ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز و با علم و دانشم
و خانم شایسته عزیز
قبل از جواب دادن به سوال اول بگم که من قبل از آشنا شدن با قانون جذب و مسائل خودشناسی
همیشه به خودم میبالیدم که آدم حسودی نیستم
و به کسی حسادت نمیکنم
ولی بعد از آشنای با قانون فهمیدم که چقدر احساس حسادت دارم
حسادت از نوع ناامیدی و اینکه شاید من نتونم به اون موفقیت برسم و اینکه شاید خیلی زمان ببره که من به اون موفقیت برسم
ولی خدارو شکر الان خیلی بهتر شدم و در کل سعی میکنم به نکات مثبت اون اتفاق نگاه کنم
پس جواب سوال اول برای من احساس حسادت و ناامیدی هست
جواب سوال دوم
چه درسی میتوانم از این اتفاق بگیرم
من هم باید احساس شور وشعف در خودم ایجاد کنم که وقتی اون رسیده من هم میتونم
بیشتر وقتها هم به خودم میگم اون که از قانون خبر نداره و رسیده پس من خیلی بهتر و سریعتر میتونم برسم
و کار دیگه که میکنم اینکه مثلا یکی از پسر عموهام یک ماشین شاسی بلندی که یکی از خواستهای درین برد من هست رو خرید من چند باری رفتم و سوارش شدم و تجسم میکردم که برای خودم هست و کلی لذت میبرم
سلام استاد و خانوم شایسته عزیز
من اولین باره که براتون کامنت میذارم و ازتون خیلی سپاسگذارم بابت این مسیر زیبایی که درتلاش هستید به ما نشون بدید
در حال حاضر من و همسرم داریم روی احساس لیاقت کار میکنیم و خیلی جالبه،من تا قبل این دوره خیلی نا آگاهانه اهل مقایسه کردن بودم، یعنی اینجوری نبود که حسودی کنم ولی پیش خودم میگفتم من که دارم انقدر زحمت میکشم هم کار فیزیکی و هم کار ذهنی… پس چرا واسه من نمیشه و برای فلانی میشه با اینکه هیچ تلاشی نمیکنه و با همین فکر ها به احساس بی عُرضگی و ناتوانی میرسیدم
بعد که دوره احساس لیاقت رو گوش دادم و به قسمت مقایسه کردن رسیدم تازه متوجه شدم کجای کارم میلنگه ، و شاید چندماه طول کشید تا من بتونم به کمک تمریناتی که دادید حس مقایسه رو در خودم به شدت بیارم پایین ،تونستم این حس رو در خودم شناسایی کنم و حالا بعد از چندماه کار کردن روی این موضوع متوجه شدم که چقدر این احساس ناتوانی و خودکم بینی از من انرژی می برد…
حسادتی نبود ولی مقایسه بود که تهش میرسید به حس بدبختی در صورتی که من اصلاً بدبخت نبودم
و الان که دارم این کامنت رو مینویسم میبینم که در مرحله ای هستم که از موفقیت های دیگران خوشحال میشم و انرژی میگیرم و برام الهام بخش میشن، سریع میاد تو ذهنم آخیش … اگه واسه اون شده واسه منم میشه … اگه اون تونسته پس منم میتونم…
من در آپارات آموزش نقاشی درس میدم بصورت کاملاً رایگان و کاملا بصورت هدایتب مصاحبه های افرادی رو دیدم که از همین راه در سن های کم 15_20 ساله ، درآمدهای ماهیانه 300-400 میلیونی بدست آوردن و انگیزه گرفتم که ادامه بدم ، و میگم دَمش گرم اگه اون تونسته از راه اِستریم بازی انقدر درآمد داشته باشه پس برای منم میشه، منم دارم ارزش آفرینی میکنم هر روز دارم بهتر میشم و آموزشهام درجه یکه ، فقط کافیه ادامه بدم وتکامل رو طی کنم، من یکسال هیچ درآمدی ازش نداشتم و سه ماهه که ازش به درامد رسیدم پس همه نشونه ها به سمت اینه که میشه… همین دیشب یه اتفاقی افتاد که اگه مینای چند ماه پیش بودم کلی خودمو مقایسه میکردم و تخریب میشدم ولی دیشب به محض اینکه نجوا اومد مثل یک دوست صمیمی به خودم گفتم برای تو هم میشه قشنگم، و فکر کردم و بررسی کردم کارهایی که انجام دادن و الهام گرفتم که چطور به روش خودم منم به خواسته هام برسم، همه این افکار شاید 2-3 ثانیه طول کشید و سریع افکار خوب قالب شد و خداروشکر روز به روز چرخ زندگیم داره روان تر میشه
من با بررسی افکار و کارهای خودم در گذشته ، به یاد آوردم که با اینکه قانون رو نمیدونستم و هنوز با شما آشنا نشده بودم ، هرجا الگو گرفتم پیشرفت کردم و هرجا مقایسه کردم اون نعمتی که داشتم رو از دست دادم
به قول شما استاد خوبم : کنترل ذهن = کنترل زندگی
من در کار آنلاینم دارم سعی میکنم از شما الگو بگیرم و در کار خودم درستکار و صادق و در آموزش دادن بی نهایت سخاوتمند باشم
از همه زحماتتون سپاسگزارم و خیلی دوستتون دارم
درود بر استاد عزیز
من قبل از پاسخ به تمرین ها بگم که من همیشه تا الان بجز فایل های سفر به دورامریکا و زندگی در بهشت رو بصورت صوتی میشنیدم و بعد از تموم شدن دوره احساس لیاقت تصمیم گرفتم فایلهارو تصویری ببینم و چقدر تصاویری که بینابین صحبت هاتون قراردادین جالب و به جا بودن.
من خودم بعد از شنیدن فایهای مقایسه دوره احساس لیاقت به این موضوع رسیدم که مقایسه کردن باعث احساس کم بودن و کافی نبودن بهم میده.
موضوع مقایسه با موضوعی که الان راجبش صحبت کردین برای من کاملا بهم مرتبطن و یعنی من وقتی به موفقیت یک سری افراد نگاه میکنم با خودم تکرار میکنم و خودم ذو با اون ادم مقایسه میکنم و میگم اون تونسته ولی من نمیتونم چون من تواناییش رو ندارم و چون من اندازه اون جسارت ندارم یا باهوش نیستم.
حتی من متوجه شدم که این باور با رسالن درونی من در تناقضه/من میخوام با شغلی که دارم با موفقیت هام و … در آینده به استقلال خانم ها و دخترها کمک کنم/و دیدم که برعکس این خواستم من به شدت حسادتم فعال میشه موقعی که موقعیت و دستاوردهای دخترهای اطرافم رو میبینم/معمولا دلیل حسادتمم برای کسایی بیشتر صدق میکنه که تو اون جایگاهی که من دوستش دارم به موفقیت رسیدن و اگر کلا جایگاهشون به من مربوط نباشه حسادت در من فعال نمیشه/حتی کشف هم کردم که ریشه عمیق این باور به خاطر مقایسه شدنم توسط خانوادم با افراد فامیل بوده و حتی همین الان هم ادامه داره/و خانوادم با این باور مقایسه میکردن که 1)اگه بقیه موفق بشن و تو نشی دیگه جایگاهی برای تو نمیمونه و موفقیت ها محدودن و باور سمی که 2)تو اگه موفق نمیشی به دلیل اینکه تو کافی نیستی و دیگران از تو بهترن
ممنونم که برای خوندن دیدگاه من وقت گذاشتین :)
سلام استاد جان
برای جواب ب این سوال، باید بگم اولین احساسی که بعد از شنیدن موفقیت «هر شخصی» بشنوم مسلما «حسادته». با اینکه حسادت از خصوصیات بارز من نیست، و یا شاید هم من برای اینکه آدم خوبی باشم از نظر دیگران، روی این احساسم نقاب کشیدم، اما خوب میدونم اولین حسی ک میاد سراغم حسادته.
و بعد عمیقأ بفکر میرم و در دام مقایسه زندگی خودم با اون شخص میفتم. و خیلی هم حسرت میخورم. و در مواردی خیلی خوشبینانه، فکری ک میاد سراغم میگم ببین خدا چ نگاهی بهش کرد از فرش رسید ب عرش ….
و حس اینکه خدا اون را بیشتر دوست داشته،
حس سرخوردگی، شکست…. و اینکه من تو دام زندگی یکنواخت گیر افتادم و باید حالا حالا ها ب همین زندگی تکراریم ادامه بدم بدون هیچ امید و انگیزه ای ……
سلام بر استاد عزیزم و مریم جان
اول از همه خیلی قشنگ این فایل زمانی اپلود شده اونم ب صورت رایگان که من دقیقا دارم در همین زمینه روی خودم کار میکنم و اول از همه خدا رو سپاس میگم بخاطر این فایل و شما ک دستی از دستای خدا هستی برای من ، دوم برای پاسخ ب سوال اول، اگ این سوال دو روز پیش از من پرسیده میشد در پاسخ میگفتم احساس حسادت میکنم کمی و یا نهایت حس اینک من چرا نمیتونم و …. ولی من نگرش م در این مورد تغیییر کرده و واقعاا تغییر دیدگاه من از یدفعه اتفاق افتاد مثل یک الهام قلبی مثل ی معجزه درونی و اینقدر احساس خوبی بود ک نمیتونم توصیفش کنم ، من تصمیم گرفتم ذهنم رو کنترل کنم اساسی و تمرکز م رو افزایش بدم و بعد مینوشتم و مینوشتم و بعد از دو هفته تقریبا این اتفاق برام افتاد و الان از دیدن موفقیت و ثروتمند بودن افراد و داشتن نعمتاشون واقعا خوشحال میشمممم وازته قلبم وبا تمام وجودم حس خوبی دارم و اولین چیزی ک میاد ب ذهنم اینه ک میگ اوکی من هم دوست دارم تجربه ش کنم اوکی من هم میخام این رو پس من هم میتونم ، و بهم بینهایت انگیزه میده و بهم حس خوبی میده و یه چیزی میخاستم بگم درباره این حس چون من کلمات رو تغییردادم ، کلمات انرژی دارند من از کلمه میخام بدستش بیارم استفاده نمیکنم دیگ چون بدست اوردن تو ناخوداگاه و باور من کلمه ای ک سختی داره و سختی پشتش هست من دیگ اینرو بکار نمیبرم ، و یا بخرم، خریدن هم کمی سخته تو باور من ، من کلمه ای بنام تجربه ش کنم گذاشتم و چقدر دیدگاه من تغییر کرد دیگ احساس کمبود فرواونی نمیکنم ، دیگ احساس رهاییییی مطلق دارم چون میدانم هیچ چیز متعلق ب من نیست و من رها کردم خودم رو ورها هستم و وجود من تو این دنیا یعنی تجربه کردن خواسته هام
و میخام تجربه کنم ، دیگ عجله ای هم نیست ، دیگ ارامش محض
ولی من از درون به احساسی رسیدم ک واقعا رها هستم از همه چی و همه چی
و چقدر حس خوبیه و چقدر عالیه
الان میفهمم قانون رهایی یعنی چی
الان میفهممم و خداروشکر ک هر روز من رو اگاهترمیکنه نسبت ب انسان بودنم و قوانین
و اون لحظه ک رهایی اومد لیاقت هم همراهش اومد برام ، اینک من همینکه ب این دنیا اومدم یعنی لایق هستم لایق تجربه کردن تمام نعمتهای ک برای من خدا گذاشته و من مسخر کردم برای شما زمین و اسمان و انچه در ان است را ، اره من لیاقت رو و خاص بودنم رو احساس میکنم ، ارزشمند بودنم رو هم احساس میکنم و اینک من رها هستم و ازاد ک تجربه کنم انچه میخاهم ،
اونوقت دیگ مقایسه هم نمیکنی ، و فقط تحسین میکنی و تحسین میکنی وای خدای من کاش میشد ویس میذاشتم و این هیجان و صدام رو میشنیدید ک چ ذوقی دارم از این اگاهی زیبا
من اینجام تو این دنیا که تجربه کنم و لذت ببرم از تمام نعمتهای خدا و هیچ چیز متعلق ب من نیس ، ن ماشینم ن شغلم ن جسمم حتی ، من فرای اینا هستم و زمانش هم ک برسه میرم
من فقط با تمرکز روی زیبایی ها و تمرکز روی خودم تونستم ب این اگاهی برسم ، با دیدن زندگی در بهشت، با قدم اول از دوازده قدم ، و با توجه ب زیبایی ها و شکر گذاری واقعی درمورد انچه ک دارم ، و تمرین زیبای ستاره قطبی ، این تمرین باور و ایمان ب خدا رو تغییر میده و زیاد میکنه باور ب خودمون و توانااییامون ، خدایاااا شکرت شکرتتتتتتت
اگر یک فردی از نزدیکان ما به موفقیت برسه چه احساسی پیدا میکنی؟
بنام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم امیدوارم مثل همیشه سالم و تندرست باشی
خداروشکر بابت این فایل زیبا
من قبلا واقعا هر یک از نزدیکانم به یک موفقیتی دست پیدا میکرد خب حسادت میکردم
مثلا اون موفقیت میتونه یه کاری باشه که بهتر از من تونسته انجام بده
قبلا هر انجام کاری رو که دوستام حتا اعضای خانواد ام خوب انجام میدادن من ناراحت میشدم که چرا اون چرا من نه
حتا کاری که به ساده ترین وجهش رو خوب انجام میداد حالم بد میشد واقعا،
ولی الان نه من الگو میگیرم از افرادی که میتونن بهتر از من عمل کنن،
تو دوره کشف قوانین یکی از جلسات عنوانش این بود که کار ها رو ساده بگیرید و پیش خودتون بگید که ساده و راحت میتونه اتفاق بیوفته
قبلا هر کی اگه یه کاری رو ساده تر از من میتونست انجام بده ،زورم میومد، الان من نه اینکه ناراحت نمیشم برعکس خیلی هم خوشحال میشم پیش خودم میگم که ببین این فرد این کارو خیلی خوب تونست ساده تر و راحت تر انجام بده و پیش خودم میگفت دیدی این تونست منم میتونم و این الگو ها رو که میدیدم هی به خودم یادآوری میکردم تا باورهام قوی بشن و بگم که میشود،
مثلا ، من یه پسر دایی دارم این آدم سیگار میزد و منم سیگاری بودم
پسر داییم عبدالوهاب صمیم، یک آدم بسیار خوب و موفق هست که اتفاقاََ تو همین سایت هم هست، یه شبی این آدم بهم زنگ زد و احوال پرسی کردیم و اینااا بعد از من سوال کرد که تو هم تو سایت استاد عباس منش هستی من هم گفتم که آره هستم و اینا بعد یه زره حرف زدیم بعد من از این آدم میخواستم موفقیت هاشو از دهنش بکشم بیرون حالا از این سوال شروع کردم که آقای صمیم، سیگار تو ترک کردی یا نه و اون گفت که آره و من واقعا خوشحال شدم
یعنی من فکرشو نمیکردم که این آدم بتونه سیگار شو ترک کنه که چندین ساله داره میزنه
بعد گفتم که واو چطوری؟ گفت که آره آسون بود و اینا
بعد اینجا من خیلی خوب فهمیدم که اون چقدر خوب هواسش به قوانین هست و خیلی خوب فهمیدم که چقدر خوب باور هاش تغییر کرده
گفتم به منم بگو حالا قبلش بهش گفته بودم که آره منم میخاستم ترک کنم و سعی خودم کردم و هی مثلا وسوسه ها میمومد و حالم بد میشد و این حرفا به دلیل باور های قبلیم خب من تا حالا الگو ندیده بودم از نزدیکانم که بتونه مثلا حتا سیگار شو ترک کنه و من هی میرفتم تویه حاشیه و اون خیلی خوب بهم توضح داد که آره مثلا ما نباید یه چیزی رو تویه ذهن مون بت کنیم، که میگفت اینا همش حاشیه هست و این چیزا خلاصه من واقعا از حرف زدن با این لذت بردم و خیلی خوب متوجه شدم که چقدر خوب هواسش به کانون توجه اش است
بعد گوشی قط کردم و پیش خودم فکر کردم که بیبین این آدم چندین ساله که بیشتر از من سیگار میزنه ولی این تونست چرا تو نمیتونی به محض اینکه من این الگو رو دیدم خدا شاهده که ازون روز تا الان یک نخ سیگار هم نکشیدم گفتم بابا اون که تونست تو هم باید بتونی، و من خیلی خوب از پسر داییم یاد گرفتم که نباید چیزی رو بت کنم تو زندگیم،
بعد من یه داداش هم دارم اسمش علی هست
این آدم خیلی یک آدم باهوش و با عزت نفس هست
از من بزرگ تر هست و تو این سایت هم هست و همون داداشم منو به این سایت آشنا کرد،
من قبلا تو این فضا ها نبودم از قوانین سر در نمیاوردم و هر چرت و پرتی که از دهنم میمومد بیرون با هر کسی میگفتم و قبلا اصلا ما خیلی زیاد با هم حرف هم نمیزدیم ، تا اینکه من با این سایت آشنا شدم و من هر چه بیشتر با قوانین آشنا و هماهنگ تر میشدم ارتباط من با هر کسی عالی تر و خصوصاََ با داداش گلم علی خیلی بهتر شد و هم فرکانس تر میشدیم
قبلا من به این داداشم حالا اگه زنگ میزدیم یا از نزدیک حرف میزدیم خب من که حال نمیکردم و خوب میدونم اونم حال نمیکرد بدلیل دیدگاه هامون
ما روابط مون با هم خیلی خوب شد قبلا اصلا رابطه خوب با داداشم نداشتم ولی حالا خدارو شکر عالی است
حالا وقتی این ادم بهم زنگ میزنه یا من بهش زنگ میزنم واقعا خیلی با هم کیف میکنیم خیلی خوب تمرکزش رویه کاراش هست خیلی خوب تشویقم میکنه قبلا چون من با داداشم هم مدار نبودم تشویق کردن شو یه چیز حاشیه میدنستم ولی الان خداروشکر نه
وقتی با این آدم من هم کلام میشم خیلی حس خوبی بهم دست میده از درستی ها میگه از موفقیت میگه و ایناا و من با هر کی که هم کلام میشم سعی میکنم ازش چیز یاد بگیرم
و اون میگفت و من گوش میکردم و یاد میگرفتم
خلاصه خیلی ارتباط خوبی دارم نه تنها با داداشم بلکه با همگی، و یکی از چیزای که از داداشم یاد گرفتم این بوده که همیشه بخندم شاد باشم اون همیشه دهنش باز هست به خنده
یکی دگه از چیزای که لذت بردم و الگو گرفتم این بوده که داداشم از تنهایی خیلی لذت میبره
خیلی دوستای زیاد داره ولی ترجی میده که تنها باشه
تنها کار میکنه تنها غذا درست میکنه و …..
و حالا من یجوری شدم که چشمام دنبال چیزای مثبت هست، من قبلا هر کی از موفقیت یکی حرف میزد من بدم میومد خصوصا مادرم وقتی نصیحتم میکرد به من میگفت فلانی فلان کارو انجام داده و این حرفا من بدم میومد ولی الان من دنبال افرادی میگردم که دارن موفق عمل میکنن و بشه ازشون چیز یاد گرفت(:
و دگه اینکه من از حرفای بقیه هم خیلی درس میگیرم چه مثبت باشه چه منفی
اینکه کی ، کجا ، چی حرفو زد، اگه یکی، یکی دیگه رو قضاوت کنه و اون یکی هم حسابی برانگیخته بشه و یا عصبی بشه، ذهنم سریع میاد بهم یاد آوری میکنه که ببین میثم قضاوت کردن این قسمت از رفتار بد آدم هارو بروز میده سعی کن قضاوت نکنی،
اینکه یکی دروغ بگه و بعدا اون فرد متوجه بشه که این بهش دروغ گفته و اون فرد هم رابطه شو مثلا کات بکنه یا از دستش عصبی بشه و من سریع به خودم میگم که ببین این دروغ گفتن باعث میشه که رابطه ها از هم بپاشه،و…..
و از فایلها :من از فایل های رایگان اگه واقعتش رو بگم من خیلی بیشتر از دوره ها چیز یاد گرفتم مطالب آموختم
واقعا هر یکی از فایل های شما بی نظیر هست استاد
:)
سلام دوست عزیز.
نکته مهم صحبت های شماکه منو حسابی به فکر فروبرد ودر دفترم نوشتم که روش کارکنم اینکه
در ذهنمون چیزی بت نکنیم.کادهارو پیش خودمونوساده بگیریم و بگیم راحتر واسون ترم میشه
چون من باید باور کنم قدرت خودمو که خدای قدرتمندم بهم داده
خودمو از هر تضاد ومسائل بزرگتر ببینم .
و چقدر این سختی کشیدن و رنج کشیدن برای من مقدسه .چقدر پاشنه آشیل منه و چقدر دوست دارم بتونم براحتی بایه بشکن به قول استاد نعمت هارو دریافت کنم .
سپاس از نوشته شما
سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان عزیز
سوال قسمت اول اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود
یا شما را به احساس حسادت و ناتوانی می رساند؟
در شغل خودم املاک مثال بزنم اگر در دفتر ما یک نفر قرارداد خوبی بنویسه و کمیسیون خیلی خوبی هم بگیره در ظاهر که خوشحال می شوم بهش تبریک میگم ولی اگر بخوام یه خورده به درون خودم نگاه کنم حس حسادت دارم که چرا من نمیتونم قرارداد خوب بنویسم کمیسیون خوب بگیرم حالم بد میشه احساس بدی دارم یا حتی اگر قرارداد یکی از همکارا داشته باشه و منجر به نوشتن هم نشه بازم احساس ناامیدی و بی انگیزگی میگیرم که چرا برای من اینطور مشتری ها نیستن و جلسه نمیذارم سعی می کنم که آگاهانه به خودم بگم نباید خودم رو مقایسه کنم به افراد دیگه هرکس در مدار خودش هست من هم میتونم قرارداد خوب داشته باشم و انگیزه بدم به خودم ولی ته ته دلم باز این احساس حسادت هستش.
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
موفقیت هایی که دوستای من کسب کردن اینکه یکی از دوستای نزدیکم یک ماشین مدل بالا خیلی عالی خرید دومی این بود که یکی دو نفر از بچه های دفتر قراردادهای خیلی خوبی نوشتن کمیسیون های واقعا خوبی گرفتن به صورت نقدی یعنی بعد از اینکه قرارداد انجام شد کمیسیون نقدی دریافت کردن چند بار این اتفاق افتاد.
این دو مورد بود که بچه ها موفقیت های خیلی خوبی کسب کردن میخوام در مورد اینها صحبت کنم.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
در مقابل خریدن ماشین یکی از دوستای نزدیک احساس حسودی داشتم اینکه ماشین خوبی خریده و من نتونستم هنوز موتور خودم رو عوض کنم احساس بی عرضگی چقدر بقیه خوب پول در میارن ولی من نمیتونم این کار را انجام بدم به خوبی اونا
بازهم در مقابل نوشتن قراردادهای همکارای دفتر اینکه کمیسیون خیلی خوبی گرفتن احساس حسودی داشتم اینکه قرارداد پشت قرارداد
می نوشتن کمیسیون خوب گرفتن ولی من هر روز ناامیدتر می شدم هر روز بی انگیزه تر می شدم از اینکه چرا مشتری ندارم چرا قرارداد نمیتونم بنویسم اینکه با خودم می گفتم چرا مدیر دفتر همش با همکارهای دیگه میره بازدید با همدیگه فایلها رو نشون میدن و همش روی مدیر دفتر حساب باز کرده بودم و اصلا خدای خودم رو فراموش کرده بودم
به خودم اومدم و گفتم بابا جان مدیردفتر کیه به خدای خودت ایمان توکل داشته باش و نتیجه این بود که سه ماه بدون هیچگونه قراردادی درآمد نداشتن احساس بد حال بد بی انگیزه بودم و به خودم اومدم که این مسیر آخر من رو به نابودی می کشونه و سعی کردم توجه خودم رو بردارم از روی این موضوع و فقط تمرکز کنم روی توانایی خودم و توکل داشته باشم به خدای خودم کاری به بقیه نداشته باشم آگاهانه دارم تلاش می کنم ولی بازم این حس هست که انشالله دارم تمام تلاش خودم رو برای بهبود این باور و تغییر آن انجام میدم
به خودم گفتم مدیر دفتر کیه که تو چشم امیدت به اونه که اون یه کاری برای تو انجام بده
مدیر دفتر مشتری برات پیدا کنه قرارداد برات بنویسه و به کلی خدای خودم رو فراموش کرده بودم چسبیده بودم به اینکه مدیر دفتر توجه کنه به من و همش با همکارای دیگه قرارداد می نوشتن و داشتن شرک می ورزیدم به خدای خودم
مرحله سوم :
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
برای اینکه به خودباوری برسم و انگیزه ای باشد برای اینکه حرکت کنم دست از حسادت و بی انگیزگی بردارم اینکه اول به هیچ عنوان خودم با بقیه مقایسه نکنم هر کسی در هر جا هست در جایگاه درست خودش هست اگر دوستم ماشین خریده یا کمیسیون خوبی گرفته جایگاه درستی هست توانایی خودم رو به یاد بیارم سعی کنم توانایی خودم رو بهبود ببخشم در کار خودم املاک حرفه ای بشم تخصص خودم رو بالا ببرم آگاهانه سعی کنم توجه کنم به نکات مثبت و نعمت هایی که دارم اینکه من باید حاشیه هایی که دارم را کمتر کنم بیشتر تمرکز روی کار خودم داشته باشم چون هرچقدر که دارم فکر می کنم به این می رسم که تمرکز روی کار خودم نداشتم و بیشتر به عوامل دیگه که باعث حواس پرتی من شدن توجه می کردم
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
درس هایی که میتونم بگیرم اینکه بیشتر توانایی خودم رو باور داشته باشم احساس ارزشمندی کنم خودمو به هیچ عنوان با بقیه مقایسه نکنم تو کار خودم حرفه ای بشم آموزش ببینم مهارت خودم رو بالا ببرم حس حسادت رو کمتر کنم و بیشتر به نعمت هایی که دارن توجه کنم و تحسین کنم موفقیت دیگران به صورت آگاهانه و از همه مهمتر اینکه روی کار خودم روی کاری که انجام میدم تمرکز بالایی داشته باشم عوامل حواس پرتی را کنار بذارم و با تمرکز بالا پیگیر کارهای خودم باشم
در پناه الله شاد سالم ثروتمند و سلامت باشید.
به نام خدا
سلام به استاد عزیزتر از جانم
بسیار ممنونم به خاطر این فایل فوق العادتون دمتون گرم اساد عزیز
واقعا این فایل ارزش میلیاردها میلیارد پول راداره فایلهای دانلودی شما به نظر من هیچ فرقی با محصولاتتون نداره دمتون گرم استاد گرامی
من میخوام در جواب این سوال که اگر یکی از نزدیکانم به موفقیتی برسند احساس من چگونه خواهد بود
من باید بگم واقعا احساس خوبی خواهم داشت خدا شکر حس حسادت در من خیلیییی ضعیف شده قبلا این گونه نبودم ولی از زمانی که قانونو شناختم خیلی فرق کردم هم از نظر احساسی هم از نطر کنترل ذهن
احساس میکنم خیلی خوشحال میشوم و اورا تحسین خواهم کرد چون میدانم که قانون بدون تغییر خداوند اتفاقات خوبی را برای من هم رقم میزند
این درک من از این سوال بود ممنونم استاد عزیزم
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز ، مریم خانم شایسته عزیز و تمامی دوستان گل سایت عباسمنش! من ایلیاد هستم اینم تمرین این جلسمه:
افرادی که در چشم من به موفقیت رسیدند و احساسی که من نسبت به اونها دارم! و مسیر هایی که به من کمک می کنند!
1_شاید بهترین فرد به عنوان نفر اول پدرم باشه که خب از نظر مالی به جایگاه خیلی خوبی در زندگیش رسیده و دلیل اینکه پدرم را مطرح میکنم اینه که خب از او جدا هستم و او روی این قوانینی که ما در سایت استاد به این شکل داریم کار میکنم، کار نمیکنه ولی خب به اون موفقیت تو زندگیش رسیده! و خب احساس من در این مورد یک حالت متعجب خوشحال هست، که پدر من به این شکل آگاهانه که من دارم روی خودم کار میکنم، روی خودش کار نکرده ولی بازهم به این جایگاه خوب رسیده! خب خیلی برای من این احساس هست که اگر یک فرد ناآگاهانه به یک همچین جایگاهی رسیده، خب من بسیار انگیزه میگیرم که من آگاهانه به کجا ها میتوانم برسم! و خب از خودشم پرسیدم و اتفاقا چون بهش نزدیک بودم، بررسیش هم کرده بودم و به یکی از بزرگترین و جالب ترین نکته هایی که رسیده بودم، اینه که پدرم عاشق شغلشه و واقعا از انجامش لذت میبره!
2_در جایگاه دوم دو تا از دوستانم هستند که در همین امسال که من لپتاپ گرفتم، آنها هم گرفتند، ولی برای آنها چندین لول بالاتر از مال من بود( هرچند برای من کیبورد رسمی فارسی داره )، خلاصه که من لپتاپم رو زودتر گرفتم به لطف خدا ولی خب بعد مال این دوستانم رو دیدم و اون زمان شاید یه احساس مقایسه کردن و ناراحتی میکردم ولی خب به لطف استفاده از دوره “احساس لیاقت” احساس الانم اینه که ببین حتی این دوست هاتم چقدر واقعا تو این مورد احساس ارزشمندی بالاتری داشتند، چون زمانی که من لپتاپم رو گرفتم، برام خیلی خفن و لول بالا بود و شاید اونقدر احساس ارزشمندی درونی نداشتم ولی به خواستم رسیدم، بزرگتر شدم و چشم هامم بزرگتر شدند!
3_نفر بعدی برادر بزرگ وسطیم هست(دوتا برادر بزرگتر دارم) که شرایط در یکسری از موارد مالی به طرز خارق العاده ای براش رقم میخوره و حالا بماند که تقریبا ما سه تا در این مورد شرایطی یکسان داریم ولی او بیشترین بهره که نه، چندین برابر بهره میبرد و برای خودم هم خیلی جالبه که برادم، با اینکه اصلا روی باوراش و موارد این چنینی کار نمیکنه ولی در این مورد باورها واحساس ارزشمندی خارق العاده ای داره، به طرزی که برای سفر دوبی اوکی شد که برای من و بزرگترین داداشم نشد! و خب اینها همه از این که خودش رو لایق میدونه و به خودش سخت نمیگیره بوجود میاد که شاید در ظاهر هم اصلا همچین چیزی برداشت نشه به این شکل ولی از درون، این واقعیت کار هست!
این سه مورد خیلی جلوی چشمم بودن و برام مهم بودن و خیلی بهم کمک کردند، سپاس استاد و خدا و روز و شبتان خوش!
به نام رب العالمین
سلام به استاد عزیزم و خانواده عباسمنش
سوال: اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد دارید؟
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟ یا شما را به احساس حسادت و ناتوانی می رساند؟
چند وقتیه که دوباره دارم روی قسمت اول احساس لیاقت کار می کنم و رنج و لذت بسیاری برای خودم در احساس مقایسه کردن ایجاد کردم. اگر قبل از این دوره بود توی این مورد خیلی مشکل داشتم و خیلی خودم و مقایسه می کردم و به احساس ناتوانی و بی عرضگی می رسیدم. اما الان وقتی یه موفقیت می بینم واقعا به احساس توانستن و احساس اینکه برای منم میشه و جدیدا هم این احساس رو دارم که خدا با قرار دادن اون شخص سر راهم و نشون دادن موفقیتش به من داره من رو هدایت می کنه تا باورهام تقویت بشه و ببینم اون فرد چه اعمالی رو انجام داده تا الگو بگیرم و ذهنم بدون مقاومت قبول کنه و پیشرفت کنه.
جالبه قبل از اینکه فایل صوتی رو پلی کنم و در حال دانلود بود سوال رو خوندم و وقتی سوال رو دیدم متحیر شدم. چون موضوعات سوال دقیقا شب قبل برام پیش اومده بود.
دیروز همسرم جایی مهمونی بود و حرف این بود که هرکی چقدر پس اندازه داره و هرکی مبلغ بالایی رو گفت و چند نفرم توی اون جمع بودن که گفتن اینا که پول نیست اصلا و این حرفا. شب که همسرم اومد خونه این موضوع رو برای من هم تعریف کرد. از اونجایی که کاملا این توی ذهنمون نهادینه شده بود که مقایسه آدم رو ناسپاس میکنه و ناسپاسی همینی که داریم هم ازمون میگیره در اون لحظه اصلا مقایسه نکردم و راجه به این صحبت کردیم که خب اگر برای فلانی و فلانی که کلا نه کار می کنن و نه هیچی میشه که این همه پول داشته باشن برای ما هم که این همه ساله داریم کار می کنیم و الانم کارهای مورد علاقه مون رو داریم می کنیم و اینقدر روی لیاقتمون کار می کنیم صد در صد میشه و باید روی لیاقتمون همینطور کار کنیم تا احساس لیاقتمون بی قید و شرط شه. و واقعا با احساس اینکه دمش گرم برای من هم میشه گرفتم خوابیدم.
صبح وقتی بیدار شدم و داشتم ستاره قطبی می نوشتم و سپاسگزاری می کردم برای آدم های زندگیم یهو شیطان وجودم شروع کرد به صحبت کردن باهام که آره حالا که فلانی ها تونستن بدون اینکه هیچ کاری کنن و این همه پول داشته باشن و از تو بالاترن تو می تونی اسم اونها رو هم بنویسی؟!!!!!!!!
به حدی این جمله رو کریه شنیدم که انگار شیطان رو دیدم و همون لحظه خیلی با آرامش موندم فکر کردم که اصلا چی شد من این رو شنیدم.
از اونجایی که واقعا حس بدی نداشتم راجع به موفقیتشون و شب قبل فقط احساس توانایی گرفته بودم در جا گفتم خدایا صدهزار مرتبه شکرت فلانی کاری نمی کنه و اونیکی هم کاری نمی کنه و تو به هرکدوم اینقدر نعمت و پس انداز دادی و این یعنی احساس لیاقت بی قید و شرط کار می کنه و لازم نیست سختی بکشم. ممنونم که این الگوها رو به من نشون دادی و چنان با خوشحالی براشون سپاسگزاری کردم و دعای خیر کردم و دعای خیرم رو نوشتم و از هدایت خدا خوشحال بودم و هیجان زده همسرم رو بیدار کردم و براش موضوع رو تعریف کردم. اون هم گفت آرخ فلانی اینجوری واسه پس اندازش هدف گذاری می کنه و بعد با شوق و ذوق به همه میگه و اصلا از غیب براش میرسه و همیشه تا به یه هدف میرسه هدف بعدی و همینجوری میره بالاتر.
این صحبتا رو کردیم و به این نتیجه رسیدیم که خب وقتی احساس لیاقت بی قید و شرط رو داشته باشیم و هدف بذاریم و اینقدر شوق و انگیزه و عمل خب معلومه برای ما هم میشه و بعد چقدر خوشحال بودیم از این تغییر زاویه دید که وقتی احساس مقایسه نداشتیم تونستیم هدایت رو ببینیم و الگویی که خدا فرستاده بود به چشممون اومد. بعدش هم نعمت ها و آرزوهایی که خلق کرده بودیم مثل زندگی مشترکمون، صفر کردن 130 میلیون تومن وامهامون، خونه خریدن و تاسیس گالری و آموزشگاه و سفر خارجی رفتن و هیکل های فوق العاده و کلی آرزوهای دیگه رو به یاد خودمون آوردیم و واقعا دیدیم با خلق این همه از آرزوهامون الان دیگه خلق این آرزوها که کاری نداره برامون و واقعا دیدن موفقیت یه عدهی دیگه چنان شور و شوق و انگیزه به ما داد که واقعا خیلی مصمم تر از قبل داریم توی مسیر خودمون پیش میریم.
قدیما با همین موضوع در مورد افراد دیگه ای پیش اومده بود که به هم ریخته بودم و همیشه به احساس ناتوانی و بی عرضگی می رسیدم. اما به لطف دوره احساس لیاقت الان دیگه فقط به احساس هدایت و حس خوب و شور و شوق و انگیزه میرسم.
دقیقا وقتی تمرین این جلسه رو دادین متوجه شدم که این موضوعی که برام پیش اومد همین تمرین رو به صورت عملی انجام دادم و از دیدن موفقیت یه نفر دیگه به این نتیجه رسیدم که اون تونسته منم می تونم برسم. و به موضوع از یه زاویه دیگه نگاه کردم.
اونجایی که گفتین به چه احساسی میرسین از دیدن موفقیت دیگران. قدیم که حالم خراب میشد به این نتیجه میرسیدم که «من به اندازه کافی خوب نیستم وگرنه منم رسیده بودم» و همه عزت نفس و ارزشمندیم از بین میرفت اما الان به لطف دوره احساس لیاقت و رنج و لذت های توی ذهنم واقعا هدایت میبینم در هر موفقیتی و به راهم و هدایت خدا مطمئن تر میشم.
واقعا سپاسگزارم استاد عزیزم برای ارزش آفرینی های بی نظیرتون با دوره های فوق العاده و تک تک فایل هایی که گذاشتید.