ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 28

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزانه بابایی گفته:
    مدت عضویت: 659 روز

    سلام استاد عزیزم و همه دوستان ک کامنتاشون خیلیییی بینظیر هس و خیلی تاپیر گذار

    قبل تر ها است همیشه از استاد تو فایلها میشنیدم تاکید داشتن کامنت هارو مطالعه کنین خیلی بهتون کمک میکنه من یه مقداری مطالعه میکردم همونموقع تاثیرگزاریشو روی ذهنم حس کردم.فوق العادن مخصوصا داستانهاو الگوههای موفقیت در خانواده صمیمی عباسمنش ک من تا کل کامتارو نخونم نمیتونم بیخیالشون بشم.عین یه کتاب داستان با کلی تجربه نوشته شده واقعا خیلی جنسشون خوب و فرکانسش طوریه من همون لحظه از موفقیت و دستاوردای دوستان اشک میریزم خیلی بمن کمک کردن همین تجربه ها و تمرین هایی ک دوستان انجام میدن.

    من سوال رو کامنت نمیکنم فقط جواب تمرین هارو تا جایی ک حضور ذهن دارم یادداشت میکنم.

    من تا قبل اشنایی با استاد خوب در مقابل چالش ها خیلی واکنش بد نشون میدادم و از کوره در میرفتم ولی بعد اشنایی با استاد جان خیلی میتونم کنترل ذهن انجام بدم و تنها چیزی ک اون لحظه به ذهنم میرسه ارامش خودم رو حفظ کنم البته فورا این اتفاق نمی افته نجوای شیطان هس به همراه اینکه من دارم تمرکز میکنم اولین مرحله بها ندادن و انرژی ندادن ب اون چالش هس.

    کمی ک اروم شدم میگم خوب این داستانی ک برام پیش امده حتما درسی برای من داره پس فعلا سعی میکنم بزارمش کنا تا سر فرصت فکر کنم چ راه حلی براش میتونم پیدا کنم

    البته از باز گو کردن اون اتفاق پیش دیگران کلا خودداری میکنم چون میدونم کاری از کسی بر نمیاد جز اینکه دوتا حرف از رو نادونی بزنن و قضیه برای من ریشه دار بشه.شاید باورتون نشه همین بها ندادن و اعراض کردن از اون چالش تقربا 70 درصد ب خودی خود حل شده یعنی جوری از سر راهم میرن کنار انگاری اصلا وجود نداشتن.چالش های بزرگتر ب زمان بیشتری احتیاج دارن ولی کلا اولین قدم من حفظ کردن ارامشم هس و خدارو شکر جدیدا مهارت خوبی پیدا کردم.

    یه داستانی همین الان ب ذهنم رسید بنظرم مربوط میشه ب همین تمرین

    چند سال پیش من بر اثر سانحه ایی پام دچار نقض شد پ مجبور بودم تو خونه استراحت داشته باشم چون جایی مشغول ب کار بودم و اون اتفاق افتاد قرار شد کارفرما تمام هزینه این اتفاق رو پرداخت کنه یه جورایی هم هوامو داشته باشه.زمان میگذشت و هم در پی درمان و مشکلی نداشتیم جز بیکاری همسرم چون مجبور میشد گاهگداری کارشو ول کنه بیاد ب کارای من کارای بیمارستان رسیدگی کنه چون کارش تق و لق شده بود حقوقشم سرو ته نداشت ما اینجا از نظر مالی اذیت شدیم.و کارفرمای ما هم راضی نبود بمن حقوق بده این مدت بیکار شدنم و فقط میگفت هزینه درمان.همسرم گف تو پات دیگه پا نمیشه کلا ناقص شد میخوای قانع بشی به درمان منم گفتم اره پام خوب شه کافیه.همسر منم تحت تاثیر حرفای مردم هر روز میومد میگف بیا شکایت کنیم دیه پاتو بگیریم منم گفتم نه من اینکارو نمیکنم بهر حال اتفاق بود ولی اون کلا پیگیر بود.بعد یه چندباری هم من ب کارفرمام گفتم من بیکار شدم چون بیمه نبودیم و اون قسمتی ک سانحه اتفاق افتاد کلا غیر قانونی بود.زمان میگذشت ما تو فشار مالی قسط و اجاره هم داشتیم ولی این کار فرمای ما اصلا سر کیسه رو شل نمیکرد حداقل کمکی بما بکنه.گذشت و گذشت دیگه شوهرم مصمم شد شکایت کنه و منم گفتم هر کاری میخوای انجام بده واقعا دیگه اینهنه اصرار کلافم کرده بود.ما شکایت کردیم ی وکیل گرفتیم و پرونده تو جریان افتاد من کلا زیاد پیگیر نبودم همسرم صبحا از کارش میزد دنبال کار دا گاهو پاسگاه من همچنان ریلکس چون روی اون پولی کلا هیچ حسابی با نمیکردم.همسرم هر روز میومد میگفت کلی پول میگیرم ازین حرفا بقول معروف ذوق داشت.دیگه خیلی گرم شده بود تو دل تابستون خونمون گرم ما کولر هم نداشتیم پای منم باند و گاز اینا داشت خیلی اذیت میشدم روزا پی هم میگذشت رسید به روزی ما دادگاه داشتیم و من روبرو شدم با کارفرمایی ک کلا رابطه ی خوبی داشتیم تو فروشگاه خیلی صمیمی بودیم یجورایی نتونستم سرمو بلند کنم.جلسه دادگاه تموم شد ما امدیم خونه دیدم وکیل زنگ زده بمن میگه تو ب کارفرما امضا دادی ک هیچ شکایتی نداری؟؟گفتم من!ن بابا اصلا همچین برگه ایی بمن نداد.و گفت متاسفانه از شما امضا داره و پرونده مخطومه اعلام میشه من موندم و ی دنیا غم گفتم چی امکان نداره چطور ممکنه،قطع کردیم و من اشکام جاری شد گفتم خدایا اخه چرا چیشد نیم ساعتی از پنجره اتاقم رو ب اسمون گفتم درسته شاید امروز هوا ابریه از نظر من ولی میدونم یه روزی خورشیدم طلوع میکنه.بلند شوم و بساط غم رو جم کردم گفتم اتفاقیه ک پیش امده من الان کاری از م برنمیاد.حالا اون زمان اعتقادم عین الان نبود نماز میخوندم صحبت میکردم ولی کلا قلبم باز نشده بود اونم فکر کنم بخاطر ترس جهنم اینا بود میخوندم.

    من کلا راجبش دیگه صحبت نکردم حتی باهمسرم بمن میگفت چقد تو بی عار هستی گفتم بنظرت چکاری ازم ساختست.حالا اون کارفرمای ما نگو برگه ایی رو اورده بود موقعی ک بیمارستان بودم بمن گفتم این مال بیمه هس ب دروغ امضا کردم البته فکرشو نمیکردم همچین کاری با من بکنه چون خیلی دم از خدا و نمیدونم ائمه اینا میزد.بهر حال اشتباه منم بود هر چقد اعتماد باشه باید اول میخونمدمش

    این قضیه گذشت ومن فردای اون با ریلکسی کامل رفتم خونه دخترخالم صحبت باز شد گفت چیکار کردی گفتم هیچی طرف نامردی کرد امضا گرفت بعدش قههههه خندیدم واقعا بیخیالش شده بودم.گفتن چیییییی گفتم ارهههه بیشنر تعجبشون از خنده های من و شادی من بود نمیدونم چطوری انقدر راحت کنار امدم در صورتی ک نصف پول وکیل رو داده بود بهر مشکلات مالی ما هم همچنان سرجاش بود.فردای همون روز بعد روزی ک خونه دخترخاله بود از یه شماره ناشناس زنگ زدن گفتن خانم بابایی گفتم بله.شما راجب پرونده سانحه رضایت دادید گفتم نه گفت ما هم تعجب کردیم چطور ممکنه پرونده ب این سنگینی و اتفاق ب این بدی پای شما کلا درب و داغون شد بدون اینکه مبلغی دریافت کنید رضایت دادید.از کلانتری بودن ربطی ب دادگاه و دادسرا نداشت.اصلا نمیدونم چطور شد پیگیر شدن.من فورا زنگ زدم ب وکیلم اونم در جریان نبود بیخبر از همه جا.گفت باشه پس من میرم پیگیر میشمو اینطور شد پرونده بطور معجزه اسایی دوباره ب راه افتاد.دوباره قرارهای دادگاه و دوباره کارفرما اعتراض زد و من همچنان بدون هیچ استرسی برعکس همسرم و اطرافیانم کلا انگار دیگه گفتم اگه این پول مال من باشه خودش میاد.مراحل طی میشد و یروز تو راهرو دادسرا نشسته بودیم مادر همسرمم برای شاهد باید میومد از یه شهر دیگه من همچنان خنده کنان صدام پیچید و همسرم بهم گفت چخبرته ساکت شو دیگه یعنی بیشتر از ریلکس بودنم حرصشون میگرفت.گذشت و خودتون میدوتید دیگه مراحل این دادگاها چطوریه.خلاصه بعد از کلی امدن رفتن پرونده بنام من تموم شد و تقریبا 5 سال پیش 120 میلیون کارفرما جریمه شو.ختم کلام نامه تمام.

    و این بود داستان من و کنترل ذهن و بیخیال بودن و تبل بیخیالی رو زدن کلی پول ک همه مشکلاتم رو یکباره بلعید.

    تجربه ایی بود دوست داشتم ب اشتراک بزارم و این درسی شد و هس برای اینکه تو هر شرایطی باید حالمو خوب نگهه دارم و نزارم طمع و ولع چیزی منو دلخوش کنه.

    بدورد استاد عزیزم ک با گذاشتن این تمارین و فایلها زندگی رو بمن هدیه داد.زندگی از جنس ارامش و کنترل ذهن هنگامی ک شیطان حمله میکنه میخواد عشق الهی رو از من دور کنه.

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      طیبه گفته:
      مدت عضویت: 3593 روز

      سلام فرزانه عزیزم

      ممنون که داستان زندگی تو با جزییات گفتی ، جوری تعریف کردی که انگار من هم کنار شما بودم و حس بی خیالی شما به من هم منتقل شد

      از دید بقیه به خصوص همسرم من آدم بی خیالی هستم ولی در واقعیت ذهنم درگیره مسایل کوچک و بزرگ هست

      ازت یاد گرفتم که مشکلات را به خدای مهربان و بزرگ بسپارم

      یاد گرفتم شاد باشم

      یاد گرفتم ذهنم را کنترل کنم

      یاد گرفتم چالش های زندگی و کاری ام را برای دیگران تعریف نکنم

      فرزانه عزیز خدا نگهدار شما باشه و‌ تن تون سالم باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    مریم روزبهانی گفته:
    مدت عضویت: 811 روز

    باسلام خدمت استاد بزرگوارم وخانم شایسته مهربانم. پاسخ به سوالات قسمت اول:قبل از آشنایی با سایت بسیار بهم میریختم ‌فقط میخواستم فرارکنم فحش به زمین و زمان میدادم گریه میکردم همه اطرافیانم رو مقصر میدونستم با همه جنگ ودعوا داشتم ولی بعد از آشنایی بااستاد عزیزم شاید اولش بهم بریزم امابعد به خدا توکل می‌کنم ( توحید عملی) با خودم خلوت می‌کنم خودمو آروم می‌کنم وشروع به حله چالشم می‌کنم کماکان همین چند ماه قبل من با خواهرزاده ام زندگی میکردم واون از پیش من رفت وخونه خالی از اسباب و اثاثیه شد ومن موندم و خونه خالی و کرایه کامل که باید میدادم با توجه به آموزه های استاد اول توکل به خدا کردم وبدون هیچ نگرانی و آرامش واحساس خوب وار جایی که گمان نمیکردم درمدت کوتاهی وسایل خونه ام فراهم شد خونه پر از وسایل شیک وعالی شدواین چالش فرصتی برای یادگیری پیشرفت و استقلالم شد. پاسخ به مرحله اول3 تا چالش دارم 1- استقلال مالی 2-رسیدن به وزن دلخواهم 3- مهاجرت

    اگر استقلال مالی برسم به آرامش واسایش میرسم دیگه دغدغه چکنم چکنم ندارم ‌حال خوبی دارم راحت مهاجرت می‌کنم و اگر به وزن دلخواهم برسم سلامت میشم وپر از انرژی و مهاجرت کنم با دنیای جدیدی آشنا میشم پیشرفت می‌کنم . بر ترس‌هام غلبه می‌کنم وقتی با شجاعت به درون چالشام برم. توکل من به خدا بااشنایی با سایت بسیار عالی شده و عالی تر می‌شود رمز موفقیتام درحال حاضر اول توکل به خداست. من مهارتهایی که برای این چالشها دارم یاد میگیرم : کارکردن روی خودم روی باورهام روی ترمزام روی احساس لیاقت گام دوم خریدن قانون سلامتی. نعمتهایی که به من داده مشود دراین چالشهااول توکل به خدا شکرگزاری احساس خوب استقلال مالی مستقل شدن اعتما د بنفس احساس لیاقت طبق قانون زندگی کردن . پیشرفت در تمام مراحل زندگیم در روابطم در ثروت سلامتی معنویت. خداروشکر برای اینهمه آگاهی و توانایی که ما شاگردان استاد با عمل به آموزه های استاد بدست میاوریم و یک نکته آیی در آخر بگم که من پیشرفتم فقط درحال حاضر در تغییر باورهام تغییر در شخصیتم کنترل ذهنم میبینم و برای همین فقط هر روز روی خودم دارم کارمیکنم که اگر بتونم این تغییراتو‌انجام بدم با توجه به دوره های استاد و فایلها و کل سایت به طور مستمر مطمئنم به هر آنچه میخوام میرسم. واز عهده تمام چالشهای زندگیم برمیام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    مریم روزبهانی گفته:
    مدت عضویت: 811 روز

    باسلام خدمت استاد بزرگوارم وخانم شایسته مهربانم. پاسخ به سوالات قسمت اول:قبل از آشنایی با سایت بسیار بهم میریختم ‌فقط میخواستم فرارکنم فحش به زمین و زمان میدادم گریه میکردم همه اطرافیانم رو مقصر میدونستم بهانه سرهنگ ودعوا داشتم ولی بعد از آشنایی بااستاد عزیزم شاید اولش بهم بریزم امابعد به خدا توکل می‌کنم ( توحید عملی) با خودم خلوت میکنمخودمو آروم می‌کنم وشروع به حله چالشم می‌کنم کماکان همین چند ماه قبل من با خواهرزاده ام زندگی میکردم واون از پیش من رفت وخونه خالی از اسباب و اثاثیه شد ومن موندم و خونه خالی و کرایه کامل که باید میدادم با توجه به آموزه های استاد اول توکل به خدا کردم وبدون هیچ نگرانی و آرامش واحساس خوب وار جایی که گمان نمیکردم درمدت کوتاهی وسایل خونه ام فراهم شد خونه دراز وسایل شیک وعالی شدواین چالش فرصتی برای یادگیری پیشرفت و استقلالم شد. پاسخ به مرحله اول3 تا چالش دارم 1- استقلال مالی 2-رسیدن به وزن دلخواهم 3- مهاجرت

    اگر استقلال مالی برسم به آرامش واسایش میرسم دیگه دغدغه چکنم چکنم ندارم ‌حال خوبی دارم راحت مهاجرت می‌کنم و اگر به وزن دلخواهم برسم سلامت میشم وپر از انرژی و مهاجرت کنم با دنیای جدیدی آشنا میشم پیشرفت می‌کنم . بر ترس‌هام غلبه می‌کنم وقتی با شجاعت به درون چالشام برم. توکل من به خدا بااسنایی با سایت بسیار عالی شده و عالی تر میشهو رمز موفقیتام درحال حاضر اول توکل به خداست. من مهارتهایی که برای این چالشها دارم یاد میگیرم : کارکردن روی خودم روی باورهام روی ترمزام روی احساس لیاقت گام دوم خریدن قانون سلامتی. نعمتهایی که بهمن داده مشود دراین چالشهااول توکل به خداشکرگزارب احساس خوب استقلال مالیمسقل شدن اعتما د بنفس احساس لیاقت طبق قانون زندگی کردن . پیشرفت در تمام مراحل زندگیم در روابطم در ثروت سلامتی معنویت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    محبوبه اسماعیل زاده گفته:
    مدت عضویت: 513 روز

    سلام و خدا قوت

    وقتی به چالشی بر میخوردم تا قبل از آشنایی با دوره ها فرار میکردم ولی از وقتی که روی خودم کار کردم یک سالی هست ، نگاه اولم به چالش ها ، سکوی پرواز هست ؛ با لبخند می‌گویم که خدا برایم خوابهای خوبی دیده است و پس از هر سختی آسانی شیرینی است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    حسین جباری گفته:
    مدت عضویت: 3092 روز

    سلام

    من یک سوالی داشتم که میخواستم بپرسم نمی‌دونم دوستان جواب میدن با استاد

    که اگر استاد جواب بده عالی میشه در فایل مواجه با چالش ها استاد فرمودن که مثلا چگونه وارد چالش مهارت سخنرانی شدن و قدم قدم با طی تکامل بهبود پیدا کردن ، سوال من اینجاست که آیا اول باید هدف گذاری کرد و یک نتیجه مشخص را در نظر گرفت و بعدش وارد اون حوزه شد یا نه مثلا اینکه آیا استاد اول تصمیم گرفته بودن که سخنران بشن وارد این چالش شدن یا اینکه یهویی دیدن که علاقه دارن و سعی کردن یاد بگیرن ، منظور دقیقم این هست که این چالش چگونه براشون واضح میشه آیا انگیزه مادی باعث شد که وارد بشن و تلاش کنند تا مهارت پیدا کنند یا هدف مالی بعدا براشون اهمیت پیدا می‌کنه ، چون من از ایشون شنیدم که برای موضوعات دیگر هم هر وقت حس کنند که نیاز هست وارد میشن و تمرکز میزارند مثل یادگیری خیلی از مهارتهای شغلی که قبلاً داشتن و شغل های متعددی که با مهارتهای مختلف بهش نیاز هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    حسین جباری گفته:
    مدت عضویت: 3092 روز

    سلام

    من یک سوالی داشتم که میخواستم بپرسم نمی‌دونم دوستان جواب میدن با استاد

    که اگر استاد جواب بده عالی میشه در فایل مواجه با چالش ها استاد فرمودن که مثلا چگونه وارد چالش مهارت سخنرانی شدن و قدم قدم با طی تکامل بهبود پیدا کردن ، سوال من اینجاست که آیا اول باید هدف گذاری کرد و یک نتیجه مشخص را در نظر گرفت و بعدش وارد اون حوزه شد یا نه مثلا اینکه آیا استاد اول تصمیم گرفته بودن که سخنران بشن وارد این چالش شدن یا اینکه یهویی دیدن که علاقه دارن و سعی کردن یاد بگیرن ، منظور دقیقم این هست که این چالش چگونه براشون واضح میشه آیا انگیزه مادی باعث شد که وارد بشن و تلاش کنند تا مهارت پیدا کنند یا هدف مالی بعدا براشون اهمیت پیدا می‌کنه ، چون من از ایشون شنیدم که برای موضوعات دیگر هم هر وقت حس کنند که نیاز هست وارد میشن و تمرکز میزارند مثل یادگیری خیلی از مهارتهای شغلی که قبلاً داشتن و شغل های متعددی که با مهارتهای مختلف بهش نیاز هست

    و سوال دیگه ای که دارم این هست که چطور میشود بر ترس از دست دادن زمانی که مثلا برای یک مهارت می‌خواهیم بگذاریم و اینکه نکنه این وقت رو بزارم و بعد ببینم که اصلا این همون موردی نیست که من میخواستم و نتونست مثلا انگیزه مادی منو برطرف کنه و یا اینکه واقعا به این مورد علاقه دارم یا ندارم برسم ، در حالت کلی ترس از دست زمان و اینکه از آیا در مسیر درست گام بر میدارم یا نه رو چطوری مدیریت کنیم .

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سید عظیم بساطیان گفته:
    مدت عضویت: 812 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان ”

    سلام و درود فراوان بر استاد خوبان و یار دیرینش خانم شایسته ی، شایسته

    سلام بر رفقای جان ”

    امیدوارم در بهترین حالت و احساس، خودتون باشید ”

    بقول دوستمون زری عزیز ، استاد توی فایل قبلی منفجر کردید و واقعا بهتون تبریک میگم چقدر خوب روی خودتون کار کردید و چقدر خوب انگیزه میدید و باعث میشید بیشتر به درون خودمون نگاه کنیم ”

    و از زاویه های مختلف خودمون رو کالبد شکافی کنیم ” ببینیم چکاره ایم”

    و تکون دادید ما رو توی این فایل ”

    و من خیلی فکر کردم تا بیام بنویسم ”

    در مورد سوال اول ”

    به نظرم یه، جاهای خوب عمل کردم و راضی هستم ولی تو بعضی از چالش های کاری احساسی عمل کردم و نتایج دلخواه رخ نداد ”

    یه مثل معرف داریم میگن میشه به دیگران دروغ گفت ولی نمیشه به خودت دروغ بگی”

    بعد از آشنایی با شما قطعا نتایجی بهتری گرفتیم دیدمون به مسائل خیلی بهتر شده”

    روی خودمون بیشتر کار میکنیم و هر جا که خوب نباشم یاد حرف های شما می افتم و سعی میکنم برم برای بهترشدن ”

    من به کارم خیلی علاقه دارم و همیشه میگفتم چرا نتایج خوبی نمیگیرم ”

    و بعضی مواقع واقعا زده میشدم ”

    ولی الان که باورها مو درست کردم قطعا خیلی بهتر و بهتر شدم ”

    چون کسی که میگه می تونم و کسی که میگه نمی تونم ” هر دو درست فکر میکنن ”

    اونیکه میگه می تونم حتما می تونه،

    و اون کسیکه میگه نمی تونم پس نمی تونه ”

    هیچ کاری بنظرم نشد نداره و می تونی انجام بدی ”

    چالش ها اومدن ما رو رشد بدن و ذات جهان مادی همینه ”

    اگر درست فکر کنی ، و نگاه کنی زمانی که تشنه ای میری سمت آب … زمانی که پول نداری میری سمت ثروت …و پولدار شدن ”

    من اگر قبلا بود مشکلی پیش میومد ، نجواها زیادی میومد سراغم و بد و بیراه میگفتم و میزدم تو جاده خاکی ….

    والان بعداز آشنایی خیلی دیدم بهتر شده ، و اصلا عوامل بیرونی رو دخیل نمیدونم ”

    و

    میگم کسی که باید حرکت کنه منم ،من ”

    جاده زندگی هم صاف باشه خوابت میگیره ”

    دست اندازها هم نعمت اند ”

    تو شرایط سخت و چالش ها انسان خودشو تجربه میکنه ”

    قرار نیست همه موفق بشن ”

    بعضی مواقع وقتی تضاد بزرگی رو پشت سر میذاری و موفق میشی ”

    بعد از اون اگر تضاد کوچیکی پیش بیاد تو دلت و درونت میگی منم اونم تضاد بزرگ رو حل کردم اینکه چیزی نیست و اعتماد بنفست هی میره بالا….

    باید با قدرت ، و شعور حاضر بشی ”

    باید این شعور باطنی رو کسب کنی و درس تسلیم نشدن و پیروز شدن بر چالش ها رو پاس کنی ”

    کائنات ،

    هیچ وقت بخاطر اشتباهات ما مسیر خودشو عوض نمیکنه دوست عزیزم ”

    این ماییم که باید مسیرمون رو عوض کنیم ”

    کائنات با تصورش چیزهایی رو میدونه و می بینه که خودمون هم نمی بینیم ”

    دوست عزیز ”

    برای همینه به خیلی ها پول نمیده ”

    کائنات پسورد اجازه ورود پول رو به خیلی از آدمها نمیده،

    باید قوانین رو یاد بگیریم و بهش احترام بذاریم و اگر در مقابل این همه شعور سر تعظیم فرود نیاریم، از پسورد و رمز عبور خبری نیست ”

    ما باید به جهان ثابت کنیم که می تونیم ”

    و به قوانینش احترام بذاریم ”

    اون موقع مثل چراغ جادو ”

    میگه فرمان بردارم سرورم ”

    در پناه جان ، جانان باشید ”

    دوستون دارم و عاشقتونم “

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    مهدی رجبی گفته:
    مدت عضویت: 3848 روز

    عرض سلام و احترام دارم

    سؤال: وقتی تو زندگی به چالش یا مسأله ای برخورد می کنم بطور کلی چه واکنشی از خودم نشون میدم؟

    قبلاً بیشتر مستأصل میشدم و الأن هم میشم ولی نسبتش به مراتب نسبت به ماهها و سالهای قبل کمتر شده

    بطور کلی یکم باید از زوایای مختلف به این سوال نگاه کرد بستگی داره نوع موضوع و چالش بستگی داره و البته میزان تمرین ذهنی که انجام دادم روزهای قبلش و زمان با زمان و موضوع با موضوع متفاوته.

    ولی مثلا فلان پول قرار بوده بیاد ولی نیومده، یکم افکار ناخودآگاه و خودآیند گفتگوهای منفی یکم زود وارد عمل میشن و احساس ترس و نگرانی و ناامیدی میان ولی گاهی میتونم سکوت کنم و کلام و حسمو کنترل کنم و عکس العمل نشون ندم که وضع بدتر نشه ولی قبلا بیشتر واکنش نشون میدادم…

    گاهی هم مثل این مدت اخیر و چندین ماه گذشته سعی کردم که بیاد بیارم خدایی وجود داره که بخواد به امورات رسیدگی کنه و من ناتوانم و اصلا این می‌تونه فرصتی برای تست و تمرین من باشه ایمانم رو نشون بدم…

    یا مثال دیگه غلبه بر ترسم برای اولین بار بدون کمک کسی رفتم سوار پاراگلایدر شدم سه، چهار سال پیش،

    یا در سن 20 سالگی تو یک جمع رسمی مهم سخنرانی کردم با اینکه استرس زیادی داشتم.

    و همینطور در دانشگاه مون چندین سال پیش خودم تو چندتا کلاس رفتم سمینار ارائه دادم کاری که از افراد دیگه ندیدم و تنها شخص بودم که اینکارا رو میکرد.

    یا اولین بار یادمه تنهایی رانندگی کردم تو جاده 7، 8 ساعت راه.

    یا روابطی که بهم خورد چندین سال پیش کلی با خودم صحبت کردم و گفتم از این موقعیت باید خودمو بکشم بیرون و دوباره شروع کنم.

    یا اجاره دادن آپارتمانمون در حالی که هیچ موقعیت ظاهری وجود نداشت و تنهایی تنها از راه دور در یک شهر دیگر، خانواده منتظر بودن ببینند بالاخره من اجاره میدم یا نه، و میتونم قسم بخورم با یقین کامل که این مدل و فرم اجاره رفتن تو اون شرایط واقعاً یک اجاره عادی نبوده و یک معجزه ی زیبا برایم بود که باورهای منو شخم زد.

    و انگار الان که نگاه میکنم یکجور سنت شکنی ها رو دوست داشتم ناخودآگاه تو وجودم هست و بوده ولی سنت شکنی منظورم غلبه بر شیوه رایج زندگی فرهنگ غالب ولی با رعایت احترام و ادب و حقوق دیگران هست.

    ولی اگه بخوام بگم بطور کلی شاید پنجاه پنجاه باشه یا شصت درصد میتونم بسمت مثبت فکرم رو واقعاً کنترل کنم.

    یا همسایه واحد طبقه بالایی مون به لحاظ سروصدا خودشون حتی نیمه شب و یا سگ شون مدت زیادیه هست و چند بار خواستم بگم ولی جلوی خودمو گرفتم و گفتم بزار با ذهنم درستش کنم. بهر حال موقتیه جابجا میشن.

    بازم دقیق نمیتونم بگم ولی میتونم بگم نسبت به قبل خیلی بهتر شدم (منظورم نسبت به ماهها و سال قبل حتی نسبت به شش ماه پیش)

    این چند ماهه و با دوره 12 قدم و فایل های توحیدی بیشتر حس توانمندی و خودباوری بهم دست داده و روند و در کل مسیرم رو به رشد و توسعه هست خدا رو شکر و کلا اراده و عملگرایی و پیگیری نسبتاً خوبی دارم.

    جواب مرحله اول:

    یکی این هست که زیاد تمایل ندارم با یکی از نزدیکان روبرو بشم بعلت اینکه یکسری جاها طرز فکرها و مدل زندگی مون کلا متفاوت هست و حس میکنم کنترل میشم و بخاطر حس ناجالبی که میگیرم هست ولی نه اینکه کینه ای داشته باشم، و واسش خوبی و عزت و احترام و پیشرفت می‌خوام فقط من دوست ندارم باهم کاری داشته باشیم و ترجیح میدم خودم راحت باشم ولی بهر حال ممکنه روبرو بشیم.

    و یکی هم اینکه می‌خوام جدی برای همیشه مسأله کاری مالی ام رو حل کنم و مسئولیت صد در صد اون رو می پذیرم.

    مرحله دوم:

    اگر با این شخص روبرو بشم که البته قبلاً هم تونستم فائق بیام بر این نمونه این ترس ولی بازم سختمه و فکر میکنم مگه نیازیه؟

    و حل موضوع کاری مالی.

    ولی اگر غلبه کنم توانایی غلبه کردنم هم بر این مدل ترس ها بیشتر میشه

    هم احساس راحتیه بیشتر دارم

    هم ذهنم سبک تر و خالی تر میشه و آماده حرکت بیشتر میشه

    یا روابط مثلا با جنس مخالف می‌تونه زیباتر و جذاب تر کنه زندگیمو

    و قطعا احساس توانمندی و لیاقت بیشتر بهم میده

    حس پیروزی بیشتر بهم دست میده

    میتونم به توانایی های خودم افتخار کنم

    باعث خلق خواسته های دیگم میشه این تجربه

    میفهمم اشتباه و زیادی به خودم سخت می‌گرفتم اونقدرها هم سخت نبوده و تمام اینکار ها ذهنی بودن و خودمو در لذت و راحتی میتونم قرار بدم.

    یا فرصتی برای شکوفایی بیشتر می‌تونه باشه

    عشق جذابیت لذت تفریح مشارکت صمیمیت خنده بازی و تنوع رو میتونم احساس و تجربه کنم و احساسات طبیعی انسانی من که نیاز دارن به ابراز و تجربه کردن این اتفاق می‌تونه بیفته

    مثل همون موقعی که همون مثال های بالا رو زدم و تجربشون کردم میتونم بعدش حس افتخار حس پیروزی و اعتماد به نفس رو در رزومه زندگیم ثبت کنم.

    میتونم طعم زندگی رو بیشتر احساس کنم و بچشم.

    چقدر هیجان زندگی برام بیشتر و امیدوارانه تر میشه

    بیشتر به قدرت ذهنم پی میبرم

    بیشتر به حمایت های خدا پی میبرم

    بیشتر میتونم مثال و الگوی خوبی برای دیگران و افراد کم سن تر از خودم باشم.

    بیشتر عملگرایی ام رو نشون میدم

    ترس و نگرانی همیشه در مقابل رویدادهای جدید و ناآشنا برای مغز هست مثل کارها و تجارب بسیار زیادی که بار اول و دومش خیلی سخت و جدید بوده واسم مغزم ولی تبدیل به عادت و راحتی بیشتر شده بعدش…

    مثل رقصیدنم و آواز خوندنم تو جمع ناشناس یا برای افرادی برای اولین بار میخواستم اینکارو بکنم.

    خب این موضوع و مثال بالا یا مثلا روابط عاطفی خوب و جدید هم به پختگی من به پرورش شخصیت و کنترل ذهنم اضافه می‌کنه.

    میتونم خودم رو محک بزنم ببینم در اینگونه شرایط عیار ایمانم چقدره؟ و چند چندم؟

    حال میده.

    همون‌طور که تا الان کلی خودم رو بواسطه لطف همین موقعیت ها بیشتر و عمقی تر شناختم و خواسته هام شفاف تر شده، و حتی قدرتم بیشتر شده.

    مرحله سوم:

    در مورد حل موضوع کاری مالی البته با کمک دوازده قدم و فایل های توحیدی شروع کردم روزانه هر روز یکم فرکانسم و ارتعاشاتم نسبت به این موضوع قوی تر داره میشه

    هر روز فایل های دوازده قدم رو گوش میدم و می‌خوام ادامه بدم چون قبل از شروع دوره هم از خدا پرسیدم همین نشونه رو بهم داد.

    و هر صبح و شام تمرین میکنم ذکر ها و عبارات مشخصی میگم و ذهنم رو مدیریت میکنم

    باید تمرکز بیشتر یعنی زمان و انرژی و توجه ذهنی و کلامی بیشتری رو در طول روز معطوف کنم اختصاصا به موضوع پیشرفت کاری و مالی ام، و اجازه ندم واکنشی عمل کنم می‌خوام حتی برای ده روزم شده کاملا صبورانه تمرین کنم اجازه بدم که نشونه ها و پیشرفت ها رو ببینم بعد قضاوت کنم بعد برم جلوتر…

    پریشب اتفاقا یک نشونه اومد و دیشبم خوابی دیدم و خدا گفت فرکانس ت داره تغییر می‌کنه آگاهی هات تغییر کردن، و من حواسم بهت هست ناامید نشو و ادامه بده مسیر و جهتت درسته خواستم بدونی من حواسم هست تو ادامه بده…

    و فقط یک نتیجه ملموس و عینی مشخصی رو که مد نظرم هست رو منتظرم دریافت کنم با همین اقدامات ساده ولی قدرتمند و تاثیرگذار روزانه.

    1- گوش دادن و دیدن فایل های دوازده قدم

    2- تکرار یکسری عبارات و مفاهیم و ذکر های مشخص خودم

    3- تجسم

    4- حواسم به واکنش و زبونم و کنترل عواطف و احساساتم در طول روز بیشتر باشه تمرکز لیزری و حتی سکوت کنم و وارد مباحث حاشیه ای نشم که این مورد چهارم بیش از حد مهم و ضروریه. حتی از نون شب واجب‌تره.

    5- ادامه ی تمارین ستاره قطبی و موج آلفای صبح و شب که مدتهاست دارم انجام میدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    Amineh amiri گفته:
    مدت عضویت: 841 روز

    به نام خدای شنوا و دانا

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستانی که با تعهد دارن روی خودشون کار میکنن که من واقعا شگفت زدم و بهم انگیزه میده اشغالارو نکنم زیر مبل و برای رشد شخصیتم گامی مهم بردارم

    الهی شکرت بابت این سلسه فایلای ارزشمند و پر از اگاهی بینظیر‌

    سوال اول

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    من در بیشتر موارد در حل مسائل احساس ناتوانی میکنم افکار غالب من حول نتونستن و از دست رفتن فرصت ها و این بار فرق میکنه میچرخه

    سعی میکنم فرار کنم نگاهم به قانون ی مدت اینطوری شده بود برم ده دقیقه فایل گوش منم احساسم خوب بشه خودش حل میشه دگ

    یا در مورد احساس ارزشمندی و خودمو دوست داشتن میخواستم مثلا برا خودم ارزش قائل باشم به خواسته های خودم احترام بزارم هرچی ذهنم میگف میگفتم چشم سریع طبق افکار معیوبم عمل میکردم

    در واقع بعضی از مواقع طبق گفته خودتون افراد سعی میکنن جوری حرفارو باور کنن که به نفع خودشون باشه و فرار کنن از تغییر کردن

    منم ی جوری اینقدر خودمو به درو دیوار میزدم تا متوجه ضعف هام نباشم

    ی دید دیگه ای که دارم همش خودمو سرزنش میکنم که چه افکاری داشتم این مسئله رو ایجاد کردم و در اخرم مسئولیت حلشو‌ برعهده نمیگیرم

    من میتونم من اگه بخوام میتونم همه این باورهارو فرصتی برا پیشرفتم بدونم و ازشون استفاده کنم برای رشد خودم و شخصیت عالی برای خودم بسازم

    همینطور که دارم میبینم بچها چقدر خوب عمل میکنن حتی خود استادم اوایل کار ضعف های زیادی داشتن ولی با شجاعت رفتن تو دل ترساشون و حل کردن انچه در درونشونه و باعث شرایط فعلیشون شده بو‌د

    خدای مهربونم خودت یاور و همراه و نور زندگی همه باش

    در ادامه گوش دادن فایل حتما تمریناتمو مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    سلام بر همه عزیزان

    خدا رو شکر قسمت دوم فایل عالی ذهنیت قدرتمند کننده در برابر محدود کننده رو سایت گذاشتین و خدا رو هزاران بار شکر که در زمان درست تونستم گوش بدم درک کنم و تمرین انجام بدم

    قبل پاسخ به سوالات این نکته رو بگم دیشب داشتم بهش فکر میکردم گفتم خدا رو هزاران بار شکر که سایت عباسمنش هست خود استاد هستن و به ساده ترین روش ممکن قانون و برامون توضیح میدن جوری که حتی ازمون خطاها هم برامون قشنگ جلوه میدن و قشنگ میبینیم خود من البته اینکه پیامبر زمانه ات را بشناس همینه برای شما پیامبری از جنس خودتون میفرستیم کسی که به زبان فارسی برامون حرف میزنه یادمه اون فایل های انگلیسی که استاد گذاشتن باعث شد چقدر بیشتر قدردان و شکرگزار تک تک فایل هاتون و صحبتاتون بشم با جون و دل بینشیرین ممنونم ازتون خدا رو شکر که هستین

    خب بریم سراغ سوال اول

    اگه بگم خیلی راحت به مسائل و چالش های زندگیم با نگاه عالی پیش میرم و ارامش خودمو حفظ میکنم دروغ گفتم اما واقعیت هم اینه که چون دارم روی خودم کار میکنم هربار متوجه میشم که چقدر دارم در این زمینه پیشرفت میکنم اولش طبیعتا سخت بود و سخته کنترل ذهن اروم بودن تو شرایط چالشی اینکه بیام فکر کنم الان چیکار کنم بهتره اما اینو میدونم و یادش گرفتم اگه اروم نشم و ذهنمو جمع و جور نکنم و طبق قوانینی که یاد گرفتم عمل نکنم اوضاع رو برای خودم سخت تر کردم مثالی میزنم الان مدتی هست تو عقل کل میچرخم و جوابا و سوال ها رو میخونم بعد هدایت شدم به اینکه بفهمم و مجدد برام یاداوری بشه که تضادها یا چالش ها دوست ما هستن و باید از اومدنشون خوشحال باشیم اومدن که چیزی رو بهمون بگن تا این قسمت و تو دفترم نوشتم همون لحظه که گفتین استپ کنیم و بهش فکر کنیم بعد در ادامه خود شما به همین موضوع اشاره کردین که چالش ها میخوان مارو بزرگتر کنن

    و حتی مثال هایی که زدین که کمکمون کنه وقتی بهش فکر کردم دیدم من هم از دست عزیزان و هم بهم خوردن رابطه قبلیم درهای بزرگی رو بعدش برام باز کرد که اگه بخوام پروسه تغییر ندای قبل و بعد این ماجراها رو بگم چند فصل کتاب میشه تغییراتم در تمام جنبه های زندگیم هم من هم خانوادم و یا حتی از جوابهای نه که شنیدم کلی درس ها گرفتم

    حالا سوال اصلی :

    چالش در حال حاضر زندگیم :

    چالش بزرگ مالی در حال حاضر این بزرگترین و مهم ترین چالش زندگیمه چون گفتین میتونی از چالش های کوچیک هم شروع کنی اما این موضوع تمام تمرکز منو به خودش اختصاص داده و نمیزاره ذهنم سمت مورد دیگه ای بره

    که حتی از دیروز که فایل و دو بار گوش دادم هی ذهنم داره از انجام تمرینش فرار میکنه یعنی ترجیح میده اشغالارو بریزه زیر مبل و هی مقاومت میکنه

    من بتازگی از شغلم اومدم بیرون و تصمیم گرفتم کاری شروع کنم که مسئول تمام جنبه هاش با خودم باشه خودم درامدزایی کنم که پروسه بیرون اومدن از شغل و رفتن تو دل ترسهامم جلوتر میگم

    اما یهو وسطش استپ موندم یعنی با خودم گفتم خب تا یه جاهاییش و خوب پیش رفتی از الان به بعد چیجوریه بعد ترس و باورهای محدود کننده سستم کرد الان یک ماهی میشه در راستای این اقدامم پیش نمیرم و قدم های بعدی رو برنداشتم

    حالا این فایل نشانه اللهی و کمک از جانب خدا در زبان استاد عزیزم رسید بهم که میخوام قدمهامو برای این چالش جدی تر کنم

    باورهای محدود کننده در این باره:

    اینو نمیدونم از کجای ذهنم دراوردم اینکه انگار اینجوری برام جا افتاده که من دیر یاد میگیرم هرچیزی و اما عمیق یاد میگیرم و این باور چنتا شاخ و برگ اضافی محدود کننده هم با خودش بهمراه داره اینکه اگه دیر بشه چی؟ اگه این زمینه شغلی که انتخاب کردی دیگه بعدها 6ماه 1سال دیگه حرفی برای گفتن نداشته باشه چی ؟

    باورهای قدرتمند کننده جایگزین:

    دیر در سیستم جهان وجود نداره چون دیر متضادش میشه زود و زود محدود کننده میشه عجله اصلا قرار نیست دیر بشه هر چیزی در زمان درست و در جای درست خودش قرار میگیره مگه نه اینکه باید از مسیر لذت ببری ندا؟ یادگیری هرچی بیشتر در این مهارت جدید و کارت تو مسیر قراره کلی بهت کیف بده قراره درهای جدیدتری برات باز بشه قرار رو شونه های خدا باشی اصلا بر فرض که دیر شد حتی اگه شغل و مهارتت 1درصدم حرفی برای گفتن نداشت تو تو مسیر یادگیریش اعتماد به نفست بیشتر شد مهارت جدید یاد گرفتی ذهن و قلبت تو رو تو مسیر یادگیری تنها نزاشتن

    باور محدود کننده2 :

    حالا فرض و میگیریم من قدم برداشتم و یادگیری و شروع کردم و زود هم یاد گرفتم اگه مشتری براش نباشه؟ کجاا باید کارم و شروع کنم؟ کی به درامد برسم ؟

    باور قدرتمند کننده:

    تو خود پای در راه در نه و هیچ مپرس

    تو سمت خودت و انجام بده همینطور که تا الان انجام دادی مگه نه اینکه نزدیک عید از شغلت اومدی بیرون چون میدونستی برات نه تنها سود و درامده بلکه بدتر داری افت میکنی مگه نه اینکه از خدا خواستی و با اینکه اونا باهات تسویه نکردن اما خدا پول اموزش مهارت جدیدت و جور کرد و در درست ترین زمان بهت پول رسید اونم نه پول قرضی پول خودت و تو با بهترین مبلغ دستت بدون یک ریال قرض گرفتن رفتی و اموزش دادی پیش بهترین کسی که تو این زمینه بود پس ازینجا به به بعدشم بسپار به خودش اون کسی که برات پول شده برات تصمیم شده میتونه برات مشتری بشه برات ایده بشه اینکه کجا کار کنی مگه تا الان نبوده؟

    باور قدرتمند کننده درامد: تو اول مهارت کسب کن بعد به درامد فکر کن اول تمرکزت و بزار رو کارت مطمئن باش مهارتت خودش پول و سمتت میاره مگه استاد رفت سمت پول؟ پول خودش اومد سمت استاد مگه نه اینکه شرکت چند میلیارد سوددهیش و با شنیدن کلام الله گذاشت کنار و رفت سمت توکلش ؟

    باور محدود کننده 3:

    اگه در ادامه متوجه شدم علاقم نیست و کلی هزینه کردم براش چی؟

    باور قدرتمند کننده :

    مگه نه اینکه قدمی برای خواسته ت برداشتی؟ مگه دلت نمیخواست مستقل بشی و خودت درامدزایی کنی و هر ماه و هر هفته یا هر روز منتظر نباشی کسی برات پول بزنه؟ مگه نه اینکه تا تجربه نکنی و واردش نشی نمیفهمی این همونیه که میخواستی یا نه؟ چقدر در این سالهای زندگی هزینه های غیر متقاربه داشتی هزینه های الکی که یبار تو قدم نوشتی به پول دو سال پیش همین هزینه های بظاهر کوچیک و الکی به 40 میلیون رسید که خودت دهنت باز موند پس چی بهتر ازین که در راستای هدفت هزینه کنی اصلا تا بها ندی که متوجه نمیشی برات درس نمیشه مگه باور فراوانی رو روش کار نمیکنی؟ پس حتی اگه هزینه هاتم برای هدفت داده باشی و حتی پول داشتی بابت اون هزینه های الکی و بیهوده پس همیشه میتونی پول بسازی و اگه پولی هم در راستای هدفت داده باشی اون بها و انرژی هست که تبدیل میشه (باورهای قدرتمند کننده همین الان به ذهنم رسید از کجا ؟ از نتیجه دست دراز کردنم سمت خدا و دریافت کمکش چی ازین قشنگتر)

    فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:

    1. چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؟ علاوه بر برکات و ثروت و نعمت و معنوی بودن اعتماد به نفس بیشتر الگوی مناسب برای ادامه مسیر و هدف های بعدی

    2. بر چه ترس هایی غلبه می کنم؟ ترس از کمبود، ترس از نداشتن لیاقت و نادیده گرفتن توانایی هام، ترس از ناشناخته ها

    3. چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؟ علاوه بر مهارت های شغلم مهارت یادگیری در درست ترین و اساسی ترین زمان با طی کردن قانون تکامل، مهارت پول ساختن، مهارت ارتباط گرفتن با ادمهای بیشترو…

    و مابقی سوالات در همین جوابها خلاصه میشوند توکلم بیشتر میشه مسیر راحت تری پیش رو دارم چون این چالشی ترین بخش مهم زندگیه منه همیشه و همه جا ازش یاد میکنم و خدا رو بابتش شاکرم و در مسیر های دیگم بعنوان الگو بسیار قوی ازش استفاده میکنم

    لیست کارهایی که میتونم در این باره انجام بدم:

    1.الان که وقت ازادتری دارم حضوری بیشتر برای تمرین در مکان مورد نظر حضور داشته باشم چون ساپورت دهیشم تا 6ماه هست من میتونم ازین فرصت استفاده کنم و تایم های بیشتری اونجا باشم رفع اشکال کنم و حضوری تمرین کنم مثلا یه روز در میون طبق قرار تعیین شده خودشون روزی یک ساعت

    2. روزهای که نرفتم تو خونه روزی 1ساعت تمرین کنم

    فعلا همین دو مورد روش تمرکزی پیش میرم و از بهبود نتایج و معجزات میام دوباره تو همین فایل کاممنت میزارم و میگم به لطف الله

    خدایا شکرت حتی بیرون ریختن این باورها و شناساییشون کلی حالمو بهتر کرد بریم برای عملکردن بهش و نتیجه گرفتن خدایا شکرت ممنونم استادم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: