال بود
آمیشها میگن با تکنو لوژی مشکل دارن اما جا خلالیشون از مال ما که در اصطلاح تکنولوژی داریم خیلی خفن تر بود .گفتم مریم حتما از اینا بگیر خیلی با حالن .پنیراشون خیلی جالب بود وخیلی خوشمزه به نظر میومدن .
با دیدن زندگی آمیشها تو ذهنم یه چراغ روشن شد که میشه با همین شرایط وهمین موقعیتی که هستی وبا همین چیزایی که فکر میکنی خیلی ساده هستند کسب درامد کنی وپول بسازی .
خیلی خوشحالم از اینکه اینجا ودرکنار شما خانواده عزیزم هستم وبی صبرانه منتظر بقیه قسمتهای سفرنامه هستم ونمیدونم چرا این شعر اومد توذهنم که
باید پارو نزد واداد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هر جا بردبدون ساحل همونجاست (هاهاهاهاهاهای.خندم میگیره که عین خوندن شما هم هست .این شعر با این لحن خوندن تو ذهنم تا ابد حک شد استاد .عاشقتم )
خانم شایسته نازنین پر قدرت ادامه بده چون داره اینجا اتفاقای قشنگی می افته از جنس زیبایی خیلی دوستتون دارم وعاشقتم
سلام دوست عزیزم
چقدرساده و خالصانه احساسه پاکتون رو بیان کردین ..ووقتی گفتین توی ظرف غذای خودم اجازه میدم غذابخورن…اشک از چشمم جاری شد..چون دوشب پیش هم دقیقا به یه دختربچه ی افغانی منم همینجور اجازه دادم از ظرفم غذابرداره وچقدر لذت بردم…. چه حس اشنایی بود امشب این پیام شما..از اینکه این خونواده همه قلبی دارن صاف مثل ایینه…پاک و خالصن پراز خدا……سپاس از دیدگاه زیباتون.باارزوی بهترینها برای شما
سلام به همه ی همسفران عزیزم?
سلام به استاد نازنین و خانم شایسته عزیز.
استاد وقتی دیروز این فایل رو گذاشتید،دیدم روی دیوار جمله IN GOD WE TRUET نوشته شده،دقیقا قبل اینکه فایل رو بزارید من برای دوستم عکس دلار رو فرستادم که یهو نظرمون جلب شد به همین جمله IN GOD WE TRUST روی دلار،چقدر برام تعجب آور بود،این جمله که من توحید خالص رو حس میکنم در اون نوشته شده روی دلار!
خدای من تا قبل از این فکر میکردم این جمله توحیدی رو خود شما استاد ساختید که ازش توحید میباره برای من.
یهو خاطرات کودکی و مدرسه به یادم اومد خاطراتی که امریکا رو در ذهن من نقش بسته بود و جلوی چشمم این متن روی دلار!
فایل هایی که تا الان دیدم از زیبایی ها از ثروت از فراوانی از مردم در صلح،خواسته ی دیدن آمریکا رو در من شکل داده بود اما این جمله،دگرگونم کرد!
این جمله رو که دیدم مهر محکمی شد باز هم پای حرفای شما در ذهنم که هیچ گفته ای رو بی سند و مدرک قبول نکنم و بنابر شنیده ها و دیده هام پیش نرم.
تا بحال این قاب تصویر رو توی فایل ها ندیده بودم این نور پردازی روی این جمله، و این همزمانی که من قبلش کلیییی با دوستم در مورد این جمله صحبت کرده بودیم بهم گفت من در جای درستی کاملا قرار دارم و جهان بی نقص و دقیق کار میکنه.
یک نکته اینکه این موضوع رو کاملا درک کردم و برام اتفاق افتاد که وقتی تصمیم جدی گرفتم برای ثابت قدم بودن در این مسیر با دوستانی آشنا شدم که خواسته ی من در گذشته بودن اما کی برای من رخ داد زمانی که من تصمیم گرفتم و قدم برداشتم برای تغییر وقتی تصمیم گرفتم که آدم سابق نباشم،تصمیم گرفتم امروز و زندگی کنم و به فردا موکول نکنم شروع زندگی بهتر رو.
تاکید شما روی اینکه فقط خودمون باید تغییر کنیم بهم یاداوری کرد که ببین فقط تویی که مهمی و نقش داری تو زندگی خودت نه هیچ کس دیگه،نه رفتار خانوادت نه محیط زندگیت.
من به جای توجه به این مسائلی که هیچ نقشی تو رخداد مسائل زندگی من ندارن باید اینو بدونم که به جای اونا تمرکز کنم روی خودم و خودم رو بسازم.اصلا کاری به غیر از تغییر خودم نباید انجام بدم،و وقت تلف کردن برای بقیه مسائل کار بیهودست که فقط اون ناخواسته رو در زندگیم بیشتر خواهد کرد.
این ایمان فولادین شما برای چیزهایی که خودتون بهش رسیدید واقعا این رو بهم یاد میده که وقتی این مسیر و پذیرفتم وقتی قبول کردم که اصل همینه و این راه خوشبختیه،با ایمان برم جلو و کاری به هیچکس دیگه به هیچ دیدگاه دیگه نداشته باشم.
نکته دیگه اینکه چیزی که خودمون با تفکر و تعقل بهش برسیم هم برای ذهن خودمون سند و مدرک میشه هم هرچقدر از بیرون بهمون بگن راهت اشتباهه بازم با ایمان مسیر و مطمین جلو میریم.
٣ اصل که در دنیا و اخرت زندگیمون رو میسازه؛ به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشیم و عمل صالح انجام بدیم که همش میشه خودمون و خودمون نه هیچ عامل و فرد خارجی.
نکته دیگه که حتی در مورد تفاوت عقاید گفتید باز هم اینجا به نقاط مشترک به نقاط مثبتی که جز خواسته ها میشه توجه کنیم نه اینکه در ارتباط با بقیه،با خانواده،با دوستان میچسبیم به تفاوت افراد با خودمون به جای تمرکز روی نقاط مثبت و خوبی هایی که از طرف میبینیم.
با توجه به ناخواسته ها و تفاوت افراد به جای اینکه اون رو بیشتر وارد زندگیمون کنیم دیدن نقاط مثبت رو در خودمون تقویت کنیم.
استاد شمایی که کل زندگیتون این حرفاس،یعنی فقط این نیس که بخواین توی محصولات یه چیز نگفته و نشنیده رو بگید تو همین فایل های سفرنامه،در طول روز با حالت های مختلف حرفاتون پر از اگاهیه،این مطالب که شده تفکر شما و تو مکالمه های روزانه تون هم میشه اگاهی پیدا کرد و درس یاد گرفت ازشون.
ممنون استاد عزیز برای این فایل های پر از آگاهی،ممنون خانم شایسته عزیز برای این سفرنامه فوق العاده زیبا?
سلام ممنون از دیدگاه زیباتون
جالبه بدونید جمله “الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات” ۵۰ بار تو قرآن تکرار شده
ذهن ما در بدو تولد با چند ماژول بسیار ساده و پیش ساخته ی اولیه، فرایند یادگیری را شروع می کند. این مکانیزم ها عموما از جنس واکنش هایی ناشی از گرسنگی یا درد و رنج و به منظور جلب پاسخی مناسب از محیط هستند. این «ذهن خالی» اولیه ما, تدریجا و با استفاده از همان ماژول های ساده ی یادگیری و در تعامل با محیط اطراف, مجموعه قواعدی ذهنی برای فهمیدن دنیای پیرامون اختراع و ذخیره می کند تا در آینده و به منظور فهم پدیده های مشابه از آنها استفاده کند. این مجموعه ی قواعد روی هم رفته «مدل ذهنی» یا «ادراک» ما را شکل می دهند و در واقع حکم شابلون هایی را دارند که ذهن ما سعی می کند هر پدیده بیرونی را در قالب یکی از این شابلون ها بگنجاند تا به این ترتیب تصور کند که آن پدیده را فهمیده, قوانین حاکم بر آنرا از بر است و هیچ چیز مبهمی پیرامون آن پدیده خاص و دنیای اطراف در کار نیست.
مسئله ی فهمیدن دنیای پیرامون آنقدر برای ذهن ما مهم و حیاتی است که حتی مطلوب یا نامطلوب بودن یک پدیده هم آنقدر برای او حیاتی نیست. در واقع مهم این است که دنیای پیرامونی ما چیز مبهمی نداشته باشد و خوب و بد و مطلوب و نامطلوبش به هر قیمتی فهمیده شود, حتی به قیمت استفاده از شابلون های عجیب و غریب یا تعمیم دادن ها و مشابه سازی ها و منطق بافی های آنچنانی.
مکانیزم های ادارکی ذهن ما به تدریج و با افزایش سن و تجربه مان کامل و کامل تر می شوند و ذهن خالی ما به ذهنی انباشته از تجربه تبدیل می شود. در آن زمان ذهن ما به مثابه جعبه ابزاری است که برای فهمیدن و مهندسی کردن دنیای اطراف مان مجهز به ابزارهایی ذهنی شده که خودش آنها را در طول مسیر زندگی اختراع کرده یا از این و آن آموخته است. این مقدار تجربه انباشته -فارغ از اینکه تا چه حد معتبر و قابل استفاده در پدیده های مشابه در آینده هستند- باعث می شود که ذهن ما به مرتبه ای از اعتماد به نفس و خود بزرگ بینی (!) برسد که دیگر یادگیرندگی خود را از دست بدهد, مکانیزم های ادراکی اش متصلب شوند و فرایند تکامل و به روز شدن شان به کلی متوقف گردد. از زمانی به بعد ذهن ما نه تنها قانون جدیدی نخواهد آموخت و شابلون جدیدی برای فهم بهتر دنیای اطراف نخواهد ساخت، بلکه با ادعای فهمیدن همه چیز و بدیهی بودن پدیده ها و اتفاقات, در برابر یادگیری های جدید از خودش مقاومت هم نشان خواهد داد. این سرآغاز دوره ای از زندگی خواهد بود که در آن ذهن ما صرفا به انباشت بیشتر اطلاعات و جمع آوری داده ها (دانستن) بسنده می کند و نه «یادگیری» های جدید.
خبر بد اما اینکه این فرایند انباشت دانش و اطلاعات عموما و صرفا در جهتی انجام می گیرد که منجر به تحکیم و تثبیت آموخته های قبلی ما بشود و هر داده یا خبر یا بسته دانشی جدیدی که منکِر آموخته های قبلی ما باشد، یا نادیده گرفته می شود, یا انکار می شود, یا استثناء شمرده می شود و یا در اعتبار آن تشکیک می شود. بطور کلی از نظر ذهن ما باید هر داده جدیدِ مزاحم به گونه ای تفسیر شود که «ضدیت نهفته در آن با ذهنیات فعلی ما» با «همراهی و همگامی با آنها» جایگزین گردد. در واقع ابدا مهم نیست که نظام ادراکی شما به کمک چه باورهایی دنیا را می فهمد. یا به عبارت دیگر اصلا مهم نیست که شما به چه چیزهایی باور دارید, به وجود داشتن خدا یا نداشتنش, به خوب بودن جامعه و زمانه یا بد بودنش, به درست بودن فلان گزاره یا قضاوت سیاسی و اجتماعی یا غلط بودنش, آنچه از نظر ذهن تان مهم است این است خدشه ای به درستی و قطعی بودن این گزاره ها و باورهای بنیادین فعلی شما وارد نشود و انباره ی باورهای شما مورد دستبرد اطلاعات و داده های نامعتبر (!) و مزاحم جدید قرار نگیرد!!
این جادوگری ذهن ما در مواجهه با داده های محیطیِ متضاد و انتخاب گزینشی آنها آنچنان ماهرانه و به سرعت اجرا می شود که عموم مردم نه تنها به آن پی نمی برند بلکه به خاطر داشتن این مرتبه از تسلط ادراکی بر محیط اطراف شان غرق لذت و غرور هم می شوند! و این سرآغاز شکل گیری یک چرخه معیوب و فوق العاده قدرتمند ذهنی است که به خطای منطقی “تأیید خود” یا Confirmation Bias شناخته می شود و برای انسان دستاوردی جز فرو رفتن هر چه بیشتر در مدل ذهنی موجود و تثبیت هر چه بیشتر مکانیزم های ادراکی فعلی اش نخواهد داشت.
این اما پایان ماجرا نیست! ذهن شما ممکن است حتی برای کسب مراتب بالاتری از امنیت برای خودش, شما را به مطالعه و به اصطلاح «کشف» و «آموختن» هم تشویق کند. به تبع همین مسئله گروهی از مردم کتاب های تجربه گرایانه دکارت را مطالعه می کنند و برخی دیگر تألیفات روح گرایانه اوشو را, برخی کتاب های مرتضی مطهری و گروهی دیگر نوشته های عبدالکریم سروش را، گروهی نوشته ها و سخنرانی های جیم ران و دیگران سخنان جول اوستین را! صد البته نه برای اینکه چیز جدیدی بیاموزند, بل به این خاطر که عطش ذهن شان برای دریافت نوع خاصی از اطلاعات را فرو بنشانند. یا برای اینکه بدانند به چه دلایلی, آنچه تاکنون می اندیشیده اند, صد در صد درست و بدیهی بوده است!
همه ما کتاب هایی را می خوانیم که دوست داریم, سایت های خبری ای را چک می کنیم که دوست داریم, پست هایی را با دیگران به اشتراک می گذاریم و لایک می کنیم که دوست داریم, در گروه های اجتماعی و شبکه هایی عضو هستیم که دوست داریم, سخنان کسانی را می شنویم و دنبال می کنیم که دوست داریم… غافل از اینکه همه این کتاب ها و سخنان و محتواهای دیجیتال هرگز به اندازه کافی گونه گونی لازم برای یادگیری هر چه بیشتر را ندارند. در واقع همه اینها صرفا پیشنهاداتی از جانب ذهن ماست که در پس آن هدفی جز امنیت بیشتر ذهن و باورهای ما نیست.
از نظر ذهن ما, ارزشمند بودن یک کتاب یا محتوای دیجیتال/مکتوب/شفاهی/چندرسانه ای/…, تنها یک معیار قطعی و اصلی دارد و آن اینکه باید مدل ذهنی موجود و باورهای فعلی ما را تأیید کند و اگر چنین نباشد ذهن ما از هیچ تلاشی در جهت محکوم کردن آن فروگذار نخواهد کرد و ما را به این نتیجه قطعی خواهد رساند که باید در انتخاب کتاب و سایت و محتوای دیجیتال، به همان مواردی که او -یعنی ذهن ما- به ما پیشنهاد می دهد بسنده کنیم و وقت مان را با خواندن و شنیدن اباطیل دیگران هدر ندهیم!
در واقع به ندرت می توان فرد یا افرادی را یافت که از مطالعه به دنبال آموختن بیشتر باشند, چه اینکه آموختن اگر به معنای تغییر و حک و اصلاح مکانیزم های ادراکی ما باشد, یک فرایند دردناک ذهنی است, آنچنان دردناک که کمتر کسی داوطلبانه به استقبال آن می رود.
ذهن ما از سنی به بعد تصمیم قطعی اش درباره بسیاری باورها را خواهد گرفت و از آن به بعد بسیار بیشتر از آموختن و کشف کردن به دنبال امنیت خواهد بود, به دنبال سقفی بالای باورهای مان, به دنبال دیواری از عادت ها و قوانین و دستور العمل ها به دور موقعیت فعلی اش و بدیهی است از آنجا که کارکرد این سقف ها و دیوارها و باورها و عادت ها، صرفا امنیت ذهن است پس باید هر چه محکم تر و قطورتر ساخته شوند.
از نظر ذهن ما, زیستن در آرامشِ ناشی از «اعتماد به درستی باورهای فعلی مان» به مراتب مطلوب تر و خواستنی تر است تا حرکت در «تاریکی افکار و باورهای متفاوت» و روبرو شدن با موجوداتی که مجهول و غیر قابل فهم اند…
ما عموما در چنگال فهم و ادراک مان اسیریم آنچنانکه خرگوشی ضعیف در چنگال عقابی قدرتمند. مهمتر آنکه ما در چنگال ادراکی اسیریم که به کلی آنرا از محیط به ارث برده ایم و اتفاقا خودمان کمترین نقشی در ایجاد و توسعه آن بر عهده نداشته ایم. ادراک ما برساخته مسیری است که در طول زندگی آنرا طی کرده ایم و ادامه ی آن مسیر تا به امروز هم نتیجه تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های همان ادراکِ محیط- ساخته ی ماست و این همان داستان تکراری مرغ و تخم مرغ است…
مسئله کاملا ساده و از برخی جهات اندکی تلخ است: ما تا مادامی که با همین ذهن تکامل یافته ی آلوده به محیط و زندگی و گذشته مان «می اندیشیم» و قضاوت می کنیم و می فهمیم, لاجرم در دام او و همه آنچه در آن است اسیریم و سرنوشت ما را همین ذهن محیط-ساخته رقم خواهد زد, خوب یا بد. در این حالت نه خوشبختی ما چندان افتخار آمیز است و نه بدبختی ما شایسته ی ملامت.
به نام خدای زیبائیها
اولش بگم که استاد عزیزم من هم دارم هدایت میشم.چطوری؟……با دیدن این سفرنامه و نگاهی جدید به موضوعات مختلف زندگیم.
استاد باورم شد که ارتعاشات افکار ما معجزه میکنه….وقتی این فایل اومد روی سایت گفتم بذار ببینم من هم هدایت میشم؟!
خدای درونم گفت نمیخواد تصویری دانلود کنی ، حجمش بالاست.ذهن چموشم گفت:به چه درد میخوره صوتی که نمیفهمی چیزی
۴۴ قسمت تصویری دیدی لذت بردی.
گفتم بگذار باز هم به خدای درونم گوش کنم که چشمم افتاد به تایم فایل و تعجب کردم ..معطل نکردم و فقط صوتی گوش دادم.
خدایا….
چه اتفاقی باید بیوفته که دیگه شک نکنیم و خودمون رو رها کنیم تا این جریان هر کجا خواست ما رو ببره.باور توحیدی یعنی همین.
چه تقارنی داره این فایل با رسیدن ایام محرم که شروع میکنیم به قضاوت ، اصرار بر عقایدمون به دیگران..این هم یه نشونه است.
در عمل نشون بدیم توی این ماه که به عقاید و اعتقادات هم احترام بگذاریم.اگه کسی جشن تولد بچه یک ساله اش بود بگذاریم
برای دردونه اش تولد بگیره.اگه کسی لباس رنگی پوشید با دست نشونش ندیم و زمانی که هیئت عزاداری خواست عبور کنه از سر
راهش کنار بریم تا حالش خوب بشه.
ما ایرانیها یه ضرب المثل داریم که علاقه ، علاقه میاره….احترام به عقاید هم احترام میاره.این هم نمونه روشنه قانونه.انگار قدیما
قوانین بیشتر رعایت میشد.
من به خانوم شایسته یه پیشنهاد دادم که روی فایلها اسم بگذارن….ولی فقط شماره میزنن….فایل ها اسم خودشون رو چه هدایت
شده پیدا کردن..من اسم این فایل رو میزارم ، بمب ،…چون مثل بمب ترکوندید.چقدر نکته چقدر درس.این از اون فایلهایی هست
که باید بارها و بارها گوش کرد.
باورم نمیشه این فایل رایگان باشه…به لطف پسر گلم با عزیز دلم داریم ۱۲ قدم رو استفاده میکنیم.میتونم قسم بخورم مطالبی که
توی این قسمت یاد گرفتم ۱۲ قدم رو میکنه ۱۳ قدم.دست مریزاد عباس منش….حالا میفهمم چرا این آهنگ رو با مضمون باور
توحیدی گذاشتید….واقعا تا حالا چه غلطی کردم که بخوام به کار دیگران کار داشته باشم…میدونم راه سختی رو رفتی ولی
چقدر ایمان آوردم که میگی نمیخوای ما سختی بکشیم….واقعا که باید پارو نزد
کسی آمد که حرف عشق روبامازد..دل ترسوی ما هم دل به دریا زد..به یک دریای طوفانی دل ما رفته مهمانی
چه دوره ساحلش ازدور پیدانیست..یه عمری راهه و درقدرت مانیست.
باید پارو نزد وا داد..باید دل رو به دریا داد…خودش میبردش هر جا دلش خواست..به هر جا برد بدون ساحل همون جاست
به امیدی که ساحل داره این دریا..به امیدی که آروم میشه تا فردا..به امیدی این دریا فقط شاه ماهی داره
به عشقی که نمیبینی شباشو بی ستاره…..دل ما رفته مهمانی..به یک دریای طوفانی
باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد.خودش میبردت هر جا دلش خواست.به هر جا برد بدون ساحل همون جاست.
میدونم عاشق این آهنگی.عاشقتم.
مراقب خوبیهاتون باشید
قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ
این آیه در مورد سلیمان نبی خیلی جالب بود برای من
سلیمان نبی تخت ملکه صبا رو میخواد بعد یکی از موجوداتی که در خدمت سلیمان بوده میگه من برات میارم و در این آیه خداوند میگه ؛
کسی که علم این کار را از کتاب آموخته بود!!!!
چه علمی در این کتاب خداوند داره به ما آموزش میده ؟؟؟
همین آیه بهم گفت قوانین ثابتی که در این کتاب تکرار شده از پیدایش زمین ثابت بوده ،چون سلیمان نبی قبل تر پیامبر بوده و این آیه داره میگه هر کسی فرقی نداره انسان باشه یا موجود دیگه ایی ،اگه به قوانین عمل کنه نتیجه میگیره چون قوانین ثابت هستن
الله اکبر
فرقی نداره مسلمانیم ،مسیحی هستیم یا هر دینی که داریم فارق از دین اگه به قوانین عمل کنیم نتیجه حاصل میشه
بعد که تخت آورده میشه برای سلیمان نبی ،چقدر زیبا توحید و آموزش میده و میگه این از فضل خداوندِ
چقدر خوشحالم که قرآن و بهتر میفهمم و چقدر مسیر باور سازی و برام هموار و آسون کرده
الهی هزار بار شکر
بعدش سلیمان میگه خداوندی که بهش ایمان دارم و این همه نعمت بهم داده در هر شرایطی من و آزمایش میکنه
باچی آزمایش میکنه ؟
اینکه ما سپاسگزاریم یا کفر میورزیم ؟؟
سلیمان خیلی سپاسگزار بوده ,و در این آیه میگه اگه من سپاسگزارم برای خودمِ و اگر کفر بورزم هم برای خودمِ چون خداوند بی نیاز و سخاوتمندِ
اگر من سپاسگزار باشم خداوند سخاوتمند بی نهایت به من میبخشه اگه من به قوانین عمل کنم طبق قانون سعادتمند میشم و هدایت میشم به مدار نعمت ها
خدایا اخه با چه زبونی ازت تشکر کنم
استاد جونم منم هیچوقت تفاوتی بین خودم و انسانهای دیگه با قومیت های دیگه قائل نبودم برای همین هم همیشه هدایت میشدم به تجربه های ناب با آدم های جالب
خیلی راحت میتونستم با آدم های مختلف با افکار و عقاید مختلف از در صلح و دوستی ارتباط برقرار کنم
ی خانوم افغانی برای مادر شوهرم کار میکرد و من هر وقت میرفتم اونجا بهش کمک میکردم و از لهجه اش خوشم میاومد و کلی چیز ازش یاد گرفتم همیشه بهم میگفت خیلی مهربونی ایشالا خوشبخت شی
یا تو یکی از کمپ ها ی پسر ایرانی همجنس باز بود که ظاهرش و شبیه دخترا درست میکرد و کسی باهاش ارتباط نداشت اما من باهاش دوست شدم و دعوتش کردم به چایی خوردن و همون جلسه اول بهم اعتماد کرد و کل زندگیش و تعریف کرد اتفاقا خیلی مهربون بود و تازه در مورد همجنس بازها کلی اطلاعات بهم داد
یا اینکه تو یک کمپ دیگه ی دختر روس بود بسیار زیبا و ایرانی ها خیلی ازش خوششون نمی اومد اما من باهاش دوست شدم و کلی چیز بهم یاد داد با اینکه 22 سالش بود اما خیلی تجربه داشت و کیک هاش بینظیر بود خیلی با سلیقه و هنرمند بود
خداروشکر با آدم ها خیلی راحت دوست میشم و همه خیلی زود بهم اعتماد میکنن
مشکل من در روابط عاطفی که دارم تمرکزی درستش میکنم و به امید الله مهربان نتیجه دلخواه و میگیرم
استاد خیلی از شما سپاسگزارم که عاشقانه بهمون مسیر رشد و نشون میدین
امروز کلی اتفاقات زندگی مو نوشتم و چقدر انرژی گرفتم چون میخواستم سپاسگزارتر باشم این کار و کردم دیدم بارها خداوند دریاها برام شکافته ،بخدا از یاداورشون تپش قلب گرفتم که چقدر زیاد خداوند سکان و زندگی مو بدست گرفته
بعد یاد خودم افتادم که مثل موسی چون علمی نداشتم همش از خضر سوال میکردم چرا ؟
اونم بدون توجه به سوال احمقانه من کارش و انجام میداده
چقدر مرور معجزات زندگی ام سپاسگزارترم کرد چقدر ایمانم و قوی تر کرد که باید هر قدم که مشخصِ رو انجام بدم تا قدم بعدی گفته بشه
اصلا امروز خیلی آگاهی زیاد و بینظیر بود
الهی شکر بابت این همه نعمت و برکت تو زندگیم
خدایا عاشقتم
خداجونم سپاسگزارم بابت حیاط بینظیری که دارم
خدا سپاسگزارم بابت این آفتاب دلچسب
خدایا سپاسگزارم بابت این کاج بینظیر و منحصر بفرد روبروم
خدایا سپاسگزارم بابت صدای جغدی که می شنوم
خدایا سپاسگزارم بابت موسیقی گنجشک ها
خدایا سپاسگزارم بابت همین لحظه باشکوه
خدایا عاشقتم
به نام خدای خالق اراده ها
سلام به شما دوست عزیزم سارا خانم مثبت اندیش و در صلح
پس از چند بار دیدن این فایل ، طی چند روز …
با اینکه به لطف الله نسبت به خیلی از آدم ها توی این زمینه خوبم یعنی عقاید آدم ها رو می پذیرم و با آدم ها در صلحم و اغلب به راحتی می توانم با آدم ها ارتباط بگیرم
ولی همیشه به خودم میگم که من باید همواره دنبال یادگیری باشم و مدارم رو بالاتر ببر
در همین راستا با این درخواست هدایت از خداوند که دوست دارم در همین حوزه صحبت های استاد کامنتی کاربردی بخوانم با مثال هایی عملی ، اومدم در قسمت کامنت های این فایل و شروع به مرور دیدگاه ها کردم.
دیدگاه شما رو کامل خواندم و خیلی به دلم نشست چون مثال های خوبی نوشته بودید.
بهتون تبریک میگم بابت شخصیت خیلی خوبی که در خودتون ایجاد کردید
اگر باز هم از این مثال ها و نتایج خوب این مدل رفتاری خودتون برایم بنویسید ، خیلی سپاسگزار میشم یا اگه در دیدگاه دیگه ، جای دیگه ای از سایت همچین صحبت هایی داشتید ، لطفاً برایم لینکش رو بگذارید ، من میرم مطالعه میکنم
سپاسگزارم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر همهی ما باشه به سمت زیبایی های بیشتر
بنام خدایی که برای بنده اش کافیه
سلام به روی ماهت محمد حسین عزیز
راستش خودم نمیدونم چه کامنت هایی و کجا نوشتم
هر بار هر چی اومده همون و نوشتم
به نظرم خیلی گیر به چیزی نده
رها باش
هر آگاهی هر آنچه که باید برای هر لحظه ات به دستت برسه ، خواهد رسید
شما سعی کن هر لحظه رو زندگی کنی و لذت ببری بقیه اش خود به خود انجام میشه دوست عزیزم
چرا شکرگزاری اینقدر بر روی زندگی ما تاثیرگذار است؟
– هنگامیکه در حال شکرگزاری کردن هستید در اصل شما بر روی آنچه که دارید تمرکز و توجه میکنید.
وقتی چیزی را بیشتر ببینید طبق قانون جهان هستی از آن بیشتر دریافت میکنید شما در حین شکرگزاری در حال بیشتر دیدن نعمت ها هستید.
– وقتی در حال شکرگزاری هستید شما در اصل بر روی حس مثبت خود تکیه کرده اید و وزنه حس مثبت شما سنگین تر است.
– وقتی در حال شکرگزاری هستید بدون هیچ چشمداشت و انتظاری قدردانی میکنید و جهان به این قدرشناسی شما جواب خواهد داد و چون جهان هستی پر از فراوانی است آن را بیشتر و بیشتر به شما نشان خواهد داد.
– وقتی شما در حال شکرگزاری هستید ارتعاش مثبت بر روی خواسته خود دارید و به جهان اعلام میکنید که بیشتر دیده اید و بیشتر دریافت میکنید.
.
.
بهترین شیوه زندگی آن نیست که نقشه های بزرگ برای فردایت بکشی، آن است که وقتی آفتاب غروب میکند لذت یک روز آرام را چشیده باشی…
سلام خانم زدکارتیست
میخوام بگم به دیدگاهتون اضافه کنید: اگر شکرگزاری هم میکنید مبادا بهش وابسته بشید از بس شکر گزاری کردین??
و شکرگزاری کردن باعث میشه چیزی رو خیلی دوست داشته باشید مواظب باشید یوقت این حس دوست داشتن هر روز بیشتر نشه ??
همونطور که گفتید بهترین شیوه زندگی کردن اینه که هر وقت آفتاب غروب کرد لذت یک روز آرام را چشیده باشی
پس…??وابسته نشو
البته اگر فکر میکنی مهم ترین مانع ذهنیت بوده
خانم زدکارتیست اینهارو ب خودم میگم
????
بازم با دیدگاه های قشنگتون یادم اوردین چکار کنم
خیلی ممنونم
خدا نگهدار????
متشکرم هم فرکانسی خوبم…
خوندم و استفاده کردم…
ازینکه منو از دیدگاه های خودت مطلع میکنی خوشحالم…
شاد باشیم و راضی و پر روزی.
خانوم کهنسال عزیز
وقتی میام توی سایت اگه بخوام دنبال نوشته یا مطلبی باشم برای خوندن، اول میگردم دنبال دیدگاه های شما
خیلی از شما ممنونم برای اینکه با مهر و محبت مینویسید
من از نوشته های شما خیلی آگاهی کسب کردم خدا خیرتون بده
دوست پر مهر و بزرگوار…
متشکر و قدردان لطف و مهرتون هستم…
خدا رو شاکرم ک ب لطف خودش و اعتبار خودش، من در این راه قرار گرفته و هستم…
ک بالاترین دستها، دست اوست…
.
شاد باشیم و راضی و پر روزی.
خانم زدکارتیست عزیز
دلم گرفته بود.خوندن متن تون حالم رو خوب کرد.ممنون که مینویسید
سلام بر بانوی هم فرکانسی…
خداروشکر ک دل گرفته اتون با خوندن این متن، باز شد و حالتون خوب…
و خواهش میکنم…
ممنون از شما ک میخونید…??
سلام دوست عزیز چقدر جمله اخرت به دلم نشست مثل همیشه عالی
سپاس جناب مردانی عزیز
—————–
شادی نمایشیست از سپاسگزاری خداوند…
شاد بخواب… شاد بیدار شو… و شاد زندگی کن…
روز تو پر است از شادیهای بی دلیل…
سلام استاد عزیزم
خیلی سعی کردم فایل را تا آخر ببینم بعد نظرم را بنویسم ، چون با حرفهایی که زدی چند بار خواستم فایل را استپ کنم و حرف بزنم ….
استاد جان من در عجبم که کسانی که به هر جهت به تو خرده میگیرند ، این جا توی سایت تو چی میخواند واقعا !!!! تو را باید با چشم دل دید ، کسانی که چشم دلی برای دیدن حتی اولین لایه از وجود تو ندارند ، این جا چی میخواند !!!! کسانی که نه چشم هاشون می بینه ، نه گوش هاشون میشنوه این جا چی میخواند!!!! و این در حالیه که حتی با چشم جان هم نمیشه تمام تو را یکجا دید و با گوش جان هم نمیشه تمام حرفهای تو را شنید ، واقعا نمیشه درکت کرد ، نمیشه ، نمیشه …. از بس که تو از شعور و آگاهی میگی ، از بس که حرفهای تو بی انتها هستند نمیشه آنها را در یک کلام فهمید …. برای من هرگز فایل های تو تکراری نمیشه …. واقعا نمی فهمم که چطور میشه از حرفهای تو گذشت و به اطرافت توجه کرد ، نمی فهمم چطور میشه از کلام تو گذشت و به لباست چشم دوخت ….
آیا غیر از این است که ما برای تغییر زندگی به اینجا آمده ایم !!! پس چرا حواسمون به قانون فرکانس نیست ، چرا حواسمون به ارتباط این قانون و ایجاد اتفاقات نیست !!! اگر ما برای خلق اتفاقات زندگی هامون به این جا نیامده ایم پس هرچه زودتر این مکان مقدس را ترک کنیم ، یقینا هزاران مکان برای حرفهای روزمره تدارک دیده شده است …..
اما اگر این جا هستیم ، به لباس استاد ، به اینکه چرا خانم شایسته پشت دوربینه ، چرا جلوی دوربین نمیاد چکار داریم ، این جا محل تخلیه حس کنجکاوی نیست ….من دیدم که بچه ها مدام میگند استاد کِی میای ایران !!!! بخدا برام عجیبه ، تمرکز ما واقعا روی چییییییست ؟؟؟ استاد ایران باشه یا آمریکا برای ما فرقی نداره ، ما باید زندگی مون را تغییر بدیم …. اگر کسی به هر دلیلی استاد را قبولش نداره یا باورش نداره پس آیا برای زجر دادن خودش این جا مونده !!!! ؟؟
نمیدونم ….
خدا را شکر میکنم که تمرکزم روی این افراد نیست و فقط گاهی که استاد صحبت می کنه یا اتفاقی چشمم به کامنتی بیفته تازه میفهمم که چنین افرادی هم هستند ….
چند روز پیش اتفاقی کامنتی خوندم که یکی از دوستان که ۱۷ روز بود عضو سایت شده بود کلی از زندگی استاد و برنامه سفر به دور آمریکا ایراد گرفته بود و دست آخر هم گفته بود عده ای برای خود شیرینی و جلب توجه کامنت میذارند که دیدگاهشون را توی کانال بگذارند و لایک بهشون بدند و این حرفها و دقیقا اون روز دیدگاه من توی کانال گذاشته شده بود …. خواستم بهش پاسخ بدم ولی گفتم ولش کن تو حال و هوای خودش باشه … کی از حال کی خبر داره ؟ جلب توجه چیه! کی میدونه که من نصف شب چنان غرق آگاهی های این سفر میشم که وقتی همه خوابند من اشک می ریزم و می نویسم ، برای قلبم ، برای خودم ، من از شدت لطف خدا گریه می کنم و می نویسم و با دلی آرام به خواب می روم … و صبح بیدار میشم و میبینم کامنتم لایک گرفته و بچه ها یی که با من هم فرکانس بودند ، حرف هام را خوندند و تحت تاثیر قرار گرفتند …. من هرلحظه از شور و شوق آشنایی با این سایت سپاسگزاری میکنم ، گاهی به خودم میگم اگر با استاد آشنا نمی شدم چه بر سرم می آمد ؟؟؟ با آنهمه افکار منفی و زندگی سراسر غلطم چه میکردم ….
استاد عزیزم!!! من هروقت نگاهت میکنم بعد از حرفهات به چشم هات ، چشم می دوزم ، چشم هایی که پر از عاطفه و مهربانی هستند ، چشم هایی که تمام احساس تو و تمام علاقه ی تو به بچه ها در مردمک آنها نهفته است …من عین یک گنج به تو نگاه میکنم ، با تو میشه گنج ها یافت ، میشه به الماس رسید ، میشه ثروت ساخت ، میشه رابطه را سامان داد ، میشه مادری مهربان شد ، میشه پدری با محبت شد ، با تو میشه به زندگی لبخند زد ، با تو میشه از هیچ به همه چیز رسید ، با تو میشه هیچ شد و دانه ای شد در آغوش خاک ، با تو میشه جوانه زد و رفت تا سینه آسمان ، با تو میشه باااااااور کرد ….
تو برای من ورق دیگری که نه …تو کتاب دیگری از زندگی هستی … تو یک نسخه هستی که گمان نکنم مانند تو منتشر شود … تو یک نسخه ی نایابی …
برای من که تمام عمرم سرگردان کوچه ی تردید بودم ، برای من که عمری نگرانِ آن سوی کوچه ها بودم …… تو پاسخی برای حل محتوای دلم بودی …. خدا زندگی ام را ، تردید هایم را ، غصه هایم را ، نگرانی هایم را ، با تو حل کرد و تو مساوی با تمام فرمول های بی جواب ذهنم شدی ، همه چیز با تو مساوی شد …. مساوی ِِ مساوی
خدا را شکر میکنم که کمتر مثل دیگران بودم و شاید به همین خاطر به جایی هدایت شدم که کمتر کسی به درستی هدایت میشود ….
سلام دوست عزیزم…
چقدر خوبه اونایی که با تمام وجود توی این فضا هستن با چشم دل استادومیبینن..خدای درونه استادی رو میبینن که سرتاپاتوحیدرو فریاد میزنه…عشق ما به استاد واین فضا جزعشق الهی و نابه یکتاپرستی هیچ چیز دیگه ای نمیتونه باشه… سپاس فراوان از شما..باارزوی بهترینها
سلام به خانواده عزیزم
وقتی استاد ازفیلم گرفتن زندگیت صحبت میکردی چیزی که درذهنم کلیک خورد این بود که ما اگه توجه کنیم واز این زاویه نگاه کنیم چونکه هرشب باخوابیدنمون وهرصبح بابیدار شدنمون یه روز جدید داریم یعنی ما یک بار زندگی نمیکنیم بلکه داریم هزاران بار وهزاران سال زندگی میکنیم……
وچرا ماهم نیاییم زندگیمون روفیلم نکنیم وهرشب قبل از خواب تمام طول روز رو ویرایش کنیم وبفهمیم که تو این روز چکارکردیم وآگاه بشیم واین باعث میشه خودمون رو از منظره بزرگتری ببینیم وهرروز باعث اصلاح بهتری اززندگی بشیم…..
خیلی ازآدمها فکرمیکنن با پایبند به اعتقادات پیشینه و بادین خودشون مردم وخداوند رو به مقصد میرسونن اما غافل ازاینکه خداوند خودش مقصده…..
ومانند خیلی ازانسانها نیست که بایک بدی تمام خوبیها روفراموش کنه بلکه برعکس بایه خوبی تمام بدیها ازیادش میره…..
بیاییم فکرکنیم که هرآدمی که درهرجا باهراعتقادی وشیوه ای که داره زندگی میکنه بپذیریم که وخیلی باهمه جهان درصلح باشیم نه اینکه کاری که خودخدا میتونسته همه رو یک دین ویه جورفکرکردن خلق کنه اما نکرده بخاطر همین هرکسی درمقام مختلفی اززندگی نتیجه حاصل میکنه بیاییم چشممون روبازکنیم که ازتمام موجودات دیگه یادبگیریم نه فکردارن نه قوانین پیشرفت اما دارن همگی درکنارهمدیگه زندگی میکنن بدون اینکه احساس کنن دارن جای همدگه رو تنگ میکنن……
استاد وقتی گفتی باید اموزه ها و آگاهی هارو ازفایل ها بکشی بیرون انگار تاکید ویادآوری مجدد درذهنم آپدیت شد….
من هروقت که چیزی به ذهنم نمیرسه براکامنت گذاشتن وذهنم بهم میگه ولش کن فاییده نداره توکه چیزی نداری برا نوشتن ونظرگذاشتن سریع بهش میگم شاید فعلا چیزی به ذهنم نرسه یا حرف بدرد بخوری الان نداشته باشم اما چونکه من خیلی به خودم فشارنمیارم بلکه فقط شروع میکنم به نوشتن خداوند خودش کمکم میکنه…….وباعث یادگیری بیشتر وپیشرفت بیشتر زندگیم میشود…..
ویادمه وقتی استاد درقانون آفرینش وفایلهای مختلف میگفتی خیلی وقتها چیزی به ذهنم نمیرسه اما میگم میرم جلوی دوربین هدایت میشوم بلکه منم الان البته ۱%درک میکنم چی میگفتی چونکه در ۹۵درصد کامنتهای خودمم همین اتفاقها میفته…..
اصلا معنای این جمله رو تازه فهمیدم….
واگه هرجمله زیبا وتاکیدی رو اگه معنا ومفهوم اصلیش رو دردلش درک کنیم چقدر قدرتمند میشه وبادرک هرجمله باعث تنظیم شدن یه تیکه ازپازل زندگی میشه اما محکم وپابرجا میشود که با ادامه دادنش تیکه های بعدی پازل رو بدنبالش خودش میاره….
اما از احساس ها وعملکردهای زندگیم میفهمم خیلی چیزهارو اصلا هنوز نتونستم بخوبی یادبگیرم…..
اینکه جهادی اکبر میخواد واقعا همینطوره….
خودمن هزاران مرتبه شده گفتم هردین ومذهبی وهردیدگاهی آزادی کامل داره وآدم باید این طوری فکرکنه و….اما وقتی ذهنم رو عملکردمو ویرایش میکنم میبینم نه بابا ادعا تا عملکرد خیلی متفاوته…….من هنوز نتونستم بخوبی این آگاهی هارو درعمل اجراکنم…….
اطراف کنم شاید بعضی اوقات کامنت گذاشتنم بخاطر اینه که امتیاز بیارم اما همینکه به وسعت قلبم وصاحب قلبم «الله»توجه میکنم سریع یادآورمیشوم امتیاز درسایت مهم نیست…امتیاز در احساست به خودت وخدای خودت مهمه….
استاد ،مریم جان،ودوستان عزیز اینها چیزهایی بود که صادقانه وخیلی دوستانه به زبان آوردم واااااااااااااقععععععععععا همه تونو دوست دارم و واقعاااااااااااااااابرای همیگیتون بهترینهارو میخواهم چونکه این سایت بیزینس برنده برنده است نه دیگری رو بباز تاخودت ببری همه داریم همدگرو میکشیم بالا……..
عاشق باشید…