«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 312
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-37.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-21 00:00:002024-06-09 14:55:43«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
روز اول سفر نامه من
استاد گفتین از خودتون ردپا بذارین همش توی ذهنم اونم خب توی گوشی خودم مینویسم چرا باید اینجا بذارم ؟! مقاومت شدید داشتم فکر کردم چرا اینقدر نسبت به این حرف مقاومت دارم دیدم بله بله درسته من میترسم ، میترسم از حرف بقیه ، میترسم بگن چقدر داغونه این بشر، بگن چقدر ادم بدیه که اینجور دیدگاه هایی داره و…. حتی از اینکه اینجا پیش شما دوستانی که به دور از هرگونه قضاوتی هستین و اگه هرکی مشکلی داره عادت بدی داره باور اشتباهی داره بدون اینکه مسخره اش کنین بدون سرزنش و بدون قضاوت فقط دارین راهکار میدین که چیکار کنه تا حالش بهتر بشه تا بتونه تغییر کنه…با این وجود بازهم می ترسیدم درصورتی که همیشه ادعا میکردم حرف مردم برام مهم نیست به اینجا که رسید دیدم نه بابا کجای کاری دختر حرف مردم برات مهمه خوبم مهمه ، که الان اینجوری داره خودشو نشون میده و برات بهانه میتراشه ، خوشحالم که یکی دیگه از باورهای غلط وجودم رو پیدا کردم خدایا شکرت …. تصمیم گرفتم اولین قدم برای ایجاد عزت نفس رو بردارم و اونم اینکه ترسم رو بذارم کنار و پیام بذارم توی همین سفرنامه و خودافشایی کنم بدون سانسور…… راستش این سفرنامه نشانه امروز من بود اول با خودم گفتم اووووه ۳۰ جلسه است کدوم الان نشانه منه و میخواد راهنمایی ایم کنه،بعد گفتم عجله نکن متن رو بخون فایل رو ببین بعد ، توی فایل که استاد گفتین نگران نباش اگه الان میخوای شروع کنی و از بقیه عقب افتادی!هیچ عجله ای نکن و هرچندتا فایل رو میتونی در روز گوش کن و عمل کن ، چقدر دلم آروم گرفت با این حرف
بعد از اون روز اول سفرنامه رو باز کردم و وقتی متن رو خوندم برای چند ثانیه میخکوب شدم «احساس گناه» وای که خدای من چه دقیق هدایت میکنه ادمو بشرط اینکه حواست باشه ، تموم متن رو با گریه میخوندم ، ی حال عجیبی داشتم چون دقیقا دو روز بود که بابت ی اتفاق ی عذاب وجدان و حس گناه بدی بهم دست داده بود همش داشتم خودمو سرزنش میکردم و اینقدر توی این حس بد مونده بودم و نمیدونستم خودمو ازش رها کنم که حال جسمی ایم هم بد شد !!
این حس گناه و عذاب وجدان اونقدر نجوا کرد توی ذهنم که منو به نام امیدی کامل رسوند به اینکه به هیچ دردی نمیخورم!بودنم بی فایده است! همه نا امیدی ها رو آوار کرد روی سرم اینکه الان برای موفقیت،برای ی زندگی خوب برای حال خوب دیر شده و الان دیگه فایده نداره، همیشه بقیه رو نگاه میکردم هم سن های خودم یا کوچیکتر از خودم که ببین اونا به همه چی رسیدن اما تو چی تو به کجا رسیدی!!همه از تو بهترن،موفق ترن،حالشون بهتره و همیشه خودمو سرزنش میکنم که نتونستم اونجوری که دوست دارم باشم و همیشه هم میگفتم اگه بابام پول داشت اگه پارتی داشتم اگه بهتر بودم اگه تحصیلات بهتری داشتم اگه روابط بهتری داشتم و… الان منم حالم خوب بود زندگی عالی داشتم و لذت میبردم!!!
استاد شما بی نظیری واقعا لایق همه چیزایی که داری ، هستی ، چون فهمیدی درک کردی شناختی خدای خودتو باورش کردی و ایمان آوردی ایمان واقعی نه در حرف
چقدر غبطه میخورم به شما و تحسینتون میکنم آرزو دارم ی روز منم مثل شما اینقدر خدارو درک کنم و آروم باشم
مریم شایسته عزیز تو یکی از بهترین عمل کننده ها به قوانینی،بی نهایت ممنونم ازت بابت این همه تلاش برای به درک رسوندن بهتر ما از آموزه ای استاد عزیزم
این فایل علت تموم نرسیدن ها رو بهم گفت الان میفهمم که همه زندگی شرک ورزیدم
،میگفتم خدا اما از آدما و شرایط میخواستم نه از خدا
همیشه نگران بودم که فرصت ها تموم شده و دیر شده
همیشه خودمو بخاطر کوچکترین اشتباهی سرزنش کردم ساعت ها و روزها اشک ریختم و از اینکه خدا هیچ وقت منو نمیبخشه ، حالم بدتر میشد و این چرخه بدتر و بدتر میشد الان میفهمم که میگین اگه توی حس گناه بمونی باعث میشه که اون موضوع بازهم رخ بده آره دقیقا همینه و من اینو نمی دونستم فکر میکردم با اشک ریختن با فکر کردن به اشتباهم با غصه خوردن شاید خدا دلش به رحم بیاد و منو ببخشه !! اینم باور غلط دیگه که از بچگی بهمون گفتن اگه اشتباه کردی بخشیده نمیشه از خدا بترس!! اونقدر ترسیدم از خدا که فاصله ام غیر قابل اندازه گیریه! همیشه میگفتم اگه از رگ گردن نزدیک تره پس چرا حسش نمیکنم!چرا کمکم نمیکنه! الان میفهمم که چه دیوار و سدی ساختم با این حس گناه و عذاب وجدان و اینکه دیگه دوستم نداره ، چقدر مانع شدم که اتفاق های خوب برام بیوفته، که موفقیت کسب کنم، آره منم با این حس گناه خودمو لایق هیچی نمیدونستم تازه اگه اتفاق بدی می افتاد میگفتم بخاطر گناه و اشتباهی که کردی حقته!! نمیدونستم اصلا به خدا ربط نداره و این فقط بخاطر فرکانس های که خودم ارسال کردم !! خدای من چقدر به خودم ظلم کردم !! منو ببخش …خدای من چقدر جهل ! چقدر نا آگاهی! چقدر دور بودن از توحید،
«او همیشه خدایی ایشو میکنه این منم که مانع میشم منم که کلی خاک گرفتم پر آلودگی و کثیف شدم اونقدر که نمیتونم حس قشنگ کنارش بودن رو درک کنم !! »
استاد بی نظیرم ممنونم که دستی شدین از دستان خدا که به من بگین :
خدا خیلی خیلی خیلی مهربونه و میبخشه اشتباه اتو فقط حواست باشه مشرک نشی که اونوقت ناراحت میشه ازت و نمیبخشت
که اگه داری این حرفا رو میشنوی ی روزی ی جایی از خدا خواستی و الان توی مسیر هدایتی خدایاشکرت😊
که فرصت ها همیشه هست ، نگران نباش
که توی احساس گناه نمون هیچ چیزی بهتر نمیکنه تازه روزای بعدتم خراب میکنه
که قبول نکن هر حرفی که گفته شده برو فکر کن تحقیق کن خودت بهش برس بعد بپذیر
که من نمیتونم زندگی کسی رو تغییر بدم با رفتار و اعمال و حرفام
که توی فرکانس اشتباهاتت نمون و فقط درسی که باید میگرفتی رو بگیر
که خدا عاشقمه
که احساس گناه = نداشتن لیاقت = نداشتن عزت نفس که تا اینو حل نکنم نمیتونم زندگی خوبی رو تجربه کنم هرچقدر هم که تلاش کنم و دعا کنم و گریه کنم و التماس
که من لایقم که من ارزشمندم که من میتونم و باید به همه خوبی ها نعمت ها ثروت ها شادی ها … برسم چون این طبیعیه و اگه نرسیدم غیرطبیعیه و خودخودخودم مانع شدم نه خدای مهربونم که همیشه نرسیدن ها رو به اون نسبت میدادم
از خدای مهربونم میخوام کمکم کنه تا بتونم خودمو ببخشم خودمو دوست داشته باشم و بتونم حس لایق بودن که خدا به منم داده رو توی وجودم بیدار کنم و بتونم عزت نفسم رو بالا ببرم تا دریافت کنم تموم نعمت های خدا رو توی همه جنبه های زندگی خدایا شکرت که تونستم ی قدم بردارم ممنونم که دست منو محکم گرفتی و پا به پا توی این مسیر کنارمی
در پناه خدای مهربون
به نام خدا
این فایل یکی از جامع ترین فایل هایست که میشه در سایت نام برد
استاد توی این جلسه موضوعات اساسی رو ذکر میکنه البته خیلی باز نمیشه مثل دوره ها و بنظرم میشه هر بار درک اساسی از این فایل گرفت
امروز ظهر توی حیاط داشتم با خودم فکر میکردم و دقیقا یادم نیست داشتم چه موضوعی رو توی ذهتم منطقی میکردم که به ذهنم رسید که ببین دقیقا این قضیه هم مثل قضیه حجاب میمونه
که هر کسی توی دنیای خودش داره چیزیو تجربه میکنه
مثلا تو با حجاب باشی یا بی حجاب توی مداری قرار میگیری که نتیجه باورها و یا همون فرکانس های غالبت دریافتت کنی
تا الان که ساعت 3:16 بامداد هست من عدایت شدم به الگو هایی که قبلا میدیدمشون
اما توجهم جلب نشده بود
دو زن خواننده مسلمان
توجه کنید خواننده و مسلمان
یعنی همون اسلام و نماز و قران و فلان
یک خواننده چینی و یکی دیگر اندونزی
امشب دوباره هدایت شدم بهشون
میدونید تازه فهمیدم که جهان چقدر هوشمنده
استاد من از همون ادمهایی بودم و هنوزم میتونم بگم هستم که زیاد فکر میکنن
البته هر بار با شناخت قوانین این برام قابل کنترل تر شده
اما الان دارم یه چیزای جدیدی رو لمس میکنم اینکه فقط کانون توجه من درکاره نه فکری نه تجسمی و نه…
یعنی فکر یکی از همون ابزارهایی که میشه برای تغییر کانون توجهمون ازس استفاده کنیم
اما کانون توجه یه دونست
اصله
و ارتباط مستقیمی با احساس ما داره
این آگاهی رو خانم شایسته عزیز
بسیار مفصل در مقالع چرا با وجود اینکه قانون را میدانم ولی احساس خوبی ندارم ذکر کردند
اون مقاله های دوره جهان بیتی من زیاد خوندم و حتی پرینت گرفتم
اما انگار الان داره کم کم دو ریالیم میوفته
در نتیجه این دارع ثابت میکنه که هدابت شدن من به سمت این الگو ها بی دلیا نبود
قبلا توی کامنت هام در مورد حجاب گفتم
و یه کوچولو از تفکراتی که خانم های محجبه دارن
اما این الگو های امشب ذهنم به تفکر وا داشت
چرا؟
چون اون خانم چینی عه خیلی باحجابه
ولی اون خانم اندونزی عه اتفاقا بی حجابه
بعد دقیقا زمانی مقعنه میذاره سرش که میخواد قران بخونه
تا سیبیلم داره (خداییش هنوز این برام هضم نشده که چرا و چه جوری فکر میکنه)
میدونید چرا چون توی فضایی که من بزرگ شدنم اصلاح صورت کار پسندیده ای تلقی شده و بعد این کل صورتش رو تمیز میکنخ جز سیبل هاش
کاش میتونستم عکسش اینجا بذارم
خلاصه اینکه این الگو ها دو تا از افراد مشهور هستند
و درکنار خوانندگی شهرت خیلی خوبی ام توی showها دارن
مثلا من عکس این خانم چینی با حجاب کنار دوستان بی حجاب
یا عکس های خانم اندونزی رو کنار خواهراش که باحجابم دیدم
میتونن اثبات کنن که هر کدوم توی دنیا خودشون هستن
یعنی هرکسی توی ذهنش یه واقعیتی ساخته و اونو داره تجربه میکنه
جالبه که اون خانم چینی هم خیلی با اعتماد میخونه حتی اهنگای خواننده های خارجی ام بلده
و تا جایی که میدونم به دو سه تا زبون مسلطه
خیلی برام جالب بود که قانون اینقدر سریع جواب داد در صورتی که من خیلی زیاد مانور نداده بودم
ولی دوباره امشب منو هدایت کرد
هرچقدر بتونم اینو بیشتر لمس کنم که جهان بینهایت واقعیت های متفاوت داره و هرکسی یه واقعیت برای خودش میسازه
خیلی چیزا درست میشه خود به خود
خیلی ترسام کنار میره خود به خود
یعنی شمایی که خانم هستی و داری کامنت منو میخونی و اعقاید مذهبی داری
اگر متوجه بشی که هر چی که در مورد هرچی باور کنی همون تجربه میکنی دیگه از پوشیدن لباهایی که دوس داری
یا خندیدن توی خیابان
یا کسی مثل من از شیطنت های بچگانه ترسی نداریم چون میدونیم هیچ قدرتی نمیتونه دنیای ما رو دچار ناامنی و بهم بریزه
چون جهان هوشمنده
همه ی اینا اول همه از ایمان من به سیستم و دوم ساختن منطق های محکم میاد
خیلی خوبه که ما با تفکر و بذون تعصب به این نتیجه برسیم ک این مسیر درسته.. یا نه…
خیلی خوبه که ما دیگران از زندگیمون حذف کنیم و فقط بخاطر خودمون دنبال حقیقت باشیمم.
امیدوارم اون روز زودتر برسه که بیام اینجا بنویسم براتون که دارم به شیوه ای که دوست دارم لباس میپوشم همون چیزی که توی ذهنم همیشه بهش فکر میکردم.
استاد جان فعلا این کامنت از ما داشته باش
و باورات تسبیت کن
تا هدایت بعد و بیام و بنویسم.
شب همگی بخیر😎👋
احساس گناه یک احساس ویرانگری هست که تمام پلیدیها زشتیها بدبختی های جامعه و خود کم بینی ها از احساس گناه و احساس افسردگی می یاد
بعد ترین احساسی که فرکانس ویرانگر به جهان هستی ارسال میکنه احساس گناه احساس افسردگی
احساس گناه یک فرکانس مخربی هست که هر روز باعث از بین بردن اعتماد به نفس ما میشه
احساس گناه که همیشه تو ذهن ما هست و همیشه تو ذهن ما داره نش خار میکنه و اگر این سیکل معیوب رو در وجودمون از بین نبریم و این احساس گناه رو ادامه بدیم هم در این جهان و هم در آخرت زندگیمون تبدیل به جهنمی می شه که هیزمش رو خودمون برای خودمون تهیه کردیم و این هیزم رو تبدیل به آتشی می کنیم که تمام دود مان مون رو به به باد می ده و اعتماد به نفس و عزت نفس مون هر چه قدر بالا باشه این احساس گناه جلوی عزت نفس مون رو میگیره و باعث میشه که ما هیچ حرکتی تو زندگیمون نکنیم و استاد به خاطره اینکه تو برنانه هاشون هی تکرار میکنه که این احساس چه قدر خطرناک هست اگه از بین نبریم مسیر درست رو پیدا نمکیم
* و چطور این احساس گناه رو از بین ببریم ؟
اول باید غفور و رحیم خداونده رو باور کنیم باور کنیم باور کنیم که خداوند تمام گناهان ما رو می بخشه هر چه قدر گناهان ما بزرگ باشه خداوند می بخشه خداوند تو قرآن چند ده بار تکرار کرده که گفته من غفور و رحیم هستم من می بخشم تمام گناهان شما رو باید بگیم که ما خطا کردم خدایا من و ببخش خدایا من رو به راه راست هدایت کن کمکم کن که راه درست رو پیدا کنم همون دعایی که حضرت موسی نوح و یونس کرد خدایا من به خودم ظلم کردم من رو هدایت کن که اگه هدایتم نکنی از گمراه هان خواهم بود
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیز و دوستان گلم😍
امروز ۵ بهمن ۹۹
اولین روزیه ک همراه شدم با این سفرنامه و اولین کامنتم رو هم اینجا میزارم تا تعهدی داده باشم بخودم که هر روز همراه باشم با این سفر رو رد پایی ازخودم بجا بزارم
🌱🌱🌱
خیلی جالب و قشنگه ک اولین فایل سفرنامه،این فایله!
همین اول راه خودم رو بخشیدم بخاطر خطاهایی ک ناخواسته و نااگاهانه انجام داده بودم،خطاهایی ک فهمیدم خیلیاشون اصلا گناه نبوده و من الکی خودمو روحمو عذاب دادم و چه لحظه هایی ک با احساس گناه گذروندم و اعتماد بنفسمو خراب کردم
چیزی به اسم عذاب وجدان وجود نداره!!!
اصلا از کجا اومده؟ریشه ش کجاس؟
خیلی برام جالب بود و واقعا ازاین زاویه بهش نگاه نکرده بودم ک عذاب وجدان درهر کشوری دقیقا ربط داره به فرهنگ اون منطقه!
چرا کور کورانه هرچی گفتنو قبول کردم
چرا نرفتم دنبالش ببینم چقد درسته
چرا قرانو نخوندم تا درک بهتری داشته باشم…
(مهم اون چیزیه ک من دوست دارم
که بهم حس خوبی میده)
در قران چیزی به اسم حق الناس نداریم
ما نمیتونیم به کسی ظلم کنیم ،ما توانایی تغییر زندگی هیچ کسی رو نداریم
حتی دعای مادرهم تاثیری توی زندگی بچه هاش نداره!
یه عمره بهمون گفتن ک با دعای مادر به همه چیز میرسی!!!!
امروز مادری اومد توی ذهنم ک مدام درحال دعا کردن برای بچه هاشه و دائم خیر و برکت طلب میکنه برای بچه هاش
اما زندگی بچه هاش هیچ تغییر مثبتی نمیکنه !
و اینجاست ک میفهمم واقعا ما نمیتونیم زندگی کسیو تغییر بدیم چه به سمت خوب چه به سمت بد !
مگر اینکه خود طرف هم بخواد و خدا هدایتش میکنه به مسیر درست.
من اگر به کسی عشق بورزم خودمو شکوفا میکنم
و اگر ضربه ای به کسی بزنم خودم رو نابود کردم
من قسمتی از خداوندم
خداوند عاشق منه
خداوند بخشنده است
از گناهای کوچیک من میگذره پس من چرا از خودم نگذرم؟
چرا من خودمو نبخشم؟
اگر خطایی کردم باعث پیشرفتم شده اگر احساس گناه داشته باشم اون خطا بیشتر و بیشتر توی زندگیم تکرار میشه
با تغییر دیدگاه باید احساسمو خوب کنم
با خدا هماهنگ باشم چون مهم ترین قانون کائنات اینه:
احساس بد =اتفاقات بد
احساس خوب =اتفاقات خوب
خدایا هزاران بار شکرت بابت اگاهی امروزم♥️
سلام
به همگی منجمله استاد عزیزم و همه بچه های این خونواده که نزدیک تر از هر کسی توی زندگی من هستند همینجا از تک تکتون تشکر میکنم به خاطر کامنتای خدایی و پر از آگاهیتون که منو سر مست از هر چیزی توی دنیا میکنند
اما در مورد سفرنامه شاید نزدیک یک سالی هست که تو سایت استاد عزیزم هستم و نتیجه های کوچیک و بزرگ زیادی رو توی زندگیم دریافت کردم نزدیک شیش ماه هست که میخام استارت این سفرنامه شگفت انگیز رو بزنم ولی امان از نجواهای شیطان و ترس
آره همین ترس نمیزاشت ولی امروز اومدم که تعهد بدم و شروع کنم
امروز شروع کردم به دانلود کردن این فایل
این فایل رو ی بار دیگه ام شنیده بودم ولی امروز خیلی بهتر درکش کردم و البته به همراهشم بغض گلو مو گرفت و اشکامو جاری کرد اومدم که شروع کنم و بگم از خودم و زندگیم
اینم بگم امان و صد امان از بچگی، بچه ها مواظب باشید که هیچ وقت هیچ وقت چیزی رو نگید که یک کودک رو آزرده و ناراحت کنید درسته اون حرفی رو که گفتید رو شاید برای همیشه فراموش کنید ولی ذهن و ناخودآگاه اون کودک هرگز
من وقتی که دو سالم بود پدرمو توی تصادف از دست دادم وقتی ک پدرم فوت شد من چیزی رو ازش تو ذهنم بیاد ندارم
ولی تنشای بعد از مرگ رو کاملا به یاد دارم که چطور عمه و عموهای من
من رو مقصر مرگ پدرم میدونستند میگفتند تو شومی نحسی روی پیشونیته یا شاید تو بجای پدرت میمردی و هزاران هزار تخریب دیگه 😪😪😪😪
و این تخریب روحیه تا ۵ و ۶ سالگی من باهام بود واین مسئله باعث شد ( طبق حرف استاد فردی که اعتماد ب نفس نداره یا برونگرا میشه یا درونگرا ) من اولیش شدم یه دختر شر و شور که هر جا میرفتم من رو به عنوان زلزله ده ریشتر میشناختن همه چی رو میشکوندم یا خراب میکردم هیچ کس دلیل اینکارای من رو نمیدونست ولی خودم خوب میدونستم چرا؟؟؟؟
تو همون بچگی یه حس گناه با من بود تا امسال که جز بهترین سالای عمرم بود فهمیدم ریشه این کمبود عزت نفسم چیه این حس گناه رو که من مقصر مرگ پدرم هستم رو از بین ببرم و بفهمم که هر کسی مسئول سرنوشت خودشه و هیچ کس نمیتونه به کسی ظلم کنه رو این باور بفهمم و به یقین برسم و اینکه اون آدما رو ببخشم با اینکه روحیه امو تخریب کردن ولی باز بخشیدمشون و رهاشون کردم و گذشته رو دارم محوه محو کنم از توی ذهنم که تا حدودی ام موفق شدم
این روزا ب شدت عاشق خودم شدم و دوست دارم که تنها باشم و با اینکه فعلا محصول عزت نفس استاد رو نخریدم ولی تو لیست آرزوهام هست که همه محصولات استاد به ویژه عزت نفس رو بخرم
امسال از نظر ۹۹ درصد آدما مزخرفترین سال بود ولی برای من و خونوادم بهترین سال عمرم بود چون واقعا آرامش رو چه از درون و چه از بیرون تجربه کردم
استاد یه روز میرسه که میام از نتایج درخشانم مینویسم که چه گلایی کاشتم و از کجا به کجا رسیدم من خیلی از خودم و زندگیم نمیگم که نتایج فوق العاده بگیرم و بیام بگم آره آره این منم که به اینجا رسیدم
مرسی که کامنت من رو خوندید
با آرزوی بهترینا برای کسایی که تو مدار تغییرن
( به نام خدا )
سفرنامه روز اول من :
زمانی احساس گناه میکنیم که دچار عذاب وجدان بشیم و وجدان از فرهنگی که توش هستیم نشات میگیره و توی هر فرهنگی متفاوته .
ما نمیتونیم به کسی کمک کنیم یا اینکه مسیر زندگی کسی رو تغیر بدیم مگه این که طرف مقابل باور داشته باشه که ما این قدرت و داریم ولی در واقع ما داریم به خودمون ضرر میزنیم طبق قانون و تاثیری توی زندگی اون ها نداره و حتی اگه طرف در مدار درستی باشه به سود اون درواقع عمل میکنیم .
خطاها و اشتباهات باعث پیشرفت بشر و جهان میشه و اگه اون ها نباشند ما هیچوت پیشرفت نمیکنیم رشد نمیکنیم بخشی از شخصیت ما و تجربیات ما توی اون ها شکل میگیره باید تصمیم بگیریم از خطاهامون درس بگیریم .
احساس گناه به خاطر خطاهایی که داشتیم فقط تکرار اون خطارو بیشتر میکنه درواقع طبق قانون ما اگه توی مدار درست و مسیر درست قرار داشته باشیم دیگه خطا و اشتباهی رخ نمیده و ما هدایت شده هستیم از سوی خدا .
نباید به خاطر خطاهای که کردیم خودمون رو سرزنش کنیم زمانی که رنجی به ما میرسه باید صبور باشیم و اینو بدونیم که خطاها اومدن که مارو رشد بدن اون ها دوست ما هستن و به نفع ما عمل میکنن باید امید داشته باشیم و احساسمون رو خوب کنیم چون احساس گناه احساس خود ارزشی که مهم ترین قسمت اعتماد به نفس هست رو از بین میبره .
به نام الله مهربان
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
اولین روز سفرنامه………………………………………………………………………………………………………………..
احساس گناه نتیجه ی عذاب وجدان هستش و وجدان وابسته به موقعیت جغرافیایی و محل زندگی هر انسانی شکل می گیرد.در قومیت و فرهنگ های مختلف می توان شکل متفاوتی از وجدان را مشاهده کرد.
لازمه برطرف کردن احساس گناه شناخت صحیح وجدانهای موجود در خودمان است , برای شناخت وجدان باید چند راهکار را به کار برد که عبارتند از:
1 – نگاه جهانی به موضوعات
2 – بی اهمیت دانستن حرفها و نظرات مردم
3 – مطالعه آیات مربوط به گناه در قران و تفکر در آنها
4 – بی تاثیر دانستن خودمان در سرنوشت دیگران
5 – ایمان به بخشنده و تواب بودن خداوند
6 – استفاده از اشتباهات و تجربیات به عنوان عاملی برای پیشرفت
نگاه جهانی به موضوعات : با نگاه جهانی می توان وجدان های مربوط به یک موضوع را در فرهنگ های مختلف پیدا کرد و
می فهمیم چه دید گاهها و تفکراتی در جوامع مختلف نسبت به آن موضوع وجود دارد .
بی اهمیت دانستن حرفها و نظرات مردم : باید به این نکته توجه داشت که برخی از وجدان ها صرفا به دلیل عدم موفقیت ما برای راضی نگه داشتن مردم به وجود می آیند .
مطالعه آیات مربوط به گناه در قران و تفکر در آنها : به نقل از استاد “قران خیلی واضح درباره ی گناه صحبت کرده” و
“چیزهای که ما فکر می کردیم گناه اصلا از نظر قرآن گناه محسوب نمی شوند” .
بی تاثیر دانستن خودمان در سرنوشت دیگران : بارها این موضوع در فایل های استاد مطرح شده که ما هیچ تاثیری در سرنوشت دیگران نداریم .پس با توجه به اینکه هیچکس جز خودمان نمی توتند به ما کمک کند (حتی دعای مادر) وفقط این خودمان هستیم که همه چیز را میسازیم , فلذا هیچ کس در جهت شر نمی تواند ضربه ای به ما بزند (عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد) و اگر در مدار درست باشیم هر ضربه ای ما را به موفقیت و پیشرفت بیشتر می رساند (داستان حضرت یوسف و برادرانش).
ایمان به بخشنده و تواب بودن خداوند : ایمان به اینکه هر بنده جزئی از خداوند است و خداوند بندگان را به خاطر خطاهای کوچک مجازات نمی کند.
استفاده از اشتباهات و تجربیات به عنوان عاملی برای پیشرفت : به خاطر اشتنباهات ناراحت نباشیم و احساس گناه نکنیم چرا که بسیاری از پیشرفتها بشری به واسطه اشتباهات به وجود آمده اند.زندگی دنیا یک جزء کوچک از ابدیت ما می باشدپس باید حواسمان باشد که به هنگام برخورد با مشکل ویا یک پیشامد صبور باشیم و تقوا پیشه کنیم (احساس بد = اتفاقات بد) و به خودمان متذکر شویم در هر اتفاقی خیری برای ما است.
در آخر این جمله طلایی استاد “مهم ترین عامل موفقیت داشتن عزت نفس و مهم ترین عامل داشتن عزت نفس داشتن احساس خود ارزشی و تنها چیزی که میتواند احساس خود ارزشی را از بین ببرد عذاب وجدان است . ”
در پناه الله مهربان شاد و سلامت و پاینده باشید
به نام خالق مهرو ماه
سلام به همه
امیدوارم حال دلتون عالی باشه💕
امروز برای بار دوم این سفر رو شروع کردم
دفعه اول تا ۱۰ روز دست و پا شکسته جلو رفتم و رها کردم کارم رو!
اینجا قبل از شروع یه قول گفتن استاد که به خودمون بدیم و من اون قول ندادم
گفتن قول بدیم و متعهد بشیم، یه تعهد غیر قابل مذاکره و بی بهانه برای نوشتن این سفر نامه شخصی
برای اینکه اینجا کامنت بذاریم و بنویسم از سفر هر روزه مون، و من این کار رو نکردم… هر کاری میکردم و با خودم کلنجار میرفتم نمیتونستم اینجا بنویس شاید ترس بود و شاید باور اشتباه که توی ذهنم بود
هر چیزی که بود ترجیح دادم باهاش مقابله کنم و بعد از یه مدت دوری از این فضای قشنگ بیام اینجا اما تمام کمال!
الان که مینویسم حس میکنم باید نوشته میشده هر چیزی که توی ذهنت میاد بعد از هر جلسه و دلیل تاکید استاد هم همین بوده ☺️و خدا رو شکر میکنم که دارم مینویسم و کامنت میذارم
روز اول سفرنامه
احساس لیاقت و ارزشمندی
عذاب وجدان و احساس گناه
دو تا موضوع که مطلقا روبروی هم هستن و هیچ جوره نمیتونن در کنار هم باشن
اینکه بتونم این باور خود ارزشی رو توی خودم به وجود بیارم بنظرم قشنگترین اتفاق میتونه باشه چون باور خود ارزشی و احساس لیاقت آرامش درونی رو به دنبال داره
و طبق گفته استاد
موفقیت و ثروت سراغ یه ذهن آروم و مطمئن میاد…
نکته دیگه ای که واسم جالب بود توی این قسمت، تعریف هر کس از وجدان بود…
و اینکه اگه یه مسئله رو از دید جهانی و دید بزرگتری ببینی چقدر تفاوت میبینی و باعث میشه که هر چیزی رو به راحتی قبول نکنی
اینکه خیلی از ثانیه های هر کدوم از ما گره خورده بوده به احساس گناه، و اتفاقی به اسم عذاب وجدان…
اینکه ما باعث شدیم زندگی خیلیا نابود شه و با کارمون زندگی خیلیا رو تغییر دادیم، بشخصه واسه من یه سد بزرگ ذهنی بوده و هست و این احساس باعث میشد قلبم تیره و سیاه بشه از حس بد از احساس گناه و حال ناآرومی که با خودم میگفتم آره من زندگی فلانی رو خراب کردم
من اینجا باعث شدم فلانی به نتیجه نرسه و یه عالمه مثال که میاد توی ذهنم
اما وقتی استاد گفتن “شما توانایی تغییر زندگی و سرنوشت هیچ کس رو ندارید” انگار آبی بود روی آتیش دلم که آروم کرد منو
که بیخیال آروم باش دختر
تو زندگی کسی رو عوض نکردی
تو باعث نشدی کسی بیچاره شه
اگه کسی هم اذیت شده آزار دیده، باید اون اتفاق براش میوفتاده فقط توی یه مداری بوده که شما دوتا در کنار هم قرار میگرفتید و اون اتفاق واسش میوفتاده… اون اتفاق سرش میومده چه با حضور تو چه با حضور یه آدم دیگه
و این واقعا کمک کرد منو تو آروم کردن خودم
نکته بعدی درباره حق الناس و گناهی که بخشیده نمیشه بود که بشدت تجربه میکردم اما وقتی استاد گفتن تنها گناهی که بخشیده نمیشه شرک هست شرک بخدا
دیدم عوض شد از اینکه چه چیزهایی رو گناه میدیدم در حالیکه اصلا گناه نبودن و چه چیزهایی که بنظرم گناه نبوده و گناهی بوده که بخشیده نمیشده
وقتی به زندگیم نگاه میکنم کم و بیش میبینم که شرک داشتم شرک به خدا چه آشکارا و چه نهان و پنهان
میدونی اینکه میگفتم اون فرد باعث شده من موفق نشم این یعنی شرک بخدا
اینکه میگفتم اگه کمک فلان آدم نباشه من به هیچ جا نمیرسم یعنی شرک یه خدا
و یه عالمه اتفاق دیگه که همه خیلی ریز شرک محسوب میشدن و من حواسم نبوده
اینجا نمیخوام خودم رو مقصر نشون بدم
میخوام بگم الان که فهمیدم، ترجیح میدم حواسم به رفتارم گفتارم و افکارم باشم که دچار شرک نشم اونم شرک به خدا
فکر کنم روزام قشنگتر بگذرن اینجوری😌
استاد یه سری باور گفتن که بنظرم خیلی میتونه کمک کنه بهمون توی این راه
۱_من توانایی تغییر زندگی کسی رو ندارم چه در جهت خوب چه در جهت بد
۲_خدا بسیار بخشنده و تواب هست و من قسمتی از خدا هستم و خدا عاشق منه💕
۳_تمام پیشرفت ها نتیجه اشتباهات هستن
و اگه خطا کردیم و از اون خطا درس بگیریم نه اینکه با احساس گناه باعث رخداد بیشتر اون خطا و اتفاق بد بشیم
و اینکه استاد گفتن میشه از اهرم رنج و لذت استفاده کرد که احساس بد باعث اتفاقات بد میشه پس با تغییر دیدگاهمون میتونیم حس بد رو به حس خوب تبدیل و اتفاق بد رو به اتفاق خوب تبدیل کنیم
من این باور رو با تمام وجودم حس کردم
که اتفاقات بد نتیجه احساسات بد هستن
توی دو هفته اخیر این احساسات بد با یه آهنگ بشدت غمگین شروع شد
من شروع کردم به گوش دادن یه آهنگ غمگین و تمام وجودم رو حال بد فرا گرفت
یه اتفاق خیلی بد چند روز بعدش افتاد و من به جای اینکه حس بد رو به حس خوب تبدیل کنم انقدر خودم رو غرق اون حال بد کردم که اتفاقی ناگوارتر از اتفاق قبلی افتاد که من چندین روز درگیرش بودم
میخوام بگم به عنوان یه تجربه واسه همه ی بچه ها و دوستان که این حس بد میتونه از یه فکر بد یا آهنگ بد باشه
در اصل باید مراقب ورودی های ذهنمون باشیم
افکار خوب
اصوات خوب
کلام خوب
رفتار خوب
مسلما نتیجه ای که دربر داره اتفاقات فوق العاده هست💕
و در آخر خوشحالم که شرایط فراهم شد و جوری پیش رفتم که الان این جا هستم، جایی که میتونم خودم رو تغییر بدم و زندگی رو زندگی کنم با عشق و محبت و آرامش
و خدا رو شکر میکنم که این راه و مسیر برام همراه شد و شاکرم که با استاد آشنا شدم چون وقتی اینجام حال دلم خوبه و چی قشنگتر از این🥰
برای همه آرامش و لبخند و ثروت و سعادت رو آرزو دارم
حال دلتون بهشت 😇❤️
پایان روز اول سفر تحول زندگی من
سلام مائده جان بی نظیر. عاشقتم دوست عزیزم. چقدر فوق العاده و زیبا مینویسی. اون قسمتی که گفتی “من زندکی هیچ کسی رو خراب نکردم” و اگر من نمیکردم اون کار رو باهاش یکی دیگه میکرد چون تو اون مدار بوده برای منم اب روی اتش بوذ که بابا تو زندکی هیچ کسی رو نمیتونی خراب کنی هر کاری هم کرده باشی چه اگاهانه چه ناگاهانه در نهایت اون فرد نتیجه باورش رو میگیره و منم اگاهانه کاری نکردم و بفرض هم کرده باشم هم به خودم ظلم کردم و اون فرد براش میر میشه یا اگه نشه یکی دیکه اون کار رو به ختطر مدارش میکرد. دمت گرم. امیدوارم که عشق سعادت یلامتی کره کشایی تعهد نتایج پایدار عالی از در و دیوار اسمان و زمین وارد زندگیت بشه.
مرسی دوست عزیز🥰
خوشحالم که موثر واقع شدم و باعث شده حتی کمی هم از احساس گناهتون کم بشه☺️🌿
دیشب من خواب خیلی بدی دیدم
فوق العاده بد بود و انقدر احساسات شدیدی رو توی خواب تجربه کردم که صبح وقتی پاشدمم اون حس باهام بود انگار اون اتفاق واقعا افتاده بود چون من اون احساسات شدید رو واقعی تجربه کرده بودم
هیچ فرقی با واقعیت نداشت…
دیدم یه گوساله سفید با خال های بزرگ سیاه تو حیاطه مادرم سرشو گرفته نگهش داشته پدرم با یه چیز تبرمانند به شکمش ضربه میزد و شکمشو پاره کرد به بهونه اینکه یه تومور یا توده تو بدنشه و باید بیرون بیاد بدون هیچ بی حسی و لوازم جراحی
گوساله زبون بسته از درد پاهای جلوییشو خم کرد من از دور داشتم نگاهشون میکردم و جلو نمیرفتم حال وحشتناکی داشتم احساس استیصال و گناه از اینکه نمیتونم جلوشونو بگیرم
درد و خشم از اینکه نمیتونم کاری کنم
احساس تنفر خشم نفرت نسبت به والدینم و مخصوصا پدرم…
خدای من اونقدر این احساساتم شدید و حتی واقعی بود که من وقتی از خواب بیدار شدم همون حالتها رو داشتم
و در طول روز چند بار به همین شدت از دست پدرم خشمگین شدم و به این فکر کردم که دیگه نمیتونم رفتاراشونو تحمل کنم و از این وضعیتی که دارم و انگار توش گیر افتادم متنفرم!
اون ماجرا فقط توی خواب اتفاق افتاده بود اما به قدری آشنا بود که هرچقد خواستم فراموشش کنم و بگم این فقط یه کابوس بود نتونستم!
شب که میخواستم بخوابم دوباره تو ذهنم اومد و یه حسی بهم گفت نخواب این ماجرا بی دلیل نیست و حتما لازمه من یه چیزی رو توی ذهنم حلش کنم و دفترشو برای همیشه ببندم…
به موارد مشابهی که اتفاق افتاده بود و من چنین احساساتی رو تجربه کرده بودم فکر کردم
خدای من… چقدر موارد شبیه به هم بود
ریشه همشون ظلم به حیوانات بود
صدها بار شده که من اینارو تجربه کردم
فکر اینکه به حیوانات ظلم میشه و من نمیتونم براشون کاری کنم به شدت برام آزاردهنده است به قدری که تا مدتها من از فکرش بیرون نمیام
در حالیکه آدم سالم یا میره یه کاری هرچند کوچیک انجام میده
یا کلا بیخیال میشه چون میدونه غصه خوردن دردی رو دوا نمیکنه و اتفاقات مشابه بدتری رو رقم میزنه
اما من برام سخت بود که اینطوری رفتار کنم یه چیزی مثل خوره میفتاد رو مغزم و ول نمیکرد هی اون ماجراها رو بهم یاداوری میکرد
به خاطر اینکه من یه جایی به شدت آسیب دیده بودم
بازم وقتی یه دختر بچه کوچولو بودم
اون روزی که رفتم تو باغچه حیاطمون دنبال پدرم میگشتم صحنه ای رو دیدم که زمان همونجا برام متوقف شد
چشمام نمی دید
تصاویر موهوم و ناقص می دیدم
با بهت زل زده بودم به تصویر روبروم
پدرم گربه ای رو خفه کرده بود و اون زیر پاهاش داشت جون میداد!
من نمیدونم چند سالم بود شاید هنوز مدرسه هم نمیرفتم…
به قدری اون روز روانم آسیب دید که تا مدتها از فکرش بیرون نیومدم
دهنم برای هیچ حرفی باز نمیشد
حتی شنیدن اون آهنگی که تو اون لحظه تو خونمون در حال پخش بود رو دیگه هرگز نمیتونستم تحمل کنم
بدتر از کل این ماجرا این بود که پدرم بعدش به من و خواهرم گفت تقصیر شما دوتا بود که من اون کارو کردم، اگه به حرفم گوش میکردید مواظب کبوترام بودید گربه نمیرفت جوجه هاشونو بخوره و منم نمیکشتمش!!
و اون جمله دیگه تیر خلاص من بود…
بخاطر یه اتفاقی که روند طبیعی خلقته و هر موجودی همیشه غذاش یه موجود دیگست
گربه غذاش پرنده است
پرنده غذاش مورچه ها و حشراته
حشرات غذاشون گیاهه
به خاطر یه همچین موضوع ساده ای این اتفاق افتاد و من مدتها از احساس خشم و گناه رنج بردم بارها شاهد بی رحمی پدرم یا افراد دیگه بودم اما نمیدونستم من چرا اینطور از درون دارم زجر میکشم
چون تقریبا بیست سال از اون روز گذشته و من فراموشش کرده بودم
من به حس گناهی که داشتم به اون عذاب وجدان به اون حس دلسوزی شدید نسبت به حیواناتی که بهشون رحم نمیشد عادت کرده بودم
به حس خشم و تنفرم از پدرم بخاطر عصبانیت های بی موردش در عین حال که پدرنه و زیاد دوستش دارم خو گرفته بودم و فکر میکردم این عادیه این طبیعیه که من انقدر شدید به هم می ریزم
دلیلی برای افکار و احساسات آزاردهنده ام پیدا نمیکردم و فکر میکردم حتما درسته حتما طبیعیه و درستش همینه!
اما نه! من به زجر کشیدنم عادت کرده بودم و متوجه نبودم بخاطر چی دارم زجر میکشم
من نمیدونستم چرا انقد از گربه ها بدم میاد نمیدونستم چرا وقتی خواهرم میخواد یه گربه رو بیاره نگه داره من انقدر عصبی شدم و نیم ساعت تمام سرش غر زدم و براش سخنرانی کردم که نیاره!
اون هنوز گربه رو نیاورده بود من چرا انقدر به هم می ریختم؟
من چندین ماهه دارم روی عزت نفسم کار میکنم…
چندین و چند اتفاق به علاوه اون خوابی که دیدم منو رسوند به ریشه ای ترین احساس گناهم…
و حالا دلیل خیلی از رنجش های عمیقم رو فهمیدم
من وقتی جایی میبینم به حیوانات ظلم شده به شدت عصبی میشم از اون آدم به شدت متنفر میشم و میخوام سر به تنش نباشه بدون اینکه در نظر بگیرم اونم آدمه و خب بخاطر ناآگاهی هاش اشتباه کرده! همین
من از دست اون آدما عصبی میشم چون من خودمو گناهکار میدونم
ناخوداگاه من منو گناهکار میدونه و سرزنشم میکنه بدون هیچ منطقی منو مقصر مرگ بی رحمانه اون گربه میدونه فقط چون پدرم یه کلمه گفته تو کشتیش!
ولی من که حتی دستم بهش نزدم؟؟ چطور ممکنه؟؟
خوبی این ماجرا اینه که
حداقل من فهمیدم یه کلمه حرف من چه تاثیر عظیمی میتونه روی ذهن بچم بذاره و حواسم به کارام باشه
حواسم باشه که بی نهایت بهش عزت نفس بدم بهش بگم تو چقدر دوست داشتنی هستی و عزیز دردونه ی خدایی عشق من
خدا که خالق تمام این جهانه میگه وقتی یه آدمی رو کشتی تو به اون ظلمی نکردی به خودت ظلم کردی
موسی آدم کشته بود و خدا بخشیدش
یه قاتل پیامبر خدا شد!
دقیقا برای اینکه خدا به ما درس بده بگه ببین حتی اگه آدمم کشته باشی میتونی برگردی و حتی پیامبر من روی زمین بشی…
توی احساس گناه نمون
پشیمون شدی فهمیدی اشتباه کردی برگرد
برگردی پاک میشه
پشیمون بشی پاک میشه
بگی خدایا ببخش، پاکش میکنه
پس خدایا منو ببخش که انقدر با موندن توی احساس گناه اینجوری به خودم ظلم کردم
منو ببخش و پاکم کن
بی نهایت ازت ممنونم که با اون خواب خواستی یه ترمز دیگه عزت نفسم رو بهم بگی ….
خدایا من بی نهایت قدردان توام
خدایا من بی نهایت عاشقتم
خدایا دوستت دارم
فقط تویی که قدر و ارزش منو میدونی
جز تو از هیچ کس هیچی نمیخام
تو همه چیز میشی برای من
هیچی به غیر از من و تو وجود نداره
جهان خالیه فقط منم و تویی
همه چیز خود تویی
تو همه چیز شدی برای من
خدایا عاشقتم رب واحد من یگانه خالق من
الهی و ربی من لی غیرک…؟
سلام به خدای مهربونم…
سلام به استادعزیزم و خانم شایسته مهربونم…
سلام به همه دوستان گلم در این فضای بی نهایت زیبا و الهی…
روز اول از سفرنامه…
احساس لیاقت و خویشتن دوستی…این باور اونقدر مهمه که واقعا به درستی بعنوان جلسه اول این سفرنامه زیبا قرار گرفته…پایه و اساس شروع به سمت تغییرات مثبت از همینجا شروع میشه که باور کنی تو لایقی و حق خودت بدونی که زندگی زیبایی رو تجربه کنی…بنابراین من میگردم دنبال هرچیزی که این باور خویش دوستی و عزت نفس رو از من میگیره…
خدای عزیزم از تو شنیدم که توصیه کردی به کمتر قضاوت کردن حتی قضاوت کردن خودم و بیشتر رها بودن…چون اینکار بیش از هرکار دیگه ای بهم احساس گناه میده…خدای مهربانم کلام تو رو شنیدم اما میدونم که از من توقع نداری یک شبه و یکباره این عادت ناپسند رو ترک کنم اما بهت قول میدم تا تلاش کنم خودم رو همیشه کنترل کنم و همیشه حواسم باشه تا بتونم با کمتر کردن این رفتار و با کنترل ذهنم و بیشتر سکوت کردن به جایی برسم که حتی در ذهنم هیچ کسی رو حتی خودم رو مورد قضاوت قرار ندم…میدونم که به کمک تو همه چیز میشه…بنابراین تلاش میکنم…
خدای مهربانم حالا بیشتر به قانون ایمان آوردم و قانون رو بهتر درک کردم و میدونم که با عمل کردن بهش واقعا نتیجه ها ایجاد میشن…بیشتر درک کردم که نتیجه ها رو من با باورهام و تمرکز افکارم میسازم…میبینم که وقتی احساس خوب دارم نتایجم واقعا فرق داره با وقتی که احساسم خوب نیست…وقتی که راجع به خواسته هام حرف میزنم و وقتی راجع به ناخواسته هام حرف میزنم…دارم یاد میگیرم تا خودم رو بسپرم به این جریان…دارم یاد میگیرم که خدا در ما جاریه و اوست که هر لحظه زندگی ما رو به سمت جریان افکار خودمون هدایت میکنه به سمت خواسته هامون یا ناخواسته هامون…پس ما باید تمرکزافکارمون رو روی خواسته هامون بگذاریم.
چقدر قدرتمنده این نیروی افکار و مثل یک شمشیر دولبه است و باید واقعا مراقبش باشم…
برای ماهایی که تازه شروع کردیم و سالهای زیادی از عمرمون رو به شکل های مختلف در جهت حرکت به سمت ناخواسته ها بودیم…غالب افکار ما از ناامیدی و غم و احساس گناه تشکیل شده…در ابتدای شروع به حرکت روزهای سختی رو در پیش داریم اما خبر خوب اینه که از همون ابتدا که ما میخوایم تغییر کنیم نمیدونم چه نوع ویژگی در جهان هست که حتما از اراده خالق این سیستم ایجاد شده، که جهان کاملا ما رو حمایت میکنه نشانه هایی میفرسته انگاری بهمون خوشامد میگه…و ما لحظه به لحظه احساسمون بهتر میشه…اما زمانهایی هم هست که با کنترل نکردن کلام و افکارمون اتفاقات بدی پیش میاد (انگاروقتی ما آگاهانه خلق میکنیم همه چیز سریعتر رخ میده چه اتفاقات خوب و چه بد) که واقعا حالمون رو بد میکنه و اگه بازهم ما افسار خودمون رو دست نگیریم ما رو به سمت هرروز بدتر شدن میبره…من خودم این روزها رو زیاد تجربه کردم…روزهایی که اون ابتدا تغییرات رو شروع کرده بودم و انتظار داشتم که دیگه شاهد یکسری اتفاقات نباشم اما یکدفعه خودم رو وسط یه درگیری میدیدم که بدون اینکه کاری کرده باشم و با وجود نیت خیری که داشتم آماج تهمت ها و تحقیرها قرار میگرفتم و گاهی حتی از جانب افرادی که بسیار بهشون خوبی کرده بودم…حتی اعضای خانواده…و این احساس بد اونقدر شدید میشد که واقعا شبهایی بود که دوست نداشتم فردا رو ببینم…و در حالیکه داشتم به جایی نزدیک میشدم که کاملا نسبت به بودنم در این جهان بی تفاوت بشم و انگیزه هام رو از دست بدم انگار یه نیرویی بهم هشدار میداد و یه نوری برام میفرستاد تا بهم بگه که با منه و همیشه هست..و نشونه هایی رو میفرسته که بهم بگه که من خیلی براش عزیز هستم…مثلا در موردی یادمه که ناگهان دوستی بهم پیام داد و ازم تشکر کرد که من قبلا در موردی کمک زیادی بهش کرده بودم و گفت که چقدر کمک من باعث شده زندگیش عوض بشه و کیفیت زندگیش رو بالابرده…یادمه وقتی توی اوج احساس گناه و بی ارزشی دست و پا میزدم از خداوند خواستم هدایتم کنه تا از گمراهان نباشم و یادمه چند ساعت بعدش این پیام رو دریافت کردم و چقدر حالم خوب شد…
با اینکه اوایل خیلی تغییرات چشمگیر نیستن و ناخواسته ها مثل قبل رخ میدن اما خبر خوب اینه که اگه ادامه بدیم و از خداوند بخوایم که هدایتمون کنه آهسته آهسته انقدر کیفیت درک آگاهی ها در ما بالاتر میره که به جایی میرسیم که خیلی کم این احساسات رو تجربه میکنیم…
نکته مهم این هست که هربار اشتباه میکنیم و از مسیر خارج میشیم به جای اینکه به خودمون احساس بد بدیم و توی ذهنم به افکاری قدرت بدیم که به ما احساس گناه یا کم ارزشی میدن، یاد خودمون بیاریم که ما قراره فقط از دیروز خودمون بهتر باشیم و استاندارهای خودمون رو براساس خودمون تعیین کنیم…توی جامعه ما که یکسری باورهای مقدس گرایی و پرستش انسان ها رواج داره…از پرستش پیامبر و خانواده او و بی عیب و مقدس جلوه دادن این افراد (که البته به واسطه آگاهی هاشون و نتایجی که کسب کردن بسیارالگوهای مناسبی هستن) تا حتی مقدس نشان دادن خیلی از افراد که در حال حاضر در قید حیات هستن و به شکل های مختلفی به موفقیت هایی رسیدن…در چنین جامعه ای همیشه کسانی که مسیر تغییرات با کسب آگاهی های معنوی رو شروع میکنن چون چنین الگوهایی در ذهنشون هست و اونها رو به گونه ای دست نیافتنی میدونن به راحتی دچار احساس گناه یا خود کم بینی میشن و با انجام اولین گناه یا اشتباه دچار احساس بدی میشن که اگه آگاهی ها کم باشه واقعا بازگشت رو برای یکعده سخت میکنه…من که حالا به لطف خدای مهربون مدتی هست در این مسیر حرکت میکنم، میبینم اون روزهای سخت اگه از خداوند هدایت نمیخواستم و هدایت های الله مهربان رو ادامه نمیدادم قطعا مثل بار قبل که این مسیر رو رها کرده بودم، ادامه نمیدادم و مثل اونبار به گمراهی و پوچی میرسیدم…بار قبل چون سن بسیار کمی داشتم و آگاهی هام خیلی کمتر از حالا بود و توقعاتم از خودم بسیار زیاد بود کاملا از مسیر خارج شدم و برای سالها حتی میلی نداشتم به سمت کتاب الهی برم چون تنها چیزی که ازش درک میکردم مجموعه ای از احکام دینی بودن و توصیفاتی از جهنمی که با کوچکترین خطائی مستحق اون میشدم و در اون سن کم شبهایی رو با کابوس یک جهنم فرضی به صبح میرسوندم …
اما واقعا خبر خوب اینه که اگه آدمهایی باشیم که همیشه به فکر بهبود خودمون باشیم خداوند مهربان همیشه برای پاسخگویی حاضره و آگاهی ها رو جوری بهمون انتقال میده که مناسب با درک ما باشه…وقتی ما آگاهی ها رو از دیگران میخوایم ممکنه سطح درک ما باهم متفاوت باشه و این باعث بشه ما ناامید یا گمراه بشیم…مثلا همین آگاهی هایی که توسط استاد در این سایت ارائه میشه وتوسط خود ایشون همیشه به روز رسانی میشه ممکنه برای همه ما قابل درک نباشه…یا حداقل بخشی ازون قابل درک نباشه..رویکرد خود من اینه که همیشه از خداوند بخوام تا منو به آگاهی ها هدایت کنه…مثلا یادمه که برای خرید محصول من چندین بار به سمت خرید دوره عزت نفس هدایت شدم…تا اینکه بالاخره فهمیدم وقتشه و محصول رو خریدم اما وقتی میخواستم محصولی دیگه رو بخرم نشانه ای دریافت کردم که حالا وقتش نیست…و به تعدادی از محصولات رایگان سایت هدایت شدم…مثلا یکی از اونها تماشای تمام قسمتهای سفرنامه بود که واقعا باعث شد خیلی از آگاهی هایی که قبلا شنیده بودم حتی در محصول عزت نفس رو بهتر درک کنم….بنابراین همیشه از خدای مهربان هدایت بخوایم که این نیروی بی همتا که حتی در وهم ما نمیگنجه و نمیتونیم هیچ وقت به ابعادش پی ببریم، به قول ملاصدرا خودش رو به قدر فهم ما کوچک میکنه و این توانایی رو داره که پیچیده ترین مفاهیم رو برای ما ساده کنه…
درسی که من از این قسمت میگیرم اینه که هر وقت احساس بد به سراغم اومد به یاد خودم بیارم که خدای بی نهایت بخشنده با منه وانتظارات معقول و منطقی از من داره و نقاط ضعف منو از من بهتر میشناسه چون خالق منه…و اصلا قرار بوده که این نقاط ضعف رو داشته باشم…این ساختار وجودی منه…و او که کامله فقط ذات پاک الله فرمانروای جهان هست… این خدا از من توقع نداره که ظرف چند روز تبدیل به ابراهیم یا محمد، که درود خداوند به روح پاکشان، بشم…بلکه در قرآن به ما نشون میده که اونها هم دچار ضعف میشن اما نکته مهم اینه که توی قرآن به ما نشون میده که اونها درهمه زمانها از خداوند هدایت خواستن و همیشه هدایت ها روجدی گرفتن وآهسته آهسته با صبر و ادامه دادن تبدیل به انسانهایی شدن که مورد ستایش آفریدگار جهان قرار گرفتن…
من یادم باشه که به جای سرزنش کردن خودم همیشه به خودم افتخار کنم که درجهانی که اکثریت مردم گرفتاراوهام هستن و خودشون رو اسیر سرنوشت یا جبر زندگی میدونن از خداوند هدایت خواستم تا منو به مسیری هدایت کنه تا آرامش و شادی پایدار و ابدی رو تجربه کنم…و خداوند منو قدم به قدم هدایت میکنه و همیشه با منه…تا منو تبدیل به خالقی کنه تا بهشت مورد دلخواه خودم رو تجربه کنم…تا تجربه کنم و ترس رو از وجودم پاک کنم…
من یادم باشه تا به جای سرزنش کردن خودم به خودم افتخار کنم که دنبال یافتن حقیقت هستم و شاید درک من کم باشه اما میدونم که من وارد دانشگاهی شدم که هیچ کس هیچ وقت ازش فارغ التحصیل نمیشه چون آگاهی هایی که توش هست بی نهایته… بنابراین به جای سرکوفت زدن به خودم افتخار کنم از اینکه در این دانشگاه وارد شدم و تلاش کنم تا برای ابد این راه رو ادامه بدم…این راه هیچ انتهایی نداره که فکر کنم توش قراره به جای خاصی برسم…بلکه یک مسیریه که از هر لحظه اون لذت میبرم…به اونهایی که این مسیر رو تازه شروع میکنن و به خودم یادآوری میکنم که فقط ادامه و ادامه و ادامه دادن لازمه تا آشکار شدن نتایج ریز و درشت…به شیطان درونم که همیشه منو ناامید میکنه و بهم احساس گناه میده یادآوری میکنم که خداوند به من وعده بخشندگی و فزونی بی نهایت داده…به این نجواها که بهم میگین تو هنوز هیچ نتیجه ای نگرفتی میگم نتایج عالی نگرفتم چون تا بحال وعده های تو رو گوش کردم حالا ازین به بعد میخوام به وعده های راست خداوند گوش کنم…به خودم یادآوری میکنم که خدا از زبان شیطان گفته که وعده های من دروغ بود و شما خودتون وعده های دروغ منو باور کردین و وعده های خدا که حق بود رو باور نکردین…جوری زندگی کنم که بعد از مرگم بتونم به خدای مهربان بگم که من وعده های تو رو باور کردم و تلاش کردم حتی با وجود اینکه گاهی غلبه به وسوسه ها خیلی سخت بود، در جهت هدایت های تو حرکت کنم…و این رو بدونم که تا حرکت نکنم نتایج آشکارنمیشن و تا نتایج آشکار نشن حال من بهتر نمیشه…چون ما آدمیم و باید نتایج فیزیکی رو به چشم ببینیم تا ایمان مون افزایش پیدا کنه وگرنه از مسیری که درش هستیم دلسرد میشیم…اما انتظار نداشته باشم وقتی دچار احساس گناه یا یا احساس بد شدم همون لحظه ناگهان معجزه ای بشه و مثل خوردن یک قرص یا شربت ناگهان تسکین پیدا کنم….اما اگه از خدا بخوام به قلبم آرامش بده، میبینم (و بارها دیدم) که خداوند عالی اینکارو انجام میده…هربار هم به شیوه ای که متناسب به شرایط اون زمان هست…
من با تکرار تمریناتی که از استاد در فایل های رایگان و دوره عزت نفس شنیدم به لطف الله خیلی از دفعاتی که احساس گناه بهم دست میده بلافاصله یادم میاد که اینها نجواهای دروغین هستن و اصلا جدیشون نمیگیرم و به کارم ادامه میدم….در صورتیکه در گذشته اصلا این توانایی رو نداشتم…با یکبار غیبت کردن یا قضاوت نادرست یا انجام اشتباه یک کار چنان احساس بد و تحقیر آمیزی رو تجربه میکردم که اصلا امکان ادامه کارم برام ممکن نبود…بنابراین حالا دیگه خیلی شفاف تر از قبل میدونم که وظیفه من چیه…خداوند جایگاهش کجاست در زندگی من…سطح توقعاتم از خودم چقدر باید باشه …و ادامه دادن همیشگی کنترل ذهن چه نتایج عالی داره و بیشترین سختی اش واسه اوایل راهه و بعد آهسته آهسته مسیر شیب کمتری پیدا میکنه و دلپذیرتر میشه…
من امروز بعد از تجربه یک ناخواسته، با اینکه در گذشته اینچنین حوادثی به سرعت من رو از مسیر خارج میکردن، تونستم با یادآوری همین نکات و هدایت خواستن از خداوند احساسم رو خوب نگه دارم و این برای من انقدر پیشرفت بزرگی بود که دوست داشتم با دوستانم به اشتراک بگذارم شاید که یک نفر یک روزی با خوندن این متن امیدش زنده بشه…یادمه که خیلی وقت پیش وقتی خودم احساس بدی رو تجربه میکردم و به خاطر رعایت نکردن قانون و غیبت کردن از کسی بسیار خودم رو سرزنش میکردم، با خوندن تجربه یکی از دوستان که او هم در شرایطی مشابه بوده چقدر آگاهی ام افزایش پیدا کرد و حالم خوب شد. بنابراین احساس کردم باید اینها رو بنویسم…
امیدوارم همه ما همیشه و در هر لحظه فقط و فقط از تنها هدایت کننده جهان، الله یکتا، آگاهی بخواهیم تا به مسیر درست وارد بشیم و امید داشته باشیم که “إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ”حتما همه ما با رعایت قوانین و استقامت و باور کردن وعده خداوند، بهشتی رو که به صابران وعده داده شده رو میبینیم.
حضور من در این سایت و شنیدن این آگاهی های زیبا با هدایت الله صورت گرفته و من بی نهایت سپاسگزارم که در این جمع هستم…
از استاد مهربانم بابت زمانهایی که گذاشتن و در قوانین جهان مطالعه کردن بی نهایت سپاسگزارم…از تمام دوستانی که برای دستیابی به این آگاهی ها، ارائه و گسترش اونها در جهان تلاش میکنن بی نهایت سپاسگزارم…
امیدوارم همه در پناه الله مهربان تبدیل به انسانهایی بشیم که به خودمون افتخار کنیم که داشتن این احساس افتخار به خود در مسیر تلاش برای بهبود همیشگی شخصیتمون بالاترین سپاسگزاری از الله مهربان بابت آفرینش مون و این تجربه بی نظیر زندگی هست…
دوست عزیزم سعیده جان ،ازت بخاطر اینکه دستی از دستهای خداوند شدی برای رسوندن یه اگاهی دیگه برای من ،،بی نهایت سپاس گذارم 😘🥰🌹🌺
خیلی خوشحالم که قانون رو خوب درک کردی و عالی داری عمل میکنی
و بخاطر اینکه تو زمانی که ناراحت بودی ولی توانستی به احساس خوب برسی تحسینت میکنم
راستش خودمم مدتیه که به راحتی تو هر واکنشی سعی بر این دارم که به احساس خوب برسم و واقعا با هدایت گرفتن از خدا خیلی زود حالم خوب میشه
خداروهزاران بار شکر که ما تو مسیر هدایت قرار گرفتیم ،به این سایت هدایت شدیم ،با استاد و خانم شایسته اشنا شدیم و هر روزمون رو قشنگتر از دیروز میکنیم ،هر روز اگاهی هامون بیشتر میشه، هر روز ایده های عالی میاد تو ذهنمون واسه خلق ارزوهامون ،
واقعا خداروشکر
و از همه مهمتر خداروشکر که نشونه ایی از خودمون به جا میزاریم تا انرژی و اگاهی بین دوستای هم فرکانسی در جریان باشه تا دستی باشیماز دستای خداوند واسه حال خوب هم دیگه خدایاشکرت واسه دوستای خوبم 🥰
سپاس گذارم دوست عزیزم
در پناه الله یکتا شاد ،سالم ،ثروتمند در دنیا و اخرت باشید🌺🌹🙏🥰
فرشته عزیزم…دوست هم فرکانسی من
بی نهایت خوشحالم وسپاسگزارم که با خوندن این نوشته به احساس خوبی رسیدی…
برات از خداوند آرزوی هر روز آگاه تر شدن و هر روز بهتر شدن رو دارم و ایمان دارم که هر روز موفقیت هایی بیشتر از آنچه که داری بدست میاری…چرا که حالا که ما موفق شدیم تا با هدایت الله و تلاش آهسته آهسته یکی از مهمترین موانع ذهنی خودمون رو از سر راه برداریم طبق قانون، رحمت خداوند رو بیشتر وارد زندگیمون میکنیم …
وجود دوستانی مثل شما در این سایت و خوندن نوشته های شما ایمان من رو قویتر میکنه و از خدا بابت آشنایی ام با این سایت و این دوستان بی نهایت سپاسگزارم 🌷🌷🌷🙏
سعیده عزیز، از خواندن نوشته ی زیبایت لذت بردم. عاشقانه دوستت دارم امیدوارم که خداوند بهترین هایش را در زندگی ات جاری کند.
محمد صادق عزیز…دوست همفرکانسی من…بی نهایت خوشحالم و سپاسگزارم از بودن در جمع دوستانی مثل شما…برات آرزوی بهترین ها رو دارم از خدای مهربون🌹🙏
دوست خوبم سعیده خانم عزیز ممنونم از این کامنت زیبا که واقعااااا کلی آگاهی خالص دریافت کردم از متنت که کلام خداست بوی خدا میده
اشک تو چشمانم حلقه زده بود مو به تنم سیخ شد نمیدونم واقعا که چقدر خدای من هدایتگر خوبیه که من قافل بودم از این هدایت
خدارو هزاران مرتبه شکر که دوباره خداوند دست منو گرفت و در مسیر درست هدایتم کرد
ممنونم از شما دوست عزیز و استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم که همه شما و دوستان عزیز سایت الهی عباسمنش رو در مسیر زیبای زندگیم قرار داد
خداوند یار و یاور و هدایتگر هممون باشه
دوست عزیزم محمدجان،
با سلام و درود به شما بنده خوب خدا…
واقعا خوشحال شدم از کامنت زیبای شما…سپاسگزار خداوند هستم که من رو به اینچنین فضای عالی هدایت کرده و به جمع انسانهایی با این فرکانس عالی وارد کرده…
خداوند دوست و هدایتگر شما باشه به سمت بهشت و تجربه های بهشتی🙏🌺🌹