ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 103 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عبداله رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 903 روز

    سلام به شما استاد عزیز ودوستان خوب.

    من بیشتر نسبت به افراد نزدیک خانواده ام احساس حسادت میکنم ولی نسبت به دوستانم خوش‌حال میشم از موفقیت هاشون. ولی کلا اگه ازمن کوچیکتر باشن حسادت میکنم ولی اگه بزرگتر باشن عادیم یا خوشحال….

    از یه نفر که بهش حسادت میکنم چیزهای که میتونم یاد بگیرم

    1.درخواست فقط از خدا و به او امید داشتن

    2.دوری از خرافات

    3.اقدام سریع در موقعیت های خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    اکرم جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1665 روز

    باسلام به استاد وخانواده صمیمی عباس منش خوب استپ کردم تا جواب روبدهم تا قبل آشنا شدنم باقوانین کیهانی حس حسادت وناتوانیو قربانی شدن رو داشتم بعد که دوره سلامتی ودوره دوازده قدم رو خریداری کردم این حس رودیگه ندارمولی با تمام وجود باید رو خودم کار کنم که بهتر ازاین بشم امسال بهمن سال دومی هست که دوازه قدم روشروع کردم امیدوارم که بهتر از سال قبل نتیجه بگیرم چون خواستهام بزرگتر شده به قول استاد ظرفم بزرگتر شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    زهرا نصر گفته:
    مدت عضویت: 2501 روز

    سلام خدمت استادعزیز ومریم بانو

    من وقتی موفقیت یک نفر میبینم احساس خوشحالی بهم دست میده وحس خوبی میگیرم ولی بعد از چند ساعت یا چند روز که بهش فکر میکنم احساس ناتوانی خودم در رسیدن به خواسته هام بهم دست میده و رنج میکشم که چرا نتونستم در رسیدن به خواسته هام موفق بشم

    واحساس میکنم که من اعتماد به نفس کافی برای رسیدن به موفقیت را ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    شاکر گفته:
    مدت عضویت: 2822 روز

    باسلام

    من اگه برادر و خاهر و افراد نزدیک باشند علاوه بر اینکه براشون خوشحال میشم از یک طرف احساس

    بی عرضه گی احساس کمبود توانایی میکنم و ذهنم همش میره دنبال نقاط قوت طرف و نقاط ظعف خودم و احساس خود کمبینی بیشتری میکنم

    و بعد میگم که مثلا اون با هوشتره اون زرنگه و من نیستم اون خوش شانس تر و خوشتیپ تره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سکینه برجی گفته:
    مدت عضویت: 1100 روز

    بنام خالق هستی

    سلام خدمت استاد گرامی وتمام دوستان عزیزم

    من اگر کسی که موفقیت به دست اورده با من مقایسه نشه از موفقیتش خوشحال میشم وبراش آرزوی موفقیت میکنم ولی اگه یه دره با من مقایسه بشه وباعث شود که من بی ارزش وبی لیاقت جلوه داده بشم به شدت ناراحت میشوم واحساس حسادت میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سمانه غفاری گفته:
    مدت عضویت: 1945 روز

    سلام استاد عزیزم

    خیلی ممنونم بابت این جلسه عالی و آگاهی های که در اختیار ما قرار میدهید.

    واقعاً خودم الان متعجب هستم ، من فکر میکردم که حسادت یا مقایسه کردن و احساس بی ارزشی در من خیلی کم شده یا اصلا در یک سری مسائل یا نسبت به یک سری اشخاص اصلا وجود نداره.

    ولی الان با انجام این تمرین و این که سعی کردم صادقانه سوالات و جواب بدم متوجه شدم که شاید در ظاهر واقعاً احساس شادی در مقابل موفقیت افراد دارم و خیلی در این زمینه رشد کردم ولی هنوز در اعماق وجودم هنوز حسادت وجود داره مخصوصا نسبت به افرادی که توی کارهاشون موفق هستن و از لحاظ مالی موفقیت های بسیاری بدست آوردن .

    خیلی واقعاً برام تعجب برانگیز بود و این که با انجام این تمرین دوباره به ذهنیت محدود کننده خودم پی بردم و آگاه شدم ، و این آگاهی چقدر می‌تونه کمک کننده باشه برام که چرا هنوز توی یک سری از زمینه ها مخصوصا کاری و مالی هنوز به اون نتیجه ای که می‌خوام دست پیدا نکردم .

    ممنونم استاد عزیزم ، که با تمرینات و سوالات عالی و درست باعث میشوید که به خودشناسی عمیق تری از خودم دست پیدا کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    صبا جزایری گفته:
    مدت عضویت: 1769 روز

    سلام به همگی

    یه چیزی که بعد از گوش دادن این فایل و نوشتن تمرین برام جالب بود و درست و غلطش رو نمیدونم البته این بود که من خودم همیشه نسبت به اطرافیانم همیشه موفق ترین توی هر زمینه ای بودم بی اغرار میگم چه در زمینه کاری چه روابط و مجبور شدم خیلی فکر کنم اا به نتیجه برسم که چه حسی میتونم داشته باشم اگر موفقیت اطرافیانم رو ببینم و به این نتیجه رسیدم که متاسفانه کمی حسادت میکنم البته حسادتم بر میگرده به خودسرزنشی و نه از باور کمبود

    یعنی احساس کمبود نمیکنم چون فلانی به چنین چیزی رسیده دیگه برای من نیست

    من خودم رو سرزنش میکنم که مثلا تو لایق تر بودی و تواناییهات بیشتر بود چطور نتونستی به این جایگاه برسی که البته میدونم همین هم باور درستی نیست

    از دیروز که این فایل رو گوش دادم بالای چندین صفحه در مورد خودم نوشتم و برام جالب بود به لایه های عمیقی از خودم فرو رفتم و دارم خودشناسی میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    عبدالعزيز قاضي زاده گفته:
    مدت عضویت: 2628 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان خانواده صمیمی عباس منش؛

    در پاسخ به سوال این فایل باید بگم که من تلفیقی از هر دو حالت هستم. یعنی اگر کسی از نزدیکان ، اقوام ، دوستان و بخصوص افرادی که در عین حوزه کاری من هستند موفقیت خوبی بدست بیاره من حسادت میکنم اما در عین حال سریع ذهنم درگیر این میشه که ببین چقدر فرصت است ، اگر برای اون شده برای من هم میشه ، باید ایده بگیرم ، تلاش کنم و ……..

    اما چیزی که بعد از این فایل متوجه اون شدم خیلی جالب بود و باعث درک بهتری از خودم شد

    – [ ] اولا ذهنم کوشش میکنه رد کنه و اصلا تحسین نمیکنه موفقیت های دیگران را. چند شب پیش جایی مهمان بودیم دوستی هم بود گفت ما قراره سردخانه بسازیم و مبلغ زیادی هزینه میشه چیزی حدود نیم میلیون دالر و ما خانه ساختیم و فلان کردیم حدود یکصد هزار دالر هزینه شد. سریعا ذهنم انکار کرد و حتی برای برادران خودمم گفتم این یارو خالی میبنده این یک دلال و دست فروش داخل بازار بیشتر نیست. و کلی انکار و دلیل و توجیه. حالا با وجود اینکه حتی از لحاظ موقف مالی و کاری ما خیلی بهتریم و به اون جمع هم معلوم بود اما ذهن من تحسین نمیکنه موفقیت های دیگران را بلکه کوشش میکنه دلیل بیاره و رد کنه. حتی اگر اون افراد موفقیتی بدست بیارن که در مقابل موفقیت های ما کوچک باشه.

    – [ ] دوما اگر در جمعی باشم ‌و کسی را با موقف بهتری ببینم احساس ضعف و بی ارزشی میکنم که بابا ما کجا این کجا

    – [ ] سوما اگر کسی از دوستان و نزدیکان باشه و موفق شده باشه من احساس میکنم که از قافله عقب ماندم و خیلی تنبلی و وقت تلفی میکنم و باید شبم را به روزم بدوزم و بیشتر کار کنم. تمام تیم کاری ام را میطلبم ‌ و شروع میکنم به نصیحت و …..

    – [ ] احساس بی انگیزه بودن و بخصوص وقتی یکی خیلی خیلی موفق شده باشه سریعا احساس اینکه دنیا اینقدر ارزش نداره به هر حال میمیریم بهم دست میده.

    – [ ] خلاصه با مطرح کردن سوال از خودم به این نتیجه رسیدم که در کل قسمتی که ایراد داره و نیاز به تغییر داره خیلی قوی تر از بخش درست و مثبت این قضیه است. یعنی در یک کلام در تمام حالاتی که ببینم کسی از دوستان و نزدیکانم موفق شدن احساس خوبی نمیکنم.

    ———————————————————-

    در کل فکر میکنم که در تمام این شرایط اگر دنبال ایده گرفتن و الگو گرفتن باشیم نتیجه احساس خیلی بهتری بهمون میده. یادمه که یکی از دوستانی که در حوزه کاری ما و خیلی موفق و البته خیلی از ما سابقه دار تر بود و همیشه حس حسادت و حالاتی که بالا یاد کردم را درباره اون داشتم و یه زمانی به خاطر یه موضوع مشترکی که داشتیم با هم یکجا بودیم و داشتم اون رو با تمام باور هایش چک میکردم چیزی که فهمیدم این بود که من خیلی اون رو برای خودم غولی کردم در حالی اصلا مهارت خاص تری از من نداره و در این مسیر کاری عجیب و غریبی نکرده فقط ادامه داده اون مسیر درست رو البته با باور های خوبی که داشت.

    منظورم این بود اگر هر وقتی به کسی بر بخوریم بجای اینکه حسادت کنیم ‌ و مسیر را اشتباه بریم به نظر من بهترین باور اینه که اگر اون تونسته بخصوص کسانی که نزدیکان ما و دوستان ما هستند پس من هم میتونم. و اون چیز عجیب و غریبی نداره با من فرقی نداره باید راهشو پیدا کنم.

    در آخر به نظر من بجای اینکه در مقابل موفقیت های دیگران بی تفاوت باشیم و بی اعتنا که برایمان احساس بدی دست نده بهتره کمی انگیزه بگیریم یعنی اگر در وهله اول احساس خوبی هم نداریم موقتا اما این اگر باعث میشه که کنکاش کنیم ‌و مشکل خود رو پیدا کنیم خیلی بهتر از اینه که به بهانه ی اینکه من حسادت نمیکنه خیلی بی تفاوت باشیم البته که این نظر منه و من از اون نتیجه گرفتم نمی‌دونم چقدر درسته و دوستان چقدر متوجه منظور من شدند.

    یادمه تقریبا بیشتر مهارت ها و توانایی های من زمانی ساخته شدن که خودم را مقایسه کردم با کسانی که نزدیکان من بودن و بهم انگیزه داد و باعث شد بفهمم از اون ها دنبال هستم و حتی احساس حسادت کنم تا اینکه اون سوختی شد بخاطر تلاش و عملکرد بیشتر و بهتر. البته و صد البته که در احساس بد موندن ( احساس حسادت ماندن ) طبعات بد خودش رو داره اما اگر تنها فقط یک تلنگر باشه شاید انگیزه ی خوبی بشه.

    خیلی ممنونم از استاد گلم که همیشه باعث میشن که باور های اشتباهی که اصلا نمی دونستم دارم را بیرون کشیده بشه و تازه متوجه میشم که چقدر در لایه های زیرین خودم مشکل دارم با وجود اینکه سال ها رو خودم کار کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    اکرم گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 873 روز

    سلام استاد جان من ازدیروزتاحالا چند باراین فایل رو گوش کردم ودیروزکامنت گذاشتم دلم میخواداین کامنت منو بخونید واقعا هرچی فکر میکنم جواب این سوال رو نمیتونم بفهمم استاد عزیزمیدونم که باورها وذهنیت من خیلی خرابه قبول دارم که من باید روخودم کارکنم ولی استاد عزیز تمام افرادی که اطراف من هستن وموفقیت مالی دارند وخیلی بیشتراز من رفاه وامکانات زندگی دارند اصلا روی خودشون کار نمیکنن وقتی من سپاسگزاری مینویسم وقتی دفترستاره قطبی رو پر میکنم برای اونا عجیبه بعضی اوقات میگن چی مینویسی به ما هم بگو. ولی کلا من باخودم فکرمیکنم خدایا من ی استادخوب ونازنین مثل عباسمنش دارم وچندتا دوره خریدم وفایل گوش میدم اونا هیچ کدوم ازاین کارهارو نمیکنن اما از نظرمالی واقعا رشد کردن این مسئله منو وارد مقایسه میکنه خواهش میکنم اگه امکان داره کامنت این رو بازش کنید. عاشقتونم ایشالا خودتون وخانم شایسته مهربان همیشه سلامت وشاد باشید متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1610 روز

    درود و سپاس فراوان خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم ️️

    استاد عزیزم فایل شما را شنیدم مثل همیشه عالی بود.

    در پایان صحبت های شما، به نکته مهمی اشاره کردید که می‌خوام راهنمایی م کنید.

    اینکه: وقتی فایلی رایگان است خیلی متعهد نیستیم و بالعکس.

    استاد عزیز من ایراد بزرگی دارم متاسفانه نتونستم علتش را پیدا کنم. نحوه آشنایی من با شما از طریق خواهرم بوده که همیشه سپاسگزار او و خدای عزیزم هستم.

    میتونم بگم بیشتر فایل های رایگان شما را گوش کردم و هدایت شدم به محصولات شما که خریداری کردم، مثل قانون آفرینش ، پاسخ به مسائل زندگی ، عزت نفس و 6 قدم از 12 قدم.

    ولی متاسفانه حتی این فایل های خریداری شده را هم کامل گوش نکردم.

    با وجود اینکه ایمان 100 درصد دارم به گفته های شما، ولی این مشکل نمی‌دونم چیه؟

    مثلاً قانون آفرینش را که عاشق ش بودم را خریدم فقط 7 جلسه گوش دادم دیگه تمام.

    ذهن من خیلی خیلی منطقی است. برای هر خواسته ای ، انگار ذهنم همه صحبت های شما را فراموش می‌کنه بعد دوباره باید شروع کنم از اول، فایل های شما را گوش بدهم، انگار نه انگار که دو ساله دارم گوش میکنم، انگار نه انگار این همه نتیجه گرفتم.

    خلاصه کلام با هر خواسته جدید ، عذابی برای من در ذهنم شروع میشه.

    دارم خسته میشم از اینکه ذهنم مثل آدم های احمق رفتار می‌کنه،

    از خودم بیزار شدم و ناامید.

    کلافه و سردرگم شدم.

    شاید باور نکنید ذهنم لحظه‌ای شده، یکساعت آنقدر شور و هیجان دارم نسبت به اینکه خداوند داره قدم به قدم کارهای ما را انجام میده، ولی یکساعت دیگر کلا ناامید…

    شاید باور نکنید بیس ذهنم شده : بله قوانین جهان هستی وجود داره ولی تو هنوز نتونستی قانون رو درک کنی پس خیلی کار داری و با حسرت کامنت ها را میخونم و میگم درسته من هنوز قانون را درک نکردم وگرنه منم باید الان بتونم با آرامش و با ایمان بیشتری زندگی کنم.

    به لطف خداوند، 9 ماه پیش مهاجرت کردیم به کانادا، که اینم فقط معجزه بود. امیدوارم بتونم یه روزی از نتایج و معجزات براتون بگم. خیلی دوست دارم از نتایج م بگم ولی همش ذهنم میگه بی خیال، دیگران آنقدر نتیجه نوشتن که دیگه نیازی نیست تو بنویسی یا اینکه کدام نتیجه!! تو هنوز به اصلی ترین خواسته ت نرسیدی و معلوم نیست برسی. (آخه بزرگترین خواسته من مهاجرت به آمریکا و زندگی در کنار فرزندان و نوه عزیزم است که هنوز نتیجه نگرفتم, چون چندین ساله که فرزندان م مهاجرت کردن و من و همسرم هنوز نتونستیم بریم اونجا یا اینکه بتونیم زمین پدری مون را که متاسفانه توسط شهرداری گرفته شده بتونیم پس بگیریم.)

    آخه چند تا از دوستان و نزدیکان مون که شرایط یکسانی با ما دارند، براحتی ویزای توریستی آمریکا را گرفتند ولی ما هنوز نه.

    بهرحال استاد عزیز و خانم شایسته عزیزم، لطفاً راهنمایی م کنید.

    با سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: