ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
ابتدا از شما تشکر و سپاسگزارم که فایل رو در اختیار همگان قرار دادی و از این بخشنده بودن شما سپاسگزارم و ممنون
من فایل های دوره دوازده قدم وعزت نفس رو خریداری کردم و واقعا دارم کار میکنم و خیلی زندگیم تغییر کرده از فروانی ثروت و خوشبختی و حال خوب بازم ممنون و متشکرم از شما
من در جواب سوال شما البته که از وقتی با سایت و شیوه فکر کردن استاد آشنا شدم طرز فکرم عوض شده و تا میام احساس حسادت کنم
میگم سهیلا هرچی موفقیت های دیگران رو تحسین کنی و تبریک بگی به تو هم داده میشه و بااین باور تحسین میکنم اما قبلا اینجوری نبود و حسادت میکردم و احساس ناتوانی
بازم بهترین ها رو برایتان آرزو دارم ممنونم از فابل هاتون و اگاهی های که در اختیار ما میزارید
سلام و درود
دقیقا چند روز قبل از این ک من این فایل رو گوش بدم پسر دایی من ب یک موفقیتی رسید و من خیلی. از این موفقیتش احساس. حسادت کردم و قبل تر هم بوده ک این احساسو بخاطر موفق شدن حتی برادر 16 سالم. داشتم ولی همیشه روراست باشم خودمو گول میزدم ک ن من خوشحالم این فکر و احساس من حسادت نیست
تا وقتی ک رسید. ب موفقیت پسرداییم بعد از احساس حسادت ب موفقیت پسرداییم دیگه خواستار این شدم ک باید این داستانو درست کنم
انگار نیمی از خودم با اون یکی نیم از خودم میجنگید سعی میکردم با کلام مثبت اون حسادت و برگردونم ولی موفق نمیشدم چون از درونم با خبر بودم تا این ک دو سه روز بعد شما این فایل و گزاشتید و دقیقا اولین قسمت از این دوره درمورد بزرگ ترین ایراد منه ایرادی ک مطمنم رفع بشه تبدیل میشه ب سوخت موشک برام و جالب برا خودم این هست ک اون باوری که باعث حسادت ب موفقیت این افراد نزدیک من میشه همین الان تو نوشتن این کامنت برام باز شد ک اون اصلیه اینه ک من میخواهم بهترین باشم میخوام از همه بهتر باشم و وقتی میبینم یکی بیشتر از من نتیجه میگیره احساس خطر میکنم ک داره از من جلو میزنه داره جای منو میگیره داره از من بهتر میشه و دلیل حسادتم همینه
کاملا مشتاقم که با کمک شما با این دوره های فوق العاده ک هر جلسه ازش دست میزاره رو سنگین ترین ایرادا ک ادم فکر میکنه خیلی طبیعی هستش این ایراد بزرگ من هم تبدیل بشه ب سوخت موشک در جهت پیشرفتم
راستشو بگم این اولین باری هستس ک من کامنت مینویسم برای شما استاد عزیزم همیشه احساس این ک نکنه یچیزی بنویسم مربوط نباشه یا… ولی الان تصمیم گرفتم ک متعهد باشم و پا گزاشتم رو ترسم و نوشتم
سپاس گزارم بابت این همه درس هایی ک به من دادید تا بتونم قدم قدم رو ب پیشرفت حرکت کنم به امید روزی ک ببینمتون
به نام خداوند بخشنده مهربان.
سلام به استاد عزیزم و خانم مهربان سایت.
استاد عزیز من تقریبا کل زندگیم تا قبل از آشنایی با صدای دلنشین شما در شرک و حسادت و کینه میسوختم و برای عادی سازی از دیگران بشدت فاصله میگرفتم .در برقراری ارتباط آنقدر لطف میکردم که در آخر همه ی آوارها روی سرم خراب میشد .
الگو های تکراری داشتم.
و متکی به تائید دیگران بودم .در دوران کودکی و نوجوانی وقتی در تعطیلات تابستان به شهرستان میرفتیم .با دختر دایی ها و دختر خاله ام بشدت به تضاد بر میخوردم و اونها تقریبا نصف مدتی که در کنار من بودند .من مسخره میکردند یا در بازیهای آن زمان برای اینکه تایید اونها رو به دست بیارم باید در جهت مخالف ذهنم قدم برمیداشتم و کارهایی که اونها میخواستند رو انجام بدم و جالب اینجا بود که اغلب هم با برآورده کردن تمامی اون درخواست ها ترد میشدم .و این کم کم مثل یک الگو در زندگی من تکرار شد و ادامه دار بود به شکلهای مختلف .
و مهم تر از همه حس حسادت که در من ریشه میکرد.
اونها به دانشگاه رفتن و موفق شدن و سر کار و زندگیشون در رفاه بود .
و من به خاطر اشتباهاتم و باورهای نادرستم به یک ازدواج تن دادم که تا مدتها در فقر و نداری سوختم و اینها همه ریشه های حسادت و کناره گیری در منو بیشتر کرد .و من تقریبا به همه چیز و همه کس حسادت میکردم .حتی با خواهرها و بردارهام هم به خاطر پیشرفت هاشون لجبازی میکردم و حس بی تفاوتی داشتم .و تنها راه حل برام گوشه گیری بود.
در خانواده ی همسرم اوضاع خیلی بد تر شد و اونها از من انتظار داشتند که من یک ساله با درآمد کم و بی پولی های متعدد شوهرم صاحب خانه شوم و ماشین هم بخرم و بشدت و هر بار از طرف آنها مورد سرکوفت قرار میگرفتم و انتظار اونها هر روز بیشتر میشد .
اونها دایم برای من مثال میزدند و من با چشم خودم میدیدم که اونها و مثال های واقعی گاهی درست هستند و اونها صاحب زندگی میشوند بعضا کسانی که دیر تر از من ازدواج کرده بودند .
اما هیچ وقت کنجکاو در مسائل زندگی آنها نمیشوم .زیرا همان موقع هم زندگی اونها بنا به شرایط استاندار نبود و اونها فراتر از تصور من زندگی میکردند.
اونها بشدت قناعت میکردند و از صد تا تک تومنی هم به سادگی نمیگدشتند.و آنقدر خودشون رو در مضیغه و گرسنگی قرارمیدادند تا به هدف خودشون برسن .من هبچ وقت نتونستم اونها رو درک کنم یا از زندگی شون الگو یا الهام بگیرم چون با طرز فکر من در تضاد بود و من هیچ وقت نمیتونستم مثل اونها غذا بخورم یا رفتار کنم به طرزی که از همه زرنگ تر باشم. مثلا یادمه وقتی تازه عروس بودم به خانه ی فامیل شوهرم دعوت شدیم .من و مادر شوهرم برای ناهار .
و اون صاحب خانه برای من خورشت قیمه درست کرده بود .و سیب زمینی کنار خورشت که جمعا یه دونه بیشتر نبود در سایز کوچکتر از یک کف دست .اگر جمع خلالی های برش خورده رو کنار هم میزاشتی .
و فقط در بشقاب من و مادر شوهرم بود .و صاحب خانه و عروسش در خورشت چیزی به اسم سیب زمینی نداشتند و من برای ذهنم این طرز زندگی بسیار پر فشار بود در حالیکه که النگوهای دست اون خانم ها تا آرنج میرفت .
و من هنوز هم تشخیص نمیدم چه الگویی میتونم از این خانواده ها بگیرم.
اما استاد عزیز بعد از آشنایی با سایت شما همه چیز در من تغییر کرد .
من که روزها در خانه از اطرافیان و خانواده ام دور بودم .حالا صاحب یک شغل در دفتر فنی مهندسی یک شرکت هستم و در دانشگاه ادامه ی تحصیل میدم و شرایطم به لطف خداوندگار مهربان رو به رشد است .و هر روز از شیشه ی سرویس به تحسین ماشینهای مدل بالا میشینم و دارم از تک تک صحبتهای شما استفاده میکنم تا بتونم نقاط قوت دیگران رو الگو کنم .البته اطرافیان من بیشتر با وام به درجه ای از پیشرفت رسیدند .اما من میخوام شما و مسیر سوت زنان شما رو الگو کنم .
چون طبق گفته های شما نه وام میتونه منو به خواستهام برسونه و نه مسیر ی که اقوام میرن .
امیدوارم درست تشخیص بدم. و مسیر درست رو برم.
درودفراوان به استادعزیزم ومریم نازنینم
وهمه دوستان عالیم
خداروهرنفس شاکروسپاسگزارم که درکنارشمادراین مسیرسراسردرس وآگاهی های ناب می توانم بهره ببرم وهرروزباحاضری زدن درکلاس عاشقی تان به خودم یادآوری کنم که هرروزبایدذهن وقلبم رابازکنم برای دریافت های الهی تاروحم آرامش راتجربه کندومن هدایت های خداوندیکتایم راازطریق کلام گهربارتان دریافت ودرهرشرایطی احساسم عالی باشدکه به لطف شما وخداوندم سعی کرده ام هرلحظه زندگی راباتمام وجودم زندگی کنم وتمام تمرکزم روی رشدوپیشرفت خودم باشد،یکسال است کنارشمااستادعزیزم یادگرفته ام تمام تمرکزم روی خودم باشدتاهمه چیزبه صورت بنیادی تغییر کندواین نیازداشت تاهرروزباشمادراین سایت طلایی متعهدانه باشم وبیاموزم که هیچوقت تمامی نداردکه بی نهایت دلنشین ولذت بخش مثل گذر24ساعته شبانه روزهمین قدرروی نظم وهمین قدرعالی وآموزنده والهام گرفتن ازروندروی نظم طبیعت وقانون بی نظیرجهان هستی.
هرروزسعی کردم ریشه های تغییرات شگفت انگیزشمارادرهمه ابعادببینم وآرام آرام من هم یادبگیرم که تغییرمی توانداینقدرباشکوه باشدواین نتایج فوقالعاده رقم بخورد،شماالگوی من درتمام ابعادشدید،دیگرنیازی نبوددنبال چیزی بگردم خداوندهمه چیزرابه زیباترین شکل ممکن برایم فراهم کرده و فقط کافی بودذهنم آرام بگیردوقدرتمندشودواین زمانی میسرشدکه باخودم به صلح رسیدم وبعدباخدای خودم والگویی که تمام عیارکنارم قراردادومرابه سویش هدایت کرد.
انگاردیگرخصلت های قدیم رخت بربسته اند یادم رفته چون ذهنم لبریزشده ازافکارمثبت ازایمان وتوکلی که شخصیت وزندگیم راکن فیکون کرده وامروزخودرادربهشت افکاروباورهای مثبت می بینم وهرلحظه شاکرخداوندم .
من ازراهنمایی که درس می خواندم عاشق ورزش والیبال شدم ازنوع عشق های وصف نشدنی واین روندادامه پیداکردتابعدازآشنایی باعزیزدلم وبعدیکسال به دلایل مختلف که امروزبااین آگاهی های دریافت شده می دانم که مقصر خودم بودم ازوالیبال فاصله گرفته ودوباره بعدازآشنایی بااستادگراتقدرم چندماه است دوباره شروع کرده ام ولی زمین تاآسمان متفاوت ،انگارخداوندهم بعدازتغییرات یک به یک علائقت رانوآوری می کندوجوایزگراتقدربرایت آماده می کندوروزپنج شنبه که انتخابی لیگ منطقه ای بودو10نفربایدبین 70 نفرانتخاب می شدندومن به لطف خدای یکتایم انتخاب شدم وعالیییی بودم خدایی، ،خودم لذت بردم، چون دیگرازاستادریکی ازدوره های طلایی شان نوشتن کدیادگرفتم وبعدنوشتن دردفترستاره قطبی وااای چه بگویم ازاین همه عشق وسرمستی ازانوشیدن این جام آگاهی ها،خدایاشکرت.
من از موفقیت همه شادوخوشحال می شوم وفقط ازدرون می گویم که به داشته هایشان شکرگزارباشندوقدردان ودرمسیرشماقراربگیرند،الهی آمین.
واقعااستادجانم(جهان بازتابی ازافکاروباورهای من است)
جونم به این استادوخدایی که خالقش بودتاامروزدرروزتولدم اینقدرحال واحساسم عالی باشدکه فقط اشک شوق بریزم وخوشحال باشم وبه خودم افتخارکنم،خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام استاد عزیزم من بصورت جزئی برای خودم توی دفترم نوشتم و وجهه اشتراکی که توی همش بود این بود که من دستاوردهای دیگران رو کوچیک میبینم و انکار میکنم
مثلا افراد نزدیکمو که تا حدودی میدونم چجوری به خواستش رسیده اینجوری قضاوت میکنم خب کاری نکرده که هنر کرده با وام گرفتن و طلا فروختن ماشین خریده یا مثلا خب منم جای اون بودمو کارمند بودم و یه حقوق داشتم و امنیت مالی داشتم میتونستم برنامه ریزی کنم و فلان ماشین رو بخرم
یا مثلا طرف کار خاصی نکرده شوهرش خرجشو میده دیگه دغدغه اجاره خونه و خرجهای اولیه رو نداره با آرامش مثلا فلان موفقیتو کسب کرده
من مستقلمو کلی دارم تلاش میکنم و…
انگار دچار یه خودبزرگ بینی هستم و دستاورد همه رو کوچیک میبینم و عدم موفقیت خودمو با این افکار توجیح میکنم و چیزی که متوجه شدم ناخودآگاه توجهم روی نواقص دیگرانه کمبود دیگرانه و از طرفی هم انگار قانون رو باور نکردم که هرکسی هرجایی هست سرجای درستشه و واقعا نمیدونم چجوری حلش کنم
دیشب با یکی از دوستام که اونم شاگرد شماست حرف میزدیم اون میگفت بهش احساس ناتوانی دست میده و اینکه انگار عقب افتاده و دچار خود سرزنشی میشه که ببین همه موفق شدن و تو هیچ کاری نکردی بهش گفتم فک میکنم کار تو راحتتره چون کافیه خودتو تایید و تحسین کنی و کم کم به خود باوری برسی
نمیدونم استاد ولی فک میکنم درست کردن خودکم بینی راحت تر باشه تا خودبزرگ بینی هرچند میدونم که ریشه این خودبزرگ بینی هم در واقع خودکم بینیه
ولی واقعا نمیدونم چجوری درستش کنم استاد لطفا بیشتر درمورد غرور و خودبزرگ بینی صحبت کنید یه دنیا ممنونتونم
خیلی دوستون دارم
فتبارک الله احسن الخالقین
سلام استاد عزیزم
تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
سوال اول :در مقابل موفقیت دیگران چه احساسی داری؟من شاید قبلنااااااا یعنی خیلی خیلی در زمان دورترررر یعنی حتی قبل از ورشکستگی های پولی و مالی و دیگر تضادهایی که بتدریج در زندگیم بوجود آمد همیشه فرد خوش خنده و خوش اخلاق و بقول معروف چشم و دل سیری بودم انگار همه چی برام عادی بود و یا شاید هم فکر می کردم باید قانع باشم و همچنان برای آن داشته هام هم راضی باشم و هم قانع بودم… یعنی بعبارتی تا میومدم حرفی بزنم و بگم من از این بیشتر و قشنگتر و راحت تر و زیباتر رو می خوام فوری سیر نگاهی مسخره آمیز بسمت من حمله ور بود .. توی پرانتز بگم اصلا اون موقع ها قانون رو نمیدونستم و ناآگاهانه این درخواست ها رو داشتم .. اینکه به همینی که داری قانع باش . شکر خدا رو بکن .برو مردم رو ببین در چه وضعیتی زندگی میکنند و مردم ندارند بخورند آنوقت تو قانع نیستی و خلاصه یواش یواش انگار باورم شده بود که باید به فکر فقرا باشم . باید بفکر صرفه جویی باشم و همش باید بفکر اینو اون باشم و همینطور یواش یواش افتادم توی سیکل معیوب یک نگاه از پایین به بالا … درون من شکل گرفت و احساس کردم من عقب موندم و دیگه جایگاه مو از دست دادم .. تازه گیها خیلی خیلی بیشتر به گذشته ام فکر می کنم یعنی وقتی فایل های استاد رو میبینم یک مقایسه ای با گذشته ی خودم در وجودم بوجود میاد و شکر خدا الان توی مسیر آگاهی هستم و خودم رو با هیچکس بصورت منفی نگاه نمی کنم و مقایسه نمی کنم . در واقع یک نگاه مثبت اندیش و آزاد اندیشی در وجودم شکل گرفته ….یعنی… داشتم فکر می کردم که چی شد من قبلنا توی تضادهای مالی افتادم و نشونه ها رو ندیدم و متوجه ی درس هایش نشده بودم .. اصلا چرا این خصلت زشت احساس حسادت که ناشی از کمبود عزت نفس و احساس عدم لیاقت و محدویت های افکار بود برام بوجود آمد…
خدا رو شکر از وقتی با استاد عزیزم آشنا شدم توی این چند سال خیلی خیلی نگرش هام نسبت به گذشته ام فوق العاده تغییر کرده و دوباره دارم به اصل واقعی الهی خودم بر می گردم و فهمیدم که من در گذشته آرام آرام بسمت مسایل منفی سرازیر و تمایل داشتم من قدرت تحسین دیگران رو نداشتم
یعنی بجای اینکه از اون فرصت های طلایی استفاده میکردمم و به اون اشخاصی که ثروتمند بودند و مدام دور و برم بودند به اصطلاح در مدارشون بودم تحسین می کردم و خوشحال میشدم و به نکات مثبت شون توجه می کردم و یا مسیر موفقیت هاشون رو دنبال می کردم و تحسین شون می کرد ….ولی افسوس درک درستی از آگاهی ها ی قوانین نداشتم و احساس خود کم ارزشمندی و حسادت رو در خودم تقویت کردم و این بزرگترین ضربه و خودزنی بود میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی شخصیتیم که اصلا متوجه ی این ذغال داغ در وجود خودم نشده بودم که من رو نه تنها به فقر و تنگدستی و محدویت کشانده بود بلکه در تمام زمینه ها و جنبه های دیگر ابعاد زندگیم به زیر صفر کشانده بود .. یعنی تمام ابعاد از روابط و سلامتی و آرامش و فقر و تنگدستی و شرک و غیره……واقعا حسادت بقول خانم شایسته عزیزم خانمان سوز است که بنیاد آدم رو زیر و رو می کنه ..و من تمام آنها رو تجربه کردم …
از وقتی وارد این سایت شدم آرام تر شده ام بیشتر از زندگی لذت میبرم و با فایل های توحیدی استاد به آرامش روز افزونی هدایت شدم که این اولین قدم من برای خودسازی و خودشناسی من بود و حتی چیزهای کوچک مثل راه رفتن روی برف ها و شنیدن صدای برف در زیر پایم صدای آواز پرندگان . صدای بارون و باد و صدای شادی و گریه کودکان و دیدن آسمان و ماه و ستارگان و خورشید. سحر خیز بودن صبح گاهی ام و همچنین شکرگذار بودن برای اینکه خداوند یک روز معجزه آسای دیگری رو آکبند و تر و تمیز و نو به من هدیه داده من را بی نهایت به وجد می آورد و برایم لذت بخش شده . تنفس در هوای آزاد رو بیشتر درک کردم و از خلوت گزینی ام نهایت لذت رو میبرم .. اینکه از همه چی سپاسگذار باشم برای داشته هایم خوشحال باشم و شکرگذار باشم و افق نگرش من رو از محدودیت ذهنی خارج کرده .. خدا رو شکرت که منو رها نکردی که در اعماق قهقراه فرو برم هر چند توی همان اعماق دره های تاریکی بازم رهام نکردی و نور چراغ هدایت استاد عباسمنش رو بسمت من تاباندی و هدایتم کردی تا با ریسمان الهی چراغ هدایت دوباره برخیزم و از پله های موفقیت بالا بیام خدایا چطوری تشکر و قدردانی کنم خودت میدانی که بنده ی ضعیف تو بخاطر نجواهای منفی ذهن به چه روزی افتاده بودم پس دستانم رو محکم تر از همیشه به دستان خودت گره بزن تا قدرت تحسین و تمجید بیشتری رو داشته باشم تا به عزت و احترام و ارزشمندی بیشتری هدایت شوم برای بلند آوازگی با اعتبار نیک..
دوستان می خوام یک داستان جالبی رو از خودم اینجا تعریف کنم که باورها مون قوی تر بشه..روز گذشته یعنی 13 / بهمن تولد دخترم بود .. یک برف فوق العاده عالی و قشنگی در شهر عزیزم پردیس بارید و لطف خداوند شامل حالم شد که هر چقدر از زیبایی و قشنگی این برف زیاد و درشت و خوشکل بگم کم گفتم ..خدایاا شکرت که من اینقدر رررررر برف دوست دارم …
امید دارم تمام سوالات استاد رو در این کامنتم واضح توضیح داده باشم که اگر اینگونه باشد از هدایت شدگان هستم..
خلاصه اصلا قصد هیچ تدارکاتی رو برای تولد نداشتیم .. ولی طبق عادت همیشگی ام یک کیک خوشکل تولدی توی خانه درست کردم. ..
از یک طرف روز قبل ترش با خواهرم تماس تلفنی داشتم بخاطر تبریکات تولد. بعدش دیدم رفته بودند برای دخترم خرید کردند (بهمراه دختر و پسرش) بخاطر همین بهشون گفتم اگه هوا خوب بود و جاده و خیابان ها مساعد بود بیان دور هم باشیم .(اونها مهرشهر کرج هستند) خلاصه با تمام باریدن این برف های خوشکل و سنگین خودشون رو رسوندن پردیس .. بعدش یکی از دوستان خانوادگی که خیلی شخصیت محترمی هم هست کلی در مواردی خاص بهم کمک کرده بود بقصد اینکه کاری در پردیس داره تماس گرفت و میخواست بیاد یک سری بهمون بزنه .. منم کلی تعارفش کردم و موضوع تولد رو گفتم که انگار کلی هم خوشحال شد .. خلاصه ایشون هم اومد .. ایشون کلی در این مهمانی منزلمون راجب موفقیت های گذشته اش تعریف کرد البته هنوز هم شخص موفق و مثبت اندیشی هست و مدام از فراوانی مشتری هاش صحبت می کنه اینکه خیلی جاها مشتری کم داره ولی کسب کار من همش مشتری های پولدار هستند و کلی از این حرف های سنگ قشنگ در ضمن اهل تفریح کوه و ماهیگیری و ورزش هم هستند و اتفاقا یکبار اون سری از فایل های سفر بدور آمریکا که خانم شایسته رفتند اونجا پوتین خریدن رو نگاه کردند چون ایشون هم در کسب و کار چرم و لوازم کیف و کفش هستند خیلی خیلی از اون فایل و استاد استقبال کرد .خیلی ذهن ثروتمندو مثبتی داره خدارو شکر از آنجایی که در مسیر آگاهی هستم کلی تحسین و تمجید کردم و کلی از این فرصت استفاده کردم خدا رو شکر . این تولد سبب خیر برکت های پولی و مالی و مادی و معنوی برام بود
بعدش خلاصه مراسم تمام شد و داشتند میرفتند که باهاشون همراهی کردم تا پارکینگ خونمون .. آخه دو تا از واحد هامون خالیه و بهم اجازه دادن که از پارکینگ شون در مواقع ضروری استفاده کنم .. وقتی رفتم داخل پارکینگ بازم از خداوند تشکر قدردانی کردم که خدا رو شکر خواهرم اینا با دوتا ماشین اومده بودند و منم بلطف همسایه های سخاوتمند وفور و فراوانی پارکینگ رو احساس کردم خخخخخخ .. اون دوستمون چون ماشینش شاسی بلند بود دیگه بیرون پارکینگ کنار خیابون گذاشت .. خلاصه ی اینها جزیی از نعمت های یک روزم بود
…میدونم کامنتم خیلی طولانی شد و خارج از حوصله ی دوستان هست ولی باور کنید با خواندن این کامنت و یا دیگر دوستان در مدار دریافت وفور و فراوانی نعمت ها قرار می گیریم و منم با مثل استاد عزیزمون با عشق به خواندن کامنت های دوستان در مدار باورهای قدرتمند بیشتری قرار می گیرم
از وقتی این باور تحسین و تمجید رو در خودم تقویت کردم به احساس خوب و بهتری رسیدم نمیگم اصلا این خصلت نامناسب رو ندارم ولی سعی کردم که همیشه به اون ذغال داغی فکر میکنم که توی دستانم نگه داشتم و بعد بلافاصله می فهمم که داره منو می سوزونه و میبره به سمت آن درها ..پس باید فوری آن کنترل ذهنم رو در دست بگیرم ..
مثلا چند ماه پیش بود که بخاطر کارهای اداری خاله جانم رفته بودم پیشیش.. چون گویا با تافق دیگر همسایگان شون قراره که آن واحد های قدیمی رو بکوبند و دوباره بسازند و کلی کارهای دیگر . و من با عشق بدنبال کارهاشون رفتم و کلی هم خوشحال شدم چون احساس کردم اینها نشونه های خداوند هست که به من الهام شده اگر برای آنها شده پس برای منم میشود که برای سند خانه و ساخت و ساز خانه ی رویایی خودم این اتفاق خوب بیوفته پس بیشتر از همیشه تحسین شون کردم و از اعماق قلبم خوشحال شدم و با عشق دنبال این کارها رفتم تا با کانون توجه ام در مدار خوبی قرار بگیرم و سبب خیر و برکت برام خودم و آنها باشه..
باز هم مثل همیشه این باور رو آویزه ی گوشم می کنم و تکرار و تمرین روزانه ی من شده برای پله های موفقیت من برای آگاهی بیشتر در این قسمت بوده است ممنون و شکر گذارم خدایا ترا تحسین می کنم که این خصلت خداگونه ام را طلب می کنم که هر روز در مدار تحسین های روز افزون بیشتری هدایتم کنی همانطور که خودت انسان را تحسین کرده ای و گفتی تبارک الله و الحسنین الخالقین….
.تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی ارسال فرکانس ها و باورهای خودمان است چه آگاهانه و چه ناآگاهانه
به هر آنچه که توجه می کنیم از ریشه و اساس همون موضوع وارد زندگی مون میشه
پس طبق این قانون ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق میکنیم، بنابراین اگر میخواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه روی خودمون کار کنیم
اینکه پاسخ کانون توجه مون رو می گیریم به چه چیزی توجه می کنیم
اینکه پاسخ افکارمون رو می گیریم به چه چیزی فکر می کنیم …
اینکه پاسخ باورها مون رو می گیریم
پس باید همیشه روی باورها مون کار کنیم
خدایااا خودت کمکم کن که مدارم بالاتر بره
خدایاا خودت کمکم کن که بسمت مرحله ی بعدی زندگیم هدایت شوم تا مدارم بالاتر. بره
خدایاا خودت منو بسمت زندگی جدیدم هدایتم کن تا مدارم بالاتر بره
خدایاا منو بسمت تغییر و تحول فوق العاده معجزه آسای بینظیرم هدایتم کن تا قدرت تحسین دیگران و خودم رو بیشتر از همیشه داشته باشم تا مدارم بالاتر بره
خدایاا می خوام با بهترین ها با موفقیت ترین ها و با ثروتمندترین ها با مردمان مثبت اندیش و آزاد آندیش و با سخاوتمند بیشتری دیده بشم
خدایاا کمکم کن که مدارم بالاتر بره تا در مدار دریافت خواسته ها و تغییر و تحولات بالاتری هدایت شوم
خدایاا شکرت که من در هماهنگی کامل با خواسته و آرزوهایم هستم
خدایا شکرت که من در مدار دریافت خواسته ام هستم
خدایا شکرت من در مدار تکامل تصاعدی برای تحسین دیگران و خودم هستم ..
خدایا خودت زیبای های بیشتر این جهان را بر من آشکار کن تا بتونم تحسین برانگیز باشم و در مدار تحسین و تمجید زیبایی ها و موفقیت های دیگران و این جهانم باشم و بذر خواسته هام را در دلم بذارم و رشد کند و شکوفا شود و وارد تجربه ی زندگیم شود که رسیدن به هر خواسته ای امکان پذیر است آمین
خدایا مارو بخاطر تموم ویژگی های انسانیمون ببخش…
و از در رحمت و نور و مغفرتت بر ما ببار…
و به ما قدرت سپاسگزاری و چشم دیدن و تحسین و بیشتر و بیشتر دیگران رو عطا کن …
خدایاااا شکرت ممنون و سپاس
خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم
خدایاااااا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای و امنیت و آزادی آگاهانه در انجام دادن و جهت دهی درست و مناسب افکار و باورهایمان را داشته باشیم.
IN GOD WE TRUST
سلام خدمت استاد و همه عزیزان
استاد خیلی خوشحال شدم از شنیدن خبر دوره جدید،امیدوارم بزودی در سایت قرار بگیره
استاد در مورد نگاه به موفقیت دیگران بستگی به حسی داره که من نسبت به اون آدم دارم.
دسته اول که آدم های موفقن(کارآفرین و بازیگر و…) که همیشه تحسین میکنم و حسی خوبی دارم
دسته دوم که کسانی هستن که نزدیکن و دوسشون دارم و از موفقیتشون خوشحال میشم.شاید این دسته90درصد باشه
دسته سوم نزدیکانی هستن که زیاد حس خوبی نسبت بهشون ندارم و بخاطر همین کمتر توجه میکنم به زندگیشون چون شاید با حسادت و ناحقی قاطی باشه نگاهم:انگار که من این همه روی خودم کار میکنم به اندازه اون که همیشه چرت و پرت میگه و گوش میکنه جواب نگرفتم.همش سعیم بر اینه که سرمو از زندگی این دسته بکشم بیرون.
یه مثالی دارم در مورد دوستم که خیلی بهم کمک کرده
یه عزیزی که همکار منه و مشتریانی زیاد و خوبی داره
با نگاه کردن به اون خیلی آروم میگیرم و امیدوار میشم
یکیش اینه که همسن منه و زودتر از منم شروع کرد.اون موقع که اون مغازه زد بیست سالش بود الان من 25سالمه
یکی دیگه اینکه اوایل مشتری خاصی نداشت و برای بقیه کار میکرد و میگذروند
یا اون موقع از من خجالتی تر بود و آدم اصلا فکر نمیکرد که تنهایی بتونه کسب و کاری داشته باشه
در کل از لحاظ کاری و شخصیتی به جایی رسیده که ما اصلا باورمون نمیشه و این خیلی حس خوبی به من میده و همش میگم اگه اون تونسته منم میتونم،اگه خدا برای اون کرده برای منم میکنه
در مورد سوال کردن و راه حل خواستن هم میپرسم از بقیه ای که به چیزهایی که من خواستم رسیدن. مثلا میگم فلانی اون موقع که کار و شروع کردی چطور بودی الان چه فکری داری.نظرت راجب فلان مسئله چیه،چه باوری داشتی که بیخیال نشدی و از این دست سوالات که خیلی بهم کمک میکنه
دوتا مورد که ازشون الگو گرفتم و خیلی کمکم کرده این بوده همشون ترس داشتن ولی با وجود ترس حرکت کردن،یعنی این نبوده که بگن چون تو فلان مورد ترس دارم دیگه سراغش نمیرم نه رفتن و بهتر شدن
دوم اینکه همشون بیکاری و مشکلات مربوط به کارشون رو داشتن ولی ایمانشونو حفظ کردن و تسلیم نشدن و ادامه دادن
سلام و درود بر شما استاد عزیزم
خانم شایسته ی مهربان
و همه ی بچه های خوب سایت
من ناراحت میشم استاد!
چند وقتی هست دارم این حس رو تو خودم کنکاش میکنم و اوقاتی که باور فراوانی و باور بی نیازی رو برای خودم مرور میکنم خیلی کم میشه و خوشحال میشم ولی همش باید تلاش کنم که هر موقع ناراحت شدم این باورها رو با خودم مرور کنم …
قششششنگ میفهمم که ریشه اش باورهای محدود کننده مه …
خیلی برام جالب بود ک امروز در موردش صحبت کردید.
البته من هنوز کامل ویدئو رو ندیدم و اونجایی هستم ک گفتین استپ کنید .
البته یه استثنا فکر میکنم وجود داره و مادرمه .
اونم فکر میکنم .
هنوز تو شرایطش نیستم.
و فکر میکنم شاید به این خاطر باشه که مامان خیلی فداکار و بی نهااااایت مهربونی دارم که مطمئنم عاشقانه دوستم داره و یجورایی معامله وار منم میگم حالا ک این آدم انقدددد منو دوست داره و برای من فداکاری میکنه منم دوستش دارم و از موفقیتهاش خوشحال میشم.
من آدما رو دوست دارم استاد ولی انگار دوست دارم خودم همیشه از همه موفق تر باشم :|
انگار که اگر بقیه موفق تر باشن از پول من یا معنویت من یا خوشبختی من کم میشه
این باور کمبوده
و
الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء …
و
انما انجوا من الشیطان لیحزن الذین ءامنوا …
و بقول شما قانون ساده اس من الان تا همین حد فهمیدم .
همینو باید انقدر تکرار کنم با خودم که بی نهایت فرصت فراوانی برای همه هست و خوشبختی دیگران هیچ تاثیری روی دیرتر یا کمتر خوشبخت بودن من نداره و خوشبختی سرچشمه ش خداست که منبع فراوانیه و بیییییی نهاااایته.
باید همین چیزای ساده رو دائما تکرار کنم.
مرسی استاد اینم اطاعت امر
در پناه رب العالمینِ رحمان و رحیم
سلام به استاد، به خانم شایسته عزیز و بقیه دوستان
تاریخ آخرین کامنتم دقیقا برای 2 سال پیش هستش، ولی چه توی این دو سال چه 5 سال روزی نبوده که روی خودم کار نکنم و با این آگاهی ها نباشم.
برای تشکر از گروه تحقیقاتی که چنین دوره های کامل و هدیه ای آماده می کنید، مصمم شدم که حتما در این دوره در کامنت ها مشارکت کنم، وگرنه در این مسیر هستم و در دفترم می نوشتم.
اول از همه تحسین می کنم این روش تدوین ویدئوها، تصاویری که بین صحبت ها استفاده شده، تنوع داره، مناسبه و منظور رو با تصویر منتقل می کنه و خیلی برام خوشایند بود. سپاسگزارم.
سوال:
اگر یکی از نزدیکان شما به موفقیتی برسند، شما چه احساسی خواهید داشت؟
اگر به موفقیتی که رسیده من قبلا رسیده باشم، خیلی زیاد براش خوشحال میشم.
اما اگر موفقیتی باشه که من بهش نرسیده باشم، الخصوص چیزی که خیلی براش تلاش کردم، یا خیلی وقته منم اون موفقیت رو میخوام:
1- بعضی موارد: اولین احساس حسرت و ناامیدی عمیق به سراغم میاد. خودمو کم می بینم. ناتوان می بینم.
2- بعضی موارد هم: واقعا براشون خوشحال میشم و از تجربیاتشون استفاده می کنم. (الان که داشتم کامنت می نوشتم، چندتا به ذهنم اومد که من اون موفقیت ندارم ولی برای اطرافیانم که دارن واقعا خوشحال بودم و هستم و از این بابت از خودم راضی تر شدم)
باورهای محدود کننده ای که نام بردید، برای مواردی که حسم بد میشه، چیزی که بیشتر در خودم می بینم مورد سوم هستش، که برای رسیدن به اون موفقیت من قابلیت (توانایی، شرایط یا …) من ندارم و من نمی تونم به اون موفقیت برسم. اون موفقیت رو از خودم دور می بینم.
– اینکه اونا شانسی موفق شدن: این مورد رو تقریبا ندارم، چون دیدم و درجریان هستم که اونی که موفقیت الان داره، تلاش با امید انجام داده و اینطوری نبوده بیکار و بی حرکت بوده باشه و شانس بیاد سراغش.
– اینکه در تقدیر و سرنوشت من نیست: 5 سال پیش اولین بار از زبان شما (استاد) شنیدم که ما سرنوشت از پیش تعیین شده ای نداریم، و در طی این مدت از زاویه های مختلف بررسی و تفکر و تعقل کردم، تجربه های خودم، کتاب های مختلف، از همه مهمتر قرآن، بسیار کمک کرد که بیشتر باور کنم که سرنوشت من دست خودمه، و به خودم بستگی داره. (البته در این قسمت بازم در کمبود ها، این باور بالا میاد که درسته به خودم بستگی داره ولی قادر به تغییر آنچنانی خودم نیستم)
در انتهای باورهای محدود کننده باز هم به جملگی همیشگی و مهم حلال مسائل رسیدیم: از زاویه ی دیگه ای به موضوع نگاه کنیم که به ما احساس بهتری میده.
این جمله خیلی خوب بود: بشینی توجیح بیاری که برای اون شده و برای من نمی شه!!! برای هرچی میشه توجیح آورد. دلیل و منطق و اثبات بیارم که برای منم میشه؟ یا نه دلیل و منطق اثبات بیارم که برای من نمیشه؟؟ هر دو کارو می تونم انجام بدم. کدوم کمکم می کنه؟ کدوم بهتره؟ کدوم باورهای قدرتمند کننده ای برام میسازه؟
آشغال ها رو زیر مبل نبریم: تفکر کردن و بدون غم و غصه، نوشتن و آوردن این مسائل روی برگه، در وهله ی اول به من کمک می کنه که اصلا آشغال هارو ببینم. یه مسئله رو بصورت کلی و در جنبه های مختلف ببینم و بنویسم تا اول تشخیص بدم مسئله چی هست؟ که در قدم بعدی در راستای حل مسئله قدم بردارم. دیروز وقتی داشتم مسئله رو می نوشم و یک برگه آچار شد، تازه متوجه مسئله شدم، قبلا فکر می کردم مسئله چیز دیگه ای هستش ولی ریشه ی مسئله رو در جنبه های مختلف واضح بهش آگاه شدم. آگاه شدن و دیدن آشغال ها همانقدر مهمه که تمیز کردنش مهمه!
– اینکه گفتید جلوی اسم هر فردی بنویسیم نسبت به اون موفقیت چه حسی داریم؟! ما حتی دقیقا نمی دونیم چه احساسی داریم! واقعا درست و جالب بود، واضح نبود احساسم. اینکه خب منم امید دارم بهش برسم. برای بعضی هاشون خوشحالم، برای بیشترشون (مثل توانایی رانندگی خواهرم) از خودم ناراضی ام و شدنی بودنش رو میدونم ولی با استرس و چالش همراهه برام. مسیر رسیدن به اون موفقیت رو راحت و لذت بخش نمی بینم. می دونم شدنیه و برای منم پیش میاد ولی سخته، ولی خیلی خیلی باید روی خودم کار کنم، خیلی خیلی باید روی ترس هام پا بزارم. و اینقدر که در خیلی موارد پا روی ترسهام گذاشتم، اصلا انگار این الگو برام جا افتاده!!! بعضی واقتا از خودم می پرسم واقعا مسیر اینه؟ که ترس زیاد داشته باشم؟ بعد با کلی فشار روانی و استرس پا رو ترسام بزارم؟ چرا باید برای موفقیت های ساده، اینهمه مسیر پر استرس و چالش و پا رو ترس ها گذاشتن باشه؟!
نکته یا راهکار جدید و قابل توجه که در انتهای فایل گفتید، برای من این بود که، در مواردی که احساس بد از موفقیت دیگران بدست می آوردم، سعی می کردم طبق آگاهی های این چند ساله، موفقیت های قبلی خودمو مرور کنم و به یاد بیارم که فلان خواسته هم در زمان قبل برام دور از دسترس می اومد ولی الان دارم زندگیش می کنم و برام طبیعی و بدیهی هستش. و به حس بهتری برسم. (که این کار تبدیل به عادت شده) اما (حالا علاوه بر این کار) تمرینی که از ما خواسته شده اینه که به موفقیت همون شخص فکر کنم و بررسیش کنم و یا ازش بپرسم ببینم چه چیز الهام بخشی برای من داره؟ چه درسی برای من داره؟! (که این کار برای من به عادت تبدیل نشده و برام جدید بود)
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و اعضای خانواده عباسمنش
من این تمرین را برای خودم انجام دادم و بعضی از قسمتهای را اینجا ارسال میکنم تا تعهدم را به انجام تمرین نشون بدم
شبنم دوست قدیمی :
اولا احساس می کنم عقب موندم که می تونم بگم احساس کمبود دارم و فکر میکنم همه چی تموم شد و من موندم
دوما احساس می کنم حقش نیست اون که همش رو در و دیواره چقدر جهان هواشو داره من که به زعم خودم در راه راستم و همش روی خودم کار می کنم و … چرا نتایجم کم هستند
ولی می دونم یکی از خصوصیات مهم شبنم پشتکارش در این کارش هست و تمرکزی روی شغلش کار کرده و روی شغلش هم چندین و چند سال هست که ثابته بالای 10 سال سابقه داره من خودم سال 98 شناختمش تو مغازه کوچیک بود و الان این رشد طی 4-5 سال اخیر افتاده و قبل اون هم در زیر زمین خونه شون بود و شاگرد یکی دیگه بود و الان تولیدی داره.پس مشخصه های مهم شبنم پشتکاریش هست و تمرکزش و طی کردن تکاملش . عجله نکرده وا نداده و خسته نشده
البته من در جایگاهی نیستم که کسی را قضاوت کنم این جهان جهان لیاقت هاست و شبنم هم خودش را لایق کرده به این نقطه رسیده و حسادت بی خودی من هم بی جا هست و اگر میخوام رشد کنم باید مثل اون مداومت و پشتکار داشته باشم منم اگر اینجا هستم به خاطر ترسهای خودم هست یادمه یه زمانی به من گفت تکونی به خودت بده اون موقع خودش دنبال دانشگاه و دوره بود. من هم فکر کردم از حسادت میگه و با خودم میگفتم :نه من اگه برم دنبال رشد خودم از خونواده م می زنم و اینم نتیجه کارم
قصدم سرزنش کردن خودم نیست ولی باید اشتباهات خودم را بپذیرم و باورهایی که عدم موفقیت من در زندگیم شد. یا زمانی که به من می گفت برای پولت ارزش قایل باش و برای خودت پس انداز کن به جای اینکه این حرف را قبول کنم و حتی به ذره ای اون عمل کنم با دروغگویی دورش می زدم.
وحید(یکی از فامیلام)
خواهرم هر وقت از موفقیتهای وحید که خیلی پولدار هست صحبت می کنه زود بهش میگم اون که موفق نیست در حالی خودم موفقیت را در پولدار شدن محض می بینم ولی میگم وحید موفق نیست چون اِله بِله و … پس نتیجه میگیریم موفق نیست و دلم خنک میشه
خیلی از افراد شهر خودمون که ثروتمند هستند موفق نمی دونم چون فکر میکنم آدم درستکاری نیستند . پس من هنوز در ذهنم ثروتمندان را آدم درستی نمی دانم آره بارها و بارها شده افرادی که سوار ماشین مدل بالا شده را قضاوت میکنم .
یک نمونه دیگه وقتی افراد مختلف که در حوزه کاری خودم را می بینم. به جای اینکه تحسینشون کنم و الگوبرداری کنم هی ایراد میگیریم و احساس می کنم همه فرصتها از دست رفته رو گرفتند(همین جا استاپ کردم رفتم یک ساعت همه پستهای اونارو دیدم و تحسین شون کردم )
یه دوستی داشتم مدیر مدرسه غیر دولتی بود و خیلی موفق عمل میکرد بسیار پرتلاش و مصر و پیگیر و مشتاق بود. یادمه فقط تمام حواسش به جذب دانش آموز بود ولی همه ما به جای تمرکز بر خصوصیات مثبت این فرد مثله اعتماد به نفس و احترام برای اطرافیانش و پشتکار و تمرکزش ، روی خصوصیات منفی ایشون تمرکز داشتیم و می گفتیم چقدر حرص و ولع دانش آموز گرفتن داشت چقدر پولکی و …
یه فردی رو می شناسم یه آموزشگاه علمی و کلی مدارس غیردولتی داره و هم استخدام رسمی دولت است. خیلی موفق عمل کرده از خصوصیات بارزش تمرکز -تلاش مستمر.تمام فکرش روی ثروت آفرینی است حتی ایده های عالی میزنه مثل یخچال گرفتن و گذاشتن تغذیه در مدرسه و آموزشگاه که هم برای خود دانش آموز مفید بود و هم برای ایشون سود و کلی کلاس آموزشگاهش بالا رفته بود (چقدر ایده برای ثروتمند شدن وجود داره) حتی یک دستگاه چاپ و کپی و دستگاه قهوه ساز گرفته و منع درآمدی دیگری شد . همه آدمهایی که پتانسیل دارند دور خودش جمع کرده و چقدر آزادی عمل داده به آدما که هم خودشون کار کنند و هم ایشون رو بالا بکشند
اینکه من به اون موفقیت ها نرسیدم اصلا و اصلا نباید احساس ناکافی بودن و بی عرضگی بدهد من هم می تونم با تغییر دیدگاهم از هر جایی که هستم شروع کنم و صبر و تمرکز داشته باشم و ادامه دهم مطمئنا موفق می شوم. من هم می تونم بیزنس و کسب و کار شخصی خودم را داشته باشم. همه ما به یک اندازه به نعمتهای خدا دسترسی داریم و هیچ وقت تموم نمیشن و منم هیچ وقت از کسی عقب نمی مونم برای همه هر چقدر که ظرفش را گسترش دهد هست میلیون میلیون دلار پول
در هر دقیقه یک فرد در لیست میلیون دلاری ها قرار میگیره. متوجه اعداد و ارقامش هستی هر دقیقه یک نفر میلیون دلاری میشه (با خودمم)
60 دقیقه 60 نفر یک روز 1440 نفر در سال حدود 500 هزار نفر. و مطمئنا اینا درامدشون هر روز بالاتر میره و ایده ها و خدمات بیشتر ثروت بیشتر
و این در حالی هست که از ثروت کسی کم نمیشه
الان تو خودت ایران افرادی که در حوزه کاری من فعالیت می کنند هر روز بیشتر و بیشتر می شوند و این خودش نشانه فراوانی است . پزشکها هر روز بیشتر و بیشتر می شوند. طلافروش ها سوپر مارکتها ، لباس فروشی ها، ارایشگرها خیاطها و … هر روز بیشتر و بیشتر می شوند از کسی هم چیزی کم نمی شود
می تونم با تمرکز بیشتر در کارم و خدمات بهتر ، بهترین باشم.
پس به اندازه همه جا هست نگرانی جایی نداره چون ثروت هر روز بیشتر و بیشتر می شود و مردم هر روز پولشون بیشتر میشه