باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 96 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-02-04 05:37:052024-06-27 06:22:56باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت دوستان گلم و استاد عزیزم
درباره سوال مطرح شده که چه باوری از خدا در وجودمون بسازیم بیشتر من سعی می کنم که از فایل های نامه 31 حضرت علی و دعای کمیل حضرت علی و روی خدا حساب کن و خدا را بهتر بشناسیم استاد عباسمنش استفاده کنم و چند تا جملات تاکیدی که برای خودم در یادداشت گوشی نوشته ام استفاده می کنم و چند تا هم جمله از خدا که در قرآن آمده است رو روی دیوار اتاقم چسباندم و بر روی من خیلی تاثیر گذاشته است
دوستان دوست دارم چند تا از مواردی که من باهاش برخورد کردم رو برای شما عنوان کنم
من الان سربازم 14 ماهه که خدمت می کنم 12 ماه (یک سال) رو در بهشت زهرای تهران خدمت کردم
قبل از اینکه من بیام بهشت زهرا خیلی از مبحث جن و روح و اینجور چیزا شنیده بودم و به شخصه از تاریکی قبرستون ترس داشتم نمیگم خیلی زیاد ولی ترسی تو وجودم بود و من یکجا در فایل های استاد ترس و ایمان بود فکر کنم از استاد شنیده بودم که شما اگه با ترس هاتون مقابله نکنید و اونو از بین نبرید جهان شمارو مجبور می کنه که با ترس هاتون مقابله کنید و شما رو در اون وضعیت قرار میده و من جواب سوالم رو که چرا با وجود این همه فکر و افکار قدرتمند من باید بهشت زهرا خدمت کنم رو گرفتم و سعی کردم از خدمتم لذت ببرم
و در واقع من به این دلیل خدمتم بهشت زهرا افتاده بود که من ترس هایی از روح و جن و تاریکی قبرستون داشتم و جهان من رو برای مقابله با ترس هام به اینجا آورده بود
من از همان اوایل شروع کردم به گوش دادن فایل های استاد در مورد خداوند(همان فایل هایی که در اول جملات به آنها اشاره کردم) و آرام آرام باور های من در مورد خداوند و قدرت ش تغییر کرد و یه آرامش خیلی خوبی بهم دست داد به جایی رسید بود که همراه دوستم (هم خدمتیم) ساعت 2 با مداد صبح عازم می شدیم برای گشت زدن در بهست زهرا
لا به لای اون همه تاریکی و جسم هایی که تازه دفن شده بودن گشت می زدیم باور خداوند چنان در وجود من بود که در تاریکی قبرستون و قبر ها من از هیچ چیز نمیترسیدم و در واقع به این نتیجه رسیده بودم که روح و جنی وجود نداره همش این زایده فکر و باور های خراب ماست شما وقتی خدا رو باور کنید به این نتیجه می رسید که بزرگترین قدرت خداست به شخصه من در بهشت زهرا بسیار بسیار با این موارد برخورد می کردم
و من به این باور رسیده بودم که بهترین باور برای آرامش و خوشبختی و ثروت باور کردن خداست خدایی که گنج های آسمان و زمین در دست اونه و خدایی که تنها قدرت جهانه و هیچ نیرویی در جهان وجود ندارد مگر نیروی خیر
و بهترین باوری که من همیشه و در همه جا بهم آرامش میده و بهم خیلی کمک کرد در بهشت زهرا
باور اینکه خدا فقط و فقط برای بنده هاش خیر و خوبی می خواهد
خدا در قرآن می فرماید: پروردگار تو نسبت به شما دارای فضل و رحمت است و یا پروردگار شما نسبت به شما کریم است
و باور اینکه خدا همیشه در همه حال نگهبان و مراقب من است
خدا در قرآن می فرماید : شیطان تو بر بندگان من سلطه ای نخواهی داشت و تنها پروردگارت برای نگهبانی آنها کافی است
و یا امام علی در نهج البلاغه می فرماید : خداوند برای من پوشش استوار قرار داده و من را حفظ می کند
و من توانستم با همین باور ها و گوش دادن به فایل های استاد به ترسم غلبه کنم
الان هم در حرم امام خمینی خدمت می کنم و به شدت با مبحث باور خداوند بر خورد می کنم در حال حاضر در دهه فجر قرار داریم و باید در مراسمات اهدای گل (تجدید میثاق) شرکت کنم و من مواردی رو میبینم که مدیران مثلا فلان وزارت خانه و یا فلان شرکت که به نظام مربوط میشه برای بودن در اون پست و در اون مقامی که هستن میان گل اهدا می کنند به ضریح امام خمینی و در اصل قدرت رو به کسی غیر از خدا میدن و شرک می ورزن و یا در یک اتفاقی من باید یه کاری رو که فرمانده گروهان از من خواسته یود رو باید انجام میدادم و انجام ندادم یه شخصی که به شدت آدم مهربان و خوبی هست به من گفت که بیا من ضامنت بشم پیش فرمانده من در همان لحظه با خودم گقتم که تنها کسی که می تونه ضامن من بشه خداونده و نه کسی دیگه و تنها قدرت از آن خداست همین رو گفتم و تمام فرمانده منو دید و گفت بنانی چرا من اون کاری رو که به تو گفتم انجام ندادی و من برایشان توضیح دادم و بدون اینکه منو جریمه و یا توبیخ کنه رفت حالا این یه بخش کوچکی از زندگیم بود که به شما گفتم من بار ها و بار ها با این موارد بر خورد کردم و قدرت رو به خدا دادم و نتایج خیلی خوبی از آن بدست آوردم دوستان باید شما باور کنید که تنها قدرت و ثروت و خوشبختی و آرامش و همه همه چیز خداست فقط خدا اینو که باور کنید به بهترین نتایج دست پیدا می کنید
امیدوار که نوشته های من بتواند کمک زیادی به دوستان کرده باشد
در پناه تنها قدرت و ثروت جهان شاد و پیروز و سربلند باشید
خدانگهدار
واقعا هم به شما دوست جوان آفرین میگم که اینقدر باور های قوی در خودت ساخته ای و هم به استاد عباس منش که اینقدر روی شما و ما تاثیر مثبت گذاشته است .ان شاء ا… خدمت سربازی را به خوشی تمام کنی
ممنون و از نظر بسیار زیبایی که دادید تشکر می کنم
آقا میلاد آفرین یعنی خوش بحالت یعنی خدا دستت گرفته که تو جوانی به مسیر استاد هدایت شدی واقعا من از شما جوانها انرژی میگیرم الهی همیشه درپناه حق سالم وثروتمند وسعادتمند در دونیا باشی
سلام
من از چند روز قبل تا الان در حال مطالعه دیدگاه ها هستم و چنان شناختی از خدا بدست آوردم که تا کنون انقدر خدا را لمس و احساس نکرده بودم
انقدر با خدای خودم دوست شدم که چند شبه هنوز نخوابیدم
نمیدونم این خدا را چرا تا به حال اینگونه ندیده بودم
از استاد عزیزم و شما دوستان سپاسگزارم که خدا را واضح تر به من نشان دادید
حالا یاد شعر سعدی ،مخاطبه بین پروانه و شمع افتادم عالیه
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
همه شب در این گفت و گو بود شمع
به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای
که ناگه بکشتش پری چهرهای
همی گفت و میرفت دودش به سر
همین بود پایان عشق، ای پسر
ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
فدائی ندارد ز مقصود چنگ
وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار
وگر میروی تن به طوفان سپار
سلام و درود به تک تک هم قطاران دولتمند و ثروتمند؛که با راهبری و نقشه خوانی شخص پرتوان و موفقی همچون استاد عباس منش،با آذوقه ای از باور و نکات مثبت،در پناه الله یکتا در جاده ی عشق و مودّت درحال طی مسیرِ شادی و سلامت به مقصد سعادت و خوشبختی هستند.
ما انسانها از وقتی خدا را شناختیم[بهتره بگم خدا را به ما شناساندند] از همان دوران زیبا و پر ازاحساس و لطافت کودکی،برایمان اینگونه القا شد که او موجودی دور از ذهن و پنهان از نظرهاست…کسی که جایگاه او در آسمان هاست و از آن بالا نظاره گر اعمال و رفتار بندگانش که خالق و به وجودآورنده ی آنهاست می باشد؛خدایی که اگر دروغ بگوییم دیگر ما را دوست نخواهد داشت-اگر کار خطایی بکنیم،چشمهایمان را خواهد بست-اگر نماز و روزه هایمان قضا بشود،ما را به جهنم خواهد برد-اگر گناه بکنیم،دیگر ما را نخواهد بخشید و با شقی ترین شکنجه ها عذاب خواهد داد-اگر بخواهیم شکایت یا اعتراضی داشته باشیم،نه تنها خدا بشنود قهر میکند،حتی داشتن سوال در مورد او هم کفر محسوب میشود!-مگر میشود از خدا درخواستی داشت!؟مگر خدا بیکاره بنشیند به حرفهای ما گوش بدهد!-معجزه مخصوص پیامبران است و خدا فقط در زندگی معصومین اتفاقات معجزه گونه قرار داده است و….هزاران باور اشتباه و تلقی های نادرست در مورد خدا که از ناحیه ی اطرافیان و با تبلیغات دینیِ سوء که مطابق با اعتقادات خویش و مطابق با هرآنچه فکر می کردند خدا باید باشد،به ذهن های ما تزریق و با افکارمان عجین شده اند.
طوری که بسیاری از افراد،حتی با شنیدن نام خدا دچار ترس وتشویش میشوند؛البته درست است استفاده از آیاتِ عذاب در قرآن جهت انذار بوده و جلوگیری از به خطا رفتن،ولی این نیز به خاطر موجودی دارای اراده و اختیار بودن انسان است که اگر هم عذابی باشد ،ثمره و نتیجه ی اعمال خود اوست که ممکن است حتی در این دنیا متحمل عواقب و آثار ناشی از آن باشد؛نه اینکه خواست خدا بوده و او بخواهد با هر بهانه ای بندگانش را شکنجه بدهد که این با ارحم الراحمین بودن خدا منافات دارد….
همیشه رحمانیّت خدا بر خشمش غلبه دارد و از این جهت هم است که سورههای قرآن را با یادآوری رحمان و رحیم بودن خدا آغاز میکنیم؛چرا که اگر اینگونه نمیبود،باید میگفتیم به نام خداوند جبّار و منتقم !
بدانیم اگر تصور دیگری از خدا پیدا کردیم که با مهربانی و خوبی او در تضاد بود،به خطا رفتهایم….
خدا تنها روزنه ی امیدی است که هیچگاه بسته نمی شود؛تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد و با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت؛خدا تنها معشوقی است که به عاشقان خود عشق می ورزد؛تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر برمی دارد و بیشتر می خرد؛خدا تنها حاکمی است که به دنبال راهی برای خلاصی محکوم می گردد؛چشمش را برخطای گنهکار می بندد و برای بخشیدن او هزاران بهانه می تراشد و هزاران وسیله می سازد؛چراکه تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام میگیرد نه با تنبیه کردن! او تنها کسی است که به منکران و تکذیب کنندگانش هم روزی می دهد….
خدا تنها کسی است که اگر یک قدم به سویش برداری،ده قدم به سویت پیش می آید و اگر به سمتش راه بروی،به سمتت می دَود؛خدا تنها کسی است که اگر از تو محبت ببیند،زیر دِینت نمی ماند و با قدردانی شگفت و بی نظیرش،تو را شرمنده می گرداند؛خدا تنها کسی است که وقتی همه رفتند،می ماند و وقتی همه پشت کردند،آغوش می گشاید و وقتی همه تنهایت گذاشتند،مَحرمت میشود؛خداوند آن قدر مهربان است که نازِ بندگانش را می کِشد و به دنبال روی برگردندگان و فراریان و گریختگان می فرستد و مشتاقانه منتظر بازگشت و آشتی بندگان گنهکارش است.
آری خداوند بهترین دوست،بهترین مونس و هم راز،بهترین یار و بهترین معشوق است؛هرچه به او بیشتر نزدیک شوی،معرفت و آگاهیت به خوبی هایش بیشترو در نتیجه علاقه ات نیز به او زیادتر شده و از رفاقت با او بیشتر لذت می بری….
حال که خدا اینگونه است،بیایید فرصت را از دست ندهیم و با نزدیک تر شدن به او و تحکیم باورمان نسبت بهش،با تأسی از آموزه های کارساز استادمان که همانا در مدار قرارگرفتن و هم فرکانس شدن با اتفاق های خوب و عالی در زندگیست،سعادت و خوشبختی را برای خود و دیگران به ارمغان بیاوریم ان شاءالله?
ممنونم ایده خوبی دادید
خواهش میکنم.نظر لطف شماست?
درود برسروران عزیز
این اولین پیغامم توی سایت شماست و ایزد رو شاکرم که اولین نظرم شروعش در مورد باور خداست. شاید انگشتام حس نوشتن رو به زور داشته باشن چون خیلی سخته بعنوان یه ذره بخوای از کل بنویسی از کلی که هرکسی در باور خودش جور خاصی سراغ داره و باهاش زندگی میکنه من تا چند وقت پیش باورم در مورد خدا این بود که همیشه پشت سرم احساسش میکردم بعنوان پیشتیبان وحامی ویا حتی در قالب یک بشر (همان تعریف استاد)
بازم با این وجود همش از خودم می پرسیدم این زندگی (حتی با وجود سلامتی ، کار خوب و …) که دارم حتی به لعنت خدا هم نمی ارزه یا اصلا برای چی ؟؟؟؟ اصلا خدا جون هدفت چی بود ؟؟؟خیلی مشکل اینهمه پرسش داشته باشی و از ترس انگ کافر شدن نتونی زیاد سوال بپرسی و به همون اعتقاد دست و پا شکسته خودت ادامه بدی و مثلا زندگی کنی
اینم لطف خدا بود که منوبا شما عزیزان توی سایت آشنا کرد قبلا از فایلهای دیگراساتید استفاده میکردم ولی هیچکدام به این شیوایی و راحتی سخن نمی گفتن بی حکمت نیس که میگن حرفی که از دل برآید بر دل نشیند چون استاد دنبال بازی کردن با کلمات نیستن . یه چند روزی هستش پس از گوش کردن یه بخش کوچکی از فایلها حالم یه جورایی متفاوت و خاصه.
جالبه بدونید این سوال رو بین همکارا و دوستام مطرح کردم چه آدمای خیلی معتقد و یا اشخاصی که به ظاهرمعتقد نبودن. هر کسی جوابی میداد به محض شنیدن جوابشون به حال خدا غبطه میخوردم و یا حتی اشک توی چشام جمع میشد وقتی کسی میخواست نظرشو بگه اول آسمونو نگاه میکرد با یه لبخند روی لبش یه تعریف ساده و بی ریا از خدا داشت ، یکی گفت خدا رو مثال یه نور عظیمی حس میکنم ، بعدی گفت ستار العیوب میدونمش هر لحظه ، یکی گفت یه نیروی فوق و برتر از ماست. یکی گفت دوران مدرسه ، معلمش در جواب همکلاسیش در مورد خدا ، با خودکار دستشو فشار داد و شاگرد داد کشید معلم پرسید برای چی داد میکشی شاگرد گفته خب درد داشت معلم گفته خب دردو نشونم بده شاگرد گفته درد رو نمیشه نشون داد معلم هم گفته خدا هم همینه نمیشه نشونش داد فقط باید احساسش کرد . بالاخره جواب پرسشهای من شد: نور عظیم ، نیروی برتر، احساس ودر آخر ستارالعیوب . در ضمن یکی از همکارام میگفت من اصلا تابحال درموردش فکر نکرده بودم و وقتی من گوشه ای از صحبتهای استاد رو بهش گفتم چنان ذوق زده بود که روی زمین بند نبود و میگفت از قدیم از خدا برای ما لولو درست کرده بودن اصلا مهربونی خدا رو بهمون نشون ندادن جوری که خدا فقط نشسته و هیزمهای زیر دیگهای جهنمو زیاد میکنه همیشه به این فکر میکردم که خدا این همه دیگ رو کجا جا میده حالا خودم خندم میگیره که الکی الکی فقط کله هامونو پرکرده بودن
الان خودم به حس و اعتقاد رسیدم که شاد بودن و شاد زیستن هدف زندگی و وظیفه بندگیمه و اگه غیر این باشم به خودم و خدایی که منولایق زیستن دونسته ظلم کردم گاهی احساس میکنی خدا خودش توی ظاهر ولباس بنده هاش جلوت نمایان میشه برای برآورد حاجت روزمره ات انگار کل کاینات بسیج شدن برای خدمت به تو .از وقتی که میدونم خوندن نمازم برای اون نیس برای خودمه یواشتر و بالذتر میخونم و درکش میکنم چون قبلا فقط میخواستم احساس وظیفه رو انجام بدم .
در آخر بگم خدامو توی قهقه های بلند و بی ریای بچه ها ، توی آواز پرنده ها ،توی حرکت برگهای درختان ، توی دم و بازدم ماهی های زیرآب ، توی تلاش بدون وقفه مورچه ها ، توی قلب خیلی خیلی خیلی بزرگ مادرم ، توی صورت پرچین و چروک پدرم ، توی محبت خواهرو برادرام ، توی معرفت بی دریغ دوستام ، توی صدای پرانرژی پیرمرد سبزی فروش ، توی برق چشما و دستای یخ زده دخترک گل فروش سرچهارراه ، توی چشای منتظر و امیدوارپیرزن اسفند دود کن پشت ترافیک ……اری همه جاهست همه جا .
آره همجوره دارم خدامو حس میکنم اثراتش توی زبونم ، نگاهم ، دست و پاهام هیودا میشه…… خالی از لطف نیس که بگم اینقده این چندروز به این قضیه فکر کرده بودم که ناخودآگاه به شعر زیبای مرحوم قیصــــر امین پور برخوردم که به روشنی حال منو توضیح داده بود:
پیش از اینها فکر میکردم خــــــدا
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش
دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیر و خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویربود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود ، اما میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه میپرسیدم از خود از خدا
از زمین از اسمان از ابر ها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی جوابش آتش است
تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت میکند
کج گشودی دست ،سنگت می کند
کج نهادی پای لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می دهد
در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا …
نیت من در نماز ودر دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ مثل خنده ای بی حوصله
سخت مثل حل صد ها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادیم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
گفت اینجا خانه ی خوب خداست
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست ورویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟اینجا در زمین؟
گفت :آری خانه ی او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی شیرینتر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی ست
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او راهم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود
می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان در باره ی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر
ممنونم خدا جونم بخاطر بودنت و بودنم .
“””””همیشه دلشاد و دل زنده باشید”””
دوست عزیزم سلام الان دیدگاه زیبایی شما رو خوندم واین شعر بسیار زیبا هنوز اشک روی صورتم رو که روان شده پاک نکردم و میخوام بهتون بگم خیلی زیبا فکر میکنید و ممنون از دیدگاه قشنگتون موفق و موید وپیروز باشید
سلام هماجون و سپاس از انرژی مثبتی که بهم دادی راستی خبلی خیلی خوش اومدی
سلام به خدای مهربون و پر مهرم.
سلام به هم فرکانسی های عزیز.
امشب و در این ساعات جواب این سوال رو میخوام در محضر خداو در حالی که با خدا صحبت میکنم بنویسم.
خدا جونم سوال ما اینه : بهترین باوری که درباره تو میتونیم داشته باشیم چیه؟
تو که اونقدر مهربونی. اونقدر بزرگی. چی میتونم در مورد تو بنویسم. تو که اونقدر منو دوست داری. چه جاهایی که کمکم کردی. چه جاهایی که آبرو م رو خریدی. از تصادفی که ماشینم چپ شد بدون یه خط کوچیک روی بدنم نجاتم دادی. چی بنویسم در مورد تو. تو که همه جوره همه چیز رو در حق من تمام کردی. تو که اینقدر مهربون و خوبی. تو که اینقدر صفات عالی داری. من چه باوری میتونم در مورد تو داشته باشم.
قربونت برم خدا جون. فقط میخوام این باور رو داشته باشم که خیلی به من نزدیکی. خودت گفتی گفتی از رگ گردن به من نزدیک تری. مگه نگفتی. چی بهتر از این که باور داشته باشم تو توی وجودمی. همیشه همراه منی. همیشه مراقب و نگهبان منی. خیلی حس خوبیه وقتی حس ت میکنم. باهات حرف میزنم. بهم آرامش میدی. قدرت میگیرم. از همه سیر میشم و فقط تشنه تو میشم. هر چی جلوتر میریم بیشتر میشناسمت. وقتی لطف هایی که در حق من کردی یادم میاد اشکم جاری میشه. خدا جونم از قدیم شنیدم میگن امام علی از دست مردم سر در چاه میکرد و گریه میکرد ولی من همیشه به خودم میگم امام علی برای اینکه لطف و کرم تو رو هر روز میبینه گریه می کنه. منم میخوام به یاد تو باشم و از لطف تو گریه کنم.
خدا جونم خیلی مهربونی و خیلی دوستت دارم. اگه یه موقعه کم کاری میکنم ببخش منو. خودت کمکم کن من بی تو هیچم. خودت هدایتم کن.
فعلا خدا حافظ.
با سلام خدمت همگی دوستان گرامی.
به دیدگاه بنده خداوند همه چیز اونم از جنس خوبی و عشق.و بنده فکر میکنم سلطان عشق باور مناسبی میتونه برای الله یگانه باشد. که خدمت بی نهایت و بخشش بی حد به مخلوقاتش با عشقی وصف ناپذیر همراه است.و خداوند رو انرژی بی نهایت عشق میپندارم.لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
انشتین دنبال تئوری بود و یک قانون کلی بود که همه قوانین رو بشه باهاش ثابت کنه و اون قانون شاید عشق باشه.
برای بنده حقیر خداوند انرژی بی نهایتی از جنس عشقه.
فوق العاده بود دوست عزیز. ممنونم از شما .
سلااااام به استاد عباس منش بینظیر که پررنگترین دست خداروی زمین برای منه
سلاااام به خانم شایسته نازنین
سلاااام به تک تک اعضای خانواده بزرگ سایت عباس منش
استاد یه دنیا تشکر برای این فایل عالی
این فایل دو سوال که از خدا پرسیده بودم و یه سوال که توی ذهنم بود رو شما جواب دادین
من چند روزه عضو سایت شدم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانید رو خریدم وخوندم
دیدگاهتون نسبت به خدا ستودنیه به نظر من زیباترین و بهترین دیدگاه ست که انگار منتظر بودم کسی این دیدگاه رو بهم بده
فقط اون کتاب خدایی رو که توی ذهنم ساخته بودم رو شکست و دیروز از خدا پرسیدم من چطور باهات حرف بزنم دیگه تصویری ازت ندارم و جوابش رو توی این فایل دیروز گرفتم
و یه سوال هم که چند روز بود که به خدا میگفتم خدایا من میدونم که خانواده م تاثیری روی من ندارن و من دارم با فکر خودم زندگی میکنم و این شرکه که من اونا تاثیر گزار بر زندگیم میبینم ولی من هر کاری هم میکنم اولین چیزی که به ذهنم میاد اینه که خانواده م نمیزارن بگو چه کنم و شما بازم جواب سوالم رو توی فایل دادین
اگه بخوام تشکر کنم وبراتون بگم که هر فایل چه به موقع و چطور بدستم رسید باید کتاب بنویسم
کلمه تشکر اصلا حجم سپاسگزاری منو نمیتونه برسونه ولی تنها ابزار من اینجا کلمات هستن واقعا ممنونم
منو عاشق قانون جذب کردید من خواسته های بزرگ و زیادی دارم ولی این قانون رو برای خواسته هام نیست که دوستش دارم این قانون گمشده ای در وجودم بود که پیداش کردم
از همه کامنت های اعضا هم ممنونم عالی هستند و من از هر کامنت نکته هایی رو یاد میگیرم که البته میدونم باید بارهای بار بخونمشون
استاد عزیزم و خانم شایسته جونم و تمام اعضای خانواده عباس منش سلام وتحترام همین امروز به یکی از دوستانم میگفتم من با عباس منش خدا پرست شدم و خیلی خیلی ازتون ممنونم
خدا یعنی الرحمن الرحیم مهربان ستارالعیوب خدا یعنی عادی و هدایتگر کافیه دست به دستش بدی و بهش توکل کنی بهترینها را سر راهت قرار میده و ما خلیفه الله هستیم یعنی جانشین خدا تمام صفاتت خدارار داریم فق باید ابراز کنیم و شکوفاش کنیم خدای مهربان همونیه که یونس را در دل ماهی جا داد همونی که با بیراهن یوسف یعقوب را بینا کرد و من مطمینم پسرمو بینا وخوشبخت وثروتمند میکنه همون عزیزی که در وج سختیهااا قوت قلبته همونی که وقتی باورش نداریایمان نداری و متکی به خودت هستی زندگی زیبایی های خودشو نداره خدایی که ملک سلیمان به سلیمان داده قطعا به منم بعنوان خلیفه الله میده
من یه کارمند داشتم که خیلی خووب بود و منم سعی میکردم که هواشو داشته باشم اما به ناگهان خواست استعفا بدهد و من برنامه ی سفر هم داشتم خیلی دلم شکست که حاا که منم نیستم چه کسی کارهای شرت را انجام دهدبا اصراری کهبه ایشان داشتم همش به خدا توکل می کردم و میگفتم خدایا تو بهترین را رقم بزن وخلاصه کارمندماستعفا داد و دو روز بعد کرونا و کلا کار ماتعطیل شده و من دیگه نیاز نیست حقوق بدهم بنظرم اگر کارها و خودمون را به اوبسپاریم بهترین اتفاقات زندگی رقم میخوره خدایا عاشقتم
سلام من باوری که بهم آرامش میده اینکه خداوندمالک آسمانهاوزمین وهرآنچه بین اوست ومن هرآنچه درخواست کنم خداوندازطریق دستهای خودش روی زمین خواسته من رواجابت میکنه وظیفه منم لذت بردن اززندگی وسپاسگذاری بااحساس خوب واطمینان به خداوندکه اوربالعالمینه وبه بهترین شکل کارهاروانجام میده ومن فقط نبایدنگران بشم وذهنم روکنترل کنم ازافکارمنفی ونترسم وباامیدبه زندگیم ادامه بدم وراهکارمن برای کنترل ذهن مشغول کردن خودم وذهنم باکاریه که دوستدارم وهنروخلاقیت درزمینه شغلم به من آرامش میده وقتی غرق میشم توکارم دیگه هیچی نمیشنوم هیچی نمیبینم گذرزمان رومتوجه نمیشم چون عاشق کارم هستم واین غرق شدن توهنربه من آرامش میده وبقیه کارهارومیسپرم به خدابااین باورکه خداوندتواناست قادره مطلق خداست مالک اونه رب اونه وهاب اونه کریم اونه رزاق اونه وهمیشه بامنه ومن روتنهانمیزاره
سلام خدمت استاد عزیز و اعضای سایت بنظرم یکی از بهترین و قویترین باورهایی که راجب خداوند در ذهنمون میتونیم بسازیم اینه که ما اگه یک قدم به سمت اهدافمون برداریم خداوند خداوند ده قدم به سمت ما بر میدارد برای دیدن ردپای این باور به محیط اطرافتون نگاه کنید چه کسایی بودن که فقط با برداشتن یک قدم و چندین قدم کوچک چه کسب و کارهایی رو راه انداختن و به چه موفقیت هایی رسیدن در پناه الله شاد باشید دوست دار شما شاهرخ 🌷❤️
سلام دوست عزیزم.
من این باور ها رو اینطوری میسازم و فک میکنم کمک کننده تر هست: اگه من یک قدم به سمت موفقیت بردارم موفقیت ده قدم به سمت من برمیداره. اگه من یک قدم به سمت ثروت بردارم ثروت ده قدم به سمت من برمیداره.
ولی لازم نیست من ده قدم به سمت خدا بردارم. من بجاش این باور رو میسازم: خداوند در درون منه. و من هدایت رو از قدرتمند ترین نیروی جهان که در درون من است دریافت میکنم. و هر باور قدرتمند کننده ای که بهش نیاز داری رو میتونی درباره این نیروی قدرتمند که در تو وجود داره بسازی.