ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته

    و سلام به خانواده عباس منش در سایت.

    خیلی خوشحال شدم که این فایل بسیار ارزشمند رو دیدم و شنیدم.سپاسگزارم از شما عزیز دل که با خلوص نیت این زحمتها رو برای آگاهی بیشتر ما شاگردان انجام میدید

    دوست دارم اینطور شروع کنم که من به عنوان یکی از اعضای این خانواده که خداروشکر تونستم خیلی از محصولات رو خریداری کنم .

    به اون دسته از عزیزانی که هنوز موفق به خرید هیچ محصولی در این سایت با ارزش نشده‌اند و یا تعداد کمی محصول رو خریداری کرند .پیشنهاد کنم که با دل و جون این فرصت رو غنیمت بشمارند و با این دوره خود را محک بزنند.یعنی میشه گفت این گوی و این میدان.

    چون من بعضی وقتها در کامنتها مشاهده کردم که دوستانی یه جورهایی در مورد خرید محصولات سایت فکر می‌کنند که اینگار استاد در اون فایل ها یه جادو و یا خیلی کلیدهای خاص رو میگه که تو فایلهای رایگان نمی‌گه.بله که استاد در همه فایلهاش این آگاهی‌ها رو بدون هیچ چشم داشتی ارائه می‌کنند.

    ولی خوب همونطور که خودشان کامل در این فایل اشاره کردن به فرق خرید یعنی پرداخت بها و متعهد کردن شاگردان به انجام تمرینهاست. نه چیز دیگری.

    وقتی که فایل رو دیدم از همون اول گفتم که جنس صحبت‌های استاد در حد محصولات هست انشااله دوستان جدید بتونند این موضوع رو درک کنند و تو مدارش باشند.بعد که بیشتر فایل رو گوش کردم بیشتر متوجه شدم که بله همونطور که فکر میکردم حدسم درست بود.

    اینکه استاد دوست داره این فایل رو هدیه در نظر بگیره نشان از معرفت و بزرگیشون هست و گرنه خودشان بر این واقف هستند که میتونستتند این فایل رو جزئ از محصولات سایت در نظر گرفته بشه.

    به هر حال من خیلی از شما سپاسگزارم سپاسگزارم که این محبت رو به ما شاگردان داشته ای و خواهی داشت.

    اما در مورد باورهای محدود کننده و باورهای قدرتمندکننده

    من فکر کنم که خداروشکر شخصیتی دارم که حسادت نمیکنم به دوستان و اطرافیانم همیشه سعی کردم لذت ببرم از پیشرفت دوستان و اظرافیانم و سعی کردم اگه تجربه ای حتی کم اگه دارم در اختیارشون بزارم.

    و همیشه دیگران رو تشویق کنم که به هدفشون زودتر برسند و خودم رو خوشحال کنم از مشارکت به آرزوها و یا هدفهایی که دارند.

    خیلی مثال‌ها میشه زد .

    ولی دوست دارم یک مثال در مورد خودم بزنم.

    باورهای قدرتمندکننده

    من چند سال پیش به خاطر شغل خانمم که آرایشگری هست تصمیم گرفتم که این شغل رو شروع کنم بیشتر به خاطر اینکه بتونم مسیر رو برای خانواده هموار کنم.یعنی اینکه خلاصه اش این بود که چون من اقدام کرده بودم که خانواده رو به استرالیا بیارم فکر کردم که بهتر تو این مسیر باشم که وقتی خانمم اومد بتونه تو بیزنس خودش کار کنه تا برای دیگران.و البته من هم این شغل رو دوست داشتم ولی بیشتر میخواستم که یک منبع درآمد برای خاتواده شروع کنم و بعد خودم مسیر علاقه شخصی که خوانندگی هست رو ببرم جلو.

    این موضوع مربوط به 7 یا 8 سال پیشه .

    خوشبختانه دوستهایی داشتم که در یکی از بهترین ارایشگاههای سیدنی در جای عالی کار می‌کردند .

    از اونها خواستم که اگه میشه با صاحب کارشون صحبت کنند که به من فرصت بده که اونجا شروع به کار کنم.

    این هم اشاره کنم که خیلی برام سخت بود که شغلی که چند سال داشتم توش فعالیت میکردم رو قربانی کنم (هندی من یا تعمیرات ساختمان) در حد متوسط. و برم توی این کار آرایشگری.

    خلاصه صحبت شد و خوشبختانه قبول کردند به شرطی که هیچ حقوقی پرداخت نمی کنند.

    و من هم با وجود باورهایی قدرتمندی که ذاتا تو وجودم هست که شناختی روشون نداشتم قبول کردم.

    حالا چی شد باورتون نمیشه من تو هفته اول اینقدر خوب تونستم که 8 صندلی پر از مشتری رو بدون هیچ تجربه‌ای مدیریتکنم . ینی از یه طرف کار رو یاد میگرفتم از یه طرف نظافت و منیجری و هر کاری که از دستم بر میومد البته گفته بودند که فقط باید نگاه کنم فعلن.

    ومن هم قبول کردم . بدون اینکه به دوستام کاوه و امید حسادت کنم . بهشون هم افتخار میکردم که همشهری من هستند و اینکه چند ماه بعد اون مغازه رو خریدند و من کلی خوشحال شدم .

    داستان تو هفته اول اینطور پیش رفت که صاحب مغازه بدون اینکه حظور داشته باشه ظاهرا تعریف من رو شنیده بود و خودش حقوق برام در نطر گرفته بود و پرداخت کرد.

    دوستام شاخ درآوردند که این اتفاق افتاده .می‌گفتند معمولا 3 ماه طول میکشه که به کسی حقوق بدند.

    ولی من از آنجا که هیچ ترمزی نداشتم و بهش فکر نمیکردم و حتی خیلی جاها اینقدر خوب عمل میکردم که مشتریهای فکر می‌کردند که آرایشگاه برای من هست .

    اینقدر این موضوع برای منیجر اصلی سخت بود که نتونست من رو نگه داره بدون هیچ مشکلی من رو بعد از یک ماه بیشتر نتونستند نگه دارند.گفت که شما باید بری فنی حرفه ای یاد بگیری بعد بیای اینجا کار کنی .

    من هم که خیلی اعتماد به نفسم بالا رفته بود استقبال کردم .

    چون میدونستم جاهای دیگر هست که من رو بخواهند .

    باور کنید بدون اینکه هیچ دستم به قیچی یا ماشین خورده باشه .به ویدئو هایی که از یوتیوب همزبان با رفتن سر کار تو خونه میدیدم اکتفا کردم و رفتم یه آرایشگاه دیگه گفتم نیرو میخواید گفت بیا سر این مرد رو کوتاه کن با ماشین.یه لحظه گفتم چه غلطی کردم بابا شوخی کردم فرار کنم الان سر یارو رو کچل میکنم …

    ولی به خودم گفتم من میتونم برو تو دل ترستهات .

    خداروشکر مدل موهاش ساده بود و تونستم برای اولین بار خوب بزنم و طرف خوشش اومد.

    گفت بیا بشین صحبت کنیم ببینم چقدر حقوق میخوای من هم یه مبلغی بیشتر از کار قبلی رو گفتم و قبول کرد و از فرداش رفتم سر کار .

    خلاصه در زمان خیلی کوتاه شاید ا سال من تونستم مغازه خودم رو بزنم تا الان که تو مغازه هستم و این کامت رو براتون نوشتم.

    اینکه من به دوستام حسادت نکردم بلکه تحسینشون کردم همین الان هم اون‌ها یه مغازه دیگه خریدند و من براشون خوشحالم و خودم هم که تونستم به خواسته‌های که میدونستم رسیدن بهشون ساده هست رسیدم و خاتواده رو تو این چند سال تونستم بیارم استرالیا که باور اون هم برای دوستان و حتی وکیلها سخته که من چطور تونستم 3 نفر رو به استرالیا بیارم و ویزای پرمننت براشون بگیرم.این هم خودش یه داستان طولانی داره که الان بهش فکر میکنم باز به باور فدرتمند کننده ربط داره که من تونستم خانواده رو به استرالیا بیار.م در صورتی که همه میگفتند نمیشه سخته فراموشش کن چیزی که من اصلا بهش فکر ننیکردم و خدار صد هزار مرتبه شکر که شد چون وقتی خدا بخواهد تو رو به بالا بکشه هیچ قدرتی نمیتونه پاین بیاره .و خودم رو نیز تحسین میکنم که من خالق هستم و هرآنچه را که اراده کنم میتونم داشته باشم و اگه دوست نداشتم تغیر بدم و چیزهای دیگر رووتجربه کنم .

    جالا جالبه از دیروز تصمیم گرفتم که مغازه رو بفروشم که انشااله بعدن در موردش صحبت میکنم.

    من این فایل رو 2 بار نگاه کردم و چیزی که به ذهنم رسید نوشتم امیدوارم یه کوچولو تونسته باشم به این موضوع مهم اشاره کرده باشم.

    خیلی مثال‌ها رو میتونم بزنم ولی به قول استاد دوست داشتم از تجربه ها و نتایج خودم گفته باشم .

    درسهایی که من از زندگیم گرفتم که به این فایل مربوط بشه.

    این هست که من سالها پیش دیدم که دوستهام به استرالیا مهاجرت کردند و موفت شدن من هم باور کردم و از موفقیت آنها خوشحال بودم و تحسینشون کردم که منجر به مهاجرت من شد.

    و خانواده‌ام من رو دیدند اون‌ها هم باور کردند برای اون‌ها هم اتفاق افتاد.

    در مورد آرایشگاه هم که دوستهام رو دیدم که تونستند و از موفقیت انها خوشحال شدم و تحسین کردم‌ برای خودم هم اتفاق افتاد.و خیلی مثال‌های دیگه که امیدوارم تونسته باشم به بعضی از دوستان در سایت کمک کرده باشم که می‌شود فقط باید باورهای قدرتمندکننده رو بیشتر برای خودمان مثال بزنیم.

    استاد مهربانم خیلی از شما سپاسگزارم برای درسهایی که در همه فایلها چه رایگان و چه خریداری شده که با رضایت کامل پرداخت کردم یاد گرفتم و سعی میکنم در زندگی انجام دهم.

    خداوند سایه شما رو حفظ کنه برای این سایت و ما.

    سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    هادي گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    سلام

    نمی‌دونم افرادی که این فایل رو دیدن آیا جدیش گرفتن یا نه فقط بگم که این سری جلسات خودش می‌تونست یک دوره باشه …

    همین آگاه شدن از افکار و باورهای مخرب خودش یه چاره هست برای این که در موقعیت های مشابه ؛اون رو انجام ندیم و مچش رو همون اول بگیریم.

    تا خودمون رو نشناسیم و ندونیم ایرادمون از کجاست چه جوری میتونیم خودمون رو بهبود بدیم پس باید به رفتارمون و باورامون ریز بشیم تا بتونیم شخصیت خودمون رو رشد یافته کنیم.

    خب به رسم تعهد به آغاز این مسیر زیبا من هادی تعهد میدهم که این آگاهی ها را مانند وحی منزل بدانم و فقط ب کنکاش درون خودم و افکار و باورهای خودم مشغول باشم و هرگز سعی ندارم که از این آگاهی ها بعنوان یک چماق بر سر دیگران بهره بگیرم و یا آنها را تغییر دهم.

    من سعی میکنم هر لحظه به خودم یاد آور شوم که این خود من هستم که زندگیم را با افکار و باورهایم خلق میکنم و هیچ کس دیگری نقش و تأثیر ی در خلق شرایط زندگی من ندارد.

    بار خدایا آگاهی و شناختی ده تا آنچه را که در درونم هست را بشناسم و جسارتی ده تا با واقعیت وجودی خود رو به رو شوم و بتوانم به آن اعتراف کنم و آن را تغییر دهم.

    من وقتی که دوستانی که قبلاً با هم بودیم را میبینم که الان توانسته اند به موفقیت برسند در درونم احساس بدی ب من دست میدهد و افکاری مانند این که تو عرضه نداری…

    تو همینجور بد بخت میمونی تا بمیری…

    تو اگه عرضه داشتی قبلاً شروع میکردی و این قدر دست دست نمی‌کردی…

    تو همش فقط حرف میزنی و اهل عمل نیستی…

    ببین خدایا این که اینقدر از تو ضعیف تر بود شد این اون وقت تو هنوز گیر این که نمیدونی چی کاری باید دست بگیری و نمیدونی هدفت چیه…

    حالا افراد چی در موردم فکر میکنن میگن این خیلی بی عرضه است دوستاش و همین و سالی هاش شدن اون حالت عالی اون وقت این هنوز همون سر وضع داغون رو داره تو زندگیش…

    وقتی خانواده من میبینن که افراد فامیل و دوستانم به موفقیتی رسیدن یا رفتن سر خونه زندگی شون و یا رفتن ازدواج کردن همه اش میان به من میگن بسه دیگه تو هم برو زن بگیر چقد میخوای صبر کنی بخدا ما تمام هم و غممون تویی برو زن بگیر بعدم وام میگیری و زندگیت رو می‌کنی ببین فلانی رو از تو کوچیک تر زن یا نامزاد گرفته اون وقت تو هنوز….

    وقتی میبینم که دوستانم که قبلاً وضعشون از من بدتر بود یا میبینم از لحاظ ظاهری فوْل بودن الان برا خودشون دوست همجنس و یا دوست دختر دارن و تو رابطه هستند و من اون حالتی نیستم خیلی حرصم میاد و حسویم میشه گاهی وقتا خودم رو سرزنش می‌کنم میگم عرضه نداری اگه عرضه داشتی که الان باید همه دورت رو می‌گرفتم اصلا تو هیچ جذابیتی نداری…کسی اصلا دوست نداره با تو برا یه مدت طولانی باشه…همون تنهات بمون بهتره از این که بری خودت رو کوچیک کنی…

    وقتی میبینم که شخصی از آشنایانم خونه ،ماشین و یا به دستاوردی رسیده واقعا دوست دارم تحسینش کنم و البته میرم بهش تبریک هم میگم ولی وقتی اون شخص میاد و با حس خوب در مورد اون دستاوردش تعریف می‌کنه کم کم احساس خود کم بینی و عقب موندن از قافله رو میکنم و کلا تمام خودباوریم میاد پایین تا جایی که شب موقع خواب از این حد فشار ذهنی اشکم در میاد…

    من وقتی افراد موفق حتی غریبه رو میبینم و می‌خوام ازشون الگو بگیرم و تحسینشون کنم حالم بد میشه و احساس بدی بهم دست میده و چطور بگم یه جورایی اینقدر این احساس در من شدید میشه که انگار دوست دارم اون شخص اون دستاوردش رو از دست بده تا من بگم آخش خدا رو شکر حداقل الان اگه کسی هم بهم ایراد بگیره پس چرا به هیچی نرسیدی میگم مثلا فلانی که اونجاست رو ببین رفت اختلاس کرد ،طلاق گرفت،ور شکست شد و لا اقل من همین حالتی که هستم خیلی از اون جلوترم….

    یه مورد دیگه که در من وجود داره اینه که من وقتی کسی ازم راهنمایی و کمک میخواد من یه حرفایی رو میزنم که زندگیشون رو تحت تأثیر قرار میده حالا اگه بره و به آگاهی که من دادم بهش عمل کنه و نتیجه بگیره اون وقت میام خودم رو سر زنش میکنم میگم آخه چرا بهش گفتی ببین اون رفت نتیجه گرفت ولی تو هنوز اندر خم یک کوچه ای…(من یه نتیجه ای گرفتم اگه بیام کسی رو راهنمایی کنم از روی دلسوزی اونوقت اون حس بد حسادته از این که اون موفق بشه بیشتر میاد سراغم و یه جورایی سرم و تمرکزم می‌ره تو این که خدا کنه به توصیه من عمل نکنه که اگه بره از ادوایز من نتیجه بگیره اون وقت من باید همش باید تو سرم بزنم و حسادت کنم بهش که ببین اون رفت ازت جلو زد…پس اگه من تمرکزم رو خودم باشه اون آرامش بیشتر رو توی درونم دارم…

    من بیشتر از این که به سرنوشت و این چیزا گیر بدم و بهونه بیارم توی ذهنم میگم اون عرضه داشت و تو نداری…

    خدا رو شکر دوره احساس لیاقت خیلی کمک کننده بود تا این حرف ها و خود سرزنش گری ها کمتر بشه نسبت به خودم ولی نمیشه انکار کرد هنوزم درونم این حساب میاد ولی نسبت به گذشته کنترلش برام راحت تر شده الان که این گفتگو ها تو ذهنم میاد به خودم میگم ببین اون فاکتور اصلی که این افراد تونستن به این موفقیت برسند یه عامل درونی بوده و یه خود باوری و احساس ارزشمندی و لیاقت و الا اون شخص که هیچی نداشت چه باعث شد که به خودش جرات بده بره درخواست شغل پیش فلان ثروت مند بکنه…

    یادم میاد چون سال قبل رفتم سراغ یکی از ثروت مندای شهرمون و ازش پرسیدم دلیل موفقیتت چی بوده و اون هم حرفایی زد که واقعاً رد پایی از اصول موفقیت داخلش بود مثلا در مورد خودش که حرف میزد دیدم اهرم رنج و لذت رو خوب توی ذهنش ساخته و بیکاری و عدم فعالیت توی ذهنم و عدم پیشرفت رو تو ذهنش ربط داده بود به گذشته تلخی که تجربه کرده بود که همه اش کلافگی بوده…

    بعد هم از این موضوع گفت که اگه همین الان مثلا بره سراغ شغل فلان که ربطی به شغلش نداشت می‌گفت من اگه برم تو اون کار پروژه های بزرگ رو در مدت زمان کوتاه که کار رو یاد گرفتم دست میگیرم که نشان از باور به خودش و توانایی هایش داره…

    از اشتباهاتش گفت بهم گفت که من یه مدت روی یه موضوعی هزینه میکردم که فکر میکردم می‌تونه برام سود ده باشه و اصلا ربطی به کارم نداشت که همه می اومدن بهم میگفتن این مسیر رو ول کن بیا روی کار خودت ولی من گوشم بدهکار نبود تا این که از لحاظ مالی ضرر کردم اونوقت اون کار رو ول کردم و اومدم چسبیدن به شغل خودم که اینجا به اهمیت تمرکز اشاره داشت.

    بعدش در مورد یه نفر از هم شهری هامون گفت که واقعاً اگه بگم از زیر صفر و با وجود فقر خانوادگیش و بدون هیچ سرمایه و تخصص رفته پیشش و برای مدتی پیشش بعنوان کارگری درخواست کار داده بود (چ چیزی باعث میشه که این فرد بره پیش یه فرد ثروتمند درخواست شغل بده غیر از خود باوری و احساس ارزشمندی؟!)بعد می‌گفت سه ماه پیش من بود و بعد الانش رو میبینی از ما که زود تر توی اون کار بودیم بیشتر داره و ثروتمند تره (این فرد نمونه ای از کسی هست که از فقر و بدون تخصص و بدون سرمایه الان به این سرمایه و دارایی رسیده پس منم میتونم)

    الان که دارم با آموزه های استاد بیشتر آشنا میشم میبینم همش از خود باوری و توکل بوده که شروع کردن و تمرکز و تعهد و یادگیری مهارت و جسارت باعث شده الان بتونن به این دستاوردها برسن…

    من نمی‌دونم اونا چه باورایی داشتن که الان این نتایج رو بهش رسیدن ولی می‌دونم که چیزی غیر از باوراشون این نتایج رو براشون ایجاد نکرده …

    این افراد چه آگاهانه یا ناآگاهانه از این فاکتورها استفاده کردن اگه من بخوام ریز بشم تو رفتارشون سبب میشه از مسیر خودم گمراه بشم منی که می‌دونم اصول چیه پس میام به سمت اون شخصیت ها خودم رو نزدیک میکنم اگه اون اشخاص تونستن منم میتونم اگه بیام آگاهانه اون شخصیت رو در خودم بسازم….

    یه امتیاز فوق العاده خودمون اینه که داریم آگاهانه در مسیر شروع به حرکت میکنیم و از گژ راهه رفتن ها ایمن میشیم با درک و انجام این آگاهی ها و تازه مسیر برامون لذت بخش تر میشه…

    یه سری از فاکتورها یی که سبب میشه به خواسته ها رسید و تونست به خوشبختی رسید اول باید شناخت و بذاریم به عنوان یه الگو کامل که می‌خوایم بهش تبدیل بشیم و بعد به سمت این که خودمون رو شبیه اون قرار بدیم نزدیک کنیم….

    سپاس از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    خداوند به همگی ما برکت بدهد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    زهرا نظام الدینی گفته:
    مدت عضویت: 2406 روز

    سلام استاد جان، مریم عزیز ودوستان هم‌فرکانسی مهربانم

    داشتم فایل رو گوش می‌دادم، استاد گفتن که همین الان قطع کنید و بنویسید که از موفقیت اطرافیانتون چه احساسی دارید. اول گفتم: «خب، حالا بعدا می‌نویسم، بذار تا انتها گوش بدم.» بعد متوجه شدم یکی از باگ‌های اساسی من شاید همین باشد؛ به‌تعویق‌انداختن کارها. برای همین گفتم اول بیام استارت این کامنت رو بزنم، بعد برم سراغ بقیه کارها که صبحی باید اتفاق بیفتد. همیشه قدم اول مهم‌ترین قدمه.

    من تو این کامنت می‌خوام موفقیت دو نفر از افرادی رو که می‌‌‌شناسم، بررسی و موضوع رو برای خودم حلاجی کنم:

    1. همسر سابقم.

    در آستانه جدایی بودیم که به‌خاطر قبول شدن در آزمون وکالت، با اینکه هنوز در آغاز راه بود، جهش مالی عجیبی پیدا کرد. یعنی چنان فرکانس مالی‌ش تغییر پیدا کرد که قابل باور برای کسی نبود. ورودی و خروجی حسابش روی میلیارد می‌چرخه و مثلا حقوق ده-دوازده میلیون من هزینه دو بار رستوران خودش و دخترم می‌شه و اما احساس من:

    قبل از اینکه این جهش مالی براش اتفاق ببیفتد، همیشه براش دعا می‌کردم، به چنان موفقیتی از لحاظ مالی و کاری و خانوادگی برسه که تلخی این جدایی و آنچه در نظر او شکست تلقی می‌شد، از ذهنش بیرون بره؛ اما وقتی این اتفاق در واقع براش افتاد، اوایل یه مقدار حسودی می‌کردم. خیلی زیاد نبود؛ چون من با هزار برابر آنچه داشت به دست می‌آورد هم حاضر نبودم دوباره با او زندگی کنم و چون شیرینی جدایی برام خیلی زیاد بود، زیا وضعیت مالی او آزارم نمی‌داد؛ اما اگر بگم اصلا برام مهم نبود، دروغ گفتم. یک جاهایی واقعا دردم می‌گرفت از اینکه چه خونه و چه ماشینی و چه دک‌و‌پزی راه انداخته.

    یک جاهایی هم با خودم می‌گفتم حتما روزی من از دنیا کمه، من که از زندگی‌ش بیرون رفتم چه غوغایی به پا شده.

    یه جاهایی هم می‌گفتم که حتما داره حروم‌حلال قاطی می‌کنه وگرنه مگه می‌شه آدم این‌قدر به سرعت تغییر فرکانس بده. (دیگه دوستان باورهای غلط مالی رو می‌تونن از این فکرها بیرون بیارن). حتی تا اونجایی بود که اگه چیزی با پول او به خونم می‌اومد، رغبت نمی‌کردم بخورم؛‌ چون نمی‌دونستم از کجا داره پول در میاره. برای مبارزه با این حالت اول از همه به خودم گفتم: زهرا، خجالت بکش. این آدم داره با باورهاش پول می‌سازه و خودت هم خبر داری که چه باورهای خوب مالی داشت و چقدر برای رسیدن به این موقعیت تلاش کرد، آن‌قدر که برای رسیدن به خواسته ‌اش خانواده‌‌اش رو از دست داد. پس پولش حلال حلال حلاله.

    گاهی با خودم می‌گفتم: خب، این آدم خیلی پول داره ولی لذت‌هایی که من دارم توی زندگی‌م می‌برم رو نداره. اون‌قدر که من شادم، او شاد نیست و هزار جور انگ و ناراحتی و غصه بهش می‌بستم که خودم رو راضی کنم که اگه او پول داره؛ اما آن‌قدر‌ها هم خوشحال نیست. این‌ها همه علاوه بر اینکه باگ‌های پنهان ذهن من رو نسبت به ثروت نشون می‌ده، ته تهش بیانگر اینه که من حسودی‌م شده و دارم خودم رو بازی می‌دم، حتی اگر این حسادت برای خودم آشکار نباشه.

    خب، همه این حس‌ها بود؛ اما یک حس بسیار عالی دیگه هم بود. حضور این فرد و موفقیت‌هاش باعث می‌شد باور کنم که می‌شه وضعیت مالی خودمون رو تغییر بدهیم. اصلا لازم نیست به همان سبک که پدر و مادر و خاله و دایی و عمه عمری زندگی کرده‌اند، ما هم زندگی کنیم. یک نفر جلوی چشم من، داره روز‌به‌روز موفق‌تر می‌شه و دلیل موفقیت‌هاش رو می‌دونم. او جسوره، باور داره که هر کاری در دنیا بخواد انجام بده می‌تونه، خودش رو لایق بهترین‌ها می‌دونه و ثروت بالاترین خواسته او در جهان بوده و هست. واقعا وقتی می‌بینم یه پرونده از کجای دنیا پیدا می‌کنه که چندین میلیارد حق‌الزحمه وکالتشه، می‌فهمم که مشتری رو خدا باید بفرسته؛ ‌وگرنه شوهر دوستم هم وکیله و حتی یک پرونده بیست میلیونی هم گاهی پیدا نمی‌کنه. بسیاری از باورهایی که استاد در ثروت یک گفته‌اند، درون این مرد وجود داره، خودش رو لایق می‌دونه که حتما با افراد بالاتر از خودش از نظر مادی در ارتباط باشه. روی انجام خواسته خودش تمرکز می‌کنه. یک مورد بگم که شاید برای دوستا قابل تأمل باشه؛ همسر سابق من با اینکه مشکل لکنت زبان داره، مخصوصا در مواردی که استرس می‌گیره بسیار شدید می‌شه؛ اما اصلا به این موضوع به چشم یک ضعف نگاه نکرده و با اینکه حرفه وکالت نیاز به سلیس و روان حرف‌زدن داره؛ اما او به‌راحتی با اعتماد به نفس پرونده‌های بزرگ می‌گیره و در دادگاه شرکت می‌کنه.

    این‌ها نکات مثبت و منفی‌ای بود که در مواجهه با موفقیت این فرد در زمینه مالی با آن روبه‌رو شده‌ام.

    2. مورد دومی که می‌خواهم مثال یزنم درباره یکی از دوستان ویراستارم است. این دوستم بسیاااار فرد مستعدی است؛ اما بسیار درونگراست و خیلی تلاشی برای موفقیت نمی‌کنه. ضمن اینکه ویرایش را خیلی هم دوست نداره و برای همین دست‌وپایی هم برای موفقیت در این زمینه از خودش نشان نمی‌دهد؛ اما من خیلی تلاش کردم از لاک خودش بیرونش بکشم و کمک کردم که وارد جرگه ویراستاران بشه (به درست و غلط کارم الان کاری ندارم). این دوستم که که از قضا بسیار هم قبولش دارم و دوستش هم دارم؛ چون ویژگی‌های فوق‌العاده‌ای دارد که از همه مهم‌ترش فهم زیبا و عمیق‌بودنش هست. با فرهنگه، مهربانه، خوش‌برخورده، زیباست، قدبلنده، اندام فوق‌العاده‌ای داره، بسیار صبوره و هزار تا ویژگی دیگه داره که لایق دوست داشتن هست. وقتی این دوستم در زمینه ویرایش موفقیت‌هایی کسب کرد، انگار تلنگری به من زده شد که پس چرا تو از پارسال تا حالا در این زمینه پیشرفت زیادی نداشتی؟ بیشتر حرفم سر این بود که چرا پس من پیشرفت نکردم، نه اینکه چرا او پیشرفت کرده. توقع داشتم پیشنهادی که به او شده است، به من می‌شد. مدتی (کمتر از یک روز) با خودم در کلنجار بودم. بعد نشستم با خودم دودوتا چهارتا کردم. دیدم من باید چند تا از باورهام رو اصلاح کنم. اینکه چشمم نباید به دست دیگران باشد، اینکه مگه همین یک مورد موفقیت بود؟ باید به فراوانی راه‌ها ایمان داشته ‌باشم. اینکه اصلا خودت نمی‌خواستی چنین پیشنهادی بهت بشه؛ چون دلت دنیای بزرگ‌تری رو می‌خواست و نمی‌خواستی محدود به اداره باشی. از همه مهم‌تر این بود که حواسم جمع باشه، جمع جمع جمع که نگاهت جز به دست خدا به دست احدی نباشه. این حس بسیار آرومم می‌کنه. این نگاه باعث می‌شه فکر کنم درِ خزائن آسمان و زمین به روی من گشوده شده و حالا هر کی می‌خواد به هر جا برسه، اصلا برام مهم نیست. چون نمی‌ترسم موقعیت‌ها تموم بشه، دارم می‌بینم بی‌نهایت موقعیت داره از آسمون نازل می‌شه، درست مثل یه بارون تند که نمی‌شه دونه‌هاش رو شمرد.

    اما اینکه آیا از موفقیت دیگران خوشحال هم می‌شم یا نه، حقیقتا نمی‌دونم. (این صادقانه‌ترین حرفیه که در تمام عمرم دارم می‌زنم). فکر می‌کنم اگر موفقیت خیلی زیاد یک نفر رو بشنوم، اگه با خودم روراست باشم، یک جاهایی حسودیم بشه و به‌نظرم خیلی هم طبیعیه. انسان سالم هر چیز زیبای خوبی رو می‌خواد، چرا نباید بخواد، اما اینکه چه رفتاری از خودمون نشون بدیم، مهمه. دشمنی کنیم، بی‌ادبی کنیم، بدی کنیم، بخواهیم طرف شکست بخوره یا حتی غصه بخوریم و اندوهگین بشم…. این موارده که اشتباهه.

    غریبه‌ها رو که می‌شنوم موفق شدن، خیلی ذوق می‌زنم، اما هرچی درجه آشنایی نزدیک‌تر می‌شه، انگار با شنیدن موفقیت آن‌ها به فکر فرو می‌رم، نه اینکه ناراحت بشم، اما یک ای‌کاشی از نهاد من بلند می‌شه. شاید این به‌خاطر شدت علاقه من به پیشرفت و یک‌جا نموندن و تغییر کردن باشه. من حتی فکر اینکه اگر بمیریم و اون دنیا تغییر و پیشرفت و یادگیری‌ای نداشته باشیم، چه دنیای کسل‌کننده بی‌روحی خواهیم داشت، آزارم می‌ده.

    استاد عزیزم، ممنون بابت سلسله فایل‌هایی که قراره برامون بذارین. یه مدت بود که کامنت نمی‌ذاشتم. ذوق این فایل‌های جدید و البته لطف دوستان مهربانم توی سایت (سمانه و نفیسه عزیز) من رو به نوشتن دوباره کشوند. تا اونجا که با قلبم بنویسم، ادامه می‌دم و از خداوند کمک می‌خوام که در صداقتم یاری‌م کنه.

    در پناه خدای مهربان باشید!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1073 روز

      سلام زهرای عزیزم

      سراسر کامنتت را که می خواندم لبخند روی لبم بود

      خوشحالی از اینکه دوباره اومدی و با نوشته هات به خودت و من و دوستان دیگر آگاهی می بخشی .

      الان فقط یکبار متنت را خوندم و همین نکته ای که نوشتی کارها را به تعویق نندازیم اومدم و برایت بنویسم البته بیشتر برای خودم که یادم بمونه چه درس هایی را گرفتم ، اینکه همه ما مثل هم فکر می کنیم موفقیت غریبه ها خوشحالمون می کند اما در مورد آشنا ها این ضعف را داریم که چرا من نرسیده چرا من ندارم اینکه چون علاقه داریم خوبی ها را داشته باشیم و نداریم این احساس ها بهمون دست میدهد و طبیعی است که ما هم دوست داریم از خوبی ها و لذت ها بهره مند بشیم .

      چقدر خوب تحلیل کردی خودت را دو هر دو موردی که بیان کردی تا قبلش تلاش می کردی دعا می کردی براشون خیر اتفاق بیفتد و بعدش احساس عقب افتادن یا عدم لیاقت که حتما من مشکلی دارم من مدارم پایینه گنجشک روزی ام چون منم تو این موقعیت همین سلف تاکینگ ها را با خودم دارم .

      و باور های خوب ثروت سازی را که بولد کردی ، اینکه لکنتشون براشون ضعف نیست ،باور دارد هر کاری را بخواهد تو دنیا می تواند انجام بدهد ، خودش را قبول دارد، لایق بهترین ها میدونه ، با افراد که مدار مالی بالا تر از خودش دارند همنشین است و از همه مهمتر روزی را مشتری را از اون سر دنیا خدا می فرستد .

      عزیز دلم ، زهرای قشنگم توی دو متن اخیرت به روانشناسی ثروت یک اشاره کرده بودی باعث شد مصمم بشم و باور های محدود کننده ام را کنار بگذارم و شروع کنم به ادامه این راه خوشبختی

      دستت تو دستان خدا تو مسیر پیشرفت روی لیموزین سوار باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    بنام خدای مهربانم

    سلام استاد عزیزم

    سلام دوستان خوب و فوق‌العاده من

    قسمت اول فایل رو گوش دادم و نگه داشتم و

    میخام پاسخ سوال اول رو بدم

    من همیشه از موفقیت افراد بینهایت خوشحال میشم و سعی میکنم ک اون قسمتهایی ک بمن کمک میکنه رو الگو بگیرم

    در مورد اعضای خانوادم اتفاقن وقتی خاهر و برادرام به یچیز خوب میرسن بینهایت خوشحال میشم و انگیزه میگیرم

    اما درمورد چند تا از دخترای همسن خودم ک فامیل هم هستیم

    من حسودی میکنم

    (احتمالا اونام همین حسو نسبت بمن دارند)

    و حسودیمم جوریه ک میگم اععععع پس من چرا نتونم؟

    درسته حسادتم گاهی جوریه ک خودم رو مقایسه میکنم ولی با هرزور زدنی شده خودم رو جم میکنم و اتفاقن موفقیت های بقیه حتی اگ حسادت هم بوده تا به امروز من فقط ازش کمک گرفتم برای رشد و پیشرفت

    یادمه حدود 4ماه پیش من شنیدم ک یکی از دخترای فامیل ما حقوق 6تومن درماه داشت (من 1 تومن داشتم) بشدت بهم برخورد و گفتم منم میخام بیشتر داشته باشم چرا من کم داشته باشم؟

    بعد از اینکه این جوری فکر کردم ی اتفاقاتی افتاد ک شرایط کاریه من الان خیلی بهتر از قبل و درامدمم بیشتر از قبل شده.

    ادامه فایل رو گوش دادم و یکسری زنگا تو ذهنم به صدا دراومد

    نشستم اسم چندتا از دوستان و نزدیکامون رو نوشتم

    و جلوشون موفقیت هاشون رونوشتم

    احساس درونیم نسبت به موفقیت هاشون شامل:

    احساس تحسین ،خوشحالی،الگو گرفتن، ارزوی خوشبختی بیشتر کردن و…. بود

    ولی متوجه شدم من راجب یکی دوتا از این افراد احساسم نسبت به خوده شخص احساس خوبی نیست

    بعد پرسیدم از خودم که چرا من بااین ادم اینجوری هستم ؟

    همینجور ک داشتم فکر میکردم و موقع هایی رو به یاد میاوردم ک ما باهم برخورد داشتیم

    یادم اومد قبلنا این دختر خانوم یکسری کارا رو انجام داده بود و همیشه مورد توجه بقیه بود و منم اون کارا رو انجام داده بودم اما بخاطر اینکه بقیه بمن توجه نمیکردن حسودی میکردم به اون شخص

    یا مثلا من بسیار زیاد در گذشته توسط این شخص قضاوت شده بودم

    و بارها بمن بی احترامی کرده بود

    بااینکه من همه اون گذشته رو فراموش کرده بودم اما ریشش درونم بود

    و وقتی رفتم سراغش مثل اون لوله ای ک نشتی میداد پیداش کردم

    من از وقتی با مباحث استاد کار میکنم

    حتی همین دخترایی ک بهشون حسادت میکردم رو گاهی بشدت تحسین میکردم برای همین نسبت به موفقیت هاشون احساسم خیلی خوب بود من با الگوبرداری از اونا تونستم خیلی راحت همون اتفاقات رو تو زندگیم رقم بزنم

    .

    ی مورد دیگه هم ک پیدا کردم و نمیدونم درسته یا ن ولی این حدسمه این بود

    یکی از فامیلهامون بود ک دوتا دختر بسیار زیبا و خوشگل داره

    همسن من هست دختر بزرگش

    اونموقع ک من میرفتم سرکار و ی موقع دم در یا جایی میدیدمشون کلی زیباییشون رو تحسین میکردم تعریف میکردم ازشون و انرژی و حال خوب بهشون میدادم

    بعد از من دخترای آشناهامون باالگو برداری از من شروع کردن به خلق آزادیشون و این خیلی برای خوده من قشنگ بود

    اما نکته ای ک بود چندماه بعد از من ایشون دختر بزرگش رفت و تو دندونپزشکی کار میکنه

    من دیدم این دختر خانوم از اون روز به بعد حتی سلام من رو جواب نمیده و (نمیدونم چرا حس کردم )مغرور شده بود و اون دختری ک همیشه باهم بگو و بخند و انرژی مثبت به هم میدادیم دیگ حتی سلامم نمیکرد و محل نمیداد بمن

    بعدش هم یک اتفاق وحشتناک الان براشون افتاده ک این منو خیلی فروتن تر کرده نسبت به تکبر و غرور

    .

    نتیجه گیریه اخرم نسبت به شناخت خودم این بود ک من حس حسادتم جوریه ک الگو میگیرم ازش

    نمیگم 100٪الگو میگیرم

    چون قبلا وقتی میشنیدم فلانی فلان اتفاق براش افتاده تا حد گریه میرفتم

    اما الان بلطف خدای توانا در حدیه ک فقط چند ساعت ذهنم درگیر مقایسه خودم با طرف میشه و اینجور مواقع با حرف زدن و منطقی کردن ماجرا به احساس بهتری میرسونم خودم رو .

    حالا نتیجه گیری ک چجور میتونم تو زندگیه خودم الگو بگیرم ازشون؟

    1 ایمان ،شجاعت ،جاه طلب بودن

    2 پشتکار و عشق به حرفه مورد علاقه داشتن

    3 بیخیالی و رهایی رمز رسیدن به بهترین جاها

    4 احساس ارزشمندی و لیاقت داشتن فارغ از قیافه تیپ اندام خانواده و……

    5 اعتماد به خداوند ،تلاش،تمرین،تکرار،عشق و علاقه

    .

    .

    .

    البته ی موضوعی هم این وسط بگم بین افرادی ک نوشتم یکی از دخترایی ک تو حوزه خودم هست تو زمان کم رفته سرکار و الان براخودش کار میکنه

    من اون قبلنا خیلی احساس ضعف میکردم نسبت به اون ادم و همین ضعف و گاهی تحقیر شدن

    باعث شد من مصمم تر شم به ادامه دادن مسیرم و راه های مختلف و ایده های مختلف رو فالو کردم

    .

    فرقی که من احساس کردم بین خودم و یکسری ادما این بود

    من هرگز به تسلیم شدن فکر نکردم

    هرکسی جلو پام سنگ انداخت یا ترمز گذاشت من از همون سنگ ی پله درست کردم برای بالا رفتن

    تو 1سال گذشته ک بارها و بارها اتفاقاتی افتاد ک به ظاهر نشون میداد همه درها بستس من نمیدونم چه پوست کلفتی دارم ک حتی یکبار نگفتم خوب تهش میشینم خونه اشکال نداره نشد

    من گفتم باید درها باز بشه خدا هست و ادامه دادم

    هرگز تسلیم و ناامید از درگاه خدای توانا نبودم

    گاهی حتی پدر و مادرمم باعث درد و سختی هام میشدن ولی من تنهایی بدون اینکه حتی یکبار با کسی درد و دل کنم فقط میگفتم خدا هست

    باورم نمیشه تو اون روزها توکل کردم به خدا اخه به چه امیدی؟

    بنظر خودم عالیی عمل کردم

    و اون روزها بمن و حتی همین روزهای الان بمن یاد دادن ک حتی از پدر و مادرتم توقع هرکاری میره

    خیلی خوشحالم ک رشد کردم و بزرگتر شدم از یکسری مساعل زندگیم

    شاید برای همونه ک نسبت به قبل شجاعتر شدم برای روبرویی با چالشها و مساعل جدید

    .

    نمیدونم ربط داشت یا ن ولی هرچی به دلم اومد نوشتم

    خدایا تنها تو یاور روزهای بی کسیه من بودی

    هرگز فراموش نمیکنم

    که تو چه روزها و شبهایی منو بغل کردی و قلبم رو محکم و استوار کردی

    هرگز فراموش نمیکنم ک تو چقدر خدایی کردی برا من

    خدایا عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1913 روز

      سلام به فرشته ی عزیزم.

      امروز صبح هدایت شدم به پروفایلت و عکس قشنگت رو دیدم.

      بعد، خوندنِ این کامنتت باعث شد برای این فایل، کامنت بنویسم از درونم.

      میخوام ازت تشکر کنم برای کامنت خوب و انگیزه بخشت.

      تاثیر تک تک کامنتهای این سایت بالاست.

      چه روی خودمون، چه یک نفر، چه تعداد زیادی…

      مگه میشه ارزش گزاری کرد؟

      نه نمیشه.

      چون تاثیر گزاریش حتی روی نفر یا حتی خودمون، رو هم نمیشه براش اندازه قائل شد.

      بسیار لذت بردم و میبرم از روند تکاملی که داری طی میکنی و کاملا بهت این مژده رو میدم که از کامنتهات که برگرفته از درونت هست، بوی احساس لیاقت میاد که داره بیشتر هم میشه.

      تو توی مدارش هستی، بهت تبریک میگم.

      از مدل کامنت نوشتن بچه ها کاملا معلوم میشه تغییرات و بهبودهاشون.

      به خودم و همه ی بچه های این سایت افتخار میکنم.

      هیچکدوم یهویی به این نتایج (تا این لحظه) نرسیدیم، این میوه ی تلاش های روزمره ی کار کردن روی خودمونه.

      قشنگیش اینه مسابقه نیست.

      هر کی داره واحدهای خودشو پاس میکنه و نمره میگیره.

      اون وسط هم با هم معاشرت میکنیم، شادی میکنیم، تشویق و تحسین میکنیم همو و …

      کامنتت باعث شد ریز شم تو درونم ببینم چه خبره.

      اولین کامنتی که برای این فایل خوندم کامنت شما بود فرشته جان و کاملا تشویق شدم که سایر کامنتها رو بخونم تا بهتر درک کنم چی به چیه.

      مرسی عزیزم برای ردپاهای جذابی که میذاری فرشته ی همیشه زیبا و دوست داشتنی.

      بهترین ها برای تو، برای همه مون.

      یه دعا یا درخواستی دارم که هر روز مینویسم و میگم:

      خدایا امروز هدایتم کن به بهترین ها

      و ایمان دارم با این باور، بهترینها نصیبم میشه امروز و هر روز.

      چه متوجه بشم، چه نشم.

      چه درک کنم، چه نکنم.

      من این روزی رو هر روز میخوام، و هر روز تیک میخوره برام.

      خدایا شکرت که تو زندگیمی هر لحظه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    وحید ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1477 روز

    به‌نام خداوند بسیار بخشنده و‌مهربان

    سلام به شما استاد عزیزم و‌همه دوستان عزیز

    تبریک میگم وروود‌شمابه این‌مبحث‌بسیار مفید ذهنیت قدرتمند کننده و‌ذهنیت محدود کننده

    من تمرین را میخواهم همین جا انجام بدهم

    شخص A در باشگاه هیکل بسیار زیبایی داره و من میبینیم که اون به این موفقیت رسیده که هیکلش خیلی زیبا شده اولش احساس خوبی دارم ولی بعد احساسم خوب نیست چون سریع ذهنم میگه اون مکمل میخوره و در درجه رفاهی بسیار بالا است و خوراک اون بسیار عالی هست و اون اصلا استرس کاری نداره چون پدرش خیلی ثروت منده و اون چون پیش پدرش کار میکنه زیاد درگیر مسایل نمیشه بنابر این میتونه حیکلش متفاوت از من باشه در اصل نوعی توجیه میکنه ذهن من که دلیل موفقیت اون شرایط متفاوتش با من هست از انگیزه من برای تلاش کم نمیشه حتی در بیشتر موارد انگیزه من بیشتر میشه که من در تداوم مسیر بهتر هم میشم و سعی میکنم مدام به خودم بگم که من فقط با خودم رقابت دارم و من باید از دیروز خودم بهتر باشم و به دیگران و موفقیتشون توجه نکنم چون من نمیدونم اونها از چه مسیری به این موفقیت رسیدن و در مواردی هم که کمی تحقیق میکنم متوجه میشم مسیری که اون شخص رفته با مسیر باورهای که من دارم میرم منطبق نیست بنابر این نمیتونم زیاد تحسین کنم

    نمیدونم تونستم مطلب را برسونم یا نه

    در اکثر مواردی که من افراد موفق نزدیکانم میبینم بلافاصله ذهن من شروع میکنه به اینکه مقایسه کنه روشت دستیابی اون شخص به موفقیت را بفهمه

    مثلا در مورد شخص A سریع ذهنم میگه

    اکی این شخص وضعیت مالی بسیار خوبی داره به دلیل اینکه پیش پدرش هست و‌خودش از خودش بیزنس تنها نداره پس پیشرفتش وابسته به پدرش هست

    یا این شخص از چند نوع مکمل استفاده میکنه

    یا این شخص ممکنه الان موفقیتی پیدا کرده ولی در ادامه مسیر وقتی مثلا از پدرش جدا بشه تازه شروع مشکلاتش هست و اون موقع باید ببینیم ایا بازهم میتونه هیکلش مثل الان باشه یا نه

    یا این هرگز نتونسته طعم بیزنس تنهایی را بچشه و اگر زمانی تنها بشه تازه اون وقت هست که میفهمه باید چکار کنه و شاید دیگه این نتایجی که الان داره را نداشته باشه

    خوب من همه این موارد را با باور ها وشرایط خودم مقایسه میکنم

    من ادمی هستم که تنها دارم پیش میرم تو شغلم

    من ادمی هستم که اصلا مکمل مصرف نمیکنم

    من ادمی هستم که یک عالمه مساله در زندگیم تا الان حل کردم بدون اینکه کسی حمایتم کنه جز خداوند بزرگ

    وقتی شرایط خودم را با اون شخص A موفق کنار هم میزارم یک جورایی ترمز میشه برام که بخواهم زیاد و‌عمیق تحسینش کنم چون از یک طرف کل شرایط اون را مثل خودم نمیدونم و میگم این مقایسه اصلا درست نیست و‌کلا دست از تحسین بر میدارم

    از یک طرف هم میگم اصلا من نباید مقایسه کنم خودم را با اون چون اون در یک شرایطی رشد کرده که کاملا متفاوته

    مثلا مثل این هست که دو‌نوع گل متفاوت را بخواهیم باهم مقایسه کنیم

    میدونید من میرم سر مقایسه من اولین چیزی که در دیدن افراد موفق میاد به ذهنم مقایسه اون شخص با خودم هست وقتی وارد مقایسه میشم به تفاوت برخورد میکنم وقتی به تفاوت برخورد میکنم دیگه زیاد نمیتونم تحسین کنم یا اگر هم تحسین میکنم ظاهری هست هرچقدر اون شخص که موفق شده را شرایط موفقیتش را نزدیک به شرایط خودم ببینم بیشتر خوشحال میشم و بیشتر تو ذهنم میتونم تحسین کنم

    مثلا شخص شماره B از دوستان نزدیک من در زمان بسیار کوتاهی خیلی ثروت مند شد من همواره تحسینش کردم چون شرایطش خیلی نزدیک به من هست ولی بازهم ذهن من میگرده تا باورهای اشتباهی در اون پیدا کنه که بگه اقا اگر اون این موفقیت را الان داره فردا به مشکل میخوره ها من دو‌نوع احساس دارم در مقابل افراد موفق اول خوب و بعد بد

    اولش میگم‌دمش گرم عالیه

    بعد ذهنم که روش اون را با روش خودم مقایسه میکنه میگه نه اون‌در مواردی ایراد داره و‌احتمال زیاد بعد دچار مشکل میشه و‌موفقیتش پایدار نیست وقتی به اینجا میرسم اون تحسین دیگه ادامه پیدا نمیکنه یا ظاهری میشه

    این مورد را استاد توضیح بدید لطفا که چکار‌کنیم شما یک‌بار در یکی از فایلهاتون گفتید شما افراد موفق را تحسین میکنید و‌کاری به اینکه چجوری به اینجا رسیدن ندارید فقط اینکه رسیدن دمشون گرم تمام

    و حتی کاری به نوع موفقیتشونم ندارید چجوری میشه کاری به نوع موفقیتشون نداشته باشیم‌و بتونیم تحسین کنیم !؟؟

    مثلا یک نفر یک دزد حرفه ای هست من نمیتونم تحسینش کنم !!!

    من در اینجای کار مشکل دارم

    ممنون میشم در این مورد توضیح بدید

    خیلی خیلی از شما سپاسگزارم این موضوعی که بیان کردید واقعا پاشنه آشیل من هست

    حتی در مورد خود شما که اینقدر لاغر شدید وقتی عکس قبل و‌بعد شما را میبینیم اولش میگم‌دمش گرم افرین عجب کاری کرده ولی بعد بلافاصله ذهنم میگه این از روش لاغری متد کتوژنیک استفاده کرده و‌قطعا عواقب و‌اثاری داره براشون و یا در بهترین حالت میگم باید منتظر عواقب این لاغری سریع باشیم بعد قضاوت کنیم

    این‌ موضوع دقیقا پاشنه اشیل من هست در مشاهده افراد موفق ولی مثلا در مورد بحث‌ثروت‌واقعا تحسینتون میکنم چون میگم‌دمش گرم این واقعا تونسته با تغییر ذهنش نتایجش ارام ارام بزرگ کنه و به اینجا برسه چون مسیر شمارا مثل مسیر خودم میبینم

    همه چیز بستگی به این داره که اون فرد موفق با چه با باورهایی به این موفقیت رسیده اگر باورهاش نزدیک به باورهای من باشه من میتونم تحسینش کنم ولی اگر باورهاش از باورهای من‌دور باشه نمیتونم تحسینش کنم یا ظاهری هست

    و یک مثال دیگه من زبان اسپانیایی بصورت انلاین میخونم خود‌نرم افزار همیشه 30 نفر را بهمدت یک هفته در یک لیگ قرار میده 10 نفر اول لیگ به مرحله بعدی صعود میکنند نرم افزار یک قابلیت پولی داره که با خرید اون قابلیت به شما لقب super میده و‌یکسری قلب برای شما نامحدود میشه و زمان هایی که یک درس را میبازید بازهم به شما امکان ادامه دادن میده ولی افرادی که مثل من قابلیت عادی دارند حتما باید قلب با عبور از یک‌درس بدون ایراد بدست بیارن تازه یکسری با کپی نسخه حک‌شده نرم افزار حتی بدون دادن پول در‌وضعیت super قرار میگیرند و علامت super کنار اسمشون‌میاد در بیشتر موارد نفرات اول و‌دوم سوپر هستن من دارم‌تلاش میکنم ولی میشم نفر پنجم وقتی نفر اول میبینم بجای اینکه بگم دمش گرم میگم اینکه سوپر هست معلومه اول میشه چون بینهایت قلب داره اگه راست میگه با شرایط من بیاد مسابقه بده من هر روز از این مثال ها دارم

    از بک جایی تصمیم گرفتم کلا بیخیال دیگران بشم و فقط کار خودم را بکنم چون این ریز شدن در روش موفقیت افراد احساس منا خراب میکنه

    بازهم از شما ممنونم که توضیح میدید این مورد را

    در پناه رب العالمین باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      مانلیا گفته:
      مدت عضویت: 1600 روز

      سلام به شما دوسته عزیز وحید جان

      از کامنتتون و صداقتی که داشتید خیلی لذت بردم افرین بهتون

      میخواستم درمورد اون اپلیکشین که من هم استفاده میکنم و اتفاقا خیلی جالب که من هم دارم اسپانیایی میخونم باتون صحبت کنم

      خیلی خوشحال شدم دیدم یک عباسمنشی مثل من داره زبان اسپانیایی باش یاد میگیره

      من واااقعا دیوانه ی زبان اسپانیایی ام

      خب در مورد لیگ برتر من میخواستم تجربه خودمم بهتون بگم

      من اوایل خییییلی برام مهم بود که اولین نفر یا جزو سه نفر اول بشم

      اما بعدش چون خیلی مشغله داشتم دیدم خیلی داره این تلاشم اذیتم میکنه و از یه جایی به بعد دیگه گفتم هدف من عشق و لذت بردنه

      و اصلا برام مهم نیست حتی اگر از برند هم نزول کنم به یک برند پایین تر … مهم نیست فریز بگیرم … مهم نیست هر چی بشه هدف من لذت بردنه

      و خیلی جالب بیشتر وقتا یا توی یک برند میمونم یا صعود میکنم به برند بعدی

      من یاد گرفتم برم پروفایل خودمو ببینم و خودمو تحسین کنم از اینکه 147 روزه استریک دارممممم

      از مدال هایی که به دست اوردم فقط میرم میبینم عشق میکنم

      از تعداد تاپ سه نفرهایی که شدم که میشه ده تا فکر کنم میبینم و تحسین میکنم خودمو

      و میگم نگار باریکلا بهت باریکلا به تعهدت

      و اصلا دیگه برام مهم نیست از لیگ بیوفتم پایین یا بمونم یا برم بالا

      حتی اگر بیوفتم هم خودمو تحسین میکنم

      اگه بمونم هم خودمو تحسین میکنم

      برم بالا خودمو تحسین میکنم

      در هر صورت فقط لذت میبرم از این اپ و فقط تحسین میکنم خودمو

      و الان چه قدر شیرین تر شده یادگیری ام

      من هم مثل شما سوپر نیستم

      اما اینقدر این لذت رو هدف قرار دادم که خیلی راحت میتونم تاپ سه نفر لیگ بشم

      من قبلا اگه بهم جایزه دابل اکس پی میداد تا دقیقه ی اخرررر ازش استفاده میکردم حتی اگه به زور و زجر باشه

      اما دیگه اینکارو نکردم

      حتی اگر دابل اکس پی بهم هدیه میداد اگه حالشو نداشتم یه درسم حل نمیکردم

      همین امروز یه ساعت پیش داشتم میخوندم و برای اولین بار سه بار دابل اکس پی جایزه بهم داد و تا 45 دیقه هر درسم دابل میشد

      اما رب ساعت لذت بردم استفاده کردم بقیه اش رو دیگه ول کردم

      وقتی لذت بردن رو هدف قرار دادم خیلی راحت تر هم صعود کردم

      خیلی شیرین تر شد زبان اسپانیایی برام خیییلی زیادتر

      حتی از همون سوپر ها هم صعود کردم

      خداروشکر

      خداروشکر

      خداروشکر

      اصل لذت از مسیره

      من حتی از اینکه قلبام تموم میشه و باید درس حل کنم لذت میبرم

      باورت میشه داشتم امروز فکر میکردم که الکی درسارو اشتباه بزنم که همه قلبام بره و درسای قلب گرفتنو حل کنم ؟؟؟

      یعنی کلی لذت میبرم از درس های قلب گرفتن و میگم خدایا شکرت چههه قدر خوب و عالی مرور میکنه درسارو برا من

      و اینجوریه که احساس میکنم از یک سوپر هم بیشتر دارم لذت میبرم و یاد میگیرم

      انشالله که همیشه سالم و سلامت و در مسیر توحید و ثروتمند باشید

      زنده باد اسپانیا

      Estoy muy feliz porque disfruto tu comment

      Yo creo que la vida es muy bonita Con nuestro maestro

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    الهه سوادکوهی گفته:
    مدت عضویت: 2789 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام و خدا قوت به استاد عزیزم، مریم جان و تمام دوستان

    خداروشکر یک سلسله فایل آموزشی و خودشناسی دیگه داره آماده میشه که قطعا تاثیر زیادی در روند رشد و خودشناسیمون میذاره

    سپاس بیکران از استاد سخاوتمند و مهربانم

    در پاسخ به سوال ابتدای فایل:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    خب در اینجور مواقع دچار احساسات و افکار متفاوتی میشم که در اینجا به برخیش اشاره میکنم:

    1- اغلب اینطوریم که اولش خوشحال میشم و میگم آفرین چه باورهای خوبی تو این حوزه داشته که تونسته به این موفقیت برسه

    اما بعدش خیلی ریز دچار مقایسه میشم که : پس من چی؟؟ چرا برای من نمیشه؟ اونکه انقدر سنش از من کمتره تونست یا برعکس اونکه سنش از من بیشتره پس تجربش بیشتره و معلومه ک بایدم این موفقیت کسب کنه

    البته البته بعد از دوره احساس لیاقت و کار کردن تمرکزی جلسه اول دوره انصافا خییییلی کمتر شده این مقایسه ها و اگرم پیش بیاد آگاهانه هشیار میشم بهش و جلوشو میگیرم

    2- گاهی فکر میکنم الان بقیه در مورد من در مقایسه با اون فرد موفق چه فکری میکنن و میگن الهه هنوز به اون موفقیتهایی ک همیشه گفته نرسیده اونوقت این فرد به چه راحتی موفق شد

    یعنی نگاه بقیه مخصوصا نزدیکانم برام مهم میشه ک الان نکنه منو سرزنش کنن حتی تو ذهنشون!

    3- برای رفع این رنج مقایسه یا نگاه بقیه، ذهنم میاد موفقیت اون فرد رو کوچیک جلوه میده و میگه اینکه چیزی نیست تو هم اگه جای اون بودی میتونستی

    4- گاهی وقتا احساس میکنم عقب افتادم،دیر شد، و احساس عجله برای رسیدن بهم دست میده

    5- خیلی وقتا بهم انگیزه و شور و شوق حرکت میده برای تمرکزی کار کردن روی اون حوزه که مثلا اگر موفقیت اون فرد مالی بوده ، از همون روز روی باورای مالیم و دوره ثروت شروع به کار کردن میکنم

    6- بعضی وقتا میگم برای منم میشه..من در مسیر تکاملم و به زودی منم به موفقیتهای بزرگی میرسم و به گوش همه میرسه

    بعد تصویر افراد تو ذهنم میاد که دارن تحسینم میکنن و همه دارن در موردم حرف میزنن

    ..

    اینا افکار و احساساتی بود که اغلب بعد از شنیدن موفقیت افراد بهم دست میده

    حالا بریم برای ادامه فایل

    .

    عاشقتونم

    الهه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    به نام خداوند هدایتگر و وهاب

    سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته

    سلام به همه دوستان ثروتمندم

    وقتی کسی از اطرافیان من به موفقیت برسه من چه ذهنیتی پیدا می کنم.؟

    جواب من اینکه؛ من به شدت خوشحال میشم و احساس خوبی پیدا می کنم ، و ذهنیت من به سوی باورهای قدرتمند کننده هدایت میشه ، علتش هم اینکه، چون با آموزش های که از استاد عباسمنش دیدم، اولین قدم برای موفقیت خودم اینکه ، توانایی تحسین موفقیت وپیشرفت دیگران را داشته باشم. و طبق قرآن هم خداوند اراده کرده از طریق ما انسانها زمین را رشد و گسترش بدههد، خوب با این نگاه من متوجه میشم که آن شخص حتما در مسیر درست بوده از الهامات الله پیروی کرده ، تکامل را رعایت کرده وارد کار مورد علاقه خودش شده ، وقتی زاویه دید من این طور باشه انگیزه من برای رشد و موفقیت زیادتر میشه چون که با اصل فراوانی اعتقاد دارم و مطمن هستم که و قتی کسی در زمینه شغل مورد علاقه من به یک پیشرفت و موفقیت رسیده، به خودم میگم من هم می تونم برسم چون فرصت‌ ها نامحدود هست ، چون بی نهایت موقیعت و شرایط برای موفقیت هست ، برای تک تک انسانها ی کره زمین فرصت و موقعیت و شرایط برای رشد و گسترش هست چون خاصیت جهان این هست چون قاعده وشکل جهان اینکه رشد کنه ، کافیست که من تشخیص دهم در چه کاری علاقه دارم، درچه کاری هست که برام بعنوان تفریح محسوب میشه و آن کار را ادامه بدهم و کسب مهارت کنم و تمرکز خودم را بذارم روی باورهای خودم و دست بردارم از مقایسه خودم با دیگران، چراکه این باران رحمت الهی همیشه در حال باریدن هست و همه‌ به یک اندازه به آن دسترسی داریم و تنها فرق ما انسانها ظرف وجودی ما برای دریافت نعمتهای الهی هست.

    در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و سلامت باشید.

    علیرضا یکتای مقدم

    مشهد مقدس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    محمدحسین مقدم گفته:
    مدت عضویت: 866 روز

    برای طراحی این سلسله برنامه بینهایت سپاسگزارم، مطمئنم این تلاش شما برای گسترش کائنات پاسخ فوق العاده زیبایی خواهد داشت.

    ما در جهانی دو قطبی زندگی می کنیم و این دو قطب را درون خودمان هم تجربه می کنیم، پس داشتن احساس حسادت در برابر تحسین طبیعی است. اما نحوه ی کنترل ذهن مون و برخورد با این موضوع تعیین کننده ی مسیر ما هستش.

    اگر بگم تمام وجود من سرشار از تحسین دیگران بوده و هست، درست نمی باشد. از زمانی که با قوانین بیشتر آشنا شدم تقریبا در بیشتر موارد تحسین است و اگر ذهنم بخواهد به جهت عکس حرکت کنید سریع متوجه می شوم و به مسیر درست بر می گردانم ش.

    تمام تلاش م را می کنم با نهایت صداقت به این سوالات پاسخ دهم.

    تمام نزدیکان افرادی هستند که عاشقانه دوست شان دارم و موفقیت شون برام حس خیلی خوبی دارد، و واقعا برای من الهام بخش می شوند و انگیزه می گیرم. موفقیت شان احساس فراوانی در جهان را به من یادآوری می کند و میگه ببین چقدر دنیا جای پیشرفت داره و تو هم می تونی.

    موفقیت دوستان و نزدیکان من (براشون بهترین ها رو از خدای مهربان می خواهم) :

    1. یکی از دوستانم در صنعت لباس موفقیت های خوبی بدست آورده است، تحسین ش می کنم توانایی تشخیص فوق العاده ای در نوع پارچه و متریال کار دارد. موفقیت ایشون در این زمینه باعث می شود من هم در بیزنس خودم به دانش بالایی برسم و حرفه ای تر بشوم. شناخت جوانب مختلف بیزنس و حرفه ای شدن در فرآیند تولید ثروت تاثیر گذار است. وقتی داشت توضیح می داد که چقدر در بیزنس خودش حرفه ای است تحسین ش کردم و گفتم الگوی خوبی هستی برای پیشرفت.

    2. یکی دیگر از دوستانم در زمان کوتاهی در زمنیه ی کاری املاک به موفقیت چشم گیری رسیده است. برای من در مورد این دوستم اجرای قوانین و رسیدن به موفقیت در زمان نسبتا کوتاهی خیلی الهام بخش بود و تحسین ش می کنم. وقتی نشانه ی موفقیت ش را دیدم، بهش گفتم آفرین قوانین خیلی درست عمل می کند.

    3. از دوستانم در زمنیه ی مشاور بیزنس شدن در سن کم را دیدم، ایشون برای افرادی با حدود دو برابر سن خودش مشاوره می دهد و واقعا تحسین برانگیز است، براش آرزوی خوشبختی و موفقیت دارم. رشد فضای بیزنس باعث بالاتر رفتن استاندارد های کلی بیزنس می شود و تاثیر مثبتی بر تمام بیزنس ها دارد. و کار ایشون تحسین برانگیز است.

    4. از نزدیکان دختر خانم جوانی با حدود 18 سال سن به تنهایی به فرانسه مهاجرت کرده که برای من بسیار تحسین برانگیز است، اینکه در این سن می توان به تنهایی در یک کشور دیگر بدون حمایت خانواده و با توکل به خدا حرکت کردند، مهاجرت ایشون واقعا تحسین برانگیز است. و به من یادآوری می کند که به سادگی می توان مهاجرت کرد.

    5. از نزدیکان فردی که قبلا درآمد بسیار پایینی داشت، الان با تغییرات مثبت در بیزنس ش درآمد خوبی را کسب کرده است. واقعا تحسین برانگیز است که درآمد به مراتب بالاتری را برای خودش ایجاد کرده است. این حس را در من ایجاد کرد موفقیت ایشون که در زمان کوتاهی می توان به موفقیت های خوبی رسید.

    6. یکی از دوستانم جذب فوق العاده ای در مورد خانه ی مورد علاقه اش داشته است، خیلی براش خوشحالم، بسیار تحسین برانگیز و جالب بود برام که چقدر ساده می توان با رعایت قوانین جذب کرد.

    ————————————————————————————————————————————————-

    به طور کلی جالب ترین و الهام بخش ترین قسمت موفقیت هر کدام از این دوستان رعایت قوانین بوده برای من.

    اگر قوانین را رعایت کنم لاجرم موفقیت وارد زندگی من می شود.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    سید علی رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1012 روز

    به نام خدای زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم و دوستان و هم سفران من

    سوال اول

    قبلا که با استاد اشنا نشده بودم به شانس و شرایط خیلی اعتقاد داشتم ولی بعد از اشنایی با استاد ذهنیت ایشون رو در این زمینه بدون مقاومت پذیرفتم نمیگم بی عیب و کامل اینکار رو میکنم ولی سعی میکنم اگاهانه بگم اگه اون رسید منم میرسم ی ذهنیتی هم دارم که شاید از کمالگرایی منه میگم گه اگه اون رسیده من به بهتر از اون میرسم نمیدونم درسته یا نه

    در اکثر اوقات ذهنیت من اینه که اول خداروشکر که همچین موقعیت هایی هست

    دوما اگه اون تونسته برسه منم میتونم حتی به بهتر ازون برسم.

    سوما سعی میکنم اون افراد رو الگو. قرار بدم ولی در این زمینه یکم ظعف دارم چون نمیتونم باور های مثبت و سازنده اون فرد رو شناسایی کنم اگه کسی میتونه. راهنماییم کنه در این زمینه ممنون میشم

    قسمت دوم

    کسایی از نزدیکانم که به موفقیت. رسیدن

    ی نکته ای بگم‌ من به تازگی وارد نتورک شدم و واقعا اونو ی نعمت میدونم چون قوانینی که استاد تدریس میکنن تو نتورکی که من کار میکنم اصول هستن یکیش هم همین الگو قرار دادن و ذهنیت درست گرفتنه

    خدا جونم شکرت🫶

    خارج از نتورک میگم چون اونجا همه ذهنیت ها مثبته به نظرم و من چیزی خلاف اموخته هام از استاد اونجا ندیدم

    شوهر عمم عیسی تازگیا ی تیگو5 گرفته نزدیک ی میلیارد منکه شنیدم واقعا خوشحال شدم گفتم. مبارکش باشه یکم فکر کردم به بی ام و که خودم دوسدارم بگیرمش

    هم خوابگاهیم که زن گرفته هم سن منه ولی الان زن داره اولش که شنیدم گفتم مبارکه ولی ته دلم یکم حسودی بود که چرا من نه (باباش پول همه چی رو داده تقریبا) ولی هی با خودم تکرار کردم که اون لیاقت این اتفاق رو داشته اون تو مدارش بوده

    منم زه موقش این اتفاق به زیبایی و در اسان ترین حالت ممکن برام اتفاق میوفته

    (ولی لامصب اون شیطون درونم ساکت نمیشه)

    معلومه که تو باورام ظعف دارم باید تقویت کنم این باور رو که زندگی ما رو فرکانس خودمون میسازه

    موفقیت بعدی داییم رضا خدمتش تموم کرد داره استخدام میشه تو ایران خودرو واقعا از ته دلم براش خوشحالم و میخوام به بهترین ها برسه هرچند یکم گشاده ولی خب مثل داداشه برام دوسال اختلاف سنی داریم میخوام بهترین ها رو داشته باشه خوشحالم براش هر پیشنهاد خوبی هم به ذهنم برسه که به نفعش باشه هم میگم. بهش

    موفقیت دیگه ای به. ذهنم نمیرسه

    ولی در کل فکر میکنم تو این زمینه از استاد باور قرض کردم و باور هایی که میدونم‌ درستن رو دارم

    ولی نیاز به تقویت دارن

    ی مسأله ای هم که برام پیش اومده اینه که من ی سری چیز هارو میدونم‌ درسته ولی. باور نشدن برام

    به نظر خودم باید الگو ببینم بهترینش استاد و عمل کنم به دونسته هام تا باور بشن

    به قول لیدرمون دونستن و تونستن مهم نیست مهم اینه که کی عمل میکنه

    شما هم اگه ایده ای دارین برا این مسئله خوشحال میشم کمکم کنین

    نمیدونم تمرین رو تونستم درست انجام بدم یانه ولی برای خودم واضح تر شد مسیر

    ممنون که وقت گذاشتین و نظر منو خوندین

    براتون بهترین هارو آرزو میکنم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    احمد خدادادیان سردابی گفته:
    مدت عضویت: 654 روز

    به نام الله که بخشاینده و با رحمت است

    سلام خدمت استاد عزیز

    سلام خدمت خواهر عزیز خانم شایسته

    سلام خدمت خانواده گرم وصمیمی خودم

    در مورد سوال اینکه ذهنیت قدرتمند کنده وذهنیت محدود کننده

    در مورد سوال اول من در زمانهای گذشته که هنوز قانون بدون تغییر خداوند رو نمیدونستم وقتی یکی از نزدیکانم پیشرفت می‌کرد خیلی حسادت میکردم ولی همیشه توکل بر خدا میکردم ویه جورای میدونستم نباید ته دلم حسادت میکردم خوب خداوند منت قرار می‌داد ومن سریع اون ذهنیت با یه کاری با ورزش کردن با دورشدن از اون محلی که این صحبت‌ها بود یا اون فرد بود دور میشدم ولی حالا به شکر خدا قانون رو فهمیدم چیه اصلآ یادم نمیاد تو این چهار ماه که عضو این خانواده صمیمی شدم حس حسادت در وجودم نیست واگر هم بیاد به میزان پنج درصد شاید باشه که اون رو هم سریع به باورهای خوب تبدیل میکنم وفرکانسشو میفرستم

    در مورد دوستان من یه دوست خوب دارم که شرکت آسانسور تاسیس کرده و به من حتی ‌کار پیشنهاد داد برای کار نصب و راه اندازی آسانسور ومن بدون هیچ حسادت از ایشون قبول کردم و صداقت من در این کار باعث شد که ایشون پیشنهاد شراکت در این شرکت بدهد من اینا همه از اون فرکانس‌های هست که خودم فرستادم از همون چند سال پیش فکر کنم ده سال پیش بالا خره من تونستم به اون آرزوی سالیان دورم برسم خدارو شکر

    ولی از روزی که فهمیدم شانسی کسی به چیزی نمیرسه پیشرفت من در زندگی چند برابر شده از لحاظ سلامتی از لحاظ ثروت از لحاظ شادی از لحاظ خوشبختی رسیدم

    ولی استاد عزیز خدا خیرتون بده من همیشه قبل از اینکه با این خانواده صمیمی برخورد داشته باشم از خدا میخواستم که این زندگی درست نیست راه زندگی درست رو بهم نشون بده واقعا از ته دل چون تمام روزهام تکراری بود به قول استاد دیگه داشتم میگندیدم تا دوباره خدا منت گذاشته ومنو با شما عزیزان آشنا کرد خداوندا سپاسگزارم خداوند شکرت خدایا مرسی

    ودر آخر اصلا حسادت در ذهنم راه نمیدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: