https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-15 06:19:162024-11-08 04:57:00آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
402نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خداوند رو سپاسگزارم که منو هدایت کرد به این آگاهی ها…
اینکه این جهان قانونمنده، و قانوناشم ثابته خیلی خوبه..یه حس قدرتمند بودن بهت میده، یه حسی که یه سری قوانین ثابتی هست اگر من بهشون عمل کنم، نتیجه میگیرم در غیر اینصورت میرم تو درو دیوار…این خودش قدرت خالق بودن مارو نشون میده، و ثابت میکنه قدرتمند بودن ما رو در اینکه میتونیم زندگیمونو هر جور که میخاییم بسازیم…عین بابراس، نقاشه بود..موهای فر فری پری داشت، آگاهی های قدم اول جلسه دوم، تمرین ستاره قطبی…بابراس میگفت حالا میخام اینجا یه ابر باشه، اینجا یه درخت باشه و…به همین راحتی ما خالق زندگی خودمون هستیم…خداروشکر…
حالا که قوانین ثابته، همه چیز در این جهان قانونمنده…
حالا که من اینو اندازه ظرف خودم درک کردم…
برنامم اینه که هماهنگ بشم با این قوانین…
اولین نکته مهم برای این هماهنگی اینه که تمرکز رو بزار رو خودم، به بقیه کاری نداشته باشم….
اونی که قرار باشه بیاد به من کمک کنه برای کسب و کارم، میاد….به وقتش میاد…وقتی من آماده باشم میاد….( الان این دغدغه این روزای منه)
من نباید برای چیزی دست و پا بزنم…
خداوند، ایده ها، شرایط، آدمها، موقعیت ها رو در مکان و زمان مناسب به سمت من هدایت میکنه….
اگر قرار باشه من دست و پا بزنم…
حرص بزنم…
نگران باشم…
احساس بدی داشته باشم …
اینا یعنی من در مدار درستی نیستما….
یعنی من هماهنگ با قوانین نیستما….
یعنی من بر طبق قوانین عمل نمیکنما….
هماهنگ با قانون، یعنی آرامش داشتن….
یعنی توکل کردن….
یعنی استمرار داشتن در مسیر بهبود…
یعنی عمل کردن به آموزه ها…
من تمرکزمو میزارم رو کسب و کارم…آدما میان….
برنامم اینه، که سعیمو بیشتر کنم برای اینکه آگاهانه ذهنم رو کنترل کنم….
سالهاست که دارم روی بهبود رابطم با اصل و همه زندگیم، یعنی خدای عشقم کار میکنم و مدام چکش کاری میکنم، بارها پیش اومد که مسیرمو گم کردم، دنبال فرعیات رفتم، ناامید شدم، اما همیشه ته دلم یه احساسی منو به ادامه ترغیب کرد، همیشه سوالم از خودم این بوده که من به این دنیا اومدم برای چی؟ و ته تمام اون پاسخ ها رو درآوردم و دیدم هیچ چی نیست..
اول از لذت های مادی که با حیوانات مشترک هستیم شروع میکنم.. خوردن، خوابیدن، مسائل جنسی و …
تمام این لذت ها فقط یه سری شرطی سازی های مغزی و ذهنیه، و در تمام موارد اونی که به ما پاداش میده و ما لذت میبریم مغز خودمونه!! مثلا وقتی گرسنه میشیم هورمون گرلین از سلولهای طاق معده و سلولهای اپسیلون در پانکراس ترشح میشود که به ما پیام گرسنگی میده، یعنی گرسنگی یه شرطی سازی مغزیه که اگه وجود نداشته باشه ما هیچ وقت متوجه خالی بودن شکم نمیشیم!! و وقتی هم غذا میخوریم با طعم هایی روبرو میشیم که همش ساخته و پرداخته مغزه..یعنی تمام مزه ها و طعم ها رو مغز ما شبیه سازی کرده!! اصلا چیزی به نام ترش تلخ و … مفهوم نداره و همشون شبیه سازی های مغزه از ارتباط با یکسری مواد خاص.. تمام لذت های حیوانی از این دسته اس و اصالت ندارن.. این ها فقط برای حفظ حیات بدن طراحی شدن و نمیتونن هدف باشن… و اونی که پاداش میده مغز انسانه که میتونه بر اساس یکسری تنظیمات اشتباه و ایجاد باورهای غلط حتی این کارایی رو از دست بده و ما رو ترغیب به خوردن چیزهایی بکنه که به ما آسیب بزنه…پس:
التذاذ های مادی حتی ماهیت بیرونی ندارن چه برسه به این که هدف ما باشن!
میریم سراغ دسته دوم: خواسته هایی که باز مادی هستن اما مختص انسان ها هستن… ثروت، کسب و کار، موفقیت های شغلی، خرید ماشین، خونه دوبلکس در فلان منطقه تهران و …
چی باعث میشه ما تلاش کنیم به این موارد برسیم و لذتمون رو بهش گره بزنیم؟ باز هم مسئله فریب مغزه اینجا خودشون نشون میده!! بله درسته! ما به مرور توسط والدین، جامعه و … از کودکی شرطی شدیم و خواسته هایی در ما شکل گرفته که در مغز ما کد شده و مغز ما در صورت رسیدن به اونها به ما پاداش میده! یه عمر میدویم با احساس بد، مقایسه، رقابت، نشون دادن موفقیت ها و … که تهش برسیم به اینجا که این موارد رو مغز ما برامون بلد کرده بخاطر اینکه اینجوری شرطی شده.. بخاطر اینکه وقتی کودک بودیم چیزهایی برامون عقده شد که اصلا اهمیت نداشتن، اما همون ها مسیر زندگی ما رو تغییر دادن تا به خودمون و بقیه ثابت کنیم ما هم میتونیم داشته باشیمشون..و بدویم و بدیم که تهش با ترشح هورمون دوپامین احساس شعف کنیم و خودمونو گول بزنیم که چقدر احساس خوبی دارم از این موفقیت!! و اینقدر ناآگاه میشیم که وقتی هورمون دوپامین توسط سلولهای شریفمون مصرف شد و اون شعف گذرا از بین رفت به خودمون میگیم خوب حالا چی؟! و بعدش بخاطر عدم استغنای درونی میدویم دنبال یه موضوع دیگه که ریشه در گذشته دارم و باز هم جناب مغز ما رو فریب میده!!
خوب سوال پیش میاد که اگه تمام این موارد شرطی سازی های ذهنی و فریب مغزه، پس ما اصلا باید دنبال چی باشیم؟ پاسخ این سوال رو در دوره احساس لیاقت دریافت کردم…
وقتی ما به این دنیا اومدیم بخاطر اینکه خدا رو در وجودمون به روشنی درک میکردیم احساس لیاقت بی قید و شرطی داشتیم که با هیچ شرطی سازی ذهنی شکل نگرفته بود.. و از روح الهی ما نشات میگرفت.. ما اومدیم تا خدا رو مشاهده کنیم، از طریق کسب و کار، از طریق رابطه، از طریق معنویت..
اما یه فرق بزرگ هست بین خواسته های حقیقی و خواسته های ذهنی
به قول حضرت موسی که به فرعون گفت: قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ
یعنی خدای ما کسیست که به هر موجودی ویژگی های خاص اون موجود رو بخشید و بر اساس اون ویژگی ها هدایتش کرد
دسته اول کشش های درونی ما نشات گرفته از شرطی شدنهای ذهنیه.. اما دسته دوم که به مرور به حاشیه رونده میشه همون هدایت خداونده ک به صورت شوقی مداوم در قلب ما جریان داره و هیچوقت نمیتونیم سرکوبش کنیم و نادیده بگیریمش..این دسته دوم همون هدایت خداونده
مسئله اصلی اینه که ما بتونیم با خودشناسی و کار روی خودمون تکاملی درک کنیم که کدوم خواسته از هدایت خداوند و اشتیاقی الهی نشات گرفته که خداوند با ایجاد یه شوق ما رو در مسیر رسیدن به خواسته هایی که ما رو رشد میدن هدایت میکنه..یا این که اون کشش فقط یه فریب مغزیه و ناشی از باورهای اشتباه و عقده های گذشتس…
تصور کنید خواسته های ما ذهنی و بر اساس شرطی شدنهای ناشی از جامعه، خانواده، مذهب و … نبود.. در این صورت آیا میشه تصور کرد که خواسته ای وجود داشته باشه؟ بله، در این صورت تازه میرسیم به هدایت خداوند و مسیر منحصر به فردی که در این جهان در پیش خواهیم گرفت و سبک شخصی خودمونو خواهیم داشت.. چطور میشه تشخیص داد که خواسته ای مربوط به شرطی شدنهای ذهنیه یا هدایت خداونده؟ نشانش اینه که وقتی در مسیر خواسته های حقیقی فطری خودمون هستیم از مسیر لذت میبریم، عجله نمیکنیم، اگه موفق نشدیم نا امید نمیشیم، نگاهمون فقط به خودمونه، نا امید نمیشیم، از لحظه لحظه ش لذت میبریم، سختی هاش هم برامون لذت بخشه.. و در تمام مراحل زندگیمون اشتیاقی درونی که ساخته و پرداخته مغزمون نیست ما رو مدام به جلو سوق میده.. احساسی لذت بخش که با رسیدن ها رنگ نمیبازه و با نرسیدن ها کم رنگ نمیشه.. مثل تلاش یه نوزاد برای شناخت دستهاش، و بعد تکون دادنش، و بعد آرام آرام خزیدن و چهاردست و پا شدن.. احساس لذت خالص و ناب.. این نگاه توحیدیه که ما خدا رو اینگونه ببینیم که با حرکت بر اساس خواسته های فطری و الهی با اشتیاق روز افزون فارغ از اینکه دیگران در چه مسیری هستن یا چه موفقیت هایی به دست آوردن در مسیر منحصر به فرد زندگیمون حرکت کنیم و از لحظه لحظه ش لذت ببریم…
در این صورت، اون موفقیت ها، خونه، ماشین، بیزینس و … نیستن کا ما رو خوشحال میکنن، بلکه این مسیری که ما رو به اونجا رسونده و درک ما رو از خداوند عمیقتر کرده برامون لذت بخشه و نتایج فقط به ما نشون میدن که ما چقدر تونستیم موفق عمل کنیم و خود اون نتایج به خودی خود احساس لذتی ندارن..همون که استاد میگفتن که در بندرعباس که هیچ کدوم از این امکانات رو نداشتن اما اون حس اشتیاق بود..اشتیاق بی قید و شرط.. کلا هر جا اسم شرط میاد که اگر فلان بشه من حالم خوب میشه،اگر به فلان جا برسم من راضی خواهم بود، اگر این کار رو بکنم ارزشمند خواهم بود و .. تمام این اگرها و اگرها شرطی شدن و خارج شدن از مسیر لذت بخش توحیدیمونه..
اما اگر در مسیر توحید حرکت کنیم در تمام مسیر لذت میبریم نه اینکه لذتمون معطوف به رسیدن به هدف باشه..مثل کوهنوردی که از کل مسیر لذت میبره و در نهایت رسیدنش به قله لذت متفاوتی از کل مسیرش نداره و فقط درکش از خودش و تواناییهاش و خدای نازنینش بیشتر و بیشتر میشه…
الان واقعا درک میکنم چرا استاد اینقدر کم صحبت شدن، حال خوبشو، آرامششو، سکوتشو درک میکنم.. من خودم وقتی دوره احساس لیاقت رو خریداری کردم اول با نگاه شرطی شده رفتم سراغش و تا فایل 16 رو گوش دادم و هر فایل رو هم چندین بار گوش دادم و کامنت گذاشتم و تمرینات رو انجام دادم…اما از وقتی که این اصلو درک کردم االان مدتهاست دارم مدام فایل 1 دوره احساس لیاقت رو گوش میدم و هنوز نتونستم برم فایل بعدی رو گوش بدم..چون دیگه دارم با قلبم گوش میدم نه با ذهن شرطی شدم
وقتی خودمونیم، وقتی داریم سوت زنان در مسیر منحصر به فرد خودمون حرکت میکنیم…
در این صورت، احساس لذتی که میبریم فریب مغزی نیست، بلکه احساس شعف و شور ناشی از بزرگتر شدن ظرفمون و در نتیجه بزرگتر شدن ادراکمون از خداونده، احساس شور ناشی از درک عمیق تر عشق خداونده به ما، یعنی خودش، یعنی تمام ما جلوه هایی از خداوندیم که ادراک میکنیم این عشق رو، و احساس لیاقت بی قید و شرط رو و جهان هر روز داره با رشد آگاهیش خودشو توسعه میده و هر روز از صورت زیبای خداوند جلوه ای بهتر به تصویر میکشه
چند روز پیش وقتی میخواستم فایل خانه تکانی ذهن رو دانلود کنم این فایل رو دیدم شروع کردم به دانلود و گوش جان سپردم بهش هر کلمه اش آگاهی بود برام هر خطش کلی برام درس داشت از وقتی فایل اومده رو سایت هر روز گوش دادم بهش انقدر پر محتواس که احتیاج دارم مدام گوش بدم .من هم از وقتی که با سایت آشنا شدم متوجه چک و لگد های جهان میشم بعدش رجوع میکنم به خدا که هدایتم کنه برای اصلاح رفتارم .
چند وقت پیش کارت بانکی همسرم کپی شد، درآمد یه سالمون که نگه داشته بودیم باهاش خونه رو باز سازی کنیم رو ازمون دزدیدن من به شدت حالم بد شد شروع کردم زنگ زدن به کلی آدم های که توی نیروی انتظامی و سپاه و فتا آشنا داشتن ،کلا زبانی فقط دعا میکردم ولی عملی چشم دوخته بودم به افرادی که میتونستن کاری برامون بکنن همون موقع برای اینکه ذهنمو کنترل کنم شروع کردم گوش دادن به فایل ماشین دنده آرژانتینی ،خیلی آروم تر شدم همسرم اصلا امیدش به آدما نبود خیلی اوکی با قضیه برخورد میکرد پیگیری ها رو انجام داد و شکایت رو ثبت کرد و رفت دنبال کارهای دیگه ای که داشت سپرد به خود خدا . وقتی برگشتم به باور های خودم دیدم با این باور هایی که من داشتم حتی پول اگه پیدا هم بشه باز من به طریق دیگه ای از دستش میدم چون واقعا ثروتمندا تو ذهن من جایگاه خوبی نداشتن یه آدمایی که با خریدهای زیاد دل فقیر ها رو می سوزنن باعث میشن که فقیر ها حسرت بخورن و کلی باور های که واقعا نهفته بودن وقتی حالم بهتر شد وقتی خیلی از باور های غلط رو شناسایی کردم دزد ها رو گرفتن جالب اینجاس که اونایی که من بهشون چشم دوخته بودم هیچ نقشی تو دستگیرشون نداشتن با اینکه خیلی آدمای به قول خودمون کله گنده ای بودن توی سمت خودشون . چک بعدی رو وقتی تازه ازدواج کرده بودم خوردم اصلا با همسرم روابط خوبی نداشتیم بجای اینکه تمرکزم روی رفتارهای خوبش باشه که انصافا کم هم نیست مدام میخواستم ثابت کنم که منو دوست نداره یا اذیتم میکنه و طبق قانون مدام هم این رفتار ها بیشتر میشد .اون موقع با استاد آشنا نبودم میرفتم پیش هر کسی که فکر میکردم میتونه کمکم کنه هر کسی یه نسخه ای میپیچید تا اینکه خواهرهام برای کمک بهم با سایت آشنا شدن و منم باهاش آشنا کردن خواسته هام رو فهمیدم تمرکز کردم روی همونا دیگه حرف دایی و عمو و روانشناس و کتاب های مختلف مثل مردان مریخی زنان ونوسی رو گذاشتم کنار و فقط و فقط از فایل های استاد استفاده کردم نوشتم و نوشتم سپاسگزاری هایی که از خدا بابت همسرم میکردم تمومی نداشت، رو کردم به خدا شرمنده بودم از اینکه اینهمه همسرم نعمت بوده و من نمیدیدم . خدارو هزاران بار شکر میکردم بخاطر این که هدایتم کرد به مسیر درست.خلاصه که استاد من خدا حفظتون کنه چراغ راه ما شدید توی این زندگی ،سالم و سلامت باشید.
بهبود جزو ثمرات و نتیجهی اتفاقات ناخوشایند و بلاهای طبیعی چون طوفانها و سیل و … است . موهبتهای زیادی در این اتفاقات وجود دارد :
خراب شدن سازه های فرسوده و جدید ساخته شدن ساختمانها
بالارفتن استانداردهای ساخت و ساز
برانگیخته شدن وجه خوب و نوع دوستانهی مردم
دیدن قدرت خداوند و طبیعت و احساس تواضع و فروتنی انسان در برابر این قدرت عظیم و اینکه چقدر ما در برابر خداوند ناتوانیم
اساس پیشرفت جهان : گسترش و بهبود انسانها و موجودات و اصل بقای اصلح و قوی تر هاست.
یا انسان قوی و با ایمانی میشی و میمونی یا انسان ضعیفی میمونی و از بین میری ،طبیعت حامی ضعیفان نیست .
اگر خونه ای می سازی ضعیفه راحت از بین میره
درخت اگر ضعیف هست از بین میره
بهبود جهان : ضعیفتر ها از بین میروند و قوی تر ها می مانند .
با درک قوانین خداوند و ثبات این قوانین میتونی پیش بینی اتفاقات آینده رو انجام بدی و جلوی خیلی از اتفاقات رو بگیری .
آیا خداوند هوادار بدبخت و بیچاره هاست ؟
آیا خداوند مثل انسانها احساسی میشه و دلسوزی میکنه ؟
یا خودت رو تقویت میکنی و ایمانت رو افزایش میدی ،اعتماد ب نفس ت رو قوی میکنی ، شخصیت ت رو قوی میکنی ، تکامل ، کنترل ذهن و … رو بهبود بدی و نتایج عالی میگیری یا ضعیف میمونه و بلاهای بیشتری سر ت میاد .
باید همیشه از خودت بپرسی : چطور خودم رو قوی کنم ؟ چطور خودم رو بهبود بدم ؟
من به جای اینکه از طوفانهای زندگی بترسم باید به فکر بهبود خودم باشم . چرا ک قانون جهان و طبیعت همین هست ک طبیعت رحمی نسبت ب فرد ضعیف ندارد و ضعف باعث نابودی و از بین رفتن میشود . کارکرد سیستم به این شکل است .این روند باعث پیشرفت جهان میشه و این الگو رو در تمام طبیعت میشه دید . در درختان، در حیوانات ، در تمام موجودات …
جهان به قوی تر ها پاداش میده . در حیوانات قوی تر از نظر جسمی و در انسانها قوی تر از لحاظ ذهنی و ایمان بیشتر و توکل بیشتر و توحید بیشتر هست چرا که کسی ک ایمان بیشتری دارد ، توکل بیشتری دارد از پس طوفانهای زندگی برمیاد .
خداوند احساساتی عمل نمیکند بلکه طبق قانون عمل میکنه . و سیستمی عمل کردن یعنی: دریافت فرکانس و انعکاس این فرکانس ب زندگی خودم هست. درست مثل آینه . اگر من ضعیف باشم و فرکانس ضعف و بدبختی ارسال کنم همین پاسخ را در زندگی خودم دریافت میکنم . بنابراین این ما هستیم ک باید نگاه خود رو نسبت به خداوند درست کنیم .اگر من در مسیر درست حرکت کنم ،خداوند پاداش میدهد و اگر در مسیر نادرست عمل کنم ، پایین کشیده میشم و از بین میرم .
مثل خانه ، چطور میتونم خانه بسازم ک در برابر طوفانها و بلاهای طبیعی مقاوم باشم ، به همین شکل باید از خودم بپرسم چ شخصیتی باید برای خودم بسازم ک در ناگواری های زندگی بتونم نتایج بهتری بگیرم ؟؟
در داستانهای پیامبران می بینیم ک دلسوزی در کار نیست و خداوند براساس مشیت و قوانین ش عمل میکنه . هیچ گونه استثنایی و دلسوزی در کار خداوند وجود ندارد . نگاه ت رو به خداوند عوض کن . نگاه ت رو ب زندگی عوض کن . تمرکز رو روی خودت و درست عمل کردن خودت بگذار . خداوند با خودزنی و مظلوم نمایی استثنایی قایل نمیشود .
بنابراین هرچقدر قوی تر بشیم ایده ها و شرایط بهتری تجربه میکنیم و هرچقدر ک ضعیف تر باشیم همه چیز بدتر میشه . خداوند هوای ضعفا و بدبختها رو نداره . هرچی سنگه برای پای لنگه یعنی هرچقدر از درون احساس بدبختی و ضعف داشته باشی بیشتر اتفاقات بد و ناخوشایند رو تجربه میکنی . ضعف داشتن و حرکت نکردن و ایمان نداشتن نتیجه ای رو نه در این دنیا و نه در آن دنیا دربر نخواهد داشت بلکه سرای آخرت نتایج بدتری در انتظار ضعفا خواهد داشت.
ایمان داشتن ، رها کردن خود از وابستگی ب غیر خدا ، بریدن از غیر خدا و وصل شدن به خداوند باعث باز شدن درها و ایجاد تغییرات مثبت در زندگی میشه. زمانی که از شدت ضربه ها و آسیبهایی ک در نتیجهی شرک برایت اتفاق افتاده به خودت آمدی و مسیر درست و توحیدی را در پیش گرفتی اتفاقات خوب شروع به شکل گیری و بروز می نمایند . ما خودمون به خودمون ظلم کردیم و بعد از اینکه از غیر خدا بریدیم و از صمیم قلب در وجودمون رو به روی خداوند گشودیم اتفاقات خوب و رحمت و فضل پروردگار در زندگیمون جریان می یابد .
به قول اینشتین احمق کسی است که از عملکرد مشابه انتظار نتایج متفاوت داشته باشه . بنابراین اگر منتظر نتایج متفاوتی هستی باید عملکرد ت را تغییر دهی . تو خودت مسول اتفاقات زندگی ات هستی .
به قول قرآن بما کسبت ایدیهم و بما قدمت ایدیهم اتفاقات در زندگی ما شکل می گیرد . و شرک خود ما اتفاقات بد رو برای ما رقم میزنه . تمام بلاهایی ک سر ما میاد در نتیجه ی شرک و توکل به غیر خدا هست .
بنابراین باید فقط بر خداوند توکل کنیم . فقط از خداوند یاری بجوییم . و فقط به خداوند قدرت بدهیم و وجود خود رو به هدایت ها و الهامات الهی بگشاییم و به وعده های الهی گوش بدیم و ایمان بیاریم .
باید با بررسی الگوهای تکرار شونده ی زندگیم قوانین خداوند و باورهای خود رو درک کنم . راه درک قوانین بدون نیاز به آسیب دیدن و اشتباه کردن «فکر کردن » و درک بهتر بازی زندگی است .
من نیز سعی میکنم فکر کنم و همیشه تجربیات زندگی خود را بررسی کنم تا درک بهتری از قوانین داشته باشم .
من نیز سعی میکنم که قبل از تصمیم گیری ها ، همواره حس خودم را خوب نگه دارم تا با حس خوب به جریان هدایت الهی متصل بمانم و به تصمیمات بهتر هدایت شوم .
من نیز سعی میکنم با سپاسگزاری و شکرگزاری خودم را به جریان نعمتها و ثروتها و رحمت الهی وصل نگه دارم .
من نیز سعی میکنم بیدار و آگاه باشم و با درک و هوشیاری ، نشانههای الهی را ببینم و بدون نیاز به فشارها و لگد و کتک بیدار بشم .
خداوند همواره در حال ارسال نشانه ها و هدایت کردن هست و این کار رو بر خود وظیفه میداند .
چه خوب میشود که ما با بررسی تجربیات مان قوانین الهی را درک کنیم تا زندگی بهتری تجربه کنیم .
یکی از نمونه های شرک ک برای من دردسر بزرگی ایجاد کرد این بود ک بدون توجه به قانون تکامل در روابط و همینطور ضعفهای عزت نفس و اعتماد به نفسی ک داشتم، در یک رابطه به شخص مقابل اعتماد اشتباه کردم و به این شکل فریب خوردم و مبلغ زیادی وام گرفتم تا به اون شخص کمک کنم و بعد از مدتی متوجه اشتباهم شدم ک دیگه اون فرد پاسخگو نبود و این باعث شد سالها مقروض بشم و مجبور بشم ک بدهی ایجاد شده رو تسویه کنم و متوجه بشم که نباید چنین رفتار و چنین انتخابی داشته باشم .
نمونه و الگوی تکرار شونده ی من در روابط عاطفی بود ک ب دلیل ضعفها و خلأهای عاطفی و شخصیتی م تکامل در روابط رو رعایت نمیکردم و این باعث میشد ک بارها و بارها در روابطم ب دلیل تصمیمات اشتباه و اعتماد های بیجا ضربه بخورم و با زخم های عاطفی زیاد دست و پنجه نرم کنم تا اینکه این قانون رو درک کردم ک تا خودم رو دوست نداشته باشم و خودم ب خودم خدمت نکنم و با خودم در صلح قرار نگیرم نمیتونم عشق و محبت و وفاداری رو در روابط تجربه کنم و این درک باعث شد تفاوت بزرگی در روابطم ایجاد بشه و به یک رابطه ی باثبات و سالم هدایت بشم و از اون همه چالش و روند تکراری و سیکل معیوب در روابطم خلاص بشم و الان ب فکر مراحل بعدی و بهبودهای بعدی در زندگیم باشم .
مثال بعد از شرک مربوط ب زمان هایی است ک ب دلیل وابستگی در روابط و همینطور شرک داشتن به اینکه فردی ک باهاش در رابطه هستم باید حالم رو خوب کنه روزهای خوب زیادی رو برای خودم زهر و خراب کردم و همینطور لذتهای زیادی رو از خودم دریغ کردم و به خودم آسیب زدم و از زمانی ک باز هم در قلبم رو ب خداوند باز کردم و ازش هدایت خواستم تا من رو از این ضعف و آسیب تکراری نجات بده و کمکم کنه تا خودم رو پیدا کنم و از وابستگی رها بشم آروم آروم به رفتارهای بهتر هدایت شدم و آرومتر شدم و کمتر توقع داشتم و بیشتر یاد گرفتم تا خودم حال خوب رو برای خودم رقم بزنم و ب تصمیمات و ایده هایی هدایت شدم ک بتونم ب تنهایی خوشی و شادی تجربه کنم .
مورد بعدی از شرک مربوط ب زمانی هست ک من به منبع درآمدم شرک ورزیدم و احساس کردم اون ارگان و اون جای خاص هست ک داره ب من روزی میرسونه و حتا در بازه زمان خاصی نسبت به این موضوع ناسپاس و قدرنشناس شدم و جهان بسیار طبیعی و بدیهی این نعمت رو از من گرفت و من تا مدتها ب دلیل نداشتن درآمد مشخص دچار سختی هایی شدم اما ب محض اینکه بعد از سیلی های زیاد و فشارهای زیاد ب خودم اومدم و به خدا برگشتم و ازش کمک خواستم باز هم ب سرعت من رو هدایت کرد و شرایطی رو ایجاد کرد تا من مجدد بتونم درآمد داشته باشم و خودم ب صورت مستقل پول دربیارم .
خدایا شکرت ک همواره ب محض بازگشت من و درخواستم من رو هدایت کردی و ب من کمک کردی تا مسیر درست رو پیدا کنم .
خیلی عالی هر روز هم انرژی بیشتری میگیرم و هم عالی تر میشم
چقدر قشنگ وقتی از خدا کمک میگیرم و چقدر عالی میشه نتیجه کار من اوایل بیشتر ب آدم ها قدرت میدادم تا خدا یعنی تو زندگیم بیشتر آدم ها بودند انگار اون ها خیلی بزرگ بودند از دکتر گرفته تا همکار یا هر کسی که ب نظر من کار بلد بود قدرت را دست او میدیدم و نتایج کار افتضاح میشد از روزی که اومد تو دوره های شما چ رایگان و چه بهای اون را دادم متوجه اشتباهم شدم چون از بچگی قدرت دست آدم های بهتر از من یا بزرگتر از من بود و این طرز فکر را خانواده ب من دادند و من هم با این روش بزرگ شدم بعد از آشنایی و دوست شدن با خدا متوجه این اشتباه شدم هر باری باهاش تنهایی صحبت کردم من آرزو که حتی ی بار هم عادت نکرده بودم تنها باشم الان بگو آرزو تنها بودن و حرف زدن با خدا را بیشتر از صد تا دوست ترجیح میدم استاد اگه بگم شاخ در میاری من که همیشه فکر میکردم التماس آدم ها را کردن باعث پیشرفت من میشه ولی کاملا اشتباه بود من الان اگه روزی چند بار حرف نزنم دیوونه میشم انگار از پدر و مادر خیلی بالاتر گریه میکنم گریه خوشحالی انگار همه جا بغلم نشسته و بهم میگه آرزو این کار بکن اون کار بکن باورت نمیشه استاد دلم میخواد ساعت ها برات تعریف کنم از آرامشم از کم شدن و حذف استرسم از ایمانم من قبلا با استرس نماز میخواندم الان نماز نمیخوانم ولی احساس خوب و با آرامشی که دارم با ترس از نماز کلا زمین تا آسمان متفاوت
استاد از اعتماد ب نفس زیر صفرم بگم که الان اعتماد ب نفسم رفته بالا استاد آرزویی که میترسید حرف بزنه الان 4 تا شاگرد داره که ساعت ها بدون وقفه حرف میزنه
استاد آرزوی بیمار و مریض حال که هیچ حسی نداشت الان بگم با قانونت ساعت ها پر انرژی بدون وقفه کار و بعد خونه و بچه داری و حرف زدن و پیاده روی یک ساعت نیمه
نمیدونم از کجا بگم درسته آدم های ضعیف اگه عوض نشند ب همون صورت پیش میرند تا یجایی ب خودشون میاند من هم از اون مدل بودم الان هر روز پیشرفت تازه خدا درهای قشنگ رحمتش را مدام جلوی مسیرم باز نگه داشته خدایا شکر و سپاس گزارم الهی شکر استاد عزیزم انشالله همیشه موفق . سر حال . شاد . ثروتمند باشی دوستتتون دارم امیدوارم ی روزی از نزدیک ببینمتون
سپاسگزار استاد عزیزم هستم که همیشه با اگاهی های ناب مسر رو برامون شفاف تر میکنه
خداروشکر که چنین استاد بی نظیری دارم
قسمت دوم
درسی که از وقتی که فایل رو گوش دادم و انجام دادم اینه که به موضوعات و اتفاقاتی که می افته دیگه به چشم بلا نگاه نمیکنم ،مثلا امروز وقتی که قرار بود همکارام با ماشین بیان دنبالم و با هم بریم سرکار، ولی من نیم ساعتی بود تو ایستگاه بدم و داشتم همین فایل رو گوش میدادم و دیدم که نیومدن و زنگ زدم گفتن که فلانی نیامد ما مجبور شدیم که خودمون بیام و فک کردیم تو رفتی
در گذشته من بسیار بسیار ناراحت میشدم از دست اونها و شاید به اونها چیزی نمیگفتم ولی در دلم کلی فحش میدادم و کلی دلخوری داشتم ، ولی اینبار که دیدم دوستم گفت اینطور شده ،من گفتم اشکالی نداره اوکی ممنون، و رفتم دو عدد نان گرفتم و آمدم خانه و صبحانه خودرم و پسرم رو دیدم که داره میره مدرسه و کیف کردم و با همسرم صبحانه خوردیم و من ماشین رو برداشتم و ادامه فایل رو گوش دادم تا محل کار ،وقتی هم رسیدم اصلا چیزی نگفتم و اصلا احساسم هم بد نبود و میگفتم که قطعا خیری از سمت پروردگارم هست
و حتی همکارم هم که هم که گفت من گفتم بابا اشکال نداره پیش میاد قطعا خیریتی توش بوده و تمام شد ،یکی ازعلت هاش عمل به آگاهی های این فایل بود
درسی که از خانمی که همسرش در نیرو دریایی بود گرفتم این بود که همه اتفاقات رو به چشم خیر ببینم
انگار نگاهم بهتر شد ، حتی وقتی که دندون پسرم درد گرفت گفتم که این برای قوی تر شدن پسر من هست و خیریتی از سمت پروردگارم برای من هست که وقتی بردیم دکتر گفت چیزی نیست و باید دندون شیری رو بکشی
نکته :
درسی دیگه ای که برام داشت نوع نگاه بود که وقتی شرایط بحرانی میشه مردم چطور به هم کمک میکنن و یا اگرکسی کمک میکنه دنبال سودی نیست
وقتی که قسمتی که استاد داشت توضیح میداد که درخت ها افتاد مردم می آمدن کمک میکردم مقاومت ذهن من این بود که ول کن بابا این فایل ها رو
نجوا:
ول کن این فایل رو برو سراغ تمرین ثروت 1 ، این جا نون و آب نیست ،ولش کن
دقیقا هر وقت یه اتفاقی در محل کار من برای دستگاه یا تولید می افتاد انقد اولش از لحظ ذهنی دردناک بود و انقد به ظاهر بد بود که بعدا همه اونها برای من شد ثروت و نعمت و جایگاه و عزت و اعتبار
و الان هر وقت اتفاقی اونطوری می افته یا شبیه به اون یا هر چیز دیگه ای ، مدیرم هم یاد گرفته میگه به قول مهندس یه خیریتی برای ما داره و بهتر میشه و قطعا هم همینطور شده ، حتی کسانی که رفتن و ما فک کردیم که کلی اذیت میشیم ، برامون عالی شد
وقتی استاد انقد قشنگ داره نگاه زیبا به مسائل رو درس میده متوجه میشم که از الان به بعد چطور باید حواسم باشه که به تمام موضوعات چطور نگاه کنم
قبلا وقتی که اینطور به خودم تعهد میدادم ذهنم میگفت بابا الکیه ،ولی متوجه شدم که خود این طور تعهد دادن و نوشتن خیلی به مراتب بهتر از اینه که فقط گوش بدی و هیچ کاری نکنی و درک کردم که همین نوشتن و تعهد دادن قدم اول
همین الان که دارم این متن رو مینویسم ساعت 10 شب هست و همسایه ما یه آهنگ گذاشته با صدای زیاد و تقریبا سکوت رو از بین برده
خب طبق قانون من باید نگاه کنم و عمل کنم
نجوا:
برو دم در بکوب دادو بیداد کن و بگو کمش کن
قانون :
به موضوعات طوری نگاه کن که به احساس بهتر برسی ، چه درسی داره برای من ؟
بحث عزت نفس هم نیست ،چون از اینکه بخوام برم بگم هیچ مشکلی ندارم ،یعنی ترس یا نگرانی نیست
ولی برام خیلی مهمه بجای اینکه این الگوی تکرار شونده که در حالتهای مختلف میاد رو بجای اینکه عامل بیرونی رو تغییر بدم درون خودم رو درست کنم تا هدایت بشم به جای بهتر
اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که خواسته من شفاف تر میشه که چی میخوام
دومین اینه که با خودم تمرین کنترل فکر میکنم هر وقت این اتفاق می افته
خودخوری نمیکنم ها ، چون اگر خودخوری کنم متوجه میشم که مال عزت نفسه که روم نمیشه برم بگم
مثل این میمونه که شما تو خیابون ببینی که کسی داره فحش میده و بری بگی آقا فحش نده ،نه خب در این موارد بحث عزت نفس نیست بحث اعراض هست
در کل میخوام بگم که دارم تمرین میکنم که همه اتفاقات بظاهر بد رو با چشم خوب نگاه کنم
ماباید نگاهمان به تضادها مثبت باشه وازدل تضادها درسش رابگیریم درهمه جای دنیا سیل زلزله توفان رخ میدهد
تضادها باعث رشدوگسترش جهان هستند
اگرتضادی نباشه اختراعی نیست بهبودی نیست
اصل جهان هستی بر پایه رشد است موارد زیادی داریم درجهان که بعدازهرطوفانی، زلزله ای، سیلی، چقدربناهای مستحکم تروزیباتر ساخته شده است جادهها ساخته شده تاسیسات آب برق ،گاز گسترش یافته بهبودیافته جهان همیشه درحال پاکسازی دائمی است
حوادث طبیعی نظیرتوفان سیل زلزله ازطرفی به مایاداوری میکنه که انسان درمقابل قدرت طبیعت وخداچقدرناتوان است
* اصل بقا:
اصل اساسی جهان هستی برای بهبود این است که باید ضعیفها از بین بروندو قویترها بمانند چه درطبیعت،
درختان، گیاهان، حیوانات، انسان
مثلا درباره حیوانات میبینیم زمانی که تعدای جوجه ازتخم بیرون می آیند ازهمان روزاول آن جوجههایی که ضعیفتر هستند ونمیتواند غذای موردنیاز بدنشان راتامین کنند از بین میروند یا بزغالهای که سوقلو به دنیا آورده اونی که نتونه به موقع از پستان مادر شیر بخوره میمیره درباره حیوانات وپرندگان میبینیم که مادرهیچ توجه و تمرکزی روی جنس متولده شده ضعیفش ندارد اما انسانها نگاه دیگری به این قضیه دارند به طورمثال زمانی که یک مادر سه تا بچه سه قلوبه دنیامیاره اونی که از همه ضعیفتر است بیشتر از طرف مادر مورد توجه وحمایت قرار میگیره و از اعضا خانواده هم درخواست داره که بیشتر به اون بچه ضعیفتر توجه کنند به اصطلاح هواشو بیشتر داشته باشند
این نگاه انسان باعث شده که این باورقوی درانسان شکل بگیره که خداهم احساسات بشری دارد ومانند یک مادرمهربان دلسوز بنده هاش است وهرکس ضعیف ترباشه خدابیشتردوستش داره وحمایتش میکنه
خداوند نگاه یک مادررابه مخلوقات خودندارد
احساس مادری وانسانی ندارد خداوند وقوانین وجهان اینطور عمل میکنه شاید ظاهر قضیه خیلی ظالمانه به نظر بیاد اما اگر از نگاه خداوند نگاه کنیم این روند باعث پیشرفت جهان میشه باعث بهبود میشه و همه جا در طبیعت ودرجهان اینو میبینیم و خداوند اینطوری داره کار میکنه ما باید دنبال این باشیم تا خودمون را قویتر کنیم فکر نکنیم اگر ضعیف باشیم خدا دلش به حالمون میسوزه جهان به افرادی که قویتر هستند پاداش میدهد حالا در بحث حیوانات قویتر شدن جسمی و فیزیکی است اما در انسان بحث قوی بودن ذهنی است کسانی که ایمان قویتری دارند باورهای قویترو مناسبتری دارند زنده می مانند درمقابل کسانی که ایمان ضعیف تری دارند در برابر شیطان تسلیم هستند در مواقع بروز طوفانها چه فیزیکی ، طبیعی، اقتصادی، معیشتی از بین میروند و کسانی که متوکلتر هستند قویتر هستند در مقابل طوفانها دوام می اورندوپیشرفت میکنند
درباره خودم براتون بگم من قبل ازهدایت شدن به این مسیرالهی واقعااحساس میکردم آدم ضعیفی هستم واقعا ضعیف هم بودم دارای ذهنی منفی وناارام دلواپس نگران همیشه مضطرب بی خواب دچارسردردهای میگرنی افسردگی خفیف 20 سال داروی آرامش بخش مصرف کردن همه اینها ازمن آدمی مستاصل ودرمانده وضعیف ساخته بود اعتمادبه نفس صفرصفر واقعانمیدونستم بایدچکارکنم تاازاین منجلاب بیرون بیام گفتم خدایادیگه نمیتونم این وضع روادامه دهم به قول استادکتک خورم ملس بود وخدا دائم میزدمن هم میخوردم تااینکه خدای رحمان روزی به دادم رسید
درسال98 ابتدا باچندکتاب بی نظیر سپس بایکی ازاساتید موفقیت ونهایتا دراواسط سال98 بااستادعباسمنش وسایت ایشان اشناکرد واقعا بدون اغراق میگویم دراین 5سال است که طعم واقعی زندگی کردن رادارم میچشم
بسیارتابسیارسپاسگزارخداوند هستم که منو به این مسیرزیباو الهی تغیرهدایت کرد
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
امادراین 5 سال شرایط خیلی برای من تغیرکرده ازهمه نظر بیماری 20 ساله ام درمان شد به آرامش رسیده ام خواب راحت بدون مصرف داروی آرامش بخش دارم ثروت ونعمت بیشتری واردزندگی ام میشود سالمتر وتندرست تر هستم شادتر هستم درمسیردرست هستم فقط روی خودم کارمیکنم تانتایج بزرگتری رارقم بزنم دیگه کتک خورم ملس نیست خیلی سریع هشدارها وپس گردنی های خدارامتوجه میشم وخودمو جمع جورمیکنم تابه مسیردرست وصحیح برگردم
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
* نگاه سیستمی به خداوند:
مابایدباورداشته باشیم که خدا یک سیستم است یک انرژی است که جهان رابوجوداورده وبرای اداره این جهان قوانین بدون تغیر وضع کرده خدایک انسان نیست واحساسات بشری ندارد، خدابرای کسی دلسوزی نمیکند،خدایاهمان انرژیی یانیروی برترفقط فقط به فرکانسهای ماپاسخ میدهد.
ما باید نگاهمان را به خداوند تغییر دهیم در مسیر درست حرکت کنیم پاداش دریافت میکنیم در مسیر غلط حرکت کنیم از بین میرویم خداوند در همه حال در حال هدایت همه است و هر کس که از این هدایت تبعیت کند پیشرفت میکند و کسی که تبعیت نکند میآید پایین
زجر کشیدن افراد صرفاً به ایمان وباورهای آنها برمیگرددافرادی که این نگاه را دارند هرچه بیشتر زجر بکشیم خدا بالاخره روزی دلش برامون میسوزه و کاری برامون انجام میده امااین افراد سخت در اشتباه هستند
هربلایی که سرمون میاد ازطرف خودمون است خدافقط خیراست خداخیرمطلق است این ماهستیم که باافکارباباورها وفرکانسهامون داریم شرایط واتفاقات زندگیمون راخلق میکنیم
خداهموارا داره وعده نعمت میده وعده سلامتی میده این شیطان است که همیشه داره وعده فقروفحشامیده مابایدتصمیم بگیریم
بایدهمواره یادخداباشیم وقدرت رافقط به خدابدهیم شرک عامل همه بدبختی های بشراست
تنهاترین راه درک قوانین خداوند الگوهای تکرارشونده درزندگیمون است
“خدایا تنهاتورامی پرستم وتنها ازتویاری می جویم”
“سیستم خداوند فرکانسی است و پاسخ دادن به فرکانسهاااست”
دقیقاً مثل آینه عمل میکند ضعیف باشی شرایطی برات به وجود میارد که ضعیفتر بشی قوی باشی شرایطی به وجود میآورد که قویتر بشی این ما هستیم که باید خانههایی بسازیم که در طوفانها دوام بیاورند ما باید شخصیتی از خودمون بسازیم که در طوفانهای زندگی سربلند بیرون بیاییم از آزمایشات سربلند بیرون بیاییم در طبیعت و قوانین جهان هستی هیچ دلسوزی در کار نیست یا در مسیر درست قرار میگیری و نتایج خوب و مناسب میگیری یا در مسیر غلط قرار میگیری و نابود میشوی
ما باید نگاه انسان بودن به خدا را عوض کنیم وبه نگاه قانون مداری به خداوند نگاه کنیم خداوند بر اساس قوانین و مشیت حرکت میکند هیچ استثنایی قائل نیست باید تمرکزمون روی بهبود خودمون برای پیشرفت کردن باشد همین
ماهر چقدر قویتر بشیم قویتر در شخصیتمون در تواناییهامون خداوند بیشتر هوامون داره ایدههای بهتر میاد شرایط بهتری برامون به وجود میآورد و هر چقدر هم ضعیفتر باشیم اوضاع بدتر میشود الگوهاوموارد فراوانی داریم در طبیعت و جهان که ضعیفها همیشه اوضاعشون بدتر بوده همانطور که در قرآن فرشتگان ازانسانها میپرسند چطور در دنیا زیستید چگوه زندگی کردین میگویند ما ضعیف بودیم مستضعف بودیم فرشتگان در جواب میگویند مگرزمین خدا وسیع نبود پهناورنبود؟ چرا مهاجرت نکردی اینجا که اوضاعتون خیلی بدتر است
خداروشکر که این فایل جدیدو خدا منو به سمتش برد و دیدم
شکر که این همه آگاهی توی این فایل بود
ما معمولا خدارو یک موجودی میبینیم که اون بالا نشسته و به زندگی ما نگاه میکنه ما هم با باور های غلطی که از جانعه و خانواده بهمون رسیده توقع داریم با احساس گناهی که به خدمون میدیم با گریه و التماس چیزی رو از خدا دریافت کنیم
در صورتی که اگر خدارو سیستمی در نظر بگیریم و باید بدونیم همه اتفاقات با افکار و باور های ما رقم میخوره و با احساس خوب خداوند کمک میکنه به ما که در مسیر خواسته هامون قرار بگیریم
خداوند یک سیستم در جهانه خداوند منبع خداوند نوره که نگاه کلی به جهان داره و هر روز جهان رو با توجه به قوانین بهبود میبخشه و ما وضیفمون در این سیستم عمل به قوانین و یهبود بخشیدن باور هامونه
خداوند به ما بدی نمیکنه بلکه ما خدمون با باور هامون با احساس و فرکانسمون در هر لحظه به خودمون بدی یا خوبی میکنیم وسیستم فقط به باور های ما انرژی میبخشه اگر باور های بد و احساس بدی رو تجربه میکنیم از جنس اون احساس بد با انرژی بدتر و قدرت بیشتر وارد زندگیمون میکنیم و اگر احساس و باور های خوبی در هر لحظه داشته باشیم احساس بهتر رو با قدرت بیشتر در زندگیمون برای خودمون پیش میفرستیم
ما اگر با توجه به نشانه هایی که خداوند در جهان به سمت ما میفرسته قوانینو درک کنیم خداوند دیگر اون اتفاق در زندگیه ما تکرار نمیکنه و ما با همون نشانه اولیه بیدار میشیم و در مسیر قرار میگیریم
ولی اگر با نشانه های اولیه بیدار نشیم خداوند هر سری نشانه هارو با توجه به فرکانس و باور های خودمون با اتفاقات تکرار شونده تکرار میکند تا بلاخره از اون لوپ تکرار خودمون رو آزاد کنیم
و اگر با این نشانه ها باز هم بیدار نشدیم و در مسیر درست قرار نگرفتیم با توجه به قوانین از سیستم حذف میشیم در واقع خودمون باعث حذف خودمون با افکار و باور ها میشویم
جواب سوال استاد در رابطه با اتفاقی که باعث بیداری ما شد
سرطان مادرم که پارسال درگیرش شدن یک اتفاق بزرگ یک بیگ بنگ واقعی و تلنگر بزرگ ولی بسیار تأثیرگذار در زندگی هم من و هم پدر مادرم شد که باعث شد روش زندگیمونو سعی کنیم تغییر بدیم این اتفاق به ظاهر بد زندگی منو یک پاکسازی جالبی کرد از باورهام گرفته تا رابطه عاطفیم و دقیقا مثل طوفانی که استاد مثال زدن من هم تصمیم بر ساخت دوباره خانه خودم در درونم شدم ولی این بار محکمتر این اتفاق باعث شد من در باره قوانین فکر کنم و توی این مسیر قرار بگیرم و من بعد از اون اتفاق خدارو هر روز شکر میکنم که باعث قویتر شدن شخصیت هم من و هم مادر پدرم شد
و شاید وقطعا خدا بار ها نشانه های مختلف به سمت ما فرستاده بود ولی ما خودمونو به خواب زدیم و این بار شدید تر به ما درس داد ولی خداروشکر میکنم این نشانه رو در این مرحله دریافت کردیم و شدیدتر نشد خداروشکر میکنم که هر روز دارم سعی میکنم بیشتر قوانینو درک کنم و آگاهیم بالاتر بره خداروشکر میکنم کاملا درونم آروم شده و مطمئنم با حفظ احساس خوب خدا به سمتم میاد و تمام کار ها برام انجام میشه خداروشکر که خداوند منو بیدار کرد خداروشکر هر روز بیدارتر میشم
ممنونم از استاد که انقدر آگاهی های بزرگی در اختیارمون قرار میدن شکر که در این مسیر با این سایت و آدم های فوقالعاده آشنا شدم خداروشکر که همه چیز هر روز داره بهتر میشه
چقدر این فایل آموزشی فوق العاده است همیشه خداوند رو شکر میکنم که هدایت شدم به این سایت و این فایل های آموزشی فوق العاده
من نکات ارزشمندی رو که از این فایل درک کردم براتون مینویسم:
*هر اتفاقی مثل آمدن طوفان،زلزله و…درون آن موهبت و خیر است.پلنی است برای تعادل در جهان هستی.
*چقدر این دیدگاه زیباست که اتفاق های طبیعی مثل آمدن طوفان باعث میشه ویژگی های مثبت،حس همدلی و کمک در انسانها بیدار بشه.
*پشت هر اتفاق طبیعی کلی بهبود و پیشرفت هست.چه در مدیریت چه در برنامه ریزی و پیش بینی هایی که باید انجام بشه.چقدر پیشرفت در ساخت و ساز ها اتفاق می افته خانه هایی که باید خراب بشن از بین میرن تا خانه های محکم تر و ایمن تر ساخته بشن.
*با دیدن این طوفان ها میفهمیم که چقدر در مقابل خداوند و عظمت اش ناچیز و ناتوانیم.کلیپ هایی که دوربین از زمین فاصله می گیره و به سوی بی نهایت ستاره و کهکشان میره را نگاه کنید.ببینید دوربین وقتی از منطقه ای از زمین ارتفاع میگیره تمام ساختمان ها،ماشین های در حال تردد،انسانها،درختان و…به صورت نقطه ای کوچک دیده میشن بعد دوربین اینقدر دور میشه که کره زمین کوچیک دیده میشه و بعد میرسه به منظومه شمسی و از کهکشان راه شیری خارج میشه و میرسه به فضای بی نهایت با کلی ستاره و کهکشان.آن موقع است که می بینیم خدا قدرت و عظمت اش را نمیشه به کلمات توصیف کرد هرچقدر هم تلسکوپ جیمز وب بخشی از این عظمت را کشف کنه و به ما نشان بده هنوز هم کمه.
*جهان هستی به سوی پیشرفت حرکت می کنه و هرچیزی که ضعیفه را از بین میبره تا پیشرفت کنه.طبیعت طرفدار ضعفا نیست قوی هارا نگه میداره.همه انسانها،حیوانات،گیاهان و…طبق قوانین اگر قوی باشن به این پیشرفت کمک میکنند.اگر هم ضعیف باشند از بین میروند.پیشرفتی که در دنیای امروز می بینیم حاصل این روند تکامل است.این یک پاکسازی است برای بهبود.برای مثال آمدن طوفان خانه های ضعیف را از بین میره تا خانه های محکم تر ساخته بشن.
*خداوند یک مادر مهربان و دلسوزی نیست که بتوانیم با عجز و گریه حمایت او را جلب کنیم و وقتی حمایتی اتفاق نیوفتاد فکر کنیم خداوند چقدر ظالمه.خداوند را اشتباه فهمیدیدم و شناختیم درک ما ناقصه.چقدر تفاوت هست بین انسانها و حیوانات.چقدر دیدیم حیوانات به بچه های ضعیف توجهی ندارند حتی میگذارند اون بچه از بین بره و بچه های سالم را حمایت می کنند.
*فکر نکنیم اگر با ضعف و بدبختی و بیچارگی از این دنیا بریم اخرت خوبی خواهیم داشت.چقدر من این دیدگاه رو از خانواده و نزدیکانم شنیدم وقتی کسی از دنیا میره میگن((همون بهتر که رفت از این دنیا راحت شد،خلاص شد))در صورتیکه میتوانست قوی بشه،میتوانست با ایمان و توکل به خداوند حرکت کنه و پیشرفت کنه.همیشه به این جمله فکر میکنم((زمین خداوند پهناور بود چرا حرکت نکردی؟چرا موندی و مهاجرت نکردی؟))
*من این نگاه غلطو داشتم که اگر کلی سختی تو زندگیم داشتم پس الان وقتشه خدا دری برایم باز کنه.اگر هم اتفاق خوبی برایم می افتاد فکر میکردم خدا دلسوز بنده هاشه درصورتیکه خداوند با احساسات کار نمیکنه اتفاق خوب یا اتفاق بد به خاطر عملکرد،باورها و فرکانس من بوده.بیشتر این سختی ها به خاطر این بود که خداوند را فراموش کرده بودم.ایمان نداشتم.هرکسی هر نظری راجب من داشت اهمیت میدادم.در مورد مبحث سلامتی به دکتر ها قدرت میدادم و میترسیدم.اگر هم به تازگی اتفاق خوبی برایم افتاد به این خاطر بود که دیگه سخت نگرفتم با احساس خوب پیش رفتم.آسون گرفتم و باور کردم که آسون پیش میره.خداوند خودش میگه هر پاداش یا مصیبتی که به شما میرسه به خاطر آنچیزی است که از پیش فرستاده بودید.
*بهترین راه درک قوانین خداوند بررسی پترن ها و الگوهای تکرار شونده است.هر موقع یه باور مخربی داشتیم نتایج آن مطابق آن باور خواهد بود.قوانین جهان هستی را از نتایجی که گرفتیم درک کنیم و ادامه مسیر را با توجه به قوانین طی کنیم.
*تا به الان این دیدگاه را بارها شنیدم برای اینکه چیزی را یاد بگیری یا وارد حرفه ای بشوی باید دود چراغ بخوری،شکست بخوری یا اشتباه کنی تا موفق بشی. درصورتیکه نیازی نیست حتما رابطه عاطفی افتضاح را تجربه کنیم تا به یک رابطه عاطفی خوب برسیم نیازی نیست حتما ورشکست بشیم اگر از همون اول مسیر درست رو طی کنیم و طبق قوانین عمل کنیم نتایج بهتر و بهتر میشه.
*وقتی موفقیت هایت را به شکست هایی که خوردی ربط میدی هدایت میشی به مسیر هایی که با شکست و زجر موفق بشی.
*چرا عوامل بیرونی باعث بشن که مجبور بشیم حرکت کنیم وقتی میتونیم از همان اول روی خودمون و باورهامون کار کنیم.
*خداوند همواره نشانه میده (بنده من بیدار شو)او این جمله را با اتفاقات و همزمانی ها تکرار می کند همچنان اگر توجهی به این نشانه نکنیم آن موقع جمله(بنده من بیدار شو)سنگین تر، تکان دهنده تر ، ضربه ها بیشتر میشود یا مجبور میشیم بیدار بشیم یا اینکه می میریم.چقدر خوبه اگر این جمله را زودتر بشنویم و زودتر از مسیر نادرست خارج شویم.
چند روز پیش که دیدم فایل جدید اومده اول گوش دادم دو بار ولی نشد بنویسم
چون از 21 مهر تا 27 مهر رد پاهام مونده بود که تو سایت بذارم و الان حس کردم باید این رد پامو اینجا بنویسم چون پر از درس بود 21 مهر ماه من
مثل حرف استاد که درمورد طوفان میگفتن چه درس هایی میشه گرفت
رد پای روز 21 مهر رو با عشق مینویسم
شنبه ای سرشار از عشق ،شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت و بهترین های خدا
قبل از اینکه رد پای امروزم رو بنویسم ، یه موضوع از دیروز یادم رفته بود تو رد پای روز 20 مهر بنویسم و قضاوتی که کرده بودم و به کل یادم رفته بود و الان که داشتم مینوشتم و به قسمت قضاوت کردن هنرجوی نقاشی استادم رسیدم و داشتم مینوشتم بهم یادآوری شد
اومدم اول رد پام، تا بنویسم و رد پام باشه تا یادم بمونه و سعی کنم بیشتر آگاه باشم به رفتارهام
من دیشب که از جمعه بازار حقانی برگشتم و رسیدم به مترو نزدیک خونمون همه آدما از قطار پیاده شده بودن و میرفتن،
نزدیکای در خروجی، دوتا خانم از جلوم رد میشدن یکی یه ذره پاشو میکشید و متوجه نشدم اصلا چی شد
دیدم تو ذهنم گفتم پاش ایراد داره سریع به خودم اومدم و گفتم طیبه چی داری میگی ؟ چرا باید این حرفو میگفتی
چرا مراقبت نکردم و سریع از خدا معذرت خواهی کردم گفتم خدایا حالا من چجوری ازش معذرت خواهی کنم و من به خودم ظلم کردم
خدا ،منو ببخش نمیدونم چی شد یهویی این حرفو گفتم معذرت میخوام یه راهی نشونم بده، چجوری بگم من قضاوتت کردم آخه؟ یه وقت ناراحت میشه اگر بگم
همه این حرفا تو اون دو سه قدم از دلم داشت میگذشت ، وقتی از جلوشون رد شدم
یه صدایی بلند گفت از گل سرات بهش هدیه بده تا جبران کنی و پی بردی به کار نادرستی که کردی ،و معذرت خواهی کردی و فهمیدی که به خودت ظلم کردی
پس بهش گل سر بده
منم سریع گل سرو گرفتم دستم و برگشتم بهش گفتم به دلم افتاد بهتون هدیه بدم
اولش ترسید از اینکه یهویی برگشتم و گل سر رو به دختری که راجع بهش تو افکارم قضاوت کرده بودم دادم و بهم گفت وای ممنونم، نه ،حداقل پولشو بگیرین
گفتم نه به دلم افتاد بهتون هدیه بدم
و تشکر کرد و رفتم
نمیدونم اون لحظه چی شد ولی بعدش هی میگفتم خدا منو ببخش معذرت میخوام
کمکم کن بیشتر آگاه باشم به کارها و افکارم
و شنیدم که گفته شد دیگه نیازی به طلب بخشش نیست ، خودتو سرزنش نکن ،بخشیدمت، تو برای از این به بعدت آگاه تر باش
و تو بی آر تی هم چند باری گفتم که خدایا ببخش که بازهم شنیدم بخشیدمت مگه نگفتم دیگه توجه نکن
و من رفتم خونه
امروز صبح یهویی بیدار شدم و خواب از سرم پرید
دیدم ساعت 6:30 هست و سریع گفتم وای خوابم برد،
دیشب که از جمعه بازار اومدم و یکم کار کردم تمرین رنگ روغنم رو ،
ساعت 12 شب گفتم یکم دراز بکشم و بعد بیدار شم که یهویی خوابم برده بود
اومدم اتاق، گفتم خدا چرا بیدارم نکردی ؟؟
چقدر واضح شنیدم صداشو که بهم گفت نیاز بود بخوابی وباید آروم میگرفتی
پس الان ادامه بده و به فکر شب نباش
شروع کن تا ساعت 12 زمان داری که بعد بری تجریش، سر کلاست
من تا ساعت12 ظهر جدول رنگای رنگ شناسی رو، روی بوم ،رنگ کردم و تا جایی که تونستم سریعتر انجام دادم
و البته که خدا زمان رو برای من کند کرده بود تا من چند تا جدول رنگ کنم
ولی خدا بود که سرعت بخشیده بود بهم و داشت کارامو انجام میداد و من انقدر با سرعت و دقیق خونه های مربعی 1و نیم در 1 و نیم رو داشتم با رنگای خدا ،رنگ میکردم که سریع داشت پیش میرفت
وقتی ساعت 12 شد خواهرم برام کباب تابه ای گذاشت ،داشت کبابا رو سرخ میکرد صداش کردم گفتم میشه مانتومو اتو کنی من نقاشیمو بکشم؟؟
دیدم خواهرم گفت من دارم کباب تابه ای سرخ میکنم بذار تموم بشه بعد
من اون لحظه ناراحت شدم
گفتم چی میشه در کنارش مانتوی منم اتو کنی
همون لحظه حس کردم گفته شد تو نباید انتظار داشته باشی و کار تو برای توست و باید خودت اونو انجامش بدی
و خودت مانتوتو اتو کنی پس نیازی به ناراحت شدن نداری چون خودت مسئول تمام زندگیت هستی حتی اگر زمانت کم باشه
و من با درک این حرف ها به خودم گفتم خوب باید خودت اتو کنی و از خدا خواستم زمانم رو مدیریت کنه و خودم انجامش دادم و منم حاضر شدم و بوممو برداشتم و رفتم تجریش
بوم من 60 در 70 بود و بزرگ ، و البته رنگای رنگ روغن خیس بودن و بردنش تا تجریش یکم سخت بود، چون مترو شلوغ بود ساعتایی که من میرفتم و میومدم
به خدا گفتم خودت مدیریتش کن ،من میبرم و تا اینجای کار بومم تمیز در اومده خودت مراقبت کن از بومم
وقتی داشتم حاضر میشدم یادم بود که برم مدرسه ابتدایی نزدیک خونه مون ، که خواهر زاده ام اونجا درس میخونه و کلاس ششمه و بهم گفته بود ،خاله ،مدیر مدرسه مون عوض شده ، انقدر مهربونه ،میخواد مدرسه مونو رنگ کنه
منم گفتم عه چه جالب ، پس بیام باهاش حرف بزنم ،چون من پارسال رفته بودم به مدرسه های نزدیک خونه مون میگفتم من بیام دیواراشو نقاشی کنم که جریاناشو تو رد پاهای قبلیم نوشتم ،ولی نمیشد و همین مدرسه که پارسال مدیر دیگه ای داشت اولش گفت میخوان ولی بعد گفت نیازی نداریم و منم سپردم به خدا تا خودش بهم کمک کنه
وقتی خواهر زاده ام گفت خاله ،مدیرمون میخواد دیوارای مدرسه مونو رنگ کنه ،گفتم خدا میتونم برم بگم ؟ یه لحظه این فکر اومد به ذهنم که نجوای ذهن بود و میگفت مدیرشون قبول میکنه و انگار یه جوری فکر کردم که کمی شرک ورزیدم به خدا
ولی سریع متوجه شدم و از خدا معذرت خواهی کردم گفتم خدا تو بگو، برم بگم برای نقاشی دیوار مدرسه ؟ امروزم میخواستم برم ولی تابلو نقاشیم بزرگ بود و دیر بود تصمیم گرفتم یه روز دیگه برم
و وقتی داشتم جمع میکردم وسایلامو، یادم اومد که یکی از هنرجوها ازم گل سر خواسته بود ، سریع برداشتم و نمیدونم چی شد بهم گفته شد دو تا هم گل سر قورباغه بردار و من برداشتم و وقتی رفتم و سر کلاس رسیدم استادم برای کلاس قبل ما داشت نقاشی میکشید و همه مثل همیشه پشت سرش نشسته بودن و داشتن رنگ کردنشو میدیدن
من رفتم سلام دادم و بوممو گذاشتم سرکلاس
وقتی کلاسشون تموم شد ،یه هنرجو که اهل شهر قم بود و من چند ماه پیش سر یه چیزی قضاوتش کرده بودم و بعد بهم گفته شده بود برو ازش طلب بخشش کن و منم براش یه جاکلیدی و کش سر بردم و بهش گفتم که قضاوتش کردم و ازش معذرت خواستم ، و از اون روز یه جورایی بیشتر شده صحبت کردنمون با همدیگه
و امروز که دیدمش ،هفته پیش گفته بود که برام دوتا گل سر بیار و بهش گفتم که آوردم و دوتا انتخاب کرد و یه جوانه و یه گل آفتاب گردان برداشت و گفت برات کارت به کارت میکنم شماره کارتتو بفرست برام
گفتم به بافت گل سرا نمیرسیدم آگهی زدم و چند نفر الان برای من کار میکنن و بهشون پول میدم
اون لحظه به خودم یادآوری میکردم که همه ایده خدا بود وخدا تک تک کاراشو انجام داد برای من
استادم خیلی خوشحال شد بهش گفتم استاد اصلا نمیدونم چی شد که تو این مسیر پا گذاشتم ، یهو برگشت گفت میبینی؟ خدا دیگه ،خدا ،
و گفت خدا که ببینه داری تلاش میکنی همینجور درست میکنه کاراتو
و قشنگ همه چی رو خودش درست میکنه
و بعد گفت طیبه ببینم کارتو
و کارمو که نشون دادم، گفت درست کار کردی ولی یکم دو تا رنگات ایراد داره که اونارو ببر درست کن
زرد سبزت باید زرد تر باشه
و بهم گفت تو چرا تیره نکردی قرمز نارنجیتو که تو جدوله و بعد یکی از بچه ها گفت استاد میاین رنگ بسازین من ترکیبشو ببینم ،سر کلاس نبودم الان متوجه نمیشم
یهویی استادم گفت بگو طیبه بسازه
منم اولش یکم ترسیدم ولی گفتم نه، من که چند بار رنگ ساختم میتونم و میشه
و با رنگای اصلی رنگای دیگه رو ساختم و استادم که اومد گفت تو که میبینی زرد سبز اسمش روشه یعنی رنگی که زردش بیشتره
چرا سبزشو بیشتر کردی
ایراد کارت اینه که به رنگ تیره ،رنگ روشن رو میذاری
که درستش اینجوریه که بهت میگم و یادت باشه که :
به رنگ روشنت باید رنگ تیره رو اضافه کنی ذره ذره
وگرنه اگر برعکس انجام بدی و به تیره روشنتو اضافه کنی ،هرچقدر روشن بزنی رنگش روشن نمیشه وبه خودت میای میبینی که یه عالمه رنگ داری که اصلا رنگش روشن نمیشه و انقدر باید تلاش کنی و رنگ اضافه کنی به رنگ تیره که به سفیدی یا به رنگ روشنی که میخوای در بیاد و این کار زمان بره و کلی رنگ مصرف میشه وقت و هنرژی باید بذاری
الان که دارم مینویسم یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که میگفت ، ساخت باورای قوی مثل این میمونه که بخوای یه کشتی زنگ زده رو رنگ بزنی
تا بیای به ته کشتی برسی ،سر کشتی زنگ زده و نیاز داره دوباره رنگ بشه
واینم میگفت که باورای محدودتون رنگش سیاهه و انقدر باید روش کار کنید تا رنگش نزدیک سفید بشه و باورای محدود هیچ وقت از بین نمیرن و سفید خالص نمیشن، ولی با تلاش شما به سفیدی نزدیک تر میشن و بهتر میشن
پس باید همیشه در حال تلاش و تکرار باورهای قوی باشید
وقتی استادم اینو گفت ، اولش نجوای ذهنم نمیخواست قبول کنه که کارم ایراد داشت و گفتم نه استاد من بلدم و استادم گفت عقلت میرسه و بلدی و اشتباه ساختی ؟؟؟ قبول کن که ایراد داشتی و همکلاسیم گفت استاد اصلا طیبه بلده من که عقلم نمیرسه شما به من یاد بده بعد خندیدیم و تو اون لحظه حس کردم دارم مقاومت میکنم و گفتم طیبه مقاومت نکن اومدی یاد بگیری پس آزاد و رها باش ،و استادم گفت که طیبه عقلت میرسه و الان که یاد گرفتی دیگه نباید تکرار کنی این ایراد رو
یادت نگه دار
و گفتم چشم استاد دریته من ایراد داشتم و قبول کردم ایراد کارم کجاست
به جای اینکه به رنگ زرد کمی سبز بزنم
به رنگ سبز ،زرد میزدم و این اشتباه بود
و رنگارو که ساخته بودم بقیه شو تایید کرد که گفت درسته
و بعد که رفت ما با بچه های کلاس حرف میزدیم و گل سرارو که نگه داشته بودم یکی از بچه ها گفت، گل سراتو ببینم ؟ وقتی نگاه کرد، گفت من این قورباغه ها رو میخوام
و اونجا بود که گفتم وای خدا چقدر حساب شده بود کارت
ظهر بهم گفتی گل سر قورباغه هم بردارم که قرار بود همکلاسیم ازم بخره و 100 هزار تمن بهم داد
و گفت دوتا دیگه قورباغه رنگ روشن تر میخوام و سفارش داد تا هفته بعد ببرم براش
یه چیز خیلی خیلی جالب تر اینکه من دیگه هیچ تلاشی برای فروش نداشتم این روزا هیچ تلاشی نمیکنم که بگم به آدما ازم میخرید
همه خودشون میان سمتم و میگن طیبه مثلا ما اینو میخوایم و درخواست میکنن که ازم خرید کنن و این یعنی نتیجه
چون داره این موضوع که مشتریا خودشون میان سمت من بیشتر و بیشتر رخ میده و من بارها تو این روزا شاهدش بودم
و نتیجه ها دارن نشون میدن که مسیرمو پر قدرت تر ادامه بدم
وقتی استادم اومد و شروع کرد به تدریس ،ما زیاد در مورد رنگ شناسی و جدولایی که کشیده بودیم سوال کردیم و آخرش گفت بیخیالش بشید ،این همه صفر تا صدشو بهتون یاد دادم تو این دو هفته اگر به صندلی میگفتم،پا میشد راه میرفت
یاد حرف استادعباس منش افتادم که میگفت به کسی که درمدار دریافت یک آگاهی نباشه نمیتونین به زور بهش بگین و اینکه مثلا یه آگاهی رو که سر کلاس یاد میگیریم و بعد انقدر باید تمرین کنیم تا درکش کنیم و بعد به عمل برسه
فکر کنم مراحل دریافت رو استاد میگفت که اولرفتن به کلاس و شنیدنه بعد تمرین و درک و فهمیدن و بعد عمل کردن
ما تو بحث رنگ کردن و یاد گرفتنش تو رنگ شناسی رنگ روغن ،تو مرحله شنیدنش که بودیم و با این سوال ها داریم درکش میکنیم و امروز که استادم یکم دیگه توضیح داد برای من جا افتاد و تازه فهمیدم چی به چیه
تا برم خونه و به مرحله عمل برسونم که قدم بردارم و جدولارو رنگ کنم
چقدر قشنگه که وقتی آدم ریز به ریز دقت میکنه به حرفای همه و رفتاراش رو آنالیز میکنه و زیر ذره بین میذاره ، خدا بهش چیزایی یاد میده که از دل یه حرف کلی درس توشه
من قبل آگاهیم همینجوری فقط گوش میدادم به حرف آدما و هیچ معنی برای من نداشتن و البته که من از حرف آدما دلگیر میشدم و یا عصبانی که باعث میشد واکنش نشون بدم
ولی الان دیگه اون طیبه یک سال پیش ،دیگه نیستم اصلا یه جور دیگه شدم و هرچقدر سعی میکنم بیشتر عمل بکنم به قوانین خدا بیشتر و بیشتر میشه درکم
و به اندازه ای که سعی میکنم آگاه باشم به همون اندازه نتیجه رو میبینم و درک میکنم و درساشو میگیرم
خدایا شکرت
سر کلاس استاد گفت اصلا ولش کنید رنگ شناسی رو نباید بهتون یاد میدادم چون طبق شیوه تدریس قدیمی اول جدولارو بهتون گفتم ولی دیدم فایده نداره باید اول از رنگ شروع میکردم بعد رنگ شناسی
و یه کتابی هم سرکلاس آورده بود که اشاره کرد بهش گفت اینم ولش کنین فکر میکردم شما دوست دارین پیشرفت کنین ولی انگار علاقه ای ندارین
اسم اون کتاب مبانی هنر بود
بعد چند دقیقه یکی از بچه ها گفت استاد اون کتابو چرا بهمون گفتین ،استادم گفت میخوام اطلاعاتتون نسبت به هنر بیشتر بشه
شما اگر نقاشی بلد باشین ولی نفهمین هنر چیه ؟ هنرمند به کی میگن هیچ ارزشی نداره کارتون
شما باید در مورد عشقی که به کارتون و نقاشی دارین در موردش اطلاعات داشته باشین
پس باید سواد هنری تونو بالا ببرید
همه این حرفای استادم منو یاد حرفای استاد عباس منش مینداخت که تو یکی از گفتگو با دوستان که اسم یه پسری که آمریکا رفته بود آقای عرشیا بود که سه ماه درمورد عشقی که به کارش داشته اطلاعات جمع کرده و کلی از بقیه پیشرفت کرده و استاد میگفت اگر دو ماه یا کمی بیشتر زمان بذارین مطمئننا موفق تر میشین در کارتون و سریع پیشرفت میکنین و هرکجا که برین صد در صد مدارتون بالا و بالاتر میره
و انگار با حرفای امروز استاد رنگ روغنم خدا داشت بهم میگفت که طیبه فقط نقاشی رو یاد نگیر ،هرچی درمورد نقاشی هست رو یاد بگیر و شروع کن
بعد استادم کتاب رو داد دست بچه ها تا همه به نوبت یه صفحه بخونیم .وقتی رسید به دوتا از همکلاسیام گفتن ما نمیتونیم و استادم گفت خجالت نکشید نمیدونم به چه دلیل نخوندید ولی احتمال میدم که چون کلمات مبانی هنر یکم سخت هست تلفظش شما میترسید بد بخونید و بد بشه
و گفت یادتون باشه هیچ وقت نترسید و ادامه بدید اولش شاید سخت باشه ولی صد در صد بعد روان تر میشه
وقتی بچه ها داشتن میخوندن استاد یکی یکی میپرسید میگفت چی فهمیدی از این یه صفحه و تقریبا همه مون میگفتیم گوش ندادیم و متوجه نشدیم
استادم گفت باید یاد بگیرید که هم زمان به دیدن و تمرکز بر روی نقاشی کشیدن من ،گوش بدین و درکتون بالا بره
امروز کلاسمون پر از درس بود
وقتی کلاس تموم شد استادم گفت خیلی تمیز کار کردی آفرین
و تحسین میکرد
و من به خودم یادآوری میکنم که کار من نبوده و خدا بوده که انجامش داده و به دستام قدرت بخشیده
وقتی رفتم خونه خدا کل روز رو مراقب بوم نقاشیم بود و صحیح و سالم رسیدم خونه
خدایا شکرت
وقتی رسیدم
داشتم فکر میکردم که چه فایلی رو گوش بدم
و در نظرم بود فایل انرژی که خدا مینامیم رو گوش بدم
گفتم نه تو بگو خدا ،تو بگی قشنگتره
و رندم انتخاب رو گذاشتم به عهده خدا
فایل مصاحبه با استاد قسمت 20 اومد
وای خدای من ،یعنی آخرین مرحله از نشونه ها
و حیرت زده شده بودم واقعا از این همه هماهنگی در چیدمان خدا که بهم میگفت چیکار کن تو این چند روز
غلبه بر ترس
ما در عین حال که میترسیم عمل میکنیم
و داشت با صحبتای استاد بهم میگفت که
طیبه میدونم که میترسی از اینکه دیگه گل سر نفروشی و پول زیادی که تو این یه ماه تو عمرت دیدی و 23 میلیون بود به حسابت نیاد و وقتی بهت گفتم دیگه گل سر نباید بفروشی و تا وقتی که مادرت از سفر برگرده میتونی گل سر بفروشی و بعدش باید از نقاشیات درآمد داشته باشی
تو هنوز باوجود اینکه بهت درک هایی رو دادم تو این چند روزه ،ولی ترس داشتی
این فایل رو به دقت گوش بده
در حالی که میترسی توکل کن و حرکت کن من کمکت میکنم
قشنگ گوش بده به فایل و درک هات رو بنویس
و از استاد عباس منش یاد بگیر که بی کله رها کنی وقتی بهت گفتم دیگه نفروش ،دیگه نفروشی و بی کله رها کنی
یاد بگیر من بهت کمک میکنم مثل همیشه
تا الان خوب میش رفتی آفرین من در تو میبینم لیاقت بهتر از این رو پس عمل کن به گفته ام و با خیال راحت چشم بگو
منم گفتم چشم خدا بهم نشونه ای بده درمورد نقاشی و شروع کارم برای نقاشی و سفارش گیری که آرومم کنی و ایمانم رو به باور اینکه از نقاشی میتونم پیشرفت کنم و ثروت و درآمد بی نهایت داشته باشم بهم عطا کنی
و منتظر نشونه ات هستم
و کل روز رو داشتم به فایل مصاحبه با استاد 20 رو گوش میدادم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزاری میکنم به خاطر تک تک گنجینه های امروز که کلی درس بود برای من
و برای تک تک شما دوستان و استاد عباس منش و مریم جان بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
و چند باری که کامنتهات رو خوندم تو ذهنم اومده که طیبه هم اگه دوازده قدم رو شروع کنه خیلی خوبه
چون استاد به یه نمایشگاه نقاشی میرن و صحبت های خیلی قشنگ و پرمغز میکنن
و سوای اینها من هر وقت کامنتت رو خوندم یه صدایی کاملا واضح بهم گفته به طیبه بگو دوازده قدم رو شروع کنه ولی بعد با خودم گفتم بابا تو که خودتم تازه شروع کردی و مقاومت کردم ولی امروز با خوندن این کامنتت مطمئن شدم که باید بهت بگم
الان من چند دقیقه پیش اومدم تا رد پامو تو سایت بذارم که برای سه شنبه هفته پیش بود و انقدر این روزها اتفاق افتاد برام که فرصت نمیشد بیام تو سایت بنویسم
و الان که اومدم دیدم یه دایره آبی افتاده بالای صفحه کنار اسمم که نشان از ارسال پاسخ دوستانه
اومدم باز کردم دو تا پاسخ از زهرا مختاری عزیز برام اومده بود و جوابش رو نوشتم و تو یکی از صحبتاش برام نکشته بود که
صحبتش با من این بود تو رد پای روز 22 مهر و فایل اجرای توکل در عمل که من نوشته بودم و پاسخ نوشت که :
این جمله ای که از استاد فرشچیان نوشتی اصن روز منو ساخت،
منم تو دلم همچین درخواستی هست،که دوستدارم فقط نقاشی بکشم..و میدونم که اگر میخوام عالی بشم باید عالی تمرین کنم…
من در شبانه روز به خاطر بچه هام میانگین شش ساعت میخوابم و البته خیلی پر انرژی نیستم ،
ولی میخوام باشم،
غذامو کم کردم ،
ولی میخوام که بهتر بشم…
امیدوارم خداوند منو به جواب سوالاتم هدایت کنه.
دوست خوبم در پناه هدایت خداوند باشی همیشه.️
و من اینو براش نوشتم
به نام ربّ
سلام زهرا جان
اتفاقا منم چند روزه میگم خدا منو هدایت کن به سمتی که تغذیه ام رو درست کنم تا انرژی بیشتر داشته باشم و از الانم هم فعال تر باشم
و میپرسم که کی زمانش میشه من بتونم دوره قانون سلامتی رو بخرم
به خدا گفتم خودش هدایتم کنه اولین دوره رو بخرم و دوست دارم دوره قانون سلامتی رو اول بخرم ،چون حس میکنم بدنم باید بیشتر پر انرژی تر و سالم تر بشه تا بتونم بیشتر سعی کنم تا با آرامش بیشتر کنترل کنم ورودی های ذهنم رو
به خدا گفتم کاری کن من تا آبان ماه که استاد با قیمت قبل میفروشه دوره رو خرید کنم و پول تمام دوره رو خودم بدم
البته که خدا میده من چیکاره ام این وسط
به خدا گفتم کاری کن که تنهایی بخرم دیگه به مادرم نگم که شریکی بخریم و مادرمم دوست داره بخره
و استاد میگفت اگر خانواده تون راضی باشن میتونین فایلارو در اختیارشون قرار بدین اما اگر در مدار ددیافتش نباین نباید به زور بهشون بگین
و من میخوام خدا خودش کاری کنه که من به خووسته ام برسم
البته باز هرچی که خودش صلاح بدونه من دوست دارم اول دوره قانون سلامتی رو بخرم ولی اگر شد که خوشحال میشم ولی اگرم گفت یه دوره دیگه بخر چشم میگم
وای الان یه لحظه متوجه شدم ،جوری دارم حرف میزنم انگار 10 میلیون پول دوره تو حسابمه و دارم الان خریدش میکنم
وای چقدر لذت بخشه
جدیدا وقتی چیزی رو میخوام جوری میشه رفتارم که دارمش و لذت میبرم
خدایا شکرت
ممنونم که همه دوره های استاد رو بهم عطا میکنی
سپاسگزارم
یاد حرف همکلاسیم افتادم این هفته شنبه تو کلاس گفت
طیبه تو چجوری به همه این کارا میرسی و نقاشیات از ما تمیز تر در اومده
خندیدم و جواب خدا بود تو دلم گفتم خدا تو بودیا همه کارا رو برام انجام دادی
خدا که بهم گفته دیگه گل سر قلاب بافی نفروش و بچسب به نقاشی و بهم زمان داده که تا اواسط آبان میتونم بفروشم و بعدش دیگه باید اصل خارپشتی رو برم و عمل کنم و اونموقع هست که بهم اجازه رفتن به گام سوم خانه تکانی ذهن داده میشه
منم خیلی دوست دارم تمرکزمو فقط و فقط به نقاشی بدم
برای زهراجان بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
و الان که به پیام شما اومدم گریه کردم چشمام انقدر باز شد که داشتم از حیرت واقعا حیرت زده بی نهایت میشدم
آخه من نوشتم دلم میخواد اولین دوره ای که با درآمدم میخوام بخرم دوره قانون سلامتی باشه ولی خدا هرچی بگه میگم چشم و اگر درآمدم به جایی برسا که استاد گفته درآمدتون بیشتر شد که تونستین در کنار کارای دیگه تون برای دوره هزینه کنید اونموقع بخرید
چون من الان تازه یک ماهه که 23 میلیون دیدم
و سه هفته شد 19 میلیون
و همه رو دادم رنگ روغن و وسایل نقاشی و شهریه کلاسم
ولی از خدا درخواستمو کردم
و نذاشت چند ثانیه بشه که بعد گذاشتن رد پام اومدم به پاسخ شما دیدم نوشتیم 12 قدم رو بخر
و انگار خدا گفت قانون سلامتی نه
اول باید 12 قدم رو بخری
و میدونم که پولشو بهم میفرسته مثل همیشه که فراوان بهم عطا کرده و خدا بی نهایت بهم عطا میکنه
وای زهرا جان مختاری میگفت که خدا به همه چی تسلط داره ،خدا چقدر قشنگ این گفته زهرا خانم رو همین الان به من نشون داد
جوری که میدونست قراره من درجواب زهرا جان این حرفو بنویسم و بعد به شما گفته شده بهم بگین 12 قدم رو بخر که در جواب سوال من باشه
وای خدای من دارم از حیرت زدگی زیاد متحیر میشم
چقدر این چیدمان خدا به جا و دقیقه
حتی قبل اینکه من سوالمو بپرسم ،خدا از قبل جوابش رو در پاسخ شما دوستان نوشته بود تا وقتی من سوال کردم بهم جواب بده
وای
وای خدای من تو چقدر عظیمی
خدایا بی نهایت سپاسگزارم
امیدوارم که با قدم هایی که برمیدارم در مدار ددیافت دوره 12 قدم قرار بگیرم
آمین
هرچی بیشتر سعی میکنم عمل کنم به آموخته هام بیشتر خدا حیرت زده ام میکنه
برای شما بهترین ها و بی نهایت شادی و سلامتی و زیبایی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
قطعا هیچ چیز بی حکمت نیست و خدا نشونههاش و دقیق واسه آدم میفرسته
من هم دوست داشتم اولین دورهای که میخرم قانون سلامتی باشه ولی تو دوران شیردهی هستم و خرداد ماه دخترم دو ساله میشه گاهی وسوسه میشدم که تو اولین فرصتی که مهیا شد از شیر بگیرمش و دوره رو تهیه کنم ولی دیدم دلم نمیاد
الان میفهمم اون افکارم از عجله نشات میگرفته
و من خیلی نیاز به تکامل دارم و دوازده قدم این کارو انجام میده
من کامنتات رو که میخوندم فهمیدم تو خیلی اهل عملی و قدم اول رو که خریدم تو مدام تو ذهنم میومدی که اگه طیبه این قدم و بخره چقدر موفقتر میشه
چون استاد اصولی توضیح میده
خیلی با جزئیات و به ترتیب
قشنگ آدم خودشو کنکاش میکنه
و راه برات باز میشه
چیزی که من فهمیدم فقط باید عجله نکرد و دست از کمالگرایی برداشت
به نام خداوند بخشنده و مهربان…
خدای وهاب که بی حد و حصر میبخشه
خداوند رو سپاسگزارم که منو هدایت کرد به این آگاهی ها…
اینکه این جهان قانونمنده، و قانوناشم ثابته خیلی خوبه..یه حس قدرتمند بودن بهت میده، یه حسی که یه سری قوانین ثابتی هست اگر من بهشون عمل کنم، نتیجه میگیرم در غیر اینصورت میرم تو درو دیوار…این خودش قدرت خالق بودن مارو نشون میده، و ثابت میکنه قدرتمند بودن ما رو در اینکه میتونیم زندگیمونو هر جور که میخاییم بسازیم…عین بابراس، نقاشه بود..موهای فر فری پری داشت، آگاهی های قدم اول جلسه دوم، تمرین ستاره قطبی…بابراس میگفت حالا میخام اینجا یه ابر باشه، اینجا یه درخت باشه و…به همین راحتی ما خالق زندگی خودمون هستیم…خداروشکر…
حالا که قوانین ثابته، همه چیز در این جهان قانونمنده…
حالا که من اینو اندازه ظرف خودم درک کردم…
برنامم اینه که هماهنگ بشم با این قوانین…
اولین نکته مهم برای این هماهنگی اینه که تمرکز رو بزار رو خودم، به بقیه کاری نداشته باشم….
اونی که قرار باشه بیاد به من کمک کنه برای کسب و کارم، میاد….به وقتش میاد…وقتی من آماده باشم میاد….( الان این دغدغه این روزای منه)
من نباید برای چیزی دست و پا بزنم…
خداوند، ایده ها، شرایط، آدمها، موقعیت ها رو در مکان و زمان مناسب به سمت من هدایت میکنه….
اگر قرار باشه من دست و پا بزنم…
حرص بزنم…
نگران باشم…
احساس بدی داشته باشم …
اینا یعنی من در مدار درستی نیستما….
یعنی من هماهنگ با قوانین نیستما….
یعنی من بر طبق قوانین عمل نمیکنما….
هماهنگ با قانون، یعنی آرامش داشتن….
یعنی توکل کردن….
یعنی استمرار داشتن در مسیر بهبود…
یعنی عمل کردن به آموزه ها…
من تمرکزمو میزارم رو کسب و کارم…آدما میان….
برنامم اینه، که سعیمو بیشتر کنم برای اینکه آگاهانه ذهنم رو کنترل کنم….
تمرکز بزارم رو چیزهایی که دارم…
اجازه ندم نجواهای ذهنم منو دور کنه از احساس خوب…
و یادت باشه حمیده، که همه چیز منجر به احساس…..
اگر احساست خوب باشه نتیجه خوب خواهد شد….
قطب نمای ما احساسمونه
عاشقتوووونم بینهایت
به نام خدا
هدف زندگی ما بر اساس نوع نگاه ما به خداوند
سالهاست که دارم روی بهبود رابطم با اصل و همه زندگیم، یعنی خدای عشقم کار میکنم و مدام چکش کاری میکنم، بارها پیش اومد که مسیرمو گم کردم، دنبال فرعیات رفتم، ناامید شدم، اما همیشه ته دلم یه احساسی منو به ادامه ترغیب کرد، همیشه سوالم از خودم این بوده که من به این دنیا اومدم برای چی؟ و ته تمام اون پاسخ ها رو درآوردم و دیدم هیچ چی نیست..
اول از لذت های مادی که با حیوانات مشترک هستیم شروع میکنم.. خوردن، خوابیدن، مسائل جنسی و …
تمام این لذت ها فقط یه سری شرطی سازی های مغزی و ذهنیه، و در تمام موارد اونی که به ما پاداش میده و ما لذت میبریم مغز خودمونه!! مثلا وقتی گرسنه میشیم هورمون گرلین از سلولهای طاق معده و سلولهای اپسیلون در پانکراس ترشح میشود که به ما پیام گرسنگی میده، یعنی گرسنگی یه شرطی سازی مغزیه که اگه وجود نداشته باشه ما هیچ وقت متوجه خالی بودن شکم نمیشیم!! و وقتی هم غذا میخوریم با طعم هایی روبرو میشیم که همش ساخته و پرداخته مغزه..یعنی تمام مزه ها و طعم ها رو مغز ما شبیه سازی کرده!! اصلا چیزی به نام ترش تلخ و … مفهوم نداره و همشون شبیه سازی های مغزه از ارتباط با یکسری مواد خاص.. تمام لذت های حیوانی از این دسته اس و اصالت ندارن.. این ها فقط برای حفظ حیات بدن طراحی شدن و نمیتونن هدف باشن… و اونی که پاداش میده مغز انسانه که میتونه بر اساس یکسری تنظیمات اشتباه و ایجاد باورهای غلط حتی این کارایی رو از دست بده و ما رو ترغیب به خوردن چیزهایی بکنه که به ما آسیب بزنه…پس:
التذاذ های مادی حتی ماهیت بیرونی ندارن چه برسه به این که هدف ما باشن!
میریم سراغ دسته دوم: خواسته هایی که باز مادی هستن اما مختص انسان ها هستن… ثروت، کسب و کار، موفقیت های شغلی، خرید ماشین، خونه دوبلکس در فلان منطقه تهران و …
چی باعث میشه ما تلاش کنیم به این موارد برسیم و لذتمون رو بهش گره بزنیم؟ باز هم مسئله فریب مغزه اینجا خودشون نشون میده!! بله درسته! ما به مرور توسط والدین، جامعه و … از کودکی شرطی شدیم و خواسته هایی در ما شکل گرفته که در مغز ما کد شده و مغز ما در صورت رسیدن به اونها به ما پاداش میده! یه عمر میدویم با احساس بد، مقایسه، رقابت، نشون دادن موفقیت ها و … که تهش برسیم به اینجا که این موارد رو مغز ما برامون بلد کرده بخاطر اینکه اینجوری شرطی شده.. بخاطر اینکه وقتی کودک بودیم چیزهایی برامون عقده شد که اصلا اهمیت نداشتن، اما همون ها مسیر زندگی ما رو تغییر دادن تا به خودمون و بقیه ثابت کنیم ما هم میتونیم داشته باشیمشون..و بدویم و بدیم که تهش با ترشح هورمون دوپامین احساس شعف کنیم و خودمونو گول بزنیم که چقدر احساس خوبی دارم از این موفقیت!! و اینقدر ناآگاه میشیم که وقتی هورمون دوپامین توسط سلولهای شریفمون مصرف شد و اون شعف گذرا از بین رفت به خودمون میگیم خوب حالا چی؟! و بعدش بخاطر عدم استغنای درونی میدویم دنبال یه موضوع دیگه که ریشه در گذشته دارم و باز هم جناب مغز ما رو فریب میده!!
خوب سوال پیش میاد که اگه تمام این موارد شرطی سازی های ذهنی و فریب مغزه، پس ما اصلا باید دنبال چی باشیم؟ پاسخ این سوال رو در دوره احساس لیاقت دریافت کردم…
وقتی ما به این دنیا اومدیم بخاطر اینکه خدا رو در وجودمون به روشنی درک میکردیم احساس لیاقت بی قید و شرطی داشتیم که با هیچ شرطی سازی ذهنی شکل نگرفته بود.. و از روح الهی ما نشات میگرفت.. ما اومدیم تا خدا رو مشاهده کنیم، از طریق کسب و کار، از طریق رابطه، از طریق معنویت..
اما یه فرق بزرگ هست بین خواسته های حقیقی و خواسته های ذهنی
به قول حضرت موسی که به فرعون گفت: قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ
یعنی خدای ما کسیست که به هر موجودی ویژگی های خاص اون موجود رو بخشید و بر اساس اون ویژگی ها هدایتش کرد
دسته اول کشش های درونی ما نشات گرفته از شرطی شدنهای ذهنیه.. اما دسته دوم که به مرور به حاشیه رونده میشه همون هدایت خداونده ک به صورت شوقی مداوم در قلب ما جریان داره و هیچوقت نمیتونیم سرکوبش کنیم و نادیده بگیریمش..این دسته دوم همون هدایت خداونده
مسئله اصلی اینه که ما بتونیم با خودشناسی و کار روی خودمون تکاملی درک کنیم که کدوم خواسته از هدایت خداوند و اشتیاقی الهی نشات گرفته که خداوند با ایجاد یه شوق ما رو در مسیر رسیدن به خواسته هایی که ما رو رشد میدن هدایت میکنه..یا این که اون کشش فقط یه فریب مغزیه و ناشی از باورهای اشتباه و عقده های گذشتس…
تصور کنید خواسته های ما ذهنی و بر اساس شرطی شدنهای ناشی از جامعه، خانواده، مذهب و … نبود.. در این صورت آیا میشه تصور کرد که خواسته ای وجود داشته باشه؟ بله، در این صورت تازه میرسیم به هدایت خداوند و مسیر منحصر به فردی که در این جهان در پیش خواهیم گرفت و سبک شخصی خودمونو خواهیم داشت.. چطور میشه تشخیص داد که خواسته ای مربوط به شرطی شدنهای ذهنیه یا هدایت خداونده؟ نشانش اینه که وقتی در مسیر خواسته های حقیقی فطری خودمون هستیم از مسیر لذت میبریم، عجله نمیکنیم، اگه موفق نشدیم نا امید نمیشیم، نگاهمون فقط به خودمونه، نا امید نمیشیم، از لحظه لحظه ش لذت میبریم، سختی هاش هم برامون لذت بخشه.. و در تمام مراحل زندگیمون اشتیاقی درونی که ساخته و پرداخته مغزمون نیست ما رو مدام به جلو سوق میده.. احساسی لذت بخش که با رسیدن ها رنگ نمیبازه و با نرسیدن ها کم رنگ نمیشه.. مثل تلاش یه نوزاد برای شناخت دستهاش، و بعد تکون دادنش، و بعد آرام آرام خزیدن و چهاردست و پا شدن.. احساس لذت خالص و ناب.. این نگاه توحیدیه که ما خدا رو اینگونه ببینیم که با حرکت بر اساس خواسته های فطری و الهی با اشتیاق روز افزون فارغ از اینکه دیگران در چه مسیری هستن یا چه موفقیت هایی به دست آوردن در مسیر منحصر به فرد زندگیمون حرکت کنیم و از لحظه لحظه ش لذت ببریم…
در این صورت، اون موفقیت ها، خونه، ماشین، بیزینس و … نیستن کا ما رو خوشحال میکنن، بلکه این مسیری که ما رو به اونجا رسونده و درک ما رو از خداوند عمیقتر کرده برامون لذت بخشه و نتایج فقط به ما نشون میدن که ما چقدر تونستیم موفق عمل کنیم و خود اون نتایج به خودی خود احساس لذتی ندارن..همون که استاد میگفتن که در بندرعباس که هیچ کدوم از این امکانات رو نداشتن اما اون حس اشتیاق بود..اشتیاق بی قید و شرط.. کلا هر جا اسم شرط میاد که اگر فلان بشه من حالم خوب میشه،اگر به فلان جا برسم من راضی خواهم بود، اگر این کار رو بکنم ارزشمند خواهم بود و .. تمام این اگرها و اگرها شرطی شدن و خارج شدن از مسیر لذت بخش توحیدیمونه..
اما اگر در مسیر توحید حرکت کنیم در تمام مسیر لذت میبریم نه اینکه لذتمون معطوف به رسیدن به هدف باشه..مثل کوهنوردی که از کل مسیر لذت میبره و در نهایت رسیدنش به قله لذت متفاوتی از کل مسیرش نداره و فقط درکش از خودش و تواناییهاش و خدای نازنینش بیشتر و بیشتر میشه…
الان واقعا درک میکنم چرا استاد اینقدر کم صحبت شدن، حال خوبشو، آرامششو، سکوتشو درک میکنم.. من خودم وقتی دوره احساس لیاقت رو خریداری کردم اول با نگاه شرطی شده رفتم سراغش و تا فایل 16 رو گوش دادم و هر فایل رو هم چندین بار گوش دادم و کامنت گذاشتم و تمرینات رو انجام دادم…اما از وقتی که این اصلو درک کردم االان مدتهاست دارم مدام فایل 1 دوره احساس لیاقت رو گوش میدم و هنوز نتونستم برم فایل بعدی رو گوش بدم..چون دیگه دارم با قلبم گوش میدم نه با ذهن شرطی شدم
وقتی خودمونیم، وقتی داریم سوت زنان در مسیر منحصر به فرد خودمون حرکت میکنیم…
در این صورت، احساس لذتی که میبریم فریب مغزی نیست، بلکه احساس شعف و شور ناشی از بزرگتر شدن ظرفمون و در نتیجه بزرگتر شدن ادراکمون از خداونده، احساس شور ناشی از درک عمیق تر عشق خداونده به ما، یعنی خودش، یعنی تمام ما جلوه هایی از خداوندیم که ادراک میکنیم این عشق رو، و احساس لیاقت بی قید و شرط رو و جهان هر روز داره با رشد آگاهیش خودشو توسعه میده و هر روز از صورت زیبای خداوند جلوه ای بهتر به تصویر میکشه
سلام دوست عزیز یکی از بهترین مطالب بود و فکر کنم باید هزار بار بخونیم تا درکش کنیم و عمل کنیم .
واقعا برام لذت بخش بود و بزرگترین پاشنه آشیل منو برام روشن کرد.
میدونید درک شرطی شدن ذهن که به خودمون میگیم من به خدا گوش میدم ،من ایمان دارم . بعد میبینی نتایجت درست نیست و اصلا با چیزی که میخواستی جور درنمیآید.
خیلی نکته ریزی بود که خدارو برای بدست آوردن خواسته هات نخواه. یعنی هر کاری که میخوای باید قلبت آروم باشه و انجامش بدی.
سپاس از شما
سلام استاد عزیزم
چند روز پیش وقتی میخواستم فایل خانه تکانی ذهن رو دانلود کنم این فایل رو دیدم شروع کردم به دانلود و گوش جان سپردم بهش هر کلمه اش آگاهی بود برام هر خطش کلی برام درس داشت از وقتی فایل اومده رو سایت هر روز گوش دادم بهش انقدر پر محتواس که احتیاج دارم مدام گوش بدم .من هم از وقتی که با سایت آشنا شدم متوجه چک و لگد های جهان میشم بعدش رجوع میکنم به خدا که هدایتم کنه برای اصلاح رفتارم .
چند وقت پیش کارت بانکی همسرم کپی شد، درآمد یه سالمون که نگه داشته بودیم باهاش خونه رو باز سازی کنیم رو ازمون دزدیدن من به شدت حالم بد شد شروع کردم زنگ زدن به کلی آدم های که توی نیروی انتظامی و سپاه و فتا آشنا داشتن ،کلا زبانی فقط دعا میکردم ولی عملی چشم دوخته بودم به افرادی که میتونستن کاری برامون بکنن همون موقع برای اینکه ذهنمو کنترل کنم شروع کردم گوش دادن به فایل ماشین دنده آرژانتینی ،خیلی آروم تر شدم همسرم اصلا امیدش به آدما نبود خیلی اوکی با قضیه برخورد میکرد پیگیری ها رو انجام داد و شکایت رو ثبت کرد و رفت دنبال کارهای دیگه ای که داشت سپرد به خود خدا . وقتی برگشتم به باور های خودم دیدم با این باور هایی که من داشتم حتی پول اگه پیدا هم بشه باز من به طریق دیگه ای از دستش میدم چون واقعا ثروتمندا تو ذهن من جایگاه خوبی نداشتن یه آدمایی که با خریدهای زیاد دل فقیر ها رو می سوزنن باعث میشن که فقیر ها حسرت بخورن و کلی باور های که واقعا نهفته بودن وقتی حالم بهتر شد وقتی خیلی از باور های غلط رو شناسایی کردم دزد ها رو گرفتن جالب اینجاس که اونایی که من بهشون چشم دوخته بودم هیچ نقشی تو دستگیرشون نداشتن با اینکه خیلی آدمای به قول خودمون کله گنده ای بودن توی سمت خودشون . چک بعدی رو وقتی تازه ازدواج کرده بودم خوردم اصلا با همسرم روابط خوبی نداشتیم بجای اینکه تمرکزم روی رفتارهای خوبش باشه که انصافا کم هم نیست مدام میخواستم ثابت کنم که منو دوست نداره یا اذیتم میکنه و طبق قانون مدام هم این رفتار ها بیشتر میشد .اون موقع با استاد آشنا نبودم میرفتم پیش هر کسی که فکر میکردم میتونه کمکم کنه هر کسی یه نسخه ای میپیچید تا اینکه خواهرهام برای کمک بهم با سایت آشنا شدن و منم باهاش آشنا کردن خواسته هام رو فهمیدم تمرکز کردم روی همونا دیگه حرف دایی و عمو و روانشناس و کتاب های مختلف مثل مردان مریخی زنان ونوسی رو گذاشتم کنار و فقط و فقط از فایل های استاد استفاده کردم نوشتم و نوشتم سپاسگزاری هایی که از خدا بابت همسرم میکردم تمومی نداشت، رو کردم به خدا شرمنده بودم از اینکه اینهمه همسرم نعمت بوده و من نمیدیدم . خدارو هزاران بار شکر میکردم بخاطر این که هدایتم کرد به مسیر درست.خلاصه که استاد من خدا حفظتون کنه چراغ راه ما شدید توی این زندگی ،سالم و سلامت باشید.
برای درک بهتر خودم مینویسم :
بهبود جزو ثمرات و نتیجهی اتفاقات ناخوشایند و بلاهای طبیعی چون طوفانها و سیل و … است . موهبتهای زیادی در این اتفاقات وجود دارد :
خراب شدن سازه های فرسوده و جدید ساخته شدن ساختمانها
بالارفتن استانداردهای ساخت و ساز
برانگیخته شدن وجه خوب و نوع دوستانهی مردم
دیدن قدرت خداوند و طبیعت و احساس تواضع و فروتنی انسان در برابر این قدرت عظیم و اینکه چقدر ما در برابر خداوند ناتوانیم
اساس پیشرفت جهان : گسترش و بهبود انسانها و موجودات و اصل بقای اصلح و قوی تر هاست.
یا انسان قوی و با ایمانی میشی و میمونی یا انسان ضعیفی میمونی و از بین میری ،طبیعت حامی ضعیفان نیست .
اگر خونه ای می سازی ضعیفه راحت از بین میره
درخت اگر ضعیف هست از بین میره
بهبود جهان : ضعیفتر ها از بین میروند و قوی تر ها می مانند .
با درک قوانین خداوند و ثبات این قوانین میتونی پیش بینی اتفاقات آینده رو انجام بدی و جلوی خیلی از اتفاقات رو بگیری .
آیا خداوند هوادار بدبخت و بیچاره هاست ؟
آیا خداوند مثل انسانها احساسی میشه و دلسوزی میکنه ؟
یا خودت رو تقویت میکنی و ایمانت رو افزایش میدی ،اعتماد ب نفس ت رو قوی میکنی ، شخصیت ت رو قوی میکنی ، تکامل ، کنترل ذهن و … رو بهبود بدی و نتایج عالی میگیری یا ضعیف میمونه و بلاهای بیشتری سر ت میاد .
باید همیشه از خودت بپرسی : چطور خودم رو قوی کنم ؟ چطور خودم رو بهبود بدم ؟
من به جای اینکه از طوفانهای زندگی بترسم باید به فکر بهبود خودم باشم . چرا ک قانون جهان و طبیعت همین هست ک طبیعت رحمی نسبت ب فرد ضعیف ندارد و ضعف باعث نابودی و از بین رفتن میشود . کارکرد سیستم به این شکل است .این روند باعث پیشرفت جهان میشه و این الگو رو در تمام طبیعت میشه دید . در درختان، در حیوانات ، در تمام موجودات …
جهان به قوی تر ها پاداش میده . در حیوانات قوی تر از نظر جسمی و در انسانها قوی تر از لحاظ ذهنی و ایمان بیشتر و توکل بیشتر و توحید بیشتر هست چرا که کسی ک ایمان بیشتری دارد ، توکل بیشتری دارد از پس طوفانهای زندگی برمیاد .
خداوند احساساتی عمل نمیکند بلکه طبق قانون عمل میکنه . و سیستمی عمل کردن یعنی: دریافت فرکانس و انعکاس این فرکانس ب زندگی خودم هست. درست مثل آینه . اگر من ضعیف باشم و فرکانس ضعف و بدبختی ارسال کنم همین پاسخ را در زندگی خودم دریافت میکنم . بنابراین این ما هستیم ک باید نگاه خود رو نسبت به خداوند درست کنیم .اگر من در مسیر درست حرکت کنم ،خداوند پاداش میدهد و اگر در مسیر نادرست عمل کنم ، پایین کشیده میشم و از بین میرم .
مثل خانه ، چطور میتونم خانه بسازم ک در برابر طوفانها و بلاهای طبیعی مقاوم باشم ، به همین شکل باید از خودم بپرسم چ شخصیتی باید برای خودم بسازم ک در ناگواری های زندگی بتونم نتایج بهتری بگیرم ؟؟
در داستانهای پیامبران می بینیم ک دلسوزی در کار نیست و خداوند براساس مشیت و قوانین ش عمل میکنه . هیچ گونه استثنایی و دلسوزی در کار خداوند وجود ندارد . نگاه ت رو به خداوند عوض کن . نگاه ت رو ب زندگی عوض کن . تمرکز رو روی خودت و درست عمل کردن خودت بگذار . خداوند با خودزنی و مظلوم نمایی استثنایی قایل نمیشود .
بنابراین هرچقدر قوی تر بشیم ایده ها و شرایط بهتری تجربه میکنیم و هرچقدر ک ضعیف تر باشیم همه چیز بدتر میشه . خداوند هوای ضعفا و بدبختها رو نداره . هرچی سنگه برای پای لنگه یعنی هرچقدر از درون احساس بدبختی و ضعف داشته باشی بیشتر اتفاقات بد و ناخوشایند رو تجربه میکنی . ضعف داشتن و حرکت نکردن و ایمان نداشتن نتیجه ای رو نه در این دنیا و نه در آن دنیا دربر نخواهد داشت بلکه سرای آخرت نتایج بدتری در انتظار ضعفا خواهد داشت.
ایمان داشتن ، رها کردن خود از وابستگی ب غیر خدا ، بریدن از غیر خدا و وصل شدن به خداوند باعث باز شدن درها و ایجاد تغییرات مثبت در زندگی میشه. زمانی که از شدت ضربه ها و آسیبهایی ک در نتیجهی شرک برایت اتفاق افتاده به خودت آمدی و مسیر درست و توحیدی را در پیش گرفتی اتفاقات خوب شروع به شکل گیری و بروز می نمایند . ما خودمون به خودمون ظلم کردیم و بعد از اینکه از غیر خدا بریدیم و از صمیم قلب در وجودمون رو به روی خداوند گشودیم اتفاقات خوب و رحمت و فضل پروردگار در زندگیمون جریان می یابد .
به قول اینشتین احمق کسی است که از عملکرد مشابه انتظار نتایج متفاوت داشته باشه . بنابراین اگر منتظر نتایج متفاوتی هستی باید عملکرد ت را تغییر دهی . تو خودت مسول اتفاقات زندگی ات هستی .
به قول قرآن بما کسبت ایدیهم و بما قدمت ایدیهم اتفاقات در زندگی ما شکل می گیرد . و شرک خود ما اتفاقات بد رو برای ما رقم میزنه . تمام بلاهایی ک سر ما میاد در نتیجه ی شرک و توکل به غیر خدا هست .
بنابراین باید فقط بر خداوند توکل کنیم . فقط از خداوند یاری بجوییم . و فقط به خداوند قدرت بدهیم و وجود خود رو به هدایت ها و الهامات الهی بگشاییم و به وعده های الهی گوش بدیم و ایمان بیاریم .
باید با بررسی الگوهای تکرار شونده ی زندگیم قوانین خداوند و باورهای خود رو درک کنم . راه درک قوانین بدون نیاز به آسیب دیدن و اشتباه کردن «فکر کردن » و درک بهتر بازی زندگی است .
من نیز سعی میکنم فکر کنم و همیشه تجربیات زندگی خود را بررسی کنم تا درک بهتری از قوانین داشته باشم .
من نیز سعی میکنم که قبل از تصمیم گیری ها ، همواره حس خودم را خوب نگه دارم تا با حس خوب به جریان هدایت الهی متصل بمانم و به تصمیمات بهتر هدایت شوم .
من نیز سعی میکنم با سپاسگزاری و شکرگزاری خودم را به جریان نعمتها و ثروتها و رحمت الهی وصل نگه دارم .
من نیز سعی میکنم بیدار و آگاه باشم و با درک و هوشیاری ، نشانههای الهی را ببینم و بدون نیاز به فشارها و لگد و کتک بیدار بشم .
خداوند همواره در حال ارسال نشانه ها و هدایت کردن هست و این کار رو بر خود وظیفه میداند .
چه خوب میشود که ما با بررسی تجربیات مان قوانین الهی را درک کنیم تا زندگی بهتری تجربه کنیم .
یکی از نمونه های شرک ک برای من دردسر بزرگی ایجاد کرد این بود ک بدون توجه به قانون تکامل در روابط و همینطور ضعفهای عزت نفس و اعتماد به نفسی ک داشتم، در یک رابطه به شخص مقابل اعتماد اشتباه کردم و به این شکل فریب خوردم و مبلغ زیادی وام گرفتم تا به اون شخص کمک کنم و بعد از مدتی متوجه اشتباهم شدم ک دیگه اون فرد پاسخگو نبود و این باعث شد سالها مقروض بشم و مجبور بشم ک بدهی ایجاد شده رو تسویه کنم و متوجه بشم که نباید چنین رفتار و چنین انتخابی داشته باشم .
نمونه و الگوی تکرار شونده ی من در روابط عاطفی بود ک ب دلیل ضعفها و خلأهای عاطفی و شخصیتی م تکامل در روابط رو رعایت نمیکردم و این باعث میشد ک بارها و بارها در روابطم ب دلیل تصمیمات اشتباه و اعتماد های بیجا ضربه بخورم و با زخم های عاطفی زیاد دست و پنجه نرم کنم تا اینکه این قانون رو درک کردم ک تا خودم رو دوست نداشته باشم و خودم ب خودم خدمت نکنم و با خودم در صلح قرار نگیرم نمیتونم عشق و محبت و وفاداری رو در روابط تجربه کنم و این درک باعث شد تفاوت بزرگی در روابطم ایجاد بشه و به یک رابطه ی باثبات و سالم هدایت بشم و از اون همه چالش و روند تکراری و سیکل معیوب در روابطم خلاص بشم و الان ب فکر مراحل بعدی و بهبودهای بعدی در زندگیم باشم .
مثال بعد از شرک مربوط ب زمان هایی است ک ب دلیل وابستگی در روابط و همینطور شرک داشتن به اینکه فردی ک باهاش در رابطه هستم باید حالم رو خوب کنه روزهای خوب زیادی رو برای خودم زهر و خراب کردم و همینطور لذتهای زیادی رو از خودم دریغ کردم و به خودم آسیب زدم و از زمانی ک باز هم در قلبم رو ب خداوند باز کردم و ازش هدایت خواستم تا من رو از این ضعف و آسیب تکراری نجات بده و کمکم کنه تا خودم رو پیدا کنم و از وابستگی رها بشم آروم آروم به رفتارهای بهتر هدایت شدم و آرومتر شدم و کمتر توقع داشتم و بیشتر یاد گرفتم تا خودم حال خوب رو برای خودم رقم بزنم و ب تصمیمات و ایده هایی هدایت شدم ک بتونم ب تنهایی خوشی و شادی تجربه کنم .
مورد بعدی از شرک مربوط ب زمانی هست ک من به منبع درآمدم شرک ورزیدم و احساس کردم اون ارگان و اون جای خاص هست ک داره ب من روزی میرسونه و حتا در بازه زمان خاصی نسبت به این موضوع ناسپاس و قدرنشناس شدم و جهان بسیار طبیعی و بدیهی این نعمت رو از من گرفت و من تا مدتها ب دلیل نداشتن درآمد مشخص دچار سختی هایی شدم اما ب محض اینکه بعد از سیلی های زیاد و فشارهای زیاد ب خودم اومدم و به خدا برگشتم و ازش کمک خواستم باز هم ب سرعت من رو هدایت کرد و شرایطی رو ایجاد کرد تا من مجدد بتونم درآمد داشته باشم و خودم ب صورت مستقل پول دربیارم .
خدایا شکرت ک همواره ب محض بازگشت من و درخواستم من رو هدایت کردی و ب من کمک کردی تا مسیر درست رو پیدا کنم .
سلام ب استاد عزیزم
خیلی عالی هر روز هم انرژی بیشتری میگیرم و هم عالی تر میشم
چقدر قشنگ وقتی از خدا کمک میگیرم و چقدر عالی میشه نتیجه کار من اوایل بیشتر ب آدم ها قدرت میدادم تا خدا یعنی تو زندگیم بیشتر آدم ها بودند انگار اون ها خیلی بزرگ بودند از دکتر گرفته تا همکار یا هر کسی که ب نظر من کار بلد بود قدرت را دست او میدیدم و نتایج کار افتضاح میشد از روزی که اومد تو دوره های شما چ رایگان و چه بهای اون را دادم متوجه اشتباهم شدم چون از بچگی قدرت دست آدم های بهتر از من یا بزرگتر از من بود و این طرز فکر را خانواده ب من دادند و من هم با این روش بزرگ شدم بعد از آشنایی و دوست شدن با خدا متوجه این اشتباه شدم هر باری باهاش تنهایی صحبت کردم من آرزو که حتی ی بار هم عادت نکرده بودم تنها باشم الان بگو آرزو تنها بودن و حرف زدن با خدا را بیشتر از صد تا دوست ترجیح میدم استاد اگه بگم شاخ در میاری من که همیشه فکر میکردم التماس آدم ها را کردن باعث پیشرفت من میشه ولی کاملا اشتباه بود من الان اگه روزی چند بار حرف نزنم دیوونه میشم انگار از پدر و مادر خیلی بالاتر گریه میکنم گریه خوشحالی انگار همه جا بغلم نشسته و بهم میگه آرزو این کار بکن اون کار بکن باورت نمیشه استاد دلم میخواد ساعت ها برات تعریف کنم از آرامشم از کم شدن و حذف استرسم از ایمانم من قبلا با استرس نماز میخواندم الان نماز نمیخوانم ولی احساس خوب و با آرامشی که دارم با ترس از نماز کلا زمین تا آسمان متفاوت
استاد از اعتماد ب نفس زیر صفرم بگم که الان اعتماد ب نفسم رفته بالا استاد آرزویی که میترسید حرف بزنه الان 4 تا شاگرد داره که ساعت ها بدون وقفه حرف میزنه
استاد آرزوی بیمار و مریض حال که هیچ حسی نداشت الان بگم با قانونت ساعت ها پر انرژی بدون وقفه کار و بعد خونه و بچه داری و حرف زدن و پیاده روی یک ساعت نیمه
نمیدونم از کجا بگم درسته آدم های ضعیف اگه عوض نشند ب همون صورت پیش میرند تا یجایی ب خودشون میاند من هم از اون مدل بودم الان هر روز پیشرفت تازه خدا درهای قشنگ رحمتش را مدام جلوی مسیرم باز نگه داشته خدایا شکر و سپاس گزارم الهی شکر استاد عزیزم انشالله همیشه موفق . سر حال . شاد . ثروتمند باشی دوستتتون دارم امیدوارم ی روزی از نزدیک ببینمتون
به نام خدای مهربان سلام
خداروشکر میکنم که قدرت خلق زندگیم رو به من داده
سپاسگزار استاد عزیزم هستم که همیشه با اگاهی های ناب مسر رو برامون شفاف تر میکنه
خداروشکر که چنین استاد بی نظیری دارم
قسمت دوم
درسی که از وقتی که فایل رو گوش دادم و انجام دادم اینه که به موضوعات و اتفاقاتی که می افته دیگه به چشم بلا نگاه نمیکنم ،مثلا امروز وقتی که قرار بود همکارام با ماشین بیان دنبالم و با هم بریم سرکار، ولی من نیم ساعتی بود تو ایستگاه بدم و داشتم همین فایل رو گوش میدادم و دیدم که نیومدن و زنگ زدم گفتن که فلانی نیامد ما مجبور شدیم که خودمون بیام و فک کردیم تو رفتی
در گذشته من بسیار بسیار ناراحت میشدم از دست اونها و شاید به اونها چیزی نمیگفتم ولی در دلم کلی فحش میدادم و کلی دلخوری داشتم ، ولی اینبار که دیدم دوستم گفت اینطور شده ،من گفتم اشکالی نداره اوکی ممنون، و رفتم دو عدد نان گرفتم و آمدم خانه و صبحانه خودرم و پسرم رو دیدم که داره میره مدرسه و کیف کردم و با همسرم صبحانه خوردیم و من ماشین رو برداشتم و ادامه فایل رو گوش دادم تا محل کار ،وقتی هم رسیدم اصلا چیزی نگفتم و اصلا احساسم هم بد نبود و میگفتم که قطعا خیری از سمت پروردگارم هست
و حتی همکارم هم که هم که گفت من گفتم بابا اشکال نداره پیش میاد قطعا خیریتی توش بوده و تمام شد ،یکی ازعلت هاش عمل به آگاهی های این فایل بود
درسی که از خانمی که همسرش در نیرو دریایی بود گرفتم این بود که همه اتفاقات رو به چشم خیر ببینم
انگار نگاهم بهتر شد ، حتی وقتی که دندون پسرم درد گرفت گفتم که این برای قوی تر شدن پسر من هست و خیریتی از سمت پروردگارم برای من هست که وقتی بردیم دکتر گفت چیزی نیست و باید دندون شیری رو بکشی
نکته :
درسی دیگه ای که برام داشت نوع نگاه بود که وقتی شرایط بحرانی میشه مردم چطور به هم کمک میکنن و یا اگرکسی کمک میکنه دنبال سودی نیست
وقتی که قسمتی که استاد داشت توضیح میداد که درخت ها افتاد مردم می آمدن کمک میکردم مقاومت ذهن من این بود که ول کن بابا این فایل ها رو
نجوا:
ول کن این فایل رو برو سراغ تمرین ثروت 1 ، این جا نون و آب نیست ،ولش کن
دقیقا هر وقت یه اتفاقی در محل کار من برای دستگاه یا تولید می افتاد انقد اولش از لحظ ذهنی دردناک بود و انقد به ظاهر بد بود که بعدا همه اونها برای من شد ثروت و نعمت و جایگاه و عزت و اعتبار
و الان هر وقت اتفاقی اونطوری می افته یا شبیه به اون یا هر چیز دیگه ای ، مدیرم هم یاد گرفته میگه به قول مهندس یه خیریتی برای ما داره و بهتر میشه و قطعا هم همینطور شده ، حتی کسانی که رفتن و ما فک کردیم که کلی اذیت میشیم ، برامون عالی شد
وقتی استاد انقد قشنگ داره نگاه زیبا به مسائل رو درس میده متوجه میشم که از الان به بعد چطور باید حواسم باشه که به تمام موضوعات چطور نگاه کنم
قبلا وقتی که اینطور به خودم تعهد میدادم ذهنم میگفت بابا الکیه ،ولی متوجه شدم که خود این طور تعهد دادن و نوشتن خیلی به مراتب بهتر از اینه که فقط گوش بدی و هیچ کاری نکنی و درک کردم که همین نوشتن و تعهد دادن قدم اول
همین الان که دارم این متن رو مینویسم ساعت 10 شب هست و همسایه ما یه آهنگ گذاشته با صدای زیاد و تقریبا سکوت رو از بین برده
خب طبق قانون من باید نگاه کنم و عمل کنم
نجوا:
برو دم در بکوب دادو بیداد کن و بگو کمش کن
قانون :
به موضوعات طوری نگاه کن که به احساس بهتر برسی ، چه درسی داره برای من ؟
بحث عزت نفس هم نیست ،چون از اینکه بخوام برم بگم هیچ مشکلی ندارم ،یعنی ترس یا نگرانی نیست
ولی برام خیلی مهمه بجای اینکه این الگوی تکرار شونده که در حالتهای مختلف میاد رو بجای اینکه عامل بیرونی رو تغییر بدم درون خودم رو درست کنم تا هدایت بشم به جای بهتر
اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که خواسته من شفاف تر میشه که چی میخوام
دومین اینه که با خودم تمرین کنترل فکر میکنم هر وقت این اتفاق می افته
خودخوری نمیکنم ها ، چون اگر خودخوری کنم متوجه میشم که مال عزت نفسه که روم نمیشه برم بگم
مثل این میمونه که شما تو خیابون ببینی که کسی داره فحش میده و بری بگی آقا فحش نده ،نه خب در این موارد بحث عزت نفس نیست بحث اعراض هست
در کل میخوام بگم که دارم تمرین میکنم که همه اتفاقات بظاهر بد رو با چشم خوب نگاه کنم
همین الان کمش کرد
بانام خداوندهدایتگر
سلام وصدسلا وهزاران درود براستادعباسمنش خانم شایسته وهمه سروران گرامی درسایت عباسمنش
آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
* بلایایی طبیعی وبرخوردباتضادها:
ماباید نگاهمان به تضادها مثبت باشه وازدل تضادها درسش رابگیریم درهمه جای دنیا سیل زلزله توفان رخ میدهد
تضادها باعث رشدوگسترش جهان هستند
اگرتضادی نباشه اختراعی نیست بهبودی نیست
اصل جهان هستی بر پایه رشد است موارد زیادی داریم درجهان که بعدازهرطوفانی، زلزله ای، سیلی، چقدربناهای مستحکم تروزیباتر ساخته شده است جادهها ساخته شده تاسیسات آب برق ،گاز گسترش یافته بهبودیافته جهان همیشه درحال پاکسازی دائمی است
حوادث طبیعی نظیرتوفان سیل زلزله ازطرفی به مایاداوری میکنه که انسان درمقابل قدرت طبیعت وخداچقدرناتوان است
* اصل بقا:
اصل اساسی جهان هستی برای بهبود این است که باید ضعیفها از بین بروندو قویترها بمانند چه درطبیعت،
درختان، گیاهان، حیوانات، انسان
مثلا درباره حیوانات میبینیم زمانی که تعدای جوجه ازتخم بیرون می آیند ازهمان روزاول آن جوجههایی که ضعیفتر هستند ونمیتواند غذای موردنیاز بدنشان راتامین کنند از بین میروند یا بزغالهای که سوقلو به دنیا آورده اونی که نتونه به موقع از پستان مادر شیر بخوره میمیره درباره حیوانات وپرندگان میبینیم که مادرهیچ توجه و تمرکزی روی جنس متولده شده ضعیفش ندارد اما انسانها نگاه دیگری به این قضیه دارند به طورمثال زمانی که یک مادر سه تا بچه سه قلوبه دنیامیاره اونی که از همه ضعیفتر است بیشتر از طرف مادر مورد توجه وحمایت قرار میگیره و از اعضا خانواده هم درخواست داره که بیشتر به اون بچه ضعیفتر توجه کنند به اصطلاح هواشو بیشتر داشته باشند
این نگاه انسان باعث شده که این باورقوی درانسان شکل بگیره که خداهم احساسات بشری دارد ومانند یک مادرمهربان دلسوز بنده هاش است وهرکس ضعیف ترباشه خدابیشتردوستش داره وحمایتش میکنه
خداوند نگاه یک مادررابه مخلوقات خودندارد
احساس مادری وانسانی ندارد خداوند وقوانین وجهان اینطور عمل میکنه شاید ظاهر قضیه خیلی ظالمانه به نظر بیاد اما اگر از نگاه خداوند نگاه کنیم این روند باعث پیشرفت جهان میشه باعث بهبود میشه و همه جا در طبیعت ودرجهان اینو میبینیم و خداوند اینطوری داره کار میکنه ما باید دنبال این باشیم تا خودمون را قویتر کنیم فکر نکنیم اگر ضعیف باشیم خدا دلش به حالمون میسوزه جهان به افرادی که قویتر هستند پاداش میدهد حالا در بحث حیوانات قویتر شدن جسمی و فیزیکی است اما در انسان بحث قوی بودن ذهنی است کسانی که ایمان قویتری دارند باورهای قویترو مناسبتری دارند زنده می مانند درمقابل کسانی که ایمان ضعیف تری دارند در برابر شیطان تسلیم هستند در مواقع بروز طوفانها چه فیزیکی ، طبیعی، اقتصادی، معیشتی از بین میروند و کسانی که متوکلتر هستند قویتر هستند در مقابل طوفانها دوام می اورندوپیشرفت میکنند
درباره خودم براتون بگم من قبل ازهدایت شدن به این مسیرالهی واقعااحساس میکردم آدم ضعیفی هستم واقعا ضعیف هم بودم دارای ذهنی منفی وناارام دلواپس نگران همیشه مضطرب بی خواب دچارسردردهای میگرنی افسردگی خفیف 20 سال داروی آرامش بخش مصرف کردن همه اینها ازمن آدمی مستاصل ودرمانده وضعیف ساخته بود اعتمادبه نفس صفرصفر واقعانمیدونستم بایدچکارکنم تاازاین منجلاب بیرون بیام گفتم خدایادیگه نمیتونم این وضع روادامه دهم به قول استادکتک خورم ملس بود وخدا دائم میزدمن هم میخوردم تااینکه خدای رحمان روزی به دادم رسید
درسال98 ابتدا باچندکتاب بی نظیر سپس بایکی ازاساتید موفقیت ونهایتا دراواسط سال98 بااستادعباسمنش وسایت ایشان اشناکرد واقعا بدون اغراق میگویم دراین 5سال است که طعم واقعی زندگی کردن رادارم میچشم
بسیارتابسیارسپاسگزارخداوند هستم که منو به این مسیرزیباو الهی تغیرهدایت کرد
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
امادراین 5 سال شرایط خیلی برای من تغیرکرده ازهمه نظر بیماری 20 ساله ام درمان شد به آرامش رسیده ام خواب راحت بدون مصرف داروی آرامش بخش دارم ثروت ونعمت بیشتری واردزندگی ام میشود سالمتر وتندرست تر هستم شادتر هستم درمسیردرست هستم فقط روی خودم کارمیکنم تانتایج بزرگتری رارقم بزنم دیگه کتک خورم ملس نیست خیلی سریع هشدارها وپس گردنی های خدارامتوجه میشم وخودمو جمع جورمیکنم تابه مسیردرست وصحیح برگردم
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
* نگاه سیستمی به خداوند:
مابایدباورداشته باشیم که خدا یک سیستم است یک انرژی است که جهان رابوجوداورده وبرای اداره این جهان قوانین بدون تغیر وضع کرده خدایک انسان نیست واحساسات بشری ندارد، خدابرای کسی دلسوزی نمیکند،خدایاهمان انرژیی یانیروی برترفقط فقط به فرکانسهای ماپاسخ میدهد.
ما باید نگاهمان را به خداوند تغییر دهیم در مسیر درست حرکت کنیم پاداش دریافت میکنیم در مسیر غلط حرکت کنیم از بین میرویم خداوند در همه حال در حال هدایت همه است و هر کس که از این هدایت تبعیت کند پیشرفت میکند و کسی که تبعیت نکند میآید پایین
زجر کشیدن افراد صرفاً به ایمان وباورهای آنها برمیگرددافرادی که این نگاه را دارند هرچه بیشتر زجر بکشیم خدا بالاخره روزی دلش برامون میسوزه و کاری برامون انجام میده امااین افراد سخت در اشتباه هستند
هربلایی که سرمون میاد ازطرف خودمون است خدافقط خیراست خداخیرمطلق است این ماهستیم که باافکارباباورها وفرکانسهامون داریم شرایط واتفاقات زندگیمون راخلق میکنیم
خداهموارا داره وعده نعمت میده وعده سلامتی میده این شیطان است که همیشه داره وعده فقروفحشامیده مابایدتصمیم بگیریم
بایدهمواره یادخداباشیم وقدرت رافقط به خدابدهیم شرک عامل همه بدبختی های بشراست
تنهاترین راه درک قوانین خداوند الگوهای تکرارشونده درزندگیمون است
“خدایا تنهاتورامی پرستم وتنها ازتویاری می جویم”
“سیستم خداوند فرکانسی است و پاسخ دادن به فرکانسهاااست”
دقیقاً مثل آینه عمل میکند ضعیف باشی شرایطی برات به وجود میارد که ضعیفتر بشی قوی باشی شرایطی به وجود میآورد که قویتر بشی این ما هستیم که باید خانههایی بسازیم که در طوفانها دوام بیاورند ما باید شخصیتی از خودمون بسازیم که در طوفانهای زندگی سربلند بیرون بیاییم از آزمایشات سربلند بیرون بیاییم در طبیعت و قوانین جهان هستی هیچ دلسوزی در کار نیست یا در مسیر درست قرار میگیری و نتایج خوب و مناسب میگیری یا در مسیر غلط قرار میگیری و نابود میشوی
ما باید نگاه انسان بودن به خدا را عوض کنیم وبه نگاه قانون مداری به خداوند نگاه کنیم خداوند بر اساس قوانین و مشیت حرکت میکند هیچ استثنایی قائل نیست باید تمرکزمون روی بهبود خودمون برای پیشرفت کردن باشد همین
ماهر چقدر قویتر بشیم قویتر در شخصیتمون در تواناییهامون خداوند بیشتر هوامون داره ایدههای بهتر میاد شرایط بهتری برامون به وجود میآورد و هر چقدر هم ضعیفتر باشیم اوضاع بدتر میشود الگوهاوموارد فراوانی داریم در طبیعت و جهان که ضعیفها همیشه اوضاعشون بدتر بوده همانطور که در قرآن فرشتگان ازانسانها میپرسند چطور در دنیا زیستید چگوه زندگی کردین میگویند ما ضعیف بودیم مستضعف بودیم فرشتگان در جواب میگویند مگرزمین خدا وسیع نبود پهناورنبود؟ چرا مهاجرت نکردی اینجا که اوضاعتون خیلی بدتر است
تادرودی دیگربدرود
سلام به استاد عزیز و همه دوستان خوبم
خداروشکر که این فایل جدیدو خدا منو به سمتش برد و دیدم
شکر که این همه آگاهی توی این فایل بود
ما معمولا خدارو یک موجودی میبینیم که اون بالا نشسته و به زندگی ما نگاه میکنه ما هم با باور های غلطی که از جانعه و خانواده بهمون رسیده توقع داریم با احساس گناهی که به خدمون میدیم با گریه و التماس چیزی رو از خدا دریافت کنیم
در صورتی که اگر خدارو سیستمی در نظر بگیریم و باید بدونیم همه اتفاقات با افکار و باور های ما رقم میخوره و با احساس خوب خداوند کمک میکنه به ما که در مسیر خواسته هامون قرار بگیریم
خداوند یک سیستم در جهانه خداوند منبع خداوند نوره که نگاه کلی به جهان داره و هر روز جهان رو با توجه به قوانین بهبود میبخشه و ما وضیفمون در این سیستم عمل به قوانین و یهبود بخشیدن باور هامونه
خداوند به ما بدی نمیکنه بلکه ما خدمون با باور هامون با احساس و فرکانسمون در هر لحظه به خودمون بدی یا خوبی میکنیم وسیستم فقط به باور های ما انرژی میبخشه اگر باور های بد و احساس بدی رو تجربه میکنیم از جنس اون احساس بد با انرژی بدتر و قدرت بیشتر وارد زندگیمون میکنیم و اگر احساس و باور های خوبی در هر لحظه داشته باشیم احساس بهتر رو با قدرت بیشتر در زندگیمون برای خودمون پیش میفرستیم
ما اگر با توجه به نشانه هایی که خداوند در جهان به سمت ما میفرسته قوانینو درک کنیم خداوند دیگر اون اتفاق در زندگیه ما تکرار نمیکنه و ما با همون نشانه اولیه بیدار میشیم و در مسیر قرار میگیریم
ولی اگر با نشانه های اولیه بیدار نشیم خداوند هر سری نشانه هارو با توجه به فرکانس و باور های خودمون با اتفاقات تکرار شونده تکرار میکند تا بلاخره از اون لوپ تکرار خودمون رو آزاد کنیم
و اگر با این نشانه ها باز هم بیدار نشدیم و در مسیر درست قرار نگرفتیم با توجه به قوانین از سیستم حذف میشیم در واقع خودمون باعث حذف خودمون با افکار و باور ها میشویم
جواب سوال استاد در رابطه با اتفاقی که باعث بیداری ما شد
سرطان مادرم که پارسال درگیرش شدن یک اتفاق بزرگ یک بیگ بنگ واقعی و تلنگر بزرگ ولی بسیار تأثیرگذار در زندگی هم من و هم پدر مادرم شد که باعث شد روش زندگیمونو سعی کنیم تغییر بدیم این اتفاق به ظاهر بد زندگی منو یک پاکسازی جالبی کرد از باورهام گرفته تا رابطه عاطفیم و دقیقا مثل طوفانی که استاد مثال زدن من هم تصمیم بر ساخت دوباره خانه خودم در درونم شدم ولی این بار محکمتر این اتفاق باعث شد من در باره قوانین فکر کنم و توی این مسیر قرار بگیرم و من بعد از اون اتفاق خدارو هر روز شکر میکنم که باعث قویتر شدن شخصیت هم من و هم مادر پدرم شد
و شاید وقطعا خدا بار ها نشانه های مختلف به سمت ما فرستاده بود ولی ما خودمونو به خواب زدیم و این بار شدید تر به ما درس داد ولی خداروشکر میکنم این نشانه رو در این مرحله دریافت کردیم و شدیدتر نشد خداروشکر میکنم که هر روز دارم سعی میکنم بیشتر قوانینو درک کنم و آگاهیم بالاتر بره خداروشکر میکنم کاملا درونم آروم شده و مطمئنم با حفظ احساس خوب خدا به سمتم میاد و تمام کار ها برام انجام میشه خداروشکر که خداوند منو بیدار کرد خداروشکر هر روز بیدارتر میشم
ممنونم از استاد که انقدر آگاهی های بزرگی در اختیارمون قرار میدن شکر که در این مسیر با این سایت و آدم های فوقالعاده آشنا شدم خداروشکر که همه چیز هر روز داره بهتر میشه
سلام میکنم به استاد عزیزم،خانم شایسته عزیزم
سلام میکنم به دوستان هم فرکانسی خودم
چقدر این فایل آموزشی فوق العاده است همیشه خداوند رو شکر میکنم که هدایت شدم به این سایت و این فایل های آموزشی فوق العاده
من نکات ارزشمندی رو که از این فایل درک کردم براتون مینویسم:
*هر اتفاقی مثل آمدن طوفان،زلزله و…درون آن موهبت و خیر است.پلنی است برای تعادل در جهان هستی.
*چقدر این دیدگاه زیباست که اتفاق های طبیعی مثل آمدن طوفان باعث میشه ویژگی های مثبت،حس همدلی و کمک در انسانها بیدار بشه.
*پشت هر اتفاق طبیعی کلی بهبود و پیشرفت هست.چه در مدیریت چه در برنامه ریزی و پیش بینی هایی که باید انجام بشه.چقدر پیشرفت در ساخت و ساز ها اتفاق می افته خانه هایی که باید خراب بشن از بین میرن تا خانه های محکم تر و ایمن تر ساخته بشن.
*با دیدن این طوفان ها میفهمیم که چقدر در مقابل خداوند و عظمت اش ناچیز و ناتوانیم.کلیپ هایی که دوربین از زمین فاصله می گیره و به سوی بی نهایت ستاره و کهکشان میره را نگاه کنید.ببینید دوربین وقتی از منطقه ای از زمین ارتفاع میگیره تمام ساختمان ها،ماشین های در حال تردد،انسانها،درختان و…به صورت نقطه ای کوچک دیده میشن بعد دوربین اینقدر دور میشه که کره زمین کوچیک دیده میشه و بعد میرسه به منظومه شمسی و از کهکشان راه شیری خارج میشه و میرسه به فضای بی نهایت با کلی ستاره و کهکشان.آن موقع است که می بینیم خدا قدرت و عظمت اش را نمیشه به کلمات توصیف کرد هرچقدر هم تلسکوپ جیمز وب بخشی از این عظمت را کشف کنه و به ما نشان بده هنوز هم کمه.
*جهان هستی به سوی پیشرفت حرکت می کنه و هرچیزی که ضعیفه را از بین میبره تا پیشرفت کنه.طبیعت طرفدار ضعفا نیست قوی هارا نگه میداره.همه انسانها،حیوانات،گیاهان و…طبق قوانین اگر قوی باشن به این پیشرفت کمک میکنند.اگر هم ضعیف باشند از بین میروند.پیشرفتی که در دنیای امروز می بینیم حاصل این روند تکامل است.این یک پاکسازی است برای بهبود.برای مثال آمدن طوفان خانه های ضعیف را از بین میره تا خانه های محکم تر ساخته بشن.
*خداوند یک مادر مهربان و دلسوزی نیست که بتوانیم با عجز و گریه حمایت او را جلب کنیم و وقتی حمایتی اتفاق نیوفتاد فکر کنیم خداوند چقدر ظالمه.خداوند را اشتباه فهمیدیدم و شناختیم درک ما ناقصه.چقدر تفاوت هست بین انسانها و حیوانات.چقدر دیدیم حیوانات به بچه های ضعیف توجهی ندارند حتی میگذارند اون بچه از بین بره و بچه های سالم را حمایت می کنند.
*فکر نکنیم اگر با ضعف و بدبختی و بیچارگی از این دنیا بریم اخرت خوبی خواهیم داشت.چقدر من این دیدگاه رو از خانواده و نزدیکانم شنیدم وقتی کسی از دنیا میره میگن((همون بهتر که رفت از این دنیا راحت شد،خلاص شد))در صورتیکه میتوانست قوی بشه،میتوانست با ایمان و توکل به خداوند حرکت کنه و پیشرفت کنه.همیشه به این جمله فکر میکنم((زمین خداوند پهناور بود چرا حرکت نکردی؟چرا موندی و مهاجرت نکردی؟))
*من این نگاه غلطو داشتم که اگر کلی سختی تو زندگیم داشتم پس الان وقتشه خدا دری برایم باز کنه.اگر هم اتفاق خوبی برایم می افتاد فکر میکردم خدا دلسوز بنده هاشه درصورتیکه خداوند با احساسات کار نمیکنه اتفاق خوب یا اتفاق بد به خاطر عملکرد،باورها و فرکانس من بوده.بیشتر این سختی ها به خاطر این بود که خداوند را فراموش کرده بودم.ایمان نداشتم.هرکسی هر نظری راجب من داشت اهمیت میدادم.در مورد مبحث سلامتی به دکتر ها قدرت میدادم و میترسیدم.اگر هم به تازگی اتفاق خوبی برایم افتاد به این خاطر بود که دیگه سخت نگرفتم با احساس خوب پیش رفتم.آسون گرفتم و باور کردم که آسون پیش میره.خداوند خودش میگه هر پاداش یا مصیبتی که به شما میرسه به خاطر آنچیزی است که از پیش فرستاده بودید.
*بهترین راه درک قوانین خداوند بررسی پترن ها و الگوهای تکرار شونده است.هر موقع یه باور مخربی داشتیم نتایج آن مطابق آن باور خواهد بود.قوانین جهان هستی را از نتایجی که گرفتیم درک کنیم و ادامه مسیر را با توجه به قوانین طی کنیم.
*تا به الان این دیدگاه را بارها شنیدم برای اینکه چیزی را یاد بگیری یا وارد حرفه ای بشوی باید دود چراغ بخوری،شکست بخوری یا اشتباه کنی تا موفق بشی. درصورتیکه نیازی نیست حتما رابطه عاطفی افتضاح را تجربه کنیم تا به یک رابطه عاطفی خوب برسیم نیازی نیست حتما ورشکست بشیم اگر از همون اول مسیر درست رو طی کنیم و طبق قوانین عمل کنیم نتایج بهتر و بهتر میشه.
*وقتی موفقیت هایت را به شکست هایی که خوردی ربط میدی هدایت میشی به مسیر هایی که با شکست و زجر موفق بشی.
*چرا عوامل بیرونی باعث بشن که مجبور بشیم حرکت کنیم وقتی میتونیم از همان اول روی خودمون و باورهامون کار کنیم.
*خداوند همواره نشانه میده (بنده من بیدار شو)او این جمله را با اتفاقات و همزمانی ها تکرار می کند همچنان اگر توجهی به این نشانه نکنیم آن موقع جمله(بنده من بیدار شو)سنگین تر، تکان دهنده تر ، ضربه ها بیشتر میشود یا مجبور میشیم بیدار بشیم یا اینکه می میریم.چقدر خوبه اگر این جمله را زودتر بشنویم و زودتر از مسیر نادرست خارج شویم.
سپاسگزارم از توجه شما
استاد،خانم شایسته،دوستان خوبم خیلی دوستتون دارم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
چند روز پیش که دیدم فایل جدید اومده اول گوش دادم دو بار ولی نشد بنویسم
چون از 21 مهر تا 27 مهر رد پاهام مونده بود که تو سایت بذارم و الان حس کردم باید این رد پامو اینجا بنویسم چون پر از درس بود 21 مهر ماه من
مثل حرف استاد که درمورد طوفان میگفتن چه درس هایی میشه گرفت
رد پای روز 21 مهر رو با عشق مینویسم
شنبه ای سرشار از عشق ،شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت و بهترین های خدا
قبل از اینکه رد پای امروزم رو بنویسم ، یه موضوع از دیروز یادم رفته بود تو رد پای روز 20 مهر بنویسم و قضاوتی که کرده بودم و به کل یادم رفته بود و الان که داشتم مینوشتم و به قسمت قضاوت کردن هنرجوی نقاشی استادم رسیدم و داشتم مینوشتم بهم یادآوری شد
اومدم اول رد پام، تا بنویسم و رد پام باشه تا یادم بمونه و سعی کنم بیشتر آگاه باشم به رفتارهام
من دیشب که از جمعه بازار حقانی برگشتم و رسیدم به مترو نزدیک خونمون همه آدما از قطار پیاده شده بودن و میرفتن،
نزدیکای در خروجی، دوتا خانم از جلوم رد میشدن یکی یه ذره پاشو میکشید و متوجه نشدم اصلا چی شد
دیدم تو ذهنم گفتم پاش ایراد داره سریع به خودم اومدم و گفتم طیبه چی داری میگی ؟ چرا باید این حرفو میگفتی
چرا مراقبت نکردم و سریع از خدا معذرت خواهی کردم گفتم خدایا حالا من چجوری ازش معذرت خواهی کنم و من به خودم ظلم کردم
خدا ،منو ببخش نمیدونم چی شد یهویی این حرفو گفتم معذرت میخوام یه راهی نشونم بده، چجوری بگم من قضاوتت کردم آخه؟ یه وقت ناراحت میشه اگر بگم
همه این حرفا تو اون دو سه قدم از دلم داشت میگذشت ، وقتی از جلوشون رد شدم
یه صدایی بلند گفت از گل سرات بهش هدیه بده تا جبران کنی و پی بردی به کار نادرستی که کردی ،و معذرت خواهی کردی و فهمیدی که به خودت ظلم کردی
پس بهش گل سر بده
منم سریع گل سرو گرفتم دستم و برگشتم بهش گفتم به دلم افتاد بهتون هدیه بدم
اولش ترسید از اینکه یهویی برگشتم و گل سر رو به دختری که راجع بهش تو افکارم قضاوت کرده بودم دادم و بهم گفت وای ممنونم، نه ،حداقل پولشو بگیرین
گفتم نه به دلم افتاد بهتون هدیه بدم
و تشکر کرد و رفتم
نمیدونم اون لحظه چی شد ولی بعدش هی میگفتم خدا منو ببخش معذرت میخوام
کمکم کن بیشتر آگاه باشم به کارها و افکارم
و شنیدم که گفته شد دیگه نیازی به طلب بخشش نیست ، خودتو سرزنش نکن ،بخشیدمت، تو برای از این به بعدت آگاه تر باش
و تو بی آر تی هم چند باری گفتم که خدایا ببخش که بازهم شنیدم بخشیدمت مگه نگفتم دیگه توجه نکن
و من رفتم خونه
امروز صبح یهویی بیدار شدم و خواب از سرم پرید
دیدم ساعت 6:30 هست و سریع گفتم وای خوابم برد،
دیشب که از جمعه بازار اومدم و یکم کار کردم تمرین رنگ روغنم رو ،
ساعت 12 شب گفتم یکم دراز بکشم و بعد بیدار شم که یهویی خوابم برده بود
اومدم اتاق، گفتم خدا چرا بیدارم نکردی ؟؟
چقدر واضح شنیدم صداشو که بهم گفت نیاز بود بخوابی وباید آروم میگرفتی
پس الان ادامه بده و به فکر شب نباش
شروع کن تا ساعت 12 زمان داری که بعد بری تجریش، سر کلاست
من تا ساعت12 ظهر جدول رنگای رنگ شناسی رو، روی بوم ،رنگ کردم و تا جایی که تونستم سریعتر انجام دادم
و البته که خدا زمان رو برای من کند کرده بود تا من چند تا جدول رنگ کنم
ولی خدا بود که سرعت بخشیده بود بهم و داشت کارامو انجام میداد و من انقدر با سرعت و دقیق خونه های مربعی 1و نیم در 1 و نیم رو داشتم با رنگای خدا ،رنگ میکردم که سریع داشت پیش میرفت
وقتی ساعت 12 شد خواهرم برام کباب تابه ای گذاشت ،داشت کبابا رو سرخ میکرد صداش کردم گفتم میشه مانتومو اتو کنی من نقاشیمو بکشم؟؟
دیدم خواهرم گفت من دارم کباب تابه ای سرخ میکنم بذار تموم بشه بعد
من اون لحظه ناراحت شدم
گفتم چی میشه در کنارش مانتوی منم اتو کنی
همون لحظه حس کردم گفته شد تو نباید انتظار داشته باشی و کار تو برای توست و باید خودت اونو انجامش بدی
و خودت مانتوتو اتو کنی پس نیازی به ناراحت شدن نداری چون خودت مسئول تمام زندگیت هستی حتی اگر زمانت کم باشه
و من با درک این حرف ها به خودم گفتم خوب باید خودت اتو کنی و از خدا خواستم زمانم رو مدیریت کنه و خودم انجامش دادم و منم حاضر شدم و بوممو برداشتم و رفتم تجریش
بوم من 60 در 70 بود و بزرگ ، و البته رنگای رنگ روغن خیس بودن و بردنش تا تجریش یکم سخت بود، چون مترو شلوغ بود ساعتایی که من میرفتم و میومدم
به خدا گفتم خودت مدیریتش کن ،من میبرم و تا اینجای کار بومم تمیز در اومده خودت مراقبت کن از بومم
وقتی داشتم حاضر میشدم یادم بود که برم مدرسه ابتدایی نزدیک خونه مون ، که خواهر زاده ام اونجا درس میخونه و کلاس ششمه و بهم گفته بود ،خاله ،مدیر مدرسه مون عوض شده ، انقدر مهربونه ،میخواد مدرسه مونو رنگ کنه
منم گفتم عه چه جالب ، پس بیام باهاش حرف بزنم ،چون من پارسال رفته بودم به مدرسه های نزدیک خونه مون میگفتم من بیام دیواراشو نقاشی کنم که جریاناشو تو رد پاهای قبلیم نوشتم ،ولی نمیشد و همین مدرسه که پارسال مدیر دیگه ای داشت اولش گفت میخوان ولی بعد گفت نیازی نداریم و منم سپردم به خدا تا خودش بهم کمک کنه
وقتی خواهر زاده ام گفت خاله ،مدیرمون میخواد دیوارای مدرسه مونو رنگ کنه ،گفتم خدا میتونم برم بگم ؟ یه لحظه این فکر اومد به ذهنم که نجوای ذهن بود و میگفت مدیرشون قبول میکنه و انگار یه جوری فکر کردم که کمی شرک ورزیدم به خدا
ولی سریع متوجه شدم و از خدا معذرت خواهی کردم گفتم خدا تو بگو، برم بگم برای نقاشی دیوار مدرسه ؟ امروزم میخواستم برم ولی تابلو نقاشیم بزرگ بود و دیر بود تصمیم گرفتم یه روز دیگه برم
و وقتی داشتم جمع میکردم وسایلامو، یادم اومد که یکی از هنرجوها ازم گل سر خواسته بود ، سریع برداشتم و نمیدونم چی شد بهم گفته شد دو تا هم گل سر قورباغه بردار و من برداشتم و وقتی رفتم و سر کلاس رسیدم استادم برای کلاس قبل ما داشت نقاشی میکشید و همه مثل همیشه پشت سرش نشسته بودن و داشتن رنگ کردنشو میدیدن
من رفتم سلام دادم و بوممو گذاشتم سرکلاس
وقتی کلاسشون تموم شد ،یه هنرجو که اهل شهر قم بود و من چند ماه پیش سر یه چیزی قضاوتش کرده بودم و بعد بهم گفته شده بود برو ازش طلب بخشش کن و منم براش یه جاکلیدی و کش سر بردم و بهش گفتم که قضاوتش کردم و ازش معذرت خواستم ، و از اون روز یه جورایی بیشتر شده صحبت کردنمون با همدیگه
و امروز که دیدمش ،هفته پیش گفته بود که برام دوتا گل سر بیار و بهش گفتم که آوردم و دوتا انتخاب کرد و یه جوانه و یه گل آفتاب گردان برداشت و گفت برات کارت به کارت میکنم شماره کارتتو بفرست برام
وقتی استادم اومد سر کلاس یهویی بهش گفتم ،استاد راستی کارآفرینم شدما
استادم خوشحال شد گفت چجوری
گفتم به بافت گل سرا نمیرسیدم آگهی زدم و چند نفر الان برای من کار میکنن و بهشون پول میدم
اون لحظه به خودم یادآوری میکردم که همه ایده خدا بود وخدا تک تک کاراشو انجام داد برای من
استادم خیلی خوشحال شد بهش گفتم استاد اصلا نمیدونم چی شد که تو این مسیر پا گذاشتم ، یهو برگشت گفت میبینی؟ خدا دیگه ،خدا ،
و گفت خدا که ببینه داری تلاش میکنی همینجور درست میکنه کاراتو
و قشنگ همه چی رو خودش درست میکنه
و بعد گفت طیبه ببینم کارتو
و کارمو که نشون دادم، گفت درست کار کردی ولی یکم دو تا رنگات ایراد داره که اونارو ببر درست کن
زرد سبزت باید زرد تر باشه
و بهم گفت تو چرا تیره نکردی قرمز نارنجیتو که تو جدوله و بعد یکی از بچه ها گفت استاد میاین رنگ بسازین من ترکیبشو ببینم ،سر کلاس نبودم الان متوجه نمیشم
یهویی استادم گفت بگو طیبه بسازه
منم اولش یکم ترسیدم ولی گفتم نه، من که چند بار رنگ ساختم میتونم و میشه
و با رنگای اصلی رنگای دیگه رو ساختم و استادم که اومد گفت تو که میبینی زرد سبز اسمش روشه یعنی رنگی که زردش بیشتره
چرا سبزشو بیشتر کردی
ایراد کارت اینه که به رنگ تیره ،رنگ روشن رو میذاری
که درستش اینجوریه که بهت میگم و یادت باشه که :
به رنگ روشنت باید رنگ تیره رو اضافه کنی ذره ذره
وگرنه اگر برعکس انجام بدی و به تیره روشنتو اضافه کنی ،هرچقدر روشن بزنی رنگش روشن نمیشه وبه خودت میای میبینی که یه عالمه رنگ داری که اصلا رنگش روشن نمیشه و انقدر باید تلاش کنی و رنگ اضافه کنی به رنگ تیره که به سفیدی یا به رنگ روشنی که میخوای در بیاد و این کار زمان بره و کلی رنگ مصرف میشه وقت و هنرژی باید بذاری
الان که دارم مینویسم یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که میگفت ، ساخت باورای قوی مثل این میمونه که بخوای یه کشتی زنگ زده رو رنگ بزنی
تا بیای به ته کشتی برسی ،سر کشتی زنگ زده و نیاز داره دوباره رنگ بشه
واینم میگفت که باورای محدودتون رنگش سیاهه و انقدر باید روش کار کنید تا رنگش نزدیک سفید بشه و باورای محدود هیچ وقت از بین نمیرن و سفید خالص نمیشن، ولی با تلاش شما به سفیدی نزدیک تر میشن و بهتر میشن
پس باید همیشه در حال تلاش و تکرار باورهای قوی باشید
وقتی استادم اینو گفت ، اولش نجوای ذهنم نمیخواست قبول کنه که کارم ایراد داشت و گفتم نه استاد من بلدم و استادم گفت عقلت میرسه و بلدی و اشتباه ساختی ؟؟؟ قبول کن که ایراد داشتی و همکلاسیم گفت استاد اصلا طیبه بلده من که عقلم نمیرسه شما به من یاد بده بعد خندیدیم و تو اون لحظه حس کردم دارم مقاومت میکنم و گفتم طیبه مقاومت نکن اومدی یاد بگیری پس آزاد و رها باش ،و استادم گفت که طیبه عقلت میرسه و الان که یاد گرفتی دیگه نباید تکرار کنی این ایراد رو
یادت نگه دار
و گفتم چشم استاد دریته من ایراد داشتم و قبول کردم ایراد کارم کجاست
به جای اینکه به رنگ زرد کمی سبز بزنم
به رنگ سبز ،زرد میزدم و این اشتباه بود
و رنگارو که ساخته بودم بقیه شو تایید کرد که گفت درسته
و بعد که رفت ما با بچه های کلاس حرف میزدیم و گل سرارو که نگه داشته بودم یکی از بچه ها گفت، گل سراتو ببینم ؟ وقتی نگاه کرد، گفت من این قورباغه ها رو میخوام
و اونجا بود که گفتم وای خدا چقدر حساب شده بود کارت
ظهر بهم گفتی گل سر قورباغه هم بردارم که قرار بود همکلاسیم ازم بخره و 100 هزار تمن بهم داد
و گفت دوتا دیگه قورباغه رنگ روشن تر میخوام و سفارش داد تا هفته بعد ببرم براش
یه چیز خیلی خیلی جالب تر اینکه من دیگه هیچ تلاشی برای فروش نداشتم این روزا هیچ تلاشی نمیکنم که بگم به آدما ازم میخرید
همه خودشون میان سمتم و میگن طیبه مثلا ما اینو میخوایم و درخواست میکنن که ازم خرید کنن و این یعنی نتیجه
چون داره این موضوع که مشتریا خودشون میان سمت من بیشتر و بیشتر رخ میده و من بارها تو این روزا شاهدش بودم
و نتیجه ها دارن نشون میدن که مسیرمو پر قدرت تر ادامه بدم
وقتی استادم اومد و شروع کرد به تدریس ،ما زیاد در مورد رنگ شناسی و جدولایی که کشیده بودیم سوال کردیم و آخرش گفت بیخیالش بشید ،این همه صفر تا صدشو بهتون یاد دادم تو این دو هفته اگر به صندلی میگفتم،پا میشد راه میرفت
یاد حرف استادعباس منش افتادم که میگفت به کسی که درمدار دریافت یک آگاهی نباشه نمیتونین به زور بهش بگین و اینکه مثلا یه آگاهی رو که سر کلاس یاد میگیریم و بعد انقدر باید تمرین کنیم تا درکش کنیم و بعد به عمل برسه
فکر کنم مراحل دریافت رو استاد میگفت که اولرفتن به کلاس و شنیدنه بعد تمرین و درک و فهمیدن و بعد عمل کردن
ما تو بحث رنگ کردن و یاد گرفتنش تو رنگ شناسی رنگ روغن ،تو مرحله شنیدنش که بودیم و با این سوال ها داریم درکش میکنیم و امروز که استادم یکم دیگه توضیح داد برای من جا افتاد و تازه فهمیدم چی به چیه
تا برم خونه و به مرحله عمل برسونم که قدم بردارم و جدولارو رنگ کنم
چقدر قشنگه که وقتی آدم ریز به ریز دقت میکنه به حرفای همه و رفتاراش رو آنالیز میکنه و زیر ذره بین میذاره ، خدا بهش چیزایی یاد میده که از دل یه حرف کلی درس توشه
من قبل آگاهیم همینجوری فقط گوش میدادم به حرف آدما و هیچ معنی برای من نداشتن و البته که من از حرف آدما دلگیر میشدم و یا عصبانی که باعث میشد واکنش نشون بدم
ولی الان دیگه اون طیبه یک سال پیش ،دیگه نیستم اصلا یه جور دیگه شدم و هرچقدر سعی میکنم بیشتر عمل بکنم به قوانین خدا بیشتر و بیشتر میشه درکم
و به اندازه ای که سعی میکنم آگاه باشم به همون اندازه نتیجه رو میبینم و درک میکنم و درساشو میگیرم
خدایا شکرت
سر کلاس استاد گفت اصلا ولش کنید رنگ شناسی رو نباید بهتون یاد میدادم چون طبق شیوه تدریس قدیمی اول جدولارو بهتون گفتم ولی دیدم فایده نداره باید اول از رنگ شروع میکردم بعد رنگ شناسی
و یه کتابی هم سرکلاس آورده بود که اشاره کرد بهش گفت اینم ولش کنین فکر میکردم شما دوست دارین پیشرفت کنین ولی انگار علاقه ای ندارین
اسم اون کتاب مبانی هنر بود
بعد چند دقیقه یکی از بچه ها گفت استاد اون کتابو چرا بهمون گفتین ،استادم گفت میخوام اطلاعاتتون نسبت به هنر بیشتر بشه
شما اگر نقاشی بلد باشین ولی نفهمین هنر چیه ؟ هنرمند به کی میگن هیچ ارزشی نداره کارتون
شما باید در مورد عشقی که به کارتون و نقاشی دارین در موردش اطلاعات داشته باشین
پس باید سواد هنری تونو بالا ببرید
همه این حرفای استادم منو یاد حرفای استاد عباس منش مینداخت که تو یکی از گفتگو با دوستان که اسم یه پسری که آمریکا رفته بود آقای عرشیا بود که سه ماه درمورد عشقی که به کارش داشته اطلاعات جمع کرده و کلی از بقیه پیشرفت کرده و استاد میگفت اگر دو ماه یا کمی بیشتر زمان بذارین مطمئننا موفق تر میشین در کارتون و سریع پیشرفت میکنین و هرکجا که برین صد در صد مدارتون بالا و بالاتر میره
و انگار با حرفای امروز استاد رنگ روغنم خدا داشت بهم میگفت که طیبه فقط نقاشی رو یاد نگیر ،هرچی درمورد نقاشی هست رو یاد بگیر و شروع کن
بعد استادم کتاب رو داد دست بچه ها تا همه به نوبت یه صفحه بخونیم .وقتی رسید به دوتا از همکلاسیام گفتن ما نمیتونیم و استادم گفت خجالت نکشید نمیدونم به چه دلیل نخوندید ولی احتمال میدم که چون کلمات مبانی هنر یکم سخت هست تلفظش شما میترسید بد بخونید و بد بشه
و گفت یادتون باشه هیچ وقت نترسید و ادامه بدید اولش شاید سخت باشه ولی صد در صد بعد روان تر میشه
وقتی بچه ها داشتن میخوندن استاد یکی یکی میپرسید میگفت چی فهمیدی از این یه صفحه و تقریبا همه مون میگفتیم گوش ندادیم و متوجه نشدیم
استادم گفت باید یاد بگیرید که هم زمان به دیدن و تمرکز بر روی نقاشی کشیدن من ،گوش بدین و درکتون بالا بره
امروز کلاسمون پر از درس بود
وقتی کلاس تموم شد استادم گفت خیلی تمیز کار کردی آفرین
و تحسین میکرد
و من به خودم یادآوری میکنم که کار من نبوده و خدا بوده که انجامش داده و به دستام قدرت بخشیده
وقتی رفتم خونه خدا کل روز رو مراقب بوم نقاشیم بود و صحیح و سالم رسیدم خونه
خدایا شکرت
وقتی رسیدم
داشتم فکر میکردم که چه فایلی رو گوش بدم
و در نظرم بود فایل انرژی که خدا مینامیم رو گوش بدم
گفتم نه تو بگو خدا ،تو بگی قشنگتره
و رندم انتخاب رو گذاشتم به عهده خدا
فایل مصاحبه با استاد قسمت 20 اومد
وای خدای من ،یعنی آخرین مرحله از نشونه ها
و حیرت زده شده بودم واقعا از این همه هماهنگی در چیدمان خدا که بهم میگفت چیکار کن تو این چند روز
غلبه بر ترس
ما در عین حال که میترسیم عمل میکنیم
و داشت با صحبتای استاد بهم میگفت که
طیبه میدونم که میترسی از اینکه دیگه گل سر نفروشی و پول زیادی که تو این یه ماه تو عمرت دیدی و 23 میلیون بود به حسابت نیاد و وقتی بهت گفتم دیگه گل سر نباید بفروشی و تا وقتی که مادرت از سفر برگرده میتونی گل سر بفروشی و بعدش باید از نقاشیات درآمد داشته باشی
تو هنوز باوجود اینکه بهت درک هایی رو دادم تو این چند روزه ،ولی ترس داشتی
این فایل رو به دقت گوش بده
در حالی که میترسی توکل کن و حرکت کن من کمکت میکنم
قشنگ گوش بده به فایل و درک هات رو بنویس
و از استاد عباس منش یاد بگیر که بی کله رها کنی وقتی بهت گفتم دیگه نفروش ،دیگه نفروشی و بی کله رها کنی
یاد بگیر من بهت کمک میکنم مثل همیشه
تا الان خوب میش رفتی آفرین من در تو میبینم لیاقت بهتر از این رو پس عمل کن به گفته ام و با خیال راحت چشم بگو
منم گفتم چشم خدا بهم نشونه ای بده درمورد نقاشی و شروع کارم برای نقاشی و سفارش گیری که آرومم کنی و ایمانم رو به باور اینکه از نقاشی میتونم پیشرفت کنم و ثروت و درآمد بی نهایت داشته باشم بهم عطا کنی
و منتظر نشونه ات هستم
و کل روز رو داشتم به فایل مصاحبه با استاد 20 رو گوش میدادم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزاری میکنم به خاطر تک تک گنجینه های امروز که کلی درس بود برای من
و برای تک تک شما دوستان و استاد عباس منش و مریم جان بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
دوستتون دارم
سلام عزیزم خوبی
طیبه جان من تقریبا کامنتهات رو دنبال میکنم
و خیلی تحسینت میکنم برای کسب و کارت
به تازگی قدم اول رو تموم کردم
و چند باری که کامنتهات رو خوندم تو ذهنم اومده که طیبه هم اگه دوازده قدم رو شروع کنه خیلی خوبه
چون استاد به یه نمایشگاه نقاشی میرن و صحبت های خیلی قشنگ و پرمغز میکنن
و سوای اینها من هر وقت کامنتت رو خوندم یه صدایی کاملا واضح بهم گفته به طیبه بگو دوازده قدم رو شروع کنه ولی بعد با خودم گفتم بابا تو که خودتم تازه شروع کردی و مقاومت کردم ولی امروز با خوندن این کامنتت مطمئن شدم که باید بهت بگم
انشالا که به کارت بیاد عزیزم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای نسرین جان
وای خدای من
با خوندن کامنتت گریه کردم
الان من چند دقیقه پیش اومدم تا رد پامو تو سایت بذارم که برای سه شنبه هفته پیش بود و انقدر این روزها اتفاق افتاد برام که فرصت نمیشد بیام تو سایت بنویسم
و الان که اومدم دیدم یه دایره آبی افتاده بالای صفحه کنار اسمم که نشان از ارسال پاسخ دوستانه
اومدم باز کردم دو تا پاسخ از زهرا مختاری عزیز برام اومده بود و جوابش رو نوشتم و تو یکی از صحبتاش برام نکشته بود که
صحبتش با من این بود تو رد پای روز 22 مهر و فایل اجرای توکل در عمل که من نوشته بودم و پاسخ نوشت که :
این جمله ای که از استاد فرشچیان نوشتی اصن روز منو ساخت،
منم تو دلم همچین درخواستی هست،که دوستدارم فقط نقاشی بکشم..و میدونم که اگر میخوام عالی بشم باید عالی تمرین کنم…
من در شبانه روز به خاطر بچه هام میانگین شش ساعت میخوابم و البته خیلی پر انرژی نیستم ،
ولی میخوام باشم،
غذامو کم کردم ،
ولی میخوام که بهتر بشم…
امیدوارم خداوند منو به جواب سوالاتم هدایت کنه.
دوست خوبم در پناه هدایت خداوند باشی همیشه.️
و من اینو براش نوشتم
به نام ربّ
سلام زهرا جان
اتفاقا منم چند روزه میگم خدا منو هدایت کن به سمتی که تغذیه ام رو درست کنم تا انرژی بیشتر داشته باشم و از الانم هم فعال تر باشم
و میپرسم که کی زمانش میشه من بتونم دوره قانون سلامتی رو بخرم
به خدا گفتم خودش هدایتم کنه اولین دوره رو بخرم و دوست دارم دوره قانون سلامتی رو اول بخرم ،چون حس میکنم بدنم باید بیشتر پر انرژی تر و سالم تر بشه تا بتونم بیشتر سعی کنم تا با آرامش بیشتر کنترل کنم ورودی های ذهنم رو
به خدا گفتم کاری کن من تا آبان ماه که استاد با قیمت قبل میفروشه دوره رو خرید کنم و پول تمام دوره رو خودم بدم
البته که خدا میده من چیکاره ام این وسط
به خدا گفتم کاری کن که تنهایی بخرم دیگه به مادرم نگم که شریکی بخریم و مادرمم دوست داره بخره
و استاد میگفت اگر خانواده تون راضی باشن میتونین فایلارو در اختیارشون قرار بدین اما اگر در مدار ددیافتش نباین نباید به زور بهشون بگین
و من میخوام خدا خودش کاری کنه که من به خووسته ام برسم
البته باز هرچی که خودش صلاح بدونه من دوست دارم اول دوره قانون سلامتی رو بخرم ولی اگر شد که خوشحال میشم ولی اگرم گفت یه دوره دیگه بخر چشم میگم
وای الان یه لحظه متوجه شدم ،جوری دارم حرف میزنم انگار 10 میلیون پول دوره تو حسابمه و دارم الان خریدش میکنم
وای چقدر لذت بخشه
جدیدا وقتی چیزی رو میخوام جوری میشه رفتارم که دارمش و لذت میبرم
خدایا شکرت
ممنونم که همه دوره های استاد رو بهم عطا میکنی
سپاسگزارم
یاد حرف همکلاسیم افتادم این هفته شنبه تو کلاس گفت
طیبه تو چجوری به همه این کارا میرسی و نقاشیات از ما تمیز تر در اومده
خندیدم و جواب خدا بود تو دلم گفتم خدا تو بودیا همه کارا رو برام انجام دادی
خدا که بهم گفته دیگه گل سر قلاب بافی نفروش و بچسب به نقاشی و بهم زمان داده که تا اواسط آبان میتونم بفروشم و بعدش دیگه باید اصل خارپشتی رو برم و عمل کنم و اونموقع هست که بهم اجازه رفتن به گام سوم خانه تکانی ذهن داده میشه
منم خیلی دوست دارم تمرکزمو فقط و فقط به نقاشی بدم
برای زهراجان بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
و الان که به پیام شما اومدم گریه کردم چشمام انقدر باز شد که داشتم از حیرت واقعا حیرت زده بی نهایت میشدم
آخه من نوشتم دلم میخواد اولین دوره ای که با درآمدم میخوام بخرم دوره قانون سلامتی باشه ولی خدا هرچی بگه میگم چشم و اگر درآمدم به جایی برسا که استاد گفته درآمدتون بیشتر شد که تونستین در کنار کارای دیگه تون برای دوره هزینه کنید اونموقع بخرید
چون من الان تازه یک ماهه که 23 میلیون دیدم
و سه هفته شد 19 میلیون
و همه رو دادم رنگ روغن و وسایل نقاشی و شهریه کلاسم
ولی از خدا درخواستمو کردم
و نذاشت چند ثانیه بشه که بعد گذاشتن رد پام اومدم به پاسخ شما دیدم نوشتیم 12 قدم رو بخر
و انگار خدا گفت قانون سلامتی نه
اول باید 12 قدم رو بخری
و میدونم که پولشو بهم میفرسته مثل همیشه که فراوان بهم عطا کرده و خدا بی نهایت بهم عطا میکنه
وای زهرا جان مختاری میگفت که خدا به همه چی تسلط داره ،خدا چقدر قشنگ این گفته زهرا خانم رو همین الان به من نشون داد
جوری که میدونست قراره من درجواب زهرا جان این حرفو بنویسم و بعد به شما گفته شده بهم بگین 12 قدم رو بخر که در جواب سوال من باشه
وای خدای من دارم از حیرت زدگی زیاد متحیر میشم
چقدر این چیدمان خدا به جا و دقیقه
حتی قبل اینکه من سوالمو بپرسم ،خدا از قبل جوابش رو در پاسخ شما دوستان نوشته بود تا وقتی من سوال کردم بهم جواب بده
وای
وای خدای من تو چقدر عظیمی
خدایا بی نهایت سپاسگزارم
امیدوارم که با قدم هایی که برمیدارم در مدار ددیافت دوره 12 قدم قرار بگیرم
آمین
هرچی بیشتر سعی میکنم عمل کنم به آموخته هام بیشتر خدا حیرت زده ام میکنه
برای شما بهترین ها و بی نهایت شادی و سلامتی و زیبایی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
سلام عزیزدلم
طیبه جان چقدر خوشحال شدم که قدم اول رو خریدی
قطعا هیچ چیز بی حکمت نیست و خدا نشونههاش و دقیق واسه آدم میفرسته
من هم دوست داشتم اولین دورهای که میخرم قانون سلامتی باشه ولی تو دوران شیردهی هستم و خرداد ماه دخترم دو ساله میشه گاهی وسوسه میشدم که تو اولین فرصتی که مهیا شد از شیر بگیرمش و دوره رو تهیه کنم ولی دیدم دلم نمیاد
الان میفهمم اون افکارم از عجله نشات میگرفته
و من خیلی نیاز به تکامل دارم و دوازده قدم این کارو انجام میده
من کامنتات رو که میخوندم فهمیدم تو خیلی اهل عملی و قدم اول رو که خریدم تو مدام تو ذهنم میومدی که اگه طیبه این قدم و بخره چقدر موفقتر میشه
چون استاد اصولی توضیح میده
خیلی با جزئیات و به ترتیب
قشنگ آدم خودشو کنکاش میکنه
و راه برات باز میشه
چیزی که من فهمیدم فقط باید عجله نکرد و دست از کمالگرایی برداشت
منتظر کامنتای قشنگتو نتایجت تو دوره هستم
موفق باشی دختر با اراده و عملگرا
به نام ربّ
سلام نسرین جان
من بعد دیدن پیام شما و پیام دوست دیگه که براتون نوشتم
امروز هدایت شدم به فایل جدید که استاد گذاشتن
و خدا شگفتانه بهم نشونه داد
و دقیق نشونه داد که میتونم امروز قدم اول رو بخرم
و من فصل اول دوره 12 قدم رو امروز بعد اذان مغرب خریدم
چقدر خدا دقیقه که داره از پاسخ های دوستان انقدر دقیق چیدمان رو میچینه و هدایت میکنه
abasmanesh.com
لینکشو برات میذارم دوست داشتین بخونین چی شد خریدم دوره رو
درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1 – صفحه 8