ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نیما احمدزاده گفته:
    مدت عضویت: 1228 روز

    1402/11/15

    سلام

    من اخیراً که دقیقا میکنم متوجه میشم که توی چه حالی باشم و یا از زبان چه کسی شنیده باشم و یا دیده باشم

    زمانی که حالم خوبه و همه چیز رو چرخه هست با حس که می‌دونم خیلی عالی هست تشویق میکنم و خوشم میاد از اون کارش و باعث میشه که من هم بخوام توی کارم همچین ایده ای رو پیاده کنم و به اون موفقیت برسم و الگو های که دارم هرچقدر هم که حالم بده باشه باز هم میتونم تشویق شوند کنم و با دیدنشون باعث میشه که بخوام به اون نقطه برسم توی این مثال الگو من دیور هست که خیلی بهم انگیزه میده و لذت میبرم از کارهاش

    ولی زمانی که از زبان اطرافیان می‌شنوم با اون لحن های که بیانش میکنن حس بدتری دریافت میکنم و ترجیح میدم نشنوم و حالم بده میشه که هیچ کاری انجام نمی‌دم و میخوام همه چیز رو تمومم کنم

    یه موضوع ‌که خیلی مدته اذیت شدم سرش این باور محدوده که من فقط از طریق فالو ور ها میتونم به درآمد برسم و خیلی اون بازدید و یا نادیده گرفتن ویدیو ها اذیتم می‌کنه ولی وقتی کار های بچه هارو میبینم که بازدید خیلی خوبی خوردن تحسین میکنم و این افکار که میاد شما به فایلی دارید که اشاره کردید به این فضای مجازی و وقتی شماره میبینم که از بی نهایت طریق به این موفقیت رسیدید باعث میشه آرام تر بشم و حسم رو از اون شدت بد یکم بهتر کنم و این پاشنه آشیل باید کم رنگ بشه

    موفقیت افراد نزدیک:

    1خاله : توی این مدت برند لباس خودش رو توی شهرمون گسترش داده و 2تا شعبه زده و کلیپ های با همکاری های که داره خیلی فوق العاده کار کردن و بجای رسیدن که سفارش عمده میگیرن و بالای 60دست لباس که کار دست رو برای عمده ارسال کردن

    و این موفقیتش حس توانستن بهم دست میده و از نزدیک دیدم که چقدر فروش خوبی داره و تحسینش میکنم

    2 عمو: 20سال توی حوزه کفش داره که می‌کنه و شعبه دومش رو هم راه انداخته و هر سریعی که مشتری میاد توی مغازه عمو محال ممکنه که مشتری دست خالی برگرده مگر اینکه موجود نباشه اون سایز و این خیلی بهم احساس خوبی میده که چقدر فراوانی زیاده و با حس خیلی صمیمی با مشتری برخورد می‌کنه و مشتری راضی از مغازه بیرون می‌ره و این همه هماهنگی رو توی کارش که اینقدر اطلاعاتش فوق العاده است توی اون کفش ها که لذت میبرم از دیدنش و بهم خیلی درس ها میده توی صحبت هایش که تمرکزش روی گسترش و خیلی به اهداف بزرگ و ایده های جدید فکر می‌کنه و تحسین می‌کنه اون کارمند هاش رو و خیلی حس خوبی بهشون منطقل می‌کنه این حد از اطمینان که باعث شده کارمنده دلش بخواد بیشتر توانش رو برداره و خیلی دیدگاه خوبی داره که دارم نتایج هارو میبینم و عمو باعث میشه من هم بخوام این حس در من ایجاد بشه که کارمند هام دریافت کنن این صمیمت و توقع نداشتن چون خدا همیشه بهترین کار هارو براش تحویل میده و تحسین میکنم این باور و دیدگاهش رو

    امیر: خیلی کیپ های فوق العاده ای میگیره و قبل از اینکه روی پیجش کار کنه می‌دیدم که چقدر با دوربین و زاویه های مختلف داره فیلم میگیره و توی مدت کمی که داره کاره می‌کنه به تولید کلیپ و میره توی مردم باهاشون گپ میزنه کاری که من نمیتونم انجام بدم و کلیپ ها میلیونی ویو میخوره تحسینش میکنم واقعا خیلی لذت بخشه و حس خوبی بهم میده ولی بعضی مواقع حس مقایسه و منفی میاد سراغم و حالم رو بد می‌کنه و انگار که من هم میخوام به اون موفقیت برسم ولی باور ندارند که میشه و این حس از اونجا نشعت میگیره که باید روی باور های فراونیم کار کنم و وابسته چندتا ویو کم تر یا بیشتر نباشم

    الان دارم کم کم آرام تر میشم

    دای: من وقتی شنیدم کلی خوشحال شدم که رسید به خواسته ای که این مدت داشته روش کار می‌کرده

    اما زمانی که میرفتم خونشون احساس حقیر بودن و کمبود میکردم و طوری که دلم نمی‌خواد توی جو فرار کنم و اونجا نباشم

    و اون حس های منفی جدا از اینکه باور های کمبودم هست این دیدگاه هست که میام اون اخلاق ها و شخصیت که داره رو مقایسه میکنم با موفقیت که بدست آورده و یه جا هایی که شرک درونشون رو با صحبت بیان میکردن و اپن با هایی که از آدم ها ساخته بودم که به اون دستاورد رسیدن باعث میشد بیشتر به نکات منفی توجه کنم و تمرکز رو روی ناخواسته قرار بدم که حس منفی از اینکه من دیگه دلم نمی‌خواهد هیچ کاری انجام بدم و همه توی ذهنم آدم های بدی میشدن

    ولی الان 3ماه که دارم زیبای هارو تحسین میکنم و فراوانی های که هرروز مغازه ها دارن بیشتر میشن و بجای اون منفی ها من سکوت هی موارد زیبا رو به خودم یاد آوری میکنم

    و اون اطلاعات تی که راجب کسب و کارشون هی آپدیت میکنن و اهداف بزرگ اقدام کردن ها و ارتقاء دادن خودشون و وابسته نبودنشون و این ها درس هایی بود که من حس کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2157 روز

    بخش دوم

    رحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    1) کلاس موسیقی و دانشگاه رفتن شهین

    احساس من: احساس عقب افتادن، چون سهین دانشکاه هم نرفته بود و یهو هم سرکار رفت و هم دانشگاه و هم کلاس موسیقی و اواز ب من احساس بیکفایتی داد

    چون من ارشد مجبور شدم انصراف بدم

    کلاس موسیقی بخاطر نداشتن شرایط مالی خرید اون ابزار موسیقی ندارم

    من سالها زمانیکه شهین با رفقاش وقت میگذروند زبانسرا کار میکردم ولی حالا من بخاطر دخترم و البته خواسته خودم زبانسرا رو‌رها کردم و تعداد محدود کلاس تو خونه دارم ( شاید باور اینکه زنی که ساغل و‌تو اجتماع ارج و قرب داره ، داره من اذیت میکنه چون جایگاه قبلم ندارم)

    2) سفر ترکیه خواهرشوهرم

    : با اینکه ب ظاهر شرایط مالی متوسطی دارن ولی همیشه خواهر شوهرم ارایشگاه

    لباس جدید

    وسایل جدید خونه

    و … ب راهه

    و اون زمان که لنگ 20 تومن واسه پول کولر بودن، ب فاصله کمتر از ی ماه رفت ترکیه

    که 30 تومن هزینه اش شد

    و احساس حسادت و سرخوردگی داشتم

    که چطور اینا پول خرید کولر ندارن ولی خواهر سوهرم بچه معلول و ی بچه کوچیک گذلشته دست شوهرش و رفته ترکیه

    درحالی که اگه من بودم حتما پس انداز سفر ترکیه رو‌میریختم‌تو شکم کولر و میرفتم پشت نقاب قربانی که من زن زندگیم و …

    بازیای ذهنم دارم میشناسم

    3) لباس و کفش های شیک خواهرم

    هر دفعه که میرم تهران خواهرم‌ کلکسیونی از لباسها و کفشهای شیک و ترک داره

    و همیشه احساس بد تیپ بودن شلختکی میکنم کنار خودش و خواهر دیگه ام

    4) لاغر کردن دوتا از دوستام که ب وزن من رسیدن

    من همیشه هیکل زیبایی داشتم

    البته الانم دارم ولی بخاطر هرز خوری شکم زدمولی بازم هیکلم قشنگه

    وقتی دیدم دوتا دوستام ک تپل بودن ب وزن من یا نزدیک اون رسیدن اخساس بدی کردم

    شاید احساس ترس

    از اینکه نکنه من ب اندازه کافی خوب نباشم

    و منم باید لاغر کنم و ب وزن قبلم برسم

    تا در مقایسه با اونها وزنم پایین تر باشه

    5) وضعیت مالی خانم غ. که راحت 60 میلیون میدن تار سفارش میدن

    میره فروشگاه آیکیا و میزناهارخوری و وسایل دیگه میخره راااحت

    احساسم وقتی میبینم اینقدر راحت هزینه میکنه ( البته کله از قیمت بالا میکنه ولی سریع میگم دوسش داشتم خریدم)

    احساس کمبود و البته حسادت

    که چرا من نمیتونم اینقدر راحت خرید کنم

    از طرفی هم‌تو ذهنم کشمکش که ببین چ باوری داری که این زنی که پول راحت خرج میکنه واسه پمبلغ سهریه کلاس با تو چونه میزنه و هزینه جلسات بعد از برگزاری پرداخت میکنه نه قبل

    6) خریدهای راحت دوستم هستی و رفاه مالیش

    اخساس کمبود و حسادت که منم واقعا دلم میخواد راحت خرید کنم، فقط علاقه ، کیفیت و‌نیازم مهم باشه

    نه مبلغ

    و‌باور اینکه ادمی که دستش پر تره دغدغه اش کمتر

    همه جا پذیرفته تر

    7) گذاشتن ویدیوهای یوتیوب نرگس

    باور کمبود که الان‌ویدیوهاش تبلیغ میگیره و‌درامد دلاری

    ولی من موندم سرجام

    8) سفارش های تبلیغاتی برای یاسمین

    احساس حسادت

    ولی زود ب خودم‌ میگم حقشه

    چون باور مالی عالی داره

    از اینکه بگه عاشق پول خجالت نمیکشه

    خیلی قشنگ و خلاقانه معرفی رو انجام میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1798 روز

    احساس عدم لیاقت…

    چیزی که هر بار یذره ازش غافل میشم میاد و عرصه رو به دست میگیره…

    سلام به استاد عباسمنش، خانم شایسته و دوستای خوبم

    روی چه موضوع خوبی دست گذاشتین

    حسادت…

    یه قول مقاله خانم شایسته نمود عینی دو باور کمبود و احساس عدم لیاقت

    واقعا بنظرم اگه همین دو تا باور درونم به حد خوبی پیشرفت کنه من قطعا توی زندگیم ترکوندم!

    چرا احساس عدم لیاقت می‌کنم؟

    چون سر بزنگاه نتونستم از زاویه ی مثبت به موضوعات نگاه کنم. یعنی کنترل ذهن نداشتم.

    اگه مغز من همیشه درگیر باشه و هر جوری که خواست بازی دربیاره من دستش رو بخونم و بگردم بهترین زاویه ای که اون لحظه بهم احساس بهتری میده رو پیدا کنم و از منفی نگری دوری کنم، نرم خو و آرام تر بشم،

    یعنی باور کردم که من ارزشمندم.

    حالا چه کاری کمک میکنه که من بتونم این روند رو برم و خودم رو لایق این تغییر بدونم؟

    چیزی که خیلی بهم کمک کرد و حس میکنم بیشترین رشدم توی این مدت اخیر رو مدیونشم عبارت های تاکیدیه. یعنی چی؟

    یعنی باوری که با تاکید فراوان به خودم میدم.

    کاری که در نگاه اول ساده بنظر بیاد و سادگی بیش از حد بخواییم دست کمش بگیریم، ولی باور کنین این دو روزی که گذاشتمش کنار دارم می‌بینم چجوری با کله دارم میام پایین!

    من صدای خودم رو ضبط کردم و با منطق های مختلف و پشت هم آوردن برای ذهنم مثلا راجب لایق و ارزشمند دونستن خودم سعی در تغییر الگوهای ذهنیم داشتم

    و انگار قشنگ گوش دادن هر روز و چند باره ی این ویس ها ذهنم رو برنامه ریزی می‌کرد برای اینکه بقیه ی تمریناتم رو هم بهتر انجام بدم. ناخودآگاه رگباری فایل گوش می‌کردم، زندگی در بهشت می‌دیدم…

    انگار وجودم می‌طلبید و خودش هدایتم می‌کرد که حالا اینو گوش بده، حالا اینو بنویس، حالا این کارو بکن

    ورودی خوب هم که به ذهنم می‌دادم یعنی تمرکزم روی نکات مثبت بود و احساسم عالی…

    خداروشکر…

    و وقتی تاثیر این روند رو فهمیدم که دو سه روز این کار کمرنگ شد به بهانه های واهی، و اعتراف میکنم که شیطون گولم زد… و زورم به ذهنم نرسید

    ولی احساس لیاقتی که یه کوچولو بهتر شده توی اینجور مواقع میاد دستمو میگیره و میگه اشکالی نداره، صد بار اگر توبه شکستی باز آ…

    تو همواره ارزشمندی، و هیچ شرطی نباید برای احساس لیاقت و ارزشمند دونستن خودت بذاری… هرگز…

    و این تمرینی هم که استاد توی این فایل دادین رو حتما فردا جز اولین کارهام انجام میدم، چون می‌دونم که دقیقا حسادت که نمود شاخص این باوره، من توش مشکل دارم.

    این کامنت رو بخاطر تعهد خودم به خودم نوشتم که این دفعه قراره ادامه بدم… نه به حرف، بلکه به عمل…

    سپاسگزار خداوندم برای این فرصتی که بهم داد…

    از صمیم قلبم آرزو می‌کنم که زیبابین‌ترم کنه

    چون می‌دونم با دیدگاه هر بار یذره بهتر، هر بار همه چیز بهتر میشه و من ورژن بهتری از خودم می‌سازم…

    ازتون سپاسگزارم استاد…

    هر جا هستین شاد و پیروز باشین؛)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    صفورا گفته:
    مدت عضویت: 1457 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته پرانرژی

    من اولین باره که نظرمو توی سایت مینویسم و همیشه ترجیح میدادم فقط شنونده باشم.اما اینقدر این صحبتها مهم و جرقه ای بود که منو به فکر عمیق برد.خودم الان که فکرشو میکنم هرکسی از خانوادم که به موفقیتی رسیده از ته دل خوشحال شدم و درعین حال قبلا گاهی کمی افسوس میخوردم که چرا من خودمو بالا نکشوندم و مگه من چی کمتر از اون دارم و…(البته اعتراف میکنم که نجواها تموم شدنی نیستن ولی منم تلاشمو میکنم با زبان پذیرش خودم، توجیهشون کنم)

    اما خیلی وقته چون روی باورهام دارم کار میکنم اینو از درون خودم بیرون کشیدم و فهمیدم که واقعا خوشحال میشم چون بخودم میگم خدا این فرصتو بتو داده که بخاطر موفقیت نزدیکانت،سقف ذهنی تو هم شکسته بشه و ناخودآگاهت ممکن بودن را به چشم ببینه و برای توام بدست آوردنش ملموس و قابل دسترس بشه و همیشه داستان اون کشاورزی که از بذرهای مرغوب خودش به صاحب زمین همسایه ام داد چون میدونست که مرغوبیت محصولش از گرده های محصول زمین همسایه تاثیر میپذیرن و موفقیت همسایه به موفقیت خودشم کمک میکنه..الگوی خیلی خوبی برام بوده و همیشه داستانشو بخودم یادآوری کردم…

    ازموفقیت دوستان و فامیل هم خوشحال میشم چون اولا باعث افتخار خودمم هست دوما هرچی اتفاقات خوب و دلپذیر اطراف من بیفته باورهای مثبت ذهن منم قویتر میشه و پیشرفت و موفقیت، برای ناخودآگاه منم یه امر عادی و شدنی و راحت میشه، پس بنظرخودم این یکی ازبهترین و بزرگترین شانسهای منه که عزیزانم یا فامیل و دوستان و اطرافیانم به پیروزی بزرگ برسند چون درواقع مسیر رسیدن به موفقیت من را کوتاهتر میکنن و کلی قفل پوسیده( نشد و نمیتونم و سخته و دیگه دیره و …) در پس زمینه ذهنم شکسته میشه و مغزمنطقی من عقب نشینی میکنه..

    بازم سپاس فراوان از استاد فوق العاده که همیشه صحبتهاشون به موقع و دلنشینه. خداروشکر که درمسیر آگاهی قرار گرفتم. تمام این متن را از ته دل و عمیقا با احساسی که از حرفهای استاد بهم دست داد نوشتم.امیدوارم مفیدواقع بشه هم برای خودم هم برای دیگران.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    متعهد گفته:
    مدت عضویت: 1912 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

    الهی به امید تو

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    سمیه کار در دانشگاه علوم پزشکی

    شیما کار معلمی

    معصوم بدن سالم و بچه سالم

    شوهرم به خودش کارش می‌رسه

    دوستم رفتن به دانشگاه

    مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    سمیه احساس حسادت پارتی بازی کردن شانس داشتن

    شیما دختر مشهدی هست زبون دارن اعتماد بالا دارن پارتی دارن

    معصوم حسادت مقایسه کردن حالت پشیمانی طلافی کردن ناامیدی

    شوهرم خشم کینه از گذشته حسادت که اون داره به خودش میرسه ورزش تغذیه از لحاظ فکری باز میاد منو یاد میده عصبانی میشم، حس بی لیاقتی بهم دست میده حس بد بهم دست میده میگم تلافی کنم ازش جلو بزنم دهنش در بیاد باز یادم میره

    دوستم حسادت مقایسه کردن حس بد تا میخوام نشونش بدم جلو بزنم یادم میره

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    سمیه واقعا دختر مهربان خوبی هست واقعا خدا کمکش کرده تا به این جاها رسیده الان که یاد گرفتم تحسین میکنم

    شیما دختری هست که برای هرکسی کاری از دستش بر بیاد برای دیگران انجام میده راجب چند موضوع منو انرژی میداد به سمت اون هدف واقعا رسیدم تحسین میکنم خدا کمکش کرده به این جاها رسیده

    معصوم هم به خواسته هاش رسیده فقط فقط ایمان قوی و امید داشته در هر هدفی تا وقتی بهش نمی‌رسید رها نمی‌کرد ادامه می‌داد با امید اخلاق خوبی داره

    شوهرم هم اخلاق خوب و مهربون هست برای پیشرفت هر کاری از دستش بر بیاد برام انجام میده حمایت میکنه منو به جایی هدفی برسم خوشحال میشه تشویق میکنه منو

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است

    خوب اونها تونستن به جایی برسن منم میتونم. همون خدایی که کمکشون کرده به منم کمک میکنه. تو با ایمان امید باور افکار خوب پیش برو همه چی جور میشه واست

    در پناه الله یکتا شاد پیروز سربلند و سعادتمند در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    حسین گفته:
    مدت عضویت: 602 روز

    استاد عزیزم ،،

    هر روز تغییرات خودم میشم ،

    و سپاسگذار تر از خدا وند ،

    شاید باورش سخت باشه اما وقتی خودم رو با یک هفته قبلم هم مقایسه می کنم تغییرات ارزشمند و فوق العاده ای دارم،

    امسال بهترین سال زندگیم بود ، و عید من پایان سال 1402 رو جشن میگیرم، نه شروع سال 1403 ، رو

    سال 1403 را باید بسازم.

    سپاس گذار خداوندم به خاطر قانون مندی جهان،

    سپاسگذار خداوندم ، به خاطر آرامش فوق العاده ام

    و حال خوبم،

    یکی از آرزو هام خلق ارزش هست. و شما استاد عزیزم بهترین الگو برای من در زمینه هستین.

    خدا رو سپاس گزارم برای وجود شما در مسیر زندگیم‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1154 روز

    سلام خدمت استاد بزرگوار و ارزشمندم

    من تا دو سه سال پیش میشه گفت عمیقاً از موفقیت اطرافیانم خوشحال نمیشدم و یه جورایی اون حس حسادت رو داشتم ولی الان به لطف خدا و آموزه های ناب شما واقعاً از موفقیت اطرافیان چه آشنا چه غریبه خیلی خیلی خوشحال میشم و درجا تحسینشون میکنم و تمام وجودم پر از شادی و حس خوب میشه و براشون موفقیتهای روزافزون رو آرزو میکنم و از خدا میخوام همیشه لحظاتشون به شادی و سلامتی بگذره.

    — وقتی برادرشوهرم یه خونه فوق العاده شیک و زیبا خریدن ،از اعماق وجودم خوشحال بودم براشون،یه حالی بودم که انگار اون خونه ،خونه ی منه و من همونقدر خوشحالم که صاحبخونه خوشحاله و یا شاید من بیشتر.برای خرید این خونه ی زیبا کلی تحسینشون کردم و براشون رقم خوردن لحظات شادی تو این خونه آرزو کردم.

    — یه مغازه نزدیک خونمون افتتاح شد من و همسرم به محصولات این فروشگاه خیلی علاقه مند بودیم،کارهای چوبی دست ساز داشت و ازشون خرید میکردیم.یه سری برای شرکت در نمایشگاه ها دو دل بودن و یه جورایی نگران نتیجه بودن،ما چون تجربه شو داشتیم بهشون کلی امیدواری دادیم بعد از چند وقت که دیدیمشون ایشون اونقدر تشکر کرد و اونقدر از شرکت در نمایشگاه و جذب مشتری زیاد راضی بود که ما همونجا از موفقیت ایشون خیلی خیلی خوشحال شدیم ،کلی حالمون خوب شد ،کلی انرژی گرفتیم و براشون موفقیت روز افزون رو آرزو کردیم،یه حسی داشتیم انگار خودمون تو نمایشگاه شرکت کرده بودیم و به موفقیت رسیده بودیم.واقعاً دیدن موفقیت افراد لذت بخشه.

    — دوستم دوره کیک پزی با فوندانت رو گذرونده بود و وقتی کیک تولد پسرش رو درست کرد ،من کلی حال کردم،کلی عشق کردم با کیک فوق العاده زیباش،کلی تحسینش کردم و لذت بردم.

    — پسرم هر مشکلی در زمینه برنامه های گوشیش داشته باشه اونقدر سرچ میکنه تو گوگل و یوتوب ،اونقدر تلاش میکنه که راه حلش رو پیدا میکنه،من خیلی این رفتار و عملکردش رو تحسین میکنم،همیشه میگم آفرین ،دمت گرم ،عجب پشتکاری داری و خیلی خوشحال میشم که همچین الگویی جلوی چشمم دارم.

    — همسرم در ایام پندمیک که تولیدش خوابیده بود و هیچ درآمدی نداشت ، فکری به ذهنش رسید و یک قدم بزرگ برداشت و سیستم کاربری تولیدش رو تغییر داد و بعد از دوران پندمیک به موفقیت بالایی رسید.بارها تحسینش کردم،بارها مدیریت قوی ایشون رو تحسین کردم.بارها خلاقیت بالا و پیاده کردن ایده هاش رو تحسین کردم ،فوق العاده عمل میکنه‌…. و همیشه شکرگزار و سپاسگزار خداوند هستم که همچین فردی رو در مسیر زندگی من قرار داد تا بهترین الگو باشه برای من.

    –یه کباب ترکی معروف تو مشهد هست بنام دیزین ترک.از بیست سال پیش که من این مغازه رو دیدم با هر تغییری، کلی تشویقش کردم.خداشاهده اونقدر از پیشرفت و گسترش این کباب ترکی لذت بردم تا به الان که حد نداره،واقعاً قابل تحسینه.مدیریت این کباب ترکی فوق العاده عمل میکنه.خیلی خوب روند تکاملیشو طی کرد ذره ذره مغازه شو گسترش داد،بزرگ و بزرگتر کرد با ارائه ی غذای با کیفیت، هرگز از کیفیت و کمیت غذاش کم نشد .الان بعد از 20سال یه شعبه ی فوق العاده شیک و زیبا با پرسنل همیشه عالی در وکیل آباد مشهد زده که واقعاً تحسین برانگیزه.من از طی روند تکاملی این مغازه خیلی درس گرفتم و لذت بردم.خدا بهش فراوون برکت بده.

    –همسر خودم هم برای کارش یه روند تکاملی عالی رو طی کرد.ذره ذره کارش رو گسترش داد با یه مدیریت عالی.همیشه دوست داشت یه کارخونه داشته باشه و کار تولید انجام بده که بالاخره بعد از13-14سال کارتولید در کارگاه ، ده روز پیش کارخونه و تولیدش رو استارت زد و به آرزوش رسید .دمش گرم عجب پشتکاری.واقعاً لیاقتش رو داشت….براش موفقیت روز افزون آرزو میکنم…..

    درسی که من از همسرم گرفتم این بود که اگه در مسیر علاقه ت حرکت کنی خستگی معنایی نداره و خیلی خیلی موفق خواهی شد. ایشون با چنان ذوق و شوقی میره سر کار که حد نداره.

    گاهی اوقات که شده کم خوابیده ولی اصلاً براش مهم نبوده و با یه ذوق خاصی میره سرکار،همیشه میگه اگه جمعه ها هم تعطیل نمیبود دوست داشتم برم تو محیط کارم،عشق میکنه با کارش.

    هم حواسش خیلی به خانواده هست هم به کارش ،خیلی خانواده دوسته .هرگز برامون کم نذاشته هرگز.

    با آرزوی موفقیت برای همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    مریم عبدلی گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان نازنینم

    استاد ممنون بابت فایلی که برامون تهیه کردین منو حسابی به فکر انداخت

    در جواب به این سوال: موفقیت دوستم بهاره در ایجاد رابطه عاطفی فوق العاده خوب

    من تو یه شرکتی کار میکنم که حدود 30 نفر هستیم و کل همکاران متاهل هستند فقط من و دوستم بهاره مجرد هستم که اتفاقا دوست صمیمی هستیم و تو یه اتاق!

    اینو گفتم که شرایط رو کمی توضیح بدم اوایل که باهام از رابطه جدیدش میگفت که طرفش خیلی خوبه و درک بالایی داره و … واقعیتش با اینکه کلا حسود نیستم اما احساس بی لیاقتی کردم ایمان داشتم که قانون خطا نمیکنه اما خودم رو سرزنش میکردم که چرا درک نمیکنم که چه چیزی رو باید درست کنم چه ترمزی دارم که این خواسته من محقق نمیشه اما برای بهاره اینقدر راحت ایجاد شد!!!

    بعد دیدم این فقط به من احساس بد میده پس راه درستی نیست!

    از شما یاد گرفتم که به هر مساله ایی برمیخورم روی برگه از خودم سوال میکنم قانون در این مورد چی میگه؟ و جوابها رو می نویسم و تکرار میکنم واقعا برام معجزه میکنه

    بعد که نوشتم و یادآوری شد برام که قانون فرکانس بدون خطا عمل میکنه و درسته خیلی چیزها رو نمیدونم اما اگر به همون مواردی که میدونم باید برای بهبود شخصیت م انجام بدم رو انجام بدم قدم بعدی بهم گفته میشه و ….و به یاد آوردم نمونه هایی رو از زندگیم که فقط قدم اول رو برداشتم و قدمهای بعدی بهم گفته میشد و ….و نمونه هایی از اجرای دقیق قانون فرکانس و … ( مثل قضیه درخواست بلوبری که در آخر تعریف میکنم)

    دیدم چقدر فرکانس م زود تغییر کرد و خدایی ش این شاید یک روز بیشتر طول نکشید

    از صمیم دل بهش تبریک گفتم و خیلی موارد که ازم راهنمایی میخواست صادقانه باهم صحبت میکردم در این مورد و خداروشکر نتایج خوب هم می گرفت و من هم احساسم روزبه روز بهتر و بهتر میشد و دیدم چقدر جالب دوباره پاشنه آشیل معروف کمبود اینجا هم داره بهم ضربه میزنه چون همیشه ذهنم میگفت اون آدمی که تو میخوای خیلی کمه اما دیدم نه مرد خوب زیاده مثل همین مورد دوستم و بارها و بارها به خودم یادآوری میکنم که ببین مریم جان چقدر مرد خوب و باشخصیت و …چقدر زیاده و چقدر راحت و بی دردسر میشه ارتباط عالی برقرار کرد

    اگر برای بهاره شده یعنی 100 درصد برای من هم میشه بدن شک قانون خدا یکسانه

    و اتفاقا این یه نشونه قشنگ از سمت خداونده که دارم مسیر رو درست میرم

    با این سوال در این جلسه فهمیدم که بهاره واقعا خودش رو لایق و شایسته رابطه عاطفی عالی میدونه در حالی من خودم میدونم تو این زمینه ضعف دارم و باید بیشتر روی خودم کار کنم چیزی که قبل از گوش دادن به این فایل استاد اصلا بهش دقت نکرده بودم

    خداروشکرخیلی امیدواریم و احساس خوبم بیشتر شده

    جالبه من دیشب تو خواب میدیم دارم با خواهرم دعوا میکنم و به محض اینکه تو خواب خواهرم از اتاق من رفت فقط به خودم گفتم من نباید اجازه میدادم که کسی بتونه منو عصبانی کنه؛ من باید احساسم رو کنترل کنم یعنی تو خواب هم داشتم قوانین رو به خودم یادآوری میکردم

    قضیه درخواست بلوبری رو براتون هرچند بی ربط هست اما دوست دارم براتون تعریف کنم واقعا جالبه

    من خداروشکر قانون سلامتی رو دارم برای خودم رعایت میکنم و تو سریال سفر به دور آمریکا دیدم که استاد و مریم جان با چه لذتی بلوبری رو خوردند من هم خیلی هوس کردم که بخرم و بخورم

    اول با دوستم بهاره در موردش صحبت کردم و تو سایت سرچ کردم که تو شهر ما کجاها داره و چطور میشه خرید و …

    خلاصه با دوستم قرار گذاشتیم که آخر ماه سفارش بلوبری و آواکادو بدیم که اتفاقا آخر ماه هم یادمون رفت( تقریبا هزینه اش به نسبت زیاد بود و فکر میکردم چون میوه استوایی هست فقط وارداتی هست)

    چند روز بعد من داشتم نقاشی روی ظروف رو نگاه میکردم ( به اینکار علاقه دارم) که دیدم چه جالب اومدن شکل بلوبری رو روی ظروف انداختند

    بعد چند روز دیگه تا گوگل رو باز کردم( دست به سرچ من عالیه) دیدم نوشته برداشت بلوبری برای اولین بار در خراسان رضوی سریع باز کردم دیدم بله تو استان ما دارن برداشت میکنند واقعا چشمام از تعجب چهارتا شد رفتم خط پایین تر دیدم دقیقا شهرستان خودم و دقیقا روستای خودمونه!!@@@@@@@@

    واقعا باورتون میشه چیزی که من دربدر دنبالش بودم رو خدا دقیقا آورد جلوی دستم!!!!!!

    که چند روز بعد کاری پیش اومد و به شهرستان و روستای خودمون رفتم و به اون مرکز پرورش بلوبری هم سر زدم و اون آقایی که نگهبان اونجا بود گفت که از طرف صاحب اونجا اجازه فروش جزئی نداره و میخوان به صورت کلی تهران بفرستند اما رفت و برای ما کمی بلوبری تازه چید و بهمون داد و ما خوردیم

    شیرین تر از مزه بلوبری شیرینی درک بهتر قوانین بود که من خیلی زیاد این اتفاق و موارد شبیه به این رو به خودم یادآوری میکنم که:

    قوانین الهی ساده؛ راحت؛لذت بخش و بدون تغییر هستند.

    همه چیز میتونه به همین راحتی درخواست بلوبری اتفاق بیفته

    پس نگران هیچ چیز نباشم فقط آنچه رو که میدونم انجام بدم

    اگر من وظیفه خودم ( ایمان داشتن و اقدام کردن) رو انجام بدم خدا به بهترین نحو سمت خودش رو انجام میده

    بی نهایت ممنونم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    امین روستا گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام استاد عزیزوگرانقدرم

    خداراهزارمرتبه شکر که درک یک آگاهی دیگر رو شروع کردیم

    قبل از پاسخ به سوال شمابگم من تازه دوره قانون آفرینش روشروع کردم وتو بخش اول تازه بعد از چندسال استفاده از دوره های شماو کارکردن روی خودم دارم معنی فرکانس وباور رو درک می کنم وآگاهی هام کاملتر وعمیق تر میشه

    درمورد تمرین این جلسه بگم که قبلنا اصلا نمی تونستم موفقیت غریبه ها رو تحمل کنم چه برسه به نزدیکان وهمش فکر می کردم موفقیت دیگران باعث میشه من ازجامعه عقب بمونم ولی بعد ازچندسال کارکردن روی خودم تازه می فهمم که هرکسی نتیجه عمل خودش روداره می بینه وموفقیت کسی از موفقیت کس دیگه ای کم نمی کنه دنیا دنیای فراوانی هست.وحالاشایدباشنیدن موفقیت نزدیکان یه کمی ته دلم تکون بخوره ولی می تونم خودم رو کنترل کنم تاحسادت برمن غلبه نکنه البته این مورد هم ممکنه به خاطر غرور طرف باشه که ته دلم یه کم تکون بخوره.

    الان در زمینه ارتباطات برادر من یه آدم خونسرد وعلی بی غم هست که اتفاقاشریک کاری من هست ودربرخورد بامشتری ها خیلی مثبت برخورد می کنه و اوایل من خیلی ناراحت می شدم ازدست کارهاش چون فکر می کردم می خواد خودش روآدم خوبی جلوه بده جلو مشتری ها ومن خودم رو زشت می کردم وبرای گرفتن پول برخورد عجولانه می کردم اما الان ازبرادرم یادگرفتم ودیدم که روشش جواب میده.

    درزمینه پول درآوردن یه برادر دیگه ام وقتی بابام تقسیم اموال کرد مال واموال بیشتری گیرش اومدوالبته ذهنش هم پولسازهست ومن همیشه ازسرحسادت می گفتم چرابیشتر گیر اون اومده؟اماحالاازاین برادرم یادگرفتم وتمرکزم رو روی خودم گذاشتم وتواین چندساله چقدپول ساختم.

    ودرزمینه کاری من مدیرروستامون هستم وقبلنااگر مدیر یکی ازروستاهای هم جوارکاری برای روستاش می کرداز بهسازی کوچه گرفته تاجلب نظر یه مسئول بالادست و… بهشون حسادت می کردم ولی حالایادگرفتم توکلم به خداباشه وتمرکزم روی کار خودم باشه وباورهای ذهنیم روکه درست کردم موفقیت هایکی پس ازدیگری توحوزه کاریم اومد

    درحالی که تو اطرافیان می بینم که به شدت می خوان همدیگه رو تخریب کنن تا خودشون برن بالا ودرواقع باورشون اونها رو مجبور به انجام چنین کاری می کنه.

    الهی هزارمرتبه شکر که روز به روز داریم پیشرفت می کنیم وقوانین الهی روبهتر یادمی گیریم.

    ودرپایان خدارو هزارمرتبه شکر می کنیم که باران رحمت الهی بعدازچندماه توایران شروع شده وزمین وزمان رو زنده کرده است وانشاالله تداوم داشته باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1091 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    وهمه ی دوستای بهشتیم

    خب ادامه کامنتم

    من نوشتم بیشترین حسادتم به مهاجرت پسرعموم به انگلیس بود

    حالا تغییر زاویه دید و دیدن نکات مثبت و باورهای درستم بعداز دوروز تفکر:

    اولا که پسرعموم به تضاد تو زندگیش زیاد

    خورد و از چوپانی و تو دهات موندن

    از تحقیرشدن های اطرافیان خسته شد و به صورت قاچاق رفت کشور کره جنوبی و بعداز ده سال برگشت ایران و خونه و باغ خرید و این دفعه قانونی رفت یونان و بعداز سه سال برگشت ایران و ازدواج کرد و

    چهارسال باهمسرش زندگی کردن و بعداز چهارسال تازه عروسی گرفت

    اینجا خب همه متوجه شدیم نظر مردم براشون مهم نیست و دنبال تایید نیستن و کاری که دوست دارن انجام دادن

    یادمه همه میگفتن تو عروسیش کسی شرکت نمیکنه مسخره بازیا چیه و اتفاقا تو عروسیش همه اومده بودند .

    هردو بعداز عروسی تصمیم به مهاجرت گرفتن و یادمه با پولی که داشت ,هفت سال پیش کاملا قانونی مهاجرت کرد به انگلیس .

    جالبه خونه ش و ماشینش و باغ و مغازه ش رو اصلا نفروخت و هنوزم داره و مونده

    و بعداز مهاجرت اعلام کرد که همسرش بارداربوده اما چون این بهونه نشه که مادرهمسرش احساسی رفتارکنه تو ایران نگفته بودند و بعد هم دوتا پسرش اونجا بدنیا اومدن .

    داشتم به رفتارهای همسرش این دو روز فکر میکردم و قشنگ متوجه شدم که از درون خودش رو باور داشته و لایق میدونسته .

    چرا ؟چون پدرش تو جنوب تهران مستاجر بود و خودش هم قیافه خاصی نداشت و از طرفی پدری مشروب خور وقمارباز داشت که معروف بود تو دهات پدرم ینا .

    همینجا استپ کردم که پس لیاقتت به خونه و شرایط و خانواده و مال و قیافه ربطی نداره و همش زاییده درون و افکارمه.

    اگه این دختر تونست بره مهاجرت کنه

    چون قدرت رو به عامل بیرونی ربط نداد

    باور قربانی شدن نداشته و دلسوزی هم نکرد برای اطرافیانش .

    این دختر خیلی آروم بود و بی خیال .

    دنبال مسافرت بود و دنبال یادگیری

    یادمه خونه مامانم ینا اومدن و از طعم غذا خوشش اومد و از مامانم دستورش پرسید و تو دفتر یادداشتش نوشت ..

    الان میفهمم غرور نداشته و در حال

    یادگیری چیزهایی که دوست داشته بوده بدون قضاوت و سرزنش خودش.

    یا وقتی میخواست به کسی هدیه بده

    کلی تزیین میکرد و خیلی شیک کادو میداد

    اونجوری نبود که مثلا پول بذاره تو پاکت آماده و بده دستش ‌.

    همیشه پول بیشتر تو کیفش بود و اتفاقی اگه جایی یه شخصی میدید عروسی کرده یا بچه دار شده یا تولدشه بهش هدیه میداد .

    همیشه از اتفاقات و خاطرات خوبش تعریف میکرد و دنبال لذت بردن بود .

    حتی دیپلم داشت و اصلا انگلیسی بلد نبود

    اما با همون شرایط مهاجرت کرد پس یه باور غلط دیگه تو ذهن من یادگیری کامل زبان هست درصورتی که اصلا نیاز نیست

    و انقدرها که من مهم میدونم ضرورت نداشته .

    خب من چه باورهایی باید درست کنم ؟؟

    باور فراوانی که مهم ترین هست و این دوروز بیشتراز قبل دارم نعمتهای زندگیم رو باعشق بیشتری میبینم و تمرکز بیشتر روش گذاشتم خداروشکر.

    بعدیش عامل بیرونی رو که خیلی دخیل ندونم و ذهنم و افکارم واحساسم رو مدیریت کنم .

    سعی کنم منم دنبال یادگیری باشم و متوقف نشم .

    سعی کنم اگه چیزی خوشم اومد قدرت بیان و پرسیدن داشته باشم و از غرور و منیت خودم کم کنم

    سعی کنم بی خیال و آروم باشم و از رفتارهای درست که باعث موفقیت دیگران شدن الگو بگیرم .

    و بزرگترین ومهمترین قدم انجام دادن عملی و برداشتن قدم های اول تو زندگی خودم هست .

    حالا قدم اول چیه ؟دنبال تایید دیگران نباشم و کاری که دوست دارم انجام بدم.

    همیشه با پولم دوست باشم و اضافه تو کیفم باشه و براش ارزش واحترام بذارم.

    به دیگران احترام بذارم و آروم باشم درهرشرایطی و احساس مو کنترل کنم.

    شروع کنم به باورسازی درست و منطق بدم که موفقیت به خودم بستگی داره نه عوامل بیرونی و هرروز متعهدانه انجام بدم تا باوردرستی شکل بگیره و زندگی خوشگل خودمو حتی تو قسمت مالی مقایسه نکنم

    و بجای مقایسه، ذهنیتم رو تغییربدم نسبت به ثروت و افراد ثروتمند .

    مقاومت هامو کمتر کنم .

    ایمان نشون بدم که تحسین کردن باعشق و درونی تاثیرش بیشتر از تعریف الکی هست و از درون موفقیت دیگران رو ارزشمند بدونم و به نکات مثبت و خوبشون ریز بشم و دقت کنم و انجام بدم .

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزم و

    خانم شایسته مهربونم.

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1913 روز

      سلام فاطمه جانم.

      عجب کامنتی، کیف کردم.

      قشنگ نشست به جونم.

      پر از توجه به نکات مثبت و زیبایی ها.

      سرشار از یاداوریِ درس ها.

      مرسی که نوشتیش.

      مرسی از مثالِ حقیقیِ بسیار عالیت.

      با مثال بهتر متوجه میشم.

      ممنونم از تحلیل هات.

      از باورهای کمبود و فراوانی نوشتی.

      از احساس لیاقت و ارزشمندیِ درونی نوشتی.

      از توجه یا عدم توجه به نظر مردم نوشتی.

      از زندگی به سبکِ خود نوشتی.

      از توجه به زیبایی ها و نکات مثبت نوشتی.

      از مهم نبودنِ عوامل بیرونی نوشتی.

      از ترمزهای ذهنی نوشتی.

      از روند تکاملی در نتایج نوشتی.

      انقدر خوشم اومد از فحوایِ کامنتت که حد نداره.

      ممنونم عزیزم.

      بهترین ها برای تو و عزیزانت.

      برای همه مون.

      خدایا شکرت که کامنتهای جذاب خوندم و نوشتم امروز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1091 روز

        سلام به سمانه عزیزم

        سپاسگزارم از لطف ومهرت .

        خواستم بدونی که چقدر تحسینت کردم که این روزها خوب داری خودتو میشناسی و رو خودت کار میکنی و یه جورایی شماهم داری

        تایید دیگران رو کمرنگ تر میکنی و راحت تر از خودت مینویسی و به قول استاد عزیزم خودافشایی میکنی و این عالیه که فارغ از قضاوت بقیه با خودمون رو راست باشیم و خودمونو بشناسیم و لایق بدونیم.

        بگم که کامنتهاتو خوندم تا جایی که وقت داشتم و تبریک میگم پیشرفت شخصیتی ت رو عزیزم.

        هرروز باید کارکنیم و متمرکزتر بشیم رو شناخت خودمون و باورهامون که بهتربشن .

        خوشحالم واست دوست بهشتی م .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

        کلی بوس تقدیم خودت و نی نی .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: