ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 26 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام
استادِ عزیزم، ممنونم برای این فایلِ سلسله وار و ارزشمند.
از خداوند هدایتگرم، کمک میخوام تا توی نوشتن از خودم و ذهنیت هام، هدایتم کنه به بیرون کشیدنِ گفتگوهای ذهنیم.
موفقیت های دیگران چه حسی رو در من برمی انگیزه؟
– چند روز پیش متوجه شدم حقوق یه بنده خدایی از نزدیکان چقدر هست و براش خیلی خوشحال شدم و گفتم خداوند روزی شو بیشتر هم بکنه.
اینکه دوستی یا عزیزی رشد کرده گاهی باعث حسادتم میشه، گاهی هم براش خوشحال میشم.
بسته به اینکه روی چه موودی از خودم هستم، واکنش هام فرق میکنه.
– دو عزیز از اقوام منزل جدید گرفتن، یکی بزرگ و دلباز، دیگری منزل مستقل از خانواده، با سلیقه وسیله های جدید گرفتن، دکور جدید بر حسب سلیقه شخصی ساختن برای قسمتهای مختلف خونه شون…
من لذت بردم از سلیقه و خلاقیت شون برای خونه و چیدمانش.
مبارک باشه گفتم از قلبم، کیف کردم از زیبایی های منزل جدید.
دیدم و کیف کردم…
دیدم و پسندیدم، نه با نگاهِ حسرت و حسادت، کاملا سالم خوشم اومد از سلیقه شون، و به خودم گفتم سمانه تو هم باسلیقه هستی و به سبک خودت زندگیتو چیدمان کردی، خرید کردی و …
من اینو از مادرم یاد گرفتم، همیشه خیراندیش هست نسبت به دارایی های دیگران، چه افراد غریبه، چه آشنا، براش فرق نمیکنه، با قلبش تبریک میگه و خوشحال میشه از اینکه ادم ها به رشد و ثروت میرسن و در نتیجه دارم به چشم میبینم چقدر نعمت وارد زندگیِ مادرم میشه همیشه.
من برای مادرم و هر چی وارد زندگیش میشه، خوشحال میشم.
برام سند محکمی هست همیشه که نگاهش به زندگی، باعث نتایجِ قدرتمندش در زندگی و امکاناتش هست.
همیشه سپاس گزارِ خداست، خوشحال میشه از دارایی های دیگران و براشون بیشترش رو آرزو میکنه با قلبش.
– در رابطه با داشتنِ شغل توسط دیگران، وقتی خودم شاغل نیستم، گاهی جهانِ درونم حسش منفی میشه.
این حسِ منفی فقط حسادت نیست، یاس، کمبود، حسرت، کمبود، ناتوانی، ضعف رو در من بیدار میکنه.
فلانی درآمد مستقل داره، من ندارم.
فلانی شغل داره، من ندارم.
مخصوصا وقتی ارزشمندیم کم میشه، این نجواها پررنگ تر میشن داخلم.
می دونم و برام آشکار شده، مسیله ی داشتنِ شغل و درآمدِ شخصی برای من پررنگه.
وقتی شاغلم انگار منم نرمال هستم، وقتی شاغل (خلق کننده ی پول) نیستم، حسِ کمبود دارم نسبت به دیگران…
مدتهاست دارم با خودم گفتگو میکنم که اول ارزشمندیمو که گره زدم به شاغل بودن، اصلاح کنم…
اینکه من، فارغ از هر چیزی که دارم یا ندارم ارزشمندم.
بعد در مرحله بعد ببینم کجای کارم…
– کاوشهام در مورد خودم بهم میگه در رابطه با یه سری افراد، بسیار خوشحال میشم، برای برخی نه.
اونایی که اهلِ قضاوت و چشم و هم چشمی هستن، وقتی به چیزی میرسن و میگن، من دچار اون حس شادی نمیشم.
انگار میوفتم تو تله…
اینکه اونا رسیدن و من بیوفتم تو یه مسابقه باهاشون، احساس کمبود میکنم و درصددِ دفاع از خودم برمیام…
در حالت عادی اینطوری نیستم، اما در مقابل این افراد، روی دیگری از من اکتیو میشه…
این گروه از آدما، اون موفقیت رو بولدتر میکنن، ازش صحبت میکنن به طوریکه قشنگ حس میکنم حسِ حسادت رو اکتیو میکنه.
– وقتی یه عزیزی (تو ذهنم میدونم دارم از چه کسی یا کسانی صحبت می کنم) از ارتقای تحصیلیش میگه، مثلا اینکه کارشناسی ارشدش رو گرفته، دکتراش رو گرفته، براش خوشحال میشم.
چرا؟
چون حسم میگه اون آدم خواسته، تلاش کرده، موفق شده، آفرین.
من روی تحصیل گارد خاصی ندارم، یعنی خودم علاقه ی چندانی به ادامه اش ندارم تو ذهنم، ولی اینکه کسی ادامه اش میده براش خوشحال میشم.
خیلی مهمه هر کی با چه نگاهی وارد این مسیر میشه.
البته یه باگ دارم:
اونایی که هدفشون از ادامه و ارتقای تحصیلاتشون چشم و هم چشمیه، اثباتِ خودشون به دیگرانه، ارزشمند دیده شدنش در برابر و مقایسه با دیگرانه، برام حسِ ناخوشایندی ایجاد میکنه.
درسته به من ربطی نداره انگیزه ی فرد از تصمیمی که برای خودش داره، ولی از اینکه فردی بخواد واسه رو کم کنیِ دیگران، حرکت کنه تو مسیر رشد، منو خشمگین میکنه…
که چرا خودت نیستی؟
چرا به خاطر دیگران داری اینکار رو میکنی؟
البته باز هم متوجهم اینا افکار بیهوده ی منه.
چون دقیقا وارد افکار و تصمیمات دیگری شدم، میخوام افکارش رو بهبود بدم با ذهنیت خودم، و عملا از خودم و بهبود خودم که اتفاقا خیلی مهمتر از زمان گذاشتن روی باگ های دیگران هست، دور افتادم…
دارم تمرین میکنم به نظر و فکرِ دیگری بگم نظرت محترمه و رها کنم.
اینکه خلافِ نظرِ خودم بشنوم، باگ های منو فعال میکنه که ورود کنم…
دفاع کنم.
توجیه کنم.
ارشاد و نصیحت کنم …
– گاهی موفقیت های یه عزیزی رو در ذهنم کوچک میکنم.
انگار که مهم نیست، کم اهمیته…
الان که فکر میکنم میبینم اون فرد، هدفش بوده، براش وقت گذاشته، انرژی گذاشته و رسیده به چیزی که خودش خواسته…
اینکه من اون هدف رو مهم میدونم یا نه، واقعا مهم نیست، قشنگیش پشتکار بالایی هست که اون فرد داشته و رسیده.
همه ی مثال های من اولش گاهی میاد.
چون واقعیتش برام همینه.
گاهی این وری هستم، گاهی اون وری.
یه سوالِ اساسی:
اینکه فردی به موفقیتی میرسه، ایا در ذهن من این جرقه رو میزنه یا این شعله رو روشن میکنه که منم میتونم؟
پاسخ من اینه که نه!
یا اینکه خیلی ضعیفه…
هنوز اینو درک نکردم…
درکم ضعیفه نسبت بهش…
اینجا کمال گرایی ام که اتفاقا از باورهای محدود کننده ام میاد، نفوذ داره در حال حاضر و دارم روش کار میکنم…
استاد خیلی از این گفتن که الگوها نشون میدن شدنی هست، وقتی فلانی تونسته پس منم میتونم…
اما این نکته هنوز نَشِسته تو درک من…
تستش میکنم، تجربه های خوب هم دارم نسبت بهش، اما اگه بخوام بگم باورش کردم، هنوز نه…
مثلِ خلق ارزوها و خواسته هامه دقیقا که تو ستاره قطبی مینویسم.
کم کم داره واسم جا میوفته که میشه، امکان پذیره…
تکامل نیاز دارم، خودمم متوجه شدم.
کشفِ اخیرم بهم نشون داده سمانه تو توی مسیر داری بهتر و بهتر درک میکنی، فرصت بده به خودت، عجله نکن.
به چشم دیدم و میبینم چیزهایی رو که گاردِ بالایی داشتم نسبت بهشون چطور دارن کم کم نرم میشن، بهبود پیدا میکنن…
برای این مسیله هم مطمینم با تکامل و تمرین بهتر میشم.
که باور کنم برای دیگری شده، پس منم میتونم خلقش کنم برای خودم…
کاملا الان باور دارم که بهتر میشم…
– گاهی شده چیزی رو که کسی به دست آورده برام باورپذیر بوده، ولی اینکه منم بتونم نه!
اینکه فلانی ماشینشو عوض کرده، ماشین جدیدی گرفته…
برای اون، ساده پذیرفتم که میشه، ولی برای خودم یا یه فرد دیگه، باورم نمیشه که بشه…
دقیقا ترمز دارم، افکار محدود کننده دارم.
که فلانی بلد بوده راه و رسمش رو، شایستگی شو داشته، توانایی شو داشته، به عبارتِ عامیانه تر عرضه شو داشته ولی من نه…
ولی فلانی نه…
عجیبه این توانایی رو در بعضی ها تشخیص میدم که دارن.
اما وقتی به خودم و بعضی دیگر میرسم، تشخیص نمیدم…
یعنی افکارم با توجه به ویژگی های کلامی و رفتاریِ آدم ها انتخاب میکنه و خط کشی میکنه و میگه این میتونه، این نمیتونه…
عملا باورهای محدود کننده ی خودمو روی دیگری هم تحمیل میکنم گاهی.
شاید بهش نگم، ولی تو ذهنم این افکار رو دارم…
این از سخت گیریِ من نسبت به خودم و بعضی افراد نزدیک خودم میاد.
به قول بچه ها تو کامنت ها، هر چی فرد بهمون نزدیک تر میشه انگار باورهای محدود کننده بیشتر خودشون رو بروز میدن.
– یه مورد حسادتِ ضعیف تر هم الان اومد تو ذهنم:
روی چیزی حساس شدم که نداشتمش.
به خودیِ خود، منو آزار نمیداد، اما وقتی فلانی وقت و بی وقت اشاره مستقیم یا غیر مستقیم میکرد به اینکه نداریمش، من به هم میریختم…
کنترل ذهن برام سخت میشد.
حسرت میومد بالا…
و باعث میشد حسِ ناتوانی و ضعف بهم دست بده.
که دیگران دارن، من ندارم!!!!
وقتی با اون فرد نبودم و نمیشنیدم حرف هاشو آروم تر بودم، با خودم در صلح بیشتری بودم…
اما یاداوری های اون فرد گهگاه، روی مخم راه میرفت…
میدونم اون ادم و حرف هاشو خودم گنده کردم تو ذهنم که برام تولید ناراحتی میکرده، اما میگم که گاهی خیلی سختمه کنترل ذهن روی این فرد…
خودم گنده اش میکنم، راهشم اینه خودم قدرتشو تو ذهنم کوچک کنم…
گاهی موفقم، گاهی ناموفق.
بله، این مورد شرک هست…
از خداوند کمک میخوام…
این چیزی که نداشتم رو خداوند از فضلش بهم داد…
قبل دریافتش وارد این بهبودِ افکار با خودم شدم که سمانه رهاش کن.
در بهترین زمان، هدایت میشی به داشتنش، خدا بهت میده…
و البته که خدا بهم داد…
الان که فکر میکنم، بخش بزرگی از دلیلِ نداشتنش، دیر رسیدن بهش، افکار ترمز دارِ خودم بود، اینکه باورم ضعیف بود که میشه، منم به دستش میارم و …
قشنگتر و قابل درک تر اینه که مثالش رو بنویسم، اما راحت تر اینم که اینجا ننویسم چون شخصیه.
قشنگ یادمه روی این مورد (چند سال از شکل گیریِ خواسته اش تا اجابتش زمان برد برام)، الکی الکی از همون اول ذهنم داشت بازی در میاورد و تکرار میکرد که نه نمیشه، شاید بشه ها ولی ذهنم میگفت دوره برای تو…
به عبارت ساده تر، ذهنم مرض داشت انگار…
دلیلی هم بر نشدنش نبودها…
ذهنم گاهی الکی الکی هم میگه نه نمیشه، برای تو نمیشه…
گاهی یه دلیلی منطقی میاره که گولم بزنه برای افکار محدود کننده اش.
ولی گاهی هیچ دلیلی هم نیست…
رفته رفته هر چی جلو رفتم با دو جبهه تو ذهنم روبه رو شدم:
جبهه ی گفتگوهای قدرتمند، امید بخش، توحیدی، که با کار کردن روی فایلهای استاد در من شکل گرفته بودن و مسیرم رو هموارتر میکردن.
از من فردی امیدوارتر، متوکل تر میساختن.
که میگفتم میشه، نمیدونم چه زمانی، اما میشه…
چون خدا میخواد من به همه ی خواسته هام برسم.
خدا ترمز نمیذاره.
من با افکارم ترمز میذارم رو خواسته هام.
این اواخر درکم داره نسبت به ترمزها که همون افکار محدود کننده هست، بهتر میشه، انگار زمان نیاز دارم برای درک بهتر و بهتر، چون ترمزها همونطور که از اسمشون معلومه عامل بازدارنده هستن و باید روشون کار کرد تا اصلاح شن.
و جبهه ی دوم: گفتگوهای محدود کننده، ترمز ها، نشد ها، توجه به نظر و قضاوتِ دیگران…
که نمیشه، باور به اینکه برای تو نمیشه…
خب درون من بین این دو جبهه بگیر و ببندی شکل میگرفت.
انصافا و معدلی بخوام بگم جبهه ی امیدبخش من بیشتر ورود میکرد، هر چند که نجواها هم قدرت داشتن، اما روح من قلباً تمایلش به توحید بوده و هست.
با خودم صحبت میکردم که درست میشه.
منم انسانم، گاهی موفقم در کنترل ذهن گاهی نه…
گاهی خیلی اذیت میشم، اما انقدر پررنگ نیستن که بخوام بگم گند زدن تو زندگی و لحظاتم…
این قشنگ دیدن ماجراها رو توی لایه های زیرین و پنهانیِ خودم هم دارم علاوه بر لایه های روییِ ذهن و افکارم…
اونا هستن که دستم رو میگیرن و برم میگردونن تو مسیر…
اینا روزی های غیر حساب من از خداوند هستن که نجاتم میدن تو زندگی و برگشتم به مسیر…
به خودم میگم اشکال نداره، خارج شدی از مسیر کنترل ذهن، نگران نباش، برمیگردی، موقتیه این خروج، جای تو توی مسیره، نترس برمیگردی، نگران نشو، هول نکن، استرس نگیر…
عاشقِ این گفتگوهای درونی و تحلیل ها با خودم هستم که تو کامنتها شکل میگیره.
سپاس گزارم استاد جان که سوال های خوب میپرسین و ما رو به این سمت هدایت میکنین که کنکاش کنیم داخل خودمون.
یه بهبودی که داخل خودم حس میکنم، مخصوصا بعد از دوره احساس لیاقت، اینه که راحت تر میتونم بنویسم از خودم، قبلا پاسخ دادن به سوال هاتون برام سخت تر بود…
گارد داشتم، ترمز داشتم…
انگار که من چیزی برای گفتن نداشتم.
یادم نمیومد از خودم چیزی بگم در مورد سوال…
این نشون میده تو خودشناسی دارم بهتر میشم…
انگار قبلا تو یه لایه محافظتیِ شدید بودم با خودم که نگو، ننویس، چون شاید ضعیف به نظر برسی پیشِ چشمِ خودت، بقیه و …
الان خدارو شکر بهتر دارم متوجهِ اهمیتِ عمیقِ شناسایی و روبه رویی با خود میشم…
این مسیر ادامه داره تا همیشه.
چون هر قدم که یه چیزی رو کشف میکنم در مورد خودم،میبینم تو همون مورد باز هم لایه های زیرینی داره که دارن هر بار کشف میشن…
حسم میگه شاید پراکنده نوشتم…
شاید مثال با ذکر جزییات ننوشتم…
بهبودگرایِ نازنینم میگه افرین که نوشتی.
چون وقتی داشتی مینوشتی، خودت دقیقا متوجه بودی داری از چه شخصی و چه مثالِ حقیقی مینویسی.
این مهمه.
داری مینویسی که خودتو تخلیه کنی از افکارت برای شناساییِ بهتر خودت…
اصلا مهم نیست گاهی سربسته بنویسی، گاهی آشکار.
مهم خودتی که موقع نوشتن متوجه میشی چند چندی با خودت…
چی بشه که من ساعت 3/5 صبح از خواب بیدار شم.
خوابم بپره.
بیام سایت و بعد این فایل رو گوش بدم و بخوام کامنت بنویسم…
حتما که خیره، حتما که برام خوبی داره.
– اهان یه چیزی هم اضافه کنم اخر کامنت.
یه لحظه صفحه اصلی سایت رو دیدم یاد یه ترمز دیگه هم افتادم:
صفحه اصلی سایت نتایج اعضا از دوره های مختلف نوشته میشه.
– من گاهی نسبت به نتایج بعضی از اعضا که تو کامنت هاشون مینویسن، دچار شک و تردید میشم.
برای بعضی ها نه، و کاملا باورشون میکنم…
دقیقا اونجاهایی که خودم ترمز دارم، این ترمز خودشو روی کامنتهای نتایج بچه ها نشون میده…
انگار با نتایج بزرگ راحت کنار نمیام و باور نمیکنم…
وقتی مرحله به مرحله میخونم از کامنت بچه ها، متوجه رشد و تکاملشون طیِ کامنتها میشم، بهتر باور میکنم تغییرات و نتایجشون رو.
تا اینکه عزیزی رو که باهاش اشنا نیستم، کامنتهاشو مرحله ای نخوندم، بعد یهو میخونم که از نتایجش مینویسه.
این وقتا ذهنم پَس میزنه…
خب چه بویی میاد؟
بوی شک و تردید از اینکه آیا راست میگه؟
اینکه من دارم حسادت میکنم به اون نتایج؟
اینکه دارم قضاوتش میکنم؟
ناتوانی و ضعفِ خودم در رسیدن به اون نتیجه؟
یه چیزی رو تو این سایت بارها شنیدم و خوندم و دارم بهتر درک میکنم:
هر چیزی که الان دارم، حاصلِ افکارِ خودمه…
من هر طوری ببینم و توجه کنم، همونا رو برداشت میکنم و خلق میکنم تو زندگیم…
دروغ چرا، من گاهی خیلی سرسری از نتایج صفحه اول سایت رد میشم و نمیخونمشون…
از برخی کامنتهای هر صفحه از هر فایلی هم همینطور.
اما گاهی هم با تمرکز میخونم و اتفاقا لذت میبرم.
چون میخوام بدونم مسیر بچه ها چی بوده که موفق شدن!
اصلا موفقیت هاشون چیا هست.
مواردی بوده که بعد از خوندن کامنت بچه ها فهمیدم اینا هم موفقیت هست که من اصلا حسابش نمیکردم…
مثلا گاهی کنجکاو خوندن نتایج بچه های دوره سلامتی هستم، گاهی هم نه…
دقیقا به حال و موودِ اون لحظه ام خیلی بستگی داره.
که من تو چه احوالات و افکاری هستم.
روی کامنت خوندنم هم تاثیر بالایی داره، روی باورهام و احساساتم نسبت به فحوایِ هر کامنت…
یعنی در حقیقت اون کامنت نیست که عوض میشه، افکار و احساساتِ اون لحظه ی منه که باعث میشه یه کامنت رو چطور ببینم و بخونم.
خلاصه که همونطور که بالاتر گفتم من جای کار زیاد دارم روی یه مسایلی، مخصوصا مالی، ثروت و فراوانی، تا بگم باور دارم بهشون که میشن…
حرکاتِ لاک پشتی مو تو این زمینه آغاز کردم و اتفاقا خوشحالم.
چون حرکات لاک پشتی منو یاد این میندازه که آهسته و پیوسته است و نتیجه گرفتن تازه کوچکترین پاداشِ این مسیره.
اون خوشحالی و ارامش و امنیت و صلحِ درونی که برام حرکت تو این مسیر میاره خیلی ارزشمنده.
خیلی خوشحالم که پذیرفتم در درونم که منم این ویژگی ها رو دارم گاهی، هر چقدر هم که کتمان کنم و نقاب بزنم باعث نمیشه حذف بشن، اتفاقا روبه رویی و پذیرفتنشون کمکم میکنه صلح درونیم بیشتر شه با خودم:
– گاهی حسادت دارم، همونطور که گاهی خیراندیشم برای دیگران.
– گاهی حسرت میخورم، همونطور که گاهی بی نهایت سپاس گزارم.
– گاهی خشمگین میشم و کینه دارم، همونطور که گاهی خوش اخلاقم و مهربان و لطیف.
– گاهی خسیس میشم، همونطور که گاهی بخشنده هستم.
– گاهی باور به کمبودها دارم، همونطور که گاهی باور به فراوانی ها دارم.
– گاهی کنترل ذهن ندارم و نجواها جولان میدن، همونطور که گاهی کنترل ذهن عالی دارم و خوب مدیریت میکنم اوضاع و چالش ها رو.
– گاهی با کمال گرایی تصمیم میگیرم و عمل میکنم، همونطور که گاهی بهبودگرایی ام عالی تصمیم میگیره و عمل میکنه.
و …
این صفحه، این سلسله فایل ها با عنوان کاملا مناسب و به جای خودشناسی جایی هست که نیاز دارم بارها و بارها بیام و بنویسم و خودمو تحلیل کنم.
الهی شکرت برای حضورت هر لحظه تو زندگیم.
بسم الله النور
سلام استاد جانم سلام مریم جانم عااااااشتونم
استاد عاشقتم با این فایل بینظیر
چقدر به جا و به موقع بود درست زمانی که داشتم باگ ها و پاشنه آشیل هامو میدا میکردم شما دقیقا همون جیزی رو گفتید که تو این مسیر لازمه بدونم
منم یه لیست از موفقیت آدم های نزدیکم دارم که خوب بعضی هارو خوشحال میشدم واقعا اما اکثرا رو اولین حسی که در من شکل میگرفت حس حسادت و خشم و حس حقارت و عقب افتادن از اون ها و حس اینکه دیگه دیرشد و من وقتم تموم شد و احساس فربانی بودن که چرا اونا موفق شدن و چرا من نه در من به وجود اومد
یه لیست بلند بالا دارم از افراد که خوب اینجا نام نمیبرم
اما وقتی یک فردی تونست بعد سالها کسب و کار خودشو راه اندازی کرد و کلی طلا خرید و با وجود همسر بد دلی که داشت رانندگی کرد و آزادی داره من اولین حسم حسادت و خشم بود و بعد احستس حقارت و اینکه عقب افتادم
و درس هایی که از این آدم گرفتم البته با نگاه الانم به این ماجرا اینکه این آدم خیلی سپاسگزاره از هرچیزی حتی یک لیوان آب بهش بدی حتی یه غذا ساده که خونه من میخورد جوری با لذت این غذا رو میخورد و تشکر میکرد که انگار بهترین غذای دنیاست و همیشه میخنده و اینکه در سکوت حرکت کرد بدون اینکه به کسی بگه داره چیکار میکنه بدون اینکه از مسیرش حرف بزنه فقط حرکت کرد و خودشو باور کرد خیلی شنونده خوبی هست هروقت کسی حرف میزنه راجب هرچی این بنده خدا با دقت گوش میکنه من که تا حالا ندیدم عصبانی بشه با کلامش همیشه حس خوب رو انتقال میده
چه باور هایی میتونم بسازم از این داستان موفقیت اینکه من هم میتونم هرکاری انجام بدم اینکه منم یاد بگیرم از هر جیز ساده ای بیشتر لذت ببرم و سپاسگزار باشم اینکه یاد بگیرم در سکوت حرکت کنم و باور کنم اگر من بخوام حتی آدم ها تغییر میکنن و جهان برای من راه رو باز میکنه
استاد جان این کامنت رو فقط نمونه بود اونم برای سپاسگزاری از شما بابت این فایل و ادامه این جریان و سلسه فایل ها که با عشق برای ما آماده میکنید
استاد جانم بازم ممنونم که چشم منو به خودم باز کردید و خودمو دارم توی فایل های شما میشناسم
استاد فایل های شما برکت رو به زندگی
من جاری کرد نگاه من رو به خودم وخداا و جهان تغییر داد انشالله برکت و نور باشه برای مسیر خودتون
استاد چند روز پیش داشتم به یکی از عزیزانم میگفتم که شما باعث شدید من خدارو بشناسم خودم رو بشناسم تک تک فایل هاتون برام پر از برکت و نور بوده و من کار دیگه ای جز گوش دادن فایل های شما ندارم و این باارزشترین کار زندگی من
استاد جان عاشقتونم عاشقتونم و به زودی آمریکای زیبا میبنمتون
سلام سلام به استاد عزیز و استادبانو جان و دوستانِ کاملا در صحنه:)
اول بگم که من واقعا تحسین کردم و لذت بردم اونجا که استاد خیلی جدی گفت باید ببینم تو کامنتا و انجام تمرینا چقدر مشارکت میکنین و چقدر این فایل رو جدی میگیرین تا برای جلسات بعدی درواقع تصمیم بگیرم… و بعد این حجم کامنت و این لبیک زیبای بچه ها:) واقعا لذت بردم و خدا رو شکر میکنم که منم تو این جمع هستم.
اما بریم سراغ فایل:)
من فایل رو اگه اشتباه نکنم، جمعه یا پنجشنبه ظهر سرکار شروع کردم، بعد همونجا که استاد گفت، پاز کردم و جواب سوالو برای خودم تو نوت نوشتم، ولی تمرین رو هنوز انجام ندادم.
فعلا همون جوابم به سوال استاد رو مینویسم، تمرین هم انشالا سر فرصت. (الان اینجا ساعت 1:30 بامداد یکشنبه ست)
من وقتی موفقیت نزدیکان، دوستان و آشنایان رو میبینم
اول و ناخودآگاه خیلی خوشحال میشم برای اون شخص، شاید بشه گفت هرچی اون شخص نزدیکتر خوشحالی منم بیشتر،
اما بعد از اون مرحله ی ناخودآگاه، میتونم بگم قطعا و همیشه اون حسی که «خوش به حالش پس چرا برای من نمیشه» هم میاد سراغم…
بعد از اینکه این حس میاد آگاهانه به خودم یادآوری میکنم که اولا برای این شده، پس میشود و برای منم میشه که بشه، دوما چیزایی که شده و موفقیتایی که داشتم یا مثالایی از چیزایی که سخت میدونستمشون یا مثلا خیلی دلم میخواست اتفاق بیفتن و در نهایت انجام شده یاد خودم میارم و سعی میکنم به سمت مثبت ببرم.
اما خب بهرحال اون حس حسرت طور یا حسادت طور و کمی هم ملامت کردن خودم هست.
————————————
انشالا بقیه سوالا و تمرینا رو هم فردا انجام میدم.
کلی از کامنتا رو خوندم و واقعا لذت بردم و استفاده کردم و چیز یاد گرفتم.
واقعا ممنونم از همه ی هم کلاسیها:)
شب و روزتون به خیر
سلام و درود و سپاسگزار خداوند و شما استاد و خانم شایسته و همه دوستان همراه
و سپاس از وقتی که میگذارید
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
بعد از ارسال دو دیدگاه در همین فایل:
بله خوشحال میشوم و انرژی و انگیزه میگیرم و میگم خدایا شکرت برای توسعه ما انسانها و جهان پیرامونمون باز هم یک نعمت دیگه ای به نعمات قبلی مون اضافه کردی شکرت برای بنده ارزشمندی که الان برای من یک دست دیگه با کیفیت بالاتری به دستان دیگر خداوند اضافه شده خدا را صدهزارمرتبه شکر. اگر هم به هردلیلی در این فرکانس نبودم. سعی میکنم برای خودم یک آلارم تهیه کنم که ممتد زنگ بزنه
داری از منبع دور میشی اگر غیر از سپاسگزاری کلامی کاری اندیشه ای و احساسی از خود بروز دهی. جبران و برگشت به مسیر برایت سخت تر میشود حواست رو جمع کن.
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
بله صد در صد. اگر هم حتی اولش بهم ریختیگی و اشفتگی داشتم بمحض یاداوری که از فرکانس مبدا دور میشوم با جملات پی درپی سپاسگزاری که این لطف از طرف خداوند بوده که شامل ما انسانها شده
در قدم بعدی، بررسی کنم و اول به خودش تبریک بگم و ارزوی سلامتی و موفقیت بیشتر داشته باشم. و در صورت تمایلش بخواهم اطلاعات راجع به روند فکری و اینکه چگونه از عهده این کار براومد از او بپرسم. آیا پیشنهادی دارد با توجه به تجربه ای که کسب کرده.
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
بعنوان شاگرد این دوره بقول دوستان میلیون دلاری
اگر هم بنا به عادت و آیین پدران گرفتار چنین احساسی شوم با خود عهد و پیمان بسته ام بمحض یادآوری از خدای خود سپاسگزار باشم برای منتی که بر سر ما و قوم و طایفه ما گذاشته و شاهین و همای رحمتش را بر دوش فردی نشانده که من می شناسمش و این یعنی من در مداری هستم که لطف خداوند شامل من میشود و سپاسگزاری فراوان بجای می آورم.
استاد این سومین دیدگاه من هست برای اینکه برای تثبیت آنجه که می نویسم و انجه که می اندیشم و آنجه که از فایل های شما دریافت میکنم نیاز به زمان بیشتری دارم.
در دیدگاه بعدی به امید لطف و هدایت خداوند بخشنده و مهربان به تمرین ها می پردازم.
در هدایت خداوند مهربان سلامت و شاد سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام رب العالمین
سلام بر استاد عزیز
سلام بر تمام دوستان عزیزم با کامنت های عالی که هر ساعت بهش اضافه میشه و همه از تجربیاتشون نوشتند و چه حوب نوشتند. و جالب اینجاست که همه خودشون هستند . هیچ کس نقاب نداره و این همون چیزی است که استاد انتظار داره.
این دومین کامنت من برای این فایله. همین دو روز پیش نوشتم اما برام جالب بود که دیشب داشتم فکر میکردم که من چه زمانی اینهمه تغییر کردم و چه زمانی حسادت در من کم و کمرنگ تر شد.
یادم افتاد همین کار را من چند ماه پیش برای یکی از فایل های استاد که در مورد حسادت بود برای خودم انجام داده بودم. و شروع کرده بودم به نوشتن تک تک آدم هایی که بهشون حسادت میکردم و علت را نوشته بودم و پیشرفت اون آدم ها را نوشته بودم و برای تک تکشون دلیل آورده بودم و به نتیجه رسیده بودم که برای چه حسادت؟
وقتی من نه میتونم کسی را تغییر بدم و نه کسی در زندگی من تغییری بده و جهان پر از فراوانی است چرا حسادت.
وقتی همیشه برای همه نعمت به اندازه کافی هست و کمبودی وجود نداره چرا حسادت؟
همونجا این مشکلات حل شده بود. و من یادم رفته بود. و فکر میکردم که من با فایل “ما خالق زندگی خودمون هستیم” این تغییرات در من بوجود آمده. نه اینطور نبوده . تکامل طی شده و این فایل ما خالق زندگی خودمون هستیم کاملش کرده بود.
خوشحالم که با نوشتن و نتیجه گیری انگار آب روی آتیش میریزیم.
بچه ها حتما اینکار را بکنید . حتی در مورد آدم هایی که نمیتونیم ببخشیمشون . شروع کنید به نوشتن بنویسید چرا نمیتونید ببخشیدشون. و حالا که شما نبخشیدشون چه تاثیری روی زندگی آنها دارد؟
طبق قانون جهان هستی هیچ تاثیری روی هیچ کس ندارد. جز اینکه ما بخاطر توجه به نازیبایی احساسمون را خراب میکنیم و نتیجه احساس بد اتفاقات بد برای خودمون است.
پس به همین علت است که باید ببخشیم. هر کسی به دلیلی در مسیر زندگی ما قرار گرفته. حتی اونهایی که ما بهشون حسادت میکنیم اومدند که به ما نشان بدهند که شما هم میتوانید.
اما ما با حسادت احساس بد را به زندگیمون وارد میکنیم و همون موجب اتفاقات بد است.
ما در زندگی هیچ کسی نمیتونیم چه خوب چه بد تاثیر بگذاریم . پس مشغول زندگی خودمون باشیم و با دانستن این قانون نه حسادت میکنیم و نه غیبت.
با نوشتن همین تمرین این فایل ها ، به طور کل حسادت از وجودمون میره . و اگر دوباره یه آدم جدید اومد که شروع به حسادت کردیم که حتما هم پیش میاید دوباره همین روش نوشتن را ادامه بدهیم. و دلایلمون را بنویسیم . و به خودمون بگیم از این ادم چه الهامی میتونم بگیرم که به زندگی من کمک کند. اونکه داره زندگی خودش را میکند و من باید درسم را بگیرم.
جهان این آدم را گذاشته تا من درسم را بگیرم اونموقع حال دلمون خوب میشه احساس خوب جایش را با احساس تلخ حسادت عوض میکند. نتیجه میشه هدایت الهی.
خدا خودش بهمون راه ها را الهام میکنه . حالا که با این چالش روبرو شدی حالا که حسادت را گذاشتی کنار جایزه ات احساس خوب و نتیجه اش هدایت خوب اتفاقات و شرایط خوب است .
همونطور که در تک تک کامنت ها میشه این احساس را درک کرد.
از اینکه خدا به من یادآوری کرد مسیر تکاملم را ازش ممنونم. و دوست داشتم این کامنت را به کامنت اولم اضافه کنم.
الهی که حال دل هممون عالی باشه و در این مسیری که استاد گشوده قدم بگذاریم و تمریناتش را انجام بدیم و نتایج بزرگ کسب کنیم.
خیلی خیلی دوستتون دارم
سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم و تمامی دوستان من این تمرین توی دفترم نوشتم و نتیجه رو اینجا مینویسم که همونطوری که من از کامنت دوستان استفاده کردم و چیزهای بیشتری در وجودم دیدم شاید کمکی به کسی بکنم.
اولین نکته اینه که حسادت بتونین بپذیرین که دارین و هست توی وجودتون مثلا برای من طول کشید که فهمیدم منم حسادت میکنم و همش توی وجود بقیه میدیم و قضاوت میکردم چه کار بدی ولی بعد فهمیدم منم دارم گاهی کم گاهی زیاد.
در این سوالاتی که در این بخش از خودم پرسیدم ترمزها پیدا کردم من از موفقیت و پیشرفت دیگران اگر شبیه خواسته من باشه ناراحت میشم چون احساس عقب افتادن میکنم یا چرا برای من نمیشه پس، نکنه برای من نشه، نکنه تموم بشه و فهمیدم که من بازهم توی پاشنه آشیل هام گیر کردم اما اینبار به شکل دیگه.
من احساس نیاز و چسبیدن به خواسته هامو دارم، من احساس اضطرار و عجله دارم، من تکامل درک نکردم و پاشنه آشیل دیگه ام، نپذیرفتن و باور نکردن فراوانی، عدم پذیرش خودم، جسمم، ظاهرم، شرایطم، خانواده ام و… دارم
و حالا چیزی که به خودم مدتیه میگم و خیلی برام تاثیر داشته :
زهرا به خدا و عدالتش ایمان داشته باش و بدون و بپذیر چیزی که مال تویه مال تویه نه هیچکس و نه هیچ چیز نمیتونه ازت بگیرتش خدا برات نگه داشته پس آروم باش و صبر داشته باش و کلا کار خدا اینه که همش ثروت و نعمت وارد زندگیت کنه از زندگیت لذت ببر و یواش یواش رشد کن و بدون همین کم کم پیشرفت کنی کافیه و خیلی هم عالیه
به نام خدای روزی بخش هدایتگر به زیبایی ها در هر لحظه
گر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
خیلی خیلی خوشحال میشدم ولی یه ریز یه جوری میشدم احساس میکردم اونا خیلی از من ارزشمندترن توانا ترن خونشون رنگین تره که انقد موفق اواضاع مالی عالی محبوبیت عالی شادی و عشق مثبت هستند و من نیستم و من بی ارزشم
اصلاح
من واقعا خیلی بیشتر از قبل خوشحال میشم و یاد گرفتم نشونس که تو هم میتونی ازادی مالی داشته باشی
تو هم میتونی خونه ی بزرگ ویو رویایی داشته باشی میشه میشه میشه
واقعا خدا عادله و همه ما بی نهایت ارزشمندیم و لایقیم غرق در بی نهایت نعمت باشیم و هستیم و چقدر قشنگه اینکه سپاسگزار باشیم تا ابدیت و اینکه راحت از خودمان راضی و سپاس گزار و اسون گیر باشیم الان به خاطر تمرین رویایی و سپاسگزاری های عملیه امروزم بی نهایت سپاسگزارم
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
ازادی مالی داداشم …1…احساس میکنم خیلی در رفاه هستند و من نمتونم انقد در فراوانی و ازادی مالی باشم البته برام خیلی سخت بوده که خیلی راحت از خواسته و اجابت شده و اروم اروم بهتر و بهتر شده و اینکه به خودم افتخارر میکنم که میدونم خدا عادل و ما همه ارزشمندیم ونشونس که دختر تو هم میتونی بخاهی و داشته باشی برام باور پزیر تر کردی قدرت خالقمو ازت سپاسگزارم…2…من این باور ازش گرفتم که میشده اروم اروم انقد پیشرفت و رشد بکنی کلی از دور وریات باورهای قویتری بسازی و زندگی جادویی تری داشته باشی
چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
باور تقویت کننده میشه …ببین زهرا میشه درامد بالاا واستقلال مال داشته باشی انقد وضعت خوب باشه که بگن ایول گل کاشتی خط شکن سپاسگزارم که الهامتو گرفتم که دختر میشه
باور اینکه ببین میشه خیلی راحتت موفق شد و ارزش خلق کرد و درامد ساخت خیلی رویایی
باور اینکه ببین خواست و فقط خدا رو داشت کمکش کرد و داره حرکت میکنه بهتر بهتر میشه
چقدر سپاسگزاره این پسر
چقدر دختر ببین واقعا راحت درسته سپاسگزاری اصله
ببین دختر میشه راحت لذت برد و سپاسگزار بود و غرق در نعمت و فراوانی بود
من این باورو ازش گرفتم که چقد میشه زندگی تمیز و لذت بخش بود و عاشق کارت باشی و هی الماس های بیشتر و بهتری تولید کنی راحت عالی باشی.
من این باورو گرفتم که چقد راحت میشه الماس ساخت حرکت به سادی با عشق و همیشه ادامه بدی بهترو بهتر بشی
من این باورو گرفتم وقتی از خدا هدایت میخای و خدا چشماتو بازتر میکنه و میبینی جهان چقدر قشنگ بوده و هست
چشماتو بازتر میکنه میبینی چقدر غرق در راحتی و لذتی
چشماتو بازتر میکنه میبینی چقدر راحته خدا بهت وصل باشه و هر لحظه تو کلی لذت ببری و تمرین کنی و الماس بسازی اول الماس نامریی که خودت فقط میبینی و بعد اروم اروم ببینی ظاهر میشه
رابطه های قشنگ ..1..احساس میکنم خیلی ارزشمنده و غرق در ارزشمندی هست واقعا تحسین میکنم انقد عاشقی و عشق میدی به خانوادت و سرشار از عشقو ارزشمندی هستی همیشه تازه بیشتر بیشتر مهربونتر و رویایی ترهم میشی
حرکت ساده وارزشمند اینکه انقد ساده زندگی رویایی داری تو زندگیت قشنگ حرکت میکنی و لذت میبری و حرکتت یه جورایی لذت بردن از مزرعه و کارخونته و بچه هاته غرق در عشقی…2..
من این باور و اعتقاد ازش میسازم و یاد گرفتم که چقد میشه پر باشی غنی باشی غرق در عشق و ارزشمندی
من این باور و اعتقادو ازش گرفتم و ساختم که چقد ما ارزشمند هستیم و لایق عشق بی نهایت و توجه خدا هستیم پر هستیم نیازی به ادا در اوردن نیس نیس نیازی به عشق گرفتن از بقیه نیس پر باشی غرق در عشق و ارزشمندی پر از شادی و ارامش و تاییید شدن از طرف خودت
خیال راحت ارامش اطمینان خاطر ..1.احساس میکنم با ارزشمندی با عشقت و خیاله راحت و ایمانت من هم تغذیه میکنم و اینجوری خداجون باورهاموو نشونم میدی بببین ببین بین میشه کاره منه کاره خدا و تو هم میتونی بخاهی میخاهم و داشته باشی و دتررم….2…من این باور قوی رو میسازم که میشه خدا انقد ایمان قوی بهت بده که با هیچ بادی و هیچ تکونی نمیلزره و غرق در لذت و ایمان و راه درست هست
من از ش میتونم این باور قویو بسازم که همواره جهان در حال رشد دادن و عشقو و لذت ارامش اطمینان دادن به ماهست و چقدر قنگ واقعا سپاسگزارم
من ازش میتونم این باور قوی ارزشمندو بسازم که نیگاه میشه به راحتی رشد کرد و محصول بهتر بهتر ساخت
من ازش میتونم این باور قوی بسازم که میشه اینا که موفقن رو بزاری زیر زره بین خداگونه ات و ازشون انرژی و الماس در بیاری و الماس های خودتو بهترو بهتر کنی
من ازش میتونم این باور ارزشمندو بسازم که ببین میشه پروردگار انقد دوست و رفیق جینگ باشی و چقد ارزشمندیم ما و چقد میشه پر بود و ارامش داشت
هیکل تیپ قشنگ
…1..چقد قشنگ هیکل قشنگ تیپای قشنگ لذت بخش و زیادن و این نشونه زیبایی و عشق ربه به بنده هاش غرق در پاکیزگی و لدت افریده…2..میشه این باور قویو ارزشمندو بسازی که ببین میشه چقد زیبا خوش هیکل و خوش پوش باشی
ببین میشه قد ساده ارزشمند باشی و خوشگل و خوششتی و عرق در زیبایی میشه اینباور قویو ساخت من زیبام و زیبایی هارو چقد دوس دارم
میشه این باور قویو ساخت خدا زیباست و بنه هاشمغرق در زیبایی هستند
میشه زیبا باشی و زیبایی خلق کنی
خانواده عاشقانه و شاد
…1خیلی هم دیگه رو دوست دارند باهم لذت میبرند سرگرمند چقد عاشقهم هستند و هر کدوم الماس قشنگ میسازه و همه خانواده شاد و مثبت هستند چقد از هم راضی و عاشق خانواده شونن
…..2ببین میشه دختر و پسر شاد و رویااایی چقد تو زندگی لذت بخش میتونه باشه و خدا چقد راحت خانواده های گرمو شادو باحالو مثبت روزی بنده هاش میکنه خانواده های غرق دررر عشق ببین میشه خانواده زن شوهر پسر دختر هرچی که میخای داشته باشی پسررر زرنگ و زیبا شاد دختر خوشگل و مهربون و شاد و زرنگ
میشه این باور قویو ساخت ببین زنو شوهر میشه چقد باهم رابطه ی قشنگ عاشقونه داشته باشن
چقدر میشه پدر پسر پدر دختر خواهر و برادر عاشق هم باشند و از هم قد لذت ببرند و باهم رفیق شاد خندون و باهم همکاری کنند کمک هم
عزت نفس بالا ارزشمندی بالا
..1…
اخیچ حس ارزشمندی چقدر قشنگه اینکه خودتو دوس داشته باشی و بعد بقیه هم با نگاهت ارزشمندیه خودشون و عشق یادشون میری خداجونن چقدر عاشق خودم شدم چقدر لذت میبرم از لحطه لحظه های توی زندگیم و ساده سپاسگزارم چی بهتر از این
…2..
میشه این ایده رو بگیری که چقد میشه غرق در عشقت کنم عشق و ارزمندی یگانت یادت باشه میشه رشد کرد و اروم بود و خدا در وجودت جاری شه وغرق در ارامش و لذت و زیباییی و حرکتت و میوه ات کنه خدا جون شکرت که در من هستی
راحت لذت بردن و شاد وهمیشه سپاسگزار بودن
فروتن و مثبت
..1..احساس میکنم میشه بدونی همه ما ارزشمندیم وبا همه لذت ببری و عاشقشون باشی
احساس میکنم میشه همیشه خودتو بس
…….
تا حالا انقد دقت نکرده بودم به انقد شادی و لذت بردن از ثانیه ثانیه زندگی و کار هارو با لذتو عشقو بازی انجام دادند
پدرشوهر
اوضاع مالی توپ
…..لذت میبرم کیف میکنم فراوان اخه خدا چجور انقد رشد کرده انقد بخشیده بهش بعد دوباره میگم من هم ارزشمندم برای من خیلی بزرگه و کار سختیه ولی برای ربم که روزی بخش همه بنده هاش و اداره راحت همه جهانو داره کاره ساده و لدتبخشی هست
باغ بزرگ شغل امیشگی ساده و لذت بخش
…..احساس میکنم خدا چقدر کمکش کرده و اروم اروم قدم برداشته و به خرا توکل کرده و هی کارش راحتر ساده تر شده و چقد متعهد بوده به کارش به قدمهاش واقعا لذت میبرده و براش مهم بوده
شاد ارزشمندی بالا
خداجون شکرت انقد ارامش ایمان قوی بهش بخشیدی میدونم من هم هم میتونم داشته باشم و توی زندگی من هم این ارامش ایمان هست و مثل پدرجون الگوی عزیزم بیشترو بیشتر میشه
خونه بزرگ
چندتا زمین و خونه بزرگ
ازادی مالی
ببین میشه تو زندگی جایزه و ارزوهاتو دریافت کنی میشه فکر باورهای خوب داشته باشی و دستاهای خدا بیان انقد کمکت کنند انقد راحت خونتو رویایی خدا برات بسازه خدا برات کار کنه و برات حرکت بزنه و تو میوه بچینیو لذت ببری بگی خداجوننن بی نهایییت به روزی بخشیت به عشق ارامشو شادیت شکر
همیشه شاد و غرق در ارامش و غ رق در راحتی ….
میشه انقد هر روزت بهشت و غرق در حرکتی ساده و لذت بخش تر باشه خدا هر روز عشق شادی بیشتری وارد گوشتو پوست استخونت کنه چقدر قشنگ
چه درسایی میشه گرفت
1.. من این باور ارزشمندو ازش میگیرم که میشه زندگی با ازادی مالی داشت
2..من این باور ارزشمندو میسازم ببین میشه راحت چندین خونه و زمین و باغ و خونه های بزرگ داشت
3..من این باور طلاییو میسازمم ببین چقد میشه خودتو دوس داشته باشی کار راحته تو دوس داشته باشی و راحت همیشه انجامش بدی
4..من این درسو ازش گرفتم ببین میشه چقد خدا بهت الهام کنه با هزاران دستانش و تو رو غرق در عشق و فراوانی و سلامتی بزاره
5 ..ببین چقد اروم اروم رشد کرده چقد و هواره سپاسگزاره خدا هست چقدر و چقدر شاده و کار و حرکتو دوست داره چقد راحت لذت میبره با نعمتهای بینهایته دورش با اینکه سنش گزشته ولی ماشینه خوبشو داره و میره میاد برای خودش زندگی در فراوانی و لذت بخشی و سپاسگزاری داره
مامانم
ازادی مالی غرق در فراوانی
…ببین زنه چه کارایی کرده چه ایده هایی دادی و اجرا کردی و چه قدر نعمت های فراوانی داری و راحت به خواسته هات خونه قشنگ ازادی مالی مسافرت که خاستی راحت رسیدی بینهایت شکررر عاشقتم خداییی میدونم همش کارای توعه این ها این فراوانی ها همش لذته شکرت تا ابدیت
خونه با صفا ویو رویایی غرقدر عشق صفا غرق در مسافرت و حرکا … احساس میکنم خدایی چقد به بنده هات نزدیکی چقدر برات ارزشمندن و عاشقشونی و با یه لبخندد بنده هااات چقدر شاد میشوی و عرق در نعمت میکنی
استاد
ازادی مادی …احساس میکنم خدا چقدر میتونه بزرگ باشه و چقدر بنده هاشو رشد چقدر قدرت بهشون بخشیده غرق در فراوانی غرق در لذت افریده غرق در راحتی ازادی بزرگی قدرت بخشندگی بی نهایتش افریده
ازادی زمانی و ازادی مکانی
…. احساس میکنم ما چقدر میتونیم بهت نزدیک باشیم چقدر میتونیم همه چیو به تو بسپریم و در بهترین زمانو مکان بزاریمون میشه میشه میشه بینهایت تا ابدیت شکر
غرق در عشق و لرزشمندی
احساس میکنم چقدررر میشه خدا عاشقت باشه چقدر میتونه الهام بخش هر لحظه ات باشه چقدر میتونه تو رو با خودش نزدیکو نزدیک کنه که غرق در عشقو ارزشمندی ارامش ایمانو جراتت بزاره شکککرت ابدیت زیباییی
غری در ثروت و فرلوانی
اخیش خداچقدر بزرگه چقدر ارمش ببخشه و دونه دونه ارزهاتت برا مهجزه کنه کوچیک بزرگ هر چی هر چی مسافرت های قشنگ وسله های خفن ارامش خاطر و احساس فراوانی و ثروتمند و احساس ارزشمندیو ارزانیت بداره
غرق در سلامتی شادابی نشاط…..
حتی سلامتی و زیبایی هم دسته خداست و روز به روز تازه رویایی تر خوشگلتر هیکل کمر باریکتر عضله هایی نرم و بزرگتر تر و متناسب و پر از راحتی و عشق و پر از ارامش
غرق در حرکتی ساده و بینهایت ارزشگند و لذت بخش …اخیش چقدر قشنگ قدم هاییی کوچولو ولی بی نهایت ارزشمند و لذتبخش و رویایی هم سپاسگزاری از این بهشت رویایی و هم لذت و حرکت و قدم رااااحت و بی نهایت ارزشمند شکرت واقعا چقد خوبه سپاسگزاری و قدم و حرکت های جادویی و راحت هم در ما قرار دادی و میشه و شکرت بابت این قدم ها که طبق قانون تکامل این قدم های طلایی اروم اروم هم خیلی ارزشمندتر هم خیلی راحت تر میشه واقعااا چقدر قشنگ
چه درسایی میشه گرفت
ببن دختر زنه ولی حقوق خوبی داره و تازه بیشترو بیشتر هم میشه ببین همیشه باورهای خیلی خوبی داره که همواره در فراوانی هست و اروم اروم خدا رشدش میده غرق در احساس ارزشمندی وجرت و حرکت داره
به خودم افرین و افتخار میکنم برای این فایله ارزشمندد و برای همه مون دعا میکنم همواره تو راه نعمت ها باشیم و باورهای درست داشته باشیم نه راه کسانی که غضب شده به انها و در گمراهی هستند با عشق فراوان
به نام خداوند هدایتگر هستی سلام به استاد عزیزم و همه دوستان
این فایل برای من خیلی جالب بود چون چند وقت بود که موفقیت یکی از نزدیکان رو بررسی میکردم و حسن و خوبیها و ایراد و اشکالاتش رو توی ذهنم مرور میکردم
این فرد هر چند وقت یک بار یک رشد و جهش مالی و کاری داره و بعد از 2 الی 3 سال دوباره به صفر می رسه ،،از دیدگاه اطرافیان او فردی بیپروا و بلند پرواز و شخصی است که به ادمهای اشتباهی اعتماد میکند و تمام تلاش شبانه روزی که میکنه و پول و ثروتی که با تکیه به باور توانستن و تلاش بسیار انجام میده همه رو یکجا از دست میده و هر وقت که اون در فامیل رشد مالی خیلی بالایی داره همه منتظرند که دوباره زمین بخوره،البته در فامیل ما همه سطح متوسط رو به پایین هستند و اگر کسی بتونه موفقیت مالی بزرگی رو هر چند با تلاش بسیار به دست بیاره همه فکر میکنند که کلاه برداری کرده یا کار اشتباهی انجام داده یا دزدی کرده که تونسته به پول زیادی برسه و با نیشخند منتظرند که طرف با سر به زمین بخوره و خودشون اهل ریز کردن نیستند به یک زندگی کارمندی و حقوق بگیری راضیاند و اگر کسی جرات این رو پیدا کنه که با یک ایده جدید کار جدیدی رو راه بندازه همه منتظرند که اون شکست بخوره و بگن که دیدی ما درست گفتیم خلاصه این بنده خدا وقتی که به رشد مالی رسید و وضع مالیش خوب شدو تونست وسایل زندگی جدیدبخره و لباسهای نو برای خودش و خانوادهاش و سفر تفریحی و موارد دیگه مثل طلا برای خانمش ،اما وقتی بقیه رشد و پیشرفت اون رو میدیدند میگفتند معلوم نیست که دوباره سر کیو کلاه گذاشته و معلوم نیست که گندش کی در بیاد. چند سال وضعیت مالی این فرد خوب بود تا اینکه شریکش سرشو کلاه گذاشت و تمام بدهیها رو انداخت گردنش و کار به دادگاه کشید .همه فامیل پشتش رو خالی کردن و هیچکس حاضر نشد توی این مشکل به اون کمک کنه خلاصه اینجا هم اون به یک فرد اشتباه اعتماد کرده بود اما جالبیش اینه که موقعی که رشد مالی داشت و موفق بود هیچکس از موفقیت اون خوشحال نبود اما الان همه به خودشون حق میدن که بگن دیدی ما درست گفتیم
حالا من خودم نظرم اینه که درسته ممکنه یک فرد در برههای از زندگیش راه رو اشتباه بره و ممکنه حتی سر کسی رو کلاه بذاره ولی میتونه اون شخص باورهاش رو تغییر بده و با همت خودش و فکر صحیح زندگیش رو از اول بسازه و وقتی ما موفقیت جدید اون رو دیدیم نباید اون رو قضاوت کنیم من یکی که از موفقیت مالی و زندگی این شخص در فامیل خیلی خوشحال شدم از اینکه تونسته بود زندگیش رو دوباره از نو بسازه و برای خانوادهاش رفاه و آسایش فراهم کنه خیلی خوشحال بودم البته گاهی اوقات تو دلم کمی غبطه میخوردم که ای کاش وضع مالی ما بهتر میشد و من هم میتونستم وسایلی که اون تهیه میکنه رو داشته باشم اما موفقیت اون و پولهایی که اون به دست آورده بود، فراوانیهایی بود که توی دنیا وجود داره و ما هم میتونیم تلاش کنیم و اون رو به دست بیاریم و از صمیم قلب براشون خوشحال بودم و از خدا خواستم که شبیه اون وسایل و بهتر از اون رو به ما هم بده و به همه کسایی که دوست دارند داشته باشند یخواست که همسر من هم یک مقدار ریسکپذیر بود و توی زندگیش تلاش بیشتری میکرد شاید اون هم میتونست با فکر اقتصادی بهتر و تلاشی بیشتر زندگی ما رو بهتر کنه ا غبطهای که میخوردم همین بود دوست داشتم ما هم یه تکونی به خودمون بدیم و از خدا هم برای اونها و هم برای خودمون برکت بیشتری رو میخواستم الان که این بنده خدا به مشکل برخورده هرجوری که تونستیم حمایتشون کردیم از نظر روحی روانی همفکری و هر جوری که از دستمون برمد و امیدوارم خدا کمکشون کنه و مشکلشون به زودی حل بشه و جالبیش اینه که خداوند یک فردی رو پیش پاشون قرار داد که انسان هست و اونها رو حمایت کرد و راهنماییشون میکنه تا بتونن از این بحران بیرون بیان و این فرد رو خدا برای اونها فرستاد من هم از خدا میخوام که یک راهنمای خوب خدا پیش پامون قرار بده کسی که همسرم ازش حرف شنوی داشته باشه ما هم بتونیم مثل اونها تو زندگیمون پیشرفت کنیم چون همسرم حرف هیچکس رو نمیپذیره و خود رای هست و این باعث عقب افتادنش در زندگی شده از خدا برای خودم و همسرم افکار و باورهای صحیح و ایمان و توکل به خدا وهمت و تلاش بالا میطلبم تا به موفقیتهای مالی بزرگ در زندگیمون دست پیدا کنیم به امید خداوند وهاب و بخشنده انشاالله
سلام و درود به استاد عزیزم خانم شایسته و همه بچه ها
خدای خودمو شکر میکنم که با شما و سایت آسمونی شما آشنا شدم.
من نسبت به موفقیت دیگران اکثر مواقع بی تفاوتم یا اینکه خوشحال میشیم و اینم مدیون آموزش های شما هستم چرا که من به این نتیجه رسیدم که هر کس که موفق شده آگاهانه و یا ناآگاهانه از طریق عمل به قانون به نتایجش رسیده.
قانونی که میگه قدم به قدم به سمت اهدافمون حرکت کنیم (قانون تکامل) و از مسیرمون لذت ببریم و زمانی هم که نتایج بیاد باورهای ما هم قوی میشه تا جایی که قدرت میگیره.
با وجود کنترل ذهنی که هر لحظه دارم روش کار میکنم باز هم نجواها وجود داره و باگ های تو ذهنم هست که میگه تو جا موندی از دیگران و اونا جلوترن از تو.
زمانی که یکی از دوستانم از صفر شروع کرد و تونست مغازه سوپری بزنه و به درآمد عالی برسه به گونه ای که خونه خرید زمین خرید و بهترین ماشین رو خرید. نجواهای ذهنم به من میگه اون از تو خیلی جلوتره و خیلی موفق تره و تو عقب موندی.
من این باگ ذهنم رو باید درست کنم و بهترین باورها رو درست کنم باورهای مثل اینکه. من هم از اون الگو بگیرم که میشه از هیچ شروع کرد و به ثروت رسید.
دوم اینکه اون تکاملش رو طی کرد و به الهاماتش عمل کرد من هم باید با عمل کردن به الهاماتم و طی کردن تکاملم به سمت خواسته هام حرکت کنم.
2. زمانی که یکی از آشنایان من که خیلی دیرتر از من دانشگاه حقوق رفت و وکیل شد من و حتی خانواده ام به من میگن اون چقدر دیرتر از تو دانشگاه رفت و موفق شد ولی تو نتوستی با اینکه حقوق خوندی وکیل بشی. باورهای محدود کننده ای که وجود داره اینکه یک باور کمبود اینکه پول فقط جای خاصی هستش و نمیشه از شغل های دیگه پول درآورد و دوم عدم تمرکز بر خواسته های خودمون اینکه من به جای تمرکز بر خواسته های خودم دارم به موفق نشدنم توجه میکنم.
باور قدرتمند کننده اینکه من در کاری که دوس دارم موفق میشم و به خودم بگم من چون دنرال آزادی زمانی و مکانی بودم دنبال وکالت نرفتم پس من انسان موفقی هستم که با وجود فشارهای خانواده و نجواهای ذهنم به سمت کار مورد علاقم رفتم. و اینکه این دنیا پر از فراوانیه و پول هما جا هست فقط باید به سمت علاقمون بریم پول هم میاد.
و در پایان به نظر من ریشه خیلی از حسادت ها نشات گرفته از باور کمبود و عدم درک قانون تکامله چیزی که توی زندگی من کاملا وجود داره و هر لحظه در حال تلاش برای تغیر اونها هستم.
سلام استاد عزیز
خداوند رو هزاران بار شکر گزارم که من رو در مسیر هدایت قرار داد
من هر روز وهر روز ازش خواستم که من رو هدایت کنه ومن تسلیم هستم واز زمانی که این تعهد رو به خودم دادم همه چیز به طور خارق العاده ای تغییر کرد
ومسیر بهم نشون داده شد
استاد شما دست خداوند شدین برای تغییر زندگی میلیونها انسان .چون خودتون خواستین
در مورد تمرین این جلسه
برادر زاده من تونست یه دختر دانشجو در رشته مورد علاقش به آلمان مهاجرت کنه ومن اولش یکم حسادت کردم البته اون 12 سال از من کوچیکتره
ولی این حس رو داشتم که ببین اون تو نوجوانی تونسته ولی تو دیگه دیره ونمیشه تو بچه داری وهمسر وزندگی اون مجرده واز این باورهای محدود کننده
ولی از زمانی که وارد دوازده قدم شدم وقدم به قدم این سیمان باورهای محدود کنندم رو شکستم باور کردم فارغ از اینکه من چه سنی دارم متأهل هستم یا مجرد من هم میتونم در مسیر کار مورد علاقم پیشرفت کنم و مهاجرت کنم اگر اون تونسته منم میتونم
اگر اون تونسته تمرکزش رو بزاره روی خواستش وخودش را دور کنه از حواشی پس منم میتونم
ویه الگوی موفق دیگه یکی از فامیلهای دورمون تونست
به واسطه گلخونه خیلی
پیشرفت کنه وتوی شهرمون
همه شناختنش وبعد برای کارافرینی مهاجرت کرد به آمریکا در این مورد هم دقیقا ایشون متاهل بود از من دوسال بزرگتره ولی با تمام اینها اون تونست
اولش بازم یکم احساس حسادت داشتم ولی الان
تصمیم گرفتم هر روز برم تو پیجش و تحسینش کنم
وبه خودم بگم اگه اون تونسته منم میتونم
اون ایمانش رو نشون داده وحرکت کرده ورفته تو دل ترسهاش
استاد واقعا ازتون ممنونم
شما معجزه تک تک اعضای سایت عباسمنش هستید
پرتوان وپر روزی باشید